خاطرات انقلاب اسلامی از زبان حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدعلی معلی

حجت الاسلام علی معلیاشاره: پیشتر از مصاحبه ما ، رسانه ها ، سازمانها و مراکز فرهنگی بسیاری با آقای معلی درباره موضوعات روز فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی و سرگذشت مبارزاتی ایشان گفتگوهای متنوع و خواندنی ترتیب داده بودند. جناب آقای معلی معتقد بودند که در آن گفتگوها حرفهای گفتنی خود را گفته اند. تقریباً زمان زیادی سپری شد تا توانستیم ایشان را مجاب کنیم که هنوز هم حرفهای بسیاری در یاد و خاطرشان برای در میان گذاشتن با مردم ، به خصوص مردم شهر و دیارشان دارند که هنوز مجال ابراز پیدا نکرده است. پیشنهاد ما این بود: صحبت و گفتگو را منحصراً به آغازین روزهای خیزش انقلابی مردم شهرستان دامغان ، نحوه ایجاد اولین هسته های مبارزاتی و شکل گیری گروه منسجم و انقلابی «کانون جوانان مسلمان دامغان» و همچنین نقش تاثیرگذار جوان پرشور و انقلابی معروف به «علی معلی» (که سمبل مبارزه در بین جوانان شهرش بود) اختصاص دهیم. ایشان کریمانه پذیرفتند و خاطرات ارزشمند و مستند تاریخ انقلاب شهر دامغان را در همین فرصت اندک دو ساعته بیان کردند. سعی کردیم در حین این گفتگو رشته کلام را با طرح سوالاتی پی در پی نگسلیم، حتی در بازبینی این مصاحبه ، فرمایشات ایشان را حتی المقدور مورد تغییر و دستبرد قرار ندادیم.به نظرمان رسید که حلاوت گفتار و احاطه شان بر امور و ریزه کاری های فعالیتهای فرهنگی و ژورنالیستی کار را بی نیاز از دخل و تصرف ساخته است. اگرچه زمان حدود دو ساعت در خدمت ایشان بودیم و شنونده صحبتهایشان ، لیکن در فضای الهی آن دوران ، سالیان سال مجاهدت و پایمردی جوانان غیور شهرمان را سیر کردیم. حال نظر شما را به این گفتگو جلب می نماییم.

جناب آقای معلی ، ضمن تشکر از اینکه دعوت ما را پذیرفتید و وقت گرانقدرتان را در اختیار ما گذاشتید از شما خواهشمندیم ابتدا راجع به عوامل و افراد موثر در شکل گیری نهضت مذهبی - انقلابی ضد رژیم شاه در شهرستان دامغان توضیحاتی بفرمایید.

حجت الاسلام و المسلمین معلی: بسم الله الرحمن الرحیم . ابتدا می خواهم از یک مرد جسور انقلابی یاد کنم که تاثیر زیادی در شکل گیری تشکیلاتی کار مبارزاتی ما در شهرستان دامغان داشت و آن فرد شهید محمد منتظر قائمشهید محمد منتظر قائم بود. سپس به جلسات مذهبی و خانگی موثر در تجمع انقلابیون اشاره خواهم داشت…

محمد منتظر قائم در سال 48 به عنوان سرباز وظیفه ژاندارمری به دامغان آمد. از آنجا که سرباز باسواد در آن زمان کم بود ایشان را مسئول بایگانی رمز کرده بودند. او بسیار انقلابی و جسور بود به طوری که بسیاری از حرفها را بی پرده و عریان بیان می کرد. یادم می آید روزی در خیابان با هم راه می رفتیم ، اسم حضرت امام را خیلی بلند به زبان آورد. - این عادت همیشگی او بود - به او گفتم ما که کنار هم هستیم ، چرا اینقدر بلند حرف می زنی ؟ پاسخ داد ؛ می خواهم همه بدانند چند نفری در این شهر هستند که اسم امام خمینی را می برند.» چنین جسارتی در آن زمان در شهر دامغان نظیر نداشت و همین جسارت به خیلی از جوانان دامغانی منتقل شد. اجازه دهید به این مطلب اشاره کنم که خانواده شاهچراغی از همان وقت ها نسبت به حکومت شاه موضع داشتند.

