فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 




از ميان 124000 پيامبر، اسامى 25 نفر در قرآن كريم ذكر شده است .
نام- ولادت - مدت عمر - مدفن
1- حضرت آدم بعدازهبوط آدم 930 سال نجف يا مسجد خيف در منى
2- حضرت ادريس 830 365 سال عروج به آسمان
3- حضرت نوح 1642 1400 سال نجف
4- حضرت هود 2648 460 سال وادى السلام در نجف
5- حضرت صالح 2973 136 سال وادى السلام در نجف
6- حضرت ابراهيم 3323 180 سال الخليل در نزديكى بيت المقدس
7- حضرت اسماعيل 3418 135 سال حجراسماعيل در مسجدالحرام
8- حضرت اسحق 3423 180 سال الخليل در فلسطين
9- حضرت لوط 3422 80 سال الخليل در فلسطين
10- حضرت يعقوب 3483 147 سال الخليل
11- حضرت يوسف 3556 120 سال الخليل
12- حضرت ايوب 3642 226 سال حله
13- حضرت شعيب 3616 220 سال بيت المقدس
14- حضرت موسى 3748 120 سال وادى تيه 6 فرسخى بيت المقدس
15- حضرت هارون 3745 123 سال وادى تيه 6 فرسخى بيت المقدس
16- حضرت داود 4333 100 سال بيت المقدس
17- حضرت سليمان 4391 71253 سال بيت المقدس
18- حضرت الياس 4506 عروج
19- حضرت اليسع 4529 75 سال دمشق
20- حضرت يونس 4728 شرق دجله در مقابل شهر موصل
21- حضرت ذوالكفل 4830 75 سال نزديك كوفه ، روم ، شام درنزديكى كوفه كنارشط فرات
22- حضرت زكريا 5500 160 سال بيت المقدس شهر حلب
23- حضرت يحيى 5585 30 سال مسجد جامع دمشق بيروت
24- حضرت عيسى 5585 33 سال عروج به آسمان
25- حضرت محمد 6163 63 سال مدينه منوره

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-11-14] [ 02:02:00 ب.ظ ]




مهمترین اتفاقات روز 14 بهمن 57

1-تعیین اعضای شورای انقلاب از سوی امام خمینی

2-امام: دولت را بزودی معرفی خواهم کرد

3-امام‌خمینی در سخنرانی در مدرسه علوی بر لزوم ادامه مبارزه تا سقوط رژیم ﺗأکید کردند و به ارتش پیام دادند به ملت بپیوندد.

4-امام‌خمینی در جمع همافران نیروی هوایی به دولت بختیار هشدار دادند که کنار برود.

5-سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد اظهارات ضدآمریکایی امام‌خمینی به‌هنگام ورود به تهران هیچ تغییری در مواضع

آمریکا نسبت به ایران نداده است.

6-به گزارش خبرگزاری رویتر دولت اسرائیل نسبت به بازگشت امام‌خمینی شدیداً اظهار نگرانی کرد.امام خمینی :ملاقات با بختیار

را در صورتی می پذیرم که استعفا دهد -

7-انقلاب ایران به کشورهای عرب سرایت کرد

8-بختیار: اوضاع امروز نتیجه 25 سال دیکتاتوری شاه است

9-شهردار تهران استعفای خود را به امام خمینی تسلیم کرد

10-ارتشبد “فریدون جم “که از پذیرش پیشنهاد بختیار برای احراز سمت وزارت جنگ خودداری کرد، گفت :بدون تفاهم ارتش با

رهبران مذهبی، امکان ندارد بتوان بر بحران جاری در ایران غلبه کرد.

11-"انورسادات” رئیس ‌جمهور مصر در اجلاس حزب ناسیونال دمکرات مصر گفت :اجازه نخواهیم داد حکومتی مبنی بر امتزاج

مذهب و سیاست مانند آنچه که در ایران روی داد، در مصر شکل بگیرد.

12-امام ‌‌خمینی: دولت فعلی غاصب و غیرقانونی است و باید کنار رود. افراد ارتش فرزندان ما هستند و باید به دامان ملت باز گردند.

13-ژنرال” هایزر” آمریکائی که یک ماه پیش برای واداشتن ارتش به حمایت از” بختیار” و بررسی زمینه‌های کودتا در

ایران پس از خروج شاه به تهران آمده بود، متعاقب ورود “امام خمینی"(ره) به کشور مأیوسانه از ایران خارج شد.

روزشمار انقلاب اسلامی: مهمترین اتفاقات روز 14 بهمن 57

1-تعیین اعضای شورای انقلاب از سوی امام خمینی

2-امام: دولت را بزودی معرفی خواهم کرد

3-امام‌خمینی در سخنرانی در مدرسه علوی بر لزوم ادامه مبارزه تا سقوط رژیم ﺗأکید کردند و به ارتش پیام دادند به ملت بپیوندد.

4-امام‌خمینی در جمع همافران نیروی هوایی به دولت بختیار هشدار دادند که کنار برود.

5-سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد اظهارات ضدآمریکایی امام‌خمینی به‌هنگام ورود به تهران هیچ تغییری در مواضع

آمریکا نسبت به ایران نداده است.

6-به گزارش خبرگزاری رویتر دولت اسرائیل نسبت به بازگشت امام‌خمینی شدیداً اظهار نگرانی کرد.امام خمینی :ملاقات با بختیار

را در صورتی می پذیرم که استعفا دهد -

7-انقلاب ایران به کشورهای عرب سرایت کرد

8-بختیار: اوضاع امروز نتیجه 25 سال دیکتاتوری شاه است

9-شهردار تهران استعفای خود را به امام خمینی تسلیم کرد

10-ارتشبد “فریدون جم “که از پذیرش پیشنهاد بختیار برای احراز سمت وزارت جنگ خودداری کرد، گفت :بدون تفاهم ارتش با

رهبران مذهبی، امکان ندارد بتوان بر بحران جاری در ایران غلبه کرد.

11-"انورسادات” رئیس ‌جمهور مصر در اجلاس حزب ناسیونال دمکرات مصر گفت :اجازه نخواهیم داد حکومتی مبنی بر امتزاج

مذهب و سیاست مانند آنچه که در ایران روی داد، در مصر شکل بگیرد.

12-امام ‌‌خمینی: دولت فعلی غاصب و غیرقانونی است و باید کنار رود. افراد ارتش فرزندان ما هستند و باید به دامان ملت باز گردند.

13-ژنرال” هایزر” آمریکائی که یک ماه پیش برای واداشتن ارتش به حمایت از” بختیار” و بررسی زمینه‌های کودتا در

ایران پس از خروج شاه به تهران آمده بود، متعاقب ورود “امام خمینی"(ره) به کشور مأیوسانه از ایران خارج شد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:00:00 ب.ظ ]




رویدادهای 14 بهمن1357

1- حضرت امام طی یک مصاحبه مطبوعاتی در مدرسه رفاه اعلام کردند: شورای انقلاب حکومت موقت تعیین خواهد شد و حکومت موقت، موظف خواهد بود که مقدمات رفراندم را تهیه کند. همچنین قانون اساسی که تدوین شد، به آراء عمومی گذاشته می‌شود. ایشان دولت بختیار را غیرقانونی اعلام کردند و گفتند: کاری نکنید که مردم را به جهاد دعوت کنم.

2- دانشجویان ایرانی با حمله به سفارتخانه‌های ایران در آمریکا، لبنان و استرالیا، نسبت به رژیم سلطنتی ایران ابراز انزجار کردند.

3- چهل تن دیگر از نمایندگان مجلس از مقام خود استعفا دادند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:48:00 ب.ظ ]




بهمن سلام

بهمن من تاریخم تو بگو از رازهای ناگفته ام
از شهیدان مظلوم به خون خفته ام
که صدایشان را فقط خدا شنید
اجرشان نوری بر چهره ها دمید
گوهر فریادشان نابودی استبداد
او که می گفتن بعد خدا نام خود را
خدا…شاه…میهن!!!
و دستان به خون آلوده
مظلومان شنکجه داده شده
در تاریک ترین لحظه های زندگی
فریادشان در زمان جاری
گوشها شنواتر
لحظه های آشناتر
اتحاد زیبا تر
مشت شدند انگشتان
تمام گروهای مبارز در آن عیان
ریشه ی استبداد ستس تر
داهای مردم قوی تر
برفت ظلم از خاک وطن
«هوا دلپذیر شد
گل از خا بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمه ی امید»
و نگاه منتظران به آسمان وافق
فرشته بر زمین نشست
و نوای آزادی شور انگیزتر شد
حال سی سال گذر تاریخ بر آن زمان
جنگ…صبر…تلاش…شکوفایی آن
هر چند گاهی به عدالتی شده چون خزان
بیایید چون گذشته شویم
اسیر قدرت و ظلمی نشویم
خاک به خون همه رنگین شد
انقلاب با من و ما پیروز شد
من
تو
بیا ما شویم
و بر کنیم ریشه ی ظلم من بودن را…

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-11-13] [ 08:05:00 ب.ظ ]




این دهه فجر است گویی نوبهار
وین همه مهراست از او یادگار

غصه ها رفتند و افسانه شدند
ناله ها فریاد مستانه شدند

دردهه فجرامتش پیروزشد
ماه بهمن ماه جان افروزشد

فجرگویی نوبهارزندگی
چون چراغی در ره سازندگی

ماهمه دلداده ی رهبرشدیم
تا ابد او یار و ما یاورشدیم

گفته بودم قصه دارم با شما
قصه ای از ماه بهمن بچه ها

آنچه بشنیدید برآیندگان
بازگویید تا بماند همچنان

از نهضت قاطعانه ی روح الله
شد دست ستمگران ز ایران کوتاه

با دست تهی و این همه پیروزی
لا حول و لا قوت الا بالله

… دهه فجر مبارک باد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 07:46:00 ب.ظ ]




نگاهی به «مدح خورشید»؛ 81 خاطره خواندنی رهبر معظّم انقلاب درباره‌ی امام خمینی(ره)

کتاب «مدح خورشید» شامل 81 خاطره‌ی خواندنی از رهبر معظّم انقلاب اسلامی درباره ابعاد مختلف حیات طیّبه‌ی حضرت امام خمینی(ره) و حاوي نکات آموزنده‌ای از سيره‌ي مکتبي و انقلابي و اخلاقي آن رهبر کبیر است که از متن بيانات رهبر معظّم انقلاب استخراج و در قالب مجموعه‏‌اي از خاطرات موضوعي تدوين شده است.

شناخت صحیح انقلاب اسلامی در گرو شناخت شخصیّت یگانه و بی‌نظیر دوران و بنیانگذار این انقلاب، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) است. رهبر معظّم انقلاب اسلامی (مدّظلّه العالی) در مواضع متعدّد و با مضامین مختلف، دوران جدید عالم را عصر امام خمینی(ره) نامیده و از زوایای مختلف به تبيين و تحليل ویژگی‎های آن پرداخته‌اند؛ عصری که ويژگي‌اش «پيدايش و جرأت و اعتماد به نفس ملّت‌ها در برابر زورگويي ابرقدرتها و شكستن بت‌هاي قدرت ظالمانه و بالندگي نهال قدرت واقعي انسان‌ها و سر برآوردن ارزش‌هاي معنوي و الهي» است (13 خرداد 1369).
ایشان در مناسبتهای مختلف، برخی از وجوه برجسته شخصیّت امام خمینی(ره) و سرّ توفیقات پیوسته‌ی این شخصیّت جامع و استثنایی را در معرّفی حقیقت اسلام ناب، علمداری انقلاب اسلامی و بیداری ملّت‌های مستضعف تشریح کرده‌اند؛ بزرگمرد اسطوره‌گونه‌ای که «محو در در اراده‌ی الهی و تکلیف شرعی» شده بود (16خرداد 1368) و «قوّت ایمان را با عمل صالح، اراده‌ی پولادین را با همّت بلند، شجاعت اخلاقی را با حزم و حکمت، صراحت لهجه و بیان را با صدق و متانت، صفای معنوی و روحانی را با هوشمندی و کیاست، تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیّت، ابهت و صلابت رهبری را با رقّت و عطوفت، و خلاصه بسی خصال نفیس و کمیابی را که مجموعه‌ی آن در قرن‌ها و قرن‌ها بندرت ممکن است در انسان بزرگی جمع شود، همه و همه را با هم داشت» (18خرداد 1368).
شخصیّتی آن چنان بزرگ و ذوابعاد را در میان مصلحان جهان اسلام و بلکه بزرگان و رهبران تاریخ، به‌جز انبیاء و اولیای معصومین(علیهم السّلام) به دشواری می‌توان یافت. به فرموده‌ی رهبر انقلاب، امام(ره) «حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیای معصومین(علیهم السّلام) با هیچ شخصیّت دیگری قابل مقایسه نبود. او ودیعه‌ی خدا در دست ما، حجّت خدا بر ما، و نشانه‌ی عظمت الهی بود. وقتی انسان او را می‌دید، عظمت بزرگان دین را باور می‌کرد»(۱۷خرداد ۱۳۶۸).
امام خمینی(ره) منجی بزرگ دوران ما و پرچمدار نهضتی است که به پیروی از شیوه‌ی پیامبر اعظم(ص) در قالب یک انقلاب تمام‌عیار ظاهر شد و مدبّرانه آن را با نهضت عظیم حسینی پیوند داد. امام(ره) در زمانی که بسیاری از علمای بلاد اسلامی، از رسالت تاريخي خود غافل بودند و عطش ملّت‌ها را برای معنویت و احکام نورانی اسلام درک نمی‌کردند، پای به میدان نهاد و با رهبری انقلاب عظیم اسلامی، تحوّلات عميق و گسترده‌ای درعرصه‌ی جهاني پديد آورد؛ انقلابی که از همان آغاز تا همیشه‌ها، بی‌نام او در هیچ جای جهان شناخته شده نیست.
به تعبیر رهبر انقلاب «این مرد بزرگ، مثل خورشید در تاریخ ایران درخشید»(18خرداد 68) و انقلاب اسلامی ایران، انفجار نوری بود که از مصدر افکار متعالی امام خمینی(ره) ساطع شد.
کتاب «مدح خورشید» مشتمل بر گزيده‏اي از خاطرات مقام معظّم رهبري درباره‌ی امام خمینی(ره) است که خاطرات مقاطع مختلف حيات طيّبه‌ي امام(ره)، از دوران مبارزات تا سال‌هاي پيروزي و استقرار نظام جمهوري اسلامي و سال‌هاي دشوار دفاع ملّت ايران در برابر هجوم نظام استکبار در جنگ تحميلي را دربرمي‌گيرد.
«مدح خورشید» به همّت انتشارات انقلاب اسلامی (وابسته به مؤسّسه‌ی پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی) نخستین بار در بهار 91 منتشر شد و در دو نوبت دیگر، در سال‌های 92 و 93 تجدید چاپ گردید. این اثر که شامل 81 خاطره و در 136 صفحه گردآوری و تدوین شده، حاوي نکات آموزنده‌ای از سيره‌ي مکتبي، انقلابي و اخلاقي رهبر کبیر انقلاب اسلامی است و بازخواني و توجّه به آن، از شرايط لازم براي شناخت امام خمینی(ره) و تداوم راه ایشان است.
در این کتاب گزیده‌ای از نظرات و خاطرات رهبر معظّم انقلاب اسلامی درباره‌ی وجوه و ابعاد مختلف حیات طیّبه‌ی حضرت امام(ره) از وجوه فردی و عبادی و اخلاقی گرفته تا زوایای انقلابی و سیاسی-اجتماعی، از متن بيانات رهبر انقلاب استخراج و در قالب مجموعه‏‌اي از خاطرات موضوعي تدوين شده است.
بخش مهمّی از این خاطرات به موضوع مکارم اخلاقی و فضایل فردی امام(ره) مربوط می‌شود که البتّه به نحو وثیقی با شخصیّت مکتبی و اجتماعی-سیاسی ایشان پیوند خورده است؛ مکارمی چون تهدیب نفس، تعبّد از دوران جوانی، ذکر و نماز تا آخرین لحظه، صبر و متانت و سعه‌ی صدر، اوج توکّل و حسن ظنّ به خدا، اتّکای به خدا، انس با دعا، آراستگی و وضع ظاهر، زهد، اطمینان، حکمت و نگاه حکیمانه به حوادث روزگار، مناعت طبع و پرهیز از مقام، صبر عظیم، تواضع و حیاء، اخلاق خوش و… .
همچنین حجم اعظمی از خاطرات خواندنی این کتاب، مربوط به وجوه مکتبی و سیاسی-اجتماعی شخصیّت امام(ره) است، در عناوینی چون: اعتقاد به پیروزی خون بر شمشیر، یک قاعده‌ی انقلابی، نسبت ملّت با امام(ره)، قاطع و صریح، حاضر در صحنه، قیام برای وظیفه، پیروزی در انجام تکلیف، هیجان امام(ره) از فداکاری‌های مردم، تصمیمات مطابق با واقعیت، علّت فشار استکبار از نظر امام(ره)، سختی اداره مملکت، سندی برای قیام لله، ملاک حق و باطل، معنای وحدت، حمایت امام(ره) از منتخبان مردم، صراحت در عین بلندنظری، تفسیر امیدبخشانه از حوادث، حمایت همیشگی امام(ره) از ارکان نظام، سنگینی مسئولیت، خستگی‌ناپذیری امام(ره)، تأکید امام(ره) بر عدم تفکیک دین از سیاست، سلیقه‌ی امام(ره) در اداره کشور، عدم انزوای عرفان از سیاست، توصیه‌ی همیشگی امام(ره) به مسئولین، وجود خوب و بد در همه‌ی اقشار، مدارا و نصیحت و برخورد و… .
برخی از عناوین مطالبِ کتاب به خاطراتی درباره‌ی شخصیّت علمی و فقهی امام(ره) اختصاص یافته است (مانند: اعلم فقها و علمای زمان ما، اهمیّت فقاهت و اخلاق از نظر امام(ره)، احترام امام(ره) به فقهای پیشین، عدم صدور حکم جهاد و…)، و برخی دیگر به جایگاه ایشان در نگاه شخصیّت‌های خارجی (مانند: احساس رهبران نهضت‌های اسلامی در فقدان امام(ره)، ابهت امام(ره) در نظر سیاستمداران جهان و…). در این مجموعه حتّی خاطرات جالبی درباره‌ی موضوعاتی چون تقیّد امام(ره) به ورزش، انضباط امام(ره) در کارهای شخصی و… نیز به چشم می‌خورد.
خواندن و بازخواندن خاطرات این مجموعه، با توجّه به حضور و نقش فعّال رهبر انقلاب اسلامی در تاريخ انقلاب و در مسير تحوّلات و تاريخ معاصر کشور، به‌ویژه برای نسل جوان يک ضرورت است. در این مجموعه، زوایایی از شخصیّت و آرمان‌ها و میراث معنوی بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران، از زبان شخصیّتی بیان می‌شود که خود از تربیت‌شدگان مکتب و مرام آن پیر الهی است و آرمان‌ها و ارزش‌های امام(ره)، پس از ایشان تا به امروز به دست این رهبر فرزانه ترسيم و تبیین می‌شود.
معظّمٌ‌له خود تصریح کرده‌اند که «اينجانب كه خود را شاگردي متواضع و فرزندي مطيع و مريدي دلباخته آن روح الله مي‌دانم، اين توفيق را داشته‌ام كه در تمام 10 سال و چند ماه پس از ورود رهبر كبير به ايران تا لحظه‌ی عروج آن روح ملكوتي، از آن سرچشمه‌ی فيّاض سيراب شده و لحظه‌لحظه‌ی جريان مبارك آن هدايت الهي را با همه‌ی وجود خود لمس كنم… . درس او تنها آن نبود كه در حوزه‌ی علميّه از او فرا گرفتيم و يا در دوران 16 ساله‌ی مبارزه، از دور و نزديك به جان نوشيديم؛ بزرگترين و ماندگارترين درس او آنها بود كه در اين 10 سال همچون آيات حكمت به جان و دل خريديم و در لوح ضمير ثيت كرديم»(18خرداد 1368).
شناخت آرمان‌ها و ارزش‌های امام خمینی(ره)، بخصوص زمانی اهمیت مضاعف می‌یابد که متوجه باشیم دیری است دست‌های خبیث پیدا و پنهان دشمن، در صدد تخریب و تحریف شخصیّت امام(ره) و سخنان ایشان و استحاله‌ی تدریجی آرمان‌های آن یگانه‌ی دوران در جامعه اسلامی و به انحراف کشاندن مسلک ایشان هستند.

*برگ‌هایی از دفترِ «مدح خورشید»*

خلاصه‌ی وصيّت‏ امام: اتّکاء به خدا

در آن لحظه‌اى كه امام(ره) ناراحتی قلبى پيدا كرده بودند، ما به‌شدّت نگران بوديم. وقتى كه من رسيدم، ايشان انتظار و آمادگى براى بروز احتمالى حادثه را داشتند. بنابراين، مهم‌ترين حرفى كه در ذهن ايشان بود، قاعدتاً مى‌بايد در آن لحظه‌ى حسّاس به ما مى‌گفتند. ايشان گفتند: قوى باشيد، احساس ضعف نكنيد، به خدا متّكى باشيد، «اشدّاء على الكفّار رحماء بينهم» باشيد، و اگر با هم بوديد، هيچ‌كس نمى‌تواند به شما آسيبى برساند. به نظر من، وصيّت سى صفحه‌يى امام(ره) مى‌تواند در همين چند جمله خلاصه شود. او واقعاً حكيم بود… انسان احساس مى‌كرد كه تمام حقايق عالم در وجود او منعكس بود»(ص 58).

عرفان و عدم انزاو از سیاست

… آقایان روحانیّون نباید خود را از سیاست دور نگهدارند. …از همه عارف‌تر، امام(ره) بود. چه کسی در کشور به حد عرفان امام(ره) می‌رسید؟ دیدید چگونه وارد میدان شد؟ مثل شیر. امام(ره) درباره استاد بزرگوار خود –مرحوم آقای شاه‌آبادی- گفته بودند که ایشان اهل مسائل سیاسی بودند. همچنین من در جایی از امام(ره) شنیدم که مرحوم آقای شاه‌آبادی روی منبر گفته بودند که اگر کسی دور و بر من بود، قیام می‌کردم. بنابراین عرفان موجب نمی‌شود که انسان برود یک گوشه‌ای بنشیند…(ص 113).

اشک‌هایی جوانانه و از سر فرزانگی

باید به اين جوانان، تضرّع و توسّل و توجّه هوشمندانه و خردمندانه ، مثل تضرّع فرزانگان – و نه غافلان - ياد بدهيد. …خدا حاج‌احمدآقا را بيامرزد که مى‌گفت : «اين اواخر وقتى شب‌ها امام(ره) گريه مى كردند، دستمال براى پاك كردن اشك چشمشان كافى نبود! برای ایشان حوله مى‌آورديم تا اشك چشم را با آن خشك كنند». اشك پيرمرد نود ساله هم سخت‌تر از جوان بيست‌وپنج ساله یا سى‌ساله سرازیر می‌شود. همچنان که همه کارهای آن پيرمرد، عجيب بود و جوانانه؛ اشک ریختنشان هم جوانانه بود(ص 97).

نگاه حکیمانه به حوادث روزگار

…حاج احمدآقا رحمةاللَّه علیه، نقل می‌کردند که در یکی از قضایا و حوادث مهمّ کشور در زمان امام رضوان‌اللَّه‌علیه، من وقتی ماجرا را به امام(ره) خبر دادم، منتظر بودم که ایشان مثلاً تکانی بخورند. امّا ایشان تأمّلی کردند و گفتند: «تقارب آجال شده». خوب؛ این حرف خیلی درست و حکیمانه‌ای است. بالاخره اجل برای همه پیش می‌آید. مگر کسی هست که بتواند از این دروازه عبور نکند؟! همه -اعم از خوب‌ها، بدها، جوان و پیر- عبور می‌کنند. عبور کسی از این دروازه، جای تعجّب ندارد(ص 94).

همین یک جمله؛ بروید و باهم بسازید

بنای کار ازدواج، بر سازش دختر و پسر است؛ باید با هم بسازند. این «با هم بسازند»، معنای خیلی عمیقی دارد. من یک‌وقت خدمت امام(ره) رفتم، ایشان می‌خواستند خطبه‌ی عقدی را بخوانند؛ تا من را دیدند، گفتند شما بیا طرف عقد بشو. ایشان برخلاف ما - که طول و تفصیل می‌دهیم و حرف می‌زنیم - عقد را اوّل می‌خواندند، بعد دو سه جمله‌ی کوتاه صحبت می‌کردند. من دیدم ایشان پس از این‌که عقد را خواندند، رویشان را به دختر و پسر کردند و گفتند: بروید با هم بسازید(ص 74).

مناعت طبع و پرهیز از مقام

…بعد از رحلت مرحوم آیت‌اللّه العظمی بروجردی(ره) همین امام بزرگواری که شما دیدید، دنیایی را متوجّه به خود کرد و مشت او آن‌چنان گنجایش داشت که می‌توانست بشریّت را در مشت بگیرد، همین آدم رساله نداد و رفت و در خانه نشست و هر چه اصرار کردند، رساله نداد. بنده خودم جزو کسانی بودم که آن وقت این را به ایشان عرض کردم. ایشان اصلاً جواب نمی‌داد. می‌گفت: آقایان هستند، تا این‌که بالاخره یک عده‌ای رفتند و ایشان را وادار کردند. البته فتاوی ایشان معلوم بود؛ آنها رساله‌ی ایشان را تنظیم کردند و بیرون دادند (ص 93).

ُنس با دعا

…یک بار از ایشان سؤال کردم که در میان دعاهای معروف، به کدام‌یک از آنها بیشتر اُنس یا اعتقاد دارید؟ ایشان بعد از تأملی فرمودند: «دعای کمیل و مناجات شعبانیه». وقتی که شما به این دو دعا مراجعه می‌کنید، با این‌که دعاهای دیگر هم - مثل ابوحمزه‌ی ثمالی و یا دعای امام حسین(ع) در روز عرفه و دعاهای فراوان دیگر - برقراری رابطه با خداست؛ اما در این دو دعا و مناجات، حالت استغفار و انابه و استغاثه و تضرّع به پروردگار را به شکل عاشقانه‌ی آن مشاهده می‌کنید (ص 66).

بهترین پاداش برای امام(ره)

…فردای آن شبی که امام عزیز(ره) به جوار رحمت الهی پیوسته بودند، سحرگاه در حالت التهاب و حیرت، تفألی به قرآن زدم؛ این آیه‌ی شریفه‌ی سوره‌ی کهف آمد: «و امّا من امن و عمل صالحا فله جزآءُ الحسنى و سنقول له مِن امرنا یسرا». دیدم واقعاً مصداق کامل این آیه، همین بزرگوار است. ایمان و عمل صالح و جزاى حسنا، بهترین پاداش براى اوست(ص 43).

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:46:00 ب.ظ ]




خاطرات انقلاب از زبان آیت‌الله طاهری
امام (ره) هم دیدند مردم زمینه قبول رهبری ایشان را دارند و لذا در مقام هدایت مردم برآمدند.

آیت‌الله طاهری، بی مهری با مردم ، دخالت ندادن آنان در شئون مختلف حکومت و دخالت بیگانگان در تصمیم گیری های کشور را عامل اصلی سرنگونی شاه دانست.

آیت الله سید جلال الدین طاهری اصفهانی، امام جمعه اسبق اصفهان در گفتگو با مهر در اصفهان ضمن تبریک ایام الله دهه فجر انقلاب اسلامی و بیان خاطراتی از انقلاب و حضرت امام خمینی (ره) افزود: مردم به دلیل جنایت ها و کشتارهای حکومت شاه به دنبال پیدا کردن یک رهبر همه پسند و فردی که از هر لحاظ پاک باشد، بودند و به همین علت، حضرت امام (ره) را انتخاب کردند. ایشان نیز عمیقا به انجام اصلاحات اسلامی در امور کشور اعتقاد داشتند.

این عضو مجلس خبرگان رهبری افزود: روز به روز مخالفت مردم با رژیم شاه و اشتیاق آنها برای رهبری امام خمینی (ره) بیشتر شد و همه به دنبال رهبری جامع و فراگیر بودند. امام (ره) هم دیدند مردم زمینه قبول رهبری ایشان را دارند و لذا در مقام هدایت مردم برآمدند.

وی ادامه داد: رهبری هوشمندانه حضرت امام ادامه پیدا کرد و شعارها و مخالفت های مردم روز به روز ضعف شاه را علنی تر می کرد تا در دهه فجر به اوج خود رسید و مردم دیگر ادامه حکومت شاه را برای کشور مخل و مضر دانستند.

آیت الله طاهری در مورد علت انتخاب “جمهوری اسلامی” توسط مردم در آن شرایط گفت: مردم مسلمان بودند و مایه های اسلامی داشتند که توسط شاه در مضیقه قرار گرفته بود . شاه هم به هیچ وجه موافق نبود حکومتی که ریشه اش اسلام باشد در کشور حاکم گردد. از این جهت درگیری شروع شد و کار به جایی رسید که مردم جز به تغییر حکومت شاهنشاهی راضی نبودند ، شعار “مرگ بر شاه” تمام کشور را پر کرد و مردم حکومتی که اسلامی باشد را می خواستند.

وی خاطرات مربوط به زندانها و تبعیدهای خود را از جمله شیرین ترین خاطرات دوران پس از انقلاب خود عنوان کرد.

آیت الله طاهری هم چنین اظهار داشت : سال 57 که تازه از تبعید آزاد شده بودم به دلیل سخنرانی در نماز جمعه و مطرح کردن حکومت اسلامی ، شب هنگام در نیمه شب تابستان به منزلمان ریختند و مرا با شمدی که دور خود پیچیده بودم به زندان بردند وحتی اجازه ندادند که عینک و دندان مصنوعی ام را با خود ببرم.

امام جمعه اسبق اصفهان در مورد بحث حکومت اسلامی مطرح شده توسط وی در تابستان 57 گفت : بعد از آزادی از تبعید وانجام استقبال بسیار پرشور مردم از من ، دو نماز جمعه در اصفهان خواندم یکی در مسجد اعظم و یکی در مسجد مصلی که در مسجد مصلی جمعیت به حدی بود که در صف های نماز جایی برای سجده نبود . در آنجا بحث حکومت اسلامی را مطرح کردم و گفتم انفال باید در اختیار مردم باشد ، قانون اساسی مدونی شکل بگیرد ، اقتصاد باید مبنایش اسلامی باشد و توزیع ثروت به شکلی باشد که قشر محروم هم از آن بهره مند شوند .

نماینده‌ مردم اصفهان در مجلس خبرگان، در مورد ارتباط خود با حضرت امام خمینی (ره) نیز گفت : با حضرت امام خمینی (ره) حضورا و از طریق مکاتبات فروانی که داشتیم مرتبط بودیم. قبل از انقلاب 7 سفر به نجف انجام دادم و خدمت امام رسیدم و برای ایشان وجوهات و امکانات می بردم و از ایشان هم نامه و اطلاعیه برای ایران می آوردم . در تمام این مدت خلق و خوی حضرت امام خمینی (ره) کوچکترین تغییری نکرد و زندگی ایشان قبل و بعد از انقلاب یکی بود و همان گونه هم باقی ماند. وقتی هم یک ماه بعد از پیروزی انقلاب خدمت ایشان رسیدیم گفتم اجازه بدهید من به قم بروم گفتند آقای طاهری اجازه بدهید یک مرجع در قم کمتر باشد و شما در اصفهان بمانید چرا که در اصفهان به وجود شما نیاز هست.

آیت الله طاهری در پایان تاکید کرد: حضرت امام خمینی (ره) شدیدا وابسته و معتقد به “اصلاحات اسلامی” بودند، اسلامی که با مقتضیات زمان همراه و همگام باشد و معتقد بودند با اتکا به چنین روشی می توان به آرمانهای انقلاب اسلامی دست پیدا کرد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:43:00 ب.ظ ]




4 خاطره از انقلاب
در دوران مبارزات انقلابی ملت ایران افراد و گروه‌های بسیاری حضور داشتند و یکی از آنها دکتر شهید محمدعلی فیاض‌بخش بود.

شاگرد استاد شهید مطهری و دانشجوی ممتاز رشته پزشکی که به زبان‌های آلمانی و عربی مسلط بود.

دکتر نفیسه فیاض‌بخش خواهر شهید دکتر محمدعلی فیاض‌بخش در معرفی مبارزات برادرش می‌گوید، شهید فیاض‌بخش هر سال به‌دلیل آشنایی به احکام و تسلط به زبان عربی به حج مشرف می‌شد، در یکی از سفرهای خانه خدا یک حاجی ایرانی را می‌بینند که نمازش را صحیح نمی‌خواند و به اعمال حج آشنا نیست.

با برقراری ارتباط دوستانه او را آموزش می‌دهد با گذشت 2 ماه از بازگشت از سفر حج شهید فیاض‌بخش ضمن تماس با منزل دوستش مطلع می‌شود که وی مرحوم شده است.

پس از مراجعه به منزل او علت مرگ همسفر خود را از همسرش می‌پرسد و او در پاسخ می‌گوید، شوهرش یکی از مسئولان ویژه ساواک بوده که پس از بازگشت از حج توبه می‌کند و استعفایش را می‌دهد، اما با آن موافقت نمی‌کنند و بعد از مدت کوتاهی از او می‌خواهند برای مأموریتی که فقط او می‌تواند انجامش بدهد به محل کارش مراجعه کند.

او از خداوند می‌خواهد شرایطی را فراهم کند که توبه را نشکند، در همان شب درخواستش مورد لطف الهی قرار گرفته و او فوت می‌کند.

دکتر نفیسه فیاض‌بخش، بنیانگذاری آموزش کمک‌های اولیه را در دوران مبارزات مردم، دیگر شیوه مبارزاتی برادرش می‌داند و می‌گوید در زمانی که وسایل کمک‌های اولیه در شهر کمیاب شده بود او با لوازم خیاطی موجود آموزش می‌داد و مجروحینی را در حیاط منازل درمان می‌کرد.

شهید فیاض‌بخش در دوره محرومیت جامعه دینی از شناخت و مطالعه مذهبی، براساس نهج‌البلاغه و جلسات آشنایی با اسلام برای اهل فامیل و دوستان تشکیل می‌داد به تفسیر مفاهیم این کتاب می‌پرداخت.

او پس از پیروزی انقلاب اسلامی وزیر مشاور و رئیس سازمان بهزیستی دولت شهید رجایی بود و در 48 سالگی در هفتم تیر ماه سال 60 در دفتر حزب جمهوری اسلامی به درجه رفیع شهادت نایل شد.

محمدکاظم موسوی بجنوردی
حزب ملل اسلامی با هدف افزایش شناخت مردم از ظلم رژیم وابسته شاه و شکسته شدن رعب و وحشتی که ساواک در جامعه حاکم کرده بود، سال 1340 توسط جوان 19 ساله‌ای با اعتقادات و اندیشه‌های اسلامی تأسیس شد.

بجنوردی می‌گوید تا قبل از شناسایی فعالیت‌های حزب توسط ساواک و انحلال آن در سال 44 (در سن 22 سالگی) در دفتر صدبرگی اسم، آدرس، مسیر رفت و آمد و فعالیت بلندپایگان رژیم از محمدرضا پهلوی، اشرف تا وزرا، نمایندگان مجلس، کارمندان ویژه ساواک و امرای ارتش را جمع‌آوری کرده بودیم تا با پایان عضوگیری، آموزش، استعدادیابی و آمادگی حزب برای اجرای عملیات نظامی، همزمان همه مسئولان حکومتی را در سحرگاه انقلاب کشته و از طریق اعلامیه اعلام موجودیت کنیم.

دستگیری ما در دنیا انعکاس خوبی داشت، روزنامه لوموند، اخبار مربوط به وجود و انحلال حزب ملل اسلامی را به‌طور مفصلی پوشش داد و این موفقیتی بزرگ برای من و همرزمانم محسوب می‌شد.

محمدکاظم موسوی بجنوردی در حال حاضر مسئول دایره‌المعارف بزرگ اسلامی است.

محمدحسین خوشنویسان
او از اعضای کمیته استقبال، حضرت امام(ره) و مسئول انتظامات ورودی غربی تا میدان آزادی در 12 بهمن سال 1357 بوده است، می‌گوید یکی از ویژگی‌های ارزشمند شخصیت حضرت امام(ره) تأکید ایشان به حفظ وحدت بود.

امام(ره) هنگامی که به ایران آمدند اول رفتند مدرسه رفاه و بعد از مدتی با این‌که اطرافیان به ایشان اصرار می‌کردند که در مدرسه رفاه بمانند برای حفظ وحدت به مدرسه علوی رفتند.

در اعتصابات 20روزه دی ماه سال 57 یکی از کسبه‌های ارمنی که وضعیت اقتصادی ضعیفی داشت در همسایگی آقای خوشنویسان بود.

وقتی او می‌گوید برای احوال‌پرسی و کمک مالی به منزل همسایه‌ام مراجعه کردم، پول را نپذیرفت، اشک در صورتش نقش بست و گفت می‌خواهی بگویی خمینی مال شماست، خمینی ما من هم هست.

حمید سبزواری
سراینده اشعار انقلابی، مذهبی و ملی می‌گوید از نمودهای اصالت اسلامی انقلاب ما این است که رهبر کبیر انقلاب وقتی به ایران آمد به همه امکانات کاخ‌ها و آثار برجامانده از حکومت طاغوت پشت کرده و به منزل قدیمی‌شان در جماران رفتند.

سبزواری شرح خاطرات خود از انقلاب را چنین ادامه می‌دهد: برای ضبط اشعار انقلابی که برای ورود حضرت امام سروده شده بود به دنبال به‌دست آوردن یک فضای امن و یک ضبط صوت بودیم یکی از دوستان موفق شد یک ضبط صوت کامل که تازه وارد ایران شده بود را در اختیار ما قرار دهد.

شب‌ها به‌دلیل مسائل امنیتی، در منزل یکی دیگر از دوستان که در شمیران بود با قرار دادن کاغذ و استتار فضای بیرون پنجره و کشیدن پرده از داخل امکان ضبط آهنگ‌ها را فراهم کردیم، صبح آخرین شبی که آهنگ‌ها را ضبط کرده بودیم یکی از دوستان که برای تهیه نان خارج شده بود در بازگشت به ما گفت صدای شما تا نانوایی می‌آمده و این درحالی بود که منزل دوستم در همسایگی کاخ سعدآباد قرار داشت.

وی در ادامه می‌گوید روز ورود حضرت امام همراه دوستان که در ضبط آهنگ‌های انقلابی همراهم بودند تا نزدیکی‌های فرودگاه رفتیم که با شنیدن شعر خمینی ای امام در موج پرشوق مردم متوقف شدیم.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:42:00 ب.ظ ]




خاطرات انقلاب اسلامی از زبان حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدعلی معلی

حجت الاسلام علی معلیاشاره: پیشتر از مصاحبه ما ، رسانه ها ، سازمانها و مراکز فرهنگی بسیاری با آقای معلی درباره موضوعات روز فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی و سرگذشت مبارزاتی ایشان گفتگوهای متنوع و خواندنی ترتیب داده بودند. جناب آقای معلی معتقد بودند که در آن گفتگوها حرفهای گفتنی خود را گفته اند. تقریباً زمان زیادی سپری شد تا توانستیم ایشان را مجاب کنیم که هنوز هم حرفهای بسیاری در یاد و خاطرشان برای در میان گذاشتن با مردم ، به خصوص مردم شهر و دیارشان دارند که هنوز مجال ابراز پیدا نکرده است. پیشنهاد ما این بود: صحبت و گفتگو را منحصراً به آغازین روزهای خیزش انقلابی مردم شهرستان دامغان ، نحوه ایجاد اولین هسته های مبارزاتی و شکل گیری گروه منسجم و انقلابی «کانون جوانان مسلمان دامغان» و همچنین نقش تاثیرگذار جوان پرشور و انقلابی معروف به «علی معلی» (که سمبل مبارزه در بین جوانان شهرش بود) اختصاص دهیم. ایشان کریمانه پذیرفتند و خاطرات ارزشمند و مستند تاریخ انقلاب شهر دامغان را در همین فرصت اندک دو ساعته بیان کردند. سعی کردیم در حین این گفتگو رشته کلام را با طرح سوالاتی پی در پی نگسلیم، حتی در بازبینی این مصاحبه ، فرمایشات ایشان را حتی المقدور مورد تغییر و دستبرد قرار ندادیم.به نظرمان رسید که حلاوت گفتار و احاطه شان بر امور و ریزه کاری های فعالیتهای فرهنگی و ژورنالیستی کار را بی نیاز از دخل و تصرف ساخته است. اگرچه زمان حدود دو ساعت در خدمت ایشان بودیم و شنونده صحبتهایشان ، لیکن در فضای الهی آن دوران ، سالیان سال مجاهدت و پایمردی جوانان غیور شهرمان را سیر کردیم. حال نظر شما را به این گفتگو جلب می نماییم.

جناب آقای معلی ، ضمن تشکر از اینکه دعوت ما را پذیرفتید و وقت گرانقدرتان را در اختیار ما گذاشتید از شما خواهشمندیم ابتدا راجع به عوامل و افراد موثر در شکل گیری نهضت مذهبی - انقلابی ضد رژیم شاه در شهرستان دامغان توضیحاتی بفرمایید.

حجت الاسلام و المسلمین معلی: بسم الله الرحمن الرحیم . ابتدا می خواهم از یک مرد جسور انقلابی یاد کنم که تاثیر زیادی در شکل گیری تشکیلاتی کار مبارزاتی ما در شهرستان دامغان داشت و آن فرد شهید محمد منتظر قائمشهید محمد منتظر قائم بود. سپس به جلسات مذهبی و خانگی موثر در تجمع انقلابیون اشاره خواهم داشت…

محمد منتظر قائم در سال 48 به عنوان سرباز وظیفه ژاندارمری به دامغان آمد. از آنجا که سرباز باسواد در آن زمان کم بود ایشان را مسئول بایگانی رمز کرده بودند. او بسیار انقلابی و جسور بود به طوری که بسیاری از حرفها را بی پرده و عریان بیان می کرد. یادم می آید روزی در خیابان با هم راه می رفتیم ، اسم حضرت امام را خیلی بلند به زبان آورد. - این عادت همیشگی او بود - به او گفتم ما که کنار هم هستیم ، چرا اینقدر بلند حرف می زنی ؟ پاسخ داد ؛ می خواهم همه بدانند چند نفری در این شهر هستند که اسم امام خمینی را می برند.» چنین جسارتی در آن زمان در شهر دامغان نظیر نداشت و همین جسارت به خیلی از جوانان دامغانی منتقل شد. اجازه دهید به این مطلب اشاره کنم که خانواده شاهچراغی از همان وقت ها نسبت به حکومت شاه موضع داشتند.

یکی از دوستان نقل می کرد که می خواستم روزی او را آزمایش کنم ، پشت سرش آرام راه رفتم تا ببینم او چه کار می کند ، دیدم در حالی که گریه می کند به عشق امام خمینی شعری را هم زمزمه می کند. شعری معروف بود که در کتاب نهضت امام خمینی آمده و شاعر آن هم یک طلبه است، این حضور شهید منتظر قائم را به عنوان یک دوستدار و عاشق امام داشته باشید. تا به جلسات دینی خانگی بپردازیم. در سالهای 47 و 48 یکی دو جلسه مهم در دامغان برگزار می شد. یکی از آن جلسات ، در خانه مرحوم حاج نصرالله شهابی برقرار می شد. جلسه مزبور وابسته به «انجمن حجتیه» بود که خاستگاه آن در مشهد مقدس بود. باید این نکته را عرض کنم که در آن سالها ، دستگاه حکومتی ، در جلسات دینی که علیه شاه در آن اقداماتی می شد ایجاد انحراف می کرد. طبعاً وقتی چنین جمعیتی دور هم جمع می شدند جلسات یک رنگ ضد حکومتی به خود می گرفت.در آن زمان در مشهد هم اینگونه شد، دستگاه حکومت به آنها خط مبارزاتی بر علیه مسأله بهائیت داده بود ، شما خوب می دانید که بهائیت دچار انحرافاتی نسبت به امام زمان(عج) شده بود. آنها پیرو کسانی بودند که به نام باب و بها، ادعای امام زمانی ، مهدویت و حتی ادعای پیامبری و خدایی هم کرده بودند. این یک ترفند تبلیغاتی بود که دستگاه و حکومت از آن استفاده می کرد تا روش دینداری و مبارزاتی را عوض کند. گفتند؛ بیایید به دفاع از امام زمان(عج) ، مبارزه با بهائیت را شروع بکنید و آنها هم در این انجمن که بعدها موسوم به حجتیه شد، گرد هم آمدند. از مشخصات آنها این بود که در مجالس خود ، نام و صحبت امام زمان را بسیار پررنگ می آوردند، عید نیمه شعبان را مفصل جشن می گرفتند و به جای مبارزه با شاه ، مبارزه با بهائیت را سرلوحه کار خویش قرار داده بودند.

در حقیقت مبارزه را از شاه و رژیم او به مسایل دیگر منحرف کرده بودند.

حجت الاسلام و المسلمین معلی : بله ، یک انحرافی در جلسات مبارزه با شاه صورت گرفت که در سطح کشور هم رواج یافت. حکومت این جلسات را نسبتاً آزاد می گذاشت حتی در مواردی هم دیده می شد که حمایت می کرد. بنابراین کسانی که می خواستند با احتیاط و البته مذهبی باشند در جلسات حجتیه شرکت و فعالیت می کردند. البته گاهی انقلابیون هم در این جلسات شرکت می کردند، حضور آنها در همین جلسات دو خاصیت عمده داشت. یکی اینکه حضورشان فضای چنین جلساتی را هم تحت تاثیر قرار می داد، دوم اینکه از این جلسات به عنوان پوشش استفاده می کردند.

آیا همه شعبات این انجمن در کل کشور در آن زمان عملکردی یکدست داشتند؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : دستورکار این بود که اعضا در جلسات ضد شاه شرکت نکنند ولی با این حال ، فضای فعالیتی هر شهری به فراخور افرادی که در آن شرکت می کردند با هم متفاوت بود. مثلاً در یزد افرادی از طرفداران امام خمینی در این جلسات نفوذ کرده بودند از جمله همین شهید منتظر قائم که از یزد به دامغان آمد. این توضیح در اینجا ضروری به نظر می رسد که اگر کسی در آن زمان در جلسات انجمن حجتیه شرکت کرده و طرفدار امام خمینی بوه و در انقلاب هم شرکت داشته ایرادی بر وی وارد نیست چه این نقطه ضعف انجمن حجتیه در او وجود ندارد. ما مشکلی با این گونه افراد نداشتیم مشکل کسانی بودند که اسلام یکطرفه ای ارایه می دادند که وابسته به حکومت طاغوت بود. از موضوع دور نشویم. جلسه دامغان ترکیبی بود از این دو طیف البته این مسأله را گوشزد کنم که همه مردم ته دلشان با حکومت طاغوت مخالف بودند. بعضی از انجام فعالیت بر ضد حکومت اجتناب می کردند و برخی دیگر پر رنگ فعالیت می کردند.

در آن زمان مبارزترین فرد - به عنوان یک غیر دامغانی - شهید محمد منتظر قائم بود که در این جلسات شرکت می کرد و حرفهای پر جاذبه اش را می زد، من هم شرکت می کردم و آقا سید حسن شاهچراغی هم گاهی که از قم می آمدند در این جلسات شرکت می کردند. این جلسات هفته ای یکبار در منزل مرحوم حاج آقا نصرالله شهابی برگزار می شد که در آنها آیت الله نصیری هم شرکت داشتند و درس اعتقادات می گفتند.

تعداد افراد شرکت کننده در این جلسات چند نفر بود؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : از ده ، بیست نفر بیشتر نبود.

جلسه دیگر که از زمره همین جلسات تاثیرگذار مذهبی به شمار می رفت جلسه هفتگی دعای کمیل و دعای سمات بود و در فضای این جلسات مشحون از معنویت ، لیکن حالات شرکت کنندگان انقلابی تر بود. این جلسات دوره ای و در خانه های مختلفی تشکیل می شد. اغلب در منزل آقای مهدی امیدوار و آقای علی اکبر فرحزاد. این جلسه میانگین نسبی پایینی داشت و همان افراد شرکت کننده در جلسه انجمن حجتیه ای که گفتیم در این محفل نیز شرکت می کردند. در این جلسه دعای کمیل خوانده می شد ولی قبل و بعد از دعا صحبتهای مختلفی می شد. به قول طلبه ها گعده تشکیل می شد، گاهی هم کتب انقلابی به دستمان می رسید می خواندیم و راجع به آن بحث می کردیم.

این را متذکر بشوم در آن زمان کتاب دینی خیلی کم بود ، زمانی که آقای فلسفی کتب خود را هنوز ننوشته بودند ـ ایشان بعدها کتاب جوان ، کودک و پیر را نوشتند ـ هنوز کتب آیت الله مطهری و دکتر شریعتی نوشته نشده بود. یک کتابی هم به دست ما رسید به نام کتاب «شیعه و زمامداران خودسر» که آقای مصطفی زمانی آن را ترجمه کرده بودند که نویسنده آن استاد مغنیه بودند کتابها را ما در حاشیه جلسات دعا دست جمعی می خواندیم و در هر جایی هم که می توانستیم دور هم جمع می شدیم.

جناب آقای معلی مشتاق هستیم علت و نحوه پیوستن شما به حوزه علمیه را بدانیم.

حجت الاسلام و المسلمین معلی : من برحسب همان دوستی و علاقه ای شهيد سيد حسن شاهچراغيکه نسبت به شهید شاهچراغی داشتم به طلبگی هم علاقه پیدا کردم و به قم رفتم. زیرا به این نتیجه رسیده بودم که دین فراتر از این است که در جامعه با منبر و وعظ و خطابه عرضه شود. عقیده داشتم که آدم باید برود و از سرچشمه آن را دریافت کند. از طرفی عربی بخواند و دسترسی به منابع اسلامی پیدا کند و ببیند خودش چه دریافتی دارد. همانطور که گفتم علاقه ام به شهید شاهچراغی بسیار زیاد بود و این دلبستگی باعث می شد آن نمودی که من در شهید می دیدم با دیگران فرق بکند. شاهچراغی در نظر من طلبه ای کامل و بدون ضعف بود. من به همان مدرسه ای که ایشان رفته بود رفتم. امتحان ورودی آنجا بسیار سخت بود، امتحان دادم و خوشبختانه قبول شدم.

جناب آقای معلی چطور با شهید منتظر قائم و شهید شاهچراغی آشنا شدید؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : با هر دوی این عزیزان در مسجد آشنا شدم. (برکات زندگی من در مسجد صورت گرفت) ابتدا در مسجد با شهید منتظر قائم آشنا شدم که از یزد آمده بود و ژاندارم وظیفه بود او همانطور که می دانید شهید معروف حادثه طبس است. من به او آنقدر علاقمند بودم که پس از زندان ، رفتم یزد که نزد این شهید باشم و تا موقعی که ایشان شهید شد من یزد بودم. با آشنایی با ایشان با فضای دینی و انقلابی آشنا شدم. در همان مسجد با شهید شاهچراغی برخوردیم. سه تایی در همان جلسه اول رفتیم منزل مادربزرگم همسر مرحوم شریف آل داوود. یادم می آید شهید شاهچراغی در آنجا انشایی خواند و من در تعجب بسر بردم که عجب ! طلبه ها هم مگر نویسندگی می کنند؟ با شهید شاهچراغی خیلی زود مأنوس شدم و هیچ کدام طاقت جدایی از یکدیگر را نداشتیم. این علاقه شدید موجب شد به قم بروم.

اشاره داشتید به اینکه در قم به مدرسه ای وارد شدید که همراه با شهید شاهچراغی به خواندن درس طلبگی ادامه دادید. راجع به آنجا و اساتیدی که تدریس می کردند و تاثیرگذار بودند مختصر توضیحی بدهید.

حجت الاسلام و المسلمین معلی : مدیر مدرسه ای که ما در آن درس طلبگی می خواندیم شهید قدوسی بود که نه تنها مدیر ، بلکه مراد و مرشد طلبه ها و به واقع یک عارف بزرگ بود. نهج البلاغه و درس اخلاق را طوری می گفت که انسان متحول می شد. ایشان حتی دروس ابتدایی ما را هم خودشان متقبل می شدند. مثلاً ایشان به ما گلستان درس می دادند که در جای دیگری تدریس نمی شد، آن هم بطور عمیق ، احکام شرعی را از روی رساله حضرت امام (در آن زمان) درس می دادند، آشنایی با ایشان یکی از سعادت های زندگی من بود. اساتید دیگر آیت الله جنتی بودند در درس ادبیات ، آقای آیت الله مومن ، آقای مقتدایی ، و البته با آیت الله مصباح هم رابطه داشتیم.

کانون (کانون جوانان مسلمان دامغان) را در چه سالی و چگونه راه اندازی کردید؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : کانون اسلامی جوانان دامغان روند خاصی داشت. این کانون در حدود سال 50 فعال بود ، با دستگیری ما نیمه فعال و سپس تعطیل شد و البته در زمان خودش بسیار تاثیر گذار و بدون اعوجاج بود و جوانان بسیاری را تربیت کرد که همگی به انقلاب پیوستند. برنامه هایی که در آن مرحوم كربلايي سيد طاهر شاهچراغيسالها اجرا می کردیم ، حتی اگر الان هم زمان به عقب برگردد ، مطمئناً به همان شکل اجرا می کنیم. وقتی برمی گردم به آن روزها نگاه می کنم کمتر در برنامه ها نقص بود ، ما تندوری مرسوم را نداشتیم با اینکه انقلابی بودیم هیچگاه بی فکری نمی کردیم و بدون فکر عملی انجام نمی دادیم. سعی می کردیم کارها را با روش و قدرتی خاص به سرانجام برسانیم. برای نمونه ، من از همان اول معتقد بودم اگر ما جوانها تنهایی هم دور هم جمع شویم خیلی زود کانون را جمع می کنند ، از این رو که می خواستیم حرکتمان گسترده و فراگیر باشد و بدون شک شهربانی تحمل نمی کرد. بنابراین خدمت آقا سید مسیح شاهچراغی رسیدیم و از ایشان خواستیم که سرپرستی کانون را به عهده بگیرند. ایشان پذیرفتند و همین باعث شد که یک شخصیت استوار شهر پشتیبان ما شود. نتیجه بعدی این حرکت این شد که حمایت آیت ا… دامغانی که در مشهد مقدس بودند را هم داشته باشیم چه ایشان با این دو برادر ، آقا سید مسیح و آقا سید طاهر شاهچراغی بسیار علاقمند بود.

حاج آقا ، روحانیون دیگر با این تشکیلات چگونه برخوردی داشتند؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : برخی از روحانیون آن زمان به نفی کانون پرداختند ، که بعضی از آنها اتفاقاً جایگاه رفیعی هم داشتند نظر ما این بود که به واسطه برنامه کامل و استواری که داریم آقایان به خاطر حفظ موقعیت خودشان به ما خواهند پیوست که البته چنین هم شد. البته عده دیگری از این عزیزان بودند که با ما همکاری موثری داشتند. که پرستیژ و نام آنها برای تشکیلات ما مفید بود.

اجازه می خواهم قبل از اینکه وارد بحث برنامه های گسترده در کانون شوم راجع به وضعیت دینداری جوانان و رغبتشان به دین و شرعیات بپرسم به اضافه اینکه درباره علت تمایل زود هنگام حضرتعالی به دین و مذهب و مبارزه توضیحاتی بفرمایید.

حجت الاسلام و المسلمین معلی : برای این که شما و خوانندگان عزیز تصویر روشنی از وضعیت دینی جوانان آن زمان پیدا کنید ، لازم است چند خاطره از مشاهدات خود را از وضعیت سالهای 50 ذکر کنم ، گاهی که من به مسجد می رفتم جوان زیر بیست سال من یک نفر بودم ، اغلب چهل سال به بالا بودند ، روزی در وضوخانه مسجد جامع دامغان مشغول وضو ساختن بودم یک آقایی آمد و گفت : آقای معلی ، شما دیگر چرا ؟ گفتم : چطور مگر؟ گفت : چرا آمده ای مسجد ، پاسخش دادم که از شما بزرگترها یاد گرفتم ، پاسخ عجیبی به من داد ، گفت : از سن ما دیگر گذشته ، موقعیت ما جور دیگری است اما امثال شما الان باید بروید دنبال جوانی تان … این یک نمونه از امر به معروف که نه ، در واقع نهی از معروف بعضی مسجدی های آن زمان بود!

باز یادم هست در مسجد کنار پیرمردی نماز می خواندم ، شنیدم بعد از نماز پیرمرد سر به سجده گذاشت و شاه را دعا کرد خاطرم هست آقا سید طاهر شاهچراغی روی منبر بود ، خطاب به مستمعان با عصبانیت گفت : «شما پامنبری های من به چه درد می خورید ؟! هیچ بخاری از شما بلند نمی شود ، نه تبلیغی ، نه حرکتی ، نه جوششی ! حرفهای من هدر می رود فقط یک نفر جوان در بین شما هست …» از آنجا که کربلایی سید طاهر مبلغی بسیار اهل مطالعه بود ، کتب روز را مطالعه می کرد منتها کسی نبود که همه مطالب را برایش بازگو کند.

این توضیحات را دادم برای اینکه بدانید مساجد آن زمان خالی از جوانان بود. یک روز عصر هم با چند نفر در مدرسه حاج فتحعلی بیگ بودیم. منتظر قائم بود و سید علی اصغر شاهچراغی و… سید علی اصغر برای ادای نماز ظهر و عصر به مسجد جامع رفت ، وقتی به مدرسه برگشت با تعجب خطاب به ما گفت ؛ «من یک جوان در مسجد دیدم » ما آن روز کلی خوشحال شدیم ، رفتیم کنار حوض و روبروی آن جوان قرار گرفتیم و منتظر شدیم تا بعد از نماز با او صحبت کنیم. بعد از اقامه نماز متوجه شدیم سربازی تهرانی است و از مریدان آقای کافی ، که به مهدیه می رفت …

گاهی آقا سید طاهر شاهچراغی به شوخی مرا خامس آل عبا می نامیدند ، خودشان چهار نفر بودند ، «آقا سید مسیح ، آقا سید طاهر ، شهید سید حسن شاهچراغی و جناب آقا سید علی شاهچراغی امام جمعه محترم دبی» و به من می گفتند : خامس آل عبا ، تو هم بیا تا پنج نفر شویم… بله ، مساجد تا این حد خالی از حضور جوانان بود در صورتی که الان مساجد و تکایا مملو از جوان است. الان جلسات چند هزار نفری تشکیل می شود. با اینکه تعداد سخنرانان هم زیاد شده گاهی گویندگان ، وقت برای سخنرانی نمی دهند و می گویند نمی رسیم. جدیداً من رفتم مسجد جامع دامغان برای نماز مغرب و عشاء جمعیت انبوه جوانان را دیدم واقعاً فکر کردم مراسم خاصی است وقتی سوال کردم گفتند؛ هر روز و شب همین طور است. این نشان دهنده آینده خوبی است که پیش رو داریم.

برنامه های هفتگی تبلیغی کانون و شرایطی که جوانان آن زمان داشتند را تشریح کردید ، خود حضرتعالی پیشنهاد می دادید یا به صورت گروهی پیشنهاد می شد؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : برنامه های کانون را ما از قم می آوردیم. من و آقا سید حسن شاهچراغی در جلساتی که در قم برقرار می شد شرکت موثر می کردیم به قصد اینکه یاد بگیریم و برنامه های آنجا را برای دامغان الگوبرداری کنیم. در آن سالها هیچ برنامه تفریحی و جالبی برای اوقات فراغت جوانان در شهر ما وجود نداشت. بنابراین مطمئن بودیم اگر برنامه پرجاذبه ای را آن هم در محیط های مذهبی ارایه دهیم با استقبال بی نظیر قشر جوان روبرو خواهد شد. هدف ما جلب و جذب افراد جدیدی بود که تا به حال به مذهب گرایشی نشان نداده بودند. به عنوان نمونه به چند برنامه پر جاذبه که برای آن زمان جدید بود اشاره می کنم.

در سابق رسم نبود که جوانها خودشان سخنرانی کنند ولی ما در کانون می گفتیم افراد خودشان مقاله تهیه کنند و بخوانند. جوان می آمد برنامه اجرا می کرد ، دوستانش هم می آمدند برنامه او را می دیدند و جوان صاحب شخصیت می شد. مقالات را یک روز جلوتر می بردیم نزد حاج سید مسیح و می خواندیم تا مطابق و پیرامون تبلیغ اسلام باشد. بعدها پی بردیم برخی از مقالات را می شود به شکل نمایشی هم اجرا کرد. حتی جاذبه های مقاله ها را با گذاشتن نشانه هایی از همان مطلب چند برابر می کردیم برای زمان ارائه مقاله ها ده دقیقه ای گذاشته بودیم. که شنوندگان خسته نشوند. به اضافه اینکه فردی را از خارج شهر دعوت می کردیم برای مردم سخنرانی کند تا تازگی داشته باشد.

معمولاً سخنرانان را از چه شهرهایی دعوت می کردید ، اسامی آنها یادتان هست؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : بله افرادی از شهرهای قم ، شاهرود و از اطراف می آمدند و برخی طلبه های دامغانی هم که در تابستان به شهر خودشان باز می گشتند برای آنها برنامه می گذاشتیم اسامی که در خاطرم هست ، آقا سید رضا تقوی و نیز سید قاسم موسوی و از شاهرود آقای شفیعی می آمد و صحبت می کردند. همچنین در این جلسات آقای دکتر سید محمد ترابی که الان مشهور هستند می آمدند و در جلسات اولیه کانون صحبت می کردند. اولین بار ما تریبون گذاشتیم ، کمد کوچکی را برداشتیم رویش پارچه کشیدیم ، یک رادیوی قدیمی بزرگی را به عنوان بلند گو گذاشتیم خوب ، پایه میکروفن هم می خواستیم لاله های شمعدانی را به عنوان پایه میکروفن وصل کرده بودیم و به این شکل صدا بسیار خوب پخش می شد. گاهی در برنامه ها چند نفر با هم پشت تریبون می رفتند و کار تبلیغات را انجام می دادند، این برای مردم جاذبه داشت. در این جلسات توده های مردم شرکت داشتند و برنامه های جنبی بسیار خوبی برای مردم برگزار می شد که این مسأله ، دستگاه حکومتی و اطلاعاتی را دچار مشکل می کرد. تصمیم گرفتند ما و کانون را جمع و جور کنند به خاطر همین حمایت مردمی.

آموزش قرآن هم در برنامه های کانون بود؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : بله ، یکی دیگر از فعالیت های ما در کانون بسیار مورد توجه قرار گرفت آموزش روخوانی قرآن بود. در آن زمان آموزش روخوانی طی یکسال و بنا بر تمرین مستمر بدون فراگیری هیچگونه قانون و قواعدی انجام می گرفت. ما آمدیم و برای کسانی که سطح سواد دبیرستانی داشتند در 15 جلسه ، روان خوانی و روخوانی قرآن گذاشتیم که الان این روش در کل کشور شناخته شده است. آن موقع این روش نبود وقتی به فردی می گفتیم 15 روزه قرآن را به شما یاد می دهیم برایش شگفت انگیز بود. در این کلاس که هم بزرگ و هم کوچک شرکت کننده اش بودند نیم ساعت را به قرآن و احادیث و باقی اش را به صحبت های مدون در باب معارف اسلامی البته با نگاه مبارزاتی می پرداختیم. و نهایتاً در آخر این کلاسها یک دوره معارف اسلامی مبتنی بر اصول و نگاه مبارزاتی گفته شده بود. البته طوری این کار را انجام می دادیم که برای ساواک قابل پیگیری نباشد. یعنی با تقیه و دو پهلو. همچنین با استعدادترین جوانان را از بین تعداد بی شمار داوطلب گزینش می کردیم و شاگردان اول و دوم و سوم را انتخاب می نمودیم. در پی افراد با استعداد بودیم و آنها را توسط کانالهای مختلف جذب می کردیم. خیلی از اوقات وقتی بچه ها تغییر می کردند مسبب تغییراتی در خانواده هایشان هم می شدند. این جزو یکی از برنامه های ما بود؛ اینکه از طریق بچه ها خانواده ها را تحت تاثیر قرار دهیم.

عکس العمل خانواده ها نسبت به این کار چگونه بود؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : خوب بود، ما به بچه ها راجع به احترام به پدر و مادر و مسائلی از این دست بسیار صحبت و سفارش می کردیم. خوب والدین وقتی می دیدند همان بچه ای که می بایست یک ساعت او را صدا بزنند تا از خواب بیدار شود حالا زودتر از او بیدار شده ، نمازش را خوانده ، درسش را پی گرفته ، علاوه بر همه اینها می گوید دیگر کاری ندارید انجام بدهم؟ تحت تاثیر فعالیتهای فرهنگی ـ مذهبی قرار می گرفتند.

جناب معلی ، راجع به تامین مالی این فعالیتها ، محل جلسات و مسئولان اصلی تدارکات گروه هم توضیحاتی بفرمایید.

حجت الاسلام و المسلمین معلی : تدارکات گروه ما با آقای مهدی امیدوار بود. بعد از مدتی تدارکات شکل ثابتی گرفت و افراد ، مبلغی ماهانه پرداخت می کردند، ابتدا محل برگزاری جلسات در خانه های اعضا دور می گشت اما پس از گذشت زمانی برای کانون ، محلی را اجاره کردیم ، آن هم در یکی از بهترین و اصلی ترین نقاط شهر. در میدان امام خمینی فعلی ، طبقه بالای مغازه آقای فرحزاد را در اختیار گرفتیم که البته درب ورودی آن در خیابان منتهی به مخابرات فعلی ـ در کوچه ای ـ قرار داشت. برای این بالاخانه صندلی تهیه کردیم و روز به روز بر کارهای جانبی کانون افزودیم.

در مراسم و جشن های دینی به چه صورت کار می کردید؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : اجازه بدهید یک مورد کار جالب گروه تدارکاتی را ذکر کنم ، در جشن های مختلف مثل حالا رسم نبود از مدعوین پذیرایی به عمل آید ما در جشن هایی که برگزار می کردیم به صورت خیلی منظم و حساب شده برنامه پذیرایی داشتیم. سعی می کردیم پیامهای اصلی خودمان را در همین برنامه های پر رفت و آمد به گوش شنونده های مورد نظرمان برسانیم شهربانی در مقابل چنین برنامه هایی نمی توانست به ما معترض شود. مردم می آمدند ما هم برنامه های خودمان را بسیار منظم و حساب شده اجرا می کردیم و آنها نمی توانستند هیچ کاری را انجام دهند. شرکت انبوه مردم در این جلسه ها و نحوه جذب سریع آنها به فعالیت های دینی دستگاه حکومتی و اطلاعاتی آن زمان را دچار مشکل می کرد تا جایی که تصمیم به تعطیلی این مرکز گرفتند.

به طور کلی دیدگاهتان در آن زمان نسبت به جوانان چگونه بود؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : در کانون به عقاید و نظرات جوانان و بچه های شرکت کننده توجه بسیار می شد. ما سعی می کردیم به بچه ها خط بدهیم ، آنها خود ادامه کار را پیگیری می کردند ما کار را به نام خود آن افراد به ثبت می رساندیم مثلاً برای اینکه کتابخانه ای تاسیس کنیم ابتدا پیشنهاد آن را می دادیم به محض اینکه یکی از افراد در مورد آن صحبت می کرد. پیشنهاد کتابخانه را به نام او مطرح می کردیم و در پایان خود او را به عنوان مسئول کتابخانه تعیین می کردیم و او با ذوق و انگیزه بیشتری کار را انجام می داد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:40:00 ب.ظ ]




خاطرات دوران انقلاب
دکتر سید علی میرباقری
خاطرات دوران مبارزات انقلاب اسلامی برای من بسیار شیرین است، به تعدادی از آنها اشاره می کنم تا فرزندان ما بدانند، برای پیروزی انقلاب اسلامی، خیلی زحمت کشیده ایم، بنابراین در حفظ و نگهداری دست آورهایش صادقانه بکوشند.

ضبط صوت های زیاد در اتاق
درسال 1356، نوارهای سخنرانی و پیام های امام خمینی، از نجف به ایران می رسید، اما به دلیل اینکه انتقال آنها مشکل بود، گاهی فقط یک نوار کاست به یک شهرمی رسید و می بایست از روی آن، در همان شهر، تکثیر و بین مردم توزیع می شد. منزل ما، محل تکثیر نوارها شده بود، شیوه کارمان آن بود که تعداد زیادی ضبط صوت از دوستان و آشنایان عاریه کرده بودیم و باسیم رابط، آنها را بهم متصل می­کردیم، نوار امام (ره) را در یکی از آنها می گذاشتیم و در ضبط صوت­های دیگر نوارهای خالی را قرار می دادیم و ضبط می کردیم، چون ضبط ها با رابط به هم متصل بود، نیازی نبود صدای آن بلند پخش شود لذا در منزل کسی متوجه کار ما نمی­شد، یک روز پدرم، سر زده به اتاق ما آمد که خبر کند برویم ناهار بخوریم، هنگامیکه چشمش به وضع اتاق و تعداد زیاد ضبط صوت ها افتاد، برای چند لحظه، ساکت و متحیر به آنها نگاه کرد، شاید متوجه کارما شد، اما حرفی نزد، فقط خبر کرد برویم ناهار بخوریم، بعداً سرسفره برادر بزرگترم موضوع را برایش توضیح داد و او خیلی خندید.

من همین را می خواستم
در تابستان 1357 خطیب معروف مرحوم شیخ احمد کافی، در تصادف رانندگی در راه مشهد فوت نمود، مرحوم آیت الله العظمی خوانساری، در خوانسار بودند، ما با آن حضرت مأنوس بودیم، به ایشان پیشنهاد کردیم، مجلس فاتحه خوانی برای آن مرحوم تشکیل شود، به کمک ایشان، مجلس مهمی با حضور علمای منطقه در مسجد آقا اسد الله خوانسار تشکیل شد، با راهنمایی آیت الله العظمی خوانساری، قرار شد یکی از شاگردان ایشان، برای سخنرانی مجلس، از قم دعوت شود، یکی از برادران را به قم اعزام کردیم تا سخنران را به خوانسار بیاورد. مجلس ساعت 2 بعد ظهر آغاز شد.
قرار گذاشته بودیم، سخنران ما که منبر رفت، در سخنرانی خود، از امام خمینی(ره) نام ببرد و ما با فرستادن صلوات و درود بر خمینی از مجلس خارج شده و مرگ بر شاه بگوییم. تعداد زیادی از دوستان انقلابی ما، نیز برای برگزاری این راهپیمایی از شهرهای اطراف خوانسار (گلپایگان، خمین و فریدن) در مجلس حاضر شده بودند. حتماً ساواک هم متوجه موضوع شده بود چون اطراف مسجد و خیابانها، پر از مأموران مسلح شده بود. برخی از بزرگان شهر، با ملاحظه اوضاع و بخصوص مشاهده تعداد زیادی از جوانان ناشناس که در مجلس حاضر بودند، از سر ترس یا مصالح دیگر، سخنرانی روحانی اعزامی از قم (با نام مستعار آقای خدا پرست) را از برنامه حذف کردند. مرحوم آیت الله العظمی خوانساری نیز، به قصد اعتراض در همان آغاز جلسه، مجلس را ترک کردند و به منزلشان رفتند. لذا سخنران ما اجازه منبر نیافت و روحانی دیگری را به منبر فرستادند و ما از این اقدام آنان بسیار ناراحت بودیم. قبل از رفتن آن روحانی به منبر به او گوشزد کردیم در سخنرانیش حتماً نام امام خمینی(ره) را بالای منبر ببرد. اما سخنران در اواخر منبرش گفت: «به من سفارش کرده اند، نام برخی مراجع تقلید را ذکر کنم، اما چون می­ترسم تقدم و تأخری پیش آید و به ساحت آنان بی احترامی صورت گیرد، من از نام بردن مراجع خودداری می کنم …»
این اقدام ما را بسیار عصبانی کرد، به همین خاطر، یکی از دوستان که صدای بسیار رسایی داشت، فریاد زد «برای سلامتی مرجع بزرگ جهان تشیع حضرت آیت العظمی خمینی صلوات» که یکباره مثل صاعقه، مجلس را منفجر کرد و شعار صلوات و درود بر خمینی، فضای مسجد را پر کرد، مجلس بهم ریخت و جوانان از مسجد بیرون ریختند، بسیاری از مردم عادی که به قصد مجلس ترحیم به مسجد آمده بودند سراسیمه و با وحشت از مسجد و صحنه فرار کردند، اما جمعیت تظاهر کننده به خیابان ریختند و شعار درود بر خمینی، مرگ بر شاه برای اولین بار در خیابانهای خوانسار طنین انداز شد. مأموران رژیم که آمادگی قبلی داشتند، مرتب تیر اندازی هوایی می کردند و صدای گلوله تمام شهر را فرا گرفت. شیشه های بانک ملی و دادگستری شکسته شده و عده زیادی نیز (حدود 70 نفر) دستگیر شدند. نزدیک غروب آفتاب به دیدن حضرت آیت الله العظمی خوانساری رفتیم، ایشان که با ناراحتی مجلس را ترک کرده بود، وقتی خدمتشان رسیدیم، بسیار خوشحال بودند و برای ما دعا کردند و فرمودند« وقتی صدای تظاهرات و تیر اندازی را شنیدم خیلی خوشحال شدم، ما همین را می خواستیم».

پسر آیت اله خوانساری لباس کارگری به تن کرده بود
در پاییز سال 1357 در میدان امام خوانسار (پهلوی سابق) ایستاده بودم، دیدم که آقاحسین خوانساری فرزند مرحوم آیت الله العظمی خوانساری (که اکنون از روحانیون معظم ساکن در مشهد هستند) با لباس مندرس و به سبک کارگر ساختمانی که آثار گچ و گل هم روی آن بود، از اتوبوس قم پیاده شد و یک گونی هم دوش اوست تا مرا دید صدا زد و گفت بیا این گونی را بگیر ببر پنهان کن، من آن گونی را گرفتم و به کمک برادر بزرگترم که موتور سیکلت داشت، آن را به باغ خودمان بردیم و پنهان کردیم و فردا در آن را باز کردیم، پر از اعلامیه­های امام خمینی(ره) بود، آنها را به تدریج بین مردم توزیع نمودیم.

نارنجک­های دستی خیلی قوی ساختیم
در 23 آذرماه 1357، حمله وسیعی بوسیله چماقداران شاهنشاهی و مأموران مسلح رژیم به شهر خوانسار صورت گرفت، صبح به ما خبر دادند که در برخی محله­های خوانسار، عده­ای چماقدار آماده می­شوند تا حمله کرده و شهر را غارت نمایند. ما نیز دوستان را خبر کردیم که با آنها مقابله کنیم، اسلحه ما فقط سنگ بود، سنگها را پشت بام مغازه­ها در دو طرف خیابان آماده کردیم، چند ساعت بعد، چماقداران که گروه زیادی ارتشی، آنان را همراهی می­کردند، با شعار جاوید شاه، وارد شهر شده و ارتشیان درب مغازه­ها را می­شکستند و چماقداران نیز با چماق به مغازه­ها هجوم برده و شیشه­ها را می­شکستند و اجناس مغازه­ها را غارت می­کردند، همه مردم از داخل خیابان، به کوچه­ها فرار کردند، ما از پشت بام­ها با سنگ به مقابله با آنها پرداختیم، امّا مأموران مسلح فوراً خود را به پشت بام­ها رسانده و مستقیماً به سوی ما تیراندازی کردند، آن روز 4 نفر از جوانان خوانسار به فیض شهادت نائل شدند و تعداد زیادی نیز زخمی گردیدند. ما از اینکه نتوانستیم در مقابل مأموران با سنگ مقاومت کنیم، عقدة بزرگی در دلمان ایجاد شد و از آن روز مصمم شدیم به سلاح گرم مجهّز گردیم، امّا این کار در شرایط آن روز بسیار مشکل بود، لذا ابتکار جالبی بکار بردیم، مقدار زیادی باروت و سه راهی­های فلزی انتقال آب تهیه کردیم، دو طرف سه راهی را با درپوش می­بستیم، سوراخی در آن ایجاد کردیم، نخ مخصوصی آعشته به باروت از آن عبور می­دادیم، داخل سه راهی را پر از باروت می­کردیم و درپوش سوم را می­بستیم، به این ترتیب نارنجک­های دست خیلی خوبی ساختیم و از آن به بعد با قوت و قدرت زیادی تظاهرات می­کردیم، و قصد کرده بودیم که اگر با مأموران درگیر شویم با آن نارنجک­ها با آنان به مقابله برخیزیم، تعداد این نارنجک­ها، آنقدر زیاد بود که در فواصل دهم تا بیست و یکم بهمن 1357، با هماهنگی دوستان تهرانی، حدود یک نیسان نارنجک به تهران فرستادیم تا در درگیری­های تهران، با مأموران شاه بجنگیم.

قطع برق مسجد، حربة کارساز
در اواخر تابستان سال 1357 حضرت حجت الاسلام والمسلمین شیخ ابراهیم رازینی با هماهنگی مرحوم آیت الله العظمی خوانساری جهت انجام ده شب سخنرانی در شب­های ماه رمضان در مسجد صاحب الزمان(عج) خوانسار (پایگاه اصلی انقلابیون خوانسار) دعوت شدند، ایشان هر شب به مناسبتی روی موضوعی مستقل بحث می­کردند، مسجد شبها پر از جمعیت بود، آوازة شهرت این سخنرانی­ها بخصوص که حضرت آیت الله العظمی خوانساری نیز شخصاً در جلسه حضور داشتند، سبب شده بود، عدة زیادی از گلپایگان و خمین نیز در مجلس حاضر شوند، شب ششم سخنرانی ایشان مصادف بود با سفر زیارتی شاه به مشهد، آقای رازینی هم، آن شب موضوع منبر را زیارت قرار دادند و مستقیماً از شاه اسم بردند و به زیارت رفتن او را دروغین و فریب مردم، نامیدند. لذا صبح فردا ساواک ایشان را دستگیر نمود و از متولی مسجد هم تعهد گرفته بودند، مسجد را تعطیل نکند و خودشان پنهانی یک سخنران معرفی کردند، که به جای آقای رازینی منبر برود.
شب­ هفتم عدة زیادتری بخصوص از گلپایگان و خمین و فریدن آمده بودند و جمعیت، خیلی بیشتر از شبهای قبل بود و مردم متوجه شدند که آقای رازینی دستگیر شده است. روحانی سخنرانِ مأمور ساواک، منبر رفت و با زیرکی و لفاظی­های متبحرانه و حساب شده، مردم را توجیه می­کرد که در ماه رمضان که ماه عبادت و دعا است، نباید در مساجد سخنان تحریک­آمیز و سیاسی گفته شود و . . . همه ناراحت بودیم ولی هیچکاری از ما ساخته نبود، چون مجلس پر از مأموران ساواک بود، یکباره به ذهنمان رسید، برق مسجد را قطع کنیم، مخفیانه، به پشت بام مسجد رفتیم و با قدرت هر چه تمامتر، سیم کابل انتقال برق به مسجد را آنقدر کشیدیم که از ستون برق جدا شد، برق مسجد قطع شد و مسجد در تاریکی به هم ریخت و مردم سراسیمه از مسجد بیرون ریختند، ما از پشت بام مسجد به باغهای اطراف فرار کرده و پنهان شدیم و خوشحال بودیم که اجازه ندادیم روحانی سخنران از طرف ساواک، سخنرانی کند. ولی صبح فردا عدة زیاد دیگری از جوانان از جمله برادر بزرگتر من دستگیر و به ساواک داران اعزام شدند، امّا با اولتیاتومی که حضرات آیات عظام خوانساری و علوی (رحمت الله علیهما) به ژاندارمری خوانسار دادند، چند روز بعد همة آنان را آزاد کردند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:37:00 ب.ظ ]


...


نماز

چرا باید نماز بخوانیم؟چرا بايد خدا را عبادت كنيم؟ و چرا اين عبادت حتما بايد بصورت نماز باشد؟ مگر نماز چه ويژگي‌هايي دارد؟

نماز و اسرار تربيتي آن

• نماز موجب ياد خداست:

ياد خدا بهترين وسيله براي خويشتن داري و كنترل غرايز سركش و جلوگيري از روح طغيان است. «نمازگزار» همواره به ياد خدا مي‏باشد، خدايي كه از تمام كارهاي كوچك و بزرگ ما آگاه است، خدايي كه از آنچه در زواياي روان ما وجود دارد و يا از انديشه ما مي‏گذارد، مطلع و باخبر است و كمترين اثر ياد خدا اين است كه به خودكامگي انسان و هوسهاي وي اعتدال مي‏بخشد، چنان كه غفلت از ياد خدا و بي خبري از پاداشها و كيفرهاي او، موجب تيرگي عقل و خرد و كم فروغي آن مي‏شود.

انسان غافل از خدا در عاقبت اعمال و كردار خود نمي‏انديشد و براي ارضاي تمايلات و غرايز سركش خود حد و مرزي را نمي‏شناسد و اين نماز است كه او را در شبانه روز پنج بار به ياد خدا مي‏اندازد و تيرگي غفلت را از روح و روانش پاك مي‏سازد.

به راستي، انسان كه پايه حكومت غرايز در كانون وجود او مستحكم است، بهترين راه براي كنترل غرايز و خواستهاي مرزنشناس او همان ياد خدا، ياد كيفرهاي خطاكاران و حسابهاي دقيق و اشتباه‏ناپذير آن مي‏باشد. از اين نظر قرآن يكي از اسرار نماز را ياد خدا معرفي مي‏كند: «اقم الصلوة لذكري؛ نماز را براي ياد من بپادار!» (1)

• دوري از گناه:

نمازگزار ناچار است كه براي صحت و قبولي نماز خود از بسياري از گناهان اجتناب ورزد؛ مثلا، يكي از شرايط نماز مشروع بودن و مباح بودن تمام وسايلي است كه درآن به كار مي‏رود، مانند آب وضو و غسل، جامه‏اي كه با آن نماز مي‏گزارد و مكان نمازگزار، اين موضوع سبب مي‏شود كه گرد حرام نرود و در كار و كسب خود از هر نوع حرام اجتناب نمايد؛ زيرا بسيار مشكل است كه يك فرد تنها در امور مربوط به نماز به حلال بودن آنها مقيد شود و در موارد ديگر بي پروا باشد.

گويا آيه زير به همين نكته اشاره مي‏كند و مي‏فرمايد: «ان الصلوة تنهي عن الفحشأ و المنكر؛ كه نماز (انسان را) از زشتيها و گناه باز مي‏دارد.» (2)

بالاخص اگر نمازگزار متوجه باشد كه شرط قبولي نماز در پيشگاه خداوند اين است كه نمازگزار زكات و حقوق مستمندان را بپردازد؛ غيبت نكند؛ از تكبر و حسد بپرهيزد؛ از مشروبات الكلي اجتناب نمايد و با حضور قلب و توجه و نيت پاك به درگاه خدا رو آورد و به اين ترتيب نمازگزار حقيقي ناگزير است تمام اين امور را رعايت كند. روي همين جهات، پيامبر گرامي ما(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) مي‏فرمايد: نماز چون نهر آب صافي است كه انسان خود را در آن شست و شو دهد، هرگز بدن او آلوده و كثيف نمي‏شود. همچنين كسي كه در شبانه روز پنج مرتبه نماز بخواندو قلب خود را در اين چشمه صاف معنوي شست و شو دهد، هرگز آلودگي گناه بر دل و جان او نمي‏نشيند.

آثار فردي و تربيتي نماز به آنچه كه گفته شد منحصر نيست؛ ولي اين نمونه مي‏تواند نشانه كوچكي از اسرار بزرگ اين عبادت بزرگ اسلامي باشد.

• نظافت و بهداشت:

از آنجا كه نمازگزار در برخي از مواقع همه بدن را بايد به عنوان «غسل» بشويد و معمولا در شبانه روز چند بار وضو بگيرد و پيش از غسل و وضو تمام بدن خود را از هر نوع كثافت و آلودگي پاك سازد؛ ناچار يك فرد تميز و نظيف خواهد بود. از اين نظر نماز به بهداشت و موضوع نظافت كه يك امر حياتي است كمك مي‏كند.

• انضباط و وقت‏ شناسي:

نمازهاي اسلامي هر كدام براي خود وقت مخصوص و معيني دارد و فرد نمازگزار بايد نمازهاي خود را در آن اوقات بخواند، لذا اين عبادت اسلامي به انضباط و وقت‏شناسي كمك مؤثري مي‏كند.

بالاخص كه نمازگزار بايد براي اداي فريضه صبح پيش از طلوع آفتاب از خواب برخيزد، طبعا يك چنين فردي گذشته از اين كه از هواي پاك و نسيم صبحگاهان استفاده مي‏نمايد، به موقع فعاليتهاي مثبت زندگي را آغاز مي‏كند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:19:00 ب.ظ ]




نماز است نماز
سبب عزت موجود نماز است نماز
زینت درگه معبود نماز است نماز
بی‌نماز از نظر لطف خدا محروم است
شرع را مقصد و مقصود نماز است نماز
كوركورانه مكن زهد و ورع، جود و سخا
بودِ طاعت همه از بودِ نماز است نماز
روز و شب گر به حسین بن علی گریه كنی
شرط اول كه دهد سود نماز است نماز
پیش سلطان همه كس هدیه‌ی لایق ببرد
تحفه بر حضرت معبود نماز است نماز
شاه عطشان كه جهان عاشق و دیوانه‌ی اوست
گفت عز و شرف و جود نماز است نماز
نَفَس باز پسین بست چو قامت به نماز
گفت تكبیر به معبود نماز است نماز
به پیمبر چو خدا امر به معراج نمود
گفت تكبیر به معبود نماز است نماز
به نماز عذر نباشد چو به تن جان داری
آنچه حق از همه بستود نماز است نماز
نزد میزان عمل موقع دیوان حساب
قاضی شاهد و مشهود نماز است نماز
گفتم ای عقل زطاعت همگی افضل چیست
عقل یكباره بفرمود نماز است نماز
به كریمی خدا غره مشو ای عاقل
به بشر آنچه دهد سود نماز است نماز

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:16:00 ب.ظ ]




آموزش کامل نماز

وضو

پیش از وضو، دستها را تا مچ می شوییم، ولی این شستن، جزو اعمال وضو نمی باشد.پیش از هر چیز نیت می کنیم، یعنی با قصد انجام وضو و برای اطاعت از دستور خداوند عالم، وضو را آغازمی کنیم

۱- به نیت وضو صورت را از بالا به پایین – از جایی که موی سر روییده تا چانه – می شوییم.
۲- پس از شستن صورت، دست راست را از آرنج تا نوک انگشتان، از بالا به پایین، می شوییم.
۳- بعد از شستن دست راست، دست چپ را مانند دست راست می شوییم.
۴- بعد از شستن صورت و دست ها با رطوبتی که بر دست مانده، جلوی سر را مسح می کنیم؛
یعنی دست را بر سرگذاشته و کمی به طرف پیشانی می کشیم
۵- پس از مسح سر، پای راست را از نوک انگشت تا آخر روی پا (مفصل) مسح می کنیم.
۶- و در پایان پای چپ را مانند پای راست مسح می کنیم و با این عمل وضو تمام می شود

اذان و اقامه

براي مرد و زن مستحب است پيش از نمازهاي يوميه اذان و اقامه بگويد

اذان هجده جمله است : اَللهُ اَكْبَرُ (4مرتبه) ، اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا الله ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله ، حَيِّ عَلَي الصَّلوة ، حَيِّ عَلَي الْفَلاح ، حَيِّ عَلي خَيْرِ العَمَل ، اَللهُ اَكْبَرُ،لا اِلهَ اِلَّا الله هر يك (2مرتبه)

اقامه هفده جمله است : يعني دو مرتبه اَللهُ اَكْبَرُ از ابتداي اذان و يك مرتبه لا اِلهَ اِلَّا الله از آخر آن كم مي شود و بعد از گفتن حَيِّ عَلي خَيْرِ العَمَل بايد دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلوة اضافه شود.

. عبارت «اَشْهَدُ اَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» جزء اذان و اقامه نيست ولي خوب است بعد از جمله اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله به قصد قربت گفته شود.

تکبیرة الاحرام

“نماز” با گفتن “الله اکبر” آغاز می شود، گفتن “الله اکبر” در آغاز نماز به معنای جدایی از غیر خدا و پیوستن به اوست.
اعلام بزرگی پروردگار و دوری جستن از تمام قدرتهای دروغین است.
با این تکبیر به حریم نماز وارد می شویم و برخی کارها بر ما حرام می شود.
هنگامی که نماز را شروع می کنیم باید متوجه باشیم که چه نمازی را می خوانیم؛ مثلا نماز ظهر است یا عصر و آن را تنها برای اطاعت فرمان خداوند بجا آوریم که این همان “نیت” است و از اجزای اصلی نماز به شمار می آید.
از آغاز تا پایان نماز باید از این کارها که نماز را باطل می کند بپرهیزیم:

۱- خوردن و آشامیدن.
۲- روی از قبله برگرداندن.
۳- سخن گفتن.
۴- خندیدن.
۵- گریستن.
۶- بهم زدن صورت نماز. مثل راه رفتن.
۷- کم یا زیاد کردن اجزای اصلی نماز؛ مانند رکوع.
هنگام گفتن “الله اکبر” مستحب است، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببریم.

قرائت
پس از گفتن “الله اکبر” سوره حمد را می خوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
(الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ)

پس از سوره حمد، یک سوره دیگر از قرآن را می خوانیم به عنوان نمونه، می توان سوره توحید را خواند:
سوره توحید
بسم الله الرحمن الرحیم
(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ )
پسرها و مردان باید نماز صبح و مغرب و عشا، حمد و سوره را (در رکعت اول و دوم) بلند بخوانند ولی دخترها وبانوان، اگر نا محرم صدای آنان را نشنوند می توانند بلند بخوانند و در نماز ظهر عصر همه باید حمد وسوره را آهسته بخوانند.
انسان باید نماز را یاد بگیرد که غلط نخواند و کسی که اصلا نمی تواند صحیح آن را یاد بگیرد، باید هر طور که می تواند بخواند و بهتر آن است که نماز را به جماعت بجا آورد.

رکوع
پس از تمام شدن حمد وسوره سر به رکوع خم می کنیم و دستها را به زانوها می گذاریم و می گوییم:
“سبحان ربی العظیم وبحمده”
و یا می گوییم: “سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله”

سجده
سپس سر از رکوع برداشته (می ایستیم) و آنگاه به سجده می رویم و هفت عضو بدن؛ یعنی پیشانی، کف دو دست، سر زانوها و نوک انگشتان بزرگ پا را بر زمین گذاشته و می گوییم:
“سبحان ربی الاعلی وبحمده”
یا “سبحان الله” را سه مرتبه تکرار می کنیم.
در سجده نماز، باید پیشانی را روی خاک یا سنگ یا چیزهای دیگری از زمین بگذاریم.
سجده بر چیزهایی که از زمین می روید و برای خوراک و پوشاک انسان مصرف نمی شود نیز صحیح است.
مهر نماز که بیشتر در بین ما معمول است، در حقیقت قطعه خاک پاکیزه ای است که نمازگزار همراه خود دارد تا برای سجده، پیشانی را روی آن بگذارد.
سجده دوم
پس از سجده اول ، می نشینیم و بار دیگر به سجده رفته و سجده دوم را مانند سجده اول بجا می آوریم.
با تمام شدن سجده دوم، یک رکعت نماز به پایان می رسد؛ یعنی تا بدینجا، رکعت اول نماز را خوانده ایم، بنابراین بطور خلاصه، رکعت اول نماز عبارت است از:
۱- تکبیره الاحرام (گفتن “الله اکبر” در آغاز نماز).
۲- قرائت (خواندن حمد و سوره).
۳- رکوع و ذکر آن.
۴- دو سجده و ذکر آنها.

رکعت دوم
پس از تمام شدن رکعت اول نماز، بدون آن که صورت نماز به هم بخورد و یا فاصله ای ایجاد شود، از جا برخاسته، بار دیگر می ایستیم و حمد و سوره را به همان ترتیبی که در رکعت اول نماز گفته شد، می خوانیم.
قنوت
در رکعت دوم نمازهای روزانه، بعد از تمام شدن حمد و سوره و قبل از رکوع، مستحب است، دستها را روبروی صورت گرفته ودعایی بخوانیم؛ این عمل را “قنوت” گویند.
در قنوت می توان این دعا را خواند:
“ربنا آتنا فی الدنیا حسنة وفی الاخرة حسن وقنا عذاب النار”
پیامبر خدا (ص) فرمود: “کسی که قنوت نمازش طولانی تر باشد، حسابرسی او در روز قیامت راحت تر است". پس از قنوت، رکوع وسجده ها را مانند رکعت اول بجا می آوریم.

تشهد
در رکعت دوم هر نماز، پس از تمام شدن سجده دوم باید در حالی که رو به قبله نشسته ایم “تشهد” بخوانیم؛
یعنی بگوییم:
“اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده ورسوله
اللهم صل علی محمد وال محمد”

سلام
تا اینجا رکعت دوم نماز هم تمام می شود و اگر نماز دو رکعتی باشد؛ مانند نماز صبح، بعد از تشهد، با گفتن سلام، نماز را تمام می کنیم؛ یعنی می گوییم:
السلام علیک ایها النبی ورحمة الله وبرکاته
السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین
السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
اکنون نماز صبح را فرا گرفتیم و چنانچه نمازی که می خوانیم سه رکعتی یا چهار رکعتی باشد، باید در رکعت دوم، بعد از خواندن تشهد، بدون آن که سلام نماز را بگوییم، بایستیم و رکعت سوم نماز را بخوانیم.

رکعت سوم
رکعت سوم نماز هم مانند رکعت دوم است، با این تفاوت که در رکعت دوم باید با حمد و سوره بخوانیم، ولی در رکعت سوم، سوره و قنوت ندارد و فقط “حمد” را می خوانیم و یا به جای حمد، سه مرتبه می گوییم:
“سُبحانَ اللهِ والحَمدُ للهِ وَلا اِلهَ الاّ اللهُ واللهُ اکبرُ”
پس اگز نماز مغرب می خوانیم، باید بعد از سجده دوم (در رکعت سوم) تشهد بخوانیم وبا سلام، نماز را پایان دهیم

رکعت چهارم
اگر نمازی که می خوانیم چهار رکعتی باشد؛ یعنی: نماز ظهر یا عصر یا عشا؛ پس از سجده ها (در رکعت سوم) بدون آن که تشهد یا سلام را بخوانیم، می ایستیم و رکعت چهارم را مانند رکعت سوم انجام می دهیم و در پایان نماز؛ یعنی پس از سجده دوم می نشینیم و تشهد و سلام را می خوانیم و نماز را تمام می کنیم.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:11:00 ب.ظ ]




اركان نماز

ارکان نماز عبارتند از: نیت، تکبیرة الاحرام، قیام، رکوع و سجده که شرح هر یک بدین کیفیت می باشد.

نیت
نیت آن است که انسان، نماز را به قصد قربت - یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم - به جا آورد و لازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند یا مثلا به زبان بگوید: «چهار رکعت نماز ظهر می خوانم قربة الی الله».
تکبیرة الاحرام
پس از گفتن اذان و اقامه،‌ با داشتن نیت و گفتن «الله اکبر» نماز شروع می شود و چون به واسطه گفتن این تکبیر، چیزهایی مانند خوردن و آشامیدن و خنده کردن و پشت به قبله نمودن حرام می شود، این تکبیر را «تکبیرة‌الاحرام» می گویند. و مستحب است در موقع گفتن تکبیر، دست ها را بالا ببریم و با این عمل، بزرگی خدا را در نظر آورده و غیر او را کوچک شمرده و پشت سر بیندازیم.
قیام
قیام در حال تکبیرة الاحرام و قیام متصل به رکوع، رکن است ولی قیام در موقع خواندن حمد و سوره و قیام بعد از رکوع،‌ رکن نیست. بنابراین اگر کسی رکوع را فراموش کند و پیش از رسیدن به سجده یادش بیاید باید بایستد، بعد به رکوع رود و چنانچه به طور خمیدگی به حال رکوع برگردد، چون قیام متصل به رکوع را انجام نداده، نمازش باطل است.
رکوع
بعد از خواندن قرائت، باید به قدری خم شود که دست ها به زانو برسد و این عمل را رکوع می گویند. در رکوع یک مرتبه «سبحان ربی العظیم و بحمده» یا سه مرتبه « سبحان الله» باید گفت. پس از رکوع باید کاملا بایستد، بعد به سجده رود.
سجده
سجده یعنی پیشانی و دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد و یک مرتبه «سبحان ربی الاعلی و بحمده» یا سه مرتبه «سبحان الله» بگوید. بعد می نشیند و دو مرتبه به سجده رفته،‌ ذکر سابق را تکرار می نماید. محلی که پیشانی را بر آن می گذارد باید زمین یا چیزی باشد که از زمین می روید و بر چیزهای خوراکی و پوشاکی و معدنی سجده جایز نیست.
تشهد و سلام
اگر نماز، دو رکعتی است پس از انجام دو سجده برخاسته و حمد و سوره را می خواند و قنوت را انجام داده و پس از رکوع و دو سجده، تشهد را می خواند و نماز را سلام می دهد. و اگر نماز سه رکعتی است پس از تشهد برمی خیزد و حمد تنها را خوانده یا سه مرتبه می گوید: «سبحان اله والحمدالله ولااله الاالله والله اکبر» و بعد رکوع و دو سجده و تشهد و سلام را انجام می دهد. و چنانچه نماز، چهار رکعتی است رکعت چهارم را مثل رکعت سوم انجام داده و بعد از تشهد، نماز را سلام می دهد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:11:00 ب.ظ ]





احکام نماز

نماز مهمترين اعمال دينى است که اگر قبول درگاه خداوند عالم شود،عبادتهاى ديگر هم قبول مى‏شود. و اگر پذيرفته نشود، اعمال ديگر هم قبول نمى‏شود. و همانطور که اگر انسان شبانه روزى پنج نوبت در نهر آبى شستشو کند، چرک در بدنش نمى‏ماند، نمازهاى پنجگانه هم انسان را از گناهان پاک مى‏کند. و سزاوار است‏که انسان نماز را در اول وقت بخواند. و کسى که نماز را پست و سبک شمارد،مانند کسى است که نماز نمى‏خواند. پيغمبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:"کسى که به نماز اهميت ندهد و آن را سبک شمارد، سزاوار عذاب آخرت است".روزى حضرت در مسجد تشريف داشتند، مردى وارد و مشغول نماز شد، و رکوع و سجودش را کاملا به جا نياورد. حضرت فرمودند: “اگر اين مرد در حالى که نمازش اين طور است از دنيا برود، به دين من از دنيا نرفته است". پس انسان بايد مواظب باشد که به عجله و شتابزدگى نماز نخواند، و در حال نماز به ياد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد، و متوجه باشد که با چه کسى سخن مى‏گويد، و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند عالم بسيار پست و ناچيز ببيند. و اگر انسان در موقع نماز کاملا به‏اين مطلب توجه کند، از خود بى‏خبر مى‏شود. چنانچه در حال نماز تير را از پاى مبارک امير المؤمنين عليه‏السلام بيرون کشيدند و آن حضرت متوجه نشدند. و نيز بايد نمازگزار توبه و استغفار نمايد و گناهانى که مانع قبول شدن نماز است مانند حسد،کبر، غيبت، خوردن حرام، آشاميدن مسکرات و ندادن خمس و زکات، بلکه هر معصيتى را ترک کند. و همچنين سزاوار است کارهايى که ثواب نماز را کم مى‏کند بجانياورد، مثلا در حال خواب آلودگى و خوددارى از بول به نماز نايستد و در موقع نماز به آسمان نگاه نکند. و نيز کارهايى که ثواب نماز را زياد مى‏کند بجا آورد، مثلا انگشترى عقيق به دست کند، و لباس پاکيزه بپوشد، و شانه و مسواک کند، و خود را خوشبو نمايد.
نمازهاى واجب

نمازهاى واجب شش است: اول: نماز يوميه. دوم: نماز آيات. سوم: نماز ميت. چهارم: نماز طواف واجب خانه کعبه. پنجم: نماز قضاى پدر که بر پسر بزرگتر واجب است. ششم: نمازى که به واسطه اجاره و نذر و قسم و عهد واجب مى‏شود.
نمازهاى واجب يوميه

نمازهاى واجب يوميه پنج است: ظهر و عصر هر کدام چهار رکعت، مغرب سه رکعت، عشا چهار رکعت، صبح دو رکعت.

٧٢٨ در سفر بايد نمازهاى چهار رکعتى را با شرايط‏ى که گفته مى‏شود، دو رکعت‏خواند.
وقت نماز ظهر و عصر

٧٢٩ اگر چوب يا چيزى مانند آن را راست در زمين هموار فرو برند، صبح که خورشيد بيرون مى‏آيد، سايه آن به طرف مغرب مى‏افتد. و هر چه آفتاب بالا مى‏آيد،اين سايه کم مى‏شود. و در شهرهاى ما در اول ظهر شرعى به آخرين درجه کمى مى‏رسد،و ظهر که گذشت، سايه آن به طرف مشرق برمى‏گردد. و هر چه خورشيد رو به مغرب مى‏رود، سايه زيادتر مى‏شود. بنابر اين وقتى سايه به آخرين درجه کمى رسيد و دو مرتبه رو به زياد شدن گذاشت، معلوم مى‏شود ظهر شرعى شده است. ولى در بعضى شهرها مثل مکه که گاهى موقع ظهر سايه به کلى از بين مى‏رود، بعد از آنکه سايه دوباره پيدا شد، معلوم مى‏شود ظهر شده است.

٧٣٠ چوب يا چيز ديگرى را که براى معين کردن ظهر به زمين فرو مى‏برند، شاخص گويند.

٧٣١ نماز ظهر و عصر هر کدام وقت مخصوص و مشترکى دارند: وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر است تا وقتى که از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد. و وقت مخصوص نماز عصر موقعى است که به اندازه خواندن نماز عصر وقت به مغرب مانده باشد، که اگر کسى تا اين موقع نماز ظهر را نخواند، نماز ظهر او قضا شده و بايد نماز عصر را بخواند. و ما بين وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر وقت مشترک نماز ظهر و نماز عصر است. و اگر کسى اشتباها نماز ظهر يا عصر را در وقت مخصوص ديگرى بخواند، نمازش صحيح است.

٧٣٢ اگر پيش از خواندن نماز ظهر سهوا مشغول نماز عصر شود و در بين نماز بفهمد اشتباه کرده است، چنانچه در وقت مشترک باشد، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند. يعنى نيت کند که آنچه تا حال خوانده‏ام و آنچه را مشغولم و آنچه بعد مى‏خوانم، همه نماز ظهر باشد. و بعد از آنکه نماز را تمام کرد، نماز عصر را بخواند. و اگر در وقت مخصوص به ظهر باشد، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند و نماز را تمام کند و بعد نماز عصر را بخواند و احتياط آن است که دوباره نماز عصر را هم بعد از آن بخواند، و اين احتياط خيلى خوب است.

٧٣٣ در روز جمعه انسان مى‏تواند به جاى نماز ظهر، دو رکعت نماز جمعه بخواند. ولى احتياط مستحب آن است که اگر نماز جمعه خواند، نماز ظهر را هم بخواند، و اين احتياط خيلى مطلوب است.

٧٣٤ احتياط واجب آن است که نماز جمعه را از موقعى که عرفا اول ظهر مى‏گويند، تاخير نيندازد. و اگر از اوايل ظهر تاخير افتاد، به جاى نماز جمعه نماز ظهر بخواند.
وقت نماز مغرب و عشا

٧٣٥ مغرب موقعى است که سرخى طرف مشرق که بعد از غروب آفتاب پيدا مى‏شود، از بين برود.

٧٣٦ نماز مغرب و عشا هر کدام وقت مخصوص و مشترکى دارند: وقت مخصوص نماز مغرب از اول مغرب است تا وقتى که از مغرب به اندازه خواندن سه رکعت نماز بگذرد که اگر کسى مثلا مسافر باشد و تمام نماز عشا را سهوا در اين وقت بخواند، احتياط مستحب آن است که بعداز نماز مغرب، نماز عشا را دوباره بخواند. و وقت مخصوص نماز عشا موقعى است که به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب مانده باشد که اگر کسى تا اين موقع نماز مغرب را عمدا نخواند، بايد اول نماز عشا و بعد از آن نماز مغرب را بخواند. و بين وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشا، وقت مشترک نماز مغرب و عشا است، که اگر کسى در اين وقت اشتباها نماز عشا را پيش از نماز مغرب بخواند و بعداز نماز ملتفت‏شود،نمازش صحيح است و بايد نماز مغرب را بعد از آن بجا آورد.

٧٣٧ وقت مخصوص و مشترک که معنى آن در مساله پيش گفته شد، براى اشخاص فرق مى‏کند. مثلا اگر به اندازه خواندن دو رکعت نماز از اول ظهر بگذرد، وقت مخصوص نماز ظهر کسى که مسافر است، تمام شده و داخل وقت مشترک مى‏شود. و براى کسى که مسافر نيست، بايد به اندازه خواندن چهار رکعت نماز بگذرد.

٧٣٨ اگر پيش از خواندن نماز مغرب، سهوا مشغول نماز عشا شود و در بين نماز بفهمد که اشتباه کرده، چنانچه به رکوع رکعت چهارم نرفته است، بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام کند و بعد نماز عشا را بخواند. و اگر به رکوع رکعت چهارم رفته بايد نماز را تمام کند، بعد نماز مغرب را بخواند. اما اگر تمام آنچه را خوانده، در وقت مخصوص نماز مغرب خوانده باشد و پيش از رکوع رکعت چهارم يادش بيايد، بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام کند و بعد از آن عشا را بخواند. ولى احتياط مستحب آن است که بعد از نماز عشا، دوباره نماز مغرب و عشا را بخواند و اين احتياط خيلى خوب است.

٧٣٩ آخر وقت نماز عشا نصف شب است. و احتياط واجب آن است که براى نماز مغرب و عشا و مانند اينها، شب را از اول غروب تا اذان صبح حساب کرد، و براى نماز شب و مانند آن تا اول آفتاب حساب نمايند.

٧٤٠ اگر از روى معصيت‏يا به واسطه عذرى نماز مغرب يا نماز عشا را تا نصف شب نخواند، بنابر احتياط واجب بايد تا قبل از اذان صبح بدون اينکه نيت ادا و قضا کند، بجا آورد.
وقت نماز صبح

٧٤١ نزديک اذان صبح از طرف مشرق سفيده‏اى رو به بالا حرکت مى‏کند، که آن را فجر اول گويند. موقعى که آن سفيده پهن شد، فجر دوم و اول وقت نماز صبح است. و آخر وقت نماز صبح، موقعى است که آفتاب بيرون مى‏آيد.
احکام وقت نماز

٧٤٢ موقعى انسان مى‏تواند مشغول نماز شود، که يقين کند وقت داخل شده است، يا دو مرد عادل به داخل شدن وقت‏خبر دهند.

٧٤٣ نابينا و کسى که در زندان است و مانند اينها بنابر احتياط واجب بايد تا يقين به داخل شدن وقت نکنند، مشغول نماز نشوند. ولى اگر انسان به واسطه ابر يا غبار و مانند اينها که براى همه مانع از يقين کردن است، نتواند در اول وقت نماز به داخل شدن وقت‏يقين کند، چنانچه گمان داشته باشد که وقت داخل شده،مى‏تواند مشغول نماز شود.

٧٤٤ اگر دو مرد عادل به داخل شدن وقت‏خبر دهند يا انسان يقين کند که وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد که هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است. و همچنين است اگر بعد از نماز بفهمد که تمام نماز را پيش از وقت‏خوانده. ولى اگر در بين نماز بفهمد وقت داخل شده، يا بعد از نماز بفهمد که در بين نماز وقت داخل شده، نماز او صحيح است.

٧٤٥ اگر انسان ملتفت نباشد که بايد با يقين به داخل شدن وقت مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد که تمام نماز را در وقت‏خوانده، نماز او صحيح است. و اگر بفهمد تمام نماز را پيش از وقت‏خوانده يا بفهمد که در بين نماز وقت داخل شده است، نمازش باطل است.

٧٤٦ اگر يقين کند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بين نماز شک کند که وقت داخل شده يا نه، نماز او باطل است. ولى اگر در بين نماز يقين داشته باشد که وقت‏شده و شک کند که آنچه از نماز خوانده در وقت بوده يا نه، نمازش صحيح است.

٧٤٧ اگر وقت نماز به قدرى تنگ است که به واسطه به جا آوردن بعضى از کارهاى مستحب نماز، مقدارى از آن بعد از وقت‏خوانده مى‏شود، بايد آن مستحب را به جا نياورد. مثلا اگر به واسطه خواندن قنوت مقدارى از نماز بعد از وقت‏خوانده مى‏شود،بايد قنوت نخواند.

٧٤٨ کسى که به اندازه خواندن يک رکعت نماز وقت دارد، بايد نماز را به نيت ادا بخواند. ولى نبايد عمدا نماز را تا اين وقت ت‏اخير بيندازد.

٧٤٩ کسى که مسافر نيست، اگر تا مغرب به اندازه خواندن پنج رکعت نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند. و اگر کمتر وقت دارد، بايد فقط نماز عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا کند. و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن پنج رکعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا را بخواند. و اگر کمتر وقت دارد، بايد فقط عشا را بخواند و بعدا بايد نماز مغرب را بخواند وبه احتياط واجب نيت ادا و قضا ننمايد.

٧٥٠ کسى که مسافر است، اگر تا مغرب به اندازه خواندن سه رکعت نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر و عصر را بخواند. و اگر کمتر وقت دارد، بايد فقط عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا کند. و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار رکعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا را بخواند. و اگر کمتر وقت دارد، بايد فقط عشا را بخواند و بعدا مغرب را بدون نيت ادا و قضا بجا آورد.و چنانچه بعد از خواندن عشا معلوم شود که به مقدار يک رکعت‏يا بيشتر وقت به نصف شب مانده است، بايد فورا نماز مغرب را به نيت ادا بجا آورد.

٧٥١ مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند، و راجع به آن خيلى سفارش شده است. و هر چه به اول وقت نزديکتر باشد، بهتر است. مگر آنکه ت‏اخير آن از جهتى بهتر باشد، مثلا صبر کند که نماز را به جماعت بخواند.

٧٥٢ هرگاه انسان عذرى دارد که اگر بخواهد در اول وقت نماز بخواند، ناچار است با تيمم نماز بخواند، چنانچه بداند يا احتمال دهد که عذر او تا آخر وقت باقى است، مى‏تواند در اول وقت نماز بخواند. ولى اگر مثلا لباسش نجس باشديا عذر ديگرى داشته باشد و احتمال دهد که عذر او از بين مى‏رود، بنابر احتياط واجب بايد صبر کند تا عذرش برطرف شود. و چنانچه عذر او برطرف نشد، در آخر وقت نماز بخواند. و لازم نيست به قدرى صبر کند که فقط بتواند کارهاى واجب نماز را انجام دهد، بلکه اگر براى مستحبات نماز مانند اذان و اقامه و قنوت هم وقت دارد، مى‏تواند تيمم کند و نماز را با آن مستحبات بجا آورد.

٧٥٣ کسى که مسايل نماز و شکيات و سهويات را نميداند و احتمال ميدهد که يکى از اينها در نماز پيش آيد، بايد براى ياد گرفتن اينها نماز را از اول وقت تاخير بيندازد. ولى اگر اطمينان دارد که نماز را به طور صحيح تمام مى‏کند، مى‏تواند در اول وقت مشغول نماز شود. پس اگر در نماز مساله‏اى که حکم آن را نمى‏داند پيش نيايد، نماز او صحيح است. و اگر مساله‏اى که حکم آن را نمى‏داند پيش آيد، مى‏تواند به يکى از دو طرفى که احتمال مى‏دهد عمل نمايد و نماز را تمام کند. ولى بعد از نماز بايد مساله را بپرسد که اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند.

٧٥٤ اگر وقت نماز وسعت دارد و طلبکار هم طلب خود را مطالبه مى‏کند، در صورتى که ممکن است، بايد اول قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند. و همچنين است اگر کار واجب ديگرى که بايد که بايد اول مسجد را تطهير کند، بعد نماز بخواند. و چنانچه اول نماز بخواند معصيت کرده، ولى نماز او صحيح است.
نمازهايى که بايد به ترتيب خوانده شود

٧٥٥ انسان بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر، و نماز عشا را بعد از نماز مغرب بخواند. و اگر عمدا نماز عصر را پيش از نماز ظهر و نماز عشا را پيش از نماز مغرب بخواند، باطل است.

٧٥٦ اگر به نيت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بين نماز يادش بيايد که نماز ظهر را خوانده است، نمى‏تواند نيت را به نماز عصر برگرداند، بلکه بايد نماز را بشکند و نماز عصر را بخواند. و همينطور است در نماز مغرب و عشا.

٧٥٧ اگر در بين نماز عصر يقين کند که نماز ظهر را نخوانده است و نيت را به نماز ظهر برگرداند و داخل رکن شود و بعد يادش بيايد که نماز ظهر را خوانده بوده، نمازش باطل است و بايد نماز عصر را بخواند. ولى اگر پيش از داخل شدن در رکن يادش بيايد، بايد نيت را به نماز عصر برگرداند و آنچه به نيت ظهر خوانده، دوباره به نيت عصر بخواند، و نمازش صحيح است.

٧٥٨ اگر در بين نماز عصر شک کند که نماز ظهر را خوانده يا نه، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند. ولى اگر وقت به قدرى کم است که بعد از تمام شدن نماز مغرب مى‏شود، بايد به نيت نماز عصر، نماز را تمام کند و نماز ظهرش قضا ندارد.

٧٥٩ اگر در نماز عشا پيش از رکوع رکعت چهارم شک کند که نماز مغرب را خوانده يا نه، چنانچه وقت به قدرى کم است که بعد از تمام شدن نماز، نصف شب مى‏شود، بايد به نيت عشا نماز را تمام کند. و اگر بيشتر وقت دارد، بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را سه رکعتى تمام کند، بعد نماز عشا را بخواند.

٧٦٠ اگر در نماز عشا بعد از رسيدن به رکوع رکعت چهارم، شک کند که نماز مغرب را خوانده يا نه، بايد نماز را تمام کند، بعد نماز مغرب را بخواند. ولى اگراين شک در وقت مخصوص به نماز عشا باشد، خواندن نماز مغرب لازم نيست.

٧٦١ اگر انسان نمازى را که خوانده احتياطا دوباره بخواند و در بين نماز يادش بيايد، نمازى را که بايد پيش از آن بخواند نخوانده است، نمى‏تواند نيت را به آن نماز برگرداند. مثلا موقعى که نماز عصر را احتياطا مى‏خواند، اگر يادش بيايد نماز ظهر را نخوانده است، نمى‏تواند نيت را به نماز ظهر برگرداند.

٧٦٢ برگرداندن نيت از نماز قضا به نماز ادا، و از نماز مستحب به نماز واجب جايز نيست.

٧٦٣ اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان مى‏تواند در بين نماز نيت را به نماز قضا برگرداند، ولى بايد برگرداندن نيت به نماز قضا ممکن باشد. مثلا اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتى مى‏تواند نيت را به قضاى صبح برگرداند که داخل رکعت‏ سوم نشده باشد.
نمازهاى مستحب

٧٦٤ نمازهاى مستحبى زياد است و آنها را نافله گويند. و بين نمازهاى مستحبى، به خواندن نافله‏هاى شبانه روز بيشتر سفارش شده، و آنها در غير روز جمعه سى و چهار رکعتند، که هشت رکعت آن نافله ظهر و هشت رکعت نافله عصر و چهار رکعت نافله مغرب و دو رکعت نافله عشا و يازده رکعت نافله شب و دو رکعت نافله صبح مى‏باشد. و چون دو رکعت نافله عشا را بنابر احتياط واجب بايد نشسته خواند،يک رکعت‏حساب مى‏شود. ولى در روز جمعه بر شانزده رکعت نافله ظهر و عصر، چهار رکعت اضافه مى‏شود.

٧٦٥ از يازده رکعت نافله شب، هشت رکعت آن بايد به نيت نافله شب، و دو رکعت آن به نيت نماز شفع، و يک رکعت آن به نيت نماز وتر خوانده شود. و دستور کامل نافله شب در کتابهاى دعا گفته شده است.

٧٦٦ نمازهاى نافله را مى‏شود نشسته خواند ولى بهتر است دو رکعت نماز نافله نشسته را يک رکعت‏حساب کند. مثلا کسى که مى‏خواهد نافله ظهر را که هشت رکعت است نشسته بخواند، بهتر است‏شانزده رکعت بخواند. و اگر مى‏خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز يک رکعتى نشسته بخواند.

٧٦٧ نافله ظهر و عصر را در سفر نبايد خواند. ولى نافله عشا را به نيت اينکه شايد مطلوب باشد، مى‏تواند بجا آورد.
وقت نافله‏هاى يوميه

٧٦٨ نافله نماز ظهر پيش از نماز ظهر خوانده مى‏شود. و وقت آن از اول ظهر است تا موقعى که آن مقدار از سايه شاخص که بعداز ظهر پيدا مى‏شود، به‏اندازه دو هفتم آن شود. مثلا اگر درازى شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سايه‏اى که بعد از ظهر پيدا مى‏شود به دو وجب رسيد، آخر وقت نافله ظهر است.

٧٦٩ نافله عصر پيش از نماز عصر خوانده مى‏شود. و وقت آن تا موقعى است‏که آن مقدار از سايه شاخص که بعد از ظهر پيدا مى‏شود، به چهار هفتم آن برسد. و چنانچه بخواهد نافله ظهر يا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند، بهتر است نافله ظهر را بعد از نماز ظهر، و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند. و بنابر احتياط واجب، نيت ادا و قضا نکند.

٧٧٠ وقت نافله مغرب، بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتى که سرخى طرف مغرب که بعد از غروب کردن آفتاب در آسمان پيدا مى‏شود، از بين برود.

٧٧١ وقت نافله عشا، بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است. و بهتر است بعد از نماز عشا بلافاصله خوانده شود.

٧٧٢ نافله صبح پيش از نماز صبح خوانده مى‏شود. و وقت آن بعد از گذشتن از نصف شب، به مقدار خواندن يازده رکعت نماز شب است. ولى احتياط آن است که قبل از فجر اول نخوانند، مگر آن که بعد از نافله شب بلافاصله بخوانند، که‏در اين صورت مانعى ندارد.

٧٧٣ وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح، و بهتر است نزديک اذان صبح خوانده شود.

٧٧٤ مسافر و کسى که براى او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، مى‏تواند آن را در اول شب بجا آورد.
نماز غفيله

٧٧٥ يکى از نمازهاى مستحبى نماز غفيله است، که بين نماز مغرب و عشا خوانده مى‏شود. و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا وقتى که سرخى طرف مغرب از بين برود. و در رکعت اول آن بعد از حمد، بايد به جاى سوره، اين آيه را بخوانند: “و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادى فى الظلمات ان لا اله الا نت‏سبحانک انى کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجى المؤمنين". و در رکعت دوم بعد از حمد به جاى سوره، اين آيه را بخوانند: “و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو و يعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا يعلمها و لا حبة فى ظلمات الارض و لا رطب و لا يابس الا فى کتاب مبين". و در قنوت آن بگويند: “اللهم انى اسالک بمفاتح الغيب التى لا يعلمها الا انت ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تفعل بى کذا و کذا". و به جاى کلمه کذا و کذا حاجتهاى خود را بگويند. و بعد بگويند: “اللهم انت ولى نعمتى و القادر على طلبتى تعلم حاجتى فاسالک بحق محمد و آل محمد عليه و عليهم السلام لما قضيتها لى".
احکام قبله

٧٧٦ خانه کعبه که در مکه معظمه مى‏باشد قبله است، و بايد روبروى آن، نماز خواند. ولى کسى که دور است، اگر طورى بايستد که بگويند رو به قبله نماز مى‏خواند، کافى است. و همچنين است کارهاى ديگرى که مانند سر بريدن حيوانات بايدرو به قبله انجام گيرد.

٧٧٧ کسى که نماز واجب را ايستاده مى‏خواند، بايد طورى بايستد که بگويند رو به قبله ايستاده، و لازم نيست زانوهاى او و نوک پاى او هم رو به قبله باشد.

٧٧٨ کسى که بايد نشسته نماز بخواند، اگر نمى‏تواند به طور معمول بنشيند ودر موقع نشستن، کف پاها را به زمين مى‏گذارد، بايد در موقع نماز صورت و سينه و شکم او رو به قبله باشد، و لازم نيست‏ساق پاى او رو به قبله باشد.

٧٧٩ کسى که نمى‏تواند نشسته نماز بخواند، بايد در حال نماز به پهلوى راست طورى بخوابد که جلوى بدن او رو به قبله باشد. و اگر ممکن نيست، بايد به پهلوى چپ طورى بخوابد که جلوى بدن او رو به قبله باشد. و اگر اين را هم نتواند،بايد به پشت بخوابد، به طورى که کف پاى او رو به قبله باشد.

٧٨٠ نماز احتياط و سجده و تشهد فراموش شده را بايد رو به قبله بجا آورد. و در سجده سهو هم احتياط مستحب همين است.

٧٨١ نماز مستحبى را مى‏شود در حال راه رفتن و سوارى خواند. و اگر انسان در اين دو حال نماز مستحبى بخواند، لازم نيست رو به قبله باشد.

٧٨٢ کسى که مى‏خواهد نماز بخواند، بايد براى پيدا کردن قبله کوشش نمايد تا يقين کند که قبله کدام طرف است. و مى‏تواند به گفته دو شاهد عادل که از روى نشانه‏هاى حسى شهادت مى‏دهند، يا به قول کسى که از روى قاعده علمى قبله را مى‏شناسد و محل اطمينان است، عمل کند. و اگر اينها ممکن نشد، بايد به گمانى که از محراب مسجد مسلمانان يا قبرهاى آنان يا از راههاى ديگر پيدا مى‏شود، عمل نمايد. حتى اگر از گفته فاسق يا کافرى که به واسطه قواعد علمى قبله را مى‏شناسد گمان به قبله پيدا کند، کافى است.

٧٨٣ کسى که گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قويترى پيدا کند، نمى‏تواند به گمان خود عمل نمايد. مثلا اگر ميهمان از گفته صاحبخانه گمان به قبله پيدا کند، ولى بتواند از راه ديگر گمان قويترى پيدا کند، نبايد به حرف او عمل نمايد.

٧٨٤ اگر براى پيدا کردن قبله وسيله‏اى ندارد، يا با اينکه کوشش کرده گمانش به طرفى نمى‏رود، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، بايد چهار نماز به چهار طرف بخواند. و اگر به اندازه چهار نماز وقت ندارد، بايد به اندازه‏اى که وقت دارد نماز بخواند. مثلا اگر فقط به اندازه يک نماز وقت دارد، بايد يک نماز به‏هر طرفى که مى‏خواهد بخواند. و بايد نمازها را طورى بخواند که يقين کند يکى ازآنها رو به قبله بوده، يا اگر از قبله کج بوده، به طرف دست راست و دست چپ قبله نرسيده است.

٧٨٥ اگر يقين يا گمان کند که قبله در يکى از دو طرف است، بايد به هر دو طرف نماز بخواند. ولى احتياط مستحب آن است که در صورت گمان، به چهار طرف نماز بخواند.

٧٨٦ کسى که بايد به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا را بخواند، بهتر آن است که نماز اول را به هر چند طرف که واجب است بخواند، بعد نماز دوم را شروع کند.

٧٨٧ کسى که يقين به قبله ندارد، اگر بخواهد غير از نماز کارى کند که بايدرو به قبله انجام داد، مثلا بخواهد سر حيوانى را ببرد، بايد به گمان عمل نمايد. واگر گمان ممکن نيست، به هر طرف که انجام دهد، صحيح است.
پوشانيدن بدن در نماز

٧٨٨ مرد بايد در حال نماز اگر چه کسى او را نمى‏بيند، عورتين خود را بپوشاند.و بهتر است از ناف تا زانو را هم بپوشاند.

٧٨٩ زن بايد در موقع نماز تمام بدن، حتى سر و موى خود را بپوشاند. ولى پوشاندن صورت به مقدارى که در وضو شسته مى‏شود، و دستها تا مچ، و پاها تا مچ پا لازم نيست. اما براى آنکه يقين کند که مقدار واجب را پوشانده است، بايد مقدارى از اطراف صورت و قدرى پايين تر از مچ را هم بپوشاند.

٧٩٠ موقعى که انسان قضاى سجده فراموش شده يا تشهد فراموش شده را بجامى‏آورد، بلکه بنابر احتياط واجب در موقع سجده سهو هم، بايد خود را مثل موقع نماز بپوشاند.

٧٩١ اگر انسان عمدا در نماز عورتش را نپوشاند، نمازش باطل است. بلکه‏اگر از روى ندانستن مساله هم باشد، بنابر احتياط واجب بايد نمازش را دوباره بخواند.

٧٩٢ اگر در بين نماز بفهمد که عورتش پيدا است، بايد آن را بپوشاند. و چنانچه پوشاندن عورت زياد طول بکشد، احتياط واجب آن است که نماز را تمام کند و دوباره بخواند. ولى اگر بعداز نماز بفهمد که در نماز عورت او پيدا بوده، نمازش صحيح است.

٧٩٣ اگر در حال ايستاده، لباسش عورت او را مى‏پوشاند، ولى ممکن است در حال ديگر مثلا در حال رکوع و سجود نپوشاند، چنانچه موقعى که عورت او پيدا مى‏شود به‏وسيله‏اى آن را بپوشاند، نماز او صحيح است. ولى احتياط مستحب آن است که باآن لباس نماز نخواند.

٧٩٤ انسان مى‏تواند در نماز خود را به علف و برگ درختان بپوشاند، ولى احتياط مستحب آن است که موقعى خود را با اينها بپوشاند که چيز ديگرى نداشته باشد.

٧٩٥ اگر غير از گل هيچ چيز ندارد که در نماز خود را بپوشاند، گل ساتر نيست و مى‏تواند برهنه نماز بخواند.

٧٩٦ اگر چيزى ندارد که در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه احتمال دهد که پيدا مى‏کند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را ت‏اخير بيندازد و اگر چيزى پيدا نکرد، در آخر وقت مطابق وظيفه‏اش نماز بخواند.

٧٩٧ کسى که مى‏خواهد نماز بخواند، اگر براى پوشاندن خود حتى برگ درخت و علف نداشته باشد، و احتمال ندهد که تا آخر وقت چيزى پيدا کند که خود را باآن بپوشاند، در صورتى که نامحرم او را مى‏بيند، بايد نشسته نماز بخواند و عورت خود را با ران خود بپوشاند. و اگر کسى او را نمى‏بيند، ايستاده نماز بخواند و جلوى خود را با دست بپوشاند. و در هر صورت رکوع و سجود را با اشاره انجام مى‏دهد و براى سجود سر را قدرى پايين‏تر مى‏آورد.
لباس نمازگزار

٧٩٨ لباس نمازگزار شش شرط دارد: اول: آنکه پاک باشد. دوم: آنکه مباح باشد. سوم: آنکه از اجزاى مردار نباشد. چهارم: آنکه از حيوان حرام گوشت نباشد.پنجم و ششم: آنکه اگر نمازگزار مرد است، لباس او ابريشم خالص و طلاباف نباشد.و تفصيل اينها در مسايل آينده گفته مى‏شود.
شرط اول

٧٩٩ لباس نمازگزار بايد پاک باشد. و اگر کسى عمدا با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.

٨٠٠ کسى که نمى‏داند با بدن و لباس نجس نماز باطل است و مقصر در ندانستن حکم مساله باشد، اگر با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل مى‏باشد.

٨٠١ اگر به واسطه تقصير در ندانستن مساله، چيز نجسى را نداند نجس است، مثلا نداند عرق شتر نجاستخوار نجس است و با آن نماز بخواند، نمازش باطل است.

٨٠٢ اگر نداند که بدن يا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد نجس بوده، نماز او صحيح است. ولى احتياط مستحب آن است که اگر وقت دارد دوباره آن نماز را بخواند.

٨٠٣ اگر فراموش کند که بدن يا لباسش نجس است و در بين نماز يا بعد از آن يادش بيايد، بايد نماز را دوباره بخواند، و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

٨٠٤ کسى که در وسعت وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز بدن يا لباس او نجس شود و پيش از آن که چيزى از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت‏شود که نجس شده يا بفهمد بدن يا لباس او نجس است و شک کند که همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتى که آب کشيدن بدن يا لباس يا عوض کردن لباس يا بيرون آوردن آن، نماز را به هم نمى‏زند، بايد در بين نماز بدن يا لباس را آب بکشد يا لباس را عوض نمايد يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده لباس را بيرون آورد. ولى چنانچه طورى باشد که اگر بدن يا لباس را آب بکشد يا لباس را عوض کند يا بيرون آورد نماز به هم مى‏خورد و اگر لباس را بيرون آورد برهنه مى‏ماند، بايد نماز را بشکند و با بدن و لباس پاک نماز بخواند.

٨٠٥ کسى که در تنگى وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز لباس او نجس شود و پيش از آنکه چيزى از نماز را با نجاست بخواند بفهمد که نجس شده يا بفهمد که لباس او نجس است و شک کند که همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتى که آب کشيدن يا عوض کردن يا بيرون آوردن لباس، نماز را به هم نمى‏زند و مى‏تواند لباس را بيرون آورد، بايد لباس را آب بکشد يا عوض کند يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده، لباس را بيرون آورد و نماز را تمام کند. اما اگر چيز ديگرى عورت او را نپوشانده و لباس را هم نمى‏تواند آب بکشد يا عوض کند، بايد لباس را بيرون آورد و به دستورى که براى برهنگان گفته شد، نماز را تمام کند. ولى چنانچه طورى است که اگر لباس را آب بکشد يا عوض کند، نماز به هم مى‏خورد و به واسطه سرما و مانند آن نمى‏تواند لباس را بيرون آورد، بايد با همان حال نماز را تمام کند و نمازش صحيح است.

٨٠٦ کسى که در تنگى وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز بدن او نجس شود و پيش از آن که چيزى از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت‏شود که نجس شده يا بفهمد بدن او نجس است، و شک کند که همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتى که آب کشيدن بدن نماز را به هم نمى‏زند، بايد آب بکشد. واگر نماز را به هم مى‏زند، بايد با همان حال نماز را تمام کند و نماز او صحيح است.

٨٠٧ کسى که در پاک بودن بدن يا لباس خود شک دارد، چنانچه نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد که بدن يا لباسش نجس بوده، نماز او صحيح است.

٨٠٨ اگر لباس را آب بکشد و يقين کند که پاک شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاک نشده، نمازش صحيح است.

٨٠٩ اگر خونى در بدن يا لباس خود ببيند و يقين کند که از خونهاى نجس نيست،مثلا يقين کند که خون پشه است، چنانچه بعداز نماز بفهمد از خونهايى بوده که نمى‏شود با آن نماز خواند، نماز او صحيح است.

٨١٠ هرگاه يقين کند خونى که در بدن يا لباس اوست، خون نجسى است که نماز باآن صحيح است، مثلا يقين کند خون زخم و دمل است، اگر چنانچه بعد از نماز بفهمد خونى بوده که نماز با آن باطل است، نمازش صحيح است.

٨١١ اگر نجس بودن چيزى را فراموش کند و بدن يا لباسش با رطوبت به آن برسد و در حال فراموشى نماز بخواند و بعد از نماز يادش بيايد، نماز او صحيح است. ولى اگر بدنش با رطوبت به چيزى که نجس بودن آن را فراموش کرده برسد و بدون اينکه خود را آب بکشد غسل کند و نماز بخواند، غسل و نمازش باطل است. و نيز اگر جايى از اعضاى وضو با رطوبت به چيزى که نجس بودن آن را فراموش کرده برسد و پيش از آنکه آن جا را آب بکشد وضو بگيرد و نماز بخواند، وضو و نمازش باطل مى‏باشد.

٨١٢ کسى که يک لباس دارد، اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازه آب کشيدن يکى از آنها آب داشته باشد، چنانچه بتواند لباسش را بيرون آورد، بايد بدن را آب بکشد و نماز را به دستورى که براى برهنگان گفته شد به جا آورد. و اگر به واسطه سرما يا عذر ديگر نتواند لباس را بيرون آورد، در صورتى که نجاست هر دو مساوى باشد، مثلا هر دو بول يا خون باشد، يا نجاست بدن شديدتر باشد، مثلا نجاستش بول باشد که بايد دو مرتبه آن را آب کشيد، احتياط واجب آن است که بدن را آب بکشد. و اگر نجاست لباس بيشتر يا شديدتر باشد، هر کدام از بدن يا لباس را بخواهد، مى‏تواند آب بکشد.

٨١٣ کسى که غير از لباس نجس لباس ديگرى ندارد و وقت تنگ است‏يا احتمال نمى‏دهد که لباس پاک پيدا کند، اگر به واسطه سرما يا عذر ديگر نمى‏تواند لباس را بيرون بياورد، بايد در همان لباس نماز بخواند و نمازش صحيح است. ولى چنانچه بتواند لباس را بيرون بياورد، بايد نماز را به دستورى که براى برهنگان گفته شد بجا آورد.

٨١٤ کسى که دو لباس دارد، اگر بداند يکى از آنها نجس است و دارد بايد با هر دو لباس نماز بخواند. مثلا اگر مى‏خواهد نماز ظهر و عصر بخواند، بايد با هر کدام يک نماز ظهر و يک نماز عصر بخواند. ولى اگر وقت تنگ است، بايد نماز را به دستورى که براى برهنگان گفته شد، بجا آورد. و به احتياط واجب آن نماز را بالباس پاک قضا نمايد.
شرط دوم

٨١٥ لباس نمازگزار بايد مباح باشد. و کسى که مى‏داند پوشيدن لباس غصبى حرام است، اگر عمدا در لباس غصبى يا در لباسى که نخ يا دگمه يا چيز ديگر آن غصبى است نماز بخواند، بايد آن نماز را با لباس غير غصبى اعاده نمايد.

٨١٦ کسى که مى‏داند پوشيدن لباس غصبى حرام است ولى نمى‏داند نماز را باطل مى‏کند، اگر عمدا با لباس غصبى نماز بخواند، بايد آن نماز را با لباس غير غصبى بخواند.

٨١٧ اگر نداند يا فراموش کند که لباس او غصبى است و با آن، نماز بخواند، نمازش صحيح است. ولى اگر خودش آن لباس را غصب کرده باشد و بعدا فراموش کرده و با آن نماز خوانده، به احتياط واجب بايد آن نماز را اعاده کند.

٨١٨ اگر نداند يا فراموش کند که لباس او غصبى است و در بين نماز بفهمد،چنانچه چيز ديگرى عورت او را پوشانده است و مى‏تواند فورا يا بدون اينکه موالات يعنى پى در پى بودن نماز بهم بخورد لباس غصبى را بيرون آورد، بايد آن را بيرون آورد و نمازش صحيح است. و اگر چيز ديگرى عورت او را نپوشانده يا نمى‏تواند لباس غصبى را فورا بيرون آورد يا اگر بيرون آورد پى در پى بودن نماز به‏هم مى‏خورد، در صورتى که به تعداد يک رکعت هم وقت داشته باشد، بايد نماز را بشکند و با لباس غير غصبى نماز بخواند. و اگر به اين مقدار وقت ندارد، بايد در حال نماز لباس را بيرون آورد و به دستور نماز برهنگان، نماز را تمام نمايد.

٨١٩ اگر کسى براى حفظ جانش با لباس غصبى نماز بخواند، يا مثلا براى‏اينکه دزد لباس غصبى را نبرد با آن نماز بخواند، نمازش صحيح است.

٨٢٠ اگر با عين پولى که خمس يا زکات آن را نداده لباس بخرد، نماز خواندن در آن لباس باطل است. و همچنين است اگر به ذمه بخرد و در موقع معامله قصدش اين باشد که از پولى که خمس يا زکاتش را نداده بدهد.
شرط سوم

٨٢١ لباس نمازگزار بايد از اجزاى حيوان مرده‏اى که خون جهنده دارد، يعنى حيوانى که اگر رگش را ببرند، خون از آن جستن مى‏کند، نباشد. بلکه اگر از حيوان مرده‏اى که مانند ماهى، خون جهنده ندارد لباس تهيه کند، احتياط واجب آن است که با آن نماز نخواند.

٨٢٢ بايد چيزى از مردار مانند گوشت و پوست آن که روح داشته، بنابر احتياط واجب همراه نمازگزار نباشد، گرچه لباس او هم نباشد.

٨٢٣ اگر چيزى از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم که روح ندارد همراه نمازگزار باشد يا با لباسى که از آنها تهيه کرده‏اند نماز بخواند، نمازش صحيح است.
شرط چهارم

٨٢٤ لباس نمازگزار بايد از حيوان حرام گوشت نباشد. و اگر مويى ازآن هم همراه نمازگزار باشد نماز او باطل است.

٨٢٥ اگر آب دهان يا بينى يا رطوبت ديگرى از حيوان حرام گوشت مانند گربه بربدن يا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تر باشد، نماز باطل و اگر خشک شده و عين آن برطرف شده باشد، نماز صحيح است.

٨٢٦ اگر مو و عرق و آب دهان کسى بر بدن يا لباس نمازگزار باشد، اشکال ندارد. و همچنين است اگر مرواريد و موم و عسل همراه او باشد.

٨٢٧ اگر شک داشته باشد که لباسى از حيوان حلال گوشت است‏يا حرام گوشت،چه در داخله تهيه شده باشد چه در خارجه، نماز با آن خواندن مانعى ندارد.

٨٢٨ اگر انسان احتمال دهد تکمه صدفى و مانند آن از حيوان است، نماز خواندن با آن مانعى ندارد. و اگر بداند صدف است و احتمال بدهد صدف گوشت نداشته باشد، نماز خواندن با آن مانع ندارد.

٨٢٩ با پوست‏سنجاب و خز نماز خواندن اشکال ندارد.

٨٣٠ اگر با لباسى که نمى‏داند که از حيوان حرام گوشت است نماز بخواند،نمازش صحيح است. ولى اگر فراموش کرده باشد، بنابر احتياط واجب بايد آن نماز را دوباره بخواند.
شرط پنجم

٨٣١ پوشيدن لباس طلاباف براى مرد حرام و نماز با آن باطل است. ولى براى زن در نماز و غير نماز اشکال ندارد.

٨٣٢ زينت کردن به طلا مثل آويختن زنجير طلا به سينه و انگشتر طلا به دست کردن و بستن ساعت مچى طلا به دست براى مرد حرام و نماز خواندن با آنها باطل است و احتياط واجب آن است که از استعمال عينک طلا هم خوددارى کند. ولى زينت کردن به طلا براى زن در نماز و غير نماز اشکال ندارد.

٨٣٣ اگر مردى نداند يا فراموش کند که انگشترى يا لباسش از طلا است و با آن نماز بخواند، نمازش صحيح است.

٨٣٤ لباس مرد نمازگزار بايد ابريشم خالص نباشد و در غير نماز هم پوشيدن آن براى مرد حرام است. و در چيزى که نماز در آن تمام نمى‏شود، مانند بند شلوار و عرقچين نيز به احتياط واجب نبايد از حرير خالص باشد.

٨٣٥ اگر آستر تمام لباس يا آستر مقدارى از آن ابريشم خالص باشد، پوشيدن آن براى مرد حرام و نماز در آن باطل است.

٨٣٦ لباسى را که نمى‏داند از ابريشم خالص است‏يا چيز ديگر، پوشيدن آن اشکال ندارد، و نماز با آن صحيح است.

٨٣٧ دستمال ابريشمى و مانند آن اگر در جيب مرد باشد، اشکال ندارد، و نماز را باطل نمى‏کند.

٨٣٨ پوشيدن لباس ابريشمى براى زن در نماز و غير نماز اشکال ندارد.

٨٣٩ پوشيدن لباس غصبى و ابريشمى خالص و طلاباف و لباسى که از مردار تهيه شده، در حال ناچارى مانعى ندارد. و نيز کسى که ناچار است لباس بپوشد و لباس ديگرى غير از اينها ندارد و تا آخر وقت هم، ناچارى او از بين نمى‏رود،مى‏تواند با اين لباسها نماز بخواند.

٨٤٠ اگر غير از لباس غصبى و لباسى که از مردار تهيه شده لباس ديگرى ندارد و ناچار نيست لباس بپوشد، بايد به دستورى که براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.

٨٤١ اگر غير از لباسى که از حيوان حرام گوشت تهيه شده لباس ديگرى ندارد چنانچه در پوشيدن لباس ناچار باشد مى‏تواند با همان لباس نماز بخواند و اگر ناچار نباشد بايد به دستورى که براى برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد، و بنابر احتياط واجب يک نماز ديگر هم با همان لباس بخواند.

٨٤٢ اگر مرد غير از لباس ابريشمى خالص يا طلاباف لباس ديگرى نداشته باشد چنانچه در پوشيدن لباس ناچار نباشد بايد به دستورى که براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.

٨٤٣ اگر چيزى ندارد که در نماز عورت خود را با آن بپوشاند، واجب است اگرچه به کرايه يا خريدارى باشد تهيه نمايد. ولى اگر تهيه آن به قدرى پول لازم دارد که نسبت به دارايى او زياد است، يا طورى است که اگر پول را به مصرف لباس برساند به حال او ضرر دارد، بايد به دستورى که براى برهنگان گفته شد،نماز بخواند.

٨٤٤ کسى که لباس ندارد، اگر ديگرى لباس به او ببخشد يا عاريه دهد، چنانچه قبول کردن آن براى او مشقت نداشته باشد، بايد قبول کند. بلکه اگر عاريه کردن يا طلب بخشش براى او سخت نيست، بايد از کسى که لباس دارد طلب بخشش يا عاريه نمايد.

٨٤٥ بنابر احتياط واجب بايد انسان از پوشيدن لباس شهرت که پارچه يا رنگ يا دوخت آن براى کسى که مى‏خواهد آن را بپوشاند معمول نيست، خوددارى کند. ولى اگر با آن لباس نماز بخواند، اشکال ندارد.

٨٤٦ احتياط واجب آن است که مرد لباس زنانه، و زن لباس مردانه نپوشد. ولى اگر با آن نماز بخواند، اشکال ندارد.

٨٤٧ کسى که بايد خوابيده نماز بخواند، اگر برهنه باشد و لحاف يا تشک او نجس يا ابريشم خالص يا از اجزاى حيوان حرام گوشت باشد، احتياط واجب آن است که در نماز، خود را با آنها نپوشاند.
مواردى که لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاک باشد

٨٤٨ در سه صورت که تفصيل آنها بعدا گفته مى‏شود، اگر بدن يا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحيح است: اول: آنکه به واسطه زخم يا جراحت‏يا دملى که در بدن او است، لباس يا بدنش به خون آلوده شده باشد. دوم: آنکه بدن يا لباس او به مقدار کمتر از درهم که تقريبا به اندازه يک اشرفى مى‏شود، به خون آلوده باشد. سوم: آنکه ناچار باشد با بدن يا لباس نجس نماز بخواند. و در دو صورت اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحيح است: اول: آنکه لباسهاى کوچک او مانند جوراب و عرقچين نجس باشد. دوم: آنکه لباس زنى که پرستار بچه است، نجس شده باشد. و احکام اين پنج صورت مفصلا در مسائل بعد گفته مى‏شود.

٨٤٩ اگر در بدن يا لباس نمازگزار خون زخم يا جراحت‏يا دمل باشد، چنانچه طورى است که آب کشيدن بدن يا لباس يا عوض کردن لباس براى بيشتر مردم يا براى خصوص او سخت است، تا وقتى که زخم يا جراحت‏يا دمل خوب نشده است،مى‏تواند با آن خون نماز بخواند. و همچنين است اگر چرکى که با خون بيرون آمده يا دوايى که روى زخم گذاشته‏اند و نجس شده، در بدن يا لباس او باشد.

٨٥٠ اگر خون بريدگى و زخمى که به زودى خوب مى‏شود و شستن آن آسان است، در بدن يا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است.

٨٥١ اگر جايى از بدن يا لباس که با زخم فاصله دارد به رطوبت زخم نجس شود،جايز نيست با آن نماز بخواند. ولى اگر مقدارى از بدن يا لباس که معمولا به رطوبت زخم آلوده مى‏شود، به رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعى ندارد.

٨٥٢ اگر از توى دهان و بينى و مانند اينهاست‏خونى به بدن يا لباس برسد احتياط واجب آن است که با آن نماز نخواند ولى با خون بواسير ميشود نماز خواند اگر چه دانه‏هايش در داخل باشد.

٨٥٣ کسى که بدنش زخم است اگر در بدن يا لباس خود خونى ببيند و نداند از زخم است‏يا خون ديگر با آن نماز خواندن مانعى ندارد.

٨٥٤ اگر چند زخم در بدن باشد و به طورى نزديک هم باشند که يک زخم حساب شود، تا وقتى همه خوب نشده‏اند، نماز خواندن با خون آنها اشکال ندارد. ولى اگر به‏قدرى از هم دور باشند که هر کدام يک زخم حساب شود، هر کدام که خوب شد، بايد براى نماز بدن و لباس را از خون آن، آب بکشد.

٨٥٥ اگر سر سوزنى خون حيض يا نفاس در بدن يا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است، و بنابر احتياط واجب بايد خون استحاضه در بدن يا لباس نمازگزار نباشد. ولى خونهاى ديگر مثل خون بدن انسان يا خون حيوان حلال گوشت، و خون سگ و خوک و کافر و مردار و حيوان حرام گوشت، اگر چه در چند جاى بدن و لباس باشد، در صورتى که روى هم کمتر از درهم باشد که تقريبا به اندازه يک اشرفى مى‏شود نماز خواندن با آن اشکال ندارد. ولى احتياط مستحب آن است که از خون سگ و کافر و مردار و حيوان حرام گوشت، اجتناب کند.

