فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



در بقعه های ساکتِ بودن ،
همراه خوب من
آن شال ِ سبز کِبر را
به دور بیفکن
و با تمامی وسعت انسانیت بگو
که ما باغی ایم
باغی چنان بزرگ و سبز
که دنیا
در زیر سایه اش
خواب هزار ساله ی خود را
خمیازه می کشد .
در بقعه های خامُش ِ بودن
از جوار ضریح
چندی است
طنین ضربه ی برخاستن بزرگ تو را نمی شنوم
همراه خوب من
از پله های بلند غرورت
بگیر دست مرا
تا قلب شب بشکافیم
و با ردای ِ سپیده
به رقص برخیزیم …
همراه خوب من
با این غرور بلندت
در سرزمین یائسه ها
تو تمامی خود نرفته ای بر باد …
اینک
به ریزش رگبار سرخگونه ی خنجر ،
دست مرا بگیر
تا از پل نگاه صادقانه ی مردم
به آفتاب
سفر کنیم…

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[شنبه 1394-11-17] [ 09:33:00 ب.ظ ]




ریشه‌ها و عوامل تکبر، غرور و خود بزرگ‌بینی

1. اختلال شخصیت:
یکی از عوامل اصلی انحرافات اخلاقی و از جمله تکبر، غرور و خود بزرگ‌بینی ضعف شخصیتی افراد است، افرادی که از نظر شخصیتی مشکل دارند، به تکبر و خود بزرگ‌بینی مبتلا می‌شوند.
2. جهل و حماقت:
دومین عاملی که باعث تکبر و خود بزرگ‌بینی افراد می‌شود جهل و حماقت انسان است. یعنی فردی که خودش را نشناخته و نمی‌داند که سراپای وجود او ضعف و ناتوانی است، احساس می‌کند که هیچ مشکلی ندارد و بهتر از همگان است. علی ـ علیه السّلام ـ در این باره می‌فرماید: «التکبر عینُ الحماقة»(5) تکبر خود حماقت و ریشة اصلی آن است. برای آن که به تکبر و غرور و خود بزرگ‌بینی مبتلا نشویم و در اوج شهرت خودمان ‌را گم نکنیم و مغرور نشویم، باید به این نکات توجه داشته باشیم:

راه های درمان تکبر

1. خودمان را بشناسیم
خودشناسی و خودنگری یکی از راه‌های اصلی درمان تکبر و غرور به حساب می‌آید. باید دو مرحله از هستی خود را همیشه به یاد داشته باشیم.
الف. اینکه چگونه با ضعف و ناتوانی از دیار عدم به عالم هستی قدم نهاده‌ایم.
ب. سرانجام زندگی ما به کجا می‌انجامد و چگونه در دل خاک جای گرفته، همة توانایی‌ها و دارایی‌های ما که اینک به آنها فخر می‌کنیم، از ما گرفته می‌شود.
اگر انسان همیشه به این دو مرحله از وجود هستی خود توجه داشته باشد، به عجز و ناتوانی خود پی می‌برد و حتی در حال شهرت و مقام نیز به غرور و تکبر مبتلا نمی‌شود. بلکه مقام و ریاست را از سوی خدا دانسته و سعی می‌کند در جهت کمال معنوی خود از آن استفاده کند. علی ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «عَجِبْتُ للمتکبّرِ الّذی کان بالأمیس نطفةً و یکونُ غَداً جِیفةً»(6) یعنی تعجب می‌کنم از آدم متکبر، کسی که دیروز نطفه‌ای بیش نبود و فردا هم مرداری بیش نخواهد بود، و در عین حال تکبر می‌ورزد.
2. به یاد مرگ باشیم:
یاد مرگ از انحرافات اخلاقی و از جمله تکبر و خود بزرگ‌بینی جلوگیری می‌کند. علی ـ علیه السّلام ـ در این باره می‌فرماید: «ضَعُ فَخْرَک و احطُط کِبرکَ، و اذکر قبرَکَ»(7) فخر و مباهات را کنار بگذار، تکبر را از خود دور ساز، به یاد قبر خودت باش.
3. به عبادت خدا بپردازیم
یکی دیگر از عواملی که می‌تواند از تکبر و غرور حتی در موقعیت‌های حساس مانند شهرت و مقام داشتن، جلوگیری کند، عبادت خداست. علی ـ علیه السّلام ـ در این باره می‌فرماید: «خداوند نماز را جهت منزه ساختن انسان‌ها از تکبر مقرّر داشته است».(8)
برای آن که به غرور و تکبر مبتلا نشویم باید به خودشناسی و خودسازی بپردازیم. در غیر این دو صورت امکان ندارد که بتوانیم از این صفات ناروا در خود جلوگیری کنیم.
نکته دیگر اینکه هر گاه به مقام و موقعیتی دست یافتیم، باید خودمان را فراموش نکنیم و همیشه به یادمان باشد که این مقام و موقعیت برای همیشه باقی نخواهد ماند.
4. زندگینامة انسان‌های بزرگی که با تواضع و فروتنی به جاهای والای معنوی رسیده‌اند را مورد مطالعه قرار گیرد.
5. تواضع
تواضع ضد تکبر است و هر چه بکوشیم خود را به صفت تواضع نزدیک تر کنیم از تکبر دورتر شدهایم امام حسن-علیه السلام- فرمود: «کسی که عظمت و بزرگی خدا را درک کند، شایسته نیست که تکبر ورزد و اظهار بزرگی کند. بلکه باید در بر ابر عظمت خدا از خود تواضع نشان دهد. برای ایجاد صفت تواضع و راه های آن به کتاب های اخلاقی مثل معراج العاده مراجعه شود. از جمله آن کارها این است که کارهای معمول زندگی را شخصاً انجام بدهیم، در کارهای خانه به اهل خانه کمک کنیم و….

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 09:31:00 ب.ظ ]




داستان کوتاهی از غرور و تکبر

یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و ارام بر روی زمین افتادند شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد .برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد .در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید ان را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد .
وقتی باغبان چشمش به ان شاخه افتا د با دیدن تنها برگ ان ا زقطع کردنش صرف نظر کرد بعد از رفتن باغبان مشاجره بین شاخه وبرگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین با ر خودش را تکاند تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می داد از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت .باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به ان شاخه افتاد و بی درنگ با یک ضربه ان را از بیخ کند شاخه بدون انکه مجال اعتراض داشته باشد بر روی زمین افتاد.
ناگها ن صدای برگ جوان را شنید که می گفت:
(( اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت که فراموش کنی نشانه حیاتتت من بودم ))

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ب.ظ ]




نگاه قرآن به غرور و تكبر

خداى متعال در اين آيه به مبارزه با كبر و غرور برخاسته و با تعبير زنده و روشنى، مؤمنان را از آن نهى مى كند، روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليه وآله) كرده، مى گويد:

«در روى زمين از روى كبر و غرور، گام برمدار»
(وَ لاتَمْشِ فِي الاْ َرْضِ مَرَحاً).

«چرا كه تو نمى توانى زمين را بشكافى! و طول قامتت به كوه ها نمى رسد»!
(إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الاْ َرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً).

اشاره به اين كه: افراد متكبر و مغرور غالباً به هنگام راه رفتن پاهاى خود را محكم به زمين مى كوبند، تا مردم را از آمد و رفت خويش آگاه سازند، گردن به آسمان مى كشند، تا برترى خود را به پندار خويش بر زمينيان مشخص سازند! ولى، قرآن مى گويد: آيا تو اگر پاى خود را به زمين بكوبى هرگز مى توانى زمين را بشكافى، يا ذره ناچيزى هستى بر روى اين كره عظيم خاكى؟

همانند مورچه اى كه بر صخره بسيار عظيمى حركت مى كند؟ و پاى خود را بر آن صخره مى كوبد، و صخره بر حماقت و كمى ظرفيتش مى خندد.

آيا تو مى توانى ـ هر قدر گردن خود را برفرازى ـ هم طراز كوه ها شوى يا اين كه: حد اكثر مى توانى چند سانتى متر قامت خود را بلندتر نشان دهى؟ در حالى كه حتى عظمت بلندترين قله هاى كوه هاى زمين در برابر اين كره، چيز قابل ذكرى نيست، و خود زمين ذرّه بى مقدارى است، در مجموعه جهان هستى.

پس، اين چه كبر و غرورى است كه تو دارى؟!

جالب توجه اين كه: قرآن، تكبر و غرور را كه يك خوى خطرناك درونى است، مستقيماً مورد بحث قرار نداده، بلكه روى پديده هاى ظاهرى آن، حتى ساده ترينش، انگشت گذاشته، و از طرز راه رفتن متكبران، و مغروران خودخواه و بى مغز، سخن گفته است، اشاره به اين كه: تكبر و غرور، حتى در سطح ساده ترين آثارش، مذموم، ناپسند و شرم آور است.

و نيز اشاره به اين كه: صفات درونى انسان، هر چه باشد، خواه و ناخواه خود را در لابلاى اعمالش نشان مى دهد، در طرز راه رفتنش، در نگاه كردنش، در سخن گفتنش و در همه كارش!

به همين دليل، به محض اين كه: به كوچك ترين پديده اى از اين صفات در اعمال برخورديم، بايد متوجه شويم: خطر نزديك شده، و آن خوى مذموم در روح ما لانه كرده است، فوراً به مبارزه با آن برخيزيم.
ضمناً، از آنچه گفتيم، به خوبى مى توان دريافت: هدف قرآن از آنچه در آيه فوق آمده (همچنين در سوره «لقمان» و بعضى ديگر از سوره هاى قرآن) اين است كه: كبر و غرور را به طور كلّى، محكوم كند، نه تنها در چهره خاصى يعنى راه رفتن.

چرا كه غرور، سرچشمه بيگانگى از خدا و خويشتن، اشتباه در قضاوت، گم كردن راه حق، پيوستن به خط شيطان، و آلودگى به انواع گناهان است.

على(عليه السلام) در خطبه «همّام» درباره صفات پرهيزگاران مى فرمايد:
وَ مَشْيُهُمُ التَّواضُعُ:«آنها متواضعانه راه مى روند».
نه تنها در كوچه و بازار، كه خط مشى آنها در تمام امور زندگى و حتى در مطالعات فكرى و خط سير انديشه ها توأم با تواضع است.
برنامه عملى پيشوايان اسلام، سرمشق بسيار آموزنده اى براى هر مسلمان راستين در اين زمينه است.

در سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: هرگز اجازه نمى داد، به هنگامى كه سوار بود افرادى در ركاب او پياده راه بروند، بلكه، مى فرمود: «شما به فلان مكان برويد، من هم مى آيم، در آنجا به هم مى رسيم، حركت كردن پياده، در كنار سواره سبب غرور سوار، و ذلت پياده مى شود»!

و نيز مى خوانيم: پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر روى خاك مى نشست ، غذاى ساده همچون غذاى بردگان مى خورد، از گوسفند شير مى دوشيد، و بر الاغ برهنه سوار مى شد.

اين گونه كارها را حتى در زمانى كه به اوج قدرت رسيد مانند روز فتح «مكّه» انجام مى داد، تا مردم گمان نكنند، همين كه به جائى رسيدند، بايد باد كبر و غرور در دماغ بيفكنند، از مردم كوچه و بازار و مستضعفان فاصله بگيرند، و از حال توده هاى زحمت كش بيگانه شوند.

در حالات على(عليه السلام) نيز مى خوانيم: او براى خانه آب مى آورد و گاه منزل را جارو مى كرد
.
و در تاريخ امام مجتبى(عليه السلام) مى خوانيم: با داشتن مركب هاى متعدّد، بيست مرتبه پياده به خانه خدا مشرف شده مى فرمود: من براى تواضع در پيشگاه خدا اين عمل را انجام مى دهم.(1)

1. تفسیر نمونه، جلد 12، صفحه 142.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 09:26:00 ب.ظ ]





غرور و تکبر در قرآن و سنت، آثار و پیامدهای آن
کلمات کليدي : غرور، کبر، تکبر، استکبار
غرور یعنی تمایل به چیزی که با هوای نفس موافق است و طبع انسان به آن تمایل دارد و تکبر یعنی خود بزرگ بینی. یعنی این که من خودم را بزرگ پنداشته و از دیگران بالاتر بدانم. ضد صفت غرور و تکبر تواضع و فروتنی است. تواضع یعنی اظهار نقصان مقدار خود از مقدار دیگران. تواضع دارای مراحلی است از جمله تواضع در برابر خدا، تواضع در برابر پیامبران، تواضع در برابر قانون تشریعی و تواضع در برابر قوانین تکوینی پروردگار و تواضع در برابر بندگان خدا. غرور و تکبر باعث از خودبیگانگی و جهل نسبت به خویشتن و دیگران است. غرور انسان را از خدا دور می کند و به شیطان نزدیک می سازد. غرور و تکبر سرچشمه صفات رذیله دیگری مانند عجب، کینه و حسد نسبت به دیگران و تحقیر آن ها می باشد. و غرور و تکبر نوعی تورم شخصیت و از القائات شیطانی است. فرد متکبر موجود ذلیل است، که چون ذلت را در نفس خود ادراک می کند، می کوشد تا در سایه تکبر این نقص خود را بپوشاند و امام صادق ( علیه السلام) می فرمایند: سرچشمه تکبر چیزی جز عقده حقارت نیست. تکبر با عزت نفس متفاوت است، هم در مبادی و هم در غایات و هم در ثمرات، تکبر مبدأش خودبینی و خودخواهی و جهل است و غایتش نفس و خودنمایی و نتیجه اش سرکشی و طغیان است ولی عزت نفس، مبدأش توکل علی الله و اعتماد بر حق تعالی و غایتش خدا است و ثمره اش ترک غیر است. اسباب و علل غرور و تکبر یا امور دینی است یا دنیوی بدین شرح، غرور و تکبر نسبت به علم و دانش، غرور و تکبر به حسب و نسب و شرفت خانواده، غرور و تکبر به داشتن مال و جمال و زیبایی و غرور و تکبر به قدرت و شهوات دنیوی و غرور و تکبر به لطف و کرم خداوند و به عمل و عبادت. نشانه های غرور و تکبر گاهی بسیار آشکار است به گونه ای که انسان در نخستین برخورد به آن پی می برد و می فهمد که فلان شخص گرفتار غرور است و گاهی حالت غرور و تکبر مخفی است و به این سادگی خود را نشان نمی دهد بلکه با دقت می توان به وجود چنین صفتی در خویشتن یا دیگران پی برد. غرور و تکبر دارای اقسامی است یکی تکبر نسبت به خداوند و دیگری تکبر نسبت به خلق که این قسم خود بر دو نوع است، یکی تکبر بر انبیاء و رسل و ائمه و دیگری تکبر بر سایر مردم. کبر، تکبر، استکبار از درجات غرور و تکبر می باشند که در معنی به هم نزدیکند. کبر یعنی خود بزرگ بینی و صفتی است که به مرحله عمل نرسیده و تنها در ذهن فرد وجود دارد و آثارش از عمل او مشخص نمی شود. تکبر زمانی است که اثر کبر در ظاهر انسان نمایان شود و به مرحله عمل برسد و استکبار یعنی طلب بزرگی کردن که شخص از دیگران طلب می کند که او را بزرگ بدانند. غرور و تکبر برای انسان متکبر آثاری در زندگی دنیوی و اخروی اش دارد که از جمله آثار دنیوی می توان به کفر و بی ایمانی، مهر خوردن بر قلب، بازماندن از توبه، پذیرش شکست و آشکار شدن رذایل و … نام برد. و از آثار اخروی هم می توان به ورود به جهنم، دوری از پیامبر، تحقیر و طرد شدن و جای گرفتن در جایگاه مخصوص متکبرین اشاره نمود. همان طور که می دانیم انسان مبتلا به بیماری برای درمان خود به پزشک مراجعه و بیماری خود را مداوا می کند. فردی هم که مبتلا به بیماری غرور و تکبر می باشد باید به راه های درمان غرور و تکبر مراجعه نماید. راه های درمان غرور و تکبر عبارتند از درمان علمی، درمان عملی، درمان تفصیلی و آزمایش های درمانی. بزرگان علم اخلاق در برخورد با بیماری خطرناک غرور و تکبر پیشنهاد کرده اند که انسان برای اطمینان از درمان کامل غرور و تکبر و اطمینان از ریشه کن شدن آن، خود را در معرض آزمایش قرار دهد تا از ریشه کن شدن بیماری مطمئن گردد. کلید واژه ها: غرور، کبر، تکبر، استکبار

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 09:24:00 ب.ظ ]





احادیث درمورد تکبر

حدیث (1) امام صادق عليه السلام :

اَلكِبرُ أَن تَغمِصَ النّاسَ وَتُسَفِّهَ الحَقَّ؛
تكبر، اين است كه مردم را تحقير كنى و حق را خوار شمارى.

الكافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص310
حدیث (2) امام على عليه السلام :

اَلحِرصُ وَالكِبرُ وَالحَسَدُ دَواعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنوبِ؛
حرص و تكبّر و حسادت، انگيزه هاى فرورفتن در گناهانند.

نهج البلاغه(صبحی صالح)،ص541 ،حكمت 371
حدیث (3) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

أَلا اُخبِرُكُم بِأَهلِ النّارِ؟ كُلُّ عُتُلٍّ جَوّاظٍ مُستَكبِرٍ؛
آيا شما را از اهل دوزخ آگاه نكنم؟ هر درشتخوىِ خشنِ متكبّر.

کتاب العین،ج6،ص170
حدیث (4) امام صادق عليه السلام :

ما مِن أَحَدٍ يَتيهُ إِلاّ مِن ذِلَّةٍ يَجِدُها فى نَفسِهِ؛
هيچ كس نيست كه تكبّر ورزد، مگر بر اثر خوارى و حقارتى است كه در خود مى بيند.

الكافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص312
حدیث (5) امام على عليه السلام :

عَجِبتُ لِلمُتَكَبِّرِ الَّذى كانَ بِالمسِ نُطفَةً وَيَكونُ غَدا جيفَةً؛
در شگفتم از شخص متكبّر، كه ديروز نطفه اى بوده و فردا لاشه اى است.

نهج البلاغه(صبحی صالح)،ص491، حكمت 126
حدیث (6) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

إِنَّهُ لَيُعجِبُنى أَن يَحمِلَ الرَّجُلُ الشَّى ءَ فى يَدِهِ يَكونُ مَهنَئا لأِهلِهِ يَدفَعُ بِهِ الكِبرَ عَن نَفسِهِ؛
براستى كه خوش دارم مرد با خوشحالى و افتخار چيزى را با دست خودش براى خانواده اش ببرد و بدين وسيله تكبر را از خود دور كند.

مجموعه ورام، ج1، ص201
حدیث (7) امام صادق عليه السلام :

مَن ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَكبِرينَ، (قالَ حَفصُ بنُ غياثٍ): فَقُلتُ لَهُ إِنَّما يَرى أَنَّ لَهُ عَلَيهِ فَضلاً بِالعافيَةِ إذا رَآهُ مُرتَكِبا لِلمَعاصى، فَقالَ: هَيهاتَ هَيهاتَ! فَلَعَلَّهُ أَن يَكونَ قَد غُفِرَ لَهُ ما أتى وَ أَنتَ مَوقوفٌ مُحاسَبٌ أَما تَلَوتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ موسى عليه السلام ؛
هر كس خودش را بهتر از ديگران بداند، او از متكبران است. حفص بن غياث مى گويد: عرض كردم: اگر گنهكارى را ببيند و به سبب بى گناهى و پاكدامنى خود، خويشتن را از او بهتر بداند چه؟ فرمودند: هرگز هرگز! چه بسا كه او آمرزيده شود اما تو را براى حسابرسى نگه دارند، مگر داستان جادوگران و موسى عليه السلام را نخوانده اى؟

الكافى(ط-الاسلامیه)، ج8، ص128
حدیث (8) امام على عليه السلام :

وَعَن ذلِكَ ما حَرَسَ اللّه عِبادَهُ المُؤمِنينَ بِالصَّلَواتِ وَالزَّكَواتِ وَمُجاهَدَةِ الصِّيامِ فِى اليّامِ المَفروضاتِ تَسكينا لأَطرافِهِم وَتَخشيعا لأَبصارِهِم وَتَذليلاً لِنُفوسِهِم وَتَخفيضا لِقُلُوبِهِم وَإِذهابا لِلخُيَلاءِ عَنهُم… اُنظُروا إِلى ما فى هذِهِ الفعالِ مِن قَمعِ نَواجِمِ الفَخرِ وَقَدعِ طَوالِعِ الكِبرِ؛
از اين جاست كه خداوند بندگان مؤمن خود را به وسيله نمازها و زكاتها و جدّيت در روزه دارى در روزهاى واجب، نگهبانى مى كند، زيرا كه اين امور باعث آرام شدن اعضاء و جوارح و خشوع ديدگان و فروتنى جانها و خضوع دلها و بيرون راندن كبر و نخوت از وجود آنان مى شود… بنگريد، كه اين اعمال چگونه نمودهاى فخر فروشى را در هم مى شكند و آثار و نشانه هاى تكبر را مى زدايد!

نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص294
حدیث (9) امام حسن مجتبى عليه السلام :

لَمّا قيلَ لَهُ إِنَّ فيكَ كِبرا ـ : كَلاّ، اَلكِبرُ لِلّهِ وَحدَهُ وَلكِن فىَّ عِزَّةٌ، قالَ اللّه تَعالى: (وَلِلّهِ العِزَّةُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنينَ)؛
در پاسخ كسى كه به ايشان گفت: در وجود شما تكبّر است، فرمودند: هرگز، تكبّر تنها از آن خداست. اما در وجود من، عزّت است. خداى متعال فرموده است: «و عزّت از آن خدا و پيامبر او و مؤمنان است».

بحارالأنوار، ج24، ص325
حدیث (10) امام صادق عليه السلام :

إِنَّ فِى السَّماءِ مَلَكَينِ مُوَكَّلَينِ بِالعِبادِ، فَمَن تَواضَعَ لِلّهِ رَفَعاهُ وَمَن تَكَبَّرَ وَضَعاهُ؛
در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده اند پس هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند.

كافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص122
حدیث (11) امام كاظم عليه السلام :

إِنَّ الزَّرعَ يَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلايَنبُتُ فِى الصَّفا فَكَذلِكَ الحِكمَةُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَكَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّكَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ؛
زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دل هاى متواضع جاى مى گيرد نه در دل هاى متكبر. خداوند متعال، تواضع را وسيله عقل و تكبر را وسيله جهل قرار داده است.

تحف العقول، ص 396
حدیث (12) پيامبر اکرم صلى الله‏ عليه ‏و ‏آله :

اَلا اُخْبِرُكُمْ بِاَبْعَدِكُمْ مِنّى شَبَها؟ قَالُوا: بَلى يا رَسولَ اللّه‏ِ. قالَ: اَلْفاحِشُ الْمُتَفَحِّشُ الْبَذى‏ءُ، اَلْبَخِيلُ، اَلْمُخْتَالُ، اَلْحَقودُ، اَلْحَسُودُ، اَلْقاسِى الْقَلْبِ، اَلْبَعِيدُ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ يُرْجى، غَيْرُ المَاْمونِ مِنْ كُلِّ شَرٍّ يُتَّقى؛

آيا شما را از كم شباهت‏ترينتان به خودم آگاه نسازم؟ عرض كردند: چرا، اى رسول خدا! فرمودند: زشتگوىِ بى آبروىِ بى شرم، بخيل، متكبر، كينه توز، حسود، سنگدل، كسى كه هيچ اميدى به خيرش و امانى از شرش نيست.