یکی از دوستان نقل می کرد که می خواستم روزی او را آزمایش کنم ، پشت سرش آرام راه رفتم تا ببینم او چه کار می کند ، دیدم در حالی که گریه می کند به عشق امام خمینی شعری را هم زمزمه می کند. شعری معروف بود که در کتاب نهضت امام خمینی آمده و شاعر آن هم یک طلبه است، این حضور شهید منتظر قائم را به عنوان یک دوستدار و عاشق امام داشته باشید. تا به جلسات دینی خانگی بپردازیم. در سالهای 47 و 48 یکی دو جلسه مهم در دامغان برگزار می شد. یکی از آن جلسات ، در خانه مرحوم حاج نصرالله شهابی برقرار می شد. جلسه مزبور وابسته به «انجمن حجتیه» بود که خاستگاه آن در مشهد مقدس بود. باید این نکته را عرض کنم که در آن سالها ، دستگاه حکومتی ، در جلسات دینی که علیه شاه در آن اقداماتی می شد ایجاد انحراف می کرد. طبعاً وقتی چنین جمعیتی دور هم جمع می شدند جلسات یک رنگ ضد حکومتی به خود می گرفت.در آن زمان در مشهد هم اینگونه شد، دستگاه حکومت به آنها خط مبارزاتی بر علیه مسأله بهائیت داده بود ، شما خوب می دانید که بهائیت دچار انحرافاتی نسبت به امام زمان(عج) شده بود. آنها پیرو کسانی بودند که به نام باب و بها، ادعای امام زمانی ، مهدویت و حتی ادعای پیامبری و خدایی هم کرده بودند. این یک ترفند تبلیغاتی بود که دستگاه و حکومت از آن استفاده می کرد تا روش دینداری و مبارزاتی را عوض کند. گفتند؛ بیایید به دفاع از امام زمان(عج) ، مبارزه با بهائیت را شروع بکنید و آنها هم در این انجمن که بعدها موسوم به حجتیه شد، گرد هم آمدند. از مشخصات آنها این بود که در مجالس خود ، نام و صحبت امام زمان را بسیار پررنگ می آوردند، عید نیمه شعبان را مفصل جشن می گرفتند و به جای مبارزه با شاه ، مبارزه با بهائیت را سرلوحه کار خویش قرار داده بودند.

در حقیقت مبارزه را از شاه و رژیم او به مسایل دیگر منحرف کرده بودند.

حجت الاسلام و المسلمین معلی : بله ، یک انحرافی در جلسات مبارزه با شاه صورت گرفت که در سطح کشور هم رواج یافت. حکومت این جلسات را نسبتاً آزاد می گذاشت حتی در مواردی هم دیده می شد که حمایت می کرد. بنابراین کسانی که می خواستند با احتیاط و البته مذهبی باشند در جلسات حجتیه شرکت و فعالیت می کردند. البته گاهی انقلابیون هم در این جلسات شرکت می کردند، حضور آنها در همین جلسات دو خاصیت عمده داشت. یکی اینکه حضورشان فضای چنین جلساتی را هم تحت تاثیر قرار می داد، دوم اینکه از این جلسات به عنوان پوشش استفاده می کردند.

آیا همه شعبات این انجمن در کل کشور در آن زمان عملکردی یکدست داشتند؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : دستورکار این بود که اعضا در جلسات ضد شاه شرکت نکنند ولی با این حال ، فضای فعالیتی هر شهری به فراخور افرادی که در آن شرکت می کردند با هم متفاوت بود. مثلاً در یزد افرادی از طرفداران امام خمینی در این جلسات نفوذ کرده بودند از جمله همین شهید منتظر قائم که از یزد به دامغان آمد. این توضیح در اینجا ضروری به نظر می رسد که اگر کسی در آن زمان در جلسات انجمن حجتیه شرکت کرده و طرفدار امام خمینی بوه و در انقلاب هم شرکت داشته ایرادی بر وی وارد نیست چه این نقطه ضعف انجمن حجتیه در او وجود ندارد. ما مشکلی با این گونه افراد نداشتیم مشکل کسانی بودند که اسلام یکطرفه ای ارایه می دادند که وابسته به حکومت طاغوت بود. از موضوع دور نشویم. جلسه دامغان ترکیبی بود از این دو طیف البته این مسأله را گوشزد کنم که همه مردم ته دلشان با حکومت طاغوت مخالف بودند. بعضی از انجام فعالیت بر ضد حکومت اجتناب می کردند و برخی دیگر پر رنگ فعالیت می کردند.

