فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



شهادت استاد مرتضي مطهری-روزمعلم

شهيد مرتضی مطهری که مغز متفکر و يکي از معماران نظام جمهوری اسلامی ايران بود در 13 بهمن 1298 هجری شمسی در فریمان واقع در 75 کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان گشود. مرتضی مطهری پس از تحصيل مقدمات, راهي حوزه علميه قم شد و از محضر بزرگاني چون آيت الله بروجردي, علامه طباطبايي و حضرت امام خميني بهره برد .

شهيد مرتضی مطهری در همه اين سالها ضمن تحصيل علوم مختلف به تزکيه و تهذيب نفس پرداخت چنانکه به روشن بيني و هوش و ذکاوت و دقت علمي کم نظيري دست يافت.

با شروع نهضت اسلامي ايران از سالهاي 42 و 1341 شهيد مرتضی مطهری نيز فعالانه وارد صفوف نهضت شد و اوج فعاليت هايش در 15 خرداد 1342 بود که توسط ساواک دستگير و زنداني شد و پس از آزادي نيز تمام هم و غم خود را مصروف تشکل نيروهاي مبارز و مسلمان و حفظ نهضت از آسيب ها و انحرافات کرد. در اين سالها, استاد مرتضی مطهری به تبيين فرهنگ اسلامي در جامعه پرداخت و در پايگاه هاي مختلف مخصوصا حسينيه ارشاد , مسجد جاويد ، مسجد الجواد و … به آگاهي بخشيدن به نسل جوان و ديگر اقشار جامعه ايران پرداخت تا اينکه در سال 1351 توسط ساواک دستگير و ممنوع المنبر شدند.

 

 

با اين همه استاد شهيد مرتضی مطهری فعاليت هاي خود را ادامه داد و رابط اصلي امام امت (ره) در کشور با مردم و گروه هاي مختلف و هدايت کننده خط فکري نهضت به شمار مي رفتند و در آستانه انقلاب نقش بسيار مهمي را در شوراي انقلاب و … در پيروزي انقلاب ايفا نمودند.تا اینکه سرانجام اين مبارز خستگي ناپذير و دانشمند و فقيه عالي مقام مرتضی مطهری ساعت 10:40‌دقیقه بعد‌از‌ظهر 12 اردیبهشت 1358 پس از خروج از خانه دکتر سحابی در خیابان فخرآباد (تهران) از فاصله نزدیک از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و چند دقیقه بعد در بیمارستان «طرفه» واقع در همان نزدیکی به شهادت رسید.

ساعتی بعد فردی ناشناس تلفنی به روزنامه‌های تهران خبرداد که استاد مطهری توسط گروه فرقان ترور شد. مهندس کتیرایی، وزیر وقت مسکن که او هم در خانه دکتر سحابی بود به روزنامه‌ها گفته بود: با استاد مرتضی مطهری از خانه دکتر سحابی بیرون آمده بودیم، استاد 15ـ 10 قدم از ما دور شده بود که هدف گلوله قرار گرفت و ضارب با اتومبیل فرار کرد. وی افزوده بود: استاد مطهری چون احساس خطر نمی‌کرد بدون محافظ رفت‌وآمد می‌کرد.

شهيد مطهري داراي خصوصيات منحصر به فردي بود که مهمترين آنها جامعيت ايشان بود به طوريکه در همه صحنه هاي عملي و نظري حضور فعال داشتند. از ايشان آثار گرانقدري در زمينه هاي مختلف به جاي مانده که همواره تبيين کننده اسلام ناب محمدي (ص) و داراي دقت , ظرافت , روشن بيني و جامعيت کم نظيري بوده و هست .

سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش

موضوعات: شهادت استاد مرتضي مطهری-روزمعلم  لینک ثابت
[شنبه 1395-02-11] [ 08:22:00 ب.ظ ]




خواص درمانی گوجه‌ سبز

***********************************************************

 

فصل بهار با نوبرانه‌های گوجه ‌سبز همراه است. متخصصان تغذیه بر این عقیده‌اند كه گوجه سبز افزون بر طعم خوشمزه، ارزش غذایی هم دارد.

فصل بهار با نوبرانه‌های گوجه ‌سبز همراه است، گرچه قیمت آن گران است اما متخصصان تغذیه بر این عقیده‌اند كه گوجه سبز افزون بر طعم خوشمزه، ارزش غذایی هم دارد. گوجه‌سبز به صورت تازه و پخته درخورش‌ها مصرف می‌شود.

این میوه غنی از ویتامین C، اسید‌مالیك و اسید سیتریك است، اما توجه داشته باشید مصرف زیاده از حد گوجه سبز باعث نفخ معده می‌شود.

ارزش غذایی 100 گرم گوجه سبز:

كربوهیدرات 8.51 گرم، چربی 2.84 گرم، پروتئین 1.6 گرم، فیبر خام 0.5 درصد.

با مصرف 100گرم گوجه سبز، 5 درصد ویتامین آ، 2.1 درصد ویتامین ب 1 (تیامین)، 1.9 درصد ویتامین ب 2(ریبوفلاوین)، 2.8 درصد نیاسین، 13 درصد ویتامین ث، 5.1‌ درصد كلسیم، 2.2 درصدفسفر، 5 درصدآهن و 3.6 درصد پتاسیم مورد نیاز در روز تامین می‌شود.

برخی گیاه شناسان معتقدند مصرف گوجه‌سبز برای بهبود طعم دهان مفید است. از خواص دیگر این میوه، خاصیت مسهلی آن است كه بخوبی شناخته شده است. همچنین اثرات منحصر به فرد آن شامل كاهش فشارخون ‌و چربی خون، حذف رسوبات از خون و تنظیم عملكرد معده‌ای - روده‌ای است.

گوجه سبز باعث تعادل اسید و باز در جریان خون می‌شود، از این رو می‌تواند در درمان حالت اسیدی خون مفید باشد. این میوه اثرات قابل‌توجهی در جلوگیری از بیماری‌هایی مانند چربی خون بالا، پیری سلول وسرطان دارد. اسید بنزوئیك، تركیبی است كه خاصیت ضد میكروبی دارد. این ماده به طور طبیعی در گوجه سبز وجود دارد.

همچنین، بعضی از تحقیقات بیانگر خاصیت ضدقارچی و ضدباكتریایی این میوه هستند. مطالعات نشان می‌دهد كه این میوه می‌تواند در درمان تومورها موثر باشد. همچنین به‌دلیل وجود اسید اسكوربیك (ویتامین ث‌)، برای افراد مبتلا به نقرس توصیه می‌شود.

موضوعات: خواص درمانی گوجه‌ سبز  لینک ثابت
 [ 07:47:00 ب.ظ ]




تفسیر سوره بقره (آیات 241تا286)


**************************************************

آيه 241

‏متن آيه : ‏

‏ وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و براي زنان مطلّقه ، هديّه مناسبي است ( كه از طرف شوهر پرداخت مي‌گردد و ) اين حقي است بر مردان پرهيزگار .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَقّاً » : مفعول مطلق فعل محذوفي است . تقدير آن چنين است : حَقَّ ذلِكَ حَقّاً . با توجه به احكام گذشته ، زنان مطلّقه چهارگروهند : الف - زن مطلّقه‌اي كه با او آميزش جنسي شده است و مهريّه‌اي براي وي معلوم گشته است . چنين زني ، عدّه نگاه مي‌دارد و مهريّه خود را به تمام و كمال دريافت مي‌نمايد . ب - زن مطلّقه‌اي كه با او آميزش جنسي شده است و مهريّه‌اي براي وي معلوم نگشته است . چنين زني ، عدّه نگاه مي‌دارد و مهريّه‌اي مثل مهريّه خويشاوندان و زنان خانواده خويش دريافت مي‌نمايد . يعني مهرالمثل بدو تعلق مي‌گيرد . ج - زن مطلّقه‌اي كه با او آميزش جنسي نشده است و مهريّه براي او معلوم گشته است . چنين زني نصف مهريّه خود را دريافت مي‌دارد و عدّه‌اي ندارد . د - زن مطلّقه‌اي كه با او آميزش جنسي نشده است و مهريّه‌اي هم براي او معلوم نگشته است . چنين زني وجوباً حق متاع به اندازه قدرت مالي شوهر دريافت مي‌دارد ، و عدّه‌اي ندارد . يادآوري : دادن حق متاع به زنان بندهاي [ « الف » و « ب » و « ج » ] مستحبّ است ، ليكن پرداخت آن به زنان گروه [د] واجب است . [نگا : تفسير مراغي ، جزء دوم ، صفحه 197 و 205 . تفسير المصحف الميسّر ، صفحه 48] .‏

 

آيه 242

‏متن آيه : ‏

‏ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند اين چنين آيات خود را براي شما شرح مي‌دهد تا اين كه ( درباره احكام الهي و همه پديده‌هاي جهان ) بينديشيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كَذَالِكَ » : بدينسان . با چنين بيانات خردپسندانه و قوانين خيرخواهانه .‏

 

آيه 243

‏متن آيه : ‏

‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا آگاهي ( از داستان شگفت ) كساني كه از خانه‌هاي خويش ، در حالي كه هزاران نفر بودند ، از ترس مرگ بيرون رفتند ( و سستي نمودند و از جهاد با دشمن سر باز زدند ؟ ) پس خداوند بديشان گفت : بميريد . ( يعني خداوند عوامل مرگ آنان را فراهم ساخت و با چيره‌شدن دشمن بر ايشان ، گرفتار كشتن و ذلّت و خواري شدند ) سپس خداوند آنان را ( با آگاهي و بيداري و پيكار قهرمانانه افرادي از ايشان ) زنده كرد . ( مگر نه اين است كه پذيرش ظلم و جور ، مرگ ملّتها است‌ ؟ ! و هرگاه گروهي از ايشان از غفلت خويش بيدار شدند و بپاخاستند ، خود و ديگران را با جبران مافات از نو زندگي و حيات مي‌بخشند ؟ ! و چنين زندگي بزرگوارانه‌اي پس از زندگي ذلّت‌بار ، نعمت سترگي است و از فضل خدا است و ) بيگمان خداوند فضل خويش را شامل مردم مي‌سازد ( فضلي كه موجب شكر و سپاس است ) وليكن بيشتر مردم شكرگزاري نمي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَلَمْ تَرَإِلي‌ ؟ » : آيا آگاهي از ؟ مگر نمي‌داني كه‌ ؟ . مخاطب پيغمبر است و مراد ملّت او ، و هدفِ پرسش تحريك آنان براي آگاهي از اين چنين كساني و پندگيري از كار ايشان است . « الَّذِينَ خَرَجُوا » : كساني كه بيرون رفتند . خداوند نژاد و شماره و سرزمين چنين كساني را روشن نفرموده است ، و چه بسا تنها جنبه ضرب‌المثل داشته باشد و براي پند و اندرز بوده و اصلاً داستاني در ميان نباشد . « أُلُوفٌ » : جمع أَلْف ، هزاران . « حَذَرَ » : از ترس . مفعولٌ‌له است . « مُوتُوا . . . أَحْيَاهُمْ » : مراد از موت و حيات ، نابودي دسته‌اي و ماندگاري دسته‌اي است ، و اين كه زندگي شجاعانه و بزرگوارانه حيات است ، و زندگي ترسويانه و پستانه ، مرگ بشمار است . پس در اينجا سخن از موت و حيات معنوي است ( نگا : بقره‌ / 56 ، أنعام / 122 ، انفال / 24 ) .‏

 

آيه 244

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در راه خدا بجنگيد و بدانيد كه خداوند شنوا و دانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« سَمِيعٌ » : شنوا است و گفتار هركسي را مي‌شنود . « عَلِيمٌ » : دانا است و از كردار و پندار هر كسي آگاه است .‏

آيه 245

‏متن آيه : ‏

‏ مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كيست كه به خدا قرض نيكوئي دهد تا آن را براي او چندين برابر كند ؟ و خداوند ( روزيِ بندگان را ) محدود و گسترده مي‌سازد و به سوي او بازگردانده مي‌شويد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَن ذَا الَّذِي » : چه كسي است كه‌ ؟ ( مَنْ ) : مبتدا ، ( ذَا ) : خبر ، ( الَّذِي ) : صفت . « قَرْضاً » : مفعول مطلق و به معني ( إقراض ) است ، يا مفعولٌ‌به و به معني ( مقروض ) است . « قَرْضاً حَسَناً » : وام نيكو . و آن وقتي است كه از مال حلال و با طيبه خاطر باشد . « فَيُضَاعِفَهُ » : تا چندين برابرش گرداند . « أَضْعَافاً » : جمع ( ضِعْف ) چندين برابر . مفعولٌ‌به دوم فعل ( يُضَاعِفَ ) يا حال ضمير ( ه ) در ( يُضَاعِفَهُ ) است . « يَقْبِضُ » : باز مي‌گيرد . كم مي‌كند . « يَبْسُطُ » : گسترش مي‌دهد . فراوان مي‌گرداند .‏


آيه 246

‏متن آيه : ‏

‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا آگاهي از ( داستان شگفت ) جماعتي از بني‌اسرائيل كه بعد از موسي مي‌زيستند و در آن وقت به پيغمبر خود گفتند : شاهي براي ما انتخاب كن تا ( تحت فرماندهي او ) در راه خدا جنگ كنيم . ( پيغمبرشان براي اطمينان از تصميمشان بديشان ) گفت : شايد اگر دستور پيكار به شما داده شود ( سرپيچي كنيد و در راه خدا جهاد و ) پيكار نكنيد . گفتند : چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم ، در حالي كه از خانه و فرزندانمان رانده شده‌ايم‌ ؟ امّا هنگامي كه دستور پيكار به آنان داده شد ، همه جز عده كمي از ايشان سرپيچي كردند ( و به خود و پيغمبرشان و دينشان ستم نمودند ) و خداوند از ستمكاران آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَلاَ » : بزرگان قوم . « نَبِيٍّ » : پيغمبري . منظور سَموئيل است . « نُقَاتِلْ » : تا بجنگيم . مجزوم است چون جواب فعل امر ( إِبْعَثْ ) است . « عَسَيْتُمْ » : شايد شما . از افعال ناقصه است و اسم آن ضمير ( تُمْ ) و خبر آن جمله ( أَلاّ تُقَاتِلُوا ) است . « مَا لَنَا » : چه مي‌شود ما را ؟ چرا ما ؟ ( مَا ) : مبتدا ، ( لَنَا ) خبر است . « دِيَار » : جمع دار ، خانه و كاشانه . شهر و ميهن . « كُتِبَ » : واجب گرديد . « تَوَلَّوْا » : سرپيچي كردند . پشت نمودند و خلف وعده كردند .‏

آيه 247

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و پيغمبرشان به آنان گفت : خداوند طالوت را براي زمامداري شما روانه كرده است . بزرگان قوم گفتند : چگونه او بر ما حكومت داشته باشد با اين كه ما از او براي زمامداري سزاوارتريم و او كه مال و دارائي زيادي ندارد ؟ گفت : خدا او را بر شما برگزيده است و دانش و ( قدرت ) جسم او را وسعت بخشيده است و خداوند ملك خود را به هركس كه بخواهد مي‌بخشد . و ( احسان و تصرّف و قدرت ) خداوند فراخ ، و آگاه ( از لياقت افراد براي منصبها ) است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أنَّيا » : چگونه‌ ؟ از كجا ؟ « لَمْ يُؤْتَ » : داده نشده است . « سَعَةً » : فزوني . فراواني . « إصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ » : او را بر شما برگزيده است . « بَسْطَةً » : گسترش . فراخي . « وَاسِعٌ » : به معني ( ذُوسَعَةٍ ) يعني : دارا است ، يا به معني ( مُوسِع ) يعني : توسعه‌دهنده و بخشايشگر است .‏

آيه 248

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالَ لَهُمْ نِبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و پيغمبرشان به آنان گفت : نشانه حكومت او اين است كه صندوق ( عهد ) به سوي شما خواهد آمد ( همان صندوق عهدي كه دلگرمي و ) آرامشي از سوي پروردگارتان و يادگارهاي خاندان موسي و هارون در آن است ، و فرشتگان آن را حمل مي‌كنند . در اين كار بيگمان نشانه‌اي براي شما است ( و چنين رهنمودي شما را بر آن مي‌دارد كه ) اگر مؤمن هستيد ( بدو بگرويد و به دنبال حق روان شويد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ءَايَةَ » : نشانه . « مُلْك‌ » : سلطنت . حكومت . « تَابُوتُ‌ » : صندوق عهد . صندوق تورات . صندوقي بوده است كه تورات در آن گذاشته شده بود . عَمالِقه آن را از بني‌اسرائيل گرفته بودند ، ولي بعدها مجدّدا به دستشان افتاد . گويا در آن ، الواح شكسته ، عصا و جامه موسي ، و عمامه هارون ، و چيزهاي ديگري بوده است . « سَكِينَةٌ » : آرامش . گويا هنگام جنگ ، موسي چنين صندوقي را در جلو لشكريان حركت مي‌داد و بدين وسيله بني‌اسرائيل تقويت قلب پيدا مي‌كردند و از ميدان رزم نمي‌گريختند . « تَحْمِلُهُ الْمَلآئِكَةُ » : فرشتگان آن را برمي‌دارند . فرشتگان آن را نگهداري مي‌كنند . كار پسنديده خارِق‌العاده‌اي كه با دست و تصرّف انسانها انجام نگيرد ، عادةً به فرشتگان نسبت داده مي‌شود ، همان گونه كه در اينجا مذكور است .‏