٨٥٦ خونى که به لباس بى‏آستر بريزد و به پشت آن برسد، يک خون حساب مى‏شود. ولى اگر پشت آن، جدا خونى شود، بنابر احتياط واجب بايد هر کدام را جدا حساب نمود. پس اگر خونى که در پشت و روى لباس است، روى هم کمتر از درهم باشد نماز با آن صحيح، و اگر بيشتر باشد، نماز با آن نماز باطل است.

٨٥٧ اگر خون روى لباسى که آستر دارد بريزد و به آستر آن برسد، و يا به آستر بريزد و روى لباس خونى شود، بايد هر کدام را جدا حساب نمود. پس اگر خون روى لباس و آستر کمتر از درهم باشد، نماز با آن صحيح، و اگر بيشتر باشد،نماز با آن باطل است.

٨٥٨ اگر خون بدن يا لباس کمتر از درهم باشد و رطوبتى به آن برسد، در صورتى که خون و رطوبتى که به آن رسيده، به اندازه درهم يا بيشتر شود و اطراف را آلوده کند، نماز با آن باطل است. بلکه اگر رطوبت و خون به اندازه درهم نشود و اطراف را هم آلوده نکند، نماز خواندن با آن اشکال دارد. ولى اگر رطوبت مخلوط به خون شود و از بين برود، نماز صحيح است.

٨٥٩ اگر بدن يا لباس خونى نشود ولى به واسطه رسيدن به خون نجس شود، اگرچه مقدارى که نجس شده کمتر از درهم باشد، نمى‏شود با آن، نماز خواند.

٨٦٠ اگر خونى که در بدن يا لباس است، کمتر از درهم باشد و نجاست ديگرى به‏آن برسد، مثلا يک قطره بول روى آن بريزد، نماز خواندن با آن جايز نيست.

٨٦١ اگر لباسهاى کوچک نمازگزار مثل عرقچين و جوراب که نمى‏شود با آنها عورت را پوشانده نجس باشد، چنانچه از مردار و حيوان حرام گوشت درست نشده باشد، نماز با آنها صحيح است. و نيز اگر با انگشترى نجس نماز بخواند، اشکال ندارد.

٨٦٢ احتياط آن است که چيز نجسى که با آن مى‏شود عورت را پوشاند، همراه نمازگزار نباشد. ولى کسى که اين مساله را نمى‏دانسته و مثلا مدتى با اين طور نماز خوانده، لازم نيست آن نمازها را قضا کند.

٨٦٣ زنى که پرستار بچه است و بيشتر از يک لباس ندارد هرگاه شبانه روزى يک مرتبه لباس خود را آب بکشد اگرچه تا روز ديگر لباسش به بول بچه نجس شود مى‏تواند با آن لباس نماز بخواند ولى احتياط واجب آن است که لباس خود را در شبانه روز يک مرتبه براى اولين نمازى که لباسش پيش از آن نجس شده آب بکشد و نيز اگر بيشتر از يک لباس دارد ولى ناچار است که همه آنها را بپوشد چنانچه شبانه روزى يک مرتبه به دستورى که گفته شده همه آنها را آب بکشد کافى است.
چيزهايى که در لباس نمازگزار مستحب است

٨٦٤ چند چيز در لباس نمازگزار مستحب است که از آن جمله است: عمامه با تحت الحنک، پوشيدن عبا و لباس سفيد و پاکيزه‏ترين لباسها، و استعمال بوى خوش، و دست کردن انگشترى عقيق.
چيزهايى که در لباس نمازگزار مکروه است

٨٦٥ چند چيز در لباس نمازگزار مکروه است، و از آن جمله است: پوشيدن لباس سياه و چرک و تنگ، و لباس شرابخوار، و لباس کسى که از نجاست پرهيز نمى‏کند، و لباسى که نقش صورت دارد. و نيز باز بودن تکمه‏هاى لباس و دست کردن انگشترى که نقش صورت دارد، مکروه مى‏باشد.
مکان نمازگزار

مکان نمازگزار چند شرط دارد: شرط اول: آنکه مباح باشد.

٨٦٦ کسى که در ملک غصبى نماز مى‏خواند، اگر چه روى فرش و تخت و مانند اينها باشد، نمازش باطل است. ولى نماز خواندن در زير سقف غصبى و خيمه غصبى، مانعى ندارد.

٨٦٧ نماز خواندن در ملکى که منفعت آن مال ديگرى است بدون اجازه کسى که منفعت ملک مال او مى‏باشد باطل است مثلا در خانه اجاره‏اى اگر صاحب خانه يا ديگرى بدون اجازه کسى که آن خانه را اجاره کرده نماز بخواند نمازش باطل است و همچنين است اگر در ملکى که ديگرى در آن حق دارد نماز بخواند مثلا اگر ميت وصيت کرده باشد که ثلث مال او را به مصرفى برسانند تا وقتى ثلث را جدا نکنند نمى‏شود در ملک او نماز خواند.

٨٦٨ کسى که در مسجد نشسته، اگر ديگرى جاى او را غصب کند و در آنجا نماز بخواند، بنابر احتياط واجب بايد دوباره نمازش را در محل ديگرى بخواند.

٨٦٩ اگر در جايى که نمى‏داند غصبى است، نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، يا در جايى که غصبى بودن آن را فراموش کرده، نماز بخواند، و بعد از نماز يادش بيايد، نماز او صحيح است. مگر آنکه خودش غصب کرده باشد، که در اين صورت به احتياط واجب، نمازش باطل است.

٨٧٠ اگر بداند جايى غصبى است ولى نداند که در جاى غصبى نماز باطل است، و در آنجا نماز بخواند، نماز او باطل است.

٨٧١ کسى که ناچار است نماز واجب را سواره بخواند، چنانچه حيوان سوارى يا زين آن غصبى باشد، نماز او باطل است و همچنين است اگر بخواهد سواره نماز مستحبى بخواند.

٨٧٢ کسى که در ملکى با ديگرى شريک است اگر سهم او جدا نباشد، بدون اجازه شريکش نمى‏تواند در آن ملک تصرف کند، و نماز بخواند.

٨٧٣ اگر با عين پولى که خمس و زکات آن را نداده ملکى بخرد تصرف او در آن ملک حرام و نمازش هم در آن باطل است. و همچنين است اگر به ذمه بخرد و در موقع خريدن قصدش اين باشد که از مالى که خمس يا زکاتش را نداده بدهد.

٨٧٤ اگر صاحب ملک به زبان اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند که قلبا راضى نيست نماز خواندن در ملک او باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان يقين کند که قلبا راضى است نماز صحيح است.

٨٧٥ تصرف در ملک ميتى که خمس يا زکات بدهکار است‏حرام و نماز در آن باطل است مگر آنکه بدهکارى او را بدهند يا بنا داشته باشند بدون مسامحه بپردازند.

٨٧٦ تصرف در ملک ميتى که به مردم بدهکار است‏حرام، و نماز در آن باطل است. ولى تصرفات جزئى که براى برداشتن ميت معمول است، اشکال ندارد. و نيز اگر بدهکارى او کمتر از مالش باشد و ورثه هم تصميم داشته باشند که بدهى را بدهند، تصرفى که غير فروختن و از بين بردن مال باشد، اشکال ندارد.

٨٧٧ اگر ميت قرض نداشته باشد، ولى بعضى از ورثه او صغير يا ديوانه يا غايب باشند، تصرف در ملک او حرام، و نماز در آن باطل است. ولى تصرفات جزئى که براى برداشتن ميت معمول است، اشکال ندارد.

٨٧٨ نماز خواندن در مسافر خانه و حمام و مانند اينها که براى واردين آماده است اشکال ندارد و اگر وثوق پيدا نشود که صاحبش راضى است مشکل است ولى در غير اين قبيل جاها، در صورتى مى‏شود نماز خواند که مالک آن اجازه بدهد، يا حرفى بزند که معلوم شود، براى نماز خواندن اذن داده است مثل اينکه به‏کسى اجازه دهد در ملک او بنشيند و بخوابد که از اينها فهميده مى‏شود براى نماز خواندن هم اذن داده است.

٨٧٩ در زمين بسيار وسيعى که از ده دور و چراگاه حيوانات است، اگر چه صاحبانش راضى نباشند، نماز خواندن و نشستن و خوابيدن در آن اشکال ندارد. و در زمينهاى زراعتى هم که نزديک ده است و ديوار ندارد، اگر چه در مالکين آنها صغير و ديوانه باشد، نماز و عبور و تصرفات جزئى اشکال ندارد.ولى اگر يکى از صاحبانش ناراضى باشند، تصرف در آن حرام و نماز باطل است.

٨٨٠ شرط دوم: مکان نمازگزار بايد بى‏حرکت باشد، و اگر به واسطه تنگى وقت‏يا جهت ديگر ناچار باشد در جايى که حرکت دارد مانند اتومبيل و کشتى و ترن نماز بخواند، به قدرى که ممکن است بايد در حال حرکت چيزى نخواند، و اگرآنها از قبله به طرف ديگر حرکت کنند به طرف قبله برگردد.

٨٨١ نماز خواندن در اتومبيل و کشتى و ترن و مانند اينها، وقتى ايستاده‏اند،مانعى ندارد.

٨٨٢ روى خرمن گندم و جو و مانند اينها، که نمى‏شود بى‏حرکت ماند، نماز باطل است.

٨٨٣ در جايى که به واسطه احتمال باد و باران و زيادى جمعيت و مانند اينها اطمينان ندارد که بتواند نماز را تمام کند، اگر به اميد تمام کردن شروع کند، اشکال ندارد. و اگر به مانعى برنخورد، نمازش صحيح است. و در جايى که ماندن در آن نماز نخواند، ولى اگر خواند نماز باطل نيست. و همچنين روى چيزى که ايستادن و نشستن روى آن حرام است، مثل فرشى که اسم خدا بر آن نوشته شده، بايد نماز نخواند، ولى اگر خواند، صحيح است.

شرط سوم: آنکه در جايى که سقف آن کوتاه است و نمى‏تواند در آنجا راست بايستد، يا به اندازه‏اى کوچک است که جاى رکوع و سجود ندارد، نماز نخواند. و اگر ناچار شود که در چنين جايى نماز بخواند، بايد به قدرى که ممکن است قيام و رکوع و سجود را بجا آورد.

٨٨٤ انسان بايد رعايت ادب را بکند، و جلوتر از قبر پيغمبر و امام عليه‏السلام نماز نخواند. چنانچه نماز خواندن بى‏احترامى باشد، حرام است‏ولى نماز باطل نيست.

٨٨٥ اگر در نمازى چيزى مانند ديوار بين او و قبر مطهر باشد که بى‏احترامى نشود اشکال ندارد، ولى فاصله شدن صندوق شريف و ضريح و پارچه‏اى که روى آن افتاده،کافى نيست.

شرط چهارم: آنکه مکان نمازگزار اگر نجس است به طورى تر نباشد که رطوبت آن به بدن يا لباس او برسد، ولى جايى که پيشانى را بر آن مى‏گذارد اگر نجس باشد در صورتى که خشک هم باشد، نماز باطل است، و احتياط مستحب آن است که مکان نمازگزار اصلا نجس نباشد.

٨٨٦ بنابر احتياط مستحب، بايد زن عقب‏تر از مرد بايستد و جاى سجده او ازجاى ايستادن کمى عقب‏تر باشد.

٨٨٧ اگر زن برابر مرد يا جلوتر بايستد، و با هم وارد نماز شوند، بهتر آن است که نماز را دوباره بخوانند.

٨٨٨ اگر بين مرد و زن، ديوار يا پرده يا چيز ديگرى باشد، نمازشان صحيح است، و احتياط مستحب هم در دوباره خواندن نيست.

شرط پنجم: آنکه جاى پيشانى نمازگزار از جاى زانوهاى او، بيش ازچهار انگشت بسته پست‏تر يا بلندتر نباشد، و احتياط واجب آن است که از سرانگشتان پا هم بيشتر از اين پست و بلند تر نباشد.

٨٨٩ بودن مرد و زن نامحرم در جاى خلوت، جايز نيست و احتياط در نماز نخواندن در آنجا است. ليکن اگر خواند، نمازش باطل نيست.

٨٩٠ نماز خواندن در جايى که تار و مانند آن استعمال مى‏کنند باطل نيست ولى گوش دادن به آنها حرام است.

٨٩١ در خانه کعبه و بر بام آن نماز واجب خواندن مکروه است ولى در حال ناچارى مانع ندارد.

٨٩٢ خواندن نماز مستحب در خانه کعبه و بر بام آن اشکال ندارد. بلکه مستحب است در داخل خانه مقابل هر رکنى دو رکعت نماز بخوانند.
جاهايى که نماز خواندن در آنها مستحب است

٨٩٣ در شرع مقدس اسلام بسيار سفارش شده است که نماز را در مسجد بخوانند. و بهتر از همه مسجدها مسجدالحرام است، و بعد از آن مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم، و بعد مسجد کوفه، و بعد از آن مسجد بيت‏المقدس، و بعد از مسجد بيت‏المقدس مسجد جامع هر شهر، و بعد از آن مسجد محله، و بعد از مسجد محله مسجد بازار است.

٨٩٤ براى زنها نماز خواندن در خانه، بلکه در صندوقخانه و اطاق عقب بهتر است، ولى اگر بتوانند کاملا خود را از نامحرم حفظ کنند بهتر است در مسجد نماز بخوانند.

٨٩٥ نماز در حرم امامان عليهم‏السلام مستحب، بلکه بهتر از مسجد است و نماز در حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام برابر دويست هزار نماز است.

٨٩٦ زياد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدى که نمازگزار ندارد، مستحب است.و همسايه مسجد اگر عذرى نداشته باشد، مکروه است در غير مسجد نماز بخواند.

٨٩٧ مستحب است انسان با کسى که در مسجد حاضر نمى‏شود، غذا نخورد و در کارها با او مشورت نکند، و همسايه او نشود، و از او زن نگيرد و به او زن ندهد.
جاهايى که نماز خواندن در آنها مکروه است

٨٩٨ نماز خواندن در چند جا مکروه است و از آن جمله است: حمام، زمين نمکزار، مقابل انسان، مقابل درى که باز است، در جاده و خيابان و کوچه اگر براى کسانى که عبور مى‏کنند زحمت نباشد. و چنانچه زحمت باشد حرام ولى نماز باطل نيست، مقابل آتش و چراغ، در آشپزخانه و هر کجا که کوره آتش باشد،مقابل چاه و چاله‏اى که محل بول باشد، روبروى عکس و مجسمه چيزى که روح دارد،مگر آنکه روى آن پرده بکشند، در اطاقى که جنب در آن باشد، در جايى که عکس باشد اگر چه روبروى نمازگزار نباشد، مقابل قبر، روى قبر، بين دو قبر، در قبرستان.

٨٩٩ کسى که در محل عبور مردم نماز مى‏خواند، يا کسى روبروى اوست، مستحب است جلوى خود چيزى بگذارد، و اگر چوب يا ريسمانى هم باشد کافى است.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:10:00 ب.ظ ]




 

چهل و پنج حدیث درباره نماز

حدیث (1) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
لا تَزالُ اُمَّتى بِخَيرٍ ما تَحابّوا وَاَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَكاةَ وَقَروا الضَّيفَ… ؛

امّتم همواره در خير و خوبى اند تا وقتى كه يكديگر را دوست بدارند، نماز را برپا دارند، زكات بدهند و ميهمان را گرامى بدارند…

امالى طوسى، ص 647، ح 1340

حدیث (2) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
اَلصَّلاةُ مِفتاحُ كُلِّ خَيرٍ؛

نماز كليد همه خوبی هاست.

الفردوس، ج 2، ص 404، ح 3796

حدیث (3) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
اَوَّلُ الوَقتِ رِضوانُ اللّه وَوَسَطُ الوَقتِ رَحمَةُ اللّه وَآخِرُ الوَقتِ عَفوُ اللّه ؛

نماز در اول وقت خشنودى خداوند، ميان وقت رحمت خداوند و پايان وقت عفو خداوند است.

سنن الدار قطنى، ج 1، ص 201، ح 974

حدیث (4) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ المُصَلّى اِذا صَلّى فَاِنَّهُ يُناجى رَبَّهُ تَبارَك وَتَعالى فَليَعلَم بِما يُناجيهِ؛

اى مردم همانا نمازگزار هنگام نماز با پروردگار بزرگ و بلند مرتبه اش مناجات مى كند، پس بايد بداند چه مى گويد.

مسند ابن حنبل، ج 2، ص 129

حدیث (5) امام على عليه السلام :
لَو يَعلَمُ المُصَلّى ما يَغشاهُ مِنَ الرَّحمَةِ لَما رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ؛

اگر نمازگزار بداند تا چه حد مشمول رحمت الهى است هرگز سر خود را از سجده بر نخواهد داشت.

غررالحكم، ج 5، ص 116، ح 7592

حدیث (6) امام على عليه السلام :
اُنظُر فيما تُصَلّى وَعَلى ما تُصَلّى اِن لَم يَكُن مِن وَجهِهِ وَحِلِّهِ فَلا قَبولَ؛

بنگر در چه (لباسى) و بر چه (چيزى) نماز مى گزارى، اگر از راه صحيح و حلالش نباشد، قبول نخواهد بود.

تحف العقول، ص 174

حدیث (7) امام صادق عليه السلام :
مَن قَبِلَ اللّه مِنهُ صَلاةً واحِدَةً لَم يُعَذِّبهُ وَمَن قَبِلَ مِنهُ حَسَنَهً لَم يُعَذِّبهُ؛

خداوند از هر كس يك نماز و يا يك كار نيك را قبول كند، عذابش نمى نمايد.

كافى، ج 3، ص 166، ح 11

حدیث (8) امام صادق عليه السلام :
تَسبيحُ فاطِمَةَ عليهاالسلام فى كُلِّ يَومٍ فى دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ اَحَبُّ اِلَىَّ مِن صَلاةِ اَلفِ رَكعَةٍ فى كُلِّ يَومٍ؛

تسبيحات فاطمه زهرا عليهاالسلام در هر روز پس از هر نماز نزد من محبوب تر از هزار ركعت نماز در هر روز است.

كافى، ج 3، ص 343، ح 15

حدیث (9) امام صادق عليه السلام :
سَجدةُ الشُكرِ واجِبَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ تُتِمُّ بِها صَلاتَكَ وَتُرضى بِها رَبَّكَ وَتُعجِبُ المَلائِكَةَ مِنكَ… ؛

سجده شكر برهرمسلمانى واجب است،با آن نمازت را كامل و پروردگارت را خشنود مى سازى و فرشتگان را به شگفتى مى آورى.

التهذيب، ج 2، ص 110، ح 183

حدیث (10) امام صادق عليه السلام :
يُعرَفُ مَن يَصِفُ الحَقَّ بِثَلاثِ خِصالٍ: يُنظَرُ اِلى اَصحابِهِ مَن هُم؟ وَاِلى صَلاتِهِ كَيفَ هىَ؟ وَفى اَىِّ وَقتٍ يُصَلّيها؟؛

كسى كه از حق دَم مى زند با سه ويژگى شناخته مى شود: ببينيد دوستانش چه كسانى هستند؟ نمازش چگونه است؟ و در چه وقت آن را مى خواند؟

محاسن، ج 1، ص 396، ح 885

حدیث (11) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
اَلصَّلاةُ مِن شَرائِعِ الدّينِ وَ فيها مَرضاةُ الرَّبِّ عَزَّوَجَلَّ وَ هِىَ مِنهاجُ النبياءِ وَ لِلمُصَلّى حُبُّ المَلائِكَةِ وَ هُدىً و ايمانٌ وَ نورُ المَعرفَةِ وَ بَرَكَةٌ فِى الرِّزقِ؛
نماز، از آيين هاى دين است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پيامبران است. براى نمازگزار، محبت فرشتگان، هدايت، ايمان، نور معرفت و بركت در روزى است.

خصال، ص 522، ح 11

حدیث (12) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
ثَلاثٌ لَو يَعلَمُ النّاسُ ما فيهِنَّ ما اُخِذنَ اِلاّ بِسَهمَةٍ حِرصا عَلى ما فيهِنَّ مِن الخَيرِ وَ البَرَكَةِ: اَلتَّذينُ بِالصَّلاةِ وَ التَّهجيُر بِالجَماعاتِ وَ الصَّلاةُ فى اَوَّلِ الصُّفوفِ؛
سه چيز است كه اگر مردم آثار آن را مى دانستند، به جهت حريص بودن به خير و بركتى كه در آنها هست، به قرعه متوسل مى شدند: اذان نماز، شتاب به نماز جماعت و نماز در صف اول.

كنزالعمّال، ح 43235

حدیث (13) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
اِعلَموا اَنَّ اللّه تعالى قَد فَرَضَ عَلَيكُم الجُمُعَةَ فَمَن تَرَكَها فى حَياتى وَ بَعدَ مَماتى وَ لَهُم اِمامٌ عادِلٌ اِستِخفافا بِها وَ جُحودا لَها فَلا جَمَعَ اللّه شَملَهُ وَ لا بارَكَ لَهُ فى اَمرِهِ اَلا وَ لا صَلاةَ لَهُ اَلا وَ لا زَكاةَ لَهُ اَلا وَ لا حَجَّ لَهُ اَلا وَ لا صَومَ لَهُ اَلا وَ لا بَرَكَةَ لَهُ حَتّى يَتوبَ؛
بدانيد كه خداوند متعال نماز جمعه را بر شما واجب ساخته است پس آنان كه در زندگى و پس از مرگ من، از روى سبك شمردن و يا انكار، آن را ترك كنند، با وجود اين كه پيشواى عادلى دارند، خداوند وحدتشان نبخشد و در كارشان بركت ندهد، آگاه باشيد نه زكات، نه نماز، نه حج و نه روزه آنان پذيرفته است. بدانيد كه زندگى آنان بركتى نخواهد داشت، مگر توبه كنند.

عوالى اللالى، ج 2، ص 54، ح 146

حدیث (14) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
عن زيد بن خالدٍ الجُهَنّى: ما كانَ رَسُولُ اللّه صلى الله عليه و آله يَخرُج مِن شَى ءٍ لِشَى ءٍ مِنَ الصَّلَواتِ حَتّى يَستاكَ ؛
زيد بن خالد جُهَنى: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از هيچ نمازى به نماز ديگر مشغول نمى شدند، مگر اين كه در اين فاصله مسواك مى زدند.

المعجم الكبير، ج 5، ص 254، ح 5261

حدیث (15) امام على عليه السلام :
اَلنَّظيفُ مِنَ الثِّيابِ يُذهِبُ الهَمَّ وَالحُزنَ وَهُوَ طَهورٌ لِلصَّلاةِ؛

لباس پاكيزه غم و اندوه را برطرف مى كند و باعث پاكيزگى نماز است.

كافى، ج 6، ص 444، ح 14

حدیث (16) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
اَلا اُخبِرُكُم بِاَفضَلَ مِن دَرَجَةِ الصّيامِ وَ الصَّلاةِ وَ الصَّدَقَةِ؟ صَلاحُ ذاتِ البَينِ، فَاِنَّ فَسادَ ذاتِ البَينِ هِىَ الحالِقَةُ؛

آيا به چيزى با فضيلت تر از نماز و روزه و صدقه (زكات) آگاهتان نكنم؟ و آن اصلاح ميان مردم است، زيرا تيره شدن رابطه بين مردم ريشه كن كننده دين است.

نهج الفصاحه، ح 458

حدیث (17) امام صادق عليه السلام :
كونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَيرِ اَ لسِنَتِكُم، لِيَرَوا مِنكُم الوَرَعَ وَ الجتِهادَ وَ الصَّلاةَ وَ الخَيرَ، فَاِنَّ ذلِكَ داعيَةٌ؛

مردم را به غير از زبان خود، دعوت كنيد، تا پرهيزكارى و كوشش در عبادت و نماز و خوبى را از شما ببينند، زيرا اينها خود دعوت كننده است.

كافى، ج 2، ص 78، ح 14

حدیث (18) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
لاتَنظُروا إِلى كَثرَةِ صَلاتِهِم وَصَومِهِم وَ كَثرَةِ الحَجِّ وَالمَعروفِ وَطَنطَنَتِهِم بِاللَّيلِ، وَلكِنِ انظُروا إِلى صِدقِ الحَديثِ وَأَداءِ المانَةِ؛
به زيادى نماز و روزه و حج و احسان و مناجات شبانه مردم نگاه نكنيد، بلكه به راستگويى و امانتدارى آنها توجه كنيد.

بحارالأنوار، ج 75، ص 114، ح 5

حدیث (19) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
ثَلاثٌ لَو يَعلَمُ النّاسُ ما فيهِنَّ ما اُخِذنَ اِلاّ بِسَهمَةٍ حِرصا عَلى ما فيهِنَّ مِن الخَيرِ وَ البَرَكَةِ: اَلتَّذينُ بِالصَّلاةِ وَ التَّهجيُر بِالجَماعاتِ وَ الصَّلاةُ فى اَوَّلِ الصُّفوفِ؛
سه چيز است كه اگر مردم آثار آن را مى دانستند، به جهت حريص بودن به خير و بركتى كه در آنها هست، به قرعه متوسل مى شدند: اذان نماز، شتاب به نماز جماعت و نماز در صف اول.

كنزالعمّال، ح 43235

حدیث (20) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
مَنِ اغتابَ مُسلِما أَو مُسلِمَةً لَم يَقبَلِ اللّه صَلاتَهُ وَلاصيامَهُ أَربَعينَ يَوما وَلَيلَةً إِلاّ أَن يَغفِرَ لَهُ صاحِبُهُ؛
هر كس از مرد يا زن مسلمانى غيبت كند، خداوند تا چهل شبانه روز نماز و روزه او را نپذيرد مگر اين كه غيبت شونده او را ببخشد.

بحارالأنوار، ج 75، ص 258، ح 53

حدیث (21) امام باقر عليه السلام :
لَمّا قالَ لَهُ رَجُلٌ إِنّى ضَعيفُ العَمَلِ قَليلُ الصَّلاةِ قَليلُ الصَّومِ وَلكِن أَرجو أَن لا آكُلَ إِلاّ حَلالاً وَلا أَنكَحَ إِلاّ حَلالاً: وَأَىُّ جِهادٍ أَفضَلُ مِن عِفَّةِ بَطنٍ وَفَرجٍ؟!؛
در پاسخ به كسى كه عرض كرد: من در عمل ناتوانم و نماز و روزه كم به جا مى آورم اما سعى مى كنم جز حلال نخورم و جز با حلال نزديكى نكنم فرمودند: چه جهادى برتر از پاك نگهداشتن شكم و شرمگاه؟!

محاسن، ج 1، ص 292، ح 448

حدیث (22) امام صادق عليه السلام :
لا تَغتَرّوا بِصَلاتِهِم وَلا بِصيامِهِم، فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَما لَهِجَ بِالصَّلاةِ وَالصَّومِ حَتّى لَو تَرَكَهُ استَوحَشَ، وَلكِنِ اختَبِروهُم عِندَ صِدقِ الحَديثِ وأداءُ الأمانَةِ؛
فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه اگر آنها را ترك گويد، احساس ترس مى كند، بلكه آنها را به راستگويى و امانتدارى بيازماييد.

كافى، ج 2، ص 104، ح 2

حدیث (23) امام حسن عسکری علیه السلام:
لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ؛

عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.

تحف العقول، ص448

حدیث (24) امام صادق علیه السلام:
أَقرَبُ ما یَکُونُ العَبدُ إلَی اللهِ وَ هُوَ ساجِدٌ؛
نزدیکترین حالات بنده به پروردگارت حالت سجده است.

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال

حدیث (25) امام صادق علیه السلام:
اثافى الاسلام ثلاثة: الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیها؛
سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست نمى شود.

کافى جلد2، ص 18

حدیث (26) امام صادق علیه السلام:
اِنَّ مِن تَمامِ الصَّومِ اِعطاءُ الزَّکاةِ یَعنى الفِطرَة کَما اَنَّ الصَّلوةَ عَلَى النَّبِى (ص) مِن تَمامِ الصَّلوةِ؛
تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز است.

وسائل الشیعه، ج 6 ص 221

حدیث (27) امام کاظم علیه السلام:
اَفضَلُ ما یَتَقَرَّبُ به العَبدُ اِلی اللهِ بَعدِ المَعرِفَةِ به، الصَلوةُ؛

بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است.

تحف العقول،ص455

حدیث (28) امام علی علیه السلام:
لِکُلِّ شَیءٍ وَجهٌ وَ وَجهُ دینِکم الصَّلاةُ؛

هر چیز دارای سیماست، سیمای دین شما نماز است.

بحار الانوار، ج82، ص227

حدیث (29) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
لا یَنالُ شَفاعَتی مَن اَخَّرَ الصَّلوةَ بَعدَ وَقتِها؛

کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهد رسید.

بحارالانوار، ج83، ص20

حدیث (30) امام محمدباقر علیه السلام:
مَن تَرَکَ الجَماعَةَ رَغبَةً عَنها وَ عَن جَماعَةِ المُسلِمینَ مِن غَیرِ عِلَّةٍِ فَلا صَلاةَ لَه ؛

کسی که از روی بی میلی،بدون عذر و علت نمازجماعت را که اجتماع مسلمانان است ترک کند، نمازی برای او نیست.

امالی شیخ صدوق،ص290

حدیث (31) امام علی علیه السلام:
مَن صَلّی رَکعَتَینِ یَعلَمُ مایَقولُ فِیهما اِنصَرَفَ وَ لَیسَ بَینَه وَ بَینَ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - ذَنبٌ؛

هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه می گوید، از نماز فارغ می شود، درحالی که میان او و میان خدای عز و جل گناهی نیست.

اصول وافی، ج2، ص100

حدیث (32) پيامبر صلى الله عليه و آله :
إِنَّ المُؤمِنَ هِمَّتُهُ فِي الصَّلاةِ وَالصِّيامِ وَالعِبادَةِ وَالمُنافِقُ هِمَّتُهُ فِي الطَّعامِ وَالشَّرابِ كَالبَهيمَةِ؛

همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوانات.

تنبيه الخواطر،ج1، ص 94

حدیث (33) امام صادق عليه السلام :
لا تَغتَرّوا بِصَلاتِهِم وَلا بِصيامِهِم، فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَما لَهِجَ بِالصَّلاةِ وَالصَّومِ حَتّى لَو تَرَكَهُ استَوحَشَ ، وَلكِنِ اختَبِروهُم عِندَ صِدقِ الحَديثِ وَأداءُ الأمانَةِ؛

فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه اگر آنها را ترك گويد، احساس ترس مى كند، بلكه آنها را به راستگويى و امانتدارى بيازماييد.

كافى، ج2، ص 104، ح2

حدیث (34) امام على عليه السلام :
اَلنَّظيفُ مِنَ الثِّيابِ يُذهِبُ الهَمَّ وَالحُزنَ وَهُوَ طَهورٌ لِلصَّلاةِ؛

لباس پاكيزه غم و اندوه را مى برد و موجب پاكيزگى نماز است.

كافى، ج6 ، ص 444، ح 14

حدیث (35) امام صادق عليه السلام :
ما يَمنَعُ اَحَدَكُم اِذا دَخَل عَلَيهِ غَمٌّ مِن غُمُومِ الدُّنيا اَن يَتَوَضَّاَ ثُمَّ يَدخُلَ مَسجِدَهُ وَ يَركَعَ رَكعَتَينِ فَيَدعُوَ اللّه فيهِما؟ اَما سَمِعتَ اللّه يَقُولُ: «وَاستَعينوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ»؟

چه چيز مانع مى شود كه هر گاه بر يكى از شما غم و اندوه دنيايى رسيد، وضو بگيرد و به سجده گاه خود رود و دو ركعت نماز گزارد و در آن دعا كند؟ مگر نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد: «از صبر و نماز مدد بگيريد»؟

تفسير عياشى، ج 1، ص 59، ح 39

حدیث (36) امام صادق عليه السلام :
ما خَسِرَ وَ اللّه مَن اَتى بِحَقيقَةِ السُّجودِ … وَلا بَعُدَ عَنِ اللّه اَبَدا مَن اَحسَنَ تَقَرُّبَهُ فِى السُّجودِ وَ لا قَرُبَ اِلَيهِ اَبَدا مَن اَساءَ اَدَبَهُ وَضَيَّعَ حُرمَتَهُ وَيَتَعَلَّقُ قَلبُهُ بِسِواهُ؛

سوگند به خدا ، هر كس كه حقيقت سجده را به جاى آورد ، زيان نكرد و كسى كه در سجده، به خوبى به خداوند نزديك شد، هرگز از خداوند دور نيست. و آن كه به {ساحت مقدس} او بى ادبى كرد و حرمتش را زير پا گذاشت ، و به غير او دل بست، هرگز به او نزديك نشد.

بحار الأنوار ، ج 75، ص 71، ح 34

حدیث (37) امام على عليه السلام :
كانَ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله لا يُؤثِرُ عَلَى الصَّلاةِ عَشاءً وَ لا غَيرَهُ وَ كانَ اِذا دَخَلَ وَقتُها كَاَنـَّهُ لا يَعرِفُ اَهلاً وَ لا حَميما؛

رسول اكرم صلى الله عليه و آله چيزى مثل شام و غير آن را بر نماز مقدم نمى داشتند و هنگامى كه وقت نماز مى رسيد، گويى كه هيچ يك از اهل خانه و دوستان را نمى شناختند.

مجموعه ورام، ج 2، ص 78

حدیث (38) الغزالى فى احياء العلوم :
كانَ صلى الله عليه و آله لا يَجلِسُ اِلَيهِ اَحَدٌ و هُوَ يُصَلّى اِلاّ خَفَّفَ صَلاتَهُ و اَقبَلَ عَلَيهِ فَقالَ: اَ لَكَ حاجَةٌ؟ فَاِذا فَرَغَ مِن حاجاتِهِ عادَ اِلى صَلاتِهِ؛

هرگاه رسول اكرم صلى الله عليه و آله نماز مى خواندند و كسى نزد ايشان مى نشست، ايشان نماز خود را كوتاه مى كردند و به او رو مى نمودند و مى فرمودند: آيا خواسته اى دارى؟ و بعد از آن كه حاجت او را برآورده مى كردند، به نماز بر مى گشتند.

سنن النبى، ص 294

حدیث (39) پيامبر صلی لله عليه و آله :
يا عَلىُّ اِذا حَضَرَ وَقتُ صَلاتِكَ فَتَهَيَّ لَها وَ اِلاّ شَغَلَكَ الشَّيطانُ وَ اِذا نَوَيتَ خَيرا فَعَجِّل وَ اِلاّ مَنَعَكَ الشَّيطانُ عَن ذلِكَ ؛

اى على! هرگاه وقت نمازت رسيد، آماده آن شو وگرنه شيطان تو را سرگرم مى كند و هرگاه قصد [كار] خيرى كردى شتاب كن وگرنه شيطان تو را از آن باز مى دارد.

بحارالأنوار، ج 7، ص 29

حدیث (40) امام صادق عليه السلام :
فَضلُ الوَقتِ الاوّلِ عَلَی الأخیر کَفَضل الاخرةِ عَلَی الدُّنیا.
فضیلت خواندن نماز در اول وقت نسبت به تأ خیر انداختن آن، مثل فضیلت آخرت بر دنیاست.

بحارالأنوار، ج 82، ص 359

حدیث (41) امام صادق علیه السلام فرمودند:
لا یَنالُ شَفاعَتَنا مَن استَخَفَّ بِالصَّلاةِ؛
هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت.

فروع کافی، ج3، ص270

حدیث (42) رسول خدا صلی الله علیه و آله:
اَوَّلُ ما یَسالونَ عَنهُ الصَّلواتُ الخَمسُ؛

اولین چیزی که از انسانها سؤال می شود، نمازهای پنج گانه است .

کنز العمال،ج 7،حدیث 18859

حدیث (43) امام علی علیه السلام فرمودند:
الصَّلاةُ حِصنٌ مِن سَطَواتِ الشَّیطانِ؛

نماز قلعه و دژ محکمی است که نمازگزار را از حملات شیطان نگاه می دارد.

غررالحکم، ص 56

حدیث(44) حضرت زهرا (س):
فَجَعلَ اللهُ الایمانَ تَطهیراً لَکم مِنَ الشِّرکِ ، وَ الصَّلاةَ تَنزیهاً لَکم عَن الکِبرِ؛

خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر و خودخواهی.

احتجاج طبرسی، ج1، ص258

حدیث (45) پیامبراکرم صلی الله علیه و آله:
اَحَبُّ الاعمالِ اِلَی اللهِ الصَّلاةُ لِوَقتِها ثُمَّ بِرُّ الوالِدَین ثُمَّ الجِهادُ فی سَبیلِ اللهِ؛
بهترین کارها در نزد خدا نماز به وقت است ، آنگاه نیکی به پدر و مادر ، آنگاه جنگ در راه خدا.

کنز العمال، ج7، ص285، ح 18897

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 03:04:00 ب.ظ ]




امیرالمؤمنین علی(ع) می فرمایند: الانصاف زین الامره . یعنی انصاف ورزیدن، زینت و زیور فرمانروایی و حکومت است.(۱)

انصاف به معنای عدالت، گرفتن تمام حق(۲)، حق، به حق بودن(۳)، حمایت و اظهار نمودن حق و ایستادگی برای حقیقت می باشد.(۴) در مقابل، اگر حق را کتمان کرده و از آن حمایت نکنیم، از جاده انصاف خارج گشته و نام چنین حالتی را عصبیت (تعصب ناپسند) می گذارند.(۵) حضرت علی(ع) در تفسیر آیه۰۹ سوره نحل ان الله یأمر بالعدل و الاحسان می فرمایند: عدل به معنای انصاف و احسان به معنای بخشش و تفضل است.(۶) امام خمینی(ره) می فرمایند: علامت شخص منصف آن است که حق با هر طرف هست از آن طرف حمایت کند، گرچه از دشمنان او باشد.(۷)

در روایت آمده که از نشانه های انسان منصف این است که حق را بگوید چه به نفع او باشد و چه به زیان او.(۸)

اگر همان چیزی که ترا خوشحال می کند، برای مردم نیز همان را بخواهی، بدان که فردی منصف هستی.(۹)

در کتاب اصول کافی درباره معنای انصاف چنین آمده است: یک نفر عرب خدمت پیامبراکرم(ص) آمد درحالی که حضرت عازم جنگ بود. عرب رکاب شتر پیامبر(ص) را گرفت و گفت یا رسول الله به من کاری را یاد بدهید که مرا به بهشت برساند. حضرت فرمودند: هرگونه دوست داری مردم با تو رفتار کنند، تو نیز با آنها همان گونه رفتار کن، و هرچه را دوست نداری مردم با تو عمل کنند، تو نیز آن را انجام مده.(۰۱)

در همان کتاب، انصاف را از سخت ترین واجبات شمرده است.(۱۱)

باتوجه به مطالب گفته شده باید گفت: اولاً انصاف همردیف عدل و حق است، و شخص منصف به کسی گفته می شود که هم عادل باشد و هم حق گرا. در مقابل، شخص غیرمنصف آن کسی است که به نحوی مرتکب ظلم و باطل می شود. ثانیاً انسان غیرمنصف وقتی از جاده حق و عدالت خارج می شود در واقع مرتکب گناه و فعل حرام شده است. علی(ع) می فرمایند: ظالمترین روش آن است که از مردم انتظار انصاف داشته باشی اما خود با مردم با انصاف عمل نکنی.(۲۱)

نتیجه: برخلاف اوصافی مانند فضل، ایثار، بخشش، سخاوتمندی، کمک به دیگران، علم، که از نظر دینی از امور مستحبی محسوب می شود و برای بدست آوردن آنها و همچنین رعایت آنها برای مؤمنان الزامی در کار نیست، انصاف از اوصاف ضروری است و ازنظر دینی مانند امور واجب می باشد که رعایت آن برای مؤمنان الزامی است.

تأثیرات روان شناختی و جامعه شناختی انصاف
وقتی سخنان پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را درباره انصاف مطالعه می کنیم به دست آوردها و ثمرات ارزشمندی در حوزه فردی و اجتماعی (روانشناختی و جامعه شناختی) دست می یابیم. در اینجا به صورت خلاصه برخی از آنها را از نظر می گذرانیم.

فرد منصف مورد تمجید و تعریف و تأیید ائمه(ع) قرار می گیرد. انصاف را برترین خصلت و بهترین اعمال شمرده اند. انصاف مایه عزت و عزتمندی است و بهشت را به ارمغان می آورد. شخص منصف مورد اطمینان و اعتماد مردم واقع می شود. مردم در انتخابات بدنبال شخصیت های منصف هستند. اگر می خواهی مردم تو را دوست داشته باشند انصاف را پیشه خود کن. اگر می خواهی بدانی که فردی ایمانش حقیقی است ببین آیا انصاف دارد یا نه؟

انصاف عامل مهم پیروزی بر دشمن است.(۳۱)

انصاف وحدت و الفت را در دلها ایجاد می کند. دوستی ها را افزایش می دهد. انصاف، زکات قدرت، محسوب شده و نشانه عدالت و خردمندی، حق گرایی و حق طلبی است.(۴۱)

انصاف سبب آرامش مردم، علامت بزرگی و بزرگواری و زیرکی می باشد. همچنین انصاف، محبت و شرافت را در میان مردم پایدار کرده و دشمنی ها را کاهش و دوستی ها را افزایش می دهد، از همه مهمتر انصاف ورزی موجب نزدیکی و قرب به خدای مهربان است.(۵۱)

انصاف گوهر کمیاب
وقتی انصاف با عدالت محوری و حق گرایی معادل است و فاصله گرفتن از آن گناه محسوب می گردد، چرا در جامعه ما آنچنان که شایسته است انصاف رعایت نمی شود مگر نه این است که رعایت آن همانند نمازخواندن الزامی است.

چرا من حزب، گروه، سازمان، دوستان، فامیل، قوم و خویش، طایفه و صنف خود را در برابر حق و عدالت، مقدم می دارم؟ اگر حق و عدالت به نفع من و وابستگان من باشد، آن را ارج می نهم و از آن حمایت و طرفداری می کنم و اگر به ضرر من باشد با آن مخالفت می ورزم. چرا چنین است؟

آیا به نظر شما ریشه بی عدالتی و ظلم و منشأ باطل گرایی و مخالفت با حق، فقر عقلی و کم ظرفیتی و ضعف وجودی انسان نیست؟ آیا واقعیت غیر از این است که برای پوشش ناتوانی و کوچکی و کم خردی خود، ناچار می شویم که از حزب و گروه و وابستگان مایه بگذاریم، تا بدین وسیله کمبودها را جبران کنیم.

چرا یکدیگر را تحمل نمی کنیم؟ چرا از موفقیت های رقیبان خوشحال نمی شویم؟ چرا نقاط قوت طرف مقابل را نادیده می گیریم؟ چرا نقاط ضعف و اشتباهات دیگری را برجسته کرده و بزرگ جلوه می دهیم؟ چرا در انتظار شکست رقیب هستیم؟ چرا برای زمین زدن همدیگر با دشمنان همنوا می شویم؟

تحمل کند هر که را عقل هست

نه عقلی که خشمش کند زیردست

چو لشگر برون تاخت خشم از کمین

نه انصاف ماند نه تقوی نه دین(۶۱)

آیا ملاک و معیار ولایت مداری و ابراز دوستی با مقام ولایت، تبعیت پذیری از ایشان نیست؟ چرا رهبری انقلاب در یک سخنرانی شاید بیش از ده بار از متولیان و مسئولین امر می خواهند که در برخورد با مسائل، انصاف را رعایت نمایند.

امامان معصوم(ع) گرچه در دوران بنی امیه و بنی عباس حاکمیت ظاهری نداشتند، و حقشان در این زمینه غصب شده بود، اما در عین حال در برابر بیگانگان و برای حفظ وحدت جامعه اسلامی، بسیاری از مواقع با دولت های وقت همکاری کرده و به آنها کمک می کردند.(۷۱) بارها خلیفه دوم می گفت اگر کمک های علی(ع) نبود من نابود می شدم (لولا علی لهلک عمر)(۸۱).

عثمان در سال ۵۳ هجری محاصره می شود. او در همان زمان، ابن عباس را مأمور می کند تا امیرالمؤمنین(ع) را از مدینه خارج کرده و به اطراف شهر ببرد. تا بدین وسیله از شعارها و حمایت های مردم به نفع علی(ع) جلوگیری کند. عثمان پس از مدتی به کمک امیرالمؤمنین(ع) سخت نیازمند شد و دوباره او را به مدینه بازگرداند. سپس برای چندمین بار به وسیله ابن عباس، علی(ع) را از مدینه خارج کرد، امام فرمود: ای پسر عباس، عثمان جز این نمی خواهد که مرا سرگردان نگه دارد. گاهی بروم و زمانی برگردم. یک بار پیغام فرستاد از مدینه خارج شوم. دوباره خبر داد که بازگردم. هم اکنون تو را فرستاده که از شهر خارج شوم. به خدا سوگند، آن قدر از او (یعنی عثمان) دفاع کردم که ترسیدم گناه کار باشم.(۹۱)

وقتی علی(ع) با غصب کننده حکومت این چنین رفتاری دارند، ما چرا با برادران خود نه تنها همراهی نمی کنیم بلکه گاه دشمنی نیز می ورزیم. اما این رسم انصاف است؟

علی(ع) می فرمایند: مؤمن حتی با کسی که نسبت به او انصاف به خرج نمی دهد، با انصاف عمل می کند (۰۲) امام صادق(ع) می فرمایند: با کسی که با تو خصومت و دشمنی ورزیده، به انصاف رفتار کن. و بالاخره به ما هشدار داده اند، اگر از جاده زیبای انصاف خارج شوید، خداوند متعال قدرت را ازشما خواهدگرفت.(۱۲)

از آن بهره ورتر در آفاق کیست

که در ملک رانی بانصاف زیست

چو نوبت رسد زین جهان غربتش

ترحم فرستند بر تربتش

بد و نیک مردم چو می بگذرند

همان به که نامت به نیکی برند

خدا ترس را بر رعیت گمار

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:56:00 ب.ظ ]




احادیثی درباره انصاف

المُنصِفُ کَثیرُ الأَولِیاءِ وَالأَوِدّاءِ
امام على علیه ‏السلام : شخص با انصاف ، یاران و دوستان بسیارى دارد.

غرر الحکم : ۲۱۱۶ .

:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=

عَلَى الإِنصافِ تَرسَخُ المَوَدَّةُ .

امام على علیه‏السلام : برپایه انصاف ، دوستى استوار مى‏شود .

غرر الحکم : ۶۱۹۰

:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=

مَعَ الإِنصافِ تَدومُ الاُخُوَّةُ

امام على علیه‏السلام : با انصاف ، برادرى ادامه مى‏ یابد .

غرر الحکم : ۹۷۳۶

:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=

ثَلاثُ خِصالٍ تُجتَلبُ بِهِنَّ المَحَبَّةُ : الإِنصافُ فِی المُعاشَرَةِ، وَالمُؤاساةُ فِی الشِّدَّةِ وَالاِنطِواعِ ، وَالرُّجوعُ إلى قَلبٍ سَلیمٍ .

امام جواد علیه‏السلام : با سه خصلت ، دوستى را به دست مى‏آورند : انصاف در معاشرت ، همدردى [با دیگران ]در خوشى و ناخوشى ، و داشتن قلبى پاک [از گناهان].

کشف الغمّة : ۳ / ۱۳۹ ، بحار الأنوار : ۷۸ / ۸۲ /۷۷

:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=

ألا اُخْبِرُکُمْ بِاَشبَهِکُم بى؟ قَالوا: بَلى یا رَسولَ اللّه‏. قالَ: اَحسَنُکُم خُلقا وَ اَلیَنُکُم کَنَفا وَ اَبَرُّکُم بِقَرَابَتِهِ وَ اَشَدُّکُم حُبّا لاِِخوانِهِ فى دینِهِ وَ اَصبَرُکُم عَلَى الحَقِّ وَ اَکظَمُکُم لِلغَیظِ وَ اَحسَنُکُم عَفْوا وَ اَشَدُّکُم مِن نَفْسِهِ اِنْصافا فِى الرِّضا وَ الْغَضَبِ؛

آیا شما را از شبیه ترینتان به خودم با خبر نسازم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا! فرمودند: هر کس خوش اخلاق‏تر، نرم‏خوتر، به خویشانش نیکوکارتر، نسبت به برادران دینى‏اش دوست‏دارتر، بر حق شکیباتر، خشم را فروخورنده‏تر و با گذشت‏تر و در خرسندى و خشم با انصاف ‏تر باشد.

کافى، ج ۲، ص ۲۴۰، ح ۳۵

:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=

مَن واسَى الفَقیرَ وَأَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ فَذلِکَ المُؤمِنُ حَقّا؛
هر کس به نیازمند کمک مالى کند و با مردم منصفانه رفتار نماید چنین کسى مؤمن حقیقى است.
خصال، ص۴۷

:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=:=

مَن أَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ رُضِىَ بِهِ حَکَما لِغَیرِهِ؛
هر کس با مردم منصفانه رفتار کند، دیگران داورى او را مى‏پذیرند.
تحف العقول، ص‏357

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:49:00 ب.ظ ]




شعردرمورد انصاف

در طریقت زحمت بسیارها باید کشید

تا تقرب منت جام بلا باید کشید

یار ما بد نیست ازما یک ملاقاتی کند

گه کریمان را به بالین گدا باید کشید

در مسیر دلبر ما چشم پاکی واجب است

گر نظرخورد انتقامش رازماباید کشید

نیست توجیه قبولی دیدگان خشک را

ازمیان چاه،گاهی آب را باید کشید

وقت روضه زودترازهرچه باید گریه کرد

سفره که آماده شد،فورا غذا باید کشید

الدوا عند الحسین والشفا عند الحسین

بهر درمان یافتن دست ازدوا باید کشید

رفته رفته وقت ما دارد به پایان می رسد

تا که عمری هست ناز یار را بایدکشید

رو به قبله کردن ما بین قبر انصاف نیست

صورت ما را به سمت کربلا باید کشید

عاشقان بی کفن ها ،با کفن بیگانه اند

بعد مردن روی ما یک بوریا باید کشید

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:49:00 ب.ظ ]




عدالت و انصاف را از منظر دین تعریف کنید؟

پاسخ

عدالت ، یکی از باارزش ترین و پیچیده ترین مفاهیم در اندیشة بشری است که در محدودة خواسته های فردی و اجتماعی انسان قرار دارد. این موضوع ، محور اصلی رویکردها و نظریه های مکاتب مختلف دینی ، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی است . اسلام به عنوان دینی که مدّعی کامل ترین برنامه برای زندگی انسان است ، بیش از سایر ادیان ، این مفهوم را مورد توجه خود قرار داده است و تأکید زیادی بر آن به عنوان یک ارزش در مناسبات فردی و اجتماعی نموده است . در اسلام ، عبادت ، با هدف قرب و نزدیکی به خداوند صورت می گیرد و این قرب و نزدیکی ، مستلزم شناخت هر چه بیشتر صفات الهی است . عدل نیز یکی از صفات الهی است که به دلیل جایگاه ویژه و اهمیت خاصی که دارد، از آن با عنوان مجموع مُحسَّنات یاد می شود. لزوم برپایی عدل در جامعة اسلامی و این که چرا در اسلام ، تأکید زیادی بر برقراری عدالت شده است ، به راحتی و از طریق نظریات مختلف ، قابل دفاع است که نخستین آنها نظریة «فطرت » است . بر طبق این نظریه ، فطرت آدمی از درون ، او را به عدالت ورزی و عدالت خواهی سوق می دهد و انسان ، همواره از بی عدالتی در رنج است . بنا بر این ، فضیلت عدالت خواهی ، در همة انسان ها وجود دارد و بر این اساس ، پایة تعالیم اسلام نیز بر مبنای اصلی ثابت و جاودان قرار دارد. به طوری که اصل عدالت ، یکی از مقیاس های اساسی سنجش اعمال در اسلام است و راه رسیدن افراد به کمال لایق خودشان عبور از مجرای عدالت است . عدالت ، تنها میزان و معیاری برای ارزشیابی زندگی فرد و خانوادگی و اجتماعی انسان نیست ، بلکه تمام هستی و نظام آفرینش نیز بر اساس معیار عدل و تعادل ، استوار و پا بر جاست . حضرت علی (ع ) در این رابطه می فرمایند: «عدالت ، ملاک هر چیز است ».[1]

در دینی که به همة وجوه انسانی توجه شده و راه کارهای مناسب را برای سعادت و کمالات انسانی قرار داده است ، توصیه به عدالت نیز مصداقی از الطاف خداوند به بندگانش است . از این روست که در آیات متعدد قرآن کریم ، شاهد تأکید فراوان خالق هستی بر رعایتِ قسط ، عدل ، انصاف و برابری هستیم . قرآن می فرماید: «محققاً خدا به عدل و احسان و بذل و عطا به خویشاوندان دستور می دهد و از فحشا و منکر و ظلم ، منع می کند».[2] «عدالت بورزید؛ زیرا به تقوا نزدیک تر است ».[3]در باب شأن و منزلت عدالت در دین و تعالیم اسلامی ، همان بس که انبیا و اولیای الهی ، بویژه امام علی (ع ) بارها و به مناسبت های مختلف به آن سفارش کرده اند و در قرآن کریم هم آیات متعدّدی در این زمینه وجود دارند که می فرمایند: «پیامبران را با مشعل های هدایت فرستادیم و به آنها کتاب و میزان دادیم تا مردمان ، عدالت را بر پا سازند».[4]به طور کلی ، عدالت در دو بعد خُرد و کلان و یا فردی و اجتماعی مطرح می شود. در اسلام ، «عدالت فردی » عبارت است از این که شخص ، خود را به فرمان های خداوند و اخلاق، پایبند بدارد و به ارزش های اخلاقی ، آراسته سازد و «عدالت اجتماعی » آن است که نسبت به دیگران به انصاف عمل کند و ستم روا ندارد.بدیهی است که عدالت اجتماعی ، پیش زمینه هایی می خواهد که نخستینِ آنها، اِعمال عدالت فردی و پالایش نفسانی است تا از طریق این ممارست و تحوّل و ارتقای تدریجی شهروندان ، عدالت در اجتماع تحقّق یابد.

چندین تعبیر متعدد از مفهوم عدالت در دست است که این ، به معنای تفکیک و یا تفاوت در آنها نیست ، به گونه ای که تمام این تعابیر می توانند بر مصداق واحدی صدق کنند. برخی از این تعابیر، عبارت اند از: 1. عدالت ، «قرار دادن هر چیز در جای خودش » است . حضرت امیر (ع ) در نهج البلاغه می فرماید: «عدالت ، کارها را بدان جا می نهد که باید.[5]

2. عدالت به معنای «استقامت در شریعت » هم تعبیر شده است .[6]

3. عدالت در پاره ای آیات و روایات ، به منزلة «اعتدالگرایی و میانه روی » بیان شده است [7]

4. عدالت به معنای «قرارداد اجتماعی افراد برای تقسیم کار در زندگی مدنی » نیز آمده است . [8]

5. عدالت به معنای «انصاف » است . اماعدالت به معنای انصاف :عدالت با مفاهیمی همچون انصاف و اعتدال ، رابطة مستقیم دارد. بعضی ها در تعاریف عدالت گفته اند: «حالت نفسانی ای است که انسان را در همة امور و احوال ، به تعادل و میانه روی رهبری کند».[9] این امر، نیازمند آن است که افراد با روحیة معتدل و اعتماد به نفس کافی ، بتوانند در شرایط و موقعیت های متعدد، مناسب ترین واکنش را نشان دهند. این تعادل و خویشتنداری در امور، پیش فرض ها و اقتضائات خاصی دارد که از جملة آنها می توان به تلاش فردی در پالایش روح داشتن و شناخت و آگاهی کامل از وظایف (بر اساس عقل و تعالیم دینی و علم ) [10]و همین طور شناخت اجتماع و دنیای پیرامون اشاره کرد تا بر اساس آن ، فرد بتواند راه اعتدال و انصاف را از افراط و تفریط ، باز شناسد. بنا بر این ، انصاف ، پیش از آن که یک مقولة فردی باشد، یک مقولة اجتماعی است و در اجتماع و مناسبات و روابط اجتماعی ، معنا و مصداق می یابد.دینی که مسلمانان را برادران یکدیگر نام می نهد، دستور به حکمی می دهد که بر پایة آن ، جامعة مسلمین استوار گردد. حضرت امیر (ع ) می فرمایند: «انصاف ، دل ها را به یکدیگر پیوند می دهد».[11] این روایت ، دیدگاه جامع نگرانة حضرت را در ارتباط با انسجام اجتماعی مسلمانان بیان می کند و این که انصاف به نوبة خود، کارکردی مقدّس در جلوه گر ساختن صفات الهی و پرورش خصال نیکو در افراد و جوامع دارد که هر دوی این ابعاد برای رساندن بشر به قلّة کمالات انسانی ، مورد تأکید و اهمیت فراوان است .انصاف با دوست و دشمن

آسایش دو گیتی ، تفسیر این دو حرف است - با دوستان ، مروّت ! با دشمنان ، مدارا!

بارها این بیت از حافظ را شنیده ایم ، امّا مصداق بارز توصیه به انصاف با دوست و دشمن ، تأکید صریح قرآن است که می فرماید: «با دوست و دشمن خود به عمل و انصاف عمل کنید که این روش ، به تقوا نزدیک تر است و همواره از خشم خدا بیمناک باشید که خداوند به آنچه می کنید آگاه است ».[12]انصاف ، یعنی به شایستگی و در خور استحقاق هر کس یا چیزی ، با آن رفتار کردن و این که در مناسبات و روابط اجتماعی و حتّی در ارتباط با طبیعت ، میل فردی کنار گذاشته شود و با ضابطة اخلاق، اهمیت این موضوع به قدری است که حتی در برخورد با دشمنان و افرادی که معتقدیم در حقّمان بدی کرده اند نیز توصیه به انصاف شده است .[13]

انسان ها در اجتماع ، با یکدیگر کُنش متقابل دارند و اسلام هم دینی است که روبط اجتماعی را مورد ستایش و توجه بسیار زیادی قرار داده است تا آن جا که دشواری در عمل کردن به آن را هم مانع از انجام دادن آن نمی داند. این مطلب که آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند، توجه به رعایت انصاف در مورد دشمنان را هم می رساند. این که در اسلام حتی در برخورد با دشمنان با انصاف توصیه شده ، به این خاطر است که چه بسا این انصاف ، دشمن را از کینه ورزی باز دارد و خود، منشأ همبستگی اجتماعی گردد. خداوند می فرماید: «ای اهل ایمان ، در امر عدالت و انصاف ایستادگی کنید، برای خدا گواهی دهید، هر چند آن گواهی به زیان خود یا پدر و مادر یا نزدیک ترین خویشتان باشد».[14]

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:47:00 ب.ظ ]




انصاف كه از زيباترين خصلت‌هاى اخلاقى است به معناى عدالت‌ورزى و اجراى قسط و اقرار به حقوق مردم و اداى آنهاست و اين كه هر خيرى را براى خود مى‌‌خواهم براى ديگران هم بخواهم و هر زيان و ضررى كه براى خود نمى‌پسندم براى ديگران هم نپسندم.[1]

انصاف از دیدگاه قرآن:
برخى از مردم در مقام سخن يا اداى شهادت چنانچه منافع خود يا نزديكان خود را در معرض خطر ببينند به سادگى حاضر نيستند حقيقت را بگويند. از اين رو خداوند در قرآن مجيد مى‏فرمايد :
«هنگامى كه سخن مى‏گوييد عدالت را رعايت كنيد حتى اگر در مورد نزديكانتان بوده باشد و به عهد خدا وفا كنيد. اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى‏كند تا متذكر شويد»[2]
و در جاى ديگر مى‏فرمايد :
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! به طور جدّى در پاسدارى از عدالت برخيزيد و براى خدا گواهى دهيد اگرچه [اين گواهى] به زيان خود شما يا پدر و مادر يا نزديكان شما بوده باشد. براى هر كس كه شهادت مى‏دهد چه غنى باشد يا فقير، خدا سزاوارتر است كه از آنها حمايت كند. بنابراين از هوى و هوس پيروى نكنيد كه از حق منحرف خواهيد شد و اگر حق را تحريف كنيد و يا از اظهار آن اعراض نماييد خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است.» [3]

انصاف از ديدگاه روايات:
در روايات نيز سفارش زيادى درباره رعايت انصاف شده است كه به بعضى از آنها اشاره مى‏شود .
1- مكارم اخلاق
مردى خدمت رسول خدا(ص) رسيد و گفت: مرا از مكارم اخلاق آگاه كن. پيامبر اكرم(ص) فرمود :
«مكارم اخلاق عبارت است از :عفو كردن كسى كه به تو ستم كرده است. پيوند با كسى كه از تو بريده است. بخشش به كسى كه تو را محروم كرده است.
حقگويى گرچه به ضرر خودت باشد.»[4]

2- علامت ايمان
پيامبر اكرم(ص) يكى از نشانه‏هاى مؤمن واقعى را انصاف دانسته و می­فرماید: «كسى كه با فقير، همدردى كند و در باره مردم با انصاف باشد مؤمن واقعى است.»[5]

3- وسيله كسب عزّت
امير مؤمنان علی(ع) می­فرماید:
«هر كس با مردم به انصاف رفتار كند خداوند بر عزتش بيفزايد».[6]

4- بهترين اعمال
امام صادق(ع) مى‏فرماید :
« بالاترين اعمال سه چيز است :رعايت انصاف نسبت به مردم تا آنجا كه هر چه براى خود دوست دارى براى آنان نيز دوست بدارى .مواسات نمودن با برادرت در مال، ياد خدا در هر حال..»[7].

5- وسيله قرب به خدا
امام صادق(ع) می­فرماید :
«سه دسته‏اند كه در روز قيامت از ديگران به رحمت خدا نزديكترند تا از حساب خلق فارغ شود :كسى كه در هنگام خشم، قدرتش او را به ستم كردن به زيردستانش دعوت نكند. كسى كه هنگام قضاوت بين دو نفر به اندازه يك جو به هيچ طرف گرايش پيدا نكند .كسى كه حق را بگويد؛ خواه به ضرر او باشد يا به سود او.»[8]

فرمان امير مؤمنان(ع) به مالك اشتر
حضرت على(ع) در فرمان خود به مالك اشتر می­فرماید :
«نسبت به خدا و بندگانش انصاف را از دست مده و نسبت به اطرافيان و خانواده و زير دستانت انصاف داشته باش كه اگر انصاف، پيشه خود نسازى ستم كرده‏اى و كسى كه به بندگان خدا ستم كند خدا دشمن اوست و كسى كه خدا دشمن او باشد دليلش را باطل مى‏سازد [عذرش را نمى‏پذيرد] و چنين شخصى با خدا در جنگ است مگر آنكه دست از ستم بردارد و توبه كند.»[9]

سخت‏ترين تكاليف الهى
رعايت انصاف كارى دشوار است و انسان بايد به آن اهميّت بدهد. امام صادق(ع) در حديثى فرمود :
«آيا شما را به سخت‏ترين چيزى كه خدا بر خلقش واجب كرده آگاه نسازم؟ و آنگاه سه موضوع را بيان كرد كه نخستين آنها از انصاف دادن به مردم است.»[10]

یکی از دوستان و ياران امام صادق(ع) نامه‏اى كه در آن برخى از مسائل مورد نياز خود را سؤال كرده بود به همراه شخصى به نام عبد الاعلى كه عازم مدينه بود خدمت آن بزرگوار فرستاد و در ضمن از آن شخص (عبد الاعلی) خواسته بود كه به طور شفاهى حقوقى را كه يك نفر مسلمان بر ساير مسلمانان دارد بپرسد .
عبد الاعلى مى‏گويد: خدمت امام صادق(ع) شرفياب شدم و نامه را تسليم حضرت كردم و سؤالى كه در باره حقوق برادران دينى داشتم مطرح ساختم اما بر خلاف انتظار، امام صادق(ع) به همه سؤالها جواب داد جز درباره حقوق برادر مسلمان بر برادر مسلمانش .
هنگامى كه خواستم از مدينه خارج شوم براى خداحافظى به محضر امام صادق(ع) شرفياب شدم و عرض كردم: به سؤال من پاسخ نداديد؟ فرمود :مى‏ترسم حقيقت را بگويم و شما عمل نكنيد و از دين خدا خارج شويد .آنگاه فرمود:
«از جمله سخت‏ترين تكاليف الهى در باره بندگان خدا سه چيز است: اول، رعايت عدل و انصاف ميان خود و ديگران، بطوريكه با برادر مسلمان خود آنچنان رفتار كند كه دوست دارد او با وى چنان رفتارى داشته باشد.
دوم، آنكه مال خود را از برادران مسلمان مضايقه نكند و با آنها به مواسات رفتار نمايد .
سوم، در هر حال به یاد خدا باشد و مقصود از ياد كردن خدا اين نيست كه پيوسته سبحان اللّه و الحمد للّه بگويد بلكه مقصود اين است كه اگر با كار حرامى مواجه شد خدا را در نظر بياورد و آن كار را انجام ندهد.»[11]

انواع :انصاف

انصاف دارای انواع و اقسام متعددی است که در اینجا به چند مورد به عنوان نمونه اشاره می­شود:
1- انصاف در سخن
انسان باید به سخنان ديگران آن گونه بنگرد كه به سخنان خويش مى‌‌نگرد و از آن همان‌گونه دفاع كند كه از سخن خويش دفاع مى‌‌كند و به تعبير ديگر طالب حق باشد و آن را در نزد هر كس و هر جا بيابد پذيرا شود؛ هر چند گوينده حق، يك فرد عادى و او عالمى بزرگ و پرآوازه باشد.
انصاف كه در روايات اسلامى از آن ستايش فراوان شده به معنى يكسان نگريستن به منافع خويش و ديگران است و يكى از شاخه‌هاى آن انصاف در سخن مى‌‌باشد. در حديث معروفى مى‌‌خوانيم كه امام صادق(ع) فرمود: «برترين اعمال سه چيز است: رعايت انصاف در حق مردم نسبت به خويشتن تا آنجا كه چيزى را براى خود نخواهى مگر اينكه همانندش را براى آنها بخواهى و مواسات با برادر دينى در مال و ذكر خدا در هر حال.» [12]
2- انصاف در عمل
امیرالمومنین علی(ع) در نامه‌ای به مالک اشتر در این مورد می‌فرماید: «با خدا و با مردم، با خويشاوندان نزديك و با افرادى از رعيّت خود كه آنان را دوست دارى انصاف را رعايت كن…»[13]

3- انصاف در قضاوت
رعايت انصاف در زندگى انسان مراحلى دارد كه هر شخصى در هر موقعيتى كه قرار گرفته باشد بايد به تناسب آن موقعيت، انصاف را رعايت كند. چه بسا كه رعايت نكردن انصاف، دنيا و آخرت انسان را تباه سازد و مهمترين مورد رعايت انصاف در مقام قضاوت است. كسى كه بر كرسى قضاوت و حكومت مى‏نشيند بايد جز حق و حقيقت چيز ديگرى را منظور ندارد. اگر تحت تأثير ديگران قرار گيرد و يا به خاطر خويشاوندى و دوستى به يكى از طرفين دعوى متمايل شود مسلّما از مسير عدالت و انصاف منحرف شده و بر خلاف «ما انزل اللّه» حكم خواهد كرد و كسى كه بر خلاف حكم خداوند داورى كند از ستمكاران و فاسقان و كافران است. خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد :
«آنها كه به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نمى‏كنند كافرند.»[14]
«هر كس به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نكند ستمگر است.»[15]
«كسانى كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمى‏كنند فاسق‏اند.»[16]

اگرچه هرگاه سخن از قضاوت و شرايط قاضى و اهميت آن در اسلام به ميان مى‏آيد ذهن انسان متوجه قضاتى كه در مراحل عالى قضاوت قرار گرفته‏اند مى‏شود ولى قضاوت منحصر به قاضى رسمى و منصوب از طرف امام يا نايب امام نيست؛ زيرا حكم كردن شامل مواردى كه به نظر ما جزئى و كم اهميت مى‏آيد نيز مى‏شود.[17]

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:42:00 ب.ظ ]




سخنرانی امام خمینی با روحانیون

13 بهمن 1357؛ امام، انسان، حکومت

الف) سخنرانی در جمع روحانیون

اگر روز شمار وقایع انقلاب اسلامی در بهمن ماه 57 را تنها نسبت وقایع و بیان رخدادها ندانیم و بلکه آن را بن مایه ها و شالودهای حرکت و اهداف انقلاب در نخستین روزهای تولدش برشمریم به یک ضرورت مهم و مورد توجه دقیق امام خواهیم رسید ـ ضرورت حفظ حرمت، کرامت، عزت و حریت انسان ـ تحت عنوان ضرورت حفظ سرمایه بزرگ «نیروی انسانی!» امروزه و در کشورهای توسعه یافته، از نگاه صاحب نظران و دانشمندان جامعه شناسی، یکی از مهمترین عوامل رشد این کشورها و دست یابی به فن آوری های پیشرفته را می بایست در توجه ویژه حاکمان به نیروهای انسانی و حفظ کرامت های آنان دانست.
امام با اندیشه ای متأثر از معارف قرآنی و اصیل اسلامی ـ که همواره آدمی را اشرف مخلوقات می پندارد و او را دارای حرمت و کرامت، عزت و حریت می خواند ـ توجه به نیروی انسانی فعال و حفظ شأن و مقام آن را بعنوان بزرگترین هدف و متعالی ترین اصل می داند و هر گونه اقدام در راستای از بین بردن نیروی انسانی را جنایتی بزرگ و خسارتی غیر قابل جبران قلمداد می کند.

1. امام و نیروی انسانی

سخنرانی امام در سیزدهم بهمن ما 57 در مدرسه علوی در جمع روحانیون حکایتی روشن از افکار بلند امام نسبت به ارزش انسانها و لزوم توجه قدرت ها به نیروهای انسانی دارد.
امام مفاسد سلطنت غیر قانونی شاه و لزوم ادامه مبارزه تا ریشه کنی کامل رژیم شاهنشاهی را محور سخنرانی آن روز قرار می دهد و روحانیون که هسته­ی مرکزی و مدیریتی حرکت ظلم ستیزی ملت ایران را دارند بسیار کریمانه مورد خطاب قرار می دهد و بدواً، در جملاتی بسیار صمیمی و خودمانی جنایات بزرگ شاه را برای حضار، یادآوری می نماید؛ «بنده در این مدت که از ایران خارج بودم دعاگوی همیشه آقایان بودم، و حالا هم که برگشتم به خدمت آقایان برای خدمتگزاری، خدمت به روحانیت، خدمت به آقایان علما و فضلا، خدمت به جامعه ایرانی، حالا می بینم که رفقایی که ما داشتیم با ریش سیاه اینجا گذاشتیم با ریش سفید تحویل می گیریم»
امام در این دیدار نیروهای انسانی را از بالاترین و ارزشمندترین عناصر فعال و سازنده ی جامعه معرفی می کند و با زبانی آکنده از غم و اندوه از فراق یاران و همراهان می فرمایند: « ما اشخاصی در زندان داشتیم که وقتی که از پیش ما رفتند در زندان، سالم بودند، قوی بودند، وقتی که از زندان بیرون آمده اند ضعیف شده اند، این نیروهایی که از دست ما رفته است، این از همه چیزها بالاتر بود، جنایاتی که سلسله پهلوی در جامعه ما کرد، شاید هیچ جنایتی بالاتر از این جنایت نبود که نیروهای فعال انسانی ما را، یا از بین بردند یا فعالیت آنها را خنثی کردند برای مدت های زیاد، آنها یی که باید به این امت خدمت کنند، مثل علمای اعلام و اشخاص روشنفکر، اینها را در زندان بردند، ده سال، پانزده سال، پنج سال،.. صرف نظر از آن زجرهایی که به اینها کردند … این نیروها را هدر دادند، یعنی نیرویی که باید در جامعه فعال باشد… تمام اینها را به هدر دادند.»

2. امام و حق الناس

دامنه حقوق در جامعه انسانی را علمای اخلاق محدود به سه حق ـ حق الله، حق الناس، حق النفس ـ نموده اند ودر پاره ای موارد ارتکاب عملی ناپسند و تسری و تعدی آن از یک حق به حقوق دیگر را معیار سنجش سبکی یا سنگینی «گناه» قرار داده اند و چنانچه عملی ناپسند «معصیت» از دایره فردی «حق النفس» خارج و حقوق دیگر را نیز در بربگیرد چنین عملی را «گناه کبیره» می دانند.
مطالعه سیره عملی امام و بررسی آثار علمی و اندیشه های حضرت امام حکایت از دغدغه ها و حساسیت های فراوان ایشان نسبت به حقوق مذکور دارد.
در خاطرات ایشان آورده اند: «هرگز دیده نشد به هنگام خروج از مدرس در عین ازدحام جمعیت پا روی کفش کسی بگذارد و یا در دل شب بهنگام قیام برای نماز شب کسی از صدای پای او آزار ببیند چراکه در رفت و آمد بین حجره تا درب وضوخانه کفش ها را به دست می گرفته و آهسته با پای برهنه قدم بر می داشته تا مبادا عمل مستحبی او فعل حرامی رابه دنبال داشته باشد» امام با این پیشینه اخلاقی و رفتاری و حساسیت خاصی که نسبت به حقوق مردم دارد جرم دوم دیگری از شاه در سخنرانی سیزدهم بهمن ماه به مردم یادآوری می کند و راه توجیه کنندگان و دلسوزان احتمالی حاکمیت مخلوع ـ که قصد سوء استفاده از روحیه مذهبی مردم را دارند ـ سد می کند؛ «گاهی گفته می شود، گفته می شود، اینکه خوب شاه می آید توبه می کند و توبه هم کرد، خوب دیگر چه می گویید؟ خدا که توبه را قبول می کند … این را من کراراً عرض کردم که اولا توبه شرایطی دارد که تا آن شرایط تحقق پیدا نکند، خدای تبارک و تعالی قبول نمی کند آنچه بی شرط خدای تبارک و تعالی قبول می کند آن چیزهایی است که مربوط به حقوق الله است … و اما حقوق الناس را توبه اش را تا این حق رد نشود قبول نمی کند.»
در حقیقت امام ضمن اشاره صریح به جنایات جبران ناپذیر شاه در اموال چپاول شده توسط شاه وعمالش و نیز حقوقی که از مردم طی سال های طولانی به وسیله حبس، کشت و کشتار، شکنجه و آزار، و داغدار نمودن قلب مردم هدر داده است زمینه ی بازگشت و توبه ی او را غیر ممکن می داند واین بازگشت را هم در کانون ملت و هم در پیشگاه الهی مردود می خواند؛ «ما چطور از یک آدمی توبه قبول کنیم، ما فقط می بینیم که یک نفر از علما را پایش را اره کرده اند بعضی اشخاص را توی تاوه گذاشتن و بو دادند، این ده سال حبس، پنج سال حبس این علما، این دانشمندان، این رجال سیاسی که اینها را به هدر داده است؟ یعنی در یک محفظه ای نگه داشته اینها را تا قوایشان هدر رفته، فعالیتشان هدر رفته، اینها دیگر جبران نخواهد شد! یک نفر آدم یک شخص را اگر کشت، این قصاصش به این است که این یک نفر را در مقابل او بکشند، اگر یک نفر آدم هزاران آدم را کشت، حالا ما چطور آن را جبران بکنیم؟»

3. امام و رژیم سلطنتی

پیش تر گفته شد که این گفتار در چنین ایامی ترسیمی از شالوده ی حکومت اسلامی است که توسط معمار کبیر آن در قالب نقد حاکمیت طاغوت بیان می گردد یعنی امام در عین بر شمردن ریشه های فاسد حکومت شاهنشاهی، نفی این روش ها را در حکومت اسلامی گوشزد می کند و چنین پدیده هایی را شوم و نامشروع می پندارد.
نکته ی قابل تأمل دیگری که در این سخنرانی پر محتوا در جمع روحانیون و رهبران انقلاب مطرح می کند، حس سلطنت طلبی و قدرت طلبی در حاکمیت طاغوت بود که او نه برای حکومت و مدیریت جامعه که برای سلطنت و آقایی و انجام هر کار دلخواه خود آمده بود.
امام هر نوع خدعه و نیرنگ منجر به عوام فریبی را یک توطئه ی حساب شده بر می شمرد و مدام خیانت ها و جسارت هایی را که سلطنت بر مردم و اسلام بروز داشته است یاد آوری می کند، و معتقد است هیچکدام از افراد حاکمیت، قانونی و در مسیر ملت نبوده اند: «یکی از این وکلا بیایند ادعا کنند که من وکیل ملت هستم …، اینها وکیل محمد رضا خان هستند و محمد رضا خان هم سفارت به او گفته اینها را تعیین کن، یک همچو مجلسی که شاهش، او که رسمیت ندارد، مجلسش این که رسمیت ندارد، دولتش دیگر چه می شود؟!»
امام رژیم سلطنتی را خلاف عقل و قانون و خلاف حقوق بشر معرفی می کند و بر این باور است که هر ملتی می بایست خود سرنوشت خویش را معین کند؛ «ما الان خودمان باید سرنوشت خودمان را تعیین کنیم، ما حق نداریم سرنوشت اعقابمان را تعیین کنیم، اعقاب ما بعد می آیند، خودشان سرنوشتی دارند به دست خودشان باید باشد، نه به دست من و شما …. رژیم سلطنتی خلاف قانون اساسی است ، خلاف چیر مخلوط درهمی است که معلوم نیست اسمش چیست، دیکتاتوری است، رژیم نیست دیکتاتوری است»

4. امام و اقامه عدل توسط مردم

قرآن کریم مهمترین رسالت انبیا را اقامه عدل و بسط آن در جامعه ی بشری می داند، حضرت امام (س) که مشی و منشی قرآنی در همه زندگی او جلوه گر است، مهمترین وظیفه را اقامه عدل با استفاده از همه ی ظرفیت های موجود جامعه می شناسند و حتی هشدار می دهد که همه مناصب و مقامات و فعالیت ها می بایست در جهت تحقق این آرمان بزرگ الهی باشد؛ «امروز مطلب مهم است. از مهماتی است که جان باید پایش داد. همان مهمی است که سیدالشهداء جانش را داد برایش، همان مهمی است که پیغمبر اسلام بیست و سه سال زحمت برایش کشید، همان مهمی است که حضرت امیر - سلام الله علیه - هجده ماه با معاویه جنگ کرد در صورتی که معاویه دعوی اسلام می‌کرد … برای اینکه یک سلطان جائر بود، برای اینکه یک دستگاه جائر بود، باید به زمینش بزند. ما باید اقامه عدل بکنیم. عذر نیست که ما قوه نداریم، این ملت قوه ماست. این ملتی بود که با مشت جلوی تانک و توپ را گرفت؛ کشته هم داد. البته افتخار می‌کنیم به آنها؛ رحمت می‌فرستیم.»
این اعتماد عمیق امام نسبت به ملت که همه دستاورد ها را مرهون فداکاری های آن می داند از ظرائف لطیف و دقیقی است که همواره تا پایان عمر با برکت ایشان با مدیریت او مقرون و همراه بوده است مضاف بر این، توجه لطیف امام حتی در اقامه عدل، توسط مردم از بزرگترین امتیازات ایشان است که او را مردم مداری بی بدیل و با حکومتی به تمام معنا مردم سالار معرفی می نماید.

5. امام و پرهیز از وابستگی ها

پیام برجسته­ ی دیگری در این سخنرانی خودنمایی می کند؛ روحیه استعمار ستیزی در قالب های عملی از طریق نفی اقتصاد وابسته است.
مطلب مهم تر: تبین ریشه ی این وابستگی در سخن امام است که شاید برای اولین بار به این شکل مکشوف و پرده برداری می گردد؛ آقا نیروی انسانی ما را به باد دادند اینها، این فرهنگ (که اقتصاد ما را وابسته کردند، و موونه ما را با نفت غارت شده به باد دادند و در کشور صنعت و زراعتی وجود ندارد …) این فرهنگ استعماری است که نگذارد این نیروی انسانی رشد بکند، اینها را به یک حد محدودی نگه می دارد، نمی گذارند ما کار یاد بگیریم، حتی مراتع و مزارعه ما را به بهانه ملی کردن همه را دادند به این آن به ملکه انگلستان و به بعضی از کسانی که ـ شرکتی که با او هست ـ دادند یعنی دست مردم را از آن کوتاه کردند و به غیر دادند!» در حقیقت امام از بین بردن نیروهای انسانی را تنها در حبس و حصر و کشت و کشتار تعریف نمی کند بلکه نوع دیگری از این رویداد را در استعمار فرهنگی و محروم نمودن مردم از دست یابی به علوم و فنون و سرگرم نمودن آنان به امور واهی و بی ثمر بیان می دارد!

6. امام و تداوم مبارزه

در فرازهای پایانی این سخنرانی پر محتوا و سرمشق تاریخی، امام تداوم مبارزه را واجب عقلی و شرعی اعلام می کند و این تداوم را در گرو آزادی های قانونی و مشروعی «بیان و قلم» و روشنگری های اجتماعی می داند؛ «اگر انشاء الله یک حکومت عدلی روی کار آمد، یک حساب و کتابی در کار بود، یک قلم آزاد حتی برای نوشتن آن چیزهایی که اینها دزدی می کردند، آن وقت خواهید دید که این روزنامه ها چه مطالبی پیششان هست که پیش ما نیست، و این مردمی که الآن در انزوا زندگی می کنند چه مسائلی را اطلاع دارند که من و شما اطلاع نداریم. اینها مملکت را به نیستی بردند و ما برایمان واجب عقلی و شرعی است که در این موقع دنبال بکنیم و این نهضت که ایران بپا کرده است را به آخر برسانیم»

ب) هشدار به دولت بختیار درباره حفظ جان همافران

دومین رویداد مهم و تاریخی سیزدهم بهمن ماه 57 در مدرسه ی علوی پس از شیوع دامنه شایعات اختلاف برانگیز میان برخی سران ارتش و همافران انقلابی بود که پس از حمایت گسترده مردم از همافران انقلابی امام در حضور پرسنل نیروی هوایی مطالب مهمی را ایراد فرمودند:
«اگر یک نفر از این همافران با دست این جلادان از بین برود، ما همه آنها را به کیفر اعمالشان می رسانیم جرم همافران و سایر ارتشیانی که فرار کرده اند، این است که به ملت پیوسته اند، چرا از این راه غلط و شیطانی، عمال دستگاه رویگردان نیستند؟ چرا اراده ملت را ترک کرده، راه صهیونیست ها را پیش گرفته اند، ما کسانی از ارتشیان را که توبه کنند و برگردند، توبه همه آنها را با دل و جان قبول می کنیم.»

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:56:00 ب.ظ ]




 

رویدادهای 13 بهمن1357

1- امام خمینی در جمع روحانیون بیانات مبسوطی را ایراد کردند. ایشان در قسمتی از این بیانات فرمودند: رژیم سلطنتی از اول خلاف عقل بود … هر ملتی باید خودش سرنوشت خودش را تعیین کند.

2- رادیو مسکو: دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا علیه مداخله آمریکائی‌ها در امور داخلی ایران، در برابر کاخ سفید تظاهرات کردند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:37:00 ب.ظ ]




روز شمار وقایع انقلاب اسلامی در یک نگاه

10فروردین 1340 (پنج شنبه)

وفات آیت‌الله العظمی حاج سید حسین بروجردی

آیت‌الله العظمی حاج سید حسین بروجردی با سی واسطه نسبت به حضرت امام حسن مجتبی (ع) مي‌رساندند. در سال 1253 ش در بروجرد متولد شده و در سن 18 سالگی برای تكمیل تحصیل به اصفهان رفت و پس از ده سال به نجف اشرف عزیمت نموده و به درس آیت‌الله خراسانی وارد گردید. ایشان پس از مراجعت و اقامت در بروجرد به قم مهاجرت كرده و به عنوان مرجع تقلید شیعیان جهان معرفی گردیدند و مدت 16 سال مرجعیت عامه را عهده‌دار بودند.

16 مهر 1340 (یك شنبه)

تصویب قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی

رژیم پهلوی بعد از وفات آیت‌الله بروجردی زمینه را برای پاك كردن اسلام از متن فعالیت‌های مردم ایران مناسب دید و به این دلیل قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی را به تصویب دولت و مجلس وقت رساند و آن را در مطبوعات اعلام كرد. در این قانون قسم به قرآن و شرط مسلمان بودن برای نمایندگان مجلس حذف شده بود و همین باعث اعتراض علمای اسلام و مردم مسلمان گردید.

8 آذر 1341 (جمعه)

لغو قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی

با اعتراض علمای اسلام از جمله آیت‌الله روح‌الله خمینی و آیت‌الله حائری و دیگر علما و حضور گسترده مردم در پشتیبانی از علمای اسلام پس از مكاتبات و تظاهرات و اعتراضات ، دولت خائن ا سدالله علم قانون فوق را ملغی اعلام كرد.

19 دی 1341 (چهارشنبه)

اعلام انقلاب سفید

رژیم پهلوی و در رأس آن محمدرضا در جهت خواستهای استعمارگرانه امریكا و همچنین تغییر فكر مردم ایران دستورالعمل دیكته شده استكبار را كه در كشوهای دیگر به اجرا درآمده بود به عنوان انقلاب سفید به مردم ایران عرضه نمود و آن را به رفراندم گذاشت.

2بهمن 1341 (‌سه شنبه)

تظاهرات مردم در تهران

با تحریم رفراندم از طرف امام خمینی بازار تهران تعطیل شد و مردم در اطراف بازار اجتماع كردند و گروهی به منزل آیت‌الله خوانساری و آیت‌آلله بهبهانی رفتند.

1 فروردین 1342 (پنج شنبه)

اعلام عزای عمومی در عید نوروز

امام خمینی برا ی جوابگویی به اقدامات شاه و اطرافیانش عید نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام كرد مردم مسلمان ایران با برافراشتن پارچه سیاه به ندای او لبیك گفتند و روحانیون از خطرات دولت برای اسلام صحبت كردند.

2 فروردین 1342 (جمعه)

تهاجم رژیم پهلوی به مجلس سوگواری در مدرسه فیضیه

عصر این روز مراسم عزاداری در مدرسه فیضیه قم برپا بود كه سربازان مسلح و مأمورین امنیتی محل را محاصره نمودند و سپس گروهی از آنها با لباس مبدل به درون مدرسه رفتند و در میان سخنرانی یكی از گویندگان به او حمله كردند. سپس به طلاب مدرسه فیضیه حمله نمودند و آنها را از حجره‌هایشان به بیرون پرتا ب كردند و با به شهادت رساندن گروهی از آنان در تاریكی شب محل را ترك كردند.

13 خرداد 1342 (دوشنبه)

دستگیری حضرت امام خمینی

بعد از سخنرانی تاریخی امام خمینی در عصر عاشورای 1342 ش كه در آن رژپم پهلوی و ایادی آن را محكوم نمود نیمه شب كامیونهایی از سربازان و مأموران امنیتی خانه ایشان را محاصره كرده و ایشان را بازداشت نموده و به تهران منتقل كردند، مأمورین حضرت امام خمینی را یك روز در باشگاه افسران و بعد در زندان قصر به مدت 19 روز و پس از آن در پادگان عشرت‌آباد محبوس ساختند.

15 خرداد 1342 (چهارشنبه)

قیام ملت ایران در اعتراض به دستگیری امام خمینی

پس از اعلام خبر دستگیری امام خمینی ، مردم مسلمان قم جلوی خانه آیت‌الله گلپایگانی و صحن مطهر حضرت معصومه (س) تجمع نموده و پس از صدور بیانیه‌ای به تظاهرات پرداختند و با شعار یا مرگ یا خمینی از حرم بیرون آمدند ولی فاصله‌ای را طی نكرده كه با رگبار مسلسل مواجه شدند و درگیری بسیار شدیدی بین مردم و مأمورین به وجود آمد، مأمورین مردم را محاصره كرده و به تیراندازی پرداختند. در این هنگام حاج مصطفی خمینی پسر امام از مردم خواست به خانه‌هایشان بروند. در شهرهای دیگر هم درگیری بین مردم و مأمورین رژیم پهلوی باعث به شهادت رسیدن عده زیادی از مردم گشت و رژیم خون‌آشام پهلوی توانست با اعلام حكومت نظامی و ایجاد وحشت و كشتار وسیع انقلاب مردم را برای مدتی مهار نماید.

11 مرداد 1342 (جمعه)

آزادی از زندان و بازداشت خانگی امام خمینی

پس از تظاهرات 15 خرداد رژیم كه از عواقب بازداشت امام خمینی هراس داشت ایشان را از زندان پادگان عشرت‌آباد به منزلی مربوط به ساواك در داودیه تهران منتقل نمودند و آنجا را تحت نظر كامل قرارداد ولی ساعتی بعد سیل جمعیت به سوی داودیه سرازیر شد. در این منزل بود كه روحانیون وقایع 15 خرداد را برای امام تشریح كردند و اطلاع مردم از قیام مردم ایشان را به سختی منقلب نمود تا آنجا كه فرمود: «تا ملت عمر دارد غمگین در مصیبت 15 خرداد است …. واقعه 15 خرداد پشت ما و هر مسلم غیرتمندی را مي‌شكند.»

17 فروردین 1343 (دوشنبه)

آزادی امام خمینی از بازداشت خانگی

امام خمینی پس از 9 ماه بازداشت خانگی ساواك، آزاد گشته و روز 18 فروردین 1343 (سه‌شنبه) به منزل شخصی خود در قم مراجعت نمودند.

3 مرداد 1343 (شنبه)

تصویب قانون كاپیتولاسیون

طبق این قانون، مأمورین سیاسی و مستشاران خارجی در ایران از تقعیب قانون و جزایی مصون هستند و در صورت ارتكاب جرم یا عمل خلاف قانون به كشورشان جهت بررسی یا محاكمه عودت داده خواهند شد. رژیم پهلوی از ترس عكس‌العمل مردم خبر تصویب این قانون را تا مدتی اعلام نكرد.

4 آبان 1343 (دوشنبه)

پایداری امام خمینی در برابر كاپیتولاسیون

بعد از انتشار خبر تصویب قانون كاپیتولاسیون و پایمال كردن حقوق ملت ایران در برابر یك عده افراد خارجی، حضرت امام خمینی در این روز طی یك سخنرانی مشروح این قانون را برای مردم با عبارت ساده و قابل فهم عرضه مي‌نماید و مردم را به قیام برای كسب استقلال و حقوق خود فرا مي‌خوانند.

13 آبان 1343 (چهارشنبه)

تبعید حضرت امام خمینی به تركیه

پس از سخنرانی امام خمینی در رابطه با قانون كاپیتولاسیون و هراس حكومت از تكرار حماسه پانزده خرداد رژیم تصمیم بر تبعید ایشان مي‌گیرد و در شب 13 آبان خانه ایشان را با صدها كماندو و چترباز مسلح محاصره نموده و پس از دستگیری ایشان را به تهران منتقل مي‌نماید و مستقیما به فرودگاه مهرآباد مي‌برند و از آنجا با هواپیما به تركیه منتقل نمودند و ایشان را به محلی به نام بورسا تبعید كردند. رژیم برای جلوگیری از قیام مردم شهرهای مهم ایران را به اشغال قوای نظامی درآورد و به هیچ كس اجازه خروج از خانه را نمي‌دهد و بدین شكل رژیم توانست از خروش مردم در امان بماند.

1 بهمن 1343 (پنج شنبه)

اعلام انقلابی حسنعلی منصور

حسنعلی منصور كه نخست وزیر شاه بود توسط برادران بخارایی و مرتضی نیك نژاد از هیأتهای مؤتلفه اسلامی اعدام گردید.

21 فروردین 1344 (شنبه)

حمله به محمدرضا پهلوی در كاخ مرمر توسط سرباز شهید رضا شمس‌آبادی

26 خرداد 1344 (چهارشنبه)

چهارتن از جانبازان هیأتهای مؤتلفه اسلامی (بخارایی ـ امانی ـ ‌هرندي‌ ـ‌ نیك نژاد) به دست رژیم پهلوی به شهادت رسیدند.

13 مهر 1344 (سه شنبه)

تغییر محل تبعید امام خمینی به نجف اشرف

رژیم كه از حركت‌های انتقامی علیه خودش به واسطه تبعید حضرت امام وحشت داشت تصمیم گرفت به حالت تبعید امام خمینی پایان دهد بدون اینكه ایشان را به كشور بازگرداند. به همین دلیل با دولت عراق مذاكراتی به عمل آورد و موافقت این دولت را جلب نمود و امام خمینی و فرزندش حاج مصطفی را به عراق و شهر نجف اشرف انتقال داد.

17 دی 1346 (یك شنبه)

جهان پهلوان غلامرضا تختی به دست ساواك رژیم پهلوی به شهادت رسید.

20خرداد 1349 (چهارشنبه)

آیت‌الله محمدرضا سعیدی در زندان و شكنجه‌گاههای رژیم پهلوی به دلیل طرفداری از آیت‌الله خمینی توسط ساواك به شهادت رسید.

8 اردیبهشت 1350 (چهارشنبه)

كارگران كارخانه جهان چیت كرج كه برای احقاق حق خود قیام كرده بودند توسط ارتش قتل عام شدند.

7 دی 1353 (شنبه)

آیت‌الله حسین غفاری در زندان رژیم پهلوی به شهادت رسیدند .

29 خرداد 1356 (یك شنبه)

دكتر علی شریعتی در خارج از كشور به وسیله ساواك رژیم پهلوی به شهادت رسید.

15 خرداد 1356 (شنبه)

امیرعباس هویدا نخست وزیر 13 ساله رژیم پهلوی به دلیل فساد و عدم كارآیی دولتش استعفا نمود و جمشید آموزگار به عنوان نخست وزیر منصوب گردید.

1 آبان 1356 (یك شنبه)

شهادت فرزند امام

حاج سیدمصطفی خمینی فرزند بزرگ امام خمینی در عراق به دست عوامل و مأمورین امنیتی ساواك رژیم پهلوی با همكاری رژیم بعث عراق به شهادت رسید.

17 دی 1356 (شنبه)

مقاله روزنامه اطلاعات و توهین به امام خمینی

به مناسبت سالروز سیاه كشف حجاب مقاله‌ای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم احمد رشیدی مطلق به چاپ رسید كه در آن به روحانیت به ویژه آیت‌الله العظمی امام خمینی اهانت شده بود و نویسنده با وقاحت تمام ایشان را كه تمام وجودش در خدمت اسلام و مردم بود مستقیما مورد اهانت قرار داده بود.

18 دی 1356 (یك شنبه)

عكس‌العمل مردم برابر مقاله اطلاعات

موجی از خشم و نفرت سرتاسر ایران را فرا گرفت ولی در قم بلافاصله نتایج آن ظاهر گشت مدارس علمیه، منابر و نماز جماعت تعطیل گردید. مردم به طرف منزل آیات عظام حركت كردند تا صدای اعتراض خود را وسعت بخشند. تعدادی از نسخ روزنامه اطلاعات پاره شد و تظاهرات اوج گرفت كه با حمله پلیس به زد و خورد تبدیل شد و پس از مدتی پایان گرفت.

19 دی 1356 (دوشنبه)

قیام خونین مردم قم

طبق قرار طلاب همگی جلوی مدرسه علمیه خان و میدان آستانه جمع شدند و به سوی منزل علمای اسلام حركت كردند و تا ظهر این برنامه و حضور گسترده مردم ادامه داشت تا اینكه مأمورین جلوی مردم قرار گرفتند و به دستور ساواك آنها را به گلوله بستند و تعداد زیادی از مردم بي‌گناه را به خاطر حفظ احترام مرجع تقلیدشان كه خواسته آنها بود به شهادت رساندند.

29 بهمن 1356 (شنبه)

قیام مردم تبریز

به مناسبت چهلم شهدای قم مردم تبریز به پا خاستند و حركت آغاز شده را تداوم بخشیدند در این روز در تبریز عزای عمومی اعلام شد و علمای تبریز مجلس ختم برگزار نمودند. پلیس اطراف مسجد را محاصره نمود و از ورود جمعیت ممانعت كرد و اجتماع مردم متراكم شد و پلیس برای ارعاب و متفرق نمودن شروع به تیراندازی هوایی كرد و مردم به مأمورین حمله نمودند و با شعار درود بر خمینی و مرگ بر شاه راه‌پیمایی بزرگی را آ‎غاز كردند و پلیس كه قدرت مقاومت را از دست داده بود از ارتش كمك خواست و تظاهرات مردم به خاك و خون كشیده شد.

10 فروردین 1357 (پنج شنبه)

قیام مردم یزد

در روزهای نهم و دهم فروردین مردم یزد به تبعیت از رهبر انقلاب عید را تحریم كردند و برای بزرگداشت شهدای تبریز، خود را مهیا ساختند. در روز چهارشنبه 9 فروردین مردم بعد از مراسم به خیابان ریختند و با شعارهای درود بر خمینی و مرگ بر شاه به راه‌پیمایی پرداختند و روز پنج شنبه 10 فروردین به دعوت آیت‌الله صدوقی تعطیل عمومی اعلام گشت و مردم در مساجد گرد آمدند و بازگشت امام خمینی و آزادی زندانیان سیاسی و نابودی رژیم پهلوی را خواستار شدند و در خاتمه جلسه به خیابان آمدند اما با تمركز قوای پلیس و ارتش مواجه شدند. تیراندازی آغاز شد و گروهی به شهادت رسیدند و عده زیادی مجروح گردیدند.

25 اردیبهشت 1357 (دوشنبه)

در پی اوج‌گیری تظاهرات و درگیریهای مردم با عوامل رژیم پهلوی ‎‎، دولت آموزگار به مأمورین نظامی و انتظامی در برابر آشوبها دستور شدت عمل داد.

15 خرداد 1357 (دوشنبه)

به مناسبت سالگرد 15 خرداد در تهران و شهرستانها تعطیل و اعتصاب سراسری اعلام گردید.

30 تیر 1357 (جمعه)

تولد منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج)

مردم ایران برای نشان دادن نفرت خویش از رژیم پهلوی مراسم چراغانی و جشن شادی در این روز خجسته را تحریم كردند.

31 تیر 1357 (شنبه)

حجت‌الاسلام شیخ احمد كافی خطیب مشهور در اثر تصادف كشته شد.

21 مرداد 1357 (شنبه)

درگیری خونین در اصفهان و اعلام حكومت نظامی در این شهر كه توسط فرماندار نظامی شهر به اجرا درآمد.

25 مرداد 1357 (چهارشنبه)

اعلام حكومت نظامی توسط دولت آموزگار

دولت برای كنترل اوضاع در سطح كشور بخصوص در استانهایی كه افراد خارجی در آن حضور بیشتری دارند در چند شهر اعلام حكومت نظامی نمود.

28 مرداد 1357 (شنبه)

فاجعه سینما ركس آبادان

رژیم پهلوی برای ارعاب و ایجاد وحشت در میان مردم دستور به آتش كشیدن سینما ركس آبادان را داد در حالی كه مردم بي‌خبر و بي‌گناه مشغول تماشای فیلم بودند. این فاجعه باعث مرگ 400 الی 60 انسان بي‌گناه گردید.

5 شهریور 1357 (یك شنبه)

سقوط دولت جمشید آموزگار

در پی رسوایی فاجعه سینما ركس آبادان و عدم توفیق دولت آموزگار در سركوب مردم و ایجاد اصلاحات در جهت تحكیم رژیم پهلوي‌، آموزگار را از مقام خود استعفا داد.

تشكیل دولت شریف امامی

در پی سقوط دولت آموزگار، شریف امامی استاد اعظم لژ فراماسونری در ایران مأمور تشكیل دولت گردید.

13 شهریور 1357 (دوشنبه)

راه‌پیمایی عید فطر

نماز عید فطر با حضور میلیونها نفر از مردم با ایمان تهران برگزار شد و بعد از نماز عید مردم به راه‌پیمایی پرداختند و خواستار لغو حكومت شاهنشاهی شدند.

17 شهریور 1357 (جمعه)

جمعه سیاه

پس از راه‌پیمایی عید فطر و عدم دخالت قوای انتظامی مردم امیدوار شدند كه قوای انتظامی به راه‌پیمایي‌های آرام كاری نخواهند داشت. جمعه 17 شهریور مردم صبح زود به حركت در آمدند. در همین هنگام دولت ساعت 6 صبح در تهران و 12 شهر بزرگ دیگر حكومت نظامی اعلام كرد و مردم كه از این امر اطلاع نداشتند دسته دسته به طرف محل تجمع كه میدان ژاله (شهدا) بود حركت كردند و در میدان با سربازان سر تا پا مسلح مواجه شدند. آنها مردم را محاصره نمودند و سپس شلیك كردند و به قصد كشتن آنها را هدف قرار دادند. در این فاجعه هزاران نفر در سراسر كشور و از جمله میدان شهدا (ژاله سابق) تهران به شهادت رسیدند.

25 شهریور 1357 (شنبه)

زلزله طبس

زلزله در استان خراسان باعث ویرانی كامل شهر طبس و صدها روستای این استان گردید. در این فاجعه هزاران نفر در زیر آوار كشته دشند.

2 مهر 1357 (یك شنبه)

منزل امام خمینی در عراق توسط پلیس این كشور محاصره گردید .

3 مهر 1357 (دوشنبه)

حزب رستاخیز كه توسط رژیم پهلوی تأسیس شده بود منحل گردید.

10 مهر 1357 (دوشنبه)

هجرت امام خمینی از عراق به كویت

با افزایش فشارها و جلوگیری دولت عراق از فعالیت‌های سیاسی حضرت امام خمینی ایشان تصمیم به خروج از این كشور گرفتند. به همین دلیل به طرف كویت حركت كردند. امام دولت كویت به ایشان مجوز ورود به كویت را ندادند.

13 مهر 1357 (پنج شنبه)

هجرت امام خمینی از عراق به پاریس

در پی عدم ورود امام خمینی به كویت و جلوگیری دولت عراق از بازگشت ایشان به نجف اشرف، امام خمینی تصمیم مي‌‌‌‌‌‌گیرند برای ادامه مبارزه به فرانسه مهاجرت نمایند.

17 مهر 1357 (دوشنبه)

تغییر مكان امام خمینی از پاریس به دهكده نوفل لوشاتو

دولت فرانسه از فعالیت‌های سیاسی آیت‌الله خمینی جلوگیری مي‌نماید.

19 مهر 1357 (چهارشنبه)

اعتصاب كاركنان مطبوعات در سراسر كشور آ‎غاز گردید.

24 مهر 1357 (دوشنبه)

رژیم پهلوی مسجد جامع كرمان را به آتش كشید.

به مناسبت چهلم شهدای 17 شهریور عزای عمومی اعلام شد.

29 مهر 1357 (شنبه)

اعتصاب كاركنان صنعت نفت

با اعتصاب همگانی كاركنان و كارمندان صنعت نفت پالایشگاههای سراسر كشور در خطر تعطیل شدن قرار گرفت.

8 آبان 1357 (دوشنبه)

آیت‌الله طالقانی از بند رژیم پهلوی آزاد شدند.

10 آبان 1357 (چهارشنبه)

ارتش كنترل تأسیسات نفتی كشور را در دست گرفت.

13 آبان 1357 (شنبه)

تظاهرات دانش‌آموزان و دانشجویان در مقابل دانشگاه تهران به خاك و خون كشیده شد.

آیت‌الله مفتح از زندان آزاد گردید.

15 آبان 1357 (دوشنبه)

استعفا و سقوط كابینه شریف امامی در پی حوادث خونین 13 آبان اعلام گردید.

تشكیل دولت نظامی به نخست وزیری ژنرال ازهاری اعلام گشت.

10 آذر 1357 (جمعه)

فریاد الله‌اكبر بر فراز بامها،‌ سراسر كشور را فرا گرفت.

11 دی 1357 (دوشنبه)

روزهای خونین در مشهد مقدس

با اوج‌گیری تظاهرات مردم مشهد سربازان و مأمورین امنیتی در روزهای 9 ،‌ 10 و 11 دی ماه با حمله به حرم مطهر امام رضا (ع) و مردم در خیابانها و بیمارستانها عده زیادی را به شهادت رساندند و گروهی را مجروح نمودند.

16 دی 1357 (شنبه)

دولت نظامی ازهاری سقوط كرد.

ـ‌ شاهپور بختیار از اعضای جبهه ملی ایران مأمور تشكیل كابینه از طرف محمدرضا پهلوی گردید و به سمت نخست وزیر منصوب شد.

23 دی 1357 (شنبه)

به دستور امام خمینی شورای انقلاب تشكیل گردید.

26 دی 1357 (سه شنبه)

شاه رفت

ایران امروز غرق در نور و گل و شیرینی بود و مردم فرار محمدرضا پهلوی را جشن گرفتند. شاه كه برای فرار خود معالجعه بیماری را دست‌آویز قرار داده بود در حقیقت برای انجام كودتایی دیگر به سبك 28 مرداد 1332 آماده مي‌شد.

29 دی 1357 (جمعه)

اصول جمهوری اسلامی در راه‌پیمایی میلیونی مردم ایران اعلام گردید.

3 بهمن 1357 (سه شنبه)

شورای سلطنت كه برای حفظ رژیم سلطنتی در ایران تشكیل شده بود منحل گردید.

4 بهمن 1357 (چهارشنبه)

برای جلوگیری از حضور امام خمینی در بین مردم ایران ارتش فرودگاه مهرآباد را به اشغال درآورد.

5 بهمن 1357 (پنج شنبه)

دولت بختیار 3 روز فرودگاههای كشور را بست.

7 بهمن 1357 (شنبه)

تحصن روحانیون مبارز در دانشگاه تهران در اعتراض به بستن فرودگاهها آغاز شد.

راه‌پیمایی میلیونی مردم در تهران به مناسبت 28 صفر برگزار گردید.

9 بهمن 1357 (دوشنبه)

فرودگاه برای ورود امام خمینی بازگشایی شد

در پی اعتصابات و تظاهرات و راه‌پیمایی مردم كه خواستار بازگشایی فرودگاه مهرآباد بودند. دولت بختیار فرودگاه مهرآباد را از اشغال نظامی خارج كرد.

11 بهمن 1357 (چهارشنبه)

مأمور ارتش در خیابانهای تهران

دولت برای ترساندن مردم و ایجاد حكومت وحشت با انجام رژه نظامیان در تهران و ترویج شایعه كودتا توسط ارتش دست به حیله دیگری برای انحراف مبارزات مردم ایران زد.

12 بهمن 1357 (پنج شنبه)

ساعت 9 و 27 دقیقه و 30 ثانیه حضرت امام خمینی پس از پانزده سال تبعید پای بر خاك ایران گذاشتند.

ـ فرمانداری نظامی بر اثر فشار مردم راه‌پیمایی و تظاهرات را برای 3 روز آزاد اعلام كرد.

ـ‌ نظامیان مستقر در تلویزیون به طور ناگهانی پخش مراسم استقبال را قطع كردند.

17 بهمن 1357 (سه شنبه)

‌بر اساس پیشنهاد شورای انقلاب، حضرت امام خمینی دولت موقت را به مردم معرفی نمودند.

ـ دولت موقت به ریاست مهندس مهدی بازرگان تشكیل گردید.

19 بهمن 1357 (سه شنبه)

راه‌پیمایی مردم ایران در حمایت از دولت موقت انجام شد.

ـ‌ نیروی هوایی ارتش با حضرت امام خمینی بیعت كردند.

ـ‌ حضرت امام خمینی به زیارت حضرت عبدالعظیم (س) رفتند.

20 بهمن 1357 (جمعه)

طرفداران قانون اساسی با تجمع در استادیوم امجدیه (شهید شیرودي‌) دست به تظاهرات زدند.

ـ‌ ساعت 9 شب سربازان گارد شاه به پادگان نیروی هوایی در شرق تهران (خ دماوند) حمله نمودند.

ـ‌ مردم برا ی كمك به سربازان نیروی هوایی مسلح شدند.

21 بهمن 1357 (شنبه)

دولت بختیار زمان حكومت نظامی را افزایش داده و حكومت نظامی را از ساعت 4 بعدازظهر اعلام نمود.

ـ حضرت امام خمینی دستور شكستن زمان حكومت نظامی و حضور مردم در خیابانها را صادر نمودند.

ـ‌ در تهران و شهرستانها بین سربازان گارد و مردم مسلح درگیریهای بسیار شدید رخ داد.

22 بهمن 1357 (دوشنبه)

تهران صحنه جنگ خونین مسلحانه بین مردم و سربازان طرفدار رژیم پهلوی گردیده است.

ـ با تسلیم تمامی نیروهای نظامی و پیروزی مردم مسلمان ایران رژیم ستمشاهی پس از 57 سال ظلم و ستم متلاشی گردید.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-11-12] [ 03:39:00 ب.ظ ]




متن كامل سخنرانی تاريخی امام خمينی (ره)
در بهشت زهرا

روز 12 بهمن 1357

بسم الله الرحمن الرحيم

ما در اين مدت مصيبت‌ها ديده‌ايم، مصيبت‌هاي بسيار بزرگ و بعضي پيروزيها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصيبت‌هاي زن‌هاي جوان مرده، مردهاي اولاد از دست داده، طفل‌هاي پدر از دست داده.
من وقتي چشمم به بعضي از اينها كه اولاد خودشان را از دست داده‌اند مي‌افتد، سنگيني در دوشم پيدا مي‌شود كه نمي‌توانم تاب بياورم. من نمي‌توانم از عهده اين خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآيم، من نمي‌توانم تشكر از اين ملت بكنم كه همه چيز خودش را در راه خدا داد، خداي تبارك و تعالي بايد به آنها اجر عنايت فرمايد.
من به مادرهاي فرزند از دست داده تسليت عرض مي‌كنم و در غم آنها شريك هستم. من به پدرهاي جوان داده، من به آنها تسليت عرض مي‌كنم. من به جوان هايي كه پدرانشان را در اين مدت از دست داده‌اند تسليت عرض مي‌كنم.

خوب، ما حساب بكنيم كه اين مصيبت‌ها براي چه به اين ملت وارد شد، مگر اين ملت چه مي‌گفت و چه مي‌گويد كه از آنوقتي كه صداي ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اينها ادامه دارد. ملت ما چه مي‌گفتند كه مستحق اين عقوبات شدند ملت ما يك مطلبش اين بود كه اين سلطنت پهلوي از اول كه پايه گذاري شد برخلاف قوانين بود. آنهايي كه در سن من هستند، مي‌دانند و ديده‌اند كه مجلس موسسان كه تاسيس شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس كردند و با زور، وكلاي آن را وادار كردند به اينكه به رضاشاه راي سلطنت بدهند. پس اين سلطنت از اول يك امر باطلي بود، بلكه اصل رژيم سلطنتي از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلي است و خلاف حقوق بشر است. براي اينكه ما فرض مي‌كنيم كه يك ملتي تمامشان راي داند كه يك نفري سلطان باشد، بسيار خوب، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، راي آنها براي آنها قابل است؛ لكن اگر چنانچه يك ملتي راي دادند (ولو تمامشان) به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقي ملت پنجاه سال از اين، سرنوشت ملت بعد را معين مي‌كند سرنوشت هر ملتي به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرماييد كه زمان اول قاجاريه نبوديم، اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمي تحقق پيدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنيم كه راي مثبت دادند، اما راي مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطيني كه بعدها مي‌آيند. در زماني كه ما بوديم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هيچ يك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه راي دادند براي سلطنت قاجاريه، به چه حقي راي دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پيش از اين، صدوپنجاه سال پيش از اين، يك ملتي بوده، يك سرنوشتي داشته است و اختياري داشته ولي او اختيار ماها را نداشته است كه يك سلطاني را بر ما مسلط كند. ما فرض مي‌كنيم كه اين سلطنت پهلوي، اول كه تاسيس شد به اختيار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختيار مردم تاسيس كردند و اين اسباب اين مي‌شود كه - بر فرض اينكه اين امر باطل، صحيح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصي كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر اين جمعيتي كه الان بيشتر شان، بلكه الا بعض قليلي از آنها ادارك آنوقت را نكرده‌اند، چه حقي داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در اين زمان معين كنند؛ بنابر اين سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تاسيس شده بود مجلس، غير قانوني است، پس سلطنت محمدرضا هم غير قانوني است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنيم كه قانوني بوده، چه حقي آنها داشتند كه براي ما سرنوشت معين كنند هر كسي سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهاي ما ولي ما هستند؟ مگر آن اشخاصي كه درصد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، مي‌توانند سرنوشت يك ملتي را كه بعدها وجود پيدا كنند، آنها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانوني نيست. علاوه بر اين، اين سلطنتي كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است، اين ملتي كه سرنوشت خودش با خودش بايد باشد، در اين زمان مي‌گويد كه ما نمي‌خواهيم اين سلطان را. وقتي كه اينها راي دادند به اينكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژيم سلطنتي را نمي‌خواهيم، سرنوشت اينها با خودشان است. اين هم يك راه است از براي اينكه سلطنت او باطل است.

حالا مي‌آييم سراغ دولت هايي كه ناشي شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هايي كه ما داريم. در تمام طول مشروطيت الا بعضي از زمان‌ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعيين وكلا. شما الان اطلاع داريد كه در اين مجلسي كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ايران هستيد، شما ملتي هستيد كه در تهران سكني داريد، من از شما مردم تهران سوال مي‌كنم كه آيا اين وكلايي كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتيد كه اينها را خودتان تعيين كنيد اكثر اين مردم مي‌شناسند اين افرادي را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكيل مجلس سنا يا مجلس شورا در مجلس هستند يا اين هم با زور تعيين شده بدون اطلاع مردم. مجلسي كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضايت مردم است، اين مجلس، مجلس غيرقانوني است. بنابر اين اينهايي كه در مجلس نشسته‌اند و مال ملت را گرفته‌اند به عنوان اينكه حقوق هر فرض كنيد كه وكيلي اينقدر است، اين حقوق را حق نداشتند بگيرند و ضامن هستند. آنهايي هم كه در مجلس سنا هستند، آن‌ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتي كه ناشي مي‌شود از يك شاهي كه خودش و پدرش غير قانوني است، خودش علاوه بر او غيرقانوني است، وكلايي كه تعيين كرده است غيرقانوني است، دولتي كه از همچو مجلسي و همچو سلطاني انشا بشود، اين دولت غيرقانوني است. اين ملت حرفي را كه داشتند در زمان محمدرضاخان مي‌گفتند كه اين سلطنت را ما نمي‌خواهيم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم مي‌گويند كه ما اين وكلا را غيرقانوني مي‌دانيم، اين مجلس سنا را غيرقانوني مي‌دانيم، اين دولت را غيرقانوني مي‌دانيم. آيا كسي كه خودش از ناحيه مجلس، از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب است و همه آنها غير قانوني هستند، مي‌شود كه قانوني باشد ما مي‌گوييم كه شما غير قانوني هستيد بايد برويد. ما اعلام مي‌كنيم كه دولتي كه به اسم دولت قانوني خودش را معرفي مي‌كند، حتي خودش قبول ندارد كه قانوني است، خودش تا چند سال پيش از اين، تا آنوقتي كه دستش نيامده بود اين وزارت، قبول داشت كه غيرقانوني است، حالا چه شده است كه مي‌گويد من قانوني هستم اين مجلس غيرقانوني است، از خود وكلا بپرسيد كه آيا شما را ملت تعيين كرده است هر كدام ادعا كردند كه ملت تعيين كرده است، ما دستشان را مي‌دهيم دست يك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابيه اش، در حوزه انتخابيه اش از مردم سوال مي‌كنيم كه اين آقا آيا وكيل شما هست، شما او را تعيين كرديد حتما بدانيد كه جواب آنها نفي است. بنابر اين آيا يك ملتي كه فرياد مي‌كند كه ما اين دولت مان، اين شاه مان، اين مجلس مان برخلاف قوانين است و حق شرعي و حق قانوني و حق بشري ما اين است كه سرنوشت مان دست خودمان باشد، آيا حق اين ملت اين است كه يك قبرستان شهيد براي ما درست بكنند، در تهران، يك قبرستان هم در جاهاي ديگر

من بايد عرض كنم كه محمد رضاي پهلوي، اين خائن خبيث براي ما رفت، فرار كرد و همه چيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستان‌هاي ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحيه اقتصاد خراب كرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ريخته است كه اگر چنانچه بخواهيم ما اين اقتصاد را به حال اول برگردانيم، سال‌هاي طولاني با همت همه مردم، نه يك دولت اين كار را مي‌تواند بكند و نه يك قشر از اقشار مردم اين كار را مي‌توانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمي‌توانند اين به هم ريختگي اقتصاد را از بين ببرند. شما ملاحظه كنيد، به اسم اينكه ما مي‌خواهيم زراعت را، دهقان‌ها را دهقان كنيم، تا حالا رعيت بودند و ما مي‌خواهيم حالا دهقانشان كنيم، اصلاحات ارضي درست كردند، اصلاحات ارضي شان بعد از اين مدت طولاني به اينجا منتهي شد كه بكلي دهقاني از بين رفت، بكلي زراعت ما از بين رفت و الان شما در همه چيز محتاجيد به خارج؛ يعني محمدرضا اين كار را كرد تا بازار درست كند از براي آمريكا و ما محتاج به او باشيم در اينكه گندم از او بياوريم، برنج از او بياوريم، همه چيز را، تخم مرغ از او بياوريم يا از اسراييل كه دست نشانده آمريكاست بياوريم.

بنابراين كارهايي كه اين آدم كرده به عنوان اصلاح، اين كارها خودش افساد بوده است. قضيه اصلاحات ارضي يك لطمه‌اي بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شايد بيست سال ديگر ما نتوانيم اين را جبرانش بكنيم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود اين معنا. فرهنگ ما را يك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را اين عقب نگه داشته به طوري كه جوان‌هاي ما تحصيلاتشان در اينجا تحصيلات تام و تمام نيست و بايد بعد از اينكه يك مدتي در اينجا يك نيمه تحصيلي كردند آن هم با اين مصيبت ها، آن هم با اين چيزها، بايد بروند در خارج تحصيل بكنند. ما پنجاه سال است، بيشتر از پنجاه سال است دانشگاه داريم و قريب سي و چند سال است كه اين دانشگاه را داريم لكن چون خيانت شده است به ما، از اين جهت رشد نكرده، رشد انساني ندارد، تمام انسان‌ها و نيروي انساني ما را از بين برده است اين آدم.
اين آدم به واسطه نوكري كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلويزيونش مركز فحشاست، راديويش بسياريش فحشاست، مراكزي كه اجازه دادند براي اينكه باز باشد، مراكز فحشاست، اينها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشي بيشتر از كتابفروشي است، مراكز فساد ديگر الي ماشائالله است. براي چه سينماي ما مركز فحشاست. ما با سينما مخالف نيستيم ما با مركز فحشا مخالفيم. ما با راديو مخالف نيستيم ما با فحشا مخالفيم. ما با تلويزيون مخالف نيستيم ما با آن چيزي كه در خدمت اجانب براي عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نيروي انساني ماست، با آن مخالف هستيم. ما كي مخالفت كرديم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتي كه از اروپا پايش را در شرق گذاشت خصوصا در ايران، مركز چيزي كه بايد از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سينما يكي از مظاهر تمدن است كه بايد در خدمت اين مردم، در خدمت تربيت اين مردم باشد و شما مي‌دانيد كه جوان‌هاي ما را اينها به تباهي كشيده‌اند و همين طور ساير اين جاها. ما با اينها در اين جهات مخالف هستيم. اينها به همه معنا خيانت كرده‌اند به مملكت ما.

و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غير دادند، به آمريكا و غير از آمريكا دادند، آني كه به آمريكا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه براي پايگاه درست كردن براي آقاي آمريكا. ما، هم نفت داديم و هم پايگاه براي آنها درست كرديم. آمريكا با اين حيله كه اين مرد هم دخالت داشت، با اين حيله نفت را از ما برد و براي خودش در عوض پايگاه درست كرد يعني اسلحه آورده اينجا كه ارتش ما نمي‌تواند اين اسلحه را استعمال بكند، بايد مستشارهاي آنها باشند، بايد كارشناس‌هاي آنها باشند. اين هم از ناحيه نفت كه اين نفت ما را اگر چند سال ديگر خداي نخواسته اين عمر پيدا كرده بود، عمر سلطنتي پيدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعت مان را هم كه تمام كرده، اين ملت بكلي ساقط شده بود و بايد عملگي كند براي اغيار. ما كه فرياد مي‌كنيم از دست اين، براي اين است. خون‌هاي جوان‌هاي ما براي اين جهات ريخته شده، براي اينكه آزادي مي‌خواهيم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر برديم، نه مطبوعات داشتيم، نه راديوي صحيح داشتيم، نه تلويزيون صحيح داشتيم، نه خطيب توانست حرف بزند، نه اهل منبر مي‌توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت مي‌توانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هيچ يك از اقشار ملت كارشان را مي‌توانستند ادامه بدهند و در زمان ايشان هم همين اختناق به طريق بالاتر باقي است و باقي بود و الا هم باز نيمه حشاشه او كه باقي است، نيمه حشاشه اين اختناقي هم باقي است. ما مي‌گوييم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اينها غير قانوني است واگر ادامه به اين بدهند اينها مجرمند و بايد محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه مي‌كنيم.

من دولت تعيين مي‌كنم، من تو دهن اين دولت مي‌زنم، من دولت تعيين مي‌كنم، من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي‌كنم، من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد (تكبير حضار) اين آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمريكا از اين پشتيباني كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتيباني بكنيد، انگليس هم از اين پشتيباني كرده و گفته است كه بايد از اين پشتيباني بكنيد. يك نفر آدمي كه نه ملت قبولش دارد نه هيچ يك از طبقات ملت از هر جا بگوييد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه مي‌آورند توي خيابان ها، از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم مي‌كنند، از اين حرف‌ها هم مي‌زنند لكن ملت اين است، اين ملت است (اشاره به حضار). مي‌گويد كه در يك مملكت كه دو تا دولت نمي‌شود. خوب واضح است اين، يك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غيرقانوني بايد برود، تو غيرقانوني هستي، دولتي كه ما مي‌گوييم، دولتي است كه متكي به آراي ملت است، متكي به حكم خداست، تو بايد يا خدا را انكار كني يا ملت را. بايد سرجايش بنشيند اين آدم و يا اينكه به امر آمريكا و اينها وادار كند يك دسته‌اي از اشرار را اين ملت را قتل عام كند.

ما تا هستيم نمي‌گذاريم اينها سلطه پيدا كنند، ما نمي‌گذاريم دوباره اعاده بشود آن حيثيت سابق و آن ظلم‌هاي سابق، ما نخواهيم گذشت كه محمدرضا برگردد، اينها مي‌خواهند او را برگردانند، بيدار باشيد.‌اي مردم! بيدار باشيد، نقشه دارند مي‌كشند، ستاد درست كرده مرديكه در آن جايي كه هست، روابط دارند درست مي‌كنند، مي‌خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدي كه همه چيزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستي ما به كام آمريكا برود. ما نخواهيم گذاشت، تا جان داريم نخواهيم گذاشت و من از خداي تبارك و تعالي سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض مي‌كنم بر همه ما واجب است كه اين نهضت را ادامه بدهيم تا آنوقتي كه اينها ساقط بشوند و ما به واسطه آراي مردم، مجلس سنا درست بكنيم و دولت اول را، دولت دائمي را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش يك حرف مزخرفي است، هميشه بوده.) تعيين بكنيم.

و من بايد يك نصحيت به ارتش بكنم و يك تشكر از يكي از اركان ارتش، يك قشرهايي از ارتش. اما آن نصحيتي كه مي‌كنم اين است كه ما مي‌خواهيم كه شما مستقل باشيد، ماها داريم زحمت مي‌كشيم، ماها خون داديم، ماها جوان داديم، ماها حيثيت و آبرو داديم، مشايخ ما حبس رفتند، زجر كشيدند، مي‌خواهيم كه ارتش ما مستقل باشد. آقاي ارتشبد! شما نمي‌خواهيد شما نمي‌خواهيد مستقل باشيد
آقاي سرلشكر! شما نمي‌خواهيد مستقل باشيد، شما مي‌خواهيد نوكر باشيد من به شما نصحيت مي‌كنم كه بياييد در آغوش ملت، همان كه ملت مي‌گويد بگوييد، ما بايد مستقل باشيم، ملت مي‌گويد ارتش بايد مستقل باشد، ارتش نبايد زير فرمان مستشارهاي آمريكا و اجنبي باشد، شما هم بياييد، ما براي خاطر شما اين حرف را مي‌زنيم، شما هم بياييد براي خاطر خودتان اين حرف را بزنيد، بگوييد (ما مي‌خواهيم مستقل باشيم، ما نمي‌خواهيم اين مستشارها باشند.) ما كه اين حرف را مي‌زنيم كه ارتش بايد مستقل باشد، جزاي ما اين است كه بريزيد توي خيابان خون جوان‌هاي ما را بريزيد كه چرا مي‌گوييد من بايد مستقل باشم ما مي‌خواهيم تو آقا باشي.

و اما تشكر مي‌كنم از اين قشرهايي كه متصل شدند به ملت، اينها آبروي خودشان را، آبروي كشورشان را، آبروي ملت شان را اينها حفظ كردند. اين درجه دارها، همافرها، افسرهاي نيروي هوايي، اينها همه مورد تشكر و تمجيد ما هستند و همين طور آنهايي كه در اصفهان و در همدان و در ساير جاها، اينها تكليف شرعي، ملي، كشوري خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتيباني از نهضت اسلامي ملت را كردند ما از آنها تشكر مي‌كنيم و به اينهايي كه متصل نشدند مي‌گوييم كه متصل بشويد به اينها، اسلام براي شما بهتر از كفر است، ملت براي شما بهتر از اجنبي است. ما براي شما مي‌گوييم اين مطلب را، شما هم براي خودتان اين كار را بكنيد، رها بكنيد اين را، خيال نكنيد كه اگر رها كرديد ما مي‌آييم شما را به دار مي‌زنيم. اين چيزهايي است كه شماها يا كسان ديگر درست كرده‌اند والا اين همافرها و اين درجه دارها و اين افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ مي‌كنيم و ما مي‌خواهيم كه مملكت، مملكت قوي باشد، ما مي‌خواهيم كه مملكت داراي يك نظام قدرتمند باشد، ما نمي‌خواهيم نظام را به هم بزنيم، ما مي‌خواهيم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشي از ملت در خدمت ملت، نه نظامي كه ديگران سرپرستي اش را بكنند و ديگران فرمان به آن بدهند.

والسلام عليكم ورحمت الله وبركاته

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 03:37:00 ب.ظ ]




رویدادهای 12 بهمن 1357

انقلاب ما انفجار نور بود …
رویدادهای 12 بهمن 1357

1 - حضرت امام به هنگام خروج از فرانسه با ارسال پیامی خطاب به مردم فرانسه، ضمن اظهار تشکر از آنها خداحافظی کردند.

2- امام خمینی پس از اقامه نماز در کف هواپیما، روی دو پتو با آرامش خوابیدند. این در حالی بود که همه علاقمندان، دوستداران و نزدیکان ایشان، نگران انجام این پرواز بودند. خطر انهدام هواپیما و یا ربودن آن در آسمان چیزی بود که همه را تا لحظه فرود آن در فوردگاه تهران، نگران ساخته بود.

3- با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، فریاد «الله اکبر» سالن فرودگاه را به لرزه در آورد. مستقبلین با خواندن سرود «خمینی ای امام»، اشک‌های مشتاقان را بر گونه‌هایشان جاری کردند.

4- حضرت امام طی بیاناتی در فرودگاه تهران گفتند: من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر می‌کنم. عواطف ملت ایران به دوش من بارگرانی است که نمی‌توانم جبران کنم. ایشان ضمن اشاره به اینکه طرد شاه از کشور قدم اول پیروزی بود، همگان را به وحدت کلمه و ادامه مبارزه تا قطع کامل ریشه‌های فساد ترغیب کردند. ایشان سپس از آنجا عازم بهشت زهرا شدند.

5- حضرت امام در اولین سخنرانی خود در میان انبوه مستقبلین مشتاق در بهشت زهرا، گفتند: من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده‌اند می‌افتد، سنگینی‌ای در دوشم پیدا می‌شود که نمی‌توانم تاب بیاورم. محمدرضا پهلوی فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد و قبرستان‌های ما را آباد. ایشان اضافه کردند: من دولت تعیین می‌کنم، من توی دهن دولت می‌زنم … من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می‌کنم. من به ارتش یک نصیحت می‌کنم و یک تشکر ….. [ما] می‌خواهیم ارتش مستقل باشد. آقای ارتشبد شما نمی‌خواهید؟ آقای سرلشکر شما نمی‌خواهید مستقل باشید؟ و اما تشکر می‌کنم از قشرهایی که متصل شدند به ملت.

6- با وجود سرمای زمستان، دیشب هزاران مشتاق زیارت حضرت امام، در مسیر حرکت ایشان خوابیدند.

7- شهرهای کشور در شادی ورود امام، غرق نور و گل و فریاد بود.

8- از هنگام هجرت حضرت امام از نجف اشرف به پاریس، تراکم سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و پیام‌های ایشان در این مدت کوتاه یعنی (118 روز اقامت در نوفل لوشاتو) ، قابل توجیه و تأمل است. به طور یکه ایشان در برخی از روزها به سؤالات چندین رسانه خبری و تبلیغاتی پاسخ داده‌اند. مثلا در تاریخ نوزدهم دی سال جاری، ایشان در ده مصاحبه جداگانه شرکت کردند و کثرت مصاحبه‌ها، حکایت از علاقه خبرنگاران و اشتیاق امام برای رساندن پیام خود به دنیاست. آمار این مجموعه عظیم از این قرار است:
سخنرانی‌ها 59 عدد
مصاحبه‌ها 108 عدد
پیام‌ها 36 عدد
نامه‌ها و تلگراف‌ها و فرمان‌ها 6 عدد
جمع 209 عدد

9- در حالی که مراسم ورود حضرت امام به طور مستقیم از تلویزیون پخش می‌شد، نظامیان با یورش به این سازمان از ادامه پخش آن ممانعت کردند.

10- عده‌ای از مردم با قطع جریان پخش مستقیم ورود حضرت امام از تلویزیون به علت هجوم مأمورین نظامی، از عصبانیت تلویزیون‌های خود را به خیابان پرت کردند.

11- امام خمینی در شب اول اقامت خود در مدرسه رفاه، طی سخنانی با اعضای کمیته استقبال، بر لزوم حفظ وحدت تأکید نمودند.

12- روحانیون متحصن در دانشگاه، با انتشار آخرین اعلامیه خود، به تحصن پایان دادند.

13- در پی درخواست مجدد بختیار برای ملاقات با حضرت امام خمینی، ایشان گفتند: ملاقات با بختیار را در صورت استعفای وی می‌پذیرم.

14- شاپور بختیار در آستانه ورود امام خمینی پیامی انتشار داد. وی در پیام خود مردم را نسبت به ادامه اعتراضات و تظاهرات، خصوصا در روز ورود حضرت امام، تهدید کرد.

15- دانشجویان ایرانی در مقابل سفارت ایران در آمریکا تظاهرات کردند.

16- آمریکا مقداری از دستگاه‌های الکترونیکی محرمانه خود را از ایران خارج کرد.
نیروی هوایی سیستم‌های محرمانه جنگنده‌های اف چهارده را مخفی کرد. گفتنی است که یکی از وظایف هایزر در ایران، انجام همین مأموریت بوده است.

17- بانک‌های سوئیس گفتند که پول‌های ایران را پس نمی‌دهند.

18- مطبوعات و یونایتد پرس: قراردادهای خرید اسلحه ایران از انگلیس لغو شد. مقامات لندن گفتند به علت لغو این خریدها، انگلیس معادل چهار میلیارد دلار بابت عدم فروش و بیکار شدن بیست هزار نفر، زیان خواهد دید.

19- در لیبی به حمایت از انقلاب اسلامی مردم مسلمان ایران، یک راهپیمایی ترتیب یافت.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 03:10:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-11-11] [ 11:25:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:11:00 ب.ظ ]




ورع و تقوا در کلام امیرالمؤمنین(ع)
معنی تقوا

ـ اَلتَقوی اِجتنابٌ پرهیزکاری و تقوا خودداری کردن از گناه و آلودگی است.

ـ اَلتّقوی اَن یَتَّقِی المَرْءُ کُلَّما یُوثِمُه تقوی یعنی پرهیز از تمام کارهایی که فرد را گناهکار و آلوده می سازد.
متقی کیست

ـ اَلمتّقی مَن اِتَّقَی الذُّنُوبَ؛ با تقوا کسی است که از گناهان خودداری کند.
رابطه تقوی و ورع

ـ الوَرَعُ اساسُ التّقوی؛ پرهیز از گناهان و لغزش ها پایه و اساس تقواست.(ورع پایه تقواست)

ـ کَثرَةُ التُّقی عُنوانُ وُفُورِ الوَرعِ؛ بسیاری تقوا، نشانِ بسیاریِ پرهیزگاری است.
اهمیت تقوی

ـ اِنَّکم اِلی اَزوادِ التّقوی أحْوَجُ منکم الی اَزوادِ الدُنیا؛ شما به توشه تقوا بیش از توشه دنیا نیاز دارید.

ـ عَلَیکَ بِالتُّقی فَاِنَّهُ خُلْقُ الانبیاء؛ رعایت تقوا را بر خود لازم شمار؛ چرا که رعایت تقوا از اخلاق انبیاست.

ـ ثَوبُ التُّقی اَشرَفُ المَلابِس؛ لباس تقوی بهترین لباس هاست.

ـ اَلتَّقوی ثَمَرةُ الدینِ و اَمارَةُ الیقین تقوی و پرهیزگاری ثمره و میوه دینداری و نشانه یقین است.
آثار تقوی

ـ اَلتَّقوی تُعِزُّ؛ پایبندی به تقوا انسان را عزیز می کند.

ـ اَلتَّقوی ظاهِرُه شَرَفُ الدّنیا و باطِنُه شَرَفُ الاخرة؛ ظاهر تقوا ارجمندی در دنیا و باطن و حقیقت آن والامقامی و ارجمندی در آخرت است.

ـ بِالتَّقوی تَزکوا الاعمال؛ با تقوا و پارسایی رفتارها پاکیزه می شود.

ـ اِنَّ التَّقوَی اللّهِ عِمادُ الدّین و عِمادُ الیَقینِ وَ انّها لَمِفتاحُ صَلاحٍ و مِصباحُ نَجاحٍ؛ تقوای الهی پایه دین و یقین و کلید درستی و شایستگی و چراغ پیروزی و کامیابی است.

ـ مَعَ الوَرعِ یُثمِرُ العَمَل؛ با پرهیزگاری کارها به بار می نشیند.

ـ مَن تَوَرّع حَسُنت عِبادَتُه؛ هر که تقوا پیشه کند عبادتش نیکو می شود.
اوصاف پرهیزگاران

هرصنف گروهی از ویژگی ها واوصاف ویژه ای برخوردارند که حضرت علی(ع) درسخنانشان آنهارابرشمرده اند:

ـ لِلمتّقی ثَلاثُ عَلاماتٍ: اِخلاصُ العَمَلِ و قَصرُ الاملِ و اغتنامُ المَهلِ؛ انسان متّقی سه علامت دارد: در کارش اخلاص دارد، آرزوهایش کوتاه است و غنیمت شمار فرصت هاست.

ـ اَلمُتَّقُونَ اَنفُسَهُم عَفیفَةٌ و حاجاتُهم خَفیفةٌ و خَیراتُهُم مَأمُولَةٌ و شُرُورُهم مَأمُونَةٌ؛ انسان های باتقوا، عفیف اند، احتیاجات شان بسیار کم است و مردم به خیر و نیکی شان امیدوار و از شرّ و بدی شان در امان اند. (به همه نیکی می کنند و آزارشان به هیچ کس نمی رسد.

ـ اَلمُتَّقُونَ اَنفُسُهم قانِعةٌ و شَهَواتُهُم مَیتَهٌ و وُجوهُهُم مُستَبشرةٌ و قُلُوبُهم مَخزونة؛ نفوس انسان های باتقوا قانع، خواسته هایشان کم، چهره هایشان خندان و بشاش و قلب هایشان غمگین است.

ـ المتّقون اعمالُهُم زاکیةٌ و اَعْیُنُهم باکیةٌ و قُلوبُهُم وَجِلَةٌ؛ انسان های باتقوا کارهایشان پاکیزه، چشم هایشان گریان و دل هایشان ترسان است.

حضرت علی(ع) در خطبه همام، بعضی از اوصاف پرهیزگاران را چنین می شمارند:

پرهیزگاران گفتارشان از روی راستی، شیوه پوشاکشان بر پایه میانه روی و رفتارشان بر اساس فروتنی است. از آنچه خداوند برایشان جایز ندانسته است، چشم پوشیده اند. به علم و دانشی که برایشان سود دارد، گوش فرا می دهند. در سختی و گرفتاری چنان رفتار می کنند که دیگران در حال آسایش و خوشی می کنند. اگر اجل و مدت معینی از عمر که خداوند برایشان فرموده است نبود، از شوق ثواب و ترس عذاب، حتی به اندازه یک چشم برهم زدن روحشان در بدنشان آرام نمی گرفت. خداوند در نظرشان بزرگ و غیر خدا هرچه که هست، در نگاهشان کوچک است. و…

ـ حضرت علی(ع) در عهدنامه ای که به محمّد بن ابی بکر می نویسند، در بیان اوصاف پرهیزگاران می فرمایند:… اِنَّ المُتَقینَ ذَهَبُوا بِعاجِلِ الدُّنیا وَ اجلِ الاخِرة؛ انسان های باتقوا، هم از دنیای زودگذر و هم از آخرتِ دیرپا بهره مند شدند. با اهل دنیا در دنیایشان شریک شدند، در حالی که اهل دنیا در آخرت آنها شرکت نکردند. در دنیا پرهیزگاران نیکوترین جاها را برگزیدند و از بهترین خوراک ها خوردند (یعنی از حلال ترین آنها بهره بردند) همان لذتی را که متنعّمان از دنیا بردند نصیب پرهیزگاران هم شد آنان با زاد و توشه زیاد و تجارتی پرسود به سفر آخرت شتافتند. به لذت زهد، در همین دنیا نائل شدند و یقین پیدا کردند که در آخرت همسایه خدایند؛ هرچه بخواهند برآورده می شود و از هیچ لذّتی دریغ نمی شود.
آفات تقوی

در بعضی از کلمات نورانی علی(ع) به آفات تقوای اشاره شده است که از جمله آنهاست:

ـ لایُفسِدُ التّقوی الاّ غَلَبَةُ الشَهوةِ؛ چیزی جز غلبه شهوت تقوی را تباه نمی کند.

ـ آفةُ الوَرَعِ قِلَّةُ القِناعَة؛ آفت پرهیزگاری کمیِ قناعت است.

ـ مِن لَوازم الوَرَعِ التَنَزُّهُ عَن الاثام؛ از لوازم پرهیزگاری پاکی از گناهان است.

ـ یُفسِدُ الطَمَعُ الوَرَعَ و الفجورُ التَّقوی؛ طمع ورزی پارسایی و (دوری از اجتناب) و زشت کاری تقوا را تباه می کند.

ـ لاوَرَعَ مع غَیّ؛ تقوی با گمراهی و خیانت جمع نمی شود.

ـ الوَرعُ یَحجُزُ عن ارتکاب المَحارِم؛ پرهیزگاری از درافتادن به حرام جلوگیری می کند.

ـ مِلاکُ الوَرَعِ الکَفُّ عَن المَحارِم؛ معیار و ملاک پرهیزگاری خودداری کردن از حرام هاست.
ویژگی های تقوا

ـ ولاعِزَّ اَعَزَّ من التقوی؛ هیچ عزّتی چون پارسایی نیست.

ـ التُّقی رئیسُ الاخلاق؛ پرهیزگاری رئیس اخلاق است.

ـ ولا کَرَمَ کالتَّقوی؛ هیچ بزرگواری مانند تقوی نیست.

ـ لایَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقوی؛ عملی که توأم با تقوی باشد کم نیست. (هرچند به ظاهر کار کوچکی به نظر آید)

ـ ولو اَنَّ السَّمواتِ والاَرَضینَ کانتا علی عبدٍ رَتْقا ثُمَّ اتَّقَی اللّه لَجَعَلَ اللّه لَهُ مِنها مَخْرَجا؛ اگر در آسمان ها و زمین ها به روی بنده ای بسته شده باشد، امّا او از خدا بترسد و تقوا پیشه سازد، خداوند راه برون شوی در برابرش خواهد گشود.

ـ فَمَن اَشْعَرَ التقوی قَلْبَهُ بَرَّز مَهَلُهُ و فازَ عَمَلُهُ؛ کسی که جامه تقوا را بر قلب خود بپوشاند، کارهای نیکش آشکار، و عمل اش سبب پیروزی او می شود.

ـ اِعْلَمُوا عِبادللّهِ اِنَّ التَّقوی دارُ حِصنٍ عزیزٍ… اَلا و بِاتّقوی تَقْطَعُ حُمَةُ الخَطایا…؛ ای بندگان خدا، بدانید که تقوا دژ محکمی است [که شما را از حوادث و خطرها حفظ می کند] آگاه باشید که با تقوی می توان آثار بد گناهان را برطرف ساخت.

ـ اَلا و اِنَّ التقوی مَطایا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَیها أَهْلُها؛ آگاه باشید که پرهیزگاری همانند مرکب راهوار و آرامی است که صاحبش بر آن سوار می شود [و با آن تا بهشت پیش می رود].

ـ اِتَّقِ اللّهَ بعضَ التُّقی و اِن قَلَّ؛ پرهیزگاری را، هرچند کم، پیشه خود کن.

ـ التَّقوی لاعِوَضَ عَنهُ ولا خلفَ فیهِ؛ تقوی جایگزینی ندارد.

ـ بالتّقوی قُرِنَتِ العِصمة؛ با پرهیزگاری و رعایت تقوی می توان به عصمت و پاکدامین دست یافت.

ـ لاشَرَفَ اَعلی مِن التَّقوی؛ هیچ بزرگواری بالاتر از تقوا نیست.

ـ التَّقوی حِصنُ المؤمن؛ تقوی دژ و پناهگاه مؤمن است.
تقوای الهی توشه و پناهگاه انسان است

حضرت علی(ع) تقوای الهی را اینگونه توصیف می فرمایند. ای بندگان، شما را به رعایت تقوای الهی توصیه می کنم؛ چرا که تقوا هم زاد و توشه و هم پناهگاه است؛ توشه ای است که انسان را به سر منزل مقصود می رساند و پناهگاهی است که او را از تمام خطرها نجات می بخشد. از این رو دعوت کنندگان به تقوا و پاسداران آن همواره بهترین دعوت کنندگان و پاسداران بوده اند. ای بندگان خدا، تقوای الهی دوستان خدا را از ارتکاب محرمات باز می دارد و ترسی در دل هایشان ایجاد می کند که به واسطه آن شب ها را به عبادت و روزها را به روزه داری می گذرانند و مرگ را نزدیک می بینند و به انجام دادن کارهای نیک می شتابند.
تقوای صحیح و علایم آن

هرچند اغلب مردم دم از تقوا زده، خود را پایبند آن می دانند اما تقوای صحیح را نمی شناسند. علی(ع) در یکی از خطبه های خود، علاوه بر تشویق به رعایت تقوا، سفارش هایی می فرمایند که هر یک از نشانه های تقوا محسوب می شوند. ایشان می فرمایند: تقوا پیشه کنید تقوای کسی که چون تکلیفی بدو شود، احساس مسئولیت کند؛ وقتی گناه کرد بدان اعتراف کند؛ وقتی احساس مسئولیت کرد عمل کند؛ چون بیمناک شود، به اطاعت از حقّ مبادرت کند؛ وقتی به مرگ یقین پیدا کرد نیکی کند؛ از تجربه های دیگران عبرت بگیرد؛ چون از کار بر حذرش داشتند از آن خودداری کند؛ اگر از کار بد منعش کردند باز ایستد؛ دعوت خدا را بپذیرد و از گناهان خود توبه کند و…
این گونه تقوا و پرهیزگاری پیشه کنید

حضرت امیر(ع) می فرمایند: ای بندگان خدا، تقوای الهی را این گونه رعایت کنید. مانند کسی باشید که تفکر در نعمت های خدا و نظام هستی قلب اش را به خود مشغول ساخته و ترس از عذاب الهی و گناهان بدنش را خسته کرده و شب زنده داری و عبادت خدا خواب را از چشمانش ربوده باشد. همچون کسی باشید که امید به رحمت خدا او را به روزه داری و تشنگی در روزهای گرم وا داشته و زهد و پرهیزگاری خواهش های نفس او را از بین برده باشد و زبانش همواره مشغول ذکر خدا باشد. [مانند کسی که] برای در امان ماندن از خطرهای قیامت، در دنیا به تکالیف خود عمل کرده و از غیر راه حق چشم پوشیده باشد و تنها صراط مستقیم که مورد رضای حق است قدم بردارد.
دست آوردها و ثمرات تقوای حقیقی

هرکاری، چه خوب و چه بد، آثار و نتایجی در پی دارد. حضرت علی(ع) در موارد زیادی درباره آثار پارسایی سخن گفته اند. از جمله فرموده اند: ای بندگان خدا، شما را به رعایت تقوای الهی سفارش می کنم؛ چرا که زمام و قوام زندگی سعادتمندانه با تقوا به دست می آید. بنابراین به بنیان تقوا چنگ بزنید تا شما را به سر منزل آسایش و آرامش و منزلگاه های وسیع و قلعه های استوار و خانه های عزّت و سربلندی برساند. یعنی تقوا عامل اصلی نیل به تمام نعمت های بهشتی و راه دست یابی به سعادت اخروی است.

ای بندگان خدا، شما را به رعایت تقوا و پارسایی توصیه می کنم؛ زیرا تقوا تکلیفی است که از سوی خداوند بر گردن شما نهاده شده است در عین حال، رعایت آن موجب استحقاق پاداش خداوند می شود… تقوا در این دنیا سپر بلا و در آخرت موجب رسیدن به بهشت است. راهِ تقوا روشن و واضح و پوینده این راه سربلند و پیروز است و خداوند حافظ و پاسبان آن است… همه امّت ها در فردای قیامت نیازمند تقوایند… گوش جان به شنیدن ندای تقوا باز کنید و برای به دست آوردن آن با تمام وجود بکوشید. همواره همدم تقوا باشید. قلب هایتان را از آن آکنده، و گناهانتان را بدان پاک کنید.

