فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 




سردار شهید سید محمد سعید جعفری

************************************************


زندگی نامه سردار مظلوم و خستگی ناپذیر و غریب استان کرمانشاه

 

دوران کودکی و نوجوانی

شهید سید محمد سعید جعفری کرمانشاهی در۱۲ بهمن ۱۳۳۱ در قصرشیرین و در ایام تصدی پدرش برگمرک خسروی به دنیا آمد. سلسله ایشان از سادات قدیمی و اصیل کرمانشاه بود و با چهل واسطه به امام حسن ابن علی ابن ابیطالب (ع) می پیوست. حفظ و قرائت قرآن کریم و آموزش احکام شرعی را از ایام دبستان در نزد مربی قرآن مرحوم میرزا علی اصغر بهمانی آغاز نمود. هوشمندی سعید از ایام کودکی منجر به اشتغال همزمان او در دروس کلاسیک تا اخذ دیپلم ریاضی و پذیرش دوره کارشناسی و آموزش های دینی و مذهبی تا بدانجا گردید که از 16 سالگی رسما در مساجد و جلسات دینی به سخنرانی می پردازد.

تحصیلات حوزوی شهید

از نوجوانی آموزش دروس حوزوی را در نزد روحانیت کرمانشاه آغاز می نماید و از محضر اساتیدی چون شهید محراب آیت ا… عطاءا… اشرفی و شهید آیت ا… بهاءالدین کنگاوری(محمدی عراقی) و آیت ا… مجتبی حاج آخوند و نیز آخوند ملاعلی معصومی همدانی و استاد علی حجتی کرمانی تا آغاز دروس خارج استفاده علمی می نماید. پشتکار ، استعداد ، نفوذ کلام و اطمینان به نفس او از او شخصیتی اثرگذار بر مردم می سازد. سعید خوش سیما و خوش سیره است. لبخندش قفل دلها را می گشاید و در متن مردم نفوذ فوق العاده می یابد. حتی در میان اهل سنت و نیز شیعیان اهل حق نیز صاحب وجاهت است. همزمان او به مبارزه و مناظره با مروجین مکاتبانحرافی ، موسیونرهای مسیحی و مبلغان بهایی و گروه وحدت نوین جهانی که رهبری آن درکرمانشاه مستقر بود می پردازد.

فعالیت ها

شاید نخستین فعالیت سیاسی او به پخش اعلامیه های امام در خرداد ۴۲ و زمـان کودکی بـرمی گردد. شهیــد سپهبد علی صیاد شیرازیدر سال۱۳۵۰با ایشان آشنا می گردند و این آشنایی را نقطه عطفی در تغییر مسیر زندگی خویش دانسته می گوید: آشنایی من با سعید آغاز آشنایی من با مربیان دینی بود سعید برای من همچون پلی بودبه جهان معرفت و معنویت.شهید صیاد از موضع علنی ایشان در مخالفت با رژیم ازهمان زمان اظهار تعجب می نماید. ( کتاب در کمین گل سرخ اثرمحسن مومنی و مصاحبه شهیدصیاد با مرکز اسناد انقلاب اسلامی ) سعید جعفری همه جا در سخنرانی های خود از مبارزه و قیام سخن می گوید و از سال ۱۳۵۲ مورد گزارش هفتگی ساواک قرار می گیرد. (اسنادساواک) از سال ۱۳۵۳ فعالیت های خود را به منطقه غرب گسترش می دهد و سخنرانی های متعدد در استانهای ایلام ، کردستان ، همدان و تهران برگزار می نماید. در همین سال ازدواج می نماید و در سال ۱۳۵۴ صاحب فرزند می گردد و نام آن را صالح می نهد. فعالیتهای سیاسی و فرهنگی شهید همچنان ادامه می یابد و منجر به تربیت شاگردان فراوانی میگردد که تا پایان عمر به شهید دلبستگی می یابند.

تاسیس شورای یاوری تهیدستان

ایشان با همکاری علمای ذی نفوذ ، بازاریان و ثروتمندان خیر کرمانشاه مجموعه ای را برای کمک رسانی به فقرا و مستمندان راه اندازی می نمایند که بعدها آن }راشورای یاوری تهیدستان{می خوانند. در سال ۱۳۵۶ فاز نظامی فعالیت های خویش را آغاز نموده ۷ گروه مخفی برای فعالیت های تهاجمی و آموزش استفاده از تسلیحات نظامی تشکیل می دهد. ارتباط وسیع ایشان با روحانیت و نقش محوری او به عنوان حلقه رابط میان علمای منطقه منجر به تشکیل جامعه روحانیت کرمانشاه در سال ۵۶ و جامعه روحانیت غرب کشور و نیز مجمع روحانیون تبعیدی در سال 57 و صدور دهها اعلامیه ضد رژیم با پیگیری ایشان می گردد.

دستگیری شهید به وسیله ساواک

در همین مسیر شبکه وسیعی را در غرب کشور به منظور تهیه طبع و انتشار اعلامیه های ضد شاه با نظارت و همراهی آیت ا… سید مرتضی نجومی مهیا نموده با اوج گیری خیزش ملت نقش اساسی در سازماندهی مراسم و تظاهرات و جلوگیری از انحراف حرکت و شعارها در منطقه ایفا می نمایند. شبکه ۷ گانه تهاجمی نیز اکثر مراکزفساد و مشروب فروشی ها را در منطقه به تعطیلی می کشاند و رشد انقلاب در منطقه غرب سیری شگرف می یابد. از این زمان استاد شهید تحت تعقیب ساواک قرار می گیرد. در جریان فتنه سالار جاف و تعرض چماقداران او به مردم که با سکوت و حمایت ضمنی شهربانی درشهرهای مختلف غرب کشور توام است شهید جعفری به تدارک تحصن بزرگی از علما و بزرگان منطقه در کرمانشاه می پردازد که در این زمان دستگیر و زندانی اما تحصن با موفقیت وبرآمدن خواسته های متحصنین برگزار می گردد.در زندان پیشنهاد بورس تحصیلی خارج از کشور را نمی پذیرد و به جهت فعالیت مذهبی در دوران زندان تحت شکنجه قرار گرفته دست به اعتصاب غذا می زند.اما با آزادی زندانیان سیاسی استاد شهید نیز آزاد می گردند.

تاسیس پاسداران انقلاب در دی ماه 1357

به محض آزادی با متشکل کردن شاگردان و جوانان مرتبط کمیته حفاظت شهری کرمانشاه را در اول آذر ماه ۵۷ راه اندازی نموده شهر رابه ۱۴منطقه حفاظتی تقسیم می نماید.رادیو مسکو سقوط انتظامی کرمانشاه و تشکیل نخستین کمیته حفاظت شهری به وسیله جوانان شهر را گزارش می نماید.به جهت عدم امکان آموزش مسلحانه و استفاده آشکار سلاح در ساعات حکومت نظامی شهید جعفری پایگاه مخفی ای را در نیمه دوم آذر ماه در ارتفاعات برفگیر {خورین} حد فاصل کرمانشاه کامیاران راه اندازی نموده نخستین آموزش متمرکز نظامی نیروهای انقلاب و هسته اولیه مجموعه ای که بعدها آن را {سپاه پاسداران} نامیده اند شکل می گیرد. در دیماه نیز پایگاه دیگری را درچغانرگس حد فاصل کرمانشاه و ماهیدشت ایجاد و گروه دیگری در آن مشغول آموزش میگردند. نقش سرگرد علیداد همتی به عنوان مسئول آموزش نیروها در این میان مورد توجه است. تعدادی از نیروهای آموزش دیده این دو مجموعه در نیمه دوم دیماه ۵۷ به منظور کمک به حفاظت جان امام (ره) به تهران اعزام می گردند. همراهی این گروه با سایرمرتبطین حلقه کرمانشاه در تهران نهایتاً منجر به تشکیل کمیته مسجد قبا زیر نظر آیت ا… شهید دکتر مفتح می گردد. با پیروزی انقلاب اسلامی شهید جعفری اردوگاه پیش آهنگی خضر زنده را به پادگان آموزش نظامی تبدیل کرده نیروهای پادگانهای خورین و چغانرگس را در آنجا مستقر و با عنوان {پاسداران انقلاب اسلامی} شروع به فعالیت می نمایند. این پادگان همینک با نام پادگان شهید منتظری بزرگترین پادگان آموزشی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کشور است

فعالیت های بعد از انقلاب

در ابتدای پیروزی با همکاری و قضاوت آیات عبدالجلیل جلیلی ، شهید بهاءالدین کنگاوری (محمدی عراقی) و عبدالخالق عبدالهی دادگاهی اسلامی برای اجرای حدود و اعمال تعزیرات شرعی تشکیل می دهند که هسته اولیه دادگاه انقلاب کرمانشاه می گردد.

دیدار شهید با امام راحل رحمت الله علیه

در اوایل اسفند ماه ۵۷ شهید جعفری به خدمت امام راحل (ره) رسیده گزارشی از نیروهای آموزش دیده در پادگانهای خورین و چغانرگس و خضرزنده ارائه و امعان نظر امام (ره) برای تجهیز تسلیحاتی این نیروها و راه اندازی یک نیروی نظامی مستقل و توجه بیشتر مسوولان به مسائل کردستان را تقاضا می نمایند که منجر به ارجاع ایشان به آیت ا… حسن لاهوتی و شهید سپهبد ولی ا… قرنی از سوی امام (ره) می گردد.

انجام اولین عملیات نظامی بعد از انقلاب به فرماندهی شهید جعفری

آیت ا… لاهوتی دراسفند ماه ۵۷ برای دیدار از پادگان خضرزنده و اقدامات به عمل آمده به کرمانشاه سفرمی نمایند و با تشدید درگیری ها در کردستان و سقوط منطقه شهری سنندج و محاصره پادگان آن به وسیله گروهکها تسلیحات گسترده این پادگان در شرف تصرف گروهکهای معاند با نظام قرار گیرد .شهید سپهبد قرنی با ارائه اختیارات تام به شهید سعید جعفری در نیروهای نظامی منطقه غرب ورود نیروهای آموزش دیده ایشان را به عرصه دفاع طلب می نمایند. شهید جعفری با استقرار در هوانیروز کرمانشاه و هماهنگی عملیات هوایی از پایگاه نوژه عملیات سنندج را آغاز نموده با خاموش کردن آتش نیروهای مهاجم به پادگان و هلی برد نیروهای آموزش دیده پادگان خضرزنده به درون پادگان تحت محاصره سنندج نخستین عملیات نظامی انقلاب اسلامی را در ۲۸ اسفند ماه ۱۳۵۷ با موفقیت کامل رهبری می نماید.

در این عملیات پر خطر نظامی با به شهادت رسیدن نخستین شهیدان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهید امیر شاهرضایی و برادران امیر و حسین اشک تلخ پادگان سنندج و تسلیحات آن از سقوط حتمی نجات می یابد و شهر سنندج از تصرف گروهک ها خارج می گردد.

در فروردین ۵۸ پس از آزادی و تامین سنندج شهید جعفری نیروهای مبارز سنندج را همراه با گروه میثم به سمت مهاباد گسیل می دارند تا به صورت مردمی در شهر وارد و در پایگاههایی مستقر گردیده متصرفین شهر و پادگان مهاباد را به عقب برانند. این نیروها به مدت چند ماه تا رسیدن به هدف مورد نظر در مهاباد مستقر و در دو گروه فرهنگی و نظامی مشغول به فعالیت می گردند. پراکندگی نیروهای ضد انقلاب و عناصر وابسته به پالیزبان و… در شهرستانهای (کرند وگهواره) نیز در آن زمان منجر به عدم امنیت در منطقه می گردد. ارتباط نزدیک شهید جعفری با بزرگان قومی آن مناطق و طرح واگذاری تامین منطقه به ایشان اغتشاشات دراز مدت را بدون درگیری و مداخله نظامی خاتمه می دهد.

در اوایل مرداد ۵۸ با سقوط پایگاه سپاه در مریوان به دست گروهکها و قتل عام خانواده پاسداران منطقه شهید سعید جعفری با تقویت سران محلی مدافع انقلاب و ایجاد حرکت از روستا به شهر این نیروها (طرح و مدیریت یکی از نزدیکان شهید) منجر به محاصره شهر و قطع ارتباط گروهکها با نیروهای خارج گردیده با ورود شهید دکتر مصطفی چمران به منطقه به نمایندگی از دولت و مذاکره ایشان و شهید جعفری با سران گروهکها نیروهای متهاجم مریوان را به سمت پاوه ترک می نمایند. حضور این نیروهای غیر متعهد در پاوه و بروزبرخی رفتارهای زننده آنها مردم مسلمان پاوه را به واکنش واداشته منجر به تحصن اعتراض آمیز مردم در فرمانداری شهر می گردد. متقابلا هواداران گروهکها نیز تحصنی را به منظور اعمال فشار بر دولت در قوری قلعه ترتیب می دهند.

ماجرای محاصره نیروهای تحت امر شهید چمران و نقش بسزای شهید جعفری در یاری رساندن به شهید چمران و حکم تاریخی امام راحل در شکستن حصر پاوه

درآن فضای متشنج شهید جعفری در اقدامی شجاعانه با همراهی آیات اشرفی ،کاظمی و خرمشاهی در جمع مردم متحصن در فرمانداری پاوه حضور می یابند و با سخنرانی و اعلام حمایت از متحصنین شخصا خطر مذاکره با سران گروهکها را در قوری قلعه به جان می خرد وسعی در ختم غائله نموده موضع مردم پاوه را تثبیت می نمایند .پیروزی مذاكرات به نفع مردم پاوه و ورود شهید چمران به این شهر منجر به خشم معاندان و محاصره و حمله مسلحانه آنها به پاوه گردید. شهید جعفری در دو مرحله تسلیحات و نیروهای جان بركفی را به فرماندهی شهید آیت شعبانی و آقای عبدالعلی بوچانپور به درون حلقه محاصره پاوه اعزام و پی گیری وسیعی رابا همراهی آیت ا… مجتبی حاج آخوند جهت صدور فرمان امام (ره)خطاب به ارتش برای نجات پاوه ایفا می نماید.

تشکیل گروه سلمان

در شهریور ۵۸ شهید جعفری با اعزام نیروهای سپاه به روانسر دشمنان انقلاب را بدون درگیری به عقب نشینی از آن شهر وادارنموده در دیماه ۵۸ با تشكیل گروه سلمان و تدوین طرح یك عملیات چریكی پیچیده به فرماندهی شهید ابوالحسن یاری كامیاران را در اوج نا امیدی ها بدون تلفات شهری و با تقدیم كمتر از ۱۲ شهید آزاد می نماید .

تشکیل پیشمرگان کرد مسلمان

از دیگر اقدامات شهید گرفتن امان نامه از امام برای برخی از افرادی است كه از زمان طاغوت با جرایم كوچك به عراق گریخته بودند. این طرح منجر به بازگشت این آوارگان به كشور و رفع یكدست ناهنجاری های اجتماعی در منطقه و نیز همراهی بسیاری از آنان با انقلاب در مقاطع بعدی خصوصا در مجموعه {پیشمرگان كرد مسلمان} گردید. اسكان مهاجران كردی كه در خطر قتل و غارت گروهكها قرار داشتند در شهر كرمانشاه از دیگر اقدامات ایشان بود. طرح تشكیل پیشمرگان كرد مسلمان با محوریت سران كرد رانده شده و نیز دریافت كنندگان امان نامه ها وحمایت شهید چمران و علامه احمد مفتی زاده نیز توانست تفاوت كرد و كفر را در كردستان آشكار نماید.

تاسیس حزب الله کرمانشاه و نهضت اسلامی دانشجویان غرب کشور

اقدام دیگر شهید آن بود كه در مسیر تالیف قلوب طوایف محلی تعدادی از افراد ذی نفوذ و نیازمند منطقه را نیز مورد حمایت مالی نظام قرار دهند. استاد شهید سعید جعفری همزمان در عرصه سیاسی مبارزه وسیعی را علیه گروهكها التقاطی و مجاهدین خلق و سایر گروهكهای ماركسیستی سامان داد. قدرت مناظره سعید در این مسیر بسیار موثر و نزدیكی ایشان با جامعه روحانیت كرمانشاه بسیار راه گشا بود. همچنین با برگزاری دروس تفسیر قرآن كریم ، نهج البلاغه و سخنرانی در مساجد خصوصا برگزاری جلسات هفتگی مسجد معتضدی و دعای كمیل مسجد بروجردی و افشاگری در مورد ماهیت بنی صدر و نیز با متشكل كردن و برافراشتن نام حزب ا… و تدارك تاسیس نهضت اسلامی دانشجویان غرب كشوربه عنوان نخستین اتحادیه دانشجویی و نامزدی در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی در پاوه نقش بی بدیلی در عرصه های سیاسی و فرهنگی منطقه ایفا نمود.

جلوگیری از ورود نیروهای مجاهدین خلق به مجلس

در دور اول انتخابات مجلس شورای اسلامی كرمانشاه كه با نفوذ و تقلب سازمان مجاهدین خلق در فرمانداری كرمانشاه دو نفر از نامزدهای منافقین را به مرحله دوم انتخابات معرفی نمودند استاد شهید سعید جعفری با دعوت از مردم به تحصن در فرمانداری از ورود آنها به مجلس جلوگیری به عمل آورد. برگزاری مراسم دیدار حزب ا… و روحانیت كرمانشاه با امام ره و دیدار امام جمعه وقت سنندج و جمعی از برادران اهل سنت و دیدار طایفه اهل حق با امام(ره) و دیدار جهت اخذ امان نامه ها و ملاقات در مساله كردستان و تشكیل نیروی نظامی و بیان مطالب خصوصی با امام در مورد عدم سلامت وابستگان آیت ا… منتظری دراواخر سال ۵۸ از مهمترین دیدارهای این شهید با امام(ره) است.

فعالیت های برون مرزی شهید

ارتباط شهید با مجلس اعلای شیعیان لبنان و سفر آقای عبدالامیر قبلانبه كرمانشاه و نیز ارتباط با حزب الدعوه الاسلامیه عراق خصوصا علامه سید مرتضیعسگری از پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و همكاری با حزب اسلامی رعد افغانستان پس ازپیروزی و صدور نشریه عاشورا در افغانستان از دیگر اقدامات فرهنگی شهید است.

استاد شهید یكسال پیش از آغاز جنگ تحمیلی با نگاشتن نامه ای تحركات جبهه عراق و خطرحمله قریب الوقوع آنان را به رئیس جمهور وقت (ابوالحسن بنی صدر) گوشزد می نماید. هرچند كه با بی توجهی روبرو می گردد. پیرو این روشنگری ها نیروهای مردمی كرمانشاه در آذر ماه ۵۸ كنسولگری عراق را كه مشغول نقشه برداری و جمع آوری اطلاعات از منطقه است تصرف می نمایند و اسنادی را نیز در اختیار آن شهید قرار می دهند.

شهید جعفری درمصاحبه خویش با روزنامه اطلاعات در اسفند ۵۸ بار دیگر بر خطر حمله عراق تصریح نموده و از تابستان ۵۹ راساً دو مجموعه را به سركردگی شهیدان مفقودالاثر امیر سالمی و داوود رضوانی در مرزهای خسروی و گیلانغرب مستقر می نماید تا آخرین تحركات دشمن را به صورت روزانه به ایشان گزارش نمایند. متاسفانه با هجوم ارتش عراق به ایران این دو گروه که در نزدیک ترین خط مرزی ایران با عراق مستقر بودند با مقاومت محدودی متلاشی و دو فرمانده غیور آن به شهادت می رسند.

حضور شهید در جبهه های غرب در همان اولین روزهای جنگ

استاد شهید با سخنرانی های متعدد در کرمانشاه به دعوت عمومی و بسیج نیروهای مردمی به جهاد اهتمام نموده شخصا با جمعی از یاران و شاگردان جان بر کف خویش به عنوان نخستین گروه پیشتاز در مبارزه و جهاد به جبهه دشمنان در حال پیشروی می شتابند و درحالی که دشمن از سرپل ذهاب گذشته است با آنان روبرو می شوند. راهبرد سردار شهید و همرزمان او در این نبرد نابرابر اجرای عملیات چریکی و وارد کردن ضربات متعدد بر پایگاه ها و مراکز نظامی دشمن در طول شب به منظورافزایش خسارت و تلفات مهاجمان و عدم امکان پیشروی و زمین گیری ماشین جنگی دشمنان است.

یک ماه مقاومت سرسختانه این گروه اندک که با حمایت هوانیروز کرمانشاه خصوصا رشادتهای شهیدان علی اکبر شیرودی و احمد کشوری و یحیی شمشادیان پشتیبانی می گردد منجر به زمین گیر شدن سپاه سوم عراق در دشت ذهاب و نهایتاً تخلیه و عقب نشینی آنها از منطقه شهری سرپل ذهاب و انتقال جبهه مقاومت ایران به ارتفاعات قراویز در غرب سرپل ذهاب می گردد.

شهادت

در تمام این مدت درسهای نهج البلاغه شهید در خط مقدم نیز ادامه می یابد. او پاسدار توام جبهه های جنگ و فرهنگ بود. عاقبت در ۴ آبان ۱۳۵۹ در شب خجسته عید غدیر ولایت مرتضوی در خط مقدم جنگ و ارتفاعات قراویز و در حالی که برای برگرداندن پیکرهای مطهر همرزمان خود به عمق جبهه دشمن نفوذ کرده بود بر اثر اثابت به مین به اجداد پاک و شهیدخویش تاسی نموده پس از عمری کوتاه اما بسیار پربرکت در حال سجدهجان به جان آفرین تسلیم می نماید.علمای کرمانشاه بر پیکر او نماز مکرر میگذراند و مردم کرمانشاه با شکوه ترین تشییع را در خاطره این شهر برای او بر پا میکنند.

آیت ا… سید مرتضی نجومی به خط خوش خویش بر سنگ مزار ایشان نگاشت : درود بر تو ای عزیز روزگار و ای ابا صالح

لقد عشت سعیدا و مت سعیدا و ستبعث بعدا حیاً سعیدا

مقام معظم رهبری:

شهید جعفری ستاره ایست درخشان در آسمان غرب كشور ، نه تنها در غرب بلكه در كل ایران.

آیت الله خزعلی :

خداوند این سردار فداكار و مخلص را با حمزه ها و مالك اشترها محشور فرماید .

شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی :

سید محمد سعید جعفری این شمع پر فروغ با یارانش چون پروانگان بی پروارها از همه تعلقات به عالم بی كران و بی انتهای لطف و عنایت خداوندی پیوستند

مرحوم حضرت آیت الله سید مرتضی نجومی :

اگر می ماند در سپاه سرداری بی نظیر و در حوزه مجتهدی عالی مقام می بود و به راستی هرچه در حق او تكریم شود شایسته و سزاوار است .

 

شهید آیت الله حاج آقا بهاء الدین عراقی:

من تا بحال ندیدم كسی را كه تا این اندازه پا به كار هدف خودش باشد

 

شهید سپهبد علی صیاد شیرازی :

آغاز آشنایی من با ایشان آغاز آشنایی با مربیان دینی بود سعید برای من همچون پلی بود به دنیای معرفت و معنویت .

 

سایت اطلاع رسانی سردار شهید سید محمد سعید جعفری

موضوعات: سردار شهید سید محمد سعید جعفری  لینک ثابت
[جمعه 1395-02-10] [ 11:07:00 ب.ظ ]





دلنوشته دختران شهید برای شهدا …

***********************************************

بسم رب الزینب (س) و الشهدا و الصدیقین …

گفتند از تو بنویسم، برای تو بنویسم، و شاید برای آیندگان تو. نمی دانستم از کجا باید شروع کرد! از چه باید گفت که از تو گفتن هم دشوار است و هم نهایت ندارد!
چه می توان گفت از کسی که حی است و نیست؟!
چه می توان گفت از کسی که رفته است و هست؟! چه می توان گفت از توئی که بخاطر ما از خود گذشتی ولی ما هنوز حتی حرمت خونتان را نیز درک نکرده ایم!چه بگویم؟! برای که بگویم؟ این روزها گوش ها همه کر است و چشم ها همه کور! نه چشم دلی مانده و نه چشم عقلی!قانون مان قانون سود و زیان است! برای منفعت خود حاضریم حتی خون شما را پایمال کنیم، و حتی برای منافع خود از نام شما سوء استفاده می کنیم! برای حفظ منافع خود حرف هایتان را گزینش کرده و به جان ها تزریق می کنیم!حتی دیگر نزدیکان تان نیز شما را باور ندارند! نه حرفتان را، نه راهتان را مگر نه اینکه راهتان راه ولایت بود و حرفتان دفاع از ولایت؟! پس چه شد آن همه ادعا؟! ادعای پیروی و سیران در راهتان را داریم اما …
چه بگویم؟! از که بگویم؟! از چه بگویم؟! برای که بگویم؟!
دیگر حتی از بردن نام مقدستان هم شرم داریم! آنقدر در باطل پیش رفته ایم که راه شما را گم کرده ایم! حتی واژه هایمان نیز رنگ و بوی ریا دارد و باطل تنها یک چیز می گویم، نه از خودم که کلام من دون تر از مقام شماست، از کلام مردی می گویم که مرد بود، چون شما، پوینده ی راه بود، و چه خوش به شما پیوست که:

ای شهید:
ای آنكه بر كرانه ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای ، دستی بر آر و ما قبرستان نشینان این عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون كش …

موضوعات: دلنوشته دختران شهید برای شهدا ...  لینک ثابت
 [ 11:02:00 ب.ظ ]





شهادت قسمت ما میشد ای کاش …

***********************************

بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهادت، یك لباس تك‌سایز است …

صادق به آقا مرتضی گفت: باب شهادت هم دیگر بسته شد …

جنگ تمام شده بود

آقای آوینی ولی جواب داد: این‌طور نیست، شهادت یك لباس تك‌سایز است.

هر وقت و هر زمان اندازه‌ات را به لباس شهادت رساندی،

هر جا كه باشی با شهادت از دنیا می‌روی

صادق گنجی را چندماه بعد وهابیون توی لاهور ترور كردند.

رایزن فرهنگی ایران بود

یك‌سال بعد هم آقا مرتضی رفت

√ خودشان را اندازه لباس شهادت كرده بودند

موضوعات: شهادت قسمت ما میشد ای کاش ...  لینک ثابت
 [ 10:58:00 ب.ظ ]





دل نوشته های دو دختر شهید
چشمان هزاران شهید بر اعمال ما دوخته شده است …

شهدا شرمنده ایم

*******************************************************

 

دیدی یه مادر شهید استخونهای جوان قد بلندش رو بغل کنه و باحسرت بگه پسرم روزی که برای اولین بار بغلت کردم از الان سنگین تر بودی؟!! دیدی یه مادر شهید هر وقت جوانی رو همراه با مادرش می بینه نگاهش رو تا اونجایی که چشم کار می کنه دنبالشون بدرقه می کنه و اشک از چشماش می ریزه؟!! دیگه کسی نیست دست پدر پیر شهدا رو بگیره و بیاره اون ور خیابون!!! راستی ما کاری برای این مادر ها و پدر ها و شهداشون نکردیم اما هرچی از دستمون میومد کردیم تا فراموش بشن اکثر شهدای ما جوان بودند جوان های ما چه طوری حق این شهدا رو ادا کردند؟!! حق مادر شهدا را چه طوری ادا کردیم ؟!! تاحالا با دیدن بچه یه شهید حس کردی اگر بابا نداشتید چه می شد؟!! تاحالا بچه یه جانباز قطع نخایی رو دیدی که نمی دونه بقل بابا چه مزه ایه و آرزو داره برا یه بارم شده بابا شو تموم قد ببینه نه روی صندلی؟!! تاحالا بچه یه جانباز شیمیایی رودیدی که صدای باباش رو همیشه با سرفه شنیده و آرزو داره برای چند ساعت هم که شده باباش سرفه نکنه و بتونه براش از بچه گی هاش بگه!!! هروقت رفتی بقل بابات و با مهربونی صورتد روبوسیده فکر کردی اگه الان بابات دست نداشت چه طوری می تونست اینقدر قشنگ و مهربون نوازشت کنه؟!! ما بنا نبود اینجوری بشیم !!! مابنا نبود به شهدا جاخالی بدیم!!! مابنا نبود جانبازانمون روخونه نشین کنیم!!! خونشون رو مفت بفروشیم !!! نفت هم گران شده!!! خانه هم گران شده!!! نان و… همه و همه گران شدند!!! فقط خون ارزان شده!!!خون شهدا ارزان شده!!! شهدا فراموش شدند!!!طفلکی بچه های شهدا!!! وقتی مارو می بینند چقدر جای خالی باباشون رو بیشتر حس می کنند!!! عجب روزگاری شده!!! جوان های زمان طاغوت شدند شهید همت /باکری / خرازی و… اماجوان های زمان انقلاب شدند اکس خور !!! اکس فروش!!! کراکی!!! فشن و… عجب جوان های با غیرتی ابرو گرفته !!! مدل های سر و صورت جدید و ۲۰۱۱ پاچه های شلوارها بالا تا… دیگه چی می خواستند شهدامون!!! دیگه اسم خیابان هامون هم داره خود به خود عوض میشه!!! خیابان مواد فروش ها!!! قرص فروشها!!! خیابان…!!! انگاری اونا از یه سیاره دیگه ای بودند!!! از یه عصر دیگه اونا فهمیدن این دنیای پوچ جای موندن نیست اونها مال اینجا نبودند!!!اینجا مال ماها هستش که موندیم محکم بچسبیم به زمین که آسمون مال ماها نیست!!! می گفتند نذارید امام تنها بمونه… ما جوانهای امروزی ما جوانهای انقلاب کاریکاتور امام رو کشیدیم!!! گفتند خواهرا… بعد از ماهم حجاب شما بهای خون ما هستش!!! ما هم عمل کردیم و اصلا بی حجاب نشدیم!!! همه حرفایی که میگن دروغه!!! اصلابی حجاب نیست توی شهرهای ما اینهایی که دارن راه می رن و اون شکلین عروسک هستند !!! سارا و دارا هستند!!! یا باربی های تازه مسلمون شده هستند!!!خوب عروسکم خوشگلش خوبه هرچه خوشگل تر مشتریش بیشتر اینطورنیست!!! دیگه چی بگم دارم از درد و از… میسوزم دارم خفه می شم چی بگم به کجا رهسپاریم با سری بلند و سینه ای ستبر روی خون شهدا داریم پا می زاریم و ککمون هم نمی گزه دست مریزاد خدایی خیلی با معرفتیم خیلی خیلی خیلی …..!!!

*************************************************************************************************************************

خدایا به آبروی اهل بیت (ع) به دل شکسته مادر و پدرهای

شهدا حق امام و شهدا رو به ما حلال کن

موضوعات: دل نوشته های دو دختر شهید  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ب.ظ ]




از زبان مادر غوّاص شهید

******************************************

نوجوانم شاد، امّا سرکش و عاصی نبود

این لباس “تنگ و چسبان” مال رقّاصی نبود

داغ من را مادر عباس میفهمد فقط

دست و پا بسته قرار و رسم غوّاصی نبود

موضوعات: از زبان مادر غوّاص شهید  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ب.ظ ]




 

 تقدیم به مادران شهدای غواص

بازهم شکر خدا داغ شما شیرین است
داغ سخت است ولی اوج مصیبت این است:

فرض کن فرض! فقط فرض کن این مسئله را
پیش نعش پسرت گوش کنی هلهله را

فرض کن خشک شود روی لبت لبخندت
ارباً اربا بشود پیش خودت فرزندت

بگذارید بگویم که چه در سر دارم
اصلاً امروز تب روضه ی اکبر دارم …

موضوعات: تقدیم به مادران شهدای غواص  لینک ثابت
 [ 10:49:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (جوانان و نوجوانان)

————————————————————-

ما جوانهايمان را لازم داريم كه تربيت بشوند به تربيت انسانى ، يعنى تربيت‏اسلامى . جوانها را تربيت كنيد و تعليم . همراه تعليم ، تربيت باشد . اين جوانهايى كه در آتيه بايد اين مملكت را حفظ كنند ، اين مملكت را اداره‏بكنند، اينها بايد درست تربيت بشوند و اصلاح بشوند . اسلام آن قدر كه به تهذيب اين بچه‏هاى ما و جوانهاى ما كوشش دارد ، به هيچ‏چيز كوشش ندارد . از حالا كه جوان هستيد و قواى جوانى محفوظ است ، جديت كنيد به اين كه هواى‏نفس را از نفس خودتان خارج كنيد . بهار توبه ايام جوانى است ، كه بار گناهان كمتر و كدورت قلبى و ظلمت‏باطنى ناقصتر و شرايط توبه سهلتر و آسانتر است .

از جوانان ، دختران و پسران مى‏خواهم كه استقلال و آزادى و ارزشهاى انسانى را ،و لو با تحمل زحمت و رنج ، فداى تجملات و عشرتها و بى‏بند و بارى‏ها ، وحضور در مراكز فحشا كه از طرف غرب و عمال بى‏وطن به شما عرضه‏مى‏شود ، نكنند . آنهايى كه مى‏خواستند ما را غارت كنند ، در طول تاريخ و در طول اين پنجاه وچند سال، كوش كردند كه جوانهاى ما را بى‏تفاوت بار بياورند . شما جوانان مسلمان لازم است كه در تحقيق و بررسى حقايق اسلام ، در زمينه‏هاى سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و غيره اصالتهاى اسلامى را در نظر گرفته ، وامتيازاتى كه اسلام را از همه مكاتب ديگر جدا مى‏سازد فراموش نكنيد .

بايد جوانان ما بدانند ، تا معنويت و عقيده به توحيد و معاد در كسى نباشد ،محال است از خود بگذرد و در فكر امت باشد . شما جوانان برومند ، شما محصلين ارجمند كه اميد من هستيد و نويد من هستيد ، بايد در هر جا كه هستيد، در هر جايى از ايران كه هستيد بايد بيدار باشيد ،با بيدارى از حقوق خودتان دفاع كنيد . بايد جوانهاى ما ، پيرهاى‏ما ، زنهاى ما ، مردهاى ما و بچه‏هاى ما ، همه درراه اسلام ، براى عزت اسلام ، براى عزت ميهن خودشان و براى عزت قرآن كريم‏فداكارى كنند . شما اى جوانان عزيز ! ياس به خود راه ندهيد ؛ حق پيروز است . به نيروى شما جوانها بايد اين مملكت اصلاح بشود .

چقدر موجب افتخاراست كه جوانهاى برومندى در مملكت ما ، در خدمت‏اسلامند . اين تحولى كه در جوانهاى ما، در انسانها ، آنهايى كه متعهد هستند پيدا شده‏است ، اهميتش بيشتر از آن تحولى است كه در مملكت پيدا شده است . شما جوانان كه اميد من هستيد و نويد من هستيد ، كوشش كنيد و وحدت كلمه‏خود را حفظ كنيد . بر شما جوانان ارزنده اسلام كه مايه اميد مسلمين هستيد لازم مى‏باشد كه ملتهارا آگاه سازيد ، و نقشه‏هاى شوم و خان و مانسوز استعمارگران را برملا نماييد .

بر شما جوانان روشنفكر است كه از پا ننشينيد تا خواب رفته‏ها را از اين‏خواب مرگبار برانگيزانيد ،و با فاش كردن خيانتها و جنايتهاى استعمارگران وپيروان بى‏فرهنگ آنها ، غفلت‏زده‏ها را آگاه نماييد . شما نسل جوان موظف هستيد غربزده‏ها را از خواب بيدار كنيد و فجايع حكومتهاى‏ضد انسانى آنها ، و اعمال آنها را برملا نماييد . بعضى از جوانهاى ما تمام حيثيت ملى خودشان را ، فداى غرب كردند ، و اين‏شكست روحى بود كه براى ما از همه شكستهايى كه داشتيم بالاتر بود . گمان نكنند جوانهاى ما كه هر چه هست در غرب است و خودشان چيزى ندارند !

موضوعات:  کلمات قصار امام خمینی (جوانان و نوجوانان)  لینک ثابت
 [ 08:25:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (ياوران انقلاب خانواده شهدا، جانبازان ، آزادگان)

*********************************************************************

ما از خدا هستيم همه ، همه عالم از خداست ، جلوه خداست ؛ و همه عالم به‏سوى او برخواهد گشت . پس چه بهتر كه برگشتش اختيارى باشد و انتخابى ، وانسان انتخاب كند شهادت را در راه خدا ، و انسان اختيار كند موت را براى‏خدا و شهادت را براى اسلام . شما خانواده‏هاى شهدا، با شهادت افتخار آفرينان اين مرز و بوم ، به جهان‏فهمانديد كه از همه عزيزان در راه اسلام خواهيد گذشت .

خطاب به خانواده شهدا ، شما چشم و چراغ اين ملتيد . اميد است‏شما عزيزان خردسال ، كه يادگار فداكاران در راه خداوند تعالى واسلام عزيز هستيد ،چون پدران بزرگوار خويش خود را براى دفاع از اسلام بزرگ وميهن عزيز مهيا سازيد . خانواده‏هاى شهدا و اسرا و مفقودين و جانبازان ، خود حافظ و نگهبان ارزش‏شهادت و ايثار بوده‏اند و بعد از اين نيز - به يارى خدا - پاسدار آن خواهندبود . شما خانواده‏هاى شهدا و معلولين و مجروحين ، نشان داديد كه هرگز اجازه‏نمى‏دهيد استعمار بر مقدرات اين كشور سايه افكند . شهداى انقلاب بزرگ ، چون شهداى صدر اسلام ، در پيشگاه مقدس ربوبى ، ارزشمند و مورد عنايت‏حق تعالى و اولياى اسلام ارزشمند خواهند بود . خدمت‏شما به آنها، خدمت به نبى اكرم است ، خدمت به انبياست . خطاب به مسئولين بنياد شهيد ، خدمت‏شما ارزشمندترين خدمتهاست .

اين جانب هر وقت با اين عزيزان معظم برخورد مى‏كنم يا وصيتنامه انسان‏سازشهيدى را مى‏بينم ، احساس حقارت و زبونى مى‏كنم . قبور شهدا و اجساد و ابدان معلولان ، زبان گويايى است كه به عظمت روح جاويدآنان شهادت مى‏دهد . خطاب به فرزندان شاهد ،شما گواهان صادق و يادگاران عزمها و اراده‏هاى استوار و آهنين ، نمونه‏ترين‏بندگان مخلص حقيد . علاقه‏مندم كه فرد فرد شما عالم و متخصصى متعهد براى اسلام ناب محمدى صلى الله عليه وآله و سلم - ، و مبارزى سرسخت عليه اسلام آمريكايى واسلام مرفهين ، و پرچمدار وفادارى براى ايثارگران و شهيدان خود باشيد ؛و بتوانيد با چراغ علم و تقوا ، ظلمت نفاق و كج‏فكرى‏ها و تحجرها و مقدس‏مآبى‏ها را از دامن اسلام بزداييد .

