امام خميني، شجاعت، نماز شب، كرامت

*********************************************

 

شهيد محراب مرحوم صدوق گويد:« ما مسافرتهايي با امام كرده ايم، در مسافرت مشهد يك اخلاق پدرانه اي نسبت به ما مبذول مي داشتند. وقتي از ارض اقدس برمي گشتيم در بين راه روسها براي بازرسي جلوي ماشين ما را گرفتند- در آن زمان قسمتهايي از ايران زير نظر دولتهاي شوروي و آمريكا و انگلستان بود- همگي پياده شديم و چون امام از اوّل تكليف، مراقب نماز شب بودند و اين عمل، صددرصد از ايشان ترك نشده، بعد از پياده شدن خواستند كه نماز شب بخوانند. آن جا كه وسط بيابان بود آبي وجود نداشت. يك وقت نگاه كرديم كه آبي جاري شده ايشان آستين بالا زد و وضو گرفت. بعداً نفهميديم كه تا ايشان نمازش تمام شد آب بود يا نبود. به هر حال ما در آن سفر يك چنين كرامتي از ايشان ديديم.» و در اثر همين شب زنده داري هاست كه مي بينيم اين مرد بزرگ، متّصل به « معدن عظمت» شده است و در راه خدا از هيچ نمي هراسد. بنا به نوشته ي بعضي، امام خميني در ضمن بيان ماجراي زندان رفتن خود فرموده اند: همان طور كه در آن جاده مستقيم [ قم- تهران] مي رفتيم، من متوجّه شدم آن دو نفري كه جلو نشسته بودند، يكي از آنها اشاره كرد به سمت راست [ سمت راست آن جادّه درياچه ي نمك است. كه برخي از مؤمنيني را كه عليه دولت فعاليّت شديد داشتند آنجا مي انداختند.] با دست كه به آن طرف اشاره كرد، من فهميدم مقصودش چيست ولي من از اوّل كه با آنها رفتم هيچ نترسيدم و آن وقت كه اشاره كردند هم والله نترسيدم. ناقل اين قصّه ادامه ميدهد: يكي از مراجع كه در آن مجلس بود، وقتي اين عبارت را شنيد، دگرگون شد و در برابر عظمت اين مرد بزرگ الهي انگشت به دندان گرفت.»

موضوعات:  امام خميني، شجاعت، نماز شب، كرامت  لینک ثابت