فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



مقام معلم از دیدگاه قرآن

نخستین معلم، خدا است::« وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا» (بقره/31)

[به آدم نامهای (اشیا و خواص و اسرار چیزهایی را که نوع انسان از لحاظ پیشرفت مادی و معنوی آمادگی فراگیری آنها را داشت، به دل او الهام کرد و بدو) همه را آموخت]…

دومین معلم، پیغمبرانند:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاؤُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ (روم/47)

[ما پیش از تو، پیغمبران بزرگواری به سوی اقوام خود روانه کرده ایم و ایشان برای آنان دلیل ها و برهان ها ذکر کرده اند و بدیشان معجزات روشنی نموده اند]…

سومین معلم، علما و فرزانگانند:

الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا (احزاب/39)

[کسانی هستند که رسالتهای خدا را می رسانند و از او می ترسند و از کسی جز خدا نمی ترسند، و کافی است که خدا حسابرس باشد]…

موضوعات: مقام معلم از دیدگاه قرآن  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-02-12] [ 06:44:00 ب.ظ ]




 

 

وظیفه اصلی معلم بیشتر سه چیز است:

1) گسترش معلومات:

گسترش دامنه ی رشته ی تخصصی و افزودن چیزهای تازه به معلومات موجود خود، یعنی رعایت:«اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» وظیفه ی معلم است. دانش آموز ماندن و دانش اندوزی کردن، به عبارت دیگر، تحصیل شبانه روزی و مستمر علم به منظور تقرب به حق و خدمت به خلق و ارضای حس کنجکاوی و شناخت بهتر خود و انسان و جهان، یک فریضه ی مکتبی معلم مسلمانان است…

معلم مسلمان سعی می کند موازین اسلامی را بشناسد و اعمال خود را با موازین اسلامی تطبیق دهد. چرا که او می داند هرکسی با رعایت پاره ای از موازین دینی و نادیده گرفتن ضوابط دیگر نمی تواند خود را متأهل قلمداد کند.

2) ارزیابی:

معلم مسلمان، جامعه را از خود می داند، و خویشتن را در برابر فرزاندان جامعه متعهد می بیند. لذا می داند که رسالت تبلیغ را بر عهده دارد و نقش حساسی را بازی می کند. و چون فرهنگ اسلامی مبنی بر وحی است و از تعالیم الهی نشأت می گیرد، معارف و فرهنگ جوامع بشری را با موازین اسلامی می سنجد و آنگاه به دیگران منتقل می سازد. معیار و میزانی که او در دست دارد قرآن و سنت نبوی است. یعنی روش آموزش او بر اساس تعالیم قرآن و سنت پیامبر، از صورت تلفیق سره و ناسره خارج خواهند شد و به صورت گلچینی از خوشه های دانش در خواهد آمد معلم زنبور عسل وار می چرخد و می گردد، و شیره ی این گل را می مزد، و غب غب آن گل را می گزد، و شهد فایقی می سازد و بر سفره دانش پژوهان مینهند

3) معرفی وانتقال میراث فرهنگی:

معلم مسلمان می داند وظیفه اصلی او ارائه معارف الهی و ارزش های معنوی اسلام، و انتقال مطالب علمی و ادبی جامعه به ذهن دیگران است. درس او از صورت تحکم و فضل فروشی خارج می گردد، و به صورت هدایت و بحث و تعقل در خواهند آمد. همراه با شاگردان برای رسیدن به یک هدف مشترک، و در عین حال مقدس، تلاش می کند که تعلیم علم حقیقی و شناسایی حقیقت اشیا و درنتیجه همراهی با کاروان جهان به سوی رضای خداوند رحمن است. معلم مسلمان در رفع مشکلات و تأمین نیازهای علمی ایشان، خود را صاحب رسالت می شناسد، و در پرورش خلاقیت آنان می کوشد. معلم مسلمان، کار تدریس یا به عبارتی دیگر امر تعلیم و تربیت را جدی تلقی می کند و صادقانه در راه شکوفایی ذهن دانش اندوزان و انتقال مطالب موجود در ذهن خود به ذهن ایشان می کوشد و صمیمانه خدمات تخصص خود را در اختیارشان می گذارد. به دانش پژوهان،آزاد اندیشی و بحث و فحص می آموزد و بدایشان دروغ نمی گوید و مسخ حقایق نمی کند یعنی معلم راست می گوید و« وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسرا /36)

[ از چیزی دنباله روی نکن که از آن نا آگاهی] را همیشه مدنظر می داند.

چرا که خویشتن را مسؤل در برابر کردار وگفتار و رفتار خود می داند. گذشته از این متوجه است که تربیت الهی، سازگار با فطرت آدمی است، و لذا او به عنوان معلم مسلمان با فطرت ها ناسازگاری نمی کند. معلم مسلمان می داند نوجوان جملگی و جوانان اغلب در سایه هایی از عمر زندگی می کنند که تقلیدگرند و معلم در چشمان آنان، انسان نمونه ای است چشمانشان را به رفتار و کردار او می دوزند، و دریچه ی گوشهایشان را به سوی گفتار او می گشایند هرچه او بخواهد می خواهند و هرچه او بپسندد می پسندند و هرچه او بخواهد و نپسندد، نمی خواهند و نمی پسندند… خلاصه معلم الگو است و باید خود را شایسته ی این جایگاه آرمانی بسازد.

منبع : تابش

موضوعات: وظیفه اصلی معلم بیشتر سه چیز است:  لینک ثابت
 [ 06:43:00 ب.ظ ]





مقاله ای درباره روز معلم

عارفان با عشق عارف می شوند

بهترین مردم معلم می شوند

عشق با عارف مکمل میشود

هر که عاشق شد معلم می شود.

0.دغدغه معلم همیشه این است که حیات بشر، بر مدار ارزش ها و کرامت انسانی بچرخد و شناخت خدا و مکتب و دین، همت اساسی آدمی باشد و هیچ بیگانه ای را مجال تجاوز به فرهنگ ارزشی دین و میهن فراهم نیاید.

در این مسیر خطیر، بزرگانی گام نهاده اند که نامشان بر تارک زمان می درخشد. علامه شهید استاد مرتضی مطهری (رحمه الله) از همین طایفه مقدس است که در سنگر تعلیم و تعلم، به قله های رفیعی دست یافت تا آنجا که معمار انقلاب اسلامی ـ که خود معلمی بزرگ است ـ همه آثارش را مفید می داند و بهره برداری از آنها را سفارش می کند …

ارزش و مقام معلم
شرافت و مرتبت معلم زمانی اهمیت دارد که بتواند شان خداوند و پیامبران را در وجود خود محقق سازد و پیوند انسان به هدف متعالی خلقت یعنی عبادت را برقرار سازد. لذا در این تعریف شهید مرتضی مطهری یکی از آن معلمان راستین است که اولاً با نگاه ترکیبی

ترکیبی به همه معارف بشری نظر می کند و ثانیا تمامی تلاشهای علمی و عملی را مقدمه ای برای عبادت می داند و در این راه به مرحله سوم دینداری راه می یابد و با شهادت، عبادت عملی و علمی خود را کامل می سازد. خداوند را می خوانیم که او رابا سالار و سرور شهیدان امام حسین (ع) محشور سازد.

هنر معلمی:

معلمی شغل و حرفه نیست، بلکه ذوق و هنر توانمندی است معلمی در قرآن به عنوان جلوه ای از قدرت لایزال الهی نخست ویژه ذات مقدس خداوند تبارک و تعالی است. در نخستین آیات قرآن که بر قلب مبارک پیغمبر اکرم (ص) نازل شد، به این هنر خداوند اشاره شده است:

اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم. (علق: 1ـ 5)

بخوان به نام پروردگارت که جهانیان را آفرید. انسان را از خون بسته سرشت بخوان ! و پروردگارت کریمترین است همان که آموخت با قلم، آموخت به انسان آنچه را که نمی دانست.

در این آیات خداوند، خود را «معلم» می خواند و جالب این که معلم بودن خود را بعد از آفرینش پیچیده ترین و بهترین شاهکار خلقت، یعنی انسان آورده است.

مقام معلم بودن خدا، بعد از آفرینش قرارداد. نوعی انسانی را که هیچ نمی دانست، به وسیله قلم آموزش داد که این از اوج خلاقیت و هنر شگفت خداوند در امر آفرینش حکایت دارد:

چو قاف قدرتش دَم بر قلم زد

هزاران نقش بر لوح عدم زد

از این رو، می توان گفت که هنر شگفت معلمی از آن خداوند عالم است.

شهید ثانی رحمت الله درباره هنر معلمی خداوند می فرماید:

خداوند از آن جهت به وصف (اکرمیت) و نامحدود بودن کرامتش، توصیف شد که علم و دانش را به بشر ارزانی داشته است. اگر هر مزیت دیگری، جز علم و دانش، معیار فضیلت به شمار می رفت، شایسته بود همان مزیت با وصف (اکرمیت) در ضمن این آیات همراه و هم پا گردد و آن مزیت به عنوان معیار کرامت نامحدود خداوند به شمار آید. کرامت الهی در این آیات با تعبیر «الاکرام» بیان شده است. چنین تعبیری می فهماند که عالی ترین نوع کرامت پروردگار نسبت به انسان با والاترین مقام و جایگاه او، یعنی علم و دانش هم طراز است.

به همین جهت امام خمینی (ره) می فرمود:معلم اول خدای تبارک و تعالی است ….. به وسیله وحی؛ مردم را دعوت می کند به نورانیت؛ دعوت می کند به محبت؛ دعوت می کند به مراتب کمالی که از برای انسان است.

معلم در کلام امام خمینی (ره):

نقش معلم در جامعه، نقش انبیاست؛ انبیا هم معلم بشر هستند. تمام ملت باید معلم باشند؛ فرزندان اسلام تمام افرادش معلم باید باشند و تمام افرادش متعلم.

مقام معلم

می توان در سایه آموختن

گنج عشق جاودان اندوختن

اول از استاد، یاد آموختیم

پس، سویدای سواد آموختیم

از پدر گر قالب تن یافتیم

از معلم جان روشن یافتیم

ای معلم چون کنم توصیف تو

چون خدا مشکل توان تعریف تو

ای تو کشتی نجات روح ما

ای به طوفان جهالت نوح ما

یک پدر بخشنده آب و گل است

یک پدر روشنگر جان و دل است

لیک اگر پرسی کدامین برترین

آنکه دین آموزد و علم یقین

(شعر از مرحوم شهریار)

موضوعات: مقاله ای درباره روز معلم  لینک ثابت
 [ 06:40:00 ب.ظ ]




ید بیضا

از یک کلام جانفزا، صد مرده احیا می کنی

هنگام تعلیم سخن، کار مسیحا می کنی

****

هر دم که می گویی سخن، جان می دهی ما را به تن

در جان دمیدن در بدن، اعجاز عیسا می کنی

****

با دانش خود هر زمان، بخشی حیات جاودان

خضری و آب زندگی، در ساغر ما می کنی

دستت چو از گچ شد سپید، آید ید بیضا پدید

یعنی به هنگام عمل، اعجاز موسا می کنی

نوحی و با کشتی خود، ما را به ساحل می بری

چون نا خدایی، با خدا، رو سوی دریا می کنی

موسی یدی، عیسی دمی، فرزند پاک آدمی

در کار، آدم پروری، پیغمبری ها می کنی

احمد معلم بوده است، خود این سخن فرموده است

با پیروی از نقش او، نقش خود ایفا می کنی

شغل تو، شغل انبیا، گفت تو، گفتار خدا

( اقرا به اسم ) گویی و درس خود انشا می کنی

نادان از جان مرده را ، و آن کوردل افسرده را

با معجز خود هر دو را، دانا و بینا می کنی

با مهر و با لطف و صفا، دل را تسلی می دهی

با دانش و دین وهنر، جان را مصفا می کنی

بس قوه ها آید به فعل، از قدرت گفتار تو،

هر غنچه نشکفته را، چون گل شکوفا می کنی

انسان انسان پروری، گر در حقیقت بنگری

در نقش شاگردان خود، خود را تماشا می کنی

تنها نه با علم وعمل، اندیشه ها می پروری

از عشق در دل های ما، صد شور بر پا می کنی

در پرتو خود ساختی ، از ذره ها خورشیدها

هر روز خورشید دیگر، تقدیم دنیا می کنی

هرگز نداری غیر حق، از حق تمنای دگر

گر غیر حق باشد یقین، ترک تمنا می کنی

شعر از : علی مظاهری

موضوعات: شعر درباره معلم (ید بیضا)  لینک ثابت
 [ 06:34:00 ب.ظ ]




سلام معلم خوب من!

سلام اي خاطرات كودكي ها

صداي داس و آب ونان وبابا

تورا تا بي نهايت دوست دارم

تو اي زيباترين ميراث دنيا

تو يادم داده اي پروانه باشم

براي بچه ها چون سايه باشم

مراتا قله هاي عشق بردي

تو گفتي باخداهمسايه باشم

تو اي باروح وجان من صميمي

تو اي آموزگارم ، بهتريني

كنددرچهره ات گل آشيانه

كليد مشكلات سرزميني

شكوه دستهايت آسماني

كليد مخزن گنج الهي

پيمبرگفته من آموزگارم

علي شدبنده ي روح معاني

دوباره دوره كردي كودكي را

دوباره بخش كردي عاشقي را

دوباره قلب من تابي كران رفت

دوباره صرف كردي سادگي را

تواي آموزگارم زنده باشي

هميشه خرم وپاينده باشي

گرفتم جان تازه از وجودت

الهي هركجايي زنده باشي

به نامت نامه راكردم چو آغاز

شدم مانند گل ازغنچه اي باز

چه دلتنگت كه بودم من شب وروز

شدم مثل كبوتر شوق پرواز

سرود وشعر را يادم تودادي

غم واندوه بربادم تودادي

زمستان گرچه سرمابودسوزان

حرارت بردل وجانم تو دادي

تو گفتي باعدو باشيم درجنگ

به ما گفتي كه دنيا هست نيرنگ

اگرهمت كني پيروز هستي

مثال داستان چشمه وسنگ

خدايا اين من واين نسل فردا

شدم آموزگار قاصدك ها

هرآنچه گفت او من ياد دارم

كنارم باش جان بخشم به گلها

عباسعلي جاويدان

موضوعات: شعر درباره معلم  لینک ثابت
 [ 06:31:00 ب.ظ ]





ممتاز و نمونه شدن برای یکسال است،

و ماندگار شدن برای یک عمر؛

سلام بر معلمی که هر سال نمونه است و یک عمر ماندگار …

معلم عزیزم روزت مبارک که جهانی از نورت مبارک گشته است.

موضوعات: ممتاز و نمونه شدن برای یکسال است،  لینک ثابت
 [ 06:27:00 ب.ظ ]




 

با آمدنت، هیچ تخته سیاهی، دیگر سیاه نبود …

وقتی نور در دست می گرفتی و روشنایی دانش را منتشر میکردی .

خود را سوختی و ما را ساختی.

از لوح کلاس تا لوح وجود،

روسپیدی مان را از تو داریم.

روزت مبارک ؛ معلم عزیزم

موضوعات: با آمدنت، هیچ تخته سیاهی، دیگر سیاه نبود ...  لینک ثابت
 [ 06:24:00 ب.ظ ]





در میان صدقه هایی که مردم می دهند، هیچ صدقه ای ارزنده تر از یاد دادن علم و دانش نیست

پیامبر اکرم(ص)

**************************

ای آینیه تمام نمای صداقت و محبت و ایثار هر روزت مبارک باد

موضوعات: حدیث از پیامبر اکرم درمورد معلم  لینک ثابت
 [ 01:46:00 ق.ظ ]




از یک کلام جان فزا صد مرده احیا می کنی

هنگام تعلیم سخن کار مسیحا می کنی

هردم که می گویی سخن جان میدهی مارا به تن

درجان دمیدن در بدن اعجاز عیسی میکنی

با دانش خود هر زمان بخشی حیات جاودان

خضری وآب زندگی در ساغر ما میکنی

دستت چوشد از گچ سپید آمد ید بیضا پدید

یعنی به هنگام عمل اعجاز موسی می کنی

نوحی وبا کشتی خود ما را به ساحل می بری

چون ناخدایی با خدا روسوی در یا میکنی

موضوعات: تقدیم به تمام معلم ها  لینک ثابت
 [ 01:41:00 ق.ظ ]




 

معلم عزیز ، استاد بزرگوار، تو را به چه مانند کنم . دل دریاییت لبریز از آرامش است همچون

کوه استوار از حوادث روزگار ایستاده ای و همچون ابر، باران پر شکوه معرفت بر چمن های

دشت دانش آموختگی فرو می ریزی . خورشید نگاهت گرمابخش وجود ما وحرارت کلبه ی

سرد یأس و ناامیدی و ارمغان شور و شعف است . غنچه ی تبسمی که از گلستان لبهای

تو می روید، طراوت لحظه های ابهام و زیبا یی بخش خانه ی وجود ماست . کلام روح بخش

و دلنشین تو موسیقی دلنوازی است که بر گوش جان می نشیند و اهنگ زندگی را به

شور در می آورد. روانی به لطافت گلبرگهای ارغوان داری که از احساس و شور و شعف لبریز

است . دستهای روشنت سپیدی خود را از گل بوسه های گچ گرفته و شمع وجودت از

نیروی ایمان و انسانیت شعله ور است . سرخی شفق ، تابش آفتاب ، نغمه ی بلبلان ،

صفای بستان ، آبی دریاها ، همه و همه را می توان در تو خلاصه نمود . معنای کلام امید

بخش تو همچون نسیم صبحگاهان نشاط بخش روح خسته ماست . علم آموزی و صبر

ایمان را از پیامبران به ارث برده ای و به حقیقت وارث زیبایی ها بر گستره ی گیتی

هستی . قدوم سبز تو سبزینه ی کوچه باغ های زندگی و صفا بخش خاطر پر دغدغه ی

ماست . طپش قلب تو آهنگ خوش هستی و جوشش نشاط در غزل شیوای زندگی

است . تو روشنایی بخش تاریکی جان هستی و ظلمت اندیشه را نور می بخشی . ‹‹ و ما

یستوی الاعمی والبصیر . و لا الظلمات ولا النور ›› وهرگز کافر تاریک جان کور اندیش با مومن

اندیشمند خوش بینش یکسان نیست وهیچ ظلمت با نور یکسان نخواهد بود . چگونه

سپاس گویم مهربانی ولطف تو را که سرشار از عشق ویقین است . چگونه سپاس گویم

تأثیر علم آموزی تو را که چراغ روشن هدایت را بر کلبه ی محقر وجودم فروزان ساخته

است . آری در مقابل این همه عظمت و شکوه تو مرا نه توان سپاس است ونه کلام وصف .

تنها پروانه ی جانم بر گرد شمع وجودت ، عاشقانه چنین می سراید : معلم کیمیای جسم

و جان است … مــعلم رهنمای گمرهان است…. شـده حک بر فراز قله ی عشق …. معلم

وارث پیغــــمبران است

موضوعات: معلم عزیز  لینک ثابت
 [ 01:33:00 ق.ظ ]






معلم امانت داری است که امانت او غیر از همه امانت هاست،
انسان امانت اوست.

امام خمینی(ره)

موضوعات: روز معلم مبارک  لینک ثابت
 [ 01:25:00 ق.ظ ]




شهادت استاد مرتضي مطهری-روزمعلم

شهيد مرتضی مطهری که مغز متفکر و يکي از معماران نظام جمهوری اسلامی ايران بود در 13 بهمن 1298 هجری شمسی در فریمان واقع در 75 کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان گشود. مرتضی مطهری پس از تحصيل مقدمات, راهي حوزه علميه قم شد و از محضر بزرگاني چون آيت الله بروجردي, علامه طباطبايي و حضرت امام خميني بهره برد .

شهيد مرتضی مطهری در همه اين سالها ضمن تحصيل علوم مختلف به تزکيه و تهذيب نفس پرداخت چنانکه به روشن بيني و هوش و ذکاوت و دقت علمي کم نظيري دست يافت.

با شروع نهضت اسلامي ايران از سالهاي 42 و 1341 شهيد مرتضی مطهری نيز فعالانه وارد صفوف نهضت شد و اوج فعاليت هايش در 15 خرداد 1342 بود که توسط ساواک دستگير و زنداني شد و پس از آزادي نيز تمام هم و غم خود را مصروف تشکل نيروهاي مبارز و مسلمان و حفظ نهضت از آسيب ها و انحرافات کرد. در اين سالها, استاد مرتضی مطهری به تبيين فرهنگ اسلامي در جامعه پرداخت و در پايگاه هاي مختلف مخصوصا حسينيه ارشاد , مسجد جاويد ، مسجد الجواد و … به آگاهي بخشيدن به نسل جوان و ديگر اقشار جامعه ايران پرداخت تا اينکه در سال 1351 توسط ساواک دستگير و ممنوع المنبر شدند.

 

 

با اين همه استاد شهيد مرتضی مطهری فعاليت هاي خود را ادامه داد و رابط اصلي امام امت (ره) در کشور با مردم و گروه هاي مختلف و هدايت کننده خط فکري نهضت به شمار مي رفتند و در آستانه انقلاب نقش بسيار مهمي را در شوراي انقلاب و … در پيروزي انقلاب ايفا نمودند.تا اینکه سرانجام اين مبارز خستگي ناپذير و دانشمند و فقيه عالي مقام مرتضی مطهری ساعت 10:40‌دقیقه بعد‌از‌ظهر 12 اردیبهشت 1358 پس از خروج از خانه دکتر سحابی در خیابان فخرآباد (تهران) از فاصله نزدیک از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و چند دقیقه بعد در بیمارستان «طرفه» واقع در همان نزدیکی به شهادت رسید.

ساعتی بعد فردی ناشناس تلفنی به روزنامه‌های تهران خبرداد که استاد مطهری توسط گروه فرقان ترور شد. مهندس کتیرایی، وزیر وقت مسکن که او هم در خانه دکتر سحابی بود به روزنامه‌ها گفته بود: با استاد مرتضی مطهری از خانه دکتر سحابی بیرون آمده بودیم، استاد 15ـ 10 قدم از ما دور شده بود که هدف گلوله قرار گرفت و ضارب با اتومبیل فرار کرد. وی افزوده بود: استاد مطهری چون احساس خطر نمی‌کرد بدون محافظ رفت‌وآمد می‌کرد.

شهيد مطهري داراي خصوصيات منحصر به فردي بود که مهمترين آنها جامعيت ايشان بود به طوريکه در همه صحنه هاي عملي و نظري حضور فعال داشتند. از ايشان آثار گرانقدري در زمينه هاي مختلف به جاي مانده که همواره تبيين کننده اسلام ناب محمدي (ص) و داراي دقت , ظرافت , روشن بيني و جامعيت کم نظيري بوده و هست .

سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش

موضوعات: شهادت استاد مرتضي مطهری-روزمعلم  لینک ثابت
[شنبه 1395-02-11] [ 08:22:00 ب.ظ ]




خواص درمانی گوجه‌ سبز

***********************************************************

 

فصل بهار با نوبرانه‌های گوجه ‌سبز همراه است. متخصصان تغذیه بر این عقیده‌اند كه گوجه سبز افزون بر طعم خوشمزه، ارزش غذایی هم دارد.

فصل بهار با نوبرانه‌های گوجه ‌سبز همراه است، گرچه قیمت آن گران است اما متخصصان تغذیه بر این عقیده‌اند كه گوجه سبز افزون بر طعم خوشمزه، ارزش غذایی هم دارد. گوجه‌سبز به صورت تازه و پخته درخورش‌ها مصرف می‌شود.

این میوه غنی از ویتامین C، اسید‌مالیك و اسید سیتریك است، اما توجه داشته باشید مصرف زیاده از حد گوجه سبز باعث نفخ معده می‌شود.

ارزش غذایی 100 گرم گوجه سبز:

كربوهیدرات 8.51 گرم، چربی 2.84 گرم، پروتئین 1.6 گرم، فیبر خام 0.5 درصد.

با مصرف 100گرم گوجه سبز، 5 درصد ویتامین آ، 2.1 درصد ویتامین ب 1 (تیامین)، 1.9 درصد ویتامین ب 2(ریبوفلاوین)، 2.8 درصد نیاسین، 13 درصد ویتامین ث، 5.1‌ درصد كلسیم، 2.2 درصدفسفر، 5 درصدآهن و 3.6 درصد پتاسیم مورد نیاز در روز تامین می‌شود.

برخی گیاه شناسان معتقدند مصرف گوجه‌سبز برای بهبود طعم دهان مفید است. از خواص دیگر این میوه، خاصیت مسهلی آن است كه بخوبی شناخته شده است. همچنین اثرات منحصر به فرد آن شامل كاهش فشارخون ‌و چربی خون، حذف رسوبات از خون و تنظیم عملكرد معده‌ای - روده‌ای است.

گوجه سبز باعث تعادل اسید و باز در جریان خون می‌شود، از این رو می‌تواند در درمان حالت اسیدی خون مفید باشد. این میوه اثرات قابل‌توجهی در جلوگیری از بیماری‌هایی مانند چربی خون بالا، پیری سلول وسرطان دارد. اسید بنزوئیك، تركیبی است كه خاصیت ضد میكروبی دارد. این ماده به طور طبیعی در گوجه سبز وجود دارد.

همچنین، بعضی از تحقیقات بیانگر خاصیت ضدقارچی و ضدباكتریایی این میوه هستند. مطالعات نشان می‌دهد كه این میوه می‌تواند در درمان تومورها موثر باشد. همچنین به‌دلیل وجود اسید اسكوربیك (ویتامین ث‌)، برای افراد مبتلا به نقرس توصیه می‌شود.

موضوعات: خواص درمانی گوجه‌ سبز  لینک ثابت
 [ 07:47:00 ب.ظ ]




تفسیر سوره بقره (آیات 241تا286)


**************************************************

آيه 241

‏متن آيه : ‏

‏ وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و براي زنان مطلّقه ، هديّه مناسبي است ( كه از طرف شوهر پرداخت مي‌گردد و ) اين حقي است بر مردان پرهيزگار .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَقّاً » : مفعول مطلق فعل محذوفي است . تقدير آن چنين است : حَقَّ ذلِكَ حَقّاً . با توجه به احكام گذشته ، زنان مطلّقه چهارگروهند : الف - زن مطلّقه‌اي كه با او آميزش جنسي شده است و مهريّه‌اي براي وي معلوم گشته است . چنين زني ، عدّه نگاه مي‌دارد و مهريّه خود را به تمام و كمال دريافت مي‌نمايد . ب - زن مطلّقه‌اي كه با او آميزش جنسي شده است و مهريّه‌اي براي وي معلوم نگشته است . چنين زني ، عدّه نگاه مي‌دارد و مهريّه‌اي مثل مهريّه خويشاوندان و زنان خانواده خويش دريافت مي‌نمايد . يعني مهرالمثل بدو تعلق مي‌گيرد . ج - زن مطلّقه‌اي كه با او آميزش جنسي نشده است و مهريّه براي او معلوم گشته است . چنين زني نصف مهريّه خود را دريافت مي‌دارد و عدّه‌اي ندارد . د - زن مطلّقه‌اي كه با او آميزش جنسي نشده است و مهريّه‌اي هم براي او معلوم نگشته است . چنين زني وجوباً حق متاع به اندازه قدرت مالي شوهر دريافت مي‌دارد ، و عدّه‌اي ندارد . يادآوري : دادن حق متاع به زنان بندهاي [ « الف » و « ب » و « ج » ] مستحبّ است ، ليكن پرداخت آن به زنان گروه [د] واجب است . [نگا : تفسير مراغي ، جزء دوم ، صفحه 197 و 205 . تفسير المصحف الميسّر ، صفحه 48] .‏

 

آيه 242

‏متن آيه : ‏

‏ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند اين چنين آيات خود را براي شما شرح مي‌دهد تا اين كه ( درباره احكام الهي و همه پديده‌هاي جهان ) بينديشيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كَذَالِكَ » : بدينسان . با چنين بيانات خردپسندانه و قوانين خيرخواهانه .‏

 

آيه 243

‏متن آيه : ‏

‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا آگاهي ( از داستان شگفت ) كساني كه از خانه‌هاي خويش ، در حالي كه هزاران نفر بودند ، از ترس مرگ بيرون رفتند ( و سستي نمودند و از جهاد با دشمن سر باز زدند ؟ ) پس خداوند بديشان گفت : بميريد . ( يعني خداوند عوامل مرگ آنان را فراهم ساخت و با چيره‌شدن دشمن بر ايشان ، گرفتار كشتن و ذلّت و خواري شدند ) سپس خداوند آنان را ( با آگاهي و بيداري و پيكار قهرمانانه افرادي از ايشان ) زنده كرد . ( مگر نه اين است كه پذيرش ظلم و جور ، مرگ ملّتها است‌ ؟ ! و هرگاه گروهي از ايشان از غفلت خويش بيدار شدند و بپاخاستند ، خود و ديگران را با جبران مافات از نو زندگي و حيات مي‌بخشند ؟ ! و چنين زندگي بزرگوارانه‌اي پس از زندگي ذلّت‌بار ، نعمت سترگي است و از فضل خدا است و ) بيگمان خداوند فضل خويش را شامل مردم مي‌سازد ( فضلي كه موجب شكر و سپاس است ) وليكن بيشتر مردم شكرگزاري نمي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَلَمْ تَرَإِلي‌ ؟ » : آيا آگاهي از ؟ مگر نمي‌داني كه‌ ؟ . مخاطب پيغمبر است و مراد ملّت او ، و هدفِ پرسش تحريك آنان براي آگاهي از اين چنين كساني و پندگيري از كار ايشان است . « الَّذِينَ خَرَجُوا » : كساني كه بيرون رفتند . خداوند نژاد و شماره و سرزمين چنين كساني را روشن نفرموده است ، و چه بسا تنها جنبه ضرب‌المثل داشته باشد و براي پند و اندرز بوده و اصلاً داستاني در ميان نباشد . « أُلُوفٌ » : جمع أَلْف ، هزاران . « حَذَرَ » : از ترس . مفعولٌ‌له است . « مُوتُوا . . . أَحْيَاهُمْ » : مراد از موت و حيات ، نابودي دسته‌اي و ماندگاري دسته‌اي است ، و اين كه زندگي شجاعانه و بزرگوارانه حيات است ، و زندگي ترسويانه و پستانه ، مرگ بشمار است . پس در اينجا سخن از موت و حيات معنوي است ( نگا : بقره‌ / 56 ، أنعام / 122 ، انفال / 24 ) .‏

 

آيه 244

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در راه خدا بجنگيد و بدانيد كه خداوند شنوا و دانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« سَمِيعٌ » : شنوا است و گفتار هركسي را مي‌شنود . « عَلِيمٌ » : دانا است و از كردار و پندار هر كسي آگاه است .‏

آيه 245

‏متن آيه : ‏

‏ مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كيست كه به خدا قرض نيكوئي دهد تا آن را براي او چندين برابر كند ؟ و خداوند ( روزيِ بندگان را ) محدود و گسترده مي‌سازد و به سوي او بازگردانده مي‌شويد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَن ذَا الَّذِي » : چه كسي است كه‌ ؟ ( مَنْ ) : مبتدا ، ( ذَا ) : خبر ، ( الَّذِي ) : صفت . « قَرْضاً » : مفعول مطلق و به معني ( إقراض ) است ، يا مفعولٌ‌به و به معني ( مقروض ) است . « قَرْضاً حَسَناً » : وام نيكو . و آن وقتي است كه از مال حلال و با طيبه خاطر باشد . « فَيُضَاعِفَهُ » : تا چندين برابرش گرداند . « أَضْعَافاً » : جمع ( ضِعْف ) چندين برابر . مفعولٌ‌به دوم فعل ( يُضَاعِفَ ) يا حال ضمير ( ه ) در ( يُضَاعِفَهُ ) است . « يَقْبِضُ » : باز مي‌گيرد . كم مي‌كند . « يَبْسُطُ » : گسترش مي‌دهد . فراوان مي‌گرداند .‏


آيه 246

‏متن آيه : ‏

‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا آگاهي از ( داستان شگفت ) جماعتي از بني‌اسرائيل كه بعد از موسي مي‌زيستند و در آن وقت به پيغمبر خود گفتند : شاهي براي ما انتخاب كن تا ( تحت فرماندهي او ) در راه خدا جنگ كنيم . ( پيغمبرشان براي اطمينان از تصميمشان بديشان ) گفت : شايد اگر دستور پيكار به شما داده شود ( سرپيچي كنيد و در راه خدا جهاد و ) پيكار نكنيد . گفتند : چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم ، در حالي كه از خانه و فرزندانمان رانده شده‌ايم‌ ؟ امّا هنگامي كه دستور پيكار به آنان داده شد ، همه جز عده كمي از ايشان سرپيچي كردند ( و به خود و پيغمبرشان و دينشان ستم نمودند ) و خداوند از ستمكاران آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَلاَ » : بزرگان قوم . « نَبِيٍّ » : پيغمبري . منظور سَموئيل است . « نُقَاتِلْ » : تا بجنگيم . مجزوم است چون جواب فعل امر ( إِبْعَثْ ) است . « عَسَيْتُمْ » : شايد شما . از افعال ناقصه است و اسم آن ضمير ( تُمْ ) و خبر آن جمله ( أَلاّ تُقَاتِلُوا ) است . « مَا لَنَا » : چه مي‌شود ما را ؟ چرا ما ؟ ( مَا ) : مبتدا ، ( لَنَا ) خبر است . « دِيَار » : جمع دار ، خانه و كاشانه . شهر و ميهن . « كُتِبَ » : واجب گرديد . « تَوَلَّوْا » : سرپيچي كردند . پشت نمودند و خلف وعده كردند .‏

آيه 247

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و پيغمبرشان به آنان گفت : خداوند طالوت را براي زمامداري شما روانه كرده است . بزرگان قوم گفتند : چگونه او بر ما حكومت داشته باشد با اين كه ما از او براي زمامداري سزاوارتريم و او كه مال و دارائي زيادي ندارد ؟ گفت : خدا او را بر شما برگزيده است و دانش و ( قدرت ) جسم او را وسعت بخشيده است و خداوند ملك خود را به هركس كه بخواهد مي‌بخشد . و ( احسان و تصرّف و قدرت ) خداوند فراخ ، و آگاه ( از لياقت افراد براي منصبها ) است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أنَّيا » : چگونه‌ ؟ از كجا ؟ « لَمْ يُؤْتَ » : داده نشده است . « سَعَةً » : فزوني . فراواني . « إصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ » : او را بر شما برگزيده است . « بَسْطَةً » : گسترش . فراخي . « وَاسِعٌ » : به معني ( ذُوسَعَةٍ ) يعني : دارا است ، يا به معني ( مُوسِع ) يعني : توسعه‌دهنده و بخشايشگر است .‏

آيه 248

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالَ لَهُمْ نِبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و پيغمبرشان به آنان گفت : نشانه حكومت او اين است كه صندوق ( عهد ) به سوي شما خواهد آمد ( همان صندوق عهدي كه دلگرمي و ) آرامشي از سوي پروردگارتان و يادگارهاي خاندان موسي و هارون در آن است ، و فرشتگان آن را حمل مي‌كنند . در اين كار بيگمان نشانه‌اي براي شما است ( و چنين رهنمودي شما را بر آن مي‌دارد كه ) اگر مؤمن هستيد ( بدو بگرويد و به دنبال حق روان شويد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ءَايَةَ » : نشانه . « مُلْك‌ » : سلطنت . حكومت . « تَابُوتُ‌ » : صندوق عهد . صندوق تورات . صندوقي بوده است كه تورات در آن گذاشته شده بود . عَمالِقه آن را از بني‌اسرائيل گرفته بودند ، ولي بعدها مجدّدا به دستشان افتاد . گويا در آن ، الواح شكسته ، عصا و جامه موسي ، و عمامه هارون ، و چيزهاي ديگري بوده است . « سَكِينَةٌ » : آرامش . گويا هنگام جنگ ، موسي چنين صندوقي را در جلو لشكريان حركت مي‌داد و بدين وسيله بني‌اسرائيل تقويت قلب پيدا مي‌كردند و از ميدان رزم نمي‌گريختند . « تَحْمِلُهُ الْمَلآئِكَةُ » : فرشتگان آن را برمي‌دارند . فرشتگان آن را نگهداري مي‌كنند . كار پسنديده خارِق‌العاده‌اي كه با دست و تصرّف انسانها انجام نگيرد ، عادةً به فرشتگان نسبت داده مي‌شود ، همان گونه كه در اينجا مذكور است .‏

آيه 249

‏متن آيه : ‏

‏ فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه طالوت ( به فرماندهي لشكر بني‌اسرائيل منصوب شد ) و سپاهيان را با خود بيرون برد ، بديشان گفت : خداوند شما را به وسيله رودخانه‌اي آزمايش مي‌كند . آنان كه از آن بنوشند از ( پيروان ) من نيستند ، و آنان كه جز مشتي از آن ننوشند از ( ياران ) من هستند . همگي جز عدّه كمي از آن نوشيدند . پس وقتي كه او و افرادي كه ايمان آورده بودند ( و از بوته آزمايش سالم به در آمده بودند ) از آن رودخانه گذشتند ( از كمي افراد خود ناراحت شدند و عدّه‌اي ) گفتند : امروز ما توانائي مقابله با جالوت و سپاهيان او را نداريم . امّا آنان كه يقين داشتند كه با خداي خويش ملاقات خواهند كرد ( و در روز رستاخيز پاداش خود را دريافت خواهند نمود ) گفتند : چه بسيارند گروههاي اندكي كه به فرمان خدا ( توفيق نصيبشان شده است و ) بر گروههاي فراواني چيره شده‌اند . و خداوند با بردباران ( و در صف استقامت‌كنندگان ) است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَصَلَ » : از محلّ اقامت دور كرد . حركت داد . « نَهَرٍ » : رودخانه . « لَمْ يَطْعَمْهُ » : آن را نچشيد و ننوشيد . « غُرْفَةً » : مشتي . « جَاوَزَهُ » : از آن عبور كرد . « جَالُوتَ » : اسم مشهورترين پهلوانان دشمن بود . « فِئَةٍ » : گروه .‏

آيه 250

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه در برابر جالوت و سپاهيان او قرار گرفتند ( و لشكريان فراوان و ساز و برگ مجهّز جنگي ايشان را ديدند ، به آفريدگار خويش پناه بردند و ) گفتند : پروردگارا ! ( بر دلهايمان آب ) صبر و شكيبائي بريز و گامهايمان را ثابت و استوار بدار و ما را بر جمعيّت كافران پيروز گردان .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَرَزُوا » : بيرون رفتند و براي مبارزه آماده شدند . « أَفْرِغْ » : بريز . « اَقْدَام‌ » : جمع قَدَم ، گامها .‏

آيه 251

‏متن آيه : ‏

‏ فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس به فرمان خدا ايشان را ( مغلوب كردند و ) فراري دادند ، و داود ( يكي از لشكريان طالوت ، ) جالوت را كشت ، و خداوند حكومت و حكمت بدو بخشيد و از آنچه مي‌خواست بدو ياد داد ، و اگر خداوند برخي از مردم را به وسيله برخي ديگر دفع نكند ، فساد زمين را فرا مي‌گيرد ، ولي خداوند نسبت به جهانيان لطف و احسان دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« هَزَمُوهُمْ » : ايشان را شكستند و فراري دادند . « ءَاتَاهُ » : بدو داد . « حِكْمَة » : مراد نبوّت است كه انزال تورات بيانگر آن است ( نگا : نساء / 163 ) .‏

آيه 252

‏متن آيه : ‏

‏ تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اينها آيات خدا است كه آنها را به حق بر تو مي‌خوانيم و تو از زمره فرستادگان ( خداوند ) هستي .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بِالْحَقِّ » : به گونه راستين ، به گونه‌اي كه براي اهل كتاب شكّي در آن باقي نماند . ( بِالْحَقِّ ) حال فاعل ( نَحْنُ ) يا مفعول ( هَا ) در فعل ( نَتْلُوهَا ) است ، يعني : مُتَلَبِّسِينَ بِالْحَقِّ وَ الْصَّوَابِ ، أَوْ مُتَلَبِّسَةً بِالْيَقِينِ .‏

آيه 253

‏متن آيه : ‏

‏ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اين پيغمبران ( كه نام برخي از آنان گذشت ) بعضي از ايشان را بر بعضي ديگر برتري داديم . خداوند با برخي از آنان سخن گفت ، و بعضي را درجاتي برتر داد ، و به عيسي پسر مريم معجزاتي داديم و او را با روح‌القدس ( يعني جبرئيل ) تقويت و تأييد نموديم . اگر خداوند مي‌خواست كساني كه بعد از اين پيغمبران مي‌آمدند ، به دنبال نشانه‌هاي روشني كه به ( دست ) آنان مي‌رسيد ( و هدايت راستين و دين حقي را كه دريافت مي‌نمودند به مقتضاي چنين هدايت و ديني ، همه ايشان ايمان مي‌آوردند و اختلافي نمي‌ورزيدند و ) با يكديگر نمي‌جنگيدند . وليكن ( بنا به خواست خدا ) اختلاف ورزيدند و بعضي ايمان آوردند و برخي كافر شدند . و اگر خدا مي‌خواست با هم نمي‌جنگيدند و به ستيز نمي‌خاستند ، ولي خداوند آنچه را مي‌خواهد ( از روي حكمتي كه خود مي‌داند ) انجام مي‌دهد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كَلَّمَ اللهُ » : خدا با او سخن گفته است . عائد موصول ، يعني ضمير ( ه ) محذوف است ، و تقدير چنين است : كَلِمَةُ اللهُ . . . « دَرَجَاتٍ » : مراتب و منازل . منصوب است چون مفعول دوم ( رَفَعَ ) در مفهوم ( بَلَّغَ ) است ، يا حال ( مِن بَعْضِهِمْ ) و در مفهوم ( ذَا دَرَجَاتٍ ) ، يا مفعول مطلق است و درجات در مفهوم ( رفعات ) است ، منصوب به نزع خافض است و حرف جرّ ( عَلي يا إِلي يا في ) محذوف است . « بَيِّنَات‌ » : دلائل روشن . معجزات مذكور در ( آل‌عمران / 49 ) . « أَيَّدْنَاهُ » : ياري و توانائيش داديم . « رُوحِ الْقُدُسِ » : روح پاك . يعني : جبرئيل . اضافه موصوف به صفت است .‏

آيه 254

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! ( برخي ) از آنچه بهره شما كرده‌ايم ( در راه خدا ) صرف كنيد ، پيش از آن كه روزي فرا رسد كه در آن نه داد و ستدي و نه دوستي و رفاقتي و نه ميانجيگري و شفاعتي است ، و كافران ستمگرند ( و به خود و جامعه خود ظلم مي‌كنند ، و نتيجه ظلم آنان در آن روز ظاهر خواهد شد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَنفِقُوا » : ببخشيد . خرج كنيد . « بَيْعٌ » : خريد و فروش . « خُلَّةٌ » : دوستي . رفاقت . مراد دوستي و رفاقتي است كه سودمند شود و مايه نجات گردد ( نگا : انفطار / 19 ) . والاّ مؤمنان در آخرت دوست همديگر خواهند بود ( نگا : زخرف / 67 ) . « شَفَاعَةٌ » : ميانجيگري . نفي شفاعت در اين آيه به طور مطلق است ، وليكن مقيّد به آيه‌هاي ديگر است ، از جمله إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً ( طه / 109 ) . وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضي ( انبياء / 28 ) .‏

آيه 255

‏متن آيه : ‏

‏ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خدائي بجز الله وجود ندارد و او زنده پايدار ( و جهان هستي را ) نگهدار است . او را نه چرتي و نه خوابي فرا نمي‌گيرد ( و همواره بيدار است و سستي و رخوت بدو راه ندارد ) . از آنِ او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ( و در ملك كائنات ، او را انبازي نيست ) . كيست آن كه در پيشگاه او ميانجيگري كند مگر با اجازه او ؟ مي‌داند آنچه را كه در پيش روي مردمان است و آنچه را كه در پشت سر آنان است ( و مطلع بر گذشته و حال و آينده ، و آگاه بر بود و نبود جهان است و اصلاً همه زمانها و مكانها در پيشگاه علم او يكسان است . مردمان ) چيزي از علم او را فراچنگ نمي‌آورند جز آن مقداري را كه وي بخواهد . ( علم و دانش محدود ديگران ، پرتوي از علم بي‌پايان و بي‌كران او است ) . فرماندهي و فرمانروائي او آسمانها و زمين را دربر گرفته است ، و نگاهداري آن دو ( براي او گران نيست و ) وي را درمانده نمي‌سازد و او بلندمرتبه و سترگ است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَيّ » : زنده جاويد و باقي پايدار . « قَيُّوم‌ » : نگهدار جهان و گرداننده امور آن . ( الْحَيُّ ) و ( الْقَيُّومُ ) : صفت يا بدل ، و يا خبر مبتداي محذوف مي‌باشد . « سِنَةٌ » : چرت . از ماده ( وسن ) . « مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ » : آنچه در پيش روي آنان است كه امور مربوط به اين جهان است . « مَا خَلْفَهُمْ » : آنچه در پشت سر آنان است كه امور مربوط به آن جهان يعني آخرت است . « لا يُحِيطُونَ » : احاطه نمي‌كنند . فراچنگ نمي‌آورند . « كُرْسِيُّ » : تخت سلطنت . عرش . در اينجا مراد علم و عظمت و قدرت خدا است . « لا يَؤُودُهُ » : او را درمانده و ناتوان نمي‌سازد و بر او سنگيني نمي‌كند . از ماده ( أود ) .‏

آيه 256

‏متن آيه : ‏

‏ لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اجبار و اكراهي در ( قبول ) دين نيست ، چرا كه هدايت و كمال از گمراهي و ضلال مشخّص شده است ، بنابراين كسي كه از طاغوت ( شيطان و بتها و معبودهاي پوشالي و هر موجودي كه بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف كند ) نافرماني كند و به خدا ايمان بياورد ، به محكم‌ترين دستاويز درآويخته است ( و او را از سقوط و هلاكت مي‌رهاند و ) اصلاً گسستن ندارد . و خداوند شنوا و دانا است ( و سخنان پنهان و آشكار مردمان را مي‌شنود و از كردار كوچك و بزرگ همگان آگاهي دارد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِكْرَاهَ » : وادار كردن . واداشتن . « رُشْد » : هدايت . راه درست . « غَيّ » : ضلالت . راه كج . « طَاغُوت‌ » : هر معبودي جز خدا . شيطان . هر كس و هر چيزي كه اطاعت از آن ، مايه طغيان و دوري از راه حق شود ، چه آفريده‌اي كه پرستيده شود ، و چه فرماندهي كه در شرّ و بدي از او فرمانبرداري گردد ، و چه اهريمني باشد كه انسان را از راه به در برد . مفرد و جمع و مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است . « عُرْوَةِ » : دستاويز . « وُثْقَيا » : مؤنّث ( أَوْثَق ) بس محكم و استوار . « إِنفِصَام‌ » : گسستن .‏

آيه 257

‏متن آيه : ‏

‏ اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند متولّي و عهده‌دار ( امور ) كساني است كه ايمان آورده‌اند . ايشان را از تاريكي‌هاي ( زمخت گمراهي شكّ و حيرت ) بيرون مي‌آورد و به سوي نور ( حق و اطمينان ) رهنمون مي‌شود . و ( امّا ) كساني كه كفر ورزيده‌اند ، طاغوت ( شياطين و داعيان شرّ و ضلال ) متولّي و سرپرست ايشانند . آنان را از نور ( ايمان و فطرت پاك ) بيرون آورده به سوي تاريكيهاي ( زمخت كفر و فساد ) مي‌كشانند . اينان اهل آتشند و در آنجا جاويدانه مي‌مانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وَلِيّ » : دوست . ياور . خداوند ولي مؤمنان است و آنان را به راه خير و خوبي رهنمون مي‌شود و ياريشان مي‌نمايد . شيطان ولي كافران است و آنان را به راه پلشتي و زشتي مي‌خواند و بديشان چنين مي‌نماياند كه خيرخواه آنان است و بديشان سود مي‌رساند . « ظُلُمَات‌ » : تاريكيها . « خَالِدُونَ » : جاويدانان .‏

آيه 258

‏متن آيه : ‏

‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَآجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا با خبري از كسي كه با ابراهيم درباره ( الوهيّت و يگانگي ) پروردگارش راه مجادله و ستيز در پيش گرفت ، بدان علّت كه خداوند بدو حكومت و شاهي داده بود ( و بر اثر كمي ظرفيّت از باده غرور سرمست شده بود ) ؟ هنگامي كه ابراهيم گفت : پروردگار من كسي است كه ( با دميدن روح در بدن و بازپس گرفتن آن ) زنده مي‌گرداند و مي‌ميراند . او گفت : من ( با عفو و كشتن ) زنده مي‌گردانم و مي‌ميرانم . ابراهيم گفت : خداوند خورشيد را از مشرِق برمي‌آورد ، تو آن را از مغرب برآور . پس آن مرد كافر واماند و مبهوت شد . و خداوند مردم ستمكار ( مُصرّ بر تبهكاري ، و دشمن حق ) را هدايت نمي‌كند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَلَمْ تَرَ إِلَيا ؟ » : آيا آگاهي از ؟ بايد آگاه باشي از ؟ « حَآجَّ » : مجادله و منازعه كرد . به حجّت‌گوئي و حجّت خواهي نشست . « أَنْ ءَاتَاهُ اللهُ الْمُلْكَ » : چون كه خدا بدو حكومت و شاهي داده بود . يعني سلطنت و قدرت او را مغرور كرده بود و به انكار خدا واداشته بود . « بُهِتَ » : مبهوت گرديد . خاموش و درمانده و سرگردان و بي‌برهان شد .‏

آيه 259

‏متن آيه : ‏

‏ أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ يُحْيِي هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏يا ( آيا آگاهي از ) همچون كسي كه از كنار دهكده‌اي گذر كرد ، در حالي كه سقف خانه‌ها فرو تپيده بود و ديوارهاي آنها بر روي سقفها فرو ريخته بود ؛ گفت : چگونه خدا اين ( اجساد فرسوده و از هم پاشيده مردمان اينجا ) را پس از مرگ آنان زنده مي‌كند ؟ پس خدا او را صد سال ميراند و سپس زنده‌اش گرداند و ( به او ) گفت : چه مدّت درنگ كرده‌اي‌ ؟ گفت : ( نمي‌دانم ، شايد ) روزي يا قسمتي از يك روز . فرمود : ( نه ) بلكه صد سال درنگ كرده‌اي . به خوردني و نوشيدني خود ( كه همراه داشتي ) نگاه كن ( و ببين كه با گذشت اين زمان طولاني به اراده خدا ) تغيير نيافته است . و بنگر به الاغ خود ( كه چگونه از هم متلاشي شده است . ما چنين كرديم ) تا تو را نشانه ( گويائي از رستاخيز ) براي مردمان قرار دهيم . ( اكنون ) به استخوانها بنگر كه چگونه آنها را برمي‌داريم و بهم پيوند مي‌دهيم و سپس بر آنها گوشت مي‌پوشانيم . هنگامي كه ( اين حقائق ) براي او آشكار شد ، گفت : مي‌دانم كه خدا بر هر چيزي توانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَوْ كَالَّذِي‌ » : يا آگاهي از داستان آن كسي كه . حرف كاف زائد است ، و تقدير چنين است : أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي مَرَّ . يا كاف به معني مِثل و براي تشبيه است . در اين صورت عطف بر معني كلام سابق است . چرا كه ( أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَآجَّ ) همسان ( أَلَمْ تَرَ كَالَّذِي حَآجَّ ) است ، و ( أَوْ كَالَّذِي مَرَّ ) عطف بر آن است . « خَاوِيَةٌ » : فرو تپيده . فرو ريخته . « عُرُوش » : جمع عَرْش ، سقفها . « أَنَّيا » : چگونه‌ ؟ « أَمَاتَ » : ميراند . « لَبِثْتَ » : درنگ كرده‌اي . مانده‌اي . « لَمْ يَتَسَنَّهْ » : تغيير نكرده است . با گذشت سالها فاسد و تباه نگشته است . گوئي سالهائي بر آن نگذشته است . از ماده ( سنه ) است ، يا از ماده ( سنو ) و هاء آن براي سكته است ، مانند ( كِتابِيَهْ ) و علامت جزم حذف حرف عله است . « نُنشِزُ » : فراهم مي‌چينيم و بهم مي‌پيونديم . « نَكْسُو » : مي‌پوشانيم .‏

آيه 260

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به خاطر بياور ) هنگامي را كه ابراهيم گفت : پروردگارا ! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مي‌كني . گفت : مگر ايمان نياورده‌اي‌ ؟ ! گفت : چرا ! ولي تا اطمينان قلب پيدا كنم ( و با افزودن آگاهي بيشتر ، دلم آرامش يابد ) . گفت : پس ( در اين صورت ) چهار تا از پرندگان را بگير و آنها را به خود نزديك گردان ( تا مشخّصات و مميّزات آنها را دريابي . آن گاه آنها را ذبح كن و در هم بياميز ) ، سپس بر سر هر كوهي قسمتي از آنها را بگذار . بعد آنها را بخوان ، به سرعت به سوي تو خواهند آمد ، و بدان كه خداوند چيره و باحكمت است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَوْتَيا » : جمع ميّت ، مردگان . « بَلَيا » : آري . حرف جواب است . براي ابطال نفي متقدّم و افاده اثبات مفهوم بعد از خود مي‌آيد . « صُرْهُنَّ » : آنها را به خود نزديك كن . آنها را بهم بياميز . آنها را پاره پاره كن . از ماده ( صَور ) به معني ميل يا قطع . « جُزْءاً » : قطعه و پاره و تكّه . « أُدْعُهُنَّ » : آنها را صدا بزن . « سَعْياً » : شتابان . مصدري است به معني اسم فاعل و حال بشمار است و تقدير چنين است : يَأْتِينَكَ سَاعِيَاتٍ . همچون : جَآءَ زَيْدٌ رَكْضاً ؛ أَيْ رَاكِضاً . يا اين كه مفعول مطلق است و همچون قَعَدْتُ جُلُوساً مي‌باشد .‏

آيه 261

‏متن آيه : ‏

‏ مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مثل كساني كه دارائي خود را در راه خدا صرف مي‌كنند ، همانند دانه‌اي است كه هفت خوشه برآرد و در هر خوشه صد دانه باشد ، و خداوند براي هر كه بخواهد آن را چندين برابر مي‌گرداند ، و خدا ( قدرت و نعمتش ) فراخ ( و از همه چيز ) آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« سَنَابِلَ » : جمع سُنبُلة ، خوشه‌ها . « يُضَاعِفُ » : چندين برابر مي‌گرداند . « وَاسِعٌ » : داراي انعام و رحمت فراگير .‏

آيه 262

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ثُمَّ لاَ يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواُ مَنّاً وَلاَ أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه دارائي خود را در راه خدا صرف مي‌كنند و به دنبال آن منّتي نمي‌گذارند و آزاري نمي‌رسانند ، پاداششان نزد پروردگارشان است ( و اندازه اجرشان را كسي جز خدا نمي‌داند ) ، و نه ترسي بر آنان خواهد بود و نه اندوهگين خواهند شد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا يُتْبِعُونَ » : به دنبال نمي‌آورند . ملحق نمي‌سازند . « مَنّاً » : منّت . « أَذيً » : اذيّت و آزار .‏

آيه 263

‏متن آيه : ‏

‏ قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِّن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گفتار نيك و گذشت ، بهتر از بذل و بخششي است كه اذيّت و آزاري به دنبال داشته باشد . و خداوند بي‌نياز و بردبار است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« قَوْلٌ » : گفتار . سخن . « مَعْرُوفٌ » : نيك . پسنديده . « يَتْبَعُهَا » : به دنبال آن بيايد .‏

آيه 264

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لاَّ يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! بذل و بخششهاي خود را با منّت و آزار ، پوچ و تباه نسازيد ، همانند كسي كه دارائي خود را براي نمودن به مردم ، رياكارانه صرف مي‌كند و به خدا و روز رستاخيز ايمان ندارد . مَثَل چنين كسي همچون مَثَل قطعه سنگ صاف و لغزنده‌اي است كه بر آن ( قشري از ) خاك باشد ( و بذرافشاني شود ) ، و باران شديدي بر آن ببارد ( و همه خاكها و بذرّها را فرو شويد ) و آن را به صورت سنگي صاف ( و خالي از هر چيز ) برجاي گذارد . ( چنين رياكاراني ) از كاري كه انجام داده‌اند سود و بهره‌اي برنمي‌گيرند ، و خداوند گروه كفرپيشه را ( به سوي خير و صلاح ) رهنمود نمي‌نمايد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« صَدَقَاتِ‌ » : بذل و بخششها . احسان و نيكيها . « رِئَآءَ » : ريا . ظاهرفريبي . منصوب است چون مفعولٌ‌له ، يا حال است و به معني : مُرائي . « صَفْوَان‌ » : سنگ بزرگ صاف و لغزنده . « وَابِلٌ » : باران تند . رگبار باران . « صَلْداً » : سخت و لغزنده وبدون گرد و غبار .‏

آيه 265

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مثل كساني كه دارائي خود را براي خوشنودي خدا و استوار كردن جانهاي خود ( بر ايمان و احسان ) صرف مي‌كنند ، همچون مثل باغي است كه روي پشته‌اي باشد ( و از هواي آزاد و نور آفتاب به حدّ كافي بهره گيرد ) و باران شديدي بر آن ببارد و در نتيجه چندين برابر ميوه دهد ، و اگر هم باران شديدي بر آن نبارد ، باران خفيفي بر آن ببارد ، ( به سبب خاك خوب و آفتاب مناسب و هواي آزاد ، باز هم ببار نشيند ) ، و آنچه را انجام مي‌دهيد خدا مي‌بيند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إبْتِغَآءَ » : خواستن . طلبيدن . مفعولٌ‌له يا حال است و به معني طالبين . « مَرْضَاتِ » : رضايت . خوشنودي . مَرْضاة مصدر ميمي است و برابر رسم‌الخطّ قرآني با ( ت ) نوشته شده است . « تَثْبِيتاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ » : براي استواركردن جانهايشان بر ايمان و احسان . براي عادت دادن خود به بذل و بخشش و پايداركردن خويشتن بر ايمان . به خاطر يقين و باوري كه از ته دل به پاداش خدا دارند . مفعولٌ‌له است ، يا حال است و به معني مُثَبِّتِينَ . « جَنَّةٍ‌ » : باغ . « رَبْوَةٍ » : زمين مرتفع . پشته . « أُكُل‌ » : محصول . ميوه . « ضِعْفَيْنِ » : دوچندان . چهار برابر . چندين برابر . « طَلٌّ » : باران خفيف . منظور اين است كه بذل و بخشش چنين كساني هرگونه كه باشد نتيجه و ثمره خود را مي‌دهد و در پيشگاه خدا محفوظ و پيوسته در حال افزايش خواهد بود .‏

آيه 266

‏متن آيه : ‏

‏ أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا كسي از شما دوست مي‌دارد كه باغي از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن ، جويبارها روان باشد و براي او در آن هرگونه ميوه‌اي ( از ميوه‌هاي ديگر ) باشد ، و در حالي كه به سن پيري رسيده و فرزنداني ( كوچك و ) ضعيف داشته باشد ، ( در اين هنگام ) گردبادي ( كوبنده ) كه در آن آتش ( سوزاني ) باشد ، به باغ برخورد كند و آن را بسوزاند ؟ ! اين چنين خداوند آيات خود را برايتان بيان و آشكار مي‌سازد ، شايد بينديشيد ( و با نيروي انديشه راه حق را بيابيد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَوَدُّ » : دوست مي‌دارد . « نَخِيلٍ » : خرما . نخلستان . « أَعْنَابٍ » : جمع عِنَب ، انگورها . تاكستان . « كِبَر » : پيري . كهنسالي . « إِعْصَارٌ » : گردباد . « نَارٌ » : آتش . منظور باد سموم است . نتيجه : كساني كه بذل و بخشش خود را با ريا و اذيّت و آزار همراه مي‌كنند ، گردبادِ چنين كردار و رفتاري ، خرمن عمر و حاصلِ به ظاهر خيرات آنان را از ميان مي‌برد ، و وقتي در سراي ديگر آماده مي‌شوند ، مي‌بينند كه چيزي برايشان نمانده است .‏

آيه 267

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَلاَ تَيَمَّمُواْ الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلاَّ أَن تُغْمِضُواْ فِيهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! از قسمتهاي پاكيزه اموالي كه ( از طريق تجارت ) به دست آورده‌ايد و از آنچه از زمين براي شما بيرون آورده‌ايم ( از قبيل منابع و معادن زيرزميني ) ببخشيد و به سراغ چيزهاي ناپاك نرويد تا از آن ببخشيد ؛ در حالي كه خود شما حاضر نيستيد آن چيزهاي پليد را دريافت كنيد مگر با اغماض و چشم‌پوشي در آن ، و بدانيد كه خداوند بي‌نياز و شايسته ستايش است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا تَيَمَّمُوا » : قصد نكنيد . روي نياوريد . « خَبِيثَ‌ » : ناپاك . مراد از آن ، چيز بي‌مقدار و بدردنخور است‌ ؛ نه چيز حرام . زيرا چيز حرام ، اندوختن يا بخشيدن را نشايد . « حَمِيدٌ » : ستوده . فَعِيل به معني مَفْعُول است .‏

آيه 268

‏متن آيه : ‏

‏ الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اهريمن شما را ( به هنگام انفاق مي‌ترساند و ) وعده تهيدستي مي‌دهد و به انجام گناه شما را دستور مي‌دهد ، ولي خداوند به شما وعده آمرزش خويش و فزوني ( نعمت ) مي‌دهد . و خداوند ( فضل و مرحمتش ) وسيع ( و از همه چيز ) آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَحْشَآء » : بزه و گناهي كه قبح و زشتي آن زياد و چشمگير باشد از قبيل : زنا ، قتل ، ندادن زكات ، ترك نماز ، بخل ، و . . . « مَغْفِرَةً » : آمرزش ، كه در آخرت بهره نيكان مي‌گردد . « فَضْلاً » : فزوني نعمت و پركردن جاي چيز بخشيده شده ، كه در دنيا نصيب نيكوكاران مي‌شود . ( نگا : سبأ / 39 )‏

آيه 269

‏متن آيه : ‏

‏ يُؤتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏فرزانگي را به هركس كه بخواهد ( و شايسته بيند ) مي‌دهد ، و به هركس كه فرزانگي داده شود ، بيگمان خير فراواني بدو داده شده است ، و جز خردمندان ( اين حقائق را درك نمي‌كنند و ) متذكّر نمي‌گردند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حِكْمَةَ » : فرزانگي . اصابت در كردار و گفتار ، و انجام هر چيزي در جاي مناسب خود . در اينجا مراد معرفت اسرار قرآن است . « أُوْلُوا » : صاحبان . « أَلْبَابِ‌ » : جمع لُبّ ، خِردها . « أُوْلُوا الألْبَابِ‌ » : عاقلان .‏

آيه 270

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ يَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هر هزينه‌اي را كه ( در راه خير يا شر ) متحمّل مي‌شويد ، يا هر نذري را كه ( در راه طاعت يا معصيت ) به گردن مي‌گيريد ، بيگمان خداوند آن را مي‌داند ، و ستمگران را ياوري نيست .‏

‏توضيحات : ‏

‏« نَفَقَة‌ » : بذل و بخشش . صرف مال . « أَنصَار » : ياوران . مددكاران .‏

آيه 271

‏متن آيه : ‏

‏ إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاء فَهُوَ خَيْرٌ لُّكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَيِّئَاتِكُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اگر بذل و بخششها را آشكار كنيد ، چه خوب ، و اگر آنها را پنهان داريد و به نيازمندان بپردازيد ، براي شما بهتر خواهد بود و برخي از گناهان شما را مي‌زدايد ، و خداوند آگاه از هر آن چيزي است كه انجام مي‌دهيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِن تُبْدُوا » : اگر آشكار سازيد . « صَدَقَات‌ » : بذل و بخششها . « فَنِعِمَّا هِيَ » : چه خوب ! مراد اين است كه آشكار ساختن بذل و بخششها پسنديده است . « يُكَفِّرُ » : محو و نابود مي‌كند . مي‌زدايد . « سَيِّئَات‌ » : نابكاريها . زشتيها . مراد گناهان كوچك و بزرگ است .‏

آيه 272

‏متن آيه : ‏

‏ لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلأنفُسِكُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هدايت آنان بر تو واجب نيست ، وليكن خداوند هر كه را بخواهد هدايت مي‌كند ، و هر چيز نيك و بايسته‌اي كه مي‌بخشيد براي خودتان است ( و سود آن عائد خودتان مي‌گردد ) و ( اين وقتي خواهد بود كه ) جز براي رضايت خدا نبخشيد . و هر چيز نيك و بايسته‌اي كه ( بدين گونه ) ببخشيد به طور كامل به خود شما بازپس داده مي‌شود و ( كوچكترين ) ستمي به شما نخواهد شد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ » : هدايت آنان بر تو واجب نيست ، بلكه بر تو تبليغ است و بس . « خَيْر » : مراد مال و دارائي است . « ما تُنفِقُونَ » : نمي‌بخشيد . نبايد ببخشيد . « وَجْه‌ » : ذات . اطلاق جزء بر كلّ است . « إبْتِغَآءَ وَجْهِ اللهِ » : طلب رضاي خدا . « يُوَفَّ » : به تمام و كمال داده مي‌شود .‏

آيه 273

‏متن آيه : ‏

‏ لِلْفُقَرَاء الَّذِينَ أُحصِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( چنين بذل و بخششي مخصوصاً بايد ) براي نيازمنداني باشد كه در راه خدا درمانده‌اند و به تنگنا افتاده‌اند و نمي‌توانند در زمين به مسافرت پردازند ( و از راه تجارت و كسب و كار براي خود هزينه زندگي فراهم سازند و ) به خاطر آبرومندي و خويشتنداري ، شخص نادان مي‌پندارد كه اينان دارا و بي‌نيازند ، امّا ايشان را از روي رخساره و سيمايشان مي‌شناسي ، ( چه از لحن گفتار و طرز رفتار پيدا و نمودارند و ) با الحاح و اصرار ( چيزي ) از مردم نمي‌خواهند . و هر چيز نيك و بايسته‌اي را كه ببخشيد ، بيگمان خدا از آن آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لِلْفُقَرَآءِ » : به مستمندان . جار و مجرور متعلّق است به ( وَ مَا تُنفِقُوا ) در آيه قبلي ، يا به فعل محذوفي همچون ( إِعْمَدُوا ؛ إِجْعَلُوا . ) يعني : إِعْمَدُوا لِلْفُقَرَآءِ ؛ إِجْعَلُوا مَا تُنفِقُونَ لِلْفُقَرَآءِ ؛ صَدَقَاتُكُمْ لِلْفُقَرَآءِ . « أُحْصِرُوا » : بازداشته شده‌اند . جلو آنان گرفته شده است . همه اوقاتشان وقف جهاد يا كسب علم شده است . « ضَرْب‌ » : راه رفتن . مسافرت كردن . مراد جستجو و تكاپوي در كار تجارت و كسب و تلاشِ در پي معاش است . « تَعَفُّف‌ » : قناعت . شرم و حيا . « سِيمَا » : رخساره . ديدار . « إِلْحَافاً » : الحاح . اصرار . مفعول مطلق است‌ ؛ زيرا الحاف خود نوعي از سؤال يعني درخواست است‌ ؛ و يا اين كه به معني مُلْحِفينَ و حال بشمار است . « لا يَسْأَلُونَ الْنَّاسَ إِلْحَافاً » : پافشارانه چيزي از مردم نمي‌خواهند . از مردم اصلاً چيزي نمي‌خواهند . « خَيْر » : مراد مال و دارائي است .‏

آيه 274

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه دارائي خود را در شب و روز ( و در همه اوضاع و احوال ) و به گونه پنهان و آشكار مي‌بخشند ، مزدشان نزد پروردگارشان ( محفوظ ) است و نه ترسي بر آنان است و نه ايشان اندوهگين خواهند شد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« سِرّاً وَ عَلانِيَةً » : پنهان و آشكارا . حال ضمير ( و ) در فعل ( يُنفِقُونَ ) بوده و به معني : مُسِرِّينَ و مُعْلِنِينَ به كار رفته‌اند . ذكر ( لَيْل ) پيش از ( نَهار ) و ( سِرّ ) قبل از ( عَلانِيَة ) بيانگر اين واقعيّت است كه بذل و بخشش نهاني ، مقدّم بر بذل و بخشش آشكارا است .‏

آيه 275

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه ربا مي‌خورند ( از گورهاي خود به هنگام دوباره زنده شدن ، يا از مشي اجتماعي خود در دنيا ) برنمي‌خيزند مگر همچون كسي كه ( - بنا به گمان عربها - ) شيطان او را سخت دچار ديوانگي سازد ( و نتواند تعادل خود را حفظ كند ) ؛ اين از آن‌رو است كه ايشان مي‌گويند : خريد و فروش نيز مانند ربا است . و حال آن كه خداوند خريد و فروش را حلال كرده است و ربا را حرام نموده است . پس هر كه اندرز پروردگارش به او رسيد و ( از رباخواري ) دست كشيد ، آنچه پيشتر بوده ( و سود و نزولي كه قبلاً دريافت نموده است ) از آن او است و سروكارش با خدا است‌ ؛ امّا كسي كه برگردد ( و مجدّدا مرتكب رباخواري شود ) اين گونه كساني اهل آتشند و جاودانه در آن مي‌مانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَأْكُلُونَ » : مي‌خورند . مراد دريافت مي‌دارند و در آن تصرّف مي‌نمايند . « لا يَقُومُونَ » : به هنگام زنده‌شدن از گورها برنمي‌خيزند . از مشي اجتماعيِ ديوانه‌وار خود در دنيا دست برنمي‌دارند و آني آسوده‌خاطر نمي‌گردند . « يَتَخَبَّطُهُ » : او را پياپي و ناهنجارانه بزند . « مَسّ » : جنون . ديوانگي . « مِنَ الْمَسِّ » . به سبب ديوانگي ناشي از خودباختگي يا هراس . جار و مجرور متعلّق به يَقُومُ يا يَتَخَبَّطُهُ است . در اينجا رباخواران به صرعيان و ديوانگان تشبيه شده‌اند ، و اين تشبيه بنا بر اسلوب عرب است . آنان زيبايان و نيكوكاران و اشياء قشنگ و خوشايند را به فرشته تشبيه مي‌كنند ( نگا : يوسف / 31 ) و زشتها و بدكرداران و اشياء بدريخت و ناخوشايند را به شيطان و غول ( نگا : صافّات / 65 ) . « بَيْع‌ » : معامله . خريد و فروش . « مَا سَلَفَ » : آنچه از ربا پيش از تحريم بوده است و گذشته است . « أَمْر » : كار .‏

آيه 276

‏متن آيه : ‏

‏ يَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند ( بركت ) ربا را ( و اموالي را كه ربا با آن بياميزد ) نابود مي‌كند و ( ثواب ) صدقات را ( و اموالي را كه از آن بذل و بخشش شود ) فزوني مي‌بخشد ، و خداوند هيچ انسان ناسپاس گنهكاري را دوست نمي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَمْحَقُ » : نابود مي‌كند . محو مي‌گرداند . رو به كاستي مي‌برد . « يُرْبِي‌ » : افزايش مي‌دهد . فزوني مي‌بخشد . « كَفَّارٍ » : معتاد به كفر و مقيم بر آن . « أَثِيمٍ » : فرو رفته در گناه . واژه‌هاي ( كَفَّار ) و ( أَثِيم ) صيغه مبالغه‌اند و در اينجا براي بيان رسوائي و نابكاري رباخوار به كار رفته‌اند ، و نبايد گمان برد كه خداوند كافر گناهكار را دوست مي‌دارد . نه هرگز ! به كار رفتن صيغه مبالغه ، براي فرق با غيرمبالغه نيست .‏

آيه 277

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بيگمان كساني كه ايمان بياورند و كار شايسته انجام بدهند و نماز را چنان كه بايد برپاي دارند و زكات را بپردازند ، مزدشان نزد پروردگارشان است و نه بيمي بر آنان است و نه اندوهگين مي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أقَامُوا الصَّلاةَ وَ ءَاتَوُا الزَّكَاةَ » : نماز را چنان كه بايد مي‌خوانند و زكات مال بدر مي‌كنند . نمازخواندن و زكات‌دادن ، جزو ( صالِحات ) يعني كارهاي شايسته و پسنديده مي‌باشد ، ليكن ذكر مجدّد آن دو ، بيانگر فضيلت سترگ آنها است .‏

آيه 278

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! از ( عذاب و عقاب ) خدا بپرهيزيد و آنچه از ( مطالبات ) ربا ( در پيش مردم ) باقي مانده است فروگذاريد ، اگر مؤمن هستيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِتَّقُوا اللهَ » : در اينجا مضاف محذوف است ، و تقدير چنين است : إِتَّقُوا عِقَابَ اللهِ . يعني : خويشتن را از عقاب و عذاب خدا بپرهيزيد . « ذَرُوا » : ترك كنيد . رها سازيد . از ماده ( وذر ) .‏

آيه 279

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس اگر چنين نكرديد ، بدانيد كه به جنگ با خدا و پيغمبرش برخاسته‌ايد ، و اگر توبه كرديد ( و از رباخواري دست كشيديد و اوامر دين را گردن نهاديد ) اصل سرمايه‌هايتان از آن شما است ، نه ستم مي‌كنيد و نه ستم مي‌بينيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَأْذَنُوا » : پس يقين داشته باشيد . پس بدانيد . « تُبْتُمْ » : توبه كرديد . پشيمان شديد و دست كشيديد . « رُؤُوس‌ » : جمع رَأْس ، سرمايه‌ها . اصل اموال .‏

آيه 280

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر ( بدهكار ) تنگدست باشد ، پس مهلت ( بدو داده ) مي‌شود تا گشايشي فرا رسد ، و اگر ( قدرت پرداخت نداشته باشد و شما همه وام خود را ، يا برخي از آن را بدو ) ببخشيد ، برايتان بهتر خواهد بود اگر دانسته باشيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ذُو عُسْرَةٍ » : تنگدست . نادار . « نَظِرَةٌ » : مهلت . فرصت‌دادن . « مَيْسَرَةٍ » : گشايش . فراخ دستي . « أَن تَصَدَّقُوا » : اگر ببخشيد و صرف‌نظر كنيد . تاء مضارعه از اوّل اين فعل حذف شده است .‏

آيه 281

‏متن آيه : ‏

‏ وَاتَّقُواْ يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و از ( عذاب و عقاب ) روزي بپرهيزيد كه در آن به سوي خدا بازگردانده مي‌شويد ؛ سپس به هركسي آنچه را فراچنگ آورده است به تمامي بازپس داده مي‌شود ، و به آنان ستم نخواهد شد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تُرْجَعُونَ » : بازگشت داده مي‌شويد . از مصدر ( رَجْع وَ رُجْعي ) به معني : إعاده و برگشت دادن‌ ؛ نه از مصدر ( رُجُوع ) به معني : برگشتن . « تُوَفَّيا كُلُّ نَفْسٍ » : به هر كسي اجر و پاداش اعمالش به تمام و كمال داده مي‌شود .‏

آيه 282

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيراً أَو كَبِيراً إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! هرگاه به همديگر تا مدّت معيّني ( از لحاظ روز و ماه و سال ) وامي داديد ، آن را بنويسيد ، و بايد نويسنده‌اي دادگرانه آن را بنويسد ، و هيچ نويسنده‌اي از نوشتن ( سند ) بدان گونه كه خدا بدو آموخته است ، سرپيچي نكند . پس نويسنده بايد بنويسد و آن كس كه حق بر ذمّه او است ، بايد املاء كند و از پروردگارش بترسد و چيزي از آن نكاهد ، و اگر كسي كه حق بر ذمّه او است كم‌خرد يا ( به سبب كوچكي يا بيماري يا پيري ) ناتوان باشد ، يا ( به سبب لالي يا گنگي يا ناآشنائي با زبان ) او نتواند كه املاء كند ، بايد ولي او ( كه شرع يا حاكم براي وي تعيين كرده است ) دادگرانه املاء كند . و دو نفر از مردان خود را به گواهي گيريد ، و اگر دو مرد نبودند ، يك مرد و دو زن ، از ميان كساني گواه كنيد كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند . - ( اين دو زن به همراه يكديگر بايد شاهد قرار گيرند ) تا اگر يكي انحرافي پيدا كرد ، ديگري بدو يادآوري كند - و چون گواهان را به گواهي خوانند بايد كه از اين كار خودداري نورزند . و از نوشتن وام - خواه كم باشد يا زياد - تا سررسيد آن دلگير نشويد . اين در پيشگاه ( شريعت ) خدا دادگرانه‌تر و براي گواهي ( و صحّت شهادت ) استوارتر ، و براي آن كه دچار شكّ و ترديد نشويد ، بهتر مي‌باشد . مگر اين كه داد و ستد حاضر و نقدي باشد كه در ميان خود دست به دست مي‌كنيد ، پس در اين صورت بر شما باكي نيست اگر آن را ننويسيد . و هنگامي كه خريد و فروش ( نقدي ) مي‌كنيد ( باز هم ) كساني را به گواهي گيريد ، و نويسنده و گواه نبايد كه زيان ببينند و نبايد كه زيان برسانند ، و اگر چنين كنيد از فرمان خدا بيرون رفته‌ايد ( و بر حكم او شوريده‌ايد ) . و از خدا بترسيد ( و اوامر و نواهي او را پيش چشم داريد ) و خداوند ( آنچه را كه به نفع شما يا به زيان شما است ) به شما مي‌آموزد ، و خداوند به آنچه مي‌كنيد آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَدَايَنتُمْ » : به همديگر وام داديد . « أَجَلٍ » : مدّت . « لا يَأْبَ » : خودداري نكند . « يُمْلِلْ » : املاء كند . بيان كند . « لا يَبْخَسْ » : نكاهد . « شَهِيدَيْنِ » : دو گواه . شهيد فعيل به معني فاعل است و جمع آن شهداء است . « دُعُوا » : فرا خوانده شدند . « لا تَسْأَمُوا » : سستي نكنيد . كم‌حوصلگي و بي‌مبالاتي نكنيد . « أَقْسَطُ » : دادگرانه‌تر . « أَقْوَمُ » : پابرجاتر . استوارتر . « أَدْنيا » : اقرب . نزديكتر . « تُدِيرُونَ » : مبادله مي‌كنيد . نقداً دست به دست مي‌كنيد . « تَبَايَعْتُمْ » : با همديگر خريد و فروش كرديد . « لا يُضَآرَّ » : زيان رسانده نشود . زيان نرساند . اين فعل مي‌تواند مجهول يا معلوم باشد و ( كَاتِبٌ ) و ( شَهِيدٌ ) نائب فاعل يا فاعل بشمار آيد . « فُسُوق » : سرپيچي . نافرماني . « فُسُوقٌ بِكُمْ » : اين كار بيانگر نافرماني شما است . اين كار شما را از راه حق و صلاح بيرون مي‌برد . « يُعَلِّمُكُمُ اللهُ » : خدا به شما احكام خود را مي‌آموزد كه متضمّن مصالح شما مي‌باشند . مفعول فعل ، محذوف است .‏

آيه 283

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِن كُنتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُواْ كَاتِباً فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُم بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ تَكْتُمُواْ الشَّهَادَةَ وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر در سفر بوديد و نويسنده‌اي نيافتيد ، پس چيزهائي گروگان بگيريد . و اگر برخي از شما به برخي ديگر اطمينان كرد ، بايد كسي كه امين شمرده شده است ، امانت او را بازپس دهد ( و بستانكار در گروگان كه امانتي محسوب است خيانت روا ندارد ، و بدهكار وام را كه وديعه‌اي بشمار است ، به موقع بپردازد ) و از خدائي كه پروردگار او است بترسد ، و گواهي را پنهان نكنيد و هركس آن را پنهان دارد قلبش بزهكار است ، و خدا بدانچه انجام مي‌دهيد آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« رِهَانٌ » : جمع رَهْن به معني مرهون ، گروگانها . رِهَانٌ : مبتدا است و خبر آن محذوف است و تقدير چنين است : فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ تَكْفِي . يا خبر است و مبتداي آن محذوف است و تقدير چنين است : فَعَلَيْكُمْ رِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ . « ءَاثِمٌ » : گناهكار . « ءَاثِمٌ قَلْبُهُ » : دل او بزهكار است . نسبت دادن گناه به دل ، براي مبالغه و وضوح جرم است ، همان گونه كه براي تأكيد كاري مي‌گوئيم : گوشم آن را شنيده است . چشمم آن را ديده است . واژه ( قلب ) مي‌تواند فاعل يا بدل بعض از كل ( ءَاثِمٌ ) باشد ، و ضمير ( ه ) ضمير شأن ، و يا مرجع آن ( مَنْ ) است .‏

آيه 284

‏متن آيه : ‏

‏ لِّلَّهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آنچه در آسمانها است و آنچه در زمين است ، از آن خدا است ، و ( لذا ) اگر آنچه را كه در دل داريد آشكار سازيد يا پنهان داريد ، خداوند شما را طبق آن محاسبه مي‌كند ، سپس هر كه را بخواهد ( و شايستگي داشته باشد ) مي‌بخشد و هر كس را بخواهد ( و مستحق باشد ) عذاب مي‌كند ، و خدا بر هر چيزي توانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِن تُبْدُوا » : اگر آشكار سازيد . « أَوْ تُخْفُوهُ » : يا اين كه آن را پنهان داريد . « يُحَاسِبْكُم بِهِ اللهُ » : خداوند برابر آن شما را بازخواست مي‌كند . يعني : نيّت بد خود را چه آشكار سازيد و چه پنهان داريد ؛ يا اعمال زشت خويش را چه آشكارا و چه نهاني انجام دهيد ، خدا در برابر آن شما را مورد بازخواست قرار مي‌دهد .‏

آيه 285

‏متن آيه : ‏

‏ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏فرستاده ( خدا ، محمّد ) معتقد است بدانچه از سوي پروردگارش بر او نازل شده است ( و شكّي در رسالت آسماني خود ندارد ) و مؤمنان ( نيز ) بدان باور دارند . همگي به خدا و فرشتگان او و كتابهاي وي و پيغمبرانش ايمان داشته ( و مي‌گويند : ) ميان هيچ يك از پيغمبران او فرق نمي‌گذاريم ( و سرچشمه رسالت ايشان را يكي مي‌دانيم ) . و مي‌گويند : ( اوامر و نواهي ربّاني را توسّط محمّد ) شنيديم و اطاعت كرديم . پروردگارا ! آمرزش تو را خواهانيم ، و بازگشت به سوي تو است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَآ أُنزِلَ » : مراد قرآن است . « لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مُِن رُّسُلِهِ » : مراد آن است كه ما مثل يهوديان و مسيحيان نيستيم و همه پيغمبران را از آدم تا خاتم فرستاده خدا مي‌دانيم . « غُفْرَانَكَ » : از تو بخشش گناهانمان را خواستاريم و رحمت و لطف تو را چشم مي‌داريم . واژه غفران ، مفعول مطلق فعل محذوف ( إِغْفِرْ ) يا مفعولٌ‌به فعل محذوف ( نَسْأَلُكَ ) است . « رَبَّ » : منادا است به حذف حرف ندا . « مَصِير » : رجوع . برگشت . مصدر ميمي از ( صَيْرُورَة ) است .‏

آيه 286

‏متن آيه : ‏

‏ لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند به هيچ كس جز به اندازه توانائيش تكليف نمي‌كند ( و هيچ‌گاه بالاتر از ميزان قدرت شخص از او وظائف و تكاليف نمي‌خواهد . انسان ) هر كار ( نيكي كه ) انجام دهد براي خود انجام داده و هر كار ( بدي كه ) بكند به زيان خود كرده است . پروردگارا ! اگر ما فراموش كرديم يا به خطا رفتيم ، ما را ( بدان ) مگير ( و مورد مؤاخذه و پرس و جو قرار مده ) ، پروردگارا ! بار سنگين ( تكاليف دشوار ) را بر ( دوش ) ما مگذار آن چنان كه ( به خاطر گناه و طغيان ) بر ( دوش ) كساني كه پيش از ما بودند گذاشتي . پروردگارا ! آنچه را كه ياراي آن را نداريم بر ما بار مكن ( و ما را به بلاها و محنتها گرفتار مساز ) و از ما درگذر و ( قلم عفو بر گناهانمان كش ) و ما را ببخشاي و به ما رحم فرماي . تو ياور و سرور مائي ، پس ما را بر جمعيّت كافران پيروز گردان .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وُسْع‌ » : تاب و توان . « كَسَبَتْ » : فراچنگ آورد . « إِكْتَسَبَتْ » : فراچنگ آورد . اغلب ثلاثي مجرّد ماده ( كسب ) براي انجام خوبيها ، و ثلاثي مزيد براي انجام بديها به كار مي‌رود . « نَسِينَا » : در انجام وظائف غفلت و كوتاهي كرديم ( نگا : كهف / 24 و طه 52 ) . « أَخْطَأْنَا » : دچار خطا و گناه شديم ( نگا : طه / 73 ) . « إِصْر » : تكاليف سخت و طاقت‌فرسا ( نگا : اعراف / 157 ) . « مَوْلي‌ » : سَرور و ياور .‏

موضوعات: تفسیر سوره بقره (آیات 241تا286)  لینک ثابت
 [ 07:36:00 ب.ظ ]





دلنوشته یک خواهر شهید/ چهره ای غمگین که حکایت از داغی بزرگ دارد

*********************************************************************************

لحظه ی دیدار فرارسید ، به جای گلاب و آینه، به جای حنا به دست، گل و خاک بر سر ریخته و با صدای یا مظلوم یا حسین به پیشواز داماد به خون خفته رفتیم …

به گزارش کُردتودی، به نقل از آفتاب دل، اولین روز از بهار آزادی 1367 فرا می رسد، امروز روزی است که صبح آن در زمستان و بعدازظهر به بهار خاتمه می یابد، واولین روز از ماه شعبان المعظم، اما به چه امیدی، امیدی که سرشار از هزاران آرزوست، از آن امید لحظه ی یاس به قلبم نمی آید، اما حس غریب و غمی سخت مرا آزار می دهد، خدایا چه خبر است، نکند اتفاقی افتاده باشد، خیلی زود این فکر را از ذهنم دور می کنم، چشمانم را به پنجره ای نیمه باز دوختم و منتظر نشستم ، آخ که انتظار خیلی سخت است.

قرار است نیروهای بسیجی اعزامی از شهرستان بیجار لشکر صاحب الزمان ،سپاهیان حضرت امیر از عملیات والفجر 10 غرب کشور بازگردند، قلبم تکان تکان می خورد، چه خبر است، پدرم به استقبال برادرم رفته بود، دعا می کردیم خدایا برادرم به سلامت بازگردد، بغض گلویم را فشرد، اشک در چشمانم حلقه بست، به خود نهیبی زدم چرا اینگونه شدم ، مگر امروز چشممان به دیدار برادر روشن نمی شود .

به اتوبوس هایی که ز جاده سنندج به بیجار بر می گشتند نگاه می کردم آنها را با گل و خاک می دیدم، یک دو سه چهار پنج و تا هفت اتوبوس اما دیگر اتوبوس نیامد، ماشین پدر هم برنگشت، همه ی اقوام رفته بودند، من باور نکردم، فقط دنبال جواب سوالی بودم که علت نیامدن را پیدا کنم، شهید، زخمی، اسیر ، آخر هر کدام از اینها باشد چگونه مادرم را قانع کنیم پدر را چه می شود؟

روز دوم فروردین بود، مادرم در اتاقی تنها از خانه بیرون نیامد، پدر در اتاقی دیگر به فکر فرورفته بود، ما هم با گریه و زاری دعا می کردیم، پدر دوباره راهی سنندج شد، به او گفته بودند پسر شما فردا باز می گردد، شاید آنها هم می دانستند که عشق مادرم به فرزندش اجازه ی دادن چنین خبری را نمی دهد، پدر انگار روحش خبردار شده بود گفت خدایا اگر پسرم اسیر باشد برمی گردد، زخمی شده باشد شهید زنده است و اما اگر … کافی بود یکی بیاید جواب این ها را بدهد.

شب فرارسید، پسر دایی و بچه اش به دیدن ما آمدند، با دیدن این صحنه ها در منزل ما طاقت نیاوردند و به تعاونی سپاه رفتند، زمانی که برگشت چهره اش غمگین بود و حکایت از داغی بزرگ داشت ، همه به گریه افتادیم و ناله سردادیم، خانه ی ما همچون شب عاشورا شیون و غوغا در خرابه ی ما برپا بود .

یک روز با خود گفتم یا زینب (س) چگونه طاقت و تحمل آن همه مصیبت به خصوص غم برادر از دست رفته را تحمل کردی، با تمام سختی ها گفتی ” ما رایت ال جمیلا” کسی نبود شما را دلداری دهد، به جای استقبال از برادر نگاه های نامحرمان، سنگ های پرتاب شده، غل و زنجیر را دیدی اما امروز می بینم بیشتر جوانان …

آن روز یعنی سوم فروردین 67 مصادف با روز سوم شعبان میلاد امام حسین (ع) ، چه روز عظیمی روز تشییع جنازه مصادف با روز پاسدار، خوشا به سعادت تو ای جوانی که از کودکی پیراهن سیاه عزم را بر تن داشتی .

درس ایثار، شهادت، هیهات من الذله را از سرور و آقایت یاد گرفتی وبه سخن حضرت امام در خرداد 42 که اعلام کرده بودند لبیک گفتی و برای دفاع از جان و ناموس و خاک کشورت جنگیدی.

اما لحظه ی دیدار فرارسید ، به جای گلاب و آینه، به جای حنا به دست، گل و خاک بر سر ریخته و با صدای یا مظلوم یا حسین به پیشواز داماد به خون خفته رفتیم …

او همچون پرنده ای که تازه از قفس آزاد شده بال و پرش را گشود . رفت . به یاد روضه ی حضرت علی اکبر افتادم . با خود زمزمه کردنم جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر خیمه رسانید ، آن روز برای ما مثل روز عاشورا بود شاید شما هم اگر آنجا بودید می دیددید که مراسم همچون دسته های عزاداری روز عاشورا سینه زنان، بر دستان مردم تشییع شد ، زینب جان به یاد تو صبوری می کنم که چه ها کشیدی …

برای برادری که از نظر اخلاقی الگوی ما بود ، کاردان و با لیاقت ، عجوب و آبرومند بود، ما را به نماز و حجاب توصیه می کرد، با منطق و استدلال توصیه ی خود را بیان می کرد ، وقتی در مدرسه ب رفتاری نادرست برخورد می کرد همکلاسی هایش را راهنمایی می کرد .

اگر چه با رفتنت برادر عزیرم پشت پدر شکست، قلب ما آزرده شد، چهره ی خواهرانت و پیر و سرشکسته از بی برادری گشتند اما این داغ برای من سنگین تر است چون معلمی دلسوز، الگویی سالم، برادری مومن و با نماز، عاشق به اهل بیت و پیرو خط امام، نگهبانی آگاه و پشتوانه ای محکم را از دست دادم .

خاطره ی خواهر شهید از برادری که به ملکوت حق پیوست

مادر کنار تنور داغ مشغول پختن نان بود، نزدیک ساعت یک بعداز ظهر سال66 بود، از مدرسه برگشتی، شوری در دلت برپا بود، کنار مادر نشستی، از گرمای وجود مادر به گرمای تنور توجهی نکردی، مادر گفت: بیرون چه خبر است گفتی همه عازم جبهه هستند برای آزادی کربلا. مادر گفت: یعنی می شود ما هم به کربلا برویم گفتی آری مادر کربلا حق پدر و مادر شهیدان است چون فرزندانشان برای آزادی کربلا می جنگند . من دو بار مجذوب کلامت شده بودم و داشتم فقط گوش می کردم ، به معصومیت نگاهت، به لباس های ساده ات، حتی یک روز هم تغییر نکرد، در میان حرفهایت احساس کردم مادرم را آماده می کردی و می گفتی باید بروم و دشمن را زمین گیر کنم.

مادر یک لحظه از پختن نان دست کشید و گفت: هنگامی که دیپلمت را گرفتی می روی سربازی ، یک سال دیگر مانده است فکر جبهه را از سرت بیرون کن با همان لبخند همیشگی اش گفت تا یکسال دیگر جنگ تمام می شود …

به فکر طولانی فرو رفت، تا اینکه مادر نگران شد یک روز راهی مدرسه شد، در دفتر با مدیر مدرسه صحبت کرد که پسرم مدتی است که نگران است و در حال خودش نیست آمده ام ببینم مشکلی پیش آمه اما مدیر از رفتار و ادب و تحصیل او تعریف کرد و گفت: پسر شما از بهترین دانش آموزان است ، مادرم خیالش راحت شد و به پسرش گفت؛ حالا که می خواهی به جبهه بروی دست علی به همراهت، انگار پرنده ای از قفس آزاد شده بود، با خوشحالی فراوان از ما خداحافظی کرد و شب که به منزل آمد وسایل جبهه اش را همراه داشت و خیالش از بابت پدر و مادر راحت شد و فردا عازم گشت، به نظرم خداوند دعای مادرم را قبول کرد و عزیزترین فرزندش را قربانی امام حسین (ع) نمود، خدایا این قربانی را از مادرم بپذیر…

**************************************************************

شمسی کاظمی خواهر شهید شیرزاد کاظمی
شهرستان بیجار

موضوعات: دلنوشته یک خواهر شهید/ چهره ای غمگین که حکایت از داغی بزرگ دارد  لینک ثابت
 [ 07:18:00 ب.ظ ]





پیام شهدا …

*************************************


عظیم ترین نعمت خدا را نعمت عظیم ولایت می دانم و استحکام در پیوند با ولایت را ضمانت بخش و عاقبت بخیری می پندارم. (شهید علی صیادشیرازی)

ای امت دلاور و مسلمان بدانید تنها راهی که می تواند برایتان افتخاری جاویدان گذارد اطاعت مطلق شما از ولایت فقیه است. (شهید محمد حسن رضایی)

عزیزانم اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده، باز هم کم است. (شهید مهدی باکری)

لحظه ای غفلت نکنید که دشمنان اسلام در کمینند به تبعیت از فرمان امام در صحنه بوده و همیشه تابع و مطیع ولایت فقیه باشید تا از لغزشها مصون بمانید. (شهید سیدمحمدباقر طباطبائی نژاد)

بر تمام مکلفین واجب است به هر نحوی که ممکن است از دین خدا و نظام جمهوری اسلامی دفاع کنند. (شهید دکتر چمران)

در ملت هایی که روح حماسه، مخصوصاً حماسه الهی می میرد، بزرگترین خاصیت شهید این است که، آن حماسه مرده را از نو زنده می کند. (شهید مطهری)

تا نفس در سینه و تا خون در بدن دارید از این انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی پشتیبانی نمائید و از روحانیت مبارز و در خط امام جدا نشوید. و به نماز زیاد توجه نمائید که نماز معراج مومن است در میان همه امور دنیا چیزی که می تواند انسان را مستقیم به کمال لایق برساند نماز است. زبان را در گفتن حرف حق و حرفهای خوب بکار ببندید و زبان خود را از موضع تهمت دروغ، قسم، غیبت و بیهوده گویی به دور دارید. بدانید که شهادت آرزوی من بوده و در این دنیای مادی تنها آرزویم انجام تکالیف الهی بوده. به عنوان یک برادر کوچکتر نصیحتم به برادران سپاهی خصوصاً، این است که سعی کنید همیشه آن روحیه شهادت طلبی را در خود حفظ نمائید و بکوشید که خود را به آن پاسداری که مورد نظر امام امت می باشد برسانید که فرموده: ای کاش من یک پاسدار بودم. (شهید بهرام شیخی )

من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه از خدا بازم می دارد متنفرم. (شهید محمد ابراهیم همت)

امروز در این مملکت جزء خانواده شهید شدن از افتخارات است و این نوع زندگی از با فضیلت ترین زندگی هاست. (شهید مهدی باکری)

تاریخ نشان می دهد که سخنانی که با خون نوشته شده هرگز پاک نشده است زیرا از نهایت تصمیم و عمق اندیشه حکایت می کند. (شهید مرتضی مطهری)

از تمام اقشار ملت ایران می‌خواهم که امام و خط او را رها نسازند که حفظ امانت الهی که همان اسلام است بدون این خط مقدور نیست. پشتیبان ولایت فقیه باشید و از خط امام فاصله نگیرید، توصیه می کنم تقوی الهی پیشه کنید و در صراط مستقیم گام بردارید. (شهید محمد رضا سلطانی )

دشمنان ما بدانند که ما فرزندان حسین (علیه السلام) هستیم و خون حسین (علیه السلام) و شهدای صدر اسلام در رگهای ما می جوشد. (شهید سید عبدالله برقعی )

دشمنان اسلام بدانند که ما از دریای سرخ عاشورا وضو ساخته و بر پهنای کربلا ایستاده ایم تا نماز عشق را بخوانیم.(شهید دکتر بهشتی)

برادران و خواهران عزیز شرایط سخت است برای انقلاب ما، بیشتر احساس مسئولیت کنید و سعی کنید خیلی منزه و پاک و با تشکیلاتی منجسم ساخته شوید. و از هوای نفس بپرهیزید و در تمام ابعاد مسلمان و مومن زندگی کنید. (شهید حمیدرضاشمسی )

پشتیبان روحانیت باشید اسلام و روحانیت اصیل را تنها نگذارید که در پیشگاه خداوند هیچ عذری نداریم. (شهید داود سهرابی مقدم)

انتظار فرج داشتن یعنی اینکه واقعاً در نیّت ما این باشد که در رکاب امام زمان(عج) و در خدمت ایشان، دنیا را اصلاح کنیم. (شهید مرتضی مطهری)

حزب الله آن‌هایی هستند که به فرمان امام(ره) اگر لازم باشد سکوت می‌کنند و اگر لازم باشد فریاد می‌کشند.

حزب الله نه تنها توقعی از انقلاب ندارد بلکه هنوز هم خودش را بدهکار انقلاب می‌داند. (شهید محمدعلی رجایی)

دوستانم! راه شهدا را ادامه دهید و از مسیر طوفانهای انحراف خود را حفظ کنید و در خط انقلاب قدم بردارید و با هم برادر باشید. ( شهید علی صالحی)

مفتخرم که با نام خدا کلام را آغاز می‌کنم و توصیه می‌کنم دین خدا را بشناسید و به مردم بشناسانید و از آن در مقابل دشمنان دفاع کنید. (شهید ابوالفضل پاکداد )

به امید لحظه موعود نشسته‌ایم تا صبح پیروزی بدمد که همه مادران شهیدان و امت اسلام و مستضعفین جهان دلشاد شوند. انشاالله این توفیق قسمت ما و شما گردد.
(شهید جعفر حیدریان)

از طرف من به جوانان بگویید چشم شهیدان و تبلوّر خونشان به شما دوخته است. بپاخیزید و اسلام و خود را دریابید. (شهید محمدابراهیم همّت)

خداوندا، ولی امر تو حضرت آیت الله خامنه‌ای تا ظهور حضرت مهدی(عج) زنده، پاینده و موفق بدار. (شهید علی صیاد شیرازی)

خداوند راه عشق را نصیب مردان مطیع ولایت خدا، حضرت رسول و حضرت علی(ع) و در غیاب ایشان ولی فقیه نموده است و اینان به چیزی جز شهادت یعنی دریافت رضایت حق راضی نمی‌شوند. این انقلاب اسلامی بدون هیچ تردید جهت استحکام و اثبات عزت اسلامی به پیش رفته و می‌رود و من بنده حقیر خدا با تشکر فراوان از او که همیشه سایه لطف و کرامتش را از سرم کوتاه ننموده و اسرار مرا دانسته و حفظ فرموده آرزو می‌کنم در این عالم ثبات عطایم کند و افتخار راز و نیاز و نماز و گفتگو با خودش را از من نگیرد که عذابی سخت است. (شهید غلام‌رضا علی‌عسگری )

وصیتم به برادران این است که سعی کنند توده مردم را که عاشق انقلاب هستند از نظر اعتقادی و سیاسی آماده کنند. (شهید محمد بروجردی)

سراسر وجود ما، مالامال از عشق و علاقه به هدایت نسل جوان و انقلابمان در خط اصیل انقلاب است. (شهید بهشتی)

خدایا دلم می‌خواهد که در آخرین لحظه‌های زندگیم،‌ بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد نه راه دیگر. (شهید حسن شفیع‌‌زاده)

انقلاب ما همچون تیری زهر‌آگین، برای همة مستکبرین در آمده است و یاوری برای همة مستضعفین جهان. (شهید حسن باقری)

من با امام خمینی میثاق بسته‌آم و به او وفا دارم زیرا او به اسلام و قرآن وفادار است. حتی اگر چندین بار مرا بکشند و زنده کنند دست از او نخواهم کشید ما از مردن نمی‌‌هراسیم اما می‌ترسیم که بعد از ما ایمان را سر ببرند. (شهید یدالله وفایی )

از اختلافات داخلی به خاطر رضای خدا و خون شهدای انقلاب اسلامی بپرهیزید. (شهید ناصر کاظمی)

اکنون روز امتحان است. روزی است که صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین(علیه السلام) از گلوی فرزندش خمینی کبیر بیرون می‌آید. پس ای یاوران حسین و ای کسانی که جان بر کف گرفته‌اید به پیش که فردا دیر است. (شهید باقر دوستدار)

در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی، جان دادن، مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است. (شهید حسن باقری)

ما که جز تکلیف کار دیگر نداریم اگر ما به اجتهاد خودمان برای خودمان تعیین مسئولیت کنیم این غلط است. (شهید محمد بروجردی)

دشمن باید بداند که هر توطئه را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز آن را خنثی خواهد کرد. (شهید محمود کاوه)

ایران خانه‌ای عاشقان است نه عاقلان تا این عقل حسابگر و معامله‌گر از تن بیرون نشود، دل عاشق خدا نمی‌شود. (شهید دکتر بهشتی)

شهداء الگو هستند، الگوهایی که انتخاب می‌شوند برای اینکه چراغ هدایت دیگران باشند. (شهید مهدی زین الدین)

با خدای خود عهد و پیمان بستم تا آخرین قطرة خونم در راه حفظ و حراست این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم. (شهید محمدابراهیم همت)

برادران، ولایت فقیه را بشناسید و بعد از او اطاعت کنید. زیرا آخرت در گرو همین مسئله است. ولایت فقیه همان ولایت آقا امام زمان است. (شهید سید اصغر حسینی)

موضوعات: پیام شهدا ...  لینک ثابت
 [ 07:15:00 ب.ظ ]




نگاهی به ابعاد مختلف سبک زندگی آیت الله فاضل (ره)

**********************************************************

 

 

سبک زندگی ما تا چه اندازه با معیارهای اسلامی مطابقت دارد؟ سبک زندگی ما شبیه چیست؟ بزرگان چگونه الگوهای موفق اسلامی را در تمامی ابعاد زندگی خویش پیاده می کردند؟ این نوشتار، مقدمه سلسله یادداشت هایی است که به بررسی ابعاد مختلف زندگی انسان های وارسته ای می پردازد که زرق و برق دنیا نگذاشت تا بیشتر بشناسیمشان.
گروه فرهنگی مشرق - سبک زندگی مطلوب قرآن کریم همان حیات طیبه یا زندگی پاکیزه است. قرآن در سوره نحل آیه 97 می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» هر کس از مرد و زن عمل شایسته کند و مؤمن باشد او را زندگى نیکو دهیم و پاداششان را بهتر از آنچه عمل مى‏کرده‏اند مى‏دهیم.

اگر بدانیم که چطور زندگی می کنیم، خواهیم دانست که به کجا خواهیم رسید. اگر مي ‏خواهيم كه زندگيِ دنيوي و اخروي با سعادتي نصيبِ همه ما شود، لازم است بدانيم كه چطور زندگي مي‏ كنيم و بر اساسِ كدامِ الگوها، معيارهاي خودمان را به وجود مي ‏آوريم. غفلت از سبک زندگی نبوی ما را به تبعیت از مؤلفه‌های زندگی غربی سوق می‌دهد. ما باید بازگشتی دوباره به سبک زندگی پیامبر اکرم(ص) داشته، اصول آن را استخراج کرده و آن را به شکل امروزی در آوریم و در حوزه فردی، اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی، یک مدل و الگوی زیست مسلمانی ساخته و سعی کنیم تا جایی که می‌توانیم بر اساس آن زندگی کنیم.

مهم این است که این سبک زندگی به خوبی عرضه شود، انسان‌ها آگاه شوند و آگاهانه انتخاب کنند، همانطور که حضرت رسول (ص) با بعثت خود مدلی از زندگی را به مردم ارائه داد و به خوبی آن را ابلاغ کرد تا هر کسی که می‌خواهد آن را انتخاب کند.

در سبك زندگي خدا باوري، مسائلي چون قناعت، عدم حرص، خيرخواهي براي ديگران و نوع دوستي را شامل می شودکه می تواند در بسياري از منافع اجتماعي و فردي تاثیرگذارباشد. بنابراین بايد سبك زندگي اسلامي - ايراني را در جامعه ترويج داد و مردم را با مولفه هاي اين نوع زندگي آشنا نمود. دين يكي از پارامترهاي تاثيرگذار و ارزشمند در سبك زندگي بويژه سبك زندگي اسلامي ـ ايراني است و در هر جا شكل بگيرد مي تواند به كمك فرهنگ و آداب و رسوم بيايد؛ بنابراين با معرفی و ارائه يك مدل رفتاري درست و صحيح در قالب دين، مي توان تاثيرات مثبتي بر سبک زندگی افراد جامعه گذارد.