آيه 249

‏متن آيه : ‏

‏ فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه طالوت ( به فرماندهي لشكر بني‌اسرائيل منصوب شد ) و سپاهيان را با خود بيرون برد ، بديشان گفت : خداوند شما را به وسيله رودخانه‌اي آزمايش مي‌كند . آنان كه از آن بنوشند از ( پيروان ) من نيستند ، و آنان كه جز مشتي از آن ننوشند از ( ياران ) من هستند . همگي جز عدّه كمي از آن نوشيدند . پس وقتي كه او و افرادي كه ايمان آورده بودند ( و از بوته آزمايش سالم به در آمده بودند ) از آن رودخانه گذشتند ( از كمي افراد خود ناراحت شدند و عدّه‌اي ) گفتند : امروز ما توانائي مقابله با جالوت و سپاهيان او را نداريم . امّا آنان كه يقين داشتند كه با خداي خويش ملاقات خواهند كرد ( و در روز رستاخيز پاداش خود را دريافت خواهند نمود ) گفتند : چه بسيارند گروههاي اندكي كه به فرمان خدا ( توفيق نصيبشان شده است و ) بر گروههاي فراواني چيره شده‌اند . و خداوند با بردباران ( و در صف استقامت‌كنندگان ) است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَصَلَ » : از محلّ اقامت دور كرد . حركت داد . « نَهَرٍ » : رودخانه . « لَمْ يَطْعَمْهُ » : آن را نچشيد و ننوشيد . « غُرْفَةً » : مشتي . « جَاوَزَهُ » : از آن عبور كرد . « جَالُوتَ » : اسم مشهورترين پهلوانان دشمن بود . « فِئَةٍ » : گروه .‏

آيه 250

‏متن آيه : ‏

‏ وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هنگامي كه در برابر جالوت و سپاهيان او قرار گرفتند ( و لشكريان فراوان و ساز و برگ مجهّز جنگي ايشان را ديدند ، به آفريدگار خويش پناه بردند و ) گفتند : پروردگارا ! ( بر دلهايمان آب ) صبر و شكيبائي بريز و گامهايمان را ثابت و استوار بدار و ما را بر جمعيّت كافران پيروز گردان .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَرَزُوا » : بيرون رفتند و براي مبارزه آماده شدند . « أَفْرِغْ » : بريز . « اَقْدَام‌ » : جمع قَدَم ، گامها .‏

آيه 251

‏متن آيه : ‏

‏ فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس به فرمان خدا ايشان را ( مغلوب كردند و ) فراري دادند ، و داود ( يكي از لشكريان طالوت ، ) جالوت را كشت ، و خداوند حكومت و حكمت بدو بخشيد و از آنچه مي‌خواست بدو ياد داد ، و اگر خداوند برخي از مردم را به وسيله برخي ديگر دفع نكند ، فساد زمين را فرا مي‌گيرد ، ولي خداوند نسبت به جهانيان لطف و احسان دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« هَزَمُوهُمْ » : ايشان را شكستند و فراري دادند . « ءَاتَاهُ » : بدو داد . « حِكْمَة » : مراد نبوّت است كه انزال تورات بيانگر آن است ( نگا : نساء / 163 ) .‏

آيه 252

‏متن آيه : ‏

‏ تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اينها آيات خدا است كه آنها را به حق بر تو مي‌خوانيم و تو از زمره فرستادگان ( خداوند ) هستي .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بِالْحَقِّ » : به گونه راستين ، به گونه‌اي كه براي اهل كتاب شكّي در آن باقي نماند . ( بِالْحَقِّ ) حال فاعل ( نَحْنُ ) يا مفعول ( هَا ) در فعل ( نَتْلُوهَا ) است ، يعني : مُتَلَبِّسِينَ بِالْحَقِّ وَ الْصَّوَابِ ، أَوْ مُتَلَبِّسَةً بِالْيَقِينِ .‏

آيه 253

‏متن آيه : ‏

‏ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اين پيغمبران ( كه نام برخي از آنان گذشت ) بعضي از ايشان را بر بعضي ديگر برتري داديم . خداوند با برخي از آنان سخن گفت ، و بعضي را درجاتي برتر داد ، و به عيسي پسر مريم معجزاتي داديم و او را با روح‌القدس ( يعني جبرئيل ) تقويت و تأييد نموديم . اگر خداوند مي‌خواست كساني كه بعد از اين پيغمبران مي‌آمدند ، به دنبال نشانه‌هاي روشني كه به ( دست ) آنان مي‌رسيد ( و هدايت راستين و دين حقي را كه دريافت مي‌نمودند به مقتضاي چنين هدايت و ديني ، همه ايشان ايمان مي‌آوردند و اختلافي نمي‌ورزيدند و ) با يكديگر نمي‌جنگيدند . وليكن ( بنا به خواست خدا ) اختلاف ورزيدند و بعضي ايمان آوردند و برخي كافر شدند . و اگر خدا مي‌خواست با هم نمي‌جنگيدند و به ستيز نمي‌خاستند ، ولي خداوند آنچه را مي‌خواهد ( از روي حكمتي كه خود مي‌داند ) انجام مي‌دهد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كَلَّمَ اللهُ » : خدا با او سخن گفته است . عائد موصول ، يعني ضمير ( ه ) محذوف است ، و تقدير چنين است : كَلِمَةُ اللهُ . . . « دَرَجَاتٍ » : مراتب و منازل . منصوب است چون مفعول دوم ( رَفَعَ ) در مفهوم ( بَلَّغَ ) است ، يا حال ( مِن بَعْضِهِمْ ) و در مفهوم ( ذَا دَرَجَاتٍ ) ، يا مفعول مطلق است و درجات در مفهوم ( رفعات ) است ، منصوب به نزع خافض است و حرف جرّ ( عَلي يا إِلي يا في ) محذوف است . « بَيِّنَات‌ » : دلائل روشن . معجزات مذكور در ( آل‌عمران / 49 ) . « أَيَّدْنَاهُ » : ياري و توانائيش داديم . « رُوحِ الْقُدُسِ » : روح پاك . يعني : جبرئيل . اضافه موصوف به صفت است .‏

آيه 254

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! ( برخي ) از آنچه بهره شما كرده‌ايم ( در راه خدا ) صرف كنيد ، پيش از آن كه روزي فرا رسد كه در آن نه داد و ستدي و نه دوستي و رفاقتي و نه ميانجيگري و شفاعتي است ، و كافران ستمگرند ( و به خود و جامعه خود ظلم مي‌كنند ، و نتيجه ظلم آنان در آن روز ظاهر خواهد شد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَنفِقُوا » : ببخشيد . خرج كنيد . « بَيْعٌ » : خريد و فروش . « خُلَّةٌ » : دوستي . رفاقت . مراد دوستي و رفاقتي است كه سودمند شود و مايه نجات گردد ( نگا : انفطار / 19 ) . والاّ مؤمنان در آخرت دوست همديگر خواهند بود ( نگا : زخرف / 67 ) . « شَفَاعَةٌ » : ميانجيگري . نفي شفاعت در اين آيه به طور مطلق است ، وليكن مقيّد به آيه‌هاي ديگر است ، از جمله إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً ( طه / 109 ) . وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضي ( انبياء / 28 ) .‏

آيه 255

‏متن آيه : ‏

‏ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خدائي بجز الله وجود ندارد و او زنده پايدار ( و جهان هستي را ) نگهدار است . او را نه چرتي و نه خوابي فرا نمي‌گيرد ( و همواره بيدار است و سستي و رخوت بدو راه ندارد ) . از آنِ او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ( و در ملك كائنات ، او را انبازي نيست ) . كيست آن كه در پيشگاه او ميانجيگري كند مگر با اجازه او ؟ مي‌داند آنچه را كه در پيش روي مردمان است و آنچه را كه در پشت سر آنان است ( و مطلع بر گذشته و حال و آينده ، و آگاه بر بود و نبود جهان است و اصلاً همه زمانها و مكانها در پيشگاه علم او يكسان است . مردمان ) چيزي از علم او را فراچنگ نمي‌آورند جز آن مقداري را كه وي بخواهد . ( علم و دانش محدود ديگران ، پرتوي از علم بي‌پايان و بي‌كران او است ) . فرماندهي و فرمانروائي او آسمانها و زمين را دربر گرفته است ، و نگاهداري آن دو ( براي او گران نيست و ) وي را درمانده نمي‌سازد و او بلندمرتبه و سترگ است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَيّ » : زنده جاويد و باقي پايدار . « قَيُّوم‌ » : نگهدار جهان و گرداننده امور آن . ( الْحَيُّ ) و ( الْقَيُّومُ ) : صفت يا بدل ، و يا خبر مبتداي محذوف مي‌باشد . « سِنَةٌ » : چرت . از ماده ( وسن ) . « مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ » : آنچه در پيش روي آنان است كه امور مربوط به اين جهان است . « مَا خَلْفَهُمْ » : آنچه در پشت سر آنان است كه امور مربوط به آن جهان يعني آخرت است . « لا يُحِيطُونَ » : احاطه نمي‌كنند . فراچنگ نمي‌آورند . « كُرْسِيُّ » : تخت سلطنت . عرش . در اينجا مراد علم و عظمت و قدرت خدا است . « لا يَؤُودُهُ » : او را درمانده و ناتوان نمي‌سازد و بر او سنگيني نمي‌كند . از ماده ( أود ) .‏

آيه 256

‏متن آيه : ‏

‏ لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اجبار و اكراهي در ( قبول ) دين نيست ، چرا كه هدايت و كمال از گمراهي و ضلال مشخّص شده است ، بنابراين كسي كه از طاغوت ( شيطان و بتها و معبودهاي پوشالي و هر موجودي كه بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف كند ) نافرماني كند و به خدا ايمان بياورد ، به محكم‌ترين دستاويز درآويخته است ( و او را از سقوط و هلاكت مي‌رهاند و ) اصلاً گسستن ندارد . و خداوند شنوا و دانا است ( و سخنان پنهان و آشكار مردمان را مي‌شنود و از كردار كوچك و بزرگ همگان آگاهي دارد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِكْرَاهَ » : وادار كردن . واداشتن . « رُشْد » : هدايت . راه درست . « غَيّ » : ضلالت . راه كج . « طَاغُوت‌ » : هر معبودي جز خدا . شيطان . هر كس و هر چيزي كه اطاعت از آن ، مايه طغيان و دوري از راه حق شود ، چه آفريده‌اي كه پرستيده شود ، و چه فرماندهي كه در شرّ و بدي از او فرمانبرداري گردد ، و چه اهريمني باشد كه انسان را از راه به در برد . مفرد و جمع و مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است . « عُرْوَةِ » : دستاويز . « وُثْقَيا » : مؤنّث ( أَوْثَق ) بس محكم و استوار . « إِنفِصَام‌ » : گسستن .‏

آيه 257

‏متن آيه : ‏

‏ اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند متولّي و عهده‌دار ( امور ) كساني است كه ايمان آورده‌اند . ايشان را از تاريكي‌هاي ( زمخت گمراهي شكّ و حيرت ) بيرون مي‌آورد و به سوي نور ( حق و اطمينان ) رهنمون مي‌شود . و ( امّا ) كساني كه كفر ورزيده‌اند ، طاغوت ( شياطين و داعيان شرّ و ضلال ) متولّي و سرپرست ايشانند . آنان را از نور ( ايمان و فطرت پاك ) بيرون آورده به سوي تاريكيهاي ( زمخت كفر و فساد ) مي‌كشانند . اينان اهل آتشند و در آنجا جاويدانه مي‌مانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وَلِيّ » : دوست . ياور . خداوند ولي مؤمنان است و آنان را به راه خير و خوبي رهنمون مي‌شود و ياريشان مي‌نمايد . شيطان ولي كافران است و آنان را به راه پلشتي و زشتي مي‌خواند و بديشان چنين مي‌نماياند كه خيرخواه آنان است و بديشان سود مي‌رساند . « ظُلُمَات‌ » : تاريكيها . « خَالِدُونَ » : جاويدانان .‏

آيه 258

‏متن آيه : ‏

‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَآجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا با خبري از كسي كه با ابراهيم درباره ( الوهيّت و يگانگي ) پروردگارش راه مجادله و ستيز در پيش گرفت ، بدان علّت كه خداوند بدو حكومت و شاهي داده بود ( و بر اثر كمي ظرفيّت از باده غرور سرمست شده بود ) ؟ هنگامي كه ابراهيم گفت : پروردگار من كسي است كه ( با دميدن روح در بدن و بازپس گرفتن آن ) زنده مي‌گرداند و مي‌ميراند . او گفت : من ( با عفو و كشتن ) زنده مي‌گردانم و مي‌ميرانم . ابراهيم گفت : خداوند خورشيد را از مشرِق برمي‌آورد ، تو آن را از مغرب برآور . پس آن مرد كافر واماند و مبهوت شد . و خداوند مردم ستمكار ( مُصرّ بر تبهكاري ، و دشمن حق ) را هدايت نمي‌كند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَلَمْ تَرَ إِلَيا ؟ » : آيا آگاهي از ؟ بايد آگاه باشي از ؟ « حَآجَّ » : مجادله و منازعه كرد . به حجّت‌گوئي و حجّت خواهي نشست . « أَنْ ءَاتَاهُ اللهُ الْمُلْكَ » : چون كه خدا بدو حكومت و شاهي داده بود . يعني سلطنت و قدرت او را مغرور كرده بود و به انكار خدا واداشته بود . « بُهِتَ » : مبهوت گرديد . خاموش و درمانده و سرگردان و بي‌برهان شد .‏

آيه 259

‏متن آيه : ‏

‏ أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ يُحْيِي هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏يا ( آيا آگاهي از ) همچون كسي كه از كنار دهكده‌اي گذر كرد ، در حالي كه سقف خانه‌ها فرو تپيده بود و ديوارهاي آنها بر روي سقفها فرو ريخته بود ؛ گفت : چگونه خدا اين ( اجساد فرسوده و از هم پاشيده مردمان اينجا ) را پس از مرگ آنان زنده مي‌كند ؟ پس خدا او را صد سال ميراند و سپس زنده‌اش گرداند و ( به او ) گفت : چه مدّت درنگ كرده‌اي‌ ؟ گفت : ( نمي‌دانم ، شايد ) روزي يا قسمتي از يك روز . فرمود : ( نه ) بلكه صد سال درنگ كرده‌اي . به خوردني و نوشيدني خود ( كه همراه داشتي ) نگاه كن ( و ببين كه با گذشت اين زمان طولاني به اراده خدا ) تغيير نيافته است . و بنگر به الاغ خود ( كه چگونه از هم متلاشي شده است . ما چنين كرديم ) تا تو را نشانه ( گويائي از رستاخيز ) براي مردمان قرار دهيم . ( اكنون ) به استخوانها بنگر كه چگونه آنها را برمي‌داريم و بهم پيوند مي‌دهيم و سپس بر آنها گوشت مي‌پوشانيم . هنگامي كه ( اين حقائق ) براي او آشكار شد ، گفت : مي‌دانم كه خدا بر هر چيزي توانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَوْ كَالَّذِي‌ » : يا آگاهي از داستان آن كسي كه . حرف كاف زائد است ، و تقدير چنين است : أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي مَرَّ . يا كاف به معني مِثل و براي تشبيه است . در اين صورت عطف بر معني كلام سابق است . چرا كه ( أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَآجَّ ) همسان ( أَلَمْ تَرَ كَالَّذِي حَآجَّ ) است ، و ( أَوْ كَالَّذِي مَرَّ ) عطف بر آن است . « خَاوِيَةٌ » : فرو تپيده . فرو ريخته . « عُرُوش » : جمع عَرْش ، سقفها . « أَنَّيا » : چگونه‌ ؟ « أَمَاتَ » : ميراند . « لَبِثْتَ » : درنگ كرده‌اي . مانده‌اي . « لَمْ يَتَسَنَّهْ » : تغيير نكرده است . با گذشت سالها فاسد و تباه نگشته است . گوئي سالهائي بر آن نگذشته است . از ماده ( سنه ) است ، يا از ماده ( سنو ) و هاء آن براي سكته است ، مانند ( كِتابِيَهْ ) و علامت جزم حذف حرف عله است . « نُنشِزُ » : فراهم مي‌چينيم و بهم مي‌پيونديم . « نَكْسُو » : مي‌پوشانيم .‏

آيه 260

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( به خاطر بياور ) هنگامي را كه ابراهيم گفت : پروردگارا ! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مي‌كني . گفت : مگر ايمان نياورده‌اي‌ ؟ ! گفت : چرا ! ولي تا اطمينان قلب پيدا كنم ( و با افزودن آگاهي بيشتر ، دلم آرامش يابد ) . گفت : پس ( در اين صورت ) چهار تا از پرندگان را بگير و آنها را به خود نزديك گردان ( تا مشخّصات و مميّزات آنها را دريابي . آن گاه آنها را ذبح كن و در هم بياميز ) ، سپس بر سر هر كوهي قسمتي از آنها را بگذار . بعد آنها را بخوان ، به سرعت به سوي تو خواهند آمد ، و بدان كه خداوند چيره و باحكمت است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَوْتَيا » : جمع ميّت ، مردگان . « بَلَيا » : آري . حرف جواب است . براي ابطال نفي متقدّم و افاده اثبات مفهوم بعد از خود مي‌آيد . « صُرْهُنَّ » : آنها را به خود نزديك كن . آنها را بهم بياميز . آنها را پاره پاره كن . از ماده ( صَور ) به معني ميل يا قطع . « جُزْءاً » : قطعه و پاره و تكّه . « أُدْعُهُنَّ » : آنها را صدا بزن . « سَعْياً » : شتابان . مصدري است به معني اسم فاعل و حال بشمار است و تقدير چنين است : يَأْتِينَكَ سَاعِيَاتٍ . همچون : جَآءَ زَيْدٌ رَكْضاً ؛ أَيْ رَاكِضاً . يا اين كه مفعول مطلق است و همچون قَعَدْتُ جُلُوساً مي‌باشد .‏

آيه 261

‏متن آيه : ‏

‏ مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مثل كساني كه دارائي خود را در راه خدا صرف مي‌كنند ، همانند دانه‌اي است كه هفت خوشه برآرد و در هر خوشه صد دانه باشد ، و خداوند براي هر كه بخواهد آن را چندين برابر مي‌گرداند ، و خدا ( قدرت و نعمتش ) فراخ ( و از همه چيز ) آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« سَنَابِلَ » : جمع سُنبُلة ، خوشه‌ها . « يُضَاعِفُ » : چندين برابر مي‌گرداند . « وَاسِعٌ » : داراي انعام و رحمت فراگير .‏

