فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



روشهای مراقبت از دندان شیری کودکان

مجموعه: بهداشت کودکان

 

یک سوم از کودکان از سن 3 سالگی از پوسیدگی دندان رنج می برند

حفظ دندان های شیری بمانند دندان های بلوغ بسیار مهم است. نوشیدن آب میوه با شیشه شیر باعث افزایش پوسیدگی دندان کودکان خواهد شد.

یک سوم از کودکان از سن 3 سالگی از پوسیدگی دندان رنج می برند زیرا آب میوه را با شیشه شیر می خورند.

مقامات بهداشتی انگلستان هشدار دادند و گفتند والدین بدون اینکه متوجه باشند بسته های آب میوه دارای شکر هستند، شیشه شیر را پر از این آب میوه های شیرین کرده و به دست کودکان خود می دهند تا بنوشند و فکر می کنند این کار بی ضرر است.

این نوشیدنی های شیرین به طور مستقیم بر روی دندان ها اثر گذاشته و تولید اسید می کنند که باعث پوسیدگی زودرس دندان و از بین رفتن مینای دندان می شوند که خود موجب شکننده شدن دندان نیز می شود.

والدین فکر می کنند دندان های شیری در حال افتادن هستند و به آنها اهمیت نمی دهند در صورتی که نگه داشتن این دندان ها بسیار پر اهمیت است و بهتر است به کودکان خود به جای آب میوه های شیرین 5 میوه و سبزیجات را مخلوط کنند و به شکل آب میوه هر روز به کودکان بدهند.

به گفته پزشکان این دستورالعمل به طور فزاینده ای مفید و بهتر از بسته های آب میوه های شیرین است که برای دندان مضر هستند؛ بدترین کار والدین این است که آب میوه را در شیشه ریخته و در حال چرت زدن کودک به وی می دهند؛ در طول دوره استراحت ترشح بزاق باعث از بین رفتن دندان می شود و این بدتر از زمانی است که کودک بیدار است.

مراقبت از دندان شیری:
* توقف نوشیدنی های شیرین و جایگزین کردن آب

* شروع مسواک از سن 2 سالگی حتی اگر شیری باشند (دوبار در روز و هر بار به مدت 2 دقیقه).

* در صورت مشاهده کردن دندان ها به رنگ قهوه ای تیره یا روشن به دندانپزشک مراجعه و مشورت شود.

موضوعات: روشهای مراقبت از دندان شیری کودکان  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-02-26] [ 11:11:00 ب.ظ ]





فرآیند دندان درآوردن نوزاد

مجموعه: بهداشت کودکان

 

رویش دندان نوزادان از 6 ماهگی آغاز می شود و تا 3 سالگی ادامه می یابد

دوره رویش دندان کودک او را به یک کوچولوی کلافه و گاهی بد اخلاق تبدیل می کند و احتمالاً شما را نگران و مضطرب. در این دوران علائمی را مشاهده می کنید که مربوط به فرآیند دندان در آوردن نوزاد است. اما علائمی هم هستند که اطرافیان به اشتباه آنها را به دندان در آوردن نوزاد نسبت می دهند. بهتر است با این علائم آشنا شوید تا کمتر نگران بروز این علائم باشید.

فرآیند دندان درآوردن نوزاد
رویش دندان نوزادان از 6 ماهگی آغاز می شود و تا 3 سالگی ادامه می یابد. زمانی که کودکتان 3 ساله شد باید 20 دندان شیری داشته باشد. اولین دندان هایی که جوانه می زنند معمولاً دندان های جلو در ردیف پایین هستند و حدود 1 الی 2 ماه پس از آن دندان های جلوی ردیف بالا شروع به رویش می کنند. پس از آن دندان های آسیای کوچک و سپس دندان های آسیای بزرگ رشد می کنند.

اگر نوزادتان دیر تر از زمان ذکر شده دندان در آورد اما رشد استخوانی، پوستی ، و موهایش طبیعی بود جای نگرانی نیست. اما اگر فرزندتان در تولد یک سالگی اش هنوز دندانی نداشت، او را نزد پزشک ببرید.

این دندان ها که معروف به دندان های شیری هستند، نیاز به مراقبت دارند زیرا تا 12 الی 13 سالگی دندان های کودک شما خواهند بود. به همین خاطر بخش مراقبت از دندان های نوزاد را حتماً مطالعه کنید.

کاهش درد دندان درآوردن نوزاد,سن دندان درآوردن نوزاد

اولین دندان هایی که جوانه می زنند معمولاً دندان های جلو در ردیف پایین هستند

علائم دندان درآوردن نوزاد
علائم دندان در آوردن در نوزادان مختلف متفاوت است. در برخی از نوزادان بروز این علائم شدید و در برخی خفیف است. در اینجا به برخی از این علائم اشاره می کنیم:

* افزایش حجم بزاق دهان و آبریزش آن (این علامت ممکن است از2 ماه پیش از پیدایش اولین دندان آغاز شود)
* التهاب لثه
* خارش لثه
* احساس درد
* بی قراری و احساس ناراحتی
* مالیدن صورت
* مالیدن گوش
* بدخوابی
* امتناع از غذا خوردن
* تمایل به جویدن اشیاء
* تب
* اسهال

علائمی که باید جدی گرفته شوند!
بر اساس نظر متخصصان نه تب شدید و نه اسهال به دندان درآوردن نوزاد مربوط نیستند. زیرا این افراد معتقدند دندان درآوردن یک رویداد طبیعی است و نباید مشکلات حاد و شدیدی برای نوزاد ایجاد کند.

در این دوران ممکن است مدفوع نوزاد کمی شل تر از حالت طبیعی باشد و یا کودک به تب خفیفی دچار شود، اما در هر دو این موارد باید مسأله را جدی گرفت و حتماً به پزشک مراجعه کرد. اگر کودکان به اسهال مبتلا شود ممکن است به خاطر جویدن و به دهان بردن اشیاء گوشخ و کنار خانه باشد و گرنه خود فرآیند دندان در آوردن باعث اسهال نخواهد شد. آبریزش دهان نیز ممکن است باعث تحریک پوست چانه، صورت، و یا سینه نوزادان شود. این علائم معمولاً خفیف هستند و به راحتی خوب می شوند، اما اگر چنین نشد و علائم شدید شدند بهتر است به پزشک مراجعه کنید.

موضوعات:  فرآیند دندان درآوردن نوزاد  لینک ثابت
 [ 11:10:00 ب.ظ ]




میکائیل چه مأموریتی دارد؟

مجموعه: متفرقه دینی

 

حضرت میکائیل مسئول رزق و روزی موجودات است

حضرت میکائیل علیه السلام یکی از فرشتگان مقرب درگاه الهی است. هریک از فرشتگان مأموریت خاصی دارند. با توجه به روایات مشخص می‌شود که حضرت میکائیل علیه السلام یک وظیفه خاص دارد که عبارت است از ریاست ملائکه‌ای که مسئول رساندن رزق و روزی به مخلوقات هستند.

در مورد مأموریت حضرت میکائیل علیه السلام در روایات آمده است:

پیامبر خدا(ص) می‌فرمایند: … أَمَّا مِیكَائِیلُ فَصَاحِبُ كُلِّ قَطْرَةٍ تَسْقُطُ وَ كُلِّ وَرَقَةٍ تَنْبُتُ وَ كُلِّ وَرَقَةٍ تَسْقُط… صاحب هر قطره بارانی که می‌بارد، هر برگ درختی که رشد می‌کند و هر برگی که فرو می‌افتد، میکائیل است.

لذا می‌توان گفت که وظیفه اصلی حضرت میکائیل علیه السلام نظارت بر باران و گیاهان و در واقع مسئول رزق و روزی موجودات است.

اما گاهی حضرت میکائیل علیه السلام با دیگر فرشتگان نیز همکاری دارد، به‌عنوان نمونه امام صادق علیه السلام فرمودند: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ أَرْبَعَةَ أَمْلَاكٍ فِی إِهْلَاكِ قَوْمِ لُوطٍ جَبْرَئِیلَ وَ مِیكَائِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ وَ كَرُوبِیل‏. خداوند تبارک و تعالی، به چهار فرشته (جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، کروبیل) مأموریت داد که قوم لوط را هلاک کنند.

موضوعات: میکائیل چه مأموریتی دارد؟  لینک ثابت
 [ 11:07:00 ب.ظ ]




عقیقه و آداب عقیقه کردن

آداب عقیقه

قبل از اینکه آداب عقیقه را مطالعه کنید بدانید که عقیقه فقط مخصوص کودک و نوزاد نیست و بنا بر روایات وارد شده هرکسی تا آخر عمر میتواند برای خود عقیقه کند.

مطلب دیگر اینکه عقیقه کردن با قربانی کردن بسیار تفاوت دارد مانند خون دادن و حجامت کردن

******************************************************

« عقیقه برای فرزند, برای کسی که قادر بر انجام آن است,‌ مستحب مؤکد است و اگر عقیقه به تأخیر افتاد تا هنگام بلوغ کودک, انجام آن به وسیله پدر مستحب است و پس از بلوغ تا پایان عمر به وسیله خود شخص مستحب می‌باشد.»

گفته شده است که فرزند در گرو عقیقه است؛ یعنی اگر عقیقه نکنید, فرزند در معرض مرگ و بلا قرار دارد.

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید:

عقیقه بر کسی که توانایی مالی دارد, لازم است و کسی که فقیر است بعد از توان‌گر شدن لازم است این کار را انجام دهد و اگر برای کودکی عقیقه میسر نشد تا هنگامی که برای او قربانی کردند, کافی است.

از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدند: ما برای عقیقه, گوسفند پیدا نکردیم چه کنیم؟ آیا به اندازه قیمت گوسفند صدقه بدهیم؟ حضرت فرمود: خیر, باید گوسفند تهیه کنید؛ زیرا خداوند اطعام و ریختن خون را دوست دارد. سپس از حضرت پرسیدند: آیا فرزندی که در روز هفتم بیمرد, باید برای او صدقه داد؟ حضرت فرمود: اگر کودک پیش از ظهر بمیرد, صدقه ندارد و اگر بعد از ظهر بمیرد, باید برای او صدقه داد. شخصی از حضرت صادق (علیه‌السلام) پرسید:‌من نمی‌دانم که آیا پدرم برایم عقیقه کرده یا نه؟ حضرت فرمود: عقیقه بکن؛ اشکالی ندارد و آن شخص در هنگام پیری برای خود عقیقه کرد.

همچنین از امام صادق (علیه‌السلام) روایت شده است که می‌فرماید:

«فرزند را در روز هفتم نام گذاری کنید و عقیقه درست کنید و سر او را بتراشید و به وزن موی سرش نقره صدقه بدهید و ران گوسفند را به قابله بدهید و بقیه را به مردم بدهید.»

و در حدیث دیگری آمده است که «ربع گوسفند را به قابله بدهید و اگر زن, قابله نداشت, آن گوشت را به مادر او بدهید و دست کم باید گوشت عقیقه را به ۱۰ نفر بدهید و صاحب عقیقه خود نباید از گوشت آن بخورد.»

امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرماید:

«حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) در روز ولادت امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) در گوش آنان اذان گفت و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) در روز هفتم ولادت برای آنان عقیقه درست کرد و پای گوسفند را به همراه یک سکه اشرفی به قابله داد.»

یکی از آداب عقیقه این است که اگر می‌خواهید شتر را عقیقه کنید, باید پنج ساله و یا بیشتر باشد و اگر خواستید بز را عقیقه کنید, باید یک ساله به بالا باشد و اگر گوسفندی را عقیقه می‌کنید باید ۶ یا ۷ ماهه باشد. بهتر است حیوانی را که عقیقه می‌کنید, اخته نباشد و از نظر ظاهری نیز سالم باشد؛ یعنی شاخ آن شکسته, گوش آن بریده,‌چشم‌های آن نابینا و پاهای آن لنگ نباشد. هم چنین بهتر است که گوسفند چاق باشد؛ اما اگر در عقیقه نیّت قربانی نشود, هر نوع گوسفندی که باشد خوب است و چون مقصود از عقیقه, اطعام و دادن گوشت به مردم است,‌هر چه گوسفند چاق‌تر باشد بهتر است. برای عقیقه کردن – چه پسر و چه دختر – گوسفند ماده هم کافی است. از دیگر آداب عقیقه این است که پدر و مادر صاحب عقیقه نباید از گوشت عقیقه بخورند و استخوان‌های گوسفند را نشکنند و از مفصل جدا کنند و نیز سنت است که گوشت را به صورت خام تقسیم نکنند؛ بلکه آن را با آب نمک بپزند و نیز بهتر است که ابتدا سر کودک را بتراشند و بعد گوسفند را عقیقه بکنند. لازم است که تراشیدن سر و عقیقه کردن و به اندازه موی سر کودک طلا یا نقره صدقه دادن, همه در یک جا و یک وقت انجام شود و باید همه سر کودک را بتراشند. کودکی را نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آوردند تا برای او دعا کند و آن کودک کاکل داشت.حضرت دعا نکرد و دستور داد که کاکلش را بتراشند. و نیز سنت است که بعد از تراشیدن سر کودک, زعفران بر سر او بمالند.

حسین بن خالد می‌گوید: از امام رضا (علیه‌السلام) پرسیدم که تهنیت و تبریک کودک در چه روزی بهتر است؟ فرمود: هنگامی که امام حسن (علیه‌السلام) متولد شد, جبرئیل (علیه‌السلام) در روز هفتم برای تبریک و تهنیت بر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) وارد شد و امر کرد که کودک را نام گذاری کنند و سرش را بتراشند و برای او عقیقه درست کنند و گوش او را سوراخ کنند.

درهنگام عقیقه کردن چند دعا وارد شده است که در باب ششم مفاتیح و کتاب گرانقدر حلیت المتقین از علامه مجلسی وارد شده است .

مستحب است یکی از این دعاها هنگام سربریدن عقیقه بدبن شکل خوانده شود :

بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ اَللّهُمَّ عَقيقَةٌ عَنْ فُلانٍ (و نام او را بگويد) لَحْمُها بِلَحْمِهِ وَ دَمُها

بنام خدا و به يارى خدا، خدايا اين عقيقه از طرف فلانى است * * * * * * گوشتش بجاى گوشت او و خونش

بِدَمِهِ وَ عَظْمُها بِعَظْمِهِ اَللّهُمَّ اجْعَلْها وَِقاءً لاِلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلامُ

به خون او و استخوانش به استخوان او خدايا قرارش ده نگهدار آل محمّد عليه و آله السلام

و در حديث ديگر فرمود كه اين دعا بخواند:

يا قَوْمِ اِنّى بَرىٌ مِمّا تُشْرِكُونَ اِنّى وَجَّهْتُ

اى مردم من بيزارم از آنچه شما شريك خدا سازيد من روكنم

وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ

بسوى كسى كه آفريد آسمانها و زمين را يك دل در حال تسليم و نيستم من از مشركان

اِنَّ صَلوتى وَ نُسُكى وَ مَحْياىَ وَ مَماتى لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ لا شَريكَ لَهُ وَ

همانا نماز و عبادتم و زندگى و مرگم از آن خدا پروردگار جهانيان است كه شريك ندارد و

بِذلِكَ اُمِرْتُ وَ اَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ اَللّهُمَّ مِنْكَ وَ لَكَ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَاللَّهُ اَكْبَرُ

به همين دستور دارم و از مسلمانانم خدايا از تو و براى توست بنام خدا و بيارى خدا و خدا بزرگتر است

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ مِنْ فُلانِ بْنِ فُلانٍ

خدايا درود فرست بر محمّد و آل محمّد و بپذير از فلانى

و نام فرزند را ببرد پس آن را بكُشد

منبع : مفاتیح الجنان (شیخ عباس قمی)

حلیت المتقین( علامه مجلسی )

یکی از علت های اصرار و استحباب در حد وجوب عقیقه در اسلام محافظت شخص از بسیاری از خطرات جانی است که این محافظت هم علتی دارد که باز کردن آن در این مجال جای جولانی ندارد و از حوصله بحث خارج است. همینقدر بدانید که عالمی که ما در آن زندگی میکنیم سرشار است از نا دانسته های ما. چیزهایی که ما نمیفهمیم. موجوداتی که ما نمیبینیم. خطراتی که توسط موجودات غیر اورگانیک نظیر جنیان گریبان گیر انسان میشود. عقیقه برای هر کس لازم است چرا که اگر نام افراد در دسته حادثه ساز قرار گرفته باشد عقیقه با تمام آدابش باعث میشود که بسیاری از خطراتی که بواسطه حضور موجودات غیر اورگانیک اورا تهدید میکند از بین برود و آن موجودات از اطراف وی دور شوند و آسیبی به وی نرسانند.

دنیای عجیبی است . پر از رمز و راز و پر از نادانسته ها.

در پایان باز هم به کسانی که هضم مطالب این تارنما برایشان مشکل یا مضحک است یا این مطالب را خرافه می پندارند توصیه میکینم به این موضوع حکما فکر کنند که :

عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود

( نفهمیدن و درک و وجدان نکردن چیزی دلیل بر نبود آن نیست )

موضوعات: عقیقه و آداب عقیقه کردن  لینک ثابت
 [ 10:52:00 ب.ظ ]





«عقيقه» و شرايط آن از زبان آيت‌الله مكارم

عقيقه براي فرزند، بر كسي كه قادر بر آن باشد، سنّت مؤكّد است، و بعضي از علما آن را واجب مي دانند، و بهتر آن است كه در روز هفتم واقع شود، و اگر تأخير افتاد، تا زمان بلوغ فرزند، بر پدر سنّت است؛ ولي بعد از بلوغ ـ تا آخر عمر ـ بر خودش سنّت است كه عقيقه‌اش را انجام دهد!
فارس: ذبح گوسفند به عنوان عقيقه و دفع بلا از نوزاد، از سنت‌هاي حسنه اسلام است. امام باقر (ع) در حديثي كه در جلد ششم «كافي» آمده است، مي‌فرمايند: كُلُّ مَولوُدٍ مُرتَهَنٌ بِالعَقيقَةِ. يعنى «عقيقه» نوزاد را از معرض انواع بلاها مصون مي‌دارد.

امروز مصادف با ذبح گوسفند عقيقه براي امام حسين (ع) است.

در منابع روايي شيعه و سني آمده است كه در هفتمين روز از ولادت امام حسين (ع) يعني در روز نهم شعبان سال چهارم هجري، به دستور پيامبر (ص) گوسفندي براي آن امام عقيقه كردند و سپس موهاي او را تراشيده و هم‌وزنش نقره صدقه دادند.

ذبح گوسفند به عنوان عقيقه و دفع بلا از نوزاد، از سنت‌هاي حسنه اسلام است. در حديثي از امام صادق (ع) كه در مفاتيح‌الجنان ذكر شده است، حضرت مي‌فرمايند: «بلا دائماً بر روي سر بچه در حال گردش است، و عقيقه، از سر او دور مي‌كند.»

همچنين در حديثي كه در جلد ششم «كافي» آمده است، امام باقر (ع) مي‌فرمايند: كُلُّ مَولوُدٍ مُرتَهَنٌ بِالعَقيقَةِ؛ هر مولودى در گرو عقيقه است. (يعنى اگر عقيقه نكنند، آن نوزاد در معرض انواع بلاهاست)
در علت نامگذارى اين سنّت به «عقيقه»، دو احتمال در كتاب «مجمع‌البحرين» عنوان شده است. اول؛ عقيقه به معنى مويى است كه نوزاد هنگام تولد دارد و چون در روز هفتم معمولاً اين‏مو را مى‏تراشند و گوسفندى ذبح مى‏كنند، به همين مناسبت، آن حيوان را عقيقه مى‏گويند. دوم؛ عقيقه از ريشه «عقّ» به معنى «شق» و شكافتن است و چون گلوى حيوان هنگام ذبح‏شكافته مى‏شود، به آن عقيقه مي‌گويند.

* شرايط عقيقه از زبان آيت‌الله مكارم شيرازي

از ديدگاه اسلام، كودك از زمان طفوليّت ـ و حتّي قبل از تولّد ـ داراي جايگاه ويژه و حقوق خاصّي است و بر والدين لازم است، با مراعات و توجّه به آن، راه سعادت فرزند را هموار سازند.

تربيت فرزند صالح و رساندن او به سعادت و كمال مطلوب، از بدو تولّد آغاز مي‌شود: از اذان و اقامه گفتن در گوش او، نام نيك بر او نهادن و تلاش براي رسيدگي و مراقبت از كودك، تا فراهم ساختن فراگيري صحيح و آموزش‌هاي لازم و مفيد و رشد و شكوفايي خصلت‌هاي پاك انساني در او.
از جمله اموري كه در اسلام، سفارش شده است، عقيقه براي فرزند است. منظور از عقيقه، قرباني‌كردن گوسفندي و مانند آن براي فرزند است.

مرحوم «علاّمه مجلسي» در كتاب «حلية المتّقين» به طور مشروح و گويا، آداب عقيقه را ذكر كرده است كه ما فشرده‌اي از آن را در اين جا مي‌آوريم:

عقيقه براي فرزند، بر كسي كه قادر بر آن باشد، سنّت مؤكّد است، و بعضي از علما آن را واجب مي دانند، و بهتر آن است كه در روز هفتم واقع شود، و اگر تأخير افتاد، تا زمان بلوغ فرزند، بر پدر سنّت است؛ ولي بعد از بلوغ ـ تا آخر عمر ـ بر خودش سنّت است كه عقيقه‌اش را انجام دهد!
در احاديث زيادي نقل شده است كه هر فرزندي در گرو عقيقه است؛ يعني اگر براي او عقيقه نكنند، ممكن است آن فرزند در معرض حوادث ناگوار قرار گيرد.

در حديثي آمده است كه از امام صادق (ع) پرسيدند: ما براي عقيقه، گوسفندي را نيافتيم، آيا اجازه مي‌دهيد، قيمتش را صدقه دهيم؟ امام فرمود: جستجو كنيد تا گوسفندي بيابيد، زيرا خداوند دوست دارد، خوراندن طعام و ريختن خون گوسفند براي اين منظور.

در حديث معتبري نقل شده است كه شخصي از امام صادق (ع) پرسيد: نمي‌دانم پدرم براي من عقيقه كرده است يا نه؟ فرمود: عقيقه بكن، آن مرد نيز در پيري براي خود عقيقه كرد!

در حديث ديگري از همان حضرت نقل شده است: «فرزند را در روز هفتم، نام مي‌گذارند و عقيقه مي‌كنند، و سر او را مي‌تراشند و موي سرش را با نقره وزن مي‌كنند و آن نقره را تصدّق مي‌نمايند و ران عقيقه را براي قابله مي‌فرستند و باقي را براي مردم اطعام مي‌كنند و يا به نيازمندان مي‌دهند».
امام صادق (ع) در حديث ديگري به يكي از يارانش فرمود: «هرگاه پسري، يا دختري براي تو متولّد شود، در روز هفتم گوسفندي يا شتري را عقيقه كن و براي او نامگذاري نما و سرش را بتراش و به وزن موي سرش طلا، يا نقره تصدّق كن».

در حديث ديگري وارد شده است كه لااقل به ده نفر از مسلمانان اطعام كنند و خود آنان (پدر و مادر) از گوشت عقيقه نخورند! (اين كار نوعي ايثار است).

مشهور ميان علما آن است كه عقيقه بايد گوسفند يا شتر، و يا بُز باشد. از امام باقر (ع) نقل شده است كه رسول خدا (ص) در روز ولادت امام حسن و امام حسين، در گوش آنها اذان گفتند و حضرت فاطمه (س) در روز هفتم، براي آنان عقيقه كرد و پاي گوسفند را همراه با يك سكّه طلا، براي قابله فرستادند.

اگر عقيقه شتر است، بايد پنج سال يا بيشتر داشته باشد و اگر بز است از يك سال بالاتر باشد. و اگر گوسفند است؛ سنّ او كمتر از شش ماه نباشد، و اگر بيشتر باشد، بهتر است.

عقيقه شرايط ديگر هم دارد، از جمله آن كه: نبايد بيضه‌اش را كشيده باشند و شاخ او شكسته و گوشش بريده نباشد و بسيار لاغر و كور نباشد و به گونه‌اي لنگ نباشد كه راه رفتن براي او دشوار باشد (مانند بسياري از صفات قرباني حجّاج).
ولي در حديث معتبري از امام صادق (ع) نقل شده است كه عقيقه همانند «قرباني» نيست! هر گوسفندي كه باشد خوب است. (هر چند داشتن آن صفات كه در بالا آمد، بهتر است) و گوسفند نر و ماده هر دو كافي است و اگر نر باشد بهتر است.
اگر حيوان براي عقيقه موجود نباشد، صبر كنند تا فراهم شود.
براي دعوت از مردم، براي خوردن عقيقه، شرط نيست كه فقير باشند؛ ولي دعوت كردن از فقيران آبرومند و صالحان، بهتر است.

* دعاي عقيقه
مرحوم «علاّمه مجلسي» در ادامه، دعايي را براي عقيقه نقل كرده و آورده است: «از امام صادق (ع) نقل شده است كه در وقت كشتن گوسفند عقيقه اين دعا را بخوان»:

بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ، اَللّهُمَّ عَقيقَةٌ عَنْ فُلان
بنام خدا و به ياري خدا، خدايا اين عقيقه از طرف فلاني است (به‌جاي فلاني، نام آن فرزند را بگويد)

لَحْمُها بِلَحْمِهِ، وَدَمُها بِدَمِهِ، وَعَظْمُها بِعَظْمِهِ، اَللّهُمَّ اجْعَلْها وَِقاءً لاِلِ مُحَمَّد عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ
گوشت‌اش به‌جاي گوشت او و خونش به خون او و استخوانش به استخوان او، خدايا او را حامي محمد و آل محمّدقرار ده.

و در حديث ديگري فرمود كه اين دعا را بخواند:
يا قَوْمِ اِنّي بَري مِمّاتُشْرِكُونَ، اِنّي وَجَّهْتُ وَجْهِي لِلَّذي فَطَرَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ، حَنيفاً
اي مردم! من بيزارم از آنچه شما شريك خدا سازيد. من به‌سوي كسي رو مي‌كنم كه آسمان‌ها و زمين را يك دل آفريد

مُسْلِماً وَما أنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ، اِنَّ صَلاتي وَنُسُكي وَمَحْياي وَمَماتي للهِِ
در حال تسليم و نيستم من از مشركان همانا نماز و عبادتم و زندگي و مرگم از آن خدا

رَبِّ الْعالَمينَ، لا شَريكَ لَهُ، وَبِذلِكَ اُمِرْتُ، وَأنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ،
پروردگار جهانيان است كه شريك ندارد و به همين دستور دارم و از مسلمانانم

اَللّهُمَّ مِنْكَ وَلَكَ، بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ، وَاللهُ اَكْبَرُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد،
خدايا! از تو و براي توست بنام خدا و بياري خدا و خدا بزرگتر است خدايا درود فرست بر محمّد و آل محمّد

وَ َقَبَّلْ مِنْ فُلانِ بْنِ فُلان
و بپذير از فلاني پسر فلاني (به‌جاي فلان‌بن‌فلان نام فرزند و پدرش را ببرد)
سپس گوسفند را ذبح كند.

موضوعات: «عقيقه» و شرايط آن از زبان آيت‌الله مكارم  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ب.ظ ]




[ مجموعه احادیث عقیقه کردن برای کودک]

(عقیقه)
حضرت امام صادق(ع) می فرمایند:
کُلُ مُولُودَ مَرتَهِن لِعَقیقَتِهُ فکّه والَداِه اوترکاه
سلامتی هر نوزادی در گرو عقیقه اوست خواه والدین عهدۀ نوزاد را از عقیقه آزاد کنند یا نه
(مستدرک الوسائل- ج 15)

(عقیقه)
حضرت امام صادق(ع) می فرمایند:
اَلغُلامُ رَهنٌ بِسابِعِه بِکَبشٍ یُسَّمی فیهُ یُحَقَّ عَنهُ
سلامتی هر نوزادی در گرو قربانی کردن گوسفندی است که برای او معین شود و از طرفش عقیقه گردد (بحار النوار- ج 34)

(عقیقه پیامبر از طرف حسنین)
پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:
اِذا کانَ یَومُ سابِعِهِ فَاذبَح فیه کَبشَاً
در روز هفتم برای نوزاد گوسفندی ذبح کن. ( مستدرک الوسائل- ج 15)

(عقیقه)
سَمَّی رَسُولُ الله حَسَناً و حُسَیناً یَومَ سابِعِهِما ،وَ شَقَّ مِن اِسمِ الحَسَنِ الحُسَینَ وَ عَقَّ عَنهُما شاةً شاةً
پیامبر حسن و حسین را در روز هفتم نامگذاری کرد و نام حسین را از نام حسن برگرفت و برای هر کدام گوسفندی عقیقه کرد.(بحار النوار- ج 34)

(عقیقه حضرت زهرا برای حسنین)
حضرت امام ششم (ع) می فرمایند:
عَقَّت فاطِمَةُ عَن اِبنَیها صَلَواتُ الله عَلیهُما وَ حَلَقَت رُؤُسَهُما فی الیَوم السابع
زهرا در روز هفتم برای دو فرزند خود عقیقه کرد و سر آنها را تراشید. (بحار النوار- ص 256)

(عقیقه- عقیقه امام محمد باقر برای دو فرزندش)

محمد بن مسلم گوید:
وُلِدَ لِاَبی جعفر غلامان، فَاَمَرَ زیدَ بنِ عَلیّ اَن یُشتری لَهُ جزورین لِلعَقیقَةِ
امام باقر صاحب دو فرزند شد،آن حضرت به زید بن علی دستور داد دو شتر جهت عقیقه برای دو فرزند خریداری کند. (وسائل الشیعه- ج 15)

(عقیقه امام عسگری برای امام زمان علیهما السلام)
ابراهیم بن ادریس گویند:
وَجَّه اِلَیَّ مَولایَ اَبُومُحمَّد… بِکَبشَینِ، وَ کَتَبَ:
بِسمِ اللهِ الرَحمنِ الرَحیم عَقَّ هینَ الکَبشَن عَن مَولاک،وَ کُل هَنّاکَ الله،وَ اَطعِم اِخوانَکَ، فَفَعَلتُ
مولای من امام حسن عسکری(ع) دو رأس گوسفند فرستاده و برایم نوشت:بسم الله الرحمن الرحیم،این دو گوسفند را برای مولای خود امام زمان (عج) عقیقه کن و از گوشتش بخور که گوارایت باد و به برادرانت نیز اطعام کن، من نیز چنین کردم.(حیاة الامام العسکری- ص 80)

(عقیقه پسر و دختر یکی است)
پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:
اَلعَقیقَةُ شاةٌ مِنَ الغُلام وَ الجاریَة سواءً
یک گوسفند است و پسر و دختر در این جهت مساویند.(مستدرک الوسلئل- ج 15)

(عقیقه یا صدقه دادن بهای آن)
کنت عند ابی عبدالله علیه السلام،
فَجاءَهُ رَسُولُ عَمِّهِ عَبدِاللهِ بنِ عَلیّ،فَقالَ: یَقُولُ لَکَ عَمُّکَ: اِنا طَلَبنا العَقیقَةَ فَلَم نَجِدها،فَما تَری نَتَصَّدقُ بِثَمنِها ؟ قالَ:لا،اِنَّ اللهَ یُحِبُّ اِطعامَ الطَعامِ وَاِراقَةُ الّدِماءِ
نزد امام صادق بودم که فرستاده عموی آن حضرت عبدالله بن علی در رسید و عرض کرد: عموی شما می گوید ما به دنبال گوسفند برای عقیقه گشتیم ولی یافت نشد،نظر شما چیست؟ آیا پولش را صدقه بدهیم؟ حضرت فرمود:نه (چنین کاری نکنید) زیرا خداوند اطعام طعام و ریختن خون قربانی را دوست دارد.
(وسائل الشیعه- ج 15)

(عقیقه یا صدقه دادن بهای آن)
وُلِدَ لِاَبی جَعفَر غُلامان، فَاَمَرَ زیدَ بنِ عَلیّ اَن یُشتری لَهُ جَزُورین لِلعَقیقةِ وَ کانَ رَمَن غلاءٍ. فَاشتَری لَهُ واحدةً وَ عَسَرَت عَلَیهِ الاُخری،فَقالَ لِاَبی جعفر علیه السلام. قَد عَسَرت عَلَیَّ الاُخری، فَاتَصَدَقُّ بِثَمَنِها؟ قالَ: لا. اُطلُبها،فَاِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُ اِهراقَ الدِّماءِ وَ اِطعامَ الطَّعامِ
حضرت امام باقر صاحب دو فرزند پسر شد. حضرت به زید بن علی دستور فرمود برای عقیقه دو شتر بخرد،آن دوره روزگار گرانی بود.زید بن علی شتری خرید اما توان خرید شتر دوم را نیافت. به آن حضرت عرض کرد،خریدن شتر دوم برای من دشوار است، آیا می توانم قیمت آن را صدقه بدهم؟ امام فرمود:نه تلاش کن تا پیدا کنی،زیرا خداوند ریختن خون قربانی و اطعام طعام را دوست می دارد.(وسائل الشیعه،جلد 15)

(محروم نکردن قابله از گوشت عقیقه)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
سَمَّی رَسُولُ الله حَسَناً و حُسَیناً یَومَ سابِعِهِما… وَ عَقَّ عَنهُما شاةً شاةً،وَبَعَثَ بِرِجلِ شاةٍ اِلَی القابِلَة
پیامبر(ص) روز هفتم حسن(ع) و حسین (ع) را برای آنها انتخاب کرد… و برای هر کدام گوسفندی عقیقه کرد و یک ران آن را برای قابله فرستاد.(بحار الانوار- جلد 43)

(دعای عقیقه کردن از زبان پیامبر)
امام صادق علیه السلام دعای عقیقه را از زبان پیامبر (ص) اینگونه نقل می کند:
بِسمِ الله، عَقیقَةٌ عَنِ الحَسَنِ وَ قالَ: اَللّهُمَّ، عَظمُها بِعَظمِهِ،وَ لَحمُها بِلَحمِهِ وَ دَمُها بِدَمِهِ، وَ شَعرهُا بِشَعرِهِ، اَللّهُمَّ اجعَلها وِ قاءً لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
بنام خدا، این عقیقه ای است از سوی حسن.خدایا! به سبب استخوان و گوشت و خون و موی قربانی، استخوان و گوشت و خون و موی حسن را سالم نگهدار، خدایا،این قربانی را مایه حفظ محمد و آل محمد قرار ده.
(بحار الانوار- جلد 43- ص 457)

(بیمه سلامتی)
پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:
کُلَّ غلامٍ رَهینةٌ بِعَقیقَتِهِ
هرکودکی با عقیقه بیمه می شود.(کنز المعال- ج 16)

موضوعات:  [ مجموعه احادیث عقیقه کردن برای کودک]  لینک ثابت
 [ 10:50:00 ب.ظ ]




 

عقیقه کردن رسول خدا برای امام حسین (ع)

عقیقه برای امام حسین (ع) در هفتمین روز ولادت توسط پیامبر (ص) انجام گرفت.

در نهم شعبان المعظم سال چهارم (ه. ق) که هفتمین روز ولادت امام حسین علیه السلام است، حضرت رسول صلی الله علیه واله گوسفندی را برای فرزندش به عنوان عقیقه قربانی کرد. سپس سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او نقره صدقه داد. (۱)

ذبح گوسفند به عنوان عقیقه و دفع بلا از نوزاد، از سنت‌های حسنه اسلام است. در حدیثی از امام صادق (ع) که در مفاتیح‌الجنان ذکر شده است، حضرت می‌فرمایند: «بلا دائماً بر روی سر بچه در حال گردش است، و عقیقه، از سر او دور می‌کند.»

در رابطه با ارتباط حضرت رسول الله صلی الله علیه وآله با امام حسین علیه السلام، انس بن مالک روایت مى ‏کند:

وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت‏ خود را بیشتر دوست مى ‏دارى، فرمود: حسن و حسین را، (۲) بار‌ها رسول گرامى حسن و حسین را به سینه مى ‏فشرد و آنان را مى‏ بویید و مى‏ بوسید. (۳)

ابو هریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف مى ‏کند که: رسول اکرم (ص) را دیدم که حسن و حسین (ع) را بر شانه‏ هاى خویش نشانده بود و به سوى ما مى‏ آمد، وقتى به ما رسید فرمود: هر کس این دو فرزندم را دوست‏ بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است. (۴)

عالى ‏‌ترین، صمیمى‏‌ترین و گویا‌ترین رابطه‏ ى معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را مى‏ توان در این جمله‏ ى رسول گرامى اسلام (ص) خواند که فرمود:

حسین از من و من از حسینم. (۵)

********************************************

پی نوشت:

۱. حیاة الامام الحسین علیه السلام: ج ۱ ص ۳۰ – ۴۳. ارشاد: ج ۲ ص ۳۲۷. اعلام الوری: ج ۱ ص ۴۲۰.

۲- سنن ترمذى، ج ۵، ص ۳۲۳.

۳- ذخائر العقبى، ص ۱۲۲.

۴- الاصابه، ج ۱۱، ص ۳۳۰.

۵- سنن ترمذى، ج ۵، ص ۳۲۴- در این قسمت روایاتى که در کتاب هاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آن‌ها هم سندیت داشته باشد.

موضوعات: عقیقه کردن رسول خدا برای امام حسین (ع)  لینک ثابت
 [ 10:47:00 ب.ظ ]




 



دیدار مدیران، مدرسان و طلاب حوزه‌های علمیه استان تهران با رهبر انقلاب

۱۳۹۵/۰۲/۲۵

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (شنبه) در دیدار جمعی از مدیران، مدرسان و طلاب حوزه‌های علمیه‌ی تهران، «هدایت فکری و دینی»، «هدایت سیاسی و بصیرت‌افزایی» و «راهنمایی و حضور در عرصه‌ی خدمات اجتماعی» را سه وظیفه‌ی عمده‌ی روحانیت برشمردند و تأکید کردند: طلاب باید با کسب صلاحیت‌ها و آگاهی‌های لازم، در دنیای متفاوت امروز، خود را برای ایفای مسئولیت‌های تعیین‌کننده در جامعه آماده کنند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با توصیه به طلاب برای قدر دانستن ارزش‌ها و مسئولیت‌های طلبگی افزودند: اگر همه‌ی تخصص‌های مورد نیاز یک جامعه به بهترین شکل وجود داشته باشد اما جامعه، دینی نباشد، آن ملت در دنیا و آخرت دچار خسران و مشکلات واقعی خواهد بود و این مسئولیت عظیم یعنی تبدیل جامعه به جامعه‌ای دینی، بر عهده‌ی علما، روحانیت و طلاب است.
ایشان مفهوم هدایت دینی را «تبیین اندیشه‌های ناب اسلامی» خواندند و با اشاره به تأثیر فضای مجازی بر افزایش شبهات دینی و وجود انگیزه‌های سیاسی برای تزریق افکار منحرف و غلط در ذهن جوانان تأکید کردند: این میدان، میدان واقعی جنگ است و روحانیون و طلاب باید مسلح و آماده، وارد عرصه‌ی مقابله با شبهات و تفکرات غلط و انحرافی شوند.
رهبر انقلاب، «اسلام ارتجاعی، متعصب، بدون فهم حقایق معنوی و دچار جمود در ظواهر» را، نمود واقعی تفکرات انحرافی برشمردند و افزودند: در لبه‌ی دیگر این قیچی، «اسلام التقاطی» و «اسلام آمریکایی» مشغول مقابله با «اسلام ناب» هستند.
رهبر انقلاب، «درک اسلام ناب و متکی بر کتاب و سنت» را با ابزار خرد و اندیشه‌ی اسلامی، وظیفه‌ی مهم روحانیون برشمردند و افزودند: راه انبیا، ترویج این تفکر اصیل است و روحانیون نیز ادامه‌دهنده‌ی همین راه سعادت‌بخش یعنی هدایت دینی مردم هستند.
ایشان، هدایت عملی مردم را مکمل هدایت اندیشه‌ای آنان دانستند و افزودند: با بهترین روش‌ها، مردم را به عبادات و ظواهر و مصادیق دینی از جمله صدق، امانت، تقوا، ترک منکر، امر به معروف و سبک زندگی صحیح، هدایت کنید.
ایشان در همین زمینه عمق بخشیدن به اعتقادات موروثی مردم را مهم برشمردند و خاطرنشان کردند: باید با استدلال صحیح، اعتقادات موروثی را که ممکن است در گذر زمان دچار زوال شده باشند، عمق ببخشید و به مسیر صحیح بکشانید.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای «هدایت سیاسی» را دیگر وظیفه‌ی مهم علما و روحانیون خواندند و افزودند: علت تأکید مکرر بر ضرورت انقلابی بودن حوزه‌های علمیه این است که استمرار حرکت صحیح و انقلابیِ کشور و جامعه، بدون حضور مستمر روحانیت امکان‌پذیر نیست.
رهبر انقلاب با اشاره به قضایای «تنباکو، مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت» افزودند: مشروطیت و نهضت ملی به‌علت استمرار نیافتن حضور روحانیت به اهداف خود نرسید اما هنر امام خمینی (رحمه‌الله) این بود که نگذاشت دشمن، حضور روحانیت را در حرکت عظیم انقلاب و پس از آن متوقف کند چرا که در غیر این صورت، نه انقلاب پیروز می‌شد و نه جمهوری اسلامی به حرکت خود ادامه می‌داد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خاطرنشان کردند: آمریکایی‌ها از اول انقلاب نیز مانند امروز درصدد حذف روحانیت از حرکت عمومی ملت ایران بوده‌اند تا در مرحله‌ی بعد، حضور مردم در صحنه از بین برود و سپس انقلاب به شکست بینجامد اما تاکنون موفق به تحقق این هدف نشده‌اند و به فضل الهی نخواهند شد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: در زلزله‌ی بیداری اسلامی هم، «دین»، مردم را به میدان کشاند اما چون دستگاه‌های دینی در آن کشورها متفرّق هستند، این کار استمرار نیافت و بیداری به نتیجه‌ی لازم نرسید اما در جمهوری اسلامی، تداوم حضور علما و روحانیون و در نتیجه، حضور مردم در عرصه‌ها، استمرار حرکت انقلاب را ممکن کرده است.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پس از تبیین هدایت دینی و هدایت سیاسی، به سومین وظیفه‌ی مهم روحانیت یعنی «حضور هدایتگر و نیز میدانی در عرصه‌ی خدمات اجتماعی» پرداختند.
ایشان افزودند: حضور طلاب در خدمات‌رسانی به مردم، مدرسه‌سازی، بیمارستان‌سازی، کمک به مردم هنگام حوادث و دیگر عرصه‌ها، نیروهای مردمی را نیز به صحنه می‌آورد و منشأ خدمات خواهد شد.
رهبر انقلاب با توصیه به طلاب برای «درس خواندن خوب و تهذیب نفس»، خاطرنشان کردند: همت خود را برای ایفای مسئولیت‌های روحانیت که هیچ تخصص دیگری نمی‌تواند جایگزین آن شود، به‌کار گیرید؛ البته این کار نباید به معنای هدف‌گیری مناصب و مقامات و عناوین باشد بلکه در همه‌ی اوقات باید کسب رضایت پروردگار و امام عصر (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) هدف اصلی قرار گیرد.
رهبر انقلاب اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به مطالب برخی از اساتید و طلاب حوزه‌های علمیه‌ی تهران، گفتند: «مراقبت از اینکه حوزه‌های علمیه از شیوه‌ی طلبگی به شیوه‌ی دانشگاهی گرایش پیدا نکنند»، «طرح آموزش اخلاق در حوزه‌ها» و «منطقه‌ای کردن گزینش و جذب طلاب»، از مسئولیت مدیران حوزه‌ها است که باید پس از بررسی‌های لازم درخصوص این موضوعات تصمیم‌گیری کنند.
رهبر انقلاب همچنین با اشاره به قدمت و اهمیت حوزه‌ی علمیه‌ی تهران و علما و فضلای برجسته‌ای که در این حوزه حضور داشته‌اند، خاطر نشان کردند: حوزه‌ی علمیه‌ی تهران اکنون دارای هویت است و این هویت نیز باید قدر دانسته شود تا برجستگانی در فقه و علوم عقلی و تفسیر و حدیث، در این حوزه پرورش یابند.
پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، حجت‌الاسلام والمسلمین صادقی رشاد رئیس شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران با اشاره به سابقه‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی تهران و نقش آن در تحولات سیاسی و اجتماعی، گفت: این حوزه با ۱۳۳ مدرسه، شش مرکز تخصصی و ۱۵ هزار طلبه و ۱۶۰۰ استاد در سطح استان تهران فعال است.
حجت‌الاسلام والمسلمین رشاد با بیان اینکه حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران ۳۶۰ شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده‌اند، برخی از فعالیت‌ها و موفقیت‌های این حوزه را برشمرد و افزود: البته یکی از نگرانی‌هایی که امروز حوزه‌های علمیه با آن مواجه هستند، فاصله گرفتن از هویت اصلی و تبدیل هویت آنها به هویت دانشگاهی است.
همچنین حجج اسلام والمسلمین آقایان صدیقی، حسینی، پناهی، روحانی، تحصیلی، رستمی، بیرانوند، رفیعی، پناهیان و خانم‌ها راستی و میرمؤمنی، دیدگاه‌های خود را درخصوص موضوعات مختلف طلاب و حوزه‌های علمیه بیان کردند.
برخی نکات مهمی که اساتید و طلاب در سخنان خود به آنها اشاره کردند عبارت بود از:
- لزوم معنویت‌محوری در حوزه‌های علمیه، اهتمام به اخلاق، معرفی الگوهای موفق و شناساندن سبک زندگی آنها
- تأکید بر پای‌بندی به زیّ طلبگی، برخورداری از روحیه و عمل انقلابی، نگاه حداکثری به دین و شناخت مقتضیات زمان
- اهمیت تعامل حوزه و دانشگاه در قالب کرسی‌های آزاداندیشی
- تقویت ارتباط مستقیم طلاب و روحانیون با مردم
- معرفی طرح جامع «بنیان مرصوص» با هدف تقویت و به‌روزرسانی توانایی‌ها و آمادگی‌های علمی، اخلاقی و اجتماعی طلاب
- مشکلات معیشتی طلاب و پیشنهاد تقویت حوزه‌های علمیه در مناطق غیر مرکزی با هدف کاهش مهاجرت طلاب برای تحصیل علوم حوزوی
- ضرورت تحول در نظام آموزشی حوزه‌های علمیه با هدف افزایش بهره‌وری علمی و جلوگیری از فرسایش انگیزه‌های طلاب جوان
- حضور موفق بانوان طلبه در تحصیل و تبلیغ معارف دینی و پیشنهاد تشکیل «قرارگاه زن جهادی مسلمان» به‌منظور مقابله با آسیب‌های اجتماعی و خانوادگی
- لزوم پاسخگویی دقیق و حکیمانه‌ی حوزه‌های علمیه به شبهات و مسائل مورد نیاز جامعه و بهره‌گیری از مبانی استنباطی و قویِ فقه جواهری
- ضرورت ایجاد مراکز تخصصی تبلیغ و آموزش مهارت‌های خطابه و اقناع
در انتهای این دیدار نماز ظهر و عصر به امامت رهبر انقلاب اسلامی اقامه شد.


برچسب‌ها: حوزه‌‏های علمیه؛ روحانیون؛ مبلغان؛ تهران؛

موضوعات: دیدار مدیران، مدرسان و طلاب حوزه‌های علمیه استان تهران با رهبر انقلاب ۱۳۹۵/۰۲/۲۵  لینک ثابت
 [ 07:24:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره طه / تفسیر نور

 

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ طه ‏

‏ترجمه : ‏
‏طا . ها .‏

‏توضيحات : ‏
‏« طه‌ » : ( نگا : بقره‌ / 1 ) .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) ما قرآن را براي تو نفرستاده‌ايم تا ( از غم ايمان نياوردن كافران ، و نپذيرفتن شريعت يزدان ) خويشتن را خسته و رنجور كني .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِتَشْقَيا » : تا خود را به رنج و زحمت اندازي ، و خويشتن را نابود سازي ( نگا : كهف‌ / 6 ، شعراء / 3 ، فاطر / 8 ) .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏ليكن آن را براي پند و اندرز كساني فرستاده‌ايم كه از خدا مي‌ترسند ( و از او اطاعت مي‌كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِلاّ » : ليكن . امّا . « إِلاّ تَذّكِرَةً » : ليكن براي پند و اندرز . استثناء منقطع است . « تَذْكِرَةً » : آنچه مايه يادآوري و سبب پندآموزي گردد . مصدر باب تفعيل است ( نگا : اعلي‌ / 9 و 10 ) .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ تَنزِيلاً مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏از سوي كسي نازل شده است كه زمين و آسمانهاي بلند را آفريده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَنزِيلاً » : فرو فرستادن . مفعول مطلق فعل محذوف ( نَزَّلَ ) است ( نگا : اسراء / 106 ) . مي‌تواند به معني اسم مفعول ، يعني ( مُنَزَّل ) باشد ( نگا : انعام‌ / 114 ، شعراء / 194 ) . « الْعُلَيا » : جمع عُلْيا ، رفيع ، بلند .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند مهرباني ( قرآن را فرو فرستاده ) است كه بر تخت سلطنت ( مجموعه جهان هستي ) قرار گرفته است ( و قدرتش سراسر كائنات را احاطه كرده است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الرَّحْمنُ » : خبر مبتداي محذوف است و تقدير چنين است : هُوَ الرَّحْمنُ . « الْعَرْشِ » و « إسْتَوَيا » : ( نگا : بقره‌ / 29 ، اعراف‌ / 54 ) .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏از آن او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين و آنچه در ميان آن دو و آنچه در زير خاك ( از دفائن و معادن ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الثَّرَيا » : خاك . زمين . « مَا تَحْتَ الثَّرَيا » : آنچه در درون خاك و در اعماق زمين است .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) اگر آشكارا سخن بگوئي ( يا پنهان ، براي خدا فرق نمي‌كند ) و نهاني ( سخن گفتن تو با ديگران را ) و نهان‌تر ( از آن را كه سخن گفتن تو با خودت و خواطر دل است ) مي‌داند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِن تَجْهَرْ . . . » : اگر آشكارا سخن بگوئي . مخاطب پيغمبر و به تبع او پيروانش مي‌باشد . يا مخاطب خود « انسان‌ » و عام است . « السِّرَّ » : مراد نجواي با ديگران است . « أَخْفَيا » : مراد چيزهائي است كه به دل مي‌گذرد ، اعم از انديشه و وسوسه و نيّت ( نگا : ملك‌ / 13 ، ِ / 16 ) .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏او خدا است و جز خدا معبودي نيست . او داراي نامهاي نيكو است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَللهُ » : خبر مبتداي محذوف است . « الأسْمآءُ الْحُسْنَيا » : نامهاي نيكو . وجه تسميه اسماء حُسني ، بدان جهت است كه بر تنزيه و كمال عظمت و قدرت دلالت دارند ( نگا : اعراف‌ / 180 ، اسراء / 110 ) .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا خبر ( سرگذشت شگفت ) موسي ( با فرعون ) به تو رسيده است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَلْ أَتَاكَ » : آيا به تو رسيده است‌ ؟ عربها براي تثبيت خبر در دل مخاطب ، آن را با استفهام مي‌آغازند و وي را بدين وسيله تشويق و ترغيب به شنيدن مي‌نمايند . « حَدِيثُ » : سخن . مراد خبر و قصّه است .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ رَأَى نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَاراً لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى ‏

‏ترجمه : ‏
‏وقتي ( در دل شب تاريك سردي ، به هنگام مراجعت از مَدْيَن به مصر ، از دور ) آتشي را ديد و به خانواده خود گفت : اندكي توقّف كنيد كه آتشي ديده‌ام . اميدوارم از آن آتش ، شعله‌اي برايتان بياورم ، يا اين كه در دور و بر آتش راهنمائي را بيابم ( و راه را از او بپرسم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُمْكُثُوا » : توقّف كنيد . اندكي بايستيد . « ءَانَسْتُ » : ديده‌ام . از مصدر ( إيناس ) كه به معني احساس كردن چيزي است كه موجب خوشحالي و آرامش باشد ، برعكس « توجّس‌ » كه به معني احساس كردن چيزي است كه موجب خوف و هراس است . « قَبَسٍ » : شعله برگرفته از آتش بر نوك چند چوب . « هُديً » : راهنما . راهنمائي ( نگا : بقره‌ / 2 ) .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي يَا مُوسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه به كنار آتش رسيد ، ( از سوئي ) ندا داده شد : اي موسي !‏

‏توضيحات : ‏
‏« نُودِيَ » : صدا زده شد . مجهول ( نادي ) است .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ‏

‏ترجمه : ‏
‏بدون شكّ من پروردگار تو مي‌باشم . كفشهايت را از پا بيرون بياور ، چرا كه در سرزمين پاك و مبارك « طُوي‌ » هستي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِخْلَعْ نَعْلَيْكَ » : كفشهايت را از پا بيرون بياور . در آن زمان بيرون آوردن كفش نشانه تواضع و ادب بوده است ( نگا : المصحف الميسّر ) . « طُويً » : طُوي ، نام سرزمين كنار كوه طور است .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏من تو را ( براي مقام رسالت ) برگزيده‌ام ، پس گوش فراده بدانچه وحي مي‌شود ( تا آن را خوب بياموزي و به قوم خود برساني ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِخْتَرْتُكَ » : تو را برگزيده‌ام .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏من « الله » هستم ، و معبودي جز من نيست ، پس تنها مرا عبادت كن ، ( عبادتي خالص از هرگونه شركي ) ، و نماز را بخوان تا ( هميشه ) به ياد من باشي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِذِكْرِي‌ » : براي اين كه هميشه به ياد من باشي . تا در نماز به ذكر من بپردازي . به هنگام ياد من . با توجّه به معني اخير ، حرف ( لِ ) به معني ( عِندَ ) است ( نگا : إسراء / 78 ) .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏رستاخيز به طور قطع خواهد آمد . من مي‌خواهم ( موعد ) آن را ( از بندگان ) پنهان دارم تا ( مردمان در حالت آماده باش دائم بوده ، و در ضمن به سبب مخفي بودن قيامت آزادي عمل داشته باشند ، و سرانجام ) هركسي در برابر تلاش و كوشش خود جزا و سزا داده شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَكَادُ » : نزديك است كه من . مي‌خواهم ( نگا : قاموس اللغه ) . « أُخْفِيهَا » : آن را پنهان مي‌دارم . برخي گفته‌اند ، همزه آن براي سلب است و إخفاء به معني إظهار است ، در اين صورت مفهوم آيه چنين مي‌شود : رستاخيز به طور قطع فرا مي‌رسد و درصدد آشكار ساختن آن و خاتمه بخشيدن بدين جهانم ، تا هركسي آن درود عاقبت كار كه كشت . « بِمَا » : برابر عمل خود . واژه ( ما ) مصدريّه است .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ فَلاَ يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لاَ يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي موسي ! ) نبايد تو را از ( ايمان به قيامت و آمادگي براي ) آن باز دارد كسي كه بدان باور نداشته و از هوا و هوس خويش پيروي مي‌نمايد ، كه هلاك خواهي شد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَلا يَصُدَّنَّكَ » : بايد كه تو را باز ندارد . تو را غافل و دور از آن نكند . « عَنْها » : از آن . مرجع ضمير ( ها ) واژه ( السَّاعَةَ ) است . « تَرْدي‌ » : هلاك شوي . اين فعل مي‌تواند مضارع منصوب و جواب نهي باشد . يا مضارع مرفوع ، و جمله فعل و فاعل خبر مبتداي محذوف بوده و تقدير چنين باشد : فَأََنتَ تَرْدي به سبب ذلِكَ .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي موسي ! در دست راست تو چيست‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَمِين‌ » : دست راست . « مَا تِلْكَ بِيَمينِكَ ؟ » : مراد از اين پرسش ، متوجّه كردن مخاطب است به چيزهائي كه بعداً سر مي‌زند .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏پاسخ داد كه اين عصاي من است و بر آن تكيه مي‌كنم و با آن گوسفندانم را مي‌رانم و براي آنها برگ مي‌ريزم ، و نيازهاي ديگري را با آن برآورده مي‌كنم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَتَوَكَّؤُاْ » : تكيه مي‌زنم ، چه در ايستادن و چه در رفتن . « أَهُشُّ » : برگ درختان را مي‌ريزم . فرود مي‌آورم و مي‌رانم . « مَئَارِبُ » : جمع مأْرِبَةَ ، حوائج و منافع .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خدا بدو امر ) فرمود : اي موسي ! عصا را بينداز .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلْقِهَا » : آن را بينداز . آن را بيفكن .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏موسي فوراً عصا را انداخت ، و ناگهان مار بزرگي شد و به سرعت راه افتاد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَيَّةٌ » : مار بزرگ ( نگا : اعراف‌ / 107 ) . « تَسْعي‌ » : به سرعت حركت مي‌كند و راه مي‌رود .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خدا به موسي ) فرمود : آن را بگير و مترس ! ما آن را به هيئت اوّل و حالت نخستين خود باز خواهيم گرداند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سِيرَة » : شيوه و چگونگي . هيئت و حالت . همان چيزي كه بود .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏دست خود را به گريبان خويش فرو بر ، تا سفيد و درخشان بيرون آيد ، بي‌آن كه دچار عيب و بيماريي شده باشد ، و اين معجزه ديگري ( براي تو ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَنَاحِ » : زير بغل . گريبان . « بَيْضَآءَ » : سفيد نوراني ( نگا : اعراف‌ / 108 ) . حال اوّل ضمير فعل ( تَخْرُجْ ) است . « سُوءٍ » : بيماري . عيب و نقص . « ءَايَةً » : معجزه . حال دوم است براي ضمير فعل ( تَخْرُجْ ) .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ما اينها را به تو نموديم ) تا بعضي از معجزه‌هاي بزرگ خود را ( با تبديل عصا به اژدها و درخشنده شدن دست ) به تو نشان دهيم ( و دليل صدق رسالت تو باشند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِنْ ءَايَاتِنَا الْكُبْرَيا » : بعضي از معجزه‌هاي بزرگ ما . مراد دو معجزه مهمّي است كه در بالا ذكر شده‌اند .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏برو به سوي فرعون ( و وي را دعوت به ايمان به خداي يگانه كن ) كه او سركشي كرده است ( و در كفر و طغيان از حدّ گذشته است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« طَغَيا » : سركشي آغازيده است و طغيان كرده است .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي خاشعانه به دعا پرداخت و ) گفت : پروردگارا ! سينه‌ام را فراخ و گشاده دار ( تا در پرتو شرح صدر ، خشم و كين از دل برخيزد ، و با آرامش تمام رسالت آسماني را به جاي آورم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِشْرَحْ » : فراخ كن و گشاده دار ( نگا : انعام‌ / 125 ) .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏و كار ( رسالت ) مرا بر من آسان گردان ( تا آن را به گونه آراسته و پيراسته ، به گوش فرعون و فرعونيان برسانم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَسِّرْ » : آسان كن . ساده گردان .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏و گره از زبانم بگشاي ( تا روشن و گويا آن را بيان دارم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عُقْدَةً » : گره . مراد لكنت زبان است .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ يَفْقَهُوا قَوْلِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا اين كه سخنان مرا بفهمند ( و دقيقاً متوجّه مقصود من شوند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَفْقَهُوا » : تا بفهمند . فعل مضارع مجزوم است ، چرا كه جواب طلب است .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ وَاجْعَل لِّي وَزِيراً مِّنْ أَهْلِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ياوري از خاندانم براي من قرار بده .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَزِيراً » : ياور . معاون . پشتيبان و تكيه‌گاه .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ هَارُونَ أَخِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏برادرم هارون را .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَارُونَ » : عطف بيان است .‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏به وسيله او پشت مرا استوار دار ( و بر نيروي من بيفزاي ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَزْر » : پشت . قوّت .‏

آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏و او را در كار ( رسالت و تبليغ ) من شريك گردان .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمْر » : مراد كار رسالت و نبوّت و تبليغ و دعوت است .‏

آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا تو را بسيار تسبيح گفته و تقديس كنيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَثِيراً » : صفت مصدر محذوفي است .‏

آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ وَنَذْكُرَكَ كَثِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بسيار ذكر تو گوئيم و بر ياد تو باشيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَذْكُرَكَ » : اسماء حُسناي تو را بر زبان رانيم . ذكر تو گوئيم . به يا تو باشيم‌‏

آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏چرا كه تو هميشه از حال ما آگاه بوده‌اي ( و هستي ، و امور ما را زير نظر داشته‌اي و مي‌داري ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَصِيراً » : بينا . آگاه .‏

آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خدا موسي را ندا داد و ) فرمود : اي موسي ! خواسته تو به تو داده مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُوتِيتَ » : داده شدي . از مصدر إيتآء . « سُؤْل‌ » : درخواست . مصدر است و به معني اسم مفعول ، يعني : مَسْؤُول .‏

آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما ( پيش از اين ) بار ديگري بر تو منّت نهاده‌ايم ( و بدون تقاضا و درخواست تو ، تو را مشمول عنايت خود قرار داده‌ايم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَنَنَّا عَلَيْكَ » : در حق تو انعام و احسان كرده‌ايم .‏

آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏بدان گاه كه آنچه را كه لازم بود ( توسّط فرشتگان ) به مادرت الهام كرديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوْحَيْنَا » : الهام كرديم . مراد از وحي ، الهام است ( نگا : نحل‌ / 68 ، قصص‌ / 7 ) .‏

آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏( الهام كرديم ) كه او را در صندوقي بيفكن ، و آن صندوق را به دريا بينداز ، تا دريا آن را به ساحل بيفكند ، ( و آن وقت فرعون ) دشمن من و دشمن او ، آن را ( از آب ) بگيرد . من محبّت خود را بر تو افكندم ( بدان گونه كه هركس تو را ببيند بي‌اختيار دوستت داشته باشد ) . هدف هم اين بود كه تحت نظارت و رعايت من چنان كه بايد پرورش يابي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِقذِ فِيهِ » : او را بيفكن . « التَّابُوتِ » : صندوق ( نگا : بقره‌ / 248 ) . « الْيَمِّ » : دريا . مراد رود نيل است ( نگا : اعراف‌ / 136 ) . « عَدُوٌّ » : مراد فرعون است . « لِتُصْنَعَ » : تا ساخته شوي . مراد از ساختن ، پرورش و تربيت است . « عَلَيا عَيْنِي‌ » : تحت رعايت و نظارت خاصّ من ( نگا : هود / 37 ) .‏

آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَا مُوسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن هنگام خواهرت ( در نزديكي كاخ فرعون تو را مي‌پائيد و ) راه مي‌رفت ( چون ديد كه تو را از آب گرفتند و به دنبال زن شيردهي مي‌گشتند ، بديشان ) گفت : آيا كسي را به شما نشان دهم كه سرپرستي او را بر عهده گيرد و ( دايه خوبي براي وي باشد ؟ پس از موافقت آنان ، مادرت را بديشان نمود ، و آن وقت ) ما تو را به سوي مادرت باز گردانديم تا چشمش ( از ديدن تو ) روشن شود ( و از زنده بودن تو شاد گردد ) و غمگين نشود . ( بعد از بزرگ شدن ، از ميان فرعونيان ، اشتباهاً ) كسي را كُشتي ، و ما تو را از غم و اندوه ( شرّ و بلاي فرعونيان و قصاص فرعون ) رهانيديم ، و ( بعد از آن ) تو را ( در كوره‌هاي حوادث ، يكي پس از ديگري ) بارها و بارها آزموديم . پس از آن سالها در ميان مردم مَدْيَن ماندگار شدي . سپس اي موسي ! در موعدي كه ( براي گرفتن فرمان رسالت ) مقدّر بود ( از مَدْيَن به مصر ) بازگشتي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَتَنَّاكَ » : تو را با خوشيها و ناخوشيها آزموديم تا از آلودگيها پاكيزه شدي و از بوته آزمايش خالص به در آمدي ( نگا : انبياء / 35 ) . « فُتُوناً » : جمع ( فَتْن ) ، انواع آزمونها و آزمايشها ، مانند : ظنون كه جمع ظنّ است . و يا اين كه فُتُون جمع فِتْنَة است ، مثل : به دور ، جمع بَدْرَة ، حُجُوز جمع حُجْزَة . برخي هم گفته‌اند ، فُتُون مصدر است ، همانند : شكور و كُفُور و ثُبُور . « عَلَيا قَدَرٍ » : بر طبق تقدير ازلي . قَدَر به معني مُقَدَّر يا مَوْعِد است .‏

آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏و تو را براي ( وحي خود و حمل رسالت ) خويش برگزيدم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِصْطَنَعْتُكَ » : تو را برگزيدم . تو را از خاصّان كردم . در حق تو نيكي نمودم .‏

آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏تو و برادرت همراه با آيات من ( كه در اختيارتان گذارده‌ام ) برويد و در ذكر ( و ياد و اجراي فرمان ) من سستي مكنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِئَايَاتِي‌ » : همراه با آيات من . آيات ، هم شامل دو معجزه بزرگ موسي مي‌شود ، و هم ساير نشانه‌هاي پروردگار و تعليمات و برنامه‌هائي كه بيانگر حقّانيّت دعوت و نبوّت او است ( نگا : اسراء / 101 ) . « لاتَنِيَا » : سستي نكنيد . از ماده ( وني ) .‏

آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏به سوي فرعون برويد كه سركشي كرده است ( و در كفر و طغيان از حدّ گذشته است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس به نرمي با او ( درباره ايمان ) سخن بگوئيد ، شايد ( غفلت خود و عظمت خدا را ) ياد كند و ( از عاقبت كفر و طغيان خويش و عذاب دوزخ ) بهراسد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَيِّناً » : نرم و ملايم . « يَتَذَكَّرُ » : پند گيرد . يادآور گردد .‏

آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي و هارون خاشعانه ) گفتند : پروردگارا ! ما ( از اين ) مي‌ترسيم كه او ( قبل از آن كه به سخنان ما گوش فرا دهد ) بر ما پيش دستي كند ( و فرمان قتل ما را صادر كند و پيام تو به گوش او و اطرافيانش نرسد ) و يا ( بعد از شنيدن ) طغيانگري آغازد ( و اسائه ادب كند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَفْرُطَ » : سبقت گيرد . پيش افتد . « أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا » : اين كه بر اتمام تبليغ و اظهار معجزات ما با كشتن ما پيشي گيرد و آنها را ناتمام گذارد . اين كه بر اذيّت و آزار ما بيفزايد .‏

آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرمود : نترسيد ! من با شما هستم و ( حرفهايشان را ) مي‌شنوم و ( اعمالشان را ) مي‌بينم ( و ايشان را از كشتن و آزار شما باز مي‌دارم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَعَكُمَا » : مراد از معيّت و همراهي خدا ، حفاظت و رعايت و نصرت ذات باري است .‏

آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏به پيش او برويد و بگوئيد : ما دو فرستاده پروردگار تو هستيم . بني‌اسرائيل را با ما همراه بدار ( و ايشان را از ايمان باز مدار ) و آنان را اذيّت و آزار مكن . ما معجزه‌اي از پروردگارت برايت‌آورده‌ايم ( كه دالّ بر صدق ما است ) . در امان ماندن از عذاب ، نصيب كسي است كه راه هدايت در پيش گيرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَرْسِلْ » : آزاد كن از بردگي و بندگي و اسارت و واداشتن به كار بدون جيره و مواجب و حق و دستمزدي . بگذار در ايده و عقيده همراه ما شوند . « ءَايَةٍ » : معجزه‌اي بزرگ . دليل و برهان سترگ . « السَّلامُ » : سلامت . در امان ماندن از عذاب . « عَلَيا » : براي . اين واژه به معني ( لِ ) است . « وَالسَّلامُ عَلَيا » : اين جمله براي بيان تحيّت و درود نيست‌ ؛ چرا كه در ابتداي خطاب ذكر نشده است ( نگا : تفسيرهاي المنتخب ، صفوه التفاسير ، المراغي ) . امّا برخي آن را به معني « درود بر كسي باد كه . . . » دانسته‌اند .‏

آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّى ‏

‏ترجمه : ‏
‏به ما وحي شده است كه عذاب ( شديد الهي ) دامنگير كسي مي‌گردد كه ( آيات آسماني و معجزات را ) تكذيب نمايد ، و ( از دعوت ما و ايمان به خدا ) روي بگرداند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلَيا مَنْ » : بر كسي وارد مي‌گردد كه . از آن كسي است كه . « تَوَلّي‌ » : پشت كرد . اعراض نمود . روي گرداند .‏

آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَا مُوسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون ) گفت : اي موسي ! پروردگار شما دو نفر كيست‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَبُّكُمَا » : پروردگار شما دو نفر . بيان كلام بدين شيوه نشانه غرور فرعون است .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : پروردگار ما آن كسي است كه هر چيزي را وجود بخشيده است و سپس ( در راستاي آن چيزي كه براي آن آفريده شده است ) رهنمودش كرده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَلْقَهُ » : آفرينش آن . وجود آن . « هَدَيا » : رهنمودش كرده است . بدو مسير داده است . براي انجام وظيفه خاصّ خود ، راهنمائي كرده است .‏

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون ) گفت : پس حال و وضع مردمان گذشته چه شده است‌ ؟ ( اگر آن گونه باشد كه تو مي‌گوئي ، پس چرا زنده نگشته‌اند و با ايشان حساب و كتاب نشده است‌ ؟ ما كه كسي را نديده‌ايم كه زنده‌اش كرده ، و به دوزخ يا بهشت فرستاده باشند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَالُ » : حال و وضع . كار و بار ( نگا : يوسف‌ / 50 ، محمّد / 2 و5 ) . « الْقُرُونِ » : جمع قَرْن ، مراد مردمان هم‌عصرِ اعصار و ازمنه است ( نگا : انعام‌ / 6 ) .‏

آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : ( تمام مشخّصات و اعمال و اقوال اقوام گذشته محفوظ و موجود است و ) اطّلاعات مربوط بديشان در كتابي عظيم و شگفت ( به نام لوح محفوظ ، مكتوب ) است و تنها پروردگارم از آن مطلع است و بس . پرودگار من به خطا نمي‌رود ( و لذا چيزي از قلم او نمي‌افتد ) و فراموش نمي‌كند ( و بنابراين ، چيزي از ياد او نمي‌رود . مطمئنّاً روزي جزا و سزاي ايشان به تمام و كمال داده مي‌شود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كِتَابٍ » : كتاب عظيم و عجيب . مراد لوح محفوظ است .‏

آيه 53
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگاري است كه زمين را گهواره ( سكونت و آرامش ) شما كرده است ، و در آن راههائي ( در خشكي و آب و هوا ، جهت ارتباط ) برايتان به وجود آورده است ، و از آسمان آب را ريزان و باران كرده است ، و با آن انواع گياهان و اقسام درختان نر و ماده را رويانده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَهْداً » : گهواره . زمين از لحاظ سهولت زندگيِ بر آن ، و آساني گشت و گذارِ در آن ، به گهواره كودك تشبيه شده است كه محلّ آسايش و آرامش او است . « سَلَكَ » : ساخته است . كشيده است . « أَخْرَجْنَا » : استعمال فعل ( أَخْرَجْنَا ) به جاي ( أَخْرَجَ ) براي جلب توجّه شنونده به امور و كارهاي شگفتي است كه بعد از آن بيان مي‌شود . در اينجا صنعت التفات ملحوظ و منظور است ( نگا : انعام‌ / 99 ) . « أَزْوَاجاً » : جمع زَوْج ، هم مي‌تواند اشاره به اصناف و انواع گياهان باشد ، و هم اشاره به مسأله زوجيّت ، يعني نر و مادّه بودن در عالم گياهان . « شَتَّيا » : جمع شَتيت ، مختلف و گوناگون در شكل و رنگ و طعم و بو .‏

آيه 54
‏متن آيه : ‏
‏ كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( از اين فرآورده‌هاي گياهي ، هم ) خودتان بخوريد و هم چهارپايان خود را ( در آن ) بچرانيد . مسلّماً در اين امور ، نشانه‌هاي روشني ( بر اثبات وجود خدا و يگانگي او ) است براي كساني كه داراي عقل سالم باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِرْعَوْا » : بچرانيد . به چَرا ببريد . « أَنْعَام‌ » : چهارپايان . « النُّهَيا » : جمع نُهْيَة ، به معني : عقل . علّت تسميه عقل بدان ، اين است كه عقل از چيز قبيح نهي مي‌كند . « اُوْلِي النُّهَيا » : عاقلان و خردمندان .‏

آيه 55
‏متن آيه : ‏
‏ مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما شما را از زمين آفريده‌ايم ، و بدان باز مي‌گردانيم ، و بار ديگر شما را از آن بيرون مي‌آوريم ( براي حساب و كتاب و جزا و سزا ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَارَةً » : دفعه ديگر . بار ديگر ( نگا : اسراء / 69 ) .‏

آيه 56
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما همه معجزات خود را ( كه مؤيّد رسالت موسي و صدق او در اموري بود كه از سوي خدا ابلاغ مي‌كرد ) به فرعون نشان داديم ، ولي او ( همه آنها را ) تكذيب كرد و ( از ايمان بدانها ) سرپيچي كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كُلَّهَا » : جملگي آنها . مراد همه معجزاتي است كه موسي براي اثبات موضوعات مطروحه نشان داد . يا مراد ادلّه و براهين دالّ بر وجود صانع قادر حكيم است .‏

آيه 57
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون ) گفت : اي موسي ! آيا آمده‌اي كه ما را با اين جادوي خويش از سرزمين خودمان بيرون كني‌ ؟ ( ما مي‌دانيم كه مسأله نبوّت ، و دعوت به توحيد ، و ارائه اين كارهائي كه مي‌كني ، همگي توطئه است ، و مرادت حكومت و سيطره قوم خود بر مصر است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَرْضِنَا » : سرزمين ما . مراد مصر است .‏

آيه 58
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِداً لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَكَاناً سُوًى ‏

‏ترجمه : ‏
‏يَقيناً ما هم جادوئي همسان جادوي تو را براي تو مي‌آوريم ( و سحرت را با سحر خود باطل و بي‌اثر مي‌گردانيم . پس هم اكنون ) موعد آن را معيّن كن . موعدي كه نه ما و نه تو از آن تخلّف نكنيم ، و وعده‌گاه مكان صاف و مسطّح ، و فاصله آن نسبت به همگان يكسان باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَكَاناً سُويً » : مكان صاف و مسطّح . جائي كه مسافت آن نسبت به ما و شما يك اندازه باشد . ( مَكاناً ) بدل از ( مَوْعِداً ) است .‏

آيه 59
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : ميعاد ما و شما روز جشني است كه در آن خود را مي‌آرايند . بايد مردم در چاشتگاه گرد آورده شوند ( تا ماجرائي را ببينند كه ميان ما و شما مي‌گذرد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمُ الزِّينَةِ » : روز زينت . روزي بوده است كه يكي از اعياد به حساب مي‌آمده است و همگان در آن خود را مي‌آراسته‌اند و به سرور و شادي مي‌پرداخته‌اند . گويا امروزه در مصر هنوز برقرار و « وفاء نيل‌ » نام دارد . « ضُحيً » : چاشتگاه . چاشت .‏

آيه 60
‏متن آيه : ‏
‏ فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون آن مجلس را ترك گفت و ) پشت نمود و رفت و همه مكر و فريب خود را جمع كرد و سپس ( در روز موعد با تمام قدرت و جملگي جادوگران چيره‌دست و ادوات و ابزار جادو به ميدان ) آمد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كيْد » : نيرنگ . مراد همه چيزهائي است كه در چاره‌كردن موسي و پيروزي بر او ، لازم و ضروري بود .‏

آيه 61
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ لَهُم مُّوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏موسي خطاب به جادوگران گفت : واي بر شما ! بر خدا دروغ نبنديد ( و به الوهيّت فرعون باور نكنيد ، و پيغمبران خدا را تكذيب ننمائيد ، و معجزات ايشان را جادو ندانيد ) كه خدا شما را با عذاب ( خود ) نابود و ريشه‌كن خواهد ساخت ، و شكست و نوميدي از آن كساني است كه بر خدا دروغ مي‌بندند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَيْلَكُمْ » : واي بر شما ! نابود شويد ! « يُسْحِتَ » : ريشه‌كن و نابود مي‌گرداند . « خَابَ » : نااميد گرديد . شكست خورد .‏

آيه 62
‏متن آيه : ‏
‏ فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين سخن موسي ايشان را به هراس انداخت ، و بر برخي از دلها تأثير خود را بخشيد ، و در ميان جمعيّت ساحران اختلاف افتاد ) و درباره كارهايشان به نزاع برخاستند ، و مخفيانه و درگوشي با هم به سخن پرداختند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَسَرُّوا النَّجْوَيا » : نجواي خود را درباره كار موسي و اين كه در حق او چه خواهند كرد ، از مردم مخفي و نهان داشتند .‏

آيه 63
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( جادوگران بعد از رايزني به يكديگر ) گفتند : اين دو نفر قطعاً جادوگرند . آنان مي‌خواهند شما را با جادوي خود از سرزمينتان بيرون كنند ، و آئين بهتر و برتر شما را از ميان بردارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ » : حرف مشبّهةٌ بالفعل و مخفّف از مثقّله است و به همين خاطر در مابعد خود عمل نكرده است . يا اين كه ( إِنْ ) حرف نافيه و به معني ( ما ) است و حرف لام واژه ( لَسَاحِرَانِ ) به معني ( إِلاّ ) است و تقدير چنين است : ما هذانِ إِلاّ ساحِرانِ . اين دو نفر جز دو ساحر نبوده و نيستند . « طَريقَة‌ » : راه و رسم . آئين و مذهب . « الْمُثْلَيا » : مؤنّث ( أَمْثَل ) به معني افضل است ، يعني : بهتر و برتر . مرادشان آئين عالي و مذهب حق است .‏

آيه 64
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏تمام مكر و كيد خود را ( اعم از نقشه و مهارت و قدرت ممكن ) رويهم بريزيد و يكپارچه به كار گيريد . سپس همگي در يك صف ( به ميدان مبارزه ) گام نهيد . امروز كسي پيروز مي‌گردد كه بتواند برتري خود را ( به حريف ) نشان دهد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُئْتُوا » : بيائيد . درآئيد . « صَفّاً » : يك صف . صف كشيده . حال است و به معني : مُصْطَفّينَ است . « إِسْتَعْلَيا » : برتري يافت . چيره شد .‏

آيه 65
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( جادوگران باد به غبغب انداخته ) گفتند : اي موسي ! آيا تو اوّل ( هنرنمائي خود را مي‌كني و عصاي خود را ) مي‌اندازي ، يا ما اوّل ( دست به كار شويم و اسباب و ادوات جادوي خويش را ) بيندازيم ( و كار تو را يكسره سازيم‌ ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تُلْقِيَ » : بر زمين مي‌اندازي و بساط جادوگري را مي‌پراكني . مفعول فعل به علّت وضوح ، حذف شده است .‏

آيه 66
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : شما اوّل ( شروع كنيد و آنچه داريد جلو ) بيندازيد . ( آنان طنابها و عصاهاي خود را انداختند . موسي ) چنان به نظرش رسيد كه بر اثر جادوي ايشان ، به ناگاه طنابها و عصاهاي آنان ( مار شده‌اند و مي‌خزند و ) تند راه مي‌روند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حِبَال‌ » : جمع حَبْل ، طناب . ريسمان . « عِصِيّ » : جمع عَصا ، چوبه دستيها . « تَسْعَيا » : حركت مي‌كند . تند راه مي‌رود .‏

آيه 67
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏در اين هنگام موسي در درون خود ، احساس اندكي هراس كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوْجَسَ » : احساس كرد . به دل افكند . به دل راه داد ( نگا : هود / 70 ) .‏