خداوند به خاطر وجود شما خيلي از بلايا را از مردم قم دور نگه مي دارد
خدمت امام رسيده بود و گفته بود مي خواهد شهر قم را ترك كند، آقا فرموده بودند: شما قم بمانيد! خداوند به خاطر وجود شما خيلي از بلايا را از مردم قم دور نگه مي دارد. بعدازظهر خاكسپاري بود كه زمين قم لرزيد. انگار نمي توانست سنگيني وجود يكي ديگر از بزرگان شيعه را تحمل كند. سنگيني كه ظهر آن روز از روي دست هاي مردم به سينه اش منتقل شده بود… زمين ظرفيت چنداني براي مردان آسماني ندارد، مي دانيد كه؟

* سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد دینی

1)اهتمام به برگزاری مراسم مذهبی در منزل
آيت الله فاضل در طول سال بالغ بر 80 مراسم مذهبی در منزل خود برگزار مى كردند. ايام برگزارى اين مراسم در منزل ايشان، عبارت بود از مراسم هفتگى كه در تمام روزهاى جمعه سال به اضافه تمام مناسبت هاى مذهبى، همچون روزهاى ميلاد يا وفات معصومين و وابستگان آنها همچون حضرت زينب(س) و بالاخص در ايام فاطميه و ديگر دهه هاى عزادارى به صورت مراسم روضه خوانى در منزل خود برگزار مى كرد.بايد دانست كه اين مراسم پرشكوه كه از دوران كودكى آيت الله فاضل، در منزل پدرى ايشان برگزار مى شده و در واقع يادگارى ارجمند از پدر بزرگوارشان نيز به حساب مى آيد، هم اكنون نيز به عنوان يك سنت ديرينه و پايدار و ارزنده در خاندان ايشان ادامه دارد و هيچ جمعه اى نيست و هيچ مناسبت مذهبى (همچون اعياد و عزادارى ها)پيدانمى شود و هيچ ايام فاطميه اى پيش نمى آيد كه اين مراسم در منزل ايشان با شكوه و جلال تمام برگزار نشود.

2)هم و غم در سوريه اين باشد كه از تشيع و مذهب بگويي
تازه از سوريه برگشته بودم كه براي توضيح اوضاع سوريه و فعاليت هايي كه در آنجا صورت گرفته خدمتشان رفتم و مطالبي را عرض كردم. حرف هايم كه تمام شد، ایشان فرمودند: “در سوريه از من اسم نبر، نمي خواهم از من نامي باشد، هم و غمت در سوريه اين باشد كه از تشيع و مذهب بگويي".

3)عبادت خالصانه و بی ریا
جنبه‎های عبادی او مانند وجوه علمی‎اش شناخته شده نیست. چرا که او از نمایان شدن این گونه مسائل دوری می‎کرد و فقط نزدیکان می‎دانستند که او به نوافل (نمازهای مستحبی) تا آنجا که قوای جسمانی یاری می‎نمود پایبند بود. اما نکته شایان توجه آن است که وی خدمت به مردم را عبادتی بزرگ می‎دانست.

4)آنچه به آن امید دارم، فقط فاطمه زهراست و فریادی که برای ایشان زدم.
آیت الله فاضل لنکرانی:"بنده هم به طلاب می‌‌گویم که اگر می‌‌خواهید به نتیجه روشنی در زندگی علمی خود برسید، رمز آن؛ همین اخلاص و ولایتمداری نسبت به امیرالمومنین(ع) و فاطمه(س) و اولاد ایشان است که تسلیم محض بودند.”
آیت الله فاضل لنکرانی:” من 50 سال درس خواندم، تدریس کردم، شاگرد تربیت کردم و کتاب نوشتم، اما به هیچ کدام از اینها در آن دنیا امید ندارم. آنچه به آن امید دارم، فقط فاطمه زهراست و فریادی که برای ایشان زدم".

5)آخرین ذکر
یک ماه قبل از ارتحال از هرگونه مراوده های غیر ضروری پرهیز می کردند و از هرگونه شوخی در محضرشان ممانعت می کردند‚ بیشتر اوقات ساکت و در حالت فکر بودند و ایشان کاملا خودشان را برای سفر به آخرت آماده کرده بودند‚ در منزل یا بیمارستان‚ تقریبا هر نیم ساعت یک بار چشم هایشان را باز می کردند می گفتند “صلی اللّه علیک یا فاطمة الزهرا سلا م اللّه علیها".
در بیمارستان روزی پرسیدند چند روز به شهادت حضرت زهرا سلا م اللّه علیها باقی مانده است‚ عرض کردم‚ شش روز فرمودند; مرا به قم ببرید‚ هر چه پزشک ها ممانعت کردند‚ ایشان نپذیرفتند
به همين جهت هم ایشان روز شهادت حضرت زهرا(س) تشییع شدند چراکه پیوند قوی بین ایشان و حضرت وجود داشت.

سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد فرهنگی

6)سنت حسنه تأسيس مدرسه علميه
آيت الله فاضل سنت حسنه و بازمانده از پدران و پيشينيان خود را به بهترين وجهى ادامه داده، و در ميان سلسله اقدامات اجتماعى خود، به تأسيس مدرسه علميه نيز همت گماشته است.در حال حاضر مدرسه علميه تأسيس شده توسط ايشان از مهترين مدارس حوزه علميه قم به شمار مى رود كه در آن ده ها تن از طلاب و فضلاى قم مشغول تحصيل هستند و اكنون مدرسه علميه آيت الله فاضل در زمره فعالترين و پر جنب و جوش ترين مدارس علميه قم به شمار مى رود، اما در عين حال مجموعه فعاليت هاى اين مدرسه را بايد جزء كوچكى از فعاليت ها و اقدامات اجتماعى ايشان به شمار آورد و نه بيشتر.
ایشان معتقد بودند که ما در آینده با کمبود مجتهد مواجه خواهیم شد، لذا باید مرکزی برای تربیت فقهای آشنا به مشکلات روز وجود داشته باشد که الحمدالله این مرکز در مشهد، افغانستان، سوریه، لندن، مالزی و اندونزی شعبه دارد و مشغول به فعالیت است.

7)اهتمام به احیای آيين هاى حوزه فرهنگى شيعه
از سنت هاى خوب اسلام و بويژه از آيين هاى حوزه فرهنگى شيعه است كه طالب علم، براى علم اندوزى نه تنها هزينه اى را متقبل نمى شود كه هزينه هاى تحصيل و دفتر و كتاب و حتى هزينه هاى زندگى عادى خود را نيز از مدرسه اى كه در آن مشغول علم اندوزى و سوادآموزى است دريافت مى دارد چنان كه رسم مدارس اسلامى است، اين طلاب جويندگان علم و فضلاء در حوزه علميه ایشان، نه تنها براى تحصيل علم هزينه و زحمتى را متحمل نمى شوند، بلكه از طريق بنيانگذار مدرسه، هزینه هاى تحصيل و مخارج زندگى خود را نيز دريافت مى دارند.

سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد اقتصادی

8)ساده زیستی
روحیه طلبگی واقعی و ساده‎زیستی او زبانزد خاص و عام بوده است. ایشان این همه سادگی و بی آلایشی و فرار از تجملات را در حالی انجام می دادند که هیج اظهار نمی کردند و نشان نمی دادند که من زندگی ساده ای دارم. آقا اصلا تظاهر به این مسأله نمی کردند. آقا قدمی برای رونق زندگی شخصی بر نمی داشتند و اگر اهل خانه در امور معمولی منزل وسیله ای تهیه می کردند که به نظر ایشان لازم نبود بشدت اعتراض می کردند.

حدود 55 سال پیش، آیت الله بروجردی بابت درس هایی که ایشان نوشته بودند، 20 هزار تومان به جدمان می‌‌دهند و می‌‌گویند که با این پول برای آقای شیخ محمد منزلی بخرید. در آن زمان 20 هزار تومان به قدری زیاد بود که با آن می‌‌شد خانه ای 500 – 600 متری در قم تهیه کرد اما جد ما به پدرمان گفته بودند که شما می‌‌توانید از این پول استفاده کنید اما ما به خاطر تعداد بالای افراد خانه به این پول احتیاج داریم، در عین حال دوست نداریم که شما از پیش ما بروید لذا پدر بنده هم بدون هیچ توقعی به پدرشان می‌‌گویند که اختیار پول با شما و هر چه می‌‌خواهید با آن انجام دهید؛ این روحیه، روحیه گذشت از دنیاست که در زندگی ایشان بسیار دیده می‌‌شد.

حجت الاسلام والمسلمین بجنوردی می‎گوید: «من از گذشته با ایشان مرتبط بودم. رفت و آمد دارم و کاملاً از زندگی داخلی ایشان با خبر هستم. زندگی ایشان پس از مرجعیت یا قبل از آن تغییری پیدا نکرده است و همان زندگی سابق را حفظ کرده و در حال حاضر نیز زندگی ساده‎ای دارد.

فرزند ایشان می‎گوید: آنچه، از ابتدا تاکنون دیدیم این است که معظم له سعی دارند یک زندگی ساده و در سطح طلبه‎ها داشته باشند. ایشان سال‎های طولانی پس از تاهل حتی زمانی که تعداد فرزندان‎شان به 5 نفر رسید، در منزل پدری و در دو اطاق زندگی می‎کردندزندگی آیت الله فاضل لنکرانی تا اواخر عمر در حد متوسط طلبه ها و بلکه پایین تر بود، خاطرنشان کرد: ایشان هیچگاه در دوران حیات، خانه و حتی یک متر زمین برای خود تهیه نکرد و خانه ای که داشتند از طرف پدر مادرمان به مادرمان رسیده بود. در حالی که صدها ساختمان در قم به دست ایشان ساخته شد یا بسیاری از فضلا و علما توسط ایشان خانه دار شدند.

فرزند ایشان می‎گوید: حضرت آیت الله فاضل لنکرانی از دنیا رفتند بدون آنکه حتی یک متر خانه یا زمین یا ملک دیگری از خود بر جای گذاشته باشد. منزلی که در خیابان 19 دی در آن می نشستند ، آن منزل را پدربزرگ مادری ما برای دخترش خریده بود و متعلق به والده ماست. و دفتر آقا که در منطقه بازار است نیز ملکی است که از پدربزرگ پدری مان به همه فرزندان ایشان به ارث رسید و سهم آقا در آن دو دانگ بود. بقیه ورثه سهم خود را به آقا واگذار کردند و ایشان همه را یک جا وقف عزاداری سیدالشهداء کرد. لذا هیچ مایملکی از ایشان برجای نماند. ایشان با پنج اولاد در دو اتاق زندگی می‌‌کرد و زندگی بسیار محدودی داشت چراکه از ابتدا به دنبال علم و تقوا و بندگی خدا بود و آثاری که باقی مانده نشان دهنده ارتباط ایشان با خداست .

9)مهیا نمودن شرایط زندگی ای همانند زندگی یک طلبه ساده
در 10 سالی که از دوران مرجعیت ایشان می گذرد تابستانها به جز چند روزی که برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد مسافرت می کردند بقیه ایام را علیرغم نامساعدبودن آب و هوا در قم می ماندند. این در حالی بود که اسباب آسایش در اطراف قم که آب و هوای خوبی دارد فراهم بود (و نیز بسیاری از بزرگان تابستان را در قم نمی مانند) ولی ایشان می گفتند: «من وقتی می بینم طلبه ها در قم در زیرزمین ها و اتاق های تنگ و تاریک و در فضای محدود زندگی می کنند دیگر آرامش ندارم تا به فکر راحتی خود باشم و به مناطق خوش آب و هوا بروم.آقا پس از تصدی مرجعیت به ما می گفتند برای من عبای معمولی تهیه کنید نه از جنس خیلی خوب و گرانقیمت ؛ تا طلبه ها وقتی مرا می بینند تحمل سختی و تنگدستی برایشان دشوار نباشد.

سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد اجتماعی

10)گشایش کار مردم
روزی به پدر اطلاع دادند که قبری پایین پای پدر شما کنده‌‌اند که پای پدر شما معلوم شده است. تا آن زمان، جد بنده حدود 9 سال بود که از دنیا رفته بودند، مرحوم پدر هم فرمودند اینکه جنازه پدر بعد از 9 سال تازه مانده است به این علت است که ایشان به مشكلات طلبه‌‌ها بسیار رسیدگی می‌‌کردند و امین درجه یک مرحوم بروجردی بودند و هر چه ایشان از آقای بروجردی می‌‌خواستند، انجام می‌‌دادند.
پدرم معتقد بود که باید در کار مردم به آنها کمک کرد، بعد از انقلاب هر کس به ایشان مراجعه می‌‌کرد و کار داشت، سفارش او را به مسئولين می‌‌کرد و برای گشایش کار مردم نامه می‌‌نوشت؛ حتی اوایل انقلاب حاج احمد آقا به ایشان اعتراض کرد که شاًن شما این نیست که برای همه نامه بنویسید اما ایشان می‌‌گفت که مردم گرفتارند و تنها کاری که از بنده بر می‌‌آید، نوشتن نامه و سفارش است، مسوول مربوطه هم اگر در توان داشت می‌‌تواند اقدام کند. البته سفارشی که خلاف شرع و قانون باشد جایز نیست و ایشان انجام نمی‌‌داد اما سفارشی که گشایشی در کار مردم ایجاد کند، اشکالی ندارد.

***خاطره آقای قالیباف از آیت الله فاضل لنكرانی

امروز دوشنبه است. بیست و هشتم خرداد. پیكر آیت‌الله‌العظمی فاضل لنكرانی را در قم تشییع كردند. یاد حرف آیت‌الله می‌افتم. آن وقت که رفته بودم خدمتشان. آن موقع در ناجا بودم. گفتند “من 50 سال است دارم اسلام می‌خوانم. بگذار خلاصه‌اش را برایت بگویم. واجباتت را انجام بده. به‌جای مستحبات تا می‌توانی به کار مردم برس
کار مردم را راه بیانداز.” بعد هم گفتند “اگر قیامت کسی ازت سوال کرد، بگو فاضل گفته بود".

11)احترام به مردم
در احترام به دیگران از تعابیر بسیار مودبانه ای استفاده می کردند‚ بر فضیلت های دیگران بیشتر تا›کید داشته و سعی می کردند به خطای دیگران بیش از حد توجه نشود تا فضایل تحت الشعاع قرار نگیرد. در اوج مرجعیت وقتی طلبه ای با ایشان صحبت می کرد احساس می کرد که با پدر خودش صحبت می کند. و در مجالس روضه ای که داشتیم تا زمانی که کسالت نداشتند مقید بودند برای همه اشخاصی که وارد مجلس می شوند قیام کنند. در زمان کسالت ایشان‚ وقتی صندلی ایشان را در مجلس روضه‚ بالا ی مجلس قرار داده بودیم ناراحت شدند و فرمودند صندلی من باید نزدیک در باشد که به واردین مجلس احترام بگذارم. نسبت به مردم حتی آنهایی که وارد اتاق ایشان می شدند در سلا م دادن پیش قدم می شدند در حالی که آنها وارد بر ایشان بودند. و ادب ایشان با تمام وجود برای همه مشهود بود.

سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد خانوادگی

12)رفتار با خانواده و نزدیکان
در جمع خانواده (برادر و خواهرها) می‎گفت و می‎خندید و شوخی می‎کرد و با همه گرم می‎گرفت.
والد راحل در محیط خانواده برخوردشان با فرزندان و والده بزرگوارمان بسیار محبت آمیز بود و آن جنبه عطوفت و کمال راًفتشان نسبت به اولادشان کاملا برای ما مشهود بود. عاطفه ایشان زبانزد فامیل بود و در جویا شدن و اطلا ع از احوال فرزندان و وابستگان خودشان بسیار دقت داشتند. در برخورد با بچه ها‚ هیچ موقع حریمی برای خود قائل نمی شدند و آنها هم خیلی راحت با ایشان صحبت می کردند و مسایل شان را در میان می گذاشتند. جلساتی که ایشان با بچه ها و فامیل داشتند علا وه بر معنویت حاکم بر جلسه‚ از صمیمیت خاصی نیز برخوردار بود. از جمله نکات قابل توجه‚ صبر و شکیبایی ایشان در محیط زندگی بود‚ در ناملا یمات و مصائبی که در محیط زندگی پیش می آمد آن چنان صبور بودند که برای دیگران جای شگفتی و تعجب داشت. سعی می کردند قناعت را به همه ما یاد بدهند و تاکیدشان بر این بود که اگر زندگی یک طلبه مقرون به قناعت نباشد زندگی صحیحی نخواهد بود. از کودکی ما را نسبت به نماز اول وقت‚ قرائت قرآن و نماز جماعت تمرین می دادند و دیگران هم از حرکت های ایشان یاد می گرفتند.

13) وصیت ایشان به فرزندان:پرهیز ار هرگونه اختلاف بویژه در امور دنیوی مالی بی ارزش
چنانچه فرزندان من بخواهند رضایت مرا در آن عالم از دست ندهند از هرگونه اختلاف بپرهیزند بالخصوص در امور مالی دنیوی بی ارزش که موجب از بین رفتن آبروی اینجانب و آبروی خودشان در میان مردم و جامعه می‌باشد
توجه به خانواده شیخ رمیثی
روزی عازم حج برای حضور در بعثه آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی بودم. مرحوم آیت الله العظمی فاضل از سفرم مطلع شد و به فرزند بزرگوارشان (آیت الله شیخ جواد فاضل) فرمودند: «شیخ رمیثی به حج می رود، به خانواده اش توجه کن و ببین به چیزی احتیاج ندارند.

سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد اخلاقی

14)خلوص مهمترین خصلت ایشان که همگان بر آن تاکید می نمایند
اگر از تمامی کسانی که او را می‎شناختند، سوال شود که مهم‎ترین خصوصیت او کدام بوده است، جملگی بر خلوص او انگشت تأکید می‎گذارند.
وی هیچگاه نسبت به مرجعیت خود قدمی بر نداشت و در طول 11 سال مرجعیت، ابداً حتی یک بار، نگفت در فلان جا مقلد من زیاد یا کم است و یا نپرسید رساله من چاپ شده یا خیر؟ البته نشر کتاب‎های تخصصی خود را زیاد پیگیری می‎نمود، اما در مورد رساله‎اش یک بار هم سوالی نکرد. بعد از رحلت آیت الله العظمی مرعشی نجفی به اصرار جمع زیادی از فضلا و مردم، او چندین سال امامت جماعت حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام را بر عهده داشت و مکرر می‎گفت: «برای من، این نماز که هزاران طلبه در آن شرکت می‎کنند و آن نمازی که قبلاً در مسجدی کوچک اقامه می‎کردم هیچ فرقی ندارد.

15)پرهیز از غیبت
آیت الله فاضل علاوه بر آن که خود غیبت نمی‎نمود و از آن به جد پرهیز داشت، اگر کسی در حضور او لب به غیبت می‎گشود به هر طریق ممکن از آن جلوگیری می‎کرد و حتی اگر افراد خانواده نسبت به فردی حرفی می‎زد شدیداً با آنها برخورد می‎کرد.

16)گرانی سیب زمینی و سفره نان و سیب زمینی کارگر
بسیاری مواقع بود که وقتی خدمتشان می‌‌رسیدیم، ایشان ناراحت بودند، وقتی سوال می‌‌کردیم، به عنوان مثال می‌‌گفتند که چون سیب زمینی گران شده است. می‌‌گفتیم که اگر سیب زمینی گران شده، چرا شما ناراحت هستید؟! ایشان هم می‌‌گفتند که من حساب کردم، دیدم کارگری که 6-7 بچه دارد و سر سفره نان و سیب زمینی به بچه هایش می‌‌دهد، چه باید بکند؟ برای همین ناراحت هستم.

17)دو خصیصه بارز در ایشان دیدم؛ مربی واقعی بودن و اخلاص در تمام امور
شیخ «حسن رمیثی» شاگرد لبنانی و ارشد آیت الله فاضل لنکرانی:دو خصیصه بارز در ایشان دیدم؛ یکی اینکه مربی واقعی بود و دیگر اینکه در تمام امور اخلاص داشت. مربی به این معنا که واقعا استاد بود و در درسش طلبه واقعی تربیت می شد. ایشان همواره شاگردان را بر تحصیل جدی ترغیب می‌کردند.
در تمام مراحل درسی اخلاص داشتند و این اخلاص باعث می شد آموزش هایشان از قلب به قلب باشد؛ یعنی تعلیم فقط ظاهری نبود، بلکه در رفتار و باطن هم تاثیر می گذاشت. ایشان نه تنها حسن بیان داشتند، بلکه دارای نظر و فکر روشن هم بودند. از سوی دیگر مرجعیتشان بسیار بزرگ و قدرتمند بود و در خانه شان به روی تمامی مردم باز بود و آنان بسیار زیاد به ایشان مراجعه می‌کردند.

18)اعتراف به درستی نظر یا عمل افراد ، با وجود اظهارنظری متفاوت
ایشان وقتی می‌دیدند که نظر یا عملی درست است، فورا آن را بازگو می‌کردند؛ حتی اگر قبلا خودشان نظر دیگری داشتند. روزی نظری درباره فرعی فقهی داشتم و حضرت استاد در آن باره نظر دیگری داشتند.فردای آن روز تا من وارد دفتر شدم، ایشان فرمودند: نظر شما درست بود. واقعا این ویژگی، صفتی حسنه بود. امروز شاید کمتر فردی را یافت که در نزد کوچکتر از خودش اینگونه رفتار کند.

* سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد علمی

19)اگر ایشان درسش را ادامه دهد، قطعا از دانشمندان و نوابغ زمانه خود خواهد شد
آیت الله العظمی لنکرانی بعد از کلاس پنجم وارد درس طلبگی شده بود ایشان شاگرد اول کلاس پنجم بود و مدیر مدرسه به جدمان گفته بود که اگر ایشان درسش را ادامه دهد، قطعا از دانشمندان و نوابغ زمانه خود خواهد شد اما ایشان وارد طلبگی شد و با جدیت ادامه داد تا به این مراتب عالی رسید.
آیت الله فاضل لنکرانى نگارش معارف و مسائل ارزنده علوم اسلامى را از همان بدایت جوانى آغاز مى کند ، آن گونه که عدد تألیفات معظم له بر چهل عنوان افزون مى گردد و این یعنى که در دوران مفید زندگى هر سالى از عمر را به تألیفى ماندگان زیور بخشیده اند.

سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد سیاسی
20)ولایتمداری
ولایت فقیه در کلام آیت الله فاضل لنکرانی: مشروعيت و لزوم تبعيت از قوانين حكومت راهى غير از ولايت فقيه در زمان حاضر ندارد. همان طورى كه در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مشروعيت حكومت، به جهت تصدى رسول خدا بود، در زمان عيبت با تصدى فقيه جامع الشرايط، حكومت و قوانين او مشروعيت پيدا مى كند.

يكى از مهمترين فرازهاى زندگى استاد، زندگى سياسى و مبارزاتى ايشان است. از همان زمانى كه امام خمينى(رحمه الله) مبارزه وسيع و عميق مذهبى سياسى خود را آغاز كردند و عليه ظلم و فساد و كفر و استكبار قيام نمودند، ایشان به پيروى از معلم كبير خويش قدم در اين راه نهاد و مبارزات سياسى خود را شروع كرد. استاد كه از شاگردان پرشور امام و از معتقدان بى تزلزل و سرسخت ايشان بود،. از ابتداى نهضت امام خمينى(رحمه الله) تا مراحل مختلف شكل گيرى انقلاب اسلامى ايران به رهبرىآن بزرگ مرد تاريخ معاصر در همه جا و همه حال از امام راحل حمايت بى دريغ داشته اند و هيچ گاه رهبر و مقتداى خود را فراموش نكرده اند و هر آنچه را كه در توان داشته اند خالصانه و مخلصانه در اختيارشان قرار داده اند. اين مبارزات، هم به صورت فردى و هم به عنوان عضوى از اعضاى جامعه مدرسين حوزه علميه كه در آن زمان فعاليت چشمگير و پرثمرى داشت صورت مى گرفت، و به همين جهت، از همان آغاز، مسأله اتّحاد و اتّفاق و يكپارچگى و وحدت كلمه يعنى همان چيز كه رمز مهم پيروزى انقلاب اسلامى به شمار مى رفت در مبارزات استاد، نقش اساسى و تعيين كننده اى داشت.

در ارتباط با همين فعّاليّت ها و مبارزات بود كه بارها از طرف رژيم سفّاك حاكم دستگير شد; بارها به بازجويى هاى بيدادگرانه فراخوانده شد; بارها طعم زندان و شكنجه دژخيمان ساواك را چشيد و سرانجام نيز به بد آب و هواترين نقاط كشور تبعيد شد. نخستين تبعيدگاه وى بندر لنگه بود كه اوج گرماى تابستان به آنجا فرستاده شد. استاد حدود چهار ماه را در آن منطقه نفس بُر، در گرماى سوزان و شرجى خفقان آور آن سپرى كرد; چهار ماهى كه به قول خود استاد، مى توان گفت به اندازه تحمل 40 سال رنج و ناراحتى و مرارت بود. سپس استاد را به منطقه كويرى يزد تبعيد كردند و دو سال و نيم نيز از عمر شريف وى در اقامت اجبارى آنجا سپرى شد. در اين دو سال و نيم، چنان سختى ها و مصايبى را از سرگذراند كه عبارت «غير قابل توصيف» نيز براى آن كم است .امّا استاد از اين دوره تبعيد نيز به نيكوترين وجه استفاده كرد; يعنى علاوه بر تحقيقات علمى و تأليفات و نگارش هاى با ارزشى كه در آن خلوت رنج آلود داشت، كار برخوردهاى پرثمرى ترتيب داده و با روشنگرى و بيدار سازى مردم، آنان را در مسير مبارزات امام راحل قرار مى دادند، به طورى كه در روزهاى اوج انقلاب، مردم يزد از جمله پيشتازترين مبارزات شهيد پرورى بودند كه با مشت خالى به جنگ توپ و تانك و گلوله رفتند و با نثار صدها شهيد، دلاورانه در اين راه ايستادگى كردند و گام هاى بلند و مؤثّرى در راه پيروزى انقلاب برداشتند.

ایشان بعد از ارتحال امام نیز از جمله بزرگانی بود که نسبت به حمایت از حضرت آیت ا… خامنه‌ای تاکید فراوان داشتند.
شخصیت مقام معظم رهبری در بیان حضرت آیت ا… فاضل لنکرانی: ایشان مصداق بسیار روشن و بسیار خوب برای این منصب هستند و مکرر تاکید داشت: برای احراز این منصب در شرایط کنونی کسی بهتر از حضرت آیت ا… خامنه‌ای نداریم.
حضرت آیت ا… فاضل لنکرانی: الان حمایت از مقام معظم رهبری، از زمان امام، واجب‌تر است چرا‌؟ بالاخره همان طور که از امام، نه شخص امام، مقام امام«بما انه مقام رهبری» واجب بود، الان این معنا بیش‌تر احساس ضرورت و نیاز دارد. این مقام، واجب الاطاعه است و باید محترم شناخته بشود. ایشان (آیت ا… خامنه‌ای ) ستون خیمه مرجعیت هستند. اگر ایشان نبودند ما هم نبودیم.

*********************************************************************************

پیام تسلیت مقام معظم رهبری به مناسبت رحلت آیت الله فاضل لنکرانی
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
با تأسف و تأثر فراوان از ارتحال فقيه مجاهد مرحوم مغفور حضرت آيت‌الله آقاي فاضل‌لنكراني رضوان‌الله‌تعالي‌عليه اطلاع يافتم. اين ضايعه‌ي سنگين براي حوزه‌ي علميه‌ و ملت شريف ايران است. حوزه‌ي علميه يكي از استوانه‌هاي علمي و تحقيقي و يكي از استادان برجسته‌ي خود و ملت ايران يكي از مراجع تقليد انقلابي و بيدار و پرتحرك خود را از دست داد. ايشان در سالهاي طولانيِ دوران اختناق در شمار برجستگاني از حوزه‌ي علميه‌ي قم بودند كه در ميدانهاي گوناگون مبارزات حضور داشته و رنج تبعيد را به جان خريدند و پس از پيروزي انقلاب از جمله‌ي روحانيون نامداري بودند كه نقش هاي مهمي در همه‌ي موارد حساس ايفاء نمودند. رحمت خدا بر ايشان باد. اينجانب اين مصيبت بزرگ را به حضرت بقيه‌الله ارواحنافداه و به مراجع عظام و علماي اعلام و فضلاء و طلاب حوزه‌ي مباركه و به عموم ملت ايران تسليت ميگويم. همچنين به خانواده‌ي مكرّم و آقازادگان ارجمند و ديگر بازماندگان و منسوبان ايشان عرض تسليت كرده، تسلّا و صبر آنان را از خداوند متعال مسألت مينمايم. والسلام علي عباد الله الصالحين( سيّدعلي خامنه‌اي 26/خرداد/1386)

موضوعات: نگاهی به ابعاد مختلف سبک زندگی آیت الله فاضل (ره)  لینک ثابت
 [ 07:13:00 ب.ظ ]




     سبک زندگی خانواده / آیت الله بهشتی      


*********************************************

 

یک بار من از ارث پدری فرشی خریدم و آقای بهشتی(ره) هیچ حرفی به من نزدند، هر چند اعتقاد داشتند که زندگیشان نباید از مرز طلبگی خارج شود اما این را برای خود تجویز می‌کردند و من کاملا آزاد بودم که مطابق نظر ایشان عمل کنم یا نکنم. در هر حال، بعد از چند ماه از خرید فرش پشیمان شدم و آن را فروختم.

یکی از وظایف روحانیت علاوه بر تبیین معارف دینی، الگو دهی به جامعه در عرصه عمل است. کردار یک روحانی باید تبلیغ دین باشد و مردم را به نحوه رفتارهای اجتماعی و دینی رهنمون سازد. یکی از این عرصه‌ها عرصه ارتباط درون خانواده است، شخصیت فرزندان تا حدودی گویای وضعیت اجتماعی درون خانواده و شخصیت والدین است. اگرچه این امر کلیت ندارد اما غالبا اینگونه است و برداشت مردم نیز به همین شکل است.

با این اوصاف این توقع جامعه اسلامی، وظیفه روحانیت را برای تربیت فرزند و نحوه ارتباط با خانواده سنگین‌تر می‌کند. شکست در تربیت فرزند و سردی در ارتباطات خانوادگی یک روحانی تأثیر به مراتب سنگین‌تری از وجود این مشکلات در زندگی یک فردی عادی، در افکار اطرافیان خواهد گذاشت.

به همین خاطر و به خاطر مصلحتی که در نفس این حسن رفتار وجود دارد، بزرگان حوزه همواره در این راستا کوشیده‌اند و برای ارتباط درون خانوادگی نیز به خوبی نقش یک الگو را ایفا نموده‌اند.

در سیره بزرگان الگوهای مختلف رفتاری مشاهده می‌شود که به تعدادی از آن اشاره می‌نماییم.

ارائه مسیر به جای اجبار به رفتن

یکی از آسیب‌های ارتباط روحانیون با خانواده‌، سخت گرفتن بر آنهاست که البته غالبا از غیرت دینی و آشنایی آنها با معارف و ارزشی که برای آن قائل هستند نشأت گرفته است اما این دسوزی باید از طریق صحیح به کار برده شود چرا که واکنش‌های احساسی ممکن است که نتیجه عکس دهد.

بدون شک تقید و تدین یک روحانی نشأت گفته از اعتقادات و باورهای اوست، باورهایی که با این عمق در اعضای خانواده او وجود ندارد چرا که روشن است خانواده یک روحانی به اندازه او از دین مطلع نیستند و نباید انتظار داشت که همواره مانند او رفتار نمایند.

وظیفه یک روحانی این است که علاوه بر آگاه نمودن آنها از معارف دین نقش یک الگوی عملی را نیز برای آنان ایفا نموده و بر آنها سخت نگیرد.

این طرز رفتار و نتیجه آن به خوبی در سیره بزرگان مشهود است، همسر شهید بهشتی می‌گوید: یک بار من از ارث پدری فرشی خریدم و آقای بهشتی(ره) هیچ حرفی به من نزدند، هر چند اعتقاد داشتند که زندگیشان نباید از مرز طلبگی خارج شود اما این را برای خود تجویز می‌کردند و من کاملا آزاد بودم که مطابق نظر ایشان عمل کنم یا نکنم. در هر حال، بعد از چند ماه از خرید فرش پشیمان شدم و آن را فروختم. (1)

دختر ایشان نیز می‌گوید: حتی یک بار هم نشد که پدر در امر عبادات به ما دستور بدهد، مثلا بگویند پاشو برو نمازت را بخوان. ولی رفتار خودشان طوری بود که ما الگو می‌گرفتیم. ایشان همیشه نماز اول وقت می‌خواندند و وقتی نماز را دیر می‌خواندیم با ظرافت تذکر می‌دادند.(2)

همسر امام(ره) نیز می‌گوید:

امام در مسائل خصوصی زندگی من دخالت نمی‌کردند. اوایل زندگی‌مان، یادم نیست هفته اول یا ماه اول به من گفتند: من کاری به کار تو ندارم. به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش اما آنچه از تو می‌خواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی، یعنی گناه نکنی (3)

خوش خلقی در خانواده

تأثیر محبت در درون خانواده و پرهیز از رفتارهای خشن بدیهی بوده و در روایات نیز به آن اشاره شده است، وقتی شخصی نزد امام کاظم(ع) از فرزند ناسازگار خویش شکایت می‌کند، حضرت می‌فرمایند:

«لَا تَضْرِبْهُ‏ وَ اهْجُرْهُ وَ لَا تُطِل‏» (4)

او را مزن، (بلکه) با او قهر نما و (قهرت) را طولانی مکن.

سیره بزرگان نیز گویای تأثیر چنین رفتاری در خانواده است، دکتر مجتبی مطهری فرزند شهید مطهری(ره) می‌گوید: شیوه تنبیهی ایشان این بود که ابتدا نصیحت می‌کردند و می‌گفتند که کار ما درست نبوده و موقعی که موضوع خیلی جدی می‌شد قهر می‌کردند، حداکثر سه روز، یعنی ما تاب نمی‌آوردیم، واقعا قهر پدر برای ما فوق العاده تلخ بود. خودشان هم از این که قهر را طولانی کنند پرهیز می‌کردند.(5)

در سیره مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) نیز آمده است که ایشان با بچه‌ها بسیار مهربان بود و رفتارش طوری بود که بچه‌ها مشکلات را راحت تحمل می‌کنند. آنها حتی مرگ پدری به این خوبی و مهربانی را خوب تحمل کردند. او در تمام برنامه‌های بچه‌ها بسیار دقت داشت و مخصوصا روی درسشان حساسیت داشت و لحظه‌ای از آنها غافل نمی‌شد. (6)

هرگز مهربانی و عطوفت در رفتار با خانواده نباید فدای امور نامربوط شود، همسر شهید نواب از رفتار ایشان در خانواده می‌گوید: آقا بسیار خوش خلق بودند. گاهی زمانی در اوج هیجان با دوستانشان در مورد مسائل مملکتی و جنایات شاه صحبت می‌کردند، من ایشان را صدا می‌کردم تا مسئله‌ای را با ایشان در میان بگذارم. می‌دیدم در نهایت ملایمت و آرامی صحبت می‌کنند. تعجب می‌کردم و می‌گفتم: مگر شما نبودید که فریاد می‌کشیدید؟ پس چرا ناگهان این همه تغییر اخلاق دادید؟ ایشان می‌گفتند: «اگر من از دست کسی عصبانی شوم نباید عصبانیتم را سر شما خالی کنم. انسان نباید برای زن و فرزندش خشونت به خرج دهد» (7)

اهمیت دادن و توجه به خانواده

اگرچه هر مردی در عرصه اجتماعی وظایفی دارد و روحانیت نیز از این قاعده مستثنی نیست اما این مشغله‌ها نباید به روابط اجتماعی درون خانواده لطمه بزند، چرا که این امر موجب می‌شود تا خانواده و فرزندان احساس نمایند به آنها توجهی نمی‌شود.

همسر شهید نواب در وصف ایشان می‌گوید: از صفات برجسته آقا، وفای به عهد و خوش قولی ایشان بود. زمانی که به سفر می‌رفتند، اگر می‌گفتند: بیست روز دیگر برمی‌گردم، درست سر موعد مقرر باز می‌گشتند و برنامه ریزی ایشان همیشه مرتب بود. (8)

رابطه شهید بهشتی(ره) در خانواده انصافا می‌تواند به عنوان الگو به طلاب جوان معرفی شود، ایشان علی رغم مشغله‌های کاری، روزهای جمعه را به خانواده اختصاص داده و بر آن تأکید داشتند، که نشان از اهمیت دادن ایشان به مسائل خانواده دارد. یکی از دوستان ایشان می‌گوید: یک روز جمعه خدمت ایشان رسیدم و گفتم که یکی از مقامات سیاسی خارجی به تهران آمده و درخواست ملاقات کرده است. آقای بهشتی(ره) قبول نکردند و گفتند این ملاقات را نمی‌پذیرم، مگر این که امام به من تکلیف کنند چون روز جمعه من متعلق به خانواده است و در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و به درسهایشان و همینطور کارهای خانه برسم.(9)

خانواده‌ها نیاز به تفریحات سالم و نشاط دارند، معمولا فرزندان روحانیون محدودیت‌هایی دارند که باید در جای دیگر جبران شود؛ تفریحات نامشروع که خیلی از جوانان به سمت آن کشیده می‌شوند باید در میان جوانان خصوصا خانواده های روحانی جایگزین مناسب داشته باشد.

همسر شهید بهشتی(ره) می‌گوید: ایشان به نشاط من و بچه‌ها خیلی توجه داشت. در آن دوران محیط‌های تفریحی خیلی برای خانواده‌های مذهبی مناسب نبود. او ما را سوار ماشین می‌کرد و به اطراف تهران جاهای خلوت و خوش اب و هوا می‌برد و یکی دو ساعت قدم می‌زدیم. برای بچه‌ها شیرینی و بستنی می‌خرید و با آنها بازی می‌کرد تا خستگی هفته از تنشان بیرون برود و برای درس هفته آینده آماده باشند.

اگر در سفری امکان داشت که ما را ببرد، هرگز تردید نمی‌کرد. حتی سفرهای کاری هم ما را می‌برد و در آنجا اگر شده نصف روز را با ما صرف کند، این کار را می‌کرد. مثلا وقتی در مشهد قرار بود با علمای برجسته آنجا دیدار کند ساعتی را هم به خانواده اختصاص می‌داد و در آن ساعات، اگر دعوتش هم می‌کردند نمی‌پذیرفت. (10)

ایجاد حس مسئولیت پذیری و اعتماد به نفس

امر و نهی زیاد موجب از بین رفتن روحیه اعتماد به نفس در فرزندان می‌شود، و در مقابل محول کردن مسئولیت‌هایی در خانواده به فرزندان و نظر خواهی از آنها در امور خانه علاوه بر تقویت اعتماد به نفس آنها موجب ایجاد حس مسئولیت پذیری آنها برای آینده می‌شود.

همسر شهید بهشتی(ره) در رابطه با این ویژگی ایشان می‌گوید:

شهید بهشتی(ره) طوری با بچه‌ها رفتار می‌کرد که همیشه احساس می‌کردند حرف خیلی مهمی زده یا کار خیلی مهمی کرده‌اند و به این ترتیب اعتماد به نفس بچه‌ها را تقویت می‌کرد تا بتوانند مستقل فکر کنند و راحت حرفشان را بزنند. در خانه صندوق قرض الحسنه‌ای درست کرده بود که در آن پولی بگذارند و بعد هم روی حساب و کتاب دقیقی وام بدهند.دفترچه‌ها کوچکی را هم برای پرداخت اقساط درست کرده و به بچه‌ها داده بود. علیرضا هم مسئول دریافت و پرداخت بود. کتابخانه خانه هم حساب و کتاب داشت و کسانی که می‌خواستند از آن استفاده کنند کارت عضویت داشتند و کتابهایی که به امانت داده می‌شدند، در دفتری ثبت می‌شدند.(11)

خانم ملوک السادات بهشتی می‌گوید: پدرم به ما پول تو جیبی می‌دادند ولی می‌گفتند که فقط برای خرید خوراکی نیست و باید از آن لوازم التحریر و دفترمان را هم بخریم و یا اگر قصد داریم برای کسی هدیه بخریم، بهتر است مقداری از این پول را پس انداز کنیم و به این شکل بودجه بندی را به ما یاد می‌دادند. گاهی هم مثلا روز مادر، پول تو جیبی ما کفاف خرید هدیه مناسب برای مادر را نمی‌داد. در این موقع پولی را به ما قرض الحسنه می‌دادند و بعد به تدریج پس می‌گرفتند تا تعهد نسبت به پرداخت قرض را هم یاد بگیریم. (12)

********************************************

منابع:

1- مجله یاران، شماره 8، تیرماه 1385، ص70.

2- همان، ص74.

3- پایگاه تحلیلی اسلام ناب.

4- بحار الانوار، ج101، ص99.

5- مجله یاران، شماره 5و6، فروردین و اردیبهشت 1385، ص53.

6- همان، شماره 12، آبان ماه 1385، ص54.

7- همان، شماره 2، دی ماه 1384، ص20 و 21.

8- همان.

9- همان، شماره 8، تیرماه 1385، ص73.

10- همان، ص70.

11- همان.

12- همان، ص73.

تهیه وتولید:مسلم زمانیان-گروه حوزه علمیه تبیان

 

موضوعات: سبک زندگی خانواده / آیت الله بهشتی  لینک ثابت
 [ 07:04:00 ب.ظ ]




نصایح امیرمؤمنان در آخرین لحظات عمر شریفشان

**************************************************

 

وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ارتباط با روش زندگى صحیح، پاک، همراه با سلامت همه جانبه و به خصوص حساب گرى، به ویژه حسابگرى در ارتباط با باطن و نفس، گفتارى با فرزند بزرگوارشان امام مجتبى (علیه السلام) دارند. البته گفته هایى با حضرت سیدالشهداء نیز دارند که این گفتارها با فرزندان، براى همه پدران درس است که در فضایى صمیمى، با محبت و با صفا، با فرزندان خود گفتار مثبت داشته باشند و گفتارشان هدایت، دلالت و چراغ راه زندگى فرزندانشان باشد. به یک بار و دوبار نیز نباید پدران قناعت کنند. این مسأله تا زمان زنده بودن باید ادامه داشته باشد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) شاید ساعتى بیشتر به شهادتشان نمانده بود، اما در همان وقت اندک، گفتار با فرزندان شان را ترک نکردند و فرمودند:

«اوصیکما الله بتقوى الله و أن لاتبغیا الدنیا و ان بغتکما و لاتَأْسَفَا على شى ء منها زوى عنکما و قولا بالحق و اعملا للاجر و کونا للظام خصما و للمظلوم عونا، أوصیکما و جمیع ولدى و أهلى و من بلغه کتابى بتقوى الله و نظم أمرکم» «اوصیکما» سخن با دو نفر است. «کما» در عربى، ضمیر تثنیه است؛ یعنى امام حسن و امام حسین (علیهما السلام). هر دوى شما را به تقواى الهى سفارش مى کنم و به این که زندگى خود را از آلوده شدن به معصیت، گناه و انحراف حفظ کنید.

دل، جان و وجود خود را صرفاً براى امور مادى هزینه نکنید: «و أن لاتبغیا الدنیا» گرچه دنیا دنبال شما بدود. شما باید رابطه خود را با دنیا نظم بدهید، به کیفیتى که هیچ محرومیتى از دنیا براى شما نیاید و این دنیاى شما، آخرت ساز باشد. دین هیچ نوع محرومیتى را نمى پسندد. ارتباط شما با دنیا باید به کیفیتى باشد که مهر اهل دنیا و اسارت نسبت به دنیا به شما نخورد. آزادى خود نسبت به دنیا را حفظ کنید.

«و لا تأسفا على شى ء منها زوى عنکما» اگر روزى دیدید در گوشه اى از زندگى دنیاى شما کمى و کاستى پیدا شده است، سفره امروز شما مانند دیروز نبوده، توان خرید اجناس خیلى بالا را پیدا نکردید، خود و دل را در غصّه این کمبودها خرج نکنید؛ چون دل خیلى عزیزتر از این است که در غصّه این امور مادى و معمولى هزینه شود. این ها امورى است که با فرستادن ملک الموت، تمام این ها را از شما مى گیرند. مى خواهى در عالم برزخ هم یقه پاره کنى؟ بنشینى و گریه کنى؟ رابطه شما باید رابطه اى باشد که در هنگام قطع رابطه تأسف، غصّه و حزن براى شما به وجود نیاید. این نصیحت خیلى جالبى است که: تو خیلى بالاتر از این هستى که قلبت براى غصه خوردن براى اشیاء معمولى هزینه شود؛ که چرا او دارد و من ندارم؟ چرا این چیز را از مکّه براى آن عروسش آورده، براى من نیاورده است؟ چرا کسب امروزم مانند قبل یا فلانى نبوده؟حضرت على (علیه السلام) به فرزندانش مى فرماید: این چراها را دور بریزید و قلب الهى خود را از غصه خوردن بر این امور حفظ کنید. این گفتگوى پدر با فرزندان به قدرى مهم است که ساعتى مانده به شهادتش، این مقدار زمان را صرف گفتگوى دلالتى، هدایتى و خیرخواهى براى آنها کرد. «و نظم امرکم» ، «امر» در اینجا به معناى مجموعه زندگى است. در نگاه کردن، گوش دادن، بیدارى، خواب، خوراک، پوشاک، معاشرت، برخورد با مردم و خانواده، منظم باشید. رها و بى نظم نباشید.

ارزش وصیت در آخر عمر

معلوم مى شود این حرفها براى حضرت مهم تر از این بود که بفرمایند نماز مستحبى، یا قرآن بخوانند. این گفتار به قدرى مهم بوده که در بستر بیمارى، در حال گفتار مثبت با فرزندانش از دنیا رفت. اخلاق همه انبیا (علیهم السلام) نیز همین بود. شما فکر مى کنید همه پیامبران، نفس آخر را به نماز، ذکر و تسبیح تمام مى کردند؟

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: آخرین سخن انبیا (علیهم السلام) سفارش مردم به نماز بود؛ یعنى نفس آخر را با خدا حرف نزدند، بلکه با مردم حرف زدند؛ چون ارزش این بیشتر است. مى خواستند با خدا حرف بزنند،برخوردى خصوصى بود، اما با جمعى که در کنار بستر آنان نشسته بودند، آخرین نفس را خرج سفارش به نماز کردن، ارزشى همگانى بود.

بار تربیتى سخن گفتن با فرزندان

این مقدمه را براى این به محضر شما عرض کردم که ارزش و اهمیت سخن گفتن پدر با فرزندان از نظر فرهنگ اسلام، بیشتر روشن شود. پدرانى که با فرزندان خود حرف نمى زنند، یقیناً به آنها ظلم مى کنند و باعث مى شوند که زمینه حرف زدن دیگران با فرزندان آنان باز شود. نود درصد دیگران نیز زهر در کام فرزندان ما مى ریزند؛ با سخنان باطل، یاوه، شبهه اندازى، سفسطه گرى و با سخنان خود ارزش هاى انسانى آنها را مورد هجوم قرار مى دهند.اما شما مى توانید براى فرزندان خود بهترین حوزه جاذبه باشید که اگر باجاذبه اى در بیرون با آنان برخورد کرد، نتواند آنها را جذب کند. فرزند باید در خانه به وسیله گفتار مثبت، در مقابل خطرات بیرون واکسیناسیون شود و این شدنى است. حتى با نوه هاى خود، خیلى خوب جواب آنها را بدهید. گفتار پدران با فرزندان خیلى اثر مى گذارد.

اثر محبت آمیز بودن خطاب

حال گفتار حضرت امیر (علیه السلام) با امام مجتبى (علیه السلام) در ارائه زندگى صحیح، همراه با سلامت همه جانبه را ملاحظه بفرمایید: «یا بنىّ» اولًا لحن کلام را ببینید، روى موج عاطفه و محبت است؛ پسرم! یعنى این احساس را بکند که پدر تکیه گاه و یار او است و دوستش دارد. این براى فرزند خیلى ارزش دارد. اگر مقدارى در عمق این کلمه برویم، معنى زیبایى دارد؛ یعنى دلبندم، عزیزم، پاره تنم، وصل به وجودم.

ببینید چقدر لحن صحبت حضرت زیباست، حتى نمى گوید: پسرم! یا پسرکم! یعنى کوچولوى نپخته، این ها تلخ است. مى فرماید: فرزندم! عزیزم! متصل به وجودم، دلبندم. خود این کلمات، معانى و مفاهیم اثر مى کند. کلمات با مشاعر طرف مقابل و مستمع کار مى کند. عکس العمل درون مردم در مقابل «بنشین، بتمرگ، بفرما، محبت کنید، تشریف داشته باشید، در خدمت باشیم» و امثال این ها با هم خیلى فرق مى کند. پدرى را من شاهدش بودم که وقتى فرزندانش را صدا مى زد، کلمه «آقا» را دو بار به کار مى گرفت. مثلًا اسم فرزندش «محمد» بود، وقتى مى خواست او را صدا بزند، با لحن نرم و صداى پایین مى گفت: «آقاى محمد آقا! محبت کنید تشریف بیاورید، من کار مختصرى با شما دارم». پسر نیز دست به سینه مى گرفت و جلو مى رفت و مى گفت: جانم بابا! بفرمایید.

مى گفت: اگر وقت دارید، به درس و مشق شما لطمه نمى خورد، چند نان بگیرید و بیاورید. این برخورد او با این فرزندانش بود. البته آن بچه ها الان بزرگ هستند و همه با ادب، با وقار، اهل خیر، بزرگوار، مسجدى و جلسه گردان، محسن و داراى شخصیت که تمام این ها محصول برخورد مناسب و گفتارهاى مثبت آن پدر بزرگوار بود که خود من نیز از آن برخورد اثر مى گرفتم.

تقسیم ایام عمر به سه برنامه

1- مناجات با پروردگار

حضرت فرمود: «یا بنىّ! للمؤمن ثلاث ساعات» عزیز دلم! براى انسان با ایمان، مثل برادران ایمانى دیگرت، زندگى باید در سه بخش هزینه شود. کلمه ساعت در اینجا به معنى زمان است: «إِنَّ السَّاعَةَ لَأَتِیَةٌ» معنایش این نیست که قیامت یک ساعت است. یعنى زمان قیامت خواهد آمد.

زندگى اهل ایمان در سه زمان، مرحله یا برنامه هزینه مى شود:

«ساعة یُناجِى فیها ربه» بخشى در ارتباط با پروردگار است. مؤمن فهمیده است که همه کاره، کلیددار، صاحب، خالق و مدبر آنان، وجود حضرت حق است و حضرت حق به گردن آنان حق دارد.حق حضرت حق به گردن ما، حق بندگى است. نسبت به مولا تکبر و غفلت ندارند. معرفت پیدا کردند که پروردگار از آنها برنامه هاى مثبت را که به نفع خود آنان بوده خواسته است و این مجموعه کار مثبت را عبادت نامیده است.هرعبادت نیز معدن و خزینه اى است که در آن گنج بى نهایت قرار داده شده و با عبادت درب همه این گنج ها باز مى شود و کلید دیگرى ندارد، بلکه فقط با عبادت دربِ این گنج ها باز مى شود.یعنى این ها حس کردند که هر عبادت و امر واجبى، معدن و گنجى است که خدا در آن ثروت بى نهایت ریخته است و راه رسیدن به این ثروت بى نهایت نیز همین بندگى، عبادت و انجام واجب است.عقل انبیا و ائمه علیهم السلام که از عقل کل انسان ها بیشتر بوده است، اگر عبادات واقعاً فایده نداشت، باید اول آنها به سراغش نمى رفتند، اما مى بینیم که آنان عاشقانه به سراغ عبادت مى رفتند.

ارزش واجبات در پیشگاه خدا

من عبادتى مستحب را براى شما بگویم که ما را ملزم نکردند که انجام بدهیم، یعنى به انبیا و حتى سیزده نفر از معصومین ما نیز نگفتند که باید انجام بدهید، فقط در این عالم به یک نفر گفتند واجب است انجام بدهى و نباید ترک کنى، که او پیغمبر اسلام (صلى الله علیه و آله) است. فقط به ایشان گفتند که باید انجام دهى و آن نماز شب است.

وقت نماز شب از نیمه شب شرعى به بعد قبل از اذان صبح است. مستحب است؛ یعنى به هیچ کس نگفته اند که واجب و لازم است که این کار را بکنى. فقط ارائه داده و گفته اند: این کار خوب و عبادت است، اگر خواستى، انجام بده. اما همین مستحب مانند معدن است. ببینید خدا در این معدن چه قرار داده است؟ در قرآن مى فرماید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّآ أُخْفِىَ لَهُم مّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ» هیچ کس در این عالم خبر ندارد که من پاداش این عبادت را چه چیزى قرار داده ام. فقط خودم مى دانم. این پاداش این عمل مستحب است، حال نماز واجب چه گنجینه اى است؟ روزه، انفاق، خمس و زکات واجب، مگر منافعش قابل ارزیابى است؟ مستحبش را مى گوید هیچ کس خبر ندارد که چه پاداشى دارد، تا چه رسد به واجب الهى.فرمود: حسن جان! این بخشى از زندگى اهل ایمان است: «ساعة یناجى فیها ربه»

ارتباط، خرج و هزینه شدن براى خدا و اتصال به این گنجینه هاى عظیمى که کسى جز خدا خبر ندارد. این یک.

2- محاسبه نفس از اعمال روزانه

ببینید چقدر زیبا پدر، پسر را راهنمایى مى کند. آن هم با لحن محبت آمیز و هنرمندانه، قلب مستمع خود را به کار مثبت جذب مى کند.

دوم: «و ساعة یحاسب فیها نفسه»

عزیز دلم! بخشى از وقت مؤمن نیز در حساب گرى نسبت به خود هزینه مى شود؛ روزى که بر من گذشت، با این ساعات مى توانستم رضایت خدا، بهشت، رضایت مثبت مردم و خانواده ام را بخرم و صفحات پرونده ام را با قلم کرام الکاتبین از اعمال مثبت بنویسم. اعمال خود را محاسبه مى کند که من امروز این کار را کردم؛ یا این ساعت عمرم از بین رفت و به تاریکى وارد شد و به ظلم، گناه، آلودگى و معصیت سپرى شد.

حکایت محاسبه نفس مرحوم حاج ملاهادى

در سبزوار، همان روز اولى که وارد شدم، پرسیدم از نواده هاى مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى، حکیم فیلسوف، عارف، عابد و انسان با عظمت قرن سیزدهم کسى در این شهر زندگى مى کند یا نه؟ گفتند: بله. ایشان نبیره دخترى دارد که فیلسوف و حکیم است و در سبزوار براى مردم تفسیر قرآن مى گفته است، اما اکنون به خاطر سنّ بالا کمتر مى تواند از خانه بیرون بیاید.گفتم: به محضر ایشان بگویید: طلبه اى از تهران آمده، مى خواهد شما را ببیند. ایشان خیلى بزرگوارى فرمودند و مرا پذیرفتند. آغوش اولیاى خدا محض سازندگى براى دیگران باز است. اخلاق پاکان عالم در برخورد این است. زندگى مادى معمولى دارند و اهل قناعت هستند.

زندگى اولیاى خدا در قناعت

امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره این افراد مى فرماید:

«خفیف المؤونة» در این دنیا بسیارکم هزینه هستند، خرج زیادى ندارند و در خرج خود اهل قناعت هستند.

به خدمت ایشان رفتم، عرض کردم: آقا! من به این خاطر خدمت شما آمدم که خود و جدّ بزرگوارتان- حاج ملاهادى- برنامه، خاطره و نکته پرفایده اى دارید، براى من بگویید. ایشان فرمودند: مى گویم. جزوه اى که خودشان از نکات با ارزش زندگى جدّشان نوشته بودند، آوردند و به من دادند که من آن را به عنوان شى ء قیمتى نگهداشتم. همچنین قطعه اى که از جدّشان گفتند که با این مبحث بى ارتباط نیست.اهل ایمان هر روز حسابگر خود هستند که شب و روز بر من چگونه گذشت و چگونه باید بگذرد. برخوردى که امروز داشتم، حق بود، یا باطل؟ مناسب بود، یا نامناسب؟ایشان فرمودند: حاج ملا هادى از درآمد شخصى خود کشاورزى داشت و علاقه داشت که خودش دانه را بپاشد و آبیارى کند. با آن کثرت کار تدریس، شاگرد پرورى و عبادت سنگینش که مى گفت: نماز مغرب و عشاى ایشان نزدیک به دو ساعت طول مى کشید.وقتى که گندم ها را درو مى کرد، تمام گندم ها را وزن مى کرد و زکاتش را خارج مى کرد و همان اول مى پرداخت و بعد گندم ها را چند روز مى گذاشت روى زمین باشد که پرنده ها سهم زمستانى خود را ببرند، بعد بقیه را به خانه مى آورد.حس کردند واجب الحج شدند، به همسر خود گفتند: از فروش محصولات کشاورزى قدرى پول نزدم هست که شما را هم مى توانم به مکه ببرم. همسرش واجب الحج نبود، اما مى گفت: این زن در خانه من خیلى زحمت کشیده است، سر سفره معنوى و مادى، همه را خودم نباید بخورم، او نیز باید مانند من سهم ببرد.کارهاى مقدماتى حج را کردند و رفتند. در مسیر برگشت از مکّه، همسرش از دنیا رفت.

خادمى حاج ملاهادى در مدرسه کرمان

با بار و بنه وارد کرمان شد. پرسید: مدرسه طلبه ها کجاست؟ آمد وارد مدرسه شد. حاجى، عمامه اش را به صورت روحانیون نمى بست، بلکه به صورت روستایى هاى سبزوار مى بست؛ یعنى نمى شد تشخیص داد که او زیر این لباس معمولى مانند یک جهان است، یک دنیا علم، حکمت، عبادت و گنج. گنج همیشه در ویرانه است. کسى که با لباس مى خواهد خودش را بنمایاند، اندازه همان لباس مى ارزد و خودش چیزى ارزش ندارد.

به خادم گفت: آیا به من اتاق مى دهى؟ گفت: اینجا وقف طلاب است. یعنى چهره تو نشان مى دهد که طلبه نیستى. ولى چون دیگر ممکن است جا پیدا نکنى و غریب هستى، این چند روز مى خواهى اینجا باشى، براى این که خلاف وقف عمل نشود، در کارها به من کمک من؛ حیاط را جارو کن، دستشویى را بشوى و اگر طلبه اى کارى داشت، انجام دهى.گفت: چشم، همه این ها را انجام مى دهم. چون وقتى خادم به او گفت: تو باید مانند من خادمى کنى، در درون خودش، فقط گذشت که من؟ حاج ملاهادى سبزوارى؟ باید جاروکشى کنم؟ بعد در درونش گفت: آرى، باید جاروکشى کنى، از همین مقدارى که بر درونت گذشت، معلوم مى شود هنوز ناقص هستى و منیّت دارى. خودش را محاسبه کرد. بعد به نفسش گفت: حال که وضع خوبى ندارى، باید اینجا بمانى، مانند خادم و نوکر با تو رفتار کنند تا از این حال بیفتى. من یعنى چه؟

خادم گفت: بقچه ات را بگذار و بیا در اتاق من شام بخور و همانجا بخواب. فردا به بعد، جارو کشید و دستشویى ها را شست،براى طلبه ها نان وغذا خرید.ایشان فرمودند: جدّم سه سال، در آن مدرسه کرمان براى تأدیب خودش خادمى کرد.

مبارزه با نفس حاج ملاهادى

روزى خادم به او گفت: تو زن و بچه ندارى؟ گفت: زنى داشتم، زن خوبى بود، اما مرد. گفت: بیا دختر مرا بگیر. از بى ریختى و زشتى کسى او را به همسرى انتخاب نکرده است، به سنّ تو مى خورد. گفت: باشد. عقد کردند.

مبارزه با هواى نفس این است. خدا از این زن به او چهار فرزند داد، دو پسر که هر دو در علم و دانش مانند خودش شدند و دو دختر به نام هاى حوریه و نوریه، که دو دانشمند بسیار فوق العاده اى شدند.

ایشان مى گفت: بعد از مدتى، روزى از کنار کلاس درس رد مى شد، دید آیت الله سیدجواد کرمانى دارد کتاب «منظومه حکمت» او را براى حدود دویست طلبه درس مى دهد. گوشه دیوار تکیه داد ببیند این عالم کتاب او را چگونه درس مى دهد؟ گوش داد، جایى از درس دید استاد اشتباه کرد. فهم کتاب سخت بود، حکمت، فلسفه و عرفان است. دید او اشتباه کرد. سکوت کرد. درس تمام شد. آمد به خادم مدرسه گفت: من دیگر زمانم تمام شده است، مى خواهم همسرم را بردارم و به شهر خود ببرم. طلبه خوش ذهنى را دید و به او گفت: اگر خدمت آیت الله سیدجواد رسیدى بگو: این مطلبى که در کتاب منظومه حاج ملاهادى مى فرمودید، اگر این گونه مى فرمودید بهتر بود و رفت.

طلبه حاج سید جواد را دید و گفت: این خادم مدرسه به من این گونه گفت. او گفت: خادم مدرسه؟ من با این آیت اللهى در این کتاب ماندم، چگونه خادم مدرسه جواب را گفته است؟ به مدرسه برویم تا از او بپرسم. آمدند، به خادم گفتند: آن شریک شما کجاست؟ گفت: چند ساعت قبل رفت. گفت: او چه کسى بود؟ گفت: نمى دانم.

عرفان و خلوص حاج ملاهادى

چند سال گذشت. دو طلبه کرمانى که در کرمان فارغ التحصیل شده بودند، با هم قرار مى گذارند که به سبزوار و درس حاج ملاهادى بروند. دو نفرى به سبزوار مى روند، روز اول درس وقتى وارد مدرسه مى شوند، مى بینند حاجى دارد درس مى دهد.

ایشان سر درس دادن از دنیا رفت، بحث توحید بود و مست خدا شد، کتاب را بست، سه بار فریاد «لا اله الا الله» کشید و از دنیا رفت.

این دو طلبه استاد را نگاه کردند. یکى به آن دیگرى گفت: این شخص همان کسى نبود که سه سال خادم مدرسه ما بود؟ گفت: والله نمى دانم، خواب مى بینم یا بیدار هستم؟ بگذار درس تمام شود و برویم از خودش بپرسیم.

درس تمام شد و همه رفتند. این دو طلبه کرمانى آمدند و گفتند: آقا شما سه سال در کرمان نبودید؟ حاجى نگاهى به آنها کرد و فرمود: تا اینجا که گفتید، حق داشتید، اما از اینجا به بعد حق من است که به شما بگویم: تا من زنده هستم، راضى نیستم که در این رابطه به کسى اشاره اى کنید. «و ساعة یحاسب فیها نفسه»

3- استفاده از لذت هاى حلال

در دنباله روایت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى فرماید: «وَ ساعة یَخْلُو فیها بَیْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّتِها فیما یَحِلُّ وَ یَحْمَدُ»

بخش دیگر زندگى خود را براى خوشگذرانى و لذت هاى وجودش بگذارد، اما در آن چه که حلال و پسندیده است.

بعد فرمودند: حسن جان! رفت و آمد مؤمن، از خانه که بیرون مى رود، در سه برنامه است: «مَرْمَةً لِمعاش أَوْ خُطْوَةٌ لِمَعاد» یابراى اصلاح زندگى است، یابراى آخرت سازى و یا به دنبال لذّت و خوشگذرانى در امورى که حرام نیست مى رود.

خرما نتوان خوردن از این خار که کِشتیم دیبا نتوان بافت از این پشم که رِشتیم

بر حرف معاصى خط عذرى نکشیدیم پهلوى کبائر حسناتى ننوشتیم

پیرى و جوانى پى هم چون شب و روزند ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

افسوس بر این عمر گرانمایه که بگذشت ما از سر تقصیر و خطا در نگذشتیم

گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت شاید که ز مشّاطه نرنجیم که زشتیم

سعدى مگر از خرمن اقبال بزرگان یک خوشه ببخشند که ما هیچ نکشتیم

********************************************************

منبع:حجت الاسلام والمسلمین انصاریان

موضوعات:  نصایح امیرمؤمنان در آخرین لحظات عمر شریفشان  لینک ثابت
 [ 06:58:00 ب.ظ ]




گفتگوی خواندنی حجت‌الاسلام پناهیان درباره سبک زندگی جهادی؛

**************************************************************

 

بسیاری از نظامات اجتماعی ما توسط صهیونیست‌ها طراحی شده‌اند/ باید علیه ساختار‎های مدرن قیام کنیم

حجت‎الاسلام علی رضا پناهیان که در میان اقشار مختلف مردم «پناهیان»، «حاج آقا» و «استاد پناهیان» خوانده می‎شود، یا مریدانی دارد که دربست او را قبول دارند و یا مخالفانی دارد که حتی حاضر نیستند حرف‎هایش را بشوند. همه این‎ها از پناهیان شخصیتی غیره ساده (بخوانید پیچیده) ساخته است سالهاست که حجت‎الاسلام پناهیان در قامت یک نظریه‎پردازظاهر شده است؛ شخصیتی که توانسته است با تکیه بر دانش حوزوی و هوش و استعدادی مثال زدنی، حداقل بسیاری از صاحبان اندیشه را با ایده‎هایش به فکر فرو برد. ایشان با مکانیسم‎‎های انضباطی مدرن سر چالش دارد و شکستن عالمانه ساختار‎ها را طلب می‎کند و به‎شدت به‎دنبال خلق جایگزین است. خواندن مصاحبه «مجله پنجره» با حجت‌الاسلام پناهیان به تمام موافقان و مخالفان وی توصیه می‎شود.

شما اعتقاد دارید که سبک زندگی جهادی و انسان‎‎های جهادی مختص به بچه حزب‎اللهی‎ها و اردوی‎‎های جهادی و یک قشر خاص در جامعه نیست و در واقع انسان جهادی برای شما همان انسان طراز جمهوری اسلامی است؛ همان انسانی که رسالت جمهوری اسلامی به‎عنوان نهاد قدرت، تربیت و به‎وجود آوردن چنین انسان‎‎هایی است. از سوی دیگر دیدگاه جنابعالی این است که خود جمهوری اسلامی موانعی را برای تولید چنین انسان‎‎هایی به‎وجود می‎آورد که به عنوان مثال گاهی شما سیطره مکانیسم‎‎های انضباطی شهروندان را نام می‎برید که مثلا دوربین‎‎های مداربسته و کارت‎‎های ساعت‎زنی سعی در اخلاقی کردن شهروندان دارد و به باور شما این با اسلام قابل جمع نیست.آیا شما صریحا اعتقاد دارید که بسیاری از مکانیسم‎‎های انضباطی شهروندان با روح دین سازگار نیست؟ با چه استدلالی چنین ادعایی می‎کنید؟

البته بنده نه از باب توجه کردن به زندگی جهادی، بلکه از این باب فکر می‎کنم کارت ساعت‎زنی نمی‎تواند زیاد اسلامی باشد که فلسفه وجودی آن جزا و پاداش فوری و معین و مشخص است و از آن جایی که انسان‎ها به هر نوعی که زندگی کنند، کم کم شخصیتشان تحت تأثیر نوع زندگی‎شان قرار می‎گیرد، این کارت ساعت‎زنی می‎تواند این آثار منفی را به ‎دنبال داشته باشد که تمام فعالیت‎‎های کارمندان یک محیط را کاسب‎کارانه کرده و انگیزه‎ها را بر اساس جزا و پاداش تنظیم کند. آن وقت اگر کارمندان آن مجموعه تحت تأثیر سبک زندگی کارت ساعت‎زنی نظم پیدا کنند، دیگر فرصتی برای نظم اخلاقی و تقوایی به آن‎ها نداده‎ایم.

بنده تصور می‎کنم در سبک زندگی خودمان باید یک فضایی را ایجاد کنیم که فرصتی برای تمرین اخلاق و ایمان و تجلی آن وجود داشته باشد.

من این تناقضی که بین استفاده از کارت ساعت زنی و اسلام وجود دارد را خوب متوجه نمی‎شوم.

امیرالمؤمنین علی(ع) می‎فرماید که: انسان باید شخصیتش شخصیتی باشد که در اثر تقوا به نظم برسد؛ در اثر خداترسی به کیفیت خوب در کار برسد. در اثر برای خدا کار کردن به بالاترین بهره وری برسد. وقتی کارفرما چنین انتظاری از کارمند خودش ندارد و هیچ تعریفی از این موضوع در محیط صورت نگیرد و روابط صرفا بر اساس دقایق کارت ساعت‎زنی باشد و مجازات‎ها فوری اعمال شود، دیگر انسان‎ها فرصت این را پیدا نمی‎کنند که بفهمند واقعا چه قدر نظم را با انگیزه‎‎های غیر مادی دوست دارند. فرایند تربیت یک فرایندی است که نیاز به فرصت دارد و اگر شما بخواهید انگیزه ایمان و تقوا را عامل نظم‎یابی یک انسان قرار دهید، باید به او فرصت دهید. روابط اگر زیاد ماشینی شود، فرصت برای عواطف، اخلاق و ایمان کم خواهد بود. این مسأله فقط در این‎جا نیست بلکه این به‎عنوان یک نمونه برجسته است. در زمینه‎‎های دیگر هم همین‎طور است. شما هر جایی قوانین و ضوابط حقوقی را افزایش بدهید، فرصت را برای تعامل انسانی، اخلاقی و عاطفی کاهش داده‎اید. انسان‎ها وقتی به ضوابط حقوقی بیشتر خیره شوند، از این جهت خوب است که مراقبت می‎کنند حق را ضایع نکنند اما ما باید به این موضوع فکر کنیم که این‎ها کی باید اخلاقی رفتار کنند؟! به‎طور روشن حدیث شریف امیر المؤمنین (ع) را در این زمینه عرض می‎کنم که می‎تواند سؤال‎ها و ابهامات را برطرف کند که آیا واقعا راه رشد اخلاقی انسان این است که از ضوابط حقوقی فاصله بگیرد؟ فاصله گرفتن نه به معنای این‎که آن ضوابط را به‎عنوان حداقل رعایت نکند، بلکه به این معنا که فضای رفتاری خودش را تحت حاکمیت آن ضوابط قرار ندهد بلکه تحت حاکمیت ارزش‎‎های اخلاقی قرار دهد. امیرالمؤمنین علی(ع)می فرماید: «عامل المؤمنین بالایثار و عامل سایر الناس بالانصاف.»

یعنی با مؤمنین ایثارگرانه برخورد کن و با سایر مردم با انصاف.

انصاف چیز خوبی است و اسکلت زندگی بشر است و اگر این اسکلت وجود نداشته باشد، با هر زلزله‎ای فرو می‎ریزد. ارزش عدالت وانصاف بالاتر از ارزش کرم است ولی ما برای کریمانه برخورد کردن باید یک فرصتی بگذاریم تا خودش را نشان دهد. یعنی ما می‎توانیم در برخی از محیط کارها فرهنگی را حاکم کنیم که نیازی به کارت ساعت زدن نباشد. این‎که تمام محیط کار‎ها بدون استثنا می‎خواهند خودشان را وابسته به کارت ساعت زدن بکنند، نشان‎دهنده این است که ما هیچ محیط برگزیده و افراد شایسته‎ای که فرا‎تر از این ضوابط حداقلی با آن‎ها ارتباط برقرار بکنیم نداریم و یا این‎که مثلا وقتی می‎خواهیم رفتار کارمندان خودمان را با دوربین کنترل کنیم، نشان‎دهنده این است که ما از تربیت شخصیت آن‎ها عاجز بوده‎ایم و اصلا نمی‎خواهیم فرصتی برای امکان رشد شخصیت آن‎ها بگذاریم.

این انسانی که شما از لزوم تربیت او صحبت می‎کنید چه‎کسی است؟ آیا این همان است که شما نامش را انسان جهادی گذاشته‎اید؟

پایه‎‎های زندگی جهادی برمی‎گردد به استقلال روحی فرد و استقلال او در شکل‎گیری انگیزه هایش برای رفتارها و عادت‎‎هایی که فراتر از منافع فردی و مقبولیت اجتماعی دارد و برای زندگی آرمان‎خواهانه خودش طراحی می‎کند. اگر یک انسانی فقط اسیر منافع خودش باشد و برای آرمان کار نکند، نمی‎تواند زندگی جهادی داشته باشد. اگر یک انسانی تحت تأثیر جامعه قرار داشته باشد و هنجار‎های مختلفی که در سطوح مختلف جامعه هست، بر رفتار‎ها و انگیزه‎‎های این فرد تحمیل شود، این فرد نمی‎تواند زندگی جهادی داشته باشد. مثلا بگوید اگر من خانه آنچنانی نداشته باشم، به من چنین و چنان می‎گویند. حالا خودش هم زیاد طالب دنیا نیست ولی می‎خواهد استاندارد‎ها را در مقابل دیدگان دیگران رعایت کند. من الان فلان پست را نداشته باشم، می‎گویند تو بی‎عرضه‎ای. پس تلاش می‎کند برای مدیریت. از تمسخر دیگران می‎ترسد و استقلال روحی ندارد و می‎خواهد خودش را به استاندارد‎‎هایی که مردم به دلایل مختلف برای خودشان وضع کرده‎اند و هیچ پایه و اساسی ندارد، برساند. این انسان چون از استقلال برخوردار نیست- چه استقلال در مقابل نگاه دیگران و چه استقلال از منافع خودش- نمی‎تواند زندگی جهادی داشته باشد. طبیعتا این شخص سبک زندگی‎ای را انتخاب خواهد کرد که تحت تأثیر منافعش به او تحمیل شده است. اگر کسی این استقلال را داشته باشد، بسیاری از این ویژگی‎‎های برجسته‎ای را که در ادارات و در نظامات اجتماعی و ساختار‎های حقوقی به‎دنبال آن هستند، با انگیزه فردی خودش به دست آورده است. یعنی او اگر ظلم نمی‎کند، از ترس قوه قضاییه نیست. او اگر خوب کار می‎کند، به‎خاطر حق الزحمه اضافه کار انتهای ماه نیست. اگر از او قدردانی نشود، قهر نمی‎کند چون او با انگیزه‎ای مستقل و درونی خوب کار می‎کند و برای این‎که خوب کار می‎کند، نیازی به تشویق ندارد.

آیا این همان انسان طراز جمهوری اسلامی است؟ همان انسانی که باید محصول حیات شهروندان در ساختار‎های جمهوری اسلامی باشد؟

دقیقا همین‎طور است ولی چون خیلی‎ها فکر می‎کنند که جهاد مسأله‎ای استثنایی در فضای دینی است و فضیلت غیرضروری تلقی می‎شود، ما مجبوریم با کلمه جهاد از آن یاد کنیم؛ در حالی‎که اگر چه ممکن است بعضی‎ها دین حداقلی داشته باشند، ولی قوام جامعه دینی همیشه وابسته به جهادگران است حتی در ایام صلح. بنابراین جهاد و روحیه جهادی و روحیه ایثار و استقلال روحی داشتن مربوط به دوران خاصی از بحران‎ها مثل دفاع مقدس نمی‎شود. اگر بخواهم حرف آخر را در این زمینه بزنم، باید عرض کنم که هیچ‎گاه منظم‎ترین ساختار‎های اجتماعی برای تنظیم روابط و نظارت بر رفتار‎ها نمی‎تواند جامعه‎ای سعادتمند درست کند؛ چون حیات اجتماعی انسان توسط خدای متعال به‎گونه‎ای طراحی نشده است که بشود این‎جامعه و این انسان را بدون زندگی جهادی و نگاه ایثارگرانه به سعادت رساند. معنای دقیق این حرف این است که جهادگری صرفا مربوط به جوامع بحران زده نیست؛ مربوط به جوامعی نیست که در اثر ستم‎‎های بی‎شمار دچار عقب‎ماندگی هستند والان مجبورند عقب‎ماندگی خود را با فعالیت بیشتر جبران کنند. جهادگری فقط مربوط به رفع محرومیت‎ها و دفاع از مظلومیت‎ها نیست. جهادگری در یک جامعه منظم، متعادل و رو به پیشرفت با ساختار‎های اجتماعی متقن و نظارت‎‎های قوی مورد نیاز است و این است آن حقیقتی که ما باید به آن برسیم.

با این دسته بندی شما از انسانی صحبت می‎کنید که دائما به‎دنبال منافعش نیست؛ احتمالا مبارزه با نفس می‎کند و خودش را با آموزه‎های دینی مدیریت و هدایت می‎کند.

به‎نظر می‎رسد شما اعتقاد دارید از دل ساختار‎ی که مبنا و نگاهش با کارت ساعت‎زنی طراحی شده‎ است، فردیت‎ها و هویت‎‎های این چنین درنمی آید؟

احتمالش خیلی کم است. اساسا من باید بگویم خیر؛ از دل چنین ساختاری، فرد جهادگری بیرون نمی‎آید ولی چون انسان‎ها دارای فطرت خدایی هستند و به فضایل برجسته معنوی و اخلاقی علاقه دارند، ممکن است با وجود تحمیل این سبک زندگی -که او را وادار می‎کند زندگی غیر مجاهدانه‎ای داشته باشد- خودش به‎دلیل عوامل بیرونی انسان مجاهدی باشد ولی کارت ساعت‎زنی کسی را برای زندگی جهادی تربیت نمی‎کند. این‎طور نیست که شما بگویید من یک مدتی با کارت ساعت‎زنی تمرین می‎کنم و بعد می‎روم تمرین می‎کنم برای ایثار.

پس جمع‎بندی شما این است که از دل این ساختار‎ها و مکانیسم‎‎های انضباطی مدرن غیر از استثنا‎ها به‎طور طبیعی هویت مجاهدانه بیرون نمی‎آید؟

بله مگر این‎که کسی با داده‎‎های دیگری خودش را تحت تعلیم و تربیت دینی خاص قرار بدهد و با این‎که در این فضا زندگی می‎کند، اما به یک زندگی جهادی خوب برسد.

و از آن جایی که برای شما سبک زندگی جهادی موضوعیت دارد و آن را قابل جمع با مکانیسم‎ها و ساختار‎های مدرن و غربی نمی‎دانید، به نوعی خواستار از بین رفتن ساختار‎های متکی بر مکانیسم‎‎های انضباطی می‎شوید؟

بله برای این‎که ما بتوانیم ساختار‎های غربی را از بین ببریم، باید همین کار را انجام دهیم. البته تعبیر بهتر از کلمه غربی این است که بگوییم ساختار‎‎های غیر انسانی و حتی این تعبیر بهتر از این است که بگوییم ساختار‎های غیر اسلامی. مگر اسلام چه ساختاری را به ما پیشنهاد می‎کند؟ می‎گوید ساختاری را طراحی کن که بتواند انسان را به اوج خودشکوفایی برساند. چه زمانی انسان به اوج رضایت‎مندی خواهد رسید؟ وقتی که انسان بیشترین شکوفایی را در استعداد‎ها و در فطرت خودش ببیند. من اساسا از شما می‎خواهم که بنشینید فکر کنید و تعریف یک جامعه پیشرفته را برای من توضیح دهید. آیا یک جامعه پیشرفته یعنی تنها برخی از افراد جامعه بتوانند نخبه بشوند حتی اگر بسیاری از کسانی که می‎توانستند نخبه بشوند در این فرایند از بین بروند؟ و برخی از این نخبه‎ها بتوانند برخی از این سرمایه‎داران را سرمایه‎دار‎تر بکنند تا آن‎ها با رفاه بسیار زیادتر از بقیه مردم و فراهم آوردن رفاه نسبی برای توده‎‎های مردم به سلطه خود بر جوامع ادامه دهند؟ آیا این معنای پیشرفت یک جامعه است؟ جوامع پیشرفته غربی تعریفی جز این ندارند. از میان مردم به برخی فرصت می‎دهند که نخبه شوند و از میان نخبگان بعضی‎ها را به‎کار می‎گیرند و از میان اختراعات و اکتشافات آن‎ها بعضی را مورد استفاده قرار می‎دهند. در این‎جا انسان‎ها به شیوه‎ای که خودشان دوست دارند، نمی‎توانند زندگی کنند. در جوامع غربی همواره سبک زندگی به توده مردم تحمیل می‎شود و ریشه شروع فساد هم همین است. انسان‎ها نمی‎خواهند این‎قدر فاسد باشند. اصلا انسان‎ها این‎قدر دنبال هرزگی نیستند. این به‎خاطر روش استکباری نظامات غربی است که دوست دارند توده‎ها را استثمار کنند و راهی جز این ندارند و این شیوه مدیریت جامعه است.

ولی شما فکر نمی‎کنید که جمهوری اسلامی خود نیز بسیاری از این مکانیسم‎ها را قرض می‎گیرد و در واقع در بعضی حوزه‎ها همان شیوه‎ها را اجرا می‎کند؟

بله الان عرض می‎کنم. ما باید علیه آن ساختار‎ها که اجازه خودشکوفایی به انسان‎ها نمی‎دهند و به معنای حقیقی کلمه فرصت مساوی برای انسان‎ها قایل نمی‎شوند، قیام کنیم؛ هرچند شعارهای‎شان را به‎صورت دموکراتیک بیان می‎کنند اما دروغشان دیگر بعد از این تجربه صد ساله ثابت شده است. قیام ما علیه این ساختار‎ها نه تنها باید با تکیه بر مفاهیم دینی و عقلانیت این مفاهیم باشد، بلکه باید با تکیه بر نقد عالمانه‎ای که در فضای دانشگاهی صورت می‎گیرد، این ساختار‎ها را ریشه کن کرده و ساختار‎های عادلانه دینی خودمان را جایگزین کنیم. اما خوشبختانه یا بدبختانه عملا چنین اتفاقی در جمهوری اسلامی نمی‎افتد! چون ساختار‎های جزئی هنوز اصلاح نشده‎اند. فطرت انسان‎ها و جذابیت و عقلانیت دین -که هر کس با آن ارتباط برقرار می‎کند، نمی‎تواند از کنارش به سادگی رد شود- عوامل رشد فرهنگی و معنوی ما هستند و گرنه کار شایسته‎ای صورت نگرفته است. الان فیلم‎‎های سینمایی ما باید در جهت نقد آثار مخرب تمدن غرب باشد؛ به ویژه آن بخش خوب غرب. ما در نشان دادن وجوه مخرب قسمت‎‎های به ظاهر خوب غرب کم کاری کرده‎ایم.

قسمت‎های خوب غرب؟

من وقتی می‎گویم غرب نمی‎خواهم به فساد کنار دریا‎ها و روابط مستهجن زن و مرد در آن‎جا اشاره بکنم و بگویم این‎ها خلاف شرع است. بنده می‎خواهم به ترافیک و نظم جاری در خیابان‎ها و زندگی غربی اشاره کنم و بگویم که اینها از راه درستی به دست نیامده‎ است. ما می‎توانیم نظم نامشروع یا نظم مشروع داشته باشیم؛ مثل پول نامشروع و پول مشروع. وقتی که نظم با انگیزه‎‎های انسانی درست ایجاد نشود، این می‎شود یک نظم نامشروع و نظم موجود در تمدن غرب هم نظم نامشروع است. این نظم به چپاول کشور‎‎های دیگر و غارت آن‎ها اتکاء دارد. این نظم به عقلانیت مادی و خودخواهی سرمایه‎داری وابسته است. این چیزی نیست که اسلام می‎خواسته است. من به‎شدت به این سخن اعتراض دارم که از سید جمال الدین اسد آبادی مشهور شده و می‎گوید: «من اسلام را در غرب و مسلمان‎ها را در شرق دیدم» چه‎چیز اسلام را ایشان در غرب دیده است؟ اگر یک نمونه‎اش را بخواهیم نظمی در نظر بگیریم که در خیابان‎ها و در ترافیک آن‎جا هست، باید ببینیم این نظم برآمده از چه فرهنگی و برآمده از چه طرز تلقی از زندگی است؟ این نظم بر آمده از نظام سرمایه‎داری و منفعت‎طلبی است که در نهایت به ظلم فاحش به جهان بشریت منجر می‎شود. این نظم ممکن است ظاهرش شبیه نظمی باشد که اسلام می‎خواهد ولی اسلام نیست.

شما اسم نظم امروزی مدرن را نظم نامشروع می‎گذارید و خواستار از بین رفتن چنین نظمی هستید. عده‎ای خواهند گفت آقای پناهیان به نوعی دارد آنارشیسم را ترویج می‎کند؛ حداقل در مواجهه با ساختار‎های مدرن.

آیا ما در دوران دفاع مقدس و در بین بسیجی‎‎هایی که دارای سلسله مراتب ارتشی و نظامی نبودند اما نظم بیشتری از ارتشی‎ها و نظامی‎‎های دنیا داشتند، نوعی آنارشیسم می‎دیدیم؟ آن نظم مبتنی بر ایثار و ولایت‎مداری بود. ولایت‎مداری خودش یک ساختار است. این ساختاری است که خیلی زیبا‎تر جامعه را به نظم درمی‎آورد و جامعه را خیلی قدرتمند‎تر می‌کند.

 

موضوعات: گفتگوی خواندنی حجت‌الاسلام پناهیان درباره سبک زندگی جهادی؛  لینک ثابت
 [ 06:55:00 ب.ظ ]




 

دستور العمل غذایی از استاد صمدی آملی

***************************************

1- خوردن همزمان ماست و ترب مضر می باشد و موجب بیماریهای پوستی می شود.

2- ماست و مرغ برای مزاج سرد ضرر دارد.

3- سبزی شاهی(ترتیزک) باعث خونسوزی و سبزی گشنیز زن را عقیم می کند.

4- مصرف روزی یک عدد تخم مرغ سنگین می باشد، اعضا دیر باز می شود.

5- فلفل و ترشی باعث استرس و رعب می شود. وترشی برای حافظه ضرر دارد.

6- گوشت ماهی ضرر به چشم می رساند مگر در ماه یک تا دوبار.

7- شیر گاو به بچه اثر ژنتیکی دارد و بد است.

8- خواب شب سه ساعت بعد از شام و خواب روز نیم ساعت بعد از ناهار.

9- ماست با مرغ و ترب و ماهی باهم مصرف نشود.

10- خوردتن غذای سبک (سوپ و سالاد) باید بعد از غذای سنگین باشد.(ترشح زیاد اسید موجب عدم

هضم غذای سنگین می شود) در نتیجه باعث سوء هاضمه می شود.

11- سیب ترش برای حافظه ضرر دارد.

12- افطار با غذای شیرین خصوصا افراد ضعیف شروع شود(شیر با دو عدد خرما) پس از دوساعت غذا

خورده شود.

13- در موقع خواب معده پر نباشد چون بخارات معده راه خروج ندارند با بسته شدن چشم به چشم

آسیب می رسانند و لذا بعضی از چشمها زیاد بخار می بندد.

14- نخوردن ترشی (سیب ترش ، گشنیز) در یک هفته اول ازدواج برای مرد و زن.

15- دود هیزم بهترین چیز برای ضد عفونی کردن چشم است.

16- در صورت سرد بودن مزاج فرد با عسل که گرم است جبران شود.

17- گردو و عسل هردو گرم است.

18- نارنگی و ماست و پنیر و شیر ، سرد است.

19- حبوبات به غیر از عدسی سنگین است، دیر هضم اند و قوه خیال را درگیر و مشوش می کنند.

20- مبتلا شدن به دیسک کمر بخاطر زین سفت دوچرخه .

21- سردرد به خاطر گذاشتن بار سنگین بر روی سر.

22- هیجانها در سرسره بازی و ماشین سوار شدن، موجب عقیم شدن زن میگردد.

23- دیدن فیلم وحشتناک، رانندگی سریع، بوق زدن و مسافرتهای طولانی موجب عقیم شدن زن می گردد.

24- جسور بودن زن عیب می باشد و صفت عالیش ترس است.

25- ورزش رزمی و سنگین برای زن مُضر است.

26- جاروبرقی نزدن منزل موجب سلامت فرزندان است، این مقدار خاک باید باشد.

27- نخوردن قند، نمک و پنیر و خوردن توت، انجیر خشک و خرما.

28- نخوردن یخ که موجب ضربه زدن به اعصاب و کمر و پوکی استخواست.

29- چایی کمرنگ باشد وگرنه با زغفران صرف شود، چون نکوتینش به قلب ضرر می رساند.

30- پنیر با گردو صرف شود و غذا حتی المقدور کم نمک باشد .

31- گذاشتن کلاه در بیت الخلاء.

32- حجامت در اردیبهشت ماه و شبهای مهتابی .

33- بعد از عرق کردن دوش بگیرید.

34- خرما و شیر سریع الهضم هستند.

35- میوه را کامل تناول کنید که با نصف شدن آن بی فایده می شود.

36- انار کم استفاده کنید.

37- تخم هندوانه ضرر دارد.

38- مکروه بودن هسته ها و تخم مرغ.

39- بین سه میوه یک نوع آن خورده شود.

40- میوه هر منطقه به درد مردم آن منطقه می خورد.

41- مرغ محلی یک دانه اش از سی مرغ ماشینی در یک ماه بهتر است.

42- در گوشت گوسفند قسمت دست آن را بخورید.

43- قلوه نخورید.

44- گوشت اردک طبع گرم دارد و طبع گرم نباید با فسنجان آن را بخورد .

45- گوشت یخ زده مناسب نیست.

46- آب و چای را بعد و حین غذا نخورید مگر بعد از غذا به فاصله زمانی 30 دقیقه.

47- هندوانه و خربزه بعد از غذا نخورید که موجب چسبیدن غذا به هم می شود.

48- خون دادن موجب ضعف چشم می شود.

49- پیاز پوست شده در وسط برنج بسیار ترکیب مقوی بوجود می آورد.

50- ادویه جات مناسب نیستند.

51- آب نارنج را نجوشانید . حتی در غذای در حال جوش هم نریزید.

52- شیرینی جات نخورید.

53- پشتی های جدید مناسب نیست . پشتی هایی که چاله کمر را پر کند مناسب است.

54- چای شیرین خواب آور است.

55- هوای مانده در اتاق موجب سکته برای بیماران می شود.

56- یک نفس خوردن آب موجب ورم کردن کبد می شود.

57- برنج آبکش نشود بهتر است.

58- آجیل برای قوه خیال ضرر دارد.

59- بعد از حمام سرپوشیده شود تا حافظه ضعیف نشود، برای توالت هم همینطور.

60- بعد از خواب 90 بار گردن را ماساژ دهید.

61- کدو برای سرماخوردگی مناسب است.

62- سالاد اولویه غذای مقوی است.

63- اگر مزاج زن ومرد گرم باشد، اولین بچه آنها پسر است ولی اگر یکی گرم و یکی سرد باشد، بچه

دختر است.

64- طالبی جزء غذا وخربزه و هندوانه جزء آب است.

65- هنگام پوشیدن شلوار وکفش ، اول پای راست و بعد پای چپ.

66- کاهو موجب خواب آلودگی می شود.

منبع: بیانات عرشی حضرت علامه حسن زده آملی و استاد صمدی آملی

و دستورات طبی ابن سینا

اینها اندک مسائلی می باشد که هر فردی برای سلامت خود باید مورد استفاده قرار دهد که متاسفانه در جامعه امروزی هیچ توجهی حتی به سطحی ترین مسائل نمی شود و عکس این دستورات عمل می شود و علت این همه بیماری و ضعف جسمی رعایت نکردن در آداب غذا خوردن و تغذیه می باشد شرع مقدس بسیار با ظرافت مسائل را مطرح می کند و حتی برای ابتدایی ترین مسائل زندگی هم دستور آورده که تنها با اجرای آن فرد علاوه بر اینکه سلامت خود را تضمین می کند سعادتمند هم می شود که تنها راه رسیدن به ملکوت عالم داشتن طهارت می باشد چه ظاهری و چه باطنی پس کسی که خود بخواهد در مسیر قرب الهی قرار دهد و با نظام عالم محرم شود تا از اسرار این عالم با خبر شود باید به دستورات شرعی حتی در غذا خوردن که کمترین می باشد عمل کند. که به فرمایش حضرت علامه حسن زاده آملی هر کس نفس را کنترل نکند و برای آن برنامه نداشته باشد نفس او را به بازی میگیرد و به بی راهه می برد. انشاالله با عمل به این دستورات حتی المقدور سلامت ظاهری خود را تضمین کنیم تا اگر ظرفیت ها بالا رفت بتوانیم به باطن نظام عالم هم سر بزنیم و خبرها برایمان متمثل شود..

موضوعات: دستور العمل غذایی از استاد صمدی آملی  لینک ثابت
 [ 06:54:00 ب.ظ ]





سبک زندگی سرادر شهید محمد بروجردی

********************************************

 

1- پدرش جلوي خان درآمده بود . گفته بود من زمين به خان نمي فروشم …
مادرش از درد به خودش مي پيچيد پدرش دويده بود پي قابله. قابله آش پز خانه ارباب هم بود. مباشر ارباب جلويش را گرفته بود. گفته بود: زنم … داره مي ميره از درد!
گفته بود به من چه؟
افتاده بودند به جان هم، قابله هم دويده بود سمت خانه. وقتي محمد به دنيا آمد پدرش توي ژاندارمري زنداني بود.
پدرش را حسابي زده بودند همان شد وقتي مرد جمع کردند آمدند تهران، خيابان مولوي يک خانه اجاره کردند از اين خانه هايي بود که وسط حياط حوض آب داشت؛ دورتادورش حجره.

 

2- هفت ساله بود که رفت کارگاه خياطي، پيش داداش علي، اوستا به داداش گفته بود مواظب باش دست به چرخ¬ها نزنه. خرابکاري بکنه من يقه تو رو مي گيرم.
دو هفته نشده بود يک چرخ ديگر گذاشته بود کنار بقيه چرخ ها. گفته بود: براي آميرزاست.
سه ماه توي خياطي کارکرد. مزدش شد عين بقيه، مدرسه ها که باز شد رفت شبانه اسم نوشت روزها کار مي کرد شبها درس مي خواند .

 

3- يکي از کارگرها تصادف کرده بود. پول عمل نداشت. آمد پيش اوستا گفت:‌پول!
گفت: ‌نميدم.
روکرد به کارگرها گفت: کار تعطيل!
اوستا گفت:‌ميدم اما قرض.
بعد انقلاب رفت مغازه اوستا. پول را گذاشت جلويش گفت اين هم طلب شما.
گريه اش گرفته بود. من ديگه نميخوامش.
محمد هم گفته بود. من هم ديگه نميخوامش.


4- يک طرف مش حسن آب دارچي ايستاده بود يک طرف هم اوستا پشت ميز کارش نشسته بود عبدالله آمده بود تو، ‌چاقو را گذاشته بود زير گلوي اوستا گفته بود پنج هزار تومان! ‌مي دي يا بکشمت! مش حسن دويده بود توي زيرزمين داد زده بود عبدالله قصاب. همه بچه ها دويده بودند بالا مست کرده بود. باج مي خواست.
- آخه از کجا بيارم اول صبحي؟
- از کجا بياري؟ از اون تو.
گاوصندق را نشان داده بود. محمد هم تا اين را ديده بود، پريده بود چوب پنبه زني را برداشته بود افتاده بود به جان يارو. بعد کم کم بقيه هم ترسشان ريخته بود طرف را حسابي زده بودند. پاسبان که آمده بود عبدالله قصاب را ببرد، ‌به محمد گفته بود خودت را خانه خراب کردي، جوجه !‌ او هم گفته بود کاريت نباشه، ‌بذار من خونه خراب بشم . اوستاش گفته بود بهتره چند روزي آفتابي نشي مزدت سرجاشه. برو. گفته بود از فردا مي آم. زودتر هم مي آم .


5- برادرش دو سال بود نامزد کرده بود پدرزنش گفته بود ما توي فاميل آبرو داريم. تا يه ماه ديگه اگر عقد کردي که کردي اگر نه ديگه اين طرفها پيدات نشه. خرج خانه با علي بود پول عقد و عروسي را نداشت محمد رفت با پدر زن علي حرف زد، قرار عروسي را هم گذاشت. تا شب عروسي خود علي نمي دانست با مادر و خواهرش هماهنگ کرده بود.
گفته بود: ‌داداش بويي نبره. با پول پس انداز خودش کار را راه انداخته بود. محمد يکي از کارگرها را فرستاده بود بالاي چهارپايه بگويد کار تعطيله! کي مي آد بريم عروسي؟ بچه ها پرسيده بودند: عروسي کي؟ گفته بود راه بيفتين! سر سفره عقد مي بينينش. علي گفته بود: من نمي آم. لباس ندارم. محمد هم پريده بود يک دست کت و شلوار سرمه اي نو گرفته بود، گذاشته بود روي ميز کارش گفته بود تو نباشي حال نمي ده. اين هم لباس.


6- هفده سالش که شد ازدواج کرد؛ با دختر خاله اش. عروسيش خانه پدرزنش بود توي بر بيابان همه را که دعوت کرده بودند شده بودند پنج شش نفر. خودش گفته بود به کسي نگيم سنگين تره!
همسايه ها بو برده بودند محمد از رژيم خوشش نمي آيد مي گفتند پسر فلاني خرابکاره. عروسيش را ديده بودند گفته بودند ازدواجش هم مثل مسلمون ها نيست .

7- پسر هم سايه کار چاپخانه را ول کرده بود، آمده بود بيرون. محمد ازش پرسيده بود کار چاپخونه کار بدي نبود. چرا ولش کردي؟‌ گفته بود: عکس هاي ناجور چاپ ميکردند!
- تو چه کار به عکس هاش داشتي؟ کارت رو ميکردي!
- آخه آدم يواش يواش خراب ميشه. الان خيلي از کارگرهاي اونجا افتاده اند به عرق خوري.
کلي از وضع آشفته دنيا برايش گفته بود از فساد حکومت و اين جور چيزها محمد گفته بود اين ها را از کجا ياد گرفتي؟ او هم چند تا کتاب آورده بود داده بود دستش گفته بود از اين جا .

8- قهوه چي محل آمده بود داخل مغازه. به‌ش گفته بود تو از کي تقليد ميکني؟ گفته بود: چه کار به کار من پيرمرد داري؟‌فرض کن از فلاني. گفته بود: نع! بايد از آقاي خميني تقليد کني!
اوستا رسيده بود گفته بود: کي؟ پيرمرد هم گفته بود: آقا! آقاي خميني.
اوستا عصباني شده بود هزار تا فحش بار محمد کرده بود. گفته بود ديگه نمي خواد اين جا کار کني. بلند شو هرکجا ميخواي برو. هرّي.
سندها و سفته هايش را داده بود دستش، ‌ازمغازه انداخته بودش بيرون. کرکره را هم پشت سرش کشيده بود پايين. گفته بود الانه که ساواک بايد در اين جا رو ببنده.

9- رفته بود پيش يک گروه چپي گفته بود ما همه داريم يه کارهايي مي کنيم بياييد يکي بشيم. گفته بودند: تصميم با بالادستي هاست. بايد با اونا صحبت کني. شرط هم کاري اينه که ايدئولوژي ما رو قبول کنين!
- چي چي؟
گفته بودند: سازمان ايدئولوژي خودش را دارد. هرچه رهبري سازمان بگويد همان است. پرسيده بود: يعني شما نظر مراجع و مجتهدين رو قبول ندارين؟‌ گفته بودند: فقط ايدئولوژي سازمان .
پرسيده بود: نظرتون در مورد رهبري آقاي خميني چيه؟ طرف هم گفته بود: ما خودمون توي متن انقلابيم. آقاي خميني ديگه کيه؟ گفته بود: ما نيستيم.

10- با جعبه شيريني آمده بود کارگاه. دورش زرورق پيچيده بود. گفتم مبارکه.
گفت :‌حالا ديگه …
رفتم شيريني بردارم. ديدم پر نارنجک است.

11- با داداشم با هم بوديم. با وانت بروجردي زديم به يک بنده خدايي، ‌از اين لات هاي خوش قواره. کت و شلوار مشکي و بلوز سفيد و کفش نوک تيز. از روي زمين بلند شد، شروع کرد فحش دادن. داداشم آمد پايين. گفت: آقا خيلي ببخشين.
ديدم طرف ول کن نيست. آمدم پايين دعوا. داداشم گفت: بشين توي ماشين حرف نزن. طرف را با هزار تا سلام، ‌صلوات راه انداخت رفت. آمد گفت بابا! اين ماشين بروجرديه. تو به اين ماشين اطمينان داري دعوا ميکني؟ ‌اگر پليس بياد يه دور ماشينو بگرده چه غلطي ميخواي بکني؟
بعد هم دست کرد پشت صندلي يک اعلاميه درآورد گفت: بفرما.

12- آخر آموزش بهش يک روز مرخصي دادند. فرار کرد. شنيده بود از آب هاي جنوب مي شود رفت آن طرف آب.
به برادرش گفت: مي خوام برم نجف پيش آقا. به مادرش گفت از سربازي فرار کرده ام. آدرس دايي اش را گرفت رفت اهواز بهش گفته بود کار و کاسبي خوب نيست ميخوام برم جنس بيارم. دايي اش گفته بود توي مرز درگيريه! عراقي ها هزار تا مثل تو رو به جرم جاسوسي گرفته اند. ايراني ها هم اگه بگيرندت همينه. توي اين هير و وير ميخواي چي کار کني؟ گفته بود: ميرم!
يکي را پيده کرده بود، با قايقش زده بودند به آب. گشتي هاي عراقي را که ديده بودند برگشته بودند طرف خرمشهر گشتي هاي ايراني گرفته بودندشان.

13- فرستاده بودند در خانه به مادرش گفته بودند: پسرت خياط بوده؟ سربازي رفته؟ فرار کرده؟
گفته بود: آره. گفته بودند: گرفتندش. چيز ديگري نگفته بود. رفته بود اهواز؛ دادسرا؛ آگاهي؛ نظام وظيفه؛ زندان همه جا را از زير پا در کرده بود. گفته بودند برو ساواک. کلي پياده رفته بود. عکس محمد را نشان داده بود گريه کرده بود، گفته بود: پسر من اينجاست؟ از سربازي فرار کرده. گفته بودند: نه. گفته بود: پس کي فرستاد خانه؟
گفته بودند تو برو پسرت رو سه روز ديگه تحويلت ميديم؛ تهران!
بيست و پنج روز بعد که آمد گفت: ديدي مادر؟ قسمت نشد برم نجف. رفته بود نظام وظيفه بهش گفته بودند: چرا از سربازي فرار کردي؟ گفته بود: بازم ميکنم. گفته بودند: يعني چي؟
گفته بود من زن وبچه دارم خرج دارن، هيچ کس رو هم غير از من ندارن. اگه سربازيم رو تهرون نندازين بازم فرار ميکنم. پاي برگه سربازيش نوشته بودند ادامه خدمت در قرارگاه فرودگاه. شده بود سرباز فرودگاه مهرآباد.

14- گفته بودند کاخ جوانان شوش جوون ها رو پاک عوض کرده، بايد يه کاريش کرد. رفته بود از نزديک آن جا را ديد زده بود. موتورخانه اش را ديده بود. گفته بود خودشه! بعد از انفجار برق منطقه دو روز قطع بود. برق کاخ جوانان بيشتر.
چند هفته روي شيشه در ورودي زده بودند تا اطلاع ثانوي تعطيل است .

 

15- رفته بود اصفهان پي ريخته گر گفته بود براي ارتش نارنجک مي زني، براي ما هم بزن. طرف اول راه نمي داده. اسم امام را که برده بود گفته بود اينجا مأمورهاي ارتش آمد و رفت دارن. اصلاً نميشه اينجا کاري کرد. يک نفر رو بفرست يادش بدم. بريد براي خودتون نارنجک بزنين. برگشته بود تهران يکي از کارگرهاي خياطي را فرستاده بود اصفهان گفته بود بايد يادش بگيري. زود! از آن طرف رفته بود توي يک باغ نزديک ورامين کارگاه درست کرده بود تراشکار و متخصص مواد منفجره اش را هم پيدا کرده بود.
***
چه خوش دسته !
مهم اينه که منفجر بشه .
ضامنش را کشيده بود و پرت کرده بود توي بيابان رو کرده بود به بچه ها گفته بود دست مريزاد!

 

16- شنيده بود يک مستشار امريکايي چند هفته مي آيد تهران، فهميده بود ماشين طرف را هيچ جا بازرسي نمي کنند. يک کليد يدک درست کرده بودند با دو نفر ديگر رفته بودند سر وقت اسلحه خانه ماشين را برداشته بودند و از جلوي نگهباني رد شده بوند با چند تا مسلسل و يک جعبه پر فشنگ.

 

17- رفته بود فلسطين دوره ببيند نمانده بود گفته بود اون جوري که فکر مي کردم نبود کلي مسلمان و مارکسيست قاطي هم شده اند نمي دونند چه کار مي خواهند بکنند. برگشتني توي صف بازرسي فرودگاه نگهبان بهش گفته بود هلو مستر! بفرماييد برويد، پليز!
فکر کرده بود محمد خارجي است او هم گفته بود خيلي ممنون! دست شما درد نکنه.
طرف جا خورده بود. چند تا فحش داده بود گفته بود برو وايسا آخر صف !

 

18- يکي مي خواست بياد تهران نمي دانم وزير دفاع امريکا بود يا نماينده سازمان ملل؟ خبر آوردند که شاه گفته هيچ اتفاقي نبايد بيفته. همين حرف براي محمد کافي بود گفت: بايد بيفته.
رفيقي داشت توي اصفهان. اسمش سلمان بود. توي اين جور کارها با همديگر بودند. خودش هم که تهران بود درست همان وقتي که قرار بود هيچ اتفاقي نيفتد، يک هليکوپتر توي اصفهان افتاد پايين، ‌دو تا اتوبوس سفارت امريکا توي تهران رفت رو هوا.