الكافى(ط-الاسلامیه)، ج 2، ص 291
حدیث (13) امام محمد باقر علیه السلام:

الجَبّارونَ اَبعَدُ النّاس منَ اللهِ عزُّ و جلَّ یومَ القیامَةِ؛

دورترین مردم ار خداوند عزّو جل در روز قیامت سرکشانِ متکبّر هستند.

ثواب الاعمال(ترجمه حسن زاده)ص688
حدیث (14) امام صادق علیه السلام:

ما من رَجُلٍ تَکبّرَ أَو تَجبَّرَ الّا لذلَّةٍ یَجدُها فی نَفسِهِ؛

هیچ مردی نیست که تکبر بورزد یا خود را بزرگ بشمارد مگر بخاطر ذلتی که در نفس خود می یابد.

وسایل الشیعه ج15 ص380
حدیث(15) حضرت زهرا سلام الله علیها:

فَجَعلَ اللهُ الایمانَ تَطهیراً لَکم مِنَ الشِّرکِ ، وَ الصَّلاةَ تَنزیهاً لَکم عَن الکِبرِ؛

خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر و خودخواهی.

الاحتجاج علی اهل اللجاج (طبرسی)، ج1، ص99
حدیث (16) امام صادق علیه السلام:

لا یَدخُلُ الجَنَّهَ مَن فِی قَلبهِ مِثقالَ ذَرَّهٍ مِن کِبر؛

کسی که در قلبش به اندازه ذره ای کبر و خود بزرگ بینی باشد به بهشت وارد نمی شود.

الکافی(ط-اسلامی) ج2 ص310
حدیث (17) امام على علیه السلام:

ما أقبَحَ الخُضوعَ عِندَ الحاجَةِ وَالجَفاءَ عِندَ الغِنى.

چه زشت است فروتنى هنگام نياز و درشتى هنگام بی ‏نيازى.

نهج‏ البلاغه(صبحی صالح)، نامه 31،ص

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 09:11:00 ب.ظ ]


...


تکبر

اولین و بدترین صفت رذیله که در داستان انبیا و آغاز خلقت مشاهده می شود، تکبر است و در منابع دینی و آثار علما به عنوان «ام الفساد» و «اساس الکفر» خوانده شده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در تعریف تکبر فرمود: «…وَ لَکِنَّ الْکِبْرَ أَنْ تَتْرُکَ الْحَقَّ وَ تَتَجَاوَزَهُ إِلَی غَیْرِهِ وَ تَنْظُرَ إِلَی النَّاسِ وَ لَا تَرَی أَنَّ أَحَداً عِرْضُهُ کَعِرْضِکَ وَ لَا دَمُهُ کَدَمِکَ؛ … ولکن تکبر آن است که حق را رها کنی و از حق به غیرش تجاوز نمایی [به این صورت که] به مردم نگاه کنی، ولی آبروی هیچ کسی را مانند آبروی خود [مهم] ندانی و خون او را مانند خون خود [دارای ارزش] ندانی [و همه چیز خود را برتر بدانی].»

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که نظرش این است که بر دیگری برتری دارد، جزء مستکبرین است.» حفص بن غیاث عرض کرد: همانا خود را برتر می دانم به این جهت که مبتلا به گناه نشدم، زمانی که می بینم دیگری مرتکب معصیت شده است. حضرت فرمود: «هیهات! خیلی دور است که خود را در این حال [نیز] برتر بدانی؛ چرا که ممکن است شخص عاصی مورد غفران قرار گیرد، ولی تو را خداوند برای حساب رسی نگه دارد. آیا قصه ساحران فرعون [که خداوند آنها را بخشید] را نخوانده ای؟»
نشانه های تکبر

نشانه های تکبر بسیار است، از جمله اینکه متکبر انتظاراتی از مردم دارد؛ انتظار دارد که دیگران به او سلام کنند، در ورود به مجلس از او پیشی نگیرند، همیشه در صدر مجلس جای گیرد، مردم در برابر او کوچکی کنند، کسی از او انتقاد نکند و حتی پند و اندرز نگوید، همه برای او امتیازی قائل شوند و حریمی نگه دارند، مردم در برابر او دست به سینه باشند و همیشه از عظمت او سخن بگویند.

روشن است ظهور و بروز این حالات تابع درجه شدت و ضعف اصل تکبر است. در بعضی همه این نشانه ها ظاهر می شود و در بعضی قسمتی از اینها. علی علیه السلام فرمود: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی رَجُلٍ قَاعِدٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ قَوْمٌ قِیَامٌ؛ هر کس می خواهد مردی از اهل آتش را ببیند، باید به کسی بنگرد که نشسته است، در حالی که گروهی جلوی او ایستاده اند.»
شاخه های تکبر

در مورد تکبر تعابیر و مفاهیم مختلفی به کار می رود، همچون «خود برتربینی»، «خود محوری»، «خودخواهی»، «برتری جویی» و «فخر فروشی» که همه ریشه در تکبر دارند، ولی از زوایای مختلف فرق دارند.

کسی که صرفا خود را بالاتر از دیگران می بیند، «خود برتربین» است. کسی که به خاطر این خود برتربینی سعی دارد در همه جا و در همه کارهای اجتماعی همه چیز را قبضه کند، «خود محور» است. کسی که سعی دارد در مسائل اجتماعی مخصوصا به هنگام بروز مشکلات تنها به منافع خود بیندیشد و برای منافع دیگران ارزشی قائل نباشد، «خود خواه» است. کسی که تلاش می کند بر دیگران سلطه و سیطره پیدا کند، گرفتار «برتری جویی» است و کسی که سعی دارد مال و ثروت و یا قدرت و مقام خود را به رخ دیگران بکشد، «فخر فروش» است.
اقسام تکبر

1. تکبر گاهی در مقابل خداوند است، مانند تکبر ورزیدن شیطان در مقابل فرمان خداوند که فرمود بر آدم علیه السلام سجده کنید! و شیطان گفت: «لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»؛ «من هرگز برای بشری که از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده است، آفریده ای، سجده نخواهم کرد.» و گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین»؛ «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل.»

و یا مانند تکبر فرعون که گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی»؛ «من پروردگار برتر شما هستم.» و نیز گفت: «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی»؛ «من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم.»

2. گاه در مقابل انبیا و پیامبران است، مانند آنچه فرعونیان می گفتند: «أَ نُوءْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا»؛ «آیا ما به دو انسان (موسی و هارون) که همانند خودمان هستند، ایمان بیاوریم!» و یا قوم نوح علیه السلام که به یکدیگر می گفتند: «وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُون»؛ «و اگر از بشری همانند خودتان (نوح علیه السلام ) اطاعت کنید، به یقین زیانکارید.»

3. و گاه تکبر در برابر بندگان دیگر خداست که مثالهای فراوانی برای آن متصور است.
انگیزه های تکبر

مرحوم فیض اسباب تکبر را در هفت چیز خلاصه کرده است:

1. علم: «آفَةُ الْعِلْمِ الْخُیَلَاءُ؛ آفت بزرگ علم تکبر است.»

2. اعمال نیک و عبادت که گاه همراه با عجب و ریا و غرور است.

3. نسب و حسب عالی: روزی ابوذر در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به کسی گفت: «یَابْنَ السَّوْدَاءِ؛ ای فرزند زن سیاه!» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ابوذر! آرام باش! آرام باش! کسی که مادرش سفید پوست است، بر کسی که مادرش سیاه پوست است، هیچ برتری ندارد.»

ابوذر متوجه اشتباه خود شد. برای جبران، روی زمین دراز کشید و به آن مرد گفت: برخیز و پایت را به روی صورت من بگذار!

4. جمال و زیبایی و حسن ظاهر.

5. داشتن مال و ثروت فراوان، مانند قارون و امثال او.

6. قدرت و نیروی جسمانی و به قول امروزیها در میدان ورزشی دارای مقام و رتبه بودن و مدال داشتن و همچنین موقعیت سیاسی و اجتماعی داشتن که غالبا در زورمندان و امرا دیده می شود. مانند قوم عاد: «فَأَمّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً»؛ «اما قوم عاد در روی زمین به ناحق تکبر ورزیدند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟»

7. فزونی فرزندان و اقوام، یاران و مددکاران و یا فزونی شاگردان که گاهی عامل تکبر و خود برتر بینی است.

التبه ممکن است در کسی تکبر وجود داشته باشد، بدون وجود اسباب فوق الذکر. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اِیَّاکُمْ وَ الْکِبْرَ فَاِنَّ الْکِبْرَ یَکُونُ فِی الرَّجُلِ وَ اِنْ عَلَیْهِ الْعِبَایَةُ؛ از خود بزرگ بینی بپرهیزید! چرا که کبر می تواند در آدمی که جز یک عبا بر تن ندارد نیز یافت شود.»

گاه ممکن است پستی شخص و یا احساس ذلت درونی، عامل تکبر شود. علی علیه السلام فرمود: «مَا تَکَبَّرَ اِلَّا وَضِیعٌ؛ تکبر نمی ورزد، مگر آدم پست.» و حضرت صادق علیه السلام فرمود: «مَا مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِهِ؛ هیچ کس تکبر نمی ورزد و برتری جویی نمی کند، مگر به خاطر خواری که در نفس خویش احساس می کند.»
زیانها و مفاسد تکبر

این صفت خطرناک، آثار بسیار زیانباری بر روح و روان و اعتقادات و افکار افراد و نیز در سطح جوامع انسانی دارد؛ به گونه ای که تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی را زیر پوشش می گیرد و هیچ بخشی از خطر آن در امان نیست. در ادامه به اهم آنها از دیدگاه آیات و روایات اشاره می شود.
1. آلودگی به کفر و شرک

قرآن درباره پیامد تکبر شیطان می فرماید: «فَسَجَدُوا إِلّا إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ»؛ «پس همگی سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید [و به خاطر نافرمانی و تکبرش] از کافران شد.»

و در آیه دیگر می خوانیم: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُوءْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ»؛ «به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق تکبر می ورزند، از [ایمان به[ آیات خود منصرف می سازم. آنها چنان اند که اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آورند و اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمی کنند و اگر طریق گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب می کنند. همه اینها به خاطر آن است که [از روی تکبر] آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.»

آیات فراوانی از قرآن این خطر تکبر را گوشزد کرده است.

تکبر به انسان اجازه نمی دهد که در برابر حق تسلیم گردد و در واقع، حجاب سنگینی است که انسان را از دیدن حق باز می دارد. از امام صادق علیه السلام درباره کمترین «الحاد» سؤال شد. حضرت فرمود: «اِنَّ الْکِبْرَ اَدْنَاهُ؛ کمترین درجه کفر و الحاد تکبر است.» و در حدیث معروف، یکی از اصول کفر، تکبر بیان شده است: «أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الاِسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَد؛ ریشه کفر سه چیز است: حرص، تکبر و حسد.»
2. محرومیت از علم و دانش

متکبر حاضر نمی شود بهترین علوم و دانشها و برترین حکمتها را از افراد هم ردیف و یا زیر دست خود فرا گیرد و یا اصلاً زیر بار فراگیری حکمت نمی رود. قرآن از زبان حضرت نوح علیه السلام چنین نقل می کند: «وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبارا»؛ «و من هر زمان آنها را دعوت کردم که [ایمان بیاورند و با فراگیری دستورات آسمانی بر علم آنها افزوده شود و] تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار دادند و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار کردند و به شدت استکبار ورزیدند.»

سران متکبر مکه نیز مردم را از شنیدن کلام وحی که باعث آگاهی آنها می شد، باز می داشتند و دستور می دادند هر کس وارد شد، پنبه در گوش کند تا سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله را نشنود. علی علیه السلام در حدیث کوتاه و در عین حال جامع فرمود: «لَا یَتَعَلَّمُ مَنْ یَتَکَبَّرُ؛ کسی که متکبر است، علم فرا نمی گیرد [و دنبال کسب دانش نمی رود].»

و در حدیث زیبای هشام بن حکم از امام کاظم علیه السلام می خوانیم: «إِنَّ الزَّرْعَ یَنْبُتُ فِی السَّهْلِ وَ لَا یَنْبُتُ فِی الصَّفَا فَکَذَلِکَ الْحِکْمَةُ تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لَا تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَکَبِّرِ الْجَبَّارِ لِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَةَ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّکَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْل؛ زراعت در زمینهای نرم و هموار می روید و روی سنگهای سخت هرگز رویش ندارد. همین گونه دانش و حکمت در قلب انسان متواضع رویش دارد و در قلب متکبر جبار آباد نمی گردد؛ زیرا خداوند تواضع را وسیله عقل و تکبر را از ابزار جهل قرار داده است.»
3. تنهایی و نفرت مردم

اثر دیگر تکبر انزوای اجتماعی و نفرت مردم است. علی علیه السلام فرمود: «لَیْسَ لِلْمُتَکَبِّرِ صَدِیقٌ؛ برای متکبر دوستی وجود ندارد.» نه تنها دوستی باقی نمی ماند، بلکه مردم از او متنفر می شوند. امام صادق علیه السلام فرمود: «أَمْقَتُ النَّاسِ الْمُتَکَبِّرُ؛ منفورترین [و مبغوض ترین [مردم، متکبر است.» و در حدیث دیگر می خوانیم: «مَا اجْتُلِبَ الْمَقْتُ بِمِثْلِ الْکِبْرِ؛ چیزی مانند تکبر خشم مردم را بر نمی انگیزد.» و در نتیجه جز بدگویی از طرف مردم هیچ عکس العمل منطقی نخواهد داشت. علی علیه السلام فرمود: «ثَمَرَةُ الْکِبْرِ الْمَسَبَّةُ؛ میوه درخت تکبر، بدگویی است.»
4. ذلّت و خواری

ثمره دیگر تکبر ذلّت و خواری متکبر در نزد خدا و مردم است. شیطان با اینکه شش هزار سال خدا را عبادت کرد، ولی تکبّرش باعث خواری همیشگی او شد.

تکبر عزازیل را خوار کرد به زندان لعنت گرفتار کرد

قرآن کریم می فرماید: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرِینَ»؛ «گفت: از آن [مقام و مرتبه ات] فرود آی که تو حق نداری در آن [مقام و مرتبه] تکبر کنی! بیرون رو که تو از افراد پست و کوچکی!»

همچنان که اشاره شد، یکی از عوامل روانی تکبر، احساس ذلت درونی است که سرانجام آن ذلت ظاهر گشته، باعث خواری اجتماعی و مردمی نیز خواهد شد.

علی علیه السلام فرمود: «مَنْ تَکَبَّرَ عَلَی النَّاسِ ذَلَّ؛ کسی که بر مردم تکبر ورزد، [عاقبت] خوار و ذلیل خواهد شد.»

و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ یَسْتَکْبِرْ یَضَعْهُ اللَّه؛ کسی که تکبر ورزد، خداوند او را ضایع می کند.»
5. سرچشمه گناهان

برخی گناهان و صفات رذیله، ام الخبائث و سرچشمه دیگر گناهان است، مانند: شرابخواری، حسادت و… . یکی از آنها نیز تکبر و فخر فروشی است. علی علیه السلام فرمود: «اَلتَّکَبُّرُ یُظْهِرُ الرَّذِیلَةَ؛ تکبر رذیله [اخلاقی] را ظاهر می سازد.»

و در جای دیگر فرمود: «الْحِرْصُ وَ الْکِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَی التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوبِ؛ حرص و تکبر و حسد سبب می شود که انسان در انواع گناهان فرو رود.»
6. از دست دادن امکانات

همچنان که اشاره شد، متکبر در بین مردم منفور است؛ لذا نمی تواند همکاری دیگران را جلب کند، از طرف دیگر، متکبر به هیچ وجه زیر بار نمی رود که خوبی دیگران را به زبان آورد. امام صادق علیه السلام فرمود: «لَا یَطْمَعَنَّ ذُو الْکِبْرِ فِی الثَّنَاءِ الْحَسَنِ؛ متکبر حاضر نمی شود ثنای انسان خوب را بگوید.»

مجموع این عوامل باعث می شود که موفقیت او در صحنه زندگی ناچیز باشد. علی علیه السلام در این باره می فرماید: «بِکَثْرَةِ التَّکَبُّرِ یَکُونُ التَّلَفُ؛ فزونی تکبر مایه تلف [و از دست دادن امکانات[ است.»

این سخن را به گونه دیگری نیز می توان تفسیر کرد و آن اینکه بسیاری از جنگها و خونریزیها و ویرانیها از تکبر سرچشمه می گیرد؛ همچنان که در دوران معاصر مشاهده می کنیم که قدرتهای استکباری، عامل نابودی بسیاری از شهرها و کارخانه ها و زراعات بوده اند.
7. جهنم سوزان

بدترین پیامد تکبر آن است که اگر متکبّر بر نگردد و توبه نکند، سرانجام جهنمی خواهد شد. قرآن کریم می فرماید: «قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِین»؛ «به آنان گفته می شود: از درهای جهنم وارد شوید و جاودانه در آن بمانید! چه بد جایگاهی است جایگاه متکبران!»

امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ فِی جَهَنَّمَ لَوَادِیاً لِلْمُتَکَبِّرِینَ یُقَالُ لَهُ سَقَرُ شَکَا إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شِدَّةَ حَرِّه؛ به راستی در جهنم سرزمینی است برای متکبران به نام سقر که از شدت حرارتش به خدا شکایت می کند.»
درمان تکبر

برای درمان تکبر، راههای علمی و راهکارهای عملی وجود دارد. راه علمی این است که انسان به حقیقت خویش و ضعف و ناتوانی و پستی خود پی ببرد و از طرف دیگر عظمت و مقام و منزلت خدا را بشناسد.

علی علیه السلام با توجه به همین نکته فرمود: «عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَیْنَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ یَتَکَبَّرُ؛ از فرزند آدم تعجب می کنم که آغاز او نطفه [بدبو] و آخرش مردار [گندیده] و وسط آن دو، ظرفی برای مدفوع است؛ با این حال، تکبر می ورزد!»

از امام باقر علیه السلام شبیه روایت فوق با تفاوت مختصر به این صورت نقل شده است: «از متکبر فخر فروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بی ارزشی آفریده شده و در پایان کار مردار گندیده ای خواهد بود و در این میان، نمی داند به چه سرنوشتی گرفتار می شود و با او چه می کنند (وَ هُوَ فِیمَا بَیْنَ ذَلِکَ لَا یَدْرِی مَا یُصْنَعُ بِهِ).»

این ذیل اشاره دارد که قیامت باوری و ایمان به حسابهای دقیق آن روز، در تکبر زدایی نقش مهمی دارد؛ چنان که در حدیثی از امام زین العابدین علیه السلام آمده است که «میان سلمان فارسی و مرد خودخواه و متکبری خصومت و سخنی واقع شد. آن مرد به سلمان گفت: تو کیستی؟ [و چه کاره ای]؟ سلمان گفت: اما آغاز من و تو هر دو نطفه کثیفی بوده و پایان کار من و تو مردار گندیده ای است. هنگامی که روز قیامت شود و ترازوی سنجش برقرار گردد، هر کس ترازوی عملش سنگین باشد، با کرامت و با شخصیت و بزرگوار است و هر کس ترازوی عملش سبک باشد، پست و بی مقدار است.»

درک عظمت خداوند در تکبر زدایی نقش دارد. به این روایت توجه کنید:

امام حسن علیه السلام فرمود: «لَا یَنْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یَتَعَاظَمَ فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یَتَوَاضَعُوا وَ عِزَّ الَّذِینَ یَعْرِفُونَ مَا جَلَالُ اللَّهِ أَنْ یَتَذَلَّلُوا لَهُ؛ سزاوار نیست برای کسی که عظمت خدا را شناخته، احساس بزرگی [و خود برتربینی[ کند. پس به راستی بزرگی کسانی که عظمت خدا را دریافته اند، تواضع و فروتنی است و عزت کسانی که می دانند جلالت و بزرگی خدا چیست، در مقابل او تذلل و احساس کوچکی کردن است.»

اما در مورد راه عملی، انجام چند امر در تکبر زدایی نقش بسزایی دارد:
1. کارهای روزانه را خود انجام دادن

گاه امور ساده ای مثل با کارگران سر یک سفره نشستن، کارهای خانه را انجام دادن، در سلام پیشی گرفتن و در راه رفتن بر کسی مقدم نشدن، می تواند در از بین بردن تکبر نقش مهمی ایفا کند.

پیامبر اکرم علیه السلام فرمود: «مَنْ حَلَبَ شَاتَهُ وَ رَقَّعَ قَمیصَهُ وَ خَصَفَ نَعْلَهُ وَ وَاکَلَ خَادِمَهُ وَ حَمَلَ مِنْ سُوقِهِ فَقَدْ بَرِی ءَ مِنَ الْکِبْرِ؛ کسی که گوسفند خویش را بدوشد و پیراهنش را بدوزد و کفشش را وصله بزند و با خادمش هم غذا شود و خرید بازارش را خود انجام دهد، از تکبر خالی شده است.»

و در جای دیگر فرمود: «حَمْل بار [و ما یحتاج منزل] برای خانواده تکبر را از انسان دفع می کند.» و البته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خود نیز چنین بود.
2. انجام عبادت

انجام عبادت، مخصوصا نماز که همراه با سجده و رکوع است، اگر با معرفت همراه باشد، باعث از بین رفتن تکبر می شود. علی علیه السلام فرمود: «فَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْر؛ خدا ایمان را برای تطهیر از شرک لازم شمرده و نماز را برای پاکی از تکبر واجب کرد.»
3. امتحانها و شداید

عامل دیگر برای تکبر زدایی، امتحانات الهی و شداید و گرفتاریهای روزگار است. در این باره علی علیه السلام فرمود: «لَکِنَّ اللَّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَلْوَانِ الْمَجَاهِدِ وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِم؛ لکن خداوند بندگانش را با انواع گرفتاریها آزمایش می کند و به انواع تلاشها [همچون جهاد و حج و…] متعبد و پای بندشان می کند و به سختیهای مختلف گرفتارشان می سازد تا تکبر را از دلشان بیرون آورد و رام شدن [و تواضع] را در روحشان جای دهد.»
4. اجتناب از عوامل تکبر زا

اموری در انسان ایجاد تکبر می کند، مثل: عادت به صدر نشینی، عده ای را همراه و دور خود راه انداختن، استقبالها و استدبارهای سنگین راه انداختن، مأمومین و شاگردان فراوان دور خویش جمع کردن و… که باید سعی شود از این امور اجتناب شود. ابوامامه نقل کرده است که نبی اکرم صلی الله علیه و آله روزی به سوی بقیع می رفت و اصحاب هم به دنبال او راه افتادند. پس حضرت توقف فرمود و دستور داد آنها جلوتر از حضرت حرکت کنند. از راز این قضیه سؤال شد؟ فرمود: «اِنِّی سَمِعْتُ خَفْقَ نِعَالِکُمْ فَاَشْفَقْتُ اَنْ یَقَعَ شَیْ ءٌ مِنَ الْکِبْرِ؛ به راستی صدای کفشهای شما را شنیدم، ترسیدم که [در نفس و روحم] چیزی از تکبر واقع شود [لذا گفتم جلوتر حرکت کنید].»

