فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-11-11] [ 11:25:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:11:00 ب.ظ ]




ورع و تقوا در کلام امیرالمؤمنین(ع)
معنی تقوا

ـ اَلتَقوی اِجتنابٌ پرهیزکاری و تقوا خودداری کردن از گناه و آلودگی است.

ـ اَلتّقوی اَن یَتَّقِی المَرْءُ کُلَّما یُوثِمُه تقوی یعنی پرهیز از تمام کارهایی که فرد را گناهکار و آلوده می سازد.
متقی کیست

ـ اَلمتّقی مَن اِتَّقَی الذُّنُوبَ؛ با تقوا کسی است که از گناهان خودداری کند.
رابطه تقوی و ورع

ـ الوَرَعُ اساسُ التّقوی؛ پرهیز از گناهان و لغزش ها پایه و اساس تقواست.(ورع پایه تقواست)

ـ کَثرَةُ التُّقی عُنوانُ وُفُورِ الوَرعِ؛ بسیاری تقوا، نشانِ بسیاریِ پرهیزگاری است.
اهمیت تقوی

ـ اِنَّکم اِلی اَزوادِ التّقوی أحْوَجُ منکم الی اَزوادِ الدُنیا؛ شما به توشه تقوا بیش از توشه دنیا نیاز دارید.

ـ عَلَیکَ بِالتُّقی فَاِنَّهُ خُلْقُ الانبیاء؛ رعایت تقوا را بر خود لازم شمار؛ چرا که رعایت تقوا از اخلاق انبیاست.

ـ ثَوبُ التُّقی اَشرَفُ المَلابِس؛ لباس تقوی بهترین لباس هاست.

ـ اَلتَّقوی ثَمَرةُ الدینِ و اَمارَةُ الیقین تقوی و پرهیزگاری ثمره و میوه دینداری و نشانه یقین است.
آثار تقوی

ـ اَلتَّقوی تُعِزُّ؛ پایبندی به تقوا انسان را عزیز می کند.

ـ اَلتَّقوی ظاهِرُه شَرَفُ الدّنیا و باطِنُه شَرَفُ الاخرة؛ ظاهر تقوا ارجمندی در دنیا و باطن و حقیقت آن والامقامی و ارجمندی در آخرت است.

ـ بِالتَّقوی تَزکوا الاعمال؛ با تقوا و پارسایی رفتارها پاکیزه می شود.

ـ اِنَّ التَّقوَی اللّهِ عِمادُ الدّین و عِمادُ الیَقینِ وَ انّها لَمِفتاحُ صَلاحٍ و مِصباحُ نَجاحٍ؛ تقوای الهی پایه دین و یقین و کلید درستی و شایستگی و چراغ پیروزی و کامیابی است.

ـ مَعَ الوَرعِ یُثمِرُ العَمَل؛ با پرهیزگاری کارها به بار می نشیند.

ـ مَن تَوَرّع حَسُنت عِبادَتُه؛ هر که تقوا پیشه کند عبادتش نیکو می شود.
اوصاف پرهیزگاران

هرصنف گروهی از ویژگی ها واوصاف ویژه ای برخوردارند که حضرت علی(ع) درسخنانشان آنهارابرشمرده اند:

ـ لِلمتّقی ثَلاثُ عَلاماتٍ: اِخلاصُ العَمَلِ و قَصرُ الاملِ و اغتنامُ المَهلِ؛ انسان متّقی سه علامت دارد: در کارش اخلاص دارد، آرزوهایش کوتاه است و غنیمت شمار فرصت هاست.

ـ اَلمُتَّقُونَ اَنفُسَهُم عَفیفَةٌ و حاجاتُهم خَفیفةٌ و خَیراتُهُم مَأمُولَةٌ و شُرُورُهم مَأمُونَةٌ؛ انسان های باتقوا، عفیف اند، احتیاجات شان بسیار کم است و مردم به خیر و نیکی شان امیدوار و از شرّ و بدی شان در امان اند. (به همه نیکی می کنند و آزارشان به هیچ کس نمی رسد.

ـ اَلمُتَّقُونَ اَنفُسُهم قانِعةٌ و شَهَواتُهُم مَیتَهٌ و وُجوهُهُم مُستَبشرةٌ و قُلُوبُهم مَخزونة؛ نفوس انسان های باتقوا قانع، خواسته هایشان کم، چهره هایشان خندان و بشاش و قلب هایشان غمگین است.

ـ المتّقون اعمالُهُم زاکیةٌ و اَعْیُنُهم باکیةٌ و قُلوبُهُم وَجِلَةٌ؛ انسان های باتقوا کارهایشان پاکیزه، چشم هایشان گریان و دل هایشان ترسان است.

حضرت علی(ع) در خطبه همام، بعضی از اوصاف پرهیزگاران را چنین می شمارند:

پرهیزگاران گفتارشان از روی راستی، شیوه پوشاکشان بر پایه میانه روی و رفتارشان بر اساس فروتنی است. از آنچه خداوند برایشان جایز ندانسته است، چشم پوشیده اند. به علم و دانشی که برایشان سود دارد، گوش فرا می دهند. در سختی و گرفتاری چنان رفتار می کنند که دیگران در حال آسایش و خوشی می کنند. اگر اجل و مدت معینی از عمر که خداوند برایشان فرموده است نبود، از شوق ثواب و ترس عذاب، حتی به اندازه یک چشم برهم زدن روحشان در بدنشان آرام نمی گرفت. خداوند در نظرشان بزرگ و غیر خدا هرچه که هست، در نگاهشان کوچک است. و…

ـ حضرت علی(ع) در عهدنامه ای که به محمّد بن ابی بکر می نویسند، در بیان اوصاف پرهیزگاران می فرمایند:… اِنَّ المُتَقینَ ذَهَبُوا بِعاجِلِ الدُّنیا وَ اجلِ الاخِرة؛ انسان های باتقوا، هم از دنیای زودگذر و هم از آخرتِ دیرپا بهره مند شدند. با اهل دنیا در دنیایشان شریک شدند، در حالی که اهل دنیا در آخرت آنها شرکت نکردند. در دنیا پرهیزگاران نیکوترین جاها را برگزیدند و از بهترین خوراک ها خوردند (یعنی از حلال ترین آنها بهره بردند) همان لذتی را که متنعّمان از دنیا بردند نصیب پرهیزگاران هم شد آنان با زاد و توشه زیاد و تجارتی پرسود به سفر آخرت شتافتند. به لذت زهد، در همین دنیا نائل شدند و یقین پیدا کردند که در آخرت همسایه خدایند؛ هرچه بخواهند برآورده می شود و از هیچ لذّتی دریغ نمی شود.
آفات تقوی

در بعضی از کلمات نورانی علی(ع) به آفات تقوای اشاره شده است که از جمله آنهاست:

ـ لایُفسِدُ التّقوی الاّ غَلَبَةُ الشَهوةِ؛ چیزی جز غلبه شهوت تقوی را تباه نمی کند.

ـ آفةُ الوَرَعِ قِلَّةُ القِناعَة؛ آفت پرهیزگاری کمیِ قناعت است.

ـ مِن لَوازم الوَرَعِ التَنَزُّهُ عَن الاثام؛ از لوازم پرهیزگاری پاکی از گناهان است.

ـ یُفسِدُ الطَمَعُ الوَرَعَ و الفجورُ التَّقوی؛ طمع ورزی پارسایی و (دوری از اجتناب) و زشت کاری تقوا را تباه می کند.

ـ لاوَرَعَ مع غَیّ؛ تقوی با گمراهی و خیانت جمع نمی شود.

ـ الوَرعُ یَحجُزُ عن ارتکاب المَحارِم؛ پرهیزگاری از درافتادن به حرام جلوگیری می کند.

ـ مِلاکُ الوَرَعِ الکَفُّ عَن المَحارِم؛ معیار و ملاک پرهیزگاری خودداری کردن از حرام هاست.
ویژگی های تقوا

ـ ولاعِزَّ اَعَزَّ من التقوی؛ هیچ عزّتی چون پارسایی نیست.

ـ التُّقی رئیسُ الاخلاق؛ پرهیزگاری رئیس اخلاق است.

ـ ولا کَرَمَ کالتَّقوی؛ هیچ بزرگواری مانند تقوی نیست.

ـ لایَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقوی؛ عملی که توأم با تقوی باشد کم نیست. (هرچند به ظاهر کار کوچکی به نظر آید)

ـ ولو اَنَّ السَّمواتِ والاَرَضینَ کانتا علی عبدٍ رَتْقا ثُمَّ اتَّقَی اللّه لَجَعَلَ اللّه لَهُ مِنها مَخْرَجا؛ اگر در آسمان ها و زمین ها به روی بنده ای بسته شده باشد، امّا او از خدا بترسد و تقوا پیشه سازد، خداوند راه برون شوی در برابرش خواهد گشود.

ـ فَمَن اَشْعَرَ التقوی قَلْبَهُ بَرَّز مَهَلُهُ و فازَ عَمَلُهُ؛ کسی که جامه تقوا را بر قلب خود بپوشاند، کارهای نیکش آشکار، و عمل اش سبب پیروزی او می شود.

ـ اِعْلَمُوا عِبادللّهِ اِنَّ التَّقوی دارُ حِصنٍ عزیزٍ… اَلا و بِاتّقوی تَقْطَعُ حُمَةُ الخَطایا…؛ ای بندگان خدا، بدانید که تقوا دژ محکمی است [که شما را از حوادث و خطرها حفظ می کند] آگاه باشید که با تقوی می توان آثار بد گناهان را برطرف ساخت.

ـ اَلا و اِنَّ التقوی مَطایا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَیها أَهْلُها؛ آگاه باشید که پرهیزگاری همانند مرکب راهوار و آرامی است که صاحبش بر آن سوار می شود [و با آن تا بهشت پیش می رود].

ـ اِتَّقِ اللّهَ بعضَ التُّقی و اِن قَلَّ؛ پرهیزگاری را، هرچند کم، پیشه خود کن.

ـ التَّقوی لاعِوَضَ عَنهُ ولا خلفَ فیهِ؛ تقوی جایگزینی ندارد.

ـ بالتّقوی قُرِنَتِ العِصمة؛ با پرهیزگاری و رعایت تقوی می توان به عصمت و پاکدامین دست یافت.

ـ لاشَرَفَ اَعلی مِن التَّقوی؛ هیچ بزرگواری بالاتر از تقوا نیست.

ـ التَّقوی حِصنُ المؤمن؛ تقوی دژ و پناهگاه مؤمن است.
تقوای الهی توشه و پناهگاه انسان است

حضرت علی(ع) تقوای الهی را اینگونه توصیف می فرمایند. ای بندگان، شما را به رعایت تقوای الهی توصیه می کنم؛ چرا که تقوا هم زاد و توشه و هم پناهگاه است؛ توشه ای است که انسان را به سر منزل مقصود می رساند و پناهگاهی است که او را از تمام خطرها نجات می بخشد. از این رو دعوت کنندگان به تقوا و پاسداران آن همواره بهترین دعوت کنندگان و پاسداران بوده اند. ای بندگان خدا، تقوای الهی دوستان خدا را از ارتکاب محرمات باز می دارد و ترسی در دل هایشان ایجاد می کند که به واسطه آن شب ها را به عبادت و روزها را به روزه داری می گذرانند و مرگ را نزدیک می بینند و به انجام دادن کارهای نیک می شتابند.
تقوای صحیح و علایم آن

هرچند اغلب مردم دم از تقوا زده، خود را پایبند آن می دانند اما تقوای صحیح را نمی شناسند. علی(ع) در یکی از خطبه های خود، علاوه بر تشویق به رعایت تقوا، سفارش هایی می فرمایند که هر یک از نشانه های تقوا محسوب می شوند. ایشان می فرمایند: تقوا پیشه کنید تقوای کسی که چون تکلیفی بدو شود، احساس مسئولیت کند؛ وقتی گناه کرد بدان اعتراف کند؛ وقتی احساس مسئولیت کرد عمل کند؛ چون بیمناک شود، به اطاعت از حقّ مبادرت کند؛ وقتی به مرگ یقین پیدا کرد نیکی کند؛ از تجربه های دیگران عبرت بگیرد؛ چون از کار بر حذرش داشتند از آن خودداری کند؛ اگر از کار بد منعش کردند باز ایستد؛ دعوت خدا را بپذیرد و از گناهان خود توبه کند و…
این گونه تقوا و پرهیزگاری پیشه کنید

حضرت امیر(ع) می فرمایند: ای بندگان خدا، تقوای الهی را این گونه رعایت کنید. مانند کسی باشید که تفکر در نعمت های خدا و نظام هستی قلب اش را به خود مشغول ساخته و ترس از عذاب الهی و گناهان بدنش را خسته کرده و شب زنده داری و عبادت خدا خواب را از چشمانش ربوده باشد. همچون کسی باشید که امید به رحمت خدا او را به روزه داری و تشنگی در روزهای گرم وا داشته و زهد و پرهیزگاری خواهش های نفس او را از بین برده باشد و زبانش همواره مشغول ذکر خدا باشد. [مانند کسی که] برای در امان ماندن از خطرهای قیامت، در دنیا به تکالیف خود عمل کرده و از غیر راه حق چشم پوشیده باشد و تنها صراط مستقیم که مورد رضای حق است قدم بردارد.
دست آوردها و ثمرات تقوای حقیقی

هرکاری، چه خوب و چه بد، آثار و نتایجی در پی دارد. حضرت علی(ع) در موارد زیادی درباره آثار پارسایی سخن گفته اند. از جمله فرموده اند: ای بندگان خدا، شما را به رعایت تقوای الهی سفارش می کنم؛ چرا که زمام و قوام زندگی سعادتمندانه با تقوا به دست می آید. بنابراین به بنیان تقوا چنگ بزنید تا شما را به سر منزل آسایش و آرامش و منزلگاه های وسیع و قلعه های استوار و خانه های عزّت و سربلندی برساند. یعنی تقوا عامل اصلی نیل به تمام نعمت های بهشتی و راه دست یابی به سعادت اخروی است.

ای بندگان خدا، شما را به رعایت تقوا و پارسایی توصیه می کنم؛ زیرا تقوا تکلیفی است که از سوی خداوند بر گردن شما نهاده شده است در عین حال، رعایت آن موجب استحقاق پاداش خداوند می شود… تقوا در این دنیا سپر بلا و در آخرت موجب رسیدن به بهشت است. راهِ تقوا روشن و واضح و پوینده این راه سربلند و پیروز است و خداوند حافظ و پاسبان آن است… همه امّت ها در فردای قیامت نیازمند تقوایند… گوش جان به شنیدن ندای تقوا باز کنید و برای به دست آوردن آن با تمام وجود بکوشید. همواره همدم تقوا باشید. قلب هایتان را از آن آکنده، و گناهانتان را بدان پاک کنید.

امیرالمؤمنین(ع) در ضمن خطبه ای پس از حمد خدا و درود فرستادن بر پیامبراکرم(ص) مردم را با این تعبیرات به رعایت تقوا ترغیب می کنند. به تقوای الهی که دارای رشته های محکم و استوار است چنگ بزنید. تقوا دستگیره ای است محکم و قلّه و پناهگاه امنی است که از همه ناملایمات شما را در امان نگه می دارد. حضرت در ادامه یکی از راه های پایبندی به تقوا را آمادگی برای مرگ می داند و می فرماید: خود را برای مرگ و پیشامدهای آن پیش از فرارسیدن وقتش آماده کنید.

حضرت علی(ع) در ضمن خطبه ای پس از سفارش به تقوا می فرمایند: به درستی که تقوا و خداترسی داروی بیماری دل ها، مایه بینایی دلهای کور، شفای دردهای جسمانی بدن، مرهم زخم جان ها، پاک کننده آلودگیهای روح، درمان نابینایی چشم ها، موجب امنیّت در برابر ناآرامی ها و اضطراب ها و روشنایی تیرگی های شماست… کسی که دست به دامن تقوا زند، شدائد و سختی ها از او دور می شود. تقوا تلخی ها را شیرین، انبوه ناراحتی ها را نابود و مشکلات پیچیده را آسان می کند و برای انسان عزت و سربلندی می آورد. رحمت خداوند و نعمت الهی را سرازیر می کند و برکات کم شده را به فراوانی به سوی انسان می آورد.
تقوا بهترین توشه آخرت

هنگامی که حضرت علی(ع) از جنگ صفین بر می گشتند، به قبرستانی در پشت دروازه کوفه رسیدند. چون کاملاً به قبرها نزدیک شدند رو به آنها کرده فرمودند: ای ساکنان خانه های وحشت و مکان های خالی و قبرهای تاریک و ای خاک نشینان، ای غریبان، ای تنهایان، ای وحشت زدگان، شما در این راه بر ما پیشی گرفتید و ما نیز به زودی به شما می پیوندیم. اگر از اخبار دنیا بپرسید به شما می گوییم: در خانه هایتان دیگران ساکن شدند، همسرانتان به ازدواج دیگران درآمدند و اموالتان تقسیم شد حال شما بگویید در آنجا چه خبرهاست. سپس حضرت رو به اصحاب کردند و فرمودند: اگر به آنها اجازه سخن گفتن بدهند می گویند: انّ خیرالزّاد التّقوی؛ بهترین زاد و توشه در سفر آخرت تقوا و پارسایی است.
این گونه تقوا بورزید

حضرت امیر(ع) می فرمایند: مانند کسی تقوا پیشه کنید که دامن همّت برای اطاعات خدا به کمر زده است و سخت تلاش می کند و در فاصله مرگ و زندگی چالاکانه راه می پوید و از ترس عذاب آخرت به درگاه خداوند استغفار می کند و در رفتن به عالم آخرت و عاقبت کارها به اندیشه می پردازد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ب.ظ ]




نقش تقوا در رشد شخصیت انسان

یکى از مشکلات مهم در جهان ماشینى امروز، بخصوص در جهان غرب، عدم کنترل عوامل انحراف و فقدان راهنمایان فرهنگى و سقوط شخصیت والاى انسانى است از این رو نقش تقوا در رشد شخصیتها و تکامل آنها و جلوگیرى از انحراف روحى اهمیت واقعى خود را یافته و به عنوان درمان اصلى براى اصلاح ساختار انسانها مطرح مى‏گردد.
از این رو، در این مقاله نظر اسلام و کلام وحى به طور دقیق و گسترده و جامع الاطراف پیرامون تقوا در مسائل زیر مورد تحقیق و بررسى قرار مى‏گیرد:
تقوا و شخصیت والاى انسان و تاثیر تقوا در تکامل شخصیت انسانها با توجه به متون معتبر اسلامى-معناى تقوا از دیدگاه قرآن و مراتب تقوا و اقسام آن و عوامل پیدایش تقوا در قرآن و در گفتار پیشوایان اسلام و آثار فردى و اجتماعى تقوا و امتیازات خانوادگى و قبیله‏اى-تقوا و مقاومت و غیر اینها از مسائلى در معرفى تقوا از دیدگاه اسلام مى‏تواند مورد بحث قرار بگیرد.
نقش تقوا در رشد شخصیت انسان