امیرالمؤمنین(ع) در ضمن خطبه ای پس از حمد خدا و درود فرستادن بر پیامبراکرم(ص) مردم را با این تعبیرات به رعایت تقوا ترغیب می کنند. به تقوای الهی که دارای رشته های محکم و استوار است چنگ بزنید. تقوا دستگیره ای است محکم و قلّه و پناهگاه امنی است که از همه ناملایمات شما را در امان نگه می دارد. حضرت در ادامه یکی از راه های پایبندی به تقوا را آمادگی برای مرگ می داند و می فرماید: خود را برای مرگ و پیشامدهای آن پیش از فرارسیدن وقتش آماده کنید.

حضرت علی(ع) در ضمن خطبه ای پس از سفارش به تقوا می فرمایند: به درستی که تقوا و خداترسی داروی بیماری دل ها، مایه بینایی دلهای کور، شفای دردهای جسمانی بدن، مرهم زخم جان ها، پاک کننده آلودگیهای روح، درمان نابینایی چشم ها، موجب امنیّت در برابر ناآرامی ها و اضطراب ها و روشنایی تیرگی های شماست… کسی که دست به دامن تقوا زند، شدائد و سختی ها از او دور می شود. تقوا تلخی ها را شیرین، انبوه ناراحتی ها را نابود و مشکلات پیچیده را آسان می کند و برای انسان عزت و سربلندی می آورد. رحمت خداوند و نعمت الهی را سرازیر می کند و برکات کم شده را به فراوانی به سوی انسان می آورد.
تقوا بهترین توشه آخرت

هنگامی که حضرت علی(ع) از جنگ صفین بر می گشتند، به قبرستانی در پشت دروازه کوفه رسیدند. چون کاملاً به قبرها نزدیک شدند رو به آنها کرده فرمودند: ای ساکنان خانه های وحشت و مکان های خالی و قبرهای تاریک و ای خاک نشینان، ای غریبان، ای تنهایان، ای وحشت زدگان، شما در این راه بر ما پیشی گرفتید و ما نیز به زودی به شما می پیوندیم. اگر از اخبار دنیا بپرسید به شما می گوییم: در خانه هایتان دیگران ساکن شدند، همسرانتان به ازدواج دیگران درآمدند و اموالتان تقسیم شد حال شما بگویید در آنجا چه خبرهاست. سپس حضرت رو به اصحاب کردند و فرمودند: اگر به آنها اجازه سخن گفتن بدهند می گویند: انّ خیرالزّاد التّقوی؛ بهترین زاد و توشه در سفر آخرت تقوا و پارسایی است.
این گونه تقوا بورزید

حضرت امیر(ع) می فرمایند: مانند کسی تقوا پیشه کنید که دامن همّت برای اطاعات خدا به کمر زده است و سخت تلاش می کند و در فاصله مرگ و زندگی چالاکانه راه می پوید و از ترس عذاب آخرت به درگاه خداوند استغفار می کند و در رفتن به عالم آخرت و عاقبت کارها به اندیشه می پردازد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ب.ظ ]




نقش تقوا در رشد شخصیت انسان

یکى از مشکلات مهم در جهان ماشینى امروز، بخصوص در جهان غرب، عدم کنترل عوامل انحراف و فقدان راهنمایان فرهنگى و سقوط شخصیت والاى انسانى است از این رو نقش تقوا در رشد شخصیتها و تکامل آنها و جلوگیرى از انحراف روحى اهمیت واقعى خود را یافته و به عنوان درمان اصلى براى اصلاح ساختار انسانها مطرح مى‏گردد.
از این رو، در این مقاله نظر اسلام و کلام وحى به طور دقیق و گسترده و جامع الاطراف پیرامون تقوا در مسائل زیر مورد تحقیق و بررسى قرار مى‏گیرد:
تقوا و شخصیت والاى انسان و تاثیر تقوا در تکامل شخصیت انسانها با توجه به متون معتبر اسلامى-معناى تقوا از دیدگاه قرآن و مراتب تقوا و اقسام آن و عوامل پیدایش تقوا در قرآن و در گفتار پیشوایان اسلام و آثار فردى و اجتماعى تقوا و امتیازات خانوادگى و قبیله‏اى-تقوا و مقاومت و غیر اینها از مسائلى در معرفى تقوا از دیدگاه اسلام مى‏تواند مورد بحث قرار بگیرد.
نقش تقوا در رشد شخصیت انسان

این حقیقت مسلم است که مشکلات و ناراحتیها و ناکامیهاى روحى در جهان، بخصوص در جهان غرب در اثر زندگانى ماشینى روبتزاید گزارده است، آمارهاى موجود بازگوى این حقیقت میباشد 1 و نیز مطالعه در حالات گناهکاران و حتى اعتراف آنان در پاره‏یى اوقات این حقیقت را نیز روشن مى‏سازد که ضمیر اکثر این افراد(یعنى خیانت‏گران و مبتلایان به بیمارى هاى روحى)در دوران طفولیت مثل آسمان صاف بوده، سرکشى نداشته ولى به مرور زمان در اثر نبودن راهنمایان دلسوز و تمرکز انحرافهاى قواى روحى و تأثیر روابط خارجى محیط، ناپاک و تیره و تبدیل به یک عناصر خطرناک شده‏اند و از همه مهمتر فقدان راهنمایان فرهنگى در محیط خانواده و خارج از خانواده و عدم کنترل عوامل انحراف در مسیر فضیلت و تقوا، بالاترین مصیبتى است که حیات اجتماعى و ترقیات روز افزون اجتماع را در جنبه‏هاى مختلف علم و صنعت تهدید مى‏نماید.
راهنمایان فاسد و بى‏دین و بى‏تقوا قادرند چنان زیانهاى غیر قابل جبرانى بار آورند که عملا اکثر افراد فعال مملکت یعنى سرمایه‏هاى پر ارزش کشور را به عده‏یى افراد ضعیف و وامانده تبدیل کنند و افراد بى‏شخصیت تحویل جامعه دهند از این رو است که نقش تقوا در رشد شخصیتها و تکامل اهمیت واقعى خود را پیدا مى‏کند.
براى اینکه خوانندگان اهمیت تقوا را در تبیین شخصیت و تکامل آن به خوبى بدانند لازم است دیدگاه اسلام در مساله تقوا و شخصیت والاى انسان و تأثیر تقوا در تکامل شخصیت با توجه به متون معتبر اسلامى (قرآن و سخنان پیشوایان اسلام)و بطور کلى نظر اسلام و وحى در این باره مورد تحلیل و بررسى قرار گیرد.
براى این کار لازم است قبلا معناى شخصیت و اجزاء متشکله آن بیان شود و سپس تقوا و نشانه‏هاى آن و عوامل پیدایش تقوا و مسائل مربوط به تقوا از دیدگاه قرآن و اخبار و احادیث معتبر اسلامى بازگو گردد تا ابعاد گوناگون مساله‏ى، تبیین و روشن گردد.
شخصیت چیست؟

براى کلمه‏ى«شخصیت»که در صحبتهاى روزانه‏ى خود آنرا زیاد استعمال مى‏کنیم تعبیرهاى مختلفى وجود دارد معناى معمولى آن عبارت است از آنچه که یک شخص در زمان سابق بوده، در حال است و آنچه در آینده خواهد بود و لکن در فّن روان شناسى عبارت است از کلیه چیزهائى که وجود فردى را تشکیل میدهد از قبیل دست و پا و مغز و قلب و استخوان و اعصاب و فکر و کلیه احساسات شخص مثل عشق و نفرت و محبت و قدرت و ضعف حافظه و قوه دراکه و… 2 ولى این دو تعبیر براى شخصیت اشکال بزرگى دارد و آن اینکه بنا بر هر دو تعبیر فکر و بدن(روح و جسم) جدا و مجزا از هم فرض شده است به طورى که هیچ یک از فکر و بدن در یکدیگر تأثیر متقابل ندارند در حالى که در علم طب ثابت شده است که وضع فکرى یک فرد بتوسط رشته‏هاى بسیار قوى با وضع بدنى انسان ارتباط کامل داشته و تمام فعالیتهاى بدن تحت تأثیر وضع فکرى مى‏باشند.
با ملاحظه ارتباط بین فکر و جسم و تأثیر متقابل آندو در یکدیگر معناى شخصیت عوض شده عبارت مى‏شود از کلیه چیزهائى که وجود شخصى را تشکیل مى‏دهند و با یکدیگر همکارى مى‏کنند.
مطابق این تعریف عکس العمل اشخاص در مقابل وقایع نیز جزئى از شخصیت آنها را تشکیل مى‏دهد و از همین جا است که پزشکان مى‏گویند سوء هاضمه اغلب در اثر بعضى از هیجانات روحى پیدا مى‏شود.
روانشناسان شخصیت انسان را به سه قسمت متمایز (قسمت ناخود آگاه-قسمت خود آگاه و وجدان) تقسیم کرده‏اند و خویشتن شناسى را بر روى این سه پایه قرار داده‏اند.
خود آگاه عبارت است از آن قسمت از فعالیت فکرى (2)-خویشتن شناسى تألیف دکتر«ویلیام سبى مینجر»امریکائى ترجمه هوشنگ مستوفى در تاریخ 1333 شمسى
ما است که از وجود آنها آگاهیم و ناخود آگاه عبارت از آن قسمت از فعالیت فکرى ما است که بدون اراده و اطلاع، انجام یافته کاملا از کنترل انسان خارج است.
وجدان عبارت است از نیرویى است در درون انسان که در اثر تعالیم و تکالیف موجود در اجتماع و با ملاحظه نمونه‏هاى خوب و بدى که به افراد آموخته مى‏شود تشکیل مى‏گردد و از مهمترین اجزاء شخصیت انسان به شمار مى‏رود.
وظیفه‏ى این نیروى عظیم درونى جلوگیرى از ارتکاب اعمال زشت و ناشایست مى‏باشد.
وجدان چون پاسبان مقتدر و باوفائى است که در مسیر حرکات آرزوها و آمال قسمت ناخود آگاه که با فشار زیادى مى‏خواهند ابراز وجود نمایند به مقاومت پرداخته مانع از اظهار وجود برخى از آرزوهاى ناخود آگاه که به حال اجتماع یا شخص مضر است مى‏گردد.
این آرزوهاى رانده شده دوباره به منبع اصلى خود( وادى ناخود آگاه)بازگشت مى‏نمایند و گاهى از اوقات این آرزوها و احساسات درونى رانده شده به صورت رفتارهاى غیر ارادى از قبیل عشق و محبت و نفرت و…در افراد بروز مى‏کنند مساله‏ى مهم و اساسى در این مرحله این است که وجدان انسانها یعنى آن پاسبان مقتدر و باوفا در برابر شهوات و تمایلات قواى نفسانى که عامل اصلى انحراف انسانها مى باشند مغلوب واقع نشود و چون چراغ روشن، صفحه‏ى دل و قلب انسانها را تا اعماق آن روشن و زنده نگاه دارد.و در این مرحله است که اسلام از طریق ارشاد و راهنمایى و تقویت وجدان به کمک آن مى‏آید تا وجدان بتواند در برابر قواى غضبیه و شهویه و سایر تمایلات نفسانى منحرف کننده مقاومت کند.
و طریق مقاومت انسان در برابر عوامل گناه و انحراف تنها وقتى است که حالت تقوا و ترس از خدا و ایمان کامل نسبت به او در اعماق روح هر انسانى وجود داشته باشد این‏جا است که نقش سازنده تقوا در رشد شخصیت انسان به خوبى آشکار مى‏گردد.
حال باید دید این حالت باز دارنده از انحراف در باطن انسانها به نام تقوا چیست؟و دیدگاه اسلام و قرآن درباره آن کدام است؟
معناى تقوا از دیدگاه قرآن

در قرآن مجید 210 آیه وجود دارد که کلمه تقوا به صورتهاى مختلف و صیغه‏هاى گوناگون بکار رفته است و لکن تمام آنها در یکى از چهار معناى زیر استعمال شده است:
1-خشیت(ترس)چنانکه در سوره‏ى حج وارد است:
«یا ایهّا الذین آمنوا اتقوا ربّکم»«اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا بترسید»و در سوره‏ى شعراء: «اذ قال لهم اخوهم نوح الا تتقّون»«به یاد آورید زمانى را که نوح خطاب به قوم خود گفت آیا از خدا نمى‏ترسید»و…
2-به معناى عبادت و بندگى چنان که در سوره‏ى نحل وارد است:
«لا اله الا انا فاتقون»«معبودى جز من نیست پس مرا بپرستید»و در سوره‏ى 16 آیه‏ى 52:«افعیز اللّه تتقون»«آیا جز خدا را عبادت مى‏کنید؟»و در سوره‏ى شعراء:«…قوم فرعون الا یتقوّن»«آیا قوم فرعون خدا را عبادت نمى‏کنند؟»
3-عدم عصیان چنان که در سوره‏ى بقره وارد است:«…و دخلوا البیوت من ابوابها و اتقوّا اللّه»« به منزلها از طریق درهاى آن وارد شوید و از اطاعت خدا سرپیچى و عصیان نکنید».
4-یکتا داشتن خدا و اخلاص در عمل چنان که در سوره‏ى نساء مى‏فرماید:«اتقوّا اللّه»یعنى«خدا را یکى قرار دهید»و در سوره حجرات وارد است: «اوتلک الذیّن امتحن اللّه قلوبهم للتقوى»یعنى«آنان کسانى هستند که خداوند دلهاى آنان را براى توحید و اخلاص و یکتا گرایى قرار داده است»و در سوره‏ى حج مى‏فرماید:«…فانها من تقوى القلوب»یعنى«این اعمال و شعائر اسلامى همانا از اخلاص دلها ناشى شده است» 3 و در کتب لغت نیز نظیر این معانى گفته شده است مثل این که اتقّاء به معناى پرهیز کردن و ترسیدن، خویشتن را به شدت از چیز زیان آور حفظ کردن و نگاهداشتن آمده است مثلا ابى القاسم حسین بن محمد معروف به راغب اصفهانى متوفاى 502 هجرى در کتاب:المفردات فى غریب القرآن»ص 530 در ماده‏ى«وقى»مى‏نویسد:« الوقایة حفظ الشّى ما یوذیه و یضرّه»«وقایه حفظ شى است از چیزهایى که او را از ایذاء و زیان حفظ مى کند و تقوى نیز از این ماده آمده است و معناى تقوى:«جعل النفس فى وقایة مما یخاف»یعنى انسان نفس خود را از چیزهایى که از آن مى‏ترسد حفظ کند»سپس نقل مى‏کند که تقوى به معناى خوف و ترس نیز آمده است و استعمال تقوى به معناى خوف از باب استعمال مقتضاى شى بجاى مقتضى آن شى مى‏باشد.
سپس به معناى شرعى تقوى اشاره مى‏کند و مى‏نویسد:«و صارا التقوى فى تعارف الشرع حفظ النّفس عمّا یوثم و ذلک بترک المحطور و یتّم ذلک بترک بعض المباحث»یعنى«معناى تقوى در اصطلاح شرع حفظ انسان نفس خود را از گناهان باینکه محرمات شرعى را ترک کند که برخى از مباحات را نیز انجام ندهد.»
تقوا در دین اجتناب و دورى کردن از کارهایى است که موجب زوال و از بین رفتن دین و یا ضعف و سستى آن و سبب عقوبت و عذاب دنیا و آخرت و یا محروم شدن از فیوضات و برخوردارى از درجات آخرت مى‏گردد.
تقوا به معناى پارسایى و پرهیزگارى و یک نوع احتراز و پرهیز کردن است اگر به خدا نسبت داده شود معنایش دورى جستن از عذاب الهى است و البته این معنى وقتى تحقق مى‏پذیرد که آدمى راه رضایت و خشنودى او را بپیماید آنهم با فرمان بردن اوامر خداى تعالى و شکر گزارى نعمتهاى او و این کلمه در قرآن 17 بار آمده است. 4
به ملاحظه همین معنا است که مرحوم شهید آیة… مطهرى در کتاب«ده گفتار ص 7 و 8 از معناى تقوا به عبارات زیر تعبیر آورده است»:
«تقوا دینى و الهى یعنى اینکه انسان خود را از آن چه از نظر دین و اصولى که دین در زندگى معین کرده است و خطا و گناه و پلیدى و زشتى شناخته شده حفظ و صیانت کند و مرتکب آنها نشود».
چیزى که هست حفظ و صیانت خود از گناه که نامش تقوا است بدو شکل و دو صورت ممکن است صورت بگیرد و به تعبیر دیگر ما دو نوع تقوا مى‏توانیم داشته باشیم:تقوائى که ضعیف است و تقوائى که قوّت است.
در نوع اول، انسان براى این که خود را از آلودگیهاى معاصى حفظ کند از موجبات آن فرار کند و خود را همیشه از محیط گناه دور نگهدارد شبیه کسى که براى رعایت حفظ الصحه‏ى خود کوشش مى‏کند خود را از محیط مرض و میکرب و از موجبات انتقال بیمارى دور نگهدارد، سعى مى‏کند مثلا به محیط مالاریا خیز نزدیک نشود و با کسانى که به نوعى از بیماریهاى واگیردار مبتلا هستند معاشرت نکند.
نوع دوم اینکه در روح خود حالت و قوّتى به وجود مى‏آورد که به او مصونیت روحى و اخلاقى مى‏دهد که اگر فرضا در محیطى قرار بگیرد که وسائل و موجبات گناه و معصیت فراهم باشد آن حالت و ملکه‏ى روحى، او را حفظ مى‏کند و مانع مى‏شود که آلودگى پیدا کند مانند کسى که به وسائلى در بدن خود مصونیت ایجاد مى‏کند که دیگر نتواند میکرب فلان مرض در بدن او اثر کند.
در زمان ما تصورى که عموم مردم از تقوا دارند همان نوع اول است…شاید علت پیدایش این تصور این است که از اول تقوا را براى ما«پرهیزکارى» و«اجتناب کارى»ترجمه کرده‏اند و تدریجا پرهیز از گناه به معناى پرهیز از محیط و موجبات گناه تلقى شده و کم کم به این‏جا رسیده که کلمه‏ى تقوا در نظر عامه‏ى مردم انزوا و دورى از اجتماع مى‏دهد..»
از مطالعه‏ى قرآن و کتب لغت و اخبار وارده در این باب به خوبى در مى‏یابیم که تقوا حالتى نفسانى و نوعى حالت باز دارندگى مى‏باشد و عملى است اختیارى و عوامل مختلفى از قبیل اراده و تصمیم و ملاحظه‏ى مصالح دنیوى و اخروى و ایمان به خداوند و معرفت او و سایر عواملى که در آینده به برخى از آنها اشاره خواهد شد در انسان پدید مى‏آورد.و از آنجا که خداوند در برخى از آیات امر به تقوى مى کند مثل(اتقوا اللّه)و از آنجا که در موارد متعددى از آیات با تقوا شدن انسان را به تشخیص عقل احاله مى‏کند چنان که مى‏فرماید:(الا تتقون-آیا شایسته نیست تقوا را پیشه‏ى خود سازید…)به خوبى استفاده مى‏شود که تقوا عملى ارادى و اختیارى است و در خمیر مایه‏ى هر انسانى، میل به تقوا و عمل صالح و صالح بودن-از بدو خلقت قرار داده شده است چنان که در سوره‏ى«الشمّس»(…فالهمها فجورها و تقواها…)خداوند به نفوس بشرها و طریق پیروى از فجور و بدیها و تقوا و نیکیها یعنى به راه بد افتادن و یا به طریق رشد افتادن را الهام کرده و آن را در ذّات هر انسانى به ودیعه نهاده است».
منتها اگر انسان درایت و اندیشه صحیح را به کار اندازد و مصالح عمل صالح و مقاصد عمل بد را خوب ورانداز کرده با هم بسنجد عقل او به طور جزم او را به سوى نیکى و عمل صالح و تقوا راهنمایى مى‏کند و طریق حق و حقیقت برایش روشن خواهد شد.
پس راه تقوا رفتن راه اختیارى انسان است چنان که طریق ضلالت و گمراهى را پیمودن و آلوده به فساد و خیانت و زشتى بودن نیز به دست خود انسان انجام مى‏گیرد و این که برخى از آیات قرآن و روایات گمراهى و ضلالت به خداوند نسبت داده شده است منافاتى با آیه‏اى که از قرآن نقل کریم ندارد زیرا خداوند بندگانى را که به اختیار خود راه گمراهى را انتخاب مى‏کنند و طریق فجور را پیش مى‏گیرند به حال خود وا مى‏گذارد و همین، معناى گمراه کردن خداوند بشمار میرود.
فجور چنان که از آیه‏ى بالا به خوبى استنباط مى‏شود در مقابل تقوا به کار برده شده است و معناى فجور حالت نفسانى میل به گناه و تبهکارى است و لو این که به جهاتى از قبیل ملاحظه مردم و غیر آن گناهى از او نزد مردم نمایان نشده باشد ولکن چون خمیر مایه بد کارى در او وجود دارد و تزکیه‏ى روحى انجام نگرفته است با فراهم شدن زمینه‏ى گناه مرتکب آن مى‏گردد چنین کسانى هرگز تقوا ندارند و جزو متقین نیستند و از این جهت در آیه‏ى دیگر ملاحظه مى‏کنیم:«…ام نجعل المتقین کالفجّار»«هرگز متقین را مثل بدکاران قرار نمى‏دهیم»(سوره 38 آیه 28).
متقین در مقابل فجار قرار گرفته در دو صف متضاد با یکدیگر قرار دارند و داراى آثار خارجى و روحى متضاد نیز مى‏باشند بطوریکه متقین در روز قیامت در جوار رحمت الهى قرار مى‏گیرند چنان که مجرمین و فجار در دوزخ معذب مى‏باشند. 5
تذکر این نکته نیز لازم است که اختیارى بودن تقوا منافاتى با این ندارد که تقوا در اثر هدایت و راهنمایى پروردگار پیدا میشود یعنى خدا مسیر و جاده‏ى حق را انسانها نشان داده و میل به هر یک از دو طرف(تقوا و فجور)را در زوایاى نفس و خمیر مایه هر انسانى قرار داده است و انسانها با شناخت مسیر حق، اختیار دارند خود را در جاده‏ى تقوا قرار داده از گناه و فساد و فجور دور باشند و یا مسیر فجور و گناه و عصیان را در پیش گیرند.
آرى اگر هدایت به معناى انداختن در جاده حق یا ناحق و سیر دادن در یکى از دو مسیر متضاد باشد نه تنها اینکار بر خداوند جایز نیست بلکه اصولا با هدف آفرینش بشر نیز ناسازگار است.
از این رو در قرآن کریم آیه 9 شریفه:«او تقول لو ان اللّه هدانى لکنت من المتقین..»«یا مى‏گوید اگر خداوند مرا هدایت مى‏کرد، همانا جزو پرهیزکاران بودم»(سوره زمر آیه 57)بقرینه کلمه«لو»که براى امتناع مى‏باشد بصراحت دلالت دارد که هدایت خدا به معناى انداختن خدا بنده را در خط متیقن مى‏باشد.
تکامل و تقوا

تکامل کمى و کیفى مسیر اصلى تمام موجودات و مقصود نهایى هر پدیده‏اى است به این نحو که هر موجودى براى رسیدن به کمال مطلق(الله)در حرکت است و ضرورت دین و شناخت خداوند نیز در این رابطه صورت عینییت به خود مى‏گیرد.
بدیهى است که این تکامل(یعنى حرکت به سوى خالق)وقتى به نحو احسن تحقق مى‏پذیرد که موانع آن برداشته شود و انسانها از تمام عواملى که مایه‏ى رکود و بقاء و جمود در عالم خاکى باشد رهایى یابد و هر اندازه این رهایى در جنبه‏هاى مختلف زندگى مادى و در تمایلات روحى، خارجیت پیدا کند آرامش فکرى انسانها بیشتر شده، از قید و بندهاى گرفتار کننده‏ى آنها کمتر مى‏گردد و هر اندازه که موانع و بندهاى گرفتار کننده‏ى آنها کمتر گردد و هر اندازه که موانع تقرب آنها به خالق خود کمتر شود یعنى کمتر مرتکب گناه و فساد گردند و بیشتر از فرمانهاى الهى پیروى کنند به همان اندازه نیز روح آنها و عقل و نفسانیات آنها رو به کمال میرود و از عالم مادیت بریده شده و به عالم معنویت نزدیکتر مى‏شوند.
از این رو رهبران دینى ما، تقوا را کمال هر انسانى مى‏دانند چنان که راوى از رسول اکرم(ص)از معنى کمال سوال مى‏کند:«فما الکمال؟قال:تقوى الله عزّ و جل 6 یعنى«کمال چیست؟و در چه چیز تحقق مى‏کند؟در پاسخ مى‏فرماید:تقوا در برابر خداوند است(یعنى تقوا در این است که گناه او را مرتکب نگردد و از فرمانهاى او سرپیچى نکند و اوامر او را اطاعت کند و…)
آرى تقوا مسیر تکامل هر موجودى است و انسان وظیفه شناس و مطیع اوامر پروردگار تابع سنتهاى الهى به مثابه باغبانى است که در مزرعه‏ى روح خود علفهاى هرزه را که مانع رشد خویهاى نیکو و استعدادهاى سازنده انسانها مى‏شود از بیخ و بن مى‏کند و تکامل و بارورى آنها را قوت مى‏بخشد.
مراتب تقوا

انسانها در خلاصى از موانع و قید و بندهاى دست و پاگیر و در میزان تقرب به خداوند و تکامل به سوى او مراتب گوناگونى دارند و بدین ملاحظه انسانها به چند نوع تقسیم مى‏شوند که در روایات به آنها اشاره شده است از جمله روایتى از امام صادق(ع)نقل شده است که فرمود:
«تقوا بر سه قسم است اول تقوا براى خدا و در راه خدا(و هو تقوى باللّه فى اللّه)(و آن ترک پاره یى از لذائذ حلال مثل ترک موارد شبهه ناک است و آن به اصطلاح اخبار تقواى«خاص الخاص»است.البته واضح است منظور این نیست که لازم است حتى لذائذ حلال را ترک کنیم بلکه کمال وجدانى و عقلى هر انسانى حکم مى‏کند که تا مى‏تواند هم خود را در عیش و نوش و خورد و خوراک و پوشاک و سایر لذائذ مادى قرار ندهد گرچه از طریق حلال به دست آمده باشد زیرا این عمل نه تنها انسان را از یاد خدا باز میدارد بلکه از گرفتاریهاى دیگران غافل مى‏کند و از هم خورى و همدردى برادران دینى خود دور مى‏کند و در نتیجه آنان را از عمل به وظائف وجدانى خود باز مى‏دارد.
از این‏جا روشن مى‏شود که تقوا با آن گشاده بازیها و افتادن در دامن لذائذ بى‏حد و حصر گرچه از طریق حلال تهیه شده باشد چندان سازگارى ندارد.
دوّم-تقوا یعنى ترس از خداوند که محرمات و حتى شبهات را مرتکب نشویم و در اصطلاح روایات قرآن تقواى خواص نامیده مى‏شود(و تقوى من اللّه و هو ترک الشبهات فضلا عن حرام و هو تقوى الخاص)
سوّم-تقوا از جهت ترس از عذاب و عقاب خداوند و آن ترک حرام است و این تقواى مردم عادى مى‏باشد. 7
چنانکه در روایات دیگرى از امام صادق(ع)از معناى تقوى پرسش شد:حضرت در پاسخ این سوال فرمود:«فقال ان لا یفقدک حیث امرک و لا یراک حیث نهاک» 8 یعنى«هر جا امر خداست حاضر باشى و جایى که نهى خداست حاضر نباشى.
بنابراین تقوا را دو جهت است:اول اکتساب طاعات و امتثال اوامر الهى باینکه سعى کند واجبى از او ترک نشود و در مرتبه‏ى دوم سعى کند مستحبات را تا آن جا که بتواند ترک نکند.
جهت دوم-تقوى اجتناب از محرمات و ترک نواهى پروردگار است به این که در محرمات و نواهى او از چیزهایى که به جا آوردنش موجب خشم و سخط اوست خوددارى نماید.
فرمایش مجلسى در اقسام تقوا

علامه مجلسى در بحار الانوار در ذیل روایات مربوط به تقوا مى‏فرماید:ورع و تقوا بر چهار قسم است:
1-ورع تابعین و آن پرهیز از گناهان و محرمات است.
2-ورع صالحین و آن پرهیز از مشتبهات است که در حرام واقع نشوند.
3-ورع متقین و آن ترک مباحثات است که در حرام واقع نشوند مانند ترک شوال از حال مردم از ترس اینکه مبادا در غیبت افتد.
4-ورع سالکین و آن اعراض از غیر خدا است از ترس ضایع شدن عمر عزیز در کارهاى بیهوده هر چند منجر به حرام نشود.
براى این که ماهیت تقوا را تقریب به ذهن کرده و در ضمن موقعیت هر یک از این سه قسم بالا را بیان کرده باشیم لازمست ذهن خوانندگان را به این نکته‏ى لطیف و پر معنى که در اخبار وارد است جلب کنیم و آن این که در برخى از اخبار معتبر تقوا را به آبى که در نهرى جریان دارد تشبیه و طبقات و انواع سه گانه تقوا را نیز به درختان گوناگون و رنگارنگى که در کنار این نهر نشانده شده است تشبیه نموده‏اند که هر یک از این درختان به تناسب ریشه و برگ و شاخه از آب نهر بهره مى‏گیرند و به میزان قدرت و جوهر و طبع و لطافت خود از آن سیراب مى‏شوند و رشد و نمو مى‏کنند و از منافع و ثمرات آن تمام مردم استفاده مى‏برند و در حقیقت تقوا به منزله‏ى منبع نیرو و مایه‏ى حیات هر موجود زنده است که با ریشه ها و اساس تمام معارف و علوم فنون و شئون مختلف ادارى و اجرائى رابطه مستقیم دارد و موجب رشد و ترقى همه فضائل و کمالات انسانى به شمار مى‏رود.
این مطالب که گفتیم شعر نیست که یافتیم بلکه حقیقتى است بس عظیم و کلام گهربار امام صادق(ع)به این معناى دقیق پر ارزش دلالت روشنى دارد چنان که فرمود:
«تقوا به مثابه‏ى آبى است که در نهرى جارى است و این انواع سه گانه تقوا(که نام بردیم)به منزله‏ى درختانى هستند که در کنار نهر آبى نشانده‏اند و داراى رنگهاى مختلف و جنسهاى گوناگونى مى‏باشند و هر درختى از شیره‏ى این آب نهر، به قدر اقتضاى ذات خود و طبیعت و جوهر و لطافت و سختى خویش از آن بهره مى‏برد و به صورت شاخه و ساقه و برگ و شکوفه و میوه در مى‏آید چنان که خداوند در قرآن مى‏فرماید:
«صوان و غیر صنوان یسقى بماء واحد و یفضل بعضها على بعضا على بعضا فى الاکل…» 9 «درخت خرمایى که از یک ریشه رویده و از یک آب سیراب مى‏شوند و برترى دادیم برخى از آنها را بر بعضى دیگر در خوردن…».
پس تقوا نسبت به طاعات به منزله‏ى آب است نسبت به درختان و طبیعتهاى مختلف درختان و میوه‏ها در رنگ و طعم به منزله‏ى اندازه ایمان افراد است پس کسى که در درجه‏ى عالى ایمان باشد و جوهر و ذات صاف و با صفائى داشته باشد به همان نسبت پرهیزگارتر مى‏باشد و نیز کسى که تقواى بیشترى داشته باشد به همان اندازه خالص‏تر و پاک‏تر و در نتیجه تقرب چنین کسى به خداوند زیادتر است و هر عبادتى که براساس تقوا بنیان نشده است هیچ اثر وجودى بر آن مترتب نیست چنان که خداوند مى‏فرماید:«افمن اسّس بنیانه على تقوى من اللّه و رضوان خیر ام اسسّس بنیانه على شفا جرف هار فانهار به فى نار جهنّم» 10 یعنى«آیا کسى که مسجدى براساس تقوى و خدا پرستى تأسیس کرده و رضاى حق را طالب است مانند کسى است که بنایى بر پایه‏ى سستى در کنار سیل بسازد که رود به ویرانى کشد و عاقبت آن بنا از پایه به آتش دوزخ افتد؟ 11
عوامل پیدایش تقوا

یکى از مسایل مهمى که در رابطه با موضوع تقوا مطرح مى‏شود علل و عوامل پیدایش تقوا مى‏باشد که یک حالت روحى و خود سازى است یعنى چه مسیرى را باید بپیماییم و چه اعمالى انجام دهیم تا تقوا پیدا شود؟بررسى دقیق قرآن و اخبار وارده به خوبى نمایانگر جنبه‏هاى مختلف این مساله مى‏باشد.در قرآن مجید متجاوز از 30 آیه در سوره‏هاى گوناگون ضمن طرح مسائل بسیارى این مسأله را مورد بررسى قرار داده است چنان که اخبار متعددى در کتب معتبر احادیث به جنبه‏هاى مختلف آن نظر دارد.
در تمام این آیات و اخبار این حقیقت مشترک است که تا انسانها کاملا در محور(اللّه)قرار نگرفته و سیر دقیق در مسیر(اللّه)با عمل به قوانین اسلامى نداشته باشند حقیقت تقوا به معناى واقعى کلمه حاصل نمى‏گردد چون تقوا معنایى است به اصطلاح (مقول بالتشکیک)و داراى شدت و ضعف، هر اندازه که تقرب بخدا زیادتر باشد و عمل به قوانین و فرمانهاى پروردگار دقیق‏تر انجام بگیرد به همان اندازه نیز تقوا بیشتر است.چنانکه عکس این رابطه در مورد مخالفت و عصیان به اوامر خداوند بعینه تحقق پیدا مى‏کند.
ما در این‏جا اجمالى از موارد اسباب پیدایش تقوا که حدود 11 مورد هستند و در بررسى تفضیلى قرآن مجید به دست مى‏آید از نظر خوانندگان مى‏گذرانیم:
1-احساس این که انسانها خالقى دارند و باید آنرا پرستش کرد و عبادت او نمود حالتى در انسان ایجاد مى‏کند که منتهى به تقوا مى‏گردد چنان که مى‏فرماید:
«اى مردم پرستش کنید خداى خود را که شما و نسلهاى قبل از شما را آفریده است شاید(بدینوسیله) تقوا پیدا کنید» 12
2-عمل به قوانین اسلامى باعث پیدایش تقوا است چنان که در قرآن مجید مى‏فرماید:«آنچه(از قوانین و اوامر در قرآن مجید)به شما دادیم با کمال قدرت و قوت بگیرید و دقیقا آنرا عمل کنید و آنچه را که قرآن متضمن او است یاد آور باشید و از آنها غفلت نکنید تا شاید حالت تقوا در شما پدید آید». 13
3-اجراى حدود الهى و قوانین جزائى و عمل به قانون«قصاص»در اسلام نمایانگر پیدایش تقواى اجتماعى در جامعه‏هاى اسلامى است چنان که میفرماید:
«و لکم فى القصاص حیاة یا اولى الالباب لعلکم تتّقون» 14 «اى صاحبان خرد، حیات و زندگى جامعه اسلامى با قصاص و مجازات مجرمین تأمین مى‏شود آن را عملى سازید»زیرا مسلم است مصونیت جامعه از فساد و قتل و کشتار و هرج و مرج وقتى حاصل مى‏شود که فرد فرد جامعه به صورت عیان حس کنند که این قبیل اعمال ناشایست که مستقیما آسایش و راحتى افراد جامعه را جدّا مورد مخاطره قرار میدهد مورد مجازات واقع شده بدون کیفر نمى‏مانند و براى دیگران نیز باعث عبرت شده در نتیجه، تقواى اجتماعى تثبیت مى‏گردد.
4-عمل به قوانین«صیام»در اسلام موجب پیدایش تقوا است زیرا طبیعى است کسى دستور خدا را با وجود زحمت و مشقت فوق العاده آن عمل کند و گرسنگى و تشنگى را خصوصا در مناطق گرم و جلو آفتاب سوزان، بر خود هموار نماید این مطلب حکایت از اطاعت محض از فرمان خداى خود مى‏کند که تقوا را به درستى تفسیر مى‏نماید:«کتب علیکم الصیام کما کتب على الذّین من قبلکم لعلکم تتّقون»«بر شما مسلمانان روزه گرفتن واجب است چنان که بر کسانى که قبل از شما بودند واجب بود تا شاید تقوا تحصیل کنید. 15
از این رو در برخى از روایات از روزه، به عنوان تقوا و سبب تقوا تعبیر شده است.
5-احساس این مسأله که خدا یکى است و جز او خالقى وجود ندارد، انسانها را به تقوا مى‏رساند پس باید این احساس عالى را در سطح فکر و اندیشه‏ى خویش به وجود آوریم چنان که خدا از قول پیامبران گذشته از قبیل هود و صالح و نوح و لوط و شعیب و الیاس و سایر انبیاء نقل مى‏کند که همه آنان افکار امت خویش را به یگانگى خداوند توجه داده جدا آنان را به مطالعه در این مسأله و پرستش خداى یگانه دعوت مى‏کردند چنان که قرآن مجید از قول هود چنین نقل مى‏کند:
«ما فرستادیم هود را به قوم عاد و او به قوم خود گفت:«اى قوم خداى خود را بپرستید و جز خداى یگانه موجودى نیست آیا شما تقوا را پیشه مى‏سازید 16 » یعنى اگر مطالعه‏ى شما در طبیعت و مظاهر شگفت انگیز آن به این منتهى گردد که جز خدایى مدبّر و مدیر و خالق وجود ندارد به این معنى که شما به وحدانیت خدا قائل باشید قهرا حالت تقوا در شما پیدا مى‏شود و فرمانهاى الهى را مو به مو اجرا کرده بر او عصیان نمى‏ورزید.
و نظیر همین کلام از زبان سایر پیامبران در قرآن مجید در سوره‏هاى 26 آیه‏ى 105 و 124 و 161 و سوره‏ى 37 آیه 124 و سوره‏ى 23 آیه‏ى 32 و 23 و…وارد شده است که به صراحت مى‏رساند که این، سنت الهى است و یکى از طرق پیدایش تقوا در افراد جامعه.
6-تدبر در این که چه موجودى سفره‏ى عظیم گیتى-از زمین و آسمان-را براى تمام موجودات به خصوص انسانها گسترده است که رایگان از آنها بهره مند مى‏گردند و انواع نعمتها از شنوایى و گویایى و بینایى را به موجودات داده است و آنها را از عدم به وجود آورده است.
آیا این تدبر کافى نیست که ما را متوجه روزى دهنده‏ى قابل ستایش بکند و حالت تقوا را در انسان ایجاد کند چنان که خداوند در سوره‏ى یونس مى‏فرماید: «قل من یرزقکم من السماء و الارض امّن یملک السمع و الابصار و من یخرج الحىّ من المیت و یخرج المیت من الحىّ و من یدبر الامر فسیقولون اللّه فقل افلا تتقون»«بگو(اى پیامبر)اگر از آنها سوال کنید چه کسى به شما از آسمان و زمین روزى مى‏دهد؟و کیست مالک شنوایى و بینایى؟و کیست آن که زندگى و حیات را(در بهاران)در درختان خشک و پژمرده- پدید مى‏آورد؟و مرگ و پژمردگى را(در فصل پاییز و زمستان)از حیات و نشاط به وجود مى‏آورد؟و کیست آن که چنین تدبیر مى‏کند؟حتما پاسخ مى دهند که آن(اللّه)مى‏باشد پس در این صورت چرا تقوا را پیشه نمى‏سازید؟» 17
8-خداوند علاوه بر جنبه‏ى خالقیت بر تمام موجودات جنبه ربوبیت نیز دارد به این ترتیب که اعضاى و جوارح و سایر قواى داخلى و خارجى را که نیاز مبرم هر موجود زنده‏یى است در او قرار مى‏دهد و موجود را به سوى آن هدایت مى‏کند.
مطالعه‏ى این جنبه در موجودات این که پرورش دهنده و پروردگار موجودات کیست؟مسلما ما را به اطاعت از او و ایجاد تقوا در برابر فرامینش راهنمایى مى‏کند 18 چنان که در سوره‏ى مومنون مى‏فرماید:«قل من رّب السموات السبّع و ربّ العرش العظیم سیقولون للّه قل افلا تتقّون»«بگو(اى پیامبر)پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ خدا کیست؟به زودى مى‏گویند مال خدا است بگو پس آیا تقوا پیشه نمى‏سازید؟»
9-بموجب این آیه شریفه:فکیف تتّقون ان کفرتم یوما یجعل الولدان شیب»«چگونه تقوا را پیشه مى‏سازید اگر شما منکر روز رستاخیز باشید که در اثر شدت و فشار و سختى، اطفال را به صورت پیران در مى‏آورد»حالت تقوا و اطاعت از خدا و ترس از گناه و آلودگى با حالت کفر و بى‏دینى و لاابالى‏گرى سازگار نیست پس ادعاى برخى از افراد در عدم تنافى مکتب مارکسیسم و به طور کلى ماتریالیسم با تقواى اجتماعى و نوعى اخلاق و خوددارى از گناه و انحراف هرگز صحیح نمى‏باشد.
نتیجه این که حالت تقوا در صورتى در انسان پیدا مى‏شود که انسان عقیده به معاد و روز رستاخیز داشته باشد تا ملاحظه‏ى حساب و کتاب و مجازات و رسیدگى به کیفر اعمال خود را از گناه و آلودگى(که هر انسانى مطابق غریزه به آنها متمایل مى‏باشد) نگاه دارد.
10-مسلم بودن این پدیده از نظر تاریخى که فردى از جنس بشر در دورانى از تاریخ پیدا مى‏شود که رسول بوده واسطه بین خلق و خالق بوده باشد و مردم را از خداى یکتا بترساند به تنهایى مى‏تواند سبب عقیده به مبدأ و باعث پیدایش تقوا نسبت به او باشد.
چنانکه در قرآن مجید خداوند در سوره‏ى 7/63 مى‏فرماید:«…او عجبتم ان جاءکم ذکر من ربکّم على رجل منکم لینذرکم و لتتقوا و لعلّکم ترحمون»« آیا تعجب مى‏کنید از این که قرآنى از طرف خداوند بر مردى نازل شود که از جنس خود شما مى‏باشد تا شما را بترساند و در نتیجه شما تقوا پیدا کنید تا شاید مورد رحمت قرار گیرید…»
11-مطالعه‏ى آثار خلقت و نشانه‏هاى بارز آفرینش از قبیل اختلاف شب و روز و بررسى اسرار موجودات همه و همه مى‏تواند سبب توجه به آفریدگار حکیم و توانا و…گردد و در نتیجه انگیزه طبیعى پیدایش حالت تقوا در روح انسانها شود چنانچه آیه‏ى 187 از سوره دوم و آیه‏ى 16 از سوره‏ى 1 دلالت بر آن دارد.
نتیجه‏ى مطالب بالا این شد که تقوا یک حالت روحى و نوعى سیر به سوى(اللّه)مى‏باشد که به مجرد اراده و یا تنها با به زبان آوردن آن در روح انسان حاصل نمى‏شود بلکه نیاز به مقدماتى دارد و آن مقدمات شامل مبانى اعتقادى و ایمانى از قبیل اعتقاد به توحید و پرستش و عمل یک سلسله تکالیفى است که براساس ایمان انجام مى‏گیرد این مسأله را ما از نظر قرآن تا اینجا بررسى کردیم و اینک لازمست از نظر اخبار و احادیث نیز مورد بحث قرار دهیم:
اساس پیدایش تقوا در گفتار پیشوایان اسلام

این حقیقت روشن است که انسانها در جهت استقلال و بى‏نیازى مادّى و معنوى خویشتن به حرکت تکاملى خود ادامه مى‏دهند و شب و روز به دنبال این گمشده مى‏گردند و تلاش بى‏امان خود را براى به دست آوردن این به کار مى‏برند منتها در تطبیق آن در خارج، چه بسا دچار اشتباهاتى مى‏شوند.
برخى از کوته فکران بى‏نیازى حقیقى را در بى نیازى مالى از دیگران و جمع ثروت و تکاثر و تفاخر مى‏دانند و بعضى دیگر عزت و احترام و غناى ذاتى را در وابستگى عشره‏یى دانسته و هر چه افراد عشره بیشتر باشد همان اندازه نیز خود را بى‏نیازتر فرض مى‏کنند چنان که گروهى دیگر نیز غنا را در رابطه با مناسبات بشرى و انس و الفت با سایرین تصور مى‏کنند و لکن از نظر رهبران اسلام هیچ کدام از موارد مزبور، در ایجاد غناى واقعى تأثیر عمیق ندارند و بمنزله‏ى سرابى است که انسانها را گول مى‏زند و حقیقتى پایدار ندارد.
حال جاى این سوال باقى است که این غناى روحى و اطمینان خاطر به چه طریقى پدید مى‏آید؟در پاسخ این سوال باید گفت که تنها با اتصال به سرچشمه‏ى کل هستى مى‏توان از دستیابى و بى‏خاصیت بودن وجود انسانها جلوگیرى کرد و این معنا هنگامى حاصل مى‏شود که هر انسانى وابستگى وجودى خویش را به خوبى درک کند و این احساس عمیقا در اندیشه‏ى وقتى بوجود مى‏آید که بداند که آفریدگارى دارد شنوا و گویا و دانا و مدرک و آنرا با تمام وجود درک کند در این صورت است که از غیر خود کاملا قطع امید مى‏کند و تنها به او وابسته مى‏شود و توکّل به او پیدا مى‏کند و به یاد مرگ خویش مى‏افتد و در نتیجه تقواى واقعى خدایى در روح او پدید مى‏آید.
على(ع)فرمود:
«اتقوا اللّه الذّى ان قلتم سمع و ان اضمرتم علم و بادروا الموت، ان هربتم ادرککم و ان قمتم اخذکم و ان یستیموه ذکرکم» 19 «بترسید از خدایى که این صفات را دارد اگر حرفى بزنید حرف شما را مى‏شنود و اگر آن را مخفى بدارید مى‏داند و به سوى مرگ خویش گام سریع بردارید و اگر از آن فرار کنید شما را درک مى‏کند و اگر در مورد مرگ توقف کنید و بایستید شما را در برمیگیرد و اگر آن را فراموش کنید شما را یاد آورى مى‏کند بردبارى تنها این نیست که انسان در مقابل شدائد و مشکلات روزمره‏ى زندگى، مقاومت کند یا تحمل در برابر زیانهاى مالى و جانى و خانوادگى داشته باشد، البته این نوع بردبارى در اسلام نیکو است و لکن بردبارى براى پیدایش تقوا و مبارزه با کیش شخصیت و تحمّل در مقابل هواهاى نفسانى و جلوگیرى از طغیان خواهشهاى بى‏حد انسان و گسترش آن(صبر بر تقوا)یکى از اقسام مهم صبر بوده و بسیار با ارزش مى‏باشد زیرا این نوع بردبارى ما را از یک سلسله مصیبتهاى بزرگ نامحدود و عذاب و خشم و غضب خداوند جلوگیرى مى‏کند از این رو در نهج البلاغه على(ع)صبر و تحمل در برابر پیدایش تقوا در دنیا را با صبر و تحمل بر عذاب خدا در روز رستاخیز مقایسه مى‏کند و صبر در مقابل تقوا را خیلى آسانتر از صبر و تحمل عذاب پروردگار مى‏داند چنان که مى‏فرماید:
«یا ایها النّاس اتقّوا اللّه فانّ الصبر على التقّوى اهون من الصبر على عذاب اللّه»یعنى«اى مردم تقوا را پیشه خود سازید زیرا تحمل و صبر در مقابل پیدایش حالت تقوا براى شما در دنیا خیلى آسانتر از تحمل شما در برابر عذاب پروردگار در سراى دیگر است».
ممکن است برخى تعجب کنند که چطور تقوا را زیر بناى تمام اعمال فردى و اجتماعى امت اسلامى محسوب مى‏داریم؟و این اندازه به آن اهمیت مى‏دهیم ولکن مطالعه‏ى کلمات پیشوایان دینى حقیقت بالا را کاملا به ثبوت مى‏رساند آنجا که على(ع)در موارد متعددى حتى در بستر بیمارى، در آخرین لحظات حیات خود با چنان سوز دلى مردم مسلمان را مخاطب ساخته مى‏فرماید:
«من شما را به تقوا در برابر آفریدگار وصیت مى‏کنم آفریدگارى که شما و همه موجودات را آفریده و برگشت شما به سوى او است و موفقیت شما در امور، مربوط به او بوده و تقرب به او آرزوى هر فردى از انسانها است تا آن جا که علت تقواى انسانها را چنین توجیه مى‏کند:«…فان تقوى اللّه دواء قلوبکم و بصر عمى افئدتکم و شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم و طهور دنس انفسکم و جلاء غشا ابصارکم و امن فزع جائکم و ضیاء سواد ظلمتکم» یعنى«تقوا در مقابل خداوند دواى تمام دردهاى قلبى شما است و باعث بینایى قلبهاى شما و شفا دهنده‏ى مرضهاى جسمى شما و اصلاح کننده‏ى فساد سینه‏هاى شما، حافظ پاکى روح شما و زداینده تمام ناپاکیهاى نفسهاى شما و جلا دهنده‏ى دیده‏هاى باطنى شما و نجات دهنده از دردها و گرفتاریها و روشن کننده از ظلمت نادانى و جهل و سایر صفات رذیله روحى شما مى‏باشد. 20
چنان که مشاهده مى‏کنید امام درست دست روى نقطه‏ى اصلى دردها و گرفتاریها و منشأ تمام بدبختیهاى فردى و اجتماعى امت اسلامى گذارده، صحبت از دوا و شفاء و بینایى و پاکى و صلاح انسانها مى‏کند و زیر بناى آن را تحصیل تقوا شمرده و آن را کلید دست یابى به سعادت و نیکبختى انسانها مى‏داند.
از این رو آن حضرت باز در جاى دیگر تقوا را به عنوان زمام تمام خوشبختیها و قوام آن معرفى مى‏کند و مى‏فرماید:«انّى اوصیکم بتقوى اللّه فانهّا الزمّام و القوام فتسمکوا بوثایقها… 21 »«من تمام انسانها را به تقوا توصیه مى‏کنم زیرا او بمنزله‏ى زمام تمام سعادتها بوده و مایه‏ى قوام و استحکام و تعادل زندگى بشرى مى‏باشد پس به آن چنگ بزنید».
آثار فردى و اجتماعى تقوا

در موضوع تقوا تاکنون مسائلى مطرح گردید اینک لازم است بدانیم که وجود تقوا(یعنى ملاک برترى فردى بر فرد دیگر و جامعه‏یى بر جامعه دیگر و موجب صلاحیت در انتخاب و تصدى امور و پستها )را در افراد و اطرافیان خود چگونه شناسایى کنیم؟ و آثار و علائم تقوا چیست؟که با احراز و عدم احراز آنها در شخصى بدانیم تقوا و صلاحیت روحى و عملى را دارد یا نه؟
مطالعه‏ى مجموع اخبار و روایات و آیات قرآن در موضوع تقوا، ما را به یک سلسله آثار و علائم راهنمائى مى‏کند که قبل از بررسى آنها، توجه خوانندگان را به یک نکته‏ى مهم جلب مى‏کنیم و آن این که معادله‏ى زیر بین تقوا و علائم آن به این ترتیب تنظیم مى‏گردد که:
کسانى که داراى تقوا هستند این علائم و صفات را دارا مى‏باشند و لکن این طور نیست که هر موقع از این آثار در کسى وجود داشته باشد حتما تقوا را دارد (و باصطلاح علم منطق اینها لازم اعم تقوا مى‏باشند).
واضح است که صفاتى از قبیل ایمان و وفاى به عهد و انفاق در راه خدا و صبر و…، وقتى ارزش واقعى خود را دارد که همراه با تقوا باشد زیرا مغز تمام این افعال خدا پسندانه تقوا و محور آن مى‏باشد چنان که در قرآن مجید چنین آمده است:
-«آرى هرکس به عهد خود وفا کند و خدا ترس و پرهیزگار باشد که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» 20
».-«چنان که چند بار با تو عهد صلح و مسالمت بستند(مانند یهودان بنى قریضه)عهد ترا در هر مرتبه شکستند و در حفظ عهد با تو، راه تقوا نپیمودند 21 (و دشمنان اسلام و مشرکان مکّه را یارى کردند).
-«…اما آن کس که در راه خدا)انفاق مى‏کند و به پرهیزگارى پیش گیرد و جزاى نیک الهى را تصدیق کند ما هم البته کار او را(در دو عالم)سهل و آسان مى‏گردانیم… 22 ».
-«…و محققا اگر آنان ایمان آورند و پرهیزگار شوند بهره‏یى که از خداوند نصیب آنها شود بهتر از هر چیز خواهد بود 23 ».
-«…اگر صبر پیشه کرده پرهیزگار شوند(البته ظفر یابند)که ثبات و تقوا سبب قوت اراده در کارها است…. 24 »
چنان که ملاحظه مى‏کنید تمام این صفات در مدار تقوا داراى ارزش واقعى هستند حتى اگر آنها از یهود و نصارى و دشمنان اسلام از کفر و دشمنى خود با اسلام دست بر دارند به خدا ایمان آورند، تقوا را پیشه سازند و به محور تقواى واقعى بر گردند قطعا گام به دایره‏ى سعادت و نیکبختى گذارده‏اند:
-«…چنانچه اهل کتاب ایمان آورند و تقوا پیشه کنند البته گناهانشان را مستور سازیم و محققا آنها را در بهشت پر نعمت داخل مى‏گردانیم 25 »
ولکن آنان قدم در راه سعادت و نجات نمى‏گذارند از این جهت که آنان تنها، دل به زندگى دنیا بسته‏اند و در چهار چوب محدود مادّیت غوطه‏ورند و به تعبیر قرآن زندگى این دنیا در نظر کفار تزیین شده آنان گروندگان به خدا را مسخره مى‏کنند:
-«حیات دنیا و متاع دنیا در نظر کافران، جلوه نموده که اهل ایمان را مسخره مى‏کنند ولى مقام تقوا پیشگان روز قیامت برتر از کافران است و خدا به هر که خواهد روزى بى‏حساب بخشد… 26 ».
تقوا و امتیازات خانوادگى و قبیله‏اى

یکى از ویژگیهاى برجسته اسلام در برابر ادیان کنونى این است که اسلام تمام امتیازات خانوادگى، قبیله‏یى عشیره‏یى و طبقاتى را به کلى لغو کرده است.
اسلام وابستگى پدر و پسرى و پدر و مادرى و همسرى و سایر علاقه‏هاى خویشاوندى را در تصدى امورى که نیاز به صلاحیت و تقوا دارند بدون اثر اعلام کرده است حتى زنان پیامبر به جهت همسر پیامبر بودن باعث ترجیح و موجب برترى و تصدى امرى و احراز مقام و حق تقدمى نیستند چنان که در قرآن مجید سوره‏ى 33 خطاب به همسران پیامبر مى‏فرماید:
«…یا نساء النبى لستن کاحد من النسّاء ان اتقیتنّ فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروف»«اى همسران پیامبر شما مثل سایر زنان نیستید اگر خدا ترس و پرهیزکار باشند پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید مبادا آن که دلش بیمار(هوى و هوس)است به طمع افتد(بلکه متین)و درست سخن گویند…»
منظور این آیه این نیست که همسران پیامبر شما مثل زنان در مورد تقوا فرقى دارند بلکه شاید منظور اصلى خطاب به زنان پیامبر این است که مسلمانان را متوجه یک توطئه سیاسى که ممکن است در امر حکومت و تصدى امور مملکتى رخ دهد و آن این که برخى از فرصت طلبان و مغرضان از نرمش سخنان آنها سوء استفاده کنند و در پوشش طرفدارى از همسران پیامبر، آنان را آلت دست اغراض جاه طلبانه خویش قرار دهند چنان که طبق تواریخ معتبر شیعه و سنى این توطئه بعد از رحلت پیامبر در جنگ جمل پیش آمد و کلمات گهربار على(ع)در نهج البلاغه در موارد متعدد باین مسأله اشعار دارد که مسلمانها را به آن یاد آورى کرده است که از حوصله‏ى بحث ما فعلا خارج است.
تقوا و مقاومت

افراد با تقوا همواره بردبار و نیرومند در مقابل دشمنان و توطئه‏ها و حیله‏هاى گوناگون آنان به خوبى هوشیار و در برابر آنها مقاومت مى‏نماید و از وسوسه‏ى دشمن نمى‏هراسد زیرا در رابطه‏ى مستقیم با موجودى قادر و کامل و آفریننده و منتقم مى‏باشد که بر هر چیزى قدرت دارد 27 و اشیا را از عدم به هستى مى‏آورد و با اتکاء به این قدرت کوبنده هر قدرت متجاوز را در هم مى‏گوبد از این رو در قرآن کریم مى‏خوانیم:
«…و انّ تتقوا لا یضرکم کیدهم شیئا ان اللّه بما یعلمون محیط».یعنى«اگر صبر کنید و تقوا پیشه سازند(خداوند به شما مدد مى‏رساند)دشمنان به شما ضرر نمى‏رسانند(زبرا)خداوند به آنچه که انجام مى‏دهند احاطه دارد». 28
«بلى اگر شما صبر و ایستادگى در جهاد پیشه کنید و پرهیزگار باشید هنگامى که کافران بر سر شما شتابان و خشمگین بیایند خداوند پنجهزار فرشته را(با پرچمى که نشان مخصوص سپاه اسلام دارد)به مدد شما فرستد.»
البته ناگفته پیدا است که این آیه، به این معنى نیست که مسلمانان باید بدون فکر و اقدام در نجات خود باشند و تنها به امید فرود فرشتگان امدادى خداوند، روز شمارى کنند بلکه خداوند این کمک را در موارد ضرورى یعنى جایى که فداکارى و جانبازى مسلمانها در تمام ابعاد و زمینه‏ها براى پیروزى بر دشمن انجام گرفته ولکن قدرت دشمن بقدرى زیاد و پیچیده است که نه تنها صفوف متشکل مسلمانها در خطر نابودى است بلکه اسلام عزیز نیز روبرو با خطر جدى نابودى مى‏باشد در این صورت است که لطف و رحمت پروردگار و وعده‏ى کمک به حق و بندگان صالح و مستضعف تحقق پیدا مى‏کند چنان که خداوند در قرآن مجید مى‏فرماید:
«و لقد نصرکم اللّه ببدر و انتم اذلّة فاتقوا اللّه لعلکم تشکرون» 29 یعنى«خداوند به شما که در جنگ بدر شکست خورده و ذلیل شده بودید یارى کرد پس تقوا داشته باشید تا شاید سپاسگزار باشید(یعنى کمک خداوند به جهت تقوا و توکل به خدا متوجه شما است).

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ب.ظ ]




حقيقت تقوا از نگاه قرآن

تقوا چيست؟
تقوا به معناي حفظ كردن خويشتن از چيزي است كه انسان از آن مي ترسد. اين واژه از ريشه وقي گرفته شده است كه به معناي حافظ و سپر است. انسان براي آن كه خود را از زيان جنگ حفظ كند و آثار شمشير و نيزه و تير را از خود دفع سازد تن را به سپر مي سپارد تا وي را نگه دارد و آسيبي به او نرسد.

تقوا در اصطلاح شرعي به معناي نگه داري نفس از چيزي است كه موجب گناه مي شود و گرفتار خشم و غضب الهي مي گردد. براي دست يابي به مقام تقوا و رهايي از خشم الهي شخص مي بايست از هر آن چه خداوند از آن بازداشته است پرهيز كرده و به هر چه فرمان داده انجام دهد. بنابراين تعريف تقوا به ترك و پرهيز از آن چه نهي كرده و بازداشته است، تعريف جامعي نيست؛ چنان كه ترجمه آن به پرهيز و پرهيزگاري بيانگر معنا و مفهوم قرآني آن نمي باشد؛ اگر چه حتي در اين تعريف پرهيزگاري را به معناي ترك برخي مباحات نيز معنا كرده و ترك آن را كمال تقوا قرار دهيم؛ زيرا تقوا درحقيقت، چيزي جز حركت در راه راست و صراط مستقيم نيست كه اين راه دربردارنده همه آن چيزي است كه ما از آن به دين ياد مي كنيم؛ از اين رو مي توان تقوا را در اصطلاح و فرهنگ قرآني به معناي عمل به دين دانست و يا پا از اين فراتر نهاده و تقوا را به معناي دين داري در حوزه ايمان و عمل دانست. بنابراين مي توان گفت كه در مفهوم قرآني تقوا در همان معناي دين داري به كار رفته است و متقي همان دين دار است كه در حوزه هاي مختلف خود را به اشكال گوناگوني نشان مي دهد.

آثار و كاركردهاي اجتماعي تقوا
اگر تقوا را همان دين داري معنا كنيم مي توان همان آثار و كاركردهايي كه براي دين داري در همه حوزه ها برشمرده مي شود، براي تقوا بيان كرد. از اين رو مي بينيم كه در كتاب وزين فرهنگ قرآن نوشته آيت الله هاشمي رفسنجاني و برخي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، بيش از 119 اثر و كاركرد براي تقوا برشمرده شده كه همان كاركردها و آثار دين در همه حوزه هاي پيش گفته است. اين گونه تعامل با موضوع تقوا، خود بيانگر اموري چند از قبيل ارزش و اهميت تقوا و نيز معناي عام و فراگير تقواست كه مي توان آن را مترادف دين داري دانست.

در اين جا تنها به كاركردهايي اشاره مي شود كه تقوا در حوزه عمل اجتماعي و هنجاري به جا مي گذارد و آثار آن به طور مستقيم خود را نشان مي دهد.

اتحاد، محصول تقوا
از جمله كاركردهايي كه قرآن براي تقوا برمي شمارد اتحاد و وحدت در ميان مسلمانان است؛ زيرا تقوا زمينه ساز تمسك به حبل الله و نيل به وحدت و اتحاد اجتماعي جامعه اسلامي و امت قرآن است.

خداوند در آيه 102 و 103 سوره آل عمران درباره كاركرد تقوا در اين حوزه مي فرمايد: يا ايهاالذين آمنوا اتقواالله حق تقاته… و اعتصموا بحبل الله جميعاً ولاتفرقوا؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد تقواي الهي را به نحو احسن و كمالي آن به جا آوريد… و همگي به ريسمان الهي تمسك جوييد و متفرق نشويد.

در حقيقت تقواي الهي در حالت كمالي آن تمسك به ريسمان الهي است كه در روايات از آن به قرآن و عترت و سنت ياد شده است. بنابر تفسير يادشده از حبل الهي، مسلمان متقي مي بايست به حبل الهي تمسك جويد كه همان دين است؛ از اين رو گفته مي شود كه تقوا همان دين داري است و كسي كه دين داري و تقوا را پيشه خويش كند به وحدت دست مي يابد؛ زيرا در اين حالت در حوزه بينشي و نگرش و عمل مي بايست در چارچوب دين (قرآن و سنت و عترت) عمل و حركت كند و از آن جايي كه وحدت نيز چيزي جز يگانگي در بينش و نگرش و روش نيست، به خودي خود اتحاد پديدار مي گردد و اختلافات به كناري مي رود.

جامعه اي كه بر پايه تقوا استوار است به وحدت و اتحاد دست مي يابد و از آثار آن برخوردار مي شود. از اين روست كه خداوند مي فرمايد: ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاتقون فتقطعوا امرهم بينهم زبراكل حزب بمالديهم فرحون؛ اين امت اسلام، امت واحد و هم هدفي است و من پروردگار شمايم پس، از من تقوا گيريد ولي مردم، دين و كتابي را كه به وسيله پيامبران به آنان عرضه شده بود قطعه قطعه كرده و هر يك به بخشي ايمان و به بخشي ديگر كافر شدند و دين را اين گونه در ميان خويش تقسيم كردند و هر يك بخشي را گرفتند و به همان شادمان شدند. (مؤمنون آيه 52 و 53)

در اين آيه به خوبي بيان شده است كه مردم چون تقواي الهي را پيشه نكردند و هر يك به بخشي از دين عمل كردند و بخشي را فرو گذاشتند و هر يك به آن بخشي كه عمل مي كردند افتخار كرده و آن را درست و كامل دانستند، همين امر موجب شد تا خود گروه گروه شوند و اتحاد و وحدت در دين و روش از ميان آنان رخت بربندد.

بنابراين عمل به دين يعني تقواي الهي داشتن كه خود زمينه اي براي اتحاد و وحدت در هدف و روش است و دوري از تقوا يعني فروگذاري بخشي از دين و عمل به بخشي از آن كه در نتيجه آن هر يك تنها به آن بخشي كه عمل مي كنند، باور داشته و بدان شاد شده و ديگران را منكر مي شوند و تخطئه مي كنند و اين گونه است كه جامعه دچار تشتت و اختلاف مي گردد. اين درحالي است كه اگر به ريسمان الهي و حبل خداوندي تمسك مي كردند و به همه قرآن و سنت و عترت عمل كرده و وفادار بودند؛ وضعيت ايشان اين گونه نمي شد.

تقوا و دوري از التقاط
كساني كه به بخشي از دين ايمان آورند و بدان عمل كنند، در حقيقت از دين واقعي دور شده اند و اين مسأله موجب مي شود تا در برخي از مسايل زندگي خويش به اموري بيرون از دين تمسك جويند و گرفتار انديشه و عمل و روش التقاطي گردند. از اين روست كه خداوند به نقش تقوا در دوري از التقاط اشاره مي كند و بيان مي دارد كه چگونه فقدان تقوا موجب مي شود تا كساني كه به دين كامل عمل نمي كنند دچار التقاط شده و از انديشه هائي چون انديشه هاي جاهلي استفاده مي كنند و از دين كامل دور مي شوند (بقره آيه 189)

در صحنه عمل اجتماعي نيز شخص غيرمتقي به جهت عمل نكردن به دين كامل، دچار ناهنجاري مي شود كه از آن جمله مي توان به افساد در جامعه و طبيعت (بقره آيه 205 و 206 و شعرا آيه 179 تا 183) تجسس در كارهاي ديگران (حجرات آيه12) تجاوز به حقوق ديگران (مائده آيه 2) و دادن نام هاي زشت (همان) اشاره كرد كه چگونه تحت تأثير بي تقوايي صورت مي گيرد؛ زيرا كساني كه اهل تقوا و دين داري هستند همواره از رفتار نابهنجار در حوزه عمل اجتماعي خودداري مي كنند. چون دين از آن ها بازداشته و يا خواستار عمل به هنجارها و رفتار پسنديده شده است و شخص دين دار و متقي مي كوشد تا بر پايه آن ها عمل كند. از اين روست كه جامعه دين دار و متقي جامعه اي است كه نابهنجاري ها در آن يا ديده نمي شود و يا به شكل پديده اجتماعي در آن بروز و ظهور ندارد.

دستاوردهاي جامعه باتقوا
جامعه اي كه تقوا در آن به رشد و بالندگي رسيده است از طاغوت و بندگي حكومت هاي فاسد و باطل رهايي مي يابد و هرگز دچار آن نمي شود. (زمر آيه 16 و 17) ظلم و بي عدالتي در آن به صورت پديده اجتماعي وجود ندارد (مريم آيه 13 و 14 و جاثيه آيه 19) و مردمانش از عجب و خودپسندي رهايي يافته (بقره آيه 206) و از گناه عيب جويي ديگران مبرا و پاك شده اند. (حجرات آيه 11 و 12) در جست وجوي عيب ديگري و يا غيبت از ايشان نيستند (همان) و در حوزه مسايل اقتصادي گرفتار كم فروشي (شعراء آيه 179 و 183) و حرام و باطل خوري و تجاوز و معصيت به حقوق ديگران (مجادله آيه 9) نيستند.

اين ها بخشي از كاركردهاي اجتماعي تقوا در آيات و آموزه هاي قرآني است كه بطور خلاصه مي توان گفت كه براساس آيات قرآني، جامعه متقي جامعه اي برتر و نمونه است كه مي بايست آن را جست و در پي تحقق آن تلاش كرد. به يك معنا تقوا در آموزه هاي قرآني چيزي جز دين داري و عمل به تمام دين نيست همان چيزي كه از آن در قرآن به حق تقاته (كمال تقوا) ياد شده است.بسيار از تقوا سخن گفته شده و مي شود. شايد سبب اهتمام ويژه به اين موضوع جايگاه و اهميتي است كه اين موضوع در نظام فكري و عملي تفكر اسلام و قرآن دارا مي باشد. اگر بخواهيم عناصر كليدي و مقومات اساسي دين اسلام را در چند چيز خلاصه كنيم؛ بي گمان پس از باورهايي كه از آن به اصول دين ياد مي شود موضوع تقواست.

هر چند كه در حوزه هاي مختلفي چون بينشي و فقهي و اخلاقي از تقوا و مراتب آن با توجه به كاركردهاي آن در هر يك از حوزه ها، سخن گفته شده است ولي بايد توجه داشت كه تقوا بيش از آن كه مسئله فقهي و اخلاقي به ويژه در حوزه فردي باشد امري اجتماعي است.

تقوا از درون و باطن و از حوزه بينشي آغاز مي شود و به بيرون و عمل اجتماعي و هنجاري كشيده مي شود.

در بينش قرآني، تقوا هم راه و هم روش و هم بينش و هم عمل است. تقوا داراي مراتبي است كه ارتباط تنگاتنگي با مراتب ايماني دارد. هر چه ايمان شخص استوارتر مي شود، تقوا در او نمودارتر مي گردد. از اين رو مي توان گفت كه تقوا بازتاب بيروني ايمان است كه در حوزه هاي مختلف اخلاقي و فقهي و هنجاري خود را نشان مي دهد. آن چه در اين نوشتار مورد نظر است، بازخواني حقيقت تقوا و آثار اجتماعي آن در حوزه عمل اجتماعي و هنجاري بر پايه آموزه هاي قرآني است.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ب.ظ ]




تقوا (معنای تحلیلی تقوا از دیدگاه شهید مطهری)
معنای دقیق تقوا

تقوا، از مهم ترین شاخص های تربیت دینی است که در معارف ناب اسلامی بسیار به آن سفارش شده است. بنا بر همین ارزش و جایگاه، بزرگان اخلاقی و پیشروان تعلیم و تربیت اسلامی نیز به مسئله تقوا بیش از هر چیز توجه می کنند. در این میان، هرکدام تعریف های گوناگونی از تقوا ارائه داده اند که «پرهیزکاری» وجه مشترک همه آنهاست. حال آنکه شهید فرزانه، استاد مرتضی مطهری که در تبیین و آشکار ساختن معارف الهی، نگرشی ژرف و دقیق داشت، با دید تیزبین و تحلیل موشکافانه خویش، این معنا را برای واژه تقوا، نارسا می داند. ایشان ضمن اینکه زبان فارسی را از داشتن واژه ای هم سنگ در برابر کلمه تقوا ناتوان معرفی می کند، در یک تعریف توضیحی، کلمه «خود نگه داری» را معادل تقوا می داند و می گوید:

تقوای از معاصی، در واقع معنایش خود نگه داری است. متقی باش؛ یعنی خود نگه دار باش. خود این، یک حالت روحی و معنوی است که از آن، تعبیر به «تسلط بر نفس» می کنند. اینکه انسان بتواند خود بر خود و در واقع، اراده و عقل و ایمانش بر خواهش ها و هوس هایش تسلط داشته باشند، به طوری که بتواند خودش را نگه دارد، این نیروی خود نگه داری، اسمش تقواست… خود را نگه داری کردن از معصیت، لازمه اش اجتناب از معصیت است و لازمه اجتناب از معصیت، خود را از لازمه معصیت ـ یعنی خشم الهی ـ نگه داری کردن است… اگر بگویند «اِتَّقِ اللّه َ» معنایش این است که خود را نگه دار از اینکه گرفتار گناه شوی و بر اثر گناه کردن، در معرض خشم الهی قرار بگیری.
پیام متن:

1. معنای دقیق تقوا، خود نگه داری است؛ یعنی انسان، نفس خود را از هر چه غیر رضایت خداست، نگه دارد.

2. خواهش های نفسانی، بدون تقوی پیشگی کنترل نمی شود، و این خود، دلیل مهمی بر اهمیت تقوی است.
اساس تربیت دینی

انسان خداجو که در امور زندگانی خویش جز به خشنودی پروردگار نمی اندیشد و از غضب و ناخرسندی یار برحذر است، همواره چشم دل، نگران می دارد تا در برابر مسائل گوناگونی که روز و شب با آنها برخورد می کند، عملی غیر از خواست پروردگار از او سر نزند و در این مسیر، مراقب اعمال خویش است. کارهایی که رضای الهی در آن نیست، به انحراف آدمی از جاده فطرت توحیدی انسان می انجامد و در مقابل، هر آنچه انسان را به محضر پرخیر ربوبی نزدیک می سازد، همانا در فطرت پاک و روح روشن او ریشه دارد. از همین رو، در آموزه های تربیتی و اخلاقی اسلام نیز به این مسئله بسیار توجه شده است که انسان در همه لحظه های عمر خویش باید مراقب احوال خود باشد، نفس را از خطر افتادن در مهلکه های انحراف و گناه و گمراهی نگه دارد و این «خود نگه داری» و مراقبه نفس همان تقوای الهی است. شهید مطهری، تقوا را محور اساسی تهذیب نفس می داند و مرکب چموش نفس را تنها در دست تقوا پیشگان، رام و راهوار معرفی می کند. ایشان در این باره می گوید:

اساس تربیت دینی، همین است که انسان، خود بر خود مسلط باشد. مگر می شود چنین چیزی که یک چیز خودش بر خودش مسلط باشد؟ اگر یک چیز، خودش یک امر بسیط باشد، که معنا ندارد خودش بر خودش مسلط باشد. این نشان می دهد که انسان دو «خود» دارد؛ یک خودش، خود حقیقی است و خود دیگرش، ناخود است و در واقع، تقوا تسلط بر ناخودی است که انسان آن «ناخود» را خود می داند. … گر انسان بتواند بر نفس خودش در آن حد مسلط باشد که بر جُبن خودش هم مسلط باشد، بر بخل و حسد و خشم و طمع و آز و حرص خودش مسلط باشد، این اسمش تقواست.
پیام متن:

حقیقت تقوا، تسلط خود واقعی انسان بر ناخود اوست و چنین تسلطی، اساس تربیت دینی اسلامی است.
تقوای برخاسته از ضعف یا قوت

سراسر عمر آدمی، میدان اجرای تقوای الهی است و هنر مردان خدا آن است که در همه حال، اهل تقوایند؛ چه زمانی که در انزوا به سر می برند و چه آن هنگام که در متن جامعه و میان مردم هستند. آنان حتی در برخورد با فراز و نشیب زندگی، به مجاهده با نفس می پردازند و به فیض رضایت الهی دست می یابند، نه آنکه کنج عزلت و راحت اختیار کنند و نفس خویش را از هر ناملایمی، یک سره خلاص کنند یا در گوشه ای، فارغ از درد و رنج و فراز و نشیب، به عبادت و کسب تقوا سر کنند. شهید مطهری، چنین تقوایی را تقوای از سر ضعف و تقوای نوع اول را تقوای از سرقوت می نامد:

… به وجود آوردن اجبار عملی برای پرهیز از گناه و آن گاه ترک کردن گناه، کمالی محسوب نمی شود. اگر توفیق چنین کاری پیدا کنیم و از این راه مرتکب گناه نشویم، البته از گناه پرهیز کرده ایم، ولی نفس ما همان اژدهاست که بوده است، فقط از غم بی آلتی افسرده است. پرهیز از گناه، آن وقت کمال محسوب می شود که انسان بدون اجبار عملی، از گناه و معصیت پرهیز کند.
پیام متن:

اجبار عملی بر ترک گناه، کمال را در پی ندارد. حقیقت تقوا، با قرار گرفتن در متن اجتماع و تمرین و برای ترک گناه و و گمراهی به دست می آید. به عبارت دیگر، تقوای حقیقی آن است که از درون آدمی بجوشد و به دست آید.
تقوا در نهج البلاغه

موضوع تقوا در میان دیگر فضیلت های تبیین شده نهج البلاغه، چون کوکبی درخشان و فروزان است. توجه امیر کلام، امام علی علیه السلام به این مرتبه والای انسانی تا آن جاست که حدود ده خطبه این کتاب گران قدر به تقوا اختصاص دارد و اوج این درخشندگی در خطبه روح بخش همّام ـ در توصیف متقین ـ به چشم می خورد. امام علی علیه السلام در این خطبه، تقوا پیشگان را گل سرسبد آفرینش معرفی می کند و می فرماید: «فَالمُتّقونَ فیها هُمْ اَهْلُ الفَضائِلِ؛ تنها تقواپیشگان در دنیا، صاحبان فضیلت هستند.» از دیدگاه آن حضرت، اهمیت تقوا چنان است که می تواند پیمودن راه نیک بختی را برای انسان هموار سازد. شهید مطهری در بیان این مطلب می گوید:

مفهوم تقوا در نهج البلاغه، مترادف با مفهوم پرهیز، حتی به مفهوم منطقی آن نیست. تقوا در نهج البلاغه، نیرویی است روحانی که بر اثر تمرین های زیاد پدید می آید و پرهیزهای معقول و منطقی از یک نگاه، سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانی است. … نهج البلاغه تقوا را به مثابه یک نیروی معنوی و روحی که بر اثر ممارست و تمرین پدید می آید و به نوبه خود، آثار و لوازم و نتایجی دارد و از آن جمله، پرهیز از گناه را سهل و آسان می سازد، طرح و عنوان کرده است… امام علی علیه السلام تصریح می کند که تقوا، چیزی است که پرهیز از محرمات الهی و همچنین ترس از خدا، از لوازم و آثار آن است. پس در این منطق، تقوا نه عین پرهیز است و نه عین ترس از خدا، بلکه نیرویی است روحی و مقدس که این امور را به دنبال خود دارد.
پیام متن:

از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، تقوا، نیرویی روحانی است که سبب پرهیزکاری و ترس از خدا و دیگر فضیلت ها می شود.
تقوا، مهار مرکب نفس

شهید مطهری، با بیان و تحلیلی دقیق از موارد کاربرد واژه تقوا در خطبه های نهج البلاغه، به شرح و توضیح ظرافت های موجود در کلام حضرت اشاره می کند و برداشتی حقیقی از معنای تقوا در نهج البلاغه را ارائه می دهد. از جمله، با ذکر بخشی از سخنان مولا علی علیه السلام از این کتاب انسان ساز درباره تقوا، این گونه توضیح می دهد:

[امام علی علیه السلام می فرماید:] همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختیار هوای نفس قرار دادن، مانند اسب های سرکش و چموشی است که لجام از سر آنها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت، اسب ها سوارهای خود را در آتش افکنند. و مَثل تقوا، مثل مرکب های رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار است و آن مرکب ها با آرامش، سوارهای خود را به سوی بهشت می برند.

در این خطبه، تقوا به عنوان یک حالت روحی و معنوی که اثرش ضبط و مالکیت نفس است، ذکر شده. این خطبه می گوید: لازمه بی تقوایی و مطیع هوای نفس بودن، ضعف و زبونی و بی شخصیت بودن در برابر محرکات شهوانی و هواهای نفسانی است. انسان در آن حالت، مانند سوار زبونی است که از خود، اراده و اختیاری ندارد و این مرکب است که به هرجا که دلخواهش است، می رود. لازمه تقوا، قدرت اراده و شخصیت معنوی داشتن و مالک حوزه وجود خود بودن است؛ مانند سوار ماهری که بر اسب تربیت شده ای سوار است و با قدرت و تسلط کامل، آن اسب را در جهتی که خود انتخاب کرده، می راند و اسب در کمال سهولت، اطاعت می کند.
پیام متن:

1. کنترل و مالکیت بر نفس، تقویت قوای باطنی در برابر رذیلت های نفسانی و نیز شخصیت یافتن انسان، از آثار مهم تقوا به شمار می رود.

2. انسان بی تقوا انسان بی اراده و زبون و انسان با تقوی، نیرومند و صاحب اراده است.
تقوا؛ مصونیت، نه محدودیت

یکی از مهم ترین اسباب گرفتاری و مصیبت انسان در دنیا، رفتارهای ناشایست اوست که در رها کردن عنان نفس و ترجیح دادن خواسته دل برخواست پروردگار ریشه دارد. انسانی که همواره درصدد برآوردن تمایلات نفسانی خویش و بهره جویی از لذت های گذرای دنیاست، خود را از امداد غیبی پروردگار و از توجه و رسیدگی های خداوند ـ که به بندگان شایسته خویش دارد ـ محروم ساخته است. در مشکلات و مصیبت های دنیایی نیز توجه ویژه پروردگار شامل او نخواهد شد؛ زیرا او در زندگی روزانه خویش، خدای متعال و خشنودی او را به فراموشی سپرده است. شهید مطهری با اشاره به اینکه تقوا، کلید حل مشکلات دنیا و آخرت انسان است، این صفت زیبا را تنها راه برون رفت از درگیری های زندگی معرفی می کند و با استناد به قرآن می فرماید:

انسان وقتی که بصیرتی نداشته باشد، در ابتدا از تقوا، تنها محدودیت می فهمد و می گوید: اگر انسان بخواهد خودش را مقید به تقوا کند، معنایش این است که خودش را در بن بست قرار دهد، به دور خودش خطی بکشد و برای خود، محدودیت قائل شود. قرآن درست نقطه مقابل این مطلب را ذکر می کند [و نکته لطیف همین است]؛ یعنی بی تقوایی است که انسان را در بن بست قرار می دهد و تقواست که بن بست را می شکند… خداوند در قرآن می فرماید: تقوا بن بست و محدودیت نیست؛ برعکس، تقوا نداشتن، انسان را به بن بست ها و محدودیت ها دچار می کند و تقوا، راهی است که خدا معین کرده است که اگر انسان از آن راه برود، محدودیت و بن بستی برای او نیست: «وَ مَن یَتَّقِ اللّه َ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً؛ هر کس که تقوای الهی را پیشه کند، خدا برای او راه بیرون رفتن از تنگناها و مشکلات را قرار می دهد».
پیام متن:

تقوا، کلید حل مشکلات دنیا و آخرت انسان است.
آزادی در گرو تقوا

آزادی، واژه شیرینی است که فطرت همه آدمیان خواهان آن است، هرچند در تحلیل معنای آن، بیشتر انسان ها به خطا می روند. در معارف ناب اسلامی، آزادی نه به معنای گسستن مهار نفس و افسارگسیختگی شهوت های آدمی، بلکه به معنای رهایی از هرچه مانع راه سعادت و کمال انسان و پروازی آگاهانه و عاشقانه در افق ابدیت است و تقوای الهی، بال و پر چنین پروازی است. شهید مطهری با تبیین کلامی نورانی امیرمؤمنان علی علیه السلام ، با اشاره به عوامل و آثار چنین تقوایی می فرماید:

امیرالمؤمنین علی علیه السلام نه تنها تقوا را محدودیت و مانع آزادی نمی داند، بلکه علت و موجب بزرگ آزادی را تقوای الهی می شمارد. در خطبه 228 فرموده است: تقوا، کلید دوستی و اندوخته روز قیامت است؛ آزادی است از قید هر بندگی و نجات است، از هر بدبختی. به وسیله تقوا، انسان به هدف خویش می رسد و از دشمن نجات پیدا می کند و به آرزوهای خویش نائل می شود. تقوا در درجه اول و به طور مستقیم، از ناحیه اخلاقی و معنوی به انسان آزادی می دهد و او را از قید رقیت و بندگی هوا و هوس آزاد می کند و رشته حرص و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمی دارد، ولی به طور غیرمستقیم، در زندگی اجتماعی نیز آزادی بخش انسان است. رقیت ها و بندگی های اجتماعی، نتیجه رقیت معنوی است… پس تقوا نه تنها قید و محدودیت نیست، بلکه عین حریت و آزادی است.
بند بگسل، باش آزاد، ای پسر! چند باشی بند سیم و بند زر
مولوی

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ب.ظ ]




 


احادیث در مورد تقوا

حدیث (1) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

مَن رُزِقَ تُقىً فَقَد رُزِقَ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ؛

هر كس تقوا روزى اش شود، خير دنيا و آخرت روزى او شده است.

نهج الفصاحه ص 769 ، ح 3015
حدیث (2) امام على عليه السلام :

إِنَّ التَّقْوَى مُنْتَهَى رِضَى اللَّهِ مِنْ عِبَادِهِ وَ حَاجَتِهِ مِنْ خَلْقِهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ وَ إِنْ أَعْلَنْتُمْ كَتَبَه‏

نهايت خشنودى خداوند از بندگانش و خواسته او از آفريدگانش تقواست، پس تقوا از خداوندى بكنيد كه اگر پنهان كنيد مى داند و اگر آشكار سازيد مى نويسد.

عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 154 ، ح 3358
حدیث (3) امام على عليه السلام :

لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ لَهُ مِنْهَا مَخْرَجاً وَ رَزَقَهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ.

اگر آسمان ها و زمين راه را بر بنده اى ببندند و او تقواى الهى پيشه كند، خداوند حتما راه گشايشى براى او فراهم خواهد كرد و از جايى كه گمان ندارد روزى اش خواهد داد.

عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 416 ، ح 7068
حدیث (4) امام على عليه السلام :

إن لأهل التقوى علامات يعرفون بها : صدق الحديث و أداء الأمانة و وفاء العهد

تقواپيشگان نشانه هايى دارند كه با آنها شناخته مى شوند: راستگويى، امانتدارى، وفاى به عهد و… .

تفسیر العیاشی ج 2 ، ص 213 ، ح 50
حدیث (5) امام على عليه السلام :

اَلتَّقِىُّ سابِقٌ اِلى كُلِّ خَيرٍ ؛

تقواپيشه براى انجام هر كار خيرى سبقت مى گيرد.

اعلام الدین ص 186
حدیث (6) امام باقر عليه السلام :

اِنَّ اللّه عَز َّو َجَلَّ يَقى بِالتَّقوى عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ وَ يُجَلّى بِالتَّقوى عَنهُ عَماهُ وَ جَهلَهُ؛

خداوند به وسيله تقوا بنده را حفظ مى كند از آنچه كه عقلش به آن نمى رسد و كور دلى و نادانى او را بر طرف مى سازد.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 8 ، ص 52
حدیث (7) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

اَتقَى النّاسِ مَن قالَ الحَقَّ فيما لَهُ و َعَلَيهِ؛

باتقواترين مردم، كسى است كه در آنچه به نفع يا ضرراوست،حق رابگويد.

امالی(صدوق) ص 20 - من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 395
حدیث (8) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

تَمامُ التَّقوى اَن تَتَعَلَّمَ ما جَهِلتَ وَ تَعمَلَ بِما عَلِمتَ؛

تمام و كمال تقوا اين است كه آنچه را نمى دانى بياموزى و بدانچه مى دانى عمل كنى .

مجموعه ورام ج 2 ، ص 120
حدیث (9) قال الصادق عليه السلام :

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ فَقَالَ يُطَاعُ فَلَا يُعْصَى وَ يُذْكَرُ فَلَا يُنْسَى وَ يُشْكَرُ فَلَا يُكْفَرُ.

از امام صادق عليه السلام درباره آيه (تقواى الهى داشته باشيد آنگونه كه حقّ تقواست) سئوال شد، فرمودند: از خدا فرمان مى برد و نافرمانى نمى كند، به ياد اوست و فراموشش نمى كند، شكرگزار اوست و كفران نمى كند.

غررالحكم، ج2، ص451، ح3260
حدیث (10) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

لا الرَّجُلُ مِنَ المُتَّقينَ حَتّى يُحاسِبَ نَفسَهُ اَشَدَّ مِن مُحاسَبَةِ الشَّريكِ لِشَريكِهِ فَيَعلَمَ مِن اَينَ مَطعَمُهُ وَ مِن اَينَ مَشرَبُهُ وَ مِن اَينَ مَلبَسُهُ اَ مِن حِلٍّ ذلِكَ اَم مِن حَرامٍ؛

انسان از تقواپيشگان نيست مگر آن كه سخت تر از حسابرسى شريك از شريك، از خود حساب بكشد و بداند خوردنى، نوشيدنى و پوشيدنى اش از كجاست آيا از حلال است يا حرام؟

الزهد ص 17 ، ح 37
حدیث (11) امام باقر عليه السلام :

اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ يَقى بِالتَّقوى عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ وَ يُجَلّى بِالتَّقوى عَنهُ عَماهُ وَ جَهلَهُ؛

خداوند عزوجل به وسيله تقوا، انسان را از آنچه عقلش به آن نمى رسد، حفظ مى كند و كوردلى و نادانى را از او دور مى نمايد.

كافى(ط-الاسلامیه) ج 8، ص 52، ح 16
حدیث (12) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

لَا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوا ذَلِكَ نُزِعَتْ مِنْهُمُ الْبَرَكَاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ.

تا زمانى كه مردم، امر به معروف و نهى از منكر نمايند و در كارهاى نيك و تقوا به يارى يكديگر بشتابند، در خير و سعادت خواهند بود، اما اگر چنين نكنند، بركت ها از آنان گرفته شود و گروهى بر گروه ديگر سلطه پيدا كنند. نه در زمين ياورى دارند و نه در آسمان.

تهذيب الاحكام(تحقیق خرسان) ج 6، ص 181، ح 22
حدیث (13) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

مَا مِنْ شَابٍّ تَزَوَّجَ فِي حَدَاثَةِ سِنِّهِ إِلَّا عَجَّ شَيْطَانُهُ يَا وَيْلَهُ يَا وَيْلَهُ عَصَمَ مِنِّي ثُلُثَيْ دِينِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ الْعَبْدُ فِي الثُّلُثِ الْبَاقِي.

هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مى آورد كه : واى برمن ، واى بر من! دو سوم دينش را از دستبرد من ، مصون نگه داشت . پس بنده بايد براى حفظ يك سومِ باقى مانده دينش ، تقواى الهى پيشه سازد .

نوادر (راوندى) ص 12
حدیث (14) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُنْسَأَ لَهُ فِي عُمُرِهِ وَ يُوَسَّعَ لَهُ فِي رِزْقِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ وَ لْيَصِلْ رَحِمَه‏

هر كس دوست دارد كه عمرش طولانى و روزى اش زياد شود، تقواى الهى پيشه كند و صله رحم نمايد.

الزهد ص 39 ، ح 104 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 71 ، ص 102، ح 56
حدیث (15) امام صادق علیه السلام :

اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَيْكُمْ بِأَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ فَلَوْ أَنَّ قَاتِلَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع ائْتَمَنَنِي عَلَى أَمَانَةٍ لَأَدَّيْتُهَا إِلَيْهِ.

تقواى الهى پيشه كنيد و امانت را به كسى كه شما را امين دانسته است، باز گردانيد، زيرا حتّى اگر قاتل اميرالمؤمنين عليه السلام امانتى را به من بسپرد هر آينه آن را به او بر مى گردانم.

امالى (صدوق) ص 318{شبیه این حدیث در کافی(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 133 ، ح 4}
حدیث (16) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

مَا مِنْ شَابٍّ تَزَوَّجَ فِي حَدَاثَةِ سِنِّهِ إِلَّا عَجَّ شَيْطَانُهُ يَا وَيْلَهُ يَا وَيْلَهُ عَصَمَ مِنِّي ثُلُثَيْ دِينِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ الْعَبْدُ فِي الثُّلُثِ الْبَاقِي‏

هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مى آورد كه : واى برمن ، واى بر من! دو سوم دينش را از دستبرد من ، مصون نگه داشت . پس بنده بايد براى حفظ يك سومِ باقى مانده دينش ، تقواى الهى پيشه سازد .

نوادر (راوندى) ص 12
حدیث (17) امام على عليه السلام :

إِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَة

براستى كه جهاد يكى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را براى اولياى خاص خود گشوده است. جهاد جامه تقوا و زره استوار خداوند و سپر محكم اوست.

الغارات(ط-القدیمة) ج 2 ، ص 326
حدیث (18) امام على عليه السلام :

فى صِفَةِ المُتَّقينَ ـ : بُعدُهُ عَمَّن تَباعَدَ عَنهُ زُهدٌ وَ نَزاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لينٌ وَ رَحمَةٌ لَيسَ تَباعُدُهُ بِكِبرٍ وَ عَظَمَةٍ وَ لا دُنُوُّهُ بِمَكرٍ وَ خَديعَةٍ؛

در وصف پرهيزگاران، مى فرمايد: اگر از كسى دورى مى كند، به خاطر دنياگريزى و پاكدامنى است و اگر به كسى نزديك مى شود، از سر خوشخويى و مهربانى است، نه دورى كردنش از روى تكبر و نخوت است و نه نزديك شدنش از روى مكر و فريب.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 306 ، خطبه 193
حدیث (19) امام على علیه السلام :

اَدَّبْتُ نَفْسى فَما وَجَدْتُ لَها بِغَيرِ تَقْوَى الاْلهِ مِنْ اَدَبِ
فى كُلِّ حالاتِها وَ اِن قَصُرَتْ اَفْضَلَ مِنْ صَمْتِها عَنِ الْكَذِبِ
وَ غيبَةِ النّاسِ اَن غيبَتَهُم حَرَّمَها ذُوالْجَلالِ فِى الْكُتُبِ
اِن كانَ مِن فِضَّةٍ كَلامُكِ يا نَفْسُ فَاِنَّ السُّكوتَ مِن ذَهَبِ؛

به ادب و تربيت نفس خود پرداختم و براى ‏آن / ادبى بهتر از تقواى الهى در تمام حالاتش نيافتم
و اگر از پس اين امر برنيامد / براى آن چيزى بهتر از دم فروبستن از دروغ نيافتم
و از غيبت مردمان، همانا غيبت آنان را / خداوند با عظمت در كتاب‏ها حرام كرده است
اى نفس، اگر سخن تو / نقره است، سكوت طلاست

دیوان امیرالمومنین ص 69
حدیث (20) امام على علیه السلام :

اَلْمُؤْمِنُ حَيىٌّ غَنىُّ مُوقِرٌ تَقىٌّ؛

مؤمن، با حيا، بى ‏نياز، با وقار و پرهيزگار است.

عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 55 ، ح 1425
حدیث (21) امام على علیه السلام :

وَرَعُ الْمُؤْمِنِ يَظهَرُ في عَمَلِهِ، وَرَعُ الْمُنافِقِ لا يَظهَرُ إلاّ عَلى لِسانِهِ؛

پرهيزكارى مؤمن در رفتارش آشكار مى‏ شود و پرهيزكارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى ‏شود.

عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 504 ، ح 9230 ، 9231
حدیث (22) امام باقر علیه السلام :

اِنَّ اللّه‏َ عَز َّوَ جَلَّ يَقى بِالتَّقْوى عَنِ الْعَبْدِ ما عَزُبَ عَنْهُ عَقْلُهُ وَ يُجَلّى بِالتَّقْوى عَنْهُ عَماهُ وَ جَهْلَهُ؛

خداوند عز و جل به وسيله تقوا، انسان را از آنچه عقلش به آن نمى ‏رسد، حفظ مى‏ كند و كوردلى و نادانى را از او دور مى ‏نمايد.

كافى(ط-الاسلامیه) ج 8، ص 52، ح 16
حدیث (23) پيامبر صلى‏لله‏ عليه ‏و ‏آله :

اَلا اِنَّ خَيْرَ عِبادِ اللّه‏ِ التَّقىُّ النَّقىُّ الخَفىُّ وَ اِنَّ شَرَّ عِبادِ اللّه‏ِ المُشارُ اِلَيْهِ بِالاَصابِعِ؛

آگاه باشيد، بدرستى كه بهترين بندگان خدا كسى است كه با تقوا، پاك و گمنام باشد و بدترين بندگان خدا كسى است كه انگشت نما باشد.

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 67، ص 111، ح 12
حدیث (24) پيامبر صلی الله علیه و آله :

ثَلَاثٌ مَنْ لَمْ فِيهِ فَلَيْسَ مِنِّي وَ لَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هُنَّ قَالَ حِلْم‏ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ وَ حُسْنُ خُلُقٍ يَعِيشُ بِهِ فِي النَّاسِ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها كدامند؟ فرمودند: بردبارى كه به وسيله آن جهالت نادان را دفع كند، اخلاق خوش كه با آن در ميان مردم زندگى كند و پارسايى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد.

خصال ص 145 و 146 ، ح 172
حدیث (25) پيامبر صلی الله علیه و آله :

اَلْعَدْلُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الاُمَراءِ اَحْسَنُ، وَ السَّخاءُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الاَغْنياءِ اَحْسَنُ، اَلْوَرَعُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الْعُلَماءِ اَحْسَنُ، اَلصَّبْرُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الْفُقَراءِ اَحْسَنُ، اَلتَّوبَةُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الشَّبابِ اَحْسَنُ، اَلْحَياءُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى النِّساءِ اَحْسَنُ؛

عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر؛ تقوا نيكو است اما از علما نيكوتر؛ صبر نيكو است اما از فقرا نيكوتر، توبه نيكو است اما از جوانان نيكوتر و حيا نيكو است اما از زنان نيكوتر.

نهج الفصاحه ص578 ، ح 2006
حدیث (26) امام صادق علیه السلام:

الحَسبُ الفِعالُ و الشّرَفُ المالُ و الکرَمُ التَّقوی؛

گوهر مرد و بزرگی او اعمال اوست و شرافت و ارجمندی او دارایی او و کرامت و بزرگواری او تقوای اوست .

معانی الاخبار ص 405 ، ح 76
حدیث (27) امام محمد باقر علیه السلام:

اتَّقوا اللّهَ و صُونوا دینَکُم بِالوَرَع ؛

تقوای خدا پیشه کنید و دینتان را با ورع و تقوا حفظ کنید.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 76 ، ح 2
حدیث (28) امام صادق علیه السلام:

اعْمَلْ بِفَرَائِضِ اللَّهِ؛ تَكُنْ أَتْقَى النَّاس‏

به واجبات الهی عمل کن تا پرهیزکارترین مردمان باشی.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 82 ، ح 4
حدیث (29) امام صادق علیه السلام:
لَا یَنفَعُ اجتِهادٌ لَا وَرَعَ فیه؛

کوششی که پارسایی در آن رعایت نشود، سودی نخواهد داشت.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 76 ، ح 1
حدیث (30) امام صادق علیه السلام:

لَیسَ مِنّا وَ لاکَرامَةَ مَن کانَ فی مِصر فِیهِ مِاَئةُ الفٍ أو یَزیدونَ وَ کانَ فی ذَلِکَ المِصر أحَدٌ أورَعَ مِنهُ

از ما نیست و کرامتی ندارد آنکه در شهری صد هزار نفری با بیشتر زندگی کند و در آن شهر کسی باتقواتر از او باشد.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 78 ، ح 10
حدیث (31) پيامبر صلی الله علیه و آله:

مَن أحَبَّ أن أتقَی النّاس فَلیَتَوَکَّل عَلَی اللهِ تَعالَی

هر که دوست دارد با تقواترین مردم باشد به خدای تعالی توکل کند

من لا یحضره فقیه ج4 ، ص 400 ، ح 5858
حدیث (32) امام عسکری علیه السلام:

مَن لَم یَتّقِ وُجوهَ النّاسِ لَم یَتّقِ اللهَ.

آن که از مردم پروا نکند از خدا نیز پروا نمی کند.

بحارالانوار(ط-بیروت) ج 68 ، ص 336
حدیث (33) امام صادق علیه السلام:

مَا نَقَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْداً مِنْ ذُلِّ الْمَعَاصِي إِلَى عِزِّ التَّقْوَى إِلَّا أَغْنَاهُ مِنْ غَيْرِ مَالٍ وَ أَعَزَّهُ مِنْ غَيْرِ عَشِيرَةٍ وَ آنَسَهُ مِنْ غَيْرِ بَشَرٍ.

خدای عزوجل بنده ای را از خواری گناهان به عزت تقوا منتقل نمی کند، مگر اینکه بدون مال و ثروت، بی نیازش می سازد و بدون خویشان و بستگان عزیزش می گرداند و وجود آدمی، او را (با خود) مأنوس قرار می دهد.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 76 ، ح 8

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:38:00 ب.ظ ]





تقوا چیست؟

س1: معنای لغوی « تقوی» چیست؟

ج: «تقوی» از ماده وقایة است و وقایة یعنی نگهداری؛ صیانت و حفظ کردن[1]. وقتی فرمان خدا به انسان مکلّف می‌رسد خودش را از مخالفت فرمان او حفظ کند و نگه دارد، اگر خدا می‌گوید کاری واجب است و انجام بدهید، انجام بدهیم و ترک نکنیم که مخالفت بشود و اگر می‌گوید انجام ندهید گناه است، باید ترک کنیم و انجام ندهیم تا گناه نشود، پس خودمان را از مخالفت فرمان خدا حفظ کنیم و موافقت نشان بدهیم، این را می‌گویند «تقوی».

س2: به طور خلاصه تقوا چیست؟

ج: یعنی آدم خود را از مخالفت فرمان خدا حفظ کند و نگه دارد، خدا می­‌گوید: نماز بخوان بخواند، دروغ نگو نگوید، این آدم خودش را از مخالفت حفظ کرده است. لغت «تقوی» از ماده وقایة است، وقایة یعنی نگهداری و حفظ کردن.

س3: انسان با تقوا به معرفت می‌رسد یا با معرفت به تقوا می‌رسد؟

ج: اگر انسان بخواهد تقوا را مراعات کند باید معرفت به خدا داشته باشد، یعنی به خدا ایمان آورده باشد که تو خدایی من هم بنده تو، لذا باید من گوش به حرف خدا بدهم، اگر مرحله دوم تحقق پیدا کرد یعنی گوش به حرف خدا داد آن وقت رشد می کند، گوش به حرف خدا دادن یعنی همان تقوا.

س4: لطفاً چند كتاب درباره تقوا معرفي كنيد.

ج: درباره تقوا يك دانه كتاب هست خيلي قرص و محكم و آن كتاب خداست، بهترين و بزرگترين دعوت كننده به تقوای خدا در قرآن كريم است. آيات زيادي دارد ان شاء الله اگر بتوانيد این آیات را جمع كنيد كار بزرگي كرده‌­ايد مي‌فهميد كه خدا چقدر نسبت به تقوا تأكيد دارد.

س5: ما جهت همه کارها معمولاً برنامه و برنامه ريزي داريم، ولي در مورد تقوا برنامه خاصي نداريم بفرماييد چه کار کنیم؟

ج: تقوا برنامه ندارد، برنامه­‌اش خواندن رساله و ياد گرفتن واجب و حرام است. هر وقت واجب پيش آمد كرد انجام بدهي و حرام پیش آمد ترك كني، این برنامه شخصي شماست. از رساله بايد ياد بگيريد، الآن ظهر مي‌­شود گفته­‌اند بايد نماز بخوانيد. فردا ماه رمضان است بايد روزه بگيري، بيرون مي‌­روي زن نامحرم مي‌­آيد بايد نگاه نكني، حرف مي‌­زني بايد دروغ نگويي، اين‌ها برنامه‌­اي است كه در شئون زندگي پياده كردنش واجب و لازم است. مال بعضي‌­ها زود پيش مي‌­آيد، مال بعضي‌ها دیر پيش مي­‌آيد و بعضي­‌ها زياد پيش مي­‌آيد و بعضي­‌ها كم، اشخاص مختلفند. يك كسي در يك ماه در محيط زندگي­‌اش یک زن نمي‌­بيند، يك كسي با كم و زيادش روزي هزار تا مي‌­بيند، وظيفه‌اش را بايد انجام دهد.

س6: تعبير قرآني «تقوا» در قرآن آيا فقط به معناي خصوص انجام واجب و ترك حرام است يا مستحبّات و مكروهات را هم شامل مي‌­شود؟

ج: معنايش اين نيست، شما بايد صرف­ مير[2] را درست خوانده باشي آن جا نوشته ماده وقایة يعني چه، از آن جا بايد ياد بگيري و الّا بخواهي اين حرف ها را بزني درست نمي‌­شود. وقایة يعني چه؟ حفظ كردن، نگه داشتن، تقوا يعني آدم خودش را حفظ كند از مخالفت فرمان خدا، وقتي آيه نازل مي‌­شود که نماز بخوان، حفظ كردن از مخالفت (این فرمان) يعني چه؟ نماز بخوانم. دروغ نگو، نگويم، اين را مي­‌گويند «وقایة و تقوی».

س7: آيا تقوا راه است يا هدف است؟

ج: تقوا هدف نيست، وسيله‌اي است كه ايمان انسان را حفظ مي‌كند و رشد مي‌دهد و انسان را به هدف نزديكتر مي‌كند.

س8: آیا تقوا مراتب دارد؟

ج: تقوايي كه در قرآن و روايت مطرح است و ما مأمور هستيم انجام بدهيم،‌ همين انجام واجب و ترك حرام است. همين. خيلي مرد باشيم همين را تحويل خدا بدهيم. لازم نيست بالا برويم.

س9: پس مراتب دارد ولي ما مأمور نيستيم؟

ج: ما همان پله اولش را هم نداريم.

س10: امکان دارد ترك بعضي گناهان در مرتبه پايينِ تقوا باشد و ترک بعضي ديگر در مرحله بالای آن؟

ج: نه‌­خير، گناهان دو جور است: كبيره و صغيره. خدا در قرآن آيه فرستاده است كه اگر شما كبائر گناهان را ترك كنيد من صغائر را مي‌بخشم و مي‌­آمرزم[3]، يكي از وعده‌هايي كه خدا به انسان‌ها داده اين است. خُب همه انسان‌ها مشغولند گاهي گناه كبيره مي‌كنند، گاهي گناه صغيره مي‌كنند. خدا فرموده است اگر كبائر را كه مشخص و حدود چهل تاست ترك كنيد، ‌وسط آن اگر گناه صغيره باشد من حساب نمي‌كنم،‌ آن‌ها خيلي مهم است، كبائر خطرناكند. اين تشويق را خدا كرده است كه انسان‌ها كبائر را ترك كنند. صغائر به اندازه كبائر خطر ندارند. مصیبت زا نیستند. بنابراين كبائر را ما ترك كرديم صغائر هم بخشيده است با اين تقوای درجه اول حاصل می‌شود.

س11: آیا معنايي غير از انجام واجب و ترك حرام براي تقوا وجود دارد؟

ج: نه­‌خير، تقوا معنايش همين است از باب وقایة است. وقتي فرمان خدا به آدم مي‌رسد خودش را مخالفت حفظ كند و نگه دارد. آن مقدارش كه واجب است يعني انجام واجب و ترک حرام. انسان خودش را وقتی فرمان واجب به او رسيد مخالفت نكند تقوا را رعایت کند. يك مقدارش هم مستحبات است. مستحب هم وقتي خدا گفت: «‌وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»[4]، اين را هم مخالفت نكنيم و انجام بدهيم. اين هم مرحله بالاي تقواست اما واجب نيست مستحب است.

س12: ترك مستحبات و انجام مكروهات چطور، آیا مخالفت کردن است؟

ج: خيلي مردي فعلاً سراغ واجبات و محرمات برو، همين دو را اطاعت کن.

س13: پس در مرتبه بعد، آن حفظ كردن، مصاديق گسترده‌­تري هم مانند مستحب و مكروه پيدا مي‌كند؟

ج: بله، يعني از هر كاري حفظ كنيم،‌ مخالفت فرمان نكنيم، خودمان را از مخالفت حفظ كنيم اين را مي­‌گويند تقوی.

س14: در مراتب تقوا چه چیزی بالاتر است؟

ج: اين‌ها دست خداست ديگر. فرمان خدا تعيين مي‌كند اين كبيره است يا صغيره.

س15: «اتَّقُوا اللَّهَ»[5] كه در قرآن آمده است محذوفش چيست؟

ج: خود الله كه تقوا ندارد، منظور حرف‌هاي الله است. امر و نهي او تقوا دارد. گفته نماز بخوان، دزدي نكن، اين‌ها را بايد مواظب باشيم، خود خدا كه تقوا نمي­‌خواهد،‌ خدا حرف‌هايي زده است، «اتَّقُوا اللَّهَ» يعني گوش به اين حرف‌ها بده، مي‌­گويد نماز بخوان بخواني، دروغ نگو نگويي، اين را مي­‌گويند تقوا و الّا خود خدا منهاي از حرف‌هايش تقوا ندارد. ما خدا را چه كار كنيم؟ دستمان كه به او نمي‌­رسد، ‌اما حرف‌هايش در اختيار ماست، اگر عمل كردي موافقت كرده‌اي و خودت را از مخالفت حفظ كرده­‌اي و اگر عمل نكردي مخالفت كرده‌­اي.

س16: مراد از الهام تقوا در آیه «‏فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا»[6] چیست؟

ج: وقتي خدا به انسان عقل داد بدي­‌ها و خوبي‌­ها را به او نشان داد، چون عقل مي­‌فهمد خیلی کارها بد است و خیلی كارها خوب است این را مي‌­فهمد، اين‌ها اصل الهام و يادگيري است.

س17: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏»[7] یعنی چه؟

ج: عدالت نزديك­ترين چيز به تقواست، چون تقوا دستور داده عدالت كنيد و ظلم نكنيد.

س18: آيا مي‌توان گفت مهمترين عامل بازدارنده از رسيدن به تقوا عدم ازدواج است؟

ج: «مَنْ‏ تَزَوَّجَ‏ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ»[8]، هر کس ازدواج کند نصف دینش درست مي‌شود، نصف ديگرش را هم بايد با تقوا درست كند، « فَلْيَتَّقِ اللَّهَ فِي النِّصْفِ الْآخَرِ» ، بيشتر گناهان انسان با همان نداشتن همسر است، يعني گناهان شهواني است، اگر ازدواج كردي نصفش درست مي‌شود،‌ نصف دیگرش نه، نماز و روزه و اين‌ها بايد با تقوا درست بشود.

س19: در آيات و روايات تقوا و اخلاص ملاك قبول اعمال قرار گرفته است. از طرفي بدست آوردن اخلاص در عمل متوقّف بر تقوا و استمرار عمل است، حال چطور مي­‌شود انسان مبتدي به مراحل بالا برسد؟ با اين‌كه اخلاصش يا در عمل كم است يا اصلاً ندارد؟

ج: نگفته‌­اند كه يك روزه با تقوا شوید، گفته‌­اند آرام آرام شروع كنید هر چه رفتيد بالا بيشتر تحقق پيدا مي­‌كند، اول سعي كنید عمل صحيح انجام بگيرد بعد ان شاء الله وقتي كار را ادامه دادي ايمان بالا مي­‌رود و آماده اخلاص هم مي­‌شويم و کار درست مي­‌شود. نگفته‌­اند يك روزه همه را فراهم كنید.

س20: نوعاً افراد مبتدي عمل را كه انجام مي­‌دهند يا به خاطر ثواب است يا ترس از عقاب، اين با اخلاص منافات پيدا نمي­‌كند؟

ج: نه، خود خدا گفته است عيب ندارد، به اين خاطر که شما واجب را انجام دهید و حرام را ترک کنيد، فعلاً امتثال بكنید بعد كم‌­كم در حالي‌ كه ايمانش بالا رفته است يك حرف‌هايي به آدم مي‌­رسد، آن‌وقت نظرش برمي­‌گردد.

س21: اگر از اين به بعد تصميم بگيريم كه تقوا را مراعات كنيم جبران اشتباهات گذشته‌ی ما مي‌شود؟

ج: بله، يكي از آثار تقوا همين است، خدا گذشته‌ها را مي بخشد. در آيات قرآن كريم آمده است نه تنها مي‌بخشد بلكه به جايش كارهاي خير و ثواب هم مي‌نويسد[9]. بله، (خدا) براي تشويق آدم گناهكار به توبه کردن فرموده است هم قبلی‌ها را پاك مي‌كنم و هم جايش حسنه می‌نویسم.

س22: با توجه به این که تقوا یعنی «انجام واجب و ترک حرام» در این آیه شریفه که خداوند فرموده است: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ »[10]، اتقی به چه معنی است؟

ج: یعنی هر کسی که بیشتر گوش به حرف خدا بدهد، اتقی افعل تفضیل «تقوی» است دیگر.

س23:آیا در آيه شريفه: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»، کلمه اتقي دلالت بر نسبي بودن تقوا دارد؟

ج: تقوا نسبي نيست، يك مرحله كاملي است. انجام واجب و ترك حرام استثناء ندارد به هيچ وجه، اين تقواي درجه اول است.

بعضي‌ها اضافه بر تقواي درجه اول مراحل غيرواجب را هم قاطي مي‌كنند مثلاً پاره‌اي از مستحبّات را هم زحمت مي‌كشند عمل مي‌كنند. وقتی اولي محفوظ باشد و از دومي هم استفاده كنيم اين اتقي مي‌شود، اولي‌اش تقواست، افعل تفضيل نيست. آن اضافه كردن بعدي‌ها مزد بيشتري مي‌خواهد، چون منزلتش پيش خدا گرامي‌تر مي‌شود.

س24: یعنی اگر مستحبّات بیشتر انجام دهیم انجام مستحبّات هم تقوا مي‌شود؟

ج: تقوا يعني وقتي فرمان خدا به آدم مي‌رسد مخالفت نكند به اين مي‌گويند «تقوی». گاهي واجب به آدم مي‌رسد مخالفت نمي‌كند و گاهي هم مستحب مي‌رسد اگر آن را هم مخالفت نكند تقواست، منتهي تقواي واجب نيست آن اولي تقواي واجب بود،‌ اگر شما تقواي واجب را انجام دادي و دومي را هم اضافه كردي اين اتقي مي‌شود.

س25: شما مي‌فرماييد اول انجام واجبات، آيا به اين معني است كه مستحبّات را ترك كنيم؟

ج: نه، خود مستحبّات را هم خدا گفته است انجام بدهيد، منتهي گفته اگر بخواهيد مستحبّات اثر كند بايد واجبات را هم درست كنيد، گناه را ترك كنید بعد اثر مي‌كند. امّا اگر شما به سوء اختيار خواستي هم مستحب انجام بدهي و هم گناه بكني، آزادي؛ امّا فايده نمي‌بريد، اشكالش اين است و الّا انجام بده چه عيبي دارد، خدا مزد مي‌دهد ولي تأثير در رشد ايمان ندارد.

س26: مزد مال چيست؟

ج: اين هم مال اين است كه خدا مي‌خواهد تمام درهاي گناه را به روي آدم ببندد، كه انسان ديگر گناه نكند. اين‌قدر مقام ترك گناه را بالا برده كه حتي اگر شما كار خير ديگر هم بكني من‌ِّ ِخدا نمي‌پذيرم چون گناه مي‌كني. لذا مجبوري براي خاطر پذيرفته شدن اعمالت گناه را ترك كني، مال اين است.

س27: بالاخره آيا انجام مستحبّات و ترك مكروهات در مرحله اول تقوا هست؟ ‏

ج: نه خير، فقط اطاعت فرمان واجب و حرام، ما بقي كارِ آزاد است اگر انجام بدهي اضافه حقوق مي­‌گيري و ندهي نه. آنچه كه واجب است و جهنم پشت سرش است مسأله تقوا در واجب و حرام است. اين براي همه واجب است اما آن واجب نيست،‌ شما را جهنم نمي­‌برند و بگويند چرا مستحب را انجام نداده‌­اي، خود خدا فرموده است آن‌ها اختياري است. اگر ثواب بيشتر مي­‌خواهي انجام بده و نمی­‌خواهی انجام نده. اما آن دو تا جهنم پشت سرش است، اگر اطاعت نكني شلاق دارد، اعدام دارد، آن جهنم دارد.

س28: اگر تقوي نسبي نباشد اين آيه شريفه «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» حصر دارد، يعني يك دانه حرام را انجام دهد هيچ عملي از او قبول نيست؟!

ج: چون خدا به يك دانه گناه هم راضي نمي‌شود و مي‌گويد هيچ گناهي نبايد بكنيد، ‌اين را تابلو كرده و از ما خواسته است. بايد زحمت بكشيم و خودمان را به اين مقام برسانيم. اگر يك گناه بكنيم فاسق مي‌شويم، از مراحم محروم مي‌شويم، خدا اين را مي‌خواهد.

س29: اين كه خدا فرموده است: خدا فقط عمل را از متقين قبول مي­كند،[11] با ثواب دادن هم جمع مي‌­شود؟

ج: بله، البته فرق مي­‌كند. قبول عمل يعني در ايمان رشد ايجاد مي­‌كند، اما ثواب دادن نه، شما نماز را صحيح بخواني اما گناه هم بكني خدا به شما ثواب مي­‌دهد زیرا زحمت كشيده­‌اي، لذا فرمود: «إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً»[12]، شما نماز را خوب خواندي اين هم ثوابش، اما اثري در ايمان ندارد چون گناه اثر اين عمل را خنثي مي‌­كند، اگر بخواهي ايمان مرتب با اعمال خير بالا برود گناه نبايد بكني، خدا اين را اعلام كرده كه مردم حواسشان جمع باشد گناه را كنار عبادت قرار ندهند.

س30: پس خدا به عمل بدون تقوا هم مزد مي‌دهد امّا ايمانش را رشد نمي‌دهد؟

ج: بله، زحمت كشيده است، نماز خوانده، صحيح هم خوانده است، مزد به او مي‌دهد اما ايمان پنجاه سال بعدش با ايمان پنجاه سال قبلش يكي است، گاهي هم كمتر هم مي‌شود.

س31: پس متقين كساني هستند كه به اصطلاح انجام واجب و ترك محرمات برايشان ملكه شده است؟

ج: بله، در اثر ادامه ترک گناه، امّا اگر فرد ادامه ندهد و گاهي گناه كند متقی نیست، امّا وقتي فرد به جایی رسيد كه ديگر گناه نكند آن‌وقت ديگر نمي‌تواند گناه بكند.

س32: آیا مي‌شود كسي ثوابش زياد باشد بهشت برود ولي تقوا نداشته باشد؟

ج: نه، اين غلط است، وقتی تقوا نداشته باشد گناه مي­‌كند ديگر، آدم گناه كار جايش بهشت نيست. یا اين‌قدر در دنيا بلا و مصيبت سرش مي‌­ريزند تا كفّاره­‌اش بشود، اگر نشد در برزخ و اگر باز هم نشد در قيامت و در آن آخر سر شفاعت شامل حالش مي‌­شود. وگرنه اين‌جوري به (بهشت) راهش نمي­‌دهند.

س33: اگر كسي دنبال كمال نبود و فقط خواست به انجام واجبات و ترك محرمات اكتفا كند چه بايد بكند كه انگيزه‌اش براي انجام مستحبّات بيشتر شود؟

ج: همين واجبات را انجام دهد و محرمات را ترك كند ايمانش بالا مي­‌رود اين فرد ديگر بدون جهت مستحبّات مهم را ترك نمي­‌كند.

س34: بعضي موقع­‌ها انسان يك ماه گناه نمي­‌كند ولي احساس مي­‌كند ايمانش هم تغییر نکرده است؟

ج: شما به اندازه يك ماه تصميم مي­‌گيري، بايد يك تصميم بگيري تا آخر عمر گناه نكني، اين باعث مي­‌شود که ديگر گناه نمي­‌كني، اشكالش اين است و گرفتار يك چنين مشكلي است اما اگر بخواهيم اين عمل در جامعه پياده شود بايد هر كسي به اندازه­‌اي که تصميم مي­‌گيرد همان را پياده كند، عيب ندارد، تمام كه شد تصميم دوم را بگيرد- اما اين دومی را تصميم نمي­‌گيرند- اگر باز زمين خورد بلند شود و دوباره تصميم بگيرد بهتر از اولي مي‌­شود. دوباره بعد از يك مدتي زمين خورد تصميم جدید بگيرد اين جوري درست مي‌­شود و الّا اگر بخواهي زمين خوردي بخوابي و بلند نشوی، شيطان سوار مي‌شود و گناه بعد از گناه پيش مي­‌آيد.

س35: امکان دارد که انسان چهل روز خوب مراقب خودش باشد و دیگر تا آخر عمر راحت باشد و آن مَلَکِه ی تقوا برایش حاصل شود؟

ج: نه، با چهل روز درست نمی‌شود.

س36: ما بعضی‌ها را می‌شناسیم که پانزده سال است كه واجبات و ترک محرمات را انجام مي­‌دهند ولي به جایی نرسیده‌­اند؟

ج: شما خيال مي‌­كني انجام مي­‌دهند، اين‌جور نيست. اگر انجام مي­‌دادند درست مي­‌شد، حتماً نمي­‌دهند، شما بيست و چهارساعته كه با او نيستي، خيال مي­‌كني، نه، بيست و چهار ساعت با او باش ببين چه كار مي‌كند، آدم‌ها پشت پرده هم دارند، همين بيرون پرده نيست، شما اشتباهاً قضاوت مي­‌كني و الّا اگر انجام مي­‌داد، گناه نمي­‌كرد. ايمانش بالا مي‌­رفت و ديگر گناه نمي­‌كرد.

س37: آیا ترك لغو مقدمه ترك حرام است؟

ج: بله، اگر آدم عادت به لغويات كند كم كم وارد مرز محرمات هم مي­‌شود.

س38: منظور از عمل لغو كه حرام است چه نوع عملي است؟

ج: عمل لغو حرام نيست، لغو يعني بيهوده، نه فايده دنيايي دارد نه فايده آخرتي، بيهوده است، اما اگر ضرر داشته باشد حرام مي‌­شود.

س39: قبل از ترك گناه ترك لغو را توصيه مي­‌كنيد؟

ج: اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه در نهج البلاغه فرمودند: اگر انسان بخواهد تقوا را مراعات كند تا زبان را اصلاح نكند تقوا محقق نمي­‌شود[13]، زبان همه چیز را خراب مي­‌كند. لذا بايد سراغ زبان هم رفت چون زبان از بچگي حرف زده است عادتش خيلي سنگين است، اين به اين راحتي سر راه نمی­‌آید بايد همه اعضاء و جوارح ديگر را از گناه حفظ كنيم و به خصوص سراغ اين برويم، اگر از لب باز کردن اعراض كنيم كمك بزرگي است اما به صورت مطلق غلط است. مطلق برخلاف خلقت زبان است. خدا زبان را براي حرف زدن داده است ديگر. براي سكوت مطلق زبان نداده است، فرموده است: حرف بزن اما حرف خوب بزن حرف گناه نزن، همين ترك لغو كافي است.

س40: آيا براي طلبه يا غيرطلبه ميزان دوري از لغو فرقي مي­‌كند؟

ج: بله، طلبه­‌ها حكم خاص دارند، طلبه­‌ها در مقابل ساير افراد مثل كاسب‌ها و عوام فرق دارند. اين‌ها فردا مي­‌خواهند پيشواي ديني مردم باشند، اما او كه نمي‌­خواهد باشد. او نانوا است، نان مي­‌پزد دست مردم مي­‌دهد، طلبه بايد يك جوري باشد كه يك امتيازكي از مردم ديگر داشته باشد و الّا مي­‌گويند چرا شما جلو بيفتي و من نباشم؟ بنابراين از دوران طلبگي بايد روی اين‌ها تمريناتي داشته باشند، اول در تقوا و ترك گناه، بعد هم به اين زودي وارد كوچه­‌هاي لغو نشوند و الّا اگر وارد شوند فردا مشكلات پيش مي‌­آيد. در هر مجلس که نشستند اگر چپ و راست(لغویات) بگويند اعتبارشان از دست مي­‌رود.

س41: آيا نماز شب، ترك لغو و بيداري بين الطلوعين براي عبادت را در كنار ترك گناه توصيه مي‌­فرماييد؟

ج: خدا توصيه كرده است، منتهي نبايد بار بر نفسِ أماره سنگين شود، اگر سنگين باشد آن را زمين مي­‌گذارد، آنچه كه خدا اول و از همه خواسته است ترك گناه است، آن‌هاي ديگر را هم انجام ندهيم جایمان بهشت است. اگر اين را آدم انجام دهد تا برايش عادي شود و زحمت كم داشته باشد آن‌وقت ايمان بالا مي‌­رود و آدم دلش نمي­‌آيد از آن كارهاي خوبي كه خيلي خيلي مزايا و منفعت دارد خودش را محروم كند. نماز شب مي­‌خواند و كارهاي ديگر را هم انجام مي‌­دهد.

س42: تشخيص اين‌كه اعمال مستحبي بار را بر نفس سنگين مي­‌كند يا نه، چگونه است؟

ج: بله سنگین مي­‌كند، هر يك دانه از اين‌ها بار را براي نفس سنگين مي­‌كند، نفس حاضر نيست هيچ‌كدام را عمل كند حتی نفس حاضر نیست واجب را انجام دهد مثلاً صبح‌هاي بهار بلند شود نماز بخواند، نه راضي نيست، مي­‌گويد بخواب، نه حاضر نیست روزهاي بلند تابستان را روزه بگيرد، هيچ‌كدام را حاضر نيست.

تكليف از كُلفَت است. براي نفس سخت است، لذا اكثر مردم که تکالیف را انجام نمي­‌دهند مال همين سختي است. لذا خدا گفته است اول اين دو تا(واجب و حرام)، اگر شما اين دو را درست كردي مابقي دنبالش مي­‌آيد.

ايمان كه بالا رفت تمام كارهای خير ديگر براي آدم سخت نيست، خيلي با عشق و علاقه انجام مي‌­دهد. اما اگر گناه داشته باشد هنوز ايمان بالا نرفته باشد نه آدم موفق به مستحبات مي‌­شود و اگر هم مستحبات را انجام دهد كمِ اين دو مي­‌گذارد، آن را انجام مي‌­دهد اولي را كم مي­‌گذارد، لذا تا آخر هم کار درست نمي­‌شود. اين دو واجب شرعي است، اول بايد تكليفش معين بشود بعد آن‌هاي ديگر پشت سرش مي­‌آيد ان شاء الله، اين مهم است. دنيا و آخرت را اين خراب مي­كند، اين‌قدر مهم است که خدا اجازه نمي­‌دهد آدم حتی يك‌بار دزدي كند، اما گفته است مستحب را ترك كني عيب ندارد، آن كار خير اضافه است، انجام دادي مزد مي­‌گيري و ندادي هم مشكلي نيست،‌ ولي اين دو را بايد حتماً انجام بدهي، و سه تا چيز بغلش گذاشته كه اين اطاعت فرمان زمين نماند.

امر به معروف و نهي از منكر با مراتبش، هر كس دنبال كارش مي­‌رود اگر وسط راه ديد فردی در ماه رمضان سيگار مي‌كشد بايد جلويش را بگيرد، بعضي‌ها با زبان درست نمي­‌شوند، خدا گفته است بخوابانید و شلاق بزنید، اگر روزه خورد بيست و پنج ضربه شلاق بايد به او بزني، نماز را يك روز ترك كرد بيست و پنج ضربه شلاق دارد، گاهي هم بيست و پنج تا كافي نيست هشتاد ضربه و گاهي هشتاد هم كافي نيست صد ضربه بايد بزني، گاهي هم شلاق كافي نيست كار اين‌قدر بزرگ است كه بايد مجازاتش سنگين باشد تا مردم بترسند لذا چوبه دار مي­‌گذارند و اعدامش مي­‌كنند، اين سه تا مال اين است كه مردم جرأت گناه در جامعه نكنند، چون همه آماده هستند ديگر، همه دلشان مي­‌خواهد، اگر اين چيزها نباشد همه راه مي­‌افتند، اين‌كه ما مي‌­بينيم بيشتر مردم فاسق هستند و به وظايف عمل نمي­‌كنند مال همين است که نفس راضي نيست، اما اگر شرايطي در جامعه پيش بيايد مجبوراً ترك مي­‌كنند، هنوز آن شرايط پيش نيامده است. اما اگر آزاد باشند همين‌جور مرتباً دنبال ترك واجب و انجام حرام مي­‌روند.

س43: بنده درباره مستحبّات اين‌جور فهميدم تا زماني كه تقواي كسي هنوز مي­‌لنگد مستحبّاتي مثل نماز شب و ترك لغو را به هر اندازه كه عشق و علاقه دارد براي خودش انجام بدهد؟

ج: علي ايّ حالٍ آن‌چه خدا گفته اين است،‌ «انجام واجب و ترك حرام». اضافه كار مي­‌خواهي اشكال ندارد اما گفته اگر در اضافه كار بغلش گناه بگذاري من قبول نمي­‌كنم و هيچ فايده ندارد، ثواب مي‌­دهند چون صحيح عمل كرده­‌اي، اما هيچ اثري در رشد ايمان ندارد، پنجاه سال هم اين‌جور كار بكني ايمان آخر پنجاه سالت با اولین روز يكي يا كمتر مي‌­شود. بخواهي از همه اعمال استفاده رشد ايمان بكني گناه نبايد بغلش بگذاري، خدا اين‌جور دستور داده است، كه مردم را بيشتر به ترك گناه نزديك كند. بنابراين اول گناه نكن همه كار خيرت مقبول است ان شاء الله.

س44: اگر كسي توبه كند بعد از مدتي گناه انجام ­دهد باز مجدد توبه مي­‌كند و اين روند ادامه دارد، آیا بعد از توبه تا زماني كه گناه نكرده باتقواست؟

ج: نه، چون توبه آن است كه ديگر گناه نكند، شما كه قصد گناه داري، درست نمي‌­شود یعنی توبه نكرده­اي.

س45: چرا هر چه تقوای انسان بیشتر می­‌شود خداوند زندگی را بر او سخت‌تر می­‌گیرد؟

ج: برعکس است، زندگی خیلی هم راحت‌­تر می­‌شود، شما این‌گونه خیال می­‌کنی، وقتی خدا غم و غصه دنیا را از او می­‌گیرد؛ او راحت می‌­شود و آرامش پیدا می‌کند.

س46: آیا به بلاها و مریضی­‌ها مبتلی نمی‌­شود؟

ج: فرد با تقوا هم مثل همه می­‌باشد، مگر دیگران بیماری ندارند؟ آلزایمر مال کسان دیگر هم هست، همه سرطان می­‌گیرند. این بیماری‌ها یک کمی هم از گناه است، البته اهل تقوا از بلاهای بزرگ محفوظند.

س47: آیا تقوا بر حافظه تأثیر دارد؟

ج: خیلی چیزها بر حافظه اثر دارد، بعضی از گناه‌ها حافظه را ضعیف می‌کند، آدم با تقوا آن گناه را انجام نمی‌دهد لذا حافظه­‌اش سالم است.

س48: آيا فراواني بارش‌­ها دلالت بر افزايش تقوا در جامعه است؟

ج: نه ­خير، اين‌ها از وظايف ربوبيت پروردگار متعال است، كافر، مسلمان، فرقی نمی­‌کند همه­‌ی آن‌ها را بايد نان بدهد، و الّا همه آن‌ها می­‌میرند و خدا مي­‌خواهد زنده باشند، شايد بعضی­ از آن‌ها مؤمن شوند لذا به همه آن‌ها روزی مي­‌دهد، منتهي گاهي اگر گوش به حرف خدا ندهند با خشكسالي‌هاي مختصر آن ها را گوشمالي مي‌­دهد اما اگر ادامه بدهد ديگر همه مي‌­ميرند و خدا نمي­‌خواهد همه را بكُشد، بنابراين رويش ننوشته است اين باران مال چيست، اما هم كارهاي بد اثر دارد و هم كارهاي خوب اثر دارد. گاهي كارهاي خوب زياد است يك خورده باران خوب مي‌­آيد و مشكلات كم مي‌­شود و گاهي به عكس است بارش کمتر مي­‌شود.

س49: از آن جا كه در معارف اسلام ملاك ارزشمندي تقواست و از طرفي پدر و مادرم با وجود تذكرات در موارد زيادي خلاف تقوا عمل مي‌كنند، لذا مدتي است كه احساس نفرت نسبت به ايشان در دلم بوجود آمده است، از طرفي مي‌دانم كه نسبت به شيعه اميرالمؤمنين علیه السلام بايد محبت داشت، به خصوص پدر و مادر، حال چه توصيه‌اي مي‌فرماييد؟

ج: شما بايد از كار گناهشان بَدَت بيايد، نه از خودشان. گناه كه مي‌كنند از آن گناه بدت بيايد چون برخلاف نظر خداست، ‌اما از خودشان نه، زیرا عنوان پدري­‌اش سر جايش است، عنوان مادري هم محترم است و سر جايش است اين را نبايد بدت بيايد، اما آن گناهي كه انجام مي‌­دهد از آن بايد بدت بيايد.

س50: نسبت به ديگران هم همين گونه است؟

ج: بله، هر گناه‌كاري دو بُعد دارد، يكي خودش و يكي گناهش، ما بايد از گناهش بدمان بيايد، اما اگر خودش شيعه است از آن نبايد بدمان بيايد.

س51: آيا طلحه و زبير در زمان رسول اكرم صلی الله علیه و آله افراد مؤمن و باتقوايي بودند؟

ج: مؤمن بودند امّا با تقوا نبودند.

س52: این‌که گفته­‌اند: «زبيرُ منّا اهلَ البيت» با بي‌تقوايي مي‌سازد؟

ج: پيغمبراكرم صلی الله علیه و آله حتي كساني كه با زبان مسلمان بودند مي‌­پذيرفت، چون اول كار اسلام بود و كسي نبود، اگر كسي از كفّار به زبان اظهار شهادتين مي­‌كرد ولو قلباً بت‌­پرست بود، ايشان مي­‌گفت بيا. اين کار دو اثر بزرگ داشت، يكي از افراد دشمن كم مي­‌شد و يكي بر مسلمانان اضافه مي­‌شد و اين مطلوب بود، بنابراین اين کار ادامه داشت، و اين مسلمان های زباني­ در محيط اسلام به زندگی ادامه دادند و بعد آن‌هايي كه آن كارها را كردند همين‌ها بودند (جریان سقیفه). زیرا زبان مسلمان بود ولي دل هنوز نه،‌ و الّا كه اگر زبیر مسلمان واقعي بود شمشير به روي علي علیه السلام نمي­‌كشيد.

س53: نماز شب چه اثري روي تقوا دارد؟

ج: اگر شما گناه كني نماز شب هيچ اثري ندارد چون خدا قبول نمی­‌کند. وقتي قبول نكرد در بالا بردن ايمان اثري نخواهد داشت. ولي اگر تقوا را مراعات كردي بيشترين خدمت را نماز شب به ايمان انسان و به اصلاح انسان انجام مي‌دهد.

س54: نماز شب خواندن و نخواندن دليل بر تقوا و عدم تقواست؟

ج: اگر آدم تقوا داشته باشد معمولاً نماز شب را ترك نمي كند.

س55: در صورت كامل نبودن تقوا و احتمال بروز خطا آيا رفتن به مكه و زيارت فايده اي دارد؟

ج: بله، بايد بروي، همين كارهاست که يواش يواش آدم را تقويت مي كند، اگر مكه نروي، نماز نخواني، مسجد نروي، روز به روز بدتر مي‌شوی.

س56: خدا از بندگانش تقوا خواسته است ولي اولياء مي گویند: اللهم انّي اصعدني بالتقوي و لا تشقني بمعصیتک..

ج: يعني مقدمات تقوا را خدا می‌دهد ديگر، تقوا يعني چه؟ يعني من نگاه حرام نكنم،‌ چشم مال كيست؟‌ نيروي چشم كه ببيند از چيست؟ از غذاست، غذا مال كيست؟ اين‌ها را خدا به آدم مي‌­دهد كه آن نتيجه را از آن بگيرد.

س57: برای کسب بصیرت آیا تقوا داشتن کافی است؟

ج: بله کافی است، زیادتر هم هست.

س58: آيا علت بي‌بصيرتي بي‌تقوايي است؟

ج: بله.

س59: طبق آیه «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[14] آيا تنها عامل بصيرت تقواست و اين آيه نشانه حصر است؟

ج: بدون تقوا بصيرت نيست، تقوا يك عملي است كه يكي از آثارش بصيرت است، آدم مي‌خواهد با تقوا بشود که چه كار بكند؟ مي‌خواهد واجب و حرام را ياد بگيرد ديگر،‌ وقتی واجب را انجام بدهد حرام هم ترك کند باتقوا مي‌شود، ياد گرفتن واجب و حرام يكي از علائم و نشانه‌هاي امتياز حق از باطل است، اگر كسي گناه مي‌كند معلوم مي‌شود باطل است و فرد با تقوا چون مي‌داند آن گناه است طرفش نمي‌رود چون باطل است،‌ حرامي را مرتكب مي‌شود مي‌فهمم باطل است طرفش نمي‌روم، اولين ملاك بصيرت تقواست، بعد هم در اثر ادامه تقوا خدا فرقان را بيشتر مي‌كند و با ديدن باطن اشخاص مي‌فهمد اين فرد منافق است يا آدم سالمي است.

س60: اجتناب از گناه (تقوا) مستلزم اراده قوی است، عدّه‌ای این اراده قوی را ندارند، چه چیز در به دست آوردن این اراده به انسان کمک می‌کند؟

ج: یکی از چیزهایی که خدای متعال به همه انسان ها مثل چشم و گوش و دست و پا داده، اراده است، همه دارند و همه هم تمام کارها را با اراده انجام می‌دهند، منتهی اراده دو مورد دارد، گاهی موردش دلخواه انسان است، یک وقت مورد دلخواه انسان نیست، خوشش نمی‌آید، آن جا که دوست دارد اراده را با تمام قدرت پیش می‌برد، آن جا که دوست ندارد همه اراده را خرج نمی‌کند، مشکل این جاست، انسان عادت کرده به یک کارهایی، وقتی می‌خواهد ترکش کند برایش سخت می‌شود، این سختی باعث می‌شود از تمام اراده‌اش استفاده نکند، از پنجاه درصد استفاده می‌کند پنجاه درصد می‌­ماند زمین.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ب.ظ ]




اين 99 اسم خداوند به همراه معني آن‌ها به شرح زير است:

الرحمن: بخشاینده

الرحیم: مهربان

الملک: پادشاه

القدوس: مقدس

السلام: پاک و سلامتی بخش عالم

المؤمن: اطمینان دهنده

المهیمن: نگهدارنده

العزیز: باشکوه

الجبار: توانگر

المتکبر: بسیار بزرگ

الخالق: آفریننده

البارئ: درست

المصور: نگارگر، صورتگر

الغفار: همیشه بخشاینده

القهار: فروکاهنده

الوهاب: نیک بخشاینده

الرزاق: همیشه روزی دهنده

الفتاح: گشاینده (پیروزکننده)

العلیم: داناترین

القابض: می‌راننده، بیرون کشنده جان‌ها

الباسط: گستراننده، فراخ کننده روزی

الخافض: پست کننده، خوار کننده

الرافع: (به سوی خود) بالا برنده

المعز: عزیزکننده

المذل: خوارکننده

السمیع: شنواترین

البصیر: بیناترین

الحکم: دادگر

العدل: بینهایت عادل

اللطیف: آن‌که بر بندگانش لطف دارد

الخبیر: آگاه‌ترین

الحلیم: بسیار بردبار

العظیم: بی‌انتها

الغفور: بسیار بخشاینده

الشکور: بسیار سپاسگزار (پاداش دهنده بزرگ است مر عمل کوچک را)

العالی: بلند مرتبه

الکبیر: بزرگ‌ترین

الحفیظ: نگهدارنده

المقیت: خوراک دهنده

الحسیب: شمارنده

الجلیل: بسیار گرانقدر

الکریم: بسیار بخشنده

الرقیب: نگهبان، بیننده و آماده

المجیب: پاسخگو

الواسع: گسترده، پهناور

الحکیم: فرزانه، بسیار خردمند

الودود: دوست

المجید: بسیار لایق ستایش (در ذات و صفات خود عظیم و نسبت به بندگان بسیار با خیر و احسان است)

الباعث: برانگیزنده مردگان

الشهید: بیننده

الحق: راست، درست

الوکیل: عهده دار همه امور بندگان و موجودات

القوی: پرزور

المتین: سخت (و نیز پاینده)

الولی: دوست، یار و نگهبان

الحمید: ستوده

المحصی: شمارنده

المبدئ: نخستین آفریننده

المعید: بازگرداننده، دوباره زنده کننده

المحیی: زندگی بخش، هستی بخش

الممیت: می‌راننده، نابود کننده

الحی: زنده

القیوم: قائم به ذات (همه-آفریننده‌ای که کسی او را نیافرید)، پاینده

الواجد: یابنده

الماجد: بزرگوار

الواحد: یکتای بی‌همتا

الاحد: یگانه (خدایی جز او نیست)

الصمد: بی‌نیاز

القادر: توانا

المقتدر: تعیین کننده (قضا و قدر)، فراتر

المقدم: فراپیش کشنده

المؤخر: فراپس دارنده، پس گذارنده چیزها و نهنده آن‌ها بجای آن‌ها

الأول: نخستین، اول پدیدارکننده وجود

الأخر: واپسین، آخر فناکننده موجود

الظاهر: آشکار(پدیدار، هویدا)، همیشه پیروز

الباطن: پنهان، همه دربرگیرنده

الوالی: یگانه سرپرستی که همه ولایتها از اوست

المتعالی: خود ستوده

البر: نیکوترین

التواب: همیشه توبه پذیر

المنتقم: انتقام گیر

العفو: درگذرنده(آمرزنده)، ناپدیدکننده گناهان

الرؤوف: بسیار دلسوز و مهربان

مالک الملک: فرمانروای جهان

ذوالجلال و الاکرام: دارای شکوه و بخشش

المقسط: عادل

الجامع: گردآورنده

الغنی: توانگر

المغنی: بی‌نیاز کننده، بسنده

المانع: بازدارنده

الضار: آزار دهنده (این صفت تنها در احادیث یافت می‌شود)

النافع: سودمند

النور: روشنی

الهادی: رهنما

البدیع: سنجش ناپذیر، آفریننده

الباقی: ماندگار و واگردان نشدنی (تغییر ناپذیر)

الوارث: مالک نهایی تمام مخلوقات

الرشید: راهنما، آموزگار و دانای بی‌خطا

الصبور: شکیبا

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[شنبه 1394-11-10] [ 11:02:00 ب.ظ ]




اسامی خداوند 99 اسم است که هر که خدا را به آن اسماء بخواند دعایش مستجاب میشود

در کتاب عدده‌الداعی از حضرت رضا (ع) و آن بزرگوار از آباء گرام خود نقل فرموده‌اند: خداوند متعال نود و نه اسم است که هر که خدا را به آن اسماء بخواند دعایش مستجاب می‌شود و هر که حفظ نماید آنها را داخل بهشت می‌گردد و در خبر دیگر به این مضمون از حضرت صادق (ع) از جناب رسول اکرم(ص) روایت نموده است و آن اسماء مبارکه این است:

اللّهُ الْواحِدُ، الأحدُ، الصمدُ، الأوّلُ، الآخِرُ، السّمیعُ، الْبَصیرُ، اَلْقَدیرُ، اَلْقاهِرُ، اَلْأعْلی، اَلْباقی، اَلْعَلِیُّ، اَلْبَدیعُ، اَلْباریءُ، الأکرمُ، الظاهرُ، اَلْباطِنُ، الحَیُّ، اَلْحَکیمُ، اَلْعَلیمُ، اَلحلیمُ، الحفیظُ، اَلْحَقُ، اَلْرائی، اَلسّلامُ، اَلْسَلامُ، اَلْمُؤمِنُ، اَلْمُهیمنُ، اَلْعَزیز، اَلْجَبّارُ، اَلْمُتَکَبرُ، السیّدُ، السّبوح، اَلْشَهید، اَلْصادِقُ، اَلْصانِعُ، اَلْطاهِرُ، اَلْعَدْلُ، اَلْعَفُّو، اَلْغَفُورُ، اَلْغنیُّ، اَلْغِیاثُ، اَلْفاطرُ، اَلْفَردُ، اَلْفتّاحُ، اَلْفالِقُ، اَلْمَجیدُ، اَلوَلیَّ، اَلْمَنّانُ، اَلْمُحیطُ، المُبینُ، الْمُقیتُ، اَلْمصوَّرُ، اَلْکریمُ، اَلْکبیرُ، اَلْکافی، کاشف‌الضُّرَّ، الوِتْرُ، اَلْنُورُ، اَلْوّهابُ، اَلْناصِرُ، اَلْوَدُودُ، اَلْهادِی، اَلْوَفیُّ الْوَکیلُ، اَلْوارِثُ، اَلبِرُ، اَلْباعِثُ، اَلْتَوّابُ، اَلجلیلُ اَلْخَبیرُ، اَلْخالِقُ، خَیرُالنّاصِرین، اَلْدَّیانُ، اَلْشَکُورُ، اَلْعَظیمُ، اَلْلطیفُ، اَلْشافی.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ب.ظ ]




خانم زهرا(س) گفت: با بچه من چه كار داري؟

من يكي وقتي سر چند شماره از مجله سوره نامه تندي به سيد نوشتم كه يعني من رفتم و راهي خانه شدم. حالم خيلي خراب بود. حسابي شاكي بودم.
پلك كه روي هم گذاشتم «بي بي فاطمه» (صلوات الله عليها) را به خواب ديدم و شروع كردم به عرض حال و ناليدن از مجله، كه «بي بي» فرمود با بچه‌ من چه كار داري؟ من باز از دست حوزه و سيد ناليدم، باز «بي بي» فرمود: با بچه من چه كار داري؟ براي بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارك «بي بي» شنيدم، از خواب پريدم. وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اينكه نامه اي از سيد دريافت كردم. سيد نوشته بود: «يوسف جان ! دوستت دارم. هر جا مي خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي خواهي بكني، بكن! ولي بدان براي من پارتي بازي شده و اجدادم هوايم را دارند» ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از رسيدن نامه ات خبر پارتي ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب ديده بودم.
داد زد:خدا لعنتت كند

احتمالاً زمستان سال 68 بود كه در تالار انديشه فيلمي را نمايش دادند كه اجازه اكران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فيلمسازان، نويسندگان و … در جايي از فيلم آگاهانه يا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا سلام الله عليها بي ادبي مي‌شد. من اين را فهميدم. لابد ديگران هم همين طور، ولي همه لال شديم و دم بر نياورديم. با جهان بيني روشنفكري خودمان قضيه را حل كرديم. طرف هنرمند بزرگي است و حتما منظوري دارد و انتقادي است بر فرهنگ مردم اما يك نفر نتوانست ساكت بنشيند و داد زد: خدا لعنتت كند! چرا داري توهين مي‌كني؟!
همه سرها به سويش برگشت در رديف‌هاي وسط آقايي بود چهل و چند ساله با سيمايي بسيار جذاب و نوراني. كلاهي مشكي بر سرش بود و اوركتي سبز بر تنش. از بغل دستي‌ام (سعيد رنجبر) پرسيدم: «آقا را مي‌شناسي؟»
گفت: «سيد مرتضي آويني است.»
مفهوم زیبای آزادی

صدای گنجشكها فضای حیاط را پر كرده بود, بابای مدرسه جارو به دست از اتاقش بیرون آمد. مرتضی! مرتضی! حواست كجاست؟ زنگ کلاس خورده و مرتضی هراسان وارد كلاس شد. آقای مدیر نگاهی به تخته سیاه انداخت. روی آن با خطی زیبا نوشته شده بود: «خلیج عقبه از آن ملت عرب است.» ابروانش به هم گره خورد. هر كس آن را نوشته, زود بلند شود. مرتضی نگاهی به بچه‌های كلاس كرد. هنوز گنجشك‌ها در حیاط بودند. صدای قناری آقای مدیر هم به گوش می‌رسید. دوباره در رویا فرو رفت.
یكی از بچه‌ها برخاست: «آقا اجازه! این را «آوینی» نوشته.» فریاد مدیر «مرتضی» را به خود آورد:
«چرا وارد معقولات شده‌ای؟ بیا دم دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.»
معلم كلاس جلو آمد و آرام به مدیر چیزی گفت. چشمان مدیر به دانش‌آموزان دوخته شد. قلیان احساسات كودكانه‌ مرتضی گویای صداقت باطنی‌اش بود و مدیر …
«سید مرتضی» آرام و بی‌صدا سرجایش بازگشت. اما هنوز صدای گنجشكان حیاط و قناری آقای مدیر به گوش می‌رسید. آزادی مفهوم زیبای ذهن كودك شد.