 

19- کاباره خان سالار، ‌مخصوص امريکايي ها بود رفته بود همه جايش را ديد زده بود بعد که آمده بود بيرون گفته بود وآااي. چه خبره! مصطفي و عباسعلي را فرستاد آنجا گفت: آنقدر برويد و بياييد که بشناسند تون.
شده بودند دوتا امريکايي خوشگل؛ بيست شب رفته بودند. پانزده شب دست خالي شب هاي آخر با کيف.
بمب نود ثانيه اي منفجر مي شد عباسعلي زودتر رفته بود بيرون. مصطفي هم ضامنش را کشيده بود و راه افتاده بود سمت در شده بود شصت ثانيه اي ديده بود عباسعلي دارد بر مي گردد. يکي بهش گفته بود کيفتان را جاگذاشته اين. برين برش دارين. رفته بود نشسته بود پشت ميز. همان جا مانده بود. ديگر برنگشته بود بيرون.
برگشته بود سرقرار. بروجردي گفته بود: عباسعلي کو ؟‌
زده بود زير گريه. گفته بود: کاش من هم نمي آمدم بيرون.

 

- بيست و يکمين بهمن پنجاه و هفت با راديوش بي سيم کلانتري ها را مي گرفت. مي گفت بريد فلان جا زور آخرشونه.
امام که آمد عبا پوشيد،‌عمامه گذاشت. اسلحه اش را هم گرفت زير عبا و رفت فرودگاه.

 

21- دکتر بهشتي بهش گفته بود مي خواهيم حفاظت از امام رو بسپريم به گروه شما. ميتونين؟ يک طرحي بايد بدين که شوراي انقلاب رو راضي کنه. شب تا صبح نشست و طرح حفاظت را نوشت. قبول کردند. فرداش روزنامه ها نوشتند “چهار هزار جوان مسلح از امام محافظت مي کنند.”

 

22- با موتورگازي مي آمد کميته. سروکله اش که پيدا مي شد تيکه بود که بارش مي کردند. آقایبروجردي پارکينگ ماشين هاي ضد گلوله اون طرفه، برو اون جا پارکش کن. حيفه اين رو سوار مي شين ها. مي دوني يک خط بيفته بهش چي مي شه؟ حاجي بده ببرم روش چادر بکشم آفتاب نخوره حيفه.
موتور را داده بود دست اين آخري گفته بود بارک الله فقط به پاها. ما همين يه وسيله رو داريم .

 

23- گفتم: تو که خونه ات تهرونه پاشو يه سر بزن خونه برگرد. گفت: ايشالا فردا. فرداش مي شد پس فردا. آنقدر نرفت که زن و بچه اش آمدند جلوي پادگان يکي پشت بلندگو داد مي زد برادر بروجردي، ملاقاتي!

 

24- توي اوين بهش خبر دادن مادرت دم در منتظرته. تا آمده بود دم در گفته بود چند سال آزگاره که خون به جگر ماها کرده اي؟ تو زن و بچه نداري؟ خواهر و مادر نداري؟ گفته بود: من نوکر شماها هستم. نگاه کرده بود توي صورت محمد گفته بود: اون از زندون رفتنت. اون هم از خارج رفتنت او از اعلاميه ها و تفنگ هايي که مي آوردي خانه تنمان را مي لرزاندي. اين هم از اين بعد انقلابت که ماه به ماه توي خونه پيدات نميشه. دست مادرش را بوسيده بود. گفته بود تا حالا کلي خون دل خورده ايم ،رسيده ايم اينجا تازه اول کاره. ول کنيم همه چي از بين بره؟

 

25- آمده بود خانه بچه هايش را که بغل کرده بود ،غريبي کرده بودند هنوز چاييش سرد نشده بود که آمده بودند در خانه. گفته بودند اوين، زنداني ها شورش کرده اند. گفته بود: به ما نيومده بمونيم خونه.
يکي از زنداني ها خودش را زده بود به مريضي حسين رفته بود ببردش بهداري گروگان گرفته بودندش چاقو گذاشته بودند زير گلويش گفته بودند: يا آزادمان کنيد يا فاتحه !
محمد گفته بود بکشيش هم آزادت نمي کنم همين جا محاکمه ات مي کنم. همين جا هم اعدامت مي کنم. حالا ببين!
با يک نفر ديگر رفته بودند روي پشت بام. پنجره را که برداشته بودند، يکي از زنداني ها ديده بود. هنوز سر و صدا نکرده، پريده بودند پايين محمد کلتش را گذاشته بود روي پيشاني طرف گفته بود اگر مردي بپر .

موضوعات: سبک زندگیسرادر شهید محمد بروجردی  لینک ثابت
 [ 06:47:00 ب.ظ ]




 

فهرست مراجع تقلید شیعه

*************************

 

سدهٔ چهارم قمری

ابن ابی عقیل عمانی
ابن ولید
ابوغالب زراری
ابن قولویه
ابن داود
شیخ صدوق
ابن جنید اسکافی

****************************

سدهٔ پنجم قمری

شیخ مفید
سید مرتضی
ابوالصلاح حلبی
شیخ طوسی
سلار دیلمی
شریف جعفری
ابن براج

***************************

سدهٔ ششم قمری

مفید ثانی
عبدالجلیل رازی
حسینی راوندی
قطب‌الدین راوندی
ابن زهره
عمادالدین طوسی
ابن ادریس

****************************

سدهٔ هفتم قمری

ابن معد
ابن نما
ابن طاووس
محقق حلی

***************************

سدهٔ هشتم قمری

علامه حلی
قطب‌الدین رازی
فخرالمحققین
شهید اول

سدهٔ نهم قمری

فاضل مقداد سیوری
ابن فهد حلی

***************************

سدهٔ دهم قمری

ابن هلال جزایری
عاملی میسی
محقق کرکی
شهید ثانی
ابن هلال عاملی
مقدس اردبیلی

****************************

سدهٔ یازدهم قمری

صاحب معالم
شیخ بهایی
استرآبادی (مؤسس اخباریون)
سلطان العلماء
مجلسی اول
قاضی سعید قمی
ملا صالح مازندرانی
محقق سبزواری
فیض کاشانی
محقق خوانساری

*****************************

سدهٔ دوازدهم قمری

مجلسی دوم
جمال‌الدین خوانساری
جعفر بن عبدالله حویزی
فاضل هندی
خواجوی مازندرانی
صاحب حدائق

***************************

سدهٔ سیزدهم قمری

محمدباقر وحیدبهبهانی
مهدی نراقی
بحرالعلوم
کاشف الغطاء
میرزای قمی
احمد نراقی
شریف‌العلما
صاحب جواهر
محقق انصاری
محمدباقر شفتی

****************************

سدهٔ چهاردهم قمری

سیدابوالحسن اصفهانی
عبدالکریم حائری یزدی
محمد حجت کوه‌کمری
محسن حکیم
محمود حسینی شاهروودی
آخوند خراسانی
محمدتقی خوانساری
ابوالقاسم دهکردی
میرزای شیرازی
محمدتقی شیرازی
سید عبدالهادی شیرازی
سید حسین بروجردی
محقق یزدی
محمدحسین غروی اصفهانی
محمدحسین نائینی
آقانورالدین عراقی

*****************************

سدهٔ پانزدهم قمری

محمدعلی اراکی
محمدتقی بهجت فومنی
میرزا جواد تبریزی
سید محمد حسینی شیرازی
سید روح‌الله خمینی
سید ابوالقاسم خویی
سید محمدکاظم شریعتمداری
سید عبدالله شیرازی
محمد صادقی تهرانی
علی صافی گلپایگانی
سید محمد صدر
سید حسن طباطبایی قمی
محمدحسین فضل‌الله
سید محمدرضا گلپایگانی
محمد فاضل لنکرانی
سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی
حسینعلی منتظری
سید محمدعلی موحد ابطحی
علی نقی‌نقوی

در قید حیات

بیات زنجانی
جناتی
جوادی آملی
سید کاظم حائری
خامنه‌ای
حسینی زنجانی
محمدسعید حکیم
دستغیب
روحانی
جعفر سبحانی
سیستانی
شاهرودی
شبیری زنجانی
سید صادق شیرازی
صافی گلپایگانی
صانعی
علوی گرگانی
غروی‌علیاری
محمداسحاق فیاض
محمدعلی گرامی
محمدآصف محسنی
محقق کابلی
مدرسی
مظاهری
مکارم شیرازی
مسلم ملکوتی
موسوی اردبیلی
بشیر نجفی
محمدحسین نجفی
نوری همدانی
وحید خراسانی

*********************************

 

موضوعات: فهرست مراجع تقلید شیعه  لینک ثابت
 [ 06:38:00 ب.ظ ]





آيت الله ارباب غيبت

********************************

 


«جناب حاج آقاي ناجي در اصفهان» فرمودند: مرحوم «آيت الله ارباب» دو سه سال آخر عمرش نابينا شد،

ايشان مدارج علميش خيلي بالا بود و متون را از حفظ بود. يك روز از ايشان پرسيدند كه آقا شما پس از

اين همه عمر آيا ادعايي هم داريد يا نه؟ اين مرد بزرگوار فرموده بودند: من در مسائل علمي ادعايي ندارم،

ولي در مسائل شخصي خودم فقط دو ادعا دارم. يكي اينكه به عمرم غيبت نشنيدم و غيبت هم نگفتم.

دوم: در طول عمرم چشمم به نامحرم نيفتاد و كسي را هم نديدم. از ايشان گفته بودند كه ايشان فرموده

بودند: برادرم با همسرش چهل سال منزل ما بودند، در اين چهل سال يك بار همسر برادرم را هم نديدم.

موضوعات: آيت الله ارباب غيبت  لینک ثابت
 [ 06:31:00 ب.ظ ]




مرحوم سيّد محمّد ابراهيم قزويني رضوان الله تعالي عليه

****************************************************************

 

مرحوم سيّد محمّد ابراهيم قزويني رضوان الله تعالي عليه» در صحن « حضرت ابوالفضل عليه السّلام» امام جماعت بودند و مرحوم « شيخ محمّد علي خراساني عليه الرحمه» كه از واعظان بي‌نظير بود بعد از نماز ايشان منبر مي‌رفت، يك شب مرحوم « واعظ خراساني» مصيبت « حضرت ابوالفضل عليه السّلام» را مي‌خواند و از اصابت تير به چشم مقدس آن حضرت يادي مي‌كند. مرحوم قزويني، كه سخت متأثّر شده و بسيار گريه كرده بود، به ايشان گفت: چنين مصيبت‌هاي سخت را كه سند خيلي قوي هم ندارد چرا مي‌خوانيد؟! شب در عالم رؤيا محضر مقدس « حضرت اباالفضل العباس عليه السّلام» مشرّف مي‌شود.« آقا قمر بني‌هاشم عليه السّلام» خطاب به ايشان فرمود: « سيّد ابراهيم، آيا تو در كربلا بودي كه بداني روز عاشورا با من چه كردند؟! پس از آن‌كه دو دستم را از بدن جدا كردند، سپاه دشمن مرا تيرباران نمود، در اين ميان تيري به چشم من رسيد ( شايد فرموده باشند چشم راست من) هر چه سر را تكان دادم كه تير بيرون بيايد. تير بيرون نيامد و عمامه از سرم افتاد، زانوهايم را بالا آوردم و خم شدم كه به وسيله‌ي دو زانو تير را از چشمم بيرون بكشم، ولي دشمن با عمود آهنين بر سرم زد.»

موضوعات: مرحوم سيّد محمّد ابراهيم قزويني رضوان الله تعالي عليه  لینک ثابت
 [ 06:28:00 ب.ظ ]





خاطره از امام امام خامنه اي

******************************************************


حضرت آيت الله خامنه اي فرمودند:« اين خاطره را بارها نقل كرده ام كه در يكي از مجامع بين المللي

كه نطق خيلي پُرشوري در آن جا عليه تسلط قدرتها و نظام سلطه در دنيا ايراد كردم و امريكا و شوروي

را در حضور بيش از صد هيأت نمايندگي و رؤساي دولتها، به نام كوبيدم و محكوم كردم، بعد از آن نطق، عده

زيادي آمدند تحسين و تصديق كردند و گفتند: همين سخن شما درست است. يكي از سران كشورها كه يك جوان 

انقلابي بود و البته بعد هم او را كشتند- نزد من آمد و گفت: همه حرفهاي شما درست است، منتهي من به شما

بگويم كه به خودتان نگاه نكنيد كه از امريكا نمي ترسيد؛ همه اينهايي كه در اين جا نشسته اند، از آمريكا مي ترسند!

بعد سرش را نزديك من آورد و گفت: من هم از آمريكا مي ترسم!»

موضوعات: خاطره از امام امام خامنه اي  لینک ثابت
 [ 06:23:00 ب.ظ ]





سردار شهید سید محمد سعید جعفری

************************************************


زندگی نامه سردار مظلوم و خستگی ناپذیر و غریب استان کرمانشاه

 

دوران کودکی و نوجوانی

شهید سید محمد سعید جعفری کرمانشاهی در۱۲ بهمن ۱۳۳۱ در قصرشیرین و در ایام تصدی پدرش برگمرک خسروی به دنیا آمد. سلسله ایشان از سادات قدیمی و اصیل کرمانشاه بود و با چهل واسطه به امام حسن ابن علی ابن ابیطالب (ع) می پیوست. حفظ و قرائت قرآن کریم و آموزش احکام شرعی را از ایام دبستان در نزد مربی قرآن مرحوم میرزا علی اصغر بهمانی آغاز نمود. هوشمندی سعید از ایام کودکی منجر به اشتغال همزمان او در دروس کلاسیک تا اخذ دیپلم ریاضی و پذیرش دوره کارشناسی و آموزش های دینی و مذهبی تا بدانجا گردید که از 16 سالگی رسما در مساجد و جلسات دینی به سخنرانی می پردازد.

تحصیلات حوزوی شهید

از نوجوانی آموزش دروس حوزوی را در نزد روحانیت کرمانشاه آغاز می نماید و از محضر اساتیدی چون شهید محراب آیت ا… عطاءا… اشرفی و شهید آیت ا… بهاءالدین کنگاوری(محمدی عراقی) و آیت ا… مجتبی حاج آخوند و نیز آخوند ملاعلی معصومی همدانی و استاد علی حجتی کرمانی تا آغاز دروس خارج استفاده علمی می نماید. پشتکار ، استعداد ، نفوذ کلام و اطمینان به نفس او از او شخصیتی اثرگذار بر مردم می سازد. سعید خوش سیما و خوش سیره است. لبخندش قفل دلها را می گشاید و در متن مردم نفوذ فوق العاده می یابد. حتی در میان اهل سنت و نیز شیعیان اهل حق نیز صاحب وجاهت است. همزمان او به مبارزه و مناظره با مروجین مکاتبانحرافی ، موسیونرهای مسیحی و مبلغان بهایی و گروه وحدت نوین جهانی که رهبری آن درکرمانشاه مستقر بود می پردازد.

فعالیت ها

شاید نخستین فعالیت سیاسی او به پخش اعلامیه های امام در خرداد ۴۲ و زمـان کودکی بـرمی گردد. شهیــد سپهبد علی صیاد شیرازیدر سال۱۳۵۰با ایشان آشنا می گردند و این آشنایی را نقطه عطفی در تغییر مسیر زندگی خویش دانسته می گوید: آشنایی من با سعید آغاز آشنایی من با مربیان دینی بود سعید برای من همچون پلی بودبه جهان معرفت و معنویت.شهید صیاد از موضع علنی ایشان در مخالفت با رژیم ازهمان زمان اظهار تعجب می نماید. ( کتاب در کمین گل سرخ اثرمحسن مومنی و مصاحبه شهیدصیاد با مرکز اسناد انقلاب اسلامی ) سعید جعفری همه جا در سخنرانی های خود از مبارزه و قیام سخن می گوید و از سال ۱۳۵۲ مورد گزارش هفتگی ساواک قرار می گیرد. (اسنادساواک) از سال ۱۳۵۳ فعالیت های خود را به منطقه غرب گسترش می دهد و سخنرانی های متعدد در استانهای ایلام ، کردستان ، همدان و تهران برگزار می نماید. در همین سال ازدواج می نماید و در سال ۱۳۵۴ صاحب فرزند می گردد و نام آن را صالح می نهد. فعالیتهای سیاسی و فرهنگی شهید همچنان ادامه می یابد و منجر به تربیت شاگردان فراوانی میگردد که تا پایان عمر به شهید دلبستگی می یابند.

تاسیس شورای یاوری تهیدستان

ایشان با همکاری علمای ذی نفوذ ، بازاریان و ثروتمندان خیر کرمانشاه مجموعه ای را برای کمک رسانی به فقرا و مستمندان راه اندازی می نمایند که بعدها آن }راشورای یاوری تهیدستان{می خوانند. در سال ۱۳۵۶ فاز نظامی فعالیت های خویش را آغاز نموده ۷ گروه مخفی برای فعالیت های تهاجمی و آموزش استفاده از تسلیحات نظامی تشکیل می دهد. ارتباط وسیع ایشان با روحانیت و نقش محوری او به عنوان حلقه رابط میان علمای منطقه منجر به تشکیل جامعه روحانیت کرمانشاه در سال ۵۶ و جامعه روحانیت غرب کشور و نیز مجمع روحانیون تبعیدی در سال 57 و صدور دهها اعلامیه ضد رژیم با پیگیری ایشان می گردد.

دستگیری شهید به وسیله ساواک

در همین مسیر شبکه وسیعی را در غرب کشور به منظور تهیه طبع و انتشار اعلامیه های ضد شاه با نظارت و همراهی آیت ا… سید مرتضی نجومی مهیا نموده با اوج گیری خیزش ملت نقش اساسی در سازماندهی مراسم و تظاهرات و جلوگیری از انحراف حرکت و شعارها در منطقه ایفا می نمایند. شبکه ۷ گانه تهاجمی نیز اکثر مراکزفساد و مشروب فروشی ها را در منطقه به تعطیلی می کشاند و رشد انقلاب در منطقه غرب سیری شگرف می یابد. از این زمان استاد شهید تحت تعقیب ساواک قرار می گیرد. در جریان فتنه سالار جاف و تعرض چماقداران او به مردم که با سکوت و حمایت ضمنی شهربانی درشهرهای مختلف غرب کشور توام است شهید جعفری به تدارک تحصن بزرگی از علما و بزرگان منطقه در کرمانشاه می پردازد که در این زمان دستگیر و زندانی اما تحصن با موفقیت وبرآمدن خواسته های متحصنین برگزار می گردد.در زندان پیشنهاد بورس تحصیلی خارج از کشور را نمی پذیرد و به جهت فعالیت مذهبی در دوران زندان تحت شکنجه قرار گرفته دست به اعتصاب غذا می زند.اما با آزادی زندانیان سیاسی استاد شهید نیز آزاد می گردند.

تاسیس پاسداران انقلاب در دی ماه 1357

به محض آزادی با متشکل کردن شاگردان و جوانان مرتبط کمیته حفاظت شهری کرمانشاه را در اول آذر ماه ۵۷ راه اندازی نموده شهر رابه ۱۴منطقه حفاظتی تقسیم می نماید.رادیو مسکو سقوط انتظامی کرمانشاه و تشکیل نخستین کمیته حفاظت شهری به وسیله جوانان شهر را گزارش می نماید.به جهت عدم امکان آموزش مسلحانه و استفاده آشکار سلاح در ساعات حکومت نظامی شهید جعفری پایگاه مخفی ای را در نیمه دوم آذر ماه در ارتفاعات برفگیر {خورین} حد فاصل کرمانشاه کامیاران راه اندازی نموده نخستین آموزش متمرکز نظامی نیروهای انقلاب و هسته اولیه مجموعه ای که بعدها آن را {سپاه پاسداران} نامیده اند شکل می گیرد. در دیماه نیز پایگاه دیگری را درچغانرگس حد فاصل کرمانشاه و ماهیدشت ایجاد و گروه دیگری در آن مشغول آموزش میگردند. نقش سرگرد علیداد همتی به عنوان مسئول آموزش نیروها در این میان مورد توجه است. تعدادی از نیروهای آموزش دیده این دو مجموعه در نیمه دوم دیماه ۵۷ به منظور کمک به حفاظت جان امام (ره) به تهران اعزام می گردند. همراهی این گروه با سایرمرتبطین حلقه کرمانشاه در تهران نهایتاً منجر به تشکیل کمیته مسجد قبا زیر نظر آیت ا… شهید دکتر مفتح می گردد. با پیروزی انقلاب اسلامی شهید جعفری اردوگاه پیش آهنگی خضر زنده را به پادگان آموزش نظامی تبدیل کرده نیروهای پادگانهای خورین و چغانرگس را در آنجا مستقر و با عنوان {پاسداران انقلاب اسلامی} شروع به فعالیت می نمایند. این پادگان همینک با نام پادگان شهید منتظری بزرگترین پادگان آموزشی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کشور است

فعالیت های بعد از انقلاب

در ابتدای پیروزی با همکاری و قضاوت آیات عبدالجلیل جلیلی ، شهید بهاءالدین کنگاوری (محمدی عراقی) و عبدالخالق عبدالهی دادگاهی اسلامی برای اجرای حدود و اعمال تعزیرات شرعی تشکیل می دهند که هسته اولیه دادگاه انقلاب کرمانشاه می گردد.

دیدار شهید با امام راحل رحمت الله علیه

در اوایل اسفند ماه ۵۷ شهید جعفری به خدمت امام راحل (ره) رسیده گزارشی از نیروهای آموزش دیده در پادگانهای خورین و چغانرگس و خضرزنده ارائه و امعان نظر امام (ره) برای تجهیز تسلیحاتی این نیروها و راه اندازی یک نیروی نظامی مستقل و توجه بیشتر مسوولان به مسائل کردستان را تقاضا می نمایند که منجر به ارجاع ایشان به آیت ا… حسن لاهوتی و شهید سپهبد ولی ا… قرنی از سوی امام (ره) می گردد.

انجام اولین عملیات نظامی بعد از انقلاب به فرماندهی شهید جعفری

آیت ا… لاهوتی دراسفند ماه ۵۷ برای دیدار از پادگان خضرزنده و اقدامات به عمل آمده به کرمانشاه سفرمی نمایند و با تشدید درگیری ها در کردستان و سقوط منطقه شهری سنندج و محاصره پادگان آن به وسیله گروهکها تسلیحات گسترده این پادگان در شرف تصرف گروهکهای معاند با نظام قرار گیرد .شهید سپهبد قرنی با ارائه اختیارات تام به شهید سعید جعفری در نیروهای نظامی منطقه غرب ورود نیروهای آموزش دیده ایشان را به عرصه دفاع طلب می نمایند. شهید جعفری با استقرار در هوانیروز کرمانشاه و هماهنگی عملیات هوایی از پایگاه نوژه عملیات سنندج را آغاز نموده با خاموش کردن آتش نیروهای مهاجم به پادگان و هلی برد نیروهای آموزش دیده پادگان خضرزنده به درون پادگان تحت محاصره سنندج نخستین عملیات نظامی انقلاب اسلامی را در ۲۸ اسفند ماه ۱۳۵۷ با موفقیت کامل رهبری می نماید.

در این عملیات پر خطر نظامی با به شهادت رسیدن نخستین شهیدان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهید امیر شاهرضایی و برادران امیر و حسین اشک تلخ پادگان سنندج و تسلیحات آن از سقوط حتمی نجات می یابد و شهر سنندج از تصرف گروهک ها خارج می گردد.

در فروردین ۵۸ پس از آزادی و تامین سنندج شهید جعفری نیروهای مبارز سنندج را همراه با گروه میثم به سمت مهاباد گسیل می دارند تا به صورت مردمی در شهر وارد و در پایگاههایی مستقر گردیده متصرفین شهر و پادگان مهاباد را به عقب برانند. این نیروها به مدت چند ماه تا رسیدن به هدف مورد نظر در مهاباد مستقر و در دو گروه فرهنگی و نظامی مشغول به فعالیت می گردند. پراکندگی نیروهای ضد انقلاب و عناصر وابسته به پالیزبان و… در شهرستانهای (کرند وگهواره) نیز در آن زمان منجر به عدم امنیت در منطقه می گردد. ارتباط نزدیک شهید جعفری با بزرگان قومی آن مناطق و طرح واگذاری تامین منطقه به ایشان اغتشاشات دراز مدت را بدون درگیری و مداخله نظامی خاتمه می دهد.

در اوایل مرداد ۵۸ با سقوط پایگاه سپاه در مریوان به دست گروهکها و قتل عام خانواده پاسداران منطقه شهید سعید جعفری با تقویت سران محلی مدافع انقلاب و ایجاد حرکت از روستا به شهر این نیروها (طرح و مدیریت یکی از نزدیکان شهید) منجر به محاصره شهر و قطع ارتباط گروهکها با نیروهای خارج گردیده با ورود شهید دکتر مصطفی چمران به منطقه به نمایندگی از دولت و مذاکره ایشان و شهید جعفری با سران گروهکها نیروهای متهاجم مریوان را به سمت پاوه ترک می نمایند. حضور این نیروهای غیر متعهد در پاوه و بروزبرخی رفتارهای زننده آنها مردم مسلمان پاوه را به واکنش واداشته منجر به تحصن اعتراض آمیز مردم در فرمانداری شهر می گردد. متقابلا هواداران گروهکها نیز تحصنی را به منظور اعمال فشار بر دولت در قوری قلعه ترتیب می دهند.

ماجرای محاصره نیروهای تحت امر شهید چمران و نقش بسزای شهید جعفری در یاری رساندن به شهید چمران و حکم تاریخی امام راحل در شکستن حصر پاوه

درآن فضای متشنج شهید جعفری در اقدامی شجاعانه با همراهی آیات اشرفی ،کاظمی و خرمشاهی در جمع مردم متحصن در فرمانداری پاوه حضور می یابند و با سخنرانی و اعلام حمایت از متحصنین شخصا خطر مذاکره با سران گروهکها را در قوری قلعه به جان می خرد وسعی در ختم غائله نموده موضع مردم پاوه را تثبیت می نمایند .پیروزی مذاكرات به نفع مردم پاوه و ورود شهید چمران به این شهر منجر به خشم معاندان و محاصره و حمله مسلحانه آنها به پاوه گردید. شهید جعفری در دو مرحله تسلیحات و نیروهای جان بركفی را به فرماندهی شهید آیت شعبانی و آقای عبدالعلی بوچانپور به درون حلقه محاصره پاوه اعزام و پی گیری وسیعی رابا همراهی آیت ا… مجتبی حاج آخوند جهت صدور فرمان امام (ره)خطاب به ارتش برای نجات پاوه ایفا می نماید.

تشکیل گروه سلمان

در شهریور ۵۸ شهید جعفری با اعزام نیروهای سپاه به روانسر دشمنان انقلاب را بدون درگیری به عقب نشینی از آن شهر وادارنموده در دیماه ۵۸ با تشكیل گروه سلمان و تدوین طرح یك عملیات چریكی پیچیده به فرماندهی شهید ابوالحسن یاری كامیاران را در اوج نا امیدی ها بدون تلفات شهری و با تقدیم كمتر از ۱۲ شهید آزاد می نماید .

تشکیل پیشمرگان کرد مسلمان

از دیگر اقدامات شهید گرفتن امان نامه از امام برای برخی از افرادی است كه از زمان طاغوت با جرایم كوچك به عراق گریخته بودند. این طرح منجر به بازگشت این آوارگان به كشور و رفع یكدست ناهنجاری های اجتماعی در منطقه و نیز همراهی بسیاری از آنان با انقلاب در مقاطع بعدی خصوصا در مجموعه {پیشمرگان كرد مسلمان} گردید. اسكان مهاجران كردی كه در خطر قتل و غارت گروهكها قرار داشتند در شهر كرمانشاه از دیگر اقدامات ایشان بود. طرح تشكیل پیشمرگان كرد مسلمان با محوریت سران كرد رانده شده و نیز دریافت كنندگان امان نامه ها وحمایت شهید چمران و علامه احمد مفتی زاده نیز توانست تفاوت كرد و كفر را در كردستان آشكار نماید.

تاسیس حزب الله کرمانشاه و نهضت اسلامی دانشجویان غرب کشور

اقدام دیگر شهید آن بود كه در مسیر تالیف قلوب طوایف محلی تعدادی از افراد ذی نفوذ و نیازمند منطقه را نیز مورد حمایت مالی نظام قرار دهند. استاد شهید سعید جعفری همزمان در عرصه سیاسی مبارزه وسیعی را علیه گروهكها التقاطی و مجاهدین خلق و سایر گروهكهای ماركسیستی سامان داد. قدرت مناظره سعید در این مسیر بسیار موثر و نزدیكی ایشان با جامعه روحانیت كرمانشاه بسیار راه گشا بود. همچنین با برگزاری دروس تفسیر قرآن كریم ، نهج البلاغه و سخنرانی در مساجد خصوصا برگزاری جلسات هفتگی مسجد معتضدی و دعای كمیل مسجد بروجردی و افشاگری در مورد ماهیت بنی صدر و نیز با متشكل كردن و برافراشتن نام حزب ا… و تدارك تاسیس نهضت اسلامی دانشجویان غرب كشوربه عنوان نخستین اتحادیه دانشجویی و نامزدی در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی در پاوه نقش بی بدیلی در عرصه های سیاسی و فرهنگی منطقه ایفا نمود.

جلوگیری از ورود نیروهای مجاهدین خلق به مجلس

در دور اول انتخابات مجلس شورای اسلامی كرمانشاه كه با نفوذ و تقلب سازمان مجاهدین خلق در فرمانداری كرمانشاه دو نفر از نامزدهای منافقین را به مرحله دوم انتخابات معرفی نمودند استاد شهید سعید جعفری با دعوت از مردم به تحصن در فرمانداری از ورود آنها به مجلس جلوگیری به عمل آورد. برگزاری مراسم دیدار حزب ا… و روحانیت كرمانشاه با امام ره و دیدار امام جمعه وقت سنندج و جمعی از برادران اهل سنت و دیدار طایفه اهل حق با امام(ره) و دیدار جهت اخذ امان نامه ها و ملاقات در مساله كردستان و تشكیل نیروی نظامی و بیان مطالب خصوصی با امام در مورد عدم سلامت وابستگان آیت ا… منتظری دراواخر سال ۵۸ از مهمترین دیدارهای این شهید با امام(ره) است.

فعالیت های برون مرزی شهید

ارتباط شهید با مجلس اعلای شیعیان لبنان و سفر آقای عبدالامیر قبلانبه كرمانشاه و نیز ارتباط با حزب الدعوه الاسلامیه عراق خصوصا علامه سید مرتضیعسگری از پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و همكاری با حزب اسلامی رعد افغانستان پس ازپیروزی و صدور نشریه عاشورا در افغانستان از دیگر اقدامات فرهنگی شهید است.

استاد شهید یكسال پیش از آغاز جنگ تحمیلی با نگاشتن نامه ای تحركات جبهه عراق و خطرحمله قریب الوقوع آنان را به رئیس جمهور وقت (ابوالحسن بنی صدر) گوشزد می نماید. هرچند كه با بی توجهی روبرو می گردد. پیرو این روشنگری ها نیروهای مردمی كرمانشاه در آذر ماه ۵۸ كنسولگری عراق را كه مشغول نقشه برداری و جمع آوری اطلاعات از منطقه است تصرف می نمایند و اسنادی را نیز در اختیار آن شهید قرار می دهند.

شهید جعفری درمصاحبه خویش با روزنامه اطلاعات در اسفند ۵۸ بار دیگر بر خطر حمله عراق تصریح نموده و از تابستان ۵۹ راساً دو مجموعه را به سركردگی شهیدان مفقودالاثر امیر سالمی و داوود رضوانی در مرزهای خسروی و گیلانغرب مستقر می نماید تا آخرین تحركات دشمن را به صورت روزانه به ایشان گزارش نمایند. متاسفانه با هجوم ارتش عراق به ایران این دو گروه که در نزدیک ترین خط مرزی ایران با عراق مستقر بودند با مقاومت محدودی متلاشی و دو فرمانده غیور آن به شهادت می رسند.

حضور شهید در جبهه های غرب در همان اولین روزهای جنگ

استاد شهید با سخنرانی های متعدد در کرمانشاه به دعوت عمومی و بسیج نیروهای مردمی به جهاد اهتمام نموده شخصا با جمعی از یاران و شاگردان جان بر کف خویش به عنوان نخستین گروه پیشتاز در مبارزه و جهاد به جبهه دشمنان در حال پیشروی می شتابند و درحالی که دشمن از سرپل ذهاب گذشته است با آنان روبرو می شوند. راهبرد سردار شهید و همرزمان او در این نبرد نابرابر اجرای عملیات چریکی و وارد کردن ضربات متعدد بر پایگاه ها و مراکز نظامی دشمن در طول شب به منظورافزایش خسارت و تلفات مهاجمان و عدم امکان پیشروی و زمین گیری ماشین جنگی دشمنان است.

یک ماه مقاومت سرسختانه این گروه اندک که با حمایت هوانیروز کرمانشاه خصوصا رشادتهای شهیدان علی اکبر شیرودی و احمد کشوری و یحیی شمشادیان پشتیبانی می گردد منجر به زمین گیر شدن سپاه سوم عراق در دشت ذهاب و نهایتاً تخلیه و عقب نشینی آنها از منطقه شهری سرپل ذهاب و انتقال جبهه مقاومت ایران به ارتفاعات قراویز در غرب سرپل ذهاب می گردد.

شهادت

در تمام این مدت درسهای نهج البلاغه شهید در خط مقدم نیز ادامه می یابد. او پاسدار توام جبهه های جنگ و فرهنگ بود. عاقبت در ۴ آبان ۱۳۵۹ در شب خجسته عید غدیر ولایت مرتضوی در خط مقدم جنگ و ارتفاعات قراویز و در حالی که برای برگرداندن پیکرهای مطهر همرزمان خود به عمق جبهه دشمن نفوذ کرده بود بر اثر اثابت به مین به اجداد پاک و شهیدخویش تاسی نموده پس از عمری کوتاه اما بسیار پربرکت در حال سجدهجان به جان آفرین تسلیم می نماید.علمای کرمانشاه بر پیکر او نماز مکرر میگذراند و مردم کرمانشاه با شکوه ترین تشییع را در خاطره این شهر برای او بر پا میکنند.

آیت ا… سید مرتضی نجومی به خط خوش خویش بر سنگ مزار ایشان نگاشت : درود بر تو ای عزیز روزگار و ای ابا صالح

لقد عشت سعیدا و مت سعیدا و ستبعث بعدا حیاً سعیدا

مقام معظم رهبری:

شهید جعفری ستاره ایست درخشان در آسمان غرب كشور ، نه تنها در غرب بلكه در كل ایران.

آیت الله خزعلی :

خداوند این سردار فداكار و مخلص را با حمزه ها و مالك اشترها محشور فرماید .

شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی :

سید محمد سعید جعفری این شمع پر فروغ با یارانش چون پروانگان بی پروارها از همه تعلقات به عالم بی كران و بی انتهای لطف و عنایت خداوندی پیوستند

مرحوم حضرت آیت الله سید مرتضی نجومی :

اگر می ماند در سپاه سرداری بی نظیر و در حوزه مجتهدی عالی مقام می بود و به راستی هرچه در حق او تكریم شود شایسته و سزاوار است .

 

شهید آیت الله حاج آقا بهاء الدین عراقی:

من تا بحال ندیدم كسی را كه تا این اندازه پا به كار هدف خودش باشد

 

شهید سپهبد علی صیاد شیرازی :

آغاز آشنایی من با ایشان آغاز آشنایی با مربیان دینی بود سعید برای من همچون پلی بود به دنیای معرفت و معنویت .

 

سایت اطلاع رسانی سردار شهید سید محمد سعید جعفری

موضوعات: سردار شهید سید محمد سعید جعفری  لینک ثابت
[جمعه 1395-02-10] [ 11:07:00 ب.ظ ]





دلنوشته دختران شهید برای شهدا …

***********************************************

بسم رب الزینب (س) و الشهدا و الصدیقین …

گفتند از تو بنویسم، برای تو بنویسم، و شاید برای آیندگان تو. نمی دانستم از کجا باید شروع کرد! از چه باید گفت که از تو گفتن هم دشوار است و هم نهایت ندارد!
چه می توان گفت از کسی که حی است و نیست؟!
چه می توان گفت از کسی که رفته است و هست؟! چه می توان گفت از توئی که بخاطر ما از خود گذشتی ولی ما هنوز حتی حرمت خونتان را نیز درک نکرده ایم!چه بگویم؟! برای که بگویم؟ این روزها گوش ها همه کر است و چشم ها همه کور! نه چشم دلی مانده و نه چشم عقلی!قانون مان قانون سود و زیان است! برای منفعت خود حاضریم حتی خون شما را پایمال کنیم، و حتی برای منافع خود از نام شما سوء استفاده می کنیم! برای حفظ منافع خود حرف هایتان را گزینش کرده و به جان ها تزریق می کنیم!حتی دیگر نزدیکان تان نیز شما را باور ندارند! نه حرفتان را، نه راهتان را مگر نه اینکه راهتان راه ولایت بود و حرفتان دفاع از ولایت؟! پس چه شد آن همه ادعا؟! ادعای پیروی و سیران در راهتان را داریم اما …
چه بگویم؟! از که بگویم؟! از چه بگویم؟! برای که بگویم؟!
دیگر حتی از بردن نام مقدستان هم شرم داریم! آنقدر در باطل پیش رفته ایم که راه شما را گم کرده ایم! حتی واژه هایمان نیز رنگ و بوی ریا دارد و باطل تنها یک چیز می گویم، نه از خودم که کلام من دون تر از مقام شماست، از کلام مردی می گویم که مرد بود، چون شما، پوینده ی راه بود، و چه خوش به شما پیوست که:

ای شهید:
ای آنكه بر كرانه ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای ، دستی بر آر و ما قبرستان نشینان این عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون كش …

موضوعات: دلنوشته دختران شهید برای شهدا ...  لینک ثابت
 [ 11:02:00 ب.ظ ]





شهادت قسمت ما میشد ای کاش …

***********************************

بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهادت، یك لباس تك‌سایز است …

صادق به آقا مرتضی گفت: باب شهادت هم دیگر بسته شد …

جنگ تمام شده بود

آقای آوینی ولی جواب داد: این‌طور نیست، شهادت یك لباس تك‌سایز است.

هر وقت و هر زمان اندازه‌ات را به لباس شهادت رساندی،

هر جا كه باشی با شهادت از دنیا می‌روی

صادق گنجی را چندماه بعد وهابیون توی لاهور ترور كردند.

رایزن فرهنگی ایران بود

یك‌سال بعد هم آقا مرتضی رفت

√ خودشان را اندازه لباس شهادت كرده بودند

موضوعات: شهادت قسمت ما میشد ای کاش ...  لینک ثابت
 [ 10:58:00 ب.ظ ]





دل نوشته های دو دختر شهید
چشمان هزاران شهید بر اعمال ما دوخته شده است …

شهدا شرمنده ایم

*******************************************************

 

دیدی یه مادر شهید استخونهای جوان قد بلندش رو بغل کنه و باحسرت بگه پسرم روزی که برای اولین بار بغلت کردم از الان سنگین تر بودی؟!! دیدی یه مادر شهید هر وقت جوانی رو همراه با مادرش می بینه نگاهش رو تا اونجایی که چشم کار می کنه دنبالشون بدرقه می کنه و اشک از چشماش می ریزه؟!! دیگه کسی نیست دست پدر پیر شهدا رو بگیره و بیاره اون ور خیابون!!! راستی ما کاری برای این مادر ها و پدر ها و شهداشون نکردیم اما هرچی از دستمون میومد کردیم تا فراموش بشن اکثر شهدای ما جوان بودند جوان های ما چه طوری حق این شهدا رو ادا کردند؟!! حق مادر شهدا را چه طوری ادا کردیم ؟!! تاحالا با دیدن بچه یه شهید حس کردی اگر بابا نداشتید چه می شد؟!! تاحالا بچه یه جانباز قطع نخایی رو دیدی که نمی دونه بقل بابا چه مزه ایه و آرزو داره برا یه بارم شده بابا شو تموم قد ببینه نه روی صندلی؟!! تاحالا بچه یه جانباز شیمیایی رودیدی که صدای باباش رو همیشه با سرفه شنیده و آرزو داره برای چند ساعت هم که شده باباش سرفه نکنه و بتونه براش از بچه گی هاش بگه!!! هروقت رفتی بقل بابات و با مهربونی صورتد روبوسیده فکر کردی اگه الان بابات دست نداشت چه طوری می تونست اینقدر قشنگ و مهربون نوازشت کنه؟!! ما بنا نبود اینجوری بشیم !!! مابنا نبود به شهدا جاخالی بدیم!!! مابنا نبود جانبازانمون روخونه نشین کنیم!!! خونشون رو مفت بفروشیم !!! نفت هم گران شده!!! خانه هم گران شده!!! نان و… همه و همه گران شدند!!! فقط خون ارزان شده!!!خون شهدا ارزان شده!!! شهدا فراموش شدند!!!طفلکی بچه های شهدا!!! وقتی مارو می بینند چقدر جای خالی باباشون رو بیشتر حس می کنند!!! عجب روزگاری شده!!! جوان های زمان طاغوت شدند شهید همت /باکری / خرازی و… اماجوان های زمان انقلاب شدند اکس خور !!! اکس فروش!!! کراکی!!! فشن و… عجب جوان های با غیرتی ابرو گرفته !!! مدل های سر و صورت جدید و ۲۰۱۱ پاچه های شلوارها بالا تا… دیگه چی می خواستند شهدامون!!! دیگه اسم خیابان هامون هم داره خود به خود عوض میشه!!! خیابان مواد فروش ها!!! قرص فروشها!!! خیابان…!!! انگاری اونا از یه سیاره دیگه ای بودند!!! از یه عصر دیگه اونا فهمیدن این دنیای پوچ جای موندن نیست اونها مال اینجا نبودند!!!اینجا مال ماها هستش که موندیم محکم بچسبیم به زمین که آسمون مال ماها نیست!!! می گفتند نذارید امام تنها بمونه… ما جوانهای امروزی ما جوانهای انقلاب کاریکاتور امام رو کشیدیم!!! گفتند خواهرا… بعد از ماهم حجاب شما بهای خون ما هستش!!! ما هم عمل کردیم و اصلا بی حجاب نشدیم!!! همه حرفایی که میگن دروغه!!! اصلابی حجاب نیست توی شهرهای ما اینهایی که دارن راه می رن و اون شکلین عروسک هستند !!! سارا و دارا هستند!!! یا باربی های تازه مسلمون شده هستند!!!خوب عروسکم خوشگلش خوبه هرچه خوشگل تر مشتریش بیشتر اینطورنیست!!! دیگه چی بگم دارم از درد و از… میسوزم دارم خفه می شم چی بگم به کجا رهسپاریم با سری بلند و سینه ای ستبر روی خون شهدا داریم پا می زاریم و ککمون هم نمی گزه دست مریزاد خدایی خیلی با معرفتیم خیلی خیلی خیلی …..!!!

*************************************************************************************************************************

خدایا به آبروی اهل بیت (ع) به دل شکسته مادر و پدرهای

شهدا حق امام و شهدا رو به ما حلال کن

موضوعات: دل نوشته های دو دختر شهید  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ب.ظ ]




از زبان مادر غوّاص شهید

******************************************

نوجوانم شاد، امّا سرکش و عاصی نبود

این لباس “تنگ و چسبان” مال رقّاصی نبود

داغ من را مادر عباس میفهمد فقط

دست و پا بسته قرار و رسم غوّاصی نبود

موضوعات: از زبان مادر غوّاص شهید  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ب.ظ ]




 

 تقدیم به مادران شهدای غواص

بازهم شکر خدا داغ شما شیرین است
داغ سخت است ولی اوج مصیبت این است:

فرض کن فرض! فقط فرض کن این مسئله را
پیش نعش پسرت گوش کنی هلهله را

فرض کن خشک شود روی لبت لبخندت
ارباً اربا بشود پیش خودت فرزندت

بگذارید بگویم که چه در سر دارم
اصلاً امروز تب روضه ی اکبر دارم …

موضوعات: تقدیم به مادران شهدای غواص  لینک ثابت
 [ 10:49:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (جوانان و نوجوانان)

————————————————————-

ما جوانهايمان را لازم داريم كه تربيت بشوند به تربيت انسانى ، يعنى تربيت‏اسلامى . جوانها را تربيت كنيد و تعليم . همراه تعليم ، تربيت باشد . اين جوانهايى كه در آتيه بايد اين مملكت را حفظ كنند ، اين مملكت را اداره‏بكنند، اينها بايد درست تربيت بشوند و اصلاح بشوند . اسلام آن قدر كه به تهذيب اين بچه‏هاى ما و جوانهاى ما كوشش دارد ، به هيچ‏چيز كوشش ندارد . از حالا كه جوان هستيد و قواى جوانى محفوظ است ، جديت كنيد به اين كه هواى‏نفس را از نفس خودتان خارج كنيد . بهار توبه ايام جوانى است ، كه بار گناهان كمتر و كدورت قلبى و ظلمت‏باطنى ناقصتر و شرايط توبه سهلتر و آسانتر است .

از جوانان ، دختران و پسران مى‏خواهم كه استقلال و آزادى و ارزشهاى انسانى را ،و لو با تحمل زحمت و رنج ، فداى تجملات و عشرتها و بى‏بند و بارى‏ها ، وحضور در مراكز فحشا كه از طرف غرب و عمال بى‏وطن به شما عرضه‏مى‏شود ، نكنند . آنهايى كه مى‏خواستند ما را غارت كنند ، در طول تاريخ و در طول اين پنجاه وچند سال، كوش كردند كه جوانهاى ما را بى‏تفاوت بار بياورند . شما جوانان مسلمان لازم است كه در تحقيق و بررسى حقايق اسلام ، در زمينه‏هاى سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و غيره اصالتهاى اسلامى را در نظر گرفته ، وامتيازاتى كه اسلام را از همه مكاتب ديگر جدا مى‏سازد فراموش نكنيد .

بايد جوانان ما بدانند ، تا معنويت و عقيده به توحيد و معاد در كسى نباشد ،محال است از خود بگذرد و در فكر امت باشد . شما جوانان برومند ، شما محصلين ارجمند كه اميد من هستيد و نويد من هستيد ، بايد در هر جا كه هستيد، در هر جايى از ايران كه هستيد بايد بيدار باشيد ،با بيدارى از حقوق خودتان دفاع كنيد . بايد جوانهاى ما ، پيرهاى‏ما ، زنهاى ما ، مردهاى ما و بچه‏هاى ما ، همه درراه اسلام ، براى عزت اسلام ، براى عزت ميهن خودشان و براى عزت قرآن كريم‏فداكارى كنند . شما اى جوانان عزيز ! ياس به خود راه ندهيد ؛ حق پيروز است . به نيروى شما جوانها بايد اين مملكت اصلاح بشود .

چقدر موجب افتخاراست كه جوانهاى برومندى در مملكت ما ، در خدمت‏اسلامند . اين تحولى كه در جوانهاى ما، در انسانها ، آنهايى كه متعهد هستند پيدا شده‏است ، اهميتش بيشتر از آن تحولى است كه در مملكت پيدا شده است . شما جوانان كه اميد من هستيد و نويد من هستيد ، كوشش كنيد و وحدت كلمه‏خود را حفظ كنيد . بر شما جوانان ارزنده اسلام كه مايه اميد مسلمين هستيد لازم مى‏باشد كه ملتهارا آگاه سازيد ، و نقشه‏هاى شوم و خان و مانسوز استعمارگران را برملا نماييد .

بر شما جوانان روشنفكر است كه از پا ننشينيد تا خواب رفته‏ها را از اين‏خواب مرگبار برانگيزانيد ،و با فاش كردن خيانتها و جنايتهاى استعمارگران وپيروان بى‏فرهنگ آنها ، غفلت‏زده‏ها را آگاه نماييد . شما نسل جوان موظف هستيد غربزده‏ها را از خواب بيدار كنيد و فجايع حكومتهاى‏ضد انسانى آنها ، و اعمال آنها را برملا نماييد . بعضى از جوانهاى ما تمام حيثيت ملى خودشان را ، فداى غرب كردند ، و اين‏شكست روحى بود كه براى ما از همه شكستهايى كه داشتيم بالاتر بود . گمان نكنند جوانهاى ما كه هر چه هست در غرب است و خودشان چيزى ندارند !

موضوعات:  کلمات قصار امام خمینی (جوانان و نوجوانان)  لینک ثابت
 [ 08:25:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (ياوران انقلاب خانواده شهدا، جانبازان ، آزادگان)

*********************************************************************

ما از خدا هستيم همه ، همه عالم از خداست ، جلوه خداست ؛ و همه عالم به‏سوى او برخواهد گشت . پس چه بهتر كه برگشتش اختيارى باشد و انتخابى ، وانسان انتخاب كند شهادت را در راه خدا ، و انسان اختيار كند موت را براى‏خدا و شهادت را براى اسلام . شما خانواده‏هاى شهدا، با شهادت افتخار آفرينان اين مرز و بوم ، به جهان‏فهمانديد كه از همه عزيزان در راه اسلام خواهيد گذشت .

خطاب به خانواده شهدا ، شما چشم و چراغ اين ملتيد . اميد است‏شما عزيزان خردسال ، كه يادگار فداكاران در راه خداوند تعالى واسلام عزيز هستيد ،چون پدران بزرگوار خويش خود را براى دفاع از اسلام بزرگ وميهن عزيز مهيا سازيد . خانواده‏هاى شهدا و اسرا و مفقودين و جانبازان ، خود حافظ و نگهبان ارزش‏شهادت و ايثار بوده‏اند و بعد از اين نيز - به يارى خدا - پاسدار آن خواهندبود . شما خانواده‏هاى شهدا و معلولين و مجروحين ، نشان داديد كه هرگز اجازه‏نمى‏دهيد استعمار بر مقدرات اين كشور سايه افكند . شهداى انقلاب بزرگ ، چون شهداى صدر اسلام ، در پيشگاه مقدس ربوبى ، ارزشمند و مورد عنايت‏حق تعالى و اولياى اسلام ارزشمند خواهند بود . خدمت‏شما به آنها، خدمت به نبى اكرم است ، خدمت به انبياست . خطاب به مسئولين بنياد شهيد ، خدمت‏شما ارزشمندترين خدمتهاست .

اين جانب هر وقت با اين عزيزان معظم برخورد مى‏كنم يا وصيتنامه انسان‏سازشهيدى را مى‏بينم ، احساس حقارت و زبونى مى‏كنم . قبور شهدا و اجساد و ابدان معلولان ، زبان گويايى است كه به عظمت روح جاويدآنان شهادت مى‏دهد . خطاب به فرزندان شاهد ،شما گواهان صادق و يادگاران عزمها و اراده‏هاى استوار و آهنين ، نمونه‏ترين‏بندگان مخلص حقيد . علاقه‏مندم كه فرد فرد شما عالم و متخصصى متعهد براى اسلام ناب محمدى صلى الله عليه وآله و سلم - ، و مبارزى سرسخت عليه اسلام آمريكايى واسلام مرفهين ، و پرچمدار وفادارى براى ايثارگران و شهيدان خود باشيد ؛و بتوانيد با چراغ علم و تقوا ، ظلمت نفاق و كج‏فكرى‏ها و تحجرها و مقدس‏مآبى‏ها را از دامن اسلام بزداييد .

كارنامه نورانى شهادت و جانبازى عزيزان شما ، گواه صادقى بر كسب بالاترين‏امتيازات و مدارج تحصيلى معنوى آنان است ، كه با مهر رضايت‏خدا امضا شده‏است ؛ و كارنامه شما در گرو تلاش و مجاهدت شماست . زندگى در مدرسه اراده است ، و شقاوت هر زندگى در دنياى امروز ، و سعادت‏انسانى ، به اراده همان انسان رقم مى‏خورد .

مفقودين عزيز محور درياى بى‏كران خداوندى‏اند ، و فقراى ذاتى دنياى دون درحسرت مقام والايشان در حيرتند . سلام گرم و محبت‏خالصانه‏ام را به اين سرمايه‏هاى گرانبهاى انقلاب ، اين‏يادگاران معلمين جاويد دانشگاه عشق و شهادت ابلاغ نماييد . مبادا يك وقتى يك كلمه درشتى گفته بشود به اين بازماندگان شهدا يا به اين‏معلولين . مجروحين و معلولين خود چراغ هدايتى شده‏اند كه در گوشه گوشه اين مرز وبوم ، به دين‏باوران راه رسيدن به سعادت آخرت را نشان مى‏دهند . درود بر شما معلولان و مصدومان كه اعضا و سلامت‏خود را در راه اعتلاى‏قرآن كريم از دست داديد . شما خودتان زبان گوياى افتخار هستيد ، زبان گوياى اسلام هستيد .

آنهايى كه براى خودشان و براى قدرت خودشان ، خون شما جوانها را و شمامعلولها را وسيله قرار مى‏دهند از فطرت انسانى خارجند . هر چه انقلاب اسلامى دارد ، از بركت مجاهدت شهدا و ايثارگران است . هان اى شهيدان ! در جوار حق تعالى آسوده خاطر باشيد ؛ كه ملت‏شما پيروزى‏شما را از دست نخواهد داد . اى بازماندگان شهداى به خون خفته ! و اى معلولان عزيزى كه حيات جاويد را بانثار سلامت‏خود بيمه كرده‏ايد! مطمئن باشيد كه ملت‏شما مصمم است پيروزى راتا اقامه حكومت الله و تا ظهور بقية الله - روحى فداه - نگهبان باشد .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (ياوران انقلاب خانواده شهدا، جانبازان ، آزادگان)  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (مقام مادر)

******************************************************

هيچ شغلى به شرافت مادرى نيست . خدمت مادر به جامعه از خدمت معلم بالاتر است ، و از خدمت همه كس بالاتراست . اول مدرسه‏اى كه بچه دارد دامن مادر است . در دامن مادر ، بچه‏ها بهتر تربيت مى‏شوند تا پيش استادان . دامن مادر بزرگترين مدرسه‏اى است كه بچه در آن جا تربيت مى‏شود . مادر خوب ، بچه خوب تربيت مى‏كند . اگر مادرها ، مادرهاى بافضيلت باشند ، اولاد بافضيلت تحويل مى‏دهند .

خداى نخواسته - اگر مادر منحرف باشد ، بچه از همان دامن مادر منحرف بيرون‏مى‏آيد . شما خانمها شرف مادرى داريد ، كه در اين شرف از مردها جلوتر هستيد. درست‏شدن كشورها مرهون شماهاست ، مرهون شما مادرهاست ، خرابى و آبادى‏كشورها تابع شماهاست .

رحمت‏خداوند بر مادرانى كه جوانان نيرومند خود را به ميدان دفاع از حق‏فرستاده ، و به شهادت ارجمند آنان افتخار مى‏كنند . ملتى كه خواهران و مادران دليرش ، افتخار به مرگ جوانان برومندش مى‏كند كه‏در صف شهدا هستند ، پيروز است .

مادران شجاع فرزندان اسلام ، خاطره جانبازى و رشادت زنان قهرمان را در طول‏تاريخ زنده كرده‏اند . اساسا تربيت از دامن پاك مادر و جوار پدر شروع مى‏شود ؛ و با تربيت‏اسلامى و صحيح آنان ، استقلال و آزادى و تعهد به مصالح كشور پايه‏ريزى مى‏شود.

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (مقام مادر)  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (روز زن)

***********************************

اگر روزى بايد روز زن باشد ، چه روزى والاتر و افتخار آميزتر از روز ولادت

باسعادت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - است.

مبارك باد بر ملت عظيم الشان ايران ، بويژه زنان بزرگوار ، مبارك.روز زن ،

روز شرافتمند عنصر تابناكى

كه زير بناى فضيلتهاى انسانى و ارزشهاى ‏والاى خليفه الله در جهان است .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (روز زن)  لینک ثابت
 [ 08:21:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (حقوق زن)

————————————————–

اسلام به زنان آزادى داده است . اسلام با آزادى زن نه تنها موافق است ، بلكه خود پايه‏گذار آزادى زن در تمام‏ابعاد وجودى زن است . تشيع نه تنها زنان را از صحنه زندگى اجتماعى طرد نمى‏كند ، بلكه آنان را در جامعه ، در جايگاه رفيع انسانى خود قرار مى‏دهد . در نظام اسلامى ، زن همان حقوقى را دارد كه مرد دارد ، حق تحصيل ، حق كار ، حق مالكيت ، حق راى دادن و حق راى گرفتن .

ازنظر حقوقى انسانى ، تفاوتى بين زن و مرد نيست ، زيرا كه هر دوانسانند؛ و زن حق دخالت در سرنوشت‏خويش را همچون مرد دارد . زن مانند مرد آزاد است كه سرنوشت و فعاليتهاى خود را انتخاب كند . در نظام اسلامى ، زن به عنوان يك انسان مى‏تواند مشاركت فعال با مردان ، دربناى جامعه اسلامى داشته باشد . اسلام زنها را نجات داده است از آن چيزهايى كه در جاهليت بود ؛ آن قدرى‏كه اسلام به زن خدمت كرده است - خدا مى‏داند - به مرد خدمت نكرده است .

زنان از نظر اسلام نقش حساسى در بناى جامعه اسلامى دارند ؛ و اسلام زن راتا حدى ارتقا مى‏دهد كه او بتواند مقام انسانى خود را در جامعه باز يابد واز حد شى‏ء بودن بيرون بيايد؛ و متناسب با چنين رشدى مى‏تواند در ساختمان‏حكومت اسلامى مسئوليتهايى به عهده بگيرد .

امروز بايد خانمها وظايف اجتماعى خودشان را و وظايف دينى خودشان را عمل‏بكنند ؛ و عفت عمومى را حفظ بكنند ، و روى آن عفت عمومى كارهاى اجتماعى وسياسى را انجام بدهند . آنچه اسلام با آن مخالف است و آن را حرام مى‏داند فساد است ، چه از طرف‏زن باشد و چه از طرف مرد، فرقى نمى‏كند .

ما مى‏خواهيم زنان را از فسادى كه‏آنها را تهديد مى‏كند آزاد سازيم . ما مى‏خواهيم زن در مقام والاى انسانيت‏خودش باشد ، نه ملعبه باشد . اسلام نمى‏خواهد كه زن به عنوان يك شى‏ء و يك عروسك در دست مردان‏ما باشد ؛ اسلام مى‏خواهد شخصيت زن را حفظ كند ، و از او انسانى جدى و كار آمدبسازد .

اسلام خواسته است كه زن و مرد حيثيت انسانى‏شان محفوظ باشد . در اسلام ، زن بايد حجاب داشته باشد ، ولى لازم نيست كه چادر باشد ، بلكه‏زن مى‏تواند هر لباسى را كه حجابش را به وجود آورد اختيار كند .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (حقوق زن)  لینک ثابت
 [ 08:20:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خمینی (نقش زن در اجتماع)

———————————————————-

زن نقش بزرگى در اجتماع دارد ، زن مظهر تحقق آمال بشر است . زن مربى انسان است . از دامن زن مرد به معراج مى‏رود . زن يكتا موجودى است كه مى‏تواند از دامن خود ، افرادى به جامعه تحويل دهد كه‏از بركاتشان يك جامعه ، بلكه جامعه‏ها به استقامت و ارزشهاى والاى انسانى كشيده‏شوند .

نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است ؛ براى اين كه زنان ، بانوان ،علاوه بر اين كه خودشان يك قشر فعال در همه ابعاد هستند ، قشرهاى فعال را دردامن خودشان تربيت مى‏كنند . من در جامعه زنها يك جور تحول عجيبى مى‏بينم كه بيشتر از تحولى است كه درمردها پيدا شده .

اين جانب به زنان پرافتخار ايران مباهات مى‏كنم ، كه تحولى آن چنان در آنان‏پيدا شد ، كه نقش شيطانى بيش از پنجاه سال كوشش نقاشان خارجى و وابستگان‏بى‏شرافت آنان ، از شعراى هرزه گرفته تا نويسندگان و دستگاههاى تبليغاتى مزدوررا ، نقش بر آن نمودند . زنان در عصر ما ثابت كردند كه در مجاهده همدوش مردان ، بلكه مقدم برآنانند . ما مفتخريم كه بانوان و زنان ، پير و جوان و خرد و كلان ، در صحنه‏هاى فرهنگى‏اقتصادى و نظامى حاضر ، و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالى و اعتلاى‏اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند .

من هر وقت بانوان محترم را مى‏بينم كه با عزم و اراده قاطع در راه هدف حاضربه تحمل همه طور زحمت، بلكه شهادت هستند مطمئن مى‏شوم كه اين راه به‏پيروزى منتهى مى‏شود . بانوان رهبر نهضت ما هستند .

شما بانوان شجاع دوشادوش مردان پيروزى را براى اسلام بيمه كرديد . شما خواهران در اين نهضت‏سهم بسزايى داشتيد . شما خواهران عزيز و شجاع ، دوشادوش مردان پيروزى را براى اسلام بيمه‏كرديد . مردان ما مرهون شجاعتهاى شما زنهاى شير دل هستند . ما بسيارى از موفقيتها را مرهون خدمتهاى شما بانوان مى‏دانيم . خدمت مردها هم ، بسيارش مرهون خدمت زنهاست . بانوان ايران، در اين نهضت و انقلاب سهم بيشترى از مردان دارند . بانوان عزيز ما اسباب اين شدند كه مردها هم جرات و شجاعت پيدا كنند . اين پيروزى را ما از بانوان داريم قبل از اين كه از مردها داشته باشيم .

آنچه كه در ايران بزرگتر از هر چيز بود ، تحولى است كه در بانوان ايران‏حاصل شد . اگر اين نهضت و انقلاب اسلامى هيچ نداشت جز اين تحولى كه در بانوان و درجوانان ما پيدا شد ، اين يك امرى بود كه كافى بود براى كشور ما . آسيب نخواهد ديد ملتى كه بانوانش در صف مقدم براى پيشبرد مقاصد اسلامى هست . چه افتخارى بالاتر از اين كه زنان بزرگوار ما در مقابل رژيم ستمكار سابق وپس از سركوبى آن، در مقابل ابرقدرتها و وابستگان آنان ، در صف اول ،ايستادگى و مقاومتى از خود نشان دادند كه در هيچ عصرى چنين مقاومتى و چنين‏شجاعتى از مردان ثبت نشده است . در تربيت و تعليم جامعه بزرگوار ، بانوان پيشتاز باشند .

اگر زنهاى انسان‏ساز از ملتها گرفته بشود ، ملتها به شكست و انحطاط خواهندرسيد . صلاح و فساد يك جامعه، از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مى‏گيرد . شما مردان و زنان تاريخ، بايد پايدارى در راه كوبيدن ستمكاران و دفاع از حق را به جهانيان و نسلهاى آينده ثابت كنيد .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (نقش زن در اجتماع)  لینک ثابت
 [ 08:19:00 ب.ظ ]




تفسیر سوره بقره (آیات 201تا 240)

*****************************************

آيه 201

‏متن آيه : ‏

‏ وِمِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و برخي از آنان مي‌گويند : پروردگارا ! در دنيا به ما نيكي رسان و در آخرت نيز به ما نيكي عطاء فرما ( و سراي آجل و عاجل ما را خوش و خرّم گردان ) و ما را از عذاب آتش ( دوزخ محفوظ ) نگاهدار .‏

‏توضيحات : ‏

‏« قِنَا » : ما را به دور دار . از ماده ( وقي ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 202

‏متن آيه : ‏

‏ أُولَئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اينان ( كه جوياي سعادت دنيا و آخرتند و در پي خوشبختي هر دو سرايند ) از دسترنج خود بهره‌مند خواهند شد ( و برابر كوششي كه براي دنيا مي‌ورزند و تكاپوئي كه در راه آخرت از خود نشان مي‌دهند ، در هر دو جهان از كرده خود سود مي‌برند و سعادت دارين نصيبشان خواهد گرديد ) ، و خدا سريع‌الحساب است ( و به اعمال همگان آشنا است و هر چه زودتر پاداش و پادافره بندگان را خواهد داد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أُوْلئِكَ » : اشاره به هر دو گروه ، يا اشاره به گروه دوم است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 203

‏متن آيه : ‏

‏ وَاذْكُرُواْ اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَّعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در روزهاي مشخّصي ( كه سه روز ايّام التشريق ، يعني يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ماه ذي‌الحجّه است و حاجيان در مِنيا بسر مي‌برند ) خدا را ياد كنيد ( و با اذكار و ادعيه به عبادت و پرستش او بپردازيد ) . و اگر كسي ( عبادت سه روزه را در دو روز اوّل ايّام التشريق انجام دهد و ) شتاب نمايد ، گناهي بر او نيست ( و مانعي نخواهد بود كه روز سوم براي رمي جمرات نباشد ) ، و كسي كه ماندگار شود و ( از رخصت استفاده نكند ، بهتر هم خواهد بود و ) گناهي نخواهد داشت ، ( و اين رخصت تعجيل يا تأخير و نفي گناه از شتابنده و ماندگار ، تنها ) از آنِ كسي است كه تقوا پيشه سازد ( و از منهيّات و محرّمات خويشتن را به دور دارد ) . از ( خشم و انتقام ) خدا بپرهيزيد و بدانيد كه در پيشگاه او جمع خواهيد شد ( و به اعمال و اقوالتان رسيدگي خواهد گرديد و پاداش نيكان و پادافره بدان داده خواهد شد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أُذْكُرُوا اللهَ » : مقصود از ذكر ، تكبير و تهليل و تحميد و تسبيح است كه پس از نماز ، و هنگام رمي جمرات ، و در وقت ذبح قرباني گفته مي‌شود . « أَيَّامٍ مَّعْدُودَاتٍ » : روزهاي معلوم و مشخّص ، كه سه روز بعد از عيد قربان است و ايّام التشريق نام دارد و حاجيان در مِنيا بدين هنگام به رمي جمرات مشغول مي‌گردند . « فَمَن تَعَجَّلَ » : اگر رمي جمرات در دو روز اوّل يا در خود سه روز انجام شود ، بلامانع است . « تُحْشَرُونَ » : جمع آورده مي‌شويد ( نگا : آل‌عمران / 12 و 158 ، انعام / 38 ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 204

‏متن آيه : ‏

‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏در ميان مردم كسي يافته مي‌شود كه سخن او در ( باره امور و اسباب معاش ) زندگي دنيا ، تو را به شگفت مي‌اندازد ( و فصاحت و حلاوت كلام او ، مايه اعجاب تو مي‌شود ) و خدا را بر آنچه در دل خود دارد گواه مي‌گيرد ( و ادّعاء دارد كه آنچه مي‌گويد ، موافق با چيزي است كه در درون پنهان مي‌دارد ، و گفتار و كردارش يكي است ) . و حال آن كه او سرسخت‌ترين دشمنان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يُعْجِبُكَ » : تو را به شگفت مي‌آورد . توجّه تو را به خود جلب مي‌كند . « فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا » : در زندگي دنيا . درباره امور زندگي دنيا . « يُشْهِدُ اللهَ » : خدا را گواه مي‌گيرد . « أَلَدُّ » : صفت مشبّهه و به معني سخت و شديد است ، يا اين كه اسم تفضيل و به معني سرسخت‌ترين و گردنكش‌ترين است . « الْخِصَامِ » : مصدر باب مفاعله و به معني خصومت و دشمني است ، و يا اين كه جمع مكسّر خَصْم ، به معني دشمنان است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 205

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيِهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الفَسَادَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه پشت مي‌كند و مي‌رود ( و يا به رياست و حكومتي مي‌رسد ) ، در زمين به تلاش مي‌افتد تا در آن فساد و تباهي ورزد و زرع و نسل ( انسانها و حيوانات ) را نابود كند ( و با فساد و تباهي خود ، اقوات و اموال و ارواح را از ميان ببرد ) ، و خداوند فساد و تباهي را دوست نمي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَوَلَّيا » : والي و سرور شد . پشت كرد و رفت . « الْحَرْثَ » : كشت و زرع . « النَّسْلَ » : نژاد انسان يا حيوان . نسل مصدر است و در معني اسم مفعول به كار رفته است ، همچون خلق و مخلوق .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 206

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه بدو گفته مي‌شود : از خدا بترس ( و اقوال و افعال برابر دار و به جاي افساد اصلاح كن ) ، عظمت ( و نخوت ، سراپاي ) او را فرا مي‌گيرد و ( غرور ) گناه ( او را به بزهكاري وادار ) مي‌كند . پس دوزخ او را بسنده است و چه بد جايگاهي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إتَّقِ اللهَ » : از خدا بترس . « اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ » : عزّت بزهكارانه و غرور گناه او را فرا مي‌گيرد . كبريا و نخوت دروغين او را به انجام گناه بيشتر مي‌كشاند . « حَسْبُهُ » : او را بس است . او را كافي و بسنده است . « الْمِهَادُ » : آرامگاه . قرارگاه . بستر .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 207

‏متن آيه : ‏

‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در ميان مردم كسي يافته مي‌شود كه جان خود را ( كه عزيزترين چيزي است كه دارد ) در برابر خوشنودي خدا مي‌فروشد ( و رضايت الله را بالاتر از دنيا و مافيها مي‌شمارد و همه چيز خود را در راه كسب آن تقديم مي‌دارد ) و خداوندگار نسبت به بندگان بس مهربان است ( و بدانان در برابر كار اندك ، نعمت جاويد مي‌بخشد و بيش از توانائي انساني برايشان تكاليف و وظائف مقرّر نمي‌دارد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَشْرِي‌ » : مي‌فروشد ( نگا : نساء / 74 ) . « إبْتِغَآءَ » : خواستن . طلبيدن . مفعولٌ‌له است . « مَرْضَاةِ » : رضايت . خوشنودي . مَرْضاة مصدر ميمي‌است و برابر رسم‌الخطّ قرآني با ( ت ) نوشته شده است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 208

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! همگي ( اسلام را به تمام و كمال بپذيريد و ) به صلح و آشتي درآئيد ، و از گامهاي اهريمن ( و وسوسه‌هاي وي ) پيروي نكنيد ( و به دنبال او راه نرويد ) . بي‌گمان او دشمن آشكار شما است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« السِّلْمِ » : صلح و صفا . اسلام . تسليم . « كَآفَّةً » : جملگي . همگي . حال ضمير ( و ) در فعل ( أُدْخُلُوا ) يا مصدر است . « أُدْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَآفَّةً » : جملگي به صلح گردن نهيد . جملگي به اسلام درآئيد و با تمام وجود بدان بگرويد . اسلام را به تمام و كمال بپذيريد . به شريعت واحده همگاني اسلام درآئيد . « خُطُوَاتِ » : جمع خُطْوَة ، گامها . « خُطُوَات‌ » : منظور آرايشگري و وسوسه‌انگيزي اهريمن است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 209

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِن زَلَلْتُمْ مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر بعد از آمدن دلائل واضح ( و حجّتهاي باهر ، از راه خدا دور گشتيد و طريق شيطان پيش گرفتيد و از جاده حق ) منحرف و دچار لغزش شديد ( و به دام اهريمن افتاديد ) بدانيد ( از دست عدالت آفريدگار فرار نتوانيد كرد ) كه بي‌گمان خدا توانا و حكيم است ( و بر همه چيز چيره و همه كارهايش مطابق حكمت است ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« زَلَلْتُمْ » : لغزيديد . بيراهه رفتيد و منحرف گشتيد . « الْبَيِّنَاتُ » : دلائل روشن . « عَزِيزٌ » : غالب . چيره . « حَكِيمٌ » : آن كه كارها را به مقتضاي حكمت انجام مي‌دهد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 210

‏متن آيه : ‏

‏ هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَالْمَلآئِكَةُ وَقُضِيَ الأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا آنان كه راه صلح و آشتي نمي‌پويند و دين اسلام را نمي‌جويند انتظار دارند كه خدا و فرشتگان ( آشكارا در برابر ديدگانشان ظاهر گردند و ) در زير سايه‌بانهاي ابر به سوي ايشان بيايند ( و رو در رو با آنان به سخن درآيند ؟ ! ) . و حال آن كه فرمان ( بر قطع اميد محال ايشان ) انجام پذيرفته است ( و چنين كاري رخ نمي‌دهد ) و همه كارها به سوي خدا برگشت داده مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« هَلْ يَنظُرُونَ » : آيا انتظار مي‌كشند ؟ استفهام انكاري است و به معني : انتظار نمي‌كشند . « ظُلَلٍ » : جمع ظُلَّة ، سايه‌بانها . « الْغَمَامِ » : ابر . ابر سفيد . « قُضِيَ الأَمْرُ » : كار از كار گذشته است . كار انجام و به پايان رسيده است . فرمان خدا بر آن رفته است . اين آيه شريفه دو مفهوم عمده دارد : يكي در بالا گذشت ( نگا : انعام / 158 ) . ديگري عبارت است از : اينان چندان انتظاري نمي‌كشند كه قيامت فرا مي‌رسد و عذاب خدا و فرشتگان عذاب در سايه‌بانهاي ابر سفيد كه نشانه سرعت و نعمت است ، ولي براي اينان نقمت است ، سر مي‌رسند و كار از كار مي‌گذرد و همه امور به سوي خدا باز گردانده مي‌شود ( نگا : زخرف / 66 ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 211

‏متن آيه : ‏

‏ سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُم مِّنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( اي پيغمبر ! ) از بني‌اسرائيل بپرس : چقدر معجزه‌هاي بزرگ و دلائل روشني به آنان داده‌ايم‌ ؟ ( ليكن ايشان نعمتهاي خدا را ناديده گرفته و ناسپاسي كرده‌اند ) و هر كه نعمت خداي را دگرگونه كند ( و به جاي ايمان بدان و شكر بر آن ، نسبت بدان كفر ورزد و ناسپاسي كند ) پس از آن كه به سويش آمد ( و به دستش رسيد و بر آن اطّلاع يافت ، خدا چنين كسي را دچار عذاب سختي خواهد كرد ) چه بي‌گمان خداوند شديدالعقاب است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« سَلْ » : بپرس . « كَمْ » : چه اندازه . چه زياد . « بَيِّنَةٍ » : روشن . « فَإِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ » : اين عبارت مي‌تواند با تقدير ( لَهُ ) در آخر ، جواب شرط باشد . يا اين كه تعليل جواب شرط بوده و به جاي آن آورده شده باشد ، كه تقدير آن چنين خواهد بود : وَ مَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللهِ ، عاقَبَةُ أَشَدَّ عُقُوبَةِ ، لاِنَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 212

‏متن آيه : ‏

‏ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏زندگي دنيا براي كافران آراسته و پيراسته شده است ( و همين غرور زينت عارضي و نعمت فاني ، ايشان را گول زده است و از خدا بي‌خبر كرده است ) و مؤمنان را ( كه شيفته دلباخته دنيا نشده و بيشتر به امر آخرت مشغولند و احياناً دستشان تهي است ) مسخره مي‌كنند ، ( اينان فراموش كرده‌اند كه دنيا پل آخرت است و به آن اندازه بايد بدان پرداخت كه عبور ميسّر گردد ) و روز رستاخيز پرهيزگاران بالاتر از ايشانند ( و بايد بدانند كه داشتن مال دنيا نشانه بزرگي و برتري كسي و نداشتن آن نشانه كوچكي و پستي فردي نيست ، بلكه بود و نبود نعمت دنيا وسيله آزمون و امتحان همگان است ) و خداوند به هركس كه بخواهد بدون ( در نظر داشتن ) حساب ( كفر يا ايمان ) روزي مي‌رساند ( و مال زياد عطاء مي‌دارد و سرانجام وقت بازپرسي و دادرسي و پاسخگوئي فرا مي‌رسد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« زُيِّنَ » : آراسته گرديده است . « يَسْخَرُونَ مِنْ . . . . » : مَسخره مي‌كنند . مورد استهزاء قرار مي‌دهند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 213

‏متن آيه : ‏

‏ كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مردمان ( برابر فطرت در آغاز از نظر انديشه و صورت اجتماعي يك‌گونه و ) يك دسته بودند . ( كم‌كم دوره صِرف فطري به پايان رسيد و جوامع و طبقات پديد آمدند و بنا به استعدادهاي عقلي و شرائط اجتماعي ، اختلافات و تضادهائي به وجود آمد و مرحله بلوغ و بيداري بشريّت فرا رسيد ) پس خداوند پيغمبران را برانگيخت تا ( مردمان را به بهشت و دوزخ ) بشارت دهند و بترسانند . و كتاب ( آسماني ) كه مشتمل بر حق بود و به سوي حقيقت ( و عدالت ) دعوت مي‌كرد ، بر آنان نازل كرد تا در ميان مردمان راجع بدانچه اختلاف مي‌ورزيدند داوري كند ( و بدين وسيله مرحله نبوّت فرا رسيد . آن گاه ) در ( مطالب و حقّانيّت ) كتاب ( آسماني ) تنها كساني اختلاف ورزيدند كه در دسترسشان قرار داده شده بود ، و به دنبال دريافت دلائل روشن ، از روي ستمگري و كينه‌توزي ( و خودخواهي و هواپرستي ، در پذيرش و فهم و ابلاغ و اجرا كتاب ) اختلاف نمودند ( و مرحله اختلاف در دين و ظهور دينداران و دين‌سازان حرفه‌اي فرا رسيد و زمينه بروز و سلطه طاغوت فراهم شد ) . پس خداوند كساني را كه ايمان آورده بودند ، با اجازه خويش ( كه مايه رشد فكري و ايمان پاك و زمينه رستن از انگيزه‌هاي نفساني و تمسّك كامل به كتاب آسماني است ) به آنچه كه حق بود و در آن اختلاف ورزيده بودند ، رهنمون شد ، و خداوند هر كسي را كه بخواهد به راه راست ( كه همان راه حق است ) رهنمود مي‌نمايد ( تا حق را از ميان انحرافها و اختلافها دريابند ، و مرحله برگشت به دين راستين و حاكميّت كتاب و شريعت فرا رسد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« اُمَّةً » : ملّت . دسته . « بَعَثَ » : برانگيخت . فرستاد . « وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ » : و حال آن كه درباره آن كتاب ، يا درباره آن حق اختلاف پيدا نكردند ، مگر . . . « بَغْياً » : از روي ستم . از حسادت . مفعولٌ‌له است . « بِإِذْنِهِ » : به فرمان او . به توفيق و مرحمت او . معني ديگر آيه : مردمان جملگي بر سرشت واحدي بودند ، و اين سرشت ، استعداد هدايت و ضلالت را داشت . بر برخي از آنان ، اسباب هدايت چيره گشت ، و بر برخي ديگر ضلالت غالب آمد . به همين علّت انسانها اختلاف پيدا كردند و خداوند آنان را دريافت و پيغمبراني را به عنوان هادي و مژده‌رسان و بيم‌دهنده ايشان به سويشان روانه كرد ، و به همراهشان كتابهاي مشتمل بر حق فرستاد ، تا اين كتابها ميان مردمان حَكَم و داور گردند و كشمكش با رجوع بدانها از ميان برخيزد . وليكن تنها آنان كه از هدايت پيغمبران سود بردند ايمان آوردند ، آن كساني كه خداوند به هنگام اختلاف ، به سوي حق رهنمودشان كرد . و اين خدا است كه طرفداران حق را - اگر مخلص باشند - موفّق مي‌گرداند ( نگا : تفسيرالمنتخب ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 214

‏متن آيه : ‏

‏ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا گمان برده‌ايد كه داخل بهشت مي‌شويد بدون آن كه به شما همان برسد كه به كساني رسيده است كه پيش از شما درگذشته‌اند ؟ ( شما كه هنوز چنين رنجها و دردهائي را نديده‌ايد و بايد چشم به راه تحمّل حوادث تلخ و ناگوار در راه كردگار باشيد و بدانيد : نخست رنج سپس گنج ) . زيانهاي مالي و جاني ( و شدائد و مشكلات ، آن چنان ملّتهاي پيشين را احاطه كرده است و ) به آنان دست داده است و پريشان گشته‌اند كه پيغمبر و كساني كه با او ايمان آورده بوده‌اند ( هم‌صدا شده و ) مي‌گفته‌اند : پس ياري خدا كي ( و كجا ) است‌ ؟ ! ( ليكن خدا هرگز مؤمنان را فراموش ننموده است و پس از تعليم فداكاري به مؤمنان و آبديدگي ايشان كه رمز تكامل است ، به وعده خود وفا كرده و بديشان پاسخ گفته است كه : ) بيگمان ياري خدا نزديك است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« اَمْ » : بلكه آيا . « وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ » : و حال آن كه هنوز به شما نرسيده است ( نگا : حجرات / 14 ) : « مَثَلُ » : حال . وضع . « خَلَوْا » : رفته‌اند . درگذشته‌اند . « الْبَأْسَآءُ » : فقر . جنگ . شدّت و سختي . « الضَّرَّآءُ » : بيماري . تنگدستي . ضرر و زيان . « زُلْزِلُوا » : به تكان افتاده‌اند . پريشان و آشفته گشته‌اند . « مَتَيا نَصْرُ اللهِ ؟ » : ياري خدا كي خواهد بود ؟ البتّه اين سخن به صورت درخواست ياري و حصول مدد كردگاري بيان شده است و جنبه تمنّا و تقاضا را داشته است . « أَلا » : هان !‏

*************************************************************************************************************************

آيه 215

‏متن آيه : ‏

‏ يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏از تو مي‌پرسند : چه چيز را صدقه و انفاق كنند ؟ بگو : آنچه از ( مال و دارائي پاكيزه و ) پسنديده صدقه و انفاق مي‌كنند از آن پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و بيچارگان و واماندگان در راه ( و بريده از مال و دارائي خويش ) است . و هر كار نيكي كه مي‌كنيد خداوند از آن آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَاذَا » : چه چيز ؟ « خَيْرٍ » : مراد مال و ثروت است . « الْمَسَاكِينِ » : درماندگان و بيچارگاني كه درآمدشان كفاف خرجشان را نمي‌كند ( نگا : كهف / 79 ) . « إبْنِ السَّبِيلِ » : مسافر تهيدستي كه دسترسي به اهل و عيال و مال و منال خود ندارد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 216

‏متن آيه : ‏

‏ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏جنگ بر شما واجب ( كفائي ) گشته است ، و حال آن كه ( بنابه سرشت انساني ) از آن بيزاريد ، ليكن چه بسا چيزي را دوست نمي‌داريد و آن چيز براي شما نيك باشد ، و چه بسا چيزي را دوست داشته باشيد و آن چيز براي شما بد باشد ، و خدا ( به رموز كارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را ) مي‌داند و شما ( از اسرار امور بي‌خبريد و مصلحت خود را چنان كه شايد و بايد ) نمي‌دانيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كُرْهٌ » : ناپسند . ناخوشايند . « عَسَيا » : چه بسا .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 217

‏متن آيه : ‏

‏ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏از تو درباره جنگ‌كردن در ماه حرام مي‌پرسند . بگو : جنگ در آن ( گناهي ) بزرگ است . ولي جلوگيري از راه خدا ( كه اسلام است ) و بازداشتن مردم از مسجدالحرام و اخراج ساكنانش از آن و كفر ورزيدن نسبت به خدا ، در پيشگاه خداوند مهمتر از آن است ، و برگرداندن مردم از دين ( با ايجاد شبهه‌ها در دلهاي مسلمانان و شكنجه ايشان و غيره ) بدتر از كشتن است . ( مشركان ) پيوسته با شما خواهند جنگيد تا اگر بتوانند شما را از آئينتان برگردانند ، ولي كسي كه از شما از آئين خود برگردد و در حال كفر بميرد ، چنين كساني اعمالشان در دنيا و آخرت بر باد مي‌رود ، و ايشان ياران آتش ( دوزخ ) مي‌باشند و در آن جاويدان مي‌مانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْشَّهْرِالْحَرَامِ » : ( نگا : بقره / 194 ) . « قِتَالٍ » : جنگيدن . بدل از ( الْشَّهْرِ ) است . « صَدٌّ » : بازداشتن . ممانعت . واژه ( صَدٌّ ) مبتدا است و كلمات ( كُفْرٌ ) و ( إِخْرَاجٌ ) عطف بر آن بوده و واژه ( أَكْبَرُ ) خبر است . « كُفْرٌ بِهِ » : كافرشدن به خدا است . « الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ » : عطف بر ( سَبِيلِ اللهِ ) است . « فِتْنَةُ » : كفر و شرك . برگرداندن از دين ( نگا : بقره / 191 ) . « مَن يَرْتَدِدْ » : هر كه برگردد . « حَبِطَتْ » : باطل و تباه گشته و هدر رفته است .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 218

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أُوْلَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه ايمان آورده‌اند و كساني كه هجرت نموده‌اند و در راه خدا جهاد كرده‌اند ، آنان رحمت خدا را چشم مي‌دارند ، و خداوند آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَرْجُونَ » : اميدوارند . انتظار دارند .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 219

‏متن آيه : ‏

‏ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏درباره باده و قمار از تو سؤال مي‌كنند . بگو : در آنها گناه بزرگي است و منافعي هم براي مردم دربر دارند ، ولي گناه آنها بيش از نفع آنها است . و از تو مي‌پرسند : چه چيز را صدقه و انفاق كنند ؟ بگو : مازاد ( نيازمندي خود ) . اين چنين خداوند آيات ( و احكام ) را براي شما روشن مي‌سازد ، شايد ( درباره مصالح دنيا و آخرت خود ) بينديشيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْخَمْرِ » : مي . « الْمَيْسِرِ » : قمار با همه انواع آن . « الْعَفْوَ » : اضافه بر نياز . مازاد بر نفقه . آنچه به رنج نيندازد ( نگا : اعراف / 199 ) . مفعولٌ‌به فعل محذوف ( أَنفِقُوا ) است . « يُبَيِّنُ » : روشن مي‌گرداند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 220

‏متن آيه : ‏

‏ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلاَحٌ لَّهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاء اللّهُ لأعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( تا راجع به نيازهاي روحي و جسمي خود ) در دنيا و آخرت ( انديشه كنيد ) . و درباره يتيمان مي‌پرسند ( كه نظر اسلام راجع به معامله و مخالطه با ايشان چيست‌ ؟ ) . بگو : هر چيز كه صلاح ايشان در آن باشد ، نيك و پسنديده است ، و اگر با آنان ( زندگي خود را به قصد اصلاح نه افساد ) بياميزيد ( مانعي ندارد ) . ايشان برادران ( ديني ) شما هستند ( و انتظار چنين كمكي مي‌رود ) ، و خداوند مفسد را از مصلح ( موجود در ميان شما ، جدا مي‌سازد و ) مي‌شناسد ، و اگر خدا مي‌خواست ( با تعيين تكاليف و وظائف سخت در امر سرپرستي يتيمان ) شما را به زحمت مي‌انداخت . بي‌گمان خداوند چيره و حكيم است ( و قانوني جز آنچه مصالح بندگان در آن باشد ، وضع نمي‌كند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فِي الدُّنْيَا وَ اْلآخِرَةِ » : درباره كار و بار دنيا و آخرت . در اينجا مضاف محذوف است ، از قبيل ( امور . شؤون ) . و جار و مجرور متعلّق به ( يُبَيِّنُ ) يا ( تَتَفَكَّرُونَ ) در آيه پيشين است . « وَ إِن تُخَالِطُوهُمْ » : و اگر با آنان همزيستي كنيد در خوردن و نوشيدن و مسكن و زن‌دادن و زن‌گرفتن ، شايسته است و از شما انتظار همين است . « أَعْنَتَ » : به رنج انداخت . از ماده ( عَنَت ) به معني مشقّت .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 221

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُوْلَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ يَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و با زنان مشرك ( غير اهل كتاب ) تا ايمان نياورند ازدواج نكنيد ، و بي‌گمان كنيز مؤمني از زن ( آزاد ) مشركي بهتر است ، اگرچه ( زيبائي يا ثروت يا موقعيّت او ) شما را به شگفتي انداخته باشد ( و دلباخته او بوده باشيد ) ، و ( زنان و دختران خود را ) به ازدواج مردان مشرك در نياوريد ، مادامي كه ايمان نياورند . و بي‌گمان غلام مؤمني از مرد مشركي بهتر است اگرچه ( زيبائي يا ثروت يا موقعيّت او ) شما را به شگفتي انداخته باشد ( و دل از كفتان ربوده باشد ) . آنان ( اعم از زنان يا مردان مشرك ) به سوي آتش ( دوزخ ) دعوت مي‌كنند ( و سبب شقاوت مي‌گردند ) و خدا به سوي بهشت و آمرزش به فرمان خود و توفيق خويش دعوت مي‌كند ( و پيروي از دستور او ، وسيله سعادت مي‌شود ) ، و خدا آيات خود را براي مردم روشن مي‌سازد ( و احكام شريعت را با دلائل واضح تفهيم مي‌نمايد ) تا اين كه ( راه صلاح و سعادت خويش را بشناسند و ) يادآور شوند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ » : با زنان مشرك ازدواج نكنيد . « أَمَةٌ‌ » برده . بنده . « لا تَنكِحُوا الْمُشْرِكِينَ » : زنان را به ازدواج كافران درنياوريد . « عَبْدٌ » : برده . بنده . « يَدْعُونَ » : فرا مي‌خوانند . دعوت مي‌كنند . « يَدْعُو » : فرا مي‌خواند . دعوت مي‌كند . در رسم‌الخطّ قرآني الفي در آخر دارد . « بِإِذْنِهِ » : به اراده و توفيق خود . « يَتَذَكَّرُونَ » : متذكّر شوند . پند و عبرت گيرند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 222

‏متن آيه : ‏

‏ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِي الْمَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و از تو درباره ( آميزش با زنان به هنگام ) حيض مي‌پرسند . بگو : زيان و ضرر است ( و علاوه از نافرماني ، بيماريهائي به دنبال دارد ) . پس در حالت قاعدگي از ( همبستري با ) زنان كناره‌گيري نمائيد ، و با ايشان نزديكي نكنيد تا آن گاه كه پاك مي‌شوند . هنگامي كه پاك شوند ، از مكاني كه خدا به شما فرمان داده است ( و راه طبيعي زناشوئي و وسيله حفظ نسل است ) با آنان نزديكي كنيد . بي‌گمان خداوند توبه‌كاران و پاكان را دوست مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْمَحِيضِ » : قاعدگي . خون ماهانه . موقع قاعدگي . موضع قاعدگي . اين واژه مصدر ميمي يا اسم مكان و يا اسم زمان مي‌تواند باشد . « أَذيً » : اذيّت و آزار . زيان و ضرر . پليدي و پلشتي . « إعْتَزِلُوا » : كناره‌گيري كنيد . « لا تَقْرَبُوهُنَّ » : با ايشان نزديكي زناشوئي نكنيد . « حَتَّيا يَطْهُرْنَ » : تا وقتي كه پاك مي‌گردند . يعني خون ماهانه پايان مي‌گيرد و غسل انجام مي‌پذيرد . يا اين كه خون ماهانه پايان مي‌گيرد و بس . « مِنْ حَيْثُ » : از همان جائي كه . در همان جائي كه . « الْمُتَطَهِّرِينَ » : پاكيزه‌دارندگان .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 223

‏متن آيه : ‏

‏ نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏زنان شما محلّ بذرافشاني شما هستند ، پس از هر راهي كه مي‌خواهيد به آن محلّ درآئيد ( و زناشوئي نمائيد به شرط آن كه از موضع نسل تجاوز نكنيد ) ، و براي خود ( با انتخاب همسران شايسته و پرورش فرزندان صالح و بايسته ، توشه‌اي ) پيشاپيش بفرستيد ، و از خدا خويشتن را برحذر داريد ( و به هنگام حيض با زنان نزديكي نكنيد و از راهي جز راه بقاي نوع بشر با ايشان زناشوئي ننمائيد ) و بدانيد كه شما او را ملاقات خواهيد كرد ( و از شما درباره اعمال و اقوالتان پرسيده خواهد شد ) ، و مژده بده به مؤمنان ( كه با رعايت حدود دين ، سعادت اخروي و رضايت پروردگار را به دست خواهند آورد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَرْثٌ » : كشتزار . « أَنَّيا شِئْتُمْ » : هرگونه كه خواستيد . نشسته ، ايستاده ، بر رو افتاده ، بر پشت افتاده ، و غيره . به شرط آن كه در قُبُل باشد نه دُبُر . « قَدِّمُوا لِأَنفُسِكُمْ » : براي خويشتن پيشاپيش بفرستيد . يعني با انجام اعمال شايسته براي آخرت توشه‌اي بيندوزيد . « مُلاقُوهُ » : ملاقات‌كنندگان او .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 224

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ تَجْعَلُواْ اللّهَ عُرْضَةً لِّأَيْمَانِكُمْ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصْلِحُواْ بَيْنَ النَّاسِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و خدا را آماج سوگندهاي خويشتن نكنيد ، ( زيرا كثرت سوگند منافي با تعظيم نام خداوند است . پس زياد سوگند نخوريد ) تا اين كه نيكوكار و پرهيزگار شويد و ( بتوانيد ) ميان مردمان به اصلاح بپردازيد و خدا شنوا و دانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« عُرْضَةً » : نصب شده . در معرض قرار گرفته . مانع . سدّ راه . اين واژه مصدر است و در معني اسم مفعول يعني معروض به كار رفته است . « لا تَجْعَلُوا اللهَ عُرْضَةً . » : نام خدا را آماج تير سوگندهاي راست يا دروغ خود نسازيد تا اين كه نيك شويد . سوگند خوردنتان به خدا نبايد مانع از آن بشود كه نيكي كنيد و . . . « أَيْمَانِ » : جمع يَمِين ، سوگندها . چيزهائي كه بر آنها سوگند ياد مي‌شود . « أَن تَبَرُّوا » : تا اين كه نيك باشيد . اين كه نيكي كنيد . فعل مضارع مجزوم و جواب نهي است ، و تقدير چنين است : لِتَكُونُوا بِرّاً . و يا اين كه فعل مضارع منصوب و علّت نهي است و تقدير چنين است : فِي أَن تَبَرُّوا . برخي هم ( أَن تَبَرُّوا ) را مبتدا و خبر آن ( أَوْلَي ) يا ( أَمْثَلُ ) محذوف دانسته‌اند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 225

‏متن آيه : ‏

‏ لاَّ يُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِيَ أَيْمَانِكُمْ وَلَكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند شما را به خاطر سوگندهائي كه بدون توجّه ياد مي‌كنيد ( و از روي عادت ، نه از روي قصد و نيّت از دهان مي‌پرد ) مؤاخذه نخواهد كرد ( و كفّاره يا عقاب بر آن مترتّب نيست ) وليكن شما را در برابر آنچه دلهايتان كسب كرده است ( و از روي اراده و اختيار بوده است ) مؤاخذه مي‌كند ( و كفّاره يا عقاب بر آن مترتّب است ) ، و خداوند آمرزنده و بردبار است ( و گناهان را مي‌بخشد و لغزشها را ناديده مي‌گيرد و در رساندن عقاب شتاب نمي‌ورزد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا يُؤَاخِذُكُمْ » : مورد بازخواستتان قرار نمي‌دهد . « اللَّغْوِ » : ياوه . پوچ . لغو در سوگند ، يعني سوگندي كه بدون قصد و اراده و از روي عادت بر زبان رانده مي‌شود . مانند : آري والله . نه‌والله . كه بدون قصد سوگند ، از روي عُرف و عادت بر زبان جاري مي‌گردد و كفّاره ندارد . « مَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ » : آنچه كه از دل بر مي‌آيد و با قصد و اراده اداء مي‌گردد . « حَلِيمٌ » : شكيبا .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 226

‏متن آيه : ‏

‏ لِّلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِّسَآئِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَآؤُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه زنان خويش را ايلاء مي‌نمايند ( يعني سوگند ياد مي‌كنند كه با ايشان آميزش جنسي ننمايند ) حق دارند چهار ماه انتظار بكشند ( و بايد بدانند كه خدا از چنين سوگندي خوشنود نيست ، و در ضمن اين چهار ماه بايد وضع خود را با همسر خويش از نظر زندگي و طلاق روشن سازند . در اين فرصت ) اگر بازگشت كردند ( و سوگند خويش را ناديده گرفتند و با زنان خود همبستر شدند ، چه بهتر ، كفّاره سوگند را مي‌پردازند و ازدواج به حالت خود باقي است ) . چه خداوند بسي آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يُؤْلُونَ » : سوگند مي‌خورند . از مصدر ( إيلاء ) و از ماده ( أَلْوَة ) يا ( أَلْيَة ) به معني سوگند . إيلاء در اصطلاح شرع به معني اين است كه مرد سوگند بخورد كه با همسرش نزديكي نكند . « تَرَبُّصُ » : انتظار كشيدن . منتظر ماندن . « فَآءُوا » : برگشتند . رجوع كردند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 227

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِنْ عَزَمُواْ الطَّلاَقَ فَإِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر تصميم بر جدائي گرفتند ( و در اين مدّت بازنگشتند ، پس از انقضاي آن ، يكي از دو راه در پيش است : برگشت به زندگي زناشوئي عادي ، يا طلاق به اختيار يا به اجبار . و بايد بدانند كه گفتار و كردارشان از ديد خدا پنهان نمي‌ماند ) چه خداوند شنوا و دانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« عَزَمُوا » تصميم گرفتند . عزم خود را جزم كردند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 228

‏متن آيه : ‏

‏ وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحاً وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكُيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و زنان مطلّقه بايد ( بعد از طلاق ) به مدّت سه بار عادت ماهانه ( و يا سه‌بار پاك‌شدن از حيض ) انتظار بكشند ( و عدّه نگهدارند ، تا روشن شود كه حامله نيستند ) ، و اگر ( در ايمان خود صادق هستند و راست مي‌گويند كه ) به خدا و روز رستاخيز باور دارند ، براي آنان حلال نيست كه خدا آنچه را ( اعم از جنين يا خون ماهانه ) در رحم ايشان آفريده است پنهان كنند ، و شوهران آنان براي برگرداندنشان ( به زندگي زناشوئي و از سرگرفتن آن ) در اين ( مدّت عدّه ، از ديگران ) سزاوارترند ، در صورتي كه ( شوهران به راستي ) خواهان اصلاح باشند ( و نخواهند به همسران خود زيان برسانند و خيانت نمايند ، كه در اين صورت سروكارشان با خدا است ) و براي همسران ( حقوق و واجباتي ) است ( كه بايد شوهران اداء بكنند ) همان گونه كه بر آنان ( حقوق و واجباتي ) است كه ( بايد همسران اداء بكنند ) به گونه شايسته‌اي ( كه برابر عرف مردمان و موافق با شريعت اسلام باشد ) . و مردان را بر زنان برتري ( رعايت و حفاظت در امور خانوادگي ) است . و خداوند باعزّت و باحكمت است ( و براي آنان قوانيني وضع مي‌كند كه با حكمت سازگار است ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْمُطَلَّقَاتُ » : زنان طلاق داده شده . « قُرُوءٍ » : جمع قُرْء ، حيض يا پاك‌شدن از حيض . « أَرْحَام‌ » : جمع رَحِم ، زهدانها ، بچّه‌دانها . « بُعُولَة‌ » : جمع بَعْل ، شوهران . « أَحَقُّ » : بسي شايسته و سزاوار . واژه ( أَحَقُّ ) اسم تفضيل است و در اينجا معني تفضيل ندارد و بلكه براي مبالغه است . « الْمَعْرُوفِ » : پسنديده . كار نيكوئي كه خداوند بدان دستور داده است . از قبيل حسن معاشرت و زيان نرساندن و غيره . . . « لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ » : مردان را بر زنان منزلت است . منظور درجه و منزلت سرپرستي و مراقبت از ايشان است ( نگا : نساء / 34 ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 229

‏متن آيه : ‏

‏ الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلاَّ أَن يَخَافَا أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏طلاق دو بار است ( آن طلاقي كه حق مراجعت در آن محفوظ است . بعد از دو مرتبه طلاق ، يكي از دو كار را بايد كرد : ) نگاهداري ( زن ) به گونه شايسته ( و عادلانه ) يا رهاكردن ( او ) با نيكي ( و بايستگي و به دور از ظلم و جور . بعد از طلاق سوم ، حق مراجعت سلب مي‌شود مگر بعد از ازدواج راستين با شوهر ديگري و وقوع طلاق ميان او و شوهر اخير ) . و براي شما حلال نيست كه چيزي از آنچه ( مهر ايشان كرده‌ايد يا ) بديشان داده‌ايد بازپس بگيريد ، مگر اين كه ( شوهر و همسر ) بترسند كه نتوانند حدود خدا را پابرجا دارند . پس اگر ( اي گروه مؤمنان ) بيم داشتيد كه حدود الهي را رعايت نكنند ، گناهي بر ايشان نيست كه زن فديه و عوضي بپردازد ( و در برابر آن طلاق بگيرد ) . اينها حدود و مرزهاي ( احكام شرعي ) الهي است و از آنها تجاوز نكنيد ، و هركس از حدود و مرزهاي ( اوامر و نواهي ) الهي تجاوز كند ( ستمگر بوده و ) بي‌گمان اين چنين كساني ستمگرند ( و به خود و به جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنند ستم مي‌نمايند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَرَّتَانِ » : دوبار . دو دفعه . « إمْسَاك‌ » : نگاه‌داري كردن . « تَسْرِيحٌ » : رهاكردن . طلاق‌دادن . « أَلطَّلاقُ مَرَّتَانِ » : طلاقي كه بعد از آن ، از سرگرفتن زناشوئي آزاد است ، دو بار است و بس . « إِحْسَانٍ » : زيبا رفتاركردن . « وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ . . . » . براي شما حلال نيست كه . اين هنگامي است كه جدائي به ميل و رغبت مرد انجام بگيرد ( نگا : نساء / 20 ) . « حُدُودَ اللهِ » : احكام و شرائع خدا . « جُنَاح » : گناه . بزه . « إفْتَدَتْ بِهِ » : زن آن را براي رهائي خويشتن داد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 230

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس اگر ( بعد از دو طلاق و رجوع ، بار ديگر باز هم ) او را طلاق داد ، از آن به بعد زن بر او حلال نخواهد بود ، مگر اين كه با شوهر ديگري ازدواج كند ( و با او آميزش جنسي نمايد و ازدواج واقعي و جدّي صورت گيرد ؛ نه موقّتي و فريبكارانه ) . در اين صورت اگر ( شوهر دوم ) او را طلاق داد ، گناهي بر آن دو ( زن و شوهر اوّل ) نخواهد بود كه ( به كانون زندگي زناشوئي ) برگردند ( و زن با شوهر اوّل مجدّدا ازدواج نمايد ) در صورتي كه اميدوار باشند كه مي‌توانند حدود الهي را ( محترم بشمارند و ) پابرجا دارند . و اينها حدود الهي است كه خدا آنها را براي كساني كه آگاهند ( و به شرع اسلام ايمان دارند ) بيان مي‌نمايد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَتَّيا تَنكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ » : تا آن گاه كه با شوهري جز او به طور دائم و به روال عادي ازدواج مي‌كند ، و . . . « فَلا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا » : بر شوهر نخست و همسر نخست گناهي نيست .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 231

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَاراً لَّتَعْتَدُواْ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوَاْ آيَاتِ اللّهِ هُزُواً وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَيْكُمْ مِّنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه زنان را طلاق داديد ، و به ( آخرين روزهاي ) عدّه خود رسيدند ، يا به طرز صحيح و عادلانه‌اي آنان را نگاه داريد ( و با ايشان آشتي كنيد ) يا آنان را به طرز پسنديده و دادگرانه‌اي رها سازيد ، و به خاطر زيان رسانيدن بديشان و تعدّي كردن بر ايشان ، هيچ گاه ( با آنان آشتي نكنيد و ) ايشان را نگاه نداريد ، و كسي كه چنين كند ، بي‌گمان به خويشتن ستم كرده است ، و ( با اين گونه اعمال و سوءاستفاده كردن از قوانين ) آيه‌هاي ( احكام و حدود ) خدا را به باد استهزاء نگيريد ، و نعمت خدا را بر خود ( كه از جمله الفت ميان شوهر و همسر و تنظيم امور زندگي خانوادگي است ) و آنچه را كه از كتاب و حكمت ( يعني قرآن و اسرار شريعت اسلام ) بر شما نازل كرده است و شما را با آن پند مي‌دهد ، به خاطر بياوريد و از ( خشم ) خدا بپرهيزيد و بدانيد كه بي‌گمان خداوند از هر چيزي آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ » : به انقضاء عدّه خود نزديك شدند . « أَجَل‌ » : مدّت . در اينجا مراد سپري‌شدن آخرين روزهاي عدّه است . « سَرِّحُوهُنَّ » : آنان را رها سازيد . آنان را طلاق دهيد . « ضِرَاراً » : زيان‌رساندن . مفعولٌ‌له است . « هُزُواً » : بازيچه . مسخره . مصدري است به معني اسم مفعول ، يعني مَهْزُوء . مفعول دوم ( لا تَتَّخِذُوا ) است . « الْحِكْمَة » : گفتار يا كردار درست و بجا . عطف صفت بر موصوف است ( نگا : احزاب / 34 ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 232

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَيْنَهُم بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه زنان را طلاق داديد و مدّت عدّه خود را به پايان رسانيدند ، مانع آنان نشويد كه با شوهران ( سابق يا با كسان ديگري ) ازدواج كنند ، اگر در ميانشان به طرز پسنديده‌اي تراضي برقرار گردد ( و خواسته باشند زندگي خانوادگي آبرومندانه‌اي به راه اندازند ) ، اين ( احكام حكيمانه همراه با ترغيب و ترهيبي كه گذشت ) همان چيزي است كه كساني از شما بدان پند داده مي‌شوند كه به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند . اين ( اوامر و نواهي الهي ) براي شما ( از نظر رشد علائق و روابط اجتماعي و تطهير نفوس از زنگ بدگمانيها و آلودگيهاي محيط ) پربركت‌تر و پاكيزه‌تر ( از ممانعت زنان از ازدواج با ديگران و غيره ) است ، و خدا ( مصالح اجتماعي بشري و فوائد نهفته در اين احكام را ) مي‌داند و شما ( اسرار اين اوامر و نواهي را چنان كه شايد و بايد ) نمي‌دانيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا تَعْضُلُوهُنَّ » : ايشان را باز نداريد و از آنان ممانعت به عمل نياوريد . « اَزْكَيا » : بالنده‌تر و سودمندتر . « أَطْهَرُ » : پاكيزه‌تر و تمييزتر .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 233