راستی اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از صداهای کفشها بر خود بترسد، ما نیز باید به شدت مواظبت کنیم که طولانی بودن صفوف مأمومین، تعداد فراوان شاگردان، شماره های کتابها و مقالات چاپ شده، سفرهای فراوان زیارتی، دعوتهای بی شمار برای منبر، و… ما را به دام تکبر و غرور گرفتار نسازد.
بیان دیگر برای تکبر زدایی

چنان که اشاره شد، تکبر علل و اسبابی دارد که برای تکبر زدایی باید با آنها مقابله شود؛ به این صورت که آنها که به خاطر نسب خود بر دیگران فخر می فروشند، باید بداند که اولاً افتخار به کمالات دیگران کار شایسته ای نیست. اگر پدر کسی فاضل بود و خود از علم بهره ای نداشت، ارزشی برای او ایجاد نمی کند و ثانیا اگر درست اندیشه کند، پدر اصلی نطفه و جد اعلایش خاک است و این دو سبب افتخار نیستند.

اما کسانی که به خاطر جمال و زیبایی گرفتار کبر و غرور می شوند، باید بدانند که با یک بیماری جلدی و با گرد و غبار پیری آن زیبایی از بین خواهد رفت.

و اگر سبب تکبر قوّت و قدرت جسمانی است، فراموش نکند که گاه با یک عارضه قلبی یا مغزی تمام یا قسمتی از بدن فلج می شود و یا به کلی از کار می افتد؛ به گونه ای که نتواند مگسی را از خود براند.

اما آنهایی که به سبب ثروت و فزونی مال دچار غرور می شوند، بدانند که اولاً آنچه بیرون از جان و روح انسان است، نمی تواند مایه مباهات انسان گردد و گرنه همان مال در دست پست ترین انسانها نیز قرار دارد و گاه توسط دزدان ربوده می شود. شرف و عزتی که دزدان بربایند، شرف و بزرگی شمرده نمی شود و ثانیا ثروتها دائما دست به دست می گردد و هرگز به صورت ثابت باقی نمی ماند.

و اگر سبب تکبر و غرور، علم و دانش فراوان است که متأسفانه از بدترین آفات نفسانی است و درمان آن نیز پیچیده تر است، باید بداند که قرآن کریم عالمان بی عمل را به خرانی تشبیه کرده که باری از کتاب بر پشت دارند و نیز بداند که شخص عالم به همان نسبت که بر دیگران برتری علمی دارد، مسئولیتش هم سنگین تر است. ممکن است خداوند از هفتاد گناه جاهل بگذرد، پیش از آنکه یک گناه عالم را ببخشد و باید بداند که حساب عالمان در قیامت از دیگران بسیار مشکل تر است. با این حال، چگونه می توانند فخر فروشی کنند!

از این گذشته، فراموش نکند که علم واقعی آن است که انسان را از غرور باز دارد و بداند که صرف الفاظ علم نیست و از دست دادن آن با کمترین حادثه و عارض شدن نسیان ممکن است.

و سرانجام اگر سرچشمه تکبر انواع عبادات و طاعات الهی است که انسان متکبر انجام داده، باید به این واقعیت بیندیشد که خداوند تنها عبادتی را می پذیرد که از هر گونه عُجب و کبر پاک باشد و به یقین گناهکاران نادم و پشیمان به نجات نزدیک ترند تا عابدان مغرور.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ب.ظ ]




مفهوم شناسی انقلاب اسلامی و نقش آن در جهان
پیشینه و تعریف واژه «انقلاب»
هانا آرنت، از نظريه‌پردازان انقلاب درباره پيشينه تاريخى اين اصطلاح می‌گويد: كلمه انقلاب در اصل از مصطلحات اخترشناسى است كه به ‏واسطه اثر بزرگ كپرنيک در علوم طبيعى از اهميت خاصى برخوردار شد. اين واژه در كاربرد علمى، معناى دقيق لاتينى خود را كه دال بر حركت دَورانى منظم و قانون‌مند ستارگان بود، حفظ كرد. در سده هفدهم واژه انقلاب براى نخستين‌بار به صورت يكى از اصطلاحات سياسى در سال 1660م پس از دگرگونى سياسى در يكى از كشورها به ‌كار رفت. در معناى ديگر سياسى، اين كلمه درباره انتقال از عصر كشاورزى به دوره صنعتى- بويژه در ممالک غربى- به ‌كار می‌رود كه در آن‌جا صنعتى شدن به همراه شهرنشينى حاصل از آن، بر آخرين مرحله توسعه اين جوامع اثرات بسيار چشمگيرى داشته است.[1]
نظريه‌پردازان جامعه‌شناسی سیاسی، هر يک بر مبنايى خاص تعاريف مختلفى برای انقلاب ارائه داده‌اند که در این‌جا نمونه‌هایی از آن بیان می‌شود.
شهيد مطهرى انقلاب را اين‌گونه تعريف می‌كند: «انقلاب، عبارت است از طغيان و عصيانى كه مردم عليه نظام حاكم موجود براى ايجاد وضع و نظمى مطلوب انجام می‌دهند؛ يعنى انقلاب از مقوله عصيان و طغيان است عليه وضع حاكم براى وضعى ديگر. پس ريشه‌هاى انقلاب دو چيز است: يكى نارضايتى و خشم از وضع موجود و ديگر آرمان يک وضع مطلوب».[2]
از نگاه شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر؛ انقلاب، جنبشى سرسختانه و بر مبناى اصول مكتبى معيّنى است كه با درک واقعيت‌هاى موجود، به ‏دنبال تغيير و دگرگونى بنيادين در تمامى ابعاد زندگى فردى، اجتماعى و سياسى و معيارها، اصول و ارزش‌هاى حاكم است.[3]
ساموئل هانتينگتون می‌گوید: انقلاب يک دگرگونى سريع، بنيادين و خشونت‌آميز داخلى در ارزش‌ها و اسطوره‌هاى مسلط جامعه، نهادهاى سياسى، ساختار اجتماعى، رهبرى، فعاليت‌هاى حكومتى و سياست‌هاى آن است.[4]
با مرورى بر ساير تعاريف انديشمندان معاصر اسلامى نشان می‌دهد كه يكى از ابعاد مهم در معرّفى انقلاب‌ها، بُعد ارزشى و مطلوبيت آرمان‌ها است. شايد تعريف انقلاب از بُعد جامعه ‏شناسى جامعيت بيشترى دارد؛ زيرا به عمده‌ترين خصيصه‌هاى انقلاب كه داراى ماهيتى اجتماعى است، اشاره می‌كند. پس می‌توان انقلاب را به ‏معناى تغيير در ساختار حاكميت و ساختارهاى اجتماعى در نظر گرفت.[5]‏
تفاوت انقلاب با سایر تحوّلات سیاسی و اجتماعی
انقلاب‌ها با ويژگی‌هايى که دارند آنها را از ساير تحولات سياسى و اجتماعى؛ مانند كودتا، جنبش، شورش و اصلاح جدا می‌کند.
كودتا اقدام معدودى از نيروهاى نظامى با حمايت برخى نيروهاى حاكم است كه هدف از آن، رسيدن به قدرت و بركنارى حاكمى است كه در رأس قدرت قرار دارد.[6]
جنبش، مفهومى است كه بسترهاى تحوّل در جامعه را شكل می‌دهد كه اين تحول می‌تواند به انقلاب يا اصلاحات تبدیل شود. تفاوت عمده جنبش با انقلاب و اصلاح، در شيوه اجرايى و رفتارى و نيز در هدف نهايى آن است. تغييرات اجتماعى حاصل از جنبش اگر به ‏گونه‌اى مسالمت‌آميز به تغييرات آرام و تدريجى منجر شود، رفرم يا اصلاح نام دارد و اگر اين تغييرات، اساسى و بنيادى، توأم با خشونت باشد، به انقلاب خواهد انجاميد. ازاين‌رو، انقلاب‌ها در فرايند راهبردى جوامعِ خواهان جنبش -كه مستلزم آگاهى اجتماعى است- شكل می‌گيرد.[7]
اصلاح يا رفرم، تغيير آرام و تدريجى، مسالمت‌آميز و روبنايى در يک نظام است كه معمولاً در جامعه‌اى متعادل اتفاق می‌افتد. اصلاحات، از بالا و از سوى خود دولت‌مردان به ‏وجود می‌آيد، ازاين‌رو، چه‌ بسا پايگاه مردمى نداشته باشد. اصلاحات ممكن است با رسيدن به تغييرات هدف‌مند و منتج از نيازهاى جامعه، از وقوع انقلاب نيز جلوگيرى كند.[8]
تفاوت اساسى انقلاب و اصلاح در اين است كه اصلاحات از سوى حاكمان و به ‏منظور بهبود شرايط يا جلوگيرى از وقوع انقلاب روى می‌دهد، اما انقلاب از سوى مردم و براى براندازى نظام حاكم پديد می‌آيد. ناگفته نماند كه اصلاحات در برخى موارد ممكن است موجب تسريع انقلاب يا فروپاشى رژيم‌هاى سياسى گردد. معمولاً در اصلاحات، خشونت ديده نمی‌شود، بلكه تلاش می‌شود تا اصلاحات در فضايى آرام صورت گيرد.[9]
شورش حركتى مقطعى در اعتراض به موضوعى خاص است. شورشيان غالباً نارسايی‌هاى موجود را نه به نهادها و ساخت‌هاى اجتماعى، بلكه به افراد نسبت می‌دهند. ازاين‌رو، هدف آنها محدود به از ميان برداشتن افراد خاصى در حاكميت و يا زدودن موضوع خاصى در حكومت است، بی‌آن‌كه تركيب نظام سياسى-اجتماعى را تغيير دهند. از سويى ديگر، در مواردى كه شورشيان بافت اجتماعى را نشانه می‌روند، طرحى براى آينده ندارند و معمولاً اعتراض آنها مقطعى و براى موضوعى خاص است.[10]
ريشه‌هاى وقوع انقلاب
اوضاع جامعه‌اى كه مستعد انقلاب است، بايد در مطالعه انقلاب مورد توجه قرار گيرد. انقلاب به شكلى مطلوب در مكان و زمانى امكان موفقيت دارد كه شرايط دو قطبى بر جامعه‏ حكم‌فرما باشد؛ شرايطى كه در آن، گروه‌هاى اجتماعى از نظام سياسى حاكم جدا شده و در مقابل آن ايستاده‌اند. چنين جامعه‌اى با دوگانگى قدرت روبرو می‌گردد؛ بدين ‏بيان كه ابتدا مشروعيت حاكميت به چالش كشيده می‌شود و سپس نيروهاى اجتماعى-كه به قدرت خود اطمينان كافى می‌يابند- از نظام سياسى رویگردان شده، در مقابل آن قرار می‌گيرند.[11] عوامل متعددى ايجاد كننده چنين شرايطى است، اما اگر بخواهيم آنها را در يک دسته‌بندى كلى بازگوييم، می‌توان به اين موارد اشاره كرد: وجود نارضايتى،[12] ظهور و گسترش ايدئولوژی‌هاى جديد و جايگزين‏،[13] گسترش روحيه انقلابى[14] و رهبرى انقلاب و نهادهاى بسيج‌گر.[15]
انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامى را با توجه به خصوصيات منحصر به فردى که دارد آن‌را از ديگر انقلاب‌هاى جهان ممتاز می‌سازد و مفهوم جديدى از انقلاب به دست می‌دهد. برخى از اين خصوصيات عبارت‌اند از:
1. برخوردارى از پشتوانه عظيم فلسفه و فقه و معارف اسلامی
2. انقلاب اجتماعى همه جانبه همراه با تحوّل بنيادين در زندگى انسان‌ها،
3. استوارى بر پايه فرهنگ و اعتقاد و ايمان،
4. بهره‌مندى از رويكرد ارزشى و هدف‌گيرى اصلاح مفاسد بشرى،
5. حاكم‌سازى فرهنگ توحيدى بجاى فرهنگ الحادى و استبدادى،
6. شكل‌گيرى بر مبناى نظم و انضباط انقلابى.[16]
با توجه به اين خصوصيات است كه انقلاب اسلامى يک تفسير اسلامى و الهى بوده و به معناى زنده كردن دوباره اسلام است. انقلاب اسلامی؛ يک تحوّل اخلاقى، فرهنگى و اعتقادى است كه به دنبال آنها تحوّل اجتماعى، اقتصادى و سياسى و آن‌گاه رشد همه جانبه ابعاد انسان‌ها می‌آيد.[17]
حاصل كلام اين‌كه؛ انقلاب اسلامى بر اساس يک ضرورت طبيعى و تاريخى و مبتنى بر قواعد و سنن الهى به وقوع می‌پیوندد.
اركان شکل‌گیری انقلاب اسلامى‏
براى شكل‌گيرى هر انقلابى يک عنصر فكرى و دو عامل انسانى مورد نياز است. عنصر فكرى همان ايدئولوژى و مكتبى است كه انقلاب بر پايه آن استوار می‌گردد و عنصر انسانى نيز يكى‏ مردمند و ديگرى رهبرى.[18] هرگاه اين سه عنصر در كنار هم قرار گيرند و جهت‌گيرى يكسان داشته باشند، انقلاب شكل می‌گيرد. بديهى است هر چه قوت اين سه ركن بيشتر باشد، سرعت شكل‌گيرى و پيروزى انقلاب نيز بيشتر خواهد بود. بنابراین، ارکان انقلاب اسلامی در سه عنصر زیر بیان می‌شود.
الف. مكتب:‏ انقلاب اسلامى بر پايه انديشه و جهان‌بينى اسلامى استوار است. تفسير انسان، تفسير تاريخ، تحليل حوادث حال و گذشته و آينده، تفسير طبيعت، تبيين همه علايقى كه انسان را با دنياى بيرون از وجود او مرتبط می‌كند و نيز فهم و درک آدمى از وجود خود و همه چيزهايى كه نظام ارزشى جامعه را می‌سازد و آن‌را بر اداره مطلوب خود قادر می‌سازد، از اين جهان‌بينى الهى ريشه و مايه می‌گيرد.
اساسی‌ترين مبناى جهان‌بينى الهى و اسلامى، اصل توحيد به معناى اعتقاد به وجود خدا و قدرت غيبى او و حاكميت علم، قدرت، عزّت، جلال، جمال مطلق، اراده و مشيّت او بر هستى، است‏ و همه امور ديگر به نحوى از انحاء به توحيد باز می‌گردند. يكى از نكات برجسته و قابل توجه در زمينه انقلاب اسلامى اين است كه دين اسلام سازنده فرهنگ ملّى می‌باشد و به همين‏ جهت امورى نظير جهاد، شهادت، پيروى از انسان با تقوا و عادل، بيزارى از ظلم و ظالم، اتحاد و همبستگى، توكل به خدا و … در متن اين فرهنگ قرار دارد و خميرمايه حركت انقلابى مردم و پيروزى آنها را به ارمغان می‌آورد.[19]
ب. رهبر: قدرت و قوّت رهبرى در انقلاب اسلامى با اتكاى به اسلام، ناشى از موقعيت دينى او است كه مشروط به برخوردارى از ويژگی‌هايى؛ نظير فقاهت، عدالت، علم، معرفت، زهد، مديريت، شجاعت، بينش سياسى و تدبير است، بر خلاف انقلاب‌هاى ديگر كه غالباً انسان‌هايى به عنوان سياست‌مدار حرفه‌اى با تكيه بر زر و زور و تزوير در جايگاه رهبرى قرار می‌گيرند.
رهبر انقلاب اسلامی پس از اثبات حقانيت مكتب سياسى خود، می‌تواند مردم را آرام آرام وارد ميدان مبارزه كرده، به همراهى آنها، انقلاب بزرگ اسلامى را شكل دهد و در نتيجه آثار شوم تسلط قدرت‌هاى ستمگر را در كشور خود برطرف و دنيا را متحوّل كند.
ج. مردم‏: بزرگ‌ترين اهرم پيشبرد انقلاب اسلامى، حضور عظيم مردم در عرصه‌هاى انقلاب است، به چند دليل؛ اولاً: چون اسلام بيشترين حق را در اداره نظام‌هاى اجتماعى به مردم می‌دهد و هر دستگاه حاكم را يک دستگاه خدمت‌گزار براى مردم می‌داند. ثانياً: چون مردم تشكيل‌ دهندگان و به وجود آورندگان یک نظام اسلامی هستند. ثالثاً: چون دخالت و نظارت مردم بيشترين تضمين را براى حفظ یک نظام اسلامی از انحراف می‌كند.[20]
پيام انقلاب اسلامى‏
هر انقلابى نظير زلزله يا آتشفشان تأثيرات كم و بيش منطقه‌اى و بين‌المللى دارد و براى ايجاد عمق استراتژيک خود، پيامى را عرضه می‌كند. هر چه پيام انقلاب پرجاذبه‌تر باشد، انسان‌هاى بيشترى به پذيرش و حمايت و الگوپذيرى از آن روى می‌آورند.
انقلاب اسلامى اين پيام را به دنيا عرضه می‌کند كه بسيج‌كننده‌ترين ايدئولوژی‌ها اسلام است و اسلام مكتبى است كه نه تنها توانايى سازماندهى يک مبارزه عظيم را دارد، بلكه در دوران پيچيده عصر ماشينى با همه معارضه‌ها و تضادهايى كه سياست‌هاى جهانى دارد، قادر به حل مشكلات جامعه و اداره آن بوده و بقا و ماندگاری‌اش را تضمين می‌كند.[21] برخى از پيام‌هاى انقلاب اسلامى را می‌توان به صورت زير برشمرد:
1. لزوم خروج انسان از يوغ بردگى و بندگى طاغوت و رستن از ذلت و خوارى،[22]
2. روى آوردن به عبوديت خدا و رستگارى،[23]
3. برآشفتن در مقابل همه بدی‌ها و كجی‌ها و نابسامانی‌ها،[24]
4. مبتنى بودن حكومت و قدرت سياسى بر پرهيزكارى، عدالت و حقيقت،[25]
5. ضرورت دين‌گرايى و خدامحورى و نيز بازگشت از مسير انحرافى دوران غرور جاهلانه شكوفايى علم.[26]
حاصل سخن در يک كلام اين‌كه پيام انقلاب اسلامی، پيام معنويت است؛ يعنى بشرِ سرگشته امروز كه از عدم تأمين نيازهاى برتر و والاتر و نديدن و نداشتن صفا و محبّت و مهربانى و نيافتن نوعى معرفت والا به ستوه آمده است، به دنبال مكتبى است كه علاوه بر تأمين نيازهاى مادى، نيازهاى معنوى او را نيز برآورده سازد.[27]
نقش انقلاب اسلامی در جهان
به ‌طور كلى در حوزه مطالعات آينده، همه گزارش‌ها حاكى از رشد چشمگير جمعيت مسلمانان و متعاقب آن تقويت جايگاه و توان اثرگذارى مسلمانان است؛ ازاين‌رو، در خصوص وضعيت آينده مسلمانان در اروپا می‌توان اذعان نمود كه اسلام، ديگر نه به ‏عنوان مسئله سياست خارجى اروپا، بلكه يكى از دغدغه‌هاى سياست داخلى آن به‌شمار می‌رود. امروزه اسلام به عنوان دومين دين بزرگ (به لحاظ پيروان) در بيشتر كشورهاى اروپايى رو به گسترش است. بی‌ترديد مسلمانان در سال‌هاى آينده، نيروى اجتماعى و سياسى مؤثرى در چارچوب اتحاديه اروپايى خواهند بود و بر تصميم‌گيری‌هاى سياست داخلى و خارجى اروپا تأثيرى مستقيم خواهند داشت.[28]
اساساً افزايش ميزان جمعيت مسلمانان و ارتقاى جايگاه اسلام و نقش‌آفرينى بيشتر آن در اروپا و كشورهايى؛ مانند آمريكا و روسيه، قدرت مانور انقلاب اسلامى را در عرصه‌هاى بين‌المللى ارتقا می‌بخشد. در آينده احتمال می‌رود مسلمانان با جمعيتى بيشتر و به ‌گونه‌اى مؤثرتر در معادلات جهانى نقش‌آفرينى كنند. كارشناسان مسائل اسلام در اروپا، به نقش‏ انقلاب‏ اسلامى‏ ايران در هويت‌بخشى و ايجاد انگيزش در ميان مسلمانان اروپا اشاره كرده‌اند. انقلاب اسلامى نه ‏فقط در جهان اسلام، در اروپا نيز الهام‌بخش بوده و اين نكته‌اى است كه متفكران غربى نيز بدان اذعان دارند.
در این نوشته به برخی از نقش‌های انقلاب اسلامی در جهان اشاره می‌شود:
1. ایستادگی در مقابل سلطه غرب؛ انقلاب اسلامى از يک ‏طرف با ايستادگى مقابل سلطه غرب و اثبات اين نكته كه ملت‌هاى انقلابى توانايى ايستادگى مقابل دشمنان خود، هرچند قوى، را دارند، انگيزه لازم براى حضور مردم جهان را در صحنه مبارزه با سلطه غرب فراهم می‌کند.
2. انقلاب اسلامى سخن تازه‌اى را با عنوان حكومت اسلامى مطرح می‌کند كه بر خلاف فرهنگ سياسى غربى، از نظام جديدى سخن می‌گوید.
3. ترویج آزادى، استقلال، ضديت با استبداد و استعمار، و زنده کردن روح مبارزه و تلاش براى آينده بهتر.[29]
4. احياى فرهنگ سياسى مبتنى بر قرآن، نفى سكولاريزم و مهم‌تر از همه ضرورت بازگشت به اسلام ناب محمدى(ص).[30]
5. بازسازى تمدن اسلامی؛ انقلاب اسلامى با اعطاى خودباورى فرهنگى به ملت‌هاى مسلمان و بهره‌گيرى از فناوری‌هاى مدرن ارتباطى براى انتقال پيام نوانديشى دينى در جهان اسلام می‌تواند رويكرد تمدنى خود را به منصه ظهور رساند. همچنين از رهگذر احياى ارزش‌هايى چون عدالت محورى و عدالت‌گسترى، توسعه و تعالى همه‌جانبه، كرامت انسانى و آزادی‌هاى مشروع، صلح‌طلبى، عزّت نفس، توسعه اخلاق و دين‌مدارى، شكوفايى حس خداجويى، و … موجبات شكوفايى و بالندگى مجدد تمدن اسلامى را در راستاى تمدن‌سازى نوين فراهم می‌آورد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:10:00 ب.ظ ]




آثار و نتايج انقلاب اسلامي در كلام امام خميني (ره)

آثار و نتايج انقلاب اسلامي را با استفاده از فرمايشات امام راحل (ره) و الهام از بياناتشان به شرح ذيل که مي آيد به اين ترتيب برشمرد:

الف. سقوط رژيم سلطنتي و شاهنشاهي و استقرار نظام جمهوري اسلامي

فرو ريختن پايه هاي ظلم و ديكتاتوري

… انقلاب اسلامي ايران با دست تواناي ملت عظيم و با اتكا به خداوند تبارك و تعالي رژيم فاسد شاهنشاهي را كه در طول تاريخ پايه هاي ظلم و ديكتاتوري خود را بر دوش محرومان و مستضعفان مستقر كرده بودند در هم پيچيد و دست چپاولگران و تبهكاران را از ميهن اسلامي خود كوتاه كرد و جمهوري اسلامي را با محتواي قوانين آسماني اسلام بزرگ بنا نهاد.

