فکش اذیتش می کرد.

دکتر معاینه کرد و گفت«فردا بیا بیمارستان.»

باید عکس می گرفت.

عکسش که آماده شد،رفتیم دکتر ببیند.

وسط راه غیبش زد.

توی راه روهای بیمارستان دنبالش می گشتیم.

دکتر داشت می رفت.

بالأخره پیداش کردم.

یک پیرمرد را کول کرده بود داشت از پله ها می برد بالا…

راوی: همسر شهید مهدی باکری

موضوعات: شهید مهدی باکری  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...