تعلقات سید مرتضی

كتابچه دل سید پر بود‏،
آن را كه می‌گشودی، صدف عشق را می‌دیدی كه درونش مروارید محبت اباعبدالله (ع) و ایمان به خدا می‌درخشید. همه وجودش را به امام عشق بخشیده بود. خانه، ماشین و مال، چیزهایی بودند كه در مخیله‌اش نمی‌گنجید.
سرانجام دنیا را رها كرد و فریاد زنان با پای برهنه در برهوت كربلا دوید.
فقط برای سالار شهیدان خواند و نوشت. آسمانی بود‎، متواضع و بلندنظر،
در برنامه دانشجویی «رقص علم» به خواهش دانشجویی، از مولایش نوشت.
برق سكه‌ها چشمانش را خیره نكرده بود، این عشق بود كه قلبش را بی‌تاب ساخته و قلمش را لرزان.
اعتراض كردم، سید سالهاست كه می‌نویسی و می‌خوانی اما هنوز …
كلامش سردی سخنم را قطع كرد : «اصلاً تعلقی غیر از این موضوعات ندارم…»

صفحه سپید تقدیر ورق خورد،
اما سیاهی گناهان من هر ساعت پاكی و صداقت این دفتر را تیره می‌ساخت.
سرخی افق دل آسمان را خونین ساخته بود.
كه من دل سید را شكستم.
از شدت ناراحتی به حیاط آمدم
نگاه هراسان، دل بیقرار و لبان لرزان من،
همه گویای ندامت بود. قدمی بر جلو راندن و سه فرسخ از دل به عقب بازگشتن.
سید مرتضی در را بست، به نماز ایستاد.
او هنوز دفتر اخلاصش سپید بود.
ساعتی بعد در خیابان در آغوشش بودم.
گویی اتفاقی نیفتاده است.
زندگی و نماز

به نماز سید كه نگاه می‌كردم،
ملائك را می‌دیدم كه در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشسته‌اند.
رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود.
گفتم: «نمی‌دانم‏, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.»
به چشمانم خیره شد.
«مواظب باش! كسی كه سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.»

گفت و رفت.
اما من مدتها در فكر ارتباط میان نماز و زندگی بودم.
«نماز مهمترین چیز است، نمازت را با توجه بخوان» (1). بار دیگر خواندم, اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود.
1- از سخنان سید مرتضی آوینی

به چشمانش كه نگاه كردم،
تبلور ایمان را یافتم
سر بر خاك كه می‌نهاد،
هق‌هق اشك بود و ناله‌های بی‌قرار
درست از همانجا حضور خدا را حس می‌كردی
لحظه لحظه رسیدن به قرب الهی را
خاكی و متواضع با لباس ساده بسیج
دست در دست دلاوران از حماسه سازان گفت،
زمان گذشت و زمانه عوض شد. اما سید هنوز با دهان روزه و دعای زیر لب از سفرهای سبز آسمانی شاهدان جان بر كف، بر دفاتر سپید با قلمهای
سرخ می‌نوشت.

سفر حج

سفر حج ، میقات با خدای عشق با پای دل راه سخت صفا و مروه را پیمودن كار عاشقان است. بین آنكه دلش مشتاق باشد،‌ با آنكه پایش مشتاق باشد فاصله‌ای است به وسعت آسمان تا زمین.
مرتضی كه از این سفر بازگشت،‌ به دیدارش رفتیم، در عرفات گم شده بود، می‌گفت: «آنقدر گشتم تا توانستم كاروان خودمان را پیدا كنم. خیلی برایم عجیب بود. من كه گم بشوم دیگر چه توقعی ازآن پیرمرد روستایی است.»
لبخندی بر لبانش نشست و ادامه داد :« بعد یادم آمد كه ای بابا! حدیث داریم كه هركس در عرفات گم بشود خدا او را پذیرفته است.»
صحرای عرفات، حضور صاحب‌الزمان (عج) و دل بی‌قرار آوینی، اگر تمام اشك‌هایش در جبهه بی‌شاهد بود،‌ آنجا كه دیگر مولایش دل بی تاب سید را می‌دید. آنجا كه حجه‌بن‌الحسن(عج) اشك را از روی گونه‌های مردان خدا پاك می‌كند، دستانش را می‌گیرد،‌ تا راه را گم نكند سیدی دست در دست سیدی والامقام هفت وادی عشق را با پای جان می‌دود.

پارتی بازی
از شدت عصبانیت دستانم می لرزید.
صورتم سرخ شده بود.
كاغذ را برداشتم.
لرزش قلم بر روی كاغذ و نوشته‌ای تیره بر روی آن
اعترافی از روی نادانی به سیدی بزرگوار
به خانه رفتم
خسته از سختیهای روزگار چشمانم را بستم
در عالم رؤیا
صدیقه طاهره را دیدم، زهرای اطهر(س) در مقابلم ایستاد.
از مشكلاتم گفتم و سختیهای مجله سوره
حضرت فرمودند: با فرزند من چه كار داری؟
و باز گلایه از سید مرتضی و حوزه هنری
دوباره فرمودند: با فرزند من چه كار داری؟
و سومین بار ازخواب پریدم
غمی بزرگ در دلم نشست، كاش زمین مرا می‌بلعید و زمان مرا به هزاران سال پیش‌تر پرت می‌كرد.
مدتی بعد نامه‌ای به دستم رسید :«یوسف جان! دوستت دارم، هرجا می خواهی بروی برو،‌ هركاری می خواهی انجام بده، ولی بدان برای من پارتی‌بازی شده است،‌ اجدادم هوایم را دارند»
ساعتی بعد در مقابلش ایستادم.
سید جان! پیش از رسیدن نامه خبر پارتی بازی‌ات راداشتم.
نخل تنومند

شب جمعه
و مردی در كنار محراب مسجد عشق (جمكران)
«یا غیاث المستغیثین»
بغضی بود كه در گلو می‌شكست
صدای هق هق گریه‌های مرد و شانه‌های لرزانش
مرا متوجه او ساخت
پس از اتمام دعا كنارش نشستم
معصومیت نگاه او و چهره من در مردمك چشمانش
ناگهان تمام وجودم لرزید
با دیدن كتاب حافظ
گفت: «برایم فال بگیر.»
و خواجه قرعه فال را به نام او انداخت
«خرم آن روز كزین منزل ویران بروم.»
و حالا زمزم اشك بود كه غربتش را فریاد می‌زد.
چند ساعت بعد عازم رفتن شد
پرسیدم: «نامت چیست؟»
گفت: «مهره‌ای گم شده در صفحه شطرنج الهی»
دو سال گذشت
اما طنین صدایش در ذهنم بود.
بار دیگر
او را در محفل عاشقان مولا یافتم.
نامش را پرسیدم.
گفتند: «سیدی از عاشقان سلسله ولایت است.»
در تكرار مكرر آن محفل
شبی از شبها به اصرار دوستان فقط برای دل او سروده‌ای را خواندم
او برعكس سجاده‌نشینان خانقاهی بود كه دعوت به حق را با دعوت خود اشتباه گرفته بودند.
ای كاش من مرید این یل پهنه عرفان و عشق حق بودم.
او را دوست داشتم بدون اینكه حتی نامش را بدانم.
سرانجام از این منزل ویران رخت بربست.
و من تازه فهمیدم كه چه پربار بود‏, این نخل تنومند و سر به زیر
خضر زمان

نگران بود و امیدوار. شاید آیندگان عاشق‌تر باشند.
عشق یعنی همانند موسی (ع) به دنبال خضر(ع) زمانت، مهر سكوت برلب، با چشمانی بسته، دل به جاده سپردن. در این وادی چرا؟ معنا ندارد ناگهان شكوه‌های دیرینه سید مرتضی سرباز كرد.
«صدای من به جایی نمی‌رسد، اما اگر می‌شد برسد، باید در این مملكت برای سریان و نفوذ گسترده‌تر رأی ولایت فقیه تلاش كرد. نباید راضی شد و گذاشت كه اوامر آقا در پیچ و خم توجیهات و تفسیرهای غلط معطل بماند. این آخرین سفارش بود. پس اگر برای لحظه‌ای مردد شدی، بدان تو مرد میدان و عمل نیستی.

مرد بارانی

تالار اندیشه مملو از هنرمندان،‌ نویسندگان،‌ فیلمسازان و … بود.
به سختی وارد سالن شدم.
فیلم اجازه اكران نداشت. آرام در كنار سعید رنجبر نشستم.
ناگهان در میان متن فیلم آگاهانه یا ناآگاهانه (غیر مستقیم) به صدیقه طاهره توهین شد.
سكوت تلخی بر فضا حاكم گشت.
در خیا ل خود با روشنفكری قضیه را حل كردیم:‌«حتماً انتقادی است بر فرهنگ عامه مردم»
در همین لحظه مردی با كلاه مشكی و اوركت سبز برخاست.
نگاه‌ها به طرف او برگشت. «خدا لعنت كند چرا توهین می كنی؟»
سید مرتضی بود كه می خواست بر سر جهان فریاد بزند،‌ او تنها ایستاده بود.
از ذهنم گذشت چرا؟ چرا فاطمه (س) در تمام اعصار مظلوم است.
داروی درد وصال

مرتضی خیلی خسته بود، خسته عشق و همه می‌دانند كه نوشداروی این درد، وصال است. در عملیات طریق‌القدس علی به شهادت رسید و در آغوش آوینی آخرین نفس را كشید، این‌بار خون بود كه از دیدگان مرتضی می چكید، برایش سخت بود، علی در نزدیكی او شهید شود و او كه كمی جلوتر بود….
وقتی عشق حسین (ع) در جانت ریشه كرد،‌ دیگر قدرت ماندن نداری، در قافله حسین(ع) كسی قصد ماندن ندارد همه بار سفر بسته‌اند،‌ آن‌روز كه رضا در كنار او به شهادت رسید، قریب دو ساعت مرتضی بی‌تاب و سرگردان در شلمچه راه می‌رفت، بی‌قرار بود گمان می‌كرد از قافله جا مانده است،‌ یا اینكه قافله سالار او را در كاروان خویش نپذیرفته است. آرام پرسیدم :«مرتضی جان چرا پریشانی؟» بغض گلویش را فشرد :‌«من نمی‌فهمم چرا در این مدت من شهید نشده‌ام.درست می‌دیدم كه درآخرین لحظه تیر به افراد نزدیك من می‌خورد و من سالم از كنار آنها بلند می‌شوم»
منبع: همسفر خورشید

در باغ شهادت باز است

آن روزگار اتاق بچه‌های سوره تنها محفل انس كسانی بود كه «هنر دیانت مدار» را بر «دئانت هنرمدار» ترجیح می‌دادند. آن روز تازه خبر شهادت سفیر فرهنگ ولایت «صادق گنجی» را در روزنامه‌ها نوشته بودند. وارد اتاق كه شدم بوی خوش عطر «تی‌رز» به مشامم رسید، فهمیدم كه سید آنجاست. مقابل پنجره ساكت و منتظر ایستاده بود. جلو رفتم. دانه های درشت اشك گونه‌هایش را نوازش می‌كرد، با صدای بلند گفتم:«خدا قوت آقا مرتضی!» یكی از بچه‌ها سریع مرا به سكوت دعوت كرد، همانجا سر جایم نشستم نمی‌دانستم حالش بد است».
ناگهان برگشت و با بغض گفت: « می بینی حسین؟ می بینی چه جوری داریم در جا می زنیم ؟
هفته پیش با او بودیم. کاش او را می شناختی. گل بود! به خدا گل بود، اونم چه گلی!… خوش به حالش
کی فکر شو می کرد به این قشنگی اونم بعد از این همه مدت که از قطعنامه می گذره بره ؟»
دیگر چیزی نگفت. هق هق گریه امانش را برید. او عاشق رفتن بود و بالاخره پر کشید.
در حضور غربت یاران

سید دل پرخونی داشت، همراهانش با صدای «یارب»‌های او در نیمه‌شب

آشنا بودند. پاسی از شب كه می‌گذشت، در انتظار صدای ناله‌های آوینی چشمانشان را باز می‌كردند مرتضی مرثیه‌سرا بود، دلی عاشورایی داشت قصه وصال، روح بی‌تابش را عاشق می‌ساخت. یكبار در دوكوهه به او گفتم: شهید داوود یكبار در زمین خیس پادگان به زمین افتاد و گریه كرد وقتی علت گریه‌اش را پرسیدم، پاسخ داد:«یاد عباس (ع) افتادم كه هنگام به زمین افتادن دست نداشت، حتماً‌ خیلی سخت به زمین افتاده است. با شنیدن این سخن گریه مجال صحبت را از مرتضی گرفت، همانجا در پادگان نشست، ساعت‌ها به یاد غربت عباس‌بن‌علی (ع) و داوود گریست. گوئی پرده‌های غیب را از چشمانش گرفته بودند، داوود را در زمین صبحگاه می‌دید. لب به سخن گشود، داوود باید می‌رفت. برخاست،‌ پا برجای گام‌های داوود نهاد. مرتضی مردی آسمانی بود كه پای بر خاك داشت.

مروارید گم شده یقین

در عملیات کربلای پنج،‌ سید مرتضی مسئول اکیپ بود.
از آسمان آتش می بارید. از شدت سرما بدنمان می لرزید. آوینی گفت :« باید به جاده فاطمه الزهرا (س) که زیر آتش عراقیهاست، برویم.»
مدتی بعد «مرادی نسب»، «والایی» و «عباسی» هر سه نفر از جاده باز گشتند. از سر و صدا چشمانم را باز کردم؛ اما دوباره بی هوش افتادم.
یک ساعت بعد بیدار شدم، مرتضی بیرون سنگر نماز شب می خواند،
با خودم گفتم : « این مرد خستگی ندارد»
برای نماز صبح همه بچه ها را بیدار کرد، بعد از اقامه نماز دوباره به خط رفتیم.
حاجی فقط تا رسیدن به خط خوابید. در خط مقدم شجاعانه می دوید،
اصلا لزومی نداشت کارگردان آنجا باشد، مسئولیتهایی که در شهر داشت باید مانع حضور او در جبهه می شد،
ترس و خستگی در قاموس مرتضی راه نداشت،
او در جبهه به دنبال چیز دیگری بود.
«مروارید گم شده یقین که سخت پیدا می شد.»

منبع : كتاب هسفر خورشید
راوی: آقای همایونفر
گل سرخ

مرتضی چون گلی سرخ میان بچه های روایت می درخشید، همه از تلألو وجود او جان می گرفتند،
امید حرف اول چشمان بغض آلودش بود، با وجود تمام غصه های سالهای جنگ و شهادت دوستان بر روی دو پایش ایستاده بود.
اما هنوز در سر سودایی داشت، ‌دلش نمی خواست مردم اسطوره های ایمان را به فراموشی بسپارند.
«روایت فتح» دوباره به راه افتاد. اما همه گله داشتند که آن روح و نوای قبلی در فیلمها نیست.
کار «روایت» پس از جنگ سخت تر شده بود،‌ حاجی با عصبانیت به بچه ها گفت:« شما را به خدا در مورد من هر فکری می خواهید بکنید
اما در مورد این یکی دیگر قضاوت نکنید، روایت فتح اصلا از من نیست،

از یک جای دیگر است.
مشکل ما این است که مقدار فیلم هایی که در دسترس داریم، محدود است و
برای اجرای امر آقا مجبوریم برای زنده نگهداشتن و استمرار روایت فتح،‌ آن را کمی طولانی تر کنیم،‌ چون در حال حاضر
دستمان به فیلمهای جنگ در آرشیو صدا و سیما نمی رسد.

معنای زندگی

مرتضی دل‌بسته بود، ناله‌های شبانه‌اش دردی جانکاه در دل داشت، که با هق‌هق گریه می‌آمیخت.
سید بارها و بارها بر ایمان از شهادت گفت: از رفتن به سوی نور، پرواز کردن، بی‌دل شدن، سجده‌گاه خویش را با خون، سرخ نمودن، و راهی بی‌پایان تا اوج هستی انسان گشودن.

به یاد دارم که در مورد زندگی و مرگ گفت:« زندگی کردن با مردن معنی می‌یابد، کلید ماجرا در مردن است، نه زندگی کردن».
چگونه مردن برایش مهم بود؛ و خداوند آرزویش را به سر منزل مقصود رساند.

برهوت

سعید با عجله وراد سالن شد، گله‌مند بود فیلم خنجر و شقایق(1) را می‌خواست، قرار شد به منزل حاجی برویم، مقابل در، که رسیدیم،‌ سعید
پشت ما پنهان شد، سجاد در را باز کرد، حاجی با نگاهی خندان به کوچه آمد، سعید فیلم‌ها را خواست، سید پس از چند لحظه سکوت گفت:«سعید جان! فعلاً تنها نسخه فیلم‌ها دست من است.
من اکثر شب‌ها آنها را در جایی نمایش می‌دهم، اگر فیلم‌ها را امشب به شما بدهم باید بیست و چهار ساعت بعد برگردانی». با عهد و میثاق شدید فیلم را به قاسمی داد، با شوخی گفتم:«آقا مرتضی نگفتی! فیلم‌ها را برای چه کسی نمایش می‌دهی».

حاجی نگاهش را به زمین دوخت و با خنده گفت:«بیشتر شب‌ها آنها را در پایگا‌های بسیج محلات نشان می‌دهم،‌ امشب عذر آنها را می‌خواهم،‌اما آقا سعید فردا شب حتماً با فیلم‌ها بیا».
آوینی جوانان را از دریچه دوربین به معرکه عشق می‌کشاند؛ آنگاه آنها را در برهوت رها می‌کرد؛ تا خود چاره این زخم بی‌هنگام را بیابند.
1- این فیلم در مورد بوسنی است.

گلچین بیقراری

سپیده صبح رسید، جاده هویزه غوغایی داشت،‌سراب بیابان انسان را در ورطه حیرت می‌کشاند، حاجی و آهنگران همراهم بودند، حاج صادق از گذشته‌ها می‌گفت و مرتضی مثل ابر بهار می‌گریست.
چون ابری بر سر خاکی، آن روز فهمیدم بی‌سبب نیست که حسین (ع) سید فاتحان خون از میان شیعیانش اندک نفراتی را برگزید. گزینش امام عشق (ره) گزینش بی‌قراری است.

او به دنبال دل شیدا، در میان رسوایان تاریخ گل‌چین می‌کند، مرتضی نیز گل سرخی در میان گلستان شوریدگان بود.
مردی آسمانی که عصاره روح دردمندش، خدا بود.

قداست اشک

مراسم نماز جمعه به پایان رسید، در حوالی چهار راه لشگر با حاجی و بچه‌‌های لشگر بیست و هفت ایستادیم. صدای شادی و خنده همگی به آسمان بلند شد؛ قبل از خداحافظی یکی از نیروها یاد گردان «سیف» را زنده کرد. خاطرات آخرین شب فروغ ستارگان گردان سیف، دل همه را لرزاند، هنوز سخنان او به پایان نرسیده بود که سید آرام و بی‌صدا اشک‌هایش جاری شد. پرسیدم حاجی چرا گریه می‌کنی؟»

گونه‌هاش تر گشت، بغضش را فرو خورد و گفت:«شما نمی‌دانید چه کاری کرده‌اید، شما نمی‌دانید آن شب بر این بچه‌ها چه گذشته!» اشک‌های مرتضی صداقت بی‌ریایش بود، که گونه‌های لرزانش را متبرک می‌ساخت. قطراتی به قداست تمام عبادت‌های یک زاهد.

منبع : كتاب راز خون
تشییع با شکوه

اواخر فروردین ماه بود، پیكر خونین و خسته سید مرتضی بر دوش امت حزب‌الله در مقابل حوزه هنری تشییع می‌شد،‌ در همین لحظه اتومبیل حامل مقام معظم رهبری در خیابان سمیه ایستاد،‌ آقا برای ادای احترام به شهید علی‌رغم مسائل امنیتی از ماشین پیاده شد،‌ كنار پیكر سرباز دلخسته خویش ایستاد، و زیر لب زمزمه نمود، «انا لله و انا الیه راجعون» نگاهی به اطراف انداخت، در جست و جوی خانواده شهید بود. آقا آرام و بی‌صدا در حالیكه چشم به تابوت سید مرتضی دوخته بود، به راه افتاد خیابان سمیه هنوز صدای گام‌های آهسته مقام معظم رهبری را به دنبال پیكر سربازش در ذهن دارد.
و چه سخت است،‌ كه سربازی را در مقابل چشمان مولا و مقتدایش به خاك بسپاری، و چه بغضی در دل دارد، سالاری كه فرزند،‌ سرباز و سردار فاتح قلبش را به خاك می‌سپرد.

منبع : کتاب راز خون
مروارید گم شده رهبر

همه می‌دانستند آن روز مراسم خاكسپاری سید مرتضی آوینی است، قرار نبود آیت‌الله سید علی خامنه‌ای در این مراسم باشكوه شركت كنند، در اولین ساعات روز آقا تماس گرفتند و فرمودند:«من دلم گرفته، دلم غم دارد، می‌خواهم بیایم تشییع پیكر پاك شهید آوینی. من افتخار می‌كنم به وجود این بچه‌های نویسنده و هنرمندی كه در این مجموعه حوزه هنری تلاش می كنند. این آقای آوینی را آدم وقتی سیما و چهره نورانی‌اش را می‌بیند، همین‌طور دوست دارد به ایشان علاقمند بشود».

دل بی‌قرار رهبر در جست و جوی مروارید گم شده سپاهش بود، كه اینك بر دوش هزاران ایرانی مسلمان به سمت بهشت‌زهرا می‌رفت، و باز هم آقا صبور،‌ سنگین و سرافراز غم فراق یكی دیگر از مرواریدانش را به جان می‌خرید.
راز چشمان سید مرتضی

مرتضی دلخسته بود. این اواخر خنده‌های همیشگی‌اش را نداشت، در سال‌های بعد از انقلاب جز پس از رحلت حضرت امام (ره) هرگز او را اینچنین در پیله تنهایی و اندوه ندیده بودم، ما به حسب گمگشتگی در عادات عالم ظاهر، او را كه اهل عادت نبود نشناختیم، خودیتهای ما حجاب‌هایی بودند كه «بی‌خودی او را از چشمانمان پنهان می‌كردند، ما ضعف‌های خود را در آینه وجود او به تماشا نشستیم و زبان به ملامت او گشودیم»
عافیت
طلبان توهمات خویش را متظاهر در وجود كسی تشخیص دادند كه نه فقط در روزگار جنگ فرزند جبهه بود كه در این روزگار هم كه از ارزش‌های جنگ جز خاطره‌ای گنگ نماند،‌ «روایت فتح» می‌ساخت.
و وای بر ما اگر با این شتاب به چنبره عقل‌های عادت‌زده خود گرفتار آییم و بار دیگر به بهانه آشنایی با او،‌ از خود بگوئیم و به بهانه بیان رنج او،‌ درد خود را بازگوئیم.

آخرین لبیک

بعد از شنیدن خبر شهادت سید مرتضی خواستم خودم این خبر را به بچه‌ها بدهم، به همین علت ظهر در راه بازگشت از مدرسه به آنها گفتم:« پدر هست، همیشه هست، فقط ما توانائی دیدنش را نداریم و این می‌تواند زیاد مهم نباشد». انسان حقیقی در فناست كه حیات می‌یابد، و به دیگران نیز حیات می‌بخشد،‌ و چنین مقدر است كه در قید حیات ظاهر جز برای تنی چند از اهل دل ناشناس بماند، تنهایی و غربت او نیز تا واپسین روز مؤید همین معنا بود.
در روز تشییع جنازه از دیدن آن خیل دلسوختگان بر خود لرزیدم. چگونه او در تنهایی خود این همه عاشق داشت؟ بسیار گفتند و شنیدیم که او لیاقت شهادت داشت. شهادت حقش بود. باب شهادت به روی شایستگان باز است. چگونه باور کنم؟

این روزگار كه روزگار شهادت نیست. او همواره در پی جاودانگی بود. از مرگ نمی‌هراسید و باور داشت كه این تن نه جای پروراندن كرم است، پیله‌ای است تا كه پروانه آن را بشكافد و آن همه بر گرد شمع ولایت طواف كند، تا خود شمع صفت شود و در مدح عشق، كربلا، ندای هل من ناصر ینصرنی، را ندای حق‌طلبی تمام اعصار را لبیك گوید،‌ او كربلا را در فكه یافت و از همان جا نیز به یاران امام حسین (ع) پیوست.
سفر به کوی دوست

در ره دوست سفر باید كرد از خویشتن خویش گذر باید کرد
هر معرفتی که بوی هستی تو داد دیوی است به ره، از آن حذر باید كرد
امام خمینی (ره)
ساعت 6:30 صبح شنبه خبر مجروحیت آوینی را به من دادند، اما دلم گواهی می‌داد او به شهادت رسیده است با این همه برای چند لحظه سخن عقلم را باور كردم:«هنوز می‌تواند بیندیشد و قلم بزند، هنوز می‌تواند با صدایش كه در چند ماه اخیر گرفته بود، روایت فتح را بخواند، پس مهم نیست. با خود اندیشیدم :«چرا هرچه معالجه كرد، گرفتگی صدایش برطرف نشد،‌ با اینكه دكتر قول داده بود كه حنجره‌ای را كه در خدمت اسلام است خیلی زود مداوا خواهد كرد». تنها آن زمان كه خبر شهادتش را شنیدم، دریافتم كه حضرت امام (ره) چگونه با زبان شعر این خبر را شب قبل به من داده بود، و من نفهمیدم و این چه حكایتی است كه حضرت امام(ره) منادی سفر او به كوی دوست بودند؟
عادات، بندهایی هستند كه ما را زمین گیر كرده‌اند و حتی آنگاه كه نشانه‌هایی اینچنین بر ما نازل می‌شود، باز در پرده‌ایم و غافل. بر پله‌ها نشستم و

شناخت مرتضی

آنچه که دل مرتضی را به درد می‌آورد شناخت رنج انسان بود، انسانی که با دور شدن از مبدأ وحی خود را تنها و سرگردان در این کره خاکی یافته است، انسانی که عهد ازلی خود را به فراموشی سپرده و مقام خلیفه‌اللهی خویش را از یاد برده است. او حتی برای لحظه‌ای از معنای «انالله‌واناالیه‌راجعون» غافل نبود، مبدأ و مقصد را می شناخت،‌ و خود را در نسبت با این شناخت معرفی می‌کرد، درد او، غفلت ما بود، لحظه‌ای بر او نمی‌گذشت، مگر اینکه خود را حاضر در پیشگاه حق و حق را ناظر بر خویش بیابد.
اگر با شهادت او خود را می‌شناختیم و به قضاوت می‌نشستیم چگونه می‌توانستیم مدعی شناخت رنج او باشیم؟
ما کجا و دامن دوست کجا؟

سینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم

منبع : کتاب مرتضی و ما
مرده اوئیم و بدو زنده ایم

مراسم عید بود مرتضی حال عجیبی داشت،‌ دید و بازدید آن سال برای او جلوه‌ای دیگر داشت. همه ما متوجه تغییر روحیات او شده بودیم.نگران شدم اماسعی كردم كسی از این موضوع مطلع نشود. یك شب همینطور كه با هم صحبت می كردیم. گفت:«نمی دانم این روزها چه خوبی كرده‌ام كه خدا این حال خوب را به من داده است»

مرتضی ماه‌ها بود كه آسمانی شده بود اما عقل زمینی، قدرت درك عشق او را نداشت، عاشقان زمین را تنگنای محبس درد می‌دانند و زمانی كه پیك وصال فرا می‌رسد از شادی و شعف در پوست خود نمی‌گنجند و ذكر قلب و روحشان این است كه:«مرده اوئیم و بدو زنده‌ایم».

منبع: كتاب همسفر خورشید
شهید آشنا

روزی كه به پاكستان رسیدیم سید عجیب دلشاد بود، یك روز به كنار مزار عارف حسینی رفتیم. آقا مرتضی نشست، كنارمزار و برای ساعتی گریه كرد معاون شهید عارف حسینی آنجا بود. با چشمانی شگفت‌زده به او نگریست! با تعجب پرسید:«شما قبلاً ایشان را دیده بودید» سید
مرتضی اشك‌هایش را پاك كرد و از كنار مزار برخاست و گفت:«خیر،‌ من قبلاً ایشان را ندیده بودم»
مرتضی تمام شهدا را می‌شناخت، خون همه آنها در رگ‌های او می‌جوشید. چهره هر شهیدی را كه می‌دید می‌گفت:«فكر كنم روزی من او را
دیده‌ام اما همه آنان را مرتضی به چشم یقین دیده بود. شب های سید شب‌های نجوا با شهیدان بود»

منبع : كتاب همسفر خورشید
حج و تولدی دوباره

تازه جنگ به پایان رسیده بود با اصرار دوستان حاجی برای مراسم حج به مكه رفت. وقتی بازگشت از او پرسیدم :«آقا مرتضی آنجا چطور بود؟» با ناراحتی گفت:«بسیار بد بود، چه خانه خدایی، غربی‌ها پدر‌ ما را در آوردند. كاخ ساخته‌اند، آنجا دیگر خانه خدا نیست. تمام محله بنی‌هاشم را خراب كرده‌اند. كاش نرفته بودم. مدتی بعد دوباره او را عازم حجاز دیدم؛ با خنده گفتم:«حاجی تو كه قرار بود دیگر به آنجا نروی؟ نگاهش را به زمین دوخت و پاسخ داد:«نمی‌دانم اما احساس می‌كنم این‌بار باید بروم. وقتی بازگشت. دوباره از اوضاع سفر پرسیدم.
این‌بار هیجان عجیبی داشت.
با خوشحالی گفت:« این دفعه با گروه جانبازان رفته بودم، چنان درسی از آنها گرفتم كه ای كاش قبلاً با اینها آشنا شده بودم بارها و بارها گریستم، به خاطر تحول و حماسه‌ای كه در اینها می‌دیدم. به یكی از جانبازانی كه نابینا بود گفتم:«دوست نداشتی یك بار دیگر دنیا را ببینی؟ حداقل انتظار داشتم بگوید:«چرا یك‌بار دیگر می‌خواستم دنیا را ببینم. اما او پاسخ داد:«نه» پرسیدم:«چطور؟» گفت:«در مورد چیزی كه به خدا دادم و معامله كردم نمی‌خواهم فكر بكنم. بدنم می لرزید، فهمیدم كه عجب آدم‌هایی در این دنیا زندگی می‌كنند ما كجا، اینها کجا»

منبع : كتاب همسفر خورشید
بال در بال ملائک

یازدهم فروردین ماه سال 1372 حاجی را در اهواز دیدم، حاجی برای ادامه حقیقت جنگ به آنجا آمده بود. به خنده گفت:«تهران دنبالت می گشتم. اهواز گیرت آوردم! خودت را آماده كن، با عكسهایت، برای روایت خرمشهر…
صحبت به درازا كشید.
حاجی گفت:«این تلخی ها همیشه مثل شهادت شیرین است و این طبیعت حیات انسان می‌باشد كه با غلبه به رنج‌ها و آرمان‌ها زنده بماند و من هم مظلومیت بسیجیان را غریبانه می‌بینم و خودم نیز در این مظلومیت قرار گرفته‌ام اما زمانی كه آقا دوباره موتور روایت فتح را روشن كرد من دوباره جان گرفتم و امید آقا به دل‌ سوخته ها است كه در این خانه وجود دارند.
اشك‌های رهبر با اشك‌های بسیجیان مخلوط شد مرتضی بال در بال ملائك پرواز كرد. سرود لاله‌ها دوباره جان گرفت و دوربین من پس از چهار سال با ریختن اشك به كار افتاد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 10:36:00 ب.ظ ]




خاطراتی از شهید بابایی از زبان خواهر ایشان

من معمولاً چند النگوی طلا به دست داشتم و عباس هر وقت النگوهای طلا را می دید ناراحت میشد و می گفت:

ممکن است زنان یا دخترانی باشند که این طلا ها را در دست تو ببینند و توان خرید آن را نداشته باشند ؛ آنگاه طلاهای تو آنان را به حسرت وا میدارد ودر نتیجه تو مرتکب گناه بزرگی می شوی. این کار یعنی فخر فروشی .

می گفت: در جامعه ما فقیر زیاد است ، مگر حضرت زینب (س) النگو به دست می کردند یا … . در حقیقت علاقه زیادی به طلا داشتم و نمیتوانستم از آنها دل بکنم . تا اینکه روزی بیمار بودم و النگوها دردستم بود. عباس به عیادتم آمده بود . عباس را که دیدم دستم را زیر بالش پنهان کردم تا النگوها را نبیند .او گفت : چرا بالشت رااز زیر سرت برداشته ای و روی دستت گذاشتهای؟ چیزی نگفتم و لبخند زدم . او بالش را برداشت و ناگهان متوجه النگوهای من شد . نگاه معنی داری به من کرد . ازاین که به سفارش اوتوجهی نکرده بودم خجالت کشیدم . بعد از شهادت عباس به یاد گفته های او افتادم و تمام طلاهایم را به رزمندگان اسلام هدیه کردم .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 09:16:00 ب.ظ ]




خاطرات رهبر انقلاب از شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
من تقریباً از اوّلین روزهای پیروزی انقلاب این شهید را شناختم. از اصفهان پیش ما میآمد، گزارش میداد و کمک میخواست؛ از آن وقت ما با ایشان آشنا شدیم. او سپس به کردستان رفت و بعد هم در دوران جنگ تحمیلی فعّالیت کرد؛ بعد از جنگ هم که معلوم است. این‌که شما میبینید یک ملت، بزرگش، کوچکش، زن و مردش، جوانش، پیرش، امروزیش، دیروزیش، برای ابراز احترام به پیکر این شهید، یک اجتماع عظیم را به وجود میآورند - که جزو تشییعهای کم نظیر در دوران انقلاب بود - به‌خاطر همین اخلاص و همین صفاست. خدای متعال دلها را متوجّه میکند. ما این را لازم داریم و الحمدلله امروز هم افرادِ این‌گونه داریم.

شاید امروز هم بعضی خیال کنند - که عملیاتی مثل عملیات بیت‌المقدّس، فقط یک هجوم انبوه انسانی بود! اینها سخت در اشتباهند. هیچ امواج انسانی، بدون فرماندهىِ قادرِ قاطعِ هوشیار، نمیتواند هیچ عملی را انجام دهد. در جنگ نظامی، سازماندهی و عملیات و فرماندهی و تاکتیک و دقّت‌نظر و موقع‌شناسی و دهها عامل در کنار هم، دانش نظامی را به وجود میآورد و استعداد و نبوغ نظامی را نشان میدهد. این اتّفاق، در عملیات فتح خرّمشهر - یعنی همان عملیات بیت‌المقدّس - روی داد، که همین شهید عزیزِ اخیرِ ما - شهید صیّاد شیرازی - یکی از کارگردانان اصلی این عملیات بود و خودِ او مثل ظهر چنین روزی، از آن‌جا با تلفن با بنده تماس گرفت و مژده پیروزی را داد و گفت سربازان عراقی صف طولانی کشیده‌اند تا بیایند اسیر شوند! ببینید این عملیات چقدر هوشمندانه و قوی و همه‌جانبه بود که نیروهای دشمن احساس اضطرار میکردند که برای حفظ جان خودشان بیایند خود را تسلیم اسارت کنند! که در آن روز هزاران نفر از نیروهای دشمن متجاوز - که آن همه با غرور و تکبّر، فریاد سر داده بودند - آمدند دودستی خودشان را تسلیم رزمندگان اسلام کردند!
کشتن کسی مثل «صیّاد شیرازی» خیلی هنر و توانایی و پیچیدگی تشکیلاتی نمیخواهد. آدمی از خانه‌اش بیرون میآید، سوار اتومبیلش میشود و بدون محافظ راه میافتد و میرود. در این میان اگر دو نفر آدم، نامردانه و مخفیانه و با فریبگری تصمیم بگیرند او را به قتل برسانند، کار ساده‌ای است، والّا اگر میخواستند مردانه جلو بیایند، صیّاد شیرازی یک نفری جواب امثال آنها را میداد.
کسی مثل امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام را هم یک نفر آدم با یک همدست میتواند بکشد؛ چون او شیر همه‌ی بیشه‌های مردانگی و شجاعت بود. بنابراین کشتن کسی مثل صیّاد شیرازی، نه دلیل قوّت سازمانی و نه دلیل طرفدار داشتن کسی است. این کار جز خباثت و شقاوت و دوری روزافزون آنها از مردم و ارزش‌ها، چیز دیگری را نشان نمیدهد.
وقتی مردم به این حادثه، این طور جواب میدهند، خیلی چیزهای بزرگ به دست ملت میآید. خون شهید حقیقتاً چیز مبارک و عجیبی است. شما ببینید در تشییع شهید صیّاد شیرازی چه اجتماعی تشکیل شد! همه متأثّر بودند و گریه میکردند. هیچ کس به خاطر رودربایستی و برای نشان دادن خود نیامده بود؛ همه با یک انگیزه‌ی قلبی آمده بودند.
بنده وقتی به تلویزیون نگاه میکردم، سیل عظیم و خروشان جمعیت را میدیدم. من چند جا این حالت را دیده‌ام که یکی از آنها این‌جا بود. دیدم یک عامل معنوی اثر میگذارد و آن، اخلاص است.
برادران عزیز! اخلاص چیز عجیبی است؛ یعنی کار را برای خدا کردن و همان چیزی که مضمون عامیانه‌اش در شعری آمده است: «تو نیکی میکن و در دجله انداز». انسان برای خدا کارِ خوب و درست و صحیح بکند و در پی این نباشد که حتماً به نام او ثبت شود و امضای او زیر آن بیاید؛ این بلافاصله اثر میدهد. خدای متعال بعد از شهادت این مرد، در همین قدم اوّل، به او اجر داد.
البته خودِ شهادت بزرگترین اجری بود که خدا به او داد؛ چون این طور کشته شدن، برای انسان خیلی افتخار است. بالاخره صیاد شیرازی، یک مرد پنجاه و چند ساله، ده سال دیگر، بیست سال دیگر، سی سال دیگر - که با یک چشم به هم زدن میگذرد - از دنیا میرفت و از همین دروازه عبور میکرد؛ منتها با یک ناخوشی، با یک بیماری، با یک تصادف، یا با یک سکته‌ی قلبی؛ از این حوادثی که دائم اتفاق میافتد.
دو هفته پیش شهید کاظمی پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی این‌که دعا کنید من روسفید بشوم، دوم این‌که دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه‌تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته‌ی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشم‌های شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: ان‌شاءاللَّه خبر من را هم به‌تان بدهند!
فاصله‌‌ی بین مرگ و زندگی، فاصله‌ی بسیار کوتاهی است؛ یک لحظه است. ما سرگرم زندگی هستیم و غافلیم از حرکتی که همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات میکنند؛ هر کسی یک طور؛ بعضیها واقعاً روسفید خدا را ملاقات میکنند، که احمد کاظمی و این برادران حتماً از این قبیل بودند؛ اینها زحمت کشیده بودند.
بنده از قدیم میگفتم شهادت مرگ تاجرانه و مرگ زرنگهاست. آدم همین روغن ریخته را نذر امامزاده میکند. انسان جانِ رفتنىِ از دست دادنىِ نماندنی را به گونه‌ای به خدای متعال میسپرد؛ در صورتی که این متعلّق به اوست و او بالاخره انسان را میبرد. بنابراین اوّلین اجری که خدا به شهید داده، خودِ شهادت است؛ یعنی روغن ریخته‌ی او را قبول کرد و هدیه‌ای را پذیرفت و در نتیجه شهید در عالم وجود و تا قیامت، انسان با ارزش و ماندگاری شد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 09:06:00 ب.ظ ]




چند خاطره متفاوت از شهید زین الدین

با چشمانی اشک آلود نشسته بود به تأدیب نفس. با تشر به خود می گفت: مهـــدی! خیال نکن کسی شده ای که این ها این قدر به تو اهمیت می دهند. تو هیـــچ نیستی، تو خــاک پــای بسیجیانی…
همین طور می گفت و آرام آرام می گریست…

آن گریه شگفت
پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!»
گفتیم: «مهمانخانه ای هست بغل سپاه شوش که بچه ها خیلی تعریفش را می کنند.»
رفتیم. وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.»
بچه ها هم هر چی دوست داشتند سفارش دادند. بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم نشستیم روی میز.آقا مهدی همین طوری روی سجاد نشسته بود، مشغول تعقیبات. بعضی از مردم و راننده ها هم در حال غذا خوردن و گپ زدن بودند. موی بدنمان سیخ شد. این مردم هم با ناباوری چشمهاشان متوجه بالکن بود که چه اتفاقی افتاده است!
شاید کسانی که درک نمی کردند، توی دلشان می گفتند مردم چه بچه بازیهایی در می آورند!
خدا شاهد است که من از ذهنم نمی رود آن اشکها و گریه ها و «الهی العفو» گفتن های عاشقانه آقا مهدی که دل آدم را می لرزاند.
شهید زین الدین توی حال خودش داشت می آمد پایین. شبنم اشکها بر نورانیت چهره اش افزوده بود با تبسمی شیرین آمد نشیت کنارمان. در دلم گفتم: «خدایا! این چه ارتباطی است که وقتی برقرار شد، دیگر خانه و مسجد و مهمانخانه نمی شناسد!»
غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است. خوب نگاه می کردم. یک بشقاب سوپ ساده جلویش گذاشتند. خیال کردم سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن….
از غذا خوری که زدیم بیرون، آقا مهدی گفت: «بچه ها طوری رانندگی کنید که بتوانم از آنجا تا اهواز را بخوابم.»
بهترین فرصت استراحتش توی ماشین و در ماموریتهای طولانی بود!

شرمنده ام، چقدر زحمت می کشی!
در مهاباد که مستقر بودیم، از لحاظ ارتباطی خیلی مشکل داشتیم. با کوچکترین بارندگی، ارتباط مخابراتی ما قطع می شد. هر روز باید یکی دو نفر می رفتند، تمامی سیم ها را کنترل می کردند.
صبح آن روز نیز برادر بخشی نیا ، یکی از بچه های مخابرات، برای کنترل کردن سیم ها رفته بود.
کارش تا ظهر طول کشید. وقتی خسته و کوفته بر می گشته مقر، آقا مهدی می بیندش. خستگی بخشی نیا توجه آقا مهدی را به خود جلب می کند، تعقیبش می کند تا ستاد فرماندهی. آن جا اسم، مشخصات، محل کار و مأموریت بخشی نیا را می پرسد. ۀن وقت می رود، پیشانیش را می بوسد.
” من شرمنده ام. جداً از شما خجالت می کشم که این همه زحمت می کشید.”
بخشی نیا که انتظار چنین برخورد غافلگیرانه ای را نداشت، سرش را پایین می اندازد؛ شرمنده و حیران می گوید: ” ما که کاری… “
بغض امانش نمی دهد. های های می نشیند به گریه کردن.

«مستند عبدالرزاق»
مرحوم حاج عبدالرزاق زین الدین پدر شهید مهدی زین الدین

جاذبه ی عجیب در ساختن افراد
در چند ساله ی جنگ که بنده با شهید زین الدین برخورد داشتمف هیچ گاه ندیدم نیرویی را طرد کند. جاذبه عجیبی داشت و در ساختن افراد، استعدادی خارق العاده.

اگر می دید کسی در مسئولیت خودش از لحاظ مدیریت ضعیف است، طردش نمی کرد؛ او را از آن مسئولیت بر می داشت، می آورد پیش خودش در فرماندهی. آن وقت هر جا می رفت ، او را هم با خودش می برد؛ و به این شکل روحیه ی مسئولیت پذیری و حسن انجام وظیفه را عملاً به او می آموخت و بعد دوباره از او در جایی دیگر استفاده می کرد. با همین روحیه ی کریمانه بود که به هر دلی راهی می گشود.

خیال نکن کسی شده ای
شهید زین الدین در میان بسیجی ها از محبوبیت عجیبی برخوردار بود. بچه ها وقتی او را در کنار خود می دیدند، گاه با شور و هلهله می دویدند دنبالش، آن وقت سر دست بلندش می کردند و شعار « فرمانده ی آزاده…» را سر می دادند و به این ترتیب ، از جان گذشتگی خود را به فرمانده شان اعلام می کردند.
دوستی می گفت : « یک بار پس از چنین قضایایی که آقا مهدی به سختی توانس خودش را از چنگ بچه های بسیجی خلاص کند، با چشمانی اشک آلود نشسته بود به تأدیب نفس. با تشر به خود می گفت: مهـــدی! خیال نکن کسی شده ای که این ها این قدر به تو اهمیت می دهند. تو هیـــچ نیستی، تو خــاک پــای بسیجیانی…
همین طور می گفت و آرام آرام می گریست!»

تازه زنش را آورده بود اهواز..
طبقه ی بالای خانه ی ما می نشستند. آفتاب نزده از خانه می رفت بیرون یک روز، صدای پایین آمدنش را از پله ها که شنیدم، رفتم جلویش را گرفتم. گفتم«مهدی جان! تو دیگه عیال واری. یک کم بیش تر مواظب خودت باش.» گفت«چی کار کنم؟ مسئولیت بچه های مردم گردنمه.» گفتم «لااقل توی سنگر فرماندهیت بمون.» گفت«اگه فرمانده نیم خیز راه بره، نیروها سینه خیز می رن. اگه بمونه تو سنگرش که بقیه می رن خونه هاشون.»

پنجاه روز بود نیروها مرخصی نرفته بودند…
یازده گردان توی اردوگاه سد دز داشتیم که آموزش دیده بودند، تجدید آموزش هم شده بودند. اما از عملیات خبری نبود. نیروها می گفتند:«بر می گردیم عقب. هر وقت عملیات شد خبرمون کنین.» عصبانی بودم. رفتم پیش آقا مهدی و گفتم «تمومش کنین. نیروها خسته ان. پنجاه روز می شه مرخصی نرفته ن، گرفتارن.» گفت شما نگران نباشین. من براشون صحبت می کنم.» گفتم:«با صحبت چیزی درست نمی شه. شما فقط تصمیم بگیرین.» توی میدان صبحگاه جمعشان کرد. بیست دقیقه برایشان حرف زد. یک ماه ماندند.عملیات کردند. هنوز هم روحیه داشتند. بچه ها، بعد از سخن رانی آن روز، توی اردوگاه، آن قدر روی دوش گردانده بودندش که گرمازده شده بود.

سال شصت و دو بود؛ پاسگاه زید…
کادر لشکر را جمع کرد تا برایشان صحبت کند. حرف کشید به مقایسه ی بسیجی ها و ارتشی های خودمان با نظامی های بقیه ی کشورها. مهدی گفت:«درسته که بچه های ما در وفاداری و اطاعت امر با نظامی های بقیه ی جاها قابل مقایسه نیستند، ولی ما باید خودمونو با شیعیان ابا عبدالله مقایسه کنیم. اون هایی که وقت نماز، دور حضرت رو می گرفتند تا نیزه ی دشمن به سینه ی خودشون بخوره و حضرت آسیب نبینه.»

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:55:00 ب.ظ ]





خاطرات کوتاهی از شهید همت
ـ راديو روشن بود. امام صحبت مي‌كرد «… لا يكلف الله نفساً الا وسعها…»

«… لا يكلف الله نفساً الا وسعها… ». چشم‌هايش بسته بود. دست‌هاش را كيپِ هم بين زانوهاش گذاشته بود. داشت زير لب چيزهايي با خودش مي‌گفت.

«… لا يكلف الله نفساً الا وسعها…». زل زده بود به روبه‌رو. اما انگار نمي‌ديد. مثل چوب خشك شده بود.

«… لا يكلف الله نفساً الا وسعها…». انگار درد داشت. دندان‌هايش را به هم مي‌ساييد. داشت خرد مي‌شد و مثل ديواره‌هاي كاريز كه مي‌ريزند، فرو مي‌ريخت.

«… لا يكلف الله نفساً الا وسعها…». صداي نفس‌هاش نامنظم شده بود. عين مارگزيده‌ها به خودش مي‌پيچيد. اگر سوار ماشين نبود، يقين مي‌دويد و داد مي‌زد.

«… لا يكلف الله نفساً الا وسعها…». ده‌بار و شايد بيش‌تر به زبانش آمده بود. خدا مي‌داند چند بار درونش تكرار شده بود. مثل گلوله‌هاي صلب كه بين چهار ديوار تنگِ هم گير افتاده باشند، هي به ديوار بخورند و برگردند تا آن‌قدر انرژي بگيرند كه راه فرار پيدا كنند، از دهانش بيرون مي‌پريد «… لا يكلف الله نفساً الا وسعها…»

ـ عصر سي‌ام شهريور بود كه از شهرضا رفتيم تهران. ديروز همت آمده بود شهرضا و چند تا تفنگ و نارنجك و خمپاره گرفته بود. اين‌ها را از گروهك‌ها توي درگيري‌ها گرفته بوديم. مي‌خواست توي پاوه نمايشگاه بزند. بعد با هم رفتيم تهران كه از آن‌جا هم يك چيزهايي بگيريم.

رفتيم نمازخانه. دو بعد از ظهر بود. ولي هنوز آقا از منبر پايين نيامده بود. جاي ديگر هم نداشتيم كه استراحت كنيم. همان‌جا نشستيم و رفتيم توي چرت.

همه ريختيم بيرون. صداي آژير چرتمان را پاره كرده بود. فرمان‌ده سپاه مي‌گفت عراق حمله كرده. همت ديگر رو پا بند نبود. مي‌گفت بايد زودتر خودمان را برسانيم پاوه.

نصفه شب رسيديم همدان. جايي براي خواب پيدا نكرديم. ديشب هم نخوابيده بوديم. كلافه بوديم. كرمانشاه و طاق بستان را رد كرديم. همه‌جا همين آش بود و همين كاسه. آخر از خير خوابيدن گذشتيم و يك‌سر رفتيم پاوه.

ـ دو ساعت بود پيچ را با پيچ‌گوشتي، سفت نگه داشته بودم. موتور برق بايد روشن مي‌ماند كه مردم فيلم ببينند. نمي‌دانم چه اشكالي پيدا كرده بود. هي خاموش مي‌شد. من هم مأمور روشن نگه داشتنش بودم. هر چي گفتم «ابراهيم! بذار اينو بديم تعمير، بعد…» مي‌گفت «نه! همين امروز بايد مردم اين فيلم را ببينن.»

داشت موتور برق را مي‌گذاشت پشت ماشين. مي‌خواست برود يك ده ديگر. مي‌گفت جمعيت زيادي دارد. مي‌خواست آنجا فيلم نشان بدهد. رفتم جلو. دستم را روي شانه‌اش گذاشتم و گفتم «دادا! الآن دو ساله داري توي دهات فيلم نشون مي‌دي. تا حالا ديگه هرچي قرار بود از انقلاب بدونن، فهميده‌ن. اگه راست مي‌گي بيا برو پاوه.» اون موقع سه ماهي بود كه پاوه شلوغ شده بود. مكثي كرد و گفت «امروز قول داده‌م، ولي باشه، از فردا مي‌رم پاوه.»

ـ پادگان شلوغ بود. براي رفتن به لبنان اسم من را هم داده بودند. كسي را آن‌جا نمي‌شناختم. مثل بقيه رفتم چيزهايي را كه لازم بود، بگيرم. ولي به‌م ندادند.

كناري نشسته بودم كه يك نفر آمد جلو.

- چرا وسيله نگرفتي.

- رفتم،ندادند.

- پاشو برو! بگو ابراهيم منو فرستاده.

رفتم. گفتم «منو ابراهيم فرستاده. از اين چيزايي كه به بقيه داده‌ين، به منم بدين.»

گفت «برو بابا.»

گفتم «چشم.» و دوباره برگشتم سر جام نشستم.

- بازم كه دستت خاليه.

- آخه تحويل نمي‌گيرن.

- اين‌دفعه بگو حاج ابراهيم همت منو فرستاده.

تا اسم همت رو شنيد، دويد. هرچي لازم داشتم آورد. دهنم باز مانده بود. پرسيدم «مگه همت كيه؟»

گفت «نمي‌شناسي؟ همت. معاون حاج احمد متوسليان. فرمان‌ده تيپ بيست و هفت.»

اين‌بار از دور كه ديدمش، شناختمش. گفتم«چرا نگفتيد چي كاره‌ايد؟» خنديد و گفت «همين كه كارت راه افتاد كافيه. حالا برو مثل بقيه آماده شو مي‌خوايم بريم.»

ـ دوتايي با حاج احمد روي كاغذهايي درشت نوشته بودند «الموت لامريكا.» كاغذها را لوله كرده بودند توي دستشان و كناري ايستاده بودند.

يكيشان مخ يكي از شرطه‌ها را كار گرفته بود. اون يكي دست گذاشته بود پشت شرطه؛ مثلاً گرم گرفته بودند. چند دقيقه بعد به هم اشاره كردند. دست از سرش برداشتند و او راهش را كشيد و رفت.

سر و صداي عرب‌ها مي‌آمد. ريخته بودند دور و بر شرطه‌ي بي‌خبر از همه‌جا.بي‌چاره تازه فهميده بود چه رودستي خورده. پشتش برچسب «الموت لامريكا» زده بودند.

ـ زل زده بود به همت. باور نمي‌كرد او فرمان‌ده باشد. از كومله‌ها بود و آمده بود ببيند چيزهايي كه درباره پاسدارها مي‌گويند راست است يا نه. به تعارف همت نشست كنار او و پكي به قليان زد. هر كي شلوار كردي مي‌پوشيد و قليان مي‌كشيد، بين كردها ارج و قرب داشت. همت هم هردو را داشت. از وقتي آمده بود پاوه، خيلي از كردها آمده بودند و با ما مانده بودند. ما نگران اين ارتباط‌ها بوديم. ولي او به‌شان اعتماد مي‌كرد و آن‌ها دوستش داشتند. چند نفرشان خود را فدايي و پيش‌مرگ همت مي‌دانستند. هرجا مي‌رفت باهاش بودند.

ـ اولين تظاهراتي بود كه راه انداخته بودند. من و رحمت‌الله هم بوديم. مي‌خواستيم شعار جمع را تغيير بدهيم. همه مي‌گفتند «قانون اساسي اجرا بايد گردد»، ما دوتايي داد زديم «اين شاه آمريكايي اخراج بايد گردد» كه يك پس گردني محكم چسبيد پشت گردنمان. رو برگردانديم، همت بود. خنديد و با تندي گفت«هنوز زوده براي اين شعارا. اينا باشه براي بعد.»

- مسيح! يا يه پس‌گردني بزن و قصاص كن،‌يا ببخش!

خيلي وقت بود نديده بودمش. از وقتي جنگ شروع شده بود بيش‌تر مي‌رفت جبهه و كم‌تر به شهرضا سر مي‌زد. آرزو به دل ماند بودم كه يك‌دفعه درست و حسابي بينمش. پريدم سفت بوسيدمش. دلم نمي‌آمد ولش كنم، تازه گيرش آورده بودم. گفتم «قصاص شد.» بعد به بهانه‌ي اين كه يك‌بار ديگر هم ببوسمش گفتم «حالا يكي هم به جاي رحمت‌الله كه مفقود شده.»

ـ توي راه‌پله نشسته بود و به پهناي صورت اشك مي‌ريخت. مي‌گفت «امروز توي راهپيمايي، منو نشونه رفتن، اشتباهي غضنفري رو زدن.»

انگار چيزي به ذهنش رسيده باشد، اشك‌هاش را پاك كرد و بلند شد «فكر كرده‌ن با كشتن مي‌تونن جلوي ما رو بگيرن.» جلو آمد . دستم را فشرد و گفت «حالا به‌شون نشون مي‌ديم.» و از خانه زد بيرون.

ـ ابراهيم استخاره كرده بود؛ خوب آمده بود. همه را خبر كرديم. پاي مجسمه كسي نبود. دور تا دور ستونِ مجسمه لاستيك گذاشتيم كه اگر مأمورها آمدند، آتش بزنيم. ولي خبري نشد. آن روز مجسمه‌ي شاه را هر زوري بود، از جا كنديم و كشيديمش پايين.

ـ آمده بود دنبالم كه مرا ببرد خانه‌شان. مي‌خواستند يك چاه بكنند. چرخ را برداشتيم و رفتيم. مدرسه‌ها تعطيل شده بود و پسر بچه‌ها توي خيابان ولو بودند. يكيشان فحش را كشيده بود به دوستش و يك‌ريز بد و بي‌راه مي‌گفت. يك‌دفعه ديدم رنگ همت پريد. نمي‌دانم چي شنيد كه اصلاً دست‌پاچه شد. رفت طرف پسر‌بچه و يك چك خواباند زير گوشش. تا او باشد از اين حرف‌ها نزند.

ـ خيلي عصباني بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه كرده بودندش. ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هر كس بخواهد روزه بگيرد، سحري به‌ش مي‌رساند. ولي يك هفته نشده،‌ خبر سحري دادن‌ها به گوش سرلشگر ناجي رسيده بود. او هم سر ضرب خودش را رسانده بود و دستور داده همه‌ي سربازها به خط شوند و بعد، يكي يك ليوان آب به خوردشان داده بود كه «سربازها را چه به روزه گرفتن!» و حالا ابراهيم بعد از 24 ساعت بازداشت برگشته بود آشپزخانه.

ابراهيم با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييك‌ها را برق انداختند و منتظر شدند. براي اولين بار خدا خدا مي‌كردند سرلشگر ناجي سر برسد.

ناجي در درگاه آشپزخانه ايستاد. نگاه مشكوكي به اطراف كرد و وارد شد. ولي اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد. پاي سرلشگر شكسته بود و مي‌بايست چند صباحي تو بيمارستان بماند. تا آخر ماه رمضان، بچه‌ها با خيال راحت روزه گرفتند

ـ با حبيب و خواهرم حرفش شده بود. كناري نشسته بود و هيچي نمي‌گفت.

- ابراهيم! چي شده؟

- هيچي. بعداً مي‌گم.

مي‌دانستم هيچ وقت نمي‌گويد. بوسيدمش و به حال خودش گذاشتمش. هر وقت با هر كدام ما دعواش مي‌شد، همين طور بود. چند دقيقه ساكت مي‌نشست يك گوشه. ولي خيلي طول نمي‌كشيد كه مي‌آمد، آشتي مي‌كرد و همان ابراهيم كوچولوي خودمان مي‌شد.

ـ زودتر از هر روز آمد خانه؛‌ اخمو و دمق. مي‌گفت ديگر برنمي‌گردد سر كار، به آن ميوه‌فروشي. آخر اوستا سرش داد زده بود.

خم شد صورتش را بوسيد و آهسته صداش كرد. ابراهيم بيدار شد،‌ نشست. اوستا آمده بود هرطور شده، ناراحتي آن روز را از دل او درآورد و بَرش گرداند سر كار.

اوستا مي‌گفت ((صد بار اين بچه را امتحان كردم؛‌ پول زير شيشه‌ي ميز گذاشتم،‌توي دخل دم دست گذاشتم. ولي يه بار نديدم اين بچه خطا كنه.))

ـ همه رفته بوديم مشهد و فقط ابراهيم و ولي‌الله مانده بودند خانه. ابراهيم تابستان‌ها كار مي‌كرد. وقتي برگشتيم، انگار نه انگار فقط دو تا پسر خانه‌داري كرده بودند. سن و سالي هم نداشتند. تازه پول تو جيبي‌هاشان و حقوقي كه ابراهيم از كار تابستان جمع كرده بود، روي هم گذاشته بودند و يك اجاق گاز بزرگ براي خانه خريده بودند.

ـ جلوي ماشين را گرفت . كسي را كه پشت فرمان نشسته بود خوب برانداز كرد . از قيافه طرف پيدا بود او هم مثل خودش بسيجي است .
- شما؟
- منو نميشناسي؟
- نه . اجازه هم ندارم هر كسي رو راه بدم داخل .
- باشه . منم همينجا مي مونم . بالاخره يكي پيدا ميشه كه ما رو بشناسه از دور ديدم كنار پادگان، ماشيني پارك شده و يك نفر با لباس پلنگي تكيه داده به ديوار و سر پا نشسته . رفتم جلو .
- اِ. حاجي! چرا اينجا نشستي؟
- هيچي . راهم ندادند تو
خيلي عجيب بود .
- اين چه حرفيه؟ خب ميگفتيد …شرمنده شده بود . كمي هم هول كرده بود . آمد جلو و شروع كرد به بوسيدن صورت حاجي و عذرخواهي كردن كه او را نشناخته . حاجي هم بوسيدش و گفت : نه . كار خوبي كردي . تو وظيفه ت رو انجام دادي .

ـ هنوز آفتاب نزده بود.بسيجي ها از قطار پياده مي شدنند مي امدنند مي ايستادندروي خاك نماز مي خواندند.
ابراهيم تا اين راديد سرش را انداخت زير .
رفتيم منطقه
گفتم:چرا سرت را انداختي زير ؟ ابراهيم
گفتم: خدا را خوش نمي آيد اين همه راه بيايند بعد بايستند روي سنگ و كلوخ نماز بخوانند .
آمد به عباديان گفت:يك كلنگ بردار بياور ببينم.
گفت: مي خواهي چه كار كني؟
گفت: مي خواهم اينجا حسينيه درست كنم.
: حسينيه ؟اين جا؟با كدام بودجه؟
ابراهيم گفت:من كاري به بودجه و اين چيز ها ندارم . يا حسينيه را مي زنيد يا يك صندوق اينجا مي زنم به همه مي گويم نفري دو تومان بيندازيد توش تا بودجه تامين شود.
گفت: چوب كاري مي كني حاجي؟
ابراهيم گفت:همين كه گفتم .
گفت: درست مي شود.
ابراهيم گفت:كلنگ اول را من مي زنم تا بيست روز ديگر بايد اينجا يك حسينيه باشد. مي فهمي بيست روز ديگر يعني چه؟
همان كار را هم كردند.آحسينيه الان هم هست .به اسم ابراهيم هم هست.

ـ بسم الله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن. حاجي داشت حرف ميزد و سبزي پلو را با تن ماهي قاطي ميكرد. هنوز قاشق اول را نخورده، رو كرد به عباديان و پرسيد: عبادي! بچه ها شام چي داشتن؟
-همينو
- واقعا؟ جون حاجي؟
نگاهش را دزديد و گفت : تن ماهي رو فردا ظهر ميديم
حاجي قاشق را برگرداند . غذا توي گلوم گير كرد.
- حاجي جون، به خدا فردا ظهر بهشون ميديم
حاجي همين طور كه كنار ميكشيد گفت : به خدا منم فردا ظهر ميخورم

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:51:00 ب.ظ ]




 

خاطرات شهيد مهدي باکري
1- سال پنجاه و دو تازه دانشجو شده بودم. تقسیممان که کردند، افتادم خوابگاه شمس تبریزی.
آب و هوای تبریز به من نساخت ، بد جوری مریض شدم. افتاده بودم گوشه ی خوابگاه . یکی از بچه
ها برایم سوپ درست می کرد و ازمن مراقبت می کرد. هم اتاقیم نبود. خوب نمی شناختمش.
اسمش را که از بچه ها پرسیدم، گفتند « مهدی باکری.»

2- رفتیم توی شهر و یک اتاق کرایه کردیم. به من گفت « زندگی ای که من می کنم سخته ها .»
گفتم « قبول.» برای همه کاراش برنامه داشت؛ خیلی هم منظم و سخت گیر. غذا خیلی کم می
خورد. مطالعه خیلی می کرد. خیلی وقت ها می شد روزه می گرفت. معمولا همان روزهایی هم
که روزه بود می رفت کوه. به یاد ندارم روزی بوده باشد که دونفرمان دو تا غذا از سلف دانشگاه
گرفته باشیم. همیشه یک غذا می گرفتیم، دو نفری می خوردیم .خیلی وقت ها می شد نان
خالی می خوردیم. شده بود سرتاسر زمستان ، آن هم توی تبریز ، یک لیتر نفت هم توی خانه مان
نباشد. کف خانه مان هم نم داشت، برای این که اذیتمان نکند چند لا چند لا پتو و فرش و پوستین
می انداختیم زمین.

3- سال پنجاه و شش پادگان ارومیه خدمت می کردم. آمدند گفتند « ملاقاتی داری.» مهدی بود.
به من گفت « باید از این جا دربری.» هر طور بود زدم بیرون. من را برد خانه ی عمه ش . کلی
شیشه ی نوشابه آن جا بود . گفت« بنزین می خوایم.» از باک ژیانم بنزین کشیدم بیرون. شروع
کردیم کوکتل مولوتف ساختن. خوب بلد نبودم اما مهدی وارد بود. چند تایش را بردیم بیرون شهر و
امتحان کردیم. ازش خبری نداشتم. کوکتل مولو تف هایی را هم که ساخته بودیم ندیدم . دو - سه
روز بعد شنیدم مشروب فروشی های شهر یکی یکی دارد آتش می گیرد. حالا می فهمیدم چرا
ازش خبری نیست.

4- همان اول انقلاب دادستان ارومیه شده بود. من و حمید را فرستاد برویم یک ساواکی را
بگیریم.پیرمرد عصا به دستی در را باز کرد. گفت « پسرم خونه نیست.» گزارش که می دادیم، چند
بار از حال پیرمرد پرسید . می خواست مطمئن شود نترسیده.

5- دختر خانه بودم. داشتم تلویزیون تماشامی کردم. مصاحبه ای بود با شهردار شهرمان . یک
خورده که حرف زد، خسته شدم سرش را انداخته بود پایین و آرام آرام حرف می زد. باخودم گفتم«
این دیگه چه جور شهرداریه؟ حرف زدن هم بلد نیست.» بلند شدم و تلویزیون را خاموش کردم .
چند وقت بعد همین آقای شهردار شریک زندگیم شد.

6- بعد از مدت ها آمده بود خانه ی ما. تعجب کردیم. نشسته بود جلوی ما حرف های معمولی می
زد. مادرم هم بود. زن داداشم هم بود. همه بودند یک کمی میوه خورد و بلند شد که برود. فهمیده
بودم چیزی میخواهد بگوید که نمی تواند. بلند که شد. ما هم باهاش پاشدیم تا دم در . هی
اصرارکرد نیاییم . اما همگی رفتیم؛ توی راه رو به من فهماند بیرون منتظرم است . به بهانه ی خرید
رفتم بیرون . هنوز سر کوچه ایستاده بود. به من گفت «آقا مهدی را می شناسی؟ مهدی باکری؟
می خواد ازت خواستگاری کنه ! به ش چی بگم؟» یک هفته تمام فکر می کردم . شهردار ارومیه
بود. از سال پنجاه و یک که ساواکی ها علی شان را اعدام کرده بودند، اسمشان را شنیده بودم.

7- خواهرش بهش گفته بود «آخه دختر رو که تا حالا قیافه ش رو ندیده ای ، چه جوری می خوای
بگیری؟ شاید کچل باشه.» گفته بود « اون کچله رو هم بالاخره یکی باید بگیره دیگه !»

8- از قبل به پدر ومادرم گفته بودم دوست دارید مهرم چه باشد. یک جلد قرآن و یک اسلحه . این
هم که چه جور اسلحه ای باشد، برایم فرقی نداشت. پرسید « نظرتون راجع به مهریه چیه ؟»
گفتم « هرچی شما بگین.» گفت « یک جلد قرآن و یک کلت کمری. چه طوره؟» گفتم « قبول.»
هیچ کس بهش نگفته بود. نظر خودش را گفته بود. قبلا به دوست هایش گفت بود« دوست دارم
زنم اسلحه به دوش باشد.»

9- روز عقد کنان بود. زن های فامیل منتظر بودند داماد را بینند. وقتی آمد، گفتم « اینم آقا داماد.
کت و شلوار پوشیده و کراواتش رو هم زده، داره می آد.» مرتب وتمیز بود. با همان لباس سپاه .
فقط پوتین هایش کمی خاکی بود.

10- هرچه به عنوان هدیه ی عروسی به مان دادند، جمع کردیم کنار هم بهم گفت « ما که اینا رو
لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنی؟» گفتم « مثلا چی ؟» گفت « کمک کنیم به جبهه .»
گفتم « قبول ! » بردمشان در مغازه ی لوازم منزل فروشی . همه شان رادادم، ده - پانزده تا کلمن
گرفتم.

11- مادرم نمی گذاشت ما غذا درست کنیم پدرم نسبت به غذا حساس بود؛ اگر خراب می شد،
ناراحت می شد.تا قبل از عروسی برنج درست نکرده بودم. شب اولیکه تنها شدیم، آمد خانه و
گفت « ما هیچ مراسمی نگرفتیم. بچه ها میخوان بیان دیدن . می تونی شام درست کنی؟» کته
ام شفته شده بود. همان را آورد، گذاشت جلوی دوست هاش. گفت « خانم من آش پزیش حرف
نداره ، فقط برنج این دفعه ای خوب نبوده وا رفته.»

12- شهردار که بود ، به کار گزینی گفته بود از حقوقش بگذارند روی پول کارگرهای دفتر. بی سرو
صدا، طوری که خودشان نفهمند.

13- حمید سه ساله بود که مادرشان فوت کرد. از آن موقع نامادری داشتند. مثل مادر خودشان هم
دوستش داشتند. رفتیم خانه شان ؛ بیرون شهر. بهم گفت « همین جا بشین من می آم.» دیر
کرد. پاشدم آمدم بیرون ، ببینم کجاست. داشت لباس می شست؛ لباس برادر و خواهر های
ناتنیش را . گفت « من این جا دیر به دیر می آم. می خوام هر وقت اومدم، یه کاری کرده باشم.»

14- شهر دار ارومیه که بود، دوهزار و هشت صد تومان حقوق می گرفت. یک روز بهم گفت« بیا این
ماه هرچی خرجی داریم رو کاغذ بنویسیم، تا اگه آخرش چیزی اضافه اومد بدیم به یه فقیر.» همه
چی را نوشتم ؛ از واکس کفش گرفته تا گوشت و نان و تخم مرغ. آخر ماه که حساب کردیم، شد
دوهزار و ششصد و پنجاه تومان. بقیه ی پول را داد لوازم التحریر خرید، داد به یکی از کسانی که
شناسایی کرده بود و می دانست محتاجند. گفت « اینم کفاره ی گناهای این ماهمون.»

15- باران خیلی تند می آمد. به م گفت « من می رم بیرون» گفتم « توی این هوا کجا می خوای
بری؟» جواب نداد. اصرار کردم . بالاخره گفت « می خوای بدونی؟ پاشو تو هم بیا. » با لندروز
شهرداری راه افتادیم توی شهر. نزدیکی های فرودگاه یک حلبی آباد بود. رفتیم آنجا. توی کوچه
پس کوچه هایش پر از آب و گل و شل. آب وسط کوچه صاف می رفت توی یکی از خانه ها. در خانه
را که زد، پیرمردی آمد دم در. ما راکه دید، شروع کرد به بد و بی راه گفتن به شهردار. می گفت «
آخه این چه شهردایه که ما داریم؟ نمی آد یه سری به مون بزنه ، ببینه چی می کشیم.» آقا
مهدی بهش گفت «خیله خب پدرجان . اشکال نداره . شما یه بیل به ما بده، درستش می کنیم؟»
پیرمرد گفت « برید بابا شماهام! بیلم کجا بود.» از یکی از هم سایه ها بیل گرفتیم. تا نزدیکی های
اذان صبح توی کوچه ، راه آب می کندیم.

16- از شهردای یک بنز داده بودند بهش . سوارش نمی شد. فقط یک بار داد ازش استفاده کردند؛
داد به پرورشگاه. عروسی یکی از دخترا بود. گفت « ماشینو گل بزنین واسه ی عروس.»

17- عملیات که شروع شد، تازه فهمیدیم صد کیلومتر از مرز را داده دست نیروهای اهل سنت.
بیش ترشان هم محلی . توی جلسه ی توجیهی هم هیچ حرفی نزده بود. عین صد کیلومتر را
حفظ کردند؛ با کمترین تلفات و خسات . اگر قبل از عملیات می گفت، خیلی ها مخالفت می کردند
.

18- توی آبادان، رفته بود جبهه ی فیاضیه، شده بود خمپاره انداز شهید شفیع زاده دیده بانی می
کرد و گرا بهش می داد ، اوهم می زد. همان روزهایی که آبادان محاصره بود. روزی سه تا گلوله ی
خمپاره ی صد وبیست هم بیش تر سهمیه نداشتند. این قدر می رفتند جلو تا مطمئن شوند گلوله
ایشان به هدف می خورد. تعریف می کردند ، می گفتند« یک بار شفیع زاده با بی سیم گفته بوده
یه هدف خوب دارم. گلوله بده .» آقا مهدی به اون گفته بوده « سه تامون رو زده یم. سهمیه ی
امروزمون تمومه .»

19- فکش اذیتش می کرد. دکتر معاینه کرد و گفت « فردا بیا بیمارستان. » باید عکس می گرفت.
عکسش که آماده شد، رفتیم دکتر ببیند. وسط راه غیبش زد. توی راه روهای بیمارستان دنبالش
می گشتیم. دکتر داشت می رفت. بالاخره پیداش کردم. یک نفر را کول کرده بود داشت از پله ها
می برد بالا . یک پیرمرد را.

20- بقال محلشان بود. حاجی را که می دید، روبوسی میکرد و برایش حدیث میگفت. وقتی فهمید
جنسش را ارزان تر از جاهای دیگر به ش می فروشد، گفت « اگه این دفعه ارزون تر از جای دیگه
حساب کنی، دیگه ازت هیچی نمی خرم» پیرمرد گفت« نمی خری؟ من به هرکی بخوام ارزون تر
میدم. اگه هم نخری ، حلالت نمی کنم.! »

21- رفته بودیم سوریه. برای دوست و آشنا سوغاتی خریده بودیم. یک ضبط صوت کوچک هم برا
خودمان، همان جا توی سوریه زنگ زده بودیم ایران. گفته بودند موشک خورده نزدیکی خانه ی ما و
رادیومان از بالای پنجره افتاه پایین . گفتیم حتما خراب شده. وقتی برگشتیم،دیدم رادیومان هنوز
کار می کند. گفت« رادیو و ضبط صوت دوتا دوتا می خوایم چی کار؟ یه دونه هم برامون بسه.» ضبط
صوت سوغاتی را دادیم به پدرش.

22- بعد از مدت ها برگشته بودیم ارومیه. شب خانه ی یکی از آشناها ماندیم. صبح که برای نماز پا
شدیم، بهم گفت « گمونم اینا واسه ی نماز پا نشدن.» بعدش گفت « سر صبحونه باید یه فیلم
کوچیک بازی کنی!» گفتم« یعنی چی ؟ » گفت « مثلا من از دست تو عصبانی می شم که چرا پا
نشدی نمازت رو بخونی. چرا بی توجهی کردی و از این حرفا. به در میگم که دیوار بشنوه.» گفتم «
نه، من نمی تونم .» گفتن« واسه ی چی ؟ این جوری بهش تذکر می دیم.یه جوری که ناراحت
نشه.»گفتم « آخه تاحالا ندیده م چه جوری عصبانی می شی. همین که دهنت رو باز کنی تا
سرم داد بزنی، خنده م می گیره،همه چی معلوم می شه. زشته.» هرچه اصرار کرد که لازمه،
گفتم«نمی تونم خب.خنده م می گیره.» بعد ها آن بنده ی خدا یک نامه از مهدی نشانم داد. درباره
ی نماز و اهمیتش.

23- بهش گفتم « توی راه که برمی گردی، یه خورده کاهو و سبزی بخر.» گفت « من سرم خیلی
شلوغه ، می ترسم یادم بره. روی یه تیکه کاغذ هرچی می خوای بنویس، بهم بده.» همان موقع
داشت جیبش راخالی می کرد. یک دفترچه ی یاداشت و یک خودکار در آورد گذاشت زمین .
برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم تویش بنویسم یک دفعه به م گفت« ننویسی ها! » جا
خوردم. نگاهش که کردم، به نظرم کمی عصبانی شده بود. گفتم « مگه چی شده؟ » گفت « اون
خودکاری که دستته مال بیت الماله.» گفتم « من که نمی خوام کتاب باهاش بنویسم. دو - سه تا
کلمه که بیش تر نیست.» گفت «نه.»

24- دیر به دیر می آمد. اما تا پایش را می گذاشت توی خانه بگو بخندمان شروع می شد . خانه
مان کوچک بود؛ گاهی صدایمان می رفت طبقه ی پایین. یک روز همسایه پایینی بهم گفت « به
خدا این قده دلم می خواد یه روز که آقا مهدی می یاد خونه لای در خونه تون باز باشه ، من ببینم
شما دو تا زن و شوهر به هم دیگه چی می گید، این قدر می خندید؟»

25- از پنجره نگاه به بیرون کرد و گفت « بچه ها بسه دیگه ؛ دیر وقته. برین دم خونه ی خودتون»
بهش گفتم « چی کارشون داری؟ بچه، بذار بازیشون رو بکنن. خوبه خودت بچه نداری ! معلوم نبود
چی کار می خواستی بکنی.» گفت « من بچه ندارم ؟ من توی لشکر یک عالمه بچه دارم . هروز
مجبورم به ساز یکیشون برقصم.»

26- کم تر شبی می شد بدون گریه سر روی بالش بگذارم . دیر به دیر می آمد . نگرانش بودم .
همه ش با خودم فکر می کردم « این دفعه دیگه نمی آد. نکنه اسیر شه. نکنه شهید شه. اگه
نیاد، چی کار کنم ؟» خوابم نمی برد. نشسته بودم بالای سرش و زار زار گریه می کردم. بهم گفت
« چرا بی خودی گریه می کنی؟ اگه دلت گرفته چرا الکی گریه می کنی! یه هدف به گریه ت بده
. » بدش گفت « واسه ی امام حسین گریه کن. نه واسه ی من.»

27- توی تیپ نجف جانشینم بود. یک روز محسن رضایی آمد و گفت « می خوایم بذاریمش فرمان
ده تیپ .» مخالفت کردم. حرف خودش را تکرار کرد. باز مخالفت کردم. فایده نداشت. وقتی دیدم با
مخالفت کاری از پیش نمی رود، التماس کردم. گذاشتندش فرمانده تیپ عاشورا.

28- توی ماشین داشت اسلحه خالی می کرد؛ با دو- سه تا بسیجی دیگر. از عرق روی لباس
هایش می شد فهمید چه قدر کار کرده . کارش که تمام شد همین که از کنارمان داشت می
رفت، به رفیقم گفت « چه طوری مشد علی؟» به علی گفتم « کی بود این؟» گفت « مهدی
باکری ؛ جانشین فرمانده تیپ.» گفتم « پس چرا داره بار ماشین رو خالی می کنه؟ » گفت «
یواش یواش اخلاقش می آد دستت.»

29- ده تا کامیون می بردیم منطقه ؛ پر مهمات. رسیدیم بانه هوا تاریک تایک شده بود. تا خط هنوز
راه بود. دیدیم اگر برویم ، خطرناک است . توی شهر در هر جای دولتی را که زدیم ، اجازه ندادند
کامیون را توی حیاطشان بگذاریم . می گفتند « اینجا امنیت نداه ! » مانده بودیم چه کنیم . زنگ
زدیم به آقا مهدی و موضوع را بهش گفتیم. گفت « قل هوالله بخونید و بیاین . منتظرتونم.»

30- به مان گفت « من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .» تعجب کرده بودیم. سابقه نداشت
بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد. غروب نشده ، رسیدیم گیلان غرب. جلوی مسجدی ایستاد.
ماهم پشت سرش. نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هامان را می بستیم
که زود راه بیفتیم . گفت « کجا با این عجله ؟ می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.»

31- والفجر یک بود. با گردانمان نصفه شبی توی راه بودیم . مرتب بی سیم می زدیم بهش و ازش
می پرسیدیم « چی کار کنیم؟» وسط راه یک نفربر دیدیم. درش باز بود. نزدیک تر که رفتیم، صدای
آقا مهدی را از توش شنیدیم . با بی سیم حرف می زد. رسیده بودیم دم ماشین فرماندهی .
رفتیم بهش سلام بکنیم . رنگ صورت مثل گچ سفید بود. چشم هایش هم کاسه ی خون . توی آن
گرما یک پتو پیچیده بودبه خودش و مثل بید می لرزید. بد جوری سرما خورده بود. تا آمدیم حرفی
بزنیم، راننده ش گفت « به خدا خودم رو کشتم که نیاد ؛ مگه قبول می کنه؟»

32- منطقه ی پنجوین ، شب عملات و الفجر چهار ، توی اطلاعات عملیات لشکر بودم . همان موقع
خبر آوردند حمید -برادر آقا مهدی - مجروح شده ، دارند می برندش عقب. به آقا مهدی که گفتم،
سریع از پشت بی سیم گفت « حمید رو برگردونید این جا. » خیلی نگذشته بود که آمبولانس آمد
و حمید را ازش بیرون آوردند. آقا مهدی بهش گفت « اگه قراره بمیری، همین جا پشت خاکریز
بمیر، مثل بقیه ی بسیجی ها. »

33- قبل از عملیات رمضان، برای شناسایی رفته بود جلو، برگشت . تیر خودره بود به سینه ش.
سریع فرستادیمش بیمارستان اهواز. یک روپوش پزشکی پیدا کردم و بردم برایش . همان را پوشید
و یواشکی از بیمارستان زدیم بیرون . توی راه سینه ش را فشار می داد. معلوم بود هنوز جای تیر
خوب نشده. به ش گفتم « اینجوری خطرناکه ها. باید برگردیم بیمارستان.» گفت« راهت رو برو.
شاید به مرحله ی دوم عملیات رسیدیم.»

34- وقت نماز جماعت که می شد، اصرار می کرد من جلو بایستم. قبول نمی کردم. من یک
بسیجی ساده بودم و آقا مهدی فرمانده لشکر. نمی توانستم قبول کنم . بهانه می آوردم. اما
تقریبا همیشه آقا مهدی زورش بیش تر بود. چند بار شد که با حرف هایش گریه م انداخت. می
گفت « شما جای پدر و عموی ماهایید شا باید جلو وایستید. » بعضی وقت ها خودش را از من
قایم می کرد، نماز که تمام می شد، توی صف می دیدمش یا بعضی وقت ها بچه ها می گفتند که
« آقا مهدی هم بودها! »

35- آقا مهدی که دیدمان ، گفت« برادر!برگردین عقب . این جا امنیت نداه.» رفیقم بهش گفت « بیا
این جا ببیینم ! تو کی هستی که به ما می گی برگردین عقب؟ اصلا می دونی کی ما رو فرستاه
این جا که حالا تو به مون می گی برگردین؟» آقا مهدی گفت« کی ؟» رفیقم گفت« مارو آقا طیب
فرستاد . اگه هم قرار باشه برگردیم عقب، خودش باید به مون بگه . من که عقب برو نیستم.»
بهش گفتم« بابا این آقا مهدی بود ها . چرا این جوری حرف زدی؟ گفت « آقا مهدی دیگه کیه؟»
گفتم « مهدی باکری. فرمان ده لشکر.» چشم هایش گرد شد. گفت « بگو به حضرت عباس.»

36- بد وضعی داشتیم . از همه جا آتش می آمد روی سرمان نمی فهمیدیم تیرو ترکش از کجا
می آید.فقط یک دفعه می دیدم نفر بغل دستیمان افتاد روی زمین . قرارمان این بود که توی
درگیری بی سیم ها روشن باشد، اما ارتباط نداشته باشیم. خیلی از بچه ها شهید شده بودند.
زخمی هم زیاد بود.توی همان گیرودار، چند تا اسیر هم گرفته بودیم. به یکی از بچه ها گفتم « ما
مواظب خودمون نمی تونیم باشیم، چه برسه به اون بدبختا. بو یه بالیی سرشون بار.» همان موقع
صدا از بی سیم آمد « این چه حرفی بود تو زدی؟ زود اسیرهاتون رو بفرستید عقب » صدای آقا
مهدی بود. روی شبکه صدایمان راشنیده بود. خودش پشت سرمان بود؛ صد و پنجاه متر عقب تر.

37- رفته بود شناسایی ؛ تنها ، با موتور هوندایش . تا صبح هم نیامد. پیدایش که شد، تمام سر
صورت و هیکلش خاکی بود، حتی توی دهانش . این قدر خاک توی دهانش بود که نمی توانست
حرف بزند.

38- عملیات فبح المبین با ارتشی ها ادغام شده بودیم تا صبح توی کوه و کمر راه می رفتیم. صبح
فهمیدیم گم شده ایم. هرکسی چیزی می گفت و راهی نشان می داد. همان موقع یکی را دیدیم
که از کوه پایین می آید.ایست دادیم گوش نکرد. خواستیم بزنیمش، به ترکی گفت « نزنید. » پایین
که آمد شناختیمش. بهش گفتیم « گم شده ایم.» گفت « دنبالم بیایین.» از وسط یک میدان مین
و چند تا مانع دیگر ردمان کرد؛ سالم سالم.

39- هرسه تاشان فرمان ده لشکر بودند ؛ مهدی باکری ، مهدی زین الدین و اسدی. می خواستیم
نماز جماعت بخوانیم . همه اصرار می کردند یکی از این سه تا جلو بایستند، خودشان از زیرش در
می رفتند. این به آن حواله می کرد، آن یکی به این . بالاخره زور دو تا مهدی ها بیش تر شد،
اسدی را فرستادند جلو. بعد از نماز شام خوردیم .غذا را خودشان سه تایی برای بچه ها می
آوردند . نان و ماست.

40- لباس نو تنش نمی کرد . همیشه می شد لااقل یک وصله روی لباس هایش پیدا کرد، اما
همیشه تمیز واتو کرده بود. پوتین هایش هم همیشه از تمیزی برق می زد. یک پارچه سفید هم
داشت می انداخت گردنش . یک بار پرسیدم « این واسه ی چیه ؟» گفت « نمی خوام یقه ی
لباسم چرک باشه!»

41- بهم گفت « خیل خوش اومدی . اما حالا که اومدی ، سفت می چسبی به کارت . توی گود که
اومدی شوخی بردار نیست. الان هم برو تبریز و خانواده ت را بیار این جا .» رسیدم لشکر. تارفتم
توی سنگر، اولین نفری که من رادید آقا مهدی بود. سلام و علیک که کردیم، بلافاصله پرسید« خب
! چی کار کردی؟خانمت اینا کوشن؟» سرم را انداختم پایین وگفتم « راستش جور نشد بیان.»
گفت « چی ؟ جور نشد؟ » بعدش گفت « ناهارت رو که خوردی بیا کارت دارم.» به یکی از بچه ها
گفت « دست این رو می گیری، می بریش ترمینال . یه بلیط تبریز بارش می گیری و راهیش می
کنی بره.» بعد رو کرد به من گفت« با خانواده ت برمی گردی ها! »

42- بعضی از بچه ها خسته شده بودند . بهم گفتند « برو به آقا مهدی بگو کار ماتموم شده . می
خوایم برگردیم عقب.» گفتم « کی گفته کارتون تمام شد . بر می گردین عقب؟» گفتند « فرمانده
گروهانمون . حالا هم خودش زخمی شده، برد نش .» با حمید توی یک سنگر نشسته بودند و
دیده بانی می کردند. به شان گفتم که بچه ها چه پیغامی داده ند. گفت « جاده راهش بازه . هر
کی می خواد بره بره. من و حمید خودمون دوتایی می مونیم.»

43- توی قیافه ی همه می شد خستگی را دید. دو مرحله عملیات کره بودیم . آقا مهدی وضع را
که دید، به بچه های فنی - مهندسی گفت جایی درست کنند برای صبحگاه. درستش کرد, یک
روزه . همه ی نیروها هم موظف شدند فردا صبحش توی محوطه جمع شوند. صحبت های آقا
مهدی جوری بود که کسی نمی توانست ساکت باشد . آن قدر بلند بلند شعار می داند و فریاد
می زدند که نگو.بعد از صبحگاه وقتی آقا مهدی می خواست برود. بچه ها ریختند دور و برش .
هرکسی هر جور بود خودش را بهش می رساند وصورتش را می بوسید. بنده ی خدا توی همین
گیر و دار چند بار خورد زمین. یک بار هم ساعتش از دستش افتاد . یکی از بچه ها برش داشت.
بعد پیغام داد « بهش بگین نمی دم. می خوام یه یادگار ازش داشته باشم.»

44- حدود پنج ساعت باهام حرف زد. قبول نمی کردم. می گفتم « کار من نیست. نمی تونم
انجامش بدم.» آخرش گفت« روز قیامت که شد؛ من رو می کشن پای میز محاکمه , پروندم رو باز
می کنن و از اول شروع می کنن, بهم می گن این کار رو کردی. این اشتباه رو کردی. اون جا این
کار رو کردی. خلاصه می گن و می گن تا می رسن به این جا که من بهت گفتم.» بعدش گفت«
منم جواب می دم هر چی تا حالا گفتین قبول ، اما توی این یه مورد، من فلان روز پنج ساعت با
فلانی حرف زدم. فکر می کردم اگه قبول کنه، جلوی تمام این حیف و میلا که گفتین گرفته می
شه، اما اون بابا قبول نکرد که نکرد.» این ها راکه می گفت دست و پاهام مثل چوب خشک شده
بود. بغض کرده بودم . گفتم « من نمی فهمیدم؛ هرچی شما بگین!»

45- - اخوی ؛ بیا یه دستی به چراغای ماشین بزن. - شرمنده ، کار دارم. دستم بنده . برو فردا بیا.
- باید همین امشب برم خط. بی چراغ نمی شه که . - می بینی که ، دارم لباس هام رو می
شورم. الانم که دیگه هوا داره تاریک می شه. برو فردا بیا، مخلصتم هستم، خودم درستش می
کنم . - اصلا من لباس ها رو می شورم، تو هم چراغ ماشین من رو درست کن. هر چه قدر بهش
گفت« آقا مهدی ! به خدا شرمنده م ، ببخشید. نمی خواد بشوری.» گفت « ما با هم قرار داد
بستیم . برو سرکارت ، بذار منم کارم رو بکنم.»

46- بهش گفت « پاشو حمید آقا. الان وقت نشستن نیست.» بی سیم چیش گفت« راستش
حمید آقا توی کمرش تیر خورده . اگه اجازه بدین استراحت کنه.» آقا مهدی خند ای کرد و رو به
حمید گفت« دو تا گروهان باید الحاق بشن. باید عراقی ها رو بکشن پایین . می تونی راه بری؟»
حمید گفت » آره .» گفت« پس یا علی»

47- توی قرارگاه تاکتیکی بودیم. دو نفر اسیر عراقی آوردند.تا آقا مهدی دیدشان . گفت « به خدا
اون یکی تیربارچی شونه. اولین کسی بود که آتیش رو شروع کرد.» عراقیه هم آقا مهدی را
شناخت. گفت « این اولین نفرتون بود که اومد جلو.»

48- از موتور افتاده بودم . پایم شکسته بود.حاجی که دید گفت « می ری خونه استراحت می
کنی! هفته ای یه بار بیش تر نمی تونی بیای اردوگاه .» خانه مان اهواز بود ؛ نزدیک اردوگاه . می
ترسیدم اگر توی جلسه با پای گچ گرفته ببیندم ، نگذارد بروم عملیات . خودم گچ پایم را باز کردم
هنوز درد می کرد. یکی از بچه ها کمکم کرد تا بروم جلسه . همه تعجب کرده بودند . می گفتند «
پات زود خوب شده! » آخر جلسه گفت « چرا گچ پات رو باز کردی؟» گفتن «خوب شده. می تونم
راه برم.» پایم را که زمین گذاشتم ، از زور درد چشم هام سیاهی رفت. گفت« مگه این مال خودته
که باهاش این جوری می کنی؟ این امانته دست تو. فردا روز باید باهاش بجنگی .» بعدش گفت «
اصلا نمی خواد بیای عملیات.» التماسش کردم. گفت « می ری پات رو دوباره گچ می گیری.» توی
اهواز در به در می گشتم پی دکتر تا پایم را دوباره گچ بگیرد.

49- می گفت « اطلاعاتی باید آموزش ببینه. جوری که کار با قطب نما و دوربین مادون و گراگیری و
از اینحرفا . ملکه ی دهنش بشه.»بچه ها را بردیم بیابان. بیست کیلومتری قرارگاه . خودشان
برگشتند .برای این که ثابت کنند کارشان را بلدند،دو تا موتور و وسایل تدارکات و یک ضبط صوت هم
از تدارکات برداشتند؛ بی سر و صدا. به مسئول تدارکات کارد می زدی، خونش در نمی آمد. آقا
مهدی هم خوش حال بود و می خندید. گفت « با اینا کاری نداشته باشین»

50- کنار جاده صفی آباد - دزفول ، مزرعه های کاهو برق می زد. گفت « وایستابخریم.» چند تایش
را همان جا شستیم و دوباره راه افتادیم. چند برگ کاهو خوره بود که گفت « کسی توی لشکر
کاهو نداره. یادت باشه رسیدیم اهواز، به تدارکات بگم واسه ی همه بخره.»

51- سرجلسه ، وقت نماز که می شد، تعطیل می کرد تا بعد نماز . داشتیم می رفتیم اهواز .
اذان می گفتند. گفت« نماز اول وقت رو بخونیم .» کنار جاده آب گرفته بود. رفتیم جلوتر؛ آب بود .
آنقدر رفتیم ، تا موقع نماز اول وقت گذشت . خندید و گفت « اومدیم ادای مؤمن ها رو در بیاریم ،
نشد.»

52- بعد از سخن رانی ول کنش نبودند. این قدر دور و برش می رفتند و می آمدند که از کارهای
بعدیش عقب می افتاد . بهم گفت « من بعد از این جا یه جای دیگه کار دارم. باید سر وقت برسم .
صحبت من که تمام شد، تندی می آی مداحی رو شروع می گنی. نکنه فاصله بندازی و معطل
کنی ها!»

53- سرش را پایین انداخت و گفت « سه ماه منتظر مونده اید واسه ی همچین روزی . چی بگم ؟
شرمنده م ! عملیات لو رفته . آب انداخته اند توی منتطقه » همه توی میدان صبحگاه داشتند گریه
می کردند، او هم مثل بقیه .

54- گفتند « زیر هجده ساله ها برند پرسنلی برگیه تسویه بگیرند.» برگه ها دستمان بود. زار می
زدیم التماس می کردیم بگذاردند برویم پیشش. سر به سرمان گذاشت. گت « بفرمایید خرابکارا!
تخریب چی هر جا بره ، حتما واسه ی خراب کاریه .» رفیقم با گریه گفت« قد شما که از ما هم
کوتاه تره .» خنده ای کرد، گفت « برگردید برید سر گردان خودتون.»

55- قرار بود عملیات کنیم. با یک بلد چی محلی رفتیم شناسایی. نمی دانست چه کاره ایم .
اطلاعات را به رمز روی یک تکه کاغذ می تنوشتیم. جوری رفتار می کردیم که شک نکند . فکر می
کرد همی طوری می خواهیم هور را ببینیم . حتی بعضی وقت ها می گفت « این جاها خطرناکه
» تمام کارهایمان را توی بلم انجام میدادیم؛ غذا می پختیم ، نماز می خواندیم، استراحت می
کردیم.خیلی کم حرف می زدیم. بیشتر سکوت مطلق بود. چهار روز.

56- همه داشتند سوار قایق می شدند. می خواستیم برویم عملیات. یکی از بچه ها ، چند ماهی
دست کوموله ها اسیر بود. هنوز جای شکنجه روی بدنش بود. وقتی سوار شد، داد زد « پدر شون
رو در می آریم. انتقام می گیریم.» تا شنید گفت « تو نمی خواد بیای. ما واسه ی انتقام جایی
نمی ریم.»

57- شب آخر از خستگی رو پا بند نبودیم. قرار شد چند ساعت من بخوابم، چند ساعت او. نوبت
خواب او بود. بیرون سنگر داشتم کارهایم را می کردم که بچه ها آمدند سراغش را گرفتند. رفته
بودند توی سنگر پیدایش نکرده بودند. هرچه گشتیم نبود. از خط تماس گرفت. گفت« کار خاکریز
تمومه.» یک تکه از خاکریز باز بود؛ قبلش هرکه رفته بود، نتوانسته بود درستش کند.

58- بیست روز مانده بود به عملیات خیبر. همه ی فرمانده دسته ها را جمع کرده بود، ازشان
گزارش بگیرد . به فرماندده زرهی گفت« چه کاره اید؟» گفت « ما آماده نیستیم.تانکهامون هم
هنوز آماده نیستن.» آقا مهدی بهش گفت « خیله خب ، تو نمی خاد بیای.» به فرمانده تخریب
گفت« شما چه طور ؟» جواب داد « بچه ها ی ما هنوز آموزش کافی ندیده ن.» آقا مهدی گفت«
شما هم نیا. به جای این که شما ها برین رو مین، خودمون می ریم.» سومی که دید اوضاع این
جوری است، گفت« حاجی خیالت از بابت بچه های ماراحت.»

59- اولین روز عملیات خیبر بود. از قسمت جنوبی جزیره ، با یک ماشین داشتم بر می گشتم
عقب. توی راه دیدم یک ماشین با چراغ روشن داشت می آمد. این طور راه رفتن توی آن جاده ، آن
هم روز اول عملیات، یعنی خودکشی.جلوی ماشین راگرفتم. راننده آقا مهدی بود. بهش گفتم «
چرا این جوری می ری؟ می زننت ها .» گفت « می خوام به بچه ها روحیه بدم. عراقی ها رو هم
بترسونم. می خوام یه کاری کنم او نا فکر کنن نیروهامون خیلی زیاده.»

60- برادرش فرمان ده یکی از خطوط عملیات بود. رفته بودم پیشش برای همآهنگی . همان موقع
یک خمپاره انداختند من مجروح شدم . دیدم که برادرش شهید شد. وقتی برگشتم، چیزی از
شهادت حمید نگفتم؛ خودش می دانست. گفتم « بذار بچه ها برن حمید رو بیارن عقب.» قبول
نکرد. گفت « وقتی رفتن بقیه رو بیارن، حمید رو هم می آرن.» انگار نه انگار که برادرش شهید
شده بود. فقط به فکر جمع و جور کردن نیروهایش بود. تا غروب چند بار دیگر هم گفتم؛ قبول نکرد.
خط سقوط کرد و همه شهدا ماندند همان جا.

61- داشتیم زخمی ها و شهدا را جمع می کردیم. یکی رفت جنازه ی برادر حاجی را بردارد . آقا
مهدی وقتی دید، نگذاشت . گفت « برو به مجروح ها برس» خودش داشت خون صورت یکی از
مجروح ها را با دست پاک می کرد.

62- همه دمغ بودیم . خبر شهادت حمید بد جوری حالمان را گرفته بود. آقا مهدی وقتی قیافه
هامان را دید، مسئول تدارکات را صدا کرد. گفت « چی به خورد اینا دادی این ریختی شدن؟ »
بعدش گفت « امروز روز مبعثه . باید خوش حال باشین. قیامت چی می خواین جواب حضرت زهرا
رو بدین؟» بعد به همه مان کمپوت داد و سر حالمان آورد.

63- پانزده روز می شد که حمید و مرتضی یاغچیان شهید شده بودند آقا مهدی آمد، بهم گفت «
واسه ی شهادت این بچه ها نمی تونستی یه پارچه بزنی؟» گفتم« خیل وقته بچه های تبلیغات
پلاکارد آماده کرده ن ، ولی با خودمون گفتیم شاید صلاح نباشه بزنیم. بچه ها اگه ببینند ، روحیه
شون خراب می شه.»یک جوری که انگار ناراحت شده باشد نگاهم کرد و گفت « یعنی می گی
این بچه ها از شهادت می ترسن ؟ مگه این راهی که دارن می رن غیر شهادت جایی دیگه هم
می ره؟ وقتی شهادت اینا رو تذکر بدیم همه مون روحیه می گیریم.»

64- از بس با آمبولانس این طرف و آن طرف رفته بود، یکی از یخچال هایش شکسته بود. زنگ زد
بهم . گفت«خسارت این یخچال چه قدر می شه؟» گفتم« برای شما هیچی .» قطع کرد. معلوم
بود از حرفم ناراحت شده. کلی التماس کردم تا قبول کرد بروم پیشش. بهم گفت « مگه بیت المال
من و تو داره که این جوری حرف می زنی؟»

65- یکی از بچه ها شب ها چشمش جایی رانمی دید. آخر شب رفته بود دستشویی ، نمی
توانست راه سنگرش را پیدا کند و برگردد. آقا مهدی که دید دارد دور خودش می چرخد ، بهش
گفته بود «مال کدوم گروهانی ؟» گفته بود « بهداری .» آقا مهدی دستش راگرفته بود آورده بودش
دم سنگرش . قسم می خوردیم « اونی که دیشب آوردت آقا مهدی بود. » باور نمی کرد.

66- اتفاقی آمده بود سنگر ما ؛ سرظهر . نماز خواندیم . برای ناهار هم نگهش داشتیم. چند
قوطی تن ماهی را باز کردیم. نخورد. گفت « روغنش واسه معده م خوب نیست.» می دانستم
معده ش ناراحتی دارد. گفت « اگه لوبیا بود، می خوردم.» پا شدم کنسرو لوبیا پیدا کنم . هر چه
گشتم، نبود. سر سفره که آمدم ، دیدم دارد نان خشک های توی سفره را جمع می کند و می
خورد. همان شد ناهارش.

67- مسول تدارکات شهید شده بود. آقا مهدی بهم گفت « تو برو کارهاش رو ردیف کن.» بعدش
گفت « بچه ها خرما میخوان . یه جوری براشون خرما جور کن.» من که اصلا از برنامه ی خرید و
تداکات خبر نداشتم، گفتم« چشم، خودم می رم شهر خرما می خرم.» آقا مهدی پرسید « پول
داری؟» گفتم آره ، چهار هزار تومنی هست.» زد زیر خنده و گفت « الله بنده سی، ما خرما زیاد
می خوایم . پانزده تن شایدم بیش تر.» صدام کردند که « آقا مهدی پشت بی سیمه .» وقتی با
هاش صحبت کردم ، از قضیه ی خرما پرسید. گفتم« هنوز کاری نکرده ام .» گفت « عیب نداره .
باشه بعدا یه کاریش می کنیم.خدا بزرگه !» یکی آمده بود جلوی در انبار با کامیونش . بار برامون
آورده بود. یک برگه ی سبز دستش بود و دنبال مسئول تدارکات می گفت. بهش گفتم « فعلا من
کارهای تدارکات رو راست و ریس می کنم. مسئولش شهید شده. » گفت برگه را امضا کنم؛
رسید خرما بود. آقا مهدی دوباره که بی سیم زد، قضیه خرما را برایش گفتم. گفت « نگفتم خدا
بزرگه ؟ »

68- یک وانت از انبار مهماتشان پر کرده بودیم. تا آمدیم حرکت کنیم ، آمد جلوی ماشین و نگذاشت
رد شویم. هرچه گفتیم « بچه ها توی خط مهمات می خوان! » قبول نمی کرد. می گفت « زاغه
مال بچه های ماست.کسی حق نداره ازش چیزی برداره.» کارداشت بیخ پیدا می کرد که آقا
مهدی سروکله اش پیدا شد. بهش گفتم ، رفت سمتش و صورتش را بوسید و گفت« به فرمانده
لشکرتون سلام برسون ، بگو مهدی باکری مهمات میخواست،از اینجا برداشت. اگه ول نکرد و
ناراحت شد ، بیا به م بگو، عینش رو برمی گردونم.»

69- - کسی که شد مسئول شناسایی یعنی شده چشم لشکر. حالا که داری می ری، یادت
باشه اگه چیز به درد بخوری گیرت نیومد برنگرد. -آخه اگه زیاد طولش بدم، می ترسم اسیر شم. -
اگه اسیر شدی، به شون می گی این جا بیست تا لشکره ، با تمام تجهیزات می خواد عملیات
کنه . بجه ها مرتب با دوربین دید می زدند ، شاید خبری ازش بشود. همه می گفتند « دیگه حتما
تا حالا شهید شده .» هفتاد و دو ساعت بعد سر و کله اش پیدا شد. می خندید . می گفت «
کلی حرف دارم واسه ی آقا مهدی.»

70- کم سن و سال بود. از این چادر به آن چادر دنبال فرمان ده لشکر می گفت. بهش گفتم« چی
کارش داری حالا؟» گفت « پوتین ندارم . می خوام ازش پوتین بگیرم.»گفتم «خب چرا نمی ری
تدارکات ؟» گفت « فقط باید از خودش بگیرم .» بالاخره پیداش کرد. به آقا مهدی گفت « تو که بلد
نیستی لشکر رو اداره کنی ، چرا نمی ری یکی دیگه جات کار کنه ؟ یه جفت پوتین هم نمی تونی
بدی به نیروهات؟» آقا مهدی خنده ش گرفته بود. نه حرفی بهش زد ،نه کاریش کرد. رفت یک جفت
پوتین آورد ، داد بهش.

71- با آقا مهدی جلسه داشتیم. همه مان را جمع کرد توی چادر و کالک منطقه را باز کردو شروع
کرد صحبت کردن. یک کم که حرف زد، صدایش قطع شد . اول نفهمیدیم چه شده، ولی دقت که
کردیم ، دیدیم از زور خستگی خوابش برده . چند دقیقه همان طور ساکت نشستیم تا یک کم
بخوابد . بیدارکه شد، کلی عذر خواهی کرد و گفت « سه - چهار روزی می شه که نخوابیده م.»

72- چند وقتی می شد که حمید شهید شده بود. یک روز با آقا مهدی رفته بودیم مسجد اعظم قم
. احسان را هم با خودش آورده بهم گفت « آقا دایی، من کار دارم، می رم چند دقیقه دیگه می آم .
شما بی زحمت احسان رو نگه دارین.» رفت . پاشدم تا قرآن بردارم . آمدم دیدم احسان نیست.
این طرف و آن طرف را هم گشتم؛ نبود. همان موقع مهدی برگشت. پرسید « احسان کو؟» گفتم
« رفتم قرآن بیارم ، اومدم دیدم نیست.» نارحت شده بود. گفت«آخه من اون بچه رو دادم دست
شما، حالا می گین نیست! »اولین بار بود که می دیدم عصبانی شه. خیلی احسان را دوست
داشت.

73- بهش گفتم« خیلی از بچه های امداد مرخصی می خوان. بعضی هاشون می خوان تسویه
کنن. چی به شون بگم؟» گفت « ازقول من به شون سلام برسون ، بعد بگو اگه رفتید خونه، ازتون
پرسیدند توی این مدت که جبهه بودین خط مقدم رو هم دیدید یا نه ، چی به شون می گین. اگه
جواب داشتند که بسم الله. هر کدومشون خواست بره، می تونه بره. اگه جواب نداشتن، بمونن.»
عین صحبت های آقا مهدی را به شان گفتم. هیچ کدامشان نرفتند.

74- توجیهمان می کرد. می گفت که چه کار کنیم و چه کار نکنیم.عراقی ها هم یک بند می زدند.
بعضی وقت ها گلوله ی توپ می خورد همان نزدیکی. آقا مهدی هم عین خیالش نبود و حرف
هایش را می زد. گاهی می گفت« اینا مامور نیستند.» یکی از خمپاره ها درست خورد دو - سه
متری بالای سرمان، پشت خاک ریز. صدای انفجارش خیلی بلند بود؛ کلی گرد وخاک رفت هوا.
همه نیم خیز شدیم . سرمان را که بلند کردیم، دیدیم آقا مهدی ایستاده و دارد می خندد. گفت «
اینم مامور نبود.»

75- یکیشان با آفتابه آب می ریخت ، آن یکی سرش را می شست . - بهت می گم کم کم بریز. -
خیله خب. حالا چرا این قدر می گی؟- می ترسم آب آفتابه تموم بشه. - خب بشه می رم یه
آفتابه دیگه آب می آرم.رفته بود برایش آب بیاورد که بهش گفتم « خوبه دیگه ! حالا فرمانده لشکر
باید بیان سر آقا رو بشورن! » گفت « چی می گی؟ حالت خوبه ؟» گفتم « مگه نشناختیش؟»
گفت نه.

76- یکی را می خواستیم برای فرمان دهی گردان. آقا مهدی بهم گفت « آدم داری؟» گفتم « یکی
از بچه ها بد نیست؛ فرمان ده گروهانه. میگم بیاد پیشت.» توی راه باهش صحبت کردم.توجیهش
کردم. می ترسیدم قبول نکند. بنده ی خدا اخلاق خاصی داشت؛ یک کمی تند بود. دیده بودم قبلا
با فرمانده گردانش جر و بحث کرده بود. دوتایی نشسته بودند توی نفربر. آقا مهدی حرف می زد و او
سرش را انداخته بود پایین و فقط گوش می کرد. حرف های آقا مهدی که تمام شد ، فقط یک جمله
گفت. گفت « روی چشم .هرچی شما بگین.» از ماشین که می آمد بیرون ، داشت گریه می کرد.

77- توی بهداری کار می کردم. معاون بودم . مسئولمان رفته بود مرخصی ، من به جایش رفتم
جلسه ی مسئولین دسته ها . یک چیزهایی در مورد آقا مهدی شنیده بودم . یکی - دو بار هم از
دور دیده بودمش ، ولی اصلا نمی شناختمش. حتی چهره اش هم در خاطرم نبود. توی چادر که
نشسته بودیم، به یکی از بچه ها گفتم« این آقا مهدی کیه؟» گفت « مگه نمی شناسیش؟»
گفتم« چرا ، می خوام بیش تر بشناسمش.» گفت « بغل دستت نشسته.»

78- یکی از برادرهام شهید شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود. وقتی با
خانواده ام از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد . نزدیکی های غروب رسیدیم به لشکر.
باران تندی هم می آمد. من رفتم دم چادر فرماندهی ، اجازه بگیرم برویم تو . آقا مهدی توی
چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم . فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای
دیگه ای نداریم.» صبح که داشتیم راه می افتادیم، مادرم بهم گفت« برو آقا مهدی رو پیدا کن ،
ازش تشکر کنم.» توی لشکر این ور و اون ور می رفتم تا آقا مهدی را پیدا کنم. یکی بهم گفت «
آقا مهدی حالش خوب نیست؛ خوابیده.» گفتم « چرا ؟» گفت « دیشب توی چادر جا نبود. تا بخوابد
یه جای دیگه پیدا کنه، زیر بارون موند، سرما خورد.»

79- دست برد یک قاچ خربزه بردارد، اما دستش را کشید ؛ انگار یاد چیزی افتاده بودم. گفتم «
واسه ی شما قاچ کرده م بفرمایید. ! » نخورد . هرچه اصرار کردم ، نخورد . قسمش دادم که این ها
را با پول خودم خریده م و الان فقط برای شما قاچ کرده ام. باز قبول نکرد. گفت « بچه ها توی خط از
این چیزا ندارن.»

80- پیرمرد نگذاشت آقا مهدی برود توی حمام . بهش گفت « بازدید بی بازدید. لازم نکرده نیگا کنی
. اگه می خوای بری تو ، می ری مثل بقیه توی صف وا می ایستی تا نوبتت بشه.» رفت توی صف
تا نوبتش بشود .

81- پشت وانت ، پر گلوله ی آرپی جی بود . نفهمیدم چی شد که چپ کردم . می دانستم همان
نزدیکی ها عراق ها هستند؛ همان جایی که خاکریز درست و حسابی نداشت. هرچه قدر قبلا
گفته بودیم « یه فکری برای این جا بکنین .» ، کسی جرات نکرده بود خاکریز بزند. ازم صدا در نمی
آمد. می ترسیدم . توی کابین ماشین هم بدجوری گیر کرده بودم. همان موقع صدای یک ماشین
آمد؛ یک ماشین سنگین اشهدم را هم گفتم . باز نفهمیدم چی شد که ماشین چرخی زد و
برگشت سرجایش. آقا مهدی بود. با لودر آمده بود خاکریز بزند. همه ی آپی جی ها را ریختیم توی
بیل ماشینش و بردیم برای بچه ها.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:46:00 ب.ظ ]





” نگذاريد پيشكسوتان جهاد و شهادت در پيچ و خم زندگي گم شوند “

خاطرات کوتاه از شهید برونسی

* مادر شهید: در مقطع تحصیلی ابتدایی با این که همزمان با تحصیل کار هم می کرد، نمره هایش همیشه خوب بود. یک روز گفت «از فردا اجازه بدین مدرسه نرم… اون مدرسه دیگه نجس شده!»

علت را پرسیدیم.

با غیظ گفت: ‹‹ دیروز این معلم طاغوتی رو با یک دختری دیدم که …›› از فردا گذاشتیمش مکتب به یاد گرفتن قرآن.

* مغازه سبزی فروشی مشغول کار شد، یک روز آمد و گفت: نمی روم. پرسیدم چرا؟ گفت آدم درستی نیست سبزی ها را می ریزه توی آب که سنگین تر بشه. بعد رفت تو لبنیاتی، آنجا هم زیاد نماند. گفتم چطور؟ گفت کم فروشی می کنه، جنس بد و خوب را قاطی می کنه. از فردایش رفت سرگذر برای بنایی، کم کم تو کار جا افتاد و بعد از مدتی شاگرد می گرفت. دستمزدش هم از قبل بهتر شده بود.

* همرزم شهید: همیشه سخت ترین مسیرها را توی عملیات ها به گردان عبدالله می دادند که مسئولیتش با شهید برونسی بود.

روی همین حساب هم پیش خودی ها و دشمن معروف شده بود. توی رادیو عراق اسمش را با غیظ می آوردند و برای سرش جایزه گذاشته بودند.

* همسر شهید: یک بار یکی از بچه های خودمان را باید سریع می رساندیم بیمارستان. در آن شرایط سخت ، به ماشین بیت المال که جلو خانه بود دست نزد. سریع رفت یک تاکسی گرفت. تا این حد در استفاده از اموال عمومی دقیق بود و حساس!

* همرزم شهید: یکسره این طرف و آن طرف می دوید، شناسایی، تحویل گرفتن نیرو، دائم توی خط می رفت و هزار و یک کار و گرفتاری داشت ولی یک دفعه نشد شهرداریش (شستن ظروف و نظافت) را بده به دیگری.

* بخشندگي شهيد :خانه ما آفتاب گیر بود. از اواسط بهار تا اوایل پاییز من وچند تا بچه قد ونیم قد، دایم با گرما دست وپنجه نرم می کردیم. فقط یک پنکه درب وداغان داشتیم. من نمی دانستم عبدالحسین فرمانده گردان است ولی می دانستم حقوق او کفاف خریدن یک کولر را نمی دهد. یک روز اتفاقی فهمیدم از طرف سپاه تعدادی کولر به او داده اند تا به هر کس خودش صلاح می داند بدهد. بعضی از دوستانش واسطه شده بودند تا یکی از آنها راببرد خانه خودش. قبول نکرده بود. به اش اصرار کرده بودند. گفته بود: این کولرها مال اون خانواده هاییه که جگرشون داغ شهید داره، تا وقتی اونا باشن، نوبت به خانواده من نمی رسه.

* سعيد اخوان :

زن وصد حوريه
حاجي توي بيمارستان هفده شهريور بستري بود. يک روز پدرم رفت ملاقاتش.وقتي برگشت، گفت:بابا! اين فرمانده ات عجب مرديه! گفتم: چطور؟ گفت: اصلاً اهل اين دنيا نيست.اينجا موقتي مونده. مطمئنم که جاش،جاي ديگه ايه. ظاهراً خيلي خوشش آمده بود ازحرف هاي حاجي. ادامه داد: همين جورکه صحبت مي کرديم، حرف شد از حوريه. توگوشش گفتم: خلاصه حاج آقا رفتي اون دنيا،يکي ام براي ما بگير.اونم خنديد وگفت: چشم.بعدش حرفي زد که خيلي معنا داشت.بهم گفت: ما صد تا حوريه اودنيا رو،به همين زن خودمون نمي ديم.گفت:حاجي همسرش راخوب شناخته،قدرهمچين زن فداکار وصبوري رو،کسي مثل حاجي بايد بدونه.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ب.ظ ]




ده خاطره از امیر سپهبد علی صیاد شیرازی

1) خیلی اشکش را نگه می داشت ، توی چشمش ، همسرش فقط یکبار گریه اش را دید ، وقتی امام رحلت کرد. دوستش می گفت: « ما که توی نماز قنوت میگیریم از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد اما صیاد تو قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست. بارها می شنیدم که می گفت ( اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای ) بلند هم می گفت از ته دل …».

2) اوایل جنگ بود . در جلسه ای بنی صدر بدون « بسم الله » شروع کرد به حرف زدن ، نوبت که به صیاد رسید به نشانه ی اعتراض به بنی صدر که آن زمان فرماده کل قوا بود ، گفت :« من در جلسه ای که اولین سخنرانش بی آنکه نامی از خدا ببرد ، حرف بزند ، هیچ سخنی نمی گویم . »

3)در عملیات طریق القدس ارتش و سپاه که با هم دو لشگر و اندی داشتند ، برای حمله به دشمن به 110 هزار گلوله فقط از یک نوع مهمات نیاز داشتند و ما از این نوع گلوله فقط سیزده هزار تا داشتیم . وقتی آن برادر مسئول آتش ، این برآورد علمی را به ما نشان داد ، اصلا نفهمیدیم چطور شد که گفتیم : شما بقیه کار ها را بکنید ، مهمات در راه است و می رسد . بلافاصله به خدا پناه بردیم که خدایا این چه بود که ما گفتیم . فقط همین را بگویم تا موقعی که بچه ها بستان را گرفتند تا آن موقع ، آن برادر مسئول آتش یادش رفته بود که مهمات چه شد ؟

4)می گفت : « پول برای من فرقی افت نمی کند » . الان کسی این حرفها را باور نمی کند ، اما علی بعد ازپیوستن به دانشگاه افسری ، همه حقوق خود را به من می داد می گفت : مادر ، من یک جور گلیم خود را از آب بیرون می کشم ، اما شما 5 تا پسر و 2 تا دختر دارید. البته بعد از ازدواج نیز باز بخشی از حقوقش را برای ما می فرستاد و تا وقتی شهید شد ای مقرری قطع نمی شد. علی می گفت بابا چطور با این حقوق ناچیز بازنشستگی که تازه همین چند وقت پیش شد 120 هزار تومان ، می توان این خانواده شلوغ و پر رفت و آمد را بچرخاند .

5) قرار بود صبح روز عید غدیر برود به خدمت آقا و درجه ی سرلشگری اش را بگیرد . همه تبریک گفتند خودش می گفت : « درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست و قتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند . حس می کنم ازم راضی هستند . وقتی ایشان راضی باشد امام عصر ( عج ) هم راضی اند . همین برایم بس است . انگار مزد تمام سالهای جنگ را یکجا بهم داده اند .»

6) صبح روز بعد از خاکسپاری ، خانواده اش نماز صبح را خواندند و از آن طرف رفتند بهشت زهرا(س) ، سر قبر صیاد . اما پیش از آنها کسی دیگری هم آماده بود آقا که گفت « دلم برای صیادم تنگ شده ، مدتی است ازش دور شده ام . »

7) موقعی حضرت امام(ره) او را به حضور طلبیدند و دستور اکید دادند که شمال غرب کشور ناامن است و فقط شما می­توانید امنیت آنجا را برقرار کنید. صیاد هم بلافاصله در خانه خود ستادی تشکیل دادند و افراد مورد اعتماد را برای اجرای امر امام(ره) انتخاب کرد. ضمن اینکه او بعد از کناره گیری از فرماندهی نیروی زمینی قسم یاد می­کرد؛ اگر امام بفرمایند لباسهایت را بکن یا درجه گروهبان سومی بزن، به خا این کار را بدون کمترین ناراحتی انجام خواهم داد.

8)اولین و آخرین دغدغه شهید صیاد شیرازی ، وحدت نیروهای مسلح و تبعیت از ولایت فقیه و امنیت ملی بود. ایشان در تاریخ 1/4/77 طی یادداشتی این دغدغه را با تمام وجودش در عباراتی آورده است. در میان این عبارات، مطالب بسیار مهمی به چشم می­خورد. از جمله اینکه: « موضع ولایت بر ما با این صراحت ابلاغ می­شود و نباید ما در اجرای آن عاجز باشیم. رضایت خداوند و ولی­امر مسلمین از ما، پایه و رکن نجات از تنگناهاست.

9)در عملیات بدر در اسفند 1363 یک هفته پس از اینکه نیروهای اسلام جاده بصره ـ بغداد را قطع کردند و با احداث پل بر روی رودخانه دجله آنجا را تصرف کردند، بنا به دلایلی مجبور به عقب نشینی شدند آن هم تا جزیره مجنون. سپهبد شهید صیاد شیرازی و سرلشکر صفوی آخرین نفراتی بودند که از منطقه عملیات عقب آمدند، در چنین اوضاعی او با یک حالت خاص و برافروخته خود را از قایقی که برای آنها تهیه شده بود به آب انداخت و گفت: چگونه زنده باشیم و عقب بنشینیم؟ جواب امام(ره) را چه بدهیم.

10)به روایت شهید صیاد شیرازی:

شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم.چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خوردوهایی که در انتظار جابه جایی بودند، مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود.بر این اساس با یک فروند هلی کوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاههای تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم.
نیمه شب چهارم تیر ماه بود و تا ساعت یک ونیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است که همین طور در حال پیشروی است. ساعت 5 به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تاکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است. چاره‌ای نداریم هلی‌کوپترهای کبری باید آماده باشند. یک تیم آتش آماده شد ابتدا خودم با یک هلی کوپتر 214 برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب اولین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم.
صبح روزپنج مرداد عملیات با رمز یا علی (ع) آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده به زودی انباشته از ادوات سوخته شد.
همزمان با عملیات هوانیروز علاوه بر گروه‌های مردمی، تعدادی از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی می‌توانستند به عقب برگردند. بعضی از آنها به روستاها پناه بردند و بعضی هایشان با خوردن قرص سیانور به زندگی خود خاتمه داده بودند.
عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه - اسلام آباد غرب هزاران کشته از آنان به جا مانده بود. اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتارکرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند.حالا من از این عملیات نتیجه می گیرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هرزمان طوری مقدر می کند که بسیاری از مشکلات ما باید با حالت سرافرازانه حل شود.
خداوند می فرماید: بجنگید تا آن کفار که من می خواهم به دست شما عذابشان بدهم و به ما قول و وعده می دهد تا آنها را خوار کند و به شما پیروزی وعده می دهد و قلبهای شما را شفا بخشد. کدام قلب ها؟ قلبهایی که قبل از این عملیات گرفته و غم زده بود.
رزمندگان اسلام قلب و دلشان با امامشان برای همیشه گره خورده بود. امام اشاره‌ای دارند که پذیرش قطعنامه مثل نوشیدن زهر بود برای رزمندگان اسلام که سالها فداکاری کرده بودند. در حالی که هشت سال تلاش شده بود بعد از آن ما دلمان می خواست به صورتی دیگر نبرد تمام می شد. دلمان گرفته بود. اما خداوند با این پیروزی بزرگ و با این کشتار دسته جمعی بدترین و خبیث ترین دشمنانمان به دست ما ، موجب رضایت خاطر رزمندگان اسلام شد و پایان نبرد هشت ساله دفاع مقدس با این عملیات درخشان مرصاد انجام گرفت.»

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ب.ظ ]




 

ده خاطره از شهید عباس بابایی

1)بعد از ظهر یكی از روزهای پاییزی، كه تازه چند ماهی از شروع اولین سال تحصیلی ابتدایی عباس می گذشت، او را به محل كارم در بهداری شهرستان قزوین برده بودم. در اتاق كارم به عباس گفتم: پسرم پشت این میز بنشین و مشق هایت را بنویس.
سپس جهت تحویل دارو به انبار رفتم و پس از دریافت و بسته بندی، آنها را برای جدا كردن و نوشتن شماره به اتاق كارم آوردم. روی میز به دنبال مداد می گشتم. دیدم عباس با مداد من مشغول نوشتن مشق است. پرسیدم:
ـ عباس! مداد خودت كجاست؟
گفت: در خانه جا گذاشتم.
به او گفتم: پسرم! این مداد از اموال اداری است و با آن باید فقط كارهای مربوط به اداره را انجام داد. اگر مشق هایت را با آن بنویسی ، ممكن است در آخر سال رفوزه شوی.
او چیزی نگفت. چند دقیقه بعد دیدم بی درنگ مشق خود را خط زد و مداد را به من برگرداند.

2) در دوران تحصیل برای كمك به بابای پیر مدرسه كه كمر و پاهایش درد می كند نیمه های شب ـ قبل از اذان صبح ـ به مدرسه می رود و كلاس ها و حیاط را تمیز می كند و به خانه برمی گردد. مدتها بعد بابای مدرسه و همسرش در تردید می مانند كه جن ها به كمك آنها می آیند! و در نیمه شبی « عباس» را می بینند كه جارو در دست مشغول تمیز كردن حیاط است .

3)در طول مدتی كه من با عباس در آمریكا هم اتاق بودم، همه تفریح عباس در آمریكا در سه چیز خلاصه می شد : ورزش، عكاسی، و دیدن مناظر طبیعی. او همیشه روزانه دو وعده غذا می خورد ، صبحانه و شام.
هیچ وقت ندیدم كه ظهرها ناهار بخورد . من فكر كنم عباس از این عمل ، دو هدف را دنبال می كرد ؛ یكی خودسازی و تزكیه نفس و دیگری صرفه جویی در مخارج و فرستادن پول برای دوستانش كه بیشتر در جاهای دوردست كشور بودند. بعضی وقت ها عباس همراه شام، نوشابه می خورد ؛ اما نه نوشابه هایی مثل پپسی و …. كه در آن زمان موجود بود ؛ بلكه او همیشه فانتای پرتقالی می خورد. چند بار به او گفتم كه برای من پپسی بگیرد ، ولی دوباره می دیدم كه فانتا خریده است .
یك بار به او اعتراض كردم كه چرا پپسی نمی خری ؟ مگر چه فرقی می كند و از نظر قیمت كه با فانتا تفاوتی ندارد ،آرام و متین گفت :« حالا نمی شود شما فانا بخورید؟»
گفتم:« خب ، عباس جان برای چه ؟» سرانجام با اصرار من آهسته گفت :« كارخانه پپسی متعلق اسرائیلی هاست ؛ به همین خاطر مراجع تقلید مصرف آن را تحریم كرده اند .»
به او خیره شدم و دانستم كه او تا چه حد از شعور سیاسی بالایی برخوردار است و در دل به عمق نگرش او به مسایل ، آفرین گفتم

4)مدت زمانی كه عباس در «ریس» حضور داشت با علاقه فراوانی دوست یابی می كرد ، آنها را با معارف اسلامی آشنا می نمود و می كوشید تا در غربت از انحرافشان جلوگیری كند .
به یاد دارم كه در ان سال ، به علت تراكم بیش از حد دانشجویان اعزامی از كشورهای مختلف ، اتاق هایی با مساحت تقریبی سی متر را به دو نفر اختصاص داده بودند . همسویی نظرات و تنهایی ، از علت های نزدیكی من با عباس بود ؛ به همین خاطر بیشتر وقت ها با او بودم.
یك روز هنگامی كه برای مطالعه و تمرین درس ها به اتاق عباس رفتم ، در كمال شگفتی «نخی» را دیدم كه به دو طرف دیوار نصب شده و مساحت اتاق را به دو نیم تقسیم كرده بود . نخ در ارتفاع متوسط بود ، به طوری كه مجبور به خم شدن و گذر از نخ شدم . به شوخی گفتم : «عباس ! این چیه! چرا بند رخت را در اتاقت بسته ای؟»
او پرسش مرا با تعارف میوه، كه همیشه در اتاقش برای میهمانان نگه می داشت ، بی پاسخ گذاشت.
بعدها دریافتم كه هم اتاقی عباس جوانی بی بند وبار است و در طرف دیگر اتاق ، دقیقاً رو به روی عباس ، تعدادی عكس از هنرپیشه های زن و مرد آمریكایی چسبانده و چند نمونه از مشروبات خارجی را بر روی میزش قرار داده است .
با پرسش های پی در پی من، عباس توضیح داد كه با هم اتاقی اش به توافق رسیده و از او خواهش كرده چون او مشروب می خورد لطفاً به این سوی خط نیاید؛ بدین ترتیب یك سوی اتاق متعلق به عباس بود و طرف دیگر به هم اتاقی اش اختصاص داشت و آن نخ هم مرز بین آن دو بود . روزها از پس یكدیگر می گذشت و من هفته ای یكی ، دو بار به اتاق عباس می رفتم و در همان محدوده او به تمرین درس های پروازی مشغول می شدم و هر روز می دیدم كه به تدریج نخ به قسمت بالاتر دیوار نصب می شود؛ به طوری كه دیگر به راحتی از زیر آن عبور می كردم .
یك روز كه به اتاق عباس رفتم او خوشحال و شادمان بود و دریافتم كه اثری از نخ نیست . علت را جویا شدم . عباس به سمت دیگر اتاق اشاره كرد. من با كمال شگفتی دیدم كه عكس های هنر پیشه ها از دیوار برداشته شده بود و از بطری های مشروبات خارجی هم اثری نبود. عباس گفت : دیگر احتیاجی به نخ نیست ؛ چون دوستمان با ما یكی شده.

5) در دوران تحصیل در آمریكا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» كه هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب كرد. مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت 2 بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور كند.
من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: ـچند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع كردم به دویدن. از قضا كلنل «باكستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند. كلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم: خوابم نمی آمد خواستم كمی ورزش كنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای كلنل قانع كننده نبود. او اصرار كرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسایلی در اطراف من می گذرد كه گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بكشاند و در دین ما توصیه شده كه در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم.
آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می خندیدند، زیرا با ذهنیتی كه نسبت به مسایل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درك كنند.»

6)چند روزی بود كه به همراه عباس از پایگاه لكلند واقع در شهر سن آنتونیوتكزاس فارغ التحصیل شده و برای پرواز با هواپیمای آموزشی T-41 به پایگاه ریس در شمال تكزاس آمده بودیم. در ورزشهای روزانه، می بایست ابتدا جلیقه هایی را با وزن نسبتاً زیادی به تن می كردیم و چندین دور با همان جلیقه ها به دور محوطه و یا پادگان می دویدیم. این كار جزء ورزشهای اجباری بود كه زیر نظر یك درجه دار آمریكایی انجام می شد. پس از پایان این مرحله، دانشجویان می توانستند ورزش دلخواه خودشان را انتخاب كنند و عباس كه والیبالیست خوبی بود با تعدادی از بچّه های ایرانی یك تیم والیبال تشكیل داده بودند. آن روزها بیشترین سرگرمی ما بازی والیبال بود.
باید بگویم كه آمریكاییان در سالهای حدود 1349 (1970 میلادی) تقریباً با بازی والیبال بیگانه بودند و هنگام بازی مقررات آن را رعایت نمی كردند؛ به همین خاطر یك روز هنگامی كه با چند نفر از دانشجویان آمریكایی مشغول بازی بودیم.، آبشارهای بی مورد و پاسهای بی موقع آنها همه ما را كلافه كرده بود. عباس به یكی از آنها یادآوری كرد كه اگر می خواهید والیبال بازی كنید باید مقررات آن را رعایت كنید. یكی از دانشجویان آمریكایی از این سخن عباس آزرده خاطر شد و در حالی كه بر خود می بالید با بی ادبی گفت: توی شترسوار می خواهی به ما والیبال یاد بدهی؟
او به عباس جسارت كرده بود؛ به همین خاطر دیگران خواستند تا پاسخ او را بدهند؛ ولی عباس مانع شد و روی به آن دانشجوی آمریكایی كرد و با متانت گفت: من حاضرم با شما مسابقه بدهم. من یك نفر در یك طرف زمین و شما هر چند نفر كه می خواهید در طرف مقابل.
دانشجوی آمریكایی كه از پیشنهاد عباس به خشم آمده بود، به ناچار پذیرفت.
دانشجویان آمریكایی می پنداشتند كه هر چه تعداد نفراتشان بیشتر باشد، بهتر می توانند توپ را بگیرند؛ به همین خاطر در طرف مقابل عباس ده نفر قرار گرفتند. عباس نیز با لبخندی كه همیشه بر لب داشت در طرف دیگر زمین محكم و با صلابت ایستاد.
بازی شروع شد. سرنوشت این بازی برای تمام بچه های ایرانی مهم بود؛ از این رو دانشجویان ایرانی عباس را تشویق می كردند و آمریكایی ها هم طرف خودشان را؛ ولی عباس با مهارتی كه داشت پی در پی توپ ها را در زمین طرف مقابل می خواباند. آمریكایی ها در مانده شده بودند و نمی دانستند كه چه بكنند. در حین برگزاری مسابقه، سر و صدایی كه دانشجویان برپا كرده بودند كلنل «باكستر» فرمانده پایگاه را متوجه بازی كرده بود و در نتیجه او نیز به زمین مسابقه آمد. در طول بازی از نگاه كلنل پیدا بود كه مهارت، خونسردی و تكنیك عباس را زیر نظر دارد.
سرانجام در میان ناباوری آمریكایی ها، مسابقه با پیروزی عباس به پایان رسید. در این لحظه فرمانده پایگاه، كه گویا از بازی خوب عباس تحت تأثیر قرار گرفته بود و شادمان به نظر می آمد، از عباس خواست تا در فرصتی مناسب به دفتر كارش برود.
چند روز بعد عباس از طرف فرمانده پایگاه به عنوان كاپیتان تیم والیبال پایگاه «ریس» انتخاب شد. با مسابقاتی كه تیم والیبال پایگاه با چند تیم از شهر «لاواك» برگزار كرد، تیم والیبال پایگاه به مقام اول دست یافت و عباس به عنوان یك كاپیتان خوب و شایسته مورد علاقه فراوان كلنل «باكستر» قرار گرفته بود و بارها شنیدم كه او عباس را «پسرم» صدا می كرد.

7)پنج یا شش روز به عید سال 1361 مانده بود . ساعت ده شب شهید بابایی به منزل ما آمد و مقداری طلا كه شامل یك سینه ریز و تعدادی دستبند بود به من داد و گفت :« فردا به پول نیاز دارم ، اینها را بفروش»
گفتم :« اگر پول نیاز دارید ، بگویید تا از جایی تهیه كنم »
او در پاسخ گفت :« تو نگران این موضوع نباش . من قبلاً اینها را خریده ام و فعلاً نیازی به آنها نیست . در ضمن با خانواده ام هم صحبت كرده ام .»
من فردای آن روز به اصفهان رفتم . آنها را فروختم و برگشتم . بعدازظهر با ایشان تماس گرفتم و گفتم كه كار انجام شد . او گفت كه شب می آید و پول ها را می گیرد . شهید بابایی شب به منزل ما آمد و از من خواست تا برویم بیرون و كمی قدم بزنیم . من پول ها را با خود برداشتم و رفتیم بیرون . كمی كه از منزل دور شدیم گفت :وضع مناسب نیست قیمت اجناس بالا رفت و حقوق كارمندان و كارگران پایین است و درآمدشان با خرجشان نمی خواند و…..
او حدود نیم ساعت صحبت كرد . آنگاه رو به من كرد و گفت:« شما كارمندها عیالوار هستید . خرجتان زیاد است ومن نمی دانم باید چه كار كنم » بعد از من پرسید :« این بسته اسكناس ها چقدری است ؟» گفتم: صد تومانی و پنجاه تومانی. پول ها را از من گرفت و بدون اینكه بشمارد ، بسته پول ها را باز كرد و از میان آنها یك بسته اسكناس پنجاه تومانی درآورد و به من داد و گفت :«این هم برای شما و خانواده ات . برو شب عیدی چیزی برایشان بخر.»
ابتدا قبول نكردم . بعد چون دیدم ناراحت شد ، پول را گرفتم و پس از خداحافظی ، خوشحال به خانه برگشتم .بعدها از یكی از دوستان شنیدم كه همان شب پول ها را بین سربازان متأهل ، كه قرار بود فردا برای مرخصی عید نزد زن و فرزندانشان بروند تقسیم كرده است

8)عباس نمازش را بسیار با آرامش و خشوع می خواند. در بعضی وقتها كه فراغت بیشتری داشت آیه «ایّاك نعبد و ایّاك نستعین» را هفت بار با چشمانی اشكبار تكرار می كرد.
به یاد دارم از سن هشت سالگی روزه اش را به طور كامل می گرفت. او به قدری نسبت به ماه رمضان مقیّد و حساس بود كه مسافرتها و مأموریتهایش را به گونه ای تنظیم می كرد تا كوچكترین لطمه ای به روزه اش وارد نشود. او همیشه نمازش را در اول وقت می خواند و ما را نیز به نماز اول وقت تشویق می كرد.
فراموش نمی كنم، آخرین بار كه به خانه ما آمد، سخنانش دلنشین تر از روزهای قبل بود. از گفته های او در آن روز یكی این بود كه: وقتی اذان صبح می شود، پس از اینكه وضو گرفتی، به طرف قبله بایست و بگو ای خدا! این دستت را بروی سر من بگذار و تا صبح فردا برندار.
به شوخی دلیل این كار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت: اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان هرگز نمی تواند ما را فریب دهد.
از آن روز تا به حال این گفته عباس بی اختیار در گوش من تكرار می شود. (راوی: اقدس بابایی)

9)قبل از پیروزی انقلاب در پایگاه اصفهان در سمت فرمانده گردان « F-14» در یك مانور هوایی به مناسبت روز 24 اسفند شركت داشت. من به عنوان فرمانده گردان هماهنگیهای لازم را انجام دادم و در روز مقرر به پرواز درآمدیم. فرمانده دسته اول من بودم و عباس هم در دسته من پرواز می كرد. باید بگویم كه رژه در حضور شاه برگزار می شد.
از شروع پرواز چند دقیقه ای می گذشت و ما در حال نزدیك شدن به فضای جایگاه بودیم. آرایش هواپیماها از قبل هماهنگ شده بود و چشمان حاضران و خبرنگاران در جایگاه در انتظار مانور ما بر فراز جایگاه بودند كه ناگهان صدای عباس در رادیو پیچید او گفت:
ـ من در وضع عادی نیستم. نمی توانم دسته را همراهی كنم.
مضطربانه پرسیدم:
ـ چه مشكلی پیش آمده؟
گفت:
ـ سیستم هیدرولیك هواپیما از كار افتاده است. می خواهم از دسته جدا شوم و باید به برج مراقبت اعلام وضعیت اضطراری كنم.
من فقط گفتم:
ـ شنیدم تمام.
در این لحظه عباس از دسته جدا شد. مانوری كرد و در جهت مخالف دسته های پروازی، به سمت باند رفت. آن لحظه آرایش هواپیماها در هم ریخت و باعث در هم پاشیدن مراسم شد پس از انجام پرواز به پایگاه برگشتیم. یك پرسش ذهن مرا به خود مشغول كرده بود كه با توجه به اینكه سیستم هیدرولیك در جنگنده «F-14» دوبله است، چرا عباس از سیستم دوم استفاده نكرده است.
فرمانده پایگاه مرا تحت فشار قرار داد كه درباره اعلام «وضع اضطراری» عباس اظهار نظر كنم. من پاسخ دادم كه وقتی هواپیما در هوا دچار اشكال یا نقص فنی می شود، در آن لحظه تصمیم گیرنده خلبان است؛ بنابراین او باید تصمیم بگیرد كه فرود بیاید یا به پرواز خود ادامه دهد. البته این نظر برای خودم قابل قبول نبود؛ ولی با توجه به علاقه ای كه عباس داشتم و تا حدودی از هدف او آگاه بودم بر روی این موضوع سرپوش گذاشتم. حال اینكه او می توانست با استفاده از سیستم دوم به راحتی پرواز را تا پایان ادامه دهد. سپس به طور كتبی و رسماً به مسئولین اعلام كردم كه تصمیم بابایی مبنی بر فرود، در آن لحظه كاملاً منطقی بوده و سرپیچی از فرمان محسوب نمی شود.
چند روز بعد، هنگام خروج از اتاق عملیات، عباس را دیدم. او در حالی كه به من ادای احترام می كرد، نگاهش به نگاه من دوخته شده بود. هیچ نگفت؛ ولی در عمق چشمانش خواندم كه می گفت: «متشكرم».
بعدها حدسم به یقین تبدیل شد و دانستم كه عباس در آن روز نمی خواست رژه انجام شود و در حقیقت عمل او در آن روز یك حركت انقلابی و پروازش یك پرواز انقلابی بود.

10)عباس همیشه علاقه داشت تا گمنام باقی بماند. او از تشویق، شهرت و مقام سخت گریان بود. شاید اگر كسی با او برخورد می كرد، خیلی زود به این ویژگی اش پی می برد.
زمانی كه عباس فرمانده پایگاه اصفهان بود یك روز نامه ای از ستاد فرماندهی تهران رسید. در نامه خواسته بودند تا اسامی چند نفر از خلبانان نمونه را جهت تشویق و اعطای اتومبیل به تهران بفرستیم. در پایان نامه نیز قید شده بود كه « این هدیه از جانب حضرت امام است.» عباس نامه را كه دید سكوت كرد و هیچ نگفت. ما هم اسامی را تهیه كردیم و چون با روحیه او آشنا بودم، با تردید نام او را جزء اسامی در لیست گذاشتم می دانستم كه او اعتراض خواهد كرد. از آنجا كه عباس پیوسته از جایی به جای دیگر می رفت و یا مشغول انجام پرواز بود. یك هفته طول كشید تا توانستم فهرست اسامی را جهت امضاء به او عرضه كنم. ایشان با نگاه به لیست و دیدن نام خود قبل از اینكه صحبت من تمام شود، روی به من كرد و با ناراحتی گفت:
ـ برادر عزیز! این حق دیگران است؛ نه من.
گفتم:
ـ مگر شما بالاترین ساعت پروازی را ندارید؟ مگر شما شبانه روز به پرسنل این پایگاه خدمت نمی كنید؟ مگر شما… ؟
ولی می دانستم هر چه بگویم فایده ای نخواهد داشت. سكوت كردم و بی آنكه چیزی بگویم، لیست اسامی را پیش رویش گذاشتم. روی اسم خود خط كشید و نام یكی دیگر از خلبانان را نوشت و لیست را امضا كرد.
در حالی كه اتاق را ترك می كردم. با خود گفتم كه ای كاش همه مثل او فكر می كردیم. می برمش حمام
مدتی قبل از شهادتش ، در حال عبور ازخیابان سعدی قزوین بودم كه ناگهان عباس را دیدم . او معلولی را كه هر دو پا عاجز بود و توان حركت نداشت ، بردوش گرفته بود و برای اینكه شناخته نشود، پارچه ای نازك بر سر كشیده بود . من او را شناختم و با این گمان كه خدای ناكرده برای بستگانش حادثه ای رخ داده است ، پیش رفتم . سلام كردم و با شگفتی پرسیدم : «چه اتفاقی افتاده عباس ؟ كجا می روی »
او كه با دیدن من غافلگیر شده بود ، اندكی ایستاد وگفت: «پیر مرد را برای استحمام به گرمابه می برم . او كسی را ندارد و مدتی است كه به حمام نرفته!»
عباس عشق دوم داشت
شب رفتن به حج ، توی خانه كوچكمان ، آدم های زیادی برای خداحافظی و بدرقه جمع شده بودند. صد و چند نفری می شدند. عباس صدایم كرد كه برویم آن طرف ، خانه سابقمان . از این خانه جدیدمان ، كه قبل از این كه خانه ما بشود موتورخانه پایگاه بود، تا آن یكی راه زیادی نبود . رفتیم آن جا كه حرف های آخر را بزنیم . چیزهایی می خواست كه در سفر انجام بدهم . اشك همه پهنای صورتش را گرفته بود. نمی خواستم لحظه رفتنم ، لحظه جدا شدنمان تلخ شود. گفت: مواظب سلامتی خودت باش، اگر هم برگشتی دیدی من نیستم ….
این را قبلا هم شنیده بودم . طاقت نیاوردم . گفتم : عباس چه طوری می توانم دوریت را تحمل كنم ؟ تو چه طور می توانی؟
هنوز اشك های درشتش پای صورتش بودند. گفت: تو عشق دوم منی ، من می خواهمت ، بعد از خدا. نمی خواهم آن قدر بخواهمت كه برایم مثل بت شوی.
ساكت شدم . چه می توانستم بگویم ؟ من در تكاپوی رفتن به سفر و او….؟
گفت: صدیقه ، كسی كه عشق خدایی خودش را پیدا كرده باشد باید از همه این ها دل بكند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:19:00 ب.ظ ]




ویژگی مومن از نظر امام رضا(علیه‌السلام)

هیچ بنده ای حقیقت ایمانش را کامل نمی کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسی، تدبر نیکو در زندگی و شکیبایی در مصیبت ها و بلاها….