این حقیقت مسلم است که مشکلات و ناراحتیها و ناکامیهاى روحى در جهان، بخصوص در جهان غرب در اثر زندگانى ماشینى روبتزاید گزارده است، آمارهاى موجود بازگوى این حقیقت میباشد 1 و نیز مطالعه در حالات گناهکاران و حتى اعتراف آنان در پاره‏یى اوقات این حقیقت را نیز روشن مى‏سازد که ضمیر اکثر این افراد(یعنى خیانت‏گران و مبتلایان به بیمارى هاى روحى)در دوران طفولیت مثل آسمان صاف بوده، سرکشى نداشته ولى به مرور زمان در اثر نبودن راهنمایان دلسوز و تمرکز انحرافهاى قواى روحى و تأثیر روابط خارجى محیط، ناپاک و تیره و تبدیل به یک عناصر خطرناک شده‏اند و از همه مهمتر فقدان راهنمایان فرهنگى در محیط خانواده و خارج از خانواده و عدم کنترل عوامل انحراف در مسیر فضیلت و تقوا، بالاترین مصیبتى است که حیات اجتماعى و ترقیات روز افزون اجتماع را در جنبه‏هاى مختلف علم و صنعت تهدید مى‏نماید.
راهنمایان فاسد و بى‏دین و بى‏تقوا قادرند چنان زیانهاى غیر قابل جبرانى بار آورند که عملا اکثر افراد فعال مملکت یعنى سرمایه‏هاى پر ارزش کشور را به عده‏یى افراد ضعیف و وامانده تبدیل کنند و افراد بى‏شخصیت تحویل جامعه دهند از این رو است که نقش تقوا در رشد شخصیتها و تکامل اهمیت واقعى خود را پیدا مى‏کند.
براى اینکه خوانندگان اهمیت تقوا را در تبیین شخصیت و تکامل آن به خوبى بدانند لازم است دیدگاه اسلام در مساله تقوا و شخصیت والاى انسان و تأثیر تقوا در تکامل شخصیت با توجه به متون معتبر اسلامى (قرآن و سخنان پیشوایان اسلام)و بطور کلى نظر اسلام و وحى در این باره مورد تحلیل و بررسى قرار گیرد.
براى این کار لازم است قبلا معناى شخصیت و اجزاء متشکله آن بیان شود و سپس تقوا و نشانه‏هاى آن و عوامل پیدایش تقوا و مسائل مربوط به تقوا از دیدگاه قرآن و اخبار و احادیث معتبر اسلامى بازگو گردد تا ابعاد گوناگون مساله‏ى، تبیین و روشن گردد.
شخصیت چیست؟

براى کلمه‏ى«شخصیت»که در صحبتهاى روزانه‏ى خود آنرا زیاد استعمال مى‏کنیم تعبیرهاى مختلفى وجود دارد معناى معمولى آن عبارت است از آنچه که یک شخص در زمان سابق بوده، در حال است و آنچه در آینده خواهد بود و لکن در فّن روان شناسى عبارت است از کلیه چیزهائى که وجود فردى را تشکیل میدهد از قبیل دست و پا و مغز و قلب و استخوان و اعصاب و فکر و کلیه احساسات شخص مثل عشق و نفرت و محبت و قدرت و ضعف حافظه و قوه دراکه و… 2 ولى این دو تعبیر براى شخصیت اشکال بزرگى دارد و آن اینکه بنا بر هر دو تعبیر فکر و بدن(روح و جسم) جدا و مجزا از هم فرض شده است به طورى که هیچ یک از فکر و بدن در یکدیگر تأثیر متقابل ندارند در حالى که در علم طب ثابت شده است که وضع فکرى یک فرد بتوسط رشته‏هاى بسیار قوى با وضع بدنى انسان ارتباط کامل داشته و تمام فعالیتهاى بدن تحت تأثیر وضع فکرى مى‏باشند.
با ملاحظه ارتباط بین فکر و جسم و تأثیر متقابل آندو در یکدیگر معناى شخصیت عوض شده عبارت مى‏شود از کلیه چیزهائى که وجود شخصى را تشکیل مى‏دهند و با یکدیگر همکارى مى‏کنند.
مطابق این تعریف عکس العمل اشخاص در مقابل وقایع نیز جزئى از شخصیت آنها را تشکیل مى‏دهد و از همین جا است که پزشکان مى‏گویند سوء هاضمه اغلب در اثر بعضى از هیجانات روحى پیدا مى‏شود.
روانشناسان شخصیت انسان را به سه قسمت متمایز (قسمت ناخود آگاه-قسمت خود آگاه و وجدان) تقسیم کرده‏اند و خویشتن شناسى را بر روى این سه پایه قرار داده‏اند.
خود آگاه عبارت است از آن قسمت از فعالیت فکرى (2)-خویشتن شناسى تألیف دکتر«ویلیام سبى مینجر»امریکائى ترجمه هوشنگ مستوفى در تاریخ 1333 شمسى
ما است که از وجود آنها آگاهیم و ناخود آگاه عبارت از آن قسمت از فعالیت فکرى ما است که بدون اراده و اطلاع، انجام یافته کاملا از کنترل انسان خارج است.
وجدان عبارت است از نیرویى است در درون انسان که در اثر تعالیم و تکالیف موجود در اجتماع و با ملاحظه نمونه‏هاى خوب و بدى که به افراد آموخته مى‏شود تشکیل مى‏گردد و از مهمترین اجزاء شخصیت انسان به شمار مى‏رود.
وظیفه‏ى این نیروى عظیم درونى جلوگیرى از ارتکاب اعمال زشت و ناشایست مى‏باشد.
وجدان چون پاسبان مقتدر و باوفائى است که در مسیر حرکات آرزوها و آمال قسمت ناخود آگاه که با فشار زیادى مى‏خواهند ابراز وجود نمایند به مقاومت پرداخته مانع از اظهار وجود برخى از آرزوهاى ناخود آگاه که به حال اجتماع یا شخص مضر است مى‏گردد.
این آرزوهاى رانده شده دوباره به منبع اصلى خود( وادى ناخود آگاه)بازگشت مى‏نمایند و گاهى از اوقات این آرزوها و احساسات درونى رانده شده به صورت رفتارهاى غیر ارادى از قبیل عشق و محبت و نفرت و…در افراد بروز مى‏کنند مساله‏ى مهم و اساسى در این مرحله این است که وجدان انسانها یعنى آن پاسبان مقتدر و باوفا در برابر شهوات و تمایلات قواى نفسانى که عامل اصلى انحراف انسانها مى باشند مغلوب واقع نشود و چون چراغ روشن، صفحه‏ى دل و قلب انسانها را تا اعماق آن روشن و زنده نگاه دارد.و در این مرحله است که اسلام از طریق ارشاد و راهنمایى و تقویت وجدان به کمک آن مى‏آید تا وجدان بتواند در برابر قواى غضبیه و شهویه و سایر تمایلات نفسانى منحرف کننده مقاومت کند.
و طریق مقاومت انسان در برابر عوامل گناه و انحراف تنها وقتى است که حالت تقوا و ترس از خدا و ایمان کامل نسبت به او در اعماق روح هر انسانى وجود داشته باشد این‏جا است که نقش سازنده تقوا در رشد شخصیت انسان به خوبى آشکار مى‏گردد.
حال باید دید این حالت باز دارنده از انحراف در باطن انسانها به نام تقوا چیست؟و دیدگاه اسلام و قرآن درباره آن کدام است؟
معناى تقوا از دیدگاه قرآن

در قرآن مجید 210 آیه وجود دارد که کلمه تقوا به صورتهاى مختلف و صیغه‏هاى گوناگون بکار رفته است و لکن تمام آنها در یکى از چهار معناى زیر استعمال شده است:
1-خشیت(ترس)چنانکه در سوره‏ى حج وارد است:
«یا ایهّا الذین آمنوا اتقوا ربّکم»«اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا بترسید»و در سوره‏ى شعراء: «اذ قال لهم اخوهم نوح الا تتقّون»«به یاد آورید زمانى را که نوح خطاب به قوم خود گفت آیا از خدا نمى‏ترسید»و…
2-به معناى عبادت و بندگى چنان که در سوره‏ى نحل وارد است:
«لا اله الا انا فاتقون»«معبودى جز من نیست پس مرا بپرستید»و در سوره‏ى 16 آیه‏ى 52:«افعیز اللّه تتقون»«آیا جز خدا را عبادت مى‏کنید؟»و در سوره‏ى شعراء:«…قوم فرعون الا یتقوّن»«آیا قوم فرعون خدا را عبادت نمى‏کنند؟»
3-عدم عصیان چنان که در سوره‏ى بقره وارد است:«…و دخلوا البیوت من ابوابها و اتقوّا اللّه»« به منزلها از طریق درهاى آن وارد شوید و از اطاعت خدا سرپیچى و عصیان نکنید».
4-یکتا داشتن خدا و اخلاص در عمل چنان که در سوره‏ى نساء مى‏فرماید:«اتقوّا اللّه»یعنى«خدا را یکى قرار دهید»و در سوره حجرات وارد است: «اوتلک الذیّن امتحن اللّه قلوبهم للتقوى»یعنى«آنان کسانى هستند که خداوند دلهاى آنان را براى توحید و اخلاص و یکتا گرایى قرار داده است»و در سوره‏ى حج مى‏فرماید:«…فانها من تقوى القلوب»یعنى«این اعمال و شعائر اسلامى همانا از اخلاص دلها ناشى شده است» 3 و در کتب لغت نیز نظیر این معانى گفته شده است مثل این که اتقّاء به معناى پرهیز کردن و ترسیدن، خویشتن را به شدت از چیز زیان آور حفظ کردن و نگاهداشتن آمده است مثلا ابى القاسم حسین بن محمد معروف به راغب اصفهانى متوفاى 502 هجرى در کتاب:المفردات فى غریب القرآن»ص 530 در ماده‏ى«وقى»مى‏نویسد:« الوقایة حفظ الشّى ما یوذیه و یضرّه»«وقایه حفظ شى است از چیزهایى که او را از ایذاء و زیان حفظ مى کند و تقوى نیز از این ماده آمده است و معناى تقوى:«جعل النفس فى وقایة مما یخاف»یعنى انسان نفس خود را از چیزهایى که از آن مى‏ترسد حفظ کند»سپس نقل مى‏کند که تقوى به معناى خوف و ترس نیز آمده است و استعمال تقوى به معناى خوف از باب استعمال مقتضاى شى بجاى مقتضى آن شى مى‏باشد.
سپس به معناى شرعى تقوى اشاره مى‏کند و مى‏نویسد:«و صارا التقوى فى تعارف الشرع حفظ النّفس عمّا یوثم و ذلک بترک المحطور و یتّم ذلک بترک بعض المباحث»یعنى«معناى تقوى در اصطلاح شرع حفظ انسان نفس خود را از گناهان باینکه محرمات شرعى را ترک کند که برخى از مباحات را نیز انجام ندهد.»
تقوا در دین اجتناب و دورى کردن از کارهایى است که موجب زوال و از بین رفتن دین و یا ضعف و سستى آن و سبب عقوبت و عذاب دنیا و آخرت و یا محروم شدن از فیوضات و برخوردارى از درجات آخرت مى‏گردد.
تقوا به معناى پارسایى و پرهیزگارى و یک نوع احتراز و پرهیز کردن است اگر به خدا نسبت داده شود معنایش دورى جستن از عذاب الهى است و البته این معنى وقتى تحقق مى‏پذیرد که آدمى راه رضایت و خشنودى او را بپیماید آنهم با فرمان بردن اوامر خداى تعالى و شکر گزارى نعمتهاى او و این کلمه در قرآن 17 بار آمده است. 4
به ملاحظه همین معنا است که مرحوم شهید آیة… مطهرى در کتاب«ده گفتار ص 7 و 8 از معناى تقوا به عبارات زیر تعبیر آورده است»:
«تقوا دینى و الهى یعنى اینکه انسان خود را از آن چه از نظر دین و اصولى که دین در زندگى معین کرده است و خطا و گناه و پلیدى و زشتى شناخته شده حفظ و صیانت کند و مرتکب آنها نشود».
چیزى که هست حفظ و صیانت خود از گناه که نامش تقوا است بدو شکل و دو صورت ممکن است صورت بگیرد و به تعبیر دیگر ما دو نوع تقوا مى‏توانیم داشته باشیم:تقوائى که ضعیف است و تقوائى که قوّت است.
در نوع اول، انسان براى این که خود را از آلودگیهاى معاصى حفظ کند از موجبات آن فرار کند و خود را همیشه از محیط گناه دور نگهدارد شبیه کسى که براى رعایت حفظ الصحه‏ى خود کوشش مى‏کند خود را از محیط مرض و میکرب و از موجبات انتقال بیمارى دور نگهدارد، سعى مى‏کند مثلا به محیط مالاریا خیز نزدیک نشود و با کسانى که به نوعى از بیماریهاى واگیردار مبتلا هستند معاشرت نکند.
نوع دوم اینکه در روح خود حالت و قوّتى به وجود مى‏آورد که به او مصونیت روحى و اخلاقى مى‏دهد که اگر فرضا در محیطى قرار بگیرد که وسائل و موجبات گناه و معصیت فراهم باشد آن حالت و ملکه‏ى روحى، او را حفظ مى‏کند و مانع مى‏شود که آلودگى پیدا کند مانند کسى که به وسائلى در بدن خود مصونیت ایجاد مى‏کند که دیگر نتواند میکرب فلان مرض در بدن او اثر کند.
در زمان ما تصورى که عموم مردم از تقوا دارند همان نوع اول است…شاید علت پیدایش این تصور این است که از اول تقوا را براى ما«پرهیزکارى» و«اجتناب کارى»ترجمه کرده‏اند و تدریجا پرهیز از گناه به معناى پرهیز از محیط و موجبات گناه تلقى شده و کم کم به این‏جا رسیده که کلمه‏ى تقوا در نظر عامه‏ى مردم انزوا و دورى از اجتماع مى‏دهد..»
از مطالعه‏ى قرآن و کتب لغت و اخبار وارده در این باب به خوبى در مى‏یابیم که تقوا حالتى نفسانى و نوعى حالت باز دارندگى مى‏باشد و عملى است اختیارى و عوامل مختلفى از قبیل اراده و تصمیم و ملاحظه‏ى مصالح دنیوى و اخروى و ایمان به خداوند و معرفت او و سایر عواملى که در آینده به برخى از آنها اشاره خواهد شد در انسان پدید مى‏آورد.و از آنجا که خداوند در برخى از آیات امر به تقوى مى کند مثل(اتقوا اللّه)و از آنجا که در موارد متعددى از آیات با تقوا شدن انسان را به تشخیص عقل احاله مى‏کند چنان که مى‏فرماید:(الا تتقون-آیا شایسته نیست تقوا را پیشه‏ى خود سازید…)به خوبى استفاده مى‏شود که تقوا عملى ارادى و اختیارى است و در خمیر مایه‏ى هر انسانى، میل به تقوا و عمل صالح و صالح بودن-از بدو خلقت قرار داده شده است چنان که در سوره‏ى«الشمّس»(…فالهمها فجورها و تقواها…)خداوند به نفوس بشرها و طریق پیروى از فجور و بدیها و تقوا و نیکیها یعنى به راه بد افتادن و یا به طریق رشد افتادن را الهام کرده و آن را در ذّات هر انسانى به ودیعه نهاده است».
منتها اگر انسان درایت و اندیشه صحیح را به کار اندازد و مصالح عمل صالح و مقاصد عمل بد را خوب ورانداز کرده با هم بسنجد عقل او به طور جزم او را به سوى نیکى و عمل صالح و تقوا راهنمایى مى‏کند و طریق حق و حقیقت برایش روشن خواهد شد.
پس راه تقوا رفتن راه اختیارى انسان است چنان که طریق ضلالت و گمراهى را پیمودن و آلوده به فساد و خیانت و زشتى بودن نیز به دست خود انسان انجام مى‏گیرد و این که برخى از آیات قرآن و روایات گمراهى و ضلالت به خداوند نسبت داده شده است منافاتى با آیه‏اى که از قرآن نقل کریم ندارد زیرا خداوند بندگانى را که به اختیار خود راه گمراهى را انتخاب مى‏کنند و طریق فجور را پیش مى‏گیرند به حال خود وا مى‏گذارد و همین، معناى گمراه کردن خداوند بشمار میرود.
فجور چنان که از آیه‏ى بالا به خوبى استنباط مى‏شود در مقابل تقوا به کار برده شده است و معناى فجور حالت نفسانى میل به گناه و تبهکارى است و لو این که به جهاتى از قبیل ملاحظه مردم و غیر آن گناهى از او نزد مردم نمایان نشده باشد ولکن چون خمیر مایه بد کارى در او وجود دارد و تزکیه‏ى روحى انجام نگرفته است با فراهم شدن زمینه‏ى گناه مرتکب آن مى‏گردد چنین کسانى هرگز تقوا ندارند و جزو متقین نیستند و از این جهت در آیه‏ى دیگر ملاحظه مى‏کنیم:«…ام نجعل المتقین کالفجّار»«هرگز متقین را مثل بدکاران قرار نمى‏دهیم»(سوره 38 آیه 28).
متقین در مقابل فجار قرار گرفته در دو صف متضاد با یکدیگر قرار دارند و داراى آثار خارجى و روحى متضاد نیز مى‏باشند بطوریکه متقین در روز قیامت در جوار رحمت الهى قرار مى‏گیرند چنان که مجرمین و فجار در دوزخ معذب مى‏باشند. 5
تذکر این نکته نیز لازم است که اختیارى بودن تقوا منافاتى با این ندارد که تقوا در اثر هدایت و راهنمایى پروردگار پیدا میشود یعنى خدا مسیر و جاده‏ى حق را انسانها نشان داده و میل به هر یک از دو طرف(تقوا و فجور)را در زوایاى نفس و خمیر مایه هر انسانى قرار داده است و انسانها با شناخت مسیر حق، اختیار دارند خود را در جاده‏ى تقوا قرار داده از گناه و فساد و فجور دور باشند و یا مسیر فجور و گناه و عصیان را در پیش گیرند.
آرى اگر هدایت به معناى انداختن در جاده حق یا ناحق و سیر دادن در یکى از دو مسیر متضاد باشد نه تنها اینکار بر خداوند جایز نیست بلکه اصولا با هدف آفرینش بشر نیز ناسازگار است.
از این رو در قرآن کریم آیه 9 شریفه:«او تقول لو ان اللّه هدانى لکنت من المتقین..»«یا مى‏گوید اگر خداوند مرا هدایت مى‏کرد، همانا جزو پرهیزکاران بودم»(سوره زمر آیه 57)بقرینه کلمه«لو»که براى امتناع مى‏باشد بصراحت دلالت دارد که هدایت خدا به معناى انداختن خدا بنده را در خط متیقن مى‏باشد.
تکامل و تقوا