در آن زمان مبارزترین فرد - به عنوان یک غیر دامغانی - شهید محمد منتظر قائم بود که در این جلسات شرکت می کرد و حرفهای پر جاذبه اش را می زد، من هم شرکت می کردم و آقا سید حسن شاهچراغی هم گاهی که از قم می آمدند در این جلسات شرکت می کردند. این جلسات هفته ای یکبار در منزل مرحوم حاج آقا نصرالله شهابی برگزار می شد که در آنها آیت الله نصیری هم شرکت داشتند و درس اعتقادات می گفتند.

تعداد افراد شرکت کننده در این جلسات چند نفر بود؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : از ده ، بیست نفر بیشتر نبود.

جلسه دیگر که از زمره همین جلسات تاثیرگذار مذهبی به شمار می رفت جلسه هفتگی دعای کمیل و دعای سمات بود و در فضای این جلسات مشحون از معنویت ، لیکن حالات شرکت کنندگان انقلابی تر بود. این جلسات دوره ای و در خانه های مختلفی تشکیل می شد. اغلب در منزل آقای مهدی امیدوار و آقای علی اکبر فرحزاد. این جلسه میانگین نسبی پایینی داشت و همان افراد شرکت کننده در جلسه انجمن حجتیه ای که گفتیم در این محفل نیز شرکت می کردند. در این جلسه دعای کمیل خوانده می شد ولی قبل و بعد از دعا صحبتهای مختلفی می شد. به قول طلبه ها گعده تشکیل می شد، گاهی هم کتب انقلابی به دستمان می رسید می خواندیم و راجع به آن بحث می کردیم.

این را متذکر بشوم در آن زمان کتاب دینی خیلی کم بود ، زمانی که آقای فلسفی کتب خود را هنوز ننوشته بودند ـ ایشان بعدها کتاب جوان ، کودک و پیر را نوشتند ـ هنوز کتب آیت الله مطهری و دکتر شریعتی نوشته نشده بود. یک کتابی هم به دست ما رسید به نام کتاب «شیعه و زمامداران خودسر» که آقای مصطفی زمانی آن را ترجمه کرده بودند که نویسنده آن استاد مغنیه بودند کتابها را ما در حاشیه جلسات دعا دست جمعی می خواندیم و در هر جایی هم که می توانستیم دور هم جمع می شدیم.

جناب آقای معلی مشتاق هستیم علت و نحوه پیوستن شما به حوزه علمیه را بدانیم.

حجت الاسلام و المسلمین معلی : من برحسب همان دوستی و علاقه ای شهيد سيد حسن شاهچراغيکه نسبت به شهید شاهچراغی داشتم به طلبگی هم علاقه پیدا کردم و به قم رفتم. زیرا به این نتیجه رسیده بودم که دین فراتر از این است که در جامعه با منبر و وعظ و خطابه عرضه شود. عقیده داشتم که آدم باید برود و از سرچشمه آن را دریافت کند. از طرفی عربی بخواند و دسترسی به منابع اسلامی پیدا کند و ببیند خودش چه دریافتی دارد. همانطور که گفتم علاقه ام به شهید شاهچراغی بسیار زیاد بود و این دلبستگی باعث می شد آن نمودی که من در شهید می دیدم با دیگران فرق بکند. شاهچراغی در نظر من طلبه ای کامل و بدون ضعف بود. من به همان مدرسه ای که ایشان رفته بود رفتم. امتحان ورودی آنجا بسیار سخت بود، امتحان دادم و خوشبختانه قبول شدم.

جناب آقای معلی چطور با شهید منتظر قائم و شهید شاهچراغی آشنا شدید؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : با هر دوی این عزیزان در مسجد آشنا شدم. (برکات زندگی من در مسجد صورت گرفت) ابتدا در مسجد با شهید منتظر قائم آشنا شدم که از یزد آمده بود و ژاندارم وظیفه بود او همانطور که می دانید شهید معروف حادثه طبس است. من به او آنقدر علاقمند بودم که پس از زندان ، رفتم یزد که نزد این شهید باشم و تا موقعی که ایشان شهید شد من یزد بودم. با آشنایی با ایشان با فضای دینی و انقلابی آشنا شدم. در همان مسجد با شهید شاهچراغی برخوردیم. سه تایی در همان جلسه اول رفتیم منزل مادربزرگم همسر مرحوم شریف آل داوود. یادم می آید شهید شاهچراغی در آنجا انشایی خواند و من در تعجب بسر بردم که عجب ! طلبه ها هم مگر نویسندگی می کنند؟ با شهید شاهچراغی خیلی زود مأنوس شدم و هیچ کدام طاقت جدایی از یکدیگر را نداشتیم. این علاقه شدید موجب شد به قم بروم.