آيه 262

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ثُمَّ لاَ يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواُ مَنّاً وَلاَ أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه دارائي خود را در راه خدا صرف مي‌كنند و به دنبال آن منّتي نمي‌گذارند و آزاري نمي‌رسانند ، پاداششان نزد پروردگارشان است ( و اندازه اجرشان را كسي جز خدا نمي‌داند ) ، و نه ترسي بر آنان خواهد بود و نه اندوهگين خواهند شد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا يُتْبِعُونَ » : به دنبال نمي‌آورند . ملحق نمي‌سازند . « مَنّاً » : منّت . « أَذيً » : اذيّت و آزار .‏

آيه 263

‏متن آيه : ‏

‏ قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِّن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گفتار نيك و گذشت ، بهتر از بذل و بخششي است كه اذيّت و آزاري به دنبال داشته باشد . و خداوند بي‌نياز و بردبار است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« قَوْلٌ » : گفتار . سخن . « مَعْرُوفٌ » : نيك . پسنديده . « يَتْبَعُهَا » : به دنبال آن بيايد .‏

آيه 264

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لاَّ يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! بذل و بخششهاي خود را با منّت و آزار ، پوچ و تباه نسازيد ، همانند كسي كه دارائي خود را براي نمودن به مردم ، رياكارانه صرف مي‌كند و به خدا و روز رستاخيز ايمان ندارد . مَثَل چنين كسي همچون مَثَل قطعه سنگ صاف و لغزنده‌اي است كه بر آن ( قشري از ) خاك باشد ( و بذرافشاني شود ) ، و باران شديدي بر آن ببارد ( و همه خاكها و بذرّها را فرو شويد ) و آن را به صورت سنگي صاف ( و خالي از هر چيز ) برجاي گذارد . ( چنين رياكاراني ) از كاري كه انجام داده‌اند سود و بهره‌اي برنمي‌گيرند ، و خداوند گروه كفرپيشه را ( به سوي خير و صلاح ) رهنمود نمي‌نمايد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« صَدَقَاتِ‌ » : بذل و بخششها . احسان و نيكيها . « رِئَآءَ » : ريا . ظاهرفريبي . منصوب است چون مفعولٌ‌له ، يا حال است و به معني : مُرائي . « صَفْوَان‌ » : سنگ بزرگ صاف و لغزنده . « وَابِلٌ » : باران تند . رگبار باران . « صَلْداً » : سخت و لغزنده وبدون گرد و غبار .‏

آيه 265

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مثل كساني كه دارائي خود را براي خوشنودي خدا و استوار كردن جانهاي خود ( بر ايمان و احسان ) صرف مي‌كنند ، همچون مثل باغي است كه روي پشته‌اي باشد ( و از هواي آزاد و نور آفتاب به حدّ كافي بهره گيرد ) و باران شديدي بر آن ببارد و در نتيجه چندين برابر ميوه دهد ، و اگر هم باران شديدي بر آن نبارد ، باران خفيفي بر آن ببارد ، ( به سبب خاك خوب و آفتاب مناسب و هواي آزاد ، باز هم ببار نشيند ) ، و آنچه را انجام مي‌دهيد خدا مي‌بيند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إبْتِغَآءَ » : خواستن . طلبيدن . مفعولٌ‌له يا حال است و به معني طالبين . « مَرْضَاتِ » : رضايت . خوشنودي . مَرْضاة مصدر ميمي است و برابر رسم‌الخطّ قرآني با ( ت ) نوشته شده است . « تَثْبِيتاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ » : براي استواركردن جانهايشان بر ايمان و احسان . براي عادت دادن خود به بذل و بخشش و پايداركردن خويشتن بر ايمان . به خاطر يقين و باوري كه از ته دل به پاداش خدا دارند . مفعولٌ‌له است ، يا حال است و به معني مُثَبِّتِينَ . « جَنَّةٍ‌ » : باغ . « رَبْوَةٍ » : زمين مرتفع . پشته . « أُكُل‌ » : محصول . ميوه . « ضِعْفَيْنِ » : دوچندان . چهار برابر . چندين برابر . « طَلٌّ » : باران خفيف . منظور اين است كه بذل و بخشش چنين كساني هرگونه كه باشد نتيجه و ثمره خود را مي‌دهد و در پيشگاه خدا محفوظ و پيوسته در حال افزايش خواهد بود .‏

آيه 266

‏متن آيه : ‏

‏ أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا كسي از شما دوست مي‌دارد كه باغي از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن ، جويبارها روان باشد و براي او در آن هرگونه ميوه‌اي ( از ميوه‌هاي ديگر ) باشد ، و در حالي كه به سن پيري رسيده و فرزنداني ( كوچك و ) ضعيف داشته باشد ، ( در اين هنگام ) گردبادي ( كوبنده ) كه در آن آتش ( سوزاني ) باشد ، به باغ برخورد كند و آن را بسوزاند ؟ ! اين چنين خداوند آيات خود را برايتان بيان و آشكار مي‌سازد ، شايد بينديشيد ( و با نيروي انديشه راه حق را بيابيد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَوَدُّ » : دوست مي‌دارد . « نَخِيلٍ » : خرما . نخلستان . « أَعْنَابٍ » : جمع عِنَب ، انگورها . تاكستان . « كِبَر » : پيري . كهنسالي . « إِعْصَارٌ » : گردباد . « نَارٌ » : آتش . منظور باد سموم است . نتيجه : كساني كه بذل و بخشش خود را با ريا و اذيّت و آزار همراه مي‌كنند ، گردبادِ چنين كردار و رفتاري ، خرمن عمر و حاصلِ به ظاهر خيرات آنان را از ميان مي‌برد ، و وقتي در سراي ديگر آماده مي‌شوند ، مي‌بينند كه چيزي برايشان نمانده است .‏

آيه 267

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَلاَ تَيَمَّمُواْ الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلاَّ أَن تُغْمِضُواْ فِيهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! از قسمتهاي پاكيزه اموالي كه ( از طريق تجارت ) به دست آورده‌ايد و از آنچه از زمين براي شما بيرون آورده‌ايم ( از قبيل منابع و معادن زيرزميني ) ببخشيد و به سراغ چيزهاي ناپاك نرويد تا از آن ببخشيد ؛ در حالي كه خود شما حاضر نيستيد آن چيزهاي پليد را دريافت كنيد مگر با اغماض و چشم‌پوشي در آن ، و بدانيد كه خداوند بي‌نياز و شايسته ستايش است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا تَيَمَّمُوا » : قصد نكنيد . روي نياوريد . « خَبِيثَ‌ » : ناپاك . مراد از آن ، چيز بي‌مقدار و بدردنخور است‌ ؛ نه چيز حرام . زيرا چيز حرام ، اندوختن يا بخشيدن را نشايد . « حَمِيدٌ » : ستوده . فَعِيل به معني مَفْعُول است .‏

آيه 268

‏متن آيه : ‏

‏ الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اهريمن شما را ( به هنگام انفاق مي‌ترساند و ) وعده تهيدستي مي‌دهد و به انجام گناه شما را دستور مي‌دهد ، ولي خداوند به شما وعده آمرزش خويش و فزوني ( نعمت ) مي‌دهد . و خداوند ( فضل و مرحمتش ) وسيع ( و از همه چيز ) آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَحْشَآء » : بزه و گناهي كه قبح و زشتي آن زياد و چشمگير باشد از قبيل : زنا ، قتل ، ندادن زكات ، ترك نماز ، بخل ، و . . . « مَغْفِرَةً » : آمرزش ، كه در آخرت بهره نيكان مي‌گردد . « فَضْلاً » : فزوني نعمت و پركردن جاي چيز بخشيده شده ، كه در دنيا نصيب نيكوكاران مي‌شود . ( نگا : سبأ / 39 )‏

آيه 269

‏متن آيه : ‏

‏ يُؤتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏فرزانگي را به هركس كه بخواهد ( و شايسته بيند ) مي‌دهد ، و به هركس كه فرزانگي داده شود ، بيگمان خير فراواني بدو داده شده است ، و جز خردمندان ( اين حقائق را درك نمي‌كنند و ) متذكّر نمي‌گردند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حِكْمَةَ » : فرزانگي . اصابت در كردار و گفتار ، و انجام هر چيزي در جاي مناسب خود . در اينجا مراد معرفت اسرار قرآن است . « أُوْلُوا » : صاحبان . « أَلْبَابِ‌ » : جمع لُبّ ، خِردها . « أُوْلُوا الألْبَابِ‌ » : عاقلان .‏

آيه 270

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ يَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و هر هزينه‌اي را كه ( در راه خير يا شر ) متحمّل مي‌شويد ، يا هر نذري را كه ( در راه طاعت يا معصيت ) به گردن مي‌گيريد ، بيگمان خداوند آن را مي‌داند ، و ستمگران را ياوري نيست .‏

‏توضيحات : ‏

‏« نَفَقَة‌ » : بذل و بخشش . صرف مال . « أَنصَار » : ياوران . مددكاران .‏

آيه 271

‏متن آيه : ‏

‏ إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاء فَهُوَ خَيْرٌ لُّكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَيِّئَاتِكُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اگر بذل و بخششها را آشكار كنيد ، چه خوب ، و اگر آنها را پنهان داريد و به نيازمندان بپردازيد ، براي شما بهتر خواهد بود و برخي از گناهان شما را مي‌زدايد ، و خداوند آگاه از هر آن چيزي است كه انجام مي‌دهيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِن تُبْدُوا » : اگر آشكار سازيد . « صَدَقَات‌ » : بذل و بخششها . « فَنِعِمَّا هِيَ » : چه خوب ! مراد اين است كه آشكار ساختن بذل و بخششها پسنديده است . « يُكَفِّرُ » : محو و نابود مي‌كند . مي‌زدايد . « سَيِّئَات‌ » : نابكاريها . زشتيها . مراد گناهان كوچك و بزرگ است .‏

آيه 272

‏متن آيه : ‏

‏ لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلأنفُسِكُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هدايت آنان بر تو واجب نيست ، وليكن خداوند هر كه را بخواهد هدايت مي‌كند ، و هر چيز نيك و بايسته‌اي كه مي‌بخشيد براي خودتان است ( و سود آن عائد خودتان مي‌گردد ) و ( اين وقتي خواهد بود كه ) جز براي رضايت خدا نبخشيد . و هر چيز نيك و بايسته‌اي كه ( بدين گونه ) ببخشيد به طور كامل به خود شما بازپس داده مي‌شود و ( كوچكترين ) ستمي به شما نخواهد شد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ » : هدايت آنان بر تو واجب نيست ، بلكه بر تو تبليغ است و بس . « خَيْر » : مراد مال و دارائي است . « ما تُنفِقُونَ » : نمي‌بخشيد . نبايد ببخشيد . « وَجْه‌ » : ذات . اطلاق جزء بر كلّ است . « إبْتِغَآءَ وَجْهِ اللهِ » : طلب رضاي خدا . « يُوَفَّ » : به تمام و كمال داده مي‌شود .‏

آيه 273

‏متن آيه : ‏

‏ لِلْفُقَرَاء الَّذِينَ أُحصِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( چنين بذل و بخششي مخصوصاً بايد ) براي نيازمنداني باشد كه در راه خدا درمانده‌اند و به تنگنا افتاده‌اند و نمي‌توانند در زمين به مسافرت پردازند ( و از راه تجارت و كسب و كار براي خود هزينه زندگي فراهم سازند و ) به خاطر آبرومندي و خويشتنداري ، شخص نادان مي‌پندارد كه اينان دارا و بي‌نيازند ، امّا ايشان را از روي رخساره و سيمايشان مي‌شناسي ، ( چه از لحن گفتار و طرز رفتار پيدا و نمودارند و ) با الحاح و اصرار ( چيزي ) از مردم نمي‌خواهند . و هر چيز نيك و بايسته‌اي را كه ببخشيد ، بيگمان خدا از آن آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لِلْفُقَرَآءِ » : به مستمندان . جار و مجرور متعلّق است به ( وَ مَا تُنفِقُوا ) در آيه قبلي ، يا به فعل محذوفي همچون ( إِعْمَدُوا ؛ إِجْعَلُوا . ) يعني : إِعْمَدُوا لِلْفُقَرَآءِ ؛ إِجْعَلُوا مَا تُنفِقُونَ لِلْفُقَرَآءِ ؛ صَدَقَاتُكُمْ لِلْفُقَرَآءِ . « أُحْصِرُوا » : بازداشته شده‌اند . جلو آنان گرفته شده است . همه اوقاتشان وقف جهاد يا كسب علم شده است . « ضَرْب‌ » : راه رفتن . مسافرت كردن . مراد جستجو و تكاپوي در كار تجارت و كسب و تلاشِ در پي معاش است . « تَعَفُّف‌ » : قناعت . شرم و حيا . « سِيمَا » : رخساره . ديدار . « إِلْحَافاً » : الحاح . اصرار . مفعول مطلق است‌ ؛ زيرا الحاف خود نوعي از سؤال يعني درخواست است‌ ؛ و يا اين كه به معني مُلْحِفينَ و حال بشمار است . « لا يَسْأَلُونَ الْنَّاسَ إِلْحَافاً » : پافشارانه چيزي از مردم نمي‌خواهند . از مردم اصلاً چيزي نمي‌خواهند . « خَيْر » : مراد مال و دارائي است .‏

آيه 274

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه دارائي خود را در شب و روز ( و در همه اوضاع و احوال ) و به گونه پنهان و آشكار مي‌بخشند ، مزدشان نزد پروردگارشان ( محفوظ ) است و نه ترسي بر آنان است و نه ايشان اندوهگين خواهند شد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« سِرّاً وَ عَلانِيَةً » : پنهان و آشكارا . حال ضمير ( و ) در فعل ( يُنفِقُونَ ) بوده و به معني : مُسِرِّينَ و مُعْلِنِينَ به كار رفته‌اند . ذكر ( لَيْل ) پيش از ( نَهار ) و ( سِرّ ) قبل از ( عَلانِيَة ) بيانگر اين واقعيّت است كه بذل و بخشش نهاني ، مقدّم بر بذل و بخشش آشكارا است .‏

آيه 275

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه ربا مي‌خورند ( از گورهاي خود به هنگام دوباره زنده شدن ، يا از مشي اجتماعي خود در دنيا ) برنمي‌خيزند مگر همچون كسي كه ( - بنا به گمان عربها - ) شيطان او را سخت دچار ديوانگي سازد ( و نتواند تعادل خود را حفظ كند ) ؛ اين از آن‌رو است كه ايشان مي‌گويند : خريد و فروش نيز مانند ربا است . و حال آن كه خداوند خريد و فروش را حلال كرده است و ربا را حرام نموده است . پس هر كه اندرز پروردگارش به او رسيد و ( از رباخواري ) دست كشيد ، آنچه پيشتر بوده ( و سود و نزولي كه قبلاً دريافت نموده است ) از آن او است و سروكارش با خدا است‌ ؛ امّا كسي كه برگردد ( و مجدّدا مرتكب رباخواري شود ) اين گونه كساني اهل آتشند و جاودانه در آن مي‌مانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَأْكُلُونَ » : مي‌خورند . مراد دريافت مي‌دارند و در آن تصرّف مي‌نمايند . « لا يَقُومُونَ » : به هنگام زنده‌شدن از گورها برنمي‌خيزند . از مشي اجتماعيِ ديوانه‌وار خود در دنيا دست برنمي‌دارند و آني آسوده‌خاطر نمي‌گردند . « يَتَخَبَّطُهُ » : او را پياپي و ناهنجارانه بزند . « مَسّ » : جنون . ديوانگي . « مِنَ الْمَسِّ » . به سبب ديوانگي ناشي از خودباختگي يا هراس . جار و مجرور متعلّق به يَقُومُ يا يَتَخَبَّطُهُ است . در اينجا رباخواران به صرعيان و ديوانگان تشبيه شده‌اند ، و اين تشبيه بنا بر اسلوب عرب است . آنان زيبايان و نيكوكاران و اشياء قشنگ و خوشايند را به فرشته تشبيه مي‌كنند ( نگا : يوسف / 31 ) و زشتها و بدكرداران و اشياء بدريخت و ناخوشايند را به شيطان و غول ( نگا : صافّات / 65 ) . « بَيْع‌ » : معامله . خريد و فروش . « مَا سَلَفَ » : آنچه از ربا پيش از تحريم بوده است و گذشته است . « أَمْر » : كار .‏

آيه 276

‏متن آيه : ‏

‏ يَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند ( بركت ) ربا را ( و اموالي را كه ربا با آن بياميزد ) نابود مي‌كند و ( ثواب ) صدقات را ( و اموالي را كه از آن بذل و بخشش شود ) فزوني مي‌بخشد ، و خداوند هيچ انسان ناسپاس گنهكاري را دوست نمي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَمْحَقُ » : نابود مي‌كند . محو مي‌گرداند . رو به كاستي مي‌برد . « يُرْبِي‌ » : افزايش مي‌دهد . فزوني مي‌بخشد . « كَفَّارٍ » : معتاد به كفر و مقيم بر آن . « أَثِيمٍ » : فرو رفته در گناه . واژه‌هاي ( كَفَّار ) و ( أَثِيم ) صيغه مبالغه‌اند و در اينجا براي بيان رسوائي و نابكاري رباخوار به كار رفته‌اند ، و نبايد گمان برد كه خداوند كافر گناهكار را دوست مي‌دارد . نه هرگز ! به كار رفتن صيغه مبالغه ، براي فرق با غيرمبالغه نيست .‏

