معاد جسمانى در حكمت متعاليه

 

ملاصدرا معتقد است كه به دنبال اولين تولد طبيعى انسان، تولد ثانى او در روز رستاخيز خواهد آمد. شكل اين تولد دوباره، به وضوح مشخص نشده است، اما او تأكيد دارد كه در آن روز انسان به سطح برترى مى رسد كه در آن، نفس و جسم يكى خواهد بود. زيرا «همه چيز در آخرت زنده خواهد بود و زندگى آن با ذات آن يكى خواهد شد». صورت هايى كه انسان ها در موقع رستاخيز به دست مى آورند، به صورت عادات و خصوصيات شخصيتى خواهد بود كه آن ها روى زمين كسب كرده بودند.( [4]) به هر حال، وحدت نفس و جسم يا به بيان ديگر يكى بودن آن ها در آخرت، حتمى است و بدين ترتيب مسأله ى معاد شخص كه فارابى، ابن سينا و ابن رشد در مورد آن مردد بودند، به صورت قطعى ثابت مى شود.( [5])
ملاصدرا بر ابن سينا به جهت عدم توانايى بر ارائه ى دليل عقلانى بر معاد جسمانى ايراد گرفته است. ابن سينا به ذكر اين مطلب در برخى از كتاب هاى خود، مبنى بر اين كه معاد بر دو نوع است: جسمانى و روحانى اكتفا كرده است. ملاصدرا به نقل از ابن سينا، نوشته است:درباره «معاد جسمانى، در شريعتى كه سرور و سيد ما، محمد (صلى الله عليه وآله) آورده است،( [6]) توضيح داده شده است و بدين ترتيب لزومى ندارد كه ما خود را به اثبات آن مشغول سازيم; در حالى كه معاد روحانى مسأله اى است كه تلاش خواهيم كرد آن را به اثبات برسانيم» ابن سينا، به هر حال نتوانست اين مهم(معاد جسمانى) را به انجام برساند و اين را ملاصدرا خطايى جدى از ابن سينا دانست.
به طور كلى، ملاصدرا معاد جسمانى را همچون راز بزرگ مابعدالطبيعى لحاظ كرد و آن را به شيوه ى منحصر به فردى تفسير نمود. او بيان كرد كه ويژگى هاى برجسته ى شخصيت انسان از نفس او و نه بدنش، ناشى مى شود. بدن به طور جوهرى در هر چند سال تغيير مى كند; بدون اين كه وحدت موجودات انسانى از بين برود. قواى خيالى و عقلى نفس براى او ذاتى هستند; در حالى كه قواى نباتى و حيوانى را مانند حواس بيرونى و شهوات از طريق بدن دريافت مى كند.
طبق ديدگاه ملاصدرا، همه ى نفوس در جهان آخرت داراى قدرت آفرينش هستند; همان طور كه پيامبران و اولياى الهى در اين جهان داراى چنين قدرتى بودند. به عبارت ديگر، اندام هاى بدن كه براى نفس به مثابه «ظواهر» نمود پيدا مى كنند در جهان ديگر، از درون خود نفس خلق مى شوند. بنابراين، در بهشت، نفوس داراى چنان قدرتى مى شوند كه مى توانند صورت هاى خوشايند وزيبايى، از جمله گل ها را ايجاد كنند. از طرف ديگر، نفوس ناپاك در جهنم فقط مى تواند صورت هاى نامطبوع را ايجاد كنند. در حقيقت چنين نفوسى مجبورند از صورت هاى مخلوق خويش عذاب بكشند.( [7])
ملاصدرا با در انداختن طرحى نو در فلسفه ى الهى و پايه گذارى حكمت متعاليه، موفق شد در بسيارى از مسائل الهيات وهستى شناسى به ابتكاراتى جديد دست بزند و ايده ها و افكار عميقى را در عرصه ى انديشه ى بشرى مطرح كند.
در مسأله ى معاد جسمانى نيز، مقدمات و پايه هاى فكرى فلسفه ى او منجر به ارائه ى برداشتى متفاوت از جسمانى بودن معاد شد. او جسمانى بودن را به معنايى فراتر از خاكى و عنصرى بودن گرفت و اعلام كرد كه با توجه به مبانى حكمت متعاليه، معاد بايد با جسمى متفاوت و جدا از جسم طبيعى اتفاق بيفتد. چرا كه بر اساس آن اصول، انسان به جاى جسم مادى عنصرى، در روند تكاملى خود، با توجه به توانايى ها و تحولات و انشائات روح، داراى جسمى مثالى و لطيف مى شود كه خواصى كاملاً متفاوت با اين جسم دنيايى دارد. بنابراين ديدگاه، جسمانى بودن معاد، هرگز به معناى جمع شدن دوباره ى اجزاى پراكنده ى بدن مردگان يا بازسازى جسم دنيايى انسان ها نخواهد بود.
1. معاد در كتاب مبدأ و معاد
ملاصدرا در بخش آغازين مقاله ى دوم كتاب مبدأ و معاد، بحث را از اين نقطه آغاز كرده است كه همه ى مسلمانان معاد را مى پذيرند، اما در كيفيت آن اختلاف نظر دارند. از نظر وى منكران معاد دو دليل عمده براى ادعاى خود دارند; يكى امتناع اعاده ى معدوم و ديگرى شبهه ى آكل و مأكول. در پاسخ به شبهه آكل و مأكول متكلمان معتقد به اجزاى اصليه اى هستند كه جزء هيچ بدن ديگرى نمى شود و خداوند آن را براى هر كس حفظ مى كند، اما پاسخ متكلمان قانع كننده نيست. ملاصدرا ديدگاه كسانى مانند ملا جلال دوانى را مستلزم مفسده ى تناسخ معرفى كرد و پس از آن تلاش كرد تا معاد جسمانى را كه در قرآن آمده است، به كمك هفت مقدمه اثبات كند:
1. تحقق و تحصل هر ماهيت تركيبى، تنها به فصل آخر يا صورت آن است.( [8])
2. موضوع حركت كمّى، هر شخص انسانى متقوم از نفس معين همراه با ماده ى همراه با ماده ى مبهم است كه كميت آن همواره در حال دگرگونى است.( [9])
3. تشخص هر چيز، چه مادى و چه مجرد، به وجود خاص آن است.( [10])
4. وحدت شخصى همواره بر يك سياق نيست و وحدت هر چيزى به حسب همان است.( [11])
5. همان طور كه فاعل مى تواند در قابل، شكلى ايجاد كند، مى تواند بدون ماده ى قابل نيز شكلى ايجاد كند.( [12])
6. خداوند به نفس، قدرتى داده است كه مى تواند آن چه را بخواهد، بيافريند.( [13])
7. ماده اى كه در تحقق اشياء مورد نياز است، جز امكان تحقق و قوه صرف نيست. منشأ امكان نيز نقص وجود است.( [14])
ملاصدرا به جاى آن كه بكوشد مسأله ى بازگشت بدن هاى خاكى را حل كند، اين نظريه را مطرح كرد. كه نفس انسانى در مسير تكامل و اشتداد وجودى، خود به خود به جايى مى رسد كه بدن متناسب خود را مى سازد و اين بدن، بدن قيامتى او خواهد بود، نه همان بدن خاكى. بنابراين مسأله ى بازگشت، ابداً مطرح نيست تا شبهه آكل و مأكول يا تناسخ پيش آيد. مسأله ى آفرينش و خلق و ايجاد ملاصدرا به اين نتيجه مى رسد كه معادى كه او اثبات كرده است همان معاد قرآنى و وحيانى است و با تأمل در آيات و روايات به دست مى آيد. حال كه اين اصول و مقدمات، با تتبع در احاديث و تدبر در آيات آماده گشت، محقق شد كه مُعاد(بازگردانده شده) در مَعاد، مجموع خود نفس و شخص آن و خود بدن و شخص آن است، نه بدن عنصرى ديگرى، آن گونه كه غزالى بر آن رفته است يا بدن مثالى; آن گونه كه اشراقى ها بر آن رفته اند و اين اعتقاد صحيح مطابق عقل و شرع و موافق آيين و حكمت است.( [15])
2. معاد در كتاب اسفار
ملاصدرا همان مسيرى را كه در مبدأ و معاد پيموده با تفصيل بيشتر در اسفار مى پيمايد و براى اثبات معاد جسمانى مورد نظر خود يازده اصل فلسفى را تأسيس مى كند:
1. در موجوديت هر چيز، وجود اصل است و ماهيت، تابعى از وجود خواهد بود.
2. تشخص و تعين هر چيز و آن چه مايه ى جدا شدن آن از ديگر چيزها مى شود، همان وجود خاص آن چيز است، نه ماهيت و شيئيت آن چيز.
3. خود وجود، به خودى خود و به درون تركيب خارجى و يا ذهنى با هيچ چيز ديگر، مشكك و داراى مراتب شدت و ضعف است.
4. هر موجودى در ذات خود، داراى توان يافتن وجودى شديدتر ومتحول وحركت جوهرى در درون خود است.
5. شيئيت هر مركّبى به صورت آن است و نه به ماده ى آن. چرا كه ماده، امرى نامحتمل و مبهم است و اين فصل اخير است كه مشخص مى كند آن چيز چيست.
6. نفس انسان به خاطر وسعت و وحدتى كه با قواى خود دارد، مى تواند در حال واحد، هم در مرتبه حس و هم در مرتبه ى خيال و هم در مرتبه ى عقل باشد.
7. هويت و تشخص هر كس، بسته به نفس اوست، نه به جرم بدنى او. لذا با تغيير و تبدل جسم در طول زندگى و يا بعد از آن شخصيت و«اين همانى» او عوض نمى شود.
8. قوه ى خيال، جوهرى مستقل از بدن ومجرد از ماده است. اين قوه، در عالمى ميان عالم طبيعى و عالم مفارقات عقلى، در تجرد برزخى قرار دارد.
9. صورت هاى خيالى، همچون قيام فعل به فاعل، قائم به نفسند و قيام صدورى به آن دارند.
10. صورت هاى مقدارى، بدون نياز به ماده نيز امكان پديد آمدن دارند.
11. نفس انسانى مشتمل بر سه عالم صور طبيعى، صور حسى مجرد از ماده و صور عقلى است.
بر پايه ى اصول ياد شده، تبيينى جديد از معاد جسمانى ارائه مى شود كه بر اساس آن جسم آخرتى انسان جسمى متفاوت با جسم دنيايى او خواهد بود; جسمى تكامل يافته و مطابق با شرايط و اقتضائات نظام آخرت، ولى از آن جا كه گفته شد تشخص و تعين هر چيز به صورت آن است و صورت انسان نيز، همان روح و نفس ناطقه ى اوست، پس با وجود تغيير و تفاوت جسم انسان، باز مى توان گفت اين فرد همان فرد قبلى است.

موضوعات:  معاد جسمانى در حكمت متعاليه  لینک ثابت