آيه 68
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتيم : مترس ! حتماً تو برتري ( و بر آنان چيره مي‌شوي و كارهاي باطلشان را شكست خواهي داد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الأعْلَيا » : برتر . چيره ( نگا : آل‌عمران‌ / 139 و نجم‌ / 7 ) .‏

آيه 69
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چيزي را كه در دست راست داري بيفكن تا همه ساخته‌هاي ( مزوّرانه و شعبده‌بازيهاي مكّارانه ) ايشان را به سرعت ببلعد . چرا كه كارهائي را كه كرده‌اند ، نيرنگِ جادوگر است ، و جادوگر هر كجا برود پيروز نمي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَلْقَفْ » : تند مي‌بلعد ( نگا : اعراف‌ / 117 ) . « إِنَّما » : مسلّماً چيزي را كه . « كَيْدُ » : نيرنگ . چشم‌بندي . « سَاحِرٍ » : مراد جنس جادوگر است . « حَيْثُ أَتَيا » : هرجا باشد . هر كجا برود .‏

آيه 70
‏متن آيه : ‏
‏ فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي عصاي خود را انداخت . عصا مار بزرگي گرديد و همه طنابها و چوبه دستيهاي مارگونه ايشان را فوراً بلعيد . ) به دنبال آن ، جادوگران همگي به سجده افتادند و گفتند : ما ( حقيقت را عيان مي‌بينيم و ) به پروردگار هارون و موسي ايمان داريم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُلْقِيَ السَّحَرَةُ » : جادوگران انداخته شدند . استعمال فعل مجهول بيانگر اين واقعيّت است كه سطوت معجزه ، جادوگران را فروتنانه بر رو انداخته است .‏

آيه 71
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون ) گفت : آيا پيش از آن كه به شما اجازه دهم ، بدو ايمان آورديد ؟ ! مسلّماً او بزرگ شما است . بزرگي كه به شما جادوگري آموخته است . بي‌گمان دستهايتان و پاهايتان را عكس يكديگر قطع مي‌كنم ، و شما را بر فراز شاخه‌هاي درختان خرما به دار مي‌آويزم . ( آن وقت ) خواهيد دانست كه كدام يك ( از دو خدا : من يا خداي موسي ) عذابش سخت‌تر و پايدارتر است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَاذَنَ » : اجازه دهم . « كَبِير » : رئيس . بزرگ . « مِنْ خِلافٍ » : عكس يكديگر . از دو قسمت مختلف ، مثل پاي راست و دست چپ ، و پاي چپ و دست راست . « لأُصَلِّبَنَّ » : قطعاً به دار مي‌آويزم . « فِي » : به معني ( علي ) يعني بالا و فراز است . « جُذُوع‌ » : جمع جِذْع ، ساقه و تنه . شاخه ( نگا : مريم‌ / 23 و 25 ) .‏

آيه 72
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ‏

‏ترجمه : ‏
‏( جادوگران پاسخ دادند و ) گفتند : ما هرگز تو را بر دلائل و براهين روشني كه برايمان آمده است ، و بر پروردگاري كه ما را آفريده است بر نمي‌گزينيم و مقدّم نمي‌داريم ، پس هر فرماني كه مي‌خواهي صادر كني ، صادر كن ( و آنچه مي‌خواهي بكن ، كه باكي نيست . امّا بدان ) تو تنها مي‌تواني در زندگي اين جهان فرمان بدهي ( و قدرت فرماندهي تو از دائره اين دنيا فراتر نمي‌رود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَن نُّؤْثِرَكَ » : هرگز تو را ترجيح نمي‌دهيم و برنمي‌گزينيم . « الْبَيِّنَاتِ » : معجزات . دلائل . « وَالَّذِي فَطَرَنا » : و بر خدائي كه ما را آفريده است . حرف ( وَ ) مي‌تواند حرف عطف و ( ألّذي ) عطف بر ( ما ) باشد ، و يا اين كه واو حرف جرّ و براي قسم باشد . « إِقْضِ » : حكم كن ، فرمان بده . « قَاضٍ » : حكم‌كننده . فرمان دهنده . عائد آن محذوف است . « هذِهِ الْحَيَاةَ » : مفعول فيه است .‏

آيه 73
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به پروردگارمان ايمان آورده‌ايم تا ببخشايد گناهان ما را و جادوگريهائي را كه بدان وادارمان مي‌كردي . خدا بهتر ( از هر كسي ) و پايدارتر ( از هر قدرتي ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَطَايَا » : خطاها . گناهان و بديها . « أَكْرَهْتَنَا » : به ما تحميل كردي . وادارمان نمودي . اين جمله بيانگر اين واقعيّت است كه جادوگران مي‌دانستند كه جادوگري ، گمراهسازي و كار ناپسندي است . فرعون آن را براي به هراس انداختن مردم از خود ، مورد بهره‌برداري قرار مي‌داد .‏

آيه 74
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ساحران سپس چنين ادامه دادند و گفتند : ) بي‌گمان هر كه ( بي‌ايمان و ) گنهكار به پيش پروردگارش رود ، دوزخ از آن او است . در آنجا نه مي‌ميرد ( تا از دست عذاب رهائي يابد ) و نه زنده مي‌ماند ( آن گونه كه بايد زيست و از نعمتها لذّت برد و بهره‌مند گرديد . بلكه براي هميشه در ميان مرگ و زندگي دست و پا مي‌زند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّهُ » : كار و بار چنين است . واژه ( هُ ) ضمير شأن است . « مُجْرِماً » : بزهكارانه . به قرينه واژه ( مُؤْمِن ) در آيه بعدي و بسياري از آيات ديگر ، مراد از مُجْرِم ، كافر و بي‌ايمان است ( نگا : اعراف‌ / 84 ، فرقان‌ / 31 ) .‏

آيه 75
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هركه با ايمان و عمل صالح به پيش پروردگارش رود ، چنين كساني داراي مراتب والا و منازل بالايند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعُلَيا » : جمع عُلْيا ، مؤنّث أَعْلي ، بالا و والا ، رفيع و شريف .‏

آيه 76
‏متن آيه : ‏
‏ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء مَن تَزَكَّى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آن منازل و مراتب ) باغهاي ( بهشت جاويداني ) است كه جاي ماندگاري است ، و در زير ( قصرها و درختهاي ) آن رودبارها جاري است ، و جاودانه در آنجا مي‌مانند ، و اين ( چنين چيز باارزشي ) پاداش كسي است كه ( با ايمان و انجام طاعت ) خويشتن را پاك و پاكيزه ( از كثافات كفر و معاصي ) كند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَنَّاتُ » : بدل از ( الدَّرَجاتُ الْعُلَيا ) است . « تَزَكَّيا » : خود را پاك داشت . خويشتن را پاكيزه از كفر و معاصي‌كرد .‏

آيه 77
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً لَّا تَخَافُ دَرَكاً وَلَا تَخْشَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مدّتها به اين منوال گذشت و حوادث تلخ و شيريني ميان موسي و فرعون روي داد . سرانجام ) ما به موسي پيام داديم كه شبانه بندگانم را ( از مصر به سوي فلسطين ) كوچ بده ، و آن گاه ( كه به كرانه نيل رسيديد ، با عصا به رودخانه درياگون نيل بزن و ) راهي خشك براي آنان در اين دريا بگشا . ( راهي كه چون در آن گام بگذاري ) نه از فرعونيان مي‌ترسي كه به تو برسند و نه ( از غرق شدن در آب ) هراسي داري .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَسْرِ بِعِبَادِي » : شبانه بندگانم را كوچ بده و از مصر به سوي سرزمين موعود فلسطين بيرون ببر ( نگا : اسراء / 1 ) . « فَاضْرِبْ لَهُمْ » : براي ايشان بساز . مأخوذ از گفتار عرب است ، وقتي كه مي‌گويند : ضَرَبَ فُلانٌ لِفُلانٍ في مالِهِ نصيباً . يعني قسمتي را مال ايشان ساخت . « يَبَساً » : خشك . مصدر است و در معني وصفي ، يعني ( يابِس ) به كار رفته است و وصف ( طَريقاً ) مي‌باشد . « دَرَكاً » : ملحق شدن و دريافتن . اسم مصدر از ادراك است . « لا تَخافُ دَرَكاً وَ . . . » : حال ضمير مستتر در ( إِضْرِبْ ) است .‏

آيه 78
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي فرمان خدا را اجرا كرد و ) فرعون با لشكريانش آنان را دنبال كردند ( و در كنار دريا بديشان رسيدند و در عقبشان وارد جاده‌اي شدند كه با كنار رفتن آب پديد آمده بود . در اين هنگام ) دريا آنان را به گونه شگفتي در ميان ( امواج خروشان ) خود گرفت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَتْبَعَهُمْ » : دنبالشان كرد . در عقبشان روان شد . « غَشِيَهُمْ » : ايشان را فرا گرفت . آنان را در خود نهان كرد . « الْيَمِّ » : دريا ( نگا : اعراف‌ / 136 ) . « مَا » : آن چيزي كه خِردها نمي‌توانند به توصيفش بپردازند و خوف و هراسش را بيان دارند . فاعل است .‏

آيه 79
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بدين منوال ) فرعون قوم خود را گمراه ساخت و ( به بيراهه كشاند ، و ايشان را به راه راست ) هدايت ننمود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَضَلً » : گمراه ساخت . « مَا هَدَيا » : رهنمود نكرد . اين بخش ، بيانگر تكذيب سخن فرعون است كه مي‌گفت : من شما را جز به راه هدايت رهنمود نمي‌نمايم ( نگا : غافر / 29 ) .‏

آيه 80
‏متن آيه : ‏
‏ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ عَدُوِّكُمْ وَوَاعَدْنَاكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي بني‌اسرائيل ! ما شما را از ( چنگال فرعون ، يعني ) دشمنتان نجات داديم ، و طرف راست كوه طور را ميعادگاه ( موسي و هفتاد نفر از ) شما كرديم ( تا تورات را دريافت دارد ) ، و ترنجبين و بلدرچين را ( در آن بياباني كه سرگردان بوديد ) نصيب شما ساختيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الأيْمَنَ » : سمت راست . صفت ( جانب ) است ( نگا : مريم‌ / 52 ) . « نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوَيا » : ( نگا : بقره‌ / 57 ) .‏

آيه 81
‏متن آيه : ‏
‏ كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بديشان گفتيم : ) از ( اين ) روزيهاي پاكيزه‌اي كه ( بدون رنج ) به شما داده‌ايم بخوريد و در آن ( از حدود و مقرّرات خدا ) تجاوز نكنيد ( و مواظب باشيد نعمت رايگان ، موجب كفران و طغيان شما نشود . چه اگر نعمت من ، باعث ناسپاسي و گردنكشي شود ) خشم من دامنگيرتان مي‌گردد و هركه خشم من دامنگيرش شود پرت و هلاك مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَطْغَوْا فِيهِ » : در آن سركشي نكنيد . سركشي در نعمت خدا اين است كه انسان به جاي اين كه از آن در راه طاعت و عبادت خدا و طريق سعادت دنيا و آخرت خود استفاده كند ، آن را وسيله گناهكاري و ناسپاسي و گردنكشي از فرمان و قوانين الهي ، و بالاخره كفر و زندقه سازد . « هَوي‌ » : پرت شد و سقوط كرد . هلاك و نابود گرديد .‏

آيه 82
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏من قطعاً ( با غفران عظيمي كه دارم ) مي‌آمرزم كسي را كه ( از كفر و گناه خود ) برگردد و ( به بهترين وجه ) ايمان بياورد و كارهاي شايسته بكند و سپس راهياب بشود ( و اين راه را تا آخر زندگي ادامه دهد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« غَفَّارٌ » : بسيار آمرزنده . داراي آمرزش سترگ . « ءَامَنَ » : ايمان آورد . در آراستن و پيراستن ايمان خود كوشيد . « إِهْتَدَيا » : راهياب شد . بر هدايت دوام و استمرار داشت .‏

آيه 83
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَا مُوسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي پيش‌تر خود را به كوه طور رسانيد . بدو گفتيم : ) اي موسي ! چه چيز تو را بر آن داشت كه ( درآمدن به كوه طور ) بر قوم خود پيشي گيري‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَعْجَلَكَ » : تو را به شتاب و سبقت واداشت .‏

آيه 84
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ هُمْ أُولَاء عَلَى أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : آنان به دنبال من بوده و ( هرچه زودتر به خدمت مي‌رسند ) . پروردگارا ! من به سوي ( ميعادگاه و محضر وحي ) تو شتاب كردم تا ( هرچه زودتر احكام و قوانين تو را دريافت و به بندگانت برسانم و از من ) خوشنود شوي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلَيا أَثَرِي‌ » : به دنبال من . نزديك به من و پا به پاي من .‏

آيه 85
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خدا ) فرمود : ما قوم تو را بعد از ( رهسپار شدن ) تو ( بدينجا ) آزمايش كرديم ( و آنان از عهده امتحان برنيامدند ) و « سامري‌ » ايشان را گمراه و از راه بدر كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَتَنَّا » : آزمايش كرديم . آزموديم . « السَّامِرِيُّ » : مردي از اهالي فلسطين بود و از اقليم سامره . به مصر كوچ كرد و بعدها همراه بني‌اسرائيل از آنجا خارج شد . او منافق بود و چنين وانمود مي‌كرد كه به موسي ايمان دارد و كفر خود را مخفي مي‌كرد .‏

آيه 86
‏متن آيه : ‏
‏ فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏موسي پس از دريافت تورات ، خشمگين و اندوهناك به سوي قوم خود برگشت . ( بديشان پرخاش كرد و ) گفت : اي قوم من ! مگر پروردگارتان وعده نيكوئي به شما نداد ( كه عبارت است از : نزول تورات و بيان احكام آسماني ، و نجات و پيروزي بر فرعونيان ، و وارث حكومت مصر شدن ، و مغفرت و آمرزش خداوندي‌ ؟ ) . آيا مدّت جدائي من از شما به طول انجاميده است‌ ؟ ! يا اين كه خواسته‌ايد كه خشم پروردگارتان دامنگيرتان شود و اين است كه با وعده من مخالفت كرده‌ايد ؟ ! ( و سر از آئين و راه و روش من پيچيده و بيراهه رفته‌ايد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« غَضْبَانَ » : خشمگين . حال است . « أَسِفاً » : غم‌زده و اندوهناك . حال دوم است . « وَعْداً حَسَناً » : وعده زيبائي . مراد نزول تورات و بيان احكام آسماني در آن‌ ؛ يا نجات و پيروزي بر فرعونيان و وارث حكومت سرزمين مصر شدن‌ ؛ يا وعده مغفرت و آمرزش توبه‌كنندگان و انجام‌دهندگان كارهاي پسنديده‌ ؛ و يا اين كه همه اين امور . « الْعَهْدُ » : مدّت جدائي موسي از بني‌اسرائيل و رفتن به مناجات . « أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ . . . » : مراد اين است كه عمل شما آن چنان است كه گويا چنين تصميمي را درباره خود اتّخاذ كرده‌ايد .‏

آيه 87
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ما به اختيار خود از وعده تو سرپيچي نكرده‌ايم ، وليكن بارهاي سنگيني از زيورآلات ( طلائيِ ) مردمان ( قبطي كه توسّط زنانمان به بهانه امانت جهت خودآرائي بدانها در روز عيد گرفته شده بود و به همراه داشتيم ) بار ما شده بود و ( سامري مي‌گفت : نحوست اين زر و زيورِ حرام است كه موسي برنمي‌گردد . اين بود كه ) ما آنها را از خود دور انداختيم و سامري نيز ( آنچه با خود داشت ) از خود دور افكند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَلْكِ » : اختيار و توانائي . « أَوْزَاراً » : جمع وِزْر است به معني بارهاي سنگين . « زِينَة‌ » : زيورآلات . مراد زر و طلاي امانتي است كه زنان بني‌اسرائيل قبل از حركت از مصر به بهانه فرارسيدن عيد خود از قبطيان گرفته بودند . « قَذَفْنَا » : انداختيم . از خود دور كرديم . « فَكَذلِكَ أَلْقَي السَّامِرِيُّ » : سامري هم آنچه داشت دور انداخت . سامري هم آنها را به ميان آتش انداخت . اين بود كه سامري برنامه و طرحي كه داشت به مرحله اجرا درآورد .‏

آيه 88
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس مجسّمه گوساله‌اي را براي مردم ( از ميان آتش ) بيرون آورد ( كه به علّت تعبيه سوراخهائي در آن ، به هنگام وزش باد ، صدائي همچون ) صداي گوساله داشت . ( سامري و پيروانش ) گفتند : اين معبود شما و معبود موسي است و او ( چنين چيزي را ) فراموش كرده است ( و در طلب آن به كوه طور رفته است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَأَخْرَجَ لَهُمْ » : اين بخش ، از زبان خداوند است كه بيانگر نتيجه فتنه‌انگيزي سامري است . « جَسَداً » : جسم . لاشه . مراد مجسّمه و تنديس است . بدل از ( عِجْلاً ) مي‌باشد ( نگا : اعراف‌ / 148 ) . « خُوَارٌ » : صداي گاو . « نَسِيَ » : موسي فراموش كرده است . سامري عهد و پيمان خود را با خدا و موسي به فراموشي سپرد .‏

آيه 89
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرّاً وَلَا نَفْعاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا آنان نمي‌بينند كه ( اين گوساله ) پاسخ ايشان را نمي‌دهد و زياني از آنان دور نمي‌گرداند و سودي برايشان فراهم نمي‌آورد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا يَرْجِعُ » : برنمي‌گرداند . مراد اين است كه سخن نمي‌گويد و پاسخ نمي‌دهد . به صورت متعدّي استعمال شده است ( نگا : ممتحنه‌ / 10 ، سبأ / 31 ) . « أَلاّ يَرْجِعَ » : حرف ( أَنْ ) مخفّف از مثقّله و جزو حروف مشبّهةٌ بالفعل است .‏

آيه 90
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏هارون ( كه به هنگام وقوع چنين آشوبي در ميانشان بسر مي‌برد ، ) پيش‌تر ( از برگشتن موسي از ميعادگاه ) به بني‌اسرائيل گفت : اي قوم من ! با اين ( گوساله زرّينْ ) شما دچار بلا ( و آزمون بزرگ و سختي ) شده‌ايد . پروردگار شما خداوند مهربان است ( نه كس و نه چيز ديگري ) . اكنون كه چنين است ، از من پيروي كنيد و از فرمان من اطاعت نمائيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن قَبْلُ » : پيش از برگشت موسي از كوه طور . « فُتِنتُم بِهِ » : بدان در فتنه و بلا افتاده‌ايد . چرا كه گوساله را مي‌پرستيد و به دوزخ مي‌افتيد . بدان دچار آزمايش و آزمون شده‌ايد . چرا كه گوساله‌اي بدين شكل و هيئت ، براي امتحان ايمان شما است .‏

آيه 91
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ما پيوسته به پرستش اين گوساله ادامه مي‌دهيم تا موسي به پيش ما برمي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَن نَّبْرَحَ » : هميشه ما . « عَاكِفينَ » : مقيمان . پرستش‌كنندگان ( نگا : بقره‌ / 187 ، اعراف‌ / 138 ) .‏

آيه 92
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي در حالي كه از آنچه شنيد و ديد ، سخت متأثّر بود ) گفت : اي هارون ! هنگامي كه ديدي آنان گمراه مي‌شوند ، چه چيز مانع از آن شد كه ( جلو ايشان را بگيري و نگذاري به بيراهه روند ؟ و ) . . .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا مَنَعَكَ ؟ » : چه چيز تو را بازداشت‌ ؟ چه چيز جلو تو را گرفت‌ ؟‏

آيه 93
‏متن آيه : ‏
‏ أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏از من پيروي كني‌ ؟ ! ( مگر هنگامي كه مي‌خواستم به ميعادگاه بروم نگفتم : جانشين من باش در ميان قوم من ، و به اصلاح بپرداز و راه تباهكاران را در پيش مگير ؟ ) . آيا از دستور من سرپيچي كردي‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلاّ تَتَّبِعَنِي‌ ؟ » : اين كه از من پيروي نكني‌ ؟ اشاره به اين است كه موسي به هارون گفته بود كه پس از رفتن موسي ، او جانشين وي شود و به اصلاح بپردازد ( نگا : اعراف‌ / 142 ) .‏

آيه 94
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هارون ) گفت : اي پسر مادرم ! نه ريش مرا بگير و نه موي سرم را ( بر دست بپيچ ) . من ترسيدم كه ( اگر با ايشان شدّت عمل نشان دهم ) بگوئي ميان بني‌اسرائيل تفرقه انداختي و سفارش مرا به كار نبستي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَا ابْنَ أُمَّ » : اي پسر مادرم ! اداي سخن بدين شيوه ، براي برانگيختن رأفت و رِقّت موسي بود ، والاّ موسي و هارون برادران پدري و مادري يكديگر بودند . ياء متكلّم از آخر ( أُمَّ ) برابر قاعده زبان عربي حذف و با فتحه خوانده شده است . « لَمْ تَرْقُبْ » : رعايت نكردي . حفظ و نگهداري نكردي ( نگا : توبه‌ / 8 و 10 ) .‏

آيه 95
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : ( امّا تو ) اي سامري ! اين كار خطرناك چيست كه از تو سر زده است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَطْب » : امر خطير . كار خطرناك و عظيم ( نگا : يوسف / 51 ، حجر / 57 ) .‏

آيه 96
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سامري ) گفت : من از چيزهائي ( در صنعت و هنر مجسّمه‌سازي ) آگاهم كه بني‌اسرائيل از آنها آگاه نيستند . من مقداري از آثار ( تعاليم و قوانين ) پيغمبر ( خدا موسي ) را برگرفتم و براي ( گول‌زدن ديگران ) آن را ( به شكم گوساله ) ريختم . اين چنين نفْسِ من مطلب را در نظرم آراست ( و آنچه مي‌خواستم انجام دادم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏معني ديگر آيه كه تنها نقل قول از زبان سامري است عبارت است از : سامري گفت : چيزي را من ديده‌ام كه آنان نديده‌اند ( كه جبرئيل فرشته وحي است ) و از جاي پاي ( اسب ) جبرئيل مشتي ( خاك ) برگرفتم و آن را ( به درون گوساله ) ريختم ، و نفْس من اين چنين كار را در نظرم آراست . « بَصُرْتُ » : ديدم . مراد از ديدن در اينجا ، فهم كردن و پي‌بردن و دانستن فنون مجسّمه‌سازي و تمثالگري است . « فَقَبَضْتُ قَبْضَةً » : مشتي را برگرفتم . مراد برداشتن مقداري از تورات و عمل كردن بدان است . « أَثَرِ الرَّسُولِ » : اثر پيغمبر . مراد از ( أَثَر ) تورات ، و مراد از ( الرَّسُول ) موسي است . « نَبَذْتُ » : انداختم . رها كردم . « سَوَّلَتْ » : آن را زينت داد و گرامي و شيرين كرد ( نگا : يوسف‌ / 18 و 83 ) .‏

آيه 97
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَّنْ تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفاً لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي به سامري ) گفت : برو ( از ميان ما ) . در زندگي دنيا بهره‌ات ( بيزاري و گريز باد . و ) اين كه پيوسته بگوئي : ( به من ) دست نزنيد و نزديك نشويد ، و در آخرت براي تو موعدي است كه درباره‌ات تخلّف‌ناپذير است ( و خداوند آن را فراموش نخواهد كرد . هم‌اينك هم ، گوساله ) معبودت را كه پيوسته به عبادتش مي‌پرداختي بنگر و ببين كه چگونه آن را مي‌سوزانيم و سپس خاكسترش را به دريا مي‌ريزيم و مي‌پراكنيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِسَاسَ » : تماس . مخالطت و معاشرت . مصدر باب مفاعله است . « لا مِسَاسَ » : هيچ گونه همنشيني و آميزشي نيست . مراد نهي است ، يعني با من نياميزيد و تماس نگيريد . مقصود بايكوت سامري و طرد او از ميان جامعه است . اشاره به يكي از قوانين جزائي شريعت موسي است كه اعلان پليدي پليد و كناره‌گيري از او است ( نگا : في ظلال‌القرآن ) . « لَن تُخْلَفَهُ » : از تو در نمي‌گذرد . « إِلهِكَ » : معبود خود . مراد گوساله سامري است . « نَسْفاً » : از هم پاشيدن و پراكندن .‏

آيه 98
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّمَا إِلَهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏معبود شما تنها الله است ، همان خدائي كه معبودي جز او نيست . دانش او همه‌چيز را فرا گرفته است ( و از گذشته و حال و آينده ، و آنچه بوده است و هست و خواهد بود ، باخبر است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَسِعَ » : در بر گرفته‌است . فرا گرفته‌است ( نگا : بقره / 255 ، انعام‌ / 80 ) .‏

آيه 99
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين چنين اخبار گذشتگان را براي تو بازگو مي‌كنيم . ما از سوي خود قرآن را به تو عطا كرده‌ايم ( كه صلاح دين و دنيا را به تو و پيروانت تذكّر مي‌دهد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَذلِكَ » : اين چنين اخبار گذشتگان را . همان گونه كه خبر موسي را برايت روايت كرديم ، تو را از سرگذشت ملّتهاي گذشته ديگر مطلع مي‌سازيم . « ذِكْراً » : مراد قرآن است ( نگا : آل‌عمران‌ / 58 ، حجر / 6 و 9 ) .‏

آيه 100
‏متن آيه : ‏
‏ مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هركس از قرآن روي گردان شود ( و از تصديق و عمل بدان دوري گزيند ، در دنيا گمراه خواهد بود ، و ) در روز قيامت بار سنگيني ( از عذاب مسؤوليّت و گناه ) بر دوش خواهد داشت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وِزْراً » : بار سنگين . بر گناه هم اطلاق مي‌شود ، و در اينجا مراد عقوبت و جزاي گناه است .‏

آيه 101
‏متن آيه : ‏
‏ خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاء لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين چنين كساني ) جاودانه در آن ( عذاب ) خواهند ماند ، و چه بار بدي كه در روز قيامت دارند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« حِمْلاً » : بار . مراد بار سنگين گناهان است .‏

آيه 102
‏متن آيه : ‏
‏ يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزي در صُور ( براي بار دوم ) دميده مي‌شود ، و گنهكاران را ( با چهره و اندام ) كبود رنگ ( از شدّت درد و رنج ، و با چشمان كور ) در آن روز ( در گستره رستاخيز ) گرد مي‌آوريم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« زُرْقاً » : جمع أَزْرَق . كسي كه صورتش بر اثر شدّت درد و رنج ، تيره و كبود شده باشد . كبود چشم . مراد از كبودي چشم ضعف بينائي است ، و كبود چشم را نابينا معني كرده‌اند ( نگا : طه‌ / 124 ) . حال بشمار است .‏

آيه 103
‏متن آيه : ‏
‏ يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان در ميان خود آهسته به هم مي‌گويند : جز ده شبانه‌روز ( در دنيا ) نبوده‌ايد و نمانده‌ايد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَتَخَافَتُونَ » : با صداي آهسته بهم مي‌گويند . « إِن لَّبِثْتُمْ » : نمانده‌ايد و توقّف نكرده‌ايد ( نگا : يونس‌ / 45 ) . « عَشْراً » : مذكّر آمدن اين واژه ، بيانگر اين است كه تمييزِ محذوف ، مؤنّث است كه لَيالي است‌ ؛ هرچند هنگامي كه عدد بدون معدود بيان شود ، اين قاعده چندان مراعات نمي‌گردد .‏

آيه 104
‏متن آيه : ‏
‏ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما بهتر مي‌دانيم كه ( آهسته به يكديگر ) چه مي‌گويند ، و ( كاملاً آگاهيم ) از سخن كسي كه راهش ( در به تصويركشيدن كوتاهي دنيا ، به حقيقت ) نزديكتر و بهتر است ، آن گاه كه مي‌گويد : شما تنها يك روز در دنيا بسر برده‌ايد !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً » : كسي كه رأي او دادگرانه‌تر و به واقعيّت نزديكتر است . مراد از ترجيح سخن گوينده دوم اين نيست كه او به صداقت و راستي نزديكتر است‌ ؛ بلكه مراد اين است كه او بهتر درجه پشيماني و اندازه هراس و عذاب قيامت را به تصوير كشيده است . چرا كه عمر جهان گذران ، در قبال عمر بي‌پايان و جاويدان آخرت ، نه ده روز ، بلكه يك روز نيز بشمار نمي‌آيد كه كمترين عدد است .‏

آيه 105
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! حال كه از قيامت صحبت كرده‌اي ، منكران رستاخيز ) از تو درباره كوهها مي‌پرسند ( و مي‌گويند : كوههائي بدين عظمت - كه به عقيده ايشان قابل تزلزل نيست‌ - به هنگام پايان گرفتن جهان چه سرنوشتي خواهند داشت‌ ؟ ) . بگو : پروردگارم آنها را از جا مي‌كند و ( در هوا ) پراكنده مي‌دارد ( و برباد مي‌دهد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَسْفاً » : از بُن كندن و پراكنده ساختن ( نگا : مرسلات‌ / 10 ) .‏

آيه 106
‏متن آيه : ‏
‏ فَيَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس زمين را به صورت فَلات صاف و هموار و بي‌آب و گياه رها مي‌سازد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَاعاً » : فَلات . زمين صاف و هموار ( نگا : نور / 39 ) . خالي ( نگا : تفسيرالمصحف الميسّر ) . « صَفْصَفاً » : كاملاً مسطّح و هموار و صاف .‏

آيه 107
‏متن آيه : ‏
‏ لَا تَرَى فِيهَا عِوَجاً وَلَا أَمْتاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن هيچ گونه پستي و بلندي نمي‌بيني ( انگار قبلاً آباد نبوده است و خانه و كاشانه و فراز و نشيبي نداشته است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عِوَج‌ » : پيچ . نشيب . گودي . « أَمْتاً » : فراز . برجستگي . بلندي .‏

آيه 108
‏متن آيه : ‏
‏ يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ( كه مردمان سر از گورها به در مي‌آورند ، همگي ) بدون كمترين سرپيچي ، از منادي ( الهي ) پيروي مي‌كنند ، ( و برابر فرمان او رهسپار عرصه محشر مي‌شوند ، ) و صداها به سبب ( جلال و شكوه خداوند ) مهربان فروكش مي‌كند ، و جز صداي آهسته ( و پنهان در زير لبان ، چيزي ) نمي‌شنوي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الدَّاعِي‌ » : دعوت‌كننده . مُنادي . مراد إسرافيل است . « عِوَج‌ » : سرپيچي و انحراف . « لِلرَّحْمنِ » : به خاطر سيطره عظمت خداوند مهربان بر عرصه محشر . در برابر خداوند مهربان . « هَمْساً » : صداي آهسته و زيرلبي .‏

آيه 109
‏متن آيه : ‏
‏ يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز شفاعت ( هيچ كسي ) سودي نمي‌بخشد ، مگر ( شفاعت ) كسي كه خداوند مهربان به او اجازه دهد و گفتارش را بپسندد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ » : در روز قيامت . شفاعت به سه شرط انجام مي‌گيرد : 1 - خدا به شفاعت كننده اجازه شفاعت دهد ( نگا : بقره‌ / 255 ، يونس‌ / 3 ) . 2 - آنچه درخواست مي‌شود خداپسند باشد ( نگا : طه‌ / 109 ) . 3 - خدا راضي شود از كسي كه براي او شفاعت مي‌گردد ( نگا : انبياء / 28 ، نجم‌ / 26 ) .‏

آيه 110
‏متن آيه : ‏
‏ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا مي‌داند آنچه را كه ( مردمان ) در پيش دارند و ( در آخرت بدان گرفتار مي‌آيند ، و مي‌داند ) آنچه را كه ( در دنيا انجام داده‌اند و ) پشت سر گذاشته‌اند ، ولي آنان از ( كار و بار و حكمت ) آفريدگار آگاهي ندارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا بَيْنَ أيْدِيهِمْ » : امور دنياي ايشان . احوال قيامت آنان . « مَا خَلْفَهُمْ » : امور دنياي ايشان . احوال قيامت آنان . هر يك از دو موصول « مَا » مي‌تواند مربوط به گذشته يا آينده ، و يا اين كه امور دنيا يا امور آخرت باشد و برعكس هم ، معني شود . « هُمْ » : مرجع ضمير مي‌تواند مردمان يا گردآيندگان در عرصه محشر باشد . « بِهِ » : مرجع ضمير مي‌تواند خدا باشد كه معني آن گذشت ، و يا اين كه موصولهاي ( ما ) باشد كه معني آن چنين مي‌شود : خدا مي‌داند كه مردمان چه كرده‌اند و چه مي‌كنند و عاقبتشان چه خواهد بود ، ولي مردمان كارهاي خود را فراموش مي‌كنند و نمي‌دانند در دنيا و آخرت چه بر سرشان مي‌آيد .‏

آيه 111
‏متن آيه : ‏
‏ وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در آن روز همه ) چهره‌ها در برابر خداوندِ باقي و جاويدان ، و گرداننده و نگهبانِ جهان ( همچون اسيران ) خضوع و خشوع مي‌كنند و كُرنِش مي‌برند ، و كسي كه ( در آن روز كوله‌بارِ ) كفر ( دنياي خود ) را بر دوش كشد ، نااميد ( از لطف خدا و بي‌بهره از نجات و ثواب ) مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَنَتْ » : خشوع و خضوع كرد . مثل اسيران كرنش برد . از اين ماده واژه ( عاني ) به معني اسير است كه جمع آن ( عُناة ) است . « الْوُجُوهُ » : چهره‌ها . ذكر چهره‌ها در ميان ساير اعضاء ، بدان خاطر است كه اشرف اندامها بوده و اثر فروتني و خواري در آن نمايان مي‌گردد . و يا اين كه تسميه كلّ به اسم جزء است و مراد خودِ انسانها است . « الْحَيِّ الْقَيُّومِ » : ( نگا : بقره‌ / 255 ) . « خَابَ » : نااميد گرديد و به آرزو نرسيد . زيانمند شد . از دست داد . « ظُلْماً » : كفر .‏

آيه 112
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْماً وَلَا هَضْماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هر كس كارهاي نيكو انجام دهد ، در حالي كه مؤمن باشد ، نه از ظلم و ستمي مي‌ترسد ( كه بر او رود ، و مثلاً بر گناهانش افزوده شود ) و نه از كم و كاستي مي‌هراسد ( كه گريبانگير كارهاي نيك و پاداشش شود . چرا كه حساب خدا دقيق است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ هُوَ مُؤْمِنٌ » : در حالي كه انجام دهنده كارهاي نيك مؤمن باشد . چرا كه كارهاي نيك كافر هدر مي‌رود و ضائع مي‌شود ( نگا : بقره‌ / 217 ، زُمَر / 65 ، احزاب‌ / 19 ) . « ظُلْماً » : مراد عقاب بدون سبب ، يا افزايش بر لغزشها و سيّئات است . « هَضْماً » : خوردن و كاستن . كم كردن حق كسي و وفا نكردن به اداي آن واجب . مراد كاستن از حَسَنات است .‏

آيه 113
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏همچنين قرآن را به زبان عربي فرو فرستاديم و در آن بيم دادن و ترساندن را ( به شيوه‌هاي گوناگون ) بازگو كرديم ، تا اين كه ( مردمان از كفر و معاصي ) بپرهيزند ، يا باعث يادآوري و بيداري ( و مايه پند و عبرت ) ايشان شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَذلِكَ » : همچنين . عطف بر ( كَذلِكَ ) در آيه 99 است . « أَنْزَلْناهُ » : بدون مرجع قبلي ، براي اشاره به عظمت قرآن و استقرار و حضور آن در اَذهان است . « قُرْءَاناً عَرَبِيّاً » : حال اوّل و حال دوم بشمارند ؛ يا اين كه ( قُرْءَاناً ) حال و ( عَرَبِيّاً ) صفت آن است ( نگا : يوسف‌ / 2 ) . « صَرَّفْنا » : به شيوه‌هاي گوناگون و بيانات مختلف بازگو كرديم ( نگا : انعام‌ / 46 ، إسراء / 41 ) . « ذِكْراً » : پند و عبرت . بيداري و آگاهي .‏

آيه 114
‏متن آيه : ‏
‏ فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏والا مقام خدا است كه شاه حقيقي او است ( و جملگي فرماندهان و فرمانبران بدو نيازمندند ، و دائره امر و نهيش سراسر گستره هستي است . اي پيغمبر ! نازل كننده قرآن چنين خداي بلندمرتبه و توانائي است . پس به هنگام نزول قرآن ) پيش از اين كه وحي ( آيات ) قرآن به پايان برسد ، در آن عجله مكن ( و تندتند آيه‌ها را به دنبال جبرئيل تكرار منما و بر زبان مران . چرا كه هرچند قرآن مافوق طاقت و توان انسان است ، امّا خدا حافظ و نگهدار آن است و آن را در مغزت ثبت و ضبط مي‌نمايد ) . بگو : پروردگارا ! ( در پرتو قرآن ) بر دانشم بيفزا ( و از قرآن و ابعاد مختلف آن آگاهترم فرما ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَعَالَيا » : والا مقام است . از علوّ و عظمت مطلق برخوردار است . « لا تَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ » : مراد نهي از عجله‌اي است كه حضرت محمّد به هنگام دريافت وحي جهت فراگيري و حفظ قرآن داشت ، و بدين خاطر با شتاب به دنبال فرشته وحي جبرئيل امين ، آيات قرآني را تكرار مي فرمود ( نگا : قيامه‌ / 15 - 17 ، اعلي‌ / 6 ) . « يُقْضَيا » : به پايان رسانده شود .‏

آيه 115
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آغاز كار ، ما به آدم فرمان داديم ( كه از ميوه درخت ممنوع نخورد ) . امّا او ترك فرمان كرد و ( از آن خورد ، و در اوائل كار ) از او تصميم درستي و اراده استواري مشاهده نكرديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَهِدْنَا إلَيا ءَادَمَ » : به آدم فرمان داديم . مراد از عهد در اينجا سفارش و فرمان است . چنين توصيه و امري هم راجع بود به نخوردن از ميوه درخت ممنوع ( نگا : بقره‌ / 35 ) . « مِن قَبْلُ » : در اوائل كار . پيشاپيش . قبل از زمان حال در روزگاران گذشته . « نَسِيَ » : ترك كرد . مراد از نسيان در اينجا فراموش كردن مطلق نيست . زيرا بر فراموشي مطلق عتاب و ملامتي وجود ندارد . از سوي ديگر ، شيطان كه نخوردن از ميوه درخت را برابر فرموده آيه 20 سوره اعراف به ياد آدم آورده بود . لذا مراد ترك فرمان يا دست‌كم فراموشكاريي است كه به سبب كم توجّهي حاصل مي‌گردد ( نگا : طه‌ / 126 ) . « عَزْماً » : تصميم و اراده استواري كه انسان را در برابر وسوسه‌هاي اهريمن نگاه دارد .‏

آيه 116
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! بيان دار ) آن گاه را كه به فرشتگان دستور داديم : براي آدم سجده ( تعظيم و تكريم ) ببريد ، پس ( همگي اطاعت كردند و ) سجده بردند مگر ابليس كه سر باز زد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أسْجُدُوا » : ( نگا : بقره‌ / 34 ) .‏

آيه 117
‏متن آيه : ‏
‏ فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن وقت گفتيم : اي آدم ! اين دشمن تو و همسر تو است ، پس ( بپائيد به دام وسوسه خود شما را گرفتار نسازد و ) از بهشت بيرونتان نكند كه به رنج و زحمت خواهي افتاد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَشْقَيا » : تو به درد و رنج خواهي افتاد . از شقاوتِ به معني زحمت و مشقّت است ( نگا : طه‌ / 2 ) . روي سخن متوجّه آدم و حوّاء است ، ولي علّت مفرد آمدن فعل بدان خاطر است كه عهد و پيمان در آغاز متوجّه آدم بوده و نقطه پايان هم متوجّه او شده است . از سوي ديگر ، درد و رنج مرد كه رئيس اهل و عيال خود است ، متضمّن درد و رنج اهل و عيال نيز مي‌باشد .‏

آيه 118
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بر ما است كه خواسته‌هاي زندگي تو را در بهشت فراهم سازيم و ) تو در آن نه گرسنه مي‌شوي و نه برهنه مي‌گردي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّ لَكَ » : براي تو هست . مراد تضمين روزي از سوي خداوند است .‏

آيه 119
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در آن تو نه تشنه مي‌ماني و نه آفتاب‌زده مي‌شوي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَضْحَيا » : حرارت آفتاب سوزان به تو نمي‌خورد و گرمازده نمي‌گردي . مراد اين است كه كار كردن و رنج‌كشيدن در ميان نيست .‏

آيه 120
‏متن آيه : ‏
‏ فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس شيطان ( به نيرنگ و حيله نشست و ) آدم را وسوسه كرد ( و بدو ) گفت : آيا تو را به درخت جاودانگي و ملك فناناپذير رهنمود كنم‌ ؟ ( اگر از اين درخت ممنوع بخوريد ، ديگر نمي‌ميريد و سرمدي مي‌شويد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْخُلْدِ » : جاودانگي . سرمدي . ( نگا : اعراف‌ / 20 ) . « لا يَبْلي‌ » : كهنه و فرسوده نمي‌شود . فناپذير و زائل نمي‌گردد .‏

آيه 121
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏سرانجام هر دو نفر از آن خوردند ( و جامه‌هاي بهشتي از بدنشان فرو ريخت ) و شرمگاهشان برايشان نمايان شد ( كه تا آن زمان از ايشان پنهان بود ) و شروع كردند به اين كه برگهاي درختان بهشت را بر خود بپيچند و بچسبانند . بدين نحو آدم از فرمان پروردگارش سرپيچي كرد و گمراه شد ( و اين واقعه پيش از نبوّت او بود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا » : ( نگا : اعراف‌ / 20 و 22 و 27 ) . « غَوي‌ » : گمراه شد . زندگيش تباه شد .‏

آيه 122
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس پروردگارش او را ( براي پيغمبري ) برگزيد و توبه‌اش را پذيرفت و ( به سوي اعتذار و استغفار ) رهنمودش كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِجْتَبَاهُ » : انتخابش كرد . به پيغمبريش برگزيد . خدا با توفيق توبه او را به خود نزديك فرمود ( نگا : اعراف‌ / 23 ) .‏

آيه 123
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا دستور داد : هر دو گروه شما با هم ( اي آدم و حوّاء و اهريمن ! ) از بهشت فرو آئيد ( و در زمين ساكن شويد ، و در آنجا ) برخي ( از فرزندانتان ) دشمن برخي ديگر خواهند شد ، و هرگاه هدايت و رهنمود من براي شما آمد ، هركه از هدايت و رهنمودم پيروي كند ، گمراه و بدبخت نخواهد شد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِهْبِطَا » : مراد آدم و حوّاء و ابليس است ( نگا : بقره‌ / 36 ) . « امّا » : ( نگا : بقره‌ / 38 ) . « لا يَضِلُّ » : در دنيا گمراه و سرگشته نمي‌شود . « لا يَشْقَيا » : در آخرت با درآمدن به دوزخ بدبخت نمي‌گردد .‏

آيه 124
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هركه از ياد من روي بگرداند ( و از احكام كتابهاي آسماني دوري گزيند ) ، زندگي تنگ ( و سخت و گرفته‌اي ) خواهد داشت‌ ؛ ( چون نه به قسمت و نصيب خدادادي قانع خواهد شد ، و نه تسليم قضا و قدر الهي خواهد گشت ) و روز رستاخيز او را نابينا ( به عرصه قيامت گسيل و با ديگران در آنجا ) گرد مي‌آوريم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذِكْر » : ياد . مراد هر آن چيزي است كه خدا بدان ياد شود ، اعم از قرآن و غير آن . « مَعيشَةً » : زندگي . مراد زندگي دنيا است ( نگا : اعراف‌ / 10 ) . « ضَنكاً » : تنگ . مراد سخت و پرنگراني و اضطراب است ( نگا : انعام‌ / 125 ) . مصدر است و براي مذكّر و مؤنّث يكسان به كار مي‌رود . « أَعْمَيا » : كور . اين كوري به هنگام زنده‌شدن و سر برآوردن از گورها است ( نگا : اسراء / 97 ) .‏

آيه 125
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خواهد گفت : پروردگارا ! چرا مرا نابينا ( برانگيخته‌اي و به عرصه قيامت گسيل داشته و در آنجا ) جمع آورده‌اي‌ ؟ من كه قبلاً ( در دنيا ) بينا بوده‌ام .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَدْ كُنتُ بَصِيراً » : من بينا بوده‌ام . اين جواب به اعتبار اكثر افراد است‌ ؛ چرا كه برخي در دنيا كور مادرزاد بوده و يا بعدها كور شده‌اند .‏

آيه 126
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خدا ) مي‌گويد : همين است ( كه هست و بچش نتيجه نافرماني را ) . آيات ( كتابهاي آسماني ، و دلائل هدايتِ جهانيِ ) من به تو رسيد و تو آنها را ناديده گرفتي‌ ؛ همان گونه هم تو امروز ناديده گرفته مي‌شوي ( و بي‌نام و نشان در آتش رها مي‌گردي ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَذلِكَ » : همين است كه مي‌بيني . به خاطر آن است كه . « نَسِيتَهَا » : آن را ترك كردي و درباره آن سستي نمودي . « تُنْسَيا » : فراموش مي‌شوي . ترك گفته مي‌شوي ( نگا : اعراف‌ / 51 ) .‏

آيه 127
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما اين گونه سزا مي‌دهيم كسي را كه افراط ( در عصيان ) و تفريط ( در پرستش و عبادت ) پيش مي‌گيرد و به آيات پروردگارش ايمان نمي‌آورد . مسلّماً عذاب آخرت بسيار سخت‌تر و ماندگارتر ( از عذاب اين جهان ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَذلِكَ نَجْزِي » : اين گونه هم در دنيا سزا و جزا مي‌دهيم . اين گونه در آخرت سزا و جزا مي‌دهيم . « أَسْرَفَ » : افراط و زياده‌روي‌كرد . تفريط و كوتاهي كرد .‏

آيه 128
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا آنان پي نبرده‌اند كه پيش از ايشان بسياري از مردمان ( اعصار و ادوار مختلف ) را نابود كرده‌ايم ( و هم‌اينك ايشان برجاي آنان نشسته‌اند ) و در امكنه و منازلشان گام برمي‌دارند ؟ ( مگر شما پسينيان سرنوشتي جز سرنوشت پيشينيان داريد ؟ ! ) . به حقيقت در اين ( صحنه‌هاي عبرت‌انگيز زمان ) نشانه‌هائي براي ( اندرز گرفتن و بيدار شدن ) خردمندان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ » : آيا ايشان را رهنمود نكرده است‌ ؟ ( نگا : اعراف‌ / 100 ) . « الْقُرُونِ » : ( نگا : انعام‌ / 6 ) . « النُّهَيا » : ( نگا : طه‌ / 54 ) .‏

آيه 129
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَاماً وَأَجَلٌ مُسَمًّى ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر وعده پروردگارت قبلاً بر اين نمي‌رفت ( كه عذاب و هلاك گناهكاران را به تأخير بيندازد ) و ملاحظه زمان مقرّر ( يعني قيامت ) نبود ( عذاب خدا هم اينك در دنيا ) دامنگير ( كافران و فاسقان معاصر ، بسان كافران و فاسقان پيش ) مي‌شد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَلِمَةٌ سَبَقَتْ » : سخني كه زده شده ، و وعده‌اي كه داده شده است ( نگا : انفال‌ / 33 ، قمر / 46 ) . « لِزَاماً » : لازم و واجب . حتمي و قطعي . مصدر باب مفاعله است و در معني وصفي براي مبالغه به كار رفته است . « أَجَلٌ مُّسَمّيً » : مدّت مقدّر عمرشان ، يا روز قيامت ( نگا : انعام‌ / 6 ) . عطف است بر واژه ( كَلِمَةٌ ) .‏

آيه 130
‏متن آيه : ‏
‏ فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاء اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اكنون كه بنا نيست اين بدكاران فوراً مجازات شوند ) پس تو ( اي پيغمبر ! ) در برابر چيزهائي كه مي‌گويند ( و تكذيب و استهزائي كه مي‌كنند ) شكيبائي كن ، و ( براي تسلّي خاطر ) قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن ، و در اثناء شب و در بخشهائي از روز ، به پرستش و ستايش پروردگارت مشغول شو ، تا ( پيوندت با خدا استوار گردد و آرامش خاطر به تو دست دهد ، و بدانچه برايت مقدّر شده است ) راضي و خوشنود شوي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَاصْبِرْ » : بدين سبب شكيبائي كن . حرف ( فَ ) سببيّه است ، و مراد از شكيبائي عدم اضطراب است‌ ؛ نه ترك جنگ و جهاد . « سَبّحْ » : امر به پيغمبر به طور خاصّ و به پيروان او به طور عام است . « سَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ » : كنايه از تسبيح و تحميد و تنزيه مطلق خدا در همه اوقات است . يا اين كه مراد به جاي آوردن نمازهاي پنجگانه است . بدين شرح : « قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ » : نماز صبح . « قَبْلَ غُرُوبِهَا » : نماز ظهر و عصر . « مِنْ ءَانَآءِ الَّيْلِ » : نماز مغرب و عشاء . « أَطْرَافَ النَّهَارِ » : نماز صبح و مغرب ، يا نماز ظهر . تكرار آن بيانگر مزيّت بيشتر ، و جمع آمدن آن براي همگوني با ( ءَانَآءِ الَّيْلِ ) است ( نگا : تفسير قاسمي ) . « ءَانَآءِ » : جمع إِنْو ، إِنْي ، أَنْي ، ساعتها . بخشها ( نگا : آل‌عمران‌ / 113 ) . « أَطْرَافَ » : جوانب و ساعات . مراد بامدادان و شامگاهان است ( نگا : هود / 114 ) .‏

آيه 131
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏چشم خود را مدوز به نعمتهاي ماديي كه به گروههائي از كافران داده‌ايم . اين نعمتهاي مادي كه زينت زندگي دنيا است ، بديشان داده‌ايم تا آنان را بدان بيازمائيم . داده ( اخروي جاويدان و سرمدي ) پروردگارت بهتر و پايدارتر ( از اين نعمتهاي موقّت و زودگذر جهان فاني ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَمُدَّنَّ » : مدوز . منگر . « أَزْوَاجاً » : اصناف . گروه‌ها و دسته‌ها ( نگا : حجر / 88 ) . « زَهْرَةَ » : زينت و بهجت . آرايش و سرسبزي . مفعول فعل محذوف ( جَعَلْنا ) يا بدل از محلّ ( ما ) و يا حال است .‏

آيه 132
‏متن آيه : ‏
‏ وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏خانواده خود را به گزاردن نماز دستور بده ( چرا كه نماز مايه ياد خدا و پاكي و صفاي دل و تقويت روح است ) و خود نيز بر اقامه آن ثابت و ماندگار باش . ما از تو روزي نمي‌خواهيم ، بلكه ما به تو روزي مي‌دهيم . سرانجام ( نيك و ستوده ) از آن ( اهل تقوا و ) پرهيزگاري است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَهْلَ‌ » : اهل پيغمبر ، عبارت است از امت محمّدي و خانواده خودش . اهل مردم ، افراد خانواده ايشان است . « لا نَسْأَلُكَ رِزْقاً » : از تو روزي نمي‌خواهيم . از تو روزي خودت و ديگران را نمي‌خواهيم . لذا به سبب فراچنگ آوردن رزق ، از نماز غافل مشو . « الْعَاقِبَةُ » : مراد سرانجام نيكو است . چرا كه سرانجام بد همچون معدوم بشمار است .‏

آيه 133
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( كافران مكّه ) مي‌گويند : چرا ( محمّد ) معجزه‌اي از سوي پروردگارش براي ما نمي‌آورد ( كه ما خود پيشنهاد مي‌كنيم‌ ؟ از قبيل : برجوشاندن چشمه ساري از زمين و داشتن باغي از درختان خرما و انگور و غيره ) . آيا معجزه ( بزرگِ قرآن نام كه در ) كتابهاي پيشين ( آسماني تورات و انجيل و زَبور مذكور است ) ، به پيش ايشان نيامده است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ . . . الأُولَيا » : آيا خبر روشن اقوام پيشين كه در كتب آسماني گذشته بوده است براي آنان نيامده است ( كه پياپي معجزاتي پيشنهاد مي‌كردند و پس از مشاهده معجزات ، به كفر و انكار ادامه مي‌دادند ، و عذاب شديد الهي دامنگيرشان مي‌شد ) . اينها چرا معجزه مي‌طلبند و بهانه‌جوئي مي‌كنند ، مگر همين قرآن با اين امتيازات بزرگ كه حاوي حقائق كتب آسماني پيشين است ، براي آنان كافي نيست . « ءَايَةٍ » : معجزات حسّي ، از قبيل : عصاي موسي و يد بيضاء . معجزات پيشنهادي ( نگا : إسراء / 90 - 93 ) . « بَيِّنَةُ » : معجزه بزرگ كتابهاي آسماني ، يعني قرآن . معجزات انبياء گذشته . « الصُّحُفِ الأُولَيا » : كتابهاي آسماني پيشين . از قبيل : تورات و انجيل و زبور ( نگا : شعراء / 196 ، اعلي‌ / 18 و 19 ) .‏

آيه 134
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر ما پيش از نزول قرآن و آمدن پيغمبر اسلام ، ايشان را با عذابي نابود مي‌كرديم ، ( روز قيامت ) مي‌گفتند : پروردگارا ! چرا ( در دنيا ) پيغمبري براي ما نفرستادي ، تا از آيات تو پيروي كنيم ، پيش از آن كه ( در آخرت ) خوار و رسوا شويم ( و به دوزخ گرفتار آئيم ) ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن قَبْلِهِ » : پيش از نزول قرآن . پيش از بعثت محمّد . « نَذِلَّ وَ نَخْزَيا » : در دنيا خوار و در آخرت رسوا شويم . در آخرت خوار و رسوا شويم .‏

آيه 135
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَى ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! به اين منكران حقيقت و معاندان دين ) بگو : ( ما و شما ) جملگي منتظر ( وعده‌ها و وعيدهاي الهي ) هستيم ( ما در انتظار وعده پيروزي بر شما هستيم و شما در انتظار شكست ما . حال كه چنين است ) پس شما هم انتظار بكشيد . به زودي خواهيم دانست چه كساني ( از ما و شما ) بر راه راست بوده و راهيابند ( و چه كساني گمراه و اهل عذابند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كُلٌّ » : هر يك از ما و شما . « مُتَرَبِّصٌ » : منتظر . چشم به راه . ( نگا : توبه‌ / 52 ، طور / 30 و 31 ، حديد / 14 ) « السَّوِيِّ » : راست و مستقيم ( نگا : مريم‌ / 17 و 43 ) .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره طه / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 07:20:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مريم / تفسیر نور

 

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ كهيعص ‏

‏ترجمه : ‏
‏كاف . ها . يا . عين . صاد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كهيعص‌ » : حروف مقطّعه‌اند ( نگا : بقره‌ / 1 ) .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين ) يادي است از مرحمت پروردگارت نسبت به بنده خود زكريّا ( كه اي محمّد ! آن را بر تو مي‌خوانم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذِكْرُ » : ياد . يادآوري . خبر مبتداي محذوف است و تقدير چنين است : هذَا الْمَتْلُوُّ ذِكْرُ . « رَحْمَةِ رَبِّكَ » : واژه ( رَحْمَة ) به فاعل خود اضافه شده است . در رسم‌الخطّ قرآني با ( ت ) كشيده نوشته شده است . « عَبْدَ » : مفعولٌ‌به ( رَحْمَةِ ) است . « زَكَرِيَّا » : بدل است .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاء خَفِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن هنگام كه پروردگارش را ( در خلوتگاه عبادت ) پنهاني ندا داد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نِدَآءً » : صدا زدن . به كمك طلبيدن . مصدر باب مفاعله است . « خَفِيّاً » : پنهان . نهان .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : پروردگارا ! استخوانهاي من ( كه ستون پيكر من و محكم‌ترين اعضاي تن من است ) سستي گرفته است ، و شعله‌هاي پيري ( تمام موهاي ) سر مرا فرا گرفته است ، پروردگارا ! من هرگز در دعاهائي كه كرده‌ام ( از درگاه كرم تو ) محروم و نااميد باز نگشته‌ام‌ ؛ ( هم اينك نيز مرا درياب ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَهَنَ » : سست شد . ضعيف گرديد . « إشْتَعَلَ » : شعله‌ور شد . شعله فراگير شد . مراد سفيد شدن موهاي سر است . « شَيْباً » : پيري . تمييز است . « دُعَآئِكَ » : تو را به ياري خواستن و به مدد طلبيدن . ( دُعَآءِ ) اضافه به مفعول خود شده است . « شَقِيّاً » : محروم . نااميد . گويند : شَقي بِكَذا . أَيْ تَعِبَ فيهِ وَ لَمْ يَحْصُلْ مَقْصُودُهُ .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پروردگارا ! ) من از بستگانم بعد از خود بيمناكم ( چرا كه در ايشان شايستگي و بايستگي به دست گرفتن كار و بار دين را نمي‌بينم ) و همسرم هم از اوّل نازا بوده است ؛ پس از فضل خويش جانشيني به من ببخش .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَوَالِيَ » : ورثه ( نگا : نساء / 33 ) . عصبه ، يعني خويشاوندان شخص از سوي پدر . در اينجا مراد ورثه و به ويژه عموزادگان شَرور و ناباب است . « عَاقِراً » : عقيم . نازا . « وَلِيّ » : عهده‌دار امور . مراد پسر است .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏از من ( دين و دانش ) و از آل يعقوب ( ثروت و قدرت ) ارث ببرد ، و او را پروردگارا ( در گفتار و كردار ) مورد رضايت گردان .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَرِثُنِي وَ يَرِثُ . . . » : مراد ارث معنوي ، يعني دين و دانش و نبوّت است ( نگا : اعراف‌ / 169 ، فاطر / 32 ، شوري‌ / 14 ) . برخي تركه زكريّا را عِلْم و نبوّت ، و ميراث آل يعقوب و دارائي و شاهي مي‌دانند . « ءَالِ يَعْقُوبَ » : مراد فرزندان يعقوب است كه بسياري از آنان مفتخر به خِلعت نبوّت شده و انبياء بني‌اسرائيل بوده‌اند . « رَضِيّاً » : مورد رضايت . فعيل به معني مَفْعول ، يعني ( مَرْضِيّ ) است .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي زكريّا ! ما تو را به پسري مژده مي‌دهيم كه نام او يحيي است و پيش از اين كسي را همنام او نكرده‌ايم ( و شبيه او در صفات فضل و كمال و تقوا و صلاح نيافريده‌ايم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَمِيّاً » : همنام . مشترك در اسم . شبيه و نظير ( نگا : مريم‌ / 65 ) .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( زكريّا ) گفت : پروردگارا ! چگونه مرا پسري خواهد بود با اين كه همسرم نازا است و من نيز به غايتِ پيري رسيده‌ام و افتاده و فرتوت شده‌ام‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَنَّيا » : چگونه‌ ؟ اين پرسش ناشي از شعف و خوشحالي از قُدوم فرزند است كه زكريّا مي‌خواهد با شيوه و نحوه تولّد آشنا شود و بفهمد كه آيا خدا او و همسرش را به سن جواني برمي‌گرداند و آن گاه چنين كاري صورت مي‌پذيرد يا جز اين . « عِتِيّاً » : مصدري از ماده ( عُتُوّ ) است ، به غايت پير شدن و خشكيده و افتاده گشتن .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرمود : ( مطلب ) همين گونه است ( كه پيام داده است ) . پروردگار تو گفته است اين كار براي من ( كه خدايم ، و از هيچ ، همه چيز را آفريده‌ام ، و از جمله خودِ ) تو را كه قبلاً هيچ نبودي ، هستي بخشيده‌ام ، آسان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَيِّنٌ » : آسان . ساده .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( زكريّا ) گفت : پروردگارا ! نشانه‌اي ( دالّ بر تحقّق اين مژده ) برايم بگذار . ( خدا به او ) فرمود : نشانه ( حصول آرزوي ) تو اين است كه سه شبانه‌روز تمام نمي‌تواني با مردم سخن بگوئي ، با وجود اين كه تو ( از لحاظ اعضاء و حواسّ ) سالم و تندرست خواهي بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَةً » : علامت . نشانه . « أَلاّ تُكَلِّمَ النَّاسَ . . . » : اين كه زبانت بند مي‌آيد و قدرت تكلّمِ با مردم را نخواهي داشت . « ثَلاثَ لَيالٍ » : سه شب . مراد سه شبانه‌روز است ( نگا : آل‌عمران‌ / 41 ) . « سَوِيّاً » : سالم و متعادل . حال ضمير فاعلي مستتر در فعل ( تُكَلِّمَ ) است .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بعد ( از اين بشارت ، زكريّا ) از محراب ( عبادت ) بيرون آمد و به پيش قوم خود رفت و با رمز و اشاره بديشان گفت : بامدادان و شامگاهان ( به شكرانه اين نعمت كه در سرنوشت آينده همه شما تأثير بسزا دارد ) به تسبيح و تقديس ( خدا ) بپردازيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمِحْرَابِ » : خلوتكده عبادت كه معمولاً در صدر منزل و بالاتر از نقاط ديگر است ( نگا : ص‌ / 21 ) . حجره‌اي در اوّل معبد . « بُكْرَةً » : بامدادان . صبحگاهان . « عَشِيّاً » : شامگاهان . شبانگاهان .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هنگامي كه يحيي متولّد شد و بزرگ گرديد و به سن رشد رسيد ، خطاب بدو گفتيم : ) اي يحيي ! كتاب ( تورات ) را با قوّت و ( قدرتِ هرچه تمام‌تر ) برگير ( و با جدّ و جهدِ هرچه بيشتر بدان عمل كن ) . ما در كودكي بدو بينش ( ديني و فهم احكام الهي موجود در تورات ) داديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خُذْ » : برگير . مراد عمل كردن و اجرا نمودن است ( نگا : اعراف‌ / 171 ) . « الْكِتَاب‌ » : مراد تورات است . « الْحُكْمَ » : رجاحت عقل و درايت اسرار شريعت . در اينجا مراد فهم تورات و درك احكام آن است . « صَبِيّاً » : در حالي كه كودك بود .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ وَحَنَاناً مِّن لَّدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از فضل خود ، بدو مهر و محبّت فراوان داديم ( و بر رحم و عطوفت عظيمش سرشتيم ) و بركت و پاكي نصيبش كرديم ، و او پرهيزگار ( به بار آمد ) و متّقي بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَنَاناً » : مهر و محبّت . رحم و عطوفت . عطف است بر ( الْحُكْمَ ) . « زَكَاةً » : بركت . يعني او مبارك بود . پاكي و طهارت .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ وَبَرّاً بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و او نسبت به پدر و مادرش نيك رفتار و نيكوكار بود و زورگو و سركش نبود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَرّاً » : بسيار نيكوكار و نيك رفتار . عطف است بر ( تَقِيّاً ) . « جَبّاراً » : زورگو . متكبّري كه خويشتن را بالاتر از آن بداند كه حق را بپذيرد و بدان اقرار كند . « عَصِيّاً » : طغيانگر و سركش .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏درودش باد ( در سراسر زندگي ) آن روز كه متولّد شده است ، و آن روز كه مي‌ميرد ، و آن روز كه زنده و برانگيخته مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ سَلامٌ عَلَيْهِ » : درودش باد . سالم و در امان خواهد بود از اذيّت و آزار و هول و هراس تمام مراحل زندگي . « حَيّاً » : زنده . حال است و جنبه تأكيد دارد .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) در كتاب ( آسماني قرآن ، اندكي ) از مريم سخن بگو : آن هنگام كه در ناحيه شرقي ( بيت‌المقدّس براي فراغت عبادت ) از خانواده‌اش كناره گرفت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنتَبَذَتْ » : كناره گرفت . گوشه‌گيري كرد .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و پرده‌اي ميان خود و ايشان افكند ( تا خلوتكده‌اش از هر نظر براي عبادت آماده باشد ، در اين هنگام ) ما جبريل ( فرشته ) خويش را به سوي او فرستاديم و جبريل در شكل انسان كامل خوش قيافه‌اي بر مريم ظاهر شد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رُوحَنَا » : روح متعلّق به خود . مراد از روح ، جبريل است ( نگا : شعراء / 193 ) . « تَمَثَّلَ » : مجسّم گرديد . پديدار شد . « سَوِيّاً » : ( نگا : مريم‌ / 10 ) .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مريم لرزان و هراسان ) گفت : من از ( سوء قصد ) تو ، به خداي مهربان پناه مي‌برم . اگر پرهيزگار هستي ( بترس كه من به خدا پناه برده و او كس بيكسان است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِن كُنتَ تَقِيّاً » : اگر پرهيزگار هستي . با توجّه بدين معني ، جزاي شرط محذوف و از سياق پيدا است . تو پرهيزگار نيستي . چرا كه بدون اجازه به حجره عبادتگاه او درآمده است . در اين صورت ، واژه ( إِنْ ) حرف نفي و به معني ( ما ) است .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَاماً زَكِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( جبريل ) گفت : ( مترس كه من يكي از فرشتگان يزدانم و ) پروردگارت مرا فرستاده است تا ( سبب شوم و ) به تو پسر پاكيزه‌اي ( از نظر خلق و خوي و جسم و جان ) ببخشم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« زَكِيّاً » : پاك از لحاظ ظاهري و معنوي . بزرگ شونده بر خير و صلاح .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مريم ) گفت : چگونه پسري خواهم داشت ، در حالي كه انساني ( از راه حلال ) با من نزديكي نكرده است ، و زناكار هم نبوده‌ام‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَمْ يَمْسَسْنِي‌ » : به من دست نزده است . مراد نزديكي زناشوئي است . « بَغِيّاً » : زناكار . اين واژه وصف غالبي است براي زنان ، مثل عاقر و حائض .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَكَانَ أَمْراً مَّقْضِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( جبريل ) گفت : همان گونه است ( كه بيان داشتي . امّا ) پروردگار تو گفته است اين ( كار ، يعني دادن فرزند بدون پدر ) براي من آسان است . ( انجام اين امر ) به خاطر آن است كه ( مي‌خواهيم ) او را معجزه‌اي براي مردمان كنيم ، و ( وي را براي بندگان مخلص ) رحمتي از سوي خود سازيم . ديگر كار انجام يافته است ( و جائي براي بحث و گفتگو نمانده است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمْراً مَّقْضِيّاً » : كاري است كه حكم آن صادر و خاتمه پذيرفته است . كار مقدّر گشته و شدني است .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَاناً قَصِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مشيّت خدا تحقّق يافت و مريم ) بدو باردار شد و با جنين ( خود عيسي ) در مكان دوردستي گوشه گرفت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِهِ » : حرف ( ب ) براي ملابسه و مصاحبه است ، يعني متلبّسه بِهِ ( نگا : مؤمنون‌ / 20 ) . « قَصِيّاً » : دور افتاده . بعيد .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْياً مَّنسِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏درد زايمان او را به كنار تنه خرمابني كشاند ( تا هم بدان تكيه زند و هم خويشتن را از ديد مردمان پنهان دارد . انديشيد كه خانواده‌اش و خويشان و بيگانگان نسبت بدو چه خواهند گفت . اندوه و هراس سراسر وجود پاك او را فرا گرفت . گريان و نالان ) گفت : كاش ! پيش از اين مرده بودم و چيز ناقابل فراموش شده‌اي بودم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَجَآءَهَا » : وادار و ناچارش كرد . او را پناهنده كرد . فعل ماضي باب افعال است از ماده ( جآءَ ، يَجي‌ءُ ) . « الْمَخَاضُ » : درد زايمان . تكان خوردن بچّه در شكم هنگام ولادت . از ماده ( مَخْض ) است . « جِذْعِ » : تنه . ساقه . « النَّخْلَةِ » : خرمابن . درخت خرما . « نَسْياً » : چيز ناچيز و ناقابلي كه در خور توجّه نبوده و چه بسا از يادها فراموش شود . مصدر است و به معني اسم مفعول . « مَنسِيّاً » : فراموش شده . از ياد رفته . متروك .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( جبرئيل ) از پائين او ، وي را صدا زد ( و گفت كه از تنهائي و نبودن خوردني و نوشيدني ، و از اين كه مردم چه خواهند گفت ) غمگين مباش . پروردگارت پائين ( تر از ) تو چشمه‌اي پديد آورده است ( و روانش كرده است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَادَاهَا » : او را صدا زد . فاعل جبرئيل است . برخي آن را عيسي مي‌دانند كه از درون شكم ، مادر خود را ندا داده است . « مِن تَحْتِهَا » : از مكان پائين و زيرين او . « تَحْتَكِ » : زيرين و پائين تو . « سَرِيّاً » : چشمه . رودخانه كوچك . پيدايش اين آب ، نخستين نشانه دالّ بر پاكي و كرامت مريم بود . از ماده ( سَري ، يَسْري ) . انسان والامقام كه مراد عيسي است . يا از ماده ( سَرا ، يَسْرُو ) . « قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً » : خداوند پائين‌تر از مكان تو چشمه‌اي يا رودخانه‌اي پديدار كرده است . خداوند از تو بزرگواري را به وجود مي‌آورد .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏تنه خرمابن را بجنبان و بتكان ، تا خرماي نورس دست چيني بر تو فرو افكَنَد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هُزِّي‌ » : تكان بده . بجنبان . « رُطَباً » : خرماي تازه و نورس . « جَنِيّاً » : دست چين . ميوه‌اي كه برگزيده شود و با دست كنده شود . مراد ميوه نورس و مرغوب است . فَعيل به معني مَفْعُول است . به بار نشستن درخت خرما و رسيدن فوري ميوه آن ، دومين نشانه دالّ بر پاكي و كرامت مريم بود .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ( از اين خرماي شيرين ) بخور و ( از آن آب گوارا ) بياشام و ( به اين فرزند دلبند و معجزه خداوند ) چشم را روشن دار ، و هرگاه كسي را ديدي ( و در اين زمينه از تو توضيح خواست با اشاره بدو بفهمان و ) بگو : كه من براي خداي مهربان روزه ( سكوت و خودداري از گفتار ) نذر كرده‌ام ، و به همين دليل امروز با انساني سخن نمي‌گويم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَرِّي عَيْناً » : چشمت را روشن دار . شاد باش . « قُولِي‌ » : بگو . مراد از گفتن ، اشاره كردن و فهماندن است . « صَوْماً » : روزه . مراد روزه سكوت است كه در شرع اسلام منسوخ گشته است و مشروع نيست . « إِنسِيّاً » : مفرد اسم جنس جمعي ( إِنس ) به معني انسان است .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏مريم او را در آغوش گرفت و پيش اقوام و خويشان خود برد . آنان گفتند : اي مريم ! عجب كار زشتي كرده‌اي !‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَحْمِلُهُ » : در حالي كه او را برداشته بود . « فَرِيّاً » : بسيار زشت و عجيب . كار نادرست و نابجا .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي خواهر هارون ! نه پدر تو مرد بدي بود ، و نه مادرت زن بدكاره‌اي !‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَارُونَ‌ » : مراد هارون برادر موسي است كه يكي از پيغمبران خدا بوده و مريم از نسل او است . اين كه با وجود فاصله صدها سال ، قرآن فرموده است : ( يَآ أُخْتَ هَارُونَ ) اين اصطلاح زبان عربي است . مثلاً عربها مي‌گويند : يا أَخَا الْعَرَبِ . يا أَخا تَميمٍ . پس مراد اين مي‌شود كه : يا سُلالَةَ هَارُونَ النَّبِيِّ التَّقِيِّ الْوَرِعِ . « أُمُّكِ » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 35 ) .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مريم ) اشاره بدو ( يعني نوزادش عيسي ) كرد ( و گفت با او حرف بزنيد ) . گفتند : ما چگونه با كودكي كه در گهواره است سخن بگوئيم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَهْدِ » : گهواره . « صَبِيّاً » : كودك . حال است .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هنگامي كه عيسي سخن ايشان را شنيد ) گفت : من بنده خدايم ، براي من كتاب ( آسماني انجيل ) را خواهد فرستاد و مرا پيغمبر خواهد كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَاتَانِيَ‌ » و « جَعَلَنِي‌ » : استعمال فعل ماضي به خاطر وقوع قطعي كار در آينده نزديك است كه انگار رخ داده است . يا اين كه به اعتبار سبقت آن در قضا و قدر الهي است .‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و مرا - در هر كجا كه باشم - شخص پربركت و سودمندي ( براي مردمان ) مي‌نمايد ، و مرا به نماز خواندن و زكات دادن - تا وقتي كه زنده باشم - سفارش مي‌فرمايد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَادُمْتُ حَيّاً » : مادام كه زنده باشم .‏

آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ وَبَرّاً بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( مرا سفارش مي‌فرمايد ) به نيكي و نيكرفتاري در حق مادرم . و مرا ( نسبت به مردم ) زورگو و بدرفتار نمي‌سازد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَرّاً » : نيك‌رفتار ( نگا : مريم‌ / 14 ) . « شَقِيّاً » : سختگير . بد رفتار . بدبخت .‏

آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و سلام ( خدا ) بر من است ( در سراسر زندگي ، ) آن روز كه متولّد شده‌ام ، و آن روز كه مي‌ميرم ، و آن روز كه زنده و برانگيخته مي‌شوم !‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَالسَّلامُ عَلَيَّ » : ( نگا : مريم‌ / 15 ) .‏

آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين است عيسي پسر مريم ، ( با اين صفات و خصالي كه گذشت ) . اين ، سخن راستين درباره او است ، سخن راستيني كه در آن ترديد مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذلِكَ » : اين موصوف به صفات جليله و خصال حميده . مبتدا است و خبر آن ( عيسي ) است . « قَوْلَ الْحَقِّ » : سخن راستين ( نگا : آل‌عمران‌ / 59 و 60 ) . اضافه موصوف به صفت است . گفتار خدا . عيسي پديده فرمان واژه ( كُنْ ) الله است . نصب ( قَوْلَ ) بدان علّت است كه مفعول فعل محذوف است و تقدير چنين است : أقُولُ لَكُمْ فيهِ قَوْلَ الْحَقِّ . يا حال است و تقدير چنين مي‌گردد : حالُ كَوْنِ عِيسي كَلِمَةُ اللهِ . يا اين كه نصب آن بنا بر مدح است . « يَمْتَرُونَ » : شكّ و ترديد مي‌كنند . اختلاف مي‌ورزند .‏

آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سزاوار خداوند نيست كه فرزندي داشته باشد . او منزّه ( از اتّخاذ و انتخاب فرزند ، و به دور از اين گونه عيبها و نقصها ) است . هرگاه اراده پديد آوردن چيزي و انجام كاري كند ، تنها كافي است راجع بدان بگويد : بشو ! و مي‌شود . ( پس چنين قادر متعالي هرگز نيازي به فرزند ندارد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَضَيا » : اراده كرد .‏

آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و تنها خداوند ، پروردگار من و پروردگار شما است ، پس او را پرستش كنيد ( و بس ) . اين است راه راست ( و درست منتهي به نجات و سعادت ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هذا » : اين راهي كه شما را بدان دعوت كردم ( نگا : زخرف‌ / 63 و 64 ) .‏

آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس ( با وجود اين همه تأكيد عيسي بر توحيد و يكتاپرستي ، و روشني كار او ) گروهها ( و دسته‌هاي يهوديان و مسيحيان ) در ميان خود راههاي مختلفي را در پيش گرفتند ( و عقائد گوناگوني درباره مسيح ابراز داشتند ) . واي به حال كافران ! ( چون ايشان ) در هنگامه روز بزرگ ( قيامت چه خواهند ديد و چه خواهند كشيد ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الأحْزَابُ » : گروهها و دسته‌ها . مراد فرق مختلف يهوديان و مسيحيان است . « وَيْلٌ » : هلاك و نابودي . واي . « مَشْهَدِ » : صحنه قيامت . هنگامه رستاخيز . حضور يافتن . گواهي . جايگاه گواهي پيغمبران و فرشتگان و اعضاء انسان ، بر اعمال بندگان ( نگا : غافر / 51 ) .‏

آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( كافران انگار در اين جهان كر و كورند ، ولي ) در آن روز كه به پيش ما مي‌آيند ، چه گوش شنوا و چه چشم بينائي پيدا مي‌كنند ( امّا چه فايده كه آن روز كار از كار گذشته است و وقت حساب و كتاب فرا رسيده است ) وليكن ستمكاران ، امروزه ( كه جهان كسب و عمل و اندوختن و توختن است ) در گمراهي آشكاري بسر مي‌برند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ » : چه شنوا و چه بينايند . فعل تعجّب مي‌باشند . يعني ستمكاران در قيامت همه چيز را چنان كه هست مي‌دانند ، برعكس دنيا كه بي‌خبر از حقايق بودند . « الْيَوْمَ » : امروز . مراد جهان فعلي يا دنياي عاجل است .‏

آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) ظالمان را از روز حسرت ( كه رستاخيز است ) بترسان . آن هنگامي كه كار از كار مي‌گذرد و ( همه‌چيز دنيا پايان مي‌گيرد و وقت حساب و كتاب فرا مي‌رسد ، و ستمكاران مي‌بينند كه ) ايشان در غفلت ( عمر گرانمايه را ) بسر برده‌اند و ( به قيامت و بهشت و دوزخي ) ايمان نداشته‌اند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمَ الْحَسْرَةِ » : روز قيامت است كه هنگام پشيمان شدن و فسوسا و دريغا گفتن است و آه كشيدن و تأسّف خوردن كه : نكرديم كاري كه امروز ما را به كار آيد . « إِذْ قُضِيَ الأمْرُ » : آن گاه كه كار دنيا پايان مي‌گيرد ( نگا : انعام‌ / 31 و زمر / 56 ) . آن گاه كه به حساب همگان رسيدگي مي‌گردد و نيكان رهسپار بهشت و بدان رهسپار دوزخ مي‌شوند .‏

آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما وارث ( اصلي ) زمين و همه كساني هستيم كه بر روي آن زندگي مي‌كنند ، و ( همگان ) به سوي ما برگردانده مي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَرِثُ » : به ارث مي‌بريم . مراد اين است كه اموال مردمان و خود ايشان ، جاويدان نيست و مالك اصلي خدا است .‏

آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در كتاب ( قرآن ، براي مردمان ، گوشه‌اي از سرگذشت ) ابراهيم را بيان كن . او بسيار راست كردار و راست گفتار و پيغمبر ( يزدان دادار ) بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُذْكُرْ فِي الْكِتابِ » : آنچه در قرآن راجع به ابراهيم است بر خوان . « صِدِّيقاً » : كسي كه بسيار تصديق كننده حق باشد . راستكار و راستگو ( نگا : نساء / 69 ) .‏

آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنكَ شَيْئاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي ( را بيان دار ) كه ( محترمانه ) به پدرش گفت : اي پدر ! چرا چيزي را پرستش مي‌كني كه نمي‌شنود و نمي‌بيند و اصلاً شرّ و بلائي از تو به دور نمي‌دارد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا يُغْنِي عَنكَ شَيْئاً » : هيچ گونه مشكلي را براي تو حل نمي‌كند و اصلاً شرّ و بلائي از تو به دور نمي‌دارد . واژه ( شَيْئاً ) مفعول به و يا اين كه مفعول مطلق است .‏

آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطاً سَوِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي پدر ! دانشي ( از طريق وحي الهي ) نصيب من شده است كه بهره تو نگشته است ، بنابراين از من پيروي كن تا تو را به راه راست رهنمود كنم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صِراطاً سَوِيّاً » : راه راست و درستي كه منتهي به بهشت مي‌گردد .‏

آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي پدر ! اهريمن را پرستش مكن كه اهريمن پيوسته در برابر ( فرمان خداوند ) رحمان سركش بوده و هست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ » : مراد از پرستيدن شيطان ، اطاعت از او در كار و بار زندگي ، و از جمله در امر بت‌پرستي است ( نگا : سبأ / 41 و يس‌ / 60 ) . « عَصِيّاً » : سركش . نافرمان .‏

آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي پدر ! من از اين مي‌ترسم كه عذاب سختي از سوي خداوند مهربان گريبانگير تو شود ( كه آتش دوزخ است ) و آن گاه همدم شيطان ( در نفرين يزدان و عذاب سوزان ) شوي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَلِيّاً » : دوست . همدم .‏

آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْراهِيمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پدر ابراهيم برآشفت و ) گفت : آيا تو اي ابراهيم از خدايان من رويگرداني‌ ؟ ! اگر ( از اين كار يكتاپرستي و ناسزاگوئي درباره بتان ) دست نكشي ، حتماً تو را سنگسار مي‌كنم . برو براي مدّت مديدي از من دور شو ( تا آتش كينه و خشمم فروكش كند ، و دست به خون تو نيالايم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَاغِبٌ . . . عَنْ » : رويگردان از . بيزار از . « أُهْجُرْنِي‌ » : مرا رها كن و از پيش من برو . « مَلِيّاً » : مدّت طولاني . از واژه ( مَلاوَة ) به معني زمان دراز . در اين صورت ظرف است ، يا صفت مصدر محذوف است . اين واژه را به معني ( سالم ) نيز معني كرده‌اند ، كه در اين صورت حال است . « أُهْجُرْنِي مَلِيّاً » : مدّتهاي مديد از پيش من برو . براي هميشه از من دور شو . سالم از پيش من برو .‏

آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ابراهيم به آرامي و مهرباني ) گفت : ( پدر ) خداحافظ ! من از پروردگارم براي تو آمرزش خواهم خواست . چرا كه او نسبت به من بسيار عنايت و محبّت دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَلامٌ عَلَيْكَ » : خداحافظ . سلام در چنين مواردي براي توديع و متاركه است ( نگا : قصص‌ / 55 ، رخرف‌ / 89 ، فرقان‌ / 63 ) . « حَفِيَّاً » : گرم و مهربان . مبالغه كننده در پرسش از حال كسي و عنايت بدو ( نگا : اعراف‌ / 187 ) .‏

آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاء رَبِّي شَقِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از شما ( اي پدر ! و اي قوم بت‌پرست ! ) و از آنچه بجز خدا مي‌پرستيد كناره‌گيري و دوري مي‌كنم ، و تنها پروردگارم را مي‌پرستم . اميد است در پرستش پروردگارم ( طاعت و عبادت من پذيرفته شود و ) بدبخت و نوميد نگردم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَدْعُونَ » : عبادت مي‌كنيد . به كمك مي‌طلبيد و به فرياد مي‌خوانيد . « أَدْعُو » : مي‌پرستم . به فرياد مي‌خوانم . الف زائدي در رسم‌الخطّ قرآني دارد . « بِدُعَآءِ » : در پرستش . در به كمك طلبيدن . حرف ( بِ ) به معني ( في ) است . « شَقِيّاً » : ( نگا : مريم‌ / 4 ) . معني ديگر آيه : من از شما ( پدر ، و قوم بت‌پرست ) و از آنچه بجز خدا مي‌پرستيد ، كناره‌گيري مي‌كنم ، و تنها پروردگارم را به فرياد مي‌خوانم . اميد است كه دعاي من در پيشگاه پروردگارم بي‌پاسخ نماند .‏

آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلّاً جَعَلْنَا نَبِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه از آنان و از چيزهائي كه بجز خدا مي‌پرستيدند ، كناره‌گيري كرد ( و از ميان ايشان هجرت نمود ) ، ما بدو اسحاق و ( از اسحاق ) يعقوب بخشيديم ، و هر يك از آنان را پيغمبر بزرگي كرديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَهَبْنا لَهُ إسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ » : اسحاق پسر ابراهيم بوده و يعقوب فرزند اسحاق و نوه ابراهيم است . اين هم مژده ديگري به ابراهيم بود كه پسرش اسحاق ، داراي فرزند خواهد بود . « كُلاًّ » : هر يك از اسحاق و يعقوب . هر يك از ابراهيم و اسحاق و يعقوب . اين واژه مفعول اوّل فعل ( جَعَلْنَا ) و بر آن مقدّم شده است .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و رحمت خويش را شامل ايشان كرديم ( و در پرتو آن به خير و خوبي دنيا و آخرت رسيدند ) و آنان را نيكونام و بلندآوازه كرديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن رَّحْمَتِنَا » : رحمت خود را . برخي از رحمت خود را . در پرتو رحمت خود خير و خوبي دنيا و آخرت را بهره ايشان كرديم . « لِسَانَ » : زبان . در اينجا مراد كلام و گفتار است . عربها گاهي اندام را بر چيزي اطلاق مي‌كنند كه از آن عضو صادر مي‌شود . از قبيل : يَد ، بر قدرت و عطاء ( نگا : فتح‌ / 10 ، ص‌ / 45 ) . قَدَم ، بر فضل و برتري ( نگا : يونس‌ / 2 ) . لِسَان ، بر كلام ( نگا : ابراهيم‌ / 4 ) . « لِسَانَ صِدْقٍ » : ذكر جميل . نام نيكو . ( صِدْقٍ ) مصدر است و به هنگام اضافه واژه‌اي بدان ، معني وصفي دارد و بيانگر زيبائي و نيكوئي مضافِ خود است . از قبيل : رَجُلُ صِدْقٍ . إِمْرَأَةُ صِدْقٍ . قَدَمُ صِدْقٍ . مَقْعَدُ صِدْقٍ . لِسانُ صِدْقٍ . اضافه موصوف به صفتِ خود است ( نگا : يونس‌ / 2 ) . « عَلِيّاً » : والا مقام . صفت ( لِسانَ ) است .‏

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در كتاب ( آسماني قرآن ) سخن از موسي بگو . كسي كه پاك و برگزيده خدا ، و پيغمبري بس والا بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَانَ » : بود . تكرار اين واژه ، براي تكريم و تفخيم شأن موسي است . « مُخْلَصاً » : كسي كه خدا او را از نقائص زدوده و براي خويشتن برگزيده است ( نگا : اعراف‌ / 144 ) . كسي كه با تمام وجود از آن خدا و پالوده از شرك است ( نگا : يوسف‌ / 24 ) . « نَبِيّاً » : والا مقام . رفيع . از مصدر ( نُبُوَّة ) به معني رفعت . خبر دهنده . از ( نَبَأ ) به معني خبر ؛ يعني كسي كه از سوي خدا ، يكتاپرستي و قوانين الهي را به اطّلاع مردم مي‌رساند . در اين صورت ، ذكر دو وصف ( رَسُولاً ) و ( نَبِيّاً ) تنها جنبه تأكيد و تعظيم دارد .‏

آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما او را از طرف راست كوه طور ندا در داديم ( و موسي از جانب راست خود نداي ما را شنيد ) و او را نزديك كرديم و با او سخن گفتيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الأيْمَنِ » : طرف راست . مراد اين است كه نسبت به موسي ، طرف راست بود والاّ كوه راست و چپ ندارد . صفت ( جانِبِ ) است ( نگا : طه‌ / 80 ) . اين واژه به معني ( مُبارَك ) نيز آمده است . در اين صورت مي‌تواند صفت ( جانِبِ ) يا ( الطُّورِ ) باشد . « قَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً » : مراد از نزديك گرداندن ، قرب و منزلت بخشيدن معنوي است ، و ( نَجِيّاً ) فَعيل به معني مُفاعِل ، يعني مُناجي است‌ ؛ همچون جَليس به معني مُجالِس ، و نَديم به معني مُنادِم ، و حال است ( نگا : يوسف‌ / 80 ) .‏

آيه 53
‏متن آيه : ‏
‏ وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما از روي مرحمت خود ، برادرش هارون را كه پيغمبر بود ، بدو داديم ( و او را دستيار و پشتيبانش كرديم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن رَّحْمَتِنَا » : به خاطر مرحمت خود . از مرحمت خود . « أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّاً » : واژه ( أَخا ) مفعول و ( هارُونَ ) عطف بيان ، و ( نَبِيّاً ) حال هارون است .‏

آيه 54
‏متن آيه : ‏
‏ وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در كتاب ( آسماني قرآن ) از اسماعيل بگو . آن كسي كه در وعده‌هايش راست بود ، و پيغمبر والا مقامي بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً » : ( نگا : مريم‌ / 51 ) .‏

آيه 55
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏او همواره خانواده خود را به اقامه نماز و دادن زكات دستور مي‌داد ، و در پيشگاه پروردگارش مورد رضايت بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَرْضِيّاً » : مورد رضايت . اسم مفعول است .‏

آيه 56
‏متن آيه : ‏
‏ وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در كتاب ( آسماني قرآن ) از ادريس بگو . او بسيار راستكار و راستگو و پيغمبر بزرگي بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صِدِّيقاً » : بسيار راست و درست در كردار و گفتار .‏

آيه 57
‏متن آيه : ‏
‏ وَرَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما او را به منزلت و مكانت والائي نائل كرديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَفَعْنَاهُ » : او را رفعت و منزلت داديم ( نگا : شرح‌ / 4 ) .‏

آيه 58
‏متن آيه : ‏
‏ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان كه پيغمبراني بودند از سُلاله آدم ، و از فرزندان كساني كه با نوح سوار كشتي كرديم ، و از دودمان ابراهيم و يعقوب ، و از زمره كساني كه آنان را ( به سوي ايمان ) رهنمود و ( براي رسالت آسماني ) برگزيده بوديم و بديشان نعمت ( دنيا و آخرت ) داده بوديم ، هر زمان كه آيات خداوند مهربان پيش ايشان تلاوت مي‌شد ، سجده‌كنان و گريان به خاك مي‌افتادند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أولئِكَ » : آنان . يعني انبياء و رُسُل دهگانه مذكور ، از زكريّا تا ادريس : . « إِسْرَآئِيلَ » : يعقوب . « خَرُّوا » : از بالا فروافتادند . به روي افتادند . « سُجَّداً » : جمع ساجِد ، سجده‌كنان . « بُكِيّاً » : جمع باكي ، گريه‌كنان . « سُجَّداً وَ بُكِيّاً » : حال اوّل و دوم هستند .‏

آيه 59
‏متن آيه : ‏
‏ فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بعد از آنان ، فرزندان ناخلَفي ( روي كار آمدند و در زمين ) جايگزين شدند كه نماز را ( ترك كردند و بهره‌مندي از آن را ) هدر دادند و به دنبال ( لذائذ و ) شهوات راه افتادند ، و ( مجازات ) گمراهي ( خود را در دنيا و آخرت ) خواهند ديد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَلَفَ » : جانشين و جايگزين گرديد . بعد از ايشان آمدند . « خَلْفٌ » : فرزندان ناشايست و ناصالح . ( خَلْف ) با سكون عين‌الفعل ، اولاد اَشرار را ، و ( خَلَف ) با فتح عين‌الفعل ، اولاد اَخيار را مي‌گويند . « غَيّاً » : ضلالت و گمراهي ( نگا : بقره‌ / 256 ) . گاهي مثل اينجا مراد نتيجه گمراهي است كه عذاب است . و يا اين كه در « فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً » : مضاف محذوف است و تقدير چنين است : « فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ جَزَآءَ غَيٍّ » : ( نگا : فرقان‌ / 68 ) .‏

آيه 60
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر آن كساني كه توبه كنند و ( چنان كه بايد ) ايمان بياورند و كارهاي شايسته كنند . اين چنين كساني وارد بهشت مي‌شوند و كمترين ستمي بدانان نخواهد شد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً » : هيچ ستمي بديشان نمي‌شود . كمترين ظلمي بديشان نمي‌شود .‏

آيه 61
‏متن آيه : ‏
‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏باغهاي ماندگاريي و جاودانگيي كه خداوند مهربان آن را به بندگان خود وعده داده است و ايشان ناديده بدان ايمان دارند . وعده خدا حتماً تحقّق مي‌پذيرد ( و روزي آنان بهشت خدا را ديده و بدان وارد مي‌گردند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَنَّاتِ عَدْنٍ » : ( نگا : توبه‌ / 72 ) . جنّاتِ بدل از ( الْجَنَّةَ ) در آيه قبلي است . « بِالْغَيْبِ » : حرف ( بِ ) حاليّه و ذوالحال ضمير ( ها ) است كه عائد موصول و محذوف است . يعني : بهشت را وعده داده است و از ديده ايشان پنهان است . و يا اين كه حرف ( بِ ) سببيّه است و معني چنين مي‌شود : به سبب تصديق غيب و ايمان بدان . « وَعْد » : مصدر و به معني اسم مفعول ، يعني مَوْعُود است . « مَأْتِيّاً » : آينده . اسم مفعول و به معني اسم فاعل است .‏

آيه 62
‏متن آيه : ‏
‏ لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً إِلَّا سَلَاماً وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان در آنجا گفتار پوچ و بيهوده‌اي نمي‌شنوند ، ليكن درود ( يزدان و فرشتگان و مؤمنان ) را ( مي‌شنوند ) ، صبحگاهان و شامگاهان ( و تمام اوان و زمان ) خوراك و طعام ايشان آماده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِلاّ سَلاماً » : جز درود را . ليكن درود را . مراد سلام يزدان ( نگا : يس‌ / 58 ) و فرشتگان ( نگا : رعد / 24 ) و مؤمنان ( نگا : ابراهيم‌ / 23 ) است . « بُكْرَةً وَ عَشِيّاً » : صبح و شام . مراد همه اوقات است .‏

آيه 63
‏متن آيه : ‏
‏ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين است بهشتي كه ما آن را به بندگان خود - به آن كساني كه پرهيزگار باشند - مي‌دهيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نُورِثُ مَنْ » : به تمليك كسي در مي‌آوريم كه . « تَقِيّاً » : پرهيزگار . خداترس .‏

آيه 64
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما ( فرشتگان ، بندگان جان و دل بر كف يزدان ) جز به فرمان پروردگارت فرود نمي‌آئيم ( و به كره زمين گام نمي‌گذاريم ) . از آن او است آنچه پيش روي ما و آنچه پشت سرِ ما و آنچه ميان اين دو است و پروردگارت فراموشكار نبوده ( و نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا نَتَنَزَّلُ . . . » : فرود نمي‌آئيم . مدّتي جبرئيل پيك وحي پيش پيغمبر نيامد . كافران گفتند : پروردگارش او را فراموش كرده است . هنگامي كه جبرئيل مجدّدا نازل شد ، علّت تأخير را پرسيد . او آيه فوق را برخواند . « مَا بَيْنَ أَيْدِينَا » : مراد زمان آينده ، يا امكنه و جهات پيش روي ما است . « مَا خَلْفَنَا » : مراد زمان گذشته ، يا امكنه و جهات پشت سر ما است . « مَا بَيْنَ ذلِكَ » : مراد زمان حال ، يا امكنه و جهاتي است كه در آن بسر مي‌بريم . « لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَ مَا خَلْفَنَا وَ مَا بَيْنَ ذلِكَ » : آينده و گذشته و حال ، و اينجا و آنجا و همه‌جا ، و دنيا و آخرت و برزخ ، همه متعلّق به ذات پاك پروردگار است . « نَسِيّاً » : رهاكننده . فراموشكار . صيغه مبالغه ناسي است .‏

آيه 65
‏متن آيه : ‏
‏ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است . پس ( حال كه چنين است و همه خطوط بدو منتهي مي‌شود ) تنها او را پرستش كن ، و بر عبادت او بر دوام و شكيبا باش . مگر شبيه و همانندي براي خدا ( كه خالق ، رازق ، عالم ، قادر ، حيّ ، قيّوم و . . . باشد ) پيدا خواهي كرد ( تا دست نياز به سوي او دراز كني‌ ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ . . . » : ( رَبُّ ) بدل از ( رَبُّ ) آيه قبلي است . « إِصْطَبِرْ » : شكيبا باش . بر دوام باش . « سَمِيّاً » : همنام . مثل و مانند . شبيه و نظير ( نگا : مريم‌ / 7 ، شوري‌ / 11 ) .‏

آيه 66
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَقُولُ الْإِنسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏انسان مي‌گويد : آيا هنگامي كه مُردَم ( و فاني شدم ، از گور ) زنده بيرون آورده خواهم شد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِذَا مَا » : هر زمان كه . « حَيّاً » : زنده . حال است .‏

آيه 67
‏متن آيه : ‏
‏ أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا انسان به خاطر نمي‌آورد كه ما او را پيش از اين آفريديم و او اصلاً چيزي نبود ؟ ! ( مگر اين واقعيّت را فراموش كرده است كه بازآفريني از نوآفريني ، و اعاده خلق به وجود در زمان آينده ، از هستي بخشيدن او از عدم در زمان گذشته ، ساده‌تر است‌ ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً » : در حالي كه چيزي نبود . يعني نيست بود .‏

آيه 68
‏متن آيه : ‏
‏ فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏سوگند به پروردگارت ، هر آينه كافران را همراه با شياطين گرد مي‌آوريم و سپس ايشان را گرداگرد دوزخ به زانو درافتاده و ذليلانه حاضر مي‌سازيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الشَّيَاطِينَ » : مراد شياطين قرين و همدم ايشان در دنيا است كه آنان را وسوسه مي‌كردند و يا معبودشان بودند . « جِثِيّاً » : جمع جاثي ، به زانو درآمدگان . بر زانو نشستن ايشان ، بر اثر ضعف و زبوني آنان ، و يا براي اهانت بديشان است . اين واژه حال بوده و تصويري از بيچارگي و ناتواني كافران است .‏

آيه 69
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس از ميان هر گروهي افرادي را بيرون مي‌كشيم ( و پيش از ديگران به دوزخ مي‌اندازيم ) كه سركش‌تر از همه در برابر خداوند مهربان بوده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَنَنْزِعَنَّ » : قطعاً و مسلّماً بيرون مي‌كشيم و جدا مي‌كنيم ( و پيشاپيش روانه دوزخ مي‌سازيم ) ( نگا : هود / 98 ) . « شِيعَةٍ » : گروه و دسته . جماعت . « عِتِيّاً » : مصدر است و به معني : تكبّر و تمرّد و سركشي و طغيان . تمييز است . يا اين كه جمع عاتي ، به معني : متمرّدان و سركشان و طاغيان و ياغيان . حال ( هُمْ ) است .‏

آيه 70
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بعد از آن ، ما از كساني كه براي سوختن در آتش اولويّت دارند ، به خوبي آگاهيم ( و دقيقاً افراد گستاخ را انتخاب مي‌كنيم و در اين گزينش هيچ گونه اشتباهي رخ نخواهد داد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صِلِيّاً » : مصدر است و به معني : به آتش درآمدن و بريان شدن و سوختن بدان . تمييز است . يا اين كه جمع صالي و به معني : به آتش در آيندگان و بريان شدگان و سوختگان بدان . حال است .‏

آيه 71
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْماً مَّقْضِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏همه شما ( انسانها بدون استثناء ) وارد دوزخ مي‌شويد ( مؤمنان براي عبور و ديدن ، و كافران براي دخول و ماندن ) . اين امر حتمي و فرماني است قطعي از پروردگارتان .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِن مِنكُمْ » : كسي از شما نيست مگر . « وَارِدُهَا » : وارد آن مي‌شود . بدان نزديك و در كنارش حاضر مي‌شود ( نگا : قصص‌ / 23 ) . البتّه ورودِ مؤمنان تنها جنبه ديدن و عبور بدون اذيّت و آزار است . و ورودِ كافران براي ماندگاري و چشيدن عذاب سرمدي و پيوسته در حال افزايش دوزخ است ( نگا : هود / 98 ، انبياء / 98 ) . « مَقْضِيّاً » : ( نگا : مريم‌ / 21 ) .‏

آيه 72
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس پرهيزگاران را نجات مي‌دهيم ، و ستمگران را ذليلانه در آن رها مي‌سازيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَذَرُ » : رها مي‌سازيم . « جِثِيّاً » : ( نگا : مريم‌ / 68 ) .‏

آيه 73
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَّقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِيّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏كافران هنگامي كه آيات روشن و بيانگر ( حقائق ) ما بر آنان خوانده مي‌شود ، به مؤمنان مي‌گويند : كدام يك از دو گروه ( ما و شما ) منزل ( زندگي ) آنان بهتر ، و مجلس ( عيش و عشرت ) ايشان زيباتر است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَقَاماً » : منزل و مسكن . جايگاه و پايگاه . « نَدِيّاً » : مجلس . باشگاه .‏

آيه 74
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِئْياً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما اقوام بيشماري را نابود كرده‌ايم كه پيش از آنان ( در روزگاران كهن ) مي‌زيسته‌اند و از اينان ، مال و ثروت و وسائل زندگي بهتري داشته‌اند و هم ظاهر و هيئت و سيمايشان آراسته‌تر و پيراسته‌تر بوده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَمْ » : چه زياد . بسيار فراوان . « قَرْنٍ » : مردمان همعصر و همزمان ( نگا : انعام‌ / 6 ) . « أَثَاثاً » : كالاي منزل . وسائل زندگي . « رِئْياً » : سيما و ديدار . هيئت و منظره .‏

آيه 75
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ مَن كَانَ فِي الضَّلَالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدّاً حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّكَاناً وَأَضْعَفُ جُنداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) بگو : كساني كه در گمراهي هستند ( و اصرار بر ادامه اين راه دارند ) خداوند مهربان بديشان مهلت مي‌دهد ( تا بر كفر و طغيان خود بيفزايند و بيشتر در گناه فرو بروند ) تا آن گاه كه مي‌بينند آنچه را بدان وعده داده شده‌اند ، چه عذاب ( كافران توسّط جهادگران مسلمان ) را ، و چه ( خواري و رسوائي ) آخرت را . بالاخره ايشان خواهند دانست كه چه كسي مسكن و منزلش بدتر و سپاه و لشكرش ضعيف‌تر و ناتوانتر است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً » : بگذار خداوند مهربان به طريق استدراج بديشان مهلت دهد . جمله طلبي است در معني خبري . يعني : خداوند مهربان بديشان مهلت مي‌دهد . « إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ » : چه عذاب دنيوي و چه عذاب اخروي . واژه ( الْعَذابَ ) و ( السّاعَةَ ) بدل از ( ما ) است . « جُنداً » : لشكر . لشكريان . مراد دسته و گروه و ياران و مددكاران است .‏

آيه 76
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ مَّرَدّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين عاقبت و سرنوشت ستمگران و فريفتگان دنيا بود ، و امّا ) كساني كه در راه هدايت گام برداشته‌اند ، خداوند بر هدايت ايشان مي‌افزايد ( و در راه انجام كارهاي خوب و شايسته توفيق نصيبشان مي‌گرداند ) و ( معلوم است كه ) آثار و اعمال نيكوئي كه ( از انسان مي‌ماند و ) در پيشگاه پروردگارت ذخيره مي‌گردد ، از لحاظ اجر و پاداش و از نظر عاقبت خوبتر و مفيدتر است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هُديً » : هدايت و رهنمود . مفعول‌به است . « مَرَدّاً » : مصدر ميمي و به معني بازگشت ، يا اين كه اسم مكان و به معني محلّ بازگشت است كه مراد در اينجا بهشت است .‏

آيه 77
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالاً وَوَلَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا در شگفت نيستي از آن كسي كه آيات ما را انكار كرده و مي‌گويد : ( اگر قيامتي هم به فرض باشد ، در آنجا ) بدون شكّ دارائي فراوان و فرزندان زيادي به من داده خواهد شد ؟ ! ( و در آنجا هم از شما جلوتر و از خوشي و لذائذ بيشتري بهره‌مند خواهم شد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَفَرَأَيْتَ » : ( نگا : بقره‌ / 243 ، انعام‌ / 46 ) . « لأُوتَيَنَّ » : حتماً و قطعاً به من داده خواهد شد . از مصدر ( ايتآء ) . « مالاً وَ وَلَداً » : تنوين براي تكثير است .‏

آيه 78
‏متن آيه : ‏
‏ أَاطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا او از ( اَسرار ) غيب آگاه شده است‌ ؟ و يا ( اين كه در اين زمينه ) از پيشگاه خداي مهربان عهد و پيماني گرفته است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَطَّلَعَ » : آيا آگاه شده است‌ ؟ آيا اطّلاع پيدا كرده است‌ ؟ اين واژه فراهم آمده است از ( أَ ) كه حرف استفهام است و مراد از آن تعجّب است و ( إِطَّلَعَ ) فعل ماضي باب افتعال .‏

آيه 79
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏چنين نيست كه او مي‌گويد . ما آنچه را كه مي‌گويد ( عليه او ) مي‌نويسيم ، و عذاب را بر او مستمرّ و پياپي خواهيم داشت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَلاّ » : نه چنين است . حرف ردع و انكار است و سخن گوينده ماقبل را باطل مي‌گرداند و او را از كاري كه كرده است باز مي‌دارد . « نَمُدُّ » : طول مي‌دهيم . مستمرّ و پياپي مي‌كنيم . افزايش مي‌دهيم و مضاعف مي‌گردانيم .‏

آيه 80
‏متن آيه : ‏
‏ وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( و او را مي‌ميرانيم ) و از او به ارث مي‌بريم آنچه را كه از آن دم مي‌زند ( كه وجود مال و ولد است ، و روز قيامت ) تك و تنها پيش ما خواهد آمد ( و نه مال و ولد ، و نه ياور و پشتيباني همراه او خواهد بود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَرِثُهُ مَا يَقُولُ » : مراد اين است كه او را مي‌ميرانيم و از دست او مي‌گيريم اموال و اولادي را كه از آنها صحبت مي‌كند . « فَرْداً » : تك و تنها . حال است .‏

آيه 81
‏متن آيه : ‏
‏ وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين گونه افراد ) بجز خدا ، معبودهائي براي خود برگزيده‌اند تا اين كه چنين معبودهائي مايه عزّت و احترام ( دنيوي و اخروي ) ايشان گردند . ( در دنيا در رفع مشكلات ياريشان دهند ، و در آخرت برايشان شفاعت و ميانجيگري كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عِزّاً » : مصدر است و براي مفرد و مثنّي و جمع و مذكّر و مؤنّث يكسان به كار مي‌رود .‏

آيه 82
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏نه چنين است ( كه مي‌انديشند . روز قيامت ) معبودهائي را كه مي‌پرستند ، عبادت ايشان را انكار خواهند كرد ، و دشمن آنان خواهند شد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَيَكْفُرُونَ » : بيزاري خواهند جُست . منكرخواهند شد ( نگا : نحل‌ / 86 ، عنكبوت‌ / 25 ، احقاف‌ / 6 ) . « ضدّاً » : حال مؤكّده ( عَلَيْهِمْ ) است .‏

آيه 83
‏متن آيه : ‏
‏ أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏نمي‌داني كه ما شياطين را به سوي كافران فرستاده‌ايم تا آنان را ( در انجام گناهان ) سخت برانگيزند و بياغالانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَؤُزُّهُمْ » : تكان دهند و بجنبانند . مراد تحريك و تشويق بر معاصي است ( نگا : فصّلت‌ / 25 ) . « أَزّاً » : برانگيختن . سخت تكان دادن . به جوش آوردن .‏

آيه 84
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! از كفر ايشان دلتنگ مباش ، و در نزول عذاب ) بر آنان شتاب مكن . ما تمام اعمال ايشان را دقيقاً محاسبه مي‌كنيم ( و جزاي كارهايشان را خواهيم داد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَعُدُّ » : مي‌شماريم . حساب مي‌كنيم .‏

آيه 85
‏متن آيه : ‏
‏ يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزي ما پرهيزگاران را ( با تعظيم و تكريم هرچه بيشتر ) به گونه گروههائي كه به نزد شاهان روند و مهمانان ايشان شوند ، در پيشگاه خداوند مهربان جمع مي‌نمائيم ( و وارد بهشت مي‌گردانيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمَ » : در روزي . روزي را . مفعول فيه يا مفعول بِهِ است . « نَحْشُرُ » : جمع مي‌كنيم . گرد مي‌آوريم . « وَفْداً » : گروههاي اعزامي به دربار امراء و شاهان . جمع است و مفرد آن ( وافد ) . مانند . رَكْب و راكِب ، و صَحْب و صاحِب . حال ( الْمُتَّقينَ ) است .‏

آيه 86
‏متن آيه : ‏
‏ وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و گناهكاران را ( همچون شتران تشنه‌اي كه به سوي آبشخور به سرعت بروند ) تشنه كام به سوي جهنّم مي‌رانيم ( و بدانجا داخل مي‌گردانيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَسُوقُ » : مي‌رانيم . « وِرْداً » : جمع وارِد ، در آيندگان . وارد شوندگان . مجازاً تشنگان ، و تشبيهاً چهارپايان تشنه‌كام نيز معني كرده‌اند كه متضمّن تحقير و توهين بدكاران است .‏

آيه 87
‏متن آيه : ‏
‏ لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در آن روز ، چه بندگان متّقي و چه بندگان مجرم مؤمن و غير مؤمن ، هيچ يك از ) آنان نمي‌توانند شفاعت بكنند ، مگر آن كسي كه با خداوند مهربان عهد و پيمان دارد ( كه يكتاپرستي و انجام كارهاي شايسته در دنيا است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا يَمْلِكُونَ » : نمي‌توانند . دارا نيستند . مراد بندگان خدا به طور كلّي است . « إِلاّ مَنْ » : مراد كساني است كه يكتاپرست و مؤمنِ راستين باشند . چنين كساني بعد از اجازه خداوند مهربان مي‌توانند شفاعت بكنند ( نگا : طه‌ / 109 ، سبأ / 23 ، زخرف‌ / 86 ، نجم‌ / 26 ) . « عَهْداً » : پيمان . مراد توحيد و ايمان خالص است . برخي پيمان را ( اذن ) مذكور در آيات متعدّد قرآن دانسته‌اند .‏

آيه 88
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يهوديان و مسيحيان و مشركان ) مي‌گويند : خداوند مهربان فرزندي براي خود برگرفته است !‏

‏توضيحات : ‏
‏« قالُوا » : مراد مسيحيان و يهوديان ( نگا : توبه‌ / 30 ) و مشركان قريش است ( نگا : زخرف‌ / 19 ) .‏

آيه 89
‏متن آيه : ‏
‏ لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏واقعاً چيز بسيار زشت و زننده‌اي را مي‌گوئيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِدّاً » : بسيار زشت و زننده . سخت شگفت .‏

آيه 90
‏متن آيه : ‏
‏ تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏نزديك است آسمانها به خاطر اين سخن از هم متلاشي گردد ، و زمين بشكافد ، و كوهها به شدّت درهم فرو ريزد !‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَكَادُ » : نزديك است . « يَتَفَطَّرْنَ » : شق شوند . متلاشي گردند . « تَخِرُّ » : فرو افتند . فرو ريزند . « هَدّاً » : به شدّت ويران كردن و اجزاء پيكره را پراكنده نمودن . مفعول مطلق تأكيدي ( تَخِرُّ ) است . يا اين كه به معني متفرّق و پراكنده است ، كه در اين صورت ( هَدّاً ) به معني ( مَهْدُودَةً ) و حال است .‏

آيه 91
‏متن آيه : ‏
‏ أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏از اين كه به خداوند مهربان ، فرزندي نسبت مي‌دهند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« دَعَوْا » : نسبت دادند . ادّعاء كردند .‏

آيه 92
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏براي خداوند مهربان سزاوار نيست كه فرزندي برگيرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ما يَنبَغي‌ » : سزاوار نيست .‏

آيه 93
‏متن آيه : ‏
‏ إِن كُلُّ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند ، بنده خداوند مهربان ( و فرمانبردار يزدان ) مي‌باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ » : نيست . حرف نفي است . « مَنْ » : كساني كه . « ءَاتِي‌ » : آينده . مراد فرمانبردار است . يعني مقصود ( إِتْيانِ ) معنوي به معني خضوع و خشوع در برابر فرمان است . « عَبْداً » : بنده گوش به فرمان و مطيع . حال است .‏

آيه 94
‏متن آيه : ‏
‏ لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏او همه آنان را سرشماري كرده است ، و دقيقاً تعدادشان را مي‌داند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَحْصَاهُمْ » : ايشان را سرشماري كرده است . شماره ايشان را داشته است .‏

آيه 95
‏متن آيه : ‏
‏ وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و همه آنان روز رستاخيز تك و تنها ( بدون يار و ياور و اموال و اولاد و محافظ و مراقب ) در محضر او حاضر مي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَرْداً » : تك و تنها . از همه چيز بريده و به پيش خدا رسيده . حال است .‏

آيه 96
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان كساني كه ايمان مي‌آورند و كارهاي شايسته و پسنديده انجام مي‌دهند ، خداوند مهربان آنان را دوست مي‌دارد و حجّت ايشان را به دلها مي‌افكند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَيَجْعَلُ لَهُمْ وُدّاً » : ايشان را دوست مي‌دارد . آنان را در نظر مردم عزيز ، و محبّت آنان را به دلها مي‌اندازد ( نگا : حشر / 9 و 10 ) .‏

آيه 97
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما قرآن را به زبان تو ( كه عربي است ) ساده و آسان فراهم آورده‌ايم ، تا به وسيله آن ، پرهيزگاران را ( به رضا و نعمت خداي مهربان ) مژده دهي ، و مردمان سرسخت ( دشمن حق و طرفدار باطل ) را با آن ( از ناخوشنودي و عذاب يزدان ) بترساني .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَسَّرْنَاهُ » : قرآن را سهل و ساده كرده‌ايم . قرآن را آسان و روان فراهم آورده‌ايم ( نگا : قمر / 17 و 22 و 32 و 40 ) . « بِلِسَانِكَ » : به زبان تو كه عربي فصيح و روشن و گويا است ( نگا : نحل‌ / 103 ، يوسف‌ / 2 ) . « لُدّاً » : جمع أَلَدّ ، دشمنان سرسختي كه به باطل بر عداوت لجاجت دارند ( نگا : بقره‌ / 204 ) .‏

آيه 98
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پيش از اينان ( كه با تو اي پيغمبر سر عناد و دشمني دارند ) چه نسلها و نژادهاي فراواني را ( بر اثر كفر و گناه ) نابود كرده‌ايم ، آيا كسي از ايشان را مي‌بيني ، يا كوچكترين صدائي از آنان را مي‌شنوي‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَرْنٍ » : ( نگا : انعام‌ / 6 ) . « مِنْ أَحَدٍ » : هيچ كسي . حرف ( مِنْ ) در چنين مواردي براي نفي عام مابعد خود به كار مي‌رود . « رِكْزاً » : صداي بسيار ضعيف و بس نهان .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مريم / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 07:17:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره كهف / تفسیر نور



آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجَا ‏

‏ترجمه : ‏
‏حمد و سپاس خدائي را سزا است كه بر بنده خود ( محمّد ) كتاب ( قرآن ) را فرو فرستاده و در آن هيچ گونه انحراف و كژي قرار نداده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عِوَجاً » : كژي و كجي . انحراف . « لَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجاً » : مراد اين است كه در قرآن ضدّ و نقيض معنوي ، و اختلال و انحراف لفظي وجود ندارد .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ قَيِّماً لِّيُنذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( كتابي ) كه ثابت و پابرجا ( و معتدل و مستقيم ، و هم برپا دارنده جامعه انساني و پاسدار كتب آسماني ) است . ( خداوند آن را فرو فرستاده است ) تا ( به وسيله آن ، كافران را ) از عذاب شديد ( دنيوي يا اخروي ) خود بترساند ، و مؤمناني را كه كارهاي شايسته و بايسته مي‌كنند مژده دهد به اين كه پاداش خوبي دارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَيِّماً » : معتدل . يعني افراطي در تكاليف قرآن وجود ندارد تا سخت و طاقت‌فرسا باشد ، و تفريطي در احكام قرآن نشده است تا سهل‌انگاري در چيزي شده باشد كه براي سعادت انسانها ضروري باشد . جاودانه و پابرجا پاسدار احكام الهي و حافظ اصول كتابهاي آسماني . قائم بر احكام دين و مصالح بندگان . حال ( الْكِتابَ ) در آيه قبلي است . « لِيُنذِرَ » : تا بترساند و بيم دهد . مرجع فاعل آن خدا يا قرآن يا پيغمبر است . « بَأْساً » : عذاب .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ مَاكِثِينَ فِيهِ أَبَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏جاودانه در آن ( بهشت برين كه پاداش خوب خداوند است ) خواهند ماند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَاكِثِينَ » : ماندگاران . مقيمان . حال ضمير ( هُمْ ) است .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به خصوص از عذاب شديد او ) بترساند كساني را كه مي‌گويند : خداوند فرزندي را ( به نام عيسي يا عُزَير يا فرشتگان ، براي خود ) برگرفته است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِتَّخَذَ » : ساخته است . برگرفته است .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏نه ايشان و نه پدرانشان ( چنين چيزي را از روي دانش نمي‌گويند و ) از آن هيچ گونه آگهي ندارند . چه سخن ( وحشتناك و ) بزرگي از دهانهايشان بيرون مي‌آيد ! ! ( آيا خدا و فرزند داشتن‌ ؟ ! مگر خدا جسم است و محدود است و همچون انسان نيازمند چيزي از جمله فرزند است‌ ؟ ! ) . آنان جز دروغ و افتراء نمي‌گويند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَبُرَتْ كَلِمَةً » : چه سخن درشت و بزرگي ! چه سخن زشت و افتراء عظيمي ! واژه ( كلمه ) تمييز است . « إِن يَقُولُونَ » : نمي‌گويند . ( إِنْ ) حرف نفي است .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏نزديك است خويشتن را در پي ( دوري گزيدن و روي گردانيدن ) ايشان ( از ايمان آوردن ، دق مرگ كني و ) از غم و خشم اين كه آنان بدين كلام ( آسماني قرآن نمي‌گروند و بدان ) ايمان نمي‌آورند ( خود را ) هلاك سازي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَعَلَّكَ » : چه بسا كه تو . نزديك است كه تو . « بَاخِعٌ » : هلاك‌كننده . نابودكننده . « عَلَيا ءَاثَارِهِمْ » : به دنبال دوري ايشان از پذيرش ايمان . بر اثر كردار و رفتار ايشان . « أَسَفاً » : خشم و اندوه . مفعول‌له است .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما همه چيزهاي روي زمين را زينتِ آن كرده‌ايم ( و جهان پرزرق و برق ، و پرنعمتي را براي انسانها آراسته‌ايم ) تا ايشان را بيازمائيم ( و ببينيم از آنان ) كدام يك كارِ نيكوتر مي‌كند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« زِينَةً » : آنچه وسيله آرايش و پيرايش باشد . جمال و زيبائي .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيداً جُرُزاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما ( عاقبت اين جهان پرزرق و برق مردمان را در هم مي‌پيچيم و ) آنچه را روي زمين است ( صاف مي‌كنيم و ) به خاك مسطّح بي‌گياهي تبديل مي‌نمائيم ( و اين سرزمين پرجوش و خروش را بيابان بَرَهُوتِ خشك و خاموش مي‌گردانيم ، و نيكان را به بهشت و بدان را به دوزخ مي‌رسانيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صَعِيداً » : روي زمين . سطح زمين ( نگا : نساء / 43 ، مائده‌ / 6 ) . « جُرُزاً » : زمين لخت و برهوتي كه گياهي در آن نباشد ( نگا : سجده‌ / 27 ) .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( زندگي پرزرق و برق ، بسياري از مردمان را گول مي‌زند ، و ايشان را نسبت به زنده شدن دوباره ، غافل و بي‌باور مي‌كند . در صورتي كه كساني چون اصحاب كهف يافته مي‌شوند كه در محيط پرزرق و برق جهان و در ميان انواع ناز و نعمت ، استقامت و پايمردي خود را در راه ايمان نشان مي‌دهند ، و نيز حوادث بسياري در جهان رخ مي‌دهد كه بيانگر از سرگرفتن حيات پس از خواب طولاني بوده كه نوعي مرگ بشمار است . از جمله اين حوادث داستان اصحاب كهف است ) . آيا گمان مي‌بري كه ( خواب چندين ساله ) اصحاب كهف و رقيم ، در ميان عجائب و غرائبِ ( پراكنده در گستره هستيِ ) ما چيز شگفتي است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمْ » : متضمّن معني دو حرف است : ( بَلْ ) اضراب ، كه بر انتقال از سخني به سخني دلالت دارد ، و همزه استفهام انكاري كه مفيد نفي است ( نگا : بقره‌ / 214 ) . « أَمْ حَسِبْتَ » : مخاطب پيغمبر است و مقصود ديگران . « الْكَهْفِ » : غار . « الرَّقِيمِ » : كتيبه . لوحه . « أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ » : گروهي از جوانان مؤمن و هوشمند بودند كه از دست طاغوت عصر خويش به غاري پناه بردند ، و بعدها نام آنان را بر كتيبه‌اي بالاي در غار نصب كردند . « ءَايَاتِنَا » : نشانه‌هاي قدرت ما . عجائب و غرائب ساخته و پرداخته آفرينش ما . « عَجَباً » : عجيب . شگفت . نادره . مصدر است و براي مبالغه در معني وصفي به كار رفته است و خبر ( كانُوا ) است .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يادآور شو ) آن گاه را كه اين جوانان به غار پناه بردند و ( رو به درگاه خدا آوردند و ) گفتند : پروردگارا ! ما را از رحمت خود بهره‌مند ، و راه نجاتي برايمان فراهم فرما .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوَيا » : پناه بردند . منزل و مأواي خود كردند . داخل شدند . « الْفِتْيَةُ » : جمع فَتي ، جوانان . مراد مي‌تواند مردان كامل هم باشد . « هَيِّئْ » : آماده ساز . فراهم كن . « رَشَداً » : راهيابي . هدايت .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ( دعاي ايشان را برآورديم و پرده‌هاي خواب را ) چندين سال بر گوشهايشان فرو افكنديم ( و در امن و امان به خواب نازشان فرو برديم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ضَرَبْنَا عَلَيا ءَاذَانِهِمْ » : مراد اين است كه آنان را به خواب عميقي فرو برديم . مفعول ( ضَرَبْنا ) محذوف است كه ( حِجاباً ) مي‌باشد . « سِنِينَ » : سالها . مفعول‌فيه زماني است . « عَدَداً » : شمار دار . متعدّد . صفت ( سِنينَ ) و به معني ذاتَ عَدَدٍ ، يا مفعول مطلق فعل مقدّري است ، يعني : تعدّد عَدَداً . « سِنِينَ عَدَداً » : ساليان دراز . سالهاي سال .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس از آن ( سالهاي سال به خواب ناز فرو رفتن ، كه انگار خواب مرگ است ) ايشان را برانگيختيم ( و بيدارشان كرديم ) تا ببينيم كدام يك از آن دو گروه ( يعني آنان كه مي‌گفتند : روزي يا بخشي از يك روز خوابيده‌ايم ، و آنان كه مي‌گفتند : خير ! تنها خدا مي‌داند كه چقدر خوابيده‌ايد ) مدّت ماندن خود را حساب كرده است ( و زمان خوابيدن خويش را ضبط نموده است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَعَثْنَاهُمْ » : ايشان را برانگيختيم . مراد از برانگيختن در اينجا بيدار كردن است و استعمال اين واژه ، شايد اشاره باشد به اين كه خواب طولاني آنان همچون مرگ و بيداري ايشان همچون رستاخيز پس از مرگ است . « الْحِزْبَيْنِ » : دو گروه از خود اصحاب الكهف ( نگا : كهف‌ / 19 ) . « أَحْصَيا » : حساب كرده است . ضبط نموده است . فعل ماضي است‌ ؛ نه اسم تفضيل . « أَمَداً » : مدّت معيّن . زمان مشخّص .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما داستان آنان را به گونه راستين ( بدون كم و كاست ) براي تو بازگو مي‌كنيم . ايشان جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان داشتند ، و ما بر ( يقين و ) هدايتشان افزوده بوديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَبَأَ » : خبر . داستان ( نگا : مائده‌ / 27 ) . « بِالْحَقِّ » : آن‌چنان كه هست . راست و درست .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهاً لَقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به دلهايشان قدرت و شهامت داديم ، آن گاه كه بپا خاستند و ( براي تجديد ميعاد با آفريدگار خود ، در ميان مردم فرياد برآوردند و ) گفتند : پروردگار ما ، پروردگار آسمانها و زمين است . ما هرگز غير از او معبودي را نمي‌پرستيم . ( اگر چنين بگوئيم و كسي را جز او معبود بدانيم ) در اين صورت سخني ( گزاف و ) دور از حق گفته‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَبَطْنَا عَلَيا قُلُوبِهِمْ » : دلهايشان را قدرت و شهامت بخشيديم . بديشان دل و جرأت داديم . « لَن نَّدْعُوَ » : به فرياد نمي‌خوانيم . پرستش نمي‌كنيم . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد . « شَطَطاً » : سخنان دور از حق . بركنار از حقيقت .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سپس برخي از ايشان به برخي گفتند : ) اينان ، يعني قوم ما ، بجز الله معبودهائي را به خدائي گرفته‌اند ! ( چه مردمان حقيري ! چرا بايد بتهاي ساخت دست خويش را بپرستند ، مگر عقل ندارند ؟ ! ) . اي كاش ! دليل روشني بر ( خدائي ) آنها ارائه مي‌دادند ! ( مگر چنين چيزي ممكن است‌ ؟ هرگز ! آنان چه ستمكارند ! ) آخر چه كسي ستمكارتر از فردي است كه به خدا دروغ بندد ( و با افتراء انبازهائي به آفريدگار جهان نسبت دهد ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هؤُلآءِ قَوْمُنَا . . . » : استعمال اسم اشاره ( هؤُلآءِ ) در اينجا براي تحقير است . ( قَوْمُنا ) عطف بيان است . « سُلْطَانٍ » : دليل . حجّت . « بَيِّنٍ » : واضح و آشكار .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحمته ويُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( برخي به برخي گفتند : ) چون از اين قوم مي‌بريد و از چيزهائي كه بجز خدا مي‌پرستند كناره‌گيري مي‌كنيد ( و حساب خود را از قوم خويش و معبودهاي دروغينشان جدا مي‌سازيد ) ، پس به غار پناهنده شويد ( و آئين خويشتن را نجات دهيد ) تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و وسائل رفاه و رهائي شما را از اين كار ( مشكلي ) كه در پيش داريد مهيّا و آسان سازد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إذْ » : چون كه . به سبب اين كه . به خاطر اين كه . ( إِذْ ) در اينجا به معني لام تعليل است ( نگا : زخرف‌ / 39 ) . « فَأْوُوا » : پس پناه ببريد . منزل و مأوي سازيد . « يُهَيِّئْْ » : آسان كند . آماده سازد . « مِرْفَقاً » : اسباب زندگي . وسيله‌اي كه از آن منتفع و بهره‌مند شوند .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيّاً مُّرْشِداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( دهانه غار رو به شمال گشوده شده بود و چون در نيمكره شمالي قرار داشت ، نور آفتاب مستقيماً به درون آن نمي‌تابيد . تو اي مخاطب ! وقتي كه به خورشيد نگاه مي‌كردي ) خورشيد را مي‌ديدي كه به هنگام طلوع به طرف راست غارشان مي‌گرائيد ( كه سوي مغرب است ) و به هنگام غروب به طرف چپشان مي‌گرائيد ( كه سوي مشرِق است ) ، و خودشان در محلّ وسيع غار قرار داشتند ( كه وسط غار و فراخناي آن است ، و ايشان از تابش مستقيم آفتاب در امان بودند ) . اين ( چيزي كه گذشت ) از نشانه‌هاي ( قدرت ) خدا است . خدا هر كه را راهنمائي كند ، راهياب ( واقعي ) او است ، و هركه را گمراه نمايد ، هرگز سرپرست و راهنمائي براي وي نخواهي يافت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَزَاوَرُ » : مي‌گرايد . ميل مي‌كند . فعل مضارع است و اصل آن ( تَتَزَاوَرُ ) است . « ذَاتَ الْيَمِينِ » : طرف راست . مفعول‌فيه است . « تَقْرِضُ » : عدول مي‌كند . « ذَاتَ الشِّمَالِ » : طرف چپ . مفعول‌فيه است . « فَجْوَةٍ » : فراخنا . محلّ وسيع . در اينجا مراد وسط غار است .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي مخاطب ! اگر چنين مي‌شد كه بديشان بنگري ) در حالي كه ايشان خفته بودند ، آنان را بيدار مي‌انگاشتي . ما آنان را به راست و چپ مي‌گردانديم ( و زيرورو مي‌كرديم ، تا اندامهايشان سالم بماند ) و سگ ايشان بر آستانه ( غار ) دستهاي خود را ( به حالت نگهباني ) دراز كشيده بود . اگر بديشان مي‌نگريستي از آنان مي‌گريختي و سرتاپاي تو از ترس و وحشت پر مي‌شد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَيْقَاظ‌ » : جمع يَقِظ و يَقْظان ، بيداران . « رُقُودٌ » : جمع راقِد ، خفتگان . « بَاسِطٌ » : بازكننده . گشاينده . « وَصِيد » : آستانه . بيرون . « بِالْوَصيدِ » : در آستانه . در بيرون . « إِطَّلَعْتَ » : مي‌ديدي اطّلاع مي‌يافتي . « رُعْباً » : خوف و هراس . مفعول به دوم يا تمييز است .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَاماً فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏همان گونه ( كه 309 سال آنان را خوابانديم ) ايشان را ( از خواب طولاني مرگ مانند ) برانگيختيم ( و بيدارشان كرديم ) تا از يكديگر ( مدّت خواب خود را ) بپرسند . يكي از آنان گفت : ( فكر مي‌كنيد ) چه مدّتي ( در خواب ) مانده‌ايد ؟ ( دسته‌اي ) گفتند : روزي يا بخشي از روز ( در خواب ) بوده‌ايم . ( گروه ديگري ) گفتند : پروردگارتان بهتر ( از همه ) مي‌داند كه چقدر ( در خواب بوده‌ايد و در اينجا ) مانده‌ايد . ( يكي پيشنهاد كرد و گفت : ) سكه نقره‌اي را كه با خود داريد به كسي از نفرات خود بدهيد و او را روانه شهر كنيد ، تا ( برود و ) ببيند كدامين ( فروشنده ) ايشان غذاي پاك‌تري دارد ، روزي و طعامي از آن برايتان بياورد . امّا بايد نهايت دقّت را به خرج دهد و هيچ كس را از حال شما آگاه نسازد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِيَتَسَآءَلُوا » : تا از همديگر بپرسند . در نتيجه از يكديگر سؤال كنند . « وَرِقِ » : درهمهاي نقره‌اي . نقره . « أَيُّهَا » : مرجع ( ها ) مي‌تواند ( الْمَدينَةِ ) باشد و جنبه مجازي داشته باشد ؛ مانند : وَاسْأَلِ الْقَريَة . يا اين كه ( أَهْل ) يا ( أَطْعمة ) محذوف باشد و حذف مضاف شده باشد . « أَزْكي‌ » : پاكتر از نظر معنوي و مادي . بيشتر و بهتر . « طَعَاماً » : تمييز است . « مِنْهُ » : مرجع ( هُ ) طعام است . « لِيَتَلَطَّفْ » : بايد كمال دقّت را در پنهان كاري به خرج دهد .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏قطعاً اگر آنان ( از شما آگاه و ) بر شما دست يابند ، شما را سنگسار مي‌كنند ، و يا اين كه به آئين ( بت‌پرستي ) خود برمي‌گردانند ، و ( در آن صورت ، در دنيا و آخرت ) هرگز رستگار نمي‌گرديد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِن يَظْهَرُوا » : اگر غالب شوند . اگر چيره گردند ( نگا : توبه‌ / 8 ) . « يَرْجُمُوكُمْ » : شما را سنگسار مي‌كنند . شما را سنگ‌باران مي‌كنند ( نگا : هود / 91 ) . « مِلَّة‌ » : دين . آئين .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَاناً رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏همان گونه ( كه آنان را به خواب طولاني فرو برديم ، و از آن خواب عميق بيدارشان نموديم ، مردمان شهر را ) هم متوجّه حالشان كرديم ، ( بدان گاه كه ميان خود درباره رستاخيز كشمكش داشتند ) تا بدانند كه وعده خدا ( درباره رستاخيز و زندگي دوباره ) حق است ، و اين كه بدون شكّ قيامت فرا مي‌رسد . ( در نتيجه ديدن ايشان ، اهل شهر به خدا و روز رستاخيز ايمان آوردند . سپس خداوند اصحاب كهف را به هنگام ديدار مردم از ايشان ، در ميان غار مي‌راند . مردمان درباره ايشان دو گروه شدند : بعضي از آنان ) گفتند : بر ( درِ غار ) ايشان ديواري درست كنيد ( تا كسي به غار نرود . چرا كه نمي‌دانيم آنان مرده‌اند يا دوباره به خواب عميق فرو رفته‌اند ) و پروردگارشان آگاه‌تر از ( هر كسي به ) وضع ايشان است . برخي ديگر كه اكثريّت داشتند ، گفتند : بر ( درِ غار ) ايشان پرستشگاهي مي‌سازيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَعْثَرْنا » : ديگران را متوجّه ساختيم . مطلع و باخبر كرديم . « السَّاعَةَ » : قيامت . « إذْ » : آن گاه . ظرف است و متعلّق است به فعل ( أَعْثَرْنا ) . « يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ » : مردمان درباره زندگي دوباره ، بين خود كشمكش داشتند . برخي زنده شدن را محال مي‌ديدند . برخي مي‌گفتند : روح و جسم زنده مي‌گردد . بعضي هم مي‌گفتند : فقط روح زنده مي‌شود و جسم جزو خاك مي‌گردد . « بُنْيَاناً » : بنياد . مراد ديوار بزرگ است ( نگا : صف‌ / 4 ) . « غَلَبُوا عَلَيا أَمْرِهِمْ » : كساني كه اكثريّت داشتند . كساني كه چرخش كار مردم در دست ايشان بود و بزرگان قوم بشمار مي‌آمدند . « مَسْجِداً » : پرستشگاه .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِراً وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( معاصران پيغمبر درباره تعداد نفرات اصحاب كهف به مجادله مي‌پردازند و گروهي ) خواهند گفت : آنان سه نفرند كه چهارمين ايشان سگشان بود ، و ( گروهي ) خواهند گفت : آنان پنج نفرند كه ششمين ايشان سگشان بود ؛ همه اينها سخنان بدون دليل است . و ( گروهي ) خواهند گفت : آنان هفت نفرند كه هشتمين ايشان سگشان بود ( و اينان از روي علم و آگاهي برگرفته از وحي ، سخن نخواهند گفت ) . بگو : پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر ( از هركسي است ) . جز گروه كمي تعدادشان را نمي‌داند . بنابراين درباره اصحاب كهف جز مجادله روشن ( و آرام با ديگران ) پيش مگير ( چرا كه مسأله چندان مهمّي نيست و ارزش دردسر را ندارد ) و پيرامون آنان ديگر از هيچ كس مپرس ( زيرا وحي الهي تو را بس است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَجْماً بِالْغَيْبِ » : از روي ظنّ و گمان‌ ؛ نه دليل و برهان سخن گفتن ( نگا : سبأ / 53 ) . « مِرَآءً » : ستيزه . جدال . « مِرَآءً ظَاهِراً » : مجادله سطحي و مباحثه بدون طول و تفصيل . گفتگوي منطقي و مستدلّ . « فَلا تُمَارِ فِيهِمْ إِلاّ مِرَآءً ظَاهِراً » : درباره ايشان گفتگوي ساده و مختصر ؛ نه عميق و طويل داشته باش . راجع بديشان مباحثه روشن و مستدلّ داشته باش ( نگا : تفسير نمونه ) .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏درباره هيچ چيز ( بدون مقترن كردنِ سخن به مشيّت خدا ) مگو كه فردا آن را انجام مي‌دهم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« غَداً » : فردا . مراد آينده است .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مگر اين كه بگوئي : ) اگر خدا بخواهد ( فردا چنين و چنان كنم . چرا كه تا اراده او نباشد چيزي و كاري انجام نمي‌پذيرد ) . و چون دچار فراموشي شدي ( و إِن شَآءَ الله را نگفتي ، همين كه به يادت آمد ) ، پروردگارت را به خاطر آور و ( إِن شَآءَ الله را بگو ، تا گذشته را جبران بكني و هميشه دلت با خدا باشد . هنگامي كه عزم انجام كاري كردي و آن را آويزه مشيّت خدا نمودي ) بگو : اميد است پروردگارم مرا ( به چيزي ) رهنمود كند كه از اين ( چيزي كه در مدّ نظر است ، سودمندتر و ) به خير و صلاح نزديكتر باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِذَا نَسِيتَ » : زماني كه إِن شَآءَ الله را فراموش كردي . « رَشَداً » : هدايت . رهنمود . خير و نفع . در اصل ( رَشَد ) به معني إرشاد و رهنمودي است كه منتهي به خير و منفعت شود ؛ ولي گاهي مثل اينجا خودِ خير و منفعت مراد است ( نگا : جنّ‌ / 10 ) . « مِنْ هذَا رَشَداً » : هدايت‌بخش‌تر از اين . سودمندتر از اين . ( هذا ) اشاره است به كار مورد نظر ، و راهي كه در پيش است . يا اين كه اشاره به سرگذشت عجيب اصحاب كهف است كه معجزه جاويد پيغمبر كه قرآن است از آن هم عجيب‌تر است .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِئَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اصحاب كهف مدّت سيصد و نه سال در غارشان ( در حال خواب ) ماندند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِزْدادُوا تِسْعاً » : نه سال بر آن افزودند . مراد اين است كه اصحاب كهف سيصد سال شمسي زنده و در حال خواب بوده كه اگر با سال قمري حساب شود ، نه سال بر آن افزوده مي‌گردد . چرا كه سيصد سال شمسي مساوي با سيصد و نه سال قمري است . در اينجا قرآن مجيد حقيقتي را بيان داشته است كه سالها بعد علم نجوم بدان پي برده است .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : خدا ( از همگان ) آگاه‌تر از مدّتي است كه اصحاب كهف ( در غار زنده و در حال خواب ) ماندند ( و برايتان بيان گرديد . لذا به گفتگوهاي مختلف در اين‌باره خاتمه دهيد ) . تنها او است كه غيب آسمانها و زمين را مي‌داند ( و از مجموعه جهان هستي و از جمله مدّت ماندگاري اصحاب كهف باخبر است ) . شگفتا او چه بينا و شنوا است ! ( او همه چيز را مي‌بيند و همه‌چيز را مي‌شنود ! ساكنان آسمانها و زمين ) بجز خدا برايشان سرپرستي نيست ( كه عهده‌دار امور آنان شود ) و در فرماندهي و قضاوت خود كسي را انباز نمي‌گرداند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ! » : اين دو فعل ، صيغه تعجّبند ، و در اينجا مراد خبر دادن از عظمت علم خدا است كه انسان را در شگفتي فرو مي‌برد . « حُكْمِهِ » : فرماندهي خود . قضاوت خود .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بخوان آنچه را كه از كتاب ( قرآن ) از سوي پروردگارت به تو وحي شده است ( و به گفته‌هاي اين و آن كه آميخته به دروغ و خرافات و مطالب بي‌اساس است اعتناء مكن . تكيه‌گاه بحث تو در امور غيبي همچون سرگذشت اصحاب كهف ، تنها بايد وحي الهي باشد . چرا كه سخنان خدا حقائق تغيير ناپذيري است و ) كسي نمي‌تواند سخنان او را تغيير ( و احكام آن را دگرگون ) كند ، و هرگز پناهي جز او نخواهي يافت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُبَدِّلَ » : تغيير دهنده . تبديل كننده . « لا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ » : هيچ كس و هيچ‌چيزي سخنان خدا را نمي‌تواند دگرگون كند . احكام قرآن ، چون كلام يزدان است ، بر اثر كشفيات فنون و پيشرفتهاي علوم ، دستخوش بطلان و مغلوب زمان نمي‌شود . « مُلْتَحَداً » : پناهگاه . ملجأ . محلّي كه انسان خويشتن را در آن متحصن كند .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏با كساني باش كه صبحگاهان و شامگاهان خداي خود را مي‌پرستند و به فرياد مي‌خوانند ، ( و تنها رضاي ) ذات او را مي‌طلبند ، و چشمانت از ايشان ( به سوي ثروتمندان و قدرتمندان مستكبر ) براي جستن زينت حيات دنيوي برنگردد ، و از كسي فرمان مبر كه ( به خاطر دنيا دوستي و آرزو پرستي ) دل او را از ياد خود غافل ساخته‌ايم ، و او به دنبال آرزوي خود روان گشته است ( و پيوسته فرمان يزدان را ترك گفته است ) و كار و بارش ( همه ) افراط و تفريط بوده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِصْبِرْ نَفْسَكَ » : خويشتن را بدار . خود را نگاه دار . مراد بودن و بسر بردن است . « غَدَاةِ‌ » : صبحگاهان . بامدادان . « عَشِيِّ » : شامگاهان . شبانگاهان . مراد همه اوقات است ( نگا : انعام‌ / 52 و 53 ) . « لا تَعْدُ » : دور مگردان . منصرف مكن . از ماده ( عدو ) . « لا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ » : چشمانت از ايشان برنگردد . مراد اين است كه چشم از ايشان برمگير . واژه ( عَيْنَاكَ ) فاعل است . « أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ » : دل او را غافل كرده‌ايم . دلش را غافل ديده‌ايم . « فُرُطاً » : افراط و اسراف . ظلم و تعدّي ( نگا : قاموس ) . تفريط و تضييع ( نگا : روح‌المعاني ) .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاء كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءتْ مُرْتَفَقاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : حق ( همان چيزي است كه ) از سوي پروردگارتان ( آمده ) است ( و من آن را با خود آورده‌ام و برنامه من و همه مؤمنان است ) پس هركس كه مي‌خواهد ( بدان ) ايمان بياورد و هركس مي‌خواهد ( بدان ) كافر شود . ما براي ستمگران آتشي را آماده كرده‌ايم كه ( از هر طرف ايشان را احاطه مي‌كند و ) سراپرده آن ، آنان را در بر مي‌گيرد ، و اگر ( در آن آتش سوزان ) فرياد برآورند ( كه آب ) ، با آبي همچون فلز گداخته به فريادشان رسند كه چهره‌ها را بريان مي‌كند ! چه بد نوشابه‌اي ! و چه زشت منزلي !‏

‏توضيحات : ‏
‏« سُرَادِقُ » : معرّب سراپرده است ، به معني خيمه و بارگاه و چادري است كه بر فراز صحن خانه كشند . « إِن يَسْتَغِيثُوا » : اگر فرياد برآورند . اگر كمك بخواهند . « يُغَاثُوا » : به فريادشان رسيده شود . كمك كرده شوند . « مُهْل‌ » : هر نوع فلز گداخته ( نگا : دخان‌ / 45 ، معارج‌ / 8 ) . دُرْدِ ته‌نشين شده روغن كه معمولاً چيز آلوده و كثيف و بد طعمي است‌ ؛ و در اينجا مراد كيم و خونابه دوزخيان است ( نگا : ابراهيم‌ / 16 و 17 ) . « مُرْتَفَقاً » : محلّ اجتماع و گردهمآئي . منزل . جائي كه براي حسرت و يا آسايش آرنج را بدان تكيه دهند يا زيرِ گونه بگذارند ، كه در صورت دوم يعني اگر براي آسايش باشد ، در اينجا جنبه ريشخند دارد ؛ مثل ( نُزُلٌ ) در آيه 93 سوره واقعه . منصوب است چون تمييز است .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني كه ايمان آورده‌اند ( به خدا و دين حقي كه به تو وحي شده است ) و كارهاي شايسته كرده‌اند ( پاداششان در پيشگاه آفريدگارشان محفوظ است ) . ما پاداش كسي را هدر نمي‌دهيم كه كار نيكو كرده باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّ الَّذينَ . . . » : خبر ( إِنَّ ) ، ( أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهاَ الأنْهارُ ) در آيه بعدي است و ( إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً ) جمله معترضه است ، يا اين كه ( إِنَّا لا نُضِيعُ . . . ) جايگزين خبر است .‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ أُوْلَئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَيَلْبَسُونَ ثِيَاباً خُضْراً مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان كسانيند كه بهشت جاويدان از آن ايشان است‌ ؛ بهشتي كه در زير ( كاخها و درختان ) آن جويبارها روان است . آنان در آنجا با دستبندهاي طلا آراسته مي‌شوند ، و جامه‌هاي سبز ( فاخري از انواع مختلف ) حرير نازك و ضخيم مي‌پوشند ، در حالي كه بر تختها و مبلمانها تكيه زده‌اند . ( وه كه اين چيز موعود ) چه پاداش خوبي است ! و ( به‌به اين باغها و تختها ) چه منزل و مَقَرّ زيبايي است !‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَدْنٍ » : جاي ماندگاري . جاويدانگي . « يُحَلَّوْنَ » : زينت مي‌شوند . آراسته مي‌گردند . فعل مجهول است و از ماده ( حلي ) . « أَسَاوِرَ » : جمع سِوار ، دستبند . برخي آن را جمع أَسْوِرَة مي‌دانند كه مفرد آن سِوار است . يعني أَساوِر را جمع‌الجمع بشمار مي‌آورند . « مِنْ أَساوِرَ مِن ذَهَبٍ » : واژه ( مِنْ ) نخستين زائد يا ابتدائيّه است ، و ( مِنْ ) دوم بيانيّه مي‌باشد . « ذَهَبٍ » : طلا . زر . « خُضْراً » : جمع أَخْضَر ، سبز رنگ . « سُندُسٍ » : حرير لطيف و نازك . « إِسْتَبْرَقٍ » : حرير ضخيم و برّاق . « مُتَّكِئِينَ » : تكيه‌زنندگان . « أَرَآئِكَ » : جمع أَريكَة ، تخت‌ها . مبلمان‌ها . « مُرْتَفَقاً » : منزل . مجلس . مقرّ .‏

آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً رَّجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) براي آنان مثالي بيان كن ، مَثَل دو مرد ( كافر ثروتمندي و فقير مؤمني ) را كه ( در روزگاران گذشته اتّفاق افتاده است ، و ) ما به يكي از آن دو ( يعني كافر ثروتمند ) دو باغ انگور داده بوديم . گرداگرد باغها را با نخلستانها احاطه كرده بوديم ، و در ميان باغها ( زمينهاي ) زراعتي قرار داده بوديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَجُلَيْنِ » : دو مرد . مراد يك فرد كافر ثروتمند ، و يك فرد مؤمن فقير است . در ضرب‌المثل هم ضرورت ندارد نام افراد مشخّص شود . ( رَجُلَيْنِ ) بدل ( مَثَلاً ) است . « حَفَفْنَا » : دور زده بوديم . احاطه كرده بوديم .‏

آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر دو باغ ( از نظر فرآورده‌هاي كشاورزي كامل بودند و درختان ) به ثمر نشسته بودند ( و كشتزارهاي داخل آن خوشه بسته بودند ) و هر دو باغ در ميوه و ثمره چيزي فروگذار نكرده بودند ، و ما در ميان آنها رودبار بزرگي ( از زمين ) برجوشانده بوديم ( كه در زير درختان جريان داشت ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كِلْتَا » : هر دو . « أُكُلَ » : ميوه . ثمره . فرآورده . « لَمْ تَظْلِمْ » : نكاسته بود . فروگذار نكرده بود .‏

آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( صاحب اين دو باغ علاوه از آنها ) دارائي ديگري ( از طلا و نقره و اموال و اولاد ) داشت ( و دنيا به كام او بود و غرور ثروت او را گرفت ) پس در گفتگوئي به دوست ( مؤمن ) خود ( مغرورانه و پرخاشگرانه ) گفت : من ثروت بيشتري از تو دارم و از لحاظ نفرات ( خانواده و خويش و رفيق ) مقتدرتر از تو و فزونترم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ثَمَرٌ » : حاصل . درآمد . دارائي . « كَانَ لَهُ ثَمَرٌ » : دارائي و درآمد ديگري جز اين دو باغ داشت . يا اين كه : بدين ترتيب ، صاحب اين دو باغ ، هرگونه ميوه و درآمدي در اختيار داشت .‏

آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَذِهِ أَبَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در حالي كه ( به سبب عدم ايمان به خدا ) بر خويشتن ستمگر بود ، ( همراه دوست خود ، سرمستِ غرور ) به باغش گام نهاد ( و نگاهي به درختان پرميوه و خوشه‌هاي پُردانه و زمزمه رودبار انداخت ، مستكبرانه ) گفت : من باور نمي‌كنم هرگز اين ( باغ سرسبز ) نابود شود و به فنا رود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَآ أَظُنُّ » : گمان نمي‌برم . باور ندارم . « تَبِيدَ » : نابود شود . از ميان رود . از مصدر بَيْد و به ياد ، به معني فنا و هلاك . « هذِهِ » : اين باغ . چه بسا مراد تسميه كلّ به اسم جزء بوده و مقصود اين جهان ، و مرجع ( مِنْها ) در آيه بعد هم ( جَنَّة ) يا ( حَيَاة ) باشد .‏

آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِّنْهَا مُنقَلَباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و باور ندارم كه قيامت برپا شود . اگر هم ( به فرض قيامتي در كار باشد و ) من به سوي پروردگارم برگردانده شوم ( اين همه شخصيّت و مقام ، و اموال و اولاد ، نشانه شايستگي من است و در آنجا هم ) مسلّماً سرانجام بهتري و جايگاه خوبتري از اين ( باغ و زندگي ) خواهم يافت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« السَّاعَةَ » : قيامت . « قَآئِمَةً » : پابرجا . برقرار . مفعول دوم است . « مُنقَلَباً » : عاقبت . جاي بازگشت .‏

آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏دوست ( مؤمن ) او ، در حالي كه با وي گفتگو داشت ، بدو گفت : آيا منكر كسي شده‌اي كه ( دستگاه شگرف و سازمان پيچيده جسم ) تو را از خاك ناچيزي و سپس از نقطه بي‌ارزشي آفريده است ، و بعد از آن تو را مرد كاملي كرده است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَلَقَكَ مِن تُرابٍ . . . » : خداوند تو را از خاك درست كرد . يعني موادّ غذائي كه در زمين است ، جذب ريشه‌هاي روئيدنيها مي‌گردد ، و روئيدنيها به نوبه خود خوراك حيوانات مي‌شوند ، و انسان از روئيدنيها و گوشت و شير حيوانات استفاده مي‌كند ، و نطفه‌اش از اينها شكل مي‌گيرد ( نگا : حجّ / 5 ، روم‌ / 20 ) . يا اين كه مراد اين است كه خداوند اصل تو را - كه آدم است‌ - از خاك آفريده است ( نگا : آل‌عمران‌ / 59 ، فاطر / 11 ) . « سَوَّاكَ » : اندام تو را متعادل و هماهنگ كرد . كامل كرد تو را . « رَجُلاً » : حال است و تأويل به مشتقّ مي‌گردد . يا اين كه مفعول دوم ( سَوّي ) است . يعني : جَعَلَكَ رَجُلاً .‏

آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ لَّكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ولي من ( مي‌گويم : ) او ( كه مرا و همه جهان را آفريده است ) خدا است و پروردگار من است ، و من كسي را انباز پروردگارم نمي‌سازم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لكِنَّا » : امّا من . اصل آن : لكِنْ أَنَا است ، و همزه را به طور سماع حذف و نون را در نون دغم مي‌نمايند . « لكِنَّا هُوَ اللهُ رَبِّي‌ » : ( لكِن ) مخفّف و مهمّل ، ( أَنَا ) مبتدا ، ( هُوَ ) مبتداي دوم ، ( اللهُ ) خبر مبتداي دوم ، ( رَبِّي ) صفت آن ، مبتداي دوم و خبرش ، خبر مبتداي اوّل ، و عائد ضمير ( ي ) است .‏

آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِن تُرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنكَ مَالاً وَوَلَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏كاش ! وقتي كه وارد باغ مي‌شدي ( و اين همه نعمت و مرحمت ، و آثار قدرت و عظمت را مي‌ديدي ) مي‌گفتي : ماشاءَاللهُ ! ( اين نعمت از فضل و لطف خدا است ، و آنچه خدا بخواهد شدني است ! ) هيچ قوّت و قدرتي جز از ناحيه خدا نيست ( و اگر مدد و توفيق او نباشد ، توانائي عبادت و پرستش را نخواهيم داشت . اي رفيق ناسپاس ) اگر مي‌بيني كه از نظر اموال و اولاد از تو كمترم ، ( امّا . . . ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا شَآءَ اللهُ » : اين جمله محذوفي دارد و تقدير چنين است : هذا مَا شَآءَ اللهُ ، يعني : اين چيزي است كه خدا خواسته است . يا اين كه : مَا شَآءَ اللهُ كائِنٌ ، يعني : هرچه خدا بخواهد ، همان مي‌شود .‏

آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ فَعَسَى رَبِّي أَن يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِّن جَنَّتِكَ وَيُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَاناً مِّنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏چه بسا پروردگارم بهتر از باغ تو را ( در دنيا يا آخرت ) به من بدهد ، و خدا از آسمان بلاي مقدّري براي باغ تو فرو بفرستد و اين باغ به سرزمين لخت و همواري تبديل شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حُسْبَاناً » : مصدر است و به معني اسم مفعول ، يعني محسوب است و مراد از آن هر نوع بلا و عذاب مقدّر است . هلاك و نابودي . يا اين كه جمع ( حُسْبَانَة ) به معني صاعِقَة است . « صَعيداً » : سرزمين . خاك روي زمين . « زَلَقاً » : مصدر است و در معني اسم فاعل به كار رفته است ، به معني : صاف و صوف . لخت . لغزنده . گِل و لاي .‏

آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ أَوْ يُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْراً فَلَن تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏يا اين كه آب اين باغ ( در اعماق زمين ) فرو رود ، به گونه‌اي كه هرگز نتواني آن را پيجوئي كني ( چه رسد به اين كه آن را بيابي و به سطح زمين برگرداني ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« غَوْراً » : فرو رفتن . در اينجا براي مبالغه ، مصدر به معني اسم فاعل يعني ( غائِر ) به كار رفته است كه به معني فرو رونده است .‏

آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَا أَنفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سرانجام پيش‌بيني فرد مؤمن تحقّق پذيرفت و بلاي ناگهاني در رسيد و همه محصولات و ) ميوه‌هاي او را در آغوش كشيد ( و باغ سرسبز و آبادان ، به زمين لخت و ويران تبديل گرديد ) . در حالي كه باغ بر داربستها و چوب‌بندها فرو تپيده بود ، صاحب باغ بر هزينه‌هائي كه صرف آن كرده بود ، دست تحسّر به هم مي‌ماليد و مي‌گفت : كاشكي كسي را انباز پروردگارم نمي‌كردم ! ( و خداي را به يگانگي مي‌پرستيدم و كفر نمي‌ورزيدم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« اُحِيطَ » : احاطه گرديد . « اُحيطَ بِثَمَرِهِ » : محصولات و ميوه‌هايش با بلا احاطه گرديد . محصولات نابود شد . « خاوِيَةٌ » : فرو افتاده و فرو تپيده . « عُرُوش‌ » : جمع عَرْش ، سقفها . در اينجا مراد داربستها و چوب‌بندها و چفته‌هاي زير درختان ميوه است . « خَاوِيَةٌ عَلَيا عُرُوشِهَا » : ( نگا : بقره‌ / 259 ) .‏

آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مُنتَصِراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( او در برابر اين همه مصيبت و بلا ، تنهاي تنها بود ) و دسته و گروهي را جز خدا نداشت كه او را ياري دهند ، و خود نيز نتوانست خويشتن را كمك كند ( و جلو بلا را بگيرد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن دُونِ اللهِ » : بجز خدا . در مقابل خدا . « مُنتَصِراً » : دفع كننده و بازدارنده . انتقام گيرنده . غالب و چيره . يادآوري : معني آيه مي‌تواند چنين هم باشد : صاحب باغ كساني را نداشت كه در برابر خشم خدا او را كمك كنند ، و وي هم قادر به دفع بلا نبود .‏

آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَاباً وَخَيْرٌ عُقْباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن مقام و در آن حال ( كه بلا و مصيبت و شدّت و محنت سر مي‌رسد ) ياري و كمك ، ويژه معبود راستين است ( و تنها خدا فريادرس روز مصيبت و دفع‌كننده بلا است ) . او بهترين پاداش را ( براي مطيعان خود ) دارد ، و بهترين سرانجام را ( براي آنان ) فراهم مي‌سازد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هُنَالِكَ » : آنجا . در آن مقام و در آن حال . « الْوَلايَةُ » : كمك و ياري . دستگيري و مددكاري . « عُقْباً » : عاقبت . سرانجام .‏

آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُّقْتَدِراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) براي آنان ( كه به دارائي دنيا مي‌نازند و به اولاد و اموال مي‌بالند ) مثال زندگي دنيا را بيان كن كه همچون آبي است كه از ( ابر ) آسمان فرو مي‌فرستيم . سپس گياهان زمين از آن ( سيراب مي‌گردند و به سبب آن رشد و نمو مي‌كنند و ) تنگاتنگ و تودرتو مي‌شوند . ( عطر گل و ريحان با آواز پرندگان درهم مي‌آميزد و رقص گلزار و چمنزار در مي‌گيرد . ولي اين صحنه دل‌انگيز ديري نمي‌پايد و باد خزان وزان مي‌گردد ، و گياهان سرسبز و خندان ، زرد رنگ و ) سپس خشك و پرپر مي‌شوند و بادها آنها را ( در اينجا و آنجا ) پخش و پراكنده مي‌سازند ! ( آري ! داشتن را نداشتن ، و بهار زندگي را خزان در پي است ، پس چه جاي نازيدن به وي است . اين خدا است كه نعمت و حيات مي‌دهد و هر وقت كه بخواهد نعمت و حيات را بازپس مي‌گيرد ) و خدا بر هر چيزي توانا بوده ( و هست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« السَّمَآءِ » : سوي بالا . مراد ابر آسمان است ( نگا : نور / 43 ، واقعه‌ / 69 ) . « إخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الأرْضِ » : گياهان زمين به سبب آن ، تنگ يكديگر روئيدند . گياهان آميزه آب آن مي‌گردند ، يعني آن را مي‌مكند . « هَشِيماً » : گياه خشك و پرپر . فَعيل به معني مَفعول است . « تَذْرُو » : مي‌برد و پخش و پراكنده مي‌كند . از ماده ( ذرو ) ( نگا : ذاريات‌ / 1 ) .‏

آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ أَمَلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏دارائي و فرزندان ، زينت زندگي دنيايند ( و زوال‌پذير و گذرايند ) . و امّا اعمال شايسته‌اي كه نتايج آنها جاودانه است ، بهترين پاداش را در پيشگاه پروردگارت دارد ، و بهترين اميد و آرزو است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْبَنُونَ » : پسران . مراد فرزندان ، اعم از ذكور و إناث است . « الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ » : كارهاي شايسته‌اي كه ثمره و ثواب آنها باقي و ماندگار است . واژه ( الْبَاقِيَاتُ ) صفت موصوف مقدّري چون : الْكَلِمَاتُ يا الأعْمَالُ است . لذا هرگونه گفتار پسنديده و كردار شايسته را شامل مي‌شود .‏

آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزي ما ( نظام جهان هستي را به عنوان مقدّمه‌اي براي نظام نوين درهم مي‌ريزيم و از جمله ) كوهها را به حركت در مي‌آوريم ، و ( همه موانع سطح زمين را از ميان برمي‌داريم ، به گونه‌اي كه ) زمين را ( صاف و همه‌چيز را در آن ) نمايان مي‌بيني ، و همگان را ( براي حساب و كتاب ) گرد مي‌آوريم و كسي از ايشان را فرو نمي‌گذاريم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمَ » : ظرف است براي فعل مقدّري چون ( أُذْكُرْ ) . « نُسَيِّرُ » : به حركت مي‌اندازيم . راه مي‌بريم . « بَارِزَةً » : پيدا و نمايان . از مصدر بُروز به معني ظُهور . مراد اين است كه زمين لخت و عريان و خالي از كوهها و رودها و درختان و گياهان و ساختمانها و غيره مي‌شود . حال است . « لَمْ نُغَادِرْ » : رها نساخته‌ايم . ترك نكرده‌ايم .‏

آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّكَ صَفّاً لَّقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَّجْعَلَ لَكُم مَّوْعِداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏مردمان ( پيشين و پسين ، براي حساب و كتاب ) صف صف به پروردگارت عرضه مي‌شوند ( و همگي در برابر آفريدگارت رديف رديف سان ديده مي‌شوند . آن وقت است كه ما ايشان را صدا مي‌زنيم : اي مردمان ! شما لخت و عريان بدون اموال و اولاد ) به همان شكل و هيئتي كه نخستين بار شما را آفريده بوديم ، به پيش ما برگشته‌ايد . شما گمان مي‌برديد كه هرگز موعدي براي ( رستاخيز و حساب و ثواب و عقاب ) شما ترتيب نمي‌دهيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عُرِضُوا » : عرضه گرديدند . سان ديده شدند . « صَفّاً » : رديف . صف‌ها . صف كشيده . اين واژه مصدر است و به معني ( صُفُوفاً ) يا ( مَصْفُوفِينَ ) و حال است . « مَوْعِداً » : مكان وعده . زمان وعده .‏

آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و كتاب ( اعمال هر كسي ، در دستش ) نهاده مي‌شود ( و مؤمنان از ديدن آنچه در آن است شادان و خندان مي‌گردند ) و بزهكاران ( كفر پيشه ) را مي‌بيني كه از ديدن آنچه در آن است ، ترسان و لرزان مي‌شوند و مي‌گويند : اي واي بر ما ! اين چه كتابي است كه هيچ عمل كوچك و بزرگي را رها نكرده است و همه را برشمرده است و ( به ثبت و ضبط آن مبادرت ورزيده است . و بدين وسيله ) آنچه را كه كرده‌اند حاضر و آماده مي‌بينند . و پروردگار تو به كسي ظلم نمي‌كند . ( چرا كه پاداش يا كيفر ، محصول اعمال خود مردمان است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْكِتابُ » : نامه اعمال يكايك مردم ( نگا : حاقّه‌ / 19 و 25 ) . « مَا لِهذَا الْكِتَابِ » : اين چه كتابي است‌ ؟ استفهام براي تعجّب است . حرف لام جرّ در رسم‌الخطّ قرآني منفصل نوشته شده است . « وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 30 و قيامت‌ / 13 ) .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! آغاز آفرينش مردمان را برايشان بيان كن ) آن گاه را كه ما به فرشتگان گفتيم : براي آدم سجده كنيد . آنان جملگي سجده كردند مگر ابليس كه از جنّيان بود و از فرمان پروردگارش تمرّد كرد . آيا او و فرزندانش را با وجود اين كه ايشان دشمنان شمايند ، به جاي من سرپرست و مددكار خود مي‌گيريد ؟ ! ستمكاران چه عوض بدي دارند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ إِذْ قُلْنَا . . . » : ( نگا : بقره‌ / 34 ، اعراف‌ / 11 ، اسراء / 61 ) . « الْجِنَّ » : نوعي از آفريده‌هاي خدا كه ديده نمي‌شوند ( نگا : انعام‌ / 100 ) . « أَفَتَتَّخِذُونَهُ . . . » : مراد اين است كه پيروي عملي از وسوسه‌هاي شيطان و زادگانش ، پذيرش سرپرستي و دوستي اين لعنتيها بشمار است . « بَدَلاً » : عوض . جايگزين . تمييز است .‏

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏من ابليس و فرزندانش را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين ، و ( حتي برخي از ) خودشان را هم به هنگام آفرينش ( برخي از ) خودشان ( در صحنه خلقت ) حاضر نكرده‌ام ، و گمراهسازان را دستيار و مددكار خود نساخته‌ام ( و اصلاً به دستيار و مددكار نيازي ندارم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُضِلِّينَ » : گمراهسازان . سرگشته‌كنندگان . « عَضُداً » : معيّن . مددكار . دستيار .‏

آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَوْمَ يَقُولُ نَادُوا شُرَكَائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُم مَّوْبِقاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزي خداوند مي‌فرمايد : انبازهائي را كه براي من گمان مي‌برديد صدا بزنيد ( تا به كمك شما بشتابند ) . آنان انبازها ( و معبودهاي پنداري ) را صدا مي‌زنند و آنها به نداي ايشان پاسخ نمي‌دهند ( تا چه رسد به اين كه به كمكشان بشتابند ) و ميانشان عداوت راه مي‌اندازيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَعَلْنَا بَيْنَهُم مَّوْبِقاً » : ميان آنان عداوت راه مي‌اندازيم ( نگا : مريم‌ / 81 و 82 ، احقاف‌ / 6 ) . ميانشان مهلكه‌اي‌ مي‌سازيم كه آتش دوزخ است و همه ايشان در آن مشترك خواهند بود . رابطه و ميانه دنيوي ايشان را موجب هلاك اخروي آنان مي‌سازيم . « مَوْبِقاً » : مهلكه . هلاك . عداوتي كه آن قدر سخت است كه انگار خودِ دشمنانگي است .‏

آيه 53
‏متن آيه : ‏
‏ وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ يَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( در اين گيرودار ) گناهكاران آتش دوزخ را مي‌بينند و مي‌دانند كه ايشان بدان مي‌افتند وليكن محلّي نمي‌يابند كه ( از دست دوزخ بگريزند و ) بدان رو كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ظَنُّوا » : يقين داشتند . « مُوَاقِعُوهَا » : افتادگان در آن . روندگان بدان . « مَصْرِفاً » : مكاني كه بدان رو كنند . انصراف و روگرداني . اين واژه مي‌تواند اسم مكان يا اسم زمان و يا مصدر ميمي باشد . « لَمْ يَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفاً » : گريزي از دوزخ ندارند . مكاني كه از دست دوزخ بدان رو كنند نمي‌يابند . زمان روگرداني از آن را نخواهند داشت .‏

آيه 54
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما در اين قرآن براي مردمان ، هرگونه مثلي را ( كه در امور دين و دنيا بدان نيازمند باشند ) به شيوه‌هاي گوناگون بيان داشته‌ايم ( تا از آنها پند گيرند ) ولي انسان ( طبيعةً دوستدار جرّ و بحث و مشاجره است و ) بيش از هر چيز به مجادله مي‌پردازد ( و با حقائق مي‌ستيزد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صَرَّفْنَا » : به شيوه‌هاي گوناگون بيان كرده‌ايم . به گونه‌هاي مختلف تكرار نموده‌ايم ( نگا : اسراء / 41 ) . « جَدَلاً » : مجادله و مشاجره . در اينجا مراد ستيزه و نزاع به باطل است . تمييز است .‏

آيه 55
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءهُمُ الْهُدَى وَيَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏مردمان ( كفرپيشه ) را از ايمان آوردن و طلب آمرزش از پروردگارشان باز نداشته است هنگامي كه هدايت ( يعني پيغمبر و قرآن ) بديشان رسيده است ، مگر ( دو چيز : سرسختي و سركشي ! كه آنان را بر آن داشته است يكي از اين دو كار را خواستار شوند : ) اين كه سرنوشت پيشينيان دامنگيرشان گردد ( و عذاب نابود كننده‌اي ايشان را از ميان بردارد ) و يا اين كه انواع عذاب ( پياپي ) بديشان رسد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سُنَّةُ الأوَّلِينَ » : سنّت و قاعده‌اي كه خداوند درباره گذشتگان اجرا كرده است كه هلاك جملگي ايشان است ( نگا : انفال‌ / 37 ، فاطر / 43 ) . « قُبُلاً » : جمع قَبيل ، به معني صنف و نوع ( نگا : انعام‌ / 111 ) . اين واژه را مفرد و به معني مقابل و روياروي گرفته‌اند ؛ يعني كافران عذاب الهي را در برابر خود مشاهده مي‌كنند . « إِلآّ أَن تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الأوَّلِينَ » : حرف ( أَنْ ) و مابعد آن به تأويل مصدر مي‌رود و فاعل فعل ( ما مَنَعَ ) است . مراد اين است كه سرنوشت اين گونه اقوامِ گمراه ، هلاكِ حتمي است و انگار ايشان در انتظار آنند . اين بدان مي‌ماند كه به فرد سركشي بگوئيم : تو فقط مي‌خواهي مجازات شوي . يعني مجازاتْ سرنوشتِ حتمي تو است .‏

آيه 56
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنذِرُوا هُزُواً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( وظيفه پيغمبران تنها مژده‌دادن و بيم دادن است ) و ما پيغمبران را جز به عنوان مژده‌رسان و بيم‌رسان نمي‌فرستيم . همواره كافران بيهوده به جدال مي‌پردازند تا با جدال حق را ( از ميدان به در كنند و آن را ) از ميان ببرند . آنان آيات ( قرآني ) مرا و چيزي را كه از آن بيم داده شده‌اند ( كه مكافات دنيوي و اخروي است ، به باد ) استهزاء مي‌گيرند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِالْبَاطِلِ » : با كارهاي بيهوده‌اي چون پيشنهاد معجزه‌هاي دلخواه . بيهوده و بيخود . « لِيُدْحِضُوا » : تا از ميدان به در كنند . تا نيست و نابود كنند . « بِهِ » : با جدال . « الْحَقَّ » : مراد هر آن چيزي است كه پيغمبران با خود آورده‌اند . يا مراد تنها قرآن است . « ءَايَاتِي‌ » : مراد آيات قرآني ، يا اقوال و افعالي است كه با آن پيغمبران تأييد و پشتيباني شده‌اند . « هُزُواً » : استهزاء . سخريّه . مصدر است و مهموزاللام و در معني اسم مفعول به كار رفته است .‏

آيه 57
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَن يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏چه كسي ستمكارتر از كسي است كه با آيات پروردگارش پند داده شود و او از آنها روي بگرداند ( و درس نگيرد و فرمان نپذيرد ، و عاقبتِ معاصي و گناهاني را كه كرده است ) و آنچه را كه با دست خود پيشاپيش فرستاده است ، فراموش كند ؟ ! ما بر دلهاي آنان ( به سبب كفر گرائيشان ) پرده‌هائي افكنده‌ايم تا آيات را نفهمند ( و نور ايمان به دلهايشان نتابد ) و به گوشهايشان سنگيني انداخته‌ايم ( تا نداي حق را نشنوند ) و لذا هرچند آنان را به سوي هدايت بخواني ، هرگز راهياب نمي‌شوند ( و به دين حق نمي‌گروند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أكِنَّةً » و « أن يَفْقَهُوهُ » و « وَقْراً » : ( نگا : أنعام‌ / 25 ، إسراء / 46 ) .‏

آيه 58
‏متن آيه : ‏
‏ وَرَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن يَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگار تو بس آمرزنده و صاحب رحم است . اگر آنان را ( فوراً ) در برابر اعمالشان مجازات مي‌نمود ( مي‌توانست و ) هرچه زودتر عذاب را ( همچون ملّتهاي گذشته ) گريبانگيرشان مي‌كرد ، ولي موعدي دارند كه با فرا رسيدن آن راه نجاتي و پناهي در مقابلش نمي‌يابند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن دُونِهِ » : در مقابل آن موعد . بجز خدا . « لَن يَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلاً » : از دست آن پناهگاهي نمي‌يابند كه خويشتن را در آن محفوظ دارند . با فرا رسيدن آن ، پناهگاهي جز خدا نمي‌يابند كه بتواند ايشان را مصون دارد . « مَوْئِلاً » : ملجأ . پناهگاه .‏

آيه 59
‏متن آيه : ‏
‏ وَتِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اينها شهرها و آباديهائي است ( از عاد و ثمود و قوم لوط و امثال ايشان ) كه ما ( در رساندن عذابشان شتاب ننموده‌ايم و بلكه ) موعدي براي هلاكشان تعيين كرده‌ايم و زماني آنها را نابود ساخته‌ايم كه ايشان ظلم و ستم پيشه كرده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْقُرَيا » : شهرها و آباديها . مجازاً مراد مردمان آنجاها است . « مَهْلِك‌ » : هلاك و نابودي . مصدر ميمي است .‏

آيه 60
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يادآور شو ) زماني را كه موسي ( پسر عمران ، همراه با يوشع پسر نون ، كه خادم و شاگرد او بود ، به امر خدا براي يافتن شخص فرزانه‌اي به نام خضر بيرون رفت تا از او چيزهائي بياموزد . موسي براي پيدا كردن اين دانشمند بزرگ نشانه‌هائي در دست داشت ، همچون محلّ تلاقي دو دريا و زنده شدن ماهي بريان شده . موسي عزم خود را جزم كرد و ) به جوان ( خدمتگذار ) خود گفت : من هرگز از پاي نمي‌نشينم تا اين كه به محلّ برخورد دو دريا مي‌رسم ، و يا اين كه روزگاران زيادي راه مي‌سپرم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَتَاهُ » : خادم خود . فَتي به معني جوان است كه محض احترام خطاب به خدمتگذار گفته مي‌شود . « لآ أَبْرَحُ » : پيوسته راه مي‌روم . هميشه در طلب خواهم بود ( نگا : يوسف‌ / 80 ) . « مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ » : محلّ تلاقي دو دريا . در قرآن اين محلّ روشن نشده است ، ليكن مفسّران گفته‌اند : مراد محلّ اتّصال خليج عقبه و خليج سوئز ، يا محلّ پيوند اقيانوس هند با درياي احمر در بغاز باب‌المندب ، و يا اين كه محلّ پيوستگي درياي مديترانه و اقيانوس اطلس است . « حُقُباً » : روزگاران . مدّت زيادي از زمان كه آن را هفتاد و هشتاد سال تخمين زده‌اند . جمع آن أَحْقاب است ( نگا : نبأ / 23 ) .‏

آيه 61
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه به محلّ تلاقي دو دريا رسيدند ، ماهي خويش را از ياد بردند ، و ماهي در دريا راه خود را پيش گرفت ( و به درون آن خزيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حُوتَ » : ماهي . ظاهراً اين ماهي را به عنوان غذا تهيّه كرده و با خود مي‌بردند و از آن مي‌خوردند . « سَرَباً » : راه سراشيبي . طريق و مسير . مفعول دوم فعل ( إِتَّخَذَ ) است . برخي آن را مصدر و در معني اسم فاعل يعني سارِب گرفته‌اند و حال فاعل فعل ( إِتَّخَذَ ) بشمار آورده‌اند .‏

آيه 62
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه ( از آنجا ) دور شدند ( و راه زيادي را طي كردند ، موسي ) به خدمتكارش گفت : غذاي ما را بياور ، واقعاً در اين سفرمان دچار خستگي و رنج زيادي شده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَاوَزَا » : گذشتند . دور شدند . « غَدَآءَ » : خوراك . چاشت . « نَصَباً » : رنج و خستگي .‏

آيه 63
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خدمتكارش ) گفت : به ياد داري وقتي را كه به آن صخره رفتيم ( و استراحت كرديم ) ! من ( بازگو كردن جريان عجيب زنده شدن و به درون آب شيرجه رفتن ) ماهي را از ياد بردم ( كه در آنجا جلو چشمانم روي داد ! ) . جز شيطان بازگو كردن آن را از خاطرم نبرده است . ( بلي ! ماهي پس از زنده شدن ) به طرز شگفت‌انگيزي راه خود را در دريا پيش گرفت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوَيْنَا » : پناه برديم و اقامت گزيديم . « الصَّخْرَةِ » : سنگ بزرگ و سخت . « مَآ أَنسَانِيهُ » : آن را از يادم نبرده است . ضمير ( هُ ) مي‌بايست به صورت ( هِ ) و مكسور خوانده شود ، ولي مضموم بودن آن برابر قرائت حفص و يكي از لغات عرب است ( نگا : فتح‌ / 10 ) . « عَجَباً » : به گونه شگفت‌انگيز . راه شگفت‌انگيز . اين واژه صفت مصدر محذوف ، يعني : إِتِّخَاذاً عَجَباً ، و يا اين كه مفعول دوم ( إِتَّخَذَ ) مي‌باشد . « وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً » : ماهي به گونه شگفتي بعد از زنده شدن به دريا فرو رفت . برخي نيز گفته‌اند : خدمتكار به گونه بس استوار و سرحال براي جبران فراموشي به سوي دريا براي گرفتن ماهي يا ماهيهاي ديگري رفت .‏

آيه 64
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : اين چيزي است كه ما مي‌خواستيم ( چرا كه يكي از نشانه‌هاي پيدا كردن گمشده ما است ) پس پيجويانه از راه طي شده خود برگشتند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كُنَّا نَبْغِ » : مي‌خواستيم . فعل مضارع ( نَبْغِ ) مرفوع است و در اصل چنين است : ( نَبْغِي ) . كتابت آن بدون ياء ، رسم‌الخطّ قرآني است . « إِرْتَدَّا » : بازگشتند . به عقب برگشتند . « قَصَصاً » : پيجوئي . ردّ پاي خود را گرفتن . مي‌تواند مفعول مطلق فعلي از لفظ خود باشد : يَقُصّانِ قَصَصاً . يا اين كه مصدر مؤوّل به وصف بوده باشد ، يعني : ( مُقَتَصِّينَ ) . به معني : ( مُتَتَبِّعِينَ ) .‏

آيه 65
‏متن آيه : ‏
‏ فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس بنده‌اي از بندگان ( صالح ) ما را ( به نام خضر ) يافتند كه ما او را مشمول رحمت خود ساخته و از جانب خويش بدو علم فراواني داده بوديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَبْداً » : اين بنده خدا ( خضر ) نام داشته است و بايد پيغمبر بوده باشد . چرا كه : الف ) خداوند نسبت بدو فرموده است : ءَاتَيْناهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنا . رحمت هم به معني نبوّت آمده است ( نگا : زخرف‌ / 32 ) . ب ) علم لدني ، مقتضي وحي است : وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً . ج ) او به موسي چيزهائي آموخته است ، و پيغمبر هم جز از پيغمبر كسب علم نمي‌كند . د ) جمله : ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ، در آيه ( 82 / كهف ) دليل نبوّت است .‏

آيه 66
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏موسي بدو گفت : آيا ( مي‌پذيري كه من همراه تو شوم و ) از تو پيروي كنم بدان شرط كه از آنچه مايه رشد و صلاح است و به تو آموخته شده است ، به من بياموزي‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلَيا » : عَلي حرف جرّ است و در اينجا بيانگر معني شرط است ( نگا : ممتحنه‌ / 12 ) . « رُشْداً » : دانشي كه موجب خير و صلاح دين و دنيا شود ( نگا : أنبياء / 51 ) . مصدر است و براي مبالغه در معني وصفي به كار رفته است . يعني : عِلْماً ذا رُشْدٍ . مفعول دوم فعل ( تُعَلِّمَني ) است .‏

آيه 67
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خضر ) گفت : تو هرگز توان شكيبائي با من را نداري .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَعِيَ » : مصاحبت و همراهي با من .‏

آيه 68
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چگونه مي‌تواني در برابر چيزي كه از راز و رمز آن آگاه نيستي ، شكيبائي كني ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« خُبْراً » : آگاهي . شناخت . دانش . تمييز است .‏

آيه 69
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ صَابِراً وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : به خواست خدا ، مرا شكيبا خواهي يافت ، و ( در هيچ كاري ) با فرمان تو مخالفت نخواهم كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لآ أَعْصِي‌ » : سركشي و نافرماني نمي‌كنم . « أَمْراً » : فرمان . كار .‏

آيه 70
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَن شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خضر ) گفت : اگر تو همسفر من شدي ( سكوت محض باش و ) درباره چيزي ( كه انجام مي‌دهم و در نظرت ناپسند است ) از من مپرس تا خودم راجع بدان برايت سخن بگويم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُحْدِثَ » : پديدار مي‌كنم . « ذِكْراً » : ياد . بيان . « أُحْدِثَ . . . ذِكْراً » : آغاز سخن مي‌كنم . به سخن مي‌پردازم .‏

آيه 71
‏متن آيه : ‏
‏ فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ( موسي و خضر با يكديگر ) به راه افتادند ( و در ساحل دريا به سفر پرداختند ) تا اين كه سوار كشتي شدند . ( خضر در اثناي سفر ) آن را سوراخ كرد . ( موسي ) گفت : آيا كشتي را سوراخ كردي تا سرنشينان آن را غرق كني‌ ؟ ! واقعاً كار بسيار بدي كردي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنطَلَقا » : به راه افتادند . روان شدند . « خَرَقَهَا » : آن را سوراخ كرد . « أَهْلَهَا » : ساكنان آن . صاحبان آن . « إِمْراً » : كار بسيار زشت و شگفت‌انگيز .‏

آيه 72
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خضر ) گفت : مگر نگفتم كه تو هرگز نمي‌تواني همراه من شكيبائي‌كني‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 73
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : مرا به خاطر فراموش كردن ( توصيه‌ات ) بازخواست مكن و در كارم ( كه يادگيري و پيروي از تو است ) بر من سخت مگير .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تُرْهِقْنِي‌ » : بر من تحميل مكن ( نگا : كهف‌ / 80 ) . « مِنْ أََمْرِي‌ » : در كارم . مراد كار تعلّم و پيروي موسي از خضر است . « عُسْراً » : سختي . دشواري .‏

آيه 74
‏متن آيه : ‏
‏ فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلَاماً فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُّكْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏به راه خود ادامه دادند تا آن گاه كه ( از كشتي پياده شدند و در مسير خود ) به كودكي رسيدند . ( خضر ) او را كشت ! ( موسي ) گفت : آيا انسان بيگناه و پاكي را كشتي ، بدون آن كه او كسي را كشته باشد ؟ ! واقعاً كار زشت و ناپسندي كردي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« غُلاماً » : نوجوان . در اينجا مراد پسر بچّه و كودك است ( نگا : آل‌عمران‌ / 40 ) . « نَفْساً » : انسان . شخص . « زَكِيَّةً » : پاك و بي‌گناه . « بِغَيْرِ نَفْسٍ » : بدون كشتن كسي و داشتن حق قصاص . « نُكْراً » : زشت . نفرت‌انگيز .‏

آيه 75
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِي صَبْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خضر ) گفت : مگر به تو نگفتم كه تو با من توان شكيبائي را نخواهي داشت‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 76
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ إِن سَأَلْتُكَ عَن شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّي عُذْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : اگر بعد از اين ، از تو درباره چيزي پرسيدم ( و اعتراض كردم ) با من همدم مشو ، چرا كه به نظرم معذور خواهي بود ( از من جدا شوي ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَعْدَهَا » : بعد از اين مرتبه . بعد از اين مسأله . « لا تُصَاحِبْني‌ » : با من مصاحبت و همدمي مكن . « قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّي عُذْراً » : تو از جانب من معذوري . كار بدانجا رسيده است كه عذر مرا بخواهي .‏

آيه 77
‏متن آيه : ‏
‏ فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَاراً يُرِيدُ أَنْ يَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏باز به راه خود ادامه دادند تا به روستائي رسيدند . از اهالي آنجا غذا خواستند ؛ ولي آنان از مهمان كردن آن دو خودداري نمودند . ايشان در ميان روستا به ديواري رسيدند كه داشت فرو مي‌ريخت . ( خضر ) آن را تعمير و بازسازي كرد . ( موسي ) گفت : اگر مي‌خواستي مي‌توانستي در مقابل اين كار مزدي بگيري ( و شكممان را بدان سير كني . آخر فداكاري با اين مردمان فرومايه ، حيف است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِسْتَطْعَمَا » : غذا خواستند . تقاضاي خوراك كردند . « جِدَاراً » : ديوار . « يَنقَضَّ » : فرود آيد . فرو ريزد . « أَقَامَهُ » : برجايش داشت . آن را تعمير و مرمّت كرد . « لَتَّخَذْتَ » : اين فعل از ماده ( تَخَذَ ) به معني ( أَخَذَ ) و از باب افتعال است .‏

آيه 78
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خضر ) گفت : اينك وقت جدائي من و تو است . من تو را از حكمت و راز كارهائي كه در برابر آنها نتوانستي‌شكيبائي كني آگاه مي‌سازم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فِرَاقُ » : جدائي . از يكديگر جدا شدن و دور گشتن . « تَأْوِيلِ » : تبيين و توجيه . بيان حكمت و راز كار .‏

آيه 79
‏متن آيه : ‏
‏ أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا آن كشتي متعلّق به گروهي از مستمندان بود كه ( با آن ) در دريا كار مي‌كردند و من خواستم آن را معيوب كنم ( و موقّتاً از كار بيفتد چرا كه ) سر راه آنان پادشاه ستمگري بود كه همه كشتيها ( ي سالم ) را غصب مي‌كرد و مي‌برد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« السَّفِينَةُ » : كشتي . « مَسَاكِينَ » : كساني كه درآمد و دارائي ايشان جوابگوي نيازهاي آنان نباشد . شايد هم مراد كساني باشد كه نسبت به ديگران از نظر قدرت ضعيف و ناتوان باشند . « وَرَآءَ » : پشت سر . جلو و سر راه ( نگا : ابراهيم‌ / 16 ) . « غَصْباً » : مفعول مطلق ، يا اين كه تأويل به مشتقّ مي‌گردد و حال است .‏

آيه 80
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَاناً وَكُفْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا آن كودك ( كه او را كشتم ) پدر و مادرش باايمان بودند ( و اگر زنده مي‌ماند ) مي‌ترسيديم كه سركشي و كفر را بدانان تحميل كند ( و ايشان را از راه ببرد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُرْهِقَهُمَا » : بر ايشان تحميل كند . به طغيان و كفرشان كشاند ( نگا : كهف‌ / 73 ) .‏

آيه 81
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْراً مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما خواستيم كه پروردگارشان به جاي او فرزند پاكتر و پرمحبّت‌تري بديشان عطاء فرمايد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَن يُبْدِلَهُمَا » : عوضشان بدهد . « زَكَاةً » : پاكي و پاكيزگي . صلاح و طهارت ذات .‏

آيه 82
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا آن ديوار ( كه آن را بدون مزد تعمير كردم ) متعلّق به دو كودك يتيم در شهر بود و زير ديوار گنجي وجود داشت كه مال ايشان بود و پدرشان مرد صالح و پارسائي بود ( و آن را برايشان پنهان كرده بود ) . پس پروردگار تو خواست كه آن دو كودك به حدّ بلوغ برسند و گنج خود را به مرحمت پروردگارت بيرون بياورند ( و مردمان بدانند كه : صلاح پدران و مادران براي پسران و دختران ، و خوبي اصول براي فروع سودمند است ) . من به دستور خود اين كارها را نكرده‌ام ( و خودسرانه دست به چيزي نبرده‌ام و بلكه فرمان خدا را اجرا نموده‌ام و برابر رهنمود او رفته‌ام ) . اين بود راز و رمز كارهائي كه توانائي شكيبائي در برابر آنها را نداشتي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَنزٌ » : گنج . « رَحْمَةً » : مفعول‌له است براي ( أَرَادَ ) . « تَأوِيلُ » : تفسير و توجيه ( نگا : كهف‌ / 78 ) . « عَنْ أَمْرِي‌ » : به دستور خويش . خودسرانه .‏

آيه 83
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! برخي از كفّار به دسيسه يهوديان ) از تو درباره ( سرگذشت ) ذوالقرنين مي‌پرسند . بگو : گوشه‌اي از سرگذشت او را برايتان بازگو خواهم كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذِي الٌقَرْنَيْنِ » : ذوالقرنين را اسكندر مقدوني و كورش كبير و شاهي از پادشاهان يمن كه تبابعه ناميده مي‌شدند مي‌دانند . علّت تسميه او به ذوالقرنين شايد اين باشد كه مشرق و مغرب جهان آن روزي را تسخير نمود و عربها به آن « قَرْنَيِ الشَّمْسِ » : يعني دو شاخ خورشيد مي‌گويند . يا بدين علّت بوده است كه كلاهخودي بر سر نهاده است كه دو شاخك داشته است . « سَأَتْلُو » : خواهم خواند . بيان خواهم كرد . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد . « ذِكْراً » : يادي . شمّه‌اي ( نگا : كهف‌ / 70 ) .‏

آيه 84
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به او در زمين قدرت و حكومت داديم و وسائل هر چيزي را ( كه براي رسيدن بدان تلاش مي‌كرد ) در اختيارش نهاديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَكَّنَّا » : تسلّط و تصرّف داديم ( نگا : يوسف‌ / 21 و 56 ) . « سَبَباً » : وسيله و ابزار دستيابي به هدف . راه و روش رسيدن به مقصود .‏

آيه 85
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَتْبَعَ سَبَباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏او هم سبب را پيگيري كرد ( و از وسائل خداداد استفاده نمود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَتْبَعَ » : پيجوئي و پيروي كرد .‏

آيه 86
‏متن آيه : ‏
‏ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْماً قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا وقتي كه به غروبگاه خورشيد رسيد . به نظرش آمد كه آفتاب ( انگار ) در چشمه گِل‌آلودِ تيره رنگي فرو مي‌رود ، و در آنجا گروهي ( متمرّد كافر ) را يافت . ( از راه الهام به او ) گفتيم : اي ذوالقرنين ! ( يكي از دو كار ، درباره ايشان روا دار : ) يا آنان را ( در صورت ايمان نياوردن ، با كشتن ) عذاب مي‌دهي ، و يا اين كه نسبت بديشان خوبي مي‌كني ( و در صورت ايمان آوردن از آنان گذشت مي‌نمائي و به ارشاد ايشان همت مي‌گماري ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَغْرِبَ » : مراد غرب جهان معمور آن روزي است . « عَيْنٍ » : چشمه . « حَمِئَةٍ » : لجنزار سياه و بدبو . آب گِل‌آلودِ تيره‌رنگ . « تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ » : مراد غروب ظاهري خورشيد در آن سوي دريا يا اقيانوس است كه انگار آفتاب به ژرفاي آب فرو مي‌رود و در آن مي‌غنود . « حُسْناً » : خوبي و نيكي .‏

آيه 87
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّكْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ذوالقرنين بديشان ) گفت : امّا كساني كه ( بر كفر بمانند و بدين وسيله به خود ) ستم كنند ، آنان را ( در دنيا با كشتن ) مجازات خواهم كرد ، سپس در آخرت به سوي پروردگارشان برگردانده مي‌شوند و ايشان را به عذاب شديدي گرفتار خواهد كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ظَلَمَ » : كفر ورزيد ( نگا : بقره‌ / 254 ) . ستم كرد . « نُكْراً » : زشت . ناشناخته و غير معروف براي مردمان . « عَذَاباً نُكْراً » : عذاب سختي كه همانند آن ديده نشده باشد .‏

آيه 88
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا كساني كه ايمان بياورند و كارهاي شايسته انجام دهند ، ( در آخرت ) پاداش نيكو خواهند داشت ، و ما ( هم در دنيا ) دستور سهل و ساده‌اي در حق ايشان صادر مي‌نمائيم ( و تكاليف طاقت‌فرسا و ماليات سنگين بر دوششان نمي‌گذاريم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْحُسْنَيا » : نيكو . مراد پاداش نيكو يا بهشت است . « لَهُ جَزَآءً الْحُسْنَيا » : سزاي ايشان پاداش نيكو است . پاداش ايشان بهشت است . واژه ( جَزَآءً ) حال مقدم يا تمييز است . و واژه ( الْحُسْني ) مرفوع و مبتداي مؤخّر ، و يا اين كه منصوب و بدل از ( جَزَآءً ) است . « مِنْ أَمْرِنَا » : آنچه بدان دستور مي‌دهيم . « يُسْراً » : سهل و ممكن .‏

آيه 89
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس از وسيله استفاده كرد ( و براي بازگشت راه شرق را در پيش گرفت ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 90
‏متن آيه : ‏
‏ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا وقتي كه به محلّ طلوع خورشيد رسيد . ديد كه آفتاب بر مردماني مي‌تابد كه براي حفظ خود از آن ، ما پوششي ( به نام جامه ، يا سرپناهي به نام خانه ) بهره ايشان نكرده بوديم ( و آنان همچون انسانهاي اوّليّه ، لخت و عريان در بيابان گرم و سوزان زندگي مي‌كردند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَطْلِعَ الشَّمْسِ » : مراد قسمت شرق جهان معمور آن روزي است . « سِتْراً » : پرده و پوشش . مراد جامه يا خانه است . « لَمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً » : مراد اين است كه آنان مردمان عرياني يا كم جامه‌اي بودند همچون ساكنان برخي از نواحي كشور سودان و اواسط آفريقاي امروزي . يا اين كه خانه و كاشانه‌اي به صورت ساختمان نداشتند و بلكه بيابان‌نشين بوده و در مغاكها و گودالها بسر مي‌بردند .‏

آيه 91
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏همان گونه ( در حق مردمان مشرِق زمين رفتار كرد كه درباره مردمان مغرب زمين رفتار كرده بود ) و ما از آنچه مي‌كرد ، كاملاً مطّلع بوديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَذَالِكَ » : همان گونه رفتار كرد . يعني : مؤمنان مشرِق زمين را رها كرد و كافران آنجا را به قتل رساند ، همان گونه كه در حق مردمان مغرب زمين چنين كرده بود . يا اين كه : اين چنين بود كار ذوالقرنين . « خُبْراً » : علم و آگهي ( نگا : كهف‌ / 68 ) .‏

آيه 92
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس ( راه شمال را در پيش گرفت و ) از وسيله ( و ابزار ممكن ) سود جست .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 93
‏متن آيه : ‏
‏ حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا آن گاه كه به ميان دو كوه رسيد ، و در فراسوي آن دو كوه گروهي را يافت كه هيچ سخني را نمي‌فهميدند ( مگر با مشقّت زياد . چرا كه از نظر فكري عقب‌مانده و از لحاظ تمدن در سطح بسيار پائيني بودند و زبان عجيبي داشتند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« السَّدَّيْنِ » : تثنيه سَدّ ، به معني مانع و حاجز ، و گاهي به كوه گفته مي‌شود . مراد از دو كوه سلسله جبال سرزمين قفقاز ميان درياي خزر و درياي سياه است . « بَيْنَ السَّدَّيْنِ » : شايد مراد تنگه « داريال‌ » باشد كه در نقشه‌هاي موجود ، ميان « ولادي كيوكز » و « تفليس‌ » نشان داده مي‌شود . « مِن دُونِهِمَا » : جداي از مردمان مغرب زمين و مردمان مشرِق زمين . در جلو آن دو كوه . در فراسوي آن دو كوه .‏

آيه 94
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مردمان آنجا ، هنگامي كه قدرت و امكانات ذوالقرنين را ديدند ، بدو ) گفتند : اي ذوالقرنين ! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين تباهكارند ( و بر ما تاخت مي‌آورند ) آيا براي تو هزينه‌اي معيّن داريم كه ميان ما و ايشان سدّ بزرگ و محكمي بسازي‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ » : شايد مراد از ( يأجوج ) قبيله تاتار ، و مراد از ( مأجوج ) قبيله مغول باشد كه هر دو از يك نژاد بودند و در منطقه شمال شرقي كره زمين ، در نواحي مغولستان بسر مي‌بردند ، و اغلب سيل‌آسا به سمت شرق يا جنوب سرازير مي‌شدند . « خَرْجاً » : هزينه . خراج و ماليات . « سَدّاً » : سد بزرگ و محكم . شايد مراد ديوار آهني موجود در تنگه داريال واقع در سرزمين قفقاز باشد كه هنوز پابرجا است .‏

آيه 95
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ذوالقرنين ) گفت : آنچه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختيار من نهاده است بهتر است ( از آنچه پيشنهاد مي‌كنيد . ما براي اندوختن اموال نيامده‌ايم ) پس مرا با نيرو ياري كنيد ، تا ميان شما و ايشان سدّ بزرگ و محكمي بسازم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَكَّنِّي‌ » : دستيابي و دسترسيم داده است . قدرت و توانائيم بخشيده است . « رَدْماً » : سدّ محكّم و نيرومند .‏

آيه 96
‏متن آيه : ‏
‏ آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سپس شروع به كار كرد و گفت : ) قطعات بزرگ آهن را براي من بياوريد . ( آن گاه دستور چيدن آنها را بر روي يكديگر صادر كرد ) تا كاملاً ميان دو طرف دو كوه را برابر كرد ( و شكاف بين آنها را از آهن پُر نمود . فرمان داد كه بالاي آن آتش بيفروزند ، و ) گفت : بدان بدميد ؛ تا وقتي كه قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد ( و قطعات به هم جوش خورد . سپس ) گفت : مس ذوب شده براي من بياوريد تا ( آن را ) بر اين ( سدّ ) بريزم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَاتُونِي‌ » : برايم بياوريد . « زُبَر » : جمع زُبْرَة ، قطعات . « سَاوَيا » : برابر و همسان كرد . هر دو سو را يكي كرد . « بَيْنَ » : مفعولٌ‌به است . « الصَّدَفَيْنِ » : دو جانب ، دو سو . « أُنفُخُوا » : بدميد . فوت كنيد . « أُفْرِغْ » : بريزم . « قِطْراً » : مس گداخته .‏

آيه 97
‏متن آيه : ‏
‏ فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سدّ به قدري بلند و ستبر شد كه حمله‌ورانِ يأجوج و مأجوج ) اصلاً نتوانستند از آن بالا روند ، و به هيچ وجه نتوانستند نقبي در آن ايجاد كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا اسْطَاعُوا » و « مَا اسْتَطاعُوا » : نتوانستند . در فعل اوّلي تخفيف شده ، و در فعل دومي اصل مراعات گشته است . « أَن يَظْهَرُوهُ » : بر پشت آن روند . بالاي آن روند . « نَقْباً » : سوراخ كردن و شكافتن .‏

آيه 98
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاء وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقّاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هنگامي كه بناي سدّ به پايان رسيد ، ذوالقرنين شاكرانه ) گفت : اين ( سدّ ) از مرحمت پروردگار من است ( و پابرجا مي‌ماند تا خدا بخواهد ) و هرگاه وعده خدا فرا رسد ( و بخواهد آن را خراب كند ) آن را ويران و با زمين يكسان مي‌كند ، و وعده پروردگار من حق ( و هنگامه قيامت حتمي ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« دَكَّآءَ » : درهم كوبيده و با زمين يكسان شده . « وَعْدُ » : مراد هنگام پايان گرفتن جهان و فرا رسيدن قيامت است .‏

آيه 99
‏متن آيه : ‏
‏ وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ( كه جهان پايان مي‌گيرد و وعده آخرت فرا مي‌رسد ) ما آنان را رها مي‌سازيم تا برخي در برخي ( فرو لولند و در همديگر ) موج زنند ، و ( آن گاه براي دومين بار ) در صور دميده مي‌شود ، و ما ايشان را به گونه شگفتي ( براي حساب و كتاب در يكجا ) گرد مي‌آوريم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمَئِذِ » : آن روز كه براي بار اوّل در صور دميده مي‌شود و قيامت فرا مي‌رسد ( نگا : حاقّه‌ / 13 ) . « نُفِخَ فِي الصُّورِ » : مراد دميدن در صور براي بار دوم است ( نگا : زمر / 68 ) . « صُور » : بوق . شيپور ( نگا : انعام‌ / 73 ) . « جَمْعاً » : گردآوردن عجيب و غريبي .‏

آيه 100
‏متن آيه : ‏
‏ وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِّلْكَافِرِينَ عَرْضاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در آن روز ، دوزخ را به طرز شگفتي به كافران نشان مي‌دهيم ( و ايشان را در آن گرد مي‌آوريم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَرْضاً » : عرضه كردن عجيب و وحشتناكي .‏

آيه 101
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاء عَن ذِكْرِي وَكَانُوا لَا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏كافراني كه چشمانشان از ( ديدن ) آيات ( خواندني و ديدني ) من در پرده بوده و توان شنيدن ( فرمان يزدان ) را نداشته‌اند ( و از نيروي بينائي و شنوائي براي درك حقائق و رسيدن به سعادت استفاده نكرده‌اند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذِكْر » : آيات كتابهاي يزدان ، و نشانه‌هاي خداشناسي موجود در كتاب معرفت جهان ( نگا : يوسف‌ / 105 ، طه‌ / 124 ، انبياء / 32 ) .‏

آيه 102
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَن يَتَّخِذُوا عِبَادِي مِن دُونِي أَوْلِيَاء إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا كافران گمان مي‌برند كه بجز من ، بندگان مرا ( نيز اگر ) سَرور و سرپرست خود گيرند ( و معبود و مسجود خويش دانند ، بديشان سود مي‌رسانند ؟ ) . ما دوزخ را براي پذيرائي از كافران آماده كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَ » : آيا ؟ جواب استفهام محذوف است و تقدير چنين است : أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا . . . أَنَّ ذلِكَ نَافِعٌ لَّهُمْ وَ صَارِفٌ عَنْهُمُ الْعَذابَ ؟ « نُزُلاً » : آنچه به هنگام ورود مهمان با آن از مهمان پذيرائي كنند . محل پذيرائي ( نگا : آل‌عمران‌ / 198 ) .‏

آيه 103
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! به كافران ) بگو : آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه سازم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« الأَخْسَرِينَ » : ( نگا : هود / 22 ) .‏

آيه 104
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان كسانيند كه تلاش و تكاپويشان ( به سبب تباهي عقيده و باورشان ) در زندگي دنيا هدر مي‌رود ( و بيسود مي‌شود ) و خود گمان مي‌برند كه به بهترين وجه كار نيك مي‌كنند ( و طاعت و عبادت شرك‌آلودشان موجب رستگاريشان مي‌شود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ضَلَّ » : ضائع گرديد و هدر رفت . از مصدر ضَلال به معني ضَياع . « صُنْعاً » : كار نيكوئي كه به گونه شايسته و با نظم و ترتيب بايسته انجام مي‌پذيرد .‏

آيه 105
‏متن آيه : ‏
‏ أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان كسانيند كه به آيات ( قرآني و دلائل قدرت ) پروردگارشان و ملاقات او ( در جهان ديگر ، براي حساب و كتاب ) بي‌باور و كافرند ، و در نتيجه اعمالشان باطل و هدر مي‌رود ، و در روز رستاخيز ارزشي براي ايشان قائل نمي‌شويم ( و قدر و منزلتي در پيشگاه ما نخواهند داشت ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَزْناً » : مكانت و منزلت . قدر و قيمت .‏

آيه 106
‏متن آيه : ‏
‏ ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُواً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( حال و احوال ايشان ) همان گونه است ( كه بيان كرديم ) ، و به سبب كفر ورزيدنشان و به خاطر مسخره كردن آياتم و پيغمبرانم توسّط ايشان ، سزاي آنان دوزخ است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذلِكَ جَزَآؤُهُمْ جَهَنَّمُ » : اين سزاي ايشان است كه دوزخ است . آنچه بيان شد ، حال و وضع ايشان است و دوزخ پادافره آنان است . واژه ( ذلِكَ ) مي‌تواند مبتدا و ( جَزَآءُ ) خبر و ( جَهَنَّمُ ) بدل باشد ؛ و يا اين كه ( ذلِكَ ) خبر مبتداي محذوف و ( جَزَآءُ ) مبتدا و ( جَهَنَّمُ ) خبر باشد .‏

آيه 107
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان كساني كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند ، باغهاي بهشت جايگاه پذيرائي از ايشان است .‏
‏توضيحات : ‏
‏« الْفِرْدَوْسِ » : بهشتِ برين . بهشت ( نگا : مؤمنون‌ / 11 ) . « نُزُلاً » : خبر ( كانَتْ ) است .‏
آيه 108
‏متن آيه : ‏
‏ خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً ‏
‏ترجمه : ‏
‏جاودانه در آنجا مي‌مانند و تقاضاي نقل مكان از آنجا را نمي‌نمايند ( و حاضر نيستند آن را با چيزي عوض كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَالِدِينَ » : حال است . « لا يَبْغُونَ » : نمي‌خواهند . خواستار نمي‌شوند . « حِوَلاً » : تعويض و تحوّل . جابه‌جائي و دگرگوني .‏

آيه 109
‏متن آيه : ‏
‏ قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : اگر دريا براي ( نگارش شماره و صفات و ويژگيهاي ) موجودات ( جهان هستي ) پروردگارم جوهر شود ، دريا پايان مي‌گيرد پيش از آن كه ( سخن از تعداد و حقائق و رموز ) موجودات پروردگارم پايان پذيرد ، هرچند هم همسان آن دريا را به عنوان كمك بدان بيفزائيم ( و مركّب و جوهرش نمائيم ) .‏
‏توضيحات :‏
‏« مِدَاداً » : مركّب . جوهر . « كَلِمَاتِ » : سخنان . مراد موجودات و مخلوقات جهان هستي است ( نگا : نساء / 171 ) . « نَفِدَ » : پايان پذيرفت . تمام شد . « مَدَداً » : ياري . مددكاري . تمييز است . مرادِ آيه ، ترسيمي از بي‌نهايت و بيان كثرت است ( نگا : لقمان‌ / 27 ) .‏

آيه 110
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) بگو : من فقط انساني همچون شما هستم ( و امتياز من اين است كه من پيغمبر خدايم و آنچه گفت : بگو ؛ مي‌گويم ) و به من وحي مي‌شود كه معبود شما يكي است و بس . پس هركس كه خواهان ديدار خداي خويش است ، بايد كه كار شايسته كند ، و در پرستش پروردگارش كسي را شريك نسازد .‏
‏توضيحات : ‏‏« أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ » : نائب فاعل فعل ( يُوحي ) است . « يَرْجُو » : مي‌خواهد . اميدوار است . الف زائدي در رسم‌الخطّ قرآني در آخر دارد . « يَرْجُو لِقَآءَ رَبِّهِ » : مي‌ترسد از حاضر شدن در پيشگاه او براي حساب و كتاب . خواهان ديدار و ملاقات او است . چشم به راه ثواب و جزاي او است . « بِعِبَادَةِ » : در عبادت و پرستش . حرف ( بِ ) به معني ( في ) است .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره كهف / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 07:15:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره اسراء / تفسیر نور

 

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تسبيح و تقديس خدائي را سزا است كه بنده خود ( محمّد پسر عبدالّله ) را در شبي از مسجدالحرام ( مكّه ) به مسجدالاقصي ( بيت‌المقدّس ) برد ، آنجا كه دَور و بر آن را پربركت ( از اقوات مادي و معنوي ) ساخته‌ايم . تا ( در اين كوچ يك شبه زميني و آسماني ) برخي از نشانه‌هاي ( عظمت و قدرت خداوندي ) خود را بدو بنمايانيم ( و با نشان دادن فراخي گستره جهان و بخشي از شگفتيهاي آن ، او را از بند دردها و رنجهاي زمينيان برهانيم و با دل و جرأت بيشتر به ميدان مبارزه حق و باطل روانه گردانيم ) . بي‌گمان خداوند بس شنوا و بينا است . ( نه سخني از او پنهان و نه كاري از او نهان مي‌ماند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سُبْحَانَ » : پاك و منزّه است از ناتوانيها و ناشايستها . تسبيح و تقديس و تعظيم و تكريم باد . اين واژه مفعول مطلق فعل محذوفي است و براي اظهار تعجّب و بيان عظمت و قدرت به كار مي‌رود . « أَسْرَيا » : شب‌رَوي كرد . در اينجا به وسيله حرف ( ب ) متعدّي شده است . يعني ، در شب برد ( نگا : هود / 81 ، دخان‌ / 23 ) . « الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ » : مسجدالحرام كه در شهر مكّه است و نقطه شروع سفر زميني رسول است . « الْمَسْجِدِ الأقْصَيا » : مسجد اقصي كه در بيت‌المقدّس است و نقطه پايان سفر زميني و مكان آغاز سفر آسماني رسول است . كوچ از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي را إسراء مي‌نامند . و كوچ از مسجدالاقصي به برخي از كرات آسماني را معراج مي‌گويند . إسراء و معراج هر دو با هم در پاسي از يك شب انجام گرفته است ( نگا : نجم‌ / 1 - 18 ) . « بَارَكْنَا » : مبارك و پربركت گردانديم . مراد حاصلخيزي زمينهاي اطراف شهر بيت‌المقدّس و بركات معنوي خود آنجا است‌ ؛ چرا كه سرزمين انبياء و قبله‌گاه دلهاي مردان خدا است .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به موسي كتاب ( تورات ) داديم و آن را رهنمود بني‌اسرائيل كرديم ( تا در پرتو آن از تاريكي جهل و كفر به سوي نور علم و ايمان راهياب شوند . و بديشان دستور داديم ) اين كه غير ما را تكيه‌گاه و پشتيبان خود مسازيد ( و امور خويش را جز به ما مسپاريد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هُديً » : هدايت . راهنما . « أَلاّ تَتَّخِذُوا » : فعلي پيش از آن محذوف است و تقدير چنين است : قُلْنَا لَهُمْ لا تَتَّخِذُوا . در اين صورت حرف ( أَنْ ) زائد است . يا اين كه به معني ( أَيْ ) تفسيريّه است و تقدير چنين مي‌شود : أَيْ لا تَتَّخِذُوا . مي‌توان حرف جرّ را نيز مقدّر دانست . بِألاّ تَتَّخِذُوا . « مِن دُونِي‌ » : به غير از من . به جاي من .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْداً شَكُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي فرزندان كساني كه با نوح ( بر كشتي ) سوار كرديم ! ( ما پدران شما را از غرقاب رهانيديم . پس به شكرانه اين كه زادگان آن مؤمنانيد و خويشتن را پيروان نوح مي‌دانيد ، از خدا سپاسگزاري كنيد ؛ چرا كه ) نوح بنده بسيار سپاسگزاري بود ( و شما نيز همچون گذشتگانتان او را قدوه خود كنيد و بدو تأسّي جوئيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذُرِّيَّةَ » : نژاد . نسل . منادا است ، يا اين كه منصوب به اختصاص است و مفعولٌ‌به ( أَخُصُّ ) يا ( أَعْني ) محذوف است .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در كتاب ( تورات ) به بني‌اسرائيل اعلام كرديم كه دوبار در سرزمين ( فلسطين و دَوروبر آن ) تباهي مي‌ورزيد و برتري‌جوئي بزرگي مي‌كنيد و طغيان و عدوان را به غايت ، و ظلم و جور را به نهايت مي‌رسانيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَضَيْنَا » : اعلام كرديم . باخبر ساختيم ( نگا : حجر / 66 ، قصص‌ / 44 ) . « الْكِتَابِ » : مراد تورات است . « مَرَّتَيْنِ » : دوبار . مراد دو دفعه مهمّ است . « لَتَعْلُنَّ » : برتري‌جوئي مي‌كنيد . « عُلُوّاً » : برتري‌جوئي ( نگا : مؤمنون‌ / 91 ، قصص‌ / 4 ، نمل‌ / 31 ، دخان‌ / 19 ) .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه وعده نخستين آن دو فرا رسد ، بندگان پيكارجو و تواناي خود را بر شما ( مي‌گماريم و ) برانگيخته مي‌داريم كه ( شما را سخت درهم مي‌كوبند و براي به دست آوردنتان ) خانه‌ها را تفتيش و جاها را جستجو مي‌كنند . اين وعده ( غلبه و انتقام ، حتمي و قطعي و ) انجام پذيرفتني است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عِبَاداً لَنَا » : بندگان خود را . مراد تنها بندگان مؤمن خدا نيست ، ممكن است بندگان كافر خدا باشد ( نگا : مائده‌ / 118 ، مريم‌ / 93 ، فرقان‌ / 17 ) . « اُوْلِي بَأْسٍ » : جنگجويان . نيرومندان . عذاب رسانندگان . « بَأْسٍ » : جنگ ( نگا : بقره‌ / 177 ، احزاب‌ / 18 ) . قوّت و قدرت ( نگا : نساء / 84 ، كهف‌ / 2 ) . عذاب ( نگا : انعام‌ / 43 و 148 ، اعراف‌ / 79 و 98 ) . « جَاسُوا » : تفتيش كردند . گشت زدند و گرديدند . « خِلالَ » : لابلاي . ميان . « الدِّيَارِ » : جمع دار ، خانه و كاشانه . زاد و بوم . « مَفْعُولاً » : انجام شده . مراد قطعي و حتمي است ( نگا : نساء / 47 ، انفال‌ / 42 و 44 ) .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس ( شما راه صلاح در پيش مي‌گيريد و از فساد دست مي‌كشيد و آن گاه ) شما را بر آنان چيره مي‌گردانيم ، و با اموال و فرزندان مدد و ياريتان مي‌دهيم و تعداد نفراتتان را بيشتر ( از دشمن ) مي‌نمائيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْكَرَّةَ » : هجوم . يورش . مراد غلبه و قدرت است . « أَمْدَدْنَاكُمْ » : شما را ياري مي‌دهيم و نيرو مي‌بخشيم . « نَفِيراً » : نفرات . ياران همرزم . تمييز است .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آن گاه بديشان گفتيم : اي بني‌اسرائيل ! ) اگر نيكي كنيد ( و از خدا اطاعت نمائيد ) به خودتان نيكي مي‌كنيد ( و سود آن در دنيا و آخرت به خودتان برمي‌گردد ) و اگر بدي كنيد ( و از فرمان خدا سركشي نمائيد ) به خودتان بدي مي‌كنيد . و هنگامي كه وعده دوم ( مجازات و عقاب فسادتان ) فرا مي‌رسد ( دشمنانتان را نيرو بخشيده و بر شما مسلّط مي‌گردانيم ) تا شما را بدحال ( و پريشان روزگار ) سازند ( و گرد غم و اندوه بر چهره‌هايتان بپاشند ) و داخل مسجد ( الاقصي ) گردند ، همان گونه كه در دفعه اوّل بدان داخل شدند ( و بار ديگر به تخريب بيت‌المقدّس دست يازند ) و بر هر كه و هرچه دست يابند بكشند و درهم كوبند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَعْدُ الآخِرَةِ » : زمان دفعه آخر دو فساد شما . « لِيَسُوءُوا . . . » : تا اذيّت و آزارتان رسانند و آثار غم و اندوه بر سيما و ديدارتان پديدار گردانند . متعلّق به فعل محذوفي است كه جواب ( إِذا ) است . يعني : بَعَثْنَاهُمْ لِيَسُوءُوا . « الْمَسْجِدَ » : مسجدالاقصي . « مَا عَلَوْا » : آنچه بر آن مستولي و چيره مي‌شوند . در اين صورت ( ما ) موصول و مفعول‌به است . مدّتي كه آنان مسلّط و چيره باشند . در اين صورت ( ما ) مصدريّه ظرفيّه است . « تَتْبِيراً » : درهم كوبيدن و نابودن كردن ( نگا : أعراف‌ / 139 ) . دو فساد بزرگ بني‌اسرائيل و سركوب آنان توسّط جنگجويان نيرومند و توانا ، به درستي روشن نيست . برخي سركوبگرِ نخستين را بخت‌النصّر پادشاه بابِل ، و دومي را اسپيانوس قيصر روم دانسته‌اند و . . . ولي قرآن كريم نوع فساد بني‌اسرائيل و جنس دشمنانشان را روشن نفرموده است ، امّا ايشان و ما و هركس ديگري را بيم مي‌دهد كه ستمگريها و تباهيها در پيشگاه خدا بدون مجازات نمي‌ماند و لذا صهيونيستهاي فعلي هم بايد در انتظار شكست مجدّد باشند ؛ چرا كه وعده خدا حتماً تحقّق مي‌پذيرد ، و برتري‌جوئي و بيدادگري آنان بي‌پاسخ نمي‌ماند ( نگا : أعراف‌ / 167 ) .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ عَسَى رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اميد است پروردگارتان ( بعد از بار دوم نيز اگر توبه كرديد و از تباهكاريها و ستمگريها برگشتيد ) به شما رحم كند ( و شما را ببخشايد ) ، و اگر هم ( به زشتيها و پلشتيها ) برگرديد ، ما هم ( به مجازات و كيفرتان در همين جهان ) برمي‌گرديم ، و دوزخ را ( هم در آن جهان ) زندان تنگ كافران ( چون شما ) مي‌كنيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَصِيراً » : مكان تنگ فراگير . زندان سختي كه نتوان از آن خارج شد ( نگا : كهف‌ / 29 ، حجّ‌ / 22 ) .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين قرآن ( مردمان را ) به راهي رهنمود مي‌كند كه مستقيم‌ترين راهها ( براي رسيدن به سعادت دنيا و آخرت ) است ، و به مؤمناني كه ( برابر دستورات آن ) كارهاي شايسته و پسنديده مي‌كنند ، مژده مي‌دهد كه براي آنان ( در سراي ديگر ) پاداش بزرگي ( به نام بهشت ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِلَّتِي‌ » : به راهي كه . ( أَلَّتِي ) صفت موصوف محذوفي مانند : ( الطَّريقَة ، الْحالَة ، الْمِلَّة ) است . « أَقْوَمُ » : مستقيم‌ترين و استوارترين ( نگا : بقره‌ / 282 ، نساء / 46 ، مزّمّل‌ / 6 ) .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ وأَنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به مؤمنان مژده مي‌دهد به ) اين كه براي كساني كه به قيامت ايمان نمي‌آورند ، عذاب دردناكي آماده كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَعْتَدْنَا » : آماده كرده‌ايم . تهيّه ديده‌ايم . از ريشه ( عتد ) است ( نگا : نساء / 18 و 37 ، يوسف‌ / 31 ) .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الإِنسَانُ عَجُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏انسان ( چه بسا در وقت خشم يا بلايا ، دست دعا به سوي خدا برمي‌دارد و عليه خود و خويشاوندان و دوستان ) دعاي شرّ مي‌كند ، همان گونه كه ( به هنگام شادي يا عادي ) دعاي خير مي‌كند . اصلاً انسان هميشه شتابگر بوده است ( و خوبي و بدي را آزمندانه و عجولانه از خدا خواسته است ، و سود و زيان خود را چنان كه بايد ندانسته است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَدْعُو » : دعا مي‌كند . مي‌طلبد . در رسم‌الخطّ قرآني واو آن ذكر نشده است . « دُعَآءَهُ » : مثل دعايش . همچون طلبيدنش . مفعول مطلق است . « يَدْعُو الإِنسَانُ بِالشَّرِّ . . . » . شرّ و بلا يا خير و صفا را فرياد زدن و خواستن ، به دو صورت امكان‌پذير است ، يكي با گفتار ( نگا : انفال‌ / 32 ، اعراف‌ / 70 ، انبياء / 38 ) ديگري با كردار خوب و رفتار پسنديده منتهي بدانها ( نگا : يونس‌ / 11 ) . « عَجُولاً » : بسيار عجله‌كننده . شتابگر . معني آيه چنين نيز مي‌تواند باشد : انسان همان گونه كه نيكيها را طلب مي‌كند ، بر اثر شتابزدگي و عدم مطالعه كافي به طلب بديها برمي‌خيزد ، چرا كه انسان ذاتاً عجول است .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما شب و روز را دو نشان ( دالّ بر بودن يزدان و قدرت فراوان گرداننده جهان ) قرار داده‌ايم . نشان شب را محو ( تاريكي ) گردانده‌ايم ( تا در آن بياسائيد ) و نشان روز را تابان كرده‌ايم تا ( در آن به تلاش و كوشش بپردازيد و ) از فضل پروردگارتان بهره‌مند گرديد ( و در پرتو پياپي آمدن شبها و روزها ) شماره سالها و حساب ( امور زندگي خود ) را بدانيد . و ما هر چيزي را دقيقاً ( براي هدف و كاري ، معيّن و ) مشخّص ساخته‌ايم ( و جهان را از روي نقشه و حساب و كتاب آفريده و به كار انداخته‌ايم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَتَيْنِ » : دو نشانِ وجود خدا . دو دليلِ قدرت و عظمت الله . « فَمَحَوْنآ ءَايَةَ الَّيْلِ » : مراد از محو شب ، تاريك گرداندن و در دل ظلمت نهان ساختن است . يعني آفريدن شب بدين وضع و شيوه است . مثلاً اگر گفته شود : ( بَيَّضَ اللهُ الْمَآءَ ، وَ سَوَّدَ الْفَحْمَ ) : خداوند آب را سفيد و زغال را سياه كرده است ، مراد اين است كه آن دو را بر اين خلقت سرشته و با چنين ويژگيهائي آنها را آفريده است . « مُبْصِرَةً » : تابان . روشن ( نگا : نمل‌ / 13 ) . « فَضْلاً » : نعمت . رزق و روزي . « عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ » : ( نگا : يونس‌ / 5 ) . « وَ كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً » : ما همه‌چيز را در قرآن بيان و روشن كرده‌ايم ( نگا : نحل‌ / 89 ) . ما هر چيزي را براي هدف و كاري ، معيّن و مشخّص كرده‌ايم . واژه ( كلّ ) منصوب به اشتغال است .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما اعمال هركسي را ( همچون گردن‌بند ) به گردنش آويخته‌ايم ( و او را گروگان كردار و عهده‌دار رفتارش ساخته‌ايم ) و در روز قيامت كتابي را ( كه كارنامه اعمال او است ) براي وي بيرون مي‌آوريم كه گشوده به ( دست ) او مي‌رسد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كُلَّ » : منصوب به اشتغال است . « أَلْزَمْنَاهُ » : ملازم او ساخته‌ايم . همراه او كرده‌ايم . يعني : اعمال انسان در دنيا و آخرت از او جدا نمي‌شود و نتيجه خوب و بد آنها را مي‌بيند . « طَآئِرَ » : عمل . خوشبختي و بدبختي ناشي از عمل ( نگا : اعراف‌ / 131 ) . « كِتَاباً » : مراد نامه اعمال و كارنامه احوال انسان است ( نگا : جاثيه‌ / 28 و 29 ) . « مَنشُوراً » : گشوده و باز . مراد اين است كه كارنامه عمل انسان در اين جهان مكتوم و پوشيده است و در آن جهان باز و گشوده . واژه ( مَنشُوراً ) صفت دوم ( كِتَاباً ) يا حال ضمير ( ه ) است .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ اقْرَأْ كَتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در آن روز بدو گفته مي‌شود : ) كتاب ( اعمال ) خود را بخوان ( و سعادت يا شقاوت خويش را بدان ) . كافي است كه خودت امروز حسابگر خويشتن باشي . ( چه مسائل روشن‌است و نيازي به شاهد و حسابرس ديگري نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَسِيباً » : حسابگر . حسابرس .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر كس ( به راه حق ) هدايت يابد ، راهيابيَش به سود خودش است ، و هركس ( از راه حق ) گمراه شود ، گمراهيَش به زيان خودش است . و هيچ كسي بارِ گناه ديگري را بر دوش نمي‌كشد ( و به جرم ديگري كيفر داده نمي‌شود ) . و ما ( هيچ شخص و قومي را ) مجازات نخواهيم كرد ، مگر اين كه پيغمبري ( براي آنان مبعوث و ) روان سازيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَزِرُ وازِرَةٌ . . . » : ( نگا : أنعام‌ / 31 و 164 ، نحل‌ / 25 ) . « وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ . . . » : مراد اين است كه عذاب بدون بيان صحيح نيست ، و اين است كه خداوند ستمگران و منحرفان را كيفر نمي‌دهد ، مگر اين كه پيغمبري را به ميانشان بفرستد تا راه و چاه را بديشان بنماياند . امام محمّد غزّالي ، مردمان بعد از بعثت پيغمبر اسلام را سه گروه كرده است : الف ) كساني كه از بعثت محمّدي به طور كلّي بي‌خبرند ، اينان رستگارند . ب ) كساني كه به گونه راستين ، دعوت اسلام بديشان مي‌رسد ، ولي بر اثر سهل‌انگاري يا عِناد ، بدان نمي‌گروند ، اينان گرفتار عذاب كردگارند . ج ) كساني كه به گونه راستين ، دعوت اسلام بديشان نمي‌رسد ، و محمّد همچون شخص نيرنگباز و جاه‌طلب و خوشگذراني بديشان معرّفي و شناسانده مي‌شود ، اينان نيز همچون گروه نخست ، رستگار و از عذاب در امانند . ( نگا : تفسيرالمراغي ، جلد اوّل ، صفحه 134 ، تفسير : عبدالّله محمّد شحّاته ، صفحه 98 ) .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هرگاه بخواهيم شهر و دياري را نابود گردانيم ، افراد دارا و خوشگذران و شهوتران آنجا را سردار و چيره‌ مي‌گردانيم ، و آنان در آن شهر و ديار به فسق و فجور مي‌پردازند ( و به مخالفت با دستورات الهي برمي‌خيزند ) ، پس فرمان ( وقوع عذاب ) بر آنجا واجب و قطعي مي‌گردد و آن گاه آن مكان را سخت درهم مي‌كوبيم ( و ساكنانش را هلاك مي‌گردانيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمَرْنَا » : امير و سردار مي‌گردانيم . سلطه و قدرت مي‌دهيم . به طاعت و عبادت دستور مي‌دهيم . زياد و فراوان مي‌كنيم . « مُتْرَفِيهَا » : مُتْرَفين ، اشخاص متنعّم خوشگذران و ثروتمندانِ غرق در شهوات ( نگا : هود / 116 ) . پيروي و دنباله‌روي از آنان حكومت و كشور را به تباهي مي‌كشاند و همگان را بر خاك مذلّت مي‌نشاند . « حَقَّ » : ثابت و واجب شد ( نگا : أعراف‌ / 30 ، يونس‌ / 33 و 96 ، نحل‌ / 36 ) . « الْقَوْلُ » : سخن تهديدآميز خدا ( نگا : يونس‌ / 33 ، هود / 40 ) . « تَدْمِيراً » : هلاك گرداندن و درهم كوبيدن ( نگا : أعراف‌ / 137 ) .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرَاً بَصِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چه بسيارند مردماني كه در قرون و اعصار بعد از نوح مي‌زيسته‌اند و ما آنان را ( طبق همين سنّت ، به سبب تمرّد و سركشيشان ) نابود گردانده‌ايم . ( مثل : خود قوم نوح ، قوم عاد ، قوم ثمود ، قوم لوط ، قوم فرعون . ) همين كافي است كه پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه و نسبت بدانها بينا است ( و لذا هيچ گونه كاري از ديد او مخفي ، و بي‌سزا و جزا نمي‌ماند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْقُرُونِ » : جمع قَرْن ، مردمان يك عصر و زمان ( نگا : أنعام‌ / 6 ، يونس‌ / 13 ، هود / 116 ) .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر كس كه دنياي زودگذر ( اين جهان ) را بخواهد ( و تنها براي زندگي آن كار كند ) ، آن اندازه كه خود مي‌خواهيم و به هركس كه صلاح مي‌دانيم ، هرچه زودتر در دنيا بدو عطاء خواهيم كرد . به دنبال آن ، دوزخ را بهره او مي‌كنيم كه به آتش آن مي‌سوزد ، در حالي كه ( به سبب كارهائي كه در دنيا كرده است ) مورد سرزنش است و ( از رحمت خدا ) رانده و مانده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَاجِلَة » : جهان زودگذر . مراد لذائذ و نعمتهاي دنياي فعلي است ( نگا : هود / 15 ، شوري‌ / 20 ، نجم‌ / 29 ) . « يَصْلاهَا » : بدان درآيد و حرارت آن را بچشد . « مذموماً » : سرزنش شده . مراد اين است كه مبغوض خدا و فرشتگان و مردم است . « مَدْحُوراً » : رانده شده . مراد مطرود از الطاف و به دور از مراحم خدا است . واژه‌هاي ( مَذْمُوماً مَّدْحُوراً ) حال اوّل و دوم است ( نگا : أعراف‌ / 18 ) .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هر كس كه ( دنياي جاودانه ) آخرت را بخواهد و براي ( فراچنگ آوردن ) آن ، تلاش سزاوار آن را از خود نشان دهد ، در حالي كه مؤمن باشد ، اين چنين كساني ، تلاششان بي‌سپاس ( و بي‌اجر ) نمي‌ماند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَعْيَهَا » : تلاشي كه سزاوار آن جهان است . كوشش كردن در راه حقيقي آن ، كه متابعت از پيغمبر و انجام عبادات برابر رهنمود است . « مَشْكُوراً » : سپاسگزاري شده . سپاسگزاري خدا از بندگان ، پذيرش اعمال و عبادات آنان و افزون دادن پاداش بديشان است ( نگا : فاطر / 30 و 34 ، شوري‌ / 23 ، تغابن‌ / 17 ) .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ كُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاء رَبِّكَ مَحْظُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما هر يك از اينان ( كه آخرت طلبانند ) و از آنان ( كه دنيا پرستانند ، در اين جهان ) از بخشايش پروردگارت ( بهره‌مند مي‌گردانيم و ) كمك مي‌رسانيم و ( كافر و مؤمن را بر اين خوان يغما مي‌نشانيم . چرا كه در صورت رعايت اسباب و علل ، ) بخشايش پروردگارت هرگز ( از كسي بازداشته نشده است و از او ) ممنوع نگشته است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كُلاًّ نُّمِدُّ هؤُلآءِ وَ هؤُلآءِ » : به هر يك از اين دو گروه مؤمن و مطيعِ آخرت طلب ، و كافر و عاصيِ دنيا طلب ، كمك و مدد و قدرت و نعمت مي‌رسانيم . ( كُلاًّ ) مفعول‌به مقدّم و ( هؤُلآءِ ) بدل از آن است . « مَحْظُوراً » : ممنوع .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ببين چگونه برخي ( از مردمان ) را بر برخي ديگر ( در همين دنياي ناچيز ، به سبب تفاوت تلاش و كوشششان ) برتري داده‌ايم و ( يكي را شاه ، دارا ، دانا ، و يكي را نوكر ، نادار ، نادان كرده‌ايم . و امّا بدان كه در دنياي مهمّ و ارزشمندِ ) آخرت ، درجاتْ بزرگ‌تر و برتريها سترگ‌تر است ( و تفاوتها و فاصله‌ها بيشتر است‌ ؛ چرا كه آنجا سراي جاويدان است و بهشت و درجات عظيمِ آن در ميان است . پس اي انسان ! براي آن به مسابقه بپرداز و شبانه‌روز بكوش ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُنظُرْ » : ببين . دقّت كن . « دَرَجَاتٍ . . . تَفْضِيلاً » : اين دو واژه تمييزند .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ لاَّ تَجْعَل مَعَ اللّهِ إِلَهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي انسان ! ) با يزدان ، خداي ديگري قرار مده ( و معبود خود مدان و به فرياد مخوان ) كه نكوهيده و زبون شوي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَتَقْعُدَ » : كه زمينگير و حقير شوي و بر خاك مذلّت نشيني و دستگير و ياوري براي خود نبيني ( نگا : آل‌عمران‌ / 160 ) . فعل ( تَقْعُدَ ) را به معني ( تَصِيرَ ) ذكر كرده‌اند . « مَخْذُولاً » : زبون . خوار . به خود رها شده و بي‌كمك و ياري مانده .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي انسان ! ) پروردگارت فرمان داده است كه جز او را نپرستيد ، و به پدر و مادر نيكي كنيد ( و با آنان نيكو رفتار نمائيد ) . هرگاه يكي از آن دو ، و يا هر دوي ايشان نزد تو به سن پيري برسند ، ( كمترين اهانتي بديشان مكن و حتي سبكترين تعبير نامؤدّبانه همچون ) اُف به آنان مگو ! ( و بر سر ايشان فرياد مزن ) و آنان را از پيش خود مران و با سخنان محترمانه با آن دو سخن بگو .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَضَيا » : فرمان داده است . سفارش كرده است . « إِحْسَاناً » : نيكي كردن . زيبا رفتار كردن . « يَبْلُغَنَّ » : مي‌رسد . واصل مي‌شود . « الْكِبَرَ » : پيري و كهنسالي . « أُفٍّ » : واي . آه . اسم‌الفعل است و بيانگر دلتنگي و ناراحتي است . « لا تَنْهَرْهُمَا » : آن دو را مران . بر سرشان فرياد مزن . با آنان تندي و تيزي مكن . « كَرِيماً » : محترمانه و بزرگوارانه .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بال تواضعِ مهرباني را برايشان فرود آور ( و در برابرشان كاملاً فروتن باش ، و براي آنان دست دعا به درگاه خدا بردار ) و بگو : پروردگارا ! ( اينك كه ضعيف و جز تو پناهي ندارند ) بديشان مرحمت فرما ، همان گونه كه آنان در كوچكي ( به ضعف و كودكي من رحم كردند و ) مرا تربيت و بزرگ نمودند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِخْفِضْ » : پائين آور . بگستران . « جَنَاحَ » : بال . « جَنَاحَ الذُّلِّ » : بال خواري . يعني بالي كه خواري است ، همان گونه كه مي‌گويند : حاتِمُ الْجَواد ، يعني حاتم بسيار بخشنده . بال خواري ، كنايه از تواضع فراوان و فروتني بسيار است ( نگا : حجر / 88 ) . « مِنَ الرَّحْمَةِ » : از روي مهرباني و دلسوزي . « صَغِيراً » : در حال كوچكي . در زمان كوچكي .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُواْ صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلأَوَّابِينَ غَفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارتان ( از خودتان ) آگاه‌تر بدان چيزهائي است كه در درونتان مي‌گذرد ( و لذا مي‌داند كه اراده نيكي و يا بدي ، نسبت به والدين خود داريد ) . اگر افراد شايسته و بايسته‌اي باشيد ( و در راه خدمت بديشان لغزشي از شما سر زده باشد و در انديشه جبران آن بوده و از كرده خود پشيمان شويد ، خدا شما را مي‌بخشد ) چرا كه او در حقِ توبه‌كاران هميشه بخشنده بوده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَعْلَمُ » : داناتر . دانا . « صَالِحِينَ » : نيكان . شايستگان . « أوَّابِينَ » : بسيار برگشت‌كنندگانِ با توبه و استغفار به درگاه پروردگار . از ماده ( أَوْب ) به معني : رجوع .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏حق خويشاوند را ( از قبيل : صله رحم و نيكوئي و مودّت و محبّت ) ، و حق مستمند و وامانده در راه را ( از قبيل : زكات و صدقه و احسان ) ، بپرداز ، و به هيچ وجه باد دستي مكن .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَاتِ » : بده . بپرداز . « ذَا الْقُرْبَيا » : خويشاوند . نزديك . « تَبْذِيراً » : زياده‌روي در پراكندن مال . باد دستي .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان باد دستان دوستان اهريمنانند ( و گوش به وسوسه‌هاي ايشان مي‌دارند و در انجام بديها همسان و همگامند ) و اهريمنان بسيار ناسپاس ( نعمتهاي ) پروردگار خود هستند ( و تمام توان خويش را در فساد و نافرماني از خدا مي‌گذرانند . باد دستي هم فساد و نافرماني‌است ، از آن خويشتن را برحذر داريد تا همچون اهريمنان بشمار نيائيد و با ايشان در آخرت به دوزخ نيفتيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُبَذِّرِينَ » : باد دستان . « إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ » : برادران اهريمنان . دوستان و همدمان اهريمنان در انجام تباهيها و بزهكاريها و همنشينان ايشان در دوزخ ( نگا : فصّلت‌ / 25 ، زخرف‌ / 36 - 39 ) . « الشَّيْطَان‌ » : اسم جنس است ( نگا : تفسير قرطبي ، تفسيرالسراج المنير ) . « كَفُوراً » : بسيار ناسپاس ( نگا : هود / 9 ) .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاء رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر از آنان ( يعني از خويشاوندان و بيچارگان و واماندگان در راه ، به سبب نبودن امكانات و ) به خاطر انتظار رحمت پروردگارت كه اميدِ بدان داري ، روي برگرداني ، با ايشان محترمانه و مهربانانه سخن بگو ( و با وعده احسان در آينده بديشان ، دلخوش و اميدوارشان گردان ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إبْتِغَآءَ » : خواستن . چشم داشتن . مفعولٌ‌له يا اين كه حال است . و تقدير چنين است : إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمْ مُبْتَغِياً رَحْمَةَ . « تَرْجُوهَا » : اميدوار بداني . خواستار آني . مي‌تواند حال بوده و تقدير چنين باشد : راجِياً إِيّاها . « قَوْلاً مَّيْسُوراً » : سخن خوب و گفتار نرم . مراد هرگونه سخن نيك و برخورد محترمانه و مهربانانه است .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏دست خود را بر گردن خويش بسته مدار ( و از كمك به ديگران خودداري مكن و بخيل مباش ، ) و آن را فوق‌العاده گشاده مساز ( و بذل و بخشش بي‌حساب مكن و اسراف مورز ، بدان گونه ) كه سبب شود از كار بماني و مورد ملامت ( اين و آن ) قرار گيري و لخت و غمناك گردي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَغْلُولَةً » : در غُل و زنجير . بسته . « لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَيا عُنُقِكَ » : كنايه از بخل و تنگچشمي است . « لا تَبْسُطْهَا » : آن را گسترده و باز مگردان . كنايه از اسراف و تبذير است . « تَقْعُدَ » : بشوي . بگردي . « مَلُوماً » : سرزنش شده و لومه شده . « مَحْسُوراً » : لخت و بي‌چيز . درمانده و اندوهناك .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان پروردگارت ، روزي هركس را كه بخواهد فراوان و گسترده مي‌دارد ، و روزي هركس را كه بخواهد كم و تنگ مي‌گرداند . چرا كه خدا از ( سرشت ) بندگان خود آگاه ( و به احوال و نيازمنديهايشان آشنا و ) بينا است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَبْسُطُ » : گسترده و فراخ مي‌گرداند ( نگا : بقره‌ / 245 ، رعد / 26 ) . « يَقْدِرُ » : كم مي‌گرداند . تنگ و ناچيز مي‌نمايد ( نگا : رعد / 26 ، فجر / 16 ) .‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْءاً كَبِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( از آنجا كه روزي در دست خدا است ) فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستي نكشيد . ما آنان و شما را روزي مي‌دهيم ( و ضامن رزق همگانيم ) . بي‌گمان كشتن ايشان گناه بزرگي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« اِمْلاق » : فقر و تنگدستي ( نگا : انعام‌ / 151 ) . « خِطْئاً » : گناه .‏

آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( با انجام عوامل و انگيزه‌هاي زنا ) به زنا نزديك نشويد كه زنا گناه بسيار زشت و بدترين راه و شيوه است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَقْرَبُوا الزِّنَيا » : زنا نكنيد . به عوامل قرب زنا و مقدّمات آن از قبيل : چشم‌چراني ، بي‌حجابي ، خلوت با اجنبي ، رفتن به كانونهاي فساد ، نگاه به كتابها و فيلمهاي آلوده . . . نزديك نشويد . « فَاحِشَةً » : گناه زشت و كاملاً آشكار ( نگا : آل‌عمران‌ / 135 ، نساء / 19 و 22 و 25 ، اعراف‌ / 28 ) .‏

آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً فَلاَ يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و كسي را نكشيد كه خداوند كشتن او را - جز به حق‌ - حرام كرده است . هر كس كه مظلومانه كشته شود ، به صاحب خون او ( كه نزديكترين خويشاوند بدو است ، اين ) قدرت را داده‌ايم ( كه با مراجعه به قاضي ، قصاص خود را درخواست و قاتل را به مجازات برساند ) ولي نبايد او هم در كشتن اسراف كند ( و به جاي يك نفر ، دو نفر و بيشتر را بكشد ، يا اين كه به عوض قاتل ، ديگري را هلاك سازد ) . بي‌گمان صاحب خون ياري شونده ( از سوي خدا ) است ( چرا كه حق قصاص را بدو داده است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« النَّفْسَ » : انسان . شخص . « بِالْحَقِّ » : به حق . به سبب حق . « سُلْطَاناً » : تسلّط بر قاتل در مسأله قصاص . دليل و برهان اخذ قصاص . « إِنَّهُ » : ولي دم . صاحب خون .‏

آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در مال يتيم تصرّف نكنيد مگر به شيوه‌اي كه ( در حفظ و بهره‌وري آن مفيدتر و ) بهتر باشد . ( بدين كار ادامه دهيد ) تا اين كه يتيم به سنّ بلوغ مي‌رسد ( و مي‌تواند در دارائي خود تصرّف كند و به نحو احسن آن را مورد بهره‌برداري قرار دهد ) . و به عهد و پيمان ( خود كه با خدا يا مردم بسته‌ايد ) وفا كنيد ، چرا كه از ( شما روز رستاخيز درباره ) عهد و پيمان پرسيده مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَقْرَبُوا » : مراد تصرّف و دست يازيدن است . « إِلاّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ » : مگر از راهي كه بهترين راهها ، و طريقه‌اي كه سودمندترين طرائق باشد كه با نگاهداري و افزايش آن انجام‌پذير است . « أَشُدَّهُ » : مراد رشد عقلاني و حسن تصرّف در امور است ( نگا : نساء / 6 ) .‏

آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه چيزي را به پيمانه مي‌زنيد ، آن را به تمام و كمال پيمانه كنيد ، و با ترازوي درست ( اشياء را ) بكشيد ( و در وزن و پيمانه به مشتري كم ندهيد ) كه اين كار سرانجام بهتر و نيكوتري ( در دنيا و آخرت براي شما ) دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْقِسْطَاسِ » : ترازو . عدالت . « بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ » : با ترازوي درست . با دادگري تامّ ( نگا : شعراء / 182 ) .‏

آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏از چيزي دنباله‌روي مكن كه از آن ناآگاهي . بي‌گمان ( انسان در برابر كارهائي كه ) چشم و گوش و دل همه ( و ساير اعضاء ديگر انجام مي‌دهند ) مورد پرس و جوي از آن قرار مي‌گيرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لاتَقْفُ » : دنباله‌روي مكن . از ماده ( قفو ) به معني دنباله‌روي . يعني : انسان بايد گفتار و كردارش از روي علم و يقين باشد ؛ نه از روي ظنّ و گمان و حدس و تخمين . « أُولئِكَ » : آنها . اين واژه گاهي براي غير ذوي‌العقول نيز به كار مي‌رود . يا اين كه اندامهاي بدن به عنوان ذوي‌العقول مورد خطاب قرار گرفته‌اند . « كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً » : انسان از كردار اندامها پرسيده مي‌شود . يا اين كه : همه اندامها مخاطب و مورد پرسش قرار مي‌گيرند ( نگا : فصّلت‌ / 20 و 21 ) .‏

آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ وَلاَ تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در روي زمين متكبّرانه و مغرورانه راه مرو . چرا كه تو ( با پاي كوبيدن قلدرانه‌ات بر زمين ) نمي‌تواني زمين را بشكافي ، و ( با گردن كشيدن جبّارانه‌ات بر آسمان ، نمي‌تواني ) به بلنداي كوهها برسي . ( آخر ذرّه ناچيزي انسان نام ، در برابر كره زمين ، و كره زمين در برابر مجموعه هستي ، چه چيز بشمار آست‌ ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَرَحاً » : خوشحالي فراوان . شادماني زياد ، و توأم با خودپسندي و خود بزرگ‌بيني . مصدر است و حال بشمار است‌ ؛ يا اين كه مفعول مطلق فعل محذوف ، و يا اين كه معفول‌له است . « لَن تَخْرِقَ » : پاره نخواهي كرد . نخواهي شكافت . « طُولاً » : تمييز يا اين كه حالِ فاعل است . يعني از لحاظ بلندي يا گردن‌كشان و متطاولانه .‏

آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيٍّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏همه آن ( مأمورات و منهيّات مذكور در آيات پيشين ) بدهايش ( كه منهيّات است ) نزد پروردگارت زشت بشمار است ( و از آن ناخوشنود است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كُلُّ ذلِكَ » : همه آنها . يعني جملگي 24 سفارشي كه با ( لا تَجْعَلْ مَعَ اللهِ ) در آيه 22 شروع مي‌گردد و شامل مأمورات و منهيّات مي‌باشد . « سَيِّئُهُ » : بد و زشت آن . مراد بخش منهيّات و محظورات است .‏

آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلاَ تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلَهاً آخَرَ فَتُلْقَى فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَّدْحُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اينها از امور حكمت‌آميزي است كه پروردگارت به تو وحي كرده است ، و هرگز با خداوند ( يگانه و آفريدگار جهان هستي ) معبود ديگري را انباز مكن ، كه ( اگر چنين كني ) به دوزخ افكنده شوي ( و از سوي خدا و مردم ) سرزنش شده و مطرود ( از رحمت الهي گردي ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذلِكَ » : آن احكام پيشين راجع به اوامر و نواهي . « مِنَ الْحِكْمَةِ » : احكام مذكور برخي از امور حكمت‌آميز است . احكام مذكور عين حكمت و ساخته و پرداخته از آن است . اشياء متقدّم از جمله چيزهائي مي‌باشند كه عقل به صحّت و استواري آنها گواهي مي‌دهد و نفس بدانها مي‌گرايد . « مَدْحُوراً » : مطرود از رحمت خدا ( نگا : اعراف‌ / 18 ، إسراء / 18 ) .‏

آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلآئِكَةِ إِنَاثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي كساني كه مي‌گوئيد : فرشتگان دختران خدايند ! ) آيا پروردگارتان ( شما را بر خود ترجيح داده و ) پسران را ويژه شما كرده است ( كه به گمان شما نسل اعلي بشمارند ) و از فرشتگان دختراني را خاصّ خود كرده است ( كه به عقيده پوچ شما بي‌ارج و از نسل ادني محسوبند ؟ ) . واقعاً شما سخن بسيار ( بزرگ كفرآميزي و بهتان ) عظيمي بيان مي‌داريد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَفَأَصْفَاكُمْ » : آيا شما را اختصاص داده است به‌ ؟ آيا خاصّ شما كرده است‌ ؟ « إِنَاثاً » : جمع أُنْثي ، مراد دختران است ( نگا : نحل‌ / 57 ، صافّات‌ / 149 و 153 ، طور / 39 ) . « قَوْلاً عَظِيماً » : سخني بسيار زشت و بس بزرگ از نظر انحراف و قباحت و شناعتي كه دارد .‏

آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُواْ وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما در اين قرآن ( اثبات توحيد و نفي شرك را ) به صورتهاي گوناگون بيان داشته‌ايم ( و با استدلالهاي منطقي و فطري ، و در شكل تهديد و تشويق ، آن را متذكّر شده‌ايم ) تا اين كه پند گيرند ( و دست از اين ياوه‌سرائيها بردارند ) ولي جز بر نفرت و گريزشان ( از حق ) نمي‌افزايند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صَرَّفْنَا » : با طرق و فنون مختلفِ كلام مكرّراً بيان داشته‌ايم . مفعول اين فعل محذوف است و از سياق كلام مفهوم است كه نسبتِ فرزند به خداي بزرگوار و ردِّ آن از جانب كردگار است ( نگا : انعام‌ / 100 - 107 ، نحل‌ / 57 - 62 ، زخرف‌ / 16 - 19 ، نجم‌ / 21 - 27 ) . « نُفُوراً » : بيزاري و گريز .‏

آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذاً لاَّبْتَغَوْاْ إِلَى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! به مشركان ) بگو : اگر با خداوند ( جهان ) آن چنان كه مي‌پنداريد ، خداياني ( در گستره هستي ) بودند ، در اين صورت قطعاً درصدد برمي‌آمدند كه بر ( يزدان سبحان ) صاحب تخت ( جهان ) چيره شوند ، ( و اختلاف و تنازع خدايان گوناگون ، نظم و نظام دنيا را مختل مي‌كرد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَالِهَةٌ » : جمع إِله ، خدايان و معبودان . « لاَبْتَغَوْا » : قطعاً طلب مي‌كردند و مي‌جستند . « ذِي الْعَرْشِ » : صاحب تخت فرماندهي و سرير فرمانروائي . مراد خداوند جهان است . « لاَبْتَغَوْا إِلَيا ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً » : خواستار غلبه بر خداوند جهان‌ مي‌شدند ( نگا : انبياء / 22 ، مؤمنون‌ / 91 ) . خدايان پنداري شما تلاش مي‌كردند راهي براي تقرّب به خداوند جستجو كنند ( نگا : اسراء / 57 ) .‏

آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند از آنچه آنان ( درباره خدا به هم مي‌بافتند و از ناروا و نقائصي كه در حق او ) مي‌گويند ، بسيار به دور و ( از انديشه ايشان ) خيلي والاتر و بالاتر است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عُلُوّاً » : بالائي و والائي . مفعول مطلق و براي تأكيد است . مصدري است كه از غير فعل خود آمده است ( نگا : نوح‌ / 97 ) .‏

آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آسمانهاي هفتگانه و زمين و كساني كه در آنها هستند همگي ، تسبيح خدا مي‌گويند و ( با تنزيه و تقديسش ، رضاي او مي‌جويند . اصلاً نه تنها آسمانهاي هفتگانه و زمين ) بلكه هيچ موجودي نيست مگر اين كه ( به زبان حال يا قال ) حمد و ثناي وي مي‌گويند ، ولي شما تسبيح آنها را نمي‌فهميد ( چرا كه زبانشان را نمي‌دانيد و از ساختار اَسرارآميز عالَم هستي و نظام پيچيده جهان آفرينش چندان مطلع نيستيد . پس همآهنگ با سراسر جهان هستي به يكتاپرستي بپردازيد و از راستاي جملگي كنار نرويد و دور نشويد . درهاي توبه و برگشت به سوي يزدان جهان به روي همگان باز است ) . بي‌گمان يزدان بس شكيبا و بخشنده است ( و در كيفر رساندن شتاب نمي‌ورزد و فرصت آشنائي با توحيد و رهاكردن شرك را به مردمان مي‌دهد ، و در برابر بيداري از خواب غفلتشان مغفرت خود را شاملشان مي‌سازد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تُسَبِّحُ لَهُ . . . » : ( نگا : رعد / 13 ، انبياء / 32 ، حديد / 1 ) . نطق آب و نطق خاك و نطق گِل‏

آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَاباً مَّسْتُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) هنگامي كه قرآن ( ناطق به دلائل حق ) را مي‌خواني ، ميان تو و آنان كه به قيامت باور ندارند ( و پيوسته دشمن حق و از حقيقت گريزانند ) حجاب ناپيدائي قرار مي‌دهيم ( تا نور قرآن به دل ايشان پرتو نيندازد و به آنان سودي نرساند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حِجَاباً » : پرده و مانعي كه كافران معاند را از نور معنوي قرآن باز دارد ( نگا : بقره‌ / 26 ، توبه‌ / 124 و 125 ) . « مَسْتُوراً » : ناپيدا ناديدني ( نگا : بقره‌ / 7 ) .‏

آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( چون در ستيزه‌جوئي با حق پافشاري مي‌كنند ) بر دلهايشان پوششهائي قرار مي‌دهيم تا قرآن را نفهمند ، و در گوشهايشان سنگيني ايجاد مي‌كنيم ( تا نداي هدايت قرآن را چنان كه بايد نشوند و از آن سود نبرند ، و لذا ) هنگامي كه پروردگارت را در قرآن به يگانگي ياد مي‌كني ( و خدايان پنداري ايشان را همراه با او نام نمي‌بري ) پشت كرده و مي‌گريزند ( تا صداي توحيد را نشنوند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أكِنَّةً » : جمع كِنان ، پرده و پوشش ( نگا : أنعام‌ / 25 ) . « أن يَفْقَهُوهُ » : تا آن را نفهمند ( نگا : أنعام‌ / 25 ) . « وَقْراً » : سنگيني ( نگا : أنعام‌ / 25 ) . « وَحْدَهُ » : تنها و يگانه . حال است ( نگا : أعراف‌ / 70 ) . « نُفُوراً » : مصدر است و به معني : گريز . در اين صورت مفعول مطلق يا مفعول‌له است . يا اين كه جمع نافِر است و به معني : گريزانان . در اين صورت ، حال بشمار مي‌آيد .‏

آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَّسْحُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما ( از هر كس ديگري ) بهتر مي‌دانيم كه آنان به چه منظوري به سخنان تو گوش فرا مي‌دهند ، هنگامي كه پاي سخنانت مي‌نشينند ، و آن زمان كه با هم درگوشي صحبت مي‌كنند . آن زمان كه ستمكاران ( كفرپيشه ، نهاني به يكديگر ) مي‌گويند ( اگر شما دوستان هم‌عقيده ما از او پيروي كنيد ) جز از مرد جادو شده‌اي پيروي نمي‌كنيد ( كه جادوگران در عقل و هوش او رخنه كرده و آن را مختل ساخته‌اند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَسْتَمِعُونَ بِهِ » : حالي كه ايشان به هنگام گوش فرا دادن داشتند و متلبّس به چه تمسخر و استهزائي در حق تو و قرآن بودند . « إِذْهُمْ نَجْوَيا » : آن گاه كه آنان با هم درگوشي صحبت مي‌كردند و نهاني سخنان زشتي مي‌گفتند . واژه ( إِذْ ) ظرف زمان و بدل از ( إِذْ ) پيشين است . واژه ( نَجْوَيا ) جمع ( نَجِيّ ) است . مانند : قَتيل و قَتْلي ، جَريح و جَرْحي . به معني : نجواكنندگان با يكديگر . كلمه ( نَجْوي ) مي‌تواند مصدر هم باشد . « مَسْحُوراً » : جادو شده . مراد ديوانه و داراي اختلال حواسّ است .‏

آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُواْ لَكَ الأَمْثَالَ فَضَلُّواْ فَلاَ يَسْتَطِيعْونَ سَبِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بنگر چگونه براي تو مثلها مي‌زنند و ( گاه كاهن ، گاه مجنون ، وقتي شاعر ، و زماني ساحرت مي‌گويند . ) از اين رو آنان گمراه گشته و نمي‌توانند راهي ( به سوي حق ) پيدا كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ضَرَبُوا لَكَ الأمْثَالَ » : براي تو مثلها مي‌زنند . مراد نسبتهاي دروغين همچون ساحر و شاعر و كاهن و مجنون و غيره است .‏

آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالُواْ أَئِذَا كُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( اينان و منكرانِ ديگر رستاخيز ) مي‌گويند : آيا هنگامي كه ما استخواني ( پوسيده ) و تكّه‌هائي خشكيده ( و از هم پاشيده ) شديم ، مگر ديگر باره آفرينش تازه‌اي خواهيم يافت ( و زندگي دوباره‌اي پيدا خواهيم كرد ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عِظَاماً » : جمع عَظْم ، استخوانها . « رُفَاتاً » : درهم شكسته و از هم پراكنده . « خَلْقاً جَدِيداً » : آفرينش تازه . مخلوق نو و دوباره جان به پيكر دميده ( نگا : رعد / 5 ، ابراهيم‌ / 19 ، يس‌ / 78 و 79 ) .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ قُل كُونُواْ حِجَارَةً أَوْ حَدِيداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : شما سنگ باشيد ( كه به هيچ وجه قابليّت پذيرش حيات را ندارد ) و يا آهن باشيد ( كه از سنگ محكمتر است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَدِيداً » : آهن .‏

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ أَوْ خَلْقاً مِّمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَن يَكُونَ قَرِيباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏يا اين كه ( جز آن دو ) چيز ديگري باشيد كه در نظرتان ( از اينها هم ) سخت‌تر است ( و از قابليّت پذيرش حيات دورتر ، باز خدا مي‌تواند به پيكرتان جان بدمد و به زندگي مجدّد بازگرداند . آنان شگفت‌زده ) خواهند گفت : چه كسي ما را باز مي‌گرداند ؟ بگو : آن خدائي كه نخستين بار شما را آفريد . پس از آن ، سرهايشان را به سويت ( به عنوان استهزاء ) تكان مي‌دهند و مي‌گويند : چه زماني اين ( معاد ) خواهد بود ؟ بگو : شايد كه نزديك باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ » : در نظرتان سخت‌تر و اصلاً قابليّت پذيرش حيات را ندارند . « سَيُنْغِضُونَ » : تكان خواهند داد .‏

آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين بازگشت به حيات مجدّد ) روزي خواهد بود كه خدا شما را از گورهايتان ( براي گردهم‌آئي در محشر ) فرا مي‌خواند و شما ( فرمان او را ) با حمد و سپاس پاسخ مي‌گوئيد و گمان مي‌بريد كه ( در دنيا ) جز مدّت اندكي ماندگار نبوده‌ايد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ » : پاسخگوي امر خدا ستايش‌كنان خواهيد بود . يعني با سرعت همچون مطيعان مؤمن و فرمانبردار از گورها سر برآورده و رهسپار ميدان محشر مي‌گرديد . « إِن لَّبِثْتُمْ » : ماندگار نبوده‌ايد . نمانده‌ايد . مراد ماندن در دنيا يا در گور است .‏

آيه 53
‏متن آيه : ‏
‏ وَقُل لِّعِبَادِي يَقُولُواْ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوّاً مُّبِيناً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) به بندگانم بگو : سخني ( در گفتار و نوشتار خود ) بگويند كه زيباترين ( و نيكوترين سخنها ) باشد . چرا كه اهريمن ( به وسيله سخنهاي زشت و ناشيرين ) در ميان ايشان فساد و تباهي به راه مي‌اندازد ، و بي‌گمان اهريمن ( از دير باز ) دشمن آشكار انسان بوده است ( و پيوسته درصدد برآمده تا آتش جنگ را با افروزينه وسوسه شعله‌ور سازد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلَّتِي‌ » : عبارت و مقالتي را كه . « يَنزَغُ » : تباهي به راه مي‌اندازد . شما را براي انجام فساد و تباهي وسوسه مي‌كند ( نگا : اعراف‌ / 200 ) .‏

آيه 54
‏متن آيه : ‏
‏ رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارتان از حال شما آگاه‌تر ( از هر كسي ) است ، اگر بخواهد ( به شما توفيق ايمان عطاء مي‌كند ) و شما را مشمول رحمت خود قرار مي‌دهد ، و اگر بخواهد ( با كفر و عصيان شما را مي‌ميراند و ) دچار عذابتان مي‌گرداند . ( اي محمّد ! ) ما تو را به عنوان وكيل ( ايمان آوردن ) ايشان ( و مراقب احوال آنان ) نفرستاده‌ايم ، ( تا ملزم باشي حتماً آنان ايمان بياورند . بلكه بر رسولان پيام باشد و بس ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَكِيلاً » : واگذار و موكول به او . مراقب و محافظ . مراد اين است كه وظيفه پيغمبر و هر دعوت‌كننده‌اي ، تنها تبليغ روشن و آشكار و تلاش لازم در امر دعوت به سوي حق است .‏

آيه 55
‏متن آيه : ‏
‏ وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارت از ( احوال همه ) مردمان و چيزهائي كه در آسمانها و زمينند آگاه‌تر ( از هر كسي ) است ( و مي‌داند چه كساني را از ميان توده مردم به پيغمبري برمي‌گزيند ) . ما برخي از پيغمبران را بر برخي ديگر برتري داده‌ايم ، و ( از جمله ) به داود زبور عطاء نموده‌ايم ( و او را بدان افتخار بخشيده و بالاتر از بعضي انبياء قرار داده‌ايم . به تو نيز قرآن ارمغان كرده و خاتم و سرآمد همه پيغمبرانت ساخته‌ايم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« زَبُوراً » : نام كتاب آسماني داود است ( نگا : نساء / 163 ) .‏

آيه 56
‏متن آيه : ‏
‏ قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! به مشركان ) بگو : كساني را كه به جز خدا ( شايسته پرستش ) مي‌پنداريد ( به هنگام بلا ، به كمك ) بخوانيد ، امّا ( خواهيد ديد كه ) نه توانائي دفع زيان و رفع بلا از شما را دارند ، و نه مي‌توانند آن را دگرگون سازند ( و ناخوشيها را به خوشيها تبديل كنند و يا اين كه از اندوه دردها بكاهند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَحْوِيلاً » : تغيير و تبديل .‏

آيه 57
‏متن آيه : ‏
‏ أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن كساني را كه به فرياد مي‌خوانند ( و خداگونه‌هايشان مي‌دانند ) آنان كه از همه مقرّبترند ( به درگاه يزدان ، همچون عيسي و عُزَير و فرشتگان ) براي تقرّب به پروردگارشان وسيله مي‌جويند ( كه طاعات و عبادات است ) و به رحمت خدا اميدوار و از عذاب او هراسناكند . چرا كه عذاب پروردگارت ( چنان شديد است كه ) بايد از آن خويشتن را دور و برحذر داشت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَبْتَغُونَ » : مي‌جويند . دنبال مي‌كنند و مي‌طلبند . « الْوَسيلَةَ » : چيزي كه انسان را به اجر و پاداش خدا برساند و او را به خدا نزديك گرداند كه با انجام طاعات و ترك معاصي ممكن و مقدور است ( نگا : مائده‌ / 35 ) . « أَيُّهُمْ أَقْرَبُ » : آنان كه به خدا نزديكتر و در درگاه حق مقرّبترند . واژه ( أَيُّ ) بدل جزء از كلّ ضمير واو در فعل ( يَبْتَغُونَ ) است . « مَحْذُوراً » : اسم مفعول است ، يعني برحذر داشته شده و بيم داده شده از آن .‏

آيه 58
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِن مَّن قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً كَانَ ذَلِك فِي الْكِتَابِ مَسْطُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر شهر و دياري را ( كه اهل آن ستمكار باشند ) پيش از روز قيامت ( به مجازات مي‌رسانيم و ) نابودش مي‌گردانيم ، يا ( اهالي ) آن را به عذاب سختي گرفتار مي‌نمائيم . اين ( مجازات دنيوي پيش از مجازات اخروي ) در كتاب ( الهي لوح محفوظ ) ثبت گرديده است ( و قلم قضا و قدر بر آن رفته است . پس قريشيان از اين بترسند و بيشتر به دنبال كفر و ستم نروند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِن مِّن قَرْيَةٍ » : آبادي و شهري وجود ندارد . واژه ( إِنْ ) حرف نفي ، و ( مِنْ ) بر عموميّت مابعد خويش دلالت دارد . « قَرْيَةٍ » : هر آبادي و شهري از آباديها و شهرهائي كه ساكنان آنجا ستمگر و كافر و سركش باشند ( نگا : اسراء / 16 ، كهف‌ / 59 ) . « الْكِتَابِ » : لوح محفوظ ( نگا : حديد / 22 ) . « مَسْطُوراً » : نوشته . ضبط و ثبت شده .‏

آيه 59
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالآيَاتِ إِلاَّ أَن كَذَّبَ بِهَا الأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( قريشيان مي‌خواهند ، كوه صفا را طلا كني ، و كوههاي پيرامون ايشان را از ميان برداري و غيره ) . چيزي ما را از انجام اين معجزات ( مادي پيشنهادي ) باز نمي‌دارد ، مگر اين كه ( ما قبلاً چنين معجزاتي را بر دست پيغمبران پيشين انجام داده‌ايم ، و ) گذشتگان آنها را ( پس از مشاهده ) تكذيب كرده‌اند . ( سنّت ما هم بر اين رفته است كه پس از نمودن معجزات مادي ، در صورت عدم پذيرش پيشنهادكنندگان ، آنان را هلاك سازيم . از جمله ) ما براي قوم ثمود شتر ( از سنگ به در آورديم و ) به سويشان گسيل داشتيم كه ( معجزه هويدا و شكّ‌زدا و ) روشنگري بود . امّا آنان نسبت بدان كفر ورزيدند ( و آن را از جانب خدا نديدند و كُشتند . اصولاً برنامه ما اين نيست كه هر كسي معجزه‌اي پيشنهاد كند پيغمبر وقت تسليم او گردد ) و ما معجزات را جز براي بيم دادن ( مردم و اتمام حجّت ) اجرا نمي‌سازيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَن نُّرْسِلَ بِالآيَاتِ » : مراد معجزاتي است كه قريش پيشنهاد مي‌كردند و مي‌خواستند ( نگا : اسراء / 90 - 93 ) . « مُبْصِرَةً » : روشنگر و شكّ‌برانداز . معجزه‌اي كه هركس درباره آن بينديشد ، بينش به هم رساند و بصيرت پيدا كند . حال ناقه است . « ظَلَمُوا بِهَا » : به سبب باور نكردن به معجزه بودن آن شتر ، به خود ستم كردند . منكر آن شدند و در حق آن ستم كردند . « تَخْوِيفاً » : بيم دادن . مفعول‌له است .‏

آيه 60
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَاناً كَبِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏زماني ( را به ياد آور اي پيغمبر كه ) به تو گفتيم : پرودگارت احاطه كامل به مردم دارد و ( از وضع آنان كاملاً آگاه است . پس بيباكانه دعوت خود را برسان و بدان كه ) ما ديداري را كه ( در شب معراج ) براي تو ميسّر كرديم و درخت نفرين شده ( زقّوم را كه در ته دوزخ مي‌رويد و خوراك بزهكاران است و مذكور ) در قرآن ، جز وسيله آزمايش مردمان قرار نداده‌ايم . ما ايشان را ( با مخاوف دنيا و آخرت ) بيم مي‌دهيم ، ولي چيزي بر آنان جز طغيان و عصيان فراوان نمي‌افزايد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الرُّؤْيَا » : رؤيت . مشاهده و ديدار . مراد ديدن كردن از چيزهائي است كه در شب معراج صورت پذيرفت . « فِتْنَةً » : آزمايش . امتحان . « الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ » : درخت نفرين شده . مراد درخت زقّوم است كه خوراك گناهكاران است و در بن دوزخ مي‌رويد ( نگا : صافّات‌ / 62 - 67 ، دخان‌ / 43 و 44 ) . علّت تسميه آن بدين نام ، از آن جهت است كه چنين درختي نشانه دوري از رحمت خدا و لعنِ خورندگان آن است .‏

آيه 61
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إَلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً ‏

‏ترجمه : ‏
‏زماني ( را يادآور شو ) كه ما به فرشتگان گفتيم : براي آدم كرنش كنيد . فرشتگان جملگي كرنش كردند مگر ابليس ( كه از جنّيان بود و در ميان فرشتگان قرار داشت ، او كه نمونه كامل استكبار بود ) گفت : آيا براي كسي كرنش كنم كه او را از گِل آفريده‌اي‌ ؟ ( من كه از آتشم ، بهتر از آدمم ! عالي براي داني چگونه تعظيم كند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَلَقْتَ طِيناً » : او را از گِل آفريده‌اي ( نگا : اعراف‌ / 12 ) . واژه ( طيناً ) منصوب به نزع خافض است .‏

آيه 62
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إَلاَّ قَلِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏شيطان گفت : به من بگو كه آيا اين همان كسي است كه او را بر من ترجيح و گرامي داشته‌اي‌ ؟ ! ( جاي تعجّب است ) . اگر مرا تا روز قيامت زنده بداري ، فرزندان او را همگي جز اندكي ( با گمراهي ) نابود مي‌گردانم ( و لگامِ وسوسه را به دهانشان مي‌زنم و به جاده خطا و گناهشان مي‌كشانم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَرَأَيْتَكَ » : آيا ملاحظه كرده‌اي كه چه كرده‌اي‌ ؟ مرا بگو . خبرم كن . « هذَا الَّذِي . . . » : ادات استفهامي محذوف و از سياق كلام پيدا است . يعني : هَلْ هذا هُوَ الَّذي . « لَأَحْْتَنِكَنَّ » : زير چانه ايشان را افسار مي‌بندم . لگام به دهانشان مي‌زنم . با گمراهسازي نابودشان مي‌گردانم و تباهشان مي‌سازم .‏

آيه 63
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُكُمْ جَزَاء مَّوْفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا فرمود : برو ! ( تا روز رستاخيز به تو مهلت داده مي‌شود و هرچه مي‌خواهي بكن . آدميزادگان از عقل و اراده برخوردارند ) كساني كه از ايشان از تو پيروي كنند ، دوزخ سزاي شما ( اهريمن و آنان ) است و سزاي فراوان و بي‌نقصاني است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِذْهَبْ » : برو . جنبه توهين و تحقير را دارد . « جَزَآءً » : مفعول مطلق ( جَزَآؤُكُمْ ) يا فعل محذوفي است و تقدير چنين است : تُجْزَوْنَ جَزآءً . « مَوْفُوراً » : فراوان . كامل و بي‌كم و كاست .‏

آيه 64
‏متن آيه : ‏
‏ وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بترسان و خوار گردان با نداي ( دعوت به معصيت و وسوسه ) خود هركسي از ايشان را كه توانستي ، و لشكر سواره و پياده خود را بر سرشان بشوران و بتازان ( و همه تلاش خويش را براي شكست دادن و گول زدن ايشان به كار گير ) و در اموال آنان ( با تشويق و تحريكشان براي كسب آن از حرام و صرف آن در حرام ) و در اولاد ايشان ( با گول زدن اولياء و رهنمود فرزندانشان به كفر و فساد در پرتو تربيت نادرستشان ) شركت جوي ، و آنان را ( به نبودن حساب و كتاب و بهشت و دوزخ ، يا به شفاعت خدايان و بتان و بزرگواري خاندان و غيره ) وعده بده ( و بفريب ) ، و وعده شيطان به مردمان جز نيرنگ و گول نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِسْتَفْزِزْ » : از مصدر استفزاز به معني : استخفاف و خوار داشتن . به هراس انداختن . بريدن كسي از حق و كشاندن او به سوي باطل . « بِصَوْتِكَ » : مراد وسوسه اغواگرانه و گمراهسازانه اهريمن است . « أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ » : بر آنان فرياد بزن و بتاز . مراد لشكركشي است . « بِخَيْلِكَ » : خيل ، سواران . « رَجِلِكَ » : رَجِل ، پياده . اسم جنس و به معني پيادگان اهريمن ، اعوان و انصار و پيروان او است . « غُرُوراً » : نيرنگ . گول زدن و فريفتن . صفت مصدر محذوفي است و تقدير آن چنين است : وَعْداً غُرُوراً .‏

آيه 65
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان سلطه‌اي بر بندگان ( مخلص و مؤمن ) من نخواهي داشت ، و همين كافي است كه ( ايشان در پناه خدايند و ) پروردگارت حافظ و پشتيبان ( اين چنين بندگان ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّ عِبَادِي . . . » : ( نگا : حجر / 42 ) .‏

آيه 66
‏متن آيه : ‏
‏ رَّبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارتان آن كسي است كه كشتيها را در درياها به حركت در مي‌آورد تا جوياي رزق او ( شويد و از فضل و نعمتش برخوردار ) گرديد . خداوند هميشه در حق شما ( بندگان ) مهربان بوده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُزْجِي » : مي‌راند . سوق مي‌دهد . « الْفُلْكَ » : كشتيها ( نگا : بقره‌ / 164 ) . « مِن فَضْلِهِ » : از خير و خوبي او .‏

آيه 67
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا مَسَّكُمُ الْضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الإِنْسَانُ كَفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه ناراحتيها در درياها به شما مي‌رسد ( و گرفتار طوفانها و امواج سهمگين مي‌شويد و كشتي خويش را همچون پر كاهي در پهنه آبها مي‌بينيد ، وحشت مي‌كنيد و ) جز خدا همه كساني از نظرتان ناپديد مي‌گردند كه ايشان را به فرياد مي‌خوانيد . امّا زماني كه خدا شما را ( از غرق شدن ) نجات داد و به خشكي رسانيد ، ( از يكتاپرستي ) روي مي‌گردانيد ( و انسانهاي ناتوان و بتان بي‌جان را انباز يزدان جهان مي‌سازيد ) ، و اصولاً انسان بسيار ناسپاس است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الضُّرُّ » : ناراحتيها و گرفتاريها . مشكلات و سختيها ( نگا : انعام‌ / 17 ، يونس‌ / 12 و 107 ) . « ضَلَّ » : گم شد . از ذهن محو و از نظر ناپديد گرديد ) .‏

آيه 68
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَأَمِنتُمْ أَن يَخْسِفَ بِكُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِباً ثُمَّ لاَ تَجِدُواْ لَكُمْ وَكِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا شما ايمن از اين هستيد كه خدا گوشه‌اي از خشكي را بشكافد و شما را در ( كام ) آن فرو برد ؟ يا اين كه طوفاني به سويتان روان دارد كه باران سنگ بر شما بباراند و آن وقت حافظ و نگهباني براي خود پيدا نكنيد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَخْسِفَ بِكُمْ جَانِبَ البَرِّ » : شما را به گوشه‌اي از خشكي فرو برد . گوشه‌اي از خشكي را بشكافد و شما را همراه با آن در درون زمين دفن و ناپديد گرداند . واژه ( جانب ) مفعول‌به يا ظرف است . « حَاصِباً » : باران سنگ . طوفان بادي كه سنگ از آن ببارد ( نگا : حجر / 74 ) .‏

آيه 69
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ أَمِنتُمْ أَن يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً أُخْرَى فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفا مِّنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُم بِمَا كَفَرْتُمْ ثُمَّ لاَ تَجِدُواْ لَكُمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏يا اين كه ايمن هستيد از اين كه خداوند بار ديگر شما را ( نيازمند سفر دريا سازد و ) به دريا برگرداند و تندباد درهم شكننده‌اي به سويتان گسيل دارد ( و بر سرتان بگمارد ) تا شما را به سبب ناسپاسي ( و كفرتان نسبت به يزدان ) خودتان غرق گرداند ، و از آن به بعد كسي را نيابيد كه خونبهاي شما را از ما بخواهد ( و در برابر آن ما را تعقيب و مورد پيگرد قرار دهد ) ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَاصِفاً » : باد تند و درهم شكننده . مراد طوفان درهم شكننده كشتيها است . « بِمَا كَفَرْتُمْ » : به سبب ناسپاسي و كفرانتان . به علّت زندقه و كفرتان . « تَبِيعاً » : تعقيب كننده . خواهان خونبها . فعيل به معني فاعل است .‏

آيه 70
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما آدميزادگان را ( با اعطاء عقل ، اراده ، اختيار ، نيروي پندار و گفتار و نوشتار ، قامت راست ، و غيره ) گرامي‌داشته‌ايم ، و آنان را در خشكي و دريا ( بر مركبهاي گوناگون ) حمل كرده‌ايم ، و از چيزهاي پاكيزه و خوشمزه روزيشان نموده‌ايم ، و بر بسياري از آفريدگان خود كاملاً برتريشان داده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلَيا كَثِيرٍ » : مراد اين است كه خداوند انسان را جز بر فرشتگان بر همه مخلوقات اعم از جمادات و نباتات و حيوانات برتري داده است و با عطاء كردن چيزهائي بدو والاترش فرموده است .‏

آيه 71
‏متن آيه : ‏
‏ يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئِكَ يَقْرَؤُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزي همه انسانها را همراه با نامه اعمالشان فرا مي‌خوانيم . آن گاه هركس نامه اعمالش به دست راستش داده شود ( جزو سعادتمندان است ) و آنان نامه اعمالشان را ( شادان و خندان ) مي‌خوانند و كمترين ستمي بديشان نخواهد شد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُنَاسٍ » : گروهي از مردم ( نگا : بقره‌ / 60 ، اعراف‌ / 82 و 160 ) . « بِإِمَامِهِمْ » : مراد از امام ، نامه اعمال ( نگا : كهف‌ / 49 ، يس‌ / 12 و 36 ، جاثيه‌ / 28 و 29 ) ، پيغمبران ( نگا : انبياء / 73 ) ، كتابهاي آسماني ( نگا : هود / 17 ، احقاف‌ / 12 ) پيشوايان و رهبران راه يزدان ( نگا : فرقان‌ / 74 ، قصص‌ / 5 ) يا سردستگان و نشان دهندگان راه شيطان ( نگا : توبه‌ / 12 ، قصص‌ / 14 ) است . حرف باء به معني ( مَعَ ) مي‌باشد . « فَتِيلاً » : رشته نازكي كه در شكاف هسته خرما قرار دارد و كنايه از چيز بسيار كم و ناچيز است ( نگا : نساء / 49 و 77 ) .‏

آيه 72
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَن كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هركس در اين ( جهان ) كور ( دل و گمراه ) باشد ، در آخرت كورتر و گمراه‌تر خواهد بود . ( چرا كه وجود اخروي انسان ، درخت روئيده از دانه زندگي دنيوي او است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فِي هذِهِ » : در اين دنيا . « أَعْمَيا » : واژه نخست صفت مشبّهه و به معني كوردل ، يعني كسي است كه راه هدايت و واقعيّت را نبيند و آيات آفاق و انفس را ناديده گيرد . و واژه دوم مي‌تواند باز هم صفت مشبّهه بوده و به همين معني ، يا به معني كورچشم و نابينا باشد ( نگا : اسراء / 97 ، طه‌ / 124 و 125 ) و يا اين كه اسم تفضيل و از عيوب دروني باشد ، يعني كورتر و نابيناتر برانگيخته شود و راه بهشت و سعادت را نبيند ( نگا : تفسير روح‌المعاني ، قاسمي ، سراج‌المنير ) .‏

آيه 73
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏نزديك بود كافران ( با نيرنگهاي گوناگون و نيروهاي زر و زور ) تو را از ( حكم ) آنچه به تو وحي كرده‌ايم ( و قرآنش ناميده‌ايم ، دور و ) منصرف گردانند ( و فقراء را از پيش تو برانند ) تا ( در عمل ، حكم ) جز قرآن را به ما نسبت دهي ، و آن گاه تو را به دوستي گيرند ( و همدمي تو را بپذيرند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِن كَادُوا » : نزديك بود كه . حرف ( إِنْ ) مخفّف ( إِنَّ ) است . « لَيَفْتِنُونَكَ » : باز دارند . تو را منحرف و منصرف سازند . « مِنَ الَّذِي أَوْحَيْنآ إِلَيْكَ » : از چيزي كه به تو وحي كرده‌ايم . اشاره به اين است كه قريشيان از پيغمبر مي‌خواستند كه فقراء را از خود دور كند ، تا آنان در مجلس او حضور يابند ( نگا : انعام‌ / 52 و 53 ) .‏

آيه 74
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر ما تو را استوار و پابرجاي ( بر حق ) نمي‌داشتيم ، دور نبود كه اندكي بدانان بگرائي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ » : نزديك بود كه بديشان اعتماد و به جانب ايشان ميل كني .‏

آيه 75
‏متن آيه : ‏
‏ إِذاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( و اگر چنين مي‌كردي ) در اين صورت عذاب دنيا و عذاب آخرت ( تو ) را چندين برابر ( مي‌ساختيم و ) به تو مي‌چشانديم ( چرا كه گناه بزرگان بزرگ است ) . سپس در برابر ما يار و ياوري نمي‌يافتي ( تا عذاب ما را از تو به دور دارد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ضِعْفَ » : دو چندان . چندين برابر . « ضِعْفَ الْحَيَاةِ » : تقدير چنين است : عَذاباً ضِعْفاً فِي الْحَيَاةِ وَ عَذاباً ضِعْفاً فِي الْمَمَاتِ . يعني ( عَذاباً ) موصوف و ( ضِعْفاً ) صفت بوده است . سپس موصوف حذف گرديده و صفت به جاي آن نشسته است و در مقام نيابت به واژه بعد از خود اضافه گشته است .‏

آيه 76
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِن كَادُواْ لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الأَرْضِ لِيُخْرِجوكَ مِنْهَا وَإِذاً لاَّ يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلاَّ قَلِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( كفّار مكّه با نقشه‌ها و توطئه‌هاي گوناگون خواستند در تو نفوذ كنند ) و نزديك بود آنان تو را از سرزمين ( مكّه ) بركنند ( و محيط آن را برايت غيرقابل تحمّل كرده ) تا تو را از آنجا بيرون كنند . ( اگر آنان چنين مي‌كردند ) در اين صورت بعد از تو جز مدّت كوتاهي نمي‌ماندند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَيَسْتَفِزُّوَنَكَ » : ( نگا : إسراء / 64 ) . « إِذاً لا يَلْبَثُونَ » : در اين صورت باقي و برجاي نمي‌ماندند . البتّه قريشيان عاقبت چنين كردند و سران ايشان هيجده ماه بعد از هجرت پيغمبر به مدينه در جنگ بدر كشته شدند و سرانجام با فتح مكّه بساط كفّار مكّه برچيده شد .‏

آيه 77
‏متن آيه : ‏
‏ سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( تنها در دفاع از تو چنين نبوده است . بلكه اين ) شيوه ما در ( دفاع از همه ) پيغمبراني بوده است كه پيش از تو فرستاده‌ايم ( و اقوام ايشان ، آنان را كشته يا از ميان خود رانده‌اند و بدين وسيله درِ سعادت را بر روي خود بسته‌اند و از رحمت الهي محروم گشته‌اند ) و تغيير و تبديلي در شيوه ما نخواهي‌ديد ( و كسي را نخواهي يافت كه بتواند سنّت ما را دگرگون سازد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سُنَّةَ » : شيوه . روش . منصوب به نزع خافض است و تقدير چنين است : كَسُنَّةِ . يا اين كه مفعول مطلق فعل محذوفي است و در اصل چنين است : سَنَنّا بِكَ سُنَّةَ . « تَحْويلاً » : تغيير و تبديل .‏

آيه 78
‏متن آيه : ‏
‏ أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏نماز را چنان كه بايد بخوان به هنگام زوال آفتاب ( از نصف‌النهار ، كه آغاز نماز ظهر است و امتداد آن وقت نماز عصر را نيز دربر مي‌گيرد ) تا تاريكي شب ( كه آغاز نماز مغرب است و امتداد آن وقت نماز عشاء را نيز در برگرفته و با طلوع فجر پايان مي‌پذيرد ) ، و نماز صبح را ( در فاصله طلوع فجر تا طلوع آفتاب ) بخوان . بي‌گمان نماز صبح ( توسّط فرشتگان شب و فرشتگان روز ) بازديد مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« دُلُوكِ » : زوال خورشيد از نصف‌النهار . « غَسَقِ » : ظلمت . تاريكي . « غَسَقِ الَّيْلِ » : تاريكي شب . مراد از آن از اوّل شب تا پايان آن است ( نگا : طه‌ / 130 ، ِ / 39 ) . « قُرْءَانَ » : مراد نماز صبح است . از آنجا كه خواندن قرآن يعني فاتحه ركن مهمّ نماز و در آن تصريح شده است ، از راه تسميه كلّ به اسم جزء ، قرآن ناميده شده است . نصب آن به خاطر عطف بر ( الصَّلاةَ ) بوده يا اين كه اغراء است و تقدير چنين است : إِلْزَمْ قُرْءَانَ الْفَجْرِ . « مَشْهُوداً » : ديده شدني است . مورد بازديد قرار مي‌گيرد . يعني فرشتگان مأمور بر انسان آن را مي‌بينند و به هنگام تعويض كشيك در ديوان الهي بر آن گواهي مي‌دهند .‏

آيه 79
‏متن آيه : ‏
‏ وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحْمُوداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در پاسي از شب از خواب برخيز و در آن نماز تهجّد بخوان ، اين يك فريضه اضافي ( و افزون بر نمازهاي پنجگانه ) براي تو است . باشد كه ( در پرتو اين عمل ) خداوند تو را به مقام ستوده‌اي ( و مكان برجسته‌اي در دنيا و آخرت كه موجب ستايش همگان باشد ) برساند ( و مقام شفاعت كبري را به تو ارمغان دارد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَتَهَجَّدْ » : تهجّد از ( هجود ) به معني به خواب رفتن است . ليكن در باب تفعّل معني سلب را مي‌رساند ، يعني ترك خوابيدن . مانند واژه‌هاي ( تأثُّم ) و ( تحنُّث ) . برخي هم آن را از اضداد شمرده‌اند و به معني بيدار شدن و ماندن دانسته‌اند . نماز شب گزاردن . « بِهِ » : حرف ( ب ) به معني ( في ) و مرجع ضمير ( الَّيْل ) است . يعني : در شب . يا اين كه مرجع ضمير ( بَعْض ) مفهوم از ( مِن ) يا ( قُرْءَانَ ) مجرّد از اضافه است . يعني : در برخي از شب ، يا اين كه : نماز تهجّد را با تلاوت قرآن به جاي آور . « نافِلَةً » : عبادت زائد بر نمازهاي پنجگانه . مراد نماز تهجّد است كه براي پيغمبر اسلام واجب بوده و براي پيروانش سنّت است . مفعول‌به ( تهجّد ) و يا اين كه حال ذوالحال محذوف ( صَلاة ) است . « مَقَاماً مَّحْمُوداً » : هرگونه منزلت والا و مقام بالائي كه ستايش همگان را برانگيزد . برخي گفته‌اند مراد مقام شفاعت كبري است كه در آن رسول اكرم از پروردگار تمنّا و تقاضا مي‌نمايند كه دادگاهيِ مردمان را با لطف و كرم خود آغاز فرمايند .‏

آيه 80
‏متن آيه : ‏
‏ وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَاناً نَّصِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : پروردگارا ! مرا صادقانه ( به هر كاري ) وارد كن ، و صادقانه ( از آن ) بيرون آور ، ( و چنان كن كه خطّ اصلي من در آغاز و انجام همه‌چيز ، راستي و درستي باشد ) ، و از جانب خود قدرتي به من عطاء فرما كه ( در امر حكومت بر دوستان و اظهار حجّت در برابر دشمنان ، برايم ) يار و مددكار باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُدْخَلَ » : مصدر ميمي و به معني إدخال ، يعني وارد گرداندن است . « مُخْرَجَ » : مصدر ميمي و به معني إخراج ، يعني بيرون گرداندن است . « مُدْخَلَ صِدِقٍ وَ مُخْرَجَ صِدْقٍ » : مراد آغازيدن و پايان بخشيدن زيبا و صادقانه جملگي كارهاي دنيوي و اخروي‌است . « سُلْطَاناً » : سلطه و قدرت . دليل و حجّت .‏

آيه 81
‏متن آيه : ‏
‏ وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( مشركان را بترسان و بديشان ) بگو : حق فرا رسيده است ( كه يكتاپرستي و آئين آسماني و دادگري است ) و باطل از ميان رفته و نابود گشته است ( كه چندتا پرستي و آئين تباه و ستمگري است ) . اصولاً باطل هميشه از ميان رفتني و نابود شدني است ( و سرانجام پيروزي از آن حق و حقيقت بوده و هست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« زَهَقَ » : زائل شد و نابود گرديد . بيرون شد و رفت . « زَهُوقاً » : زائل و باطل . صيغه مبالغه و به معني چيزي است كه به طور كامل محو و نابود مي‌گردد و ميدان را هرچه زودتر خالي مي‌كند .‏

آيه 82
‏متن آيه : ‏
‏ وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَاراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( حق چگونه نيرومند و پيروز نمي‌گردد ؟ وقتي كه ) ما آياتي از قرآن را فرو مي‌فرستيم كه مايه بهبودي ( دلها از بيماريهاي ناداني و گمراهي ، و پاك‌سازي درونها از كثافات هوي و هوس و تنگ‌چشمي و آزمندي و تباهي ) و رحمت مؤمنان ( به سبب در برداشتن ايمان و رهنمودهاي پرخير و بركت يزدان ) است ، ولي بر ستمگران ( كافر ، به سبب ستيز با نور حق و داشتن روح طغيان ) جز زيان نمي‌افزايد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شِفَآءٌ » : بهبودي از بيمارهاي فكري و اخلاقي فرد و جامعه . مراد مرحله پاك‌سازي يا به اصطلاح عرفاء مقام تخليه است . « رَحْمَةٌ » : رحمت يزدان به بندگان ، بر اثر شكفتن گُل ايمان در پرتو آيات قرآن . مراد مرحله نوسازي يا به اصطلاح عرفاء مقام تحليه است .‏

آيه 83
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَؤُوساً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( از جمله اخلاق فرد بي‌ايمان ، يكي اين است كه ) هنگامي كه به انسان ( بي‌ايمان ) نعمت مي‌بخشيم ( و او را از ثروت و قدرت و سلامت و امنيّت برخوردار مي‌سازيم ، مسرور و مغرور مي‌گردد و از طاعت و عبادت و شكر نعمت ) روگردان مي‌شود ( و در وقت رسيدن به نوا ) خويشتن را ( از بندگي ما ) به دور مي‌دارد و تكبّر مي‌ورزد . ( انگار ما را نمي‌شناسد و به ما كاري و نيازي ندارد ) . و هنگامي كه شر و بلا گريبانگير او گرديد ( و تنگدستي و بيماري و ناامني وي را فرا گرفت ) بسيار مأيوس و نااميد مي‌گردد ( و مي‌پندارد كه ديگر درهاي رزق و روزي بر او بسته است و هرگز روي خير و خوشي نخواهد ديد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أعْرَضَ » : از شكر نعمت منصرف و از طاعت و عبادت روگردان مي‌شود . « نَأَيا بِجَانِبِهِ » : خويشتن را از ياد منعم اصلي به دور مي‌كند . شانه‌هاي خود را بالا مي‌اندازد و تكبّر مي‌ورزد . « يَئُوساً » : بسيار مأيوس و دلتنگ و ناشكيبا ( نگا : هود / 9 - 11 ) . مراد اين است كه كافران ، هم در برابر خوشيها و هم در برابر سختيها خود را گم مي‌كنند . در حال نوا مست و مغرور ، و در وقت بلا پست و زبون مي‌گردند . هر چند كه در حالت يأس پرده‌هاي غفلت از روي فطرت كنار مي‌روند و كافران بالإجبار به درگاه خدا روي مي‌آورند و خالصانه رفع مشكلات را از قادر متعال درخواست مي‌نمايند ، امّا اين توجّه اضطراري مايه افتخاري و دليل بيداري حقيقي آنان نمي‌باشد . چرا كه به محض رفع مشكلات و رهائي از طوفان حوادث ، خودخواهيها و سركشيها از ايشان سرمي‌زند و تغييرجهت مي‌دهند ( نگا : يونس / 12 و 22 و 23 ، اسراء / 67 ، عنكبوت‌ / 65 ) .‏

آيه 84
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : هر كسي برابر روش خود كار مي‌كند ( و طريقه خويش را در پيش مي‌گيرد ) و پروردگارتان بهتر ( از همگان ) مي‌داند كه چه كسي راهش درست‌تر ( از راه ديگري بوده و راسترو كدام و گمراه كدام ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شَاكِلَة » : طريقه و شيوه . رويّه و روش . هرگونه عادت و مكتب و مذهبي كه به انسان جهت مي‌دهد .‏

آيه 85
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏از تو ( اي محمّد ! ) درباره روح مي‌پرسند ( كه چيست ) . بگو : روح چيزي است كه تنها پروردگارم از آن آگاه است ( و خلقتي اسرارآميز و ساختماني مغاير با ساختمان ماده دارد و اعجوبه جهان آفرينش است . بنابراين جاي شگفت نيست اگر به حقيقت روح پي نبريد ) . چرا كه جز دانش اندكي به شما داده نشده است ، ( و علم شما انسانها با توجّه به گستره كلّ جهان و علم لايتناهي خداوند سبحان ، قطره به دريا هم نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الرُّوحِ » : روح آدمي . جان . مراد آفريده‌اي از آفريدگان خدا است كه ساختمان و ماهيّت آن فراتر از ساختمان و ماهيّت جهان ماده است و غيبي از غيوب الهي است و حقيقت آن بر ما روشن نيست . برخي با توجّه به آيه‌هاي ماقبل و مابعد اين آيه ، واژه روح را قرآن معني مي‌كنند . چرا كه قرآن معجزه جاويدان و نادره ناشناخته جهان ، در قالب الفاظ و عباراتي نيست كه انس و جنّ بتوانند از آن تقليد كنند و همسان آن را بسازند . بلكه چگونگي آن سرّي از اسرار است ( نگا : غافر / 15 ، شوري‌ / 52 ) . « أَمْرِ » : جمع آن امور است ، يعني : كاروبار . « مِنْ أَمْرِ رَبّي‌ » : چيزي است كه تنها خدايم از آن آگاه است ، و رازي است كه در حيطه علم آفريدگارم است و بس .‏

آيه 86
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر ما بخواهيم آنچه را كه ( از قرآن ) به تو وحي كرده‌ايم ، از تو بازپس مي‌گيريم ( و از درون دلها و لابلاي كتابها محو مي‌گردانيم ) آن گاه كسي را نخواهي يافت كه در اين رابطه عليه ما از تو دفاع كند ( و در حفظ قرآن يا برگشت آن بكوشد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِالَّذِي‌ » : حرف ( ب ) براي تعدّيه ، و به كاربردن موصول مختصّ ( الَّذي ) به جاي موصول مشترك ( ما ) براي بيان اهمّيّت و عظمت قرآن است . « بِهِ » : در اين رابطه كه بازپس گرفتن قرآن است . « وَكِيلاً » : ملتزم . متعهّد . حافظ و نگهدار . مراد كسي است كه تضمين حفظ قرآن يا اعادت آن كند .‏

آيه 87
‏متن آيه : ‏
‏ إِلاَّ رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ليكن به خاطر رحمت پروردگارت ( كه شامل حال تو است ، آن را برجاي مي‌داريم و اين ارمغان را بازپس نمي‌گيريم ) . واقعاً كرم بزرگي خدا در حق تو داشته است ( كه قرآن را براي تو ارسال و تو را خاتم‌الأنبياء نموده است ، و با حفاظت از قرآن آئين تو را جاويدان كرده است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِلاّ رَحْمَةً . . . » : استثناء منقطع است و ( إِلاّ ) معني ( لكِن ) دارد . برخي ( رَحْمَةً ) را مفعول‌له دانسته‌اند . « فَضْلَهُ » : خير و خوبي . كرم و نيكي .‏

آيه 88
‏متن آيه : ‏
‏ قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : اگر همه مردمان و جملگي پريان گرد آيند و متّفق شوند بر اين كه همچون اين قرآن را ( با اين شيوه‌هاي دلربا و معاني زيبا بسازند و ) بياورند ، نمي‌توانند مانند آن را بياورند و ارائه دهند ، هرچند هم برخي از ايشان پشتيبان و مددكار برخي ديگر شوند ( چرا كه قرآن كلام يزدان و معجزه جاويدان آفريدگار است و هرگز از معلومات محدود آفريدگان چنين چيزي ساخته نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِجْتَمَعَتْ » : گرد آيند . اتّحاد و اتّفاق حاصل كنند . « ظَهِيراً » : پشتيبان . كمك‌كننده ( نگا : تحريم‌ / 4 ) .‏

آيه 89
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما در اين قرآن ، هر نوع مثلي را براي مردم ، به شيوه‌هاي گوناگون بارها بيان داشته‌ايم ، ولي بيشتر مردم جز انكار ( حق ، و ناديده گرفتن دلائل هدايت ، و تكذيب خدا و رسول ، چيزي قبول نمي‌كنند و ) نمي‌پذيرند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صَرَّفْنَا » : با شيوه‌هاي گوناگون بيان داشته‌ايم . انواع مختلف استدلال برحق را به صورتهاي گوناگون تكرار كرده‌ايم ( نگا : إسراء / 41 ) . « مِن كُلِّ مَثَلٍ » : معاني نمونه‌اي كه در زيبائي و گيرائي به مثل مي‌مانند . با وجوه مختلف و شيوه‌هاي گوناگون . « كُفُوراً » : كفر . انكار حق . ناشكري و ناسپاسي .‏

آيه 90
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأَرْضِ يَنبُوعاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( هنگامي كه كافران مكّه در برابر اعجاز قرآن و دلائل روشن آن درمانده و مبهوت شدند ) گفتند : ما هرگز به تو ايمان نمي‌آوريم ، مگر اين كه از زمين ( خشك و سوزان مكّه ) چشمه‌اي براي ما بيرون جوشاني ( كه آب آن دائم و روان باشد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَفْجُرَ » : برجوشاني . بيرون دماني . « يَنبُوعاً » : چشمه‌اي كه آب آن فوّاره كند و بيرون دمد .‏

آيه 91
‏متن آيه : ‏
‏ أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنْهَارَ خِلالَهَا تَفْجِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏يا اين كه باغي از درختان خرما و انگور ( در مكّه ) داشته باشي و رودبارها و جويبارهاي فراوان در آن روان گرداني .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَنَّةٌ » : باغ پردرخت . « تَفْجِيراً » : سخت برجوشاندن و روان كردن . اين واژه معني تكثير دارد ؛ نه تعدّيه .‏

آيه 92
‏متن آيه : ‏
‏ أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاء كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ قَبِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏يا آسمان را تكّه‌تكّه بر سر ما فرود آري همان گونه كه مي‌پنداري ( و مي‌گوئي كه خدا ما را بيم داده است ) و يا اين كه خدا و فرشتگان را بياوري و با ما روياروي گرداني .‏

‏توضيحات : ‏
‏« زَعَمْتَ » : گمان برده‌اي . ادّعاء كرده‌اي ( نگا : سبأ / 22 ) . « كِسَفاً » : قطعه قطعه . تكّه‌تكّه . جمع كِسْفَة به معني و وزن قِطْعَة . حال است . « قَبِيلاً » : مقابل و رويارو . فعيل به معني مُفاعل ، مانند عَشير به معني مُعاشِر است . مي‌توان معني كفيل و ضامن و متضمّن و شاهد و گواه نيز از آن استنباط كرد . گروه و جماعتي از مردم ( نگا : انعام‌ / 111 ) . « تَأْتِيَ بِاللهِ وَ الْمَلآئِكَةِ قَبِيلاً » : خدا و فرشتگان را با ما رودررو گرداني . خدا و فرشتگان را بر پندار خود شاهد كني . خدا را حاضر و فرشتگان را گروه گروه به پيش ما بياوري . واژه ( قَبِيلاً ) حال از خدا و فرشتگان ، يا تنها از فرشتگان است .‏

آيه 93
‏متن آيه : ‏
‏ أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاء وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَاباً نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إَلاَّ بَشَراً رَّسُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏يا اين كه سراي بزرگ زرنگاري داشته باشي ، و يا اين كه به سوي آسمان بالا روي ، و تنها به بالا رفتنت از آسمان هم ايمان نمي‌آوريم مگر اين كه كتابي همراه خود برايمان بياوري كه آن را بخوانيم ( و ببينيم كه از جانب خدا در آن نوشته شده است كه تو فرستاده پروردگار مي‌باشي ) . بگو : پروردگار من منزّه است ( از آن كه كسي بدو فرمان دهد ، يا اين كه در قدرت او شريك گردد ) . مگر من جز انسان فرستاده‌اي ( از سوي يزدان براي رهنمود مردمان ) هستم‌ ؟ ( معجزه در دست خدا است‌ ؛ نه من ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« زُخْرُفٍ » : پرنقش و نگار . مراد كاخ زرنگار و منقش به زيور و زينت است . « تَرْقَيا » : بالا روي . صعود كني .‏

آيه 94
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُواْ إِذْ جَاءهُمُ الْهُدَى إِلاَّ أَن قَالُواْ أَبَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَّسُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏تنها چيزي كه مانع ايمان آوردن مردمان بعد از نزول هدايت ( وحي آسماني ) براي ايشان شد ، اين است كه مي‌گويند : آيا خداوند انساني را به عنوان پيغمبر فرستاده است‌ ؟ ! ( فرشتگان افلاكي سزاوار اين مقام بزرگ رسالتند ؛ نه انسانهاي خاكي ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ . . . » : تنها مانع ايمان مردمان همين بهانه‌جوئي بوده است . اين تعبير دليلِ بر انحصار نيست و بلكه براي تأكيد و بيان اهمّيّت موضوع است . « أَبَعَثَ اللهُ بَشَراً رَّسُولاً » : مراد اين است كه اهل مكّه منكر اين بودند كه انساني به مقام نبوّت برسد و پيغمبر گردد ( نگا : أنعام‌ / 91 ، هود / 27 ) .‏

آيه 95
‏متن آيه : ‏
‏ قُل لَّوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلآئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ مَلَكاً رَّسُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : اگر در زمين ( به جاي انسانها ) فرشتگاني مستقرّ و در آن راه مي‌رفتند ، ما از آسمان ( از جنس خودشان ) فرشته‌اي را به عنوان پيغمبر به سويشان مي‌فرستاديم ( چرا كه رهبر بايد از جنس پيروان خود باشد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُطْمَئِنِّينَ » : جمع مطمئن ، آرميده . مراد ساكن و مستقرّ است . حال است .‏

آيه 96
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : كافي است كه خدا ميان من و شما گواه باشد . بي‌گمان او از ( حال ) بندگانش بسيار آگاه ، ( و نسبت به كارشان ) بس بينا است ( و لذا مي‌داند كه من فرمان او را به شما رسانده‌ام و اين شما هستيد كه از پذيرش حق لجوجانه سر باز مي‌زنيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شَهِيداً » : گواه . يعني گواه بر صدق من و عناد با حق شما .‏

آيه 97
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاء مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا هر كس را ( به سبب ايمان به پروردگار و پيغمبرش و كتاب آسماني قرآن ) رهنمود كند ، راهياب او است ، و هركس را ( به سبب سوء اختيار و فرو رفتن در گناهان و سركشي از قوانين آفريدگار ) گمراه سازد ، جز خدا دوستان و مددكاراني براي چنين كساني نخواهي يافت ( تا دست آنان را بگيرند و به سوي حق برگردانند و از كيفر و عذاب آخرت رستگارشان گردانند ) و ما در روز رستاخيز ايشان را بر روي رخساره ( كشانده و ) كور و لال و كر ( از گورها ) جمع مي‌گردانيم ( و به صحراي محشر گسيل مي‌داريم . به گونه‌اي كه بر اثر پريشاني حال چشمانشان نمي‌بيند و گوشهايشان نمي‌شنود و زبانهايشان قادر به تكلّم نمي‌باشد ) . جايگاهشان دوزخ خواهد بود . هر زمان كه زبانه آتش ( به سبب سوختن گوشت و استخوان ايشان ) فروكش كند ، ( با تجديد گوشت و استخوانشان ) بر زبانه آتششان مي‌افزائيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أوْلِيَآء » : كمك‌كنندگان . ياران . « عَلَيا وُجُوهِهِمْ » : بر روي چهره و رخساره‌هايشان ( نگا : فرقان / 34 ، قمر / 48 ) . « عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمّاً » : كوران و لالان و كران . اين امر در اوائل زنده‌گرداندن دوباره و سر برآوردن از گورها است كه به سبب سرگشتگي و پريشاني ، حواسّ ايشان از كار مي‌افتد . ولي بعدها پرده‌هاي سرگرداني به كنار زده مي‌شود و اهوال قيامت را مي‌بينند ( نگا : كهف‌ / 53 ، شوري‌ / 45 ، ِ / 22 ) . « خَبَتْ » : آتش فروكش كرد . از شعله افتاد . از ماده ( خبو ) . « سَعيراً » : شعله‌ور . فروزان ( نگا : نساء / 55 ) .‏

آيه 98
‏متن آيه : ‏
‏ ذَلِكَ جَزَآؤُهُم بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا وَقَالُواْ أَئِذَا كُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين ( عذاب مضاعف و جاويدان ) كيفرشان بدان خاطر است كه آيه‌هاي ( قرآني و ادلّه جهانيِ ) ما را انكار مي‌نمايند و مي‌گويند : آيا زماني كه استخوانهائي شديم و فرسوديم ، مگر مي‌شود كه ( دوباره زنده گرديم و ) آفرينش تازه‌اي پيدا كنيم‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِأَنَّهُمْ » : به خاطر اين كه ايشان . « عِظَاماً » : استخوانهائي . « رُفَاتاً » : درهم شكسته و از هم پراكنده ( نگا : اسراء / 49 ) . « لَمَبْعُوثُونَ » : ( نگا : أنعام‌ / 29 ، هود / 7 ) .‏

آيه 99
‏متن آيه : ‏
‏ أَوَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّ اللّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَيْبَ فِيهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إَلاَّ كُفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا نمي‌نگرند كه خدائي كه ( بدون نمونه و مُدِل قبلي ) آسمانها و زمين را آفريده است ، توانا است بر اين كه پس از مردن ( بار ديگر ) همچون ايشان را بيافريند ( و به زندگي دوباره عودت دهد ؟ بلي كه مي‌تواند ) ولي براي آنان سرآمدي تعيين نموده است كه گماني در آن نيست و ( با فرارسيدن آن زمان كه قيامت نام دارد همگان را زنده مي‌گرداند و به صحراي محشر گسيل مي‌دارد . اين سرآمد قطعي است ) امّا ستمگران جز كفر و انكار را پذيرا نمي‌باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِثْلَهُمْ » : همانند ايشان . عين خودشان . يعني خدائي كه نخستين بار انسانها را از نيستي به هستي آورده است ، دوباره مي‌تواند روح به پيكرشان بدمد و اجساد ايشان را زنده گرداند . « أَجَلاً » : مراد سرآمد دوران برزخ و سرآغاز قيامت است .‏

آيه 100
‏متن آيه : ‏
‏ قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَآئِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَّأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الإِنفَاقِ وَكَانَ الإنسَانُ قَتُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : اگر شما مالك خزينه‌هاي نعمت پروردگارم بوديد ( و صاحب همه جهان مي‌گشتيد ) باز هم از ترس فقر بخل مي‌ورزيديد ، چرا كه انسان طبعاً موجود بخيلي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَحْمَةِ » : مراد نعمت است كه از رحمت سرچشمه مي‌گيرد . يا مراد چيزي است كه سبب رحمت خدا است . از قبيل : دريافت كتاب و افتخار نبوّت . چرا كه كافران به سبب تنگ‌نظري روا نمي‌ديدند كه موهبت نبوّت به انساني چون محمّد ( ص ) داده شود . « لاَمْسَكْتُمْ » : بخل مي‌ورزيديد . از بذل و بخشش دست نگاه مي‌داشتيد . كلمه مُمْسِك ، به معني بخيل ، از همين ماده است . « الإِنفَاقِ » : مراد فقر و تنگدستي است . « قَتُوراً » : بسيار بخيل و تنگ‌نظر .‏

آيه 101
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَونُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَى مَسْحُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اگر بدين كافران معجزه‌هاي پيشنهاديشان نموده شود ، به سبب ستيزه با حق باعث ايمان آنان نمي‌گردد . چرا كه ) ما به موسي نُه تا معجزه روشن داديم ( و با وجود آن ايمان نياوردند ) . از بني‌‌اسرائيل ( هم‌عصر خود كه اسلام را پذيرفته‌اند ) بپرس ، بدان گاه كه موسي به سويشان آمد ( ميان او و فرعون چه گذشت ) . فرعون به موسي گفت : اي موسي ! من معتقدم كه تو ديوانه‌اي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تِسْعَ ءَايَاتٍ » : نُه معجزه . شايد مراد از عدد نُه ، كثرت باشد ، چرا كه در خود قرآن معجزات فراواني براي حضرت موسي ذكر شده است ( نگا : بقره / 57 و 60 ، اعراف / 108 و 117 و 130 و 133 و 171 ، نمل‌ / 10 ، طه / 20 - 22 ، شعراء / 63 ) . اگر هم مراد عدد محدود نُه باشد ، معجزاتي مورد نظر است كه در ارتباط با فرعون و فرعونيان صورت گرفته است‌ ؛ نه آنهائي كه در ارتباط با خود بني‌اسرائيل‌است ( نگا : نمل‌ / 12 ) . برخي آيات نه‌گانه را به معني فرمانهاي نه‌گانه دانسته‌اند كه به پرهيز از اين چيزها دستور مي‌دهند : شرك ، زنا ، كشتن بي‌گناه ، دزدي ، جادوگري ، رباخواري ، بي‌گناه را گرفتار امراءكردن و به كشتن دادن ، زنان پاكدامن را تهمت زدن ، تعدّي يهوديان از مراسم خاصّ شنبه . « فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَآئِيلَ » : از بني‌اسرائيل براي روشنگري ديگران و گواهي بر صدق گفتار خود بپرس . مراد از بني‌اسرائيل ، كساني است كه مسلمان شده بودند و از تورات اطّلاع داشتند . « مَسْحُوراً » : جادو شده و ديوانه ( نگا : شعراء / 27 ) . ساحر و جادوگر ( نگا : اعراف‌ / 132 ) .‏

آيه 102
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَؤُلاء إِلاَّ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا فِرْعَونُ مَثْبُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي به فرعون ) گفت : تو كه ( خوب ) مي‌داني كه اين معجزه‌هاي روشني‌بخش ( و دلائل واضح ) را جز صاحب آسمانها و زمين نفرستاده است ( و تو كاملاً آگاهانه حقائق را انكار مي‌كني ) و من معتقدم كه تو اي فرعون ! ( از حق روگرداني و سرانجام اگر از سركشي خود برنگردي ) هلاك مي‌گردي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَصَآئِرَ » : دلائل آشكاري كه مردمان در پرتو آن راه حق را پيدا كنند و براي پيمودن جاده سعادت بصيرت و بينش پيدا مي‌كنند ( نگا : انعام‌ / 104 ، اعراف / 203 ) . حال واژه ( هؤُلآءِ ) است . « مَثْبُوراً » : نابود . هلاك شده . رويگردان از حق .‏

آيه 103
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَرَادَ أَن يَسْتَفِزَّهُم مِّنَ الأَرْضِ فَأَغْرَقْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ جَمِيعاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون بر سركشي خود افزود و ) خواست كه ( موسي و پيروانش ) جملگي را از سرزمين ( مصر ) بردارد ( و ايشان را ريشه‌كن سازد ) . پس ما فرعون و همه فرعونيان را غرق كرديم ( و تير نيرنگشان را به سوي خودشان برگردانديم و زمين را از لوث وجودشان پاك كرديم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَن يَسْتَفِزَّهُم مِّنَ الأَرْضِ » : اين كه ايشان را از سرزمين مصر با كشت و كشتار نابود گرداند ( نگا : اسراء / 64 و 76 ) . إستفزاز به معني بيرون راندن با زور و عُنف است و در اينجا مراد نابود كردن و ريشه‌كن ساختن است .‏

آيه 104
‏متن آيه : ‏
‏ وَقُلْنَا مِن بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ اسْكُنُواْ الأَرْضَ فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِيفاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس از آن ( كه فرعون و فرعونيان را غرق كرديم ) به بني‌اسرائيل گفتيم : در زمين ( شام ، در ارض مقدّسي كه به شما وعده داده شده است ) سكونت جوئيد . هنگامي كه زمان زندگي اخروي فرا رسيد ، همه شما را با همديگر ( اعم از بزرگ و كوچك ، فرمانبردار و سركش ، نيرومند و ناتوان ، مؤمن و كافر ، و پرهيزگار و ناپرهيزگار ، در پاي حساب و كتاب ) حاضر مي‌گردانيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الأَرْضَ » : مراد سرزمين شام مابين عريش و فرات است كه در قرآن ( ارض مقدّس ) ناميده شده است ( نگا : مائده‌ / 21 ) . « لَفِيفاً » : آميزه يكديگر . تنگ همديگر . گروهها و دسته‌هاي درهم آميخته . مصدر است و حال ضمير ( كُمْ ) مي‌باشد .‏

آيه 105
‏متن آيه : ‏
‏ وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَنَذِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما قرآن را با ( ماده و محتواي ) حق نازل كرده‌ايم ، و نازل شده است تا حق را ( در زمين ) پابرجا كند ، و تو را جز به عنوان نويدرسان و بيم‌دهنده نفرستاده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِالْحَقِّ أنْزَلْنَاهُ » : قرآن را همراه با احكام و دستورات حق فرستاده‌ايم و گماني در آن نيست . « بِالْحَقِّ نَزَلَ » : براي پياده كردن حق آمده است و سرانجام هم حق را در دلها جايگزين مي‌سازد . يا اين كه : قرآن سرآغاز آن از خداوند ، حق است و پيوسته در پرتو لطف حق محفوظ مي‌ماند و سرانجام حق را به بار مي‌آورد .‏

آيه 106
‏متن آيه : ‏
‏ وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏قرآني است كه آن را ( در مدّت بيست و سه سال به گونه آيه‌ها و بخشهاي ) جداگانه فرستاده‌ايم تا آن را آرام بر مردم بخواني ( و بدين وسيله جذب دلها و انديشه‌ها شود و در عمل پياده گردد ) و قطعاً ما آن را كم كم و بهره بهره فرستاده‌ايم ( نه يكجا و سرِهم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قُرْءَاناً » : منصوب به اشتغال است . « فَرَقْنَاهُ » : جدا جدا و بهره بهره‌اش كرده‌ايم و در زمانهاي متفاوت فرستاده‌ايم . « عَلَيا مُكْثٍ » : به آرامي و تدريجي . « نَزَّلْنَاهُ تَنزِيلاً » : قرآن را بخش بخش بر حسب وقائع و به مقتضي حكمت نازل نموده‌ايم . تنزيل عبارت است از انزال تدريجي .‏

آيه 107
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : ( اي كافران ! مي‌خواهيد ) به قرآن ايمان بياوريد يا ايمان نياوريد ، ( اختيار خوشبختي و بدبختي خودتان را داريد ، ولي بدانيد كه اعجاز و حقيقت قرآن روشن است ) و كساني كه قبل از نزول قرآن ، دانش و آگهي بديشان داده شده است ( و با تورات و انجيل راستين سروكار داشته‌اند ) ، هنگامي كه قرآن بر آنان خوانده مي‌شود ، سجده‌كنان بر رو مي‌افتند ( و سر تسليم در برابر خدا فرود مي‌آورند و او را سپاس مي‌گويند كه ايشان را با نعمت ايمان نواخته است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّ الَّذِينَ . . . » : مراد يهوديان و مسيحيان آگاه يا ديگر فرزانگان و فهميدگان مردم است . « يَخِرُّونَ » : بر زمين مي‌افتند . فرو مي‌افتند . « لِلأذْقَانِ » : بر چانه‌ها . حرف ( لِ ) به معني ( عَلي ) و ( أَذْقانِ ) نماينده تمام چهره و صورت است . « سُجَّداً » : سجده‌كنان . كرنش‌كنان . حال ضمير ( و ) در ( يَخِرُّونَ ) است .‏

آيه 108
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( در حال اين سجده عاشقانه ) مي‌گويند : پروردگارمان پاك و منزّه است ( از اين كه در وعده نعمت بهشت و وعيد عذاب دوزخ خلاف كند ) مسلّماً وعده پروردگارمان انجام‌شدني است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ » : مسلّماً . همانا . از حروف مشبّهه بالفعل و مخفّف از مثقّله است . در اصل چنين است ( إنَّهُ ) .‏

آيه 109
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( بار ديگر ) بر چهره‌ها فرو مي‌افتند و مي‌گريند و ( اشك شادي مي‌ريزند ، و مواعظ قرآن ) بر تواضع آنان ( در برابر خدا ) مي‌افزايد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَزِيدُهُمْ » : فاعل آن قرآن است .‏

آيه 110
‏متن آيه : ‏
‏ قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيّاً مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : ( خدا را ) با « الله » يا « رحمن‌ » به كمك طلبيد ( فرقي نمي‌كند ، و خدا را به نامها و صفات متعدّد به فرياد خواندن ، مخالف توحيد نيست ) خدا را به هر كدام ( از اسماء حُسني ) بخوانيد ( مانعي ندارد و تعداد اسماء نشانه تعدّد مُسمّي نيست و ) او داراي نامهاي زيبا است ( كه هر يك مُعرِّف كاري از كارها و بيانگر زاويه‌اي از كمالات يزدان جهان است . اي پيغمبر هنگامي كه به نماز ايستادي ) نمازت را بلند يا آهسته مخوان ، و بلكه ميان آن دو راهي پيش گير ( كه ميانه‌روي و اعتدال است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُدْعُوا » : به كمك طلبيد . به فرياد خوانيد . « الأسْمآءُ الْحُسْنَيا » : نامهاي زيبا ( نگا : اعراف‌ / 180 ) . « لا تُخَافِتْ » : از مصدر تخافُت ، صدا را پائين آوردن . « أَيّاً مَّا » : هر كدام كه . واژه ( ما ) زائد و براي تأكيد است .‏

آيه 111
‏متن آيه : ‏
‏ وَقُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَم يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُن لَّهُ وَلِيٌّ مِّنَ الذُّلَّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : حمد و سپاس خداوندي را سزا است كه براي خود فرزندي برنگزيده است و در فرمانروائي و مالكيّت ( جهان ) انبازي انتخاب ننموده است و ياوري به خاطر ناتواني نداشته است . بنابراين او را چنان كه بايد به عظمت بستا ( و زبان به بزرگواريش بگشا ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَلِيٌّ » : سرپرست . يار و مددكار . « مِنَ الذُّلِّ » : به خاطر خواري و ناتواني . براي رهائي از حقارت .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره اسراء / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 07:14:00 ب.ظ ]




زندگی نامه آیت الله شیخ اسماعیل معزّی (معزالّدین)اصفهانی

عالم جلیل آیت الله شیخ اسماعیل فرزند محمد حسن معزّی (معزالدین) در سال ۱۲۸۸ هجری قمری {۱} در خانواده ای مذهبی و دوستدار دانش و فرهنگ در شهر اصفهان چشم به جهان گشود.