امام رضا علیه السلام می فرماید:

«لا یستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّی فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِی الدّینِ وَ حُسنُ التَّقدیرِ فِی المَعیشَةِ، وَ الصَّبرُ عَلَی الرَّزایا»

«هیچ بنده ای حقیقت ایمانش را کامل نمی کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسی، تدبر نیکو در زندگی و شکیبایی در مصیبت ها و بلاها.» (کتاب بحارالانوار، جلد 87)

از مردم وقتی از اسلام می پرسیم اولین کلمه ای که به ذهنشان می رسد “دین” است و در توضیح اینکه دین چیست یا نمی دانند و می گویند خوب دین دین است یا می گویند نوعی عقیده است یا اگر با علما رفت و آمد داشته باشند می گویند برنامه زندگی است.

حقیقت دین چیست؟

معنای دین را اگر بخواهیم در یک جمله بگوییم می شود: سلسله دستورات و قوانین معین با راستای واحد (یا در یک کلمه برنامه واحد) که اشخاصی بر خود لازم می دانند آن را اجرا کنند.

این معنا دو قسمت دارد:

1- سلسله دستورات و قوانین معین با راستای واحد که به آن شرع می گویند
2- اشخاص بر خود اجرای آن را لازم می دانند که به آن تعبد می گویند

اگر کمی درباره کلمه دین بگوییم علت انتخاب این کلمه توسط خداوند متعال برای این معنا مشخص می شود. عرب هرگاه کسی کاری برایش انجام می دهد یا چیزی را به او می دهد حس درونی جبران کردن که در همه انسانها هم هست را در خود اینگونه توضیح می دهد که خود را “مدیون” می داند و عوضی را که باید بدهد “دِین” می نامد.

در تکمیل شناخت از کلمه دین چند موضوع را مطرح می کنیم:

1- معنای دین معنای گسترده ای است

باید متذکر شویم که قانون دولت ها هم وارد در معنی دین است قرآن هم در سوره یوسف ( آیه76 :«… ما كانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فی‏ دینِ‏ الْمَلِكِ … » ) آنجا که حضرت یوسف سلام الله علیه می خواستند برادر کافرون آیه آخر می فرمایند: «لَكُمْ دینُكُمْ وَ لِیَ دین‏» و از روش کفار با کلمه دین استفاده می کنند.

هر انسانی در زندگی خود هدفی را دنبال می‏كند. حتی كسانی كه سرگردان و حیرانند نیز هر دم هدفی را می‏جویند و چون به آن می‏رسند یا از آن ناامید می‏شوند هدف دیگری را جا‏یگزین آن می‏كنند. برای این كه انسان هدف مناسبی برای زندگی خود انتخاب كند باید ببیند چرا آفریده شده است
خود را در مصر نگه دارند می فرمایند در دین ملک مصر ایشان نمی توانست این کار را انجام دهد برای همین گفتند به دین خودتان مجازات را مشخص کنیم همچنین در سوره

هر مکتب فکری را نمی توان دین نامید مثلا اگزیستنس ها را نمی توان دین نامید یا طرفداران فلاسفه دین جدیدی را تبعیت نمی کنند. اگر بخواهیم دین های این زمانی را معرفی کنیم یکی “قوانین ملت” هاست، یکی دیگر “غرب با جزئیاتش” این یک دین است مردم ظواهر آن را بر خود واجب می دانند مد را، استفاده بیش از حد امکانات را واجب می دانند دیگری که الان نابود شده ولی در همین نزدیکی ها قدرت داشت “مارکسیست” بود مارکسیست لنینی نه مارکسیست مارکس؛ آنچه در جماهیر شوروی بود دین بود .این “شیطان پرستی” ها دین های این زمانی اند ولی عرفان های شرقی و آمریکای جنوبی ها که مشهور شده اند دین نیستند یک نوع عقیده هستند.

2- دینداری متفاوت (اسلام و ایمان)

دلایل زیادی برای لازم الاجرا دانستن دستورات از طرف اشخاص وجود دارد که این دلایل عامل تقسیم افراد شده است مثلا فرق اسلام آوردن و ایمان آوردن در همین است اسلام آوردن با گفتن اینکه «من قبول دارم این دستورات را» حاصل می شود ولی در ایمان باید قبول داشتن دین را از قلبتان بگویید برای همین است که مسلمان فقط ظاهری که مردم می بیند را رعایت کند کافی است و در خفا که ناظری از مردم نیست الزامی نمی بیند که به آن دستورات پای بند باشد چون به مردم یا حکومت گفته که من دستورات را انجام می دهم و کسی از آنها نیست ولی مومن نه قبول کردن اش را به خود خداوند متعال گفته و او را در همه جا ناظر بر خود می داند و پس در خفا هم خود را ملزم می داند.

تدبر نیکو در زندگی

هر انسانی در زندگی خود هدفی را دنبال می‏كند. حتی كسانی كه سرگردان و حیرانند نیز هر دم هدفی را می‏جویند و چون به آن می‏رسند یا از آن ناامید می‏شوند هدف دیگری را جا‏یگزین آن می‏كنند. برای این كه انسان هدف مناسبی برای زندگی خود انتخاب كند باید ببیند چرا آفریده شده است.

آن كس كه هدفش در زندگی متناسب با هدف از آفرینشش باشد به آرامش و سعادت دست یافته، همه جنبه‏های وجودیش را در مسیر صحیح حیات قرار خواهد داد.

صبر بر دو گونه است: صبر بر مکاره و چیزهایی که تو را ناخوشایند است و صبر بر چیزهایی که دوست می داری و آن را از دست می دهی

یکی از راه هایی که ما را در مسیر صحیح زندگی رهسپار می کند تدبر و تفکر در زندگی است.اینکه چرا آفریده شده ایم و هدف از خلقتمان چه بوده است؟

برای این منظور به مطالب زیر دقت كنید

اول: از دیدگاه اسلام، دنیا برای آخرت آفریده شده است و آمدن انسان نیز به این دنیا برای كسب آمادگی برای زندگی جاوید اخروی است. دنیا محل تجارت،( نهج‏البلاغه، كلمات قصار، 131، الدنیا. مسجد احباء الله و مصلی ملائكه الله و مهبط وحی الله و متجر اولیاء الله) و زراعت آخرت،( بحارالانوار، ج 14، ص 314 “ان الدنیا خلقت مزرعة” و ج 73، ص 148: “الدنیا مزرعة الآخرة") و محل آزمایش است،( نهج‏البلاغه، نامه 55: “فانّ الله سبحانه قد جعل الدنیا لما بعدها و ابتلی فیها اهلها لیعلم الیهم احسن عملاً) خداوند انسان را در این دنیا آفرید تا انسان بتوان به كمال لایق و شایسته خود دست یابد.

دوم: رسیدن به كمالات لایق شایسته انسانی به گونه‏ای است كه جز با اختیار انسان حاصل نمی‏شود. یعنی اینگونه نیست كه چنین كمالی را بتوان بدون طی مسیر و انجام افعال اختیاری به انسان اعطا كرد زیرا مرتبه وجودی این كمال پس از افعال اختیاری و آزمایشات فراوان است. پس خداوند متعال محلی را برای كسب چنین كمالی برای انسان فراهم ساخت. خداوند برای اعطای مقام امامت به حضرت ابراهیم او را به ذبح فرزندش آزمایش می‏كند. وَ إِذِ اِبْتَلی‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً،( بقره 124) و برای اعطای مقام محمود- كه همان مقام شفاعت است- به پیامبرش او را امر به نماز شب می‏كند. وَ مِنَ اَللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسی‏ أَنْ یَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً.( اسراء 79)

سوم: بندگی خدا كه به عنوان هدف آفرینش انسان معرفی شده است هدف میانی و راه رسیدن به هدف نهایی است. هدف نهایی آفرینش انسان بازگشت به سوی خدا و لقاء الله است. إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ،( بقره 156 و نیز مطالعه كنید: بقره 46 و مائده 105) لكن در ملاقات با خدا برخی با جلوه رحمانیت او ملاقات می‏كنند و برخی با مظهر عدالت او: یا أَیُّهَا اَلْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلی‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِیهِ* فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ كِتابَهُ بِیَمِینِهِ* فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً. و أَمَّا مَنْ أُوتِیَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ* فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً ای انسان، حقا كه تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی، و او را ملاقات خواهی كرد. اما كسی كه نامه‏اش به دست راستش داده شود. به زودی‏اش حسابی بس آسان كنند. و اما كسی كه نامه‏اش از پشت سر به او داده شود. زودا كه هلاك خویش خواهد"،( انشقاق 6- 11)
صبر

شکیبایی در مصیبت ها و بلاها

بی گمان یکی از خصلت ها و فضیلت های انسانی تحمل و بردباری بر مشکلات و سختی هایی است که از هر سوی به انسان هجوم می آورد. انسان زمانی می تواند در برابر سختی ها و مصیبت ها، خود را بیمه نماید و با هر مصیبتی جزع و فزع نکند که از خصلت صبر برخوردار باشد.

این خصلت در آموزه های قرآنی به عنوان یکی از برترین فضایل انسانی شمرده شده و دارندگانش به بزرگی ستوده و تکریم شده اند.از کسانی که در گروه صابران مورد ستایش و تجلیل قرار گرفته اند، پیامبران بزرگ خداوند هستند که به جهاتی چند به داشتن این خصلت و فضیلت ستوده شده و در قرآن گرامی داشته شده اند.با توجه به نگرش منفی و گاه تحلیل و تبیین نادرست مفهوم صبر، برداشت های ناروایی از آن می شود به طوری که گاه این خصلت از فضیلت به حد رذیلت فرو می آید و به جای آن که بستری برای کمال انسانی باشد خود عاملی بازدارنده و مانعی بزرگ برای آن معرفی می شود. از این رو بازخوانی مفهوم صبر برپایه آموزه های قرآنی ضرورتی است که می بایست انجام پذیرد.

بی گمان یکی از خصلت ها و فضیلت های انسانی تحمل و بردباری بر مشکلات و سختی هایی است که از هر سوی به انسان هجوم می آورد. انسان زمانی می تواند در برابر سختی ها و مصیبت ها، خود را بیمه نماید و با هر مصیبتی جزع و فزع نکند که از خصلت صبر برخوردار باشد

آیه 146 سوره آل عمران صابران را کسانی برمی شمارد که در برابر مصیبت ها و هر بلا و سختی و فشاری که بر انسان وارد می شود و چیزی را از او می گیرد، تحمل کرده و سستی و ضعف به خود راه نمی دهد و ناتوان و عاجز نمی شود. بنابراین صبر و شکیبایی در آیات قرآنی به معنای تحمل سختی ها و مصیبت ها و مشکلات است به گونه ای که مهار امور از دست انسان بیرون نرود و کنترل اوضاع را به دست عواطف و احساسات نسپرد و با عقلانیت و تدبیر عقل و شرع، استقامت و پایداری کند تا به مقصد خویش برسد و آن چه را می خواهد به دست آورد؛ زیرا صبر و شکیبایی رمز توفیق انسان است و با آن می تواند از آزمایش و ابتلای الهی سربلند بیرون آید. (بقره آیه 155 و آل عمران آیه 186) از این روست که مساله صبر و شکیبایی در میدان جنگ به عنوان یک اصل اساسی برای دست یابی به پیروزی بر شمرده شده و به مومنان صابر وعده پیروزی و ظفر داده شده است. (انفال آیه 65 و 66)

امیرمۆمنان علی(علیه السلام) می فرماید: ینزل الصبر علی قدر المصیبه و من ضرب یده علی فخذه عند مصیبته حبط عمله؛ صبر به اندازه مصیبت نازل می شود و هر کس در هنگام مصیبت با دست بر رانش بزند عمل را از میان برده و پاداشش را از دست داده است.(نهج البلاغه، صبحی صالح ص495)هم چنین می فرماید: اگر صبر پیشه می کنی مانند آزادگان (و یا اهل کرامت) صبر بورز؛ وگرنه همانند نادانان ناآزموده (و چهارپایان) آن را فراموش کن.(همان ص 548 دو حدیث) و نیز می فرماید: صبر و شکیبایی، در نهایت پیروزی را به همراه خواهد داشت هر چند زمان آن به درازا کشد.(همان ص 499)هم چنین فرمود: صبر بر دو گونه است: صبر بر مکاره و چیزهایی که تو را ناخوشایند است و صبر بر چیزهایی که دوست می داری و آن را از دست می دهی.(همان ص 478)

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:36:00 ب.ظ ]




ویژگی های مؤمن از دیدگاه امیرالمؤمنین امام علی(ع)

مؤمن کسی است که مردم از او در مورد مال و جان و(آبروی)خود در امان باشند.
هنگام تسلط و توانایی گذشت میکند.
رفتارش ملایم است.
شیوه زندگی(و راه رفتنش)آمیخته با فروتنی است.
حاضر است خود را به زحمت بیندازد تا دیگران در آسایش باشند.
در دوستی خالص است.
در پیمان استوار است.
در داوریها ستم نمی ورزد و جانب داری نمیکند.
در نبودن اشخاص حقوق آنان را رعایت میکند.
عذر پذیر است.
بسیار بخشنده است،بی آنکه اسراف گر باشد یا زیاده روی کند.
نسبت به درماندگان بسیارمهربان و دلسوز است.
در هر مشکلی میتوان به یاری او دل بست.
اگر از کسی خوبی دید از آن یاد میکند.
کسی را که با او مشورت میکند،به راهی که خیر و صلاح میداند آشنا میسازد.
پرده اسرار کسی را نمیدرد.
در اسرار مردم امین و امانت دار است.
از زورگوئی،دروغ و نادانی،می پرهیزد.
دانش و شکیبایی را با هم به کار میبرد.
و با دیگران با خوی خلق خوش رفتار میکند.
نسبت به زیر دستان خود سخت گیری و بد رفتاری نمیکند.
او را از کسالت و بی حالی دور می بینی.
از روش نیکو کارانی که پیش از او وجود داشته اند پیروی میکند.
مؤمن هیچ کار نیک را با ریا و خود نمایی انجام نمی دهد.
و(نیز)هیچ اقدام خیری را از سر شرم وا نمیدهد.
نه متکبر و خودخواه است،و نه حیله گر و مکار.
جز به راست سخن نمیگوید.
شکم پرستی او را به رسوائی نمی کشاند.
شهوات نفسانی و غرایز جنسی او را مغلوب و اسیر خود نمیکند.
بخل نمی ورزد.
شتاب نمیکند.
نه پرخاشگر است و اطرافیان را رنج میدهد و نه با سخنان ناسزا کسی را میرنجاند.
نه عیبجوی مردم است و نه در پشت سر آنان بد گوئی میکند.
سست و سهل انگار نیست.
در اموری که به او مربوط نیست دخالت های نامناسب نمیکند.
در سختی سستی به او دست نمیدهد.
در آسایش،خود را فراموش نمی کند و مغرور نمیگردد.
از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود.
در بی نیازی میانه روی را از دست نمیدهد.
در تنگ دستی عزت نفس خود را پاس می دارد.
اگر میپرسد مقصودش یاد گرفتن است(نه آزار دادن)
بی جهت کسی را سرزنش نمیکند.
ستمدیده را یاری میکند.
یاری کننده دین است.
سکوت را اختیار میکند تا از لغزش ها سالم بماند.
در روابط خود با مردم انصاف را رعایت می کند.
نسبت به یتیمان همچون پدر است.
زندگی را سخت نمی گیرد.
اگر از کسی دوری میکند از سر کبر و خود پسندی نیست.
لاف زن نیست.
بنابر این شایسته آن است که پیشوای نیکو کاران بعد از خویش قرار بگیرد.

از عظمت این سخنان هر چه بگویم و بگویید کم است اما اگر اندکی با سخنان معصومین(ع)آشنا باشید متوجه خواهید شد که تمام این ویژگی ها گلچینی است ازبسیاری سخنان معصومین(ع) و واقعا این سخنان امیرالمؤمنین مانند دیگر سخنان گرانبهایشان یک کارخانه عظیم انسان سازی است.که به قول معروف هر کس باید صید خودش رو از این دریای بی کران بگیره.هر چند که ظرف ما کوچکتر از آن است که بخواهیم این بزرگ مردان و یکه تازان علم،دین،اخلاق و …درک کنیم اما:

آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:32:00 ب.ظ ]




ویژگی های مومن

اسلام، شکل ظاهری دارد و هر
کس شهادتین را بر زبان جاری کند، در زمره مسلمانان است اما ایمان یک امر
واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است، نه زبان و ظاهر او. بنابراین
ایمان بالاتر و برتر از مسلمانی است. در آیات قرآن آمده است: “اعراب گفتند
که ما ایمان آورده‏ایم، ای پیامبر! به آن‏ها بگو که اسلام آورده (تسلیم
شده‏اید) و هنور ایمان در دلهای شما وارد نشده است".(1)

اسلام ممکن است انگیزه‏های مختلفی داشته باشد، حتی انگیزه‏های مادی و منافع
شخصی، ولی ایمان حتماً از انگیزه‏های معنوی سرچشمه می‏گیرد. امام باقر(ع)
می‏فرماید: “ایمان اقرار است و عمل، و اسلام اقرار بدون عمل است".(2)

امام صادق(ع) می‏فرماید: “ایمان شریک اسلام می‏شود، ولی اسلام شریک ایمان نیست".(3)

در روایتی دیگر امام باقر(ع) فرمود: “ایمان آن است که در دل مستقر شود و
بنده را به سوی خدا کشاند و اطاعت خدا و گردن نهادن به فرمانش مصدّق آن
باشد، ولی اسلام گفتار و کردار ظاهری است".(4)

مؤمن واقعی کسی است که به همه دستورهای اسلام عمل نماید، واجبات را انجام
دهد و محرّمات را ترک نماید یعنی ایمان واقعی همراه عمل است و عملش باید
مطابق با ایمانش باشد.

در بعضی آیات آمده است: “مومنان کسانی اند که چون یاد خدا شود، دلهاشان
ترسان می‏شود و چون آیات الهی برایشان خوانده شود، ایمانشان افزون می‏شود و
بر پروردگار خود توکّل می‏کنند. آنان که نماز را بر پا می‏دارند و از آنچه
روزیشان داده‏ایم، انفاق می‏کنند. آنان مؤمنان واقعی هستند".(5)

خداوند در این آیات وصف مؤمنان واقعی را بیان کرده، در آیات دیگر مانند
آیات اوّل سوره مؤمنون نیز اوصاف مؤمنان واقعی را بیان فرموده است.

مومن واقعی کیست؟

1- هنگام تسلط و توانایی ،گذشت می کند

2- رفتارش ملایم است

3- شیوه زندگی و راه رفتنش آمیخته با فروتنی است

4- حاضر است خود را به زحمت بیندازد تا دیگران در آسایش باشند

5- در دوستی،خالص است

6- در پیمان ،استوار است

7- در داوریها ستم نمی ورزد و جانبداری نمی کند

8- در بزنامه زندگی اقتصادی خود اندیشه و تدبیری نیکو دارد

9- در نبودن اشخاص ،حقوق آنان را رعایت می کند

10- عذر پذیر استبسیار بخشنده است بی آنکه اسرافگر باشد یا زیاده روی کند

12- نسبت به درماندگان بسیار مهربان و دلسوز است

13- در هر مشکلی میتوان به یاری او دل بست

14- اگر از کسی خوبی دید ،از آن یاد می کند

15- کسی را که با او مشورت می کند به راهی که خیر و صلاح میداند ،آشنا میسازد

16- پرده کسی را نمی درد

17- در اسرار مردم امین و امانتدار است

18- از زورگویی ،دروغ و نادانی می پرهیزد

19- دانش و شکیبایی را باهم بکار میبرد

20- با دیگران با خلق و خوی خوش رفتار میکند

21- نسبت به زیردستان خود سخت گیری و بدرفتاری نمی کند

22- او را از کسالت و بی حالی دور می بینی

23- از روش نیکوکارانی که پیش از اووجود داشته اند،پیروی می کند

24- هیچ کار نیک را برای ریا و خودنمایی انجام نمی دهد

25- هیچ اقدام خیری را از سر شرم وا نمی نهد

26- نه متکبر و خودخواه است و نه حیله گر و مکار

27- جز به راست ،سخن نمی گوید

28- شکم پرستی ،او را به رسوایی نمی کشاند

29- بخل نمی ورزد

30- در کارهایش شتاب و عجله نمی کند

31- پرخاشگر نیست

32- با سخنان ناسزا کسی را نمی رنجاند

33- نه عیبجوی مردم است و نه پشت سر آنان بدگویی می کند

34- سست و سهل انگار نیست

35- در اموری که به او مربوط نیست،دخالت نمی کند

36- در سختی،سستی به او دست نمی دهد

37- در آسایش،خود را فراموش نمی کند و مغرور نمی شود

38- از یک سوراخ،دو بار گزیده نمی شود

39- در هنگام بی نیازی،میانه روی را از دست نمی دهد

40- در تنگدستی،عزت نفس خود را پاس می دارد

41- اگر می پرسد،مقصودش یاد گرفتن است (نه آزار دادن)

42- بی جهت کسی را سرزنش نمی کند

43- ستمدیده را یاری می کند

44- یاری کننده دین است

45- سکوت اختیار می کند تا از لغزشها سالم بماند

46- در روابط خود با مردم،انصاف را رعایت می کند

47- نسبت به یتیمان،همچون پدر است

48- زندگی را سخت نمی گیرد

49- اگر از کسی دوری می کند از سر کبر و خود پسندی نیست
50- بنابراین شایسته آن است که پیشوای نیکوکاران بعد از خویش قرار گیرد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[جمعه 1394-11-09] [ 03:07:00 ب.ظ ]





حجاب در منظر شهید مطهری

حفظ حجاب تدبیر خالق هستی برای پاسداری و نگهبانی عفاف بوده و به رشد عواطف و عشق در وجود آدمی و تحکیم روابط خانوادگی کمک می‌کند.

به گزارش هراز به نقل از برهان، حجاب از موضوعاتی است که به دلایلی متعدد، امروزه در نگاه جهانی و به طور خاص در جوامع اسلامی و دینی مورد توجه قرار گرفته، به طوری که حتی معتقدان به حقانیت دستور حجاب را به کاوش و تأملی نو و بیشتر وا می‌دارد. در برخی مجامع - حتی به اصطلاح- برخوردار از دموکراسی دیده می‌شود که با حجاب به عنوان یک نماد از طرز تفکر دینی-اسلامی برخورد صورت می‌گیرد با آنکه ضرری برای دیگران نداشته و تنها در ظاهر، محدودیتی را برای فرد محجبه فراهم می‌آورد. توجه جهانی به صورت نفی یا اثبات به مسئله‌ی حجاب حاکی از اهمیت این موضوع است.

در نگاه دین‌مدارانه که دستورهای دین را عامل رشد، بالندگی و کمال انسانیِ افراد بشر می‌داند، حجاب به عنوان یک دستور دینی غیر از ثمرات اجتماعی، دارای برکات فردی نیز می‌باشد و این حجابِ ظاهر در اعماق روح، جان و فکر افراد تأثیرگذار است. حال این موضوع مهم را بر محور نگاه متفکر بزرگ قرن حاضر (استاد شهید مرتضی مطهری) از دو جهت مورد بررسی قرار می‌د‌هیم.

بی‌عفتی، علت مشکل جهانی روابط خانوادگی

استاد مطهری در آثار خود از جمله در کتاب «قیام و انقلاب مهدی(عجل‌الله‌تعالی)» نظر اسلام راجع به این که هم فرد اصالت دارد و هم جامعه را به خوبی تبیین می‌نمایند و بیان می‌دارند از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است، تکامل او در دو جهت فردی و اجتماعی خواهد بود بنابراین رشد و تعالی فرد در جامعه و رشد و تعالی جامعه در فرد اثرگذار است. کوچک‌ترین نهادی که سازنده‌ی اجتماع است، خانواده می‌باشد که امروزه تزلزل جدّی آن در برخی جوامع موجب تزلزل آن در جوامع گردیده است و طبق مفاهیم قرآن، سنت الهی وقتی بر امری جریان داشته باشد دیگر فرقی نمی‌کند که درباره‌ی ملل مسلمان باشد یا غیر مسلمان.

بنابراین وقتی بی‌عفتی در سرد شدن و از بین رفتن روابط خانوادگی مؤثر باشد اگر خدای ناکرده ما نیز همان راه غرب را در این زمینه دنبال کنیم حصول آن نتیجه برای ما نیز قطعی خواهد بود، همان طور که به صورت محدود در خانواده‌هایی از اطرافمان تا حدودی شاهد این سنت الهی بوده‌ایم. اما به راستی سؤال اینجاست که چگونه عفت و حجاب با روابط خانوادگی ارتباط پیدا می‌کند؟ تبیین دقیق این مسئله ما را به لایه‌های عمیق‌تری از این دستور اسلامی رهنمون خواهد شد.

مفهوم‌شناسی عفاف

عفاف و عفت نزد اهل لغت به معنای خودداری و خودنگهداری از هرگونه امر نازیبا و ناپسند است و قلمروش آن قدر توسعه دارد که تمام اعضای ظاهری بدن و تمام قوای باطنی را فرامی‌گیرد. آن قدر تحقق این موضوع برای شکل‌گیری انسانیت فردی و سعادت اجتماعی ضرورت دارد که برای رسیدن به این هدف عالی، قرآن برنامه‌ی تربیتی گسترده‌ای را ارائه می‌دهد. بنابراین تحقق عفاف در فرد و جامعه، یک برنامه‌ی تربیتی همه جانبه است که دارای مراحلی می‌باشد و تا ایجاد آن طبق دستور قرآن حتی لازم است فرد خود را به «استعفاف» و «تعفف» وا ‌دارد.[1]

استعفاف به معنای طلب عفت و خود را به عفت واداشتن و پرهیز از بی‌بندوباری و هرزگی است و تعفف که سخت‌تر است، به معنای آن است که انسان هر چند به تکلف و مشقت خود را از هرگونه شهوت، حرص، طمع و اظهار فقر به دور دارد و به تمام آثار و لوازم آن تن دهد تا آنجا که دیگران چنان نپندارند که از هر لحاظ مستغنی است و هیچ خلأیی در زندگی او وجود ندارد. پس عفاف، خودداری از هر امر قبیح و نازیباست که باید بر گوش، چشم، زبان، صورت، بدن و قلب سیطره یابد.[2]

حجاب و عفاف

استاد در کتاب «مسئله‌ی حجاب» بیان می‌کنند: غریزه‌ی جنسی نیرومندترینِ غرایز در وجود آدمی است. آزادی در مسائل جنسی سبب شعله‌ور شدن شهوات به صورت حرص و آز می‌گردد. انسان به صورت فطری و از نظر روحی، طالب بی‌نهایت آفریده شده است وقتی که خواسته‌های روحی در مسیر مادیات قرار گرفت، به هیچ حدی متوقف نمی‌شود و رسیدن به هر مرحله‌ای، میل و طلب مرحله‌ی دیگر را در او به وجود می‌آورد. از نظر استاد، طغیان و شعله‌ور شدن شهوات و نفس اماره تنها معلول محرومیت‌ها نیست بلکه پیروی، اطاعت و تسلیم مطلق شهوات بودن نیز سبب این طغیان می‌شود.

اسلام برای پاسداری و نگهبانی از عفت زن و مرد و در حقیقت برای کنترل غریزه‌ی جنسی و در عین حال رسیدن آن به آرامش، دو چیز را به عنوان راه‌حل معرفی می‌کند:

1. ارضای غریزه در حد حاجت طبیعی که این امر با تسهیل دستورهای اسلام درباره‌ی ازدواج، توصیه و ترغیب به آن صورت گرفته است؛

2. جلوگیری از تهییج و تحریک آن.

دستور اسلام درباره‌ی حجاب برای همین امر است، البته غیر از حجاب، دستورهای دیگری نیز در کنار آن و علاوه بر آن آمده است. اما مهم‌ترین دستور که بتوان آن را به عنوان یک تکلیف واجب به عموم جامعه سرایت داد، مسئله‌ی حجاب است که اثرات و برکات بیشتری نیز دارد؛ زیرا برخی از دستورهای کنترل شهوت برای کسانی سودمند است که بخواهند این غریزه را در خود تعدیل نمایند. اما حجاب اسلامی طبق بیان قرآن حتی برای کنترل آن‌ها که در قلبشان بیماری هوس وجود دارد نیز فایده دارد.

اگر غریزه‌ی جنسی دائماً در معرض تحریک و تهییج قرار گیرد، علاوه بر به خطر افتادن عفت افراد اجتماع و در نتیجه از بین رفتن کرامت انسانی و علاوه بر جلوگیری از رشد ارزش‌ها و کمالات، عوارض وخیم دیگری نظیر بلوغ زودرس، پیری و فرسودگی دارد. یعنی اگر در جامعه‌ای فضای بی‌حجابی و تحریک غلبه یابد بر فرض قدرت‌مند بودن افراد از اینکه غریزه آن‌ها را به بی‌عفتی بکشاند- که آن هم جز در افراد نادر بسیار بعید است- باز هم افراد آن جامعه از سلامت کامل روحی و روانی و حتی جسمی برخوردار نخواهند بود. برای تبیین برتری دیدگاه اسلام لازم است تا دیدگاه سایرین در حل مسئله‌ی جنسی مورد بررسی قرار گیرد.

تفاوت دیدگاه‌ها در راه‌حل مسئله‌ی جنسی

شهید مطهری در کتاب «اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب» به مقایسه‌ی دیدگاه اسلام و غرب درباره‌ی غریزه‌ی جنسی پرداخته و تفاوت 180 درجه‌ای دیدگاه غرب در گذشته و امروز به این مسئله و علت آن را توضیح می‌دهد، ایشان بیان می‌دارد که «اخلاق جنسی قسمتی از اخلاق به معنای عام است. شامل آن عده از عادات و ملکات و روش‌های بشری است که به غریزه‌ی جنسی بستگی دارد.» طبق بیان ایشان با وجود علت‌ها و زمینه‌های مختلفی که جوامع و ادیان گذشته در دیدگاه‌شان درباره‌ی این موضوع داشته‌اند اما یک طرز فکر عمومی بر غالب دنیای قدیم حاکم بود و آن هم پلید و قبیح دانستن زن و ازدواج با او بود و این در حالی است که از نظر اسلام علاقه‌ی جنسی در بستر ازدواج نه‌تنها با معنویت و روحانیت منافات ندارد بلکه جزو خلق و خوی انبیاست[3] و از نشانه‌های بارز وجود خداوند است.[4]

ایشان اثر دیدگاه گذشتگان که غالباً با بیان دینی بوده است را این‌گونه بیان می‌دارند: «این عقیده مطلقاً روح زن و مرد را به طور مساوی آشفته می‌سازد و کشمکش جانکاهی میان غریزه‌ی طبیعی از یک طرف و عقیده‌ی مذهبی از طرف دیگر به وجود می‌آورد. ناراحتی‌های روحی که عواقب وخیمی به بار می‌آورد همواره از کشمکش میان تمایلات طبیعی و تلقینات مخالف اجتماعی پیدا می‌شود.»

ایشان معتقدند اخلاق جنسی همواره مهم‌ترین بخش‌های اخلاق به‌شمار می‌رفته است. از نظر اسلام، روابط جنسی را فقط مصالح اجتماع حاضر یا نسل آینده محدود می‌کند و در این زمینه تدابیری اتخاذ کرده است که منجر به احساس محرومیت و ناکامی و سرکوب شدن این غریزه نگردد. اخلاق جنسی نوین در جوامع غیراسلامی به‌خصوص غربی هیچ گونه محدودیت و ممنوعیت را در این موضوع نپذیرفته و قائل به آزادی کامل بشر در این عرصه است: «در حالی که مقتضای منطق و تعقل این است که با سنن و خرافاتی مبتنی بر پلیدی علاقه‌ی جنسی مبارزه کنیم و در عین حال موجبات طغیان، عصیان و ناراحتی غریزه را به نام آزادی و پرورش آزادانه فراهم نکنیم.»

لزوم توجه به دیدگاه نوین و هوشیاری در برابر آن

استاد شهید در ضمن توضیح دیدگاه نوین غرب از جانب فروید، راسل و مانند آن‌ها، به بیان اختلاف‌ها و تفاوت روشی آن‌ها و نقد هر کدام می‌پردازند و این نکته را متذکر می‌گردند که چه بسا جوانانی که سرمایه‌ی فکری‌شان وافی نیست که بخواهند به بررسی منطقی این مسائل بپردازند، تحت تأثیر شخصیت و شهرت صاحبان این افکار قرار گرفته و عقیده پیدا کنند که این سخنان صد در صد مطابق با منطق است.

«به نظر ما ضرورت دارد خوانندگان محترم را در جریان بگذاریم و آگاه کنیم که افکاری که در این زمینه از غرب برخاسته و جوانان ما تازه با الفبای آن آشنا شده‌اند و احیاناً تحت عنوان‌های مقدسی نظیر آزادی و مساوات، با جان و دل آن‌ها را می‌پذیرند به کجا منتهی می‌شود. آخر این خط سیر کجاست؟ آیا اجتماع بشر قادر خواهد بود در این مسیر گام بردارد و راه خود را ادامه دهد؟ یا اینکه این کلاهی است که برای سر بشر خیلی بزرگ است. این راهی است که ادامه دادن آن جز فنای بشریت چیزی در بر ندارد.»

به راستی منظور استاد از فنای بشریت چیست؟ ایشان خود مصادیقی را در بخش‌های مختلف[5] بیان می‌کند که برخی از آن‌ها چنین است: «پس از اعلام آزادی جنسی در غرب، شاهد بالا رفتن آمار بیماری‌های روانی، جنون‌ها، خودکشی‌ها، جنایت‌ها، دلهره‌ها و اضطراب‌ها، یأس و بدبینی‌ها، حسادت‌ها و کینه‌ها بودیم. در جامعه‌ی امروز، جوانان به طور محسوسی از ازدواج شانه خالی می‌کنند. حاملگی و زاییدن و بچه بزرگ کردن به صورت امر منفوری برای زنان در آمده است.

زنان به اداره‌ی امر خانه کمتر علاقه نشان می‌دهند. جنگ اعصاب بیش از پیش رو به افزایش است. علاقه‌ی پدر و مادرها و به‌خصوص مادرها نسبت به فرزندان کاهش یافته است. زنِ دنیای امروز به ابتذال کشیده شده و هوس‌های سطحی به جای عشق جانشین شده است. طلاق افزایش یافته و تعداد فرزندان نامشروع و فاقد سرپرست رو به ازدیاد است و از آن طرف صمیمیت و وحدت میان زوجین بسیار نادر گشته است.» بنابراین جذابیت‌های اولیه و ظاهری دیدگاه نوین، نباید ما را فریب دهد. از سوی دیگر رعایت دستورات اسلام موجب می‌شود تا ارضای صحیح غریزه‌ی جنسی، کنترل و مدیریت آن ثمرات بسیاری برای فرد و جامعه داشته باشد که مهم‌ترین آن پیدایی عشق است.

عشق و عفت

عشق یک استعداد عالی و طبیعی است که طبق گفته‌ی «ویل دورانت» در سرتاسر زندگی انسان از هر چیز جالب‌تر است. عشق قابل توصیه و تجویز نیست. شهید مطهری در کتاب «جاذبه و دافعه» و «اخلاق جنسی» و نیز در کتاب «مسئله‌ی حجاب» از زوایای مختلف و با مثال‌های متعدد تفاوت عشق با شهوت و غریزه‌ی جنسی را توضیح می‌دهد. ایشان در کتاب «فطرت» به بررسی دیدگاه‌ها درباره‌ی عشق مجازی و حقیقی نیز می‌پردازد. اما مطلب عمده‌ای که در اینجا هست، رابطه‌ی عشق و عفت است. آیا عشق به مفهوم عالی و مفید خود در محیط‌های به اصطلاح آزاد، بهتر رشد می‌کند یا عشق عالی همراه با عفت اجتماعی؟

پاسخ استاد این است که محیط‌های به اصطلاح آزاد، مانع پیدایش عشق‌های سوزان و عمیق است بلکه فقط زمینه برای پیدایش هوس‌های موقتی و هرزه شدن قلب‌ها فراهم است. عشقی که فلاسفه و جامعه‌شناسان آن را محترم می‌شمارند، با فداکاری، از خود گذشتگی و سوز و گداز همراه است، هوشیار کننده است. قوای نفسانی را در یک نقطه متمرکز می‌کند. قوه‌ی خیال را پروبال می‌دهد. معشوق را آن چنان که می‌خواهد در ذهن خود رسم می‌کند نه آن چنان که هست. چنین عشقی خلاق و آفریننده‌ی نبوغ‌ها، هنرها، ابتکارها و افکار عالی است.

عشق اوج حیات و حد اعلای شور زندگی و معلم و مربی، الهام بخش و کیمیاست و کسی که تمام عمر از آن بی‌نصیب باشد، لایق انسانیت نمی‌باشد. با این حال، عشقی که فلاسفه ذکر می‌کنند با عشقی که میان برخی از زوجین شکل می‌گیرد، تفاوت‌هایی دارد. عشق مورد نظر فلاسفه بیشتر جنبه‌ی درونی دارد یعنی موضوع خارجی بهانه‌ای برای جوشیدن روح از باطن خود است.

معشوق را چنان که دوست دارد در خیالش می‌سازد و به ساخته‌ی ذهنی خود خو می‌گیرد تا آنجا که خیال را بر وجود واقعی و خارجی محبوب ترجیح می‌دهد اما عشق میان زوجین مانند مورد قبل کنش و جذب و انجذاب دو روحِ دور از هم نیست که مشروط به هجران و فراق باشد بلکه مودّت و رحمت میان زوجین وحدت و یگانگی دو روح معاشر دست‌ یافته به وصال است که بر اثر معاشرت دائم و اشتراک در سختی‌ها، راحتی‌ها، خوشی‌ها و ناخوشی‌های زندگی و انطباق یافتن روحیه‌ی آن‌ها با یک‌دیگر پدید می‌آید تا جایی که این صمیمیت حتی در دوران پیری که شهوت، خاموش است زوجین را سخت به یک‌دیگر پیوند می‌دهد.

عشق قابل احترام فلسفی از نوع ناآرامی و کشش و شور است ولی عشق میان زوجین به تعبیر قرآن از نوع آرامش و سکون است اما به هر حال هر دو نوع عشق گل‌های با طراوتی هستند که فقط در اجتماعاتی که بر آن‌ها عفاف و تقوا حکومت می‌کند، می‌رویند و می‌شکفند. بنابراین، مسئله‌ی عفت تنها برای پاکی نسل نیست بلکه مسئله‌ی مهم دیگر ایجاد پاک‌ترین و صمیمی‌ترین عواطف بین زوجین و برقرار ساختن یگانگی و اتحاد کامل در کانون خانواده است. تأمین این هدف وقتی ممکن است که زوجین از هرگونه بهره‌مندی از غیر همسر قانونی چشم بپوشند. مرد چشم به زن دیگر نداشته باشد و زن نیز درصدد تحریک و جلب توجه کسی جز شوهر خود نباشد و این‌ها یعنی همان دستور حجاب در اسلام.

حال که تا حدودی اهمیت مسئله‌ی حجاب و عفاف در روابط خانوادگی بیان شد، لازم است تا نگاه دقیق‌‌تری نیز به دستور اسلام درباره‌ی انواع و مراتب حجاب بیندازیم تا دچار این شبهه و سؤال نشویم که برخی می‌گویند ما خانم‌های چادری را می‌شناسیم که اهل عفاف و پاکدامنی نیستند و یا آن برکات و آثاری که برای حجاب شمرده می‌شود در زندگی آن‌ها وجود ندارد. در حقیقت پاسخ این است که برای تحقق کامل برکات حجاب می‌بایست فرد به تمام انواع آن پایبند باشد و حتی بستر اجتماعی مناسب نیز برای رسیدن به فواید همه جانبه لازم است.

انواع حجاب در اسلام

الف) حجاب در ظاهر؛

استاد می‌فرمایند، لغت حجاب عمدتاً به معنای پرده به کار می‌رود و همین هم باعث اشتباه برخی مبنی بر دستور پرده‌نشینی زنان و دوری آنان از اجتماع از نظر اسلام شده است در حالی که این کلمه به معنای پوشش نیز آمده است و علمای قدیم هم از واژه‌ی «ستر» که همان معنای پوشش دارد، استفاده می‌کردند. اینکه واژه‌ی حجاب به معنای پوشش زنان در قرآن نیامده نیز موجب این تصور غلط- و به تعبیر بهتر بهانه و دست‌آویز- شده است که حجاب دستوری قرآنی نبوده و ساخته و پرداخته‌ی برخی علمای دینی است اما با اندک بررسی فرد طالب حقیقت به راحتی در‌ می‌یابد که محتوای مدنظر از این واژه در بسیاری آیات قرآن آمده است هرچند در فرهنگ اسلامی پوشش به طور کلی اختصاص به زنان ندارد[6]

اما معنای خاص آن و پوشش بیشتر به زنان اختصاص یافته است که این به دلیل میل روانی زن به خودنمایی و خودآرایی است که می‌خواهد مرد را در دام علاقه به خود اسیر سازد.

اسلام برای حجاب ظاهر حدود و شرایطی را قرار می‌دهد. شهید مطهری در کتاب «مسئله‌ی حجاب» از نظر علمی به استدلال پیرامون این حدود می‌پردازد و نتیجه‌ی آن چنین است: «بدون تردید پوشانیدن غیر وجه و کفّین (گردی صورت و دست‌ها تا مچ) بر زن واجب است- عدم الزام در پوشاندن چهره و دست‌ها تا مچ نیز به شرط آن است که از هر نوع آرایش و عوامل جلب توجه و محرک و مهیج خالی باشد. در غیر این صورت پوشاندن همان‌ها نیز لازم است و تذکر این نکته نیز به جاست که واجب نبودن پوشش وجه و کفین بر زن دلیل بر جواز نگاه مرد به آن‌ها نمی‌باشد؛ بلکه اگر نگاه مرد از روی لذت بردن یا با ترس از ایجاد لغزش باشد قطعاً حرام است حتی در مورد محارم.»

در مورد نوع پوشش ظاهر، قرآن توصیه به نزدیک کردن جلباب دارد. جلباب، جامه و لباس بزرگ و گشاد بوده (چادر مانند) که زن با آن تمام لباس‌ها و سر و گردن خود را می‌پوشانده است. البته استفاده‌ی زنان از آن دو گونه بوده است. برخی صرفاً به صورت تشریفاتی استفاده می‌کردند مانند برخی بانوان چادری در عصر حاضر که با چادر بدن خود را نمی‌پوشانند و آن را رها می‌کنند و وضع چادر سرکردن آنان نشان می‌دهد از اینکه مورد بهره‌برداری چشم‌ها قرار بگیرند امتناعی ندارند و در نوع دیگر، زن با مراقبت، جامه‌ی خود را به خود می‌گیرد و آن را رها نمی‌کند که نشان می‌دهد اهل عفاف است و این نوع حجاب که خود به خود دورباشی برای نامحرمان ایجاد می‌کند و ناپاکدلان را مأیوس می‌سازد، مطلوب و مورد تأیید قرآن است یعنی نحوه‌ی پوشش خوب زن نشان از نجابت و عفت اوست.

قرآن در مورد کیفیت پوشش، دستور دیگری نیز دارد: «و باید روسری خود را بر روی سینه و گریبان خویش قرار دهند.»[7]

شهید مطهری به صراحت بیان می‌دارند که در این آیه، روسری خصوصیتی ندارد، مقصود پوشاندن سر، گردن و گریبان است. منظور ایشان این است که اگر روسری، سر و گردن را نپوشاند، استفاده از آن نشانه‌ی رعایت حجاب اسلامی نمی‌باشد و حجاب مد نظر قرآن تحقق نیافته است.

ب) حجاب در رفتار؛

استاد می‌فرمایند: «حرکات و سکنات انسان گاهی زباندار است. گاهی وضع لباس، راه رفتن و سخن گفتن زن معنادار است و به زبان بی‌زبانی می‌گوید دلت را به من بده، در آرزوی من باش، مرا تعقیب کن. گاهی برعکس با بی‌زبانی می‌گوید دست تعرض از این حریم کوتاه است.» این کلام استاد در حقیقت همان است که امروزه در دانش روان‌شناسی از آن با عنوان زبان بدن و رفتار یاد می‌کنند. برای تحقق حجاب اسلامی علاوه بر پوشش ظاهری باید رفتار عفیفانه نیز مکمل آن گردد. قرآن دستور اکید به زنان دارد که از جلوه‌گری و خودنمایی و حرکات و اعمال محرک و ناز در رفتار و حتی جلب توجه در نحوه‌ی راه رفتن خودداری کنند. اسلام زن و مرد را از خلوت با نامحرم به شدت پرهیز می‌دهد چرا که این رفتار جولانگاهی قوی برای شیطان فراهم می‌سازد هرچند نیّت اولیه‌ی آنان چیز دیگری باشد.

یکی دیگر از رفتارهای پرخطر در بحث حجاب و عفاف، چشم چرانی است که قرآن به زن و مرد مؤمن امر می‌کند که نگاه خود را کاهش دهند یعنی پلک چشم را به حالت نیم خفته درآورده و نگاه را به پایین انداخته و چشم‌ها را گشوده نگه ندارند و به یک نقطه‌ی معین خیره نشوند؛ یعنی به اصطلاح نظر استقلالی نیفکنند. البته این قانون درباره‌ی نگاه به چهره است که لازمه‌ی گفت‌وگو می‌باشد پس نگاه به غیر چهره حتی با غض بصر (کاهش دادن نگاه) نیز جایز نیست. در اینجا نیز هر چند دستور متوجه زن و مرد (هر دو) می‌باشد اما چون غالباً این بیماری در مردان رواج دارد دستور بیشتر برای کنترل نگاه متوجه آنان است تا خطری از این ناحیه متوجه آنان نگردد.

رفتار دیگری که از آن بحث شده، دست دادن زن و مرد نامحرم است که جواز آن در صورت حائل بودن جامه یا دستکش است، آن هم مشروط به این که تلذذ و ریبه در کار نباشد و دست را فشار ندهند در غیر این صورت به طور قطع حرام است و البته بزرگان در این موضوع احتیاط را بر ترک این رفتار حتی با وجود شرایط می‌دانند.

رفتار واجب دیگری در قرآن که در رابطه با رعایت عفاف و حجاب است، مسئله‌ی «استیذان» می‌باشد. از نظر اسلام هیچ کس حق ندارد بدون اطلاع و اجازه‌ی قبلی به خانه‌ی دیگری داخل شود البته فلسفه‌ی این حکم غیر از موضوع ناموس و پوشیده بودن زن این است که هر کس در محل سکونت خود اسراری دارد و مایل نیست دیگران حتی دوستان نزدیکش از آن مطلع گردند پس اختصاص به خانه‌هایی که زن در آن‌ها زندگی می‌کند، ندارد. فلسفه‌ی این کار فراتر از فلسفه‌ی حجاب است و شامل خانه و اتاق محارم نیز می‌شود.

ج) حجاب در گفتار

قرآن کریم خطاب به زنان می‌فرماید: «مواظب باشید در سخن، نرمش و رقت زنانه و شهوت آلود به کار نبرید که موجب طمع بیماردلان گردد. به خوبی و شایستگی سخن بگویید.»[8]

در این آیه دستور وقار و عفاف در کیفیت سخن گفتن را بیان می‌کند تا چه رسد به محتوای حرف و سخن. بنابراین از نظر اسلام هم باید حرف خوب زد (و نه حرف تحریک کننده و مهیج) و هم باید خوب حرف زد (و نه با لحن محرک).شنیدن صدای زن هم برای مرد حتی با رعایت موارد یاد شده از جانب زن تنها در صورتی جایز است که تلذد و ریبه در کار نباشد.

کلام آخر

از آنچه بیان شد به این نتیجه می‌رسیم که حفظ حجاب تدبیر خالق هستی برای پاسداری و نگهبانی عفاف بوده و به رشد عواطف و عشق در وجود آدمی و در نتیجه‌ی تحکیم روابط خانوادگی کمک می‌کند و برای رسیدن به حجاب مورد نظر اسلام نمی‌توان تنها بعضی از دستورها را رعایت کرد و از برخی دیگر صرف‌نظر نمود؛ چرا که ثمرات حجاب در صورتی به طور کامل تحقق می‌یابد که تمامی دستورها رعایت گردد، هرچند عمل به بعضی از آن نیز فواید زیادی دارد. خداوند همه‌ی ما را در عمل به این وظیفه‌ی الهی یاری نماید.(*)

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:57:00 ب.ظ ]




نظر امام خامنه ای در مورد حجاب

تصور نکنید اگر مافرضاً چادر را کنار گذاشتیم آن مقنعه کذایی را.. درست کردیم دست از سر ما بر می‌دارند، آنها به این چیزهای قانع نیستند بلکه می‌خواهند همان فرهنگ منحوس خودشان را در اینجا مثل زمان شاه که زن اصلاً حجاب و پوشش نداشت عمل شود.
رضاخان این مرد قلدر نادان بی‌سواد آمد و خود را در اختیار دشمن قرار داد. یکباره لباس این کشور را عوض کرد، بسیاری از سنتهای مردم را تغییر داد، دین را ممنوع کرد…
شما ببنید در وضع امروز چقدر رسواست که یک پادشاهی یکباره لباس ملی یک کشور را عوض کند شما به اقصی نقاط دنیا مثل هند سفر کنید. ملتها لباس ملی خودشان را دارند وبه آن افتخار می‌کننند و از آن احساس سرشکستگی هم نمی‌کنند ولی آنها آمدند یکباره لباس ملی این ملت را ممنوع کردند. چرا با این لباس نمی‌شود عالم شد! و حال این که بزرگترین دانشمندان ایرانی که آثار آنها هنوز در اروپا تدریس می‌شود با همین فرهنگ، لباس و در همین محیط پرورش یافتند. مگر لباس چه تاثیری دارد؟
این چه حرف و منطق مسخره‌ای است که مطرح کردند؟ آنها لباس یک ملت را عوض کردند؟ چادر را از سرزنها برداشتند و گفتند با چادر غیرممکن است که زنی عالم و دانشمند بشود و در فعالیت اجتماعی شرکت بکند! سوال من این است که با برداشتن چادر در کشور ما زنها تا چه اندازه در فعالیتهای اجتماعی شرکت کردند؟ مگر در دوران رضاخان و پسرش فرصتی داده شد تا زنهای ما در فعالیتهای اجتماعی شرکت کنند.
زنهای ایرانی زمانی وارد فعالیت اجتماعی شدند و کشور را با دستهای توانای خود متحول کردند و مردهای این کشور را به دنبال خود به میدان مبارزه کشیدند که چادر سرشان کردند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:44:00 ب.ظ ]




حجاب کامل از دیدگاه امام خمینی(ره)

امام خمینی (ره) چادر را حجاب برتر می دانستند و در خاطره یکی از همراهان امام راحل در «نوفل لوشاتو» می خوانیم: « در مورد حجاب هم وقتی از فرانسه آمدم، هنوز با مانتو و شلوار و مقنعه بودم. یک بار در مهران، پایم صدمه دید و من با عصا و با همان مانتو و شلوار خدمت امام رفتم تا گزارش بدهم. امام فرمودند: اگر چادر ندارید، بگویم احمد برایتان بخرد. عرض کردم: نه حاج آقا! چون به کوه می رفتم و اسلحه روی دوشم بود و فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم وگاهی هم باید سه پایه تیربار را روی دوش می گرفتم، چادر سرکردن برایم دشوار بود. فرمودند: چادر برای زن بهتر است. من از آن روز چادر سر کردم. »

حضرت امام (ره) راحل اگر چه چادر را حجاب کاملی می دانستند ولی پوشش های مشابه چادر – مانند مانتو گشاد- که موجب مفسده نمی شود را نیز کافی می دانستند و قائل بودند که اگر قرار باشد پوشش بانوان همراه با مفسده و خلاف اخلاق باشد باید از آن در جامعه جلوگیری شود همانطور که در پاریس در پاسخ خبرنگاران و بانوان محجبی که درباره میزان حجاب در ایران از ایشان سؤال کردند؛ فرمودند: « آری در اسلام زن باید حجاب داشته باشد، ولی لازم نیست که چادر باشد. بلکه زن می تواند هر لباسی را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند. ما نمی توانیم و اسلام نمی خواهد که زن به عنوان یک شیء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام می خواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانی جدی و کارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمی دهیم تا زنان فقط شیئی برای مردان و آلت هوسرانی باشند. » (صحیفه نور، ج۵، ۲۹۴).
«حجاب ایران، حجاب اسلام، همین مقدارهاست. اسلام اینجا و آنجا ندارد. لکن یک جهات خارجی گاهی در کار هست. به طوری که یک مفسده ای باشد، یک اختلاف اخلاقی بشود، یک – عرض می کنم – چیزهایی باشد، البته آن وقت باید جلوگیری بشود؛ اما اگر نباشد اینطور و ساده باشد و مثل سایرین با سادگی باشد، نه؛ بی چادر (با مانتو) مانع ندارد. » (صحیفه نور، ج ۳، ۴۹۹).
به فرموده مقام معظم رهبری حفظه الله، حضرت امام (ره) تنها بانی بازگرداندن حجاب پس از کشف حجاب به ایران بودند. چنانچه ایشان فرمودند: « امام (ره) آن مرد شجاع و بی نظیری بود که مسأله حجاب را به این مملکت برگرداند. هیچ کس دیگری غیر از امام نمی توانست این کار را بکند، این هم یکی از اختصاصات امام. اگر غیر از امام هر کس دیگر بود از همین آقایان، بزرگان، عرض می کنم که مقدسین علماء، چه و چه و چه، هیچ کس جرأت نمی کرد که بگوید مردم با حجاب بیایند بیرون، امام همان ماه های اول پیروزی انقلاب گفتند باید مردم با حجاب بیایند. » (سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه – ۱۴/ ۱۲/ ۷۶)
حضرت امام کمترین مماشات در این امر را نمی پذیرفتند و بدنه مردم را به حفظ ظاهر اسلامی کشور فرا می خواندند، چنانچه وقتی حضرت ایشان باخبر شدند که در سواحل دریا بی بند وباری و اختلاط صورت می گیرد، برآشفته شده و فرمود: « برای اینکه اسلام جلوی شهوات را می گیرد، اسلام نمی گذارد که بروند توی این دریاها شنا کنند. پوستشان را می کند!…
که بعد از اینکه می رفتند زن و مرد در دریا، زن ها همان طور و همان طور می آمدند توی شهر! مردم هم جرأت نمی کردند حرف بزنند. امروز اگر یک همچون چیزی بشود، اینها را ما خواهیم تکلیفشان را معین کرد و دولت هم معین کرد. البته دولت[به] طوری که وزیر کشور گفتند، گفتند ما جلویش را گرفتیم، اگر نگیرند، مردم می گیرند. مگر مازندرانی ها می گذارند یا رشتی ها می گذارند که باز کنار دریاشان مثل آن وقت باشد؟ مگر بندر پهلوی ها (بندر انزلی) مرده اند که زن و مرد با هم در یک دریا بروند و مشغول عیش و عشرت بشوند! مگر می گذارند.
اینها را؟ تمدن های اینها این است. آزادی ای که آنها می خواهند همین. این جور آزادی! بروند قمار بکنند و با هم بشوند و با هم [سرگرم عیش و نوش] بشوند آزادی در حدود قانون است. اسلام از فسادها جلو گرفته و همه آزادی ها را که مادون فساد باشد داده. آنی که جلو گرفته فسادهاست که جلویش را گرفته است و ما تا زنده هستیم نمی گذاریم این آزادی هایی که آنها می خواهند، تا آن اندازه ای که می توانیم، آن آزادی ها تحقق پیدا کند. » (صحیفه نور، ج۸، ص ۳۳۹).
البته ایشان نیروهای انتظامی را برای برخورد با مظاهر بی حجابی ارجح می دانستند و در مقطعی که عده ای نفوذی و یا ناآگاه به بهانه مبارزه با بی حجابی و بد حجابی در معابر عمومی به ضرب و شتم زنان و دخترکان این چنینی پرداخته بودند در پیامی چنین تصریح کردند:
بسم الله الرحمن الرحیم
ممکن است تعرض به زن ها در خیابان و کوچه و بازار، از ناحیه منحرفین و مخالفین انقلاب باشد. از این جهت، کسی حق تعرض ندارد و اینگونه دخالت ها برای مسلمانان حرام است و باید پلیس و کمیته ها از این گونه جریانات جلوگیری کنند.
روح الله الموسوی الخمینی (صحیفه نور، ج۱۲، ص ۵۰۲).
امام (ره) راحل کشف حجاب و ایجاد اقلیتی از زنان و دخترکان خیابان گرد را از بزرگ ترین خیانت های رژیم طاغوت می دانستند و آن را از جنایات بزرگ رضاشاه می خواندند که باید در نظام اسلامی با آن مقابله شود و می فرمود: «آن شقیّ جنایتکار (رضا قُلدر) دست به یک جنایت زد و آن جنایت کشف حجاب بود و به جای اینکه نیمی از جمعیت ایران را فعال کند آن نیم دیگری هم که نیمه مردان بود به طور بسیار زیادی از فعالیت انداختند و این عروسک هایی که درست کردند. و در همه ادارات جا دادند و در همه خیابانها راه انداختند، آنهایی که در ادارات بودند، سایر افرادی که در ادارات بودند را هم از کارهای خودشان باز داشتند و آنهایی که در خیابان ها رها بودند، جوان های ما را به فساد کشاندند و فعالیت جوان های ما را از دست آنها گرفتند. »
(صحیفه نور، ج ۱۷، ۵۹).
و در یک کلام، حضرت امام (ره) برای حفظ ارزش بانوان و به بازی گرفته نشدن شخصیت آنان در جامعه بر حجاب تأکید می کردند و می فرمودند: « و البته باید توجه داشته باشید که حجابی که اسلام قرار داده است، برای حفظ آن ارزش های شماست. هر چه را که خدا دستور فرموده است- چه برای زن و چه برای مرد – برای این است که آن ارزش های واقعی که اینها دارند و ممکن است به واسطه وسوسه های شیطانی یا دست های فاسد استعمار و عمال استعمار پایمال می شدند اینها، این ارزش ها زنده بشود. » (صحیفه نور، ج ۱۹، ۱۸۵).
همانطور که اکنون در جوامع غربی و غرب زده شاهد لجن مال شدن زنان و مردان در برهنگی و هرزه گی با پوشش شعارهایی چون «آزادی»، «دمکراسی» و «برابری حقوق زن و مرد» هستیم، امام راحل، به عنوان اصلی ترین و حیاتی ترین خاکریز برای حفظ امنیت اجتماعی و روحی افراد جامعه و شکل گیری حیات طیبه و منع نفوذ بیگانه گان در کشور بر لزوم حجاب تأکید داشتند، تا جایی که اکثریت مردم پذیرای آن و حتی مشوق آن شدند. و تا جایی پیش رفت که مهمانان زن خارجی، خود می دانند که برای ورود به حریم ایران اسلامی باید پوشیده به حداقل حجاب اسلامی باشند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:42:00 ب.ظ ]




 

مفهوم ، فلسفه و فوايد حجاب

حجاب، به معناي پوشش اسلامي بانوان، داراي دو بُعد ايجابي و سلبي است. بُعد ايجابي آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبي آن، حرام بودن خودنمايي به نامحرم است؛ و اين دو بُعد بايد در كنار يكديگر باشد تا حجاب اسلامي محقق شود؛ گاهي ممكن است بُعد اول باشد، ولي بُعد دوم نباشد، در اين صورت نمي‎توان گفت كه حجاب اسلامي محقق شده است.
مفهوم و ابعاد حجاب

مفهوم حجاب چيست و از نظر قرآن و حديث، حجاب و پوشش اسلامي داراي چه ابعاد و اقسامي است؟
حجاب در لغت به معناي مانع، پرده و پوشش آمده است[1]. استعمال اين كلمه، بيش‎تر به معني پرده است[2]. اين كلمه از آن جهت مفهوم پوشش مي‎دهد كه پرده، وسيله‎ي پوشش است، ولي هر پوششي حجاب نيست؛ بلكه آن پوششي حجاب ناميده مي‎شود كه از طريق پشت پرده واقع شدن صورت ‎گيرد[3].
در اين نوشتار مراد ما از حجاب، پوشش اسلامي است، و مراد از پوشش اسلامي زن، به عنوان يكي از احكام وجوبي اسلام، اين است كه زن، هنگام معاشرت با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه‎گري و خودنمايي نپردازد.
بنابراين، حجاب، به معناي پوشش اسلامي بانوان، داراي دو بُعد ايجابي و سلبي است. بُعد ايجابي آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبي آن، حرام بودن خودنمايي به نامحرم است؛ و اين دو بُعد بايد در كنار يكديگر باشد تا حجاب اسلامي محقق شود؛ گاهي ممكن است بُعد اول باشد، ولي بُعد دوم نباشد، در اين صورت نمي‎توان گفت كه حجاب اسلامي محقق شده است.
گاهي مشاهده مي‎كنيم كه بسياري از زنان محجبه در پوشش خود از رنگ‎هاي شاد و زيبا و تحريك برانگيز استفاده مي‎كنند كه به اندامشان زيبايي خاصي مي‎بخشد و در عين پوشيده بودن بدن زن، زيبايي‎اش آشكار است، گويي كه اصلاً لباس نپوشيده است[4]؛ و اين دور از روح حجاب است.
اگر به معناي عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بناميم، حجاب مي‎تواند اقسام و انواع متفاوتي داشته باشد. يك نوع آن حجاب ذهني، فكري و روحي است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامي، مانند توحيد و نبوت، از مصاديق حجاب ذهني، فكري و روحي صحيح است كه مي‎تواند از لغزش‎ها و گناه‎هاي روحي و فكري، مثل كفر و شرك جلوگيري نمايد.
علاوه بر اين، در قرآن از انواع ديگر حجاب كه در رفتار خارجي انسان تجلي مي‎كند، نام برده شده است؛
مثل حجاب و پوشش در نگاه كه مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصيه شده ‎اند:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ[5]؛ اي رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.
قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ[6]؛ اي رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.
نوع ديگر حجاب و پوشش قرآني، حجاب گفتاري زنان در مقابل نامحرم است:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ[7]؛ پس زنهار نازك و نرم با مردان سخن نگوييد؛ مبادا آن كه دلش بيمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.
نوع ديگر حجاب و پوشش قرآني، حجاب رفتاري زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه‎اي راه نروند كه با نشان دادن زينت‎هاي خود باعث جلب توجه نامحرم شوند:
وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ[8]؛ و آن طور پاي به زمين نزنند كه خلخال و زيور پنهان پاهايشان معلوم شود.
از مجموع مباحث طرح شده به روشني استفاده مي‎شود كه مراد از حجاب اسلامي، پوشش و حريم قايل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحاي مختلف رفتار، مثل نحوه‌ي پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه ‎رفتن است.
رابطه ‎ي حجاب و عفاف

چشم و دل را پرده مي‎بايست امّا از عفاف
چادر پوسيده بنياد مسلماني نبود[9]
شبهه: بعضي با تمسك به شعر فوق، ادعا نموده‎اند كه بين حجاب و عفاف رابطه‎اي نيست؛ عفاف لازم است، اما حجاب لازم نيست. گاه همين مطلب با تمسك به حجاب و پوشش زنان روستايي و زنان شاليزار شمال كشور توجيه مي‎شود كه آنها حجاب كامل ندارند، ولي عفيف هستند.[10] آيا ادعاي مذكور صحيح است؟
پاسخ: قبلاً ذكر شد كه حجاب در كتاب‌هاي لغت به معناي پوشش، پرده و مانع آمده است. به نگهبان، حاجب مي‎گويند؛ چون مانع ورود اغيار و بيگانگان در يك حريم و محيط خاص مي‎گردد.
بنابراين، حجاب و پوشش زن نيز به منزله‌ي يك حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است كه قصد نفوذ و تصرف در حريم ناموس ديگران را دارند. همين مفهوم منع و امتناع در ريشه‌ي لغوي عفت نيز وجود دارد[11]؛ بنابراين، دو واژه‌ي «حجاب» و «عفت» در اصل معناي منع و امتناع مشترك‎اند. تفاوتي كه بين منع و بازداري حجاب و عفت است، تفاوت بين ظاهر و باطن است؛ يعني منع و بازداري در حجاب مربوط به ظاهر است، ولي منع و بازداري در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت يك حالت دروني است، ولي با توجه به اين كه تأثير ظاهر بر باطن و تأثير باطن بر ظاهر، يكي از ويژگي‌هاي عمومي انسان است؛[12] بنابراين، بين حجاب و پوشش ظاهري و عفت و بازداري باطني انسان، تأثير و تأثّر متقابل است؛ بدين ترتيب كه هرچه حجاب و پوشش ظاهري بيش‌تر و بهتر باشد، اين نوع حجاب در تقويت و پرورش روحيه‌ي باطني و دروني عفت، تأثير بيش‌تري دارد؛ و بالعكس هر چه عفت دروني و باطني بيش‌تر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهري بيش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم مي‎گردد. قرآن مجيد به شكل ظريفي به اين تأثير و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه مي‎دهد كه بدون قصد تبرّج و خودنمايي، لباس‎هاي رويي خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولي در نهايت مي‎گويد: اگر عفت بورزند، يعني حتي لباس‎هايي مثل چادر را نيز بر ندارند، بهتر است.
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.[13]
علاوه بر رابطه‌ي قبل، بين پوشش ظاهري و عفت باطني، رابطه‌ي علامت و صاحب علامت نيز هست؛ به اين معنا كه مقدار حجاب ظاهري، نشانه‎اي از مرحله‌ي خاصي از عفت باطني صاحب حجاب است. البته اين مطلب به اين معنا نيست كه هر زني كه حجاب و پوشش ظاهري داشت، لزوماً از همه‌ي مراتب عفت و پاكدامني نيز برخوردار است.
با توجه به همين نكته، پاسخ اين اشكال و شبهه‌ي افرادي كه براي ناكارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهري، تخلفات بعضي از زنان با حجاب را بهانه قرار مي‎دهند آشكار مي‎گردد؛ زيرا مشكل اين عده از زنان، ضعف در حجاب باطني و فقدان ايمان و اعتقاد قوي به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهري است و قبلاً گذشت كه حجاب اسلامي ابعادي گسترده دارد و يكي از مهم‌ترين و اساسيترين ابعاد آن، حجاب دروني و باطني و ذهني است كه فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقايد و ايمان راسخ دروني برخوردار مي‌كند؛ و اساساً اين حجاب ذهني و عقيدتي، به منزله‎ي سنگ بناي ديگر حجاب‎ها، از جمله حجاب و پوشش ظاهري است؛ زيرا افكار و عقايد انسان، شكل دهنده‌ي رفتارهاي اوست.
البته، همان‎گونه كه حجاب و پوشش ظاهري، لزوماً به معناي برخورداري از همه‌ي مراتب عفاف نيست، عفاف بدون رعايت پوشش ظاهري نيز قابل تصور نيست. نمي‎توان زن يا مردي را كه عريان يا نيمه عريان در انظار عمومي ظاهر مي‎شود عفيف دانست؛ زيرا گفتيم كه پوشش ظاهري يكي از علامت‎ها و نشانه‎هاي عفاف است، و بين مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ي تأثير و تأثّر متقابل وجود دارد.[14] بعضي نيز رابطه‌ي عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ي ريشه و ميوه دانسته‌اند؛ با اين تعبير كه حجاب، ميوه‌ي عفاف، و عفاف، ريشه‌ي حجاب است. برخي افراد ممكن است حجاب ظاهري داشته باشند، ولي عفاف و طهارت باطني را در خويش ايجاد نكرده باشند. اين حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهري است. از سوي ديگر، افرادي ادعاي عفاف كرده و با تعابيري، مثل «من قلب پاك دارم، خدا با قلب‌ها كار دارد»، خود را سرگرم مي‌كنند؛ چنين انسان‎هايي بايد در قاموس انديشه‌ي خود اين نكته‌ي اساسي را بنگارند كه درون پاك، بيروني پاك مي‌پروراند و هرگز قلب پاك، موجب بارور شدن ميوه‌ي ناپاكِ بي‌حجابي نخواهد شد.[15]
وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداًً؛[16] زمين پاك نيكو گياهش به اذان خدا نيكو برآيد و زمين خشن ناپاك بيرون نياورد، جز گياه اندك و كم ثمر.
هدف و فلسفه‎ي حجاب

هدف از تشريع حجاب اسلامي و فلسفه‌ي حجاب و پوشش چيست؟
‎ هدف اصلي تشريع احكام در اسلام، قرب به خداوند است كه به وسيله‌ي تزكيه‌ي نفس و تقوا به دست مي‎آيد:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ؛[17] بزرگوار و با افتخارترين شما نزد خدا با تقواترين شماست.
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ4؛
اوست خدايي كه ميان عرب امّي (قومي كه خواندن و نوشتن هم نمي‎دانستند) پيغمبري بزرگوار از همان قوم برانگيخت، تا بر آنان وحي خدا را تلاوت كند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاك سازد و كتاب سماوي و حكمت الهي بياموزد؛ با آن كه پيش از اين، همه در ورطه‌ي جهالت و گمراهي بودند.
از قرآن كريم استفاده مي‎شود كه هدف از تشريع حكم الهي، وجوب حجاب اسلامي، دست‌يابي به تزكيه‌ي نفس، طهارت، عفت و پاكدامني است. آياتي هم‎چون:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ؛[18] اي رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم‎ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، كه اين بر پاكيزگي جسم و جان ايشان اصلح است.
وَ إِذا سَأَلُْتمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ؛[19] و هرگاه از زنان رسول متاعي مي‎طلبيد از پس پرده بطلبيد، كه حجاب براي آن كه دل‌هاي شما و آنها پاك و پاكيزه بماند بهتر است.
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛[20] و زنان سالخورده كه از ولادت و عادت بازنشسته‌اند و اميد ازدواج و نكاح ندارند، بر آنان باكي نيست كه اگر اظهار تجملات و زينت خود نكنند، نزد نامحرمان جامه‎هاي خود را از تن برگيرند و اگر بازهم عفت و آنان بهتر است و خدا به سخنان خلق شنوا و آگاه است.
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً؛[21] اي پيغمبر با زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه خويشتن را به چادرهاي خود فروپوشند كه اين كار براي اين كه آنها به عفت و حريت شناخته شوند تا از تعرض و جسارت (هوس‎رانان) آزار نكشند بر آنان بسيار بهتر است و خدا در حق خلق، آمرزنده و مهربان است.
چون نگاه به نامحرم توسط مردان، باعث تحريك و تهييج جنسي آنان و در نتيجه منجر به فساد مي‎شود، خداوند در كنار دستور حجاب و پوشش بدن به بانوان، به مردان نيز دستور به حجاب و پوشش چشم داده و نگاه به نامحرم را بر آنان حرام كرده است؛ چنان‎كه از امام رضا(ع) نقل شده است:
حُرّم النظر الي شعور النساء المحجوبات بالازواج و غيرهنّ من النساء لما فيه من تهييج الرجال و ما يدعوا التهييج الي الفساد و الدخول فيما لا يحلّ و لا يجمل؛[22] نگاه به موهاي زنان با حجاب ازدواج كرده و بانوان ديگر، از آن جهت حرام شده است كه نگاه، مردان را برمي‎انگيزد و آنان را به فساد فرا مي‎خواند در آنچه كه ورود در آن نه حلال است و نه شايسته.
از مجموع آيات و حديث فوق به خوبي استفاده مي‎شود كه هدف و فلسفه‌ي وجوب حجاب اسلامي، ايجاد تزكيه‌ي نفس، طهارت و عفت و پاكدامني در بين افراد جامعه، و ايجاد صلاح و پيش‌گيري از فساد استتقواي بيش‌تر گزينند، بر
.

حجاب و پوشش داراي چه آثار و فوايدي است؟
حجاب و پوشش، در ابعاد مختلف، داراي آثار و فوايد زيادي است كه بعضي از مهم‌ترين فوايد آن عبارت‌اند از:
الف) فايده‎ي حجاب در بُعد فردي

يكي از فوايد و آثار مهم حجاب در بُعد فردي، ايجاد آرامش رواني بين افراد جامعه است كه يكي از عوامل ايجاد آن عدم تهييج و تحريك جنسي است؛ در مقابل، فقدان حجاب و آزادي معاشرت‎هاي بي‎بندوبار ميان زن و مرد، هيجان‎ها و التهاب‎هاي جنسي را فزوني مي‎بخشد و تقاضاي را به صورت عطش روحي و يك خواست اشباع نشدني درمي‎آورد. غريزه‌ي جنسي، غريزه‎اي نيرومند، عميق و دريا صفت است كه هرچه بيش‌تر اطاعت شود بيش‌تر سركش مي‎گردد؛ هم‌چون آتشي كه هرچه هيزم آن زيادتر شود شعله‎ورتر مي‎گردد. بهترين شاهد بر اين مطلب اين است كه در جهان غرب كه با رواج بي‎حيايي و برهنگي، اطاعت از غريزه‌ي جنسي بيش‌تر شده است، هجوم مردم به مسئله‌ي نيز زيادتر شده آثار و فوايد حجاب در ابعاد مختلف
و تيراژ مجلات و كتب بالاتر رفته است. اين مطلب پاسخ روشن و قاطع به افرادي است كه قايل‎اند همه‌ي گرفتاري‌هايي كه در كشورهاي اسلامي و شرقي بر سر غريزه‌ي جنسي وجود دارد، ناشي از محدوديت‎هاست؛ و اگر به كلي هرگونه محدوديتي برداشته شود و روابط جنسي آزاد شود، اين حرص و ولعي كه وجود دارد، از بين مي‎رود.
البته از اين افراد بايد پرسيد؛ آيا غرب كه محدوديت روابط زن و مرد و دختر و پسر را برداشته است، حرص و ولع جنسي در بين آنان فروكش كرده است يا افزايش يافته است؟![23]
پاسخ هر انسان واقع‎بين و منصفي به اين سؤال اين است كه نه تنها حرص و ولع جنسي در غرب افزايش يافته است، بلكه هر روز شكل‎هاي جديدتري از تمتّعات و بهره‎برداري‎هاي جنسي در آنها رواج و رسميت مي‎يابد.
يكي از زنان غربي منصف، وضعيت جامعه‎ي غرب را در مواجهه با غريزه‎ي جنسي اين‎گونه توصيف كرده است:
كساني مي‌گويند مسئله‌ي غريزه‌ي جنسي و مشكل زن و حجاب در جوامع غربي حل شده است؛ آري، اگر از زن روي‌گرداندن و به بچه و سگ و يا هم‌جنس روي آوردن حل مسئله است، البته مدتي است اين راه حل صورت گرفته است!![24]
ب) فايده‎ي حجاب در بُعد خانوادگي

خانواده، اين گونه بيان كرده است:
در جامعه‎اي كه برهنگي بر آن حاكم است، هر زن و مردي، همواره در حال مقايسه است؛ مقايسه‌ي آنچه دارد با آنچه ندارد؛ و آنچه ريشه‌ي خانوده را مي‎سوزاند اين است كه اين مقايسه آتش هوس را در زن و شوهر و مخصوصاً در وجود شوهر دامن مي‎زند. زني كه بيست يا سي سال در كنار شوهر خود زندگي كرده و با مشكلات زندگي جنگيده و در غم و شادي او شريك بوده است، پيداست كه اندك اندك بهار چهره‎اش شكفتگي خود را از دست مي‎دهد و روي در خزان مي‎گذارد. در چنين حالي كه سخت محتاج عشق و مهرباني و وفاداري همسر خويش است، ناگهان زن جوان‎تري از راه مي‎رسد و در كوچه و بازار، اداره و مدرسه، با پوشش نامناسب خود، به همسر او فرصت مقايسه‎اي مي‎دهد؛ و اين مقدمه‎اي مي‎شود براي ويراني اساس خانواده و بر باد رفتن اميد زَني كه جواني خود را نيز بر باد داده است؛ و همه‌ي خواهران جوان لابد مي‎دانند كه هيچ جواني نيست كه به ميانسالي و پيري نرسد و لابد مي‎دانند كه اگر امروز آنان جوان و با طراوت‌اند در فرداي بي‎طراوتي آنان، باز هم جواناني هستند كه بتوانند براي خانواده‌ي فرداي آنها، همان خطري را ايجاد كنند كه خود آنان امروز براي خانواده‎ها ايجاد مي‎كنند.[25]
ج) فايده‎ي حجاب در بُعد اجتماعي
يكي از فوايد مهم حجاب در بُعد خانوادگي، اختصاص يافتن التذاذهاي جنسي، به محيط خانواده و در كادر ازدواج مشروع است. اختصاص مذكور، باعث پيوند و اتصال قوي‌تر زن و شوهر، و در نتيجه استحكام بيش‌تر كانون خانواده مي‎گردد؛ و برعكس، فقدان حجاب باعث انهدام نهاد خانواده است. يكي از نويسندگان، تأثير برهنگي را در اضمحلال و خشكيدن درخت تنومند

يكي از فوايد مهم حجاب در بُعد اجتماعي، حفظ و استيفاي نيروي كار در سطح جامعه است. در مقابل، بي‎حجابي و بدحجابي باعث كشاندن لذت‎هاي جنسي از محيط و كادر خانواده به اجتماع، و در نتيجه، تضعيف نيروي كار افراد جامعه مي‎گردد. بدون ترديد، مردي كه در خيابان، بازار، اداره، كارخانه و … همواره با قيافه‎هاي محرّك و مهيّج زنان بدحجاب و آرايش كرده مواجه باشد، تمركز نيروي كار او كاهش مي‎يابد. برخلاف نظام‎ها و كشورهاي غربي، كه ميدان كار و فعاليت‎هاي اجتماعي را با لذت‎جويي‎هاي جنسي درهم مي‎آميزند،[26] اسلام مي‎خواهد با رعايت حجاب و پوشش، محيط اجتماع از اين‎گونه لذت‎ها پاك شده، و لذت‎هاي جنسي، فقط در كادر خانواده و با ازدواج مشروع انجام شود[27].
د) فايده‎ي حجاب در بُعد اقتصادي

استفاده از حجاب و پوشش، به ويژه در شكل چادر مشكي، به دليل سادگي و ايجاد يكدستي در پوشش بانوان در بيرون منزل، مي‎تواند از بُعد اقتصادي نيز تأثير مثبت در كاهش تقاضاهاي مدپرستي بانوان داشته باشد؛ البته به شرط اين‎كه خود چادر مشكي دست‌خوشِ اين تقاضاها نگردد. متأسفانه بعضاً مظاهر مدپرستي در چادرهاي مشكي نيز مشاهده مي‎گردد، به گونه‎اي كه برخي از بانوان به جاي استفاده از چادرهاي مشكي متين و باوقار، به چادرهاي مشكي، توري، نازك و داراي طرح‎هاي جِلف و سبك كه با هدف و فلسفه حجاب و پوشش تناسبي ندارند روي مي‎آورند.
يكي از دانشجويان محجبه درباره‌ي رواج فرهنگ مدگرايي در خاطرات قبل از انقلاب خود گفته است:
يادم مي‌آيد آن وقت‌ها كه حجاب نداشتم، اگر دو روز پشت سر هم قرار بود كه به خانه‌ي كسي بروم، لباسي را كه امروز پوشيده بودم، حاضر نمي‌شدم فردا بپوشم! احساس مي‌كردم مسخره است و سعي داشتم حتي اگر شده، لباس ديگران را به عاريه بگيرم و بپوشم، تا من هم با لباس جديدي رفته باشم. اين كارها واقعاً رفاه حال و راحتي را از خانم‌ها سلب كرده بود.[28]
علاوه بر فوايد ياد شده، به طور فهرست‎وار فوايد و آثار ديگري نيز براي حجاب و پوشش مي‎توان نام برد، كه مهم‎ترين آنها عبارتند از:
ـ حفظ ارزش‎هاي انساني؛ مانند عفت، حيا و متانت در جامعه و كاهش مفاسد اجتماعي.
ـ هدايت،كنترل و بهره‎مندي صحيح و مطلوب از اميال وغرايز انساني.
ـ تأمين و تضمين سلامت و پاكي نسل افراد جامعه.[29]

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:53:00 ب.ظ ]





آیت الله مکارم شیرازی: تکفیر بلای مهم جهان اسلام و بشریت است
تکفیر را بلای مهم جهان اسلام و بشریت دانست و خواستار مقابله علمی، عملی و فکری با جریان‌های تکفیری شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حضرت آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی دقایقی پیش در دومین کنگره جهانی مقابله با جریان‌های افراطی و تکفیری در قم، با اشاره به ضرورت‌های برگزاری این همایش اظهار داشت: امیدوارم کنگره برای جهان اسلام و بشریت، مفید و کارساز باشد.
این مرجع تقلید بیان کرد: این همایش، یک همایش علمی و نه سیاسی است؛ بنابراین مباحث کاملا علمی مطرح می‌شود و به مقدسات همه مذاهب اسلامی احترام می‌گذاریم.
وی ادامه داد: هدف از برگزاری این همایش، آشنایی هرچه بیشتر با ریشه‌های تکفیری است تا جوانان مسلمان فریب سردمداران گروه‌های تکفیری را نخورند.
حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی ابراز کرد: دومین هدف، برائت جویی علمای اسلام از جریان‌های تکفیری و شستن جهان اسلام از لوث تکفیری‌ها است؛ تا اعلام بداریم که تکفیری‌ها از ما مسلمانان نبوده و تنها باعث گسترش اسلام ستیزی و اسلام گریزی در جهان می‌شوند.
وی افزود: ما همواره در نمازهای روزانه خود بر رحمانیت و رحیمیت خداوند متعال تأکید می‌کنیم؛ و بر اساس آیه‌‌های قرآن کریم، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) رحمتی برای جهانیان است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد:‌ خداوند پیوند همه انسان‌ها را مودت و رحمت قرار داده و نه وحشت و جنایت؛ همچنین در قرآن کریم به همه انسان‌ها دستور داده است که با مردم جهان سخن نیک بگوییم و رفتار نیک داشته باشیم.
وی یادآور شد: می‌توان به همه مردم جهان اعلام کرد که اسلام محمد مصطفی(ص) با آن‌چه که گمراهان تکفیری از اسلام می‌گویند، در تعارض است و ارتباطی ندارد.
خسارتی که قوم گمراه و شجره شوم تکفیر برای اسلام به بار آورده بیش از حد تصور است
حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی با اشاره به محورهای اساسی برگزاری کنگره مبارزه با تکفیری‌ها تأکید کرد: خسارتی که قوم گمراه و شجره شوم تکفیر برای اسلام به بار آورده است بیش از حد تصور است؛ آن‌ها از سویی به کشتار بی رحمانه مسلمانان و غیرمسلمانان دامن می‌زنند و از سوی دیگر شعار اسلامی «الله اکبر» سر می‌دهند.
وی گفت: آواره ساختن میلیون‌ها نفر مسلمان که عده‌ای از آنان در دریا غرق شدند و عده دیگری از آنان، با ذلت و خاری به کشورهای بیگانه پناهنده شدند؛ این خسارت بزرگی است که به جهان اسلام وارد کردند.
این مرجع تقلید تصریح کرد:‌ تخریب مساجد، آثار باستانی، همچنین تخریب زیربناهای اقتصادی که تا 50 سال دیگر هم مرمت نمی‌شود، لکه ننگ دیگری است که بر دامان اسلام و مسلمین گذاشتند.
وی تأکید کرد:‌ قرآن کریم به مسلمانان توصیه می کنند که اگر کسی با شما سر جنگ نداشت، متعرض آن‌ها نشوید و حتی به آنان نیکی کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.
حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی عنوان کرد: نه تنها نباید متعرض ادیان دیگر شد بلکه باید با آنان ییمان دوستی بست؛ اما جریان تکفیری یک احساس ناامنی در تمام دنیا به وجود آورده و معتقد به هیچ برنامه انسانی و اسلامی نیستند.
وی اظهار داشت:‌ برخی تکفیری‌ها را به گروه خوارج در صدر اسلام تشبیه کنند در حالی که هرگز خوارج پیشین چنین جنایت‌هایی را مرتکب نشدند و هرگز مساجد و قبور بزرگان دین را تخریب نکردند و زنان مسلمان را برای فروش به بازار نبردند.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان کرد: خوارج زمان ما قابل مقایسه با خوارج صدر اسلام نیستند و به مراتب از آنان زیان‌بار تر و خراب‌کار ترند؛ وظیفه علمای اسلام دست به دست هم دادن است تا ریشه این جریان‌های تکفیری با منطق سوزانده شود.
عداوت تکفیری ها تنها با شیعیان نیست
وی ادامه داد: عداوت تکفیری‌ها تنها با شیعیان و پیروان مکتب اهل‌بیت نیست و با تمام مذاهب اسلامی که با عقاید آنان موافق نباشند، مخالف بوده و خون آنان را هدر می‌دانند.
حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی ابراز کرد: تکفیری‌ها معتقدند که هر آن عملی که در حج انجام می‌شود، شرک است و تنها توحید عبدالوهاب، توحیدی خالص است و سایر مسلمانان همگی کافرند.
این مرجع تقلید خاطرنشان کرد:‌ هیچ مجتهدی نمی‌تواند فتوای خود را بر همه مقلدان تحمیل کند چه رسد که کسی بخواهد تمام مجتهدان را تکفیر کند؛ غیر مسلمانان به طریق اولی مشمول این حکم هستند.
وی یادآور شد: تکفیری‌ها معتقدند که اگر کسی در مذهب وهابیت داخل نشود، نزد ما کافر به خداوند است و همه مسلمانان باید با آن‌ها وارد جنگ شوند؛ بدین ترتیب اعلان جنگ به همه مردم دنیا است.
حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی تأکید کرد: یک مفتی سعودی در رساله‌ای ذکر کرده است، هر کسی که اعتقاد به ثبات خورشید و چرخش زمین بر دور آن دارد، کافر است و خون او مباح است.
وی گفت: مسأله تکفیر تا جایی پیش رفته که بدتر از قرون وسطی شده است؛ فتاوای وحشتناک و مملو از اشتباه علمای تکفیری، ضربه بسیار بزرگی به اسلام و مسلمانان وارد می‌کند.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم با اشاره به دلیل و بهانه اصلی تکفیری‌ها تصریح کرد:‌ سرمنشأ تکفیر اشتباه فاحش آنان در مسأله توحید از منظر قرآن و سنت مدنی است؛ آنان چنین می‌پندارند که هرگونه توسل و درخواست حاجت از پیامبران و اولیاءالله هرچند به صورت شفاعت از درگاه خداوند باشد، شرک و کفر است.
وی تأکید کرد:‌ تکفیری‌ها از این آموزه اسلامی بی‌خبرند که شرک به معنای همتا قائل شدن برای خدا در خلقت و روزی دهی است؛ در حالی که اگر کسی اولیای خداوند را شفیع خود قرار دهد، نه تنها توحید نیست بلکه تأکید بر توحید است.
حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی عنوان کرد: خدای رحمان در آیه چهلم سوره مائده می‌فرماید که حضرت مسیح به اذن خداوند مرده زنده می‌کرد و مریض را شفا می‌داد؛ در حالی که بر اساس تفکر تکفیری، حضرت مسیح هم کافر است.
وی اظهار داشت:‌ علمای برجسته جهان اسلام و اندیشمندان دینی باید با خرافات تکفیری مبارزه کنند و مسلمانان و مردم جهان را نسبت به تعلیمات صحیح اسلام آگاه سازند و جلوی خون‌ریزی‌های بیهوده را بگیرند.
مبارزه و سیاسی با تکفیر لازم اما ناکافی است
این مرجع تقلید بیان کرد: امروز بلای تکفیر، بلای جهان اسلام و بشریت است؛ همگان معترفند که راه حل نظامی و سیاسی به تنهایی پاسخگو نیست و باید کار فرهنگی و فکری و رسانه‌ای کرد تا ریشه‌های تکفیر خشکانده شود و علمای اسلام در این زمینه رسالت سنگینی را عهده دار هستند.
وی ادامه داد: سال گذشته با برگزاری کنگره خطر جریان‌های تکفیری، بر آن شدیم که دبیرخانه دائمی آن را تشکیل دهیم و با افکار جریان‌های تکفیری به مبارزه برخیزیم و با علمای جهان اسلام دائما در ارتباط باشیم.
توصیه ای دوستانه به علمای وهابی حجاز
حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی ابراز کرد: به علمای وهابی مخصوصا در عربستان سعودی دوستانه توصیه می‌کنم که تا دیر نشده، بنشینند و افکار تکفیر مسلمانان را از کتاب‌های خود جدا سازند و از تکفیر اهالی قبله بپرهیزند؛ توصیه می‌کنیم که تعلیمات تکفیری را از حوزه‌های علمیه خود هرچه زودتر جمع آوری کنند و در بیانیه‌های خود تکفیر را ممنوع کنند؛ کتابخانه‌های خود را از این عقاید ضاله خالی کنند؛ همانا شجاعت حقیقی در بازگشت از مسیر اشتباه است.
وی افزود: کشورهایی را که از گروه‌های تکفیری حمایت فکری و سیاسی می‌کنند، مورد تحریم قرار دهند؛ این گروه که حد و مرزی نمی‌شناسند و تمام کشورهای دنیا را نا امن می‌کنند.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد:‌ از سفرای کشورهای اسلامی و رسانه‌های داخلی و خارجی می‌خواهیم که پیام این همایش و همایش‌های دیگر را به کشورهای خود و همه مناطق جهان برسانند تا بیش از این شاهد کشتار و ناامنی در جهان نباشیم.
وی یادآور شد: در کشور ما موارد بسیار نادری از جریان تکفیر می‌بینیم و در عین حال، پرچم مبارزه با آنان را به دوش می‌کشیم و برای امنیت تمام جهان تلاش می‌کنیم.
شبکه تلویزنی جهانی برای مقابله فکری و منطقی با تکفیر ایجاد شود
حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی تأکید کرد: پیشنهاد می‌کنم شبکه‌ای تلویزیونی به زبان‌های زنده دنیا برای مقابله فکری و منطقی با این پدیده خطرناک ایجاد شود و همه کشورهای اسلامی در آن سهیم باشند و ما هم به نوبه خود حاضریم در آن سهیم باشیم تا جوانان ما از ویروس تکفیر پاک شوند.
وی گفت: ما هرگونه اهانت به مقدسات مسلمانان را محکوم می‌کنیم و علمای جهان اسلام نباید نسبت به اقلیتی که به مقدسات اهانت می‌کنند، اعتنا کنند.
این مرجع تقلید تصریح کرد:‌ دست به دعا بر می‌داریم و عرض می‌کنیم که خداوندا به سیاستمداران دنیا هوشیاری، به جنگجویان مبارزه با تکفیر قدرت و به علمای اسلام توفیق بیشتر عنایت کن تا دست در دست هم، فتنه زمان ما که تکفیر است را خاموش کنند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-11-08] [ 11:14:00 ب.ظ ]




شعری از امام راحل برای امام زمان عج

مژده آورده گل و خواهد ز بلبل مژدگاني

دوستان !آمد بهار عيش و فصل كامراني

ابر،در بستان برون از حد نموده در فشاني

باد ،در گلشن فزون از حد نموده مشك بيزي

رعد ،نالان چون شه ايران ،ز تير سيستاني

برق رخشان در فضا ،چون نيزه ي سالار توران

جلوه گر گشته طبقها ، پر ز درهاي يماني

از وصول قطره ي باران به روي آب صافي

مر درختان راست در بر ،جامه هاي پرنياني

دشت و صحرا گشته يكسر فرش ،از ديباي اخضر

سوسن و نسرين وياس و ياسمن و استكاني

گوييا گيتي چراغان است از گلهاي الوان

هم معطر ساخت بستان ،ز عطر زيمراني

هم منزه طرف گلشن ،از شميم اقحواني

فرش او سبز وفضايش زرد و سقفش ارغواني

ارغوان و رز و گل ،صحن چمن را كرده قصري

روي از اين رو ،نيم دارد سرخ ونيم زعفراني

و آن شقايق ، عاشق است و التفات يار ديده

برده اند از طرز خوش ،گوي سبق از نقش ماني

لادن و ميمون و شاه اسپر غم و خيري و شب بو

نرگس و سنبل چو چشم و زلفشان ،در دلستاني

ژاله بر لاله چو خال دلبران ،در دلربايي

كرده دلها را پريشان همچو زلفين فلاني

و آن بنفشه بين ، پريشان كرده آن زلف معطر

من كجا و طره ي مشكين و پر چين فلاني ؟

زين سبب ،بنگرسر خجلت به زير افكنده ،گويد :

آشكارا گويد از شهناز و شور و مهرباني

عشق بلبل ،كرده گل را در حريم باغ بي تاب

كبك صوت دشتي و تيهو بيات اصفهاني

قمريك ماهور خواند،هدهد آواز عراقي

اي خداي……………………………………

اين جهان تازه را گر مردگان بينند ،گويند :

كرده نوروز كهن از نو ،خيال نوجواني

كي چنين خرم بهاران ديده چشم اهل ايران ؟

تا به صد عزت نمايد از وليش ميهماني

يا خداوند اين بساط عيش را كرده فراهم

مالك كون و مكان ،مرآت ذات لا مكاني

حضرت صاحب زمان ،مشكوه انوار الهي

قائم آل محمد ، مهدي آخر زماني

مظهر قدرت ولي عصر ،سلطان دو عالم

بي لحاظ اقدسش يكدم ،همه مخلوق فاني

با بقا ذات مسعودش ،همه موجود باقي

ريزه خوار خوان احسانش ،همه انسي و جاني

خوشه چين خرمن فيضش ،همه عرشي و فرشي

جوهري وعقلي و نامي و حيواني و كاني

از طفيل هستي اش هستي مو جودات عالم

بر سر مهر آمد و گرديد مشهود و عياني

شاهدي كو از عزل از عاشقان بر بست رخ را

از عطايش بدره اي گرديد ،بدر آسماني

از ضيائش ذره اي برخاست ،شد مهر سپهري

بهر تعظيمش كمر خم كرد چرخ كهكشاني

بهر تقبيل قدومش انبيا گشتند حاضر

اي كه گشتي بي خود از خوف خطاب لن تراني

گو : بيا ، بشنو به گوش دل نداي انظروني

كه نهادم بر سر از ميلاد شه تاج كياني

عيد خم با حشمت و فر سليماني بيامد

نيمه ي شعبان مرا داد عزت و جاه گراني

جمعه مي گويد :من آن يارم كه دائم در كنارم

عيد امسال از شرف زد سكه ي صاحبقراني

قرنها بايد كه تا آيد چنين عيدي به عالم

كه سروده مدحتش حق ،با زبان بي زباني

عقل گويد :باش خامش،جند گويي مدح شاهي

تا به كي در ظل امر غيبت كبري نهاني

اي كه بي نور جمالت نيست عالم را فروغي!

اي كه قلب عالم امكاني و جان جهاني !

پرده بردار از رخ و ما مردگان را جان ببخشا

چند اين گرگان كننداين گوسفندان را شباني ؟

تا به كي اين كافران نوشند خون اهل ايمان ؟

تا كي اين دزدان كنند اين بي كسان را پاسباني ؟

تا به كي اين ناكسان باشند بر ما حكمرانان ؟

آن كه در ظلم و ستم فرد است و او را نيست ثاني

تا به كي بر ما روا باشد جفاي انگليسي ؟

آنكه بر آيات حق رفت از خطايش آنچه داني

آنكه از حرصش نصيب عالمي شد تنگدستي

آنكه ميزد در بسيط ارض ،كوس كامراني

خوار كن شاها !تو او را در جهان ،تا صبح محشر

تا ببينند از شه اسلاميان اين حكمراني

تا بدانند از خداوند جهان اين دادخواهي

تا كند فلك نجات مسلمين را بادباني

حوزه ي علميه ي قم را ،علم فرما به عالم

كرده بر ايشان چو ابر رحمت حق ، در فشاني

بس كرم كن عمر وعزت بر كريمي كز كرامت

بهر بدخواهش رسان هر دم بلاي آسماني

نيكخواهش را عطا فرما بقاي جاوداني

تا ز فيض فرودين گردد جهاني چون جناني

تا ز فرط گل شود شاها !زمين چون طرف گلشن

رو كند بر دشمنانت هر بهاري چون خزاني

بگذرد بر دوستانت هر خزاني چون بهاري

ديوان امام خميني (ره

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:11:00 ب.ظ ]





سوره الزلزله [99]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 8 آيه است‏
محتواى سوره:
مطالب اين سوره عمدتا بر سه محور دور مى‏زند:
نخست از «اشراط الساعة» و نشانه‏هاى وقوع قيامت بحث مى‏كند، و به دنبال آن سخن از شهادت زمين به تمام اعمال آدمى آمده است.
در بخش ديگر از تقسيم مردم به دو گروه «نيكوكار» و «بدكار» و رسيدن هر كس به اعمال خود سخن مى‏گويد.
در فضيلت تلاوت اين سوره تعبيرات مهمى در روايات اسلامى آمده، از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «هر كس آن را تلاوت كند گويى سوره بقره را قرائت كرده، و پاداش او به اندازه كسى است كه يك چهارم قرآن را تلاوت كرده باشد».
و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم كه فرمود: «هرگز از تلاوت سوره «اذا زلزلت الارض» خسته نشويد، چرا كه هر كس آن را در نمازهاى نافله بخواند هرگز به زلزله گرفتار نمى‏شود، و با آن نمى‏ميرد، و به صاعقه و آفتى از آفات دنيا تا هنگام مرگ گرفتار نخواهد شد».
بسم الله الرحمن الرحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- همان گونه كه گفتيم آغاز اين سوره با بيان بعضى از حوادث برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 558
هول انگيز و وحشتناك پايان اين جهان و شروع رستاخيز همراه است، نخست مى‏فرمايد: «هنگامى كه زمين شديدا به لرزه درآيد» (اذا زلزلت الارض زلزالها).
و آن يا زلزله تمام كره زمين است- بر خلاف زلزله‏هاى معمولى كه موضعى و مقطعى است- و يا اشاره به زلزله معهود يعنى زلزله رستاخيز است.
(آيه 2)- «و زمين (چنان زير و رو شود كه) بارهاى سنگينش را خارج سازد» (و اخرجت الارض اثقالها).
بعضى گفته‏اند: منظور از «اثقال» (بارهاى سنگين زمين) انسانها هستند كه با زلزله رستاخيز از درون قبرها به خارج پرتاب مى‏شوند.
و بعضى ديگر گفته‏اند: گنجهاى درون خود را بيرون مى‏ريزد، و مايه حسرت دنيا پرستان بى‏خبر مى‏گردد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور بيرون فرستادن مواد سنگين و مذاب درون زمين است كه معمولا كمى از آن به هنگام آتشفشانها و زلزله‏ها بيرون مى‏ريزد، در پايان جهان آنچه در درون زمين است به دنبال آن زلزله عظيم به بيرون پرتاب مى‏شود.
تفسير اول مناسبتر است هر چند جمع ميان سه تفسير نيز بعيد نيست.
(آيه 3)- به هر حال، در آن روز «انسان (از ديدن اين صحنه بى‏سابقه، سخت متوحش مى‏شود، و) مى‏گويد: زمين را چه مى‏شود» كه اين گونه مى‏لرزد؟
(و قال الانسان ما لها).
«انسان» در اينجا معنى گسترده‏اى دارد كه همگان را شامل مى‏شود، زيرا تعجب از اوضاع و احوال زمين در آن روز مخصوص به كافران نيست.
اين تعجب، و سؤال ناشى از آن نفخه اولى است كه نفخه پايان جهان است، زيرا زلزله عظيم در پايان جهان رخ مى‏دهد.
و در اين صورت منظور از اثقال زمين معادن و گنجها و مواد مذاب درون آن است.
(آيه 4)- و از آن مهمتر اين كه: «در آن روز تمام خبرهايش را بازگو مى‏كند» برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 559
(يومئذ تحدث اخبارها).
آنچه از خوبيها و بديها، و اعمال خير و شر، بر صفحه زمين واقع شده، همه را برملا مى‏سازد، و يكى از مهمترين شهود اعمال انسان در آن روز همين زمينى است كه ما اعمال خود را بر آن انجام مى‏دهيم، و شاهد و ناظر ماست.
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «منظور از خبر دادن زمين اين است كه اعمال هر مرد و زنى را كه بر روى زمين انجام داده‏اند خبر مى‏دهد، مى‏گويد: فلان شخص در فلان روز فلان كار را انجام داد، اين است خبر دادن زمين»!
(آيه 5)- در اين آيه مى‏افزايد: «اين به خاطر آن است كه پروردگارت به او وحى كرده است» (بان ربك اوحى لها). و زمين در اجراى اين فرمان كوتاهى نمى‏كند.
تعبير «اوحى» در اينجا به خاطر آن است كه چنين سخن گفتن اسرار آميز بر خلاف طبيعت زمين است و اين جز از طريق يك وحى الهى ممكن نيست.
(آيه 6)- سپس مى‏فرمايد: «در آن روز مردم بصورت گروههاى پراكنده (از قبرها) خارج مى‏شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود»! (يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم).
جمله «ليروا اعمالهم» به معنى «تجسّم اعمال» و مشاهده خود اعمال است، و اين آيه يكى از روشنترين آيات كه بر مسأله تجسّم اعمال دلالت دارد محسوب مى‏شود يعنى در آن روز اعمال آدمى به صورتهاى مناسبى تجسّم مى‏يابد و در برابر او حضور پيدا مى‏كند، و همنشينى با آن مايه نشاط يا رنج و بلاست.
(آيه 7)- سپس به سر انجام كار هر يك از اين دو گروه مؤمن و كافر، نيكوكار و بدكار، اشاره كرده، مى‏فرمايد: «پس هر كس هم وزن ذرّه‏اى كار خير انجام دهد آن را مى‏بيند» (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره).
(آيه 8)- «و هر كس هم وزن ذرّه‏اى كار بد كرده آن را مى‏بيند»! (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره).
ظاهر اين آيات نيز تأكيد مجددى است بر مسأله «تجسم اعمال» و مشاهده برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 560
خود عمل، اعم از نيك و بد در روز قيامت، كه حتى اگر سر سوزنى كار نيك يا بد باشد در برابر صاحب آن مجسم مى‏شود و آن را مشاهده مى‏كند.
منظور از «ذرّة» در اينجا كوچكترين وزنهاست.
نه تنها از آيات فوق، كه از آيات مختلف قرآن به خوبى استفاده مى‏شود كه در حسابرسى اعمال در قيامت فوق العاده دقت و موشكافى مى‏شود، در آيه 16 سوره لقمان مى‏خوانيم: «پسرم! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى (عمل نيك يا بد) باشد و در دل سنگى يا در گوشه‏اى از آسمانها يا زمين پنهان گردد، خداوند آن را (در قيامت) براى حسابرسى مى‏آورد، خداوند دقيق و آگاه است».
اين تعبيرات نشان مى‏دهد كه در آن حسابرسى بزرگ كوچكترين كارها محاسبه مى‏شود، ضمنا اين آيات هشدار مى‏دهد كه: نه گناهان كوچك را كم اهميت بشمرند، و نه اعمال خير را كوچك، چيزى كه مورد محاسبه الهى قرار مى‏گيرد هر چه باشد كم اهميت نيست.
به راستى ايمان عميق به محتواى اين آيات كافى است كه انسان را در مسير حق وادارد، و از هرگونه شر و فساد باز دارد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ب.ظ ]




سوره حشر [59]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 24 آيه است‏
محتواى سوره:
اين سوره- كه بيشتر ناظر به داستان مبارزه مسلمانان با جمعى از يهود به نام «يهود بنى نضير» است- از سوره‏هاى مهم و بيدارگر و تكان دهنده قرآن مجيد است، و تناسب بسيار نزديكى با آخرين آيات سوره قبل دارد كه وعده پيروزى در آن به «حزب اللّه» داده شده است.
محتواى اين سوره را مى‏توان در شش بخش خلاصه كرد:
در بخش اول كه تنها يك آيه است سخن از تسبيح و تنزيه عمومى موجودات در برابر خداوند عظيم و حكيم است.
در بخش دوم كه از آيه 2 تا 10 مى‏باشد ماجراى درگيرى مسلمانان را با يهود پيمان شكن مدينه بازگو مى‏كند.
در بخش سوم كه از آيه 11 تا 17 را تشكيل مى‏دهد داستان منافقان مدينه آمده است كه با يهود در اين برنامه همكارى نزديك داشتند.
بخش چهارم مشتمل بر يك سلسله اندرزها و نصايح كلى نسبت به عموم مسلمانان است.
بخش پنجم كه فقط يك آيه است، توصيف بليغى است از قرآن.
و بالاخره در بخش ششم قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خدا و اسماء حسناى او را بر مى‏شمرد كه به انسان در طريق معرفة اللّه كمك شايان مى‏كند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 134
ضمنا نام اين سوره از آيه دوم آن گرفته شده كه سخن از «حشر» يعنى اجتماع يهود براى كوچ كردن از مدينه، و يا حشر مسلمين براى بيرون راندن آنها به ميان آمده است.
و بالاخره اين سوره نيز يكى از سوره‏هاى «مسبّحات» است، كه با تسبيح خداوند شروع شده، و اتفاقا پايان آن نيز با تسبيح الهى است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «هر كس سوره حشر را بخواند تمام بهشت و دوزخ و عرش و كرسى و حجاب و آسمانها و زمينهاى هفتگانه و حشرات و بادها و پرندگان و درختان و جنبندگان و خورشيد و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى‏فرستند، و براى او استغفار مى‏كنند، و اگر در آن روز يا در آن شب بميرد شهيد مرده است».
بدون شك اينها همه آثار انديشه در محتواى سوره است كه از قرائت آن ناشى مى‏شود و در زندگى انسان پرتو افكن مى‏گردد.
بسم الله الرحمن الرحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)-
شأن نزول:
در مورد نزول پنج آيه اول اين سوره شأن نزول مفصلى ذكر كرده‏اند كه فشرده آن چنين است:
در سرزمين مدينه سه گروه از يهود زندگى مى‏كردند «بنى نضير» و «بنى قريظه» و «بنى قينقاع» و گفته مى‏شود كه آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در كتب مذهبى خود خوانده بودند كه پيامبرى از سرزمين مدينه ظهور مى‏كند به اين سرزمين كوچ كردند، و در انتظار اين ظهور بزرگ بودند.
هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به مدينه هجرت فرمود با آنها پيمان عدم تعرض بست، ولى آنها هر زمان فرصتى يافتند از نقض اين پيمان فروگذار نكردند.
از جمله اين كه بعد از جنگ «احد»- غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد- «كعب بن اشرف» با چهل مرد سوار از يهود به مكّه آمدند و يكسر به سراغ برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 135
قريش رفتند و با آنها عهد و پيمان بستند كه همگى متحدا بر ضد محمّد صلّى اللّه عليه و آله پيكار كنند.
اين خبر از طريق وحى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد.
ديگر اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روزى با چند نفر از بزرگان و يارانش به سوى قبيله بنى نضير كه در نزديكى مدينه زندگى مى‏كردند آمد و مى‏خواست از آنها كمك يا وامى بگيرد، و شايد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و يارانش مى‏خواستند در زير اين پوشش وضع «بنى نضير» را از نزديك بررسى كنند، مبادا مسلمانان غافلگير شوند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در بيرون قلعه يهود بود و با «كعب بن اشرف» در اين زمينه صحبت كرد، در اين هنگام در ميان يهوديان بذر توطئه‏اى پاشيده شد، و با يكديگر گفتند:
يك نفر پشت بام رود و سنگ عظيمى بر او بيفكند و ما را از دست اين مرد راحت كند! يكى از يهود اعلام آمادگى كرد و به پشت بام رفت.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از طريق وحى آگاه شد برخاست و به مدينه آمد، و اينجا بود كه پيمان شكنى يهود بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مسلم شد، و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد.
در بعضى از روايات نيز آمده كه يكى از شعراى بنى نضير به هجو و بدگوئى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پرداخت و اين خود دليل ديگرى بر پيمان شكنى آنها بود.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى اين كه ضربه كارى قبلا به آنها بزند به «محمّد بن مسلمه» كه با «كعب بن اشرف» بزرگ يهود آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى اين كار را كرد.
كشته شدن «كعب بن اشرف» تزلزلى در يهود ايجاد كرد. به دنبال آن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دستور داد مسلمانان براى جنگ با اين قوم پيمان شكن حركت كنند، هنگامى كه آنها با خبر شدند، به قلعه‏هاى مستحكم و دژهاى نيرومند خود پناه بردند، و درها را محكم بستند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد بعضى درختان نخل را كه نزديك قلعه‏ها بود بكنند يا بسوزانند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 136
اين كار فرياد يهود را بلند كرد گفتند: اى محمّد! تو پيوسته از اين گونه كارها نهى مى‏كردى، پس اين چه برنامه‏اى است؟
آيه پنجم اين سوره نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه اين يك دستور خاص الهى بود.
محاصره چند روز طول كشيد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى پرهيز از خونريزى به آنها پيشنهاد كرد كه سرزمين مدينه را ترك گويند آنها نيز پذيرفتند، مقدارى از اموال خود را برداشته و بقيه را رها كردند باقيمانده اموال و اراضى و باغات و خانه‏هاى آنها به دست مسلمانان افتاد.
تفسير:
اين سوره با تسبيح و تنزيه خداوند و بيان عزت و حكمت او شروع مى‏شود، مى‏فرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى‏گويد، و او عزيز و حكيم است» (سبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض و هو العزيز الحكيم).
و اين در حقيقت مقدمه‏اى است براى بيان سرگذشت يهود «بنى نضير» همانها كه در شناخت خدا و صفاتش گرفتار انواع انحرافات بودند.
تسبيح عمومى موجودات زمين و آسمان اعم از فرشتگان و انسانها و حيوانات و گياهان و جمادات ممكن است با زبان قال باشد يا با زبان حال، چرا كه نظام شگفت انگيزى كه در آفرينش هر ذره‏اى به كار رفته با زبان حال بيانگر علم و قدرت و عظمت و حكمت خداست.
و از سوى ديگر به عقيده جمعى از دانشمندان هر موجودى در عالم خود سهمى از عقل و درك و شعور دارد هر چند ما از آن آگاه نيستيم، و به همين دليل با زبان خود تسبيح خدا مى‏گويد، هر چند گوش ما توانايى شنوائى آن را ندارد.
(آيه 2)- بعد از بيان اين مقدمه به داستان رانده شدن يهود بنى نضير از مدينه پرداخته، مى‏فرمايد: «او (خداوند) كسى است كه كافران اهل كتاب را در نخستين برخورد (با مسلمانان) از خانه‏هايشان بيرون راند»! (هو الذى اخرج الذين كفروا من اهل الكتاب من ديارهم لاول الحشر). برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 137
منظور از «حشر» در اينجا اجتماع و حركت مسلمانان از مدينه به سوى قلعه‏هاى يهود، و يا اجتماع يهود براى مبارزه با مسلمين است، و از آنجا كه اين نخستين اجتماع در نوع خود بود در قرآن به عنوان «لأوّل الحشر» ناميده شده، و اين خود اشاره لطيفى است به برخوردهاى آينده با يهود «بنى نضير» و يهود «خيبر» و مانند آنها.
سپس مى‏افزايد: «شما هرگز گمان نمى‏كرديد كه آنها (از اين ديار) خارج شوند و خودشان نيز گمان مى‏كردند كه دژهاى محكمشان آنان را از عذاب الهى مانع مى‏شود» (ما ظننتم ان يخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله).
آنها چنان مغرور و از خود راضى بودند كه تكيه‏گاهشان دژهاى نيرومند و قدرت ظاهريشان بود، ولى از آنجا كه خدا مى‏خواست بر همه روشن سازد كه چيزى در برابر اراده او قدرت مقاومت ندارد حتى بدون آن كه جنگى رخ دهد آنها را از آن سرزمين بيرون راند! لذا در ادامه آيه مى‏فرمايد: «اما خداوند از آنجا كه گمان نمى‏كردند به سراغشان آمد، و در دلهايشان ترس و وحشت افكند، به گونه‏اى كه خانه‏هاى خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مى‏كردند» (فاتاهم الله من حيث لم يحتسبوا و قذف فى قلوبهم الرعب يخربون بيوتهم بايديهم و ايدى المؤمنين).
آرى! خدا اين لشكر نامرئى، يعنى لشكر ترس را كه در بسيارى از جنگها به يارى مؤمنان مى‏فرستاد بر قلب آنها چيره كرد، و مجال هرگونه حركت و مقابله را از آنها سلب نمود، آنها خود را براى مقابله با لشكر برون آماده كرده بودند بى‏خبر از آن كه خداوند لشكرى از درون به سراغشان مى‏فرستد.
و در پايان آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى‏فرمايد: «پس عبرت بگيريد اى صاحبان چشم»! (فاعتبروا يا اولى الابصار).
(آيه 3)- اين آيه مى‏افزايد: «و اگر نه اين بود كه خداوند ترك وطن را بر آنان مقرّر داشته بود آنها را در همين دنيا مجازات مى‏كرد» (و لو لا ان كتب الله عليهم الجلاء لعذبهم فى الدنيا). برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 138
بدون شك جلاى وطن و رها كردن قسمت عمده سرمايه‏هائى كه يك عمر فراهم كرده بودند خود براى آنها عذابى دردناك بود.
بنابر اين منظور از جمله فوق اين است كه اگر اين عذاب براى آنها مقدر نشده بود عذاب ديگرى كه همان قتل و اسارت به دست مسلمانان بود بر سر آنها فرود مى‏آمد، خدا مى‏خواست آنها در جهان آواره شوند، و اى بسا اين آوارگى براى آنها دردناكتر بود، زيرا هر وقت به ياد آن همه دژها و خانه‏هاى مجلل و مزارع و باغات خود مى‏افتادند كه در دست ديگران است و خودشان بر اثر پيمان‏شكنى و توطئه بر ضد پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله در مناطق ديگر محروم و سرگردانند گرفتار آزار و شكنجه‏هاى روحى فراوانى مى‏شدند.
اما اين تنها عذاب دنياى آنها بود، لذا در پايان اين آيه مى‏افزايد: «و براى آنها در آخرت نيز عذاب آتش است» (و لهم فى الآخرة عذاب النار).
چنين است دنيا و آخرت كسانى كه پشت پا به حق و عدالت زنند و بر مركب غرور و خودخواهى سوار گردند.
(آيه 4)- و از آنجا كه ذكر اين ماجرا علاوه بر بيان قدرت پروردگار و حقانيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بايد هشدارى براى تمام كسانى باشد كه اعمالى مشابه يهود بنى نضير دارند تا مسأله در آنها خلاصه نشود در اين آيه مطلب را تعميم داده، مى‏افزايد: «اين مجازات (دنيا و آخرت) از آن جهت دامنگيرشان شد كه با خدا و رسولش به دشمنى برخاستند» (ذلك بانهم شاقوا الله و رسوله).
«و هر كس به دشمنى با خدا برخيزد (خداوند مجازاتش مى‏كند زيرا) خدا مجازات شديدى دارد» (و من يشاق الله فان الله شديد العقاب).
(آيه 5)- در اين آيه به پاسخ ايرادى مى‏پردازد كه يهود بنى نضير- چنانكه در شأن نزول نيز گفتيم- به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله متوجه مى‏ساختند، در آن موقع كه دستور داد قسمتى از نخلهاى نزديك قلعه‏هاى محكم يهود را ببرند (تا محل كافى براى نبرد باشد، يا براى اين كه يهود ناراحت شوند و از قلعه‏ها بيرون آيند و درگيرى در خارج قلعه روى دهد). برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 139
آنها گفتند: اى محمّد! مگر تو نبودى كه از اين گونه كارها نهى مى‏كردى؟
آيه نازل شد و گفت: «هر درخت با ارزش نخل را قطع يا آن را به حال خود واگذاشتيد همه به فرمان خدا بود»! (ما قطعتم من لينة او تركتموها قائمة على اصولها فباذن الله).
«و هدف اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كنند» (و ليخزى الفاسقين).
(آيه 6)-
شأن نزول:
از آنجا كه اين آيه و آيه بعد نيز تكميلى است بر آيات گذشته، شأن نزول آن نيز ادامه همان شأن نزول است.
توضيح اين كه: بعد از بيرون رفتن يهود «بنى نضير» از مدينه، باغها و زمينهاى كشاورزى و خانه‏ها و قسمتى از اموال آنها در مدينه باقى ماند، جمعى از سران مسلمين خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و طبق آنچه از سنت عصر جاهليت به خاطر داشتند عرض كردند: برگزيده‏هاى اين غنيمت، و يك چهارم آن را برگير و بقيه را به ما واگذار، تا در ميان خود تقسيم كنيم! آيات مورد بحث نازل شد و با صراحت گفت: چون براى اين غنائم، جنگى نشده و مسلمانان زحمتى نكشيده‏اند تمام آن تعلق به رسول اللّه (رئيس حكومت اسلامى) دارد و او هرگونه صلاح بداند تقسيم مى‏كند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين اموال را در ميان مهاجرين كه دستهاى آنها در سرزمين مدينه از مال دنيا تهى بود و تعداد كمى از انصار كه نياز شديدى داشتند تقسيم كرد.
تفسير:
حكم غنائمى كه بدون جنگ به دست مى‏آيد در اين آيه حكم غنائم بنى نضير را بيان مى‏كند، و در عين حال روشنگر يك قانون كلى در زمينه تمام غنائمى است كه بدون دردسر و زحمت و رنج عائد جامعه اسلامى مى‏شود كه از آن در فقه اسلامى به عنوان «فيى‏ء» ياد شده است.
مى‏فرمايد: «و آنچه را خدا از آنان [- يهود] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد) نه برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 140
اسبى تاختيد، و نه شترى» (و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و لا ركاب).
سپس مى‏افزايد: چنان نيست كه پيروزيها هميشه نتيجه جنگهاى شما باشد، «ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط مى‏سازد، و خدا بر همه چيز تواناست» (و لكن الله يسلط رسله على من يشاء و الله على كل شى‏ء قدير).
آرى! پيروزى بر دشمن سرسخت و نيرومندى همچون يهود بنى نضير با امدادهاى غيبى خداوند صورت گرفت، تا بدانيد خداوند بر همه چيز قادر است، اينجاست كه مسلمانان مى‏توانند در چنين ميدانهائى هم درس معرفة اللّه بياموزند، و هم نشانه‏هاى حقانيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را ببينند، و هم برنامه اخلاص و اتكاء به ذات پاك خدا را در تمام مسير راهشان ياد گيرند.
(آيه 7)- اين آيه مصرف «فيئ» را كه در آيه قبل آمده است به وضوح بيان مى‏كند و به صورت يك قاعده كلى مى‏فرمايد: «آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند، از آن خدا، و رسول، و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است» (ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل).
يعنى اين همانند غنائم جنگهاى مسلحانه نيست كه تنها يك پنجم آن در اختيار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ساير نيازمندان قرار گيرد، و چهار پنجم از آن جنگجويان باشد.
و نيز اگر در آيه قبل گفته شد كه تمام آن متعلق به رسول خداست مفهومش اين نيست كه تمام آن را در مصارف شخصى صرف كند، بلكه چون رئيس حكومت اسلامى، و مخصوصا مدافع و حافظ حقوق نيازمندان است قسمت عمده را در مورد آنها مصرف مى‏كند.
پس اين مصارف ششگانه ذكر اولويتهائى است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مورد اموالى كه در اختيار دارد بايد رعايت كند، و به تعبير ديگر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله اين همه ثروت را براى شخص خودش نمى‏خواهد بلكه به عنوان رهبر و رئيس حكومت اسلامى در برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 141
هر موردى لازم است مصرف مى‏كند.
اين نكته نيز قابل توجه است كه اين حق بعد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به امامان معصوم عليهم السّلام و بعد از آنها به نواب آنها يعنى مجتهدان جامع الشرايط مى‏رسد، چرا كه احكام اسلام تعطيل بردار نيست، و حكومت اسلامى از مهمترين مسائلى است كه مسلمانان با آن سر و كار دارند و قسمتى از پايه‏هاى اين حكومت بر مسائل اقتصادى نهاده شده است و بخشى از مسائل اقتصادى اصيل اسلامى همينهاست.
سپس به فلسفه اين تقسيم حساب شده پرداخته، مى‏افزايد: اين به خاطر آن است «تا (اين اموال عظيم) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد» و نيازمندان از آن محروم نشوند! (كى لا يكون دولة بين الاغنياء منكم).
اين آيه يك اصل اساسى را در اقتصاد اسلامى بازگو مى‏كند و آن اين كه جهت‏گيرى اقتصاد اسلامى چنين است كه در عين احترام به «مالكيت خصوصى» برنامه را طورى تنظيم كرده كه اموال و ثروتها متمركز در دست گروهى محدود نشود كه پيوسته در ميان آنها دست به دست بگردد.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و آنچه نهى كرده خوددارى نمائيد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است» (و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شديد العقاب).
اين جمله هر چند در ماجراى غنائم بنى نضير نازل شده، ولى محتواى آن يك حكم عمومى در تمام زمينه‏ها و برنامه‏هاى زندگى مسلمانهاست، و سند روشنى است براى حجت بودن سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و بر طبق اين اصل همه مسلمانان موظفند اوامر و نواهى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را به گوش جان بشنوند و اطاعت كنند، خواه در زمينه مسائل مربوط به حكومت اسلامى باشد يا غير آن.
(آيه 8)- سه گروه مهاجران و انصار و تابعان و صفات برجسته هر كدام! قرآن همچنان بحث آيات گذشته پيرامون مصارف ششگانه «فيى‏ء»- اموال برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 142
و غنائمى كه بدون جنگ عائد مسلمين مى‏شود- را ادامه مى‏دهد، كه در حقيقت تفسيرى براى يتيمان و مسكينها و بيش از همه تفسير «ابن السبيل» است.
مى‏فرمايد: اين اموال «براى فقيران مهاجرانى است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند» (للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم).
«آنها فضل خداوند و رضاى او را مى‏طلبند و خدا و رسولش را يارى مى‏كنند، آنها راستگويانند» (يبتغون فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله اولئك هم الصادقون).
در اينجا سه وصف مهم براى مهاجران نخستين بيان كرده كه در «اخلاص» و «جهاد مستمر» و «صدق همه جانبه» خلاصه مى‏شود.
(آيه 9)- در اين آيه به يكى ديگر از مصارف اين اموال پرداخته، و در ضمن آن توصيف بسيار جالب و بليغى در باره طايفه انصار مى‏كند، و بحثى را كه در آيه قبل در باره مهاجران بود با آن تكميل نموده، مى‏فرمايد: «و براى كسانى است كه در اين سرا [- سرزمين مدينه‏] و در سراى ايمان پيش از مهاجران مسكن گزيدند» (و الذين تبوؤا الدار و الايمان من قبلهم).
تعبير به «تبوّءوا» نشان مى‏دهد كه انصار نه تنها خانه‏هاى ظاهرى را آماده پذيرائى مهاجران كردند كه خانه دل و جان و محيط شهر خود را تا آنجا كه مى‏توانستند آماده ساختند و اينها همه قبل از هجرت مسلمانان مكه بوده است، و مهم همين است.
سپس به سه توصيف ديگر كه بيانگر كل روحيات انصار مى‏باشد پرداخته، چنين مى‏گويد: آنها چنان هستند كه: «هر مسلمانى را به سويشان هجرت كند دوست مى‏دارند» (يحبون من هاجر اليهم).
و در اين زمينه تفاوتى ميان مسلمانان از نظر آنها نيست، بلكه مهم نزد آنان مسأله ايمان و هجرت است، و اين دوست داشتن يك ويژگى مستمر آنها محسوب مى‏شود. برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 143
ديگر اين كه: «و در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى‏كنند» (و لا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا).
نه چشم داشتى به غنائمى كه به آنها داده شده است دارند، و نه نسبت به آنها حسد مى‏ورزند و نه حتى در درون دل احساس نياز به آنچه به آنها اعطا شده مى‏كنند.
و در مرحله سوم مى‏افزايد: «و آنها را بر خود مقدم مى‏دارند هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند» (و يؤثرون على أنفسهم و لو كان بهم خصاصة).
و به اين ترتيب «محبت» و «بلندنظرى» و «ايثار» سه ويژگى پرافتخار آنهاست.
«ابن عباس» مفسر معروف اسلامى، مى‏گويد: پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله روز پيروزى بر يهود بنى نضير به انصار فرمود: «اگر مايل هستيد اموال و خانه‏هايتان را با مهاجران تقسيم كنيد، و در اين غنائم با آنها شريك شويد، و اگر مى‏خواهيد اموال و خانه‏هايتان از آن شما باشد و از اين غنائم چيزى به شما داده نشود»؟! انصار گفتند: هم اموال و خانه‏هايمان را با آنها تقسيم مى‏كنيم، و هم چشم داشتى به غنائم نداريم، و مهاجران را بر خود مقدم مى‏شمريم، آيه فوق نازل شد و اين روحيه عالى آنها را ستود.
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر روى اين اوصاف كريمه، و بيان نتيجه آن مى‏افزايد: «و كسانى كه از بخل و حرص نفس خويش بازداشته شده‏اند، رستگارانند» (و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون).
در حديثى مى‏خوانيم كه امام صادق عليه السّلام فرمود: «شح از بخل شديدتر است، بخيل كسى است كه در مورد آنچه دارد بخل مى‏ورزد، ولى شحيح هم نسبت به آنچه در دست مردم است بخل مى‏ورزد و هم آنچه خود در اختيار دارد، تا آنجا كه هر چه را در دست مردم ببيند آرزو مى‏كند آن را به چنگ آورد، خواه از طريق حلال باشد يا حرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزى داده نيست».
(آيه 10)- در اين آيه سخن از گروه سومى از مسلمين به ميان مى‏آورد كه با برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 144
الهام از قرآن مجيد در ميان ما به عنوان «تابعين» معروف شده‏اند، و بعد از مهاجران و انصار كه در آيات قبل سخن از آنها به ميان آمد سومين گروه عظيم مسلمين را تشكيل مى‏دهند.
مى‏فرمايد: « (همچنين) كسانى كه بعد از آنها [- مهاجران و انصار] آمدند و مى‏گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينه‏اى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحيمى» (و الذين جاؤ من بعدهم يقولون ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و لا تجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انك رؤف رحيم).
به اين ترتيب «خودسازى» و «احترام به پيشگامان در ايمان» و «دورى از كينه و حسد» از ويژگيهاى آنهاست.
تعبير به «اخوان» (برادران) و استمداد از خداوند رءوف و رحيم در پايان آيه همه حاكى از روح محبت و صفا و برادرى است كه بر كل جامعه اسلامى بايد حاكم باشد و هر كس هر نيكى را مى‏خواهد تنها براى خود نخواهد.
اين آيه تمام مسلمين را تا دامنه قيامت شامل مى‏شود، و بيانگر اين واقعيت مى‏باشد كه اموال «فيى‏ء» منحصر به نيازمندان مهاجرين و انصار نيست، بلكه ساير نيازمندان مسلمين را در طول تاريخ شامل مى‏شود.
صحابه در ميزان قرآن و تاريخ-
در اينجا بعضى از مفسران بدون توجه به اوصافى كه براى هر يك از «مهاجران» و «انصار» و «تابعين» در آيات فوق آمده باز اصرار دارند كه همه «صحابه» را بدون استثنا پاك و منزه بشمرند، و كارهاى خلافى كه احيانا در زمان خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا بعد از او از بعضى از آنان سرزده با ديده اغماض بنگرند، و هر كس را در صف مهاجران و انصار و تابعين قرار گرفته چشم بسته محترم و مقدس بدانند.
در حالى كه آيات فوق پاسخ دندان شكنى به اين افراد مى‏دهد، و ضوابط «مهاجران» راستين و «انصار» و «تابعين» را دقيقا معين مى‏كند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 145
در «مهاجران» اخلاص، و جهاد، و صدق را مى‏شمرد.
و در «انصار» محبت نسبت به مهاجران، و ايثار، و پرهيز از هرگونه بخل و حرص را ذكر مى‏كند.
و در «تابعين» خودسازى و احترام به پيشگامان در ايمان، و پرهيز از هرگونه كينه و حسد را بيان مى‏نمايد.
بنابر اين ما در عين احترام به پيشگامان در خط ايمان پرونده اعمال آنها را چه در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، و چه در طوفانهاى شديدى كه بعد از او در جامعه اسلامى در گرفت، دقيقا تحت بررسى قرار مى‏دهيم، و بر اساس معيارهائى كه در همين آيات از قرآن دريافته‏ايم، در باره آنها قضاوت و داورى مى‏كنيم، پيوند خود را با آنها كه بر سر عهد و پيمان خود باقى ماندند محكم مى‏سازيم، و از آنها كه در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا بعد از او رابطه خود را گسستند مى‏بريم، اين است يك منطق صحيح و هماهنگ با حكم قرآن و عقل.
(آيه 11)-
شأن نزول:
جمعى از منافقان مدينه مانند «عبد اللّه بن ابىّ» و يارانش مخفيانه كسى را به سراغ يهود «بنى نضير» فرستادند و گفتند: شما محكم در جاى خود بايستيد، از خانه‏هاى خود بيرون نرويد، و دژهاى خود را محكم سازيد، ما دو هزار نفر ياور از قوم خود و ديگران داريم و تا آخرين نفس با شما هستيم، طايفه بنى قريظه و ساير هم پيمانهاى شما از قبيله غطفان نيز با شما همراهى مى‏كنند.
همين امر سبب شد كه يهود بنى نضير بر مخالفت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تشويق شوند، اما در اين هنگام يكى از بزرگان بنى نضير به نام «سلام» به «حى بن اخطب» كه سرپرست برنامه‏هاى بنى نضير بود گفت: اعتنائى به حرف «عبد اللّه بن ابى» نكنيد، او مى‏خواهد شما را تشويق به جنگ محمد صلّى اللّه عليه و آله كند، و خودش در خانه بنشيند و شما را تسليم حوادث نمايد.
حيى گفت: ما جز دشمنى محمد صلّى اللّه عليه و آله و پيكار با او چيزى را نمى‏شناسيم، «سلام» در پاسخ او گفت: به خدا سوگند من مى‏بينم سر انجام ما را از اين سرزمين برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 146
بيرون مى‏كنند، و اموال و شرف ما بر باد مى‏رود كودكان ما اسير، و جنگجويان ما كشته مى‏شوند.
اين آيه و سه آيه بعد از آن نازل شد كه، سر انجام اين ماجرا را بازگو مى‏كند.
تفسير:
نقش منافقان در فتنه‏هاى يهود- بعد از بيان ماجراى طايفه يهود «بنى نضير» در آيات گذشته، و شرح حال سه گروه از مؤمنان در اينجا به شرح حال گروه ديگرى يعنى منافقان و نقش آنها در اين ماجرا مى‏پردازد.
نخست روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏فرمايد: «آيا منافقان را نديدى كه پيوسته به برادران كافرشان از اهل كتاب مى‏گفتند: هر گاه شما را (از وطن) بيرون كنند ما هم با شما بيرون خواهيم رفت، و هرگز سخن هيچ كس را در باره شما اطاعت نخواهيم كرد، و اگر با شما پيكار شود ياريتان خواهيم نمود» (ا لم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا من اهل الكتاب لئن اخرجتم لنخرجن معكم و لا نطيع فيكم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنكم).
و به اين ترتيب اين گروه از منافقان به طايفه يهود سه مطلب را قول دادند كه در همه دروغ مى‏گفتند.
و به همين دليل قرآن با صراحت مى‏گويد: «خداوند شهادت مى‏دهد كه آنها دروغگويانند» (و الله يشهد انهم لكاذبون).
آرى! هميشه منافقان دروغگو بوده‏اند، و غالبا دروغگويان منافقند.
(آيه 12)- سپس براى توضيح بيشتر در باره دروغگوئى آنها مى‏افزايد: «اگر آنها را بيرون كنند با آنان بيرون نمى‏روند» (لئن اخرجوا لا يخرجون معهم).
«و اگر با آنها پيكار شود ياريشان نخواهند كرد» (و لئن قوتلوا لا ينصرونهم).
«و اگر (به گفته خود عمل كنند و) ياريشان كنند پشت به ميدان كرده فرار مى‏كنند»! (و لئن نصروهم ليولن الادبار).
«سپس كسى آنان را يارى نمى‏كند» (ثم لا ينصرون).
(آيه 13)- در اين آيه به تشريح علّت اين شكست پرداخته، مى‏گويد:
«وحشت از شما در دلهاى آنها بيش از ترس از خداست» (لانتم اشد رهبة فى برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 147
صدورهم من الله)
. چون از خدا نمى‏ترسند از همه چيز وحشت دارند، مخصوصا از دشمنان مؤمن و مقاومى چون شما.
«اين به خاطر آن است كه آنها گروهى نادانند» (ذلك بانهم قوم لا يفقهون).
(آيه 14)- سپس به بيان نشانه روشنى از اين ترس درونى پرداخته، مى‏افزايد: «آنها هرگز با شما به صورت گروهى نمى‏جنگند جز در دژهاى محكم يا از پشت ديوارها» (لا يقاتلونكم جميعا الا فى قرى محصنة او من وراء جدر).
آرى! آنها چون از دژ ايمان و توكل بر خدا بيرون هستند جز در پناه ديوارها و قلعه‏هاى محكم جرأت جنگ و روياروئى با مؤمنان ندارند! سپس مى‏افزايد: اما اين نه به خاطر آن است كه آنها افرادى ضعيف و ناتوان و ناآگاه به فنون جنگند بلكه به هنگامى كه درگيرى رخ مى‏دهد «پيكارشان در ميان خودشان شديد است» اما در برابر شما ضعيف (بأسهم بينهم شديد).
و در ادامه همين آيه، به عامل ديگرى براى شكست و ناكامى آنها پرداخته، مى‏فرمايد: به ظاهر آنها كه مى‏نگرى «آنها را متحد مى‏پندارى در حالى كه دلهايشان پراكنده است، اين به خاطر آن است كه آنها قومى هستند كه تعقل نمى‏كنند» (تحسبهم جميعا و قلوبهم شتى ذلك بانهم قوم لا يعقلون).
به اين ترتيب انسجام ظاهرى افراد بى‏ايمان و پيمان و وحدت نظامى و اقتصادى آنها هرگز نبايد ما را فريب دهد، چرا كه در پشت اين پيمانها و شعارهاى وحدت، دلهاى پراكنده‏اى قرار دارد، و دليل آن هم روشن است، زيرا هر كدام حافظ منافع مادى خويشند، و مى‏دانيم منافع مادى هميشه در تضاد است، در حالى كه وحدت و انسجام مؤمنان بر اساس اصولى است كه تضاد در آن راه ندارد، يعنى اصل ايمان و توحيد و ارزشهاى الهى.
(آيه 15)- قرآن همچنان بحث پيرامون داستان يهود بنى نضير و منافقان را ادامه داده، و با دو تشبيه جالب، موقعيت هر كدام از اين دو گروه را مشخص مى‏سازد. نخست مى‏فرمايد: داستان يهود بنى نضير «همچون كسانى است كه كمى پيش از آنان بودند (همانها كه در اين دنيا) طعم تلخ كار خود را چشيدند و براى برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 148
آنها عذابى دردناك است» (كمثل الذين من قبلهم قريبا ذاقوا وبال امرهم و لهم عذاب اليم).
اما اين گروه چه كسانى بودند كه سرگذشت عبرت انگيزى قبل از ماجراى بنى نضير داشتند؟
بسيارى از مفسران آن را اشاره به ماجراى يهود «بنى قينقاع» مى‏دانند كه بعد از ماجراى بدر واقع شد، و منجر به بيرون راندن اين گروه از يهود از مدينه گرديد، آنها نيز مانند يهود «بنى نضير» افرادى ثروتمند و مغرور و در ميان خود جنگجو بودند، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مسلمانان را تهديد مى‏كردند، ولى سر انجام چيزى جز بدبختى و در به درى در دنيا و عذاب اليم آخرت عائدشان نشد.
(آيه 16)- با طناب پوسيده شيطان به چاه نرويد! در اين آيه به تشبيهى در باره منافقان پرداخته، مى‏گويد: داستان آنها نيز «همچون شيطان است كه به انسان گفت: كافر شو (تا مشكلات تو را حل كنم) اما هنگامى كه كافر شد گفت: من از تو بيزارم، من از خداوندى كه پروردگار عالميان است بيم دارم» (كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برى‏ء منك انى اخاف الله رب العالمين).
منظور از «انسان» مطلق انسانهائى است كه تحت تأثير شيطان قرار گرفته، فريب وعده‏هاى دروغين او را مى‏خورند و راه كفر مى‏پويند، و سر انجام شيطان آنها را تنها گذاشته و از آنان بيزارى مى‏جويد! آرى! چنين است حال منافقان كه دوستان خود را با وعده‏هاى دروغين و نيرنگ به وسط معركه مى‏فرستند، سپس آنها را تنها گذارده فرار مى‏كنند چرا كه در نفاق وفادارى نيست.
(آيه 17)- در اين آيه نتيجه كار اين دو گروه: شيطان و اتباعش و منافقان و دوستانشان از اهل كفر را روشن ساخته، مى‏افزايد: «سر انجام كارشان اين شد كه هر دو در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن مى‏مانند، و اين است كيفر ستمكاران»! (فكان عاقبتهما انهما فى النار خالدين فيها و ذلك جزاء الظالمين). برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 149
اين يك اصل كلى است كه عاقبت همكارى كفر و نفاق، و شيطان و يارانش، شكست و ناكامى و عذاب دنيا و آخرت است، در حالى كه همكارى مؤمنان و دوستانشان همكارى مستمر و جاودانى و سر انجامش پيروزى و برخوردارى از رحمت واسعه الهى در هر دو جهان است.
(آيه 18)- در اين آيه روى سخن را به مؤمنان كرده، به عنوان يك نتيجه‏گيرى از ماجراى شوم و دردناك «بنى نضير» و منافقان و شيطان، مى‏فرمايد:
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از (مخالفت) خدا بپرهيزيد، و هر كس بايد بنگرد تا براى فردايش چه چيز از پيش فرستاده»؟ (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد).
در حقيقت سرمايه اصلى انسان در صحنه قيامت كارهائى است كه از پيش فرستاده، و گر نه غالبا كسى به فكر انسان نيست كه براى او چيزى بعد از مرگ او بفرستد، و يا اگر بفرستند ارزش زيادى ندارد.
سپس بار ديگر براى تأكيد مى‏افزايد: «از خدا بپرهيزيد كه خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون).
آرى! تقوا و ترس از خداوند سبب مى‏شود كه انسان براى فرداى قيامت بينديشد، و اعمال خود را پاك و پاكيزه و خالص كند.
(آيه 19)- اين آيه به دنبال دستور به تقوا و توجه به معاد، تأكيد بر ياد خدا كرده، چنين مى‏فرمايد: «و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند، و خدا نيز آنها را به خود فراموشى گرفتار كرد» (و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم).
خمير مايه تقوا دو چيز است: ياد خدا يعنى توجه به مراقبت دائمى «اللّه» و حضور او در همه جا و همه حال، و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه اعمالى كه هيچ كار صغير و كبيرى وجود ندارد مگر اين كه در آن ثبت مى‏شود، و به همين دليل توجه به اين دو اصل (مبدأ و معاد) در سر لوحه برنامه‏هاى تربيتى انبيا و اولياء قرار داشته، و تأثير آن در پاكسازى فرد و اجتماع كاملا چشمگير است. برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 150
اصولا يكى از بزرگترين بدبختيها و مصائب انسان خود فراموشى است، چرا كه ارزشها و استعدادها و لياقتهاى ذاتى خود را كه خدا در او نهفته و از بقيه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشى مى‏سپرد، و اين مساوى با فراموش كردن انسانيت خويش است، و چنين انسانى تا سر حد يك حيوان درّنده سقوط مى‏كند، و همّتش چيزى جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود! و اينها همه عامل اصلى فسق و فجور بلكه اين خود فراموشى بدترين مصداق فسق و خروج از طاعت خداست.
لذا در پايان آيه مى‏گويد: «آنها فاسقانند» (اولئك هم الفاسقون).
(آيه 20)- در اين آيه به مقايسه اين دو گروه (گروه مؤمنان با تقوا، و متوجه به مبدأ و معاد، و گروه فراموشكاران خدا كه گرفتار خود فراموشى شده‏اند) پرداخته، مى‏گويد: «هرگز دوزخيان و بهشتيان يكسان نيستند» (لا يستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة).
نه در اين دنيا، نه در معارف، نه در نحوه تفكّر، نه در طرز زندگى فردى و جمعى و هدف آن، و نه در آخرت و پاداشهاى الهى، خط اين دو گروه در همه جا، و همه چيز، از هم جداست، يكى به ياد خدا و قيامت و احياى ارزشهاى والاى انسانى، و اندوختن ذخائر براى زندگى جاويدان است، و ديگرى غرق شهوات و لذات مادى و گرفتار فراموشى همه چيز و اسير بند هوى و هوس.
و به اين ترتيب انسان بر سر دو راهى قرار دارد يا بايد به گروه اول بپيوندد يا به گروه دوم و راه سومى در پيش نيست.
و در پايان آيه به صورت يك حكم قاطع مى‏فرمايد: «اصحاب بهشت رستگار و پيروزند» (اصحاب الجنة هم الفائزون).
نه تنها در قيامت رستگار و پيروزند كه در اين دنيا نيز پيروزى و آرامش و نجات از آن آنهاست، و شكست در هر دو جهان نصيب فراموشكاران است.
(آيه 21)- اگر قرآن بر كوهها نازل مى‏شد از هم مى‏شكافتند! در تعقيب آيات گذشته كه از طرق مختلف براى نفوذ در قلوب انسانها برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 151
استفاده مى‏كرد، و مسائل سرنوشت ساز انسانها را در زنده‏ترين صورتش بيان نمود در اين آيه كه ناظر به همه آيات قرآن مجيد است پرده از روى اين حقيقت بر مى‏دارد كه نفوذ قرآن بقدرى عميق است كه اگر بر كوهها نازل مى‏شد آنها را تكان مى‏داد، اما عجب از اين انسان سنگدل كه گاه مى‏شنود و تكان نمى‏خورد! نخست مى‏فرمايد: «اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى‏كرديم مى‏ديدى در برابر آن خاشع مى‏شود، و از خوف خدا مى‏شكافد» (لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشية الله).
«و اينها مثالهائى است كه براى مردم مى‏زنيم شايد در آن بينديشيد» (و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون).
بعضى اين آيه را بر ظاهرش حمل كرده‏اند و گفته‏اند: تمام موجودات اين جهان، از جمله كوهها، براى خود نوعى درك و شعور دارند و اگر اين آيات بر آنها نازل مى‏شد به راستى از هم متلاشى مى‏شدند، گواه اين معنى را آيه 74 سوره بقره مى‏دانند كه در توصيف گروهى از يهود مى‏گويد: «سپس دلهاى شما بعد از اين ماجرا سخت شد، همچون سنگ! و يا سخت‏تر! چرا كه پاره‏اى از سنگها مى‏شكافد و از آنها نهرها جارى مى‏شود، و پاره‏اى از آنها شكاف بر مى‏دارد و آب از آن تراوش مى‏كند و پاره‏اى از خوف خدا به زير مى‏افتد»!
(آيه 22)- در آيات بعد به ذكر قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خدا- كه توجه به هر يك در تربيت نفوس و تهذيب قلوب تأثير عميق دارد- مى‏پردازد، و ضمن سه آيه پانزده صفت و به تعبير ديگر هجده صفت از اوصاف عظيم او را بر مى‏شمرد و هر آيه با بيان توحيد الهى و نام مقدس «اللّه» شروع مى‏شود كه انسان را به عالم نورانى اسماء و صفات حق رهنمون مى‏گردد.
مى‏فرمايد: «او خدائى است كه معبودى جز او نيست، داناى آشكار و نهان است و او رحمان و رحيم است» (هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادة هو الرحمن الرحيم). برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 152
در اينجا قبل از هر چيز روى مسأله توحيد كه خميرمايه همه اوصاف جمال و جلال و ريشه اصلى معرفت الهى است تكيه مى‏كند، و بعد از آن روى علم و دانش او نسبت به غيب و شهود.
سپس روى رحمت عامه او كه همه خلايق را شامل مى‏شود «رحمن» و رحمت خاصه‏اش كه ويژه مؤمنان است «رحيم» تكيه شده، تا به انسان اميد بخشد. و او را در راه طولانى تكامل و سير الى اللّه كه در پيش دارد يارى دهد.
(آيه 23)- در اين آيه علاوه بر تأكيد روى مسأله توحيد هشت وصف ديگر ذكر كرده، مى‏فرمايد: «او خدائى است كه معبودى جز او نيست» (هو الله الذى لا اله الا هو).
«حاكم و مالك اصلى اوست» (الملك).
«از هر عيب منزه است» (القدوس).
«به كسى ستم نمى‏كند» و همه از ناحيه او در سلامتند (السلام).
سپس مى‏افزايد: او براى دوستانش «امنيت بخش است» (المؤمن).
او حافظ و نگاهدارنده و «مراقب (همه چيز) است» (المهيمن).
«او قدرتمندى شكست ناپذير است» (العزيز).
«كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى‏كند» (الجبار).
سپس مى‏افزايد: «و شايسته عظمت است» و چيزى برتر و بالاتر از او نيست (المتكبر).
از آنجا كه عظمت و بزرگى تنها شايسته مقام خداست اين واژه به معنى ممدوحش تنها در باره او به كار مى‏رود و هر گاه در غير مورد او به كار رود به معنى مذموم است.
و در پايان آيه، بار ديگر روى مسأله توحيد كه سخن با آن آغاز شده بود تكيه كرده، مى‏فرمايد: «خداوند منزه است از آنچه شريك براى او قرار مى‏دهند» (سبحان الله عما يشركون).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 153
(آيه 24)- و در آخرين آيه سوره در تكميل اين صفات به شش وصف ديگر اشاره كرده، چنين مى‏فرمايد: «او خداوندى است خالق» (هو الله الخالق).
«آفريننده‏اى بى‏سابقه» (البارى).
«و صورتگرى» بى‏نظير (المصور).
و سپس از آنجا كه اوصاف خداوند منحصر به اين اوصاف نيست، بلكه اوصافش همچون ذاتش بى‏پايان است، مى‏افزايد: «براى او نامهاى نيك است» (له الاسماء الحسنى).
و به همين دليل از هرگونه عيب و نقص، منزه و مبراست، «و آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مى‏گويند» و او را از هر عيب و نقصى پاك مى‏شمرند (يسبح له ما فى السماوات و الارض).
و سر انجام براى تأكيد بيشتر، روى موضوع نظام آفرينش به دو وصف ديگر از اوصافش كه يكى از آنها قبلا آمد، اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و او عزيز و حكيم است» (و هو العزيز الحكيم).
اولى نشانه كمال قدرت او بر همه چيز، و غلبه بر هر مانع است، و دومى اشاره به علم و آگاهى از نظام آفرينش و تنظيم برنامه دقيق در امر خلقت و تدبير است.
و به اين ترتيب در مجموع اين آيات سه گانه علاوه بر مسأله توحيد- كه دو بار تكرار شده- هفده وصف از اوصاف خدا آمده است بدين ترتيب:
عالم الغيب و الشهاده- رحمان- رحيم- ملك- قدّوس- سلام- مؤمن- مهيمن- عزيز- جبّار- متكبّر- خالق- بارئ- مصوّر- حكيم- داراى اسماء الحسنى- كسى كه همه موجودات عالم تسبيح او مى‏گويند.
و به اين ترتيب، اين آيات دست پويندگان راه معرفت اللّه را گرفته منزل به منزل پيش مى‏برد، از ذات پاك او شروع مى‏كند، و بعد به عالم خلقت مى‏آورد، و باز در اين سير الى اللّه از مخلوق نيز به سوى خالق مى‏برد، قلب را مظهر اسماء و صفات الهى و مركز انوار ربانى مى‏كند و در لابلاى اين معارف و انوار، او را مى‏سازد برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 154
و تربيت مى‏نمايد شكوفه‏هاى تقوا را بر شاخسار وجودش ظاهر ساخته و لايق قرب جوارش مى‏كند.
آيات آخر اين سوره آياتى است فوق العاده با عظمت و الهام بخش در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «هر كس آخر سوره حشر را بخواند، گناهان گذشته و آينده او بخشوده مى‏شود»!