آيه 277

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بيگمان كساني كه ايمان بياورند و كار شايسته انجام بدهند و نماز را چنان كه بايد برپاي دارند و زكات را بپردازند ، مزدشان نزد پروردگارشان است و نه بيمي بر آنان است و نه اندوهگين مي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أقَامُوا الصَّلاةَ وَ ءَاتَوُا الزَّكَاةَ » : نماز را چنان كه بايد مي‌خوانند و زكات مال بدر مي‌كنند . نمازخواندن و زكات‌دادن ، جزو ( صالِحات ) يعني كارهاي شايسته و پسنديده مي‌باشد ، ليكن ذكر مجدّد آن دو ، بيانگر فضيلت سترگ آنها است .‏

آيه 278

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! از ( عذاب و عقاب ) خدا بپرهيزيد و آنچه از ( مطالبات ) ربا ( در پيش مردم ) باقي مانده است فروگذاريد ، اگر مؤمن هستيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِتَّقُوا اللهَ » : در اينجا مضاف محذوف است ، و تقدير چنين است : إِتَّقُوا عِقَابَ اللهِ . يعني : خويشتن را از عقاب و عذاب خدا بپرهيزيد . « ذَرُوا » : ترك كنيد . رها سازيد . از ماده ( وذر ) .‏

آيه 279

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس اگر چنين نكرديد ، بدانيد كه به جنگ با خدا و پيغمبرش برخاسته‌ايد ، و اگر توبه كرديد ( و از رباخواري دست كشيديد و اوامر دين را گردن نهاديد ) اصل سرمايه‌هايتان از آن شما است ، نه ستم مي‌كنيد و نه ستم مي‌بينيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَأْذَنُوا » : پس يقين داشته باشيد . پس بدانيد . « تُبْتُمْ » : توبه كرديد . پشيمان شديد و دست كشيديد . « رُؤُوس‌ » : جمع رَأْس ، سرمايه‌ها . اصل اموال .‏

آيه 280

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر ( بدهكار ) تنگدست باشد ، پس مهلت ( بدو داده ) مي‌شود تا گشايشي فرا رسد ، و اگر ( قدرت پرداخت نداشته باشد و شما همه وام خود را ، يا برخي از آن را بدو ) ببخشيد ، برايتان بهتر خواهد بود اگر دانسته باشيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ذُو عُسْرَةٍ » : تنگدست . نادار . « نَظِرَةٌ » : مهلت . فرصت‌دادن . « مَيْسَرَةٍ » : گشايش . فراخ دستي . « أَن تَصَدَّقُوا » : اگر ببخشيد و صرف‌نظر كنيد . تاء مضارعه از اوّل اين فعل حذف شده است .‏

آيه 281

‏متن آيه : ‏

‏ وَاتَّقُواْ يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و از ( عذاب و عقاب ) روزي بپرهيزيد كه در آن به سوي خدا بازگردانده مي‌شويد ؛ سپس به هركسي آنچه را فراچنگ آورده است به تمامي بازپس داده مي‌شود ، و به آنان ستم نخواهد شد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تُرْجَعُونَ » : بازگشت داده مي‌شويد . از مصدر ( رَجْع وَ رُجْعي ) به معني : إعاده و برگشت دادن‌ ؛ نه از مصدر ( رُجُوع ) به معني : برگشتن . « تُوَفَّيا كُلُّ نَفْسٍ » : به هر كسي اجر و پاداش اعمالش به تمام و كمال داده مي‌شود .‏

آيه 282

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيراً أَو كَبِيراً إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! هرگاه به همديگر تا مدّت معيّني ( از لحاظ روز و ماه و سال ) وامي داديد ، آن را بنويسيد ، و بايد نويسنده‌اي دادگرانه آن را بنويسد ، و هيچ نويسنده‌اي از نوشتن ( سند ) بدان گونه كه خدا بدو آموخته است ، سرپيچي نكند . پس نويسنده بايد بنويسد و آن كس كه حق بر ذمّه او است ، بايد املاء كند و از پروردگارش بترسد و چيزي از آن نكاهد ، و اگر كسي كه حق بر ذمّه او است كم‌خرد يا ( به سبب كوچكي يا بيماري يا پيري ) ناتوان باشد ، يا ( به سبب لالي يا گنگي يا ناآشنائي با زبان ) او نتواند كه املاء كند ، بايد ولي او ( كه شرع يا حاكم براي وي تعيين كرده است ) دادگرانه املاء كند . و دو نفر از مردان خود را به گواهي گيريد ، و اگر دو مرد نبودند ، يك مرد و دو زن ، از ميان كساني گواه كنيد كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند . - ( اين دو زن به همراه يكديگر بايد شاهد قرار گيرند ) تا اگر يكي انحرافي پيدا كرد ، ديگري بدو يادآوري كند - و چون گواهان را به گواهي خوانند بايد كه از اين كار خودداري نورزند . و از نوشتن وام - خواه كم باشد يا زياد - تا سررسيد آن دلگير نشويد . اين در پيشگاه ( شريعت ) خدا دادگرانه‌تر و براي گواهي ( و صحّت شهادت ) استوارتر ، و براي آن كه دچار شكّ و ترديد نشويد ، بهتر مي‌باشد . مگر اين كه داد و ستد حاضر و نقدي باشد كه در ميان خود دست به دست مي‌كنيد ، پس در اين صورت بر شما باكي نيست اگر آن را ننويسيد . و هنگامي كه خريد و فروش ( نقدي ) مي‌كنيد ( باز هم ) كساني را به گواهي گيريد ، و نويسنده و گواه نبايد كه زيان ببينند و نبايد كه زيان برسانند ، و اگر چنين كنيد از فرمان خدا بيرون رفته‌ايد ( و بر حكم او شوريده‌ايد ) . و از خدا بترسيد ( و اوامر و نواهي او را پيش چشم داريد ) و خداوند ( آنچه را كه به نفع شما يا به زيان شما است ) به شما مي‌آموزد ، و خداوند به آنچه مي‌كنيد آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَدَايَنتُمْ » : به همديگر وام داديد . « أَجَلٍ » : مدّت . « لا يَأْبَ » : خودداري نكند . « يُمْلِلْ » : املاء كند . بيان كند . « لا يَبْخَسْ » : نكاهد . « شَهِيدَيْنِ » : دو گواه . شهيد فعيل به معني فاعل است و جمع آن شهداء است . « دُعُوا » : فرا خوانده شدند . « لا تَسْأَمُوا » : سستي نكنيد . كم‌حوصلگي و بي‌مبالاتي نكنيد . « أَقْسَطُ » : دادگرانه‌تر . « أَقْوَمُ » : پابرجاتر . استوارتر . « أَدْنيا » : اقرب . نزديكتر . « تُدِيرُونَ » : مبادله مي‌كنيد . نقداً دست به دست مي‌كنيد . « تَبَايَعْتُمْ » : با همديگر خريد و فروش كرديد . « لا يُضَآرَّ » : زيان رسانده نشود . زيان نرساند . اين فعل مي‌تواند مجهول يا معلوم باشد و ( كَاتِبٌ ) و ( شَهِيدٌ ) نائب فاعل يا فاعل بشمار آيد . « فُسُوق » : سرپيچي . نافرماني . « فُسُوقٌ بِكُمْ » : اين كار بيانگر نافرماني شما است . اين كار شما را از راه حق و صلاح بيرون مي‌برد . « يُعَلِّمُكُمُ اللهُ » : خدا به شما احكام خود را مي‌آموزد كه متضمّن مصالح شما مي‌باشند . مفعول فعل ، محذوف است .‏

آيه 283

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِن كُنتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُواْ كَاتِباً فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُم بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ تَكْتُمُواْ الشَّهَادَةَ وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و اگر در سفر بوديد و نويسنده‌اي نيافتيد ، پس چيزهائي گروگان بگيريد . و اگر برخي از شما به برخي ديگر اطمينان كرد ، بايد كسي كه امين شمرده شده است ، امانت او را بازپس دهد ( و بستانكار در گروگان كه امانتي محسوب است خيانت روا ندارد ، و بدهكار وام را كه وديعه‌اي بشمار است ، به موقع بپردازد ) و از خدائي كه پروردگار او است بترسد ، و گواهي را پنهان نكنيد و هركس آن را پنهان دارد قلبش بزهكار است ، و خدا بدانچه انجام مي‌دهيد آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« رِهَانٌ » : جمع رَهْن به معني مرهون ، گروگانها . رِهَانٌ : مبتدا است و خبر آن محذوف است و تقدير چنين است : فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ تَكْفِي . يا خبر است و مبتداي آن محذوف است و تقدير چنين است : فَعَلَيْكُمْ رِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ . « ءَاثِمٌ » : گناهكار . « ءَاثِمٌ قَلْبُهُ » : دل او بزهكار است . نسبت دادن گناه به دل ، براي مبالغه و وضوح جرم است ، همان گونه كه براي تأكيد كاري مي‌گوئيم : گوشم آن را شنيده است . چشمم آن را ديده است . واژه ( قلب ) مي‌تواند فاعل يا بدل بعض از كل ( ءَاثِمٌ ) باشد ، و ضمير ( ه ) ضمير شأن ، و يا مرجع آن ( مَنْ ) است .‏

آيه 284

‏متن آيه : ‏

‏ لِّلَّهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آنچه در آسمانها است و آنچه در زمين است ، از آن خدا است ، و ( لذا ) اگر آنچه را كه در دل داريد آشكار سازيد يا پنهان داريد ، خداوند شما را طبق آن محاسبه مي‌كند ، سپس هر كه را بخواهد ( و شايستگي داشته باشد ) مي‌بخشد و هر كس را بخواهد ( و مستحق باشد ) عذاب مي‌كند ، و خدا بر هر چيزي توانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِن تُبْدُوا » : اگر آشكار سازيد . « أَوْ تُخْفُوهُ » : يا اين كه آن را پنهان داريد . « يُحَاسِبْكُم بِهِ اللهُ » : خداوند برابر آن شما را بازخواست مي‌كند . يعني : نيّت بد خود را چه آشكار سازيد و چه پنهان داريد ؛ يا اعمال زشت خويش را چه آشكارا و چه نهاني انجام دهيد ، خدا در برابر آن شما را مورد بازخواست قرار مي‌دهد .‏

آيه 285

‏متن آيه : ‏

‏ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏فرستاده ( خدا ، محمّد ) معتقد است بدانچه از سوي پروردگارش بر او نازل شده است ( و شكّي در رسالت آسماني خود ندارد ) و مؤمنان ( نيز ) بدان باور دارند . همگي به خدا و فرشتگان او و كتابهاي وي و پيغمبرانش ايمان داشته ( و مي‌گويند : ) ميان هيچ يك از پيغمبران او فرق نمي‌گذاريم ( و سرچشمه رسالت ايشان را يكي مي‌دانيم ) . و مي‌گويند : ( اوامر و نواهي ربّاني را توسّط محمّد ) شنيديم و اطاعت كرديم . پروردگارا ! آمرزش تو را خواهانيم ، و بازگشت به سوي تو است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَآ أُنزِلَ » : مراد قرآن است . « لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مُِن رُّسُلِهِ » : مراد آن است كه ما مثل يهوديان و مسيحيان نيستيم و همه پيغمبران را از آدم تا خاتم فرستاده خدا مي‌دانيم . « غُفْرَانَكَ » : از تو بخشش گناهانمان را خواستاريم و رحمت و لطف تو را چشم مي‌داريم . واژه غفران ، مفعول مطلق فعل محذوف ( إِغْفِرْ ) يا مفعولٌ‌به فعل محذوف ( نَسْأَلُكَ ) است . « رَبَّ » : منادا است به حذف حرف ندا . « مَصِير » : رجوع . برگشت . مصدر ميمي از ( صَيْرُورَة ) است .‏

آيه 286

‏متن آيه : ‏

‏ لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند به هيچ كس جز به اندازه توانائيش تكليف نمي‌كند ( و هيچ‌گاه بالاتر از ميزان قدرت شخص از او وظائف و تكاليف نمي‌خواهد . انسان ) هر كار ( نيكي كه ) انجام دهد براي خود انجام داده و هر كار ( بدي كه ) بكند به زيان خود كرده است . پروردگارا ! اگر ما فراموش كرديم يا به خطا رفتيم ، ما را ( بدان ) مگير ( و مورد مؤاخذه و پرس و جو قرار مده ) ، پروردگارا ! بار سنگين ( تكاليف دشوار ) را بر ( دوش ) ما مگذار آن چنان كه ( به خاطر گناه و طغيان ) بر ( دوش ) كساني كه پيش از ما بودند گذاشتي . پروردگارا ! آنچه را كه ياراي آن را نداريم بر ما بار مكن ( و ما را به بلاها و محنتها گرفتار مساز ) و از ما درگذر و ( قلم عفو بر گناهانمان كش ) و ما را ببخشاي و به ما رحم فرماي . تو ياور و سرور مائي ، پس ما را بر جمعيّت كافران پيروز گردان .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وُسْع‌ » : تاب و توان . « كَسَبَتْ » : فراچنگ آورد . « إِكْتَسَبَتْ » : فراچنگ آورد . اغلب ثلاثي مجرّد ماده ( كسب ) براي انجام خوبيها ، و ثلاثي مزيد براي انجام بديها به كار مي‌رود . « نَسِينَا » : در انجام وظائف غفلت و كوتاهي كرديم ( نگا : كهف / 24 و طه 52 ) . « أَخْطَأْنَا » : دچار خطا و گناه شديم ( نگا : طه / 73 ) . « إِصْر » : تكاليف سخت و طاقت‌فرسا ( نگا : اعراف / 157 ) . « مَوْلي‌ » : سَرور و ياور .‏

موضوعات: تفسیر سوره بقره (آیات 241تا286)  لینک ثابت
 [ 07:36:00 ب.ظ ]





دلنوشته یک خواهر شهید/ چهره ای غمگین که حکایت از داغی بزرگ دارد

*********************************************************************************

لحظه ی دیدار فرارسید ، به جای گلاب و آینه، به جای حنا به دست، گل و خاک بر سر ریخته و با صدای یا مظلوم یا حسین به پیشواز داماد به خون خفته رفتیم …

به گزارش کُردتودی، به نقل از آفتاب دل، اولین روز از بهار آزادی 1367 فرا می رسد، امروز روزی است که صبح آن در زمستان و بعدازظهر به بهار خاتمه می یابد، واولین روز از ماه شعبان المعظم، اما به چه امیدی، امیدی که سرشار از هزاران آرزوست، از آن امید لحظه ی یاس به قلبم نمی آید، اما حس غریب و غمی سخت مرا آزار می دهد، خدایا چه خبر است، نکند اتفاقی افتاده باشد، خیلی زود این فکر را از ذهنم دور می کنم، چشمانم را به پنجره ای نیمه باز دوختم و منتظر نشستم ، آخ که انتظار خیلی سخت است.

قرار است نیروهای بسیجی اعزامی از شهرستان بیجار لشکر صاحب الزمان ،سپاهیان حضرت امیر از عملیات والفجر 10 غرب کشور بازگردند، قلبم تکان تکان می خورد، چه خبر است، پدرم به استقبال برادرم رفته بود، دعا می کردیم خدایا برادرم به سلامت بازگردد، بغض گلویم را فشرد، اشک در چشمانم حلقه بست، به خود نهیبی زدم چرا اینگونه شدم ، مگر امروز چشممان به دیدار برادر روشن نمی شود .

به اتوبوس هایی که ز جاده سنندج به بیجار بر می گشتند نگاه می کردم آنها را با گل و خاک می دیدم، یک دو سه چهار پنج و تا هفت اتوبوس اما دیگر اتوبوس نیامد، ماشین پدر هم برنگشت، همه ی اقوام رفته بودند، من باور نکردم، فقط دنبال جواب سوالی بودم که علت نیامدن را پیدا کنم، شهید، زخمی، اسیر ، آخر هر کدام از اینها باشد چگونه مادرم را قانع کنیم پدر را چه می شود؟

روز دوم فروردین بود، مادرم در اتاقی تنها از خانه بیرون نیامد، پدر در اتاقی دیگر به فکر فرورفته بود، ما هم با گریه و زاری دعا می کردیم، پدر دوباره راهی سنندج شد، به او گفته بودند پسر شما فردا باز می گردد، شاید آنها هم می دانستند که عشق مادرم به فرزندش اجازه ی دادن چنین خبری را نمی دهد، پدر انگار روحش خبردار شده بود گفت خدایا اگر پسرم اسیر باشد برمی گردد، زخمی شده باشد شهید زنده است و اما اگر … کافی بود یکی بیاید جواب این ها را بدهد.

شب فرارسید، پسر دایی و بچه اش به دیدن ما آمدند، با دیدن این صحنه ها در منزل ما طاقت نیاوردند و به تعاونی سپاه رفتند، زمانی که برگشت چهره اش غمگین بود و حکایت از داغی بزرگ داشت ، همه به گریه افتادیم و ناله سردادیم، خانه ی ما همچون شب عاشورا شیون و غوغا در خرابه ی ما برپا بود .

یک روز با خود گفتم یا زینب (س) چگونه طاقت و تحمل آن همه مصیبت به خصوص غم برادر از دست رفته را تحمل کردی، با تمام سختی ها گفتی ” ما رایت ال جمیلا” کسی نبود شما را دلداری دهد، به جای استقبال از برادر نگاه های نامحرمان، سنگ های پرتاب شده، غل و زنجیر را دیدی اما امروز می بینم بیشتر جوانان …

آن روز یعنی سوم فروردین 67 مصادف با روز سوم شعبان میلاد امام حسین (ع) ، چه روز عظیمی روز تشییع جنازه مصادف با روز پاسدار، خوشا به سعادت تو ای جوانی که از کودکی پیراهن سیاه عزم را بر تن داشتی .

درس ایثار، شهادت، هیهات من الذله را از سرور و آقایت یاد گرفتی وبه سخن حضرت امام در خرداد 42 که اعلام کرده بودند لبیک گفتی و برای دفاع از جان و ناموس و خاک کشورت جنگیدی.