كارنامه نورانى شهادت و جانبازى عزيزان شما ، گواه صادقى بر كسب بالاترين‏امتيازات و مدارج تحصيلى معنوى آنان است ، كه با مهر رضايت‏خدا امضا شده‏است ؛ و كارنامه شما در گرو تلاش و مجاهدت شماست . زندگى در مدرسه اراده است ، و شقاوت هر زندگى در دنياى امروز ، و سعادت‏انسانى ، به اراده همان انسان رقم مى‏خورد .

مفقودين عزيز محور درياى بى‏كران خداوندى‏اند ، و فقراى ذاتى دنياى دون درحسرت مقام والايشان در حيرتند . سلام گرم و محبت‏خالصانه‏ام را به اين سرمايه‏هاى گرانبهاى انقلاب ، اين‏يادگاران معلمين جاويد دانشگاه عشق و شهادت ابلاغ نماييد . مبادا يك وقتى يك كلمه درشتى گفته بشود به اين بازماندگان شهدا يا به اين‏معلولين . مجروحين و معلولين خود چراغ هدايتى شده‏اند كه در گوشه گوشه اين مرز وبوم ، به دين‏باوران راه رسيدن به سعادت آخرت را نشان مى‏دهند . درود بر شما معلولان و مصدومان كه اعضا و سلامت‏خود را در راه اعتلاى‏قرآن كريم از دست داديد . شما خودتان زبان گوياى افتخار هستيد ، زبان گوياى اسلام هستيد .

آنهايى كه براى خودشان و براى قدرت خودشان ، خون شما جوانها را و شمامعلولها را وسيله قرار مى‏دهند از فطرت انسانى خارجند . هر چه انقلاب اسلامى دارد ، از بركت مجاهدت شهدا و ايثارگران است . هان اى شهيدان ! در جوار حق تعالى آسوده خاطر باشيد ؛ كه ملت‏شما پيروزى‏شما را از دست نخواهد داد . اى بازماندگان شهداى به خون خفته ! و اى معلولان عزيزى كه حيات جاويد را بانثار سلامت‏خود بيمه كرده‏ايد! مطمئن باشيد كه ملت‏شما مصمم است پيروزى راتا اقامه حكومت الله و تا ظهور بقية الله - روحى فداه - نگهبان باشد .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (ياوران انقلاب خانواده شهدا، جانبازان ، آزادگان)  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (مقام مادر)

******************************************************

هيچ شغلى به شرافت مادرى نيست . خدمت مادر به جامعه از خدمت معلم بالاتر است ، و از خدمت همه كس بالاتراست . اول مدرسه‏اى كه بچه دارد دامن مادر است . در دامن مادر ، بچه‏ها بهتر تربيت مى‏شوند تا پيش استادان . دامن مادر بزرگترين مدرسه‏اى است كه بچه در آن جا تربيت مى‏شود . مادر خوب ، بچه خوب تربيت مى‏كند . اگر مادرها ، مادرهاى بافضيلت باشند ، اولاد بافضيلت تحويل مى‏دهند .

خداى نخواسته - اگر مادر منحرف باشد ، بچه از همان دامن مادر منحرف بيرون‏مى‏آيد . شما خانمها شرف مادرى داريد ، كه در اين شرف از مردها جلوتر هستيد. درست‏شدن كشورها مرهون شماهاست ، مرهون شما مادرهاست ، خرابى و آبادى‏كشورها تابع شماهاست .

رحمت‏خداوند بر مادرانى كه جوانان نيرومند خود را به ميدان دفاع از حق‏فرستاده ، و به شهادت ارجمند آنان افتخار مى‏كنند . ملتى كه خواهران و مادران دليرش ، افتخار به مرگ جوانان برومندش مى‏كند كه‏در صف شهدا هستند ، پيروز است .

مادران شجاع فرزندان اسلام ، خاطره جانبازى و رشادت زنان قهرمان را در طول‏تاريخ زنده كرده‏اند . اساسا تربيت از دامن پاك مادر و جوار پدر شروع مى‏شود ؛ و با تربيت‏اسلامى و صحيح آنان ، استقلال و آزادى و تعهد به مصالح كشور پايه‏ريزى مى‏شود.

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (مقام مادر)  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (روز زن)

***********************************

اگر روزى بايد روز زن باشد ، چه روزى والاتر و افتخار آميزتر از روز ولادت

باسعادت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - است.

مبارك باد بر ملت عظيم الشان ايران ، بويژه زنان بزرگوار ، مبارك.روز زن ،

روز شرافتمند عنصر تابناكى

كه زير بناى فضيلتهاى انسانى و ارزشهاى ‏والاى خليفه الله در جهان است .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (روز زن)  لینک ثابت
 [ 08:21:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (حقوق زن)

————————————————–

اسلام به زنان آزادى داده است . اسلام با آزادى زن نه تنها موافق است ، بلكه خود پايه‏گذار آزادى زن در تمام‏ابعاد وجودى زن است . تشيع نه تنها زنان را از صحنه زندگى اجتماعى طرد نمى‏كند ، بلكه آنان را در جامعه ، در جايگاه رفيع انسانى خود قرار مى‏دهد . در نظام اسلامى ، زن همان حقوقى را دارد كه مرد دارد ، حق تحصيل ، حق كار ، حق مالكيت ، حق راى دادن و حق راى گرفتن .

ازنظر حقوقى انسانى ، تفاوتى بين زن و مرد نيست ، زيرا كه هر دوانسانند؛ و زن حق دخالت در سرنوشت‏خويش را همچون مرد دارد . زن مانند مرد آزاد است كه سرنوشت و فعاليتهاى خود را انتخاب كند . در نظام اسلامى ، زن به عنوان يك انسان مى‏تواند مشاركت فعال با مردان ، دربناى جامعه اسلامى داشته باشد . اسلام زنها را نجات داده است از آن چيزهايى كه در جاهليت بود ؛ آن قدرى‏كه اسلام به زن خدمت كرده است - خدا مى‏داند - به مرد خدمت نكرده است .

زنان از نظر اسلام نقش حساسى در بناى جامعه اسلامى دارند ؛ و اسلام زن راتا حدى ارتقا مى‏دهد كه او بتواند مقام انسانى خود را در جامعه باز يابد واز حد شى‏ء بودن بيرون بيايد؛ و متناسب با چنين رشدى مى‏تواند در ساختمان‏حكومت اسلامى مسئوليتهايى به عهده بگيرد .

امروز بايد خانمها وظايف اجتماعى خودشان را و وظايف دينى خودشان را عمل‏بكنند ؛ و عفت عمومى را حفظ بكنند ، و روى آن عفت عمومى كارهاى اجتماعى وسياسى را انجام بدهند . آنچه اسلام با آن مخالف است و آن را حرام مى‏داند فساد است ، چه از طرف‏زن باشد و چه از طرف مرد، فرقى نمى‏كند .

ما مى‏خواهيم زنان را از فسادى كه‏آنها را تهديد مى‏كند آزاد سازيم . ما مى‏خواهيم زن در مقام والاى انسانيت‏خودش باشد ، نه ملعبه باشد . اسلام نمى‏خواهد كه زن به عنوان يك شى‏ء و يك عروسك در دست مردان‏ما باشد ؛ اسلام مى‏خواهد شخصيت زن را حفظ كند ، و از او انسانى جدى و كار آمدبسازد .

اسلام خواسته است كه زن و مرد حيثيت انسانى‏شان محفوظ باشد . در اسلام ، زن بايد حجاب داشته باشد ، ولى لازم نيست كه چادر باشد ، بلكه‏زن مى‏تواند هر لباسى را كه حجابش را به وجود آورد اختيار كند .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (حقوق زن)  لینک ثابت
 [ 08:20:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خمینی (نقش زن در اجتماع)

———————————————————-

زن نقش بزرگى در اجتماع دارد ، زن مظهر تحقق آمال بشر است . زن مربى انسان است . از دامن زن مرد به معراج مى‏رود . زن يكتا موجودى است كه مى‏تواند از دامن خود ، افرادى به جامعه تحويل دهد كه‏از بركاتشان يك جامعه ، بلكه جامعه‏ها به استقامت و ارزشهاى والاى انسانى كشيده‏شوند .

نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است ؛ براى اين كه زنان ، بانوان ،علاوه بر اين كه خودشان يك قشر فعال در همه ابعاد هستند ، قشرهاى فعال را دردامن خودشان تربيت مى‏كنند . من در جامعه زنها يك جور تحول عجيبى مى‏بينم كه بيشتر از تحولى است كه درمردها پيدا شده .

اين جانب به زنان پرافتخار ايران مباهات مى‏كنم ، كه تحولى آن چنان در آنان‏پيدا شد ، كه نقش شيطانى بيش از پنجاه سال كوشش نقاشان خارجى و وابستگان‏بى‏شرافت آنان ، از شعراى هرزه گرفته تا نويسندگان و دستگاههاى تبليغاتى مزدوررا ، نقش بر آن نمودند . زنان در عصر ما ثابت كردند كه در مجاهده همدوش مردان ، بلكه مقدم برآنانند . ما مفتخريم كه بانوان و زنان ، پير و جوان و خرد و كلان ، در صحنه‏هاى فرهنگى‏اقتصادى و نظامى حاضر ، و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالى و اعتلاى‏اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند .

من هر وقت بانوان محترم را مى‏بينم كه با عزم و اراده قاطع در راه هدف حاضربه تحمل همه طور زحمت، بلكه شهادت هستند مطمئن مى‏شوم كه اين راه به‏پيروزى منتهى مى‏شود . بانوان رهبر نهضت ما هستند .

شما بانوان شجاع دوشادوش مردان پيروزى را براى اسلام بيمه كرديد . شما خواهران در اين نهضت‏سهم بسزايى داشتيد . شما خواهران عزيز و شجاع ، دوشادوش مردان پيروزى را براى اسلام بيمه‏كرديد . مردان ما مرهون شجاعتهاى شما زنهاى شير دل هستند . ما بسيارى از موفقيتها را مرهون خدمتهاى شما بانوان مى‏دانيم . خدمت مردها هم ، بسيارش مرهون خدمت زنهاست . بانوان ايران، در اين نهضت و انقلاب سهم بيشترى از مردان دارند . بانوان عزيز ما اسباب اين شدند كه مردها هم جرات و شجاعت پيدا كنند . اين پيروزى را ما از بانوان داريم قبل از اين كه از مردها داشته باشيم .

آنچه كه در ايران بزرگتر از هر چيز بود ، تحولى است كه در بانوان ايران‏حاصل شد . اگر اين نهضت و انقلاب اسلامى هيچ نداشت جز اين تحولى كه در بانوان و درجوانان ما پيدا شد ، اين يك امرى بود كه كافى بود براى كشور ما . آسيب نخواهد ديد ملتى كه بانوانش در صف مقدم براى پيشبرد مقاصد اسلامى هست . چه افتخارى بالاتر از اين كه زنان بزرگوار ما در مقابل رژيم ستمكار سابق وپس از سركوبى آن، در مقابل ابرقدرتها و وابستگان آنان ، در صف اول ،ايستادگى و مقاومتى از خود نشان دادند كه در هيچ عصرى چنين مقاومتى و چنين‏شجاعتى از مردان ثبت نشده است . در تربيت و تعليم جامعه بزرگوار ، بانوان پيشتاز باشند .

اگر زنهاى انسان‏ساز از ملتها گرفته بشود ، ملتها به شكست و انحطاط خواهندرسيد . صلاح و فساد يك جامعه، از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مى‏گيرد . شما مردان و زنان تاريخ، بايد پايدارى در راه كوبيدن ستمكاران و دفاع از حق را به جهانيان و نسلهاى آينده ثابت كنيد .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (نقش زن در اجتماع)  لینک ثابت
 [ 08:19:00 ب.ظ ]




تفسیر سوره بقره (آیات 201تا 240)

*****************************************

آيه 201

‏متن آيه : ‏

‏ وِمِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و برخي از آنان مي‌گويند : پروردگارا ! در دنيا به ما نيكي رسان و در آخرت نيز به ما نيكي عطاء فرما ( و سراي آجل و عاجل ما را خوش و خرّم گردان ) و ما را از عذاب آتش ( دوزخ محفوظ ) نگاهدار .‏

‏توضيحات : ‏

‏« قِنَا » : ما را به دور دار . از ماده ( وقي ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 202

‏متن آيه : ‏

‏ أُولَئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اينان ( كه جوياي سعادت دنيا و آخرتند و در پي خوشبختي هر دو سرايند ) از دسترنج خود بهره‌مند خواهند شد ( و برابر كوششي كه براي دنيا مي‌ورزند و تكاپوئي كه در راه آخرت از خود نشان مي‌دهند ، در هر دو جهان از كرده خود سود مي‌برند و سعادت دارين نصيبشان خواهد گرديد ) ، و خدا سريع‌الحساب است ( و به اعمال همگان آشنا است و هر چه زودتر پاداش و پادافره بندگان را خواهد داد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أُوْلئِكَ » : اشاره به هر دو گروه ، يا اشاره به گروه دوم است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 203

‏متن آيه : ‏

‏ وَاذْكُرُواْ اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَّعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در روزهاي مشخّصي ( كه سه روز ايّام التشريق ، يعني يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ماه ذي‌الحجّه است و حاجيان در مِنيا بسر مي‌برند ) خدا را ياد كنيد ( و با اذكار و ادعيه به عبادت و پرستش او بپردازيد ) . و اگر كسي ( عبادت سه روزه را در دو روز اوّل ايّام التشريق انجام دهد و ) شتاب نمايد ، گناهي بر او نيست ( و مانعي نخواهد بود كه روز سوم براي رمي جمرات نباشد ) ، و كسي كه ماندگار شود و ( از رخصت استفاده نكند ، بهتر هم خواهد بود و ) گناهي نخواهد داشت ، ( و اين رخصت تعجيل يا تأخير و نفي گناه از شتابنده و ماندگار ، تنها ) از آنِ كسي است كه تقوا پيشه سازد ( و از منهيّات و محرّمات خويشتن را به دور دارد ) . از ( خشم و انتقام ) خدا بپرهيزيد و بدانيد كه در پيشگاه او جمع خواهيد شد ( و به اعمال و اقوالتان رسيدگي خواهد گرديد و پاداش نيكان و پادافره بدان داده خواهد شد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أُذْكُرُوا اللهَ » : مقصود از ذكر ، تكبير و تهليل و تحميد و تسبيح است كه پس از نماز ، و هنگام رمي جمرات ، و در وقت ذبح قرباني گفته مي‌شود . « أَيَّامٍ مَّعْدُودَاتٍ » : روزهاي معلوم و مشخّص ، كه سه روز بعد از عيد قربان است و ايّام التشريق نام دارد و حاجيان در مِنيا بدين هنگام به رمي جمرات مشغول مي‌گردند . « فَمَن تَعَجَّلَ » : اگر رمي جمرات در دو روز اوّل يا در خود سه روز انجام شود ، بلامانع است . « تُحْشَرُونَ » : جمع آورده مي‌شويد ( نگا : آل‌عمران / 12 و 158 ، انعام / 38 ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 204

‏متن آيه : ‏

‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏در ميان مردم كسي يافته مي‌شود كه سخن او در ( باره امور و اسباب معاش ) زندگي دنيا ، تو را به شگفت مي‌اندازد ( و فصاحت و حلاوت كلام او ، مايه اعجاب تو مي‌شود ) و خدا را بر آنچه در دل خود دارد گواه مي‌گيرد ( و ادّعاء دارد كه آنچه مي‌گويد ، موافق با چيزي است كه در درون پنهان مي‌دارد ، و گفتار و كردارش يكي است ) . و حال آن كه او سرسخت‌ترين دشمنان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يُعْجِبُكَ » : تو را به شگفت مي‌آورد . توجّه تو را به خود جلب مي‌كند . « فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا » : در زندگي دنيا . درباره امور زندگي دنيا . « يُشْهِدُ اللهَ » : خدا را گواه مي‌گيرد . « أَلَدُّ » : صفت مشبّهه و به معني سخت و شديد است ، يا اين كه اسم تفضيل و به معني سرسخت‌ترين و گردنكش‌ترين است . « الْخِصَامِ » : مصدر باب مفاعله و به معني خصومت و دشمني است ، و يا اين كه جمع مكسّر خَصْم ، به معني دشمنان است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 205

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيِهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الفَسَادَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه پشت مي‌كند و مي‌رود ( و يا به رياست و حكومتي مي‌رسد ) ، در زمين به تلاش مي‌افتد تا در آن فساد و تباهي ورزد و زرع و نسل ( انسانها و حيوانات ) را نابود كند ( و با فساد و تباهي خود ، اقوات و اموال و ارواح را از ميان ببرد ) ، و خداوند فساد و تباهي را دوست نمي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَوَلَّيا » : والي و سرور شد . پشت كرد و رفت . « الْحَرْثَ » : كشت و زرع . « النَّسْلَ » : نژاد انسان يا حيوان . نسل مصدر است و در معني اسم مفعول به كار رفته است ، همچون خلق و مخلوق .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 206

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه بدو گفته مي‌شود : از خدا بترس ( و اقوال و افعال برابر دار و به جاي افساد اصلاح كن ) ، عظمت ( و نخوت ، سراپاي ) او را فرا مي‌گيرد و ( غرور ) گناه ( او را به بزهكاري وادار ) مي‌كند . پس دوزخ او را بسنده است و چه بد جايگاهي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إتَّقِ اللهَ » : از خدا بترس . « اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ » : عزّت بزهكارانه و غرور گناه او را فرا مي‌گيرد . كبريا و نخوت دروغين او را به انجام گناه بيشتر مي‌كشاند . « حَسْبُهُ » : او را بس است . او را كافي و بسنده است . « الْمِهَادُ » : آرامگاه . قرارگاه . بستر .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 207

‏متن آيه : ‏

‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در ميان مردم كسي يافته مي‌شود كه جان خود را ( كه عزيزترين چيزي است كه دارد ) در برابر خوشنودي خدا مي‌فروشد ( و رضايت الله را بالاتر از دنيا و مافيها مي‌شمارد و همه چيز خود را در راه كسب آن تقديم مي‌دارد ) و خداوندگار نسبت به بندگان بس مهربان است ( و بدانان در برابر كار اندك ، نعمت جاويد مي‌بخشد و بيش از توانائي انساني برايشان تكاليف و وظائف مقرّر نمي‌دارد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَشْرِي‌ » : مي‌فروشد ( نگا : نساء / 74 ) . « إبْتِغَآءَ » : خواستن . طلبيدن . مفعولٌ‌له است . « مَرْضَاةِ » : رضايت . خوشنودي . مَرْضاة مصدر ميمي‌است و برابر رسم‌الخطّ قرآني با ( ت ) نوشته شده است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 208

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! همگي ( اسلام را به تمام و كمال بپذيريد و ) به صلح و آشتي درآئيد ، و از گامهاي اهريمن ( و وسوسه‌هاي وي ) پيروي نكنيد ( و به دنبال او راه نرويد ) . بي‌گمان او دشمن آشكار شما است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« السِّلْمِ » : صلح و صفا . اسلام . تسليم . « كَآفَّةً » : جملگي . همگي . حال ضمير ( و ) در فعل ( أُدْخُلُوا ) يا مصدر است . « أُدْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَآفَّةً » : جملگي به صلح گردن نهيد . جملگي به اسلام درآئيد و با تمام وجود بدان بگرويد . اسلام را به تمام و كمال بپذيريد . به شريعت واحده همگاني اسلام درآئيد . « خُطُوَاتِ » : جمع خُطْوَة ، گامها . « خُطُوَات‌ » : منظور آرايشگري و وسوسه‌انگيزي اهريمن است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 209

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِن زَلَلْتُمْ مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر بعد از آمدن دلائل واضح ( و حجّتهاي باهر ، از راه خدا دور گشتيد و طريق شيطان پيش گرفتيد و از جاده حق ) منحرف و دچار لغزش شديد ( و به دام اهريمن افتاديد ) بدانيد ( از دست عدالت آفريدگار فرار نتوانيد كرد ) كه بي‌گمان خدا توانا و حكيم است ( و بر همه چيز چيره و همه كارهايش مطابق حكمت است ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« زَلَلْتُمْ » : لغزيديد . بيراهه رفتيد و منحرف گشتيد . « الْبَيِّنَاتُ » : دلائل روشن . « عَزِيزٌ » : غالب . چيره . « حَكِيمٌ » : آن كه كارها را به مقتضاي حكمت انجام مي‌دهد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 210

‏متن آيه : ‏

‏ هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَالْمَلآئِكَةُ وَقُضِيَ الأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا آنان كه راه صلح و آشتي نمي‌پويند و دين اسلام را نمي‌جويند انتظار دارند كه خدا و فرشتگان ( آشكارا در برابر ديدگانشان ظاهر گردند و ) در زير سايه‌بانهاي ابر به سوي ايشان بيايند ( و رو در رو با آنان به سخن درآيند ؟ ! ) . و حال آن كه فرمان ( بر قطع اميد محال ايشان ) انجام پذيرفته است ( و چنين كاري رخ نمي‌دهد ) و همه كارها به سوي خدا برگشت داده مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« هَلْ يَنظُرُونَ » : آيا انتظار مي‌كشند ؟ استفهام انكاري است و به معني : انتظار نمي‌كشند . « ظُلَلٍ » : جمع ظُلَّة ، سايه‌بانها . « الْغَمَامِ » : ابر . ابر سفيد . « قُضِيَ الأَمْرُ » : كار از كار گذشته است . كار انجام و به پايان رسيده است . فرمان خدا بر آن رفته است . اين آيه شريفه دو مفهوم عمده دارد : يكي در بالا گذشت ( نگا : انعام / 158 ) . ديگري عبارت است از : اينان چندان انتظاري نمي‌كشند كه قيامت فرا مي‌رسد و عذاب خدا و فرشتگان عذاب در سايه‌بانهاي ابر سفيد كه نشانه سرعت و نعمت است ، ولي براي اينان نقمت است ، سر مي‌رسند و كار از كار مي‌گذرد و همه امور به سوي خدا باز گردانده مي‌شود ( نگا : زخرف / 66 ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 211

‏متن آيه : ‏

‏ سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُم مِّنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( اي پيغمبر ! ) از بني‌اسرائيل بپرس : چقدر معجزه‌هاي بزرگ و دلائل روشني به آنان داده‌ايم‌ ؟ ( ليكن ايشان نعمتهاي خدا را ناديده گرفته و ناسپاسي كرده‌اند ) و هر كه نعمت خداي را دگرگونه كند ( و به جاي ايمان بدان و شكر بر آن ، نسبت بدان كفر ورزد و ناسپاسي كند ) پس از آن كه به سويش آمد ( و به دستش رسيد و بر آن اطّلاع يافت ، خدا چنين كسي را دچار عذاب سختي خواهد كرد ) چه بي‌گمان خداوند شديدالعقاب است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« سَلْ » : بپرس . « كَمْ » : چه اندازه . چه زياد . « بَيِّنَةٍ » : روشن . « فَإِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ » : اين عبارت مي‌تواند با تقدير ( لَهُ ) در آخر ، جواب شرط باشد . يا اين كه تعليل جواب شرط بوده و به جاي آن آورده شده باشد ، كه تقدير آن چنين خواهد بود : وَ مَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللهِ ، عاقَبَةُ أَشَدَّ عُقُوبَةِ ، لاِنَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 212

‏متن آيه : ‏

‏ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏زندگي دنيا براي كافران آراسته و پيراسته شده است ( و همين غرور زينت عارضي و نعمت فاني ، ايشان را گول زده است و از خدا بي‌خبر كرده است ) و مؤمنان را ( كه شيفته دلباخته دنيا نشده و بيشتر به امر آخرت مشغولند و احياناً دستشان تهي است ) مسخره مي‌كنند ، ( اينان فراموش كرده‌اند كه دنيا پل آخرت است و به آن اندازه بايد بدان پرداخت كه عبور ميسّر گردد ) و روز رستاخيز پرهيزگاران بالاتر از ايشانند ( و بايد بدانند كه داشتن مال دنيا نشانه بزرگي و برتري كسي و نداشتن آن نشانه كوچكي و پستي فردي نيست ، بلكه بود و نبود نعمت دنيا وسيله آزمون و امتحان همگان است ) و خداوند به هركس كه بخواهد بدون ( در نظر داشتن ) حساب ( كفر يا ايمان ) روزي مي‌رساند ( و مال زياد عطاء مي‌دارد و سرانجام وقت بازپرسي و دادرسي و پاسخگوئي فرا مي‌رسد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« زُيِّنَ » : آراسته گرديده است . « يَسْخَرُونَ مِنْ . . . . » : مَسخره مي‌كنند . مورد استهزاء قرار مي‌دهند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 213

‏متن آيه : ‏

‏ كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مردمان ( برابر فطرت در آغاز از نظر انديشه و صورت اجتماعي يك‌گونه و ) يك دسته بودند . ( كم‌كم دوره صِرف فطري به پايان رسيد و جوامع و طبقات پديد آمدند و بنا به استعدادهاي عقلي و شرائط اجتماعي ، اختلافات و تضادهائي به وجود آمد و مرحله بلوغ و بيداري بشريّت فرا رسيد ) پس خداوند پيغمبران را برانگيخت تا ( مردمان را به بهشت و دوزخ ) بشارت دهند و بترسانند . و كتاب ( آسماني ) كه مشتمل بر حق بود و به سوي حقيقت ( و عدالت ) دعوت مي‌كرد ، بر آنان نازل كرد تا در ميان مردمان راجع بدانچه اختلاف مي‌ورزيدند داوري كند ( و بدين وسيله مرحله نبوّت فرا رسيد . آن گاه ) در ( مطالب و حقّانيّت ) كتاب ( آسماني ) تنها كساني اختلاف ورزيدند كه در دسترسشان قرار داده شده بود ، و به دنبال دريافت دلائل روشن ، از روي ستمگري و كينه‌توزي ( و خودخواهي و هواپرستي ، در پذيرش و فهم و ابلاغ و اجرا كتاب ) اختلاف نمودند ( و مرحله اختلاف در دين و ظهور دينداران و دين‌سازان حرفه‌اي فرا رسيد و زمينه بروز و سلطه طاغوت فراهم شد ) . پس خداوند كساني را كه ايمان آورده بودند ، با اجازه خويش ( كه مايه رشد فكري و ايمان پاك و زمينه رستن از انگيزه‌هاي نفساني و تمسّك كامل به كتاب آسماني است ) به آنچه كه حق بود و در آن اختلاف ورزيده بودند ، رهنمون شد ، و خداوند هر كسي را كه بخواهد به راه راست ( كه همان راه حق است ) رهنمود مي‌نمايد ( تا حق را از ميان انحرافها و اختلافها دريابند ، و مرحله برگشت به دين راستين و حاكميّت كتاب و شريعت فرا رسد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« اُمَّةً » : ملّت . دسته . « بَعَثَ » : برانگيخت . فرستاد . « وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ » : و حال آن كه درباره آن كتاب ، يا درباره آن حق اختلاف پيدا نكردند ، مگر . . . « بَغْياً » : از روي ستم . از حسادت . مفعولٌ‌له است . « بِإِذْنِهِ » : به فرمان او . به توفيق و مرحمت او . معني ديگر آيه : مردمان جملگي بر سرشت واحدي بودند ، و اين سرشت ، استعداد هدايت و ضلالت را داشت . بر برخي از آنان ، اسباب هدايت چيره گشت ، و بر برخي ديگر ضلالت غالب آمد . به همين علّت انسانها اختلاف پيدا كردند و خداوند آنان را دريافت و پيغمبراني را به عنوان هادي و مژده‌رسان و بيم‌دهنده ايشان به سويشان روانه كرد ، و به همراهشان كتابهاي مشتمل بر حق فرستاد ، تا اين كتابها ميان مردمان حَكَم و داور گردند و كشمكش با رجوع بدانها از ميان برخيزد . وليكن تنها آنان كه از هدايت پيغمبران سود بردند ايمان آوردند ، آن كساني كه خداوند به هنگام اختلاف ، به سوي حق رهنمودشان كرد . و اين خدا است كه طرفداران حق را - اگر مخلص باشند - موفّق مي‌گرداند ( نگا : تفسيرالمنتخب ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 214

‏متن آيه : ‏

‏ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا گمان برده‌ايد كه داخل بهشت مي‌شويد بدون آن كه به شما همان برسد كه به كساني رسيده است كه پيش از شما درگذشته‌اند ؟ ( شما كه هنوز چنين رنجها و دردهائي را نديده‌ايد و بايد چشم به راه تحمّل حوادث تلخ و ناگوار در راه كردگار باشيد و بدانيد : نخست رنج سپس گنج ) . زيانهاي مالي و جاني ( و شدائد و مشكلات ، آن چنان ملّتهاي پيشين را احاطه كرده است و ) به آنان دست داده است و پريشان گشته‌اند كه پيغمبر و كساني كه با او ايمان آورده بوده‌اند ( هم‌صدا شده و ) مي‌گفته‌اند : پس ياري خدا كي ( و كجا ) است‌ ؟ ! ( ليكن خدا هرگز مؤمنان را فراموش ننموده است و پس از تعليم فداكاري به مؤمنان و آبديدگي ايشان كه رمز تكامل است ، به وعده خود وفا كرده و بديشان پاسخ گفته است كه : ) بيگمان ياري خدا نزديك است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« اَمْ » : بلكه آيا . « وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ » : و حال آن كه هنوز به شما نرسيده است ( نگا : حجرات / 14 ) : « مَثَلُ » : حال . وضع . « خَلَوْا » : رفته‌اند . درگذشته‌اند . « الْبَأْسَآءُ » : فقر . جنگ . شدّت و سختي . « الضَّرَّآءُ » : بيماري . تنگدستي . ضرر و زيان . « زُلْزِلُوا » : به تكان افتاده‌اند . پريشان و آشفته گشته‌اند . « مَتَيا نَصْرُ اللهِ ؟ » : ياري خدا كي خواهد بود ؟ البتّه اين سخن به صورت درخواست ياري و حصول مدد كردگاري بيان شده است و جنبه تمنّا و تقاضا را داشته است . « أَلا » : هان !‏

*************************************************************************************************************************

آيه 215

‏متن آيه : ‏

‏ يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏از تو مي‌پرسند : چه چيز را صدقه و انفاق كنند ؟ بگو : آنچه از ( مال و دارائي پاكيزه و ) پسنديده صدقه و انفاق مي‌كنند از آن پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و بيچارگان و واماندگان در راه ( و بريده از مال و دارائي خويش ) است . و هر كار نيكي كه مي‌كنيد خداوند از آن آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَاذَا » : چه چيز ؟ « خَيْرٍ » : مراد مال و ثروت است . « الْمَسَاكِينِ » : درماندگان و بيچارگاني كه درآمدشان كفاف خرجشان را نمي‌كند ( نگا : كهف / 79 ) . « إبْنِ السَّبِيلِ » : مسافر تهيدستي كه دسترسي به اهل و عيال و مال و منال خود ندارد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 216

‏متن آيه : ‏

‏ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏جنگ بر شما واجب ( كفائي ) گشته است ، و حال آن كه ( بنابه سرشت انساني ) از آن بيزاريد ، ليكن چه بسا چيزي را دوست نمي‌داريد و آن چيز براي شما نيك باشد ، و چه بسا چيزي را دوست داشته باشيد و آن چيز براي شما بد باشد ، و خدا ( به رموز كارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را ) مي‌داند و شما ( از اسرار امور بي‌خبريد و مصلحت خود را چنان كه شايد و بايد ) نمي‌دانيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كُرْهٌ » : ناپسند . ناخوشايند . « عَسَيا » : چه بسا .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 217

‏متن آيه : ‏

‏ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏از تو درباره جنگ‌كردن در ماه حرام مي‌پرسند . بگو : جنگ در آن ( گناهي ) بزرگ است . ولي جلوگيري از راه خدا ( كه اسلام است ) و بازداشتن مردم از مسجدالحرام و اخراج ساكنانش از آن و كفر ورزيدن نسبت به خدا ، در پيشگاه خداوند مهمتر از آن است ، و برگرداندن مردم از دين ( با ايجاد شبهه‌ها در دلهاي مسلمانان و شكنجه ايشان و غيره ) بدتر از كشتن است . ( مشركان ) پيوسته با شما خواهند جنگيد تا اگر بتوانند شما را از آئينتان برگردانند ، ولي كسي كه از شما از آئين خود برگردد و در حال كفر بميرد ، چنين كساني اعمالشان در دنيا و آخرت بر باد مي‌رود ، و ايشان ياران آتش ( دوزخ ) مي‌باشند و در آن جاويدان مي‌مانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْشَّهْرِالْحَرَامِ » : ( نگا : بقره / 194 ) . « قِتَالٍ » : جنگيدن . بدل از ( الْشَّهْرِ ) است . « صَدٌّ » : بازداشتن . ممانعت . واژه ( صَدٌّ ) مبتدا است و كلمات ( كُفْرٌ ) و ( إِخْرَاجٌ ) عطف بر آن بوده و واژه ( أَكْبَرُ ) خبر است . « كُفْرٌ بِهِ » : كافرشدن به خدا است . « الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ » : عطف بر ( سَبِيلِ اللهِ ) است . « فِتْنَةُ » : كفر و شرك . برگرداندن از دين ( نگا : بقره / 191 ) . « مَن يَرْتَدِدْ » : هر كه برگردد . « حَبِطَتْ » : باطل و تباه گشته و هدر رفته است .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 218

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أُوْلَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه ايمان آورده‌اند و كساني كه هجرت نموده‌اند و در راه خدا جهاد كرده‌اند ، آنان رحمت خدا را چشم مي‌دارند ، و خداوند آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَرْجُونَ » : اميدوارند . انتظار دارند .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 219

‏متن آيه : ‏

‏ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏درباره باده و قمار از تو سؤال مي‌كنند . بگو : در آنها گناه بزرگي است و منافعي هم براي مردم دربر دارند ، ولي گناه آنها بيش از نفع آنها است . و از تو مي‌پرسند : چه چيز را صدقه و انفاق كنند ؟ بگو : مازاد ( نيازمندي خود ) . اين چنين خداوند آيات ( و احكام ) را براي شما روشن مي‌سازد ، شايد ( درباره مصالح دنيا و آخرت خود ) بينديشيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْخَمْرِ » : مي . « الْمَيْسِرِ » : قمار با همه انواع آن . « الْعَفْوَ » : اضافه بر نياز . مازاد بر نفقه . آنچه به رنج نيندازد ( نگا : اعراف / 199 ) . مفعولٌ‌به فعل محذوف ( أَنفِقُوا ) است . « يُبَيِّنُ » : روشن مي‌گرداند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 220

‏متن آيه : ‏

‏ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلاَحٌ لَّهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاء اللّهُ لأعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( تا راجع به نيازهاي روحي و جسمي خود ) در دنيا و آخرت ( انديشه كنيد ) . و درباره يتيمان مي‌پرسند ( كه نظر اسلام راجع به معامله و مخالطه با ايشان چيست‌ ؟ ) . بگو : هر چيز كه صلاح ايشان در آن باشد ، نيك و پسنديده است ، و اگر با آنان ( زندگي خود را به قصد اصلاح نه افساد ) بياميزيد ( مانعي ندارد ) . ايشان برادران ( ديني ) شما هستند ( و انتظار چنين كمكي مي‌رود ) ، و خداوند مفسد را از مصلح ( موجود در ميان شما ، جدا مي‌سازد و ) مي‌شناسد ، و اگر خدا مي‌خواست ( با تعيين تكاليف و وظائف سخت در امر سرپرستي يتيمان ) شما را به زحمت مي‌انداخت . بي‌گمان خداوند چيره و حكيم است ( و قانوني جز آنچه مصالح بندگان در آن باشد ، وضع نمي‌كند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فِي الدُّنْيَا وَ اْلآخِرَةِ » : درباره كار و بار دنيا و آخرت . در اينجا مضاف محذوف است ، از قبيل ( امور . شؤون ) . و جار و مجرور متعلّق به ( يُبَيِّنُ ) يا ( تَتَفَكَّرُونَ ) در آيه پيشين است . « وَ إِن تُخَالِطُوهُمْ » : و اگر با آنان همزيستي كنيد در خوردن و نوشيدن و مسكن و زن‌دادن و زن‌گرفتن ، شايسته است و از شما انتظار همين است . « أَعْنَتَ » : به رنج انداخت . از ماده ( عَنَت ) به معني مشقّت .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 221

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُوْلَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ يَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و با زنان مشرك ( غير اهل كتاب ) تا ايمان نياورند ازدواج نكنيد ، و بي‌گمان كنيز مؤمني از زن ( آزاد ) مشركي بهتر است ، اگرچه ( زيبائي يا ثروت يا موقعيّت او ) شما را به شگفتي انداخته باشد ( و دلباخته او بوده باشيد ) ، و ( زنان و دختران خود را ) به ازدواج مردان مشرك در نياوريد ، مادامي كه ايمان نياورند . و بي‌گمان غلام مؤمني از مرد مشركي بهتر است اگرچه ( زيبائي يا ثروت يا موقعيّت او ) شما را به شگفتي انداخته باشد ( و دل از كفتان ربوده باشد ) . آنان ( اعم از زنان يا مردان مشرك ) به سوي آتش ( دوزخ ) دعوت مي‌كنند ( و سبب شقاوت مي‌گردند ) و خدا به سوي بهشت و آمرزش به فرمان خود و توفيق خويش دعوت مي‌كند ( و پيروي از دستور او ، وسيله سعادت مي‌شود ) ، و خدا آيات خود را براي مردم روشن مي‌سازد ( و احكام شريعت را با دلائل واضح تفهيم مي‌نمايد ) تا اين كه ( راه صلاح و سعادت خويش را بشناسند و ) يادآور شوند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ » : با زنان مشرك ازدواج نكنيد . « أَمَةٌ‌ » برده . بنده . « لا تَنكِحُوا الْمُشْرِكِينَ » : زنان را به ازدواج كافران درنياوريد . « عَبْدٌ » : برده . بنده . « يَدْعُونَ » : فرا مي‌خوانند . دعوت مي‌كنند . « يَدْعُو » : فرا مي‌خواند . دعوت مي‌كند . در رسم‌الخطّ قرآني الفي در آخر دارد . « بِإِذْنِهِ » : به اراده و توفيق خود . « يَتَذَكَّرُونَ » : متذكّر شوند . پند و عبرت گيرند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 222

‏متن آيه : ‏

‏ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِي الْمَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و از تو درباره ( آميزش با زنان به هنگام ) حيض مي‌پرسند . بگو : زيان و ضرر است ( و علاوه از نافرماني ، بيماريهائي به دنبال دارد ) . پس در حالت قاعدگي از ( همبستري با ) زنان كناره‌گيري نمائيد ، و با ايشان نزديكي نكنيد تا آن گاه كه پاك مي‌شوند . هنگامي كه پاك شوند ، از مكاني كه خدا به شما فرمان داده است ( و راه طبيعي زناشوئي و وسيله حفظ نسل است ) با آنان نزديكي كنيد . بي‌گمان خداوند توبه‌كاران و پاكان را دوست مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْمَحِيضِ » : قاعدگي . خون ماهانه . موقع قاعدگي . موضع قاعدگي . اين واژه مصدر ميمي يا اسم مكان و يا اسم زمان مي‌تواند باشد . « أَذيً » : اذيّت و آزار . زيان و ضرر . پليدي و پلشتي . « إعْتَزِلُوا » : كناره‌گيري كنيد . « لا تَقْرَبُوهُنَّ » : با ايشان نزديكي زناشوئي نكنيد . « حَتَّيا يَطْهُرْنَ » : تا وقتي كه پاك مي‌گردند . يعني خون ماهانه پايان مي‌گيرد و غسل انجام مي‌پذيرد . يا اين كه خون ماهانه پايان مي‌گيرد و بس . « مِنْ حَيْثُ » : از همان جائي كه . در همان جائي كه . « الْمُتَطَهِّرِينَ » : پاكيزه‌دارندگان .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 223