پدرش محمدحسن از خاندان و نیاکانی اصیل و محترم و از معلومات مذهبی نیز برخوردار بود و به کار بازرگانی اشتغال داشت و همواره از علما و دانشمندان به نیکی و بزرگی یاد می نمود و از آنان تجلیل می کرد. از این رو برای تربیت و پرورش اسماعیل در طی مراحل علمی و سیر و سلوک روحانی علاقه نشان می داد و همت می گماشت.
عشق به عبادت از کودکی
اسماعیل از همان کودکی به نماز , مسجد , درس و فراگیری و آموزش علاقه مند بود. از سن هفت سالگی به همراه مادر بزرگش که بانویی عابده و متهجده بود, اغلب شب ها برای اقامه ی نماز شب به مسجد جامع اصفهان می رفت و از خردسالی شروع به خواندن نماز شب کرد و تا پایان عمر پربرکت خویش نماز شب را ترک نکرد.
اسماعیل با اشتیاق فراوان به تحصیل علم و معرفت پرداخت و نزد استادان برجسته, علوم ادبیات عرب و منطق و کلام و فقه و اصول را فرا گرفت. او از هوش و استعداد و حافظه ی نیرومند و قدرت تجزیه و تحلیل برخوردار بود؛ به گونه ای که روزانه چندین درس فرا می گرفت و کتاب ها و موضوعات علمی گوناگونی نیز تدریس می کرد که برخی از آن ها دروسی بود که تازه فرا گرفته بود و با تسلط و اشراف بر آن ها و با شیوایی برای شاگردانش بیان می کرد .
در حوزه علمیه اصفهان
شیخ اسماعیل معزی (معزالدین) علوم مقدماتی و ادبیات عرب را نزد ملا عبد الرزاق جزی اصفهانی {۲} و میرزا احمد اصفهانی می گذراند و علوم بلاغی را از ملا محمد کاشانی (کاشی) و فقه و اصول و دروس سطح را نزد حاج میرزا بدیع درب امامی , سید محمد شوشتری و آقا سید محمد مهدی درچه ای فرا می گیرد.
پس از گذراندن دوره مقدمات و سطح و عالی به درس خارج فقه و اصول آیت الله شیخ مرتضی ریزی و آیت الله حاج سید محمد باقر درچه ای راه یافت و خود صاحب نظر می گردد. {۳}
ادامه تحصیل در حوزه مقدس نجف اشرف
در آن زمان حوزه علمیه نجف اشرف سرآمد حوزه های درسی و از رونق ویژه ای برخورداد بود. از این روی شیخ اسماعیل برای کسب علم و معرفت بیشتر راهی نجف اشرف می شود تا در جوار بارگاه علوی از محافل علمی و درسی و معرفتی آن سامان بهره گیرد و توشه علمی و اخلاقی و عرفانی اندوزد.
شیخ اسماعیل معزالدین(معزی) در تاریخ بیست و سوم رجب سال ۱۳۲۱ هجری قمری در نجف اشرف به درس آیت الله العظمی آخوند ملا محمد کاظم خراسانی که بسیاری از مجتهدان در درسش حاضر می شدند راه می یابد و به تلمذ می پردازد و توشه های فراوانی از خوشه های درخت پربار علمی و عرفانی این عالم بزرگ برمی گیرد.
استادان شیخ اسماعیل معزالدین در حوزه علمیه نجف اشرف
وی افزون بر شاگردی آیت الله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی از دیگر استادان حوزه ی علمیه نجف اشرف بهره می برد.
از جمله ی این بزرگان علم و معرفت که در تکوین شخصیت علمی و اخلاقی و معنوی شیخ اسماعیل معزالدین موثر بودند:
آیات عظام:
سید محمد کاظم طباطبایی یزدی (صاحب کتاب گرانسنگ عروة الوثقی)؛
شیخ الشریعه اصفهانی؛
شیخ محمد حسین قمشه ای اصفهانی؛
آقا شیخ هادی تهرانی {۴}.
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی
آیت الله معزالدین (معزی) مدت دوازده سال در نجف اشرف از این استادان بزرگ و کم نظیر و دیگر علمای طراز اول, کسب کمالات عالیه و علوم متعالیه می نماید. و خود نیز ضمن تحصیل به تدریس و تزکیه ی نفس و ریاضات شرعیه می پردازد.
مشایخ روایی
از جمله کسانی که به آیت الله معزالدین اجازه روایت دادند می توان از آیت الله العظمی آخوند ملا محمد کاظم خراسانی (صاجب کتاب ارزشمند کفایة الاصول) و آیت الله آقا شیخ محمد حسین قمشه ای و آیت الله شیخ الشریعه اصفهانی نام برد.
حالات معنوی و سلوک عرفانی و عبادی
در مدت اقامت در نجف اشرف, سحرگاهان به حرم مطهر امیرالمومنین حضرت علی (ع) مشرف می شود و پس از برپایی نماز شب و نماز صبح و زیارت آن مضجع شریف و خواندن زیارت جامعه و زیارت عاشورا و اقامه ی یک شبانه روز نماز قضا برای مرحوم پدرش, روح و روان خویش را در ملکوت الهی به پرواز در می آورد و با اذکار و ادعیه خاص به حضرت ولی عصر (عج) اظهار ارادت می کند.
و این چنین است که به جایگاه عرفانی و معرفتی والا و به گفته ی خواص و افراد مورد وثوق به منزلت طی الارض نایل می شود.
دریافت گواهی اجتهاد
از آیت الله شیخ اسماعیل معزی برای خواص نقل شده که گفته بود: شبی در خواب دیدم که امام زمان علیه السلام ,تصدیق (گواهی) اجتهاد مرا با دست مبارکشان به من دادند.{۵}
همچنین افراد مورد وثوق و سالکان خاص دریافته بودند که آیت الله معزالدین به خدمت حضرت ولی عصر (عج) رسیده است.
مراحل و کیفیت تشرف ایشان به محضر حضرت مهدی صاحب زمان (عج) این چنین است که هر هفته از نجف به مسجد سهله می رود و چنان خالصانه بر این کار هفتگی و زیارات و اذکار مداومت می نماید که موفق به درک محضر آن حضرت می شود.
آیت الله معزالدین در نجف اشرف نذر می کند که به غذایی اندک اگرچه چند دانه ی خرما قناعت نماید و تنها رفع گرسنگی کند و برخی ایام را به روزه و امساک بگذراند تا با این صرفه جویی, بخش زیادی از حقوق (شهریه) ماهیانه ی خویش را به طلبه های نیازمند و کوشا در درس و عبادت بپردازد.
زیارت سید الشهداء
افزون بر مداومت به قرائت زیارت عاشورا با آداب ویژه, در فرصت های مناسب نیز به شوق زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام از نجف با پای پیاده به کربلا مشرف می شود و از فیوضات قدسی سیدالشهداء بهره مند می گردد.
سرانجام پس از دوازده سال اقامت در نجف اشرف و کسب علم و معرفت و تدریس و تزکیه نفس در تاریخ ۲۱ (بیست و یکم) رجب ۱۳۳۳ به ایران و اصفهان باز می گردد و مورد استقبال علما و مردم اصفهان قرار می گیرد.
فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ {۶}
در آن زمان در هر محله ای در اصفهان چندین مجتهد بوده و چون حوزه علمی نجف اشرف سرآمد حوزه ها بود, علما و مردم از دانش آموختگان نجف اشرف , استقبال بیشتری می کردند. از این رو چندین روز به دیدن ایشان آمده و در جلسات دوستانه دید و بازدید هر یک از علما یک بحث علمی و فروعی از فقه و اصول و کلام و تفسیر مطرح می کنند و با پاسخ ها و توضیحات و تبیین و تفسیرهای عالمانه, لطیف و منطقی آیت الله معزالدین(معزی) مواجه می شوند و گستردگی دانش و اطلاعات دقیق و ظریف علمی و معرفتی ایشان را تحسین می نمایند. و او را فقیهی بزرگ و صاحب نظری سترگ می یابند که از گنجینه ای غنی و دانشی گسترده و معرفتی ژرف و بیانی شیوا برخوردار است.
استقبال مردم و علما از ایشان
مراجع زمان, علمای اصفهان و مردم فرهنگ پرور و عالم دوست اصفهان از آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین می خواهند که برای اقامه ی نماز جماعت و پاسخگویی به مسایل شرعی و رسیدگی به محرومان در مساجد اصفهان حضور یابد و برای تربیت طلاب علوم دینی و دانش افزایی فاضلان و پژوهشگران در مدارس علمی و دینی اصفهان تدریس نماید.
مساجد و حوزه های درسی
آیت الله آقا شیخ اسماعیل معزی در مسجد کمر زرین و مسجد سلام به اقامه ی نماز جماعت می پردازد و در مدرسه علمیه نوریّه {۷} و مدرسه علمیه کاسه گران- حکیمیه- {۸} و مدرسه علمیه جدّه بزرگ تدریس می کند.
اهتمام او در پرورش طلاب مثال زدنی است به گونه ای که افزون بر دلسوزی فراوان که نسبت به تربیت علمی,اخلاقی و معرفتی طلاب نشان می دهد, برای حل مشکلات آنان به ویژه مشکلات مالی و معیشتی و خانوادگی و اجتماعی طلاب از هیچ کوشش و اقدام و فداکاری دریغ نمی نماید.
مدرسه علمیه نوریه شاهد زحمات و تلاش های بی دریغ وی می باشد به گونه ای که آیت الله معزی این نهاد آموزشی را از حالت رکود خارج کرده و احیا می سازد و اهل علم و طلاب را در آن اسکان می دهد و حوزه درسی آن را فعال نموده و چنان با تدبیر و ظرافت خاص عمل می کند تا این مرکز علمی را از شر غاصبان و بداندیشان (و همفکران رضاشاه) حفظ و مصون نماید. {۹}
این مرکز آموزشی به همت آیت الله معزالدین چنان رونق می یابد که خاستگاه پرورش و رشد و شکوفایی طلاب و فاضلان و عالمان می گردد. {۱۰}
پرورش استعدادها
آیت الله معزی(معزالدین) جوانان با استعداد و مومن و متعهد را برای تحصیل علوم اسلامی و معارف قرآنی تشویق می کند. از این رو یکی از فرزندانش, واعظ شهیر و خطیب توانا: حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ ابوالفضل معزی (۱۳۰۴- ۱۳۷۹ هجری شمسی) با راهنمایی و تربیت وی به تحصیل علوم دینی (در اصفهان,قم و نجف) می پردازد و یاد و راه پدر بزرگوار خویش را پویا و زنده می دارد.{۱۱}
بازوی مرجعیت و راهگشای دشواری ها
آیت الله شیخ اسماعیل معزی (معزالدین) سال های متمادی بازوی توانمندی برای آیت الله آخوند ملا محمد حسین فشارکی است که به مرجع و فقیه عراقین شهرت دارد.{۱۲}
بسیاری از مشکلات مردم برای راه گشایی و حل و فصل و مرافعات و دعاوی و پاسخ گویی به استفتائات و راهنمایی و مشاوره و ارشاد مردم از جانب آیت الله ملا محمد حسین فشارکی به آیت الله آقا شیخ اسماعیل معزی (معزالدین) ارجاع می شود. {۱۳}
حفظ و احیای حوزه و مدارس دینی
آیت الله معزالدین در دوران سخت حکومت پهلوی اول که بر حوزه های علمیه سایه (سنگین و تاریکی) افکنده بود, با تمام وجود به پرورش طلاب و اندیشمندان و پژوهشگران دینی در مدرسه علمیه خالصیه می پردازد.
این نهاد آموزشی در عصر صفوی از مدارسی بود که عالم جلیل سید نعمت الله جزایری در آن تدریس داشته است. {۱۴}
شیخ اسماعیل معزی (معزالدین) در بدترین و دشوارترین دوران تنگدستی و مشکلات مادی مردم و روزهای اشغال ایران به دست متفقین, از هرگونه فداکاری و جان فشانی و تلاش برای رفع مسایل و نیازهای جامعه به ویژه اهل علم دریغ نمی نماید.
آیت الله ابراهیم امینی {۱۵} که در آن زمان از طلاب مدرسه نوریه و از شاگردان آیت الله معزالدین بوده است می گوید: (افزون بر تلاش های علمی و تربیتی) از جمله اقدام های آیت الله آقا شیخ اسماعیل معزی در آن موقعیت سخت (معیشتی) تهیه نان برای طلاب بود. (همچنین بارها) از میدان کهنه (سبزه میدان) اصفهان میوه (و خوراکی هایی) خریداری کرده و می آورد داخل مدرسه و به طلبه ها که گرد او جمع می شدند می داد و به آنان رسیدگی می کرد. در آن زمان شهریه قابل توجهی هم برای طلاب نبود و اهل علم در مضیقه (و تنگنای شدیدی) بودند. {۱۶}
آیت الله ابراهیم امینی در زندگی نامه خود چنین می نویسد:
به توصیه اساتید و دوستان براى ادامه تحصیل به اصفهان رفتم و در مدرسه نوریه ساکن شدم. سرپرست مدرسه آقاى حاج شیخ اسماعیل معزى (معروف به پشمى) مردى دانشمند، خوش اخلاق، دل‏سوز، زاهد و مخلص بود. براى تأمین هزینه طلاب کوشش مى‏کرد. با آن که زندگى در اصفهان دشوارى‏هاى بسیارى به همراه داشت با شور و شوق بسیار به درس و بحث پرداختم و توجه به خدا و انجام فرایض دینى و اخلاص در عمل، زندگى را بر من آسان مى‏کرد.

آن دوران، بسیار خوش و زیبا بود و اکثر طلاب همین حال را داشتند. منطق زهد و عبادت و کوشش در تحصیل، بر مدارس علوم دینى حاکم بود.
تشکیل جلسات بحث علمی ویژه فرهیختگان
جلسات بحث در مدرسه خالصیه برگزار می شود و عده ای از علمای بزرگوار در این مدرسه، هفته ای دو جلسه مباحثه علمی برقرار می کنند:
۱- آیت الله حاج میرزا ابوالحسن بن حاج عبد الغفار تویسرکانی متوفای ۱۳۸۳ هجری قمری که از محترمین علمای اصفهان بوده است.
۲- آیت الله آقا شیخ محمد اسماعیل بن محمد حسن معزی {معزالدین} متوفای ۱۳۶۳ هجری قمری که از مجتهدین بزرگوار (شاگرد آخوند خراسانی)بوده است.
۳-آیت الله حاج میرزا محمد باقر تویسرکانی متوفای ۱۳۷۴ هجری قمری که از مجتهدین بوده است.
۴- آیت الله آقا میرزا حسن بن ملا علی کاشانی متوفای ۱۳۷۷ هجری قمری(از علمای محقق).
۵- آیت الله آقا میرزا رضا فرزند حاج ملا طاهر شهرکی معروف به الهی متوفای ۱۳۷۴ هجری قمری. {۱۷}
در محضر قرآن و در مکتب اهل بیت(ع)
ایشان افزون بر کرسی تدریس در حوزه علمیه, در مسجد سلام به تبلیغ اسلام و تفسیر قرآن و تبیین فرهنگ و معارف نبوی (ص) و علوی می پردازد و دوستداران اهل بیت (ع) را با سیره و سخن آن بزرگواران آشنا می سازد و شهد گوارای دعا و نیایش را در کام تشنه کامان وادی حیرت می چکاند و قلوب آنان را با آیات الهی منور می کند؛ به گونه ای که جمعی از خواص عالمان دینی و طلاب و مؤمنان و شاگردان ممتازش گرد او آمده و به راهنمایی و پیشاهنگی آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین که ملهم از قرآن و روایات است به مشارطه و مراقبه و محاسبة النفس روی می آورند و خویشتن خویش را در زمزم زلال قرآن و معارف اسلامی و اذکار و ادعیه و زیارات شستشو می دهند.
ایشان هر شب دعای کمیل می خواند و هر ماه اعمال ویژه ام داوود انجام می دهد و انس خاصی با مسجد دارد.

گاهی با تکیه به دیوار به صورت نشسته, به خواب کوتاهی بسنده می کند و سپس به مطالعه و نگارش کتاب و عبادت می پردازد.

آیت الله معزی برای درک شب قدر واقعی, یک سال تمام شب ها را به احیا و عبادت در مسجد سلام می گذراند و سپس به درخواست جمعی از خواص این کار را تکرار می کند و یک سال دیگر نیز همه ی آداب احیا و عبادت و شب زنده داری را به جامی آورد.
یکی از طلاب فاضل آن زمان که با گذشت زمان خود، عالمی بزرگ و مدرسی سترگ گردید، در پاسخ پرسشی که مربوط به بزرگان حوزه ی اصفهان و تعلیم و تربیت طلاب است چنین می گوید:
“… غیر از آقا سیدعلی نجف آبادی … مرحوم آقا سیدمحمدباقر درچه ای, استاد مرحوم آیت الله بروجردی, حاج شیخ محمدرضا خراسانی, حاج شیخ محمدرضا مسجد شاهی, شیخ اسماعیل معزّی(معزالدین) از شاگردان آخوند خراسانی, در حوزه ی علمیه اصفهان حضور داشتند. آقا شیخ اسماعیل معزی, مردی زاهد و متقی بود.
از آن جا که بنده با فرزند ایشان, شیخ ابوالفضل معزی (معزالدین), دوست بودم و تابستان ها به اصفهان می رفتم, ناظر فعالیت ها و برنامه های آن مرحوم در مدرسه ی نوریّه بودم.ایشان, مدرسه را با برنامه ی خوبی اداره می کرد و به همه ی جوانب زندگی طلاب مدرسه, اعم از مادی و معنوی توجه داشت.
آن بزرگوار, وجوهات و کمک های مالی را دقیقا بین طلاب تقسیم می کرد و برای خود, با این که عائله مند بود, به اندازه ی سهم یک طلبه اختصاص می داد. گاهی اتفاق می افتاد که از ما پول قرض می گرفت".{۱۸}
دقت نظر، هوش و دانش سرشار
عالم بزرگ و محقق سترگ شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب نقباءالبشرفی القرن الرابع عشر از شیخ اسماعیل معزی (معزالدین) به نیکی یاد کرده و او را عالمی بزرگ و صاحب نظری ژرف اندیش معرفی می کند و چند عنوان از کتاب های ایشان را بر می شمارد.{۱۹}
آقا شیخ اسماعیل معزالدین از هوش و حافظه ی نیرومندی برخوردار بود و افزون بر این که آیات و احادیث و ادعیه ی فراوانی در حافظه داشت, متن برخی از کتب درسی حوزه ها را نیز به خوبی حفظ کرده و به ویژه کتاب کفایة الاصول مرحوم آخوند خراسانی را از حفظ می خواند و آن را شرح و تبیین می کرد.
در جلسه ای که برخی از عالمان و فاضلان اصفهان گرد هم می آیند و درباره ی یکی از مطالب مهم کفایه با یکدیگر بحث می کنند و متن کفایه را نیز برای شاهد بحث خود می خوانند، از آقا شیخ اسماعیل در این باره سئوال می کنند، ایشان می گوید: “عبارت را اشتباه خواندید و به درستی تبیین و شرح نکردید". سپس به درستی آن را می خواند و به زیبایی و عالمانه تبیین می کند. و همه حاضران آن را تصدیق می نمایند.
این در حالی بود که مدتی از ضعف بینایی ایشان می گذشت. اما حافظه ی نیرومند و احاطه ی بر متون حوزوی این توانایی را در این مرد الهی پدید آورده بود.
در جلسه ای دیگر که درباره ی نظر آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی بحث و گفت و گو و مناقشه بالا می گیرد. آقا شیخ اسماعیل معزالدین می گوید : شما به خوبی و درستی نظر آقا سیدابوالحسن را در نیافته اید . من چندین سال با ایشان مباحثه داشتم و نظر آقا سید این چنین است. {۲۰}
تحقیق و تالیف
آبت الله آقا شیخ اسماعیل معزی ضمن حفظ سنگر محراب و تدریس و وعظ و خطابه و احیا و شب زنداری و مداومت بر ادعیه و زیارات و مراقبات و ریاضات شرعیه و سیر و سلوک الهی و عرفانی و کسب فیوضات خاصه از زمزم جوشان معارف اهل بیت (ع) به امور پژوهشی و علمی و نگارش نیز همت می گمارد و آثاری در فقه و اصول و کلام و اعتقادات و اخلاق پدید می آورد :
تالیفات آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین(معزی) اصفهانی
۱- رساله در اجتهاد و تقلید {۲۱}
۲-رساله در حجیّت ظنّ (مشتمل بر سه بخش){۲۲}
۳-رساله در استصحاب {۲۳}
۴- رساله در قاعدة لاضرر و لاضرار {۲۴}
۵-رساله در تجزی در اجتهاد {۲۵}
۶-رساله در برائت {۲۶}
۷-رساله در انسداد {۲۷}
۸-رساله در تعادل و تراجیح {۲۸}
۹-رساله در خمس {۲۹}
۱۰- رساله در طهارت {۳۰}
۱۱- رساله در رهن {۳۱}
۱۲- رساله در قضاء و شهادت {۳۲}
۱۳- رساله در وقف {۳۳}
۱۴- اجزاء متفرقه در اصول {۳۴}
۱۵- شرح کفایة الاصول آخوند خراسانی {۳۵}
۱۶- تقریرات درس اصول آخوند خراسانی {۳۶}
۱۷- تقریرات مباحث فقهی آخوند خراسانی {۳۷}
۱۸- اصول الایمان (در کلام و اعتقادات) {۳۸}
۱۹- مجالس الموحدین {۳۹}
۲۰- قضایای غریبه و عجیبه {۴۰}
اجازه روایتی آیت الله مرعشی نجفی از آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین (معزی)از جمله کسانی که موفق به کسب اجازه روایتی از آیت الله معزالدین(معزی) می شود، آیت الله العظمی سید شهاب الدین حسینی مرعشی نجفی است.{۴۱}
آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین (معزی) را که از مشایخ او به شمار می آید با عناوینی والا ستوده است. {۴۲}
در کتاب المسلسلات فی الاجازات، تصویر متن اجازه روایتی آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین به آیت الله مرعشی آمده است. {۴۳)
رحلت
سرانجام این عالم عامل و فقیه زاهد و مدرس محقق (آیت الله معزالدین) در سن ۷۵ سالگی, در شب جمعه بیست و سوم ذی القعده سال ۱۳۶۳ هجری قمری به بارگاه ربوبی بار یافت و به جایگاه رضوان من الله اکبر و جنت لقاء نایل گشت و در تکیه کازرونی اصفهان{۴۴} به خاک سپرده شد.
همسر و فرزندان
همسر ایشان از خانواده ی اهل علم بود و آرامگاهش در تکیه کازرونی است.آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین، شش فرزند داشتند (چهار پسر و دو دختر ): حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ ابوالفضل و آقایان مرتضی (که آرامگاهش در تکیه کازرونی است)، باقر و حسین معزالدین (که دوستدار مکتب نبوی و اهل بیت-ع- بودند).دو دختر ایشان: یکی با حجت الاسلام سید باقر عمادالواعظین(موسوی) ازدواج کرد و دیگری با یکی از افراد متشخص و اصیل در تهران وصلت نمود.

*****************************************************


منابع و پی نوشت ها:
۱- تاریخ تولد ایشان را شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب نقباء البشر فی القرن الحادی عشر,ج۱,ص ۱۵۳ به سال ۱۲۸۸ هجری قمری ذکر کرده است که همین تاریخ صحیح است. زیرا سن ایشان هنگام رحلت ۷۵ سال بوده است؛ اگرچه در کتاب المسلسلات فی الاجازات,ج ۲,ص ۳۰۲ اجازه روایتی را که آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین اصفهانی برای آیت الله مرعشی نجفی نوشته اند , سال تولد، ۱۳۰۹(هجری قمری) درج شده است.
۲- فرهنگ و تاریخ گز برخوار (اصفهان) ,ص ۱۷۸
۳- الاجازه الکبیره صص ۳۰ و ۳۱ ؛ المسلسلات فی الاجازات ج ۲, ص ۳۰۲
۴- نقباء البشر فی القرن الحادی عشر, ج۱ صص ۱۵۳ و ۱۵۴ ؛ المسلسلات ج۲,ص۳۰۲
۵- در کتاب قضایای عحیبه و غریبه، این مطلب به دست خط خود ایشان نگاشته شده است.
۶- سوره توبه، آیه ۱۲۲
۷- آقا شیخ اسماعیل معزی {معزالدین} پس از آن که سال ها ی سخت و خفقانی شدید حکومت پهلوی سپری گردید و مدرسه نوریه به صورت مخروبه ای در آمده بود در احیای آن کوشیدند و عده ای طلبه در آن اسکان دادند. ایشان نه تنها مدرس مدرسه بلکه احیاگر آن نیز بوده اند. (تشیع و حوزه ی علمیه اصفهان،ج ۲،ص ۲۰۸ به نقل از دارالعلم شرق ص۲۵۶)
۸- مدرسه علمیه حکیمیه (مدرسه کاسه گران) به مناسبت بانی آن، حکیم الملک اردستانی، حکیمیه نامیده شده است. (تشیع و حوزه ی علمیه اصفهان، ج ۲، ص۱۵۳)
۹- تشیع و حوزه علمیه اصفهان، ج ۲، ص ۲۰۸
۱۰- تشیع و حوزه علمیه اصفهان، ج ۲، ص ۲۰۸
۱۱- مصاحبه مولف کتاب روضه رضوان با آیت الله ابراهیم امینی در قم (چهارشنبه بیست و چهارم اسفند ماه ۱۳۸۴)
۱۲- به نقل از آیت الله دکتر جمال موسوی اصفهانی
۱۳- از چهره های علمی مدرسه نوریه ، عالم زاهد و مجتهد بزرگوار آقا شیخ اسماعیل معزی {معزالدین} متوفای ۱۳۶۳ هجری قمری که از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی و آقا شیخ هادی تهرانی بوده و در حوزه علمیه اصفهان به تدریس و تربیت طلاب اشتغال داشته است و در حل و فصل خصومات و افتاء و سایر برنامه های دینی، همکار و یاور مرحوم آخوند فشارکی بوده است. تالیفاتی از قبیل: ۱- اصول الایمان؛ ۲- تقریرات درس مرحوم آخوند خراسانی؛ ۳- شرح بر کفایه الاصول؛ ۴- مجالس الموحدین؛ ۵- شانزده رساله در مباحث مختلف فقه و اصول؛ ۶- قضایای غریبه و عجیبه و… داشته است. (تشیع و حوزه علمیه اصفهان،ج ۲،ص۲۰۷ به نقل از دانشمندان و بزرگان اصفهان،ص۱۳۶)
۱۴- تشیع و حوزه علمیه اصفهان، ج۲، ص ۱۵۸ و ۱۵۹
۱۵- مدرس برجسته حوزه علمیه قم و امام جمعه شهر مقدس قم و صاحب تالیفات و آثار ارزنده
۱۶- مصاحبه مولف کتاب روضه رضوان با آیت الله ابراهیم امینی در قم (چهارشنبه بیست و چهارم اسفند ماه ۱۳۸۴)
۱۷- تشیع و حوزه ی علمیه اصفهان، ج ۲، ص ۱۵۹و ۱۵۸ به نقل از دارالعلم شرق ص۲۳۱
۱۸- مجله حوزه شماره ۴۸ ( بهمن و اسفند ۱۳۷۰ ) ص ۳۷ (مصاحبه) با آیت الله شیخ محمود غروی اصفهانی(از مدرسان حوزه علمیه قم)
۱۹- نقباء البشر، ج۱، صص ۱۵۳و۱۵۴
۲۰- به نقل از آیت الله دکتر جمال موسوی اصفهانی
۲۱- المسلسلات فی الاجازات،ج۲،ص۳۰۲
۲۲- همان،ص۳۰۳
۲۳- همان
۲۴- همان،ص۳۰۲
۲۵- همان
۲۶- همان
۲۷- همان
۲۸- همان
۲۹- همان۳۰۳
۳۰- همان
۳۱- همان
۳۲- همان معجم المولفین،ج۳،ص ۱۳۵
۳۳- المسلسلات فی الاجازات،ج۲،ص۳۰۳
۳۴- معجم المولفین،ج۳،ص۱۳۵
۳۵- همان
۳۶- همان
۳۷- المسلسلات فی الاجازات،ج۲،ص۳۰۲
۳۸- معجم المولفین،ج۳،ص۱۳۵
۳۹- همان
۴۰- الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۱۷، ص۱۵۴؛ معجم المولفی الشیعه،ص ۳۶
۴۱- المسلسلات فی الاجازات، ج۲، ص۳۰۲
۴۲- المسلسلات فی الاجازات، ج۲، ص۳۰۲
۴۳- المسلسلات فی الاجازات، ج۱، ص۲۰۰
۴۴- در این تکیه عده ای از علمای بزرگ اصفهان مدفون گشته اند. به ویژه در بقعه ی اصلی تکیه از جمله : مجتهد عادل و فقیه فاضل مرحوم آقا شیخ اسماعیل معزی (معزالدین) متوفای ۱۳۶۳ قمری که از شاگردان والامقام مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی(قدس سره) بوده و در اصفهان به تدریس و قضاوت شرعیه اشتغال داشته و بیش از بیست کتاب و رساله در فقه و اصول {و کلام و اخلاق} از خود به یادگار گذاشته است که از جمله آن ها شرحی محققانه بر کفایه الاصول می باشد. (تشیع و حوزه ی علمیه اصفهان، ج ۲، ص۴۶۳ به نقل از رجال اصفهان،ص ۶۸ و دانشمندان و بزرگان
اصفهان،ص۱۳۶)

موضوعات: زندگی نامه آیت الله شیخ اسماعیل معزّی (معزالّدین)اصفهانی  لینک ثابت
 [ 02:53:00 ب.ظ ]




پیامبر اسلام (ص) از دیدگاه امام صادق(ع)

********************************************

مجموعه: زندگینامه بزرگان دینی

 

پیامبر اسلام (ص) از دیدگاه امام صادق(ع)
در طول تاريخ بشريت كم تر انسانى وجود دارد كه مانند پيامبر اسلام تمام خصوصيات زندگى اش به طور واضح و روشن بيان و ثبت شده باشد.
خداوند متعال در قرآن كريم ـ كتابى كه خود حافظ اوست(1) و بدون هيچ تغييرى تا قيامت باقى است ـ با زيباترين عبارات و كامل ترين بيانات, آن حضرت را معرفى نموده و با عالى ترين صفات ستوده است.خداوند متعال مى فرمايد: (انك لعلى خلق عظيم); (2) اى پيامبر! تو بر اخلاقى عظيم استوار هستى.
نيز مى فرمايد: (محمد رسول الله و الذين معه اشداو على الكفار رحمإ بينهم. ) (3) محمد( ص) فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند در برابر كفار سر سخت و در ميان خود مهربانند.
محققان، تاريخ نويسان و دانشمندان در ابعاد گوناگون زندگى حضرت محمد(ص) سخن گفته اند. اما ائمه (عليهم السلام) با نگاهى ژرف و دقيق سيماى آن شخصيت بى نظير و دريكتاى عالم خلقت را به تماشا نشسته, به معرفى زندگى, مبارزات و آموزه هاى آن حضرت پرداختند. دراين نوشتار برآنيم تا گوشه هايى از زندگى و شخصيت حضرت محمد(ص) رااز نگاه امام صادق( عليه السلام ) به تماشا بنشينيم.

تولد نور
امام صادق(عليه السلام) به نقل از سلمان فارسى فرمود: پيامبر اكرم(ص) فرمود: خداوند متعال مرا از درخشندگى نور خودش آفريد (4)
نيز امام صادق(عليه السلام) فرمود: خداوند متعال خطاب به رسول اكرم(ص) فرمود: (اى محمد! قبل از اين كه آسمان ها, زمين, عرش و دريا را خلق كنم. نور تو و على را آفريدم…)(5)
ثقه الاسلام كلينى(ره ) مى نويسد: امام صادق(عليه السلام) فرمود: (هنگام ولادت حضرت رسول اكرم(ص) فاطمه بنت اسد نزد آمنه( مادر گرامى پيامبر) بود. يكى از آن دوبه ديگرى گفت: آيا مى بينى آنچه را من مى بينم؟
ديگرى گفت: چه مى بينى؟
او گفت: اين نور ساطع كه ما بين مشرق و مغرب را فرا گرفته است!
در همين حال, ابوطالب(عليه السلام) وارد شد و به آن ها گفت: چرا در شگفتيد؟ فاطمه بنت اسد ماجرا را به او گفت.
ابوطالب به او گفت: مى خواهى بشارتى به تو بدهم؟
او گفت: آرى.
ابو طالب گفت: از تو فرزندى به وجود خواهد آمد كه وصى اين نوزاد خواهد بود (6)

نامهاى پيامبر
كلبى, از نسب شناسان بزرگ عرب مى گويد: امام صادق(عليه السلام) از من پرسيد: در قرآن چند نام از نام هاى پيامبر خاتم(ص) ذكر شده است؟
گفتم: دو يا سه نام.
امام صادق(عليه السلام) فرمود: ده نام از نام هاى پيامبر اكرم در قرآن آمده است: محمد , احمد ,عبدالله , طه , يس , نون , مزمل, مدثر, رسول و ذكر.
سپس آن حضرت براى هر اسمى آيه اى تلاوت فرمود. نيز فرمود: (ذكر) يكى از نام هاى محمد(ص) است وما (اهل بيت) (اهل ذكر) هستيم. كلبى! هر چه مى خواهى از ما سوال كن. كلبى مى گويد: (از ابهت صادق آل محمد(ص) به خدا سوگند! تمام قرآن را فراموش كردم و يك حرف به يادم نيامد تا سوال كنم. (7)
برخى چهارصد نام و لقب پيامبر(ص) كه در قرآن آمده است, را بر شمرده اند. (8)

عظمت نام محمد (ص)
جلوه نام محمد(ص ) براى امام صادق( عليه السلام) به گونه اى بود كه هر گاه نام مبارك حضرت محمد( ص ) به ميان مى آمد،عظمت و كمال رسول خدا(ص ) چنان در وى تإثير مى گذاشت، كه رنگ چهره اش گاهى سبز و گاهى زرد مى شد به طورى كه آن حضرت در آن حال, براى دوستان نيز نا آشنا مى نمود.(9) امام صادق(عليه السلام) گاهى بعد از شنيدن نام پيامبر(ص) مى فرمود: جانم به فدايش.
اباهارون مى گويد: روزى به حضور امام صادق(عليه السلام) شرفياب شدم. آن حضرت فرمود: اباهارون! چند روزى است كه تو را نديده ام.
عرض كردم: خداوند متعال به من پسرى عطا فرمود.
آن حضرت فرمود: خدا او را براى تو مبارك گرداند چه نامى براى او انتخاب كرده اى؟
گفتم: او را محمد ناميده ام.

امام صادق( عليه السلام) تا نام محمد را شنيد( به احترام آن حضرت) صورت مباركش رابه طرف زمين خم كرد ,نزديك بود گونه هاى مباركش به زمين بخورد. آن حضرت زيرلب گفت: محمد, محمد, محمد. سپس فرمود: جان خودم، فرزندانم، پدرم و جميع اهل زمين فداى رسول خدا(ص) باد! و باز فرمود او را دشنام مده! كتك نزن! بدى به او نرسان! بدان! در روى زمين خانه اى نيست كه در آن نام محمد وجود داشته باشد، مگر اين كه آن خانه در تمام ايام مبارك خواهد بود. (10)

زندگینامه حضرت محمد(ص),پیامبر اسلام (ص),ویژگیهای حضرت محمد(ص)

امام صادق (ع) فرمود: خدا هيچ مخلوقى را بهتر از محمد(ص) نيافريد

سيماى محمد(ص)
امام جعفر صادق( عليه السلام ) فرمود: امام حسن( عليه السلام ) از دائي اش (هند بن ابى هاله) (11) كه در توصيف چهره پيامبر(ص) مهارت داشت, در خواست نمود تا سيماى دل آراى خاتم پيامبران (ص) را براى وى توصيف نمايد.

هند بن ابى هاله در پاسخ گفت: ( رسول خدا ( ص) در ديده ها با عظمت مى نمود, در سينه ها مهابتش وجود داشت . قامتش رسا ,مويش نه پيچيده ونه افتاده , رنگش سفيد و روشن , پيشانيش گشاده , ابروانش پرمو وكمانى و ازهم گشاده , در وسط بينى برآمدگى داشت. ريشش انبوه, سياهى چشمش شديد, گونه هايش نرم و كم گوشت.

دندان هايش باريك و اندامش معتدل بود. آن حضرت هنگام راه رفتن با وقار حركت مى كرد. وقتى به چيزى توجه مى كرد به طور عميق به آن مى نگريست. به مردم خيره نمى شد, به هر كس مى رسيد سلام مى كرد, همواره هادى و راهنماى مردم بود. براى از دست دادن امور دنيايى خشمگين نمى شد. براى خدا چنان غضب مى نمود كه كسى او را نمى شناخت. اكثر خنديدن آن حضرت تبسم بود.
برترين مردم نزد وى كسى بود كه, بيشتر مواسات و احسان و يارى مردم نمايد…) (12)

اوصاف پيامبر در تورات و انجيل
خداوند متعال در وصف پيامبر(ص) فرمود: (الذين ءاتينهم الكتب يعرفونه كما يعرفون ابنإهم و ان فريقا منهم ليكتمون الحق و هم يعلمون) (14) كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داديم, او را همچون فرزندان خود مى شناسند; (ولى) جمعى از آنان, حق را آگاهانه كتمان مى كنند.

امام صادق(عليه السلام) فرمود: (يعرفونه كما يعرفون ابنائهم) زيرا خداوند متعال در تورات و انجيل و زبور , حضرت محمد( ص), مبعث, مهاجرت, و اصحابش را چنين توصيف نمود:(محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماءبينهم…) محمد ( ص ) فرستاده خداست ؛ و کساني که با او هستند دربرابر کفار سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند. پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى بينى , در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را طلبند. نشانه آن ها در صورتشان از اثر سجده نمايان است. اين, توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است… .(15)

امام صادق(عليه السلام) فرمود: اين, صفت رسول خدا(ص) و اصحابش در تورات و انجيل است. زمانى كه خداوند پيامبر خاتم(ص) را به رسالت مبعوث نمود اهل كتاب ( يهود و نصارى) او را شناختند اما نسبت به او كفر ورزيدند, همان گونه كه خداوند متعال فرمود:( فلما جاءهم ما عرجوا كفروا به) (16) هنگامى كه اين پيامبر نزد آن ها آمد كه (از قبل) او را شناخته بودند, به اوكافر شدند. (17)

خداوند متعال در قرآن كريم در وصف پيامبر(ص) مى فرمايد: ( و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين) (18) ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم. و در جای دیگر نيز مى فرمايد:اشدإ على الكفار رحماء بينهم…) در برابر كفار سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند. اين دو چگونه با هم جمع مى شوند؟

توجه به اين آيه براى طرفدارى انديشه تسامح و تساهل ضرورى است. آيا ممكن است كامل ترين انسان كه با كامل ترين كتاب آسمانى براى هدايت تمام جهانيان مبعوث گرديده است در مقابل دشمنان دين هيچ عكس العملى جز مهربانى نداشته باشد؟! براى اداره جامعه دينى و بقاى آن بايد در مقابل دشمنان دين ايستاد شدت عمل نسبت به كافران ومبارزه با آن ها براى از بين بردن موانع هدايت عين رحمت است.

برترين مخلوق
حسين بن عبدالله مى گويد: به امام صادق(عليه السلام) عرض كردم: آيا رسول خدا(ص) سرور فرزندان آدم بود؟
آن حضرت فرمود: قسم به خدا، او سرور همه مخلوقات خداوند بود. خدا هيچ مخلوقى را بهتر از محمد(ص) نيافريد. (19)
امام صادق(عليه السلام) در حديث ديگرى فرمود: چون رسول خدا(ص) را به معراج بردند جبرئيل تا مكانى با وى همراه بود واز آن به بعد او راهمراهى نمى كرد. پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل در چنين حالى مرا تنها مى گذارى؟! جبرئيل گفت : تو برو . سوگند به خدا در جايى قدم گذاشته اى كه هيچ بشرى قدم نگذاشته و بيش از تو بشرى به آن جا راه نيافته است.(20)

معمر بن راشد مى گويد: از امام صادق(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: يك نفر يهودى خدمت رسول خدا(ص) رسيد و به دقت او را نگريست.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: اى يهودى! چه حاجتى دارى؟ يهودى گفت: آيا تو برترى يا موسى بن عمران; آن پيامبرى كه خدا با او تكلم كرد و تورات و انجيل را بر او نازل نمود و به وسيله عصايش دريا را براى او شكافت و به وسيله ابر بر او سايه افكند؟

پيامبر(ص) فرمود: خوش آيند نيست كه بنده خود ستايى كند ولكن (در جوابت) مى گويم كه حضرت آدم( عليه السلام) وقتى خواست از خطاى خود توبه كند, گفت:
(اللهم انى اسالك بحق محمد و آل محمد لما غفرت لى) خدايا! به حق محمد و آل محمد از تو مى خواهم كه مرا عفو نمايى. خداوند نيز توبه اش را پذيرفت. حضرت نوح(عليه السلام) وقتى از غرق شدن در دريا ترسيد گفت: ( اللهم انى اسالك بحق محمد و آل محمد لما انجيتنى من الغرق) ; خدايا به حق محمد و آل محمد از تو در خواست مى كنم. مرا ازغرق شدن نجات بدهى. خداوند نيز او را نجات داد.

حضرت ابراهيم(عليه السلام) در داخل آتش گفت: (اللهم انى اسالك بحق محمد وآل محمد لما انجيتنى منها); خدايا! به حق محمد وآل محمد از تومى خواهم كه مرا از آتش نجات دهى. خداوند نيز آتش را براى او سرد و گوارا نمود. حضرت موسى(عليه السلام) وقتى عصايش را به زمين انداخت و در خود احساس ترس نمود گفت: (اللهم انى اسالك بحق محمد و آل محمد لما امنتنى); خدايا! به حق محمد و آل محمد از تو در خواست مى نمايم كه مرا ايمن گردانى. خداوند متعال به او فرمود:(لاتخف انك انت الاعلى) (21) نترس. مسلما تو برترى.

اى يهودى, اگر موسى(عليه السلام) امروز حضور داشت و مرا درك مى كرد و به من و نبوت من ايمان نمى آورد. ايمان و نبوتش هيچ نفعى به حال او نداشت. اى يهودى! از ذريه من شخصى ظهور خواهد كرد به نام مهدى( عليه السلام) كه زمان خروجش عيسى بن مريم براى يارى او فرود مى آيد و پشت سر او نماز مى خواند. (22)

پیامبر اسلام (ص),ویژگیهای حضرت محمد(ص),حضرت محمد(ص)

پيامبر(ص) فرمود: دنيا خانه كسى است كه خانه (واقعى) ندارد

سياستمدارى پيامبر(ص)
درعرف جهاني امروز( سياست ) را به معناي نيرنگ و دروغ براي كسب قدرت و سلطه بر مردم تعريف مي كنند، اما (سياست) در لغت به معناى (اداره كردن امور مملكت و حكومت كردن است). خداوند متعال پيامبر خاتم ( ص) جانشينان بر حق او ائمه معصومين (عليهم السلام) را از بهترين سياستمداران شمرده است در زيارت جامعه , در وصف ائمه (عليهم السلام) كه پرورش يافتگان مكتب نبوتند, آمده است: (وساسه العباد).

فضيل بن يسار مى گويد: از امام صادق(عليه السلام) شنيدم كه به بعضى از اصحاب قيس ماصر فرمود: خداوند ـ عزوجل ـ پيغمبرش را تربيت كرد و نيكو تربيت فرمود. چون تربيت او را تكميل نمود, فرمود: ( انك لعلى خلق عظيم); تو بر اخلاق عظيمى استوارى. سپس امر دين و امت را به او واگذار نمود تا سياست و اداره بندگانش را به عهده بگيرد, سپس فرمود: (ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا) (23) آنچه را رسول خدا براى شما آورد، بگيريد،( و اجرا كنيد) و از آنچه نهى كرد، خود دارى نماييد.

رسول خدا(ص) استوار، موفق و مويد به روح القدس بود و نسبت به سياست و تدبير خلق هيچ گونه لغزش و خطايى نداشت و به آداب خدا تربيت شده بود،… .

زهد و وارستگى
حضرت محمد( ص) هرگز نسبت به دنيا و لذايذ زودگذر آن ميلى نشان نداد و به آن توجهى نكرد. آن حضرت براى هدايت مردم و رساندن آن ها به سعادت دنيا و آخرت وارد عرصه سياست شد.
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: روزى رسول خدا(ص) در حالى كه محزون بود، از منزل خارج شد فرشته اى بر او نازل شد، در حالى كه كليد گنج هاى زمين را به همراه داشت. فرشته گفت: اى محمد(ص) اين كليدهاى گنج هاى زمين است. پروردگارت مى فرمايد: اين كليدها را بگير و درگنج هاى زمين را باز كن وآنچه مى خواهى ازآن استفاده نما. بدون اين كه نزد من ذره اى ازآن ها كم شود.

پيامبر(ص) فرمود: دنيا خانه كسى است كه خانه (واقعى) ندارد. كسانى دور آن جمع مى شوند كه عقل ندارند.
فرشته گفت: به آن خدايى كه تو رابه حق مبعوث نمود! وقتى در آسمان چهارم كليدها را تحويل مى گرفتم , همين سخن را از فرشته ديگرى شنيدم.

ابن سنان مى گويد: امام صادق(عليه السلام) فرمود: مردى نزد پيامبر( ص) آمد، در حالى كه آن حضرت روى حصيرى نشسته بود كه زبرى آن بر بدن آن حضرت اثر گذاشته بود و بربالشى از ليف خرما تكيه نموده بود كه برگونه هاى گلگونه اش نفوذ كرده بود.آن مرد درحالى كه جاهاى اثر كرده را مسح مى نمود گفت: كسرى و قيصر (پادشاهان ايران و روم) هرگز چنين راضى نمى شوند و بر حرير و ديبا مى خوابند و تو ( كه سرور مخلوقات خدايى) بر اين حصير!

پيامبر(ص) فرمود: به خدا من از آن ها برتر و گرامى تر هستم. من كجا و دنيا كجا! مثال زودگذر بودن دنيا مثال شخصى است كه بر درختى سايه دار عبور مى كند،لحظه هايى از سايه درخت استفاده مى كند و وقتى سايه تمام شد از آن جا كوچ مى كند و درخت را رها مى كند.
هيچ زمينه اى از زندگى پيامبر(ص) نيست مگر اين كه امام صادق(عليه السلام) در آن زمينه سخنانى با ارزش دارد. به عنوان حسن ختام به ذكر خطبه اى از آن حضرت در توصيف پيامبر(ص) اكتفا مى كنيم.

خطبه امام صادق (عليه السلام) در وصف حضرت محمد ( ص )
بردبارى، وقار و مهربانى خدا سبب شد تا گناهان بزرگ و كارهاى زشت مردم مانع نشود كه دوست ترين و شريف ترين پيغمبرانش يعنى محمد بن عبدالله(ص) را براى مردم بر گزيند.
محمد بن عبدالله(ص) در حريم عزت تولد يافت، در خاندان شرافت اقامت گزيد، حسب و نسبش آلوده نگشت، صفاتش را دانشمندان بيان كردند و حكميان در وصفش انديشه نمودند، او پاكدامنى بى نظير، هاشمى نسبى بى مانند و بى مانندى از اهل مكه بود.

حيا صفت او بود و سخاوت طبيعتش، بر متانت ها و اخلاق نبوت سرشته شده بود. اوصاف خويشتن دارى هاى رسالت بر او مهر شده بود تا آن گاه كه مقدرات و قضا و قدر الهى عمر اورا به پايان رسانيد و حكم حتمى پروردگار او را به سرانجامش منتهى ساخت.

هر امتى، امت پس از خود را به آمدنش مژده داد. نسل به نسل از حضرت آدم تا پدر بزرگوارش، عبدالله، هر پدرى او را به پدر ديگر تحويل داد اصل و نسبش به ناپاكى آميخته نشد و ولادت او با ازدواج نا مشروع پليد نگشت. ولادتش در بهترين طايفه، گرامى ترين نواده (بنى هاشم)، شريف ترين قبيله (فاطمه مخزوميه) و محفوظترين شكم باردار (آمنه دختر وهب) و امانت دارترين دامن بود.

خدا او را برگزيد ،پسنديد و انتخاب كرد سپس كليدهاى دانش و سر چشمه هاى حكمت را به او داد. او را مبعوث نمود تا رحمت بر بندگان و بهار جهانيان باشد. خداوند كتابى را بر او نازل كرد، كه بيان و توضيح هر چيزى در آن است و آن را به لغت عربى، بدون هيچ انحرافى قرار داد به اميد اين كه مردم پرهيزكار شوند. آن را براى مردم بيان كرد و معارف آن را روشن ساخت و با آن دينش را آشكار ساخت و واجباتى را لازم شمرد و حدودى را براى مردم وضع نمود وبيان كرد.

آن ها را براى مردم آشكار نمود و آن ها را آگاه ساخت. آن حضرت در آن امور راهنمايى به سوى نجات و نشانه هاى هدايت به سوى خدا مى باشد. رسول خدا(ص) رسالتش را تبليغ كرد مإموريتش را آشكار ساخت بارهاى سنگين نبوت را كه به عهده گرفته بود به منزل رسانيد و به خاطر پرورگارش صبر كرد و در راهش جهاد نمود. با برنامه ها و انگيزه هايى كه براى مردم پى ريزى نمود و مناره هايى كه نشانه هاى آن را بر افراشت براى امتش خير خواهى كرد و آن ها را به سوى نجات و رستگارى فرا خواند و به ياد خدا تشويق وبه راه هدايت دلالت كرد تا مردم پس از او گمراه نشوند. آن حضرت نسبت به مردم دلسوز و مهربان بود.

پی نوشت ها

————————————-
(1) حجر, آيه 9. (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون)…(2) قلم, آيه 4….(3) فتح, آيه 29….
(4) مصباح الشريعه, ترجمه زين العابدين كاظمى, ص 126.(خلقنى الله من صفوه نوره. ..)
(5) جلإ العيون. ص 11….(6) همان, ص 36….(7) بحار الانوار, ج 16, ص101….(8) مناقب, ج 1, ص 150.

(9) سفينه البحار, ج 1, ص 433….(10) بحار الانوار, ج 17, ص 30,…(11) هند بن ابى هاله, فرزند حضرت خديجه(س) از شوهر قبلى اش بود كه در خانه پيامبر اسلام رشد و نمو نمود.
(12) بحار الانوار, ج 16, ص 148 ـ 147.

(13) كليات سعدى, فصل طيبات, ص 533 ـ 532….(14) بقره, آيه 146….(15) فتح, آيه 29….
(16) بقره, آيه 89….(17) تفسير نور الثقلين, ج 1, ص 138 و ج 5, ص 77….(18) انبيإ, آيه 107.

(19) اصول كافى, ترجمه سيد جواد مصطفوى, ج 2, ص 325….(20) همان, ص 321….(21) طه, آيه 68….(22) بحار الانوار, ج 16, ص 366. به نقل از جامع الاخبار, ص 8 ـ 9.
(23) حشر, آيه 7.

موضوعات: پیامبر اسلام (ص) از دیدگاه امام صادق(ع)  لینک ثابت
 [ 02:50:00 ب.ظ ]




آیا یهودیان و مسیحیان به بهشت می‌روند؟

*************************************************************

**************************************************************************

مجموعه: اصول و فروع دین

 

با توجه به آیات 15 و 16 سوره مبارکه هود علیه السلام و نیز آیاتی که عمل صالح را شرط ورود به بهشت می دانند، این نتیجه به دست می آید: عملی نجات بخش است و بهشت جاویدان را در پی خواهد داشت که دارای این دو عنصر باشد: حُسن فعلی و حُسن فاعلی؛ یعنی هم عمل، عملی باشد که در فرهنگ دینی مقبول است و هم کننده کار آن را با نیت الهی و قصد قربت انجام داده باشد.

قسمت اول
آیات قرآن کریم تأکید و اصرار دارند بر اینکه شرط ورود به بهشت دو چیز است: یکی ایمان و دیگری عمل صالح؛ مانند آیه 82 سوره بقره که اهل ایمان و عمل صالح را اهل بهشت و جاویدان در آن معرفی می کند:

الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ
آیات الهی این واقعیت را هم بیان می دارند که نه ایمان بی عمل برای انسان مفید خواهد بود و نه عملِ بی نیت الهی.

بی فایده بودن ایمانِ بی عمل را در آیه 158 سوره انعام آمده است:

یَوْمَ یَأْتی‏ بَعْضُ آیاتِ رَبِّكَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فی‏ إیمانِها خَیْراً
روزى كه برخى از نشانه‏هاى پروردگارت به ظهور آید، ایمان آوردن كسى كه پیش از این ایمان نیاورده یا در حال ایمانش عمل شایسته‏اى انجام نداده سودى نخواهد داشت.

و اینکه عمل بی نیت الهی در آخرت بهره ای از پاداش الهی نخواهد داشت حقیقتی است که آیات 15 و 16 سوره هود علیه السلام از آن پرده بر می دارد:

مَنْ كانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُونَ
كسانى كه زندگى دنیا و زیور و زینتش را بخواهند، ثمره تلاششان را به طور كامل در [همین‏] دنیا به آنان مى‏دهیم و در آن چیزى از آنان كاسته نخواهد شد.

أُوْلَئكَ الَّذِینَ لَیْسَ لهَُمْ فىِ الاَْخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَ بَاطِلٌ مَّا كَانُواْ یَعْمَلُون
اینان كسانى هستند كه در آخرت، سهمى جز آتش براى آنان نیست و آنچه [در دنیا از كار خیر] كرده اند، در آخرت تباه و بى اثر مى شود و آنچه همواره [برای غیر خدا‏] انجام مى دادند، باطل است.

کدام ایمان؟ کدام عمل؟
حال که ضرورت داشتن ایمان و عمل صالح برای جلب رضای خداوندی و ورود به بهشت اثبات شد این سوال مطرح می شود که کدام ایمان و عقیده و کدام عمل شایسته این هدف را تأمین می کند و انسان را به سر منزل مقصود می رساند؟

کدام ایمان نجات بخش است؟
از آیات قرآن کریم به دست می آید تنها عقیده و باوری نجات بخش است که مقبول درگاه الهی باشد و آن نیست جز باور به معارف دین اسلام است.

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ (آل عمران/19)
بی تردید دینِ [واقعى كه همه پیامبران، مُبلّغ آن بودند] نزد خدا اسلام است.

اسلام در اینجا عبارت است از تسلیم شدن در برابر بیانى كه از پروردگار عالم در مورد عقاید و اعمال و یا در مورد معارف و احكام صادر مى‏شود.[1]

و نیز می فرماید:

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ (آل عمران/85)
و هركه جز اسلام، دینى طلب كند، هرگز از او پذیرفته نمى‏شود و او در آخرت از زیانكاران خواهد بود.

بنابراین هر مکتب و عقیده ای که در آن سخنی از فرامین الهی نباشد و تسلیم بودن محض در برابر تمام آنچه او فرموده است معنی نداشته باشد ، مکتبی نیست که انسان با باور به آموزه های آن بتواند به قرب الهی و بهشت جاویدان دست پیدا کند.

با این قید، تمام ادیان و مکاتب غیر الهی یکسره باطل اعلام شده و کنار گذاشته می شوند؛ می ماند ادیان الهی. در بین ادیان الهی هم، قرآن کریم فقط اسلام به معنای دین خاتم را برگزیده و بقیه را با صراحتِ تمام مردود اعلام کرده است. این بیانیه سه بار در قرآن کریم دیده می شود:

در آیات 33 سوره توبه، 28 سوره فتح و 9 سوره صف که فرمود:

هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ
اوست كه پیامبرش را به همراه هدایت الهی و دین حق فرستاد، تا آن را بر همه ادیان چیره گرداند.

در این آیات مراد از «دین حق»، دین اسلام و عقاید و احكام آن است كه با واقع و حق انطباق دارد. بنابراین معنای آیه این می شود: خدا آن كسى است كه رسول خود محمد (صلی الله علیه و آله) را با هدایت- و یا با آیات و معجزات- و با دینى كه با فطرت و حقیقت آفرینش منطبق است، فرستاد تا آن را بر سایر ادیان غلبه دهد.[2]

بر اساس این آیات، ایمان به غیر دین اسلام در درگاه الهی مردود است و پذیرفته نخواهد بود. برای همین قرآن کریم، اهل کتاب را به دست برداشتن از دین سابق دعوت می کند و از آنها می خواهد تا به دین اسلام ایمان بیاورند:

وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُۆْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (آل عمران /110)
اگر اهل كتاب (یهود و نصارى) ایمان بیاورند به سود خودشان است؛ اما متاسفانه تنها اقلیتى از آنها پشت پا به تعصبهاى جاهلانه زده‏ و اسلام را با آغوش باز پذیرفته اند؛ در حالى كه اكثریت آنها از تحت فرمان پروردگار خارج شده و حتى بشاراتى كه در باره پیامبر صلی الله علیه و آله در كتب آنها بوده نادیده انگاشته و بر كفر و عصبیت خود هم چنان باقى مانده اند. [3]

و یا در آیه 65 سوره مائده آنها را به شرطی اهل بهشت و رستگاری می داند که به اسلام ایمان بیاورند و مسلمان شوند:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعیمِ
اگر اهل كتاب ایمان بیاورند و پرهیزگارى پیشه كنند، از گناهان گذشته آنها درمی گذریم و آنها را در باغ هاى بهشت كه كانون انواع نعمت ها است وارد مى‏كنیم.

خداوند متعال کار را به اینجا خاتمه نداده و سخن از اسلامی به میان می آورد که مورد رضایت اوست ؛ چرا که می دانسته همین اسلامی که تا قیامت بشر را به آن فراخوانده ، خود به فرق و مذاهب متعدد تقسیم خواهد شد؛ برای همین فرمود:

الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دیناً (مائده/6)
یعنی اسلامی مورد قبول و رضایت من است که مُهر «غدیر» پای آن باشد.

کدام عمل نجات بخش است؟
با توجه به آیات 15 و 16 سوره مبارکه هود علیه السلام و نیز آیاتی که عمل صالح را شرط ورود به بهشت می دانند (در بالا گذشت) این نتیجه به دست می آید:

عملی نجات بخش است و بهشت جاویدان را در پی خواهد داشت که دارای این دو عنصر باشد: حُسن فعلی و حُسن فاعلی؛ یعنی هم عمل، عملی باشد که در فرهنگ دینی مقبول است و هم کننده کار آن را با نیت الهی و قصد قربت انجام داده باشد.

بنابراین دو دسته کار است که بی تردید در قیامت بهشت و ثوابی نخواهد داشت:

1ـ کاری که در فرهنگ دینی معصیت است و گناه محسوب می شود (حُسن فعلی نداشته باشد) هر چند فاعل آن مۆمن باشد؛ مانند سرقت اموال ثروتمندان برای کمک به نیازمندان با نیت قربة الی الله.

2ـ کاری که در فرهنگ دینی پسندیده است؛ ولی فاعلش آن را برای جلب رضای الهی و نیل به ثواب اخروی انجام نداده است (حُسن فاعلی نداشته باشد)؛ مانند ساخت بیمارستان با نیت کسب شهرت.

***********************************************************

پی نوشت:
1. المیزان 3/121
2. المیزان 9/247
3. تفسیر نمونه 3/49

موضوعات: آیا یهودیان و مسیحیان به بهشت می‌روند؟  لینک ثابت
 [ 02:43:00 ب.ظ ]




این والدین راهی بهشت می گردند

مجموعه: متفرقه دینی

پدر و مادر بهشتی

هر کس یک دختر پاکدامن پرورش دهد،خداوند او را از آتش محفوظ می دارد

تربیت و پرورش دخترانی پاکدامن و عفیف، یکی از اموری می باشد که برای آن ثواب فراوان و عظیمی ذکر شده است

در این باره از حضرت محمد (ص) نقل شده است: دختران پاکدامن و عفیف فرزندانی بسیار نیکو و خوب می باشند و هر کس یک دخترِ (این چنین) داشته باشد، به واسطه ی آن خداوند او را از آتش محفوظ می دارد و کسی که دو دخترِ (صالح و عفیف) داشته باشد، خداوند او را به بهشت رهسپار می گرداند و کسی که سه دختر یا همانند آن ها خواهر داشته باشد، جهاد در راه خدا و صدقه از وی ساقط می باشد، و همچنین می فرمایند:

هر فردی که سه دختر و یا سه خواهر خویش را سرپرستی نماید و بر نگهداری از آنان صبر و شکیبایی نماید تا آن که آنان به خانه ی بخت روند یا در آغوش خاک بیارامند، من و او در بهشت مانند این دو خواهیم بود و به انگشت سبابه و وسطی خود اشاره فرمودند. سپس سوال شد: ای رسول خدا؛ سرپرستی کردن دو دختر یا خواهر چگونه است؟ فرمودند: همین حکم را دارد و سرپرستی یکی نیز دارای همین ثواب و پاداش می باشد.

موضوعات: این والدین راهی بهشت می گردند مجموعه: متفرقه دینی پدر و مادر بهشتی  لینک ثابت
 [ 02:39:00 ب.ظ ]





اگه دوست داری با معبودت رازو نیاز کنی!!!

مجموعه: داروخانه معنوی

دعا

گفتم: خسته‌ام

گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم

گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!

گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟

گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک… یه اشاره‌ کنی تمومه!

گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل… اصلا چطور دلت میاد؟

گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم

.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته

گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::.

گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:

و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11) ::.

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم

گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم… کاش می‌شد بهت نزدیک شم

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
..:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.

گفتم: با این همه گناه… آخه چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.

گفتم: دیگه روی توبه ندارم

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله

.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! … توبه می‌کنم

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی:

یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.

موضوعات: اگه دوست داری با معبودت رازو نیاز کنی!!!  لینک ثابت
 [ 02:36:00 ب.ظ ]





حکم صیغه خواهر و برادری با نامحرم!

///////////////////////////////////////////////////////////////////////////

مجموعه: احکام دینی

 

آیا رعایت حجاب در مقابل پسر خاله و پسر عمو لازم است، اگر چه مسن‎تر از خودم و جای پدرم باشند؟ پسر عمه، پسر خاله، پسر دایی و پسر عمو همه نامحرم هستند و رعایت حجاب در برابر آن‎ها واجب و ترك آن گناه است؛ و بالا بودن سن آنان موجب تغییر حكم نیست. (آیة الله صافی گلپایگانی دام ظله)

آیا حجاب مانع رسیدن ویتامین به بدن خانم ها می شود؟
قطعا ویتامین دی برای بدن لازم است ولی اینکه راه رسیدن ویتامین دی به بدن، فقط از راه خورشید است را باید از متخصصین طب پرسید. باید اشاره کرد که دین اسلام برای سلامت روح و جسم انسان دستورات کاملی دارد. ادیان غیر توحیدی به ظاهر و جسم انسان ها توجه دارد. خالق ما عالم را بصورت باطن و ظاهر، جسم و روح، مادیات و معنویات ،دنیا و آخرت آفریده است. دنیا نسبت به آخرت قابل مقایسه نیست. وسعت روح ما نسبت به جسم ما، قابل مقایسه نیست. خالق ما دستوراتی در قالب دین به ما داده است که این دستورات در قالب روحی و جسمی یا مادی و معنوی است ولی آنقدر جسم من برای خدا مهم بوده است که این دستورات روحی که برای ما قرار داده است تحت الشعاع سلامت ما قرار گرفته است.

مثلا روزه واجب است ،علاوه بر اینکه روزه مایه ی سلامتی جسم است، غذای روح ماست. همین غذای روح و باطن، اگر به جسم ضربه بزند واجب نیست و حتی حرام است. یعنی خدا برای سلامتی جسم ما اینها را در نظر گرفته است.

با توجه به این نکات ،آیا خداوند می تواند نسبت به سلامتی بانوان بی توجه بوده باشد؟ خدایی که دستور حجاب را به خانم ها داده است،دستور حجاب را به کل جامعه هم داده است. مثلا برای محل خرید بانوان محل هایی را اختصاص بدهید که آنها راحت باشند. محل تفریح اختصاصی درست کنید تا خانم ها راحت باشند و ویتامین دی هم به آنها برسید. برای آموزش هم مرکزاختصاصی درست کنید. اگر همه ی مراکز اختصاصی برای خانم ها آماده باشد، داشتن چند ساعت حجاب در راه رفت و آمد، چندان ضرری به آنها نخواهد زد. خالقی که دستور حجاب را داده است از همه دلسوزتر است.

گاهی برای نیازهای انسان سفره ی آماده پهن نیست. و انسان باید تحمل داشته باشد. مثلا ما گرسنه هستیم. و نیاز به غذا داریم .آیا منطق اجازه می دهد که انسان گرسنه دست به هر غذایی ببرد و نیازش را برطرف کند؟ خیر. این کار انسانی نیست.

چند پرسش از آیة الله سیستانی دام ظله:

سوال: اخیراً مجموعه ای از استفتاءات پیرامون حجاب در بعضی از سایتهای خبری به آیت الله سیستانی نسبت داده شده. از جمله اینکه مرد حق اجبار همسر و دخترش را بر حجاب ندارد و اینکه حضور در مجالس عروسی مختلط زنان و مردان و همراه با رقص و موسیقی جایز است. آیا اینها صحت دارد؟

پاسخ: مقصود از اینکه شوهر و پدر حق اجبار بر حجاب را ندارند اینست که ـ بنابر احتیاط لازم ـ آنان نمی توانند بدون اجازه حاکم شرع از إعمال قوه ـ مانند گوش مالیدن و کتک و حبس ـ در امر به حجاب استفاده نمایند؛ اما استفاده از روشهای مسالمت آمیز ـ حتی تند خویی اگر ملایمت موثر نباشد ـ جایز بلکه با مراعات شرایط یاد شده در رساله عملیه واجب است و نیز حضور در مجالس عروسی مختلط و یا مشتمل بر گناه های دیگر در صورتی جایز است که به هیچ وجه تایید عملی حرام محسوب نشود؛ و شخص با حضورش به گناهی ـ مانند نظر حرام و گوش دادن به آواز ـ مبتلا نگردد؛ و در اینصورت باید ـ طبق شرایط یاد شده در رساله عملیه ـ حاضرین را امر به معروف و نهی از منکر کند؛ بلکه اگر احتمال تاثیر را هم نمی دهد باید ـ بنابر احتیاط لازم ـ با ترش رویی در مقابل گناه کاران ناراحتی و تنفر خود را از کار آنان اظهار نماید.

سوال: آیا زن مومنه می تواند از روی باز و مستقیم و با خنده با نامحرم حرف بزند؟

پاسخ: چنانچه مهیج نباشد اشکال ندارد.

سوال: بر سر گذاشتن کلاه گیس به نیت خوشگل تر شدن ومورد توجه بانوان قرار گرفتن در مجالس ویژه خانمها جهت پیدا شدن خواستگار، جایز است؟ و آیا چنان کاری عیب پوشی به حساب می آید؟

پاسخ: اگر تنها به نیت آرایش باشد و نه فریبکاری و عیب پوشی از چشم خواستگاران، چنان کاری اشکال ندارد.

دو استفتاء آیة الله صافی گلپایگانی دام ظله
سوال: آیا رعایت حجاب در مقابل پسر خاله و پسر عمو لازم است، اگر چه مسن‎تر از خودم و جای پدرم باشند؟

جواب: پسر عمه، پسر خاله، پسر دایی و پسر عمو همه نامحرم هستند و رعایت حجاب در برابر آن‎ها واجب و ترك آن گناه است؛ و بالا بودن سن آنان موجب تغییر حكم نیست.

سوال: آیا می‎توانیم با دختر نامحرمی، صیغه خواهر و برادری بخوانیم، و مثل خواهر و برادر با هم رفتار كنیم؟

جواب: خیر، صیغه خواهر و برادری با نامحرم مشروع نیست، آنچه موجب محرمیت می‎شود، انجام عقد ازدواج بصورت دائم یا موقت، با رعایت شرائط مربوطه است.

*********************************************************

منابع:
سایت شهید آوینی ـ مصاحبه ای از حجة الاسلام ماندگاری
پایگاه اطلاع رسانی آیة الله صافی گلپایگانی دام ظله

موضوعات:  حکم صیغه خواهر و برادری با نامحرم!  لینک ثابت
 [ 02:31:00 ب.ظ ]




احکام نگاه و شوخی با نامحرم

مجموعه: احکام دینی

 

روح بی حجاب

اگر در جامعه ای حجاب در روابط نامحرم عملی گردد، جرم و جنایت ، فساد و بی دینی، و نارضایتی های همسران از یکدیگر ،و … کاهش چشمگیری پیدا می کند .

اما برای آنکه دستاوردهای حجاب در جامعه ای رویت شود، لازم است منظور واقعی آن اجرا گردد. زیرا منظور از حجاب، علی رغم تلقی عوامانه، نوع خاصی از پوشش نیست؛ بلکه روح حجاب است که باید در فکر و اندیشه، رفتار و گفتار، و نهایتا در پوشش افراد محجب جاری گردد. حجابی که فقط در پوشش ظاهری لحاظ گردد ولی در رفتار، گفتار و برخورد با نامحرم رعایت نشود ،فریبی بیش نیست .

زنی که بدون چادر است، بسیار محجوبتر از زنی است که با لباس، حجاب خود را رعایت کرده، ولی در سخن گفتن ابایی از شوخی و جلب توجه ندارد. و آنکه ساده و بی آرایش است، اما با زبان و رفتار خود، فکر و قلب نامحرمان را مشغول خود می کند، بدحجابتر از بانوی آرایش کرده ایست که از مردان غافل است و یا توانایی کسب این محبوبیت را ندارد. بنابراین اقداماتی همچون شوخی و مزاح با نامحرم و هرگونه رفتاری که موجب تهییج و تحریک یا حتی علاقه گردد، بدحجابی محسوب می شود.

به همین جهت قرآن تنها به آیاتی که مستقیما دستور به حجاب دارند، بسنده نکرده بلکه در زمینه ها ی مختلف به ابعاد وسیع حجاب اشاره می کند تا امکان هر گونه سوءاستفاده و سوءتفاهم را منتفی نماید. با خطاب به همسران پیامبر به شیوه ی سخن گفتن اشاره کرده و می فرماید: «بگونه‏اى نرم و لطیف سخن نگویید تا بیماردلان در شما طمع كنند» (فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ( احزاب33))

در جایی دیگر به دختران شعیب اشاره می کند و از حیای ایشان در شیوه راه رفتن در حضور نامحرم سخن می گوید. (فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوكَ لِیَجْزِیَكَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ)

بنابر این حجاب چیزی نیست که با تحمیل پوششی تعریف شده به دست آید. لذا شاید بتوانیم، از طریق اجبار به پوشش، دفع افسد به فاسد نمائیم، اما هرگز نمی توانیم با این روش، روح حجاب را در جامعه جاری کرده و از آثار واقعی آن بهره مند شویم.

منظور از حجاب،علی رغم تلقی عوامانه، صرفا نوع خاصی از پوشش نیست؛ بلکه روح حجاب است که باید در فکر و اندیشه ، رفتار و گفتار، و نهایتا در پوشش افراد محجب جاری گردد.حجابی که فقط در پوشش ظاهری لحاظ گردد ولی در رفتار، گفتار و برخورد با نامحرم رعایت نشود ،فریبی بیش نیست .

نگاه و شوخی با نامحرم

نگاه و شوخی با نامحرم از مصادیق بی حجابی است

با مسئله حجاب نیز امروزه مانند بسیاری از مسائل شرعی دیگر برخوردهای سلیقه ای می شود. حتی عاملین و معتقدین نیز با نوعی تسامح و تساهل، حد و مرزهای شرعی حجاب را رعایت می کنند زیرا علت حساسیتهای شرع برای رعایت دقیق حدود حجاب را درک نمی کنند. در روایات آمده است که:

هر كس با نامحرم شوخى كند، براى هر كلمه‏اى كه در دنیا با او سخن گفته است هزار سال او را در دوزخ زندانى مى‏كنند. (ثواب الاعمال وعقاب الاعمال -ترجمه انصارى، 567 بابى كه كیفر بسیارى از گناهان در آن گرد آورى شده است … )
جهنم

و هر كه چشمان خود را با نگاه به زن نامحرم پر سازد، خداوند عزیز و جلیل در روز رستاخیز چشمان او را با میخ‏هاى آتشناك پر نماید و از آتش دوزخ لبریزشان سازد. (همان)

و نیز خشم خدا بسیار سخت است بر آن زن شوهردارى كه چشم خود را از نگاه كردن به مرد بیگانه یا نامحرم پر كند، كه اگر چنین كند خداوند تمام اعمال او را تباه مى‏سازد، و اگر به بستر غیر شوهر خود رود بر خدا سزاوار است كه او را به آتش بسوزاند، پس از آنكه او را در قبر عذاب كرده است.(همان ،ص 565)

با نظر به این دسته از روایات لزوم پرهیز از اختلاط و گپ و گفتگوهای تفریحی در مجالس میهمانی اقوام و آشنایان روشن میشود این گفتگوهای تفریحی ریشه بسیاری از مشاجرات خانوادگی و عامل تضعیف ایمان است ، بسیاری از نارضایتی ها و افسردگی های تنش زا بین همسران، شروعشان بسته به همین اختلاطهای دوستانه و قوم وخویشی است که چون حجاب اسلامی در آن با دقت اجرا نمی شود، درد سر ساز گشته اند.

بدتر از آن، تاثیر بدحجابی در کدورت دل و دوری از خداست. چه بسیاری از اوقات که به دلیل، نگاه و شوخی با نامحرم، توفیق خواندن نماز اول وقت و یا دیگر اعمال نیکی که قبلا انجام می شده، از دست برود. بوجود آمدن حالت بی حوصلگی و بی علاقگی به عبادات، می تواند متاثر از همین بی مبالاتی ها باشد. چنانچه از ابتدای روز توجه و مراقبت داشته باشیم، به طور ناخودآگاه از نماز و انجام تکالیف شرعی لذت بیشتری خواهیم برد. به همین جهت در سفارش به ترک از نگاه می فرمایند: النّظرة سهم مسموم من سهام ابلیس فمن تركها خوفا من اللَّه اعطاه ایمانا یجد حلاوته فی قلبه.(نهج الفصاحه ،ص 790)

از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: نگاه كردن (به نامحرم) تیرى است مسموم و زهردار از تیرهاى شیطان، و هر كه آن را از جهت ترس از خدا ترك نماید و چشم از آنچه حرام است بپوشاند در این صورت خداوند ایمانى به وى عنایت فرماید كه حلاوت و لذت او را در قلب خود میچشد.

هر كس با نامحرم شوخى كند، براى هر كلمه‏اى كه در دنیا با او سخن گفته است هزار سال او را در دوزخ زندانى مى‏كنند.

برای فهم بهتر سختگیری های اسلامی در مسئله حجاب و نگاه می توان از قوانین روانشناسی نیز کمک گرفت. قائده ” تداعی معانی” یکی از دستمایه های فروید در روانکاوی، از این جمله است.

«كلمه‌ “تداعی” كه یك اصطلاح روان شناسی است به طور معمول با واژه “معانی” به كار می رود. تداعی به معنای دعوت كردن است؛ یعنی در حافظه‌ شخص هر مطلبی مطالب دیگر را به خاطر می آورد. آنگاه هر یك از این مفاهیم ذهنی جدید، اشیاء و مفاهیم مرتبط دیگری را به یاد می آورد و…. مثلاً «باران» «آب» را تداعی می كند. … (حجاب\اندیشه قم)

بسیاری از اوقات یک صحنه بدحجابی می تواند خیالاتی را در ذهن پرورش دهد، یا یک ماجرای جنسی را در ذهن تداعی کند و بعضا با دخالت شیطان، در حریم عواطف و تخیلات شخص نیز وارد گردد که بقول فروید وقتی شخص آن را از آگاهی خود می راند در رویا با آن درگیر می شود. لذا برخی از سختگیری ها برای جلوگیری از همین تداعی هاست .

بنابر این بهترین راه برای رهایی از این دام خوشرنگ و نشان شیطان، که بسیار هم روی آن حساب کرده، همان دستوری است که قرآن ما را به آن امر کرده است. قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ »؛ به مردان مومن بگو دیده فرو نهند و پاکدامنی خود را حفظ کنند. (سوره نور، آیه 30) «

وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ : به زنان با ایمان بگو چشم از نگاه به مردان اجنبی فرو بندند و فرج (عورت) های خویش را حفظ کنند و زینت خویش را جز آنچه پیداست آشکار نسازند و نیز دستور بده تا اطراف سرپوش های خود را بر گریبان و سینه های خود انداخته، آن را بپوشانند و هنگام راه رفتن پاهای خود را بر زمین نکوبند تا زینت های پنهانی شان معلوم شود(نور 31)

بدحجابی درنوجوانی

گویا به نظر می رسد سختگیری در رعایت حجاب در دوران نو جوانی ضرورتی ندارد و به قول بعضی موجب دین زدگی می شود.

اما رعایت حجاب فقط برای محکم کردن زندگی خانوادگی و ارتقاء وفاداری همسران نسبت به یکدیگر نیست بلکه بیشتر به جهت رشد و تهذیب و نمو کمالات انسانی است در دوران نوجوانی که دوران فوران عواطف انسانی و گرایش های معنوی است بی حجابی بدترین عاملی خواهد بود که تمام اندیشه و نیروهای نوجوان را صرف مسائل جنسی می کند و او را که مستعد افراط است تا جایی درگیر جلب توجه جنس مخالف و التذاذهای جنسی می کند که دچار عقب ماندگیهای جبران ناپذیری در ابعاد اخلاقی، علمی و کمالات انسانی می گرداند از طرف دیگر نیز وقتی نوجوان وارد در مرحله جوانی می گردد و از افراطهای گذشته خود رویگردان است، نسبت به ازدواج نظر خوبی ندارد و چنانچه زیر بار ازدواج هم برود همسر لوده ای خواهد بود که عدم پایبندی اش به خانواده همواره دردسرساز می گردد.

 

موضوعات: احکام نگاه و شوخی با نامحرم  لینک ثابت
 [ 02:29:00 ب.ظ ]




با ناز و عشوه حرف نزنید!

//////////////////////////////////////////////

مجموعه: متفرقه دینی

 

بیست و دومین جزء از قرآن کریم را آیاتی از سوره های احزاب، سبأ فاطر و یس تشکیل می دهند. در این قسمت از سلسله مقالات «معارفی از قرآن کریم» آیاتی از این جزء را مطرح و به بیان معارفی از آن می پردازیم.

تاثیر شخصیت در تشدید عذاب و افزایش ثواب

یَانِسَاءَ النَّبىِ‏ِّ مَن یَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَینْ‏ِ وَ كاَنَ ذَالِكَ عَلىَ اللَّهِ یَسِیرًا(30) وَ مَن یَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَلِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَینْ‏ِ وَ أَعْتَدْنَا لهََا رِزْقًا كَرِیمًا(31- احزاب)

اى همسران پیامبر! اگر یكى از شما مرتكب گناه آشكار مى‏شود، عذابش دو برابر است و این براى خدا آسان مى‏باشد و هر كه از شما مطیع دستورات خدا و رسول او باشد و كار پسندیده كند، به او دو برابر پاداش عطا مى‏كنیم و روزى پرارزشى برایش آماده مى‏سازیم.

این افراد دو برابر دیگران عذاب می شوند و یا پاداش می گیرند زیرا کاری که آنها می کنند در واقع دو کار است یکی در حوزه فردی و یکی در حوزه اجتماعی؛ اگر همسر پیامبر صلی الله علیه و آله مرتکب معصیت شود در واقع دو گناه کرده است؛ یکی آن فعل حرامی که مرتکب شده و دیگری تخریب چهره اسلام. در بخش طاعات و عبادات هم وضع به همین منوال است عمل صالحی که او انجام می دهد هم در حقیقت دو کار خیر است یکی همان کار و دیگری تقویت و تبلیغ اسلام است.

این آیه به زنان دستور می دهد که در گفتگوی با نامحرم یا جایی که نامحرم بیمار دل، صدای آنها را می شنود به شکل جدی و معمولی سخن بگویند و از طنازی و نازک کردن صدا و برخی حالات که باعث می شود شنونده شهوتران به فکر گناه بیفتد جدا پرهیز کنند

هر چند آیات فوق در مورد همسران پیامبر صلی الله علیه و آله است؛ ولى از آنجا كه ملاك و معیار اصلى؛ همان داشتن مقام و شخصیت و موقعیت اجتماعى است؛ این حكم در باره افراد دیگر كه موقعیتى در جامعه دارند نیز صادق است.(1) بنابراین اگر فردی گناه و طاعتش تاثیری در اقبال و ادبار مردم به دین داشته باشد مشمول این حکم خواهد شد.

با ناز و عشوه حرف نزنید!

فَلَا تخَْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِى فىِ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا(32- احزاب)

هنگام سخن گفتن‏ صداى خود را نازك نكنید كه بیمار دلان در شما طمع خواهند كرد؛ بنابراین درست سخن بگویید.

این آیه هم به مانند آیه قبل هر چند خطاب به همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله است اما اختصاصی به آنها ندارد. این آیه به زنان دستور می دهد که در گفتگوی با نامحرم یا جایی که نامحرم بیمار دل، صدای آنها را می شنود به شکل جدی و معمولی سخن بگویند و از طنازی و نازک کردن صدا و برخی حالات که باعث می شود شنونده شهوتران به فکر گناه بیفتد جدا پرهیز کنند.

تعبیر به «الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ؛ كسى كه در دل او بیمارى است» تعبیر بسیار گویا از این حقیقت است كه غریزه جنسى در حد تعادل و مشروع عین سلامت است؛ اما هنگامى كه از این حد گذشت، تبدیل به نوعی بیمارى می شود تا آنجا كه گاه به سر حد جنون مى‏رسد كه از آن تعبیر به «جنون جنسى» مى‏كنند.(2)

این دستور یکی از اصول تربیت اسلامی و رعایت عفاف است که باید در مجالس میهمانی، برخوردهای کاری و اداری، کوچه و بازار و … به شدت و دقت رعایت شود که غفلت از این توصیه قرآنی جز به سود شیطان صفتان نخواهد بود.

اظهار نظر در حکم خدا ممنوع!

وَ مَا كاَنَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضىَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَكُونَ لهَُمُ الخِْیرََةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا(36- احزاب)

هنگامى كه از جانب خدا و پیامبرش حکمی صادر شد همه باید به آن گردن نهند و مردان و زنان با ایمان مختار نیستند که آن را بپذیرند و یا به گونه ای دیگر عمل کنند و هركس خدا و پیامبرش را نافرمانى كند یقیناً به صورتى آشكار گمراه شده است.