‏متن آيه : ‏

‏ وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّا آتَيْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مادران ( اعم از مطلّقه و غيرمطلّقه ) دو سال تمام فرزندان خود را شير مي‌دهند ، هرگاه يكي از والدين يا هر دوي ايشان خواستار تكميل دوران شيرخوارگي شوند ، بر آن كس كه فرزند براي او متولّد شده ( يعني پدر ) لازم است خوراك و پوشاك مادران را ( در آن مدّت به اندازه توانائي ) به گونه شايسته بپردازد . هيچ كس موظّف به بيش از مقدار توانائي خود نيست ، نه مادر به خاطر فرزندش ، و نه پدر به سبب بچّه‌اش بايد زيان ببيند ( بلكه حق ديدار از فرزند براي هر دو محفوظ است و بر پدر پرداخت عادلانه ، و بر مادر پرورش مسلمانانه لازم است . چنانچه پدر بميرد يا به سبب فقر از پرداخت حق حضانت عاجز باشد ) بر وارث فرزند چنين چيزي لازم است ( و در صورت دارا بودن ، بايد آنچه بر پدر فرزند ، از قبيل خوراك و پوشاك و اجرت شيرخوارگي لازم بوده است بپردازد ) و اگر ( والدين ) خواستند با رضايت و مشورت همديگر ( كودك را زودتر از دو سال ) از شير بازگيرند گناهي بر آنان نيست . و اگر ( اي پدران ) خواستيد دايگاني براي فرزندان خود بگيريد ، گناهي بر شما نيست ، به شرط اين كه حقوق آنان را به طور شايسته بپردازيد ، و از ( خشم ) خدا بپرهيزيد و بدانيد كه خدا بدانچه انجام مي‌دهيد بينا است ( لذا پدران و مادران خدا را در نظر دارند و به تربيت اولاد عنايت نمايند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يُرْضِعْنَ » : بايد شير بدهند . « حَوْلَيْنِ » : مدّت دو سال . « رَضاعَة » : شيردادن . « الْمَوْلُودِ لَهُ » : پدر . « رِزْقُ » : نفقه . « كِسْوَة » : جامه . « بِالْمَعْرُوفِ » : به گونه شايسته و برحسب عُرف محيطي كه زن در آن زندگي مي‌كند . « لا تُضَآرَّ » : نبايد زيان‌خورده بشود . ( لا ) حرف نهي است و ( تُضَآرَّ ) فعل مضارع مجزوم است و فتحه به جاي جزمه آمده است . « فِصَال‌ » : از شير بازگرفتن طفل . « تَرَاضٍ » : خوشنودي . « تَشَاوُرٍ » : رايزني . « أَن تَسْتَرْضِعُوا » : اين كه دايه بگيريد . « مَا ءَاتَيْتُمْ » : آنچه به عنوان مزد براي دايه مقرّر داشته‌ايد و بدو مي‌دهيد . ( ءَاتَيْتُمْ ) به منزله ( أَعْطَيْتُمْ ) است و به دو مفعول نيازمند است كه هر دو در اينجا محذوفند . تقدير چنين است : ( ءَاتَيْتُمُوهُ الْمَرَاضِعَ )

***********************************************************************************************************************

آيه 234

‏متن آيه : ‏

‏ وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و كساني كه از شما ( مردان ) مي‌ميرند و همسراني از پس خود به جاي مي‌گذارند ، همسرانشان بايد چهار ماه و ده شبانه‌روز انتظار بكشند ( و عدّه نگاه دارند ) ، و هنگامي كه به آخر مدّتشان رسيدند و آن را به پايان بردند ، گناهي بر شما نيست كه هر چه مي‌خواهند درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند ( و اعمالي موافق با شرع از ايشان سر زند و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند ) ، و خدا از آنچه مي‌كنيد آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يُتَوَفَّوْنَ » : مي‌ميرند . « يَذَرُونَ » : ترك مي‌گويند و به جاي مي‌گذارند . از ماده ( وذر ) . « يَتَرَبَّصْنَ » : انتظار مي‌كشند . عِدّه نگاه مي‌دارند . بدين معني كه زن شوهر مرده ، بايد از آرايش و خواستگاري و ازدواج و خروج از منزل - مگر با بودن عذر شرعي - دوري كند . « أَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْراً » : چهار ماه و ده شبانه‌روز قمري . « فِي أَنفُسِهِنَّ » : درباره خود نسبت به خود . « بِالْمَعْرُوفِ » : كاري كه معهود شرافتمندان و پسند اسلام است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 235

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاء أَوْ أَكْنَنتُمْ فِي أَنفُسِكُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِن لاَّ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرّاً إِلاَّ أَن تَقُولُواْ قَوْلاً مَّعْرُوفاً وَلاَ تَعْزِمُواْ عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّىَ يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و گناهي بر شما ( مردان ) نيست كه به طور كنايه از زناني ( كه شوهرانشان فوت كرده‌اند و در عدّه بسر مي‌برند ) خواستگاري كنيد ، و يا در دل خود تصميم بر اين كار را بگيريد ( بدون اين كه آن را اظهار نمائيد ) ، خداوند مي‌دانست شما آنان را ياد خواهيد كرد ( و اين گرايش فطري مردان نسبت به زنان است و خداوند با خواسته طبيعي شما به شكل معقول مخالف نيست ) ولي به آنان پنهاني وعده زناشوئي ندهيد ، مگر اين كه به طرز پسنديده‌اي ( و به طور كنايه ) اظهار كنيد ( امّا در همه حال ) اقدام به ازدواج ننمائيد تا عدّه آنان بسر آيد ، و بدانيد كه خداوند آنچه را در دل داريد مي‌داند ، پس از ( مخالفت فرمان ) او خويشتن را برحذر داريد و بدانيد كه بيگمان خداوند بس آمرزنده و شكيبا است ( و در مجازات بندگان شتاب نمي‌كند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« عَرَّضْتُم بِهِ » : بدان گوشه زديد . آن را با كنايه گفتيد . از قبيل اين كه بگوئيد : تو بانوي شايسته و دينداري هستي . اميدوارم خداوند زن خوبي چون تو را نصيبم گرداند و . . . « خِطْبَةِ » : خواستگاري . « أَكْنَنتُمْ » : پنهان داشتيد . « أَكْنَنتُمْ فِي أَنفُسِكُمْ » : به دل خود جاي داديد . به انديشه خود راه داديد . « اِلاّ أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَّعْرُوفاً » : جز گفتار پسنديده و بزرگوارانه در كنايه خود به كار نبريد . « لا تَعْزِمُوا » : تصميم نگيريد . قصد نكنيد . « لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ » : در مدّت عدّه اقدام به عقد نكاح نكنيد . چرا كه در مدّت عدّه خواستگاري آشكار و بي‌پرده حرام است ، و عقد ازدواج در آن باطل است . « الْكِتَابُ » : مصدري است به معني اسم مفعول يعني : مكتوب به معني مفروض كه منظور عدّه است . مانند : لباس به معني ملبوس .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 236

‏متن آيه : ‏

‏ لاَّ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاء مَا لَمْ تَمَسُّوهُنُّ أَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدْرُهُ مَتَاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اگر زنان را قبل از آميزش جنسي و تعيين مَهر ( به عللي ) طلاق دهيد ، گناهي بر شما نيست ( و در اين موقع ) آنان را ( با هديّه‌اي مناسب حال خود ) بهره‌مند سازيد . آن كس كه توانائي ( مالي ) دارد ، و آن كس كه توانائي ( مالي ) ندارد ، به اندازه خودش ، هديّه‌اي شايسته ( و مناسب حال دهنده و گيرنده ) مي‌پردازد ، و اين ( پرداخت هديّه ) بر نيكوكاران الزامي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ » : اگر يا مادام كه با آنان آميزش جنسي انجام نداده باشيد . واژه ( مَا ) مي‌تواند شرطيّه باشد . يعني : إِن لَّمْ تَمَسُّوهُنَّ . يا زمانيّه باشد . يعني : مُدَّةَ لَمْ تَمَسُّوهُنَّ . « فَرِيضَةً » : صداق . مهريّه . « مَتِّعُوهُنَّ » : بدانان متاع دهيد . متاع و مُتعه ، به معني هديّه‌اي است كه شوهر بعد از طلاق به همسر مطلّقه خود مي‌دهد . دادن آن به همسر مطلّقه‌اي كه با او نزديكي زناشوئي نشده و مهريّه‌اي براي وي قبلاً معيّن نگشته است واجب است ، و دادن آن به زنان مطلّقه ديگر مستحبّ است . « مُوسِعِ » : دارا . ثروتمند . « مُقْتِر » : نادار . تنگدست . « قَدَر » : اندازه توان . « مَتَاعاً » : بهره‌مند ساختن . اسم مصدر است و به جاي تمتيع به كار رفته است و مفعول مطلق است . تقدير آن چنين است : مَتِّعُوهُنَّ مَتَاعاً : « حَقّاً » : ثابت و پابرجا . ( بِالْمَعْرُوفِ ) صفت اوّل ( مَتَاعاً ) است ، و ( حَقّاً ) صفت دوم آن است . يا اين كه ( حَقّاً ) مفعول مطلق بشمار است و تقدير آن چنين است : حَقَّ ذلِكَ حَقّاً .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 237

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إَلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلاَ تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر زنان را پيش از آن كه با آنان تماس بگيريد ( و آميزش جنسي بنمائيد ) طلاق داديد ، در حالي كه مهريّه‌اي براي آنان تعيين نموده‌ايد ، ( لازم است ) نصف آنچه را كه تعيين كرده‌ايد ( به آنان بدهيد ) مگر اين كه آنان ( حق خود را ) ببخشند و يا ( اگر صغير و يا سفيه هستند ، ولي آنان ، يعني ) آن كس كه عقد ازدواج در دست او است ، آن را ببخشد ، و اگر شما ( مردان ) گذشت كنيد ( و تمام مهريّه را به زنان بپردازيد ) به پرهيزگاري نزديكتر است ، و گذشت و نيكوكاري را در ميان خود فراموش مكنيد . بيگمان خداوند به آنچه انجام مي‌دهيد بينا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« نِصْفُ » : نيم . اين واژه مي‌تواند مبتداي خبر محذوف ، و يا خبر مبتداي محذوف باشد ، و تقدير چنين است : فَعَلَيْكُمْ نِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ ؛ فَالْوَاجِبُ نِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ . « يَعْفُونَ » : زنان گذشت كنند . « يَعْفُو » : او گذشت كند . در رسم‌الخطّ قرآني ، الف زائدي در آخر اين فعل موجود است . « الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةَ الْنِّكَاحِ » : شوهر است . « فَضْل‌ » : بزرگواري و نيك رفتاري .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 238

‏متن آيه : ‏

‏ حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏در انجام نمازها و ( به ويژه ) نماز ميانه ( يعني عصر ، كوشا باشيد و ) محافظت ورزيد و فروتنانه براي خدا بپا خيزيد ( و با خشوع و خضوع ، در برابر ديدگان خود ، هيبت و عظمت خدا را مجسّم داريد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« صَلَوَات‌ » : نمازها . « الصَّلوةِ الْوُسْطَي‌ » : نماز ميانه . بهترين نماز . واژه ( وُسْطَي ) به معني وسط و گزيده و بهترين آمده است . دانشمندان اسلامي هر يك از نمازها را ( الصَّلاةِ الْوُسْطَي ) دانسته‌اند ، وليكن ارجح اقوال دالّ بر نماز عصر است . « قَانِتِينَ » : خاشعين . فروتنانه و متواضعانه . حال ضمير ( و ) در فعل ( قُومُوا ) است . از مصدر ( قُنُوت ) به معني بريدن از امور جهان و پرداختن به مناجات يزدان و اشتغال به ذكر و دعاي خداوند منّان است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 239

‏متن آيه : ‏

‏ فَإنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُكْبَاناً فَإِذَا أَمِنتُمْ فَاذْكُرُواْ اللّهَ كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر ( به خاطر جنگ يا خطر ديگري ) ترسيديد ( و نتوانستيد با خشوع و خضوع لازم به نماز بايستيد ، نماز را ترك نكنيد ، بلكه آن را ) در حال پياده يا سواره انجام دهيد . امّا هنگامي كه امنيّت خود را باز يافتيد ( نماز را به صورت معمولي و به تمام و كمال به جاي آوريد و ) برابر آن چيزهائي كه نمي‌دانستيد و خدا به شما آموخت ، خداي را ياد كنيد ( و به عبادت و نيايش بپردازيد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« رِجَالاً » : جمع راجل ، پيادگان . « رُكْبَاناً » : جمع راكب ، سواران . ( رِجَالاً وَ رُكْبَاناً ) حال ضمير ( و ) در جواب شرط محذوف است كه تقدير آن چنين است : فَإِنْ خِفْتُمْ فَصَلُّوا رَاجِلِينَ أَوْ رَاكِبِينَ . « كَمَا » : همان گونه كه .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 240

‏متن آيه : ‏

‏ وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجاً وَصِيَّةً لِّأَزْوَاجِهِم مَّتَاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِيَ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعْرُوفٍ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و كساني كه از شما در آستانه مرگ قرار مي‌گيرند و همسراني را از خود به جاي مي‌گذارند ، ( فرمان خدا اين است كه ) بايد براي همسران خود وصيّت كنند كه تا يك سال آنان را ( با پرداخت هزينه زندگي ) بهره‌مند سازند ، به شرط اين كه آنان ( خودشان از خانه شوهر ) بيرون نروند ، پس اگر بيرون روند هر كار پسنديده‌اي كه نسبت به خود انجام دهند ( از قبيل ازدواج مجدّد ) گناهي بر شما نيست ، و خداوند توانا و حكيم است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وَصِيَّةً‌ » : توصيه ، سفارش ، مفعول مطلق يا مفعولٌ‌به فعل محذوفي است و تقدير آن چنين است : يُوصُونَ وَصِيَّةً . يا اين كه : كَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمْ وَصِيَّةً . « مَتَاعاً » : مفعولٌ‌به فعل محذوف ( يُوصُونَ ) يا ( وَصِيَّةً ) است كه به معني ( تَوْصِيَةً ) مي‌باشد . « غَيْرَ إِخْرَاجٍ » : بدل ( مَتَاعاً ) ، يا حال ( ألَّذِينَ ) يا ( أَزْوَاجاً ) ، و يا منصوب به نزع خافض مي‌تواند باشد . آيه ( 234 ) حق واجبي است كه گزير و گريزي از آن نيست ، و اين آيه بيانگر حقي است كه زن در استفاده و عدم استفاده از آن آزاد است .‏

**************************************************************************************************************************

موضوعات: تفسیر سوره بقره (آیات 201تا 240)  لینک ثابت
 [ 08:03:00 ب.ظ ]




تفسیر سوره بقره (آیات 173تا200)

**********************************************

 

آيه 173

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( آنچه را كه مشركان و يهوديان و ديگران حرام مي‌دانند ، حرام نيست ، بلكه خداوند ) تنها مردار و خون و گوشت خوك و آنچه نام غيرخدا ( به هنگام ذبح ) بر آن گفته شده باشد ( و به نام بتان و شبيه آنها سر بريده شود ) بر شما حرام كرده است . ولي آن كس كه مجبور شود ( به خاطر حفظ جان از آن اشياء حرام بخورد ) در صورتي كه علاقه‌مند ( به خوردن و لذّت بردن از چنين چيزهائي نبوده ) و متجاوز ( از حدّ سدّجوع هم ) نباشد ، گناهي بر او نيست . بي‌گمان خداوند بخشنده و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْمَيْتَةَ » : مردار . « الدَّمَ » : خون . « لَحْمَ » : گوشت . « الْخِنزِيرِ » : خوك . « مَآ أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللهِ » : آنچه به نام چيزي جز خدا ذبح شود . از قبيل : به نام لات ، به نام عزّي ، به نام فلان . يعني مقصود از ذبح آن حيوان تقرّب به غير خدا باشد . « أُهِلَّ » : از مصدر ( إهلال ) به معني صدا بلندكردن . « اُضْطُرَّ » : وادار گرديد . مجبور شد . « بَاغٍ » : خواستار و علاقه‌مند . « عَادٍ » : متجاوز از اندازه ضرورت . « غَيْرَ بَاغٍ وَ لا عَادٍ » : نه طالب و راغب آن باشد و نه از حد ضرورت تجاوز كند . واژه ( غَيْرَ ) حال ضمير مستتر در فعل ( أُضْطُرَّ ) است . « إِثْمَ » : گناه

************************************************************************************************************************

آيه 174

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه آنچه را خدا از كتاب ( آسماني ) نازل كرده است ، پنهان مي‌دارند ( يا دست به تأويل ناروا و تحريف مي‌يازند ) و آن را به بهاي كم ( و ناچيز دنيا ) مي‌فروشند ، آنان جز آتش چيزي نمي‌خورند . ( زيرا اموالي كه از رهگذر كتمان آيات آسماني و تحريف و تأويل نارواي حقائق رحماني به دست مي‌آيد ، سبب نزول آنان به آتش دوزخ خواهد شد ) و روز رستاخيز خدا ( از آنان روگردان بوده و ) با ايشان سخن نمي‌گويد و آنان را ( از كثافت گناهان با عفو و گذشت خويش ) پاكيزه نمي‌دارد . و ايشان را عذاب دردناكي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَكْتُمُونَ » : پنهان مي‌كنند . « يَشْتَرُونَ بِهِ » : مي‌خورند بدان . فراچنگ مي‌آورند بدان . مرجع ضمير ( هِ ) واژه ( الْكِتَاب ) يا ( مَا ) يا عمل كتمان است . « بُطُون‌ » : جمع بطن ، شكمها . « لا يُكَلِّمُهُمُ اللهُ » : خدا با ايشان سخن نمي‌گويد . مراد سخني است كه مايه سرور ايشان شود و بيانگر رحمت خدا باشد . والا خداوند با كافران و منافقان صحبت مي‌فرمايد ( نگا : أنعام / 22 ، يونس / 28 ، حجر / 92 ) . « لا يُزَكِّيهِمْ » : آنان را از كثافات گناهان با مغفرت و گذشت خود پاكيزه نمي‌دارد .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 175

‏متن آيه : ‏

‏ أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آنان كساني‌اند كه گمراهي را با هدايت ، و عذاب را با آمرزش ( مبادله و ) خريداري كرده‌اند . چقدر در برابر آتش ( دوزخ ) بردبارند ! ( جاي بسي شگفت است كه شخص عاقل از موجبات عذاب خوشحال بوده و پيوسته در انجام زشتيها كه انسان را به دوزخ مي‌كشانند ، در تكاپو باشد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَآ أَصْبَرَهُمْ عَلَي النَّارِ ؟ ! » : شگفتا ، بر آتش چه شكيبايند ؟ !‏

**********************************************************************************************************************

آيه 176

‏متن آيه : ‏

‏ ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِي الْكِتَابِ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آن ( عذابي كه برايشان مشخّص گشته است ، به خاطر كفري است كه نسبت به كتاب روا مي‌دارند و در كتمان و تحريفش مي‌كوشند ) به سبب اين كه خدا كتاب ( آسماني قرآن يا تورات ) را توأم با حق فرو فرستاده ( و اصلاً شائبه بطلان بدان راه ندارد و ايشان به دروغ در تكذيب آن مي‌كوشند يا پنهانش مي‌دارند ) و به راستي كساني كه درباره كتاب ( آسماني ) اختلاف مي‌ورزند به دشمنانگي و دو دستگي دور ( از صداقت و حقيقتي ) دچارند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ذلِكَ » : آن . يعني همه آنچه از خوردن آتش ، و سخن نگفتن به رحمت ، و تزكيه ، و عذاب مترتّب بر كتمان گذشت . . . « شِقَاقٍ » : دشمنانگي . « بَعِيدٍ » : دور از حق .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 177

‏متن آيه : ‏

‏ لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّآئِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اين كه ( به هنگام نماز ) چهره‌هايتان را به جانب مشرِق و مغرب كنيد ، نيكي ( تنها همين ) نيست ( و يا ذاتاً روكردن به خاور و باختر ، نيكي بشمار نمي‌آيد ) . بلكه نيكي ( كردار ) كسي است كه به خدا و روز واپسين و فرشتگان و كتاب ( آسماني ) و پيغمبران ايمان آورده باشد ، و مال ( خود ) را با وجود علاقه‌اي كه بدان دارد ( و يا به سبب دوست داشت خدا ، و يا با طيب خاطر ) به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان و واماندگان در راه و گدايان دهد ، و در راه آزادسازي بردگان صرف كند ، و نماز را برپا دارد ، و زكات را بپردازد ، و ( نيكي كردار كساني است كه ) وفاكنندگان به پيمان خود بوده هنگامي كه پيمان بندند ، و ( به ويژه كساني نيكند و شايسته ستايشند كه ) در برابر فقر ( و محروميّتها ) و بيماري ( و زيان و ضررها ) و به هنگام نبرد ، شكيبايند ( و استقامت مي‌ورزند ) . اينان كساني هستند كه راست مي‌گويند ( در ادّعاي ايمان راستين و پيجوئي اعمال نيك ) و به راستي پرهيزكاران ( از عذاب خدا با دوري گرفتن از معاصي و امتثال اوامر الهي ) اينانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَيْسَ الْبِرَّ . . . » : واژه ( بِرَّ ) خبر مقدم ( لَيْسَ ) و ( أَن تُوَلُّوا ) اسم مؤخّر آن است . « الْبِرَّ » : واژه‌اي است كه در برگيرنده همه صفات نيك است . خير فراوان . « قِبَل‌ » : جهت . سو . « لكِنَّ الْبِرَّ » : واژه ( بِرّ ) اسم لكِنَّ است و ( بِرُّ ) دوم محذوف ، خبر آن است كه تقدير چنين مي‌شود : لكِنَّ الْبِرَّ بِرُّ مَنْ . برخي ( بِرَّ ) را اسم لكِنَّ و ( مَنْ ) را خبر آن گرفته‌اند . « الْكِتَابِ » : جنس كتاب ، يعني همه كتابهاي آسماني مراد است ( نگا : بقره / 121 ) . « عَلَيا حُبِّهِ » : با وجود دوست داشت خدا . با عشق به كارِ صدقه و احسان . مرجع ضمير ( ه ) را خدا و مال و مصدر مفهوم از فعل ، يعني نفس عمل گرفته‌اند . « ذَوِي الْقُرْبَيا » : خويشاوندان . « الْمَسَاكِينَ » : نيازمنداني كه چيزي از كسي درخواست نمي‌كنند ( نگا : بقره / 273 ) . « إبْنَ الْسَّبِيلِ » : مسافر نيازمند به سبب دوري از خانواده . « السَّآئِلِينَ » : گدايان . « فِي الرِّقَابِ » : در راه آزادكردن بندگان . در اينجا مراد از ( رِقَاب ) جمع رَقَبَة ، به معني گردن ، خودِ اشخاص است . « الْمُوفُونَ » : وفاكنندگان . عطف بر ( مَنْ ءَامَنَ ) است ، يا خبر مبتداي محذوف است كه تقدير آن چنين است : وَهُمُ الْمُوفُونَ . « عَاهَدُوا » : عهد بستند . « الْصَّابِرِينَ » : شكيبايان . منصوب است به ( أَخُصُّ ) يا ( أَمْدَحُ ) . « الْبَأْسَآءِ » : بلا و مصيبت خارج از جسم شخص . از قبيل : تنگدستي ، زيان مالي ، مرگ فرزندان . « الْضَّرَّآءِ » : بلا و مصيبت مربوط به جسم شخص . از قبيل : بيماري ، رنجوري . « حِينَ » : زمان . وقت . « الْبَأْسِ » : جنگ . جهاد با دشمنان ( نگا : احزاب / 18 ) .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 178

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! درباره كشتگان ، ( قانون مساوات و دادگري ) قصاص بر شما فرض شده است ( و بايد در آن كسي را به گناه ديگري نگرفت ، و بلكه ) : آزاد در برابر آزاد ، و برده در برابر برده ، و زن در برابر زن است . پس اگر كسي ( از جنايتش ) از ناحيه برادر ( ديني ) خود ، گذشتي شد ( و يكي از صاحبان خون‌بها كشنده را بخشيد ، و يا حكم قصاص تبديل به خون‌بها گرديد ، از سوي عفو كننده ) بايد نيك رفتاري شود و ( سختگيري و بدرفتاري نشود ، و از سوي قاتل نيز به ولي مقتول ) پرداخت ( ديه ) با نيكي انجام گيرد ( و در آن كم و كاست و سهل‌انگاري نباشد ) . اين ( گذشت از قاتل و اكتفاء به ديه مناسب ) تخفيف و رحمتي است از سوي پروردگارتان . پس اگر كسي بعد از آن ( گذشت و خوشنودي از ديه ) تجاوز كند ( و از قاتل انتقام بگيرد ) او را عذاب دردناكي خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كُتِبَ » : واجب شده است . « الْقَتْلَيا » : جمع قتيل ، كشتگان . « الْحُرُّ » : آزاد . « الْعَبْدُ » : برده . « الأُنثَيا » : ماده . زن . « عُفِيَ » : بخشيده شد . « إتِّبَاعٌ‌ » : دنبال كردن . « إعْتَدَيا » : تجاوز كرد . فراتر رفت .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 179

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي صاحبان خرد ! براي شما در قصاص ، حيات و زندگي است ( بنابر مصلحت و حكمتي كه در آن ، و دقائق و نكاتي كه در همه احكام است . اين است كه قانون قصاص را براي شما وضع كرديم تا از تجاوز و خونريزي بپرهيزيد . ) باشد كه تقوا پيشه كنيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَيَاةٌ » : زندگي . تنكير آن براي تنويع يا تعظيم است . « أُوْلِي الأَلْبَابِ » : افراد باشعور . خردمندان . « أُوْلِي » : صاحبان . دارندگان . مفرد آن ( ذُو ) است . « أَلْبَابِ » : جمع لُبّ ، مغزها . خردها و عقلها

*************************************************************************************************************************

آيه 180

‏متن آيه : ‏

‏ كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هنگامي كه يكي از شما را ( امراض مخوف و اسباب و علل ) مرگ فرا رسد ، اگر دارائي فراواني ( با توجّه به عرف محلّ ) از خود به جاي گذاشت ، ( از سوي خدا قانون ) وصيّت بر شما واجب شده است ( و بايد ) براي پدر و مادر و نزديكان به طور شايسته وصيّت كند . اين حق ( واجبي ) است بر پرهيزكاران ( مؤمن به كتاب خدا ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« خَيْراً » : مايه سود و صلاح حال ، كه در اينجا مراد دارائي و مالي است كه برابر عرف محلّ فراوان بشمار آيد . « الْوَصِيَّةُ » : نائب فاعل ( كُتِبَ ) است . « الْوَالِدَيْنِ » : پدر و مادر ، كه از يك سوم دارائي مي‌توان سهم بيشتري بدانان داد . يا مراد پدربزرگ و نياها و مادربزرگ و ننه‌هائي است كه كافرند ، و يا به سبب وجود ديگران از سهم‌الإرث محروم مي‌گردند . به اين دسته نيز فقط از يك سوم دارائي داده مي‌شود . « الأقْرَبِينَ » : خويشاوندان وارث يا غيروارث به شرحي كه در ( وَالِدَيْنِ ) گذشت . « بِالْمَعْرُوفِ » : به گونه متعارف ميان مردم . دادگرانه . زيبا . « حَقّاً » : مفعول مطلق فعل ( حَقَّ ) است كه محذوف است . يا صفت مصدر محذوفي است كه تقدير آن چنين است : إيصَاءً حَقّاً .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 181

‏متن آيه : ‏

‏ فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس هر كه ( اعم از شاهد و وصي ) آن را بعد از شنيدن تغيير دهد ، تنها گناه آن بر كساني است كه آن ( وصيّت ) را تغيير مي‌دهند ( و وصيّت كننده در پيشگاه خدا پاداش خود را مي‌گيرد ) . خدا شنوا و دانا است ( و گفتار همگان را مي‌شنود و نيّات همگان را مي‌داند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَدَّلَ » : تغيير داد . دگرگون كرد . « إِثْمَ » : گناه .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 182

‏متن آيه : ‏

‏ فَمَنْ خَافَ مِن مُّوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كسي كه از انحراف وصيّت‌كننده ( از جاده عدالت ) يا از گناه او ( به سبب ترك قانون شريعت ) بترسد ( و آن انحراف و گناه و نزاعي را كه بدين علّت ميان ورثه درگرفته است ، تبديل و تغيير دهد ) و صلح و صفا را ميان آنان ( كه وصيّت برايشان شده يا وارثان مرده هستند ) راه بيندازد ، گناهي بر او نيست ( و مشمول قانون تبديل وصيّت نمي‌باشد ) . بي‌گمان خدا آمرزنده و مهربان است ( و مغفرت خود را شامل او مي‌سازد و پاداش نيكوكاريش را مي‌دهد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« خَافَ » : ترسيد . در اينجا مراد ، اطّلاع پيدا كرد و دانست ، مي‌باشد . « مُوصٍ » : وصيّت‌كننده . « جَنَفاً » : كناره‌گيري از حق ، و عدول از روي خطا . « إثْم‌ » : گناه . كناره‌گيري از حق و عدول از عدل از روي عمد . « أَصْلَحَ بَيْنَهُمْ » : ميان ورثه و آنان كه وصيّت برايشان شده است ، صلح و صفا راه انداخت .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 183

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! بر شما روزه واجب شده است ، همان گونه كه بر كساني كه پيش از شما بوده‌اند واجب بوده است ، تا باشد كه پرهيزگار شويد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الصِّيَامُ » : روزه .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 184

‏متن آيه : ‏

‏ أَيَّاماً مَّعْدُودَاتٍ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ وَأَن تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( روزه در ) چند روز معيّن و اندكي است ، و كساني كه از شما بيمار يا مسافر باشند ( اگر افطار كردند و روزه نگرفتند ، به اندازه آن روزها ) چند روز ديگري را روزه مي‌دارند ، و بر كساني كه توانائي انجام آن را ندارند ( همچون پيران ضعيف و بيماران هميشگي و كارگراني كه ساليانه پيوسته به كارهاي سختي ، مانند استخراج زغال‌سنگ اشتغال دارند ، و زندانيان محكوم به اعمال شاقه‌اي كه پيوسته به كار سنگين وادار مي‌گردند ) لازم است كفّاره بدهند ، و آن خوراك مسكيني است ( از خوراك متوسّطي كه به خانواده خود مي‌خورانيد و بايد در برابر هر روزي يك خوراك متوسّط كه بتواند به طور معتدل مسكيني را سير كند بپردازيد ) و هر كه كار خير را پذيرا شود ( و بر مقدار فديه بيفزايد ، و يا علاوه از روزه فرض ، روزه سنّت نيز بگيرد ) براي او بهتر است . و روزه‌داشتن براي شما خوب است اگر ( حقائق و نكات عبادات را ) بدانيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَيَّاماً مَّعْدُودَاتٍ » : روزهاي اندك . روزهاي معيّن . واژه ( أَيَّاماً ) منصوب است چون ظرف يا مفعول فعل محذوف ( صُومُوا ) است . واژه ( مَعْدُودَاتٍ ) صفت است . « عِدَّةٌ » : مبتدا است و خبر آن ( عَلَيْهِ ) محذوف است . تقدير آن چنين است : عَلَيْهِ عِدَّةٌ . . . « أُخَرَ » : جمع أُخْري ، ديگر . « يُطِيقُونَهُ » : با رنج و مشقّت مي‌توانند آن را بگيرند . از قبيل پيران ، زنان حامله و شيرده ، كارگراني كه مجبور به انجام كارهاي سخت و طاقت‌فرسايند . « فِدْيَةٌ » : دادن يك وعده غذا از خوراك متوسّط خانواده خود به فقراء . اين واژه مبتدا است و خبر آن ( عَلَي الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ ) مي‌باشد . « طَعَامُ » : خوراك . بدل از ( فِدْيَة ) است . « تَطَوَّعَ خَيْراً » : كار نيكو پيشه كرد . يعني بر مقدار فديه افزود ، و يا بيش از يكي را طعام داد ، و يا اين كه هم روزه گرفت و هم فديه داد . « وَ أَن تَصُومُوا خَيْرٌ لَّكُمْ » : اگر روزه بگيريد براي شما بهتر از دادن فديه است . واژه ( خَيْرٌ ) خبر است و ( أَن تَصُومُوا ) محلاً مرفوع ، مبتدا است .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 185

‏متن آيه : ‏

‏ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( آن چند روز معيّن و اندك ) ماه رمضان است كه قرآن در آن فرو فرستاده شده است ( و آغاز به نزول نموده است ودر مدّت 23 سال تدريجاً به دست مردم رسيده است ) تا مردم را راهنمائي كند و نشانه‌ها و آيات روشني از ارشاد ( به حق و حقيقت ) باشد و ( ميان حق و باطل در همه ادوار ) جدائي افكند . پس هر كه از شما ( فرا رسيدن ) اين ماه را دريابد ، ( چه خودش هلال را رؤيت كند و چه با ديدن ديگران فرا رسيدن رمضان ثابت شود ) بايد كه آن را روزه بدارد . و اگر كسي بيمار يا مسافر باشد ( مي‌تواند از رخصت استفاده كند و روزه ندارد و ) چندي از روزهاي ديگر را ( به اندازه آن روزها روزه بدارد ) . خداوند آسايش شما را مي‌خواهد و خواهان زحمت شما نيست ، و ( خداوند ماه رمضان و رخصت آن را براي شما روشن داشته است ) تا تعداد ( روزهاي رمضان ) را كامل گردانيد و خدا را بر اين كه شما را ( به احكام دين كه سعادتتان در آن است ) هدايت كرده است ، بزرگ داريد و تا اين كه ( از همه نعمتهاي او ) سپاسگزاري كنيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« شَهْرُ » : ماه . « هُديً » : هدايت بخش . راهنما . حال ( الْقُرْءَانُ ) و تقديراً منصوب است . « بَيِّنَاتٍ » : دلائل واضح و روشن . « الْفُرْقَانِ » : جداسازنده حق از باطل . مصدر ثلاثي مجرّد است و در معني اسم فاعل به كار رفته است . « شَهِدَ » : حاضر گرديد . بدان رسيد . با توجّه بدين معني ، واژه ( شَهْر ) مفعولٌ‌فيه است . مشاهده كرد . دانست . در اين صورت ( شَهْر ) مفعولٌ‌به است ، و در اصل مضاف محذوف شده كه تقدير چنين است : مَنْ رَأَيا مِنْكُمْ هِلالَ الشَّهْرِ ، مَنْ عَلِمَ مِنْكُمْ هِلالَ الْشَّهْرِ . « الْيُسْرَ » : آسودگي . آساني . « الْعُسْرَ » : رنج . سختي . « لِتُكْمِلُوا » : تا اين كه تكميل كنيد . فعل مضارع منصوب است و عطف بر معطوفٌ‌عليه مقدّري است مثل ( لِيُسَهِّلَ عَلَيْكُمْ ) و تقدير چنين است : يُرِيدُ اللهُ بِكُمُ الْيُسْرَ لِيُسَهِّلَ عَلَيْكُمْ وَ لِتُكَمِّلُوا الْعِدَّةَ .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 186

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه بندگانم از تو درباره من بپرسند ( كه من نزديكم يا دور . بگو : ) من نزديكم و دعاي دعاكننده را هنگامي كه مرا بخواند ، پاسخ مي‌گويم ( و نياز او را برآورده مي‌سازم ) . پس آنان هم دعوت مرا ( با ايمان و عباداتي همچون نماز و روزه و زكات ) بپذيرند و به من ايمان بياورند تا آنان راه يابند ( و با نور ايمان به مقصد برسند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« دَعْوَةَ » : دعا . درخواست . « الدَّاعِ » : دعاكننده . درخواست كننده . « دَعَانِ » : مرا به ياري خواست . مرا به فرياد خواند . « فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي‌ » : اجابت مرا با دعا بخواهند . هنگامي كه آنان را به سوي ايمان و اطاعت دعوت كردم ، دعوت مرا بپذيرند . « يَرْشُدُونَ » : هدايت يابند . رهنمود شوند به مصالح دنيا و آخرت خود .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 187

‏متن آيه : ‏

‏ أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنكُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُواْ مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَكُلُواْ وَاشْرَبُواْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى الَّليْلِ وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آميزش و نزديكي با همسرانتان در شب روزه‌داري حلال گرديده است . آنان لباس شمايند و شما لباس آنانيد ( و دوري از آميزش با يكديگر برايتان بسي رنج‌آور است ) . خداوند مي‌دانست كه شما ( از لذائذ نفساني مي‌كاستيد و معتقد بوديد كه شبها بعد از بخواب رفتن ، همخوابگي با همسران حرام است و ) بر خود خيانت مي‌كرديد . خداوند توبه شما را پذيرفت و شما را بخشيد . پس هم‌اكنون ( كه با نصّ صريح ، همخوابگي آزاد است ) با آنان آميزش كنيد و چيزي را بخواهيد كه خدا برايتان لازم دانسته است ( همچون بقاي نسل و حفظ دين و آبرو و پاداش اخروي ) ، و بخوريد و بياشاميد تا آن گاه كه رشته بامداد از رشته سياه ( شب ) برايتان از هم جدا و آشكار گردد . سپس روزه را تا شب ادامه دهيد . ( همخوابگي با همسران در تمام شبهاي روزه‌داري حلال است . ليكن ) وقتي كه در مساجد به ( عبادت ) اعتكاف مشغوليد ، با آنان همخوابگي نكنيد . اين ( احكام روزه و اعتكاف ) حدود و مرزهاي الهي است و بدانها نزديك نشويد . خداوند اين چنين آيات خود را براي مردم روشن مي‌سازد ، باشد كه پرهيزگار شوند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الرَّفَثُ » : جِماع . « بَاشِرُوهُنَّ » : با ايشان آميزش و زناشوئي كنيد . « إِبْتَغُوا » : بخواهيد . بطلبيد . « مَا كَتَبَ اللهُ » : چيزي كه خدا مقرّر كرده است كه زناشوئي است . « الْخَيْطُ الأَبْيَضُ » : رشته و تار سفيد . مراد سپيده فجر است كه در كنار سياهي شب نمايان مي‌شود . « الْفَجْرِ » : بامدادان . پگاه . « أَتِمُّوا » : به تمام و كمال اداء كنيد . تكميل كنيد . « عَاكِفُونَ » : اعتكاف‌كنندگان . ماندگاران . « حُدُود » : جمع حدّ ، مرزها . مراد احكام و قوانين خدا است .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 188

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُواْ فَرِيقاً مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اموال خودتان را به باطل ( و ناحق ، همچون رشوه و ربا و غصب و دزدي . . . ) در ميان خود نخوريد و آن را به امراء و قضات تقديم نكنيد تا از روي گناه ، بخشي از اموال مردم را بخوريد و شما بر آن آگاه باشيد ( و بدانيد كه ستمكار را ياري داده‌ايد و مرتكب گناه شده‌ايد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تُدْلُوا بِهَا » : پيشكش نكنيد . به عنوان رشوه نپردازيد . بر سر آن منازعه نكنيد و كار آن را به پيش حاكمان بدسرشت نكشانيد . اين فعل عطف بر ( تَأْكُلُوا ) و بنابراين مجزوم است . يا منصوب به ( أَنْ ) مقدّر است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 189

‏متن آيه : ‏

‏ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏درباره هلالهاي ماه از تو مي‌پرسند ( كه چرا هر دم به شكلي پديدار مي‌شود ؟ ) . بگو : آنها شناسه‌هاي زماني ( و تقويم طبيعي ) براي ( نظام زندگي ) مردم و ( تعيين وقت ) حجّ هستند . نيكوئي آن نيست كه ( همچون زمان جاهليّت ، به هنگام حجّ يا برگشت از سفر ) از پشت خانه‌ها به منازل درآئيد ، وليكن نيكي كسي را است كه تقوا پيشه كند ، و از درهاي خانه‌ها به منازل وارد شويد ، و از ( مخالفت با پروردگار و خشم ) خدا بپرهيزيد ، باشد كه رستگار گرديد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الأَهِلَّةِ » : جمع هلال ، ماه نو . ماه كماني شكل . « مَوَاقِيتُ » : جمع ميقات ، زمان‌سنج . واژه ( ميقات ) اسم آلت و از ماده ( وقت ) است . يعني آنچه بدان وقت شناخته مي‌شود . « ظُهُورِ » : جمع ظَهْر ، پشت‌بامها . « إتَّقَيا » : تقوا پيشه كرد . پرهيزگاري كرد . « أَبْوَابِ » : جمع باب ، درها .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 190

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در راه خدا بجنگيد با كساني كه با شما مي‌جنگند . و تجاوز و تعدّي نكنيد . ( شما جنگ‌افروزي نكنيد و بيگناهان و بي‌خبران و زناني كه نمي‌جنگند ، و كودكان و پيرمردان و بيماران و امان‌خواهان را نكشيد و خانه‌ها و كشتزارها را ويران نسازيد ) . زيرا خداوند تجاوزگران را دوست نمي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« قَاتِلُوا » : بجنگيد . « لا تَعْتَدُوا » : از قانون شريعت تجاوز نكنيد و زنان و پيران كهنسال و افراد بي‌طرف را نكشيد . « الْمُعْتَدينَ » : متجاوزين .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 191

‏متن آيه : ‏

‏ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( چون جنگ درگرفت ) هرجا آنان را ( كه آغازكنندگان جنگ بوده‌اند ) دريافتيد ايشان را بكشيد ، و آنان را ( از مكّه ) كه شما را از آنجا بيرون كرده‌اند بيرون سازيد ، و ( از جنگ در حرم مكّه نبايد باك داشته باشيد ، زيرا ايشان با شكنجه و آزار و انواع فتنه و فساد مي‌خواستند شما را از دينتان برگردانند كه مايه خوشبختي دو جهان شما است و ) فتنه از كشتن بدتر است . و ( ليكن احترام مسجدالحرام به جاي خود باقي است و ) با آنان در كنار مسجدالحرام كارزار نكنيد ، مگر آن گاه كه ايشان در آنجا با شما بستيزند ( و حرمت مسجدالحرام را محفوظ ندارند ) . پس اگر با شما جنگيدند ايشان را بكشيد . سزاي ( آن گونه ) كافران چنين است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَيْثُ » : هرجا . جائي كه . « ثَقِفْتُمُوهُمْ » : ايشان را دريافتيد . بر آنان چيره شديد . « الْفِتْنَةُ » : كفر و شرك . برگرداندن از دين ( نگا : بقره / 217 ) . « كَذَالِكَ جَزَآءُ الْكَافِرِينَ » : اين حكم ، همه كافران را در بر مي‌گيرد و سزاي همه آنان است .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 192

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر دست كشيدند ( از كفر ، و اسلام را پذيرفتند ، خداوند گناهانشان را به آب توبه مي‌شويد و بي‌ديني گذشته ايشان را ناديده مي‌گيرد ) چه بي‌گمان خدا آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« انتَهَوْا » : دست كشيدند . پايان دادند .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 193

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و با آنان پيكار كنيد تا فتنه‌اي باقي نماند ( و نيروئي نداشته باشند كه با آن بتوانند شما را از دينتان برگردانند ) و دين ( خالصانه ) از آن خدا گردد ( و مؤمنان جز از خدا نترسند و آزادانه به دستور آئين خويش زيست كنند ) . پس اگر ( از روش نادرست خود ) دست برداشتند ( و اسلام را پذيرفتند ، دست از آنان بداريد . زيرا حمله بردن و ) تجاوز كردن جز بر ستمكاران ( به خويشتن به سبب كفر و شرك ، روا ) نيست .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فِتْنَةٌ » : كفر و شرك . « عُدْوَان‌ » : تعدّي و تجاوز . « فَلاعُدْوَانَ إِلاّ عَلَي الظَّالِمِينَ » : اين جمله ، علّت جزاء محذوف است و در جاي آن قرار گرفته است ، و تقدير چنين است : فَإِنِ انتَهَوْا وَ أَسْلَمُوا فَلا تَعْتَدُوا عَلَيْهِمْ ، لِأَنَّ الْعُدْوَانَ عَلَي الظَّالِمِينَ ، وَ الْمُنتَهُونَ لَيْسُوا بِالظَّالِمِينَ . . .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 194

‏متن آيه : ‏

‏ الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏ماه حرام در برابر ماه حرام است ( و اگر دشمنان احترام آن را نگاه نداشتند ، و در آن با شما جنگ كردند ، شما حق دفاع و مقابله با آنان را داريد و باكي نيست ) و ( حرمت‌شكني‌هاي ) مقدّسات داراي قصاص است ، ( و تجاوزكاريهاي نادرست ، پاداش به مثل دارد . به طور كلّي ) هر كه راه تعدّي و تجاوز بر شما را در پيش گرفت ، بر او همانند آن ، تعدّي و تجاوز كنيد ( چه آغازكردن تعدّي و تجاوز ممنوع است ، ليكن در برابر آن دفاع از خويشتن و مبارزه براي اخذ قصاص آزاد است ) ، و از خشم خدا بپرهيزيد و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الشَّهْرُ الْحَرَامُ » : ماه حرام . ماههاي حرام چهارتا و عبارتند از : ذوالقعده ، ذوالحجّه ، محرّم ، رجب . علّت تسميه آنها به واژه حرام ، از اين بابت است كه خداوند جنگ در آنها را حرام فرموده است ( نگا : توبه / 36 ) . « الْحُرُمَاتُ » : جمع حُرْمَت ، چيزهائي كه حفظ و صيانت آنها لازم است . از قبيل : ناموس و شخصيّت و دارائي . مقدّسات . « فَمَنِ اعْتَدَيا عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ . . . » : در اينجا دفع تجاوز ديگران از باب مشاكله ، تجاوز ناميده شده است ( نگا : توبه / 67 ، شوري / 9 و 40 ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 195

‏متن آيه : ‏

‏ وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در راه خدا انفاق ( و بذل مال ) كنيد و ( با ترك انفاق ) ، خود را با دست خويش به هلاكت نيفكنيد ، و نيكي كنيد ( در كشتن و ياري ستمديده و جنگ و . . . ) همانا خداوند نيكوكاران را دوست مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَنفِقُوا » : ببخشيد . بذل و بخشش كنيد . صرف مال كنيد . « لا تُلْقُوا » : ميندازيد . ميفكنيد . « أَيْدِي » : جمع يد ، دستها . نفسها . « لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ » : با دست خود ، خويشتن را به هلاكت ميندازيد . خود را به هلاكت ميندازيد . حرف ( بِ ) مي‌تواند زائد ، يا غيرزائد بشمار آيد . « التَّهْلُكَةِ » : هلاك و نابودي . هر چيزي كه منتهي به مرگ شود . « أَحْسِنُوا » : نيك رفتار كنيد ، در شيوه عبادت و معامله با اسيران و ياري مستمندان و غيره ، نيكوكاري كنيد .‏

************************************************************************************************************************

آيه 196

‏متن آيه : ‏

‏ وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و حجّ و عمره را به تمام و كمال خالصانه براي خدا انجام دهيد ( و مراسم و مناسك ظاهري را به پايان بريد و هدفتان جز رضاي خدا نباشد ) و اگر ( از برگزاري بعضي از مناسك ، به وسيله دشمن يا بيماري و غيره ) بازداشته شديد ( و خواستيد از احرام به در آئيد ، بر شما است كه ) هر آنچه از قرباني فراهم شود ( همچون شتر و گاو و گوسفند ، ذبح كنيد و آن گاه از احرام به در آئيد ) و سرهاي خود را نتراشيد تا قرباني به قربانگاه خود برسد ( همان جائي كه حاجي در آن از انجام مراسم حجّ بازمانده ، و يا كعبه است ) ، و اگر كسي از شما بيمار شد ، يا ناراحتي در سر داشت ( به سبب زخمي بودن يا سردرد و يا بيماريهاي ديگر ، و محتاج شد موي سر را بتراشد ، بايد كه ) فديه بدهد ، از قبيل ( سه روز ) روزه يا صدقه ( كه دادن خوراك يك‌روزه شش نفر ندار است ) و يا گوسفندي ( كه بايد ذبح و ميان فقراء تقسيم شود ) . و وقتي كه ( از دشمن يا بيماري ) در امان بوديد ( و به حجّ و عمره رفتيد و نخست ) كسي از عمره بهره‌مند گردد سپس حجّ را آغاز كند ، آنچه از قرباني ميسّر شد ( ذبح مي‌كند و به فقراي آنجا مي‌دهد ) . و كسي كه ( قرباني يا بهاي قرباني را ) نيابد ، سه روز در ( ايّام ) حجّ ، و هفت روز هنگامي كه بازگشت ( به خانه و كاشانه خود ، بايد روزه بگيرد ) . اين ده روز كاملي است ( كه نبايد از آنها غفلت شود ) اين ( بهره‌مندي و آغاز از عمره ، يا قرباني و يا روزه‌داري ) از آن كسي است كه خانواده او اهل مسجدالحرام ( يعني ساكنان مكّه و دوروبر آن ) نباشد . ( تقوا داشته باشيد ) و از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا داراي كيفر سختي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَتِمُّوا » : به تمام و كمال انجام دهيد . « أُحْصِرْتُمْ » : محاصره شديد . بازداشته شديد . « إسْتَيْسَرَ » : ممكن شد . دست داد . « الْهَدْيِ » : چهارپاياني كه براي قرباني در موسم حجّ به مكّه گسيل مي‌گردند . « لا تَحْلِقُوا » : نتراشيد . « مَحِلَّ » : مكاني كه در آن ذبح حيوان قرباني مشروع گرديده است . « صَدَقَةٍ » : طعام دادن . اطعام شش نفر از فقراء . « نُسُكٍ » : حيواني كه ذبح مي‌شود ، و اقلّ آن گوسفندي است .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 197

‏متن آيه : ‏

‏ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏حجّ در ماههاي معيّني انجام مي‌پذيرد ( كه عبارتند از : شوّال و ذوالقعده و ذوالحجّه ) . پس كسي كه ( در اين ماهها با احرام يا تلبيه يا سوق دادن حيوان قرباني و شروع مناسك ديگر حجّ ) ، حجّ را بر خويشتن واجب كرده باشد ( و حجّ را آغاز نموده باشد ، بايد آداب آن را مراعات دارد و توجّه داشته باشد كه ) در حجّ آميزش جنسي با زنان و گناه و جدالي نيست ( و نبايد مرتكب چنين اعمالي شود ) . و هر كار نيكي كه مي‌كنيد خداوند از آن آگاه است . و توشه برگيريد ( هم براي سفر حجّ و هم براي سراي ديگرتان و بدانيد ) كه بهترين توشه پرهيزگاري است ، و اي خردمندان ! از ( خشم و كيفر ) من بپرهيزيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ » : كسي كه با آغازكردن اعمال حجّ ، حجّ را بر خود واجب كرد . « رَفَثَ‌ » : جماع . « فُسُوقَ » : سركشي و نافرماني . گناه و معصيت . « جِدَالَ‌ » : مشاجره . ستيزه . « أُوْلِي الألْبَابِ » : خردمندان .‏

************************************************************************************************************************

آيه 198

‏متن آيه : ‏

‏ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّآلِّينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گناهي بر شما نيست اين كه از فضل پروردگار خود برخوردار شويد ( و در ايّام حجّ به كسب و تجارت بپردازيد ) . و هنگامي كه از عرفات ( به سوي مزدلفه ) روان شديد ، خدا را ( با تهليل و تكبير و تلبيه ) در نزد مشعرالحرام ياد كنيد ، و همان گونه كه شما را رهنمون كرده است خداي را ياد كنيد ( و با تضرّع و زاري و بيم و اميد و اين كه گوئي كه او را مي‌بينيد به ذكرش بپردازيد ) اگرچه پيش از آن جزو گمراهان بوده باشيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« جُنَاحٌ‌ » : گناه . « اَن تَبْتَغُوا » : اين كه جوياي سود از راه معامله و تجارت گرديد ، مادام كه هدف اصلي حجّ باشد . « أَفَضْتُمْ » : برجوشيديد و چست و چابك سرازير شديد . « عَرَفَاتٍ » : عرفات مكاني است كه روز عرفه ، يعني نهم ذي‌الحجّه ، حاجيان در آن لبّيك‌گويان و ادعيه‌خوانان مي‌مانند و نماز ظهر و عصر را در آنجا مي‌گزارند و بعد از آن رهسپار مزدلفه مي‌گردند . « الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ » : كوهي است در مزدلفه ميان عرفات و مِنيا . « كَمَا هَدَاكُمْ » : همان گونه كه رهنمودتان كرده است .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 199

‏متن آيه : ‏

‏ ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس از همان جا كه مردم روان مي‌شوند ( و از مكان واحدي به نام عرفات به سوي سرزمين مِنيا مي‌كوچند ) روان شويد ، و از خداوند آمرزش ( گناهان و كجرويهاي پيشين خود را ) بخواهيد ( و بدانيد كه ) بي‌گمان خداوند آمرزنده و مهربان است ( و توبه و بازگشت بندگان مخلص را مي‌پذيرد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« اَفِيضُوا » : روان شويد . « مِنْ حَيْثُ » : از همان جائي كه .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 200

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه مناسك ( حجّ ) خود را انجام داديد ( و مراسم آن را به پايان برديد و پراكنده شديد ) همان گونه كه پدران خويش را ياد مي‌كنيد ( و به افتخارات نياكان مباهات مي‌نمائيد ) خدا را ياد كنيد و بلكه بيشتر از آن ، ( زيرا بزرگي و عظمت در پرتو ارتباط با خدا است . مردمان دو گروهند : ) كساني هستند كه مي‌گويند : خداوندا ! به ما در دنيا ( نيكي رسان و سعادت و نعمت ) عطاء كن . ( و لذا ) چنين كساني در آخرت بهره‌اي ( از سعادت و نعمت و رضايت الهي ) ندارند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« قَضَيْتُمْ » : به جاي آورديد و به تمام و كمال به پايان برديد . « مَنَاسِكَ‌ » : عبادات مختصّ حجّ . اعمال حجّ . « كَذِكْرِكُمْ ءَابَآءَكُمْ » : همان گونه كه پدران خود را ياد مي‌كرديد . گويند عربها بعد از انجام اعمال حجّ و اتمام مراسم آن ، در مِنيا گِرد مي‌آمدند و مفاخر آباء و محاسن اجدادشان را ياد مي‌كردند و مي‌ستودند . « خَلاقٍ » : بهره و نصيبي از نعمت .‏

*************************************************************************************************************************

موضوعات: تفسیر سوره بقره (آیات 173تا200)  لینک ثابت
 [ 07:43:00 ب.ظ ]





امام خميني، شجاعت، نماز شب، كرامت

*********************************************

 

شهيد محراب مرحوم صدوق گويد:« ما مسافرتهايي با امام كرده ايم، در مسافرت مشهد يك اخلاق پدرانه اي نسبت به ما مبذول مي داشتند. وقتي از ارض اقدس برمي گشتيم در بين راه روسها براي بازرسي جلوي ماشين ما را گرفتند- در آن زمان قسمتهايي از ايران زير نظر دولتهاي شوروي و آمريكا و انگلستان بود- همگي پياده شديم و چون امام از اوّل تكليف، مراقب نماز شب بودند و اين عمل، صددرصد از ايشان ترك نشده، بعد از پياده شدن خواستند كه نماز شب بخوانند. آن جا كه وسط بيابان بود آبي وجود نداشت. يك وقت نگاه كرديم كه آبي جاري شده ايشان آستين بالا زد و وضو گرفت. بعداً نفهميديم كه تا ايشان نمازش تمام شد آب بود يا نبود. به هر حال ما در آن سفر يك چنين كرامتي از ايشان ديديم.» و در اثر همين شب زنده داري هاست كه مي بينيم اين مرد بزرگ، متّصل به « معدن عظمت» شده است و در راه خدا از هيچ نمي هراسد. بنا به نوشته ي بعضي، امام خميني در ضمن بيان ماجراي زندان رفتن خود فرموده اند: همان طور كه در آن جاده مستقيم [ قم- تهران] مي رفتيم، من متوجّه شدم آن دو نفري كه جلو نشسته بودند، يكي از آنها اشاره كرد به سمت راست [ سمت راست آن جادّه درياچه ي نمك است. كه برخي از مؤمنيني را كه عليه دولت فعاليّت شديد داشتند آنجا مي انداختند.] با دست كه به آن طرف اشاره كرد، من فهميدم مقصودش چيست ولي من از اوّل كه با آنها رفتم هيچ نترسيدم و آن وقت كه اشاره كردند هم والله نترسيدم. ناقل اين قصّه ادامه ميدهد: يكي از مراجع كه در آن مجلس بود، وقتي اين عبارت را شنيد، دگرگون شد و در برابر عظمت اين مرد بزرگ الهي انگشت به دندان گرفت.»

موضوعات:  امام خميني، شجاعت، نماز شب، كرامت  لینک ثابت
 [ 07:32:00 ب.ظ ]





خاطراتی از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی

**************************************************

 

۱- دانشگاه شیراز قبول شده بود. همان موقع دوتا پسرهایم توی اصفهان و تهران درس می خوادند. حقوقم دیگر کفاف نمی داد. گفتم « حسین ، بابا ! اون دو تا سربازی شونو رفته ن . بیا تو هم سربازیتو برو . بعد بیا دوباره امتحان بده . شاید اصفهان قبول شدی. این طوری خرجمون هم کمتر می شه .»

2- رفته بودم قوچان به ش سر بزنم. گفتم یک وقت پولی ، چیزی لازم داشته باشد. دم در پادگان یک سرباز به م گفت « حسین تو مسجده » رفتم مسجد . دیدم سرباز ها را دور خودش جمع کرده ، قرآن می خوانند نشستم تا تمام شود. یک سرهنگی آمد تو ، داد و فریاد که « این چه وضعشه ؟ جلسه راه انداخته ین ؟ »حسین بلند شد؛ قرص و محکم.گفت « نه آقا ! جلسه نیس . داریم قرآن می خونیم .» حظ کردم . سرهنگ یک سیلی محکم گذاشت توی گوشش. گفت « فردا خودتو معرفی کن ستاد. » همان شد. فرستادندش ظفار ، عمان . تا شش ماه ازش خبر نداشتیم . بعدا فهمیدیم.

3- از همان اول عادتمان نداد که نامه بنویسد یا تلفن کند یا چه . می گفت « از من نخواین . اگه سالم باشم ، می آم سر می زنم. اگر نه ، بدونین سرم شلوغه ، نمی تونم بیام.»

4- رفته بود کردستان. یازده ماه طول کشید. نه خبری ، نه هیچی . هی خبر می آوردند تو کردستان، چند تا پاسدار را سر بریده اند. رادیو می گفت یازده نفررا زنده دفن کرده اند. مادرش می گفت« نکنه یکیشون حسین باشه ؟ » دیگر داشت مریض می شد که حسین خودش آمد . با سرو وضع به هم ریخته و یک ساک پر از لباس های خونی.

5- دیگر دارد ظهر می شود. باید برگردیم سنندج. اگر نیروی کمکی دی ر برسد ودرگیری به شب بگشد، کار سخت می شود؛ خیلیسخت . کومله ها منطقه را بهتر از ما می شناسند. فقط بیست نفریم . ده نفر این طرف جاده ، ده نفر آ« طرف . خون خونم را می خورد.- دیگه نمی خواد بیاین . واسه چی می آیین دیگه ؟ الان مارو می بینن، سر همه منن رو می برن می ذارن روی … صدای تیر اندازی می آید از پشت صخره سرک میکشم. حسین و بچه هایش درگیر شدهاند. می گوید « چه قدر بد اخلاق شده ای ؟ دیدبی که . زدیم بی چاره شون کردیم. » داد می زنم « واسه چی درگیر شدی حسین ؟ با ده نفر ؟ قرار مون چی بود ؟ » می خندد . می گوید «مگه نمی دونی ؟ کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله »

6- نگاهش می کردم. یک ترکه دستش بود، روی خاک نقشه ی منطقه را توجیه می کرد. به م برخورده بود فرمان ده گردان نشسته ، یکی دیگر دارد توجیه میکند . فکر می کردم فرمانده گروهان است یا دسته. ندیده بودمش تا آن موقع بلند شدیم. می خواست برود ، دستش را گرفتم . گفتم « شما فرمانده گروهانی ؟ » خندید . گفت « نه یه کم بالاتر» دستم را فشار داد و رفت.حاج حسن گفت « تو این ونمی شناسی ؟ » گفتم « نه . کیه ؟ » گفت « یه ساله جبهه ای ، هنوز فرمان ده تیپت رو نیمشناسی؟»

7- همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است . من هم اول که آمده بودم ، باورم نشده بود. حسین آمد ، نشست روبه رویش . گفت « آزادت می کنم بری.» به من گفت « به ش بگو.» ترجمه کردم . باز هم معلوم بود باورش نشده . حسین گفت « بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیس، تسلیم شن. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمی کنیم.» خودش بلند شد دست های او را باز کرد. افسر عراقی می آمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهن های سفید که بالای سرشان تکان می داند.

8- منطقه کوهستانی بود. با صخره های بلند و تی و نفس گیر. دیده بان های عراقی از آن بالا گرای ما را می گرفتند، می دادند به توپ خانه شان . تمام تشکیلات گردان را ریخته بوند به هم. داد زد « برید بکشیدشون پایین لامصبارو.» چند نفر را فرستاده بودم خبری نبود ازشان . بی سیم زدم ، پرسیدم « چه خبر ؟ » با کد و رمز گفتند که کارشان را ساخته اند، حالا خودشان از نفس افتاده اند و الان است که از تشنگی بمیرند. یک ظرف بیست لیتری آب را برداشت، گذاشت روی شانه اش. راه افتاد سمت کوه . دویدیم طرفش « حسین آقا. شما زحمت نکشید. خودمون می بریم. » ظرف های آب را نشان داد: هرکی می خواد ، برداره بیاره .

9- دو تا دور نشسته بودیم. نقشه آن وسط پهن بود. حسین گفت «تا یادم نرفته اینو بگم ، اون جا که رفته بودیم برای مانور؛ یه تیکه زمین بود. گندم کاشته بودن . یه مقدار از گندم ها از بین رفته. بگید بچه ها ببینن چه قدر از بین رفته ، پولشو به صاحبش بدین.»

10- بیست سی نفر راننده بودیم. همین طور می چرخیدیم برای خودمان . مانده بود هنوز تا عملیات بشود ؛ همه بی کار ، ما از همه بی کارتر.- آخه حسین آقا ! ما اومده یم این جا چی کار؟ اگر به درد نمی خوریم بگید بریم پی کارمون. دورش جمع شده بودیم . یک دستش دور گردن یکی بود. آن یکی تو دست من . خندید گفت « نه ! کی گفته ؟ شما همین که این جایین از سرمون هم زیاده . این جا دور از زن و بچه تون ، هر نفسی که می کشید واسه تون ثواب می نویسن همچی بی کار بیکار هم نیستین. راه افتاده بودیم این طرف آن طرف ؛ سنگر جارو می کردیم ، پوتین واکس می زدیم، تانک می شستیم.

11- از صبح آفتاب خورده بود توی سرم ؛ گیج بودم . سرم درد می کرد. با بدخلقی گفتم « آقا جون ! این رئیس ستاد کجاس؟» حواسش نبود. برگشت . گفت «جانم؟ چی می گی ؟ » گفتم «رئیس ستاد. » گفت « رئیس ستاد رو می خوای چه کنی ؟ » گفتم « آقا جون ! ما ازصبح تا حالا علاف یه متر سیم کابل شده یم.می خوایم برق بکشیم پاسگاه . یه سری دستگاه داریم اون حجا. یهمتر سیم کابل پیدا نمی شه .» گفت « آهان ! برای جاسوسی می خواین.» گفتم « جاسوسی کدومه برادر؟ حالت خوشه ها . برای شنود می خوایم.» رفتیم تو.دیدم رئیس ستاد جلوی پاش بلند شد.

12- از کنار آش پزخانه رد می شدم. دیدم همه این طرف آن طرف می دوند ظرها را می شویند. گونی های برنج را بالا و پایین می کنند. گفتم « چه خبره این جا ؟ » یکی کف آش پزخانه را می شست. گفت « برو . برو. الآن وقتش نیس. » گفتم «وقت چی نیس؟ » توی دژبانی ، همه چیز برق می زد. از در و دیوار تا پوتین ها و لباس ها .شلوارها گتر کرده. لباس ها تمیز ، مرتب. از صبح راه افتاده بود برای بازدید واحدها. همه این طرف آن طرف می دویدند.

13- ده ماه بود ازش خبری نداشتیم. مادرش می گفت« خرازی ! پاشو برو ببین چی شد این بچه ؟ زنده س ؟ مرده س؟» می گفتم«کجا برم دنبالش آخه ؟ کار و زندگی دارم خانوم. جبهه ه یه وجب دو وجب نیس .از کجا پیداش کنم؟» رفته بودیم نماز جمعه . حاج آقا آخر خطبه ها گفت حسین خرازی را دعا کنید .آمدم خانه . به مادرش گفتم.گفت« حسین ما رو می گفت؟ » گفتم « چی شده که امام جمعه هم می شناسدش؟» نمی دانستیم فرماده لشکر اصفهان است.

14- داییش تلفن کرد گفت «حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده ، شما همین طور نشسته ین؟» گفتم «نه. خودش تلفن کرد. گفت دستش یه خراش کوچیک برداشته پانسمان می کنه می آد. گفت شما نمی خواد بیاین. خیلی هم سرحال بود.» گفت « چی رو پانسمان می کنه؟ دستش قطع شده. » هان شب رفتیم یزد، بیمارستان. به دستش نگاه می کردم .گفتم «خراش کوچیک! » خندید. گفت « دستم قطع شده ، سرم که قطع نشده .»

15- رفتیم بیمارستان ، دو روز پیشش ماندیم. دیدم محسن رضایی آمد و فرمان ده های ارتش وسپاه آمدند و کی و کی.امام جمعه ی اصفهان هم هرچند روز یک بار سر می زد به ش. بعد هم با هلی کوپتر از یزد آوردندش اصفهان. هرکس می فهمید من پدرش هستم، دست می انداخت گردنمو ماچ و بوسه و التماس دعا. من هم می گفتم « چه می دونم والا ! تا دوسال پیش که بسیجی بود.انگار حالا ها فرمان ده لشکر شده . »

16- تو جبهه هم دیگر را می دیدم.وقتی برمی گشتیم شهر، کم تر. همان جا هم دو سه روز یک بار را باید می رفتم می دیدمش . نمی دیدمش ، روزم شب نمی شد. مجروح شده بود.نگرانش بودم . هم نگران هم دلتنگ. نرفتم تا خودش پیغام داد « بگید بیاد ببینمش .دلم تنگ شده. » خودم هم مجروح بودم. با عصا رفتم بیمارستان. روی تخت دراز کشیدهبود. آستین خالیش را نگاه می کردم. او حرف می زد، من توی این فکر بودم « فرمانده لشکر ؟ بی دست؟ » یک نگه می کرد به من ، یک نگاه به دستش ، می خندید.

17- می پرسم « درد داری ؟ » می گوید « نه زیاد .» - می خوای مسکن به ت بدم؟ - نه . می گیم « هرطور راحتی.» لجم گرفته . با خودم می گویم « این دیگه کیه ؟ دستش قطع شده، صداش در نمی آد.»

18- گفتند حسین خرازی را آورده اند بیمارستان. رفتم عیادت . از تخت آمد پایین، بغلم کرد. گفت « دستت چی شده ؟ » دستم شکسته بود. گچ گرفته بودمش گفتم « هیچی حاج آقا ! یه ترکش کوچیک خرده ، شکسته .» خندید . گفت « چه خوب !دست من یه ترکش بزرگ خورده ، قطع شده.»

19- دکتر چهل وپنج روز به ش استراحت داده بود. آوردیمش خانه. عصر نشده، گفت « بابا ! من حوصله م سر رفته .» گفتم « چی کار کنم بابا ؟ » گفت « منو ببر سپاه ، بچه هارو ببینم .» بردمش . تا ده شب خبری نشد ازش . ساعت ده تلفن کرد ، گفت « من اهوازم . بی زحمت داروها مو بدید یکی برام بیاره.»

20- شنیده ایم حسین از بیمارستان مرخص شده . برگشته. ازسنگر فرماندهی سراغش را می گیریم. می گویند. « رفته سنگر دیده بانی.» - اومده طرف ما ؟ توی سنگر دیده بانی هم نیست. چشمم میافتد به دکل دیده بانی . رفته آن بالا ؛ روی نردبان دکل. « حسین آقا ! اون بالا چی کار می کنی شما؟ » می گوید « کریم! ببین . با یه دست تونستم چهار متر بیام بالا. دو روزه دارم تمرین می کنم . خوبه.نه ؟»می گویم « چی بگم والا؟»

21- وضعیت سختی بود. بیش تر فرمانده های گردان و گروهان شهید شده بودند. گفت « فرمان ده گردان خودمم. برو هرکی موند ه جمع کن. » گفتم « آخه حسین آقا .. » گفت « آخه نداره . می گی چی کار کنم ؟ وقت نیس . برو دیگه .» آتش عراقی ها سبک تر شده بود. نشست توی یک سنگر ، تکیه داد. من هم نشستم کنارش. گفت « توی عملیات خیبر، دستم که قطع شده بود، یکی گفت حسین می خوای شهید شی یا نه . حس می کردم هر جوابی بدم همون می شه . یاد بچه ها افتادم ، یاد عملیات. فکر کردم وقتش نیست حالا، گفتم نه چشم باز کردم دیدم یکی داره زخممو میبنده.» اشک هایش جاری شد. بلند شد رفت لب آب . گفت« چند نفر رو بردار، برو کمک بچه های امدادگر.»

22- با قایق گشت می زدیم . چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند. به مان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان . ایستادیم و حال و احوال . پرسید « چه خبر؟ » - آره حسین آقا . چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار وشام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری.» گفت « بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم.

23- توی عملیات فاو یکی ار بچه ها ی غواص زخمی شده بود. مدام تماس می گرفت « شفیعی حالش خوبه ؟» گفتیم» باید هم خوب باشه . حالا حالا ها کارش داریم . اصلا گوشی رو بده به خودش.» به بچه های امداد بی سیم می زد بروند بیاورندش عقب . می گفت « حتما ها» . یکی از پیغام هاش را نشنیدم. از بی سیم چیش پرسیدم « چی می گفت؟ » گفت « بابا ! حسین آقا هم ما رو کشت با این غواصاش.»

24- با غیظ نگاهش می کنم .می گویم « اخوی ! به کارت برس. » می گوید « مگه غیر اینه ؟ ما این جا داریم عرق می ریزیم تو این گرما ؛ آقا فرماند ده لشکر نشسته ن تو سنگر فرماندهی، هی دستور می دن. » تحملم تمام می شود. داد می زنم« من خودم بلدم قایق برانم ها. گفته باشم ، یه کم دیگه حرف بزنی، همین جا پرتت می کنم توی آب ، با همین یه دستت تا اون ور اروند شنا کنی . اصلا ببینم تو اصلا تا حالا حسین خرازی رو دیده ای که پشت سرش لغز می خونی؟ » می خندد. می خندد و می گوید « مگه تو دیده ای؟»

25- باید اول خودش خط را می دید. می گفت « باید بدونم بچه های مردم رو کجا میآرم.» گفت «حالا شما برید من این حا نشسته م . هوا تونو دار.م بدوین ها. » پریدم بیرون . دویدیم سمت خط . جای پایمان را می کوبیدند. برمی گشتیم. یکی افتاده بود روی زمین . برش گرداند، صورتش را بوسید. گفت « بچه تهرونه ها. اومده بوده شناسایی.» دست انداخت زیرش، کولش کند. نمی توانست ، به ما هم نمی گفت.

26- گفت « گوشت با منه ؟ رسیدید روی جاده ، یک منطقه ی باز باتلاقی هست تا جاده ی بصره . این جارو باید لای روبی کنی . بعد خاک ریز بزنی. نزنی ، صبح تانک های عراقی می آن بچه ها رو درو می کنن. » خیلی آتششان کم بود، گشتی هاشان هم می آمدند، نارنجک می انداختند. بی سیم چیم دوید گفت « بیا . حسین آقا کارت داره .» صد متر به صد متر بی سیم میزد. – حالا کجایی؟ -صد متری شده. – نشد. برو از اون خاک ریز اندازه بگیر، بیا. گوشی را گرفتم . «حسین آقا ! رو جاده ایم ؛ جاده ی بصره . کنار دست من تیرهای چراغ برقه .خاطرتون جمع.» گفت «دارم می بینم. دستت درد نکنه .» از پشت خاک ریز پیدایش شد.

27- جاده می رسید به خط بچه های لشکر بیستو پنج . فکر می کردم « اینا چی جوری از این جاده ی درب و داغون می رن و می آن ؟ » دو طرف جاده پر بود از تویوتا های تو گل مانده یا خمپاره خورده. حسین رفت طرف یکیشان . یک چیزی از روی زمین برداشت، نشانمان داد « ببین. قبلا کمپوت بوده.» پرت کرد آن طرف. گفت « همین امشب دستگاه می آری، این جاده رو صاف می کنی ، درستش می کنی . » باز گفت « نگی جاده ی لشکر مانیست یا اونا خودشون مهندسی دارند ها. درستش کن؛ انگار جاده ی لشکر خودمون باشه.»

28- بچه های لشکر خودش هم نبودند ها. داد می زدند «حاج آقا ، بدوین » همین طور خمپاره بودکه می آمد. حسین عین خیالش نبود. همین طور آرام ، یکی یکی دست می کشید روی سرو صورتشان. خاک ها را پاک می کرد، حال و احوال می کرد، می رفت سنگر بعد؛ آنها حرص می خورند حسین این قدر آرام بین سنگر ها راه می رود. یک جا زمین سیاه شده بود.بس که خمپاره خورده بود. نمی گذاشتند خسین برود آن جا . می گفند « نمی شه . اون جا بارون خمپاره می آد. خمپاره شصت.» می گفت « طوری نیس. می رم یه نگاه به اون ور می کنم،زود بر میگرد. » نمی گذاشتند. می گفتند « اون جا با قناصه می زنندتون.»

29- می ترسیدیم، ولی باید این کار را می کردیم. با زبان خوش به ش گفتیم جای فرمانده لشکر این جا نیست، گوش نکرد. محکم گرفتیمش ، به زور بردیم ترک موتور سوارش کردیم. داد زدم « یالا دیکه . راه بیفت.» موتور از جا کنده شد. مثل برق راه افتاد.خیالمان راحت شد. داشتیم بر می گشتیم ، دیدیم از پشت موتور خودش را انداخت زمین، بلند شد دوید طرف ما. فرار کردیم.

30- هواپیماها می آمدند، بمب می ریختند، می رفتند. بی سیم زد «از فرمانده ها کیا اون جان ؟ » گفتم «قوچانی و آقاییو چند نفر دیگه .» گفت « به جز قوچانی بقیه بیان عقب. یه ماموریت تازه براتون دارم.» نشسته بود کنار بی سیم. ما را که دید بلند شد. گفت « همه اومده ن ؟ » گفتیم « همه هستن حسین آقا .» نشست . ما هم نشستیم. گفت « ماموریت اینه این که همه تون می شینین این جا ، تشریف نیم برید جلو ، تا من بگم .» به هم نگاه می کردیم . گفت « چیه ؟ چرا به هم نیگا می گنید؟ می رید اون جلو ، دور هم جمع می شید؛ اگه یه بمب بشینه وسطتون ، من کی و بذارم جای شماها؟ از کجا بیارم؟»

31- فرقی نمی کرد. عملیات ، تک ، پاتک . هرچی که بود باید بعدش جنازه ها را جمع می کردیم. می آوردیم عقب همه را. گفت « پس علی کو؟» علی قوچانی شهید شده بود. با گلوله مستقیم تانک . جنازه نداشت. رفت یکی یکی روی جنازه هارا زد کنار . پیدایش نکرد. حالا جنازهاش را از من می خواست. گفت « باید بری بیاریش عقب. » نمی توانستم بگویم جنازه ندارد. گفتم« اون جا رو عراقی هاآب انداخته ن . نمی شه بریم بیاریمش . »

32- پست نگهبانی ما شب بود. کنار اروند قدم می زدیم. یکی رد می شد، گفت « چه طورین بچه ها ؟ خسته نباشید. « دست تکان داد ، رفت . پرسیدم «کی بود این ؟ » گفت « فر مان ده لشکر » گفتم« برو ! این وقت شب؟ بدون محافظ؟»

33- گفت « اتوبوس خوبه . با اتوبوس می ریم. » می خواستیم برویم مرخص، اصفهان . گفتم « با اتو بوس ؟ تو این گرما؟» گفت « گرما ؟ پس این بسیجی ها چی کار می کنن؟ من یه دفعه با هاشون از فاو اومد شهرک، هلاک شدم . اینا چی بگن ؟ با همون اتوبوس می برمت که حالت جا باید. بچه های لشکر هم می بینندمون، کاری داشتند می گن.»

34- با هم برگشته بویم اصفهان ولی دلم تنگ شده بود. رفتم دم خانه شان ببینمش . پدرش گفت « خدا خیرت بده یه دقیقه تو خونه بند می شه مگه ؟ خودت که بهتر می دونی نرسیده می ره خونه ی بچه های لشکر که تازه شهید شده ن یا می ره بیمارستان سر میزنه .» گفتم « حالا کجاس؟» گفت « این دوستتون که تازه شهید شده ، بچه ش دنیا اومده رفته اسم اونو بذاره.» گفت « اسمشو گذاشتم فاطمه . نبودی ببینی . این قدر ناز بود.»

35- گفتم پدرشم، با من این حرف ها را ندارد. گفتم حسین ، بابا ! بده من لباساتو می شورم» یک دستش قطع بود. گفت « نه چرا شما؟ خودم یه دست دارم با دوتا پا . نیگا کن.» نگاه می کردم. پاچه ی شلوارش را تا زد بالا، رفت توی تشت.لباس هایش را پامال می کرد. یک سرلباس هایش را می گذاشت زیر پایش ، با دستش می چلاند.

36- بعد خواندن عقد ، امام یک پول مختصری به شان داد، بروند مشهد، ماه عسل. پول را داده بود به احمد آقا. گفته بود« جنگ تموم بشه ، زیارت هم می ریم.» با خانمش دوتایی رفتند اهواز.

37- داماد شده بود. خیلی فکر کردیم برایش هدیه چی ببریم. هدیه ی بهتری پیدا نکردیم ؛ یک مسلسل بود با سیصد تا فشنگ.

38- من را کشید یک گوشه ، گفت « مادر! من باهاش صحبت کرده م . این جور که فهمیدم چیز مهمی هم نبوده . سر یه چیز کوچیک بحثشون شده. دلش می خواد برگدن سر خونه زندگیشون. تو هم با خانمش صحبت کن. » ساکش را برداشت. در را باز کرد که برود. گفت «مادر! ببینم چی کار می کنی ها.»

39- یک اتاق کوچک به م داده بودند. تویش وسایل بچه ها را تعمیر می کردم ؛ چراغ والور، کلمن ، چراغ قوه. یک اتاق ، اتاق که نه ، پستویی هم گوشه اش بود. جای دنجی بود. حسین آن جا را خیلی دوست داشت.گاه گاهی می آمد می رفت آن تو ، در را می بست ، حالا یا مطالعه می کرد یا می خوابید. یک چای استکانی قند پهلو هم به ش می دادم که بیش تر کیف می کرد. گفت « منتظرم ها. » می گفت بیا ببرمت قرار گاه . فکر می کردم «من پیرمرد چراغ ساز رو چه به قرارگاه.» من را نشاند آن بالا ، خودش رفت دم در نشست. نشسته بودم کنار محسن رضایی و آقا رحیم خنده ام گرفته بود. برمی گشتیم. دژبان دم در شهرک ، باهاش حال و احوال کرد. یک نگاه به من کرد، پرسید « ایشون با شمان؟ » گفت« من با ایشونم.»

40- بیمارستان شلوغ شلوغ بود. عملیات نبود، گرمای هوا همه را از پا انداخته بود. دکتر سرم وصل کرده بود به ش. از اتاق می رفت بیرون ، گفت« به ش برسید. خیلی ضعیف شده. » گفت « نمی خورم.» گفتم » چرا آخه؟» - اینا رو بر ای چی آورده ن این جا ؟ مریض ها را نشان می داد. – گرمازده شده ن خب. – منو برای چی آورده ن ؟ - شما هم گرمازده شده ین. – پس می بینی که فرقی نداریم. گفت « نمی خورم .» « حسن آقا به خدا به همه گیلاس دادیم. این چن تا دونه مونده فقط .» گفت « هروقت همه ی بچه های لشکر گیلاس داشتند بخورند،من هم می خورم.»

41- تعریف می کرد و می خندید» یه نفر داشت تو خیابون شهرک سیگار می گشید، اون جا سیگار کشیدن ممنوعه . نگه داشتم به ش گفتم یه دقیقه بیا انجا. گفت به تو چه . می خوام بکشم .تو که کوچیکی ، خود خرازی رو هم بیاری بازم میکشم. گفتم می کشی؟ گفت آره. هیچ کاری هم نمی تونی بکنی.» می گفت «دلم نیومد بگم من خرازی ام. رفتم یه دور زدم برگشتم. نمی دونم چه طور شد. این دفعه تا منو دید فرار کرد. حتا کفش هاش از پاش در اومد، برنگشت برشون داه.»

42- دوساعتی می شود که توی آب تمرین غواصی می کنیم فین ها – کفش های غواصی – توی پایم سنگینی میکند از بچه ها عقب مانده ام . حسین ، سوار یک قایق است. دور می زند می آید طرف من . – یالا بجنب دیگه . بچه ها رسیدهان ها. ناله می کنم « حسین آقا دیگه نمی تونم به خدا. نمی کشم دیگه .» می گوید « اهه . یعنی چی نمی تونم ؟ نمی تونم و نمی کشم ، نداریم . فین بزن ببینم.» هنوز پنج کیلومتر تا ساحل مانده. یک طالبی دستش گرفته. نشانم می دهد. – واسه ت روحیه آورده م . فین بزن ، بیا ، تا به ت بدم.

43- آمده بود آش پزخانه ی لشکر سر بزند. داشتم تند تند بادمجان سرخ می کردم .ایستاده بود کنارم نگاه می کرد. بادمجان ها را نشان داد ، گفت « این طرفش خوب سرخ نشده. ببین . اینا رو مثل اون یکی ها سرخ کن.» گفتم « چشم.»

44- آخرین بار تو مدینه هم دیگر را دیدیم . رفته بودیم بقیع .نشسته بود تکیه داده بود به دیوار . گفتم « چی شده حاجی ؟ گرفته ای ؟ » گفت « دلم مونده پیش بچه ها. » گفتم « بچه های لشکر ؟ » نشنید. گفت « ببین ! خدا کنه دیگه برنگردم. زندگی خیلی برام سخت شده. خیلی از بچه هایی که من فرماده شون بودم رفته ن ؛ علی قوچانی ، رضا حبیب اللهی ، مصطفی . یادته؟ دیگه طاقت ندارم ببینم بچه ها شهید می شن ، من بمونم.» بغضش ترکید.سرش را گذاشت روی زانوهاش. هیچ وقت این طوری حرف نمی زد.

45- همه مان را جمع کرد. سی و هفت هشت نفری بودیم ؛ پاسدار و بسیجی . گفت «می خوام برم صحبت کنم ، فردا تو راهپیمایی ، ما رو بذارن اول صف ، جلوتر از همه اگه درگیری شد، ما وایستیم جلوی سعودی ها، به مردم حمله نکنند.»

46- چند نوع غدا داشتیم . غذای عقبه ،غذای منطقه ی عملیاتی، غذای خط مقدم. هرچی به خط نزدیک تر ،غذا بهتر . دستور حاج حسین بود.

47- گفت « فلانی ! نوشابه ها رو که بردی ، به حاج حسین دو تا نوشابه می دی . یادت نره ها.» گفتم « دوتا؟ حاجی جون بخواد . نوشابه چیه ؟» گفت « نه. الان اومده بود پیش من . پول یکیش رو داد. » گفتم « تو هم گرفتی؟» گفت « هه . فکر کرده ای! می ذاره نگیرم ؟ تازه اولش هم قسم خورده م که به همه می رسه .»

48- در را باز کرد آمد پایین حالا هر دو تایمان زیر باران خیس می شدیم. حرف هم می زدیم. در ماشین را باز کرد. گفت« بفرما بالا.» از بیمارستان برگشته بودم. با آن وضعم فقط جای یک نفر توی ماشین بود.من یا حاجی . فکر کردم «حالا یه جوری تا اردوگاه تحمل می کنیم دیگه . » سوار شدم. در را بست. به راننده گفت «ایشون رو ببر برسون. » راننده فقط گفت « چشم .» راه افتادیم. برگشتم نگاه کردم. دور می شدیم ازش . زیر باران خیس می شد و می آمد.

49- رفتم بیرون،برگشتم. هنوز حرف می زدند. پیرمرد می گفت « جوون ! دستت چی شده ؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه ؟» حاج حسین خندید. آن یکی دستش را آورد بالا . گفت « این جای اون یکی رو هم پر می کنه .یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم.»پیرمرد ساکت بود. حوصله ام سر رفت. پرسیدم « پدر جان ! تازه اومده ای لشکر؟ » حواسش نبود. گفت « این ، چه جوون بی تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد ؟ اسمش چیه این ؟» گفتم «حاج حسین خرازی» راست نشست . گفت « حسین خرازی ؟ فرمان ده لشکر؟»

50- هر کار کرد نتوانست سوار موتورش شود. موتور روشن می شد، ولی راه که می افتاد ، تعادلش به هم می خورد. دور زدم رفتم طرفش. پرید ترک موتور، راه افتادیم.شهرک – محل استقرار لشکر – را بمباران کرده بودند. هه جا به هم ریخته بود. همه این طرف آن طرف می دویدند. یک جا بد جوری می سوخت. گفت «برو اون جا . » آن جا انبار مهمات بود. نمی خواستم بروم .داشتم دور می زدم داد زد « نگه دار ببینم.» پرید پایین . گفت « تو اگه میترسی ، نیا.» دوید سمت آتش. فشنگ ها می ترکیدند، از کنار گوشش رد می شدند. انگار نه انگار .تخته ها را با همان یک دست گرفته بود،می کشید. گفتم «وایستا خودم می آم.» گفت « بیا ببین زیر اینا کسی نیست؟ فکر کنم یه صدایی شنیدم.» مجروح ها را یکی یکی تکیه می دادم به دیوار . چپ چپ نگاه می کردند. یکیشان گفت «گی گفته حاج حسین رو بیاری اینجا؟» گفتم «حالا بیا و درستش کن.»

 

موضوعات: خاطراتی از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی  لینک ثابت
 [ 07:31:00 ب.ظ ]





(سبک زندگی)خاطراتی از زندگی روحانی شهید ردانی پور

******************************************************

 

۱- تب کرده بود ، هذیان می گفت. می گفتند سرسام گرفته . دکتر ها جوابش کرده بودند . فقط دو سالش بود، پیچیده بودند گذاشته بودندش یک گوشه . هم سایه ها جمع شده بودند. مادر چند روز یک سر گریه وزاری می کرد، آرام نمی شد، می گفت « مرده ،مصطفی مرده که خوب نمی شه .» صبح زود ، درویش آمد دم در ؛ گفت « این نامه را برای مصطفی گرفتم، برات عمرشه.»

 

2- هفت هشت سالش بیش تر نبود، ولی راهش نمی دادند، چادر مشکی سرش کرده بود، رویش را سفت گرفته بود، رفت تو ، یک گوشه نشست. روضه بود ، روضه ی حضرت زهرا.مادر جلوتر رفته بود ، سفت و سخت سفارش کرده بود « پا نشی بیای دنبال من،دیگه مرد شدی، زشته ، از دم در برت می گردونند.» روضه که تمام شد، همان دم در چادر را برداشت، زد زیر بغلش و دِ بدو.

 

3- هر روز که از دکان کفاشی بر می گشتند، یک سنگ بر می داشت می داد دست علی که « پرتش کن توی حیاط یارو.» سنگ را پرت کرد آن طرف دیوار توی حیاط ،دوتایی تا نفس داشتند دویدند، سر پیچ که رسیدند، صدای باز شدن درآمد ، صاحب خانه بود. رنگ علی پرید، مصطفی دستش را محکم کشید و گفت « زود باش برگرد.» برگشتند طرف صاحب خانه . دادش به هوا بود « ندیدین از کدوم طرف رفت؟ مگه گیرش نیارم …» شانه هایش را بالا انداخت. مثل این که اولین بار است که از آن کوچه رد می شود.

 

4- نمره اش کم شده بود، باید ورقه را امضا شده می برد مدرسه. انگشت پایش را زده بود توی استامپ ، بعد هم زیر ورقه ی امتحانیش . هیچ کس نفهمید که انگشت کی پای ورقه اش خورده است.

 

5- روی یکی از بچه ها اسم گذاشته بودند، شپشی، ناراحت می شد. مصطفی می دانست یک نفر هست که از قضیه خبر ندارد. بچه ها را جمع کرد، به آن یک نفر گفت« زود باش، بلند بگو شپشی!» او هم گفت« خیله خب بابا، شپشی…» همه فرار کردند . طرف ماند ، کتک مفصلی نوش جان کرد.

 

6- یک دختر جوان ایستاده بود جلوی مغازه ، رویش را سفت گرفته بود. این پا و آن پا می کرد. انگار منتظر کسی بود. راننده تا دید، پرید پشت ماشینش . چند بار بوق زد، چراغ زد،ماشین را جلو وعقب کرد. انگار نه انگار ، نگاهش هم نمی کرد. سرش را این ور و آن ور می کرد، ناز می کرد. از ماشین پیاده شد ، آمد جلو. گفت « بفرما بالا!» یک هو دید یک چادر مشکی و یک جفت کفش پاشنه بلند ماند روی زمین و یک پسر بچه نه ده ساله از زیرش در رفت. مصطفی بود! بعد هم علی پشت سرش، از ته کوچه سرکی کشید، چادر و کفش را برداشتو دِ در رو.

 

7- «آقا مرتضی ،مصطفی را ندیدی؟ فرستادمش دنبال چرم .هنوز برنگشته !» چرم را انداخته بود توی آب، نشسته بود لب حوض کتاب می خواند . یک دستش کتاب بود، یکدستش توی حوض . اوستا به مرتضی گفت « حیف این بچه نیست می آریش سرکار؟ ببین با چه عشقی درس می خونه. برادر بزرگش هستی . باید حواست به این چیز ها باشه. » مرتضی گفت «خودش اصرار میکنه . دلش می خواد کمک خرج مادر باشه. درسش رو هم می خونه. کارنامه ش رو دیده م . نمره هاش بد نیست.»

 

8- یک گوشه ی هنرستان کتاب خانه راه انداخته بود؛ کتاب خانه که نه ! یک جایی که بشود کتاب رود و بدل کرد، بیش تر هم کتابهای انقلابی و مذهبی . بعد هم نماز جماعت راه انداخت، گاهی هم بین نماز ها حرف می زد. خبرش بعد مدتی به ساواک هم رسید.

 

9- مادر نشسته بود وسط حیاط ، رخت می شست.مرتضی آمد تو . گفت « یا الله ، مادر چند تا نقاش آورده م، خونه را ببینند. یه چادر بنداز سرت.» با لباس شخصی بودند . خانه را گشتند. حسابی هم گشتند. چیزی پیدا نکردند. مصطفی همان روز صبح عکس ها و اعلامیه ها با خودش برده بود.وقت رفتن گفتند « مراقب جوون هاتون باشین یه عده به اسم اسلام گولشون می زنن. توی کارهای سیاسی می اندازنشون. خراب کار می شن.»

 

10- معلم جدید بی حجاب بود . مصطفی تا دید سرش را انداخت پایین.- برجا ! بچه ها نشستند. هنوز سرش را بالا نیاورده بود،دست به سینه محکم چسبیده بود به نیمکت . خانم معلم آمد سراغش .دستش را انداخت زیر چانه اش که « سرت را بالا بگیر ببینم» چشم هایش را بست . سرش را بالا آورد. تف کرد توی صورتش . از کلاس زد بیرون . تا وسط های حیاط هنوز چشم هایش را باز نکرده بود.

 

11- - دیگه نمی خوام برم هنرستان. – آخه برای چی ؟ - معلم ها بی حجابن . انگار هیچی براشون مهم نیست. میخوام برم قم؛ حوزه.

 

12- یک کتاب گرفته بود دستش ، دور حوض می چرخید و می خواند. مصطفی تا دید حواسش به دور و بر نیست، هلش داد توی حوض بعد هم شلنگ آب را گرفت رویش ، تا می خواست بلند شود، دوباره هلش میداد،آب را می گرفت رویش. آمده بود سراغ مصطفی ، با چند تا از هم حجره ای هایش. که بیندازندش تو همان حوض مدرسه ی حقانی.مصطفی اخم هایش را کرد توی هم. نگاهش را انداخت روی کتابش ، خیلی جدی گفت« من با کسی شوخی ندارم. الان هم دارم درس می خونم.»

 

13- چهارده سالش بود که پدرش فوت کرد، مادر خیلی که همت می کرد، با قالی بافی می توانست زندگی خودشان را توی اصفهان بچرخاند ، دیگر چیزی باقی نمی ماند که برای مصطفی بفرستد قم. آیت الله قدوسی ماجرا را فهمیده بود، برایش شهریه مقرر کرده بود، ماهی پنجاه تومان.سر هر ماه ، دوتا پاکت روی طاقچه جلوی آینه بود، هیچ وقت رحمت نفهمید از کجا ، ولی می دانست یکی مال مصطفی است، یکی مال خودش. هر وقت می آمدند حجره یا مصطفی نیامده بود، یا اتفاقی با هم می رسیدند. هرکدام یکی از پاکت ها را بر می داشتند. توی هر پاکت بیست و پنج تومان بود.

 

14- گفتم « بذار لباسات رو هم با خودمون ببریم، بشوریم تمیز تر بشه برای برگشتن. » گفت « نه لازم نیست.» با خودم گفتم« داره تعارف میکنه.» رفتم سراغ بغچه ی لباس هایش . همه شان خاکی و گچی بودند. گفتم « چرا لباسات گچیه ؟» دستم را گرفت ، برد یک گوشه . گفت «بهت نگفتم که نگران نشی. کوره ی آجر پزی بیرون شهر رو می شناسی؟ فقط پنج شنبه جمعه ها می ریم. با عبدالله دوتایی می ریم. نمی خوام مادر خبردار شه. دلش شور می افته.»

 

15- مریض شده بود؛ می خندید. می گفتند اگر گریه کند خوب می شود. نمازم را خواندم . مهر را گذاشتم کنارم. نگاهش می کردم. حال نداشت.صدایش در نمی آمد. یک نگاه به مهر انداخت. گفت « مرتضی ، چرا عکس دست روی مهره؟»گفتم « این یادگار دست حضرت ابوالفضله که تو راه خدا داده .»گفت « جدی میگی؟» گفتم « آره . میخوای از حضرت ابوالفضل برات بگم؟» حالش عوض شد، اشکش در آمد . من می گفتم، او گریه می کرد. صدایش بلند شد. زار زار گریه می کرد. جان گرفت انگار. بلند شد لباس هایش را پوشید . گفت « می رم جمکران .» گفتم « بذار باهات بیام » گفت « نمی خواد . خودم می رم.» به راننده گفته بود « پول ندارم. اگر پول های مسافرها جمع کنم ، تا جمکران من رو می رسونی؟»

 

16- یک مینی بوس طلبه برای تبلیغ . هرکدام با یک ساک پر از اعلامیه و عکس امام ، پخش شدیم توی روستاها. قرار بود ده شب سخنرانی کنیم؛ از اول محرم تاشب عاشورا. هر شب از شریف امامی ، شب عاشورا باید از شاه می گفتیم. توی همه ی روستا ها هم آهنگ عمل می کردیم. مصطفی ده بالا بود. خبر ها اول به او می رسید. پیغام داده بود « باید از مردم امضا بگیریم. یه طومار درست کنیم؛ بفرستیم قم برای حمایت از امام.» شب ها بعد از سخن رانی امضاها را جمع می کردیم. شب پنجم ساواک خبر دار شد. مجبور شدیم فرار کنیم.

 

17- مردم ریخته بودند توی خیابان ها ، محرم بود. به بهانه ی عزاداری شعار می دادند. مجسمه ی شاه را کشیده بودند پایین. سرباز ها مردم را می گرفتند، می کردند توی کامیون ها ، کتک می زدند. شهر به هم ریخته بود. تازه رسیده بودیم شهرضا. نزدیک میدان شهر پیاده شدیم. ده بیست تا طلبه درست وسط درگیری. از هیچ جا خبر نداشتیم. چند روزی بود که برای تبلیغ رفته بودیم روستاهای اطراف کردستان ، ارتباطمان با شهر قطع شده بود . تا سربازها دیدنمان ریختند سرمان تا می خوردیم زدندمان. انداختندمان پشت کامیون. مصطفی زیر دست سرباز ها مانده بود . یک بند ، با مشت و لگد می زدندش. زانوهایش را بغل کرده بود. سرش را لای دست هایش قایم کرده بود. صدایش در نمی آمد.

 

18- داد می زد. می کوبید به در. مسئول بازداشتگاه را صدا می زد. می گفت « در رو باز کنین ، می خوام برم دستشویی.» یک از سربازها آمد . بردش دستشویی . خودش هم ایستاد پشت در . امضایهایی که از مردم روستاها گرفته بودند که بفرستند قم برای حمایت از امام ، توی جیبش بود. اگر می گشتند.، حتما پیدا می کردند. آن وقت معلوم نبود چه بلایی سرشان می آمد. طومار امضاها را در آورد. اسم امام رویش بود.نمی توانست بیندازد توی دستشویی. تکه تکه اش کرد. بسم الله گفت. قورتش داد.

 

19- تو ایستگاه ژاندارمری ، اتوبوس را نگه داشتند. شک کرده بودند. چهارده تا طلبه با یک بلیت سری . افسر ژاندارمری آمد بالا . دو تا از بچه ها را صدا زد پایین. بلیت خواست ، راننده می گفت« این ها بلیت دارن، بدون بلیت که نمی شه سوار شد…» قبول نمی کرد. می گفت «اگر بلیت دارن، باید نشون بدن.» مصطفی رفت پایین،بلیت را نشان د اد. همه را کشیدند پایین. ساک ها پر از اعلامیه و عکس امام بود. ساک اول را باز کردند روی میز . رنگ همه پرید. – این کاغذ ها چیه چپوندین این تو؟ - مگه نمی بینی؟ ما طلبه ایم . این ها هم درس و مشقمونه. الان هم درس تعطیل شده ،داریم می ریم اصفهان . بلند شد ساک را پرت کرد طرفمان که « جمع کنید این آت و آشغال ها رو…» مصطفی زود زیر ساک را گرفت که برنگردد روی زمین . زیر جزوه ها پر از اعلامیه و عکس بود.

 

20- رفته بود جمکران ؛ نصفه شب ، پای پیاده ، زیر باران . کار همیشه اش بود؛ هر سه شنبه شب. این دفعه حسابی سرما خورده بود. تب کرده بود و افتاده بود. از شدت تب هذیان می گفت؛ گریه می کرد. داد می زد. می لرزید. بچه ها نگران شده بودند. آن موقع آیت الله قدوسی مسئول حوزه بود، خبرش کردند. راضی نمی شد برگردد. یکی را فرستادند اصفهان، خانواده اش را خبر کند. مرتضی آمد . هرچی اصرار کرد « پاشو بریم اصفهان ، چند روز استراحت کن،دوباره برمی گردی حوزه.» می گفت « نه ! درس دارم»آخر پای مادر را وسط کشید « اگه برنگردی ،مادر به دلش می آد، ناراحت می شه، پاشو بریم ،خوب که شدی بر می گردی.» بالاخره راضی شد چند روز برود اصفهان.

 

21- اوایل انقلاب بود. رفته بود کردستان برای تبلیغ ، مبارزه با کشت خشخاش. آن جا با بچه های اصفهان یک گروه ضربت راه انداخته بود. چند تا روستا را پاک سازی کرده بودند. مزرعه ها ی خشخاش را شخم زده بودند. خیلی ها چشم دیدنش را نداشتند. « همان جایی که هستید وایستید» مصطفی نگاهی به راننده انداخت و گفت « بشین سرجات و هر طوری شد تکان نخور..» فوری پیاده شد. عمامه اش را از سرش برداشت؛ بالا گرفت وداد زد « عمامه من ، کفن منه ، اول باید از رو جنازه من رد شید.»

 

22- گفتم «با فرمانده تون کار دارم.» گفت « الان ساعت یازده است، ملاقاتی قبول نمی کنه.» رفتم پشت در اتاقش . در زدم ؛ گفت « کیه ؟» گفتم« مصطفی منم.» گفت « بیا تو.» سرش را از سجده بلند کرد، چشم های سرخ ، خیس اشک . رنگش پریده بود. نگران شدم. گفتم« چی شده مصطفی؟ خبری شده ؟ کسی طوریش شده ؟» دو زانو نشست . سرش را انداخت پایین . زل زد به مهرش . دانه های تسبیح را یکی یکی از لای انگشت هایش رد می کرد. گفت « یازده تا دوازده هر روز رافقط برای خدا گذاشته ام . برمیگردم کارامو نگاه می کنم . از خودم می پرسم کارهایی که کردم برای خدا بود یا برای دل خودم.»

 

23- نگاهش را دوخته بود یک گوشه ، چشم بر نمی داشت. مثل این که تو دنیا نبود . آب می ریخت روی سرش ، ولی انگار نه انگار . تکان نمی خورد . حمام پیران شهر نزدیک منطقه بود. دوتایی رفته بودیم که زود هم برگردیم. مانده بود زیر دوش آب . بیرون هم نمی آمد. یک هو برگشت طرفم،گفت« از خوا خواسته م جنازه ام گم بشه. نه عراقی ها پیدایش کنند، نه ایرانی ها.»

 

24- می گفت « ما دیگه کردستان کاری نداریم. باید بریم جنوب . مرزهای جنوب بیش تر تهدید می شه. » فرمانده ها قبول نمی کردند. می گفتند « اگه برید ، دوباره این جا شلوغ می شه. منطقه نا امن می شه.» می گفت « ما کار خودمون رو این جا کرده ایم. دیگه جای موندن نیست. جنوب بیش تر به ما احتیاجه.»

 

25- « بچه ها! کسی حق نداره پاشو توی خونه های مردم بذاره . نماز هم تو خونه های مردم نخونید. شاید راضی نباشن.» تازه رسیده بودیم جنوب؛ پایگاه منتظران شهادت و بعد دارخوین. شصت هفتاد نفری می شدیم. با دو تا سیمرغ و چندت تیرباری که باخودمان آورده بودیم. برای خودمان گردانی شده بودیم . هنوز عراقی ها معلوم نبودند، ولی مردم خانه ایشان را ول کرده بودند. درها باز ، وسایل دست نخورده ،همه چی را گذاشته بودند و رفته بودند. مصطفی می گفت « مردم که نمی دونند ما اومده یم این جا. خوب نیست بی خبر سرمون رو بندازیم پایین، بریم تو.»

 

موضوعات: (سبک زندگی)خاطراتی از زندگی روحانی شهید ردانی پور  لینک ثابت
 [ 07:29:00 ب.ظ ]






سبک زندگی حضرت آيت الله سيد رضا بهاءالديني

********************************************

ضبطِ مخفیانه

یکی از شاگردان ایشان نقل می کند:
« روزی در خدمت آقا بودیم، طلبه ای ضبط صوت را تنظیم کرد و رفت نزدیک آقا نشست که فرمایشات آقا را ضبط کند.
چون آقا اجازه نمی داد کسی فرموده هایشان را ضبط کند. آن طلبه خواست مخفیانه این کار را بکند. سؤالاتی از آقا کرد و ایشان جواب داد و به همان نحوی که ضبط صوت روشن بود از منزل خارج شدیم. در خارج منزل نیز مذاکراتی شد که ضبط می شد، نوار را آن آقای طلبه برگرداند که صحبتهای پیر روشن ضمیرمان را از اول بشنویم، ولی با کمال تعجب دیدیم یک کلمه از حرفهای ایشان ضبط نشده و به حرفهای خودمان که رسید دیدیم ضبط شده است.
خیلی تعجب کردیم. و از این شگفت انگیزتر که روز بعد با همان طلبه خدمت ایشان رسیدیم. به آقا عرض کرد: اجازه بفرمایید فرمایشات شما را ضبط کنم. آقا با نگاهی که به او کرد فرمود:
« اگر به دردت می خورد همان دیروز ضبط می شد! »
رنگ از چهره آن طلبه پرید و رفت و دیگر منزل آقا او را ندیدیم. »

گریه گوسفند

یکی از برادران مورد اعتماد از قول عبد صالح خدا، مرحوم حاج آقا فخر تهرانی نقل کرد که در سال 1360 ه.ش. در خدمت آقا ( آیت الله بهاء الدینی ) جایی می رفتیم.
در مسیر قصابی گوسفندی را خوابانیده بود تا ذبح کند، آقا با سرعت جلو رفت دست مرد قصاب را گرفت و قیمت گوسفند را داد، فرمود:
« او را بگذارید محرم برای حضرت ابوالفضل علیه السلام سر ببرید. »
قصاب هم قبول کرد. بعد آقا به من فرمود:
« گوسفند گریه می کرد و می گفت من نذر حضرت ابوالفضلم. اینها می خواهند مرا در عروسی سر ببرند. »

اسم او را در زمره شهدا ندیدم

یکی از آقایان در شب هفت ایشان گفت که:
« پدر و مادری برای فرزندشان خیلی ناراحت بودند. به جبهه رفته بود و نمی دانستند شهید شده یا نه. پدر می آید خدمت آیت الله بهاء الدینی، آقا را قسم می دهد که اگر راهی دارد بفرماید فرزند او چه شده است؟ آقا در فکر فرو می رود و پس از لحظاتی می فرماید:
« اسم او را در زمره شهدا ندیدم. »
و بعد از چند روز فرزند از جبهه سالم برمی گردد. »

نام او را مریم بگذار

خدا به یکی از دوستان فرزندی می دهد، برای نام گذاری به آقا مراجعه می کند. حضرتش می فرماید: « نام او را مریم بگذار. »
با اینکه کسی به ایشان نگفته بود که فرزند دختر است یا پسر و بیان آقا موجب تعجب حضار مجلس می شود.