‏متن آيه : ‏

‏ نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏زنان شما محلّ بذرافشاني شما هستند ، پس از هر راهي كه مي‌خواهيد به آن محلّ درآئيد ( و زناشوئي نمائيد به شرط آن كه از موضع نسل تجاوز نكنيد ) ، و براي خود ( با انتخاب همسران شايسته و پرورش فرزندان صالح و بايسته ، توشه‌اي ) پيشاپيش بفرستيد ، و از خدا خويشتن را برحذر داريد ( و به هنگام حيض با زنان نزديكي نكنيد و از راهي جز راه بقاي نوع بشر با ايشان زناشوئي ننمائيد ) و بدانيد كه شما او را ملاقات خواهيد كرد ( و از شما درباره اعمال و اقوالتان پرسيده خواهد شد ) ، و مژده بده به مؤمنان ( كه با رعايت حدود دين ، سعادت اخروي و رضايت پروردگار را به دست خواهند آورد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَرْثٌ » : كشتزار . « أَنَّيا شِئْتُمْ » : هرگونه كه خواستيد . نشسته ، ايستاده ، بر رو افتاده ، بر پشت افتاده ، و غيره . به شرط آن كه در قُبُل باشد نه دُبُر . « قَدِّمُوا لِأَنفُسِكُمْ » : براي خويشتن پيشاپيش بفرستيد . يعني با انجام اعمال شايسته براي آخرت توشه‌اي بيندوزيد . « مُلاقُوهُ » : ملاقات‌كنندگان او .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 224

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ تَجْعَلُواْ اللّهَ عُرْضَةً لِّأَيْمَانِكُمْ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصْلِحُواْ بَيْنَ النَّاسِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و خدا را آماج سوگندهاي خويشتن نكنيد ، ( زيرا كثرت سوگند منافي با تعظيم نام خداوند است . پس زياد سوگند نخوريد ) تا اين كه نيكوكار و پرهيزگار شويد و ( بتوانيد ) ميان مردمان به اصلاح بپردازيد و خدا شنوا و دانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« عُرْضَةً » : نصب شده . در معرض قرار گرفته . مانع . سدّ راه . اين واژه مصدر است و در معني اسم مفعول يعني معروض به كار رفته است . « لا تَجْعَلُوا اللهَ عُرْضَةً . » : نام خدا را آماج تير سوگندهاي راست يا دروغ خود نسازيد تا اين كه نيك شويد . سوگند خوردنتان به خدا نبايد مانع از آن بشود كه نيكي كنيد و . . . « أَيْمَانِ » : جمع يَمِين ، سوگندها . چيزهائي كه بر آنها سوگند ياد مي‌شود . « أَن تَبَرُّوا » : تا اين كه نيك باشيد . اين كه نيكي كنيد . فعل مضارع مجزوم و جواب نهي است ، و تقدير چنين است : لِتَكُونُوا بِرّاً . و يا اين كه فعل مضارع منصوب و علّت نهي است و تقدير چنين است : فِي أَن تَبَرُّوا . برخي هم ( أَن تَبَرُّوا ) را مبتدا و خبر آن ( أَوْلَي ) يا ( أَمْثَلُ ) محذوف دانسته‌اند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 225

‏متن آيه : ‏

‏ لاَّ يُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِيَ أَيْمَانِكُمْ وَلَكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند شما را به خاطر سوگندهائي كه بدون توجّه ياد مي‌كنيد ( و از روي عادت ، نه از روي قصد و نيّت از دهان مي‌پرد ) مؤاخذه نخواهد كرد ( و كفّاره يا عقاب بر آن مترتّب نيست ) وليكن شما را در برابر آنچه دلهايتان كسب كرده است ( و از روي اراده و اختيار بوده است ) مؤاخذه مي‌كند ( و كفّاره يا عقاب بر آن مترتّب است ) ، و خداوند آمرزنده و بردبار است ( و گناهان را مي‌بخشد و لغزشها را ناديده مي‌گيرد و در رساندن عقاب شتاب نمي‌ورزد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا يُؤَاخِذُكُمْ » : مورد بازخواستتان قرار نمي‌دهد . « اللَّغْوِ » : ياوه . پوچ . لغو در سوگند ، يعني سوگندي كه بدون قصد و اراده و از روي عادت بر زبان رانده مي‌شود . مانند : آري والله . نه‌والله . كه بدون قصد سوگند ، از روي عُرف و عادت بر زبان جاري مي‌گردد و كفّاره ندارد . « مَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ » : آنچه كه از دل بر مي‌آيد و با قصد و اراده اداء مي‌گردد . « حَلِيمٌ » : شكيبا .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 226

‏متن آيه : ‏

‏ لِّلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِّسَآئِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَآؤُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه زنان خويش را ايلاء مي‌نمايند ( يعني سوگند ياد مي‌كنند كه با ايشان آميزش جنسي ننمايند ) حق دارند چهار ماه انتظار بكشند ( و بايد بدانند كه خدا از چنين سوگندي خوشنود نيست ، و در ضمن اين چهار ماه بايد وضع خود را با همسر خويش از نظر زندگي و طلاق روشن سازند . در اين فرصت ) اگر بازگشت كردند ( و سوگند خويش را ناديده گرفتند و با زنان خود همبستر شدند ، چه بهتر ، كفّاره سوگند را مي‌پردازند و ازدواج به حالت خود باقي است ) . چه خداوند بسي آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يُؤْلُونَ » : سوگند مي‌خورند . از مصدر ( إيلاء ) و از ماده ( أَلْوَة ) يا ( أَلْيَة ) به معني سوگند . إيلاء در اصطلاح شرع به معني اين است كه مرد سوگند بخورد كه با همسرش نزديكي نكند . « تَرَبُّصُ » : انتظار كشيدن . منتظر ماندن . « فَآءُوا » : برگشتند . رجوع كردند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 227

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِنْ عَزَمُواْ الطَّلاَقَ فَإِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر تصميم بر جدائي گرفتند ( و در اين مدّت بازنگشتند ، پس از انقضاي آن ، يكي از دو راه در پيش است : برگشت به زندگي زناشوئي عادي ، يا طلاق به اختيار يا به اجبار . و بايد بدانند كه گفتار و كردارشان از ديد خدا پنهان نمي‌ماند ) چه خداوند شنوا و دانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« عَزَمُوا » تصميم گرفتند . عزم خود را جزم كردند .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 228

‏متن آيه : ‏

‏ وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحاً وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكُيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و زنان مطلّقه بايد ( بعد از طلاق ) به مدّت سه بار عادت ماهانه ( و يا سه‌بار پاك‌شدن از حيض ) انتظار بكشند ( و عدّه نگهدارند ، تا روشن شود كه حامله نيستند ) ، و اگر ( در ايمان خود صادق هستند و راست مي‌گويند كه ) به خدا و روز رستاخيز باور دارند ، براي آنان حلال نيست كه خدا آنچه را ( اعم از جنين يا خون ماهانه ) در رحم ايشان آفريده است پنهان كنند ، و شوهران آنان براي برگرداندنشان ( به زندگي زناشوئي و از سرگرفتن آن ) در اين ( مدّت عدّه ، از ديگران ) سزاوارترند ، در صورتي كه ( شوهران به راستي ) خواهان اصلاح باشند ( و نخواهند به همسران خود زيان برسانند و خيانت نمايند ، كه در اين صورت سروكارشان با خدا است ) و براي همسران ( حقوق و واجباتي ) است ( كه بايد شوهران اداء بكنند ) همان گونه كه بر آنان ( حقوق و واجباتي ) است كه ( بايد همسران اداء بكنند ) به گونه شايسته‌اي ( كه برابر عرف مردمان و موافق با شريعت اسلام باشد ) . و مردان را بر زنان برتري ( رعايت و حفاظت در امور خانوادگي ) است . و خداوند باعزّت و باحكمت است ( و براي آنان قوانيني وضع مي‌كند كه با حكمت سازگار است ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْمُطَلَّقَاتُ » : زنان طلاق داده شده . « قُرُوءٍ » : جمع قُرْء ، حيض يا پاك‌شدن از حيض . « أَرْحَام‌ » : جمع رَحِم ، زهدانها ، بچّه‌دانها . « بُعُولَة‌ » : جمع بَعْل ، شوهران . « أَحَقُّ » : بسي شايسته و سزاوار . واژه ( أَحَقُّ ) اسم تفضيل است و در اينجا معني تفضيل ندارد و بلكه براي مبالغه است . « الْمَعْرُوفِ » : پسنديده . كار نيكوئي كه خداوند بدان دستور داده است . از قبيل حسن معاشرت و زيان نرساندن و غيره . . . « لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ » : مردان را بر زنان منزلت است . منظور درجه و منزلت سرپرستي و مراقبت از ايشان است ( نگا : نساء / 34 ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 229

‏متن آيه : ‏

‏ الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلاَّ أَن يَخَافَا أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏طلاق دو بار است ( آن طلاقي كه حق مراجعت در آن محفوظ است . بعد از دو مرتبه طلاق ، يكي از دو كار را بايد كرد : ) نگاهداري ( زن ) به گونه شايسته ( و عادلانه ) يا رهاكردن ( او ) با نيكي ( و بايستگي و به دور از ظلم و جور . بعد از طلاق سوم ، حق مراجعت سلب مي‌شود مگر بعد از ازدواج راستين با شوهر ديگري و وقوع طلاق ميان او و شوهر اخير ) . و براي شما حلال نيست كه چيزي از آنچه ( مهر ايشان كرده‌ايد يا ) بديشان داده‌ايد بازپس بگيريد ، مگر اين كه ( شوهر و همسر ) بترسند كه نتوانند حدود خدا را پابرجا دارند . پس اگر ( اي گروه مؤمنان ) بيم داشتيد كه حدود الهي را رعايت نكنند ، گناهي بر ايشان نيست كه زن فديه و عوضي بپردازد ( و در برابر آن طلاق بگيرد ) . اينها حدود و مرزهاي ( احكام شرعي ) الهي است و از آنها تجاوز نكنيد ، و هركس از حدود و مرزهاي ( اوامر و نواهي ) الهي تجاوز كند ( ستمگر بوده و ) بي‌گمان اين چنين كساني ستمگرند ( و به خود و به جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنند ستم مي‌نمايند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَرَّتَانِ » : دوبار . دو دفعه . « إمْسَاك‌ » : نگاه‌داري كردن . « تَسْرِيحٌ » : رهاكردن . طلاق‌دادن . « أَلطَّلاقُ مَرَّتَانِ » : طلاقي كه بعد از آن ، از سرگرفتن زناشوئي آزاد است ، دو بار است و بس . « إِحْسَانٍ » : زيبا رفتاركردن . « وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ . . . » . براي شما حلال نيست كه . اين هنگامي است كه جدائي به ميل و رغبت مرد انجام بگيرد ( نگا : نساء / 20 ) . « حُدُودَ اللهِ » : احكام و شرائع خدا . « جُنَاح » : گناه . بزه . « إفْتَدَتْ بِهِ » : زن آن را براي رهائي خويشتن داد .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 230

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس اگر ( بعد از دو طلاق و رجوع ، بار ديگر باز هم ) او را طلاق داد ، از آن به بعد زن بر او حلال نخواهد بود ، مگر اين كه با شوهر ديگري ازدواج كند ( و با او آميزش جنسي نمايد و ازدواج واقعي و جدّي صورت گيرد ؛ نه موقّتي و فريبكارانه ) . در اين صورت اگر ( شوهر دوم ) او را طلاق داد ، گناهي بر آن دو ( زن و شوهر اوّل ) نخواهد بود كه ( به كانون زندگي زناشوئي ) برگردند ( و زن با شوهر اوّل مجدّدا ازدواج نمايد ) در صورتي كه اميدوار باشند كه مي‌توانند حدود الهي را ( محترم بشمارند و ) پابرجا دارند . و اينها حدود الهي است كه خدا آنها را براي كساني كه آگاهند ( و به شرع اسلام ايمان دارند ) بيان مي‌نمايد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَتَّيا تَنكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ » : تا آن گاه كه با شوهري جز او به طور دائم و به روال عادي ازدواج مي‌كند ، و . . . « فَلا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا » : بر شوهر نخست و همسر نخست گناهي نيست .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 231

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَاراً لَّتَعْتَدُواْ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوَاْ آيَاتِ اللّهِ هُزُواً وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَيْكُمْ مِّنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه زنان را طلاق داديد ، و به ( آخرين روزهاي ) عدّه خود رسيدند ، يا به طرز صحيح و عادلانه‌اي آنان را نگاه داريد ( و با ايشان آشتي كنيد ) يا آنان را به طرز پسنديده و دادگرانه‌اي رها سازيد ، و به خاطر زيان رسانيدن بديشان و تعدّي كردن بر ايشان ، هيچ گاه ( با آنان آشتي نكنيد و ) ايشان را نگاه نداريد ، و كسي كه چنين كند ، بي‌گمان به خويشتن ستم كرده است ، و ( با اين گونه اعمال و سوءاستفاده كردن از قوانين ) آيه‌هاي ( احكام و حدود ) خدا را به باد استهزاء نگيريد ، و نعمت خدا را بر خود ( كه از جمله الفت ميان شوهر و همسر و تنظيم امور زندگي خانوادگي است ) و آنچه را كه از كتاب و حكمت ( يعني قرآن و اسرار شريعت اسلام ) بر شما نازل كرده است و شما را با آن پند مي‌دهد ، به خاطر بياوريد و از ( خشم ) خدا بپرهيزيد و بدانيد كه بي‌گمان خداوند از هر چيزي آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ » : به انقضاء عدّه خود نزديك شدند . « أَجَل‌ » : مدّت . در اينجا مراد سپري‌شدن آخرين روزهاي عدّه است . « سَرِّحُوهُنَّ » : آنان را رها سازيد . آنان را طلاق دهيد . « ضِرَاراً » : زيان‌رساندن . مفعولٌ‌له است . « هُزُواً » : بازيچه . مسخره . مصدري است به معني اسم مفعول ، يعني مَهْزُوء . مفعول دوم ( لا تَتَّخِذُوا ) است . « الْحِكْمَة » : گفتار يا كردار درست و بجا . عطف صفت بر موصوف است ( نگا : احزاب / 34 ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 232

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَيْنَهُم بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه زنان را طلاق داديد و مدّت عدّه خود را به پايان رسانيدند ، مانع آنان نشويد كه با شوهران ( سابق يا با كسان ديگري ) ازدواج كنند ، اگر در ميانشان به طرز پسنديده‌اي تراضي برقرار گردد ( و خواسته باشند زندگي خانوادگي آبرومندانه‌اي به راه اندازند ) ، اين ( احكام حكيمانه همراه با ترغيب و ترهيبي كه گذشت ) همان چيزي است كه كساني از شما بدان پند داده مي‌شوند كه به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند . اين ( اوامر و نواهي الهي ) براي شما ( از نظر رشد علائق و روابط اجتماعي و تطهير نفوس از زنگ بدگمانيها و آلودگيهاي محيط ) پربركت‌تر و پاكيزه‌تر ( از ممانعت زنان از ازدواج با ديگران و غيره ) است ، و خدا ( مصالح اجتماعي بشري و فوائد نهفته در اين احكام را ) مي‌داند و شما ( اسرار اين اوامر و نواهي را چنان كه شايد و بايد ) نمي‌دانيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا تَعْضُلُوهُنَّ » : ايشان را باز نداريد و از آنان ممانعت به عمل نياوريد . « اَزْكَيا » : بالنده‌تر و سودمندتر . « أَطْهَرُ » : پاكيزه‌تر و تمييزتر .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 233

‏متن آيه : ‏

‏ وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّا آتَيْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مادران ( اعم از مطلّقه و غيرمطلّقه ) دو سال تمام فرزندان خود را شير مي‌دهند ، هرگاه يكي از والدين يا هر دوي ايشان خواستار تكميل دوران شيرخوارگي شوند ، بر آن كس كه فرزند براي او متولّد شده ( يعني پدر ) لازم است خوراك و پوشاك مادران را ( در آن مدّت به اندازه توانائي ) به گونه شايسته بپردازد . هيچ كس موظّف به بيش از مقدار توانائي خود نيست ، نه مادر به خاطر فرزندش ، و نه پدر به سبب بچّه‌اش بايد زيان ببيند ( بلكه حق ديدار از فرزند براي هر دو محفوظ است و بر پدر پرداخت عادلانه ، و بر مادر پرورش مسلمانانه لازم است . چنانچه پدر بميرد يا به سبب فقر از پرداخت حق حضانت عاجز باشد ) بر وارث فرزند چنين چيزي لازم است ( و در صورت دارا بودن ، بايد آنچه بر پدر فرزند ، از قبيل خوراك و پوشاك و اجرت شيرخوارگي لازم بوده است بپردازد ) و اگر ( والدين ) خواستند با رضايت و مشورت همديگر ( كودك را زودتر از دو سال ) از شير بازگيرند گناهي بر آنان نيست . و اگر ( اي پدران ) خواستيد دايگاني براي فرزندان خود بگيريد ، گناهي بر شما نيست ، به شرط اين كه حقوق آنان را به طور شايسته بپردازيد ، و از ( خشم ) خدا بپرهيزيد و بدانيد كه خدا بدانچه انجام مي‌دهيد بينا است ( لذا پدران و مادران خدا را در نظر دارند و به تربيت اولاد عنايت نمايند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يُرْضِعْنَ » : بايد شير بدهند . « حَوْلَيْنِ » : مدّت دو سال . « رَضاعَة » : شيردادن . « الْمَوْلُودِ لَهُ » : پدر . « رِزْقُ » : نفقه . « كِسْوَة » : جامه . « بِالْمَعْرُوفِ » : به گونه شايسته و برحسب عُرف محيطي كه زن در آن زندگي مي‌كند . « لا تُضَآرَّ » : نبايد زيان‌خورده بشود . ( لا ) حرف نهي است و ( تُضَآرَّ ) فعل مضارع مجزوم است و فتحه به جاي جزمه آمده است . « فِصَال‌ » : از شير بازگرفتن طفل . « تَرَاضٍ » : خوشنودي . « تَشَاوُرٍ » : رايزني . « أَن تَسْتَرْضِعُوا » : اين كه دايه بگيريد . « مَا ءَاتَيْتُمْ » : آنچه به عنوان مزد براي دايه مقرّر داشته‌ايد و بدو مي‌دهيد . ( ءَاتَيْتُمْ ) به منزله ( أَعْطَيْتُمْ ) است و به دو مفعول نيازمند است كه هر دو در اينجا محذوفند . تقدير چنين است : ( ءَاتَيْتُمُوهُ الْمَرَاضِعَ )

***********************************************************************************************************************

آيه 234

‏متن آيه : ‏

‏ وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و كساني كه از شما ( مردان ) مي‌ميرند و همسراني از پس خود به جاي مي‌گذارند ، همسرانشان بايد چهار ماه و ده شبانه‌روز انتظار بكشند ( و عدّه نگاه دارند ) ، و هنگامي كه به آخر مدّتشان رسيدند و آن را به پايان بردند ، گناهي بر شما نيست كه هر چه مي‌خواهند درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند ( و اعمالي موافق با شرع از ايشان سر زند و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند ) ، و خدا از آنچه مي‌كنيد آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يُتَوَفَّوْنَ » : مي‌ميرند . « يَذَرُونَ » : ترك مي‌گويند و به جاي مي‌گذارند . از ماده ( وذر ) . « يَتَرَبَّصْنَ » : انتظار مي‌كشند . عِدّه نگاه مي‌دارند . بدين معني كه زن شوهر مرده ، بايد از آرايش و خواستگاري و ازدواج و خروج از منزل - مگر با بودن عذر شرعي - دوري كند . « أَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْراً » : چهار ماه و ده شبانه‌روز قمري . « فِي أَنفُسِهِنَّ » : درباره خود نسبت به خود . « بِالْمَعْرُوفِ » : كاري كه معهود شرافتمندان و پسند اسلام است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 235

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاء أَوْ أَكْنَنتُمْ فِي أَنفُسِكُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِن لاَّ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرّاً إِلاَّ أَن تَقُولُواْ قَوْلاً مَّعْرُوفاً وَلاَ تَعْزِمُواْ عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّىَ يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و گناهي بر شما ( مردان ) نيست كه به طور كنايه از زناني ( كه شوهرانشان فوت كرده‌اند و در عدّه بسر مي‌برند ) خواستگاري كنيد ، و يا در دل خود تصميم بر اين كار را بگيريد ( بدون اين كه آن را اظهار نمائيد ) ، خداوند مي‌دانست شما آنان را ياد خواهيد كرد ( و اين گرايش فطري مردان نسبت به زنان است و خداوند با خواسته طبيعي شما به شكل معقول مخالف نيست ) ولي به آنان پنهاني وعده زناشوئي ندهيد ، مگر اين كه به طرز پسنديده‌اي ( و به طور كنايه ) اظهار كنيد ( امّا در همه حال ) اقدام به ازدواج ننمائيد تا عدّه آنان بسر آيد ، و بدانيد كه خداوند آنچه را در دل داريد مي‌داند ، پس از ( مخالفت فرمان ) او خويشتن را برحذر داريد و بدانيد كه بيگمان خداوند بس آمرزنده و شكيبا است ( و در مجازات بندگان شتاب نمي‌كند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« عَرَّضْتُم بِهِ » : بدان گوشه زديد . آن را با كنايه گفتيد . از قبيل اين كه بگوئيد : تو بانوي شايسته و دينداري هستي . اميدوارم خداوند زن خوبي چون تو را نصيبم گرداند و . . . « خِطْبَةِ » : خواستگاري . « أَكْنَنتُمْ » : پنهان داشتيد . « أَكْنَنتُمْ فِي أَنفُسِكُمْ » : به دل خود جاي داديد . به انديشه خود راه داديد . « اِلاّ أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَّعْرُوفاً » : جز گفتار پسنديده و بزرگوارانه در كنايه خود به كار نبريد . « لا تَعْزِمُوا » : تصميم نگيريد . قصد نكنيد . « لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ » : در مدّت عدّه اقدام به عقد نكاح نكنيد . چرا كه در مدّت عدّه خواستگاري آشكار و بي‌پرده حرام است ، و عقد ازدواج در آن باطل است . « الْكِتَابُ » : مصدري است به معني اسم مفعول يعني : مكتوب به معني مفروض كه منظور عدّه است . مانند : لباس به معني ملبوس .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 236

‏متن آيه : ‏

‏ لاَّ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاء مَا لَمْ تَمَسُّوهُنُّ أَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدْرُهُ مَتَاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اگر زنان را قبل از آميزش جنسي و تعيين مَهر ( به عللي ) طلاق دهيد ، گناهي بر شما نيست ( و در اين موقع ) آنان را ( با هديّه‌اي مناسب حال خود ) بهره‌مند سازيد . آن كس كه توانائي ( مالي ) دارد ، و آن كس كه توانائي ( مالي ) ندارد ، به اندازه خودش ، هديّه‌اي شايسته ( و مناسب حال دهنده و گيرنده ) مي‌پردازد ، و اين ( پرداخت هديّه ) بر نيكوكاران الزامي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ » : اگر يا مادام كه با آنان آميزش جنسي انجام نداده باشيد . واژه ( مَا ) مي‌تواند شرطيّه باشد . يعني : إِن لَّمْ تَمَسُّوهُنَّ . يا زمانيّه باشد . يعني : مُدَّةَ لَمْ تَمَسُّوهُنَّ . « فَرِيضَةً » : صداق . مهريّه . « مَتِّعُوهُنَّ » : بدانان متاع دهيد . متاع و مُتعه ، به معني هديّه‌اي است كه شوهر بعد از طلاق به همسر مطلّقه خود مي‌دهد . دادن آن به همسر مطلّقه‌اي كه با او نزديكي زناشوئي نشده و مهريّه‌اي براي وي قبلاً معيّن نگشته است واجب است ، و دادن آن به زنان مطلّقه ديگر مستحبّ است . « مُوسِعِ » : دارا . ثروتمند . « مُقْتِر » : نادار . تنگدست . « قَدَر » : اندازه توان . « مَتَاعاً » : بهره‌مند ساختن . اسم مصدر است و به جاي تمتيع به كار رفته است و مفعول مطلق است . تقدير آن چنين است : مَتِّعُوهُنَّ مَتَاعاً : « حَقّاً » : ثابت و پابرجا . ( بِالْمَعْرُوفِ ) صفت اوّل ( مَتَاعاً ) است ، و ( حَقّاً ) صفت دوم آن است . يا اين كه ( حَقّاً ) مفعول مطلق بشمار است و تقدير آن چنين است : حَقَّ ذلِكَ حَقّاً .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 237

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إَلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلاَ تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر زنان را پيش از آن كه با آنان تماس بگيريد ( و آميزش جنسي بنمائيد ) طلاق داديد ، در حالي كه مهريّه‌اي براي آنان تعيين نموده‌ايد ، ( لازم است ) نصف آنچه را كه تعيين كرده‌ايد ( به آنان بدهيد ) مگر اين كه آنان ( حق خود را ) ببخشند و يا ( اگر صغير و يا سفيه هستند ، ولي آنان ، يعني ) آن كس كه عقد ازدواج در دست او است ، آن را ببخشد ، و اگر شما ( مردان ) گذشت كنيد ( و تمام مهريّه را به زنان بپردازيد ) به پرهيزگاري نزديكتر است ، و گذشت و نيكوكاري را در ميان خود فراموش مكنيد . بيگمان خداوند به آنچه انجام مي‌دهيد بينا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« نِصْفُ » : نيم . اين واژه مي‌تواند مبتداي خبر محذوف ، و يا خبر مبتداي محذوف باشد ، و تقدير چنين است : فَعَلَيْكُمْ نِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ ؛ فَالْوَاجِبُ نِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ . « يَعْفُونَ » : زنان گذشت كنند . « يَعْفُو » : او گذشت كند . در رسم‌الخطّ قرآني ، الف زائدي در آخر اين فعل موجود است . « الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةَ الْنِّكَاحِ » : شوهر است . « فَضْل‌ » : بزرگواري و نيك رفتاري .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 238

‏متن آيه : ‏

‏ حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏در انجام نمازها و ( به ويژه ) نماز ميانه ( يعني عصر ، كوشا باشيد و ) محافظت ورزيد و فروتنانه براي خدا بپا خيزيد ( و با خشوع و خضوع ، در برابر ديدگان خود ، هيبت و عظمت خدا را مجسّم داريد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« صَلَوَات‌ » : نمازها . « الصَّلوةِ الْوُسْطَي‌ » : نماز ميانه . بهترين نماز . واژه ( وُسْطَي ) به معني وسط و گزيده و بهترين آمده است . دانشمندان اسلامي هر يك از نمازها را ( الصَّلاةِ الْوُسْطَي ) دانسته‌اند ، وليكن ارجح اقوال دالّ بر نماز عصر است . « قَانِتِينَ » : خاشعين . فروتنانه و متواضعانه . حال ضمير ( و ) در فعل ( قُومُوا ) است . از مصدر ( قُنُوت ) به معني بريدن از امور جهان و پرداختن به مناجات يزدان و اشتغال به ذكر و دعاي خداوند منّان است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 239

‏متن آيه : ‏

‏ فَإنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُكْبَاناً فَإِذَا أَمِنتُمْ فَاذْكُرُواْ اللّهَ كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر ( به خاطر جنگ يا خطر ديگري ) ترسيديد ( و نتوانستيد با خشوع و خضوع لازم به نماز بايستيد ، نماز را ترك نكنيد ، بلكه آن را ) در حال پياده يا سواره انجام دهيد . امّا هنگامي كه امنيّت خود را باز يافتيد ( نماز را به صورت معمولي و به تمام و كمال به جاي آوريد و ) برابر آن چيزهائي كه نمي‌دانستيد و خدا به شما آموخت ، خداي را ياد كنيد ( و به عبادت و نيايش بپردازيد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« رِجَالاً » : جمع راجل ، پيادگان . « رُكْبَاناً » : جمع راكب ، سواران . ( رِجَالاً وَ رُكْبَاناً ) حال ضمير ( و ) در جواب شرط محذوف است كه تقدير آن چنين است : فَإِنْ خِفْتُمْ فَصَلُّوا رَاجِلِينَ أَوْ رَاكِبِينَ . « كَمَا » : همان گونه كه .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 240

‏متن آيه : ‏

‏ وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجاً وَصِيَّةً لِّأَزْوَاجِهِم مَّتَاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِيَ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعْرُوفٍ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و كساني كه از شما در آستانه مرگ قرار مي‌گيرند و همسراني را از خود به جاي مي‌گذارند ، ( فرمان خدا اين است كه ) بايد براي همسران خود وصيّت كنند كه تا يك سال آنان را ( با پرداخت هزينه زندگي ) بهره‌مند سازند ، به شرط اين كه آنان ( خودشان از خانه شوهر ) بيرون نروند ، پس اگر بيرون روند هر كار پسنديده‌اي كه نسبت به خود انجام دهند ( از قبيل ازدواج مجدّد ) گناهي بر شما نيست ، و خداوند توانا و حكيم است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وَصِيَّةً‌ » : توصيه ، سفارش ، مفعول مطلق يا مفعولٌ‌به فعل محذوفي است و تقدير آن چنين است : يُوصُونَ وَصِيَّةً . يا اين كه : كَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمْ وَصِيَّةً . « مَتَاعاً » : مفعولٌ‌به فعل محذوف ( يُوصُونَ ) يا ( وَصِيَّةً ) است كه به معني ( تَوْصِيَةً ) مي‌باشد . « غَيْرَ إِخْرَاجٍ » : بدل ( مَتَاعاً ) ، يا حال ( ألَّذِينَ ) يا ( أَزْوَاجاً ) ، و يا منصوب به نزع خافض مي‌تواند باشد . آيه ( 234 ) حق واجبي است كه گزير و گريزي از آن نيست ، و اين آيه بيانگر حقي است كه زن در استفاده و عدم استفاده از آن آزاد است .‏

**************************************************************************************************************************

موضوعات: تفسیر سوره بقره (آیات 201تا 240)  لینک ثابت
 [ 08:03:00 ب.ظ ]




تفسیر سوره بقره (آیات 173تا200)

**********************************************

 

آيه 173

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( آنچه را كه مشركان و يهوديان و ديگران حرام مي‌دانند ، حرام نيست ، بلكه خداوند ) تنها مردار و خون و گوشت خوك و آنچه نام غيرخدا ( به هنگام ذبح ) بر آن گفته شده باشد ( و به نام بتان و شبيه آنها سر بريده شود ) بر شما حرام كرده است . ولي آن كس كه مجبور شود ( به خاطر حفظ جان از آن اشياء حرام بخورد ) در صورتي كه علاقه‌مند ( به خوردن و لذّت بردن از چنين چيزهائي نبوده ) و متجاوز ( از حدّ سدّجوع هم ) نباشد ، گناهي بر او نيست . بي‌گمان خداوند بخشنده و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْمَيْتَةَ » : مردار . « الدَّمَ » : خون . « لَحْمَ » : گوشت . « الْخِنزِيرِ » : خوك . « مَآ أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللهِ » : آنچه به نام چيزي جز خدا ذبح شود . از قبيل : به نام لات ، به نام عزّي ، به نام فلان . يعني مقصود از ذبح آن حيوان تقرّب به غير خدا باشد . « أُهِلَّ » : از مصدر ( إهلال ) به معني صدا بلندكردن . « اُضْطُرَّ » : وادار گرديد . مجبور شد . « بَاغٍ » : خواستار و علاقه‌مند . « عَادٍ » : متجاوز از اندازه ضرورت . « غَيْرَ بَاغٍ وَ لا عَادٍ » : نه طالب و راغب آن باشد و نه از حد ضرورت تجاوز كند . واژه ( غَيْرَ ) حال ضمير مستتر در فعل ( أُضْطُرَّ ) است . « إِثْمَ » : گناه

************************************************************************************************************************

آيه 174

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه آنچه را خدا از كتاب ( آسماني ) نازل كرده است ، پنهان مي‌دارند ( يا دست به تأويل ناروا و تحريف مي‌يازند ) و آن را به بهاي كم ( و ناچيز دنيا ) مي‌فروشند ، آنان جز آتش چيزي نمي‌خورند . ( زيرا اموالي كه از رهگذر كتمان آيات آسماني و تحريف و تأويل نارواي حقائق رحماني به دست مي‌آيد ، سبب نزول آنان به آتش دوزخ خواهد شد ) و روز رستاخيز خدا ( از آنان روگردان بوده و ) با ايشان سخن نمي‌گويد و آنان را ( از كثافت گناهان با عفو و گذشت خويش ) پاكيزه نمي‌دارد . و ايشان را عذاب دردناكي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَكْتُمُونَ » : پنهان مي‌كنند . « يَشْتَرُونَ بِهِ » : مي‌خورند بدان . فراچنگ مي‌آورند بدان . مرجع ضمير ( هِ ) واژه ( الْكِتَاب ) يا ( مَا ) يا عمل كتمان است . « بُطُون‌ » : جمع بطن ، شكمها . « لا يُكَلِّمُهُمُ اللهُ » : خدا با ايشان سخن نمي‌گويد . مراد سخني است كه مايه سرور ايشان شود و بيانگر رحمت خدا باشد . والا خداوند با كافران و منافقان صحبت مي‌فرمايد ( نگا : أنعام / 22 ، يونس / 28 ، حجر / 92 ) . « لا يُزَكِّيهِمْ » : آنان را از كثافات گناهان با مغفرت و گذشت خود پاكيزه نمي‌دارد .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 175

‏متن آيه : ‏

‏ أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آنان كساني‌اند كه گمراهي را با هدايت ، و عذاب را با آمرزش ( مبادله و ) خريداري كرده‌اند . چقدر در برابر آتش ( دوزخ ) بردبارند ! ( جاي بسي شگفت است كه شخص عاقل از موجبات عذاب خوشحال بوده و پيوسته در انجام زشتيها كه انسان را به دوزخ مي‌كشانند ، در تكاپو باشد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَآ أَصْبَرَهُمْ عَلَي النَّارِ ؟ ! » : شگفتا ، بر آتش چه شكيبايند ؟ !‏

**********************************************************************************************************************

آيه 176

‏متن آيه : ‏

‏ ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِي الْكِتَابِ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آن ( عذابي كه برايشان مشخّص گشته است ، به خاطر كفري است كه نسبت به كتاب روا مي‌دارند و در كتمان و تحريفش مي‌كوشند ) به سبب اين كه خدا كتاب ( آسماني قرآن يا تورات ) را توأم با حق فرو فرستاده ( و اصلاً شائبه بطلان بدان راه ندارد و ايشان به دروغ در تكذيب آن مي‌كوشند يا پنهانش مي‌دارند ) و به راستي كساني كه درباره كتاب ( آسماني ) اختلاف مي‌ورزند به دشمنانگي و دو دستگي دور ( از صداقت و حقيقتي ) دچارند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ذلِكَ » : آن . يعني همه آنچه از خوردن آتش ، و سخن نگفتن به رحمت ، و تزكيه ، و عذاب مترتّب بر كتمان گذشت . . . « شِقَاقٍ » : دشمنانگي . « بَعِيدٍ » : دور از حق .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 177

‏متن آيه : ‏

‏ لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّآئِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اين كه ( به هنگام نماز ) چهره‌هايتان را به جانب مشرِق و مغرب كنيد ، نيكي ( تنها همين ) نيست ( و يا ذاتاً روكردن به خاور و باختر ، نيكي بشمار نمي‌آيد ) . بلكه نيكي ( كردار ) كسي است كه به خدا و روز واپسين و فرشتگان و كتاب ( آسماني ) و پيغمبران ايمان آورده باشد ، و مال ( خود ) را با وجود علاقه‌اي كه بدان دارد ( و يا به سبب دوست داشت خدا ، و يا با طيب خاطر ) به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان و واماندگان در راه و گدايان دهد ، و در راه آزادسازي بردگان صرف كند ، و نماز را برپا دارد ، و زكات را بپردازد ، و ( نيكي كردار كساني است كه ) وفاكنندگان به پيمان خود بوده هنگامي كه پيمان بندند ، و ( به ويژه كساني نيكند و شايسته ستايشند كه ) در برابر فقر ( و محروميّتها ) و بيماري ( و زيان و ضررها ) و به هنگام نبرد ، شكيبايند ( و استقامت مي‌ورزند ) . اينان كساني هستند كه راست مي‌گويند ( در ادّعاي ايمان راستين و پيجوئي اعمال نيك ) و به راستي پرهيزكاران ( از عذاب خدا با دوري گرفتن از معاصي و امتثال اوامر الهي ) اينانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَيْسَ الْبِرَّ . . . » : واژه ( بِرَّ ) خبر مقدم ( لَيْسَ ) و ( أَن تُوَلُّوا ) اسم مؤخّر آن است . « الْبِرَّ » : واژه‌اي است كه در برگيرنده همه صفات نيك است . خير فراوان . « قِبَل‌ » : جهت . سو . « لكِنَّ الْبِرَّ » : واژه ( بِرّ ) اسم لكِنَّ است و ( بِرُّ ) دوم محذوف ، خبر آن است كه تقدير چنين مي‌شود : لكِنَّ الْبِرَّ بِرُّ مَنْ . برخي ( بِرَّ ) را اسم لكِنَّ و ( مَنْ ) را خبر آن گرفته‌اند . « الْكِتَابِ » : جنس كتاب ، يعني همه كتابهاي آسماني مراد است ( نگا : بقره / 121 ) . « عَلَيا حُبِّهِ » : با وجود دوست داشت خدا . با عشق به كارِ صدقه و احسان . مرجع ضمير ( ه ) را خدا و مال و مصدر مفهوم از فعل ، يعني نفس عمل گرفته‌اند . « ذَوِي الْقُرْبَيا » : خويشاوندان . « الْمَسَاكِينَ » : نيازمنداني كه چيزي از كسي درخواست نمي‌كنند ( نگا : بقره / 273 ) . « إبْنَ الْسَّبِيلِ » : مسافر نيازمند به سبب دوري از خانواده . « السَّآئِلِينَ » : گدايان . « فِي الرِّقَابِ » : در راه آزادكردن بندگان . در اينجا مراد از ( رِقَاب ) جمع رَقَبَة ، به معني گردن ، خودِ اشخاص است . « الْمُوفُونَ » : وفاكنندگان . عطف بر ( مَنْ ءَامَنَ ) است ، يا خبر مبتداي محذوف است كه تقدير آن چنين است : وَهُمُ الْمُوفُونَ . « عَاهَدُوا » : عهد بستند . « الْصَّابِرِينَ » : شكيبايان . منصوب است به ( أَخُصُّ ) يا ( أَمْدَحُ ) . « الْبَأْسَآءِ » : بلا و مصيبت خارج از جسم شخص . از قبيل : تنگدستي ، زيان مالي ، مرگ فرزندان . « الْضَّرَّآءِ » : بلا و مصيبت مربوط به جسم شخص . از قبيل : بيماري ، رنجوري . « حِينَ » : زمان . وقت . « الْبَأْسِ » : جنگ . جهاد با دشمنان ( نگا : احزاب / 18 ) .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 178