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:19:00 ب.ظ ]





راه‌های جذب جوانان به مسجد و نماز جماعت

جایگاه والای مسجد و اهمیت حضور در آن و شركت در جماعات بر اساس آموزه‌های دینی، منابع و مستندات قرآنی و روایی بر كسی پوشیده نیست، علیرغم اهمیت مسأله، در ارتباط با حضور در مساجد و جماعات در گروه های سنی مختلف از جمله جوانان و نوجوانان با دو گروه مواجه هستیم، گروهی كه اهل مسجد و جماعات هستند و در هر شرایطی حضور در جماعات و مساجد را بر خود وظیفه می‌دانند و گروهی كه متأسفانه در مساجد و جماعات به علل مختلف حضور نمی‌یابند.
حال با توجه به اینكه كلیه آموزه‌های دینی در ارتباط با حضور در مساجد و جماعات كه بر گرفته از كتاب الهی، روایات و سیره معصومین علیهم‌السلام است؛ با فطرت انسان‌ها هم‌سو بوده و مطابقت دارد، بنابراین شكی نیست كه می‌توان با به كارگیری روش‌ها و راه‌های متناسب، بخش اعظمی از جوانان و نوجوانان مسلمان جامعه اسلامی را به این امر مهم جذب كرد.
اهمیت حضور درمسجد و نمازهای جماعت بر اساس احادیث و روایات «حضور در مساجد و عبادت در خانه خدا افزون بر آن كه خود توفیقی بزرگ و كمالی ارزشمند نیز است، كمالات روحی دیگری را نیز در پی دارد، رحمت خاص خداوند، آمرزش الهی، بهشت برین، همنشینی و همدمی با فرشتگان الهی از آن جمله است»(نوبهار، 375ص 14).
امام خمینی (ره) در این ارتباط فرمایش حكیمانه و متدبرانه‌ای دارند، ایشان می‌فرمایند «به نماز و مساجد اهمیت دهید كه پرونده‌های دادگستری مال بی‌نمازهاست و نمازخوان‌های واقعی در دادگستری پرونده ندارند، شیطان‌ها از مساجد و نماز می‌ترسند، آنها می‌خواهند، از نماز جلوگیری كنند و بعد از خالی كردن سنگرها حمله كنند» (به نقل از صحیفه نور،جلد18).
براساس آیه 43 سوره بقره كه می‌فرماید «نماز را به پا دارید و زكات دهید و با ركوع كنندگان ركوع كنید»، می‌بینیم كه قرآن امر به جماعت می‌كند و در بسیاری از متون و منابع دینی و روایی نیز وقتی از اهمیت نماز صحبت می‌شود، منظور نماز جماعت است، درواقع «اصل تشریع نمازهای یومیه به جماعت بوده و فرادی رخصت است»(طالقانی به نقل از رهبری ، 1380، ص 154).
دراهمیت و ارزش نماز همین بس كه رسول خدا(ص) می‌فرمایند «یك نماز جماعت، بهتراز چهل سال نماز فرادی درخانه است»(مستدرك الوسائل به نقل از شیرازی ،1377ص 77).
یا در روایتی دیگر امام رضاعلیه‌السلام می‌فرمایند «ثواب هر ركعت نماز جماعت نسبت به فرادی برابر با دو هزار ركعت است»(تحف العقول، به نقل از رهبری، 1380ص 161).
همچنین در مورد حضور در مساجد می‌بینیم كه در عصر پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم مسجد از مركزیت دینی، عبادی، علمی و فرهنگی برخوردار بوده و همین وضعیت را در زمان امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام باز می‌بینیم، در همین راستا است كه پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌فرمایند «هر كس برای تعلیم یا تعلم وارد مسجد شود، همچون مجاهد در راه خداست» (به نقل از رهبری،1380،ص 240).
می‌بینیم كه آیه 114 سوره بقره بازدارندگان از احیاء مساجد را ستم كارترین مردم معرفی می‌كند، ضمن اینكه «مهمترین شاخصه احیاء مساجد، در حضور گسترده و فشرده آحاد مردم مسلمان در مسجد تجلی می‌یابد» (همان منبع،ص 7) .
پس با این حساب حضور در مسجد و نیز تلاش برای اینكه دیگران نیز در مسجد حضور یابند، مساوی با احیا و آباد كردن مساجد و خانه خداست.

ویژگی‌های جوانان
دوره نوجوانی و جوانی یكی از حساس‌ترین دوره زندگانی انسان است و انسان در این دوره ویژگی‌های خاصی را دارا است از جمله عاطفی بودن، زود رنجی و به دلیل ناپختگی، كم تجربگی و احساسات شدید به طور طبیعی خطا پذیری بیشتر و از طرفی روحیه استقلال طلبی و ستیزه جویی زمینه چالش‌ها و تضادها را در میان این قشر و بزرگترها به وجود می‌آورد.
علیرغم این ویژگی‌ها اگر با جوانان با صداقت و احترام برخورد شود، به سهولت می‌توان در این دوره از حیات در عمق دل و صفای قلب او نفوذ كرد،

در همین راستا است كه «پیامبر اسلام (ص) فرمودند «بر شما باد جوانان! كه قلب آنان رقیق‌تر و آماده پذیرش خیر است، وقتی خداوند مرا برای بشارت و انذار مردم مبعوث كرد، سالخورده‌ها با من مخالفت كردند، اما جوانان با من پیمان بستند» (به نقل از محجه البیضاء، جلد 3)،

«این فرمایش رسول اكرم (ص) نشان دهنده تربیت پذیری و الگو پذیری جوانان و فطری بودن پیام آن پیامبر گرامی است».(ابطحی، 1376،ص100).
همچنین است كه «حضرت علی علیه‌السلام به فرزندش امام حسن علیه‌السلام می‌فرماید «فرزندم! حسن جانم، قلب نوجوانان چون زمینی خالی از بذر است ( كه آماده و مستعد پذیرش هر بذری است)، آنچه در آن بریزی می‌پذیرد، حسن جانم! من به ادب و تربیت تو پیش از سخت شدن قلبت و مشغول گشتن عقلت به چیزی مبادرت ورزیدم و به تربیت تو پرداختم» ( به نقل از موسوی راد ، 1380، ص 197).
«شهید بهشتی نیز با تبیین ویژگی‌های جوانان و نوجوانان از قبیل حق‌گرایی، حق‌دوستی، حق‌پرستی، خیر دوستی، عدل دوستی، این ویژ‍گی‌ها را در اغلب جوانان بیشتر از سایر اقشار دانسته است و آن را زمینه مساعد خدادادی برای بهره‌برداری شایسته می‌داند و بی توجهی به آن را تیره بختی می‌نامد»(به نقل از دلبری، 1387،ص 16).
ملاحظه می‌شود كه فرمایشات حضرات معصومین علیهم‌السلام، بزرگان و صاحب نظران ضمن اینكه برای ما بسیار راهگشا و نوید بخش است، از طرفی وظیفه و مسؤلیت ما را دو چندان می‌كند و ما را به این باور می‌رساند كه حقیقتاً می‌توان در جذب جوانان به مسجد و جماعات بهتر از وضع موجود عمل كرد.

راه‌های جذب جوانان به مسجد و جماعت:
بی‌تردید برای جذب جوانان و حضور آنها در مسجد و جماعات هم موانع مختلف و هم راه كارهای مختلفی متصور است كه این موانع و همچنین راه كارها می‌توانند جنبه‌های فردی، خانوادگی و محیطی داشته باشند، در این بخش آن قسمت از مواردی كه بیشتر جنبه علمی و كاربردی دارد، مورد بحث قرار می‌گیرد:

1- علل عدم حضور در مسجد و جماعات و ضرورت تبیین فلسفه و اسرار نماز و جماعات
برای عدم حضور در جماعات و مسجد علل گوناگون است، بعضی واقعاً عذر دارند و دلیل‌شان پذیرفتنی است، ولی بسیاری از موارد بهانه‌هایی پوچ، بیشتر نیست، از جمله: غفلت از پاداش‌های نماز جماعت، بی‌رغبتی به جهت بدرفتاری برخی نمازگزاران در مسجد، همفكر نبودن با امام جماعت از نظر دیدگاه سیاسی، عیب‌های احتمالی بستگان و نزدیكان امام جماعت، طول كشیدن نماز جماعت، رفتار متولیان و دست اندركاران مسجد و…(قرائتی،1377،ص 222-221).
علاوه بر موارد مذكور كه بیشتر در مورد نمازخوان‌ها است، در مورد آن‌هایی كه نماز نمی‌خوانند و به تبع آن در مسجد و جماعات نیز حاضر نمی‌شوند، می‌توان به نتیجه تحقیقی اشاره كرد كه بر اساس آن «بیش از 50% كسانی كه مورد پرسش قرار گرفته‌اند كه چرا نماز نمی‌خوانید؟

پاسخ داده‌اند كه خدا به نماز ما نیازی ندارد» ( به نقل از محمدی عراقی، 1376، ص 68)، اگر این تحقیق صحیح باشد، به ما یك چراغ راهنما می‌دهد و آن اینكه روی فلسفه نماز یا اسرار نماز بیشتر كار كنیم.(همان منبع).
در همین راستا مقام معظم رهبری می‌فرمایند «برای تبیین ژرفای نماز و معرفی رازها و زیبایی‌های آن، دست به تلاش پیگیر و همه جانبه زده شود» (پیام به اجلاس ششم، 1376، ص6)، در حدیثی پیامبر اكرم (ص) می‌فرمایند «اگر مردم ارزش اذان گفتن و شركت در نماز جماعت را می دانستند، برای این كار قرعه كشی می‌كردند» (بحار الانوار ،ج 88 به نقل از جعفری، 1388، ص 73).
متأسفانه بسیاری از جوانان ما با این ارزش‌ها كه پیامبر گرامی اسلام می‌فرمایند، آشنا نیستند، بنابراین یكی از وظایف و مسؤلیت‌های عمده در این راستا آشنا سازی جوانانی است كه مسجدی نیستند، با ارزش‌ها و اسرار و فلسفه نماز، نماز جماعت و حضور در مسجد می‌باشد، مطمئناً راه آن سخنرانی در مسجد نیست، بلكه باید پیام‌ها در این زمینه در جا‌ها موقعیت‌هایی جلوه‌گر شود كه جوانانی كه اهل نماز جماعت و مسجد نیستند، حضور دارند.

2- عامل بهداشت ونظافت مساجد
امیرالمؤمنین علیه‌السلام به استاندار خود می‌فرماید «افضل اوقات را برای نماز قرار بده»، حال اگر افضل اوقات برای نماز است، افضل جاها هم باید برای نماز باشد (به نقل از قرائتی، 1370،ص 48)، یكی از مشكلاتی كه برای جذب مردم به مراكز اقامه نماز داریم، كمی نظافت است؛ نظافت امروز و در دنیای امروزی یكی از عوامل جذب جوان‌ها است، این جز نماز هم نیست، ولی چیزی و رای احكام نماز است، ما نباید فقط در حد طهارت و مسأله فقهی به این بپردازیم؛ یعنی خیلی ظاهر بینی است كه طهارت را با همان فرمول‌های فقهی بپذیریم و هر چه آلودگی و میكروب و چیزهای دیگری است كه مردم را متنفر می‌كند، همه را ندیده بگیریم، من فكر می‌كنم، یكی از چیزهایی كه قشر تحصیل كرده، قشر به اصطلاح متجدد و قشر جوان را از این جاها دور كرده، این است كه فضا، متناسب با این شرایط نیست. (هاشمی رفسنجانی، 1376، ص19).
از آنجایی كه طبع جوانان پاك، زیبا دوست و پر نشاط می‌باشد، لذا به مكان‌های پاكیزه، زیبا، جذاب و دلپذیر بیشتر گرایش پیدا می‌كند، بنابراین برای جذب آنان به مساجد باید این مكان‌ها را آراسته و پاكیزه ساخت، فرش‌های مسجد تمیز و پاكیزه بوده، روشنایی در حد مطلوب و مسجد همواره معطر و خوشبو باشد و نمازگزاران با لباس پاكیزه و بوی خوش وارد مسجد شوند.(انصاری راد، 1388).

3- جاذبه برای حضور زنان در مساجد
زنان بخش عظیمی از جامعه را تشكیل می‌دهند، حضور آنان در مسجد، فرصت مناسبی برای بهره‌گیری معنوی از این جایگاه مقدس و آشنایی با معارف اسلامی است، بلكه برای برخی از آنان این تنها فرصت است (نوبهار ، 1375، ص 44).
با این وجود یكی از مسائلی كه در مساجد هست، عدم جاذبه به خصوص در شبستان خانم‌ها است، متأسفانه محل اجتماع خانم‌ها هم از نظر كمی و هم از نظر كیفی، جاذبه لازم را ندارند و گاهی هم دافعه دارند، از نظر نور، تهویه، فرش، مسیر رفت و آمد و غیره معمولاً قسمت خانم‌ها به مراتب بدتر از آقایان است، با توجه به اینكه خانم‌ها اغلب همراه فرزندانشان وارد مسجد می‌شوند و اگر برخورد این فرزندان با مسجد مطلوب و خوشایند باشد، اثر مثبت بر روی آن‌ها خواهد داشت و اگر مطلوب و خوشایند نبود اثر بد (زعفرانی، 1376، ص 197).
همچنین دختران و بانوان جوان به مراتب بیشتر تحت تأثیر میزان مطلوب یا نامطلوب بودن قسمت مربوط به خانم‌ها در مساجد هستند، مطمئناً حضور دختران و بانوان در مساجد در جذب برادران آن‌ها و همسران آن‌ها در آینده به مساجد نقش به سزایی خواهد داشت، علیرغم نقش زنان در مسائل تربیتی و تأثیری كه برای حضور برادران و همسران جوان خود در مساجد می‌توانند، داشته باشند، متأسفانه می‌بینیم در مساجد هنوز محل استقرار خانم‌ها حتی به اندازه محل آقایان از جذابیت، راحتی و مطلوبیت برخوردار نیست.

4- نقش امام جماعت
در میان تمام كسانی كه به گونه‌ای در اداره امور مسجد دخالت دارند، امام جماعت دارای نقشی ممتاز و ویژه است، طوری‌كه صلاحیت‌ها، شایستگی‌ها، عملكرد، شخصیت و چگونگی برخورد او با جوانان به طور مستقیم بر مسجد و جذب افراد از جمله جوانان اثر می‌گذارد (نوبهار ، 1375، ص 83).
در ارتباط با عملكرد و نقش امام جماعت به موارد زیر می‌توان اشاره كرد:

الف) روابط و احترام میان امام جماعت و جوانان، نباید در چارچوبی خشك و رسمی باقی بماند و باید به روابط عاطفی بیانجامد؛ یعنی امام جماعت به عنوان یكی از دوستان جوانان به شمار رود، در این راستا لازم است همواره جوانان را همراهی كند، مشكلات آنان را یاری كند، موفقیت‌هایشان را به آنان تبریك بگوید، از ناراحتی و غم‌هایشان ابراز تأسف كند، همچنین علاوه بر ارتباط حضوری، برقراری ارتباط كتبی نیز میان جوانان و امام جماعت مفید است.

ب) امام جماعت باید وقت كافی برای جوانان بگذارد، «تجربه نشان داده است كه امام جماعت‌هایی كه وقت می‌گذارند، می‌توانند در ترویج فرهنگ نماز موفق باشند و كسانی كه صرفاً می‌خواهند یك نماز را اقامه كنند و بلافاصله از خوابگاه دانشجویی خارج شوند، این امكان پذیر نیست» ( قمی ، 1380، ص 67).
«پیامبر اسلام (ص) بسیاری از اوقات پس از نماز صبح تا طلوع آفتاب در مسجد می‌ماندند، بخشی از این وقت صرف پاسخگویی به پرسش‌های دینی و حتی تعبیر كتاب‌هایی كه مسلمانان دیده بودند، می شد» ( نوبهار، 1375،ص 31).

ج) «مردم باید پذیرای امام جماعت باشند، امام جماعت تحمیلی جایز نیست» (محسن قرائتی ،1370، ص72 )، اگر امام جماعت را دوست نداشته باشید، تأثیر ندارد، غیر از امامت كه یك منصبی است ولایی، در پیش نمازی رضاالقوم هم وجود دارد، سر آمد مسأله محبت است، مردم باید امام جماعت را بپذیرند و دوستش داشته باشند (تقی قرائتی ، 1380، صص 99-98).

د) «امام جماعت باید مراعات حال مردم را در نماز جماعت بكند، كسانی كه در نماز جماعت شركت می‌كنند، از گروه‌ها و اصناف مختلف تشكیل‌ می‌شوند و هر كدام دارای حوصله و ظرفیت مخصوصی هستند كه رعایت و اهتمام به آن برای امام جماعت لازم است» (ابوالقاسمی، 1378،ص 68)، این امر از طرف پیامبر اكرم (ص)، حضرت علی(ع)، امام صادق(ع) مورد توصیه و تأكید قرار گرفته است (جعفری، 1388، صص 94-93؛ نوبهار ، 1375،صص 91-84؛ قرائتی، 1370، ص 73-72).

ه) امام جماعت باید فردی برخوردار از تقوا، فضیلت‌های اخلاقی و مراتب علمی باشد، پیامبر اكرم (ص) می‌فرماید «امام جماعت هر گروه، سفیر آن‌ها به سوی خداست، پس فاضل‌ترین افرادتان را مقدم دارید » (وسایل الشیعه به نقل از جعفری، 1388، ص 92).
همچنین «امام جماعت باید بیش از دیگران مراعات رفتار خود را بكند» ( قرائتی ، 1370، ص 74) و به زیور عدالت آراسته باشد.

و) علاوه بر موارد مذكور امام جماعت شایسته است، خوش تیپ، خوش سواد، خوش بیان باشد ( قرائتی، 1370 ،ص 5)، مواظب نظافت دهان و دندان و احیاناً بوی بد دهان خود بوده، در كلیه امورات مربوط به مسجد نظم و انظباط را مراعات كند و توانایی دوست شدن با جوانان و كنار آمدن با آن ها را داشته باشد (انصاری راد ، 1388). برای عموم مردم به ویژه جوانان دعا كند و دارای صفات بردباری ، بخشش، آسان گیری ، مواسات بوده (ابوالقاسمی ، 1378، ص 82-72) و از همه مهم آنچه را كه می‌گوید خود و اهل خانواده‌اش عمل كنند.

5- روش و شیوه‌های تبلیغ و دعوت
مبلغ و دعوت كننده باید مؤمن به آن چیزی باشد كه دیگران را بدان دعوت می‌كند، دل او به آن چه می‌گوید، باید آرام باشد، دل می‌تواند دل را هدایت كند، دعوت و تبلیغ ما هنگامی مؤثر است كه نشأت گرفته از درون باشد و این، نیاز به ایمانی دارد كه در جان آدمی ریشه دوانده ست، بنابراین این یك هشدار است، برای دست اندركاران این امر كه اگر باوری راستین عامل حركتشان نباشد، نخواهند توانست در دیگران نفوذ كنند (قائمی ، 1375، ص 27). امام صادق علیه‌السلام نیز ضرورت مطابقت قول و فعل عالمان و واعظان را این گونه بیان فرموده است «اگر عالم و دانشمند به علم خود عمل نكند، موعظه و اندرز او از دل‌ها می‌لغزد، آن چنان كه باران از روی سنگ صاف و نشیب‌های لغزنده كوه صفا لغزان است» (كافی، جلد 1، به نقل از دلبری ، 1387، ص 8)، بنابراین مهمترین گام در تأثیر گذاری دعوت كننده و مبلغ مطابقت گفتار با كردار وی است.
حال باید دقت شود كه مؤثرترین روش تبلیغی و تربیتی كدام است؟ «در تربیت چند چیز شرط است، یكی مشافهه و چشم به چشم بودن و نكته بعدی محبت و تقدس » (تقی قرائتی ، 1380، ص 98)، توجه به این امر لازم است كه «هدف ما آن‌هایی هستند كه نماز نمی‌خوانند و یا به مسجد نمی‌روند و می‌خواهیم به نماز و مسجد دعوتشان كنیم، برای آن‌ها باید برنامه داشته باشیم و یكی از برنامه‌های مهم ارتباط مستقیم است و افرادی كه مؤمن به نماز و علاقه‌مند به توسعه فرهنگ نماز و مسجد هستند، می‌توانند بهترین سرباز این جبهه و میدان باشند» ( افشار ، 1376، ص 155).
بنابراین در این زمینه می‌پذیریم كه «تربیت باید نفس به نفس باشد، جوان به جوان، جوان‌های نماز خوان و مسجدی می‌توانند جوان‌های دیگر را جذب مسجد بكنند و همسالان خودشان را به پای نماز بیاورند» ( فقیهی، 1376، ص 165)، البته لازم است امام جماعت مساجد، متولیان امور مساجد، تبلیغات اسلامی و غیره آموزش‌ها و توصیه‌های لازم و ضروری را به جوانان نمازخوان و مسجد ارایه دهند، در همین راستا قرائتی (1386،ص5 ) نیز مسأله گفت‌وگوی چهره به چهره را مهم می‌داند و توصیه می‌كند كه مدیران مدارس امر به معروف را تن به تن انجام دهند، روزی یكی دو تا از بچه‌ها را دعوت كنند و خصوصی با آنها حرف بزنند، گفتگوی هر مدیری با یك یا دو دانش آموز در مدرسه، تأثیرش خیلی بیشتر از صحبت‌های عمومی است.

6- وظیفه و نقش نمازگزاران و اهالی مسجد
اهل نماز و مسجد كه بدون هیچ تبلیغی و بدون هیچ انتظاری حضور درمسجد و نماز جماعت را وظیفه الهی و شرعی خود می‌دانند و در هر شرایطی این سنگر مقدس را خالی نمی‌گذارند، اغلب انسان‌های مؤمن و ارزشمند هستند، در عین حال برای این افراد وظایف و مسؤلیت‌هایی متوجه است كه در نوبت خود توجه و رعایت آن‌ها تأثیر بسزایی در جذب جوانان دیگر به مسجد و جماعات خواهدداشت، از جمله:

الف) طبق فرمایش حاج آقا قرائتی ( 1370، ص 53) « نسبت به نماز یك غیرتی داشته باشیم؛ یعنی وقتی دیدیم مسجد خلوت است، فشار خون ما بالا بیاید»، در این موقع است كه دغدغه فكری خواهیم داشت و به عنوان یك امر مهم به فكر راهكار و اقدام عملی خواهیم بود.

ب) در محیط‌های جمعی از زخم زبان زدن، به شوخی گرفتن و تمسخر به شدت اجتناب شود (مرحوم ابوترابی، 1370،ص 37)، این مسائل به ویژه به جهت حساسیت نوجوان و جوان بسیار مهم و تأثیرگذار خواهد بود.

ج) طبق توضیح المسائل همه مراجع مستحب است، كسی كه به مسجد می‌رود و لباس پاكیزه و قیمتی بپوشد و خود را خوش بو كند ( به نقل از ابرقوی، 1385،ص 138)، در ارتباط با پاكیزگی، نظافت و خوشبویی نمازگزار هنگام حضورش در مسجد آیات، روایات و سیره زیادی داریم كه به چند مورد اشاره می‌شود:

- در آیه 31 سوره اعراف قرآن می‌فرماید «هنگام حضور در مساجد زینت‌هایتان را به خود بگیرید».
- حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام رادیدند، وقتی كه برای نماز بر می‌خیزد، بهترین لباس‌هایش را می‌پوشد، علتش را سوال كردند، فرمود «همانا خداوند متعال زیبایی را دوست دارد، پس خود را به پروردگارم می آرایم» (نقل از رهبری، 1380،ص 108).
- پیامبر اكرم (ص) فرمودند«خداوند خوشبوست و بوی خوش را دوست دارد» (نهج الفصاحه به نقل از همان منبع،132).
- از حضرت امام رضا علیه‌السلام نقل شده است كه جای حضرت امام صادق علیه‌السلام در مسجد از بوی عطر و اثر سجده حضرت شناخته می‌شد(همان منبع)، حضرت امام صادق(ع) می‌فرمایند «دو ركعت نماز با عطر بهتراست، از هفتاد ركعت از كسی كه عطر نزده باشد» (مكارم الاخلاق به نقل از رهبری،ص134).
- روایت داریم نماز با مسواك برابر هفتاد ركعت نمازی است كه فرد مسواك نزند.
همه موارد مذكور نشانگر اهمیت نظافت و بهداشت فردی نمازگزار است، طوری كه هنگام صحبت كردن دهان نمازگزار نباید بوی بد بدهد، لباس نمازگزار نباید چركی و بدبو باشد، پای نمازگزار بوی بد ندهد؛ یعنی در یك كلام علاوه بر زیبایی درون ،زیبایی بیرونی نیز مراعات شود، مطمئناً همه این موارد در نگرش افراد به ویژه جوانان و نوجوانان به مسجد و مسجدی‌ها و جذب آنها به مسجد و جماعات مؤثر خواهد بود.

د- بزرگان ، هیئت امنا و دست اندركاران مساجد كه خود اهل نماز و مسجد هستند و دوست دارند، افراد بیشتری در مساجد حضور یابند، با توجه به ویژگی‌ها و واقعیات دوران نوجوانی و جوانی از واكنش‌های تند و افراطی بپرهیزند، چه بسا یك برخورد ناسنجیده وناصواب برای همیشه جوانی را از مساجد و عرصه تربیت دینی دور گرداند، باجوانان، نوجوانان و كودكان درمسجد و عرصه‌دینی با سعه‌صدر بیشتری رفتار شود.

و- مطابقت گفتار و عمل نمازگزاران و متولیان امورمساجد، یكی از پیامدهای تضاد در گفتار و رفتار مبلغان و متولیان امور مساجد، ایجاد تنفر دربین جوانان است، بسیار اتفاق افتاده وقتی از جوانی پرسیده می‌شود، چرا به مسجد نمی‌روی؟ می‌گوید، فلان مسجدی نماز جماعتش ترك نمی‌شود، ولی در عمل فلان كار را انجام می‌دهد، هر چند این امر توجیهی برای عدم حضور فرد در مسجد و نماز جماعت نمی‌شود، اما چه بخواهیم یا نخواهیم این اتفاق می‌افتد و اثر خودش را می‌گذارد.

ر- بین مسجد محل و مدرسه ارتباط ایجاد شود، در این راستا متولیان امور مسجد و مدیران مدارس تعامل داشته باشند، اگر می‌خواهند، شاگرد را تشویق كنند، بین دو نماز تشویق كنند، طوری كه بچه‌ها از مسجد خاطرات خوش داشته باشند و مسجد را منحصر به سوگواری و عزاداری فرض نكنند، (قرائتی ،1386،ص6) همچنین واگذاری بخشی از كار ستادهای نماز جمعه، به دانش آموزان دبیرستانی و بگویند كه مثلاً فلان دبیرستان، این هفته مهمان شما هستیم (قرائتی،1370،ص55).
آنچه در بالا در مورد نقش و مسئولیت نمازگزاران و مسجدی‌ها بیان شد، در راستای این فرمایش مقام معظم رهبری است كه می‌فرمایند «اقامه نماز چیزی فراتر از گزاردن نماز است»؛ یعنی فقط همین نیست كه كسی خود به عمل نماز قیام كند، بلكه این نیز هست كه در جهت و سمت نماز، به راه افتد و دیگران را نیز به راه اندازد (به نقل از رجالی تهرانی ،1375، ص4).
همچنین در مورد توصیه لقمان به فرزند خود كه قرآن اشاره دارد، می‌فرماید «ای فرزندم! نماز را بر پا دار»، در این جمله منظور از بر پا داشتن یكی امر شخصی است و مقصود دیگر احیای نماز در جامعه است ( همان منبع ،ص22)، بنابراین به عنوان یك فرد مسجدی و اهل نماز مسئولیت و وظایفی در جذب دیگران به ویژه جوانان به مسجد و نماز جماعت به عهده ماست كه باید نسبت به آن اهتمام داشته باشیم.

7- تعیین و احیای دیگر كاركردهای مسجد
مطمئناً این امر در جذب جوانان و نوجوانان مؤثر خواهدبود، بررسی‌ها نشان می‌دهد كه مساجدی كه برای نوجوانان و جوانان محلی برای فعالیت‌های ورزشی، فرهنگی، آموزشی و غیره هستند، درجذب جوانان بسیار موفق بوده‌اند، در این راستا می‌توان انواع كلاس‌های تقویتی و آموزشی را با همكاری دبیرانی كه خود اهل مسجد و نماز بوده و علاقمند به احیای نماز و مسجد هستند، استفاده كرد و با مبالغی كم و یا حتی بعضاً رایگان اقدام به تشكیل كلاس كرد، همچنین برای این كار از دانشجویانی كه خود مسجدی هستند و یا سایر تخصص‌های اهالی مسجد می‌توان استفاده كرد.

8- ارائه الگو برای جذب جوانان و نوجوانان به نماز و مسجد
ارائه الگو یكی از مؤثرترین راهكارها می‌تواند باشد، به ویژه نوجوانان و جوانانی كه اهل مسجد نیستند، چه ما بخواهیم یا نخواهیم، برای‌شان قهرمانان ورزشی به ویژه فوتبال، هنرپیشه‌ها و غیره بیشتر مهم بوده و جنبه الگویی دارند، بنابراین وظیفه صدا وسیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان تربیت بدنی است كه ضمن ایجاد فضاهای مناسب این الگوهای ورزشی ویا هنری را در هنگام نماز خواندن و شركت در جماعات و حضور در مسجد، حضوری و یا از طریق تلویزیون ببینند، البته در وضعیت و موقعیت عینی نه فیلم‌ها و نمایش‌ها. متأسفانه جوانان و نوجوانان جامعه ما این الگوها را اغلب نمازخوان و اهل مسجد نمی‌شناسند و مسئولین كشور اسلامی با دست خود چنین الگوهایی را در اختیار جوانان قرار می‌دهند كه در این مورد ضروری است كه فكر جدی و اساسی صورت بگیرد، همچنین نشان دادن زندگی، سخنان و اظهارات افراد علمی، ورزشی و هنری موفق كه اهل نماز و مسجد بوده و هستند، جز مواردی است كه در نگرش و گرایش جوانان به حضور در مسجد و جماعات مؤثر خواهد بود.

9- عدم انحصاری كردن امورات و فعالیت‌های مسجد
در آیه 18 سوره جن می‌خوانیم كه می‌فرماید «مساجد مخصوص خداوند عالمیان است»، بر این اساس مسجد مال شخص یا اشخاص و یا گروه خاصی نیست و نباید باشد، متأسفانه در تعداد بیشتری از مساجد نهادهای جانبی و ضمیمه مسجد كه محل جذب نوجوانان و جوانان هر محله می‌تواند باشد؛ از جمله كانون‌ها، پایگاه مقاومت مسجد و یا فعالیت درخود مسجد به صورت انحصاری بوده و عده كمی كه خیلی هم علاقه‌مندند، مایلند كه در اختیار خودشان باشد.
درحالی كه بسیاری از نوجوانان و جوانان كه مایل به حضور در این مكان‌ها هستند و از آن طریق هم مطمئناً جذب مسجد و جماعات خواهند شد، به علت عدم اطلاع رسانی درست و یا نامشخص بودن زمان فعالیت، زمان باز بودن مكان، عدم آشنایی با افراد و مسئولین پایگاه و كانون، عدم اطلاع از شرایط و نحوه عضویت نمی‌توانند مراجعه كرده و عضو شوند، لذا لازم است یك اطلاعیه دائمی در این مكان‌ها موجود باشد، با این مضمون كه مثلاً پایگاه فلان عضو جدید می‌پذیرد، مدارك و شرایط عضویت و زمان مراجعه فلان است، مطمئناً این اقدام تعداد زیادی از نوجوانان و جوانان محله را كه مایل به عضویت و فعالیت هستند، ولی نمی‌دانند چگونه باید اقدام كنند، جذب خواهد شد.

10- بیان ترجمه زبان دعاها و اذكار
دعاها و اذكار كه در مساجد، مراسمات و صدا وسیما قرائت می‌شود و دارای معارف و نكات بسیار متعالی و تاثیر گذار هستند ،برای اغلب شنوندگان به ویژه جوانان و نوجوان این سؤال مطرح است كه چرا یك سری عبارات را به زبان عربی می‌خوانیم، در حالی كه نمی‌دانیم كه مخاطب ما كیست، یا اگر اجمالاً می‌دانیم، مخاطب ما خداوند است، نمی‌دانیم به او چه می‌گوییم یا چه چیزی از او درخواست می‌كنیم، لذا برای رفع شبهه و ابهام به همراه دعاها، ترجمه آنها نیز به زبان روان و خالی از هر گونه پیچیدگی ارائه شود تا ارتباط بین خواننده دعا و مخاطب او، یعنی خداوند محكم‌تر شود، تجربه نشان داده در مراسمات شب احیاء، وقتی ترجمه روان این دعاها گفته می‌شود چقدر در جوانانی كه بخش اعظم مسجد را تشكیل می‌دهند، تاثیر می‌گذارد.

نتیجه‌گیری
اهمیت و ارزش حضور در مسجد و نمازهای جماعت بر اساس آیات الهی، روایات و سیره معصومین(ع) بركسی پوشیده نیست، از طرفی جذب جوانان به این امر مهم دركشور اسلامی مساله جدی و از دغدغه‌های متولیان امر می‌باشد، ویژگی‌های دوره جوانی ایجاب می‌كند كه راهكارهای متناسبی جهت جذب آنها به مسجد و جماعات استفاده شود، در این راستا موارد زیر قابل طرح است:
1- بهانه‌های مختلفی برای عدم حضور درمساجد مطرح می‌شود كه پیشنهاد شد، باید جوانان را با فلسفه، اسرار و ارزش جماعات و حضور در مساجد آشنا كرد كه طبق فرمایش پیامبر اسلام (ص) اگر افراد ارزش حضور در جماعات را بدانند، برای شركت در آن قرعه كشی می‌كنند.
2- بهداشت و نظافت مساجد به عنوان عامل دیگری برای جذب جوانان مطرح است، روشن است كه جوانان به ویژه تحصیلكرده‌ها چقدر به امر بهداشت و تمیزی اهمیت می‌دهند.
3- ایجاد جاذبه برای حضور زنان در مساجد به عنوان نیمی از افراد جامعه و عوامل مؤثر در تربیت افراد جامعه، متأ‌سفانه محل استقرار بانوان در مساجد در مقایسه با آقایان از وضعیت نامناسبی بر خوردار است .
4- نقش امام جماعت به عنوان یكی از اركان و عوامل تاثیر گذار در امورات مسجد و همچنین جذب و نگهداری جوانان است كه در این زمینه ایجاد ارتباط عاطفی، گذاشتن وقت كافی برای امور جوانان، مورد پذیرش مردم و جوانان بودن، داشتن تقوا و فضایل اخلاقی و عدالت، رعایت نظافت و تمیزی، نظم و انضباط داشتن، بردباری، آسان گیری و عمل به گفته ها مواردی هستند كه رعایت آن از طرف امام جماعت در جذب جوانان موثر است .
5- در روش و شیوه‌های تبلیغ، داشتن ایمان قلبی، عامل بودن و نیز روش ارتباط مستقیم نفس با نفس و جذب همسالان توسط جوان مسجدی مؤثر است.
6- از وظیفه و نقش نمازگزاران و اهالی مسجد می‌توان به داشتن غیرت نسبت به نماز، رعایت حرمت اشخاص، بهداشت و نظافت لباس، بدن و دهان، پرهیز از تندی و افراط در برخورد با نوجوانان و جوانان، مطابقت گفتار و عمل متولیان امور مساجد، ایجاد ارتباط بین مدرسه و مسجد و به طور كل احیای مسجد و جماعات اشاره كرد.
7- احیای كاركردهای مختلف مسجد از جمله آموزش، فعالیت‌های ورزشی، فرهنگی، هنری و…
8- ارائه الگو برای جوانانی كه در جماعات و مسجد حضور نمی‌یابند از طریق صدا و سیما، رسانه‌های جمعی از قهرمانان ورزشی، هنرمندان و اهل علم در حال نماز خواندن و حضور در مساجد.
9- عدم انحصاری كردن امورات و فعالیت‌های مسجد و پایگاه مقاومت و كانون‌های مساجد و رفع موانع حضور و عضویت جوانان و نوجوانان علاقمند محله‌ها در این نهادها.
10- ارائه و بیان ترجمه دعاها و اذكار به زبان روان جهت آشنایی جوانان و نوجوانان با معارف و پیام‌های دلنشین و تاثیر گذار این دعاها.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 06:16:00 ب.ظ ]




بیانات مهم رهبر معظم انقلاب درباره انتخابات :

شیطان اکبر، امریکا و صهیونیزم است نه رقیب جناحی و انتخاباتی

رهبر معظم انقلاب اسلامی در ششمین روز از سفر به استان خراسان شمالی، عصر امروز (دوشنبه) در جمع هزاران نفر از بسیجیان استان، تأکید کردند: بسیج، کلیدی طلایی و هدیه خداوند به ملت ایران است و همچنانکه تاکنون گره های فراوانی را باز کرده، در آینده نیز پیش برنده مسائل مهم و مورد نیاز کشور و جامعه خواهد بود.

حضرت آیت الله خامنه ای، “بسیج” را از جمله تجربه های موفق و مهم نظام بر شمردند و با اشاره به ضرورت مطالعه و تعمق مستمر در ویژگی های این تجربه ی درس آموز افزودند: بسیج، پدیده بی نظیری است که در یک معنا، قبل از پیروزی انقلاب، در حضور ایثارگرانه مردم و “حرکت عظیم، انقلابی و بسیجی ملت” متجلی شد و نهضت اسلامی را به پیروزی رساند.

ایشان، بسیج را در معنای رایج آن، همزاد انقلاب خواندند و افزودند: البته در دو انقلاب بزرگ دیگرِ چند قرن اخیر، یعنی انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر شوروی سابق نیز مردم حضور انبوه داشتند اما بسیج ملت ایران دارای خصوصیات منحصر بفردی بوده است.

رهبر انقلاب حرکت سازمان یافته را از جمله این خصوصیات دانستند و خاطر نشان کردند: “سازماندهی” بسیج کمک کرد که این حرکت عظیم مردمی راه را گم نکند و از انحراف و کج روی مصون بماند.

ایشان “ایمان و عمل بر اساس تکلیف” را از دیگر خصوصیات مهم بسیج برشمردند و خاطرنشان کردند: حضور مردم در انقلاب های دیگر، عمدتا متکی بر احساسات بود و به همین علت در بسیار از مسائل به خطا و تقابل کشیده شد اما ایمان عمیق بسیج، باعث شد این “حرکتِ توده ایِ سازمان یافته” ضمن برخورداری از احساسات بشری، در صراط مستقیم حق حرکت کند.

رهبر انقلاب حضور همه قشرهای مردم در بسیج را دیگر خصوصیت بارز و منحصر بفرد این حرکت خواندند.

ایشان خاطر نشان کردند: شهری و روستایی، نوجوان و پیرمرد، زن و مرد، تحصیلکرده و غیر تحصیلکرده، استاد، دانشجو، نویسنده، شاعر، متخصص، کارگر، صنعتگر، پزشک، مخترع و همه و همه قشرهای مردم در این مجموعه عظیم، شگفت آور و پر رمز و راز حضوری موثر دارند.

“پا به رکاب بودن” ، سومین خصوصیتی بود که رهبر برای بسیج برشمردند.

ایشان به استناد حضور بسیج در همه صحنه های سی و سه سال افزودند: با گذشت زمان، بر چهره نسل اول بسیجیان، گَرد پیری نشسته است اما پدیده استثنایی بسیج به برکت حضور پی در پی نسل های نوظهور، همچنان جوان و پر نشاط و کارگشا به حیات طیبه خود ادامه میدهد.

حضرت آیت الله خامنه ای برای تبیین بهتر اهمیت بسیج در سرنوشت کشور و ملت، همه را به تأمل و تدبر در این واقعیت دعوت کردند که چرا کسانی که حرف و عملشان بر اساس رادیو رژیم صهیونیستی تنظیم میشود در درجه اول علیه بسیج شعار میدهند؟

ایشان خاطر نشان کردند: کسانی که آینده موفق و سرافراز این ملت و جمهوری اسلامی را برنمی تابند تلاش میکنند کلید طلایی دستیابی به این آینده روشن یعنی “بسیج” ، را در چشم ملت کوچک کنند اما به برکت فهم و هوشیاری مردم، موفق نخواهند شد.

رهبر انقلاب مطالعه در خصوصیات بسیج و تلاش برای تبدیل این ویژگی ها به فکر و فرهنگ جامعه را ضروری دانستند و در عین حال خطاب به بسیجیان خاطر نشان کردند: حضور در بسیج افتخار است اما به شرط اینکه صلاحیتهای حضور در بسیج، حفظ و تقویت شود.

ایشان خودسازی مستمر را از جمله نیازهای یک بسیجی برشمردند و افزودند: تقوا، دوری از گناه و توجه و تضرع به درگاه احدیت، از جمله ویژگی های ضروری بسیجیان است که باعث ارتقاء تواناییهای روحی، “نورانیت درون و برون"، افزایش صبر و استقامت و شکوفایی “ابتکار و جوشش درونی” میشود.

حضرت آیت الله خامنه ای ایثار و از خود گذشتگی را ویژگی دیگری خواندند که بسیجیان باید آن را در خود تقویت کنند.

رهبر انقلاب همچنین بصیرت را خصوصیت بسیار مهم و ضروری برشمردند که بسیجیان و همه مردم به آن نیازمندند.

ایشان بصیرت را “تشخیص خط و نقطه درگیری با دشمن” دانستند و تأکید کردند: برخی، نقطه درگیری با دشمن را اشتباه میگیرند و توپخانه خود را به سمت آن نقطه بکار می اندازند در حالیکه دوست در آنجا قرار دارد نه دشمن.

رهبر انقلاب از همین زاویه وارد بحث انتخابات شدند و در انتقاد از برخی رفتارها و گفتارها افزودند: برخی رقیب انتخاباتی خود را شیطان اکبر به حساب می آورند در حالیکه شیطان اکبر، امریکا و صهیونیزم است نه رقیب جناحی و انتخاباتی.

ایشان افزودند: در حالیکه عناصر انتخاباتی، ادعای اسلام میکنند و در خدمت اسلام و انقلابند برخی طرفداران آنها چرا و به چه مناسبت، طرف مقابل را شیطان میدانند؟

حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید مجدد بر ضرورت تشخیص صحیح “خط و نقطه درگیری با دشمن” افزودند: البته گاهی ممکن است یک فرد در لباس خودی باشد اما حرف های دشمن را تکرار کند، این فرد را باید نصیحت کرد و اگر نصیحت موثر واقع نشد باید با او حد و مرز و خط فاصل تعریف کرد.

ایشان خطاب به اینگونه افراد خاطر نشان کردند: شما که با همان نگاه و احساسات رژیم صهیونیستی ولو با ادبیات دیگر جلوی جمهوری اسلامی می ایستید و با همان منطق امریکا با نظام اسلامی عمل می کنید پس چه فرقی با رژیم صهیونیستی و امریکا دارید؟

رهبر انقلاب با انتقاد از افراط و تفریط در تشخیص دوست و دشمن گفتند: عده ای از این طرف می افتند و با دشمن هم، معامله و دوستی می کنند و عده ای دیگر از آن طرف می افتند و با اندک اختلافی، دوست را دشمن تصور می کنند.

حضرت آیت الله خامنه ای در همین زمینه افزودند: البته ممکن است اختلافات، عمیق و بزرگ هم باشد اما در هیچ حال نباید دوست را به جای دشمن گرفت.

ایشان در بخش پایانی سخنانشان با اشاره به انتخابات سال آینده، چند مسئله مهم را در باب انتخابات بیان کردند.

رهبر انقلاب با رد کامل ورود زود هنگام برخی به عرصه انتخابات تأکید کردند: انتخابات نزدیک نیست ولی برخی از همین حالا وارد این عرصه می شوند که اصلا این مسئله را تأیید نمی کنم زیرا هر چیز باید در جای خود و وقت خود انجام شود.

حضرت آیت الله خامنه ای سه نکته را بعنوان نظر، فکر و آرزوی خود در انتخابات بیان کردند: نکته اول مشارکت عظیم مردم در انتخابات.

ایشان در این زمینه تأکید کردند: شرکت عظیم مردم در انتخابات مصون کننده است و از هم اکنون تمام تلاش دست اندرکاران باید بر این مسئله مهم متمرکز شود که حضور مردم، در انتخابات خرداد 92 ، حضوری گسترده باشد.

رهبر انقلاب، رقم خوردن نتیجه انتخابات به صرفه و صلاح انقلاب و ایران را دومین نکته مورد نظر خود در باب انتخابات اعلام کردند و افزودند: باید همه از خدا بخواهند و چشمان خود را نیز باز کنند تا نتیجه انتخابات، گزینشی خوب و همراه با صلاح انقلاب و کشور باشد.

ایشان خاطر نشان کردند: البته معنای این مسئله این نیست که اگر کسی، فردی را نپسندید با او بداخلاقی و برخورد تند کند.

رهبر انقلاب افزودند: کسانی که خود را صالح و دارای اهلیت میدانند در موقع لازم وارد عرصه شوند و مردم هم آنها را حقیقتا با معیارها بسنجند و برای انتخاب فرد مورد نظر خود تلاش کنند.

ایشان با اشاره به اینکه در آینده نیز مسائلی را درباره انتخابات بیان خواهند کرد بعنوان سومین نکته افزودند: انتخابات مایه آبرو و افتخار کشور است و همه مراقب باشند که این مسئله مایه بی آبرویی نشود.

ایشان با اشاره به ایستادگی ملت در مقابل فتنه سال 88 خاطر نشان کردند: عده ای سعی کردند آن انتخابات را مظهر اختلاف وانمود و جنجال سیاسی طبیعی انتخابات را به فتنه تبدیل کنند که البته ملت در مقابل آن ایستاد و هر وقت هم شبیه آن اتفاق بیفتد ملت در مقابل آن خواهد ایستاد.

حضرت آیت الله خامنه ای همچنین سلامت انتخابات را مسئله ای اساسی و مهم دانستند و افزودند: در همه دولتها از جمله در شرایط کنونی فرض ما بر این بوده است که مسئولان با وجدان الهی وارد می شوند و انتخابات سالم است، البته لازم است مراقبت های گوناگون از جهات مختلف برای سالم بودن انتخابات صورت گیرد.

رهبر انقلاب در پایان تأکید کردند: از خداوند مسألت می کنیم این آزمایش را هم برای ملت ایران مبارک گرداند.

آیا تحریمها اثری ندارند؟

سابقه تحریمها در حکومت جمهوری اسلامی آنقدر به سابقه حکومت نزدیک است که تو گویی تحریمها در ذات حکومت جمهوری اسلامی نهفته اند.ناظر بیرونی با رهگیری تحریمهای ریز و درشت غرب چنین درخواهد یافت که ذات جمهوری اسلامی با تحریم شدن همراه بوده و هست. نوشتار پیش رو در پی نگاهی گذار برعلل تحریمهای غرب بر علیه ایران ، بررسی چگونگی برخورد حکومت گران در تعامل با مردم در زمینه تحریمها می باشد.

الف ) علل تحریمها
در زمینه علت تحریمها سخنان و نظرات بسیاری وجود دارد. در این زمینه نظرات مختلفی ممکن است وجود داشته باشد که به شرح زیر به نقد کشیده می شوند

۱- چرا عدم توقف غنی سازی علت تحریمها نیست؟
در نگاه اول بیان می شود که علت تحریمهای غرب بر علیه ایران عدم توقف غنی سازی از سوی ایران است چرا که غرب خود بر این موضوع اصرار دارد.این موضوع به دلایلی نمی تواند درست و یا لااقل کافی باشد . اگر این طور است چرا ایران قبل از غنی سازی و بحث های هسته ای نیز با قوانین تحریمی مانند قانون داماتو مواجه بود.ایران از آغاز انقلاب اسلامی دچار تحریمهای غرب بوده و با کارشکنی های آنها مواجه شده است. به عنوان مثال چرا نیروگاه اتمی بوشهر که مراحل نهایی نزدیک شده بود قبل از هر واکنشی از سوی انقلاب اسلامی در زمینه تکمیل کار با توقف مواجه شده و بسیاری از قراردادهای حساس ایران در همان روزهای اول به ورطه لغو دچار کشتند؟

از بحث گذشته نگر در زمینه تحریمها بگذریم باید این سوال را داشته باشیم که اگر دلیل تحریمهای غرب غنی سازی است ، آیا با توقف غنی سازی تحریمها متوقف خواهند شد؟ غربیان خود در مذاکرات هسته ای بارها پاسخ منفی در این زمینه داده و می دهند. و چون روز روشن است که اگر ما غنی سازی را متوقف کنیم آنها بهانه ای دیگر برای تحریمهای آینده خود خواهند یافت بهانه هایی مثل برد موشک ها ، قدرت نظامی ، حقوق بشر ، آزادی مذهب و بیان . اینها همه بهانه هایی بوده اند که در دوره ای از زمان رنگ قدرت به خود گرفته و چون پتکی بر سر حکوکت جمهوری اسلامی قرار گرفته و بر اساس آن ما همواره تحت تحریم بوده و خواهیم بود. از همین روست که کوتاه آمدن در زمینه غنی سازی نه تنها در دراز مدت ( نه کوتاه مدت ) دردی را از ایران دوا نخواهد کرد بلکه آنها را در خواسته های آینده خود جری تر و انگیزه مند تر خواهد نمود و این روند همان مخدوش نمودن بارز استقلالی است که جامعه ایران برای دست یابی به آن انقلاب کرد و گردن نهادن به آن همان روش شاهان وحشت زده قاجار است.

۲- چرا دشمنی با اسرائیل دلیل تحریمها نیست؟
عده دیگر برآنند تا دلیل تحریمها را دشمنی اسرائیل با ایران بندانند. به زعم آنها کاخ سفید و مراکز قدرت غرب در دست یهودیان صهیونیست بوده و فشار آنها موجب ایجاد تحریمها بر علیه ایران است. از این تخیلات که دلیل واضحی برای آن وجود ندارد بگذریم باید این سوال را مطرح نمود که آیا این فقط ایران است که با اسرائیل رابطه نداشته و دشمن او محسوب می شود؟اگر دلیل تحریمهای غرب فشارهای اسرائیل است چرا حکومت ناصر در مصر دچار تحریمها نبود؟حکومتی که بسیار عملیاتی تر از ما مقابل اسرائیل ایستاد و عملا با او جنگ کرد.آیا می اندیشیم که ایران تنها کشوری است که اسرائیل را به رسمیت نمی شناسد و روابط دیپلماتیک با او ندارد؟آیا نگاهی به کشورهای شاه نشین عرب در این زمینه انداخته ایم؟اگر بر این تفکریم باید تجدید نظر کنیم چرا که بسیارند کشورهایی که اسرائیل را قبول نداشته و حتی غاصب می دانند و نمونه آن حکومت علی عبدالله صالح که اتفاقا ما آن را نوکر آمریکا می دانستیم.

کیست که تظاهرات مردمی ضد اسرائیل در زمان او در یمن را ببیند و سخنان او بر ضد اسرائیل را بشنود و او را مخالف اسرائیل نداند؟با کمی تحقیق می توان دریافت که کمکهای ارسالی عربستان و ترکیه به مردم فلسطین بسیار بیشتر از کمکهای ایران است اما چرا آنها مورد تحریم غرب قرار نمی گیرند؟ به زعم نگارنده اسرائیل تنها بازیچه ای در دست غرب بوده و به هیچ وجه جریان قدرت در غرب از سوی اسرائیل به سمت غرب نیست.

۳- عدم اطمینان غرب به ایران : دلایل و راهکارها
دلیل دیگری که ممکن است علت تحریمهای غرب شناخته شود ، عدم اطمینان غرب به ایران و حکومت جمهوری اسلامی است. با دقتی گذار می توان تا حدی این دلیل را مورد تایید قرار داد.غرب به هر دلیل از جمله زیاده خواهی هایی که برایش به عنوان یک سنت درآمده است به حکومت جاری ایران اعتماد ندارد. در هر تصمیمی که برای جهان و خاورمیانه کشیده می شود و غرب قطعا برای خود منافعی تدارک دیده با مخالفت حقیقت گرا ( ولی نه همیشه صرفا مصلحت گرای ) ایران مواجه می شود. نظام ایران با اصل حقیقت گرا . ایدئولوژیک استقلال و ظلم ستیزی خود همواره در مقابل زیاده خواهی های غرب ایستاده است . با این حال از این اصل درست جمهوری اسلامی که بگذریم گاهی بی تدبیری ها نیز بر این عدم اعتماد افزوده است.

حکایتی مانند تسخیر سفارت انگلستان در سال گذشته ، برخورد با یک تبعه دولت کانادا در زمان دولت آقای خاتمی و رفتارهای دیگر تصویری سر کش از ایران در ذهن غرب به جای گذاشته و غرور مادیگرا و قدرت طلب غرب را بی مورد تحت چالش قرار داده و بدین ترتیب غرب را نسبت به ایران بدبین کرده که هر رفتار ایران را از خوی سرکشی آن قلمداد می کنند. ای کاش حاکمان و خدمتگزاران ایران دریابند که ایجاد اعتماد در دشمنان بهتر از بهانه دادن بی دلیل و بی فایده به آنان است. خصوصا دشمنانی تا این حد قدرت طلب و منفعت گرا . ما می توانیم با رفتارهای درست دیپلماتیک جلوی بسیاری از این واقعیت ها را بگیریم. با این حال نمی توان این دلیل را نیز دلیل اصلی تحریمها دانست چرا که بعید است با رفتار اعتماد ساز باز هم آنها دست از سر ایران و حکومت جمهوری اسلامی بردارند

۴- وقتی ذات جمهوری اسلامی جاذب تحریمهای غرب است
دلیل دیگری که می توان برای تحریمها بر علیه ایران متصور شد همان ذات نظام جمهور اسلامی است.ذات حکومت فعلی ایران به گونه است که راهی برای مقابله با آن برای غرب باقی نمی ماند.جمهوری اسلامی در فلسفه و جهان بینی بر گرفته از اسلام خود راهی را جدای از دنیای لیبرالیست ، اومانیست ، مادیگرای ولذتگرای غرب طراحی کرده است. مشکل از آنجا آغاز می شود که یک راهی جدید پیش روی جهانیان باز شده است. غرب همواره کارهای ایران را رصد می کند چرا که نگران است این راه جدا بافته از غرب بتواند عملکرد مناسبی از خود بروز دهد که در این حالت تمامی جهان خواهند گفت پس راه دیگری هم برای سعادت وجود دارد که راه غرب نیست واین واقعیت است که لرزه بر اندام موجودیت و آینده و جهان بینی غرب می اندازد.جهانشمولی و زمان شمولی و حاکمیت پایان تاریخ غرب با پیشرفتها و موفقیتهای جمهوری اسلامی زیر سوال می رود و برای همین نباید این راه بتواند پیروز شود. اگر در علم اول شویم راه را برای آن خواهند بست ، اگر در اقتصاد موفق شویم راه را می بندند و اگر در هرچه شتاب بگیریم جلوی آن باید گرفته شود و این دلیل اصلی تحریمهاست.در این حالت تحریمها هنگامی لغو می شوند جمهوری اسلامی از ادعای خود دست کشیده و یا لااقل با استهلاک تدریجی تغییر ماهیت دهد. همان اتفاقی که برای نظام مائویستی چین و یا کمونیست غرب افتاد. در این نگرش مردم ایران باید بدانند راه انتخاب شده شان مشکل دارد و باید از آن دست بکشند. ایجاد بحران کارآمدی در ذهن ایرانیان در مرحله اول و در ذهن جهانیان دلیل تحریمهاست.که ای ایرانیان و جهانیان بدانید راه همان راه ماست

ب) در تحریمها با مردم چگونه رفتار کنیم
۱- واقعیات را همانگونه که هست بگوییم
ایراد بزرگی که در هنگام ایجاد تحریمها وجود دارد کتمان واقعیات توسط رسانه ها و حاکمان است. بسیاری از اخبار مربوط به تحریمها به مردم گفته نمی شود تا مردم خود را آماده کرده تا با واقعیات روبرو شوند. چرا رسانه های ایران اعلام نمی کنند که کشور ما در حال حاضر کمتر از یک میلیون بشکه نفت و آن هم با زحمت می فروشد؟آیا اگر مردم این واقعیت و واقعیات مشابه را بدانند کمتر غرولند نکرده و با درک فشار همکاری خود را بیشتر نمی کنند.آیا نباید برای مردم شرح داد که تحریمها شدیدتر از زمان جنگ هستند ولی به این دلایل و برای آینده کشور باید ایستادگی کنیم؟آیا اگر ما واقعیات را به مردم نگوییم آنها از زبان رسانه های غرب و با شدت بیشتر نخواهند شنید؟ آیا اگر دلایل درست ما را مردم بشنوند مجاب نمی شوند که این به نفع نسلهای آینده است؟آیا مردم اگر بندانند که روزی هم در زمان دکتر مصدق چند سال تحریم شدیم و ایستادگی کریدم تا الان نفع آن را ببریم؟در همان زمان هم ترسوهایی بودند که در خیابان شعار” نون و پنیر و پونه - ما همه گشنمونه ” سر می دادند. باید به مردم توضیح داد فشار کوتاه مدت می توان به بهای آینده بهتر برای خودمان و نسلهای آینده تمام شود. فشاری که اگر در زمان فتحعلی شاه و ناصر الدین شاه و غیره تمام می شود الان دیگر ما در فشار نبودیم.

۲- بگوییم تحریمها واقعا اثر دارند
سیاست دیگری که در برخی رسانه ها و برخی مسئولین دیده می شود این است که بگویند تحریمها هیچ اثری ندارد و یا کمتر دارد. بله این برای روحیه دادن به مردم درست است .ولی آیا بهتر نیست بگویی تحریمها اثر دارند و خواهند داشت ولی ما باید به این دلایل تحمل کنیم؟آیا اگر بگوییم اثری ندارند مردم با دو برابر شدن نرخ کالا ها اثر آن را تشخیص نخواهند داد؟آیا این روش تنها به دروغ گو شدن ما و خیالباف بودن ما منجر نخواهد شد؟

۳- آب گل آلود برای ریاست جمهوری
به نظر می رسد برخی از اربابان سیاست با دور اندیشی ظاهری سیاسی خود می خواهند از نمد تحریمها نیز برای خود کلاهی بسازند. ایشان با کنمان واقعیات تحریم و سطح فشار و گفتن اینکه تحریمها اثر ندارند در پی این هستند که از آب گل آلود تحریم برای خود ماهی ریاست جمهوری بگیرند چون در پی گفتن این جمله و نگفتن واقعیات تقصیرها بر گردن دولت افتاده و لابد بی کفایتی این دولت دلیل نابسامانی هاست و لابد اینها که مخالفان دولت هستند از اول می دانستند اینطور می شود و مردم باید اینها را انتخاب کند. آیا این از بی انصافانه ترین روشها در سیاست نیست؟تجاهل خود و به جهل کشیدن مردم برای مقاصد سیاسی.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 06:07:00 ب.ظ ]





6 بهمن سالروز حماسه ی افتخارآفرین مردم غیور آمل

روز ششم بهمن ماه یادآور یک روز تاریخی در تقویم ایران اسلامی است .
یکی از مناطقی که کانون نا آرامی ها و تجاوز منافقین از خدا بی خبر شده بود، شهر عزیزمان آمل بود. در آن زمان بعضی از انقلابیون که اغلب کسبه و کارگر بودند، هدف ترور قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. منافقین کور دل از اواخر سال 1358 ه.ش جنگل های زیبای آمل را محلی برای اقدامات خرابکارانه و مبارزۀ مسلحانه علیه نه تنها شهر آمل، بلکه کل کشور در نظر گرفتند. جادۀ هراز که یکی از مهمترین راه های مواصلاتی تهران و شمال کشور محسوب می شد، نا آرام گشت. اتحادیه کمونیستهاى ایران که متشکل از مارکسیست- لنینیستهاى چپ بودند با ارزیابى موقعیتهاى جغرافیایى، جنگلهاى آمل را مناسب براى عملیات چریکى تشخیص دادند و در آنجا استقرار یافتند.
منافقین سنگ دل با جذب افراد فریب خورده و تجمع در جنگل ها در بهمن ماه سال 1360 به خیال خام خود زمینه را برای حمله به شهر آمل و تصرف آن آماده دیده بودند و بنابراین با یک گروه کمتر از صد نفری برای حملۀ به شهر در صبحگاه ششم بهمن ماه برنامه ریزی نمودند.

هدف از حمله:
هدف از این حمله تصرف شهر آمل به عنوان یکی از شهر های استراتژیک شمالی بود. با تصرف این شهر کنترل یکی از راه های مواصلاتی مهم تهران به شمال کشور قطع می شد و تحت کنترل منافقین قرار می گرفت. با توجه به دشت های وسیع و جنگل های فراوان، امکان برنامه ریزی برای حمله به شهرهای دیگر نیز وجود داشت.

تصور واهى اتحادیه بر این بود که به خاطر وضعیت اجتماعى منطقه آمل و بافت دهقانى جمعیّتِ اطراف آن، در صورت حمله به شهر، مقاومت پراکنده نیروهاى انقلاب بسرعت سرکوب مى‏شود.
به خیال باطل منافقین، با تصرف شهر آمل و تشکیل یک حکومت خود خوانده در آن، حمایت های مستکبرین جهان نیز کسب می شد و نکتۀ دیگر اینکه با تحلیل های نادرستی که کرده بودند، فکر می کردند، با تصرف مراکز حیاتی شهر، همۀ مردم به آن ها پیوسته و از آن ها حمایت خواهند کرد.
و در مراحل بعدی پس از قطع خطوط ارتباطى و تقویت نیروهاى مخالف داخل شهر، دیگر مناطق مازندران به تصرف نیروهاى اتحادیه درآمده و پس از آن آحاد مردم در یک زنجیره متشکل در سراسر ایران بپا مى‏خیزند و رژیم جمهورى اسلامى را ساقط مى‏کنند .

و اما روز ششم:
بالاخره صبح روز ششم بهمن ماه، یک روز سرد زمستانی فرا رسید. طبق برنامه ریزی صورت گرفته، منافقین ابتدا به مراکز حساس نظامی و تصمیم گیری نظیر سپاه، کمیته انقلاب اسلامی ( نیروی انتظامی فعلی)، ژاندارمری، فرمانداری، بخشداری و بنیاد شهید حمله کردند و این مراکز را تا روشن شدن صبح و آغاز بکار ادارات به تصرف خود در آوردند. بعضی از مناطق مهم شهر مثل دوازده پله، پلیس راه و سبزه میدان نیز در کنترل آن ها در آمد.
اما این یک روی سکه بود.
از همان ابتدای صبح وقتی ملت شجاع و انقلابی آمل و روستاهای اطراف از قضیه مطلع شدند، از خانه ها بیرون آمدند و نبرد مسلحانه و غییر مسلحانۀ خود را با یاغیان و گرگ صفتان منافق شروع کردند.
و با ساخت سنگرهای بیشمار، شهر آمل را برای همیشه به نام شهر«هزارسنگر»در قاموس انقلاب اسلامی ایران ثبت کردند.
میدان هزار سنگر آمل که در خیابان امام رضا (ع) به طرف بابل قرار دارد، در همان سال ها به همین دلیل نام گزاری شد.

همۀ شهر حالت تعطیلی و وضعیت نظامی به خود گرفته بود. این نامردمان به هرکسی که در شهر می دیدند، تیراندازی می کردند. درگیری میان نیروهای مردمی و منافقین در دم دمای ظهر به اوج خود رسید و تعداد زیادی از نیروها به شهادت رسیدند.
خیلی از زن ها نیز در کنار مردان در این حماسه نقش آفرینی کردند و یک شهید نیز تقدیم نمودند.
سهم روستائیان پاک دل در این میان سرنوشت ساز بود.
درگیری تا غروب همان روز ادامه داشت و نیروهای مردمی یکی پس از دیگری مراکز حساس شهر را که به تصرف منافقین درآمده بود، پس گرفتند و شهر در کنترل کامل ملت قرار گرفت.

در این واقعه
از مردم شریف آمل نیز چهل نفر به شهادت رسیدند؛
از کمونیستها نیز 34نفر کشته و چند تن زخمى و سى نفر دستگیر شدند و بقیه نیز با ذلت و خواری مجبور به فرار گردیدند.

در بازجویی هایی که از این نامردمان شد، می گفتند که به ما گوشت گرگ می دادند تا بی رحم و قسی القلب شویم؛ فکر می کردیم که مردم آمل با ما هستند ولی غافل گیر شدیم.

شکست عظیم منافقین و درس بزرگی که به آن ها داده شد، برای همیشه در تاریخ این مرز و بوم جاودانه گردید.

حماسۀ مردمی آمل باعث شد که با تودهنی که منافقین از خدابی خبر خوردند، برای همیشه بساطشان جمع شود و جنگل های سرسبز شمال و جادۀ زیبای هراز برای همیشه از وجودشان پاکسازی شود.

در آن روز حماسی مردم آمل ظرف مدت 10 ساعت چشم فتنه را از کاسه درآوردند و با سرکوب کردن منافقین، خاطره به یادماندنی از خود به یادگار گذاشتند.
در آن روز مردم آمل با اهدای چهل شهید به انقلاب ، توانستند همانند این آیه که میفرماید

« وَ وَعَدنا مُوسَی ثَلاثِینَ لَیلَه وَ اَتمَمنَاهَا بِعَشر… »

( و ما به موسی سی شب وعده دادیم و چون پایان یافت، ده شب دیگر به آن افزودیم تا آنکه زمان وعده به چهل شب کامل شد - سوره اعراف آیه 142 ) کار را تمام نمایند. و تقدیر چنین بود که حتما تعداد شهدا عدد 40شود، تااین تجلی اخلاص و شجاعت به اکمال برسد و انقلاب اسلامی را بیمه نماید.
و بی جهت نبود که حضرت امام خمینی رحمت الله علیه در وصیتنامه خود با عظمت از مردم آمل یاد کردند و اشاره داشتند که ما باید از شهر آمل و مردم آمل تشکر کنیم، دیدید که مردم آمل چه بر روز آنان آوردند و…

گرامی باد یاد و خاطره دلیرمردان حماسه خونین ششم بهمن سال 1360 آمل

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 06:05:00 ب.ظ ]




تعداد آیات: 200

مکی یا مدنی: مدنی
فضیلت سوره ال عمران
نام های دیگر سوره:استغفار، طیبه

روی ابی کعب عن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال: من قرأ سورة آل عمران أعطی بکل آیة منها أماناً من حر جسر جهنم.

مجمع البیان ج2 ص7

«هر کس سوره آل عمران را قرائت کند به ازای هر آیه از آن ، امانی بر روی پل جهنم به او داده خواهد شد»

قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: من قرأ سورة آل عمران یوم الجمعة صلی الله علیه و ملائکته حتی تجب الشمس.

«هر کس سوره آل عمران را در روز جمعه قرائت نماید خداوند و فرشتگان تا غروب آفتاب بر او درود می فرستند»

مجمع البیان ج2 ص7

عن ابی عبدالله علیه السلام قال: من قرأ سورة البقرة و آل عمران جاءتا یوم القیامة تظلانه علی رأسه مثل الغمامتین أو مثل العباء تین.

البرهان ج3 ص2

امام صادق علیه السلام فرمودند: «هر کس سوره های بقره و آل عمران را قرائت نماید، در روز قیامت در حالی می آید که این دو سوره مانند دو تکه ابر بر سر او سایه افکنده اند.»

روی عن النبی صلی الله علیه وآله وسلم انه قال: من قرأ هذه السورة أعطاه الله بکل حرف أماناً من حر جهنم…

البرهان ج3 ص2

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هر فردی که سوره آل عمران را قرائت مند خداوند به تعداد هر حرف این سوره امانی از گرمای آتش جهنم به او عنایت می کند.

آثار و برکات سوره آل عمران

1) رفع تنگدستی

عن الصادق علیه السلام قال: إن کتبت بزعفران و علقت علی إمرأة ترید الحمل حملت باذن الله تعالی و إن علقها معسر یسر الله امره و رزقه الله تعالی.

البرهان ج3 ص2

امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر فرد تنگدست آن را همراه داشته باشد خداوند امرش را آسان کرده و روزی اش می دهد.

2) جهت سردرد

امام رضا علیه السلام برای درمان درد شقیقه فرمود بخواند[ِآیه 8 آل عمران]: « رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ »

مکارم الاخلاق ج2 ص 279

3) جهت درمان درد معده

هر کس با ایمان این آیه را «« رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ » بر خرما با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بخواند و به کسی دهد که او را درد معده باشد تا بخورد شفا یابد.

خواص آیات قرآن کریم ص35

4) جهت آسان شدن وضع حمل:

از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است: هر کس با ایمان سوره مبارکه آل عمران را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بنویسد چون زن حامله ای آن را با خود دارد وضع حمل بر او آسان می شود.

خواص آیات قرآن کریم ص34

5) رفع وسواس و افکار فاسد:

الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿۱۶﴾

الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالأَسْحَارِ ﴿۱۷﴾

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَا بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱۸﴾

هر کس با ایمان این آیات را بر شکر سفید با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بخواند و آن را به شبنم که بر برگ درخت افتاده باشد حل کند و چهار روز متوالی ، هر روز از ان یک مثقال بخورد و در وقت غذا خوردن انجیر سفید بخورد وسواس و فکرهای فاسد از او زایل می شود و همه سختی ها بر او آسان می گردد.

خواص آیات قرآن کریم ص35

6) جهت برآورده شدن حاجت

در بعضی از تصانیف امام محمد غزالی مذکور است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هر کس با ایمان را حاجتی باشد سر بر سجده نهد و آیات (26-27) سوره آل عمران را با نیت و توجه به خدا و معنی آن بخواند:

قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲۶﴾

تُولِجُ اللَّيْلَ فِي الْنَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الَمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ (۲۷)

سپس این دعا را بخواند حاجتش به فضل خدا روا گردد:

یا الله یا الله یا الله انت الذی لا اله الا انت وحدکَ لا شریکَ لک، تَجَبَّرتَ مِن أن یکونَ لَکَ وَلَدٌ و تعالَیتَ عن أن یکونَ لکَ شریکٌ و تَعَظّمتَ عن أن یکون لکَ شبیهٌ و شُبهَةٌ و قهرتَ عن أن یکونَ لکَ ضدٌ و تکَرّمتَ من أن یکون لک وزیرٌ یا الله إقض حاجتی.

خواص آیات قرآن کریم ص35

7) ایمنی از شر ظالم

اگر کسی با ایمان آیات (122-126) را در نیمه شب جمعه بنویسد به شرطی که نویسنده با وضو باشد:

إِذْ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۱۲۲﴾

وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۱۲۳﴾

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَن يَكْفِيكُمْ أَن يُمِدَّكُمْ رَبُّكُم بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُنزَلِينَ ﴿۱۲۴﴾

بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُسَوِّمِينَ ﴿۱۲۵﴾

وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿۱۲۶﴾

و چون نماز صبح بگذارد بنشیند تا وقت طلوع آفتاب و به ذکر و تسبیح مشغول شود چون آفتاب بلند شود دو رکعت نماز بگذارد و در ررکعت اول (فاتحه) و آیة الکرسی را با نیت خالص و توجه به معنی آن بخواند و در رکعت دوم سوره فاتحه و آیات(285-286 بقره):

« آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ﴿۲۸۵﴾ لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴿۲۸۶﴾ »

را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بخواند و چون سلام نماز دهد 7بار استغفار بگوید: استغفرالله ربی و اتوب الیه» و سپس 7 بار بگوید: حَسبی اللهُ لا اله الا هو علیه توَکّلتُ و هو ربُّ العرشُ العظیم.

سپس تجدید وضو کند و این آیات را نوشته با خود دارد اگر از ظالمی ترسد ترس او زایل شود و قوت قلب حاصل گردد.

خواص آیات قرآن کریم ص40

8) حل مشکلات سخت:

اگر کسی با ایمان را مهمّی سخت پیش آید40 روز و هر روز 40 نوبت بعد از نماز ضبح این آیه را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی ان بخواند مهم او کفایت می شود.

خواص آیات قرآن کریم ص42

9) جهت ناسازگاری زن

هر کس با ایمان آیه را « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۲۰۰﴾

به نان جو یا گندم با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بنویسد و به زن ناسازگار دهد ناسازگاری زن زایل شود.

خواص آیات قرآن کریم ص44

ختم آیه شریفه «قل اللهم»

1) علماء نوشته اند: با وضوی کامل دو رکعت نماز بخواند و رو به قبله با خاطر جمع قل اللهم را تا بغیر حساب، 40 بار بخواند چون فارغ شد بر کاغذی به خط خوب بنویسد: نجوم

و آن را به جای پاک بچسباند و هر روز 40 بار به آن بنگردد و « قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴿۲۶﴾ تُولِجُ اللَّيْلَ فِي الْنَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الَمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ (۲۷)

را بخواند و در آن حال چشم از حروف برندارد و با کسی سخن نگوید تا 40 روز و دو نماز «قل اللهم » را بخواند.

نماز قل اللهم دو رکعت است و در هر رکعت بعد از حمد و توحید، 10 بار «قل اللهم… بغیر حساب» و در رکوع 10 بار بعد از رکوع 10بار، در سجده 10 بار، بعد از سجده 10 بار، و در سجده دوم و بعد از آن نیز هر یک 10 بار که جمعه 70 بار می شود و رکعت دیگر را نیز چنین به جا آورد و بعد از سلام در سجده بگوید: «رَبِّ أغفِر لی وَهَب لی مُلکاً لا یَنبَغی لِأحدٍ من بعدی إنّک انت الوهّاب » و حاجت را ازخدا بخواهد.

2) در هر رکعت بعد از حمد، 10 بار « قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

﴿۲۶﴾ تُولِجُ اللَّيْلَ فِي الْنَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الَمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴿۲۷﴾

را بخواند و بعد از سلام 10 بار بگوید: «یا ارحم الراحمین وَ انتَ خیرُ الرازقین» بعد 10 بار صلوات بفرستذ و سپس به سجده رود و بگوید: «ربنا اغفِرلنا وَأرحمنا وَهَب لَنا مُلکاً لا یَنبَغی لِأحدٍ من بعدی انّک انت الوهّاب»

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 06:04:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره الرحمن
الرحمن و نام دیگرش «آلاء» (1) پنجاه و پنجمین سوره قرآن است که مکی و 78 آیه دارد.
در فضیلت این سوره از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که فرمودند هر چیزی عروسی دارد و عروس قرآن سوره الرحمن است (2)
و در رویات دیگری آمده : هرکسی سوره الرحمن را قرائت کند خداوند به ضعف و ناتوانی او رحم می اورد و او توانایی ادای شکر نعمت های خدادادی را پیدا می کند(3)
امام صادق علیه السلام فرمودند: از قرائت سوره الرحمن و عمل به آن غافل نباشید زیرا این سوره در دل منافقان استقرار نمی یابد. در روز قیامت خداوند این سوره را به شکل انسانی در بهترین شکل و خوشترین بو وارد می کند تا اینکه در جایگاهی که نزدیکتر از آن وجود ندارد نزد خداوند می ایستد آنگاه خداوند می فرماید چه کسی در دنیا همواره تو را قرائت می کرد؟ سوره الرحمن در جواب می گوید ای پروردگارم فلان و فلان پس از آن چهره ایشان سفید و نورانی می شود خداوند به این گروه می فرماید هر کس را که دوست دارید شفاعت کنید آن گاه خداوند می فرماید به بهشت وارد شوید و هرجایی که دوست دارید سکونت گزینید(4)
از امام صادق علیه السلام نقل شده: هر کس سوره الرحمن را قرائت کند و همه جا پس از آیه «فبای الاء ربکما تکذبان» بگوید: «لابشیء من الائک رب اکذب» اگر در آن روز یا شب از دنیا برود شهید محسوب می شود(5)
از حضرت زهرا سلام الله علیها روایت شده است: قرائت کننده سوره الرحمن در ملکوت آسمانها و زمینها ساکن در بهشت فردوس خوانده می شود. (6)
آثار و برکات سوره
1)آسان شدن امور
از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده: هر کس این سوره را بنویسد و به خود همراه داشته باشد خداوند هر کار سختی را برای او آسان می کند. (7)
2) درمان درد چشم
امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر سوره الرحمن را بنویسند و همراه کسی که درد چشم دارد باشد، بهبود می یابد.(8)
3) بهبود بیماری طحال، قلب و…
مرحوم کفعمی در کتاب المصباح آورده است : اگر سوره الرحمن را بنویسند و بشویند و از آب آن بیاشامند برای بیماری طحال و دردها و بیماری های قلب مفید است و اگر نوشته آن را برای درد چشم و بیماری صرع به همراه داشته باشند بهبود میبخشد. (9)
4)آسان شدن وضع حمل
برای تسهیل وضع حمل آیه «سنفرغ لکم ایها الثقلان فبای الاء ربکما تکذبان» را بنویسند و بر پشت حامله ببندند بعد که فارغ شد آن را باز کنند. (10)

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 06:00:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره انبیاء

انبیاء بیست و یكمین سوره قرآن است كه مكی و 112 آیه دارد.

در فضیلت این سوره از نبی مكرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «هر كه سوره انبیاء را قرائت نماید، خداوند از او حسابرسی آسانی نماید و همه پیامبرانی كه نام هایشان در قرآن یاد شده است در روز قیامت با او مصافحه كرده و بر او درود می فرستند.» (1)

امام جعفر صادق علیه السلام در این باره فرمودند: «اگر كسی سوره انبیاء را تلاوت كند مانند كسی است كه با همه پیامبران الهی در بهشت نعمت های خداوند مرافقت و همراهی كرده است و زندگی دنیایی در چشم مردم با هیبت و شكوه خواهد بود.»(2)

آثار و بركات سوره

1) دیدن خوابی خوش

از نبی مكرّم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده: اگر سوره انبیاء را بر پوست آهویی نوشته و هنگام خواب در كنار رختخواب خود قرار دهند در خواب چیزهای خوشایندی می بیند كه قلبش بواسطه آن شاد می شود.(3)

2) درمان بیخوابی

از امام صادق علیه السلام روایت شده: هر كس سوره انبیاء را بر پوست آهویی بنویسد و در كنار رختخواب خود قرار دهد و بخوابد تا وقتی این نوشته از آنجا برداشته نشود از خواب بیدار نمی شود و این دستور برای بیماران و كسانی كه به علت افكار یا ترس و بیماری نمی توانند شب بخوابند و بیداری می كشند مناسب است و به اذن خداوند خوب می شود.(4)

3) درمان درد ران

برای درمان « درد ران پا» امام علی علیه السلام فرموده اند: در ظرف بزرگی از آب گرم بنشیند و دستش را بر جایگاه درد بگذارد و آیه [30] سوره انبیاء را قرائت نماید. (5)

4) درمان بیماری درد معده

سعد بن سعد از امام كاظم علیه السلام روایت كرده است كه روزی ایشان به یكی از یارانشان كه از درد معده ناراحت بود فرمود: «مقداری آب بگیر و با این آیه كه می گویم تعویذ كن3 بار بگو: « یریدُ اللهُ بكُمُ الْیسْرَ وَ لا یریدُ بكُمُ الْعُسْرَ» و بعد آیه [30] سوره انبیاء را بخوان، سپس آن آب را بنوش و دستت را روی شكمت بكش، ان شاء الله بهبود خواهی یافت.(6)

5) آثار ذكر یونسیه[آیه 87]:

الف) برای آزادی از زندان؛

ب) برای برآمدن مهمات كلی و جزیی؛

ج) دور كردن دشمن؛

د) از بین بردن حزن و اندوه.

بخواند: « لا اله الا انت سبحانک انی كنت من الظالمین» و به هیچ عنوان كمتر نباشد.(7)

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:59:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره دخان
دخان؛ چهل و چهارمین سوره قران است که مکی و 95 آیه دارد.
در فضیلت سوره دخان از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده: هر کس سوره دخان را در شب ها قرائت کند، خداوند گناهان گذشته اش را می آمرزد(1)
در روایت دیگری آمده است: هر کس در شب جمعه سوره دخان را قرائت کند بخشیده خواهد شد.(2)
همچنین از ایشان روایت شده که فرمودند: هر کس در شب یا روز جمعه سوره دخان را قرائت کند خداوند خانه ای در بهشت برای او بنا می کند. و کسی که در شب جمعه سوره دخان را قرائت می کند در حال صبح می کند که خداوند او را آمرزیده است و او را با حورالعین تزویج خواهد کرد(3)
امام باقر علیه السلام فرمودند: هر کس سوره دخان را در نمازهای واجب و نافله های خود بخواند خداوند وی را در روز قیامت در زمره ایمنان برانگیزاند و در سایه عرش خود جای دهد و حسابش را آسان کند و نامه عملش را به دست راستش دهد.(4)
آثار و برکات سوره
1) امان یافتن از شر جن
چون سوره دخان را بنویسی و بر طفل ببندی از شر جن و گزنده ها ایمن شود.(5)
2) جهت شکوه و هیبت نزد مردم
هر کس این سوره را بنویسد و با خود همراه داشته باشد در چشم مردم با هیبت باشد و هر کس آن را بشوید و از آن آب بنوشد از شر سخن چین در امان خواهد بود(6)
3) برآورده شدن حاجت
از امام صادق علیه السلام نقل شده: هر که 70 بار جهت مهمات این سوره را بخواند حاجتش روا گردد و نیز هر که این سوره را بنویسد و با خود دارد خلایق او را دوست دارند(7)
4) خلاصی از وسوسه های شیطانی
از پیامبر اکرم نقل شده است: اگر سوره دخان را بنویسد و به همراه داشته باشد از مکر و حیله های شیطان در امن است و اگر این نوشته را شب هنگام زیر سر خود بگذارد در خواب رویاهای شیرین و خوش می بیند و از اضطراب شبانه خلاص می شود…(8)
5) برطرف شدن درد سر
اگر این سوره را بنویسند و آب آن را بر کسی که درد سر دارد بنوشانند خوب می شود…(9)
6) جهت زیاد شدن سود و مال
اگر تاجر ها و کاسب ها نوشته این سوره را در محل کسب خود قرار دهند سود فراوان خواهند کرد و صاحب مال زیاد خواهند شد(10)

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:57:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره توحید

یکصد و دوازدهمین سوره قران کریم است که مکی و 4 ایه دارد. این سوره را «اخلاص، صمد، اساس، برائة، جمال، معرفت، مانع، نور، تفرید، تجرید، ولایت» (1) نیز می گویند.

این سوره از ارزشمندترین سوره های قرآن است که به قرائت و ارتباط با آن بسیار سفارش شده است و آثار و فواید بیشماری دارد.

امام باقر علیه السلام فرموده اند: سوره توحید برابر با یک سوم قران است. (2)

امام رضا علیه السلام نیز فرمودند: هر کس سوره توحید را بخواند و به ان ایمان داشته باشد توحید را شناخته است.(3)

رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم فرموده اند این سوره را زیاد بخوانید زیرا این سوره نور قرآن است. (4)

هم چنین از ایشان نقل شده است: هر کس سوره توحید را قرائت نماید با خواندن آیه اول، خداوند هزار نگاه به او می کند و با خواندن آیه دوم، خداوند هزار دعای او را مستجاب می کند و با آیه سوم هزار خواسته اش را به او می دهد و با آیه چهارم، هزار حاجت از حاجت های دنیا و آخرتش را روا می کند.(5)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: هر کس سوره توحید و قدر را در روز یا شبش 100بار قرائت نماید خداوند پس از مرگش نوری در قبر او قرار می دهد و نوری در پیش و پس او قرار گرفته و او را تا بهشت همراهی می کند.(6)

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس سه روز بر او بگذرد وسوره توحید را نخواند خوار شده و بند ایمان از او برداشته می شود و اگر در آن حال بمیرد در حال کفر مرده است.(7)

و نیز می فرمایند: هر که روزی بر او بگذرد و در نمازهای 5 گانه اش سوره توحید را نخواند به او گفته می شود تو از نمازگزاران نیستی.(8)

قرائت این سوره در بسیاری از مکان ها و زمان ها مانند پس از نماز صبح، بعد از هر نماز واجب، هنگام خواب و… سفارش شده است.

آثار و برکات سوره

1) شفا دهندگی

در این باره در سخنی از امام باقر علیه السلام آمده است: هر کس سوره حمد و سوره توحید او را شفا ندهد هیچ چیز دیگری او را شفا نخواهد داد همه بیماری ها با این دو سوره درمان می شود.(9)

2) درمان تب

هر کس که حضرت زهرا سلام الله و فرزندانش را دوست دارد و دچار بیماری تب شود سوره توحید را 1000 بار بخواند آنگاه خداوند را به حق فاطمه قسم دهد که شفا خواهد گرفت.(10)

3) درد چشم

از امام صادق علیه السلام نقل شده است: هر کس این سوره را بر درد چشم بخوانند به قدرت خداوند دردش آرام می گیرد.(11)

4) درد دندان

از امام باقر علیه السلام نقل شده: هر گاه احساس درد دندان کردی سوره حمد و توحید را بخوان در حالی که دست خود را بر موضع درد گذاشته ای و پس از ان ایه 88 سوره نمل را قرائت کن دردش ارام می گیرد.(12)

5) امنیت

امنیت خواهی و پرهیز از خطرات و حوادث ناگوار از خواسته های اولیه و همیشگی انسان هاست و مردم از هر گونه حادثه و بدی ای که زندگی آرام و بی دردسر آنها را دچار تشویش و گرفتاری کند مخالفند و در پی دستاویز هایی برای امان جویی از این ناگواری ها هستند. سوره توحید از این دستاویزهای محکم الهی است که به وسیله آن می توان خود را در آغوش امیت الهی قرار داد . مواردی که به امنیت جویی از سوره توحید سفارش شده است از این قرار است:

الف: هنگام سفر

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده: هر کس که می خواهد به سفری برود دو طرف چهارچوب در را بگیرد و 11 بار توحید را قرائت نماید خداوند پاسبان او خواهد بود تا به منزلش بازگردد.(13)

ب: هنگام خروج از خانه

امام صادق علیه السلام می فرماید: هر کس هنگام خرج از منزل 10 مرتبه سوره توحید را بخواند هموراه در حفظ و حراست خداوند است تا به خانه بازگردد.(14)

ج: وارد شدن بر حاکم یا قدرتمند

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده: هر وقت بر حاکم یا ستمگری وارد شوی در حالی که به او نگاه می کنی سوره توحید را سه مرتبه بخوان و دست چپت را مشت کن و برا این حال باشد تا از نزد او بیرون می روی.(15)

امام صادق علیه السلام نیز فرموده اند: هر کس پیش از رفتن به نزد قدرتمند و زورگویی سوره توحید را قرائت کند خداوند به واسطه آن مانع زیان دیدن او می شود.(16)

د: هنگام خواب

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: هر کس هنگام خوابش سوره توحید را قرائت نماید خداوند50 فرشته را مأمور حراست و نگهبانی او قرار می دهد.(17)

6) رفع فقر و تنگدستی

از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده است: هر وقت وارد منزل می شوید سوره تحید را بخوانید زیرا این کار فقر را از بین می برد. (18)

7) بخشش گناهان

قرائت سوره توحید از عوامل پاک شدن گناهان است . رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده اند: هر کس در شب یا روز جمعه ، 200 مرتبه سوره توحید را در نماز 4 رکعتی (2تا دو رکعت) بخواند یعنی درهر رکعت بعد از حمد 50 بار توحید را بخواند گناهانش بخشیده می شود هر چند به اندازه دریا باشد. (19)

در فقه الرضا امده است: هر کس سوره توحید را 21 بار بخواند خداوند قصری در بهشت برای او بنا می کند و هر کس 41 بارقرائت کند خداوند همه گناهانش از گذشته و اینده را می آمرزد.(20)

امام صادق علیه السلام در این باره فرمودند: هر کس این سوره را در هنگام خواب بخواند خداوند گناهان 50 سال گذشته اش را می بخشد. (21)

8) استجابت دعا

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در بیان شرایط یک نماز فرمودند: در رکعت اول پس از حمد توحید را بخواند زیرا دعای پس از آن مستجاب می شود و بدین وسیله دعای قنوت آن نیز مستجاب می گردد.(22)

9) امان از گناه

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: هر کس نماز صبح را بر پا دارد و پس از نماز در جایش بنشیند و سوره توحید را 11 مرتبه قبل از طلوع خورشید قرائت کند آن روز مرتکب گناه نمی شود هر چند شیطان به سوی او طمع کند. (23)

10) برکت

ایجاد برکت در عمر، زندگی ، کار ، مطالعه،… از عوامل موفقیت در این کارهاست. عوامل بسیاری برای انسان ایجاد برکت می کنند و اسباب زیادی مانع برکت هستند. قرائت سوره توحید از عوامل ایجاد برکت است.

در سخن امام باقر علیه السلام آمده است: هر کس سوره توحید را یک بار بخواند مایه ایجاد برکت بر او می شود و هر کس این سوره را دو بار بخواند بر او و خانواده اش برکت داده می شود و اگر آن را سه بار قرائت نماید به او و خانواده و همسایگانش برکت داده می شود. (24)

ختومات مجرب

• از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است: در روز 5شنبه چهار رکعت نماز بجای آورد یعنی در هر دو رکعت یک سلام و به این شکل عمل کند:

1- رکعت اول: سوره حمد و توحید 11 مرتبه

2- رکعت دوم: سوره حمد و توحید 21 مرتبه

3- رکعت سوم: سوره حمد و 31 مرتبه نوحید

4- رکعت چهارم: سوره حمد و 41 مرتبه توحید را بخواند و بعد از فارغ شدن از نماز، 51 مرتبه توحید را بخواند و 51 مرتبه صلوات بفرستد و پس از آن به سجده رود و در سجده 100 مرتبه بگوید: «یا الله یا الله» بعد از آن دعا کند به آنچه می خواهد می رسد.

پیامبر فرمودند: کسی که این نماز را بجا آورد و از خداوند بخواهد که کوه ها از همدیگر زوال پیدا کنند خواهد شد یا نزول باران را بخواهد خواهد شد و اینکه حجابی میان او و پروردگار نخواهد بود و اینکه خداوند هر آینه غضب خواهد کرد به کسی که این نماز را به جای آورد و حاجت خود را نخواهد.(25)

• ختم «الله الصمد» در شب جمعه 41 هزار بار بسیار مجرب است.

• جهت توانگری: در 3 شب جمعه هر شبش دو رکعت نماز بگذارد و در هر رکعت 10 مرتبه سوره حمد و 11 مرتبه سوره توحید را بخواند و بعد از سلام 100 مرتبه صلوات بفرستد.(26)

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:55:00 ب.ظ ]




سوره حمد

تعداد آیات: 7 آیه

مکی یا مدنی: مکی

نام های دیگر سوره: فاتحة الکتاب، ام الکتاب، ام القرآن، سبع المثانی، وافیه، شافیه، کافیه، صلوة، حمد، …

فضائل سوره حمد

عن امیر المومنین علیه السلام عن الرسول صلی الله علیه واله و سلم ان الله تعالی قال لی یامحمد «و لقد اتیناک سبعا من المثانی و القران العظیم» .فافرد الامتنان علی بفاتحه الکتاب و جعلها بازاء القران و ان فاتحه الکتاب اشرف ما فی کنوز العرش. وان الله عز و جل خص محمدا و شرفه بها و لم یشرک معه فیها احدا من انبیاءه ما خلا سلیمان فانه اعطاه منها « بسم الله الرحمن الرحیم» حکی عن بلقیس حین قالت «انی القی الی کتاب کریم انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم.» الا فمن قراها معتقدا لموالاة محمد و اله الطیبین. منقادا لامرها مومنا بظاهرها و باطنها.اعطاه الله بکل حرف منها افضل من الدنیا و ما فیها و من اصناف اموالها و خیراتها.ومن استمع الی قاری یقرأها کان له قدر ما للقاری . فلیستکثر احدکم من هذا الخیر المعرض لکم فانه غنیمه لا یذهبن اوانه فتبقی فی قلوبکم الحسرة.

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: از پیغمبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمود: به تحقیق خدای متعال به من گفته: ای محمد به تو هفت آیه از مثانی و قرآن عظیم داده ایم. پس فاتحه الکتاب را جدا کرد و بر من منت گذاشت آن را در برابر قرآن عظیم قرار داد». و به تحقیق فاتحه الکتاب بهترین چیزی است که در گنج های عرش است و خدای عزوجل این سوره را به طور اختصاصی به محمد داد و بدین سبب او را با عزت کرد و هیچ یک از پیغمبرانش را با او در این فضیلت شریک نکرده ست به جز سلیمان که خدای تعالی به او «بسم الله الرحمن الرحیم» را از فاتحه الکتاب داده است و از بلقیس حکایت کرده که گفت: به درستی که نوشته ای عزیز و گرامی از سلیمان به من رسیده است و نوشته این است که هر کس «بسم الله الرحمن الرحیم» را بخواند و به محمد و دوستی اهل بیت او اعتقادداشته باشد و ایمان قلبی و ظاهری به ایشان داشته باشد خداوند به ازای هر حرفی که از آن سوره پاداش و ثوابی بهتز از دنیا و انچه از مال ها و خوبی ها در آن است به او می دهد و کسی که به صوت خواننده این سوره گوش دهد ثوابش مانند کسی است که این سوره را می خواند پس هر یک از شما باید بسیار کوشش کند تا ین ثواب و پاداش را به دست آورد که غنیمیتی است که نباید از آن گذشت تا حسرت و افسوس آن بماند.

تفسیر البرهان ج1 ص104

عن النبی صلی الله علیه وآله وسلم: فضل السورة الحمد کفضل حملة العرض، من قرأها اعطاه الله ثواب حملة العرش.

مستدرک الوسائل ج4 ص330

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: فضیلت سوره حمد مانند فضیلت حاملان عرش است، هر کس آن را قرائت کند، ثوابی مانند ثواب حاملان عرش به او داده می شود.

قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم: من قرأها فاتحة الکتاب اعطاه الله من الاجر بعدد کل کتب انزل من السماء قرأها و ثوابها.

الاختصاص ص39

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: هرکس سوره حمد را قرائت کند خداوند به عدد خواندن تمام کتابهایی که از آسمان نازل شده به او ثواب و پاداش عنایت می فرماید.

عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: فاتحة الکتاب تعدل ثلث القران.

مستدرک الوسائل ج4 ص331

ابن عباس از پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» نقل کرده است که: سوره حمد دو سوم قرآن کریم است.

عن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم انه قال: لو ان فاتحة الکتاب وضعت فی کفة المیزان و وضع القرآن فی کفة ارجحت فاتحة الکتاب سبع مرات.

مستدرک الوسائل ج4 ص330

در روایتی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمده است: اگر سوره حمد را در یک کفهٔ میزان و باقی سوره های قرآن را در کفهٔ دیگر قرار دهند، سوره «حمد» هفت برابر سنگین تر است.

قال رسول الله صلی الله علیه وآله سلم: أیما مسلم قرد فاتحة الکتاب اعطی من الاجر کانما قرأ ثلثی القرآن و اعطی من الاجر کانما تصدق علی کل مومن و مؤمنة.

مجمع البیان ج1 ص36

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم: هر مسلمانی که سوره‌ ‌حمد را قرائت نماید، اجری مانند قرائت دو سوم قرآن به او عطا می شود، و نیز اجری مانند صدقه بر مردان و زنان مومن عنایت می شود.

عن ابی ابن کعب: قرأت علی رسول الله فاتحة الکتاب فقال: والذی نفسی بیده ما انزل الله فی التوراة و الانجسل و لا فی الزبور و لا فی الفرقان مثلها هی ام الکتاب و ام القران و هی سبع المثانی و هی مقسومة بی ن الله و بین عبده و یعبده ما سأل.

مستدرک الوسائل ج1

ابن کعب می گوید: سوره فاتحه الکتاب را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم قرائت کردم خضرت فرمود: قسم به کسی که جانم به دست اوست درتورات و انجیل و زبور و فرقان ، مثل این سوره نازل نشده است و این سوره مادرکتاب و مادر قران است و هفت آیه دارد و تقسیم می شود بین خدا و بنده اش، و برای بنده است آنچه که از خدا بخواهد.

آثار و برکات سوره حمد

دربارهٔ تشویق به شفاجویی از سوره «حمد» روایات زیادی وارد شده است که برخی از این روایات عمومی بوده و به استفاده از این سوره برای همه دردها سفارش شده و در برخی از آنها به درمان بیماری و درد خاصی ترغیب شده است.

قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم لجابر: یا جابر ألا علمک أفضل سورة انزلها الله فی کتابه؟ فقال جابر: بلی –بابی انت و امی- یا رسول الله علمنیها، قال: فعلمه «الحمدلله» ام الکتاب . ثم قال له: یا جابر ألا أخبرک عنها؟ قال: بلی بابی انت و امی فاخبرنی. قال: هی شفاء من کل داء الا السام یعنی الموت.

تفسیرالبرهان ج1 ص106

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم به جابر فرمود: ای جابر! آیا بهترین سوره را که خدا در قرآن نازل کرده به تو یاد دهم؟ جابر گفت: بلی پدر و مادرم فدای تو باد آن را به من بیاموز.

پیامبر سوره حمد را به جابر آموخت و فرمود: ای جابر آیا صفت و عظمت این سوره را برای تو بگویم؟ جابر گفت: بله پدر و مادرم فدای تو باد آن را بیاموز.

حضرت فرمود: سوره حمد هر مرضی به جز مرگ را شفا می دهد.

قال الصادق علیه السلام: من نالته علة، فلیقرأ الحمد فی جیبه سبع مرت فان ذهبت ، و الا فلیقرأها سبعین مرة و أنا الضامن له العافیة.

تفسیرالبرهان ج1 ص107

امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که مرضی به او برسد سوره حمد را در گریبانش هفت مرتبه بخواند پس اگر مرض از بین رفت چه بهتر، و گرنه هفتادبار بخواند و من ضمانت می کنم که سلامتی یابد.

برخی از خواص سوره حمد:

1) زیادی نور چشم:

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: چون کسی را درد چشم باشد یا در بینایی او ضعفی باشد در اول ماه چون هلال ماه را ببیند دست بر چشم خود بنهد و سوره فاتحه را 10 بار با نیت خالص و توجه به معنی آن بخواند و در آخر سوره مبارکه «توحید» را 3بار بخواند بعد از آن 7بار بگوید: « یا ربِّ قَوِّ بَصَری » سپس بگوید: « اللهم اکف انت الکافی، اللهم عاف انت المعافی». درد چشم و ضعف بینایی به صحت مبدل می گردد.

خواص آیات قرآن کریم، محمدتقی نجفی ص10

دیگر آنکه هر کس با ایمان سوره حمد را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بنویسد به مشک و زعفران در جامی آبگینه و بشوید آن را از آب بارانی که در کانون الاخر (ماه سوم از ماههای سریانی) که هوا شروع می کند به سرد شدن ، آمده باشد و در وقت شستن «سوره حمد» را بخواند و به این آب، سرمه اصفهانی بساید و در چشم کند، امراض چشم زایل می شود و روشنی چشم زیاد می گردد و به صحت و سلامتی چشم را نگاه می دارد.

همان، ص14

2) جهت رفع تب:

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: هر کس، با ایمان سوره مبارکه فاتحه را چهل بار بر قدح آب با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بخواند و آن آب را بر روی کسی که تب دارد بپاشد تب از او زایل می شود.

خواص آیات قرآن کریم محمدتقی نجفی ص12

3) قبولی نزد سلاطین

چون در ساعت اول روز جمعه «سوره مبارکه فاتحه» را در ظرف طلا به مشک و کافور با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بنویسد و به گلاب بشوید و ان گلاب را در شیشه کند و هر روز از ان به قدری بر روی خود بمالد جاه و قبول او نزد سلاطین و حکام زیاد می شود و از هر چه ترسد ایمن گردد.

خواص آیات قرآن کریم محمدتقی نجفی ص14

4)ایجاد برکت

در کلامی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم آمده است:

هرکس، هنگامی که وارد خانه خود می شود، سوره حمد و توحید را قرائت نماید خداوند فقر را از خانه او دور کرده و برکت زندگی او را به حدّی زیاد می کند که به همسایگانش نیز می رسد.

از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است:‌«هرکس سوره حمد را قرائت کند، به لطف و عنایت الهی، درهای خیر دنیا و آخرت به روی او گشوده خواهد شد.»

قرآن درمانی روحی و جسمی، ص 65 به نقل از الدرالمنثورج6

5) درمان کاهلی و تنبلی

هر کس با ایمان بر خواندن سوره مبارکه فاتحه مداومت نماید در شب و روز، خداوند متعال زایل می کند از او کاهلی و سست دلی و جمیع آفات و عاهات را.

خواص آیات قرآن کریم ص14

ختومات مجرب

1) برکت و گشایش روزی

از مولا علی علیه السلام نقل شده است:

اذا ما کنت ملتمسا لرزق و نجح القصد من عبد و حر و تظفر بالذی تهوی سریعا و تامن من مخالفة و عذر ففاتحة الکتاب فان فیها لما املت سرا ای سر فلازم درسها عقبی عشاء و فی صبح و ظهر ثم عصر و لازمها بمغرب کل لیل الی التسعین تتبعها بعشر تنل ما شئت من عز و جاه و عظم مهابة و علو قدر و عز و لا تغیره اللیالی بحادثة من النقصان تجری و توفیق و افراح دوما و تامن من نکاله کل شر و لا تحتج الی احد بشی ء فلا تفجع بمکروه و ضرّ و من جوع و فانک ان فعلت اتاک آت بما یغنیک عن زید و عمرو.

مجمل ترجمه این عبارت شریف این است:

«اگر رزق و روزی و ثروت زیادی می خواهی و دوست داری از هر بنده و آزادی بی نیاز باشی و به زودی به آرزوهایت برسی و از غل و غش و حیله در امان باشی؛ پس «فاتحة الکتاب» را بخوان که اسرار عجیبی در ان نهفته است. برای رسیدن به آرزوها و حاجت هایت، این سوره را در پنج نوبت(صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا) 100 مرتبه تلاوت کن.

پس ٱنچه که از عزت و مقام و حرمت می خواهی، به ٱن می رسی، و ٱن عزّتی که هیچ وقت تغییر و با حادثه های زمان کاستی پیدا نمی کند و نیز توفیق و خوشحالی مداوم به تو می رسد و از همه شرها و ناراحتی ها و ضررها در امانی. هیچ وقت تو را گرسنگی و برهنگی و جدایی یار نمی رسد، و هیچ کس به تو برای امر و نهی مسلط نمی شود، و در حفظ الهی هستی و به ٱرزوهایت در زندگی می رسی.پس اگر این ختم را همیشه ادامه دادی، شخصی به عنایت الهی به سوی تو می ٱید و تو را از دیگران بی نیاز می کند.

قرآن درمانی روحی و جسمی، ص 66 به نقل از شمس المعارف الکبری

2) نماز عجیب و مشکل گشا

اگر کسی به نیت قضای حاجت دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت 19 مرتبه بسم الله الرحمن الرحیم بگوید و بعد از ان سوره حمد را تلاوت نماید و بعد از تمام شدن نماز 786 مرتبه آیه بسم الله الرحمن الرحیم را بگوید هر حاجتی داشته باشد برآورده خواهد شد. انشاءالله.

قرآن درمانی روحی و جسمی 67به نقل از شمس المعارف الکبری

3) جهت عزت و شخصیّت و حفظ آبرو

در روز جمه شروع کند تا 41 روز، و هر روز 41 مرتبه سوره مبارکه حمد را بخواند و بعد از اتمام بلافاصله 13 بار این دعا را بخواند:

« یا مُفَتِّحُ فَتَّح یامُفَرِّجُ فَرَّج یامُسَبِّبُ سَبَّب یامُیَسِّرُ یَسَّریامُسَهِّلُ سَهَّل یا مُتَمِّمُ تَمَّم برحمتک یا ارحم الراحمین»

دو هزار و یک ختم ص48

4) جهت دفع بلا ودشمن و نیل به مقاصد و حصول مهمات

قبل از شروع 3صلوات بفرستد و دو رکعت نماز بخواند به قصد طلب حاجت و بعد از نماز نیز 3 صلوات بفرستد و از روز یکشنه شروع کند.

روزیکشنبه 70 مرتبه سوره مبارکه حمد و روز دوشنبه 60 بار، سه شنبه 50 بار، چهار شنبه 40بار، پنج شنبه 30بار، جمعه 20 بار، و روزشنبه 10 بار بخواند انشاءالله به مقصد رسد.

دو هزار و یک ختم ص 49

5) جهت کسب مطالب و بطلان سحر و تحبیب:

خواندن و با خود داشتن سوره حمد به ترتیبی که در زیر می آید اثر عجیب دارد:

«بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین الرحمن الرحیم أقسمتُ علیکم یا مَعشَر الارواح الرّوحانیّة و الموکلین بهذه السّورة بحق جبرائیل. الرحمن الرحیم مالک یوم الدین أقسمتُ علیکم یا مَلِکَ المُوکّلَ بهذه الایات اُجیبوا داعی الله و بحقّ میکائیل. ایاک نعبد و ایاک نستعین اقسمتُ علیکم یا ملائکة الموکلین بهذه الاسماءِ العظام و بحقّ اسرافیل و حَمَلةَ العرشِ العظیم. اهدنا الصراط المستقیم انّه لَقَسم لو تعلمون عظیم بحقّ عزراییل. صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاالضالین أجیبونی و أطیعونی یا ملِکَ المُوکّلِ بالاسماء العظام الاولین و الاخرین. هذه السُورةِ الشریفة و الایات المبارکات بحق قل قل قل قل هو الله احد و بحقّ النّورِ الطیّبُ الطاهر المصطفی محمد و آله و إقضی حاجتی برحمتک یا ارحم الراحمین»

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:53:00 ب.ظ ]




اهمیت و انواع نماز در قرآن از زبان حجت‌الاسلام قرائتی

رییس ستاد اقامه نماز درباره راه خاشع شدن انسان مقابل نماز، ابراز داشت: با تفكر و اندیشه در خلقت خود می‌توانید پی به نعمت‌های خداوند ببرید و در برابر دستورات او متواضع شوید.
حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی رییس ستاد اقامه نماز كشور در جمع دانش‌پژوهان مركز تخصصی نماز به موضوع «اهمیت نماز» پرداخت كه مشروح سخنان وی منعكس می‌شود:
اهمیت نماز
اهمیت نماز از آدم تا خاتم از زمین تا آسمان، زمین زلزله می‌شود، نماز واجب می‌شود، آسمان باران ندارد، نماز باران می‌خوانند، نوزاد در زایشگاه به دنیا می‌آید، در گوش او اذان و اقامه می‌گویند و در قبر قرار می‌گیرد، نماز می خوانند، چه واجبی داریم كه از آدم تا خاتم است، چه واجبی داریم كه از زایشگاه تا قبرستان باشد.
این مطالب است كه حساب نماز را از همه چیز جدا می‌كند.
88 بار فقط لفظ صلاة آمده، غیر از لفظ عبادات، سجده، قنوت، تسبیح، ذكر، چه واجبی را این‌قدر خداوند به آن بها داده است.
چه واجبی است كه از همه كمالات این كمال را می‌گوید؛ در زیارت وارث اول می‌گوییم: «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاَةَ وَآتَیْتَ الزَّكَاةَ وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَر»[1] بعد از این مطلب خطاب به امام حسین(ع) می‌گوییم جاهدت فى اللّه.
این چه واجبی است كه می‌ارزد هر كلمه‌اش یك گلوله بخورد، چون نماز ظهر عاشورا امام حسین(ع) دو ركعت نماز سی و پنج كلمه است، سی و پنج تیر رها كردند.
تمام مردمی كه حج می‌روند یا برای حج می‌روند یا برای عمره ولی بنیان‌گذار مكه وقتی كه به مكه رفت، گفت: خدایا آمده‌ام مكه نه برای حج است نه برای عمره، گفت: «رَبَّنا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ» [2]، نماز چه قدر اهمیت دارد كه پیامبرخدا زن و فرزندش را در وادی بی‌آب علف رها می‌كند تا نماز اقامه شود.
نكته‌هایی درباره جایگاه نماز
- هیچ عبادتی 350 رقمی نداریم، حج دو الی سه رقم است، روزه هم این گونه است، ولی 350 نماز مستحبی داریم.
- بررسی مهندسی نماز (چرا نماز آیات پنج تا ركوع دارد)، ما روی مهندسی نماز كار نكرده‌ایم.
- ریتم نماز كار نشده (بحث قرائت و آهنگ نماز)
- در مورد كلمات نماز كار نشده، مثلاً چرا ایاك نعبد بر ایاك نستعین مقدم شده است.
-چهار نوع نماز در قرآن داریم:
1- نماز شكر؛ خداوند در سوره بقره می‌فرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذی خَلَقَكُمْ وَالَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[3]، اى مردم! پروردگار خود را پرستش كنید آن كس كه شما و كسانى را كه پیش از شما بودند آفرید تا پرهیزكار شوید.
خداوند در آخر قرآن در سوره قریش می‌فرماید: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ»، چرا عبادت خداوند كنم، «الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» [4]، پس (به شكرانه این نعمت بزرگ) باید پروردگار این خانه را عبادت كنند، همان كس كه آن‌ها را از گرسنگى نجات داد و از ترس و نا امنى ایمن ساخت.
2- نماز رشد؛ این نماز كلاسش از نماز شكر بالاتر است: قرآن كریم می‌فرماید: «وَأَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»[5]، و نماز را برپا دار كه نماز (انسان را) از زشتی‌ها و گناه باز مى‏دارد، این نوع نماز كارخانه انسان را می‌سازد.
3- نماز دیگر، نماز انس است؛ خداوند به حضرت موسی(ع): «وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی»[6]، و نماز را براى یاد من بپادار، چون نماز یاد من خداست، پس با یاد خدا انس می‌گیرد، ذكر و یاد خدا چه فایده‌ای دارد، «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[7]، آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش مى‏یابد.
و فایده اطمینان و آرامش چیست؟ قرآن كریم می‌فرماید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً»[8]، تو اى روح آرام‏یافته، به سوى پروردگارت بازگرد، در حالى‌كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.
4- نماز تقرب كه در سوره علق آیه كه سجده واجب دارد، ذكر شده: «…وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ»[9]، خداوند به پیامبر می فرماید اگر می‌خواهی به من نزدیك شوی، راهش سجده كردن است .
چه كنیم بچه‌ها را به نماز دعوت كنیم؟
خیلی‌ها نسبت به نماز سنگین هستند، چه كنیم كه این سنگین نماز را از این افراد بگیریم، قرآن كریم می‌فرماید: «وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ وَإِنَّها لَكَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ»[10]؛ از صبر و نماز یارى جویید (و با استقامت و مهار هوس‌هاى درونى و توجه به پروردگار، نیرو بگیرید) و این كار، جز براى خاشعان، گران است.
چرا نماز برای بعض افراد سنگین است، چون خشوع ندارند.
چه كنیم كه این افراد خشوع داشته باشند و دوای خشوع چیست؟
مقدمه: نماز سنگین است مگر برای خاشعین اگر نسل جوان را بخواهیم به نماز دعوت كنیم باید خشوع را اضافه كنیم.
برای خشوع مثالی ذكر می‌كنم كه ملموس شود، یك جوانی با پدر پیرش در پارك نشسته بود، چند قدم آن طرف‌تر پرنده‌ای روی زمین نشسته بود، پیرمرد رو كرد به فرزندش كه این پرنده چیست؟ جوان گفت: گنجشك است چند دقیقه دیگر مجدد پدر پیر از فرزندش پرسید، این پرنده چیست؟ كمی ناراحت شد و گفت: گنجشك بعد از گذشت لحظه‌ای مجدداً پیرمرد از جوانش پرسید: این پرنده چیست، جوان ناراحت شد و با عصبانیت فریاد زد: گنجشك است، پیرمرد ناراحت شد و رفت دفترچه یاداشتی را آورد و ورق زد و به جوانش گفت: یك بار كوچك بودی، بیست الی سی بار همین سؤال را از من پرسیدی و من هر وقت با قربانت و عزیزم جواب تو را دادم، اما من الان سه بار پرسیدم، تو بر سر من فریاد زدی، جوان خجالت كشید و پدر را در آغوش گرفت و معذرت خواهی كرد.
این خشوع و تواضع است، ما باید مردم خصوصاً نسل جوان را نسبت به نماز متواضع كنیم .
راه خاشع شدن و متواضع كردن مردم خصوصاً نسل جوان نسبت به دستورات خداوند چیست؟
1- شمردن نعمت‌های خداوند: «أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَلِساناً وَشَفَتَیْنِ»[11]، «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً وَالْجِبالَ أَوْتاداً»[12]، نعمت خداوند را باید آن‌قدر برای اشخاص تارك الصلاة و كاهل الصلاة بشماریم تا خجالت بكشند و متواضع شوند.
و یكی از راه‌های نعمت شماری نعمت‌ها برعكس كردن نعمت‌ها است، «تعرف الاشیاء باضدادها»، مثلاً اگر خداوند آب را تلخ قرار می‌داد، چه می‌كردید، «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ»[13]، هر گاه بخواهیم، این آب گوارا را تلخ و شور قرار مى‏دهیم، پس چرا شكر نمى‏كنید.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:00:00 ب.ظ ]




راههاي جذب ديگران به نماز <1>

الف) ( تبيين نياز دروني انسان ها به نيايش و پاسخ اين نياز توسط نماز )

براي هر قشري به زباني بايد سخن گفت : مخصوصا با جوان ها ، دانش آموزان دبيرستاني و دانشگاهيان، بايد با زبان خاصي صحبت كرد اگر در برخورد با آنان فقط به ترجمه ي اين آيه اكتفا كنيم كه : « ان الصلوه تنهي عن الفحشاء و المنكر» (1) شايد كافي نباشد ، چون معلوم نيست كه او چندان از فحشا و منكر كه بدان آلوده شده ناراحت باشد ، هنوز به گرفتاري هاي آن دچار نشده ، بايد ما اين آيه را توضيح بدهيم و بگوييم چرا نماز ، انسان را از فحشا و منكر باز مي دارد . نماز به تو چه مي دهد كه تو به سراغ فحشا و منكر نمي روي . سعي كنيم جوانان را با طعم شيرين نماز آشنا كنيم .

مسئله ي نماز ، مسئله نيايش است و بايد از نيازي كه انسان به نيايش دارد سخن به ميان آوريم ما بايد جوان ها را متقاعد كنيم كه به نيايش در برابر خداوند احتياج دارند. بايد نماز را در ارتباط با انسان و نيازهاي حقيقي انسان براي آنها تعريف كنيم كه انسان موجودي است كه با اين دنياي مادي و ظاهري و ظواهر و مظاهر آن سيراب و اقناع نمي شود ، انسان در اين جهان خود را غريب و تنها احساس مي كند ، لذا به هر چيزي رو مي كند . تا وقتي به خواسته ي خود نرسيده گمان مي كند كه آرزوهايش را برآورده مي كند ؛ ولي وقتي به آن مي رسد دچار پوچي مي شود . اين تصوير سراب گونه ي جهان را ما بايد ترسيم كنيم . اين بيان قرآني را ما بايد ترسيم كنيم كه در اين دنيا تا زماني كه دل شما متوجه خدا نشود به هر چيزي كه روي آوريد ناكام مي مانيد . اين نياز انسان به ثبات ، اين نيازي كه انسان به جاودانگي دارد ، به حيات مطلق دارد ، به زيبايي مطلق دارد . و اين نياز حقيقي وقتي محقق مي شود كه اين انسان با خداوند در ارتباط باشد . به نيايش به درگاه خداوند بپردازد و بر آستان او سر فرود آورد .

و اين انسان در جست و جوي نامتناهي است و به تعبير « دكارت » يكي از فلاسفه ي اروپا « در وجود انسان هيچ نشانه اي از جانب خداوند گوياتر از نامتناهي حقيقي خداست . وقتي انسان سجاده اي مي افكند و به نماز مي ايستد در حقيقت در مقابل آن نامتناهي حقيقي سجده مي كند ، در برابر حيات نامتناهي ، زيبايي نامتناهي ، علم نامتناهي و قدرت نامتناهي كه در اين دنيا پيدا نمي كند و سرگشتگي همه در دنيا به علت آن است كه نيازهاي نامتناهي را سراغ امر متناهي برده اند و آن معشيت ضنك كه قرآن مي فرمايد: « و من أعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكا » ؛ (2) هر كس از ياد من اعراض كند ، پس به تحقيق براي او زندگي سختي قرار داده مي شود. تجلي با ارزش در همين سرگشتگي است و اين همان سرگشتگي است كه انسان غربي با همه ي ترقي ها و كشف ستاره و ماه و فضا باز به آن مبتلا است و اين همه بيماري و گرفتاري براي اين است كه از اين امر نامتناهي حقيقي غافل اند و آن ميل نامتناهي را متوجه امر محدود كرده اند. (3)

3. ر.ك : نماز نشانه حكومت صالحان ، مجموعه ي مقالات ارائه شده در سمينار نماز مشهد ، ص 95 - 104 سخنراني جناب آقاي دكتر غلامعلي حداد عادل .

راههاي جذب ديگران به نماز(2)

تقويت محبت خداوند متعال در دل افراد

مفضل مي گويد كه از مولايم حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه فرمودند: خداوند به حضرت موسي عليه السلام فرمود: يا ابن عمران ، كذب من زعم أنه يحبني فاذا جنه الليل نام عني ، أليس كل محب يحب خلوه حبيبه ؟ ها أنا ذا يابن عمران ، مطلع علي أحبائي اذا جهنم الليل حولت أبصارهم في قلوبهم ، و مثلت عقوبتي بين أعينهم ، يخاطبوني عن المشاهده ، و يكلموني عن الحضور . يا ابن عمران ، هب لي من قلبك الخشوع ، و من بدنك الخضوع ، و من عينيك الدموع في ظلم الليل ، و ادعني فانك تجدني قريبا مجيبا ؛ (1)

اي پسر عمران ! دروغ مي گويد آن كس كه گمان مي كند مرا دوست دارد ، در حالي كه چون شب فرا رسيد از من چشم مي پوشد و به خواب مي رود ، آيا نه اين است كه هر عاشقي خلوت با معشوق را دوست دارد ؟ هان اي پسر عمران ! اين منم كه بر دوستانم مطلع هستم . چون شب شود چشم دلشان باز شده و عذاب من در مقابل ديدگانشان مجسم مي شود و مانند كساني كه مرا با چشم مي بينند با من صحبت مي كنند و رخ به رخ به گفت و گو مي نشينند . اي پسر عمران ! در دل شب هاي تار از دلت خشوع و از تنت خضوع و از چشمانت قطرات اشك نثار من كن و مرا بخوان كه مرا به خود نزديك و اجابت كننده ي دعوتت خواهي يافت .

راه هاي ايجاد محبت خداوند در دل و تقويت آن

(1) معرفت و شناخت خداوند

اوحي الله الي نجيه موسي : يا موسي أحبني و حببني الي خلقي ، و حبب خلقي الي ، قال: هذا أحبك ، فكيف أحببك الي خلقك [و أحبب خلقك اليك] ؟ قال : اذكر لهم آلائي و نعمائي عليهم ، و بلائي عندهم ليحبوني فانهم لا ينكرون اذ لا يعرفون مني الا كل خير ؛ (2)

خداوند به حضرت موسي عليه السلام وحي فرمود: اي موسي ! مرا دوست بدار و كاري بكن كه مردم نيز مرا دوست بدارند و خلق را در نزد من محبوب ساز .

حضرت موسي عليه السلام عرض كرد: اين كه خودم تو را دوست بدارم موجود و معلوم است اما چگونه محبت تو را در دل بندگانت ايجاد نموده و تقويت نمايم و هم چنين بندگانت را نزدت محبوب سازم؟ خداوند فرمود: براي آنان نعمت ها و الطافم را به نمايش درآور و [ علت و حكمت هاي سازنده ي ] گرفتار نمودشان را برايشان بازگو كن تا مرا دوست بدارند ؛ زيرا آنان [ پس از معرفت خواهند فهميد كه] از من جز خير و خوبي سراغ ندارند .

علماي اخلاق مي گويند : هر انساني علاقه اش به اشخاص و اشياء ، برگشت به يكي از پنج چيز زير دارد:

1. هر انساني خودش را دوست دارد و به كمال و جاودانگي علاقه مند است و از نابودي و نقص تنفر دارد و لذا به علم ، قدرت ، مال و … به خاطر كمال و به فرزند به خاطر جاودانگي خودش ، عقلش مي ورزد .

2. هر انساني احسان كننده ي به خودش را دوست دارد و بدين جهت يكي از درخواست هاي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از خداوند اين بود كه : اللهم لا تجعل لفاجر علي يدا فيحبه قلبي ؛ (3) خدايا در زندگيم اين مسئله پيش نيايد كه انسان گناه كاري به من احسان نمايد و اين سبب شود كه من به او علاقه مند بشوم .

3. هر انساني احسان كننده را دوست دارد و وقتي در غيابش از خدماتش تعريف مي كنند به او علاقه مند مي شود اگر چه خود او هم احسان نكرده باشد .

4. هر انساني جمال و زيبايي را دوست دارد چه زيبايي ظاهر و چه زيبايي باطن ، مانند ، علم ، شجاعت و … كه در هر كس به او علاقه مند مي شود.

5. هر كس افرادي كه با او تناسب دارند دوست دارد و از قديم گفته اند:

كبوتر با كبوتر ، باز با باز

كند همجنس با همجنس پرواز

و بدين جهت در يك جمع ، بچه ها فورا جذب هم شده و … .

حال اگر تمامي اين پنج چيز در يك فرد جمع شود قطعا محبت و علاقه به او بيشتر خواهد شد و اگر تمامي اينها به صورت كامل در يك فرد باشد كه فوق آن تصور نداشته باشد قطعا بايد به او بيشترين علاقه و محبت باشد.

با توجه به مطالب فوق چون تمام اين صفات در وجود مقدس حضرت حق به صورت اكمل جمع است بايد انسان بيشترين محبت را به خداوند داشته باشد ، زيرا همه ي صفات كماليه و جماليه در ذات اقدس او جمع است و اما توضيح مطلب :

1. انساني كه خود ، كمال و جاودانگي اش را دوست دارد اگر به اين باور برسد كه همه چيزش از خداوند است و حتي نيازش به خداوند از نياز تصورات ذهني به تصور كننده ي آنها بيشتر است ، زيرا هم در اصل وجود و هم در بقاي لحظه به لحظه با توجه به نيازهاي فراوان انسان به عنايات الهي خود را وابسته به خدا مي بيند و در نتيجه بالاترين محبت را به خداوند قرار مي دهد.

2. اگر انسان ، احسان كننده ي به خود را دوست دارد ، در اين عالم چه كسي جز خداوند احسانش به انسان بيش از ديگران است. كه خود در قرآن كريم فرموده است : « ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها » ؛ (4) اگر بخواهيد نعمت هاي خداوند را احصاء و شمارش كنيد، توان آن را نداريد . [ پس بايد بيشترين محبت به او باشد].

3. انساني كه احسان كننده را دوست دارد اگر چه به او احسان نكرده باشد ، چه كسي برتر از خداوند متعال كه احسانش همه ي هستي را شامل است ؛ پس بايد بالاترين محبت به خداوند باشد .

4. انساني كه جمال و زيبايي ظاهري و باطني را دوست دارد چه كسي جميل تر از خداوند متعال مي باشد . اگر انسان عالم را دوست دارد او عملش بي نهايت است و اگر انسان شخص قدرتمند را دوست دارد او قدرتش بي نهايت و علي كل شيء قدير است و … ، پس بايد بيشتر محبت به خداوند متعال باشد .

5. اگر محبت به خاطر تناسب باشد كه كبوتر با كبوتر … بايد گفت : چه تناسبي بالاتر بين بنده و خداوند موجود است كه علي عليه السلام بخشي از اين تناسب ها را در مناجاتش بيان نموده است :

مولاي يا مولاي أنت المولي و أنا العبد و هل يرحم العبد الا المولي ؟ مولاي يا مولاي أنت المالك و أنا المملوك و هل يرحم المملوك الا المالك ؟ مولاي يا مولاي أنت الخالق و أنا المخلوق و هل يرحم المخلوق الا الخالق …؟ مولاي يا مولاي أنت القوي و أنا الضعيف و هل يرحم الضعيف الا القوي ؟ مولاي يا مولاي أنت الغني و أنا الفقير و هل يرحم الفقير الا الغني ؟ مولاي يا مولاي أنت المعطي و أنا السائل و هل يرحم السائل الا المعطي …؟ مولاي يا مولاي أنت الرازق و أنا المرزوق و هل يرحم المرزوق الا الرازق …؟ مولاي يا مولاي أنت الرب و أنا المربوب و هل يرحم المربوب الا الرب… ؟(5)

و چون خداوند بيشترين تناسب را با بنده دارد پس بنده بايد بيشترين محبت را به او داشته باشد و از طرفي چون در خداوند متعال همه آن پنج سبب جمع است و كامل ترين آنهاست پس بايد بيشترين محبت به خداوند باشد بدين جهت خداوند متعال مي فرمايد: « و الذين أشد حبا لله »؛(6) و آنها كه ايمان [ واقعي ] دارند بيشترين محبت را به خداوند دارند .

(2) استمداد از خداوند متعال

1. « اللهم اجعل حبك أحب الأشياء الي … ؛ (7) خداوندا ! محبت خودت را محبوب ترين چيزها در نزد من قرار ده » .

2. حضرت زين العابدين عليه السلام در دعاهايش عرض مي كرد: « اللهم اني أسالك أن تملأ قلبي حبا لك ؛(8) خداوندا از تو مي خواهم كه دل مرا از محبت خودت پر سازي » .

3. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در دعاهايش عرض مي كرد: « اللهم اني اسألك حبك و حب من يحبك ، و العمل الذي يبلغني حبك ، اللهم اجعل حبك أحب الي من نفسي و أهلي و من الماء البارد ؛(9) خداوندا! از تو مي خواهم محبت خودت و محبت كسي كه تو را دوست دارد و توفيق انجام كاري كه مرا به محبت تو برساند به من روزي كني ، خداوندا ! محبت خودت را در دل من محبوب تر قرار بده از دوست داشتن خودم و اهل و عيالم و از آب سرد و خوشگوار [ به هنگام تشنگي زياد] ».

راههاي جذب ديگران به نماز (3)

تقويت روحيه ي قدرشناسي در افراد

يكي از صفات والاي انساني كه دين مقدس اسلام روي آن تأكيد فراوان دارد ، داشتن روحيه ي قدرشناسي است كه اگر كسي به انسان خدمتي كرد تا مي تواند سعي كند بيش از آن جبران نمايد قرآن كريم مي فرمايد :

« و اذا حييتم بتحيه فحيوا بأحسن منها أو ردوها » ؛ (1) هرگاه كسي به شما تحيت و احترامي نمود ، سعي كنيد به بهتر از آن پاسخ گوييد و يا [ اگر نمي توانيد ] به مانند آن جبران نماييد .

حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: حق علي من أنعم عليه أن يحسن مكافاه المنعم ، فان قصر عن ذلك و سعه فعليه أن يحسن الثناء . (2)

شايسته است كسي كه به او احسان شده است به خوبي جبران نمايد و اگر توان ندارد حداقل با زبانش از احسان كننده قدرشناسي كند .

حضرت علي عليه السلام مي فرمايد : لو لم يتوعد الله علي معصيته لكان يجب أن لا يعصي شكرا لنعمه . (3)

اگر خداوند بر مخالفتش وعده ي مجازات و عذاب هم نداده بود ، واجب بود كه معصيت خدا انجام نگيرد به خاطر سپاس گزاري از نعمت هايي كه كرامت كرده است .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 04:58:00 ب.ظ ]





راهكارهای جذب خانواده بسوی نماز

راهكارهای جذب خانواده به سوی نماز: معنویت اصلی ترین ضلع حیات انسان است

اگرچه در فضای زیستن، بیشتر انسان ها به ظواهر و مادیات توجه دارند، ولی با كمی تأمل و درنگ ، به روشنی مشخص خواهد شد، آن چه در رتبه ای از اهمیت خاص، برای هر انسان آگاه و یا حتی كم توجه قرار دارد، مسأله معنویت و بعدروحانی زندگانی می باشدو صدالبته این انعطاف به سوی ضلع معنوی و بعد روحانی ، یك تأثیرگیری از سوی فطرت انسانی است. بنابراین باید گفت: «معنویت اصلی ترین ضلع حیات انسان است». به طور مثال، محبت آدمی به همنوع خود، بغض انسان از دشمن خویش، میل به زیبایی و … همه این ها گزینه های برتر هر شخص ، با هر عقیده و سلیقه فكری و ملی است.

به همین علت امور معنوی و روحانی ، در فضای حیات آدمی نه محو می شودو نه كم رنگ خواهد شد؛ بلكه مورد انحطاط و یا اشباع كاذب قرار خواهد گرفت. به بیان دیگر، آن چه سبب گریز از راه صحیح پرداختن به امور معنوی و روحانی می شود، ناتوانی انسان از درك و دریافت لطایف راهبردی و راهكارهای درست ارضای معنوی؛ احساس عدم شناخت از امور روحانی و حتی سستی در اندیشه در آن امور است. زیرا ارتباط محسوس و نزدیك با صنعت و وسایل تكنیكی و… به تدریج و آرام، انسان را به تن آسایی و سستی می كشاند و او را به امور ماشینی عادت می دهد و از پرداختن به مسائل مهم حیات دور می كند.

این رفاه طلبی كاذب و تن آسایی مخرب ، حركت در راه صحیح امور معنوی را كند و اعتبار و ارزش اجرای آن را دستخوش تحریف خواهدكرد و چه بسا به پذیرش جایگزین مخرب آن بینجامد، كه در این صورت انسان متفكر و فعال به موجودی شبیه زنده كه فقط تماشاگر فعل وانفعال و نقل و انتقال طبیعت و محیط است ، تبدیل می شود و آن گاه كه در مسائل مادی چنین می شود، در امور معنوی جای هیچ پرسش و تعجبی نمی ماند.

یكی از نمونه های این حالت نگران كننده، عملكرد بسیاری از دانش آموزان و فرزندان ما است كه به جای نشستن و فعال ساختن قوه تعقل و تفكر، برای حل مسائل ریاضی ، به سرعت این خواسته فكری، یعنی برای مثال رسیدن به پاسخ مسأله ؟= ???*??? را با ماشین حساب حل می كنند و نمی دانند در فضای زندگی فقط رسیدن به جواب مهم نیست؛ بلكه چگونگی رسیدن هم اهمیت دارد، زیرا جوابی كه قوه تفكر و تلاش را می خشكاند، جواب نیست، زهر كشنده است. نمونه دیگر این كه برای مثال فرزند ما برای دریافت مضامین متون علمی و ادبی از كتاب به اصطلاح كمك درسی بهره گرفته و زحمت تفكر و پرسش و دریافت ازمعلم را به خود نمی دهد و اگر در این مسیر كوششی داشته باشد، فقط حفظ طوطی وار آن مطالب است و این در حالی است كه ذهن با معنای آن بیگانه است.

این مشكل، امروز آن قدر وسعت یافته است كه شاید بتوان گفت اصلی ترین دغدغه والدین و مربیان شده است.

گریز از راهكارهای اصلی ادراك و ارضای معنویات در درون خود هم به ? بخش مهم و با اهمیت تر تقسیم می شود. برای مثال می توان این گونه گفت : ارضا و ادراك غلط مسأله علمی اگرچه خطری بزرگ است اما به اندازه ارضای مسأله محبت و دوست داشتن از راه غلط؛ خطرناك و حزن آور نیست. اگر كودك و نوجوان ما مسأله ای علمی را از راه تقلب حل كند، زشت است اما نه به اندازه یافتن دوست ناباب.

به همین ترتیب است امور معنوی كه به ترسیم ماهیت و كیفیت زندگی فرزند در دوره های متفاوت و در مسئولیت های مختلف زندگی مربوط می شود؛ نظیر دوران جوانی ، میانسالی و كهنسالی، مسئولیت همسرداری، تربیت فرزند، مشاغل اجتماعی و …

مسأله معنویت دینی هم از همین مقولات پراهمیت است. زیرا دین كه «ارائه برنامه جامع برای سعادت مادی و معنوی است »، در صورت حضور جامع و كامل در زندگی ، موجب آرامش و عزت فردی و اجتماعی و بهترین ضامن انجام وظایف و تكالیف و سبب حفظ جان و آبروی انسان و عامل اراده و كنترل امیال و آرزوها و موجب تحكیم و تشدید روابط صحیح و تمیز آن از ارتباط غلط و موجب قوت قانون و حقوق فرد و اجتماع و رشد جامعه و حفظ فرهنگ می گردد.

ظهور و حضور دین و جریان آن در متن زندگی ، نمادها و قالب هایی دارد كه به موجب آن دین زنده و تعالی دهنده، از دین نمادین و فقط تسكین دهنده، تشخیص داده می شود. دینی كه در شبانه روز پیروانش را به ارتباط با خالق هستی دعوت می كند و آداب و دستورات لطیف و حكیمانه ای برای این ارتباط تبیین می كند ، با دینی كه پیرو خود را در طول روز و هفته رها می كند، تفاوتی بس عمیق دارد. در مكتب اسلام پیرو در همه ابعاد زندگی مورد حمایت و هدایت است. اسلام مكتبی نیست كه مرید خود را سرگردان رها كند. این آئین در همه موارد بهترین ها را به انسان پیشنهاد می دهد. برای مثال در اسلام آب خوردن، لباس پوشیدن ، حرف زدن، نگاه كردن، خوابیدن ، كفش به پا كردن، حكومت، اقتصاد و … هركدام بیش از صدها حكم هدایت گر دارد.

پس این مكتب دغدغه تعالی پیرو را دارد كه چنین فضایی را طراحی می كند. یكی از محورهای رشد و تعالی ارضای معنوی در اسلام ، مسأله اقامه نماز است. نماز یعنی حضور در برابر خالق و یافتن اهداف حضور انسان در دایره هستی و دریافت محورهای حقیقی چگونه زندگی كردن، كه همه این ظرایف با دقت دركلمات و حركات نماز روشن می شود.

این كه در آغاز نماز می گوییم «الله اكبر» یعنی ای انسان جز خالق، چیز دیگری برتر نیست، پس مراقب باش سرمایه بی همتای انسانیت خود را با غفلت از این حقیقت، به امور پست و حقیر واگذار نكنی.

متن نماز توكل و تحرك را تعلیم ویأس و سكون را تقبیح می كند و راه درست را تبیین و بی راهه های مجازی را مسدود می سازد. ركوع آن فروتنی در برابر حقیقت ها و قیام آن ایستادگی در مقابل باطل را آموزش می دهد و …

نگارنده بر پایه چنین تصوری مقاله حاضر را كه محورهای آن متوجه نحوه راهكارهای مناسب به منظور جذب بیشتر خانواده به اقامه نماز است ، تنظیم كرده و امید دارد كه بتواند قدم به قدم، حقیقت خواهان را یاری كند تا توانایی رسیدن به لطایف نماز و اقامه آن را به كمك اندیشه دریابند و علاوه بر بهره مندی از لذت نجوای خالق از كارآمدی های نماز برای از بین بردن ناهنجاری های اخلاقی و رفتاری و … لذت ببرند و یقین دارد لذتی كه در پرتو دریافت حقیقت فكری حاصل شود، خود انگیزه برای ادامه كار است.

* راهكارهای مناسب برای جذب

اندیشمندی؟

انسان با تركیب خاصی كه از آن برخوردار است ، به پاره ای از ادراكات بدیهی و اولیه دست می یابد. اما حقایق دیگری هم در عالم هست كه برای فهم آن نیاز به تكاپوی فكری است و این در مسائل معنوی نمود بیشتری دارد. برای همین است كه قرآن كریم به

پیامبر اكرم (ص) سفارش می كند: اول آموزش بعد تزكیه (عمل) كتاب و حكمت را به آنان آموزش ده و آن گاه پاكشان ساز.

برای جذب بیشتر خانواده ها و افراد به نماز باید آنان را تشویق به تفكر در باره علت وجوب، كیفیت، آداب و نتیجه اقامه یا ترك نماز، كرد. اگر بتوانیم خانواده ها و افراد را به تفكر در چرایی وضع و وجوب نماز تشویق كنیم، آن گاه پاسخ به این پرسش كه چرا نماز باید باشد، آنان را برای اقامه نماز عاقلانه، علاقه مند و حتی پایبند می كند. اگرتك تك افراد خانواده به این موضوع فكر كنند كه چرا اسلام دعوت به اقامه نمازكرده است، برای یافتن پاسخ این پرسش، به مراحل عقلانی رجوع می كنند و به خوبی می دانیم انسان نسبت به ره آورد عقل كرنش خاصی دارد و به سختی و به ندرت پیش می آید كه به دستور ثابت شده عقل پشت كند. یكی ازمهم ترین اثرات این روش این است كه افراد خانواده برای به دست آوردن پاسخ، به مشورت علمی با یكدیگر می پردازند و این امر ضمن این كه جمع را به واقعیت نماز، همزمان نزدیك می كند، به طور غیرمستقیم یك نوع تبلیغ نیكی هم می باشد. بنابراین نخستین راهكار جذب، جریان بسترسازی اندیشمندی درباره چرایی لزوم نماز از سوی اسلام است.

خودآگاهی؟

انسان یگانه موجودی است كه بر خویشتن خویش آگاه است، می تواند از خود جداشده، آن را بررسی و ارزیابی كند و بشناسد. انسانی كه اسیر تحمیل های محیط نیست، می تواند آنها را بررسی و اشراف و آگاهی پیداكند. این توان به سزایی در خودیابی (ضد از خود بیگانگی كه ریشه همه بیماری های روانی است) دارد.

اساساً منطق اسلام این است كه چنین شناختی، توان این را دارد كه بلافاصله ما را به شناخت حقیقی برساند و این یك دستورالعمل اساسی است كه هرگاه انسان بخواهد پرورش دهنده راستین خود را بیابد، باید خویشتن را به خوبی بشناسد.

گم كردن مربی راستین، نشانه گم كردن خویشتن است و گم كردن خویشتن، علامت گم كردن مربی است. اگر والدین در این بعد وارد نشوند، فرزندان زیر تربیت و مدیریت آنها افرادی اسیر بافته های غیرعقلانی، عقب مانده و… می شوند. پس بر والدین واجب است تا با روش هایی مثل تبیین توانایی های انسان، پیشینه علمی و فرهنگی ملت ها، خطر دنباله روی از اغیار و غیره، خودآگاهی ملی را تقویت و تثبیت كنند.

اگر والدین برای فرزندان این واقعیت را محقق سازند كه به وسیله نماز می توان بهترین بررسی و ارزیابی را از خویشتن خویش داشت و خود را با آن ارزیابی كرد و به خودآگاهی، كه خواسته همه آدمیان است، رسید. آن گاه همه اعضای خانواده به نماز، با دید خودآگاهی و خودشناسی می نگرند. به همین علت در آیات و روایات اسلامی، نماز معراج مؤمن و عامل بازدارنده از زشتی و محرك كارهای پسندیده معرفی شده است.

والدین اگر به فرزندان این شناخت را بدهند كه اگر انسان خود را نشناسد، شخصی اسیر بافته های دیگران، عقب مانده و بلاتكلیف و سرگردان خواهدشد و آدمی باید به این مهم دست یابد و رسیدن به این مسأله باید از راه های صحیح صورت گیرد و یكی از صحیح ترین راه های خودشناسی و خودآگاهی، نماز است، كودك كنجكاو كه كشف خودی خودش، برای او از همه چیز مهمتر است. به سوی نماز جذب می شود.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 04:53:00 ب.ظ ]





شیوه هاى آموزش و جذب فرزندان به نماز، با تأكید بر نقش الگویى والدین

شكوفا سازى فطرت دینى

پدر و مادر وظیفه شناس باید فرزند خود را از دوران كودكى، با خداى بزرگ آشنا كنند و با زبانى ساده و در خور فهم كودك به او درس ایمان بدهند. مرحوم فلسفى در این باره مى گوید:

لازم است، مربى از دوران كودكى حس مسئولیت طفل را در پیشگاه پروردگار بیدار سازد، او را با حس وظیفه شناسى بار آورد، به زبان ساده به او بفهماند كه خداوند، تو را در همه حال مى بیند و از كارهاى بد و خوب تو آگاه است و چیزى از خداوند پنهان نیست. در كارهاى خوب، به تو پاداش مى دهد و در بدى ها، مجازات مى كند.

به این ترتیب، والدین با بیدار كردن فطرت فرزندان، گام بزرگى در شكل گیرى زیرساخت هاى اعتقادى بر مى دارند و این خود، مقدمه اى براى تربیت دینى استوار و پیوسته است.

«باید دانست كه كودك، پیش از اینكه عقلش به شكوفایى برسد و قادر به درك مطالب علمى باشد، فطرت توحیدى و عواطف اخلاقى در ضمیر او فعلیت دارد و براى پذیرش تربیت، آماده است. لازم است، پدر و مادر به ارزش این فرصت مهم توجه كنند و از بیدارى فطرت ایمانى و احساسات كودك، بیشترین استفاده را ببرند و ایمان به خدا و سجایاى اخلاقى را در او پرورش دهند. به این ترتیب، بدون حساسیت و ناخوشایندى كودك، پدر و مادر با زبان خود او، مهم ترین معارف دین را در سطح فهم كودك به او بیاموزند و او را به گفتارهاى دقیق منطقى، عقلى و اعتقادى آماده كنند».

بر این اساس، مهم ترین عامل شكوفایى فطرت مذهبى كودكان، پرورش درست احساسات آنهاست؛ یعنى به كمك تقویت احساسات دینى در كودكان، فطرت خدایى آنها بیدار شود و كودكان در مسیر دین دارى و خداشناسى قرار گیرند. منطق و استدلال هاى دقیق، نه تنها به كار نمى آید، بلكه چه بسا نتیجه معكوس و زیان بار در پى خواهد داشت.

در این باره آیت الله كاشف الغطاء درباره تربیت مذهبى فرزندش روشى به كار گرفته كه مى تواند بیان آن روشنگر این موضوع باشد:

ایشان یك شب قبل از اذان صبح، كنار بستر پسرش آمد و او را از خواب بیدار كرد و گفت: برخیز به حرم مولا على علیه السلام براى عبادت برویم! پسرش چشمان خواب آلودش را مالید و گفت: شما بروید، من هم مى آیم. پدر گفت: من ایستاده ام با هم برویم. فرزندش برخاست، وضو گرفت و به اتفاق روانه شدند. جلو در حرم، فقیرى نشسته و دست نیاز به سوى مردم دراز مى كرد. پدر از پسر پرسید: فرزندم! این مرد براى چه در اینجا نشسته است؟ گفت: براى گدایى و دریافت كمك از مردم. دوباره پرسید: فكر مى كنى چقدر پول از این راه به دست مى آورد؟ گفت: به طور قطع نمى توان پیش بینى كرد، شاید مبلغى عایدش بشود و شاید هم دست خالى برگردد. پدر كه زمینه را براى گفتن مطلب مورد نظر خود آماده دید، گفت: پسرم! ببین این مرد فقیر، براى به دست آوردن اندكى منفعت دنیایى احتمالى كه یقین هم به آن ندارد، در این هنگام شب، اینجا آمده و دستش را دراز كرده است. اگر تو واقعا به ثواب هایى كه خداوند براى سحرخیزى و نماز شب خواندن معیّن فرموده، یقین دارى و گفته هاى ائمه طاهرین علیهم السلام را باور كرده اى، چرا در انجام دادن آن سستى به خود راه مى دهى؟.

در واقع، این پدر دانشمند و الگو، صحنه اى پدید آورد كه فطرت دینى را در ذهن فرزندش بیدار كرد، به گونه اى كه فرزندش تا آخر عمر، سحرخیزى و تهجد و نماز شب خواندن را ترك نكرد.

1. والدین با بیدار كردن فطرت دینى كودكان، گام بزرگى در شكل گیرى زیرساخت هاى اعتقادى فرزندانشان بر مى دارند.

2. مهم ترین عامل شكوفایى فطرت مذهبى كودكان، پرورش درست احساسات آنهاست.