تکامل کمى و کیفى مسیر اصلى تمام موجودات و مقصود نهایى هر پدیده‏اى است به این نحو که هر موجودى براى رسیدن به کمال مطلق(الله)در حرکت است و ضرورت دین و شناخت خداوند نیز در این رابطه صورت عینییت به خود مى‏گیرد.
بدیهى است که این تکامل(یعنى حرکت به سوى خالق)وقتى به نحو احسن تحقق مى‏پذیرد که موانع آن برداشته شود و انسانها از تمام عواملى که مایه‏ى رکود و بقاء و جمود در عالم خاکى باشد رهایى یابد و هر اندازه این رهایى در جنبه‏هاى مختلف زندگى مادى و در تمایلات روحى، خارجیت پیدا کند آرامش فکرى انسانها بیشتر شده، از قید و بندهاى گرفتار کننده‏ى آنها کمتر مى‏گردد و هر اندازه که موانع و بندهاى گرفتار کننده‏ى آنها کمتر گردد و هر اندازه که موانع تقرب آنها به خالق خود کمتر شود یعنى کمتر مرتکب گناه و فساد گردند و بیشتر از فرمانهاى الهى پیروى کنند به همان اندازه نیز روح آنها و عقل و نفسانیات آنها رو به کمال میرود و از عالم مادیت بریده شده و به عالم معنویت نزدیکتر مى‏شوند.
از این رو رهبران دینى ما، تقوا را کمال هر انسانى مى‏دانند چنان که راوى از رسول اکرم(ص)از معنى کمال سوال مى‏کند:«فما الکمال؟قال:تقوى الله عزّ و جل 6 یعنى«کمال چیست؟و در چه چیز تحقق مى‏کند؟در پاسخ مى‏فرماید:تقوا در برابر خداوند است(یعنى تقوا در این است که گناه او را مرتکب نگردد و از فرمانهاى او سرپیچى نکند و اوامر او را اطاعت کند و…)
آرى تقوا مسیر تکامل هر موجودى است و انسان وظیفه شناس و مطیع اوامر پروردگار تابع سنتهاى الهى به مثابه باغبانى است که در مزرعه‏ى روح خود علفهاى هرزه را که مانع رشد خویهاى نیکو و استعدادهاى سازنده انسانها مى‏شود از بیخ و بن مى‏کند و تکامل و بارورى آنها را قوت مى‏بخشد.
مراتب تقوا

انسانها در خلاصى از موانع و قید و بندهاى دست و پاگیر و در میزان تقرب به خداوند و تکامل به سوى او مراتب گوناگونى دارند و بدین ملاحظه انسانها به چند نوع تقسیم مى‏شوند که در روایات به آنها اشاره شده است از جمله روایتى از امام صادق(ع)نقل شده است که فرمود:
«تقوا بر سه قسم است اول تقوا براى خدا و در راه خدا(و هو تقوى باللّه فى اللّه)(و آن ترک پاره یى از لذائذ حلال مثل ترک موارد شبهه ناک است و آن به اصطلاح اخبار تقواى«خاص الخاص»است.البته واضح است منظور این نیست که لازم است حتى لذائذ حلال را ترک کنیم بلکه کمال وجدانى و عقلى هر انسانى حکم مى‏کند که تا مى‏تواند هم خود را در عیش و نوش و خورد و خوراک و پوشاک و سایر لذائذ مادى قرار ندهد گرچه از طریق حلال به دست آمده باشد زیرا این عمل نه تنها انسان را از یاد خدا باز میدارد بلکه از گرفتاریهاى دیگران غافل مى‏کند و از هم خورى و همدردى برادران دینى خود دور مى‏کند و در نتیجه آنان را از عمل به وظائف وجدانى خود باز مى‏دارد.
از این‏جا روشن مى‏شود که تقوا با آن گشاده بازیها و افتادن در دامن لذائذ بى‏حد و حصر گرچه از طریق حلال تهیه شده باشد چندان سازگارى ندارد.
دوّم-تقوا یعنى ترس از خداوند که محرمات و حتى شبهات را مرتکب نشویم و در اصطلاح روایات قرآن تقواى خواص نامیده مى‏شود(و تقوى من اللّه و هو ترک الشبهات فضلا عن حرام و هو تقوى الخاص)
سوّم-تقوا از جهت ترس از عذاب و عقاب خداوند و آن ترک حرام است و این تقواى مردم عادى مى‏باشد. 7
چنانکه در روایات دیگرى از امام صادق(ع)از معناى تقوى پرسش شد:حضرت در پاسخ این سوال فرمود:«فقال ان لا یفقدک حیث امرک و لا یراک حیث نهاک» 8 یعنى«هر جا امر خداست حاضر باشى و جایى که نهى خداست حاضر نباشى.
بنابراین تقوا را دو جهت است:اول اکتساب طاعات و امتثال اوامر الهى باینکه سعى کند واجبى از او ترک نشود و در مرتبه‏ى دوم سعى کند مستحبات را تا آن جا که بتواند ترک نکند.
جهت دوم-تقوى اجتناب از محرمات و ترک نواهى پروردگار است به این که در محرمات و نواهى او از چیزهایى که به جا آوردنش موجب خشم و سخط اوست خوددارى نماید.
فرمایش مجلسى در اقسام تقوا

علامه مجلسى در بحار الانوار در ذیل روایات مربوط به تقوا مى‏فرماید:ورع و تقوا بر چهار قسم است:
1-ورع تابعین و آن پرهیز از گناهان و محرمات است.
2-ورع صالحین و آن پرهیز از مشتبهات است که در حرام واقع نشوند.
3-ورع متقین و آن ترک مباحثات است که در حرام واقع نشوند مانند ترک شوال از حال مردم از ترس اینکه مبادا در غیبت افتد.
4-ورع سالکین و آن اعراض از غیر خدا است از ترس ضایع شدن عمر عزیز در کارهاى بیهوده هر چند منجر به حرام نشود.
براى این که ماهیت تقوا را تقریب به ذهن کرده و در ضمن موقعیت هر یک از این سه قسم بالا را بیان کرده باشیم لازمست ذهن خوانندگان را به این نکته‏ى لطیف و پر معنى که در اخبار وارد است جلب کنیم و آن این که در برخى از اخبار معتبر تقوا را به آبى که در نهرى جریان دارد تشبیه و طبقات و انواع سه گانه تقوا را نیز به درختان گوناگون و رنگارنگى که در کنار این نهر نشانده شده است تشبیه نموده‏اند که هر یک از این درختان به تناسب ریشه و برگ و شاخه از آب نهر بهره مى‏گیرند و به میزان قدرت و جوهر و طبع و لطافت خود از آن سیراب مى‏شوند و رشد و نمو مى‏کنند و از منافع و ثمرات آن تمام مردم استفاده مى‏برند و در حقیقت تقوا به منزله‏ى منبع نیرو و مایه‏ى حیات هر موجود زنده است که با ریشه ها و اساس تمام معارف و علوم فنون و شئون مختلف ادارى و اجرائى رابطه مستقیم دارد و موجب رشد و ترقى همه فضائل و کمالات انسانى به شمار مى‏رود.
این مطالب که گفتیم شعر نیست که یافتیم بلکه حقیقتى است بس عظیم و کلام گهربار امام صادق(ع)به این معناى دقیق پر ارزش دلالت روشنى دارد چنان که فرمود:
«تقوا به مثابه‏ى آبى است که در نهرى جارى است و این انواع سه گانه تقوا(که نام بردیم)به منزله‏ى درختانى هستند که در کنار نهر آبى نشانده‏اند و داراى رنگهاى مختلف و جنسهاى گوناگونى مى‏باشند و هر درختى از شیره‏ى این آب نهر، به قدر اقتضاى ذات خود و طبیعت و جوهر و لطافت و سختى خویش از آن بهره مى‏برد و به صورت شاخه و ساقه و برگ و شکوفه و میوه در مى‏آید چنان که خداوند در قرآن مى‏فرماید:
«صوان و غیر صنوان یسقى بماء واحد و یفضل بعضها على بعضا على بعضا فى الاکل…» 9 «درخت خرمایى که از یک ریشه رویده و از یک آب سیراب مى‏شوند و برترى دادیم برخى از آنها را بر بعضى دیگر در خوردن…».
پس تقوا نسبت به طاعات به منزله‏ى آب است نسبت به درختان و طبیعتهاى مختلف درختان و میوه‏ها در رنگ و طعم به منزله‏ى اندازه ایمان افراد است پس کسى که در درجه‏ى عالى ایمان باشد و جوهر و ذات صاف و با صفائى داشته باشد به همان نسبت پرهیزگارتر مى‏باشد و نیز کسى که تقواى بیشترى داشته باشد به همان اندازه خالص‏تر و پاک‏تر و در نتیجه تقرب چنین کسى به خداوند زیادتر است و هر عبادتى که براساس تقوا بنیان نشده است هیچ اثر وجودى بر آن مترتب نیست چنان که خداوند مى‏فرماید:«افمن اسّس بنیانه على تقوى من اللّه و رضوان خیر ام اسسّس بنیانه على شفا جرف هار فانهار به فى نار جهنّم» 10 یعنى«آیا کسى که مسجدى براساس تقوى و خدا پرستى تأسیس کرده و رضاى حق را طالب است مانند کسى است که بنایى بر پایه‏ى سستى در کنار سیل بسازد که رود به ویرانى کشد و عاقبت آن بنا از پایه به آتش دوزخ افتد؟ 11
عوامل پیدایش تقوا

یکى از مسایل مهمى که در رابطه با موضوع تقوا مطرح مى‏شود علل و عوامل پیدایش تقوا مى‏باشد که یک حالت روحى و خود سازى است یعنى چه مسیرى را باید بپیماییم و چه اعمالى انجام دهیم تا تقوا پیدا شود؟بررسى دقیق قرآن و اخبار وارده به خوبى نمایانگر جنبه‏هاى مختلف این مساله مى‏باشد.در قرآن مجید متجاوز از 30 آیه در سوره‏هاى گوناگون ضمن طرح مسائل بسیارى این مسأله را مورد بررسى قرار داده است چنان که اخبار متعددى در کتب معتبر احادیث به جنبه‏هاى مختلف آن نظر دارد.
در تمام این آیات و اخبار این حقیقت مشترک است که تا انسانها کاملا در محور(اللّه)قرار نگرفته و سیر دقیق در مسیر(اللّه)با عمل به قوانین اسلامى نداشته باشند حقیقت تقوا به معناى واقعى کلمه حاصل نمى‏گردد چون تقوا معنایى است به اصطلاح (مقول بالتشکیک)و داراى شدت و ضعف، هر اندازه که تقرب بخدا زیادتر باشد و عمل به قوانین و فرمانهاى پروردگار دقیق‏تر انجام بگیرد به همان اندازه نیز تقوا بیشتر است.چنانکه عکس این رابطه در مورد مخالفت و عصیان به اوامر خداوند بعینه تحقق پیدا مى‏کند.
ما در این‏جا اجمالى از موارد اسباب پیدایش تقوا که حدود 11 مورد هستند و در بررسى تفضیلى قرآن مجید به دست مى‏آید از نظر خوانندگان مى‏گذرانیم:
1-احساس این که انسانها خالقى دارند و باید آنرا پرستش کرد و عبادت او نمود حالتى در انسان ایجاد مى‏کند که منتهى به تقوا مى‏گردد چنان که مى‏فرماید:
«اى مردم پرستش کنید خداى خود را که شما و نسلهاى قبل از شما را آفریده است شاید(بدینوسیله) تقوا پیدا کنید» 12
2-عمل به قوانین اسلامى باعث پیدایش تقوا است چنان که در قرآن مجید مى‏فرماید:«آنچه(از قوانین و اوامر در قرآن مجید)به شما دادیم با کمال قدرت و قوت بگیرید و دقیقا آنرا عمل کنید و آنچه را که قرآن متضمن او است یاد آور باشید و از آنها غفلت نکنید تا شاید حالت تقوا در شما پدید آید». 13
3-اجراى حدود الهى و قوانین جزائى و عمل به قانون«قصاص»در اسلام نمایانگر پیدایش تقواى اجتماعى در جامعه‏هاى اسلامى است چنان که میفرماید:
«و لکم فى القصاص حیاة یا اولى الالباب لعلکم تتّقون» 14 «اى صاحبان خرد، حیات و زندگى جامعه اسلامى با قصاص و مجازات مجرمین تأمین مى‏شود آن را عملى سازید»زیرا مسلم است مصونیت جامعه از فساد و قتل و کشتار و هرج و مرج وقتى حاصل مى‏شود که فرد فرد جامعه به صورت عیان حس کنند که این قبیل اعمال ناشایست که مستقیما آسایش و راحتى افراد جامعه را جدّا مورد مخاطره قرار میدهد مورد مجازات واقع شده بدون کیفر نمى‏مانند و براى دیگران نیز باعث عبرت شده در نتیجه، تقواى اجتماعى تثبیت مى‏گردد.
4-عمل به قوانین«صیام»در اسلام موجب پیدایش تقوا است زیرا طبیعى است کسى دستور خدا را با وجود زحمت و مشقت فوق العاده آن عمل کند و گرسنگى و تشنگى را خصوصا در مناطق گرم و جلو آفتاب سوزان، بر خود هموار نماید این مطلب حکایت از اطاعت محض از فرمان خداى خود مى‏کند که تقوا را به درستى تفسیر مى‏نماید:«کتب علیکم الصیام کما کتب على الذّین من قبلکم لعلکم تتّقون»«بر شما مسلمانان روزه گرفتن واجب است چنان که بر کسانى که قبل از شما بودند واجب بود تا شاید تقوا تحصیل کنید. 15
از این رو در برخى از روایات از روزه، به عنوان تقوا و سبب تقوا تعبیر شده است.
5-احساس این مسأله که خدا یکى است و جز او خالقى وجود ندارد، انسانها را به تقوا مى‏رساند پس باید این احساس عالى را در سطح فکر و اندیشه‏ى خویش به وجود آوریم چنان که خدا از قول پیامبران گذشته از قبیل هود و صالح و نوح و لوط و شعیب و الیاس و سایر انبیاء نقل مى‏کند که همه آنان افکار امت خویش را به یگانگى خداوند توجه داده جدا آنان را به مطالعه در این مسأله و پرستش خداى یگانه دعوت مى‏کردند چنان که قرآن مجید از قول هود چنین نقل مى‏کند:
«ما فرستادیم هود را به قوم عاد و او به قوم خود گفت:«اى قوم خداى خود را بپرستید و جز خداى یگانه موجودى نیست آیا شما تقوا را پیشه مى‏سازید 16 » یعنى اگر مطالعه‏ى شما در طبیعت و مظاهر شگفت انگیز آن به این منتهى گردد که جز خدایى مدبّر و مدیر و خالق وجود ندارد به این معنى که شما به وحدانیت خدا قائل باشید قهرا حالت تقوا در شما پیدا مى‏شود و فرمانهاى الهى را مو به مو اجرا کرده بر او عصیان نمى‏ورزید.
و نظیر همین کلام از زبان سایر پیامبران در قرآن مجید در سوره‏هاى 26 آیه‏ى 105 و 124 و 161 و سوره‏ى 37 آیه 124 و سوره‏ى 23 آیه‏ى 32 و 23 و…وارد شده است که به صراحت مى‏رساند که این، سنت الهى است و یکى از طرق پیدایش تقوا در افراد جامعه.
6-تدبر در این که چه موجودى سفره‏ى عظیم گیتى-از زمین و آسمان-را براى تمام موجودات به خصوص انسانها گسترده است که رایگان از آنها بهره مند مى‏گردند و انواع نعمتها از شنوایى و گویایى و بینایى را به موجودات داده است و آنها را از عدم به وجود آورده است.
آیا این تدبر کافى نیست که ما را متوجه روزى دهنده‏ى قابل ستایش بکند و حالت تقوا را در انسان ایجاد کند چنان که خداوند در سوره‏ى یونس مى‏فرماید: «قل من یرزقکم من السماء و الارض امّن یملک السمع و الابصار و من یخرج الحىّ من المیت و یخرج المیت من الحىّ و من یدبر الامر فسیقولون اللّه فقل افلا تتقون»«بگو(اى پیامبر)اگر از آنها سوال کنید چه کسى به شما از آسمان و زمین روزى مى‏دهد؟و کیست مالک شنوایى و بینایى؟و کیست آن که زندگى و حیات را(در بهاران)در درختان خشک و پژمرده- پدید مى‏آورد؟و مرگ و پژمردگى را(در فصل پاییز و زمستان)از حیات و نشاط به وجود مى‏آورد؟و کیست آن که چنین تدبیر مى‏کند؟حتما پاسخ مى دهند که آن(اللّه)مى‏باشد پس در این صورت چرا تقوا را پیشه نمى‏سازید؟» 17
8-خداوند علاوه بر جنبه‏ى خالقیت بر تمام موجودات جنبه ربوبیت نیز دارد به این ترتیب که اعضاى و جوارح و سایر قواى داخلى و خارجى را که نیاز مبرم هر موجود زنده‏یى است در او قرار مى‏دهد و موجود را به سوى آن هدایت مى‏کند.
مطالعه‏ى این جنبه در موجودات این که پرورش دهنده و پروردگار موجودات کیست؟مسلما ما را به اطاعت از او و ایجاد تقوا در برابر فرامینش راهنمایى مى‏کند 18 چنان که در سوره‏ى مومنون مى‏فرماید:«قل من رّب السموات السبّع و ربّ العرش العظیم سیقولون للّه قل افلا تتقّون»«بگو(اى پیامبر)پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ خدا کیست؟به زودى مى‏گویند مال خدا است بگو پس آیا تقوا پیشه نمى‏سازید؟»
9-بموجب این آیه شریفه:فکیف تتّقون ان کفرتم یوما یجعل الولدان شیب»«چگونه تقوا را پیشه مى‏سازید اگر شما منکر روز رستاخیز باشید که در اثر شدت و فشار و سختى، اطفال را به صورت پیران در مى‏آورد»حالت تقوا و اطاعت از خدا و ترس از گناه و آلودگى با حالت کفر و بى‏دینى و لاابالى‏گرى سازگار نیست پس ادعاى برخى از افراد در عدم تنافى مکتب مارکسیسم و به طور کلى ماتریالیسم با تقواى اجتماعى و نوعى اخلاق و خوددارى از گناه و انحراف هرگز صحیح نمى‏باشد.
نتیجه این که حالت تقوا در صورتى در انسان پیدا مى‏شود که انسان عقیده به معاد و روز رستاخیز داشته باشد تا ملاحظه‏ى حساب و کتاب و مجازات و رسیدگى به کیفر اعمال خود را از گناه و آلودگى(که هر انسانى مطابق غریزه به آنها متمایل مى‏باشد) نگاه دارد.
10-مسلم بودن این پدیده از نظر تاریخى که فردى از جنس بشر در دورانى از تاریخ پیدا مى‏شود که رسول بوده واسطه بین خلق و خالق بوده باشد و مردم را از خداى یکتا بترساند به تنهایى مى‏تواند سبب عقیده به مبدأ و باعث پیدایش تقوا نسبت به او باشد.
چنانکه در قرآن مجید خداوند در سوره‏ى 7/63 مى‏فرماید:«…او عجبتم ان جاءکم ذکر من ربکّم على رجل منکم لینذرکم و لتتقوا و لعلّکم ترحمون»« آیا تعجب مى‏کنید از این که قرآنى از طرف خداوند بر مردى نازل شود که از جنس خود شما مى‏باشد تا شما را بترساند و در نتیجه شما تقوا پیدا کنید تا شاید مورد رحمت قرار گیرید…»
11-مطالعه‏ى آثار خلقت و نشانه‏هاى بارز آفرینش از قبیل اختلاف شب و روز و بررسى اسرار موجودات همه و همه مى‏تواند سبب توجه به آفریدگار حکیم و توانا و…گردد و در نتیجه انگیزه طبیعى پیدایش حالت تقوا در روح انسانها شود چنانچه آیه‏ى 187 از سوره دوم و آیه‏ى 16 از سوره‏ى 1 دلالت بر آن دارد.
نتیجه‏ى مطالب بالا این شد که تقوا یک حالت روحى و نوعى سیر به سوى(اللّه)مى‏باشد که به مجرد اراده و یا تنها با به زبان آوردن آن در روح انسان حاصل نمى‏شود بلکه نیاز به مقدماتى دارد و آن مقدمات شامل مبانى اعتقادى و ایمانى از قبیل اعتقاد به توحید و پرستش و عمل یک سلسله تکالیفى است که براساس ایمان انجام مى‏گیرد این مسأله را ما از نظر قرآن تا اینجا بررسى کردیم و اینک لازمست از نظر اخبار و احادیث نیز مورد بحث قرار دهیم:
اساس پیدایش تقوا در گفتار پیشوایان اسلام