به رسميت شناختن جمهوري اسلامي

ملت ما در سراسر كشور از مركز تا دور افتاده ترين شهرها و قراء و قصبات با اهداء خون و فرياد الله اكبر جمهوري اسلامي را خواستار شدند و در رفراندم بي سابقه و اعجاب آور، با اكثريت قريب به اتفاق به جمهوري اسلامي راءي دادند و دولت هاي اسلامي و غير اسلامي، رژيم و دولت ايران را به عنوان جمهوري اسلامي به رسميت شناختند.[1]

تحقق حكومت قانوني

آن روز تكليف ما روشن بود و به عبارت ديگر تكليف در مقابل يك جمعيت، يا يك رژيمي كه صاف ايستاده بود و در مقابل مصالح كشور و مصالح اسلام عمل مي كرد، روشن بود و ما هيچ باكي از اين نداشتيم كه ملت را سراسر بر ضد آن رژيم تجهيز كنيم و آنچه كه مي توانيم و در توان داريم، در خدمت اسلام عمل كنيم و به نظر مي آيد كه عمل كرديم و شما ملت ايران همه با هم دست به هم داديد و با بانگ «الله اكبر» و با «لا اله الاالله» جمهوري اسلامي را خواستيد ودر پناه جمهوري اسلامي استقلال و آزادي را خواستيد و بحمدالله جمهوري اسلامي با راءي قاطع ملت تصويب شد و دنبال او هم يك مراحلي به طور معجزه آسا تحقق پيدا كرد و يك حكومت مستقري، قانوني در اين كشور متحقق شد.[2]

جايگزيني حكومت اسلامي به جاي حكومت طاغوتي

شما ملت عزيز با قدرت خودتان، با ايمان خودتان، با تحولي كه درتان واقع شد، دست تبهكاران را در داخل و دست غارتگران را كه از خارج دراز شده بود قطع كرديد، شما يك حكومت طاغوتي را برداشتيد و به جاي او يك حكومت اسلامي گذاشتيد.[3]

ب.قطع ريشه هاي فساد و جلوگيري از نفوذ اجانب

اداره مملكت به دست خودمان

تمام دستهايي كه در اين مملكت قدرتمندي كردند و با قدرتمندي دارند ذخائر ما را مي برند اينها تمام بايد قطع بشود، اين دست ها بايد قطع بشود و كنار بروند. مملكت، مملكت ماست و ما خودمان مي خواهيم اداره كنيم مملكت را، مستشار آمريكايي ما نمي خواهيم.[4]

رانده شدن تمام ريشه هاي رژيم

ما پيروزيمان وقتي است كه دست اين اجانب از مملكت مان كوتاه شود و تمام ريشه هاي رژيم سلطنتي از اين مرز و بوم بيرون برود و همه رانده بشوند و اين كارها و چيزهايي كه اخيرا واقع مي شود و دست و پا مي زنند عمال اجانب كه يا شاه را برگردانند يعني شاه سابق و يا رژيم ديگري و يا رژيم سلطنتي را حفظ كنند، اين مطلب را بايد بدانند كه گذشته است مطلب و اينطور مسائل را كه شما پيش مي آوريد دست و پايي بيش نيست و اگر چنانچه تسليم ملت نشويد، ملت، شما را به جاي خودش مي نشاند.[5]

كوتاهي دست اجانب از مملكت

از حالا به بعد شما در خدمت ملت باشيد، ملت خودتان را خدمت بكنيد اين آب و خاك مال شماست، اينجا مال خودتان بايد باشد، دست اين اجانب بايد كوتاه بشود، چقدر آمريكا بايد از اين مملكت ببرد و بخورد يا انگلستان يا ساير جاها؟[6]

تسليم شاه در مقابل ملت

شما بدانيد كه دنبال سر اين مرد كه خودش هم در اينجا ديگر قدرتمند شده بود و ارتشش كذا و فلان، پشت سر اين تمام قدرتهاي دنيا واقع شده بود: شوروي، آمريكا، منتها بعضي ها تصريح مي كردند، بعضي ها تلويحا، انگلستان چين، ممالك عربي، تمام اينها پشت سر اين ايستاده بودند، لكن ملت مشتهايش را گره كرد و ايستاد، همه را عقب زد و يك آدمي كه اگر مهلتش داده بودند دعوي فرعونيت والوهيت هم مي كرد، همچو شد كه آمد مقابل ملت، با كمال ذلت ايستاد استغفار كرد وملت قبول نكرد.[7]

قطع ايادي ابرقدرتها

قطع ايادي ابرقدرتها از كشور و قطع ظلمي كه بر اينها در سالهاي طولاني مي شد، آن بزرگتر چيزي بود كه بر ما گذشت و بزرگتر چيزي كه ما آرزو داريم اين است كه … انشاء الله ممالك اسلامي به ما متصل بشوند و ملتهاي مسلمين بيدار بشوند و متوجه به اين بشوند كه اين تبليغاتي كه ابرقدرتها كردند و خودشان را آسيب ناپذير معرفي كردند، اينها حقيقت نداشته است. ديدند ملتها كه ملت ما بزرگتر آسيب را به بزرگتر رژيم وارد كرد و الان هم مشغول است كه آسيب ها را پشت آسيب ها وارد كند و آن بت بزرگي كه براي دنيا درست كرده بودند، ملت ما شكست آن را و مي شكند.[8]

برداشتن ريشه هاي فساد از سر راه اسلام و قرآن

آنها ديدند كه اين ملت، اين پاسداران ملت آنها را به عقب راند و قدرت هاي آنها را شكست و دست هاي آنها را از مخازن ايران كوتاه كرد، امروز كه آنها ضربه ديدند حيله هاي آنها بيشتر به كار افتاده است، نوكرهاي آنها بيشتر مشغول حيله شدند، در اطراف ايران نوكرهاي اينها آشوب مي كنند، ملت ما بايد هشيار باشد و اتكال به خدا بكند و اين تتمه اي كه از آن ريشه هاي فساد بوده است از سر راه اسلام و قرآن بردارد.[9]

بيرون راندن شيطانها از حريم اسلام

اين تحولي كه در جوان هاي ما، در انسانها، آنهايي كه متعهد هستند پيدا شده است. اين بود كه با همت شما جوانان، همه قشرها، زن و مرد، بزرگ و كوچك اين سد باطل را، سد شيطاني را شكستيد و شيطانها را از حريم اسلام بيرون كرديد.[10]

نجات يافتن از فساد و فحشا

آن همه مراكز شهوت و آن همه مراكز فحشا درست كردند و عرضه كردند بر اين ملت در طول اين ده ها سال اخير كه شدت پيدا كرد و در زمان محمدرضا از همه وقت بيشتر شدت داشت … . اگر اين انقلاب به داد ايران نرسيده بود، ايران در سراشيبي محو و فنا واقع شده بود كه اصلا اسمش از تاريخ بايد محو بشود.[11]

كوتاهي دست تجاوز و انگلهاي منحرف از كشور

و امروز ايران اسلامي به بركت ايمان قوي و تعهد به اسلام و تحول عظيمي كه در اقشار مختلفه حاصل شده است، دست شرق و غرب و انگل هاي منحرف را از كشور خود كوتاه و به هيچ قدرتي اجازه نمي دهد كوچكترين دخالتي در كشور اسلامي ايران نمايد و اين خود حجت قاطعي است براي مسلمانان و مظلومان جهان كه با خواست ملتها كسي نمي تواند دست تجاوز دراز كند و با آن مخالفت نمايد.[12]

ج. جنبش بيداري اسلامي (بنيادگرايي اسلامي)

طنين آواي انقلاب در ديگر كشورها

آواي انقلاب بزرگ ايران در كشورهاي اسلامي و ديگر كشورها طنين انداز و افتخار ساز است شما ملت شريف، به جوانان غيور ملتهاي اسلامي هشدار داده ايد اميد است با دست تواناي شما، پرچم پر افتخار حكومت اسلامي در تمام اقطار به اهتزاز درآيد، اين است مسئلت من از خداوند تعالي.[13]

مفتاح نجات اسلام و عدالت

در عصر ما مي رفت كه با كجروي هاي سلسله پهلوي، حلقوم گشاد آنان و دارو دسته اربابان آنان اسلام و مصالح آن را ببلعد و عدالت و استقلال و آزادي را در زير چكمه هاي ديكتاتوري پرده ريا و تزوير به نابودي بكشد كه نهضت ملت بزرگ ايران كه در 12 محرم 83، 15 خرداد سال 42 به شكوفايي گراييد، پرده هاي تزوير و عوام فريبي شاه را پاره كرد و قتل عام شاهانه و فداكاري ملت، مبداء عظيمي در تاريخ ايران گرديد و مفتاح نجات اسلام و عدالت به دست آمد و نطفه مقاومت ملي منعقد و با تربيت و روشنگري روشنگران، رو به رشد و تكامل نهاد.[14]

مطرح شدن اسلام شيعي در سطح جهان

يكي از خصلت هاي ذاتي تشيع از آغاز تاكنون مقاومت و قيام در برابر ديكتاتوري و ظلم است كه در تمامي تاريخ شيعه به چشم مي خورد، هر چند كه اوج اين مبارزات در بعضي از مقطع هاي زماني بوده است درصد سال اخير، حوادثي اتفاق افتاده است كه هر كدام در جنبش امروز ملت ايران تأثيري داشته است انقلاب مشروطيت، جنبش تنباكو و قابل اهميت فراوان است تاسيس حوزه علمي ديني در بيش از نيم قرن اخير در شهر قم و تأثير اين حوزه در داخل و خارج كشور ايران و نيز تلاش روشنفكران مذهبي در داخل مراكز دانشگاهي و قيام سال 42-41 ملت ايران به رهبري علماء اسلامي كه تا امروز ادامه دارد، همه عواملي هستند كه اسلام شيعي را در سطح جهاني مطرح مي كند.[15]

نقش نهضت ايران در بيداري ملتها

ما اميد اين را داريم كه اين نهضت ايران روشن كند مسائل را به همه ملتها و روشن كرده است نسبت به ملتها. ملتها الان با ما هستند، اگر سرنيزه را از اين ملتها بردارند، از عراق بردارند، از- نمي دانم - تركيه بردارند، از جاهاي ديگر بردارند، همه يكصدا با ما موافقند. سرنيزه جلو را گرفته است منتها ايران سرنيزه را شكست، ايران ايستاد، ملت ضعيف ايستاد در مقابل قدرت قوي و اين سرنيزه هاي اينها را شكست و خودشان را هم بيرون كرد. ملتهاي ديگر هم اگر بيدار بشوند، بتوانند كه دولت ها را همراه كنند، دولت ها نصايح ما را بشنوند كه با ملتها يكي باشيد … و اسلام، همه با هم مي شوند.[16]

به اهتزاز در آوردن بيرق اسلام در همه قطبهاي زمين

من اميدوارم كه شما جوانان، خواهران و برادران همانطور كه از اول نهضت با كوشش، انقلاب بزرگ را تحقق بخشيديد از اين به بعد هم با وحدت كلمه و با اتكال به خداي تبارك و تعالي اين نهضت را ادامه دهيد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:07:00 ب.ظ ]





انقلاب اسلامی و پیامدهای معرفتی

احیای معنویت اندیشی
دستاوردهای انقلاب در زمینه‌های گوناگونی قابل پژوهش و بررسی هستند. اما با توجه به ماهیت دینی انقلاب اسلامی، آثار تربیتی و فکری آن بیش از همه اهمیت پیدا می کند. اگر انقلاب اسلامی فقط موجب ارتقای وضع معاش مردم شده و نوع حکومت را از استبدادی به نوعی دیگر، که قابل تحمل باشد تغییر می داد، چندان نمی شد بر کام یابی آن اصرار ورزید؛ زیرا از انقلابی که وصف لازم آن «اسلامی» است، انتظاراتی فراتر از این مدّنظر هستند.
انقلاب اسلامی ایران پدیده ای بی همتا بود که از پیش، تحلیلی برای آن وجود نداشت و حتی مبانی و مقدّمات شناخت آن از اندیشه‌های جدید، غایب بود. البته کسانی مثل آرنولد توین بی به جایگاه معنویت در حیات و تمدن بشری نیم نگاهی انداخته و تهی شدن از معنویت را موجب زوال آن دانسته و معتقد بودند: تمدن آینده از جایی غیر از غرب باید سربرآورد. اما این مختصر برای انقلابی عظیم با آثار سرشار و جاری بسیارش، به هیچ وجه کافی نبود.
این انقلاب با بازگشت به حقایق فراموش شده فطری، دین را در منظر اندیشه بشری پررنگ و برجسته نمود و در دو سطح «ملّی» و «جهانی» چاره ای باقی نگذاشت، جز اینکه رویکردی نوین به دین، معنویت، انسان و جهان پدید آید.
انقلاب اسلامی در حقیقت، نوعی اندیشه بر مبنای جهان بینی معنوی و متفاوت با علم و فناوری رایج بر پایه جهان بینی مادی از مغرب تاریخ حقیقت و مشرق جغرافیای گیتی به طلوع کشاند و انسان، جهان، جامعه و تاریخ را با روی و نمای الهی، موضوع دانش و اندیشه قرار داد. نتیجه این رویکرد تأمین مبانی تازه ای برای دانش و فضاها و شیوه‌های دست نخورده ای برای اندیشه بوده است.
انقلاب ما تنها تحوّلی در جامعه و نظام سیاسی و اقتصادی آن نیست، بلکه دگرگونی در کیفیت حیات فردی و اجتماعی، اصلی ترین شاخص انقلاب اسلامی است که با گشودن راه هدایت و ایجاد معرفت متعالی و راستین، صورت واقعی خود را می یابد و می بالد.
انقلاب اسلامی نمودار اندیشه ای معنوی است که می تواند رنجوری و ناتوانی علم و فناوری را در ساختن تمدن طلایی برای انسان‌ها برطرف کند. اندیشه معنوی و پاکی که از طریق انقلاب اسلامی در قلب تاریخ رسوخ کرد، منظری سبز و روشن به روی حیات بشری گشود که در چشم انداز آن، ظهور منجی جهانی بسیار نزدیک به چشم می آید.
بنابراین، پرسش از چیستی و چرایی دستاوردهای انقلاب اسلامی در قلمرو اندیشه، دو پیامد ارجمند به دنبال دارد: یکم. پاسخ به چیستی آن، گستره اثرگذاری انقلاب اسلامی در راستای اهداف اصیل و اولیه آن را تبیین می کند. دوم. پاسخ به چرایی، راه شکوفایی و توسعه ثمربرداری در این عرصه را فراخ می سازد.

دگرگونی در اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی
انقلاب اسلامی کاستی‌ها و ناراستی‌های بسیاری از نظریات را در حوزه علوم اجتماعی و علوم سیاسی آشکار نمود که در ادامه، به مواردی از آن ها، فهرستوار اشاره می شود:
1. نظریه‌های مارکسیستی انقلاب، با انقلاب اسلامی ایران زیر سؤال رفتند؛ زیرا تاریخچه محتومی که در این نظریات برای انقلاب‌ها نوشته شده بود، در انقلاب اسلامی رخ نداد. مارکسیسم سیر جوامع را از کشاورزی به سرمایه داری و پس از انقلاب، رسیدن به جامعه کمونیستی می دانست. انقلاب اسلامی ایران بر خلاف این سیر، از بافت سنّتی به انقلاب غیرکمونیستی رسید. 1 همچنین اعتقاد به اینکه «دین افیون ملت هاست»، با خروش دینی مردم انقلابی ایران، تهی و تباه گردید. حتی نظریه پردازان مارکسیسم ساختارگرا، که می کوشیدند نظریه مارکسیستی انقلاب را بازسازی و اصلاح کنند، در برابر انقلاب ایران به ضعف تحلیل‌های خود اعتراف کردند. 2
تدا اسکاچپول، از متفکران مارکسیسم ساختارگرا، معتقد بود: یک انقلاب سیاسی با تغییر حکومت، بدون تغییر در ساختارهای اجتماعی صورت می گیرد و در این انقلاب، منازعات طبقاتی نقشی ندارند. اما یک انقلاب اجتماعی عبارت است از: انتقال سریع و اساسی دولت و ساختارهای طبقاتی یک جامعه، که اغتشاشات طبقاتی از پایین جامعه همراهی و در بخشی حمل می شود. چنین انقلابی در شرایط ویژه اجتماعی ـ ساختاری و بین المللی صورت می پذیرد؛ مثلا، فشار سیاسی بین المللی یا شکست دولت در یک جنگ نظامی. 3 اما انقلاب ایران نشان داد که موضوع طبقات و کشمکش و تضاد میان آن‌ها بدون مبنا بود، بلکه این انقلاب با قدرت فکر و فرهنگی اسلام شیعی و بدون شرایط خاص بین المللی، به پیروزی رسید؛ انقلابی سیاسی اجتماعی که هم روابط قدرت را دگرگون کرد و هم در ساختار اجتماعی و نهادهای آن تحولی ژرف پدید آورد و حتی بر معادلات و روابط بین المللی نیز آثار قابل توجهی بر جای نهاد.
2. نظریه پردازانی که انقلاب‌ها را بر اساس نظام «اقتصاد جهانی» تحلیل می کردند، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عناصری همچون فرهنگ، ایدئولوژی، رهبری و دین را بیشتر مورد توجه قرار دادند. 4
3. نظریه «ولایت فقیه» با انقلاب اسلامی، وارد عرصه اندیشه‌های سیاسی شد و پژوهش‌های گسترده ای را در این وادی رقم زد، تا جایی که امروز، مطالعه نظریه‌های دولت، بدون شناخت نظریه ولایت فقیه ناقص می ماند.
4. تأثیر بسزای انقلاب اسلامی بر نظریه‌های جامعه شناسی دین، اهمیت فراوانی دارد. پیش از این، دین را در فرایند افسون زدایی از جامعه و تحقق عقلانیت و بلوغ عقلی در سیر تکامل خطی جامعه، رو به کاهش می دیدند. 5 ولی انقلاب اسلامی تکاپویی کامیاب بر خلاف همه این اندیشه‌های خام بود.

رویاوری جهانی به دین
از مهم ترین پیامدهای تاریخ ساز انقلاب اسلامی، اقبال مردم جهان به اسلام و دین به معنای عام است. رواج اندیشه‌های اسلام خواهی در بین مسلمانان، تقویت و تعمیق بیداری اسلامی، پدید آمدن جنبش‌های اسلامی در کشورهای عربی و خاورمیانه6 و رشد اسلام گرایی در غرب و شرق دور، همه از کارکردها و رهاوردهای انقلاب اسلامی در حوزه اندیشه و تحوّلاتی است که در تفکرات مردمان و فراتر از جغرافیای سیاسی این انقلاب رخ داده اند. انقلاب اسلامی حتی سبب شد که پیروان ادیان دیگر به دین خود رویکردی تازه داشته باشند و با ایمان هر چه بیشتر به دین خود اقبال ورزند.
جان نیزبیت و باتریشیا آبردین در کتاب دنیای 2000 می نویسند: «در آمریکا، نسلی که در طی دهه 1970 هرگونه مذهب سازمان یافته را مردود می شمرد، امروز همراه با فرزندان خود به نیایشگاه‌ها بازمی گردد… یهودیان تجدیدنظر طلب، که پنجاه سال پیش هرگونه اشاره به رویدادهای ماورای طبیعی را از کتاب‌های دعا حذف کرده بودند، اینک ارجاع مجدّد به معجزات، اسطوره‌ها و ظهور مسیح را در دستور کار خود قرار داده اند. مورمون‌ها (mormon) سال 1987 را به دلیل جذب 27400 گرونده جدید بهترین سال تاریخ 158 ساله خود اعلام کردند. جشنواره‌های محلی و ناحیه ای مذهب «شینتو» (shinto) در ژاپن همزمان با مراسم آیینی چرخه‌های زندگی و بازگشت به معابد، رونقی تازه یافته است.
… جوانان چینی و اتحاد شوروی (سابق) به رغم فضای ضد مذهبی مدارس خود، با کنجکاوی به مجامع مذهبی نظر دوخته اند و در نهایت، ریشه همه این تحولات را یافته و می نویسند: نوعی نیروی سیاسی توانمند بر اساس اصول گرایی اسلامی ایران، افغانستان و کشورهای عرب را فرا گرفته و طبقات متوسط غربی شده ترکیه و مصر را هم تحت تأثیر قرار داده است.»7
هارود رو کوکسی، یکی از مدرّسان الهیات دانشگاه «هاروارد»، می گوید: «پیشگویان سه دهه پیش تر، که خبر از عقب نشینی مذهب در برابر تجدّد می دادند، به هیچ وجه نمی توانستند روند احیای مجدّد مذاهب را پیش بینی کنند.»8
شلوغ شدن کلیساها، برگزاری همایش هایی در باب «رابطه علم و دین»، نظرسنجی هایی که نشان دهنده انفجار معنویت گرایی در متن تمدن غرب هستند، 9 علاقه والدین به افزایش آموزش‌های دینی در مدارس، توسعه انجمن‌های مذهبی و حتی ابراز دین داری و یاد خدا در نطق‌های انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا و رشد شاخص تولید و استقبال از فیلم هایی با موضوعات دینی و افزایش 20 درصدی چاپ کتاب‌های مذهبی در برابر رشد 6 درصدی سایر کتاب‌ها در آمریکا10 همه حاکی از رویاوری جهانی دین هستند. هفته نامه فرانسوی آبزرواتر از قول آندره مالرو می نویسد: «قرن 21 یا وجود نخواهد داشت و یا قرن مذهب خواهد بود.» سپس می افزاید: «پیش بینی مالرو به حقیقت پیوسته است.»11

هزار ساغر آب حیات
پس از انقلاب اسلامی، با کانونی شدن اسلام در داخل کشور، به طور طبیعی و منطقی، توجه و تفکر اندیشمندان به اسلام افزایش یافت و بحث‌های علمی در این باره، امروز ما را به جایی رسانده است که از «جنبش نرم افزاری» و نظریه پردازی بر اساس مبانی دینی در حوزه علوم انسانی سخن می گوییم و طرح‌های جدید و پویا به منظور تولید دانش، مطرح شده اند و این اساسی ترین مرحله تمدن سازی و تحوّل تاریخ است که انقلاب اسلامی آن را پدید آورده و می رود تا بر تمامی اندیشه‌های کفرآمیز و دانش‌های برآمده از آن خط بطلان بکشد.
انقلاب اسلامی واقعه ای بود که علوم انسانی را در دو بُعد اثباتی و آرمانی به جهش رساند و روح تازه ای در آن‌ها دمید. پس از انقلاب اسلامی، می توان از حکومت اسلامی و ساز و کارها و نهادها و روابط قدرت در آن سخن گفت و حکومت آرمانی اسلام را نیز به عنوان آرزویی دست یافتنی ترسیم کرد.
پس از انقلاب، می توان جامعه ای را مطالعه کرد که به طور نسبی ساختارها و روابط اجتماعی آن بر مبانی دین استوارند و کارکرد ساختارها و عناصر گوناگون اجتماعی آن با انگیزه‌های معنوی و در چارچوب احکام اسلامی تحقق می یابند؛ جامعه ای که مردم سالاری در آن تعریفی دینی پیدا می کند و همه چیز بر پایه اراده مردمی است که با ایمان و عمل دینی زندگی می کنند. همچنین وضعیت آرمانی چنین جامعه ای با جامعه آرمانی کمونیستی و لیبرالیستی کاملا متفاوت است.
روان شناسی، هنر، اقتصاد، مدیریت و سایر حوزه‌های مطالعات انسانی با ارزش‌های جدیدی که انقلاب اسلامی طرح نمود، تفسیری تازه یافته و فضایی بکر برای اندیشه و تفکر به وجود آورده که لبریز از میوه‌های نچیده است.
نظریه‌های جدید در فلسفه هنر، که از سوی اندیشمندان مسلمان، به ویژه شهید آوینی مطرح شدند؛ 12 تلاش هایی که برای طرّاحی «نظام اقتصاد اسلامی» در سطح خرد و کلان صورت می گیرند؛ 13 طرح نظریات و پژوهش‌های نوین در روان شناسی که به جای مطالعه رفتار و ذهن یک نوع حیوان مترقّی، به پژوهش در ژرفای هستی انسانی، که مقام خلیفة الهی دارد، می پردازند؛ 14 طرح دیدگاه‌های معنوی درباره درمان و سلامت و روش‌های پزشکی با تکیه بر ابعاد معنوی و روحانی وجود انسان؛ 15 و کتاب هایی که در حوزه مدیریت اسلامی نگاشته شده اند، 16 همه در پرتو تحوّلی مبارک به وجود آمده اند که ارزش‌های الهی و دینی را به جای ارزش‌های موهوم مادی نشانده اند.