مراد از قضاى خدا، حكم شرعى اوست كه آن را به وسیله یكى از فرستادگان خود برای بندگان بیان مى‏كند و منظور از قضاى رسول، احکام و دستورات ولایی(حکومتی) اوست و آن عبارت است از اینكه رسول خدا صلی الله علیه و آله به دلیل ولایتى كه خدا برایش قرار داده(3)، در شأنى از شؤون بندگان، دخل و تصرف كند؛ مانند حکم به اینکه چه کسی فرمانده لشگر باشد. باید توجه داشت که این احکام ولایی رسول خدا صلی الله علیه و آله، جعل حكم شرعى نیست؛ زیرا كه آن مختص به خداى تعالى است و او در این زمینه، تنها بیان كننده وحى است.

در ادامه می فرماید: در چنین مواردی كه خدا و رسولش در آن، امر و دستورى دارند؛ مومنین حق ندارند به اختیار، استناد کرده و هر گونه که خواستند عمل کنند؛ بلکه باید دقیقا مطابق دستور صادره عمل نمایند.(4) این درست مانند آن است كه یك طبیب ماهر به بیمار بگوید: در صورتى به درمان تو مى‏پردازم كه در برابر دستوراتم تسلیم محض باشی و دخالتی در دستورات من نکنی! که اگر دخالت کردی بیماری تو شدت می یابد. از این رو در پایان آیه مى‏فرماید: كسى كه از دستور خدا و پیامبرش نافرمانى كند گرفتار گمراهى آشكارى شده است؛ چرا كه فرمان خداوند متعال و فرستاده او را كه ضامن خیر و سعادت اوست نادیده گرفته و چه ضلالتى از این آشكارتر؟!(5)

بدیهى است كه نه خدا نیازى به اطاعت و تسلیم مردم دارد و نه پیامبر چشم‌داشتى به فرمانبرداری. این اطاعت بی چون و چرا در حقیقت گامی است برای رسیدن به مصالح واقعی كه گاهى بر اثر محدود بودن آگاهی، آدمی از آن با خبر نمى‏شود ولى خدا که مى‏داند آن را از طریق پیامبرش به اطلاع مردم طالب سعادت می رساند.(6)

كلمه «جلابیب» جمع جلباب است و آن پوششی است سرتاسرى كه تمامى بدن را مى‏پوشاند و یا حداقل پوششی است بزرگتر از روسری و مقنعه که سر و سینه را کاملا در برگرفته و می پوشاند

چند توصیه برای مهمانی

یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُیُوتَ النَّبىِ‏ِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَكُمْ إِلىَ‏ طَعَامٍ غَیرَْ نَظِرِینَ إِنَاهُ وَ لَكِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُواْ فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُواْ وَ لَا مُسْتَئنِسِینَ لحَِدِیثٍ إِنَّ ذَالِكُمْ كَانَ یُؤْذِى النَّبىَّ‏َّ فَیَسْتَحْیى مِنكُمْ وَ اللَّهُ لَا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَق‏ (53- احزاب)

اى اهل ایمان! بدون اجازه وارد خانه‏هاى پیامبر نشوید؛ مگر آن كه براى صرف غذا به شما اجازه داده شود. زودتر از وقت هم حاضر نشوید ولى وقتى شما را دعوت كردند، وارد شوید و هنگامى كه غذا خوردید، پراكنده گردید و جلسه گفتگو و انس تشكیل ندهید كه این كار باعث آزار رسول خدا مى‏شود. این [كار كه بنشینید و سرگرم سخن گردید] پیامبر را آزار مى‏دهد و از شما حیا مى‏كند [كه بیرونتان كند] ولى خدا از حق حیا نمى‏كند.

در این آیه توصیه هایی برای رفتن به میهمانی وجود دارد که قابل توجه است:

1. بی اجازه و دعوت به خانه کسی نرویم.

2. اگر برای صرف غذایی دعوت شده ایم؛ زودتر نرفته و در آنجا منتظر غذا ننشینیم.

3. پس از صرف غذا سریعتر بلند شده و آنجا را ترک کنیم.

4. پس از جمع شدن سفره از نشستن بیهوده و سرگرم شدن به گفت و گو پرهیز کنیم.

5. این زودتر رفتن ها و دیرتر بلند شدن ها، صاحبخانه را که برای خود کار و برنامه دارد آزار می دهد و طبیعت کار این است که او از اعتراض و بیرون کردن شما شرم دارد؛ اما شما این وظیفه ای را که خدا بیان کرد بدانید و به آن عمل کنید.

آیه ای که بر رعایت حجاب تاکید کرد

یَأَیهَُّا النَّبىِ‏ُّ قُل لّأَِزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیهِْنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَالِكَ أَدْنى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا (59- احزاب)

اى پیامبر! به همسرانت و دخترانت و همسران كسانى كه مؤمن هستند بگو: روسرى‏هاى بلند خود را بر خویش فرو افكنند [تا بدن و آرایش و زیورهایشان در برابر دید نامحرمان قرار نگیرد.] این [پوشش‏] به اینكه [به عفت و پاكدامنى‏] شناخته شوند نزدیك‏تر است، و در نتیجه [از سوى اهل فسق و فجور] مورد آزار قرار نخواهند گرفت و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.

كلمه «جلابیب» جمع جلباب است و آن پوششی است سرتاسرى كه تمامى بدن را مى‏پوشاند و یا حداقل پوششی است بزرگتر از روسری و مقنعه که سر و سینه را کاملا در برگرفته و می پوشاند. (7)

منظور از این جمله که فرمود: «یُدْنِینَ عَلَیهِْنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ» این است كه آن را طورى بپوشند كه زیر گلو و سینه‏هایشان در انظار ناظرین پیدا نباشد. بعد فرمود این «پوشاندن تمام بدن» در برابر نامحرم، معرف عفت و پاکدامنی آنهاست و همین امر سبب می شود تا اهل گناه و شهوت متعرض آنها نشوند.(8)

از این آیه استفاده مى‏شود كه حكم «حجاب و پوشش» براى زنان قبل از این نازل شده بود(9)؛ ولى بعضى از آنها روى ساده‏اندیشى به خوبی آن را رعایت نمی کردند که آیه فوق نازل شد و بر رعایت دقیق آن سفارش و تاکید کرد.

با توجه به این آیه دیگر مجالی برای توجیه برخی پوششهای امروزی باقی نمی ماند. آنچه که امروز بر سر و اندام برخی زنان مسلمان به چشم می خورد نه تنها آن پوشش کاملی که قرآن می گوید ندارد بلکه بر خلاف فلسفه بازدارندگی حجاب که در آیه هم آمده است به شدت جلب توجه کرده و دلهای مریض و چشمان هوس باز را به سوی خود جلب می کند.

////////////////////////////////////////////////////////////////

پی نوشت ها:

(1) نمونه ج17 ص284

(2) همان ص289

(3) آیه” النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ” از این ولایت كه خدا براى رسول گرامى اسلام قرار داده خبر مى‏دهد.

(4) ر.ک: المیزان ج16 ص321

(5) ر.ک: تفسیر نمونه ج17 ص318-319

(6) همان

(7) الرداء الّذی یستر تمام البدن و یلبس فوق الثیاب: التحقیق ج2 ص95 ؛ الجِلْبابُ: ثوب أَوسَعُ من الخِمار، دون الرِّداءِ، تُغَطِّی به المرأَةُ رأْسَها و صَدْرَها: لسان العرب ج‏1 ص272

(8) المیزان ج16 ص339

(9) نمونه ج17 ص429

موضوعات: با ناز و عشوه حرف نزنید!  لینک ثابت
 [ 02:27:00 ب.ظ ]





عذاب زنان بی حجاب پس از مرگ

************************************************************

مجموعه: اصول و فروع دین

 

زنان بی حجاب در قیامت

امیرالمومنین علی (علیه السلام) میفرماید: « روزی با فاطمه (سلام الله علیها) محضر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) رسیدیم ٬ دیدیم حضرت به شدت گریه می کند .

گفتم: پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله! چرا گریه می کنی؟

فرمود: یا علی! آن شب که مرا به معراج بردند ٬ گروهی از زنان امت خود را در عذاب سختی دیدم و از شدت عذابشان گریستم. (و اکنون گریه ام برای ایشان است.)

زنی را دیدم که از موی سر آویزان است و مغز سرش از شدت حرارت می جوشد.

زنی را دیدم که از زبانش آویزان کرده اند و از آب سوزان جهنم به گلوی او می ریزند.

زنی را دیدم که از پستانش آویزان کرده اند.

زنی را دیدم که دست و پایش را بسته اند و مارها و عقربها بر او مسلط هستند .

زنی را دیدم که کر و کور و لال بود و در تابوتی از آتش قرار داشت که مغز سرش از سوراخ های بینی اش بیرون می آمد و بدنش از شدت جذام و برص قطعه قطعه شده بود.

زنی را دیدم که ٬ که از پاهایش در تنور آتشین جهنم آویزان است.

زنی را دیدم که گوشت بدنش را با قیچی های آتشین ریز ریز می کنند .

زنی را دیدم که صورت و دستهایش در آتش می سوزد و امعا و احشای داخلی اش را می خورد.

زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود و به هزاران نوع عذاب گرفتار بود.

و زنی را به صورت سگ دیدم و آتش از نشیمنگاه او داخل می شود و از دهانش بیرون می آید و فرشتگان عذاب عمودهای آتشین بر سر و بدن او می کوبند.

حضرت فاطمه (سلام الله علیها) عرض کرد : پدر جان ! این زنان در دنیا چه کرده بودند که خداوند آنان را چنین عذاب می کند؟!

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

دخترم ! زنی که از موی سرش آویخته شده بود ٬ موی سر خود را از نامحرم نمی پوشاند.

زنی که از پستانش آویزان بود ٬ زنی است که از حق شوهرش امتناع می ورزیده.

و زنی که از زبانش آویزان بود ٬ شوهرش را با زبان اذیت می کرد …

و زنی که گوشت بدن خود را می خورد ٬ خود را برای دیگران زینت می کرد و از نامحرمان پرهیز نداشت.

و زنی که دست و پایش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط شده بودند ٬ به وضو و طهارت لباس و غسل جنابت و حیض اهمیت نمی داد و نظافت و پاکیزگی را مراعات نمی کرد ٬ و نماز را سبک می شمرد و مورد اهانت قرار می داد.

و زنی که کر و کور و لال بود ٬ زنی است که از راه زنا بچه به دنیا می آورد و به شوهرش می گوید بچه تو است.

و زنی که گوشت بدن او را با قیچی می بریدند ٬ خود را در اختیار مردان اجنبی می گذاشت.

و زنی که صورت و دستانش می سوخت و او او امعا و احشای داخلی خودش را می خورد ٬ زنی است که واسطه کارهای نامشروع و خلاف عفت و عصمت قرار می گرفت .

و زنی که سرش مانند خوک و بدنش مانند الاغ بود ٬ او زنی سخن چین و دروغگو بود.

و اما زنی که در قیافه سگ بود و آتش از نشیمنگاه او وارد و از دهانش خارج می شد ٬ زنی خواننده و حسود بود.

سپس فرمودند: وای بر زنی که همسرش از او راضی نباشد و خوشا به حال آن که همسرش از او راضی باشد.

بحارالانوار ٬ ج۵ ٬ص۶۹ – زبده القصص ٬ ص202

موضوعات: عذاب زنان بی حجاب پس از مرگ  لینک ثابت
 [ 02:25:00 ب.ظ ]




انتقال انسان‌ها از محشر به جنت یا دوزخ چگونه است

**********************************************************

مجموعه: اصول و فروع دین

 


هنگامى که روز قیامت فرا می‌رسد مردم باید 50 موقف و ایستگاه را طی کنند تا سرانجام به بهشت یا جهنم برسند. در هر ایستگاه، نیز هزار سال متوقف می‌شوند.[1] همچنان‌که خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَة»؛[2] در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است.
برای نمونه به برخی از هولناک‌ترین مواقف و ایستگاه‌ها در قیامت اشاره می‌شود:

1. ایستگاه اول؛ بیرون آمدن از قبر[3]
چنانچه در قرآن کریم می‌خوانیم: «و این‌که رستاخیز آمدنى است، و شکّى در آن نیست و خداوند تمام کسانى را که در قبرها هستند زنده می‌کند».[4]

در روایتی از امیرالمؤمنین علی(ع)نقل شده است: «در این ایستگاه، مردم هزار سال با بدن و پای برهنه با حال تشنگی و گرسنگی حبس و نگهداری می‌شوند. هر کس به خدا، بهشت، جهنم، برانگیخته شدن و حساب و قیامت، ایمان داشته باشد از گرسنگی و تنشنگی نجات می‌یابد».[5]

امام صادق(ع) می‌فرماید: «حکایت مردم در روز قیامت، آن هنگامى که در پیشگاه پروردگار جهانیان بایستند مانند تیر در ترکش است؛ یعنی در جایى که ایستاده‌اند جز همان جاى پاى خود، جاى دیگرى (از شدت ازدحام جمعیّت) ندارد، و نمی‌تواند از جاى خودش به این سو و آن سو برود».[6]

2. ایستگاه دوم؛ سنجیدن و وزن کردن اعمال[7]
در قرآن کریم آمده است: «وزن کردن (اعمال، و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حقّ است! کسانى که میزان‌هاى (عمل) آنها سنگین است، همان رستگارانند! و کسانى که میزان‌هاى (عمل) آنها سبک است،افرادى هستند که سرمایه وجود خود را، به ‌خاطر ظلم و ستمى که نسبت به آیات ما می‌کردند، ازدست داده‌اند».[8]

3. ایستگاه سوم؛ حساب‌رسی نمودن[9]
چنانچه خداوند متعال می‌فرماید: «حساب مردم به آنان نزدیک شده، در حالى‌که در غفلت‌اند و روى گردانند».[10]

پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید: «در روز قیامت، بنده‌ای قدم از قدم برنمی‌دارد، مگر این‌که از او در مورد چهار چیز می‌پرسند: 1. از عمر او که در چه چیز صرف کرده است، 2. از جوانی او که در چه چیز و راهی آن‌را پیر و فنا کرده است، 3. از اموال او که از کجا آورده و در چه چیزی خرج نموده است. 4. از محبت اهل بیت(ع)».[11]

همچنین امام باقر(ع) فرمود: «اول چیزی که از بنده به حساب می‌کشند، نماز است، پس اگر نماز قبول شد، دیگر اعمال نیک نیز پذیرفته می‌شود».[12]

امام سجاد می‌فرماید: «برای اهل شرک ترازو و میزانی نصب نمی‌شود آنان را گروه گروه بی‌حساب به جهنم می‌برند. نصب ترازو و سنجیدن اعمال برای اهل اسلام است».[13]

4. ایستگاه چهارم؛ نامه اعمال[14]
خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «و در آن هنگام که نامه‌هاى اعمال گشوده شود».[15]
همچنین بر اساس آیات قرآن؛ انسان‌ها در روز قیامت هنگام گرفتن نامه اعمال به دو دسته تقسیم می‌شوند: گروهی که نامه اعمالشان را به دست راستشان می‌دهند؛ گروه دیگری که نامه اعمالشان را از پشت سر به دست چپشان می‌دهند. گروه اول شادمان و دارای حساب‌رسی آسان و اهل بهشت هستند. اما گروه دوم، اهل جهنم می‌باشند.[16]

5. ایستگاه پنجم؛ پل صراط[17]
صراط، پُلی است که بر روی جهنم کشیده می‌شود[18] و تمام بندگان خداوند باید از روی آن عبور کنند تا اگر بهشتی است، داخل بهشت شود. چنان‌که خدای متعال می‌فرماید: «و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم می‌شوید این امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت».[19]

پل صراط دارای عقبات و گذرگاه‌های بسیاری است که هر عقبه به اسم واجبات و محرّمات الهی است؛ یعنی به تعداد واجبات و محرّماتی که انسان‌ها مکلّف به انجام و ترک آن شده‌اند، عقبه و گذرگاه وجود دارد.[20]

بنابراین، اگر در روایات وارده در این باب، تعداد یا نوع ایستگاه‌های بیان شده با یکدیگر از جهت عدد یا نام متفاوت بوده دلیل بر تعارض و تضاد روایات نیست، بلکه در هر روایتی برخی از آن مصادیق، برای نمونه بیان شده‌اند. در این‌جا به برخی از مهم‌ترین عقبات و گذرگاه‌ها بر روی پل صراط[21] اشاره می‌شود:

یک. عقبه ولایت: در این عقبه تمام افراد را نگه می‌دارند و از ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) و امامان بعد از او سؤال می‌پرسند، هر کس در دنیا امام خود را بشناسد و از دستوراتش پیروى نماید از صراط آخرت خواهد گذشت، هر کس او را نشناسد پایش در صراط جهنم خواهد لغزید و میان جهنم خواهد افتاد.[22]

دو. عقبه مرصاد(کمین‌گاه): خداوند متعال می‌فرماید: «به یقین پروردگار تو در کمین‌گاه (ستمگران) است!».[23]

امام صادق(ع) فرمود:«مرصاد، گذرگاهى است بر پُل‏ صراط که هیچ بنده ستمگرى از آن نخواهد گذشت»؛[24] یعنی خدای متعال در این عقبه و گذرگاه، حق هر مظلومی را از ستمگران می‌گیرد و از هیچ ستمگری گذشت نخواهد کرد.[25]

سه. عقبه رحم:[26] امام باقر(ع) به نقل از رسول اکرم(ص) می‌فرماید: «در روز قیامت وقتی جهنم را آوردند پُل صراط را بر روی آن می‌گذارند که خودش دارای سه پُل است بر روی یک پُل، امانت و صله رحم می‌باشد و بر پُل دوم، نماز، بر پُل سوم، عدالت پروردگار عالمیان است. پس مردم را تکلیف می‌کنند که بر صراط عبور کنند. در عقبه صله رحم و امانت، ایشان را نگه می‌دارند اگر قطع رحم و یا خیانت در اموال مردم کرده باشند از این عقبه نمی‌گذرند تا از عهده آن بر آیند در غیر این صورت به جهنم می‌افتند. اگر از این عقبه نجات پیدا کنند در عقبه نماز، ایشان را نگه دارند، اگر از این عقبه نجات یافتند باید در عقبه عدالت الهی برای پاسخ‌گویی به حق بندگان نگه داشته شوند، اگر از این عقبه هم به سلامت عبور کردند نجات پیدا می‌کنند و خدا را حمد و ستایش می‌نمایند».[27]

چهار. عقبه امانت:[28] چنانچه در قرآن کریم می‌خوانیم: «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها رابه صاحبانش بدهید! و هنگامى که میان مردم داورى می‌کنید، به عدالت داورى کنید! خداوند، اندرزهاى خوبى به شما می‌دهد! خداوند، شنوا و بینا است».[29] در روایتی که امام باقر(ع) از پیامبر(ص) نقل فرمود و در بالا به آن اشاره شد؛ یکی از عقبات بر روی پل صراط، عقبه امانت معرّفی شده است.

پنج. عقبه نماز:[30] امام صادق(ع)فرمود: «اولین چیزی که از انسان در روز قیامت پرسیده می‌شود و مورد حساب‌رسی قرار می‌گیرد نماز است».[31]
پس از طی نمودن ایستگاه‌ها و گذرگاه‌های یاد شده؛ سرانجام انسان، به جهنّم یا بهشت ختم می‌شود، و نامه اعمال هر دو گروه به دست آنها داده می‌شود، اهل تقوا و پرهیزگاران، گروه گروه به تناسب کارهای نیک خود در دنیا و پیروی از پیامبران الهی خویش، با احترام و تکریم از سوی فرشتگان خداوند از درهای هشت‌گانه بهشت که از قبل بر روی آنان گشوده شده بود و انتظار ورود آنان را می‌کشید وارد بهشت می‌شوند و فرشتگان از آنان استقبال نموده، سلام می‌کنند و می‌گویند: شما پاکیزه شدید داخل بهشت شوید و تا ابد در آن بمانید.[32]

اما اهل دوزخ چون مایل به رفتن به سوی دوزخ نیستند فرشتگان عذاب به زور و زجر، بر گردن و دست و پایشان غل و زنجیر انداخته[33] و با تازیانه‌هاى آتشین آنها را دسته دسته به مقتضای راه و روش و چگونگی گناهانشان در دنیا؛ مانند کفر، شرک، انکار ضروریات دین و… از هر کدام از درهای هفت‌گانه جهنم وارد جهنم می‌کنند.[34] نگهبانان جهنم آنان را مسخره می‌کنند و می‌گویند آیا برای شما پیامبری فرستاده نشده بود که شما را از چنین روزی بترساند و آگاه نماید؟ آنان در جواب می‌گویند چرا فرستاده شده بود. آن‌گاه به آنان گفته می‌شود داخل جهنم شوید که بد جایگاه و منزل‌گاهی برای شما خواهد بود.[35]

/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

پی نوشتها 

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 143، دارالکتب الإسلامیة، تهران،چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. معارج، 4.
[3]. قمی، شیخ عباس، منازل الآخره، ص 83 – 85، انتشارات انصاری، تهران، چاپ هشتم، 1390ش.
[4]. حج، 7.
[5]. مجلسى، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 7، ص 111، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[6]. الکافی، ج 8، ص 143.
[7]. منازل الآخره، ص 93.
[8]. اعراف، 8 - 9.
[9]. منازل الآخره، ص 117 – 118.
[10]. انبیاء، 1.
[11]. شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 253، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1362ش.
[12].الکافی، ج ‏3، ص 268.
[13]. بحارالأنوار، ج ‏7، ص 250.
[14]. منازل الآخرة، ص 125 – 128.
[15]. تکویر، 10.
[16]. ر.ک: انشقاق، 7 – 12.
[17].منازل الآخرة، ص 131 – 132.
[18]. ر.ک: نمایه «پل صراط در قرآن»، سؤال 367.
[19]. مریم، 71.
[20]. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص 71 - 72، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، قم، چاپ دوم، 1414ق.
[21]. ر.ک: نمایه «ایستگاه‌های هفت‌گانه پل صراط»، سؤال 25524.
[22]. همان، ص 72.
[23]. فجر، 14.
[24]. بحارالأنوار، ج ‏8، ص 64.
[25]. الاعتقادات، ص 72.
[26].همان.
[27]. بحارالأنوار، ج ‏8، ص 65.
[28]. الاعتقادات، ص 72.
[29]. نساء، 58.
[30]. الاعتقادات، ص 72.
[31].الکافی، ج ‏3، ص 268.
[32]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی‏، محمدجواد، ج 8، ص 795 - 796، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش؛ طیب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 347، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378ش.
[33]. غافر، 71: «إِذِ الْأَغْلالُ فی‏ أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یسْحَبُونَ»؛در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را مى‏کشند.
[34]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 795؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 344 _ 345.
[35].مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 795.

موضوعات: انتقال انسان‌ها از محشر به جنت یا دوزخ چگونه است  لینک ثابت
 [ 02:20:00 ب.ظ ]




شیرین‌ترین لحظه قیامت برای مۆمنان

///////////////////////////////////////////////

مجموعه: اصول و فروع دین

 

برای مۆمنین و کسانی که با عنایت امیرالمۆمنین«سلام‌الله‌علیه» زیر لوای حمد قرار گرفته‌اند و از آب کوثر سیراب گشته‌اند، لحظه‌ای بیش نخواهد بود. این افراد، با توجه به لیاقتی که در دنیا و در پرتو پیروی از اهل بیت «سلام‌الله‌علیهم» کسب کرده‌اند، بنا بر تعبیر روایات، مانند برق جهنده،‌ به بهشت و جایگاه خود خواهند رسید.
در زندگی لحظاتی هست که برای ما التهاب زیادی دارد مثل لحظاتی که قرار است نتیجه کاری که برایش زحمت کشیده ایم ببینیم مثل مواقعی که منتظر نتیجه کنکور هستیم ،یا زمانی که می خواهیم نمرات امتحاناتمان را ببینیم یا در یک آزمون استخدامی شرکت کرده و متظر نتیجه ایم ،در این لحظات قلب ما تند تند می زند و در ذهن خود افکار ضد و نقیض ،بیم ها و امیداها را می پرورانیم .
یکی از مواقعی که اعلام نتایج در آنجا با التهاب و هیجان نفس گیری همراه است ،موقف حساب و حسابرسی خداوند متعال در قیامت است.
زمانی است که نه دوباره امتحان می گیرند و نه می توان به نتیجه اعتراضی کرد ،اگر نمره قبولی گرفته شد جایزه اش بهشت است و اگر نه سوختنی است عمیق و جانکاه که پایانی برای آن نیست ، پناه می بریم به خداوند مهربانی از چنین روزی ، از آن روز بیشتر بدانیم:
حسابرسی در قیامت
از قرآن کریم به خوبی استفاده می‌شود که در روز قیامت، به حساب افراد و نحوه عملکرد آنان در دنیا رسیدگی می‌شود:
«وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ كَفى‏ بِنا حاسِبینَ»[1]
خداوند متعال می‌فرماید: ما در روز قیامت، ترازوهاى عادلانه می‌گذاریم و اعمال نیک و بد انسان‌ها را با آن می‌سنجیم. در آن روز، به هیچ كس هیچ گونه ظلم و ستمی نمى‏شود و از استحقاق کسی كاسته نمى‏گردد و اگر عمل مكلف به وزن دانه خردلى هم باشد، آن را مى‏آوریم و همین كافى است كه ما حسابگر و حسابرس باشیم.
همچنین قرآن کریم در آیه دیگری با عبارت «وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[2]، بر سۆال از همه اعمال انسان در قیامت تأکید می‌ورزد و در آیاتی نیز مصادیق سۆالات قیامت را بیان می‌فرماید.[3]
حسابرسی نیکوکاران
آیات شریفه قرآن کریم در موضوع معاد و نیز روایاتی که در این زمینه وجود دارد، نشانگر سختی قیامت و دقیق بودن حسابرسی اعمال است، امّا باید دانست که حسابرسی در قیامت با همه سختی‌ها و مشکلات خود، برای مۆمنین و کسانی که با عنایت امیرالمۆمنین«سلام‌الله‌علیه» زیر لوای حمد قرار گرفته‌اند و از آب کوثر سیراب گشته‌اند، لحظه‌ای بیش نخواهد بود. این افراد، با توجه به لیاقتی که در دنیا و در پرتو پیروی از اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» کسب کرده‌اند، بنا بر تعبیر روایات، مانند برق جهنده،‌ به بهشت و جایگاه خود خواهند رسید.
به نظر می‌رسد منظور از اصحاب «اعراف» که قرآن کریم از آنان سخن می‌گوید نیز شیعیان و پیروان اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» هستند که در قیامت، زیر لوای حمد قرار می‌گیرند و در آن جایگاه فرح‌بخش، به تماشای محشر و محاسبه اعمال و وضعیّت مردمان می‌نشینند تا حسابرسی تمام شود و از جایگاهی که دارند و از تماشای صحنه محشر، لذّت می‌برند.
حسابرسی بدکاران
در مورد بدکاران، وضعیّت بسیار سخت و ناراحت کننده خواهد بود. بر عکس نیکوکاران که با نور ایمان و نور ولایت راه خود را می‌یابند و در یک لحظه نجات پیدا می‌کنند، بدکاران در تاریکی و ظلمت مطلق به سر می‌برند و باید سختی روزهای متعدّد و بسیار طولانی قیامت را تحمّل کنند و به سۆالاتی که از آنها پرسیده می‌شود، پاسخ گویند. آنان در ظلمت و تاریکی، همدیگر را نمی‌بینند و در آن صحرای پرهیاهو به همدیگر تنه می‌زنند و موجبات ناراحتی یکدیگر را فراهم می‌کنند. خلاصه به تعبیر قرآن کریم، شومی و بدبختی گریبان‌گیر بدکاران و گناه‌کاران است:
«وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ، فی‏ سَمُومٍ وَ حَمیمٍ، وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ ، لا بارِدٍ وَ لا كَریمٍ، إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفینَ، وَ كانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظیمِ»[4]
دست چپی‌ها (کسانی که نامه عملشان به دست چپ داده شده است)، بسیار شومند. آنان زیر هرم و دود جهنّم هستند. آتش و دودی که خودشان به واسطه اعمال دنیوی خود، مانند پیروی از هوی و هوس، تجمّل‌گرایی، اسراف‌ و … به وجود آورده‌اند. آنان با اصرار بر گناه و تن دادن به خواهش‌های نفسانی و شهوانی، این آتش و درد و رنج را برای خود فراهم ساخته و چاره‌ای از آن ندارند.
قرآن کریم بارها در تشریح مسائل و وقایع قیامت، بر این نکته تأکید می‌فرماید که قیامت برای بدکاران بسیار سخت و برای نیکوکاران آسان و راحت است. همچنین منشأ این سختی و یا آرامش‌ و راحتی در قیامت را اعمال خود انسان‌ها در دنیا برمی‌شمرد. کسی که در دنیا خود را در مسیر ولایت و اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» قرار داده است، در آخرت نیز از هدایت و نور آنان، از کوثر و لوای حمد ایشان، برخوردار می‌شود و آنکه در دنیا، راه آن بزرگواران که راه هدایت و رستگاری است را طی نکند و در ظلمت و تاریکی خواهش‌های نفسانی قدم بردارد، در قیامت نیز در تاریکی مضاعف خواهد بود و بابد متحمّل سختی و مشقّت فراوانی شود.
مواقف قیامت
از قرآن و روایات معلوم مى‏شود كه در قیامت، مواقف بسیارى برای حسابرسی به حساب بندگان وجود دارد. از جمله مواقف قیامت، می توان به مواقف اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم»، نماز و حق النّاس اشاره کرد که از بندگان راجع به محبّت و ولایت اهل بیت، اهمیّت آنان به نماز و میزان مراعات حقّ النّاس سۆال می‌شود و اگر پاسخ قانع کننده‌ای نداشته باشند، حق‌ عبور از آن مواقف را ندارند.
گذر از مواقف قیامت، به تعبیر قرآن کریم، پنجاه هزار سال طول می‌کشد. قرآن، هنگام بیان شدّت حسابرسی در قیامت و سختی آن، یک‌جا می‌فرماید: قیامت هزار سال است[5] و در جای دیگر می‌فرماید: پنجاه هزار سال طول می‌کشد![6] امام صادق «سلام‌الله‌علیه» در توضیح این مطلب فرموده‌اند:
«فَإِنَّ فِی الْقِیَامَةِ خَمْسِینَ مَوْقِفاً كُلُّ مَوْقِفٍ مِثْلُ أَلْفِ سَنَةٍ- مِمَّا تَعُدُّونَ‏ ثُمَ‏ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ- فِی یَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَة»[7]
یعنی قیامت پنجاه موقف دارد که هر موقف آن، هزار سال طول می‌کشد! البته این سختی‌ها و طول کشیدن قیامت، برای مۆمنین و نیکوکاران، لحظه‌ای بیش نیست و بسیار گذراست، چنانکه وقتی به پیامر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» عرض شد که حسابرسی در قیامت چقدر طولانی و سخت است!؟ فرمودند: برای مۆمن یک لحظه است، و کمتر از خواندن یك نماز در دنیا طول می‌کشد.
«وَ الّذی نَفسِ مُحمَّد بِیَده إنَّه لَیَخِّفُ علَى المُۆمِن حتّى یَكون أخفّ عَلیه مِن صَلاة مَكتوبَة یُصلیها فی الدُّنیا»[8]
در واقع، صدمات و سختی‌‌های مۆمن حقیقی در دنیا و ریاضت‌های دینی او، موجبات آرامش و راحتی او را در قیامت فراهم می‌سازد. بنابراین هرچه مۆمنین بیشتر در انجام واجبات و عبادات کوشا باشند و از گناه و نافرمانی خداوند اجتناب ورزند، در قیامت، راحت‌تر و شادتر خواهند بود.
با این وجود، آیا واقعاً ارزش ندارد کسی هشتاد سال یا در نهایت صد سال زندگی دنیا را، در مضیقه و مشقّت باشد و پا روی هوا و هوس و شهوات خود بگذارد تا پنجاه هزار سال در رفاه و آسایش باشد؟ مسلّما ارزش دارد. در حالی که زمان قیامت، فقط پنجاه هزار سال حسابرسی نیست، بلکه برای همیشه و ابدی خواهد بود.

//////////////////////////////////////////////////////////

پی نوشت ها :‌
1. انبیاء / 47
2. نحل / 93
3. زخرف / 44، تکاثر / 8، زخرف / 19، نمل / 56 و …
4. واقعه / 46-41
5. سجده / 5 : «كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ»
6.معارج / 4: «كانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ»
7. أمالی‌للمفید، صص 275-274
8. مجمع البیان، ج 10، ص531

موضوعات: شیرین‌ترین لحظه قیامت برای مۆمنان  لینک ثابت
 [ 02:17:00 ب.ظ ]




بهترین توشه برای قیامت

مجموعه: اصول و فروع دین

 

سوره مائده آیه 35 می فرماید : ای کسانی که ایمان آورده اید تقوا داشته باشید ، با وسیله ی تقوا به سوی خدا بروید و در راه خدا جهاد کنید.
فلاح یعنی رستگاری، به کشاورزان فلاح می گویند زیرا دانه می کارند و این دانه ها رشد می کنند و کشاورزان زمینه ی رشد آنها را فراهم می کند.
در قرآن داریم: قد افلح من زکی ها یعنی هر کس خودش را اصلاح کند به تحقیق رستگار می شود و قد افلح مومنین یعنی مومنین رستگار هستند. ولی بیشتر کلمه ی لعلکم داریم شاید رستگار بشوید.)
تقوا اقسامی دارد: تقوای سیاسی ،اخلاقی و اقتصادی و عبادی و … تقوای به معنای قدرت پرهیز است.تقوا وسیله است نه هدف یعنی تقوا نیرویی است که زمینه ی کارهای خیر را فراهم می کند. مثل پلیس ، پلیس در شهر هدف نیست، وسیله است زیرا پلیس برای تماشا کردن نیست بلکه کار پلیس ایجاد نظم در شهر و جلوی خلاف گرفتن است. پس هدف پلیس نظم است. تقوا یک عامل بازدارنده و برانگیزنده است.
ویژگی انسان این است که به دنبال سود است و از ضرر بیزار است .تقوا به انسان می گوید که دنبال چیزهای مفید برو و دنبال چیزهای مضر نرو.
امام صادق(علیه السلام) فرمود :تقوا یعنی هر جا امر خدا هست آنجا حاضر باشید و هر جا خدا نهی کرده ،در آنجا نباشید. در قرآن داریم: بهترین زاد و توشه ی شما در قیامت، تقوا است . یک تقوای ابتدایی و یک تقوای انتهایی داریم. در قرآن داریم: ما کسی را پذیرش می کنیم که زمینه ای داشته باشد . یعنی فرد تقوای ابتدایی دارد و با خواندن قرآن، این تقوا تقویت می شود. داریم که قرآن برای مردم است. تقوای نهایی همان روزه گرفتن و نماز و … است که اینها تقوا را افزایش می دهد.
در قرآن داریم: هر کس در راه خدا کوشش کند ما قطعا راه های مختلفی را به او نشان می دهیم . یکی از راههای ترک گناه، تقوا است. ما باید پلیس درون مان را تقویت کنیم. تقوا یعنی پرهیز از کسی که ما را می بیند. تقوا یعنی علم به اینکه کسی ما را می بیند. اگر ما بدانیم که کسی کارهای ما را ثبت می کند، تمام مشکلات حل می شود. اگر ما احساس کنیم که هنگام سجده ،خدا ما را می بیند، به سرعت آنرا تمام نمی کنیم و آنرا طول می دهیم. اگر ما بخواهیم در نماز حال پیدا کنیم باید دیدمان این طور باشد که کسی در نماز ما را می بیند. امام حسین (علیه السلام) وقتی علی اصغر روی دستش به شهادت رسید فرمود: این مصیبت بر من آسان است زیرا خدا آنرا می بیند.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: آنچنان از خدا بترس که گویی خدا را می بینی .عالم محضر خداست، در محضر خدا گناه نکنید این یعنی تقوا. قهرمانان در مسابقات، کارهای سخت را تحمل می کنند زیرا عده ای آنها را می بینند و این دیدن در انسان حس ایجاد می کند. تقوای در مصیبت آرام بودن و در عبادت، حال داشتن است .
در قسمت بعد داریم :ای مردم ،با وسیله ای به سوی خدا بروید. وسیله یعنی هر چیزی که ما را به خدا نزدیک کند.حاکم نیشابوری می گوید: اصحاب پیامبر وسیله هستند.
در منابع اهل سنت به اشیاء مثل قرآن واعمال مثل نماز و افراد مثل رسول خدا، وسیله اطلاق می شود. یکی از علمای بزرگ اهل سنت می گوید :بسیاری از افراد بعد از فوت پیامبر به کنار قبر پیامبر می رفتند و به پیامبر که نبی رحمت بود متوسل می شدند تا شفای بیمارشان را بگیرند. زمانی باران نیامد و فردی نزد همسر پیامبر رفت و گفت که باران نمی آید. او گفت که در کنار قبر پیامبر روزنه ای ایجاد کن و به ایشان متوسل بشو، تا باران بیاید.
در خطبه ی 110 نهج البلاغه داریم: از چیزهایی که مردم می توانند متوسل بشوند به سوی خدا اینهاست: ایمان به خدا ،جهاد در راه خدا، کلمه ی اخلاص، اقامه ی نماز، روزه ماه رمضان ،زکات ،حج، صدقه و … پس انسان می تواند معصومین را در زمان حیات و بعد از مرگ وسیله قرار بدهد. ما از اعتبار ائمه استفاده می کنیم تا شفای بیماران را از خدا بگیریم. فردی وقتی غذا خورد، خدا و پیامبر را شکر کرد .فردی گفت که این شرک است و او در جواب گفت که در قرآن داریم :خدا و پیامبر ما را بی نیاز کرده است .این آیه جواز توسل است .
در ادامه ی آیه 35 سوره مائده قرآن می فرماید: در راه خدا جهاد کنید. جهاد یعنی کوشش و تلاش .
جهاد اقسامی دارد : سه نوع جهاد داریم: جهاد اکبر، جهاد اصغر و جهاد کبیر .جهاد اکبر مبارزه با نفس است و جهاد اصغر مبارزه با دشمن است . جهاد کبیر تبلیغ است .در قرآن داریم جهاد کنند بوسیله قرآن، جهاد کبیر . یعنی انسان با زبان مردم را به دین جذب کند. پیامبر با جهاد کبیر، شروع به ترویج اسلام کرد.
هر چقدر ما در جهاد بیشتر تلاش کنیم خدا بیشتر به ما کمک می کند. در قرآن ،خدا مجاهدین را ترجیح داده است .جهاد با نفس خیلی مهم است و هیچوقت تمام نمی شود. امام صادق(علیه السلام) می فرماید :همیشه با نفس خودت در مبارزه باش .

موضوعات: بهترین توشه برای قیامت  لینک ثابت
 [ 02:15:00 ب.ظ ]





قیامت ؛ راهی بس سخت و تکان دهنده!!

مجموعه: اصول و فروع دین

 

یکى از درد ناکترین منازل پس از مرگ، منزل هولناک آخرت است ، قیامت است که نگرانی و دلهره اش بزرگ و عظیم است ، بلکه از هر نگرانی و دلهره، بزرگتر و فزع و گرفتاریش “فزع اکبر” است و خداوند در وصف آن در سوره اعراف آیه 187 مى فرماید : هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِیكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یعنی فرارسیدن قیامت در (بر اهل) آسمانها و زمین، سنگین و دشوار و گران است، فرا نرسد شما را مگر به یکباره و ناگاه و بدون آنکه شما را خبر دهد.
بلی ؛ سنگین و گران و عظیم است قیامت، از جهت گرفتاریها و هولها و دلهره هاى آن ، سخت سخت است حتی بر اهل آسمان یعنی فرشتگان و پریان و به یکباره به سوی ما بیاید و آیا بدنهای ما تاب سختی های آن را دارد؟
قطب راوندى از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که حضرت عیسى (علیه السلام) از جبرئیل پرسید: کى قیامت بر پا خواهد شد؟ جبرئیل چون اسم قیامت شنید به لرزه افتاد و از هوش رفت ؛ پس چون به حال آمد گفت ای روح خدا ، مسئول بساط قیامت، عالمتر از پرسشگر نیست ، سپس آیه شریفه ای (1) را که ذکر شد خواند.
و روایتگر جلیل حضرت على بن ابراهیم قمى (رحمه الله) از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) روایت کرده که در زمانی، حضرت رسول صلى الله علیه و آله نشسته بود و جبرئیل نزد آن حضرت بود که ناگاه نظر جبرئیل به جانب آسمان افتاد و ترسی بر وجودش مستولی شد ؛ پس خود را به رسول خدا چسبانید و به حضرت پناه برد. پس حضرت رسول به آنجا که جبرئیل نظرش افتاده بود، نظر افکند، فرشته ای را دید که مشرق و مغرب را پر کرده بود. پس آن فرشته رو به پیغمبر کرد و گفت یا محمد! من فرستاده خدایم تا تو را خبر دهم که یا پادشاهى را اختیار کنى یا پیامبرى را ؟ پس حضرت به سوى جبرئیل توجه کرد، دید که آثار نگرانی از چهره جبرائیل رخت بربسته. جبرئیل عرض کرد: بهتر است که پیام آور و بنده او باشید . پس پیغمبر گفت : مى خواهم بنده و رسول خدا باشم . پس آن فرشته با گامهای خود آسمانهای هفتگانه را درنوردید .
هر آسمان را یک گام خود کرد و هر چه بالا رفت کوچک تر شد تا آنکه به اندازه مرغ کوچکى شد. پس حضرت به جبرائیل فرمود: دیدم طورى ترسیده بودى که رنگت تغییر کرده بود؟ جبرائیل گفت : یا رسول الله مرا ملامت مفرما. آیا دانستید که این فرشته که بود؟ این اسرافیل “حاجب الرب” بود و از زمانیکه حق تعالى آسمانها و زمین را خلق فرموده از مکان خود پائین نیامده .
من او را دیدم که به سوى زمین مى آید، گمان کردم که براى بر پا کردن قیامت آمده است پس از ترس قیامت ، رنگم چنان تغییر کرد که مشاهده فرمودید. پس چون دیدم که براى امر قیامت نیامده بلکه حق تعالى چون شما را برگزیده و به خاطر عظمت شما او را به نزد شما فرستاده ، رنگم به حال اول برگشت و نفسم به سوى من برگشت .
و در روایتى است که نیست فرشته مقربى و نه آسمانى و نه زمینى و نه نسیمی و نه بادى و نه کوهى و نه صحرایى و نه دریائى؛ مگر اینکه بترسند از روز جمعه براى آنکه قیامت در آن بر پا مى شود.
همانگونه که ما نیز گفتم؛ محدث قمی گوید: شاید ترسیدن آسمان و زمین و سایر چیزها که ذکر شد، ترسیدن اهل آنها و موکلین آنها باشد چنانچه مفسرین در معناى آیه ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِیكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً (1) گفته اند.
و روایت شده که چون حضرت رسول صلى الله علیه و آله قیامت را یاد مى نمود، صداى آن حضرت شدید و رخسار آن حضرت سرخ مى شد.
و شیخ مفید در ارشاد نقل کرده که چون حضرت رسول صلى الله علیه و آله از غزوه تبوک به مدین مراجعت فرمود، ((عمرو بن معدى کرب )) به خدمت آنحضرت شرفیاب شد، حضرت به او فرمود: اسلام بیاور اى عمرو تا خدا تو را از فزع اکبر و بیچارگی بزرگ نجات بخشیده و ایمن گرداند یعنى ترسى که بزرگترین ترسهاست . عمرو گفت : اى محمد صلى الله علیه و آله فزع اکبر کدام است ؛ من کسى هستم که نمى ترسم .
شیخ عباس قمی (ره) گوید: معلوم مى شود عمرو بن معدی کرب ، مردی دلیر و شجاع بوده است ؛ نقل شده که او از شَجاعان نامى روزگار بوده و بسیارى از فتوحات مسلمان به دست او واقع شده و شمشیر او به صمصامه معروف بود، که با آن ، به یک ضربت ، پاهاى شتر را از هم جدا مى کرد.
و عمر بن الخطاب در زمان خلافت خود از او خواهش کرد که آن شمشیر را نشان او دهد، عمرو آن را حاضر کرد. عمر آن را کشید و بر محلى زد که تیزى آنرا امتحان کند ابدا اثر نکرد. عمر آن را دور افکند و گفت : این چیزى نیست . عمرو گفت : اى امیر؛ شما از من شمشیر طلبیدید نه بازویى که با آن شمشیر مى زد. عمر از سخن عمرو بدش آمد و او را سرزنش کرد و به قولى او را بزد و (صد البته که عمر مردی خشن و تلخ رو بود و در بسیاری از موارد از پیامبر می خواست تا مردمان را با شمشیر بکشد و پیامبر مانع او می شد .
و چون عمرو گفت من از فزع اکبر و بیچارگی و دلهره بزرگ قیامت نمى ترسم ، حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: اى عمرو؛ چنین نیست که گمان کرده اى ؛ همانا صیحه اى بلند خواهد شد که مرده ای نماند، مگر آنکه زنده شود و نماند زنده اى مگر آنکه بمیرد، مگر آنها که خدا بخواهد نمیرند. پس یک صیحة دیگر بر ایشان زده مى شود که همه زنده مى شوند و صف مى کشند و آسمان شکافته مى شود و کوهها متلاشى و پراکنده مى شوند و پاره هایی از آتش جهنم جدا شود و کوه ها افکنده شود؛ پس نماند صاحب روحى مگر آنکه دلش کنده شود و گناهش را یاد کند و مشغول به خود شود، مگر کسانى که خدا خواسته باشد(که چنین نشود).
نوشته اند که فرمود : پس کجایى تو اى عمرو ؟ عمرو گفت : همانا من مى شنوم امرى را که عظیم و بزرگ است .
و به حدى قیامت هولناک و دهشتناک است که اموات و مردگان در عالم برزخ و قبر نیز هول و تکان و بیم و وحشت آن را دارند، به نحوى که بعضى از مردگان که به دعاى اولیاء خدا زنده شده اند موهایشان تمام سفید بوده . سبب سپیدى موى آنها را پرسیدند، گفتند وقتى که ما را به زنده شدن امر کردند گمان کردیم که قیامت بر پا شده و از وحشت و هول قیامت تمامى موهاى ما سپید شد.
اینک ما در اینجا چیزهائى که سبب خلاصى از سختیهاى قیامت است ذکر مى کنیم شاید آن را به کار بندید.
1 - خواندن سوره یوسف
روایت شده است که هر که سوره یوسف (علیه السلام) را در هر روز یا در هر شب بخواند، روز قیامت که مبعوث مى شود جمالش مانند جمال یوسف (علیه السلام) باشد، و به او فزع و ترسى از روز قیامت نرسد.
2 -خواندن سوره دخان در هر نماز
و از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) مرویست که هر که سوره دخان را در نمازهاى فریضه و نافله ، بخواند حق تعالى او را در جمله آنهائى که امین و بى ترسند مبعوث فرماید.
3 - خواندن سوره احقاف در هر جمعه
و از حضرت امام جعفر صادق (ع) مروى است که هر که سوره احقاف را در هر شب یا در هر جمعه بخواند، به او ترسى در دنیا نرسد و حق تعالى او را از ترس روز قیامت ایمن گرداند.
4 - خواندن سوره والعصر در نمازهای مستحبی
و نیز از آن حضرت (امام صادق (علیه السلام)) منقولست که هر که سوره والعصر را در نمازهاى نافله خود بخواند روز قیامت با صورت سفید و روشن مبعوث مى شود، و دهانش به خنده گشوده باشد و چشمش روشن باشد تا داخل بهشت شود.
5- احترام به ریش سفیدان و بزرگترها
شیخ کلینى از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل کرده که حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: هر که احترام و تعظیم کند کسى را که در اسلام موى خود را سپید کرده حق تعالى او را از فزع و ترس روز قیامت ایمن گرداند.
6- مردن در راه مکه
و نیز از آن حضرت روایت کرده که فرمود: هر که بمیرد در راه مکه ، خواه در وقت رفتن باشد یا در وقت برگشتن ، از ترس بزرگ و فزع اکبر روز قیامت ایمن بماند.
7 - مردن در حرم مکی و یا مدنی
و شیخ صدوق از آن حضرت روایت کرده که فرمود هر که در یکى از دو حرم ، یعنى حرم مکه و حرم مدینه بمیرد خداوند او را از جمله آنهائیکه امین و بى ترسند در قیامت قرار مى دهد.
8- دفن شدن در حرم مکی
شیخ کلینى از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هر که در حرم مکه معظمه دفن شود از فزع اکبر و ترس بزرگ ایمن گردد.
9- دوری از فحشاء بخاطر خدای بزرگ
شیخ صدوق از حضرت رسول صلى الله علیه و آله نقل کرده که هر کس ‍ از زنا و یا زشتى دیگر به خاطر خداوند بپرهیزد خداوند آتش جهنم را بر او حرام گرداند و او را از ترس بزرگ روز قیامت ایمن گرداند.
10- دشمن دانستن نفس اماره
کسى که نفس اماره را دشمن خویش شمرد خداوند او را از ترس روز قیامت ایمن گرداند.
11-فرو بردن خشم و کظم غیظ
شیخ اجل على بن ابراهیم قمى از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) روایت کرده که هر کس، خشم خود را فرو برد خداوند دل او را از امن و ایمان روز قیامت پر گرداند.
12- محبت و ولایت اهلبیت
حق تعالى در سوره نمل آیه 89 فرمود : مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ یعنی هر كس نیكى به میان آورد، پاداشى بهتر از آن (نیکی) خواهد داشت‏، و آنان از هراس و دلهره آن روز (قیامت) ایمنند، از حضرت امیرالمؤ منین روایت شده که فرمود: حسنه در این آیه ، معرفت و ولایت و محبت ما اهل بیت است (و معلوم می شود آیه شریفه 201 سوره بقرة وِمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ یعنی : و برخى از آنان مى‏گویند: (پروردگارا! در این دنیا به ما نیكى و در آخرت (نیز) نیكى عطا كن‏، و ما را از عذاب آتش (دور) نگه دار) همان محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است .
13- کمک به برادران مومن و برآوردن حوائج آنان
شیخ صدوق از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هر کس که برادر مؤمن اندوهگین و تشنه را کمک کند و اندوهش را از بین ببرد و یا خواسته اش را بر آورده سازد براى او از طرف خداوند هفتاد و دو رحمت است که یکى از آنها را حق تعالى در دنیا به او مرحمت فرماید که با آن زندگى خود را اصلاح نماید و هفتاد و یک رحمت دیگر براى جلوگیرى از ترسهاى روز قیامت او باشد.
مرحوم محدث قمی می گوید که در خصوص برآورده کردن نیازها و مشکلات برادران دینى، روایات بسیار نقل شده ؛ از جمله از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) روایت شده است: کسى که دنبال کار برادر مسلمان خود برود، حق تعالى او را در حمایت هفتاد و پنج هزار فرشته قرار دهد که براى او در هر قدمى حسنه اى بنویسد و زشتى را از او بردارد و درجه بالاتر را به او دهد. و چون نیاز برادر دینی خویش روا سازد ، فرشتگان بنویسند براى او اجر و مزد کسی که حج و عمره را بجا آورده باشد. و از حضرت صادق (علیه السلام) منقول است که برآورده کردن نیاز مرد مومن برتر است از حجّة و حجّة و حجّة و تا ده حجة شمردند .
و روایت شده که در بنى اسرائیل هر گاه عابدى به نهایت عبادت مى رسید از میان همه عبادات سعى و کوشش در بر آوردن حاجات مردم اختیار مى کرد.
و شیخ جلیل ، شاذان بن جبرئیل قمى از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت کرده که حضرت در شب معراج این کلمات را دید که بر در دوم بهشت نوشته شده : “لا اله الا الله،محمد رسول الله،على ولى الله” از براى هر چیزى حیله ایست و حیله سرور و خشنودی در آخرت چهار خصلت است : دست مالیدن بر سر یتیمان و مهربانى بر بیوه زنان و رفتن پى حاجت مؤ منان و تعهد و پرستارى از فقیران و مسکینان و درماندگان، بنابراین علما و بزرگان دین خیلى اهتمام در رفع نیاز مؤمنین داشتند .
14- زیارت اهل قبور مومنان
شیخ کلینى از حضرت امام رضا (علیه السلام) نقل کرده که هر کس نزد قبر برادر خود بیابد و دست خود را بر قبر بگذارد و سوره “انا انزلناه فى لیله القدر” را هفت مرتبه بخواند، خداوند او را از فزع اکبر و دلهره بزرگ روز قیامت ایمن و مصون گرداند.
محدث قمی می گوید: در روایت دیگر است که خوب است زائر قبر مومنان، رو به قبله نماید و دست بر روى قبر بگذارد.
شایان ذکر است که گفته شود : ایمن بودن از ترس بزرگ و دلهره تکان دهنده روز قیامت ، ممکن است براى خواننده سوره “انا انزلناه فی لیلة القدر” باشد چنانچه از ظاهر خبر چنین استفهام می شود ، و احتمال دارد، ایمن شدن از دلهره بزرگ قیامت براى آن مرده ای باشد که “سوره قدر” را برای او خوانده اند ، چنانچه از بعضى روایات اینگونه ظاهر مى شود.
مرحوم شیخ عباس قمی که مولف مفاتیح الجنان نیز می باشد، می گوید : و این فقیر در مجموعه اى که شیخ اجل افقه، ابو عبدالله، محمد بن مکى عاملى، معروف به شیخ شهید ((اول) نوشته است این حکایتی را که برایتان نقل می کنم دیده ام) در آن مجموعه نوشته بود: به زیارت قبر استاد خود شیخ اجل عالم، فخر المحققین نجل(فرزند)آیه الله علامه حلى (رضوان الله علیهم اجمعین ) آمد و گفت : نقل مى کنم از صاحب این قبر و او نقل کرد از والد ماجدش(پدر ارجمندش) به سند خود از امام رضا (علیه السلام) که هر که زیارت کند قبر برادر مؤ من خود را و بخواند نزد او سوره قدر را و بگوید: “اللهم جاف الارض عن جنوبهم و صاعد الیک ارواحهم و زدهم منک رضوانا و اسکن الیهم من رحمتک ما تصل به وحدتهم و تونس وحشتهم ، انک على کل شى ء قدیر” (2) ایمن شود خواننده این دعا و مرده ای که برای او این دعا را می خوانند از فزع اکبر و دلهره بزرگ روز قیامت.
صاحب منازل الاخره گوید: که قبر فخر المحققین بنابر آنچه از کلام مجلسى اول در شرح فقیه ظاهر مى شود در نجف اشرف است و شاید نزدیک قبر والدش علامه (رحمه الله علیه) در ایوان مطهر باشد.

_________________________________________________

(1) سوره : اعراف آیه 187 یَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِیكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِیٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ یعنی در باره قیامت از تو می پرسند که چه وقت فرا می رسد بگو : دانش آن نزد پروردگار من است تنها اوست که چون زمانش فرا رسد آشکارش می سازد فرا رسیدن آن بر آسمانیان و زمینیان پوشیده است ، جز به ناگهان بر شمانیاید چنان از تو می پرسند که گویی تو از آن آگاهی بگو : علم آن نزدخداست ولی بیشتر مردم نمی دانند.

(2) یعنی : بارخدایا بگستران زمین را از اطراف این مومنان در خاک آرمیده و ارواح آنان را به سوی خویش بالا ببر و خوشنودی خویش شامل آنان بفرما و آنان را در رحمت و مهربانی خودت اسکان فرما ، همان رحمتی که آنان را از تنهایی قبر و برزخ در آورد و از وحشت تاریک گور نجاتشان بخشد.

برگرفته از کتاب منازل الاخره

موضوعات:  قیامت ؛ راهی بس سخت و تکان دهنده!!  لینک ثابت
 [ 02:13:00 ب.ظ ]





مقاله درباره معاد (قسمت دوم)



مجموعه: اصول و فروع دین

 

شبهه درباره قدرت فاعل:

شبهه دیگر این است که برای تحقق یک پدیده علاوه بر امکان ذاتی و قابلیت قابل قدرت فاعل هم شرط است و از کجا که خدا قدرت بر زنده کردن مردگان داشته باشد؟

این شبهه واهی، از طرف کسانمی مطرح شده که قدرت نامتناهی الهی را نشناخته بودند، و پاسخ آن این است که قدرت الیه حد ومرزی ندارد و به هر چیز ممکن الوقوعی تعلق می گیرد چنانکه این جهان کران نا پیدا را با آن همه عظمت خیره کننده آفریده است. اَوَلَم یَروا أنَّ الله الذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الرضَ وَ لَم یَعیَ بِخَلقِهِنَ بِقادرٍ عَلی أن یُحیَی المَوتی بَلی إنهُ عَلی کَلَّ شَئٍ قَدیرُ( 23 )

مگر ندید (وندانستید) فدایی که آسمانها و زمین را آفریده و در آفرینش آنها در نمانده است می تواند مردگان را زنده کند؟ چرا، او بر هر چیزی تواناست.

افزون بر این آفرینش مجدد سخت تر از آفرینش نخستین نیست و نیاز به قدرت بیشتری ندارد بلکه می توان گفت از آن هم آسانتر است زیرا چیزی بیش از بازگشت روح موجود نیست.( 24 )

و هو الذی یَبدءُ الخَلقَ ثُمَّ یُحیدُهُ وَ هُوَ اَهوَنُ علَیهِ.( 25 )

و اوست خدایی که آفرینش را آغاز می کند و سپس آن را بر می گرداند و آن (بازگرداندن) آسانتر است.

شبهه درباره علم خداوند:

شبهه دیگر این است که اگر خداوند انسانها را زنده می کند و به پاداش و کیفر اعمالشان برساند باید از سویی بدنهای بی شمار را از یکدیگر تشخیص بدهد تا هر روحی را به بدن خودش بازگرداند و از سوی دیگر همه کارهای خوب وبد را به یاد داشته باشد تا پاداش و کیفر در خوری به هر یک از آنها بدهد و چگونه ممکن است ابدانی که خاک شده و ذرات آنها در هم آمیخته شده را از یکدیگر بازشناخت؟ و چگونه می توان همه رفتارهای انسانها را در طول هزاران بلکه میلیونها سال، ثبت و ضبط کرد و به آنها رسیدگی نمود؟

این شبهه هم از طرف کسانی مطرح شده که علم نامتناهی الهی را نشناخته بودند و آن را علوم ناقص و محدود خودشان قیاس می کردند و پاسخ آن این است که علم الهی حد و مرزی ندارد و بر همه چیز احاطه دارد و هیچ گاه خدای متعال چیزی را فراموش نمی کند قرآن کریم از قول فرعون نقل می کند که به حضرت موسی(ع) گفت: فَما بالُ القُروُونِ الُولی اگر خداوند همه ما را زنده، و به اعمالمان رسیدگی می کند پس وضع آن همه انسانها پیشین که مرده و نابود شده اند از چه می شود؟ حضرت موسی(ع) فرمود: «…عِلمُها عِندَ رَبّیِ لا یضلُّ رَبّیِ وَ لا یَنسی»( 26 ) علم همه آنها نزد پروردگارم در کتابی محفوظ است و پروردگار من گمراه نمی شود و چیزی را فراموش نمی کند.

ودر آیه جواب دو شبهه اخیر به این صورت بیان شده است: «قُل یُحییها الذی أَنشَأَها اَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هوَ بّکُلِّ خَلقٍ عَلیمُ»( 27 )بگو (ای پیامبر) مردگان همان کسی زنده می کند که نخستین بار، ایشان را پدید آورده و او را به هر آفریده ای داناست.

• شهید مطهری در کتاب کلیاتی درباره مساله معاد خود بعد از سوالات و شبهاتی که به ایشان می شود و ایشان جواب می دهند عقیده خود را اینگونه بیان می فرمایند: به عقیده من باید معتقد باشیم که حیات دیگری غیر از این حیات هست . لزومی ندارد که ما بفهمیم اعاده معدوم می شود و یا اعاده معدوم نمی شود ما باید این را بفهمیم که آن حیات جاودانی است، پایان نمی پذیرد؛ لزومی ندارد که ما بفهمیم چرا پایان نمی پذیرد، چرا در اینجا مرگ حتمی است (از ضروریات خلقت است) و در آنجا نیست؟ رابطه آنجا با اینجا رابطه مقدمه و نتیجه است؛ هر چه اینجا گشت کنیم آنجا بر می داریم؛ دنیای پاداش و کیفر است اما آیا آنجا اعاده معدوم می شود یا نه؟ لزومی ندارد بفهمیم. حتی به عقیده من اینکه عود ارواح به اجساد می شود یا نه؟ لزومی ندارد بفهمیمف آیا تمامی خصوصیاتش با خصوصیات این عالم طبیعت هیچ فرقی نمی کند؟ گِل ما را از نو می آیند می سازند؟ یعنی معاد همانی است که خیال تصور کرده که یک کوزه ای را می سازند و خراب می کنند و دو مرتبه آن را می سازند؟ لزومی ندارد ما این را بفهمیم و روی آن دقت کنیم که آیا به این شکل است یا به شکل دیگری ولی آن مقدارش برای ما کافی است از قرآن هم این خصوصیات معاد خیلی قطعی فهمیده می شود، منتها راجع به کیفیتش ما یک جا می بینیم طوری می گوید که آدم فکر می کند آن دنیا شروع مجددی از همین دنیا و تکرار همین دنیاست؛ همین دنیا دو مرتبه تکرار می شود اما نه از راه تولد، بلکه از این که ذرات این موارد گوشت و استخوان و غیره را جمع می کنند، دو مرتبه به صورت یک انسان در می آورند و بعد روحی در آن دمیده می شود البته «روحی دمیده می شود» در قرآن نیست، به همین شکل خدا [ذرات پراکنده را] جمع می کند، می شود انسان….

قرآن کریم از یک سو، به عنوان پیامی که از طرف خدای متعال به بندگانش فرستاده شده بر تحقق معاد، تاکید می کند و آن را وعده حتمی وتخلف ناپذیر الهی می شمارد و بدین ترتیب حجت را بر مردم تمام می کند و از سوی دیگر دلایل عقلی بر ضرورت معاد اشاره می کند تا رغبت انسان نسبت به شناخت عقلانی را ارضا کند و حجت را مضاعف سازد از این رو، بیانات قرآنی درباره اثبات معاد را به دو بخش تقسیم می کنیم و در هر بخش به ذکر نمونه ای از آیات مربوز می پردازیم.

وعده حتمی الهی

قرآن کریم، بر پایی قیامت و زنده شدن همه انسانها در جهان آخرت را امری تردید ناپذیر داسته م فرماید:

«إنَّ الساعَهَ آتیه َُ با ریبَ فیها»( 28 )و آن را وعده ای راستین و تخلف ناپذیر شمرده و می فرماید:«بَلی وَعداً عَلَیهِ حَقّاً»( 29 )

و بارها بر تحقق آن قسم یاد کرده و از جمله می فرماید:«قُل بَلی وَ رَبیّ لَتُبعَثُنَّ و لَتُنبعونَّ بِما عَمِلتُم و ذلکَ عَلی اللهِ یسیرُ»( 30 )

و هشدار دادن به مردم، نسبت به آن را از مهمترین وظایف انبیاء دانسته چنان که می فرماید:

«یُلقیِ الروحَ مِن أمرِهِ عَلی مَن یَشاءُ »ِن عِبادهِ لِیُنذِرَ یومَ التَّلاقِ»( 31 ) و برای منکرین آن شقاوت ابدی و عذاب دوزخ را مقرر فرموده است:

«وَ اَعتَدنا لِمَن کَإَّبَ بِالساعَهَ سَعیراً»( 32 )

اشاره به براهین عقلی

بسیاری از آیات کریمه قرآن لحن استدلال عقلی بر ضرورت معاد دارد و می توان آنها را ناظر بر برهانهای حکمت و عدالت دانست از جمله به صورت استفهام انکاری می فرماید: «اَفَحَسِبتُم أنَّما خَلَقنل کُم عَبَثاً و أنکُم اِلینا لا تُرجِعُونَ»( 33 )

مگر پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟

این آیه شریفه به روشنی دلالت دارد بر اینکه اگر معاد و بازگشت به سوی خدا متعال نباشد آفرینش انسان در این جهان لیهوده خواهد بود ولی خدای حکیم کار عبث و بیهوده انجام نمی دهد پس جهان دیگری برای بازگشت به سوی خودش بر پا خواهد کرد چون به دنبال زندگی این دنیا بازگشت به سوی اوست تا انسان به نتیجه اعمالش برسد و کار حکیم هدفمندانه باشدبا توجه به اینکه آفرینش انسان به منزله غایت برای آفرینش جهان است اگر زندگی انسان در این جهان بیهوده و بی فایده و فاقد هدف حکیمانه باشد آفرینش جهان هم بیهوده و باطل خواهد وبود و این نکته را می توان از آیاتی استفاده کرد که وجود عالم آخرت را قتضای حکیمانه بودن آفرینش جهان دانسته است و از جمله در وصف خردمندان (اولو الاباب) می فرماید: «…و یَتَ،َکرَّرونَ فی خَلقِ السمواتِ و الأرضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطلاً سُبحانکَ فَقنا عذاب النار»( 34 ) …. و درباره آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند(و آنگاه می گویند: )پروردگارا، این جهان را باطل نیافریده ای، تو منزهی (از اینکه کار باطل، انجام دهی) پس ما را از عذاب آتش نگهدار.

از این آیه استفاده می شود که تامل در کیفیت آفرینش جهان، انسان را متوجه حکمت الهی می سازد یعنی خدای حکیم از این آفرینش عظیم، هدف حکیمانه ای را در نظر داشته و آن را گزاف و بیهوده نیافریده است و اگر جهان دیگری نباشد که هدف نهایی از آفرینش محسوب شود خلقت الهی، پوچ و بی هدف خواهد بود.

دسته دیگری از آیات کریمه قرآن که اشاره به برهان عقلی بر ضرورت معاد دارد قابل انطباق بر برهان عدالت است.( 35 )یعنی مقتضای عدل الهی این است که نیکوکاران و تبهکاران را به پاداش و کیفر اعمالشان برساند و فرجام آنان را از یکدیگر تفکیک کند و چون در این جهان چنین تفکیکی نیست ناچار جهان دیگری بر پا خواهد کرد تا عدالت خوی ش را عینیت بخشد.

از جمله در سوره جاثیه ایات 21-22 می فرماید: «أم حَسِبَ الذینَ اجترَحوا السَّیِّاتِ أن نَجعَلَهُم کَالذَّینَ آمنوا وَ عَمِلوا الصالحاتِ سواءً مَحیاهُم و مَماتُهُم ساءَ ما یَحکُمُونَ. و خَلَقَ اللهُ السَمواتِ و الأرضَ بِالحَريالِّ وَ لِیُجزی کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلمونَ» مگر کسانی که مرتکب کارهای بد شدند چنین پنداشتند که ما آنان را مغانند کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند قرار خواهیم داد و به گونه ای که زندگی و مرگ هر دو دسته یکسان باشد (و همان گونه ای که در نعمتها و بلاها و شادیها و غمهای این جهان، شریکند بعد از مرگ هم فرقی نداشته باشند؟) اینان بد قضاوتی می کنند! و خدای متعال آسمانها و زمین را به حق (و دارای هدف حکیمانه) آفریده و تا اینکه هر کس به آنچه به دست آورده جزا داده می شود و به ایشان ستم نشود.

لازم به تذکر است که می توان جمله «وَ خَلَقَ اللهُ السَّمواتِ و الأرضَ بالحقَّ» را اشاره به برهان حکمت دانست چنان که می توان اساساً برهان عدالت را هم به برهان حکمت بازگرداند زیرا همان گونه که می دانید عدل الهی از مصادیق حکمت است.

شهید مطهری در جمع بندی کلی مباحث معاد خود می فرمایند: آنچه ما را از آیات قرآن می فهمیم این است که مردن در منطق قرآن تباهی نیست، صرف خراب شدن نیست، انهدام نیست، بلکه مردن انتقال است و آن که می میرد در همان آنی می میرد در همان لحظه ای که می میرد از اینجا منقل می شود و به جای دیگر و در جای دیگر زنده است و هست و هست و هست تا روز قیامت که مساله قبور و حشر جسمانی پیدا شود و بدنها از خاکها بیرون بیایند قرآن البته کلمه عود ارواح بر اجساد را ندارد ولی در عین حال می گیود که مردم از قبرها زنده می شوند و در عین حال قرآن خود مردن را می گوید که انتقال است، جدایی است البته این چیزها را که میگوییم استنباط من است؛ حالا من آیات را می خوانم ممکن است استنباط شما طور دیگری باشد.

تعبیر قرآن درباره مرگ

آیات عموم که از آنها استفاده می شود تفسیر مرگ را از زبان قرآن دانست یکی، آن آیاتی است که از مرگ به «توفی» تعبیر می کنند که این ایات زیاد است:

«الذین تَتَوَفیهُمُ الملائکهُ ظالِمی أنفُسِهِم»( 36 )

الله یَتَوَفَّی الهَ نفسَ حینَ موتها وَ التی لَمک تُمتُ فی منامِها»( 37 )

«حتّی إذا جائتهُم رُسُلنا یَتَوَفَّونَهم»( 38 )

اُعبُدُ الله الذی یَتَوَفیکُم»( 39 )

«توفی» از ماده «وَفی» است، همان ماده ای که وفا و استیفا از آن ماده است. «توفی» از ماده فوت نیست ما فارسی زبان ها گاهی فوت را با وفات مرادف فیال می کنیم فوت از دست رفتن است؛ اگر تعبیر فوت می کرد، مرگ به همان معنای تباهی و تمام شدن و از دست رفتن است.

وفات از ماده وفا و استیفاست و به اتفاق تمام لغتها «توفی» یعنی استیفا کردن و تحویل گرفتن یک چیز به تمامه «الله یَتَوفَّی الانفُسَ حینَ موتها» یعنی خدا نفسها را در وقت مردن به تمامه و کماله می گیرد و همچنبن آیات دیگری که در این زمینه هست همان مفهوم قبض را می دهد در قرآن کلمه «قبض» نیامده و ما در عرف خودمان می گوییم عزرائیل روح را قبرض کرد، قابض الارواح است، ولی قبض با توفی که در قرآن آمده هر دو یک معنی را می دهد.

در یکی از ایات مساله خواب را با مردن در یک ردیف می شمارد و می فرماید: «الله یَتَوَ،َّی الأنفسَ حین مَوتها و التّی لَم تَمت فی منامها» خدا نفسها را در وقت مردن و [نفس] زنده ها را که هنوز نمرده اند در وقت خوابیدن می گیرد؛ آنکه مرد دیگر نفسش بر نمی گردد و آن که خوابیده است آن را دو مرتبه می فرستد. معلوم می شود از نظر قرآن یک چیزی هست که نام «نفس» است. «فَیُمسکُ التی قَضی عَلَیها المَوتَ» آن که حکم مرگ بر او شده است نگهش می دارد.« و یُرسِلُ الاُخری إلی اَجَلُ مَسمیً»( 40 ) و آن دیگری(یعنی خوابیده) را می فرستد تا یک وقت مقدر و تعیین شده که آن هم برای همیشه باید گرفته شود.

ویژگی های عالم آخرت از دیدگاه عقل

1- طبق براهینی که برای معاد بیان شد از برهان اول به دست می آید که باید ابدی و جاودانی باشد زیرا در آن برهان، بر امکان حیات ابدی و میل فطری انسان، به چنین حیاتی تاکید گردید و تحقق آن مقتضی حکمت الهی دانسته شد.

2- باید نظام آخرت به گونه ای باشد که نعمت و رحمت خالص و بدون شائبه رنج و زحمت در آن تحقق یابد تا کسانی که به اوج کمال انسانی رسیده اند و هیچ گونه آلودگی به گناه و انحرافی پیدا نکرده اند از چنین سعادتی برخوردار شوند بر خلاف دنیا که چنین سعادت مطلقی را ممکن نمی سازد بلکه سعادتهای دنیا نسبی و منسوب به سختی و رنجهاست.

3- جهان آخرت باید دست کم دارای دو بخش مجزا برای رحمت و عذاب باشد تا نیکوکاران و تبهکاران از یکدیگر تفکیک شوند و هر کدام به نتبجه اعمال خودشان برسند و این دو بخش همان است که در لسان شرع به نام بهشت دوزخ نامیده می شود.

4- که از برهان عدالت به دست می آید این است که جهان آخرت باید از چنان وسعتی برخوردار باشد که گنجایش پاداش و کیفر همه انسانها را با هر گونه عمل نیک و بدی داشته باد مثلا اگر کسی میلیونها انسان را به ناحق به قتل رسانیده است امکان کیفر او در آن جهان باشد و متقابلا اگر کسی وسیله حیات میلیونها نفر را فراهم کرده است پاداش در خوری برای وی ممکن باشد.

5- ویژگی بسیار مهم دیگری که از همین جهان به دست می آید و در ذیل تقریر آن اشاره شد این است که باید جهان آخرت «دار جزاء» باشد نه «دار تکلیف» توضیح آنکه: زندگی دنیا به گونه ای است که انسان میلها و رغبتها متضاد و متزاحم پیدا می کند و همواره بر سر دو راهیهایی واقع می شود که ناچار است یکی از آنها را انتخاب کند و همین امر، زمینه تکلیفی را فراهم می سازد تکلیفی که تا آخرین لحظات عمرش ادامه یابد و حکمت و عدل الهی اقتضاء دارد که عمل کنندگان به تکلیف، پاداش شایسته؛ و سر پیچی کنندگان به کیفر درخوری برسند و اکنون اگر فرض کنیم که همین زمینه های تکلیف و مجال گزینش راه، در عالم آخرت هم فراهم باشد مقتضای رحمت وجود و فیاضیت الهی آن است که مانع انجام تکلیف و انتخاب راه نشود و بدین ترتیب عالم دیگری برای پاداش و کیفر لازم می شود و در حقیقت عالمی که آن را «آخرت» فرض کرده بویدم «دنیای» دیگری به حساب می آید و عالم آخرت حقیقی همان عالم آخرین و نهائی خواهد بود که دیگر جای تکلیف و آزمایش و زمینه آن –یعنی تضاد و تزاحم خواسته ها- نباشد.

نتیجه

در پایان به این مطلب می رسیم که مای ک مسلمان و شیعه امیرالمومنین(ع) و اولاد او هستیم، پس با این بیانات کامل و قاطع که برای اثبات معاد ذکر کرده ایم دیگر نباید کسی باقی مانده باشد که نتواند از اصول اعتقادی واجب خود دفاع کند یا اینکه حتی ذره ای شک در ذهن او را جع به معاد باقی مانده باشد و انشا الله با مطالعه دقیق این تحقیق باعث ترویج این مطالب به دیگران باشیم که مبادا حقی از دیگران بر ذمه ما باشد و ما اطلاع نداشته باشیم.

پي‌نوشت‌ها:

1. سوره مومنون، آیه 115

2. سوره مومنون، آیه 15و16

3. حدیث نبوی، کنوز الحقایت مناوی باب دال

4. سوره بقره، آیه 111- سوره انبیاء، آیه 24- سوره نحل، آیه 64

5. سوره مومنون، آیه 117- سوره نساء، آیه 157- سوره انعام، آیات 100و119و148- سوره کهف، آیه 5- سوره حج، آیات 3و8و71- سوره عنکبوت، ایه 8- سوره روم، ایه29- سوره لقمان، آیه 20- سوره غافل،آیه 42- سوره زخرف، آیه 20-سوره نجم، آیه 28

6. سوره جاثیه، آیه 24

7. سوره قصص ، آیه 39- سوره کهف، آیه 36- سوره ص، آیه 27- سوره جاثیه، آیه 32- سوره انشقاق، آیه 14

8. سوره القیامه، آیه 5

9. سوره روم، آیه 10- سوره مطففین، ایات10 و 14

10. سوره نحل، ایه 38

11. سوره هود، آیه 7- سوره اسراء، آیه 51- سوره صافات، آیات 16و53- سوره دخان، آیات34و36- سوره احقاف، آیه18- سوره ق، آیه3- واقعه، آیات 47و48- سوره مطففین، آیات 12و13- سوره نازعات، آیات 10و11

12. سوره های اعراف، آیه 57- حج، آیه 5و6- روم، آیه 19و 50-فاطر، آیه 9- فصلت، ایه 19- زخرف، آیه 11- ق ، آیه 11

13. سوره کهف، آیه 21

14. سوره بقره، آیه 260

15. سوره بقره، آیه 259

16. سوره بقره، آیه 55و56

17. سوره بقره، ایات67و73

18. سوره آل عمران، آیه 49- سوره مائده، آیه 110

19. سوره سجده، آیه 10و11

20. سوره بقره، آیه 156

21. سوره نحم، آیه 42

22. سوره علق، آیه 8

23. سوره های احقاف، آیه 33- یس، آیه 81- اسراء،آیه 99- صافات، آیه 11- النازعات، آیه 27

24. .سوره های اسراء،آیه 51-عنکبوت آیه 19و20- ق، آیه 15- واقعه، آیه 62- یس، آیه 80- حج، آیه 5- القیام، آیه 40- الصارق، آیه 8

25. سوره روم، آیه 27

26. سوره طه، آیه 51و52

27. سوره یس، آیع 79

28. سوره های غافر، آیه 59- آل عمران، آیه 9و25- سوره نساء،آیه 87- انعام، آیه 12- کهف، آیه 21- حج، آیه 7- شوری، آیه 7- جاثیه، آیه 26و32

29. سوره های نحل، آیه 38- آل عمران، آیه 9و191- نساء،آیه 122- یونس، آیه 4و55- کهف، ایه 21- انبیاء، آیه 103- فرقان، آیه 16- لقمان، آیه 9و33- فاطر ،آیه 5- زمر، آیه 20- نجم، ایه 47- جاثیه، آیه 32- احقاف، آیه 17

30. سوره های تغابن، آیه 7- یونس، آیه 53- بساء،آیه 3-

31. سوره های غافر، آیه 15- انعام، آیه 130 و 154- رعد، آیه 2- شوری، آیه 7- زخرف، آیه 61 – زمر، آیه 71

32. سوره های فرقان، آیه 11- اسراء،آیه 10- سبا،آیه 8- مومنون، آیه 74

33. سوره مومنون، ایه 115

34. سوره آل عمران، آیه 191

35. سوره های ص، آیه 28- غافر، آیه 58- قلم، ایه 35- یونس، آیه 4

36. سوره نحل، آیه 28

37. سوره زمر، ایه 42

38. سوره اعراف، ایه 37

39. سوره های یونس، ایه 104نحل، آیه 32- انعما، آیه 61- سجده، آیات10و11

40. سوره زمر، آیه 42

منابع

1. قرآن کریم

2. مجموعه آثار شهید مطهری، مرتضی مطهری، تهران: قم، ملاصدرا، چاپ یازدهم تیر 1381

3. آموزش عقاید، ایت الله مصباح یزدی، چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، پاییز 1379

موضوعات: مقاله درباره معاد (قسمت دوم)  لینک ثابت
 [ 02:12:00 ب.ظ ]




مبانی و ادله اثبات معاد

 

مقاله دربازه معاد (قسمت اول )

مقدمه

بحث ما درباره مساله معاد است –مساله معاد از نظر اهمیت بعد از مساله توحید مهمترین مساله دینی و اسلامی است. پیغمبران (و بالخصوص آنچه از قرآن درباره پیغمبر ما استفاده می شود) آمده اند برای اینکه مردم را به این دو حقیقت مومن و معتقد کنند: یکی به خدا (مبادأ) و دیگر به قیامت و فعلا -به اصطلاح معمول ما-معاد.