اشاره داشتید به اینکه در قم به مدرسه ای وارد شدید که همراه با شهید شاهچراغی به خواندن درس طلبگی ادامه دادید. راجع به آنجا و اساتیدی که تدریس می کردند و تاثیرگذار بودند مختصر توضیحی بدهید.

حجت الاسلام و المسلمین معلی : مدیر مدرسه ای که ما در آن درس طلبگی می خواندیم شهید قدوسی بود که نه تنها مدیر ، بلکه مراد و مرشد طلبه ها و به واقع یک عارف بزرگ بود. نهج البلاغه و درس اخلاق را طوری می گفت که انسان متحول می شد. ایشان حتی دروس ابتدایی ما را هم خودشان متقبل می شدند. مثلاً ایشان به ما گلستان درس می دادند که در جای دیگری تدریس نمی شد، آن هم بطور عمیق ، احکام شرعی را از روی رساله حضرت امام (در آن زمان) درس می دادند، آشنایی با ایشان یکی از سعادت های زندگی من بود. اساتید دیگر آیت الله جنتی بودند در درس ادبیات ، آقای آیت الله مومن ، آقای مقتدایی ، و البته با آیت الله مصباح هم رابطه داشتیم.

کانون (کانون جوانان مسلمان دامغان) را در چه سالی و چگونه راه اندازی کردید؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : کانون اسلامی جوانان دامغان روند خاصی داشت. این کانون در حدود سال 50 فعال بود ، با دستگیری ما نیمه فعال و سپس تعطیل شد و البته در زمان خودش بسیار تاثیر گذار و بدون اعوجاج بود و جوانان بسیاری را تربیت کرد که همگی به انقلاب پیوستند. برنامه هایی که در آن مرحوم كربلايي سيد طاهر شاهچراغيسالها اجرا می کردیم ، حتی اگر الان هم زمان به عقب برگردد ، مطمئناً به همان شکل اجرا می کنیم. وقتی برمی گردم به آن روزها نگاه می کنم کمتر در برنامه ها نقص بود ، ما تندوری مرسوم را نداشتیم با اینکه انقلابی بودیم هیچگاه بی فکری نمی کردیم و بدون فکر عملی انجام نمی دادیم. سعی می کردیم کارها را با روش و قدرتی خاص به سرانجام برسانیم. برای نمونه ، من از همان اول معتقد بودم اگر ما جوانها تنهایی هم دور هم جمع شویم خیلی زود کانون را جمع می کنند ، از این رو که می خواستیم حرکتمان گسترده و فراگیر باشد و بدون شک شهربانی تحمل نمی کرد. بنابراین خدمت آقا سید مسیح شاهچراغی رسیدیم و از ایشان خواستیم که سرپرستی کانون را به عهده بگیرند. ایشان پذیرفتند و همین باعث شد که یک شخصیت استوار شهر پشتیبان ما شود. نتیجه بعدی این حرکت این شد که حمایت آیت ا… دامغانی که در مشهد مقدس بودند را هم داشته باشیم چه ایشان با این دو برادر ، آقا سید مسیح و آقا سید طاهر شاهچراغی بسیار علاقمند بود.

حاج آقا ، روحانیون دیگر با این تشکیلات چگونه برخوردی داشتند؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : برخی از روحانیون آن زمان به نفی کانون پرداختند ، که بعضی از آنها اتفاقاً جایگاه رفیعی هم داشتند نظر ما این بود که به واسطه برنامه کامل و استواری که داریم آقایان به خاطر حفظ موقعیت خودشان به ما خواهند پیوست که البته چنین هم شد. البته عده دیگری از این عزیزان بودند که با ما همکاری موثری داشتند. که پرستیژ و نام آنها برای تشکیلات ما مفید بود.