گشایش گره‌های فکری
انقلاب اسلامی افزون بر پرتوافشانی در علوم، با رساندن امواج اندیشه‌های معنوی به کویر خشکیده فلسفه و علم معاصر، آثار بسزایی بر جای نهاد. در چند قرن گذشته، این پندار به وجود آمده بود که اندیشیدن و پژوهش، با مبانی مادی و روش تجربی، دانش را بی طرف می کند و جهانی به پیش می برد. 17 اما نظریات جدید در فلسفه علم نشان می دهند که تجربه‌ها و استنتاجات برآمده از آن ها، به ناچار تابع مبانی و ارزش هایی هستند که زیرساخت فرضیه‌های علمی را تشکیل می دهند. 18
در این بحران، دو راه فراروی علم است: یا اینکه بپذیرد همه ارزش‌ها شخصی و ناپایدارند و ملاکی برای برتر نهادن ارزش‌های گوناگون وجود ندارد و در نتیجه، علم به سوی نوعی هرج و مرج پیش می رود؛ چنان که برخی از نظریات جدید فلسفه علم در غرب به این سو رفته اند؛ 19 و راه دوم این است که ملاکی برای شناخت ارزش‌های برتر و حتی صحّت و سقم آن‌ها بیابیم تا ارزش‌های درست و نادرست را معرفی نماید و این تنها راه سامان یافتن علم است.
انقلاب اسلامی ایران در روزگاری، که بحران بازنمایی و کاشفیت علوم جدید را گرفتار کرده بود، با طرح ارزش‌های معنوی به گونه ای جذّاب و تأثیرگذار، مبانی و منظرهای نوینی را به اندیشمندان معرفی کرد که با آن می توانند علم راستین را از علوم پندارین جدا سازند و علم حقیقی را به پیش برند. 20
بدین سان، آثار انقلاب اسلامی در حوزه اندیشه، به پرسش‌های بی جواب امروز، پاسخ شایسته ای داد: پرسش هایی که حتی متن سؤال آن ها، هنوز برای اندیشمندان به خوبی معلوم نشده بود و تنها حیرت آن ظهور کرده بود. پرسش از رابطه علم و ایمان و معنویت، انواع علل غیرمادی در توضیح پدیده‌های طبیعی و اجتماعی، و کارکردهای غیر مادی علم از این جمله است. امروزه برای پاسخ بسیاری از مجهولات، پژوهش هایی در قلمروهای فراطبیعی انجام شده اند. 21 از فیزیک تا روان شناسی به اندیشه‌های عرفانی و فراطبیعی متمایل گشته اند، اما سرانجام، آموزه‌های ناب دین حق گره گشا خواهند بود.
هم از این روست که حضرت امام خمینی (قدس سره) در نامه ای که به سران ابر قدرت رو به زوال شرق نوشتند، آنان را دعوت کردند تا نخبگانشان را به قم بفرستند و آثار بزرگان حکمت و عرفان اسلامی را مطالعه کنند.

تداوم انقلاب در گرو تولید دانش
ثمرات و اثرات انقلاب اسلامی در حوزه اندیشه و تفکر، مرهون درخشندگی ارزش‌های معنوی و دینی است. دگرگونی ارزش‌ها موجب شد تا در سطح ملّی و جهانی، 22 اندیشه‌ها تحوّل یابند و منوّر گردند و از این انفجار نور، در هر نقطه ای از جهان پرتوی افتد.
اگر این ارزش‌ها به درستی کشف و تبیین و ترویج شده، رابطه منطقی آن‌ها با علوم و شیوه‌های اندیشیدن بر اساس آن‌ها مهندسی شود، تولید دانش و اندیشه به عنوان نرم افزار تمدن اسلامی، راه رشد و بالندگی خواهد پیمود و دیگر اندیشه‌های پراکنده معنوی، که در پرتو انقلاب به وجود آمدند، مورد تهدید هضم و افول در نظریات رایج و مشهور قرار نمی گیرد.
پس از انقلاب، اندیشه‌های معنوی بر اثر درخشش ارزش‌های معنوی به وجود آمدند. اما اگر این ارزش‌ها کم رنگ شوند، این اندیشه‌ها نیز رنگ باخته، از معنا تهی می گردند. بدین روی، حفظ و رشد و نهادینه شدن اندیشه و دانش معنوی باید با ارزش‌های معنوی پشتیبانی شود و با آن ربط مستقیم دارد.
برای آنکه انقلاب اسلامی به هدف عالی خود ـ یعنی تمدن اسلامی ـ برسد، «جنبش نرم افزاری» و توسعه اندیشه معنوی در گستره دانش بشری لازم است. این جنبش فکری، همان گونه که در روش بزرگانی همانند شهید مطهّریبوده و اصل انقلاب را تحقق بخشیده، در تحقق اهداف انقلاب نیز ضروری است و تلاش و توفیق در این راه، گذر از مراحل ذیل را می طلبد:
1. شناخت اندیشه‌های مرجع و مرجع‌های اندیشه در حوزه تفکر معنوی: به جای آنکه ذهن خود را در نظریات دانشمندان غیردینی، که با مبانی مادی اندیشه، نظریاتی را پدید آورده اند، غرق سازیم، می توانیم به ژرف کاوی در آثار و آراء بزرگانی همچون علّامه جعفری، علّامه طباطبائی و حضرت امام خمینی (قدس سره) بپردازیم. و به تبیین و تحلیل و نقد آن‌ها بپردازیم و خود را با اندیشه هایی که سرچشمه معنوی دارند، درگیر کنیم و پژوهش در شاخصه‌های گوناگون علوم انسانی، فلسفه و هنر و ادبیات را بر اساس این نظریه‌ها سامان دهیم.
2. آشنایی با اندیشه‌های رایج در جهان علمی امروز: بی تردید، اگر بخواهیم نظریه ای ارائه دهیم که جهانی باشد، باید در جهت حل مشکلات علمی و به زبان رایج علمی بیان شود. همین امر، ضرورت آشنایی با محصولات تفکر بشری را بدیهی می سازد.
3. کشف نیازهای فکری و پیرایش و شفاف کردن پرسش‌های بی پاسخ علمی: طرح پرسش، نطفه تولید اندیشه است و این پرسش‌ها باید از نوعی باشند که بیشتر دانشمندان با آن‌ها درگیر هستند نه پرسش‌های شخصی.
4. رجوع به اندیشه‌های مرجع معنوی و یافتن پاسخ‌های مناسب و تولید نظریه برای گشودن گره‌های علمی: شهید مطهّری پس از شناخت مسئله و شفاف کردن آن، با رجوع به آراء معنوی بزرگانی همچون علّامه طباطبائی و ملّاصدرا، پاسخ مناسب را از لابه لای تحلیل و تبیین و نقد و تعدیل و تکمیل آن نظریات بیرون می کشید.
5. طرّاحی و تولید نظریات معنوی به زبان علمی که مناسب با فضای حوزه‌های گوناگون علمی باشد و با حوزه مربوط، ارتباط مؤثری برقرار کند: در این روند، علوم و دانش‌های جدید بر مبنای آموزه‌های دینی بازخوانی و اصلاح و تزکیه می شوند و با نوشیدن از سرچشمه‌های وحی و ولایت می بالند و نرم افزار تمدن اسلامی به دست می دهند؛ دانش هایی که بتوان با در کار آوردن آن‌ها مطابق ارزش‌های غایی دین و در راستای اهداف معنوی زندگی کرد.
بدین سان، ارزش‌های معنوی از طریق اندیشه‌های معنوی به شهر آشفته دانش بشری راه یافته، با رشد و کمال علمی و معنوی انسان، بنای بی بنیاد علوم سکولار فرو ریخته و دانش و اندیشه، رنگ و بوی معنوی می گیرند و با دگرگونی دانش و نگرش انسان، حیات فردی و جمعی تحوّل یافته، انقلاب اسلامی به کمال تحقق و تمدن سازی می رسد.
نتیجه آنکه انقلاب اسلامی و دانش و اندیشه مبتنی بر ارزش‌های معنوی و دینی دست در دست هم، یکدیگر را بالا می کشند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:02:00 ب.ظ ]




مفهوم شناسی انقلاب اسلامی و نقش آن در جهان
پیشینه و تعریف واژه «انقلاب»
هانا آرنت، از نظريه‌پردازان انقلاب درباره پيشينه تاريخى اين اصطلاح می‌گويد: كلمه انقلاب در اصل از مصطلحات اخترشناسى است كه به ‏واسطه اثر بزرگ كپرنيک در علوم طبيعى از اهميت خاصى برخوردار شد. اين واژه در كاربرد علمى، معناى دقيق لاتينى خود را كه دال بر حركت دَورانى منظم و قانون‌مند ستارگان بود، حفظ كرد. در سده هفدهم واژه انقلاب براى نخستين‌بار به صورت يكى از اصطلاحات سياسى در سال 1660م پس از دگرگونى سياسى در يكى از كشورها به ‌كار رفت. در معناى ديگر سياسى، اين كلمه درباره انتقال از عصر كشاورزى به دوره صنعتى- بويژه در ممالک غربى- به ‌كار می‌رود كه در آن‌جا صنعتى شدن به همراه شهرنشينى حاصل از آن، بر آخرين مرحله توسعه اين جوامع اثرات بسيار چشمگيرى داشته است.[1]
نظريه‌پردازان جامعه‌شناسی سیاسی، هر يک بر مبنايى خاص تعاريف مختلفى برای انقلاب ارائه داده‌اند که در این‌جا نمونه‌هایی از آن بیان می‌شود.
شهيد مطهرى انقلاب را اين‌گونه تعريف می‌كند: «انقلاب، عبارت است از طغيان و عصيانى كه مردم عليه نظام حاكم موجود براى ايجاد وضع و نظمى مطلوب انجام می‌دهند؛ يعنى انقلاب از مقوله عصيان و طغيان است عليه وضع حاكم براى وضعى ديگر. پس ريشه‌هاى انقلاب دو چيز است: يكى نارضايتى و خشم از وضع موجود و ديگر آرمان يک وضع مطلوب».[2]
از نگاه شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر؛ انقلاب، جنبشى سرسختانه و بر مبناى اصول مكتبى معيّنى است كه با درک واقعيت‌هاى موجود، به ‏دنبال تغيير و دگرگونى بنيادين در تمامى ابعاد زندگى فردى، اجتماعى و سياسى و معيارها، اصول و ارزش‌هاى حاكم است.[3]
ساموئل هانتينگتون می‌گوید: انقلاب يک دگرگونى سريع، بنيادين و خشونت‌آميز داخلى در ارزش‌ها و اسطوره‌هاى مسلط جامعه، نهادهاى سياسى، ساختار اجتماعى، رهبرى، فعاليت‌هاى حكومتى و سياست‌هاى آن است.[4]
با مرورى بر ساير تعاريف انديشمندان معاصر اسلامى نشان می‌دهد كه يكى از ابعاد مهم در معرّفى انقلاب‌ها، بُعد ارزشى و مطلوبيت آرمان‌ها است. شايد تعريف انقلاب از بُعد جامعه ‏شناسى جامعيت بيشترى دارد؛ زيرا به عمده‌ترين خصيصه‌هاى انقلاب كه داراى ماهيتى اجتماعى است، اشاره می‌كند. پس می‌توان انقلاب را به ‏معناى تغيير در ساختار حاكميت و ساختارهاى اجتماعى در نظر گرفت.[5]‏
تفاوت انقلاب با سایر تحوّلات سیاسی و اجتماعی
انقلاب‌ها با ويژگی‌هايى که دارند آنها را از ساير تحولات سياسى و اجتماعى؛ مانند كودتا، جنبش، شورش و اصلاح جدا می‌کند.
كودتا اقدام معدودى از نيروهاى نظامى با حمايت برخى نيروهاى حاكم است كه هدف از آن، رسيدن به قدرت و بركنارى حاكمى است كه در رأس قدرت قرار دارد.[6]
جنبش، مفهومى است كه بسترهاى تحوّل در جامعه را شكل می‌دهد كه اين تحول می‌تواند به انقلاب يا اصلاحات تبدیل شود. تفاوت عمده جنبش با انقلاب و اصلاح، در شيوه اجرايى و رفتارى و نيز در هدف نهايى آن است. تغييرات اجتماعى حاصل از جنبش اگر به ‏گونه‌اى مسالمت‌آميز به تغييرات آرام و تدريجى منجر شود، رفرم يا اصلاح نام دارد و اگر اين تغييرات، اساسى و بنيادى، توأم با خشونت باشد، به انقلاب خواهد انجاميد. ازاين‌رو، انقلاب‌ها در فرايند راهبردى جوامعِ خواهان جنبش -كه مستلزم آگاهى اجتماعى است- شكل می‌گيرد.[7]
اصلاح يا رفرم، تغيير آرام و تدريجى، مسالمت‌آميز و روبنايى در يک نظام است كه معمولاً در جامعه‌اى متعادل اتفاق می‌افتد. اصلاحات، از بالا و از سوى خود دولت‌مردان به ‏وجود می‌آيد، ازاين‌رو، چه‌ بسا پايگاه مردمى نداشته باشد. اصلاحات ممكن است با رسيدن به تغييرات هدف‌مند و منتج از نيازهاى جامعه، از وقوع انقلاب نيز جلوگيرى كند.[8]
تفاوت اساسى انقلاب و اصلاح در اين است كه اصلاحات از سوى حاكمان و به ‏منظور بهبود شرايط يا جلوگيرى از وقوع انقلاب روى می‌دهد، اما انقلاب از سوى مردم و براى براندازى نظام حاكم پديد می‌آيد. ناگفته نماند كه اصلاحات در برخى موارد ممكن است موجب تسريع انقلاب يا فروپاشى رژيم‌هاى سياسى گردد. معمولاً در اصلاحات، خشونت ديده نمی‌شود، بلكه تلاش می‌شود تا اصلاحات در فضايى آرام صورت گيرد.[9]
شورش حركتى مقطعى در اعتراض به موضوعى خاص است. شورشيان غالباً نارسايی‌هاى موجود را نه به نهادها و ساخت‌هاى اجتماعى، بلكه به افراد نسبت می‌دهند. ازاين‌رو، هدف آنها محدود به از ميان برداشتن افراد خاصى در حاكميت و يا زدودن موضوع خاصى در حكومت است، بی‌آن‌كه تركيب نظام سياسى-اجتماعى را تغيير دهند. از سويى ديگر، در مواردى كه شورشيان بافت اجتماعى را نشانه می‌روند، طرحى براى آينده ندارند و معمولاً اعتراض آنها مقطعى و براى موضوعى خاص است.[10]
ريشه‌هاى وقوع انقلاب
اوضاع جامعه‌اى كه مستعد انقلاب است، بايد در مطالعه انقلاب مورد توجه قرار گيرد. انقلاب به شكلى مطلوب در مكان و زمانى امكان موفقيت دارد كه شرايط دو قطبى بر جامعه‏ حكم‌فرما باشد؛ شرايطى كه در آن، گروه‌هاى اجتماعى از نظام سياسى حاكم جدا شده و در مقابل آن ايستاده‌اند. چنين جامعه‌اى با دوگانگى قدرت روبرو می‌گردد؛ بدين ‏بيان كه ابتدا مشروعيت حاكميت به چالش كشيده می‌شود و سپس نيروهاى اجتماعى-كه به قدرت خود اطمينان كافى می‌يابند- از نظام سياسى رویگردان شده، در مقابل آن قرار می‌گيرند.[11] عوامل متعددى ايجاد كننده چنين شرايطى است، اما اگر بخواهيم آنها را در يک دسته‌بندى كلى بازگوييم، می‌توان به اين موارد اشاره كرد: وجود نارضايتى،[12] ظهور و گسترش ايدئولوژی‌هاى جديد و جايگزين‏،[13] گسترش روحيه انقلابى[14] و رهبرى انقلاب و نهادهاى بسيج‌گر.[15]
انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامى را با توجه به خصوصيات منحصر به فردى که دارد آن‌را از ديگر انقلاب‌هاى جهان ممتاز می‌سازد و مفهوم جديدى از انقلاب به دست می‌دهد. برخى از اين خصوصيات عبارت‌اند از:
1. برخوردارى از پشتوانه عظيم فلسفه و فقه و معارف اسلامی
2. انقلاب اجتماعى همه جانبه همراه با تحوّل بنيادين در زندگى انسان‌ها،
3. استوارى بر پايه فرهنگ و اعتقاد و ايمان،
4. بهره‌مندى از رويكرد ارزشى و هدف‌گيرى اصلاح مفاسد بشرى،
5. حاكم‌سازى فرهنگ توحيدى بجاى فرهنگ الحادى و استبدادى،
6. شكل‌گيرى بر مبناى نظم و انضباط انقلابى.[16]
با توجه به اين خصوصيات است كه انقلاب اسلامى يک تفسير اسلامى و الهى بوده و به معناى زنده كردن دوباره اسلام است. انقلاب اسلامی؛ يک تحوّل اخلاقى، فرهنگى و اعتقادى است كه به دنبال آنها تحوّل اجتماعى، اقتصادى و سياسى و آن‌گاه رشد همه جانبه ابعاد انسان‌ها می‌آيد.[17]
حاصل كلام اين‌كه؛ انقلاب اسلامى بر اساس يک ضرورت طبيعى و تاريخى و مبتنى بر قواعد و سنن الهى به وقوع می‌پیوندد.
اركان شکل‌گیری انقلاب اسلامى‏
براى شكل‌گيرى هر انقلابى يک عنصر فكرى و دو عامل انسانى مورد نياز است. عنصر فكرى همان ايدئولوژى و مكتبى است كه انقلاب بر پايه آن استوار می‌گردد و عنصر انسانى نيز يكى‏ مردمند و ديگرى رهبرى.[18] هرگاه اين سه عنصر در كنار هم قرار گيرند و جهت‌گيرى يكسان داشته باشند، انقلاب شكل می‌گيرد. بديهى است هر چه قوت اين سه ركن بيشتر باشد، سرعت شكل‌گيرى و پيروزى انقلاب نيز بيشتر خواهد بود. بنابراین، ارکان انقلاب اسلامی در سه عنصر زیر بیان می‌شود.
الف. مكتب:‏ انقلاب اسلامى بر پايه انديشه و جهان‌بينى اسلامى استوار است. تفسير انسان، تفسير تاريخ، تحليل حوادث حال و گذشته و آينده، تفسير طبيعت، تبيين همه علايقى كه انسان را با دنياى بيرون از وجود او مرتبط می‌كند و نيز فهم و درک آدمى از وجود خود و همه چيزهايى كه نظام ارزشى جامعه را می‌سازد و آن‌را بر اداره مطلوب خود قادر می‌سازد، از اين جهان‌بينى الهى ريشه و مايه می‌گيرد.
اساسی‌ترين مبناى جهان‌بينى الهى و اسلامى، اصل توحيد به معناى اعتقاد به وجود خدا و قدرت غيبى او و حاكميت علم، قدرت، عزّت، جلال، جمال مطلق، اراده و مشيّت او بر هستى، است‏ و همه امور ديگر به نحوى از انحاء به توحيد باز می‌گردند. يكى از نكات برجسته و قابل توجه در زمينه انقلاب اسلامى اين است كه دين اسلام سازنده فرهنگ ملّى می‌باشد و به همين‏ جهت امورى نظير جهاد، شهادت، پيروى از انسان با تقوا و عادل، بيزارى از ظلم و ظالم، اتحاد و همبستگى، توكل به خدا و … در متن اين فرهنگ قرار دارد و خميرمايه حركت انقلابى مردم و پيروزى آنها را به ارمغان می‌آورد.[19]
ب. رهبر: قدرت و قوّت رهبرى در انقلاب اسلامى با اتكاى به اسلام، ناشى از موقعيت دينى او است كه مشروط به برخوردارى از ويژگی‌هايى؛ نظير فقاهت، عدالت، علم، معرفت، زهد، مديريت، شجاعت، بينش سياسى و تدبير است، بر خلاف انقلاب‌هاى ديگر كه غالباً انسان‌هايى به عنوان سياست‌مدار حرفه‌اى با تكيه بر زر و زور و تزوير در جايگاه رهبرى قرار می‌گيرند.
رهبر انقلاب اسلامی پس از اثبات حقانيت مكتب سياسى خود، می‌تواند مردم را آرام آرام وارد ميدان مبارزه كرده، به همراهى آنها، انقلاب بزرگ اسلامى را شكل دهد و در نتيجه آثار شوم تسلط قدرت‌هاى ستمگر را در كشور خود برطرف و دنيا را متحوّل كند.
ج. مردم‏: بزرگ‌ترين اهرم پيشبرد انقلاب اسلامى، حضور عظيم مردم در عرصه‌هاى انقلاب است، به چند دليل؛ اولاً: چون اسلام بيشترين حق را در اداره نظام‌هاى اجتماعى به مردم می‌دهد و هر دستگاه حاكم را يک دستگاه خدمت‌گزار براى مردم می‌داند. ثانياً: چون مردم تشكيل‌ دهندگان و به وجود آورندگان یک نظام اسلامی هستند. ثالثاً: چون دخالت و نظارت مردم بيشترين تضمين را براى حفظ یک نظام اسلامی از انحراف می‌كند.[20]
پيام انقلاب اسلامى‏
هر انقلابى نظير زلزله يا آتشفشان تأثيرات كم و بيش منطقه‌اى و بين‌المللى دارد و براى ايجاد عمق استراتژيک خود، پيامى را عرضه می‌كند. هر چه پيام انقلاب پرجاذبه‌تر باشد، انسان‌هاى بيشترى به پذيرش و حمايت و الگوپذيرى از آن روى می‌آورند.
انقلاب اسلامى اين پيام را به دنيا عرضه می‌کند كه بسيج‌كننده‌ترين ايدئولوژی‌ها اسلام است و اسلام مكتبى است كه نه تنها توانايى سازماندهى يک مبارزه عظيم را دارد، بلكه در دوران پيچيده عصر ماشينى با همه معارضه‌ها و تضادهايى كه سياست‌هاى جهانى دارد، قادر به حل مشكلات جامعه و اداره آن بوده و بقا و ماندگاری‌اش را تضمين می‌كند.[21] برخى از پيام‌هاى انقلاب اسلامى را می‌توان به صورت زير برشمرد:
1. لزوم خروج انسان از يوغ بردگى و بندگى طاغوت و رستن از ذلت و خوارى،[22]
2. روى آوردن به عبوديت خدا و رستگارى،[23]
3. برآشفتن در مقابل همه بدی‌ها و كجی‌ها و نابسامانی‌ها،[24]
4. مبتنى بودن حكومت و قدرت سياسى بر پرهيزكارى، عدالت و حقيقت،[25]
5. ضرورت دين‌گرايى و خدامحورى و نيز بازگشت از مسير انحرافى دوران غرور جاهلانه شكوفايى علم.[26]
حاصل سخن در يک كلام اين‌كه پيام انقلاب اسلامی، پيام معنويت است؛ يعنى بشرِ سرگشته امروز كه از عدم تأمين نيازهاى برتر و والاتر و نديدن و نداشتن صفا و محبّت و مهربانى و نيافتن نوعى معرفت والا به ستوه آمده است، به دنبال مكتبى است كه علاوه بر تأمين نيازهاى مادى، نيازهاى معنوى او را نيز برآورده سازد.[27]
نقش انقلاب اسلامی در جهان
به ‌طور كلى در حوزه مطالعات آينده، همه گزارش‌ها حاكى از رشد چشمگير جمعيت مسلمانان و متعاقب آن تقويت جايگاه و توان اثرگذارى مسلمانان است؛ ازاين‌رو، در خصوص وضعيت آينده مسلمانان در اروپا می‌توان اذعان نمود كه اسلام، ديگر نه به ‏عنوان مسئله سياست خارجى اروپا، بلكه يكى از دغدغه‌هاى سياست داخلى آن به‌شمار می‌رود. امروزه اسلام به عنوان دومين دين بزرگ (به لحاظ پيروان) در بيشتر كشورهاى اروپايى رو به گسترش است. بی‌ترديد مسلمانان در سال‌هاى آينده، نيروى اجتماعى و سياسى مؤثرى در چارچوب اتحاديه اروپايى خواهند بود و بر تصميم‌گيری‌هاى سياست داخلى و خارجى اروپا تأثيرى مستقيم خواهند داشت.[28]
اساساً افزايش ميزان جمعيت مسلمانان و ارتقاى جايگاه اسلام و نقش‌آفرينى بيشتر آن در اروپا و كشورهايى؛ مانند آمريكا و روسيه، قدرت مانور انقلاب اسلامى را در عرصه‌هاى بين‌المللى ارتقا می‌بخشد. در آينده احتمال می‌رود مسلمانان با جمعيتى بيشتر و به ‌گونه‌اى مؤثرتر در معادلات جهانى نقش‌آفرينى كنند. كارشناسان مسائل اسلام در اروپا، به نقش‏ انقلاب‏ اسلامى‏ ايران در هويت‌بخشى و ايجاد انگيزش در ميان مسلمانان اروپا اشاره كرده‌اند. انقلاب اسلامى نه ‏فقط در جهان اسلام، در اروپا نيز الهام‌بخش بوده و اين نكته‌اى است كه متفكران غربى نيز بدان اذعان دارند.
در این نوشته به برخی از نقش‌های انقلاب اسلامی در جهان اشاره می‌شود:
1. ایستادگی در مقابل سلطه غرب؛ انقلاب اسلامى از يک ‏طرف با ايستادگى مقابل سلطه غرب و اثبات اين نكته كه ملت‌هاى انقلابى توانايى ايستادگى مقابل دشمنان خود، هرچند قوى، را دارند، انگيزه لازم براى حضور مردم جهان را در صحنه مبارزه با سلطه غرب فراهم می‌کند.
2. انقلاب اسلامى سخن تازه‌اى را با عنوان حكومت اسلامى مطرح می‌کند كه بر خلاف فرهنگ سياسى غربى، از نظام جديدى سخن می‌گوید.
3. ترویج آزادى، استقلال، ضديت با استبداد و استعمار، و زنده کردن روح مبارزه و تلاش براى آينده بهتر.[29]
4. احياى فرهنگ سياسى مبتنى بر قرآن، نفى سكولاريزم و مهم‌تر از همه ضرورت بازگشت به اسلام ناب محمدى(ص).[30]
5. بازسازى تمدن اسلامی؛ انقلاب اسلامى با اعطاى خودباورى فرهنگى به ملت‌هاى مسلمان و بهره‌گيرى از فناوری‌هاى مدرن ارتباطى براى انتقال پيام نوانديشى دينى در جهان اسلام می‌تواند رويكرد تمدنى خود را به منصه ظهور رساند. همچنين از رهگذر احياى ارزش‌هايى چون عدالت محورى و عدالت‌گسترى، توسعه و تعالى همه‌جانبه، كرامت انسانى و آزادی‌هاى مشروع، صلح‌طلبى، عزّت نفس، توسعه اخلاق و دين‌مدارى، شكوفايى حس خداجويى، و … موجبات شكوفايى و بالندگى مجدد تمدن اسلامى را در راستاى تمدن‌سازى نوين فراهم می‌آورد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:17:00 ب.ظ ]