این حقیقت روشن است که انسانها در جهت استقلال و بى‏نیازى مادّى و معنوى خویشتن به حرکت تکاملى خود ادامه مى‏دهند و شب و روز به دنبال این گمشده مى‏گردند و تلاش بى‏امان خود را براى به دست آوردن این به کار مى‏برند منتها در تطبیق آن در خارج، چه بسا دچار اشتباهاتى مى‏شوند.
برخى از کوته فکران بى‏نیازى حقیقى را در بى نیازى مالى از دیگران و جمع ثروت و تکاثر و تفاخر مى‏دانند و بعضى دیگر عزت و احترام و غناى ذاتى را در وابستگى عشره‏یى دانسته و هر چه افراد عشره بیشتر باشد همان اندازه نیز خود را بى‏نیازتر فرض مى‏کنند چنان که گروهى دیگر نیز غنا را در رابطه با مناسبات بشرى و انس و الفت با سایرین تصور مى‏کنند و لکن از نظر رهبران اسلام هیچ کدام از موارد مزبور، در ایجاد غناى واقعى تأثیر عمیق ندارند و بمنزله‏ى سرابى است که انسانها را گول مى‏زند و حقیقتى پایدار ندارد.
حال جاى این سوال باقى است که این غناى روحى و اطمینان خاطر به چه طریقى پدید مى‏آید؟در پاسخ این سوال باید گفت که تنها با اتصال به سرچشمه‏ى کل هستى مى‏توان از دستیابى و بى‏خاصیت بودن وجود انسانها جلوگیرى کرد و این معنا هنگامى حاصل مى‏شود که هر انسانى وابستگى وجودى خویش را به خوبى درک کند و این احساس عمیقا در اندیشه‏ى وقتى بوجود مى‏آید که بداند که آفریدگارى دارد شنوا و گویا و دانا و مدرک و آنرا با تمام وجود درک کند در این صورت است که از غیر خود کاملا قطع امید مى‏کند و تنها به او وابسته مى‏شود و توکّل به او پیدا مى‏کند و به یاد مرگ خویش مى‏افتد و در نتیجه تقواى واقعى خدایى در روح او پدید مى‏آید.
على(ع)فرمود:
«اتقوا اللّه الذّى ان قلتم سمع و ان اضمرتم علم و بادروا الموت، ان هربتم ادرککم و ان قمتم اخذکم و ان یستیموه ذکرکم» 19 «بترسید از خدایى که این صفات را دارد اگر حرفى بزنید حرف شما را مى‏شنود و اگر آن را مخفى بدارید مى‏داند و به سوى مرگ خویش گام سریع بردارید و اگر از آن فرار کنید شما را درک مى‏کند و اگر در مورد مرگ توقف کنید و بایستید شما را در برمیگیرد و اگر آن را فراموش کنید شما را یاد آورى مى‏کند بردبارى تنها این نیست که انسان در مقابل شدائد و مشکلات روزمره‏ى زندگى، مقاومت کند یا تحمل در برابر زیانهاى مالى و جانى و خانوادگى داشته باشد، البته این نوع بردبارى در اسلام نیکو است و لکن بردبارى براى پیدایش تقوا و مبارزه با کیش شخصیت و تحمّل در مقابل هواهاى نفسانى و جلوگیرى از طغیان خواهشهاى بى‏حد انسان و گسترش آن(صبر بر تقوا)یکى از اقسام مهم صبر بوده و بسیار با ارزش مى‏باشد زیرا این نوع بردبارى ما را از یک سلسله مصیبتهاى بزرگ نامحدود و عذاب و خشم و غضب خداوند جلوگیرى مى‏کند از این رو در نهج البلاغه على(ع)صبر و تحمل در برابر پیدایش تقوا در دنیا را با صبر و تحمل بر عذاب خدا در روز رستاخیز مقایسه مى‏کند و صبر در مقابل تقوا را خیلى آسانتر از صبر و تحمل عذاب پروردگار مى‏داند چنان که مى‏فرماید:
«یا ایها النّاس اتقّوا اللّه فانّ الصبر على التقّوى اهون من الصبر على عذاب اللّه»یعنى«اى مردم تقوا را پیشه خود سازید زیرا تحمل و صبر در مقابل پیدایش حالت تقوا براى شما در دنیا خیلى آسانتر از تحمل شما در برابر عذاب پروردگار در سراى دیگر است».
ممکن است برخى تعجب کنند که چطور تقوا را زیر بناى تمام اعمال فردى و اجتماعى امت اسلامى محسوب مى‏داریم؟و این اندازه به آن اهمیت مى‏دهیم ولکن مطالعه‏ى کلمات پیشوایان دینى حقیقت بالا را کاملا به ثبوت مى‏رساند آنجا که على(ع)در موارد متعددى حتى در بستر بیمارى، در آخرین لحظات حیات خود با چنان سوز دلى مردم مسلمان را مخاطب ساخته مى‏فرماید:
«من شما را به تقوا در برابر آفریدگار وصیت مى‏کنم آفریدگارى که شما و همه موجودات را آفریده و برگشت شما به سوى او است و موفقیت شما در امور، مربوط به او بوده و تقرب به او آرزوى هر فردى از انسانها است تا آن جا که علت تقواى انسانها را چنین توجیه مى‏کند:«…فان تقوى اللّه دواء قلوبکم و بصر عمى افئدتکم و شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم و طهور دنس انفسکم و جلاء غشا ابصارکم و امن فزع جائکم و ضیاء سواد ظلمتکم» یعنى«تقوا در مقابل خداوند دواى تمام دردهاى قلبى شما است و باعث بینایى قلبهاى شما و شفا دهنده‏ى مرضهاى جسمى شما و اصلاح کننده‏ى فساد سینه‏هاى شما، حافظ پاکى روح شما و زداینده تمام ناپاکیهاى نفسهاى شما و جلا دهنده‏ى دیده‏هاى باطنى شما و نجات دهنده از دردها و گرفتاریها و روشن کننده از ظلمت نادانى و جهل و سایر صفات رذیله روحى شما مى‏باشد. 20
چنان که مشاهده مى‏کنید امام درست دست روى نقطه‏ى اصلى دردها و گرفتاریها و منشأ تمام بدبختیهاى فردى و اجتماعى امت اسلامى گذارده، صحبت از دوا و شفاء و بینایى و پاکى و صلاح انسانها مى‏کند و زیر بناى آن را تحصیل تقوا شمرده و آن را کلید دست یابى به سعادت و نیکبختى انسانها مى‏داند.
از این رو آن حضرت باز در جاى دیگر تقوا را به عنوان زمام تمام خوشبختیها و قوام آن معرفى مى‏کند و مى‏فرماید:«انّى اوصیکم بتقوى اللّه فانهّا الزمّام و القوام فتسمکوا بوثایقها… 21 »«من تمام انسانها را به تقوا توصیه مى‏کنم زیرا او بمنزله‏ى زمام تمام سعادتها بوده و مایه‏ى قوام و استحکام و تعادل زندگى بشرى مى‏باشد پس به آن چنگ بزنید».
آثار فردى و اجتماعى تقوا

در موضوع تقوا تاکنون مسائلى مطرح گردید اینک لازم است بدانیم که وجود تقوا(یعنى ملاک برترى فردى بر فرد دیگر و جامعه‏یى بر جامعه دیگر و موجب صلاحیت در انتخاب و تصدى امور و پستها )را در افراد و اطرافیان خود چگونه شناسایى کنیم؟ و آثار و علائم تقوا چیست؟که با احراز و عدم احراز آنها در شخصى بدانیم تقوا و صلاحیت روحى و عملى را دارد یا نه؟
مطالعه‏ى مجموع اخبار و روایات و آیات قرآن در موضوع تقوا، ما را به یک سلسله آثار و علائم راهنمائى مى‏کند که قبل از بررسى آنها، توجه خوانندگان را به یک نکته‏ى مهم جلب مى‏کنیم و آن این که معادله‏ى زیر بین تقوا و علائم آن به این ترتیب تنظیم مى‏گردد که:
کسانى که داراى تقوا هستند این علائم و صفات را دارا مى‏باشند و لکن این طور نیست که هر موقع از این آثار در کسى وجود داشته باشد حتما تقوا را دارد (و باصطلاح علم منطق اینها لازم اعم تقوا مى‏باشند).
واضح است که صفاتى از قبیل ایمان و وفاى به عهد و انفاق در راه خدا و صبر و…، وقتى ارزش واقعى خود را دارد که همراه با تقوا باشد زیرا مغز تمام این افعال خدا پسندانه تقوا و محور آن مى‏باشد چنان که در قرآن مجید چنین آمده است:
-«آرى هرکس به عهد خود وفا کند و خدا ترس و پرهیزگار باشد که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» 20
».-«چنان که چند بار با تو عهد صلح و مسالمت بستند(مانند یهودان بنى قریضه)عهد ترا در هر مرتبه شکستند و در حفظ عهد با تو، راه تقوا نپیمودند 21 (و دشمنان اسلام و مشرکان مکّه را یارى کردند).
-«…اما آن کس که در راه خدا)انفاق مى‏کند و به پرهیزگارى پیش گیرد و جزاى نیک الهى را تصدیق کند ما هم البته کار او را(در دو عالم)سهل و آسان مى‏گردانیم… 22 ».
-«…و محققا اگر آنان ایمان آورند و پرهیزگار شوند بهره‏یى که از خداوند نصیب آنها شود بهتر از هر چیز خواهد بود 23 ».
-«…اگر صبر پیشه کرده پرهیزگار شوند(البته ظفر یابند)که ثبات و تقوا سبب قوت اراده در کارها است…. 24 »
چنان که ملاحظه مى‏کنید تمام این صفات در مدار تقوا داراى ارزش واقعى هستند حتى اگر آنها از یهود و نصارى و دشمنان اسلام از کفر و دشمنى خود با اسلام دست بر دارند به خدا ایمان آورند، تقوا را پیشه سازند و به محور تقواى واقعى بر گردند قطعا گام به دایره‏ى سعادت و نیکبختى گذارده‏اند:
-«…چنانچه اهل کتاب ایمان آورند و تقوا پیشه کنند البته گناهانشان را مستور سازیم و محققا آنها را در بهشت پر نعمت داخل مى‏گردانیم 25 »
ولکن آنان قدم در راه سعادت و نجات نمى‏گذارند از این جهت که آنان تنها، دل به زندگى دنیا بسته‏اند و در چهار چوب محدود مادّیت غوطه‏ورند و به تعبیر قرآن زندگى این دنیا در نظر کفار تزیین شده آنان گروندگان به خدا را مسخره مى‏کنند:
-«حیات دنیا و متاع دنیا در نظر کافران، جلوه نموده که اهل ایمان را مسخره مى‏کنند ولى مقام تقوا پیشگان روز قیامت برتر از کافران است و خدا به هر که خواهد روزى بى‏حساب بخشد… 26 ».
تقوا و امتیازات خانوادگى و قبیله‏اى

یکى از ویژگیهاى برجسته اسلام در برابر ادیان کنونى این است که اسلام تمام امتیازات خانوادگى، قبیله‏یى عشیره‏یى و طبقاتى را به کلى لغو کرده است.
اسلام وابستگى پدر و پسرى و پدر و مادرى و همسرى و سایر علاقه‏هاى خویشاوندى را در تصدى امورى که نیاز به صلاحیت و تقوا دارند بدون اثر اعلام کرده است حتى زنان پیامبر به جهت همسر پیامبر بودن باعث ترجیح و موجب برترى و تصدى امرى و احراز مقام و حق تقدمى نیستند چنان که در قرآن مجید سوره‏ى 33 خطاب به همسران پیامبر مى‏فرماید:
«…یا نساء النبى لستن کاحد من النسّاء ان اتقیتنّ فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروف»«اى همسران پیامبر شما مثل سایر زنان نیستید اگر خدا ترس و پرهیزکار باشند پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید مبادا آن که دلش بیمار(هوى و هوس)است به طمع افتد(بلکه متین)و درست سخن گویند…»
منظور این آیه این نیست که همسران پیامبر شما مثل زنان در مورد تقوا فرقى دارند بلکه شاید منظور اصلى خطاب به زنان پیامبر این است که مسلمانان را متوجه یک توطئه سیاسى که ممکن است در امر حکومت و تصدى امور مملکتى رخ دهد و آن این که برخى از فرصت طلبان و مغرضان از نرمش سخنان آنها سوء استفاده کنند و در پوشش طرفدارى از همسران پیامبر، آنان را آلت دست اغراض جاه طلبانه خویش قرار دهند چنان که طبق تواریخ معتبر شیعه و سنى این توطئه بعد از رحلت پیامبر در جنگ جمل پیش آمد و کلمات گهربار على(ع)در نهج البلاغه در موارد متعدد باین مسأله اشعار دارد که مسلمانها را به آن یاد آورى کرده است که از حوصله‏ى بحث ما فعلا خارج است.
تقوا و مقاومت

افراد با تقوا همواره بردبار و نیرومند در مقابل دشمنان و توطئه‏ها و حیله‏هاى گوناگون آنان به خوبى هوشیار و در برابر آنها مقاومت مى‏نماید و از وسوسه‏ى دشمن نمى‏هراسد زیرا در رابطه‏ى مستقیم با موجودى قادر و کامل و آفریننده و منتقم مى‏باشد که بر هر چیزى قدرت دارد 27 و اشیا را از عدم به هستى مى‏آورد و با اتکاء به این قدرت کوبنده هر قدرت متجاوز را در هم مى‏گوبد از این رو در قرآن کریم مى‏خوانیم:
«…و انّ تتقوا لا یضرکم کیدهم شیئا ان اللّه بما یعلمون محیط».یعنى«اگر صبر کنید و تقوا پیشه سازند(خداوند به شما مدد مى‏رساند)دشمنان به شما ضرر نمى‏رسانند(زبرا)خداوند به آنچه که انجام مى‏دهند احاطه دارد». 28
«بلى اگر شما صبر و ایستادگى در جهاد پیشه کنید و پرهیزگار باشید هنگامى که کافران بر سر شما شتابان و خشمگین بیایند خداوند پنجهزار فرشته را(با پرچمى که نشان مخصوص سپاه اسلام دارد)به مدد شما فرستد.»
البته ناگفته پیدا است که این آیه، به این معنى نیست که مسلمانان باید بدون فکر و اقدام در نجات خود باشند و تنها به امید فرود فرشتگان امدادى خداوند، روز شمارى کنند بلکه خداوند این کمک را در موارد ضرورى یعنى جایى که فداکارى و جانبازى مسلمانها در تمام ابعاد و زمینه‏ها براى پیروزى بر دشمن انجام گرفته ولکن قدرت دشمن بقدرى زیاد و پیچیده است که نه تنها صفوف متشکل مسلمانها در خطر نابودى است بلکه اسلام عزیز نیز روبرو با خطر جدى نابودى مى‏باشد در این صورت است که لطف و رحمت پروردگار و وعده‏ى کمک به حق و بندگان صالح و مستضعف تحقق پیدا مى‏کند چنان که خداوند در قرآن مجید مى‏فرماید:
«و لقد نصرکم اللّه ببدر و انتم اذلّة فاتقوا اللّه لعلکم تشکرون» 29 یعنى«خداوند به شما که در جنگ بدر شکست خورده و ذلیل شده بودید یارى کرد پس تقوا داشته باشید تا شاید سپاسگزار باشید(یعنى کمک خداوند به جهت تقوا و توکل به خدا متوجه شما است).

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ب.ظ ]




حقيقت تقوا از نگاه قرآن

تقوا چيست؟
تقوا به معناي حفظ كردن خويشتن از چيزي است كه انسان از آن مي ترسد. اين واژه از ريشه وقي گرفته شده است كه به معناي حافظ و سپر است. انسان براي آن كه خود را از زيان جنگ حفظ كند و آثار شمشير و نيزه و تير را از خود دفع سازد تن را به سپر مي سپارد تا وي را نگه دارد و آسيبي به او نرسد.

تقوا در اصطلاح شرعي به معناي نگه داري نفس از چيزي است كه موجب گناه مي شود و گرفتار خشم و غضب الهي مي گردد. براي دست يابي به مقام تقوا و رهايي از خشم الهي شخص مي بايست از هر آن چه خداوند از آن بازداشته است پرهيز كرده و به هر چه فرمان داده انجام دهد. بنابراين تعريف تقوا به ترك و پرهيز از آن چه نهي كرده و بازداشته است، تعريف جامعي نيست؛ چنان كه ترجمه آن به پرهيز و پرهيزگاري بيانگر معنا و مفهوم قرآني آن نمي باشد؛ اگر چه حتي در اين تعريف پرهيزگاري را به معناي ترك برخي مباحات نيز معنا كرده و ترك آن را كمال تقوا قرار دهيم؛ زيرا تقوا درحقيقت، چيزي جز حركت در راه راست و صراط مستقيم نيست كه اين راه دربردارنده همه آن چيزي است كه ما از آن به دين ياد مي كنيم؛ از اين رو مي توان تقوا را در اصطلاح و فرهنگ قرآني به معناي عمل به دين دانست و يا پا از اين فراتر نهاده و تقوا را به معناي دين داري در حوزه ايمان و عمل دانست. بنابراين مي توان گفت كه در مفهوم قرآني تقوا در همان معناي دين داري به كار رفته است و متقي همان دين دار است كه در حوزه هاي مختلف خود را به اشكال گوناگوني نشان مي دهد.

آثار و كاركردهاي اجتماعي تقوا
اگر تقوا را همان دين داري معنا كنيم مي توان همان آثار و كاركردهايي كه براي دين داري در همه حوزه ها برشمرده مي شود، براي تقوا بيان كرد. از اين رو مي بينيم كه در كتاب وزين فرهنگ قرآن نوشته آيت الله هاشمي رفسنجاني و برخي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، بيش از 119 اثر و كاركرد براي تقوا برشمرده شده كه همان كاركردها و آثار دين در همه حوزه هاي پيش گفته است. اين گونه تعامل با موضوع تقوا، خود بيانگر اموري چند از قبيل ارزش و اهميت تقوا و نيز معناي عام و فراگير تقواست كه مي توان آن را مترادف دين داري دانست.

در اين جا تنها به كاركردهايي اشاره مي شود كه تقوا در حوزه عمل اجتماعي و هنجاري به جا مي گذارد و آثار آن به طور مستقيم خود را نشان مي دهد.