اما لحظه ی دیدار فرارسید ، به جای گلاب و آینه، به جای حنا به دست، گل و خاک بر سر ریخته و با صدای یا مظلوم یا حسین به پیشواز داماد به خون خفته رفتیم …

او همچون پرنده ای که تازه از قفس آزاد شده بال و پرش را گشود . رفت . به یاد روضه ی حضرت علی اکبر افتادم . با خود زمزمه کردنم جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر خیمه رسانید ، آن روز برای ما مثل روز عاشورا بود شاید شما هم اگر آنجا بودید می دیددید که مراسم همچون دسته های عزاداری روز عاشورا سینه زنان، بر دستان مردم تشییع شد ، زینب جان به یاد تو صبوری می کنم که چه ها کشیدی …

برای برادری که از نظر اخلاقی الگوی ما بود ، کاردان و با لیاقت ، عجوب و آبرومند بود، ما را به نماز و حجاب توصیه می کرد، با منطق و استدلال توصیه ی خود را بیان می کرد ، وقتی در مدرسه ب رفتاری نادرست برخورد می کرد همکلاسی هایش را راهنمایی می کرد .

اگر چه با رفتنت برادر عزیرم پشت پدر شکست، قلب ما آزرده شد، چهره ی خواهرانت و پیر و سرشکسته از بی برادری گشتند اما این داغ برای من سنگین تر است چون معلمی دلسوز، الگویی سالم، برادری مومن و با نماز، عاشق به اهل بیت و پیرو خط امام، نگهبانی آگاه و پشتوانه ای محکم را از دست دادم .

خاطره ی خواهر شهید از برادری که به ملکوت حق پیوست

مادر کنار تنور داغ مشغول پختن نان بود، نزدیک ساعت یک بعداز ظهر سال66 بود، از مدرسه برگشتی، شوری در دلت برپا بود، کنار مادر نشستی، از گرمای وجود مادر به گرمای تنور توجهی نکردی، مادر گفت: بیرون چه خبر است گفتی همه عازم جبهه هستند برای آزادی کربلا. مادر گفت: یعنی می شود ما هم به کربلا برویم گفتی آری مادر کربلا حق پدر و مادر شهیدان است چون فرزندانشان برای آزادی کربلا می جنگند . من دو بار مجذوب کلامت شده بودم و داشتم فقط گوش می کردم ، به معصومیت نگاهت، به لباس های ساده ات، حتی یک روز هم تغییر نکرد، در میان حرفهایت احساس کردم مادرم را آماده می کردی و می گفتی باید بروم و دشمن را زمین گیر کنم.

مادر یک لحظه از پختن نان دست کشید و گفت: هنگامی که دیپلمت را گرفتی می روی سربازی ، یک سال دیگر مانده است فکر جبهه را از سرت بیرون کن با همان لبخند همیشگی اش گفت تا یکسال دیگر جنگ تمام می شود …

به فکر طولانی فرو رفت، تا اینکه مادر نگران شد یک روز راهی مدرسه شد، در دفتر با مدیر مدرسه صحبت کرد که پسرم مدتی است که نگران است و در حال خودش نیست آمده ام ببینم مشکلی پیش آمه اما مدیر از رفتار و ادب و تحصیل او تعریف کرد و گفت: پسر شما از بهترین دانش آموزان است ، مادرم خیالش راحت شد و به پسرش گفت؛ حالا که می خواهی به جبهه بروی دست علی به همراهت، انگار پرنده ای از قفس آزاد شده بود، با خوشحالی فراوان از ما خداحافظی کرد و شب که به منزل آمد وسایل جبهه اش را همراه داشت و خیالش از بابت پدر و مادر راحت شد و فردا عازم گشت، به نظرم خداوند دعای مادرم را قبول کرد و عزیزترین فرزندش را قربانی امام حسین (ع) نمود، خدایا این قربانی را از مادرم بپذیر…

**************************************************************

شمسی کاظمی خواهر شهید شیرزاد کاظمی
شهرستان بیجار

موضوعات: دلنوشته یک خواهر شهید/ چهره ای غمگین که حکایت از داغی بزرگ دارد  لینک ثابت
 [ 07:18:00 ب.ظ ]





پیام شهدا …

*************************************


عظیم ترین نعمت خدا را نعمت عظیم ولایت می دانم و استحکام در پیوند با ولایت را ضمانت بخش و عاقبت بخیری می پندارم. (شهید علی صیادشیرازی)

ای امت دلاور و مسلمان بدانید تنها راهی که می تواند برایتان افتخاری جاویدان گذارد اطاعت مطلق شما از ولایت فقیه است. (شهید محمد حسن رضایی)

عزیزانم اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده، باز هم کم است. (شهید مهدی باکری)

لحظه ای غفلت نکنید که دشمنان اسلام در کمینند به تبعیت از فرمان امام در صحنه بوده و همیشه تابع و مطیع ولایت فقیه باشید تا از لغزشها مصون بمانید. (شهید سیدمحمدباقر طباطبائی نژاد)

بر تمام مکلفین واجب است به هر نحوی که ممکن است از دین خدا و نظام جمهوری اسلامی دفاع کنند. (شهید دکتر چمران)

در ملت هایی که روح حماسه، مخصوصاً حماسه الهی می میرد، بزرگترین خاصیت شهید این است که، آن حماسه مرده را از نو زنده می کند. (شهید مطهری)

تا نفس در سینه و تا خون در بدن دارید از این انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی پشتیبانی نمائید و از روحانیت مبارز و در خط امام جدا نشوید. و به نماز زیاد توجه نمائید که نماز معراج مومن است در میان همه امور دنیا چیزی که می تواند انسان را مستقیم به کمال لایق برساند نماز است. زبان را در گفتن حرف حق و حرفهای خوب بکار ببندید و زبان خود را از موضع تهمت دروغ، قسم، غیبت و بیهوده گویی به دور دارید. بدانید که شهادت آرزوی من بوده و در این دنیای مادی تنها آرزویم انجام تکالیف الهی بوده. به عنوان یک برادر کوچکتر نصیحتم به برادران سپاهی خصوصاً، این است که سعی کنید همیشه آن روحیه شهادت طلبی را در خود حفظ نمائید و بکوشید که خود را به آن پاسداری که مورد نظر امام امت می باشد برسانید که فرموده: ای کاش من یک پاسدار بودم. (شهید بهرام شیخی )

من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه از خدا بازم می دارد متنفرم. (شهید محمد ابراهیم همت)

امروز در این مملکت جزء خانواده شهید شدن از افتخارات است و این نوع زندگی از با فضیلت ترین زندگی هاست. (شهید مهدی باکری)

تاریخ نشان می دهد که سخنانی که با خون نوشته شده هرگز پاک نشده است زیرا از نهایت تصمیم و عمق اندیشه حکایت می کند. (شهید مرتضی مطهری)

از تمام اقشار ملت ایران می‌خواهم که امام و خط او را رها نسازند که حفظ امانت الهی که همان اسلام است بدون این خط مقدور نیست. پشتیبان ولایت فقیه باشید و از خط امام فاصله نگیرید، توصیه می کنم تقوی الهی پیشه کنید و در صراط مستقیم گام بردارید. (شهید محمد رضا سلطانی )

دشمنان ما بدانند که ما فرزندان حسین (علیه السلام) هستیم و خون حسین (علیه السلام) و شهدای صدر اسلام در رگهای ما می جوشد. (شهید سید عبدالله برقعی )

دشمنان اسلام بدانند که ما از دریای سرخ عاشورا وضو ساخته و بر پهنای کربلا ایستاده ایم تا نماز عشق را بخوانیم.(شهید دکتر بهشتی)

برادران و خواهران عزیز شرایط سخت است برای انقلاب ما، بیشتر احساس مسئولیت کنید و سعی کنید خیلی منزه و پاک و با تشکیلاتی منجسم ساخته شوید. و از هوای نفس بپرهیزید و در تمام ابعاد مسلمان و مومن زندگی کنید. (شهید حمیدرضاشمسی )

پشتیبان روحانیت باشید اسلام و روحانیت اصیل را تنها نگذارید که در پیشگاه خداوند هیچ عذری نداریم. (شهید داود سهرابی مقدم)

انتظار فرج داشتن یعنی اینکه واقعاً در نیّت ما این باشد که در رکاب امام زمان(عج) و در خدمت ایشان، دنیا را اصلاح کنیم. (شهید مرتضی مطهری)

حزب الله آن‌هایی هستند که به فرمان امام(ره) اگر لازم باشد سکوت می‌کنند و اگر لازم باشد فریاد می‌کشند.

حزب الله نه تنها توقعی از انقلاب ندارد بلکه هنوز هم خودش را بدهکار انقلاب می‌داند. (شهید محمدعلی رجایی)

دوستانم! راه شهدا را ادامه دهید و از مسیر طوفانهای انحراف خود را حفظ کنید و در خط انقلاب قدم بردارید و با هم برادر باشید. ( شهید علی صالحی)

مفتخرم که با نام خدا کلام را آغاز می‌کنم و توصیه می‌کنم دین خدا را بشناسید و به مردم بشناسانید و از آن در مقابل دشمنان دفاع کنید. (شهید ابوالفضل پاکداد )

به امید لحظه موعود نشسته‌ایم تا صبح پیروزی بدمد که همه مادران شهیدان و امت اسلام و مستضعفین جهان دلشاد شوند. انشاالله این توفیق قسمت ما و شما گردد.
(شهید جعفر حیدریان)

از طرف من به جوانان بگویید چشم شهیدان و تبلوّر خونشان به شما دوخته است. بپاخیزید و اسلام و خود را دریابید. (شهید محمدابراهیم همّت)

خداوندا، ولی امر تو حضرت آیت الله خامنه‌ای تا ظهور حضرت مهدی(عج) زنده، پاینده و موفق بدار. (شهید علی صیاد شیرازی)

خداوند راه عشق را نصیب مردان مطیع ولایت خدا، حضرت رسول و حضرت علی(ع) و در غیاب ایشان ولی فقیه نموده است و اینان به چیزی جز شهادت یعنی دریافت رضایت حق راضی نمی‌شوند. این انقلاب اسلامی بدون هیچ تردید جهت استحکام و اثبات عزت اسلامی به پیش رفته و می‌رود و من بنده حقیر خدا با تشکر فراوان از او که همیشه سایه لطف و کرامتش را از سرم کوتاه ننموده و اسرار مرا دانسته و حفظ فرموده آرزو می‌کنم در این عالم ثبات عطایم کند و افتخار راز و نیاز و نماز و گفتگو با خودش را از من نگیرد که عذابی سخت است. (شهید غلام‌رضا علی‌عسگری )

وصیتم به برادران این است که سعی کنند توده مردم را که عاشق انقلاب هستند از نظر اعتقادی و سیاسی آماده کنند. (شهید محمد بروجردی)

سراسر وجود ما، مالامال از عشق و علاقه به هدایت نسل جوان و انقلابمان در خط اصیل انقلاب است. (شهید بهشتی)

خدایا دلم می‌خواهد که در آخرین لحظه‌های زندگیم،‌ بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد نه راه دیگر. (شهید حسن شفیع‌‌زاده)

انقلاب ما همچون تیری زهر‌آگین، برای همة مستکبرین در آمده است و یاوری برای همة مستضعفین جهان. (شهید حسن باقری)

من با امام خمینی میثاق بسته‌آم و به او وفا دارم زیرا او به اسلام و قرآن وفادار است. حتی اگر چندین بار مرا بکشند و زنده کنند دست از او نخواهم کشید ما از مردن نمی‌‌هراسیم اما می‌ترسیم که بعد از ما ایمان را سر ببرند. (شهید یدالله وفایی )

از اختلافات داخلی به خاطر رضای خدا و خون شهدای انقلاب اسلامی بپرهیزید. (شهید ناصر کاظمی)

اکنون روز امتحان است. روزی است که صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین(علیه السلام) از گلوی فرزندش خمینی کبیر بیرون می‌آید. پس ای یاوران حسین و ای کسانی که جان بر کف گرفته‌اید به پیش که فردا دیر است. (شهید باقر دوستدار)

در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی، جان دادن، مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است. (شهید حسن باقری)

ما که جز تکلیف کار دیگر نداریم اگر ما به اجتهاد خودمان برای خودمان تعیین مسئولیت کنیم این غلط است. (شهید محمد بروجردی)

دشمن باید بداند که هر توطئه را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز آن را خنثی خواهد کرد. (شهید محمود کاوه)

ایران خانه‌ای عاشقان است نه عاقلان تا این عقل حسابگر و معامله‌گر از تن بیرون نشود، دل عاشق خدا نمی‌شود. (شهید دکتر بهشتی)

شهداء الگو هستند، الگوهایی که انتخاب می‌شوند برای اینکه چراغ هدایت دیگران باشند. (شهید مهدی زین الدین)

با خدای خود عهد و پیمان بستم تا آخرین قطرة خونم در راه حفظ و حراست این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم. (شهید محمدابراهیم همت)

برادران، ولایت فقیه را بشناسید و بعد از او اطاعت کنید. زیرا آخرت در گرو همین مسئله است. ولایت فقیه همان ولایت آقا امام زمان است. (شهید سید اصغر حسینی)

موضوعات: پیام شهدا ...  لینک ثابت
 [ 07:15:00 ب.ظ ]




نگاهی به ابعاد مختلف سبک زندگی آیت الله فاضل (ره)

**********************************************************

 

 

سبک زندگی ما تا چه اندازه با معیارهای اسلامی مطابقت دارد؟ سبک زندگی ما شبیه چیست؟ بزرگان چگونه الگوهای موفق اسلامی را در تمامی ابعاد زندگی خویش پیاده می کردند؟ این نوشتار، مقدمه سلسله یادداشت هایی است که به بررسی ابعاد مختلف زندگی انسان های وارسته ای می پردازد که زرق و برق دنیا نگذاشت تا بیشتر بشناسیمشان.
گروه فرهنگی مشرق - سبک زندگی مطلوب قرآن کریم همان حیات طیبه یا زندگی پاکیزه است. قرآن در سوره نحل آیه 97 می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» هر کس از مرد و زن عمل شایسته کند و مؤمن باشد او را زندگى نیکو دهیم و پاداششان را بهتر از آنچه عمل مى‏کرده‏اند مى‏دهیم.

اگر بدانیم که چطور زندگی می کنیم، خواهیم دانست که به کجا خواهیم رسید. اگر مي ‏خواهيم كه زندگيِ دنيوي و اخروي با سعادتي نصيبِ همه ما شود، لازم است بدانيم كه چطور زندگي مي‏ كنيم و بر اساسِ كدامِ الگوها، معيارهاي خودمان را به وجود مي ‏آوريم. غفلت از سبک زندگی نبوی ما را به تبعیت از مؤلفه‌های زندگی غربی سوق می‌دهد. ما باید بازگشتی دوباره به سبک زندگی پیامبر اکرم(ص) داشته، اصول آن را استخراج کرده و آن را به شکل امروزی در آوریم و در حوزه فردی، اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی، یک مدل و الگوی زیست مسلمانی ساخته و سعی کنیم تا جایی که می‌توانیم بر اساس آن زندگی کنیم.

مهم این است که این سبک زندگی به خوبی عرضه شود، انسان‌ها آگاه شوند و آگاهانه انتخاب کنند، همانطور که حضرت رسول (ص) با بعثت خود مدلی از زندگی را به مردم ارائه داد و به خوبی آن را ابلاغ کرد تا هر کسی که می‌خواهد آن را انتخاب کند.

در سبك زندگي خدا باوري، مسائلي چون قناعت، عدم حرص، خيرخواهي براي ديگران و نوع دوستي را شامل می شودکه می تواند در بسياري از منافع اجتماعي و فردي تاثیرگذارباشد. بنابراین بايد سبك زندگي اسلامي - ايراني را در جامعه ترويج داد و مردم را با مولفه هاي اين نوع زندگي آشنا نمود. دين يكي از پارامترهاي تاثيرگذار و ارزشمند در سبك زندگي بويژه سبك زندگي اسلامي ـ ايراني است و در هر جا شكل بگيرد مي تواند به كمك فرهنگ و آداب و رسوم بيايد؛ بنابراين با معرفی و ارائه يك مدل رفتاري درست و صحيح در قالب دين، مي توان تاثيرات مثبتي بر سبک زندگی افراد جامعه گذارد.

خداوند به خاطر وجود شما خيلي از بلايا را از مردم قم دور نگه مي دارد
خدمت امام رسيده بود و گفته بود مي خواهد شهر قم را ترك كند، آقا فرموده بودند: شما قم بمانيد! خداوند به خاطر وجود شما خيلي از بلايا را از مردم قم دور نگه مي دارد. بعدازظهر خاكسپاري بود كه زمين قم لرزيد. انگار نمي توانست سنگيني وجود يكي ديگر از بزرگان شيعه را تحمل كند. سنگيني كه ظهر آن روز از روي دست هاي مردم به سينه اش منتقل شده بود… زمين ظرفيت چنداني براي مردان آسماني ندارد، مي دانيد كه؟

* سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد دینی

1)اهتمام به برگزاری مراسم مذهبی در منزل
آيت الله فاضل در طول سال بالغ بر 80 مراسم مذهبی در منزل خود برگزار مى كردند. ايام برگزارى اين مراسم در منزل ايشان، عبارت بود از مراسم هفتگى كه در تمام روزهاى جمعه سال به اضافه تمام مناسبت هاى مذهبى، همچون روزهاى ميلاد يا وفات معصومين و وابستگان آنها همچون حضرت زينب(س) و بالاخص در ايام فاطميه و ديگر دهه هاى عزادارى به صورت مراسم روضه خوانى در منزل خود برگزار مى كرد.بايد دانست كه اين مراسم پرشكوه كه از دوران كودكى آيت الله فاضل، در منزل پدرى ايشان برگزار مى شده و در واقع يادگارى ارجمند از پدر بزرگوارشان نيز به حساب مى آيد، هم اكنون نيز به عنوان يك سنت ديرينه و پايدار و ارزنده در خاندان ايشان ادامه دارد و هيچ جمعه اى نيست و هيچ مناسبت مذهبى (همچون اعياد و عزادارى ها)پيدانمى شود و هيچ ايام فاطميه اى پيش نمى آيد كه اين مراسم در منزل ايشان با شكوه و جلال تمام برگزار نشود.