2. توجه به تفاوت هاى فردى

همان گونه كه بچه ها از نظر ظاهر با هم متفاوت هستند، از نظر ویژگى هاى روحى و روانى نیز تفاوت دارند برخى از آنها پرحرف، برخى كم حرف هستند. برخى پر جنب و جوش و برخى تنبل هستند. برخى زودفهم و برخى دیرفهم هستند. برخى خونگرم و برخى خونسردند. برخى زودجوش و برخى دیرجوش اند و برخى اهل قهر و برخى اهل آشتى اند. از دیگر وظایف والدین است است كه در دعوت و آموزش فرزندان به نماز، به این گونه گونى روحیه ها و احساس ها در فرزندان به نیكى توجه شود.

3. آموزش تدریجى و به فراخور سن افراد

یكى از نكته هاى مهم در امر آموزش، یاد دهى گام به گام مسائل دینى و عبادى به فرزندان است. براى نمونه، امام باقر علیه السلام مى فرماید:

در سه سالگى كلمه توحید [لااله الااللّه ] را به طفل بیاموزید. در چهار سالگى [محمد رسول اللّه [را به او یاد دهید. در پنج سالگى رویش را به قبله متوجه كنید و بگویید سر به سجده بگذارد. در شش سالگى ركوع و سجده را به او بیاموزید و در هفت سالگى بگویید دست و روى بشوید و نماز بگذارد.

همچنین رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى فرماید:

به فرزندان خود در هفت سالگى امر كنید كه نماز بخوانند، آنها را تنبیه نكنید، ولى در سن ده سالگى اگر به حرف تان گوش نداد و نماز نخواند، آنها را تنبیه كنید.

از این سخنان ارزشمند، در مى یابیم كه پیشوایان معصوم علیهم السلام تا چه اندازه براى آموزش گام به گام و بهنگام در امور دینى و عبادى اهمیت مى گذاردند.

البته تنبیه كودك باید از نصیحت و موعظه و در صورت سرپیچى كردن كودك، آن هم در دوره خاصى به روش هاى گوناگون انجام پذیرد. براى نمونه، پدر با مادر در مرحله نخست به عنوان تنبیه مى تواند، به فرزند خود بگوید: این كار تو را دوست ندارم، اگر این گفتار نتیجه نداد، در مرحله دوم مى تواند، با فرزند خود بنا بر شرایط قهر كند یا او را از بعضى چیزهایى كه به آن علاقه مند است، محروم سازد. در نهایت مى تواند، با ظرافت ویژه اى اندكى او را تنبیه كند، به گونه اى كه هم فرزندش تنبیه شود و هم با مشكلات جسمى و روانى روبه رو نشود و هم پدر یا مادر دچار مشكلات شرعى مانند «دیه» نشود.

همچنین بهتر است، همه آموزش ها در زمان مناسبى انجام پذیرد كه هم والدین و هم فرزندان، آمادگى لازم براى آموختن و فراگیرى داشته باشند، براى نمونه: زمانى كه بچه ها مشغول بازى و تفریح هستند یا برنامه مورد علاقه خود را تماشا مى كنند یا میان جمعى از دوستان خود حضور دارند، آنها را به فراگیرى نماز نخوانند. در این باره رفتار امام خمینى رحمهم الله بسیار آموزنده است. یكى از دختران امام مى گوید: «امام رحمه الله از نیم ساعت به ظهر مانده، وضو مى گرفتند و مشغول به نماز مى شدند. ما هم داخل حیاط بازى مى كردیم، یك مرتبه هم نیامدند صدا كنند، كه دخترها بایستنید براى نماز، یا بیایید پشت سر من نماز بخوانید و…».

آموزش به هنگام كارهاى عبادى به فرزندان، باید بر اساس زمان سنجى، درك شرایط روحى آنان و گام به گام باشد.

4. آموزش در مكان مناسب

والدین آگاه، باید براى آموزش نماز به فرزندان، به مكان آموزش نیز دقت كنند؛ زیرا هر اندازه مكان هاى آموزشى مقدس تر و معنوى تر باشد، امكان فراگیرى ژرف و بهتر فراهم تر است. فرصت هایى كه در سفر به اماكن متبركه و مقدس دست مى دهد، بهترین لحظه ها براى آموختن احكام و معارف نماز است. همچنین براى اینكه محیط خانه نیز براى آموزش نماز مناسب باشد، بهتر است فضاى عمومى خانه را در همه حال معنوى نگاه داشت. نصب تابلوهایى از آیه هاى قرآن، احادیث، شعرهاى مذهبى و دینى، تصاویر اماكن مقدسه و نیز پخش اذان و نیایش، در ایجاد فضاى معنوى در خانه تأثیرگذار خواهد بود. با این حال، گاهى برخى والدین، بدون توجه به این نكته، محیط خانه را به سویى مى برند كه شوق فرزندان به نماز از میان مى رود یا از رغبت آنان كاسته مى شود. چگونه ممكن است، در خانه اى كه نوارهاى موسیقى مبتذل گوش داده مى شود یا فیلم هاى گمراه كننده به نمایش در مى آید، فرزندان گرایشى خودجوش یا آسان به یادگیرى نماز داشته باشند.

ایجاد فضایى هماهنگ با نماز، در جذب فرزندان به دنیاى نماز، تأثیر بسزایى دارد.

5. داشتن صبر و حوصله كافى در آموزش

پدر و مادر وظیفه دارند، با آرامش و حوصله كافى، در تربیت و اصلاح رفتار و فرزندان خود بكوشند، به پرسش هاى آنان با دقت پاسخ دهند و از تكرار آن خسته نشوند تا قدرت فراگیرى فرزندان افزایش یابد. آورده اند كه روزى پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله مى خواست نماز بخواند، امام حسین علیه السلام كه كودكى خردسال بود، پهلوى آن حضرت ایستاده بود. وقتى پیامبر مى خواست تكبیر بگوید، امام حسین علیه السلام نتوانست تكبیر بگوید. رسول خدا صلى الله علیه و آله با صبر و حوصله هفت مرتبه ذكر تكبیر را تكرار كرد تا امام حسین علیه السلام توانست اللّه اكبر را بر زبان جارى سازد».

از شرط هاى اصلى تأثیرگذارى والدین در پرورش عبادى فرزندان، صبر و حوصله است، زیرا كج خلقى و عصبانیت، سبب بیزارى فرزندان از كارهاى عبادى و مذهبى مى شود.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-11-07] [ 11:14:00 ب.ظ ]




 

چگونه فرزندتان را به نماز خواندن تشویق کنید ؟

با چند روش کاربردی که والدین می‌توانند، با به کارگیری آنها اثر مثبت در نهادینه نمودن نماز در فرزند خود به جا بگذارند، آشنا شوید .

سوال : روش‌های مؤثر در جذب کودک به نماز و آموزه های دینی کدام است؟ دغدغه بسیاری از مادران و مربیان در جامعه امروزی این سوال است و از آنجا که درباره روش‌های موثر در جذب کودک به آموزه‌های دینی سخن فراوان است و بنای ما بر اختصار است، به صورت مختصر چند روش کاربردی که والدین می‌توانند، با به کارگیری آنها اثر مثبت در نهادینه نمودن نماز در فرزند خود به جا بگذارند، توضیح داده می‌شود :

الگو دهی

از جمله روش‌های مؤثر و سریع‏الانتقال مطرح در روانشناسی رشد، روش الگوپذیری است، اگر پدر و مادر، والدین و اولیاء قبل از اینکه بخواهند کودک را با آداب اسلامی آشنا کنند، خود متخلق به اخلاق نبوی و اسلامی باشند و خود عمل کنند، کودک نیز تقلید کرده و عمل خواهد کرد، زیرا از سن 1 تا 7 سال کودک بدون دانستن فلسفه کار صرفاً آن را تکرار می‌کند و این مساله در همه جوامع پذیرفته شده است و حتی نسبت به افراد بزرگسال نیز تاثیرگذار است.

فضاسازی معنوی

فرزندی که در خانواده‌ای لبریز از یاد و محبت خدا به دنیا می‌آید، هیچ‌گاه نیازی ندارد که آموزش ویژه برای نماز ببیند، زیرا از همان آغاز تولد در گوشش اذان و اقامه می‌گویند و او را به «صلوه» و «فلاح» و «خیرالعمل» دعوت می‌کنند، در خانه‌ای که والدین به مناجات شبانه بر می‌خیزند و اهل خانه همگی معتقد و مقید به آداب دینی هستند، چگونه ممکن است فرزندشان گریزان و روی گردان از خدا باشد؟

پاسخ به کنجکاوی‌های کودک

کنجکاوی کودک یک ویژگی طبیعی اوست که پاسخ آن ضمن ایجاد آرامش روحی و روانی کودک، فرصت مناسب در اختیار والدین قرار می‌دهد تا بتوانند رفتارهای مناسب و مطلوب در او به وجود آورند، بر این اساس وقتی که فرزندان از مادر در مورد مسائل اعتقادی و نماز می‌پرسند، فرصت مناسب برای ما به وجود آورده‌اند، تا بتوانیم با پاسخ‌های مناسب و یا طرح سؤالات مؤثر در او اثر تربیتی بگذاریم.

آموزش مستقیم

پدر و مادر باید این را باور کنند که همان گونه که در تامین نیازهای مادی کودک مسؤولیت دارند، در قبال تامین نیازهای معنوی نیز موظف هستند، امام باقر علیه‌السلام در یک گفتار حکیمانه مراحل تربیت معنوی فرزندان را شرح داده و چگونگی تربیت آنان را در سنین مختلف بیان می‌دارد، طبق رهنمود آن حضرت، والدین باید در سه سالگی کلمه توحید «لا اله الا الله» را به کودک یاد دهند، در چهار سالگی کلمه رسالت «محمد رسول الله» را به او بیاموزند و در پایان پنج سالگی او را آزمایش کنند، اگر راست و چپ را می‌شناسد، صورتش را به سوی قبله متوجه ساخته و به او بگویند رو به سوی قبله سجده کند، در شش سالگی اجزاء نماز، رکوع و سجده صحیح را یادش دهند تا سن او به آخر سال هفتم برسد، در آن موقع به او بگویند: دست‌ها و صورتش را بشوید و آنگاه به نماز بایستد.

حضور در مجامع و محافل نماز

مشاهدات انسان یکی از عوامل مؤثر در تربیت انسان است، قرآن در آیات متعدد انسان ها را به «دیدن» و «فکر کردن» دعوت می‌کند، بین «دیدن» و «باور کردن» رابطه مستقیم وجود دارد، باید کاری کنیم که فرزند ما با صحنه‌های گوناگون اقامه نماز و آماده شدن برای اقامه نماز مواجه شود، شرکت در نمازهای جماعت مسجد محله می‌تواند در تقویت روحیه نمازگزاردن فرزندان ما مؤثر باشد.

زیبا سازی نماز

انسان یک موجود زیبا دوست است و به دنبال زیبایی‌ها می‌رود و این ویژگی را خداوند در وجود آدمی قرار داده است، به خصوص کودک و نوجوان که بیش از بزرگسالان زیبایی‌ها را می‌بیند و دوست دارد، با ترتیب دادن یک سجاده زیبا و چادر نمازی قشنگ برای دختران، جانماز و لباس زیبا برای پسران می‌توان رغبت آنها به نماز خواندن و حضور در جمع نمازگزاران را فزونی بخشد، هرقدر والدین بتوانند زیبایی‌ها را با نماز خواندن پیوند بزنند، به همان اندازه موفق‌تر خواهند بود.

تشویق

همان گونه که قرآن انسان‌ها را به انجام اعمال پسندیده ترغیب می‌کند و از ارتکاب اعمال زشت به شدت بر حذر می‌دارد، سخنان پدر، مادر و مربی نیز باید این گونه باشد، جای جای قرآن کریم وعده به بهشت است که نمونه‌ای بارز برای تشویق به عبادت است،پدر و مادر نیز با روش‌های مختلف و وعده برآورده ساختن نیازهای فرزند به اسباب بازی و رفتن به سینما، پارک شادی و … او را به نماز تشویق کنند، البته این تشویق نباید به گونه‌ای باشد که فرزند برآورده شدن نیازها را نتیجه نماز بداند که این آسیب جدی در امر تشویق است.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:04:00 ب.ظ ]





فوايد و مضرات چاي سبز

چای سبز

چاي سبز فوايد زيادي دارد . چاي سبز پيشگيري كننده از حمله قلبي و سرطان شناخته شده است و يك تونيك ( تقويت كننده ) بسيار مفيد است. اين چاي داراي خاصيت ضد چربي (از هر نوع آن )و مقوي اعصاب بوده و قدري نيز خاصيت تب بري دارد.چاي سبز باعث تقويت معده شده و ضمن دفع سموم بدن، نفخ معده را نيز برطرف مي كند . چاي سبز باعث تقويت حافظه شده و براي افراد افسرده يك داروي ضد افسردگي است. زيرا نوشيدن چاي سبز باعث نشاط و سرزندگي مي شود

بيشترين بهره براي زنان

در پي يك مطالعه فوايد چاي سبز ظاهرا براي زنان بيشتر بود.

زناني كه روزانه پنج فنجان يا بيشتر چاي سبز مي نوشيدند - در مقايسه با كساني كه يك فنجان يا كمتر مصرف مي كردند - كمتر با خطر مرگ در اثر بيماري قلبي روبرو بودند.

اما در اين مطالعه رابطه اي ميان مصرف چاي سياه و كاهش خطر مرگ در اثر بيماري قلبي نيافت

خواص كلي چای سبز :

كاهش وزن

: پلي فنولهاي چاي سبز فعاليت آميلاز بزاق(آنزيم تجزيه كننده قندها) را مهار مي‌كند. جالب است بدانيد كه چاي بدون داشتن عوارض خطرناك داروهاي كاهنده وزن ميتواند موجب كاهش وزن، اندازه دور كمر و تري گليسريد خون مبتلايان به چاقي شود

پوسيدگي دندان:

عصاره برگ چاي سبز داراي اثرات ضد ميكروبي است و از ايجاد پلاك و پوسيدگي دندان جلوگيري مي‌كند.

حفاظت از قلب

دانشمندان ماده اي شيميايي را در چاي سبز شناسايي كردند كه در حفاظت از قلب در برابر آسيب هاي مختلف موثر است.

كارشناسان “موسسه بهداشت كودكان انگليس” در مطالعه روي تركيبات چاي سبز موفق به شناسايي ماده اي شيميايي به نام “اپيگالوكاتچين سه گاليت” شدند كه مي تواند مرگ سلول ها را پس از حمله قلبي يا سكته كاهش دهد. اين دانشمندان اعلام كردند: ماده شيميايي موجود در چاي سبز مانع از فعاليت پروتئيني به نام “استات يك” مي شود كه پس از رويدادهاي استرس آميز نظير حمله قلبي يا سكته در درون سلول فعال مي گردد.

“اپيگالوكاتچين سه گاليت” همچنين روند بهبود سلول هاي قلبي را سرعت مي بخشد و موجب كاهش صدمه به آن مي شود. از طرفي يكي از عوامل اصلي امراض و حمله هاي قلبي، وجود كلسترول بالا در خون انسان است.

چاي سبز علاوه بر داشتن ويتامين هاي A و C (آنتي اكسيدان هاي قوي)، باعث كاهش كلسترول در خون نيز مي گردد كه اين موضوع خطر احتمال حمله قلبي و امراضي از اين قبيل را پايين مي آورد.

كاهش تري گليسيريد

كاتچين موجود در چاي سبز، فعاليت آنزيم ليپاز را (آنزيم مسئول هضم چربي ها) در لوزالمعده مهار مي كند، در نتيجه، شكستن چربي با سرعت بسيار كمي صورت مي گيرد و چربي خون با سرعت كمي بالا مي رود.

با توجه به اين كه افزايش تري گليسيريد خون بعد از مصرف هر وعده غذايي يك عامل خطر در بروز بيماري قلبي است ، مصرف چاي سبز در بين وعده هاي غذايي روشي مناسب جهت كاهش تري گليسيريد خون است.

كاهش فشار خون

مصرف نيم تا 5/2 فنجان چاي سبز در روز احتمال بروز پُرفشاري خون را تا 46 درصد كاهش مي دهد.

جلوگيري از ديابت

چاي سبز قادر است از عوارض ناشي از ديابت مانند آب مرواريد و بيماري هاي كليوي به طور معجزه آسايي جلوگيري كند. چاي سبز با مهار كردن فعاليت آنزيم آميلاز بزاق و روده كه مسئول هضم نشاسته است، باعث مي شود كه نشاسته با سرعت آهسته تري بشكند و در نتيجه قند خون با سرعت كمي بالا برود.

پيشگيري از بيماري هاي ايمني خودكار بدن( با استفاده از چای سبز)

پژوهش گران اعلام كردند مصرف چاي سبز از ابتلا به بيماري هاي ايمني خودكار بدن جلوگيري مي كند. تحقيقات پژوهش گران دانشكده پزشكي ژورژيا حاكي از آن است كه مصرف چاي سبز علاوه بر مؤثر بودن در كاهش ابتلا به سرطان، باعث محافظت افراد در برابر بيماري هاي ايمني خودكار بدن مي شود. چاي سبز از گسترش آنتي ژن هايي كه مي توانند موجب تحريك ايمني بدن شوند جلوگيري مي كند. نتايج تحقيقات حاكي از آن است وجود ماده اي موسوم به EGCG در چاي سبز باعث متوقف شدن التهاب و تاثيرات آن بر روي پوست و سلول هاي مترشحه بزاق مي شوند. در يك اختلال ايمني خودكار، موسوم به سندرم شوگرن (Sjogren)، سلول هاي مترشحه بزاق، هدف قرار گرفته و باعث خشكي دهان مي شوند و در اختلالي ديگر، پوست ارگان هدف واقع شده و فرد مبتلا به سل جلدي مي گردد.

شايان ذكر است تحقيقات بيشتر بر روي حيوانات در حال انجام است و تاثير مفيد چاي سبز در پيشگيري از آرتريت نيز مشخص شده است.

موارد منع مصرف:

اعتقاد بر آنست كه قبل و بعد از دريافت فرآورده‌هاي آهن و در شيرخواران نبايد از چاي سبز يا تركيبات پلي فنول آن استفاده نمود. شواهد موجود حاكي از آنست كه مقادير بيش از ??? ميلي ليتر در روز با سوخت و ساز آهن تداخل نموده و موجب كم خوني مي‌شود. شواهدي مبني بر منع مصرف در حاملگي وجود ندارد با اينحال بايد با پزشك مشورت نمود. مصرف چاي سبز در دوران شيردهي توصيه نمي‌شود.

تداخلات دارويي:

افزايش اثر متي سيلين و بنزيل پني سيلين، تشديد اثر آسپيرين و ساير داروهاي

ضد انعقاد مانند وارفارين (ويتامين K موجود در چاي سبز ميتواند بر ضد اثرات وارفارين عمل نمايد).

عوارض:

مصرف بيش از حد كافئين كه در چاي سبز و بعضي از عصاره هاي آن وجود دارد در بعضي از افراد باعث علائمي مانند عصبانيت، بيخوابي و بيقراري مي‌شود. افرادي كه داراي بيماري فشار چشم هستند نبايد استفاده كنند و افرادي كه ميگرن دارند ميزان مصرف كمي بايد داشته باشند .

.

طريقه دم كردن چاي سبز :

به ازاي هر فنجان آب يك قاشق مرباخوري چاي سبز استفاده مي شود . آب به هيچ عنوان نبايد در حال جوشيدن باشد . چاي سبز را توي فنجان يا قوري ميريزيم و در آنرا ميگذاريم . ( روي حرارت نباشد ) بعد از 5 دقيق صاف ميكنيم . اگه از نوع كيسه ايي استفاده مي كنيد كيسه را دربياريد و وقتي سرد شد روي چشم كمپرس كنيد كه براي رفع خستگي چشم مفيده . .

معطر كردن چاي

براي معطر كردن چاي مي توان به آن مقداري گل ياس، گل سرخ، گل بهار نارنج، نعنا، هل، ليمويخشك يا تازه، چند پر زعفران( بسته به علاقه و ذائقه ) را به صورت تركيبي يا به تنهايي اضافه كرد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 07:53:00 ب.ظ ]


...


ریا” مشتق از کلمه “رؤیت” است[1] و به معنای « تظاهر کردن به نیکی، دورویی و نفاق [2]و انجام کار برای نشان دادن به دیگری آمده است.»[3] و در اصطلاح، عبارت است از آنکه انسان بخواهد با ارائه کارهای نیک خود، مقام و منزلتی در دل مردم پیدا کند و این مطلب اگرچه در تمامی کارهای خوب امکان دارد، ولی نام ریا در اصطلاح شرعی، مخصوص است به اینکه آدمی در انجام عبادات، چنین قصدی داشته باشد.[4] از بیان برخی علمای اخلاق استفاده می­شود که ریا اختصاص به اعمال عبادی نداشته و شامل سایر افعال غیر عبادی انسان نیز می­گردد.
امام خمینی(ره) در این باره می­فرمایند: «ریا عبارت است از نشان دادن چیزی از اعمال حسنه یا خصال پسندیده و یا اعمال حقه به مردم، برای منزلت پیدا کردن در قلوب آن­ها و اشتهار پیدا کردن نزد آن­ها به خوبی و صحت و امانت و دیانت بدون قصد صحیح الهی».[5]

ریا در قرآن:
کلمه ریا پنج بار در قرآن کریم ذکر شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می­کنیم:
«ای کسانی که ایمان آورده­اید! بخشش­های خود را با منت و آزار، باطل نسازید؛ همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می­کند؛ و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی­آورد؛ ….. آن­ها از کاری که انجام داده­اند، چیزی به­دست نمی­آورند؛ و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمی­کند».[6]

در این آیه دو عامل بطلان عمل مطرح شده است. “منت و آزار” و “ریا “، که اولی بعد از عمل می­آید و دومی مقارن با عمل و باعث می­شود که اعمال نیک از بین رود.[7]
«و مانند کسانی نباشید که از روی هوی پرستی و غرور و خودنمایی در برابر مردم، از سرزمین خود( به سوی میدان بدر) بیرون آمدند؛ و(مردم) را از راه خدا باز می­داشتند؛(و سرانجام شکست خوردند) و خداوند به آنچه عمل می­کنند احاطه(و آگاهی دارد) دارد».[8]

«و آنها كساني هستند كه احوال خود را براي نشان دادن به مردم انفاق مي‌كنند و ايمان به خدا و روز باز پسين ندارند؛(چرا كه شيطان، رفيق و همنشين آنهاست؛) و كسي كه شيطان قرين او باشد، بد همنشين و قريني است».[9]
همچنین در آیات 4-7 سوره ماعون و 142 نساء، اعمال ریاکارانه مورد نکوهش قرار گرفته است.

ریا در روایات:
در روایات معصومین(ع) نیز به مسئله ریا توجه فراوانی شده است، به­طوریکه به راحتی می­توان فهمید که اساس و زیربنای سعادت انسان بندگی خالصانه است و اگر بنده­ای عملی را انجام دهد که در آن ریا باشد اثری نداشته و در پیشگاه خداوند پذیرفته نیست. به دلیل کثرت فراوان اینگونه روایات، تنها به تعداد محدودی از آن­ها اشاره می­گردد.
پیامبر اکرم(ص) در حدیثی میزان و ملاک صعود اعمال را که موجب خوشحالی فرشتگان و قبولی درگاه الهی می­گردد، اخلاص قرار داده و اعمالی را که به جهت ریا و خودنمایی انجام پذیرفته است، مردود و موجب قرار گرفتن در سجین[10] معرفی می­نماید.[11]
همچنین ایشان در روایتی دیگر می­فرمایند: «بهشت سخن گفت که من حرام هستم بر هر بخیل و ریاکننده­ای»[12]
در صحیفه سجادیه، امام زین العابدین(ع) پاکیزگی از ریا و تظاهر در اعمال را نیز از خداوند متعال خواسته است[13] و حدیثی از امام علی(ع) روش بی­نیازی از عذر خواهی از خداوند و واگذاری به غیر را، ترس از خدا و عمل بدون ریا و خودنمایی معرفی نموده است.[14]

اقسام ریا:
ریا را از جنبه­های گوناگون می­توان تقسیم کرد:
1. ریا در عقیده: این قسم از جمیع اقسام ریا سخت­تر، عاقبتش بدتر و ظلمتش بالاتر است. صاحب این ریا اگر در واقع معتقد به آن امری که ارائه می­دهد نباشد، از جمله منافقین می­باشد که مخلد در نار و هلاکت ابدی است و عذابش از تمامی اهل جهنم بیشتر است و اگر فردی معتقد باشد، ولی برای منزلت پیدا کردن در قلوب مردم، اظهار ­کند، این شخص گرچه منافق نیست ولی این ریا باعث می­شود که نور ایمان از قلب او بیرون رفته و ظلمت کفر به جای آن وارد شود؛ زیرا این فرد گرچه در اول امر مشرک است به شرک خفی -زیرا که معارف الهیه و عقاید حقه را که باید خالص برای خدا باشد، به مردم تحویل داده و غیر را در آن شریک قرار داده و این عمل قلبی از برای خدا نبوده- ولی این ملکه خبیثه، کار انسان را منجر می­کند به اینکه خانه قلب مختص به غیر خدا شود و کم کم ظلمت این رذیله سبب می­شود انسان بی­ایمان از دنیا رود.[15]
2. ریا در عمل:
ریا در اعمال به دو گونه است:
1. عبادات واجبه: این قسم از ریا بدین معنی است که فرد با وجود اینکه معتقد به مبدأ و معاد است در اصل عبادات واجبه خود ریا کند. چنین فردی گرچه در خلوت، روزه و نماز و زکات و … را ترک می­کند اما در انظار عموم، برای جلب قلوب مردم و یا رفع تهمت از خود نماز می­خواند، روزه می­گیرد و امثال این­ها. و قصدش در انجام این فرائض، اطاعت اوامر الهی و یا رسیدن به ثواب آن­ها نیست، بلکه تنها هدفش نشان دادن به مردم است.[16]
2. ریا در مستحبات: این نوع ریا نیز مذموم و مهلک است، ولیکن به درجه­ای پایین­تر از قسم قبل. به طور مثال چنین شخصی در خلوت، نوافل شبانه روزی، نماز شب و روزه­های مستحبی را به­جا نمی­آورد، اما در حضور مردم رغبت به این اوصاف داشته باشد و هدفش از انجام این اعمال آن است که در نظر مردم یک انسان مقدس جلوه کند.[17]
3. ریا در گفتار: ریا در گفتار آنست که برای جلب توجه مردم و جای گرفتن در دل آن­ها هر جا که رسید، مشغول به موعظه و پند و اندرز گردد و سعی کند مردم را به یاد خدا بیندازد و مخصوصا کلماتی از پند و اندرز را حفظ کرده و به عنوان تکیه کلامش بیان می­کند.[18]
4. ریا در شکل و هیئت بدنی: بدین شکل که شخص، قیافه خود را ژولیده نموده و به هنگام راه رفتن سرش را بیش از حد به زیر می­اندازد و آهسته قدم بر می­دارد و اثر سجده را بر پیشانی باقی می­گذارد و یا خود را به شکل و قیافه علمای بزرگ در آورده و می­خواهد از این طریق خود را در صنف آنان قرار دهد، در حالی که از علم و دانش بهره کافی ندارد.[19]
5. ریا در معاشرت: شخص ریاکار وسایلی را فراهم می­کند تا علما و مقدسین به دیدن او بیایند تا مردم بگویند فلانی کسی است که بزرگان دین به دیدنش می­آیند و گاهی شخصیت­های دنیایی را به طرف خود می­کشد تا نشان دهد مورد احترام همه طبقات است.[20]

علل و عوامل ریا:
از میان علل و عوامل ریا، دو چیز است که بیشتر خودنمایی کرده، بلکه ریشه و اساس علل دیگرند:
1. عدم شناخت خدا: اگر کسی خدا را شناخته و معتقد باشد که در نظام هستی مؤثری غیر از او وجود ندارد و از احدی بدون رضای او کاری ساخته نیست، دیگر امید فیض و بخشش از دیگران ندارد، چه رسد به آنکه اعمال خود را برای آنان انجام دهد.
2. حب جاه و مقام: این حب جاه و مقام است که فرد را وادار به ریا می­کند تا بدین وسیله در انظار مردم برای خود کسب آبرویی کند و ریشه حب جاه و مقام نیز حب دنیا است.[21]

نشانه­های ریا:
اگر کسی در خلوت و تنهایی رغبت به عمل و عبادتی نداشته باشد ولی وقتی در انظار عموم قرار می­گیرد، از کسالت فارغ شده و حالت نشاط پیدا می­کند، این کس ریاکار و عمل او ریایی است.
امام صادق(ع) از امیرالمومنین علی(ع) نقل می­فرمایند:: ” ریاکار دارای سه علامت است: هنگامی که مردم او را (در حال عمل و عبادت) ببینند نشاط پیدا می­کند (ولی در حال عبادت) اگر تنها باشد کسل می­شود و دوست دارد که در همه امور از او تعریف کنند".[22]

آثار ریا:
ریا علاوه بر اینکه در بسیاری از موارد موجب بطلان عمل می­گردد آثار و نتایج بسیار زیانباری را به دنبال خواهد داشت، از جمله:
1. شرک: در روایات اسلامی از ریا به شرک تعبیر شده و انسان ریاکار مشرک خوانده شده است، چنانکه امام صادق(ع) فرمود: «هر ریایی شرک است.[23] و رسول اکرم(ص) ریاء را شرک اصغر دانستند.»
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «بی­تردید مخوف­ترین چیزی که از آن برای شما بیمناکم شرک اصغر است. پرسیدند: شرک اصغر کدام است؟ حضرت فرمودند: ریا. خداوند در روز قیامت، هنگامی که جزای بندگانش را می­دهد به ریاکاران می­گوید بروید نزد آنان که برای آنان عبادت کردید و ببینید آیا پاداش اعمال خود را نزد آنان می­یابید یا نه».[24]
2. نفاق: ریاکاری جزء صفات منافقین دانسته شده و اصولاً ریا جز دورویی و تفاوت ظاهر و باطن چیز دیگری نیست؛ زیرا چیزی را به مردم ارائه می­دهد که خود در باطن به آن معتقد نیست. قرآن کریم در این باره می­فرماید:
«منافقین می­خواهند خدا را فریب دهند، در حالی که او آنان را فریب می­دهد و هنگامی که به نماز برمی­خیزند با کسالت برمی­خیزند و در برابر مردم ریا می­کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی­کنند».[25]
3. حبط اعمال: انسان ریاکار اگر اعمال صالح دیگری هم داشته باشد، به خاطر حالت ریایی که دارد، اعمال صالح او نیز باطل می گردد و دیگر استحقاق ثواب نخواهد داشت. چنانچه رسول(ص) فرمودند: «از خدا بترسید و از ریا اجتناب کنید، زیرا ریا شرک به خداست و برای ریاکار در قیامت چهار اسم است و او را با چهار نام می­خوانند: ای کافر! ای فاجر! ای غادر(مکار)! و ای خاسر(زیان دیده و ورشکسته)! عمل تو از بین رفته و اجر تو، باطل گردیده است و برای تو در این روز نصیب و بهره ای نیست».[26]
4. تحقیر خدا: هر کاری انسان انجام می­دهد به انگیزه جلب منفعت و یا دفع مفسده است، عملی که ریاکاران برای غیرخدا و نشان دادن به مخلوقین و جلب توجه آنان، انجام می­دهند، نیز مطابق همان قاعده است. این نشانه آن است که اینان مخلوق را قادرتر از خالق دانسته و توجه خود را به مخلوق معطوف داشته اند و خود را مقرب مخلوق قرار داده و تقرب مخلوق را بهتر و مفیدتر از تقرب به خالق دانسته­اند، و آن جا که کار را هم برای خدا و هم برای مخلوق انجام می­دهند، خدا را تا حد مخلوق پایین آورده­اند، آن چنان که عمل را برای هر دو انجام داده اند، و این از اکبر کبایر است.[27]

درمان ریا:
برای درمان صفت رذیله ریا راههای مختلفی بیان شده است که به اختصار بیان می­شود:
الف. درمان علمی:
1. از بین بردن روحیه جاه طلبی و مقام خواهی: برای درمان ریا لازم است انسان توحه داشته باشد که رغبت آدمی به هر چیزی برای آن است که خیال می­کند خیری در آن بوده و سودی نصیب او می­کردد، یا در حال و یا در آینده. ولی اگر بداند کاری که مورد نظرش می­باشد لذتی فعلی است و در آینده زیان و رنجی را به همراه دارد، به آسانی می­تواند از آن کار صرفه نظر کند.[28]
2. تقویت ایمان و رسیدن به مرحله یقین: به طور کلی درمان ریا و دیگر بیماری­های قلبی، تقویت ایمان و کوشش برای رسیدن به درجه یقین است. چنانچه اگر کسی به درجه یقین برسد، همان نور یقین، تاریکی­ها و آلودگی­های قلب او را اصلاح می­کند. و کسی که خدا را در همه حال حاضر و ناظر می­بیند، چگونه می­تواند در حضور او عبادت را به منظور مخلوق انجام دهد.[29] یکی از سالکان حقیقی الهی در درمان رذایل اخلاقی(به ویژه درمان ریا) پس از بیان اینکه سرچشمه تمام رذایل را ضعف شناخت خداوند می­داند، فرموده است: «همه رذایل را انس گرفتن با خداوند در عبادت، رفع و دفع می­کند و اگر انسان بداند که خداوند متعال در همه حالات و زمان­ها از هر خوبی، خوبتر است، از انس با او منصرف نخواهد شد».[30]
ب. درمان عملی:
1. مخفی کردن عبادت: تا آنجا که می­تواند اعمال خود را پنهانی انجام دهد و آن قدر بر این عمل مداومت داشته باشد که نفس او به پنهان داشتن عادت کند و به علم و اطلاع خداوند قناعت ورزد و طمعی به دیگران نداشته باشد.[31]
2. مداومت بر اخلاص عمل: فرد مرائی باید در اعمال خود دقیق شود و از نفس خود در هر عملی که انجام می­دهد حساب بکشد و ببیند که آیا این کار را برای خدا انجام داده یا غیر. در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است: «خداوند می­فرماید: من بهترین شریک هستم. هرکس در عملی که انجام می­دهد دیگری را شریک سازد، تمام اعمال او را نمی­پذیرم جز عملی که خالص برای من باشد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 07:42:00 ب.ظ ]




                                         
نام:ناصر
نام خانوادگی:مکارم‌ شیرازی

نخصص ها:فقه و اصول ، تفسیر ، علوم قرآنی
زندگی نامه

حضرت‌ آیت‌الله‌ العظمی‌ مکارم‌ شیرازی‌ در سال‌ 1305 هجری‌ شمسی‌ در شیراز، در خانواده‌ای‌ مذهبی‌ و دوستدار خاندان‌ پاک‌ پیامبر اسلام‌ (ص‌) چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. پدرش‌ در آغاز تاجر بازار ایران‌ و هند بود و کم‌ کم‌ به‌ کاسبی‌ در بازار وکیل‌ شیراز پرداخت‌. مادرش‌ نیز از زنان‌ پاکدامن‌ و مؤمن‌ بود که‌ در دوران‌ کهولت‌ نیز از حافظۀ‌ سرشار برخوردار بود و بسیاری‌ از حوادث‌ گذشته‌ را به‌ خوبی‌ در خاطر داشت‌. پدران‌ آیة‌الله‌العظمی‌ مکارم‌ شیرازی‌ همه‌ از نیکان‌ و بزرگان‌ شهر شیراز بودند. او تحصیلات‌ دبستانی‌ و دبیرستانی‌ خود را در شیراز به‌ پایان‌ برد. استعداد سرشار وی‌ در آموختن‌، باعث‌ شده‌ بود که‌ همواره‌ از شاگردان‌ ممتاز کلاس‌ باشد و گاه‌ دو پایۀ تحصیلی‌ را در یک‌ پایه‌ تمام‌ کند.
پس‌ از آن‌ آمادۀ‌ کسب‌ علوم‌ و معارف‌ دینی‌ شد. سقوط‌ حکومت‌ رضاخان‌، شرایطی‌ را فراهم‌ آورده‌ بود که‌ روحانی‌ مبارز و مرجع‌ تقلید بزرگ‌ شیراز مرحوم‌ آیة‌الله‌ سید نورالدین‌ حسینی‌ شیرازی‌، بتواند دیگر بار حوزه‌های‌ علمیۀ‌ شیراز را رونق‌ بخشد و جوانان‌ را به‌ کسب‌ معارف‌ اسلامی‌ تشویق‌ کند؛ به‌ گونه‌ای‌ که‌ پانصد نفر در یک‌ نوبت‌، عازم‌ حوزه‌های‌ علمیه‌ شدند. آیة‌الله‌العظمی‌ مکارم‌ شیرازی‌ یکی‌ از عوامل‌ شیفتگی‌ خود به‌ کسب‌ علوم‌ دینی‌ را سخنان‌ و جاذبۀ مرحوم‌ نورالدین‌ حسینی‌ شیرازی‌ می‌دادند. او با ورود به‌ حوزه‌ علمیه‌ شیراز، به‌ سرعت‌ دروس‌ مقدمات‌ و سطح‌ را نزد آیة‌الله‌ موحد فرا گرفت‌ و در مدتی‌ نزدیک‌ به‌ چهار سال‌، توانست‌ دروس‌ سطح‌ را به‌ پایان‌ برساند؛ این‌ خود نشان‌ از استعداد سرشار و تلاش‌ خستگی‌ناپذیر وی‌ دارد.
در طی‌ این‌ سالها خود نیز به‌ تدریس‌ دروس‌ به‌ دیگر طلاب‌ می‌پرداخت‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ به‌ گفته‌ خود، در روز هشت‌ ساعت‌ تدریس‌ می‌کرد و در هجده‌ سالگی‌ حاشیه‌ای‌ بر کتاب‌ گرانسنگ‌ کفایة‌الاصول‌ که‌ از کتب‌ مشهور و دشوار علم‌ اصول‌ است‌، نگاشت‌. در هجده‌ سالگی‌ وارد حوزه‌ علمیه‌ قم‌ شد و در درس‌ خارج‌ استادان‌ و علمای‌ بزرگ‌ آن‌ شرکت‌ نمود و برای‌ آشنایی‌ با دیدگاههای‌ فقهی‌ و اصولی‌ عالمان‌ نجف‌ اشرف‌، در سال‌ 1329 هجری‌ شمسی‌ به‌ آن‌ دیار سفر کرد. او پس‌ از بهره‌های‌ فراوان‌ از عالمان‌ نجف‌ و شرکت‌ در دروس‌ خارج‌ آنان‌، در 24 سالگی‌ موفق‌ به‌ کسب‌ درجه‌ اجتهاد از آنان‌ شد و در سال‌ 1330 به‌ دلیل‌ نبود امکانات‌ به‌ ایران‌ بازگشت‌ و عازم‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ شد.
آیة‌الله‌ العظمی‌ مکارم‌ شیرازی‌ در دوران‌ تحصیل‌ خود، از محضر استادان‌ بسیاری‌ بهره‌ برد. او بخشی‌ از دروس‌ مقدمات‌ و سطح‌ خود را نزد آیة‌الله‌ موحد در شیراز فرا گرفت‌ و همواره‌ از دروس‌ اخلاق‌ و سخنرانیهای‌ آیة‌الله‌ العظمی‌ سید نورالدین‌ حسینی‌ شیرازی‌ تا زمان‌ حیات‌ وی‌، بهره‌ برد. در قم‌ نیز به‌ درس‌ خارج‌ مرحوم‌ آیة‌الله‌ العظمی‌ بروجردی‌ می‌رفت‌ که‌ هوش‌ و ذکاوت‌ و پشتکار وی‌ همواره‌ مورد تحسین‌ آن‌ مرجع‌ بزرگ‌ قرار می‌گرفت‌. همچنین‌ در دروس‌ حضرات‌ آیات‌ عظام‌ حجت‌ کوه‌کمره‌ای‌ و محقق‌ داماد هم‌ شرکت‌ می‌جست‌.
با ورود به‌ نجف‌ به‌ درس‌ خارج‌ آیة‌الله‌ العظمی‌ خویی‌ رفت‌؛ اما تنها به‌ درس‌ وی‌ اکتفا نمی‌کرد و همواره‌ در بین‌ راه‌ و در مسجد مشکلات‌ درسی‌ خود را از وی‌ می‌پرسید و آیة‌الله‌ خویی‌ نیز با آرامش‌ و بزرگواری‌ بدان‌ پاسخ‌ می‌گفت‌. همچنین‌ در درس‌ آیة‌الله‌ العظمی‌ سید محسن‌ حکیم‌ نیز شرکت‌ می‌کرد. هنگام‌ بازگشت‌ از نجف‌ بر آن‌ شد تا از برخی‌ علمای‌ آن‌ دیار، اجازۀ اجتهاد دریافت‌ کند و موفق‌ به‌ کسب‌ اجازۀ‌ اجتهاد از آیة‌الله‌ اصطهباناتی‌ و آیة‌الله‌ کاشف‌ الغطاء شد. آیة‌الله‌ مکارم‌ شیرازی‌ برخی‌ از دروس‌ دوره‌ سطح‌ و مقدمات‌ را با دوستان‌ مباحثه‌ می‌نمود، به‌ گونه‌ای‌ که‌ آن‌ مباحثات‌ جای‌ خالی‌ استاد را پر می‌کرد و رمز توفیق‌ خود در امر درس‌ و بحث‌ را، تلاش‌ مداوم‌ و استفادۀ مفید از روزهای‌ تعطیلی‌ می‌داند. او در دوره‌ تحصیل‌ با بسیاری‌ از فضلا به‌ مباحثه‌ می‌پرداخت‌ که‌ از جمله‌ آنان‌ آیة‌الله‌ دکتر بهشتی‌، امام‌ موسی‌ صدر و آیة‌الله‌ شبیری‌ زنجانی‌ را می‌توان‌ نام‌ برد.
آیة‌الله‌ العظمی‌ مکارم‌ شیرازی‌ تاکنون‌ فعالیتهای‌ علمی‌ و فرهنگی‌ فراوانی‌ را انجام‌ داده‌ است‌. وی‌ نزدیک‌ به‌ چهل‌ سال‌ است‌ که‌ به‌ تدریس‌ فقه‌ و اصول‌ در سطح‌ عالی‌ (خارج‌) می‌پردازد و در این‌ مدت‌، شاگردان‌ بسیار مبرزی‌ تربیت‌ نموده‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از آنان‌ هم‌ اکنون‌ در پستهای‌ کلیدی‌ کشور یا در حوزه‌های‌ علمیه‌ به‌ خدمت‌ می‌پردازند. او از آغازین‌ سالهای‌ جوانی‌ تاکنون‌ به‌ تألیف‌ و نگارش‌ کتب‌ دینی‌ اشتغال‌ دارد، به‌ گونه‌ای‌ که‌ درآمد و مخارج‌ زندگی‌ او از این‌ راه‌ تأمین‌ می‌شود و از وجوهات‌ شرعیه‌ برای‌ معیشت‌ خود استفاده‌ نمی‌کند.
نشریه‌ «مکتب‌ اسلام‌» که‌ از قدیمی‌ترین‌ نشریات‌ است‌، حاصل‌ تلاش‌ او و برخی‌ از فضلای‌ حوزه‌ است‌. این‌ نشریه‌، اولین‌ نشریۀ حوزه‌ است‌ که‌ حدود 40 سال‌ است‌ منتشر می‌شود و در آن‌ مقاله‌های‌ گوناگون‌ از فضلا و علمای‌ حوزه‌ علمیه‌ به‌ چاپ‌ می‌رسد. آیة‌الله‌العظمی‌ مکارم‌ شیرازی‌ کتب‌ بسیاری‌ را تاکنون‌ نگاشته‌اند که‌ ذکر ‌آنها در این‌ مختصر، امکان‌ نمی‌پذیرد نگاشته‌های‌ آیة‌الله‌العظمی‌ مکارم‌ محدود به‌ زمینۀ‌ خاصی‌ نیست‌ و از وی‌ در بیشتر علوم‌ اسلامی‌، کتاب‌ منتشر شده‌ است‌. برخی‌ از کتب‌ وی‌ پاسخ‌ به‌ شبهات‌ روز بوده‌ است‌ به‌ گونه‌ای‌ که‌ می‌توان‌ گفت‌ کتابهای‌ معظم‌ له‌، مطابق‌ با مسائل‌ روز نوشته‌ شده‌ است‌؛ همان‌ گونه‌ که‌ تدریس‌ ایشان‌ نیز در علوم‌ گوناگون‌ با توجه‌ به‌ نیازهای‌ حوزه‌ها انجام‌ گرفته‌ است‌. از این‌ رو سالهاست‌ که‌ به‌ تدریس‌ تفسیر و نهج‌ البلاغه‌ روی‌ آورده‌اند و در این‌ گستره‌، شاگردان‌ ممتازی‌ تربیت‌ و آثار فراوانی‌ منتشر کرده‌ است‌ که‌ از جمله‌ آن‌ می‌توان‌ به‌ تفسیر نمونه‌ و گروه‌ تدوین‌ کنندۀ‌ آن‌ اشاره‌ کرد.
آیة‌الله‌ العظمی‌ مکارم‌ شیرازی‌ همواره‌ مدافع‌ اصلاحات‌ در امور حوزه‌ و پیشرفت‌ حوزه‌های‌ علمیه‌ بوده‌ است‌. او در دورۀ‌ جوانی‌ از کسانی‌ بود که‌ طی‌ نامه‌ای‌ به‌ محضر آیة‌الله‌العظمی‌ بروجردی‌، خواستار برخی‌ اصلاحات‌ در حوزۀ علمیه‌ قم‌ شدند. همچنین‌ وی‌ از مؤسسان‌ جامعه‌ مدرسین‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ است‌. از خدمات‌ مهم‌ آیة‌الله‌ مکارم‌ شیرازی‌ در عرصه‌ علم‌ و فرهنگ‌ تأسیس‌ چهار مدرسه‌ علمیۀ‌ امام‌ امیرالمؤمنین ‌(ع‌)، امام‌ حسن ‌(ع‌)، امام‌ حسین‌ (ع‌) و امام‌ سجاد (ع‌) است‌ که‌ در یکی‌ از آنها رشته‌ تخصصی‌ تفسیر وجود دارد و طلاب‌ مستعد در آن‌، به‌ آموختن‌ روش‌ صحیح‌ تفسیر قرآن‌ کریم‌ می‌پردازند. همچنین‌ دارالقرآن‌ و مجتمع‌ خاتم‌ الانبیاء در شیراز و زائر سرای‌ امام‌ صادق ‌(ع‌) و امام‌ محمد باقر (ع‌) در مشهد مقدس‌ از جمله‌ مراکزی‌ است‌ که‌ توسط‌ ایشان‌ راه‌ اندازی‌ و مورد استفاده‌ علاقه‌مندان‌ قرار می‌گیرد.
آیة‌الله‌ العظمی‌ ناصر مکارم‌ شیرازی‌ در دوران‌ قبل‌ از انقلاب‌ و بعد از آن‌، همواره‌ از تلاشهای‌ سیاسی‌ برای‌ برقراری‌ انقلاب‌ اسلامی‌ و حفظ‌ نهضت‌ اسلامی‌ دریغ‌ نمی‌ورزید. او با درک‌ وضعیت‌ فکری‌ جوانان‌ در رژیم‌ سابق‌، به‌ توطئه‌های‌ دشمنان‌ برای‌ ترویج‌ تفکر التقاطی‌ در بین‌ طلاب‌ و دانشجویان‌ و رواج‌ مارکسیسم‌ و کمونیسم‌ پی‌ برده‌ بود و در این‌ زمینه‌ تلاشهای‌ شایانی‌ را بر جای‌ نهاد؛ از جمله‌ کتاب‌ «فیلسوف‌ نماها» بود که‌ به‌ نقد فلسفه‌های‌ غربی‌ و ادعاهای‌ فیلسوفان‌ مادی گرا می‌پرداخت‌. این‌ کتاب‌ حدود 30 بار تجدید چاپ‌ شد و هنوز هم‌ طراوت‌ و جامع‌ بودن‌ خود را در میان‌ دیگر کتب‌ حفظ‌ کرده‌ است‌. کتاب‌ «جلوه‌ حق‌» نیز به‌ رد دیدگاههای‌ صوفیان‌ و درویشان‌ می‌پردازد که‌ مورد عنایت‌ و لطف‌ آیت‌الله‌ العظمی‌ بروجردی‌ (ره‌) نیز قرار گرفت‌.
آیة‌الله‌ مکارم‌ با تشکیل‌ جلسات‌ اعتقادی‌ و مجمع‌ علمی‌ نجات‌ نسل‌ جوان‌، به‌ شبهات‌ موجود پاسخ‌ می‌گفت‌ و جوانان‌ را به‌ پیروی‌ از مکتب‌ قرآن‌ و عترت‌ تشویق‌ می‌کرد. در آن‌ روزگار، وی‌ در سرمقالۀ‌های‌ مجله‌ مکتب‌ اسلام‌ به‌ افشاگری‌ درباره‌ ماهیت‌ رژیم‌ شاه‌ می‌پرداخت‌ که‌ باعث‌ توقیف‌ آن‌ نشریه‌ در آن‌ روزگار شد. آیة‌الله ‌العظمی‌ مکارم‌ شیرازی‌ از مؤسسان‌ جامعه‌ مدرسین‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ است‌ و همواره‌ با دیگر اعضای‌ آن‌، به‌ مبارزات‌ سیاسی‌ بر ضد رژیم‌ شاه‌ می‌پرداخته‌ و امضای‌ او در زیر بسیاری‌ از بیانیه‌ها و اعلامیه‌ها موجود است‌. او در جلسات‌ خصوصی‌ امام‌ خمینی ‌(ره‌) شرکت‌ می‌کرد و حمایت‌ خود را از وی‌ در پیش‌ از انقلاب‌ و پس‌ از آن‌ اعلام‌ می‌نموده‌ است‌. او در زمان‌ رژیم‌ طاغوت‌، بارها به‌ ساواک‌ احضار شد و به‌ شهرهای‌ «چابهار»، «مهاباد» و «انارک‌» تبعید شد.
آیة‌الله‌ العظمی‌ مکارم‌ شیرازی‌ در تدوین‌ قانون‌ اساسی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ نقش‌ بسزایی‌ داشته‌ است‌ و همواره‌ مردم‌ را به‌ اطاعت‌ از ولایت‌ فقیه‌ و حفظ‌ اسلامیت‌ و جمهوریت‌ نظام‌ دعوت‌ می‌کرده‌ است‌. آیة‌الله‌ العظمی‌ مکارم‌ شیرازی‌ پس‌ از رحلت‌ آیة‌الله‌ العظمی‌ اراکی‌، با اطلاعیۀ جامعه‌ مدرسین‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ از مراجع‌ اعلم‌ شناخته‌ شد و هم‌ اکنون‌ در قم‌ به‌ تربیت‌ طلاب‌ و پاسداشت‌ از مکتب‌ تشیع‌ می‌پردازد.

 

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 06:16:00 ب.ظ ]





زندگینامه حافظ شیرازی

(سال و محل تولد: 726 هـ.ق- شیراز ، سال و محل وفات: 791 هـ.ق- شیراز)

حافظ شیرازی

شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پا برجاست نام وی نیز جاودان خواهد بود.

با وجود شهرت والای این شاعران گران مایه در خصوص دوران زندگی حافظ بویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاعات دقیقی در دست نیست ولی در حدود سال 726 ه.ق در شهر شیراز به دنیا آمد است.

اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است. شمس الدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آوردو آموخت سپری نمودن علوم و معلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین عبدا… بهره ها گرفت.

خواجه در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت.

او هنوز دهه بیست زندگی خود را سپری ننموده بود که به یکی از مشاهیر علم و ادب دیار خود تبدل شد. وی در این دوره علاوه بر اندوخته عمیق علمی و ادبی خود قرآن را نیز کامل از حفظ داشت و از این روی تخلص حافظ بر خود نهاد.

دوران جوانی حافظ مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو در آمده بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.

دوره حکومت شاه ابواسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حکمرانی خود که از سال 742 تا 754 ه.ق بطول انجامید در عمرانی و آبادانی فارس و آسایش و امنیت مردم این ایالت بویژه شیراز کوشید.

حافظ از لطف امیرابواسحاق بهره مند بود و در اشعار خود با ستودن وی در القابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم وحیاء) حق شناسی خود را نسبت به این امیر نیکوکار بیان داشت.

پس از این دوره صلح و صفا امیر مبارزه الدین مؤسس سلسله آل مظفر در سال 754 ه.ق بر امیر اسحاق چیره گشت و پس از آنکه او را در میدان شهر شیراز به قتل رساند حکومتی مبتنی بر ظلم و ستم و سخت گیری را در سراسر ایالت فارس حکمفرما ساخت.

امیر مبارز الدین شاهی تند خوی و متعصب و ستمگر بود.حافظ در غزلی به این موضوع چنین اشاره می کند:

راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی —– خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ —– که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود

لازم به ذکر است حافظ در معدود مدایحی که گفته است نه تنها متانت خود را از دست نداده است بلکه همچون سعدی ممدوحان خود را پند داده و کیفر دهر و ناپایداری این دنیا و لزوم رعایت انصاف و عدالت را به آنان گوشزد کرده است.

اقدامات امیر مبارزالدین با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و وی با تاختن بر اینگونه اعمال آن را ریاکارانه و ناشی از خشک اندیشی و تعصب مذهبی قشری امیر مبارز الدین دانست.

سلطنت امیر مبارز الدین مدت زیادی به طول نیانجامید و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئه ای فراهم آورده و پدر را از حکومت خلع کردند. این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به حافظ می گذاشتند و از آنجا که بهره ای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلند آوازه دیار خویش را مورد حمایت خاص خود قرار دادند.

اواخر زندگی شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزی های فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردم آن دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز نهاد.

مرگ حافظ احتمالاً در سال 971 ه.ق روی داده است و حافظ در گلگشت مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت.

آرامگاه حافظ

نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفروی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند.

در مشاجره ای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد:

قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ —– که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت

حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و بر خلاف سعدی به جز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود.

وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سر تا سر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز راه یافت.

نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی او را به پایتخت های خود دعوت کردند. حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در خشکی، آشوب و طوفان حوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز بسازد از این رو از مسافرت شد.

شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی جاودانه آوازه او به سبب غزلسرایی و سرایش غزل های بسیار زیباست.

ویژگی های شعر حافظ

برخی از مهم ترین ابعاد هنری در شعر حافظ عبارتند از:

1- رمز پردازی و حضور سمبولیسم غنی

رمز پردازی و حضور سمبولیسم شعر حافظ را خانه راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر وی بیش از هر چیز به آینه ای می ماند که صورت مخاطبانش را در خود می نمایاند، و این موضوع به دلیل حضور سرشار نمادها و سمبول هایی است که حافظ در اشعارش آفریده است و یا به سمبولهای موجود در سنت شعر فارسی روحی حافظانه دمیده است.

چنان که در بیت زیر “شب تاریک” و “گرداب هایل” و . . . را می توان به وجوه گوناگون عرفانی، اجتماعی و شخصی تفسیر و تأویل کرد:

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها

2-رعایت دقیق و ظریف تناسبات هنری در فضای کلی ادبیات

این تناسبات که در لفظ قدما (البته در معنایی محدودتر) “مراعات النظیر” نامیده می شد، در شعر حافظ از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.

به روابط حاکم بر اجزاء این ادبیات دقت کنید:

ز شوق نرگس مست بلند بالایی

چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم

شدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوست

کشیده در خم چوگان خویش، چون گویم

3-لحن مناسب و شور افکن شاعر در آغاز شعرها

ادبیات شروع هر غزل قابل تأمل و درنگ است. به اقتضای موضوع و مضمون، شاعر بزرگ لحنی خاص را برای شروع غزلهای خود در نظر می گیرد، این لحنها گاه حماسی و شورآفرین است و گاه رندانه و طنزآمیز و زمانی نیز حسرتبار و اندوهگین.

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

***

من و انکار شراب این چه حکابت باشد

غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد

***

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

باید برون کشید از این ورطه رخت خویش

4- طنز

زبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفته ها در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم گرد آورده است.

پادشاه و محتسب و زاهد ریاکار، و حتی خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهای او هستند:

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد

که می حرام، ولی به ز مال او قافست

باده با محتسب شهر ننوشی زنهار

بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد

5- ایهام و ابهام

شعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است.

نقش موثر ایهام در شعر حافظ را می توان از چند نظر تفسیر کرد:

اول، آن که حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می کوشیده است تا شعر خود را به ناب ترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب می شود، حافظ از بیشترین سود و بهره را از آن برده است.

دوم آن که زمان پرفتنه حافظ، از ظاهر معترض زبانی خاص طلب می کرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد و شاعر با رویکردی که به ایهام و سمبول و طنز داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی را ابداع کند؛ زبانی که هم قابلیت بیان ناگفته ها را داشت و هم سراینده اش را از فتنه های زمان در امان می داشت.

سوم آن که در سنن عرفانی آشکار کردن اسرار ناپسند شمرده می شود و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و راز آموزی عارفانه زبانی خاص دارد. از آن جا که حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است، بی ربط نیست که از ایهام به عالیترین شکلش بهره بگیرد:

دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر

گفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیست

ایهام در کلمه “عهد” به معنای “زمانه” و “پیمان”

دل دادمش به مژده و خجلت همی برم

زبن نقد قلب خویش که کردم نثار دوست

ایهام در ترکیب “نقد قلب” به معنای “نقد دل” و “سکه قلابی”

عمرتان باد و مرادهای ساقیان بزم جم

گر چه جام ما نشد پر می به دوران شما

ایهام در کلمه “دوران” به معنای “عهد و دوره” و “دورگردانی ساغر”

تفکر حافظ عمیق و زنده پویا و ریشه دار و در خروشی حماسی است. شعر حافظ بیت الغزل معرفت است.

جهان بینی حافظ

از مهمترین وجوه تفکر حافظ را می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1- نظام هستی در اندیشه حافظ همچون دیگر متفکران عارف، نظام احسن است، در این نظام گل و خار در کنار هم معنای وجودی می یابند.

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟

من اگر خارم اگر گل، چمن آرایی هست

که از آن دست که او می کشدم می رویم

2- عشق جان و حقیقت هستی است و در دریای پرموج و خونفشان عشق جز جان سپردن چاره ای نیست.

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد

دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

3- تسلیم و رضا و توکل ابعاد دیگری از اندیشه و جهان بینی حافظ را تشکیل می دهد.

آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم

اگر از خمر بهشت است و اگر باده مست

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست

راهرو گر صد هنر داد توکل بایدش

4- فرزند زمان خود بودن، نوشیدن جان حیات در لحظه، درک و دریافت حالات و آنات حقیقی زندگی

به مأمنی رو و فرصت شمر طریقه عمر

که در کمینگه عمرند قاطعان طریق

فرصت شما و صحبت کز این دو راهه منزل

چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن

5- انتظار و طلب موعود،

انتظار رسیدن به فضایی آرمانی از مفاهیم عمیقی است که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به زبان رمز و سمبول و گاه به استعاره و کنایه در طلب موعود آرمانی است. اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواسته ها و نیازهای متعالی بشر کرده است:

آثار حافظ

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

که از انفاس خوشش بوی کسی می آید

***

ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

***

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

***

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 06:08:00 ب.ظ ]




خرما Date

نام علمی Phoenix dactylitera

خرما ميوه اي بسيار قديمي است و نام آن در كتاب مقدس 42 بار تكرار شده است . اين ميوه پرخاصيت براي مردم شكورهاي راوپايي و آمريكايي تا حدي ناآشنا است و آنرا فقط در كيك و شيريني مصرف مي كنند ولي در خاورميانه و مخصوصا در كشورهاي عربي بعنوان يك غذاي اصلي بكار مي رود .

يهوديان معتقدند درخت خرما در فلسطين و يا اسرائيل امروزي بفراواني وجود داشته است بطوريكه در ناحيه بين درياي گاليله و درياي مدره جنگل بزرگي از درخت خرما بوده است .

مسلمانان معتقدند كه حضرت محمد (ص) اين درخت را خلق كرده اند . در ديانت مسيح ، برگ درخت خرما سنبل و نشانه شهادت و روح شهدائي است كه در راه ديانت حضرت مسيح جان باخته اند .
تركيبات شيميايي:

خرما داراي 25 درصد ساكاروز ، 50درصد گلوكز ، و مواد آلبومينوئيدي ، پكتين و آب مي باشد . بعلاوه داراي ويتامينهاي مختلف منجمله ويتامين A,B,C,E و مقدري املاح معدني مي باشد .
خواص داروئي:

درخت خرما خواص بيشماري درد و مي توان گفت كه از تمام قسمتهاي اين درخت مي توان استفاده كرد و يك ضرب المثل عربي مي گويد كه خواص درخت خرما باندازه روزهاي سال است.

از برگ و شاخه درخت خرما سبد و فرش تهيه مي كنند . از هسته آن نان و از ميوه خرما شراب و عسل . همانطور كه مي دانيم خرما تنها ميوه ايست كه در صحرا وجود دارد و طبيعت اين درخت را به مردم صحرا داده است كه تمام احتياجات خود را از آنر فع مي كنند .

مردم صحرا هسته درخت خرما را در كرده و از آن نان مي پزند يا در اين هسته را بو داده و از آن بعنوان قهوه استفاده مي كنند زيرا دم كرده آن بسيار مطبوع است و يا حتي اين در را در آب براي چند روز خيس كرده و بعنوان غذاي مقوي به شترهاي خود مي دهند و معتقدند كه اين غذا از گندم و جو مقوي تر است .

اعراب از قديم اعتقاد داشتند كه خرما انرژي خورشيد را گرفته و در خود ذخيره مي كنند و اين انرژي با خوردن خرما به بدن آنها منتقل مي شود .

اعراب از خرماي كال نيز استفاده مي كنند و معتقدند كه اثرات درماني بسياري درد من جمله خرماي سبز تقويت كننده اعمال جنسي و انرژي زا يم باشد . حتي هسته خرماي سبز را نيز در كرده و پمادي از آن تهيه مي كنند كه براي زخمهاي آلات تناسلي بكار يم رود .

اثر ديگر معجزه آساي هسته خرما از بين بردن تورم پلك هاي چشم است براي اين منظور پمادي از در هسته خرما درست كرده و آنرا روي چشم مي گذارند اين پماد براي رشد مژه هاي چشم نيز بهترين دارو است .

زندگي پرمشغله و ناراحتي هاي رواني كه ميل جنسي را در بعضي از اشخاص از بين مي برد بهترين علاجش خوردن مداو م خرما است كه ميل جنسي را باين اشخاص باز مي گرداند . در زمانهاي قديم همواره خرما را براي قدرت و انرژي بكار مي برده اند و هنوز بهترين ميوه براي بازيافتن انرژي و قدرت جواني است .

گلهاي درخت خرما نيز خاصيت دارويي دارند . طعم گلهاي درخت خرما تلخ است و اثر مسهلي درد .
مضرات :

مواظب باشيد در خوردن آن افراط نكنيد زيرا داراي قند زيادي است . در اين صورت آنهايي كه لوزالمعده حساس دارند و يا آنهايي كه بيماري قند در خانواده آنها وجود دارد بايد كمتر از اين ميوه استفاده كنند

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 03:33:00 ب.ظ ]




پرتقال Orange

نام علمی Citrus sinensis

پرتقال درخت كوچكي است داراي برگهاي سبز و گلهاي سفيد پوست پرتقال نارنجي رنگ ، كمي ناصاف و يموه آن بسته بانواع مختلف شيرين و ترش ، زرد رنگ و يا قرمز مي باشد .

پرتقال يكي از قديمي ترين ميوه هايي است كه بشر از آن استفاده مي كرده است و در حدود 500 سال قبل از ميلاد مسيح كنفوسيوس از آن نام برده است .

در حال حاضر بيشتر از 200 نوع پرتقال در آمريكا كشت مي شود و آمريكا نصف كل محصول پرتقال دنيا را توليد مي كند .

پرتقال اوليه ، كوچك ، تلخ و پر از هسته بوده است كه در اثر تربيت مهندسي ژنتيكي و همچنين انتخاب نوع بهتر و كود كافي درشت تر و شيرين تر شده است .

پرتقال ابتدا از چين به هندوستان برده شده و سپس از آنجا به نقاط ديگردنيا راه يافت .
تركيبات شيميايي:

پرتقال يكي از غني ترين منابع ويتامين C مي باشد . البته بايد دقت كرد كه ويتامين C در اثر سرما و رگماي زياد از بين مي رود . اسانسي كه از گلهاي پرتقال گرفته مي شود بنام روغن نرولي Neroli Oil معروف است كه درياب وئي بسيار مطبوع بوده و خيلي گران است و در عطر سازي از آن استفاده مي شود .

در 100 گرم پرتقال پوست كنده مواد زير موجود است :

آب 86 گرم

پروتئين 1 گرم

نشاسته 0/2 گرم

كلسيم 12 گرم

فسفر 40 ميلي گرم

آهن 20 ميلي گرم

سديم 0/4 ميلي گرم

پتاسيم 1 ميلي گرم

ويتامين آ 200 ميلي گرم

ويتامين ب 1 200 واحد

ويتامين ب 2 0/1 واحد

ويتامين ب 3 0/04 ميلي گرم

ويتامين ث 50 ميلي گرم

در صد گرم پوست پرتقال مواد زير موجود است :

آب 70 ميلي گرم

پروتيئن 1/5 ميلي گرم

مواد چربي 0/2 ميلي گرم

مواد نشاسته اي 25 ميلي گرم

كلسيم 160 ميلي گرم

فسفر 20 ميلي گرم

آهن 0/8 ميلي گرم

سديم 3 ميلي گرم

پتاسيم 210 ميلي گرم

ويتامين آ 420 واحد

ويتامين ب 1 0/12 ميلي گرم

ويتامين ب 2 0/1 ميلي گرم

ويتامين ب 3 1 ميلي گرم

ويتامين ث 135 ميلي گرم
خواص داروئي:

موسسه مبارزه با بيماري سرطان آمريكا چندين سال پيش در اثر مطالعات زياد دريافت كه علت اينكه سرطان معده در آمريكا كمتر از نقاط ديگر است اين است كه مردم آمريكا در تمام مدت سال پرتقال مصرف مي كنند . البته شايد علت آن وجود ويتامين C در پرتقال است .

1)دانشمندان سوئدي كشف كرده اند كه خوردن پرتقال از سرطان لوزالمعده جلوگيري مي كند .

2)خوردن پرتقال كلسترول را پائين مي آورد .

3)پوست سفيد پرتقال و ورقه هاي نازك بين قسمت هاي داخل پرتقال بهترين دارو براي كاهش كلسترول خون است .

4)اسانس پرتقال ضد عفونت هاي ميكربي است .

5)پرتقال مقوي معده و ضد گاز معده است .

6)پرتقال ضد سم ، ادرار آور و نرم كننده سينه و ضد استفراغ است .

7)جوشانده برگهاي پرتقال براي شست وشوي ورم ها و كاهش درد مفيد است .

8)خوردن پرتقال ضد اسپاسم و آرام بخش است .

9)اسانس پرتقال را براي ضد عفوني كردن بكار مي برند .

10)پرتقال خون را تميز مي كند .

11)براي برطرف كرده چين و چروك صورت وشادابي آن قسمت خوراكي پرتقال را روي صورت بماليد و بعد از 15 دقيقه با آب بشوئيد .

12)از پرتقال براي كم كردن وزن مي توانيد استفاده كنيد . طرز استفاده بدين صورت است كه يك عدد پرتقال و 3 عدد ليموترش را پوست كنده و به قطعات كوچك تقسيم كنيد بعد آنرا داخل ديگي ريخته و بان نيم ليتر آب اضافه كنيد و بمدت 10 دقيقه بجوشانيد . سپس سه قاشق عسل بان اضافه كرده و مجددا بمدت 5 دقيقه بجوشانيد و آنرا صاف كنيد . از اين شربت 3فنجان در روز بنوشيد . تا زون شما بمقدر ايده آل دارايد .

13)پرتقال گرچه اسيدي است ولي خاصي قليايي به بدن مي دهد و براي كسانيكه گوشت زياد مصرف مي كنند و بدنشان اسيدي شده است مفيد است .

14)براي استفاده بيشتر از مواد غذاي پرتقال بهتر است كه پوست زردرنگ آنرا بگيريد و با پوست سفيد و پره هاي داخل آن بخوريد زيرا در پوست سفيد آن مواد معدني زيادي وجود دارد كه اثر اسيد موجود در پرتقال را خنثي مي كند .

15)خواص گفته شده فقط منحصربه پرتقال رسيده مي باشد وآب پرتقال موجود در فروشگاهها و سوپر ماركت ها اين خواص را ندارند .:
مضرات :

مضرات خاصي براي آن بيان نشده است .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 03:27:00 ب.ظ ]




انجير Fig

نام علمی Ficus carica

درخت انجير از زمانهاي بسيار قديم وجود داشته و از آن استفاده زيادي مي شده است . در تورات از اين درخت نام برده شده و اشعياي نبي يكي از انبياي بني اسرائيل خرقيا پادشاه آن زمان را در حدود 700 سال قبل از ميلاد با انجير مداوا كرده است .

درخت انجير بومي آسياي غربي و كشورهاي مديترانه است و از آنجا به عربستان ، سوريه و اسرائيل برده شده است .

درخت انجير در نزد يونانيان مقدس و محترم بوده بطوريكه صدرات ان ممنوع اعلام شده بود .

شاعران و نويسندگان يوناني مانند هومر ، هرودوتوس و افلاطون در نوشته ها و اشعار خود آنرا ستوده اند در اوائل قرن هجدهم ، انجير بوسيله ميسيونرهاي مذهبي اسپانيايي به كاليفرنيا برده شد و امروزه بمقدر زياد در اين ايالت و ايالات جنوبي آمريكا كشت مي شود.

حدود 85 درصد از محصول انجير بصورت خشك ببازار عرضه مي شود زيرا انجير رسيده زود خراب مي شود .انجير درختي است با برگهاي زرد و پنجه اي برنگ سبز خاكستري كه بلندي آن تا شش متر مي رسيد و چون در مقابل سرماي شديد مقاومت ندارد بنابراين در مناطق معتدله و گرمسير كشت مي شود .

درخت انجير معمولا از سال چهارم شروع به ميوه دادن مي كند و تا سن بيست سالگي ميوه مي دهد.
تركيبات شيميايي:

انجير ميوه مغذي و خوش طعمي است ، داراي مواد قندي ، مواد ازته ، چربي ، مواد معدني ، آمينو اسيد ،‌ آنزيم هاي مختلف و كاروتن مي باشد . در برگهاي آن حدود 0/06 درصد مواد تلخي مانند فيكوسين Ficusin و برگاپتين Bergaptene وجود دارد .

شيره سفيدي كه با شكستن شاخه هاي درخت انجير و يا از ميوه نارس آن خارج مي شود بسيار سمي است و اگر بر روي پوست زده شود سلولها را از بين برده و ميكشد .

برگهاي انجير داراي كوسايداروتين Glycosiderutin مي باشد .

در صد گرم انجير رسيده و تازه مواد زير موجود است :

انرژي 80 كالري

مواد قندي 4 گرم

پروتئين 1/5 گرم

چربي 0/5 گرم

كلسيم 20 گرم

فسفر 55 ميلي گرم

سديم 35 ميلي گرم

پتاسيم 65 ميلي گرم

ويتامين آ 80 واحد

ويتامين ب 1 0/2 ميلي گرم

ويتامين ب 3 0/7 ميلي گرم

ويتامين ث 2 ميلي گرم

ويتامين ث 25 ميلي گرم
خواص داروئي:

خواص طبي ميوه انجير

انجير از نظر طب قديم ايران گرم و تر است .

1)انجير تعرق بدن را زياد مي كند .

2)ادرار آور است .

3)حرارت بدن را كاهش مي دهد .

4)چاق كننده است و آنهائيكه مي خواهند وزن اضافه كنند و يا براي بيماراني كه دوره نقاهت خود را مي گذرانند بسيار مفيد است . بدين منظور مي توان آنرا با شير سويا مخلوط كرده و بين غذاها خورد.

5)انجير يبوست را برطرف مي كند و يكي از بهترين ميوه ها براي تميز كردن روده بزرگ و رفع يبوست است . در قيم براي از بين بردن يبوست از شربت انجير استفاده مي كردند .

6)براي درمان ناراحتيهاي سينه حدود 20 گرم از خرما ، عناب ، انجير خشك و مويز را با هم مخلوط كرده و آسياب كرده سپس اين پودر را با يك ليتر آب جوشانده تا حجم آن به نصف برسد . از اين جوشانده مي توان بمقدر سه فنجان در روز مصرف نمود .

7)جوشانده انجير خشك درمان كننده التهاب مجاري دستگاه تنفسي ، كليه ، ذات الريه ، ذات الجنب ، سرخك ،مخملك و آبله مي باشد .

8) جوشانده غليظ انجير خشك براي رفع سرمخدرگي بسيار مفيد است .

9)براي برطرف كردن سياه سرفه ، برونشيت و ذات الريه از قهوه انجير استفاده كنيد و براي درست كردن اين قهوه انجير را ابتدا بو داده و سپس آنرا آسياب كنيد تا بصورت پودر دارايد .

10)انجير دستگاه هاضمه را تقويت مي كند .

11)انجير براي درمان سوء هاضمه مفيد است .

12)سوپ انجير بسيار مقوي است و براي افزايش شير در زنان شير ده مفيد است .براي تهيه سوپ ، انجير نارس را با گوشت بپزيد .

13)براي برطرف كردن ورم گلو ، 50 گرم انجير زرد را در 500 گرم شير ريخته و مدت 15 دقيقه بگذاريد سپس آنرا غرغره كنيد و مقدري از آنرا نيز بنوشيد ( مي توانيد آنرا با عسل هم شيرين كنيد .)

14) جوشانده انجير خشك در شير براي درمان آنژين ، ورم لثه و ورم مخاط دهان نيز موثر است .

15)يكي از داروهاي بسيار موثر براي درمان آرتروز و درد مفاصل ، مخلوط شير بز و انجير سياه ميباشد . اين مخلوط سموم مختلف را از بدن خارج كرده و درد را از بين مي برد.

16)انجير را مي توان همراه با ميوه هاي ديگر مصرف كرد انجير با ميوه هاي اسيدي مانند پرتقال و گريپ فروت سازگار نيست .

17)انجير براي آنهائيكه قند خونشان پائين مي آيد و يكباره احساس ضعف مي كنند مناسب است زيرا قند آن بسرعت در روده كوچك جذب مي شود.

18)خوردن انجير باعث افزايش نيروي جنسي مي شود .

19)انجير تقويت كننده كبد است .

20)اگر ترشح ادرار كم باشد خوردن انجير باعث ازدياد آن مي شود .

21)براي برطرف كردن ورم بناگو ش و دمل ها ، ضمادي از انجير خشك با در و و گندم درست كرده و روي ورم دمل بگذاريد .

22)دم كرده انجير با شنبليله براي سينه درد و رفع خشونت سينه مفيد است .

23)براي رفع ورم طحال ، انجير را به مدت نه روز در سركه خيس كنيد و هر روز پنج عدد آنرا با سركه بخوريد .

24)انجير ضد سرطان است .

25)انجير در معالجه بيماريهاي پوستي موثر است .

خواص شيره درخت انجير

شيره درخت انجير طعم تلخ و سوزنده اي درد :

1.مسهل بسيار خوبي است .

2.داراي دياستازهاي مختلفي است و براي نرم و تدر كردن گوشت بكار مي رود .

3.شيره درخت انجير را اگر بمدت چند روز روي زگيل و يا ميخچه پا بگذاريد آنرا از بين مي برد .

4.براي معالجه بيماريهاي پوستي مفيد است .

5.شيره درخت انجير را با زرده تخم مرغ و يا روغن مخلوط كنيد و روي زخم ها بگذاريد باعث التيام آنها خواهد شد .

6.ضماد شيره درخت انجير با شنبليله براي رفع نقرس مفيد است .

7.براي معالجه جراحت هاي پوستي ضمادي از شيره درخت انجير با در جو درست كرده روي آنها بگذاريد .

8.ماليدن شيره درخت انجير بر روي سر از ريزش مو جلوگيري مي كند .

خواص برگ انجير

1)برگ پخته درخت انجير ملين است .

2)برگ انجير را له كنيد و براي برطرف كردن درد بواسير بر مقعد بماليد .

3)براي برطرف كردن ورم و تومورهاي مختلف برگ انجير را روي اين قسمت ها بگذاريد .

4)جوشانده ساقه هاي جوان درخت انجير آب اضافي را از بدن خارج مي كند .

5) براي درمان اسهال هاي ساده و خونريزي هاي مختلف از جوشانده پوست تازه درخت انجير استفاده كنيد .

6)برگ درخت انجير را در آب جوشريخته و بگذاريد كمي سرد شود و داخل لگني بريزيد و داخل آن بنشينيد بواسير دردناك و متورم را درمان مي كند .

7)جوشانده برگ درخت انجير شكم درد را برطرف مي كند
مضرات :

انجير براي كبدهاي ضعيف مناسب نيست و آنهائيكه كبد ضعيف دارند بايد انجير را با گردو بخورند.

زياده روي در مصرف انجير توليد نفخ شكم و اسهال كرده و براي چشم نيز مضر است .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 03:24:00 ب.ظ ]




 

بلوط Oak Bark گز علفي (شيره بلوط)

نام علمی Quercus

بلوط درخت بومي در مناطق معتدله است و در ايران در جنگهاي كردستان ،‌لرستان و كهكلويه مي رويد . ارتفاع اين درخت در بعضي نواحي تا 50 متر و قطر تنه آن به 3 متر نيز مي رسد . برگهاي درخت بلوط پنجه اي و مانند انگشتان دست مي باشد . ميوه درخت بلوط كه به نام بلوط معروف است مانند فندق بوده و در پياله اي جاي مي گيرد .
تركيبات شيميايي:

پوست و برگ درخت بلوط داراي تانن ، قند ، اسيد گاليك ، اسيد ماليك ، كوئرسين Quercine ، موسيلاژ ، پكتين ،‌رزين و روغن است .
خواص داروئي:

بلوط از نظر طب قديم ايران گرم و خشك است .

خواص ميوه بلوط

ميوه بلوط از قديم الايام مورد مصرف بوده و از آن به عنوان غذا استفاده مي كرده اند . حتي اگر آنرا خشك و در كرده و با در گندم مخلوط مي كنند و از آن نان تهيه مي نمايند .

مي توان بلوط را بوداده و سپس آنرا در كرده و از آن چائي تهيه كرد . مقدر مصرف آن يك قاشق چايخوري در يك ليوان آب جوش مي باشد . اين دم كرده را مي توان براي مورد زير بكار برد .

1- بواسير را برطرف مي كند .

2-اسهال ساده و اسهال خوني را رفع مي كند .

3-درد معده و گاز معده را برطرف مي كند .

4-براي رفع كم خوني موثر است .

5-نرمي استخوان را درمان مي كند .

6- براي تقويت عمومي بدن موثر است .

7-براي معالجه اسهال اطفال ،‌در بلوط را با كاكائو مخلوط كرده و دم كرده آنرا به اطفال مي دهند .

خواص درخت بلوط

براي استفاده از پوست درخت بلوط يم توان آنرا در كرده و با عسل مخلوط كنيد و يا اينكه يك قاشق در آنرا در يك ليوان آبجوش ريخته و به مدت 10 دقيقه دم كنيد .

1- خونريزيها را متوقف مي سازد .

2-درمان كننده بواسير خوني است .

3-خاصيت ضد عفوني درد .

4-ادرار را زياد مي كند .

5-ترشحات زنانه را از بين مي برد .

مصارف خارجي پوست درخت بلوط

براي استفاده خارجي از جوشانده پوست درخت استفاده مي شود . بدين منظور بايد 15 گرم پوست درخت را در يك ليتر آب جوش ريخته و بگذاريد به آرامي بجوشد تا حجم آن به دو سوم تقليل يابد .

از اين جوشانده مي توان بعنوان كمپرس استفاده كرد و يا آنرا در وان حمام ريخته ودر آن ساتراحت نمود .

1)خون مدرگي را درمان مي كند .

2)اگزما را از بين مي برد.

3)براي درمان بيماريهاي پوستي در وان حمام كه در آن جوشانده پوست درخت بلوط را ريخته ايد به مدت يكربع ساعت استراحت كنيد .

4)اگر واريس دريد اين قسمتها را با جوشانده پوست بلوط كمپرس كنيد .

گز علفي

در اثر نيش زدن حشره اي مخصوص به برگ و يا شاخه هاي درخت بلوط ماده اي به بيرون تراوش مي كند كه در اثر مجاورت با هوا سفت شده و به صورت دانه هايي به قطر 2 سانتيمتر بر روي ساقه و يا برگ ظاهر مي شود . براي استفاده از گز شاخه هاي درخت را تكان مي دهند تا دانه هاي گز به زمين بريزد . البته اين دانه ها مخلوط با برگ و پوسته درخت است كه بايد تميز شود .

گز علفي از نظر طب قديم ايران گرم و خشك است . براي استفاده طبي از گز علفي مي توان آنرا با عسل مخلوط كرد و يا جوشانده آنرا تهيه نمود .( 50 گرم در يك ليتر آب جوش )

خواص گز علفي

1)قابض است .

2 ) خونريزيها را متوقف مي سازد .

3)مقوي معده است .

4)تقويت كننده دستگاه تنفسي است .

5)سينه را نرم و صدا را صاف مي كند .

6)سرفه ها را برطرف مي كند .

7)تنگي نفس را درمان مي كند.

8)براي معالجه بواسير گز علفي را با عسل مخلوط كرده و بر روي بواسير بگذاريد .
مضرات :

مضرات خاصي براي آن بيان نشده است .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 03:21:00 ب.ظ ]




به Quince

نام علمی Cydonia

به درخت كوچكي است كه پوست ساقه و تنه آن قهو هاي بوده و در اكثر نقاط اروپا ، نواحي مديترانه ، آسيا و آفريقاي شمالي مي رويد .

برگهاي آن پوشيده از كرك و صاف است . گلهاي آن درشت ، برنگ سفيد و يا صورتي و داراي پنج گلبرگ مي باشد . ميوه رسيده زردرنگ ، گرد و يا بشكل گلابي است و در سطح آن پوشيده از كرك بوده و دريا طعمي مطبوع ، شيرين و يا كمي ترش است .
تركيبات شيميايي:

در 100 گرم ميوه به مواد زير مواد زير وجود است :

آب 83 گرم

مواد قندي 10 گرم

مواد نشاسته اي 5 گرم

كلسيم 10 ميلي گرم

فسفر 17 ميلي گرم

آهن 0/8 ميلي گرم

پتاسيم 195 ميلي گرم

سديم 5 ميلي گرم

ويتامين آ 40 واحد

ويتامين ث 15 ميلي گرم

ويتامين ب 1 0/02 ميلي گرم

ويتامين ب 2 0/03 ميلي گرم

ويتامين ب 3 0/2 ميلي گرم
خواص داروئي ميوه به :

از نظر طب قديم ايران به شيرين كيم گرم و تر و ترش و سرد و خشك است . روغن به سرد ، تر و قابض و به دانه سرد و تر است .

1)به تقويت كنده قلب است .

2)ادرار آور است.

3)نرم كننده سينه است .

4)مقوي معده و دستگاه هاضمه است .

5)قابض است .

6)خونريزي را بند مي آرود .

7)به ترش مسهل است .

8)به ترش براي تنگي نفس مفيد است .

9)به ترش استفراغ را بند مي آورد .

10)اسهال هاي ساده و اسهال خوني را درمان مي كند .

11)به بهترين و مفيد ترين ميوه براي مسلولين است .

12)خونريزي از رحم را متوقف مي كند .

13)اثر مفيد روي بواسير درد .

14)براي هضم غذا مفيد است .

خواص به دانه

1- لعاب به دانه را روي زخم ها و سوختگي ها بگذاريد تا باعث شفاي سريع آنها شود .

2-ضد تب است .

3-اسهال خوني و ساده را درمان مي كند .

4- براي درمان جراحات گلو موثر است .

5-سرفه را برطرف مي كند .

6- براي درمان تورم هاي داخلي بدن مفيد است .

7-براي التيام ترك پوست دست وبدن ، لب و بواسير لعاب به دانه را روي موضع بماليد .

8-براي درمان خشكي زبان و دهان مفيد است .

9-آفتاب زدگي را با ماليدن لعاب به دانه بر روي پوست درمان كنيد .

10-جويدن به دانه براي تقويت نيروي جنسي مفيد است .

خواص دم كرده گل و شكوفه به

1-سردرد را برطرف مي كند.

2- مقوي معده است .

3-سينه را صاف و تقويت مي كند.

4-سرفه كودكان را برطرف مي سازد .

5-براي درمان بي خوابي دم كرده گل را با آّب بهار نارنج مخلوط كرده و قبل از رفتن به رختخواب بنوشيد .

خواص روغن به

1)براي برطرف كردن زنگ زدن در گوش مفيد است

2)سرگيجه را برطف مي كند

3)براي مداواي زخم هاي دهان مفيد است .

4)خونريزي ريوي را درمان مي كند .

5)اسهال مزمن را برطرف مي كند.

6)دوست كبد است و روم كبد را رفع مي كند .

7)زخم روده ها را درمان مي كند .

خواص برگ وشاخه هاي به

1)جوشانده برگ درخت به ورم چشم را مداوا مي كند .

2)زخم ها را با جوشانده برگ به بشوئيد .

3)قابض است .

4)ضماد برگ درخت به براي ورم چشم مفيد است .
طرز استفاده:

1) شيره به : 50 گرم به را خرد كرده با 50 گرم عسل يا شكر مخلوط كنيد و در يك ليتر آب جوش بريزيد و آنرا روي چراغ گذاشته تا بجوشد و حجم آن به نصف تقليل يابد .

2) شراب به : 50 رگم به خورد شده را در يك ليتر شراب ريخته و بگذاريد دو هفته بماند و سپس از آن استفاده كنيد .

3)جوشانده دانه به : 30 گرم به دانه را در يك ليتر آب جوش ريخته و آنقدر بجوشانيد تا بصورت ژله در آيد .

4)جوشانده برگ درخت به : 30گرم برگ درخت به را در يك ليتر آبجوش ريخته و مدت چند دقيقه بجوشانيد .

5)دم كرده گل به : 30 گرم گل به را در يك ليتر آبجوش ريخته و بمدت پنج دقيقه بگذاريد تا دم بكشد .

6)لوسيون پوست به : ايو لوسيون براي از بين بردن چين و چروكهاي پوست از هر كرم ديگري موثر تر است .

7)روغن به : به را تكه تكه كرده و بپزيد سپس آب آنرا بگيريد و با دو برابر وزن آن روغن زيتون مخلوط كرده و آنقدر بجوشانيد تا تمام آب آن بخار شود و فقط روغن باقي بماند البته قدت كنيد كه روغن نسوزد .
مضرات :

خوردن به بصورت خام خوب نيست و مضر مي باشد زيرا به خام رگهاي بدن را مسدود مي سازد و چون گرم است براي كسانيكه گرم مزاجند خوب نيست .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 03:13:00 ب.ظ ]




ليمو ترش Lemon

نام علمی Citrus limon

حتما شنيده ايد كه گفته اند سيب سلطان ميوه هاست وي اگر خواص ليمو ترش را براي شما بشماريم مطمئنا قبول خواهيد كرد كه سلطان ميوه ها ليمو ترش است .
تركيبات شيميايي:

خواص داروئي:

ليمو ترش بعلت داشتن خواص اسيدي ضد عفوني كننده قوي است . حتي اگر در مسافرتها به آب آشاميدني مشكوك هستيد و مي ترسيد از آن بنوشيد كافي است چند قطره آب ليمو ترش را در آن بريزيد . آب ر ا كاملا استرليزه كرده و ميكربهاي موجود در آب را از بين مي برد

كسانيكه مي خواهند خود را لاغر كنند اگر صبح ناشتا آب ليمو ترش را با يك ليوان آب مخلوط كنند و مقدر كمي عسل بآن اضافه نمايند و آنرا بنوشند تا ظهر گرسنه نخواهند شد و بدين ترتيب از شر چربيهاي اضافي راحت خواهند شد .

بهترين كلسيم آن است كه از پوست تخم مرغ و آب ليمو تهيه مي كنند . براي تهيه كلسيم طبيعي يك تخم مرغ را تميز شسته و در يك ليوان بگذاريد و روي آن آّ يك لسمو ترش را بريزيد و آنرا مدن دو سه ساعت در جاي خنكي بگذاريد سپس تخم مرغ را در آورده و آب ليمو را كه داراي مقدر زيادي كلسيم است مي توانيد روي سالاد ريخته و يا با عسل يا شكر شيين كرده بنوشيد از تخم مرغ هم كه پوست آن نرم شده مي توانيد هنوز استفاده كنيد .

براي گلو درد بهترين دارو ليمو ترش است . يك قاشق چايخوري آب ليمو ترش را در آب نيم گرم بريزيد و با آن غرغره كنيد ورم گلو و گلو درد را بررطف خواهد كرد .

براي گرفتگي بيني و زكام كافي است چند قطرع آب ليمو را با يك قاشق چايخوري آب مخلوط كرده و در بيني بچكانيد . براي رفع كم معده و روده بايد يك ليمو ترش را با پوست و هسته له كنيد و آنرا با يك ليوان آب سرد و يك قاشق عسل مخلوط كده و بمدت يك ساعت قبل از خواب نوشيد .

براي جلوگيري از خونريزي بيني كافي است كه يك تكه پنبه را آغشته به آ ب ليمو كرده و در سوراخ بيني بگذاريد خون دماغ را برطرف خواهد كرد .

اگر در صورت شما لكه و جوش قرمز رنگ وجود دارد درمان آن با آب ليمو و نمك است . بدين ترتيب كه در مقدري آب ليمو نمك بزنيد و آنرا با پنبه روي صورت خود بماليد لكه ها و جشوها را برطرف مي كند .

بهترين دارو براي پوست دست شما مخلوط گليسيرين و آ ب ليمو است . آب ليمو و گليسرين را به نسبت مساوي مخلوط كنيد و بدستهاي خود مباليد ببينيد كه چقدر پوست دستها صاف مي شود . در زمستان براي جلوگيري از سرما زدگي دستهاي خود را با آ ب ليمو ماساژ دهيد . خوردن آب ليمو سنگهاي كليه را نيز دفع مي كند.
مضرات :

مضرات خاصي براي آن بيان نشده است .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 03:11:00 ب.ظ ]




نارگيل Coconut

نام علمی Cocos nucifera

نارگيل در حدود سه هزار سال پيش در جنوب آُسيا كشت مي شده است . در حال حاضر درخت نارگيل در تمام مناطق استوائي وجود دارد .

مردم اقيانس آرام نارگيل را بعنوان يك غذاي اصلي مصرف مي كنند و از تمام قسمت هاي اين درخت استفاده مي برند . ضرب المثلي در اين مناطق وجود دارد كه مي گويد هر كس كه درخت نارگيل مي كارد براي خودش و براي بچه هايش ،‌لباس ،‌ظرف ،‌نوشابه ،‌غذا و خانه درست مي كند .

نارگيل معمولا از هندوراس ، پاناما و جمهوري دومينيكين به كانادا وارد مي شود .مقدر بسيار كمي نارگيل در فلوريدا توليد مي شود كه به مصرف داخلي مي رسد

نارگيل درختي است كه بطور قائم بالا مي رود . ارتفاع آن به 30 متر و قطر تنه آن تا يك متر مي رسد

برگهاي آن دراز و بطول 4 تا 5 متر و مركب از چند برگچه باريك و دراز است . طول برگچه ها حدود يك متر مي باشد . رنگ ها سبز روشن است

ميوه نارگيل مانند خوشه ، شامل چندين نارگيل با اندازه هاي مختلف است .

ميوه نارگيل كروي شكل است كه قسمت خارجي آن ضخيم و سفت و متشكل از الياف نباتي و داخل آن نيز صاف و سخت مي باشد . در قاعده نارگيل سه سوراخ ديده مي شود كه چشم هاي نارگيل ناميده مي شود . براي استفاده از مايع داخل نارگيل كه شير نارگيل ناميده مي شود اين سوراخها را بايد با جسم نوك تيزي باز كرد و مايع دارون آنرا بيرون آورد . سپس با چكش آنرا بشكنيد و ا گوشت داخل آن استفاده كنيد . البته مي توانيد بعد از بيرون كشيدن شير ، نارگيل را در داخل فر در درجه حرارت 350 درجه فارنهايت بمدت نيمساعت قرار دهيد تا نارگيل خود را بشكند .

درخت نارگيل در هر سال حدود پنجاه عد نارگيل مي دهد . نارگيل هنگاميكه نارس است مقدر يبشتري شير دردولي بتدريج ميوه مي رسد مقدرشير آن كمتر مي شود .

براي خريد نارگيل هميشه ميوه اي را انتخاب كنيد كه سنگين باشد ضمنا آنرا تكان دهيد كه صداي شير داخل آنرا بشنوئيد زيرا نارگيل اگر بدون شير باشد حتما كهنه است و يا اينكه شيرش بيرون آمده و هوا كشيده و خراب شده است .
تركيبات شيميايي:

گوشت نارگيل داراي آنزيم هاي مختلف مانند انورتين ، اكسيداز و كاتالاز مي باشد .

در شير نارگيل اسيد هاي آمينه مختلفي مانند هيستدين ، آرژينين ،‌ليزين ف تايروزين ،‌تريپتوفان ، پرولين ،‌لوسين و آلانين موجود است .

در صد گرم گوشت تازه نارگيل مواد زير موجود است

انرژي 350 كالري

آب 50 كالري

پروتئين 3/5 گرم

چربي 35 گرم

مواد نشاسته اي 9 گرم

كلسيم 12 ميلي گرم

پتاسيم 250 ميلي گرم

سديم 25 ميلي گرم

فسفر 95 ميلي گرم

آهن 1/8 ميلي گرم

ويتامين ب 1 0/05 ميلي گرم

ويتامين ب 2 0/02 ميلي گرم

ويتامين ب 3 0/5 ميلي گرم

ويتامين ث 3/2 ميلي گرم

همانطور كه گفته شد به مايعي كه در داخل نارگيل وجود دارد شير نارگيل گفته مي شود . ولي بايد اضافه كرد كه با له كردن و چرخ كردن گوشت سفيد نارگيل نيز شيري بدست مي آيد كه بان شير نارگيل گفته مي شود . و در اكثر مورد منظور از شير نترگيل شير است كه از گوش نارگيل گرفته مي شود .

شير نارگيل يك غذاي كامل است كه مي توان آن را با شير مدر مقايسه كرد

آب 65 گرم

پروتئين 3/2 گرم

چربي 25 گرم

مواد نشاسته اي 5 گرم

كلسيم 16 ميلي گرم

فسفر 100 ميلي گرم

آهن 1/5 ميلي گرم

ويتامين ب 1 0/03 ميلي گرم

ويتامين ب 2 0/01 ميلي گرم

ويتامين ب 3 0/8 ميلي گرم

ويتامين ث 2 ميلي گرم
خواص داروئي:

گوشت سفيد نارگيل از نظر طب قديم ايران گرم و خشك است و شير نارگيل كمي گرم و مرطوب است

1)نارگيل بدليل داشتن چربي زياد و مواد مغذي چاق كننده است

2)حرارت داخلي بدن را افزايش مي دهد

3)براي خوشبو كردن دهان مفيد است

4)ضعف كبد را درمان مي كند

5)براي برطرف كردن بواسير مفيد است

6)ادرار را زياد مي كند

7)درد مثانه را رفع مي كند

8)زخم هاي بدن را مدا.ا مي كند

9)كرم معده و روده ، مخصوصا ركم كدو را از بين مي برد

10)براي تقويت دستگاه هاضمه مفيد است

11)ريشه درخت نارگيل ضد تب و ادرار آور است

12)ريشه درخت نارگيل براي ناراحتي هاي كبدي مانند يرقان مفيد است

13)دم كرده ريشه درخت نارگيل براي معالجه اسهال خوني مفيد است

14)براي دفع سنگ كليه شير نارگيل را با برگ سنا مخلوط كرده و بنوشيد

خواص شير نارگيل

1-شير نارگيل هم ملين و هم ضد اسهال است

2-براي رفع اسهال خوني مفيد است

3-براي برطرف كردن آب آوردگي بدن از شير نارگيل استفاده كنيد

4-شير نارگيل ضد سم است

5-براي پائين آرودن تب مفيد است

6-براي معالجه بيماريهاي پوستي مفيد است

خواص روغن گوشت نارگيل

روغن نارگيل از تقطير گوشت سفيد نارگيل بدست مي آيد

1-براي معالجه بيماريهاي پوستي بكار مي رود

2-حافظه و هو ش را تقويت مي كند

3-درد مثانه را رفع مي كند

4-كرم كدو و ركمهاي ديگر روده را دفع مي كند

5-در درمان كمر درد موثر است

6-معالج بواسير است

7-محرك نيروي جنسي است
مضرات :

نارگيل دير هضم است و در بدن خلط توليد مي كند بنابراين بهتر است با شكر خورده شود

چون نارگيل گرم است ممكن است در گرم مزاجان اشكالاتي توليد كند از اين نظر اينگونه افراد بايد آنرا با ميوه هاي ترش ، ليمو و يا هندوانه بخورند . خوردن آن براي سردمزاجان و سالمندان بسيار مفيد است و اشكالي توليد نمي كند .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 03:00:00 ب.ظ ]




هلو Peach

نام علمی Amygdalus persica

درخت هلو از قديم الايام در چين وجود داشته و از آنجا به نقاط ديگر جهان راه يافته است . درقرون وسطي از آن بصورت يك داروي گياهي استفاده مي شده است . برگ درخت هلو را براي بيماري صرع و سنگيني گوش ، پوست درخت هلو را براي رفع بوي بد دهان و مغز هسته آنرا براي رفع سردرد و اختلالات دستگاه هضم ،‌قرس و رفع بيماريهاي ادراري بكار مي رود

درخت هلو درختي است زيبا به بلندي تقريبا 5 متر كه داراي شاخه هاي زيادي مي باشد

برگهاي آن بيضي شكل و دراز وداراي كناره هاي اره اي است . گلهاي هلو زودرس هستند و قبل از باز شدن برگها ظاهر شده و منظره زيبايي به درخت مي دهد . گلهاي هلو برنگ صورتي ، قرمز يا سفيد مي باشد . يموه هلو گرد و برنگ طلايي و سرخ كه روي آنرا كركهاي زيادي پوشانده است مي باشد . هسته هلو بسيار سخت است و دارون آن مغز هسته قرار درد كه تلخ است .
تركيبات شيميايي:

گل و مغز هسته هلو داراي اميگدالين مي باشد . برگها و شاخه هاي هلو داراي اميگدونيتريل و فلاوونول گليكوسيد است .

مغز هسته سمي است و مصرف مدام آن موجب مسموميت مي شود از اين جهت براي معالجه امراض فقط مقدر كمي هسته هلو مصرف مي شود و آنهم بايد تحت نظر پزشك باشد.

در هر صد گرم هلو مواد زير موجود است

آب 88 گرم

انرژي 35 كالري

مواد نشاسته اي 9 گرم

كلسيم 8 ميلي گرم

پتاسيم 200 ميلي گرم

فسفر 17 ميلي گرم

آهن 0/5 ميلي گرم

ويتامين آ 1400 واحد

ويتامين ب 1 0/02 ميلي گرم

ويتامين ب 2 0/05ميلي گرم

ويتامين ب 3 1 ميلي گرم

ويتامين ث 7 ميلي گرم

ضمنا هلو داراي منيزيوم و بروميوم نيز مي باشد .
خواص داروئي:

هلو از نظر طب قديم ايران سرد و تر است و داراي خواص زير مي باشد :

1)هلو ملين است و باعث تسكين تشنگي مي شود

2)براي رفع بوي بد دهان هلو بخوريد

3)هلو در افراديكه گرم مزاج هستند باعث تقويت نيروي جنسي مي شود

4)روغن مغز هسته هلو براي درد گوش و گرفتگي مجراي گوش مفيد است

5)روغن مغز هسته هلو را به محل درد بواسير بماليد اثر خوبي درد

6)براي برطرف كردن زخم هايي كه در بدن اطفال و پشت گوش آنها مي زند هسته هلو را در آتش بياندازيد تا بسوزد سپس مغز هسته را در آورده و له كنيد و بر محل زخم بماليد.

7)خانمهاي حامله اگر مي خواهند بچه زيبايي داشته باشند بايد هلو بخورند

8)مغز هسته هلو مسهل است و خون را تصفيه مي كند

9)مغز هسته هلو براي رماتيسم مفيد است

10)جوشانده برگهاي درخت هلو براي بيماريهاي پوست مفي است پوست را با اين دم كرده بنوشيد

11)براي بيماريهاي مجاري ادرار ، سنگ كليه و ورم مثانه جوشانده برگهاي درخت هلو را تهيه كرده و يك فنجان در روز بخوريد .

12)دم كرده برگ يا گل هلو براي رفع سياه سرفه استفاده مي شود

13)هلو را له كنيد و بصورت ضماد براي رفع دل پيچه بچه ها و دفع كرم روده روي شكم آنها قرار دهيد

14)برگ هلو و جعفري را با روغن زيتون مخلوط كرده و روي سوختگي و محل ضرب ديدگي بگذاريد

15)بهترين ماسك زيبايي را مي توانيد از هلو تهيه كنيد براي طراوت و جوان كردن پوست هلو را پوست كنده وله كنيد و روي پوست قرار داده و بگذاريد مدت 20 دقيقه بماند و پس از آن صورت را با اب معدني بشوئيد

16)براي برطرف كردن بواسير مغز هسته هلو را بصورت پماد درآورده و به مقعد بماليد

17)جوشانده پوست درخت هلو اثر تب بر و ضد كرم درد

18)خوردن هلو سموم را از بدن خارج مي كند

19)براي وزن كم كردن هلو بخوريد

20)كسانيكه زخم معده دارند و يا مبتلايان به ورم معده و يا روده بايد با شكم خالي هلو بخورند

21)هلو ميوه خوبي براي اشخاص مسن است مشروط براينكه با شكم خالي بخورند كه زود هضم شود
مضرات :

هلو براي اشخاص سرد مزاج مضر است آنها بايد هلو را با عسل و يا زنجبيل بخورند هضم هلو براي بعضي از اشخاص سخت است و نفخ ايجادمي كند . هميشه براي اينكه نفخ ايجاد نكند بايد آنرا اقلا نيم ساعت قبل از غذا خورد .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:45:00 ب.ظ ]




s="image_block">
موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-11-06] [ 11:35:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:35:00 ب.ظ ]




پنجم بهمن وششم بهمن 1357
بسته‌شدن فرودگاه به مدت سه‌روز. تظاهرات طرفداران دولت بختيار تضمين امنيت فرود هواپيماي حامل امام از سوي كاركنان هواپيمايي. شدت يافتن درگيري ميان مردم و نيروهاي امنيتي در سطح كشور

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ب.ظ ]





سوره طارق [86].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 17 آيه است .

محتواى سوره :.

مطالب اين سوره عمدتا بر دو محور دور مى زند .
1ـ معاد و رستاخيز.
2ـ قرآن مجيد و ارزش و اهميت آن .
ولى در آغاز بعد از سوگندهايى انديشه آفرين اشاره به وجود مراقبين الهى برانسان مى كند.
بـعد براى اثبات امكان معاد, به زندگى نخستين و بدو پيدايش انسان از آب نطفه , اشاره فرموده , نـتـيـجـه گـيـرى مى كند: خداوندى كه قادر است او را از چنين آب بى ارزش و ناچيزى بيافريند توانائى بر بازگشت مجدد او دارد.
در مرحله بعد به بعضى از ويژگيهاى روز رستاخيز اشاره كرده , سپس با ذكرسوگندهاى متعدد و پـرمـعـنائى اهميت قرآن را گوشزد مى نمايد, و سرانجام سوره رابا تهديد كفار به مجازات الهى پايان مى دهد.

فضيلت تلاوت اين سوره .

دربـاره فـضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيامبراكرم (ص ) مى خوانيم (هركس آن را تلاوت كند خداوند به تعداد هر ستاره اى كه در آسمان وجود دارد ده حسنه به او مى بخشد))!.
بـديهى است محتواى سوره و عمل به آن است كه اين همه پاداش عظيم رابه بار مى آورد نه تلاوت خالى از عمل .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ اين سوره نيز همچون بسيارى ديگر از سوره هاى جز آخر قرآن , باسوگندهاى زيبا و انديشه برانگيزى آغاز مى شود, مى فرمايد: ((سوگند به آسمان وكوبنده شب ))! (والسما والطارق ).
(آيه )ـ ((و تو نمى دانى كوبنده شب چيست ))؟! (ومـا ادريك ما الطارق ).
(آيه )ـ ((همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكيهاست )) (النجم الثاقب ).
قـرآن خـودش در ايـنـجـا ((طـارق )) را تفسير كرده , مى گويد: ((اين مسافر شبانه ,همان ستاره درخـشانى است كه بر آسمان ظاهر مى شود و بقدرى بلند است كه گوئى مى خواهد سقف آسمان را سـوراخ كند, و نورش به قدرى خيره كننده است كه تاريكيها را مى شكافد و به درون چشم آدمى نفوذ مى كند.
مـنظور از ((نجم ثاقب )) ستارگان درخشانى است كه نور آنها پرده هاى ظلمت را مى شكافد و در چشم آدمى نفوذ مى كند همانند ستاره ((زحل )) كه در فارسى به آن ((كيوان )) مى گويند.
(آيه )ـ اكنون ببينيم اين سوگندها براى چيست ؟ در اين آيه مى فرمايد(مسلما هركس مراقب و محافظى دارد)) (ان كل نفس لما عليها حافظ).
كه اعمال او را ثبت و ضبط و حفظ مى كند, و براى حساب و جزا نگهدارى مى نمايد.
به اين ترتيب شما هرگز تنها نيستيد, و هركه باشيد, و هركجا باشيد, تحت مراقبت فرشتگان الهى و مـامـوران پـروردگـار خـواهـيـد بود, اين مطلبى است كه توجه به آن در صلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤثر است .
(آيه )ـ.

اى انسان ! بنگر از چه چيز آفريده شده اى ؟.

در ايـن آيـه به عنوان يك استدلال بر مساله معاد در برابر كسانى كه آن را غيرممكن مى شمردند, مى فرمايد: ((انسان بايد بنگرد از چه چيز آفريده شده است ))؟! (فلينظر الا نسان مم خلق ).
و بـه ايـن تـرتـيب قرآن دست همه انسانها را گرفته و به خلقت نخستين باز مى گرداند, و با يك جمله استفهاميه از آنها مى پرسد: ((آفرينش شما از چه بوده است ))؟.
(آيـه )ـ و بـى آنـكـه مـنـتـظـر پاسخ آنها باشد جواب اين سؤال را ـكه روشن است ـ خودش داده , مى فرمايد: ((از يك آب جهنده آفريده شده است ))! (خلق من مـا دافق ) كه اين توصيفى است براى نطفه مرد كه در آب منى شناور است , و به هنگام بيرون آمدن جهش دارد.
(آيـه )ـ و بـعـد در تـوصـيـف ديگرى از اين آب مى گويد: ((آبى كه از ميان پشت و سينه ها خارج مى شود)) (يخرج من بين الصلب والترائب ).
((صـلـب )) بـه مـعـنـى پشت است و اما ((ترائب )) جمع ((تريبه )) بنابر مشهور ميان علماى لغت استخوانهاى بالاى سينه است , همانجا كه گردنبند روى آن قرارمى گيرد.
در ايـنـجـا قـرآن بـه يـكـى از دو جز اصلى نطفه كه همان نطفه مرد است , و براى همه محسوس مى باشد, اشاره كرده , و منظور از ((صلب )) و ((ترائب )) قسمت پشت وپيش روى انسان است , چرا كه آب نطفه مرد از ميان اين دو خارج مى شود.
اين تفسيرى است روشن و هماهنگ با آنچه در كتب لغت در معنى اين دوواژه آمده است , در عين حـال مـمكن است حقيقت مهمترى در اين آيه نيز نهفته باشد كه در حد علم امروز براى ما كشف نشده و اكتشافات دانشمندان در آينده ازروى آن پرده برخواهد داشت .
(آيـه )ـ سپس از اين بيان نتيجه گيرى كرده , مى گويد: ((مسلما او[ خدايى كه انسان را از چنين چيز پستى آفريد] مى تواند او را بازگرداند)) (انه على رجعه لقادر).
در آغاز خاك بود, و سپس بعد از طى مراحلى به صورت نطفه درآمد, و نطفه نيز بعد از طى مراحل پـيـچـيـده و شگفت انگيزى , تبديل به انسان كاملى شد, بنابراين بازگشت او به حيات و زندگى مجدد هيچ مشكلى ايجاد نمى كند.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـه تـوصـيف آن روز بزرگ پرداخته , مى فرمايد: ((در آن روز كه اسرار پنهان (انسان ) آشكار مى شود)) (يوم تبلى السرائر).
آرى ! در آن روز كه ((يوم البروز)) و ((يوم الظهور)) است اسرار درون آشكارمى شود, اعم از ايمان و كـفـر و نـفاق , يا نيت خير و شر, يا ريا و اخلاص , و اين ظهورو بروز براى مؤمنان مايه افتخار ومزيد نعمت است , وبراى مجرمان مايه سرافكندگى و منشا خوارى و خفت و چه دردناك است كه انسان عـمرى با آبرو درميان مردم زندگى كند ولى در آن روز در برابر همه خلايق شرمسار و سرافكنده شود.
(آيـه )ـ امـا مشكل مهم در آن روز اينجاست كه ;((و براى او هيچ نيرو وياورى نيست )) (فما له من قوة ولا ناصر).
نـه نـيرويى كه بر زشتيهاى اعمال و نيات او پرده بيفكند, و نه ياورى كه او را ازعذاب الهى رهائى بخشد.
(آيـه )ـ در تـعـقـيب آيات گذشته كه استدلال بر مساله معاد از طريق توجه به آفرينش نخستين انـسان از نطفه داشت , در اينجا باز براى تاكيد در امر معاد واشاره به بعضى از دلائل ديگر بحث را ادامه داده , مى فرمايد: ((سوگند به آسمان پرباران )) (والسما ذات الرجع ).
(آيه )ـ ((و سوگند به زمين پرشكاف )) كه گياهان از آن سر بر مى آورند(والا رض ذات الصدع ).
(آيه )ـ ((كه اين (قرآن ) سخنى است كه حق را از باطل جدا مى كند)) (انه لقول فصل ).
(آيه )ـ سخنى است جدى ((و هرگز شوخى نيست ))! (ومـا هو بالهزل ).
در حقيقت اين دو سوگند اشاره اى است به احياى زمينهاى مرده به وسيله باران كه قرآن بارها آن را بـه عـنـوان دلـيلى بر مساله رستاخيز ذكر كرده است , مانند آيه11 سوره ق كه مى فرمايد: ((ما بـه وسـيـلـه بـاران سرزمين مرده اى را زنده كرديم , خروج و قيام شما در قيامت نيز همين گونه است ))!.
(آيه )ـ سپس براى تسلى خاطر پيامبر(ص ) و مؤمنان از يكسو, و تهديددشمنان اسلام از سوى ديگر مى افزايد: ((آنها پيوسته حيله مى كنند)) و نقشه هامى ريزند (انهم يكيدون كيدا).
(آيه )ـ ((و من هم در برابر آنها چاره مى كنم )) و نقشه هاشان را نقش بر آب مى كنم (واكيد كيدا).
(آيـه )ـ ((حـال كه چنين است كافران را (فقط) اندكى مهلت ده )) تا عاقبت كار خويش را ببينند! (فمهل الكافرين امهلهم رويدا).
آرى ! آنها پيوسته نقشه هاى شومى براى مبارزه با تو طرح مى كنند:.
گـاه از طـريـق اسـتـهزا وارد مى شوند گاه به محاصره اقتصادى دست مى زنند گاه مؤمنان را شكنجه و آزار مى كنند گاه ساحرت مى خوانند, گاه كاهنت مى گويند, گاه ديوانه ات مى شمرند .
گاه مى گويند كسانى كه دور تو را گرفته اند فقرا و بينوايانند آنها را دور كن تا مابا تو باشيم .
مـنظور از ((كيد دشمنان )) در آيه فوق روشن است كه به نمونه هاى آن اشاره كرديم , و اما منظور از ((كيد الهى )) همان الطافى است كه شامل حال پيامبر(ص ) ومؤمنان مى شد و دشمنان اسلام را غـافـلـگير مى ساخت , كوششهاى آنها را از ميان مى برد, و توطئه هاى آنان را درهم مى شكست , كه نمونه هايش در تاريخ اسلام فراوان است .
ايـن آيـه سـرمشقى است براى همه مسلمانان كه در كارهاى خود مخصوصاهنگامى كه در مقابل دشـمنانى نيرومند و خطرناك قرار مى گيرند با حوصله و صبر وشكيبائى و دقت رفتار كنند, و از هرگونه شتابزدگى و كارهاى بى نقشه يا بى موقع بپرهيزند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:45:00 ب.ظ ]




برخي خصوصيات زندگي در دنياي مجازي
اشــــاره هرکسي در شهري زندگي مي‌کند. شيراز شهري است با خصوصيات خودش و اهواز خصوصياتي متفاوت از آن دارد. هرکسي وارد شهر تهران مي‌شود به‌سرعت متوجه خصوصيات متفاوت آن مي‌شود. هر شهري خصوصيات و قواعدي دارد اما در کنار اين تفاوت، قواعد اصلي و کلي چنان مشترک است که کودک در هر شهري متولد شود مي‌گويند به دنيا آمد، و نمي‌گويند به شيراز يا مشهد آمد. او از دنيايي وارد دنيايي ديگر شده است. دنيايي جديد که قواعدش و خصوصياتش و سنت‌هايش متفاوت است. دنياي مجازي نيز خصوصيات يک دنيا را دارد، اما خصوصياتي متفاوت. شايد شناخت دنيايي که بسياري در آن مقيم شده‌ايم و بسياري فرزندان خود را براي سکونت به آن مي‌فرستيم لازم باشد. به‌شرط آنکه اتفاقاتي را که در يک شهر مي‌افتد، با قواعدي که در شهر برپاست اشتباه نگيريم.

مدافعان اينترنت و فضاي مجازي معتقدند كه نويد بلندمدت اين دستاوردهاي تكنولوژيك آن است كه به‌زودي هر كدام از ما مي‌توانيم از محدويت‌هايي كه بدنمان بر ما تحميل كرده فراتر رويم.

فراتررفتن در اينجا اتفاقي غير از گسترش‌دادن كالبد است. تا به حال تكنولوژي را بسط و امتداد اعضاي فيزيكي انسان قلمداد مي‌كرديم. مثلاً تصور مي‌كرديم كه بيل و بيل مكانيكي همان دست و پنجه و بازويي است كه قدرتمندتر شده است. استفاده از ابزار اگر در قديم براي رفع حوائج بود و در دوره مدرن براي تسلط و تسخير بيش از حد بر طبيعت، احتمالاً در دوره‌ي پست‌مدرن چيزي خواهد بود براي فراروي از طبيعت. اگر تكنولوژي تا به حال مي‌خواست قدرت فيزيكي و جسماني بشر را گسترش دهد، حال به دنبال فارغ‌كردن انسان از اين كالبد محدودكننده و مزاحم است و اين وظيفه بر عهده‌ي تكنولوژي‌هاي ارتباطي و رسانه‌اي است.

زندگي مجازي، علاوه بر اينكه ما را از قيودات تن مي‌رهاند، اين امكان را نيز ايجاد مي‌كند كه دو بار (و شايد چندين بار) در اين جهان زيست كنيم و اين شايد راز جذابيت فضاي سايبر است. اينترنت، همچنين مي‌تواند دسترسي عامه به منابع و در نتيجه اميد به دموكراسي را بهبود بخشد، اما همه‌ي اين جذابيت‌ها مي‌تواند نقاط ضعف آن نيز محسوب شود. عاميانه‌شدن اطلاعاتي كه تا پيش از اين در انحصار عده‌اي خاص بود تبعاتي دارد كه از جمله هم‌سطحي و بي‌ارزشي و بي‌تعهدي است. همگان در محيط مجازي به تبادل آرا مشغول‌اند بدون اينكه مسئوليتي قبول كنند. اين شكل از ساحت عمومي دچار نوعي توهم دموكراتيك و در واقع تشويق به بي‌عملي و بي‌تعهدي است. بي‌تعهدي مجازي از اين جهت خطرناك است كه توهمي از عمل‌گرايي را نيز با خود به همراه دارد. اينترنت مانند توصيفي كه كيركگارد از مطبوعات دارد، با هم‌سطح كردن همه‌چيز و غيرحضوري كردن همه‌چيز، باعث بي‌تعهدي و بي‌تفاوتي مي‌شود. ديگر چيزي آن قدر اهميت ندارد كه برايش جان داده شود و اين دقيقاً همان تعريف نيهيليسم است. به گفته‌ي كيركگارد، مطبوعات دشمنان اصلي تعهد بي‌قيد و شرط‌اند. اينترنت نيز از حيث هم‌سطح كردن، مانند مطبوعات عمل مي‌كند. قانع‌كردن كنشگر مجازي به اينكه در واقع او دارد هيچ كاري انجام نمي‌دهد، دشوار است. شايد جدي‌ترين اتفاقي كه در اين محيط‌ها مي‌افتد دست به دست شدن بيانيه‌ها و كمپين‌هاست تا پايش امضايي ديجيتال انداخته شود. شايد بارها شنيده باشيد كه نيروهاي اپوزيسيون، كه غالباً در محيط‌هاي ماهواره‌اي و اينترنتي فعال‌اند از بي‌عملي يكديگر گلايه كرده باشند. اين بي‌عملي به حدي است كه به نظر مي‌رسد، فضاي سايبر اساساً فضايي براي فرار از دنياي واقعي است. دنياي واقعي با همه‌ي خوبي‌ها و بدي‌هايش و با همه‌ي آلام و خوشي‌هايش از آن حيث كه واقعي است و مستلزم حضور فيزيكي، مستلزم تعهد است. در عالم واقع نمي‌توان هر لحظه كه اختيار مي‌كنيم فرار كنيم و از تعهدات سر باز زنيم و از حضور به غياب برويم. اما در زيست ‌مجازي، فراركردن و رهايي، تنها به يك كليك نياز دارد. اگر به گفته‌ي نيل‌پستمن تلويزيون همان مخدر سوم است كه آلدوس هاكسلي در رمان «دنياي قشنگ نو» توصيف كرده بود، اينترنت و زيست‌مجازي شكل تشديدشده‌ي اين تخدير است. تخديري كه از پايه مرز ميان واقع و غيرواقع را به هم مي‌زند. يك موجود مجازي را به هيچ‌وجه نمي‌توان مجاب كرد كه زندگي مجازي واقعي نيست؛ چرا كه او نتيجه و بازخورد كنش‌هاي خود در اين محيط و حضور كنشگراني شبيه به خود را احساس مي‌كند.

زندگی مجازی سخت در تلاش است تا خود را جایگزین زندگی واقعی کند

زیست مجازی شاید به‌عنوان زندگی دوباره یا زندگی دوم جذاب باشد اما آیا این واقعاً زندگی دوم است یا دوپاره شدن زندگی واقعی؟ بازماندن از واقعیت و تکه‌ای از خود را در محیط مجازی رهاکردن شاید به‌راحتی زندگی دوم نام نگيرد. به گفته‌ي هيوبرت دريفوس، اينترنت دوباره فرهنگ غربي را به سمت ايده‌ي افلاطوني‌مسيحي رهاشدن از بدن و جسم مادي برگردانده است. مي‌توان به دريفوس اين تذكر را وارد دانست كه شايد علي‌الظاهر ميان فرورفتن به زندگي مجازي با ايده‌هاي افلاطوني يا مسيحي شباهتي وجود داشته باشد، اما اين بار نه به خاطر وصول به عالم ايده‌ها و يا توجه به عالم معنا و روح و آخرت كه صرفاً براي تخدير و فراموش كردن محدوديت‌هاي كالبد است كه انسان تن را تحقير مي‌كند و به محاق مي‌كشاند.

زندگي روي وب جذابيت دارد، چون آسيب‌پذيري و تعهد را حذف مي‌كند، اما به گفته‌ي كيركگارد قطعاً نبود اين شور و شوق، تعهد و هيجان واقعي و معنا را از بين خواهد برد. البته براي انسان‌هايي كه به ارزش‌ها و تعهدات پاي‌بندند، اينترنت مي‌تواند ابزاري مفيد و سودمند جهت دسترسي به اهداف واقعيشان باشد. اين اتفاق وقتي مي‌افتد كه نگاه به اينترنت نگاهي صرفاً ابزاري باشد و هدف در جايي ديگر غير از خود ابزار باشد.

با این مقدمه مي‌توان پرسيد آن هنگام كه ما در حال بازي مجازي هستيم چه هدفي داريم؟ به صورت عام‌تر مي‌توان پرسيد كه هدف از بازي چيست؟ آیا بازی خودش هدف است؟ اگر بازي، كنشي خودبنياد باشد، كنشي انحرافي و به تعبير قرآن مصداق لهو و لعب و لغو است. اما اگر كنشي معطوف به هدفي والا باشد واجد ارزش است.

بازي در واقع نوعي تمرين و آمادگي براي زندگي واقعي است. كودك با بازي كردن در حال تجربه‌كردن دنياي اطراف خود و يادگيري چگونگي تعامل با محيط و اطرافيان است. سرگرمي اما مفهومي است كه احتمالاً در دوره‌ي جديد و پيدايش چيزي به نام فراغت، بر فرايند بازي بار شده است. سرگرمي همانطور كه از نامش پيداست در پي گرم‌كردن سر است، همانطور كه مثلاً مشروبات الكلي احتمالاً سر را گرم مي‌كنند. سرگرمي ناظر به خودبنياد شدن فرايند بازي است؛ بازي براي بازي و نه هيچ هدف ديگري. به اين ترتيب بازي‌هاي مجازي را مي‌توان از حيث تخدير و سرگرمي و خودبنيادي يا واجد جنبه‌هاي تمريني و آموزشي بودن ارزيابي كرد.

اگر بازي به‌طور كل در پي تمرين و آموزش و ايجاد آمادگي براي زندگي واقعي است، اما بازي مجازي از اين حيث كاملاً دچار نقض غرض است. البته گاه توجيه مي‌شود كه بازي مجازي به مثابه نوعي سميلاتور يا شبيه‌ساز عمل مي‌كند، چرا كه شبيه‌سازهاي مجازي مي‌توانند همه‌چيز را جز احتمال خطر و آسيب‌ديدگي شبيه‌سازي كنند. اما در عمل بازي‌هاي رايانه‌اي، بازي‌هايي در جهت آمادگي براي زندگي واقعي نيستند؛ بلكه خود مبدل به زندگي جديدي مي‌شوند كه از وجوهي، قوي‌تر از توهم‌سازي سينمايي و اينترنتي عمل مي‌كنند. چه از لحاظ كيفي و چه از لحاظ كمي، بازي‌هاي رايانه‌اي قدرتمندند. در اين رسانه‌ها علاوه بر اينكه مخاطب شديداً فعال و درگير است، مدت زمان زيادي نيز صرف انجام آن مي‌كند. واضح است که هر قدر فردی بيش‌تر از یک رسانه استفاده کند، طبیعت قدرت تاثیرگذاری آن رسانه بيش‌تر خواهد بود. ما در سیر داستان فیلم سینمایی نمی‌توانیم تغییر و تحول دهیم، اما در بازی‌های رایانه‌ای شخص می‌تواند بر اساس دیدگاه خودش، از روش‌های مختلف، یک بازی را انجام دهد. در حقیقت، صنعت سینما، تلویزیون و رادیو تقریباً یکسویه‌اند و مخاطب نمی‌تواند در محتوای آن دخالت داشته باشد، اما در بازی‌های رایانه‌ای عملاً این تعامل پررنگ‌تر می‌شود و شخص به تشخیص خودش می‌تواند تاکتیک مورد نظرش را انتخاب کند. همچنين کاربران برای یک فیلم سینمایی 2 الی 3 ساعت بيش‌تر وقت نخواهند گذاشت، اما بازی‌های رایانه‌ای این‌طور نیست. مدت زمان استفاده‌يکاربران از بازی‌های رایانه‌ای می‌تواند متفاوت باشد، ولی در مجموع میزان استفاده از آن‌ها بسیار بيش‌تر از فیلم‌های سینمایی و بالغ بر صدها و هزاران ساعت است. حتي اگر بپذيريم كه بازي‌هاي مجازي وجهي خودبنياد ندارند و كاربردي آموزشي دارند، باز اين ايراد وارد است كه شبيه‌سازي در بهترين حالت، باز هم شبيه‌سازي است و با محيط واقعي فرق مي‌كند. مهارت و تخصص و يادگرفتن ظرافت‌هاو فوت و فن‌هانيازمند حضور فيزيكي و روابط شاگرد و استادي و تجربه‌ي شکست و ریسک‌پذیریاست.بر همه‌ياين‌ها بايد افزود، تناسب اين دست از بازي‌هابا زندگي آپارتماني و همچنينچرخه‌ياقتصادي هنگفتي كه ايجاد مي‌كنند.

مي توان نشان داد كه روند توسعه‌ي اين دست بازي‌ها از آتاري تا ايكس باكس روندي رو به واقع نماتر شدن بوده است. گويا هرچقدر از حيث گرافيكي، محيط بازي مجازي، به محيط واقعي شبيه‌تر باشد، بيش‌تر مخاطب را باورپذير و جذب خود مي‌كند. غير از واقع‌نماتر شدن، از حيث گرافيكي، روند ديگري كه در سير پيشرفت بازي‌هاي رايانه‌اي مشاهده مي‌شود، رفتن از روايت‌هاي بسته به سمت روايت‌هاي باز است. در بازي‌هاي جديدتر حتماً لازم نيست يك‌سري مراحل تكراري طي شود و دست آخر با غول آخر بازي مواجهه‌اي صورت گيرد. از اين حيث، يعني گشودگي و باز بودن فضا براي انتخاب مخاطب، نيز به نظر مي‌رسد كه بازي‌هاي مجازي سعي داشته‌اند هرچه بيش‌تر شبيه به زندگي واقعي شوند. چرا که گشودگی روایت از خصلت‌های زندگی روزمره و واقعی است. حال اين سؤال جاي طرح دارد كه چه الزامي براي هرچه شبيه‌تر شدن بازي‌هاي رايانه‌اي به زندگي واقعي، چه از حيث فرم و چه از حيث محتوا، وجود دارد؟ این پرسش پاسخش هرچه باشد، نشان از آن دارد كه زندگي مجازي سخت در تلاش است تا خود را جايگزين زندگي واقعي كند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:43:00 ب.ظ ]





سوره حجرات [49]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و 18 آيه دارد
محتواى سوره:
در اين سوره مسائل بسيار مهمى در ارتباط با شخص پيامبر و جامعه اسلامى نسبت به يكديگر مطرح شده است.
بخشهاى مختلف اين سوره را اين گونه مى‏توان خلاصه كرد:
بخش اول: آيات آغاز سوره است كه آداب برخورد با پيشواى بزرگ اسلام پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله، و اصولى را كه مسلمانان در محضر او بايد به كار بندند، بيان مى‏كند.
بخش دوم: مشتمل بر يك سلسله اصول مهم «اخلاق اجتماعى» است.
بخش سوم: دستوراتى است كه مربوط به چگونگى مبارزه با اختلافات و درگيريهايى است كه احيانا در ميان مسلمانان روى مى‏دهد.
بخش چهارم: از معيار ارزش انسان در پيشگاه خدا و اهميت مسأله تقوا سخن مى‏گويد.
بخش پنجم: روى اين مسأله تأكيد دارد كه ايمان تنها به گفتار نيست بلكه بايد علاوه بر اعتقاد قلبى، آثار آن در اعمال انسانى و در جهاد با اموال و نفوس آشكار گردد.
و بالاخره آخرين قسمت اين سوره از علم خداوند و آگاهى او از همه اسرار نهان عالم هستى و اعمال انسانها سخن مى‏گويد كه در حقيقت به منزله ضامن اجراست براى تمام بخشهائى كه در اين سوره آمده است. برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 492
نامگذارى اين سوره به سوره «حجرات» به تناسب آيه چهارم اين سوره است كه اين كلمه در آن به كار رفته و تفسير آن را به زودى خواهيم دانست.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله مى‏خوانيم:
«هر كس سوره «حجرات» را بخواند به عدد تمام كسانى كه خدا را اطاعت يا عصيان كرده‏اند ده حسنه به او داده مى‏شود»! و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام آمده است: «هر كس سوره حجرات را در هر شب يا هر روز بخواند از زائران محمد صلّى اللّه عليه و اله خواهد بود».
بديهى است اين همه حسنات به عدد مطيعان و عاصيان در صورتى است كه اعمال هر يك از اين دو را كه در آيات اين سوره منعكس است دقيقا در نظر بگيرد، و در آن بينديشد، و مسير خود را بر اولى منطبق و از دومى جدا سازد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)-
شأن نزول:
در مورد نزول نخستين آيه اين سوره نقل شده كه:
پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به هنگام حركت به سوى «خيبر» مى‏خواست كسى را به جاى خود در «مدينه» نصب كند، عمر شخص ديگرى را پيشنهاد كرد آيه نازل شد و دستور داد بر خدا و پيامبر پيشى مگيريد.
تفسير:
چنانكه در محتواى سوره اشاره كرديم در اين سوره يك رشته از مباحث مهم اخلاقى و دستورات انضباطى نازل شده كه آن را شايسته نام «سوره اخلاق» مى‏كند، در آغاز سوره به دو قسمت از اين دستورات اشاره شده است:
نخست تقدم نيافتن بر خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله، و ديگرى در محضر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله سر و صدا و قال و غوغا راه نينداختن.
در مورد اول مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چيزى را بر خدا و رسولش مقدّم نشمريد (و پيشى مگيريد) و تقواى الهى پيشه كنيد، كه خداوند شنوا و داناست» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 493
منظور از مقدم نداشتن چيزى در برابر خدا و پيامبر پيشى نگرفتن بر آنها در كارها، و ترك عجله و شتاب در مقابل دستور خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است.
(آيه 2-
شأن نزول:
گروهى از طايفه «بنى تميم» و اشراف آنها وارد مدينه شدند هنگامى كه داخل مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و اله گشتند صدا را بلند كرده، از پشت حجره‏هائى كه منزلگاه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بود فرياد زدند: «يا محمّد اخرج الينا اى محمد! بيرون بيا».
اين سر و صداها و تعبيرات نا مؤدبانه، پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را ناراحت ساخت هنگامى كه بيرون آمد گفتند: آمده‏ايم تا با تو مفاخره كنيم! اجازه ده تا «شاعر» و «خطيب» ما افتخارات قبيله «بنى تميم» را بازگو كند، پيامبر اجازه داد.
نخست خطيب آنها برخاست و از فضائل خيالى طائفه «بنى تميم» مطالب بسيارى گفت.
پيامبر به «ثابت بن قيس» «1» فرمود: پاسخ آنها را بده، او برخاست خطبه بليغى در جواب آنها ايراد كرد.
سپس «شاعر» آنها برخاست و اشعارى در مدح اين قبيله گفت كه «حسان بن ثابت» شاعر معروف مسلمان پاسخ كافى به او داد.
در اين موقع پيامبر صلّى اللّه عليه و اله براى جلب قلب آنها دستور داد هداياى خوبى به آنها دادند آنها تحت تأثير مجموع اين مسائل واقع شدند و به نبوّت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله اعتراف كردند.
تفسير:
اين آيه اشاره به دستور دوم كرده، مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد و در برابر او بلند سخن نگوئيد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى‏كنند مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى‏دانيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا
__________________________________________________
(1) «ثابت بن قيس» خطيب انصار و خطيب پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بود، همان گونه كه «حسان بن ثابت» شاعر حضرت بود.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 494
أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ).
پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كه جاى خود دارد اين كار در برابر پدر و مادر و استاد و معلم نيز مخالف احترام و ادب است.
بديهى است اگر اين گونه اعمال به قصد توهين به مقام شامخ نبوت باشد موجب كفر است و بدون آن ايذاء و گناه.
در صورت اول، علت حبط و نابودى اعمال روشن است زيرا كفر علت حبط (از بين رفتن ثواب عمل نيك) مى‏شود.
و در صورت دوم نيز مانعى ندارد كه چنين عمل زشتى باعث نابودى ثواب بسيارى از اعمال گردد.
(آيه 3)- اين آيه براى تأكيد بيشتر روى اين موضوع پاداش كسانى را كه به اين دستور الهى عمل مى‏كنند، و انضباط و ادب را در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله رعايت مى‏نمايند چنين بيان مى‏كند: «آنها كه صداى خود را نزد رسول خدا كوتاه مى‏كنند همان كسانى هستند كه خداوند دلهايشان را براى تقوا خالص نموده براى آنان آمرزش و پاداش عظيمى است» (إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ).
(آيه 4)- اين آيه براى تأكيد بيشتر، اشاره به نادانى و بى‏خردى كسانى مى‏كند كه اين دستور الهى را پشت سر مى‏افكنند، و چنين مى‏فرمايد: « (ولى) كسانى كه تو را از پشت حجره‏ها بلند صدا مى‏زنند بيشترشان نمى‏فهمند»! (إِنَّ الَّذِينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ).
اصولا هر قدر سطح عقل و خرد انسان بالاتر مى‏رود بر ادب او افزوده مى‏شود، زيرا «ارزشها» و «ضد ارزشها» را بهتر درك مى‏كند.
(آيه 5)- در اين آيه براى تكميل اين معنى مى‏افزايد: «اگر آنها صبر مى‏كردند تا خود به سراغشان آيى، براى آنها بهتر بود» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 495
درست است كه عجله و شتاب گاه سبب مى‏شود كه انسان زودتر به مقصود خود برسد، ولى شكيبائى و صبر در چنين مقامى مايه رحمت و آمرزش و اجر عظيم است، و مسلما اين بر آن برترى دارد.
و از آنجا كه افرادى نا آگاهانه قبلا مرتكب چنين كارى شده بودند، و با نزول اين دستور الهى طبعا به وحشت مى‏افتادند، قرآن به آنها نيز نويد مى‏دهد كه اگر توبه كنند مشمول رحمت خداوند مى‏شوند، لذا در پايان آيه مى‏فرمايد: «و خداوند آمرزنده و رحيم است» (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
نكته‏ها:
1- ادب برترين سرمايه است:
در اسلام اهميت زيادى به مسأله رعايت آداب، و برخورد توأم با احترام و ادب با همه كس، و هر گروه، وارد شده است.
على عليه السّلام مى‏فرمايد: «رعايت ادب همچون لباس نو، فاخر و زينتى است».
و در جاى ديگر مى‏فرمايد: «ادب انسان را از افتخارات پدران و نياكان بى‏نياز مى‏كند».
اصولا دين مجموعه‏اى است از آداب: ادب در برابر خدا، ادب در مقابل پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و پيشوايان معصوم عليهم السّلام، ادب در مقابل استاد و معلم، و پدر و مادر، و عالم و دانشمند.
2- انضباط اسلامى در همه چيز و همه جا:
مسأله مديريت و فرماندهى بدون رعايت انضباط هرگز به سامان نمى‏رسد و اگر كسانى كه تحت پوشش مديريت و رهبرى قرار دارند بخواهند بطور خود سرانه عمل كنند شيرازه كارها به هم مى‏ريزد، هر قدر هم رهبر و فرمانده لايق و شايسته باشند.
بسيارى از شكستها و ناكاميها كه دامنگير جمعيتها و گروهها و لشكرها شده از همين رهگذر بوده است، و مسلمان نيز طعم تلخ تخلف از اين دستور را بارها در زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و اله يا بعد از او چشيده‏اند كه روشنترين آنها داستان شكست احد به خاطر بى‏انضباطى گروه اندكى از جنگجويان بود.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 496
(آيه 6)-
شأن نزول:
نقل شده كه: آيه (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ …) در باره «وليد بن عقبه» نازل شده است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله او را براى جمع آورى زكات از قبيله «بنى المصطلق» اعزام داشت.
هنگامى كه اهل قبيله با خبر شدند كه نماينده رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله مى‏آيد با خوشحالى به استقبال او شتافتند، ولى از آنجا كه ميان آنها و «وليد» در جاهليت خصومت شديدى بود تصور كرد آنها به قصد كشتنش آمده‏اند.
خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بازگشت (بى‏آنكه تحقيقى در مورد اين گمان كرده باشد) و عرض كرد: آنها از پرداخت زكات خوددارى كردند! (و مى‏دانيم امتناع از پرداخت زكات يك نوع قيام بر ضد حكومت اسلامى تلقى مى‏شد، بنابر اين مدعى بود آنها مرتد شده‏اند!).
پيامبر صلّى اللّه عليه و اله سخت خشمگين شد، و تصميم گرفت با آنها پيكار كند، آيه نازل شد (و به مسلمانان دستور داد كه هر گاه فاسقى خبرى آورد در باره آن تحقيق كنيد).
تفسير:
به اخبار فاسقان اعتنا نكنيد! در آيات گذشته سخن از وظائف مسلمانان در برابر رهبر و پيشوايان پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بود، در اينجا ادامه وظائف امت در برابر اين رهبر بزرگ است و مى‏گويد هنگامى كه اخبارى را خدمت او مى‏آورند بايد از روى تحقيق باشد.
نخست مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد در باره آن تحقيق كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا).
سپس به علت آن اشاره كرده، مى‏افزايد: «مبادا (در صورت عمل كردن بدون تحقيق) به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد، و از كرده خود پشيمان شويد»! (أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ).
همان گونه كه اگر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به گفته «وليد بن عقبه» عمل مى‏فرمود و با طايفه «بنى المصطلق» به عنوان يك قوم مرتد پيكار مى‏كرد فاجعه و مصيبت دردناكى به بار مى‏آمد. برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 497
جمعى از علماى علم اصول براى «حجيت خبر واحد» به اين آيه استدلال كرده‏اند، چرا كه آيه مى‏گويد: تحقيق و تبيّن در خبر «فاسق» لازم است، و مفهوم آن اين است كه اگر شخص «عادل» خبرى دهد بدون تحقيق مى‏توان پذيرفت.
(آيه 7)- در اين آيه براى تأكيد مطلب مهمى كه در آيه گذشته آمد، مى‏افزايد: «و بدانيد رسول خدا در ميان شماست، هر گاه در بسيارى از امور از شما اطاعت كند به مشقّت خواهيد افتاد» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ).
او رهبر است و نسبت به شما از هر كس مهربانتر، براى تحميل افكار خود به او فشار نياوريد كه اين به زيان شماست.
در دنباله آيه به يكى ديگر از مواهب بزرگ الهى به مؤمنان اشاره كرده، مى‏فرمايد: «ولى خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده، و آن را در دلهايتان زينت بخشيده» (وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ).
«و (به عكس) كفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است» (وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ).
در پايان آيه به صورت يك قاعده كلى و عمومى مى‏فرمايد: «كسانى كه داراى اين صفاتند (ايمان در نظرشان محبوب و مزين، و كفر و فسق و عصيان در نظرشان منفور است) هدايت يافتگانند» (أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ).
يعنى اگر اين موهبت الهى (عشق به ايمان و نفرت از كفر و گناه) را حفظ كنيد، و اين پاكى و صفاى فطرت را آلوده نسازيد، رشد و هدايت، بى‏شك در انتظار شماست.
(آيه 8)- در اين آيه اين حقيقت را روشن مى‏سازد كه اين محبوبيت ايمان و منفور بودن كفر و عصيان از مواهب بزرگ الهى بر بشر است.
مى‏فرمايد: « (و اين براى شما به عنوان) فضل و نعمتى از سوى خداست و خداوند دانا و حكيم است» (فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
آگاهى و حكمت او ايجاب مى‏كند كه عوامل رشد و سعادت را در شما برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 498
بيافريند، و آن را با دعوت انبيا هماهنگ و تكميل سازد، و سر انجام شما را به سر منزل مقصود برساند.
بدون شك علم خداوند به نياز بندگان، و حكمت او در زمينه تكامل و پرورش مخلوقات، ايجاب مى‏كند كه اين نعمتهاى بزرگ معنوى، يعنى محبوبيت ايمان و منفور بودن كفر و عصيان را به آنها مرحمت كند.
بنابر اين عشق به ايمان، و تنفر از كفر، در دل همه انسانها بدون استثنا وجود دارد، و اگر كسانى اين زمينه‏ها را ندارند از ناحيه تربيتهاى غلط و اعمال خودشان است، خدا در دل هيچ كس «حب عصيان» و «بغض ايمان» را نيافريده است.