اتحاد، محصول تقوا
از جمله كاركردهايي كه قرآن براي تقوا برمي شمارد اتحاد و وحدت در ميان مسلمانان است؛ زيرا تقوا زمينه ساز تمسك به حبل الله و نيل به وحدت و اتحاد اجتماعي جامعه اسلامي و امت قرآن است.

خداوند در آيه 102 و 103 سوره آل عمران درباره كاركرد تقوا در اين حوزه مي فرمايد: يا ايهاالذين آمنوا اتقواالله حق تقاته… و اعتصموا بحبل الله جميعاً ولاتفرقوا؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد تقواي الهي را به نحو احسن و كمالي آن به جا آوريد… و همگي به ريسمان الهي تمسك جوييد و متفرق نشويد.

در حقيقت تقواي الهي در حالت كمالي آن تمسك به ريسمان الهي است كه در روايات از آن به قرآن و عترت و سنت ياد شده است. بنابر تفسير يادشده از حبل الهي، مسلمان متقي مي بايست به حبل الهي تمسك جويد كه همان دين است؛ از اين رو گفته مي شود كه تقوا همان دين داري است و كسي كه دين داري و تقوا را پيشه خويش كند به وحدت دست مي يابد؛ زيرا در اين حالت در حوزه بينشي و نگرش و عمل مي بايست در چارچوب دين (قرآن و سنت و عترت) عمل و حركت كند و از آن جايي كه وحدت نيز چيزي جز يگانگي در بينش و نگرش و روش نيست، به خودي خود اتحاد پديدار مي گردد و اختلافات به كناري مي رود.

جامعه اي كه بر پايه تقوا استوار است به وحدت و اتحاد دست مي يابد و از آثار آن برخوردار مي شود. از اين روست كه خداوند مي فرمايد: ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاتقون فتقطعوا امرهم بينهم زبراكل حزب بمالديهم فرحون؛ اين امت اسلام، امت واحد و هم هدفي است و من پروردگار شمايم پس، از من تقوا گيريد ولي مردم، دين و كتابي را كه به وسيله پيامبران به آنان عرضه شده بود قطعه قطعه كرده و هر يك به بخشي ايمان و به بخشي ديگر كافر شدند و دين را اين گونه در ميان خويش تقسيم كردند و هر يك بخشي را گرفتند و به همان شادمان شدند. (مؤمنون آيه 52 و 53)

در اين آيه به خوبي بيان شده است كه مردم چون تقواي الهي را پيشه نكردند و هر يك به بخشي از دين عمل كردند و بخشي را فرو گذاشتند و هر يك به آن بخشي كه عمل مي كردند افتخار كرده و آن را درست و كامل دانستند، همين امر موجب شد تا خود گروه گروه شوند و اتحاد و وحدت در دين و روش از ميان آنان رخت بربندد.

بنابراين عمل به دين يعني تقواي الهي داشتن كه خود زمينه اي براي اتحاد و وحدت در هدف و روش است و دوري از تقوا يعني فروگذاري بخشي از دين و عمل به بخشي از آن كه در نتيجه آن هر يك تنها به آن بخشي كه عمل مي كنند، باور داشته و بدان شاد شده و ديگران را منكر مي شوند و تخطئه مي كنند و اين گونه است كه جامعه دچار تشتت و اختلاف مي گردد. اين درحالي است كه اگر به ريسمان الهي و حبل خداوندي تمسك مي كردند و به همه قرآن و سنت و عترت عمل كرده و وفادار بودند؛ وضعيت ايشان اين گونه نمي شد.

تقوا و دوري از التقاط
كساني كه به بخشي از دين ايمان آورند و بدان عمل كنند، در حقيقت از دين واقعي دور شده اند و اين مسأله موجب مي شود تا در برخي از مسايل زندگي خويش به اموري بيرون از دين تمسك جويند و گرفتار انديشه و عمل و روش التقاطي گردند. از اين روست كه خداوند به نقش تقوا در دوري از التقاط اشاره مي كند و بيان مي دارد كه چگونه فقدان تقوا موجب مي شود تا كساني كه به دين كامل عمل نمي كنند دچار التقاط شده و از انديشه هائي چون انديشه هاي جاهلي استفاده مي كنند و از دين كامل دور مي شوند (بقره آيه 189)

در صحنه عمل اجتماعي نيز شخص غيرمتقي به جهت عمل نكردن به دين كامل، دچار ناهنجاري مي شود كه از آن جمله مي توان به افساد در جامعه و طبيعت (بقره آيه 205 و 206 و شعرا آيه 179 تا 183) تجسس در كارهاي ديگران (حجرات آيه12) تجاوز به حقوق ديگران (مائده آيه 2) و دادن نام هاي زشت (همان) اشاره كرد كه چگونه تحت تأثير بي تقوايي صورت مي گيرد؛ زيرا كساني كه اهل تقوا و دين داري هستند همواره از رفتار نابهنجار در حوزه عمل اجتماعي خودداري مي كنند. چون دين از آن ها بازداشته و يا خواستار عمل به هنجارها و رفتار پسنديده شده است و شخص دين دار و متقي مي كوشد تا بر پايه آن ها عمل كند. از اين روست كه جامعه دين دار و متقي جامعه اي است كه نابهنجاري ها در آن يا ديده نمي شود و يا به شكل پديده اجتماعي در آن بروز و ظهور ندارد.

دستاوردهاي جامعه باتقوا
جامعه اي كه تقوا در آن به رشد و بالندگي رسيده است از طاغوت و بندگي حكومت هاي فاسد و باطل رهايي مي يابد و هرگز دچار آن نمي شود. (زمر آيه 16 و 17) ظلم و بي عدالتي در آن به صورت پديده اجتماعي وجود ندارد (مريم آيه 13 و 14 و جاثيه آيه 19) و مردمانش از عجب و خودپسندي رهايي يافته (بقره آيه 206) و از گناه عيب جويي ديگران مبرا و پاك شده اند. (حجرات آيه 11 و 12) در جست وجوي عيب ديگري و يا غيبت از ايشان نيستند (همان) و در حوزه مسايل اقتصادي گرفتار كم فروشي (شعراء آيه 179 و 183) و حرام و باطل خوري و تجاوز و معصيت به حقوق ديگران (مجادله آيه 9) نيستند.

اين ها بخشي از كاركردهاي اجتماعي تقوا در آيات و آموزه هاي قرآني است كه بطور خلاصه مي توان گفت كه براساس آيات قرآني، جامعه متقي جامعه اي برتر و نمونه است كه مي بايست آن را جست و در پي تحقق آن تلاش كرد. به يك معنا تقوا در آموزه هاي قرآني چيزي جز دين داري و عمل به تمام دين نيست همان چيزي كه از آن در قرآن به حق تقاته (كمال تقوا) ياد شده است.بسيار از تقوا سخن گفته شده و مي شود. شايد سبب اهتمام ويژه به اين موضوع جايگاه و اهميتي است كه اين موضوع در نظام فكري و عملي تفكر اسلام و قرآن دارا مي باشد. اگر بخواهيم عناصر كليدي و مقومات اساسي دين اسلام را در چند چيز خلاصه كنيم؛ بي گمان پس از باورهايي كه از آن به اصول دين ياد مي شود موضوع تقواست.

هر چند كه در حوزه هاي مختلفي چون بينشي و فقهي و اخلاقي از تقوا و مراتب آن با توجه به كاركردهاي آن در هر يك از حوزه ها، سخن گفته شده است ولي بايد توجه داشت كه تقوا بيش از آن كه مسئله فقهي و اخلاقي به ويژه در حوزه فردي باشد امري اجتماعي است.

تقوا از درون و باطن و از حوزه بينشي آغاز مي شود و به بيرون و عمل اجتماعي و هنجاري كشيده مي شود.

در بينش قرآني، تقوا هم راه و هم روش و هم بينش و هم عمل است. تقوا داراي مراتبي است كه ارتباط تنگاتنگي با مراتب ايماني دارد. هر چه ايمان شخص استوارتر مي شود، تقوا در او نمودارتر مي گردد. از اين رو مي توان گفت كه تقوا بازتاب بيروني ايمان است كه در حوزه هاي مختلف اخلاقي و فقهي و هنجاري خود را نشان مي دهد. آن چه در اين نوشتار مورد نظر است، بازخواني حقيقت تقوا و آثار اجتماعي آن در حوزه عمل اجتماعي و هنجاري بر پايه آموزه هاي قرآني است.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ب.ظ ]




تقوا (معنای تحلیلی تقوا از دیدگاه شهید مطهری)
معنای دقیق تقوا

تقوا، از مهم ترین شاخص های تربیت دینی است که در معارف ناب اسلامی بسیار به آن سفارش شده است. بنا بر همین ارزش و جایگاه، بزرگان اخلاقی و پیشروان تعلیم و تربیت اسلامی نیز به مسئله تقوا بیش از هر چیز توجه می کنند. در این میان، هرکدام تعریف های گوناگونی از تقوا ارائه داده اند که «پرهیزکاری» وجه مشترک همه آنهاست. حال آنکه شهید فرزانه، استاد مرتضی مطهری که در تبیین و آشکار ساختن معارف الهی، نگرشی ژرف و دقیق داشت، با دید تیزبین و تحلیل موشکافانه خویش، این معنا را برای واژه تقوا، نارسا می داند. ایشان ضمن اینکه زبان فارسی را از داشتن واژه ای هم سنگ در برابر کلمه تقوا ناتوان معرفی می کند، در یک تعریف توضیحی، کلمه «خود نگه داری» را معادل تقوا می داند و می گوید:

تقوای از معاصی، در واقع معنایش خود نگه داری است. متقی باش؛ یعنی خود نگه دار باش. خود این، یک حالت روحی و معنوی است که از آن، تعبیر به «تسلط بر نفس» می کنند. اینکه انسان بتواند خود بر خود و در واقع، اراده و عقل و ایمانش بر خواهش ها و هوس هایش تسلط داشته باشند، به طوری که بتواند خودش را نگه دارد، این نیروی خود نگه داری، اسمش تقواست… خود را نگه داری کردن از معصیت، لازمه اش اجتناب از معصیت است و لازمه اجتناب از معصیت، خود را از لازمه معصیت ـ یعنی خشم الهی ـ نگه داری کردن است… اگر بگویند «اِتَّقِ اللّه َ» معنایش این است که خود را نگه دار از اینکه گرفتار گناه شوی و بر اثر گناه کردن، در معرض خشم الهی قرار بگیری.
پیام متن:

1. معنای دقیق تقوا، خود نگه داری است؛ یعنی انسان، نفس خود را از هر چه غیر رضایت خداست، نگه دارد.

2. خواهش های نفسانی، بدون تقوی پیشگی کنترل نمی شود، و این خود، دلیل مهمی بر اهمیت تقوی است.
اساس تربیت دینی

انسان خداجو که در امور زندگانی خویش جز به خشنودی پروردگار نمی اندیشد و از غضب و ناخرسندی یار برحذر است، همواره چشم دل، نگران می دارد تا در برابر مسائل گوناگونی که روز و شب با آنها برخورد می کند، عملی غیر از خواست پروردگار از او سر نزند و در این مسیر، مراقب اعمال خویش است. کارهایی که رضای الهی در آن نیست، به انحراف آدمی از جاده فطرت توحیدی انسان می انجامد و در مقابل، هر آنچه انسان را به محضر پرخیر ربوبی نزدیک می سازد، همانا در فطرت پاک و روح روشن او ریشه دارد. از همین رو، در آموزه های تربیتی و اخلاقی اسلام نیز به این مسئله بسیار توجه شده است که انسان در همه لحظه های عمر خویش باید مراقب احوال خود باشد، نفس را از خطر افتادن در مهلکه های انحراف و گناه و گمراهی نگه دارد و این «خود نگه داری» و مراقبه نفس همان تقوای الهی است. شهید مطهری، تقوا را محور اساسی تهذیب نفس می داند و مرکب چموش نفس را تنها در دست تقوا پیشگان، رام و راهوار معرفی می کند. ایشان در این باره می گوید:

اساس تربیت دینی، همین است که انسان، خود بر خود مسلط باشد. مگر می شود چنین چیزی که یک چیز خودش بر خودش مسلط باشد؟ اگر یک چیز، خودش یک امر بسیط باشد، که معنا ندارد خودش بر خودش مسلط باشد. این نشان می دهد که انسان دو «خود» دارد؛ یک خودش، خود حقیقی است و خود دیگرش، ناخود است و در واقع، تقوا تسلط بر ناخودی است که انسان آن «ناخود» را خود می داند. … گر انسان بتواند بر نفس خودش در آن حد مسلط باشد که بر جُبن خودش هم مسلط باشد، بر بخل و حسد و خشم و طمع و آز و حرص خودش مسلط باشد، این اسمش تقواست.
پیام متن:

حقیقت تقوا، تسلط خود واقعی انسان بر ناخود اوست و چنین تسلطی، اساس تربیت دینی اسلامی است.
تقوای برخاسته از ضعف یا قوت

سراسر عمر آدمی، میدان اجرای تقوای الهی است و هنر مردان خدا آن است که در همه حال، اهل تقوایند؛ چه زمانی که در انزوا به سر می برند و چه آن هنگام که در متن جامعه و میان مردم هستند. آنان حتی در برخورد با فراز و نشیب زندگی، به مجاهده با نفس می پردازند و به فیض رضایت الهی دست می یابند، نه آنکه کنج عزلت و راحت اختیار کنند و نفس خویش را از هر ناملایمی، یک سره خلاص کنند یا در گوشه ای، فارغ از درد و رنج و فراز و نشیب، به عبادت و کسب تقوا سر کنند. شهید مطهری، چنین تقوایی را تقوای از سر ضعف و تقوای نوع اول را تقوای از سرقوت می نامد:

… به وجود آوردن اجبار عملی برای پرهیز از گناه و آن گاه ترک کردن گناه، کمالی محسوب نمی شود. اگر توفیق چنین کاری پیدا کنیم و از این راه مرتکب گناه نشویم، البته از گناه پرهیز کرده ایم، ولی نفس ما همان اژدهاست که بوده است، فقط از غم بی آلتی افسرده است. پرهیز از گناه، آن وقت کمال محسوب می شود که انسان بدون اجبار عملی، از گناه و معصیت پرهیز کند.
پیام متن:

اجبار عملی بر ترک گناه، کمال را در پی ندارد. حقیقت تقوا، با قرار گرفتن در متن اجتماع و تمرین و برای ترک گناه و و گمراهی به دست می آید. به عبارت دیگر، تقوای حقیقی آن است که از درون آدمی بجوشد و به دست آید.
تقوا در نهج البلاغه

موضوع تقوا در میان دیگر فضیلت های تبیین شده نهج البلاغه، چون کوکبی درخشان و فروزان است. توجه امیر کلام، امام علی علیه السلام به این مرتبه والای انسانی تا آن جاست که حدود ده خطبه این کتاب گران قدر به تقوا اختصاص دارد و اوج این درخشندگی در خطبه روح بخش همّام ـ در توصیف متقین ـ به چشم می خورد. امام علی علیه السلام در این خطبه، تقوا پیشگان را گل سرسبد آفرینش معرفی می کند و می فرماید: «فَالمُتّقونَ فیها هُمْ اَهْلُ الفَضائِلِ؛ تنها تقواپیشگان در دنیا، صاحبان فضیلت هستند.» از دیدگاه آن حضرت، اهمیت تقوا چنان است که می تواند پیمودن راه نیک بختی را برای انسان هموار سازد. شهید مطهری در بیان این مطلب می گوید:

مفهوم تقوا در نهج البلاغه، مترادف با مفهوم پرهیز، حتی به مفهوم منطقی آن نیست. تقوا در نهج البلاغه، نیرویی است روحانی که بر اثر تمرین های زیاد پدید می آید و پرهیزهای معقول و منطقی از یک نگاه، سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانی است. … نهج البلاغه تقوا را به مثابه یک نیروی معنوی و روحی که بر اثر ممارست و تمرین پدید می آید و به نوبه خود، آثار و لوازم و نتایجی دارد و از آن جمله، پرهیز از گناه را سهل و آسان می سازد، طرح و عنوان کرده است… امام علی علیه السلام تصریح می کند که تقوا، چیزی است که پرهیز از محرمات الهی و همچنین ترس از خدا، از لوازم و آثار آن است. پس در این منطق، تقوا نه عین پرهیز است و نه عین ترس از خدا، بلکه نیرویی است روحی و مقدس که این امور را به دنبال خود دارد.
پیام متن:

از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، تقوا، نیرویی روحانی است که سبب پرهیزکاری و ترس از خدا و دیگر فضیلت ها می شود.
تقوا، مهار مرکب نفس

شهید مطهری، با بیان و تحلیلی دقیق از موارد کاربرد واژه تقوا در خطبه های نهج البلاغه، به شرح و توضیح ظرافت های موجود در کلام حضرت اشاره می کند و برداشتی حقیقی از معنای تقوا در نهج البلاغه را ارائه می دهد. از جمله، با ذکر بخشی از سخنان مولا علی علیه السلام از این کتاب انسان ساز درباره تقوا، این گونه توضیح می دهد:

[امام علی علیه السلام می فرماید:] همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختیار هوای نفس قرار دادن، مانند اسب های سرکش و چموشی است که لجام از سر آنها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت، اسب ها سوارهای خود را در آتش افکنند. و مَثل تقوا، مثل مرکب های رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار است و آن مرکب ها با آرامش، سوارهای خود را به سوی بهشت می برند.

در این خطبه، تقوا به عنوان یک حالت روحی و معنوی که اثرش ضبط و مالکیت نفس است، ذکر شده. این خطبه می گوید: لازمه بی تقوایی و مطیع هوای نفس بودن، ضعف و زبونی و بی شخصیت بودن در برابر محرکات شهوانی و هواهای نفسانی است. انسان در آن حالت، مانند سوار زبونی است که از خود، اراده و اختیاری ندارد و این مرکب است که به هرجا که دلخواهش است، می رود. لازمه تقوا، قدرت اراده و شخصیت معنوی داشتن و مالک حوزه وجود خود بودن است؛ مانند سوار ماهری که بر اسب تربیت شده ای سوار است و با قدرت و تسلط کامل، آن اسب را در جهتی که خود انتخاب کرده، می راند و اسب در کمال سهولت، اطاعت می کند.
پیام متن:

1. کنترل و مالکیت بر نفس، تقویت قوای باطنی در برابر رذیلت های نفسانی و نیز شخصیت یافتن انسان، از آثار مهم تقوا به شمار می رود.