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! درباره كشتگان ، ( قانون مساوات و دادگري ) قصاص بر شما فرض شده است ( و بايد در آن كسي را به گناه ديگري نگرفت ، و بلكه ) : آزاد در برابر آزاد ، و برده در برابر برده ، و زن در برابر زن است . پس اگر كسي ( از جنايتش ) از ناحيه برادر ( ديني ) خود ، گذشتي شد ( و يكي از صاحبان خون‌بها كشنده را بخشيد ، و يا حكم قصاص تبديل به خون‌بها گرديد ، از سوي عفو كننده ) بايد نيك رفتاري شود و ( سختگيري و بدرفتاري نشود ، و از سوي قاتل نيز به ولي مقتول ) پرداخت ( ديه ) با نيكي انجام گيرد ( و در آن كم و كاست و سهل‌انگاري نباشد ) . اين ( گذشت از قاتل و اكتفاء به ديه مناسب ) تخفيف و رحمتي است از سوي پروردگارتان . پس اگر كسي بعد از آن ( گذشت و خوشنودي از ديه ) تجاوز كند ( و از قاتل انتقام بگيرد ) او را عذاب دردناكي خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كُتِبَ » : واجب شده است . « الْقَتْلَيا » : جمع قتيل ، كشتگان . « الْحُرُّ » : آزاد . « الْعَبْدُ » : برده . « الأُنثَيا » : ماده . زن . « عُفِيَ » : بخشيده شد . « إتِّبَاعٌ‌ » : دنبال كردن . « إعْتَدَيا » : تجاوز كرد . فراتر رفت .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 179

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي صاحبان خرد ! براي شما در قصاص ، حيات و زندگي است ( بنابر مصلحت و حكمتي كه در آن ، و دقائق و نكاتي كه در همه احكام است . اين است كه قانون قصاص را براي شما وضع كرديم تا از تجاوز و خونريزي بپرهيزيد . ) باشد كه تقوا پيشه كنيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَيَاةٌ » : زندگي . تنكير آن براي تنويع يا تعظيم است . « أُوْلِي الأَلْبَابِ » : افراد باشعور . خردمندان . « أُوْلِي » : صاحبان . دارندگان . مفرد آن ( ذُو ) است . « أَلْبَابِ » : جمع لُبّ ، مغزها . خردها و عقلها

*************************************************************************************************************************

آيه 180

‏متن آيه : ‏

‏ كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هنگامي كه يكي از شما را ( امراض مخوف و اسباب و علل ) مرگ فرا رسد ، اگر دارائي فراواني ( با توجّه به عرف محلّ ) از خود به جاي گذاشت ، ( از سوي خدا قانون ) وصيّت بر شما واجب شده است ( و بايد ) براي پدر و مادر و نزديكان به طور شايسته وصيّت كند . اين حق ( واجبي ) است بر پرهيزكاران ( مؤمن به كتاب خدا ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« خَيْراً » : مايه سود و صلاح حال ، كه در اينجا مراد دارائي و مالي است كه برابر عرف محلّ فراوان بشمار آيد . « الْوَصِيَّةُ » : نائب فاعل ( كُتِبَ ) است . « الْوَالِدَيْنِ » : پدر و مادر ، كه از يك سوم دارائي مي‌توان سهم بيشتري بدانان داد . يا مراد پدربزرگ و نياها و مادربزرگ و ننه‌هائي است كه كافرند ، و يا به سبب وجود ديگران از سهم‌الإرث محروم مي‌گردند . به اين دسته نيز فقط از يك سوم دارائي داده مي‌شود . « الأقْرَبِينَ » : خويشاوندان وارث يا غيروارث به شرحي كه در ( وَالِدَيْنِ ) گذشت . « بِالْمَعْرُوفِ » : به گونه متعارف ميان مردم . دادگرانه . زيبا . « حَقّاً » : مفعول مطلق فعل ( حَقَّ ) است كه محذوف است . يا صفت مصدر محذوفي است كه تقدير آن چنين است : إيصَاءً حَقّاً .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 181

‏متن آيه : ‏

‏ فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس هر كه ( اعم از شاهد و وصي ) آن را بعد از شنيدن تغيير دهد ، تنها گناه آن بر كساني است كه آن ( وصيّت ) را تغيير مي‌دهند ( و وصيّت كننده در پيشگاه خدا پاداش خود را مي‌گيرد ) . خدا شنوا و دانا است ( و گفتار همگان را مي‌شنود و نيّات همگان را مي‌داند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَدَّلَ » : تغيير داد . دگرگون كرد . « إِثْمَ » : گناه .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 182

‏متن آيه : ‏

‏ فَمَنْ خَافَ مِن مُّوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كسي كه از انحراف وصيّت‌كننده ( از جاده عدالت ) يا از گناه او ( به سبب ترك قانون شريعت ) بترسد ( و آن انحراف و گناه و نزاعي را كه بدين علّت ميان ورثه درگرفته است ، تبديل و تغيير دهد ) و صلح و صفا را ميان آنان ( كه وصيّت برايشان شده يا وارثان مرده هستند ) راه بيندازد ، گناهي بر او نيست ( و مشمول قانون تبديل وصيّت نمي‌باشد ) . بي‌گمان خدا آمرزنده و مهربان است ( و مغفرت خود را شامل او مي‌سازد و پاداش نيكوكاريش را مي‌دهد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« خَافَ » : ترسيد . در اينجا مراد ، اطّلاع پيدا كرد و دانست ، مي‌باشد . « مُوصٍ » : وصيّت‌كننده . « جَنَفاً » : كناره‌گيري از حق ، و عدول از روي خطا . « إثْم‌ » : گناه . كناره‌گيري از حق و عدول از عدل از روي عمد . « أَصْلَحَ بَيْنَهُمْ » : ميان ورثه و آنان كه وصيّت برايشان شده است ، صلح و صفا راه انداخت .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 183

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! بر شما روزه واجب شده است ، همان گونه كه بر كساني كه پيش از شما بوده‌اند واجب بوده است ، تا باشد كه پرهيزگار شويد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الصِّيَامُ » : روزه .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 184

‏متن آيه : ‏

‏ أَيَّاماً مَّعْدُودَاتٍ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ وَأَن تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( روزه در ) چند روز معيّن و اندكي است ، و كساني كه از شما بيمار يا مسافر باشند ( اگر افطار كردند و روزه نگرفتند ، به اندازه آن روزها ) چند روز ديگري را روزه مي‌دارند ، و بر كساني كه توانائي انجام آن را ندارند ( همچون پيران ضعيف و بيماران هميشگي و كارگراني كه ساليانه پيوسته به كارهاي سختي ، مانند استخراج زغال‌سنگ اشتغال دارند ، و زندانيان محكوم به اعمال شاقه‌اي كه پيوسته به كار سنگين وادار مي‌گردند ) لازم است كفّاره بدهند ، و آن خوراك مسكيني است ( از خوراك متوسّطي كه به خانواده خود مي‌خورانيد و بايد در برابر هر روزي يك خوراك متوسّط كه بتواند به طور معتدل مسكيني را سير كند بپردازيد ) و هر كه كار خير را پذيرا شود ( و بر مقدار فديه بيفزايد ، و يا علاوه از روزه فرض ، روزه سنّت نيز بگيرد ) براي او بهتر است . و روزه‌داشتن براي شما خوب است اگر ( حقائق و نكات عبادات را ) بدانيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَيَّاماً مَّعْدُودَاتٍ » : روزهاي اندك . روزهاي معيّن . واژه ( أَيَّاماً ) منصوب است چون ظرف يا مفعول فعل محذوف ( صُومُوا ) است . واژه ( مَعْدُودَاتٍ ) صفت است . « عِدَّةٌ » : مبتدا است و خبر آن ( عَلَيْهِ ) محذوف است . تقدير آن چنين است : عَلَيْهِ عِدَّةٌ . . . « أُخَرَ » : جمع أُخْري ، ديگر . « يُطِيقُونَهُ » : با رنج و مشقّت مي‌توانند آن را بگيرند . از قبيل پيران ، زنان حامله و شيرده ، كارگراني كه مجبور به انجام كارهاي سخت و طاقت‌فرسايند . « فِدْيَةٌ » : دادن يك وعده غذا از خوراك متوسّط خانواده خود به فقراء . اين واژه مبتدا است و خبر آن ( عَلَي الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ ) مي‌باشد . « طَعَامُ » : خوراك . بدل از ( فِدْيَة ) است . « تَطَوَّعَ خَيْراً » : كار نيكو پيشه كرد . يعني بر مقدار فديه افزود ، و يا بيش از يكي را طعام داد ، و يا اين كه هم روزه گرفت و هم فديه داد . « وَ أَن تَصُومُوا خَيْرٌ لَّكُمْ » : اگر روزه بگيريد براي شما بهتر از دادن فديه است . واژه ( خَيْرٌ ) خبر است و ( أَن تَصُومُوا ) محلاً مرفوع ، مبتدا است .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 185

‏متن آيه : ‏

‏ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( آن چند روز معيّن و اندك ) ماه رمضان است كه قرآن در آن فرو فرستاده شده است ( و آغاز به نزول نموده است ودر مدّت 23 سال تدريجاً به دست مردم رسيده است ) تا مردم را راهنمائي كند و نشانه‌ها و آيات روشني از ارشاد ( به حق و حقيقت ) باشد و ( ميان حق و باطل در همه ادوار ) جدائي افكند . پس هر كه از شما ( فرا رسيدن ) اين ماه را دريابد ، ( چه خودش هلال را رؤيت كند و چه با ديدن ديگران فرا رسيدن رمضان ثابت شود ) بايد كه آن را روزه بدارد . و اگر كسي بيمار يا مسافر باشد ( مي‌تواند از رخصت استفاده كند و روزه ندارد و ) چندي از روزهاي ديگر را ( به اندازه آن روزها روزه بدارد ) . خداوند آسايش شما را مي‌خواهد و خواهان زحمت شما نيست ، و ( خداوند ماه رمضان و رخصت آن را براي شما روشن داشته است ) تا تعداد ( روزهاي رمضان ) را كامل گردانيد و خدا را بر اين كه شما را ( به احكام دين كه سعادتتان در آن است ) هدايت كرده است ، بزرگ داريد و تا اين كه ( از همه نعمتهاي او ) سپاسگزاري كنيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« شَهْرُ » : ماه . « هُديً » : هدايت بخش . راهنما . حال ( الْقُرْءَانُ ) و تقديراً منصوب است . « بَيِّنَاتٍ » : دلائل واضح و روشن . « الْفُرْقَانِ » : جداسازنده حق از باطل . مصدر ثلاثي مجرّد است و در معني اسم فاعل به كار رفته است . « شَهِدَ » : حاضر گرديد . بدان رسيد . با توجّه بدين معني ، واژه ( شَهْر ) مفعولٌ‌فيه است . مشاهده كرد . دانست . در اين صورت ( شَهْر ) مفعولٌ‌به است ، و در اصل مضاف محذوف شده كه تقدير چنين است : مَنْ رَأَيا مِنْكُمْ هِلالَ الشَّهْرِ ، مَنْ عَلِمَ مِنْكُمْ هِلالَ الْشَّهْرِ . « الْيُسْرَ » : آسودگي . آساني . « الْعُسْرَ » : رنج . سختي . « لِتُكْمِلُوا » : تا اين كه تكميل كنيد . فعل مضارع منصوب است و عطف بر معطوفٌ‌عليه مقدّري است مثل ( لِيُسَهِّلَ عَلَيْكُمْ ) و تقدير چنين است : يُرِيدُ اللهُ بِكُمُ الْيُسْرَ لِيُسَهِّلَ عَلَيْكُمْ وَ لِتُكَمِّلُوا الْعِدَّةَ .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 186

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه بندگانم از تو درباره من بپرسند ( كه من نزديكم يا دور . بگو : ) من نزديكم و دعاي دعاكننده را هنگامي كه مرا بخواند ، پاسخ مي‌گويم ( و نياز او را برآورده مي‌سازم ) . پس آنان هم دعوت مرا ( با ايمان و عباداتي همچون نماز و روزه و زكات ) بپذيرند و به من ايمان بياورند تا آنان راه يابند ( و با نور ايمان به مقصد برسند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« دَعْوَةَ » : دعا . درخواست . « الدَّاعِ » : دعاكننده . درخواست كننده . « دَعَانِ » : مرا به ياري خواست . مرا به فرياد خواند . « فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي‌ » : اجابت مرا با دعا بخواهند . هنگامي كه آنان را به سوي ايمان و اطاعت دعوت كردم ، دعوت مرا بپذيرند . « يَرْشُدُونَ » : هدايت يابند . رهنمود شوند به مصالح دنيا و آخرت خود .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 187

‏متن آيه : ‏

‏ أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنكُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُواْ مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَكُلُواْ وَاشْرَبُواْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى الَّليْلِ وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آميزش و نزديكي با همسرانتان در شب روزه‌داري حلال گرديده است . آنان لباس شمايند و شما لباس آنانيد ( و دوري از آميزش با يكديگر برايتان بسي رنج‌آور است ) . خداوند مي‌دانست كه شما ( از لذائذ نفساني مي‌كاستيد و معتقد بوديد كه شبها بعد از بخواب رفتن ، همخوابگي با همسران حرام است و ) بر خود خيانت مي‌كرديد . خداوند توبه شما را پذيرفت و شما را بخشيد . پس هم‌اكنون ( كه با نصّ صريح ، همخوابگي آزاد است ) با آنان آميزش كنيد و چيزي را بخواهيد كه خدا برايتان لازم دانسته است ( همچون بقاي نسل و حفظ دين و آبرو و پاداش اخروي ) ، و بخوريد و بياشاميد تا آن گاه كه رشته بامداد از رشته سياه ( شب ) برايتان از هم جدا و آشكار گردد . سپس روزه را تا شب ادامه دهيد . ( همخوابگي با همسران در تمام شبهاي روزه‌داري حلال است . ليكن ) وقتي كه در مساجد به ( عبادت ) اعتكاف مشغوليد ، با آنان همخوابگي نكنيد . اين ( احكام روزه و اعتكاف ) حدود و مرزهاي الهي است و بدانها نزديك نشويد . خداوند اين چنين آيات خود را براي مردم روشن مي‌سازد ، باشد كه پرهيزگار شوند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الرَّفَثُ » : جِماع . « بَاشِرُوهُنَّ » : با ايشان آميزش و زناشوئي كنيد . « إِبْتَغُوا » : بخواهيد . بطلبيد . « مَا كَتَبَ اللهُ » : چيزي كه خدا مقرّر كرده است كه زناشوئي است . « الْخَيْطُ الأَبْيَضُ » : رشته و تار سفيد . مراد سپيده فجر است كه در كنار سياهي شب نمايان مي‌شود . « الْفَجْرِ » : بامدادان . پگاه . « أَتِمُّوا » : به تمام و كمال اداء كنيد . تكميل كنيد . « عَاكِفُونَ » : اعتكاف‌كنندگان . ماندگاران . « حُدُود » : جمع حدّ ، مرزها . مراد احكام و قوانين خدا است .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 188

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُواْ فَرِيقاً مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اموال خودتان را به باطل ( و ناحق ، همچون رشوه و ربا و غصب و دزدي . . . ) در ميان خود نخوريد و آن را به امراء و قضات تقديم نكنيد تا از روي گناه ، بخشي از اموال مردم را بخوريد و شما بر آن آگاه باشيد ( و بدانيد كه ستمكار را ياري داده‌ايد و مرتكب گناه شده‌ايد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تُدْلُوا بِهَا » : پيشكش نكنيد . به عنوان رشوه نپردازيد . بر سر آن منازعه نكنيد و كار آن را به پيش حاكمان بدسرشت نكشانيد . اين فعل عطف بر ( تَأْكُلُوا ) و بنابراين مجزوم است . يا منصوب به ( أَنْ ) مقدّر است .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 189

‏متن آيه : ‏

‏ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏درباره هلالهاي ماه از تو مي‌پرسند ( كه چرا هر دم به شكلي پديدار مي‌شود ؟ ) . بگو : آنها شناسه‌هاي زماني ( و تقويم طبيعي ) براي ( نظام زندگي ) مردم و ( تعيين وقت ) حجّ هستند . نيكوئي آن نيست كه ( همچون زمان جاهليّت ، به هنگام حجّ يا برگشت از سفر ) از پشت خانه‌ها به منازل درآئيد ، وليكن نيكي كسي را است كه تقوا پيشه كند ، و از درهاي خانه‌ها به منازل وارد شويد ، و از ( مخالفت با پروردگار و خشم ) خدا بپرهيزيد ، باشد كه رستگار گرديد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الأَهِلَّةِ » : جمع هلال ، ماه نو . ماه كماني شكل . « مَوَاقِيتُ » : جمع ميقات ، زمان‌سنج . واژه ( ميقات ) اسم آلت و از ماده ( وقت ) است . يعني آنچه بدان وقت شناخته مي‌شود . « ظُهُورِ » : جمع ظَهْر ، پشت‌بامها . « إتَّقَيا » : تقوا پيشه كرد . پرهيزگاري كرد . « أَبْوَابِ » : جمع باب ، درها .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 190

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در راه خدا بجنگيد با كساني كه با شما مي‌جنگند . و تجاوز و تعدّي نكنيد . ( شما جنگ‌افروزي نكنيد و بيگناهان و بي‌خبران و زناني كه نمي‌جنگند ، و كودكان و پيرمردان و بيماران و امان‌خواهان را نكشيد و خانه‌ها و كشتزارها را ويران نسازيد ) . زيرا خداوند تجاوزگران را دوست نمي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« قَاتِلُوا » : بجنگيد . « لا تَعْتَدُوا » : از قانون شريعت تجاوز نكنيد و زنان و پيران كهنسال و افراد بي‌طرف را نكشيد . « الْمُعْتَدينَ » : متجاوزين .‏

***********************************************************************************************************************

آيه 191

‏متن آيه : ‏

‏ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( چون جنگ درگرفت ) هرجا آنان را ( كه آغازكنندگان جنگ بوده‌اند ) دريافتيد ايشان را بكشيد ، و آنان را ( از مكّه ) كه شما را از آنجا بيرون كرده‌اند بيرون سازيد ، و ( از جنگ در حرم مكّه نبايد باك داشته باشيد ، زيرا ايشان با شكنجه و آزار و انواع فتنه و فساد مي‌خواستند شما را از دينتان برگردانند كه مايه خوشبختي دو جهان شما است و ) فتنه از كشتن بدتر است . و ( ليكن احترام مسجدالحرام به جاي خود باقي است و ) با آنان در كنار مسجدالحرام كارزار نكنيد ، مگر آن گاه كه ايشان در آنجا با شما بستيزند ( و حرمت مسجدالحرام را محفوظ ندارند ) . پس اگر با شما جنگيدند ايشان را بكشيد . سزاي ( آن گونه ) كافران چنين است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَيْثُ » : هرجا . جائي كه . « ثَقِفْتُمُوهُمْ » : ايشان را دريافتيد . بر آنان چيره شديد . « الْفِتْنَةُ » : كفر و شرك . برگرداندن از دين ( نگا : بقره / 217 ) . « كَذَالِكَ جَزَآءُ الْكَافِرِينَ » : اين حكم ، همه كافران را در بر مي‌گيرد و سزاي همه آنان است .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 192

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر دست كشيدند ( از كفر ، و اسلام را پذيرفتند ، خداوند گناهانشان را به آب توبه مي‌شويد و بي‌ديني گذشته ايشان را ناديده مي‌گيرد ) چه بي‌گمان خدا آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« انتَهَوْا » : دست كشيدند . پايان دادند .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 193

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و با آنان پيكار كنيد تا فتنه‌اي باقي نماند ( و نيروئي نداشته باشند كه با آن بتوانند شما را از دينتان برگردانند ) و دين ( خالصانه ) از آن خدا گردد ( و مؤمنان جز از خدا نترسند و آزادانه به دستور آئين خويش زيست كنند ) . پس اگر ( از روش نادرست خود ) دست برداشتند ( و اسلام را پذيرفتند ، دست از آنان بداريد . زيرا حمله بردن و ) تجاوز كردن جز بر ستمكاران ( به خويشتن به سبب كفر و شرك ، روا ) نيست .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فِتْنَةٌ » : كفر و شرك . « عُدْوَان‌ » : تعدّي و تجاوز . « فَلاعُدْوَانَ إِلاّ عَلَي الظَّالِمِينَ » : اين جمله ، علّت جزاء محذوف است و در جاي آن قرار گرفته است ، و تقدير چنين است : فَإِنِ انتَهَوْا وَ أَسْلَمُوا فَلا تَعْتَدُوا عَلَيْهِمْ ، لِأَنَّ الْعُدْوَانَ عَلَي الظَّالِمِينَ ، وَ الْمُنتَهُونَ لَيْسُوا بِالظَّالِمِينَ . . .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 194

‏متن آيه : ‏

‏ الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏ماه حرام در برابر ماه حرام است ( و اگر دشمنان احترام آن را نگاه نداشتند ، و در آن با شما جنگ كردند ، شما حق دفاع و مقابله با آنان را داريد و باكي نيست ) و ( حرمت‌شكني‌هاي ) مقدّسات داراي قصاص است ، ( و تجاوزكاريهاي نادرست ، پاداش به مثل دارد . به طور كلّي ) هر كه راه تعدّي و تجاوز بر شما را در پيش گرفت ، بر او همانند آن ، تعدّي و تجاوز كنيد ( چه آغازكردن تعدّي و تجاوز ممنوع است ، ليكن در برابر آن دفاع از خويشتن و مبارزه براي اخذ قصاص آزاد است ) ، و از خشم خدا بپرهيزيد و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الشَّهْرُ الْحَرَامُ » : ماه حرام . ماههاي حرام چهارتا و عبارتند از : ذوالقعده ، ذوالحجّه ، محرّم ، رجب . علّت تسميه آنها به واژه حرام ، از اين بابت است كه خداوند جنگ در آنها را حرام فرموده است ( نگا : توبه / 36 ) . « الْحُرُمَاتُ » : جمع حُرْمَت ، چيزهائي كه حفظ و صيانت آنها لازم است . از قبيل : ناموس و شخصيّت و دارائي . مقدّسات . « فَمَنِ اعْتَدَيا عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ . . . » : در اينجا دفع تجاوز ديگران از باب مشاكله ، تجاوز ناميده شده است ( نگا : توبه / 67 ، شوري / 9 و 40 ) .‏

**************************************************************************************************************************

آيه 195

‏متن آيه : ‏

‏ وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در راه خدا انفاق ( و بذل مال ) كنيد و ( با ترك انفاق ) ، خود را با دست خويش به هلاكت نيفكنيد ، و نيكي كنيد ( در كشتن و ياري ستمديده و جنگ و . . . ) همانا خداوند نيكوكاران را دوست مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَنفِقُوا » : ببخشيد . بذل و بخشش كنيد . صرف مال كنيد . « لا تُلْقُوا » : ميندازيد . ميفكنيد . « أَيْدِي » : جمع يد ، دستها . نفسها . « لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ » : با دست خود ، خويشتن را به هلاكت ميندازيد . خود را به هلاكت ميندازيد . حرف ( بِ ) مي‌تواند زائد ، يا غيرزائد بشمار آيد . « التَّهْلُكَةِ » : هلاك و نابودي . هر چيزي كه منتهي به مرگ شود . « أَحْسِنُوا » : نيك رفتار كنيد ، در شيوه عبادت و معامله با اسيران و ياري مستمندان و غيره ، نيكوكاري كنيد .‏

************************************************************************************************************************

آيه 196

‏متن آيه : ‏

‏ وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و حجّ و عمره را به تمام و كمال خالصانه براي خدا انجام دهيد ( و مراسم و مناسك ظاهري را به پايان بريد و هدفتان جز رضاي خدا نباشد ) و اگر ( از برگزاري بعضي از مناسك ، به وسيله دشمن يا بيماري و غيره ) بازداشته شديد ( و خواستيد از احرام به در آئيد ، بر شما است كه ) هر آنچه از قرباني فراهم شود ( همچون شتر و گاو و گوسفند ، ذبح كنيد و آن گاه از احرام به در آئيد ) و سرهاي خود را نتراشيد تا قرباني به قربانگاه خود برسد ( همان جائي كه حاجي در آن از انجام مراسم حجّ بازمانده ، و يا كعبه است ) ، و اگر كسي از شما بيمار شد ، يا ناراحتي در سر داشت ( به سبب زخمي بودن يا سردرد و يا بيماريهاي ديگر ، و محتاج شد موي سر را بتراشد ، بايد كه ) فديه بدهد ، از قبيل ( سه روز ) روزه يا صدقه ( كه دادن خوراك يك‌روزه شش نفر ندار است ) و يا گوسفندي ( كه بايد ذبح و ميان فقراء تقسيم شود ) . و وقتي كه ( از دشمن يا بيماري ) در امان بوديد ( و به حجّ و عمره رفتيد و نخست ) كسي از عمره بهره‌مند گردد سپس حجّ را آغاز كند ، آنچه از قرباني ميسّر شد ( ذبح مي‌كند و به فقراي آنجا مي‌دهد ) . و كسي كه ( قرباني يا بهاي قرباني را ) نيابد ، سه روز در ( ايّام ) حجّ ، و هفت روز هنگامي كه بازگشت ( به خانه و كاشانه خود ، بايد روزه بگيرد ) . اين ده روز كاملي است ( كه نبايد از آنها غفلت شود ) اين ( بهره‌مندي و آغاز از عمره ، يا قرباني و يا روزه‌داري ) از آن كسي است كه خانواده او اهل مسجدالحرام ( يعني ساكنان مكّه و دوروبر آن ) نباشد . ( تقوا داشته باشيد ) و از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا داراي كيفر سختي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَتِمُّوا » : به تمام و كمال انجام دهيد . « أُحْصِرْتُمْ » : محاصره شديد . بازداشته شديد . « إسْتَيْسَرَ » : ممكن شد . دست داد . « الْهَدْيِ » : چهارپاياني كه براي قرباني در موسم حجّ به مكّه گسيل مي‌گردند . « لا تَحْلِقُوا » : نتراشيد . « مَحِلَّ » : مكاني كه در آن ذبح حيوان قرباني مشروع گرديده است . « صَدَقَةٍ » : طعام دادن . اطعام شش نفر از فقراء . « نُسُكٍ » : حيواني كه ذبح مي‌شود ، و اقلّ آن گوسفندي است .‏

**********************************************************************************************************************

آيه 197

‏متن آيه : ‏

‏ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏حجّ در ماههاي معيّني انجام مي‌پذيرد ( كه عبارتند از : شوّال و ذوالقعده و ذوالحجّه ) . پس كسي كه ( در اين ماهها با احرام يا تلبيه يا سوق دادن حيوان قرباني و شروع مناسك ديگر حجّ ) ، حجّ را بر خويشتن واجب كرده باشد ( و حجّ را آغاز نموده باشد ، بايد آداب آن را مراعات دارد و توجّه داشته باشد كه ) در حجّ آميزش جنسي با زنان و گناه و جدالي نيست ( و نبايد مرتكب چنين اعمالي شود ) . و هر كار نيكي كه مي‌كنيد خداوند از آن آگاه است . و توشه برگيريد ( هم براي سفر حجّ و هم براي سراي ديگرتان و بدانيد ) كه بهترين توشه پرهيزگاري است ، و اي خردمندان ! از ( خشم و كيفر ) من بپرهيزيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ » : كسي كه با آغازكردن اعمال حجّ ، حجّ را بر خود واجب كرد . « رَفَثَ‌ » : جماع . « فُسُوقَ » : سركشي و نافرماني . گناه و معصيت . « جِدَالَ‌ » : مشاجره . ستيزه . « أُوْلِي الألْبَابِ » : خردمندان .‏

************************************************************************************************************************

آيه 198

‏متن آيه : ‏

‏ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّآلِّينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گناهي بر شما نيست اين كه از فضل پروردگار خود برخوردار شويد ( و در ايّام حجّ به كسب و تجارت بپردازيد ) . و هنگامي كه از عرفات ( به سوي مزدلفه ) روان شديد ، خدا را ( با تهليل و تكبير و تلبيه ) در نزد مشعرالحرام ياد كنيد ، و همان گونه كه شما را رهنمون كرده است خداي را ياد كنيد ( و با تضرّع و زاري و بيم و اميد و اين كه گوئي كه او را مي‌بينيد به ذكرش بپردازيد ) اگرچه پيش از آن جزو گمراهان بوده باشيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« جُنَاحٌ‌ » : گناه . « اَن تَبْتَغُوا » : اين كه جوياي سود از راه معامله و تجارت گرديد ، مادام كه هدف اصلي حجّ باشد . « أَفَضْتُمْ » : برجوشيديد و چست و چابك سرازير شديد . « عَرَفَاتٍ » : عرفات مكاني است كه روز عرفه ، يعني نهم ذي‌الحجّه ، حاجيان در آن لبّيك‌گويان و ادعيه‌خوانان مي‌مانند و نماز ظهر و عصر را در آنجا مي‌گزارند و بعد از آن رهسپار مزدلفه مي‌گردند . « الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ » : كوهي است در مزدلفه ميان عرفات و مِنيا . « كَمَا هَدَاكُمْ » : همان گونه كه رهنمودتان كرده است .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 199

‏متن آيه : ‏

‏ ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس از همان جا كه مردم روان مي‌شوند ( و از مكان واحدي به نام عرفات به سوي سرزمين مِنيا مي‌كوچند ) روان شويد ، و از خداوند آمرزش ( گناهان و كجرويهاي پيشين خود را ) بخواهيد ( و بدانيد كه ) بي‌گمان خداوند آمرزنده و مهربان است ( و توبه و بازگشت بندگان مخلص را مي‌پذيرد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« اَفِيضُوا » : روان شويد . « مِنْ حَيْثُ » : از همان جائي كه .‏

*************************************************************************************************************************

آيه 200

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه مناسك ( حجّ ) خود را انجام داديد ( و مراسم آن را به پايان برديد و پراكنده شديد ) همان گونه كه پدران خويش را ياد مي‌كنيد ( و به افتخارات نياكان مباهات مي‌نمائيد ) خدا را ياد كنيد و بلكه بيشتر از آن ، ( زيرا بزرگي و عظمت در پرتو ارتباط با خدا است . مردمان دو گروهند : ) كساني هستند كه مي‌گويند : خداوندا ! به ما در دنيا ( نيكي رسان و سعادت و نعمت ) عطاء كن . ( و لذا ) چنين كساني در آخرت بهره‌اي ( از سعادت و نعمت و رضايت الهي ) ندارند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« قَضَيْتُمْ » : به جاي آورديد و به تمام و كمال به پايان برديد . « مَنَاسِكَ‌ » : عبادات مختصّ حجّ . اعمال حجّ . « كَذِكْرِكُمْ ءَابَآءَكُمْ » : همان گونه كه پدران خود را ياد مي‌كرديد . گويند عربها بعد از انجام اعمال حجّ و اتمام مراسم آن ، در مِنيا گِرد مي‌آمدند و مفاخر آباء و محاسن اجدادشان را ياد مي‌كردند و مي‌ستودند . « خَلاقٍ » : بهره و نصيبي از نعمت .‏

*************************************************************************************************************************

موضوعات: تفسیر سوره بقره (آیات 173تا200)  لینک ثابت
 [ 07:43:00 ب.ظ ]





امام خميني، شجاعت، نماز شب، كرامت

*********************************************

 

شهيد محراب مرحوم صدوق گويد:« ما مسافرتهايي با امام كرده ايم، در مسافرت مشهد يك اخلاق پدرانه اي نسبت به ما مبذول مي داشتند. وقتي از ارض اقدس برمي گشتيم در بين راه روسها براي بازرسي جلوي ماشين ما را گرفتند- در آن زمان قسمتهايي از ايران زير نظر دولتهاي شوروي و آمريكا و انگلستان بود- همگي پياده شديم و چون امام از اوّل تكليف، مراقب نماز شب بودند و اين عمل، صددرصد از ايشان ترك نشده، بعد از پياده شدن خواستند كه نماز شب بخوانند. آن جا كه وسط بيابان بود آبي وجود نداشت. يك وقت نگاه كرديم كه آبي جاري شده ايشان آستين بالا زد و وضو گرفت. بعداً نفهميديم كه تا ايشان نمازش تمام شد آب بود يا نبود. به هر حال ما در آن سفر يك چنين كرامتي از ايشان ديديم.» و در اثر همين شب زنده داري هاست كه مي بينيم اين مرد بزرگ، متّصل به « معدن عظمت» شده است و در راه خدا از هيچ نمي هراسد. بنا به نوشته ي بعضي، امام خميني در ضمن بيان ماجراي زندان رفتن خود فرموده اند: همان طور كه در آن جاده مستقيم [ قم- تهران] مي رفتيم، من متوجّه شدم آن دو نفري كه جلو نشسته بودند، يكي از آنها اشاره كرد به سمت راست [ سمت راست آن جادّه درياچه ي نمك است. كه برخي از مؤمنيني را كه عليه دولت فعاليّت شديد داشتند آنجا مي انداختند.] با دست كه به آن طرف اشاره كرد، من فهميدم مقصودش چيست ولي من از اوّل كه با آنها رفتم هيچ نترسيدم و آن وقت كه اشاره كردند هم والله نترسيدم. ناقل اين قصّه ادامه ميدهد: يكي از مراجع كه در آن مجلس بود، وقتي اين عبارت را شنيد، دگرگون شد و در برابر عظمت اين مرد بزرگ الهي انگشت به دندان گرفت.»

موضوعات:  امام خميني، شجاعت، نماز شب، كرامت  لینک ثابت
 [ 07:32:00 ب.ظ ]





خاطراتی از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی

**************************************************

 

۱- دانشگاه شیراز قبول شده بود. همان موقع دوتا پسرهایم توی اصفهان و تهران درس می خوادند. حقوقم دیگر کفاف نمی داد. گفتم « حسین ، بابا ! اون دو تا سربازی شونو رفته ن . بیا تو هم سربازیتو برو . بعد بیا دوباره امتحان بده . شاید اصفهان قبول شدی. این طوری خرجمون هم کمتر می شه .»

2- رفته بودم قوچان به ش سر بزنم. گفتم یک وقت پولی ، چیزی لازم داشته باشد. دم در پادگان یک سرباز به م گفت « حسین تو مسجده » رفتم مسجد . دیدم سرباز ها را دور خودش جمع کرده ، قرآن می خوانند نشستم تا تمام شود. یک سرهنگی آمد تو ، داد و فریاد که « این چه وضعشه ؟ جلسه راه انداخته ین ؟ »حسین بلند شد؛ قرص و محکم.گفت « نه آقا ! جلسه نیس . داریم قرآن می خونیم .» حظ کردم . سرهنگ یک سیلی محکم گذاشت توی گوشش. گفت « فردا خودتو معرفی کن ستاد. » همان شد. فرستادندش ظفار ، عمان . تا شش ماه ازش خبر نداشتیم . بعدا فهمیدیم.

3- از همان اول عادتمان نداد که نامه بنویسد یا تلفن کند یا چه . می گفت « از من نخواین . اگه سالم باشم ، می آم سر می زنم. اگر نه ، بدونین سرم شلوغه ، نمی تونم بیام.»

4- رفته بود کردستان. یازده ماه طول کشید. نه خبری ، نه هیچی . هی خبر می آوردند تو کردستان، چند تا پاسدار را سر بریده اند. رادیو می گفت یازده نفررا زنده دفن کرده اند. مادرش می گفت« نکنه یکیشون حسین باشه ؟ » دیگر داشت مریض می شد که حسین خودش آمد . با سرو وضع به هم ریخته و یک ساک پر از لباس های خونی.

5- دیگر دارد ظهر می شود. باید برگردیم سنندج. اگر نیروی کمکی دی ر برسد ودرگیری به شب بگشد، کار سخت می شود؛ خیلیسخت . کومله ها منطقه را بهتر از ما می شناسند. فقط بیست نفریم . ده نفر این طرف جاده ، ده نفر آ« طرف . خون خونم را می خورد.- دیگه نمی خواد بیاین . واسه چی می آیین دیگه ؟ الان مارو می بینن، سر همه منن رو می برن می ذارن روی … صدای تیر اندازی می آید از پشت صخره سرک میکشم. حسین و بچه هایش درگیر شدهاند. می گوید « چه قدر بد اخلاق شده ای ؟ دیدبی که . زدیم بی چاره شون کردیم. » داد می زنم « واسه چی درگیر شدی حسین ؟ با ده نفر ؟ قرار مون چی بود ؟ » می خندد . می گوید «مگه نمی دونی ؟ کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله »

6- نگاهش می کردم. یک ترکه دستش بود، روی خاک نقشه ی منطقه را توجیه می کرد. به م برخورده بود فرمان ده گردان نشسته ، یکی دیگر دارد توجیه میکند . فکر می کردم فرمانده گروهان است یا دسته. ندیده بودمش تا آن موقع بلند شدیم. می خواست برود ، دستش را گرفتم . گفتم « شما فرمانده گروهانی ؟ » خندید . گفت « نه یه کم بالاتر» دستم را فشار داد و رفت.حاج حسن گفت « تو این ونمی شناسی ؟ » گفتم « نه . کیه ؟ » گفت « یه ساله جبهه ای ، هنوز فرمان ده تیپت رو نیمشناسی؟»

7- همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است . من هم اول که آمده بودم ، باورم نشده بود. حسین آمد ، نشست روبه رویش . گفت « آزادت می کنم بری.» به من گفت « به ش بگو.» ترجمه کردم . باز هم معلوم بود باورش نشده . حسین گفت « بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیس، تسلیم شن. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمی کنیم.» خودش بلند شد دست های او را باز کرد. افسر عراقی می آمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهن های سفید که بالای سرشان تکان می داند.

8- منطقه کوهستانی بود. با صخره های بلند و تی و نفس گیر. دیده بان های عراقی از آن بالا گرای ما را می گرفتند، می دادند به توپ خانه شان . تمام تشکیلات گردان را ریخته بوند به هم. داد زد « برید بکشیدشون پایین لامصبارو.» چند نفر را فرستاده بودم خبری نبود ازشان . بی سیم زدم ، پرسیدم « چه خبر ؟ » با کد و رمز گفتند که کارشان را ساخته اند، حالا خودشان از نفس افتاده اند و الان است که از تشنگی بمیرند. یک ظرف بیست لیتری آب را برداشت، گذاشت روی شانه اش. راه افتاد سمت کوه . دویدیم طرفش « حسین آقا. شما زحمت نکشید. خودمون می بریم. » ظرف های آب را نشان داد: هرکی می خواد ، برداره بیاره .