کتاب : لواء الانتصار: شیوه های یاری قائم آل محمد
انتظار قلبى: درجات سه گانه انتظار قلبى

درجه اوّل: آنكه اعتقاد یقینی داشته باشد به آنكه ظهور وفرج آن حضرت(علیه السلام) حقّ است، و واقع خواهد شد، و آن از وعده های الهی است كه تخلّفی در آن نیست، هر زمان وقوع آن هرچه قدر طولانی شود; مأیوس و نا امید نشود، به طوریكه منكر اصل وقوع آن شود.
درجه دوّم: آنكه ظهور را موقّت به وقت خاصّی نداند كه قبل از آن مأیوس از وقوع آن شود، مثل آنكه بواسطه بعضی از امور حدسیّه گمان كند كه تا ده سال یا بیست سال دیگر مثلا یا زیاده بر آن واقع نخواهد شد.
درجه سوّم: آنكه بر حسب آنچه در روایت است كه:
«توقّعوا الفرج صباحاً و مساءاً»، [1] و دیگر آنچه وارد است كه «یأتی بغتةً كالشهاب الثاقب»، [2] و دیگر آنچه در فقره ای از دعا است «إنّهم یرونه بعیداً و نریه قریباً»، [3] و امثال اینها، پس در جمیع حالات و جمله اوقات منتظر باشد، یعنی رجاء وامید وقوع آن را داشته باشد، مَثَل آن را مانند مردن بداند كه احتمال دارد در این وقت؛ و روز حاضر واقع شود، و احتمال دارد كه زمان آن طولانی شود، پس همچنین است امر فرج كه احتمال وقوع آن بر وجه رجاء و امید در همه احوال است، و در جمله اوقات به یاد آن باشد.
امّا درجه اوّل انتظار؛ واجب است و حقیقت ایمان به آن بستگی دارد، و هرگاه آن درجه نباشد؛ در باطن امر موجب كفر و ضلال است، اگر چه به حسب ظاهر محكوم به احكام اسلام باشد، و او مخلّد در نار با كفار خواهد بود، چون منكر امر امامت است در حالتیكه در ظاهر اقرار به امر شهادت توحید و رسالت دارد.
و حجّت و دلیل بر آنهم از آیات و اخبار بسیار زیاد است، چنانچه به بعضی از آن اشاره شد.
و مجمل و محصّل از آیات و روایات چنین است: بعد از ملاحظه وعده های الهیه كه در این آیات شریفه واقع شده است (هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون) [4] و قوله تعالى: (وَعَدَ الله الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الاَْرْضِ) [5] و قوله تعالى: (وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ)، [6] و ملاحظه آیات دیگر كه به مضمون آنها است، و ملاحظه آنچه وارد شده است از احاديث و اخبار كثيره متواتره قطعيّه از خاصّه و عامّه در آنكه كسانيكه بر حسب دليل عقلي و نقلى؛ شایستگی خلافت و وراثت نبویّه و ولایت الهیّه را دارند، اختصاص و انحصار دارد به دوازده وجود مقدّس مطهّر كه حسب و نسب و اسم و وصف و شخص آنها از جهت پدري و مادرى؛ در اخبار متواتره معیّن شده، و بعد از ملاحظه آنكه آن وعده های الهیه تاكنون ــ بر آن وجهی كه در آن آیات و آن اخبار است ــ هرگز در هیچ زمانی نسبت به هیچ كدام از آن دوازده نفر و در حقّ غیر آنها وقوع نیافته، و دین الهی در كلّ عالم بر همه دینها غلبه نیافته كه جمیع مردم به آن معترف شده باشند، و ملاحظه آنكه آن اوصیاء معصومین همه اوقات تا حال; از جهت ظلم اعداء مظلوم و مستضعف بوده اند و تمكین و استخلاف و وراثت آنها در زمین با نبود خوف و ترس برای هیچ یك تحقق نیافته.
پس به مقتضای صدق اعتقاد به آن آیات و به وعده های الهی در آنها، و نیز صدق اعتقاد به آن اخبار متواتره قطعیّه؛ انسان یقین به وقوع آن وعده ها پیدا می كند، و انتظار وقوع و افتتاح آن فرج های الهی را به وجود مبارك حضرت خاتم الوصیین صلوات الله علیه ــ چنانچه تنصیص به آنحضرت بالخصوص در اخبار متواتره شده ــ دارد، و نیز آن فرجها را از برای همه آباء طاهرین آنحضرت (علیه السلام) بعد از رجوعشان در این عالم دنیا ــ مثل حال حیات ظاهری آنها قبل از رحلت و وفاتشان ــ واقع شود، چنانچه در اخبار متواتره بر این وجه نیز تصریح شده است.
با آنكه این مطلب نیز ــ یعنی رجعت ائمه(علیهم السلام) ــ به مقتضای همان آیات شریفه است كه وعده الهیّه در آنها از تمكین و استخلاف و وراثت در زمین در حقّ همه صالحین و مستضعفین واقع شده كه اكمل از همه آنها آن انوار طیّبین صلوات الله علیهم اجمعین می باشند.
پس بعد از تأمّل تمام در آن آیات و اخبار و ظواهر واضحه آنها بر وجه بصیرت و انصاف بدون تعصب و عناد و اعتساف ــ كه بواسطه این دو وصف حال انسان منقلب می شود و مصداق این آیه مباركه: (وَ مَثَلُ الَّذینَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إلاّ دُعاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لایَعْقِلُونَ) می شود [7] ـ واضح و روشن مي شود ــ كالشمس في النهار ــ كه انكار و شك در امر ظهور و فرج حضرت خاتم الوصيين صلوات الله عليه و نيز در رجعت آباءطاهرين ايشان(عليهم السلام) به زندگي دنيوى؛ بعد از وقوع آن ظهور؛ انكار و تشكیك در آیات قرآنی و ادلّه قطعی نقلی است، و حقیقت كفر و ضلال نیست جز همان انكار امر حقّ، یا تشكیك در آن بعد از وضوح و ظهور آن به حجت و تبیان و دلیل قاطع و برهان، والله هُو المُستعان، وعلیهِ التَكَلان، ولاحول ولاقوّة إلاّ بالله العلیّ العظیم.
درجه دوّم از انتظار؛ نیز واجب است، لكن بر وجهی كه اگر آن نباشد موجب فسق است، و آن یأسی است كه حرام و منهی عنه است، و این حرمت به مقتضای بعضی از احادیثی كه در «كافى» و غیر آن نقل شده، كه در آن احادیث به تكذیب وقّاتون تصریح شده است [8] .
و درجه سوّم انتظار; مقتضای كمال ایمان، و نبودن آن انتظار موجب نقصان در ایمان است، پس لازمه كمال ایمان مؤمن آن است كه بر حسب احادیث زیادی كه در آنها امر فرج را تقریب نزدیك شمرده و یا علامات حتمیّه آن را كه بر وجه «لایُغیَّر و لایُبدَّل» می باشد؛ بیان فرموده اند، پس در همان سال فرج، بلكه در همان ماه ظهور فرج، بلكه در همان شب و روز آن واقع می شود.
و یا علائم بسیار دیگری كه بسا در مكانهائی واقع می شود كه همه كس بر آن مطّلع نمی شود، و یا بعضی دیگر از آن علائم غیر حتمیّه نیز ممكن است كه در همان سال یا ماه وقوع ظهور و فرج یا نزدیك به آن تحقّق یابد.
پس بنا بر این جهات; و شدّت اعتقاد بر اخبار زیادی كه مشتمل است بر این خصوصیات؛ باید حال مؤمن مانند حال كسی باشد كه خبر آمدن مسافر را به او داده اند، و مسافر او در بین راه در حركت باشد، پس با احتمال آنكه موانع تأخیر در بین حركت عارض او شود همه روزه و همه هفته انتظار ورود آن مسافر را دارد.
بنابراین؛ باید از برای ظهور امر آنحضرت (علیه السلام) و از برای ملاقات ایشان ــ به آدابی كه ذكر می شود ان شاءالله تعالی ــ مهیا شود، چنانچه انسان از برای ورود مسافر عظیم القدر رفیع الشأن تهیّه می بیند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:14:00 ب.ظ ]




ویژگی های اخلاقی شهید عباس بابائی<از زبان همسرش>

خانم صدیقه حکمت همسر شهید بابایی، درباره اوصاف اخلاقی شوهرش چنین می گوید: «بابایی یک شیعه واقعی بود و در امور مذهبی، حتی از «مکروهات» نیز دوری می کرد. در ایام ماه مبارک رمضان که گاهی روزانه 8 ـ 9 ساعت پرواز می کرد، حتی دستورات کتبی و شفاهی فرماندهانش نیز نمی توانست او را وادار کند که روزه نگیرد. به نماز اول وقت فوق العاده اهمیت می داد و غالبا در موقع نماز و در هنگام راز و نیاز با خداوندْ عاشقانه می گریست. به مظاهر مادی دنیا ابدا دل بستگی نداشت و برای حفظ این خصلت، جدا ریاضت می کشید و به زندگی مجلل و خانه بزرگ و وسایل لوکس و مدرنْ هرگز بها نمی داد. در مورد اموال بیت المال خیلی احتیاط و هرگز از وسایل و امکانات اداری، در امور شخصی استفاده نمی کرد».
من نمی توانم پرواز کنم

شهید بابایی با وجود این که در سال های آخری که به شهادتش انجامید، در سمت های فرماندهی خدمت می کرد و از پرواز معاف بود، ولی بیشترین ساعات پرواز و خطرناک ترین مأموریت های جنگی را به خود اختصاص می داد. هنگامی که مسؤولان و فرماندهان بالاتر وی، که وجود او را برای حفظ و برتری نیروی هوایی و تقویت جبهه های جنگ ضروری می دیدند، از او می خواستند که از پرواز خودداری کند، بابایی که در مقابل انقلاب و خانواده های شهیدان و مردم ایثارگرکشورش، بیش از این ها احساس وظیفه می کرد، در برابر این توصیه ها می گفت: «من نمی توانم پرواز نکنم و باید پرواز کنم.» او همیشه با دلایل گوناگون، فرماندهان و مسؤولان رده های بالاتر را برای شرکت در مأموریت های جنگی قانع می کرد.

گریستن در سحرگاهان
سرهنگ خلیل صراف، یکی از هم رزمان شهید بابایی، در ضمن بیان خاطراتی از ایشان می گوید: “بنده به عنوان مسؤول حفاظت قرارگاهْ رعدْ به نگهبانان دستور داده بودم تا شب ها پس از خاموشی، برای ورود و خروج به قرارگاه ایست شبانه بدهند. یکی از شب ها نگهبانی سراسیمه مرا از خواب بیدار کرد و گفت: در ضلع جنوبی قرارگاه، شخصی هست که فکر می کنم برایش مشکلی پیش آمده. پرسیدم: مگر چه کار می کند؟ گفت: او خودش را روی خاک ها انداخته و پیوسته گریه می کند. من بی درنگ لباس پوشیدم و به همراه آن سرباز به طرف محلی که نشان داده بود، رفتیم. صدا به نظر آشنا بود. نزدیک تر که رفتم، او را شناختم؛ تیمسار بابایی فرمانده قرارگاه بود. آری، او در دلِ شب آن چنان غرق در مناجات و راز و نیاز به درگاه خداوند بود که هیچ توجهی به اطراف خویش نداشت".

فلسفه لباس ساده
یکی از هم رزمان شهید بابایی می گوید: “از زمان دانشجویی، نوع لباس پوشیدن عباس بابایی که همیشه ساده و بی پیرایه بود، برای من شگفتی داشت و همواره در جست و جوی پاسخی مناسب برای آن بودم. سرانجام روزی در این باره از او سؤال کردم. او پس از مکثی کوتاه گفت: انسان باید غرور و خودپسندی های خود را از میان بردارد و نفسش را تنبیه کند و از هر چیزی که او را به رفاه و آسایش مُضر می کشاند و عادت می دهد، پرهیز کند تا نفسش پاک شود. هم چنین تزکیه و سرکوبی هوای نفس، موجب خواهد شد تا انسان برای کارهای سخت تر و بالاتر، آمادگی پیدا کند".

یاور درماندگان
روحیه دستگیری از محرومان و درماندگان، از صفات بارز شهید بابایی بود. یکی از دوستان ایشان در این باره می گوید: “عباس همیشه در فکر مردم بی بضاعت بود. در فصل تابستان به سراغ کشاورزان و باغبانان پیری که ناتوان بودند و وضع مالی خوبی نداشتند می رفت و آنان را در برداشت محصولشان یاری می کرد و زمستان ها وقتی برف می بارید، پارویی بر می داشت و پشت بام های خانه های درماندگان را که توانایی این کار را نداشتند، پارو می کرد. یکی از روزها، عباس را دیدم که معلولی را که از هر دو پا عاجز بود و توانِ حرکت نداشت، بر دوش گرفته و در حال عبور از خیابان بود. پیش رفتم و از او پرسیدم: این معلول را کجا می بری؟ او که با دیدن من غافل گیر شده بود، اندکی ایستاد و گفت: پیرمرد را برای استحمام به گرمابه می برم. او کسی را ندارد و مدتی است که به حمام نرفته است".

بابایی در کلام مقام معظم رهبری
مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای، درباره شخصیت شهید بابایی چنین می فرماید: “این شهید عزیزمان، انسانی مؤمن و متقی، وسربازی عاشق و فداکار بود و در طول این چند سالی که من ایشان را می شناختم، همیشه بر همین خصوصیاتْ ثابت و پابرجا بود … . شهید بابایی، در زمینه امور رزمی و پروازی، نیرویی متخصص و ماهر، و از جمله کسانی بود که بیشترین ساعات پرواز را داشت. او هیچ گاه به مصالح خود فکر نمی کرد و تنها مصالح انقلاب و اسلام را مد نظر داشت. او فرمانده ای بود که با زیردستان بسیار فروتن و صمیمی، اما در مقابل اَعمال بد و زشت، خیلی بی تاب و سخت گیر بود".

غذای فرمانده
سرهنگ خلیل صرّاف، در خاطره ای زیبا از ایثار و منش اخلاقی شهید بابایی، این چنین نقل می کند: “زمانی که در قرارگاه رعد بودیم، بنابر ضرورت های پروازی و موقعیت های ویژه جنگی، شهیدبابایی دستور داد تا برای خلبان های شکاری، غذای مخصوص پخته شود؛ ولی خود جناب بابایی با توجه به این که بیشترین پروازهای جنگی را انجام می داد، از غذای مخصوص خلبانان استفاده نمی کرد و همان غذای معمولی را می خورد. ایشان در پاسخ به اعتراض ما در این مورد می گفت: یک فرمانده باید حتما از غذایی که همگان استفاده می کنندْ بخورد، تا آن سربازی که در خط مقدم است، نگوید غذای من با غذای فرمانده ام فرق دارد".

تواضع و فروتنی
سرهنگ عطایی، یکی از یاران هم رزم شهید بابایی، درباره تواضع و فروتنی او چنین می گوید: “شهید بابایی، مسلمانی بسیار متواضع و بدون تکبر بود. بارها دیده می شد که به کارگران ساده پایگاه، مثل باغبان ها، نظافت چی ها و… کمک می کرد. او در آن زمانی هم که فرمانده پایگاه بود، در روزهای عاشورا و ایام سوگواری، عضو ثابت مراسم عزاداری بود. بابایی با پای برهنه در جلوی صف های عزاداران حسینی حرکت می کرد و به نوحه خوانی و مرثیه سرایی می پرداخت. این رفتار و سیره عملی او، باعث شد که شاگردان بسیار خوبی تربیت و به جامعه نیروهای هوایی کشور تقدیم کند".

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:12:00 ب.ظ ]




ويژگي هاي اخلاقي:شهید همت

حاج همت با وجود برجستگي هاي نظامي, عارفي وارسته بود كه به خدا و رضاي حق به چيزي نمي انديشيد. اخلاص در عمل, از ويژگي هاي بارز او بود. شهيد بزرگوار محلاتي, در اين باره مي گويد : (( او انساني بود كه براي خدا كار مي كرد و بالا ترين اعمال را داشت و فضيلت هر انسان مومني, اين است كه اين دو وژگي را داشته باشد يكي اخلاص و ديگري عمل .))

او همواره خود را خدمتگزار بسيجيان مي دانست و به عشق آنان نفس مي كشيد. خاكسار بسيجيان بود آنان هم با تمام وجود به او عشق مي ورزيدند. همت,تنها,فرماندهشان نبود مرادشان بود. در يك كلمه حاجي يك بسيجي رزمنده و يك پاسدار نمونه بود. او اهل ولايت بود و پيروي از ولايت را بر خود واجب مي دانست و به ولايت اعتقاد داشت. شهيد عباس كريمي مي گويد:((او واقعا به امر ولايت اعتقاد كامل داشت و حاضر بود در اين راه جانش را بدهدكه عاقبت هم چنين كرد. ولايتي بود و هميشه سفارش مي كرد كه: دستور هاي فرماندهان را بايد مو به مو اجرا كرد. اينها مر ولايت است.))

حاجي مصداق روشن (( اشداء علي الكفار رحماء بينهم )) بود.

سردار رحيم صفوي مي گويد:((حاج همت مثل مالك اشتر بود كه در عين خضوع و خشوعي كه در مقابل خدا و در برابر برادران دلاور بسيجي داشت, در مقابله با دشمن كافر, همچون شير غرنده و همچون مشير برنده بود.))