2. انسان بی تقوا انسان بی اراده و زبون و انسان با تقوی، نیرومند و صاحب اراده است.
تقوا؛ مصونیت، نه محدودیت

یکی از مهم ترین اسباب گرفتاری و مصیبت انسان در دنیا، رفتارهای ناشایست اوست که در رها کردن عنان نفس و ترجیح دادن خواسته دل برخواست پروردگار ریشه دارد. انسانی که همواره درصدد برآوردن تمایلات نفسانی خویش و بهره جویی از لذت های گذرای دنیاست، خود را از امداد غیبی پروردگار و از توجه و رسیدگی های خداوند ـ که به بندگان شایسته خویش دارد ـ محروم ساخته است. در مشکلات و مصیبت های دنیایی نیز توجه ویژه پروردگار شامل او نخواهد شد؛ زیرا او در زندگی روزانه خویش، خدای متعال و خشنودی او را به فراموشی سپرده است. شهید مطهری با اشاره به اینکه تقوا، کلید حل مشکلات دنیا و آخرت انسان است، این صفت زیبا را تنها راه برون رفت از درگیری های زندگی معرفی می کند و با استناد به قرآن می فرماید:

انسان وقتی که بصیرتی نداشته باشد، در ابتدا از تقوا، تنها محدودیت می فهمد و می گوید: اگر انسان بخواهد خودش را مقید به تقوا کند، معنایش این است که خودش را در بن بست قرار دهد، به دور خودش خطی بکشد و برای خود، محدودیت قائل شود. قرآن درست نقطه مقابل این مطلب را ذکر می کند [و نکته لطیف همین است]؛ یعنی بی تقوایی است که انسان را در بن بست قرار می دهد و تقواست که بن بست را می شکند… خداوند در قرآن می فرماید: تقوا بن بست و محدودیت نیست؛ برعکس، تقوا نداشتن، انسان را به بن بست ها و محدودیت ها دچار می کند و تقوا، راهی است که خدا معین کرده است که اگر انسان از آن راه برود، محدودیت و بن بستی برای او نیست: «وَ مَن یَتَّقِ اللّه َ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً؛ هر کس که تقوای الهی را پیشه کند، خدا برای او راه بیرون رفتن از تنگناها و مشکلات را قرار می دهد».
پیام متن:

تقوا، کلید حل مشکلات دنیا و آخرت انسان است.
آزادی در گرو تقوا

آزادی، واژه شیرینی است که فطرت همه آدمیان خواهان آن است، هرچند در تحلیل معنای آن، بیشتر انسان ها به خطا می روند. در معارف ناب اسلامی، آزادی نه به معنای گسستن مهار نفس و افسارگسیختگی شهوت های آدمی، بلکه به معنای رهایی از هرچه مانع راه سعادت و کمال انسان و پروازی آگاهانه و عاشقانه در افق ابدیت است و تقوای الهی، بال و پر چنین پروازی است. شهید مطهری با تبیین کلامی نورانی امیرمؤمنان علی علیه السلام ، با اشاره به عوامل و آثار چنین تقوایی می فرماید:

امیرالمؤمنین علی علیه السلام نه تنها تقوا را محدودیت و مانع آزادی نمی داند، بلکه علت و موجب بزرگ آزادی را تقوای الهی می شمارد. در خطبه 228 فرموده است: تقوا، کلید دوستی و اندوخته روز قیامت است؛ آزادی است از قید هر بندگی و نجات است، از هر بدبختی. به وسیله تقوا، انسان به هدف خویش می رسد و از دشمن نجات پیدا می کند و به آرزوهای خویش نائل می شود. تقوا در درجه اول و به طور مستقیم، از ناحیه اخلاقی و معنوی به انسان آزادی می دهد و او را از قید رقیت و بندگی هوا و هوس آزاد می کند و رشته حرص و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمی دارد، ولی به طور غیرمستقیم، در زندگی اجتماعی نیز آزادی بخش انسان است. رقیت ها و بندگی های اجتماعی، نتیجه رقیت معنوی است… پس تقوا نه تنها قید و محدودیت نیست، بلکه عین حریت و آزادی است.
بند بگسل، باش آزاد، ای پسر! چند باشی بند سیم و بند زر
مولوی

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ب.ظ ]




 


احادیث در مورد تقوا

حدیث (1) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

مَن رُزِقَ تُقىً فَقَد رُزِقَ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ؛

هر كس تقوا روزى اش شود، خير دنيا و آخرت روزى او شده است.

نهج الفصاحه ص 769 ، ح 3015
حدیث (2) امام على عليه السلام :

إِنَّ التَّقْوَى مُنْتَهَى رِضَى اللَّهِ مِنْ عِبَادِهِ وَ حَاجَتِهِ مِنْ خَلْقِهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ وَ إِنْ أَعْلَنْتُمْ كَتَبَه‏

نهايت خشنودى خداوند از بندگانش و خواسته او از آفريدگانش تقواست، پس تقوا از خداوندى بكنيد كه اگر پنهان كنيد مى داند و اگر آشكار سازيد مى نويسد.

عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 154 ، ح 3358
حدیث (3) امام على عليه السلام :

لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ لَهُ مِنْهَا مَخْرَجاً وَ رَزَقَهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ.

اگر آسمان ها و زمين راه را بر بنده اى ببندند و او تقواى الهى پيشه كند، خداوند حتما راه گشايشى براى او فراهم خواهد كرد و از جايى كه گمان ندارد روزى اش خواهد داد.

عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 416 ، ح 7068
حدیث (4) امام على عليه السلام :

إن لأهل التقوى علامات يعرفون بها : صدق الحديث و أداء الأمانة و وفاء العهد

تقواپيشگان نشانه هايى دارند كه با آنها شناخته مى شوند: راستگويى، امانتدارى، وفاى به عهد و… .

تفسیر العیاشی ج 2 ، ص 213 ، ح 50
حدیث (5) امام على عليه السلام :

اَلتَّقِىُّ سابِقٌ اِلى كُلِّ خَيرٍ ؛

تقواپيشه براى انجام هر كار خيرى سبقت مى گيرد.

اعلام الدین ص 186
حدیث (6) امام باقر عليه السلام :

اِنَّ اللّه عَز َّو َجَلَّ يَقى بِالتَّقوى عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ وَ يُجَلّى بِالتَّقوى عَنهُ عَماهُ وَ جَهلَهُ؛

خداوند به وسيله تقوا بنده را حفظ مى كند از آنچه كه عقلش به آن نمى رسد و كور دلى و نادانى او را بر طرف مى سازد.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 8 ، ص 52
حدیث (7) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

اَتقَى النّاسِ مَن قالَ الحَقَّ فيما لَهُ و َعَلَيهِ؛

باتقواترين مردم، كسى است كه در آنچه به نفع يا ضرراوست،حق رابگويد.

امالی(صدوق) ص 20 - من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 395
حدیث (8) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

تَمامُ التَّقوى اَن تَتَعَلَّمَ ما جَهِلتَ وَ تَعمَلَ بِما عَلِمتَ؛

تمام و كمال تقوا اين است كه آنچه را نمى دانى بياموزى و بدانچه مى دانى عمل كنى .

مجموعه ورام ج 2 ، ص 120
حدیث (9) قال الصادق عليه السلام :

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ فَقَالَ يُطَاعُ فَلَا يُعْصَى وَ يُذْكَرُ فَلَا يُنْسَى وَ يُشْكَرُ فَلَا يُكْفَرُ.

از امام صادق عليه السلام درباره آيه (تقواى الهى داشته باشيد آنگونه كه حقّ تقواست) سئوال شد، فرمودند: از خدا فرمان مى برد و نافرمانى نمى كند، به ياد اوست و فراموشش نمى كند، شكرگزار اوست و كفران نمى كند.

غررالحكم، ج2، ص451، ح3260
حدیث (10) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

لا الرَّجُلُ مِنَ المُتَّقينَ حَتّى يُحاسِبَ نَفسَهُ اَشَدَّ مِن مُحاسَبَةِ الشَّريكِ لِشَريكِهِ فَيَعلَمَ مِن اَينَ مَطعَمُهُ وَ مِن اَينَ مَشرَبُهُ وَ مِن اَينَ مَلبَسُهُ اَ مِن حِلٍّ ذلِكَ اَم مِن حَرامٍ؛

انسان از تقواپيشگان نيست مگر آن كه سخت تر از حسابرسى شريك از شريك، از خود حساب بكشد و بداند خوردنى، نوشيدنى و پوشيدنى اش از كجاست آيا از حلال است يا حرام؟

الزهد ص 17 ، ح 37
حدیث (11) امام باقر عليه السلام :

اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ يَقى بِالتَّقوى عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ وَ يُجَلّى بِالتَّقوى عَنهُ عَماهُ وَ جَهلَهُ؛

خداوند عزوجل به وسيله تقوا، انسان را از آنچه عقلش به آن نمى رسد، حفظ مى كند و كوردلى و نادانى را از او دور مى نمايد.

كافى(ط-الاسلامیه) ج 8، ص 52، ح 16
حدیث (12) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

لَا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوا ذَلِكَ نُزِعَتْ مِنْهُمُ الْبَرَكَاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ.

تا زمانى كه مردم، امر به معروف و نهى از منكر نمايند و در كارهاى نيك و تقوا به يارى يكديگر بشتابند، در خير و سعادت خواهند بود، اما اگر چنين نكنند، بركت ها از آنان گرفته شود و گروهى بر گروه ديگر سلطه پيدا كنند. نه در زمين ياورى دارند و نه در آسمان.

تهذيب الاحكام(تحقیق خرسان) ج 6، ص 181، ح 22
حدیث (13) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

مَا مِنْ شَابٍّ تَزَوَّجَ فِي حَدَاثَةِ سِنِّهِ إِلَّا عَجَّ شَيْطَانُهُ يَا وَيْلَهُ يَا وَيْلَهُ عَصَمَ مِنِّي ثُلُثَيْ دِينِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ الْعَبْدُ فِي الثُّلُثِ الْبَاقِي.

هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مى آورد كه : واى برمن ، واى بر من! دو سوم دينش را از دستبرد من ، مصون نگه داشت . پس بنده بايد براى حفظ يك سومِ باقى مانده دينش ، تقواى الهى پيشه سازد .

نوادر (راوندى) ص 12
حدیث (14) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُنْسَأَ لَهُ فِي عُمُرِهِ وَ يُوَسَّعَ لَهُ فِي رِزْقِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ وَ لْيَصِلْ رَحِمَه‏

هر كس دوست دارد كه عمرش طولانى و روزى اش زياد شود، تقواى الهى پيشه كند و صله رحم نمايد.

الزهد ص 39 ، ح 104 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 71 ، ص 102، ح 56
حدیث (15) امام صادق علیه السلام :

اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَيْكُمْ بِأَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ فَلَوْ أَنَّ قَاتِلَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع ائْتَمَنَنِي عَلَى أَمَانَةٍ لَأَدَّيْتُهَا إِلَيْهِ.

تقواى الهى پيشه كنيد و امانت را به كسى كه شما را امين دانسته است، باز گردانيد، زيرا حتّى اگر قاتل اميرالمؤمنين عليه السلام امانتى را به من بسپرد هر آينه آن را به او بر مى گردانم.

امالى (صدوق) ص 318{شبیه این حدیث در کافی(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 133 ، ح 4}
حدیث (16) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

مَا مِنْ شَابٍّ تَزَوَّجَ فِي حَدَاثَةِ سِنِّهِ إِلَّا عَجَّ شَيْطَانُهُ يَا وَيْلَهُ يَا وَيْلَهُ عَصَمَ مِنِّي ثُلُثَيْ دِينِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ الْعَبْدُ فِي الثُّلُثِ الْبَاقِي‏

هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مى آورد كه : واى برمن ، واى بر من! دو سوم دينش را از دستبرد من ، مصون نگه داشت . پس بنده بايد براى حفظ يك سومِ باقى مانده دينش ، تقواى الهى پيشه سازد .

نوادر (راوندى) ص 12
حدیث (17) امام على عليه السلام :

إِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَة

براستى كه جهاد يكى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را براى اولياى خاص خود گشوده است. جهاد جامه تقوا و زره استوار خداوند و سپر محكم اوست.

الغارات(ط-القدیمة) ج 2 ، ص 326
حدیث (18) امام على عليه السلام :

فى صِفَةِ المُتَّقينَ ـ : بُعدُهُ عَمَّن تَباعَدَ عَنهُ زُهدٌ وَ نَزاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لينٌ وَ رَحمَةٌ لَيسَ تَباعُدُهُ بِكِبرٍ وَ عَظَمَةٍ وَ لا دُنُوُّهُ بِمَكرٍ وَ خَديعَةٍ؛

در وصف پرهيزگاران، مى فرمايد: اگر از كسى دورى مى كند، به خاطر دنياگريزى و پاكدامنى است و اگر به كسى نزديك مى شود، از سر خوشخويى و مهربانى است، نه دورى كردنش از روى تكبر و نخوت است و نه نزديك شدنش از روى مكر و فريب.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 306 ، خطبه 193
حدیث (19) امام على علیه السلام :

اَدَّبْتُ نَفْسى فَما وَجَدْتُ لَها بِغَيرِ تَقْوَى الاْلهِ مِنْ اَدَبِ
فى كُلِّ حالاتِها وَ اِن قَصُرَتْ اَفْضَلَ مِنْ صَمْتِها عَنِ الْكَذِبِ
وَ غيبَةِ النّاسِ اَن غيبَتَهُم حَرَّمَها ذُوالْجَلالِ فِى الْكُتُبِ
اِن كانَ مِن فِضَّةٍ كَلامُكِ يا نَفْسُ فَاِنَّ السُّكوتَ مِن ذَهَبِ؛

به ادب و تربيت نفس خود پرداختم و براى ‏آن / ادبى بهتر از تقواى الهى در تمام حالاتش نيافتم
و اگر از پس اين امر برنيامد / براى آن چيزى بهتر از دم فروبستن از دروغ نيافتم
و از غيبت مردمان، همانا غيبت آنان را / خداوند با عظمت در كتاب‏ها حرام كرده است
اى نفس، اگر سخن تو / نقره است، سكوت طلاست

دیوان امیرالمومنین ص 69
حدیث (20) امام على علیه السلام :

اَلْمُؤْمِنُ حَيىٌّ غَنىُّ مُوقِرٌ تَقىٌّ؛

مؤمن، با حيا، بى ‏نياز، با وقار و پرهيزگار است.

عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 55 ، ح 1425
حدیث (21) امام على علیه السلام :

وَرَعُ الْمُؤْمِنِ يَظهَرُ في عَمَلِهِ، وَرَعُ الْمُنافِقِ لا يَظهَرُ إلاّ عَلى لِسانِهِ؛

پرهيزكارى مؤمن در رفتارش آشكار مى‏ شود و پرهيزكارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى ‏شود.

عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 504 ، ح 9230 ، 9231
حدیث (22) امام باقر علیه السلام :

اِنَّ اللّه‏َ عَز َّوَ جَلَّ يَقى بِالتَّقْوى عَنِ الْعَبْدِ ما عَزُبَ عَنْهُ عَقْلُهُ وَ يُجَلّى بِالتَّقْوى عَنْهُ عَماهُ وَ جَهْلَهُ؛

خداوند عز و جل به وسيله تقوا، انسان را از آنچه عقلش به آن نمى ‏رسد، حفظ مى‏ كند و كوردلى و نادانى را از او دور مى ‏نمايد.

كافى(ط-الاسلامیه) ج 8، ص 52، ح 16
حدیث (23) پيامبر صلى‏لله‏ عليه ‏و ‏آله :

اَلا اِنَّ خَيْرَ عِبادِ اللّه‏ِ التَّقىُّ النَّقىُّ الخَفىُّ وَ اِنَّ شَرَّ عِبادِ اللّه‏ِ المُشارُ اِلَيْهِ بِالاَصابِعِ؛

آگاه باشيد، بدرستى كه بهترين بندگان خدا كسى است كه با تقوا، پاك و گمنام باشد و بدترين بندگان خدا كسى است كه انگشت نما باشد.

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 67، ص 111، ح 12
حدیث (24) پيامبر صلی الله علیه و آله :

ثَلَاثٌ مَنْ لَمْ فِيهِ فَلَيْسَ مِنِّي وَ لَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هُنَّ قَالَ حِلْم‏ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ وَ حُسْنُ خُلُقٍ يَعِيشُ بِهِ فِي النَّاسِ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها كدامند؟ فرمودند: بردبارى كه به وسيله آن جهالت نادان را دفع كند، اخلاق خوش كه با آن در ميان مردم زندگى كند و پارسايى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد.

خصال ص 145 و 146 ، ح 172
حدیث (25) پيامبر صلی الله علیه و آله :

اَلْعَدْلُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الاُمَراءِ اَحْسَنُ، وَ السَّخاءُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الاَغْنياءِ اَحْسَنُ، اَلْوَرَعُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الْعُلَماءِ اَحْسَنُ، اَلصَّبْرُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الْفُقَراءِ اَحْسَنُ، اَلتَّوبَةُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الشَّبابِ اَحْسَنُ، اَلْحَياءُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى النِّساءِ اَحْسَنُ؛

عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر؛ تقوا نيكو است اما از علما نيكوتر؛ صبر نيكو است اما از فقرا نيكوتر، توبه نيكو است اما از جوانان نيكوتر و حيا نيكو است اما از زنان نيكوتر.

نهج الفصاحه ص578 ، ح 2006
حدیث (26) امام صادق علیه السلام:

الحَسبُ الفِعالُ و الشّرَفُ المالُ و الکرَمُ التَّقوی؛

گوهر مرد و بزرگی او اعمال اوست و شرافت و ارجمندی او دارایی او و کرامت و بزرگواری او تقوای اوست .

معانی الاخبار ص 405 ، ح 76
حدیث (27) امام محمد باقر علیه السلام:

اتَّقوا اللّهَ و صُونوا دینَکُم بِالوَرَع ؛

تقوای خدا پیشه کنید و دینتان را با ورع و تقوا حفظ کنید.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 76 ، ح 2
حدیث (28) امام صادق علیه السلام:

اعْمَلْ بِفَرَائِضِ اللَّهِ؛ تَكُنْ أَتْقَى النَّاس‏

به واجبات الهی عمل کن تا پرهیزکارترین مردمان باشی.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 82 ، ح 4
حدیث (29) امام صادق علیه السلام:
لَا یَنفَعُ اجتِهادٌ لَا وَرَعَ فیه؛

کوششی که پارسایی در آن رعایت نشود، سودی نخواهد داشت.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 76 ، ح 1
حدیث (30) امام صادق علیه السلام:

لَیسَ مِنّا وَ لاکَرامَةَ مَن کانَ فی مِصر فِیهِ مِاَئةُ الفٍ أو یَزیدونَ وَ کانَ فی ذَلِکَ المِصر أحَدٌ أورَعَ مِنهُ

از ما نیست و کرامتی ندارد آنکه در شهری صد هزار نفری با بیشتر زندگی کند و در آن شهر کسی باتقواتر از او باشد.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 78 ، ح 10
حدیث (31) پيامبر صلی الله علیه و آله:

مَن أحَبَّ أن أتقَی النّاس فَلیَتَوَکَّل عَلَی اللهِ تَعالَی

هر که دوست دارد با تقواترین مردم باشد به خدای تعالی توکل کند

من لا یحضره فقیه ج4 ، ص 400 ، ح 5858
حدیث (32) امام عسکری علیه السلام:

مَن لَم یَتّقِ وُجوهَ النّاسِ لَم یَتّقِ اللهَ.

آن که از مردم پروا نکند از خدا نیز پروا نمی کند.

بحارالانوار(ط-بیروت) ج 68 ، ص 336
حدیث (33) امام صادق علیه السلام:

مَا نَقَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْداً مِنْ ذُلِّ الْمَعَاصِي إِلَى عِزِّ التَّقْوَى إِلَّا أَغْنَاهُ مِنْ غَيْرِ مَالٍ وَ أَعَزَّهُ مِنْ غَيْرِ عَشِيرَةٍ وَ آنَسَهُ مِنْ غَيْرِ بَشَرٍ.