2)هم و غم در سوريه اين باشد كه از تشيع و مذهب بگويي
تازه از سوريه برگشته بودم كه براي توضيح اوضاع سوريه و فعاليت هايي كه در آنجا صورت گرفته خدمتشان رفتم و مطالبي را عرض كردم. حرف هايم كه تمام شد، ایشان فرمودند: “در سوريه از من اسم نبر، نمي خواهم از من نامي باشد، هم و غمت در سوريه اين باشد كه از تشيع و مذهب بگويي".

3)عبادت خالصانه و بی ریا
جنبه‎های عبادی او مانند وجوه علمی‎اش شناخته شده نیست. چرا که او از نمایان شدن این گونه مسائل دوری می‎کرد و فقط نزدیکان می‎دانستند که او به نوافل (نمازهای مستحبی) تا آنجا که قوای جسمانی یاری می‎نمود پایبند بود. اما نکته شایان توجه آن است که وی خدمت به مردم را عبادتی بزرگ می‎دانست.

4)آنچه به آن امید دارم، فقط فاطمه زهراست و فریادی که برای ایشان زدم.
آیت الله فاضل لنکرانی:"بنده هم به طلاب می‌‌گویم که اگر می‌‌خواهید به نتیجه روشنی در زندگی علمی خود برسید، رمز آن؛ همین اخلاص و ولایتمداری نسبت به امیرالمومنین(ع) و فاطمه(س) و اولاد ایشان است که تسلیم محض بودند.”
آیت الله فاضل لنکرانی:” من 50 سال درس خواندم، تدریس کردم، شاگرد تربیت کردم و کتاب نوشتم، اما به هیچ کدام از اینها در آن دنیا امید ندارم. آنچه به آن امید دارم، فقط فاطمه زهراست و فریادی که برای ایشان زدم".

5)آخرین ذکر
یک ماه قبل از ارتحال از هرگونه مراوده های غیر ضروری پرهیز می کردند و از هرگونه شوخی در محضرشان ممانعت می کردند‚ بیشتر اوقات ساکت و در حالت فکر بودند و ایشان کاملا خودشان را برای سفر به آخرت آماده کرده بودند‚ در منزل یا بیمارستان‚ تقریبا هر نیم ساعت یک بار چشم هایشان را باز می کردند می گفتند “صلی اللّه علیک یا فاطمة الزهرا سلا م اللّه علیها".
در بیمارستان روزی پرسیدند چند روز به شهادت حضرت زهرا سلا م اللّه علیها باقی مانده است‚ عرض کردم‚ شش روز فرمودند; مرا به قم ببرید‚ هر چه پزشک ها ممانعت کردند‚ ایشان نپذیرفتند
به همين جهت هم ایشان روز شهادت حضرت زهرا(س) تشییع شدند چراکه پیوند قوی بین ایشان و حضرت وجود داشت.

سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد فرهنگی

6)سنت حسنه تأسيس مدرسه علميه
آيت الله فاضل سنت حسنه و بازمانده از پدران و پيشينيان خود را به بهترين وجهى ادامه داده، و در ميان سلسله اقدامات اجتماعى خود، به تأسيس مدرسه علميه نيز همت گماشته است.در حال حاضر مدرسه علميه تأسيس شده توسط ايشان از مهترين مدارس حوزه علميه قم به شمار مى رود كه در آن ده ها تن از طلاب و فضلاى قم مشغول تحصيل هستند و اكنون مدرسه علميه آيت الله فاضل در زمره فعالترين و پر جنب و جوش ترين مدارس علميه قم به شمار مى رود، اما در عين حال مجموعه فعاليت هاى اين مدرسه را بايد جزء كوچكى از فعاليت ها و اقدامات اجتماعى ايشان به شمار آورد و نه بيشتر.
ایشان معتقد بودند که ما در آینده با کمبود مجتهد مواجه خواهیم شد، لذا باید مرکزی برای تربیت فقهای آشنا به مشکلات روز وجود داشته باشد که الحمدالله این مرکز در مشهد، افغانستان، سوریه، لندن، مالزی و اندونزی شعبه دارد و مشغول به فعالیت است.

7)اهتمام به احیای آيين هاى حوزه فرهنگى شيعه
از سنت هاى خوب اسلام و بويژه از آيين هاى حوزه فرهنگى شيعه است كه طالب علم، براى علم اندوزى نه تنها هزينه اى را متقبل نمى شود كه هزينه هاى تحصيل و دفتر و كتاب و حتى هزينه هاى زندگى عادى خود را نيز از مدرسه اى كه در آن مشغول علم اندوزى و سوادآموزى است دريافت مى دارد چنان كه رسم مدارس اسلامى است، اين طلاب جويندگان علم و فضلاء در حوزه علميه ایشان، نه تنها براى تحصيل علم هزينه و زحمتى را متحمل نمى شوند، بلكه از طريق بنيانگذار مدرسه، هزینه هاى تحصيل و مخارج زندگى خود را نيز دريافت مى دارند.

سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد اقتصادی

8)ساده زیستی
روحیه طلبگی واقعی و ساده‎زیستی او زبانزد خاص و عام بوده است. ایشان این همه سادگی و بی آلایشی و فرار از تجملات را در حالی انجام می دادند که هیج اظهار نمی کردند و نشان نمی دادند که من زندگی ساده ای دارم. آقا اصلا تظاهر به این مسأله نمی کردند. آقا قدمی برای رونق زندگی شخصی بر نمی داشتند و اگر اهل خانه در امور معمولی منزل وسیله ای تهیه می کردند که به نظر ایشان لازم نبود بشدت اعتراض می کردند.

حدود 55 سال پیش، آیت الله بروجردی بابت درس هایی که ایشان نوشته بودند، 20 هزار تومان به جدمان می‌‌دهند و می‌‌گویند که با این پول برای آقای شیخ محمد منزلی بخرید. در آن زمان 20 هزار تومان به قدری زیاد بود که با آن می‌‌شد خانه ای 500 – 600 متری در قم تهیه کرد اما جد ما به پدرمان گفته بودند که شما می‌‌توانید از این پول استفاده کنید اما ما به خاطر تعداد بالای افراد خانه به این پول احتیاج داریم، در عین حال دوست نداریم که شما از پیش ما بروید لذا پدر بنده هم بدون هیچ توقعی به پدرشان می‌‌گویند که اختیار پول با شما و هر چه می‌‌خواهید با آن انجام دهید؛ این روحیه، روحیه گذشت از دنیاست که در زندگی ایشان بسیار دیده می‌‌شد.

حجت الاسلام والمسلمین بجنوردی می‎گوید: «من از گذشته با ایشان مرتبط بودم. رفت و آمد دارم و کاملاً از زندگی داخلی ایشان با خبر هستم. زندگی ایشان پس از مرجعیت یا قبل از آن تغییری پیدا نکرده است و همان زندگی سابق را حفظ کرده و در حال حاضر نیز زندگی ساده‎ای دارد.

فرزند ایشان می‎گوید: آنچه، از ابتدا تاکنون دیدیم این است که معظم له سعی دارند یک زندگی ساده و در سطح طلبه‎ها داشته باشند. ایشان سال‎های طولانی پس از تاهل حتی زمانی که تعداد فرزندان‎شان به 5 نفر رسید، در منزل پدری و در دو اطاق زندگی می‎کردندزندگی آیت الله فاضل لنکرانی تا اواخر عمر در حد متوسط طلبه ها و بلکه پایین تر بود، خاطرنشان کرد: ایشان هیچگاه در دوران حیات، خانه و حتی یک متر زمین برای خود تهیه نکرد و خانه ای که داشتند از طرف پدر مادرمان به مادرمان رسیده بود. در حالی که صدها ساختمان در قم به دست ایشان ساخته شد یا بسیاری از فضلا و علما توسط ایشان خانه دار شدند.

فرزند ایشان می‎گوید: حضرت آیت الله فاضل لنکرانی از دنیا رفتند بدون آنکه حتی یک متر خانه یا زمین یا ملک دیگری از خود بر جای گذاشته باشد. منزلی که در خیابان 19 دی در آن می نشستند ، آن منزل را پدربزرگ مادری ما برای دخترش خریده بود و متعلق به والده ماست. و دفتر آقا که در منطقه بازار است نیز ملکی است که از پدربزرگ پدری مان به همه فرزندان ایشان به ارث رسید و سهم آقا در آن دو دانگ بود. بقیه ورثه سهم خود را به آقا واگذار کردند و ایشان همه را یک جا وقف عزاداری سیدالشهداء کرد. لذا هیچ مایملکی از ایشان برجای نماند. ایشان با پنج اولاد در دو اتاق زندگی می‌‌کرد و زندگی بسیار محدودی داشت چراکه از ابتدا به دنبال علم و تقوا و بندگی خدا بود و آثاری که باقی مانده نشان دهنده ارتباط ایشان با خداست .

9)مهیا نمودن شرایط زندگی ای همانند زندگی یک طلبه ساده
در 10 سالی که از دوران مرجعیت ایشان می گذرد تابستانها به جز چند روزی که برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد مسافرت می کردند بقیه ایام را علیرغم نامساعدبودن آب و هوا در قم می ماندند. این در حالی بود که اسباب آسایش در اطراف قم که آب و هوای خوبی دارد فراهم بود (و نیز بسیاری از بزرگان تابستان را در قم نمی مانند) ولی ایشان می گفتند: «من وقتی می بینم طلبه ها در قم در زیرزمین ها و اتاق های تنگ و تاریک و در فضای محدود زندگی می کنند دیگر آرامش ندارم تا به فکر راحتی خود باشم و به مناطق خوش آب و هوا بروم.آقا پس از تصدی مرجعیت به ما می گفتند برای من عبای معمولی تهیه کنید نه از جنس خیلی خوب و گرانقیمت ؛ تا طلبه ها وقتی مرا می بینند تحمل سختی و تنگدستی برایشان دشوار نباشد.

سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد اجتماعی

10)گشایش کار مردم
روزی به پدر اطلاع دادند که قبری پایین پای پدر شما کنده‌‌اند که پای پدر شما معلوم شده است. تا آن زمان، جد بنده حدود 9 سال بود که از دنیا رفته بودند، مرحوم پدر هم فرمودند اینکه جنازه پدر بعد از 9 سال تازه مانده است به این علت است که ایشان به مشكلات طلبه‌‌ها بسیار رسیدگی می‌‌کردند و امین درجه یک مرحوم بروجردی بودند و هر چه ایشان از آقای بروجردی می‌‌خواستند، انجام می‌‌دادند.
پدرم معتقد بود که باید در کار مردم به آنها کمک کرد، بعد از انقلاب هر کس به ایشان مراجعه می‌‌کرد و کار داشت، سفارش او را به مسئولين می‌‌کرد و برای گشایش کار مردم نامه می‌‌نوشت؛ حتی اوایل انقلاب حاج احمد آقا به ایشان اعتراض کرد که شاًن شما این نیست که برای همه نامه بنویسید اما ایشان می‌‌گفت که مردم گرفتارند و تنها کاری که از بنده بر می‌‌آید، نوشتن نامه و سفارش است، مسوول مربوطه هم اگر در توان داشت می‌‌تواند اقدام کند. البته سفارشی که خلاف شرع و قانون باشد جایز نیست و ایشان انجام نمی‌‌داد اما سفارشی که گشایشی در کار مردم ایجاد کند، اشکالی ندارد.

***خاطره آقای قالیباف از آیت الله فاضل لنكرانی

امروز دوشنبه است. بیست و هشتم خرداد. پیكر آیت‌الله‌العظمی فاضل لنكرانی را در قم تشییع كردند. یاد حرف آیت‌الله می‌افتم. آن وقت که رفته بودم خدمتشان. آن موقع در ناجا بودم. گفتند “من 50 سال است دارم اسلام می‌خوانم. بگذار خلاصه‌اش را برایت بگویم. واجباتت را انجام بده. به‌جای مستحبات تا می‌توانی به کار مردم برس
کار مردم را راه بیانداز.” بعد هم گفتند “اگر قیامت کسی ازت سوال کرد، بگو فاضل گفته بود".

11)احترام به مردم
در احترام به دیگران از تعابیر بسیار مودبانه ای استفاده می کردند‚ بر فضیلت های دیگران بیشتر تا›کید داشته و سعی می کردند به خطای دیگران بیش از حد توجه نشود تا فضایل تحت الشعاع قرار نگیرد. در اوج مرجعیت وقتی طلبه ای با ایشان صحبت می کرد احساس می کرد که با پدر خودش صحبت می کند. و در مجالس روضه ای که داشتیم تا زمانی که کسالت نداشتند مقید بودند برای همه اشخاصی که وارد مجلس می شوند قیام کنند. در زمان کسالت ایشان‚ وقتی صندلی ایشان را در مجلس روضه‚ بالا ی مجلس قرار داده بودیم ناراحت شدند و فرمودند صندلی من باید نزدیک در باشد که به واردین مجلس احترام بگذارم. نسبت به مردم حتی آنهایی که وارد اتاق ایشان می شدند در سلا م دادن پیش قدم می شدند در حالی که آنها وارد بر ایشان بودند. و ادب ایشان با تمام وجود برای همه مشهود بود.

سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد خانوادگی

12)رفتار با خانواده و نزدیکان
در جمع خانواده (برادر و خواهرها) می‎گفت و می‎خندید و شوخی می‎کرد و با همه گرم می‎گرفت.
والد راحل در محیط خانواده برخوردشان با فرزندان و والده بزرگوارمان بسیار محبت آمیز بود و آن جنبه عطوفت و کمال راًفتشان نسبت به اولادشان کاملا برای ما مشهود بود. عاطفه ایشان زبانزد فامیل بود و در جویا شدن و اطلا ع از احوال فرزندان و وابستگان خودشان بسیار دقت داشتند. در برخورد با بچه ها‚ هیچ موقع حریمی برای خود قائل نمی شدند و آنها هم خیلی راحت با ایشان صحبت می کردند و مسایل شان را در میان می گذاشتند. جلساتی که ایشان با بچه ها و فامیل داشتند علا وه بر معنویت حاکم بر جلسه‚ از صمیمیت خاصی نیز برخوردار بود. از جمله نکات قابل توجه‚ صبر و شکیبایی ایشان در محیط زندگی بود‚ در ناملا یمات و مصائبی که در محیط زندگی پیش می آمد آن چنان صبور بودند که برای دیگران جای شگفتی و تعجب داشت. سعی می کردند قناعت را به همه ما یاد بدهند و تاکیدشان بر این بود که اگر زندگی یک طلبه مقرون به قناعت نباشد زندگی صحیحی نخواهد بود. از کودکی ما را نسبت به نماز اول وقت‚ قرائت قرآن و نماز جماعت تمرین می دادند و دیگران هم از حرکت های ایشان یاد می گرفتند.

13) وصیت ایشان به فرزندان:پرهیز ار هرگونه اختلاف بویژه در امور دنیوی مالی بی ارزش
چنانچه فرزندان من بخواهند رضایت مرا در آن عالم از دست ندهند از هرگونه اختلاف بپرهیزند بالخصوص در امور مالی دنیوی بی ارزش که موجب از بین رفتن آبروی اینجانب و آبروی خودشان در میان مردم و جامعه می‌باشد
توجه به خانواده شیخ رمیثی
روزی عازم حج برای حضور در بعثه آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی بودم. مرحوم آیت الله العظمی فاضل از سفرم مطلع شد و به فرزند بزرگوارشان (آیت الله شیخ جواد فاضل) فرمودند: «شیخ رمیثی به حج می رود، به خانواده اش توجه کن و ببین به چیزی احتیاج ندارند.

سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد اخلاقی

14)خلوص مهمترین خصلت ایشان که همگان بر آن تاکید می نمایند
اگر از تمامی کسانی که او را می‎شناختند، سوال شود که مهم‎ترین خصوصیت او کدام بوده است، جملگی بر خلوص او انگشت تأکید می‎گذارند.
وی هیچگاه نسبت به مرجعیت خود قدمی بر نداشت و در طول 11 سال مرجعیت، ابداً حتی یک بار، نگفت در فلان جا مقلد من زیاد یا کم است و یا نپرسید رساله من چاپ شده یا خیر؟ البته نشر کتاب‎های تخصصی خود را زیاد پیگیری می‎نمود، اما در مورد رساله‎اش یک بار هم سوالی نکرد. بعد از رحلت آیت الله العظمی مرعشی نجفی به اصرار جمع زیادی از فضلا و مردم، او چندین سال امامت جماعت حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام را بر عهده داشت و مکرر می‎گفت: «برای من، این نماز که هزاران طلبه در آن شرکت می‎کنند و آن نمازی که قبلاً در مسجدی کوچک اقامه می‎کردم هیچ فرقی ندارد.

15)پرهیز از غیبت
آیت الله فاضل علاوه بر آن که خود غیبت نمی‎نمود و از آن به جد پرهیز داشت، اگر کسی در حضور او لب به غیبت می‎گشود به هر طریق ممکن از آن جلوگیری می‎کرد و حتی اگر افراد خانواده نسبت به فردی حرفی می‎زد شدیداً با آنها برخورد می‎کرد.

16)گرانی سیب زمینی و سفره نان و سیب زمینی کارگر
بسیاری مواقع بود که وقتی خدمتشان می‌‌رسیدیم، ایشان ناراحت بودند، وقتی سوال می‌‌کردیم، به عنوان مثال می‌‌گفتند که چون سیب زمینی گران شده است. می‌‌گفتیم که اگر سیب زمینی گران شده، چرا شما ناراحت هستید؟! ایشان هم می‌‌گفتند که من حساب کردم، دیدم کارگری که 6-7 بچه دارد و سر سفره نان و سیب زمینی به بچه هایش می‌‌دهد، چه باید بکند؟ برای همین ناراحت هستم.