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:10:00 ب.ظ ]




 ويژگي هاي اخلاقي شهيد مهدي باكري

مهدي باكري انساني آرام، متين، كم حرف، باحوصله، متواضع، پركار و منظم، رئوف و مهربان و نمونه تمام عياري از يك بنده صالح خداوند بود. او از جمله افراد معدودي بود كه اثر وجودي فعاليت هايش در سطح كل حماسه سازي هاي دوران دفاع مقدس ظاهر مي شد. براي او در لشكر عاشورا، جايگزيني نبود. گرچه در همان دوران، برخي از افرادي كه به عمق وجود توانايي ها و به شخصيت او پي نبرده بودند، تلاش زيادي داشتند تا فرماندهي كل سپاه را وادار نمايند كه مهدي در لشكر آذربايجان نباشد. ولي پس از شهادت او و فراهم شدن فرصت مناسب براي بيان خصوصيات عظيم اخلاقي و توانايي هاي تاكتيكي باكري، آن ها هم به صف تمجيد كنندگان از آقامهدي پيوستند. اگر بنا باشد خصوصيات باكري به صورت كلان، مطرح گردد، مي توان گفت: او فردي با ويژگي هاي ذيل بود:
۱- عامل به احكام شرعي
يكي از ويژگي هاي مهدي باكري، عمل به احكام ديني با دقت كامل بود. او سعي مي كرد تا هميشه نماز خود را در وقت فضيلت و به جماعت اقامه نمايد. آقاي غلام حسن سفيدگري مي گويد: هرگاه با آقامهدي عازم يك ماموريت بوديم و صداي اذان بلند مي شد، آقا مهدي خودروي خود را در جاي مناسبي متوقف مي كرد و به اقامه نماز مي پرداخت زيرا معتقد بود اقم الصلاه لذكري
همچنين ايشان مي گويد كه آقا مهدي در پرداخت خمس و سهم امام، بسيار دقيق و حساس بود او براي خود سال مالي انتخاب كرده بود و به طور مرتب اين وظيفه شرعي را انجام مي داد. در اواخر اسفندماه سال هاي اول جنگ كه روزي با هم در ماموريت بوديم ناگهان آقا مهدي پول همراه خود را شمرد و با تماس خانواده خود نيز جوياي ارزش اجناس باقي مانده در منزل براي محاسبه ميزان خمس و سهم آن ها شد و بلافاصله مبلغ مشخصي را از اموال خود جدا كرد و درنخستين فرصت آن را به يكي از نمايندگان تام الاختيار حضرت امام خميني(ره) به عنوان وجوه شرعي پرداخت كرد. آنگاه با خاطري آسوده، نفسي كشيد و گفت: خداوند را شكر، حال اگر شهيد شوم بدهي شرعي ندارم.
۲- توكل به خداوند
آقا مهدي هميشه مي گفت وظيفه ما جلب رضايت خداوند است. رضا الله رضانا يعني رضايت خداوند، رضايت ماست. او جزو كساني بود كه به خداوند اطمينان كامل داشت ودر همه چيز به او توكل كرده بود. مصداق آيه «و من يتوكل علي الله فهو حسبه» بود.
معيار رفتار او با ديگران براساس ميزان پايبندي آنان به عقايد و رفتار اسلامي بود. او حتي در رفتار با برادرش رضا كه در آن ايام به نوعي تحت تاثير برخي جريانات سياسي قرار گرفته بود هم براساس آيه «محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم» بود. زيرا مهدي انساني كاملاً حق گرا بود و حتي پيوندهاي نسبي و سببي هم باعث دوري وي از اين شيوه نمي گرديد. در واقع آقا مهدي به آيه «محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم» در همه اوقات، عمل مي كرد. او بر همين اساس بسيار با افراد خانواده و همچنين رزمندگان، مهربان بود. او براي آسيه دختر برادرش حميد كه در آن زمان، بيش از يك سال نداشت شعري ساخته بود و براي او مي خواند و مي گفت وقتي مداحان در ايام محرم در اشعار خود مي خوانند كه «عمو نيامد»، نمي دانم چه تعداد از مردم مثل ما، درك مي كنند كه عمو نيامد يعني چه آقاي غلام حسن سفيدگري مسئول دفتر فرماندهي لشكر عاشورا در دوران آقا مهدي، مي گويد در زماني كه به دليل شدت درگيري ها با دشمن، برخي از فرماندهان گردان هاي لشكر از شهيد و زخمي شدن رزمندگانشان و مشكلات پديد آمده براي گردان خود با آقا مهدي سخن مي گفتند و آقا مهدي احساس مي كرد كه ممكن است آن ها دچار افسردگي روحي و يا ياس و نااميدي شده باشند، بلافاصله آن ها را دعوت به مقاومت و پايداري و صبر مي كرد و به تك تك آنان مي گفت: پس توكلت كجاست مگر خدا را فراموش كرده اي به خدا توكل كن تا هه مشكلات تو حل شود.
۳- سازگاري
آقا مهدي، فردي پرحوصله، فروتن و اهل سازگاري با همرزمان خود بود. در برابر ناملايمات و سختي ها و فشارهاي جنگ، كمتر عصباني مي شد. از خود و مبارزات و تلاش هاي خويش سخني نمي گفت. از ريا و خودنمايي به دور بود، هميشه به انجام تكليف الهي خود مي انديشيد. با مسائل و مشكلاتي كه مواجه مي شد، ازخود تحمل فراواني نشان مي داد. بنابراين توانسته بود خود را به گونه اي تربيت كند كه حداكثر سازگاري لازم را براي رفتن به سوي هدف، از خود نشان دهد. براي مثال مي توان گفت كه حضور وي در كنار فردي همچون احمد كاظمي، كه در آن دوران، فرماندهي تيپ۸ نجف اشرف را بر عهده داشت و داراي خصوصيات مخصوص به خود بود و كمتر جانشين پذير بود، از علائم بارز سازگار بودن باكري است. مهدي به عنوان قائم مقام تيپ۸ نجف اشرف، در عمليات فتح المبين و نيز در نبرد بيت المقدس، توانست با اين روحيه، فراتر از مسئوليت سازماني خود، در اين دو عمليات فعال باشد. احمد كاظمي او را به عنوان يكي ازتوانايي ها و قابليت هاي مهم تيپ۸ نجف اشرف، به شمار مي آورد. در دوران جنگ تحميلي، يكي از اقداماتي كه براي استفاده از تمام توانايي دو سازمان ارتش و سپاه، انجام مي شد، ادغام يگان هاي سپاه و ارتش براي انجام يك عمليات بود. با توجه به فرهنگ و تاكتيك هاي متفاوتي كه در آن زمان بين واحدهاي ارتش و سپاه وجود داشت، برخي از فرماندهان از ادغام با برخي ازيگان ها، استقبال چنداني به عمل نمي آوردند. يكي از لشكرهايي كه بسياري از فرماندهان ارتش تمايل داشتند كه در جريان عمليات، با آن ادغام شوند و يا در همكاري نزديك با وي قرار گيرند، لشكر عاشورا بود كه مهدي باكري فرماندهي آن را بر عهده داشت. در اين رابطه برخي از فرماندهان عزيز ارتش همچون امير سرتيپ بهروز سليمانجاه و امير سرتيپ عبادت، مي توانند نكات بهتري را بيان نمايند.در مجموع مي توان گفت كه سازگاري يكي از ويژگي هاي «اخلاق فرماندهي» آقا مهدي بود كه در اين زمينه در بين ساير فرماندهان بي نظير بود. ادب او در برخورد با ساير افراد، سعه صدر او، حجب و حيا و تربيت الهي او و همچنين شجاعت و سلحشوري باكري از وي انساني پرقدرت در برخورد با شرايط سخت و بحراني، ساخته بود.
۴- تاثيرگذاري
مهدي از جمله افراد نادري بود كه رفتارهايش بر روي ديگران، چه در داخل لشكر و چه در خارج آن، تاثير زيادي مي گذاشت. به گونه اي رفتار مي كرد كه عمل و اقدام او خود به خود تاثير فراواني بر روي كساني كه شاهد آن رفتار بودند، داشت. در خاطرات احمد كاظمي، نكات زيادي از اين نفوذ روحي آقا مهدي در وي، مي توان يافت. از آنجا كه محيط جبهه ها، فضاي آزادي بود، افراد، اختيار رفتار و حركات و سكنات خود را داشتند و بنابراين خود را آنگونه كه بودند، نشان مي دادند. رزمندگان جبهه ها، انسان هايي كمال جو و داراي آرمان هايي بلند بودند. بنابراين به دنبال افزايش توانايي هاي روحي، جسمي و مهارتي خود بودند، لذا اين كمال پذيري موجب شده بود كه فضاي جبهه، محيطي براي «يادگيري» شود. يادگيري از خلق و خوي ديگران، آموختن و فراگيري از تاكتيك هاي رزمي نفرات و يا سازمان هاي ديگر و… جبهه از يك سو يك محيط عاطفي تمام عيار بود و از سوي ديگر، يك فضاي كاملاً عقلاني بود. در اين محيط همه مي توانستند از رفتارها و دانايي هاي موجود در آن، به طور مرتب بياموزند و به صورت دائم بر توانايي هاي فكري و رفتاري خود بيفزايند.مهدي باكري انساني بود كه با رفتارش به ديگران مي آموخت، بي آن كه خود يك آموزگار باشد. او مصداق حديث «حديث «كونوا دعاه الناس بغير السنتكم» بود. هنر باكري آن بود كه توانسته بود خصوصيات اخلاقي و رفتاري و فردي خود را به فرهنگ و رفتار سازماني لشكر عاشورا تبديل نمايد.آقاي علاءالدين نورمحمدزاده، مسئول طرح و عمليات لشكر عاشورا در عمليات بدر مي گويد: آقا مهدي هيچ وقت (به صورت تحكمي) دستور نمي داد بلكه با رفتار خود راه درست را به ما نشان مي داد. هر موقع كه با يكي از مسئولين لشكر صحبت مي كردند و مطلبي را مي گفتند، ما نيز تكليف خود را درمي يافتيم. مثلاً موقعي كه به واحد تداركات مي گفتند كه چرا لاستيك هاي چرخ هاي خودروها را بيرون ريخته اند، ما سريع برمي خاستيم و اگر اين وضعيت در حوزه كاري ما نيز مشاهده مي شد، نسبت به رفع آن اقدام مي كرديم. روش برخورد آقا مهدي با كساني كه در اجراي ماموريت كوتاهي كرده و يا احياناً تخلفي از آنها سر مي زد، اين بود كه بدون آن كه چيزي بگويد آن فرد را در مانور اصلي عمليات پيش رو شركت ندهد و او را در موج هاي بعدي استفاده كرده و يا به عنوان نيروي در اختيار تلقي نمايد. در اين صورت در سازماندهي عمليات بعدي به اين فرد مسئوليت مستقيم واگذار نمي كرد و به گونه اي رفتار مي كرد كه آن فرد خود به خود متوجه مي شد كه اشتباهي در كارش بوده است و بنابراين سعي مي كرد تا نقص خود را برطرف كند. او همه را به اين نكته مهم توجه داده بود كه اين جبهه نيست كه به شما نياز دارد بلكه اين شما هستيد كه براي رشد و تعالي خود به حضور در جبهه نياز داريد.با اين وجود، الگوي خود آقا مهدي، حضرت امام خميني (ره) بود. او به همسرش خانم صفيه مدرس، گفته بود كه هميشه سخنان امام را براي وي ضبط كنند يا متن آن را نگه دارند تا چنانچه او به دليل حضور در عمليات و يا ماموريت هاي ديگر، نتوانسته بود به آنها گوش فرادهد در فرصتي كه مي يابد، در جريان بيانات يا پيام هاي حضرت امام قرار گيرد و بتواند براساس آنها عمل كند. او سعي مي كرد زندگي اش را براساس انديشه ها و گفته هاي امام امت تنظيم نمايد. او معتقد بود كه سخنان امام الهام گرفته از آيات الهي است و مي خواست كه جملات امام هميشه جلوي چشمانش باشد. آقا مهدي در ديدار با دوستان شعاري را كه بر سر زبان هاي مردم بود، هميشه تكرار مي كرد:
نداي هل من ناصر حسيني
لبيك يا خميني
او هميشه به دوستانش مي گفت كه چراغ هدايت ما، سخنان امام خميني است. اگر گوش به فرمان امام باشيم، هيچ وقت ضرر نمي كنيم و گمراه نمي شويم.
سردار مصطفي مولوي مي گويد: بعد از شهادت حميد باكري و مرتضي ياغچيان، من هميشه در كنار مهدي باكري بوده ام. بسياري از اوقات كه دو نفري و به همراه يكديگر براي شركت در جلسه اي و يا ماموريتي عازم مي شديم، آقا مهدي جملاتي را بر زبان جاري مي كرد كه هنوز كلام وي در گوش من است و با رفتار و سكناتي كه از خود نشان مي داد، هنوز هم زندگي مي كنم. روزي آقا مهدي به من گفت: بيا فرمولي را بگوييم كه بتوانيم به سرعت تشخيص دهيم كه كدام يك از كارهايمان خالص براي خداست. مثلاً ببينيم آيا همين جنگ كردن و حضور ما در دفاع مقدس، براي خداست من گفتم: مگر شيرين تر و عزيزتر از جان آدمي چيزي هست بنابراين مشخص است كه ما به خاطر رضاي خداوند در جبهه حضور داريم. هر لحظه جنگ و مخصوصاً در جريان عمليات ها احتمال آسيب رسيدن به جان ما وجود دارد و ما آماده ايم كه در راه خداوند جان خويش را تقديم كنيم. ايشان گفت: ولي شيرين تر از جان هم وجود دارد و آن مال آدمي است. اگر توانستي در راه خداوند مالي هديه كني و يا از مال خود بگذري، آن وقت مي تواني حساب كني كه جهادت، شايد در راه خدا باشد. ايشان همچنين مي گفت: اين جبهه و امام بوده است كه توانسته از انسان هايي چون ما، آدم هايي اهل جهاد بسازد وگرنه آماده شدن براي جهاد در راه خدا به اين راحتي نبود. اين عمل امام كه براي رضاي خداوند قيام كرد، موجب پاداش خداوند به امام شد كه آن هم ايجاد تحول در جوانان و مردم ايران بود.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:08:00 ب.ظ ]




حال و هوای ایران در 17 بهمن 57
پنج روز دیگر بساط استعمار از ایران برچیده مى‏شود. امریکا در تب و تاب آخرین تلاشهاى باز دارنده است. تلاشهایى که هرگز به نتیجه نرسید

روز هفدهم بهمن 57 امام خمینى خطاب به نظامیانى که براى بیعت با او گرد آمده بودند، گفت: «از حالا به بعد شما در خدمت ملت باشید… دست این اجانب باید کوتاه بشود. چقدر امریکا باید از این مملکت ببرد و بخورد یا انگلستان یا سایر جاها؟ ما باید یکوقت هم زنده بشویم، بیدار بشویم… آزادى را بگیریم. حق را باید گرفت با سرنیزه، با مسلسل باید حق را گرفت از اینها؛ خودشان که نمى‏ دهند. بایستید در مقابل اینها.»[1]

تأثیر شگفت این پیام امام را 4 روز دیگر (21 بهمن) در یکى از مهمترین پایگاههاى هوایى دشمن خواهیم دید.

امریکا مسئول همه پیامدهاى ناگوارى است که اتفاق خواهد افتاد، امام خمینى از ماهها پیش به هر وسیله ممکن به مقامات کاخ سفید گوشزد کرده بود که بهترین راه ممکن، قطع دخالتهاى امریکا و پایان دادن به حمایتهاى گذشته از رژیم شاه است. امام بارها تأکید کرده بود که ملت ایران رخدادهاى این روزها را هوشمندانه ارزیابى مى‏ کند تا دشمنان آینده انقلاب و کشور خویش را شناسایى کند. اما دولتمردان امریکا و غرب هیچگاه درستى این سخن را در نیافتند. ریچارد فالک، استاد و رئیس بخش مطالعات خارجى دانشگاه پرینستون امریکا، روزها پیش از این، نظریات امام خمینى را به اطلاع هیئت حاکمه امریکا رسانده بود و جهانیان نیز از آن اطلاع یافته بودند.

اظهارات بعدى سایروس ونس، وزیر خارجه امریکا بیانگر آن بود که مقامات این کشور هیچگاه هشدارهاى امام خمینى را جدى نگرفته‏ اند. او در خاطراتش نوشته است: «روز اول فوریه آیت‏اللّه‏ خمینى در میان استقبال بى‏نظیرى وارد تهران شد. تلاش بختیار براى ملاقات و مذاکره با آیت‏اللّه‏ بى‏نتیجه ماند. روز پنجم فوریه پس از اینکه بختیار نتوانست فرماندهان نظامى را وادار به جلوگیرى از معرفى دولت جدیدى از طرف خمینى بکند، آیت‏ اللّه‏ خمینى مهدى بازرگان را به عنوان رئیس دولت موقت تعیین و معرفى کرد. ما در شرایطى عجیب و غیرعادى در میان دو دولت در یک کشور قرار گرفتیم: دولت بختیار که براساس قوانین موجود کشور بر سر کار آمده ولى عملاً فاقد قدرت و اختیار بود، و دولت بازرگان که بدون تشریفات قانونى منصوب شده ولى از طرف اکثریت مردم و نیروهاى سیاسى واقعى کشور پشتیبانى مى‏شد. روز ششم فوریه مجدداً پیامى براى سولیوان فرستادیم و ادامۀ پشتیبانى خود را از دولت بختیار به عنوان حکومت قانونى کشور تأکید کردیم.»[4]

بختیار در نخستین واکنش خود نسبت به تعیین نخست ‏وزیر از سوى امام، طى سخنانى در مجلس گفت: «از اینکه هر روز یک نفر حکومتى تشکیل دهد تا زمانى که شوخى و حرف است (!) تحمل مى‏کنیم ولى اگر وارد عمل شوند، عمل را با عمل جواب مى‏دهیم… من در مقام نخست‏وزیرى قانونى مملکت مى‏مانم تا انتخابات آزاد آینده را انجام دهم».[5]

سرتاسر ایران صحنۀ تظاهرات مردم در حمایت از انتخاب دولت انقلاب است و در این میان تظاهرات مردم زاهدان به خون کشیده شد. آقاى بازرگان به دنبال تأکید ویژۀ امام در فرمان خویش، موقتاً از رهبرى «نهضت آزادى» کنار رفت.[6] سپهبد ربیعى فرماندۀ نیروى هوایى ارتش شاه اعلام کرد: «در سیاست دخالت نمى‏ کنم.» ولى همزمان با آن، فانتوم‏ها و هلى کوپترهاى نیروى هوایى در یک مانور تهدیدآمیز بر فراز تهران پرواز کردند.[7] سران ارتش گمان مى‏کنند که اینگونه مانورها مردم را خواهد ترساند!

حضور پرسنل ارتش در اقامتگاه امام، آغاز حوادثى بود که پیروزى انقلاب را تسریع مى‏کرد. تأکید امام در پیوند ارتش و ملت بیش از هر چیز در فروپاشى انسجام ارتش شاه مؤثر بود. برخورد رهبر انقلاب حتى با خدمتگزاران رژیم نیز همچون سیاست پیامبر اسلام(ص) در فتح مکه بود که اَلإسلامُ یَجُبُّ قَبْلَهُ (اسلام از گناهان گذشته در مى‏گذرد).

آیت‏اللّه‏ سید محمد باقر صدر از مراجع مبارز نجف طى نامه‏اى خطاب به امام خمینى نوشت: «… پیروزیهاى پى در پى و چشمگیرى که با رهبرى خردمندانه آن حضرت صورت گرفت، برنامه نجات‏بخش اسلامى را به جاى دو تمدن و ایدئولوژى متقابل شرق و غرب به بشریت عرضه داشت.»[8]

به گزارش خبرگزاریها رئیس جمهور یمن جنوبى در یک کنفرانس مطبوعاتى حمایت خود را از «جنبش ضد شاه در ایران به رهبرى آیت‏اللّه‏ خمینى» اعلام کرد.»[9] همزمان مطبوعات شوروى با لحن احتیاط‏آمیز و مساعدترى از انتصاب آقاى مهندس بازرگان به نخست‏وزیرى دولت موقت یاد کردند.[10]

اقدام رهبر انقلاب در اجراى مراحلى از برنامه دراز مدت جمهورى اسلامى (تعیین شوراى انقلاب و نخست وزیر موقت) باعث شده تا کنجکاوى پیرامون «حکومت در اسلام» ابعاد ویژه‏اى پیدا کند. هر چند امام خمینى در پاریس به دفعات متعدد در پاسخ خبرنگاران به شبهات القایى پاسخ گفته‏اند، ولى هنوز تصویرى که توسط خبرگزاریها ارائه مى‏شود نشان از جهل آنها و یا غرض‏ورزى گردانندگان این رسانه‏ها دارد. خبرگزارى فرانسه طى گزارشى از قم به نقل از یک دانشجوى اهل لندن که اخیراً به اسلام گرویده است و به ادعاى خبرنگار از اطرافیان امام خمینى است (!) تصویرى غیر واقعى از جمهورى اسلامى و نظام آینده ایران به سراسر جهان مخابره کرده است[11].

علت تأکید امام در توضیح اهداف ایدئولوژیک انقلاب ـ که بارها تکرار کرده است و البته این تکرارها بى‏حکمت نبوده است ـ و تأکید ایشان در مورد سیاهکاریهاى مدعى تمدن بزرگ (!) آنست که جبهه فرهنگى استعمار بى‏وقفه در تلاش است تا چهره حکومت آینده ایران را چهره‏اى بس نامطبوع و مخالف هرگونه پیشرفت و تمدن جلوه دهد. سخنرانى حاضر نمونه‏اى از این پاسخهاست.

روز هفدهم بهمن ماه، خبرگزاریها رسماً بازگشت ژنرال هایزر به واشنگتن را پس از یکماه تلاش بى‏وقفه در تهران ـ مخابره کردند. هودینگ کارتر سخنگوى وزارت خارجه امریکا اظهار داشت: «هایزر سعى کرد تا نظامیان ایران از بختیار حمایت کنند. هایزر بعضى از مسائل ناشى از وضع سیاسى و اقتصادى ایران را مورد بحث قرار داده و نتیجه آن کاملاً رضایتبخش بوده است. هایزر به این علت ایران را ترک کرد که اقامت وى به احساسات ضد امریکایى در ایران دامن مى‏زند[12].»

رئیس جمهور کنونى امریکا ، جیمى کارتر، از بدشانس‏ترین رؤساى جمهور این کشور است(بهمن 1357). دولتمردان امریکایى به خاطر ماهیت سلطه گرانۀ کشورشان، بحرانهاى فزاینده زیادى را پشت سر گذاشته‏اند که مهمترین آنها شکست این کشور در جنگ ویتنام بود ولى بحرانى که هم‏اکنون کارتر را دچار سردرگمى کرده است با طوفانهاى سابق تفاوت فاحشى دارد. جنگ ویتنام با همه افتضاحى که براى امریکا در پى داشت بدان جهت آغاز شده بود تا منطقه‏اى جدید بر مناطق تحت نفوذ غرب در مقابل شوروى افزوده شود. از سوى دیگر امریکا در مقابل رقیب پیروزش، براساس معادلات دوران جنگ سرد، ویتنام را در ازاى امتیازاتى دیگر واگذار مى‏کرد. اما در بحرانى که انقلاب اسلامى براى امریکا پدید آورده است هیچگاه چنین معادله‏اى برقرار نبود. سرنوشت انقلاب هم در مبدأ پیدایش و نوع رهبرى و نیز به لحاظ مبانى ایدئولوژیک آن به مسائلى باز مى‏گشت که در مرزبندیهاى انحصارى جهان دو قطبى کاملاً مستقل مى‏نمود. از دیدگاه دنیاى الحادى کمونیستها «انقلاب در ایران، آنهم اسلامى و در مقابل امپریالیسم و در منطقه‏اى خارج از نفوذ روسها» مفاهیمى موهوم و ناشناخته تلقى مى‏شدند. هنوز ایران پروسۀ تحولات تاریخى و گذر از مرحله فئودالى به سرمایه‏دارى را پشت سر نگذاشته است. در منطق مارکسیستها وقوع انقلاب در چنین جامعه‏اى، افسانه است! در این دیدگاه دین نه تنها انقلاب ساز نیست بلکه عاملى است براى بازداشت توده‏ها از قیام! از دید امریکائیها نیز، انقلاب اسلامى پدیده‏اى نوظهور بود که در صورت پیروزى، برخلاف ماجراى ویتنام منطقه‏اى را از دست آنها خارج مى‏ساخت که حداقل 25 سال در تیول انحصارى این کشور بوده است. موجودیت دهها کارخانه اسلحه سازى و صدها شرکت صنعتى و تجارى و تا حدود زیادى اقتصاد به شدت وابسته امریکا مستقیماً در گرو ثبات سیاسى منطقه حساس خلیج فارس بود که رژیم ایران نقش ژاندارمى آن را برعهده داشت.