(آيه 9)-
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و آيه بعد آمده است كه ميان دو قبيله «اوس» و «خزرج» اختلافى افتاد، و همان سبب شد كه گروهى از آن دو به جان هم بيفتند و با چوب و كفش يكديگر را بزنند؟
آيه نازل شد و راه برخورد با چنين حوادثى را به مسلمانان آموخت.
تفسير:
مؤمنان برادر يكديگرند- قرآن در اينجا به عنوان يك قانون كلى و عمومى براى هميشه و همه‏جا مى‏گويد: «و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند آنها را آشتى دهيد» (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما).
اين يك وظيفه حتمى براى همه مسلمانان است كه از نزاع و درگيرى و خونريزى ميان مسلمين جلو گيرى كنند، و براى خود در اين زمينه مسؤوليت قائل باشند، نه به صورت تماشاچى مانند بعضى بى‏خبران بى‏تفاوت از كنار اين صحنه‏ها بگذرند.
اين نخستين وظيفه مؤمنان در برخورد با اين صحنه‏هاست.
سپس وظيفه دوم را چنين بيان مى‏كند: «و اگر يكى از آن دو بر ديگرى تجاوز كند با گروه متجاوز پيكار كنيد، تا به فرمان خدا بازگردد» (فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ).
بديهى است كه اگر خون طائفه باغى و ظالم در اين ميان ريخته شود بر گردن برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 499
خود اوست، و به اصطلاح خونشان هدر است، هر چند مسلمانند.
به اين ترتيب، اسلام جلو گيرى از ظلم و ستم را هر چند به قيمت جنگ با ظالم تمام شود لازم شمرده و بهاى اجراى عدالت را از خون مسلمانان نيز بالاتر دانسته است، و اين در صورتى است كه مسأله از طرق مسالمت آميز حل نشود.
سپس به بيان سومين دستور پرداخته، مى‏گويد: «و هر گاه (طايفه ظالم) بازگشت (و زمينه صلح فراهم شد) در ميان آن دو طبق عدالت صلح برقرار سازيد» (فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ).
يعنى تنها به درهم شكستن قدرت طايفه ظالم قناعت نكنيد، بلكه اين پيكار بايد زمينه ساز صلح باشد، و مقدمه‏اى براى ريشه كن كردن عوامل نزاع و درگيرى و گر نه با گذشتن زمان كوتاه يا طولانى بار ديگر كه ظالم در خود احساس توانائى كند بر مى‏خيزد و نزاع را از سر مى‏گيرد.
و از آنجا كه تمايلات گروهى، گاهى افراد را به هنگام قضاوت و داورى به سوى يكى از «دو طايفه متخاصم» متمايل مى‏سازد، و بى‏طرفى داوران را نقض مى‏كند قرآن در چهارمين و آخرين دستور به مسلمانان هشدار داده، مى‏فرمايد:
«و عدالت پيشه كنيد خداوند عدالت پيشه‏گان را دوست مى‏دارد» (وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ).
(آيه 10)- در اين آيه براى تأكيد اين امر و بيان علت آن مى‏افزايد: «مؤمنان برادر يكديگرند، پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ).
و از آنجا كه در بسيارى از اوقات «روابط» در اين گونه مسائل جانشين «ضوابط» مى‏شود، بار ديگر هشدار داده و در پايان آيه مى‏افزايد: «و تقواى الهى پيشه كنيد باشد كه مشمول رحمت او شويد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ).
و به اين ترتيب يكى از مهمترين مسؤوليتهاى اجتماعى مسلمانان در برابر يكديگر و در اجراى عدالت اجتماعى با تمام ابعادش روشن مى‏شود. برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 500

اهميت اخوت اسلامى:
جمله «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» كه در آيات فوق آمده، يكى از شعارهاى اساسى و ريشه‏دار اسلامى است.
روى اين اصل مهم اسلامى مسلمانان از هر نژاد و هر قبيله، و داراى هر زبان و هر سن و سال، با يكديگر احساس عميق برادرى مى‏كنند، هر چند يكى در شرق جهان زندگى كند، و ديگرى در غرب.
در مراسم «حج» كه مسلمين از همه نقاط جهان در آن كانون توحيد جمع مى‏شوند اين علاقه و پيوند و همبستگى نزديك كاملا محسوس است و صحنه‏اى است از تحقق عينى اين قانون مهم اسلامى.
به تعبير ديگر اسلام تمام مسلمانها را به حكم يك خانواده مى‏داند، و همه را خواهر و برادر يكديگر خطاب كرده، نه تنها در لفظ و در شعار كه در عمل و تعهدهاى متقابل نيز همه خواهر و برادرند.
در روايات اسلامى نيز روى اين مسأله تأكيد فراوان شده، به عنوان نمونه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله در باره حقوق سى گانه مؤمن بر برادر مؤمنش نقل شده كه فرمود:
«مسلمان بر برادر مسلمانش سى حق دارد كه برائت ذمه از آن حاصل نمى‏كند مگر به اداى اين حقوق يا عفو كردن برادر مسلمان او:
لغزشهاى او را ببخشد، در ناراحتيها نسبت به او مهربان باشد، اسرار او را پنهان دارد، اشتباهات او را جبران كند، عذر او را بپذيرد، در برابر بدگويان از او دفاع كند، همواره خير خواه او باشد، دوستى او را پاسدارى كند، پيمان او را رعايت كند، در حال مرض از او عبادت كند، در حال مرگ به تشييع او حاضر شود.
دعوت او را اجابت كند، هديه او را بپذيرد، عطاى او را جزا دهد، نعمت او را شكر گويد، در يارى او بكوشد، ناموس او را حفظ كند، حاجت او را برآورد، براى خواسته‏اش شفاعت كند، و عطسه‏اش را تحيت گويد.
گمشده‏اش را راهنمائى كند، سلامش را جواب دهد، گفته او را نيكو شمرد انعام او را خوب قرار دهد، سوگندهايش را تصديق كند، دوستش را دوست دارد و با او دشمنى نكند، در يارى او بكوشد خواه ظالم باشد يا مظلوم: اما يارى او در برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 501
حالى كه ظالم باشد به اين است كه او را از ظلمش باز دارد، و در حالى كه مظلوم است به اين است كه او را در گرفتن حقش كمك كند.
او را در برابر حوادث تنها نگذارد، آنچه را از نيكيها براى خود دوست دارد براى او دوست بدارد، و آنچه از بديها براى خود نمى‏خواهد براى او نخواهد».
(آيه 11)-
شأن نزول:
مفسران نقل كرده‏اند: جمله «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» در باره «ثابت بن قيس» (خطيب پيامبر صلّى اللّه عليه و اله) نازل شده است كه گوشهايش سنگين بود، و هنگامى كه وارد مسجد مى‏شد كنار دست پيامبر صلّى اللّه عليه و اله براى او جائى باز مى‏كردند، تا سخن حضرت را بشنود روزى وارد مسجد شد در حالى كه مردم از نماز فراغت پيدا كرده، و جاى خود نشسته بودند، او جمعيت را مى‏شكافت و مى‏گفت: جا بدهيد! جا بدهيد! تا به يكى از مسلمانان رسيد، و او گفت همين جا بنشين! او پشت سرش نشست، اما خشمگين شد، هنگامى كه هوا روشن گشت «ثابت» به آن مرد گفت: كيستى؟ او نام خود را برد و گفت فلان كس هستم.
«ثابت» گفت: فرزند فلان زن؟! و در اينجا نام مادرش را با لقب زشتى كه در جاهليت مى‏بردند ياد كرد.
آن مرد شرمگين شد و سر خود را به زير انداخت.
آيه نازل شد و مسلمانان را از اين گونه كارهاى زشت نهى كرد.
و گفته‏اند: جمله «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» در باره «امّ سلمه» نازل گرديد كه بعضى از همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و اله او را به خاطر لباس مخصوصى كه پوشيده بود، يا به خاطر كوتاهى قدش مسخره كردند، آيه نازل شد و آنها را از اين عمل بازداشت.
تفسير:
استهزا، عيبجوئى و القاب زشت ممنوع! از آنجا كه قرآن مجيد در اين سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معيارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث در باره وظائف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروههاى مختلف اسلامى در اينجا به شرح قسمتى از ريشه‏هاى اين اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نيز برچيده شود، و درگيرى و نزاع پايان گيرد.
در اين آيه در زمينه مسائل اخلاق اجتماعى به سه حكم اسلامى به ترتيب برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 502
عدم سخريه، ترك عيبجوئى و تنابز به القاب اشاره كرده، مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را مسخره كند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ).
چه اين كه «شايد آنها (كه مورد سخريه قرار گرفته‏اند) از اينها بهتر باشند» (عَسى‏ أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ).
همچنين «و نه زنانى زنان ديگر را (نبايد مسخره كنند) شايد آنان بهتر از اينان باشند» (وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ).
در اينجا مخاطب مؤمنانند، اعم از مردان و زنان، قرآن به همه هشدار مى‏دهد كه از اين عمل زشت بپرهيزند، چرا كه سر چشمه استهزا و سخريه همان حسن خود برتر بينى و كبر و غرور است كه عامل بسيارى از جنگهاى خونين در طول تاريخ بوده.
سپس در دومين مرحله مى‏فرمايد: «و يكديگر را مورد طعن و عيبجوئى قرار ندهيد» (وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ).
و بالاخره در مرحله سوم مى‏افزايد: «و با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد» (وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ).
بسيارى از افراد بى‏بند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند كه بر ديگران القاب زشتى بگذارند و از اين طريق آنها را تحقير كنند، شخصيتشان را بكوبند، و يا احيانا از آنان انتقام گيرند، و يا اگر كسى در سابق كار بدى داشته سپس توبه كرده و كاملا پاك شده باز هم لقبى كه بازگو كننده وضع سابق باشد بر او بگذارند.
اسلام صريحا از اين عمل زشت نهى مى‏كند، و هر اسم و لقبى را كه كوچكترين مفهوم نامطلوبى دارد و مايه تحقير مسلمانى است ممنوع شمرده.
در حديثى آمده است كه روزى «صفيّه» دختر «حى بن اخطب» (همان زن يهودى كه بعد از ماجراى فتح خيبر مسلمان شد و به همسرى پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله در آمد) روزى خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله آمد در حالى كه اشك مى‏ريخت، پيامبر صلّى اللّه عليه و اله از برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 503
ماجرا پرسيد، گفت: عايشه مرا سرزنش مى‏كند و مى‏گويد: «اى يهودى زاده»! پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «چرا نگفتى پدرم هارون است، و عمويم موسى، و همسرم محمد!» در اينجا بود كه اين آيه نازل شد.
به همين جهت در پايان آيه مى‏افزايد: «بسيار بد است كه بر كسى پس از ايمان نام كفر آميز بگذاريد» (بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ).
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مى‏فرمايد: «و آنها كه توبه نكنند (و از اين اعمال دست بر ندارند) ظالم و ستمگرند» (وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
چه ظلمى از اين بدتر كه انسان با سخنان نيش‏دار، و تحقير و عيبجوئى، قلب مردم با ايمان را كه مركز عشق خداست بيازارد.
(آيه 12)-
شأن نزول:
مفسران نقل كرده‏اند: جمله «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» در باره دو نفر از اصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله است كه رفيقشان «سلمان» را غيبت كردند، زيرا او را خدمت پيامبر فرستاده بودند تا غذائى براى آنها بياورد، پيامبر سلمان را سراغ «اسامة بن زيد» كه مسؤول «بيت المال» بود فرستاد.
«اسامه» گفت: الآن چيزى ندارم، آن دو نفر از «اسامه» غيبت كردند و گفتند:
او بخل ورزيده و در باره «سلمان» گفتند: اگر او را به سراغ چاه سميحه (كه چاه پر آبى بود) بفرستيم آب آن فروكش خواهد كرد! سپس خودشان به راه افتادند تا نزد «اسامه» بيايند، و در باره موضوع كار خود تجسس كنند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: من آثار خوردن گوشت را در دهان شما مى‏بينم.
عرض كردند: اى رسول خدا ما امروز مطلقا گوشت نخورده‏ايم! فرمود: آرى گوشت «سلمان» و «اسامه» را مى‏خورديد.
آيه نازل شد و مسلمانان را از غيبت نهى كرد.
تفسير:
در اين آيه نيز در زمينه مسائل اخلاقى اجتماعى سه حكم اسلامى به ترتيب: اجتناب از گمان بد، تجسس و غيبت، بيان شده است.
نخست مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از بسيارى از گمانها برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 504
بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها گناه است»! (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ).
منظور از اين نهى، نهى از ترتيب آثار است. يعنى هر گاه گمان بدى نسبت به مسلمانى در ذهن شما پيدا شد، در عمل كوچكترين اعتنايى به آن نكنيد، طرز رفتار خود را دگرگون نسازيد و مناسبات خود را با طرف تغيير ندهيد.
لذا در روايات دستور داده شده كه اعمال برادرت را بر نيكوترين وجه ممكن حمل كن، تا دليلى بر خلاف آن قائم شود، و هرگز نسبت به سخنى كه از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر، مادام كه مى‏توانى محمل نيكى براى آن بيابى! سپس در دستور بعد مسأله «نهى از تجسس» را مطرح كرده، مى‏فرمايد:
«و (هرگز در كار ديگران) تجسس نكنيد» (وَ لا تَجَسَّسُوا).
و بالاخره در سومين و آخرين دستور- كه در حقيقت معلول و نتيجه دو برنامه قبل است- مى‏فرمايد: «و هيچ يكى از شما ديگرى را غيبت نكند» (وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً).
و به اين ترتيب گمان بد سر چشمه تجسس، و تجسس موجب افشاى عيوب و اسرار پنهانى، و آگاهى بر اين امور سبب غيبت مى‏شود كه اسلام از معلول و علت همگى نهى كرده است.
سپس براى اين كه قبح و زشتى اين عمل را كاملا مجسم كند آن را در ضمن يك مثال گويا ريخته، مى‏گويد: «آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد»؟! (أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً).
به يقين «همه شما از اين امر كراهت داريد» (فَكَرِهْتُمُوهُ).
آرى آبروى برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست، و ريختن اين آبرو به وسيله غيبت و افشاى اسرار پنهانى همچون خوردن گوشت تن اوست، و تعبير به «ميتا» به خاطر آن است كه «غيبت» در غياب افراد صورت مى‏گيرد، كه همچون مردگان قادر بر دفاع از خويشتن نيستند.
و اين ناجوانمردانه‏ترين ستمى است كه ممكن است انسان در باره برادر خود برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 505
روا دارد.
و از آنجا كه ممكن است افرادى آلوده به بعضى از اين گناهان سه گانه باشند و با شنيدن اين آيات متنبه شوند، و در صدد جبران برآيند در پايان آيه راه را به روى آنها گشوده، مى‏فرمايد: «و تقواى الهى، پيشه كنيد (و از خدا بترسيد) كه خداوند بسيار توبه پذير و مهربان است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ).
نخست بايد روح تقوا و خدا ترسى زنده شود، و به دنبال آن توبه از گناه صورت گيرد، تا لطف و رحمت الهى شامل حال انسان شود.
نكته‏ها:
1- امنيت كامل و همه جانبه اجتماعى:
دستورهاى ششگانه‏اى كه در دو آيه فوق مطرح شده هر گاه بطور كامل در يك جامعه پياده شود آبرو و حيثيت افراد جامعه را از هر نظر بيمه مى‏كند.
انسان چهار سرمايه دارد كه همه آنها بايد در دژهاى اين قانون قرار گيرد و محفوظ باشد: جان، مال، ناموس و آبرو.
تعبيرات آيات فوق و روايات اسلامى نشان مى‏دهد كه آبرو و حيثيت افراد همچون مال و جان آنهاست، بلكه از بعضى جهات مهمتر است! اسلام مى‏خواهد در جامعه اسلامى امنيت كامل حكمفرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به يكديگر هجوم نكنند، بلكه از نظر زبان مردم، و از آن بالاتر از نظر انديشه و فكر آنان نيز در امان باشند، و هر كس احساس كند كه ديگرى حتى در منطقه افكار خود تيرهاى تهمت را به سوى او نشانه گيرى نمى‏كند، و اين امنيتى است در بالاترين سطح كه جز در يك جامعه مذهبى و مؤمن امكان پذير نيست.
پيغمبر گرامى صلّى اللّه عليه و اله در حديثى مى‏فرمايد: «خداوند خون و مال و آبروى مسلمان را بر ديگران حرام كرده، و همچنين گمان بد در باره او بردن».
2- تجسس نكنيد!
ديديم قرآن با صراحت تمام تجسس را در آيه فوق منع نموده، و از آنجا كه هيچ گونه قيد و شرطى براى آن قائل نشده نشان مى‏دهد كه برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 506
جستجوگرى در كار ديگران و تلاش براى افشاگرى اسرار آنها گناه است، ولى قرائنى كه در داخل و خارج آيه است نشان مى‏دهد كه اين حكم مربوط به زندگى شخصى و خصوصى افراد است، و در زندگى اجتماعى تا آنجا كه تأثيرى در سرنوشت جامعه نداشته باشد نيز اين حكم صادق است.
اما روشن است آنجا كه ارتباطى با سرنوشت ديگران و كيان جامعه پيدا مى‏كند مسأله شكل ديگرى به خود مى‏گيرد، لذا شخص پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله مأمورانى براى جمع آورى اطلاعات قرار داده بود كه از آنها به عنوان «عيون» تعبير مى‏شود، تا آنچه را ارتباط با سرنوشت جامعه اسلامى در داخل و خارج داشت براى او گرد آورى كنند.
و نيز به همين دليل حكومت اسلامى مى‏تواند مأموران اطلاعاتى داشته باشد، يا سازمان گسترده‏اى براى گرد آورى اطلاعات تأسيس كند، و آنجا كه بيم توطئه بر ضد جامعه، و يا به خطر انداختن امنيت و حكومت اسلامى مى‏رود به تجسس برخيزند، و حتى در داخل زندگى خصوصى افراد جستجوگرى كنند.
ولى اين امر هرگز نبايد بهانه‏اى براى شكستن حرمت اين قانون اصيل اسلامى شود، و افرادى به بهانه مسأله «توطئه» و «اخلال به امنيت» به خود اجازه دهند كه به زندگى خصوصى مردم يورش برند، نامه‏هاى آنها را باز كنند، تلفنها را كنترل نمايند و وقت و بى‏وقت به خانه آنها هجوم آورند.
خلاصه اين كه مرز ميان «تجسس» و «به دست آوردن اطلاعات لازم براى حفظ امنيت جامعه» بسيار دقيق و ظريف است، و مسؤولين اداره امور اجتماع بايد دقيقا مراقب اين مرز باشند، تا حرمت اسرار انسانها حفظ شود، و هم امنيت جامعه و حكومت اسلامى به خطر نيفتد.
3- غيبت از بزرگترين گناهان است:
گفتيم سرمايه بزرگ انسان در زندگى حيثيت و آبرو و شخصيت اوست، و هر چيز آن را به خطر بيندازد مانند آن است كه جان او را به خطر انداخته باشد، بلكه گاه ترور شخصيت از ترور شخص مهمتر محسوب مى‏شود، و اينجا است كه گاه گناه آن از قتل نفس نيز سنگين‏تر است. برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 507
يكى از فلسفه‏هاى تحريم غيبت اين است كه اين سرمايه بزرگ بر باد نرود، و حرمت اشخاص درهم نشكند.
نكته ديگر اين كه غيبت، بد بينى مى‏آفريند، پيوندهاى اجتماعى را سست مى‏كند، سرمايه اعتماد را از بين مى‏برد، و پايه‏هاى تعاون و همكارى را متزلزل مى‏سازد.
از اينها گذشته «غيبت» بذر كينه و عداوت را در دلها مى‏پاشد، و گاه سر چشمه نزاعهاى خونين و قتل و كشتار مى‏گردد.
در حديثى آمده است: روزى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله با صداى بلند خطبه خواند و فرياد زد: «اى گروهى كه به زبان ايمان آورده‏ايد و نه با قلب! غيبت مسلمانان نكنيد، و از عيوب پنهانى آنها جستجو ننمائيد، زيرا كسى كه در امور پنهانى برادر دينى خود جستجو كند خداوند اسرار او را فاش مى‏سازد، و درون خانه‏اش رسوايش مى‏كند»! و در حديث ديگرى آمده است كه خداوند به موسى وحى فرستاد: «كسى كه بميرد در حالى كه از غيبت توبه كرده باشد آخرين كسى است كه وارد بهشت مى‏شود و كسى كه بميرد در حالى كه اصرار بر آن داشته باشد اولين كسى است كه وارد دوزخ مى‏گردد»! و نيز در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله مى‏خوانيم: «تأثير غيبت در دين مسلمان از خوره در جسم او سريعتر است»! تمام اين تأكيدات و عبارات تكان دهنده به خاطر اهميت فوق العاده‏اى است كه اسلام براى حفظ آبرو، و حيثيت اجتماعى مؤمنان قائل است، و نيز به خاطر تأثير مخربى است كه غيبت در وحدت جامعه، و اعتماد متقابل و پيوند دلها دارد.
(آيه 13)- تقوا بزرگترين ارزش انسانى! در آيات گذشته روى سخن به مؤمنان بود و مسائل متعدّدى كه يك «جامعه مؤمن» را با خطر رو برو مى‏سازد بازگو كرد و از آن نهى فرمود. برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 508
در حالى كه در آيه مورد بحث مخاطب كل جامعه انسانى است و مهمترين اصلى را كه ضامن نظم و ثبات است بيان مى‏كند، و ميزان واقعى ارزشهاى انسانى را در برابر ارزشهاى كاذب و دروغين مشخص مى‏سازد.
مى‏فرمايد: «اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم، و شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد» اينها ملاك امتياز نيست (يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا).
منظور از آفرينش مردم از يك مرد و زن همان بازگشت نسب انسانها به «آدم» و «حوّا» است، بنابر اين چون همه از ريشه واحدى هستند معنى ندارد كه از نظر نسب و قبيله بر يكديگر افتخار كنند و اگر خداوند براى هر قبيله و طائفه‏اى ويژگيهايى آفريده براى حفظ نظم زندگى اجتماعى مردم است، چرا كه اين تفاوتها سبب شناسائى است. و بدون شناسايى افراد نظم در جامعه انسانى حكمفرما نمى‏شود.
به هر حال قرآن مجيد بعد از آن كه بزرگترين مايه مباهات و مفاخره عصر جاهلى يعنى نسب و قبيله را از كار مى‏اندازد، به سراغ معيار واقعى ارزشى رفته مى‏افزايد: «گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست» (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ).
به اين ترتيب قلم سرخ بر تمام امتيازات ظاهرى و مادى كشيده، و اصالت و واقعيت را به مسأله تقوا و پرهيزكارى و خدا ترسى مى‏دهد، و مى‏گويد: براى تقرب به خدا و نزديكى به ساحت مقدس او هيچ امتيازى جز تقوا مؤثر نيست.
و از آنجا كه تقوا يك صفت روحانى و باطنى است كه قبل از هر چيز بايد در قلب و جان انسان مستقر شود، و ممكن است مدعيان بسيار داشته باشد و متصفان كم، در آخر آيه مى‏افزايد: «خداوند دانا و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ).
پرهيزكاران را به خوبى مى‏شناسد، و از درجه تقوا و خلوص نيت و پاكى و صفاى آنها آگاه است، آنها را بر طبق علم خود گرامى مى‏دارد و پاداش مى‏دهد مدعيان دروغين را نيز مى‏شناسد و كيفر مى‏دهد. برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 509

نكته‏ها:
1- ارزشهاى راستين و ارزشهاى كاذب!
بدون شك هر انسانى فطرتا خواهان اين است كه موجود با ارزش و پر افتخارى باشد، و به همين دليل با تمام وجودش براى كسب ارزشها تلاش مى‏كند.
ولى شناخت معيار ارزش، با تفاوت فرهنگها كاملا متفاوت است، و گاه ارزشهاى كاذب جاى ارزشهاى راستين را مى‏گيرد.
گروهى ارزش واقعى خويش را در انتساب به قبيله معروف و معتبرى مى‏دانند.
مخصوصا در ميان اقوام جاهلى افتخار به انساب و قبائل، رايجترين افتخار موهوم بود، تا آنجا كه هر قبيله‏اى خود را «قبيله برتر» و هر نژادى خود را «نژاد والاتر» مى‏شمرد، كه متأسفانه هنوز رسوبات و بقاياى آن در اعماق روح بسيارى از افراد و اقوام وجود دارد.
گروه ديگرى مسأله مال و ثروت و داشتن كاخ و قصر و خدم و حشم و امثال اين امور را نشانه ارزش مى‏دانند.
و به همين ترتيب هر گروهى در مسيرى گام بر مى‏دارند و به ارزشى دل مى‏بندند و آن را معيار مى‏شمرند.
اما از آنجا كه اين امور همه امورى است متزلزل و برون ذاتى و مادى و زود گذر، يك آئين آسمانى همچون اسلام هرگز نمى‏تواند با آن موافقت كند، لذا خط بطلان روى همه آنها كشيده، و ارزش واقعى انسان را در صفات ذاتى او مخصوصا تقوا و پرهيزكارى و تعهد و پاكى او مى‏شمرد حتى براى موضوعات مهمى، همچون علم و دانش، اگر در مسير ايمان و تقوا و ارزشهاى اخلاقى، قرار نگيرد اهميت قائل نيست.
در كتاب «آداب النفوس» طبرى آمده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله در سرزمين «منى» در حالى كه بر شترى سوار بود رو به سوى مردم كرد و فرمود: «اى مردم بدانيد! خداى شما يكى است و پدرتان يكى، نه عرب بر عجم برترى دارد و نه عجم بر عرب، نه برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 510
سياهپوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سياهپوست، مگر به تقوا آيا من دستور الهى را ابلاغ كردم؟
همه گفتند: آرى! فرمود: اين سخن را حاضران به غائبان برسانند»!
2- حقيقت تقوا:
از آيات قرآن به خوبى استفاده مى‏شود كه «تقوا» همان احساس مسؤوليت و تعهدى است كه به دنبال رسوخ ايمان در قلب بر وجود انسان حاكم مى‏شود و او را از «فجور» و گناه باز مى‏دارد، به نيكى و پاكى و عدالت دعوت مى‏كند، اعمال آدمى را خالص و فكر و نيت او را از آلودگيها مى‏شويد.
بعضى از بزرگان براى تقوا سه مرحله قائل شده‏اند:
1- نگهدارى نفس از عذاب جاويدان از طريق تحصيل اعتقادات صحيح.
2- پرهيز از هر گونه گناه اعم از ترك واجب و فعل معصيت.
3- خويشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مى‏دارد و از حق منصرف مى‏كند، و اين تقواى خواص بلكه خاص الخاص است.

(آيه 14)-
شأن نزول:
بسيارى از مفسران شأن نزولى براى اين آيه و آيه بعد ذكر كرده‏اند كه خلاصه‏اش چنين است: جمعى از طايفه «بنى اسد» در يكى از سالهاى قحطى و خشكسالى وارد مدينه شدند، و به اميد گرفتن كمكى از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله شهادتين بر زبان جارى كردند، و به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله گفتند: «طوائف عرب بر مركبها سوار شدند و با تو پيكار كردند، ولى ما با زن و فرزندان نزد تو آمديم، و دست به جنگ نزديم» و از اين طريق مى‏خواستند بر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله منت بگذارند.
اين آيه و آيه بعد نازل شد- و به آنها خاطر نشان كرد كه اسلام آنها ظاهرى است، و ايمان در اعماق قلبشان نيست.
تفسير:
فرق «اسلام» و «ايمان»: در آيه گذشته، سخن از معيار ارزش انسانها يعنى «تقوا» در ميان بود، و از آنجا كه «تقوا» ثمره شجره «ايمان» است، آن هم ايمانى كه در اعماق جان نفوذ كند، در اينجا به بيان حقيقت «ايمان» پرداخته، چنين مى‏گويد: «عربهاى باديه نشين گفتند: ايمان آورده‏ايم! به آنها بگو: شما ايمان برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 511
نياورده‏ايد ولى بگوئيد اسلام آورده‏ايم، ولى هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است»! (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ).
طبق اين آيه تفاوت «اسلام» و «ايمان» در اين است كه «اسلام» شكل ظاهرى قانونى دارد، و هر كس شهادتين را بر زبان جارى كند در سلك مسلمانان وارد مى‏شود، و احكام اسلام بر او جارى مى‏گردد.
ولى ايمان يك امر واقعى و باطنى است و جايگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او.
اين همان چيزى است كه در عبارت گويائى در بحث «اسلام و ايمان» آمده است، «فضيل بن يسار» مى‏گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: «ايمان با اسلام شريك است، اما اسلام با ايمان شريك نيست (و به تعبير ديگر هر مؤمنى مسلمان است ولى هر مسلمانى مؤمن نيست) ايمان آن است كه در دل ساكن شود، اما اسلام چيزى است كه قوانين نكاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مى‏شود».
سپس در ادامه آيه مى‏افزايد: «و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد (ثواب اعمالتان را بطور كامل مى‏دهد) و چيزى از پاداش كارهاى شما را فرو گذار نمى‏كند» (وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً).
چرا كه «خداوند آمرزنده مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
جمله‏هاى اخير در حقيقت اشاره به يك اصل مسلم قرآنى است كه شرط قبولى اعمال «ايمان» است، مى‏گويد: اگر شما ايمان قلبى به خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله داشته باشيد- كه نشانه آن اطاعت از فرمان خدا و رسول اوست- اعمال شما ارزش مى‏يابد، و خداوند حتى كوچكترين حسنات شما را مى‏پذيرد، و پاداش مى‏دهد، و حتى به بركت اين ايمان گناهان شما را مى‏بخشد كه او غفور و رحيم است.
(آيه 15)- و از آنجا كه دست يافتن بر اين امر باطنى يعنى ايمان كار آسانى نيست در اين آيه به ذكر نشانه‏هاى آن مى‏پردازد، نشانه‏هائى كه به خوبى مؤمن را از مسلم، و صادق را از كاذب، و آنها را كه عاشقانه دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را پذيرفته‏اند، از برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 512
آنها كه براى حفظ جان و يا رسيدن به مال دنيا اظهار ايمان مى‏كنند جدا مى‏سازد.
مى‏فرمايد: «مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده‏اند، سپس هرگز شك و ريبى به خود راه نداده، و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كرده‏اند» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ).
آرى! نخستين نشانه ايمان عدم ترديد و دو دلى در مسير اسلام است، نشانه دوم جهاد با اموال، و نشانه سوم كه از همه برتر است جهاد با انفس (جانها) است.
و لذا در پايان آيه مى‏افزايد: «چنين كسانى راستگويانند» و روح ايمان در وجودشان موج مى‏زند (أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ).
اين معيار را كه قرآن براى شناخت «مؤمنان راستين» از «دروغگويان متظاهر به اسلام» بيان كرده، معيارى است روشن و گويا براى هر عصر و زمان، براى جدا سازى مؤمنان واقعى از مدعيان دروغين، و براى نشان دادن ارزش ادعاى كسانى كه همه جا دم از اسلام مى‏زنند و خود را طلبكار پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مى‏دانند ولى در عمل آنها كمترين نشانه‏اى از ايمان و اسلام ديده نمى‏شود.
(آيه 16)-
شأن نزول:
جمعى از مفسران گفته‏اند كه: بعد از نزول آيات گذشته گروهى از اعراب خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله آمدند و سوگند ياد كردند كه در ادعاى ايمان صادقند، و ظاهر و باطن آنها يكى است، آيه نازل شد (و به آنها اخطار كرد كه نيازى به سوگند ندارد خدا درون و برون همه را مى‏داند).
تفسير:
منت نگذاريد كه مسلمان شده‏ايد! در آيات گذشته نشانه‏هاى مؤمنان راستين بيان شده بود و چنانكه در شأن نزول ذكر شد جمعى از مدعيان اصرار داشتند كه حقيقت ايمان در قلب آنها مستقر است، قرآن به آنها و به تمام كسانى كه همانند آنها هستند اعلام مى‏كند كه نيازى به اصرار و سوگند نيست، در مسأله «ايمان» و «كفر» سر و كار شما با خدائى است كه از همه چيز با خبر است.
مخصوصا با لحنى عتاب آميز در آيه مورد بحث مى‏گويد: به آنها «بگو: آيا خدا را از ايمان خود با خبر مى‏سازيد؟ در حالى كه خداوند تمام آنچه را در آسمانها برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 513
و زمين است مى‏داند» (قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
و براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «و خداوند از همه چيز آگاه است» (وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ).
ذات مقدس او عين علم است، و علمش عين ذات اوست، و به همين دليل علمش ازلى و ابدى است.
(آيه 17)- سپس به گفتگوى اعراب باديه نشين باز مى‏گردد كه اسلام خود را به رخ پيامبر مى‏كشيدند، و مى‏گفتند: ما با تو از در تسليم آمديم در حالى كه بسيارى از قبائل عرب از در جنگ آمدند.
قرآن در پاسخ آنها مى‏گويد: «آنها بر تو منت مى‏نهند كه اسلام آورده‏اند»! (يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا).
به آنها «بگو: اسلام خود را بر من منّت نگذاريد» (قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ).
«بلكه خداوند بر شما منّت مى‏نهد كه شما را به سوى ايمان هدايت كرد اگر (در ادعاى ايمان) راستگو هستيد»! (بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
منت بر دو گونه است: اگر جنبه عملى داشته باشد (به معنى بخشش نعمت گرانقدر) ممدوح است، و منّت‏هاى الهى از اين قبيل است، ولى اگر جنبه لفظى داشته باشد، مانند منت بسيارى از انسانها عملى است زشت و ناپسند.
«ايمان» قبل از هر چيز درك تازه‏اى از عالم هستى به انسان مى‏دهد، حجابها پرده‏هاى خود خواهى و غرور را كنار مى‏زند، افق ديد انسان را مى‏گشايد، و شكوه و عظمت بى‏مانند آفرينش را در نظر او مجسم مى‏كند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:41:00 ب.ظ ]




تفسير نور:
سوره يس آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ يس ‏

‏ترجمه : ‏
‏يا ، سين .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يس‌ » : از حروف مقطّعه است ( نگا : بقره‌ / 1 ) .‏

سوره يس آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سوگند به قرآن حكيم !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْحَكِيمِ » : داراي حكمت و دانش سودمند .‏

سوره يس آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قطعاً تو از زمره فرستادگان ( يزدان ) هستي .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . . .‏

سوره يس آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بر راه راست ( خداشناسي ) قرار داري ( كه دين اسلام است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ » : ( نگا : فاتحه‌ / 6 ) . « عَلي صِراطٍ مُّسْتَقِيمٍ » : خبر دوم ( إِنَّ ) است .‏

سوره يس آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ تَنزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين قرآن را ) فرو فرستاده است خداوند چيره و مهربان .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَنزِيلَ » : فرو فرستادن . در اينجا به معني فرو فرستاده بوده و مفعول مطلق است . براي مبالغه ، قرآن وصف به مصدر شده است ( نگا : سجده‌ / 2 ) .‏

سوره يس آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آن را براي تو فرو فرستاده است ) تا قومي را بيم دهي كه پدران و نياكان ( نزديك ) ايشان ( توسّط پيغمبران ) بيم داده نشده‌اند ، و به همين علّت است كه غافل و بي‌خبر ( از قانون آسماني ، نسبت به خدا و خود و مردمان ) هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَوْماً » : مراد كفّار مكّه در آغاز نبوّت پيغمبر اسلام است . « مَآ أُنذِرَ » : بيم داده نشده است ( نگا : سجده‌ / 3 ) . « ءَابَآؤُهُمْ » : مراد پدران و نياكان قريب قريش همعصر پيغمبر است ، والاّ پدران و نياكان بعيد ايشان توسّط انبياء ، از جمله ابراهيم و اسماعيل بيم داده شده است ( نگا : فاطر / 24 و 25 ) .‏

سوره يس آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ايشان مستحقّ عذاب گشته‌اند و ) سخن ( خدا مبني بر پر كردن جهنّم از چنين افرادي ) درباره بيشتر آنان به حقيقت پيوسته است ، و آنان ديگر ايمان نمي‌آورند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ . . . » : ( نگا : اسراء / 16 ، قصص‌ / 63 ، سجده‌ / 13 ) . « الْقَوْلُ » : مراد فرموده خدا : لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَ مِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ ، در ( ص‌ / 85 ، و نظير آن در حجر / 43 ، اعراف‌ / 18 ، هود / 119 ، سجده‌ / 13 ) مي‌باشد .‏

سوره يس آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به گردنهايشان غلّهائي مي‌اندازيم كه تا چانه‌هايشان مي‌رسد و سرهاي ايشان ( بر اثر آن ) رو به بالا نگاه داشته مي‌شود ( و نه مي‌توانند به زير پاهاي خود بنگرند ، و نه مي‌توانند سرهايشان را بدين سو و آن سو حركت دهند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَغْلالاً » : ( نگا : اعراف‌ / 157 ، رعد / 5 ، سبأ / 33 ) . « الأذْقَانِ » : جمع ذَقَن ، چانه‌ها . زنخها ( نگا : اسراء / 107 و 109 ) . « مُقْمَحُونَ » : سر در هوا ماندگان . كساني كه سرهايشان رو به بالا شق و رق مانده باشد .‏

سوره يس آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما در پيش روي آنان سدّي ، و در پشت سر ايشان سدّي قرار داده‌ايم ( و لذا به كساني مي‌مانند كه در ميان دو سدّ ، گير كرده باشند ، و پيش رو و پشت سر خود را مشاهده نكنند ) و بدين وسيله جلو چشمان ايشان را گرفته‌ايم و ديگر نمي‌بينند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَيْنَ أَيْدِيهِمْ » : جلو ايشان . « مَا خَلْفَهُمْ » : پشت سر آنان . « سَدّاً . . . » : خداوند كساني را كه به آينده ننگرند و مستقبل را فراموش سازند ، و به گذشته ننگرند و احوال ملّتهاي پيشين را پيش چشم ندارند ، به افرادي تشبيه فرموده است كه ميان دو سدّ عظيم گير كرده باشند و روبرو و پشت سر خود را نبينند ، و همگون و همسان كوران ، راه پيشروي و راه پَسروي خود را پيدا نكنند . « فَأَغْشَيْنَاهُمْ » : بر چشمانشان پرده‌اي كشيده‌ايم ( نگا : بقره‌ / 7 ) .‏

سوره يس آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ وَسَوَاء عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چه آنان را بترساني و چه ايشان را نترساني ، برايشان يكسان است ايمان نمي‌آورند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ . . . » : ( نگا : بقره‌ / 6 ) .‏

سوره يس آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَن بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تو تنها كسي را مي‌ترساني ( و با بيم دادنت بدو سود مي‌رساني ) كه از قرآن پيروي كند ، و پنهاني از ( خداوند ) مهربان هراس داشته باشد . چنين كسي را به گذشت و پاداش ارزشمندي مژده بده .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّمَا تُنذِرُ مَنْ . . . » : تو تنها كسي را بيم خواهي داد . مراد اين است كه تنها كسي از بيم دادن تو سود مي‌برد و از آن استفاده مي‌كند كه . « بِالْغَيْبِ » : در نهان . در خلوت ( نگا : فاطر / 18 ) .‏

سوره يس آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما خودمان مردگان را زنده مي‌گردانيم ، و چيزهائي را كه ( در دنيا ) پيشاپيش فرستاده‌اند و ( كارهائي را كه كرده‌اند ، و همچنين ) چيزهائي را كه ( در آن ) برجاي نهاده‌اند ( و كارهائي را كه نكرده‌اند ، ثبت و ضبط مي‌كنيم و ) مي‌نويسيم . و ما همه چيز را در كتاب آشكار ( لوح محفوظ ) سرشماري مي‌نمائيم و مي‌نگاريم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا قَدَّمُوا » : اعمال خوب و بدي كه در دنيا انجام داده‌اند و پيشاپيش به آخرت فرستاده‌اند . « ءَاثَارَهُمْ » : چيزهائي را كه باقي گذارده‌اند و بر جاي نهاده‌اند ، اعم از آثار خيري همچون مسجد و مدرسه و بيمارستان و ديگر موقوفات ، و آثار بدي همچون غصب املاك و بناي ميخانه‌ها و كتابهاي گمراه كننده و طرحهاي استعمارگرانه و پروژه‌هاي خانمانسوز و ستمگرانه . يا عبادات و كارهاي نيكي كه مي‌بايست بكنند ، ولي نكرده‌اند ، و معاصي و كارهاي بدي كه مي‌بايست نكنند ، ولي كرده‌اند . « أَحْصَيْنَاهُ » : سرشماري كرده‌ايم . ضبط و ثبت نموده‌ايم . « إِمَامٍ مُّبِينٍ » : كتاب آشكار . كتاب روشنگر . مراد لوح محفوظ است كه كتاب جامع و عمومي است و همه اعمال و همه حوادث و همه موجودات اين جهان در آن ثبت و ضبط مي‌گردد ، و به منزله كتاب اصلي يا دفتر كلّ براي نامه اعمال شخصي بندگان ( نگا : اسراء / 14 ، كهف‌ / 49 ، حاقّه‌ / 19 و 25 ) و نامه اعمال عمومي ملّتها ( نگا : جاثيه‌ / 28 ) است .‏

سوره يس آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءهَا الْمُرْسَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! از آنجا كه داستان قريشيان همچون داستان ساكنان انطاكيه در روزگاران گذشته است ) براي ايشان سرگذشت ساكنان شهر ( انطاكيه ) را مثال بزن ، بدان گاه كه فرستادگان ( خدا ) به سوي آنان آمدند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْقَرْيَةِ » : شهر ( نگا : بقره‌ / 58 و 259 ، نساء / 75 ، انعام‌ / 123 ) . مراد از آن ، انطاكيه يكي از شهرهاي تركيه فعلي است كه سابقاً از شهرهاي معروف روم بوده است . « أَصْحَابَ » : بدل از ( مَثَلاً ) است .‏

سوره يس آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏وقتي ( از اوقات ) دو نفر ( از فرستادگان خود ) را به سوي ايشان روانه كرديم و آنان آن دو را تكذيب كردند . سپس آنان را ( با ارسال فرد ) سومي تقويت نموديم . آنان ( سه نفري بديشان ) گفتند : ما فرستادگاني هستيم كه به سوي شما روانه شده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَعَزَّزْنَا » : تقويت كرديم . تأييد كرديم .‏

سوره يس آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمن مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در پاسخ ايشان ، بدانان ) گفتند : شما انسانهائي همچون ما بيش نيستيد ، و خداوند مهربان چيزي را ( از وحي آسماني براي كسي ) فرو نفرستاده است ، و شما جز دروغ نمي‌گوئيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ أَنتُمْ إِلاّ . . . » : ( نگا : ابراهيم‌ / 10 ) .‏

سوره يس آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : به خدا ! پروردگارتان مي‌داند كه ما به سوي شما فرستاده شده‌ايم . ( مهمّ نيست شما بپذيريد يا نپذيريد . ما كه به وظيفه خود عمل كرده‌ايم . چرا كه . . . ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا . . . » : عربها گاهي جمله ( رَبُّنا يَعْلَمُ ) را به عنوان قَسَم به كار مي‌برند ، اين است كه بعد از ماده « علم‌ » همزه « إِنّا » كه بايد مفتوح باشد ، در اينجا چون مراد قَسَم است ، مكسور خوانده شده است ( نگا : تفسير روح‌المعاني ، و المصحف الميسّر ) .‏

سوره يس آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا عَلَيْنَا إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بر ما جز تبليغ روشن و روشنگر نمي‌باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْبَلاغُ الْمُبِينُ » : ( نگا : مائده‌ / 92 و 110 ، نحل‌ / 35 و 82 ) .‏

سوره يس آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ما شما را به فال بد گرفته‌ايم . ( وجود شما شوم است و مايه بدبختي شهر و ديار ما است . سوگند مي‌خوريم كه از اين سخنان ) اگر دست برنداريد ، قطعاً شما را سنگسار خواهيم كرد و شكنجه دردناكي از ما خواهيد ديد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَطَيَّرْنَا بِكُمْ » : شما را به فال بد گرفته‌ايم . وجود شما را شوم مي‌دانيم ( نگا : نمل‌ / 47 ، اعراف‌ / 131 ) . « لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا » : اگر پايان ندهيد . اگر دست نكشيد ( نگا : بقره‌ / 192 و 193 و 275 ، مريم‌ / 46 ) .‏

سوره يس آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : شومي خودتان ( كه ناشي از كفرتان است ) با خودتان همراه است ( و اگر درست بينديشيد ، به اين حقيقت واقف خواهيد شد كه تيره‌روزي شما ناشي از افكار منحطّ و اعمال زشت و عقيده پلشتي است كه داريد ، نه اين كه به سبب دعوت ما به خداپرستي و انجام نيكيها و ترك بديها باشد ) آيا اگر يادآور گرديد ( به خدا و اوامر و نواهي او و چيزهائي كه سعادت شما در آنها است ، بايد ما دعوت‌كنندگان را شكنجه دهيد و بكشيد ؟ ! ) اصلاً شما گروهي هستيد كه ( در سركشي و كفر از حدّ درمي‌گذريد ، و در معاصي و زشتكاريها ) اسرافكار و متجاوزيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« طَآئِرُكُمْ » : شوم و نحوست شما . بدبختي و تيره‌روزيتان ( نگا : نمل‌ / 47 ، اعراف‌ / 131 ) . « أَئِن ذُكِّرْتُمْ » : آيا اگر پند داده شديد و خدا و نيكيها و بديها را به شما گوشزد كردند ؟ جواب شرط محذوف است و تقدير چنين است : أَئِن ذُكِّرْتُمْ ، تَلَقَّيْتُمُ التَّذْكِيرَ وَ الإِنذَارَ بِالْكُفْرِ وَ الإِنكَارِ ؟ « مُسْرِفُونَ » : اسراف پيشگان ، متجاوزين از حدّ در طغيان و كفر و معاصي .‏

سوره يس آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَاء مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مردي از دورترين نقطه شهر با شتاب بيامد ، گفت : اي قوم من ! از فرستادگان ( خدا ) پيروي كنيد ( كه سعادت هر دو جهان شما در آن است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَقْصي‌ » : دورترين نقطه . « الْمَدِينَةِ » : شهر . مراد همان ( الْقَرْيَةِ ) در آيه سيزده است كه انطاكيه است . « رَجُلٌ » : مردي كه مؤمن بود و ايمان خود را پنهان مي‌كرد ، و در اين لحظه حسّاس به ياري پيغمبران شتافت . گويا نام او ( حبيب نجّار ) بوده است . « يَسْعي‌ » : جمله وصفيه و صفت ( رَجُلٌ ) است .‏

سوره يس آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ اتَّبِعُوا مَن لاَّ يَسْأَلُكُمْ أَجْراً وَهُم مُّهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پيروي كنيد از كساني كه پاداشي ( در برابر تبليغ خود ) از شما نمي‌خواهند و آنان ( از كردار و گفتارشان پيدا است كه ) افرادي راهياب و هدايت يافته‌اند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا يَسْأَلُُكُمْ . . . هُمْ . . . . » : مفرد آمدن فعل ( لا يَسْأَلُ ) و ذكر ضمير جمع ( هُمْ ) در آيه ، با توجّه به لفظ و معني موصول ( مَنْ ) است .‏

سوره يس آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا لِي لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من چرا كسي را پرستش نكنم كه مرا آفريده است و به سوي او برگردانده مي‌شويد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا لِيَ . . . » : چرا من نبايد ؟ مرا نسزد و نرسد كه . اين آيه تا آخر آيه 25 سخن مرد مؤمن است و مخاطب او فرستادگان خدا ( نگا : المختصر في تفسير القرآن ) و يا اين كه ساكنان شهر است و آنچه را براي خود مي‌پسندد ، براي ايشان هم مي‌پسندد . « فَطَرَنِي‌ » : مرا آفريده است ( نگا : هود / 51 ، انعام‌ / 79 ) .‏

سوره يس آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَن بِضُرٍّ لاَّ تُغْنِ عَنِّي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئاً وَلاَ يُنقِذُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا غير از خدا ، معبودهائي را برگزينم ( و پرستش نمايم ) كه اگر خداوند مهربان بخواهد زياني به من برساند ، ميانجيگري ايشان كمترين سودي براي من ندارد و مرا ( از زيان وارده ) نجات نمي‌دهند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَأَتَّخِذُ . . . » : ( نگا : انعام‌ / 14 ، فرقان‌ / 28 ) . « إِن يُرِدْنِ بِضُرٍّ » : اگر بخواهد به من زياني برساند . « لا تُغْني عَنّي . . . » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 10 ، توبه‌ / 25 ) . « لا يُنقِذُونِي‌ » : مرا نجات نمي‌دهند و رها نمي‌سازند .‏

سوره يس آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ إِنِّي إِذاً لَّفِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هر گاه چنين كاري را بكنم و انبازهائي را پرستش نمايم ) در اين صورت من در گمراهي آشكاري خواهم بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

سوره يس آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من به پروردگار شما ايمان آورده‌ام ، پس بشنويد ، ( و بدانيد كه من دعوت اين فرستادگان خدا را پذيرفته‌ام . شما نيز دعوت ايشان را پذيرا شويد كه سعادتتان در پذيرش فرموده‌ها و رهنمودهاي آنان است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَاسْمَعُونِ‌ » : پس از من بشنويد . اگر مخاطب فرستادگان خدا باشد ، مراد اين است كه فرداي قيامت شاهد ايمان آوردن وي باشند . و اگر مخاطب سائر مردم باشد ، مراد اين است كه بشنوند و گواه جرأت او باشند ، و يا اين كه سخن وي را بپذيرند و همچون او از پيغمبران پيروي كنند كه به سود ايشان است .‏

سوره يس آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مردمان بر او شوريدند و شهيدش كردند . از سوي خدا ) بدو گفته شد : وارد بهشت شو . ( وقتي كه آن همه نعمت و كرامت ديد ) گفت : اي كاش ! قوم من مي‌دانستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قِيلَ » : اين سخن ، از طرف فرشتگان يا مستقيماً از سوي خداي جهان است . « أُدْخُلِ الْجَنَّةً » : بيشتر آيات قرآن بيانگر اين واقعيّت است ، شهادت و مرگ مؤمن همان است و داخل شدن به بهشت همان . انگار فاصله‌اي ميان بدرود زندگي دنيوي و دخول به بهشت اخروي نيست ( نگا : آل‌عمران‌ / 169 ، واقعه‌ / 89 ) .‏

سوره يس آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي كاش ! مي‌دانستند ) كه پروردگارم مرا آمرزيده است و از زمره گراميانم قلمداد فرموده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِمَا غَفَرَ لِي‌ » : به چه سبب و در برابر چه كاري مرا بخشيده است‌ ؟ مراد تحقير عمل خود و تعظيم مغفرت خدا است . چه غفراني نصيبم كرده است . مراد اظهار تعجّب از الطاف بي‌حدّ پروردگاري است . بدانچه خدا مرا بخشيده است . خلاصه « مَا » مي‌تواند موصوله و استفهاميّه و مصدريّه باشد .‏

سوره يس آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِنْ جُندٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما بعد از ( قتل ) او ، اصلاً لشكري از آسمان فرو نفرستاديم ، و حكمت ما اقتضاء نمي‌كرد كه ( براي نابودي ايشان ) سپاهي از فرشتگان روانه سازيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا كُنَّا مُنزِلِينَ » : ما فرو نفرستاديم . مراد اين است كه حكمت ما اقتضاء نمي‌كرد ، يا ايشان در خور اين نبودند كه فرشتگاني براي نابوديشان نازل كنيم .‏

سوره يس آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ إِن كَانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تنها يك صدا بود و بس كه ( موج انفجارش كار ايشان را بساخت و ) ناگهان جملگي خاموش شدند ( و بر جاي سرد گشتند و مردند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صَيْحَةً » : صداي شديد . فرياد توفنده . خبر ( كَانَتْ ) است و اسم آن محذوف ( نگا : هود / 67 ) . « فَإِذَا . . . » : واژه ( إِذا ) بر سرعت حصول مابعد خود به دنبال حصول ماقبل خود دلالت دارد . « خَامِدُونَ » : خاموش شدگان . مراد مردگان است .‏

سوره يس آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون ‏

‏ترجمه : ‏
‏فسوسا و اسفا بندگان را ! هيچ پيغمبري به سوي ايشان نمي‌آيد مگر اين كه او را مسخره مي‌كنند و به باد استهزاء مي‌گيرند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَا حَسْرَةً » : دردا و فسوسا ! اين عبارت بيانگر تعجّب از كار بندگان است . آن بندگان تيره‌روزي كه نه تنها گوش هوش به نداي پيغمبران و رهبران آسماني نمي‌دهند ، بلكه ايشان را به تمسخر مي‌گيرند .‏

سوره يس آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنْ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لاَ يَرْجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر نمي‌دانند كه در روزگاران پيش از ايشان چه ملّتهاي فراواني را ( به گناهانشان گرفته‌ايم و ) نابودشان نموده‌ايم ، كه هرگز به سويشان باز نمي‌گردند ( و ديگر به دنيا گام نمي‌گذارند ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلَمْ يَرَوْا » : آيا نديده‌اند ؟ مراد از ديدن در اينجا دانستن است ( نگا : انعام‌ / 6 ، اعراف‌ / 148 ) . « الْقُرُونِ » : ملّتها و نژادها ( نگا : انعام‌ / 6 ، يونس‌ / 13 ، اسراء / 17 ) .‏

سوره يس آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِن كُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏همه آنان ( بدون استثناء در روز قيامت ) نزد ما گرد مي‌آيند و حاضر مي‌گردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ » : حرف نفي است . « لَمَّا » : به معني إِلاّ است . « جَمِيعٌ » : فعيل به معني مفعول يعني مجموع است . « جَمِيعٌ . . . . مُحْضَرُونَ » : خبر اوّل و دوّم ( كُلٌّ ) است . يا اين كه ( مُحْضَرُونَ ) صفت ( جَميْعٌ ) است .‏

سوره يس آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ وَآيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏نشانه‌اي ( از قدرت خدا بر رستاخيز ) براي آنان ، زمين مرده است كه آن را حيات بخشيده‌ايم و از آن دانه‌هائي را بيرون آورده‌ايم كه ايشان از آن تغذيه مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلأرْضُ الْمَيْتَةُ » : مراد زمين خشك كره زمين ، پيش از پيدايش حيات ، و اشاره به معمّاي فوق‌العاده مرموز و پيچيده و شگفت‌انگيز شروع حيات است كه كسي به درستي نمي‌داند تحت تأثير چه عواملي در روز نخست موجودات بيجان تبديل به سلولهاي زنده شده است . يا اين كه اشاره به زمينهاي خشك كنوني و مسأله حيات در جهان گياهان و حيوانات و زنده شدن زمينهاي مرده است كه از يك سو دليل روشني است بر اين كه علم و دانش عظيمي در آفرينش اين جهان به كار رفته است ، و از سوي ديگر نشانه آشكاري از رستاخيز است .‏

سوره يس آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنْ الْعُيُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در زمين باغهاي خرما و انگور ( و ساير درختان و گياهان ديگر ) پديدار كرديم ، و چشمه‌ساراني از آن بيرون آورديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعُيُونِ » : چشمه‌ها .‏

سوره يس آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلَا يَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا از ميوه‌هاي آن درختان كه ( به صورتِ غذاي آماده و بسته‌بندي شده بر شاخسارها ظاهر مي‌شوند و ) دست انسانها در ساختن آنها كمترين دخالتي نداشته است ، تناول كنند . آيا انسانها ( در برابر اين همه خوراكيهاي لذيذ و بي‌نياز از پخت و پز ) سپاسگزاري نخواهند كرد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« ثَمَرِهِ » : مرجع ضمير ( ه ) مي‌تواند ( الله ) باشد . يعني تا از ساختار خداوندي بخورند . يا مرجع آن شي‌ء مجهول يا مذكور بوده كه باغها است . برخي هم مرجع ضمير را ( نخيل ) دانسته‌اند كه مذكّر است ، و بدان اكتفا شده است چون بر اثر عطف ( اعناب ) را نيز شامل مي‌شود . « وَ مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ » : اين جمله مي‌تواند حاليّه و ( ما ) نافيه باشد كه معني چنين خواهد بود : در حالي كه دست آنان در آن كمترين دخالتي نداشته است . و يا اين كه واو حرف عطف و ( ما ) موصوله باشد كه معني چنين خواهد شد : و چيزي كه خود مي‌سازند . يعني در آيه ، هم اشاره به ميوه‌هائي است كه بدون تغيير مورد استفاده انسانها قرار مي‌گيرد ، و هم اشاره به ميوه‌هائي است كه با انجام عملي روي آنها چون پخت و پز و كنسرو به غذاهاي مختلف تبديل مي‌گردند .‏

سوره يس آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تسبيح و تقديس خداوندي را سزا است كه همه نرها و ماده‌ها را آفريده است ، اعم از آنچه از زمين مي‌رويد ، و از خود آنان ، و از چيزهائي كه ايشان نمي‌دانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سُبْحَانَ الَّذِي‌ » : ( نگا : اسراء / 1 ) . « الأزْوَاجَ » : زوجها . يعني جنس نر و ماده . اين آيه بيانگر زوجيّت در گياهان و انسانها و همه موجودات ديگر است ( نگا : رعد / 3 ، ذاريات‌ / 49 ، طه‌ / 53 ) .‏

سوره يس آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ وَآيَةٌ لَّهُمْ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و نشانه‌اي ( دالّ بر قدرت ما ) شب است . ما روز را از آن برمي‌گيريم ، ناگهان تاريكي آنان را فرا مي‌گيرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَسْلَخُ » : بيرون مي‌كشيم . برمي‌گيريم . سلخ در اصل به معني كندن پوست حيوان است . در اينجا انگار روشنائي روز را از پيكر سياه شب مي‌كنند ، و ظلمت موجود در جو زمين ، هويدا مي‌گردد . « مُظْلِمُونَ » : به تاريكي افتادگان . ظلمت زدگان .‏

سوره يس آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( نشانه ديگري بر قدرت خدا ، اين است كه ) خورشيد به سوي قرارگاه خود در حركت است . اين ، محاسبه و اندازه‌گيري و تعيين خداي بس چيره و توانا و آگاه و دانا است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الشَّمْسُ تَجْرِي‌ » : خورشيد در حركت است . مراد حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسي در وسط كهكشان ما به سوي يك سمت معيّن و ستاره دوردستي به نام « وِگا » است با سرعت 700 كيلومتر در ثانيه . البتّه خورشيد حركت وضعي به دور خود نيز دارد ( نگا : تفسير نمونه و تفسير المنتخب ، ذيل آيه ، كتاب نجوم به زبان ساده ، جلد دوم ، صفحه 174 ، تأليف مايردگاني ، ترجمه محمّد رضا خواجه‌پور ) . « لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا » : به سوي قرارگاه خود . تا زمان استقرار نهائي خود كه قيامت است . اگر مراد از جريان خورشيد ، گردش آن برگرد محور خود باشد ، حرف ( لام ) به معني ( في ) بوده و معني چنين مي‌شود : در محلّ و مدار خود . « تَقْدِيرُ » : معيّن كردن . مقدّر نمودن . محاسبه و اندازه‌گيري ( نگا : انعام‌ / 96 ، فرقان‌ / 2 ) .‏

سوره يس آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏براي ماه نيز منزلگاههائي تعيين كرده‌ايم كه ( پس از طي كردن آنها ) به صورت ته مانده كهنه ( خوشه خرما بر درخت ) در مي‌آيد ( قوسي شكل و زرد رنگ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَنَازِلَ » : ماه در فاصله گردش به دور زمين ، و گردش زمين به دور خورشيد ، از كنار مجموعه‌هائي از ستارگان مي‌گذرد كه منزلگاههاي ماه ناميده مي‌شود . « عَادَ » : درمي‌آيد . اين فعل به معني ( صَارَ ) است ، برمي‌گردد . « الْعُرْجُونِ » : پايه خوشه خرما كه پس از چيدن خوشه بر درخت مي‌ماند و زرد رنگ و قوسي شكل است . « عَادَ كَالْعُرْجُونِ . . . » : به شكل عرجون در مي‌آيد . دوباره همچون عرجون برمي‌گردد . مراد هلال آخر ماه است كه در جانب مشرِق نزديك صبحگاهان ظاهر مي‌شود ، خميده و پژمرده و زردرنگ و نوكهاي آن رو به پائين . هلال در ربع اوّل و ربع آخر ماه به همين شكل است .‏

سوره يس آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏نه خورشيد را سزد ( در مدار خود سريعتر شود و ) به ( مدار ) ماه رسد ، و نه شب را سزد كه بر روز پيشي گيرد ( و مانع پيدايش آن شود ) . هر يك در مداري شناورند ( و مسير خود را بدون كمترين تغيير ادامه مي‌دهند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَنبَغِي لَهَا » : آن را سزد . سزاوار آن است . « أَن تُدْرِكَ » : برسد . ملحق شود . « يَسْبَحُونَ » : شناورند . مراد حركت آرام خورشيد و ماه بر حسب ظاهر و مطابق حسّ بينائي ما ، و يا حركت هر يك در فلك مربوط است كه متوازي يكديگرند .‏

سوره يس آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( نشانه ديگري بر قدرت ما ، اين كه برابر وزن مخصوص اجسام و خواصّ ويژه آب ) ما آدميزادگان را در كشتي مملوّ ( از ايشان و كالاهايشان ) حمل مي‌كنيم . ( كشتيهائي كه حركت آنها در دل اقيانوسها ، بي‌شباهت به حركت كواكب در گستره آسمانها نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْفُلْكِ » : ( نگا : ابراهيم‌ / 32 ، نحل‌ / 14 ، اسراء / 66 ) . « الْمَشْحُونِ » : ( نگا : شعراء / 119 ) .‏

سوره يس آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و براي ايشان همسان كشتي چيزهائي را آفريده‌ايم كه بر آنها سوار مي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَلَقْنَا » : تعبير از انواع مركبها بدين واژه ، بدان خاطر است كه خالق موادّ خام و وسائل اوّليّه آنها خدا است . « مَا » : اين واژه مفهوم وسيعي را ترسيم مي‌كند كه شامل هر نوع وسيله سواري زميني و هوائي و دريائي است .‏

سوره يس آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِيخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ يُنقَذُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر بخواهيم آنان را غرق خواهيم كرد ، به گونه‌اي كه هيچ فريادرسي نداشته باشند ، و اصلاً نجات داده نشوند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صَرِيخَ » : فريادرس . فرياد خواه . در اين صورت مصدر به معني اسم فاعل يعني صارِخ است . صدا و فرياد . در اين صورت معني « فَلا صَرِيخَ لَهُمْ » : چنين است : اصلاً صدا و فريادي نخواهند داشت تا كمك و ياري طلب كنند . يعني فوراً غرق و در حال مي‌ميرند .‏

سوره يس آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَّا رَحْمَةً مِّنَّا وَمَتَاعاً إِلَى حِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر اين كه رحمت ما باشد ( و نسيم لطف ما وزيدن گيرد ) و تازماني ( كه اجل ايشان در مي‌رسد ، آنان را از زندگي ) بهره‌مند سازيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِلاّ رَحْمَةً . . . » : لكن رحمت ما ايشان را درمي‌يابد و تا وقت اجل مقدّر آنان را از زندگي بهره‌مند مي‌سازيم ( نگا : تفسير المنتخب ) . واژه ( رَحْمَة ) مفعول له ، يا منصوب به نزع خافض است و تقدير چنين است : بِرَحْمَةٍ .‏

سوره يس آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه بدانان گفته شود : بپرهيزيد از عذاب و مجازات دنيوي كه پيش رو داريد ، و از عذاب و مجازات اخروي كه در پشت سر داريد ، تا به شما رحم شود ، ( اعتناء نمي‌كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ » : آنچه در پيش رو داريد . مراد كيفر و مجازات دنيوي است . « مَا خَلْفَكُمْ » : آنچه در پشت سر داريد . مراد عذاب و عقاب اخروي است . « إِذَا قِيلَ لَهُمْ . . . » : جمله شرطيّه است و جزاء آن محذوف است كه از آيه بعد استفاده مي‌شود ، و تقدير چنين است : إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا . . . أَعْرَضُوا . . .‏

سوره يس آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هيچ آيه‌اي از آيات پروردگارشان براي آنان نمي‌آيد ، مگر اين كه از آن روي گردان مي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَاتِ » : آيه‌هاي كتابهاي آسماني و تعليمات پيغمبران . دلائل و براهين توحيد خدا و صدق پيامبران . « مُعْرِضِينَ » : روي‌گردانان .‏

سوره يس آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمْ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه به آنان گفته شود : از چيزهائي كه خدا به شما داده است ، انفاق و احسان كنيد ، كافران به مؤمنان مي‌گويند : آيا به كسي خوراك بدهيم كه اگر خدا مي‌خواست خوراك بدو مي‌داد ( و فقيرش نمي‌كرد ؟ مگر مشيّت الهي چنين نخواسته است‌ ؟ ما با مشيّت الهي مخالفت نمي‌ورزيم ) شما در گمراهي آشكار و روشني هستيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَآءُ اللهُ أَطْعَمَهُ » : كافران از راه تمسخر به مؤمنان مي‌گفتند : اگر رازق خداوند است ، پس چرا از ما مي‌خواهيد كه به فقيران خوراك دهيم‌ ؟ و اگر خدا خواسته است كه آنان محروم بمانند ، پس چرا ما كساني را از دارائي خود بهره‌مند سازيم كه خداوند ايشان را محروم ساخته است‌ ؟ اين منطق جاهلانه ، علاوه از تمسخر مؤمنان ، به آن مي‌ماند كه افرادي بگويند : چه ضرورتي دارد كه ما درس بخوانيم ، و يا به ديگري درس بدهيم‌ ؟ اگر خدا مي‌خواست همه را عالم و باسواد مي‌كرد .‏

سوره يس آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و خواهند گفت : اگر راست مي‌گوئيد ( كه رستاخيز و قيامتي در ميان است ) اين وعده كي تحقّق مي‌يابد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَتي هذَا لْوَعْدُ ؟ » : اين وعده كي خواهد بود ؟ ! تاريخي براي رستاخيز تعيين نمي‌كنند ؟ چرا هم اينك فرا نمي‌رسد ؟‏

سوره يس آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پاسخ استهزاء ايشان ، اين است كه آنان ، چندان ) انتظار نمي‌كشند مگر صدائي را كه ( ناگهان طنين‌انداز مي‌گردد و موج آن ) ايشان را در بر مي‌گيرد ( و نابودشان مي‌گرداند ) در حالي كه با يكديگر ( به معامله و كار و بار روزمرّه زندگي ، سرگرم و ) درگيرند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا يَنظُرُونَ » : انتظار ندارند . توقّع ندارند . ماده « نظر » بدون « إِلي‌ » بيشتر به معني انتظار و توجّه و توقّع و تدبّر است ( نگا : بقره‌ / 210 ، انعام‌ / 158 ، اعراف‌ / 53 ، نحل‌ / 33 ، فاطر / 43 ) . « يَخِصِّمُونَ » : به نزاع و جدال مشغول ، و سرگرم گير و دارند . اصل آن يختصمون و از باب افتعال است .‏

سوره يس آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين حادثه به قدري سريع و برق‌آسا و غافلگيرانه است كه ) حتّي توانائي وصيّت نمودن و سفارش كردن نخواهند داشت ، و حتّي فرصت مراجعت به سوي خانواده و فرزندانشان را پيدا نخواهند كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَوْصِيَةً » : سفارش . نكره آمدن آن ، بيانگر اين واقعيّت است كه حتّي فرصت يك سفارش يا كمترين وصيّتي در ميان نخواهد بود .‏

سوره يس آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( براي بار دوم ) در صور دميده مي‌شود و به ناگاه همه آنان از گورها بيرون آمده و به سوي ( دادگاه حساب و كتاب ) پروردگارشان شتابان رهسپار مي‌گردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نُفِخَ » : دميده شد . مراد نفخه ثاني است كه ديگر باره صور براي زنده‌شدن مردگان زده مي‌شود . « الأجْدَاثِ » : جمع جَدَث ، قبر . گور . ( نگا : قمر / 7 ، معارج‌ / 43 ) . « يَنسِلُونَ » : مي‌شتابند ( نگا : انبياء / 96 ) .‏

سوره يس آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خواهند گفت : اي واي بر ما ! چه كسي ما را از خوابمان ( بيدار كرد و ) برانگيخت‌ ؟ ! اين همان چيزي است كه خداوند مهربان وعده داده بود ، و فرستادگان ( خدا در سخنها و پيامهاي خود ) راست گفته بودند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَا وَيْلَنَا » : اي واي بر ما ! واويلا به حال ما ! ( نگا : انبياء / 14 و 46 و 97 ) . « بَعَثَنَا » : ما را دوباره زنده كرد . ما را برانگيخت . « مَرْقَدِ » : مصدر ميمي و به معني خواب است ، و يا اين كه اسم مكان و به معني خوابگاه است . عقاب و عذاب قبر ، در برابر كيفر و مجازات قيامت ، خوابه گونه‌اي بيش نمي‌باشد . « مَن بَعَثَنَا » : اين سؤال بدان خاطر است كه كافران با ديدن آن همه هول و هراس و دهشت و وحشت ، اختلاط عقول و اختلال حواسّ پيدا مي‌كنند و ناخودآگاه چنين سؤالي بر زبانشان جاري مي‌گردد . همان گونه كه در دنيا معمول است كه انسان به هنگام انجام كار بدي و يا روياروي شدن با كيفر آن مي‌گويد : واي چه كار كردم‌ ؟ ! چنين كاري را من كردم‌ ؟ آيا اين بلا را من بر سر خود آوردم‌ ؟ « هذَا مَا . . . » : اين بخش ، پاسخ كافران به سؤال خودشان است . برخي هم آن را پاسخ آفريدگار ، يا فرشتگان ، و يا مؤمنان به كافران مي‌دانند .‏

سوره يس آيه 53
‏متن آيه : ‏
‏ إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏صداي واحدي بيش نخواهد بود ( كه ايشان را دعوت به خروج از گورها مي‌كند ) و ناگهان ايشان در پيشگاهمان ( براي دادگاهي ) گرد آورده مي‌شوند و حاضر مي‌گردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِن كَانَتْ إِلاّ صَيْحَةً . . . » : ( نگا : يس‌ / 29 ) . مراد نفخه ثاني است . « جَمِيعٌ » : جمع آمده . گرد آورده شده . فعيل به معني مفعول ، يعني مجموع است . خبر اوّل ( هُمْ ) و واژه ( مُحْضَرُونَ ) خبر دوم يا صفت بشمار است ( نگا : يس‌ / 32 ) .‏

سوره يس آيه 54
‏متن آيه : ‏
‏ فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در چنين روزي به هيچ كس كمترين ستمي نمي‌گردد ، و به شما جز پاداش و پادافره كارهائي كه در دنيا مي‌كرده‌ايد داده نمي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شَيْئاً » : چيزي از ظلم . مفعول مطلق است . چيزي از چيزها . مفعول به است ( نگا : يونس‌ / 44 ، مريم‌ / 60 ) .‏

سوره يس آيه 55
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بهشتيان در چنين روزي ، سخت سرگرم خوشي ، و شادانند ( و بي‌خبر از غم و اندوه ديگران ، و خندان از نعمتهاي يزدانند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شُغُلٍ » : سرگرمي عظيم . هر چيز كه انسان را به خود مشغول سازد و بي‌خبر از ديگران كند و موجب فراموشي غم و اندوه شود . تنكير آن براي تعظيم است . « فِي شُغُلٍ » : سرگرم سُرور و شادماني ، و بهره‌مند از نعمتهاي الهي هستند . « فَاكِهُونَ » ، جمع فَاكِهٌ ، خوشحال و خندان . بهره‌مند از نعمت و سرگرم لذّت . سرگرم شوخي و مزاح .‏

سوره يس آيه 56
‏متن آيه : ‏
‏ هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِؤُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان و همسرانشان در زير سايه‌هاي پر و فراخ ، بر تختها تكيه زده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ظِلال‌ » : جمع ظِلّ ، سايه . تنكير آن براي تعظيم است . « الأرَآئِكِ » : جمع اَريكة ، تخت . اورنگ ( نگا : كهف‌ / 31 ، انسان‌ / 13 ، مطفّفين‌ / 23 و 35 ) . « مُتَّكِئُونَ » : تكيه‌كنندگان . لم‌دهندگان ( نگا : كهف‌ / 31 ، زخرف‌ / 34 ) .‏

سوره يس آيه 57
‏متن آيه : ‏
‏ لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏براي آنان در بهشت ، ميوه‌هاي لذّت‌بخش و فراواني است . و هر چه بخواهند در اختيار ايشان خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَاكِهَةٌ » : ميوه . مراد انواع ميوه‌ها است . تنكير آن براي تفخيم است كه بيانگر مرغوبيّت و كثرت ميوه‌ها است . « يَدَّعُونَ » : طلب مي‌كنند . درخواست مي‌نمايند . دلشان بخواهد .‏

سوره يس آيه 58
‏متن آيه : ‏
‏ سَلَامٌ قَوْلاً مِن رَّبٍّ رَّحِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از سوي پروردگاري مهربان ، بديشان درود و تهنيّت گفته مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَلامٌ » : درود ( نگا : اعراف‌ / 46 ، يونس‌ / 10 ، رعد / 24 ، ابراهيم‌ / 23 ) . بدل ( ما ) يا مبتدا و خبر آن محذوف است : سَلامٌ عَلَيْكُمْ . « قَوْلاً » : مفعول مطلق فعل محذوف است .‏

سوره يس آيه 59
‏متن آيه : ‏
‏ وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين سرگذشت شوق‌انگيز و پرافتخار بهشتيان بود ، و امّا با خطابي تحقيرآميز به گناهكاران گفته مي‌شود : ) اي بزهكاران ! امروز ( از مؤمنان ) جدا و به دور شويد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِمْتَازُوا » : جدا گرديد . به كنار رويد .‏

سوره يس آيه 60
‏متن آيه : ‏
‏ أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي آدميزادگان ! مگر من به شما سفارش ننمودم و امر نكردم كه اهريمن را پرستش نكنيد ، چرا كه او دشمن آشكار شما است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ ؟ » : آيا با شما پيمان نبستم‌ ؟ آيا به شما توصيه نكردم‌ ؟ مراد فرمان دادن است ( نگا : طه‌ / 115 ) . چنين عهد و پيمان و توصيه و دستوري ، از طرق مختلف با انسان بسته شده و بدو فرمان داده شده است . يكم : توسّط پيغمبران ( نگا : بقره‌ / 168 ، اعراف‌ / 27 ، يونس‌ / 2 ، زخرف‌ / 62 ) . دوم : توسّط عقل . چرا كه دلائل و براهين عقلي با زبان گويائي به انسانها مي‌فهمانند كه نبايد جز خدا را پرستيد و اطاعت كرد . سوم : از راه فطرت . چرا كه انسان ذاتاً يكتاپرست بوده و فطرت سالم ، طاعت و عبادت را منحصر به ذات پاك پروردگار مي‌داند . « لا تَعبُدُوا » : مراد از عبادت در اينجا ، اطاعت است . چرا كه يكي از صورتهاي عبادت اطاعت مي‌باشد ( نگا : توبه‌ / 31 ، مؤمنون‌ / 47 ) .‏

سوره يس آيه 61
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( آيا به شما دستور ندادم ) اين كه مرا بپرستيد و بس كه راه راست همين است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ أَنِ اعْبُدُونِي . . . » : عطف بر ( لا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ) است و واژه ( أَنْ ) تفسيريّه است .‏

سوره يس آيه 62
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلّاً كَثِيراً أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اهريمن گروههاي فراواني از شما انسانها را گمراه كرده است . آيا ( تاريخ جبّاران گمراه پيشين را خوانديد ، و آثار سرنوشت گول خوردگان ابليس را ديديد و ) نينديشيديد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« جِبِلاًّ » : گروه . ملّت . ( نگا : شعراء / 184 ) .‏

سوره يس آيه 63
‏متن آيه : ‏
‏ هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين ( كه در پيش رو داريد و بدان مي‌نگريد ) همان دوزخي است كه به شما وعده داده مي‌شد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هذِهِ جَهَنَّمُ . . . » : وقتي بدانان چنين خطابي مي‌گردد كه دادگاهي به پايان آمده و در كنار دوزخ گرد آورده شده‌اند .‏

سوره يس آيه 64
‏متن آيه : ‏
‏ اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به سبب كفري كه مي‌ورزيديد ، امروز به دوزخ وارد شويد و بدان بسوزيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِصْلَوْهَا » : با دوزخ بسوزيد و سوزش آن را بچشيد . بدان وارد شويد ( نگا : المختصر في تفسير القرآن ، تفسير نمونه ، تفسير صفوة البيان ) .‏

سوره يس آيه 65
‏متن آيه : ‏
‏ الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏امروزه بر دهانهايشان مهر مي‌نهيم ، و دستهايشان با ما سخن مي‌گويند ، و پاهايشان بر ( كارهائي كه انجام‌ مي‌داده‌اند و ) چيزهائي كه فرا چنگ مي‌آورده‌اند ، گواهي مي‌دهند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَخْتِمُ . . . » : ( نگا : بقره‌ / 7 ، انعام‌ / 46 ) . « أَفْوَاهِهِمْ » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 118 و 167 ) . « تَشْهَدُ » : گواهي اعضاء در قيامت مسلّم است ( نگا : فصّلت‌ / 20 و 21 ، نور / 24 ) .‏

سوره يس آيه 66
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْ نَشَاء لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر ما بخواهيم ايشان را ( در دنيا مجازات كنيم ، مي‌توانيم . از جمله ) كورشان مي‌نمائيم ، به گونه‌اي كه اگر آنان بخواهند در راه بر يكديگر پيشي گيرند ، به هيچ وجه نتوانند راه را ببينند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَطَمَسْنَا » : محو مي‌كرديم . از بين مي‌برديم ( نگا : نساء / 47 ، يونس‌ / 88 ، مرسلات‌ / 8 ) . در اينجا مراد كور كردن و از ميان بردن بينائي ديدگان است . « فَاسْتَبِقُوا » : ( نگا : بقره‌ / 148 ، يوسف‌ / 17 و 25 ) . « فَأَنّي‌ » : چگونه‌ ؟ « فَأَنّي يُبْصِرُونَ ؟ » : چگونه مي‌توانند ببينند ؟ يعني به هيچ وجه نمي‌توانند مسير خود را ببينند . « الصِّرَاطَ » : مفعول به ، يا منصوب به نزع خافض است .‏

سوره يس آيه 67
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْ نَشَاء لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيّاً وَلَا يَرْجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر ما بخواهيم ، ايشان را با وجود مكانت و منزلتشان ، در جاي خود مسخ مي‌نمائيم و ( آنان را به شكل انسان افليج يا زمينگير در مي‌آوريم . ) به گونه‌اي كه نه بتوانند به جلو حركت كنند و نه به عقب برگردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَمَسَخْنَاهُمْ » : ايشان را مسخ مي‌كرديم . مراد از مسخ ، دگرگون كردن و حال به حال نمودن است ، يعني به صورتهاي بسيار زشت و پست و ناتوان و ناجور درآوردن . در اينجا بيشتر مراد تغيير و تبديل انسان زيبا و توانا ، به انسان نازيبا و درمانده و زار و نزار است . امّا مراد از مسخ مي‌تواند تبديل به حيوانات و مجسّمه‌هاي بي‌روح نيز باشد . « عَلي مَكَانَتِهِمْ » : بر جاي خود . در محلّ توقّف خود . با وجود قوّت و قدرت و عظمت و منزلتي كه ايشان دارند . ( نگا : اضواء البيان ، المنتخب ) . « مُضِيّاً » : رفتن . مصدر ثلاثي مجرّد ( مَضي ، يَمْضي ) است ( نگا : معجم الفاظ القرآن الكريم ) . با ضم و كسر ميم آمده است ، همچون ( عُتِيّ و عِتِيّ ) ( نگا : روح‌المعاني ) .‏

سوره يس آيه 68
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به هر كس كه طول عمر بدهيم ، او را از لحاظ خلقت و آفرينش وارونه و واژگونه مي‌كنيم . آيا متوجّه نيستند ( كه سير صعودي ، سير نزولي به دنبال دارد ، و اين جهان سراي فنا است نه سراي بقا ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نُنَكِّسْهُ » : او را واژگونه و وارونه مي‌كنيم . مراد عقبگرد قواي جسماني و روحاني انسان است ، تا بدانجا كه بازگشت كامل انسان به حالات طفوليّت انجام مي‌پذيرد ، و حركات و روحيّات كودكان در پيران پديدار مي‌گردد . به عبارت ديگر : پيران ، كودكان مي‌شوند ( نگا : حجّ‌ / 5 ، روم‌ / 54 ) . « الْخَلْقِ » : خلقت . آفرينش . مراد وضع جسمي و روحي است .‏

سوره يس آيه 69
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به پيغمبر ( اسلام سرودن ) چكامه نياموخته‌ايم و چامه‌سرائي او را نسزد . اين ( كتاب هم كه بر او نازل كرده‌ايم ) جز يادآوري ( عاقلان به قانون و فرمان يزدان جهان ) و كتاب خواندني روشنگر ( حقائق براي مؤمنان ) نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الشِّعْرَ » : چكامه . چامه . « مَا يَنبَغِي‌ » : نسزد . در خور نيست . لازم نيست . « إِنْ » : نيست . « هُوَ » : كتاب منزل قرآن . « ذِكْرٌ » : پند و اندرز . ياد و يادآوري . « قُرْءَانٌ » : قرآن . كتاب خواندني . « مُبِينٌ » : روشن و واضح . روشنگر و بيانگر .‏

سوره يس آيه 70
‏متن آيه : ‏
‏ لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هدف از فرو فرستادن آن ، اين است كه ) تا افراد زنده ( بيدار دل ) را با آن بيم دهد ، و بر كافران ( اتمام حجّت شود و ) فرمان عذاب مسلّم گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَيّاً » : مراد زنده معنوي است كه شخص عاقل و انديشمند و بيدار دل است ( نگا : انعام‌ / 122 ، فاطر / 22 ) . « يَحِقَّ » : واجب شود . مسلّم گردد . « الْقَوْلُ » : فرمان عذاب . عذاب . « يَحِقَّ الْقَوْلُ » : ( نگا : اسراء / 16 ، قصص‌ / 63 ، يس‌ / 7 ) .‏

سوره يس آيه 71
‏متن آيه : ‏
‏ أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَاماً فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر نمي‌بينند كه برخي از آن چيزهائي كه قدرت ما آفريده است ، چهارپاياني است كه براي انسانها خلق كرده‌ايم و ايشان صاحب آنهايند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوَلَمْ يَرَوْا » : ( نگا : انعام‌ / 6 ، رعد / 41 ، نحل‌ / 48 و 79 ) .‏

سوره يس آيه 72
‏متن آيه : ‏
‏ وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چهارپايان را رام ايشان ساخته‌ايم . برخي از آنها را مركب خود مي‌سازند ، و از برخي ديگر تغذيه مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذَلَّلْنَاهَا » : آنها را منقاد و رام كرده‌ايم . « رَكُوبُهُمْ » : ركوب به معني مركب ، يعني وسيله سواري است . فَعول به معني مفعول ، يعني : رَكوب به معني مَركوب است و مانند : حَلوب به معني محلوب .‏

سوره يس آيه 73
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از برخي از آنها استفاده‌هائي مي‌كنند و ( از پشم و كرك و مو و پوست و استخوانشان فايده‌ها مي‌برند ، و از شير برخي ) از آنها نوشيدنيها و فرآورده‌هاي شيري به دست مي‌آورند . آيا نبايد شكرگزار ( اين همه نعمت خدا ) باشند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَشَارِبُ » : جمع مَشْرَب به معني مشروب‌ ؛ مانند مَأْكل به معني مَأْكُول‌ ؛ نوشيدنيها . مراد شيرها است .‏

سوره يس آيه 74
‏متن آيه : ‏
‏ وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان گذشته از خدا ، معبودهائي براي خود برگزيده‌اند ، بدين اميد كه ( از سوي ايشان ) ياري شوند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن دُونِ » : غير از . بجز .‏

سوره يس آيه 75
‏متن آيه : ‏
‏ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏معبودها ( ي دروغين ) نمي‌توانند پرستندگان خود را كمك كنند و ياري دهند ، و بلكه پرستندگان ، سپاههاي آماده معبودها ( ي عاجز خود ) هستند ( و از آنها مواظبت مي‌نمايند و از بلاها و گزندها به دور مي‌دارند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا يَسْتَطِيعُونَ » : معبودها نمي‌توانند ( نگا : اعراف‌ / 192 ، يونس‌ / 18 ) . « جُندٌ » : سپاه . لشكر . « مُحْضَرُونَ » : آماده .‏

سوره يس آيه 76
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَا يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ( حالا كه چنين است ) سخنان آنان تو را غمگين نكند ، ما مي‌دانيم آنچه را كه مخفي مي‌دارند و آنچه را كه آشكار مي‌سازند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَوْلُهُمْ » : مراد سخنان مبني بر الحاد و انكار خدا ، و تكذيب و تقبيح پيغمبر است .‏

سوره يس آيه 77
‏متن آيه : ‏
‏ أَوَلَمْ يَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا انسان ( با چشم عقل و ديده بينش ننگريسته است و ) نديده است كه ما او را از نطفه ناچيزي آفريده‌ايم و هم اينك او پرخاشگري است كه آشكارا به پرخاش برمي‌خيزد ؟ ! ( زهي بي‌خبري و خيره‌سري ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوَلَمْ يَرَ ؟ » : ( نگا : انعام‌ / 6 ، رعد / 41 ، نحل‌ / 48 و 79 ) . « خَصِيمٌ مُبِينٌ » : ( نگا : نحل‌ / 4 ) .‏

سوره يس آيه 78
‏متن آيه : ‏
‏ وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏براي ما مثالي مي‌زند و آفرينش خود را ( از خاك ) فراموش مي‌كند و مي‌گويد : چه كسي مي‌تواند اين استخوانهائي را كه پوسيده و فرسوده‌اند زنده گرداند ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعِظَامَ » : جمع عَظْم ، استخوانها . « رَمِيمٌ » : پوسيده و فرسوده . « نَسِيَ خَلْقَهُ » : جمله كوتاهي است كه پاسخ كاملي براي پرسش هر فرد بي‌خبري است كه قدرت خدا را با قدرت مردم همسان بداند و درباره آفرينش خود از خاك نينديشد .‏

سوره يس آيه 79
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : كسي آنها را زنده مي‌گرداند كه آنها را نخستين بار ( از نيستي به هستي آورده است و آنها را بدون الگو و مدل ) آفريده است ، و او بس آگاه از ( احوال و اوضاع و چگونگي و ويژگي ) همه آفريدگان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَنشَأَهَا » : آنها را آفريد و پديدار كرد ( نگا : انعام‌ / 98 ، عنكبوت‌ / 20 ) . « هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ » : خدا بسيار آگاه از اعمال و اقوال هر مخلوقي است . خدا هر نوع آفرينشي را بسيار خوب مي‌داند ، و در بازآفريني كسي در نمي‌ماند .‏

سوره يس آيه 80
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن كسي كه از درخت سبز ، براي شما آتش بيافريده است ، و شما با آن ، آتش روشن مي‌كنيد . ( او كه قادر بر رستاخيز انرژيها است ، قادر بر برانگيختن مردگان و بازگرداندن به زندگي دوباره ايشان است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الشَّجَرِ الأخْضَرِ » : درخت سبز . اين تعبير بيانگر اين واقعيّت است كه تنها درختان سبز و زنده مي‌توانند عمل كربن‌گيري و ذخيره‌كردن نور آفتاب را انجام دهند . « نَاراً » : مراد انرژي ذخيره شده آفتاب بر اثر فتوسنتز در چوبهاي درختان است كه بر اثر اصطكاك و مالش ، به صورت جرقّه الكتريسيته ظاهر مي‌شود و باعث روشن شدن آتش مي‌گردد ، يا با سوزاندن چوبها ، انرژي نهان در آنها آزاد مي‌شود ، و نور و حرارت اندوخته و پنهان در ذرّات پيكره درختان ، ديگر بار به صورت روشنائي و گرما جلوه‌گر مي‌آيد ( نگا : تفسير نمونه . تفسير المنتخب ) . « تُوقِدُونَ » : آتش را برمي‌افروزيد . از مصدر ايقاد ، به معني افروختن آتش .‏

سوره يس آيه 81
‏متن آيه : ‏
‏ أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا كسي كه آسمانها و زمين را آفريده است ، قدرت ندارد ( انسانهاي خاك شده را دوباره ) به گونه خودشان بيافريند ؟ آري ! ( مي‌تواند چنين كند ) چرا كه او آفريدگار بس آگاه و دانا است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ » : اين كه به گونه سابق و به شكل پيشين بسازد و بيافريند . « الْخَلاّق » : صيغه مبالغه خالق است . آفريدگار .‏

سوره يس آيه 82
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر گاه خدا چيزي را بخواهد كه بشود ، كار او تنها اين است كه خطاب بدان بگويد : بشو ! و آن هم مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمْرُهُ » : كارش . ( نگا : بقره‌ / 109 ، يوسف‌ / 21 ) . فرمانش ( نگا : نحل‌ / 40 ، انبياء / 27 ، حجّ‌ / 65 ) .‏

سوره يس آيه 83
‏متن آيه : ‏
‏ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پاكا خداوندي كه مالكيّت و حاكميّت همه چيز در دست او است . و شما به سوي او برگردانده مي‌شويد ( و به حساب و كتابتان رسيدگي مي‌گردد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَلَكُوتُ » : مالكيّت و حاكميّت . كشور عظيم . قدرت تصرّف فراوان .‏
بازگشت به لیست سوره‌ها

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:38:00 ب.ظ ]




ليست جزء به جزء قرآن کريم

سوره هاي جزء اول
الفاتحة از آيه 1 تا 7 (کامل) * البقرة از آيه 1 تا 141

سوره هاي جزء دوم
البقرة از آيه 142 تا 252

سوره هاي جزء سوم
البقرة از آيه 253 تا 286 * آل عمران از آيه 1 تا 92

سوره هاي جزء چهارم
آل عمران از آيه 93 تا 200 * النساء از آيه 1 تا 23

سوره هاي جزء پنجم
النساء از آيه 24 تا 147

سوره هاي جزء ششم
النساء از آيه 148 تا 176 * المائده از آيه 1 تا 81

سوره هاي جزء هفتم
المائده از آيه 82 تا 120 * الانعام از آيه 1 تا 110

سوره هاي جزء هشتم
الانعام از آيه 111 تا 165 * الاعراف از آيه 1 تا 87

سوره هاي جزء نهم
الاعراف از آيه 88 تا 206 * الانفال از آيه 1 تا 40

سوره هاي جزء دهم
الانفال از آيه 41 تا 75 * التوبه از آيه 1 تا 92

سوره هاي جزء يازدهم
التوبه از آيه 93 تا 129 * يونس از آيه 1 تا 109 (کامل) * هود از آيه 1 تا 5

سوره هاي جزء دوازدهم
هود از آيه 6 تا 123 * يوسف از آيه 1 تا 52

سوره هاي جزء سيزدهم
يوسف از آيه 53 تا 111 * الرعد از آيه 1 تا 43 (کامل) * ابراهيم از آيه 1 تا 52 (کامل)

سوره هاي جزء چهاردهم
الحجر از آيه 1 تا 99 (کامل) * النحل از آيه 1 تا 128 (کامل)

سوره هاي جزء پانزدهم
الاسراء 1 تا 111 (کامل) * الکهف از آيه 1 تا 74

سوره هايم جزء شانزده

الکهف از آيه 75 تا 110 * مريم از آيه 1 تا 98 (کامل) * طه از آيه 1 تا 135 (کامل)

سوره هاي جزء هفدهم
الانبياء از آيه 1 تا 112 (کامل) * الحج از آيه 1 تا 78 (کامل)

سوره هاي جزء هجدهم
المومنون از آيه 1 تا 118 (کامل) * النور از آيه 1 تا 64 (کامل) * الفرقان از آيه 1 تا 20

سوره هاي جزء نوزدهم
الفرقان از آيه 1 تا 77 * الشعرا از آيه 1 تا 227 (کامل) * النمل از آيه 1 تا 55

سوره هاي جزء بيستم
النمل از آيه 56 تا 93 * القصص از آيه 1 تا 88 (کامل) * العنکبوت از آيه 1 تا 45

سوره هاي جزء بيست و يکم
العنکبوت از‌آيه 46 تا 69 * الروم از آيه 1 تا 60 (کامل) * لقمان از آيه 1 تا 34 (کامل) * السجده از آيه 1 تا 30 (کامل) * الاحزاب از آيه 1 تا 30

سوره هاي جزء بيست و دوم
الاحزاب از آيه 31 تا 73 * سبا از آيه 1 تا 54 (کامل) * فاطر از ايه 1 تا 45 (کامل) * يس از آيه 1 تا 27

سوره هاي جزء بيست و سوم
يس از آيه 28 تا 83 * الصافات از آيه 1 تا 182 (کامل) * ص از آيه 1 تا 88 (کامل) * الزمر از آيه 1 تا 31

سوره هاي جزء بيست و چهارم
الزمر از آيه 32 تا 75 * غافر از آيه 1 تا 85 (کامل) * فصلت از آيه 1 تا 46

سوره هاي جزء بيست و پنجم
فصلت از آيه 47 تا 54 * الشوري از آيه 1 تا 53 (کامل) * الزخرف از آيه 1 تا 89 (کامل) * الدخان از آيه 1 تا 59 (کامل) * الجاثية از آيه 1 تا 37 (کامل)

سوره هاي جزء بيست و ششم
الاحقاف از آيه 1 تا 35 (کامل) * محمد از آيه 1 تا 38 (کامل) * الفتح از آيه 1 تا 29 (کامل) * الحجرات از آيه 1 تا 18 (کامل) * ق از آيه 1 تا 45 (کامل) * الذاريات از آيه 1 تا 30

سوره هاي جزء بيست و هفتم
الذاريات از آيه 31 تا 60 * الطور از آيه 1 تا 49 (کامل) * النجم از آيه 1 تا 62 (کامل) * القمر از آيه 1 تا 55 (کامل) * الرحمن از آيه 1 تا 78 (کامل) * الواقعه از آيه 1 تا 96 (کامل) * الحديد از آيه 1 تا 29 (کامل)

سوره هاي جزء بيست و هشتم
المجادلة از آيه 1 تا 22 (کامل) * الحشر از آيه 1 تا 24 (کامل) * الممتحنة از آيه 1 تا 13 (کامل) * الصف از آيه 1 تا 14 (کامل) * الجمعة از آيه 1 تا 11 (کامل) * المنافقون از آيه 1 تا 11 (کامل) * التغابن از آيه 1 تا 18 (کامل) * الطلاق از آيه 1 تا 12 (کامل) * التحريم از آيه 1 تا 12 (کامل)

سوره هاي جزء بيست و نهم
الملک از آيه 1 تا 30 (کامل) * القلم از آيه 1 تا 52 (کامل) * الحاقه از آيه 1 تا 52 (کامل) * المعارج از آيه 1 تا 44 (کامل) * نوح از آيه 1 تا 28 (کامل) * الجن از آيه 1 تا 28 (کامل) * المزمل از آيه 1 تا 20 (کامل) * المدثر از آيه 1 تا 56 (کامل) * القيامة از آيه 1 تا 40 (کامل) * الانسان از آيه 1 تا 31 (کامل) * المرسلات از آيه 1 تا 50 (کامل)

سوره هاي جزء سي ام
النبا از آيه 1 تا 40 (کامل) * النازعات از آيه 1 تا 46 (کامل) * عبس از آيه 1 تا 42 (کامل) * التکوير از آيه 1 تا 29 (کامل) * الانفطار از آيه 1 تا 19 (کامل) * المطففين از آيه 1 تا 36 (کامل) * الانشقاق از آيه 1 تا 25 (کامل) * البروج از آيه 1 تا 22 (کامل) * الطارق از آيه 1 تا 17 (کامل) * الاعلي از آيه 1 تا 19 (کامل) * الغاشيه از آيه 1 تا 26 (کامل) * الفجر از آيه 1 تا 30 (کامل) * البلد از آيه 1 تا 20 (کامل) * الشمس از آيه 1 تا 15 (کامل) * الليل از آيه 1 تا 21 (کامل) * الضحي از آيه 1 تا 11 (کامل) * الشرح از آيه 1 تا 8 (کامل) * التين از آيه 1 تا 8 (کامل) * العلق از آيه 1 تا 19 (کامل) * القدر از آيه 1 تا 5 (کامل) * البينة از آيه 1 تا 8 (کامل) * الزلزلة از آيه 1 تا 8 (کامل) * العاديات از آيه 1 تا 11 (کامل) * القارعة از آيه 1 تا 11 (کامل) * التکاثر از آيه 1 تا 8 (کامل) * العصر از آيه 1 تا 3 (کامل) * الهمزة از آيه 1 تا 9 (کامل) * الفيل از آيه 1 تا 5 (کامل) * قريش از آيه 1 تا 4 (کامل) * الماعون از آيه 1 تا 7 (کامل) * الکوثر از آيه 1 تا 3 (کامل) * الکافرون از آيه 1 تا 6 (کامل) * النصر از آيه 1 تا 3 (کامل) * المسد از آيه 1 تا 5 (کامل) * الاخلاص از آيه 1 تا 4 (کامل) * الفلق از آيه 1 تا 5 (کامل) * الناس از آيه 1 تا 6 (کامل)

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:09:00 ب.ظ ]




موز Banana

نام علمی Musa sapientum

موز گياهي است علفي كه مانند درختچه است . برگهاي آن بسيار بزرگ و پهن و گاهي تا 2 متر مي رسد . گلهيا آن مجتمع و بصورت سنبله است ميوه آن ابتدا سبز و بعد از رسيدن برنگ زرد در مي آيد .

موز از چهار هزار سال قبل در هندوستان كشت مي شده است . در سال 1482 پرتغاليها موز را در سواحل گينه پيدا كردند و به جزائر قناري بردند و سپس بوسيله ميسيونر مذهبي اسپانيولي به نواحي حاره آمريكا برده شد و اكنون موز در تمام مناطق گرمسير دنيا كشت مي شود .

موز را هنگاميكه هنوز سبز است از درخت مي چينند و به مناطق مختلف مي فرستند و در آنجا بوسيله گرما دادن آنرا مي رسانند .

موز انواع مختلف درد يك نوع آن بسيار درشت و نوعي از آن هم خيلي ريز است كه مزه شيريني درد .

در كشورهاي استوايي معمولا موز را مي پزند و همراه با برنج و لوبيا مي خورند در كشورهاي آمريكاي لاتين موز را ورقه ورقه كرده و در آفتاب خشك مي كنند

هنگاميكه موز انتخاب مي كنيد بايد پوست آن زرد و سفت و روي آن لكه هاي سياه وجود داشته باشد و اين نشانه موز رسيده است . موز نارس بدليل داشتن نشاسته زياد هضمش سنگين است .
تركيبات شيميايي:

قندي كه در موز وجود دارد بسرعت قابل جذب است

در صد گرم موز مواد زير موجود است

انرژي 100 كالري

آب 70 گرم

پروتئين 0/8 گرم

چربي 0/2 گرم

قند 6/5 گرم

كلسيم 8 ميلي گرم

فسفر 25 ميلي گرم

آهن 0/7 ميلي گرم

سديم 1 ميلي گرم

پتاسيم 370 ميلي گرم

ويتامين آ 190 واحد

ويتامين ب1 0/05 ميلي گرم

ويتامين ب 2 0/06 ميلي گرم

ويتامين ب 3 0/07 ميلي گرم

ويتامين ث 10 ميلي گرم

در موز چند ماده شيميايي بسيار مهم مانند سروتونين ، نوروپي تفرين ، دوپامين و كاته چولامين وجود دارد .
خواص داروئي:

موز از نظر طب قديم ايران معتدل و تر است و خون را غليظ مي كند . موز انرژي زيادي درد و چون نرم هست غذاي خوبي براي كودكان و اشخاص مسن مي باشد

1)بدليل داشتن پتاسيم زياد ضد سرطان بوده و غذاي خوبي براي ماهيچه ها مي باشد

2)موز ملين بوده و همچنين درمان اسهال و اسهال خوني است

3)موز خونساز است بنابراين اشخاص لاغر و كم خون حتما بايد موز بخورند

4)موز تقويت كننده معده و نيروي جنسي است

5)موز درمان زخم معده و روده مي باشد

6)گرد موز همچنين داروي خوبي براي پائين آوردن كلسترول است

7)شيره گلهاي موز درمان كننده اسهال خوني است

8)جوشانده موز اثر قطع خونريزي درد

9)ضماد برگ درخت موز براي درمان و سوختگي مفيد است

10)ريشه موز دفع كننده كرم معده است

11)موز نفاخ است و زيادخوردن آن خصوصا در سرد مزاجان توليد گاز معده مي كند براي رفع اين عارضه بايد پس از موز كمي نمك خورد

12)موز تاثير خوبي در تامين رشد و تعادل سيستم اعصاب درد.

13)براي درمان ضعف بدن موز را با عسل بخوريد

14)موز مدر است

15)موز بعلت درا بودن قند زياد براي مبتلايان به مرض قند مضر است و نبايد در خوردن آن افراط كنند.
مضرات :

مضرات خاصي گفته نشده است .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:01:00 ب.ظ ]




هندوانه Watermelon

نام علمی Citrullus vulgaris

هندوانه گياهي است يكساله ويك پايه ساقه آن خزنده و پيچك درد و برگهاي آن پهن با بريدگيهاي عميق مي باشد . گلهاي آن كوچك و زردرنگ است . ميوه آن رگد يا دراز . پوست آن سبز رنگ و داخل آن قرمز مي باشد . تخمه هندوانه بر حسب انواع مختلف آن ممكن است سياه ، قرمز ، سفيد و يا زرد باشد .
تركيبات شيميايي:

هندوانه داراي اسيد آمينه اي بنام سيترولين و موادي بنام كاروتن و ليكوپن و نوعي قند بنام مانيتول مي باشد

در صد گرم هندوانه مواد زير موجود است

آب 92 گرم

پروتئين 0/5 گرم

مواد چربي 0/2 گرم

نشاسته 6 گرم

كلسيم 0/7 ميلي گرم

فسفر 10 ميلي گرم

آهن 0/5 ميلي گرم

سديم 1 گرم

پتاسيم 100 ميلي گرم

ويتامين آ 600 ميلي گرم

ويتامين ب 1 0/03 ميلي گرم

ويتامين ب 2 0/3 ميلي گرم

ويتامين ب 3 0/2 ميلي گرم

ويتامين ث 8 ميلي گرم

تخم هندوانه داراي حدود 30 درصد روغن است كه از نظر خواص شيميايي مانند روغن بادام مي باشد .
خواص داروئي:

هندوانه از نظر طب قديم ايران سرد و تر است . گرما را برطرف مي كند و بهترين ميوه تابستان است .

1)هندوانه مدر است و به پائين آوردن فشار خون كمك مي كند

2)هندوانه معده را تقويت مي كند

3)پوست سفيد داخل هندوانه براي زخم گلو و دهان بسيار موثر است

4)مغز تخمه هندوانه كرم هاي معده و روده را از بين مي برد

5)هندوانه براي ورم مثانه مفيد است

6)هندوانه بدن را تازه شاداب مي كند

7)هندوانه براي اشخاص گرم مزاج بسيار خوب است

8)آب هندوانه مخلوط با سكنجبين علاج كننده يرقان و دفع كننده سنگ كليه است

9)براي خنك كردن بدن در روزهاي گرم تابستان هندوانه را با شكر بخوريد

10)براي برطرف كردن تب و اخلاط بدن هندوانه را با شير خشت بخوريد

11)براي رفع خارش بدن هندوانه را با تمبر هندي بخوريد

12)هندوانه را بايد هميشه بين دو غذا خورد يعني تقريبا سه ساعت بعد از غذا و يكساعت قبل از غذا . زيرا اگر بلافاصله بعد از غذا خوزده شود در هضم غذا اختلال ايجاد مي كند همچنين نبايد آنرا با ميوه هاي ديگر مخلوط كرد زيرا توليد نفخ شكم مي كند
مضرات :

هندوانه براي اشخاص سرد مزاج و آنهائيكه داراي معده سرد مي باشند مناسب نيست . اينگونه اشخاص اگر مي خواهند هندوانه بخورند بايد آنرا با شكر ، ويا عسل و يا گل قند بخورند .

همچنين هندوانه در اشخاص سرد مزاج باعث درد مفاصل و ضعف جنسي مي شود .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 04:55:00 ب.ظ ]




خيار Cucumber

نام علمی Cucumis sativus

خيار گياه بومي هندوستان است و از آنجا به نقاط ديگر جهان راه يافته است . حدود بيست قرن قبل از ميلاد مسيح مصريان قديم از آن استفاده مي كرده اند .

ايالت فلوريدا مهمترين توليد كننده خيار در آمريكا است و حدود يك سو م خيار كل آمريكا را توليد مي كند .

خيار گياهي است علفي و يكساله داراي ساقه خزنده وپ وشيده از خارهاي نازك و خشن است . برگهاي آن بزرگ و داراي زاويه و دندانه دار است . گلهاي آن زرد رنگ كه به دو صورت نر و ماده روي يك پايه قرار دارند ميوه آن سبز رنگ و بسته به نوع و نژادهاي مختلف ممكن است كوچك و يا دراز باشد .
تركيبات شيميايي:

خيار داراي ساپونين و آنزيم هاي مختلفي مانند پروتئولي تيك و غيره و ويتامين ها و مواد معدني مختلف مي باشد .

در صد گرم خيار مواد زير موجود است .

انرژي 8 كالري

آب 95 گرم

پروتئين 0/6 گرم

مواد چربي 0/1 گرم

مواد نشاسته اي 2/5 گرم

فسفر 30 ميلي گرم

آهن 0/2 ميلي گرم

كلسيم 25 ميلي گرم

پتاسيم 160 ميلي گرم

ويتامين آ 250 واحد

سديم 6 ميلي گرم

ويتامين ب 1 0/03 ميلي گرم

ويتامين ب 2 0/04 ميلي گرم

ويتامين ب 3 0/2 ميلي گرم

ويتامين ث 7 ميلي گرم
خواص داروئي:

خيار از نظر طب قديم ايران سرد و تر است و خنك كننده بدن مي باشد و به هضم غذا كمك مي كند .

1)خيار حل كننده اورات و اسيد اوريك است بنابراين مرض نقرس را درمان مي كند .

2)خيار ادرار آور است .

3) خيار ادرار آور است .

4)خيار خون را تصفيه مي كند.

5)سوپ خيار حبس البول را از بين مي برد .

6)عصاره برگهاي له شده خيار ايجاد تهوع مي كند بنابراين در مسموميت ها و اختلالات دستگاه جهاز هاضمه مصرف مي شود .

7)خيار عطش را تسكين مي دهد .

8)خيار ملين است .

9)خيار را حلقه حلقه كرده و روي پوست صورت بگذاريد چين و چروكهاي صورت را از بين يم برد و صورت را جوان مي كند.

10)اگر پوست شما چرب است خيار را با آب مقطر بپزيد و با اين آب صورت خود را شستشو دهيد .

11)اگر مي خواهيد هميشه لطافت پوست خود را حفظ كنيد همه روزه از لوسيون زير استفاده كنيد :

يك خيار معمولي را با دو ليون آب بجوشانيد تا حجم آن يك ليوان شود سپس آنرا صاف كنيد و بگذاريد سرد شود بعد 50 گرم بادام خام و پوست كنده را آسياب كرده و با اين آب مخلوط كنيد و بهم بزنيد و با پارچه صاف كنيد و به محلول صاف شده 250 گرم الكل سفيد و يك گرم اسانس گل سرخ اضافه كنيد و كاملا هم بزنيد هر روز از اين لوسيون طبيعي به صورت خود بزنيد تا پوست شما هميشه جوان بماند .

مضرات :

اشخاصي كه ناراحتي معده دارند نبايد در مصرف خيار زياده روي كنند زيرا ممكن است باعث اختلال در دستگاه هضم گردد .

خيار نفاخ است چون سريعا در معده فاسد مي شود هميشه بايد آنرا قبل از غذا خورد كه به هضم غذا كمك كند . كسانيكه نمي توانند خيار را خوب هضم كنند بايد آنرا با نمك بخورند .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 04:50:00 ب.ظ ]




انبه Mango

نام علمی Mangifera indica

انبه درختي است زيبا كه ارتفاع آن تا 10 متر مي رسد . منشا انبه هند و مالزي و برمه مي باشد ولي هم اكنون در تمام مناق استوايي و حاره كشت مي شود . انبه از 4000 سال پيش وجود داشته است .

برگهاي اين درخت نيزه اي شكل ، گلهاي آن زرد يا قرمز رنگ و بصورت خوشه اي وجود دارد . ميوه آن كه انبه يا منگو ناميده مي شود بيضوي شكل و داراي طعمي مطبوع وشيرين بوده و داراي هسته اي نسبتا بزرگ است . انبه در اوائل ماه مي مي رسد و تا اوائل سپتامبر موجود است .
تركيبات شيميايي:

انبه داراي موادي مانند اسيد بنزوئيك Benzoic Acid اسيد سيتريك Citric Acid و پيوري يلو دري Puri yellow Dye كه ماده زرد رنگي است مي باشد . انبه در حدود15% تانن درد .

هسته انبه داراي چربي زياد و نشاسته و اسيد گاليك Gallic Acid است .

در صد گرم انبه مواد زير موجود است :

انرژي 45 كالري

آب 80 گرم

نشاسته 12 گرم

پروتئين 0/5 گرم

چربي 0/15 گرم

كلسيم 6 گرم

فسفر 9 ميلي گرم

آهن 0/15 ميلي گرم

ويتامين آ 3500 واحد

ويتامين ب 1 0/4 ميلي گرم

ويتامين ب 2 0/35 ميلي گرم

ويتامين ب 3 0/6 ميلي گرم

ويتامين ث 25 ميلي گرم
خواص داروئي:

خواص ميوه انبه

انبه رسيده از نظر طب قديم ايران گرم و خشك و نارس آن سرد و خشك است . انبه نارس توليد كننده بلغم و سودا در بدن مي باشد .

1)انبه بسيار مقوي بوده و تقويت كننده بدن است .

2)انبه تقويت كننده قواي جنسي است .

3)رنگ صورت را درخشان مي كند .

4)دهان را خوشبو مي كند .

5)ادرار آور است .

6)يبوست را برطرف مي كند .

7)انبه داراي مقدر زيادي اسيد گاليك است . بنبراين سيستم هضم را ضد عفوني و تميز مي كند .

8)انبه تميز كننده خون مي باشد .

9)خوردن انبه بوي بد بدن را از بين مي برد .

10)انبه حرارت بدن را كاهش مي دهد و تب را پائين مي آرود .

11)براي رفع اسهال مفيد است .

12)خوردن انبه ، سردرد ، تنگي نفس و سرفه را از بين مي برد .

13)براي درمان بواسير مفيد است .

14)عطش را برطرف مي كند.

15)انبه چون گرم است براي گرم مزاجان مناسب نيست و اين اشخاص بايد آنرا با سكنجبين بخورند .

خواص مغز هسته انبه

انبه داراي هسته بزرگي است كه در وسط آن مغز آن قرار درد كه بجاي مغز بادام مي توان از آن در شيريني جات استفاده كرد .

مغز هسته انبه از نظر طب قديم ايران سرد و خشك است .

1-خوردن مغز هسته اسهال را برطرف مي كند .

2-براي معالجه سرمخوردگي مصرف مي شود .

3-سرفه هاي سخت را درمان مي كند .

4-درمان كننده بواسير خوني است .

5-خانم هائيكه دچر خونريزي از رحم مي باشند و يا بين دو عادت ماهيانه خونريزي دارند براي رفع آن بايد از مغز انبه استفاده كنند .

6-مغز هسته انبه كرم كش و ضد اسهال است .

7-براي تسكين آسم و تنگي نفس مفيد است .

8-ضد استفراغ است .

ديگر خواص درخت انبه

1.گل انبه سرد و خشك است و اسهال را رفع مي كند .

2.اگر شكوفه درخت انبه را خشك كرده و هر روز حدود 3 گرم آنرا با 10 گرم شكر بخورند سرعت انزال را معالجه مي كند .

3.صمغ درخت انبه را با روغن و آبليمو مخلوط كنيد براي ناراحتي هاي پوست مفيد است .

4.براي برطرف كردن ريزش مو ، آب برگهاي درخت انبه را روي سر بماليد .

5.براي تقويت دندان و لثه دم كرده برگ درخت انبه را مضمضه كنيد .
مضرات :

هضم انبه براي بعضي از افراد سخت است و ممكن است ايجاد خارش و دمل نمائيد .

اگر خون انبه ايجاد نفخ بكند بايد آنرا با زنجبيل خورد .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 04:47:00 ب.ظ ]




انار Pomegranate

نام علمی Punica

انار يكي از ميوه هايي است كه از قديم وجود داشته است حتي در كتب مقدس چندين بار نام آن ذكر شده است . هومر شاعر معروف يونان در كتاب خود ( اوديسه ) از آن نام برده است . معروف ايت كه حضرت سليمان باغ بزري پر از درخت هاي انار داشته كه به ان عشق مي ورزيده است .

درخت انار بومي ايران و مناطق مجاور آن است . كلمه انگليسي Pomegranate از زبان يوناني مشتق شده كه به معني ( سيب با هسته هاي زياد ) مي باشد .

انار درخت كوچكي است كه ارتفاع آن تا 6 متر مي رسد و در مناطق نيمه گرمسيري مي رويد . شاخه هاي آن كمي تيغدر و برگهاي آن متقابل ، شفاف و ساده است .

گلهاي انار درشت برنگ قرمز اناري ولي بي بو مي باشد . ميوه آن كروي با اندازه هاي مختلف داراي پوستي قرمز رنگ و يا زرد رنگ مي باشد .

رويهمرفته در حدود بيست نوع مختلف انار در دنيا موجود است .
تركيبات شيميايي:

قسمت هاي مختلف درخت انار مخصوصا پوست ريشه و ساقه انار داراي مقدري در حدود 20 درصد تانن و اسيد پوني كوتانيك Punicotaniv acid مي باشد . پوست درخت انار داراي الكالوئيدي بنام پله تيه رتين Pelletierin است .

در صد گرم دانه انار واد زير موجود است .

انرژي 38 كالري

آب 82 گرم

پروتئين 0/4 گرم

چربي 0/3 گرم

مواد نشاسته اي 10 گرم

كلسيم 4 گرم

سديم 3 ميلي گرم

پتاسيم 260 ميلي گرم

آهن 0/5 ميلي گرم

ويتامين ب 1 0/2 ميلي گرم

ويتامين ب 2 0/03 ميلي گرم

ويتامين ب 3 0/02 ميلي گرم

ويتامين ث 4 ميلي گرم
خواص داروئي:

خواص ميوه انار

از نظر طب قديم ايران ميوه انار سرد ف تر و قابض است . آب انار سرد و تر و پوست انار سرد و خشك و بسيار قابض مي باشد .

پوست ريشه درخت انار از بقيه قسمت هاي اين درخت قابض تر است .

كليه قسمت هاي درخت انار داراي تان مي باشد كه بسيار قابض است . براي مصارف دارويي از گل ، برگ ، پوست درخت ، پوست ريشه و دانه انار استفاده مي شود .

1)انار شيرين ادرار آور است .

2)ملين مزاج است .

3) آب انار شيرين براي بيماريهاي مجاري ادرار مفيد است .

4)ترشح صفرا را زياد مي كند.

5)آب انار اسهال را برطرف مي كند.

6)اگر آّ انار را با عسل مخلوط كرده و هر روز چند قطره در بيني بچكانيد از رشد پوليپ در بيني جلوگيري مي كنيد .

7) خون ساز است .

8)خون را تصفيه مي كند .

10)براي سالمندان بهترين دارو براي تقويت كليه است .

11)آب انار خنك كننده است .

12)رنگ صورت را شاداب مي كند .

13)صدا را باز كرده و گرفتگي صدا را برطرف مي كند .

14)براي وزن اضافه كردن انار بخوريد .

15)آب انار مقوي قلب و معده است .

خواص ديگر قسمت هاي درخت انار

1. جوشانده پوست ريشه درخت انار كرم معده و روده را از بين مي برد .

2. جوشانده پوست درخت انار نيز اثر ضد كرم درد .

3. براي برطرف كردن گلو درد و زخم گلو از جوشانده پوست انار و يا جوشانده برگهاي انار استفاده كنند .

4.خانم هائيكه عادت ماهيانه شان منظم نيست مي توانند از جوشانده برگهاي انار استفاده كنند.

5.برگهاي له شده انار را اگر روي پوست بگذاريد خارش را از بين مي برد .

6.براي برطرف كردن سوختگي پوست ، گلهاي انار را له كرده و با روغن كنجد مخلوط كنيد و اين پماد را روي قسمت سوختگي بماليد .

7. جوشانده پوست درخت و پوست ريشه درخت انار كرم كش است .

8.دم كرده گل انار اسهال مزمن را برطرف مي كند .

9.دم كرده گلهاي انار را بصورت غرغره براي از بين بردن زخمهاي دهان بكار ببريد .

10.براي برطرف كردن دندان درد ، دم كرده ريشه درخت انار را در دهان مضمضه كنيد .

11.انار ترش و شيرين (ميخوش )ادرار را زياد مي كند .

12. براي برطرف كردن بواسير بايد معقد را با جوشانده پوست انار شستشو داد .
مضرات :

كسانيكه سرد مزاج هستند نبايد در خوردن انار افراط كنند . زيرا معده را سست كرده و ايجاد نفخ مي كند . اينگونه افراد بايد انار را با زنجبيل بخورند . جوشانده پوست درخت و پوست ريشه آن كه براي رفع كرم بكار
مي رود ممكن است ايجاد سرگيجه و استفراغ كند . بهر حال در خوردن جوشانده آن بايد احتياط كرد و اين كار بايد تحت نظر متخصص انجام گيرد .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 04:43:00 ب.ظ ]




انگور ( Grape (Vine

نام علمی Vitis

تركيبات شيميايي
خواص داروئي طرز استفاده مضرات

درخت انگور كه درخت مو نيز ناميده ميشود درختچه اي است بالا رونده كه از ديوار و درختان مجاور بالا مي رود . ساقه آن گره در و داراي بگهاي متناوب است . برگهاي انگور داراي پنج لوب دندانه دار و برنگ سبز تيره مي باشد . گلهاي آن كوچك ، مجتمع و بصورت خوشه ظاهر مي شود . ميوه درخت انگور ، گوشتدار و شيرين و برگهاي مختلف است .
تركيبات شيميايي:

كليه قسمت هاي درخت انگور قابل استفاده دارويي است . بنابراين هر قسمت را جداگانه بررسي مي كنيم .

1)برگ مو: داراي ساكارز ، لوولز Levulose ، اينوزيت Inosite ، مواد نشاسته اي و تعدادي اسيدهاي آلي است .

2)دم خوشه انگور : داراي تانن ، مواد رزيني ، تارتارات پتاسيم و اسيد هاي آلي است .

3)غوره ك ميوه سبز رنگ و نارس انگور است كه داراي طعم ترش مي باشد . غوره داراي اسيدهاي آلي مانند اسيد ماليك ، اسيد فرميك ، اسيد سوكسينيك Succinique Acid ، اسيد اگزاليك ، اسيد گلوكوليك Glucolique Acid و قند مي باشد .

4)انگور رسيده : در صد گرم حبه انگور مواد زير موجود است :

آب 75 گرم

پروتئين 1/3 گرم

مواد قندي 20 گرم

كلسيم 12 ميلي گرم

فسفر 0/4 ميلي گرم

آهن 0/4 ميلي گرم

سديم 3 ميلي گرم

پتاسيم 175 ميلي گرم

ويتامين آ 100 گرم

ويتامين ب 1 0/05 ميلي گرم

ويتامين ب 2 0/03 ميلي گرم

ويتامين ب 3 0/3 ميلي گرم

ويتامين ث 4 ميلي گرم

5-پوست انگور داراي تانن ، تارتارات پتاسيم ، اسيد هاي آزاد و مواد معدني مي باشد .

6-هسته انگور : در هسته انگور مقدري روغن و تانن موجود است . روغن هسته انگور Grape seed oil برنگ زرد مايل به سبز است . اين روغن فاقد بو و داراي طعمي مطبوع مي باشد . روغن هسته داراي تري گليسيريد ، اسيد اولئيك ، اسيد پالمتيك ، اسيد لينولئيك ، اسيد استئاريك و اسيد آراشيك مي باشد .
خواص داروئي:

خواص درماني ميوه انگور

انگور بر طبق طب قديم ايران گرم و تر است .

1) اخلاط بدن را متعادل مي كند .

2)بسيار مقوي و مغذي است .

3)خون را تصفيه مي كند .

4)سينه و ريه را صاف و تميز مي كند .

5)برطرف كننده يبوست است .

6)انگور براي درمان ورم معده و روده مفيد است .

7)در درمان سل ريوي و سياه سرفه موثر است .

8)براي درمان اسهال خوني از انگور استفاده مي شود .

9)براي درمان نقرس بسيار مفيد است .

10)آنهايي كه معده ضعيف دارند بايد انگور را بدون پوست بخورند زيرا پوست آن دير هضم است و موجب دل درد ، نفخ و عوارض ديگر مي گردد .

11)انگور بهترين ميوه براي كساني است كه مي خواهند لاغر شوند و بدن خود را از سايد اوريك ، سنگ هاي صفراوي و مسموميت هاي مزمن (مسموميت از سرب يا جيوه ) پاك كنند . اينگونه اشخاص بايد در هر فهته بمدت 2 روز فقط آب انگور بخورند و رژيم آب انگور بگيرند بدين ترتيب كه هر دو ساعت يكبار آب انگور تازه را گرفته و بنوشند . مقدر مصرف روزانه تقريبا 2 كيلو گرم است و در اين دو روز نبايد غذاي ديگري مصرف كنند فقط مي توانند آب بنوشند .

12)رژيم آب انگور براي مبتلايان به سل ريوي و واسير نيز مفيد است .

13)براي تقويت و طراوت پوست و همچنين روشن كردن رنگ پوست ، آب انگور تازه را با يك تكه پنبه بصورت بماليد و پس از ده دقيقه با آب نيمگرم محتوي كمي جوش شيرين بشوئيد .

14)زياده روي در مصرف آّب انگور بطور مداوم ايجاد سنگ كليه مي كند .

خواص طبي روغن هسته انگور

روغن هسته انگور گرم كننده بدن است ، اين روغن ضد يبوست مي باشد . از آن براي نقاشي و تهيه صابون نيز استفاده مي شود.

خواص طبي هسته انگور

هسته انگور از نظر طب قديم ايران سرد و خشك است :

1)داراي تانن است بنابراين قابض است .

2) اسهال را برطرف مي كند .

3)ترشح ادرار و اسپرم را كم مي كند .

4) گرد هسته انگور را براي درمان به مسلولين مي دهند .

5)هسته انگور براي آنهايي كه مثانه و كليه ضعيف دارند مضر است .

خواص طبي پوست انگور

پوست انگور از نظر طب قديم ايران سرد و خشك است :

1- پوست انگور را خشك كرده و مي سوزانند خاكستر بدست آمده را براي درمان اكثر زخم ها استفاده مي شود .

2- پوست انگور دير هضم است و بهتر است كه در موقع خوردن پوست آنرا بيرون آرود .

خواص طبي غوره

غوره كه بانگليسي Un-ripe grape ناميده مي شود از نظر طب قديم ايران سردو قابض است :

1.در درمان ورم مخاط دهان و نرمي لثه ها موثر است .

2.آب غوره براي درمان چاقي مفرط مفيد است .

3.بيماري اسكوربوت كه بعلت كمي ويتامين C در بدن مي باشد با آب غوره درمان مي شود .

4. آب غوره چون داراي تارتارات پتاسيم است براي درمان سياتيك و رماتيسم حاد بسيار مفيد است .

5.در دفع زردي موثر است .

6.خوردن آب غوره بلوغ دختران را جلو مي اندازد و قاعده را باز مي كند .

7.حرارت و صفراي بدن را دفع مي كند و روده ها را ضد عفوني مي كند .

8.آب غوره تقويت كننده كبد است .

9.براي برطرف كردن ورم گلو آ غوره قرقره كنيد .

10.براي دفع كرم و روده و تقويت معده بايد بمدت پنج روز آش آب غوره همراه با زيره سياه مصرف كنيد البته در اينمدت بايد از خوردن غذاهاي سنگين اجتناب نمائيد .

11.آب غوره درمان كننده پا درد و كمر درد مي باشد . براي معالجه ميتوان بمدت دهروز آش آب غوره مصرف نمود . البته از خوردن غذاهاي سنگين در اينمدت اجتناب كرد .

12.ترشي غوره نيز معالجه رماتيسم و سياتيك است .

خواص طبي برگ مو

1.برگ مو قابض است .

2.دم كرده برگهاي جوان مو اسهال خوني را برطرف مي كند .

3.براي خونريزيها مفيد است .

4.در رفع نقرس و زردي موثر است .

5.استفراغ را برطرف مي كند .

6.در رفع اختلالات گردش خون مربوطه به دوره بلوغ و يائسگي موثر است .

7.هنگاميكه پوست صورت قرمز مي شود و ملتهب است خوردن دم كرده آن اثر مفيد درد .

8.گرد برگهاي جوان و خشك شده مو ، اثر خوبي در رفع خونريزيهاي رحيم و خون آمدن از بيني درد .

9.براي برطرف كردن سرمازدگي دست و پا جوشانده برگ مو را تهيه كرده و دست و پا را بمدت 15 دقيقه در آن قرار دهيد .

10.براي تهيه دم كرده برگ مو ، مقدر 15 تا 20 گرم برگ مو را در يك ليتر آب جوش ريخته و بگذاريد 10 دقيقه بماند .

11) از دم كرده برگ مو مي توان براي شستشوي چشم در مورد ورم ملتحمه استفاده كرد .

12.دم كرده برگ مو براي رفع واريس مفيد است .
طرز استفاده:

به مبحث نسخه پيچي گياهان دارويي براي بيماري مورد نظر مراجعه نماييد
مضرات :

مضرات خاصي براي آن بيان نشده است .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 04:38:00 ب.ظ ]




سيب Apple

نام علمی Nigella Sativa

تركيبات شيميايي
خواص داروئي طرز استفاده مضرات

درخت سيب در يبشتر نقاط دنيا پرورش داده مي شود و سيب ميوه ايست كه مي توان گفت در هر جاي دنيا وجود دارد و همه مردم دينا انرا مي شناسند.

در كشور عزيز ما ايران اين درخت بصورت وحشي در جنگل هاي شمال وجود دارد در لاهيجان و رودسر آنرا آسيب ، هسي و هسيب و در مازندران به آن سه مي گويند .

سيب انواع مختلف درد . انواع وحشي آن كوچك و پرورش يافته آن درشت و برد مي باشد . سيب نوع ترش و شيرين درد .
تركيبات شيميايي:

سيب داراي ويتامين و مواد مغذي زيادي است و بي مناسبت نيست كه يك ضرب المثل انگليسي مي گويد كه خوردن يك سيب در روز شما را از رفتن نزد دكتر بي نياز مي كند.

موادي كه در يك سيب متوسط وجود دارد بشرح زير است :

انرژي 258 كالري

پروتئين 1/2 گرم

چربي 1/6 گرم

مواد نشاسته اي 59/6 گرم

كلسيم 24 ميلي گرم

فسفر 10 ميلي گرم

آهن 1/2 ميلي گرم

ويتامين آ 360 واحد

ويتامين ب 1 0/15 ميلي گرم

ويتامين ب 2 0/08 ميلي گرم

ويتامين ب 3 0/1 ميلي گرم

ويتامين ث 18 ميلي گرم

ناگفته نماند كه ويتامين هاي وجود در سيب بيشتر در پوست سيب وزير پوست آن قرار درد بنابراين آنهايي كه مي توانند پوست سيب را هضم كنند بهتر است كه آنرا با پوست ميل كنيد و اگر مي خواهيد پوست آنرا بكنيد بهتر است كه سيب را خيلي نازك پوست كنبد
خواص داروئي:

1)سيب يك ميوه قليايي است و تميز كننده بدن است و بعلت درا بودن پكتين زياد آب اضافي بدن را خارج مي سازد

2)سيب را مي توان براي برطرف كردن اسهال حتي براي كودكان بكار برد . بدين منظور سيب را بايد رنده كرد و استفاده نمود .سيب را مي توان پخت و براي آنهايي كه روده تنبل دارند آن را روي آتش ملايمي بپزيد البته حتما ازظرف لعابي يا تفلان استفاده كنيد زيرا به اين طريق پكتين و ويتامين هاي آن حفظ مي شود.

3)شربت سيب بهترين دارو براي درمان سرفه و گرفتگي صدا مي باشد .براي تهيه شربت سيب يك كيلو سيب راشسته و با پوست قطعه قطعه كنيد و در يك ليتر آب بپزيد سپس آنرا با پارچه نازكي صاف كنيد و چند تكه قند به آن اضافه كنيد و دوباره روي آتش ملايم قرار دهيد تا قوام بيايد و آن را از روي آتش برداريد روزي سه تا چهار فنجان از اين شربت بنوشيد.

4)سيب داراي مقدر زيادي كلسيم است و كلسيم سيب به بدن كمك مي كند كه كلسيم غذاهاي ديگر را نيز جذب كند.

5)خوردن سيب يبوست را برطرف مي كند و براي خستگي مفرط مفيد است

6)دم كرده برگ درخت سيب ادرار آور است و درمان كننده التهاب كليه و مثانه ميباشد.

7)نوشيدن آب سيب داروي موثري براي درمان سرمخوردگي و گرفتگي صدا و سرفه است.

8)سيب مقوي كبد و اشتها آور است.

9)سيب براي درمان تنگي نفس بسيار مفيد است حتي بوئيدن سيب نيز اين خاصيت را درد

10)سيب پخته تقويت كننده معده و كبد و دفع كننده سودا و سموم بدن است .

11)سيب حرارت را از بدن خارج مي سازد .

12)سيب را رنده كنيد و در دستمال بپيچيد و روي چشم بگذاريد درد چشم را برطرف مي كند.

13)خوردن سيب حتي براي آنهايي كه بيماري قند دارند مفيد است چون قند خون را بالا نمي برد.

14)كسانيكه مي خواهند لاغر شوند حتما بايد سيب را با پوست بخورند .

15)دم كرده گل سيب داروي سرفه و تورم مجراي تنفسي است

16)سيب داروي خوبي براي درمان زخم ها مي باشد

17)سيب بهترين دارو براي سوء هاضمه است زيرا داراي مقدر زيادي پكتين مي باشد

18)آب سيب را حتي مي توان براي تنقيه استفاده كرد . اين تنقيه براي بيماريهاي روده بسيار موثر است.

19)پوست سيب را مانند چائي دم كنيد و بياشاميد اين اچئي بهترين دوست كليه است .

20)آب سيب را با ابميوه گيري در منزل تهيه كنيد و فورا آنرا بنوشيد زيرا در اثر ماندن آنزيم اي خود را از دست مي دهد .

21)آب سيب براي زيبايي پوست استفاده زيادي درد بخصوص براي از بين بردن چين و چروك پوست موثر است بدين منظور آب سيب را صبح و شب روي پوست گردن و صورت بماليد و ماساژ دهيد البته هميشه آب سيب تازه استفاده كنيد.

استفاده ديگر از سيب براي لطافت پوست سيب پخته است سيب رابپزيد و سپس له كنيد و با شير مخلوط كنيد و اين مخلوط را بصورت نيم گرم روي پوست بگذاريد و پس از چند دقيقه آنرا برداريد .

خواص سيب ترش

1-سيب ترش قابض است و حالت استفراغ و دل بهم خوردگي را از بين مي برد.

2-سيب ترش را بپزيد درمان اسهال خوني است

3-آب سيب ترش مخلوط با انار براي تقويت معده و درمان اسهال و دل بهم خوردگي بكار مي رود

4-رب سيب ترش علاج اسهال ، استفراغ و درد و غم است

5-مرباي شكوفه سيب براي ضعف معده و ازدياد نيروي جنسي مفيد است

6-سيب ترش براي آنهائيكه مزاج گرم دارند بسيار مفيد است بالعكس آنهائيكه مزاج سرد دارند بايد سيب شيرين بخورند

سيب در قديم معالج نقرس و بيماريهاي عصبي بوده است
طرز استفاده:

مضرات :

همانطور كه قبلا گفته شد سعي كنيد هميشه سيب را با پوست بخوريد زيرا مقدر زيادي پكتين در پوست سيب وجود دارد سيب هايي كه در بازارهاي داخل ايران يا آمريكا و كانادا بفروش مي رسد روي آن داراي يك لايه چربي براي حفاظت آن مي باشد بنابراين حتما اين سيب ها را بدقت بشوئيد آنهائيكه دريا معده ضعيف هستند بايد سيب را بسيار نازك پوست بگيرند كه پكتين ها و ويتامين هاي آن از بين نرود .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-11-05] [ 05:27:00 ب.ظ ]




گلابي Pear

نام علمی Pirus communis

تركيبات شيميايي
خواص داروئي طرز استفاده مضرات

گلابي درختي است كه بلندي آن به حدود 10 متر مي رسد و بيشتر در مناطق سردسير و كوهستاني مي ريود . اين درخت بومي مناطق جنوبي درياي خزر مي باشد .

ريشه گلابي عميق است برگهاي آن صاف و دندانه دارمي باشدگلهاي گلابي سفيد رنگ مايل به صورتي و بصورت خوشه اي است . ميوه درخت گلابي مخروطي شكل ، گوشتدار ، شيرين و يا ترش و شيرين و برد است از تمام قسمتهاي گلابي مانند برگهاي جوان ،‌پوست وس اقه ميوه آن استفاده طبي بعمل مي آيد .
تركيبات شيميايي:

برگهاي جوان درخت گلابي داراي موادي مانند تانن ، گلوكزيد و هيداروكسنون مي باشد . برگهاي خشك درخت گلابي داراي اسيد اورسوليك است دانه گلابي داراي ماده اي بنام آميگدالين و مقدري روغن مي باشد .

در يك صد گرم گلابي مواد زير موجود است

انرژي 55 كالري

آب 83 گرم

مواد نشاسته اي 12 گرم

پروتئين 0/6گرم

كلسيم 10 ميلي گرم

فسفر 12 ميلي گرم

آهن 0/3 ميلي گرم

ويتامين آ 20 واحد

ويتامين ب 1 0/2 ميلي گرم

ويتامين ب 2 0/4 ميلي گرم

ويتامين ب 3 0/1 ميلي گرم

ويتامين ث 0/3 ميلي گرم
خواص داروئي:

خواص ميوه گلابي

گلابي از نظر طب قديم ايران گرم و تر است

1)گلابي سنگ مجاري ادرار را دفع مي كند

2)آرام بخش و تب بر است

3)در رفع عفونت مجراي ادرار موثر است

4)مقوي بدن است

5)تشنگي را برطرف مي كند

6)سوزش مثانه و مجراي ادرار را رفع مي كند

7)چون قند گلابي (لوز ) است بنبراين آنهايي كه مبتلا به مرض قند هستند مي توانند از آن استفاده كنند و براي آنها مضر نيست

8)براي دفع سموم بدن بسيار موثر است

9)براي پائين آوردن فشار خون بايد مدت چند روز فقط گلابي مصرف كنيد و غذاي ديگر نخوريد . البته اين رژيم بايد تحت نظر دكتر انجام گيرد و با اجازه پزشك متخصص باشد

خواص ديگر قسمت هاي درخت گلابي

برگ وشكوفه درخت گلابي از نظر طب قديم ايران سرد و خشك است

1-شكوفه درخت گلابي مقوي معده است و خونريزي و اسهال را بند مي آورد

2-در مورد ورم چشم از ضماد شكوفه گلابي استفاده كنيد

3-تخم گلابي ضد كرم معده و روده لست

4-دم كرده برگ گلابي براي رفع اسهال مفيد است

5-براي دفع سنگ كليه 50 گرم برگ گلابي را با 50 گرم پوست سيب در يك ليتر آب جوش ريخته و بمدت 20 دقيقه دم كنيد و آنرا بتدريج بنوشيد

6-براي شستشوي زخم ها 50 رگم پوست ساقه درخت گلابي را در يك ليتر آب ريخته و بگذاري چند دقيقه بجوشد و سپس آنرا كم كم بنوشيد
طرز استفاده:

به مبحث نسخه پيچي گياهان دارويي براي بيماري مورد نظر مراجعه نماييد
مضرات :

اسراف در خوردن گلابي براي سرد مزاجان و اشخاصي كه معده ضعيف دارند موجب نفخ معده مي شود و اينگونه اشخاص بايد آنرا با مرباي زنجبيل بخورند .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:25:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:11:00 ب.ظ ]




سوره اعلى [87].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 19 آيه است .

محتواى سوره :.

اين سوره در حقيقت از دو بخش تشكيل يافته , بخشى كه در آن روى سخن به شخص پيامبر(ص ) است و دستوراتى را در زمينه تسبيح پروردگار, و اداى رسالت , به او مى دهد, و اوصاف هفتگانه اى از خداوند بزرگ دراين رابطه مى شمرد.
و بـخـش ديـگـرى كه از مؤمنان خاشع , و كافران شقى , سخن به ميان مى آورد, و عوامل سعادت و شقاوت اين دو گروه را بطور فشرده در اين بخش بيان مى كند.
و در پـايان سوره اعلام مى دارد كه اين مطالب تنها در قرآن مجيد نيامده است ,بلكه حقايقى است كه در كتب و صحف پيشين , صحف ابراهيم و موسى , نيز بر آن تاكيد شده است .

فضيلت تلاوت سوره :.

در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((هركس سوره اعلى را بخواندخداوند به عدد هر حرفى كه بر ابراهيم (ع ) و موسى (ع ) و محمد(ص ) نازل كرده ده حسنه به او عطا مى فرمايد)).
و در حـديث ديگرى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((كسى كه سوره اعلى را درفرائض يا نوافل خود بخواند, روزقيامت به او گفته مى شود: از هريك از درهاى بهشت مى خواهى وارد شو ان شااللّه )).
از مـجـمـوعـه روايـاتـى كه در اين زمينه رسيده استفاده مى شود كه اين سوره ازاهميت خاصى برخوردار است , تا آنجا كه در حديثى از على (ع ) مى خوانيم (اين سوره محبوب پيغمبراكرم (ص ) بود)).
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.

خداوند بزرگ را تسبيح گوى !.

ايـن سوره كه در حقيقت عصاره مكتب انبيا و دعوت پيامبران است از تسبيح و تقديس پروردگار شروع مى شود و در آغاز روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده ,مى فرمايد: ((منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبه ات را)) (سبح اسم ربك الا على ).
يـعـنـى ;Š نـام خداوند در رديف نام بتها قرار داده نشود, و ذات پاك او را ازهرگونه عيب و نقص , و صفات مخلوقها و عوارض جسم و جسمانيت , و هرگونه محدوديت و نقصان منزه بشماريم .
تـعـبـيـر به ((اعلى )) بيانگر اين حقيقت است كه او از هركس و هر چيز و هر چه تصور كنيم , و هر خيال و قياس و گمان و وهم , و هرگونه شرك جلى و خفى برتر وبالاتر است .
(آيه )ـ و بعد از اين دو توصيف (رب , اعلى ) در توضيح آن پنج وصف ديگر را بيان مى كند كه همگى شرح ربوبيت اعلاى پروردگار است , مى فرمايد(همان خداوندى كه آفريد و منظم كرد)) (الذى خلق فسوى ).
نـظام عالم آفرينش ـكه از بزرگترين منظومه هاى آسمانى را شامل مى شود تاموضوعات ساده اى همچون خطوط سرانگشتهاى انسان كه در آيه 4 سوره قيامت به آن اشاره شده بلى قادرين على ان نسوى بن انه ـ شاهد گويايى بر ربوبيت او, واثبات وجود پروردگار است .
(آيـه )ـ بـعـد از مساله آفرينش و نظم بندى خلقت , به موضوع برنامه ريزى براى حركت تكاملى , و هدايت موجودات در اين مسير پرداخته , مى افزايد: ((وهمان كه اندازه گيرى كرد و هدايت نمود)) (والذى قدر فهدى ).
مـنـظـور از ((تـقـديـر)) همان اندازه گيرى و تعيين برنامه هاى حركت به سوى اهدافى است كه موجودات به خاطر آن آفريده شده اند.
و منظور از ((هدايت )) همان هدايت تكوينى است كه به صورت انگيزه ها وقوانينى بر هر موجودى حاكم ساخته ـ اعم از انگيزه هاى درونى و برونى .
فـى المثل از يكسو مادر و شير آن را براى تغذيه طفل آفريده و به مادرعاطفه شديد مادرى داده و از سـوى ديـگـر در طـفـل انـگيزه اى آفريده كه او را به سوى مادر مى كشاند, و اين آمادگى و جاذبه دوجانبه در مسير هدف , در همه موجودات ديده مى شود.
الـبـته در مورد انسان غير از برنامه هدايت تكوينى , هدايت ديگرى وجوددارد كه از طريق وحى و ارسـال انبيا صورت مى گيرد, و هدايت تشريعى نام دارد, وجالب اين كه هدايت تشريعى انسان نيز در تمام زمينه ها مكمل هدايت تكوينى اوست .
(آيـه )ـ در مرحله بعد اشاره به گياهان و مخصوصا مواد غذائى چهارپايان كرده , مى افزايد: ((و آن كسى كه چراگاه را به وجود آورد)) واز دل زمين بيرون فرستاد (والذى اخرج المرعى ).
(آيه )ـ و بعد مى افزايد: ((سپس آن را خشك و تيره قرار داد)) (فجعله غثااحوى ).
((غـثـا احـوى )) (گياهان خشكيده تيره رنگ ) هم بازگوكننده فناى دنياست و هم منافع زيادى دربردارد هم غذاى مناسبى است براى زمستان حيوانات , و هم وسيله اى است براى سوخت و سوز انسان , و هم كود مناسبى براى زمينها.
(آيه )ـ در آيات گذشته سخن از ربوبيت و ((توحيد)) پروردگار بود و به دنبال آن در اينجا سخن از قرآن و ((نبوت )) پيامبر(ص ) است , در آيات گذشته سخن از((هدايت عمومى )) موجودات بود, و در ايـنـجـا سـخـن از ((هدايت نوع انسان )) است , وبالاخره در آيات گذشته تسبيح پروردگار ((على اعلى )) آمده بود, و در اينجا از قرآن كه بيانگر اين تسبيح است سخن به ميان مى آورد.
مى فرمايد: ((ما به زودى (قرآن را) بر تو مى خوانيم و هرگز فراموش نخواهى كرد)) (سنقرئك فلا تنسى ).
بنابراين ;هنگام نزول وحى عجله مكن , و هرگز نگران فراموش كردن آيات الهى مباش , آن كس كه اين آيات بزرگ را براى هدايت انسانها بر تو فرستاده , هم اوحافظ و نگاهبان آنهاست .
در جـاى ديگر مى فرمايد: ((براى خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر توتمام شود عجله مكن , و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون كن )) (طه /114).
(آيه )ـ سپس براى اثبات قدرت خداوند و اين كه هر خير و بركتى است ازناحيه اوست , مى افزايد: تو چـيـزى از آيـات الـهـى را فـرامـوش نـمى كنى ((مگر آنچه راخدا بخواهد كه او آشكار و پنهان را مى داند)) (الا مـاشااللّه انه يعلم الجهر ومـايخفى ).
مـفهوم اين تعبير آن نيست كه پيامبر(ص ) چيزى از آيات الهى از فراموش مى كند بلكه هدف بيان اين حقيقت است كه موهبت حفظ آيات الهى را سوى خداست , و لذا هر لحظه بخواهد مى تواند آن را از پيامبرش بگيرد.
و ايـن يـكـى از مـعـجـزات پيغمبراسلام (ص ) است كه آيات و سوره هاى طولانى را با يكبار تلاوت جبرئيل به خاطر مى سپرد, و هميشه به خاطر داشت , و چيزى رافراموش نمى كرد.
(آيه )ـ سپس پيامبر(ص ) را دلدارى داده , مى افزايد: ((و ما تو را براى هركار خير آماده مى كنيم )) (ونيسرك لليسرى ).
و بـه تعبير ديگر هدف بيان اين حقيقت است كه در راهى كه تو در پيش دارى مشكلات و سختيها فـراوان است , هم در راه گرفتن وحى و حفظ آن , و هم در تبليغ *رسالت و اداى آن , و هم در انجام كارهاى خير و عمل به آن ما در تمام اين امور(دريافت وحى و ابلاغ و نشر و تعليم و عمل كردن به آن ) به تو يارى مى دهيم ومشكلات را بر تو آسان مى سازيم .
(آيه )ـ بعد از بيان موهبت وحى آسمانى به پيغمبراكرم (ص ), و وعده توفيق و تسهيل امور براى او, بـه ذكر مهمترين وظيفه او پرداخته , مى فرمايد: ((پس تذكر ده اگر تذكر مفيد باشد)) (فذكر ان نفعت الذكرى ).
مـنـظـور اين است كه تذكر به هر حال سودمند است , و افرادى كه به هيچ وجه از آن منتفع نشوند كمند, به علاوه حداقل موجب اتمام حجت بر منكران مى شود كه اين خود منفعت بزرگى است .
و لذا پيغمبراكرم (ص ) براى تبليغات و تذكرات خود هيچ قيد و شرطى قائل نبود و همگان را وعظ مى كرد و انذار مى نمود.
(آيه )ـ سپس به عكس العمل مردم در برابر تذكر, وعظ و انذار پرداخته , وآنها را به دو گروه تقسيم مـى كند, مى فرمايد: ((و به زودى كسى كه از خدا مى ترسد (واحساس مسؤوليت مى كند) متذكر مى شود)) (سيذكر من يخشى ).
آرى ! تا روح ((خشيت )) و ترس و يا به تعبير ديگر روح ((حق طلبى )) و((حق جوئى )) كه مرتبه اى از تـقـواسـت در انسان وجود نداشته باشد از مواعظ الهى وتذكرات پيامبران نفعى نمى برد, لذا در آغاز سوره بقره قرآن را مايه هدايت براى پرهيزگاران شمرده مى گويد: هدى للمتقين .
(آيـه )ـ و در ايـن آيـه بـه گـروه دوم پـرداخـتـه , مـى افزايد: ((اما بدبخت ترين افراد از آن دورى مى گزيند)) (ويتجنبها الا شقى ).
(آيه )ـ در اين آيه سرنوشت گروه اخير را چنين بيان مى كند;((همان كسى كه در آتش بزرگ وارد مى شود)) (الذى يصلى النار الكبرى ).
(آيـه )ـ ((سپس در آن آتش (براى هميشه مى ماند) نه مى ميرد, و نه زنده مى شود))! (ثم لا يموت فيها ولا يحيى ).
يـعـنـى ;Š نه مى ميرد كه آسوده گردد, و نه حالتى را كه در آن است مى توان زندگى نام نهاد, بلكه دائما در ميان مرگ و زندگى دست و پا مى زند, و اين بدترين بلا ومصيبت براى آنهاست .
تـوصـيـف آتـش جـهـنم به ((كبرى )) در مقابل آتش ((صغرى )) يعنى آتشهاى اين دنيا مى باشد, هـمـان گـونه كه در حديثى آمده كه امام صادق (ع ) فرمود: ((اين آتش شماجزئى از هفتاد جز از آتش دوزخ است , كه هفتاد مرتبه با آب خاموش شده , بازشعله ور گرديده و اگر چنين نبود هيچ انسانى قدرت تحمل آن را نداشت ونمى توانست در كنار آن قرار گيرد.
(آيـه )ـ در آيات قبل اشاره اى به مجازات سخت كفار معاند, و دشمنان حق شده بود, و در اينجا به نـجـات اهـل ايمان و عوامل اين نجات اشاره كرده ,مى فرمايد: ((به يقين كسى كه پاكى جست (و خود را تزكيه كرد), رستگار شد)) (قدافلح من تزكى ).
(آيه )ـ ((و (آن كه ) نام پروردگارش را ياد كرد سپس نماز خواند)) (وذكراسم ربه فصلى ).
به اين ترتيب عامل فلاح و رستگارى و پيروزى و نجات را سه چيزمى شمرد, ((تزكيه )) و ((ذكر نام خداوند)) و سپس ((به جا آوردن نماز)).
((تـزكـيـه )) مـعـنى وسيعى دارد كه هم پاكسازى روح از آلودگى شرك , و هم پاكسازى نفس از اخـلاق رذيله , و هم پاكسازى عمل از محرمات و هرگونه ريا, و هم پاكسازى مال و جان به وسيله دادن زكات در راه خدا را شامل مى شود.
(آيـه )ـ سـپس به عامل اصلى انحراف از اين برنامه فلاح و رستگارى اشاره كرده , مى افزايد: ((ولى شما زندگى دنيا را مقدم مى داريد)) (بل تؤثرون الحيوة الدنيا).
(آيه )ـ ((در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است )) (والا خرة خير وابقى ).
و ايـن در حقيقت همان مطلبى است كه در احاديث نيز آمده : ((محبت دنياسرچشمه هر گناهى است )).
بنابراين براى قطع ريشه هاى گناه راهى جز اين نيست كه حب و عشق دنيا رااز دل بيرون كنيم و به دنيا همچون وسيله و يا مزرعه اى بنگريم .
(آيـه )ـ و سـرانـجام در پايان سوره مى فرمايد: ((اين دستورها (كه گفته شدمنحصر به اين كتاب آسمانى نيست , بلكه ) در كتب آسمانى پيشين (نيز) آمده است )) (ان هذا لفى الصحف الا ولى ).
(آيه )ـ ((در كتب ابراهيم و موسى )) (صحف ابرهيم وموسى ).
تعبير به ((صحف اولى )) در مورد كتابهاى ابراهيم و موسى در برابر صحف اخير است كه بر حضرت مسيح و پيغمبراكرم (ص ) نازل شده است .
آيات فوق نشان مى دهد كه حضرت ابراهيم و موسى (ع ) نيز داراى كتابهاى آسمانى بوده اند.
در روايتى از ابوذر مى خوانيم كه مى گويد:.
به پيغمبراكرم (ص ) عرض كردم : انبيا چند نفر بودند؟.
فرمود: 124 هزار نفر.
گفتم : رسولان آنها چند نفر بودند؟.
فرمود: 313 نفر, و بقيه فقط ((نبى )) بودند.
عرض كردم : آدم ((نبى )) بود؟.
فرمود: بله , خداوند با او سخن گفت و او را با دست خود آفريد.
سپس پيامبر(ص ) افزود: اى ابوذر! چهار نفر از انبيا عرب بودند: هود وصالح و شعيب و پيامبر تو.
گفتم : اى رسول خدا! خداوند چند كتاب نازل فرمود؟.
فـرمـود: 104 كتاب , ده كتاب بر ((آدم )) پنجاه كتاب بر ((شيث )) و بر ((اخنوخ )) كه ادريس است سى كتاب , و او نخستين كسى است كه با قلم نوشت و بر ((ابراهيم )) ده كتاب و نيز تورات و انجيل و زبور و فرقان را (بر موسى و مسيح و داوود و پيامبراسلام نازل كرد).

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:12:00 ب.ظ ]
1 3 4