17)دو خصیصه بارز در ایشان دیدم؛ مربی واقعی بودن و اخلاص در تمام امور
شیخ «حسن رمیثی» شاگرد لبنانی و ارشد آیت الله فاضل لنکرانی:دو خصیصه بارز در ایشان دیدم؛ یکی اینکه مربی واقعی بود و دیگر اینکه در تمام امور اخلاص داشت. مربی به این معنا که واقعا استاد بود و در درسش طلبه واقعی تربیت می شد. ایشان همواره شاگردان را بر تحصیل جدی ترغیب می‌کردند.
در تمام مراحل درسی اخلاص داشتند و این اخلاص باعث می شد آموزش هایشان از قلب به قلب باشد؛ یعنی تعلیم فقط ظاهری نبود، بلکه در رفتار و باطن هم تاثیر می گذاشت. ایشان نه تنها حسن بیان داشتند، بلکه دارای نظر و فکر روشن هم بودند. از سوی دیگر مرجعیتشان بسیار بزرگ و قدرتمند بود و در خانه شان به روی تمامی مردم باز بود و آنان بسیار زیاد به ایشان مراجعه می‌کردند.

18)اعتراف به درستی نظر یا عمل افراد ، با وجود اظهارنظری متفاوت
ایشان وقتی می‌دیدند که نظر یا عملی درست است، فورا آن را بازگو می‌کردند؛ حتی اگر قبلا خودشان نظر دیگری داشتند. روزی نظری درباره فرعی فقهی داشتم و حضرت استاد در آن باره نظر دیگری داشتند.فردای آن روز تا من وارد دفتر شدم، ایشان فرمودند: نظر شما درست بود. واقعا این ویژگی، صفتی حسنه بود. امروز شاید کمتر فردی را یافت که در نزد کوچکتر از خودش اینگونه رفتار کند.

* سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد علمی

19)اگر ایشان درسش را ادامه دهد، قطعا از دانشمندان و نوابغ زمانه خود خواهد شد
آیت الله العظمی لنکرانی بعد از کلاس پنجم وارد درس طلبگی شده بود ایشان شاگرد اول کلاس پنجم بود و مدیر مدرسه به جدمان گفته بود که اگر ایشان درسش را ادامه دهد، قطعا از دانشمندان و نوابغ زمانه خود خواهد شد اما ایشان وارد طلبگی شد و با جدیت ادامه داد تا به این مراتب عالی رسید.
آیت الله فاضل لنکرانى نگارش معارف و مسائل ارزنده علوم اسلامى را از همان بدایت جوانى آغاز مى کند ، آن گونه که عدد تألیفات معظم له بر چهل عنوان افزون مى گردد و این یعنى که در دوران مفید زندگى هر سالى از عمر را به تألیفى ماندگان زیور بخشیده اند.

سبک زندگی آیت الله فاضل لنکرانی از بعد سیاسی
20)ولایتمداری
ولایت فقیه در کلام آیت الله فاضل لنکرانی: مشروعيت و لزوم تبعيت از قوانين حكومت راهى غير از ولايت فقيه در زمان حاضر ندارد. همان طورى كه در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مشروعيت حكومت، به جهت تصدى رسول خدا بود، در زمان عيبت با تصدى فقيه جامع الشرايط، حكومت و قوانين او مشروعيت پيدا مى كند.

يكى از مهمترين فرازهاى زندگى استاد، زندگى سياسى و مبارزاتى ايشان است. از همان زمانى كه امام خمينى(رحمه الله) مبارزه وسيع و عميق مذهبى سياسى خود را آغاز كردند و عليه ظلم و فساد و كفر و استكبار قيام نمودند، ایشان به پيروى از معلم كبير خويش قدم در اين راه نهاد و مبارزات سياسى خود را شروع كرد. استاد كه از شاگردان پرشور امام و از معتقدان بى تزلزل و سرسخت ايشان بود،. از ابتداى نهضت امام خمينى(رحمه الله) تا مراحل مختلف شكل گيرى انقلاب اسلامى ايران به رهبرىآن بزرگ مرد تاريخ معاصر در همه جا و همه حال از امام راحل حمايت بى دريغ داشته اند و هيچ گاه رهبر و مقتداى خود را فراموش نكرده اند و هر آنچه را كه در توان داشته اند خالصانه و مخلصانه در اختيارشان قرار داده اند. اين مبارزات، هم به صورت فردى و هم به عنوان عضوى از اعضاى جامعه مدرسين حوزه علميه كه در آن زمان فعاليت چشمگير و پرثمرى داشت صورت مى گرفت، و به همين جهت، از همان آغاز، مسأله اتّحاد و اتّفاق و يكپارچگى و وحدت كلمه يعنى همان چيز كه رمز مهم پيروزى انقلاب اسلامى به شمار مى رفت در مبارزات استاد، نقش اساسى و تعيين كننده اى داشت.

در ارتباط با همين فعّاليّت ها و مبارزات بود كه بارها از طرف رژيم سفّاك حاكم دستگير شد; بارها به بازجويى هاى بيدادگرانه فراخوانده شد; بارها طعم زندان و شكنجه دژخيمان ساواك را چشيد و سرانجام نيز به بد آب و هواترين نقاط كشور تبعيد شد. نخستين تبعيدگاه وى بندر لنگه بود كه اوج گرماى تابستان به آنجا فرستاده شد. استاد حدود چهار ماه را در آن منطقه نفس بُر، در گرماى سوزان و شرجى خفقان آور آن سپرى كرد; چهار ماهى كه به قول خود استاد، مى توان گفت به اندازه تحمل 40 سال رنج و ناراحتى و مرارت بود. سپس استاد را به منطقه كويرى يزد تبعيد كردند و دو سال و نيم نيز از عمر شريف وى در اقامت اجبارى آنجا سپرى شد. در اين دو سال و نيم، چنان سختى ها و مصايبى را از سرگذراند كه عبارت «غير قابل توصيف» نيز براى آن كم است .امّا استاد از اين دوره تبعيد نيز به نيكوترين وجه استفاده كرد; يعنى علاوه بر تحقيقات علمى و تأليفات و نگارش هاى با ارزشى كه در آن خلوت رنج آلود داشت، كار برخوردهاى پرثمرى ترتيب داده و با روشنگرى و بيدار سازى مردم، آنان را در مسير مبارزات امام راحل قرار مى دادند، به طورى كه در روزهاى اوج انقلاب، مردم يزد از جمله پيشتازترين مبارزات شهيد پرورى بودند كه با مشت خالى به جنگ توپ و تانك و گلوله رفتند و با نثار صدها شهيد، دلاورانه در اين راه ايستادگى كردند و گام هاى بلند و مؤثّرى در راه پيروزى انقلاب برداشتند.

ایشان بعد از ارتحال امام نیز از جمله بزرگانی بود که نسبت به حمایت از حضرت آیت ا… خامنه‌ای تاکید فراوان داشتند.
شخصیت مقام معظم رهبری در بیان حضرت آیت ا… فاضل لنکرانی: ایشان مصداق بسیار روشن و بسیار خوب برای این منصب هستند و مکرر تاکید داشت: برای احراز این منصب در شرایط کنونی کسی بهتر از حضرت آیت ا… خامنه‌ای نداریم.
حضرت آیت ا… فاضل لنکرانی: الان حمایت از مقام معظم رهبری، از زمان امام، واجب‌تر است چرا‌؟ بالاخره همان طور که از امام، نه شخص امام، مقام امام«بما انه مقام رهبری» واجب بود، الان این معنا بیش‌تر احساس ضرورت و نیاز دارد. این مقام، واجب الاطاعه است و باید محترم شناخته بشود. ایشان (آیت ا… خامنه‌ای ) ستون خیمه مرجعیت هستند. اگر ایشان نبودند ما هم نبودیم.

*********************************************************************************

پیام تسلیت مقام معظم رهبری به مناسبت رحلت آیت الله فاضل لنکرانی
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
با تأسف و تأثر فراوان از ارتحال فقيه مجاهد مرحوم مغفور حضرت آيت‌الله آقاي فاضل‌لنكراني رضوان‌الله‌تعالي‌عليه اطلاع يافتم. اين ضايعه‌ي سنگين براي حوزه‌ي علميه‌ و ملت شريف ايران است. حوزه‌ي علميه يكي از استوانه‌هاي علمي و تحقيقي و يكي از استادان برجسته‌ي خود و ملت ايران يكي از مراجع تقليد انقلابي و بيدار و پرتحرك خود را از دست داد. ايشان در سالهاي طولانيِ دوران اختناق در شمار برجستگاني از حوزه‌ي علميه‌ي قم بودند كه در ميدانهاي گوناگون مبارزات حضور داشته و رنج تبعيد را به جان خريدند و پس از پيروزي انقلاب از جمله‌ي روحانيون نامداري بودند كه نقش هاي مهمي در همه‌ي موارد حساس ايفاء نمودند. رحمت خدا بر ايشان باد. اينجانب اين مصيبت بزرگ را به حضرت بقيه‌الله ارواحنافداه و به مراجع عظام و علماي اعلام و فضلاء و طلاب حوزه‌ي مباركه و به عموم ملت ايران تسليت ميگويم. همچنين به خانواده‌ي مكرّم و آقازادگان ارجمند و ديگر بازماندگان و منسوبان ايشان عرض تسليت كرده، تسلّا و صبر آنان را از خداوند متعال مسألت مينمايم. والسلام علي عباد الله الصالحين( سيّدعلي خامنه‌اي 26/خرداد/1386)

موضوعات: نگاهی به ابعاد مختلف سبک زندگی آیت الله فاضل (ره)  لینک ثابت
 [ 07:13:00 ب.ظ ]




     سبک زندگی خانواده / آیت الله بهشتی      


*********************************************

 

یک بار من از ارث پدری فرشی خریدم و آقای بهشتی(ره) هیچ حرفی به من نزدند، هر چند اعتقاد داشتند که زندگیشان نباید از مرز طلبگی خارج شود اما این را برای خود تجویز می‌کردند و من کاملا آزاد بودم که مطابق نظر ایشان عمل کنم یا نکنم. در هر حال، بعد از چند ماه از خرید فرش پشیمان شدم و آن را فروختم.

یکی از وظایف روحانیت علاوه بر تبیین معارف دینی، الگو دهی به جامعه در عرصه عمل است. کردار یک روحانی باید تبلیغ دین باشد و مردم را به نحوه رفتارهای اجتماعی و دینی رهنمون سازد. یکی از این عرصه‌ها عرصه ارتباط درون خانواده است، شخصیت فرزندان تا حدودی گویای وضعیت اجتماعی درون خانواده و شخصیت والدین است. اگرچه این امر کلیت ندارد اما غالبا اینگونه است و برداشت مردم نیز به همین شکل است.

با این اوصاف این توقع جامعه اسلامی، وظیفه روحانیت را برای تربیت فرزند و نحوه ارتباط با خانواده سنگین‌تر می‌کند. شکست در تربیت فرزند و سردی در ارتباطات خانوادگی یک روحانی تأثیر به مراتب سنگین‌تری از وجود این مشکلات در زندگی یک فردی عادی، در افکار اطرافیان خواهد گذاشت.

به همین خاطر و به خاطر مصلحتی که در نفس این حسن رفتار وجود دارد، بزرگان حوزه همواره در این راستا کوشیده‌اند و برای ارتباط درون خانوادگی نیز به خوبی نقش یک الگو را ایفا نموده‌اند.

در سیره بزرگان الگوهای مختلف رفتاری مشاهده می‌شود که به تعدادی از آن اشاره می‌نماییم.

ارائه مسیر به جای اجبار به رفتن

یکی از آسیب‌های ارتباط روحانیون با خانواده‌، سخت گرفتن بر آنهاست که البته غالبا از غیرت دینی و آشنایی آنها با معارف و ارزشی که برای آن قائل هستند نشأت گرفته است اما این دسوزی باید از طریق صحیح به کار برده شود چرا که واکنش‌های احساسی ممکن است که نتیجه عکس دهد.

بدون شک تقید و تدین یک روحانی نشأت گفته از اعتقادات و باورهای اوست، باورهایی که با این عمق در اعضای خانواده او وجود ندارد چرا که روشن است خانواده یک روحانی به اندازه او از دین مطلع نیستند و نباید انتظار داشت که همواره مانند او رفتار نمایند.

وظیفه یک روحانی این است که علاوه بر آگاه نمودن آنها از معارف دین نقش یک الگوی عملی را نیز برای آنان ایفا نموده و بر آنها سخت نگیرد.

این طرز رفتار و نتیجه آن به خوبی در سیره بزرگان مشهود است، همسر شهید بهشتی می‌گوید: یک بار من از ارث پدری فرشی خریدم و آقای بهشتی(ره) هیچ حرفی به من نزدند، هر چند اعتقاد داشتند که زندگیشان نباید از مرز طلبگی خارج شود اما این را برای خود تجویز می‌کردند و من کاملا آزاد بودم که مطابق نظر ایشان عمل کنم یا نکنم. در هر حال، بعد از چند ماه از خرید فرش پشیمان شدم و آن را فروختم. (1)

دختر ایشان نیز می‌گوید: حتی یک بار هم نشد که پدر در امر عبادات به ما دستور بدهد، مثلا بگویند پاشو برو نمازت را بخوان. ولی رفتار خودشان طوری بود که ما الگو می‌گرفتیم. ایشان همیشه نماز اول وقت می‌خواندند و وقتی نماز را دیر می‌خواندیم با ظرافت تذکر می‌دادند.(2)

همسر امام(ره) نیز می‌گوید:

امام در مسائل خصوصی زندگی من دخالت نمی‌کردند. اوایل زندگی‌مان، یادم نیست هفته اول یا ماه اول به من گفتند: من کاری به کار تو ندارم. به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش اما آنچه از تو می‌خواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی، یعنی گناه نکنی (3)

خوش خلقی در خانواده

تأثیر محبت در درون خانواده و پرهیز از رفتارهای خشن بدیهی بوده و در روایات نیز به آن اشاره شده است، وقتی شخصی نزد امام کاظم(ع) از فرزند ناسازگار خویش شکایت می‌کند، حضرت می‌فرمایند:

«لَا تَضْرِبْهُ‏ وَ اهْجُرْهُ وَ لَا تُطِل‏» (4)

او را مزن، (بلکه) با او قهر نما و (قهرت) را طولانی مکن.

سیره بزرگان نیز گویای تأثیر چنین رفتاری در خانواده است، دکتر مجتبی مطهری فرزند شهید مطهری(ره) می‌گوید: شیوه تنبیهی ایشان این بود که ابتدا نصیحت می‌کردند و می‌گفتند که کار ما درست نبوده و موقعی که موضوع خیلی جدی می‌شد قهر می‌کردند، حداکثر سه روز، یعنی ما تاب نمی‌آوردیم، واقعا قهر پدر برای ما فوق العاده تلخ بود. خودشان هم از این که قهر را طولانی کنند پرهیز می‌کردند.(5)

در سیره مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) نیز آمده است که ایشان با بچه‌ها بسیار مهربان بود و رفتارش طوری بود که بچه‌ها مشکلات را راحت تحمل می‌کنند. آنها حتی مرگ پدری به این خوبی و مهربانی را خوب تحمل کردند. او در تمام برنامه‌های بچه‌ها بسیار دقت داشت و مخصوصا روی درسشان حساسیت داشت و لحظه‌ای از آنها غافل نمی‌شد. (6)

هرگز مهربانی و عطوفت در رفتار با خانواده نباید فدای امور نامربوط شود، همسر شهید نواب از رفتار ایشان در خانواده می‌گوید: آقا بسیار خوش خلق بودند. گاهی زمانی در اوج هیجان با دوستانشان در مورد مسائل مملکتی و جنایات شاه صحبت می‌کردند، من ایشان را صدا می‌کردم تا مسئله‌ای را با ایشان در میان بگذارم. می‌دیدم در نهایت ملایمت و آرامی صحبت می‌کنند. تعجب می‌کردم و می‌گفتم: مگر شما نبودید که فریاد می‌کشیدید؟ پس چرا ناگهان این همه تغییر اخلاق دادید؟ ایشان می‌گفتند: «اگر من از دست کسی عصبانی شوم نباید عصبانیتم را سر شما خالی کنم. انسان نباید برای زن و فرزندش خشونت به خرج دهد» (7)

اهمیت دادن و توجه به خانواده

اگرچه هر مردی در عرصه اجتماعی وظایفی دارد و روحانیت نیز از این قاعده مستثنی نیست اما این مشغله‌ها نباید به روابط اجتماعی درون خانواده لطمه بزند، چرا که این امر موجب می‌شود تا خانواده و فرزندان احساس نمایند به آنها توجهی نمی‌شود.

همسر شهید نواب در وصف ایشان می‌گوید: از صفات برجسته آقا، وفای به عهد و خوش قولی ایشان بود. زمانی که به سفر می‌رفتند، اگر می‌گفتند: بیست روز دیگر برمی‌گردم، درست سر موعد مقرر باز می‌گشتند و برنامه ریزی ایشان همیشه مرتب بود. (8)

رابطه شهید بهشتی(ره) در خانواده انصافا می‌تواند به عنوان الگو به طلاب جوان معرفی شود، ایشان علی رغم مشغله‌های کاری، روزهای جمعه را به خانواده اختصاص داده و بر آن تأکید داشتند، که نشان از اهمیت دادن ایشان به مسائل خانواده دارد. یکی از دوستان ایشان می‌گوید: یک روز جمعه خدمت ایشان رسیدم و گفتم که یکی از مقامات سیاسی خارجی به تهران آمده و درخواست ملاقات کرده است. آقای بهشتی(ره) قبول نکردند و گفتند این ملاقات را نمی‌پذیرم، مگر این که امام به من تکلیف کنند چون روز جمعه من متعلق به خانواده است و در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و به درسهایشان و همینطور کارهای خانه برسم.(9)

خانواده‌ها نیاز به تفریحات سالم و نشاط دارند، معمولا فرزندان روحانیون محدودیت‌هایی دارند که باید در جای دیگر جبران شود؛ تفریحات نامشروع که خیلی از جوانان به سمت آن کشیده می‌شوند باید در میان جوانان خصوصا خانواده های روحانی جایگزین مناسب داشته باشد.