حافظه عجيب
درباره تاریخ ولادت و خاطرات کودکی، ایشان خود می فرمودند:
« آن طوری که به ما گفته اند تاریخ ولادت ما، 1327 هجری قمری بوده است، ولی ما از سنین یک سالگی را در خاطر داریم.
من تقریباً یک ساله بودم و در گهواره، در آن ایام به خیارک مبتلا شدم ( خیارک دمل بزرگی است که باید جراحی شود ). جراح آمد تا جراحی کند، اطرافیان ما که متوحش بودند از دور گهواره ما رفتند؛ چون طاقت نداشتند ببینند.
ما این مطلب را می فهمیدیم. جراح نیشتر را زد و ما راحت شدیم.
ما شش ماهگی را یادمان هست و از سنین یکی، دو سالگی مطلب را می فهمیدیم و اینجور کارها را از وجعش (دردش) خائف و ناراحت بودیم، اما کاری نمی توانستیم بکنیم.
مرحوم حاج آقا حسین (اخوی) سه سال از ما کوچکتر است و کاملاً تولدش را من یادم هست. کجا نشسته بودم، کجا مرا خواباندند، کجا متولد شد.

ایشان گریه می کرد آنها چه می کردند، همه را مثل این که با بچگی ضبط کردم. یعنی مشاهده می کردم و می فهمیدم. »

معنویت در کودکی

در بیانی فرمودند:
« خداوند از دو سالگی معرفتش را به ما داد. »
نويسنده کتاب آیت بصیرت از قول ایشان نقل کرده است :
«… یک ساله که بودم افراد پاک طینت و نیکو سرشت را دوست داشتم و علاقه ای قلبی به آنان پیدا می کردم. خیر و شر را می فهمیدم و اهل آن را می شناختم. در همان ایام بود که بین انسانهای خیر و نیکوکار و افراد شرور و طغیانگر فرق می گذاشتم.
از این رو، مادربزرگم را که جلسات روضه امام حسین علیه السلام را اداره می کرد و در آنها روضه می خواند دوست می داشتم. پاکی، خوبی و نورانیت او را حس می کردم و از او خوشم می آمد.
روزی مرا همراه خود به جلسه ای برد و این در حالی بود که به دو سالگی نرسیده بودم. آن جلسه مجلس جشن میلاد رسول اکرم (ص) بود. در آن روز شعر:
« تولد شد محمد(ص) ـــ به دنیا آمد احمد(ص) »
خوانده شد و بقیه همراه مادربزرگم جواب می دادند. در همان حال، جملات را می فهمیدم و لذت می بردم. از آن روز این شعر را از حفظ دارم. »

موضوعات: سبک زندگی حضرت آيت الله سيد رضا بهاءالديني  لینک ثابت
 [ 07:25:00 ب.ظ ]





«امام‌موسی‌صدر، یک سبک زندگی»

*******************************************

در مباحث فلسفة تحلیلی بحث مهمی در باب معنای زندگی وجود دارد، مبنی بر اینکه معنا و مفهوم زندگی چیست؟و اساساً زندگی ارزش زیستن داردیا خیر؟بحث دیگری‌هم درذیل این بحث مطرح می‌شود و آن‌هم عبارت‌است از سبک زندگی؛یعنی شیوة زیستنی‌که فرد برای خود انتخاب میکند.

سبک زندگی، در واقع، شامل نگرش‌ها و طرز تلقی‌ها و منش‌ها و رفتارها و معیارهای اخلاقی و ذوق و سلیقه‌های فرد است. به بیان دیگر، سبک زندگی مجموعة نگرش‌ها و باورها و منش‌ها و عمل و رفتار انسان و موضع گیری‌های فردی و اجتماعی اوست که برآیند آن دیدگاه و تفکر اوست. سبک زندگی برآیند ارزش‌های درونی شدة فرد است. وقتی مجموعه ای از ارزش‌ها در فردی درونی می‌شود، این فرد را ناگزیر میکند که به آن شیوه زندگی کند. با توجه به مختصات فکری افراد و ارزش هایی که در آنان درونی شده، ما سب کهای مختلف زندگی داریم. نه تنها در افراد معمولی بلکه حتی در عالمان دینی هم سبکها و شیوه‌های مختلف و گوناگونی را می بینیم. بعضی از متفکران غربی معتقدند که ما با پدیدة سیالی روبرو هستیم و، چه بسا، یک فرد در زمان‌ها و اوضاع و احوال گوناگون سبکهای مختلفی را برای زندگی خود انتخاب کند. معمولاً سبک زندگی‌ای که بسیاری از افراد انتخاب میکنند، ناشی از فرهنگِ جامعة آنان است. اما شخصیت‌هایی هم وجود دارند که سبک‌سازند، یعنی به گونه ای زیست میکنند و سبکی در زندگی دارند که این سبک می تواند برای همیشه و برای همگان الگو قرار گیرد.

من همواره تأکیدم بر این است که امام موسی صدر الگوی بسیار مهم، نه فقط برای توده های مردم، بلکه برای عالمان دینی هم هست. در این فرصت می‌خواهم به این پرسش پاسخ دهم که چرا امام موسی صدر می تواند الگو شود؟ می‌کوشم در چند بند این مسئله را توضیح دهم:

یکی از ابعاد این مسئله به سبب شخصیت کاریزمای ایشان است. مطالبی در کتاب دو جلدی سیره و سرگذشت امام موسی صدر از زبان چهره‌های مختلف نقل شده که نشان‌دهندة شخصیتِ‌کاریزمای او و تأثیرروحیِ سحرآمیزی است که وی بر بسیاری از افراد داشته است. غسان توینی، روزنامه نگار مشهور و وزیر سابق لبنان، دربارة وی چنین می‌گوید: امام‌صدر، چنان‌که همه می‌دانند، آن قامت بلند و سیمای نورانی و نگاه های نافذ، از کاریزما و تأثیر روحی سحرآمیز برخوردار است.(ج1-ص129) باید تأمل کرد که چرا ایشان به راحتی جانشین علامه شرف الدین در لبنان می‌شود. او از سرزمین دیگری آمده است و وارد کشور جدیدی شده، و در اوضاع و احوال خاص لبنان و فضای فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و در میان فشارهای بیرونی و عوامل مختلف، توانسته این مسئولیت را برعهده بگیرد. امام موسی صدر خیلی راحت جانشین شخصیتی بزرگ و جهانی در آن سن و سال می‌شود و این خود نشان دهندة آن است که امام موسی صدر شخصیت کاریزمایی داشته، و این شخصیتِ کاریزما از دوران جوانی امام موسی صدر شکل گرفته است. جاذبة شخصیت امام موسی به گونه ای بوده که حتی افرادی که در ابتدا با او مخالف بودند، بعدها به او پیوستند. کریم بقرادونی در نامه ای سرگشاده در روزنامة العمل خطاب به وی چنین می‌گوید: تا دیروز از شما هراسان بودیم و امروز بر شما نگرانیم. غریبه ای بودی که از راهی دور آمدی، عده ای تو را بلا و مصیبت پنداشتند و گروهی دیگر وجودت را نعمت و برکت شمردند… پیش از تو جنوب سرزمین فاقد وجدان بود و با حضور تو، جنوب به وجدان تک تک خانه های لبنان تبدیل شد. پیش از تو شیعیان فرقه ای عقب مانده در میان دیگر فرقه‌ها بودند و با حضور تو شیعه به نهضت و حرکتی برای تمام وطن مبدل شد. نزدیک بود محرومان قربانی نومیدی و شکار ایدئولوژی‌ها و عقاید انحرافی شوند و تو آنان را به نیرویی برای ساختن آینده بدل کردی(ج1- ص300-301) تلاش های خالصانه و مدبرانة امام موسی صدر به گونه ای بود که برای او شهرت و جاذبیت خاصی ایجاد می‌کرد. سلیم اللوزی دربارة وی چنین می‌گوید: از ویژگی هایی برخوردار است که امکان موفقیت زودهنگام را برایش فراهم می‌کند. شخصیت او ابعادی دارد که هم افراد سنتی و هم نو گرایان و هم محافظه کاران و هم انقلابیون را جذب می‌کند. موسی صدر امام و فرزند امام و نوادة امام است. خوش سیما و خوش سخن است و محبوبیت مردمی انکارناپذیری دارد. فرهیخته و امروزی است و می‌داند چگونه با جرئت و جسارت به آنچه می‌خواهد برسد(ج2- ص301) ریشه های شخصیت کاریزمای امام و واکاوی این جاذبیت اهمیت فراوان دارد. در این گفتار می‌کوشم تا اندازه ای در این باره سخن گویم. باید بررسی کنیم که چگونه این شخصیت کاریزما شد؟ چه عواملی در این شخصیت تاثیرگذار بود که توانست چنین جاذبه ای پیدا کند؟ در ادامه، به مجموعه ای از عوامل که در این مسئله مؤثر بوده اند اشاره می‌کنم:

1- روحیة پرسش گری، این روحیه از آغاز تحصیل با ایشان همراه بوده است. این خصیصه را نباید دستکم گرفت. او در همة دوران تحصیلات، چه در مدرسه، چه در حوزه و چه در دانشگاه، روحیة پرسش گری را داشت. کسانی که با ایشان هم درس و هم مباحثه بودند، بر این ویژگی او بسیار تأکید میکنند.

2- فعالیت‌های جانبی در دوران تحصیل. ما عالمان دینی بسیاری را دیده ایم که از خانه به کلاس درس و حوزة درس می روند و باز به حجره شان باز می‌گردند، و در این فاصله ارتباطات چندانی با دیگران ندارند. من با یکی از بزرگان حوزه که سالیان دراز اصول درس می داد، بحث و گفتگو می‌کردم. وقتی از ایشان سؤال کردم که شما دربارة کتاب علم اصول(حلقات) شهید محمدباقر صدر چه نظری دارید؟ به من گفت: اصلا این کتاب را نخوانده‌ام. این مسئله برای من خیلی عجیب بود. استادی که اصول درس می‌دهد، این اندازه از زمان خود دور باشد. حالا شما ببینید که چرا کسی امام موسی صدر می شود، ولی هزاران هزار نفر دیگر نمی‌شوند؟ ایشان در زمان درس خواندن، فعالیت‌های جانبی هم دارد. در جلسات مختلف شرکت میک‌ند، در همایش‌ها شرکت می‌کند، قلم دست می‌گیرد و کتاب و مقاله می‌نویسد و تجربه کسب می‌کند. این نکته‌ها مهم هستند که در بسیاری افراد نمی بینیم.

3- برخورداری از اساتید بزرگ. بسیاری از روحانیون دیگر هم از اساتید بزرگی برخوردار بوده اند، اما نحوة استفاده کردن آنان از این اساتید بزرگ مانند امام موسی صدر نیست. صرف شاگرد کسی بودن ملاک مناسبی نیست، بلکه نحوة استفاده و بهره برداری از این اساتید بزرگ اهمیت دارد.

4- هم مباحثه ای های بسیار مهم. از جمله شهید محمدباقر صدر که در یک فاصلة زمانی محدود این دو بزرگوار قسمت‌های اعظمی از کتاب اسفار ملاصدرا را با یکدیگر مباحثه می‌کنند. اینکه این دو شخصیت با یکدیگر به بحث و گفت وگو می‌پردازند و از همدیگر مطالبی را یاد می‌گیرند، اهمیت بسیاری دارد.

5- آشنایی با زبان خارجی، آن هم در عصر و زمانی که توجهی به این امر نمی شده است. ایشان با تلاش خود علاوه بر زبان عربی، زبان فرانسه و انگلیسی را یاد می گیرد. این زبان آموزی در ابعاد مختلفی آثار و نتایج خود را نشان می دهد، از جمله اینکه از منابع مختلف استفاده می‌کند و می تواند با شخصیت‌های مختلف در ارتباط باشد و با آنان به بحث و گفت وگوی علمی بپردازند.

6- سرعت فهم و قدرت‌درک. همة‌کسانی‌که با ایشان هم‌درس و هم مباحثه بودند بر این نکته تاکید دارند.

7- قدرت بیان و سخنوری. این ویژگی هم از جمله استعدادهای اوست که براثر آن توانسته بر مخاطبان بسیاری اثر بگذارد.

8- پذیرش آرای دیگران. وقتی امری مقدس می شود، در عین حال که ارزش فوق العاده دارد، اگر تلقی‌های غلطی از آن داشته باشیم، آن امر مقدس در معرض آسیب قرار می‌گیرد. دین یکی از امور مقدس برای انسان است، که از آن سوءاستفاده‌های بسیاری شده است. بشر در طول تاریخ از کدام امر مقدسی سوء استفاده نکرده، که از دین نکرده باشد؟ نیز انسان‌ها از کدام امر مقدسی تلقی و فهم‌های غلطی نداشته اند که انتظار داشته باشیم از دین نمی بایست می‌داشتند؟ علاوه بر اینکه این امر مقدس، یعنی دین، متولیان بسیاری هم دارد. ما با شخصیت‌های مختلفی مواجه بوده و هستیم که از ابتدا می‌گویند ما عالم دین هستیم، با متون دینی سروکار داریم و فهم ما هم از دین فهم درست است و آنچه ما درمی‌یابیم، حق است. حتی این احتمال را هم نمی‌دهند که چه بسا خطایی در فهمشان باشد. من نمی‌خواهم پلورالیسم دینی را ترویج کنم، من به یک بیان می خواهم از پلورالیسم معرفتی به معنای خاصی دفاع کنم. من اعتقاد دارم که شخصیت هایی مثل امام موسی صدر این نگاه را دارند. نتیجة این تلقی این می شود که آدمی انصاف علمی و روحیة حقیقت جویی هم کسب کند. وقتی کسی معتقد نباشد که همة حقایق پیش اوست و دیگران باطل هستند، نه تنها در عالم ذهن که در عالم عمل هم موضعگیری های خاص به خود را خواهد کرد. این نوع بینش تأثیراتی بسیار بر روی فرد می‌گذارد. این تأثیرات را ما در عمل امام موسی صدر می بینیم. از نظر من بسیاری از توفیقاتی که امام موسی در لبنان با وجود تکثر مذاهب و دیدگاه‌ها و اندیشه های گوناگون یافت، ریشه‌های معرفتی اش را باید در اینجا پیدا و تحلیل کرد.

۹- حضور در مراکز علمی و پژوهشی: امام موسی صدر سفرهای مختلفی به کشورهای مختلف دارد و در همایش‌های مختلف بین المللی حضور می‌یابد. برای مثال در سال ۱۳۴۷ ایشان در همایش شیعه شناسی دانشگاه استراسبورگ حضور می‌یابد و سخنرانی مهمی در باب میراث تاریخی اسلام ایراد می‌کند. او به گونه ای سخن می گوید که اعجاب مخاطبان را برمی انگیزد. تا جایی که پس از آن مراکز پژوهشی و دانشگاه‌های بسیاری از ایشان برای ایراد سخنرانی دعوت میک‌نند. شما آن اوضاع و احوال، یعنی سال ۱۳۴۷، را بررسی کنید و ببینید که چند تن از شخصیت های علمی و روحانی ما می‌توانستند به این مراکز دانشگاهی راه پیدا کرده و از اسلام دفاع کنند.

۱۰- نواندیشی دینی. ما باید امام موسی صدر را نواندیش دینی تلقی کنیم. این نواندیشی دینی ویژگی خاص خود را دارد. گاهی کسی نواندیش دینی است اما از سنت فاصله می گیرد، و سعی میکند که حتی اندیشه‌های بیگانه را بر دین تحمیل کند و اگر بخواهد دین را تفسیر کند، با اندیشه‌های بیگانه این کار را صورت می‌دهد. ما امروز شاهد این نگاه در میان برخی از روشنفکران دینی هستیم. این دسته حتی اگر بخواهند فقه اسلامی را ارزیابی کنند، بر اساس اعلامیة جهانی حقوق بشر این کار را می‌کنند، یعنی فقه تا هر کجا که با اعلامیة جهانی حقوق بشر هماهنگی داشت، می پذیرند و هرجا که هماهنگی نداشت، احکام فقهی را کنار می‌گذارند. این هم کی نوع نواندیشی دینی است. از آن سو، کسان دیگری را می‌بینیم که اساساً با هر چیزی که نو باشد، مخالفت و مبارزه میکنند. این پدیده هم تاریخچه ای دارد که در جامعة ما از دورة مشروطه شروع می شود. می خواهم بر این نکته تکیه کنم که نواندیشیِ دینیِ امام موسی صدر به گونه ای است که به منابع دینی و به سنت و به میراث خود توجه دارد و، در عین حال، به مسائل جدید هم بی توجه نیست و با مقولات جدید سروکار پیدا میکند. نکته ای که وجود دارد این است که چرا بعضی از عالمان با همة صداقت و خلوصی که دارند، نمی توانند از اندیشه‌های گذشته فاصله بگیرند و با مقولات جدید آشنا شوند؟ به نظر من یکی از عللی که امام موسی صدر چنین رویکردی ندارد، تحصیلات دانشگاهی ایشان است. همان طور که در کتاب حاصل عمر دربارة شخصیت مرحوم مطهری نوشته ام، حضور مرحوم مطهری در دانشگاه بسیار مؤثر بوده است. شخصیت‌های بزرگی بودند که در این مراکز علمی حضور پیدا کردند و با شخصیت‌های دانشگاهی ارتباط پیدا کردند. نمونه اش در جامعة ما اساتید فقیدی چون استاد مطهری و علامه جعفری و استاد مهدی حائری است. این افراد نو آوری بسیار دارند و یکی از علل و عوامل نوآوری آنان این است که با فضای خارج از حوزه آشنا شدند. عزیمت امام موسی صدر به لبنان و آشنایی ایشان با فرهنگ‌ها و مذاهب گوناگون در نو اندیشی دینی ایشان تأثیر بسزایی گذارده است. در بحث از نواندیشیِ دینیِ وی باید به مباحثی توجه داشت که ایشان در دهة چهل در مورد رابطة علم و دین مطرح کرده اند. همچنین، نکتة بسیار مهمی که در جای خود باید دربارة آن بحث شود، مباحثی است که ایشان در زمینة اقتصاد اسلامی برای اولین بار در مجلة مکتب اسلام مطرح می‌کنند و حتی می‌بینیم که در مسئلة تمایز میان علم اقتصاد و مکتب اقتصادی حق تقدم با امام موسی صدر بوده است.

11- اخلاق پیامبرانه. اخلاق پیامبرانه ابعاد گوناگونی دارد. در مورد رسول خدا گفته اند: «طبیب دوار بطبه. » پزشکان عموماً کسانی هستند که در مطب می‌نشینند تا مریض به آنان مراجعه کند. این سیره در برخی از عالمان ما هم هست؛ می نشینند تا دیگران به آنها رجوع کنند. اما سیرة رسول خدا به گونه ای دیگر است؛ ایشان در کوچه و بازار حرکت میکنند، به خانه‌های مختلف سرمی زنند و حتی وقتی چند روز از زن یهودی ای که همواره خاکستر بر سر وی می ریخت، خبری نیست، سراغ او را می گیرند و وقتی می فهمند که بیمار شده، به عیادتش می‌روند. امام موسی صدر هم چنین شخصیتی است. در خانه نمی نشیند و منتظر نمی ماند تا دیگران به سراغ او بیایند و سؤالات دینی و شرعی خود را از او بپرسند و پاسخ بگیرند. او خود سراغ مردم می‌رود. در مراسم مختلف حضور پیدا میکند و با مردم و گروه‌های مختلف ارتباط برقرار می‌کند. در عین حال، توجه دارد که در این ارتباط‌ها مسئلة فرهنگ مردم از مسئلة معیشت آنان جدا نیست، چراکه ایشان به خوبی می‌داند که دین ورزی مردم فقط مبتنی بر دلیل نیست، بلکه علت هم اهمیت خاص خود را دارد. دین ورزی مردم فقط مبتنی بر استدلال و برهان نیست، بلکه علل و عوامل گوناگون روانی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی هم در آن تأثیر بسزایی دارد.

12- باور به امکان گفتگو میان ادیان. امام موسی صدر یکی از نخستین کسانی است که بر مسئلة گفتگوی ادیان تأکید می‌کند و این موضوع جایگاه خاصی برای وی داشت. اینکه ایشان چگونه این گفتگو را مطرح می‌کند نیز اهمیت دارد. صرف اینکه سمینارهایی برای گفتگوی ادیان برگزار شود با اینکه کسی التزام عملی به گفتگوی ادیان داشته باشد، متفاوت است. امام موسی صدر نه تنها با مسیحیان ارتباط خوبی برقرار می‌کند، بلکه در بسیاری از مراسم آنان شرکت می‌جوید. ایشان در مراسم تاجگذاری پاپ پل ششم حضور پیدا کرده و دربارة دستگیری امام خمینی با وی گفتگو می‌کند. همچنین، در مجلس ترحیم ژان پل سوم شرکت می‌کند. این ارتباط‌ها موجب می‌شود تا از نزدیک با پیروان ادیان دیگر آشنا شود و، در عین حال، آنان را با اندیشه های اسلامی آشنا سازد. وقتی سخنرانی ایشان را در جاهای مختلف دنبال می‌کنید، می‌بینید که طرح مسائل مربوط به گفتگوی ادیان، امنیت و صلح جهانی، محبت، تساهل و مدارا در کلام و مطالب ایشان موج می‌زند. اینها مسائلی است که ما نمی توانیم به آنها بی توجه باشیم. نکتة جالب هم این است که امام موسی صدر از هر فرصتی برای تحقق اهداف خود استفاده میکند. از سخنرانی در مدرسه گرفته تا مسجد و سالن‌های مختلف و مؤسسات خیریه و کلیساها و نظایر اینها.

13- توجه به جوانان. ایشان توجه زیادی به قشر جوان داشتند و کیی از موفقیت‌های ایشان در فعالیت‌های اجتماعی در همین زمینه است. ایشان در مراسمی که مجلس اعلای شیعیان در دار الفتوای جعفری برگزار می‌کند تا به تجلیل از کی دانشجو بپردازد، شرکت می‌کند. دانشجویی که نه با ایشان حشر و نشری داشته و نه از بستگان و آشنایان وی بوده است. ایشان دربارة این دانشجو صحبت می‌کند. در همین سخنرانی محدود و مختصر نکات مهمی به چشم می‌خورد. از جمله اینکه امام موسی صدر پاسداشت علم و دانش را ضرورت می بیند. اهمیت علم و دانش برای امام موسی صدر تا آنجاست که وی حتی برای مبارزه هم پروژة علمی دارد و براساس همان پروژه عمل میک‌ند. اگر امام موسی صدر پروژه و نگاه علمی نداشت، هرگز نمی توانست در مقابل موانع آن روز جامعة لبنان دوام بیاورد. دوم اینکه دانشجوی ممتاز را ثروت ملی تلقی میک‌ند. ما در جهان اسلام چقدر این نگاه را داشتیم یا الآن داریم؟ نکتة سوم اینکه علم را منشاء قدرت و ضامن رشد جامعه در آینده می‌داند. نکتة چهارم اینکه ایمان را مکمل علم به شمار می‌آورد، و در نهایت هم برای این دانشجو تقاضای بورس تحصیلی می‌کند. و جالب اینکه این دانشجو بعدها کیی از شخصیت‌های بزرگ علمی جامعة خود می شود و جوایزی هم دریافت میکند.

14- توجه به نیروی انسانی و برنامه ریزی و تشکیلات. امام موسی صدر به مسئلة نیروی انسانی خیلی توجه دارد. حتی بر روحیة نیروی انسانی نیز تکیه میکند. یعنی ارزش نیروی انسانی صرفاً این نیست که به صورت مکانیکی بتواند کارهایی را انجام دهد. مسئلة دیگری هم که بر آن تکیه میکند این است که وقتی شما می‌خواهید برنامه ریزی و سازماندهی کنید، باید براساس کی مبانی ایدئولوژ یکی خاص باشد. چرا؟ برای اینکه نگرش ایشان این است که نگرش فلسفی مبنای فکری هر سازمان را تشکیل می دهد و عامل وحدت و همبستگی است. امام موسی صدر نه تنها به ضرورت تشکیلات و سازماندهی نیروها اعتقاد دارد بلکه آسیب شناسی تشکیلات را نیز اصل ضروری به شمار می‌آورد. از نظر وی باید همواره مراقب بود که اعضای تشکیلات سیاسی در صدد کسب جاه و مقام یا به دست آوردن مال و ثروت یا به فکر کسب اعتبار و شهرت نباشند، باید مواظب بود که تشکل‌ها به سمت منفعت طلبی پیش نروند. امام موسی صدر الگویی ست که ما همواره باید با آن زندگی کنیم، الگویی نه فقط برای مردم عادی، بلکه حتی الگویی برای عالمان دینی است؛ و عالمان دینی نیز باید به تحلیل و بررسی شخصیت او بپردازند تا با ابعاد و اسرار موفقیت او آشنا شوند و وی را الگوی زندگی فردی و اجتماعی خود قرار دهند.

موضوعات: «امام‌موسی‌صدر، یک سبک زندگی»  لینک ثابت
 [ 07:22:00 ب.ظ ]





سبک زندگی از دید گاه رهبری

****************************

 

بحثى که امروز میخواهم براى شما جوانهاى عزیز عرض کنم، در توضیح و تبیین مسئله‌اى است که روز اول مطرح کردم: مسئله‌ى پیشرفت. موضوع بسیار مهمى است که باید مطرح کنیم. البته با طرح این موضوعات، خودمان را قانع نمیکنیم که قضیه تمام شد؛ این یک شروع است. عرض کردیم که آن مفهومى که میتواند اهداف نظام اسلامى را تا حدود زیادى در خود جمع کند و به ما نشان دهد، مفهوم پیشرفت است. توضیحى هم بعداً عرض کردیم که پیشرفت، تداعى‌کننده‌ى حرکت است، راه است. چطور ما میگوئیم پیشرفت هدف است؟ عرض کردیم علت این است که پیشرفت هرگز متوقف نخواهد شد. بله، پیشرفت، حرکت است، راه است، صیرورت است؛ اما متوقف‌شدنى نیست و همین طور ادامه دارد؛ چون انسان ادامه دارد، چون استعدادهاى بشرى حد یقف ندارد. گفتیم پیشرفت داراى ابعادى است؛ و پیشرفت در مفهوم اسلامى، با پیشرفت یک بُعدى یا دو بُعدى در فرهنگ غربى متفاوت است؛ چند بُعدى است.
یکى از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبک زندگى کردن، رفتار اجتماعى، شیوه‌ى زیستن - اینها عبارةٌ اخراى یکدیگر است - این یک بُعد مهم است؛ این موضوع را میخواهیم امروز یک قدرى بحث کنیم. ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم - که هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است - باید به سبک زندگى اهمیت دهیم؛ اگر به معنویت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشیم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. بنابراین مسئله، مسئله‌ى اساسى و مهمى است. بحث کنیم درباره‌ى اینکه در زمینه‌ى سبک زندگى چه باید گفت، چه میتوان گفت. عرض کردیم؛ این سرآغاز و سرفصل یک بحث است.
ما اگر پیشرفت همه‌جانبه را به معناى تمدن‌سازى نوین اسلامى بگیریم - بالاخره یک مصداق عینى و خارجى براى پیشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد؛ اینجور بگوئیم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامى، ایجاد یک تمدن نوین اسلامى است؛ این محاسبه‌ى درستى است - این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است؛ یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش باید رسید.
آن بخش ابزارى چیست؟ بخش ابزارى عبارت است از همین ارزشهائى که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسى و نظامى، اعتبار بین‌المللى، تبلیغ و ابزارهاى تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزارى تمدن است؛ وسیله است. البته ما در این بخش در کشور پیشرفت خوبى داشته‌ایم. کارهاى زیاد و خوبى شده است؛ هم در زمینه‌ى سیاست، هم در زمینه‌ى مسائل علمى، هم در زمینه‌ى مسائل اجتماعى، هم در زمینه‌ى اختراعات - که شما حالا اینجا نمونه‌اش را ملاحظه کردید و این جوان عزیز براى ما شرح دادند - و از این قبیل، الى ماشاءاللّه در سرتاسر کشور انجام گرفته است. در بخش ابزارى، على‌رغم فشارها و تهدیدها و تحریمها و این چیزها، پیشرفت کشور خوب بوده است.
اما بخش حقیقى، آن چیزهائى است که متن زندگى ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن است؛ مثل مسئله‌ى خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسئله‌ى خط، مسئله‌ى زبان، مسئله‌ى کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانه‌اى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است.
تمدن نوین اسلامى - آن چیزى که ما میخواهیم عرضه کنیم - در بخش اصلى، از این چیزها تشکیل میشود؛ اینها متن زندگى است؛ این همان چیزى است که در اصطلاح اسلامى به آن میگویند: عقل معاش. عقل معاش، فقط به معناى پول در آوردن و پول خرج کردن نیست، که چگونه پول در بیاوریم، چگونه پول خرج کنیم؛ نه، همه‌ى این عرصه‌ى وسیعى که گفته شد، جزو عقل معاش است. در کتب حدیثىِ اصیل و مهم ما ابوابى وجود دارد به نام «کتاب‌العشرة»؛ آن کتاب‌العشرة درباره‌ى همین چیزهاست. در خود قرآن کریم آیات فراوانى وجود دارد که ناظر به این چیزهاست.
خب، میشود این بخش را به منزله‌ى بخش نرم‌افزارى تمدن به حساب آورد؛ و آن بخش اول را، بخشهاى سخت‌افزارى به حساب آورد. اگر ما در این بخشى که متن زندگى است، پیشرفت نکنیم، همه‌ى پیشرفتهائى که در بخش اول کردیم، نمیتواند ما را رستگار کند؛ نمیتواند به ما امنیت و آرامش روانى ببخشد؛ همچنان که مى‌بینید در دنیاى غرب نتوانسته. در آنجا افسردگى هست، ناامیدى هست، از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بى‌هدفى و پوچى هست؛ با اینکه ثروت هست، بمب اتم هست، پیشرفتهاى گوناگون علمى هست، قدرت نظامى هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگى را، این بخش اصلى تمدن را اصلاح کنیم. البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیب‌شناسى کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟
بعد از آنکه علتها را پیدا کردیم، آن وقت بپردازیم به این که چگونه میتوانیم اینها را علاج کنیم. اینها به عهده‌ى کیست؟ به عهده‌ى نخبگان - نخبگان فکرى، نخبگان سیاسى - به عهده‌ى شما، به عهده‌ى جوانها. اگر در محیط اجتماعى ما گفتمانى به وجود بیاید که ناظر به رفع آسیبها در این زمینه باشد، میتوان مطمئن بود با نشاطى که نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران دارند، با استعدادى که وجود دارد، ما در این بخش پیشرفتهاى خوبى خواهیم کرد؛ آن وقت درخشندگى ملت ایران در دنیا و گسترش اندیشه‌ى اسلامىِ ملت ایران و انقلاب اسلامى ایران در دنیا آسانتر خواهد شد. باید آسیب‌شناسى کنید و بعد علاج کنید.
نخبگان موظفند، حوزه موظف است، دانشگاه موظف است، رسانه‌ها موظفند، تریبون‌دارها موظفند؛ مدیران بسیارى از دستگاه‌ها، بخصوص دستگاه‌هائى که با فرهنگ و تربیت و تعلیم سروکار دارند، موظفند؛ کسانى که براى دانشگاه‌ها یا براى مدارس برنامه‌ریزى آموزشى میکنند، در این زمینه موظفند؛ کسانى که سرفصلهاى آموزشى را براى کتابهاى درسى تعیین میکنند، موظفند. اینها همه یک وظیفه‌اى است بر دوش همه. باید ما همگى به خودمان نهیب بزنیم. در این زمینه باید کار کنیم، حرکت کنیم.
بنابراین باید آسیب‌شناسى کنیم؛ یعنى توجه به آسیبهائى که در این زمینه وجود دارد و جستجو از علل این آسیبها. البته ما اینجا نمیخواهیم مسئله را تمام‌شده فرض کنیم؛ فهرستى مطرح میکنیم: چرا فرهنگ کار جمعى در جامعه‌ى ما ضعیف است؟ این یک آسیب است. با اینکه کار جمعى را غربى‌ها به اسم خودشان ثبت کرده‌اند، اما اسلام خیلى قبل از اینها گفته است: «تعاونوا على البرّ و التّقوى»،(1) یا: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا».(2) یعنى حتّى اعتصام به حبل‌اللّه هم باید دسته‌جمعى باشد؛ «و لا تفرّقوا».(3) چرا در برخى از بخشهاى کشورمان طلاق زیاد است؟ چرا در برخى از بخشهاى کشورمان روى آوردن جوانها به مواد مخدر زیاد است؟ چرا در روابط همسایگى‌مان رعایتهاى لازم را نمیکنیم؟ چرا صله‌ى رحم در بین ما ضعیف است؟ چرا در زمینه‌ى فرهنگ رانندگى در خیابان، ما مردمان منضبطى به طور کامل نیستیم؟ این آسیب است. رفت‌وآمد در خیابان، یکى از مسائل ماست؛ مسئله‌ى کوچکى هم نیست، مسئله‌ى اساسى است. آپارتمان‌نشینى چقدر براى ما ضرورى است؟ چقدر درست است؟ چه الزاماتى دارد که باید آنها را رعایت کرد؟ چقدر آن الزامات را رعایت میکنیم؟ الگوى تفریح سالم چیست؟ نوع معمارى در جامعه‌ى ما چگونه است؟ ببینید چقدر این مسائل متنوع و فراگیرِ همه‌ى بخشهاى زندگى، داخل در این مقوله‌ى سبک زندگى است؛ در این بخش اصلى و حقیقى و واقعى تمدن، که رفتارهاى ماست. چقدر نوع معمارى کنونى ما متناسب با نیازهاى ماست؟ چقدر عقلانى و منطقى است؟ طراحى لباسمان چطور؟ مسئله‌ى آرایش در بین مردان و زنان چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟ آیا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهاى روزانه، به همدیگر به طور کامل راست میگوئیم؟ در بین ما دروغ چقدر رواج دارد؟ چرا پشت سر یکدیگر حرف میزنیم؟ بعضى‌ها با داشتن توان کار، از کار میگریزند؛ علت کارگریزى چیست؟ در محیط اجتماعى، برخى‌ها پرخاشگرى‌هاى بى‌مورد میکنند؛ علت پرخاشگرى و بى‌صبرى و نابردبارى در میان بعضى از ماها چیست؟ حقوق افراد را چقدر مراعات میکنیم؟ در رسانه‌ها چقدر مراعات میشود؟ در اینترنت چقدر مراعات میشود؟ چقدر به قانون احترام میکنیم؟ علت قانون‌گریزى - که یک بیمارى خطرناکى است - در برخى از مردم چیست؟ وجدان کارى در جامعه چقدر وجود دارد؟ انضباط اجتماعى در جامعه چقدر وجود دارد؟ محکم‌کارى در تولید چقدر وجود دارد؟ تولید کیفى در بخشهاى مختلف، چقدر مورد توجه و اهتمام است؟ چرا برخى از حرفهاى خوب، نظرهاى خوب، ایده‌هاى خوب، در حد رؤیا و حرف باقى میماند؟ که دیدید اشاره کردند. چرا به ما میگویند که ساعات مفید کار در دستگاه‌هاى ادارى ما کم است؟ هشت ساعت کار باید به قدر هشت ساعت فایده داشته باشد؛ چرا به قدر یک ساعت یا نیم ساعت یا دو ساعت؟ مشکل کجاست؟ چرا در بین بسیارى از مردم ما مصرف‌گرائى رواج دارد؟ آیا مصرف‌گرائى افتخار است؟ مصرف‌گرائى یعنى اینکه ما هرچه گیر مى‌آوریم، صرف امورى کنیم که جزو ضروریات زندگى ما نیست. چه کنیم که ریشه‌ى ربا در جامعه قطع شود؟ چه کنیم که حق همسر - حق زن، حق شوهر - حق فرزندان رعایت شود؟ چه کنیم که طلاق و فروپاشى خانواده، آنچنان که در غرب رائج است، در بین ما رواج پیدا نکند؟ چه کنیم که زن در جامعه‌ى ما، هم کرامتش حفظ شود و عزت خانوادگى‌اش محفوظ بماند، هم بتواند وظائف اجتماعى‌اش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعى و خانوادگى‌اش محفوظ بماند؟ چه کنیم که زن مجبور نباشد بین این چند تا، یکى‌اش را انتخاب کند؟ اینها جزو مسائل اساسى ماست. حد زاد و ولد در جامعه‌ى ما چیست؟ من اشاره کردم؛ یک تصمیمِ زمان‌دار و نیاز به زمان و مقطعى را انتخاب کردیم، گرفتیم، بعد زمانش یادمان رفت! مثلاً فرض کنید به شما بگویند آقا این شیر آب را یک ساعت باز کنید. بعد شما شیر را باز کنى و بروى! ماها رفتیم، غافل شدیم؛ ده سال، پانزده سال. بعد حالا به ما گزارش میدهند که آقا جامعه‌ى ما در آینده‌ى نه چندان دورى، جامعه‌ى پیر خواهد شد؛ این چهره‌ى جوانى که امروز جامعه‌ى ایرانى دارد، از او گرفته خواهد شد. حد زاد و ولد چقدر است؟ چرا در بعضى از شهرهاى بزرگ، خانه‌هاى مجردى وجود دارد؟ این بیمارى غربى چگونه در جامعه‌ى ما نفوذ کرده است؟ تجمل‌گرائى چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بد است؟ چقدرش خوب است؟ چه کار کنیم که از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟ اینها بخشهاى گوناگونى از مسائل سبک زندگى است، و ده‌ها مسئله از این قبیل وجود دارد؛ که بعضى از اینهائى که من گفتم، مهمتر است. این یک فهرستى است از آن چیزهائى که متن تمدن را تشکیل میدهد. قضاوت درباره‌ى یک تمدن، مبتنى بر اینهاست.
نمیشود یک تمدن را به صرف اینکه ماشین دارد، صنعت دارد، ثروت دارد، قضاوت کرد و تحسین کرد؛ در حالى که در داخل آن، این مشکلات فراوان، سراسر جامعه و زندگى مردم را فرا گرفته. اصل اینهاست؛ آنها ابزارى است براى اینکه این بخش تأمین شود، تا مردم احساس آسایش کنند، با امید زندگى کنند، با امنیت زندگى کنند، پیش بروند، حرکت کنند، تعالى انسانىِ مطلوب پیدا کنند.
یک مقوله‌اى در اینجا مطرح میشود و سر بر مى‌آورد، به عنوان مقوله‌ى فرهنگ زندگى. باید ما به دنبال این باشیم که فرهنگ زندگى را تبیین کنیم، تدوین کنیم و به شکل مطلوب اسلام تحقق ببخشیم. البته اسلام بُنمایه‌هاى یک چنین فرهنگى را براى ما معین کرده است. بُنمایه‌هاى این فرهنگ عبارت است از خردورزى، اخلاق، حقوق؛ اینها را اسلام در اختیار ما قرار داده است. اگر ما به این مقولات به طور جدى نپردازیم، پیشرفت اسلامى تحقق پیدا نخواهد کرد و تمدن نوین اسلامى شکل نخواهد گرفت. هرچه ما در صنعت پیش برویم، هرچه اختراعات و اکتشافات زیاد شود، اگر این بخش را ما درست نکنیم، پیشرفت اسلامى به معناى حقیقى کلمه نکرده‌ایم. باید دنبال این بخش، زیاد کار کنیم؛ زیاد تلاش کنیم.
دو سه نکته پیرامون ایجاد این وضعیت و الزاماتى که دنبال این فرهنگ رفتن براى ما ایجاد میکند، وجود دارد، که باید به اینها توجه کنیم. نکته‌ى اول این است که رفتار اجتماعى و سبک زندگى، تابع تفسیر ما از زندگى است: هدف زندگى چیست؟ هر هدفى که ما براى زندگى معین کنیم، براى خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعى، متناسب با خود، یک سبک زندگى به ما پیشنهاد میشود. یک نقطه‌ى اصلى وجود دارد و آن، ایمان است. یک هدفى را باید ترسیم کنیم - هدف زندگى را - به آن ایمان پیدا کنیم. بدون ایمان، پیشرفت در این بخشها امکان‌پذیر نیست؛ کارِ درست انجام نمیگیرد. حالا آن چیزى که به آن ایمان داریم، میتواند لیبرالیسم باشد، میتواند کاپیتالیسم باشد، میتواند کمونیسم باشد، میتواند فاشیسم باشد، میتواند هم توحید ناب باشد؛ بالاخره به یک چیزى باید ایمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال این ایمان و اعتقاد پیش رفت. مسئله‌ى ایمان، مهم است. ایمان به یک اصل، ایمان به یک لنگرگاه اصلى اعتقاد؛ یک چنین ایمانى باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبک زندگى انتخاب خواهد شد.
در اینجا یک مغالطه‌اى وجود دارد، که من براى شما جوانها عرض بکنم: چند تا فیلسوف‌نماى غربى عنوان «ایدئولوژى‌زدائى» را مطرح کردند. مى‌بینید گاهى در بعضى از این مقالات روشنفکرى، عنوان «ایدئولوژى‌زدائى» مطرح میشود: آقا جامعه را با ایدئولوژى نمیشود اداره کرد. چند تا فیلسوف یا فیلسوف‌نماى غربى این را گفته‌اند؛ یک عده‌اى هم اینجا طوطى‌وار، بدون اینکه عمق این حرف را درک کنند، بدون اینکه ابعاد این حرف را بفهمند چیست، همان را تکرار کردند، باز هم تکرار میکنند. هیچ ملتى که داعیه‌ى تمدن‌سازى دارد، بدون ایدئولوژى نمیتواند حرکت کند و تا امروز حرکت نکرده است. هیچ ملتى بدون دارا بودن یک فکر و یک ایدئولوژى و یک مکتب نمیتواند تمدن‌سازى کند. همینهائى که امروز شما ملاحظه میکنید در دنیا تمدن مادى را به وجود آورده‌اند، اینها با ایدئولوژى وارد شدند؛ صریح هم گفتند؛ گفتند ما کمونیستیم، گفتند ما کاپیتالیستیم، گفتند ما به اقتصاد سرمایه‌دارى اعتقاد داریم؛ مطرح کردند، به آن اعتقاد ورزیدند، دنبالش کار کردند؛ البته زحماتى هم متحمل شدند، هزینه‌اى هم بر دوش آنها گذاشته شد. بدون داشتن یک مکتب، بدون داشتن یک فکر و یک ایمان، و بدون تلاش براى آن و پرداختن هزینه‌هاى آن، تمدن‌سازى امکان ندارد.
البته بعضى از کشورها مقلدند؛ از غرب، از سازندگان تمدن مادى یک چیزى را گرفته‌اند، زندگى خودشان را بر اساس آن شکل داده‌اند. بله، اینها ممکن است به یک پیشرفتهائى هم برسند، به یک پیشرفتهاى صورى و سطحى هم میرسند، اما مقلدند؛ اینها تمدن‌ساز نیستند، اینها بى‌ریشه و آسیب‌پذیرند؛ اگر چنانچه یک طوفانى به وجود بیاید، اینها از بین خواهند رفت؛ چون ریشه‌دار نیستند. علاوه بر اینکه کار آنها تقلید است و تقلید پدرشان را در مى‌آورد، برخى از منافع تمدن مادى غرب گیرشان مى‌آید و بسیارى‌اش گیرشان نمى‌آید، اما همه‌ى زیانهاى آنها گیرشان مى‌آید.
من نمیخواهم از کشورها اسم بیاورم. بعضى از کشورها هستند که رشد اقتصادى آنها به عنوان یک الگو، در گفتار و نوشتار برخى از روشنفکران ما مطرح میشود. بله، ممکن است آنها به یک صنعتى هم دست پیدا کرده باشند، پیشرفتى هم در زمینه‌ى مادى یا در زمینه‌ى علم و صنعت کرده باشند، اما اولاً مقلدند؛ ذلت تقلید و فرودستى تقلید، روى پیشانى آنها حک شده؛ علاوه‌ى بر این، همه‌ى آسیبهاى تمدن کنونى مادى غرب را آنها دارند، ولى اکثر منافعش را ندارند. امروز این تمدن مادى غرب دارد نشان میدهد مشکلاتى را که براى بشریت و براى پیروان خودش به وجود آورده.
پس بدون مکتب و بدون ایدئولوژى نمیتوان یک تمدن را به وجود آورد؛ احتیاج به ایمان است. این تمدن داراى علم خواهد بود، داراى صنعت هم خواهد بود، داراى پیشرفت هم خواهد بود؛ و این مکتب، هدایت کننده و اداره کننده‌ى همه‌ى اینها خواهد شد. آن که مکتب توحید را مبناى کار خودش قرار میدهد، آن جامعه‌اى که به دنبال توحید حرکت میکند، همه‌ى این خیراتى را که متوقف بر تمدن‌سازى است، به دست خواهد آورد؛ یک تمدن بزرگ و عمیق و ریشه‌دار خواهد ساخت و فکر و فرهنگِ خودش را در دنیا گسترش خواهد داد. بنابراین، این مطلب اول، که احتیاج به ایمان است. کشاندن جامعه به بى‌ایمانى، یکى از همان توطئه‌هائى است که دشمنان تمدن‌سازى اسلامى دنبال آن بوده‌اند و الان هم با شدت این را دارند دنبال میکنند.
امروز در محیطهاى روشنفکرى، کسانى هستند با شکلهاى گوناگون، با قد و قواره‌هاى گوناگون، اینها ما را از شعارهاى مکتبى برحذر میدارند؛ دوران اوج شعارهاى مکتبى را که دهه‌ى 60 است، زیر سؤال میبرند؛ امروز هم از تکرار شعارهاى مکتبى و شعارهاى انقلابى و اسلامى، خودشان واهمه دارند و میخواهند در دل دیگران واهمه بیندازند؛ میگویند آقا، هزینه دارد، دردسر دارد، تحریم دارد، تهدید دارد. نگاه خوشبینانه این است که بگوئیم اینها تاریخ نخوانده‌اند - البته نگاه‌هاى بدبینانه هم وجود دارد - اینها اگر تاریخ خوانده بودند و اطلاع داشتند از سرگذشت و منشأ و مبدأ تمدنهائى که وجود دارد و همین تمدن مادى غرب که امروز میخواهد دنیا را فتح تصرف کند و این حرف را نمیزدند. باید بگوئیم اینها بى‌اطلاعند، تاریخ نخوانده‌اند.
جامعه‌ى بدون آرمان، بدون مکتب، بدون ایمان، ممکن است به ثروت برسد، به قدرت برسد، اما آن وقتى هم که به ثروت و قدرت برسد، تازه میشود یک حیوان سیر و قدرتمند - و ارزش انسان گرسنه از حیوان سیر بیشتر است - اسلام این را نمیخواهد. اسلام طرفدار انسانى است که هم برخوردار باشد، هم قدرتمند باشد، و هم شاکر و بنده‌ى خدا باشد؛ جبهه‌ى عبودیت بر خاک بساید. انسان بودن، قدرتمند بودن و بنده‌ى خدا و عبد خدا بودن؛ این آن چیزى است که اسلام میخواهد؛ میخواهد انسان بسازد، الگوى انسان‌سازى است.
پس در درجه‌ى اول، نیاز تمدن‌سازىِ اسلامىِ نوین به ایمان است. این ایمان را ما معتقدین به اسلام، پیدا کرده‌ایم. ایمان ما، ایمان به اسلام است. در اخلاقیات اسلام، در آداب زندگى اسلامى، همه‌ى آنچه را که مورد نیاز ماست، میتوانیم پیدا کنیم؛ باید اینها را محور بحث و تحقیقِ خودمان قرار دهیم. ما در فقه اسلامى و حقوق اسلامى زیاد کار کرده‌ایم؛ باید در اخلاق اسلامى و عقل عملى اسلامى هم یک کار پرحجم و باکیفیتى انجام دهیم - حوزه‌ها مسئولیت دارند، دانشوران مسئولیت دارند، محققان و پژوهشگران مسئولیت دارند، دانشگاه مسئولیت دارد - آن را مبناى برنامه‌ریزى‌مان قرار دهیم، آن را در آموزشهاى خودمان وارد کنیم؛ این چیزى است که امروز ما به آن احتیاج داریم و باید دنبال کنیم. این مطلب اول و نکته‌ى اول در باب تمدن‌سازى نوین اسلامى و به دست آوردن و رسیدن به این بخش اساسى از تمدن است، که سلوک عملى است.
هیچکدام از این چیزهائى که من فهرست کردم و گفتم، شما نمیتوانید پیدا کنید که یا به صورت خاص، یا تحت یک عنوان عام، در اسلام به آن پرداخته نشده باشد. انواع سلوک با افرادى که انسان با آنها ارتباط دارد، انواع رفتارهاى ما، انواع چیزهائى که در زندگى اجتماعى براى انسان وجود دارد، اینها در اسلام هست؛ در مورد سفر کردن هست، در مورد رفت‌وآمد هست، در مورد سوار شدن و پیاده شدن هست، در مورد پدر و مادر هست، در مورد تعاون هست، در زمینه‌ى رفتار با دوست هست، در زمینه‌ى رفتار با دشمن هست. در همه‌ى چیزها، یا به طور خاص در منابع اسلامى ما موجود است، یا تحت یک عنوان کلى وجود دارد؛ که اهل استنباط و اهل نظر میتوانند آن چیزى را که مورد نیازشان است، از آن به دست بیاورند و پیدا کنند.
نکته‌ى دومى در اینجا وجود دارد و آن این است که ما براى ساختن این بخش از تمدن نوین اسلامى، بشدت باید از تقلید پرهیز کنیم؛ تقلید از آن کسانى که سعى دارند روشهاى زندگى و سبک و سلوک زندگى را به ملتها تحمیل کنند. امروز مظهر کامل و تنها مظهر این زورگوئى و تحمیل، تمدن غربى است. نه اینکه ما بناى دشمنى با غرب و ستیزه‌گرى با غرب داشته باشیم - این حرف، ناشى از بررسى است - ستیزه‌گرى و دشمنىِ احساساتى نیست. بعضى بمجرد اینکه اسم غرب و تمدن غرب و شیوه‌هاى غرب و توطئه‌ى غرب و دشمنى غرب مى‌آید، حمل میکنند بر غرب‌ستیزى: آقا، شماها با غرب دشمنید. نه، ما با غرب پدرکشتگىِ آنچنانى نداریم - البته پدرکشتگى داریم! - غرض نداریم. این حرف، بررسى‌شده است.
تقلید از غرب براى کشورهائى که این تقلید را براى خودشان روا دانستند و عمل کردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده؛ حتّى آن کشورهائى که بظاهر به صنعتى و اختراعى و ثروتى هم رسیدند، اما مقلد بودند. علت این است که فرهنگ غرب، یک فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودکننده‌ى فرهنگهاست. هرجا غربى‌ها وارد شدند، فرهنگهاى بومى را نابود کردند، بنیانهاى اساسىِ اجتماعى را از بین بردند؛ تا آنجائى که توانستند، تاریخ ملتها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیس‌ها وارد شدند، زبان مردم بومى را تبدیل کردند به انگلیسى؛ اگر زبان رقیبى وجود داشت، آن را از بین بردند. در شبه‌قاره‌ى هند، زبان فارسى چند قرن زبان رسمى بود؛ تمام نوشتجات، مکاتبات دستگاه‌هاى حکومتى، دولتى، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصیتهاى برجسته، با زبان فارسى انجام میگرفت. انگلیس‌ها آمدند زبان فارسى را با زور در هند ممنوع کردند، زبان انگلیسى را رائج کردند. شبه‌قاره‌ى هند که یکى از کانونهاى زبان فارسى بوده، امروز در آنجا زبان فارسى غریب است؛ اما زبان انگلیسى، زبان دیوانى است؛ مکاتبات دولتى با انگلیسى است، حرف زدن غالب نخبگانشان با انگلیسى است - باید انگلیسى حرف بزنند - این تحمیل شده. در همه‌ى کشورهائى که انگلیس‌ها در دوران استعمار در آنجا حضور داشتند، این اتفاق افتاده است؛ تحمیل شده است. ما زبان فارسى را بر هیچ جا تحمیل نکردیم. زبان فارسى که در هند رائج بود، به وسیله‌ى خود هندى‌ها استقبال شد؛ شخصیتهاى هندى، خودشان به زبان فارسى شعر گفتند. از قرن هفتم و هشتم هجرى تا همین زمان اخیرِ قبل از آمدن انگلیس‌ها، شعراى زیادى در هند بودند که به فارسى شعر میگفتند؛ مثل امیرخسرو دهلوى، بیدل دهلوى - که اهل دهلى است - و بسیارى از شعراى دیگر. اقبال لاهورى اهل لاهور است، اما شعر فارسى او معروف‌تر از شعر به هر زبان دیگرى است. ما مثل انگلیس‌ها که انگلیسى را در هند رائج کردند، زبان فارسى را رائج نکردیم؛ فارسى با میل مردم، با رفت‌وآمد شاعران و عارفان و عالمان و اینها به طور طبیعى رائج شد؛ اما انگلیس‌ها آمدند مردم را مجبور کردند که باید فارسى حرف نزنند؛ براى فارسى حرف زدن و فارسى نوشتن، مجازات معین کردند.
فرانسوى‌ها هم در کشورهائى که تحت استعمار آنها بود، زبان فرانسه را اجبارى کردند. یک وقتى یکى از رؤساى کشورهاى آفریقاى شمالى - که سالها فرانسوى‌ها بر آنجا سلطه داشتند - زمان ریاست جمهورى با بنده ملاقات داشت. او با من عربى حرف میزد؛ بعد میخواست یک جمله‌اى را بگوید، واژه‌ى عربىِ آن جمله یادش نیامد، بلد نبود. معاونش یا وزیرش همراهش بود، به فرانسه به او گفت که این جمله به عربى چه میشود؟ او هم گفت که بله، این جمله به عربى میشود این. یعنى یک عرب نمیتوانست مقصود خودش را با عربى ادا کند، مجبور بود با فرانسه از رفیقش بپرسد، او هم بگوید که این است! یعنى اینقدر اینها از زبان اصلىِ خودشان دور مانده بودند. این مسئله را سالها بر اینها تحمیل کردند. پرتغالى‌ها هم همین جور، هلندى‌ها هم همین جور، اسپانیائى‌ها هم همین جور؛ هر جا رفتند، زبان خودشان را تحمیل کردند؛ این میشود فرهنگ مهاجم. بنابراین فرهنگ غرب، مهاجم است.
غربى‌ها آنجائى که توانستند، بنیانهاى فرهنگى و اعتقادى را از بین بردند. در مثل کشور ما که استعمارِ مستقیم وجود نداشت و به برکت مجاهدت یک عده از بزرگان، انگلیس‌ها نتوانستند به طور مستقیم وارد شوند، افرادى را عامل خودشان کردند. اگر قرارداد 1299، یعنى 1919 میلادى - که معروف به قرارداد وثوق‌الدوله است - در ایران با مقاومت امثال مرحوم مدرس و بعضى از آزادیخواهانِ دیگر مواجه نمیشد و این قرارداد عملیاتى میشد، استعمار ایران حتمى بود - مثل هند - مردانى نگذاشتند این اتفاق بیفتد. اما آنها به وسیله‌ى عوامل خودشان، با گماشتن رضاخان پهلوى و تقویت او و گذاشتن روشنفکران وابسته‌ى به غرب در کنار او - که باز لازم نیست من اسم بیاورم، دوست ندارم اسم بیاورم - فرهنگ خودشان را بر ما تحمیل کردند. بعضى از وزرا و نخبگان سیاسى دستگاه پهلوى که جنبه‌ى فرهنگى داشتند، اینها عامل غرب بودند براى دگرگون کردن فرهنگ کشورمان؛ و هرچه توانستند، کردند؛ یک مقوله‌اش مسئله‌ى کشف حجاب بود، یک مقوله‌اش فشار بر روحانیون و زدودن حضور روحانیون از کشور بود، و مقولات فراوان دیگرى که در دوران رضاخان پهلوى دنبال میشد. فرهنگ غربى، فرهنگ مهاجم است؛ هرجا وارد شود، هویت‌زدائى میکند؛ هویت ملتها را از بین میبرد. فرهنگ غربى، ذهنها را، فکرها را مادى میکند، مادى پرورش میدهد؛ هدف زندگى میشود پول و ثروت؛ آرمانهاى بلند، آرمانهاى معنوى و تعالى روحى از ذهنها زدوده میشود. خصوصیت فرهنگ غربى این است.
یکى از خصوصیات فرهنگ غربى، عادى‌سازى گناه است؛ گناه‌هاى جنسى را عادى میکنند. امروز این وضعیت در خود غرب به فضاحت کشیده شده؛ اول در انگلیس، بعد هم در بعضى از کشورهاى دیگر و آمریکا. این گناه بزرگِ همجنس‌بازى شده یک ارزش! به فلان سیاستمدار اعتراض میکنند که چرا او با همجنس‌بازى مخالف است، یا با همجنس‌بازها مخالف است! ببینید انحطاط اخلاقى به کجا میرسد. این، فرهنگ غربى است. همچنین فروپاشى خانواده، گسترش مشروبات الکلى، گسترش مواد مخدر.
من سالها پیش - در دهه‌ى 30 و 40 - در منطقه‌ى جنوب خراسان، بزرگان و افراد صاحب فکر و پیرمردهائى را دیدم که یادشان بود که انگلیس‌ها چگونه تریاک را با شیوه‌هاى مخصوصى در بین مردم رائج میکردند؛ والّا مردم تریاک کشیدن بلد نبودند؛ این چیزها وجود نداشت. این افراد یادشان بود، سراغ میدادند و خصوصیاتش را میگفتند. با همین روشها بود که مواد مخدر بتدریج در داخل کشور توسعه پیدا کرد. فرهنگ غربى اینجورى است.
فرهنگ غربى فقط هواپیما و وسائل آسایش زندگى و وسائل سرعت و سهولت نیست؛ اینها ظواهر فرهنگ غربى است، که تعیین‌کننده نیست؛ باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبک زندگى مادىِ شهوت‌آلودِ گناه‌آلودِ هویت‌زدا و ضد معنویت و دشمن معنویت. شرط رسیدن به تمدن اسلامىِ نوین در درجه‌ى اول این است که از تقلید غربى پرهیز شود. ما متأسفانه در طول سالهاى متمادى، یک چیزهائى را عادت کرده‌ایم تقلید کنیم.
بنده طرفدار این نیستم که حالا در مورد لباس، در مورد مسکن، در مورد سایر چیزها، یکباره یک حرکت جمعى و عمومى انجام بگیرد؛ نه، این کارها باید بتدریج انجام بگیرد؛ دستورى هم نیست؛ اینها فرهنگ‌سازى لازم دارد. همان طور که گفتم، کار نخبگان است، کار فرهنگ‌سازان است. و شما جوانها باید خودتان را براى این آماده کنید؛ این، رسالت اصلى است.
ما از علم ترویج میکنیم، از صنعت ترویج میکنیم، از اختراع و نوآورى ترویج میکنیم، هر مبتکرى و هر ابتکارى را با احترامِ تمام بر روى چشم مینشانیم - این به جاى خود محفوظ - اما همان طور که گفتیم، اصل قضیه جاى دیگر است؛ اصل قضیه، درست کردن سبک زندگى است، رفتار اجتماعى است، اخلاق عمومى است، فرهنگ زندگى است. باید در این بخش، ما پیش برویم؛ باید تلاش کنیم. تمدن نوین اسلامى که ما مدعى‌اش هستیم و دنبالش هستیم و انقلاب اسلامى میخواهد آن را به وجود بیاورد، بدون این بخش تحقق پیدا نخواهد کرد. اگر آن تمدن به وجود آمد، آن وقت ملت ایران در اوج عزت است؛ ثروت هم دنبالش هست، رفاه هم دنبالش هست، امنیت هم دنبالش هست، عزت بین‌المللى هم دنبالش هست؛ همه چیز با او خواهد بود، همراه با معنویت.
یکى از نکاتى که باید در مواجهه‌ى با دنیاى غرب کاملاً به آن توجه داشت، عامل و ابزار هنرى است که در اختیار غربى‌هاست. اینها از هنر حداکثر استفاده را کرده‌اند براى ترویج این فرهنگ غلط و منحط و هویت‌سوز؛ بخصوص از هنرهاى نمایشى، بخصوص از سینما حداکثر استفاده را کرده‌اند. اینها به صورت پروژه‌اى یک ملت را تحت مطالعه قرار میدهند، نقاط ضعفش را پیدا میکنند، از روان‌شناس و جامعه‌شناس و مورخ و هنرمند و اینها استفاده میکنند، راههاى تسلط بر این ملت را پیدا میکنند؛ بعد به فیلمساز، به فلان بنگاه هنرى در هالیوود سفارش میکنند که بسازد و میسازد. بسیارى از فیلمهائى که براى ماها و براى کشورهائى نظیر ما میسازند، از این قبیل است. من از فیلمهاى داخل خود آمریکا خبرى ندارم؛ اما آنچه که براى ملتهاى دیگر میسازند، جنبه‌ى تهاجم دارد. چند سال پیش از این در خبرها بود که در بعضى از کشورهاى بزرگ اروپائى تصمیم گرفته شد که با فیلمهاى آمریکائى مقابله شود. آنها مسلمان نیستند، اما آنها هم احساس خطر میکردند؛ آنها هم احساس تهاجم میکردند. نسبت به کشورهاى اسلامى البته بیشتر، و در مورد کشور انقلابى ما هم به طور ویژه؛ نگاه میکنند، خصوصیات را میسنجند، وضعیت را میسنجند، فیلم را بر اساس آن میسازند، خبر را بر اساس آن تنظیم میکنند، رسانه را بر اساس آن شکل میدهند و میفرستند فضا. باید به اینها توجه داشت. سلیقه‌سازى میکنند، فرهنگ‌سازى میکنند؛ بعد از آنکه سلیقه‌ها را عوض کردند، ذائقه‌ها را عوض کردند، آن وقت اگر احتیاج به زر و زور بود، دلارها را وارد میکند، نیروهاى نظامى و ژنرالها را وارد میکنند. این، شیوه‌ى حرکت غربى‌هاست؛ باید مراقب بود. باید همه احساس کنند که مسئولیت ایجاد تمدن اسلامىِ نوین بر دوش آنهاست؛ و یکى از حدود و ثغور این کار، مواجهه‌ى با تمدن غرب است، به صورتى که تقلید از آن انجام نگیرد.
در پایان، من یک نکته را هم اضافه کنم: بحث امروز ما آغاز یک بحث است؛ در این زمینه‌ها باز هم حرف خواهیم زد. انتظار داریم اهل فکر و اهل نظر در مراکزى که میتوانند و اهلیت و صلاحیت این کار را دارند، در این زمینه‌ها کار کنند، فکر کنند، مطالعه کنند؛ بتوانیم پیش برویم. مراقب باشیم دچار سطحى‌گرى و ظاهرگرائى نشویم، دچار تحجر نشویم - این یک طرف قضیه است - دچار سکولاریسمِ پنهان هم نشویم. گاهى اوقات در ظاهر، تبلیغات، تبلیغات دینى است؛ حرف، حرف دینى است؛ شعار، شعار دینى است؛ اما در باطن، سکولاریسم است؛ جدائى دین از زندگى است؛ آنچه که بر زبان جارى میشود، در برنامه‌ریزى‌ها و در عمل دخالتى ندارد. ادعا میکنیم، حرف میزنیم، شعار میدهیم؛ اما وقتى پاى عمل به میان مى‌آید، از آنچه که شعار دادیم، خبرى نیست.
انقلاب اسلامى تواناست. آن قدرتى و ظرفیتى و انرژى متراکمى که در انقلاب اسلامى وجود دارد، این توانائى را دارد که همه‌ى این موانعى را که من گفتم و بسیارى‌اش را هم نگفتم، از سر راه بردارد و آن تمدن ممتازِ برجسته‌ى متعالىِ باشکوه اسلامى را جلوى چشم همه‌ى دنیا برقرار کند؛ و این در زمان شما خواهد بود، ان‌شاءاللّه به دست شما خواهد بود، با همت شما خواهد بود. هرچه میتوانید، خودتان را از لحاظ علم و عمل و تزکیه و تقویت روح و تقویت جسم - همان طورى که بارها عرض شده - آماده کنید و ان‌شاءاللّه این بار سنگین را به دوش بگیرید.
والسّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته‌

****************************************
منبع:
1) مائده: 2
2) آل عمران: 103
3) همان‌

 

موضوعات:  سبک زندگی از دید گاه رهبری  لینک ثابت
 [ 07:20:00 ب.ظ ]





سبک زندگی علما باید تبلیغ شود

***********************************

 

مصباحی مقدم در گفتگو با مهر:
قم - خبرگزاری مهر: رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس گفت: سبک زندگی علما باید به شکل واقعی و مستند به زبان تصویر برای مردم تبلیغ و معرفی شود.

حجت الاسلام غلامرضا مصباحی مقدم در حاشیه بازدید اعضای کمیسیون برنامه و بودجه از پروژه های مهم شهری قم، در گفتگو با خبرنگار مهر با تاکید براینکه زندگی علما و مراجع تقلید الگوی مناسبی برای زندگی سالم و صالح است، اظهار داشت: در طول تاریخ علما و فقهای شیعه همیشه الگو و سرآمد بودند و ساده زیستی آنها خیلی ها را متحول کرده است.

ضرورت ایجاد سبک زندگی اسلامی با توجه به شرایط اقتصادی موجود

وی با تاکید براینکه قم باید محور الگوساز سبک زندگی مدنظر مقام معظم رهبری باشد، گفت: اکنون که در شرایط اقتصاد مقاومتی و تورم فزاینده در کشور هستیم، لازم است که سبک زندگی اسلامی برای ایجاد رفاه نسبی و روند مطلوب در کشور پیاده شود.

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با اشاره به اینکه طلاب و فضلای حوزه علمیه پیشگام ساده زیستی و احیای اقتصاد مقاومتی هستند، افزود: طلاب و علمای عظام باید با تشریح و ترویج آموزه‌های زیبای دینی، مردم را با واژه‌هایی مانند “روزی حلال، قناعت و ساده زیستی” بیش از گذشته آشنا کنند.

دغدغه رهبری در مورد توسعه قم باید اجرا شود

حجت الاسلام مصباحی مقدم در ادامه درباره پروژه های نیمه تمام شهر قم گفت: قم یک شهر بین الملل با نیازهای فراملی است باید بودجه لازم برای اتمام پروژه ها تامین شود.

وی با اشاره به اینکه باوجود حرم امن کریمه اهل بیت و بیوت عظام تقلید، قم باید به نقطه مطلوب دست پیدا کند، اظهار داشت: کلان شهر قم به عنوان یک شهر زائر پذیر بعد از مشهد مقدس باید بودجه مناسب و هم شان خود داشته باشد.

رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس شورای اسلامی گفت: قبل از انقلاب به علت موقعیت ویژه‌ای که شهر قم داشت، این شهر از سوی حکمرانان مورد بی‌مهری قرار گرفت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز توجه شایسته به این شهر نشد.

وی با اشاره به سخنان رهبر انقلاب در زمینه عقب‌ماندگی‌های شهر قم افزود: پروژه‌هایی که در حال حاضر در قم در حال اجرا است، پروژه‌های خوبی است و منشأ خدمات بزرگی برای زائران و ساکنان قم در آینده خواهد بود.

موضوعات: سبک زندگی علما باید تبلیغ شود  لینک ثابت
 [ 07:18:00 ب.ظ ]





زندگینامه میرزا جواد اقا ملکی تبریزی

************************************

ميلاد ميرزا جواد آقا

خورشيد قرن سيزدهم هجري رو به افول بود كه تبريز لبريز از شادي و سرور شد،
«لطف» الهي پسري زيبا به خاندان «حاج ميرزا شفيع» داد كه «جواد»ش نام نهادند.
گلخنده‎هاي شادي و شور بر چهرة‌ اهل خانه نشسته بود و همگان بوسة‌ سپاس به درگاه الهي مي‎زدند.
پدر طفل به پاس اين نعمت،‌ چندين روز مردم شهر را از «سفرة نعمت» خود بهره‎مند ساخت.
«جواد» در دامان مادري مهربان و پدري صالح مراحل رشد و ترقي را پيمود و سالهاي كودكي هر يك، دفتري نو بر ديدگان وي مي‎گشود.

پاي همّت به مدرسه نهاد و با كمال ادب و فروتني زانوي تعلّم در مقابل استاد بر زمين زد.
صرف، نحو،‌ منطق، معاني بيان و دروس مقدّماتي ديگر را در تبريز فرا گرفت و پس از مدّتي «سطح» را به پايان رساند.
روشني باران نور در سرزمين وجودش وي را راهي ديار يار ساخت و به سوي نجف اشرف هدايت نمود.
بسان عبدي ذليل و مريدي فقير،‌ پاي ارادت بر صحن مولاي خود نهاد و با قدمهاي همراه با محبّت خويش به سوي «ضريح ولايت» شتافت
و از آن حضرت استمداد «تحصيل و تهذيب» نمود.

چندي از ورود او به نجف اشرف نگذشته بود كه عشق ولايت كاري كارستان كرد و شعله‎هاي هدايت يكي پس از ديگري رخ نشان داد.
دست تقدير پاي او را به درس محدّث محقق،‌ ميرزا حسين نوري كشاند
و انديشة باشكوه وي را از انبوه دانش و بينش، فقيه وارسته آيه الله حاج آقا رضا همداني بارورتر ساخت.
ثمر آفرين خوشه‎هاي فكر و انديشة‌ ميرزا جواد آقا با حضور در درس آخوند ملا محمد كاظم خراساني چشمگيرتر شد
و تابناكي چهرة‌ وجود او با آشنايي با آخوند ملاحسينقلي همداني افزون گرديد؛ هم او كه بسان اكسيري، ميرزا جواد آقا از ملك به ملكوت رسانيد،
كسي كه نسيم نگاهش غبار رذايل را از صفحة‌ جان انسانها مي‎شست و تأثيري ژرف در كلامش ديده مي‎شد.

چل چراغ بيداري

سالهاي هجرت و روزهاي تشرّف در نجف با انبوه بركات همراه بود و تلاش بسيار در راه تحصيل و تهذيب رهاوردهاي مباركي در پي داشت. تا اينكه ميرزا جواد آقا در سال 1321 قمري / 1270 ش. آهنگ رجعت به ايران كرد و به زادگاهش تبريز وارد شد.[1]
جاذبة معنوي او روشن ضميران پاك را بسان پروانه‎هايي عاشق گرداگردش به پرواز درآورد و از محضر پر فيض وي آنان را سيراب ساخت.
دانش‎پژوهان از بارش دانش وي بهره مي‎بردند و مردم نيز با قلبي مطمئن و روحي پرشور اطراف او حلقه مي‎زدند. در اين سالها بود كه واقعة مشروطه پديد آمد و ارتش روسيه بخشي از آذربايجان را اشغال كرد، مردم بي‎پناه آن خطه به خاك و خون كشيده شدند و شهر تبريز محاصره گرديد. راهي غير از ترك ديار باقي نماند. از اين رو حاج ميرزا جواد آقا به دور از چشم متجاوزان رو به سوي تهران گذارد و از آنجا به زيارت حضرت عبدالعظيم عليه السلام شتافت.
سپس به قم مهاجرت كرد و اين شهر را وطن دوم خويش قرار داد.[2]
ارمغان ارزشمند دوران تحصيل و تدريس حاج ميرزا جواد آقا، ژرف‎نگري و انديشمندي بسيار نسبت به اوضاع جهان بود. وي صاحب سيرتي سياسي شده بود و هماره حوادث را با ديدة بصيرت و بينش مي‎نگريست. حكومت زمان خود را مردود مي‎دانست و صاحب منصبان را افرادي ناپاك و غاصب مي‎شمرد. هيچ گاه روي خوش به آنان نشان نمي‎داد و با زبان دعا، ناخرسندي خويش را نسبت به اوضاع ابراز مي‎نمود.
افرادي كه براي مشورت به حضورش مي‎شتافتند از قبول كارهاي دولتي منصرف مي‎ساخت و سردمداران حكومت را همچون ستمگران بني اميّه و بني عباس قلمداد مي‎كرد

تدريس و تهذيب در قم

سال 1329 ق. قم پذيراي وجود حاج ميرزا جواد آقا شد. در آن ايّام اين شهر از حداقل امكانات محروم بود، جمعيتي اندك داشت و هنوز حوزة علميّه مقدّس و پربركتشان تأسيس نشده بود.
اين عارف فرزانه اندكي پس از ورود، به درخواست برخي از افراد پارسا، جلسات درس و محافل اخلاق برپا كرد.
درس «فقه» كه متن آن مفاتيح فيض كاشاني بود و در پي آن درس «اخلاق و عرفان» براي عموم مردم كه در مدرسة فيضيه تشكيل مي‎شد. درس ديگري براي بعضي از خواص در منزل حاج ميرزا برقرار مي‎شد كه اخلاق و عرفان موضوع آن بود. علاوه بر اين، نماز جماعت در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام نيز از سوي ايشان اقامه مي‎گرديد؛ كه امام خميني و آيه الله بهاء‌الديني از جمله افرادي بودند كه در نماز حاج ميرزا جواد آقا شركت مي‎كردند.


تابناكي سالهاي حضور اين شخصيت علمي عرفاني، زمينه‎ساز هجرت بسياري از علما و بزرگان به سوي اين خطه گرديد. در آن ايّام عوام و خواص از سرو سبز وجود ايشان بهره‎هاي وافر مي‎بردند و منزل وي دارالشفاي روان مردم زجر ديده و مصيبت زده بود. لطافت سخنان اين فرزانة سخت كوش در مناسبتهاي مختلف، امواج مردم را لبريز از شادي و نشاط در ايّام عيد و سرور معصومين عليهم السلام مي‎نمود و جرعه‎هاي معرفت بسياري در ايّام رحلت و عزا در كام وجود آنان سرازير مي‎كرد.
گويا تقدير چنين بود كه پاكي و قداست در حوزة علميّه قم به دست چنين وارسته‎اي پاك، پي‎ريزي شود تا دهه‎اي بعد، پاي همّت و تلاش به وسيله حاج شيخ عبدالكريم حائري به ميان گذارده شده و حوزة علميّه قم، قامت سبز خود را برافرازد.
آنان كه با حالات ملكوتي و عبادي اين فرزانه عارف آشنا بودند ايشان را از بكّائون* مي‎شمردند. عبدي صالح كه سه ماه رجب، شعبان و رمضان را پي در پي روزه مي‎گرفت و در قنوت نمازهاي نافله اين بيت حافظ را مكرر مي‎خواند:
ما را ز جام بادة گلگون خراب كن زان پيشتر كه عالم فاني شود خراب

 

موضوعات: زندگینامه میرزا جواد اقا ملکی تبریزی  لینک ثابت
 [ 07:15:00 ب.ظ ]





سبک زندگی شمس الدین محمد بن مکی (شهید اول)

****************************************************************

زادگاه شهید اول
جبل عامل، منطقه ای است کوهستانی در جنوب لبنان و نامی است آشنا که در تاریخ شیعه سوابق درخشانی دارد. شیعیان این منطقه در جهاد و مبارزه و ایستادگی در مقابل دشمنان متجاوز، و عشق و ارادت نسبت به خاندان عصمت و طهارت شهره اند. از قرن ها پیش تا کنون، دانشمندان و فرهیختگان بسیاری از سرزمین مقدس جبل عامل برخاسته اند که هریک افتخاری بس بزرگ برای مسلمانان به شمار می روند. فقهای نامدار و گران قدری هم چون محقق ثانی، شیخ بهایی، شهید ثانی، علامه سید محسن امین و سید عبدالحسین شرف الدین عاملی، رضوان اللّه تعالی علیهم، همگی از آن دیار عالم پرورند. شهید اول رحمه الله نیز از همین خطه دانش گستر برخاسته است.

ولادت شهید اوّل
در یکی از روزهای سال 734 ق لطف الهی پسری زیبا به خاندان ابو محمد مکّی، ملقّب به جمال الدین عطا کرد که او را «محمد» نامیدند. گلخنده های شادی و شور بر چهره اهل خانه نشسته بود و همگان بوسه سپاس به درگاه الهی می زدند. پدر طفل به پاس این نعمت، مردم را بر سفره خود خواند و اطعام کرد. محمد در دامان مادری مهربان که بانویی از آل مُعیّه ـ خاندانی علوی از عراق ـ بود، و هم چنین تحت تربیت پدری صالح، مراحل رشد و ترقی را در زادگاهش جبل عامل، پیمود.

نیاکان شهید اول
شهید اول از فقهای سرشناسی است که پدر و اجدادش همه از دانشمندان معروف بودند. وی در خاندانی زندگی کرد و رشد نمود که همگی اهل دین و دانش و فضیلت و تقوا بودند و همت بلندی در نشر معارف اسلامی داشتند. دوستداران و مدافعان واقعی پیامبر و اهل بیت به شمار می آمدند. تبارنامه شهید اول به چهار قبیله هَمْدان، اَوس، خَزْرج و مُطَلِّب می رسد که از بزرگ ترین و گرامی ترین قبایل عرب در صدر اسلام بودند.

تحصیل
شهید اول دوران کودکی را در زادگاهش «جِزّین» در جبل عامل سپری نمود و در محیطی آکنده از معنویت و روحانیت، در موقعیتی استثنایی رشد کرد. وی از آغاز کودکی، از هوش و استعداد سرشاری برخوردار بود و به فراگیری دانش و رسیدن به فضایل اخلاقی و معنوی علاقه فراوان داشت. او تا شانزده سالگی در وطنش مشغول به تحصیل بود و از محضر پدر بزرگوارش، که استادی فاضل به شمار می رفت، مقدمات علوم دینی و فقه را آموخت. در این مدت از محضر عموی پدرش «شیخ اسدالدین صائغ جزّینی» نیز بهره کافی برد و مقدمات علوم ریاضی را آموخت. علامه سید محسن امین درباره مقام علمی جزّینی می نویسد: «شیخ اسد الدین صائغ، دانشمندی بزرگ بود و در سیزده رشته از علوم ریاضی تخصص و مهارت داشت».

ویژگی های روحی شهید اول
فقیه فرزانه، شهید اول، در همه حال چشم به درگاه فیض الهی داشت و همواره در قنوت نمازهایش با سوز و گداز با خدا به نجوا می ایستاد. از دیگر ویژگی های شخصیتی ایشان می توان به زهد، امانت داری، اخلاص، شجاعت، دین داری و شیفتگی ایشان نسبت به خدمت اشاره کرد. سراسر زندگی پربارش به حق نمایانگر اخلاص وی بود. او در زندگی خویش همواره در خدمت مردم محروم بود و در این راه هیچ گاه احساس خستگی و نارضایتی نمی کرد. او به گروه مستضعف جامعه توجهی ویژه داشت و همواره برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی مسلمانان تلاش می کرد.

تحصیل در حوزه حِلِّه
حوزه علمیه حِلِّه در قرن هشتم هجری از رونق به سزایی برخوردار بود و اندیشمندان شیعه در آن جا حضور چشم گیر داشتند، به طوری که مشتاقان دانش و معرفت از دورترین نقاط کشورهای اسلامی به آن سرچشمه دانش و فقاهت روی می آوردند. در این زمان حوزه درس فخرالمحققین، فرزند نابغه علاّمه حلّی، اهمیت فوق العاده ای داشت. از این رو شهید اوّل در سال 750 ق، در حالی که تنها شانزده بهار از زندگی اش گذشته بود، برای تکمیل دانش خویش و رشد فکری بیشتر و استفاده از گنجینه دانش دانشمندان نامور شیعه، به عراق هجرت کرد و وارد شهر تاریخی حِلِّه شد. وی پنج سال در این شهر اقامت کرد و از محضر دانشوران و فقهای سترگ آن دیار فقیه پرور، استفاده کرد و به زینت دانش، تهذیب اخلاق و تزکیه نفس، بیش از پیش آراسته گردید. شهید، در پی نبوغ و پشتکارش در تحصیل علوم، در سال 751 ق، در هفده سالگی، به دریافت گواهی اجتهاد و اجازه نقل حدیث از دو نفر عالم برجسته آن روزگار یعنی فقیه فرزانه فخرالمحققین و علامه تاج الدین ابن مُعیّه حسنی، مفتخر گردید.

در چشمه سار نیایش و زیارت
اندیشمند بزرگ جهان اسلام و فقیه نامور، شهید اول، در زمان اقامتش در عراق به بغداد، کربلا، نجف و سایر شهرهای عراق سفر کرد و در جوار بارگاه ملکوتی ابا عبداللّه الحسین علیه السلام و مولای پرهیزگاران علی علیه السلام نیز مدتی اقامت کرد و از دانشمندان آنجا بهره ها برد. شهید در این مدت توانست با استمداد از معنویت و روح بلند ائمه اطهار علیه السلام به ویژه سرورشهیدان علیه السلام خود را به بالاترین مدارج علمی و معنوی برساند. او در این ایّام علاوه بر پیمودن قله های بلند دانش و معرفت، هیچ گاه از دعا و نیایش و زیارت غفلت نکرد. شب جمعه که فرا می رسید بوی تربت مقدس قافله سالار شهیدان اباعبداللّه الحسین علیه السلام و عشق زیارت حضرتش، شهید را بی تاب می کرد و او را از حِلِّه به کربلا می کشاند، بدین ترتیب او هر هفته به زیارت مولا و آقایش می شتافت و از حرم باصفای آن امام بهره ها می برد.

مکتب فقهی شهید اول
شهید اول پس از سال ها اقامت در شهر حلّه و خوشه چینی از خرمن دانشمندان آن دیار، در سال 755 ق به زادگاهش «جِزیّن» در جبل عامل بازگشت و مورد استقبال مردم دانش دوست آن دیار قرار گرفت. او پس از بازگشت به وطن، بی درنگ در جزیّن مدرسه ای تأسیس کرد که از بقیه مدارس جبل عامل، پیشرفته تر و در تدریس فقه و اصول پیش گام تر بود. در حقیقت شهید اول فکر و اندیشه فقهی، اصولی و کلامی علاّمه و فرزندش فخرالمحققین را به جبل عامل منتقل کرد و شاگردان زیادی تربیت و به جهان اسلام تقدیم نمود که همگی از بزرگان و اندیشمندان به نام بودند. عالمان بزرگی چون فاضل مقداد نویسنده کتاب معروف کنزالعرفان فی فقه القرآن، شمس الدین محمد بن عبدالعالی کَرَکی عاملی، زین الدین ابو الحسن علی بن حسن: مشهور به ابن خازن، شمس الدین محمد بن نَجْدَه معروف به ابن نَجْدَه از شاگردان و تربیت یافتگان مکتب پربار فقهی شهید اول به شمار می آیند.

آگاهی از نظریات فقهی اهل سنت
شهید اول علاوه بر آگاهی کامل از فقه غنی شیعه با دانشمندان نامور اهل سنت نیز مرتبط بود. او چنان بر نظریات فقهی آنان آگاهی و تسلط داشت که اهل سنت در اعمال عبادی و مسایل مذهبی به وی مراجعه می کردند و وی در هر مورد بر طبق مذهب آنان فتوا می داد. وی خود در این باره چنین می گوید: «من مصنّفات و مروّیات حدود چهل تن از علمای مکه، مدینه، بغداد، دمشق، بیت المقدس و مقام خلیل (در فلسطین) را از آنان روایت می کنم. من صحیح بخاری را از گروه زیادی به سند خود آنها از بخاری، و نیز صحیح مسلم، مُسند ابی داود، جامع تِرْمِذی، مسند احمد و دیگر کتاب های آنان را روایت می کنم».

مشهورترین اثر شهید اول
آثار شهید اول هریک ستاره ای تابناک در آسمان علم و معرفت است که تا ابد خواهد درخشید و کتاب هایش گل های باغ بی خزانِ جاودانی است که غبار کهنگی و افسردگی بر آنها ننشسته است. خداوند متعال به او ذوق و استعداد سرشاری داده بود و او نیز از این نعمت بزرگ الهی به خوبی بهره برد. او علاوه بر تربیت شاگردان ممتاز، آثار مهمی در زمینه فقه، اصول، کلام، حدیث، ادبیات و شعر به جامعه اسلامی عرضه کرد. مشهورترین اثرش کتاب ارزشمند اللُمْعَة الدمشقیه است که عالی ترین منبع و متن متقنی در فقه شیعه، مشتمل بر تمام ابواب فقه از بحث طهارت تا احکام دیه است. تاکنون شرح های زیادی بر آن نگاشته اند که مشهورترین آنها شرحی است که شهید ثانی بر آن نوشته است و به الروضة البَهیّه مشهور است. این کتاب گران سنگ متن درسی فقه حوزه های علمیه است و چندین قرن است که در حوزه های علوم اسلامی تدریس می شود و دانش پژوهان علاقه مند به معارف اهل بیت عصمت و طهارت از آن بهره مند می شوند.

ملجأ شیعیان
کوچه پس کوچه های سراسر جبل عامل یک صدا شهادت می دهند که شهید اول همیشه در کنار مردم می زیست؛ به دیدار آن ها می رفت، با مهربانی و تواضع فراوان با آنان صحبت می کرد و به سخنان هر یک گوش فرا می داد. عشق به توده مردم در قلب مبارک وی جای گرفته بود و مردم نیز به وی عشق می ورزیدند. شهید، همواره پاسخ گوی مشکلات مذهبی، اعتقادی، اجتماعی و سیاسی مردم بود. به طوری که خانه مقدس و نورانی وی پناهی برای عموم مردم به ویژه شیعیان بود که در مشکلات بدان جا می شتافتند و احساس امنیت و آرامش می کردند. بدین سبب بود که شهید اول، این فرزانه روزگار، به لقب «ملجأ شیعه» مشهور شده بود.

شهید اول از دیدگاه اندیشمندان اسلامی
فخرالمحققین، استاد شهید اول، درباره وی می گوید: «من از شاگردم محمد بن مکی بیش از آنچه او از من استفاده نموده است بهره بردم». همچنین محقق خوانساری درباره شهید اول می نویسد: «شهید اول بعد از محقق حلّی بزرگ ترینِ فقهای آفاق است. تمام دانشمندان به بصیرت و استادی او معترفند. برجستگی و درخشش وی در فقه و قواعد احکام همچون برجستگی شیخ صدوق، در نقل احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام است؛ چونان شیخ مفید و سید مرتضی است؛ در اصول عقاید و کلام و در بحث و مناظره و کنار زدن اندیشه های انحرافی همچون شیخ طوسی است؛ در گستردگی دانش و فنون مختلف و بسیاری استادان و شاگردان برجسته، چون ابن ادریس حِلّی است؛ در تبیین و شکافتن مباحث فقهی، چونان نصیر الدین طوسی است؛ در هم دردی با امت و برطرف نمودن مشکلات علمی و اجتماعی، مانند نجم الائمه رضی است….

یگانه مرجع دمشق
شهید اول مدتی را در دمشق به سر برد و در آن جا به تحصیل و تدریس ادامه داد. بیشترین زمان تحصیل، تدریس و تحقیق و نیز اجازاتی که به شاگردانش داده است در این شهر بوده است. شهید ثانی در این باره می نویسد: «چهارفرزند شهید اول، در شام متولد شدند. ولادت فرزندانش در شام، دلیلی است که مدت زیادی در آن جا اقامت داشته، در عین این که به زادگاهش و شهرها و کشورهای اسلامی نیز مسافرت کرده است».
در این زمان آوازه دانش، فضل و تقوای شهید، از دمشق به سراسر جهان اسلام رسید و به مثابه یگانه مرجع دین و بزرگ ترین فقیه شیعی مشهور گشت و پیوسته دانشمندان، شیعیان و حاکمان شیعه با او مرتبط بودند و ابراز علاقه و محبت می کردند.

دعوت از شهید اول برای آمدن به خراسان
سلطان علی بن مؤید، آخرین زمامدار سربداران، از زمامداران شیعه است که با فرستادن نامه و هدایایی نظیر نسخه ای از قرآن مجید و کتاب صحیفه سجادیه برای شهید اول، دوستی و اخلاص خویش را نسبت به مرجع بزرگ خود اظهار کرد. او هم چنین بعدها به طور رسمی از شهید اول دعوت کرد تا با آمدن به خراسان، در کنار مرقد مطهر هشتمین امام معصوم، حضرت رضا علیه السلام ، منصب زعامت و مرجعیت را به عهده بگیرد تا شیعیان این منطقه که تشنه حق و عدالتند از وجود پرفیض دانشمند گران قدرشان استفاده نمایند. او در نامه خویش برای شهید چنین نوشت: «به عرض آن جناب می رسانم که شیعیان خراسان تشنه دیدار شما و فیض بردن از دریای فضل و دانشتان هستند… . از خدای متعال مسئلت داریم که حضرتت به ما افتخار حضور و افشاندن نور بخشد، تا از علمش پیروی کنیم و از راه و رسمش رفتار آموزیم».

شهید اول در زندان و شکنجه
شهید اول را در سال 784 ق عده ای از روبَه صفتان و مکاران سیه دل و حسود به اتهامات واهی و ساختگی به زندان انداختند. آری، آن گاه که ظلم و ناجوان مردی حکم فرماست و نیرنگ و فریب و جهالت حاکم است باید فقه و دانش، زهد و تقوا، عدالت و فضیلت دربند باشد. در این زمان عده ای از حسودانِ از خدا بی خبر شکایت نامه ای را که به امضا و تأیید دانشمندان و قضات درباری، رسیده بود، به حاکم دمشق تحویل دادند و مدعی شدند که او از اسلام برگشته است و با نهضت سربداران در ایران ارتباط دارد. بدین ترتیب پیروان محمد یالوشی ـ فردی که به دنبال فتنه و آشوب در بین امت اسلامی بود ـ با همکاری قاضیان وابسته به حکومت، به ویژه ابن جماعه، قاضی القضاة دمشق، شهید اول، این شمع فروزان و مشعل هدایت مسلمانان را به زندان انداخت و حوادث تلخی برای شهید و شیعیان به وجود آورد.

معراج شهادت
شهید اول سرانجام در روز پنجشنبه نهم جمادی الاول 786 ق در سن 52 سالگی، پس از محاکمه و صدور حکم قتل وی توسط قضات درباری، در قلعه دمشقِ شام، به شهادت رسید. پس از شهادت، بدن مقدسش را به دار زدند(!) سپس سنگسار کردند(!) و آن گاه جسم بی جانش را سوزاندند(!) تا آثاری از او باقی نماند. اینک گرچه از بدن مقدس شهید اول اثری نیست و آرامگاهی ندارد که عاشقانش از تربت پاکش تبرّک جویند، اما فقه و دانشش در قلب شیعیان جای دارد و هر مسجد و مَدرسی آرامگاه و مزار پاک اوست.

موضوعات: سبک زندگی شمس الدین محمد بن مکی (شهید اول)  لینک ثابت
 [ 07:13:00 ب.ظ ]





سبک زندگی آیت الله اشرفی اصفهانی

*******************************************

اسوه مجاهدت

از میلاد تا مدرسه
در سال 1281 شمسی ، در خمینی شهر کودکی متولد شد که عطاءالله نام گرفت پدرش مرحوم میرزااسدالله از علمای دین و مردی زاهد با زندگی ساده ای بود.
مادرش بانو ((نجمه )) فرزند مرحوم سید محمدتقی میردامادی ، زنی با ایمان و موقر، پاکدامن و صبور و فداکار بود.
نیاکان از و اغلب از عالمان دین بوده اند. او نیز از نوجوانی و پس از گذراندن دوره مکتب خانه ، در دوازده سالگی به توصیه پدر عالمش ، از خمینی شهر عازم اصفهان می شود و دروس حوزه را با اخلاص و ایمان و پشتکار آغاز می کندو طی ده سال سکونت در حوزه علمیه اصفهان ،دوره های مقدمات و سطح فقه و اصول را در محضر اساتیدی همچون آیت الله سید مهدی درچه ای و سید محمد نجف آبادی به پایان می برد. سپس به قم هجرت کرده ، دوره عالی و اجتهادی فقه و اصول را در محضر بزرگانی مانند شیخ عبدالکریم حائری ، حاج سید محمد تقی خوانساری ، سید صدرالدین صدر، سید محمد حجت و آیت الله بروجردی و فلسفه را از امام خمین فرامی گیرد.فعالیتهای فوق العاده او در تنظیم وتقریر دروس آیت الله بروجردی ، استاد را بر آن داشته تا به حجره اش رفته و ایشان را مورد عنایت ویژه خود قرار دهد و همین گام اولیه موجب دوستی و ایجاد علاقه فوق العاده ای بین شاگرد و استاد گردید.

تدریس
شیخ عطاءالله اشرفی اصفهانی از اوایل طلبگی در اصفهان شروع به تدریس کرد و در قم نیز در مدت هفده سال اقامت ، در کنار تحصیل ، به تدریس و تعلیم و تربیت طلاب جوان اشتغال داشتمجتهد مجاهد آیت الله حاج شیخ احمد جنتی ، از شاگردان او در دوره تدریس کفایه و مکاسب در حوزه علمیه قم بود. ایشان بعد از انتقال از قم به کرمانشاه و اقامت در آن دیار، به تدریس و تعلیم فقه ، اصول و دیگر معارف دینی پرداخت .

آثار قلمی
آثار قلمی و علمی آیت اللهاشرفی اصفهانی بدین قرار است :
1. البیان ، در موضوع علوم قرآن ، به زبان فارسی
2. تفسیر قرآن ، خلاصه ای از تفاسیر شیعه و سنی
3. مجمع الشتات ، در اصول دین و عقاید و کلام ، به زبان عربی در چهار جلد.
4. مجموعه ای پیرامون حروف مقطعه قرآن ، به زبان فارسی
5. کتابی در موضوع ((غیبت امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف))

آثار عمرانی و مراکز دینی
با همت و تلاش آیت الله اشرافی اصفهانی اماکن ذیل تاءسیس گردید:
1. ساختمان مکتب الزهراء
2. مسجد ولی عصر (عج ) در خمینی شهر
3. مسجد امام حسین علیه السلام در خمینی شهر
4. حوزه علمیه امام خمین در کرمانشاه
5. ساختمان مسجدالنبی در کرمانشاه
6. توسعه مسجد آیت اللهبروجردی در کرمانشاه

شیوه نیکو
ویژگیها و روحیات معنوی وی به گونه ای بود که هر انسان حق بینی را به خود جلب می کرد. در مدت اقامتش در قم معمولا یک ساعت قبل از اذان صبح به حرم حضرت معصومه علیه السلام می رفت و به راز و نیاز می پرداخت .
حضرت آیت الله مرعشی (رحمت الله علیه) می فرمود: همیشه قبل از اذان صبح که به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) مشرف می شدم یا اولین نفر من بودم یا حاجی آقای اشرفی انس و الفت به قرآن مجید و حفظ آیات قرآن و نیز تشکیل جلسات تفسیر قرآن ، و ادامه آنها تا آخرین لحظات عمر، از وی سیمایی ملکوتی ساخته بود.
خواندن زیارت عاشورا و دلدادگی وی به امام حسین علیه السلام به گونه ای بود که فرزندشان می گوید: هیچگاه زیارت عاشورای او قطع نمی شد. او از تربت مقدس امام حسین علیه السلام شفا می گرفت و دیگران را نیز به این عمل سفارش می کرد.
از هنگام تکلیف تا پایان عمر شریف خویش ، در شب های جمعه ، هیچگاه زمزمه دعای کمیل ایشان ترک نمی شد.
آیت الله اشرفی در برخوردهای اجتماعی خویش ، آدابی نیکو داشت . در برخوردهای او همواره تواضع و فروتنی نمایان بود و از تکبر پرهیز داشت . هیچگاه در برابر دیگران پایش را دراز نمی کرد. چون آن را بی ادبی می دانست . توقع نداشت که کارهای شخصی اش را دیگران انجام دهند. در طول اقامتشان در قم و کرمانشاه ، هیچ کس از خانواده اش به یاد ندارد که حتی برای یک بار از کسی خواسته باشد مثلا یک لیوان آب به او بدهند.
او در زندگی خانوادگی اش کوچکترین اختلافی با همسرش نداشت و بارها بیان می کرد که من زن را برای کار کردن نیاورده ام بلکه او هم در اسلام وظیفه ای برایش مشخص شده است .
هنگامی که بر سر سفره ای وارد می شد هر چند غذای مختلفی تهیه شده بود، اما او تنها از یک نوع غذا استفاده می کرد.
به فرزندان خویش توصیه می کرد که به کسی حسادت نورزند و خود نیز اینگونه بود. اعتقاد داشت که خدا به کسی که بخواند عزت می دهد و اگر لایقش نداند عزت را از او خواهد گرفت . پذیرفتن دعوت ثروتمندان برای او بسیار مشکل بود اما با اقشار ضعیف ، کشاورزان و کارگران ساده رفت و آمد داشت و خیلی زود دعوت آنان را می پذیرفت .
ایشان از ابتدای زندگی تا قبل از موضوع ترور شخصیت ها، خرید لوازم مورد نیاز خانه را خودشان انجام می دادند و در مسیر بازگشت از نماز جماعت از مغازه های قصابی ، نانوایی و میوه فروشی ، اقلام مورد نیاز را تهیه می کرد. به خانه می آورد

ساده زیستی
شیخ عطاء الله ، سرگذشتی همانند سرگذشت اکثر عالمان دینی داشت . او از اوان طلبگی ، با فقر و تنگدستی زندگی می کرد. وقتی در اصفهان بود، شهریه ای برای کمک هزینه زندگی طلاب در کار نبود. و تنها به برخی از آنان که در دوره عالی مشغول به تحصیل بودند. ماهانه هشت ریال پرداخت می شد. او حتی قدرت خرید کتابهای درسی را هم نداشت به طوری که کتاب مکاسب را از روی یکی از کتب وقفی خواند و تمام کرد.
اما هرگز مشکلات ناشی از فقر، نتوانست مانعی بر سر راه علمی و معنوی او ایجاد نماید. در قم نیز قبل از آمدن آیت الله بروجردی وضع زندگی طلاب خوب نبود به گونه ای که آیت الله اشرفی با داشتن همسر و سه فرزند تنها هر دو ماه یکبار مبلغ بیست و پنج ریال شهریه می گرفت . اما بعد از آمدن ایشان ، آقای اشرفی اصفهانی ، چهل و پنج تومان شهریه می گرفت و نصف آن را برای همسر و دخترش که در خمینی شهر بودند، می فرستاد و نصف دیگرش را برای خود و دو فرزندش - حاج شیخ حسین و محمد - نگه می داشت . بدین گونه شانزده - هفده سال با دو فرزندش در یک حجره به سر برد و وضع نامساعد مالی اش اجازه نداد که خانواده اش را به قم بیاورد و خانه ای اجاره کند.
وقتی از طرف آیت الله بروجردی(رحمت الله علیه) ، به کرمانشاه رفت ، نزدیک به یک سال در مدرسه آیت الله بروجردی تنها بود، تااینکه پس از مدتی ، ایشان سفارش ‍ می کنند که او برای خود خانه ای اجاره کند. وی خانه ای اجاره کرد و خانواده اش را به آنجا برد و پس از گذشت سالها، خانه ای را که بیش از دو اتاق نداشت ، خرید.
او تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ، همچنان ساده زندگی کرد با اینکه وجوه شرعی فراوانی به دستش می رسید و از سوی فقهای بزرگ عصر اجازه داشت که از آن استفاده شخصی کند، تا آخر عمر در همان خانه کوچک و ساده و تنگ زندگی کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ، که ایشان نماینده امام و امام جمعه باختران شد و امکانات فراوانی در اختیارش بود، باز هم به همان زندگی ساده بسنده کرد و هیچ تغییری در وضع و حال زندگی اش نداد. یکی از دو اتاق خانه اش را برای استراحت خود و خانواده اش اختصاص داده بود و دیگری را برای مطالعه پذیرایی مسؤ ولان شهر، این وضع را به اطلاع امام راحل رسانده و گفته بودند که این خانه از نظر امنیتی و نیز آسایش زندگی ، مناسب نیست .
و امام فرموده بودند: به آقای اشرفی بگویید یک خانه بزرگ و امن و مناسب با شاءن خودشان ، تهیه کنند. ولی آیت الله اشرفی در جواب گفته بود:
((من بیش از چند روز دیگر، زنده نیستم ! و همین منزل خوب و مناسب است ، از جهت امنیتی هم - ان شاء الله - خطری ندارد))
هر وقت پیشنهاد می شد که خانه اش را تعمیر کنند، می گفت :
(( اگر راست می گویید، بروید خانه فقرا را تعمیر کنید، و همین برای من بس است . بسیاری از مردم در زیر چادرها (در زمان جنگ ) آواره هستند و امام و رهبر من در جماران ، روی موکت زندگی می کند، من چگونه اجازه بدهم که خانه ام را تعمیر و بازسازی کنید؟!))
او جسمی ضعیف داشت و کم غذا می خورد، وقتی به او گفته شد که با این وضع جسمی که شما دارید، کم خوردن غذا برای شما ضرر دارد، گفت :
((همین قدر هم برای ما زیاد است . در حالی که رزمندگان ما در خط مقدم جبهه های حق علیه باطل خیلی از اوقات نان خشک می خورند.))
بعد از انتصاب به امامت جمعه کرمانشاه ، هرچه به او گفته می شد که خدمتکاری برای خانه اش بیاورند، قبول نمی کرد و می گفت :
((من کی هستم که کسی بیاید و من به او امر و نهی بکنم ! او هم بنده خداست . من تا وقتی که قدرت روی پا ایستادن داشته باشم ، خودم کارهایم را انجام می دهم . آن وقت هم که از پا افتادم ، آن دیگر وظیفه دیگری است .))

حامی وحدت
آیت الله اشرفی اصفهانی ، عالمی ژرف اندیش واقع بین بود و بخوبی می دانست که اختلافات و گرفتاری مسلمانان ، ناشی از توطئه خصمانه دشمنان اسلام است . در مناطق غربی کشور ایران بویژه منطقه کرمانشاه و اطراف آن ، شیعه و سنی در کنار هم زندگی می کنند. دشمنان اسلام در این منطقه بیشتر سرمایه گذاری می کنند تا بتوانند بین این دو برادر اختلاف و جدایی بیندازند. آیت اللهاشرفی اصفهانی که در سال 1335 شمسی از سوی آیت اللهبروجردی ، به آن استان اعزام شد می دانست که مهم ترین وظیفه اش ، حفظ وحدت و ایجاد برادری و صمیمیت در بین مردم آن سامان است . تا آخر هم به این موضوع بسیار توجه می کرد، به طوری که بعد از انقلاب اسلامی و آغاز فتنه های دشمنان ضد انقلاب ، که سعی کردند به سلاح زنگ زده اختلاف شیعه و سنی چنگ بزنند و آشوب به پا کنند، ایشان با تدبیر و درایت خاص خود و با چنگ زدن به آیات وحدت بخش قرآن کریم انما المؤ منون اخوة واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقواشیعه و سنی را برادروار در یک صف نشایند و توطئه های بدخواهان و دشمنان شیطان سیرت و تفرقه افکن پست را خنثی و ناکام گردانید. او می گفت :
((یکی از توطئه های بزرگ دشمن این است که می خواهد بین اقشار مختلف ، اختلاف بیندازد، بین شیعه و اهل سنت و دیگر فرق مسلمین تفرقه بیندازد… ما بدون وحدت نمی توانیم جامعه و انقلاب اسلامی را به پیش ببریم… امروز مساله مهم ، مساله اتحاد و اتفاق بین برادران شیعه وبرادران اهل سنت است))

یار و مرید امام
آیت الله اشرفی اصفهانی ، از شاگردان مریدان و یاران امام خمینی (رحمت الله علیه ) بود. او نسبت به امام شناختی عمیق و ارادتی عاشقانه داشت . وی بعد از رحلت مرجع بزرگ تشیع آیت الله بروجردی ، مردم را در امر تقلید به امام راهنمایی می کرد. خود در این موضوع می گوید:
(( اینجانب بر حسب تشخیص خود و تفحصی هم که از شخصیتهای بزرگ علمی نجف اشرف و حوزه علمیه قم کردم ، حضرت امام خمینی را شایسته برای مقام مقدس مرجعیت معرفی نمودم و عامه مردم را در امر تقلید، به ایشان سوق دادم ، که این موضوع با مخالفت بعضی و کارشکنی آنها مواجه شد، و از سوی ساواک هم تهدید به تبعید گردیدم ، ولی به لطف خداوند بزرگ ، در انجام این امر الهی و وظیفه شرعی موفق شدم .))
در قضیه دستگیری امام در اوایل نهضت نیز او از حامیان ایشانو تا آخرعمر هم وفادار امام بود. امام نیز از اوایل آشنایی به او عنایت و توجه داشت و در سال 1384 ق . اجازه نامه ای مبنی بر تصرف آیت الله اشرفی در امور حسبیه و وجوه شرعی برای وی نوشته است و همیشه در مکاتبات خویش ، با احترام و عظمت از او نام می برد.
در دوران انقلاب اسلامی ، آیت اللهاشرفی اصفهانی ، به عنوان یار و یاور امام ، محور مبارزات مردم کرمانشاه بود و رهبری امام را همواره تبلیغ و تاءیید می کرد و صمیمانه به ایشان عشق می ورزید.