9- دو تا دور نشسته بودیم. نقشه آن وسط پهن بود. حسین گفت «تا یادم نرفته اینو بگم ، اون جا که رفته بودیم برای مانور؛ یه تیکه زمین بود. گندم کاشته بودن . یه مقدار از گندم ها از بین رفته. بگید بچه ها ببینن چه قدر از بین رفته ، پولشو به صاحبش بدین.»

10- بیست سی نفر راننده بودیم. همین طور می چرخیدیم برای خودمان . مانده بود هنوز تا عملیات بشود ؛ همه بی کار ، ما از همه بی کارتر.- آخه حسین آقا ! ما اومده یم این جا چی کار؟ اگر به درد نمی خوریم بگید بریم پی کارمون. دورش جمع شده بودیم . یک دستش دور گردن یکی بود. آن یکی تو دست من . خندید گفت « نه ! کی گفته ؟ شما همین که این جایین از سرمون هم زیاده . این جا دور از زن و بچه تون ، هر نفسی که می کشید واسه تون ثواب می نویسن همچی بی کار بیکار هم نیستین. راه افتاده بودیم این طرف آن طرف ؛ سنگر جارو می کردیم ، پوتین واکس می زدیم، تانک می شستیم.

11- از صبح آفتاب خورده بود توی سرم ؛ گیج بودم . سرم درد می کرد. با بدخلقی گفتم « آقا جون ! این رئیس ستاد کجاس؟» حواسش نبود. برگشت . گفت «جانم؟ چی می گی ؟ » گفتم «رئیس ستاد. » گفت « رئیس ستاد رو می خوای چه کنی ؟ » گفتم « آقا جون ! ما ازصبح تا حالا علاف یه متر سیم کابل شده یم.می خوایم برق بکشیم پاسگاه . یه سری دستگاه داریم اون حجا. یهمتر سیم کابل پیدا نمی شه .» گفت « آهان ! برای جاسوسی می خواین.» گفتم « جاسوسی کدومه برادر؟ حالت خوشه ها . برای شنود می خوایم.» رفتیم تو.دیدم رئیس ستاد جلوی پاش بلند شد.

12- از کنار آش پزخانه رد می شدم. دیدم همه این طرف آن طرف می دوند ظرها را می شویند. گونی های برنج را بالا و پایین می کنند. گفتم « چه خبره این جا ؟ » یکی کف آش پزخانه را می شست. گفت « برو . برو. الآن وقتش نیس. » گفتم «وقت چی نیس؟ » توی دژبانی ، همه چیز برق می زد. از در و دیوار تا پوتین ها و لباس ها .شلوارها گتر کرده. لباس ها تمیز ، مرتب. از صبح راه افتاده بود برای بازدید واحدها. همه این طرف آن طرف می دویدند.

13- ده ماه بود ازش خبری نداشتیم. مادرش می گفت« خرازی ! پاشو برو ببین چی شد این بچه ؟ زنده س ؟ مرده س؟» می گفتم«کجا برم دنبالش آخه ؟ کار و زندگی دارم خانوم. جبهه ه یه وجب دو وجب نیس .از کجا پیداش کنم؟» رفته بودیم نماز جمعه . حاج آقا آخر خطبه ها گفت حسین خرازی را دعا کنید .آمدم خانه . به مادرش گفتم.گفت« حسین ما رو می گفت؟ » گفتم « چی شده که امام جمعه هم می شناسدش؟» نمی دانستیم فرماده لشکر اصفهان است.

14- داییش تلفن کرد گفت «حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده ، شما همین طور نشسته ین؟» گفتم «نه. خودش تلفن کرد. گفت دستش یه خراش کوچیک برداشته پانسمان می کنه می آد. گفت شما نمی خواد بیاین. خیلی هم سرحال بود.» گفت « چی رو پانسمان می کنه؟ دستش قطع شده. » هان شب رفتیم یزد، بیمارستان. به دستش نگاه می کردم .گفتم «خراش کوچیک! » خندید. گفت « دستم قطع شده ، سرم که قطع نشده .»

15- رفتیم بیمارستان ، دو روز پیشش ماندیم. دیدم محسن رضایی آمد و فرمان ده های ارتش وسپاه آمدند و کی و کی.امام جمعه ی اصفهان هم هرچند روز یک بار سر می زد به ش. بعد هم با هلی کوپتر از یزد آوردندش اصفهان. هرکس می فهمید من پدرش هستم، دست می انداخت گردنمو ماچ و بوسه و التماس دعا. من هم می گفتم « چه می دونم والا ! تا دوسال پیش که بسیجی بود.انگار حالا ها فرمان ده لشکر شده . »

16- تو جبهه هم دیگر را می دیدم.وقتی برمی گشتیم شهر، کم تر. همان جا هم دو سه روز یک بار را باید می رفتم می دیدمش . نمی دیدمش ، روزم شب نمی شد. مجروح شده بود.نگرانش بودم . هم نگران هم دلتنگ. نرفتم تا خودش پیغام داد « بگید بیاد ببینمش .دلم تنگ شده. » خودم هم مجروح بودم. با عصا رفتم بیمارستان. روی تخت دراز کشیدهبود. آستین خالیش را نگاه می کردم. او حرف می زد، من توی این فکر بودم « فرمانده لشکر ؟ بی دست؟ » یک نگه می کرد به من ، یک نگاه به دستش ، می خندید.

17- می پرسم « درد داری ؟ » می گوید « نه زیاد .» - می خوای مسکن به ت بدم؟ - نه . می گیم « هرطور راحتی.» لجم گرفته . با خودم می گویم « این دیگه کیه ؟ دستش قطع شده، صداش در نمی آد.»

18- گفتند حسین خرازی را آورده اند بیمارستان. رفتم عیادت . از تخت آمد پایین، بغلم کرد. گفت « دستت چی شده ؟ » دستم شکسته بود. گچ گرفته بودمش گفتم « هیچی حاج آقا ! یه ترکش کوچیک خرده ، شکسته .» خندید . گفت « چه خوب !دست من یه ترکش بزرگ خورده ، قطع شده.»

19- دکتر چهل وپنج روز به ش استراحت داده بود. آوردیمش خانه. عصر نشده، گفت « بابا ! من حوصله م سر رفته .» گفتم « چی کار کنم بابا ؟ » گفت « منو ببر سپاه ، بچه هارو ببینم .» بردمش . تا ده شب خبری نشد ازش . ساعت ده تلفن کرد ، گفت « من اهوازم . بی زحمت داروها مو بدید یکی برام بیاره.»

20- شنیده ایم حسین از بیمارستان مرخص شده . برگشته. ازسنگر فرماندهی سراغش را می گیریم. می گویند. « رفته سنگر دیده بانی.» - اومده طرف ما ؟ توی سنگر دیده بانی هم نیست. چشمم میافتد به دکل دیده بانی . رفته آن بالا ؛ روی نردبان دکل. « حسین آقا ! اون بالا چی کار می کنی شما؟ » می گوید « کریم! ببین . با یه دست تونستم چهار متر بیام بالا. دو روزه دارم تمرین می کنم . خوبه.نه ؟»می گویم « چی بگم والا؟»

21- وضعیت سختی بود. بیش تر فرمانده های گردان و گروهان شهید شده بودند. گفت « فرمان ده گردان خودمم. برو هرکی موند ه جمع کن. » گفتم « آخه حسین آقا .. » گفت « آخه نداره . می گی چی کار کنم ؟ وقت نیس . برو دیگه .» آتش عراقی ها سبک تر شده بود. نشست توی یک سنگر ، تکیه داد. من هم نشستم کنارش. گفت « توی عملیات خیبر، دستم که قطع شده بود، یکی گفت حسین می خوای شهید شی یا نه . حس می کردم هر جوابی بدم همون می شه . یاد بچه ها افتادم ، یاد عملیات. فکر کردم وقتش نیست حالا، گفتم نه چشم باز کردم دیدم یکی داره زخممو میبنده.» اشک هایش جاری شد. بلند شد رفت لب آب . گفت« چند نفر رو بردار، برو کمک بچه های امدادگر.»

22- با قایق گشت می زدیم . چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند. به مان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان . ایستادیم و حال و احوال . پرسید « چه خبر؟ » - آره حسین آقا . چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار وشام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری.» گفت « بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم.

23- توی عملیات فاو یکی ار بچه ها ی غواص زخمی شده بود. مدام تماس می گرفت « شفیعی حالش خوبه ؟» گفتیم» باید هم خوب باشه . حالا حالا ها کارش داریم . اصلا گوشی رو بده به خودش.» به بچه های امداد بی سیم می زد بروند بیاورندش عقب . می گفت « حتما ها» . یکی از پیغام هاش را نشنیدم. از بی سیم چیش پرسیدم « چی می گفت؟ » گفت « بابا ! حسین آقا هم ما رو کشت با این غواصاش.»

24- با غیظ نگاهش می کنم .می گویم « اخوی ! به کارت برس. » می گوید « مگه غیر اینه ؟ ما این جا داریم عرق می ریزیم تو این گرما ؛ آقا فرماند ده لشکر نشسته ن تو سنگر فرماندهی، هی دستور می دن. » تحملم تمام می شود. داد می زنم« من خودم بلدم قایق برانم ها. گفته باشم ، یه کم دیگه حرف بزنی، همین جا پرتت می کنم توی آب ، با همین یه دستت تا اون ور اروند شنا کنی . اصلا ببینم تو اصلا تا حالا حسین خرازی رو دیده ای که پشت سرش لغز می خونی؟ » می خندد. می خندد و می گوید « مگه تو دیده ای؟»

25- باید اول خودش خط را می دید. می گفت « باید بدونم بچه های مردم رو کجا میآرم.» گفت «حالا شما برید من این حا نشسته م . هوا تونو دار.م بدوین ها. » پریدم بیرون . دویدیم سمت خط . جای پایمان را می کوبیدند. برمی گشتیم. یکی افتاده بود روی زمین . برش گرداند، صورتش را بوسید. گفت « بچه تهرونه ها. اومده بوده شناسایی.» دست انداخت زیرش، کولش کند. نمی توانست ، به ما هم نمی گفت.

26- گفت « گوشت با منه ؟ رسیدید روی جاده ، یک منطقه ی باز باتلاقی هست تا جاده ی بصره . این جارو باید لای روبی کنی . بعد خاک ریز بزنی. نزنی ، صبح تانک های عراقی می آن بچه ها رو درو می کنن. » خیلی آتششان کم بود، گشتی هاشان هم می آمدند، نارنجک می انداختند. بی سیم چیم دوید گفت « بیا . حسین آقا کارت داره .» صد متر به صد متر بی سیم میزد. – حالا کجایی؟ -صد متری شده. – نشد. برو از اون خاک ریز اندازه بگیر، بیا. گوشی را گرفتم . «حسین آقا ! رو جاده ایم ؛ جاده ی بصره . کنار دست من تیرهای چراغ برقه .خاطرتون جمع.» گفت «دارم می بینم. دستت درد نکنه .» از پشت خاک ریز پیدایش شد.

27- جاده می رسید به خط بچه های لشکر بیستو پنج . فکر می کردم « اینا چی جوری از این جاده ی درب و داغون می رن و می آن ؟ » دو طرف جاده پر بود از تویوتا های تو گل مانده یا خمپاره خورده. حسین رفت طرف یکیشان . یک چیزی از روی زمین برداشت، نشانمان داد « ببین. قبلا کمپوت بوده.» پرت کرد آن طرف. گفت « همین امشب دستگاه می آری، این جاده رو صاف می کنی ، درستش می کنی . » باز گفت « نگی جاده ی لشکر مانیست یا اونا خودشون مهندسی دارند ها. درستش کن؛ انگار جاده ی لشکر خودمون باشه.»

28- بچه های لشکر خودش هم نبودند ها. داد می زدند «حاج آقا ، بدوین » همین طور خمپاره بودکه می آمد. حسین عین خیالش نبود. همین طور آرام ، یکی یکی دست می کشید روی سرو صورتشان. خاک ها را پاک می کرد، حال و احوال می کرد، می رفت سنگر بعد؛ آنها حرص می خورند حسین این قدر آرام بین سنگر ها راه می رود. یک جا زمین سیاه شده بود.بس که خمپاره خورده بود. نمی گذاشتند خسین برود آن جا . می گفند « نمی شه . اون جا بارون خمپاره می آد. خمپاره شصت.» می گفت « طوری نیس. می رم یه نگاه به اون ور می کنم،زود بر میگرد. » نمی گذاشتند. می گفتند « اون جا با قناصه می زنندتون.»

29- می ترسیدیم، ولی باید این کار را می کردیم. با زبان خوش به ش گفتیم جای فرمانده لشکر این جا نیست، گوش نکرد. محکم گرفتیمش ، به زور بردیم ترک موتور سوارش کردیم. داد زدم « یالا دیکه . راه بیفت.» موتور از جا کنده شد. مثل برق راه افتاد.خیالمان راحت شد. داشتیم بر می گشتیم ، دیدیم از پشت موتور خودش را انداخت زمین، بلند شد دوید طرف ما. فرار کردیم.

30- هواپیماها می آمدند، بمب می ریختند، می رفتند. بی سیم زد «از فرمانده ها کیا اون جان ؟ » گفتم «قوچانی و آقاییو چند نفر دیگه .» گفت « به جز قوچانی بقیه بیان عقب. یه ماموریت تازه براتون دارم.» نشسته بود کنار بی سیم. ما را که دید بلند شد. گفت « همه اومده ن ؟ » گفتیم « همه هستن حسین آقا .» نشست . ما هم نشستیم. گفت « ماموریت اینه این که همه تون می شینین این جا ، تشریف نیم برید جلو ، تا من بگم .» به هم نگاه می کردیم . گفت « چیه ؟ چرا به هم نیگا می گنید؟ می رید اون جلو ، دور هم جمع می شید؛ اگه یه بمب بشینه وسطتون ، من کی و بذارم جای شماها؟ از کجا بیارم؟»

31- فرقی نمی کرد. عملیات ، تک ، پاتک . هرچی که بود باید بعدش جنازه ها را جمع می کردیم. می آوردیم عقب همه را. گفت « پس علی کو؟» علی قوچانی شهید شده بود. با گلوله مستقیم تانک . جنازه نداشت. رفت یکی یکی روی جنازه هارا زد کنار . پیدایش نکرد. حالا جنازهاش را از من می خواست. گفت « باید بری بیاریش عقب. » نمی توانستم بگویم جنازه ندارد. گفتم« اون جا رو عراقی هاآب انداخته ن . نمی شه بریم بیاریمش . »

32- پست نگهبانی ما شب بود. کنار اروند قدم می زدیم. یکی رد می شد، گفت « چه طورین بچه ها ؟ خسته نباشید. « دست تکان داد ، رفت . پرسیدم «کی بود این ؟ » گفت « فر مان ده لشکر » گفتم« برو ! این وقت شب؟ بدون محافظ؟»

33- گفت « اتوبوس خوبه . با اتوبوس می ریم. » می خواستیم برویم مرخص، اصفهان . گفتم « با اتو بوس ؟ تو این گرما؟» گفت « گرما ؟ پس این بسیجی ها چی کار می کنن؟ من یه دفعه با هاشون از فاو اومد شهرک، هلاک شدم . اینا چی بگن ؟ با همون اتوبوس می برمت که حالت جا باید. بچه های لشکر هم می بینندمون، کاری داشتند می گن.»

34- با هم برگشته بویم اصفهان ولی دلم تنگ شده بود. رفتم دم خانه شان ببینمش . پدرش گفت « خدا خیرت بده یه دقیقه تو خونه بند می شه مگه ؟ خودت که بهتر می دونی نرسیده می ره خونه ی بچه های لشکر که تازه شهید شده ن یا می ره بیمارستان سر میزنه .» گفتم « حالا کجاس؟» گفت « این دوستتون که تازه شهید شده ، بچه ش دنیا اومده رفته اسم اونو بذاره.» گفت « اسمشو گذاشتم فاطمه . نبودی ببینی . این قدر ناز بود.»

35- گفتم پدرشم، با من این حرف ها را ندارد. گفتم حسین ، بابا ! بده من لباساتو می شورم» یک دستش قطع بود. گفت « نه چرا شما؟ خودم یه دست دارم با دوتا پا . نیگا کن.» نگاه می کردم. پاچه ی شلوارش را تا زد بالا، رفت توی تشت.لباس هایش را پامال می کرد. یک سرلباس هایش را می گذاشت زیر پایش ، با دستش می چلاند.

36- بعد خواندن عقد ، امام یک پول مختصری به شان داد، بروند مشهد، ماه عسل. پول را داده بود به احمد آقا. گفته بود« جنگ تموم بشه ، زیارت هم می ریم.» با خانمش دوتایی رفتند اهواز.

37- داماد شده بود. خیلی فکر کردیم برایش هدیه چی ببریم. هدیه ی بهتری پیدا نکردیم ؛ یک مسلسل بود با سیصد تا فشنگ.

38- من را کشید یک گوشه ، گفت « مادر! من باهاش صحبت کرده م . این جور که فهمیدم چیز مهمی هم نبوده . سر یه چیز کوچیک بحثشون شده. دلش می خواد برگدن سر خونه زندگیشون. تو هم با خانمش صحبت کن. » ساکش را برداشت. در را باز کرد که برود. گفت «مادر! ببینم چی کار می کنی ها.»

39- یک اتاق کوچک به م داده بودند. تویش وسایل بچه ها را تعمیر می کردم ؛ چراغ والور، کلمن ، چراغ قوه. یک اتاق ، اتاق که نه ، پستویی هم گوشه اش بود. جای دنجی بود. حسین آن جا را خیلی دوست داشت.گاه گاهی می آمد می رفت آن تو ، در را می بست ، حالا یا مطالعه می کرد یا می خوابید. یک چای استکانی قند پهلو هم به ش می دادم که بیش تر کیف می کرد. گفت « منتظرم ها. » می گفت بیا ببرمت قرار گاه . فکر می کردم «من پیرمرد چراغ ساز رو چه به قرارگاه.» من را نشاند آن بالا ، خودش رفت دم در نشست. نشسته بودم کنار محسن رضایی و آقا رحیم خنده ام گرفته بود. برمی گشتیم. دژبان دم در شهرک ، باهاش حال و احوال کرد. یک نگاه به من کرد، پرسید « ایشون با شمان؟ » گفت« من با ایشونم.»

40- بیمارستان شلوغ شلوغ بود. عملیات نبود، گرمای هوا همه را از پا انداخته بود. دکتر سرم وصل کرده بود به ش. از اتاق می رفت بیرون ، گفت« به ش برسید. خیلی ضعیف شده. » گفت « نمی خورم.» گفتم » چرا آخه؟» - اینا رو بر ای چی آورده ن این جا ؟ مریض ها را نشان می داد. – گرمازده شده ن خب. – منو برای چی آورده ن ؟ - شما هم گرمازده شده ین. – پس می بینی که فرقی نداریم. گفت « نمی خورم .» « حسن آقا به خدا به همه گیلاس دادیم. این چن تا دونه مونده فقط .» گفت « هروقت همه ی بچه های لشکر گیلاس داشتند بخورند،من هم می خورم.»

41- تعریف می کرد و می خندید» یه نفر داشت تو خیابون شهرک سیگار می گشید، اون جا سیگار کشیدن ممنوعه . نگه داشتم به ش گفتم یه دقیقه بیا انجا. گفت به تو چه . می خوام بکشم .تو که کوچیکی ، خود خرازی رو هم بیاری بازم میکشم. گفتم می کشی؟ گفت آره. هیچ کاری هم نمی تونی بکنی.» می گفت «دلم نیومد بگم من خرازی ام. رفتم یه دور زدم برگشتم. نمی دونم چه طور شد. این دفعه تا منو دید فرار کرد. حتا کفش هاش از پاش در اومد، برنگشت برشون داه.»

42- دوساعتی می شود که توی آب تمرین غواصی می کنیم فین ها – کفش های غواصی – توی پایم سنگینی میکند از بچه ها عقب مانده ام . حسین ، سوار یک قایق است. دور می زند می آید طرف من . – یالا بجنب دیگه . بچه ها رسیدهان ها. ناله می کنم « حسین آقا دیگه نمی تونم به خدا. نمی کشم دیگه .» می گوید « اهه . یعنی چی نمی تونم ؟ نمی تونم و نمی کشم ، نداریم . فین بزن ببینم.» هنوز پنج کیلومتر تا ساحل مانده. یک طالبی دستش گرفته. نشانم می دهد. – واسه ت روحیه آورده م . فین بزن ، بیا ، تا به ت بدم.

43- آمده بود آش پزخانه ی لشکر سر بزند. داشتم تند تند بادمجان سرخ می کردم .ایستاده بود کنارم نگاه می کرد. بادمجان ها را نشان داد ، گفت « این طرفش خوب سرخ نشده. ببین . اینا رو مثل اون یکی ها سرخ کن.» گفتم « چشم.»

44- آخرین بار تو مدینه هم دیگر را دیدیم . رفته بودیم بقیع .نشسته بود تکیه داده بود به دیوار . گفتم « چی شده حاجی ؟ گرفته ای ؟ » گفت « دلم مونده پیش بچه ها. » گفتم « بچه های لشکر ؟ » نشنید. گفت « ببین ! خدا کنه دیگه برنگردم. زندگی خیلی برام سخت شده. خیلی از بچه هایی که من فرماده شون بودم رفته ن ؛ علی قوچانی ، رضا حبیب اللهی ، مصطفی . یادته؟ دیگه طاقت ندارم ببینم بچه ها شهید می شن ، من بمونم.» بغضش ترکید.سرش را گذاشت روی زانوهاش. هیچ وقت این طوری حرف نمی زد.

45- همه مان را جمع کرد. سی و هفت هشت نفری بودیم ؛ پاسدار و بسیجی . گفت «می خوام برم صحبت کنم ، فردا تو راهپیمایی ، ما رو بذارن اول صف ، جلوتر از همه اگه درگیری شد، ما وایستیم جلوی سعودی ها، به مردم حمله نکنند.»

46- چند نوع غدا داشتیم . غذای عقبه ،غذای منطقه ی عملیاتی، غذای خط مقدم. هرچی به خط نزدیک تر ،غذا بهتر . دستور حاج حسین بود.

47- گفت « فلانی ! نوشابه ها رو که بردی ، به حاج حسین دو تا نوشابه می دی . یادت نره ها.» گفتم « دوتا؟ حاجی جون بخواد . نوشابه چیه ؟» گفت « نه. الان اومده بود پیش من . پول یکیش رو داد. » گفتم « تو هم گرفتی؟» گفت « هه . فکر کرده ای! می ذاره نگیرم ؟ تازه اولش هم قسم خورده م که به همه می رسه .»

48- در را باز کرد آمد پایین حالا هر دو تایمان زیر باران خیس می شدیم. حرف هم می زدیم. در ماشین را باز کرد. گفت« بفرما بالا.» از بیمارستان برگشته بودم. با آن وضعم فقط جای یک نفر توی ماشین بود.من یا حاجی . فکر کردم «حالا یه جوری تا اردوگاه تحمل می کنیم دیگه . » سوار شدم. در را بست. به راننده گفت «ایشون رو ببر برسون. » راننده فقط گفت « چشم .» راه افتادیم. برگشتم نگاه کردم. دور می شدیم ازش . زیر باران خیس می شد و می آمد.

49- رفتم بیرون،برگشتم. هنوز حرف می زدند. پیرمرد می گفت « جوون ! دستت چی شده ؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه ؟» حاج حسین خندید. آن یکی دستش را آورد بالا . گفت « این جای اون یکی رو هم پر می کنه .یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم.»پیرمرد ساکت بود. حوصله ام سر رفت. پرسیدم « پدر جان ! تازه اومده ای لشکر؟ » حواسش نبود. گفت « این ، چه جوون بی تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد ؟ اسمش چیه این ؟» گفتم «حاج حسین خرازی» راست نشست . گفت « حسین خرازی ؟ فرمان ده لشکر؟»

50- هر کار کرد نتوانست سوار موتورش شود. موتور روشن می شد، ولی راه که می افتاد ، تعادلش به هم می خورد. دور زدم رفتم طرفش. پرید ترک موتور، راه افتادیم.شهرک – محل استقرار لشکر – را بمباران کرده بودند. هه جا به هم ریخته بود. همه این طرف آن طرف می دویدند. یک جا بد جوری می سوخت. گفت «برو اون جا . » آن جا انبار مهمات بود. نمی خواستم بروم .داشتم دور می زدم داد زد « نگه دار ببینم.» پرید پایین . گفت « تو اگه میترسی ، نیا.» دوید سمت آتش. فشنگ ها می ترکیدند، از کنار گوشش رد می شدند. انگار نه انگار .تخته ها را با همان یک دست گرفته بود،می کشید. گفتم «وایستا خودم می آم.» گفت « بیا ببین زیر اینا کسی نیست؟ فکر کنم یه صدایی شنیدم.» مجروح ها را یکی یکی تکیه می دادم به دیوار . چپ چپ نگاه می کردند. یکیشان گفت «گی گفته حاج حسین رو بیاری اینجا؟» گفتم «حالا بیا و درستش کن.»

 

موضوعات: خاطراتی از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی  لینک ثابت
 [ 07:31:00 ب.ظ ]





(سبک زندگی)خاطراتی از زندگی روحانی شهید ردانی پور

******************************************************

 

۱- تب کرده بود ، هذیان می گفت. می گفتند سرسام گرفته . دکتر ها جوابش کرده بودند . فقط دو سالش بود، پیچیده بودند گذاشته بودندش یک گوشه . هم سایه ها جمع شده بودند. مادر چند روز یک سر گریه وزاری می کرد، آرام نمی شد، می گفت « مرده ،مصطفی مرده که خوب نمی شه .» صبح زود ، درویش آمد دم در ؛ گفت « این نامه را برای مصطفی گرفتم، برات عمرشه.»

 

2- هفت هشت سالش بیش تر نبود، ولی راهش نمی دادند، چادر مشکی سرش کرده بود، رویش را سفت گرفته بود، رفت تو ، یک گوشه نشست. روضه بود ، روضه ی حضرت زهرا.مادر جلوتر رفته بود ، سفت و سخت سفارش کرده بود « پا نشی بیای دنبال من،دیگه مرد شدی، زشته ، از دم در برت می گردونند.» روضه که تمام شد، همان دم در چادر را برداشت، زد زیر بغلش و دِ بدو.

 

3- هر روز که از دکان کفاشی بر می گشتند، یک سنگ بر می داشت می داد دست علی که « پرتش کن توی حیاط یارو.» سنگ را پرت کرد آن طرف دیوار توی حیاط ،دوتایی تا نفس داشتند دویدند، سر پیچ که رسیدند، صدای باز شدن درآمد ، صاحب خانه بود. رنگ علی پرید، مصطفی دستش را محکم کشید و گفت « زود باش برگرد.» برگشتند طرف صاحب خانه . دادش به هوا بود « ندیدین از کدوم طرف رفت؟ مگه گیرش نیارم …» شانه هایش را بالا انداخت. مثل این که اولین بار است که از آن کوچه رد می شود.

 

4- نمره اش کم شده بود، باید ورقه را امضا شده می برد مدرسه. انگشت پایش را زده بود توی استامپ ، بعد هم زیر ورقه ی امتحانیش . هیچ کس نفهمید که انگشت کی پای ورقه اش خورده است.

 

5- روی یکی از بچه ها اسم گذاشته بودند، شپشی، ناراحت می شد. مصطفی می دانست یک نفر هست که از قضیه خبر ندارد. بچه ها را جمع کرد، به آن یک نفر گفت« زود باش، بلند بگو شپشی!» او هم گفت« خیله خب بابا، شپشی…» همه فرار کردند . طرف ماند ، کتک مفصلی نوش جان کرد.

 

6- یک دختر جوان ایستاده بود جلوی مغازه ، رویش را سفت گرفته بود. این پا و آن پا می کرد. انگار منتظر کسی بود. راننده تا دید، پرید پشت ماشینش . چند بار بوق زد، چراغ زد،ماشین را جلو وعقب کرد. انگار نه انگار ، نگاهش هم نمی کرد. سرش را این ور و آن ور می کرد، ناز می کرد. از ماشین پیاده شد ، آمد جلو. گفت « بفرما بالا!» یک هو دید یک چادر مشکی و یک جفت کفش پاشنه بلند ماند روی زمین و یک پسر بچه نه ده ساله از زیرش در رفت. مصطفی بود! بعد هم علی پشت سرش، از ته کوچه سرکی کشید، چادر و کفش را برداشتو دِ در رو.

 

7- «آقا مرتضی ،مصطفی را ندیدی؟ فرستادمش دنبال چرم .هنوز برنگشته !» چرم را انداخته بود توی آب، نشسته بود لب حوض کتاب می خواند . یک دستش کتاب بود، یکدستش توی حوض . اوستا به مرتضی گفت « حیف این بچه نیست می آریش سرکار؟ ببین با چه عشقی درس می خونه. برادر بزرگش هستی . باید حواست به این چیز ها باشه. » مرتضی گفت «خودش اصرار میکنه . دلش می خواد کمک خرج مادر باشه. درسش رو هم می خونه. کارنامه ش رو دیده م . نمره هاش بد نیست.»

 

8- یک گوشه ی هنرستان کتاب خانه راه انداخته بود؛ کتاب خانه که نه ! یک جایی که بشود کتاب رود و بدل کرد، بیش تر هم کتابهای انقلابی و مذهبی . بعد هم نماز جماعت راه انداخت، گاهی هم بین نماز ها حرف می زد. خبرش بعد مدتی به ساواک هم رسید.

 

9- مادر نشسته بود وسط حیاط ، رخت می شست.مرتضی آمد تو . گفت « یا الله ، مادر چند تا نقاش آورده م، خونه را ببینند. یه چادر بنداز سرت.» با لباس شخصی بودند . خانه را گشتند. حسابی هم گشتند. چیزی پیدا نکردند. مصطفی همان روز صبح عکس ها و اعلامیه ها با خودش برده بود.وقت رفتن گفتند « مراقب جوون هاتون باشین یه عده به اسم اسلام گولشون می زنن. توی کارهای سیاسی می اندازنشون. خراب کار می شن.»

 

10- معلم جدید بی حجاب بود . مصطفی تا دید سرش را انداخت پایین.- برجا ! بچه ها نشستند. هنوز سرش را بالا نیاورده بود،دست به سینه محکم چسبیده بود به نیمکت . خانم معلم آمد سراغش .دستش را انداخت زیر چانه اش که « سرت را بالا بگیر ببینم» چشم هایش را بست . سرش را بالا آورد. تف کرد توی صورتش . از کلاس زد بیرون . تا وسط های حیاط هنوز چشم هایش را باز نکرده بود.

 

11- - دیگه نمی خوام برم هنرستان. – آخه برای چی ؟ - معلم ها بی حجابن . انگار هیچی براشون مهم نیست. میخوام برم قم؛ حوزه.

 

12- یک کتاب گرفته بود دستش ، دور حوض می چرخید و می خواند. مصطفی تا دید حواسش به دور و بر نیست، هلش داد توی حوض بعد هم شلنگ آب را گرفت رویش ، تا می خواست بلند شود، دوباره هلش میداد،آب را می گرفت رویش. آمده بود سراغ مصطفی ، با چند تا از هم حجره ای هایش. که بیندازندش تو همان حوض مدرسه ی حقانی.مصطفی اخم هایش را کرد توی هم. نگاهش را انداخت روی کتابش ، خیلی جدی گفت« من با کسی شوخی ندارم. الان هم دارم درس می خونم.»

 

13- چهارده سالش بود که پدرش فوت کرد، مادر خیلی که همت می کرد، با قالی بافی می توانست زندگی خودشان را توی اصفهان بچرخاند ، دیگر چیزی باقی نمی ماند که برای مصطفی بفرستد قم. آیت الله قدوسی ماجرا را فهمیده بود، برایش شهریه مقرر کرده بود، ماهی پنجاه تومان.سر هر ماه ، دوتا پاکت روی طاقچه جلوی آینه بود، هیچ وقت رحمت نفهمید از کجا ، ولی می دانست یکی مال مصطفی است، یکی مال خودش. هر وقت می آمدند حجره یا مصطفی نیامده بود، یا اتفاقی با هم می رسیدند. هرکدام یکی از پاکت ها را بر می داشتند. توی هر پاکت بیست و پنج تومان بود.

 

14- گفتم « بذار لباسات رو هم با خودمون ببریم، بشوریم تمیز تر بشه برای برگشتن. » گفت « نه لازم نیست.» با خودم گفتم« داره تعارف میکنه.» رفتم سراغ بغچه ی لباس هایش . همه شان خاکی و گچی بودند. گفتم « چرا لباسات گچیه ؟» دستم را گرفت ، برد یک گوشه . گفت «بهت نگفتم که نگران نشی. کوره ی آجر پزی بیرون شهر رو می شناسی؟ فقط پنج شنبه جمعه ها می ریم. با عبدالله دوتایی می ریم. نمی خوام مادر خبردار شه. دلش شور می افته.»

 

15- مریض شده بود؛ می خندید. می گفتند اگر گریه کند خوب می شود. نمازم را خواندم . مهر را گذاشتم کنارم. نگاهش می کردم. حال نداشت.صدایش در نمی آمد. یک نگاه به مهر انداخت. گفت « مرتضی ، چرا عکس دست روی مهره؟»گفتم « این یادگار دست حضرت ابوالفضله که تو راه خدا داده .»گفت « جدی میگی؟» گفتم « آره . میخوای از حضرت ابوالفضل برات بگم؟» حالش عوض شد، اشکش در آمد . من می گفتم، او گریه می کرد. صدایش بلند شد. زار زار گریه می کرد. جان گرفت انگار. بلند شد لباس هایش را پوشید . گفت « می رم جمکران .» گفتم « بذار باهات بیام » گفت « نمی خواد . خودم می رم.» به راننده گفته بود « پول ندارم. اگر پول های مسافرها جمع کنم ، تا جمکران من رو می رسونی؟»

 

16- یک مینی بوس طلبه برای تبلیغ . هرکدام با یک ساک پر از اعلامیه و عکس امام ، پخش شدیم توی روستاها. قرار بود ده شب سخنرانی کنیم؛ از اول محرم تاشب عاشورا. هر شب از شریف امامی ، شب عاشورا باید از شاه می گفتیم. توی همه ی روستا ها هم آهنگ عمل می کردیم. مصطفی ده بالا بود. خبر ها اول به او می رسید. پیغام داده بود « باید از مردم امضا بگیریم. یه طومار درست کنیم؛ بفرستیم قم برای حمایت از امام.» شب ها بعد از سخن رانی امضاها را جمع می کردیم. شب پنجم ساواک خبر دار شد. مجبور شدیم فرار کنیم.

 

17- مردم ریخته بودند توی خیابان ها ، محرم بود. به بهانه ی عزاداری شعار می دادند. مجسمه ی شاه را کشیده بودند پایین. سرباز ها مردم را می گرفتند، می کردند توی کامیون ها ، کتک می زدند. شهر به هم ریخته بود. تازه رسیده بودیم شهرضا. نزدیک میدان شهر پیاده شدیم. ده بیست تا طلبه درست وسط درگیری. از هیچ جا خبر نداشتیم. چند روزی بود که برای تبلیغ رفته بودیم روستاهای اطراف کردستان ، ارتباطمان با شهر قطع شده بود . تا سربازها دیدنمان ریختند سرمان تا می خوردیم زدندمان. انداختندمان پشت کامیون. مصطفی زیر دست سرباز ها مانده بود . یک بند ، با مشت و لگد می زدندش. زانوهایش را بغل کرده بود. سرش را لای دست هایش قایم کرده بود. صدایش در نمی آمد.

 

18- داد می زد. می کوبید به در. مسئول بازداشتگاه را صدا می زد. می گفت « در رو باز کنین ، می خوام برم دستشویی.» یک از سربازها آمد . بردش دستشویی . خودش هم ایستاد پشت در . امضایهایی که از مردم روستاها گرفته بودند که بفرستند قم برای حمایت از امام ، توی جیبش بود. اگر می گشتند.، حتما پیدا می کردند. آن وقت معلوم نبود چه بلایی سرشان می آمد. طومار امضاها را در آورد. اسم امام رویش بود.نمی توانست بیندازد توی دستشویی. تکه تکه اش کرد. بسم الله گفت. قورتش داد.

 

19- تو ایستگاه ژاندارمری ، اتوبوس را نگه داشتند. شک کرده بودند. چهارده تا طلبه با یک بلیت سری . افسر ژاندارمری آمد بالا . دو تا از بچه ها را صدا زد پایین. بلیت خواست ، راننده می گفت« این ها بلیت دارن، بدون بلیت که نمی شه سوار شد…» قبول نمی کرد. می گفت «اگر بلیت دارن، باید نشون بدن.» مصطفی رفت پایین،بلیت را نشان د اد. همه را کشیدند پایین. ساک ها پر از اعلامیه و عکس امام بود. ساک اول را باز کردند روی میز . رنگ همه پرید. – این کاغذ ها چیه چپوندین این تو؟ - مگه نمی بینی؟ ما طلبه ایم . این ها هم درس و مشقمونه. الان هم درس تعطیل شده ،داریم می ریم اصفهان . بلند شد ساک را پرت کرد طرفمان که « جمع کنید این آت و آشغال ها رو…» مصطفی زود زیر ساک را گرفت که برنگردد روی زمین . زیر جزوه ها پر از اعلامیه و عکس بود.

 

20- رفته بود جمکران ؛ نصفه شب ، پای پیاده ، زیر باران . کار همیشه اش بود؛ هر سه شنبه شب. این دفعه حسابی سرما خورده بود. تب کرده بود و افتاده بود. از شدت تب هذیان می گفت؛ گریه می کرد. داد می زد. می لرزید. بچه ها نگران شده بودند. آن موقع آیت الله قدوسی مسئول حوزه بود، خبرش کردند. راضی نمی شد برگردد. یکی را فرستادند اصفهان، خانواده اش را خبر کند. مرتضی آمد . هرچی اصرار کرد « پاشو بریم اصفهان ، چند روز استراحت کن،دوباره برمی گردی حوزه.» می گفت « نه ! درس دارم»آخر پای مادر را وسط کشید « اگه برنگردی ،مادر به دلش می آد، ناراحت می شه، پاشو بریم ،خوب که شدی بر می گردی.» بالاخره راضی شد چند روز برود اصفهان.

 

21- اوایل انقلاب بود. رفته بود کردستان برای تبلیغ ، مبارزه با کشت خشخاش. آن جا با بچه های اصفهان یک گروه ضربت راه انداخته بود. چند تا روستا را پاک سازی کرده بودند. مزرعه ها ی خشخاش را شخم زده بودند. خیلی ها چشم دیدنش را نداشتند. « همان جایی که هستید وایستید» مصطفی نگاهی به راننده انداخت و گفت « بشین سرجات و هر طوری شد تکان نخور..» فوری پیاده شد. عمامه اش را از سرش برداشت؛ بالا گرفت وداد زد « عمامه من ، کفن منه ، اول باید از رو جنازه من رد شید.»