اجازه می خواهم قبل از اینکه وارد بحث برنامه های گسترده در کانون شوم راجع به وضعیت دینداری جوانان و رغبتشان به دین و شرعیات بپرسم به اضافه اینکه درباره علت تمایل زود هنگام حضرتعالی به دین و مذهب و مبارزه توضیحاتی بفرمایید.

حجت الاسلام و المسلمین معلی : برای این که شما و خوانندگان عزیز تصویر روشنی از وضعیت دینی جوانان آن زمان پیدا کنید ، لازم است چند خاطره از مشاهدات خود را از وضعیت سالهای 50 ذکر کنم ، گاهی که من به مسجد می رفتم جوان زیر بیست سال من یک نفر بودم ، اغلب چهل سال به بالا بودند ، روزی در وضوخانه مسجد جامع دامغان مشغول وضو ساختن بودم یک آقایی آمد و گفت : آقای معلی ، شما دیگر چرا ؟ گفتم : چطور مگر؟ گفت : چرا آمده ای مسجد ، پاسخش دادم که از شما بزرگترها یاد گرفتم ، پاسخ عجیبی به من داد ، گفت : از سن ما دیگر گذشته ، موقعیت ما جور دیگری است اما امثال شما الان باید بروید دنبال جوانی تان … این یک نمونه از امر به معروف که نه ، در واقع نهی از معروف بعضی مسجدی های آن زمان بود!

باز یادم هست در مسجد کنار پیرمردی نماز می خواندم ، شنیدم بعد از نماز پیرمرد سر به سجده گذاشت و شاه را دعا کرد خاطرم هست آقا سید طاهر شاهچراغی روی منبر بود ، خطاب به مستمعان با عصبانیت گفت : «شما پامنبری های من به چه درد می خورید ؟! هیچ بخاری از شما بلند نمی شود ، نه تبلیغی ، نه حرکتی ، نه جوششی ! حرفهای من هدر می رود فقط یک نفر جوان در بین شما هست …» از آنجا که کربلایی سید طاهر مبلغی بسیار اهل مطالعه بود ، کتب روز را مطالعه می کرد منتها کسی نبود که همه مطالب را برایش بازگو کند.

این توضیحات را دادم برای اینکه بدانید مساجد آن زمان خالی از جوانان بود. یک روز عصر هم با چند نفر در مدرسه حاج فتحعلی بیگ بودیم. منتظر قائم بود و سید علی اصغر شاهچراغی و… سید علی اصغر برای ادای نماز ظهر و عصر به مسجد جامع رفت ، وقتی به مدرسه برگشت با تعجب خطاب به ما گفت ؛ «من یک جوان در مسجد دیدم » ما آن روز کلی خوشحال شدیم ، رفتیم کنار حوض و روبروی آن جوان قرار گرفتیم و منتظر شدیم تا بعد از نماز با او صحبت کنیم. بعد از اقامه نماز متوجه شدیم سربازی تهرانی است و از مریدان آقای کافی ، که به مهدیه می رفت …

گاهی آقا سید طاهر شاهچراغی به شوخی مرا خامس آل عبا می نامیدند ، خودشان چهار نفر بودند ، «آقا سید مسیح ، آقا سید طاهر ، شهید سید حسن شاهچراغی و جناب آقا سید علی شاهچراغی امام جمعه محترم دبی» و به من می گفتند : خامس آل عبا ، تو هم بیا تا پنج نفر شویم… بله ، مساجد تا این حد خالی از حضور جوانان بود در صورتی که الان مساجد و تکایا مملو از جوان است. الان جلسات چند هزار نفری تشکیل می شود. با اینکه تعداد سخنرانان هم زیاد شده گاهی گویندگان ، وقت برای سخنرانی نمی دهند و می گویند نمی رسیم. جدیداً من رفتم مسجد جامع دامغان برای نماز مغرب و عشاء جمعیت انبوه جوانان را دیدم واقعاً فکر کردم مراسم خاصی است وقتی سوال کردم گفتند؛ هر روز و شب همین طور است. این نشان دهنده آینده خوبی است که پیش رو داریم.