- مساله معاد چیزی است که برای یک مسلمان ایمان به آن لازم است ؛ یعنی چه؟

یعنی در ردیف مسائلی نیست که چون از ضروریات اسلام است ایمان به پیغمبر ضروری است، پس ایمان به آن هم به تبع ایمان به پیغمبر ضروری است. ما بعضی چیزها داریک که باید به آنها معتقد بود به این معنا که اعتقاد به آنها از اعتقاد به پیغمبر منفک نیست. مساله معاد و قیامت مثل روزه از ضروریات اسلام است (یعنی نمی شود کسی معتقد به پیغمبر باشد ولی منکر معاد باشد) در تعبیرات قرآن کامه ایمان به قیامت ایمان به یوم آخر آمده است؛ یعنی پیغمبر مساله معاد را به عنوان یک چیزی عرضه کرده است که مردم همان طوری که به خدا ایمان و اعتقاد پیدا کنند به آخرت هم باید ایمان و اعتقاد پیدا کنند، که معنی آن این می شود که همین طوری که خداشناسی لازم است (یعنی انسان در یک حدی مستقلا با فکر خودش باید خدا را بشناسد) در مساله معاد نیز انسان باید معاد شناس باشد؛ یعنی پیغمبر که در مساله معاد بگوید چون من می گویم معادی هست شما هم بگویید معادی هست مثل اینکه من گفتم روزه واجب است و شما هم بگویید روزه واجب است. نه، ضمنا افکار را هدایت و رهبری و دعوت کرده که معاد را بشناسد، معرفت و ایمان به معاد پیدا کنند.

- علت اینکه مسلمین معاد را جزء اصول دین قرار داده اند این بوده که اسلام درباره معاد یک امر علاوه ای از ما خواسته؛ یعنی نخواسته ما فقط آن را به عنوان یکی از ضروریات اسلام به طفیل قبول نبوت قبول کرده بایم. خواسته که خود ما هم مستقلا به آن ایمان و اعتقاد داشته باشیم؛ ولو مثلا ما به نبوت اعتقاد نداشته باشیم، به معاد اعتقاد نداشته باشیم. این که «ولو» می گوییم نه اینکه از آن صرف نظر می کنم می خواهم بگویم یک مساله ای است که خواسته ما مستقلا به آن ایمان داشته باشیم و لهذا قرآن استدلال می کند بر قیامت؛ استدلال نمی کند بر روزه، می گوید روزه را پیغمبر گفته ولی استدلال می کند بر قیامت پ، چه آن نو استندلالی که پایه آن خود توحید است و چه آن استدلالی که پایه آن نظام خلقت است.

استدلال قرآن بر معاد

دو نوع استدلال در قرآن هست یک نوع استدلال بر معاد، بر اسا توحید است که قرآن می گوید ممکن نیست خدا خدا باشد ولی معادی نباشد، یعنی اگر معاد نباشد خلقت عبث است این خودش یک استدلال است. قرآن خواسته روی این مطلب استلال کند: «أفَحسَبتُم أنّما خَلَقناکُم عَبَثَاً و أنَّکم إلینا لا تُرجعُون»( 1 ) البته ما روی این استدلال ها بعدا بحث خواهیم کرد ولی حالا این مدعای خودامن را که «معاد از اصول دین است» می خواهیم بگوییم روی چه حساب است قرآن در واقع این طور می گوید: یا باید بگویید خدایی نیست، پس خلقت و آفرینش عبث و باطل و بیهوده است و دنبال حکمت در خلقت نباید رفت و مانعی نخواهد داشت که خلقت بر عبث و بیهوده باشد و یا اگر خدایی هست که جهان را آفریده است معادی هم باید باشد معاد متمم خلقت است، مکمل خلقت است، جزئی از خلقت است که با نبودن آن خلقت ناقص است خلقت عبث و بیهوده است.

- یک سلسله استدلال های دیگر هم در قرآن هست که همان نظام موجود و مشهود را دلیل بر قیامت قرار می دهد در اول سوره حج و مومنون هست که ایها الناس! اگر در بحث و در قیامت شک و ریب دارید پس ببینید خلقت خودتان را بعد خلقت خود ما را می گوید که شما را از نطفه آفریدیم نطفه را از خاک آفریدیم بعد نطفه را به علقه و علقه را به مضغه تبدیل کردیم بعد برای مضغه استخوان قرار دادیم بعد گوشت پوشاندیم بعد شما را به صورت طفل در آوردیم، «ثُمَّ إنکُم بَعدَ ذلکَ لَمَیتونَ ثُمَِ إنکُم یَومَ القیامَهِ تُبعثونَ»( 2 ) همچنین کانه همین راهی را که تا حالا آمده اید ادامه می دهید تا منتاهی می شود به قیامت. پس سر اینکه معاد را جزء اصول دین قرار داده اند، نه صرف [این بوده که معاد] یکی از ضروریات دین و از توابع نبوت بوده است؛ بلکه یک مساله ای بوده که راه استدلال بر آن –لااقل تا اندازه ای-باز بوده و قرآن می خواسته است که مردم به مساله قیامت. [به عنوان یک مساله مستقل اعتقاد پیدا کنند]

- رابطه و پیوستگی بسیار شدید میان زندگی دنیا و زندگی آخرت، که فرمود: «الدُّنیا مَزرَعَهُ الاخرَه»( 3 ) هرچه درباره معاد آمده در همین زمینه «الدنیا مزرعهُ الاخره» آمده است.

قرآن روی ارتباط عالم و دنیا و عالم آخرت و اینکه آنجا دار الجزاء است و اینجا دار العمل اینجا مزرعه است، یوم ارزع است و آنجا یوم الحصاد فوق العاده تکیه کرده است و بلکه اصلا انبیاء اساس و روح تعلیماتشان همین است؛ نظام دنیا را هم که درست می منند، به اعتبار این است که همین پیوستگی میان دنیا و آخرت هست، یعنی اگر نظام دنیا نظام صحیح عادلانه ای نباشد، آخرتی هم درست نخواهد بود، این دو با یکدیگر اینچنین وابستگی و پیوستگی دارند، نه اینکه تضاد دارند. از نظر قرآن سعادت واقعی بشر در دنیا و سعادت واقعی بشر در آخرت توأم اند، جدایی ندارند. آن چیزهایی که از نظر اخروی گناه است و سبب بدبختی اخروی است، همانست که از نظر دنیوی هم نظام کلی زندگی بشر را فاسد می کند؛ حالا اگر فرض کنیم که یک فرد را خوشبخت کند ولی نظام کلی افراد بشر را فاسد و خراب می کند اینها خصوصیاتی بود که در آنها هیچ نمی شود شک و تردید کرد.

معاد در قرآن

آیات قرآن کریم پیرامون اثبات معاد و احتجاج با منکرین آن را به 5 دسته تقسیم کرده:

1- آیاتی که بر این نکته، تاکید می کند بر برهانی بر نفی معاد، وجود ندارد این آیات خلع سلاح منکرین است.

2- آیاتی که به پدیده های مشابه معاد، اشاره می کند تا جلوی استبعاد را بگیرد.

3- آیاتی که شبهات منکرین معاد را رد، و امکان وقوع آن را تثبیت می کند.

4- ایاتی که معاد را به عنوان وعده حتمی و تخلف ناپذیر الهی معرفی می کند و در واقع وقوع معاد را از راه اخبار مخبر صادق، اثبات می نماید.

5- آیاتی که اشاره به برهان عقلی بر ضرورت معاد دارد.

انکار معاد بی دلیل است

یکی از شیوه های احتجاج قرآن با صاحبان عقاید باطل این است که از آنان، مطالبه دلیل می کند تا روشن شود که عقاید ایشان پایه عقلی و منطقی ندارد چنان که در چندین آیه آمده است: قُل هاتوا برهانکُم…( 4 )بگو (ای پیامبر) دلیلتان را بیاورید.

و در مواردی مشابهی با این لحن می فرماید که صاحبان این عقاید نادرست، «علم» و اعتقاد مطابق با واقع و مستند به برهان ندارد بلکه به «ظن» و گمان بی دلیل و مخالف با واقع، بسنده کرده اند. ( 5 )

در مورد منکرین معاد هم می فرماید: «و قالوا ما هی الّا الدنیا نَموتُ و نحنی و ما یهلکنا الا الدَّهرُ و ما لهم بِذلکَ مِنّ عِلمٍ إن هُم إلا یَظُنونَ»(6)

و (کافران) گفتند: جز این زندگی دنیا حیاتی نیست که می میریم و زندگی می کنیم و جز روزگار چیزی ما را نابود نمی کند (در صورتی که) به ایم مطلب، علمی ندارد و تنها گمانی می برند. همچنین در آیات دیگری بر این نکته تاکید شده که انکار معاد تنها گمان بی دلیل و نادرستی است.( 7 )

البته ممکن است گمانهای بی دلیل در صورتی که موافق هوای نفس باشد مورد قبول هوا پرستان می شود.(8)

و در اثر رفتار های متناسب با آنها و ارتکاب گناهان تردیجا به صورت اعتقاد جزمی جلوه کند.( 9 )

و حتی شخص بر چنین اعتقادی پا فشاری نماید.( 10 )

قرآن کریم، سخنان منکرین معاد را نقل کرده است که غالبا چیزی بیش ازاستبعاد نیست و احیانا اشاره به شبهات ضعیفی دارد که منشا استبعاد و شک در امکان معاد شده است.(11 )

از این رو از یک سوء پدیده های مشابه معاد را یاد آور می شود تا رفع استبعاد گردد و از سوی دیگر به پاسخ شبهات اشاره می کند تا هیچ کونه شبهه ای باقی نماند و امکان وقعی معاد کاملا تثبیت شود. وبه این مقدار هم اکتفا نمی کند و علاوه بر حتمی بودن این وعده الهی و حجت بر مردم به وسیله وحی، به برهان عقلی بر ضرورت معاد نیز اشاره می کند.

پدیده های مشابه معاد

الف) رویش گیاه: زنده شدن انسان پس از مرگ از آن جهت که حیات مسبوق به موت است شبیه روییدن گیاه در زمین بعد از خشکی و مردگی آن است از این رو تامل در این پدیده که همواره در جلو چشم همه انسانها رخ می دهد کافی است که به امکان حیات خودشان بعد از مرگ، پی ببرند. و در واقع آنچه موجب شاده شمردن این پدیده و غفلت از اهمیت آن شده عادت کردن مردم به دیدن آن است وگرنه از جهت پیدا شدن حیات جدید، فرقی با زنده شدن انسان بعد از مرگ ندارد. قرآن کریم برای دیدن این پرده عادت، مکررا توجه مردم را به این پدیده جلب و رستاخیز انسان ها را به آن تشبیه می کند.( 12 )

ب) خواب اصحاب کهف: قرآن کریم بعد از ذکر داستان شگفت انگیز اصحاب کهف که حاوی نکته های آموزنده فروانی است می فرماید: «و کذلِکَ اَعثَرنا عَلیهِم لیعلموا أنَّ وَعدَ اللهِ حَقُ و أنَّ الساعهَ آتیهُ لا ریبَ فیها…؛(13) بدین سان مردم را بر ایشان (اصحاب کهف) آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و تا قیامت خواهد آمد و جای شکی در آن نیست.»بی شک، اطلاع از چنین حادثقه عجیبی که عده ای در طول چندین قرن (سیصد سال شمسی- سیصد و نه سال قمری) خواب باشند و سپس بیدار شوند تاثیر خاصی در توجه انسان به امکان معاد و رفع استبعاد آن خواهد داشت زیرا هر خواب رفتنی شبیه مردن است ( النوم اخ الموت) و هر بیدار شدنی شبیه زنده شدن پس از مرگ لکن در خوابهای عادی، اعمال زیستی (بیلوژیک) بدن، بطور طبیعی ادامه می یابد و بازگشت روح، تعجبی را بر نمی انگیزد اما بدنی که سیصد سال از مواد غذایی استفاده نکند می بایست طبق نظام جاری در طبیعت، بمیرد و فاسد شود و آمادگی خود را برای بازگشت روح از بدن از دست بدهد پس چنین حادثه ای خارق العاده می تواند توجه انسان را به ماورای این نظام عادی جلب کند و بفهمد که بازگشت روح به بدن همیشه در گروی فراهم بودن اسباب و شرایط عادی و طبیعی نیست پی حیات مجدد انسان هم هر چند بر خلاف نظام مرگ و زندگی در این عالم باشد، امتناعی نخواهد داشت و طبق وعده الهی تحقق خواهد یافت.

زنده شدن حیوانات: قرآن کریم هم چنین به زنده شدن غیر عادی چند حیوان اشاره دارد که از جمله آنها زنده شدن چهار مرغ به دست حضرت ابراهیم(ع).( 14 ) و زنده شدن مرکب سواری یکی از پیامبران است که به آن داستان اشاره خواهیم کرد. و هنگامی که زنده شدن حیوانی مممکن باشد زنده شدن انسان هم ناممکن نخواهد بود.

د) زنده شدن بعضی از انسان ها در همین جهان: از همه مهمتر، زنده شدن بعضی از انسانها در همین جهان است. که قرآن کریم چند نمونه از آنها را یاد آور می شود ازجمله داستان یکی از انبیا بنی اسرائیل است که در سفری عبورش به مردمی افتاد که هلاک و متلاشی شده بودند و ناگهان به ذهنش خطور کرد که چگونه این مردم دوباره زنده خواهند شد! خدای متعال جان او را گرفت و بعد از یک صد سال دوباره زنده اش کرد و به وی فرمود: چه مدت در این مکان توقف کرده ای؟ او که گویا از خوابی برخاسته است گفت: یک روز یا بخشی از یک روز! خطاب شد: بلکه تو یک صد سال است در اینجا مانده ای پس بنگر که از یک سوی، آب و نانت سالم مانده و از سوی دیگر مرکب سواریت متلاشی شده است! اکنون بنگر که ما چگونه استخوان های این حیوان را بر روی هم سوار می کنیم و دوباره گوشت بر آنها می پوشانیم و آن را زنده می سازیم.( 15 )

مورد دیگرف داستان گروهی از بنی اسرائیل است که به حضرت موسی(ع) گفتند: ما تا خدا آشکارا نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد! و خدای متعال آنان را با صاعقه ای هلاک کرد و سپس به درخواست حضرت موسی(ع) دوباره آنها را زنده ساخت.( 16 )

و نیز زنده شدن یکی از بنی اسرائیل –که در زمان حضرت موسی(ع) به قتل رسیده بود- به وسیله زدن پاره ای از پیکر یک گاو ذبح شده به او که داستان آن در سوره بقره ذکر شده و سوره مزبور به همین مناسبت نامگذاری گردیده و در ذیل آن آمده است: کذلکَ یُنحی اللهُ الموتی و یُریکُم آیاتهِ لَعَلَکم تًَعقِلونَ.( 17 )

بدین سان مردگان را زنده می کند و نشانه هایش را به شما می نمایاند باشد که با خرد دریابید هم چنین زنده شدن بعضی از مردگان به اعجاز حضرا موسی(ع)، ( 18 )را می توان نشانه ای بر امکان معاد قلمداد کرد.

پاسخ به شبهات منکرین معاد

1) شبهه ی اعاده معدوم:

قبلا اشاره کردیم که قرآن کریم در برابر کسانی که می گفتند: چگونه ممکن است انسان بعد از متلاشی شدن بدنش مجدد زنده شود؟ پاسخی میدهد که مفادش این است: قوام هویت شما به روحتان است نه به اندامهای بدنتان که در زمین پراکنده می شود.( 19 )

از این گفتگو می توان استنباط کرد که منشاء انکار کافران همان شبهه ایبوده که فلسفه به نام «محال بودن اعاده معدوم»نامیده می شود. یعنی آنان می پنداشتند که انسان همین بدن مادی است که با مرگ، متلاشی و نابود می گردد و اگر مجددا زنده شود انسان دیگری خواهد بود زیرا برگرداندن موجودی مه معدم شده محال است و امکان ذاتی ندارد پاسخ این شبهه از زبان قرآن کریم روشن می شود و آن این است که هویت شخصی هر انسانی بستگی به روح او دارد به دیگر سخن: معاد اعاده «معدوم» نیست بلکه بازگشت «روح موجود» است.

2) شبهه عدم قابلیت بدن برای حیات مجدد: شبهه قبلی مربوط به امکان ذاتی معاد بود و این شبهه ناظر به امکان وقوعی ان است یعنی هر چند بازگشت روح به بدن محال عقلی نیست و در فرض آن تناقضی وجود ندارد ولی وقوع آن مشروط به قابلیت بدن است و ما می بینیم که پدید آمدن حیات، منوط به اسباب و شرایط خاصی است که می باست تدرجا فراهم شود مثلا نطفه ای در رحم قرار گیرد و شرایط مناسبی برای رشد آن وجود داشته باشد تا کم کم جنین کامل شود و به صورت انسان در آید ولی بدنی که متلاشی شد دیگر قابلیت و استعداد حیات را ندارد. پاسخ این شبهه آن است که این نظام مشهود در عالم دنیا تنها نظام ممکن نیست و اسباب و عللی که در این جهان بر اساس تجربه شناخته می شوند اسباب و علل انحصاری نیستند، و شاهدش این است که در همین جهان پدیده های حیاتی خارق العاده ای در قرآن کریم به دست آورد.

• شهید مطهری در کتاب معاد خودشان یک بحثی را بیان کردند که ضمیمه این بحث می کنم ایشان فرمودند: در تعبیرات قیامت ما کلمه «معاد» نداریم از همه اسمهای قیامت معروفتر معاد است ولی این اصطلاح اصطلاح شرعی نیست یعنی اصطلاح متشرعه است، آن هم به مفهوم خاصی. در قرآن کریم ما کلماتی نظیر معاد داریم مثل «مآب» ولی کلمه معاد را نداریم در دعاها و احادیث هم من الان یادم نیست که در جایی از قیامت کلمه معاد تعبیر شده باشد کلمه معاد را ظاهرا متکلمین خلق کرده اند این کلمه می تواند کلمع درستی هم باشد یعنی با تعبیرات قرآن منطبق باشد اماچون معاد یعنی مکان عود یا زمان عود (اسم مکان و زمان است)، آنها که این کلمه را گفته اند به این اعتبار گفته اند که قیامت یا زمان عود به معنی اعاده معدوم می دانستند یا زمان عود ارواح به اجساد.

در قرآن ما کلماتی شبیه به معاد داریم؛ کلمه معاد نداریم ولی کلمه «مرجع» یا «رجوع» و کلمه «مآب» داریم. « عود» یعنی بازگشت. عود در جایی می گویند که یک چیزی از یک اصلی آمده باشد دو مرتبه به آن اصل برگدد می گویند عود کرد پی اگر در قرآن کلمه «رجوع» و امثال آن آمده به معنای بازگشت به خداست یعنی تعبیر قرآن این است. در قرآن هیچ جا رجوع ارواح به اجسام نیامده یا هیچ جا رجوعه به معنای [بازگشت] بعد از معدوم شدن نیامده بلکه تعبیر این است: «اِنّا لِله» ما از آن خدا هستیم و «انّا إالیه راجعون»( 20 ) و ما به سوی او بازگشت می کنیم پس کلمه معاد را هم اگر ما به کار ببریم اگر به معنی عود الی الله استعمال کنیم آنوقت با تعبیرات قرآنی خوب منطبق می شود یا این تعبیر «وَ اَّنَ إلی رَبَّکَ المُنتهی»( 21 )و اینکه نهایت و تمامیت و پایانی به سوی پروردگار است یعنی به سوی او همه چیز پایان می یابد «إن الی ربک الرُّجعی»( 22 ) وامثال این تعبیرات.

موضوعات: مبانی و ادله اثبات معاد مقاله دربازه معاد (قسمت اول )  لینک ثابت
 [ 02:05:00 ب.ظ ]





آیا حیوانات و جمادات در قیامت محشور می شوند؟

////////////////////////////////////////////

مجموعه: اصول و فروع دین

 

بحث درباره قلمرو معاد، از بحث هاى مهم در زمینه معادشناسى به شمار مى رود، پرسش این است که آیا معاد اختصاص به انسان و جن و ملائکه دارد یاعلاوه بر آن ها شامل موجودات دیگر مانند حیوان و گیاه و جماد، آسمان و زمین و پدیده هاى دیگر نیز مى شود؟

آیت الله سبحانی در نوشتاری با استناد به آیاتى از قرآن وضعیت و سرنوشت جمادات، جانداران و حیوانات را در قیامت بررسی کرده است که در ادامه می خوانید.

قلمرو معاد در قرآن

از آن جا که در حشر انسان در قیامت اختلافى وجود ندارد و دیدگاه قرآن در این باره روشن و مسلّم است، به ذکر شواهد قرآنى براى آن نیازى نیست. آنچه لازم است یادآورى شواهد قرآنى بر حشر موجودات دیگر است.

الف) حشر حیوانات

از جمله آیاتى که دلالت بر حشرخصوص حیوان مى کند آیه زیر است:

( وما من دابّة فى الأرض ولا طائر یطیر بجناحیه إلاّ أُمم أمثالکم ما فرّطنا فى الکتاب من شىء ثمّ إلى ربّهم یحشرون ) .( [1])

«هیچ جنبنده اى در زمین و هیچ پرنده اى که با دو بال پرواز مى کند نیست مگر این که آن ها امت هایى مانند شما انسان ها هستند و مادر کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردیم، سپس تمام حیوانات [ همانند شما انسان ها ] در قیامت به سوى پررودگارشان محشور مى شوند».

«امت»، به هر گروهى که در امر واحدى مثل دین، زبان، آداب و رسوم زمان ومکان مشترکند گفته مى شود اعم از این که این امر جامع، تسخیرى یا اختیارى باشد.

حشر، در لغت جمع و گردآورى توأم با درهم شکستن و راندن است، و محشر، محل جمع کردن است.( [2]) روز حشر روز بعث و معاد است.( [3])

حشر در اصطلاح، برانگیختن مردگان از قبور و گردآورى آنان در روز قیامت براى حساب رسى است.( [4])

مفاد آیه شریفه آن است که حیوانات همانند انسان ها داراى امت مى باشند اما این که همانندى در چیست، مفسران دیدگاه هاى متفاوتى ذکر کرده اند.( [5]) از جمله آن ها نیازمندى به خدا، تسبیح و ذکر پروردگار، زندگى اجتماعى و توالد و تناسل، تقدیر رزق و عمر و اجل و سعادت و شقاوت آن ها، حشر در قیامت و پاداش و کیفر. ولى مى توان گفت از بارزترین موارد تشابه حیوانات به انسان ها همان حشر در قیامت است که در پایان آن هم آمده است و بسیارى از مفسران نیز بدان تصریح کرده اند، یعنى «حیوانات همانند انسان ها داراى امت هستند و همانند انسان ها در رستاخیز محشور مى شوند. از این رو معناى ( إلى ربّهم یحشرون ) ، این خواهد بود که حیوانات بعد از مرگشان به سوى خدا محشور مى شوند، همان گونه که بندگان خدا در قیامت به سوى پروردگارشان محشور مى گردند.( [6])

مؤیّد این معنى، ضمیر«هم» در «ربّهم» است که براى صاحبان عقل به کار مى رود و مرجع آن در آیه «اُمم» است که همان جانداران و حیوانات است، و از بیان همانندى حیوانات با انسان ها استفاده مى شود که حیوانات مانند انسان ها تا حدّى از شعور و آگاهى که مستلزم زندگى اجتماعى و تسبیح و ذکر و حشر به سوى خدا است برخوردارند، همان گونه که در داستان «سلیمان و مورچگان» و «ملکه سبا و هدهد»( [7])آمده است، البته روشن است که لازمه حشر حیوانات و یا حسابرسى و پاداش و کیفر آنان این نیست که حیوانات در شعور و آگاهى با انسان ها مساوى باشند و تمام مدارج کمال روحى و معنوى را که انسان ها مى توانند بپیمایند آن ها هم طى کنند، زیرا خود انسان ها هم در مراتب کمال روحى و معنوى و حساب و پاداش و کیفر با یکدیگر مساوى نیستند.

بلکه همان گونه که علاّمه طباطبایى (رحمه الله) مى نویسد: «اصل الملاک وهو الأمر الذى یدور علیه الرضا والسخط والاثابة والمؤاخذة موجودة فیهم» ( [8]) ملاک اصلى و آن چیزى که محور و اساس رضا خدا و ناخشنودى اش و ثواب و عقابش مى باشد در حیوانات یافت مى شود. از این رو همان گونه که بیان شد، حشر به معناى «جمع کردن است قرینه «الى» در ( إلى ربّهم ) که بیان گر غایت و مقصد حرکت است، مقصود از حشر در این آیه، حشر و معاد، حیوانات است.

به این ترتیب حیوانات زمینى همچون بشر، بین خویش داراى انواعى هستند و مانند انسان به سوى خدا بازگشت مى کنند و در نزد وى حضور مى یابند.

آیه دیگرى که مى توان از آن حشر حیوانات را استنباط کرد آیه زیر است:

( وإذا الوحوش حشرت ) ( [9]) ، آن گاه که حیوان هاى وحشى در قیامت گرد هم جمع مى شوند.

«وُحوش» جمع وحش به معناى حیواناتى است که با انسان ها اُنس و اُلفت نمى گیرند مانند درندگان.( [10])

«آلوسى» مى نویسد: وحوش در این آیه تمام چهارپایان را دربرمى گیرد.( [11])

از آن جا که آیه فوق در سیاق آیاتى است که حوادث روز قیامت را توصیف مى کند همانند سؤال از دختران زنده به گور شده و گشودن نامه هاى اعمال و حوادث بعد از آن، این آیه ظهور در حشر حیوانات وحشى در قیامت دارد اگر چه دیدگاه مفسران درباره حوادث بعد از حشر آن ها متفاوت است. برخى بر این باورند که اگر حیوانات ستمى به یکدیگر کرده باشند در قیامت مجازات مى شوند.( [12]) و به باور برخى دیگر بعد از حشر، آن ها را دوباره مى میرانند و به خاک برمى گردانند( [13]) ولى در اصل حشر حیوانات، جمهور مفسران، هم عقیده اند. از این رو آیه شریفه همانند آیه 38 سوره انعام، ظهور در اصل حشر حیوانات دارد اگر چه درباره پاداش و کیفر و حوادث بعد از آن به طور قطع نمى توان سخن گفت. زیرا خداى تعالى در قرآن از آن ها پرده بردارى نکرده است.( [14])

اشکال

ممکن است گفته شود چه فایده اى در حشر حیوانات هست در حالى که آن ها در دنیا مکلف نیستند تا این که براى پاداش و کیفر در قیامت محشور شوند؟( [15])

پاسخ

اولاً: تکلیف نداشتن حیوانات در دنیا ضررى در حشر آن ها و محاسبه و قصاص ندارد. به عبارت دیگر ملازمه اى بین تکلیف و رستاخیز نیست، زیرا قصاص و پاداش و کیفر، توقف بر تکلیف ندارد، همان گونه که شخص اگر در حالت خواب به دیگرى آسیب مالى یا جانى بزند محکوم به غرامت مى شود، زیرا حق دیگرى را پایمال و ضایع کرده است، اگر چه در حالت خواب و بى هوشى تکلیف ندارد.( [16])

ثانیاً: همان گونه که علامه طباطبایى (رحمه الله) (1360ش) مى نویسد: خداوند اِنعام و انتقام را در آیات زیادى در وصف احسان و ظلم ذکر کرده است و این دو وصف اجمالاً در میان حیوانات نیز وجود دارد یعنى افرادى از حیوانات را مى بینیم که در عمل خود ستم مى کنند و افراد دیگرى را مشاهده مى کنیم که به دیگران احسان مى نمایند. از این رو آن ها در قیامت محشور مى شوند اگر چه خداوند چگونگى پاداش و کیفر را بیان نکرده است.( [17])

ب) حشر جمادات

از جمله آیاتى که دلالت بر حشر موجودات بدون روح دارد آیه زیر است:

( ومن أضلّ ممّن یدعو من دون الله من لا یستجیب له إلى یوم القیامة وهم عن دعائهم غافلون* وإذا حشر النّاس کانوا لهم أعداء وکانوا بعبادتهم کافرین )( [18])

«چه کسى گمراه تر است از آن کسى که معبودى غیر خدا را مى خواند، در حالى که آن ها تا قیامت هم، به او پاسخ نمى گویند و از خواندن آن ها بى خبر هستند و صداى آن ها را نمى شنوند و هنگامى که مردم محشور مى شوند، معبودهاى آنان دشمنانشان خواهند بود، به طورى که، عبادت آن ها را، انکار مى کنند».

با توجه به این که ضمیر «هم» در ( کانوا لهم ) و ( کانوا بعبادتهم ) به معبودهاى باطل برمى گردد و به لحاظ تعبیر ( من لا یستجیب له ) آن ها تا قیامت هم به آنها پاسخ نمى گویند» آیه، دلالت روشنى دارد که معبودهاى آنان گیاهان و جمادات بوده اند، از طرفى همین موجودات، در قیامت محشور مى شوند به دلیل: ( إذا حشر النّاس کانوا لهم أعداء ) که معبودهاى دروغین در قیامت از بت پرستان اظهار بى زارى مى کنند.( [19])و در وصف خدایان کفار، فرموده است: ( أمواتٌ غیر أحیاء وما یشعرون أیّان یبعثون ) ( [20]) بت ها مرده اند و از حیات، بهره اى ندارند، و هیچ نمى دانند که چه زمانى مبعوث مى شوند.( [21]) و خطاب به بت پرستان مى فرماید: ( إنّکم وما تعبدون من دون الله حصب جهنّم أنتم لها واردون ) ( [22]) ;«شما بت پرستان و آن بت هایى که مى پرستید هیزم جهنم خواهید شد و همگى در آن وارد مى شوید». همه این امور نشان دهنده حشر برخى از جمادات در قیامت است.

ج) رستاخیز جانداران

از جمله آیاتى که دلالت بر حشر انسان ها و حیوان هاى زمینى و هوایى مى کند آیه زیر است:

( ومن آیاته خلق السّموات والأرض وما بثّ فیهما من دابّة وهو على جمعهم إذا یشاء قدیر ) ( [23]) :«از نشانه هاى خدا، آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه از انواع جنبندگان از انسان و حیوان بین آنها پراکنده ساخته، مى باشد و او بر جمع آنها در روز قیامت، توانا است».

«دابّه»، از دبّ، یدبّ به معناى آهسته راه رفتن است و به هر جنبنده اى از انسان و حیوان و حشرات روى زمین که حرکت مى کند گفته مى شود( [24]) و اطلاق آن بر فرشتگان معهود نیست. ( [25])

از آنجایى که واژه «دابّه»، مطلق است و شامل تمام جانداران زمینى و هوایى مى شود و مقصود از واژه «جمع»، گرد آوردن وحشر موجودات در روز قیامت است و ضمیر «هُم» در «جمعهم» به «دابّه» برمى گردد. از این رو آیه همان گونه که جمهور مفسران بدان تصریح کرده اند ( [26]) ظهور در حشر تمام جانداران اعم از انسان وحیوان در روز قیامت دارد.

نتیجه نهایى

با بررسى آیات در این زمینه این نتایج به دست مى آید:

1. انسان و ملائکه و جن و شیاطین در قیامت هر یک حشر مخصوصى دارند و آیات و روایات و دلایل عقلى گواه این مطلب است.

2. درباره حشر حیوانات در میان متکلمان و حکماى اسلامى اختلاف نظر فراوان دیده مى شود.

3. درباره حشر جمادات برخى از آیات ظهور در حشر معبودهاى دروغین و بت ها در قیامت دارد که مى توان حشر برخى از جمادات را از آنها استفاده کرد.

برخى آیات نیز ظهور در حشر حیوانات دارد که با توجه به دیدگاه مشهور مفسران، حشر حیوانات از این آیات استفاده مى شود اگر چه درباره کیفیت حشر آن ها به طور قطع نمى توان داورى کرد.

4. با توجه به آیات مورد بحث مى توان گفت، قلمرو معاد در قرآن علاوه بر انسان و جن و ملائکه شامل حیوانات و جانداران و برخى جمادات نیز مى شود اگر چه درباره چگونگى حشر آن ها به دلیل عقلى و نقلى معتبرى نمى توان استناد کرد.

5. درباره آسمان و زمین واژه حشر استعمال نشده است و برخى از آیات( [27]) دلالت دارد که زمین و آسمانِ قیامت غیر از زمین و آسمان دنیا است اگر چه برخى مفسران( [28]) رستاخیز آن ها را مقتضاى حکمت الهى ذکر کرده اند ولى همان گونه که از بسیارى از آیات قرآن استفاده مى شود همه پدیده هاى عالم از جمله آسمان و زمین، هر کدام به نحوى براى بهره مندى و استفاده انسان از آن ها براى تأمین سعادت دنیا و آخرت آفریده شده اند به گونه اى که اگر براى آن ها معاد و رستاخیزى هم نباشد، مستلزم بیهوده بودن آفرینش آن ها نخواهد بود.

________________________________________

[1] . انعام، آیه 38.

[2] . المصباح المنیر، ج1، ص 166، مفردات الفاظ القرآن، ص 237.

[3] . لسان العرب، ج3، ص 190، معجم المقائیس اللغه، ج2، ص 66.

[4] . گوهر مراد، ص 655، کشاف اصطلاحات الفنون، ج3، ص 212، دایرة المعارف الشیعیة العامة، ج8، ص 349، البحر المحیط، ج10، ص 415، مجمع البیان، ج10، ص 277، الکشاف، ج4، ص 701، روح المعانى، ج30، ص 51.

[5] . تفیسر الکبیر، ج4، ص 524 و 252، مجمع البیان، ج4، ص 49.

[6] . التفسیر الکبیر، ج4، ص 528، البحر المحیط، ج4، ص 502، تفسیر ابى السعود، ج3، ص 131، الکشاف، ج2، ص 21، التبیان، ج4، ص 129، تفسیر المراغى، ج7، ص 119، کشف الاسرار، ج3، ص 344، الجواهر فى تفسیر القرآن الکریم، ج4، ص 29، المیزان، ج7، ص 72.

[7] . نمل، آیه 18 و 24.

[8] . المیزان، ج7، ص 82.

[9] . تکویر(81): 5.

[10] . التفسیر الکبیر، ج11، ص 64.

[11] . روح المعانى، ج30، ص 51.

[12] . روح المعانى، ج30، ص 51; التفسیر الکبیر، ج11، ص 64 ; الکشاف، ج4، ص 707; المیزان، ج20، ص 213.

[13] . التفسیر الکبیر، ج11، ص 64; الکشاف، ج4، ص 707; المیزان، ج20، ص 213; مجمع البیان، ج10، ص 277; اضواء على متشابهات القرآن، ج1، ص 220 و ج2، ص 310.

[14] . برخى نیز بر این عقیده اند که آیه ناظر به شدّت حوادث هولناک در آستانه قیامت است که حیوان هاى وحشى که عادتاً از یکدیگر فرارى هستند از شدت ترس در کنار یکدیگر جمع مى شوند تا از شدت ترس خود بکاهند از این رو آیه دلالتى بر حشر حیوانات ندارد.(الجواهر فى تفسیر القرآن، ج25، ص 81) آلوسى هم بر این باور است که حیوانات تکلیف ندارند و غیر از جن و انس موجودات دیگر حشرى ندارند. (روح المعانى، ج30، ص 52) قول دیگر هم مى گوید وحوش همان انسان هایى هستند که با انجام پى در پى گناه صورت باطنى آن ها به شکل حیوان هاى وحشى درآمده و در قیامت با این ملکات و صورت حیوانى مبعوث مى شوند.(اضواء، على متشابهات القرآن، ج2، ص 301) هیچ کدام از این اقوال پذیرفتنى نیست. اما اول: سیاق آیات همان گونه که ذکر شد و به قرینه آیه 38 انعام، آیه درباره حشر حیوانات است و روایات نیز مؤید آن است. قول دوم و سوم هم خلاف ظاهر آیه و دیدگاه مشهور مفسران است.

[15] . روح المعانى، ج30، ص 52.

[16] . اضواء على متشابهات القرآن، ج2، ص 301.

[17] . المیزان، ج7، ص 76.

[18] . احقاف(46): 56.

[19] . طبرسى (رحمه الله) در ذیل آیه مى نویسد: انّ هذه الأوثان الّتى عبدوها ینطقها الله حتى یجحدوا أن یکونوا دعوا إلى عبادتها ویکفروا بعبادة الکفار ویجحدوا ذلک.(مجمع البیان، ج9، ص 139).

[20] . نحل(16): 21.

[21] . درباره مرجع ضمیر در « یبعثون » دو قول هست; برخى همانند علامه طباطبایى و زمخشرى بر این باورند که ضمیر به بت پرستان برمى گردد، یعنى بت ها نمى دانند که بت پرستان چه زمانى مبعوث مى شوند و قیامت چه وقت اتفاق مى افتد(الکشاف، ج3، ص 600; المیزان، ج12، ص 222) ولى از آن جا که از بت ها نفى علم شده است و نفى علم از بت ها حتى نسبت به حال خود، داراى تأکید بیشتر در عدم لیاقت آنها براى بندگى است، ارجاع ضمیر به بت ها مناسب تر و با سیاق هماهنگ است و نیاز به تقدیر هم ندارد یعنى بت ها از حال خود نمى توانند خبر دهند که چه زمانى مبعوث مى شوند تا چه رسد که بخواهند پاداش و کیفر و زمان بعث را براى بت پرستان بیان کنند و این قول موافق بعضى مفسران نیز مى باشد.(مجمع البیان، ج6، ص 147; روح المعانى، ج14، ص 120; تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص 586 و البحر المحیط، ج6، ص 517).

[22] . انبیاء(21): 98.

[23] . شورى(42): 29.

[24] . مفردات الفاظ القرآن، ص 306.

[25] . برخى مفسران مثل ابن کثیر، بیضاوى و قرطبى (به نقل از مجاهد) نوشته اند دابّه شامل ملائکه و جن و انسان و تمام حیوانات زمینى و هوایى مى شود. تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص 125; تفسیر البیضاوى، ج2; الجامع لأحکام القرآن، ج16، ص 29 و البحر المحیط، ج9، ص 338.

[26] . التفسیر الکبیر، ج4، ص 528; مجمع البیان، ج4، ص 49; تفسیر الطبرى، ج7، ص 178; الدرالمنثور، ج3، ص 268، همه در ذیل آیه: ( ثم إلى ربّهم یحشرون ) .

[27] . ابراهیم(14): 48 و زمر(39): 67.

[28] . المیزان، ج17، ص 196 و ج16، ص 158.

******************************************************

منبع:آیت الله سبحانی

موضوعات: آیا حیوانات و جمادات در قیامت محشور می شوند؟  لینک ثابت
 [ 02:02:00 ب.ظ ]





معاد چیست؟

مجموعه: اصول و فروع دین

 

معاد بازگشت آفرینش وهستی است به مبدأ آفرینش وپدید آورنده آن، یعنی ازآنجائی‌که آفرینش وانسان وجود وهستی خویش را از مبدأ هستی وجهان گرفته است (انا لله وانا الیه راجعون) همه ازاوئیم وبه سوی او روان واوکمال مطلق است وهمه هستی عاشق وشیدای کمال برترومطلق اند وبه سوی او درحرکت وروانند، اما نه به معنای حرکت مکانی بلکه رتبی وسیر درمراتب وجود مانند حرکت تکاملی انسان ازنطفه تابه مراتب عالی آن؛ معاد بازگشت به اصل آفرینش خویش است (انا لله وانا الیه راجعون ) برای:

1 ـ درک وحضور درمحضر کمال مطلق ودرک جمال وجلال مطلق ـ فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر

2 ـ مجازات وپاداش وعکس العمل عملکردهایی که دنیا ظرفیت واکنش بدان رانداشته است.

استاد شجاعی دراین باره فرموده اند:"معاد وبرگشت بسوی حضرت حق ازنظر آیات قرآنی واحادیث یک مسئله کلی وعام بوده ومخصوص به انسان ویابه طبقه خاصی ازموجودات نیست ، چه بسا بعضیها اینجنین فکر بکنند ومعتقد باشند ولی باکمی تأمل ودقت درآیات قران کریم وروایات وتدبر درنکات واشارات واقع درمتون اسلامی کلیت معاد وبرگشت معلوم می گردد. وجودوهستی از مبدأ متعال بوده وازاو سرچشمه میگیرد وبسوی او بازگشت می کند واین بازگشت وبرگشت براساس عشق هروجود وهرموجو د است نسبت به کمال بالا وبالاتر ودرنهایت نسبت به کمال بی نهایت وجمال وجلال مطلق . علم ودرک وبه تعبیر دیگر ، شعور ودرک درهمه وجود سریان دارد وهرموجودی به تناسب رتبه وجودی خود ازشعور ودرک برخوردار است واینطور نیست که بعضی ازموجودات شعور ودرک داشته با شند وبعضی نه .

ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ

1-بقره ، آیه 156 همه شعور ودرک دارند وهمه قبل ازهمه چیز به جمال مطلق وکمال بی نهایت وبی حدو خیر محض شعور داشته وعلم دارند واورامی یابند وچون می یابند به او عشق می ورزند واورامی خواهند وبسوی او درحرکتند .

آیات قرآنی که دلالت برعمومیت معاد وکلیت آن می کند برای اهل نظر ودقت زیاد است .

استادشهید مطهری فرموده اند:

“درقرآن ، ماکلماتی شبیه کلمه معاد داریم ؛ کلمه معاد نداریم ولی کلمه ” مرجع ” یا” رجوع ” وکلمه “مآب ” داریم . ” عود” یعنی بازگشت . “عود” رادرجایی می گویند که یک چیزی ازیک اصلی آمده باشد ، دومرتبه به آن اصل برگردد، می گویند عود کرد .

“رجوع” هم همین طور است ؛ “رجوع” هم یعنی بازگشت؛ باید یک آمدنی باشد تا بازگشت صدق کند؛ ولهذا اگر د ر قرآن درباره قیامت کلمه [ معاد] نداریم ، کلمه “رجوع ” داریم اما آنچه درقرآن کلمه “رجوع ” وامثال آن آمده، به معنای بازگشت به خداست ، یعنی تعبیر قرآن اینست .

درقرآن هیچ جا رجوع ارواح به اجساد نیامده،یا هیچ جا رجوع به معنای [بازگشت] بعد ازمعدوم شدن نیامده ، بلکه تعبیر این است: ” انا لله” ما ازآن خداهستیم ، “وانا الیه راجعون” وما به سوی او بازگشت می کنیم .پس کلمه معاد راهم اگر ما به کار ببریم اگر به معنی عود الی الله استعمال کنیم ، آنوقت با تعبیرات قرآنی ، خوب منطبق می شود.

یا این تعبیر :” وان الی ربک المنتهی ” واینکه نهایت وتمامیت وپایانی به سوی پروردگار است ، یعنی به سوی اوهمه چیز پایان می یابد ؛ ” ان الی ربک الرُّجعی ” وامثال این تعبیرات .

موضوعات:  معاد چیست؟  لینک ثابت
 [ 01:58:00 ب.ظ ]





معاد در نگاه قرآن

یک نظر اجمالى به آیات قرآن مجید نشان مى دهد که در میان مسائل عقیدتى هیچ مسأله اى در اسلام بعد از توحید به اهمیّت مسأله معاد، و اعتقاد به حیات بعد از مرگ، و حسابرسى اعمال بندگان و پاداش و کیفر و اجراى عدالت نمى رسد.

اهمیت معاد از نظر قرآن مجید

وجود حدود 1200 آیه درباره معاد در مجموع قرآن مجید که قریب به یک سوّم آیات قرآن را تشکیل مى دهد، و این که تقریباً در تمام صفحات قرآن بدون استثناء ذکرى از معاد به میان آمده; و این که بسیارى از سوره هاى اواخر قرآن به طور کامل، یا به طور عمده، درباره معاد و مقدّمات و علائم و نتایج آن سخن مى گوید; شاهد گویایى بر این مدّعى است.

در جاى جاى قرآن مجید بعد از موضوع ایمان به خدا، ایمان به جهان دیگر آمده، و تقریباً در 30 آیه این دو موضوع را قرین هم قرار داده; « یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ» و یا تعبیرى شبیه آن فرموده است همچنین در بیش از 100 مورد اشاره به « اَلْیَوْمِ الاْخِرَةِ» یا « اَلاْخِرَة» فرموده است.

چرا چنین نباشد در حالى که:

1. ایمان به خدا و حکمت و عدالت و قدرت او بدون ایمان به معاد کامل نمى گردد.

2. ایمان به معاد، به زندگى انسان مفهوم مى دهد; و زندگى این جهان را از پوچى درمى آورد.

3. ایمان به معاد روند تکاملى زندگى بشر را در مسیر روشنى نشان مى دهد.

4. ایمان به معاد ضامن اجراى تمام قوانین الهى، و انگیزه اصلى تهذیب نفوس، و احقاق حقوق، و عمل به تکالیف، و ایثار شهیدان، و فداکارى فداکاران است، و انسان را حسابگر خویش مى سازد.

5. ایمان به معاد روح دنیاپرستى را که خمیر مایه تمام خطاها و جنایات است تضعیف مى کند، و دنیا را از صورت یک هدف نهایى بیرون آورده، مبدّل به یک وسیله براى نیل به سعادت جاویدان مى سازد، و چقدر میان این دو دیدگاه تفاوت است!

6. ایمان به معاد به انسان در برابر شدائد نیرو مى بخشد و چهره وحشت انگیز مرگ را که همیشه به صورت کابوسى بر افکار انسان ها سنگینى داشته، و آرامش را از آنها سلب مى کرده، دگرگون مى سازد; و آن را از مفهوم فنا و نیستى به دریچه اى به سوى جهان بقا تغییر مى دهد.

7. کوتاه سخن این که ایمان به معاد به اضافه ایمان به مبدأ عالم هستى خط فاصل فرهنگ خداپرستان و مادّیین محسوب مى شود.

با این اشاره به قرآن باز مى گردیم و به آیات زیر گوش جان فرا مى دهیم:

1. «اَللهُ لَا اِلهَ اِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ اِلَى یَوْمِ الْقِیامَةِ لَا رَیْبَ فیهِ وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللهِ حَدِیْثاً» (سوره نساء، آیه 87): (معبودى جز خداوند نیست; و به یقین، همه شما را در روز رستاخیز ـ که شکّى در آن نیست ـ جمع مى کند و کیست که از خداوند،راستگوتر باشد؟!).

2. «زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَّنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذَلِکَ عَلَى اللهِ یَسِیرٌ» (سوره تغابن، آیه 7): (کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نمى شوند، بگو: “آرى به پروردگارم سوگند که همه شما (در قیامت) برانگیخته خواهید شد، پس به آنچه عمل مى کردید خبر داده مى شوید، و این براى خدا آسان است").

3. « وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لاَ تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ» (سوره سبا، آیه 3): (کافران گفتند: “قیامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد. بگو: آرى به پروردگارم سوگند که به سراغ شما خواهد آمد پرور دگارى که از عالم غیب آگاه است).

4. « رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْم لَّا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ» (سوره آل عمران، آیه 9)(پروردگارا! تو مردم را براى روزى که تردیدى در آن نیست، جمع خواهى کرد; زیرا خداوند از وعده خود تخلّف نمى کند. (ما به تو و رحمت بى پایانت، و به وعده رستاخیز و قیامت ایمان داریم.)

5. «اَلا اِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِى السّاعَةِ لَفِى ضَلال بَعید» (سوره شورى، آیه 18): (..آگاه باشید کسانى که در قیامت القاى تردید مى کنند، در گمراهى عمیقى هستند).

6. « وَأَنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً» (سوره اسراء، آیه 10): (و این که آنها که به سراى دیگر ایمان نمى آورند، عذاب دردناکى براى آنان آماده ساخته ایم).

7. « وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَئِذَا کُنَّا تُرَاباً أَئِنَّا لَفِی خَلْق جَدِید أُوْلَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ الاَْغْلاَلُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (سوره رعد، آیه 5): (و اگر (ازچیزى) در شگفتى فرو مى روى، عجیب گفتار آنها است که مى گویند: “آیا هنگامى که ما خاک شدیم، (بار دیگر زنده مى شویم و) به خلقت جدیدى باز مى گردیم؟! آنهاکسانى هستند که به پروردگارشان کافر شده اند; و غل و زنجیرها در گردنشان است; و آنها اهل دوزخند، و جاودانه در آن خواهند ماند).

تأکیدهاى پى در پى

در آیات فوق مسأله معاد و حیات پس از مرگ با تأکیدات فراوانى به صورت هاى مختلف مطرح شده است، و همه بیانگر اهمیّت خاصّى است که قرآن براى این مسأله قائل است.

در نخستین آیه، سخن از اجتماع قطعى انسان ها در آن روزى که هیچ شک و تردیدى در آن نیست به میان آمده مى فرماید: «معبودى جز خداوند نیست; و به یقین، همه شما را در روز رستاخیز ـ که شکّى در آن نیست ـ جمع مى کند»: « اَللهُ لَا اِلهَ اِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ اِلَى یَوْمِ الْقِیامَةِ لَا رَیْبَ فیهِ» .

سپس براى تأکید بیشتر مى افزاید: «و کیست که از خداوند،راستگوتر باشد؟!»: « وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللهِ حَدیثاً».

آغاز و انجام آیه، و بندبند آن، هرکدام تأکیدى است بر این مسأله، و نشان دهنده میزان اهمّیّتى است که قرآن براى این موضوع قائل است.1

قابل توجّه این که «رَیْب» به گفته مقاییس اللّغة در اصل به معناى هرگونه شک است، یا شکى که آمیخته با خوف و ترس باشد، و اگر این واژه بر حاجت نیز اطلاق مى شود به خاطر آن است که صاحب حاجت معمولا شک در حصول آن دارد، شکّى آمیخته با خوف از دست رفتن!

در فروق اللّغة میان «شک» و «ریب» تفاوتى ذکر شده، که «اِرْتیابُ» شکى است آمیخته با تهمت.

شاید به کار رفتن این واژه در قرآن مجید در مورد معاد نیز به خاطر همین باشد که مخالفان علاوه بر این که درباره معاد اظهار شک مى کردند پیامبر را نیز متّهم مى نمودند که این مطالب را از خود ساخته است.

البته جاى این سئوال باقى مى ماند که چرا قرآن در این جا و مانند آن تنها به ادّعا قناعت کرده و دلیلى ذکر نفرموده است؟

این به خاطر آن است که اوّلا: دلایل معاد در جاى جاى قرآن مجید بارها و به طور مکرّر مطرح شده، و نیازى نبوده است که در هر آیه تکرار گردد.
ثانیاً: گویى قرآن مى خواهد این حقیقت را بیان کند که دلایل معاد آن قدر روشن و واضح و آشکار است که جاى هیچ گونه شک و تردید را باقى نمى گذارد.2

در دوّمین آیه به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد که مؤکّداً سوگند یاد کند که قیامت و حشر و نشر در کار است; مى فرماید: «کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نمى شوند، بگو: “آرى به پروردگارم سوگند که همه شما (در قیامت) برانگیخته خواهید شد، پس به آنچه عمل مى کردید خبر داده مى شوید، و این براى خدا آسان است"»: «زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَّنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذَلِکَ عَلَى اللهِ یَسِیرٌ» .

مى دانیم سوگند یاد کردن معمولا کار خوبى نیست، آن هم سوگند به پروردگار; و لذا قرآن مردم را از آن نهى مى کند و مى گوید: «وَ لا تَجْعَلُوا اللهَ عُرْضَةً لِّاَیْمانِکُمْ» (سوره بقره، آیه 224): «خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهید.» ولى گاه مطلب به قدرى مهم است که یاد کردن سوگند در مورد آن نه تنها ممنوع نیست; بلکه لازم است.

قابل توجّه این که علاوه بر تأکیداتى که در «لَتُبْعَثُنَّ» وَ «لَتُنَبَّئُنَّ» وجود دارد، در پایان آیه نیز تصریح مى کند که این کار براى خدا آسان است; و لذا نباید در آن شک و تردید کنید.3

نویسنده: آیة الله ناصر مکارم شیرازی

********************************************************************

پی نوشت:

1.
آیات فراوان دیگرى نیز در قرآن است که همه بر این موضوع تأکید مى کند که در معاد هیچ ریبى نیست، مانند آیه 7، سوره حج، و آیات 9 و 25، سوره آل عمران، آیه 12، سوره انعام، آیه 21، سوره کهف، آیه 59، سوره غافر، آیه 7، سوره شورى، و آیات 26 و 33، سوره جاثیه.
2.
باید توجّه داشت که لام در «لَیَجْمَعَنَّکُمْ» علامت قسم است; سپس با نون تأکید ثقیله همراه شده، و بعد با جمله «لارَیْبَ فیهِ» تأکید گردیده، و سرانجام با جمله: ( وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ الله حَدِیثاً) مؤکّدتر شده است. در این که چرا «لیجمعنّ» در این جا با الى متعدى شده، با این که قاعدتاً باید با فی باشد؟ بعضى از مفسّران گفته اند: یا به خاطر این است که «لیجمعنّ» به معناى «لیحشرن» است که با الى متعدى مى شود، و یا «الى» در این جا به معناى «فى» مى باشد.
3.
«زَعْم» بر وزن «طعم» در اصل به معناى سخنى است که یقیناً یا احتمالا دروغ است، و گاهى به پندار باطل که خالى از سخن باشد نیز گفته مى شود. بعضى از مفسّران مانند شیخ طوسى در تبیان و قرطبى و نویسنده روح البیان نقل کرده اند که زعم کنیه دروغ است.

منابع:

پیام قرآن جلد 5
منبع اصلی:
پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیة الله العظمی مکارم شیرازی

موضوعات: معاد در نگاه قرآن  لینک ثابت
 [ 01:54:00 ب.ظ ]





معاد و جاودانگى از منظر استاد شهيد مطهري

مصطفى شهيدى نسب

مقدمه:

مسئله معاد وجاودانگى از نظر اهميت بعد از مسئلهِ توحيد مهمترين مسئله دينى و اسلامى است و پيامبران آمده‌اند که مردم را به دو حقيقت معتقد کنند يکى مبداء (خدا) و يکى معاد (قيامت.) مسئله معاد در رديف ضروريات دين است و انکار آن موجب ارتداد است. با توجه به آيات و روايات مى‌توان اين چنين برداشت کرد که همانطور که انسان بايد خداشناس باشد لازم است معادشناس هم باشد. معاد جزء اصول دين است ولى فرع و طفيلى نبوت است اما سرّ اينکه معاد را جزء اصل دين قرار داده‌اند نه صرف اين بوده است که يکى از ضروريات دين و از توابع نبوت است بلکه يک مسئله‌اى بوده است که راه استدلال بر آن - لااقل تا اندازه‌اى - باز بوده و قرآن مى‌خواسته است که مردم به مسئلهِ قيامت به عنوان يک مسئلهِ مستقل اعتقاد پيدا کنند.
انسان در آن دنيا آن چنان است که اينجا خودش را بسازد يعنى رابطه و پيوستگى بسيار شديدى ميان زندگى دنيا و آخرت برقرار است. اساساً در آن دنيا هر کسى در وضع خودش هست بدون آنکه تأثيرى در وضع ديگرى داشته باشد.
در قرآن ما کلماتى شبيه معاد داريم ولى کلمهِ معاد نداريم. عود يعنى بازگشت و در جايى استفاده مى‌شود که يک چيزى از يک اصلى آمده باشد و دو مرتبه به آن اصل برگردد.
اما اجمالاً در بحث چگونگى معاد آنچه که اکنون قابل قبول‌تر به نظر مى‌رسد اين است که معاد در عين اينکه عود به پروردگار است ولى در عين حال کيفيت جسمانى دارد ولى نه با اين بدنى که در دنيا زندگى مى‌کند و بعد از مرگ مى‌پوسد بلکه با بدنى که هم‌اکنون با اين بدن دنيوى متحد است و بعد از مرگ از آن جدا مى‌شود، اين بدن بالذات زنده است و بدن لطيف يا بدن مثالى نام دارد.
سير کلى بحث:

شهيد مطهرى در کتاب زندگى جاويد و حيات اخروى ابتدا به تبيين ضرورت بحث معاد مى‌پردازد و در نهايت نتيجه مى‌گيرد که اصل معاد يکى از مهمترين ارکان جهان‌بينى اسلامى است. ايشان در ادامه به تبيين منبع و منشاء ايمان به حيات اخروى مى‌پردازد و اين منبع را قبل از هر چيز وحى معرفى مى‌کند و نتيجه مى‌گيرد که درجهِ ايمان افراد به حيات اخروى ناشى از درجه ايمان فرد به اصل نبوت و ثانياً سطح معارف و تصور فرد از اصل معاد است.
شهيد مطهرى در بخش سوم کتاب به تبيين مسائل لازم براى تبيين زندگى جاويد و حيات اخروى مى‌پردازد و دو مسئلهِ ماهيت مرگ و روح را تشريح مى‌کنند. در بحث اول به استناد قرآن مرگ را همان توفى معرفى مى‌کند و در بحث دوم به اثبات اصالت روح و استقلال آن از بدن مى‌پردازد. و در نهايت نتيجه مى‌گيرد که: 1 - مرگ انتقال از عالمى به عالم ديگر است. 2 - شخصيت واقعى انسان همان روح اوست که"من” تعبير مى‌شود و اين روح با مرگ باز ستانده مى‌شود.
شهيد مطهرى سپس به تشريح نمونه‌هايى از قرآن در مورد مکالمهِ انسان با فرشتگان بعد از مرگ مى‌پردازد و به اصطلاح اثبات قرآنى روح را مى‌آورد. در اين قسمت به تشريح زندگى پس از مرگ مى‌پردازد و عنوان مى‌نمايد که انسان پس از مرگ بلافاصله وارد قيامت کبرى نمى‌شود بلکه وارد عالمى ديگر مى‌شود که حد فاصل ميان دنيا و آخرت است و بدان عالم برزخ گويند و در قرآن نيز تنها در آيهِ 1 سورهِ مؤمنون بدان اشاره شده است. ايشان سپس در توضيح ويژگى‌هاى عالم برزخ مى‌فرمايد که در اين عالم هنوز امکان رشد و انحطاط بشر وجود دارد و همچنين اين عالم يک جريان حياتى است و براى مدعاى خود آياتى را از قرآن به عنوان شاهد مثال مى‌آورد. اين آيات به سه بخش تقسيم مى‌شوند:1 - آياتى که جريان يک سلسله گفت و شنودها ميان صالحان و يا فاسدان را با فرشتگان بيان مى‌کند 2 - آياتى که علاوه بر جريان بالا بيان مى‌کند که فرشتگان به صالحان مى‌گويند از نعمات الهى بهره بگيريد و3 - آياتى که مستقيماً از گفت و شنودميان فرشتگان با انسان‌هاى خوب و بد و تنعم و عذاب ايشان در فاصلهِ بين مرگ و قيامت ياد کرده است.
در ادامه شهيد مطهرى به تبيين قيامت کبرى مى‌پردازد و بيان مى‌کنددر زمان وقوع آن عالم منهدم شده و از نو بازسازى مى‌شود. سپس به تبيين رابطهِ دو جهان پرداخته و لازمهِ سعادت اخروى را اعمال صالح دنيوى مى‌داند و در آخر هم به وجود شباهت و تفاوت دنيا و آخرت مى‌پردازد.
در پايان شهيد مطهرى به تشريح استدلالات قرآن مى‌پردازد که اين استدلالات شامل سه بخش است: 1 - مانعى در راه قيامت نيست 2 - به ذکر نمونه‌ها مى‌پردازد (الف: جريان خاصى در گذشته ب: مثال از نظام موجود در جهان) 3 - قيامت را امرى ضرورى معرفى کرده و نبود آن را مستلزم امرى ناروا در مورد خداوند مى‌داند. ايشان سپس در تبيين موضوع سوم به تشريح عدل و حکمت الهى و رابطهِ آن با معاد مى‌پردازد و نتيجه مى‌گيرد که نبود معاد با عدل و حکمت الهى منافات دارد.
معاد، رکن جهان‌بينى اسلامي:

معاد از شروط مسلمانى است. رسول الله پس از اصل توحيد به مهمترين اصلى که توصيه فرموده است اصل معاد است. در قرآن کريم آيات زيادى در مورد معاد و به طور کلى عالم پس از مرگ وجود دارد. منتها در 12 آيه رسماً پس از ايمان به خدا از ايمان به روز آخر ياد کرده است.
تعبير يوم آخر:

قرآن با اين تعبير به دو نکته اشاره کرده است: 1 - جهان دو دوره دارد و هر دوره را به عنوان يک روز تعبير کرده است، دورهِ دنيا و دورهِ آخرت. 2 - سعادت ما در گرو اين است که به آن دو دوره ايمان بياوريم از اين جهت که ما را متوجه عکس‌العمل اعمال خود مى‌کند يعنى بدانيم اعمال ما نابود نمى‌شود بلکه باقى مانده و در روزى ديگر به حساب آن رسيدگى مى‌شود و البته سعادت ما در آن روز نيز از آن جهت وابسته به اين ايمان است که مايهِ حيات سعادت‌آميز يا شقاوت آلود ما مى‌شود.
منبع و منشاء ايمان به حيات اخروي:

منشاء ايمان به معاد قبل از هر چيز وحى است. بشر بعد از شناخت خدا و ايمان به صدق گفتار پيامبران به اصل معاد ايمان مى‌آورد. پس درجهِ ايمان فرد به حيات اخروى منبعث از دو مطلب است: 1 - درجهِ ايمانش به اصل نبوت 2 - سطح معارف فرد و تصور او از اصل معاد. علاوه بر راه وحى يک سرى راههاى ديگر و قرائن و شواهدى موجود است که نتيجهِ تلاش علمى و عقلى بشر است و حداقل تأييدى است بر اصل معاد که عبارتند از: راه شناخت خدا، راه شناخت جهان و راه شناخت روح و نفس انسان.
مسائل لازم براى تبيين زندگى جاويد و حيات اخروي:

1- ماهيت مرگ:
مرگ چيست؟ قرآن براى مرگ از تعبير توفى استفاده کرده است. يعنى گرفتن چيزى به طور کامل و بدون کم و کسر. در 14 آيه تعبير توفى آمده است که دلالت بر اين معنا مى‌کند. پس انسان به تعبير قرآن در هنگام مرگ تحويل گرفته مى‌شود.
نتايج: 2 - مرگ انتقال از عالمى به عالم ديگر است و حيات انسان به نوعى ديگر ادامه پيدا مى‌کند. آنچه شخصيت واقعى انسان را تشکيل مى‌دهد و “من” او محسوب مى‌شود جهاز جسمانى انسان نيست بلکه چيزى است که نابود نمى شود که به تعبير قرآن همان نفس يا روح است. 3 - اين روح ملاک شخصيت واقعى انسان است و جاودانگى انسان به واسطهِ جاودانگى اوست و بايد توجه کرد که اين روح با مرگ به نشئه‌اى که از جنس و سنخ روح است منتقل شده و به تعبيرى آن حقيقت فوق مادى باز ستانده مى‌شود.
مسئلهِ روح:

مسئلهِ روح از امّهات معارف اسلامى است. معارف اسلامى صريحاً بر اصالت روح و استقلال آن از بدن و در واقع به عنوان حقيقتى غير مادى تأکيد کرده است. عده‌اى معتقدند که بعد از مرگ همه چيز نابود مى‌شود منتها در قيامت مجدداً افراد زنده مى‌شوند، که آيات قرآن در باب حيات بلافاصله بعد از مرگ دليل قاطعى بر رد اين نظريه است. دليل قائلين به روح حدود 20 آيه است. علاوه بر اين مجموع آيات روح به ضميمهِ آيهِ “نفخت فيه مِن روحي” که دربارهِ انسان آمده است نشان دهندهِ غير مادى بودن روح است. علاوه بر قرآن مطالب زيادى نيز در سخنان معصومين آمده است. در نهايت عقيدهِ انکار روح يک تفکر کثيف غربى است که از حس گرايى ناشى مى‌شود.
نمونه‌هايى از مکالمهِ بين ارواح انسان‌ها و ملائکه، بعد از مرگ، از قرآن:
1- ان الذين توفهم الملائکهِ ظالمى انفسهم قالوا فيم کنتم؟ قالوا کنا مستضعفين فى الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعهِ فتها جروا فيها؟ اولئک مأويهم جهنم و سائت مصيرا(1)
در اين آيه به ما يادآورى مى‌شود که بيچارگى و ناتوانى در محيط عذر موجه به شمار نمى‌رود مگر آنکه حتى راه مهاجرت هم بسته باشد. همچنين در اين آيه از مرگ به توفّى تعبير شده است و ضمناً از احتجاج ميان فرشتگان و انسان در لحظات پس از مرگ سخن مى‌گويد که خود نشان دهندهِ از بين نرفتن حقيقتى در انسان است که همان روح است.
2- و قالوا اذا ضللنا فى الارض ائنّا لفى خلقٍ جديدٍ بل هم بلقاء ربهم کافرون قل يتوفهم ملک الموت الذى وکل بهم ثم الى ربکم ترجعون.(2)
در اينجا شبهه‌اى از طرف منکران مطرح مى‌شود و سخن شبهه کنندگان اين است که با مردن افراد و متفرق شدن اجزاء، بدن و شخصيت واقعى ما هم نابود مى‌شود. قرآن هم در جواب مى‌فرمايد شخصيت واقعى شما هيچ گاه کم نمى‌شود تا نيازى به يافتن باشدو صراحتاً بقاء روح را در عين فانى شدن اعضاء بدن ذکر مى‌کند.
3 - الله يتوفى النفس حين موتها و التى لم تمُت فى منامها فيمسِک التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمَّى ان فى ذلک لآياتٌ لقوم يتفکرون.(3)
در اين آيه از شباهت خواب و مرگ سخن گفته شده است. در هر دو روح از بدن جدا مى‌شود اما در خواب به صورت ناقص انجام مى‌شود و ضمناً انسان در حالت خواب از اين حالت بى‌اطلاع است در حالى که به هنگام مرگ کاملاً آگاه است.
پس از مرگ:
آنچه از روايات بر مى‌آيد اين است که هيچ کس بلافاصله پس از مرگ وارد عالم قيامت کبرى نمى‌شود زيرا قيامت کبرى با يک سلسله انقلابها و دگرگونى‌هاى کلى مقارن است. به علاوه در قيامت کبرى اولين و آخرين جمع مى‌شوند در حالى که هنوز نظام جهان برقرار است و شايد تا مدتها ادامه يابد. به علاوه مطابق آيات در فاصلهِ بين مرگ تا آخرت افراد ذى شعورند و به اصطلاح انسان بعد از مرگ وارد مرحله‌اى تازه از حيات مى‌شود. پس انسان بعد از مرگ دو مرحله را طى مى‌کند: 1 - عالم برزخ 2 - عالم قيامت
عالم برزخ:

برزخ به معنى حائل ميان دو چيز است و در قرآن تنها در يکجا برزخ به معنى مورد نظر ما به کار رفته است: حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحاً فيما ترکت.ُ کلّا انها کلمهٌِ هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون.(4)
انسان‌هاى بعد از مرگ احساس پشيمانى مى‌کنند و درخواست باز گشتن به دنيا مى‌کنند. از اين قسم آيات بر مى‌آيد که انسان بعد از مرگ داراى نوعى حيات است و در آنجا داراى لذت و رنج است. 15 آيه در قرآن وجود دارد که به نحوى از يک جريان حياتى ياد کرده است که مى‌رساند در فاصلهِ بين مرگ و قيامت انسان از يک حيات کامل برخوردار است. اين آيات به سه قسمت تقسيم مى‌شوند.
1 - آياتى که جريان يک سلسله گفت و شنودها ميان انسان‌هاى صالح و يا فاسد با فرشتگان را شرح مى‌دهد.
2 - آياتى که علاوه بر جريان بالا بيان مى‌کند که فرشتگان به صالحان مى‌گويند از نعمات الهى بهره ببريد.
الف) الذين يتوفّاهم الملائکهِ طيبين يقولون سلامٌ عليکم ادخلوا الجنهِ بما کنتم تعملون.(5)
ب) قيل ادخل الجنهِ قال يا ليت قومى يعلمون بما غفرلى ربّى و جعلنى من المکرمين.(6)
3 - آياتى که مستقيماً از گفت و شنود فرشتگان با انسان‌هاى خوب و بد و تنعم و عذاب ايشان در فاصلهِ بين مرگ و قيامت ياد شده است.
الف) و لا تحسبنَّ الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياءٌ عند ربهم يرزقون. فرحين بما آتاهم الله و مِن فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلقهم و لا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون.7
ب) و حاق بآل فرعون سوء العذاب النار يعرضون عليها غدواً و عشيا و يوم تقوم الساعهُِ انحلوا آل فرعون اشدُّ العذاب.8
سخن امام صادق (ع) که مى‌فرمايد: مردم خوابند، وقتى که مى‌ميرند بيدار مى‌شوند و همچنين سخن گفتن پيامبر با اجساد مشرکان در جنگ بدر و يا سخنان اباعبدالله در روز عاشورا دليلى بر اين مدعا است.
شايان ذکر است که بنا بر روايات آنچه در برزخ از انسان سؤال مى‌شود مسائل اساسى است که انسان بايد به آنها معتقد باشد و رسيدگى به ريز حساب موکول به قيامت است.
قيامت کبري:

حادثه‌اى که براى همهِ اشياء رخ مى‌دهد و تمام انسان‌ها و کل عالم را در بر مى‌گيرد. مطابق نظر قرآن کريم تمامى عالم به سوى انحطاط پيش مى‌رود و همه چيز نابود مى‌شودو بار ديگر جهان نوسازى مى‌شود. از جهات مختلف به نام‌هاى مختلف شناخته مى‌شود. روز حشر، روز جمع، روز تلاقي، روز نشور، يوم الخلوء، يوم الحسره، نباء عظيم.
مطابق فرمودهِ رسول الله: الدنيا مزرعهِ الآخرهِ. ايمان و اعتقاد پاک و مطابق با واقع سازندهِ يک حيات سعادتمندانه است و بالعکس.
تجسم اعمال:

آنچه از قرآن و روايات بر مى‌آيد اين است که اعمال و آثار انسان در قيامت مصور مى‌شود و به صورتهاى زشت و زيبا در مى‌آيد.
يوم تَجِدُ کلّ نفس ما عملَت محضرا9ً
يومئذٍ يصور الناس اشتاتاً ليروا اعمالهم10
وجوه شباهت و تفاوت در جهان:

شباهت: واقعي، حقيقي، آگاه به خود، لذت و رنج، غرائز حيوانى و انساني، زيستن با بدن و جوارح.
تفاوت: توالد و تناسل و پيرى و مرگ مختص دنياست. دنيا زمان کار و عمل است. مرگ و حيات با هم آميخته است. درک انسان کم و خستگى و ملال موجود است و انسان هميشه در پى سعادت است. ولى در آخرت زمان نتيجه‌گيرى است فقط حيات وجود دارد. درک انسان زياد و انسان به مطلوب حقيقى مى‌رسد.
استدلالات قرآن:

استدلالات قرآن در سه بخش خلاصه مى‌شود:
1 - بيان مى‌کند که مانعى در راه قيامت نيست: وَ ضَرَبَ لنا مثلاً و نسى خلقهُ قال من يحيى العظام و هى رميمٍ قل يحيها الذى انشأها اول مرّهٍِ و هو بکلِّ خلق عليم.(11)
دراين آيه علت انکار معاد توسط بشر را کج‌‌فهمى و مقايسهِ قدرت خود با خدا ذکر مى‌کند.
2 - آياتى که به ذکر نمونه‌ها مى‌پردازد که خود دو قسمت مى‌شوند: الف) جريان خاصى را در گذشته شرح مى‌دهد مانند داستان حضرت ابراهيم و پرندگان ب) از نظام موجود در جهان مثال مى‌آورد مانند رويش گياهان و چرخش فصل.
الله الذى ارسل سحاباً فسقناه الى بلد ميت فأحيينا به الارض بعد موتها کذلک النشور(12)
3 - آياتى که بيان مى‌کند قيامت امرى ضرورى و حتمى است و نبود آن را مستلزم يک امر ناروا در مورد خداوند مى‌داند. در واقع در صورت عدم وجود قيامت عدل و حکمت خداوند زير سؤال مى‌رود.
عدل الهي:

عدالت ملازم مساوات بر اساس استحقاق است. پس موجودات جهان در درجه‌اى از فيض‌‌گيرى از خدايند. حال اگر يک سلسله موجودات با يک سرى تجهيزات و امکانات به وجود آيند ولى همواره از افاضهِ آن کمال لايق به آنها خوددارى شود مخالف عدل الهى است. انسان داراى غريزهِ ميل به جاودانگى است که با شرايط اين جهان جور در نمى‌آيد از طرفى به علت استعداد انسان مجازات و پاداش انسان‌هاى خوب و بد در اين دنيا امکان‌پذير نيست پس الزاماً بايد براى او که مى‌تواند از حيوان پست‌تر و از ملائکه بالاتر شود مکانى براى مجازات باشد که همان آخرت است.
حکمت الهي:

کار حکيمانهِ خداوند يعنى کارى که انسان را به کمال لايق او برساند ميان کار خداوند و نتيجه‌اش يک رابطهِ واقعى و طبيعى وجود دارد يعنى غايت هر کار برابر با کمال واقعى خود آن کار است. پس اگر اين جهان پايان و سرانجامى نداشته باشد خلقت خداوند عبث و بيهوده است و اين با حکمت الهى در تضاد است.
در پايان به آياتى چند از قرآن در باب عدل و حکمت الهى و رابطهِ آن با معاد اشاره مى‌کنيم:
1 - ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا … ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين کَالفُجّار(13)
2 - اَم حَسِبَ الذين آمنوا اجترحوا السيئات ان نجعلهم کالذين آمنوا و عملوا الصالحات … خلق الله السموات و الارض بالحق …14
سؤالات و شبهات: ( سؤالات رايج در بين عوام)

1 - چه کسى مى‌گويد که معاد واقعيت دارد، چه کسى به آخرت رفته و آن را ديده است؟ زندگى فقط در همين دنيا است!
2 - چگونه بعد از آنکه ما مُرديم و تبديل به خاک شديم دوباره زنده مى‌شويم؟
3 - تمام وجود انسان ماده است و اگر روح هم باشد آن هم مادى است و نمى‌توان آن را به عنوان حقيقتى غير مادى پذيرفت؟
4 - سلول‌هاى بدن ما و مواد تشکيل دهندهِ اين جسم ثابت نيست. روز قيامت وقتى مى‌خواهد اين همبستگى بين روح و جسم ايجاد شود با کدام يک از اين مواد ترکيب مى شود؟
5 - آيا تسخير ارواح علمى است صحيح و مى‌توان به وسيلهِ ارواح تسخير شده از احوالات آن جهان خبر گرفت.
6 - مراد از معاد جسمانى چيست؟
7 - پرسش در قبر چگونه انجام مى‌گيرد؟
8 - با توجه به اينکه اولاً روح ما است که اعمال صالح يا گناه را انجام مى‌دهد و بدن ما تنها تحت فرمان روح است و از خود اختيارى ندارد و ثانياً اينکه در قيامت معاد جسمانى صورت مى‌گيرد و ثالثاً اينکه در قيامت همه چيز داراى حياتند، چرا بدنى را که گناهى ندارد به همراه روح عذاب مى‌کنند؟
9 - قيامت چه زمانى است؟ نفخ صور چيست؟ و چه آثارى دارد؟
10 - محاکمات علنى و بررسى پرونده‌هاى مردم چطور انجام مى‌گيرد؟
شبههِ اول: (شبههِ آکل و مأکول:) بدن‌هاى مردم پس از مرگ گاهى توسط حيوانات صحرائى و درندگان بيابان خورده مى‌شوند و اجزاء بدن انسان جزء بدن حيوان خواهد گشت. و يا قبرستانى که تبديل به محل کشاورزى گرديده و اجزاءاستخوان تبديل به خاک شده وآن نيز جزء مواد غذايى نباتات شده است و اين گياهان را انسانى ديگر خورده و جزء بدن او مى‌شود! بنابراين هر بدن از چند بدن ديگر تشکيل مى‌شود. حال کيفر و پاداش مشکل خواهد شد؟
جواب: اولاً آنچه در مورد معاد جسمانى مورد اتفاق علماء اسلام است همان اجزاء اصلى بدن انسان مى‌باشد و آنچه از هيکل دنيائى و اجزاء اضافى تا قبل از تحليل مشاهده مى‌شود ممکن است جزء عوارض بدن اصلى انسان محسوب گردد و بازگشتن آنها مورد لزوم نباشد. ثانياً همچنانکه از امام صادق (ع) چنين سؤالى شد، ايشان فرمودند: آن کسى که ايجاد کرد او را (انسان) از هيچ، تواناست که مانند روز اول او را باز گرداند. بدن انسان مبدل به خاک خواهد شد همچنانکه بدن حيوانات ديگر. ولى وجود و ماهيت هر کس در نزد آفريدگار جهان محفوظ است.
شبههِ دوم: بدن مادى و جرم عنصرى انسان مانند ابزار و آلت براى روح و اطاعت و معصيت از اعمال روح انسان مى‌باشد. بنابراين کيفر و پاداش براى روح بشر خواهد بود و بازگشت بدن در قيامت کارى عبث است و کار عبث در مشيت خداوند نيست؟
جواب: با فرض قبول حکمت و مصلحت در کار حکيم متعال جاى شبهه نيست که آيات قرآنى تصريح مى‌کند بر حشر ابدان بشرى شايد خداى متعال خواسته همچنانکه در اطاعت و معصيت بدن انسان با روح شرکت داشته در آخرت هم موقع کيفر و پاداش نيز شريک باشد. خلاصه اينکه بدن ابزارى است که لذائذ و درد و الم را به روح منتقل مى‌کند.
شبههِ سوم: آنکه بدن انسانى دائماً در تغيير و تبديل به سر مى‌برد، يعنى هر جزئى که در جرم انسان به حساب سوخت بدن از بين مى‌رود و جزئى ديگر به وسيلهِ غذا و خوراک جاى آن جزء معدوم را مى‌گيرد، همچنين جسد ميت در حال مرگ بدن آخرين اوست. حال کداميک از اين ابدان محشور خواهد شد؟
جواب: همچنانکه در اين دنيا شخصى را که 30 سال پيش خطايى کرده مجازات مى‌کنند با اينکه بدن وى بارها تغيير کرده است و بدن 30 سال پيش او نيست در آخرت نيز چنين است. به عبارت ديگر آنچه که افراد خود را بدان به عنوان “من” وابسته مى‌کنند يک حقيقت ثابت است. اين “من” همان روح است که حقيقتى غير مادى و ثابت است و هم اوست که بدن را به اعمال مختلف فرمان مى‌دهد و البته بدن هم ابزارى است براى انتقال درد و الم و لذائذ به بدن.
شبههِ تناسخ: چنانچه روز قيامت روح به بدن دنيائى محشورشود همان تناسخ لازم خواهد آمد و قول به تناسخ هم باطل است.
جواب: اعتقاد متشرعه و اهل قرآن با گفتار به تناسخ تفاوت و اختلاف آشکار دارد. قائلين به تناسخ مى‌گويند: روح انسانى پيوسته و دائماً از بدن اول به جسد و هيکل ديگرى تغيير مکان مى‌دهد و متشرعه معتقدند: روح در روز قيامت به همان بدن اصلى دنيائى خود باز خواهد گشت. تناسخى‌ها مى‌گويند: عالم آخرتى وجود ندارد قيامت براى هر فرد در همين جهان است حتى بهشت هم در همين دنيا عبارت است از تبديل روح شخص نيکوکار به بدن حيوان خوش منظره و جهنم در همين دنيا عبارت است از نقل مکان نمودن روح مرد زشت‌خو به بدن سگ و … . ولى ما معتقديم حشر و زنده شدن اجساد مردگان مخصوص عالم ديگرى است که از هر جهت با اين جهان تفاوت دارد و بهشت و دوزخ عبارتند از دو جهان ديگر.
و البته در جواب کسانى که معاد را نوعى تناسخ مى‌دانند بايد اضافه کرد که: اجزاء بدن انسان هر طور متلاشى و از يک ديگر جدا شود ليکن معدوم نخواهد شد و قادر متعال ذرات همين جسم دنيايى را جمع خواهد کرد و انسان آن جهان همين شخص اين دنياست بدون نسخ اين صورت فعلى و بدون رسوخ در جسم ديگر.

موضوعات: معاد و جاودانگى از منظر استاد شهيد مطهري  لینک ثابت
 [ 01:51:00 ب.ظ ]