 

22- گفتم «با فرمانده تون کار دارم.» گفت « الان ساعت یازده است، ملاقاتی قبول نمی کنه.» رفتم پشت در اتاقش . در زدم ؛ گفت « کیه ؟» گفتم« مصطفی منم.» گفت « بیا تو.» سرش را از سجده بلند کرد، چشم های سرخ ، خیس اشک . رنگش پریده بود. نگران شدم. گفتم« چی شده مصطفی؟ خبری شده ؟ کسی طوریش شده ؟» دو زانو نشست . سرش را انداخت پایین . زل زد به مهرش . دانه های تسبیح را یکی یکی از لای انگشت هایش رد می کرد. گفت « یازده تا دوازده هر روز رافقط برای خدا گذاشته ام . برمیگردم کارامو نگاه می کنم . از خودم می پرسم کارهایی که کردم برای خدا بود یا برای دل خودم.»

 

23- نگاهش را دوخته بود یک گوشه ، چشم بر نمی داشت. مثل این که تو دنیا نبود . آب می ریخت روی سرش ، ولی انگار نه انگار . تکان نمی خورد . حمام پیران شهر نزدیک منطقه بود. دوتایی رفته بودیم که زود هم برگردیم. مانده بود زیر دوش آب . بیرون هم نمی آمد. یک هو برگشت طرفم،گفت« از خوا خواسته م جنازه ام گم بشه. نه عراقی ها پیدایش کنند، نه ایرانی ها.»

 

24- می گفت « ما دیگه کردستان کاری نداریم. باید بریم جنوب . مرزهای جنوب بیش تر تهدید می شه. » فرمانده ها قبول نمی کردند. می گفتند « اگه برید ، دوباره این جا شلوغ می شه. منطقه نا امن می شه.» می گفت « ما کار خودمون رو این جا کرده ایم. دیگه جای موندن نیست. جنوب بیش تر به ما احتیاجه.»

 

25- « بچه ها! کسی حق نداره پاشو توی خونه های مردم بذاره . نماز هم تو خونه های مردم نخونید. شاید راضی نباشن.» تازه رسیده بودیم جنوب؛ پایگاه منتظران شهادت و بعد دارخوین. شصت هفتاد نفری می شدیم. با دو تا سیمرغ و چندت تیرباری که باخودمان آورده بودیم. برای خودمان گردانی شده بودیم . هنوز عراقی ها معلوم نبودند، ولی مردم خانه ایشان را ول کرده بودند. درها باز ، وسایل دست نخورده ،همه چی را گذاشته بودند و رفته بودند. مصطفی می گفت « مردم که نمی دونند ما اومده یم این جا. خوب نیست بی خبر سرمون رو بندازیم پایین، بریم تو.»

 

موضوعات: (سبک زندگی)خاطراتی از زندگی روحانی شهید ردانی پور  لینک ثابت
 [ 07:29:00 ب.ظ ]






سبک زندگی حضرت آيت الله سيد رضا بهاءالديني

********************************************

ضبطِ مخفیانه

یکی از شاگردان ایشان نقل می کند:
« روزی در خدمت آقا بودیم، طلبه ای ضبط صوت را تنظیم کرد و رفت نزدیک آقا نشست که فرمایشات آقا را ضبط کند.
چون آقا اجازه نمی داد کسی فرموده هایشان را ضبط کند. آن طلبه خواست مخفیانه این کار را بکند. سؤالاتی از آقا کرد و ایشان جواب داد و به همان نحوی که ضبط صوت روشن بود از منزل خارج شدیم. در خارج منزل نیز مذاکراتی شد که ضبط می شد، نوار را آن آقای طلبه برگرداند که صحبتهای پیر روشن ضمیرمان را از اول بشنویم، ولی با کمال تعجب دیدیم یک کلمه از حرفهای ایشان ضبط نشده و به حرفهای خودمان که رسید دیدیم ضبط شده است.
خیلی تعجب کردیم. و از این شگفت انگیزتر که روز بعد با همان طلبه خدمت ایشان رسیدیم. به آقا عرض کرد: اجازه بفرمایید فرمایشات شما را ضبط کنم. آقا با نگاهی که به او کرد فرمود:
« اگر به دردت می خورد همان دیروز ضبط می شد! »
رنگ از چهره آن طلبه پرید و رفت و دیگر منزل آقا او را ندیدیم. »

گریه گوسفند

یکی از برادران مورد اعتماد از قول عبد صالح خدا، مرحوم حاج آقا فخر تهرانی نقل کرد که در سال 1360 ه.ش. در خدمت آقا ( آیت الله بهاء الدینی ) جایی می رفتیم.
در مسیر قصابی گوسفندی را خوابانیده بود تا ذبح کند، آقا با سرعت جلو رفت دست مرد قصاب را گرفت و قیمت گوسفند را داد، فرمود:
« او را بگذارید محرم برای حضرت ابوالفضل علیه السلام سر ببرید. »
قصاب هم قبول کرد. بعد آقا به من فرمود:
« گوسفند گریه می کرد و می گفت من نذر حضرت ابوالفضلم. اینها می خواهند مرا در عروسی سر ببرند. »

اسم او را در زمره شهدا ندیدم

یکی از آقایان در شب هفت ایشان گفت که:
« پدر و مادری برای فرزندشان خیلی ناراحت بودند. به جبهه رفته بود و نمی دانستند شهید شده یا نه. پدر می آید خدمت آیت الله بهاء الدینی، آقا را قسم می دهد که اگر راهی دارد بفرماید فرزند او چه شده است؟ آقا در فکر فرو می رود و پس از لحظاتی می فرماید:
« اسم او را در زمره شهدا ندیدم. »
و بعد از چند روز فرزند از جبهه سالم برمی گردد. »

نام او را مریم بگذار

خدا به یکی از دوستان فرزندی می دهد، برای نام گذاری به آقا مراجعه می کند. حضرتش می فرماید: « نام او را مریم بگذار. »
با اینکه کسی به ایشان نگفته بود که فرزند دختر است یا پسر و بیان آقا موجب تعجب حضار مجلس می شود.

حافظه عجيب
درباره تاریخ ولادت و خاطرات کودکی، ایشان خود می فرمودند:
« آن طوری که به ما گفته اند تاریخ ولادت ما، 1327 هجری قمری بوده است، ولی ما از سنین یک سالگی را در خاطر داریم.
من تقریباً یک ساله بودم و در گهواره، در آن ایام به خیارک مبتلا شدم ( خیارک دمل بزرگی است که باید جراحی شود ). جراح آمد تا جراحی کند، اطرافیان ما که متوحش بودند از دور گهواره ما رفتند؛ چون طاقت نداشتند ببینند.
ما این مطلب را می فهمیدیم. جراح نیشتر را زد و ما راحت شدیم.
ما شش ماهگی را یادمان هست و از سنین یکی، دو سالگی مطلب را می فهمیدیم و اینجور کارها را از وجعش (دردش) خائف و ناراحت بودیم، اما کاری نمی توانستیم بکنیم.
مرحوم حاج آقا حسین (اخوی) سه سال از ما کوچکتر است و کاملاً تولدش را من یادم هست. کجا نشسته بودم، کجا مرا خواباندند، کجا متولد شد.

ایشان گریه می کرد آنها چه می کردند، همه را مثل این که با بچگی ضبط کردم. یعنی مشاهده می کردم و می فهمیدم. »

معنویت در کودکی

در بیانی فرمودند:
« خداوند از دو سالگی معرفتش را به ما داد. »
نويسنده کتاب آیت بصیرت از قول ایشان نقل کرده است :
«… یک ساله که بودم افراد پاک طینت و نیکو سرشت را دوست داشتم و علاقه ای قلبی به آنان پیدا می کردم. خیر و شر را می فهمیدم و اهل آن را می شناختم. در همان ایام بود که بین انسانهای خیر و نیکوکار و افراد شرور و طغیانگر فرق می گذاشتم.
از این رو، مادربزرگم را که جلسات روضه امام حسین علیه السلام را اداره می کرد و در آنها روضه می خواند دوست می داشتم. پاکی، خوبی و نورانیت او را حس می کردم و از او خوشم می آمد.
روزی مرا همراه خود به جلسه ای برد و این در حالی بود که به دو سالگی نرسیده بودم. آن جلسه مجلس جشن میلاد رسول اکرم (ص) بود. در آن روز شعر:
« تولد شد محمد(ص) ـــ به دنیا آمد احمد(ص) »
خوانده شد و بقیه همراه مادربزرگم جواب می دادند. در همان حال، جملات را می فهمیدم و لذت می بردم. از آن روز این شعر را از حفظ دارم. »

موضوعات: سبک زندگی حضرت آيت الله سيد رضا بهاءالديني  لینک ثابت
 [ 07:25:00 ب.ظ ]





«امام‌موسی‌صدر، یک سبک زندگی»

*******************************************

در مباحث فلسفة تحلیلی بحث مهمی در باب معنای زندگی وجود دارد، مبنی بر اینکه معنا و مفهوم زندگی چیست؟و اساساً زندگی ارزش زیستن داردیا خیر؟بحث دیگری‌هم درذیل این بحث مطرح می‌شود و آن‌هم عبارت‌است از سبک زندگی؛یعنی شیوة زیستنی‌که فرد برای خود انتخاب میکند.

سبک زندگی، در واقع، شامل نگرش‌ها و طرز تلقی‌ها و منش‌ها و رفتارها و معیارهای اخلاقی و ذوق و سلیقه‌های فرد است. به بیان دیگر، سبک زندگی مجموعة نگرش‌ها و باورها و منش‌ها و عمل و رفتار انسان و موضع گیری‌های فردی و اجتماعی اوست که برآیند آن دیدگاه و تفکر اوست. سبک زندگی برآیند ارزش‌های درونی شدة فرد است. وقتی مجموعه ای از ارزش‌ها در فردی درونی می‌شود، این فرد را ناگزیر میکند که به آن شیوه زندگی کند. با توجه به مختصات فکری افراد و ارزش هایی که در آنان درونی شده، ما سب کهای مختلف زندگی داریم. نه تنها در افراد معمولی بلکه حتی در عالمان دینی هم سبکها و شیوه‌های مختلف و گوناگونی را می بینیم. بعضی از متفکران غربی معتقدند که ما با پدیدة سیالی روبرو هستیم و، چه بسا، یک فرد در زمان‌ها و اوضاع و احوال گوناگون سبکهای مختلفی را برای زندگی خود انتخاب کند. معمولاً سبک زندگی‌ای که بسیاری از افراد انتخاب میکنند، ناشی از فرهنگِ جامعة آنان است. اما شخصیت‌هایی هم وجود دارند که سبک‌سازند، یعنی به گونه ای زیست میکنند و سبکی در زندگی دارند که این سبک می تواند برای همیشه و برای همگان الگو قرار گیرد.

من همواره تأکیدم بر این است که امام موسی صدر الگوی بسیار مهم، نه فقط برای توده های مردم، بلکه برای عالمان دینی هم هست. در این فرصت می‌خواهم به این پرسش پاسخ دهم که چرا امام موسی صدر می تواند الگو شود؟ می‌کوشم در چند بند این مسئله را توضیح دهم:

یکی از ابعاد این مسئله به سبب شخصیت کاریزمای ایشان است. مطالبی در کتاب دو جلدی سیره و سرگذشت امام موسی صدر از زبان چهره‌های مختلف نقل شده که نشان‌دهندة شخصیتِ‌کاریزمای او و تأثیرروحیِ سحرآمیزی است که وی بر بسیاری از افراد داشته است. غسان توینی، روزنامه نگار مشهور و وزیر سابق لبنان، دربارة وی چنین می‌گوید: امام‌صدر، چنان‌که همه می‌دانند، آن قامت بلند و سیمای نورانی و نگاه های نافذ، از کاریزما و تأثیر روحی سحرآمیز برخوردار است.(ج1-ص129) باید تأمل کرد که چرا ایشان به راحتی جانشین علامه شرف الدین در لبنان می‌شود. او از سرزمین دیگری آمده است و وارد کشور جدیدی شده، و در اوضاع و احوال خاص لبنان و فضای فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و در میان فشارهای بیرونی و عوامل مختلف، توانسته این مسئولیت را برعهده بگیرد. امام موسی صدر خیلی راحت جانشین شخصیتی بزرگ و جهانی در آن سن و سال می‌شود و این خود نشان دهندة آن است که امام موسی صدر شخصیت کاریزمایی داشته، و این شخصیتِ کاریزما از دوران جوانی امام موسی صدر شکل گرفته است. جاذبة شخصیت امام موسی به گونه ای بوده که حتی افرادی که در ابتدا با او مخالف بودند، بعدها به او پیوستند. کریم بقرادونی در نامه ای سرگشاده در روزنامة العمل خطاب به وی چنین می‌گوید: تا دیروز از شما هراسان بودیم و امروز بر شما نگرانیم. غریبه ای بودی که از راهی دور آمدی، عده ای تو را بلا و مصیبت پنداشتند و گروهی دیگر وجودت را نعمت و برکت شمردند… پیش از تو جنوب سرزمین فاقد وجدان بود و با حضور تو، جنوب به وجدان تک تک خانه های لبنان تبدیل شد. پیش از تو شیعیان فرقه ای عقب مانده در میان دیگر فرقه‌ها بودند و با حضور تو شیعه به نهضت و حرکتی برای تمام وطن مبدل شد. نزدیک بود محرومان قربانی نومیدی و شکار ایدئولوژی‌ها و عقاید انحرافی شوند و تو آنان را به نیرویی برای ساختن آینده بدل کردی(ج1- ص300-301) تلاش های خالصانه و مدبرانة امام موسی صدر به گونه ای بود که برای او شهرت و جاذبیت خاصی ایجاد می‌کرد. سلیم اللوزی دربارة وی چنین می‌گوید: از ویژگی هایی برخوردار است که امکان موفقیت زودهنگام را برایش فراهم می‌کند. شخصیت او ابعادی دارد که هم افراد سنتی و هم نو گرایان و هم محافظه کاران و هم انقلابیون را جذب می‌کند. موسی صدر امام و فرزند امام و نوادة امام است. خوش سیما و خوش سخن است و محبوبیت مردمی انکارناپذیری دارد. فرهیخته و امروزی است و می‌داند چگونه با جرئت و جسارت به آنچه می‌خواهد برسد(ج2- ص301) ریشه های شخصیت کاریزمای امام و واکاوی این جاذبیت اهمیت فراوان دارد. در این گفتار می‌کوشم تا اندازه ای در این باره سخن گویم. باید بررسی کنیم که چگونه این شخصیت کاریزما شد؟ چه عواملی در این شخصیت تاثیرگذار بود که توانست چنین جاذبه ای پیدا کند؟ در ادامه، به مجموعه ای از عوامل که در این مسئله مؤثر بوده اند اشاره می‌کنم:

1- روحیة پرسش گری، این روحیه از آغاز تحصیل با ایشان همراه بوده است. این خصیصه را نباید دستکم گرفت. او در همة دوران تحصیلات، چه در مدرسه، چه در حوزه و چه در دانشگاه، روحیة پرسش گری را داشت. کسانی که با ایشان هم درس و هم مباحثه بودند، بر این ویژگی او بسیار تأکید میکنند.

2- فعالیت‌های جانبی در دوران تحصیل. ما عالمان دینی بسیاری را دیده ایم که از خانه به کلاس درس و حوزة درس می روند و باز به حجره شان باز می‌گردند، و در این فاصله ارتباطات چندانی با دیگران ندارند. من با یکی از بزرگان حوزه که سالیان دراز اصول درس می داد، بحث و گفتگو می‌کردم. وقتی از ایشان سؤال کردم که شما دربارة کتاب علم اصول(حلقات) شهید محمدباقر صدر چه نظری دارید؟ به من گفت: اصلا این کتاب را نخوانده‌ام. این مسئله برای من خیلی عجیب بود. استادی که اصول درس می‌دهد، این اندازه از زمان خود دور باشد. حالا شما ببینید که چرا کسی امام موسی صدر می شود، ولی هزاران هزار نفر دیگر نمی‌شوند؟ ایشان در زمان درس خواندن، فعالیت‌های جانبی هم دارد. در جلسات مختلف شرکت میک‌ند، در همایش‌ها شرکت می‌کند، قلم دست می‌گیرد و کتاب و مقاله می‌نویسد و تجربه کسب می‌کند. این نکته‌ها مهم هستند که در بسیاری افراد نمی بینیم.

3- برخورداری از اساتید بزرگ. بسیاری از روحانیون دیگر هم از اساتید بزرگی برخوردار بوده اند، اما نحوة استفاده کردن آنان از این اساتید بزرگ مانند امام موسی صدر نیست. صرف شاگرد کسی بودن ملاک مناسبی نیست، بلکه نحوة استفاده و بهره برداری از این اساتید بزرگ اهمیت دارد.

4- هم مباحثه ای های بسیار مهم. از جمله شهید محمدباقر صدر که در یک فاصلة زمانی محدود این دو بزرگوار قسمت‌های اعظمی از کتاب اسفار ملاصدرا را با یکدیگر مباحثه می‌کنند. اینکه این دو شخصیت با یکدیگر به بحث و گفت وگو می‌پردازند و از همدیگر مطالبی را یاد می‌گیرند، اهمیت بسیاری دارد.

5- آشنایی با زبان خارجی، آن هم در عصر و زمانی که توجهی به این امر نمی شده است. ایشان با تلاش خود علاوه بر زبان عربی، زبان فرانسه و انگلیسی را یاد می گیرد. این زبان آموزی در ابعاد مختلفی آثار و نتایج خود را نشان می دهد، از جمله اینکه از منابع مختلف استفاده می‌کند و می تواند با شخصیت‌های مختلف در ارتباط باشد و با آنان به بحث و گفت وگوی علمی بپردازند.

6- سرعت فهم و قدرت‌درک. همة‌کسانی‌که با ایشان هم‌درس و هم مباحثه بودند بر این نکته تاکید دارند.

7- قدرت بیان و سخنوری. این ویژگی هم از جمله استعدادهای اوست که براثر آن توانسته بر مخاطبان بسیاری اثر بگذارد.

8- پذیرش آرای دیگران. وقتی امری مقدس می شود، در عین حال که ارزش فوق العاده دارد، اگر تلقی‌های غلطی از آن داشته باشیم، آن امر مقدس در معرض آسیب قرار می‌گیرد. دین یکی از امور مقدس برای انسان است، که از آن سوءاستفاده‌های بسیاری شده است. بشر در طول تاریخ از کدام امر مقدسی سوء استفاده نکرده، که از دین نکرده باشد؟ نیز انسان‌ها از کدام امر مقدسی تلقی و فهم‌های غلطی نداشته اند که انتظار داشته باشیم از دین نمی بایست می‌داشتند؟ علاوه بر اینکه این امر مقدس، یعنی دین، متولیان بسیاری هم دارد. ما با شخصیت‌های مختلفی مواجه بوده و هستیم که از ابتدا می‌گویند ما عالم دین هستیم، با متون دینی سروکار داریم و فهم ما هم از دین فهم درست است و آنچه ما درمی‌یابیم، حق است. حتی این احتمال را هم نمی‌دهند که چه بسا خطایی در فهمشان باشد. من نمی‌خواهم پلورالیسم دینی را ترویج کنم، من به یک بیان می خواهم از پلورالیسم معرفتی به معنای خاصی دفاع کنم. من اعتقاد دارم که شخصیت هایی مثل امام موسی صدر این نگاه را دارند. نتیجة این تلقی این می شود که آدمی انصاف علمی و روحیة حقیقت جویی هم کسب کند. وقتی کسی معتقد نباشد که همة حقایق پیش اوست و دیگران باطل هستند، نه تنها در عالم ذهن که در عالم عمل هم موضعگیری های خاص به خود را خواهد کرد. این نوع بینش تأثیراتی بسیار بر روی فرد می‌گذارد. این تأثیرات را ما در عمل امام موسی صدر می بینیم. از نظر من بسیاری از توفیقاتی که امام موسی در لبنان با وجود تکثر مذاهب و دیدگاه‌ها و اندیشه های گوناگون یافت، ریشه‌های معرفتی اش را باید در اینجا پیدا و تحلیل کرد.

۹- حضور در مراکز علمی و پژوهشی: امام موسی صدر سفرهای مختلفی به کشورهای مختلف دارد و در همایش‌های مختلف بین المللی حضور می‌یابد. برای مثال در سال ۱۳۴۷ ایشان در همایش شیعه شناسی دانشگاه استراسبورگ حضور می‌یابد و سخنرانی مهمی در باب میراث تاریخی اسلام ایراد می‌کند. او به گونه ای سخن می گوید که اعجاب مخاطبان را برمی انگیزد. تا جایی که پس از آن مراکز پژوهشی و دانشگاه‌های بسیاری از ایشان برای ایراد سخنرانی دعوت میک‌نند. شما آن اوضاع و احوال، یعنی سال ۱۳۴۷، را بررسی کنید و ببینید که چند تن از شخصیت های علمی و روحانی ما می‌توانستند به این مراکز دانشگاهی راه پیدا کرده و از اسلام دفاع کنند.

۱۰- نواندیشی دینی. ما باید امام موسی صدر را نواندیش دینی تلقی کنیم. این نواندیشی دینی ویژگی خاص خود را دارد. گاهی کسی نواندیش دینی است اما از سنت فاصله می گیرد، و سعی میکند که حتی اندیشه‌های بیگانه را بر دین تحمیل کند و اگر بخواهد دین را تفسیر کند، با اندیشه‌های بیگانه این کار را صورت می‌دهد. ما امروز شاهد این نگاه در میان برخی از روشنفکران دینی هستیم. این دسته حتی اگر بخواهند فقه اسلامی را ارزیابی کنند، بر اساس اعلامیة جهانی حقوق بشر این کار را می‌کنند، یعنی فقه تا هر کجا که با اعلامیة جهانی حقوق بشر هماهنگی داشت، می پذیرند و هرجا که هماهنگی نداشت، احکام فقهی را کنار می‌گذارند. این هم کی نوع نواندیشی دینی است. از آن سو، کسان دیگری را می‌بینیم که اساساً با هر چیزی که نو باشد، مخالفت و مبارزه میکنند. این پدیده هم تاریخچه ای دارد که در جامعة ما از دورة مشروطه شروع می شود. می خواهم بر این نکته تکیه کنم که نواندیشیِ دینیِ امام موسی صدر به گونه ای است که به منابع دینی و به سنت و به میراث خود توجه دارد و، در عین حال، به مسائل جدید هم بی توجه نیست و با مقولات جدید سروکار پیدا میکند. نکته ای که وجود دارد این است که چرا بعضی از عالمان با همة صداقت و خلوصی که دارند، نمی توانند از اندیشه‌های گذشته فاصله بگیرند و با مقولات جدید آشنا شوند؟ به نظر من یکی از عللی که امام موسی صدر چنین رویکردی ندارد، تحصیلات دانشگاهی ایشان است. همان طور که در کتاب حاصل عمر دربارة شخصیت مرحوم مطهری نوشته ام، حضور مرحوم مطهری در دانشگاه بسیار مؤثر بوده است. شخصیت‌های بزرگی بودند که در این مراکز علمی حضور پیدا کردند و با شخصیت‌های دانشگاهی ارتباط پیدا کردند. نمونه اش در جامعة ما اساتید فقیدی چون استاد مطهری و علامه جعفری و استاد مهدی حائری است. این افراد نو آوری بسیار دارند و یکی از علل و عوامل نوآوری آنان این است که با فضای خارج از حوزه آشنا شدند. عزیمت امام موسی صدر به لبنان و آشنایی ایشان با فرهنگ‌ها و مذاهب گوناگون در نو اندیشی دینی ایشان تأثیر بسزایی گذارده است. در بحث از نواندیشیِ دینیِ وی باید به مباحثی توجه داشت که ایشان در دهة چهل در مورد رابطة علم و دین مطرح کرده اند. همچنین، نکتة بسیار مهمی که در جای خود باید دربارة آن بحث شود، مباحثی است که ایشان در زمینة اقتصاد اسلامی برای اولین بار در مجلة مکتب اسلام مطرح می‌کنند و حتی می‌بینیم که در مسئلة تمایز میان علم اقتصاد و مکتب اقتصادی حق تقدم با امام موسی صدر بوده است.

11- اخلاق پیامبرانه. اخلاق پیامبرانه ابعاد گوناگونی دارد. در مورد رسول خدا گفته اند: «طبیب دوار بطبه. » پزشکان عموماً کسانی هستند که در مطب می‌نشینند تا مریض به آنان مراجعه کند. این سیره در برخی از عالمان ما هم هست؛ می نشینند تا دیگران به آنها رجوع کنند. اما سیرة رسول خدا به گونه ای دیگر است؛ ایشان در کوچه و بازار حرکت میکنند، به خانه‌های مختلف سرمی زنند و حتی وقتی چند روز از زن یهودی ای که همواره خاکستر بر سر وی می ریخت، خبری نیست، سراغ او را می گیرند و وقتی می فهمند که بیمار شده، به عیادتش می‌روند. امام موسی صدر هم چنین شخصیتی است. در خانه نمی نشیند و منتظر نمی ماند تا دیگران به سراغ او بیایند و سؤالات دینی و شرعی خود را از او بپرسند و پاسخ بگیرند. او خود سراغ مردم می‌رود. در مراسم مختلف حضور پیدا میکند و با مردم و گروه‌های مختلف ارتباط برقرار می‌کند. در عین حال، توجه دارد که در این ارتباط‌ها مسئلة فرهنگ مردم از مسئلة معیشت آنان جدا نیست، چراکه ایشان به خوبی می‌داند که دین ورزی مردم فقط مبتنی بر دلیل نیست، بلکه علت هم اهمیت خاص خود را دارد. دین ورزی مردم فقط مبتنی بر استدلال و برهان نیست، بلکه علل و عوامل گوناگون روانی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی هم در آن تأثیر بسزایی دارد.

12- باور به امکان گفتگو میان ادیان. امام موسی صدر یکی از نخستین کسانی است که بر مسئلة گفتگوی ادیان تأکید می‌کند و این موضوع جایگاه خاصی برای وی داشت. اینکه ایشان چگونه این گفتگو را مطرح می‌کند نیز اهمیت دارد. صرف اینکه سمینارهایی برای گفتگوی ادیان برگزار شود با اینکه کسی التزام عملی به گفتگوی ادیان داشته باشد، متفاوت است. امام موسی صدر نه تنها با مسیحیان ارتباط خوبی برقرار می‌کند، بلکه در بسیاری از مراسم آنان شرکت می‌جوید. ایشان در مراسم تاجگذاری پاپ پل ششم حضور پیدا کرده و دربارة دستگیری امام خمینی با وی گفتگو می‌کند. همچنین، در مجلس ترحیم ژان پل سوم شرکت می‌کند. این ارتباط‌ها موجب می‌شود تا از نزدیک با پیروان ادیان دیگر آشنا شود و، در عین حال، آنان را با اندیشه های اسلامی آشنا سازد. وقتی سخنرانی ایشان را در جاهای مختلف دنبال می‌کنید، می‌بینید که طرح مسائل مربوط به گفتگوی ادیان، امنیت و صلح جهانی، محبت، تساهل و مدارا در کلام و مطالب ایشان موج می‌زند. اینها مسائلی است که ما نمی توانیم به آنها بی توجه باشیم. نکتة جالب هم این است که امام موسی صدر از هر فرصتی برای تحقق اهداف خود استفاده میکند. از سخنرانی در مدرسه گرفته تا مسجد و سالن‌های مختلف و مؤسسات خیریه و کلیساها و نظایر اینها.

13- توجه به جوانان. ایشان توجه زیادی به قشر جوان داشتند و کیی از موفقیت‌های ایشان در فعالیت‌های اجتماعی در همین زمینه است. ایشان در مراسمی که مجلس اعلای شیعیان در دار الفتوای جعفری برگزار می‌کند تا به تجلیل از کی دانشجو بپردازد، شرکت می‌کند. دانشجویی که نه با ایشان حشر و نشری داشته و نه از بستگان و آشنایان وی بوده است. ایشان دربارة این دانشجو صحبت می‌کند. در همین سخنرانی محدود و مختصر نکات مهمی به چشم می‌خورد. از جمله اینکه امام موسی صدر پاسداشت علم و دانش را ضرورت می بیند. اهمیت علم و دانش برای امام موسی صدر تا آنجاست که وی حتی برای مبارزه هم پروژة علمی دارد و براساس همان پروژه عمل میک‌ند. اگر امام موسی صدر پروژه و نگاه علمی نداشت، هرگز نمی توانست در مقابل موانع آن روز جامعة لبنان دوام بیاورد. دوم اینکه دانشجوی ممتاز را ثروت ملی تلقی میک‌ند. ما در جهان اسلام چقدر این نگاه را داشتیم یا الآن داریم؟ نکتة سوم اینکه علم را منشاء قدرت و ضامن رشد جامعه در آینده می‌داند. نکتة چهارم اینکه ایمان را مکمل علم به شمار می‌آورد، و در نهایت هم برای این دانشجو تقاضای بورس تحصیلی می‌کند. و جالب اینکه این دانشجو بعدها کیی از شخصیت‌های بزرگ علمی جامعة خود می شود و جوایزی هم دریافت میکند.

14- توجه به نیروی انسانی و برنامه ریزی و تشکیلات. امام موسی صدر به مسئلة نیروی انسانی خیلی توجه دارد. حتی بر روحیة نیروی انسانی نیز تکیه میکند. یعنی ارزش نیروی انسانی صرفاً این نیست که به صورت مکانیکی بتواند کارهایی را انجام دهد. مسئلة دیگری هم که بر آن تکیه میکند این است که وقتی شما می‌خواهید برنامه ریزی و سازماندهی کنید، باید براساس کی مبانی ایدئولوژ یکی خاص باشد. چرا؟ برای اینکه نگرش ایشان این است که نگرش فلسفی مبنای فکری هر سازمان را تشکیل می دهد و عامل وحدت و همبستگی است. امام موسی صدر نه تنها به ضرورت تشکیلات و سازماندهی نیروها اعتقاد دارد بلکه آسیب شناسی تشکیلات را نیز اصل ضروری به شمار می‌آورد. از نظر وی باید همواره مراقب بود که اعضای تشکیلات سیاسی در صدد کسب جاه و مقام یا به دست آوردن مال و ثروت یا به فکر کسب اعتبار و شهرت نباشند، باید مواظب بود که تشکل‌ها به سمت منفعت طلبی پیش نروند. امام موسی صدر الگویی ست که ما همواره باید با آن زندگی کنیم، الگویی نه فقط برای مردم عادی، بلکه حتی الگویی برای عالمان دینی است؛ و عالمان دینی نیز باید به تحلیل و بررسی شخصیت او بپردازند تا با ابعاد و اسرار موفقیت او آشنا شوند و وی را الگوی زندگی فردی و اجتماعی خود قرار دهند.

موضوعات: «امام‌موسی‌صدر، یک سبک زندگی»  لینک ثابت
 [ 07:22:00 ب.ظ ]





سبک زندگی از دید گاه رهبری

****************************

 