برنامه های هفتگی تبلیغی کانون و شرایطی که جوانان آن زمان داشتند را تشریح کردید ، خود حضرتعالی پیشنهاد می دادید یا به صورت گروهی پیشنهاد می شد؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : برنامه های کانون را ما از قم می آوردیم. من و آقا سید حسن شاهچراغی در جلساتی که در قم برقرار می شد شرکت موثر می کردیم به قصد اینکه یاد بگیریم و برنامه های آنجا را برای دامغان الگوبرداری کنیم. در آن سالها هیچ برنامه تفریحی و جالبی برای اوقات فراغت جوانان در شهر ما وجود نداشت. بنابراین مطمئن بودیم اگر برنامه پرجاذبه ای را آن هم در محیط های مذهبی ارایه دهیم با استقبال بی نظیر قشر جوان روبرو خواهد شد. هدف ما جلب و جذب افراد جدیدی بود که تا به حال به مذهب گرایشی نشان نداده بودند. به عنوان نمونه به چند برنامه پر جاذبه که برای آن زمان جدید بود اشاره می کنم.

در سابق رسم نبود که جوانها خودشان سخنرانی کنند ولی ما در کانون می گفتیم افراد خودشان مقاله تهیه کنند و بخوانند. جوان می آمد برنامه اجرا می کرد ، دوستانش هم می آمدند برنامه او را می دیدند و جوان صاحب شخصیت می شد. مقالات را یک روز جلوتر می بردیم نزد حاج سید مسیح و می خواندیم تا مطابق و پیرامون تبلیغ اسلام باشد. بعدها پی بردیم برخی از مقالات را می شود به شکل نمایشی هم اجرا کرد. حتی جاذبه های مقاله ها را با گذاشتن نشانه هایی از همان مطلب چند برابر می کردیم برای زمان ارائه مقاله ها ده دقیقه ای گذاشته بودیم. که شنوندگان خسته نشوند. به اضافه اینکه فردی را از خارج شهر دعوت می کردیم برای مردم سخنرانی کند تا تازگی داشته باشد.

معمولاً سخنرانان را از چه شهرهایی دعوت می کردید ، اسامی آنها یادتان هست؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : بله افرادی از شهرهای قم ، شاهرود و از اطراف می آمدند و برخی طلبه های دامغانی هم که در تابستان به شهر خودشان باز می گشتند برای آنها برنامه می گذاشتیم اسامی که در خاطرم هست ، آقا سید رضا تقوی و نیز سید قاسم موسوی و از شاهرود آقای شفیعی می آمد و صحبت می کردند. همچنین در این جلسات آقای دکتر سید محمد ترابی که الان مشهور هستند می آمدند و در جلسات اولیه کانون صحبت می کردند. اولین بار ما تریبون گذاشتیم ، کمد کوچکی را برداشتیم رویش پارچه کشیدیم ، یک رادیوی قدیمی بزرگی را به عنوان بلند گو گذاشتیم خوب ، پایه میکروفن هم می خواستیم لاله های شمعدانی را به عنوان پایه میکروفن وصل کرده بودیم و به این شکل صدا بسیار خوب پخش می شد. گاهی در برنامه ها چند نفر با هم پشت تریبون می رفتند و کار تبلیغات را انجام می دادند، این برای مردم جاذبه داشت. در این جلسات توده های مردم شرکت داشتند و برنامه های جنبی بسیار خوبی برای مردم برگزار می شد که این مسأله ، دستگاه حکومتی و اطلاعاتی را دچار مشکل می کرد. تصمیم گرفتند ما و کانون را جمع و جور کنند به خاطر همین حمایت مردمی.

آموزش قرآن هم در برنامه های کانون بود؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : بله ، یکی دیگر از فعالیت های ما در کانون بسیار مورد توجه قرار گرفت آموزش روخوانی قرآن بود. در آن زمان آموزش روخوانی طی یکسال و بنا بر تمرین مستمر بدون فراگیری هیچگونه قانون و قواعدی انجام می گرفت. ما آمدیم و برای کسانی که سطح سواد دبیرستانی داشتند در 15 جلسه ، روان خوانی و روخوانی قرآن گذاشتیم که الان این روش در کل کشور شناخته شده است. آن موقع این روش نبود وقتی به فردی می گفتیم 15 روزه قرآن را به شما یاد می دهیم برایش شگفت انگیز بود. در این کلاس که هم بزرگ و هم کوچک شرکت کننده اش بودند نیم ساعت را به قرآن و احادیث و باقی اش را به صحبت های مدون در باب معارف اسلامی البته با نگاه مبارزاتی می پرداختیم. و نهایتاً در آخر این کلاسها یک دوره معارف اسلامی مبتنی بر اصول و نگاه مبارزاتی گفته شده بود. البته طوری این کار را انجام می دادیم که برای ساواک قابل پیگیری نباشد. یعنی با تقیه و دو پهلو. همچنین با استعدادترین جوانان را از بین تعداد بی شمار داوطلب گزینش می کردیم و شاگردان اول و دوم و سوم را انتخاب می نمودیم. در پی افراد با استعداد بودیم و آنها را توسط کانالهای مختلف جذب می کردیم. خیلی از اوقات وقتی بچه ها تغییر می کردند مسبب تغییراتی در خانواده هایشان هم می شدند. این جزو یکی از برنامه های ما بود؛ اینکه از طریق بچه ها خانواده ها را تحت تاثیر قرار دهیم.