خدای عزوجل بنده ای را از خواری گناهان به عزت تقوا منتقل نمی کند، مگر اینکه بدون مال و ثروت، بی نیازش می سازد و بدون خویشان و بستگان عزیزش می گرداند و وجود آدمی، او را (با خود) مأنوس قرار می دهد.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 76 ، ح 8

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:38:00 ب.ظ ]





تقوا چیست؟

س1: معنای لغوی « تقوی» چیست؟

ج: «تقوی» از ماده وقایة است و وقایة یعنی نگهداری؛ صیانت و حفظ کردن[1]. وقتی فرمان خدا به انسان مکلّف می‌رسد خودش را از مخالفت فرمان او حفظ کند و نگه دارد، اگر خدا می‌گوید کاری واجب است و انجام بدهید، انجام بدهیم و ترک نکنیم که مخالفت بشود و اگر می‌گوید انجام ندهید گناه است، باید ترک کنیم و انجام ندهیم تا گناه نشود، پس خودمان را از مخالفت فرمان خدا حفظ کنیم و موافقت نشان بدهیم، این را می‌گویند «تقوی».

س2: به طور خلاصه تقوا چیست؟

ج: یعنی آدم خود را از مخالفت فرمان خدا حفظ کند و نگه دارد، خدا می­‌گوید: نماز بخوان بخواند، دروغ نگو نگوید، این آدم خودش را از مخالفت حفظ کرده است. لغت «تقوی» از ماده وقایة است، وقایة یعنی نگهداری و حفظ کردن.

س3: انسان با تقوا به معرفت می‌رسد یا با معرفت به تقوا می‌رسد؟

ج: اگر انسان بخواهد تقوا را مراعات کند باید معرفت به خدا داشته باشد، یعنی به خدا ایمان آورده باشد که تو خدایی من هم بنده تو، لذا باید من گوش به حرف خدا بدهم، اگر مرحله دوم تحقق پیدا کرد یعنی گوش به حرف خدا داد آن وقت رشد می کند، گوش به حرف خدا دادن یعنی همان تقوا.

س4: لطفاً چند كتاب درباره تقوا معرفي كنيد.

ج: درباره تقوا يك دانه كتاب هست خيلي قرص و محكم و آن كتاب خداست، بهترين و بزرگترين دعوت كننده به تقوای خدا در قرآن كريم است. آيات زيادي دارد ان شاء الله اگر بتوانيد این آیات را جمع كنيد كار بزرگي كرده‌­ايد مي‌فهميد كه خدا چقدر نسبت به تقوا تأكيد دارد.

س5: ما جهت همه کارها معمولاً برنامه و برنامه ريزي داريم، ولي در مورد تقوا برنامه خاصي نداريم بفرماييد چه کار کنیم؟

ج: تقوا برنامه ندارد، برنامه­‌اش خواندن رساله و ياد گرفتن واجب و حرام است. هر وقت واجب پيش آمد كرد انجام بدهي و حرام پیش آمد ترك كني، این برنامه شخصي شماست. از رساله بايد ياد بگيريد، الآن ظهر مي‌­شود گفته­‌اند بايد نماز بخوانيد. فردا ماه رمضان است بايد روزه بگيري، بيرون مي‌­روي زن نامحرم مي‌­آيد بايد نگاه نكني، حرف مي‌­زني بايد دروغ نگويي، اين‌ها برنامه‌­اي است كه در شئون زندگي پياده كردنش واجب و لازم است. مال بعضي‌­ها زود پيش مي‌­آيد، مال بعضي‌ها دیر پيش مي­‌آيد و بعضي­‌ها زياد پيش مي­‌آيد و بعضي­‌ها كم، اشخاص مختلفند. يك كسي در يك ماه در محيط زندگي­‌اش یک زن نمي‌­بيند، يك كسي با كم و زيادش روزي هزار تا مي‌­بيند، وظيفه‌اش را بايد انجام دهد.

س6: تعبير قرآني «تقوا» در قرآن آيا فقط به معناي خصوص انجام واجب و ترك حرام است يا مستحبّات و مكروهات را هم شامل مي‌­شود؟

ج: معنايش اين نيست، شما بايد صرف­ مير[2] را درست خوانده باشي آن جا نوشته ماده وقایة يعني چه، از آن جا بايد ياد بگيري و الّا بخواهي اين حرف ها را بزني درست نمي‌­شود. وقایة يعني چه؟ حفظ كردن، نگه داشتن، تقوا يعني آدم خودش را حفظ كند از مخالفت فرمان خدا، وقتي آيه نازل مي‌­شود که نماز بخوان، حفظ كردن از مخالفت (این فرمان) يعني چه؟ نماز بخوانم. دروغ نگو، نگويم، اين را مي­‌گويند «وقایة و تقوی».

س7: آيا تقوا راه است يا هدف است؟

ج: تقوا هدف نيست، وسيله‌اي است كه ايمان انسان را حفظ مي‌كند و رشد مي‌دهد و انسان را به هدف نزديكتر مي‌كند.

س8: آیا تقوا مراتب دارد؟

ج: تقوايي كه در قرآن و روايت مطرح است و ما مأمور هستيم انجام بدهيم،‌ همين انجام واجب و ترك حرام است. همين. خيلي مرد باشيم همين را تحويل خدا بدهيم. لازم نيست بالا برويم.

س9: پس مراتب دارد ولي ما مأمور نيستيم؟

ج: ما همان پله اولش را هم نداريم.

س10: امکان دارد ترك بعضي گناهان در مرتبه پايينِ تقوا باشد و ترک بعضي ديگر در مرحله بالای آن؟

ج: نه‌­خير، گناهان دو جور است: كبيره و صغيره. خدا در قرآن آيه فرستاده است كه اگر شما كبائر گناهان را ترك كنيد من صغائر را مي‌بخشم و مي‌­آمرزم[3]، يكي از وعده‌هايي كه خدا به انسان‌ها داده اين است. خُب همه انسان‌ها مشغولند گاهي گناه كبيره مي‌كنند، گاهي گناه صغيره مي‌كنند. خدا فرموده است اگر كبائر را كه مشخص و حدود چهل تاست ترك كنيد، ‌وسط آن اگر گناه صغيره باشد من حساب نمي‌كنم،‌ آن‌ها خيلي مهم است، كبائر خطرناكند. اين تشويق را خدا كرده است كه انسان‌ها كبائر را ترك كنند. صغائر به اندازه كبائر خطر ندارند. مصیبت زا نیستند. بنابراين كبائر را ما ترك كرديم صغائر هم بخشيده است با اين تقوای درجه اول حاصل می‌شود.

س11: آیا معنايي غير از انجام واجب و ترك حرام براي تقوا وجود دارد؟

ج: نه­‌خير، تقوا معنايش همين است از باب وقایة است. وقتي فرمان خدا به آدم مي‌رسد خودش را مخالفت حفظ كند و نگه دارد. آن مقدارش كه واجب است يعني انجام واجب و ترک حرام. انسان خودش را وقتی فرمان واجب به او رسيد مخالفت نكند تقوا را رعایت کند. يك مقدارش هم مستحبات است. مستحب هم وقتي خدا گفت: «‌وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»[4]، اين را هم مخالفت نكنيم و انجام بدهيم. اين هم مرحله بالاي تقواست اما واجب نيست مستحب است.

س12: ترك مستحبات و انجام مكروهات چطور، آیا مخالفت کردن است؟

ج: خيلي مردي فعلاً سراغ واجبات و محرمات برو، همين دو را اطاعت کن.

س13: پس در مرتبه بعد، آن حفظ كردن، مصاديق گسترده‌­تري هم مانند مستحب و مكروه پيدا مي‌كند؟

ج: بله، يعني از هر كاري حفظ كنيم،‌ مخالفت فرمان نكنيم، خودمان را از مخالفت حفظ كنيم اين را مي­‌گويند تقوی.

س14: در مراتب تقوا چه چیزی بالاتر است؟

ج: اين‌ها دست خداست ديگر. فرمان خدا تعيين مي‌كند اين كبيره است يا صغيره.

س15: «اتَّقُوا اللَّهَ»[5] كه در قرآن آمده است محذوفش چيست؟

ج: خود الله كه تقوا ندارد، منظور حرف‌هاي الله است. امر و نهي او تقوا دارد. گفته نماز بخوان، دزدي نكن، اين‌ها را بايد مواظب باشيم، خود خدا كه تقوا نمي­‌خواهد،‌ خدا حرف‌هايي زده است، «اتَّقُوا اللَّهَ» يعني گوش به اين حرف‌ها بده، مي‌­گويد نماز بخوان بخواني، دروغ نگو نگويي، اين را مي­‌گويند تقوا و الّا خود خدا منهاي از حرف‌هايش تقوا ندارد. ما خدا را چه كار كنيم؟ دستمان كه به او نمي‌­رسد، ‌اما حرف‌هايش در اختيار ماست، اگر عمل كردي موافقت كرده‌اي و خودت را از مخالفت حفظ كرده­‌اي و اگر عمل نكردي مخالفت كرده‌­اي.

س16: مراد از الهام تقوا در آیه «‏فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا»[6] چیست؟

ج: وقتي خدا به انسان عقل داد بدي­‌ها و خوبي‌­ها را به او نشان داد، چون عقل مي­‌فهمد خیلی کارها بد است و خیلی كارها خوب است این را مي‌­فهمد، اين‌ها اصل الهام و يادگيري است.

س17: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏»[7] یعنی چه؟

ج: عدالت نزديك­ترين چيز به تقواست، چون تقوا دستور داده عدالت كنيد و ظلم نكنيد.

س18: آيا مي‌توان گفت مهمترين عامل بازدارنده از رسيدن به تقوا عدم ازدواج است؟

ج: «مَنْ‏ تَزَوَّجَ‏ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ»[8]، هر کس ازدواج کند نصف دینش درست مي‌شود، نصف ديگرش را هم بايد با تقوا درست كند، « فَلْيَتَّقِ اللَّهَ فِي النِّصْفِ الْآخَرِ» ، بيشتر گناهان انسان با همان نداشتن همسر است، يعني گناهان شهواني است، اگر ازدواج كردي نصفش درست مي‌شود،‌ نصف دیگرش نه، نماز و روزه و اين‌ها بايد با تقوا درست بشود.

س19: در آيات و روايات تقوا و اخلاص ملاك قبول اعمال قرار گرفته است. از طرفي بدست آوردن اخلاص در عمل متوقّف بر تقوا و استمرار عمل است، حال چطور مي­‌شود انسان مبتدي به مراحل بالا برسد؟ با اين‌كه اخلاصش يا در عمل كم است يا اصلاً ندارد؟

ج: نگفته‌­اند كه يك روزه با تقوا شوید، گفته‌­اند آرام آرام شروع كنید هر چه رفتيد بالا بيشتر تحقق پيدا مي­‌كند، اول سعي كنید عمل صحيح انجام بگيرد بعد ان شاء الله وقتي كار را ادامه دادي ايمان بالا مي­‌رود و آماده اخلاص هم مي­‌شويم و کار درست مي­‌شود. نگفته‌­اند يك روزه همه را فراهم كنید.

س20: نوعاً افراد مبتدي عمل را كه انجام مي­‌دهند يا به خاطر ثواب است يا ترس از عقاب، اين با اخلاص منافات پيدا نمي­‌كند؟

ج: نه، خود خدا گفته است عيب ندارد، به اين خاطر که شما واجب را انجام دهید و حرام را ترک کنيد، فعلاً امتثال بكنید بعد كم‌­كم در حالي‌ كه ايمانش بالا رفته است يك حرف‌هايي به آدم مي‌­رسد، آن‌وقت نظرش برمي­‌گردد.

س21: اگر از اين به بعد تصميم بگيريم كه تقوا را مراعات كنيم جبران اشتباهات گذشته‌ی ما مي‌شود؟

ج: بله، يكي از آثار تقوا همين است، خدا گذشته‌ها را مي بخشد. در آيات قرآن كريم آمده است نه تنها مي‌بخشد بلكه به جايش كارهاي خير و ثواب هم مي‌نويسد[9]. بله، (خدا) براي تشويق آدم گناهكار به توبه کردن فرموده است هم قبلی‌ها را پاك مي‌كنم و هم جايش حسنه می‌نویسم.

س22: با توجه به این که تقوا یعنی «انجام واجب و ترک حرام» در این آیه شریفه که خداوند فرموده است: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ »[10]، اتقی به چه معنی است؟

ج: یعنی هر کسی که بیشتر گوش به حرف خدا بدهد، اتقی افعل تفضیل «تقوی» است دیگر.

س23:آیا در آيه شريفه: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»، کلمه اتقي دلالت بر نسبي بودن تقوا دارد؟

ج: تقوا نسبي نيست، يك مرحله كاملي است. انجام واجب و ترك حرام استثناء ندارد به هيچ وجه، اين تقواي درجه اول است.

بعضي‌ها اضافه بر تقواي درجه اول مراحل غيرواجب را هم قاطي مي‌كنند مثلاً پاره‌اي از مستحبّات را هم زحمت مي‌كشند عمل مي‌كنند. وقتی اولي محفوظ باشد و از دومي هم استفاده كنيم اين اتقي مي‌شود، اولي‌اش تقواست، افعل تفضيل نيست. آن اضافه كردن بعدي‌ها مزد بيشتري مي‌خواهد، چون منزلتش پيش خدا گرامي‌تر مي‌شود.

س24: یعنی اگر مستحبّات بیشتر انجام دهیم انجام مستحبّات هم تقوا مي‌شود؟

ج: تقوا يعني وقتي فرمان خدا به آدم مي‌رسد مخالفت نكند به اين مي‌گويند «تقوی». گاهي واجب به آدم مي‌رسد مخالفت نمي‌كند و گاهي هم مستحب مي‌رسد اگر آن را هم مخالفت نكند تقواست، منتهي تقواي واجب نيست آن اولي تقواي واجب بود،‌ اگر شما تقواي واجب را انجام دادي و دومي را هم اضافه كردي اين اتقي مي‌شود.

س25: شما مي‌فرماييد اول انجام واجبات، آيا به اين معني است كه مستحبّات را ترك كنيم؟

ج: نه، خود مستحبّات را هم خدا گفته است انجام بدهيد، منتهي گفته اگر بخواهيد مستحبّات اثر كند بايد واجبات را هم درست كنيد، گناه را ترك كنید بعد اثر مي‌كند. امّا اگر شما به سوء اختيار خواستي هم مستحب انجام بدهي و هم گناه بكني، آزادي؛ امّا فايده نمي‌بريد، اشكالش اين است و الّا انجام بده چه عيبي دارد، خدا مزد مي‌دهد ولي تأثير در رشد ايمان ندارد.

س26: مزد مال چيست؟

ج: اين هم مال اين است كه خدا مي‌خواهد تمام درهاي گناه را به روي آدم ببندد، كه انسان ديگر گناه نكند. اين‌قدر مقام ترك گناه را بالا برده كه حتي اگر شما كار خير ديگر هم بكني من‌ِّ ِخدا نمي‌پذيرم چون گناه مي‌كني. لذا مجبوري براي خاطر پذيرفته شدن اعمالت گناه را ترك كني، مال اين است.

س27: بالاخره آيا انجام مستحبّات و ترك مكروهات در مرحله اول تقوا هست؟ ‏

ج: نه خير، فقط اطاعت فرمان واجب و حرام، ما بقي كارِ آزاد است اگر انجام بدهي اضافه حقوق مي­‌گيري و ندهي نه. آنچه كه واجب است و جهنم پشت سرش است مسأله تقوا در واجب و حرام است. اين براي همه واجب است اما آن واجب نيست،‌ شما را جهنم نمي­‌برند و بگويند چرا مستحب را انجام نداده‌­اي، خود خدا فرموده است آن‌ها اختياري است. اگر ثواب بيشتر مي­‌خواهي انجام بده و نمی­‌خواهی انجام نده. اما آن دو تا جهنم پشت سرش است، اگر اطاعت نكني شلاق دارد، اعدام دارد، آن جهنم دارد.

س28: اگر تقوي نسبي نباشد اين آيه شريفه «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» حصر دارد، يعني يك دانه حرام را انجام دهد هيچ عملي از او قبول نيست؟!

ج: چون خدا به يك دانه گناه هم راضي نمي‌شود و مي‌گويد هيچ گناهي نبايد بكنيد، ‌اين را تابلو كرده و از ما خواسته است. بايد زحمت بكشيم و خودمان را به اين مقام برسانيم. اگر يك گناه بكنيم فاسق مي‌شويم، از مراحم محروم مي‌شويم، خدا اين را مي‌خواهد.

س29: اين كه خدا فرموده است: خدا فقط عمل را از متقين قبول مي­كند،[11] با ثواب دادن هم جمع مي‌­شود؟

ج: بله، البته فرق مي­‌كند. قبول عمل يعني در ايمان رشد ايجاد مي­‌كند، اما ثواب دادن نه، شما نماز را صحيح بخواني اما گناه هم بكني خدا به شما ثواب مي­‌دهد زیرا زحمت كشيده­‌اي، لذا فرمود: «إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً»[12]، شما نماز را خوب خواندي اين هم ثوابش، اما اثري در ايمان ندارد چون گناه اثر اين عمل را خنثي مي‌­كند، اگر بخواهي ايمان مرتب با اعمال خير بالا برود گناه نبايد بكني، خدا اين را اعلام كرده كه مردم حواسشان جمع باشد گناه را كنار عبادت قرار ندهند.

س30: پس خدا به عمل بدون تقوا هم مزد مي‌دهد امّا ايمانش را رشد نمي‌دهد؟

ج: بله، زحمت كشيده است، نماز خوانده، صحيح هم خوانده است، مزد به او مي‌دهد اما ايمان پنجاه سال بعدش با ايمان پنجاه سال قبلش يكي است، گاهي هم كمتر هم مي‌شود.

س31: پس متقين كساني هستند كه به اصطلاح انجام واجب و ترك محرمات برايشان ملكه شده است؟

ج: بله، در اثر ادامه ترک گناه، امّا اگر فرد ادامه ندهد و گاهي گناه كند متقی نیست، امّا وقتي فرد به جایی رسيد كه ديگر گناه نكند آن‌وقت ديگر نمي‌تواند گناه بكند.

س32: آیا مي‌شود كسي ثوابش زياد باشد بهشت برود ولي تقوا نداشته باشد؟

ج: نه، اين غلط است، وقتی تقوا نداشته باشد گناه مي­‌كند ديگر، آدم گناه كار جايش بهشت نيست. یا اين‌قدر در دنيا بلا و مصيبت سرش مي‌­ريزند تا كفّاره­‌اش بشود، اگر نشد در برزخ و اگر باز هم نشد در قيامت و در آن آخر سر شفاعت شامل حالش مي‌­شود. وگرنه اين‌جوري به (بهشت) راهش نمي­‌دهند.

س33: اگر كسي دنبال كمال نبود و فقط خواست به انجام واجبات و ترك محرمات اكتفا كند چه بايد بكند كه انگيزه‌اش براي انجام مستحبّات بيشتر شود؟

ج: همين واجبات را انجام دهد و محرمات را ترك كند ايمانش بالا مي­‌رود اين فرد ديگر بدون جهت مستحبّات مهم را ترك نمي­‌كند.