بحثى که امروز میخواهم براى شما جوانهاى عزیز عرض کنم، در توضیح و تبیین مسئله‌اى است که روز اول مطرح کردم: مسئله‌ى پیشرفت. موضوع بسیار مهمى است که باید مطرح کنیم. البته با طرح این موضوعات، خودمان را قانع نمیکنیم که قضیه تمام شد؛ این یک شروع است. عرض کردیم که آن مفهومى که میتواند اهداف نظام اسلامى را تا حدود زیادى در خود جمع کند و به ما نشان دهد، مفهوم پیشرفت است. توضیحى هم بعداً عرض کردیم که پیشرفت، تداعى‌کننده‌ى حرکت است، راه است. چطور ما میگوئیم پیشرفت هدف است؟ عرض کردیم علت این است که پیشرفت هرگز متوقف نخواهد شد. بله، پیشرفت، حرکت است، راه است، صیرورت است؛ اما متوقف‌شدنى نیست و همین طور ادامه دارد؛ چون انسان ادامه دارد، چون استعدادهاى بشرى حد یقف ندارد. گفتیم پیشرفت داراى ابعادى است؛ و پیشرفت در مفهوم اسلامى، با پیشرفت یک بُعدى یا دو بُعدى در فرهنگ غربى متفاوت است؛ چند بُعدى است.
یکى از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبک زندگى کردن، رفتار اجتماعى، شیوه‌ى زیستن - اینها عبارةٌ اخراى یکدیگر است - این یک بُعد مهم است؛ این موضوع را میخواهیم امروز یک قدرى بحث کنیم. ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم - که هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است - باید به سبک زندگى اهمیت دهیم؛ اگر به معنویت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشیم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. بنابراین مسئله، مسئله‌ى اساسى و مهمى است. بحث کنیم درباره‌ى اینکه در زمینه‌ى سبک زندگى چه باید گفت، چه میتوان گفت. عرض کردیم؛ این سرآغاز و سرفصل یک بحث است.
ما اگر پیشرفت همه‌جانبه را به معناى تمدن‌سازى نوین اسلامى بگیریم - بالاخره یک مصداق عینى و خارجى براى پیشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد؛ اینجور بگوئیم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامى، ایجاد یک تمدن نوین اسلامى است؛ این محاسبه‌ى درستى است - این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است؛ یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش باید رسید.
آن بخش ابزارى چیست؟ بخش ابزارى عبارت است از همین ارزشهائى که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسى و نظامى، اعتبار بین‌المللى، تبلیغ و ابزارهاى تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزارى تمدن است؛ وسیله است. البته ما در این بخش در کشور پیشرفت خوبى داشته‌ایم. کارهاى زیاد و خوبى شده است؛ هم در زمینه‌ى سیاست، هم در زمینه‌ى مسائل علمى، هم در زمینه‌ى مسائل اجتماعى، هم در زمینه‌ى اختراعات - که شما حالا اینجا نمونه‌اش را ملاحظه کردید و این جوان عزیز براى ما شرح دادند - و از این قبیل، الى ماشاءاللّه در سرتاسر کشور انجام گرفته است. در بخش ابزارى، على‌رغم فشارها و تهدیدها و تحریمها و این چیزها، پیشرفت کشور خوب بوده است.
اما بخش حقیقى، آن چیزهائى است که متن زندگى ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن است؛ مثل مسئله‌ى خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسئله‌ى خط، مسئله‌ى زبان، مسئله‌ى کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانه‌اى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است.
تمدن نوین اسلامى - آن چیزى که ما میخواهیم عرضه کنیم - در بخش اصلى، از این چیزها تشکیل میشود؛ اینها متن زندگى است؛ این همان چیزى است که در اصطلاح اسلامى به آن میگویند: عقل معاش. عقل معاش، فقط به معناى پول در آوردن و پول خرج کردن نیست، که چگونه پول در بیاوریم، چگونه پول خرج کنیم؛ نه، همه‌ى این عرصه‌ى وسیعى که گفته شد، جزو عقل معاش است. در کتب حدیثىِ اصیل و مهم ما ابوابى وجود دارد به نام «کتاب‌العشرة»؛ آن کتاب‌العشرة درباره‌ى همین چیزهاست. در خود قرآن کریم آیات فراوانى وجود دارد که ناظر به این چیزهاست.
خب، میشود این بخش را به منزله‌ى بخش نرم‌افزارى تمدن به حساب آورد؛ و آن بخش اول را، بخشهاى سخت‌افزارى به حساب آورد. اگر ما در این بخشى که متن زندگى است، پیشرفت نکنیم، همه‌ى پیشرفتهائى که در بخش اول کردیم، نمیتواند ما را رستگار کند؛ نمیتواند به ما امنیت و آرامش روانى ببخشد؛ همچنان که مى‌بینید در دنیاى غرب نتوانسته. در آنجا افسردگى هست، ناامیدى هست، از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بى‌هدفى و پوچى هست؛ با اینکه ثروت هست، بمب اتم هست، پیشرفتهاى گوناگون علمى هست، قدرت نظامى هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگى را، این بخش اصلى تمدن را اصلاح کنیم. البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیب‌شناسى کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟
بعد از آنکه علتها را پیدا کردیم، آن وقت بپردازیم به این که چگونه میتوانیم اینها را علاج کنیم. اینها به عهده‌ى کیست؟ به عهده‌ى نخبگان - نخبگان فکرى، نخبگان سیاسى - به عهده‌ى شما، به عهده‌ى جوانها. اگر در محیط اجتماعى ما گفتمانى به وجود بیاید که ناظر به رفع آسیبها در این زمینه باشد، میتوان مطمئن بود با نشاطى که نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران دارند، با استعدادى که وجود دارد، ما در این بخش پیشرفتهاى خوبى خواهیم کرد؛ آن وقت درخشندگى ملت ایران در دنیا و گسترش اندیشه‌ى اسلامىِ ملت ایران و انقلاب اسلامى ایران در دنیا آسانتر خواهد شد. باید آسیب‌شناسى کنید و بعد علاج کنید.
نخبگان موظفند، حوزه موظف است، دانشگاه موظف است، رسانه‌ها موظفند، تریبون‌دارها موظفند؛ مدیران بسیارى از دستگاه‌ها، بخصوص دستگاه‌هائى که با فرهنگ و تربیت و تعلیم سروکار دارند، موظفند؛ کسانى که براى دانشگاه‌ها یا براى مدارس برنامه‌ریزى آموزشى میکنند، در این زمینه موظفند؛ کسانى که سرفصلهاى آموزشى را براى کتابهاى درسى تعیین میکنند، موظفند. اینها همه یک وظیفه‌اى است بر دوش همه. باید ما همگى به خودمان نهیب بزنیم. در این زمینه باید کار کنیم، حرکت کنیم.
بنابراین باید آسیب‌شناسى کنیم؛ یعنى توجه به آسیبهائى که در این زمینه وجود دارد و جستجو از علل این آسیبها. البته ما اینجا نمیخواهیم مسئله را تمام‌شده فرض کنیم؛ فهرستى مطرح میکنیم: چرا فرهنگ کار جمعى در جامعه‌ى ما ضعیف است؟ این یک آسیب است. با اینکه کار جمعى را غربى‌ها به اسم خودشان ثبت کرده‌اند، اما اسلام خیلى قبل از اینها گفته است: «تعاونوا على البرّ و التّقوى»،(1) یا: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا».(2) یعنى حتّى اعتصام به حبل‌اللّه هم باید دسته‌جمعى باشد؛ «و لا تفرّقوا».(3) چرا در برخى از بخشهاى کشورمان طلاق زیاد است؟ چرا در برخى از بخشهاى کشورمان روى آوردن جوانها به مواد مخدر زیاد است؟ چرا در روابط همسایگى‌مان رعایتهاى لازم را نمیکنیم؟ چرا صله‌ى رحم در بین ما ضعیف است؟ چرا در زمینه‌ى فرهنگ رانندگى در خیابان، ما مردمان منضبطى به طور کامل نیستیم؟ این آسیب است. رفت‌وآمد در خیابان، یکى از مسائل ماست؛ مسئله‌ى کوچکى هم نیست، مسئله‌ى اساسى است. آپارتمان‌نشینى چقدر براى ما ضرورى است؟ چقدر درست است؟ چه الزاماتى دارد که باید آنها را رعایت کرد؟ چقدر آن الزامات را رعایت میکنیم؟ الگوى تفریح سالم چیست؟ نوع معمارى در جامعه‌ى ما چگونه است؟ ببینید چقدر این مسائل متنوع و فراگیرِ همه‌ى بخشهاى زندگى، داخل در این مقوله‌ى سبک زندگى است؛ در این بخش اصلى و حقیقى و واقعى تمدن، که رفتارهاى ماست. چقدر نوع معمارى کنونى ما متناسب با نیازهاى ماست؟ چقدر عقلانى و منطقى است؟ طراحى لباسمان چطور؟ مسئله‌ى آرایش در بین مردان و زنان چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟ آیا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهاى روزانه، به همدیگر به طور کامل راست میگوئیم؟ در بین ما دروغ چقدر رواج دارد؟ چرا پشت سر یکدیگر حرف میزنیم؟ بعضى‌ها با داشتن توان کار، از کار میگریزند؛ علت کارگریزى چیست؟ در محیط اجتماعى، برخى‌ها پرخاشگرى‌هاى بى‌مورد میکنند؛ علت پرخاشگرى و بى‌صبرى و نابردبارى در میان بعضى از ماها چیست؟ حقوق افراد را چقدر مراعات میکنیم؟ در رسانه‌ها چقدر مراعات میشود؟ در اینترنت چقدر مراعات میشود؟ چقدر به قانون احترام میکنیم؟ علت قانون‌گریزى - که یک بیمارى خطرناکى است - در برخى از مردم چیست؟ وجدان کارى در جامعه چقدر وجود دارد؟ انضباط اجتماعى در جامعه چقدر وجود دارد؟ محکم‌کارى در تولید چقدر وجود دارد؟ تولید کیفى در بخشهاى مختلف، چقدر مورد توجه و اهتمام است؟ چرا برخى از حرفهاى خوب، نظرهاى خوب، ایده‌هاى خوب، در حد رؤیا و حرف باقى میماند؟ که دیدید اشاره کردند. چرا به ما میگویند که ساعات مفید کار در دستگاه‌هاى ادارى ما کم است؟ هشت ساعت کار باید به قدر هشت ساعت فایده داشته باشد؛ چرا به قدر یک ساعت یا نیم ساعت یا دو ساعت؟ مشکل کجاست؟ چرا در بین بسیارى از مردم ما مصرف‌گرائى رواج دارد؟ آیا مصرف‌گرائى افتخار است؟ مصرف‌گرائى یعنى اینکه ما هرچه گیر مى‌آوریم، صرف امورى کنیم که جزو ضروریات زندگى ما نیست. چه کنیم که ریشه‌ى ربا در جامعه قطع شود؟ چه کنیم که حق همسر - حق زن، حق شوهر - حق فرزندان رعایت شود؟ چه کنیم که طلاق و فروپاشى خانواده، آنچنان که در غرب رائج است، در بین ما رواج پیدا نکند؟ چه کنیم که زن در جامعه‌ى ما، هم کرامتش حفظ شود و عزت خانوادگى‌اش محفوظ بماند، هم بتواند وظائف اجتماعى‌اش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعى و خانوادگى‌اش محفوظ بماند؟ چه کنیم که زن مجبور نباشد بین این چند تا، یکى‌اش را انتخاب کند؟ اینها جزو مسائل اساسى ماست. حد زاد و ولد در جامعه‌ى ما چیست؟ من اشاره کردم؛ یک تصمیمِ زمان‌دار و نیاز به زمان و مقطعى را انتخاب کردیم، گرفتیم، بعد زمانش یادمان رفت! مثلاً فرض کنید به شما بگویند آقا این شیر آب را یک ساعت باز کنید. بعد شما شیر را باز کنى و بروى! ماها رفتیم، غافل شدیم؛ ده سال، پانزده سال. بعد حالا به ما گزارش میدهند که آقا جامعه‌ى ما در آینده‌ى نه چندان دورى، جامعه‌ى پیر خواهد شد؛ این چهره‌ى جوانى که امروز جامعه‌ى ایرانى دارد، از او گرفته خواهد شد. حد زاد و ولد چقدر است؟ چرا در بعضى از شهرهاى بزرگ، خانه‌هاى مجردى وجود دارد؟ این بیمارى غربى چگونه در جامعه‌ى ما نفوذ کرده است؟ تجمل‌گرائى چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بد است؟ چقدرش خوب است؟ چه کار کنیم که از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟ اینها بخشهاى گوناگونى از مسائل سبک زندگى است، و ده‌ها مسئله از این قبیل وجود دارد؛ که بعضى از اینهائى که من گفتم، مهمتر است. این یک فهرستى است از آن چیزهائى که متن تمدن را تشکیل میدهد. قضاوت درباره‌ى یک تمدن، مبتنى بر اینهاست.
نمیشود یک تمدن را به صرف اینکه ماشین دارد، صنعت دارد، ثروت دارد، قضاوت کرد و تحسین کرد؛ در حالى که در داخل آن، این مشکلات فراوان، سراسر جامعه و زندگى مردم را فرا گرفته. اصل اینهاست؛ آنها ابزارى است براى اینکه این بخش تأمین شود، تا مردم احساس آسایش کنند، با امید زندگى کنند، با امنیت زندگى کنند، پیش بروند، حرکت کنند، تعالى انسانىِ مطلوب پیدا کنند.
یک مقوله‌اى در اینجا مطرح میشود و سر بر مى‌آورد، به عنوان مقوله‌ى فرهنگ زندگى. باید ما به دنبال این باشیم که فرهنگ زندگى را تبیین کنیم، تدوین کنیم و به شکل مطلوب اسلام تحقق ببخشیم. البته اسلام بُنمایه‌هاى یک چنین فرهنگى را براى ما معین کرده است. بُنمایه‌هاى این فرهنگ عبارت است از خردورزى، اخلاق، حقوق؛ اینها را اسلام در اختیار ما قرار داده است. اگر ما به این مقولات به طور جدى نپردازیم، پیشرفت اسلامى تحقق پیدا نخواهد کرد و تمدن نوین اسلامى شکل نخواهد گرفت. هرچه ما در صنعت پیش برویم، هرچه اختراعات و اکتشافات زیاد شود، اگر این بخش را ما درست نکنیم، پیشرفت اسلامى به معناى حقیقى کلمه نکرده‌ایم. باید دنبال این بخش، زیاد کار کنیم؛ زیاد تلاش کنیم.
دو سه نکته پیرامون ایجاد این وضعیت و الزاماتى که دنبال این فرهنگ رفتن براى ما ایجاد میکند، وجود دارد، که باید به اینها توجه کنیم. نکته‌ى اول این است که رفتار اجتماعى و سبک زندگى، تابع تفسیر ما از زندگى است: هدف زندگى چیست؟ هر هدفى که ما براى زندگى معین کنیم، براى خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعى، متناسب با خود، یک سبک زندگى به ما پیشنهاد میشود. یک نقطه‌ى اصلى وجود دارد و آن، ایمان است. یک هدفى را باید ترسیم کنیم - هدف زندگى را - به آن ایمان پیدا کنیم. بدون ایمان، پیشرفت در این بخشها امکان‌پذیر نیست؛ کارِ درست انجام نمیگیرد. حالا آن چیزى که به آن ایمان داریم، میتواند لیبرالیسم باشد، میتواند کاپیتالیسم باشد، میتواند کمونیسم باشد، میتواند فاشیسم باشد، میتواند هم توحید ناب باشد؛ بالاخره به یک چیزى باید ایمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال این ایمان و اعتقاد پیش رفت. مسئله‌ى ایمان، مهم است. ایمان به یک اصل، ایمان به یک لنگرگاه اصلى اعتقاد؛ یک چنین ایمانى باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبک زندگى انتخاب خواهد شد.
در اینجا یک مغالطه‌اى وجود دارد، که من براى شما جوانها عرض بکنم: چند تا فیلسوف‌نماى غربى عنوان «ایدئولوژى‌زدائى» را مطرح کردند. مى‌بینید گاهى در بعضى از این مقالات روشنفکرى، عنوان «ایدئولوژى‌زدائى» مطرح میشود: آقا جامعه را با ایدئولوژى نمیشود اداره کرد. چند تا فیلسوف یا فیلسوف‌نماى غربى این را گفته‌اند؛ یک عده‌اى هم اینجا طوطى‌وار، بدون اینکه عمق این حرف را درک کنند، بدون اینکه ابعاد این حرف را بفهمند چیست، همان را تکرار کردند، باز هم تکرار میکنند. هیچ ملتى که داعیه‌ى تمدن‌سازى دارد، بدون ایدئولوژى نمیتواند حرکت کند و تا امروز حرکت نکرده است. هیچ ملتى بدون دارا بودن یک فکر و یک ایدئولوژى و یک مکتب نمیتواند تمدن‌سازى کند. همینهائى که امروز شما ملاحظه میکنید در دنیا تمدن مادى را به وجود آورده‌اند، اینها با ایدئولوژى وارد شدند؛ صریح هم گفتند؛ گفتند ما کمونیستیم، گفتند ما کاپیتالیستیم، گفتند ما به اقتصاد سرمایه‌دارى اعتقاد داریم؛ مطرح کردند، به آن اعتقاد ورزیدند، دنبالش کار کردند؛ البته زحماتى هم متحمل شدند، هزینه‌اى هم بر دوش آنها گذاشته شد. بدون داشتن یک مکتب، بدون داشتن یک فکر و یک ایمان، و بدون تلاش براى آن و پرداختن هزینه‌هاى آن، تمدن‌سازى امکان ندارد.
البته بعضى از کشورها مقلدند؛ از غرب، از سازندگان تمدن مادى یک چیزى را گرفته‌اند، زندگى خودشان را بر اساس آن شکل داده‌اند. بله، اینها ممکن است به یک پیشرفتهائى هم برسند، به یک پیشرفتهاى صورى و سطحى هم میرسند، اما مقلدند؛ اینها تمدن‌ساز نیستند، اینها بى‌ریشه و آسیب‌پذیرند؛ اگر چنانچه یک طوفانى به وجود بیاید، اینها از بین خواهند رفت؛ چون ریشه‌دار نیستند. علاوه بر اینکه کار آنها تقلید است و تقلید پدرشان را در مى‌آورد، برخى از منافع تمدن مادى غرب گیرشان مى‌آید و بسیارى‌اش گیرشان نمى‌آید، اما همه‌ى زیانهاى آنها گیرشان مى‌آید.
من نمیخواهم از کشورها اسم بیاورم. بعضى از کشورها هستند که رشد اقتصادى آنها به عنوان یک الگو، در گفتار و نوشتار برخى از روشنفکران ما مطرح میشود. بله، ممکن است آنها به یک صنعتى هم دست پیدا کرده باشند، پیشرفتى هم در زمینه‌ى مادى یا در زمینه‌ى علم و صنعت کرده باشند، اما اولاً مقلدند؛ ذلت تقلید و فرودستى تقلید، روى پیشانى آنها حک شده؛ علاوه‌ى بر این، همه‌ى آسیبهاى تمدن کنونى مادى غرب را آنها دارند، ولى اکثر منافعش را ندارند. امروز این تمدن مادى غرب دارد نشان میدهد مشکلاتى را که براى بشریت و براى پیروان خودش به وجود آورده.
پس بدون مکتب و بدون ایدئولوژى نمیتوان یک تمدن را به وجود آورد؛ احتیاج به ایمان است. این تمدن داراى علم خواهد بود، داراى صنعت هم خواهد بود، داراى پیشرفت هم خواهد بود؛ و این مکتب، هدایت کننده و اداره کننده‌ى همه‌ى اینها خواهد شد. آن که مکتب توحید را مبناى کار خودش قرار میدهد، آن جامعه‌اى که به دنبال توحید حرکت میکند، همه‌ى این خیراتى را که متوقف بر تمدن‌سازى است، به دست خواهد آورد؛ یک تمدن بزرگ و عمیق و ریشه‌دار خواهد ساخت و فکر و فرهنگِ خودش را در دنیا گسترش خواهد داد. بنابراین، این مطلب اول، که احتیاج به ایمان است. کشاندن جامعه به بى‌ایمانى، یکى از همان توطئه‌هائى است که دشمنان تمدن‌سازى اسلامى دنبال آن بوده‌اند و الان هم با شدت این را دارند دنبال میکنند.
امروز در محیطهاى روشنفکرى، کسانى هستند با شکلهاى گوناگون، با قد و قواره‌هاى گوناگون، اینها ما را از شعارهاى مکتبى برحذر میدارند؛ دوران اوج شعارهاى مکتبى را که دهه‌ى 60 است، زیر سؤال میبرند؛ امروز هم از تکرار شعارهاى مکتبى و شعارهاى انقلابى و اسلامى، خودشان واهمه دارند و میخواهند در دل دیگران واهمه بیندازند؛ میگویند آقا، هزینه دارد، دردسر دارد، تحریم دارد، تهدید دارد. نگاه خوشبینانه این است که بگوئیم اینها تاریخ نخوانده‌اند - البته نگاه‌هاى بدبینانه هم وجود دارد - اینها اگر تاریخ خوانده بودند و اطلاع داشتند از سرگذشت و منشأ و مبدأ تمدنهائى که وجود دارد و همین تمدن مادى غرب که امروز میخواهد دنیا را فتح تصرف کند و این حرف را نمیزدند. باید بگوئیم اینها بى‌اطلاعند، تاریخ نخوانده‌اند.
جامعه‌ى بدون آرمان، بدون مکتب، بدون ایمان، ممکن است به ثروت برسد، به قدرت برسد، اما آن وقتى هم که به ثروت و قدرت برسد، تازه میشود یک حیوان سیر و قدرتمند - و ارزش انسان گرسنه از حیوان سیر بیشتر است - اسلام این را نمیخواهد. اسلام طرفدار انسانى است که هم برخوردار باشد، هم قدرتمند باشد، و هم شاکر و بنده‌ى خدا باشد؛ جبهه‌ى عبودیت بر خاک بساید. انسان بودن، قدرتمند بودن و بنده‌ى خدا و عبد خدا بودن؛ این آن چیزى است که اسلام میخواهد؛ میخواهد انسان بسازد، الگوى انسان‌سازى است.
پس در درجه‌ى اول، نیاز تمدن‌سازىِ اسلامىِ نوین به ایمان است. این ایمان را ما معتقدین به اسلام، پیدا کرده‌ایم. ایمان ما، ایمان به اسلام است. در اخلاقیات اسلام، در آداب زندگى اسلامى، همه‌ى آنچه را که مورد نیاز ماست، میتوانیم پیدا کنیم؛ باید اینها را محور بحث و تحقیقِ خودمان قرار دهیم. ما در فقه اسلامى و حقوق اسلامى زیاد کار کرده‌ایم؛ باید در اخلاق اسلامى و عقل عملى اسلامى هم یک کار پرحجم و باکیفیتى انجام دهیم - حوزه‌ها مسئولیت دارند، دانشوران مسئولیت دارند، محققان و پژوهشگران مسئولیت دارند، دانشگاه مسئولیت دارد - آن را مبناى برنامه‌ریزى‌مان قرار دهیم، آن را در آموزشهاى خودمان وارد کنیم؛ این چیزى است که امروز ما به آن احتیاج داریم و باید دنبال کنیم. این مطلب اول و نکته‌ى اول در باب تمدن‌سازى نوین اسلامى و به دست آوردن و رسیدن به این بخش اساسى از تمدن است، که سلوک عملى است.
هیچکدام از این چیزهائى که من فهرست کردم و گفتم، شما نمیتوانید پیدا کنید که یا به صورت خاص، یا تحت یک عنوان عام، در اسلام به آن پرداخته نشده باشد. انواع سلوک با افرادى که انسان با آنها ارتباط دارد، انواع رفتارهاى ما، انواع چیزهائى که در زندگى اجتماعى براى انسان وجود دارد، اینها در اسلام هست؛ در مورد سفر کردن هست، در مورد رفت‌وآمد هست، در مورد سوار شدن و پیاده شدن هست، در مورد پدر و مادر هست، در مورد تعاون هست، در زمینه‌ى رفتار با دوست هست، در زمینه‌ى رفتار با دشمن هست. در همه‌ى چیزها، یا به طور خاص در منابع اسلامى ما موجود است، یا تحت یک عنوان کلى وجود دارد؛ که اهل استنباط و اهل نظر میتوانند آن چیزى را که مورد نیازشان است، از آن به دست بیاورند و پیدا کنند.
نکته‌ى دومى در اینجا وجود دارد و آن این است که ما براى ساختن این بخش از تمدن نوین اسلامى، بشدت باید از تقلید پرهیز کنیم؛ تقلید از آن کسانى که سعى دارند روشهاى زندگى و سبک و سلوک زندگى را به ملتها تحمیل کنند. امروز مظهر کامل و تنها مظهر این زورگوئى و تحمیل، تمدن غربى است. نه اینکه ما بناى دشمنى با غرب و ستیزه‌گرى با غرب داشته باشیم - این حرف، ناشى از بررسى است - ستیزه‌گرى و دشمنىِ احساساتى نیست. بعضى بمجرد اینکه اسم غرب و تمدن غرب و شیوه‌هاى غرب و توطئه‌ى غرب و دشمنى غرب مى‌آید، حمل میکنند بر غرب‌ستیزى: آقا، شماها با غرب دشمنید. نه، ما با غرب پدرکشتگىِ آنچنانى نداریم - البته پدرکشتگى داریم! - غرض نداریم. این حرف، بررسى‌شده است.
تقلید از غرب براى کشورهائى که این تقلید را براى خودشان روا دانستند و عمل کردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده؛ حتّى آن کشورهائى که بظاهر به صنعتى و اختراعى و ثروتى هم رسیدند، اما مقلد بودند. علت این است که فرهنگ غرب، یک فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودکننده‌ى فرهنگهاست. هرجا غربى‌ها وارد شدند، فرهنگهاى بومى را نابود کردند، بنیانهاى اساسىِ اجتماعى را از بین بردند؛ تا آنجائى که توانستند، تاریخ ملتها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیس‌ها وارد شدند، زبان مردم بومى را تبدیل کردند به انگلیسى؛ اگر زبان رقیبى وجود داشت، آن را از بین بردند. در شبه‌قاره‌ى هند، زبان فارسى چند قرن زبان رسمى بود؛ تمام نوشتجات، مکاتبات دستگاه‌هاى حکومتى، دولتى، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصیتهاى برجسته، با زبان فارسى انجام میگرفت. انگلیس‌ها آمدند زبان فارسى را با زور در هند ممنوع کردند، زبان انگلیسى را رائج کردند. شبه‌قاره‌ى هند که یکى از کانونهاى زبان فارسى بوده، امروز در آنجا زبان فارسى غریب است؛ اما زبان انگلیسى، زبان دیوانى است؛ مکاتبات دولتى با انگلیسى است، حرف زدن غالب نخبگانشان با انگلیسى است - باید انگلیسى حرف بزنند - این تحمیل شده. در همه‌ى کشورهائى که انگلیس‌ها در دوران استعمار در آنجا حضور داشتند، این اتفاق افتاده است؛ تحمیل شده است. ما زبان فارسى را بر هیچ جا تحمیل نکردیم. زبان فارسى که در هند رائج بود، به وسیله‌ى خود هندى‌ها استقبال شد؛ شخصیتهاى هندى، خودشان به زبان فارسى شعر گفتند. از قرن هفتم و هشتم هجرى تا همین زمان اخیرِ قبل از آمدن انگلیس‌ها، شعراى زیادى در هند بودند که به فارسى شعر میگفتند؛ مثل امیرخسرو دهلوى، بیدل دهلوى - که اهل دهلى است - و بسیارى از شعراى دیگر. اقبال لاهورى اهل لاهور است، اما شعر فارسى او معروف‌تر از شعر به هر زبان دیگرى است. ما مثل انگلیس‌ها که انگلیسى را در هند رائج کردند، زبان فارسى را رائج نکردیم؛ فارسى با میل مردم، با رفت‌وآمد شاعران و عارفان و عالمان و اینها به طور طبیعى رائج شد؛ اما انگلیس‌ها آمدند مردم را مجبور کردند که باید فارسى حرف نزنند؛ براى فارسى حرف زدن و فارسى نوشتن، مجازات معین کردند.
فرانسوى‌ها هم در کشورهائى که تحت استعمار آنها بود، زبان فرانسه را اجبارى کردند. یک وقتى یکى از رؤساى کشورهاى آفریقاى شمالى - که سالها فرانسوى‌ها بر آنجا سلطه داشتند - زمان ریاست جمهورى با بنده ملاقات داشت. او با من عربى حرف میزد؛ بعد میخواست یک جمله‌اى را بگوید، واژه‌ى عربىِ آن جمله یادش نیامد، بلد نبود. معاونش یا وزیرش همراهش بود، به فرانسه به او گفت که این جمله به عربى چه میشود؟ او هم گفت که بله، این جمله به عربى میشود این. یعنى یک عرب نمیتوانست مقصود خودش را با عربى ادا کند، مجبور بود با فرانسه از رفیقش بپرسد، او هم بگوید که این است! یعنى اینقدر اینها از زبان اصلىِ خودشان دور مانده بودند. این مسئله را سالها بر اینها تحمیل کردند. پرتغالى‌ها هم همین جور، هلندى‌ها هم همین جور، اسپانیائى‌ها هم همین جور؛ هر جا رفتند، زبان خودشان را تحمیل کردند؛ این میشود فرهنگ مهاجم. بنابراین فرهنگ غرب، مهاجم است.
غربى‌ها آنجائى که توانستند، بنیانهاى فرهنگى و اعتقادى را از بین بردند. در مثل کشور ما که استعمارِ مستقیم وجود نداشت و به برکت مجاهدت یک عده از بزرگان، انگلیس‌ها نتوانستند به طور مستقیم وارد شوند، افرادى را عامل خودشان کردند. اگر قرارداد 1299، یعنى 1919 میلادى - که معروف به قرارداد وثوق‌الدوله است - در ایران با مقاومت امثال مرحوم مدرس و بعضى از آزادیخواهانِ دیگر مواجه نمیشد و این قرارداد عملیاتى میشد، استعمار ایران حتمى بود - مثل هند - مردانى نگذاشتند این اتفاق بیفتد. اما آنها به وسیله‌ى عوامل خودشان، با گماشتن رضاخان پهلوى و تقویت او و گذاشتن روشنفکران وابسته‌ى به غرب در کنار او - که باز لازم نیست من اسم بیاورم، دوست ندارم اسم بیاورم - فرهنگ خودشان را بر ما تحمیل کردند. بعضى از وزرا و نخبگان سیاسى دستگاه پهلوى که جنبه‌ى فرهنگى داشتند، اینها عامل غرب بودند براى دگرگون کردن فرهنگ کشورمان؛ و هرچه توانستند، کردند؛ یک مقوله‌اش مسئله‌ى کشف حجاب بود، یک مقوله‌اش فشار بر روحانیون و زدودن حضور روحانیون از کشور بود، و مقولات فراوان دیگرى که در دوران رضاخان پهلوى دنبال میشد. فرهنگ غربى، فرهنگ مهاجم است؛ هرجا وارد شود، هویت‌زدائى میکند؛ هویت ملتها را از بین میبرد. فرهنگ غربى، ذهنها را، فکرها را مادى میکند، مادى پرورش میدهد؛ هدف زندگى میشود پول و ثروت؛ آرمانهاى بلند، آرمانهاى معنوى و تعالى روحى از ذهنها زدوده میشود. خصوصیت فرهنگ غربى این است.
یکى از خصوصیات فرهنگ غربى، عادى‌سازى گناه است؛ گناه‌هاى جنسى را عادى میکنند. امروز این وضعیت در خود غرب به فضاحت کشیده شده؛ اول در انگلیس، بعد هم در بعضى از کشورهاى دیگر و آمریکا. این گناه بزرگِ همجنس‌بازى شده یک ارزش! به فلان سیاستمدار اعتراض میکنند که چرا او با همجنس‌بازى مخالف است، یا با همجنس‌بازها مخالف است! ببینید انحطاط اخلاقى به کجا میرسد. این، فرهنگ غربى است. همچنین فروپاشى خانواده، گسترش مشروبات الکلى، گسترش مواد مخدر.
من سالها پیش - در دهه‌ى 30 و 40 - در منطقه‌ى جنوب خراسان، بزرگان و افراد صاحب فکر و پیرمردهائى را دیدم که یادشان بود که انگلیس‌ها چگونه تریاک را با شیوه‌هاى مخصوصى در بین مردم رائج میکردند؛ والّا مردم تریاک کشیدن بلد نبودند؛ این چیزها وجود نداشت. این افراد یادشان بود، سراغ میدادند و خصوصیاتش را میگفتند. با همین روشها بود که مواد مخدر بتدریج در داخل کشور توسعه پیدا کرد. فرهنگ غربى اینجورى است.
فرهنگ غربى فقط هواپیما و وسائل آسایش زندگى و وسائل سرعت و سهولت نیست؛ اینها ظواهر فرهنگ غربى است، که تعیین‌کننده نیست؛ باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبک زندگى مادىِ شهوت‌آلودِ گناه‌آلودِ هویت‌زدا و ضد معنویت و دشمن معنویت. شرط رسیدن به تمدن اسلامىِ نوین در درجه‌ى اول این است که از تقلید غربى پرهیز شود. ما متأسفانه در طول سالهاى متمادى، یک چیزهائى را عادت کرده‌ایم تقلید کنیم.
بنده طرفدار این نیستم که حالا در مورد لباس، در مورد مسکن، در مورد سایر چیزها، یکباره یک حرکت جمعى و عمومى انجام بگیرد؛ نه، این کارها باید بتدریج انجام بگیرد؛ دستورى هم نیست؛ اینها فرهنگ‌سازى لازم دارد. همان طور که گفتم، کار نخبگان است، کار فرهنگ‌سازان است. و شما جوانها باید خودتان را براى این آماده کنید؛ این، رسالت اصلى است.
ما از علم ترویج میکنیم، از صنعت ترویج میکنیم، از اختراع و نوآورى ترویج میکنیم، هر مبتکرى و هر ابتکارى را با احترامِ تمام بر روى چشم مینشانیم - این به جاى خود محفوظ - اما همان طور که گفتیم، اصل قضیه جاى دیگر است؛ اصل قضیه، درست کردن سبک زندگى است، رفتار اجتماعى است، اخلاق عمومى است، فرهنگ زندگى است. باید در این بخش، ما پیش برویم؛ باید تلاش کنیم. تمدن نوین اسلامى که ما مدعى‌اش هستیم و دنبالش هستیم و انقلاب اسلامى میخواهد آن را به وجود بیاورد، بدون این بخش تحقق پیدا نخواهد کرد. اگر آن تمدن به وجود آمد، آن وقت ملت ایران در اوج عزت است؛ ثروت هم دنبالش هست، رفاه هم دنبالش هست، امنیت هم دنبالش هست، عزت بین‌المللى هم دنبالش هست؛ همه چیز با او خواهد بود، همراه با معنویت.
یکى از نکاتى که باید در مواجهه‌ى با دنیاى غرب کاملاً به آن توجه داشت، عامل و ابزار هنرى است که در اختیار غربى‌هاست. اینها از هنر حداکثر استفاده را کرده‌اند براى ترویج این فرهنگ غلط و منحط و هویت‌سوز؛ بخصوص از هنرهاى نمایشى، بخصوص از سینما حداکثر استفاده را کرده‌اند. اینها به صورت پروژه‌اى یک ملت را تحت مطالعه قرار میدهند، نقاط ضعفش را پیدا میکنند، از روان‌شناس و جامعه‌شناس و مورخ و هنرمند و اینها استفاده میکنند، راههاى تسلط بر این ملت را پیدا میکنند؛ بعد به فیلمساز، به فلان بنگاه هنرى در هالیوود سفارش میکنند که بسازد و میسازد. بسیارى از فیلمهائى که براى ماها و براى کشورهائى نظیر ما میسازند، از این قبیل است. من از فیلمهاى داخل خود آمریکا خبرى ندارم؛ اما آنچه که براى ملتهاى دیگر میسازند، جنبه‌ى تهاجم دارد. چند سال پیش از این در خبرها بود که در بعضى از کشورهاى بزرگ اروپائى تصمیم گرفته شد که با فیلمهاى آمریکائى مقابله شود. آنها مسلمان نیستند، اما آنها هم احساس خطر میکردند؛ آنها هم احساس تهاجم میکردند. نسبت به کشورهاى اسلامى البته بیشتر، و در مورد کشور انقلابى ما هم به طور ویژه؛ نگاه میکنند، خصوصیات را میسنجند، وضعیت را میسنجند، فیلم را بر اساس آن میسازند، خبر را بر اساس آن تنظیم میکنند، رسانه را بر اساس آن شکل میدهند و میفرستند فضا. باید به اینها توجه داشت. سلیقه‌سازى میکنند، فرهنگ‌سازى میکنند؛ بعد از آنکه سلیقه‌ها را عوض کردند، ذائقه‌ها را عوض کردند، آن وقت اگر احتیاج به زر و زور بود، دلارها را وارد میکند، نیروهاى نظامى و ژنرالها را وارد میکنند. این، شیوه‌ى حرکت غربى‌هاست؛ باید مراقب بود. باید همه احساس کنند که مسئولیت ایجاد تمدن اسلامىِ نوین بر دوش آنهاست؛ و یکى از حدود و ثغور این کار، مواجهه‌ى با تمدن غرب است، به صورتى که تقلید از آن انجام نگیرد.
در پایان، من یک نکته را هم اضافه کنم: بحث امروز ما آغاز یک بحث است؛ در این زمینه‌ها باز هم حرف خواهیم زد. انتظار داریم اهل فکر و اهل نظر در مراکزى که میتوانند و اهلیت و صلاحیت این کار را دارند، در این زمینه‌ها کار کنند، فکر کنند، مطالعه کنند؛ بتوانیم پیش برویم. مراقب باشیم دچار سطحى‌گرى و ظاهرگرائى نشویم، دچار تحجر نشویم - این یک طرف قضیه است - دچار سکولاریسمِ پنهان هم نشویم. گاهى اوقات در ظاهر، تبلیغات، تبلیغات دینى است؛ حرف، حرف دینى است؛ شعار، شعار دینى است؛ اما در باطن، سکولاریسم است؛ جدائى دین از زندگى است؛ آنچه که بر زبان جارى میشود، در برنامه‌ریزى‌ها و در عمل دخالتى ندارد. ادعا میکنیم، حرف میزنیم، شعار میدهیم؛ اما وقتى پاى عمل به میان مى‌آید، از آنچه که شعار دادیم، خبرى نیست.
انقلاب اسلامى تواناست. آن قدرتى و ظرفیتى و انرژى متراکمى که در انقلاب اسلامى وجود دارد، این توانائى را دارد که همه‌ى این موانعى را که من گفتم و بسیارى‌اش را هم نگفتم، از سر راه بردارد و آن تمدن ممتازِ برجسته‌ى متعالىِ باشکوه اسلامى را جلوى چشم همه‌ى دنیا برقرار کند؛ و این در زمان شما خواهد بود، ان‌شاءاللّه به دست شما خواهد بود، با همت شما خواهد بود. هرچه میتوانید، خودتان را از لحاظ علم و عمل و تزکیه و تقویت روح و تقویت جسم - همان طورى که بارها عرض شده - آماده کنید و ان‌شاءاللّه این بار سنگین را به دوش بگیرید.
والسّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته‌

****************************************
منبع:
1) مائده: 2
2) آل عمران: 103
3) همان‌

 

موضوعات:  سبک زندگی از دید گاه رهبری  لینک ثابت
 [ 07:20:00 ب.ظ ]





سبک زندگی علما باید تبلیغ شود

***********************************

 

مصباحی مقدم در گفتگو با مهر:
قم - خبرگزاری مهر: رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس گفت: سبک زندگی علما باید به شکل واقعی و مستند به زبان تصویر برای مردم تبلیغ و معرفی شود.

حجت الاسلام غلامرضا مصباحی مقدم در حاشیه بازدید اعضای کمیسیون برنامه و بودجه از پروژه های مهم شهری قم، در گفتگو با خبرنگار مهر با تاکید براینکه زندگی علما و مراجع تقلید الگوی مناسبی برای زندگی سالم و صالح است، اظهار داشت: در طول تاریخ علما و فقهای شیعه همیشه الگو و سرآمد بودند و ساده زیستی آنها خیلی ها را متحول کرده است.

ضرورت ایجاد سبک زندگی اسلامی با توجه به شرایط اقتصادی موجود

وی با تاکید براینکه قم باید محور الگوساز سبک زندگی مدنظر مقام معظم رهبری باشد، گفت: اکنون که در شرایط اقتصاد مقاومتی و تورم فزاینده در کشور هستیم، لازم است که سبک زندگی اسلامی برای ایجاد رفاه نسبی و روند مطلوب در کشور پیاده شود.

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با اشاره به اینکه طلاب و فضلای حوزه علمیه پیشگام ساده زیستی و احیای اقتصاد مقاومتی هستند، افزود: طلاب و علمای عظام باید با تشریح و ترویج آموزه‌های زیبای دینی، مردم را با واژه‌هایی مانند “روزی حلال، قناعت و ساده زیستی” بیش از گذشته آشنا کنند.

دغدغه رهبری در مورد توسعه قم باید اجرا شود

حجت الاسلام مصباحی مقدم در ادامه درباره پروژه های نیمه تمام شهر قم گفت: قم یک شهر بین الملل با نیازهای فراملی است باید بودجه لازم برای اتمام پروژه ها تامین شود.

وی با اشاره به اینکه باوجود حرم امن کریمه اهل بیت و بیوت عظام تقلید، قم باید به نقطه مطلوب دست پیدا کند، اظهار داشت: کلان شهر قم به عنوان یک شهر زائر پذیر بعد از مشهد مقدس باید بودجه مناسب و هم شان خود داشته باشد.

رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس شورای اسلامی گفت: قبل از انقلاب به علت موقعیت ویژه‌ای که شهر قم داشت، این شهر از سوی حکمرانان مورد بی‌مهری قرار گرفت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز توجه شایسته به این شهر نشد.

وی با اشاره به سخنان رهبر انقلاب در زمینه عقب‌ماندگی‌های شهر قم افزود: پروژه‌هایی که در حال حاضر در قم در حال اجرا است، پروژه‌های خوبی است و منشأ خدمات بزرگی برای زائران و ساکنان قم در آینده خواهد بود.

موضوعات: سبک زندگی علما باید تبلیغ شود  لینک ثابت
 [ 07:18:00 ب.ظ ]





زندگینامه میرزا جواد اقا ملکی تبریزی

************************************

ميلاد ميرزا جواد آقا

خورشيد قرن سيزدهم هجري رو به افول بود كه تبريز لبريز از شادي و سرور شد،
«لطف» الهي پسري زيبا به خاندان «حاج ميرزا شفيع» داد كه «جواد»ش نام نهادند.
گلخنده‎هاي شادي و شور بر چهرة‌ اهل خانه نشسته بود و همگان بوسة‌ سپاس به درگاه الهي مي‎زدند.
پدر طفل به پاس اين نعمت،‌ چندين روز مردم شهر را از «سفرة نعمت» خود بهره‎مند ساخت.
«جواد» در دامان مادري مهربان و پدري صالح مراحل رشد و ترقي را پيمود و سالهاي كودكي هر يك، دفتري نو بر ديدگان وي مي‎گشود.

پاي همّت به مدرسه نهاد و با كمال ادب و فروتني زانوي تعلّم در مقابل استاد بر زمين زد.
صرف، نحو،‌ منطق، معاني بيان و دروس مقدّماتي ديگر را در تبريز فرا گرفت و پس از مدّتي «سطح» را به پايان رساند.
روشني باران نور در سرزمين وجودش وي را راهي ديار يار ساخت و به سوي نجف اشرف هدايت نمود.
بسان عبدي ذليل و مريدي فقير،‌ پاي ارادت بر صحن مولاي خود نهاد و با قدمهاي همراه با محبّت خويش به سوي «ضريح ولايت» شتافت
و از آن حضرت استمداد «تحصيل و تهذيب» نمود.

چندي از ورود او به نجف اشرف نگذشته بود كه عشق ولايت كاري كارستان كرد و شعله‎هاي هدايت يكي پس از ديگري رخ نشان داد.
دست تقدير پاي او را به درس محدّث محقق،‌ ميرزا حسين نوري كشاند
و انديشة باشكوه وي را از انبوه دانش و بينش، فقيه وارسته آيه الله حاج آقا رضا همداني بارورتر ساخت.
ثمر آفرين خوشه‎هاي فكر و انديشة‌ ميرزا جواد آقا با حضور در درس آخوند ملا محمد كاظم خراساني چشمگيرتر شد
و تابناكي چهرة‌ وجود او با آشنايي با آخوند ملاحسينقلي همداني افزون گرديد؛ هم او كه بسان اكسيري، ميرزا جواد آقا از ملك به ملكوت رسانيد،
كسي كه نسيم نگاهش غبار رذايل را از صفحة‌ جان انسانها مي‎شست و تأثيري ژرف در كلامش ديده مي‎شد.

چل چراغ بيداري

سالهاي هجرت و روزهاي تشرّف در نجف با انبوه بركات همراه بود و تلاش بسيار در راه تحصيل و تهذيب رهاوردهاي مباركي در پي داشت. تا اينكه ميرزا جواد آقا در سال 1321 قمري / 1270 ش. آهنگ رجعت به ايران كرد و به زادگاهش تبريز وارد شد.[1]
جاذبة معنوي او روشن ضميران پاك را بسان پروانه‎هايي عاشق گرداگردش به پرواز درآورد و از محضر پر فيض وي آنان را سيراب ساخت.
دانش‎پژوهان از بارش دانش وي بهره مي‎بردند و مردم نيز با قلبي مطمئن و روحي پرشور اطراف او حلقه مي‎زدند. در اين سالها بود كه واقعة مشروطه پديد آمد و ارتش روسيه بخشي از آذربايجان را اشغال كرد، مردم بي‎پناه آن خطه به خاك و خون كشيده شدند و شهر تبريز محاصره گرديد. راهي غير از ترك ديار باقي نماند. از اين رو حاج ميرزا جواد آقا به دور از چشم متجاوزان رو به سوي تهران گذارد و از آنجا به زيارت حضرت عبدالعظيم عليه السلام شتافت.
سپس به قم مهاجرت كرد و اين شهر را وطن دوم خويش قرار داد.[2]
ارمغان ارزشمند دوران تحصيل و تدريس حاج ميرزا جواد آقا، ژرف‎نگري و انديشمندي بسيار نسبت به اوضاع جهان بود. وي صاحب سيرتي سياسي شده بود و هماره حوادث را با ديدة بصيرت و بينش مي‎نگريست. حكومت زمان خود را مردود مي‎دانست و صاحب منصبان را افرادي ناپاك و غاصب مي‎شمرد. هيچ گاه روي خوش به آنان نشان نمي‎داد و با زبان دعا، ناخرسندي خويش را نسبت به اوضاع ابراز مي‎نمود.
افرادي كه براي مشورت به حضورش مي‎شتافتند از قبول كارهاي دولتي منصرف مي‎ساخت و سردمداران حكومت را همچون ستمگران بني اميّه و بني عباس قلمداد مي‎كرد

تدريس و تهذيب در قم

سال 1329 ق. قم پذيراي وجود حاج ميرزا جواد آقا شد. در آن ايّام اين شهر از حداقل امكانات محروم بود، جمعيتي اندك داشت و هنوز حوزة علميّه مقدّس و پربركتشان تأسيس نشده بود.
اين عارف فرزانه اندكي پس از ورود، به درخواست برخي از افراد پارسا، جلسات درس و محافل اخلاق برپا كرد.
درس «فقه» كه متن آن مفاتيح فيض كاشاني بود و در پي آن درس «اخلاق و عرفان» براي عموم مردم كه در مدرسة فيضيه تشكيل مي‎شد. درس ديگري براي بعضي از خواص در منزل حاج ميرزا برقرار مي‎شد كه اخلاق و عرفان موضوع آن بود. علاوه بر اين، نماز جماعت در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام نيز از سوي ايشان اقامه مي‎گرديد؛ كه امام خميني و آيه الله بهاء‌الديني از جمله افرادي بودند كه در نماز حاج ميرزا جواد آقا شركت مي‎كردند.