عکس العمل خانواده ها نسبت به این کار چگونه بود؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : خوب بود، ما به بچه ها راجع به احترام به پدر و مادر و مسائلی از این دست بسیار صحبت و سفارش می کردیم. خوب والدین وقتی می دیدند همان بچه ای که می بایست یک ساعت او را صدا بزنند تا از خواب بیدار شود حالا زودتر از او بیدار شده ، نمازش را خوانده ، درسش را پی گرفته ، علاوه بر همه اینها می گوید دیگر کاری ندارید انجام بدهم؟ تحت تاثیر فعالیتهای فرهنگی ـ مذهبی قرار می گرفتند.

جناب معلی ، راجع به تامین مالی این فعالیتها ، محل جلسات و مسئولان اصلی تدارکات گروه هم توضیحاتی بفرمایید.

حجت الاسلام و المسلمین معلی : تدارکات گروه ما با آقای مهدی امیدوار بود. بعد از مدتی تدارکات شکل ثابتی گرفت و افراد ، مبلغی ماهانه پرداخت می کردند، ابتدا محل برگزاری جلسات در خانه های اعضا دور می گشت اما پس از گذشت زمانی برای کانون ، محلی را اجاره کردیم ، آن هم در یکی از بهترین و اصلی ترین نقاط شهر. در میدان امام خمینی فعلی ، طبقه بالای مغازه آقای فرحزاد را در اختیار گرفتیم که البته درب ورودی آن در خیابان منتهی به مخابرات فعلی ـ در کوچه ای ـ قرار داشت. برای این بالاخانه صندلی تهیه کردیم و روز به روز بر کارهای جانبی کانون افزودیم.

در مراسم و جشن های دینی به چه صورت کار می کردید؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : اجازه بدهید یک مورد کار جالب گروه تدارکاتی را ذکر کنم ، در جشن های مختلف مثل حالا رسم نبود از مدعوین پذیرایی به عمل آید ما در جشن هایی که برگزار می کردیم به صورت خیلی منظم و حساب شده برنامه پذیرایی داشتیم. سعی می کردیم پیامهای اصلی خودمان را در همین برنامه های پر رفت و آمد به گوش شنونده های مورد نظرمان برسانیم شهربانی در مقابل چنین برنامه هایی نمی توانست به ما معترض شود. مردم می آمدند ما هم برنامه های خودمان را بسیار منظم و حساب شده اجرا می کردیم و آنها نمی توانستند هیچ کاری را انجام دهند. شرکت انبوه مردم در این جلسه ها و نحوه جذب سریع آنها به فعالیت های دینی دستگاه حکومتی و اطلاعاتی آن زمان را دچار مشکل می کرد تا جایی که تصمیم به تعطیلی این مرکز گرفتند.

به طور کلی دیدگاهتان در آن زمان نسبت به جوانان چگونه بود؟

حجت الاسلام و المسلمین معلی : در کانون به عقاید و نظرات جوانان و بچه های شرکت کننده توجه بسیار می شد. ما سعی می کردیم به بچه ها خط بدهیم ، آنها خود ادامه کار را پیگیری می کردند ما کار را به نام خود آن افراد به ثبت می رساندیم مثلاً برای اینکه کتابخانه ای تاسیس کنیم ابتدا پیشنهاد آن را می دادیم به محض اینکه یکی از افراد در مورد آن صحبت می کرد. پیشنهاد کتابخانه را به نام او مطرح می کردیم و در پایان خود او را به عنوان مسئول کتابخانه تعیین می کردیم و او با ذوق و انگیزه بیشتری کار را انجام می داد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...