هرچند جمهورى خواهان امریکا پس از 22 بهمن 57 حزب دموکرات حاکم بر این کشور و شخص کارتر را به باد انتقاد گرفتند ولى آنها نیز مى‏دانستند که او براى پیشگیرى از آنچه که به وقوع پیوست کوتاهى نکرد و هر چه که مى‏توانست و ممکن بود انجام داد. مشکل اساسى آنها را در نقطه‏اى دیگر باید سراغ گرفت … واقعیت این بود که امریکائیان قادر به درک ماهیت انقلاب ایران نبودند. اشتباه اساسى آنها این بود که مى‏خواستند با همان تفسیرها و ابزارها و شیوه‏ها به ستیز با این پدیده برخیزند که قبلاً در جریان نهضت ملى شدن صنعت نفت ایران و در بسیارى از نقاط جهان در مواجهه با نهضتها و قیامهاى معاصر تجربه کرده بودند.

ریچارد کاتم، استاد علوم سیاسى دانشگاه پیترزبورگ امریکا، که در سال 57 به عنوان چهره‏اى منتقد نسبت به سیاستهاى این کشور در ایران معرفى شده بود، در دوران اقامت امام در پاریس با امام خمینى دیدار و گفتگو کرد. مشروح این دیدار، بیان‏کننده دو جریان فکرى و سیاسى متقابل است. جریانى که در یک سوى آن قدرتى قرار دارد که براى تکمیل آخرین ارزیابیهاى خود و چاره‏اندیشى به چهره‏اى ظاهراً مستقل متوسل گردیده است، به این امید که شاید تهدیدها و تحلیلها کارساز شود و در دیدگاههاى رهبرى انقلاب تغییرى پدید آورد. و در سوى دیگر شخصیتى به گفتگو نشسته است که همین دیدار را فرصتى مى‏شمارد تا جهانیان را به داورى بخواند و دخالتهاى غیر قانونى امریکا در ایران را که هنوز بسیارى از عمق آن بى‏اطلاعند به آگاهى مردم جهان برساند و بر استوارى خویش و ملت ایران در ادامه راه تأکید کند.

با در نظر گرفتن رویدادهاى امروز ـ هفدهم بهمن 57 ـ و موقعیت کنونى هر یک از دو جریان مذکور به سهولت مى‏توان به داورى نشست. اکنون همه سازمانهاى دولتى، کارمندان وزارتخانه‏ها و بخصوص کارمندان نخست‏وزیرى با صدور اطلاعیه‏هاى متعدد پشتیبانى خود را از دولت منتخب و معرفى شده از سوى امام اعلام داشته‏اند.

سه‏شنبه هفدهم بهمن، ایران چهره‏اى دیگر دارد. روز قبل در حالیکه هنوز دولت دست نشانده شاه دم از برخوردارى این دولت از پشتیبانى ارتش مى‏زد، رهبر در جمع دهها خبرنگار رئیس دولت موقت انقلاب را که از سوى شوراى انقلاب پیشنهاد شده بود معرفى کرد. و با آنکه امام از حمایت کامل ملت ایران اطمینان داشت، تأکید نمود که مردم نظر خود را درباره این انتخاب اعلام دارند. ایران یکپارچه شادمان است و اعلام حمایت مى‏کند. در چند منطقه مأموران بختیار دست به جنایت مى‏زنند. اما کار رژیم ساخته است و خونریزى به حال او سودى ندارد همه رخدادهاى این روز را در اینجا نمى‏توان ذکر کرد ولى از آنجا که به دلیل تراکم خبرها ـ در بحثهاى قبل و بعد ـ به انعکاس رویدادهاى انقلاب در شهرستانها کمتر پرداخته‏ایم در اینجا به نقل نمونه‏هایى از آن مى‏پردازیم که خود گویاى وحدت خواست و آرمان مردم است:

دزفول: «بدنبال بازگشت امام خمینى به میهن، موج شادى دزفول را [فرا] گرفت و به شکرانه بازگشت ایشان، جوانان این شهر صدها اصله درخت در حاشیه خیابانها و دیگر نقاط کاشتند و شهر را از آثار باقیمانده وقایع اخیر دزفول پاک کردند.»

اصفهان: «براى جلوگیرى از کمبود مواد غذایى و به پیروى از دستور امام خمینى، کشاورزان اصفهان در 6200 جریب زمین علاوه بر زمینهاى قبلى گندم کاشتند.»

«چند صد هزار نفر از مردم اصفهان در مدرسه سلطانى چهار باغ اصفهان اجتماعى تشکیل دادند در این اجتماع قطعنامه کارگران اصفهان به پشتیبانى از تشکیل جمهورى اسلامى به رهبرى امام خمینى قرائت شد.»

کرج: «بیش از سیصد هزار نفر از مردم کرج و شهرکهاى اطراف که حدود صد هزار نفر آنها را زنان تشکیل مى‏دادند، دیروز دست به راهپیمایى عظیمى زدند و از دولت مهندس بازرگان حمایت کردند.»

قم: «در راهپیمایى عظیم دیروز قم 500 هزار نفر شرکت کردند. راهپیمایان ضمن دادن شعار پشتیبانى خود را از نخست‏وزیر مهندس بازرگان اعلام داشتند.»

قزوین: «حدود 250 هزار نفر از مردم قزوین پس از اجتماع در مسجد نبى در خیابانها دست به راهپیمایى زدند. تظاهرکنندگان که حدود 50 هزار نفرشان را زنان تشکیل مى‏دادند شعارهایى علیه دولت بختیار و پشتیبانى از مهندس مهدى بازرگان دادند.»

جهرم: «120 هزار نفر از طبقات مختلف مردم جهرم دست به راهپیمایى زدند.»

امام شهر (شاهرود): «با اعلام انتصاب مهندس بازرگان از سوى امام خمینى به ریاست دولت انقلابى، امام شهر یکپارچه جشن و سرور شد و مردم از صبح دیروز به طرفدارى از بازرگان به راهپیمایى و تظاهرات پرداختند. مردم بسطام و روستاهاى اطراف نیز به امام شهر آمده و در راهپیمایى شرکت داشتند.»

نراق: «اهالى نراق محافظت از شهر را به عهده گرفتند. مردم که شبها به نوبت نگهبانى مى‏دهند، رفت و آمد را از ساعت 11 شب تا 4 بامداد ممنوع کرده‏اند. این برنامه بدنبال انتقال نیروهاى انتظامى نراق به دلیجان ترتیب یافته است، در راهپیمایى بزرگى که در نراق برگزار شد تظاهرکنندگان همبستگى خود را با انقلاب ایران و مردم سایر شهرستانها اعلام نمودند.»

گرگان: «در حالیکه چند روزى از تحصن حدود بیست هزار تن از مردم گرگان در بیمارستان امام خمینى این شهر مى‏گذرد… از طرف شوراى همبستگى ملى سارى، گروهى مرکب از روحانیون، قضات، وکلاى دادگسترى، بازاریان، معلمان و مهندسان وارد گرگان شدند و همبستگى خود را با متحصنین اعلام کردند.»

میانه: «هزاران نفر از اهالى میانه در حالیکه روحانیون در پیشاپیش آنها حرکت مى‏کردند دست به راهپیمایى در خیابانهاى شهر زدند. و سپس بر مزار شهداى میانه اجتماع کردند و قطعنامه‏اى دایر بر طرفدارى از حضرت آیت‏اللّه‏ العظمى خمینى قرائت کردند.»

على‏آباد گرگان: «صبح دیروز مأموران ژاندارمرى على‏آباد، پرچم سبز مذهبى را که چند روز قبل توسط مردم بر بالاى ستون یاد بود نصب شده بود از جا کندند، این موضوع خشم عمومى را برانگیخت و منجر به تظاهرات گردید که طى آن مأمورین به سوى مردم تیراندازى کردند.»

زنجان: «دیروز حدود 50 هزار نفر از مردم زنجان در خیابانهاى شهر دست به تظاهرات علیه رژیم و در پشتیبانى از امام خمینى زدند. مردم در شعارهاى خود اعلام داشتند که آماده‏اند به فرمان امام خمینى دست به جهاد براى آزادى بزنند.»

بانه: «روحانیون شهرستان بانه با انتشار اعلامیه‏اى شایعات مربوط به تجزیه‏طلبى را محکوم و اعلام کردند که مردم بانه خواهان ایران متحد و برقرارى جمهورى اسلامى هستند و هدف از انتشار شایعات تجزیه‏طلبى، به خاک و خون کشیدن مناطق کردنشین است.»

اردبیل: «مردم اردبیل در گروههاى چند هزار نفرى که اکثر آنها را جوانان شهر و حومه تشکیل مى‏دهند از بعد از ظهر سه‏شنبه تا پایان روز چهارشنبه در تظاهرات متعددى شرکت کردند… مردم شهر با دایر کردن چند فروشگاه اسلامى تا حدودى کمبود ارزاق عمومى را برطرف کردند.»

مرودشت: «نمایشنامه انقلابى نهضت سربداران طى سه شب در مرودشت به روى صحنه آمد و مورد استقبال شدید قرار گرفت.»

آباده: «بیش از 5 هزار نفر از زنان و دختران آباده در یک جلسه سخنرانى مذهبى شرکت کردند.»

همدان: «20 هزار نفر از مردم همدان با برپایى تظاهراتى به پشتیبانى از امام خمینى، خواستار آزادى همافران دستگیر شده در پایگاه شاهرخى همدان و سایر پایگاههاى هوایى شدند.»، «همچنین در روز 17 بهمن دهها هزار نفر از مردم همدان و روستاهاى اطراف به پشتیبانى از امام خمینى و تأیید نخست‏وزیرى بازرگان دست به راهپیمایى زدند.»

خمینى شهر (همایون شهر): «روز جمعه گذشته یکصد هزار نفر از مردم خمینى شهر در راهپیمایى بزرگى که در این شهر برگزار شد شرکت کردند و طرفدارى خود را از امام خمینى اعلام داشتند.»

صغاد: «هزاران نفر از مردم صغاد فارس در تأیید نخست‏وزیرى مهندس بازرگان دست به راهپیمایى آرام زدند. جمعیت فاصله 12 کیلومترى صغاد- آباده را پیموده و به تظاهراتى که به همین منظور در آباده بر پا شده بود پیوست.»[13]

در 18 بهمن خبرهاى تفصیلى روزنامه اطلاعات از برگزارى راهپیمایى در حمایت از امام خمینى و انتخاب دولت موقت انقلاب در شهرهاى مختلف به چاپ رسید که در اینجا به ذکر اسامى شهرها و تعداد شرکت‏کنندگان در تظاهرات (به نقل از روزنامه مزبور) بسنده مى‏کنیم: آبادان بیش از 300 هزار نفر، یزد دهها هزار تن، شهر رى 60 هزار نفر، ایلام هزاران تن از اهالى و عشایر، دلیجان 15 هزار نفر، بهبهان 50 هزار نفر، اردبیل 120 هزار نفر، شیراز بیش از 100 هزار نفر، کازرون صد هزار تن از اهالى شهر و روستاهاى اطراف، میبد 20 هزار نفر، اراک 50 هزار نفر با همراهى حدود 3 هزار تن از کارکنان ماشین‏سازى این شهر، بندرعباس هزاران تن، شوشتر 8 هزار نفر، سنقر هزاران تن، ازنا، مرودشت، مینودشت دهها هزار نفر، تبریز 40 هزار نفر، اسفراین 20 هزار نفر، شاهرود 25 هزار نفر، شهرضا 80 هزار نفر، سارى 10 هزار نفر، خرم آباد هزاران تن و…

همان روزنامه در خبر دیگرى نوشت: «گزارش خبرنگاران ما از دزفول، شاهى، سنگسر، بوشهر، کاشان، آران، گالیکش، نوشهر، نیشابور، کمیجان، زنجان، پلدختر، نجف‏آباد، على‏آباد گرگان، کرمان، شهرکرد، گچساران، چالوس، اردکان، اندیمشک، خرمشهر، عجبشیر، سراب، لاهیجان، رشت و سمنان، حکایت از برگزارى مراسم و انجام راهپیمایى‏هاى پرشکوه به طرفدارى از مهندس بازرگان دارد.»[14]

ضد انقلاب شایع کرده بود که اقلیت‏هاى مذهبى و قومى در حکومت اسلامى در فشار قرار خواهند گرفت و آزادى نخواهند داشت. و امام بکرات این شایعه را تکذیب کردند، از جمله در مصاحبه 21 دى ماه با خبرنگاران خارجى (در نوفل لوشاتو) در جواب بدین سئوال که «آیا در جمهورى اسلامى، مذاهب آزادى عمل دارند خصوصاً در مورد یهودیان، و آیا شما ضد نژاد سامى و یهود هستید؟» فرمودند: ــ همۀ اقلیتهاى مذهبى در اسلام محترم هستند. همه گونه آزادى براى انجام فرایض مذهبى خود دارند. ما با هیچ بشرى ضدیت نداریم. آنان ایرانى‏اند و مثل سایر ایرانیان همه گونه حق دارند.[15]

در جاى دیگر امام در جواب خبرنگار تلویزیون سوئیس (به تاریخ 18 دى ماه 57) اظهار داشتند: ــ اقلیتهاى مذهبى در آینده آزاد هستند و در ایران در رفاه زندگى خواهند کرد، و ما با آنها با کمال انصاف و مطابق با قانون عمل خواهیم کرد. آنان برادران ایرانى ما هستند. آنان هم از شاه و دارودسته‏اش به تنگ آمده‏اند.[16]

در سخنرانى حاضر [17بهمن1357 ]نیز امام، پس از بیان ضرورت حفظ وحدت کلمه جهت نیل به پیروزى نهایى و توصیه به ارتش در پیوستن به ملت، نسبت به اقلیت‏هاى مذهبى و نیز اهل تسنن تأکید مى‏کنند که: دشمنان اسلامند که مى‏خواهند ما را با برادرهاى خودمان مختلف کنند… اسلام اقلیتهاى مذهبى را در مملکت ما محترم مى‏شمرد. و همین طور در اسلام بین شیعه و سنى ابداً تفرقه نیست؛ بین شیعه و سنى نباید تفرقه باشد. باید وحدت کلمه را حفظ کنید. ائمۀ اطهار ما سفارش کردند به ما که بپیوندید با هم؛ و با هم اجتماعمان را حفظ کنیم. و کسى که این اجتماع را بخواهد که به هم بزند، یا جاهل است و یا مغرض. و نباید به این حرفها گوش بکنند [17]

تأکید بر حفظ وحدت بین شیعه و سنى از سیاستهاى کلى امام در طول نهضت و پس از پیروزى انقلاب اسلامى بوده است که اعلام «هفته وحدت» از برکات آن است. حجم تبلیغات ضد شیعى و کتابها و مقاله‏ها و سمینارهایى که در همین رابطه پس از پیروزى انقلاب اسلامى با حمایت دولتهاى به ظاهر اسلامى و تحت سلطه امریکا تدوین و برگزار شد نمودار هراس دشمنان انقلاب از تأثیر دعوتهاى مکرر امام خمینى بر اتحاد ملل و فرق اسلامى است … .

امام خمینى طى یک پیام کوتاه که به تاریخ 17 بهمن 1357 صادر شد از ابراز احساسات ملت ایران ـ در مراسم استقبال و… ـ تشکر نمودند و «پیروزى همه را در غلبه بر دشمنان اسلام و مسلمین و برقرار ساختن جمهورى اسلامى از خداوند متعال خواستارم.»[18]

مطبوعات از کسالت خفیف امام، که بر اثر کثرت کار و ملاقاتهاى فشرده عارض شده است گزارش مى‏کنند. امام على‏رغم سنّ بالا و نیاز به استراحت، هر روز علاوه بر مطالعه و شنیدن گزارشها و تحلیلهاى داخلى و خارجى و دهها موضوع مربوط به سرنوشت انقلاب، چندین ملاقات عمومى و خصوصى نیز دارند که در اغلب آنها بیانات و سخنانى نیز ایراد مى‏کنند. این امر موجب شگفتى اغلب خبرنگاران و تحلیل‏گران خارجى است و در کمتر گزارشى درباره امام است که این شگفتى ابراز نشده باشد.

تحلیلهاى مفسران معروف بین‏المللى از حوادث ایران، در این روزها، گاه بواقع مبتذل و مضحک است. مفسر معروف «بى. بى. سى»، ریچارد اوپنهایمر، در تفسیر طولانى خود (پس از انتصاب آقاى مهندس بازرگان از سوى امام) نظرى اظهار مى‏دارد که از بى‏اطلاع‏ترین فرد خارجى نیز بعید مى‏نماید. از پیش مسلم بود که امام، تنها نخست‏وزیر تعیین مى‏نمایند و انتخاب اعضاى کابینه با ایشان نیست، بلکه مطابق مرسوم با خود نخست‏وزیر است. و این مطلبى است که امام در فرمان خویش نیز بدان اشاره کرده‏اند. حال مفسر بى. بى. سى چنین تفسیر مى‏کند: «این حقیقت که آیت‏اللّه‏ خمینى دیروز تنها نام مهندس مهدى بازرگان را ذکر کرد و نه نام تمام اعضاى دولت موقت را، نشان مى‏دهد که وى مى‏خواهد حداقل در حال حاضر اندک اندک دکتر بختیار را تحت فشار قرار دهد و خواستار مقابلۀ فورى نیست[19].»!

با این درایت و خبرگى! آیا مى‏توان متوقع بود که غریبان انقلاب اسلامى را درک کنند؟ با چنین «تفسیر» هایى است که در برابر انقلاب اسلامى ایران گیج و حیرتزده‏اند و در عمل نیز به سرگردانى دچارند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:05:00 ب.ظ ]




ازخوانی حرکت انقلابی مردم کوار در 17 بهمن 57؛ روزی که مردم شعار می دادند «ما مردم کواریم از بختیار بیزاریم»
مردم کوار با رسیدن به شیراز به سمت چهارراه مشیر حرکت می کردند و شعار می دادند “ما مردم کواریم از بختیار بیزاریم".

به گزارش سرویس شهرستان های شیرازه، در تاریخ انقلاب روزهایی است که با حماسه و پایمردی مردمانمان جاودانه شده است، روزهایی که مردم شجاع دیارمان علیه رژیم دیکتاتور پهلوی قیام کردند و توانستند خاندان سلطنت را به زیر بکشانند.روزهایی که مردم با اتحاد خود سد های محکم را شکستند، روزهایی که هر موقع به تاریخ نگاهی می اندازی سراسر عشق و غرور می شوی از مردمان دیارت.

حماسه مردم کوار در روز “سه شنبه 17 بهمن 57″ در حمایت از انقلاب و امام برگ زرینی در تاریخ مردم دلاور کوار است.

پایگاه خبری تحلیلی بهارکوار نوشت: 17 بهمن 57 روزیست که مردم انقلابی و شهیدپرور کوار با حرکتی انقلابی بخشی از دِین خود به انقلاب را ادا نمودند.

مردم کوار در پيروزي انقلاب اسلامي و مبارزه حق طلبانه عليه رژيم پهلوي نقش بسزايي ايفا نمودند و همواره عَلَم مخالفت با رژيم ستم شاهي را در دست داشتند.

مردم مبارز کوار در سال 57 و همزمان با اوج گيري مبارزات، راهپيمايي های علني خود را عليه رژيم ستم شاهي در شهر کوار آغاز کردند و تا 22 بهمن همان سال هر روز به دلايل مختلف در راهپيمايي های شهر کوار و شیراز شرکت مي کردند.

هر چند در اين روزها رفت و آمدها و جلسه هاي شبانه مردم به صورت دقيق کنترل می شد اما اين اقدام ها نيز هيچ تاثيري بر روند مبارزات مردم کوار نداشت و مردم کوار طوفنده تر از گذشته به مخالفت ها و راهپيمايي هاي خود عليه رژيم ستم شاهي ادامه می دادند.در همین راستا مردم کوار تصمیم گرفتند تا در حرکتی هماهنگ و انقلابی روز سه شنبه 17 بهمن در مخالفت با رژيم ستم شاهي در شهر شیراز حضور پیدا کنند. در صبح این روز مردم از نقاط مختلف بخش کوار با هرگونه وسیله نقلیه از کامیون گرفته تا وانت نیسان، خود را به شهر کوار رساندند و به صورت دست جمعی راهی شیراز شدند.

مردم کوار با رسیدن به شیراز از فلکه مصدق(میدان تره بار قدیم) به سمت چهارراه مشیر حرکت خود را آغاز نمودند و با خودروهای خود و در حالی که اسلحه، چوب دستی و چماق در دست داشتند در خیابان ها حرکت می کردند و شعار می دادند “ما مردم کواریم از بختیار بیزاریم".

مردم شیراز در ابتدا تصور نمودند که این جمعیت از حامیان رژیم ستم شاهی هستند ولی با شنیدن شعارهای انقلابی مردم کوار از آنها استقبال نمودند.

این حرکت انقلابی و شعار مردم کوار در سطح استان و به نام کوار ثبت شد تا برگ زرین دیگری بر افتخارات مردم ولایت مدار کوار افزوده شود.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:02:00 ب.ظ ]




رویدادهای 17 بهمن1357

1- امام خمینی در سخنان خود گفتند: کار عاقلانه و مفید به حال کشور این است که بختیار و ارتش در مقابل انقلاب اسلامی، عکس‌العملی مثبت داشته باشند.

2- در پاسخ به پیام‌های تشکر از سوی مردم و یا شخصیت‌ها و گروه‌های مختلف به مناسبت ورود حضرت امام به کشور، از سوی ایشان پیام تشکری خطاب به عموم انتشار یافت.

3- بازرگان موقتا از رهبری نهضت آزادی کناره‌گیری نمود و به مدرسه علوی نقل مکان کرد.
تذکر: در حکم نخست وزیری حضرت امام از وی خواسته شده بود تا بدون واسبتگی حزبی و گروهی به پست نخست وزیری اشتغال یابد.

4- دکتر سعید، رییس مجلس شورا، در جلسه امروز مجلس اظهار داشت: بازگشت حضرت‌ آیت‌الله العظمی خمینی، مرجع عالیقدر تشیع را به خاک وطن از طرف خود و عموم نمایندگان خوش آمد می‌گویم.

5- دلوایح محاکمه وزرای سابق و انحلال ساواک، در جلسه مجلس شورا به تصویب رسید.

6- در مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان دانشکده افسری، افسران جوان از سوگند وفاداری به شاه معاف شدند.

7- حجت‌الاسلام فلسفی پس از هشت سال ممنوعیت از سخنرانی، در حضور امام و مردم دیدار کننده از ایشان، سخنرانی کرد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:45:00 ب.ظ ]