تابناكي سالهاي حضور اين شخصيت علمي عرفاني، زمينه‎ساز هجرت بسياري از علما و بزرگان به سوي اين خطه گرديد. در آن ايّام عوام و خواص از سرو سبز وجود ايشان بهره‎هاي وافر مي‎بردند و منزل وي دارالشفاي روان مردم زجر ديده و مصيبت زده بود. لطافت سخنان اين فرزانة سخت كوش در مناسبتهاي مختلف، امواج مردم را لبريز از شادي و نشاط در ايّام عيد و سرور معصومين عليهم السلام مي‎نمود و جرعه‎هاي معرفت بسياري در ايّام رحلت و عزا در كام وجود آنان سرازير مي‎كرد.
گويا تقدير چنين بود كه پاكي و قداست در حوزة علميّه قم به دست چنين وارسته‎اي پاك، پي‎ريزي شود تا دهه‎اي بعد، پاي همّت و تلاش به وسيله حاج شيخ عبدالكريم حائري به ميان گذارده شده و حوزة علميّه قم، قامت سبز خود را برافرازد.
آنان كه با حالات ملكوتي و عبادي اين فرزانه عارف آشنا بودند ايشان را از بكّائون* مي‎شمردند. عبدي صالح كه سه ماه رجب، شعبان و رمضان را پي در پي روزه مي‎گرفت و در قنوت نمازهاي نافله اين بيت حافظ را مكرر مي‎خواند:
ما را ز جام بادة گلگون خراب كن زان پيشتر كه عالم فاني شود خراب

 

موضوعات: زندگینامه میرزا جواد اقا ملکی تبریزی  لینک ثابت
 [ 07:15:00 ب.ظ ]





سبک زندگی شمس الدین محمد بن مکی (شهید اول)

****************************************************************

زادگاه شهید اول
جبل عامل، منطقه ای است کوهستانی در جنوب لبنان و نامی است آشنا که در تاریخ شیعه سوابق درخشانی دارد. شیعیان این منطقه در جهاد و مبارزه و ایستادگی در مقابل دشمنان متجاوز، و عشق و ارادت نسبت به خاندان عصمت و طهارت شهره اند. از قرن ها پیش تا کنون، دانشمندان و فرهیختگان بسیاری از سرزمین مقدس جبل عامل برخاسته اند که هریک افتخاری بس بزرگ برای مسلمانان به شمار می روند. فقهای نامدار و گران قدری هم چون محقق ثانی، شیخ بهایی، شهید ثانی، علامه سید محسن امین و سید عبدالحسین شرف الدین عاملی، رضوان اللّه تعالی علیهم، همگی از آن دیار عالم پرورند. شهید اول رحمه الله نیز از همین خطه دانش گستر برخاسته است.

ولادت شهید اوّل
در یکی از روزهای سال 734 ق لطف الهی پسری زیبا به خاندان ابو محمد مکّی، ملقّب به جمال الدین عطا کرد که او را «محمد» نامیدند. گلخنده های شادی و شور بر چهره اهل خانه نشسته بود و همگان بوسه سپاس به درگاه الهی می زدند. پدر طفل به پاس این نعمت، مردم را بر سفره خود خواند و اطعام کرد. محمد در دامان مادری مهربان که بانویی از آل مُعیّه ـ خاندانی علوی از عراق ـ بود، و هم چنین تحت تربیت پدری صالح، مراحل رشد و ترقی را در زادگاهش جبل عامل، پیمود.

نیاکان شهید اول
شهید اول از فقهای سرشناسی است که پدر و اجدادش همه از دانشمندان معروف بودند. وی در خاندانی زندگی کرد و رشد نمود که همگی اهل دین و دانش و فضیلت و تقوا بودند و همت بلندی در نشر معارف اسلامی داشتند. دوستداران و مدافعان واقعی پیامبر و اهل بیت به شمار می آمدند. تبارنامه شهید اول به چهار قبیله هَمْدان، اَوس، خَزْرج و مُطَلِّب می رسد که از بزرگ ترین و گرامی ترین قبایل عرب در صدر اسلام بودند.

تحصیل
شهید اول دوران کودکی را در زادگاهش «جِزّین» در جبل عامل سپری نمود و در محیطی آکنده از معنویت و روحانیت، در موقعیتی استثنایی رشد کرد. وی از آغاز کودکی، از هوش و استعداد سرشاری برخوردار بود و به فراگیری دانش و رسیدن به فضایل اخلاقی و معنوی علاقه فراوان داشت. او تا شانزده سالگی در وطنش مشغول به تحصیل بود و از محضر پدر بزرگوارش، که استادی فاضل به شمار می رفت، مقدمات علوم دینی و فقه را آموخت. در این مدت از محضر عموی پدرش «شیخ اسدالدین صائغ جزّینی» نیز بهره کافی برد و مقدمات علوم ریاضی را آموخت. علامه سید محسن امین درباره مقام علمی جزّینی می نویسد: «شیخ اسد الدین صائغ، دانشمندی بزرگ بود و در سیزده رشته از علوم ریاضی تخصص و مهارت داشت».

ویژگی های روحی شهید اول
فقیه فرزانه، شهید اول، در همه حال چشم به درگاه فیض الهی داشت و همواره در قنوت نمازهایش با سوز و گداز با خدا به نجوا می ایستاد. از دیگر ویژگی های شخصیتی ایشان می توان به زهد، امانت داری، اخلاص، شجاعت، دین داری و شیفتگی ایشان نسبت به خدمت اشاره کرد. سراسر زندگی پربارش به حق نمایانگر اخلاص وی بود. او در زندگی خویش همواره در خدمت مردم محروم بود و در این راه هیچ گاه احساس خستگی و نارضایتی نمی کرد. او به گروه مستضعف جامعه توجهی ویژه داشت و همواره برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی مسلمانان تلاش می کرد.

تحصیل در حوزه حِلِّه
حوزه علمیه حِلِّه در قرن هشتم هجری از رونق به سزایی برخوردار بود و اندیشمندان شیعه در آن جا حضور چشم گیر داشتند، به طوری که مشتاقان دانش و معرفت از دورترین نقاط کشورهای اسلامی به آن سرچشمه دانش و فقاهت روی می آوردند. در این زمان حوزه درس فخرالمحققین، فرزند نابغه علاّمه حلّی، اهمیت فوق العاده ای داشت. از این رو شهید اوّل در سال 750 ق، در حالی که تنها شانزده بهار از زندگی اش گذشته بود، برای تکمیل دانش خویش و رشد فکری بیشتر و استفاده از گنجینه دانش دانشمندان نامور شیعه، به عراق هجرت کرد و وارد شهر تاریخی حِلِّه شد. وی پنج سال در این شهر اقامت کرد و از محضر دانشوران و فقهای سترگ آن دیار فقیه پرور، استفاده کرد و به زینت دانش، تهذیب اخلاق و تزکیه نفس، بیش از پیش آراسته گردید. شهید، در پی نبوغ و پشتکارش در تحصیل علوم، در سال 751 ق، در هفده سالگی، به دریافت گواهی اجتهاد و اجازه نقل حدیث از دو نفر عالم برجسته آن روزگار یعنی فقیه فرزانه فخرالمحققین و علامه تاج الدین ابن مُعیّه حسنی، مفتخر گردید.

در چشمه سار نیایش و زیارت
اندیشمند بزرگ جهان اسلام و فقیه نامور، شهید اول، در زمان اقامتش در عراق به بغداد، کربلا، نجف و سایر شهرهای عراق سفر کرد و در جوار بارگاه ملکوتی ابا عبداللّه الحسین علیه السلام و مولای پرهیزگاران علی علیه السلام نیز مدتی اقامت کرد و از دانشمندان آنجا بهره ها برد. شهید در این مدت توانست با استمداد از معنویت و روح بلند ائمه اطهار علیه السلام به ویژه سرورشهیدان علیه السلام خود را به بالاترین مدارج علمی و معنوی برساند. او در این ایّام علاوه بر پیمودن قله های بلند دانش و معرفت، هیچ گاه از دعا و نیایش و زیارت غفلت نکرد. شب جمعه که فرا می رسید بوی تربت مقدس قافله سالار شهیدان اباعبداللّه الحسین علیه السلام و عشق زیارت حضرتش، شهید را بی تاب می کرد و او را از حِلِّه به کربلا می کشاند، بدین ترتیب او هر هفته به زیارت مولا و آقایش می شتافت و از حرم باصفای آن امام بهره ها می برد.

مکتب فقهی شهید اول
شهید اول پس از سال ها اقامت در شهر حلّه و خوشه چینی از خرمن دانشمندان آن دیار، در سال 755 ق به زادگاهش «جِزیّن» در جبل عامل بازگشت و مورد استقبال مردم دانش دوست آن دیار قرار گرفت. او پس از بازگشت به وطن، بی درنگ در جزیّن مدرسه ای تأسیس کرد که از بقیه مدارس جبل عامل، پیشرفته تر و در تدریس فقه و اصول پیش گام تر بود. در حقیقت شهید اول فکر و اندیشه فقهی، اصولی و کلامی علاّمه و فرزندش فخرالمحققین را به جبل عامل منتقل کرد و شاگردان زیادی تربیت و به جهان اسلام تقدیم نمود که همگی از بزرگان و اندیشمندان به نام بودند. عالمان بزرگی چون فاضل مقداد نویسنده کتاب معروف کنزالعرفان فی فقه القرآن، شمس الدین محمد بن عبدالعالی کَرَکی عاملی، زین الدین ابو الحسن علی بن حسن: مشهور به ابن خازن، شمس الدین محمد بن نَجْدَه معروف به ابن نَجْدَه از شاگردان و تربیت یافتگان مکتب پربار فقهی شهید اول به شمار می آیند.

آگاهی از نظریات فقهی اهل سنت
شهید اول علاوه بر آگاهی کامل از فقه غنی شیعه با دانشمندان نامور اهل سنت نیز مرتبط بود. او چنان بر نظریات فقهی آنان آگاهی و تسلط داشت که اهل سنت در اعمال عبادی و مسایل مذهبی به وی مراجعه می کردند و وی در هر مورد بر طبق مذهب آنان فتوا می داد. وی خود در این باره چنین می گوید: «من مصنّفات و مروّیات حدود چهل تن از علمای مکه، مدینه، بغداد، دمشق، بیت المقدس و مقام خلیل (در فلسطین) را از آنان روایت می کنم. من صحیح بخاری را از گروه زیادی به سند خود آنها از بخاری، و نیز صحیح مسلم، مُسند ابی داود، جامع تِرْمِذی، مسند احمد و دیگر کتاب های آنان را روایت می کنم».

مشهورترین اثر شهید اول
آثار شهید اول هریک ستاره ای تابناک در آسمان علم و معرفت است که تا ابد خواهد درخشید و کتاب هایش گل های باغ بی خزانِ جاودانی است که غبار کهنگی و افسردگی بر آنها ننشسته است. خداوند متعال به او ذوق و استعداد سرشاری داده بود و او نیز از این نعمت بزرگ الهی به خوبی بهره برد. او علاوه بر تربیت شاگردان ممتاز، آثار مهمی در زمینه فقه، اصول، کلام، حدیث، ادبیات و شعر به جامعه اسلامی عرضه کرد. مشهورترین اثرش کتاب ارزشمند اللُمْعَة الدمشقیه است که عالی ترین منبع و متن متقنی در فقه شیعه، مشتمل بر تمام ابواب فقه از بحث طهارت تا احکام دیه است. تاکنون شرح های زیادی بر آن نگاشته اند که مشهورترین آنها شرحی است که شهید ثانی بر آن نوشته است و به الروضة البَهیّه مشهور است. این کتاب گران سنگ متن درسی فقه حوزه های علمیه است و چندین قرن است که در حوزه های علوم اسلامی تدریس می شود و دانش پژوهان علاقه مند به معارف اهل بیت عصمت و طهارت از آن بهره مند می شوند.

ملجأ شیعیان
کوچه پس کوچه های سراسر جبل عامل یک صدا شهادت می دهند که شهید اول همیشه در کنار مردم می زیست؛ به دیدار آن ها می رفت، با مهربانی و تواضع فراوان با آنان صحبت می کرد و به سخنان هر یک گوش فرا می داد. عشق به توده مردم در قلب مبارک وی جای گرفته بود و مردم نیز به وی عشق می ورزیدند. شهید، همواره پاسخ گوی مشکلات مذهبی، اعتقادی، اجتماعی و سیاسی مردم بود. به طوری که خانه مقدس و نورانی وی پناهی برای عموم مردم به ویژه شیعیان بود که در مشکلات بدان جا می شتافتند و احساس امنیت و آرامش می کردند. بدین سبب بود که شهید اول، این فرزانه روزگار، به لقب «ملجأ شیعه» مشهور شده بود.

شهید اول از دیدگاه اندیشمندان اسلامی
فخرالمحققین، استاد شهید اول، درباره وی می گوید: «من از شاگردم محمد بن مکی بیش از آنچه او از من استفاده نموده است بهره بردم». همچنین محقق خوانساری درباره شهید اول می نویسد: «شهید اول بعد از محقق حلّی بزرگ ترینِ فقهای آفاق است. تمام دانشمندان به بصیرت و استادی او معترفند. برجستگی و درخشش وی در فقه و قواعد احکام همچون برجستگی شیخ صدوق، در نقل احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام است؛ چونان شیخ مفید و سید مرتضی است؛ در اصول عقاید و کلام و در بحث و مناظره و کنار زدن اندیشه های انحرافی همچون شیخ طوسی است؛ در گستردگی دانش و فنون مختلف و بسیاری استادان و شاگردان برجسته، چون ابن ادریس حِلّی است؛ در تبیین و شکافتن مباحث فقهی، چونان نصیر الدین طوسی است؛ در هم دردی با امت و برطرف نمودن مشکلات علمی و اجتماعی، مانند نجم الائمه رضی است….

یگانه مرجع دمشق
شهید اول مدتی را در دمشق به سر برد و در آن جا به تحصیل و تدریس ادامه داد. بیشترین زمان تحصیل، تدریس و تحقیق و نیز اجازاتی که به شاگردانش داده است در این شهر بوده است. شهید ثانی در این باره می نویسد: «چهارفرزند شهید اول، در شام متولد شدند. ولادت فرزندانش در شام، دلیلی است که مدت زیادی در آن جا اقامت داشته، در عین این که به زادگاهش و شهرها و کشورهای اسلامی نیز مسافرت کرده است».
در این زمان آوازه دانش، فضل و تقوای شهید، از دمشق به سراسر جهان اسلام رسید و به مثابه یگانه مرجع دین و بزرگ ترین فقیه شیعی مشهور گشت و پیوسته دانشمندان، شیعیان و حاکمان شیعه با او مرتبط بودند و ابراز علاقه و محبت می کردند.

دعوت از شهید اول برای آمدن به خراسان
سلطان علی بن مؤید، آخرین زمامدار سربداران، از زمامداران شیعه است که با فرستادن نامه و هدایایی نظیر نسخه ای از قرآن مجید و کتاب صحیفه سجادیه برای شهید اول، دوستی و اخلاص خویش را نسبت به مرجع بزرگ خود اظهار کرد. او هم چنین بعدها به طور رسمی از شهید اول دعوت کرد تا با آمدن به خراسان، در کنار مرقد مطهر هشتمین امام معصوم، حضرت رضا علیه السلام ، منصب زعامت و مرجعیت را به عهده بگیرد تا شیعیان این منطقه که تشنه حق و عدالتند از وجود پرفیض دانشمند گران قدرشان استفاده نمایند. او در نامه خویش برای شهید چنین نوشت: «به عرض آن جناب می رسانم که شیعیان خراسان تشنه دیدار شما و فیض بردن از دریای فضل و دانشتان هستند… . از خدای متعال مسئلت داریم که حضرتت به ما افتخار حضور و افشاندن نور بخشد، تا از علمش پیروی کنیم و از راه و رسمش رفتار آموزیم».

شهید اول در زندان و شکنجه
شهید اول را در سال 784 ق عده ای از روبَه صفتان و مکاران سیه دل و حسود به اتهامات واهی و ساختگی به زندان انداختند. آری، آن گاه که ظلم و ناجوان مردی حکم فرماست و نیرنگ و فریب و جهالت حاکم است باید فقه و دانش، زهد و تقوا، عدالت و فضیلت دربند باشد. در این زمان عده ای از حسودانِ از خدا بی خبر شکایت نامه ای را که به امضا و تأیید دانشمندان و قضات درباری، رسیده بود، به حاکم دمشق تحویل دادند و مدعی شدند که او از اسلام برگشته است و با نهضت سربداران در ایران ارتباط دارد. بدین ترتیب پیروان محمد یالوشی ـ فردی که به دنبال فتنه و آشوب در بین امت اسلامی بود ـ با همکاری قاضیان وابسته به حکومت، به ویژه ابن جماعه، قاضی القضاة دمشق، شهید اول، این شمع فروزان و مشعل هدایت مسلمانان را به زندان انداخت و حوادث تلخی برای شهید و شیعیان به وجود آورد.

معراج شهادت
شهید اول سرانجام در روز پنجشنبه نهم جمادی الاول 786 ق در سن 52 سالگی، پس از محاکمه و صدور حکم قتل وی توسط قضات درباری، در قلعه دمشقِ شام، به شهادت رسید. پس از شهادت، بدن مقدسش را به دار زدند(!) سپس سنگسار کردند(!) و آن گاه جسم بی جانش را سوزاندند(!) تا آثاری از او باقی نماند. اینک گرچه از بدن مقدس شهید اول اثری نیست و آرامگاهی ندارد که عاشقانش از تربت پاکش تبرّک جویند، اما فقه و دانشش در قلب شیعیان جای دارد و هر مسجد و مَدرسی آرامگاه و مزار پاک اوست.

موضوعات: سبک زندگی شمس الدین محمد بن مکی (شهید اول)  لینک ثابت
 [ 07:13:00 ب.ظ ]





سبک زندگی آیت الله اشرفی اصفهانی

*******************************************

اسوه مجاهدت

از میلاد تا مدرسه
در سال 1281 شمسی ، در خمینی شهر کودکی متولد شد که عطاءالله نام گرفت پدرش مرحوم میرزااسدالله از علمای دین و مردی زاهد با زندگی ساده ای بود.
مادرش بانو ((نجمه )) فرزند مرحوم سید محمدتقی میردامادی ، زنی با ایمان و موقر، پاکدامن و صبور و فداکار بود.
نیاکان از و اغلب از عالمان دین بوده اند. او نیز از نوجوانی و پس از گذراندن دوره مکتب خانه ، در دوازده سالگی به توصیه پدر عالمش ، از خمینی شهر عازم اصفهان می شود و دروس حوزه را با اخلاص و ایمان و پشتکار آغاز می کندو طی ده سال سکونت در حوزه علمیه اصفهان ،دوره های مقدمات و سطح فقه و اصول را در محضر اساتیدی همچون آیت الله سید مهدی درچه ای و سید محمد نجف آبادی به پایان می برد. سپس به قم هجرت کرده ، دوره عالی و اجتهادی فقه و اصول را در محضر بزرگانی مانند شیخ عبدالکریم حائری ، حاج سید محمد تقی خوانساری ، سید صدرالدین صدر، سید محمد حجت و آیت الله بروجردی و فلسفه را از امام خمین فرامی گیرد.فعالیتهای فوق العاده او در تنظیم وتقریر دروس آیت الله بروجردی ، استاد را بر آن داشته تا به حجره اش رفته و ایشان را مورد عنایت ویژه خود قرار دهد و همین گام اولیه موجب دوستی و ایجاد علاقه فوق العاده ای بین شاگرد و استاد گردید.

تدریس
شیخ عطاءالله اشرفی اصفهانی از اوایل طلبگی در اصفهان شروع به تدریس کرد و در قم نیز در مدت هفده سال اقامت ، در کنار تحصیل ، به تدریس و تعلیم و تربیت طلاب جوان اشتغال داشتمجتهد مجاهد آیت الله حاج شیخ احمد جنتی ، از شاگردان او در دوره تدریس کفایه و مکاسب در حوزه علمیه قم بود. ایشان بعد از انتقال از قم به کرمانشاه و اقامت در آن دیار، به تدریس و تعلیم فقه ، اصول و دیگر معارف دینی پرداخت .

آثار قلمی
آثار قلمی و علمی آیت اللهاشرفی اصفهانی بدین قرار است :
1. البیان ، در موضوع علوم قرآن ، به زبان فارسی
2. تفسیر قرآن ، خلاصه ای از تفاسیر شیعه و سنی
3. مجمع الشتات ، در اصول دین و عقاید و کلام ، به زبان عربی در چهار جلد.
4. مجموعه ای پیرامون حروف مقطعه قرآن ، به زبان فارسی
5. کتابی در موضوع ((غیبت امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف))

آثار عمرانی و مراکز دینی
با همت و تلاش آیت الله اشرافی اصفهانی اماکن ذیل تاءسیس گردید:
1. ساختمان مکتب الزهراء
2. مسجد ولی عصر (عج ) در خمینی شهر
3. مسجد امام حسین علیه السلام در خمینی شهر
4. حوزه علمیه امام خمین در کرمانشاه
5. ساختمان مسجدالنبی در کرمانشاه
6. توسعه مسجد آیت اللهبروجردی در کرمانشاه

شیوه نیکو
ویژگیها و روحیات معنوی وی به گونه ای بود که هر انسان حق بینی را به خود جلب می کرد. در مدت اقامتش در قم معمولا یک ساعت قبل از اذان صبح به حرم حضرت معصومه علیه السلام می رفت و به راز و نیاز می پرداخت .
حضرت آیت الله مرعشی (رحمت الله علیه) می فرمود: همیشه قبل از اذان صبح که به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) مشرف می شدم یا اولین نفر من بودم یا حاجی آقای اشرفی انس و الفت به قرآن مجید و حفظ آیات قرآن و نیز تشکیل جلسات تفسیر قرآن ، و ادامه آنها تا آخرین لحظات عمر، از وی سیمایی ملکوتی ساخته بود.
خواندن زیارت عاشورا و دلدادگی وی به امام حسین علیه السلام به گونه ای بود که فرزندشان می گوید: هیچگاه زیارت عاشورای او قطع نمی شد. او از تربت مقدس امام حسین علیه السلام شفا می گرفت و دیگران را نیز به این عمل سفارش می کرد.
از هنگام تکلیف تا پایان عمر شریف خویش ، در شب های جمعه ، هیچگاه زمزمه دعای کمیل ایشان ترک نمی شد.
آیت الله اشرفی در برخوردهای اجتماعی خویش ، آدابی نیکو داشت . در برخوردهای او همواره تواضع و فروتنی نمایان بود و از تکبر پرهیز داشت . هیچگاه در برابر دیگران پایش را دراز نمی کرد. چون آن را بی ادبی می دانست . توقع نداشت که کارهای شخصی اش را دیگران انجام دهند. در طول اقامتشان در قم و کرمانشاه ، هیچ کس از خانواده اش به یاد ندارد که حتی برای یک بار از کسی خواسته باشد مثلا یک لیوان آب به او بدهند.
او در زندگی خانوادگی اش کوچکترین اختلافی با همسرش نداشت و بارها بیان می کرد که من زن را برای کار کردن نیاورده ام بلکه او هم در اسلام وظیفه ای برایش مشخص شده است .
هنگامی که بر سر سفره ای وارد می شد هر چند غذای مختلفی تهیه شده بود، اما او تنها از یک نوع غذا استفاده می کرد.
به فرزندان خویش توصیه می کرد که به کسی حسادت نورزند و خود نیز اینگونه بود. اعتقاد داشت که خدا به کسی که بخواند عزت می دهد و اگر لایقش نداند عزت را از او خواهد گرفت . پذیرفتن دعوت ثروتمندان برای او بسیار مشکل بود اما با اقشار ضعیف ، کشاورزان و کارگران ساده رفت و آمد داشت و خیلی زود دعوت آنان را می پذیرفت .
ایشان از ابتدای زندگی تا قبل از موضوع ترور شخصیت ها، خرید لوازم مورد نیاز خانه را خودشان انجام می دادند و در مسیر بازگشت از نماز جماعت از مغازه های قصابی ، نانوایی و میوه فروشی ، اقلام مورد نیاز را تهیه می کرد. به خانه می آورد

ساده زیستی
شیخ عطاء الله ، سرگذشتی همانند سرگذشت اکثر عالمان دینی داشت . او از اوان طلبگی ، با فقر و تنگدستی زندگی می کرد. وقتی در اصفهان بود، شهریه ای برای کمک هزینه زندگی طلاب در کار نبود. و تنها به برخی از آنان که در دوره عالی مشغول به تحصیل بودند. ماهانه هشت ریال پرداخت می شد. او حتی قدرت خرید کتابهای درسی را هم نداشت به طوری که کتاب مکاسب را از روی یکی از کتب وقفی خواند و تمام کرد.
اما هرگز مشکلات ناشی از فقر، نتوانست مانعی بر سر راه علمی و معنوی او ایجاد نماید. در قم نیز قبل از آمدن آیت الله بروجردی وضع زندگی طلاب خوب نبود به گونه ای که آیت الله اشرفی با داشتن همسر و سه فرزند تنها هر دو ماه یکبار مبلغ بیست و پنج ریال شهریه می گرفت . اما بعد از آمدن ایشان ، آقای اشرفی اصفهانی ، چهل و پنج تومان شهریه می گرفت و نصف آن را برای همسر و دخترش که در خمینی شهر بودند، می فرستاد و نصف دیگرش را برای خود و دو فرزندش - حاج شیخ حسین و محمد - نگه می داشت . بدین گونه شانزده - هفده سال با دو فرزندش در یک حجره به سر برد و وضع نامساعد مالی اش اجازه نداد که خانواده اش را به قم بیاورد و خانه ای اجاره کند.
وقتی از طرف آیت الله بروجردی(رحمت الله علیه) ، به کرمانشاه رفت ، نزدیک به یک سال در مدرسه آیت الله بروجردی تنها بود، تااینکه پس از مدتی ، ایشان سفارش ‍ می کنند که او برای خود خانه ای اجاره کند. وی خانه ای اجاره کرد و خانواده اش را به آنجا برد و پس از گذشت سالها، خانه ای را که بیش از دو اتاق نداشت ، خرید.
او تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ، همچنان ساده زندگی کرد با اینکه وجوه شرعی فراوانی به دستش می رسید و از سوی فقهای بزرگ عصر اجازه داشت که از آن استفاده شخصی کند، تا آخر عمر در همان خانه کوچک و ساده و تنگ زندگی کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ، که ایشان نماینده امام و امام جمعه باختران شد و امکانات فراوانی در اختیارش بود، باز هم به همان زندگی ساده بسنده کرد و هیچ تغییری در وضع و حال زندگی اش نداد. یکی از دو اتاق خانه اش را برای استراحت خود و خانواده اش اختصاص داده بود و دیگری را برای مطالعه پذیرایی مسؤ ولان شهر، این وضع را به اطلاع امام راحل رسانده و گفته بودند که این خانه از نظر امنیتی و نیز آسایش زندگی ، مناسب نیست .
و امام فرموده بودند: به آقای اشرفی بگویید یک خانه بزرگ و امن و مناسب با شاءن خودشان ، تهیه کنند. ولی آیت الله اشرفی در جواب گفته بود:
((من بیش از چند روز دیگر، زنده نیستم ! و همین منزل خوب و مناسب است ، از جهت امنیتی هم - ان شاء الله - خطری ندارد))
هر وقت پیشنهاد می شد که خانه اش را تعمیر کنند، می گفت :
(( اگر راست می گویید، بروید خانه فقرا را تعمیر کنید، و همین برای من بس است . بسیاری از مردم در زیر چادرها (در زمان جنگ ) آواره هستند و امام و رهبر من در جماران ، روی موکت زندگی می کند، من چگونه اجازه بدهم که خانه ام را تعمیر و بازسازی کنید؟!))
او جسمی ضعیف داشت و کم غذا می خورد، وقتی به او گفته شد که با این وضع جسمی که شما دارید، کم خوردن غذا برای شما ضرر دارد، گفت :
((همین قدر هم برای ما زیاد است . در حالی که رزمندگان ما در خط مقدم جبهه های حق علیه باطل خیلی از اوقات نان خشک می خورند.))
بعد از انتصاب به امامت جمعه کرمانشاه ، هرچه به او گفته می شد که خدمتکاری برای خانه اش بیاورند، قبول نمی کرد و می گفت :
((من کی هستم که کسی بیاید و من به او امر و نهی بکنم ! او هم بنده خداست . من تا وقتی که قدرت روی پا ایستادن داشته باشم ، خودم کارهایم را انجام می دهم . آن وقت هم که از پا افتادم ، آن دیگر وظیفه دیگری است .))

حامی وحدت
آیت الله اشرفی اصفهانی ، عالمی ژرف اندیش واقع بین بود و بخوبی می دانست که اختلافات و گرفتاری مسلمانان ، ناشی از توطئه خصمانه دشمنان اسلام است . در مناطق غربی کشور ایران بویژه منطقه کرمانشاه و اطراف آن ، شیعه و سنی در کنار هم زندگی می کنند. دشمنان اسلام در این منطقه بیشتر سرمایه گذاری می کنند تا بتوانند بین این دو برادر اختلاف و جدایی بیندازند. آیت اللهاشرفی اصفهانی که در سال 1335 شمسی از سوی آیت اللهبروجردی ، به آن استان اعزام شد می دانست که مهم ترین وظیفه اش ، حفظ وحدت و ایجاد برادری و صمیمیت در بین مردم آن سامان است . تا آخر هم به این موضوع بسیار توجه می کرد، به طوری که بعد از انقلاب اسلامی و آغاز فتنه های دشمنان ضد انقلاب ، که سعی کردند به سلاح زنگ زده اختلاف شیعه و سنی چنگ بزنند و آشوب به پا کنند، ایشان با تدبیر و درایت خاص خود و با چنگ زدن به آیات وحدت بخش قرآن کریم انما المؤ منون اخوة واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقواشیعه و سنی را برادروار در یک صف نشایند و توطئه های بدخواهان و دشمنان شیطان سیرت و تفرقه افکن پست را خنثی و ناکام گردانید. او می گفت :
((یکی از توطئه های بزرگ دشمن این است که می خواهد بین اقشار مختلف ، اختلاف بیندازد، بین شیعه و اهل سنت و دیگر فرق مسلمین تفرقه بیندازد… ما بدون وحدت نمی توانیم جامعه و انقلاب اسلامی را به پیش ببریم… امروز مساله مهم ، مساله اتحاد و اتفاق بین برادران شیعه وبرادران اهل سنت است))

یار و مرید امام
آیت الله اشرفی اصفهانی ، از شاگردان مریدان و یاران امام خمینی (رحمت الله علیه ) بود. او نسبت به امام شناختی عمیق و ارادتی عاشقانه داشت . وی بعد از رحلت مرجع بزرگ تشیع آیت الله بروجردی ، مردم را در امر تقلید به امام راهنمایی می کرد. خود در این موضوع می گوید:
(( اینجانب بر حسب تشخیص خود و تفحصی هم که از شخصیتهای بزرگ علمی نجف اشرف و حوزه علمیه قم کردم ، حضرت امام خمینی را شایسته برای مقام مقدس مرجعیت معرفی نمودم و عامه مردم را در امر تقلید، به ایشان سوق دادم ، که این موضوع با مخالفت بعضی و کارشکنی آنها مواجه شد، و از سوی ساواک هم تهدید به تبعید گردیدم ، ولی به لطف خداوند بزرگ ، در انجام این امر الهی و وظیفه شرعی موفق شدم .))
در قضیه دستگیری امام در اوایل نهضت نیز او از حامیان ایشانو تا آخرعمر هم وفادار امام بود. امام نیز از اوایل آشنایی به او عنایت و توجه داشت و در سال 1384 ق . اجازه نامه ای مبنی بر تصرف آیت الله اشرفی در امور حسبیه و وجوه شرعی برای وی نوشته است و همیشه در مکاتبات خویش ، با احترام و عظمت از او نام می برد.
در دوران انقلاب اسلامی ، آیت اللهاشرفی اصفهانی ، به عنوان یار و یاور امام ، محور مبارزات مردم کرمانشاه بود و رهبری امام را همواره تبلیغ و تاءیید می کرد و صمیمانه به ایشان عشق می ورزید.

در سنگر نماز جمعه
نقش نماز جمعه و امام جمعه در حفظ اسلام و اتحاد مسلمین ، انکار شدنی نیست . با پیروزی انقلاب اسلامی ، نماز جمعه اهمیت بیشتری پیدا کرد و با انتصاب ائمه جمعه شهرهای بزرگ از سوی امام نماز جمعه سنگر انقلاب و مبارزه شد و دیدیم که چگونه دشمنان اسلام منافقان و عافیت طلبان ، از نماز جمعه می ترسیدند و تیغ کین به روی ائمه جمعه کشیدند. چرا که ائمه جمعه که خون پاکشان در راه حراست از اسلام و ارزشهای انقلاب ، ریخته شد و شهدای محراب انقلاب شدند، نقش رهبری را در هر منطقه داشتند و دارند.
در اوایل پیروزی انقلاب ، علمای کرمانشاه با نوشتن طوماری ، از رهبر کبیر انقلاب امام خمینی خواستند که آیت الله اشرفی را به امامت جمعه آن شهر تعیین نمایند. امام نیز با شناختی که از دهها سال قبل از آیت الله اشرفی داشت . خواسته آنان را قبول کرد و در 14 ذیقعده سال 1399 ق . با صدور حکمی ، ایشان را به امامت جمعه کرمانشاه منصوب کرد.

در میدان جهاد
خطبه های ایشان در پیشبرد انقلاب و ادامه جنگ تحمیلی و دفاعی مقدس ، فوق العاده مؤ ثر بود. ایشان علاوه برتشویق جوانان به عزیمت به جبهه های دفاع ، و دعوت مردم برای کمک به جبهه ها، خود نیز عملا مدافع و مجاهد بود. به رغم کهولت چند بار در جبهه های نبرد حاضر شد. وقتی می گفتند شما جلوتر نروید ممکن است دشمن ببیند و حادثه ای رخ دهد، می گفت :
((خون من که از خون این بچه ها بالاتر نیست ، بگذارید شاید من هم در جبهه ها شهادت نصیبم گردد، شاید آن چیزی که سالهاست به دنبال آن (شهادت ) هستم ، در جبهه ها پیدا کنم .))

شهادت برترین معراج عشق است …
منافقان پست و خونخوار و مخنث ، وقتی خو را در مقابله با انقلاب اسلامی و امام امت عاجز و زبون یافتند، مصمم بر کشتن یاران امام شدند. شهدای هفتم تیر، شهید رجائی و باهنر… و شهدای محراب … از آن جمله اند گرچه امام جمعه کشی در انقلاب اسلامی توسط دشمنان اسلام ، از همان سال اول پیروزی انقلاب شروع شده بود و شهید محراب آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی تبریزی ، نخستین شهید محراب انقلاب بود، ولی دو سال بعد از آن واقعه خونین بار دیگر وارثان خوارج کور و احمق ، یعنی سردمداران و اعضای ابله((سازمان مجاهدین خلق )) که بحق منافقین خلق بودند، به تحریک امپریالیسم آمریکا و دیگر دشمنان انقلاب اسلامی ایران ، دست به کار شدند و با کشتن یاران امام و بمب گذاری در اتوبوسها و معابر عمومی و مساجد کشور کشتن مردم مسلمان و عادی ایران ، به خیال خام خود، خواستند حمام خون به راه اندازند!… و بدین وسیله انقلاب و امام را از بین ببرند و خودشان به حکومت برسند و ناکامی شیطانی خود را التیام بخشند!… که البته برای همیشه ناکام ماندند! گرچه دستشان به خون هزاران بی گناه آلوده شد.
آری این منافقان کوردل ناکام ، در ظهر جمعه 23 مهرماه 1361، در سنگر نماز جمعه کرمانشاه با منفجر کردن نارنجکی ، امام جمعه هشتاد ساله و مجاهد پیر راه اسلام ، آیت اللهشیخ عطاءالله اشرفی اصفهانی را به شهادت رساندند. و بدین سان چهارمین شهید محراب به پیشگاه ابدیت تقدیم شد.
شهادت میراث مردان خداست و ننگ و رسوایی نصیب منافقان و وارثان آل ابی سفیان و خوارج …
آیت الله اشرفی اصفهانی با شهادت به آرزوی دیرین خود رسید، اما ننگ و نفرین ابدی و عذاب الهی دامنگیر منافقان گشت .
پیکر مطهر این لاله خونین پس از تشییع با شکوه مردم کرمانشاه به اصفهان انتقال داده شد و پس از مراسم با شکوه دیگری در گلستان شهدای تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
امام خمینی(رحمت الله علیه) که یار وفادار و مجاهد راه اسلام را از دست داده و داغدار شده بود، در پیام مهمی به مناسبت شهادت این شهید محراب ، نوشت :
بسم الله الرحمن الرحیم .
انا لله و انا الیه راجعون
چه سعادتمندند. آنان که عمری را در خدمت به اسلام و مسلمین بگذرانند و در آخر عمر فانی به فیض عظیمی که دلباختگان به لقاءالله آرزو می کنند، نایل آیند… شهید عزیز محراب این جمعه ما از آن شخصیتهایی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم . این وجوه پر برکت متعهد را قریب شصت سال است می شناختم . مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا عطاءالله اشرفی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوی و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح می شناسم و در عین حال مجاهد و متعهد و قوی النفس بود… خداوند او را در زمره شهدای کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانی نثار فرماید…
حضرت آیت الله خامنه ای ، رهبر معظم انقلاب اسلامی ، در دوره ریاست جمهوری خود، به مناسبت شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی فرمودند:
مرحوم آقای اشرفی رضوان الله علیه یک انسان دوست داشتنی مطلوب بود… بسیار متواضع ، با اخلاص ، باصفا و بی ادعا بود. به طوری که احترام و تجلیل همگان را بر می انگیخت .

موضوعات:  سبک زندگی آیت الله اشرفی اصفهانی  لینک ثابت
 [ 07:05:00 ب.ظ ]