در سنگر نماز جمعه
نقش نماز جمعه و امام جمعه در حفظ اسلام و اتحاد مسلمین ، انکار شدنی نیست . با پیروزی انقلاب اسلامی ، نماز جمعه اهمیت بیشتری پیدا کرد و با انتصاب ائمه جمعه شهرهای بزرگ از سوی امام نماز جمعه سنگر انقلاب و مبارزه شد و دیدیم که چگونه دشمنان اسلام منافقان و عافیت طلبان ، از نماز جمعه می ترسیدند و تیغ کین به روی ائمه جمعه کشیدند. چرا که ائمه جمعه که خون پاکشان در راه حراست از اسلام و ارزشهای انقلاب ، ریخته شد و شهدای محراب انقلاب شدند، نقش رهبری را در هر منطقه داشتند و دارند.
در اوایل پیروزی انقلاب ، علمای کرمانشاه با نوشتن طوماری ، از رهبر کبیر انقلاب امام خمینی خواستند که آیت الله اشرفی را به امامت جمعه آن شهر تعیین نمایند. امام نیز با شناختی که از دهها سال قبل از آیت الله اشرفی داشت . خواسته آنان را قبول کرد و در 14 ذیقعده سال 1399 ق . با صدور حکمی ، ایشان را به امامت جمعه کرمانشاه منصوب کرد.

در میدان جهاد
خطبه های ایشان در پیشبرد انقلاب و ادامه جنگ تحمیلی و دفاعی مقدس ، فوق العاده مؤ ثر بود. ایشان علاوه برتشویق جوانان به عزیمت به جبهه های دفاع ، و دعوت مردم برای کمک به جبهه ها، خود نیز عملا مدافع و مجاهد بود. به رغم کهولت چند بار در جبهه های نبرد حاضر شد. وقتی می گفتند شما جلوتر نروید ممکن است دشمن ببیند و حادثه ای رخ دهد، می گفت :
((خون من که از خون این بچه ها بالاتر نیست ، بگذارید شاید من هم در جبهه ها شهادت نصیبم گردد، شاید آن چیزی که سالهاست به دنبال آن (شهادت ) هستم ، در جبهه ها پیدا کنم .))

شهادت برترین معراج عشق است …
منافقان پست و خونخوار و مخنث ، وقتی خو را در مقابله با انقلاب اسلامی و امام امت عاجز و زبون یافتند، مصمم بر کشتن یاران امام شدند. شهدای هفتم تیر، شهید رجائی و باهنر… و شهدای محراب … از آن جمله اند گرچه امام جمعه کشی در انقلاب اسلامی توسط دشمنان اسلام ، از همان سال اول پیروزی انقلاب شروع شده بود و شهید محراب آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی تبریزی ، نخستین شهید محراب انقلاب بود، ولی دو سال بعد از آن واقعه خونین بار دیگر وارثان خوارج کور و احمق ، یعنی سردمداران و اعضای ابله((سازمان مجاهدین خلق )) که بحق منافقین خلق بودند، به تحریک امپریالیسم آمریکا و دیگر دشمنان انقلاب اسلامی ایران ، دست به کار شدند و با کشتن یاران امام و بمب گذاری در اتوبوسها و معابر عمومی و مساجد کشور کشتن مردم مسلمان و عادی ایران ، به خیال خام خود، خواستند حمام خون به راه اندازند!… و بدین وسیله انقلاب و امام را از بین ببرند و خودشان به حکومت برسند و ناکامی شیطانی خود را التیام بخشند!… که البته برای همیشه ناکام ماندند! گرچه دستشان به خون هزاران بی گناه آلوده شد.
آری این منافقان کوردل ناکام ، در ظهر جمعه 23 مهرماه 1361، در سنگر نماز جمعه کرمانشاه با منفجر کردن نارنجکی ، امام جمعه هشتاد ساله و مجاهد پیر راه اسلام ، آیت اللهشیخ عطاءالله اشرفی اصفهانی را به شهادت رساندند. و بدین سان چهارمین شهید محراب به پیشگاه ابدیت تقدیم شد.
شهادت میراث مردان خداست و ننگ و رسوایی نصیب منافقان و وارثان آل ابی سفیان و خوارج …
آیت الله اشرفی اصفهانی با شهادت به آرزوی دیرین خود رسید، اما ننگ و نفرین ابدی و عذاب الهی دامنگیر منافقان گشت .
پیکر مطهر این لاله خونین پس از تشییع با شکوه مردم کرمانشاه به اصفهان انتقال داده شد و پس از مراسم با شکوه دیگری در گلستان شهدای تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
امام خمینی(رحمت الله علیه) که یار وفادار و مجاهد راه اسلام را از دست داده و داغدار شده بود، در پیام مهمی به مناسبت شهادت این شهید محراب ، نوشت :
بسم الله الرحمن الرحیم .
انا لله و انا الیه راجعون
چه سعادتمندند. آنان که عمری را در خدمت به اسلام و مسلمین بگذرانند و در آخر عمر فانی به فیض عظیمی که دلباختگان به لقاءالله آرزو می کنند، نایل آیند… شهید عزیز محراب این جمعه ما از آن شخصیتهایی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم . این وجوه پر برکت متعهد را قریب شصت سال است می شناختم . مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا عطاءالله اشرفی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوی و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح می شناسم و در عین حال مجاهد و متعهد و قوی النفس بود… خداوند او را در زمره شهدای کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانی نثار فرماید…
حضرت آیت الله خامنه ای ، رهبر معظم انقلاب اسلامی ، در دوره ریاست جمهوری خود، به مناسبت شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی فرمودند:
مرحوم آقای اشرفی رضوان الله علیه یک انسان دوست داشتنی مطلوب بود… بسیار متواضع ، با اخلاص ، باصفا و بی ادعا بود. به طوری که احترام و تجلیل همگان را بر می انگیخت .

موضوعات:  سبک زندگی آیت الله اشرفی اصفهانی  لینک ثابت
 [ 07:05:00 ب.ظ ]






تا نام قشنگ پارس در این وادیست

در هر نفس و کلام یک تن باقیست

این نام خلیج تا ابد فارس ما

بر قلب سیاه تازیان چون داغیست

موضوعات: روز ملی خلیج فارس مبارک باد  لینک ثابت
[پنجشنبه 1395-02-09] [ 11:47:00 ب.ظ ]





خلیج فارس ایران

می خونم از دلیران به نام پاک یزدان

در پیشگاه البرز از شیر شرزه ایران

نامت سرود عشق است در سینه شهیدان

همیشه جاودان باد خلیج فارس ایران

موضوعات: خلیج فارس ایران  لینک ثابت
 [ 11:38:00 ب.ظ ]




 

به مناسبت روز ملی خلیج فارس - شعر طبایی درباره خلیج‌فارس

***********************************************************************

 

علیرضا طبایی با تاکید بر اینکه هنرمندان و شاعران نمی‌توانند در برابر حوادث مهم روزگار خود سکوت کنند مساله خام‌اندیشی برخی درباره خلیج فارس را موضوعی دانست که فریاد اعتراض شاعران را برمی‌انگیزد.

علیرضا طبایی از شاعران پیشکسوت کشورمان درباره شعرش با نام «خلیج فارس» که آن را در اختیار خبرگزاری مهر گذاشته است به خبرنگار ما گفت: باور دارم که هنرمند و شاعر در روزگار ما رسالتی را برعهده دارد که آن رسالت در زمینه پیشبرد مقام و مکان انسان و دفاع از حریم ارزش‌های انسانی، فرهنگی و اخلاقی است.

وی افزود: فکر می‌کنم هیچ هنرمندی به طور عام و هیچ شاعری به طور خاص نمی‌تواند در روزگار ما در برج عاج خلوت و تنهایی خودش بنشیند و چشمش را برآنچه پیرامونش می‌گذرد، ببندد. همچنین فکر می‌کنم در عصر ما که زندگی با دغدغه‌ها و تشویش‌های گوناگون آمیخته شده و هر لحظه انسان در برابر ماجراها و حوادث پیچیده‌ای قرار می‌گیرد، شاعران باید به گونه‌‌ای به زنگی نگاه کنند که آثارشان تفسیر انسانیت، تفسیر آزادگی و پاکی برای مردم هم‌عصر خودشان و آیندگان باشد.

این شاعر با اشاره به اینکه شاعر گرچه گزارشگر و تاریخ‌نویس نیست ولی همواره گوشه‌چشمی به حوادث اطراف دارد، بیان کرد: شاعر همیشه گوشه‌چشمی به حوادث اطراف دارد تا برای کسانی که در آینده و همچنین روزگار ما زندگی می‌کنند از آنچه بر کره خاکی و روزگار ما گذشته است، آگاهی بیابند. شاعر تصویری جامع و کامل ارائه می‌کند تا در آن آینه انسان‌ها شاهد جریان زندگی و تاریخ و حوادث آن باشند.

طبایی سکوت شاعر ا در برابر حوادث مهم زمانه از جمله اظهارنظرهایی که درباره خیلج پارس از سوی برخی کشورهای عربی می‌شود جایز ندانسته و گفت: نه تنها درباره این حوادث نمی‌شود سکوت کرد بلکه من عقیده دارم که هر هنرمندی باید هنگامی که به ارزش‌های فرهنگی، ملی و اعتقادی و گنجینه‌هایی که از گذشتگان برایمان به میراث گذاشته شده است، تعرض می‌شود یا آن را در خطر می‌بیند، اعتراض خود را اعلام کند.

وی افزود: هنرمند لازم است در چنین شرایطی فریاد اعتراض برآورد و از حریم فرهنگ و اعتقادات و خاک وطن و میراث فرهنگی کشورش دفاع کند به همین دلیل وقتی زمزمه‌های تلخی به گوش می‌رسد که عده‌ای از روی خام‌اندیشی به گوشه‌ای میراث و آب و خاک ما چشم طمع دارند باید هنرمند هم در کنار دیگر مردم فریاد اعتراض سر دهد و برای دفاع از حریم ارزش‌ها وارد عرصه شود.

این شاعر درباره شعر «خلیج فارس» خود گفت: در این شعر خواننده متوجه می‌شود با تاریخی مواجه است که ریشه‌ای کهن دارد. در این شعر تصویر روزهای درخشان و پرشکوه گذشته را می‌بینیم؛ روزگاری که کشتی‌های کشورمان در حالیکه پرچم ایران بر فراز آنها در اهتزاز بود در خلیج فارس در حرکت بودند و کسی هم جرات این را نداشت که بخواهد به آب و خاک ایران اندیشه طمع‌ورزی داشته باشد.

به گفته وی، در این شعر تصویر زندگی لحظه به لحظه، هیاهوی جاشوان، گنجینه‌های صدف و مروارید آن خطه، ثروت نهفته در آب‌های خلیج فارس که متعلق به همه ایرانیان است و … دیده می‌شود.

طبایی در پایان گفت: این شعر با نگاهی شاعرانه تاریخ را ورق می‌زند. در این شعر حوادث گوناگونی را که بر خلیج فارس گذشته است، می‌بینیم. در آن با شخصیت‌هایی چون داریوش، نادر، بایندر و کمپانی‌هایی که در دوران صفویه به خلیج فارس دست‌اندازی کردند، یا اعرابی که چشم طمع به مرزهای دریایی و خاکی ما دوخته بودند و انوشیروان آنها را دور کرد و درسی به آنها داد که دیگر جرات تجاوز نداشته باشند. همه این حوادث با زبان حماسی و تشبیه و استعاره شعری بیان شده است.

و اما «خلیج فارس» عنوان شعری است از علیرضا طبایی که از تازه‏ترین مجموعه شعر این شاعر به نام «مادرم؛ ایران» در اختیار خبرگزار مهر قرار گرفته است. این مجموعه در حال حاضر، مراحل نهایی نشر را پشت سر می‏گذارد و طی چند روز آینده و هم‏زمان با نمایشگاه بین‏المللی کتاب تهران، از سوی انتشارات شادان عرضه خواهد شد.

**************************************************************************************************************************

«خلیج فارس»

خلیج فارس!
نگین شعر بر انگشتر مینایی ایران!
کتاب نیلگون رازهای سینه‌ی تاریخ!
رواقی آبگون،
ـ دهلیز قلبی پرتپش، جوشنده‌ جاویدان
**
قدم‌گاه غرور و اقتدار پارس!
سریر پایتخت شوکت دریایی ایران‌زمین، از مشرق تاریخ تا امروز!
گذرگاه شرف، آوند خون گرم در رگ‌های ایرانشهر!
گلوگاه حیات و مرگ!
حریر بستر خواب و خیال سندباد و…
ـ پوشش تابوت بایندر!
نماد قتل عام کاروان بی‌گناهی،
ـ مردمی آسوده بر بال سفر
ـ در انفجار ناگهان کینه و کابوس…
**
خلیج فارس!
تپش‌گاه صدف، گهواره‌ی رؤیای مروارید!
کمان لاجوردی‌فام، گردن‌بند فیروزه،
کلید قصرهای گنج زیر آب
بهشت گام‌های جاشوان، در ملتقای بوسه و دیدار
هیاهوخانه‌ی کالای صیادان و لنگرگاه شرجی‌ها…
طنین نبض ایران
ـ بستر کیش و ابوموسی و تنب و خارک، قشم و هرمز و…
ـ دردانه‌های پیکر ایران!
پلی از آب، با طاق و ستونی از مقرنس‌های آبی‌رنگ
ـ از آیینه‌های تندر و خیزاب
چمن‌زار نسیم و موج و کف، تالار آیینه…
**
در این آیینه‌ها پیداست:
سرود بادها در بادبان‌های شکوه ناوگان داریوش و نادر و عباس،
ـ با آهنگ پیروزی!
غرور زخمی مزدورهای دور یا نزدیک زیر گام‌های کوه‌وار فخر ایرانی
گریز کوسه‌های وحشی آن‌سوی دریاها
ـ هلند و پرتغال و آندلس
ـ کمپانی غارت، بریتانی!
شکست استخوان و هیبت پادرگریز ناویان، بر تخته‌پاره‌ها و کشتی‌ها
فرو غلتیده در غرقاب‌های ترس .
**
در این آیینه‌ها پیداست:
عبور بافه‌های خشم خسرو، هرمز و شاپور،
ـ عبور بند از پا، طوق از گردن، طناب از کتف ـ
سزای ناسپاسی، کیفر دستان تازی‌های دست‌انداز…
صدای سیلی ایران به روی گونه‌های آز!
طنین‌افکن، میان موج‌ها، از دور…
**
چراغ افروز و گرمی‌بخش شب‌های زمین،
ـ کانون روح آتش زرتشت!
درفش تا ابد در اهتزاز قوم ایرانی!
نشان افتخار سرزمین پارس
خلیج فارس !…

********************************************************************************************************************

پی‌نوشت:
1- دریادار بایندر، یکی از افسران سرفراز و رشید ایرانی، که سالیان دور، به شهادت رسید.
2- شاپور ذوالاکتاف و انوشیروان، تازیان حرامی را که به جنوب ایران دست‌اندازی کرده بودند، با گذراندن طناب از کتف‌ها، سیاست می‌کردند.

موضوعات: به مناسبت روز ملی خلیج فارس - شعر طبایی درباره خلیج‌فارس  لینک ثابت
 [ 11:33:00 ب.ظ ]




 

سروده‌ای از محمدی گلپایگانی در وصف خلیج فارس

                                                                                                                                   

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی، ريیس دفتر مقام معظم رهبری،

در وصف خلیج نیلگون فارس و گرامی‌داشت روز ملی این پهنه آبی ایرانی، شعری سروده است.

به گزارش ايسنا، متن کامل شعر حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی درباره خلیج فارس به شرح زیر است

**********************************************************************************

به مکر و خدعه کجا می‌شود، ز مام جدا / که پارس، پهنه دریادلان و شیران است

خلیج فارس چگونه شود خلیج عرب / که هر که گفت چنین، مبتلا به هذیان است

بگو به سِفله نادان، که عِرضِ خویش مَبَر / که شیرِ شرزه، کجا بیمش از شغالان است

چگونه منکر نام بلند فارس شود / بر این خجسته لقب، صد دلیل و برهان است

مگر نمی‌شنود بانگ فارس از موجش / به بخت دولت ایرانی‌اش، خروشان است

تلاطمی که به پهنای خود برانگیزد / نشانِ خشم وی از مکر بدسگالان است

کسی که خانه و خوانش، طفیل بیگانه است / خیالِ خامِ وی از فکرت پریشان است

به پاسداری از او، ارتش و سپاه و بسیج / به مرز پرگهرش، جملگی به فرمان است

به یک اشارت رهبر، امیرلشکر عشق / بنای کاخ ستم از اساس ویران است

اگر که سخت بُوَد عبرت از قرون سَلَف / مرور قصه صَدّامیان که آسان است

نبوده است ز نسل عجم ابوسفیان / مسلّم است که فرزند آل قحطان است

نبوده است ز ایرانیان یکی بوجهل / شناسنامه ما بوعلی و سلمان است

مباد خالی از این نام “علو یا” هرگز / خلیج فارس که فرزند مام ایران است

موضوعات: سروده‌ای از محمدی گلپایگانی در وصف خلیج فارس  لینک ثابت
 [ 11:24:00 ب.ظ ]




روز ملي خليج فارس روز غيرت ملي

دهم ارديبهشت ماه روز ملي خليج فارس

**************************************************

دهم ارديبهشت ماه روز ملي خليج فارس روز غيرت ملي ايرانيان است و يادآور اينکه “چو ايران نباشد، تن من مباد".صفحات تقويم هر ملتي، علاوه بر نشان دادن روزها و گذشت زمان، بيانگر علائق تاريخي، فرهنگي و عقيدتي ملت‌ها مي‌باشد.با ورق زدن برگ‌هاي تقويم، نسل‌هاي جديد هر قوم، خاطرات افتخارآميز، مصيبت‌هاي وارد شده بر اجداد و نياکان، روزهاي تولد و وفات بزرگان را به ياد آورده و بدين ترتيب در مقابل جريان در حال گذر زندگي، ياد اين روزها و شخصيت‌ها را ماندگار مي‌کنند.دهم ارديبهشت ماه هر سال نيز از آن دست روزهايي است که انسان را به جستجو در پي اين پرسش وامي‌دارد که فلسفه نامگذاري اين روز چيست؟

بررسي نامگذاري‌هاي روزها در تقويم ما ايراني‌ها بيانگر اين واقعيت است که ملت ايران، به دليل ارج نهادن به جايگاه بشري و کرامت انساني، روزها را به دليل انتساب آنها به انسان‌ها، خواه در مناسبت‌هاي مذهبي و ديني و خواه در روزهاي تاريخي، فرهنگي و ادبي، نامگذاري مي‌کنند و حتي آنجايي که نامي از افراد نيست، روزها را به احترام شخصيتي خاص، محترم مي‌شمارند.اما در اين بين، روز دهم ارديبهشت ماه، به نوعي يک استثناست. دهم ارديبهشت، بدون هيچ انتسابي، ويژه غيرت ملي و تماميت ايرانيان است.اين روز، در دل خود، ردپاي هيچ نژاد و قوميتي نداشته و به هيچ رنگ و زبان و دين خاصي تعلق ندارد.

دهم ارديبهشت ماه، روز خليج فارس است. روزي که بر خلاف بزرگداشت‌هاي معمول در تقويم ايران عزيز، نام فرد خاصي را تداعي نمي‌کند و بزرگي‌اش نيز عاريه‌اي از بزرگي ديگري نيست. روز خليج فارس، فرصتي است براي نشان دادن اشتراک تمامي ايرانيان از هر دين، قبيله و باوري.اين روز از آن جهت روزي بزرگ و مغتنم است که اين مجال را براي هر فرزند ايراني مي‌دهد تا با يادآوري تاريخ و بازخواني واقعيت‌هاي روزگاران ديرين، اين حقيقت هميشه زنده را به ياد همه بياورد که:

ايران سه نقطه دارد، بي معني است بي آن بي نقطه خواندني نيست، نام قشنگ ايران

باشد جزاير ما، چون نقطه‌هاي ايران بنشسته چون نگيني، بر آب‌هاي ايران

بادا بريده هر دست، کز خطه‌ي دليران خواهد جدا بسازد، اين نقطه‌هاي ايران

درخشش آب‌هاي هميشه خليج فارس، انعکاسي از فروزندگي آفتاب آزادگي و وطن دوستي ايرانيان پاک انديش بوده که نام عزيز ايران را در بستري به قدمت هزاران سال، در جاي جاي سرزمين آباء و اجدادي‌مان گسترانيده و هنوز زود است تا کج انديشان و نوکيسگان، خاطره رشادت‌ها و ايثارهاي پهلوانان سرزمين عاشقان فاتح خيبر را در هشت سال دفاع مقدس، دلاوري‌هاي دلاوران و…. فراموش کنند.

                                                      ***********************************************************************

دلاوراني که پيوسته با ياد علي (ع)، اين زمزمه را پيوسته بر لب داشتند:

چـو ايـران نباشد تن من مـبـاد در اين بوم و بر زنده يک تن مباد

همـه روي يکسر به جـنگ آوريــم جــهان بر بـدانديـش تنـگ آوريم

همه سر به سر تن به کشتن دهيم بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـيم

*******************************************************

امروز در تاريخ ايران روز مهمي است. شاه عباس صفوي با کمک انگليسي‌ها در اين روز در سال 1621 ميلادي توانست هرمز را از چنگ پرتقالي ها درآورد، تا هميشه به خاطر اين اقدامش از او به نيکي ياد شود.اما اين روز در سال‌هاي اخير شرايط ديگري پيدا کرده است. وجه اهميت تاريخي اين روز تحت شعاع تصميم شوراي عالي انقلاب فرهنگي و دولت ايران قرار گرفته است. تصميم که 10ارديبهشت را به روز ملي خليج فارس بدل کرده است.

حال پرسش اين است که چرا امروز روز ملي خليج فارس است؟ چه دليلي براي انتخاب روز ملي خليج فارس وجود دارد؟

معمولا روزهاي ملي براساس اهميت يک مکان انتخاب نمي شوند. در تقويم ايران روزهاي ملي همچون روز ملي حمل و نقل، روز ملي مقاومت و ايثار، روز ملي شعر و ادب، روز ملي يوز پلنگ، روز ملي انرژي هسته‌اي را مي‌توان يافت اما روز ملي اصفهان، شيراز، خزر، درياچه اروميه و.. را نمي‌توان يافت. پس بر چه اساسي امروز روز ملي خليج فارس نامگذاري شده است؟

اماراتي‌ها، کويتي‌ها و عربستاني‌ها از غافله سالاران اين جريان هستند، آن‌ها به دلايل سياسي براي مقابله با ايران و به رخ کشيدن اختلافاتشان بر سر جزايره سه گانه از نام مجعول خليج (ع ر ب ي) استفاده مي‌کنند.جرياني که البته ريشه در سال‌ها پيش دارد. در دهه 1330 خورشيدي به تحريک انگليسي‌ها کشورهاي عربي اين نام جعلي را براي خليج فارس انتخاب کردند. البته اين نامگذاري ابتدا به گونه اي ديگر صورت گرفت اما چون با اقبال مواجه نشد تغيير پيدا کرد.دولت انگليس در سال ۱۲۱۹ خورشيدي، نام درياي بريتانيا را براي خليج فارس به کار بردند اما اين نام پذيرشي نيافت و آن را رها نمودند.

پس از ملي شدن نفت ايران و خلع يد از شرکتهاي انگليسي و قطع روابط ايران و انگليس ابتدا نماينده سياسي انگليسي مقيم بحرين از سال ۱۳۲۹ (۱۹۵۰ م.) عبارت ساحل عربي را براي منطقهٔ جغرافيايي بخش جنوبي خليج فارس که متعلق به عرب‌هاي تحت‌الحمايه انگليس بود مرسوم ساخت و سپس به مرور کلمه خليج عربي را جايگزين آن ساخت و سپس اين نام را به کل خليج فارس تعميم داد.

اين در حالي است که تا اوايل دهه 1960 درباره نام خليج فارس هيچ گونه بحث و جدلي در ميان نبوده است و در تمام منابع اروپايي و آسيايي و امريکايي، دانشنامه‌ها و نقشه هاي جغرافيايي اين کشورها نام از خليج فارس درتمام زبان ها به همين نام ياد شده است.

اصطلاح «خليج ع رب ي» براي نخستين بار در دوره تحت قيمومت شيخ نشين‌هاي خليج فارس توسط کارگزاران انگليس و بطور ويژه از طرف يکي از نمايندگان سياسي انگليس مقيم در خليج فارس به نام رودريک اوون در کتابي به نام حبابهاي طلايي در خليج ع رب ي در سال ۱۹۵۸ نوشت که «من در تمام کتب و نقشه‌هاي جغرافيايي نامي غير از خليج فارس نديده بودم ولي در چند سال اقامت در سواحل خليج فارس(بحرين) متوجه شدم که ساکنان ساحل عرب هستند بنابر اين ادب حکم مي‌کند که اين خليج را ع رب ي بناميم».

اما دلايل عرب هاي آن طرف خليج فارس نيز براي اين نامگذاري در نوع جالب توجه است آن ها هيچ توجهي به پيشينه تاريخي اين منطقه ندارند و تمام تحليلشان مبتني بر اين مسئله است که ساکنان سواحل خليج فارس عموما عرب زبان هستند. برخي از اين تحليل ها نيز بر عدم تبعيت سواحل از دولت ايران اتکا دارد.

در کشورهاي عربي شمال آفريقا حتي نويسندگاني هستند که در دفاع از نام خليج فارس مطالبي منتشر کرده و همزبانان خود را که در جهت تغيير اين نام تاريخي سرمايه گذاري مي کنند بشدت سرزنش کرده اند. اما اعراب حاشيه خليج فارس به دلايل سياسي نام خليج فارس را به يک بهانه تبديل کرده اند تا به مقابله رسانه اي و تبليغاتي با ايران بپردازند.

در سال‌هاي اخير اين روال دامنه دار تر بوده است در هر مراسمي اعم از سياسي، فرهنگي و ورزشي اعراب حاشيه خليج فارس درباره اين نام شيطينت هايي را صورت دادند. حتي در برخي مواقع در حضور چهرهاي دولتي رسمي ايراني دست به اين کار مي‌زدند. ان‌هاي فضاي اينترنت را نيز از اين اقدامات خود مصون نگذاشته اند.

به هر ترتيب اين شيطنت ها آن قدر گسترش يافت تا اين که شوراي عالي انقلاب فرهنگي براي مقابله تبليغاتي با اقدامات اعراب تصميم گرفت يک روز ملي را به “خليج فارس” اختصاص دهد، شايد که از اين طريق بتواند به مقابله با اقدامات انگليسي پسند بپردازد.

دهم ارديبهشت، مجال مغتنمي است بر يادآوري اين رشادت‌ها و رسالت پاسداشت حرمت اين مرز و بوم که برعهده تک تک فرزندان ايران اسلامي گذارده شده است.

***********************************************************

منابع:

برگرفته از نوشته هاي حميدرضا شاکري نياسر

گردآوري: محمودرضا باقري تودشکي

کارشناس اداري مالي تبليغات اسلامي خميني شهر

موضوعات: روز ملي خليج فارس روز غيرت ملي  لینک ثابت
 [ 11:15:00 ب.ظ ]




                   اللهم اغفر للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات           

                                                                                                


 

هر کس روزی ۲۵ بار بگوید اللهم اغفر للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات

،خداوند متعال به تعداد هر مومنی که در گذشته است هر مومنی که خواهد امد

تا روز قیامت حسنه در نامه عملش می نویسد

و گناه او را محو می کند و درجه و مقام او را بالا می برد.

منبع : کتاب قصه های قیامت

موضوعات: اللهم اغفر للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات  لینک ثابت
 [ 08:45:00 ب.ظ ]





متن کامل زیارت اهل قبور به همراه ترجمه

 

السَّلامُ عَلَى أَهْلِ الدِّیَارِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ نَحْنُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکُمْ لاحِقُونَ.
سلام بر اهل‏ دیار از مؤمنان و مسلمانان،شما پیشروان ما بودید،و ما هم انشاء اللّه به شما ملحق مى‏شویم.
و از حضرت حسین علیه السّلام روایت شده:هرکه وارد قبرستان شود و بگوید:

اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الْأَرْوَاحِ الْفَانِیَهِ وَ الْأَجْسَادِ الْبَالِیَهِ وَ الْعِظَامِ النَّخِرَهِ الَّتِی خَرَجَتْ مِنَ الدُّنْیَا وَ هِیَ بِکَ مُؤْمِنَهٌ أَدْخِلْ عَلَیْهِمْ رَوْحا مِنْکَ وَ سَلاما مِنِّی

اى پروردگار این ارواح فناپذیر و پیکرهاى پوسیده و استخوانهاى خاکسترشده‏اى که از دنیا خارج شدند،درحالى‏که مؤمن به تو بودند،نسیم رحمتى‏ از جانب خود،و سلامى از من بر آنان وارد کن.
حق تعالى براى او به عدد خلق،از زمان آدم تا قیام قیامت،حسنات‏ بنویسد،و از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت شده است،هرکه وارد قبرستان شود و بگوید:

السَّلامُ عَلَى أَهْلِ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ مِنْ أَهْلِ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ یَا أَهْلَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ بِحَقِّ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ مِنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ یَا لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ بِحَقِّ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ اغْفِرْ لِمَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ احْشُرْنَا فِی زُمْرَهِ مَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ.

سلام بر اهل لا اله الا اللّه،از اهل لا اله الا اللّه،اى اهل لا اله الا اللّه،به حق لا اله الا اللّه،چگونه یافتید سخن لا اله الا اللّه،را از لا اله الا اللّه،اى لا اله الا اللّه،به حق لا اله‏ الا اللّه،بیامرز هرکه را گفت لا اله الا اللّه،و ما را محشور کن در گروه آنان‏که گفتند:لا اله الا اللّه،محمد رسول‏ اللّه على ولى اللّه.

حق سبحانه و تعالى ثواب پنجاه سال عبادت را براى او بنویسد و گناه پنجاه ساله را از او و پدر و مادرش محو نماید.و در روایت دیگرى وارد شده است:بهتر سخنى که در قبرستان بگویى،وقتى که از آنجا بگذرى،این است‏ که بایستى و بگویى:

اللَّهُمَّ وَلِّهِمْ مَا تَوَلَّوْا وَ احْشُرْهُمْ مَعَ مَنْ أَحَبُّوا .

خدایا دوست آنان گردان،آنچه را دوست داشتند،و آنان را با هرکه دوست داشتند محشور فرما
سیّد ابن طاووس در«مصباح الزائر»گفته:چون زیارت اهل ایمان را قصد کنى،شایسته است روز پنجشنبه باشد،و گرنه‏ هر وقت که خواستى،و کیفیت زیارت ایشان چنین است،که رو به جانب قبله نمایى،و دست خود را بر قبر گذارى، و بگویى:

اللَّهُمَّ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ وَ صِلْ وَحْدَتَهُ وَ آنِسْ وَحْشَتَهُ وَ آمِنْ رَوْعَتَهُ وَ أَسْکِنْ إِلَیْهِ مِنْ رَحْمَتِکَ رَحْمَهً یَسْتَغْنِی بِهَا عَنْ رَحْمَهِ مَنْ سِوَاکَ وَ أَلْحِقْهُ بِمَنْ کَانَ یَتَوَلاهُ

خدایا به غربتش رحم کن،و به تنهایى‏اش برس،و وحشتش را همدم باش،و ترسش را ایمنى ده، و از رحمتت به او آرامش ده،رحمتى که به سبب آن از رحمت غیر تو بى‏نیاز گردد،و او را به هرکه دوستش دارد ملحق کن‏

سپس سوره«قدر»را هفت بار مى‏خوانى.و در صفت زیارتشان،و ثواب آن،حدیث دیگرى از فضیل روایت شده‏ است که هرکه سوره«قدر»را هفت بار نزد قبر مؤمنى بخواند،حق تعالى فرشته‏اى به سوى قبر او بفرستد،که خدا را نزد قبر او عبادت کند،و حق تعالى ثواب عمل این فرشته را براى آن مرده بنویسد،پس زمانى که از قبرش برانگیخته شود،به هیچ هراسى‏ از هراسهاى قیامت نگذرد،جز آنکه خدا آن هراس را به سبب آن فرشته از او ب گرداند،تا خدا او را وارد بهشت سازد،و با هفت بار«قدر»،سوره«حمد»و«فلق»و«ناس»و«توحید»و«آیه الکرسى»را هر کدام سه بار بخواند. و نیز در صفت زیارت آنها،روایت دیگرى از محمد بن مسلم روایت شده که گفت:خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض‏ کردم:مردگان را زیارت کنیم؟فرمود:آرى،گفتم:آیا آنها مى‏دانند که ما به زیارتشان رفته‏ایم؟فرمود:آرى به خدا قسم مى‏دانند،و شاد مى‏شوند،و به شما انس مى‏گیرند،عرض کردم وقتى به زیارتشان مى‏رویم چه بگوییم؟ فرمود بگو:

اللَّهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جُنُوبِهِمْ وَ صَاعِدْ إِلَیْکَ أَرْوَاحَهُمْ وَ لَقِّهِمْ مِنْکَ رِضْوَانا وَ أَسْکِنْ إِلَیْهِمْ مِنْ رَحْمَتِکَ مَا تَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُمْ وَ تُونِسُ بِهِ وَحْشَتَهُمْ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ.
خدایا زمین را از پهلوهایشان خالى گذار،و ارواحشان را به سوى خود بالا ببر،و از خشنودى خود به آنها عنایت کن، و از رحمتت به آنان آرامش ده،به طورى که با آنان تنهایى‏شان را برطرف کنى،و به وسیله آن ترسشان را همدم شوى به درستى که‏ تو بر هر کار توانایى.

 

 

موضوعات: متن کامل زیارت اهل قبور به همراه ترجمه, متن کامل زیارت اهل قبور به همراه ترجمه  لینک ثابت
 [ 08:37:00 ب.ظ ]




احاديث و آياتي را كه در مورد زيارت قبور وارد شده است 

بر اساس آيات و روايات، ارتباط خاصى ميان قبر برزخى و قبر خاكى، يعنى بين روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاكى وجود دارد. اين ارتباط، در اصل از ارتباط روح و بدن مادى كه در طول زندگى دنيوى با يكديگر يك نوع اتحاد داشته‏اند، سرچشمه مى‏گيرد كه با قطع تعلق روح از بدن پس از مرگ به كلى از ميان نمى‏رود، بلكه يك نوع ارتباط در حدّ پايين‏ترى ميان روح برزخى و بدن مادى و خاكى وجود دارد، البته نه در حد و اندازه‏اى كه در زندگى دنيوى و در دوران تعلق روح به بدن وجود داشت و نه با آن كيفيت و كميت، بلكه در ميزانى ضعيف‏تر و با كم و كيفى ديگر. از همين رو، قبر خاكى با قبر و عالم برزخى روح ارتباطى دارد كه نقاط ديگر اين ارتباط را ندارند، و به همين جهت است كه على رغم حضور روح در عالمى فوق ماده، زمان و مكان توجه خاصى به بدن مادى و نقطه‏اى كه بدن خاكى در آن است، دارد و بر اساس همين ارتباط ميان قبر خاكى و قبر برزخى است كه دستورات و احكام خاصى در باب قبر، تشييع جنازه، كفن، دفن، حرمت قبر، استحباب زيارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت بر سر قبور و نظاير آنها در شريعت اسلامى وجود دارد. اين ارتباط روح با قبر خاكى موجب مى‏شود كه بتوان از اين طريق بهتر با روح رابطه برقرار و به او توجه كرده و نيز توجه او را جلب كرد، بدين جهت در روايات تأكيد فراوانى بر زيارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت و تلاوت قرآن كريم بر سر قبرها شده است، هر چنداين آداب در هر جايى براى مردگان خوب است، ولى به دليل ارتباط قبر برزخى با قبر خاكى بر انجام اين آداب بر سر قبرها تأكيد بيشترى شده و از استحباب بيشترى برخوردار است. از طرفى ارواح نيز بر اساس اين ارتباط با بدن مادى و قبر خود از حضور مؤمنان مسرور و مبتهج مى‏شوند. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «قسم به خداى متعال، مردگان رفتن شما را مى‏دانند و با حضور شما مسرور مى‏شوند و با شما اُنس مى‏گيرند و بهره‏مند مى‏شوند»، (وسائل الشيعه، ج 2، ص 878 و نيز در اين باب نگا: عروج روح، استاد محمد شجاعى، مقدمه و تدوين محمدرضا كاشفى، تهران، كانون انديشه جوان، چاپ اوّل، 1379 ش، ص 71 ـ 76). امّا مهم‏ترين اثر دنيوى زيارت اهل قبور براى انسان، تذكر مرگ و يادآورى اين رخداد مهمّ است و اين خود، موجب باز داشتن انسان از بازى‏هاى دنيوى، (نگا: نهج‏البلاغة، ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدى، خطبه 84، ص66)، مانع انجام كارهاى زشت و ناروا، (همان خطبه 99، ص 92) باعث انجام اعمال و كردار نيك، (همان، كلمات قصار، 31، ص 364) سبب بى رغبتى و كم خشنودى از دنيا، (همان،كلمات قصار 349، ص 423) و زمينه‏ساز عبرت آموزى است، (همان، خطبه 221، ص 252).

(مثنوى / 3 / 4764 ـ 4768) در زمينه آداب و مستحبات زيارت اهل قبور، توجهتان را به نكات زير جلب مي كنيم:

1-مستحب است در نزد قبر ميت خواندن سوره حمد و ناس و فلق و توحيد و آيه الكرسي هر كدام سه مرتبه و سوره قدر هفت مرتبه

2-از رسول خدا(ص) چنين نقل شده است: هر كه بر قبرستان عبور كند و 11 مرتبه سوره توحيد را بخواند و ثوابش را به اموات آن قبرستان هديه كند به تعداد آن مردگان اجر و پاداش مي يابد.

3-در روايات معتبر آمده است كه اگر كسي به نزد قبر برادر مومن خود برود و رو به قبله دستش را بر روي قبر بگذارد و 11 مرتبه سوره قدر را بخواند از ترس بزرگ روز قيامت در امان خواهد بود . و در روايت ديگر آمده است كه خداوند او و صاحب قبر هر دو را بيامرزد.

4-در روايت آمده كه حضرت باقر(ع) نزد قبر يكي از شيعيان ايستادند و اين دعا را خواندند: اللهم ارحم غربته و صل وحدته و آنس وحشته و آمن روعته و اسكن اليه من رحمتك ما يستغني بها عن رحمه من سواك و الحقه بمن كان يتولاه

5- طبق رواياتي كه از حضرات معصومين(ع) وارد شده است زيارت اهل قبور مؤمنين در روزهاي دوشنبه و پنج شنبه و جمعه مستحب مؤكد است و سنت پيامبر اسلام(ص) و سيره اهل بيت(ع) نيز چنين بوده است و فعل معصوم نيز براي ما حجت است و در روايتي از رسول خدا(ص) آمده است كه حضرت فرمود: ((هديه بفرستيد براي مردگان خود)) پس سوال شد چيست هديه مرده ها؟ فرمود: صدقه و دعا و نيز فرمود ارواح مؤمنين هر جمعه به آسمان دنيا مقابل خانه ها و منزل هاي خود فرياد مي كنند هر يك از ايشان به آواز حزين با گريه اي اهل من و اولاد من اي پدر من و مادر من و خويشان من مهرباني كنيد بر ما…)).

براي آگاهي بيشتر ر.ك : 1- مفاتيح الجنان, مرحوم حاج شيخ عباس قمي، قسمت قبور زيارت مؤمنين, ص 1014 2- اصول كافي , ج 3, باب 13 از ابواب المزار 3- كامل الزيارات, ابن قولويه, ص 320 4- وسائل الشيعه, ج 3, باب 55, ص 223, انتشارات آل البيت

موضوعات: احاديث و آياتي را كه در مورد زيارت قبور وارد شده است  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ب.ظ ]




صلوات در نگاه ایت الله بهجت ( ره)

************************

صلوات ، بالاترین ذکر است !

«مَا فِی الْمِیزَانِ شَیْ‏ءٌ أَثْقَلَ مِنَ الصَّلَاهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد؛ در ترازوی اعمال، هیچ‌چیز سنگین‌تر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست».[۱]

از جمله دعاها و ذکرهایی که در روایات، دارای فضیلت و اهمیت بسیار زیادی است، ذکر شریف صلوات بر محمد و آل محمد است. به همین دلیل است که عالمان برزگوار و وارسته ای چون حضرت آیت‌الله‌العظمی بهجت قدس‌سره این عمل پر فیض را جزو اعمال ثابت و مهمِ روزانه خود قرار می‌دادند و دیگران چه عموم مردم و چه شاگردان خاص را هم به انجام آن سفارش می‌کردند؛ آن هم سفارشی مکرر !

آیت الله بهجت صلوات را به‌عنوان دعایی مستجاب برای ذواتِ مقدس چهارده معصوم علیهم‌السلام که واسطۀ نزول فیوضات الهی‌اند، می‌دانستند و آن را بزرگ‌تر و مهم‌تر از دعاهای شخصی برمی‌شمردند. حضرت آیت‌الله بهجت می‌فرمودند: «ترک صلوات و دعا کردن به دعاهای شخصی، مانند رها کردن سرچشمه و به دنبال جوی آب و یا حوض گشتن است؛ زیرا وقتی برای وسعت مقام و درجه واسطه فیض دعا می‌شود، دعاهای شخصی هم در آن گنجانده شده 

————————————————————————————————————————————————-

دعا با صلوات مستجاب می شود !

صلوات بر پیامبر اکرم و آل پاک ایشان، ضمن آنکه دعا و ذکری بسیار پر فضیلت است، آثار فراوان دیگری هم دارد. از جمله آثار این ذکر شریف آن است که موجب اجابت دعا می‌شود. در میان کتاب‌های روایی احادیث متعددی در این‌باره به ما رسیده؛ از امام صادق علیه‌السلام روایت شده که فرمود: «مَنْ کَانَتْ لَهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَهٌ فَلْیَبْدَأْ بِالصَّلَاهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ثُمَّ یَسْأَلُ حَاجَتَهُ ثُمَّ یَخْتِمُ بِالصَّلَاهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَقْبَلَ الطَّرَفَیْنِ وَ یَدَعَ الْوَسَطَ إِذَا کَانَتِ الصَّلَاهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ لَا تُحْجَبُ عَنْهُ؛ هر کسی که خواسته‌ای از خداوند عزّوجلّ دارد، دعای خود را با صلوات بر محمد و آل او آغاز کند و سپس حاجت خویش را بطلبد و پس از آن، دعای خود را با صلوات بر محمد و آل محمد، پایان دهد؛ زیرا خدای عزّوجلّ کریم‌تر از آن است که اول و آخر دعا را قبول کند و بین این دو را رها کند؛ چراکه صلوات بر محمد و آل او، از خداوند پوشیده نمی‌ماند».

ازاین‌رو است که علما و بزرگان اهل معرفت، سفارش می‌کردند که برای اجابت دعا، قبل و بعد از آن، صلوات فرستاده شود. اطرافیان حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره نیز بارها دید بودند که وقتی ایشان دعا و ذکری را به شخصی تعلیم می‌داد، می‌فرمود: «قبل و بعد از آن، صلوات بفرستید». همچنین از ایشان نقل شده است که: «برای برآورده شدن حوائج، زیاد صلوات بفرستید. خود من روزی در حرم امام حسین علیه‌السلام که خیلی شلوغ بود چند تا صلوات فرستادم، یک‌دفعه متوجه شدم به ضریح امام حسین علیه‌السلام چسبیده‌ام».

در روایتی دیگر، از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است: «کُلُّ دُعَاءٍ یُدْعَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مَحْجُوبٌ عَنِ السَّمَاءِ حَتَّى یُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ هر دعایی که با آن خداوند عزوجل خوانده می‌شود، از آسمان‌ها پوشیده است [و مستجاب نمی‌شود]، تا آن زمان که صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده شود».[2}

————————————————————————————————————————————————-

صلوات شفا بخش است !

یکی دیگر از آثار مهم صلوات، جَلا یافتن روح و از بین رفتن رذایل و نیز افزوده شدن بر فضائل اخلاقی است. از وجود مقدس پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله روایت شده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ ذِکْرَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ شِفَاءً لِلصُّدُورِ وَ جَعَلَ الصَّلَوَاتِ عَلَیْنَا مَاحِیَهً لِلْأَوْزَارِ وَ الذُّنُوبِ وَ مُطَهِّرَهً مِنَ الْعُیُوبِ وَ مُضَاعِفَهً لِلْحَسَنَاتِ؛ خداوند عزّوجلّ ذکر ما اهل‌بیت را باعث شفای سینه‌ها قرار داد و صلوات بر ما را محوکننده قید و بندها و گناهان، و پاک‌کننده عیب‌ها و زیادکننده حسنات گردانید».[۳]

با دقت در سیره عابدان و سالکان بزرگی چون حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره نیز همین معنا آشکار می‌گردد؛ این عالم الهی در موارد بسیاری، برای رهایی از خصلت‌های نکوهیده، سفارش به ذکر صلوات می‌کردند؛ از جمله برای از بین رفتن عصبانیت می‌فرمودند: «با عقیده کامل، زیاد صلوات بفرستد». همچنین به کسی که قرائت قرآن برایش خوشایند نبود، توصیه کردند که زیاد صلوات بفرستد تا آن حالت ناپسند از او رفع شود و به قرائت قرآن، میل و علاقه پیدا کند.

————————————————————————————————————————————————–

صلوات بالا ترین هدیه است !

در اهمیت صلوات، همین بس که خداوند متعال در قرآن کریم، مؤمنین را سفارش به صلوات بر نبیّ مکرّم اسلام و آل پاک او می‌کند؛ آن هم در قالب جملاتی پر تأکید و اعجاب‌آور: «إنَّ اللهَ و مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِی، یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً». خود پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز با تعابیر گوناگون، اهمیت صلوات را به اطرافیان گوش‌زد می‌فرمودند. از جمله روایات قابل توجه در این باب، روایتی است که نشان‌دهنده مجهول‌القدر بودن ثواب صلوات است: «مَنْ صَلّى‏ عَلَیَّ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ مَلَائِکَتُهُ؛ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُقِلَّ، وَ مَنْ شَاءَ فَلْیُکْثِرْ».[۴]

بنا بر این روایت شریف، کسی که بر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله درود می‌فرستد، خداوند متعال و ملائکه، بر او درود می‌فرستند؛ و چون به‌طور معمول فکر و توان انسان‌ها، از درک اثر و معنای درود خداوند متعال و ملائکه الهی عاجز است، عالم و عارف الهی، حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره پاداش ذکر صلوات را فوق درک بشر عادی می‌دانستند؛ لذا اهدای صلوات را برای شادی ارواح مؤمنین و اموات بسیار ارزشمند می‌دانستند و در این‌باره می‌فرمودند: «خدا می‌داند یک صلواتی را که انسان بفرستد و برای میتی هدیه کند چه معنویتی، چه صورتی، چه واقعیتی برای همین یک صلوات است».

—————————————————————————————————————————————————

صلوات ، راه نزدیکی به خداست !

فطرت انسان‌ همواره مشتاق نزدیک شدن به نور توحید و دوستی با دوستان و اولیای خداست. بی‌شک این تقرب و نزدیکی، موجب زیاد شدن محبت اهل‌بیت رسول الله صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین می‌شود و قلبی که محبت آن انوار مقدس را در خود جای داده باشد، از محبت امور ناچیز و پست مادی رها می‌شود. به همین دلیل بود که حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره، در پاسخ

به کسی که دچار وسوسه‌های شیطانی برای اعتیاد به مواد مخدر بودند، جوابی بسیار عمیق داشت؛ ایشان فرمودند: «زیاد صلوات بفرستید. زیاد صلوات بفرستید به نیت تمام آثار و خواص صلوات؛ از جمله عشق به اهل‌بیت علیهم‌السلام. عشق به آنها، این تلذذ مادیات را از بین می‌برد».

یقیناً کسی که در قلب خود، محبت اهل‌بیت را داشته باشد، مورد محبت و توجه خداوند متعال قرار خواهد گرفت؛ چنان‌که جبرئیل به نبیّ اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله درباره اهل‌بیت آن حضرت چنین گفت: «اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ مَنْ اَحَبَّهُمْ؛ کسی که ایشان (اهل‌بیت) را دوست داشته باشد، خداوند او را دوست دارد».[۵]

و این حقیقتی است که حتی قبل از خلقت ظاهری اهل‌بیت علیهم‌السلام وجود داشته و در این‌باره روایات بسیاری بیان شده است؛ از جمله: «إِنَّمَا اتَّخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِیمَ‏ خَلِیلًا لِکَثْرَهِ صَلَاتِهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِم‏؛ خداوند متعال حضرت ابراهیم علیه‌السلام را خلیل و دوست خود قرار داد، به‌سبب آنکه او زیاد بر محمد و آل محمد صلوات می‌فرستاد».[۶]

—————————————————————————————————————————————————

صلوات ، راه حل مشکلات !

در نتیجه باید گفت: منافع و آثار صلوات به یک یا دو مورد محدود نمی‌شود و به امور مادی یا معنوی اختصاص نمی‌یابد، بلکه جامع تمام این منافع است. در سیره حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره نیز این امر به‌وضوح روشن بود و بسیاری از گرفتاران و طالبان امور مادی و معنوی، وقتی راه‌حلی برای مشکلشان می‌خواستند، ایشان توصیه به صلوات می‌فرمودند؛ حتی برای حل مشکل ازدواج هم توصیه کردند که به همین نیت، زیاد صلوات بفرستید.

———————————————————————————————————————————————–

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

——————————————–

            منبع:                                                         

[۱]. کافی، ج٢، ص۴۹۴.                                               

[۲]. کافی، ج٢، ص۴۹۳.

[۳]. مستدرک‌الوسائل، ج١٢، ص۳۹۲.

[۴]. کافی، ج٢، ص۴۹۲: «هر که بر من درود فرستد، خداوند و ملائکه او بر او درود می‌فرستند؛ پس هر که می‌خواهد کم صلوات بفرستد و هر که می‌خواهد، زیاد [یعنی بعد از دانستن این پاداش، دیگر اختیار با خودش است که کدام‌ را انتخاب کند]».

[۵].بحارالانوار، ج۳۷، ص۶۰.

[۶]. وسائل الشیعه، ج۷، ص۱۹۴.

————————————————————————————————————————————————–

موضوعات: صلوات در نگاه ایت الله بهجت ( ره)  لینک ثابت
 [ 05:08:00 ب.ظ ]




ثواب صلوات فرستادن

**************************

صلوات در آغاز دعا :
امام صادق علیه السلام فرمود:
لازم است بر هر یک از شما که هنگام اظهار حاجت در پیشگاه خداوند بزرگ ، با ستایش الهى آغاز کند و به تمجید پیامبر و آل او بپردازد. سپس به تقصیرها و گناهان خود اعتراف کند و پس از آن حاجت خود را در میان نهد.

*************************************************************************************************************************

محبوب ترین عمل :
پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله - فرمود: از جبرییل پرسیدم : محبوب ترین اعمال کدام است ؟ پاسخ داد: صلوات و درود بر شما اى محمد! و محبت على بن ابى طالب .

صلوات هنگام یاد آورى نام پروردگار:
مردى از امام هشتم علیه السلام از تفسیر آیه و ذکر اسم ربه فصلى سؤ ال کرد، فرمود: مراد این است که هر گاه نام پروردگار متعال ، بر زبان آمد، بر محمد و آل محمد درود و صلوات ، تقدیم شود.

*************************************************************************************************************************

همراهى ملایک:
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: همیشه کاروانى از ملایک به امر الهى در عالم در حرکت اند و هنگامى که به جلسه ذکر و صلوات مى رسند، به یکدیگر مى گویند: فرود آیید! وقتى که فرود آمدند، اهل جلسه را در هنگام دعا با آمین گفتن و در هنگام صلوات نیز با صلوات ، همراهى مى کنند و در پایان به یکدیگر مى گویند: خوشا به حال افراد این جلسه که خدا آنان را آمرزید!

**************************************************************************************************************************

رهنمود پیامبر (ص):
ابو سعید خدرى مى گوید: عمار یاسر به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت : دوست دارم تا به قدر عمر نوح در میان ما زندگى کنى ! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: اى عمار! زندگى من در میان شما براى شما خیر است و فوت من نیز شر نخواهد بود؛ چرا که در حال حیات من ، پیش من مى آیید و عرض حال مى کنید و من هم از خدا براى شما طلب غفران مى کنم ؛ ولى پس از وفات من ، صلوات بفرستید؛ زیرا اسم هاى شما، پدر و مادران تان و اقوام تان بر من عرضه خواهد شد، اگر در آن لیست اسامى ، اعمال نیک شما ضبط شده باشد، خدا را سپاس مى گویم و اگر غیر آن باشد از خداوند متعال براى شما، طلب غفران از گناهان شما را دارم.

************************************************************************************************************************

هنگام از دست دادن و یا نابودى چیزى :
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: هنگامى که چیزى از بین رفت بگو: اللهم صل على محمد و آل محمد.

**************************************************************************************************************************

صلوات خدا :
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: جبرییل بر من نازل شد و گفت : خداوند متعال مى فرماید: هر کس که بر تو صلوات بفرستد، من و فرشتگانم ده بار بر او صلوات مى فرستیم و کسى که بر تو سلام دهد من و فرشتگانم ده بار بر او سلام مى دهیم .

************************************************************************************************************************

صلوات به معناى عهد :
حضرت موسى بن جعفر از پدر بزرگوار خود علیه السلام نقل فرمود: هر که بر پیامبر صلوات مى فرستد، به این معنى است که من بر عهد و پیمان خود هستم آن عهد و پیمانى که وقتى خداوند در عالم ذر فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم ، همه گفتند: بلى .

**************************************************************************************************************************

سؤال از ثواب صلوات در خواب :
در دارالسلام محدث نورى رحمه الله علیه مى فرماید:
در خواب دیدم گویا سوار بر اسب با جمعیت بسیارى از بالاى کوه بلندى پایین مى آییم ، ناگهان متوجه شدم که رسول خدا - صلى الله علیه و آله - سواره در پیش روى ماست و ما پشت سر آن حضرت - صلى الله علیه و آله - حرکت مى کنیم و بین ما و آن بزرگوار - صلى الله علیه و آله - اندکى فاصله هست ، و کسى با آن حضرت - صلى الله علیه و آله - نیست .
در این موقع از اسب پیاده شده و از جمعیت جلو افتادم خود را به آن حضرت رساندم ، مهار اسبش را گرفتم و بر او سلام نمودم و عرضه داشتم : ثواب کسى که بگوید - و یکى از اذکار معروف از تهلیل و حولقه و صلوات را بیان داشتم که پس از بیدارى آن را فراموش کردم - چیست ؟
رسول خدا - صلى الله علیه و آله - با تبسم به من توجه نمود و فرمود: درباره چه کسى ؟
دریافتم که مقصود آن حضرت - صلى الله علیه و آله - این است که ثواب براى هر گوینده اى نیست . عرضه داشتم : کسى که ایمان به خدا و شما و - ائمه علیهم السلام - داشته باشد.
فرمود: خداوند به او پنج گنج عطا مى کند. معدن کبریت که از آن طلا بیرون مى آید، و دوم معدن یاقوت ، و آن گاه بقیه را مشابه آن دو بیان فرمود.
و من ترتیب آنها را فراموش کردم و آن گاه سکوتى کرد و در حالى که ما پشت آن حضرت - صلى الله علیه و آله - حرکت مى کردیم دوباره به من نگاه کرد و با تبسم فرمود: اما معدن اول منم . و باقى معادن را به سایر پنج تن آل عبا تاءویل نمود.
در این موقع چنان سرور و خوشحالى به من دست داد که جز خدا کسى نمى داند. تا این که به پایین کوه رسیدیم و آن گاه آن حضرت - صلى الله علیه و آله - از کوه دیگرى بالا رفت و من همراه جمعیت باز گشتم . و پس از یک ماه خداوند زیارت خانه اش و زیارت قبر پیامبرش - صلى الله علیه و آله - را نصیب من فرمود.

**************************************************************************************************************************

یکبار صلوات فرستادن:
امام صادق - علیه السلام - فرمود:
هنگامى که نام پیغمبر - صلى الله علیه و آله - برده مى شود بر آن حضرت بسیار صلوات بفرستید؛ زیرا هر کس یک بار بر او صلوات فرستد خداوند هزار بار در هزار صف فرشتگان بر وى صلوات فرستد، و هیچ مخلوقى باقى نمى ماند مگر این که بر آن بنده صلوات فرستد از جهت صلوات خداوند و فرشتگانش بر او، و دست نکشد از این ثواب ها و بى رغبتى ننماید؛ مگر نادان خودبین که خدا و رسول از وى بیزارند.
شرح : مرد از صلوات خداوند و فرشتگان فرو ریختن رحمت و برکت و لطف و کرامت و نعمت خدا است بر بنده خویش .

************************************************************************************************************************

درود فرشتگان بر صلوات فرستنده :
رسول خدا - صلى الله علیه و آله - فرمود:
من صلى على صلى الله علیه و ملائکته فمن شاء فلیقل و من شاء فلیکثر. ؛
هر کس بر من صلوات و درود فرستد، خدا و فرشتگانش بر وى صلوات و درود مى فرستند. هر که خواهد کم و هر که خواهد بسیار این عمل را انجام دهد.

*************************************************************************************************************************

صلوات و درود فرشتگان :
اسحاق بن فروخ از امام صادق - علیه السلام - فرمود:
اى اسحاق بن فروخ ! هر که ده بار بر محمد و آل محمد صلوات فرستد، خدا و فرشته ها صد بار بر او صلوات بفرستند و هر که صد بار بر محمد و آل محمد صلوات فرستد، خدا و فرشته ها هزار بار بر او صلوات فرستند، آیا نشنیده اى گفته خداى عزوجل را (سوره احزاب ، آیه ، 43): اوست آن خداوندى که رحمت مى فرستد بر شما و هم فرشته هایى که رحمت مى خواهند براى شما تا بیرون آورند شماها را از تاریکى ها و تیرگى ها به سوى روشنى و خدا درباره مؤ منان مهربان است.

*************************************************************************************************************************

یک بار صلوات و بخشش ده خطا :
رسول خدا - صلى الله علیه و آله - فرمودند: هر کس بر من یک بار درود فرستد، خدا بر او ده بار درود خواهد فرستاد و ده خطا را از او برطرف خواهد ساخت و ده درجه را برایش بالا خواهد برد

**************************************************************************************************************************

سنگین ترین اعمال در میزان:

امام باقر یا امام صادق (ع) فرمودند : در میزان ، چیزی سنگین تر از صلوات بر محمد وآل محمد نیست ، وبه راستی مردی باشد که اعمالش را در میزان گذارند وسبک آید وثواب صلوات اودر اید وآن میزان او نهند وسنگین گردد بچرخد به سود او.

*************************************************************************************************************************

فرشتگان قاصد صلوات بر پیامبر:

امام صادق (ع) فرمود: هرکس بر پیغمبر وآل پیغمبر در هر روز یک صد بار ، صلوات بفرستدوهفتاد فرشته او را در میان گیرند وآن صلوات را برای رساندن به رسول الله (ص) از رفیق خود سبقت می گیرند.

**************************************************************************************************************************

ده صلوات پاداش یک صلوات :

رسول خدا (ص) فرمود: حق سبحانه وتعالی ، عطا فرمود به ملکی از ملایکه ، اسم های همه خلایق را ، با اسم پدر ایشان ، وآن ملک بر قبر من ایستاده است تا روز قیامت.

پس هرکه بر من صلوات فرستد ، آن ملک می گوید که : یا محمد فلان بن فلان بر تو فلان قدر صلوات فرستاد وحق تعالی ضامن شده است که به هر صلواتی ده صلوات بر آن بنده فرستد

************************************************************************************************************************

فرستادن صلوات بین نماز ظهروعصر:

امام صادق (ع) فرمود: هرکس بین نماز های ظهر وعصر بر پیغمبر وآلش درود فرستد ، آن درود برابر با هفتاد رکعت نماز خواهد بود.

**************************************************************************************************************************

پاداش صلوات:

امام رضا (ع) فرمودند: صلوات بر محمد وآل او معادل است با پاداش وثواب تسبیح وتکبیر گفتن است.

**************************************************************************************************************************

صلوات بهترین دعا :

عبدالسلام بن نعیم گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم : من داخل کعبه شدم ودعایی به خاطرم نیامد جز صلوات بر محمد. رسول خدا فرمود:آگاه باش مانند تو در فضیلت وثواب کسی از خانه خدا بیرون نیامده است.

**************************************************************************************************************************

من از محاسبه ثواب عاجزم:

رسول خدا (ص) فرمود : وقتی به معراج رفتم دیدم ملکی را که هزار هزار دست دارد یک میلیئن وهردستی هزار هزار انگشت دارد وهر انگشتی هزار هزار بند دارد.

آن ملک گفت : من حساب دانه های قطرا باران را می دانم که چند تا در صحرا وچند دانه در دریا می بارد ، وعرض کرد: تعداد قطرات باران را از ابتدای خلقت تا حال را می دانم آن وقت عرض کرد حسابی که من از محاسبه آن عاجزم .

فرمود: چیست؟

عرض کرد : هر گاه جماعتی از امت با هم باشند وبا هم بر تو صلوات بفرستند ، من از محاسبه صلوات عاجزم.

**************************************************************************************************************************

شیرینی عسل:

روزی حضرت محمد مصطفی (ص) وامیر مومنان علی (ع) در میان نخلستان نشسته بودند که زنبور عسلی شروع کرد دور پیغمبر چرخیدن. پیغمبر فرمد: یا علی می دانی این زنبور چه می گوید؟ حضرت علی (ع) فرمود خیر. رسول اکرم فرمود: این زنبور امروز مارا مهمان کرده ، میگوید : یک مقدار عسل در فلان محل گذاشتم ،امیر مومنان را بفرستید تا آن را از آن محل بیاورد. امیر مومنان بلند شد وعسل را از آن محل آورد. حضرت رسول خدا فرمود:ای زنبور غذای شما از شکوفه گل تلخ است ، به چه علتی آن شکوفه به عسلشیرین تبدیل می شود‌؟زنبور گفت : یا رسول الله شیرینی این عسل از برکت ذکر وجود مقدس شما است ، چون هر وقت مقداری از شکوفه استفاده می کنیم همان لحظه به ما الهام می شود که سه بار برشما صلوات بفرستسم. وقتی که صلوات می فرستیم به برکت نام شما عسل ما شیرین می شود

**************************************************************************************************************************

برترین اعمال در دوزخ:

ابو علقمه می گوید : پیامبر بعد از نماز صبح ، روبه ما کرد وفرمود : اصحاب من دیشب عمویم ، حمزه وبرادرم ، جعفر طیار را در خواب دیدم .به آن دو بزرگوار نزدیک شدم وگفتم : پدر ومادرم فدایتان کدام عمل را برتر یافتید ؟ پاسخ دادند پدر ومادر ما فدایت ما صلوات فرستادن بر تو ، تشنه را سیراب کردن ومحبت علی ابن ابیطالب را برترین اعمال یافتیم

**************************************************************************************************************************

بوسه پیغمبر :

مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی از علمای مشهد فرمود: یکی از زهاد وپرهیزگازان می فرمود: من باخودم عهد کردم که هر شب قبل از خوابیدن به اندازه معینی بر محمد وآل او صلوات می فرستم.یک شب یک عده از رفقا ودوستان به اطاق وحجره ام آمدند .بااین که حجره ام شلوغ بود تا دیر وقت طول کشید وخسته بودم ولی مثل هر شب صلوات هایم را فرستادم وبعد خوابیدم . خواب دیدم اقا رسول الله وارد حجره شدندواز تشریف فرمایی وجود مقدس حضرت ، در ودیوار منور شده بود . بهسوی من تشریف آوردند وفرمودند : کجاست آن دهانی که بر من صلوات می فرستد ؟ می خواهم ببوسم .من خجالت کشیدم که بگویم (من) ، چون لیاقتی در خود نمی دیدم ولی آن قدر آقا رسول الله بزرگوار بودند که صورت مبارک را جلو آوردند وبه صورت من بوسه زدند. از شدت خوشحالی از خوا پریدم ، به طوری که همه دوستان ورفقا از خواب بیدار شدند.

**************************************************************************************************************************

 

صلوات در کلام الهى:
ان الله و ملائکته یصلون على النبى ، یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما ؛
خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى فرستد، اى کسانى که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملا تسلیم فرمان او باشید.
از امام کاظم علیه السلام درباره معناى درود خدا و فرشتگان و مؤ منان در آیه خداوند و فرشتگان او بر پیامبر درود مى فرستند، اى کسانى که ایمان آورده اید! بر او درود فرستید و به فرمانش به خوبى گردن نهید. سؤ ال شد، فرمود: درود فرستادن خدا، نوعى رحمت از جانب اوست و درود فرشتگان ستایشى است از آنها نسبت به رسول خدا و درود مؤ منان ، دعایى است از آنها براى پیامبر.
امام صادق علیه السلام نیز درباره همین آیه مى فرماید: پیامبر را ثنا گویید و به او سلام فرستید! (یا به فرمانش گردن

**************************************************************************************************************************

صلوات خدا بر صلوات فرستنده:

احمد حنبل ، در مسند خود، از عبدالرحمن بن عوف روایت کرده است :
روزى رسول خدا - صلى الله علیه و آله - از مدینه بیرون رفت ، وارد نخلستان شد، به سجده رفت . سجده آن جناب ، آن قدر طول کشید که من ترسیدم مبادا آن حضرت ، وفات کرده باشد. آمدم به آن حضرت نگریستم . سر مبارک را از سجده برداشت ، و فرمود: تو را چه مى شود؟
من صورت حال را به عرض رسانیدم . فرمود: جبرییل بر من نازل شد، و گفت مى خواهى تو را بشارت دهم ؟ به درستى که حق تعالى فرمود: هر که بر تو صلوات فرستد، من بر او صلوات مى فرستم . و هر که بر تو سلام گوید، من بر او سلام مى گویم

**************************************************************************************************************************

موضوعات: ثواب صلوات فرستادن  لینک ثابت
 [ 05:00:00 ب.ظ ]






یک صلوات برابر است با ده هزار صلوات

مردی به خدمت سلطان محمود سبکتکین رفت و گفت: مدتی بود که می خواستم رسول خدا (ص) را در خواب ببینم و غم خود را برای او بازگو کنم که سعادت مساعدت نمود و در شب گذشته به این دولت رسیدم و جمال با کمال آن حضرت را در خواب دیدم و گفتم: یا رسول الله ، هزار درهم قرض دارم و بر ادای آن قادر نیستم
می ترسم که اجل برسد و آن بدهی در گردن من باقی بماند، آن حضرت فرمود: برو نزد محمود سبکتکین و آن مبلغ را از او بستان عرض کردم : شاید از من باور نکند و نشان طلبد.فرمود : به او بگو به آن نشان که در اول شب ، سی هزار مرتبه بر من صلوات می فرستد و در آخر شب ، سی هزار مرتبه دیگر بر من صلوات می فرستد ؛ سلطان محمود از شنیدن این خواب به گریه آمد و تصدیق کرد و قرض او را ادا کرد و هزار د رهم دیگر به او بخشید ، اطرافیان سلطان تعجب کردند و گفتند: ای سلطان ؛حرفهای این مرد را چگونه تصدیق می کنی و حال آنکه ما در اول شب و آخر شب با تو هستیم و نمی بینیم که به فرستادن صلوات مشغول باشی و اگر کسی در تمام اوقات شبانه روز به فرستادن صلوات مشغول باشد نمی تواند که شصت هزار صلوات بفرستد …سلطان محمود گفت : من از علما شنیده ام که هر که یک بار این صلوات را بفرستد گویا چنان است که ده هزار مرتبه صلوات فرستاده است و من در اول شب سه مرتبه و در آخر شب نیز سه مرتبه این صلوات را می خوانم . پس این شخص که پیغام آن حضرت راآورده درست و راست می گوید و این گریه ی من از شادی است .

این صلوات چنین است

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدِنا نَبیِّنا مُحَمَّدٍ وَ آله
مَا اختُلِفَ المَلَوان وَ تَعاقُب العَصران
وَ کرَّ الجَدیدان وَ استَقبَلَ الفَرقَدان
وَ بَلِّغ رُوحَهُ وَ اَرواحِ اَهلِ بَیتِهِ مِنِّی التَّحیَّه وَالسّلام.

موضوعات: یک صلوات برابر است با ده هزار صلوات  لینک ثابت
 [ 04:47:00 ب.ظ ]





دعای کوتاهی که برابر با ده هزار صلوات است

 

پیامبر مهربانی (ص) فرمود:هرکس یک مرتبه بر من صلوات بفرستدخداوند ده مرتبه بر او صلوات می فرستد

.وهرکس ده مرتبه بر من صلوات بفرستدخداوند صد مرتبه بر او صلوات می فرستد وهرکس هزار مرتبه

بر من صلوات بفرستد خداوند هرگز اورا در آتش غذاب نخواهد کرد.

منبع :جامع الاخبار ص۵۸

وثواب این صلوات برابراست با ده هزار صلوات، مارااز دعاهاتون بی نصیب نذارید.

البته اول صاحب الزمان که کار گشای همه ی مشکلاته

صلواتی که ثواب ۱۰۰۰۰ صلوات را دارد.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوانِ
وَتَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَــقْــبَلَ الْفَرْقَدانِ
وَ بَلِّغْ روحَهُ وَاَرْواحَ اَهْلِبَــیْـتِهِ مِنَّا التَّحِیَّةََ وَالسَّلامِ.

معنی : بار خدایا بر آقای ما حضرت محّمد و آلش درود فرست به عدد اختلاف رنگها و

به عدد سپیده صبحها و زردی غروبهایی که آمده و خواهد آمد و به عدد تکرار شب و روز و به تعداد ستاره هایی

که طلوع می کنند و به محضر روح پیامبر اکرم و ارواح طیبّه اهل بیت او از طرف ما درود و سلام برسان.

موضوعات:  دعای کوتاهی که برابر با ده هزار صلوات است  لینک ثابت
 [ 04:39:00 ب.ظ ]




 

یک صلوات برابر است با 12 هزار ختم قرآن

 

پیامبر اکرم (ص) فرمود : اگر کسی در شب جمعه 2 رکعت نماز بخواند و در هر رکعت 50 مرتبه سوره اخلاص را بخواند و بعد از آن بگوید :

” اللهم صلِّ عَلی النبی العَربی و آلِه “

خداوند گناهان گذشته و آینده او را بیامرزد و چنان باشد که گویی دوازده هزار مرتبه قرآن را ختم کرده است و تشنگی روز قیامت حفظ کند و

تمام غم و اندوه او را بر طرف سازد و او را از شیطان و لشگریانش حفظ کند و مرگ را بر او آسان کند و در آن شب یا روز بمیرد شهید

مرده است و خداوند عذاب قبر از او بر دارد و هر چه از خدا تقاضا کند به او عطا فرماید و نماز و روزه او را خداوند قبول کند و دعای

او را مستجاب گرداند و ملک الموت روح او را قبض نکند تا آن که رضوان ریحان بهشت را به نزد او آورد.

موضوعات: یک صلوات برابر است با 12 هزار ختم قرآن  لینک ثابت
 [ 04:19:00 ب.ظ ]




 

تفسیر سوره بقره (آیات :151تا172)

**************************************************************************************************************************

آيه 151

‏متن آيه : ‏

‏ كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و همچنين ( براي تكميل نعمت خود بر شما ) پيغمبري را از خودتان در ميانتان برانگيختم كه آيات ( قرآن ) ما را بر شما فرو مي‌خواند ( و نشانه‌هاي وحدانيّت و عظمت خدا را در گستره جهان به شما مي‌نماياند ) و شما را پاكيزه مي‌دارد ( از رذائلي همچون زنده‌بگور كردن دختران و خونريزيها و كشتن فرزندان از ترس فقر و فاقه و غيره . و با كاشتن نهال فضائل در اندرونتان ، شما را سرور و سرمشق ديگران مي‌سازد ) و به شما كتاب ( قرآن ) و حكمت ( اسرار و منافع احكام ) را مي‌آموزد ( تا با حفظ نظم و لفظ قرآن و بهره‌مندي از نور آن ، به زندگي خويش حيات و تحرّك بخشيد و با استفاده از سنّت عملي و سيرت نبوي ، به احكام شريعت آشنا گرديد ) . و به شما ( به همراه كتاب و حكمت ) چيزي ياد مي‌دهد كه نمي‌توانستيد آن را بياموزيد ( چون وسيله آموزش آن ، انديشه و نگاه نيست ، بلكه بايد از راه وحي آموخته شود . همانند اخبار عالم غيب و اشارات علمي و بيان سرگذشت پيغمبران و احوال پيشينيان ، كه نه تنها براي اعراب بلكه براي اهل كتاب نيز مجهول بود ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كَمَا » : همان گونه كه . مانند اين انعام ديگرمان كه رسولي از ميان . « يَتْلُو » : فرو مي‌خواند . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد . « الْكِتَابَ » : مراد قرآن است . « الْحِكْمَةَ » : سنّت نبوي . شناخت اسرار شريعت .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 152

‏متن آيه : ‏

‏ فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس مرا ياد كنيد ( با طاعت و عبادت و دوري از معاصي ، به دل و زبان و قلم و قدم ، و سير در آفاق و انفس ، جهت كشف عظمت و قدرت من ) تا من نيز شما را ياد كنم ( با اعطاء ثواب و گشايش ابواب سعادت و خيرات و ادامه پيروزي و قدرت و نعمت ) و از من سپاسگزاري كنيد ( و با گفتار و كردار ، شكرگزار انعام و احسان من باشيد ) و از من ناسپاسي مكنيد ( و نعمتهاي مرا ناديده مگيريد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا تَكْفُرُونِ » : منكر نعمتهاي من بر خود با سپاسگزاري نكردن از آنها نشويد . ياء متكلّم براي تخفيف و تناسب فواصل حذف شده است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 153

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! از بردباري و نماز ( در برابر حوادث سخت زندگي ) كمك بگيريد ( و بدانيد كه ) خدا با بردباران است ( و يار و ياور ايشان است ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إسْتَعِينُوا » : ياري جوئيد .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 154

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و به كساني كه در راه خدا كشته مي‌شوند مرده مگوئيد ، بلكه آنان زنده‌اند ، وليكن شما ( چگونگي زندگي ايشان را ) نمي‌فهميد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَمْوَاتٌ » : مردگان . « أَحْيَآءٌ » : زندگان . واژه‌هاي اموات و احياء ، خبر مبتداي محذوف بوده و تقدير چنين است : هُمْ أَمْوَاتٌ بَلْ هُمْ أَحْيَآءٌ . « لا تَشْعُرُونَ » : احساس نمي‌كنيد . نمي‌فهميد . پي نمي‌بريد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 155

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و قطعاً شما را با برخي از ( امور همچون ) ترس و گرسنگي و زيان مالي و جاني و كمبود ميوه‌ها ، آزمايش مي‌كنيم ، و مژده بده به بردباران .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَنَبْلُوَنَّكُمْ » : بي‌گمان شما را مي‌آزمائيم . « الأَنفُسِ » : جانها . كسان . اشخاص .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 156

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آن كساني كه هنگامي كه بلائي بدانان مي‌رسد ، مي‌گويند : ما از آنِ خدائيم و به سوي او بازمي‌گرديم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَصَابَتْهُمْ » : بديشان رسيد . بر سر آنان آمد . « إِنَّا » : اين كه ما . « رَاجِعُونَ » : بَرگشتگان . رجوع‌كنندگان .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 157

‏متن آيه : ‏

‏ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آنان ( همان بردباران با ايماني هستند كه ) الطاف و رحمت و احسان و مغفرت خدايشان شامل حال آنان مي‌گردد ، و مسلّماً ايشان راه‌يافتگان ( به جاده حق و حقيقت و طريق خير و سعادت ) هستند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« صَلَوَاتٌ » : جمع صَلاة ، عنايت . مغفرت . رأفت . « الْمُهْتَدُونَ » : راه‌يافتگان .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 158

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بي‌گمان ( دو كوه ) صفا و مروه ( و هفت بار سعي ميان آن دو ) از نشانه‌هاي ( دين ) خدا و عبادات الله هستند . پس هر كه ( مي‌خواهد فريضه ) حجّ بيت ( الله‌الحرام ) يا عمره را به جاي آورد ، بر او گناهي نخواهد بود كه آن دو ( كوه ) را بارها طواف كند ( و سعي ميان صفا و مروه را به جاي آورد ) . هر كه به دلخواه كار نيكي را انجام دهد ( و بيش از واجبات ، به طاعت و عبادت پردازد ، خدا پاداش او را مي‌دهد ، چه ) بي‌گمان خدا سپاسگزار و آگاه ( از اعمال و نيّات عبادت‌كنندگان ) است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الصَّفَا » : اسم كوهي است . « الْمَرْوَةَ » : اسم كوهي است . « شَعَآئِرِ » : جمع شَعيرَة ، علامتها . نشانه‌ها . در اينجا شعائر بر امكنه عبادت اطلاق شده است . « حَجَّ الْبَيْتَ » : قصد كعبه براي اداي مناسك در موسم حجّ كرد . « إعْتَمَرَ » : قصد عُمره كرد . « جُنَاح‌َ » : گناه . « يَطَّوَّفَ » : طواف كند . سعي كند . فعل مضارع باب تفعّل است و اصل آن ( يَتَطَوَّفَ ) مي‌باشد . « تَطَوَّعَ » : آزادانه و راغبانه به عهده گرفت . « خَيْراً » : كار نيكو . خوبي . اعم از حجّ و عمره و طواف و . . . « شَاكِرٌ » : سپاسگزار . اين واژه بيانگر مبالغه احسان خدا در حق بندگان است و براي خدا معني جزا دهنده طاعت و كردار شايسته را دارد .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 159

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بي‌گمان كساني كه پنهان مي‌دارند آنچه را كه از دلائل روشن و هدايت فرو فرستاده‌ايم ، بعد از آن كه آن را براي مردم در كتاب ( تورات و انجيل ) بيان و روشن نموده‌ايم ، خدا و نفرين‌كنندگان ( چه از ميان فرشتگان و چه از ميان مؤمنان انس و جان ) ، ايشان را نفرين مي‌كنند ( و خواستار طرد آنان از رحمت خدا خواهند شد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْبَيِّنَاتِ » : دلائل روشن . آيات دالّ بر صدق خاتم‌الانبياء . « الْهُدَيا » : رهنمود . راهنماي به سوي حق و حقيقت . « الْكِتَابِ » : مراد مي‌تواند تورات باشد ( نگا : انعام / 91 ) ، يا جميع كتابهاي آسماني ، اعم از تورات و انجيل و قرآن . « اللاّعِنُونَ » : نفرين‌كنندگان ، و آنان عبارتند از مؤمنان و فرشتگان .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 160

‏متن آيه : ‏

‏ إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مگر كساني كه توبه كنند ( از كتمان حق ) و به اصلاح ( حال خود و جبران مافات ) بپردازند و ( آنچه را كه از اوصاف پيغمبر و اسلام و ديگر حقائق مي‌دانستند و پنهان مي‌كردند ) آشكار سازند . چه توبه چنين كساني را مي‌پذيرم و من بسي توبه‌پذير و مهربانم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَيَّنُوا » : روشنگري كردند . پنهان را آشكار نمودند . « أَتُوبُ عَلَيْهِمْ » : توبه ايشان را مي‌پذيرم . با فضل و مغفرت خود به سويشان برمي‌گردم .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 161

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه كفر ورزيدند و در حالي كه كافر بودند مردند ( و با استمرار كفر و بدون توبه و پشيماني ، از دنيا رفتند ) نفرين خدا و فرشتگان و همه مردمان بر آنان خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وَ هُمْ كُفَّارٌ » : و حال آن كه كافر باشند . « أَجْمَعِينَ » : جملگي . همگي . اين واژه تأكيد است و شامل كافران نيز مي‌گردد ، زيرا كه در روز قيامت كافران هم يكديگر را نفرين مي‌كنند ( نگا : عنكبوت / 25 ، احزاب / 68 ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 162

‏متن آيه : ‏

‏ خَالِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏جاودانه در آن نفرين باقي مي‌مانند ( و هميشه در آتش دوزخ بسر مي‌برند ) و نه عذاب آنان سبك مي‌شود و نه مهلتي بديشان داده مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا يُخَفَّفُ » : سبك نمي‌گردد . كاستي داده نمي‌شود . « وَ لاهُمْ يُنظَرُونَ » : مهلت و فرصت بديشان داده نمي‌شود .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 163

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند شما ، خداوند يكتا و يگانه است و هيچ خدائي جز او كه رحمان و رحيم است وجود ندارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إلهٌ » : معبود . « وَاحِدٌ » : يكتا . يگانه .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 164

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاء فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَيْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مسلّماً در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز ( و اختلاف آن دو در درازي و كوتاهي و منافع بيشمار آنها ) و كشتيهائي كه به سود مردم در دريا در حركتند ( و برابر قانون وزن مخصوص اجسام و سرشت آب و باد و بخار و برق ، و غيره كه از ساخته‌هاي پروردگارند در جريانند ) و آبي كه خداوند از آسمان نازل كرده ( كه برابر قوانين منظّمي بخارها به ابرها تبديل و بر پشت بادها به جاهائي كه خدا خواسته باشد رهسپار مي‌گردند و پس از تلقيح ، به صورت برف و تگرگ و باران مجدّداً بر زمين فرو مي‌ريزند ) و با آن زمين را پس از مرگش زنده ساخته و انواع جنبندگان را در آن گسترده ، و در تغيير مسير بادها و ابرهائي كه در ميان آسمان و زمين معلّق مي‌باشند ( و برابر قوانين و ضوابط ويژه‌اي در پهنه فضا پراكنده نمي‌گردند و هدر نمي‌روند ) ، بي‌گمان نشانه‌هائي ( براي پي‌بردن به ذات پاك پروردگار و يگانگي خداوندگار ) است براي مردمي كه تعقّل ورزند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« خَلْقِ » : آفرينش . موجودات . « إخْتِلافِ‌ » : آمد و شد ( نگا : فرقان / 62 ) . دگرگوني از لحاظ زيادت و نقصان و غيره . « الْفُلْكِ » : كشتيها . اين واژه براي مفرد و جمع به كار مي‌رود ( نگا : هود / 37 ، يونس / 22 ) . « بِمَا » : به سود . به چيزي كه سود مي‌رساند . واژه ( مَا ) مصدريّه يا موصول است . « مِن السَّمَآءِ » : از آسمان . مراد از آسمان ، ابر آسمان است ( نگا : نور / 43 ، واقعه / 69 ) . « بَثَّ » : پخش كرد . زياد كرد ( نگا : نساء / 1 ) . « دَآبَّةٍ » : رونده . اين واژه گاهي شامل انسان و غيرانسان است ( نگا : هود / 6 و 56 ) . و گاهي شامل جانداران بجز انسان و پرندگان ( نگا : انعام / 38 ) . و زماني شامل همه جانداران بجز انسان ( نگا : عنكبوت / 60 ) . در اينجا شامل انسان و غيرانسان است . « تَصْرِيفِ » : وزاندن . از اين سو بدان سو حركت دادن . « الرِّيَاحِ » : بادها . « السَّحَابِ » : ابر . « الْمُسَخَّرِ » : فرمانبردار . مقهور .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 165

‏متن آيه : ‏

‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبّاً لِّلّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏برخي از مردم هستند كه غير از خدا ، خدا گونه‌هائي برمي‌گزينند و آنان را همچون خدا دوست مي‌دارند ، و كساني كه ايمان آورده‌اند خدا را سخت دوست مي‌دارند ( و بالاتر از هر چيز بدو عشق مي‌ورزند ) . آنان كه ستم مي‌كنند اگر مي‌شد عذابي را مشاهده نمايند كه هنگام ( رستاخيز ) مي‌بينند ، ( مي‌فهمند كه ) قدرت و عظمت همه از آن خدا است و خدا داراي عذاب سختي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِن دُونِ اللهِ » : غير از خدا . به جاي خدا . « أَندَاداً » : جمع نِدّ ، همتاها . همگونها . انبازها . « يُحِبُّونَهُمْ » : دوستشان مي‌دارند . جمله حاليّه است براي ضمير مستتر در فعل ( يَتَّخِذُ ) كه به لفظ ( مَنْ ) برمي‌گردد . فعل ( يَتَّخِذُ ) با توجّه به لفظ ( مَنْ ) مفرد ذكر گشته است ، و فعل ( يُحِبُّونَهُمْ ) با توجّه به معني ( مَنْ ) جمع آورده شده است . « وَ لَوْ يَرَي الَّذِينَ ظَلَمُوا » : اگر كساني كه بر خويشتن ستم روا ديده‌اند مي‌ديدند . اگر كساني كه بر خويشتن ستم روا ديده‌اند مي‌دانستند . جواب ( لَوْ ) محذوف است كه چنين است : لَوَقَعُوا مِنَ الْحَسْرَةِ وَ النَّدَامَةِ فِيمَا لا يَكَادُ يُوصَفُ . « أَنَّ الْقُوَّةَ ِللهِ جَمِيعاً » : قدرت جملگي از آن خدا است . اين جمله جانشين دو مفعول ( يَري ) است .‏

************************************************************************************************************************

آيه 166

‏متن آيه : ‏

‏ إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏در آن هنگام كه ( رستاخيز فرا مي‌رسد و پيروان سرگشته از رهبران گمراه‌كننده مي‌خواهند كه رستگارشان سازند و ) رهبران از پيروان خود بيزاري مي‌جويند ( و نسبت به آنان اظهار ناشناسي و بيگانگي مي‌كنند ) و عذاب را مشاهده مي‌نمايند ، و روابط ( و پيوندهاي مودّت و محبّتي كه در دنيا ميانشان بود ) گسيخته مي‌گردد ( و دستشان از همه جا كوتاه مي‌شود ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَبَرَّأَ » : بيزاري نمود . « أُتُّبِعُوا » : پيروي شدند . « إِتَّبَعُوا » : پيروي كردند . « تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ » : پيوندها و روابطشان گسيخت . « الأسْبَابُ » : جمع سَبَب ، وسائل نجات .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 167

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّؤُواْ مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( در اين موقع ) پيروان مي‌گويند : كاش بازگشتي ( به دنيا ) مي‌داشتيم تا از آنان بيزاري جوئيم ، همان گونه كه آنان ( امروزه ) از ما بيزاري جستند ( و ناآشنايمان ناميدند . آري ) اين چنين خداوند كردارهايشان را به گونه حسرت‌زا و اندوهباري نشان ايشان مي‌دهد ، و آنان هرگز از آتش ( دوزخ ) بيرون نخواهند آمد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كَرَّةً » : برگشت . عودت و رجوع به دنيا ( نگا : زمر / 58 ) . « كَذلِكَ » : اين چنين . « يُرِيهِمْ » : بديشان نشان مي‌دهد . بديشان حالي مي‌كند . ضمير ( هِمْ ) در ( يُرِيهِمْ ) مفعول اوّل ، و واژه ( أَعْمَالَ ) مفعول دوم ، و ( حَسَراتٍ ) مفعول سوم يا حال ( هِمْ ) مي‌باشد . « حَسَرَاتٍ » : آه‌ها و ناله‌ها . افسوسها .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 168

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي الأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي مردم ! از آنچه در زمين است و حلال و پاكيزه است ( و خدا آن را تحريم نكرده و نفس انسان گوارا و خوشايندش مي‌داند ) بخوريد ، و پا به پاي اهريمن راه نيفتيد ( و به دنبال شيطان روان نشويد ) . بي‌گمان او دشمن آشكار شما است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَلالاً » : حال ( ما ) يا مفعول ( كُلُوا ) يا صفت مفعول محذوفي است كه تقدير آن چنين است : كُلُوا شَيْئاً حَلالاً : يا صفت مصدر محذوفي است و تقدير آن چنين مي‌شود : كُلُوا أَكْلاً حَلالاً . « طَيِّباً » : پاكيزه ، صفت ( حَلالاً ) است . « خُطُوَاتِ » : جمع خُطْوَةَ ، گامها . « مُبِينٌ » : آشكار . آشكاركننده . از مصدر ( إبانة ) كه به صورت لازم و متعدّي به كار مي‌رود . يعني : ظَاهِرُ الْعَدَاوَةِ ، يا : مُظْهِرُ الْعَدَاوَةِ .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 169

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاء وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏او تنها شما را به سوي زشتكاري و گناهكاري فرمان مي‌دهد ( و بديها را در نظرتان مي‌آرايد و شما را وا مي‌دارد بر ) اين كه آنچه را نمي‌دانيد به خدا نسبت دهيد ( و با پيروي از اوهام و خرافات نادانسته به دنبال معبودهاي باطل روان شويد و حلال را حرام ، و حرام را حلال بشمار آوريد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« السُّوءِ » : بدي . هر گناهي كه سرانجام ناپسندي داشته باشد . قبيح . « الْفَحْشَآءِ » : زشت‌ترين معاصي ، مانند زنا و قتل . « مَا لا تَعْلَمُونَ » : آنچه را كه نمي‌دانيد . مفعول فعل ( لا تَعْلَمُونَ ) محذوف و تقدير آن چنين است : مَا لا تَعْلَمُونَ الإِذْنَ فِيهِ مِنَ اللهِ . . .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 170

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه به آنان گفته شود : از آنچه خدا فرو فرستاده است پيروي كنيد ( و راه رحمان را پيش گيريد ، نه راه شيطان را ) ، مي‌گويند : بلكه ما از آنچه پدران خود را بر آن يافته‌ايم پيروي مي‌كنيم ( نه از چيز ديگري ) . آيا اگر پدرانشان چيزي ( از عقائد و عبادات دين ) را نفهميده باشند و ( به هدايت و ايمان ) راه نبرده باشند ( باز هم كوركورانه از ايشان تقليد و پيروي مي‌كنند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَلْفَيْنَا » : يافته‌ايم . ديده‌ايم . از ماده ( لفي ) . « لا يَعْقِلُونَ » : نمي‌فهمند . درك نمي‌كنند .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 171

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لاَ يَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مثل ( دعوت‌كننده ) كساني كه كفر ورزيده‌اند ( و راه حقيقت و هدايت را ترك گفته‌اند و كوركورانه به دنبال آباء و اجدادشان افتاده‌اند ) همچون مثل كسي است كه ( چوپان گوسفنداني باشد و ) آنها را صدا بزند ، ولي آنها چيزي جز سر و صدا نشنوند ( و بدون اين كه حقيقت و مفهوم گفتار او را درك كنند ، با اشاره او بي‌اراده سر به زير اندازند و به اين طرف و آن طرف بروند . كافران نيز ) كران و لالان و كورانند و لذا ايشان از روي خرد عمل نمي‌كنند و نمي‌فهمند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَثَلُ الَّذِينَ » : مضاف محذوف است و تقدير چنين است : مَثَلُ دَاعِي الَّذِينَ . مَثَلُ دُعَآءِ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ دُعَآءِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاّ دُعَآءً وَ نِدَآءً . « يَنْعِقُ » : فرياد مي‌زند . نهيب مي‌زند . « مَا » آنچه . مراد چهارپايان ، يا صدا و فرياد است . « يَنْعِقُ بِمَا » : بر چهارپايان نهيب مي‌زند . « دُعَآءً » : بانگ‌زدن . فراخواندن . « نِدَآءً » : بانگ‌زدن . فراخواندن . مصدر باب مفاعله است . « صُمٌّ » : جمع أَصمّ ، كران . « بُكْمٌ » : جمع أَبْكَم ، لالان . « عُمْيٌ » : جمع أَعْمي ، كوران .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 172

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُواْ لِلّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! از چيزهاي پاكيزه‌اي بخوريد كه روزي شما ساخته‌ايم ، و سپاس خداي را بجا آوريد ، اگر او را پرستش مي‌كنيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« طَيِّبَاتِ » : چيزهاي پاك . مراد خوراكيهاي لذيذ يا رزق حلال است .‏

**************************************************************************************************************************

موضوعات: تفسیر سوره بقره (آیات :151تا172)  لینک ثابت
 [ 04:15:00 ب.ظ ]




تفسیر سوره بقره (آیات 131تا150)

**************************************************************************************************************************

آيه 131

‏متن آيه : ‏

‏ إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آن گاه كه پروردگارش ( همراه با نمودن نشانه‌ها و آيات كوني و نفسي ) بدو گفت : ( به يگانگي خدا اقرار كن و ) اخلاص داشته باش . گفت : ( اقرار كردم و سر بر آستان تو سائيدم و ) خالصانه تسليم پروردگار جهانيان گشتم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« اَسْلِمْ » : مطيع شو . مخلص شو .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 132

‏متن آيه : ‏

‏ وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ابراهيم فرزندان خود را به اين آئين سفارش كرد ، و يعقوب ( نوه او نيز چنين كرد . هر كدام به فرزندان خويش گفتند : ) اي فرزندان من ! خداوند ، آئين ( توحيدي اسلام ) را براي شما برگزيده است . ( پس به ما قول بدهيد كه يك لحظه هم از آن دوري نكنيد ) و نميريد جز اين كه مسلمان باشيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وَصَّيا » : توصيه كرد . سفارش نمود . ارشاد كرد . « بِهَا » : به آن . مرجع ضمير ( هَا ) واژه ( مِلّة ) در آيه 130 است . « فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ » : مراد اين است كه هميشه ديندار و فرمانبردار خدا باشيد ، تا اگر مرگ شما را در ربود ، مسلمان و مطيع فرمان يزدان ، جهان را بدرود گوئيد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 133

‏متن آيه : ‏

‏ أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِي قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهاً وَاحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا ( شما يهوديان و مسيحيان كه محمّد را تكذيب مي‌نمائيد و ادّعاء داريد كه بر آئين يعقوب هستيد ) هنگامي كه مرگ يعقوب فرا رسيد ، شما حاضر بوديد ( تا آئيني را بشناسيد كه بر آن مرد ؟ ) . آن هنگامي كه به فرزندان خود گفت : پس از من چه چيز را مي‌پرستيد ؟ گفتند : خداي تو ، خداي پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را كه خداوند يگانه است و ما تسليم ( فرمان ) او هستيم ( و سر عبادت و بندگي بر آستانش مي‌سائيم ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« شُهَدَآءَ » : جمع شهيد به معني شاهد ، حاضران . « إِبْرَاهِيمَ » : بدل جزء از كلّ ( ءَابَآءِ ) است . « إِلهاً وَاحِداً » : علّت نصب ( إِلهاً ) دو چيز مي‌تواند باشد : يكي اين كه بدل ( إِلهَكَ ) باشد ، دوم اين كه حال آن بشمار آيد .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 134

‏متن آيه : ‏

‏ تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( به هر حال ، جنگ و جدل درباره آنان چرا ؟ ! ) ايشان قومي بودند كه مردند و سر خود گرفتند . آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است ، و آنچه شما فراچنگ آورده‌ايد ، از آن شما است ، و درباره آنچه مي‌كرده‌اند از شما پرسيده نمي‌شود ( و هيچ كس مسؤول اعمال ديگري نيست و كسي را به گناه ديگري نمي‌گيرند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« خَلَتْ » : گذشته است . رفته است .

**************************************************************************************************************************

آيه 135

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالُواْ كُونُواْ هُوداً أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( ليكن بر گفته خويش پافشاري مي‌كنند و ) مي‌گويند : يهودي يا مسيحي بشويد تا ( به راه راست ) رهنمود شويد . بگو : ( ابراهيم هرگز بر اين آئينهاي تحريف شده نبوده و ) بلكه ( دين توحيدي داشته است ، و ما پيروي از ) دين راست و پاك ابراهيم مي‌كنيم ( كه اسلام آن را دوباره زنده كرده است ) و جزو مشركان نبوده است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِلَّةَ » : مفعول فعل مقدّري است و آن چنين است : بَلْ نَتَّبِعُ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ . « حَنِيفاً » : حقّگرا . دوري‌كننده از ضلالت و بطالت ، و گراينده به سوي هدايت و حقيقت . راستگرا . منصوب است چون حال ( اِبْرَاهِيمَ ) است كه مي‌تواند به جاي ( مِلَّة ) قرار گيرد . يا مفعول فعل ( أَعْنِي ) مقدّر است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 136

‏متن آيه : ‏

‏ قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگوئيد : ايمان داريم به خدا و آنچه ( به نام قرآن ) بر ما نازل گشته ، و آنچه بر ابراهيم ، اسماعيل ، اسحاق ، يعقوب ، و اسباط ( يعني نوادگان يعقوب ) نازل شده است ، و به آنچه براي موسي و عيسي آمده است ، و به آنچه براي ( همه ) پيغمبران از طرف پروردگارشان آمده است . ميان هيچ يك از آنان جدائي نمي‌اندازيم ( نه اين كه مثل يهوديان يا عيسويان ، بعضيها را بپذيريم و بعضيها را نپذيريم . بلكه همه پيغمبران را راهنماي بشريّت در عصر خود مي‌دانيم و كتابهايشان را به طور اجمال مي‌پذيريم ) و ما تسليم ( فرمان ) خدا هستيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَسْبَاطِ » : جمع سِبط ، نوادگان . قبائل . در اينجا مراد از اسباط ، قبائل دوازده‌گانه بني‌اسرائيل است كه از نژاد يعقوب بودند ( نگا : اعراف / 160 ) . « لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ » : ميان هيچ يك از آنان در اين كه پيغمبر بوده‌اند ، فرقي نمي‌گذاريم . جمله ، حال براي ضمير ( نَا ) در فعل ( ءَامَنَّا ) است . « لَهُ » : مرجع ضمير ( ه ) واژه ( الله ) است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 137

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِنْ آمَنُواْ بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اگر آنان ايمان بياورند ، همچنان كه شما ايمان آورده‌ايد ، و بدان چيزهائي كه شما ايمان داريد ، ايشان نيز ايمان داشته باشند ، بي‌گمان ( به راه درست خدائي ) رهنمود گشته‌اند ، و اگر پشت كنند ( و از حقيقت سرپيچي نمايند و دوباره به رسوم و آداب موروثي چنگ زنند ) پس راه اختلاف و دشمنانگي را ( با شما ) در پيش گرفته‌اند ، و خدا تو را بسنده خواهد بود و او تو را از ( اذيّت و آزار و نيرنگ و دسيسه‌هاي ) ايشان نجات خواهد داد ، و او شنوا و بينا است ( و گفتار ايشان را مي‌شنود و كردار آنان را مي‌بيند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَإِنْ ءَامَنُوا بِمِثْلِ مآ ءَامَنْتُم بِهِ » : اگر ايمان بياورند همان گونه كه شما ايمان آورده‌ايد . يعني ايمان به خدا و كتابهاي آسماني و پيغمبران به طور كلّي كه در آيه قبلي مذكور است . واژه ( مَا ) مصدري است ، و مرجع ضمير ( هِ ) در ( بِهِ ) ، الله است . « شِقَاقٍ » : جنگ و ستيز . مخالفت . جبهه‌گيري . « سَيَكْفِيكَ » : تو را بسنده خواهد بود .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 138

‏متن آيه : ‏

‏ صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( خداوند ما را با آئين توحيدي و ايمان راستين زينت داده است و ) اين رنگ و زينت خدا است و چه كسي از خدا ( مي‌تواند ) زيباتر بيارايد و بپيرايد ؟ و ما تنها او را مي‌پرستيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« صِبْغَةَ » : رنگ . هيئت . حالتي كه چيز رنگ شده به خود مي‌گيرد . « صِبْغَةَ الله » : دين خدا . شريعت خدا ، كه ايمان است . اين واژه از قبيل مشاكله تقديري است و اشاره به غسل تعميد مسيحيان دارد . يعني فرو رفتن در آب يا پاشيدن آب بر سر و روي ، مايه پاكي معنوي نمي‌گردد . بلكه آنچه وسيله تطهير مؤمنان مي‌شود دين خدا ، يعني صبغة الله است . واژه صبغة نخستين ، مفعول فعل مقدّري است : صَبَغَنَا اللهُ صِبْغَةً . يا به صورت اغراء : إلْزَمُوا صِبْغَةَ اللهِ . يا بدل از ( ملّةَ ) در ( مِلَّةَ إبْرَاهِيمَ ) است . صبغه دوم تمييز است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 139

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ أَتُحَآجُّونَنَا فِي اللّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : آيا درباره ( دين ) خدا با ما به مجادله مي‌پردازيد ؟ ( و گمان مي‌بريد كه خدا پيغمبران را جز از ميان شما بر نمي‌گزيند ) و حال آن كه او پروردگار ما و شما است ( و رحمت خويش را به طور يكسان نصيب هر قومي كه بخواهد مي‌كند ) و ( نتيجه ) كردار ما از آن ما ، و ( نتيجه ) كردار شما از آن شما است ( و هركس در گرو اعمال خويش است و حسب و نسب باعث امتياز نيست ) و ما با اخلاص او را پرستش مي‌كنيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تُحَآجُّونَنَا » : با ما مجادله مي‌كنيد . « أَتُحَآجُّونَنَا فِي اللهِ ؟ » : آيا با ما درباره عملكرد خدا مجادله مي‌نمائيد ؟‏

**************************************************************************************************************************

آيه 140

‏متن آيه : ‏

‏ أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ كَانُواْ هُوداً أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏يا مي‌گوئيد : ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط ، يهودي يا مسيحي بوده‌اند ؟ ( در صورتي كه تورات و انجيل بعد از اينان نازل شده‌اند و يهوديّت و مسيحيّت پس از ايشان پيدا آمده‌اند ! ) بگو : آيا شما بهتر مي‌دانيد يا خدا ؟ ( چرا آنچه را كه در اين باره در كتابهاي آسمانيّتان آمده است پنهان مي‌داريد ؟ ) و چه كسي ستمگرتر از آن كس است كه گواهي و شهادت الهي را كه نزد او است پنهان دارد ؟ و خدا از آنچه مي‌كنيد غافل و بي‌خبر نيست .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَمْ » : يا اين كه . « أَظْلَمُ » : ستمكارتر . « كَتَمَ » : پنهان كرد . « مِنَ اللهِ » : از سوي خدا . واصله از سوي خدا .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 141

‏متن آيه : ‏

‏ تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( به هر حال ) آنان قومي بودند كه مردند و سر خود گرفتند . آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است ، و آنچه شما فراچنگ آورده‌ايد از آن شما است ، و درباره آنچه مي‌كرده‌اند از شما پرسيده نمي‌شود ( و هيچ كس مسؤول اعمال ديگري نيست و كسي را به گناه ديگري نمي‌گيرند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« خَلَتْ » : رفته است . سرخود گرفته است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 142

‏متن آيه : ‏

‏ سَيَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُواْ عَلَيْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏نابخردان مردم خواهند گفت : چه چيز ايشان را از قبله خود كه بر آن بودند برگرداند ؟ بگو : خاور و باختر ( و همه جهات ديگر ) از آن خدا است . هر كه را بخواهد به راه راست رهبري مي‌نمايد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« السُّفَهَآءُ » : جمع سفيه ، كم‌خردان . نابخردان . « وَلاّهُمْ » : روگردان كرد . منصرف ساخت .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 143

‏متن آيه : ‏

‏ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللّهُ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و بي‌گمان شما را ملّت ميانه‌روي كرده‌ايم ( نه در دين افراط و غلوي مي‌ورزيد ، و نه در آن تفريط و تعطيلي مي‌شناسيد . حق روح و حق جسم را مراعات مي‌داريد و آميزه‌اي از حيوان و فرشته‌ايد ) تا گواهاني بر مردم باشيد ( و بر تفريط ماديگرايانِ لذائذ جسماني طلب و روحانيّت باخته ، و بر افراط تاركانِ دنيا و تركِ لذائذ جسماني كرده ، ناظر بوده و خروج هر دو دسته را از جاده اعتدال مشاهده نمائيد ) و پيغمبر ( نيز ) بر شما گواه باشد ( تا چنانچه دسته‌اي از شما راه او گيرد ، و يا گروهي از شما از جاده سيرت و شريعت او بيرون رود ، با آئين و كردار خويش بر ايشان حجّت و گواه باشد ) . و ما قبله‌اي را كه بر آن بوده‌اي ( و تا كنون به سوي آن نماز خوانده‌اي و هم اينك فرمان روكردن به جهت كعبه صادره شده است ) قبله ننموده بوديم مگر اين كه بدانيم چه كسي از پيغمبر پيروي مي‌نمايد و چه كسي بر پاشنه‌هاي خود مي‌چرخد ( و به عقب بر مي‌گردد تا صف ثابت‌قدمان بر ايمان ، و فرصت‌طلبان بي‌ايمان از هم روشن و جدا شود ) . و اگرچه ( تغيير قبله براي كسي كه الفت گرفته است بدان رو كند ) بس بزرگ و دشوار است مگر بر كساني كه خدا ايشان را رهنمون كرده باشد ( به احكام دين و راز قانونگذاري و بداند كه هدف از روكردن به اين سو يا آن سو اطاعت فرمان خدا است نه به خاطر تقدّس خود جهات ) و خدا ايمان شما را ( كه انگيزه پيروي از پيغمبر است ) ضايع نمي‌گرداند ( و اجر و پاداش عبادات قبلي شما را هدر نمي‌دهد ، چه ) بي‌گمان خدا نسبت به مردم بس رؤوف و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أُمَّةً وَسَطاً » : ملّت دادگر گزيده‌اي كه راه تفريط و افراط نپويد . « وَسَطاً » : متّصف به فضائل . مركز فضائل و حسنات . دادگر . مفرد و مثنّي و جمع و مذكّر و مؤنّث در آن مساوي است . اطلاق حالّ بر محلّ است . « شُهَدَآءَ » : گواهان . « شُهَدَآءَ عَلَي النَّاسِ » : گواهان بر مردم در روز رستاخيز . « وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً » : پيغمبر بر شما گواه باشد در روز رستاخيز ( نگا : نساء / 41 ) . « لِنَعْلَمَ » : تا روشن و معلوم گردانيم . خدا هميشه عالم و آگاه است و گذشته و حال و آينده در برابر علم او يكسان است . لذا مراد از واژه‌هائي چون ( نَعْلَمَ ) و ( يَعْلَمُ اللهُ ) و عباراتي از اين قبيل ، اين است كه علم غيبي خدا به علم عيني تبديل شود و آنچه در پس پرده غيب نهان بود ، براي مردم به صحنه ظهور برسد و عيان گردد ( نگا : آل‌عمران / 140 ، توبه / 16 ) . « يَنقَلِبُ عَلَيا عَقِبَيْهِ » : بر پاشنه‌هاي خود مي‌گردد . مرتدّ مي‌شود و از دين برمي‌گردد . « عَقِب‌ » : پاشنه . « إِنْ » : مخفّف از مثقّله است . « كَانَتْ » : اسم آن ( هِيَ ) است كه مرجع آن ( قِبْلَة ) است . « كَبِيرَةً » : سنگين . دشوار .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 144

‏متن آيه : ‏

‏ قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاء فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏ما روگرداندن تو را گاهگاهي به سوي آسمان مي‌بينيم ( و پيام آرزوي قلبي تو را جهت نزول وحي در مورد تغيير قبله دريافت مي‌داريم ) پس تو را به سوي قبله‌اي متوجّه مي‌سازيم كه از آن خوشنود خواهي شد ، و لذا رو به سوي مسجدالحرام كن ، و ( اي مؤمنان ! ) در هر جا كه بوديد روهاي خويشتن را ( به هنگام نماز ) به جانب آن كنيد . كساني كه كتاب بديشان داده شده است ( يعني يهوديان و مسيحيان ) نيك مي‌دانند كه چنين گرايشي ( به جانب مسجدالحرام ) حق است و به فرمان پروردگارتان مي‌باشد ( ولي با وجود اين از فتنه‌انگيزي دست بر نمي‌دارند ) و خدا از آنچه مي‌كنند بي‌خبر نيست .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَقَلُّبَ » : روي به اين سو و آن سو گرداندن . چرخش . « وَجْهِ » : چهره . « نُوَلِّي‌ » : مي‌گردانيم . متوجّه مي‌كنيم . « شَطْرَ » : سو . جانب . « حَيْثُ مَا » : هر كجا . « أَنَّهُ » : مرجع ضمير ( هُ ) ، تغيير قبله يا روكردن به كعبه است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 145

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَكَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذَاً لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر هر نوع برهان و حجّتي براي آنان كه كتاب بديشان داده شده است ( يعني يهوديان و مسيحيان ) بياوري ( و آن ادلّه و براهين را بر صدق تغيير قبله از بيت‌المقدّس به مسجدالحرام ارائه نمائي ، تو را باور نمي‌دارند و ) از قبله تو پيروي نمي‌نمايند ، و تو ( نيز كه در پرتو وحي ، قبله راستين ابراهيم را باز شناخته‌اي ، ديگر ) از قبله ايشان پيروي نخواهي كرد ، و برخي از آنان هم از قبله برخي ديگر پيروي نمي‌نمايند ( بلكه بر اثر تقليد كوركورانه ، يهوديان به سوي مشرِق ، و مسيحيان به جانب مغرب رو مي‌كنند و آماده پذيرش دليل و برهاني نيستند ) و اگر از خواستها و آرزوهاي ايشان پيروي كني ( و براي سازش با آنان رو به قبله ايشان شوي ) بعد از آن كه علم و دانائي به تو دست داده است ( و به حقيقت امر آشنا گشته‌اي ) در اين صورت تو بي‌گمان از زمره ستمكاران خواهي بود ( و حاشا كه چنين كني . بلكه اين اندرزي است براي مؤمنان كه هرگز چنين نكنند ، و كسي به خاطر كسي حق را رها نسازد و از باطل پيروي نكند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ءَايَةٍ » : حجّت . دليل . « مِن بَعْدِ مَا جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ » ، پس از آن كه توسّط وحي از باطل آگاهي يافته‌اي و حق براي تو روشن شده است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 146

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آنان كه بديشان كتاب ( آسماني ) داده‌ايم ، او را ( كه محمّد نام و پيغمبر خاتم است ، خوب ) مي‌شناسند ، بدان گونه كه پسران خود را مي‌شناسند ، و برخي از آنان بي‌گمان حق را ( از جمله پيغمبري محمّد و قبلگي كعبه را ) پنهان مي‌دارند ، در حالي كه مي‌دانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَعرِفُونَهُ » : او را مي‌شناسند . از او آگاهي دارند . مرجع ضمير ( هُ ) پيغمبر ( است ( نگا : جاثيه / 23 ) . « فَرِيق‌ » : فرقه . دسته . گروه . « وَ هُمْ يَعْلَمُونَ » : و حال آن كه آنان مي‌دانند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 147

‏متن آيه : ‏

‏ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏حق ( همان است كه ) از جانب پروردگارت ( برايت آمده است ، نه آنچه يهوديان و مسيحيان مي‌گويند ) و جزو شكّ‌كنندگان مباش .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْمُمْتَرِينَ » : شكّ‌كنندگان . از مصدر ( إمتراء ) و از ماده ( مري ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 148

‏متن آيه : ‏

‏ وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُواْ يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هر ملّتي را جهتي است ( كه به هنگام نماز ) بدانجا رو مي‌كند . ( ابراهيم و اسماعيل رو به كعبه ، و بني‌اسرائيل رو به صخره بيت‌المقدّس ، و مسيحيان روبه مشرِق مي‌كردند . ليكن سو و جهت همچون توحيد و ايمان به رستاخيز و حساب و كتاب اخروي ، از اصول و اركان دين نيست . بلكه مانند تعداد ركعات نماز و مقدار واجب زكات ، بايد تسليم وحي آسماني بود ) . پس به سوي نيكيها بشتابيد و در انواع خيرات بر يكديگر سبقت بگيريد . هر جا كه باشيد خدا همگي شما را گرد مي‌آورد ( و به حساب همگان رسيدگي مي‌كند و بلاد و جهات در امر دين بي‌ارزش است . بلكه خيرات و نيكيها ارزشمند است ) . خدا بر هر چيزي توانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وِجْهَةٌ » : جهت . سو . مكاني كه بدان روي مي‌شود . قبله . « هُوَ » : آن گروه نمازگزار . « مُوَلِّيهَا » : رو بدان جهت‌كننده . « إسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ » : در نيكيها با هم مسابقه بدهيد و بر همديگر پيشي بگيريد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 149

‏متن آيه : ‏

‏ وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏از هر مكاني كه بيرون شدي ( و به هرجا كه رسيدي ، در سفر و حضر ، و در هر زمان و مكاني ، به هنگام ) نماز رو به سوي مسجدالحرام كن و اين روكردنت ( از همه نقاط زمين به سوي مسجدالحرام ) بيگمان حق ( ثابت و موافق مصلحت ) است و از جانب پروردگارت مي‌باشد ، و خدا از آنچه مي‌كنيد بي‌خبر نيست ( و پاداش پيروي مؤمنان از پيغمبر و جزاي اعمال و اخلاص ايشان را خواهد داد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ » : از هر جا كه بيرون رفتي . هر جا كه بودي و رفتي . هرگاه كه بيرون رفتي . « إِنَّهُ » : اين عمل روكردن به كعبه .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 150

‏متن آيه : ‏

‏ وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و از هرجا كه بيرون رفتي ( و به هر جا كه رسيدي ، به هنگام نماز در همه نقاط جهان ) رو به سوي مسجدالحرام كن ، و ( اي مؤمنان ! چه در سفر و چه در حضر ، در همه اقطار زمين ، به هنگام نماز ) هر جا كه بوديد ، رو به سوي آن كنيد ، تا مردم بر شما حجّتي نداشته باشند ( و اهل كتاب كه از بررسي كتابهايشان دريافته‌اند كه پيغمبر برانگيخته از نسل اسماعيل بر قبله او ، يعني كعبه خواهد بود ، با ترك قبله موقّت بيت‌المقدّس و رو به كعبه نمازگزاردنتان بدانند تو همان پيغمبر راستين و از نژاد اسماعيلي ) مگر كساني كه از ايشان ( با مشركان هم‌صدا شده و منافقانه رفتار كنند و بر خود و ديگران ) ستم نمايند ( و مزوّرانه بگويند : تغيير قبله محمّد از بيت‌المقدّس به كعبه ، به علّت گرايش به دين آباء و اجدادي خود و عشق به ديار و زادگاه خويش است ) . پس از آنان مترسيد ( و به فرمان خدا به هنگام نماز رو به كعبه كنيد ) و از من بترسيد ( كه اگر مخالف وحي رفتار كنيد جانب حق را رها ساخته‌ايد و پادافره خود را خواهيد ديد . پس گوش به فرمان خدا باشيد ) تا نعمت خويش را بر شما تكميل كنم ( و با اعطاء قبله مستقلّي فوائد مادي و معنوي به شما بخشم ، و شما نيز با شناخت قبله راستين هميشگي ، آمادگي بيشتر براي دريافت حق را فراهم آريد ) و شايد رهنمود شويد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لِئَلاّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ » : تا اين كه مردم بر شما حجّتي نداشته باشند ، مگر اين كه ستم و ياوه بگويند . اين سخن بدان مي‌ماند كه به كسي بگوئي : تو حقي بر من نداري مگر اين كه ستم كني و ياوه‌سرائي نمائي . « حُجَّةٌ » : دليل . در اينجا مراد دليل باطل است ( نگا : شوري / 16 ) . « إِلاّ » : مگر . به معني واو عطف يا لكن است و تقدير چنين است : وَلاَ الَّذِينَ ظَلَمُوا . يا اين كه : لكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا .‏

**************************************************************************************************************************

موضوعات: تفسیر سوره بقره (آیات 131تا150)  لینک ثابت
 [ 04:04:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خمینی (انجمن هاى اسلامى)

اميدوارم كه همه ايران يك انجمن اسلامى باشد .