س34: بعضي موقع­‌ها انسان يك ماه گناه نمي­‌كند ولي احساس مي­‌كند ايمانش هم تغییر نکرده است؟

ج: شما به اندازه يك ماه تصميم مي­‌گيري، بايد يك تصميم بگيري تا آخر عمر گناه نكني، اين باعث مي­‌شود که ديگر گناه نمي­‌كني، اشكالش اين است و گرفتار يك چنين مشكلي است اما اگر بخواهيم اين عمل در جامعه پياده شود بايد هر كسي به اندازه­‌اي که تصميم مي­‌گيرد همان را پياده كند، عيب ندارد، تمام كه شد تصميم دوم را بگيرد- اما اين دومی را تصميم نمي­‌گيرند- اگر باز زمين خورد بلند شود و دوباره تصميم بگيرد بهتر از اولي مي‌­شود. دوباره بعد از يك مدتي زمين خورد تصميم جدید بگيرد اين جوري درست مي‌­شود و الّا اگر بخواهي زمين خوردي بخوابي و بلند نشوی، شيطان سوار مي‌شود و گناه بعد از گناه پيش مي­‌آيد.

س35: امکان دارد که انسان چهل روز خوب مراقب خودش باشد و دیگر تا آخر عمر راحت باشد و آن مَلَکِه ی تقوا برایش حاصل شود؟

ج: نه، با چهل روز درست نمی‌شود.

س36: ما بعضی‌ها را می‌شناسیم که پانزده سال است كه واجبات و ترک محرمات را انجام مي­‌دهند ولي به جایی نرسیده‌­اند؟

ج: شما خيال مي‌­كني انجام مي­‌دهند، اين‌جور نيست. اگر انجام مي­‌دادند درست مي­‌شد، حتماً نمي­‌دهند، شما بيست و چهارساعته كه با او نيستي، خيال مي­‌كني، نه، بيست و چهار ساعت با او باش ببين چه كار مي‌كند، آدم‌ها پشت پرده هم دارند، همين بيرون پرده نيست، شما اشتباهاً قضاوت مي­‌كني و الّا اگر انجام مي­‌داد، گناه نمي­‌كرد. ايمانش بالا مي‌­رفت و ديگر گناه نمي­‌كرد.

س37: آیا ترك لغو مقدمه ترك حرام است؟

ج: بله، اگر آدم عادت به لغويات كند كم كم وارد مرز محرمات هم مي­‌شود.

س38: منظور از عمل لغو كه حرام است چه نوع عملي است؟

ج: عمل لغو حرام نيست، لغو يعني بيهوده، نه فايده دنيايي دارد نه فايده آخرتي، بيهوده است، اما اگر ضرر داشته باشد حرام مي‌­شود.

س39: قبل از ترك گناه ترك لغو را توصيه مي­‌كنيد؟

ج: اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه در نهج البلاغه فرمودند: اگر انسان بخواهد تقوا را مراعات كند تا زبان را اصلاح نكند تقوا محقق نمي­‌شود[13]، زبان همه چیز را خراب مي­‌كند. لذا بايد سراغ زبان هم رفت چون زبان از بچگي حرف زده است عادتش خيلي سنگين است، اين به اين راحتي سر راه نمی­‌آید بايد همه اعضاء و جوارح ديگر را از گناه حفظ كنيم و به خصوص سراغ اين برويم، اگر از لب باز کردن اعراض كنيم كمك بزرگي است اما به صورت مطلق غلط است. مطلق برخلاف خلقت زبان است. خدا زبان را براي حرف زدن داده است ديگر. براي سكوت مطلق زبان نداده است، فرموده است: حرف بزن اما حرف خوب بزن حرف گناه نزن، همين ترك لغو كافي است.

س40: آيا براي طلبه يا غيرطلبه ميزان دوري از لغو فرقي مي­‌كند؟

ج: بله، طلبه­‌ها حكم خاص دارند، طلبه­‌ها در مقابل ساير افراد مثل كاسب‌ها و عوام فرق دارند. اين‌ها فردا مي­‌خواهند پيشواي ديني مردم باشند، اما او كه نمي‌­خواهد باشد. او نانوا است، نان مي­‌پزد دست مردم مي­‌دهد، طلبه بايد يك جوري باشد كه يك امتيازكي از مردم ديگر داشته باشد و الّا مي­‌گويند چرا شما جلو بيفتي و من نباشم؟ بنابراين از دوران طلبگي بايد روی اين‌ها تمريناتي داشته باشند، اول در تقوا و ترك گناه، بعد هم به اين زودي وارد كوچه­‌هاي لغو نشوند و الّا اگر وارد شوند فردا مشكلات پيش مي‌­آيد. در هر مجلس که نشستند اگر چپ و راست(لغویات) بگويند اعتبارشان از دست مي­‌رود.

س41: آيا نماز شب، ترك لغو و بيداري بين الطلوعين براي عبادت را در كنار ترك گناه توصيه مي‌­فرماييد؟

ج: خدا توصيه كرده است، منتهي نبايد بار بر نفسِ أماره سنگين شود، اگر سنگين باشد آن را زمين مي­‌گذارد، آنچه كه خدا اول و از همه خواسته است ترك گناه است، آن‌هاي ديگر را هم انجام ندهيم جایمان بهشت است. اگر اين را آدم انجام دهد تا برايش عادي شود و زحمت كم داشته باشد آن‌وقت ايمان بالا مي‌­رود و آدم دلش نمي­‌آيد از آن كارهاي خوبي كه خيلي خيلي مزايا و منفعت دارد خودش را محروم كند. نماز شب مي­‌خواند و كارهاي ديگر را هم انجام مي‌­دهد.

س42: تشخيص اين‌كه اعمال مستحبي بار را بر نفس سنگين مي­‌كند يا نه، چگونه است؟

ج: بله سنگین مي­‌كند، هر يك دانه از اين‌ها بار را براي نفس سنگين مي­‌كند، نفس حاضر نيست هيچ‌كدام را عمل كند حتی نفس حاضر نیست واجب را انجام دهد مثلاً صبح‌هاي بهار بلند شود نماز بخواند، نه راضي نيست، مي­‌گويد بخواب، نه حاضر نیست روزهاي بلند تابستان را روزه بگيرد، هيچ‌كدام را حاضر نيست.

تكليف از كُلفَت است. براي نفس سخت است، لذا اكثر مردم که تکالیف را انجام نمي­‌دهند مال همين سختي است. لذا خدا گفته است اول اين دو تا(واجب و حرام)، اگر شما اين دو را درست كردي مابقي دنبالش مي­‌آيد.

ايمان كه بالا رفت تمام كارهای خير ديگر براي آدم سخت نيست، خيلي با عشق و علاقه انجام مي‌­دهد. اما اگر گناه داشته باشد هنوز ايمان بالا نرفته باشد نه آدم موفق به مستحبات مي‌­شود و اگر هم مستحبات را انجام دهد كمِ اين دو مي­‌گذارد، آن را انجام مي‌­دهد اولي را كم مي­‌گذارد، لذا تا آخر هم کار درست نمي­‌شود. اين دو واجب شرعي است، اول بايد تكليفش معين بشود بعد آن‌هاي ديگر پشت سرش مي­‌آيد ان شاء الله، اين مهم است. دنيا و آخرت را اين خراب مي­كند، اين‌قدر مهم است که خدا اجازه نمي­‌دهد آدم حتی يك‌بار دزدي كند، اما گفته است مستحب را ترك كني عيب ندارد، آن كار خير اضافه است، انجام دادي مزد مي­‌گيري و ندادي هم مشكلي نيست،‌ ولي اين دو را بايد حتماً انجام بدهي، و سه تا چيز بغلش گذاشته كه اين اطاعت فرمان زمين نماند.

امر به معروف و نهي از منكر با مراتبش، هر كس دنبال كارش مي­‌رود اگر وسط راه ديد فردی در ماه رمضان سيگار مي‌كشد بايد جلويش را بگيرد، بعضي‌ها با زبان درست نمي­‌شوند، خدا گفته است بخوابانید و شلاق بزنید، اگر روزه خورد بيست و پنج ضربه شلاق بايد به او بزني، نماز را يك روز ترك كرد بيست و پنج ضربه شلاق دارد، گاهي هم بيست و پنج تا كافي نيست هشتاد ضربه و گاهي هشتاد هم كافي نيست صد ضربه بايد بزني، گاهي هم شلاق كافي نيست كار اين‌قدر بزرگ است كه بايد مجازاتش سنگين باشد تا مردم بترسند لذا چوبه دار مي­‌گذارند و اعدامش مي­‌كنند، اين سه تا مال اين است كه مردم جرأت گناه در جامعه نكنند، چون همه آماده هستند ديگر، همه دلشان مي­‌خواهد، اگر اين چيزها نباشد همه راه مي­‌افتند، اين‌كه ما مي‌­بينيم بيشتر مردم فاسق هستند و به وظايف عمل نمي­‌كنند مال همين است که نفس راضي نيست، اما اگر شرايطي در جامعه پيش بيايد مجبوراً ترك مي­‌كنند، هنوز آن شرايط پيش نيامده است. اما اگر آزاد باشند همين‌جور مرتباً دنبال ترك واجب و انجام حرام مي­‌روند.

س43: بنده درباره مستحبّات اين‌جور فهميدم تا زماني كه تقواي كسي هنوز مي­‌لنگد مستحبّاتي مثل نماز شب و ترك لغو را به هر اندازه كه عشق و علاقه دارد براي خودش انجام بدهد؟

ج: علي ايّ حالٍ آن‌چه خدا گفته اين است،‌ «انجام واجب و ترك حرام». اضافه كار مي­‌خواهي اشكال ندارد اما گفته اگر در اضافه كار بغلش گناه بگذاري من قبول نمي­‌كنم و هيچ فايده ندارد، ثواب مي‌­دهند چون صحيح عمل كرده­‌اي، اما هيچ اثري در رشد ايمان ندارد، پنجاه سال هم اين‌جور كار بكني ايمان آخر پنجاه سالت با اولین روز يكي يا كمتر مي‌­شود. بخواهي از همه اعمال استفاده رشد ايمان بكني گناه نبايد بغلش بگذاري، خدا اين‌جور دستور داده است، كه مردم را بيشتر به ترك گناه نزديك كند. بنابراين اول گناه نكن همه كار خيرت مقبول است ان شاء الله.

س44: اگر كسي توبه كند بعد از مدتي گناه انجام ­دهد باز مجدد توبه مي­‌كند و اين روند ادامه دارد، آیا بعد از توبه تا زماني كه گناه نكرده باتقواست؟

ج: نه، چون توبه آن است كه ديگر گناه نكند، شما كه قصد گناه داري، درست نمي‌­شود یعنی توبه نكرده­اي.

س45: چرا هر چه تقوای انسان بیشتر می­‌شود خداوند زندگی را بر او سخت‌تر می­‌گیرد؟

ج: برعکس است، زندگی خیلی هم راحت‌­تر می­‌شود، شما این‌گونه خیال می­‌کنی، وقتی خدا غم و غصه دنیا را از او می­‌گیرد؛ او راحت می‌­شود و آرامش پیدا می‌کند.

س46: آیا به بلاها و مریضی­‌ها مبتلی نمی‌­شود؟

ج: فرد با تقوا هم مثل همه می­‌باشد، مگر دیگران بیماری ندارند؟ آلزایمر مال کسان دیگر هم هست، همه سرطان می­‌گیرند. این بیماری‌ها یک کمی هم از گناه است، البته اهل تقوا از بلاهای بزرگ محفوظند.

س47: آیا تقوا بر حافظه تأثیر دارد؟

ج: خیلی چیزها بر حافظه اثر دارد، بعضی از گناه‌ها حافظه را ضعیف می‌کند، آدم با تقوا آن گناه را انجام نمی‌دهد لذا حافظه­‌اش سالم است.

س48: آيا فراواني بارش‌­ها دلالت بر افزايش تقوا در جامعه است؟

ج: نه ­خير، اين‌ها از وظايف ربوبيت پروردگار متعال است، كافر، مسلمان، فرقی نمی­‌کند همه­‌ی آن‌ها را بايد نان بدهد، و الّا همه آن‌ها می­‌میرند و خدا مي­‌خواهد زنده باشند، شايد بعضی­ از آن‌ها مؤمن شوند لذا به همه آن‌ها روزی مي­‌دهد، منتهي گاهي اگر گوش به حرف خدا ندهند با خشكسالي‌هاي مختصر آن ها را گوشمالي مي‌­دهد اما اگر ادامه بدهد ديگر همه مي‌­ميرند و خدا نمي­‌خواهد همه را بكُشد، بنابراين رويش ننوشته است اين باران مال چيست، اما هم كارهاي بد اثر دارد و هم كارهاي خوب اثر دارد. گاهي كارهاي خوب زياد است يك خورده باران خوب مي‌­آيد و مشكلات كم مي‌­شود و گاهي به عكس است بارش کمتر مي­‌شود.

س49: از آن جا كه در معارف اسلام ملاك ارزشمندي تقواست و از طرفي پدر و مادرم با وجود تذكرات در موارد زيادي خلاف تقوا عمل مي‌كنند، لذا مدتي است كه احساس نفرت نسبت به ايشان در دلم بوجود آمده است، از طرفي مي‌دانم كه نسبت به شيعه اميرالمؤمنين علیه السلام بايد محبت داشت، به خصوص پدر و مادر، حال چه توصيه‌اي مي‌فرماييد؟

ج: شما بايد از كار گناهشان بَدَت بيايد، نه از خودشان. گناه كه مي‌كنند از آن گناه بدت بيايد چون برخلاف نظر خداست، ‌اما از خودشان نه، زیرا عنوان پدري­‌اش سر جايش است، عنوان مادري هم محترم است و سر جايش است اين را نبايد بدت بيايد، اما آن گناهي كه انجام مي‌­دهد از آن بايد بدت بيايد.

س50: نسبت به ديگران هم همين گونه است؟

ج: بله، هر گناه‌كاري دو بُعد دارد، يكي خودش و يكي گناهش، ما بايد از گناهش بدمان بيايد، اما اگر خودش شيعه است از آن نبايد بدمان بيايد.

س51: آيا طلحه و زبير در زمان رسول اكرم صلی الله علیه و آله افراد مؤمن و باتقوايي بودند؟

ج: مؤمن بودند امّا با تقوا نبودند.

س52: این‌که گفته­‌اند: «زبيرُ منّا اهلَ البيت» با بي‌تقوايي مي‌سازد؟

ج: پيغمبراكرم صلی الله علیه و آله حتي كساني كه با زبان مسلمان بودند مي‌­پذيرفت، چون اول كار اسلام بود و كسي نبود، اگر كسي از كفّار به زبان اظهار شهادتين مي­‌كرد ولو قلباً بت‌­پرست بود، ايشان مي­‌گفت بيا. اين کار دو اثر بزرگ داشت، يكي از افراد دشمن كم مي­‌شد و يكي بر مسلمانان اضافه مي­‌شد و اين مطلوب بود، بنابراین اين کار ادامه داشت، و اين مسلمان های زباني­ در محيط اسلام به زندگی ادامه دادند و بعد آن‌هايي كه آن كارها را كردند همين‌ها بودند (جریان سقیفه). زیرا زبان مسلمان بود ولي دل هنوز نه،‌ و الّا كه اگر زبیر مسلمان واقعي بود شمشير به روي علي علیه السلام نمي­‌كشيد.

س53: نماز شب چه اثري روي تقوا دارد؟

ج: اگر شما گناه كني نماز شب هيچ اثري ندارد چون خدا قبول نمی­‌کند. وقتي قبول نكرد در بالا بردن ايمان اثري نخواهد داشت. ولي اگر تقوا را مراعات كردي بيشترين خدمت را نماز شب به ايمان انسان و به اصلاح انسان انجام مي‌دهد.

س54: نماز شب خواندن و نخواندن دليل بر تقوا و عدم تقواست؟

ج: اگر آدم تقوا داشته باشد معمولاً نماز شب را ترك نمي كند.

س55: در صورت كامل نبودن تقوا و احتمال بروز خطا آيا رفتن به مكه و زيارت فايده اي دارد؟

ج: بله، بايد بروي، همين كارهاست که يواش يواش آدم را تقويت مي كند، اگر مكه نروي، نماز نخواني، مسجد نروي، روز به روز بدتر مي‌شوی.

س56: خدا از بندگانش تقوا خواسته است ولي اولياء مي گویند: اللهم انّي اصعدني بالتقوي و لا تشقني بمعصیتک..

ج: يعني مقدمات تقوا را خدا می‌دهد ديگر، تقوا يعني چه؟ يعني من نگاه حرام نكنم،‌ چشم مال كيست؟‌ نيروي چشم كه ببيند از چيست؟ از غذاست، غذا مال كيست؟ اين‌ها را خدا به آدم مي‌­دهد كه آن نتيجه را از آن بگيرد.

س57: برای کسب بصیرت آیا تقوا داشتن کافی است؟

ج: بله کافی است، زیادتر هم هست.

س58: آيا علت بي‌بصيرتي بي‌تقوايي است؟

ج: بله.

س59: طبق آیه «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[14] آيا تنها عامل بصيرت تقواست و اين آيه نشانه حصر است؟

ج: بدون تقوا بصيرت نيست، تقوا يك عملي است كه يكي از آثارش بصيرت است، آدم مي‌خواهد با تقوا بشود که چه كار بكند؟ مي‌خواهد واجب و حرام را ياد بگيرد ديگر،‌ وقتی واجب را انجام بدهد حرام هم ترك کند باتقوا مي‌شود، ياد گرفتن واجب و حرام يكي از علائم و نشانه‌هاي امتياز حق از باطل است، اگر كسي گناه مي‌كند معلوم مي‌شود باطل است و فرد با تقوا چون مي‌داند آن گناه است طرفش نمي‌رود چون باطل است،‌ حرامي را مرتكب مي‌شود مي‌فهمم باطل است طرفش نمي‌روم، اولين ملاك بصيرت تقواست، بعد هم در اثر ادامه تقوا خدا فرقان را بيشتر مي‌كند و با ديدن باطن اشخاص مي‌فهمد اين فرد منافق است يا آدم سالمي است.

س60: اجتناب از گناه (تقوا) مستلزم اراده قوی است، عدّه‌ای این اراده قوی را ندارند، چه چیز در به دست آوردن این اراده به انسان کمک می‌کند؟

ج: یکی از چیزهایی که خدای متعال به همه انسان ها مثل چشم و گوش و دست و پا داده، اراده است، همه دارند و همه هم تمام کارها را با اراده انجام می‌دهند، منتهی اراده دو مورد دارد، گاهی موردش دلخواه انسان است، یک وقت مورد دلخواه انسان نیست، خوشش نمی‌آید، آن جا که دوست دارد اراده را با تمام قدرت پیش می‌برد، آن جا که دوست ندارد همه اراده را خرج نمی‌کند، مشکل این جاست، انسان عادت کرده به یک کارهایی، وقتی می‌خواهد ترکش کند برایش سخت می‌شود، این سختی باعث می‌شود از تمام اراده‌اش استفاده نکند، از پنجاه درصد استفاده می‌کند پنجاه درصد می‌­ماند زمین.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ب.ظ ]