تمام ايران و تمام كشورهاى اسلامى انجمن اسلامى است ، يك انجمن و آن، انجمن الهى .هر يك از اين انجمنهاى محترم شعبه‏اى است از آن انجمن بزرگ اسلامى تحت‏رهبرى امام زمان - سلام الله عليه .

كوشش كنيد اسلام را بشناسانيد به مردم ؛ اين انجمنهاى اسلامى كوشش كنند كه اين متاعى كه ما داريم و هيچ كس ندارد ، اين قرآنى كه ما داريم ، اين سنتى كه ما داريم و هيچ كس ندارد در دنيا ، اين را معرفى كنند . من از انجمنهاى اسلامى - در هر جا هست - تقاضا دارم كه روابط خود را باهم هر چه بيشتر مستحكم كنند ؛ و عناصر مرموزى كه در صدد تفرقه و شكاف بين‏آنهاست طرد كنند ، و به ديگران معرفى كنند ؛ و اسلام و احكام نجاتبخش آن راسرلوحه برنامه خود قرار دهند .

اين انجمنهاى اسلامى مفيد به حال شماست . اگر چنانچه يك كسى گفت كه‏انجمنهاى اسلامى به درد نمى‏خورد و ارتجاعى هست ، اين همان ارتجاعى است كه به‏همه ما مى‏گويند . اگر شما خودتان ، خودتان را اصلاح نكنيد ، و خودتان همان طورى كه اسم انجمن‏اسلامى روى خودتان گذاشتيد ، اسلامى نباشيد و خودتان را اسلامى نكنيد ، نمى‏توانيد اصلاديگران را به اسلام دعوت كنيد .

شما دو تعهد داريد ، يكى- اسلامى‏بودن خودتان ، يكى - اسلامى‏كردن آن جايى كه‏اين انجمنها در آن جا هست . بايد انجمنهاى اسلامى عقايد اسلامى داشته باشند . البته من به انجمنهاى اسلامى هم سفارش كردم به اين كه نقطه جهات اسلامى رادر نظر بگيرند ، و هيچ دخالت ديگرى در امور نكنند .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (انجمن هاى اسلامى)  لینک ثابت
 [ 03:49:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی(سواد آموزى)

ما مبارزه با بى‏سوادى را به نحو احسن اجرا خواهيم كرد .

تمام بى‏سوادان براى يادگيرى، و تمام خواهران و برادران باسواد براى ياد دادن‏بپاخيزند

. مايه بس خجلت است در كشورى كه مهد علم و ادب بوده ، و در سايه اسلام زندگى‏مى‏كند كه

طلب علم را فريضه دانسته است ، از نوشتن و خواندن محروم باشد .

تمام گرفتاريهايى كه ما در / اين / طول مدت تاريخ داشتيم بهره‏بردارى ازجهالت مردم بوده است .

جهالت مردم را آلت دست قرار دادند ، و بر خلاف‏مصالح خودشان تجهيز كردند .اگر علم داشتند ،

علم جهتدار داشتند ، ممكن نبودكه مخربين بتوانند آنها را به يك جهتى كه بر خلاف آن مسيرى است كه مسير خودملت است تجهيز كنند .

موضوعات:  کلمات قصار امام خمینی(سواد آموزى)  لینک ثابت
 [ 03:48:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (معلم)

شغل معلمى همان شغل انبياست. پيغمبر اكرم معلم همه بشر است، و بعد از اوحضرت امير - سلام الله عليه - باز معلم همه بشر است. وظيفه معلم هدايت جامعه است به سوى الله. شما معلمين يك شغل بسيار شريف داريد كه همان شغل الله است. معلم امانتدارى است كه غير از همه امانتها، انسان امانت اوست. كليد سعادت و شقاوت يك ملت دست قشر فرهنگى است.

شما بايد خيلى توجه داشته باشيد كه / شماها / يك مردم عادى نيستند، شماهامعلم نسلى هستيد كه در آتيه همه مقدرات كشور به آن نسل سپرده مى‏شود. شغل شما اخراج بچه‏ها و كودكهاست از ظلمتها به نور. همه معلمين در فكر اين باشند كه خودشان را تهذيب كنند، بايد خود را مهذب‏كنند تا حرفشان در ديگران اثر كند.

معلمين آموزش و پرورش اگر خودشان يك پرورش صحيح نداشته باشند و يك تعليم‏صحيح، نمى‏توانند جوانها را تعليم كنند و آموزش بدهند و پرورش بدهند. صلاح و فساد يك جامعه به دست مربيان آن جامعه است. همه سعادتها و همه شقاوتها انگيزه‏اش از مدرسه‏هاست، و كليد دست معلمين‏است. اين نونهالانى كه اميد آتيه كشور اسلامى هستند، اينها امانتهايى هستند در دست‏معلمين.

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (معلم)  لینک ثابت
 [ 03:47:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی(پيوند حوزه و دانشگاه)

استقلال كشور ما منوط به استقلال همين دانشگاهها و فيضيه‏هاست.

توجه داشته باشيد كه اگر دانشگاه و فيضيه اصلاح بشود، كشور شما استقلال خودش‏را بيمه مى‏كند.

از دانشگاه - چه دانشگاه علوم قديمه، چه دانشگاه علوم جديده از دانشگاه‏سعادت يك ملت،

و در مقابل سعادت شقاوت يك ملت‏سرچشمه مى‏گيرد. بايد از حوزه‏هاى علميه، يك عالمى

به تمام معنا متعهد بيرون بيايد، و مركزساخت انسان باشد؛ و دانشگاه هم مركز ساخت انسان بايد باشد.

دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز، هر چه بيشتر با روحانيان و طلاب علوم‏اسلامى پيوند دوستى و

تفاهم را محكمتر و استوارتر سازند، و از نقشه‏ها وتوطئه‏هاى دشمن غدار غافل نباشند.

تلاش كنيد جهات دينى را در دانشگاه بيشتر كنيد. دانشگاه پيوند خودش را به فيضيه محكم كند،

و فيضيه محكم كند پيوستگى خودش‏را به دانشگاه.

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی(پيوند حوزه و دانشگاه)  لینک ثابت
 [ 03:45:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خمینی(دانشگاه‏ و دانشگاهيان)

دانشگاه مبدا همه تحولات است. مقدرات اين مملكت دست اين دانشگاهيهاست. از دانشگاه بايد سرنوشت‏يك ملت تعيين بشود. دانشگاه يك كشورى اگر اصلاح شود، آن كشور اصلاح مى‏شود. اساتيد دانشگاه بدانند كه اگر چنانچه دانشگاه را بسازند، كشورشان را بيمه‏كرده‏اند تا آخر.

بايد اين مساله را دنبال كنيم كه دانشگاه اسلامى شود تا براى كشور ما مفيدگردد. بايد قبل از هر چيز دانشگاه اسلامى باشد ؛ براى اين كه كشور هر چه صدمه خورده‏است از كسانى بوده كه اسلام را نمى‏شناخته‏اند. معنى اسلامى‏شدن دانشگاه اين است كه استقلال پيدا كند، و خودش را از غرب‏جدا كند، و خودش را از وابستگى به شرق جدا كند؛ و يك مملكت مستقل، يك‏دانشگاه مستقل، يك فرهنگ مستقل داشته باشيم.

شما دانشجوهاى عزيز! خودتان در صدد اين باشيد كه از غربزدگى بيرون بياييد. اين گمشده خودتان را پيدا كنيد، گمشده شما خودتان هستيد. دانشگاه را بايد شما رو به خدا ببريد، رو به معنويت ببريد ؛ و همه درسها هم‏خوانده بشود، همه درسها هم براى خدا خوانده بشود. شما دانشگاهيها كوشش كنيد كه انسان درست كنيد؛ اگر انسان درست كرديدمملكت‏خودتان را نجاد مى‏دهد. دانشگاهها را مركز تربيت قرار دهيد ؛ علاوه بر دانش، تربيت لازم است ؛ اگريك دانشمندى تربيت نداشته باشد مضر است. دانشگاه بايد مركز درست كردن انسان باشد. اگر دانشگاه واقعا دانشگاه باشد، و دانشگاه اسلامى باشد ؛ يعنى در كنارتحصيلات، تهذيب هم در آنجا متحقق باشد، تعهد هم باشد، يك كشورى را اينهامى‏توانند به سعادت برسانند.

دانشگاه خوب، يك ملت را سعادتمند مى‏كند و دانشگاه غيراسلامى، دانشگاه‏بد، يك ملت را عقب مى‏زند. اين افرادى كه از دانشگاه درمى‏آيند يا مخرب يك كشورى هستند يا سازنده آن‏كشور هستند. هر چه از خوبيها و بديها براى يك ملتى تحقق پيدا مى‏كند، وابستگى يااستقلال، در قيد و بند بودن و اختناق يا آزادى، تابع تربيتهاى دانشگاهى‏است. دانشگاه است كه امور كشور را اداره مى‏كند، و دانشگاه است كه نسل آينده‏و حاضر را تربيت مى‏كند.و اگر چنانچه دانشگاه در اختيار چپاولگرهاى شرق وغرب باشد، كشور در اختيار آنهاست. دانشگاه كه در راس امور هست و تقديرات يك كشورى، مقدرات يك كشورى بسته‏به وجود آنهاست، بايد جديت كنند كه روى خودشان را از غرب و شرق‏برگردانند. همه توان خود را گويندگان و روشنفكران و متفكران و دانشگاهيان و دانشمندان، صرف قطع اميد دشمن اصلى ما آمريكا كنند. جديت و فداكارى لازم دارد تا دانشگاه، دانشگاه بشود.

اميدوارم دانشگاهى داشته باشيم كه به درد ملت بخورد. ان شاء الله - روزى بيايد كه از جاهاى ديگر براى تحصيل به ايران بيايند. اميدوارم احساس كرده باشيد كه همه دردهاى ايران از دانشگاه شروع شده است. بايد دانشگاهها بيدار بشوند، بايد از همين دبستان تا آن آخر دانشگاه از اين‏افكار غربزده تهى بشوند، و شرق روى پاى خودش بايستد. اگر دانشگاهها درست نشود، و مدرسه‏هاى ما هم درست نشود، اميد اين كه يك‏جمهورى اسلامى ما پيدا بكنيم نداريم. اسلام با فساد دانشگاهها مخالف است، با عقب نگه‏داشتن دانشگاهها مخالف‏است، با دانشگاه استعمارى مخالف است. اگر دانشگاه را ما سست بگيريم و از دست برود، همه چيزمان از دستمان رفته‏است.

اگر آرامش در دانشگاه نباشد، و در محيطهاى تعليمى نباشد، چطور امكان داردكه متفكران افكار خودشان را به جوانان ما صادر كنند و مغزهاى آنها را متفكر ومتخصص بار بياورند اگر دانشگاهها خالى از مردانى دانشمند و متخصص شوند، اجانب منفعت‏طلب‏چون سرطان در تمام كشور ريشه دوانده، و زمام امور اقتصادى و علمى ما را به‏دست مى‏گيرند و سرپرستى مى‏كنند. اكثر ضربات مهلكى كه به اين اجتماع خورده است، از دست اكثر همين‏روشنفكران دانشگاه رفته‏اى است كه هميشه خود را بزرگ مى‏ديدندو مى‏بينند. به همه نسلهاى مسلسل توصيه مى‏كنم كه براى نجات خود و كشور عزيز و اسلام‏آدمساز ، دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرق زدگى حفظ و پاسدارى كنيد. براى هميشه نگذاريم دانشگاهها به انحراف كشيده شود ؛ و هر جا انحرافى به‏چشم خورد با اقدام سريع به رفع آن كوشيم. و اين امر حياتى بايد در مرحله اول‏با دست پرتوان خود جوانان دانشگاهها و دانشسراها انجام گيرد.

سلام بر دانش و دانشگاه و دانشگاهيانى كه چراغ راه هدايت و راهنمايى ملت،به سوى تعالى و سعادت و فضل و فضيلت مى‏باشند. سلام بر جوانان برومندى كه با سلاح علم در سرفرازى و اعتلاى كشور، كشور عزيزاسلامى كوشا، و در رسيدن به هدفهاى انسانى - اسلامى از هيچ زحمت و كوششى دريغ‏ندارند. مهمترين عامل در كسب خودكفاى و بازسازى، توسعه مراكز علمى و تحقيقاتى وتمركز و هدايت امكانات، و تشويق همه‏جانبه مخترعين و مكتشفين و نيروهاى متعهد و متخصصى است كه شهامت مبارزه با جهل را دارند، و از لاك نگرش‏انحصارى علم به غرب و شرق بدر آمده، و نشان داده‏اند كه مى‏توانند كشور راروى پاى خود نگه دارند. بايد دانشگاهها خودكفا بشوند كه احتياج به دانش غرب نداشته باشند.

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی(دانشگاه‏ و دانشگاهيان)  لینک ثابت
 [ 03:43:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی(تحجرگرايان و روحانى‏نمايان)

خون دلى كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها وسختيهاى ديگران نخورده است. آن قدر كه اسلام از اين مقدسين روحانى‏نما ضربه خورده است از هيچ قشر ديگرى‏نخورده است؛ نمونه بارز آن، مظلوميت و غربت اميرالمومنين عليه السلام - كه در تاريخ روشن است.

خطر تحجرگرايان و مقدس‏نمايان احمق در حوزه‏هاى علميه كم نيست.

طلاب عزيزلحظه‏اى از فكر اين مارهاى خوش خط و خال غفلت نكنند. گمان نكنيد كه تهمت وابستگى و افتراى بى‏دينى را تنها اغيار به روحانيت زده‏است، هرگز! ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته، بمراتب كارى‏تر ازاغيار بوده و هست. آن مقدارى كه اسلام از عالمهاى بى‏تقوا صدمه ديده است، معلوم نيست ازمردم عادى ديده باشد.

آخوندهاى جيره‏خوار و ملى‏گرايان بى‏خبر از اسلام و مصالح مسلمين را از خودبرانيد، كه ضرر اينان بر اسلام از ضرر جهانخواران كمتر نيست.

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی(تحجرگرايان و روحانى‏نمايان)  لینک ثابت
 [ 03:42:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (فقه سنتى و اجتهاد جواهرى)

اينجانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را جايزنمى‏دانم. اگر از فقه سنتى منحرف بشويم فقه از بين مى‏رود.

بايد به همان صورت و قدرتى كه مشايخ ما از ابتدا تا به حال فقه را حفظكرده‏اند، حفظ كنيد.

من كرارا به همه تاكيد كرده‏ام كه درسهاى حوزه‏ها بايد به همان وجه سنتى خودش‏محفوظ باشد؛ فقه بايد همان فقهى باشد كه در بين ما هست.

فقه در راس دروس است، ولى مسائل ديگر هم مهم است كه بايد به آنها عمل‏شود. طبيعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مى‏كند كه نظرات اجتهادى -

فقهى، درزمينه‏هاى مختلف - ولو مخالف با يكديگر - آزادانه عرضه شود.

در حكومت اسلامى هميشه بايد باب اجتهاد باز باشد. ما باب اجتهاد را نمى‏توانيم ببنديم، هميشه اجتهاد بوده، هست و خواهدبود.

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (فقه سنتى و اجتهاد جواهرى)  لینک ثابت
 [ 03:40:00 ب.ظ ]




تفسیر سوره بقره ( آیات 1 تا 130 )

 

**************************************************************************************************************************
آيه 1

‏متن آيه : ‏‏ الم ‏

‏ترجمه : ‏

‏الف . لام . ميم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الم‌ » : الف ، لام ، ميم . حروف مقطّعه‌اي هستند همانند ( المص . المر . ن . ق . . . ) كه در اوائل برخي از سوره‌ها آمده‌اند . پروردگار متعال برخي از سوره‌ها را بدانها آغاز كرده است تا بدين وسيله اعجاز قرآن را بنماياند و نشان دهد كه اين قرآن با وجود اين كه از همان حروفي فراهم آمده است كه عربها سخن خويش را از آنها فراهم مي‌نمايند وليكن از ارائه كتابي چون قرآن ، و حتي سوره‌اي همانند آن ، درمانده و ناتوانند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 2

‏متن آيه : ‏

‏ ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اين كتاب هيچ گماني در آن نيست و راهنماي پرهيزگاران است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ذلِكَ » : آن . در اينجا مي‌تواند به معني ( اين ) باشد . « الْكِتَابَ » : نوشته . مراد از كتاب در اينجا كتاب معروف معهود براي پيغمبر است كه قرآن مي‌باشد و خدا آن را بدو وعده فرموده بود . تسميه شي‌ء است به نام آنچه سرانجام بدان منتهي مي‌شود . « رَيْبَ » : شكّ و شبهه . گمان . « هُديً » : هدايت . راهنمائي . در اينجا مي‌تواند به معني هادي و راهنما هم باشد . خبر مبتداي محذوفي مانند ( هُوَ ) يا خبر دوم ( ذلِكَ ) است . « الْمُتَّقِينَ » : پرهيزگاران .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 3

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آن كساني كه به دنياي ناديده باور مي‌دارند ، و نماز را به گونه شايسته مي‌خوانند ، و از آنچه بهره آنان ساخته‌ايم مي‌بخشند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْغَيْبِ » : آن چيزهائي كه پوشيده و نهان از حواسّ و فراتر از دائره دانش انسان است و خدا و رسول بدان خبر داده‌اند . از قبيل : فرشتگان ، جنّ ، رستاخيز ، بهشت ، دوزخ ، چگونگي حساب و كتاب در آخرت . آنچه فراتر از دائره دانش و خرد و روح انسان است « الصَّلاة » : نماز .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 4

‏متن آيه : ‏

‏ والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آن كساني كه باور مي‌دارند به آنچه بر تو نازل گشته و به آنچه پيش از تو فرو آمده ، و به روز رستاخيز اطمينان دارند .‏

توضيحات : ‏

‏« مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ » : مراد قرآن است . « مَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ » : مراد ديگر كتابهاي صحيح آسماني است . از قبيل : تورات و انجيل حقيقي . « وَ بِالآخِرَةِ . . . » : آخرت داخل در غيب متقدّم است و به خاطر اهمّيّت فراوان ذكر شده است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 5

‏متن آيه : ‏

‏ أُوْلَئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏

ترجمه : ‏

‏اين چنين كساني ، هدايت و رهنمود خداي خويش را دريافت كرده و حتماً رستگارند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْمُفْلِحُونَ » : رستگاران . نجات‌يافتگان .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 6

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بيگمان كفرپيشگان برايشان يكسان است چه آنان را بيم دهي و چه بيم ندهي ، ايمان نمي‌آورند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« سَوَآءٌ » : يكسان . برابر . « أنذَرْتَ » : بيم دادي . ترساندي .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 7

‏متن آيه : ‏

‏ خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند دلها و گوشهايشان را مهر زده است ، و بر چشمانشان پرده‌اي است ، و عذاب بزرگي در انتظارشان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« خَتَمَ » : مهر زده است . كنايه از عدم‌استعداد ايشان براي پذيرش ايمان و عدم درك آنان است ( نگا : جاثيه / 23 ، روم / 59 ) . « غِشَاوَةٌ » : پرده .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 8

‏متن آيه : ‏

‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏در ميان مردم دسته‌اي هستند كه مي‌گويند : ما به خدا و روز رستاخيز باور داريم . در صورتي كه باور ندارند و جزو مؤمنان بشمار نمي‌آيند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِنَ النَّاسِ مَنْ . . . » : انسانها سه گروهند : مؤمنان و كافران و منافقان . از اين آيه تا آخر آيه بيستم از گروه سوم صحبت مي‌گردد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 9

‏متن آيه : ‏

‏ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( اينان به نظرشان ) خدا و كساني را گول مي‌زنند كه ايمان آورده‌اند ، در صورتي كه جز خود را نمي‌فريبند ولي نمي‌فهمند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يُخَادِعُونَ » : گول مي‌زنند . فريب مي‌دهند . از مصدر مُخادعه و خِداع ، به معني اظهار خلاف آنچه در دل است براي فريب ديگران . « مَا يَخْدَعُونَ » : نمي‌فريبند . گول نمي‌زنند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 10

‏متن آيه : ‏

‏ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏در دلهايشان بيماري ( حسودي و كينه‌توزي با مؤمنان ) است و خداوند ( نيز با ياري دادن و پيروز گرداندن حق ) بيماري ايشان را فزوني مي‌بخشد ، و عذاب دردناكي ( در دنيا و آخرت ) به سبب دروغگوئي و انكارشان در انتظارشان مي‌باشد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَرَضٌ » : مراد بيماري معنوي نفاق است . « فَزَادَهُمُ اللهُ مَرَضاً » : مراد از اين بيماري ، بيماري حقد و كينه و اندوهي است كه بيماري دل هستند ( نگا : توبه‌ / 124 و 125 ) . « أَلِيمٌ » : دردناك .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 11

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هنگامي كه بديشان گفته شود : در زمين فساد و تباهي نكنيد . گويند : ما اصلاحگراني بيش نيستيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مُصْلِحُونَ » : اصلاحگران .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 12

‏متن آيه : ‏

‏ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِن لاَّ يَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هان ! ايشان بي‌گمان فسادكنندگان و تباهي‌پيشگانند وليكن ( به سبب غرور و فريب‌خوردگي خود به فسادشان ) پي نمي‌برند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَلا » : هان !‏

**************************************************************************************************************************

آيه 13

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَكِن لاَّ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه بدانان گفته شود : ايمان بياوريد همان گونه كه توده مردم ايمان آورده‌اند ، گويند : آيا همانند بي‌خردان ايمان بياوريم‌ ؟ هان ! ايشان بي‌خردانند وليكن نمي‌دانند ( كه ناداني و بي‌خردي منحصر بديشان و محدود بدانان است ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« السُّفَهَآءُ » : جمع سفيه ، بي‌خردان . نادانان . از مصدر سفاهت ، به معني : جهالت و بي‌عقلي .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 14

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏وقتي كه ( منافقان ) با مؤمنان روبرو مي‌گردند ، مي‌گويند : ما هم ايمان آورده‌ايم . و هنگامي كه با رؤساي شيطان‌صفت خود به خلوت مي‌نشينند ، مي‌گويند : ما با شمائيم و ( مؤمنان را ) مسخره مي‌نمائيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَقُوا » : برخورد كردند . ملاقات نمودند . « خَلَوْا » : خلوت كردند . به خلوت نشستند . اجتماع كردند . « إلي‌ » : با . « شَيَاطِينِهِمْ » : با اهريمنان خود . مراد از شياطين ، دوستان كفرپيشه و رؤساي شيطان صفت ايشان است . « مُسْتَهْزِءُونَ » : مسخره‌كنندگان . بازيچه قراردهندگان .

**************************************************************************************************************************

آيه 15

‏متن آيه : ‏

‏ اللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند ايشان را مسخره مي‌نمايد و آنان را رها ساخته تا كوركورانه به سركشي خويش ادامه دهند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَسْتَهْزِئ‌ُ » : مسخره مي‌كند . مورد استهزاء قرار مي‌دهد . در آيه‌هاي 14 و 15 ، صنعت مُشاكله به كار رفته است كه اتّفاق در لفظ و اختلاف در معني است . مثلاً در شعر زير ، « ظلم‌ » ، در مصرع اوّل ، به معني ستم ، و در مصرع دوم ، به معني پاداش به كار رفته است : كند گر بر تو ظلم از كين بدانديشتو هم آن ظلم كن بر وي مينديش‌ « يَمُدُّهُمْ » : ياريشان مي‌دهد . در اينجا به معني : بديشان مهلت و فرصت مي‌دهد . « يَعْمَهُونَ » : سرگردان و حيران شوند . از ماده ( عمّه ) به معني كوردلي و سرگشتگي .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 16

‏متن آيه : ‏

‏ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اينان رهنمودهاي ( پروردگار ) را به ( بهاي ) گمراهي فروخته‌اند و چنين بازرگاني و معامله آنان سودي در بر ندارد ، و راه‌يافتگان ( طريق حق و حقيقت ) بشمار نمي‌آيند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« اشْتَرَوْا » : خريدند . در اينجا به معني : عوض كردند . « مُهْتَدِينَ » : راه‌يافتگان . راهيابان . « اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدي‌ » : گمراهي را برگزيده‌اند و هدايت را رها كرده‌اند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 17

‏متن آيه : ‏

‏ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَّ يُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏داستان اينان ، همانند داستان كسي است كه آتشي را با كوشش فراوان بيفروزد ( تا خود و همراهانش از آن استفاده كنند ) و آن گاه كه آتش دورو بر او را روشن گرداند ، پروردگار آتش آنان را خاموش و نابود نمايد ، و ايشان را در انبوهي از تاريكيها رها سازد ، به گونه‌اي كه چشمانشان ( چيزي ) نبيند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَثَلُهُمْ » : مثل ، به معني صفت و وضع حال . « الَّذِي‌ » : موصول است وصله آن ( اسْتَوْقَدَ ) و مفرد است . ولي پس از آن ضمير ( هُمْ ) و فعل ( لا يُبْصِرُونَ ) ذكر مي‌شود كه جمع است ! علّت آن در بخش نخست آيه ، يك نفر ، و در بخش دوم آيه ، همان فرد همراه قوم و همراهانش مورد نظر است . به عبارت ديگر ، ( اسْتَوْقَدَ ) و ( مَا حَوْلَهُ ) به صورت مفرد ، سپس ( ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ ) به صورت جمع آمده است . علّت آن ، اين است كه ( الَّذِي ) به منزله ( مَنْ ) گرفته شده و ضميري كه به ( مَنْ ) برمي‌گردد ، مي‌تواند به صورت مفرد يا جمع باشد ( نگا : زمر / 33 ) . « اسْتَوْقَدَ » : برافروخت . تلاش كرد كه آتش را شعله‌ور و زبانه‌كش سازد . « أَضَآءَتْ » : روشن كرد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 18

‏متن آيه : ‏

‏ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( آنان همچون ) كران و لالان و كورانند و ( به سوي حق و حقيقت ) راه بازگشت ندارند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« صُمٌّ » : جمع اَصَمّ ، كران . « بُكْمٌ » : جمع أبْكَم ، لالان . « عُمْيٌ » : جمع أَعْمي ، كوران .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 19

‏متن آيه : ‏

‏ أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِي آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏يا گوئي داستان آنان همچون داستان كساني است كه به باران توفنده‌اي گرفتار آمده باشند كه از آسمان فرو ريزد ، و در آن ، انبوه تاريكيها و رعد و برق بوده باشد ، و از بيم مرگ انگشتان خود را در گوشهايشان فرو برند تا از صداي صاعقه در امان بمانند . ( نمي‌دانند كه ) خدا از هر سو دور كافران را فرا گرفته است ( و هر وقت و هر جا بخواهد نابودشان مي‌نمايد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« صَيِّبٍ » : باران تند . رگبار باران . در عبارت « كَصَيِّبٍ » : مضاف حذف شده است ، و اصل آن چنين است : كَقَوْمِ أَصْحَابِ صَيِّبٍ . . . « السَّمَآءِ » : آسمان . مراد ابر آسمان است . « فِيهِ ظُلُمَاتٌ . . . » : مراد اين است كه همراه با تاريكيها و غيره است . « أَصَابِعَهُمْ » : اصابع جمع إصْبَع ، انگشتان . « ءَاذَانِهِمْ » : ءَاذَان جمع أُذُن ، گوشها .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 20

‏متن آيه : ‏

‏ يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏چنان است كه گوئي آذرخش آسمان مي‌‌‌خواهد ( نور ) چشمانشان را بربايد . هرگاه كه ( پيش پاي ايشان را ) روشن مي‌دارد ، به پيش مي‌روند . و چون ( محيط ) ايشان تاريك شود ، برجاي خود مي‌مانند . و اگر خدا مي‌خواست گوش و چشمان ايشان را از ميان مي‌برد . چه خدا بر هر چيزي توانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَكَادُ » : نزديك است . ماضي آن ( كَادَ ) است . صورت مثبت اين فعل ، مفهوم جمله را منفي مي‌سازد ( نگا : نور / 35 و 43 ) و صورت منفي اين فعل ، مفهوم جمله را مثبت مي‌نمايد ( نگا : بقره‌ / 71 ، نور / 40 ) . « يَخْطَفُ » : مي‌ربايد . « أَبْصَارَ » : چشمها ، ديدگان . « كُلَّمَا » : هر زمان ، وقتي كه . « أَضَآءَ » : روشن گرديد . روشن كرد . از مصدر ( إضَاءَة ) از افعال ذووجهين است . « أَظْلَمَ » : تاريك گرديد . تيره شد . « قَامُوا » : توقّف كردند . ايستادند . « سَمْعِ » : نيروي شنوائي . در اينجا به معني عضو شنوائي ، يعني گوش است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 21

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي مردم ! خداي خود را بپرستيد ، آن كه شما را و كساني را آفريده است كه پيش از شما بوده‌اند ، تا ( خود را بدين وسيله پاك سازيد و ) راه پرهيزگاري گيريد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَعَلَّ » : تا اين كه . شايد اين كه .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 22

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّكُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَاداً وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداي شما كسي است كه زمين را برايتان بگسترد ( و آن را در خور اقامت و سكونت كرد ) و آسمان را ( با تمام اجرام و ستارگان ، بسان ) كاخي بيافريد و از آسمان آب فرو فرستاد و با آن ، انواع ( گياهان و درختان و ) ثمرات را به وجود آورد تا روزي شما گردند . پس شركاء و همانندهائي براي خدا به وجود نياوريد ، در حالي كه شما ( از روي فطرت ) مي‌دانيد ( كه چنين كاري درست نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فِرَاشاً » : فرش . گستردني . « أَندَاداً » : جمع نِدّ ، انبازها ، همتاها . همگونها .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 23

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل كرده‌ايم ، دچار شكّ و دودلي هستيد ، سوره‌اي همانند آن را بسازيد ( و ارائه دهيد ) و گواهان خود را بجز خدا ( كه بر صدق قرآن گواهي مي‌دهد ) فرا خوانيد ( تا بر صدق چيزي كه آورده‌ايد و همسان قرآنش مي‌دانيد ، شهادت دهند ) اگر راستگو و درستكاريد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« رَيْبَ » : شكّ و گمان . « عَبْدِنَا » : بنده ما كه محمّد است . « شُهَدَآئَكُمْ » : شُهَدَآء جمع شهيدِ به معني شاهِد است ، يعني : گواهان . همدمان . كساني كه گواهي دهند كه شما برحق هستيد . « مِن دُونِ » : بجز . غير از .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 24

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر نتوانستيد كه چنين كنيد - و هرگز نخواهيد توانست‌ - پس ( لازم است كه با انجام كارهاي نيكو و دوري از بديها ) خود را از آتشي كه ( بخشي از ) افروزينه آن انسان و سنگ ( اصنام ) است ، به دور داريد . آتشي كه براي ( شكنجه ) كافران آماده گشته است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وَقُودُ » ، هيمه آتش . افروزينه . « اُعِدَّتْ » : آماده شده است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 25

‏متن آيه : ‏

‏ وَبَشِّرِ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مژده بده به كساني كه ايمان آورده‌اند و كردار نيكو انجام داده‌اند ، اين كه ايشان را است باغهاي ( بهشتي ) كه در زير درختان آن رودها روان است . هرگاه بعضي از ميوه‌هاي آنها بديشان عطاء شود ، گويند : پيشتر اين نصيبمان گشته بود ، و همسان آن را آورده‌اند . ( چه چنين ميوه‌هائي در جنس و شكل يكي بوده ، ولي طعم و مزه جداگانه‌اي دارند ) . و در آنجا همسران پاك و بي‌عيبي داشته و در آنجا جاويدان خواهند ماند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« جَنَّاتٍ » : جمع جَنَّة ، باغها ، مراد بهشت است . « مِن قَبْلُ » : پيش‌تر ، در دنيا ، يا در بهشت . « مُتَشَابِهاً » : همانند و همگون در خوبي و مزه و زيبائي . حال ضمير ( هِ ) است . « أَزْوَاجٌ » : همسران . « مُطَهَّرَةٌ » : پاكيزه از عيوب زنان دنيا ، از قبيل حيض و نِفاس . « خَالِدُونَ » : جاويدانان . سرمديان .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 26

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند شرم ندارد از اين كه مثال بزند به ( كوچكترين موجودات ) ، پشّه‌اي يا كمتر از آن . كساني كه اهل ايمانند مي‌دانند ( هدف از اين تمثيل چيست و ) اين صحيح و درست است و از جانب خدايشان مي‌باشد . و امّا كساني كه راه كفر و انكار را برگزيده‌اند ، مي‌گويند : خواست خدا از اين مثل چيست‌ ؟ ( بايد بدانند ) خدا با بيان اين نوع مثل ، بسياري را سرگردان و ويلان مي‌سازد ، و بسي را ( به سوي حق ) راهنمائي مي‌نمايد . و امّا خدا جز كجروان و منحرفان را با آن گمراه و حيران نمي‌گرداند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا يَسْتَحْيي‌ » : شرم نمي‌كند . مراد اين است كه : ترك نمي‌كند و امتناع نمي‌ورزد . « مَثَلاً مَّا » : ما در آن زائد است و ( بَعُوضَةً ) بدل از « مَثَلاً » است . « بَعُوضَةً » : پشّه . « فَوْقَهَا » : بالاتر از آن . در معني مراد كوچكي است . يعني : كمتر و پائين‌تر از آن . « يُضِلُّ بِهِ . . . » : گمراه مي‌سازد بدين مثل . مراد اين است كه قرآن همچون غذاي پرچربي است ، براي شخص سالم مفيد است و براي شخص بيمار مضرّ ( نگا : ابراهيم / 27 ، غافر / 34 ) .‏

************************************************************************************************************************

آيه 27

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آن كساني كه پيماني را كه قبلاً با خدا ( به واسطه فطرت و عقل و پيغمبران ) محكم بسته‌اند ، مي‌شكنند و آنچه را كه خدا دستور داده است كه گسيخته نشود ( از قبيل : صله رحم ، مودّت ، مهرباني ، رعايت حقوق انساني ، و غيره ) آن را مي‌گسلند ، و در روي زمين به فساد و تباهي دست مي‌يازند ، اينان بي‌گمان زيانبارانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَنقُضُونَ » : مي‌شكنند . « عَهْدَ اللهِ » : پيمان خدا كه در ( اعراف / 172 ) مذكور است . « مِيثَاقِ » : اسم آلت است ، به معني : آنچه عهد و پيمان بدان بسته مي‌شود . يا مصدر ميمي است و به معني : استواركردن ، بستن . « خَاسِرُونَ » : زيانباران . زيانكاران .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 28

‏متن آيه : ‏

‏ كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( جاي تعجّب است ) چگونه خدا را انكار و نسبت بدو كفر مي‌ورزيد ؟ در صورتي كه ( نگاهي به چگونگي هستي خودتان و اوضاعي كه داريد ، براي پي‌بردن به وجود خدا كافي است ) شما ( چيزهاي بي‌جان و ) مردگاني بوديد كه خدا شما را بيافريد و جانتان بخشيد . سپس شما را مي‌ميراند ، و بعد از آن زنده‌تان مي‌گرداند . آن گاه به سوي او برگردانده مي‌شويد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كَيْفَ » : چگونه . « أَمْوَاتاً » : مردگان . مراد خاكي است كه در آن حيات نيست . « أَحْيَاكُمْ » : زندگيتان بخشيد . جان به پيكرتان دميد . مراد آفرينش انسان از خاك است . « ثُمَّ يُمِيتُكُمْ » : سپس شما را مي‌ميراند . مراد بعد از پايان عمر است . « ثُمَّ يُحْيِيكُمْ » : سپس شما را زنده مي‌گرداند . مراد هنگام رستاخيز است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 29

‏متن آيه : ‏

‏ هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خدا آن كسي است كه همه موجودات و پديده‌هاي روي زمين را براي شما آفريد ، آن گاه به آسمان پرداخت و از آن هفت آسمان منظّم ترتيب داد . خدا دانا و آشنا به هر چيزي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ثُمَّ » : سپس . اين واژه در اينجا ترتيب زماني را نمي‌رساند . همان گونه كه در شعر زير نيز چنين است : اِنَّ مَنْ سادَ ثُمَّ سادَ أَبُوهُ ثُمَّ قَدْ سادَ قَبْلَ ذلِكَ جَدُّهُ . . . مراد اين است كه : خداوند آسمانها و زمين را قبلاً به صورت گازهاي پراكنده آفريده است و بعداً آسمانها را هفت تا نموده و زمين را به گونه‌اي كه قابل زيست باشد در آورده است ( نگا : فصّلت / 11 ) . لذا تصوّر نشود زمين قبل از آسمانها پديد آمده باشد . « اسْتَوي‌ » : اراده‌اش بر آن قرار گرفت . قصد كرد . « سَوّي‌ » : آراسته و پيراسته كرد . متناسب و بجا آفريد ( نگا : ملك / 3 ) . « عَلِيمٌ » : بس آگاه .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 30

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏زماني ( را يادآوري كن ) كه پروردگارت به فرشتگان گفت : من در زمين جانشيني بيافرينم ( تا به آباداني زمين بپردازد و آن زيبانگاري و نوآوري را كه براي زمين معيّن داشته‌ام به اتمام رساند و آن انسان است . فرشتگان دريافتند كه انسان بنا به انگيزه‌هاي سرشتي زميني‌اش فساد و تباهي برپا مي‌دارد . پس براي دانستن نه اعتراض كردن از خدا پرسيدند كه حكمت برتري دادن انسان بر ايشان براي امر جانشيني چيست و ) گفتند : آيا در زمين كسي را به وجود مي‌آوري كه فساد مي‌كند و تباهي راه مي‌اندازد و خونها خواهد ريخت ، و حال آن كه ما ( پيوسته ) به حمد و ستايش و طاعت و عبادت تو مشغوليم‌ ؟ گفت : من حقائقي را مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِذْ » : آن گاه را كه . زماني را كه . مفعولٌ‌به فعل محذوفي مانند ( اُذْكُرْ ) است . « جَاعِلٌ » : سازنده . پديدآورنده . « خَلِيفَةً » : جانشين . برخي واژه خليفه را جانشين خدا معني كرده‌اند ، كه چندان چنگي به دل نمي‌زند ، و برخي آن را جانشين يكديگر مردمان گرفته‌اند كه سخني مقبول و پسنديده است . « يَسْفِكُ » : خونريزي مي‌كند . « الدِّمَآءَ » : جمع دَم ، خونها . « نُسَبِّحُ » : تسبيح مي‌گوئيم . به پاكي مي‌ستائيم . « نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ » : ستايشگرانه به تنزيه و پاكي تو مي‌پردازيم . حرف باء در اينجا معني حال را مي‌رساند ( نگا : مائده / 61 ) . « نُقَدِّسُ » : به پاكي مي‌ستائيم .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 31

‏متن آيه : ‏

‏ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس به آدم نامهاي ( اشياء و خواصّ و اسرار چيزهائي را كه نوع انسان از لحاظ پيشرفت مادي و معنوي آمادگي فراگيري آنها را داشت ، به دل او الهام كرد و بدو ) همه را آموخت . سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود : اگر راست مي‌گوئيد ( و خود را براي امر جانشيني از انسان بايسته‌تر مي‌بينيد ) اسامي ( و خواصّ و اسرار ) اينها را برشماريد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الأَسْمَآءَ » : نامها . در اينجا مراد ناميده‌ها است . « عَرَضَهُمْ » : آنها را نمود . ضمير ( هُمْ ) به ( الأَسْمَآءَ ) برمي‌گردد . در اينجا چون منظور از اسماء ، مُسمَّيات است و در ميان مُسمَّيات ، ذوي‌العقول نيز يافته مي‌شود ، از راه تغليب ، ضمير ( هُم ) به كار رفته است . « أَنبِؤُنِي‌ » : مرا باخبر كنيد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 32

‏متن آيه : ‏

‏ قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏فرشتگان گفتند : منزّهي تو ، ما چيزي جز آنچه به ما آموخته‌اي نمي‌دانيم ( و توانائي جانشيني را در زمين و استعداد اشتغال به امور مادي را نداريم و معترفيم كه آدم موجودي شايسته‌تر از ما است و ) تو دانا و حكيمي .‏

‏توضيحات : ‏

‏« سُبْحَانَكَ » : تو پاك و منزّهي . سُبْحانَ مصدر يا اسم مصدر است و مفعول مطلق است . « حَكِيم‌ » : كسي كه كارها را جز از روي حكمت نكند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 33

‏متن آيه : ‏

‏ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏فرمود : اي آدم ! آنان را از نامها ( و خواصّ و اسرار اين ) پديده‌ها آگاه كن . هنگامي كه آدم ( فرمان خدا را لبّيك گفت و ) فرشتگان را از ( خواصّ و اسرار اشياء و ) پديده‌ها آگاه كرد ، خداوند فرمود : به شما نگفتم كه من غيب ( و راز ) آسمانها و زمين را مي‌دانم و از آنچه شما آشكار مي‌كنيد يا پنهان مي‌داشتيد ، نيز آگاهم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَنبَأَ » : باخبر كرد . آگاه نمود . « تُبْدُونَ » : پديدار مي‌كنيد . نمايان مي‌سازيد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 34

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي ( را يادآوري كن ) كه به فرشتگان گفتيم : براي آدم سجده ( بزرگ‌داشت و خضوع ، نه عبادت و پرستش ) ببريد . همگي سجده بردند جز ابليس كه سر باز زد و تكبّر ورزيد ، و ( به خاطر نافرماني و تكبّر ) از زمره كافران شد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أُسْجُدُوا ِلآدَمَ » : مراد اين است كه در برابر آدم خضوع كنيد و در راه مصلحت او به كار بپردازيد . « إبْلِيسَ » : اهريمن . « إِلاّ إِبْلِيسَ » : مگر اهريمن . استثناء منقطع است و ابليس از جنس فرشتگان نيست و بلكه از زمره جنّيان است ( نگا : كهف / 50 ) . « أَبَيا‌ » : خودداري كرد . سر باز زد . « اسْتَكْبَرَ » : سركشي كرد . خويشتن را بزرگتر از آن ديد .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 35

‏متن آيه : ‏

‏ وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و گفتيم : اي آدم ! تو با همسرت در بهشت سكونت كن و از ( نعمتهاي فراوان و گواراي ) آن ، هرچه و هر كجا كه مي‌خواهيد ، خوش و آسوده بخوريد وليكن نزديك اين درخت نشويد و از آن نخوريد . چه ( اگر چنين كنيد ) از ستمگران خواهيد شد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« رَغَداً » : به وفور . به فراواني . صفت مصدر محذوفي است كه تقدير آن چنين است : أَكلاً رَغَداً . يا حال بشمار است . « حَيْثُ » : هرجا . « شِئْتُمْ » : خواستيد . « الشَّجَرَةَ‌ » : درخت . نوع آن را خداوند روشن نفرموده است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 36

‏متن آيه : ‏

‏ فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏امّا شيطان مُوجِب لغزش آنان شد و ايشان را از آنچه در آن بودند ( كه بهشت بود ) خارج ساخت و ( در اين هنگام ) به آنان گفتيم : همگي ( به زمين ) فرود آئيد ، در حالي كه بعضي دشمن بعضي خواهيد بود ، و براي شما تا مدّتي در زمين جا و قرارگاه و فرايند و بهره‌گيري است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَزَلَّ » : لغزانيد . دچار لغزش كرد . « إِهْبِطُوا » : فرود آئيد . پائين افتيد . مراد آدم و حوّاء و ابليس است . « مُسْتَقَرٌّ » : جايگاه زندگي . قرارگاه . « مَتَاعٌ » : كالا . آنچه از آن بهره‌مند شوند . « حِينٍ » : زمان . روزگار . در اينجا مراد قيامت است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 37

‏متن آيه : ‏

‏ فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس آدم از پروردگار خود كلماتي را دريافت داشت ( و با گفتن آنها توبه كرد ) و خداوند توبه او را پذيرفت . خداوند بسيار توبه‌پذير و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَلَقَّيا » : دريافت داشت . بياموخت . « كَلِمَاتٍ » : سخناني كه در ( أعراف / 23 ) آمده است . « تَابَ عَلَيْهِ » : توبه‌اش را پذيرفت و او را بخشيد . « التَوَّابُ » : بسيار توبه‌پذير .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 38

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گفتيم : همگي از آنجا ( به زمين ) فرود آئيد و چنانچه هدايتي از طرف من براي شما آمد ( كه حتماً هم خواهد آمد ) كساني كه از من پيروي كنند ، نه ترسي بر آنان خواهد بود و نه غمگين خواهند شد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِمَّا » : اگر كه . مركّب از ( إِنْ ) شرطيّه و ( مَا ) ي تأكيد است كه آن را مسلّطه نيز مي‌نامند . « يَأْتِيَنَّ » : بيگمان مي‌آيد . « تَبِعَ » : پيروي كرد .‏

************************************************************************************************************************

آيه 39

‏متن آيه : ‏

‏ وَالَّذِينَ كَفَرواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و كساني كه كافر شوند و آيه‌هاي ما را تكذيب كنند ( و ناديده گيرند ) اهل دوزخند و هميشه در آنجا خواهند ماند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ءَايَاتِ » : آيه‌هاي خواندنيِ كتابهاي آسماني ، و نشانه‌هاي ديدنيِ كتاب جهاني .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 40

‏متن آيه : ‏

‏ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي بني‌اسرائيل ! به ياد آوريد نعمتي را كه بر شما ارزاني داشته‌ام ( با انديشيدن درباره آن و اداي شكر لازم ) ، و به پيمان من ( كه ايمان و كردار نيك و باور به پيغمبراني است كه بعد از موسي آمده‌اند ) وفا كنيد تا به پيمان شما ( كه پاداش نيكو و بهشت برين است ) وفا كنم ، و تنها از من بترسيد ( نه از كس ديگري ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَنِي‌إِسْرَآئِيلَ‌ » : پسران اسرائيل . اسرائيل لقب يعقوب است . « أَوْفُوا » : به تمام و كمال وفا كنيد . « أُوفِ » : وفا مي‌كنم . « إِيَّايَ » : از من . « إرْهَبُونِ » : از من بترسيد . ياء ضمير حذف شده و در اصل ( إرْهَبُونِي ) است .

***********************************************************************************************************************‏

آيه 41

‏متن آيه : ‏

‏ وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَكُمْ وَلاَ تَكُونُواْ أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ايمان آوريد به آنچه فرو فرستاده‌ام ( كه قرآن است ) و تصديق كننده چيزي است كه در پيش شما است ( و آن كتابهاي آسماني و توحيد و عبادت خدا و دادگري در ميان مردم است ) ، و نخستين كافران به آن نباشيد ( به جاي اين كه نخستين مؤمنان به آن باشيد ) ، و آيه‌هاي مرا به بهاي ناچيز مفروشيد ( و آنها را پشت گوش نيندازيد ، تا در برابر آن ، بهاي ناچيز دنيا را دريافت داريد ) و تنها از من بترسيد ( و راه مرا در پيش گيريد و از عذاب من بپرهيزيد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَآ أَنزَلْتُ » : آنچه فرستاده‌ام . مراد قرآن است . « مُصَدِّقاً » : تصديق كننده . حال ( مَا ) يا ضمير ( هُ ) محذوف بعد از فعل ( أَنْزَلْتُ ) است ( نگا : آل‌‌عمران / 53 ) . « لا تَشْتَرُوا » : مفروشيد . مراد اين است كه عوض نكنيد . « ثَمَناً » : پول . بها .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 42

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و حق را ( كه از جانب خدا فرو فرستاده شده است ) با باطل ( كه خودتان آن را به هم بافته‌ايد ) نياميزيد ، و حق را ( كه از جمله آن صدق محمّد است ) پنهان نكنيد . و حال آن كه مي‌دانيد ( پيغمبري او ، راست است ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا تَلْبِسُوا » : آميخته نكنيد . مي‌آميزيد ( نگا : بقره / 79 ، آل‌عمران / 78 ) . « تَكْتُمُوا » : اين فعل عطف بر ( لا تَلْبِسُوا ) و مجزوم است . « وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ » : حال آن كه مي‌دانيد . واو آن ، حاليّه است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 43

‏متن آيه : ‏

‏ وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و با نمازگزاران ( به صورت جماعت ) نماز بخوانيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَقِيمُوا » : برپاي داريد . چنان كه بايد بخوانيد . « إرْكَعُوا » : به ركوع رويد . به ركوع و سجود رويد . فروتنانه كرنش بريد و خم شويد . « الرَّاكِعِينَ » : به ركوع‌روندگان . متواضعان . « إرْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ » : به همراه خاشعان در برابر اوامر خدا خشوع كنيد ( نگا : مائده / 55 ) .‏

************************************************************************************************************************

آيه 44

‏متن آيه : ‏

‏ أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا مردم را به نيكوكاري فرمان مي‌دهيد ( و از ايشان مي‌خواهيد كه بيشتر به طاعت و نيكيها بپردازند و از گناهان دست بردارند ) و خود را فراموش مي‌كنيد ( و به آنچه به ديگران مي‌گوئيد ، خودتان عمل نمي‌كنيد ؟ ) در حالي كه شما كتاب مي‌خوانيد ( و تورات را در اختيار داريد و در آن تهديد خدا را درباره آن كه كردارش مخالف گفتار است ، مطالعه مي‌كنيد ؟ ) . آيا نمي‌فهميد ( و عقل نداريد تا شما را از اين كردار زشت بازدارد ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْبِرِّ » : خير و خوبي . هر آنچه در آن خوبي باشد ( نگا : بقره / 177 ) . « تَنسَوْنَ » : فراموش مي‌كنيد . « لا تَعْقِلوُنَ » : نمي‌فهميد ( نگا : بقره / 73 ، عنكبوت / 43 ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 45

‏متن آيه : ‏

‏ وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و از شكيبائي ( و واداشتن نفس بر آنچه دوست ندارد ، از جمله روزه ) و نماز ( كه دل را پاكيزه و انسان را از گناهان و پليديها به دور مي‌دارد ) ياري جوئيد ، و نماز سخت دشوار و گران است مگر براي فروتنان ( دوستدار طاعت و عبادت ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« اسْتَعِينُوا » : ياري بجوئيد . مدد بطلبيد . « إنَّهَا » : اين كه آن . مرجع ضمير ( هَا ) واژه ( الْصَّلاةِ ) است . « كَبِيرَةٌ » : سخت . سنگين .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 46

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آن كساني كه به يقين مي‌دانند خداي خويش را ( پس از دوباره زنده شدن ) ملاقات خواهند كرد ، و اين كه ايشان به سوي او باز خواهند گشت ( تا حساب و كتاب پس بدهند و پاداش و پادافره خود را دريافت دارند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَظُنُّونَ » : گمان مي‌برند . در اينجا به معني يقين دارند ( نگا : بقره / 249 ، حاقّه / 20 ) . « مُلاقُوا » : ملاقات‌كنندگان .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 47

‏متن آيه : ‏

‏ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي بني‌اسرائيل ! به ياد آوريد نعمت مرا كه بر شما ارزاني داشتم ، و اين كه من شما را ( از نظر نعمتهاي گوناگون ) بر جهانيان برتري دادم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَضَّلْتُكُمْ » : فضيلت و نعمت افزونتان بخشيدم . در اينجا تفضيل پدران به حساب پسران گرفته شده است‌ ؛ زيرا كه افتخار آباء مايه افتخار ابناء است . امّا افتخار آباء يهوديان در تمسّك به فضائل و ترك رذائل و استقامت بر راستاي خداشناسي بوده است . اگر ابناء يهوديان نيز چنين باشند ، استحقاق تفضيل را دارند . ولي در صورت انحراف از راه خدا و ترك روش انبياء ، هر كس ديگري مي‌تواند بالاتر و برتر از ايشان باشد . « الْعَالَمِينَ » : جهانيان . مراد اهل زمان معاصر پدرانشان است . چه آنان اهل كتاب بوده و پيغمبران زيادي از ميانشان برانگيخته شده بودند ، و همسايگانشان بت‌پرست بوده و در كفر و ضلالت بسر مي‌بردند .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 48

‏متن آيه : ‏

‏ وَاتَّقُواْ يَوْماً لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و بترسيد از روزي كه ( در آن به حساب همگان رسيدگي مي‌شود و ) از دست كسي براي كس ديگري ، چيزي ساخته نيست ، و از او ميانجيگري پذيرفته نمي‌گردد ، و از كسي بلاگردان و جايگزين قبول نمي‌شود ، و كسي به ياري كسي برنمي‌خيزد و همديگر را نمي‌توانند كمك كنند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَوْماً » : روزي . مفعولٌ‌به فعل ( إِتَّقُوا ) است . « لا تَجْزِي . . . عَنْ » : بر عهده نمي‌گيرد و به جاي او اداء نمي‌كند ( نگا : بقره / 123 ) . « شَفَاعَةٌ » : ميانجيگري . « عَدْلٌ » : فديه . بدل . تاوان . همتا . قيمت .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 49

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ نَجَّيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ وَفِي ذَلِكُم بَلاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) آن گاه را كه شما را از دست فرعون و فرعونيان رها ساختيم ، آنان كه بدترين شكنجه‌ها را به شما مي‌رسانيدند . پسرانتان را سر مي‌بريدند ( از ترس اين كه نكند كسي از ميان آنان برخيزد و سلطنت و قدرت را از دست فرعون خارج سازد ) و زنانتان را زنده مي‌گذاشتند ( تا به خدمت آنان كمر بندند ) ، و در اين ( شكنجه و تهديد به نابودي ) آزمايش بزرگي از جانب خدا ، برايتان بود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« نَجَّيْنَا » : رهانيديم . « يَسُومُونَكُمْ » : بر سرتان مي‌آورند . به شما مي‌رسانند . برايتان مي‌خواهند . « يَسْتَحْيُونَ » : زنده باقي مي‌گذارند . « بَلآءٌ » : آزمايش . آزمون ( نگا : اعراف / 168 ، أنبياء / 35 ) .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 50

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) آن گاه را كه به خاطر شما و براي شما دريا را از هم شكافتيم ( و ميان آب آن ، فاصله انداختيم تا از آنجا عبور كنيد ) و شما را رهانيديم و خاندان فرعون را ( در جلو ديدگانتان ) غرق كرديم و شما مي‌نگريستيد ( و مي‌ديديد كه بعد از بيرون رفتنتان ، دريا چگونه بر آنان بهم مي‌آيد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَرَقْنَا » : فاصله انداختيم . از هم شكافتيم . « بِكُمْ » : براي شما و به خاطر شما . حرف باء در آن به منزله لام تعليل است .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 51

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) آن گاه را كه با موسي چهل شب ( و روز ) وعده گذاشتيم ( كه به مناجات پردازد . هنگامي كه به ميعادگاه رفت و راز و نياز به پايان رسيد ، و برگشت ، ديد كه منحرف گشته‌ايد و ) پس از او گوساله‌پرستي پيش گرفته‌ايد ، ( گوساله‌اي كه سامري آن را ساخته بود و معبودتان كرده بود ) و بر خود ستمگر شده‌ايد ( چون براي خدا شريك و انباز ساخته‌ايد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وَاعَدْنَا » : وعده داديم . « اِتَّخَذْتُمْ » : گرفتيد . اين فعل گاهي به دو مفعول نياز دارد و گاهي به يكي اكتفاء مي‌كند . در اينجا مفعول دوم محذوف است كه ( إِلهاً ) يا ( مَعْبُوداً ) است . تقدير چنين است : إِتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ إِلهاً . « الْعِجْلَ » : گوساله .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 52

‏متن آيه : ‏

‏ ثُمَّ عَفَوْنَا عَنكُمِ مِّن بَعْدِ ذَلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس از شما در گذشتيم و بعد از آن ( توبه كرديد و شما را آمرزيديم ) شايد سپاسگزاري كنيد ( و در برابر عفو و فضل خدا ، تنها به عبادت او بپردازيد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« عَفَوْنا » : عفو كرديم . گذشت نموديم .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 53

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) آن گاه را كه به موسي كتاب ( تورات ) عطاء كرديم كه جدائي‌انداز ( حق و باطل ، و حلال و حرام ) است ، تا اين كه راه يابيد ( به نور آن ، و با انديشه ژرف ، هدايت را از ضلالت باز شناسيد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ءَاتَيْنَا » : داديم . « الْكِتَابَ » : مراد تورات است . « الْفُرْقَانَ » : جداكننده حق از باطل ، و حلال از حرام . مصدر ثلاثي مجرّد است و در معني اسم فاعل ، يعني : فارق به كار رفته است . فرقان صفت ( الْكِتَابَ ) است . يعني عطف صفت بر موصوف شده است . شايد هم مراد از فرقان معجزاتي است كه جداسازنده ادّعاي راستين از ادّعاي دروغين است . يا اين كه مراد شرعي است كه جداكننده حلال از حرام است . در اين صورت ، عطف ( الْفُرْقَانَ ) بر ( الْكِتَابَ ) از قبيل عطف خاصّ بر عام است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 54

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) آن گاه را كه موسي به قوم خود گفت : اي قوم من ! شما با پرستيدن گوساله ، بر خود ستم كرده‌ايد ، پس به سوي آفريدگار خويش برگرديد و توبه كنيد . بدين گونه كه نفس ( سركش ) خود را بكشيد ( و جان تازه و پاكي را به كالبد خويش بدميد ) و اين در پيشگاه آفريدگارتان براي شما بهتر است . ( و چون چنين كرديد ، لطف خدا شما را در برگرفت ) و توبه شما را پذيرفت . چه او بسيار توبه‌پذير و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَارِئ » : آفريننده . هستي‌بخش . « أُقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ » : نفسهاي خود را با زدودن شهوات مهار كنيد و آنها را پاكيزه داريد . بيگناهان شما ، گناهكاران شما را بكشند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 55

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) آن گاه را كه گفتيد : اي موسي ! هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد ، مگر آن كه خدا را آشكارا ببينيم . پس صاعقه آسماني شما را فرا گرفت ، در حالي كه مي‌ديديد ( كه به سبب سركشي و درخواست ناروا ، به چه مصيبت بزرگي دچار آمده‌ايد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« جَهْرَةً » : آشكارا . عيان . جَهْرَةً صفت مصدر محذوفي است و تقدير آن چنين است : حَتّى نَرَى اللهَ رُؤْيَةً جَهْرَةً .‏

************************************************************************************************************************

آيه 56

‏متن آيه : ‏

‏ ثُمَّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس بعد از مرگِ ( نفس سركش ) ، شما را برانگيختيم و ( بيداري بخشيديم ) تا اين كه سپاسگزاري كنيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَعَثْنَاكُمْ » : شما را بيدار و هوشيار كرديم . شما را زنده كرديم . « مَوْتِ » : غفلت و جهالت . مرگ .‏

************************************************************************************************************************

آيه 57

‏متن آيه : ‏

‏ وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( از جمله نيكيهائي كه در حق شما روا داشتيم ، اين كه ) ابر را چون سايه‌باني ، بالاي سرتان نگاه داشتيم و براي شما ترنجبين و بلدرچين فرستاديم ( و گفتيم : ) از چيزهاي پاكي بخوريد كه روزي شما كرده‌ايم . ( ولي ايشان كفران نعمت كردند و ناسپاسي ورزيدند ) و بر ما ستم نكردند ، بلكه بر خود ستم نمودند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ظَلَّلْنَا » : سايه‌بان كرديم . « الْغَمَامَ » : ابر . « الْمَنَّ » : ترنجبين . گزنگبين . « الْسَّلْوَيا‌ » : پرنده بلدرچين . سُماني .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 58

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّداً وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) آن گاه را كه گفتيم : به اين شهر ( بزرگي كه پيغمبرتان موسي برايتان نام برده است ) وارد شويد و هرگونه كه مي‌خواهيد و هر چه كه لازم داريد فراوان و آسوده بخوريد و از دروازه ( آن شهر ) با خشوع و خضوع وارد شويد و بگوئيد : خدايا ! از گناهان ما درگذر ، تا گناهان شما را بيامرزيم . ما به نيكوكاران ( از عفو و مغفرت ) فزونتر مي‌بخشيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْقَرْيَةَ » : شهر . برخي آن را بيت‌المقدّس ، و برخي اريحا مي‌دانند . ولي قرآن نام شهر را مشخص نفرموده است . « حَيْثُ » : هرگونه . هرجا . « رَغَداً » : فراوان . گوارا و پاكيزه . حال مصدر محذوفي است كه تقدير آن چنين است : أَكْلاً رَغَداً . « سُجَّداً » : فروتنانه . جمع ساجِد ، حال ضمير ( و ) در ( أُدْخُلُوا ) است . « حِطَّةٌ » : زدودن . برطرف‌كردن . مرفوع است چون خبر مبتداي محذوف است . تقدير چنين است : مَسْألَتُناحِطَّةٌ . يعني : درخواست ما اسقاط خطايا و زدودن گناهان است .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 59

‏متن آيه : ‏

‏ فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزاً مِّنَ السَّمَاء بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس ستمگران ( از فرمان خدايشان سرپيچي كردند ) و گفتاري را كه به آنان گفته بوديم ديگر كردند و ديگرگون گفتند . پس در برابر سرپيچي و تمرّدشان ، از آسمان بر آنان عذابي نازل كرديم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« غَيْرَ » : منصوب به نزع خافض است . يا اين كه مفعول دوم فعل ( بَدَّلَ ) است . « رِجْزاً » : عذاب . عقوبت . « بِمَا » : بدان سبب كه .‏

************************************************************************************************************************

آيه 60

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) هنگامي را كه موسي براي قوم خود طلب آب كرد ( وقتي كه در بيابان ، تشنگي بر همگان چيره شده بود ) . پس گفتيم : عصاي خويش را بر سنگ بزن . آن گاه دوازده چشمه از سنگ جوشيدن گرفت . هر تيره‌اي از مردم ، آبشخور خود را دانست ( و بديشان گفتم : ) از روزي خدا بخوريد و بنوشيد و تباهكارانه در زمين به لاف و گزاف و تجاوز و تعدّي نپردازيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِسْتَسْقَيا » : آب خواست . « عَيْناً » : چشمه . « أُنَاسٍ » : مردم . « مَشْرَبَ » : آبشخور . « لا تَعْثَوْا » : تباهي نكنيد . در فساد زياده‌روي نكنيد . « مُفْسِدِينَ » : فسادپيشگان . تباهكاران . حال مؤكّده ضمير ( و ) در ( لا تَعْثَوْا ) است . « لا تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ » : منظور نهي از غوطه‌ور شدن در فساد است ، والاّ هر فسادي ناپسند است . همان گونه كه هر ربائي حرام و زشت است ، ولي به همين شيوه خداوند فرموده است : لا تَأْكُلُوا الرِّبَآ أَضْعَافاً مُّضَاعَفَةً .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 61

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُواْ مِصْراً فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) آن گاه را كه گفتيد : اي موسي ! ما بر يك خوراك ( ترنجبين و بلدرچين ) شكيبائي نداريم . از خداي خود بخواه كه براي ما آنچه را زمين از سبزي و خيار و گندم و سير و عدس و پياز مي‌روياند ، بيرون آورد . موسي گفت : آيا برآنيد كه چيز پست‌تر را جانشين چيز بهتر سازيد ؟ پس ( از سرزمين سيناء ) به شهري ( از شهرها ) فرود آييد كه در آنجا آنچه را خواسته‌ايد خواهيد يافت ، و ( به سبب اين غرور و سرمستي و سركشي ) گرفتار خواري و تنگدستي شدند و در خور خشم خدا گرديدند . اين هم بدان علّت بود كه به آيات خدا بي‌باور شدند و پيغمبران را بدون سبب و تنها به انگيزه مخالفت با حق مي‌كشتند . اين ( تكفير آيات و كشتن پيامبران ، بر اثر تكرار گناهان و غرق شدن در معاصي بود كه بديشان جرأت داده بود كه ) سركشي كنند و به تجاوز و تعدّي دست يازند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أُدْعُ » : فراخوان . « بَقْلِ » : سبزيجات . از قبيل : نعناع و كرفس و تره . « قِثَّآء » : خيار . خيار چنبر . « فُوم‌ » : سير . « بَصَل‌ » : پياز . « أَدْنَيا‌ » : ناچيز . « خَيْرٌ » : خوب . « مِصْراً » : شهري . « الْمَسْكَنَةُ » : خواري و بيچارگي . « بَآءُوا » : برگشتند . « بَآءُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللهِ » : خشم خدا را با خود آوردند . مورد خشم خدا قرار گرفتند . « عَصَوْا » : سرپيچي كردند .‏

************************************************************************************************************************

آيه 62

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه ايمان داشتند ( پيش از اين به پيغمبران ، و آنان كه به محمّد باور دارند ) و يهوديان ، و مسيحيان ، و ستاره‌پرستان و فرشته‌پرستان ، هر كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته و كردار نيك انجام داده باشد ، چنين افرادي پاداششان در پيشگاه خدا محفوظ بوده و ترسي بر آنان نيست و غم و اندوهي بديشان دست نخواهد داد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الَّذِينَ هَادُوا » : كساني كه يهودي شده‌اند . مراد يهوديان و پيروان موسي است . « النَّصَارَيا » : مسيحيان . « الصَّابِئِينَ » : ستاره‌پرستان . خورشيدپرستان . آنان كه از هر دين و آئيني قسمتي را برگرفته‌اند . اين آيه بيانگر رستگاري همه اين گروهها نيست . بلكه مي‌رساند كه ايمان در انحصار نژاد و گروه خاصّي نمي‌باشد . هر كه دين اسلام را بپذيرد و اوامر و نواهي آن را مراعات دارد ، اهل نجات است ( نگا : نساء / 150 و 151 ، أنفال / 38 ، بيّنه / 6 ) . پس از بعثت رسول اكرم ( ص ) انسانها را مي‌توان به چهار گروه تقسيم كرد . سه گروه اهل نجات و رستگاري هستند ، و آنان عبارتند از : 1 - كساني كه در گوشه و كنار جهان زندگي مي‌كنند و اصلاً بدانان نداي دعوت اسلام نمي‌رسد . 2 - كساني كه بدانان نداي دعوت اسلام مي‌رسد ولي به صورت ناقص و غيرقانع كننده ، و خودشان هم اهل تحقيق و پژوهش نيستند . 3 - كساني كه نداي دعوت اسلام بديشان مي‌رسد و آن را مي‌پذيرند و در پندار و گفتار و كردار برابر قوانين اسلام زندگي را سپري مي‌كنند . گروه چهارم كه نجات پيدا نمي‌كنند و به دوزخ درمي‌افتند كسانيند كه نداي دعوت اسلام را مي‌شنوند و قانع هم مي‌گردند ولي حاضر به پذيرش اسلام نمي‌شوند . . .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 63

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) آن زمان را كه از شما پيمان گرفتيم ( كه بدانچه در تورات است ، عمل كنيد ) و كوه طور را بالاي سرتان نگاه داشتيم ( و به شما گفتيم : ) محكم برگيريد آنچه را به شما داده‌ايم ( كه تورات است ) و در عمل بدان جدّي باشيد و آنچه را در آن است بررسي كنيد و در مدّنظر گيريد تا پرهيزگار شويد ( و خويشتن را با مواظبت احكام و دستورات آن ، از عذاب به دور داريد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« رَفَعْنَا » : بلند كرديم . « الطُّورَ » : اسم كوهي است كه موسي بالاي آن با خدا مناجات كرد . « خُذُوا مَا . . . . » : در اينجا حذف قول شده است ، و تقدير چنين است : قُلْنَا لَهُمْ خُذُوا مَا . . . ، اين شيوه در كلام عرب فراوان است ( نگا : زمر / 3 ، فرقان / 41 ) .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 64

‏متن آيه : ‏

‏ ثُمَّ تَوَلَّيْتُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنتُم مِّنَ الْخَاسِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس شما ، بعد از همه اينها ، ( از طاعت و عبادت ) روگردان شديد ، و اگر لطف خدا و رحمت او شامل شما نمي‌شد ( و به شما مهلت نمي‌داد و عذاب را به تأخير نمي‌انداخت ) جزو زيانباران مي‌بوديد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَوَلَّيْتُمْ » : روي گردانديد . پشت كرديد .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 65

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَواْ مِنكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏شما بي‌گمان دانسته‌ايد ( خبر و سرگذشت ) آنان را كه از شما در روز شنبه ( از حدود الهي ) تجاوز كردند . پس بديشان گفتيم : به بوزينگان رانده شده تبديل شويد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إعْتَدَوْا » : تجاوز كردند . « السَّبْتِ » : شنبه . « قِرَدَةً » : جمع قِرْد ، ميمونها . بوزينه‌ها . « خَاسِئِينَ » : رانده‌شدگان و مطرودان بسان سگان . خدا متجاوزين را از رحمت خود به دور داشت و آنان را خوار و پست نمود ، به گونه‌اي كه مردم از همنشيني ايشان گريزان شدند و آنان را همچون بوزينگان از اجتماع انساني خود طرد كردند .

***********************************************************************************************************************

آيه 66

‏متن آيه : ‏

‏ فَجَعَلْنَاهَا نَكَالاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس آن ( عقوبت ) را عبرتي براي معاصران واقعه و آيندگان كرديم ، و پندي براي پرهيزگاران نموديم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« جَعَلْنَاهَا » : آن را گردانديم ، مرجع ضمير ( هَا ) حال ، كَيْنُونَة ، صَيْرُورَة ، مَسْخَة ، و يا قِرَدَة است . « نَكَالاً » : عبرت . پند و اندرز . « مَا بَيْنَ يَدَيْهَا » : مراد معاصران ايشان است . « مَا خَلْفَهَا » : مراد آيندگان است .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 67

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) آن هنگامي را كه موسي به قوم خود ( كه در ميانشان قتلي رخ داده بود و قاتل شناخته نمي‌شد ) گفت : خدا به شما دستور مي‌دهد كه گاوي را سر ببريد ( تا كليد شناخت قتل شود . ولي ايشان اين كار را عجيب پنداشتند و ) گفتند : آيا ما را مسخره مي‌كني‌ ؟ گفت : به خدا پناه مي‌برم از اين كه جزو نادانان باشم ( و مردم را ريشخند نمايم و به مسخره گيرم ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَقَرَةً » : گاو . بقرة ، واحد بَقَر است كه اسم جنس است ( نگا : بقره / 70 ) . « هُزُواً » : سخريّه . بازيچه . مصدر و به معني اسم مفعول ، يعني مَهْزُوءً است . مانند خَلْق به معني مَخْلُوق ( نگا : لقمان / 11 ) و صَيْد به معني مَصيد ( نگا : مائده / 94 و 95 )

*************************************************************************************************************************.‏

آيه 68

‏متن آيه : ‏

‏ قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لّنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گفتند : از خداي خود بخواه كه برايمان روشن كند چه گاوي ( مورد نظر ) است‌ ؟ گفت : ( پروردگار جهانيان به من خبر داده و ) مي‌گويد : آن ، گاوي است نه پير و نه جوان ، بلكه ميانه‌سالي است ميان اين دو . پس آنچه به شما فرمان داده شده است انجام دهيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَارِضٌ » : پير . كهنسال . سالخورده . « بِكْرٌ » : خُردسال . نورسيده . « عَوَانٌ » : ميانه‌سال . وسط . « بَيْنَ ذلِكَ » : ميان آن چيزي كه ذكر شد .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 69

‏متن آيه : ‏

‏ قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گفتند : از خداي خود بخواه كه برايمان بيان دارد ، رنگ آن چگونه است‌ ؟ گفت : ( پروردگار جهانيان به من خبر داده و ) مي‌گويد : آن گاو ، گاو زرد پررنگي است كه نگاه كنندگان ( بدو ) را شادماني مي‌بخشد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« صَفْرَآءُ » : زردرنگ . « فَاقِعٌ » . خوشرنگ . « لَوْنُ » : رنگ . مرفوع است چون فاعل ( فَاقِعٌ ) است . « تَسُرُّ » : شاد مي‌كند . مسرور مي‌سازد .‏

************************************************************************************************************************

آيه 70

‏متن آيه : ‏

‏ قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گفتند : خدايت را برايمان فراخوان تا بر ما روشن كند چگونه گاوي است . به راستي اين گاو بر ما مشتبه است ( و ناشناخته مانده است ) و ما اگر خدا خواسته باشد راه خواهيم برد ( به سوي گاوي كه بايد سر ببريم و آن را خواهيم شناخت ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَشَابَهَ » : مشتبه شده است . همگون شده و بهم آميخته است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 71

‏متن آيه : ‏

‏ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ تُثِيرُ الأَرْضَ وَلاَ تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَّ شِيَةَ فِيهَا قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفْعَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گفت : خدا مي‌فرمايد كه آن ، گاوي است كه هنوز به كار گرفته نشده است و رام نگشته است تا بتواند زمين را شيار كند و زراعت را آبياري نمايد . از هر عيبي پاك و رنگش يكدست و بدون لكه است . گفتند : اينك حق مطلب را اداء كردي . پس گاو را سر بريدند ، گرچه نزديك بود كه چنين نكنند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ذَلُولٌ » : رام . كار كشته . « تُثِيرُ » : زير و رو مي‌كند . « الْحَرْثَ » : كشت و زرع . « مُسَلَّمَةٌ » : سالم . بي‌عيب . « شِيَةَ » : رنگ مخالف . از ماده ( وشي ) . « مَا كَادُوا يَفْعَلُونَ » : نزديك بود كه چنين كاري نكنند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 72

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد بياوريد ) آن گاه را كه كسي را كشتيد و درباره آن به نزاع برخاستيد و يكديگر را بدان متّهم كرديد ، و خدا حقيقت امر را مي‌دانست و آنچه را كه پنهان مي‌كرديد ، آشكار و نمايان مي‌نمود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إدَّارَءْتُمْ » : كشمكش كرديد . اختلاف ورزيديد . گناه را از خود دور و به گردن ديگري انداختيد . فعل ماضي باب تفاعل است و اصل آن ( تَدَارَءْتُمْ ) از ماده ( دَرْء ) به معني دفْع است . . « مُخْرِجٌ » : بيرون آورنده . آشكاركننده .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 73

‏متن آيه : ‏

‏ فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس گفتيم : پاره‌اي از آن ( قرباني ) را به آن ( كشته ) بزنيد . ( و اين كار را كرديد و خدا كشته را زنده كرد ) . خداوند مردگان را ( در روز قيامت ) چنين زنده مي‌كند و دلائل ( قدرت ) خود را به شما مي‌نماياند تا اين كه دريابيد ( حقيقت و اسرار شريعت را ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَعْضِ » : بخش . برخ . تكّه . « كَذلِكَ » : آن چنان . بدين منوال . « المَوْتَيا » : مردگان . « ءَايَاتِهِ » : نشانه‌ها و دلائل خود .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 74

‏متن آيه : ‏

‏ ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس از آن ، دلهاي شما سخت شد ، همچون سنگ يا سخت‌تر از سنگ . و پاره‌اي از سنگها است كه از آن نهرها مي‌جوشد ، و پاره‌اي از آنها است كه مي‌شكافد و آب از آن بيرون مي‌آيد ، و پاره‌اي از آنها است كه از ترس خدا فرو مي‌ريزد . و خدا از آنچه مي‌كنيد بي‌خبر نيست .‏

‏توضيحات : ‏

‏« قَسَتْ » : سخت شد . « الْحِجَارَةِ » : سنگ . « أَشَدُ قَسْوَةً » : سفت‌تر و سخت‌تر . واژه ( أَشَدُّ ) مرفوع است چون عطف بر ( كَالْحِجَارَةِ ) است كه در محلّ رفع است‌ ؛ زيرا خبر ( هِيَ ) است . ( قَسْوَةً ) منصوب است چون تمييز است . « لَمَا » در هر سه مورد آيه ، از لام تأكيد و ماي موصول فراهم آمده است و ( مَا ) مرفوع است چون خبر ( إِنَّ ) است . « يَشَّقَّقُ » : از هم شكافته مي‌شود . از باب تفعّل است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 75

‏متن آيه : ‏

‏ أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا اميدواريد كه ( يهوديان به آئين اسلام و ) به شما ايمان بياورند با اين كه گروهي از آنان ( كه احبار ايشان بودند ) سخنان خدا را ( در تورات ) مي‌شنيدند و پس از فهميدن كامل آن ، دست به تحريفش مي‌زدند ؟ و حال آن كه علم و اطّلاع داشتند ( كه درست نيست به كتابهاي آسماني دست برد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَطْمَعُونَ » : اميدواريد . « فَرِيقٌ » : گروه . دسته . « عَقَلُوهُ » : آن را فهميدند و بدان آشنا شدند . « وَ هُمْ يَعْلَمُونَ » : جمله حاليّه است براي ضمير ( وَ ) در فعل ( يُحَرِّفُونَ ) . « يُحَرِّفُونَ » : تبديل مي‌كردند . تغيير مي‌دادند .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 76

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَىَ بَعْضٍ قَالُواْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَآجُّوكُم بِهِ عِندَ رَبِّكُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و چون با كساني كه ايمان آورده‌اند روبرو مي‌شوند ، مي‌گويند : ايمان آورده‌ايم ( به اين كه شما بر حق مي‌باشيد و محمّد پيغمبري است كه در تورات وصف او آمده است . ) و هنگامي كه با يكديگر خلوت مي‌كنند ( دسته‌اي بديشان اعتراض مي‌نمايند ) و مي‌گويند : آيا مطالبي را كه خداوند ( درباره صفات محمّد ) براي شما بيان كرده براي مسلمانان بازگو مي‌كنيد و از آن سخن مي‌رانيد ، تا ( روز رستاخيز ) در پيشگاه خدا بر شما حجّت گيرند و عليه شما بدان استدلال كنند ؟ مگر نمي‌فهميد و عقل نداريد ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَقُوا » : برخورد كردند . رسيدند . « خَلا » : رفت . به خلوت نشست . « مَا فَتَحَ اللهُ عَلَيْكُمْ » : آنچه خداوند در كتاب آسماني تورات به شما آموخته است . « لِيُحَآجُّوكُم بِهِ » : تا با شما بستيزند و آن را بر شما حجّت گيرند .‏

************************************************************************************************************************

آيه 77

‏متن آيه : ‏

‏ أَوَلاَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا نمي‌دانند كه آنچه را پنهان مي‌كنند و آنچه را آشكار مي‌سازند ، خدا همه را مي‌داند ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« يُسِرُّونَ » : پنهان و نهان مي‌كنند . « يُعْلِنُونَ » : علني و آشكار مي‌كنند .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 78

‏متن آيه : ‏

‏ وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لاَ يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلاَّ أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و پاره‌اي از آنان افراد بيسوادي هستند كه ( از ) كتاب ( خدا تورات ) جز ( يك مشت خرافات و دروغهائي كه احبارشان به هم بافته‌اند و با ) آرزوهاي ( آنان سازگار است ) نمي‌دانند ، و تنها به پندارهايشان دل بسته‌اند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أُمِّيُّونَ » : كساني كه نمي‌توانند بخوانند و بنويسند . بيسوادان . « الكِتَابَ » : مراد تورات است . « أمَانِيَّ » : جمع أُمْنِيَّة از ماده ( مُنيا ) آرزوهاي ناروا و نادرست . دروغهاي به هم بافته ( نگا : بقره / 111 ، نساء / 123 ، حديد / 14 ) . « إِنْ » : حرف نفي است .‏

************************************************************************************************************************

آيه 79

‏متن آيه : ‏

‏ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏واي بر كساني ( از احبار ) كه كتاب را با دست خود مي‌نويسند و آن گاه مي‌گويند ( به بيسوادان ) : اين ( توراتي است كه ) از جانب خدا آمده است تا به بهاي كمي آن ( تحريف شده‌ها ) را بفروشند ! واي بر آنان چه چيزهائي را با دست خود مي‌نويسند ! و واي بر آنان چه چيزهائي را به چنگ مي‌آورند ! ( اين گونه نوشته‌ها و كارها ، ايشان را به سوي هلاك و عذاب مي‌كشاند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وَيْلٌ » : واي بر ! مرگ بر ! « ثَمَناً » : پول . بها .‏

************************************************************************************************************************

آيه 80

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْداً فَلَن يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مي‌گويند : ( هر چند هم گناهكار باشيم ) آتش جز چند روز معدودي گريبانگيرمان نمي‌گردد ! بگو : آيا از جانب خدا پيمان گرفته‌ايد و ( چون ) خدا هرگز خلاف وعده‌اش عمل نمي‌نمايد ( اطمينان يافته‌ايد ) ؟ يا اين كه چيزي به خدا نسبت مي‌دهيد كه از آن بي‌خبريد ( و دروغي بيش نيست ) ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَن تَمَسَّنَا » : هرگز به ما نمي‌رسد . « أَيَّاماً مَّعْدُودَةً » : چند روز قابل شمار . مدّت كمي

***********************************************************************************************************************.‏

آيه 81

‏متن آيه : ‏

‏ بَلَى مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آري ! هر كس مرتكب گناه شود ، و گناه ( احساس و وجدان و سراسر وجود ) او را احاطه كند ، اين چنين افرادي ياران آتش بوده و جاودانه در آن خواهند ماند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَلَيا » : آري . حرف جواب است و براي ابطال نفي متقدّم ، و افاده اثبات مفهوم بعد از خود مي‌آيد . « سَيِّئَةً » : زشت و قبيح . گناه . « خَطِيئَةُ » : بزه . گناهي كه از روي قصد و عمد انجام پذيرد . « أَصْحَابُ الْنَّارِ » : دوزخيان .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 82

‏متن آيه : ‏

‏ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و كساني كه ايمان آورده‌اند و كردار پسنديده و افعال شايسته انجام داده اينان اهل بهشت بوده و جاودانه در آن خواهند ماند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الصَّالِحَاتِ » : گفتار و كردار پسنديده و شايسته . « أَصْحَابُ الْجَنَّةِ‌ » : بهشتيان .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 83

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنكُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) آن زمان را كه از بني‌اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد و نسبت به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكي كنيد ، و به مردم نيك بگوئيد ، و نماز را برپا داريد ، و زكات را بپردازيد . سپس شما جز عدّه كمي روي برتافتيد و سرپيچي كرديد ( و از وفاي به پيماني كه با خدا بسته بوديد ) روي‌گردان شديد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِيثَاقَ » : پيمان استوار . عهد مؤكّد . « إِحْسَاناً » : نيكوئي كردن . « ذِي‌الْقُرْبَيا » : خويشاوندان . « الْيَتَامَيا » : يتيمان . « حُسْناً » : سخن زيبا و پسنديده . « تَوَلَّيْتُمْ » پشت كرديد و روي گردانديد . « مُعرِضُونَ » : اعراض‌كنندگان . سر باز زنندگان . « وَ أَنتُم مُّعرِضُونَ » : جمله حاليّه است و براي تأكيد پشت‌كردن و روي گرداندن آمده است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 84

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لاَ تَسْفِكُونَ دِمَاءكُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنفُسَكُم مِّن دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) هنگامي را كه از شما پيمان گرفتيم كه خون يكديگر را نريزيد و همديگر را از سرزمين و خانه و كاشانه خويش بيرون نكنيد . ( بر اين پيمان ، شما ) اقرار كرديد ( و هم اينك باور داريد كه در كتابتان موجود است ) و شما ( بر صحّت آن ) گواهي مي‌دهيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا تَسْفِكُونَ » : نمي‌ريزيد . « دِمَآءَ » : جمع دَم ، خونها . « دِيَار » : جمع دار ، خانه‌ها . سرزمينها .‏

************************************************************************************************************************

آيه 85

‏متن آيه : ‏

‏ ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلاء تَقْتُلُونَ أَنفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِّنكُم مِّن دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن يَأتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس از آن ، اين شما هستيد كه يكديگر را مي‌كشيد و گروهي از خودتان را از خانه‌ها و سرزمينتان بيرون مي‌رانيد ، ( و ديگران را بر ضدّ آنان برمي‌شورانيد و ياري مي‌دهيد و ايشان را عليه آنان ) از راه گناه و دشمنانگي ، همپشتي و پشتيباني مي‌كنيد . ولي اگر ( بعضي از آنان به صورت ) اسيران نزد شما ( و هم‌پيمانانتان ) بيايند ( براي نجاتشان مي‌كوشيد و ) فديه مي‌دهيد ( و ايشان را آزاد مي‌سازيد . اگر از شما پرسيده شود ، چه چيز شما را وامي‌دارد كه فديه آنان را بپردازيد و آزادشان سازيد ؟ مي‌گوئيد كه كتابهاي آسمانيمان به ما دستور مي‌دهد كه فديه اسيران بني‌اسرائيل را بپردازيم و ايشان را آزاد سازيم . مگر كتابهاي آسماني به شما دستور نمي‌دهند كه خون آنان را نريزيد و ايشان را از خانه و كاشانه آواره نسازيد ؟ ) و حال آن كه بيرون راندن ايشان ( و كشتن آنان ) بر شما حرام است . آيا به بخشي از ( دستورات ) كتاب ( آسماني ) ايمان مي‌آوريد و به بخش ديگر ( دستورات آن ) كفر مي‌ورزيد ؟ براي كسي كه از شما چنين كند ، جز خواري و رسوائي در اين جهان نيست ، و در روز رستاخيز ( چنين كساني ) به سخت‌ترين شكنجه‌ها برگشت داده مي‌شوند ، و خداوند از آنچه مي‌كنيد بي‌خبر نيست .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ » : عليه آنان يكديگر را پشتيباني و كمك مي‌كنيد . « الْعُدْوَانِ » : ظلم و تعدّي . زياده‌روي در ستم . عطف ( عُدْوَان ) بر ( إِثْم ) عطف خاصّ بر عام است . « أُسَارَيا » : جمع اسير ، زندانيان . حال است براي ضمير ( و ) در فعل ( يَأْتُوكُمْ ) . « تُفَادُوهُمْ » : فديه آزادي آنان را مي‌پردازيد . بازخريدشان مي‌كنيد . « إِخْرَاجُ » : بدل ( هُوَ ) و يا مبتداي مؤخّر براي خبر مقدّم ( مُحَرَّمٌ ) و يا نائب فاعل اسم مفعول ( مُحَرَّم ) است . « خِزْيٌ » : خواري . رسوائي . « يُرَدُّونَ » : برگشت داده مي‌شوند . برگردانيده مي‌شوند .

**************************************************************************************************************************‏

آيه 86

‏متن آيه : ‏

‏ أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآَخِرَةِ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اينان همان كسانيند كه آخرت را به زندگي دنيا فروخته‌اند . لذا شكنجه آنان تخفيف داده نمي‌شود و ايشان ياري نخواهند شد ( و ياوران و كمك‌كنندگاني نخواهند يافت تا براي نجاتشان بكوشند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِشْتَرَوْا » : خريدند . فروختند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 87

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( اي گروه يهوديان ! به ياد بياوريد آن گاه را كه ) ما به موسي كتاب ( تورات ) داديم و در پي وي پيغمبراني فرستاديم ، و ( از جمله آنان ) به عيسي پسر مريم معجزه‌ها و دلائل روشن بخشيديم و او را به وسيله روح‌القدس ( كه جبرئيل است ) تأييد نموديم و نيرويش داديم . آيا ( جز اين است كه ) هر زمان پيغمبري ( از اينان ) برخلاف ميل و آرزوي نفس شما چيزي را آورد ، گردن افراختيد ( و خود را بزرگتر از آن دانستيد كه از او پيروي كنيد ، و به اين هم بسنده نكرديد ) بلكه عدّه‌اي را تكذيب نموديد و دروغگو خوانديد ، و جمعي را كشتيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« قَفَّيْنَا » : پياپي آورديم . به دنبال يكديگر و پشت سر همديگر آورديم . از ماده ( قفو ) است ( نگا : مؤمنون / 44 ) . « الْبَيِّنَاتِ » : معجزات روشن ( نگا : آل‌عمران / 49 ) . « أَيَّدْنَاهُ » : او را تقويت و تأييد كرديم . از ماده ( أيْد ) به معني قوّت و قدرت . « لا تَهْوِي‌ » : نمي‌خواست . دوست نمي‌داشت . « إسْتَكْبَرْتُمْ » : بزرگي فروختيد . خويشتن را بزرگتر از آن ديديد كه حق را بپذيريد و در برابر آن كرنش كنيد . « فَرِيقاً » : دسته‌اي . گروهي . مفعول مقدّم براي افعال ( كَذَّبْتُمْ ) و ( تَقْتُلُونَ ) است

************************************************************************************************************************.‏

آيه 88

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّه بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً مَّا يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( موضع آنان در برابر پيغمبر خاتم محمّد امين نيز چنين است و از روي ريشخند ) گفتند : دلهاي ما سرپوشيده و در غلاف است ( و گفته نو دعوت تو بدان راه ندارد ! چنين نيست ) بلكه خداوند آنان را به خاطر كفرشان نفرين نموده ( و از رحمت خويش به دور داشته است ) و كمتر ايمان مي‌آورند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« غُلْفٌ » : جمع أَغْلَف ، بسته و پوشيده . در پرده ( نگا : فصّلت‌ / 5 ) . « لَعَنَهُمْ » : ايشان را نفرين كرد . بر آنان خشم گرفت و از رحمت خويش به دورشان داشت . « قَلِيلاً مَّا يُؤْمِنُونَ » : اندكي ايمان مي‌آورند ( نگا : بقره / 83 ) . ايمان ناچيز و ضعيفي دارند . قَلِيلاً منصوب است چون صفت مصدر محذوفي است : يُؤْمِنُونَ إيمَاناً قَلِيلاً . و يا حال است براي ضمير ( و ) در فعل ( يُؤْمِنُونَ ) . حرف ( مَا ) زائد است و براي تأكيد معني قِلّت آمده است

************************************************************************************************************************.‏

آيه 89

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه از طرف خداوند كتابي ( به نام قرآن توسّط پيغمبر اسلام ) به آنان رسيد كه تصديق‌كننده چيزهائي ( همچون توحيد و اصول دين و مقاصد آن ) بود كه با خود ( از تورات ) داشتند ، و ( از روي تورات ) آن را شناختند و ( به صدق محتوايش ) پي بردند ، ولي ( به سبب حسادت و عناد ) بدان كفر ورزيدند ( زيرا ، پيغمبري آن را آورده بود كه از بني‌اسرائيل نبود . گرچه ) قبلاً ( هنگامي كه با مشركان به جنگ و يا نزاع لفظي برمي‌خاستند ، مي‌گفتند كه خدا ايشان را با فرستادن آخرين پيامبري كه كتابشان بدان نويد داده است ، ياري خواهد داد و ) اميد فتح و پيروزي بر كافران را داشتند . پس لعنت خداوند بر كافران ( چون ايشان ) باد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كِتَابٌ » : مراد قرآن است . « يَسْتَفْتِحُونَ » : طلب فتح و پيروزي مي‌كردند . « فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا . . . » : مراد از ( مَا ) و ضمير ( هِ ) در ( كَفَرُوا بِهِ ) محمّد است . برخي مرجع آن دو را ( كتاب ) يعني قرآن دانسته‌اند . « عَرَفُوا » : شناختند . آگاهي يافتند .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 90

‏متن آيه : ‏

‏ بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْياً أَن يُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خويشتن را به بدترين چيزها فروختند ( چه از هواي نفس پيروي و به دنبال تعصّبات قبيله‌اي روان شدند ) و به ناروا نسبت به آنچه فرستاده بوديم كفر ورزيدند و كفرشان تنها به خاطر دشمنانگي ( با ديگران و انتقام از مؤمنان ) و ناخوشنودي از اين كه خداوند ( وحي خويشتن را ) از روي فضل و مرحمت پروردگاريش بر هر كه بخواهد از بندگانش نازل مي‌كند بود . لذا خشم خدا يكي پس از ديگري آنان را فرا گرفت ( و مستوجب دو خشم شدند : يكي بر اثر كفري كه نسبت به محمّد پيغمبر اسلام روا داشتند ، و ديگري خشمي كه بر اثر كفر و آزاري كه درباره موسي روا مي‌داشتند ) . براي كفّار ( همانند ايشان ) عذاب خواركننده و دردناكي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بِئْسَمَا » : چه زشت است . « إِشْتَرَوْا » : فروختند . « أَن يَكْفُرُوا » : تأويل به مصدر مي‌شود و تقدير آن ( كُفْرُهُمْ ) است و مخصوص به ذمّ و محلاًّ مرفوع و مبتدا است ، و عبارت پيشين خبر آن ، و يا اين كه خبر مبتداي محذوف ( هو ) است ، و تقدير آن چنين است : ( هُوَ أَن يَّكْفُرُوا ) . « بَغْياً » : فساد . در اينجا مراد حسد است . چون حسد از فساد نفس سرچشمه مي‌گيرد . مفعولٌ‌له براي ( أَن يَّكْفُرُوا ) است . « أَن يُّنَزِّلَ اللهُ » : مفعولٌ‌له و محلاًّ منصوب است . تقدير آن چنين است : لِأن يُّنَزِّلَ اللهُ . يعني : لإِنزَالِ اللهِ . « بَآءُوا » : برگشتند . « بَآءُوا بِغَضَبٍ عَلي غَضَبٍ » : برگشتند و خشم پياپي خدا را با خود آوردند . « مُهِينٌ » : خواركننده .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 91

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِيَاءَ اللّهِ مِن قَبْلُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هنگامي كه به آنان گفته شود : به آنچه خداوند فرو فرستاده است ( كه قرآن است ) ايمان بياوريد ، مي‌گويند : ما به چيزي ايمان مي‌آوريم كه بر خود ما نازل شده باشد ( نه بر اقوام ديگر ) ، و به غير آن كفر مي‌ورزند و حال آن كه حق بوده و تصديق‌كننده چيزي است كه با خود دارند . بگو : اگر مؤمنيد ( و راست مي‌گوئيد كه به تورات ايمان داريد و از آن پيروي مي‌كنيد ) پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين مي‌كشتيد ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« وَرَآءَهُ » : غير آن . بجز آن ( نگا : نساء / 24 ، مؤمنون / 7 ) . « وَ هُوَ الْحَقُّ » : جمله حاليّه است . « مُصَدِّقاً » : تصديق‌كننده . حال ( حق ) است . « مِن قَبْلُ » : قبلاً . در گذشته . در روزگار پيشين .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 92

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَقَدْ جَاءكُم مُّوسَى بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏به راستي موسي آن همه دلائل روشن و معجزات را براي شما آورد ( ولي پس از آن كه از ديده شما نهان گشت و به مناجات پروردگار رفت ) بعد از او گوساله را برگزيديد ( و به گوساله‌پرستي نشستيد ) و با اين كار ( بر خود ) ستم كرديد ( و به بت‌پرستي سابق خويش برگشتيد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْبَيِّنَاتِ » : دلائل روشن . معجزات گويا ( نگا : عنكبوت / 39 ، قصص / 36 ) . « مِنم بَعْدِهِ » : بعد از رفتن موسي به كوه طور ( نگا : بقره / 51 ، نساء / 153 ) .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 93

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِن كُنتُمْ مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( به ياد آوريد ) آن گاه را كه از شما پيمان گرفتيم و ( موسي تورات را بياورد و ديديد كه تكاليف و وظائف دشواري دربر دارد و شما از انجام آنها سر باز زديد . ما براي نشان دادن صدق تورات و فوائد تعاليم آن ) كوه طور را بالاي سرتان ( همچون سايه‌باني ) نگاه داشتيم ( و شما چنين انگاشتيد كه كوه بر سرتان فرو مي‌ريزد . بدين هنگام به شما گفتيم : ) آنچه را به شما داده‌ايم ، محكم برگيريد و با قدرت هرچه بيشتر بدان عمل كنيد . ( در اين هنگام اعلان آمادگي كردند و ) گفتند : شنيديم ، ولي ( به زبان عمل گفتند : ) نافرماني كرديم ! ( ايمان به دلهايشان ننشسته بود . زيرا ) دلهايشان بر اثر كفر ، با ( محبّت ) گوساله آبياري شده بود . بگو : ايمانتان شما را به انجام بدترين چيز دستور مي‌دهد اگر ( گمان مي‌كنيد كه ) شما مؤمن هستيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« سَمِعْنَا وَ عَصَيْنَا » : شنيديم و فرمان نبرديم ! البتّه چنين سخني را با زبان اداء نكرده‌اند ، ولي چون به عهد خود وفا ننموده‌اند انگار كه چنين گفته‌اند . خلاصه كردارشان خلاف گفتارشان بوده است و اعمالشان اقوالشان را تكذيب كرده است . « وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ » : دلهايشان از عشق گوساله لبريز گرديده بود . در اينجا حذف مضاف شده است و مضافٌ‌اليه در جاي مضاف به كار رفته است . تقدير چنين است : حُبَّ الْعِجْلِ . « بِكُفْرِهِمْ » : به سبب كفرشان .

**************************************************************************************************************************‏

آيه 94

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ إِن كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو اگر ( چنانچه گمان مي‌بريد ) خداوند ، جهان ديگر را از ميان همه مردم تنها به شما اختصاص داده است ، پس ( عملاً با جهاد در راه خدا ) آرزوي مرگ كنيد اگر راستگوئيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الدَّارُ » : خانه . سرا . « الْدَّارُ الآخِرَةِ » : سراي ديگر . « خَالِصَةً » : مخصوص . خاصّ . حال است براي ( الدّار ) كه اسم ( كانَتْ ) است و خبر آن ( لَكُمْ ) . « مِن دُونِ » : بدون . واژه‌اي است كه براي اختصاص و قطع شركت ديگران به كار مي‌رود ( نگا : بقره / 111 ) .‏

*********************************************************************************************************************

آيه 95

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَن يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏ولي آنان به خاطر ( اعمال بدي كه انجام داده‌اند و ) آنچه پيش از خود فرستاده‌اند ، هرگز آرزوي مرگ نمي‌كنند ، و خداوند از حال ستمگران ( چون ايشان ) آگاه است ( و بهشت از آن پرهيزگاران است‌ ؛ نه خاصّ افرادي همسانشان ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بِمَا » : به سبب چيزي كه . « قَدَّمَتْ » : انجام داده است . پيشاپيش فرستاده است . « أَيْدِي‌ » : دستها . جمع ( يَد ) كه مي‌تواند كنايه از خود شخص يا قدرت او نيز باشد .

***********************************************************************************************************************‏

آيه 96

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن يُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و آنان را حريص‌ترين مردم بر زندگي ( اين دنيا ) خواهي يافت ، حتّي طمعكارتر از مشركان ( كه به زندگي دوباره و بهشت و دوزخ ايمان ندارند . لذا ) هر يك از آنان دوست دارد هزار سال عمر كند ، در حالي كه اگر اين عمر ( طولاني ) بدو داده شود ، او را از عذاب به دور نمي‌دارد . و خداوند نسبت بدانچه انجام مي‌دهند ، بينا است ( و ستمگران را به پاداش كارهاي ناشايستشان مي‌رساند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَتَجِدَنَّهُمْ » ، هر آينه ايشان را خواهي يافت . « حَيَاةٍ » : زندگي . نكره‌آمدن آن براي اطلاق است . يعني هر زندگي‌اي كه باشد ، خوب يا بد ، محترمانه يا رذلانه . و . . . « وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا » : عطف بر ماقبل است بر حسب معني . در ( أَحْرَصَ ) حرف ( مِنْ ) مقدّر است . همچنين مي‌توان واژه ( أَحْرَصَ ) را پيش از ( مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا ) محذوف دانست . در هر حال ذكر خاصّ بعد از عام است و بيانگر تأكيد حرص يهوديان بر زندگي دنيا است ، و سرزنش و تهديد ايشان را در بردارد . « يُعَمَّرُ » : عمر داده شود . زيست كند . « أَلْفَ » : هزار . « مُزَحْزِح‌ » : دوركننده .‏

************************************************************************************************************************

آيه 97

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ مَن كَانَ عَدُوّاً لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( بعضي از آنان مي‌گويند كه : چون جبرئيل ، دشمن ايشان ، قرآن را براي محمّد مي‌آورد ، آنان با او دشمني مي‌ورزند و كتابش را قبول ندارند . اي پيغمبر ! بديشان ) بگو : كسي كه دشمن جبرئيل باشد ( در حقيقت دشمن خدا است ) زيرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرده است ( نه اين كه خودسرانه دست به چنين امري زده باشد ) . قرآني كه كتابهاي آسماني پيشين را تصديق مي‌كند ، و هدايت و بشارت براي مؤمنان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« نَزَّلَهُ » : آن را نازل كرده است . مرجع ( نَزَّلَ ) جبرئيل ، و مرجع ( هُ ) قرآن است . « قَلْبِ » : دل . تسميه كلّ به اسم جزء است و مراد وجود انسان است . « بِإِذْنِ اللهِ » : با اجازه خدا . به فرمان خدا . « مُصَدِّقاً » : تصديق‌كننده . حال ضمير مفعولي ( هُ ) در ( نَزَّلَهُ ) است . « مَا بَيْنَ يَدَيْهِ » : آنچه پيش از آن كتابهاي آسماني بوده است . « هُديً وَ بُشْرَيا » : هدايت و بشارت . راهنما و مژده‌رسان . ( هُديً و بُشْرَيا ) عطف بر ( مُصَدِّقاً ) مي‌باشند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 98

‏متن آيه : ‏

‏ مَن كَانَ عَدُوّاً لِّلّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كسي كه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد ( خداوند دشمن او است ) . چه خداوند دشمن كافران است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَنْ » در آيه‌هاي 97 و 98 شرطيّه است و جواب آن ( فَهُوَ كَافِرٌ ) محذوف است . يا اين كه جمله ( فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلي قَلْبِكَ ) ، و ( فَإِنَّ اللهَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِينَ ) جواب شرط بشمارند .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 99

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَاسِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بي‌گمان ما آيه‌هاي روشني ( به وسيله جبرئيل بر قلب تو القاء كرديم و ) براي تو فرستاديم ( كه جويندگان راه حق ، در برابر آنها سرتعظيم فرود مي‌آورند ) و جز بيرون روندگان ( از دائره قانون فطرت و دشمنان حق و حقيقت ) كسي بدانها كفر نمي‌ورزد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ءَايَاتٍ بَيِّنَاتٍ » : آيه‌هاي واضح و روشن . « الْفَاسِقُونَ » : بيرون روندگان از ربقه شريعت . كافران ( نگا : آل‌عمران / 82 و 110 ، مائده / 47 ، توبه / 67 ، نور / 4 و 55 ، احقاف / 35 ، حشر / 19 ) .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 100

‏متن آيه : ‏

‏ أَوَكُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( ايشان همان گونه كه در امر عقيده و ايمان متزلزل مي‌باشند ، در عهدهائي كه مي‌بندند نيز متزلزل هستند ) مگر هر بار كه عهدي ( با خدا و پيغمبر و مسلمانان ) بستند ، جمعي از آنان آن را نشكستند و دور نيفكندند ؟ ( و با آن مخالفت نورزيدند ؟ ) . اين بدان سبب است كه بيشتر آنان ( به حرمت عهد و قداست پيمان ) ايمان ندارند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَوَ » : حرف استفهام و براي تهديد است ، و ( وَ ) حرف عطف است . در اينجا معطوفٌ عليه محذوف است و تقدير چنين است : أَكَفَرُوا بِالآياتِ الْبَيِّنَاتِ ، وَ كُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً . برخي واو عطف را زائد دانسته‌اند . « نَبَذَ » ، دور افكند . بهم زد .‏

********************************************************************************************************************

آيه 101

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه فرستاده‌اي ( محمّد نام ) از جانب خدا به سراغ آنان آمد ، گرچه ( اوصافش با نشانه‌هائي كه در كتابهايشان بود و ) با آنچه با خود داشتند ، مطابقت داشت ، جمعي از اهل كتاب ، كتاب خدا را پشت سر افكندند ( و اوصاف محمّد را از كتابهاي خود زدودند . انگار در كتابهايشان چيزي درباره او نيامده است و ) گوئي آنان ( چيزي از اوصاف چنين پيغمبري ) نمي‌دانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« رَسُولٌ » : فرستاده‌اي . پيغمبري . مراد محمّد ( است و تنكير ( رسول ) براي تعظيم است . « وَرَآءَ » : فراسو . پشت سر . « ظُهُورِ » : جمع ظَهْر ، پشتها . « كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ » : گوئي كه ايشان نمي‌دانند . صفت يا حال ( فَرِيقٌ ) است

*********************************************************************************************************************.‏

آيه 102

‏متن آيه : ‏

‏ وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( گروهي از احبار يهود ) به آنچه شياطين صفتان و گناه پيشگانشان درباره سلطنت سليمان ( به هم مي‌بافتند و بر مردم ) مي‌خواندند ، باور داشتند و از آن پيروي نمودند . ( چه گمان مي‌بردند كه سليمان پيغمبر نبوده و بلكه جادوگر بوده است و با نيروي سحر ، پريها و پرندگان و بادها را به زير فرمان خويش در آورده است و لذا شاه جادوگر كافري بيش نبوده است ) . و حال آن كه سليمان هرگز ( دست به سحر نيالوده و ) كفر نورزيده است ، و بلكه ( اين ) شياطين صفتان گناه‌پيشه ، كفر ورزيده‌اند . ( زيرا چنين سخناني را به هم بافته و به پيغمبر خدا سليمان افتراء بسته و به جاي دستورات آسماني ، به مردم ) جادو و ( خرافات و از آثار بجا مانده ) آنچه در بابل بر دو فرشته هاروت و ماروت نازل گرديده بود مي‌آموزند . ( دو فرشته‌اي كه طريق سحركردن را براي آشنائي به طرز ابطال آن به مردم ياد مي‌دادند ) و به هيچ كس چيزي نمي‌آموختند ، مگر اين كه پيشاپيش بدو مي‌گفتند : ما وسيله آزمايش هستيم كافر نشو ( و آنچه به تو مي‌آموزيم ، به آشوب و كفر منتهي مي‌گردد . آن را بشناس و خويشتن را از آن به دور دار . ليكن مردم نصيحت نپذيرفتند و از آموخته‌هايشان سوء استفاده كردند ) . از ايشان چيزهائي آموختند ( و در راهي از آن استفاده كردند ) كه با آن ميان مرد و همسرش جدائي مي‌افكندند . ( آري اين شيطان صفتان گناه‌پيشه ، كفر ورزيدند ، چون اين گونه ياوه‌گوئيها و افسانه‌سرائيهاي گذشتگان را بهم بافتند و آن را وسيله آموزش جادو به يهوديان كردند ) و حال آن كه با چنين جادوي ( خويش ) نمي‌توانند به كسي زيان برسانند مگر اين كه با اجازه و خواست خدا باشد . و آنان قسمتهائي را فرا مي‌گرفتند كه برايشان ( از لحاظ دنيا و آخرت ) زيان داشت و بديشان سودي نمي‌رساند . و مسلّماً مي‌دانستند هر كسي خريدار اين گونه متاع باشد ، بهره‌اي در آخرت نخواهد داشت . و چه زشت و ناپسند است آنچه خود را بدان فروخته ( و آن را پيشه خويشتن ساخته‌اند ) اگر مي‌دانستند ( و علم و دانشي مي‌داشتند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِتَّبَعُوا » : پيروي كردند . گردن نهادند . « تَتْلُو » : مي‌گفتند . خبر مي‌دادند . به دنبال آن راه مي‌افتادند . از آن پيروي مي‌كردند . فعل ( تَتْلُو ) در رسم‌الخطّ قرآني الفي به دنبال دارد . « الشَيَاطِينُ » : اهريمنان . مراد انسانهاي ناپاك است ( نگا : بقره / 14 ، انعام / 112 ) . « عَلي مُلْكِ سُلَيْمَانَ » : درباره سلطنت سليمان . « الْمَلَكَيْنِ » : دو فرشته . « مِنْ أَحَدٍ » : به كسي . « فِتْنَةٌ » : آزمايش . « إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ » : ما وسيله امتحان و آزمايش هستيم . « الْمَرْءِ » : مرد . « ضَآرِّينَ » : زيان‌رسانندگان . « إِشْتَرَيا » : خريد . پذيرفت و بدان عمل كرد . « خَلاقٍ » : بهره . نصيب . « بِئْسَ » : زشت است . « شَرَوْا » : فروختند .‏

************************************************************************************************************************

آيه 103

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُواْ واتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّه خَيْرٌ لَّوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر آنان ايمان مي‌آوردند و پرهيزگاري مي‌كردند ( پروردگار پاداش نيكي بدانان مي‌داد و چنين ) پاداشتي كه نزد خدا ( محفوظ ) است بهتر ( از افسانه‌ها و بد نهاديها ) است ، اگر ( علم و دانشي مي‌داشتند و ) مي‌دانستند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَثُوبَةٌ » : ثواب . اجر و پاداش .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 104

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا ْوَلِلكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! ( هنگامي كه از پيغمبر تقاضاي مراعات و توجّه بيشتر خود ، براي حفظ و دريافت آيات قرآن مي‌كنيد ) مگوئيد : « رَاعِنَا » : ( رعايتمان كن و ما را بپاي ! بلكه واژه‌هاي هم‌معني ديگري را به كار بريد تا يهوديان و مشركان نتوانند از آن سوءاستفاده كنند و در مفهوم زشت و دشنام‌آميز به كارش ببرند ) و بگوئيد : « أُنظُرْنَا » ( بر ما نظر انداز ، در ما نگر ، رعايتمان كن . و خوب بدانچه پيغمبر بر شما فرو مي‌خواند و مي‌گويد ) گوش فرا دهيد و بشنويد و براي مشركان ( ريشخند كننده‌اي چون ايشان ) عذاب دردناكي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« رَاعِنَا » : ما را بپا . ما را مراعات كن . از ماده ( رعي ) به معني رعايت ولي يهوديان آن را از ماده ( رعن ) به معني رعونت ، يعني حماقت مي‌گرفتند . « أُنظُرْنَا » : ملاحظه ما كن . به حال ما بنگر . بر ما شتاب مكن . « إسْمَعُوا » بشنويد . بپذيريد .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 105

‏متن آيه : ‏

‏ مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْكُم مِّنْ خَيْرٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كافران اهل كتاب و همچنين مشركان ، دوست نمي‌دارند خير و بركتي از جانب خدايتان بر شما نازل گردد و به شما دست دهد ، در حالي كه خداوند ( به خواست و آرزوي ايشان توجّهي نمي‌كند و ) به هركس كه بخواهد رحمت خويش را اختصاص مي‌دهد ، و خدا داراي فضل سترگ و بخشش بزرگ است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَا يَوَدُّ » : دوست نمي‌دارد . « خَيْرٍ » : آنچه در آن نفع و صلاح باشد . خوبي . « فَضْل‌ » : خير .

*************************************************************************************************************************

آيه 106

‏متن آيه : ‏

‏ مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هر آيه‌اي را كه رها سازيم ( و به دست فراموشي سپاريم ) ، و يا اين كه ( اثر معجزه‌اي را از آئينه دل مردمان بزدائيم و ) فراموشش گردانيم ، بهتر از آن يا همسان آن را مي‌آوريم و جايگزينش مي‌سازيم . مگر نمي‌داني كه خداوند بر هر چيزي توانا است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَا نَنسَخْ » : آنچه را كه زائل كنيم . آنچه را كه باطل گردانيم . آنچه را كه تغيير دهيم . واژه ( مَا ) شرطيّه و محلّاً منصوب به ( نَنسَخْ ) است و ( نَنسَخْ ) مجزوم بدان است . « ءَايَةٍ » ، هر معجزه‌اي از معجزات پيغمبران پيشين . آيه قرآني . نشانه جهاني . شريعت . « نُنسِهَا » : از خاطر مردم آن را بزدائيم . از ياد ديگرانش مي‌بريم . از مصدر ( إنسَاء )

**************************************************************************************************************است .‏

آيه 107

‏متن آيه : ‏

‏ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا نمي‌داني كه ملك و فرمانروائي آسمانها و زمين از آن او است‌ ؟ ( و حق دارد هرگونه تغيير و تبديلي در آيات و معجزات خود بدهد ) و جز خدا سرپرست و ياوري براي شما نيست .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مُلْكُ » : مملكت . حكومت . « مِن دُونِ اللهِ » : غير از خدا . بجز خدا . « وَلِيٍّ » : سرور . سرپرست . ياور . « نَصِيرٍ » : مددكار . ياري‌دهنده . كمك‌كننده .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 108

‏متن آيه : ‏

‏ أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ وَمَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏شايد مي‌خواهيد از پيغمبر خود ( همان تقاضاهاي نامعقول و نابجا و معجزات معيّن و ناروائي را ) درخواست كنيد كه پيش از اين ، ( از جانب بني‌اسرائيل براي آزمايش و عناد ) از موسي خواسته مي‌شد . ( در پشت سر چنين درخواستي ، بهانه‌جوئي و كفرگرائي نهفته است ) و هر كه ايمان را با كفر معاوضه كند ، راه راست را گم كرده است ( و از صراط مستقيم خداشناسي منحرف گشته است ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَمْ » : يا اين كه . بلكه . « يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإيمَانِ » : كفر را بر ايمان ترجيح دهد و آن را به جاي اين برگيرد . « ضَلَّ » : عدول كرده است . گم كرده است . « سَوَآءَ » : راستا . وسط ( نگا : مائده / 12 و 60 و 77 ، قصص / 22 ، ممتحنه / 1 ) . « سَوَآءَ السَّبِيلِ » : مراد راه راست و بدون فراز و نشيب است . اضافه صفت به موصوف خود است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 109

‏متن آيه : ‏

‏ وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بسياري از اهل كتاب ، از روي رشك و حسدي كه در وجودشان ريشه دوانده است ، آرزو دارند اگر بشود شما را بعد از پذيرش ايمان بازگردانند ( به جانب كفر و به حال سابقي كه داشتيد ! ) با اين كه حقّانيّت ( اسلام و درستي راهي كه برگزيده‌ايد ، از روي خود كتابهاي آسمانيشان ) برايشان كاملاً روشن گشته است . پس گذشت نمائيد و چشم‌پوشي كنيد تا خدا فرمان دهد ( كه در برابرشان چه كار كنيد ) . بي‌گمان خداوند بر هر چيزي توانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وَدَّ » : دوست داشت . آرزو كرد . « كُفَّاراً » : حال ضمير مفعولي ( كُمْ ) در ( يَرُدُّونَكُم ) يا مفعول دوم است . « حَسَداً » : مفعولٌ‌له است . « تَبَيَّنَ » : روشن گرديد . « أُعْفُوا » : عفو كنيد و عقوبت نكنيد . « إصْفَحُوا » : ببخشيد و سرزنش نكنيد .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 110

‏متن آيه : ‏

‏ وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( پس بر شعائر دينيّتان ماندگار باشيد ) و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و ( بدانيد ) هر كار نيكي كه پيشتر براي خود بفرستيد ، آن را در نزد خدا خواهيد يافت ( و پاداش آن را خواهيد ديد ) و خدا به هرچه مي‌كنيد آگاه و بينا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَقِيمُوا » : به جاي آوريد . به طور بايسته بخوانيد . « ءَاتُوا » : بپردازيد . « تَجِدُوهُ » : آن را خواهيد يافت .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 111

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و گويند : جز كسي كه يهودي يا مسيحي باشد هرگز ( كس ديگري ) به بهشت در نمي‌آيد . اين آرزو و دلخوشيهاي ايشان است ( و جز مشتي ياوه و سخنان ناروا نمي‌باشد ) . بگو : اگر راست مي‌گوئيد دليل خويش را بياوريد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« هُوداً » : جمع هائد به معني توبه‌كننده ، يهوديان . پيروان موسي . « نَصَارَيا » : جمع نصران و نصرانة ، مسيحيان ، پيروان عيسي . « أمَانِيّ » : جمع اُمْنِيَّة ، آرزوها . آرزوهاي نادرست و ناروا . « هَاتُوا » : حاضر كنيد . بياوريد . اسم‌الفعل است . « بُرْهَانَ » : حجّت . دليل .‏

*********************************************************************************************************************

آيه 112

‏متن آيه : ‏

‏ بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آري ! هركس خالصانه روبه خدا كند و نيكوكار باشد ، پاداش او در پيش خدايش محفوظ است ، و نه بيمي بر آنان است و نه اندوهگين خواهند گرديد ( و بهشت و سعادت اخروي در انحصار هيچ طائفه و نژاد خاصّي نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَلَيا » : آري ، كار آن چنان نيست كه ايشان مي‌گويند ، بلكه . « أَسْلَمَ » : خالص و يكرنگ شد . تسليم كرد . « أَسْلَمَ وَجْهَهُ » : خويشتن را خالصانه تسليم كرد . « وَجْه‌ » : چهره . در اينجا به معني خود و خويشتن است و تسميه كلّ به اسم جزء مي‌باشد . « مُحْسِنٌ » : نيكوكار .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 113

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( جاي شگفت است كه آنان همان گونه كه با اسلام دشمني مي‌ورزند ، با يكديگر نيز دشمني دارند ) و يهوديان مي‌گويند : مسيحيان داراي حق و حقيقتي نبوده و بر چيزي بند نيستند ، و مسيحيان نيز مي‌گويند : يهوديان داراي حق و حقيقتي نبوده و بر چيزي بند نيستند . در حالي كه هر دو دسته كتاب مي‌خوانند ( و به گمان خود به كتابهاي آسماني خويش استدلال مي‌جويند ! ) . و افراد نادان ( مشركي كه از تورات و انجيل بي‌خبرند ) نيز سخني همانند سخن آنان را مي‌گويند . پس خدا در روز قيامت ميانشان درباره آنچه با يكديگر اختلاف دارند ، داوري خواهد كرد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَتْلُونَ » : مي‌خوانند . « قَالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ » : مراد بت‌پرستان و مشركان عرب است . . « يَحْكُمُ » : قضاوت و داوري مي‌كند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 114

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُوْلَئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَن يَدْخُلُوهَا إِلاَّ خَآئِفِينَ لهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( از جمله دشمني ايشان نسبت به يكديگر ، و نسبت به مسلمانان اين است كه بعضي از قبيله‌ها معابد قبيله‌هاي ديگر را خراب نمودند و مسلمانان را از ورود به مسجدالحرام باز داشتند ) و چه كسي ستمگرتر از كساني است كه نگذارند در مساجد و اماكن عبادت خدا ، نام خدا برده شود ، و در ويراني آنها بكوشند ؟ شايسته اينان نبود كه چنين ( گناه بزرگي را مرتكب شوند و اين كارها را ) بكنند ، بلكه مي‌بايست ( حرمت معابد را نگهدارند و ) جز خاشعانه وارد آنها نشوند . بهره آنان در دنيا زبوني و رسوائي ، و در آخرت عذاب بزرگي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَظْلَمُ » : ظالم‌تر ، ستمكارتر . « مَنَعَ » : مانع شد . بازداشت . « مَسَاجِدَ » : معابد . پرستشگاهها . « خَآئِفِينَ » : حال ضمير ( و ) در فعل ( يَدْخُلُوها ) است . « خِزْيٌ » : خواري . رسوائي .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 115

‏متن آيه : ‏

‏ وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خاور و باختر ( و همه جهات ديگر ) از آن خدا است ، پس به هر سو رو كنيد ، خدا آنجا است . بي‌گمان خدا گشايشگر است ( و بر مردم تنگ نمي‌گيرد ) و بسي دانا است ( به قصد و نيّت كسي كه بدو روي مي‌آورد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَيْنَمَا » : هرجا . « تُوَلُّوا » : رو كنيد . « ثَمَّ » : آنجا . « وَجْه‌ » : ذات ( نگا : بقره / 272 ، رعد / 22 ، روم / 38 و 39 ) . « وَاسِعٌ » : در برگيرنده . از اسماء خدا است و به معني : داراي انعام و رحمت فراگير ، و آن كه در قوانين خويش مردم را به تنگنا نمي‌اندازد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 116

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَل لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( يهوديان و مسيحيان و مشركان هر سه ) مي‌گويند : خداوند فرزندي براي خويش برگزيده است ! - خدا برتر از اين چيزها است‌ - ( كه نيازمند زاد و ولد و نسل و فرزند باشد ) بلكه آنچه در آسمانها و زمين است از آن او است و همگان ( بنده وي و ) فروتن در برابر اويند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« سُبْحَانَهُ » : او پاك و منزّه است از چنين ناشايستها و نارواها . واژه‌اي است براي تسبيح خدا و ذكر الله . « قَانِتُونَ » : خاشعان . مطيعان . فرمانبرداران گردن كج اراده خدا ، و مُقِرّان به الوهيّت الله .‏

************************************************************************************************************************

آيه 117

‏متن آيه : ‏

‏ بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هستي بخش آسمانها و زمين ، او است . و هنگامي كه فرمان وجود چيزي را صادر كند ، تنها بدو مي‌گويد : باش ! پس مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَدِيعُ » : كسي كه چيزها را بدون مُدل و نمونه قبلي پديد مي‌آورد . نوآفرين . اين واژه فَعيل به معني مُفْعِل است ، و در معني مُبْدِع به كار رفته است . « قَضَيا » : خواست . اراده‌اش بر آن تعلّق گرفت . « اَمْراً » : كار . « كُنْ » : باش . بشو . پديد آي . افعال ( كُنْ ) و ( يَكُونُ ) در اينجا تامّه‌اند

************************************************************************************************************************.‏

آيه 118

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آنان كه نمي‌دانند ( و از زمره مشركانند ) مي‌گويند : چه مي‌شود اگر خدا با ما سخن گويد ، و يا اين كه معجزه‌اي ( از معجزات پيشنهادي ) براي ما بيايد ( و آشكارا جلوه‌گر شود ) . كساني كه پيش از آنان نيز بودند همين سخنان ايشان را مي‌گفتند . دلهايشان با هم همانند است ( و افكار و انديشه آنان همسان است ) . ما آيه‌ها را براي حقيقت‌جويان آشكار و بيان كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللهُ » : چرا خدا با ما حرف نزند . « لَوْ لا » : چرا نه . حرفي است كه بر طلب حصول ما بعد خود دلالت دارد . « ءَايَةٌ » : آيه قرآني . معجزه پيشنهادي ( نگا : إسراء / 90 - 93 ) . « تَشَابَهَتْ » . به هم مانده است . همگون همديگر بوده است . « بَيَّنَّا » : بيان و روشن كرده‌ايم . با بيّنه و حجّت فرو فرستاده‌ايم . « يُوقِنُونَ » : جوياي يقين هستند . دانش قاطعانه و باور صادقانه دارند .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 119

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏ما تو را همراه با حقائق يقيني فرستاديم تا مژده‌رسان ( مؤمنان ) و بيم‌دهنده ( كافران ) باشي . و از تو درباره ( عدم ايمان ) دوزخيان پرسيده ‌نمي‌شود ( بلكه بر رسولان پيام باشد و بس ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بِالْحَقِّ » : همراه با حق . مؤيّد با حق . مراد از ( حق ) قرآن يا اسلام است ( نگا : نساء / 170 ، بقره / 190 ) . « بَشِيراً » : مژده‌رسان . « نَذِيراً » : ترساننده . بيم‌دهنده . « الْجَحيمِ » : آتش برافروخته و فروزان . اسمي از اسماء دوزخ است .

***********************************************************************************************************************‏

آيه 120

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَن تَرْضَى عَنكَ الْيَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِي جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏يهوديان و مسيحيان هرگز از تو خوشنود نخواهند شد ، مگر اين كه از آئين ( تحريف شده و خواستهاي نادرست ) ايشان پيروي كني . بگو : تنها هدايت الهي هدايت است . و اگر از خواستها و آرزوهاي ايشان پيروي كني ، بعد از آن كه علم و آگاهي يافته‌اي ( و با دريافت وحي الهي ، يقين و اطمينان به تو دست داده است ) ، هيچ سرپرست و ياوري از جانب خدا براي تو نخواهد بود ( و خدا تو را كمك و ياري نخواهد كرد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِلَّة‌َ » : دين . « هُدَيا » : هدايت . رهنمود . « مَالَكَ مِنَ اللهِ » : از سوي خدا براي تو نيست . « وَلِيٍّ » : ياور . مددكار . در اينجا هر چند مخاطب مفرد و شخص رسول است ، ولي در اصل خطاب متوجّه امّت محمّدي در هر عصر و زماني است .‏

************************************************************************************************************************

آيه 121

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُوْلَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمن يَكْفُرْ بِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( دسته‌اي از ) كساني كه كتاب آسماني به آنان داده‌ايم و آن را از روي دقّت و چنانچه بايد مي‌خوانند ( و تورات و انجيل را محقّقانه وارسي مي‌نمايند و سره را از ناسره جدا مي‌سازند ) اين چنين افرادي به قرآن ايمان مي‌آورند ، و كساني كه بدان ايمان نياورند بي‌گمان ايشان زيانكارانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ءَاتَيْنَا » : داده‌ايم . فرستاده‌ايم . « الْكِتَابَ » : تورات . انجيل . قرآن . « حَقَّ » : به كاملترين وجه . چنان كه بايد . منصوب است چون به مصدر ( تِلاوَةِ ) اضافه شده و مفعول مطلق بشمار است . يا بدان علّت است كه صفت مصدر محذوفي است . و يا اين كه حال ضمير ( و ) در فعل ( يَتْلُونَ ) و به معني مِحِقّين است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 122

‏متن آيه : ‏

‏ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي بني‌اسرائيل ! به ياد آوريد نعمتي را كه بر شما ارزاني داشتم ( بدان گاه كه شما را از زير ستم فرعون رهائي بخشيدم و او را در آب غرق نمودم ، و ترنجبين و بلدرچين به شما دادم و پيغمبران زيادي را در ميانتان برانگيختم و براي دوره‌اي از زمان ، بزرگي بهره شما نمودم ) و شما را بر جهانيان برتري بخشيدم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَضَّلْتُكُمْ » : برتريتان بخشيدم . « الْعَالَمِينَ » : جهانيان . مراد مردمان آن دوره از زمان است .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 123

‏متن آيه : ‏

‏ وَاتَّقُواْ يَوْماً لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و از ( عذاب ) روزي خود را در امان داريد كه از دست كسي براي كس ديگري چيزي ساخته نيست ، و به جاي كسي همانند و بلاگرداني پذيرفته نمي‌گردد ، و شفاعت و ميانجيگري بدو سودي نمي‌رساند ، و كسي به ياري كسي بر نمي‌خيزد و ياوري نمي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا تَجْزِي‌ » : برآورده نمي‌كند . دفع نمي‌كند . « لا تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً » : كسي از كسي چيزي را به دور نمي‌دارد . كسي به جاي كسي چيزي را نمي‌پردازد . « عَدْلٌ » : همتا . فديه . بلاگردان . « شَفَاعَةٌ » : ميانجيگري .

*********************************************************************************************************************

آيه 124

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به خاطر آوريد ) آن گاه را كه خداي ابراهيم ، او را با سخناني ( مشتمل بر اوامر و نواهي و تكاليف و وظائف ، و از راههاي مختلف و با وسائل گوناگون ) بيازمود و او ( به خوبي از عهده آزمايش برآمد و ) آنها را به تمام و كمال و به بهترين وجه انجام داد . ( خداوند بدو ) گفت : من تو را پيشواي مردم خواهم كرد . ( ابراهيم ) گفت : آيا از دودمان من ( نيز كساني را پيشوا و پيغمبر خواهي كرد ؟ خداوند ) گفت : ( درخواست تو را پذيرفتم ، ولي ) پيمان من به ستمكاران نمي‌رسد ( بلكه تنها فرزندان نيكوكار تو را در بر مي‌گيرد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إبْتَلَيا » : آزمود . امتحان كرد . « كَلِمَاتٍ » : تكاليف و اوامر . از آن جمله : ترك فرزند يگانه و دلبندش به همراه مادر در بيابان برهوت و خالي از سكنه حجاز ، و فرمان دادن بدو به اين كه فرزند يگانه خود اسماعيل را قرباني كند ( نگا : صافّات / 102 - 113 ) . « أَتَمَّهُنَّ » : آنها را به تمام و كمال انجام داد ( نگا : نجم / 37 ) . « جَاعِلٌ » : سازنده .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 125

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( و به ياد آوريد ) آن گاه را كه خانه ( كعبه ) را پناهگاه و مأواي امن و امان مردم كرديم ( و بديشان دستور داديم كه براي تجديد همين خاطره بازسازي خانه كعبه بر دست پيغمبران ) از مقام ابراهيم نمازگاهي براي خود برگيريد ( و در جائي كه ابراهيم براي ساختن كعبه بالاي سنگي مي‌ايستاد ، بايستيد و به نماز و نيايش بپردازيد ) و به ابراهيم و اسماعيل سفارش كرديم ( و بر عهده ايشان گذاشتيم ) كه خانه ما را براي طواف‌كنندگان و اعتكاف‌كنندگان ( و ماندگاران در آن ) و ركوع و سجده‌كنندگان ( نمازگزار ، از كثافات معنوي همانند شرك و بت‌پرستي ، و پلشتيهاي حسّي همانند ياوه‌گوئي و گناه و ستيزه‌جوئي ) پاك و پاكيزه كنيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْبَيْتَ » : خانه خدا . كعبه ( نگا : مائده / 97 ) . « مَثَابَةًَ » : محلّ مراجعت و گردهمآئي . جايگاه اجر و ثواب . « مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ » : سنگي كه ابراهيم براي ساختن كعبه ، بالاي آن مي‌ايستاد . مي‌گويند كه زير مقام ابراهيم امروزي گذاشته شده است . مسجدي كه پيرامون كعبه است . « مُصَلّيً » : جايگاه نماز . « عَهِدْنَا إِلَيا . . . » . سفارش كرديم به . امر كرديم به . « طَهِّرَا » : پاك كنيد از كثافتها و وجود بتها . « الطَّآئِفِينَ » : طواف‌كنندگان . « الْعَاكِفِينَ » : معتكفان . كساني كه در مسجد مدّتي براي عبادت مي‌مانند . « الرُّكَّعِ » : جمع راكع . ركوع‌كنندگان . « الْسُّجُودِ » : جمع ساجد ، سجده‌كنندگان . « الرُّكَّعِ السُّجُودِ » : مراد نمازگزاران است .‏

************************************************************************************************************************

آيه 126

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هََذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) آن گاه را كه ابراهيم گفت : خداي من ! اين ( سرزمين ) را شهر پر امن و اماني گردان ، و اهل آن را - كساني كه از ايشان به خدا و روز بازپسين ايمان آورده باشند - از ميوه‌هاي ( گوناگوني كه در آن پرورده شود يا بدان آورده شود ، و ديگر خيرات و بركات زمين ) روزيشان رسان و بهره‌مندشان گردان . ( خدا پاسخ داد و ) گفت : ( دعاي تو را پذيرفتم ، ولي در اين عمر كوتاه دنيا ، بر اين خوان يغما چه دشمن چه دوست ) و كسي را كه كفر ورزد ، مدّت كوتاهي ( از ثمرات و خيرات اين جهان ) بهره‌مند مي‌گردانم و سپس او را ( روز رستاخيز ) به عذاب آتش ( دوزخ گرفتار و ) ناچار مي‌سازم ، و ( سرانجام و سرنوشت اين گونه افراد ) چه بد سرانجام و سرنوشتي است !‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَلَداً » : شهر . مراد مكّه است . « ءَامِن‌ » : محلّ امن و امان . « مَنْ » : بدل جزء از كلّ براي ( اهل ) است . « أُمَتِّعُ » : متمتّع مي‌سازم . بهره‌ور مي‌گردانم . « أضْطَرُّهُ » : وادارش مي‌سازم . مجبورش مي‌گردانم . « الْمَصِيرُ » : منزل و مأوي . عاقبت . سرنوشت .‏

************************************************************************************************************************

آيه 127

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به ياد آوريد ) آن گاه را كه ابراهيم و اسماعيل پايه‌هاي خانه ( كعبه ) را بالا مي‌بردند ( و در اثناي آن دست دعا به سوي خدا برداشته و مي‌گفتند : ) اي پروردگار ما ! ( اين عمل را ) از ما بپذير ، بي‌گمان تو شنوا و دانا ( به گفتار و نيّات ما ) هستي .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَرْفَعُ » : بالا مي‌برد . بلند مي‌كند . « الْقَوَاعِدَ » : جمع قاعدة ، پايه‌ها . « تَقَبَّلْ » : بپذير . « السَمِيعُ » : شنوا . « الْعَلِيمُ » : باخبر . آگاه .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 128

‏متن آيه : ‏

‏ رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي پروردگار ما ! چنان كن كه ما دو نفر مخلص و منقاد ( فرمان ) تو باشيم ، و از فرزندان ما ملّت و جماعتي پديد آور كه تسليم ( فرمان ) تو باشند ، و طرز عبادات خويش را ( در كعبه و اطراف آن ) به ما نشان بده و ( اگر نسيان و لغزشي از ما سر زد ) بر ما ببخشاي ( و در توبه را بر رويمان باز گذار ) ، بي‌گمان تو بس توبه‌پذير و مهرباني .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مُسْلِمَيْنِ » : مثنّي ( مُسْلِم ) به معني : مخلص . فرمانبردار . مطيع خدا و شريعتهاي الله . « أُمَّةً » : ملّت . جماعت . « أَرِنَا » : به ما نشان بده . « مَنَاسِكَ » : آداب و رسوم عبادت ، اعم از مراسم حجّ و غيره ( نگا : مائده / 48 ، حجّ / 67 ) . « التَّوَّابُ » : بس توبه‌پذير .‏

************************************************************************************************************************

آيه 129

‏متن آيه : ‏

‏ رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي پروردگار ما ! در ميان آنان ( كه از دودمان ما و منقاد فرمان تويند ) پيغمبري از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر ايشان فرو خواند و كتاب ( قرآن ) و حكمت ( اسرار شريعت و مقاصد آن ) را بديشان بياموزد و آنان را ( از شرك و اخلاق ناپسند ) پاكيزه نمايد ، بي‌گمان تو عزيزي و حكيمي ( و بر هر چيزي توانا و پيروزي ، و هر كاري را كه مي‌كني بنابر مصلحتي و برابر حكمتي است ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِبْعَثْ » : برانگيز . بفرست . « يَتْلُو » : بخواند . در رسم‌الخطّ قرآني ، الف زائدي در آخر دارد . « ءَايَاتِ » : مراد آيه‌هاي قرآني است . « الْكِتَابَ » : قرآن . خطّ و كتابت ( نگا : آل‌عمران / 48 ، جمعه / 2 ) . « الْحِكْمَةَ » : معرفت اسرار اشياء . حكمت ، بر هر نوع گفتار و كرداري اطلاق مي‌شود كه صواب بدان تحقّق پذيرد . انجام هر كاري در جاي خود و نهادن هر چيزي به جاي خود . اسرار احكام ديني و شناخت مقاصد شريعت . « يُزَكِّيهِمْ » : آنان را از معاصي و اخلاق نكوهيده پاك مي‌دارد . « الْعَزِيزُ » : چيره شكست‌ناپذير .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 130

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏چه كسي از آئين ابراهيم رويگردان خواهد شد مگر آن ( ناداني ) كه خود را خوار و كوچك داشته و ( انسانيّت و عقل خويش را به بازيچه گيرد و ناچيز دارد ؟ ) ما او را در اين جهان برگزيديم ( و سمبل و رهبر ديگران كرديم ) و او در جهان ديگر ، از زمره شايستگان ( مقرّب درگاه الهي ) است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَرْغَبُ عَنْ . . . » : بيزار مي‌شود . دوري مي‌گزيند . « مِلَّةِ » : دين . آئين . « سَفِهَ » : سبك شمرد . خوار داشت . به بازيچه گرفت . « نَفْسَ » : خود . « إصْطَفَيْنَا » : برگزيديم . « إصْطَفَيْنَاهُ » : او را براي پيغمبري برگزيديم . « الصَّالِحِينَ » : شايستگان . بايستگان .‏

***********************************************************************************************************************

 

موضوعات: تفسیر سوره بقره ( آیات 1 تا 130 )  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-02-08] [ 11:09:00 ب.ظ ]




 

تفسیر سوره حمد

**************************************************************************************************************************
آيه 1

‏متن آيه : ‏

‏ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ‏

ترجمه : ‏

‏به نام خداوند بخشنده مهربان .‏

توضيحات : ‏

‏« بِسْمِ » : فراهم آمده است از ( بِ ) و ( اِسْمِ ) . يعني : كارم را با نام خدا آغاز مي‌كنم‌ ؛ نه به نام چيز ديگري ، و نه به فرمان دل يا كس ديگري . واژه ( اِسْم ) از ماده ( سُمُوّ ) به معني عُلُوّ ، يا ( وسم ) به معني علامت و نشانه است . « اللهِ » : اسم خاصّ است براي خدا . اصل آن ( إِلاه ) بوده و مصدري است بر وزن ( فِعال ) به معني مفعول ، يعني ( مَأْلُوه ) به معني معبود مي‌باشد . همان گونه كه مصدر ( خَلْق ) به معني مخلوق است ( نگا : لقمان‌ / 11 ) . « الرَّحْمنِ » : داراي مهر فراوان ( نگا : أعراف / 156 ) . « الرَّحِيمِ » : داراي مهر هميشگي .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 2

‏متن آيه : ‏

‏ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ‏

ترجمه : ‏

‏ستايش خداوندي را سزا است كه پروردگار جهانيان است .‏

توضيحات : ‏

‏« رَبِّ » : پروردگار . مصدري است به معني تربيت ، و در اينجا در معني اسم فاعل ، يعني مربّي به كار رفته است ، و صفت ( الله ) مي‌باشد . « الْعَالَمِينَ » : جهانيان ، جهانها . هر صنفي از اصناف آفريدگان . اسم آلت است و به معني آنچه خدا بدان شناخته شود . از راه تغليب به صورت جمع مذكّر سالم با ( ين ) جمع بسته شده است .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 3

‏متن آيه : ‏

‏ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بخشنده مهربان است .‏

توضيحات : ‏

‏« الرَّحْمنِ » : و « الرَّحِيمِ » . هر دو صيغه مبالغه‌اند و صفت ( الله ) مي‌باشند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 4

‏متن آيه : ‏

‏ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مالك روز سزا و جزا است .‏

توضيحات : ‏

‏« مَالِكِ » : متصرّف . صاحب . خداوند . بدل يا صفت بشمار است . « الدِّينِ » : جزا . داوري . آئين .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 5

‏متن آيه : ‏

‏ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ‏

ترجمه : ‏

‏تنها تو را مي‌پرستيم و تنها از تو ياري مي‌طلبيم .‏

توضيحات : ‏

‏« إيَّاكَ » : تو را .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 6

‏متن آيه : ‏

‏ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ‏

ترجمه : ‏

‏ما را به راه راست راهنمائي فرما .‏

توضيحات : ‏

‏« الصِّرَاطَ » : راه ( نگا : مريم‌ / 36 ، يس‌ / 61 ، زخرف‌ / 61 و 64 ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 7

‏متن آيه : ‏

‏ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ ‏

ترجمه : ‏

‏راه كساني كه بدانان نعمت داده‌اي‌ ؛ نه راه آنان كه بر ايشان خشم‌گرفته‌اي ، و نه راه گمراهان و سرگشتگان .‏

توضيحات : ‏

‏« صِرَاطَ » : بدل از ( الصِّرَاطَ ) پيشين است . « الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ » : مراد كساني است كه در ( نساء / 69 ) از آنان سخن رفته است . « غَيْرِ » : بدل از ضمير ( هِمْ ) يا از ( الَّذِينَ ) است . « الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ » : مراد كساني است كه در ( فتح / 6 ) از آنان سخن رفته است . « الضَّآلِّينَ » : گمراهان . مراد كساني است كه در ( آل‌‌عمران‌ / 90 ، واقعه‌ / 41 - 56 ) از ايشان صحبت شده است .‏

**************************************************************************************************************************

موضوعات: تفسیر سوره حمد  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ب.ظ ]




ای مالک:

اگر شب هنگام کسی را مشغول گناه دیدی

فردا به آن چشم نگاهش مکن

شاید سحر توبه کرده باشد

وتو ندانی…

موضوعات: چون کوه کنار رهبرم میمانم, ای مالک:  لینک ثابت
 [ 09:59:00 ب.ظ ]




چون کوه کنار رهبرم میمانم

از مجد و شکوه بی حدش حیرانم

چندیست “و ان یکادها” میخوانم

گیرم که هجوم دشمنان سیل آساست

چون کوه کنار رهبرم میمانم

موضوعات: حجاب, چون کوه کنار رهبرم میمانم  لینک ثابت
 [ 09:56:00 ب.ظ ]




حجاب
خواهرم

اگه به این روز اعتقادی نداری..اگله ای نیست,همین طوری بگرد…

موضوعات: اخوی عطر بزن..., حجاب  لینک ثابت
 [ 09:48:00 ب.ظ ]




 

 

اخوی عطر بزن…

شب جمعه بود

بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل

چراغارو خاموش کردند

مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی

زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت

یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما

عطر بزن …ثواب داره

- اخه الان وقتشه؟

بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا

بزن به صورتت کلی هم ثواب داره

بعد دعا که چراغا رو روشن کردند

صورت همه سیاه بود

تو عطر جوهر ریخته بود…

بچه ها م یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند

موضوعات: شهید مهدی باکری, اخوی عطر بزن...  لینک ثابت
 [ 09:43:00 ب.ظ ]





فکش اذیتش می کرد.

دکتر معاینه کرد و گفت«فردا بیا بیمارستان.»

باید عکس می گرفت.

عکسش که آماده شد،رفتیم دکتر ببیند.

وسط راه غیبش زد.

توی راه روهای بیمارستان دنبالش می گشتیم.

دکتر داشت می رفت.

بالأخره پیداش کردم.

یک پیرمرد را کول کرده بود داشت از پله ها می برد بالا…

راوی: همسر شهید مهدی باکری

موضوعات: شهید مهدی باکری  لینک ثابت
 [ 09:42:00 ب.ظ ]




 

خدای من…

دلیل زمین خوردنم سر به هوایی نیست

زمین میخورم

چون دوست دارم

تو از زمین بلندم کنی…

موضوعات: خدای من..., ای خدای مهربان  لینک ثابت
 [ 09:39:00 ب.ظ ]




خدای من…

موضوعات: امام كاظم عليه السلام فرمود:, خدای من...  لینک ثابت
 [ 09:28:00 ب.ظ ]




 

 

امام كاظم عليه السلام فرمود:

رجب نهر فى الجنه اشد بياضا من اللبن و احلى من العسل فمن صام يوما من رجب سقاه الله من ذلك النهر.

رجب نام نهرى است در بهشت از شير سفيدتر و از عسل شيرين‏تر

هركس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد خداوند از آن نهر به او مى‏نوشاند.

موضوعات: امام كاظم عليه السلام فرمود:  لینک ثابت
 [ 09:28:00 ب.ظ ]




 

عشق یعنی رهبرم

روزي در مطب بيمارستان نشسته بودم…

خانم محجبه اي همراه فرزندش وارد مطب شد…

فرزند را که معاينه ميکردم…

شباهت عجيبش به امام خامنه اي مرا به فکر فرو برد…

از مادرش سوال کردم…

شما با آقاي خامنه اي نسبتي داريد؟

گفتند: بله من همسر ايشان هستم…

خيلي تعجب کردم ! گفتم: مگر شما پزشک خصوصي نداريد؟

گفتند: خير آقا اجازه چنين کاري نميدهند! ميگويند شما هم مثل ساير مردم به بيمارستان مراجعه کنيد…

آن روز ديگر نتوانستم به کارم ادامه دهم… سرم را روي ميز گذاشتم و بسيار گريه کردم..

موضوعات: عشق یعنی رهبرم  لینک ثابت
 [ 08:48:00 ب.ظ ]




 

 


پنجره فولاد رضا برات کربلا میده

هر کی میره کرببلا از حرم رضا میره

یه ارتباط خوبیه بین طوس و کرببلا

دلم براش که تنگ میشه میرم پیش امام رضا



موضوعات: پنجره فولاد رضا برات کربلا میده  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ب.ظ ]




پنجره فولاد

دست من نیست اگر بی سر و پا آمده ام

دست مــن نیست اگــــر شوق زیارت دارم

قصّه ی پنجــــــره فـولاد و مـــرا می دانــی

مــــن به بوسیدن این پنجـــــره عادت دارم

موضوعات: پنجره فولاد  لینک ثابت
 [ 08:35:00 ب.ظ ]




امام رضا

بعد از رکوع و سجده و بعد از قیام از دور

هر شب دو زانو می زنم با احترام از دور

دستی به روی سینه و دستی به سوی تو

روی لبم گُل می کند : آقا سلام از دور

موضوعات: امام رضا  لینک ثابت
 [ 08:27:00 ب.ظ ]





السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا “علیه السلام”

همیشه از حرمت، بوی سیب می آید
صدای بال ملائک، عجیب می آید!

سلام! ضامن آهو، دلِ شکستهِ ی من
به پای بوس نگاهت، غریب می آید

طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست.
کبوتر دل من، بی شکیب می آید

برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد
چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید …

موضوعات: السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا "علیه السلام"  لینک ثابت
 [ 08:15:00 ب.ظ ]




وفات ابراهيم فرزند پیامبر اکرم {ص} 

 

پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله داراي دو پسر به نام هاي: عبدالله و قاسم، معروف به طيب و طاهر و چهار دختر به نام‌هاي: زينب، رقيه، ام كلثوم و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، كه همگي از خديجه كبري سلام الله علیها بودند و در مكه معظمه ديده به جهان گشوده بودند.[۱]

از همسران ديگر، فرزندي نداشت مگر از ماريه قبطيه. مقوقس پادشاه مصر در سال هفتم قمري به همراه پاسخ نامه پيامبر صلی الله علیه و آله، كنيزي به نام “ماريه” را براي آن حضرت ارسال نمود. اين كنيز كه به همسري پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله افتخار يافت، در سال هشتم قمري، فرزندي پسر براي آن حضرت به ارمغان آورد.[۲]

پيامبر صلی الله علیه و آله نام مولود خويش را ابراهيم گذاشت و وي را بسيار دوست مي داشت. اما اين كودك خردسال و محبوب پيامبر صلی الله علیه و آله، عمر چنداني نكرد و در كمتر از دو سالگي وفات يافت. وي به مدت يك سال و ده ماه و هشت روز و به روايتي ديگر، يك سال و شش ماه و چند روز زندگي كرد و سپس بيمار شد و در همان بيماري، در 18 رجب سال دهم قمري بدرود حيات گفت.

پيامبر صلی الله علیه و آله در مرگ وي، بسيار اندوهگين شد. از امام جعفر صادق علیه السلام روايت شد: هنگامي كه ابراهيم رحلت كرد، اشك از ديدگان پيامبر صلی الله علیه و آله جاري شد و در آن حال فرمود: ديده مي گريد و دل اندوهناك است، ولي چيزي كه باعث خشم پروردگار گردد، نمي گوييم. سپس به فرزندش ابراهيم فرمود: اي ابراهيم! در مرگ تو ما اندوهگين هستيم.[۳]

برخي از صحابه پيامبر صلی الله علیه و آله كه شاهد حالت اندوه و گريه رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند، تعجب كرده و زبان به اعتراض گشودند و به آن حضرت عرض كردند: شما ما را از گريه بر مردگان نهي مي نموديد، اكنون چگونه در سوگ فرزند خود اشك مي ريزيد؟

پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در پاسخ آنان فرمود: من هرگز نگفته ام كه در مرگ عزيزان خود گريه نكنيد، زيرا اين احساسات نشانه دلسوزي و مهرباني و ترحم است و شخصي كه دلش بر حال ديگران نسوزد، مورد رحمت الهي قرار نمي گيرد. من گفته ام كه در مرگ عزيزان، شيون نكنيد و سخنان كفرآميز و يا سخناني كه بوي اعتراض مي دهد نگوييد و از شدت اندوه، لباس هاي خود را پاره ننماييد.[۴]

اميرمؤمنان علي بن ابي طالب علیه السلام به دستور رسول اكرم صلی الله علیه و آله، بدن ابراهيم را غسل داد و كفن نمود. آن گاه گروهي از اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله، جنازه ابراهيم را تشييع كرده و در قبرستان بقيع به خاك سپردند.[۵]

1- زندگاني چهاره معصوم علیهم السلام (ترجمه اعلام الوري – علامه طبرسي)، ص 211.

2- همان، ص 220 و فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله (جعفر سبحاني)، ص 492.

3- منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، ج1، ص 109؛ وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 314.

4- فرازهايي از تاريخ اسلام، ص 492.

5- همان.

منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی

موضوعات: وفات ابراهيم فرزند پیامبر اکرم {ص}  لینک ثابت
 [ 12:06:00 ق.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی(وظايف و مسئوليتهاى روحانيت)

امروز مسئوليت روحانيت و كسانى كه در اين لباس مقدس هستند مسئوليتى است‏كه در طول تاريخ بر عهده روحانيت نبوده است. آن قدر مسئوليتى كه بر عهده آقايان اهل علم است، بر عهده ديگران نيست. در اين مقابله ما بين اسلام و كفر همه ملت مسئولند ؛ همه مسئولند لكن‏روحانيت بيشتر مسئول است. علماى اسلام وظيفه دارند هر وقت براى اسلام و قرآن احساس خطر كردند، به مردم‏مسلم گوشزد كنند، تا در پيشگاه خداوند متعال مسئول نباشند.

علماى اسلام موظفند با انحصارطلبى و استفاده‏هاى نامشروع ستمگران مبارزه كنند،و نگذارند عده كثيرى گرسنه و محروم باشند و در كنار آنها ستمگران غارتگر وحرامخوار در ناز و نعمت به سر برند. فقها بايد با جهاد خود و با امر به معروف و نهى از منكر، حكام جائر را رسواو متزلزل و مردم را بيدار گردانند، تا نهضت عمومى مسلمانان بيدار حكومت جائررا سرنگون و حكومت اسلامى را بر قرار سازد. همه ما، همه روحانيون، همه ملتها، همه ستمديده‏هاى تاريخ بايد قد علم كنندو جلوى اين شياطين بايستند. حوزه‏ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست‏خود مهياى عكس العمل مناسب داشته باشند، و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، باشند. يك مجتهد بايد زيركى و هوش و فراست هدايت‏يك جامعه بزرگ اسلامى، وحتى غير اسلامى را داشته باشد، و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدى كه در خور شان‏مجتهد است واقعا مدير و مدبر باشد. در حوزه‏ها بايد اشخاص متقى و اشخاص آشناى به حقايق اسلام، طلبه‏ها راتربيت كنند.

اساتيدى كه در حوزه‏ها هستند كوشش كنند كه حوزه‏ها مهذب باشد. اگر بخواهيد كه آينده كشور شما يك آينده نورانى باشد، تربيت كنيد اينهايى‏كه وارد حوزه‏ها شده‏اند. اگر حوزه‏هاى علميه مهذب باشند و متعهد باشند، يك كشور را مى‏توانند نجات‏بدهند. راجع به مدرسه‏ها و حوزه‏ها كرارا عرض كرده‏ام كه علم بى‏تقوا اگر مضر نباشدمفيد هم نيست. شما آقايانى كه مى‏خواهيد كه مردم را دعوت كنيد به آخرت، دعوت كنيد به صفات كذا ، بايد قدم اول را خودتان برداريد تا دعوتتان دعوت حق باشد. من گاهى، شايد بسيارى از اوقات، خوف اين را دارم - و از اين خوف هم‏گاهى ناراحتم - كه نبادا مردم براى خاطر ما بهشت بروند و ما جهنم. من خوفم اين است كه ما نتوانيم، روحانيت نتواند آن چيزى كه به عهده اوست‏صحيح انجام بدهد. مبادا - خداى نخواسته- يك وقت از اين زى طلبگى خارج بشوند، و خروج آنهاموجب تزلزل عقيدتى در مورد مردم بشود.

اگر چنانچه ما از زى متعارف روحانيت‏خارج بشويم و - خداى نخواسته - توجه‏به ماديات بكنيم، در صورتى كه خودمان را با اسم روحانى معرفى مى‏كنيم، اين‏ممكن است منتهى بشود به اين كه روحانيت‏شكست بخورد. شما صنف روحانيت همه- ايدهم الله تعالى - اگر چنانچه كارهايى - خداى‏نخواسته - انجام بدهيد كه از چشم ملت بيفتيد، ولو در دراز مدت، آن روزاست كه فانتوم لازم نيست ديگر، خود ملت‏شما را كنار مى‏زند. اين طور نباشد كه امام جمعه‏اى وقتى در خيابان مى‏آيد، خيابان را خلوت كنندو هياهو به راه بيندازند، اينطور چيزها حيثيتشان را در جامعه ساقط مى‏كند. اگر - خداى نخواسته - مردم بينند كه آقايان وضع خودشان را تغيير داده‏اند، عمارت درست كرده‏اند، و رفت و آمدهايشان مناسب شان روحانيت نيست، و آن‏چيزى را كه نسبت به روحانيت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست‏دادن آن همان و از بين رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان! هيچ آفت و خطرى براى روحانيت، و براى دنيا و آخرت آنان، بالاتر از توجه‏به رفاه و حركت در مسير دنيا نيست.

هيچ چيزى به زشتى دنياگرايى روحانيت نيست، و هيچ وسيله‏اى هم نمى‏تواند بدتراز دنياگرايى، روحانيت را آلوده كند. وقتى تشريفات زياد شد محتوا كنار مى‏رود. آن چيزى كه روحانيت را پيش برده تا حالا و حفظ كرده است، اين است كه‏ساده زندگى كرده‏اند. آخوندها آن وقت مظلوم بودند، چهره مظلوم چهره محبوب است ؛ شما در آن‏رژيم هر چه مظلومتر مى‏شديد محبوبتر مى‏شديد. روحانيون بايد وضعى ارشادى داشته باشند، نه اين كه بخواهند حكومت كنند.

اگر مردم از ما خطا بينند، و اگر چنانچه انصراف پيدا كنند از روحانيت‏براى خطاهاى بعضى از ما، مسئوليت، مسئوليت‏شخصى نيست، مسئوليت اسلامى‏است. اگر يك روحانيى پايش را كج بگذارد مى‏گويند، روحانيون اين طورند! ،نمى‏گويند، فلان آدم… بدبين شدن به روحانيت و شكست روحانيت، شكست اسلام است. از قول من به فرزندان انقلابى‏ام بفرماييد كه تندروى عاقبت‏خوبى ندارد. از روحانيون عظيم‏الشان تقاضا دارم كه با طبقات جوان به چشم عطوفت و پدرى‏نظر كنند.

دشمنان از ديرباز براى اختلاف‏افكنى ميان روحانيون آماده شده‏اند، غفلت ازآن همه چيز را بر باد مى‏دهد. اختلاف علما اختلاف ملت است، نه اختلاف افراد. به روحانيون اعلام خطر مى‏كنم كه اگر چنانچه - خداى نخواسته - در بين شما كسى‏است كه بر خلاف موازين اسلام عمل مى‏كند، او را نهى كنيد، و اگر نپذيرفت ازجرگه روحانيت اخراج كنيد. قم شهر علم و اسلام است، اگر خطايى از قم منتشر شود در دنيا علم مى‏شود. آن چيزى كه روحانيون هرگز نبايد از آن عدول كنند - و نبايد با تبليغات‏ديگران از ميدان بدر روند- حمايت از محرومين و پابرهنه‏هاست ؛ چرا كه هركس از آن عدول كند، از عدالت اجتماعى اسلام عدول كرده است.

يكى از امور مهم اين است كه روحانيون بايد ساده زندگى كنند. زندگى صاحب جواهر را با زندگى روحانيون امروز بسنجيم، خوب مى‏فهميم‏كه چه ضربه‏اى به دست‏خودمان به خودمان مى‏زنيم.

 

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی(وظايف و مسئوليتهاى روحانيت)  لینک ثابت
 [ 12:02:00 ق.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی(منزلت روحانيت و حوزه‏هاى علميه)

نظر روحانيت جز اصلاح حال ملت و بقاء استقلال مملكت نيست. روحانيين پدر ملتند، به فرزندانشان علاقه دارند. خواسته‏هاى روحانيت عمل به قوانين اسلام است. اگر علوم اسلامى مردانى متخصص نداشت، تاكنون آثار ديانت محو شده بود؛ واگر پس از اين نداشته باشد، اين سد عظيم مقابل اجانب منهدم مى‏شودو راه براى استثمارگران، هر چه بيشتر باز مى‏شود. اگر فقهاى عزيز نبودند معلوم نبود امروز چه علومى به عنوان علوم قرآن واسلام و اهل بيت - عليهم السلام - به خورد توده‏ها داده بودند. اسلام به استثناى روحانيت مثل طب به استثناى طبيب است.

اينها مظهر اسلامند، اينها مبين قرآنند، اينها مظهر نبى اكرمند. روحانيون كه مربى انسانها هستند، به جاى انبيا نشسته‏اند، مبعوث از طرف‏انبيا هستند. ترديدى نيست كه حوزه‏هاى علميه و علماى متعهد، در طول تاريخ اسلام و تشيع، مهمترين پايگاه محكم اسلام در برابر حملات و انحرافات و كجرويها بوده‏اند. روحانيون هستند كه بر اساس دريافتهاى اسلامى خود، هميشه در حركتهاى‏اجتماعى و مبارزات سياسى پيشتاز بوده‏اند.

علماى مبارز اسلام هميشه هدف تيرهاى زهرآگين جهانخواران بوده‏اند،و اولين تيرهاى حادثه قلب آنان را نشانه رفته است. افتخار و آفرين بر شهداى حوزه و روحانيت، كه در هنگامه نبرد رشته تعلقات‏درس و بحث و مدرسه را بريدند و عقال تمنيات دنيا را از پاى حقيقت علم‏برگرفتند، و سبكباران به ميهمانى عرشيان رفتند و در مجمع ملكوتيان شعرسرودند. سلام بر حماسه‏سازان هميشه جاويد روحانيت، كه رساله علميه و عمليه خود را به دم شهادت و مركب خون نوشته‏اند، و بر منبر هدايت و وعظ و خطابه ناس ازشمع حياتشان گوهر شبچراغ ساخته‏اند. آنان كه حلقه ذكر عارفان و دعاى سحر مناجاتيان حوزه‏ها و روحانيت را درك‏كرده‏اند، در خلسه حضورشان آرزويى جز شهادت نديده‏اند. روحانيت قدرت بزرگى است كه با از دست دادن آن - خداى نخواسته - پايه‏هاى‏اسلام فرو مى‏ريزد، و قدرت جبار دشمن بى‏معارض مى‏شود. اين قدرت روحانيت را كه يك قدرت الهى است از دست ندهيد.

اسلام با كوشش روحانيت به اين جا رسيده است. من با يقين شهادت مى‏دهم كه اگر افرادى غير از روحانيت جلودار حركت‏انقلاب و تصميمات بودند، امروز جز ننگ و ذلت و عار در برابر آمريكا وجهانخواران، و جز عدول از همه معتقدات اسلامى و انقلابى، چيزى برايمان‏نمانده بود. در هر نهضت و انقلاب الهى و مردمى، علماى اسلام اولين كسانى بوده‏اند كه برتارك جبينشان خون و شهادت نقش بسته است. كدام انقلاب مردمى - اسلامى را سراغ كنيم كه در آن حوزه و روحانيت، پيش‏كسوت شهادت نبوده‏اند و بر بالاى دار نرفته‏اند، و اجساد مطهرشان برسنگ‏فرشهاى حوادث خونين به شهادت نايستاده است مردم را نمى‏شود به چيزى توجه داد مگر توسط روحانيون، و در طول تاريخ هر چه‏بوده از روحانيون و مردم بوده است، و هر وقت اين دو را از صحنه كنارگذاشته‏اند همه‏اش فساد بوده است.

حقا از روحانيت راستين اسلام و تشيع، جز اين انتظارى نمى‏رود كه در دعوت به‏حق و راه خونين مبارزه مردم، خود اولين قربانيها را بدهد و مهر ختام دفترش‏شهادت باشد. روحانيت هميشه مخالف با قدرتمندها بوده است. روحانيت متعهد، به خون سرمايه‏داران زالوسفت تشنه است، و هرگز با آنان سرآشتى نداشته و نخواهد داشت. مردم شريف ايران توجه داشته باشند كه نوعا تبليغاتى كه عليه روحانيت انجام‏مى‏پذيرد، به منظور نابودى روحانيت انقلاب است. هدف اجانب نابودى قرآن و روحانيت است. جرم علماى اسلام و ساير مسلمين آن است كه دفاع از قرآن و ناموس اسلام واستقلال مملكت مى‏نمايند، و با استعمار مخالفت دارند. اگر روحانيت نباشد، اسلام را هيچ كس نمى‏تواند نگه دارد. شكست روحانيت‏شكست اسلام است. روحانيت اگر شكسته بشود اسلام شكسته شده است.

اگر روحانيون شكست بخورند جمهورى اسلامى شكست مى‏خورد. شما بخواهيد مملكتتان را اصلاح كنيد، منهاى آخوند اصلاح بردار نيست. اسلام به استثناى آخوند و روحانى، معنايش اين است كه اسلام را مانمى‏خواهيم. بر طبقات جوان است كه در حفظ روحانيت و روحانيون معظم كوشا باشند. سعى كنيد اسلامتان از روحانيت جدا نشود. اسلام تا آخر احتياج دارد به اين علما، اين علما اگر نباشند اسلام از بين‏مى‏رود. تكليف ملت است كه تبعيت از روحانيون بكند، و حرفها و تبليغاتى كه بر ضدروحانيت مى‏شود، گوش به آن ندهد. حوزه‏هاى روحانيت جزئى از جامعه و مردم است. حوزه علميه اگر درست بشود، ايران درست مى شود.

مدعيان فضيلت و مجاهدت و شجاعت و تعهد به حق و دين بسيار بوده‏اندو هستند، لكن صاحبان فضايل و مجاهده و تعهد به حق و حقيقت در اقليتند. در زمانى كه قلمها شكسته و زبانها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق‏و ابطال باطل دريغ نمى كرد. مطهرى كه در طهارت روح و قدرت ايمان و قدرت بيان كم نظير بود رفت و به‏ملااعلى پيوست، لكن بدخواهان بدانند كه با رفتن او شخصيت اسلامى و علمى وفلسفى‏اش نمى‏رود. در اسلام عزيز، به شهادت اين فرزند برومند و عالم جاودانه، ثلمه‏اى وارد شدكه هيچ چيز جايگزين آن نيست. مطهرى فرزندى عزيز براى من، و پشتوانه‏اى محكم براى حوزه‏هاى دينى و علمى، وخدمتگزارى سودمند براى ملت و كشور بود. من فرزند بسيار عزيزى را از دست دادم و در سوگ او نشستم كه از شخصيتهايى‏بود كه حاصل عمرم محسوب مى‏شد.

من در تربيت چنين فرزندانى كه با شعاع فروزان خود مردگان را حيات مى‏بخشندو به ظلمتها نور مى‏افشانند، به اسلام بزرگ مربى انسانها، و امت اسلامى‏تبريك مى‏گويم. اگر گمان بكنيد كه در تمام دنيا، رئيس‏جمهورها و سلاطين و امثال اينها، يك‏نفر را مثل آقاى خامنه‏اى پيدا بكنيد كه متعهد به اسلام باشد و بناى قلبى‏اش براين باشد كه به اين ملت‏خدمت كند، پيدا نمى‏كنيد. قم شهرى است كه در آن ايمان و علم و تقوا پرورش يافته. از قم علم به همه جهان صادر شده است و مى‏شود. قم حرم اهل بيت است، قم مركز علم است، قم مركز تقواست، قم مركز شهادت‏و شهامت است.

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی(منزلت روحانيت و حوزه‏هاى علميه)  لینک ثابت
 [ 12:00:00 ق.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (علم و عالم)

علم حقيقى آن است كه چراغ هدايت ملكوت، و صراط مستقيم تقرب حق و دار كرامت او باشد. آن علمى كه شروع بشود به اسم رب، نور هدايت دارد. سنگر علم هم يك سنگر دفاعى است، دفاع از همه فرهنگ اسلام. زندگى زير چتر علم و آگاهى آنقدر شيرين، و انس با كتاب و قلم و اندوخته‏ها آنقدر خاطره‏آفرين و پايدار است، كه همه تلخيها و ناكاميهاى ديگر را از ياد مى‏برد.

اگر كشور ما علم را بياموزد، ادب را بياموزد، جهتيابى علم و عمل را بياموزد، هيچ قدرتى نمى‏تواند بر او حكومت كند. انسان تا آخر عمرش هم به علم احتياج دارد و هم به آموزش و پرورش، هيچ انسانى نيست كه مستغنى از علم باشد، و مستغنى از پرورش و تربيت. از علم در لسان قرآن بسيار تمجيد شده است، لكن در كنارش تقوا. ميزان ارزش، اين دو خاصه است، علم و تقوا تواما. علم و عمل، علم و تعهد، به منزله دو بال هستند كه با هم مى‏توانند به مراتب ترقى و تعالى برسند.

علم و تقوا اگر در كسى جمع شد در دنيا و آخرت سعادتمند است. علم تنها اگر ضرر نداشته باشد فايده ندارد. اگر شما يا ما گمان كنيم كه علم منشا سعادت است ولو هر چه باشد، اين‏اشتباه است. اگر چنانچه علم در يك قلب فاسد وارد شد، در يك مغز فاسد - از جهت اخلاق - وارد شد، ضررش بيشتر از نادانى است. واى به حال طالب علمى كه علوم در قلب او كدورت و ظلمت آورد. شما بدانيد كه اگر چنانچه عالم - هر عالمى باشد - تهذيب اسلامى پيدا نكرده باشد و اخلاق اسلامى پيدا نكند، براى اسلام مضر است كه نافع نيست.

اگر چنانچه عالم مهذب نباشد، ولو اين كه عالم به احكام اسلام باشد، ولو اين كه عالم به توحيد باشد، اگر مهذب نباشد، براى خودش و براى كشورش و براى ملتش و براى اسلام ضرر دارد كه نفع ندارد. اگر چنانچه وعاظ‏السلاطين بگذارند و اتحاد ما را به هم نزنند، - ان شاء الله - پيروز خواهيم شد، و دول اسلامى و ممالك اسلامى پيروز خواهند شد. شر عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناكتر و بيشتر است.

اگر چنانچه عالم فاسد بشود عالم فاسد مى‏شود. بسيار اشخاص هستند كه دانشمندند، خيلى هم دانشمندند! لكن چون تربيت اسلامى ندارند، وجودشان گاهى ضرر مى‏زند به كشور و ضرر مى‏زند به اسلام. دانشمندهاى ما نترسند از غرب، اساتيد دانشگاه ما نترسند از غرب، و جوانان ما نترسند و اراده كنند كه در مقابل غرب قيام كنند. بشر تا در سايه مسلسل و توپ و تانك مى‏خواهد ادامه حيات بدهد، نمى‏تواند انسان باشد، نمى‏تواند به مقاصد انسانى برسد. آن وقتى مردم به مقاصد اسلامى و انسانى مى‏رسند، و به كمال دانش و علم مى‏رسند كه قلمها بر مسلسلها غلبه كند ، و دانشها در بين بشر به آن جا برسد كه مسلسلها را كنار بگذارد و ميدان، ميدان قلم باشد، ميدان علم باشد.

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (علم و عالم)  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-02-07] [ 11:59:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی(تعليم و تربيت)

هر اصلاحى نقطه اولش خود انسان است. اگر چنانچه خود انسان تربيت نشودنمى‏تواند ديگران را تربيت كند. انسان اگر درست بشود همه چيز عالم درست مى‏شود. آن قدر كه اين انسان، اين حيوان دو پا، در عالم فتنه و فساد مى‏كند هيچ‏موجود ديگرى نمى‏كند ؛ و آن قدرى كه اين حيوان دو پا محتاج به تربيت است هيچ‏حيوانى محتاج نيست. همان طورى كه هر شخص و هر فردى موظف است كه خودش را اصلاح كند، موظف‏است كه ديگران را هم اصلاح كند.

تمام كتب آسمانى كه بر انبيا نازل شده است، براى اين بوده است كه اين‏موجودى كه اگر سرخود باشد خطرناكترين موجودات عالم است، تحت تربيت وتعليم الهى واقع بشود و بهترين موجودات، و افضل تمام خلايق بشود. عالم مدرسه است و معلمين اين مدرسه انبيا و اوليا هستند. در اسلام همه امور مقدمه انسان‏سازى است. با تربيت انسان عالم اصلاح مى‏شود. اساس عالم بر تربيت انسان است. آموزش تنها فايده‏اى ندارد، گاهى هم مضر است.

صدمه‏هايى كه وارد مى‏شود بر مملكت، غالبا از اين متفكرين بى‏پرورش،آموزشهاى بى‏پرورش واقع مى‏شود؛ علم را تحصيل مى‏كنند لكن تقوا ندارند. بهترين و مؤثرترين راه مبارزه با اجنبى مجهزشدن به سلاح علم دين و دنياست،و خالى كردن اين سنگر و دعوت به خلع اين سلاح، خيانت به اسلام و مملكت اسلامى‏است. تربيت كنيد! مهم تربيت است، علم‏تنها فايده ندارد، علم‏تنها مضراست. تربيت و تزكيه مقدم بر تعليم است. كوشش كنيد اين آموزشى كه به مردم مى‏دهيد جهتدار باشد.

طبقه‏اى كه مى‏خواهند مردم را ارشاد كنند، اينها بايد اقوالشان با اعمالشان‏موافق باشد. شما كه براى تربيت معلم قيام كرديد، و هر كس كه براى تربيت معلم قيام‏كرده است بايد بداند كه، اولا - شغل، شغلى الهى است، خداى تبارك و تعالى‏مربى معلمين است، كه انبيا باشند ؛ اولا شغل، شغل الهى است و ثانيا تربيت و تزكيه مقدم بر تعليم است. مسامحه و سهل‏انگارى در تعليم و تربيت، خيانت با اسلام و جمهورى اسلامى واستقلال فرهنگى يا ملت و كشور مى‏باشد، و بايد از آن احتراز كرد.

شريفترين شغل در عالم، بزرگ كردن يك بچه است، و تحويل دادن يك انسان‏است به جامعه. از اين كودكهاى امروز، انسانها و دانشمندان فردا درست مى‏شود. هيچ كس نمى‏تواند ادعا كند كه من ديگر احتياج ندارم به اين كه تعليم بشوم وتربيت بشوم ؛ رسول خدا هم تا آخر احتياج داشت، منتها احتياج او را خدا رفع‏مى‏كرد، ما همه احتياج داريم. مجلس و ملت و متفكران متعهد بايد اين حقيقت را باور كنند و اصلاح فرهنگ واز آن جمله اصلاح مدارس، از دبستان تا دانشگاه را جدى بگيرند، و با تمام‏قوا در سد راه انحراف بكوشند. توجه كنيد كه دوره مدارس مهمتر از دانشگاه است، چرا كه رشد عقلى بچه‏ها دراين دوره شكل مى‏گيرد.

اصلاح دانشگاه زمانى آسان است كه فرزندانمان را از دوره دانش آموزى زير نظربگيريم. جزو برنامه تبليغات مدارس بايد زبان باشد، زبانهاى زنده دنيا ،آنهايى كه در همه دنيا شايعتر است. دستگاههاى آموزشى متعهد و دلسوز براى نجات كشور، اهميت ويژه‏اى در حفظنوپايان و جوانان عزيزى كه استقلال و آزادى كشور در آينده منوط به تربيت صحيح‏آنان است، قائل باشند.

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی(تعليم و تربيت)  لینک ثابت
 [ 11:54:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره های ناس و فلق

سوره ناس یکصد و سیزدهمین سوره و فلق آخرین سوره قران کریم است که هر دو در مکه نازل شده اند و ناس 5 ایه و فلق 6 آیه دارد. این دو سوره را «معوذتین» می نامند.

در علت نامگذار ی این دو سوره به معوذتین گفته اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم همواره حسینین علیهم السلام را با این دو سوره تعویذ می نمود و با قرائت این دو سوره دو فرزندش را در پناه خداوند قرار می داد.(1)

هم چنین از امام صادق نقل شده است: لبید بن اعصم یهودی رسول خدا صلی الله علیخ وآله وسلم را سحر کرد و ایشات تحت تأثیر سحر بود مثلا وقتی می خواست از در برود در را نمی دید و با دست خود لمس می کرد. خداوند برای دفع سحر این دو سوره را نازل نمود.(2)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است: هر کس این دو سوره را بخواند مانند این است که همه کتابهای پیامبران الهی را قرائت کرده باشد.(3)

آثار و برکات معوذتین

1) تعویذ کردن و خود را در پناه خدا قرار دادن

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: چرا مردم خود را با این دو سوره تعویذ نمی نمایند برای تعویذ بهتر از این سوره ها یافت نمی شود.(4)

با سوره های فلق و ناس می توان بهترین امنیت را برای خود و خانواده خود به وجود آورد و شر حسودان و بدخواهان را خنثی نمود.

در روایتی آمده است: هر کس سوره فلق را قرائت نماید برای او مایه شفا و امنیت از سحر و موجب رحمتی برای ثابت ماندن بر عافیت است و هر کس سوره ناس را بخواند باعث امنیت او از مکرها و حیله های شیطان و سبب رحمتی برای ثبات بر الهام است. (5)

امنیت در خواب نیز از آثاری که در پناه قرائت معوذتین می توان به آن رسید.

امام باقر علیه السلام می فرمایند: هر کس در خواب چیزی موجب ناراحتی او می شود وقتی به رختخوابش می رود سوره های فلق و ناس و آیة الکرسی را قرائت نماید.(6)

2) درمان بیماری و دفع سحر

در روایت آمده است: رسول خدا هر گاه یکی از اعضای بدنش درد می گرفت سوره های توحید و فلق و ناس را بر کف دست راستش می خواند آنگاه بر موضع درد ست می کشید.(7)

از امام باقر علیه السلام نیز نقل شده است: همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درد شدیدی داشت و بسیار ناراحت بود جبرئیل و میکائیل به نزد او آمدند. جبرییل نزدیک سر او نشست و میکائیل نزد پای او. جبرئیل او را با سوره فلق و میکائیل او را با سوره ناس تعویذ کرد. (8)

هر کس سوره های «فلق» و «ناس» را هر شب قرائت نماید از شر جن و و وسوسه های شیطانی در امان خواهد بود و هر که آن را نوشته و بر کودکی بیاویزد از شر جن و آزار دهنده ها مصون است.(9)

3) بخشش گناهان

در سخنی از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم آمده است: هر که سوره های توحید و ناس و فلق را هر شب 10 مرتبع بخواند مانند این است که تمام قران را قرائت کرده و از گناهانش خارج می شود مانند روزی که از مادر متولد شده است و اگر در آن روز یا شب بمیرد به مرگ شهادت مرده است.(10)

4) فرزند دار شدن

هر یک از فاتحة الکتاب و آیه الکرسی و اخلاص و ناس و فلق و کافرون را 70 مرتبه بر آب نیسان بخواند به روایتی قدر را هم بخواند بعد از ان اذکار تکبیر و لا اله الا الله و صلوات را هم به همین اندازه بگوید بعد از این کارها به مدت هفت روز پی در پی صبح و شام قدری از آن آب را بیاشامد خداوند او را شفا می دهد و اگر ناتوانی جنسی دارد درمان می شود و و اگر فرزند دختر یا پسری بخواهد خداوند به او عطا می کند…(11)

____________________

پی نوشت:

(1) المناقب ابن شهر آشوب،ج3، ص155

(2) طب الائمه، ص114

(3) مجمع البیان، ج10، ص491

(4) الدر المنثور، ج6، ص415

(5) مستدرک الوسائل، ج4، ص370

(6) من لا یحضره الفقیه، ج1، ص469

(7) مستدرک سفینة البحار، ج7، ص476

(8) بحارالانوار، ج18، ص71

(9) المصباح کفعمی، ص461

(10) البلد الامین، ص33

(11) زادالمعاد، ص479

منبع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی»

موضوعات: فضیلت و خواص سوره های ناس و فلق  لینک ثابت
 [ 11:52:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره توحید

یکصد و دوازدهمین سوره قران کریم است که مکی و 4 ایه دارد. این سوره را «اخلاص، صمد، اساس، برائة، جمال، معرفت، مانع، نور، تفرید، تجرید، ولایت» (1) نیز می گویند.

این سوره از ارزشمندترین سوره های قرآن است که به قرائت و ارتباط با آن بسیار سفارش شده است و آثار و فواید بیشماری دارد.

امام باقر علیه السلام فرموده اند: سوره توحید برابر با یک سوم قران است. (2)

امام رضا علیه السلام نیز فرمودند: هر کس سوره توحید را بخواند و به ان ایمان داشته باشد توحید را شناخته است.(3)

رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم فرموده اند این سوره را زیاد بخوانید زیرا این سوره نور قرآن است. (4)

هم چنین از ایشان نقل شده است: هر کس سوره توحید را قرائت نماید با خواندن آیه اول، خداوند هزار نگاه به او می کند و با خواندن آیه دوم، خداوند هزار دعای او را مستجاب می کند و با آیه سوم هزار خواسته اش را به او می دهد و با آیه چهارم، هزار حاجت از حاجت های دنیا و آخرتش را روا می کند.(5)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: هر کس سوره توحید و قدر را در روز یا شبش 100بار قرائت نماید خداوند پس از مرگش نوری در قبر او قرار می دهد و نوری در پیش و پس او قرار گرفته و او را تا بهشت همراهی می کند.(6)

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس سه روز بر او بگذرد وسوره توحید را نخواند خوار شده و بند ایمان از او برداشته می شود و اگر در آن حال بمیرد در حال کفر مرده است.(7)

و نیز می فرمایند: هر که روزی بر او بگذرد و در نمازهای 5 گانه اش سوره توحید را نخواند به او گفته می شود تو از نمازگزاران نیستی.(8)

قرائت این سوره در بسیاری از مکان ها و زمان ها مانند پس از نماز صبح، بعد از هر نماز واجب، هنگام خواب و… سفارش شده است.

آثار و برکات سوره

1) شفا دهندگی

در این باره در سخنی از امام باقر علیه السلام آمده است: هر کس سوره حمد و سوره توحید او را شفا ندهد هیچ چیز دیگری او را شفا نخواهد داد همه بیماری ها با این دو سوره درمان می شود.(9)

2) درمان تب

هر کس که حضرت زهرا سلام الله و فرزندانش را دوست دارد و دچار بیماری تب شود سوره توحید را 1000 بار بخواند آنگاه خداوند را به حق فاطمه قسم دهد که شفا خواهد گرفت.(10)

3) درد چشم

از امام صادق علیه السلام نقل شده است: هر کس این سوره را بر درد چشم بخوانند به قدرت خداوند دردش آرام می گیرد.(11)

4) درد دندان

از امام باقر علیه السلام نقل شده: هر گاه احساس درد دندان کردی سوره حمد و توحید را بخوان در حالی که دست خود را بر موضع درد گذاشته ای و پس از ان ایه 88 سوره نمل را قرائت کن دردش ارام می گیرد.(12)

5) امنیت

امنیت خواهی و پرهیز از خطرات و حوادث ناگوار از خواسته های اولیه و همیشگی انسان هاست و مردم از هر گونه حادثه و بدی ای که زندگی آرام و بی دردسر آنها را دچار تشویش و گرفتاری کند مخالفند و در پی دستاویز هایی برای امان جویی از این ناگواری ها هستند. سوره توحید از این دستاویزهای محکم الهی است که به وسیله آن می توان خود را در آغوش امیت الهی قرار داد . مواردی که به امنیت جویی از سوره توحید سفارش شده است از این قرار است:

الف: هنگام سفر

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده: هر کس که می خواهد به سفری برود دو طرف چهارچوب در را بگیرد و 11 بار توحید را قرائت نماید خداوند پاسبان او خواهد بود تا به منزلش بازگردد.(13)

ب: هنگام خروج از خانه

امام صادق علیه السلام می فرماید: هر کس هنگام خرج از منزل 10 مرتبه سوره توحید را بخواند هموراه در حفظ و حراست خداوند است تا به خانه بازگردد.(14)

ج: وارد شدن بر حاکم یا قدرتمند

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده: هر وقت بر حاکم یا ستمگری وارد شوی در حالی که به او نگاه می کنی سوره توحید را سه مرتبه بخوان و دست چپت را مشت کن و برا این حال باشد تا از نزد او بیرون می روی.(15)

امام صادق علیه السلام نیز فرموده اند: هر کس پیش از رفتن به نزد قدرتمند و زورگویی سوره توحید را قرائت کند خداوند به واسطه آن مانع زیان دیدن او می شود.(16)

د: هنگام خواب

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: هر کس هنگام خوابش سوره توحید را قرائت نماید خداوند50 فرشته را مأمور حراست و نگهبانی او قرار می دهد.(17)

6) رفع فقر و تنگدستی

از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده است: هر وقت وارد منزل می شوید سوره تحید را بخوانید زیرا این کار فقر را از بین می برد. (18)

7) بخشش گناهان

قرائت سوره توحید از عوامل پاک شدن گناهان است . رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده اند: هر کس در شب یا روز جمعه ، 200 مرتبه سوره توحید را در نماز 4 رکعتی (2تا دو رکعت) بخواند یعنی درهر رکعت بعد از حمد 50 بار توحید را بخواند گناهانش بخشیده می شود هر چند به اندازه دریا باشد. (19)

در فقه الرضا امده است: هر کس سوره توحید را 21 بار بخواند خداوند قصری در بهشت برای او بنا می کند و هر کس 41 بارقرائت کند خداوند همه گناهانش از گذشته و اینده را می آمرزد.(20)

امام صادق علیه السلام در این باره فرمودند: هر کس این سوره را در هنگام خواب بخواند خداوند گناهان 50 سال گذشته اش را می بخشد. (21)

8) استجابت دعا

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در بیان شرایط یک نماز فرمودند: در رکعت اول پس از حمد توحید را بخواند زیرا دعای پس از آن مستجاب می شود و بدین وسیله دعای قنوت آن نیز مستجاب می گردد.(22)

9) امان از گناه

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: هر کس نماز صبح را بر پا دارد و پس از نماز در جایش بنشیند و سوره توحید را 11 مرتبه قبل از طلوع خورشید قرائت کند آن روز مرتکب گناه نمی شود هر چند شیطان به سوی او طمع کند. (23)

10) برکت

ایجاد برکت در عمر، زندگی ، کار ، مطالعه،… از عوامل موفقیت در این کارهاست. عوامل بسیاری برای انسان ایجاد برکت می کنند و اسباب زیادی مانع برکت هستند. قرائت سوره توحید از عوامل ایجاد برکت است.

در سخن امام باقر علیه السلام آمده است: هر کس سوره توحید را یک بار بخواند مایه ایجاد برکت بر او می شود و هر کس این سوره را دو بار بخواند بر او و خانواده اش برکت داده می شود و اگر آن را سه بار قرائت نماید به او و خانواده و همسایگانش برکت داده می شود. (24)

ختومات مجرب

· از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است: در روز 5شنبه چهار رکعت نماز بجای آورد یعنی در هر دو رکعت یک سلام و به این شکل عمل کند:

1- رکعت اول: سوره حمد و توحید 11 مرتبه

2- رکعت دوم: سوره حمد و توحید 21 مرتبه

3- رکعت سوم: سوره حمد و 31 مرتبه نوحید

4- رکعت چهارم: سوره حمد و 41 مرتبه توحید را بخواند و بعد از فارغ شدن از نماز، 51 مرتبه توحید را بخواند و 51 مرتبه صلوات بفرستد و پس از آن به سجده رود و در سجده 100 مرتبه بگوید: «یا الله یا الله» بعد از آن دعا کند به آنچه می خواهد می رسد.

پیامبر فرمودند: کسی که این نماز را بجا آورد و از خداوند بخواهد که کوه ها از همدیگر زوال پیدا کنند خواهد شد یا نزول باران را بخواهد خواهد شد و اینکه حجابی میان او و پروردگار نخواهد بود و اینکه خداوند هر آینه غضب خواهد کرد به کسی که این نماز را به جای آورد و حاجت خود را نخواهد.(25)

· ختم «الله الصمد» در شب جمعه 41 هزار بار بسیار مجرب است.

· جهت توانگری: در 3 شب جمعه هر شبش دو رکعت نماز بگذارد و در هر رکعت 10 مرتبه سوره حمد و 11 مرتبه سوره توحید را بخواند و بعد از سلام 100 مرتبه صلوات بفرستد.(26)

_________________________

پی نوشت:

(1) درمان با قرآن، ص171

(2) الدعوات، ص218

(3) عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج2، ص122

(4) الدعوات، ص84

(5) جامع الاخبار، ص52

(6) الدعوات، ص219

(7) المحاسن،ج1، ص95

(8) الکافی، ج2، ص455

(9) وسائل الشیعه، ج6، ص233

(10) مکارم الاخلاق، ص366

(11) تفسیرالبرهان، ج5، ص798

(12) طب الائمه، ص24

(13) الدعوات، ص295

(14) الکافی، ج2، ص394

(15) الدعوات، ص293

(16)ثواب الاعمال، ص 129

(17) مکارم الاخلاق، ص289

(18) الخصال، ص626

(19) مصباح المجتهد، ص261

(20) فقه الرضا، ص138

(21) الکافی، ج2، ص539

(22) من لا یحضره الفقیه، ج1، ص315

(23) ثواب الاعمال، ص341

(24) الکافی، ج2، ص619

(25) کشکول ارومیه ای ص318 به نقل از بحارالانوار

(26) درمان با قرآن، ص177

منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی»؛ درمان با قرآن،محمدرضا کریمی

موضوعات: فضیلت و خواص سوره توحید  لینک ثابت
 [ 11:51:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره مسد

یکصد و یازدهمین سوره قرآن کریم است که مکی است و 5 آیه دارد. این سوره را «تبت» (1) نیز می نامند.

در شأن نزول این سوره گفته اند: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در پی فرمان «و أنذر عشیرتک الاقربین» دعوت خود را آشکار کرد جمعی از بستگان خود را به ضیافتی دعوت کرده و در آن جلسه فرمود: چه کسی با من بیعت می کند تا برادر و وصی و وارث و خلیفه بعد از من باشد و جز علی علیه السلام کسی با ایشان بیعت نکرد ابولهب به پا خاست و گفت: تبت یداک. آیا به خاطر این ما را دعوت کرده ای؟ و اینگونه بود که این سوره بر رسول خدا نازل شد.(2)

در فضیلت این سوره از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم نقل شده است: هر کس سوره «مسد» را قرائت نماید امید می رود که خداوند او و ابولهب را در یک جا گرد نیاورد.(3)

از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده: هر گاه سوره مسد را قرائت نماید ابولهب را نفرین نمایید چون او کسی بود که پیامبر و آنچه از جانب خداوند آورده بود را تکذیب می کرد.(4)

آثار و برکات سوره

1) درمان دردها

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس سوره مسد را برای دردی بخواند دردش آرام و برطرف می شود و هر کس آن را در رختخوابش بخواند در حفظ و امان الهی خواهد بود. (5)

2) استتار از دید دیگران

برای استتار از دیگران خواندن این سوره را سفارش کرده اند.

چنانکه امام باقر علیه السلام فرمودند: پس از نزول این سوره ، رسول خدا در نمازش گاهی این سوره را می خواند. ام جمیل-همسر ابولهب و خواهر ابوسفیان- برای پاسخ و توهین به پیامبر خارج شد به پیامبر گفتند: ام جمیل به سوی شما می آید و ممکن است به شما ناسزا بگوید: پیامبر فرمودک او مرا نخواهد دید. ام جمیل بدون اینکه رسول الله را ببیند از کنار ایشان عبور کرد.

امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند میان او و رسولش حجابی قرار داد تا دیده نشود.(6)

_________________________

پی نوشت:

(1) درمان با قرآن، ص170

(2) مناقب الامام امیرالمومنین علیه السلام، ص380

(3) درمان با قران، ص170

(4) ثواب الاعمال، ص127

(5) تفسیرالبرهان، ج5، ص787

(6) الخرائج و الجرائح، ج2، ص775

منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی»؛ درمان با قرآن،محمدرضا کریمی

موضوعات: فضیلت و خواص سوره مسد  لینک ثابت
 [ 11:10:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره نصر

یکصد و دهمین سوره قران کریم است که مکی و 3 آیه دارد. این سوره را «تودیع» (1) نیز نامیده اند.

سوره نصر را آخرین سوره نازل شده بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم می دانند. عبدالله بن عمر می گوید: این سوره در اواسط ایام تشریق بر رسول خدا نازل شد که سال وداع بود. وقتی سوره نصر نازل شد پیامبر فرمود: من امسال از دنیا می روم و در همان سال نیز از دنیا رفت.ایشان در آن سال وقتی معاذ بن جبل را به یمن می فرستاد به او فرمد: دیگر مرا نخواهی دید.(2)

رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم از زمان نزول این سوره تا هنگام وفاتش ذکر «سبحان الله» را زیاد می گفت و بسیار استغفار می کرد.

از ام سلمه روایت شده رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم در اواخر عمر شریفش نمی نشست و بر نمی خاست و هیچ حرکتی نمی کرد مگر اینگه می گفت: «سبحان الله و بحمده و استغفرالله و اتوب الیه» از علت این کار پرسیدم ایشان فرمودندک من به این کار فرمان داده شده ام و آنگاه سوره نصر را قرائت فرمود.(3)

در فضیلت این سوره از امام صادق علیه السلام روایت شده: هر کس سوره نصر را در نمازهای مستحبی یا واجب خود قرائت نماید خداوند او را بر تمام دشمنانش یاری می کند و در روز قیامت در حالب می آید که همراه او کتابی گویا است و خداوند این کتاب را از درون قبرش بیرون می آورد و در آن مایه امان از گرمای آتش جهنم است. او در روز قیامت بر چیزی عبور نمی کند مگر اینکه بشارتش می دهد و او را به هر خیری خبر می دهد تا اینکه وارد بهشت شود. برای قاری این سوره در دنیا اسباب خیر فراهم است به حالتی که کسی ندیده و به قلبش خطور نکرده است.(4)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است: هر کس سوره نصر را قرائت نماید به او اجری مانند کسی که در فتح مکه همراه با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم جنگیده و به شهادت رسیده است داده می شود. وهر کس بعد از سوره حمد قرائت کند نمازش به بهترین وجه قبول است.(5)

همچنین اگر در نماز بعد از سوره «حمد» 7 مرتبه سوره نصر را بخواند نمازش مورد قبول واقع شده و نمازگزاردن در سر وقت آن برایش دوست داشتنی می شود.(6)

هم چنین از ایشان روایت شده است: هر کس در شب سیزدهم رجب ده رکعت نماز بخواند و در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره نصر را بخواند خداوند در بهشت قصری برای او بنا می کند که طول و عرضش هفت برابر بیشتر از دنیاست. (7)

ونیز در نماز شب نهم شعبان فرموده است: هر کس در این شب چهار رکعت نماز بخواند در هر رکعت بعد از حمد 10 مرتبه سوره نصر را بخواند خداوند بدنش را بر آتش حرام می کند و به واسطه هر آیه ثواب ده شهید از شهدای بدر و ثواب عالمان دین را به او خواهد داد.(8)

آثار و برکات سوره

1) استجابت دعا

از معصوم روایت شده است: هر کس سوره نصر را در نماز نافله اش یا در هنگام زوال خورشید روز جمعه بخواند و دعا کند خداوند دعایش را مستجاب می کند.(9)

2) یاری کردن خداوند در برابر دشمنان

هر کس سوره نصر را در نمازهای واجب یا مستحب بخواند خداوند او را در مقابل همه دشمنانش یاری می کند.(10) ______________________

پی نوشت:

(1) درمان با قرآن، ص169

(2) الخرائج و الحرائج، ج1، ص102

(3) مجمع البیان، ج10، ص554

(4) ثواب الاعمال، ص127

(5) تفسیرالبرهان، ج5، ص783

(6) المصباح کفعمی، ص461

(7) اقبال الاعمال، ج3،ص220

(8) همان، ص308

(9) مستدرک سفینة البحار، ج8، ص479

(10) همان
منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی»؛ درمان با قرآن،محمدرضا کریمی

موضوعات: فضیلت و خواص سوره نصر  لینک ثابت
 [ 11:09:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره کافرون

یکصدونهمین سوره قرآن «کافرون» در مکه نازل شده است و دارای 6 آیه دارد.این سوره را «جحد»(1) نیز می گویند.

سوره «کافرون» چنان فضیلتی دارد که قرائت آن در زمان ها و مکان ها و حالت های مختلف سفارش شده است. معاویة بن عمار می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: سوره کافرون را در نمازهای واجب و غیر آن قرائت کن. (2)

همچنین از ایشان نقل کرده اند در دو رکعت نماز پیش از فجر و دو رکعت زوال و دو رکعت بعد از مغرب و دو رکعت اول نماز شب و سوره کافرون را قرائت کن.(3)

اهلبیت علیهم السلام در مازهای روزانه خود سوره کافرون را قرائت می کردند و به قرائت آن در نمازهای روزانه سفارش می کردند. از امام صادق علیه السلام نقل شده است: در دو رکعت نماز صبح، هر سوره ای را که دوست داری بخوان. ولی من دوست دارم سوره اخلاص و کافرون را بخوانم.(4)

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که ثواب تلاوت این سوره برابر با تلاوت یک چهارم قرآن است. هر کس سوره کافرون و اخلاص را در نمازهای واجب خود بخواند خداوند او و پدر و مادر و فرزندانش را می آمردزد و اگر از اشقیا باشد نامش در فهرست سعادتمندان قرار می گیرد و خداوند او را خوشبخت زنده می دارد و شهید می میراند و شهید محشور می کند. (5)

و نیز از ایشان روایت شده است: هر کس در هنگام خواب سوره کافرون و اخلاص را بخواند خداوند برای او امان نامه از شرک می نویسد.(6)

فضیلت این سوره به قدری است که بازگشت از این سوره در نماز به سوره ی دیگر روا نیست

از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است: که شخصی به ایشان گفت: به من چیزی بیاموز که هنگام خواب بگویم. حضرت فرمودند: هر گاه بخواهی بخوابی سوره کافرون را بخوان و بخواب که آن مایه ایمنی از شرک است.(7)

آثار و برکات سوره

1) دیدن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در خواب

از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده است: هر کس این سوره را در شب جمعه صد مرتبه قرائت نماید رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم را در خواب خواهد دید.(8)

2) دور شدن شیطان از قاری این سوره

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: هر کس سوره کافرون را تلاوت نماید شیاطین از او دور شده و از سختی های بزرگ روز قیامت در عافیت می باشد.(9)

3) استجابت دعا

رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: هر کس هنگام طلوع خورشید ده مرتبه این سوره را بخواند وآنگاه دعا کند دعایش مستجاب می شود.(10)

_______________________

پی نوشت:

(1) درمان با قرآن،ص 167

(2) مستدرک الوسائل، ج4، ص191

(3) الکافی، ج3، ص316

(4) تهذیب الاحکام، ج2، ص136

(5) ثواب الاعمال، ص127

(6) الکافی، ج2، ص626

(7) مجمع البیان، ج10، ص550

(8) مستدرک الوسائل، ج6، ص371

(9) مجمع البیان، ج10، ص552

(10) المصباح کفعمی، ص461

منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی»؛ درمان با قرآن،محمدرضا کریمی

موضوعات: فضیلت و خواص سوره کافرون  لینک ثابت
 [ 11:08:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره کوثر

یکصدو هشتمین سوره قرآن کریم است که مکی و 3 آیه دارد.

مفسران قرآن کریم گفته اند: این سوره در شأن و منزلت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نازل شده است.(1)

روزی پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را دیدند که در حال تبسم بود پرسیدند: ای رسول خدا چه چیزی موجب خنده شما شده است؟ فرمود: سوره ای بر من نازل شده است و بعد سوره کوث را قرائت نمودند و گفتند: آیا می دانید کوثر چیست؟ گفتند خدا و رسولش آگاهترند. پیامبر فرمود: کوثر نهری در بهشت است که خداوند با ان مرا به خیر کثیری وعده داده است و آن حوض من است که امتم در کنار آن بر من وارد می شوند.(2)

در فضیلت این سوره از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است : هر کس سوره کوثر را تلاوت نماید خداوند از آب نهرهای بهشت به او می نوشاند و اجر و پاداش او به اندازه تمامی قربانی های روز عید قربان است. (3)

از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است: هر کس در نمازهای واجب یا مستحب خود سوره کوثر را قرائت نماید خداوند از آب حوض کوثر به او بنوشاند و کنار درخت طوبی همجوار رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خواهد شد.(4)

آثار وبرکات سوره

1) دیدن رسول خدا صلی الله علیه و اله در خواب

از رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم روایت شده: هر کس سوره کوثر را در شب جمعه 100مرتبه تلاوت نماید رسول خدا را درخواب خواهد دید.(5)

به همین مضمون از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده استک هر کس سوره کوثر را در شب جمعه پس از نمازی که در نیمه شب می خواند صد مرتبه بخواند به اذن خدا رسولش را در خواب خواهد دید.(6)

2) برای دور کردن افراد از خود

اگر بخواهی کسی را از خود دور کنی 9 مرتبه سوره کوثر را بخوان و به جانب او بدم به اختیار خود راه کج می کند و می رود.(7)

ختم مجرب

· برای غنا و توانگری

روز چهارشنبه 40 مرتبه سوره کوثر را به نیت ثروت و توانگری بخواند.(8)

_____________________

پی نوشت:

(1) بحارالانوار، ج8، ص16

(2) منتخب الکلام فی تفسیر الاحلام،ج1، ص74

(3) جامع الاحادیث الشیعه، ج15، ص131

(4) ثواب الاعمال، ص126

(5) منتخب الکلام فی تفسیرالاحلام، ج1، ص74

(6) روض الجنان و روح الجنان، ج20، ص421

(7) تعطیرالانام فی تعبیرالمنام،ج1، ص353

(8) درمان با قران، ص167

منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی»؛ درمان با قرآن،محمدرضا کریمی

موضوعات: فضیلت و خواص سوره کوثر  لینک ثابت
 [ 11:06:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره ماعون

یکصد و هفتمین سوره قرآن که مکی است و هفت آیه دارد.

در فضیلت این سوره از رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم روایت شده است: هر کس که زکات اموال خود را پرداخت می کند این سوره را قرائت نماید خداوند او را می آمرزد.(1)

هم چنین از ایشان روایت شده است که هر کس سوره ماعون را پس از نماز عشا قرائت نماید خداوند او را می بخشد و تا و قت اذان صبح او را حفظ می کند.(2)

از امام باقر علیه السلام نیز روایت شده است: هر کس سوره ماعون را در نمازهای واجب و مستحب خود بخواند جزو کسانی است که خداوند نماز و روزه اش را پذیرفته است و او را درباره آنچه در زندگی دنیا انجام داده است محاسبه نمی کند.(3)

از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است: هر کس سوره ماعون را بعد از نماز عصر بخواند تا عصر روز بعد در حفظ و امان خداوند خواهد بود.(4)

ختم مجرب

به نیت پیروزی و فتوحات عظیمه از شب دوشنبه تا 15 شب، هر شب 15 بار این سوره را بخواند و در پایان هر یکی بگوید: «یا ایها الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربکم و افعلوا الخیر لعلکم تفلحون» و 15 بار صلوات بفرستد و در پایان همه به سجده رود و حاجت خود را در محضر باریتعالی اعلام دارد. (5)

_____________________

پی نوشت:

(1) مجمع البیان، ج10، ص546

(2) تفسیرالبرهان، ج5، ص767

(3) ثواب الاعمال، ص126

(4) همان

(5) درمان با قران، ص166

منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی»؛ درمان با قرآن،محمدرضا کریمی

موضوعات:  فضیلت و خواص سوره ماعون  لینک ثابت
 [ 11:05:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره قریش

 

یکصد و ششمین سوره قران کریم که مکی است و 4 آیه دارد.

از امام صادق علیه السلام روایت شده است: هر کس سوره قریش را زیاد بخواند و برآن مداومت ورزد خداوند در روز قیامت در حالی او را محشور می کند که سوار بر مرکبی از مرکب های بهشتی است تا اینکه بر سفره های نور بنشیند.(1)

از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نقل شده استک هر کس سوره قریش را قرائت نماید خداوند به تعداد طواف کنندگان و معتکفان در مسجد الحرام به ازای هر یک، ده حسنه به او عطا می شود.(2)

آثار و برکات سوره

1) دفع مسمومیت غذایی

از رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده اگر سوره قریش را بر غذایی که از زیانش می ترسند خوانده شود در آن شفا قرار داده می شود و خورنده ان هیچ آزاری از آن غذا نمی بیند.(3)

2) درمان بیماری قلبی

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که اگر این سوره را بر آبی بخوانند و بر کسی که بیماری قلبی دارد و سببش نیز ناشناخته است ریخته شود خداوند بیماری او را از او دفع می کند.(4)

3) وسعت رزق

دو رکعت نماز بجا آور در هر رکعت پس از قرائت سوره «حمد» 15 بار سوره قریش قرائت شود. و پس از سلام 10 مرتبه صلوات بر محمد و آلش فرستاده شود و پس از صلوات به سجده رفته و بگوید: «اللهم أغنِنی بِفَضلِکَ عَن خَلقِک». (5)

____________________

پی نوشت:

(1) ثواب الاعمال، ص126

(2) مجمع البیان، ج10، ص441

(3) تفسیرالبرهان، ج5، 759

(4) همان

(5) بحارالانوار، ج88، ص359

منبع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی»

موضوعات: فضیلت و خواص سوره قریش  لینک ثابت
 [ 11:04:00 ب.ظ ]