همسر شهید بهشتی(ره) می‌گوید: ایشان به نشاط من و بچه‌ها خیلی توجه داشت. در آن دوران محیط‌های تفریحی خیلی برای خانواده‌های مذهبی مناسب نبود. او ما را سوار ماشین می‌کرد و به اطراف تهران جاهای خلوت و خوش اب و هوا می‌برد و یکی دو ساعت قدم می‌زدیم. برای بچه‌ها شیرینی و بستنی می‌خرید و با آنها بازی می‌کرد تا خستگی هفته از تنشان بیرون برود و برای درس هفته آینده آماده باشند.

اگر در سفری امکان داشت که ما را ببرد، هرگز تردید نمی‌کرد. حتی سفرهای کاری هم ما را می‌برد و در آنجا اگر شده نصف روز را با ما صرف کند، این کار را می‌کرد. مثلا وقتی در مشهد قرار بود با علمای برجسته آنجا دیدار کند ساعتی را هم به خانواده اختصاص می‌داد و در آن ساعات، اگر دعوتش هم می‌کردند نمی‌پذیرفت. (10)

ایجاد حس مسئولیت پذیری و اعتماد به نفس

امر و نهی زیاد موجب از بین رفتن روحیه اعتماد به نفس در فرزندان می‌شود، و در مقابل محول کردن مسئولیت‌هایی در خانواده به فرزندان و نظر خواهی از آنها در امور خانه علاوه بر تقویت اعتماد به نفس آنها موجب ایجاد حس مسئولیت پذیری آنها برای آینده می‌شود.

همسر شهید بهشتی(ره) در رابطه با این ویژگی ایشان می‌گوید:

شهید بهشتی(ره) طوری با بچه‌ها رفتار می‌کرد که همیشه احساس می‌کردند حرف خیلی مهمی زده یا کار خیلی مهمی کرده‌اند و به این ترتیب اعتماد به نفس بچه‌ها را تقویت می‌کرد تا بتوانند مستقل فکر کنند و راحت حرفشان را بزنند. در خانه صندوق قرض الحسنه‌ای درست کرده بود که در آن پولی بگذارند و بعد هم روی حساب و کتاب دقیقی وام بدهند.دفترچه‌ها کوچکی را هم برای پرداخت اقساط درست کرده و به بچه‌ها داده بود. علیرضا هم مسئول دریافت و پرداخت بود. کتابخانه خانه هم حساب و کتاب داشت و کسانی که می‌خواستند از آن استفاده کنند کارت عضویت داشتند و کتابهایی که به امانت داده می‌شدند، در دفتری ثبت می‌شدند.(11)

خانم ملوک السادات بهشتی می‌گوید: پدرم به ما پول تو جیبی می‌دادند ولی می‌گفتند که فقط برای خرید خوراکی نیست و باید از آن لوازم التحریر و دفترمان را هم بخریم و یا اگر قصد داریم برای کسی هدیه بخریم، بهتر است مقداری از این پول را پس انداز کنیم و به این شکل بودجه بندی را به ما یاد می‌دادند. گاهی هم مثلا روز مادر، پول تو جیبی ما کفاف خرید هدیه مناسب برای مادر را نمی‌داد. در این موقع پولی را به ما قرض الحسنه می‌دادند و بعد به تدریج پس می‌گرفتند تا تعهد نسبت به پرداخت قرض را هم یاد بگیریم. (12)

********************************************

منابع:

1- مجله یاران، شماره 8، تیرماه 1385، ص70.

2- همان، ص74.

3- پایگاه تحلیلی اسلام ناب.

4- بحار الانوار، ج101، ص99.

5- مجله یاران، شماره 5و6، فروردین و اردیبهشت 1385، ص53.

6- همان، شماره 12، آبان ماه 1385، ص54.

7- همان، شماره 2، دی ماه 1384، ص20 و 21.

8- همان.

9- همان، شماره 8، تیرماه 1385، ص73.

10- همان، ص70.

11- همان.

12- همان، ص73.

تهیه وتولید:مسلم زمانیان-گروه حوزه علمیه تبیان

 

موضوعات: سبک زندگی خانواده / آیت الله بهشتی  لینک ثابت
 [ 07:04:00 ب.ظ ]




نصایح امیرمؤمنان در آخرین لحظات عمر شریفشان

**************************************************

 

وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ارتباط با روش زندگى صحیح، پاک، همراه با سلامت همه جانبه و به خصوص حساب گرى، به ویژه حسابگرى در ارتباط با باطن و نفس، گفتارى با فرزند بزرگوارشان امام مجتبى (علیه السلام) دارند. البته گفته هایى با حضرت سیدالشهداء نیز دارند که این گفتارها با فرزندان، براى همه پدران درس است که در فضایى صمیمى، با محبت و با صفا، با فرزندان خود گفتار مثبت داشته باشند و گفتارشان هدایت، دلالت و چراغ راه زندگى فرزندانشان باشد. به یک بار و دوبار نیز نباید پدران قناعت کنند. این مسأله تا زمان زنده بودن باید ادامه داشته باشد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) شاید ساعتى بیشتر به شهادتشان نمانده بود، اما در همان وقت اندک، گفتار با فرزندان شان را ترک نکردند و فرمودند:

«اوصیکما الله بتقوى الله و أن لاتبغیا الدنیا و ان بغتکما و لاتَأْسَفَا على شى ء منها زوى عنکما و قولا بالحق و اعملا للاجر و کونا للظام خصما و للمظلوم عونا، أوصیکما و جمیع ولدى و أهلى و من بلغه کتابى بتقوى الله و نظم أمرکم» «اوصیکما» سخن با دو نفر است. «کما» در عربى، ضمیر تثنیه است؛ یعنى امام حسن و امام حسین (علیهما السلام). هر دوى شما را به تقواى الهى سفارش مى کنم و به این که زندگى خود را از آلوده شدن به معصیت، گناه و انحراف حفظ کنید.

دل، جان و وجود خود را صرفاً براى امور مادى هزینه نکنید: «و أن لاتبغیا الدنیا» گرچه دنیا دنبال شما بدود. شما باید رابطه خود را با دنیا نظم بدهید، به کیفیتى که هیچ محرومیتى از دنیا براى شما نیاید و این دنیاى شما، آخرت ساز باشد. دین هیچ نوع محرومیتى را نمى پسندد. ارتباط شما با دنیا باید به کیفیتى باشد که مهر اهل دنیا و اسارت نسبت به دنیا به شما نخورد. آزادى خود نسبت به دنیا را حفظ کنید.

«و لا تأسفا على شى ء منها زوى عنکما» اگر روزى دیدید در گوشه اى از زندگى دنیاى شما کمى و کاستى پیدا شده است، سفره امروز شما مانند دیروز نبوده، توان خرید اجناس خیلى بالا را پیدا نکردید، خود و دل را در غصّه این کمبودها خرج نکنید؛ چون دل خیلى عزیزتر از این است که در غصّه این امور مادى و معمولى هزینه شود. این ها امورى است که با فرستادن ملک الموت، تمام این ها را از شما مى گیرند. مى خواهى در عالم برزخ هم یقه پاره کنى؟ بنشینى و گریه کنى؟ رابطه شما باید رابطه اى باشد که در هنگام قطع رابطه تأسف، غصّه و حزن براى شما به وجود نیاید. این نصیحت خیلى جالبى است که: تو خیلى بالاتر از این هستى که قلبت براى غصه خوردن براى اشیاء معمولى هزینه شود؛ که چرا او دارد و من ندارم؟ چرا این چیز را از مکّه براى آن عروسش آورده، براى من نیاورده است؟ چرا کسب امروزم مانند قبل یا فلانى نبوده؟حضرت على (علیه السلام) به فرزندانش مى فرماید: این چراها را دور بریزید و قلب الهى خود را از غصه خوردن بر این امور حفظ کنید. این گفتگوى پدر با فرزندان به قدرى مهم است که ساعتى مانده به شهادتش، این مقدار زمان را صرف گفتگوى دلالتى، هدایتى و خیرخواهى براى آنها کرد. «و نظم امرکم» ، «امر» در اینجا به معناى مجموعه زندگى است. در نگاه کردن، گوش دادن، بیدارى، خواب، خوراک، پوشاک، معاشرت، برخورد با مردم و خانواده، منظم باشید. رها و بى نظم نباشید.

ارزش وصیت در آخر عمر

معلوم مى شود این حرفها براى حضرت مهم تر از این بود که بفرمایند نماز مستحبى، یا قرآن بخوانند. این گفتار به قدرى مهم بوده که در بستر بیمارى، در حال گفتار مثبت با فرزندانش از دنیا رفت. اخلاق همه انبیا (علیهم السلام) نیز همین بود. شما فکر مى کنید همه پیامبران، نفس آخر را به نماز، ذکر و تسبیح تمام مى کردند؟

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: آخرین سخن انبیا (علیهم السلام) سفارش مردم به نماز بود؛ یعنى نفس آخر را با خدا حرف نزدند، بلکه با مردم حرف زدند؛ چون ارزش این بیشتر است. مى خواستند با خدا حرف بزنند،برخوردى خصوصى بود، اما با جمعى که در کنار بستر آنان نشسته بودند، آخرین نفس را خرج سفارش به نماز کردن، ارزشى همگانى بود.

بار تربیتى سخن گفتن با فرزندان

این مقدمه را براى این به محضر شما عرض کردم که ارزش و اهمیت سخن گفتن پدر با فرزندان از نظر فرهنگ اسلام، بیشتر روشن شود. پدرانى که با فرزندان خود حرف نمى زنند، یقیناً به آنها ظلم مى کنند و باعث مى شوند که زمینه حرف زدن دیگران با فرزندان آنان باز شود. نود درصد دیگران نیز زهر در کام فرزندان ما مى ریزند؛ با سخنان باطل، یاوه، شبهه اندازى، سفسطه گرى و با سخنان خود ارزش هاى انسانى آنها را مورد هجوم قرار مى دهند.اما شما مى توانید براى فرزندان خود بهترین حوزه جاذبه باشید که اگر باجاذبه اى در بیرون با آنان برخورد کرد، نتواند آنها را جذب کند. فرزند باید در خانه به وسیله گفتار مثبت، در مقابل خطرات بیرون واکسیناسیون شود و این شدنى است. حتى با نوه هاى خود، خیلى خوب جواب آنها را بدهید. گفتار پدران با فرزندان خیلى اثر مى گذارد.

اثر محبت آمیز بودن خطاب

حال گفتار حضرت امیر (علیه السلام) با امام مجتبى (علیه السلام) در ارائه زندگى صحیح، همراه با سلامت همه جانبه را ملاحظه بفرمایید: «یا بنىّ» اولًا لحن کلام را ببینید، روى موج عاطفه و محبت است؛ پسرم! یعنى این احساس را بکند که پدر تکیه گاه و یار او است و دوستش دارد. این براى فرزند خیلى ارزش دارد. اگر مقدارى در عمق این کلمه برویم، معنى زیبایى دارد؛ یعنى دلبندم، عزیزم، پاره تنم، وصل به وجودم.

ببینید چقدر لحن صحبت حضرت زیباست، حتى نمى گوید: پسرم! یا پسرکم! یعنى کوچولوى نپخته، این ها تلخ است. مى فرماید: فرزندم! عزیزم! متصل به وجودم، دلبندم. خود این کلمات، معانى و مفاهیم اثر مى کند. کلمات با مشاعر طرف مقابل و مستمع کار مى کند. عکس العمل درون مردم در مقابل «بنشین، بتمرگ، بفرما، محبت کنید، تشریف داشته باشید، در خدمت باشیم» و امثال این ها با هم خیلى فرق مى کند. پدرى را من شاهدش بودم که وقتى فرزندانش را صدا مى زد، کلمه «آقا» را دو بار به کار مى گرفت. مثلًا اسم فرزندش «محمد» بود، وقتى مى خواست او را صدا بزند، با لحن نرم و صداى پایین مى گفت: «آقاى محمد آقا! محبت کنید تشریف بیاورید، من کار مختصرى با شما دارم». پسر نیز دست به سینه مى گرفت و جلو مى رفت و مى گفت: جانم بابا! بفرمایید.

مى گفت: اگر وقت دارید، به درس و مشق شما لطمه نمى خورد، چند نان بگیرید و بیاورید. این برخورد او با این فرزندانش بود. البته آن بچه ها الان بزرگ هستند و همه با ادب، با وقار، اهل خیر، بزرگوار، مسجدى و جلسه گردان، محسن و داراى شخصیت که تمام این ها محصول برخورد مناسب و گفتارهاى مثبت آن پدر بزرگوار بود که خود من نیز از آن برخورد اثر مى گرفتم.

تقسیم ایام عمر به سه برنامه

1- مناجات با پروردگار

حضرت فرمود: «یا بنىّ! للمؤمن ثلاث ساعات» عزیز دلم! براى انسان با ایمان، مثل برادران ایمانى دیگرت، زندگى باید در سه بخش هزینه شود. کلمه ساعت در اینجا به معنى زمان است: «إِنَّ السَّاعَةَ لَأَتِیَةٌ» معنایش این نیست که قیامت یک ساعت است. یعنى زمان قیامت خواهد آمد.

زندگى اهل ایمان در سه زمان، مرحله یا برنامه هزینه مى شود:

«ساعة یُناجِى فیها ربه» بخشى در ارتباط با پروردگار است. مؤمن فهمیده است که همه کاره، کلیددار، صاحب، خالق و مدبر آنان، وجود حضرت حق است و حضرت حق به گردن آنان حق دارد.حق حضرت حق به گردن ما، حق بندگى است. نسبت به مولا تکبر و غفلت ندارند. معرفت پیدا کردند که پروردگار از آنها برنامه هاى مثبت را که به نفع خود آنان بوده خواسته است و این مجموعه کار مثبت را عبادت نامیده است.هرعبادت نیز معدن و خزینه اى است که در آن گنج بى نهایت قرار داده شده و با عبادت درب همه این گنج ها باز مى شود و کلید دیگرى ندارد، بلکه فقط با عبادت دربِ این گنج ها باز مى شود.یعنى این ها حس کردند که هر عبادت و امر واجبى، معدن و گنجى است که خدا در آن ثروت بى نهایت ریخته است و راه رسیدن به این ثروت بى نهایت نیز همین بندگى، عبادت و انجام واجب است.عقل انبیا و ائمه علیهم السلام که از عقل کل انسان ها بیشتر بوده است، اگر عبادات واقعاً فایده نداشت، باید اول آنها به سراغش نمى رفتند، اما مى بینیم که آنان عاشقانه به سراغ عبادت مى رفتند.

ارزش واجبات در پیشگاه خدا

من عبادتى مستحب را براى شما بگویم که ما را ملزم نکردند که انجام بدهیم، یعنى به انبیا و حتى سیزده نفر از معصومین ما نیز نگفتند که باید انجام بدهید، فقط در این عالم به یک نفر گفتند واجب است انجام بدهى و نباید ترک کنى، که او پیغمبر اسلام (صلى الله علیه و آله) است. فقط به ایشان گفتند که باید انجام دهى و آن نماز شب است.

وقت نماز شب از نیمه شب شرعى به بعد قبل از اذان صبح است. مستحب است؛ یعنى به هیچ کس نگفته اند که واجب و لازم است که این کار را بکنى. فقط ارائه داده و گفته اند: این کار خوب و عبادت است، اگر خواستى، انجام بده. اما همین مستحب مانند معدن است. ببینید خدا در این معدن چه قرار داده است؟ در قرآن مى فرماید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّآ أُخْفِىَ لَهُم مّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ» هیچ کس در این عالم خبر ندارد که من پاداش این عبادت را چه چیزى قرار داده ام. فقط خودم مى دانم. این پاداش این عمل مستحب است، حال نماز واجب چه گنجینه اى است؟ روزه، انفاق، خمس و زکات واجب، مگر منافعش قابل ارزیابى است؟ مستحبش را مى گوید هیچ کس خبر ندارد که چه پاداشى دارد، تا چه رسد به واجب الهى.فرمود: حسن جان! این بخشى از زندگى اهل ایمان است: «ساعة یناجى فیها ربه»

ارتباط، خرج و هزینه شدن براى خدا و اتصال به این گنجینه هاى عظیمى که کسى جز خدا خبر ندارد. این یک.

2- محاسبه نفس از اعمال روزانه

ببینید چقدر زیبا پدر، پسر را راهنمایى مى کند. آن هم با لحن محبت آمیز و هنرمندانه، قلب مستمع خود را به کار مثبت جذب مى کند.

دوم: «و ساعة یحاسب فیها نفسه»

عزیز دلم! بخشى از وقت مؤمن نیز در حساب گرى نسبت به خود هزینه مى شود؛ روزى که بر من گذشت، با این ساعات مى توانستم رضایت خدا، بهشت، رضایت مثبت مردم و خانواده ام را بخرم و صفحات پرونده ام را با قلم کرام الکاتبین از اعمال مثبت بنویسم. اعمال خود را محاسبه مى کند که من امروز این کار را کردم؛ یا این ساعت عمرم از بین رفت و به تاریکى وارد شد و به ظلم، گناه، آلودگى و معصیت سپرى شد.

حکایت محاسبه نفس مرحوم حاج ملاهادى

در سبزوار، همان روز اولى که وارد شدم، پرسیدم از نواده هاى مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى، حکیم فیلسوف، عارف، عابد و انسان با عظمت قرن سیزدهم کسى در این شهر زندگى مى کند یا نه؟ گفتند: بله. ایشان نبیره دخترى دارد که فیلسوف و حکیم است و در سبزوار براى مردم تفسیر قرآن مى گفته است، اما اکنون به خاطر سنّ بالا کمتر مى تواند از خانه بیرون بیاید.گفتم: به محضر ایشان بگویید: طلبه اى از تهران آمده، مى خواهد شما را ببیند. ایشان خیلى بزرگوارى فرمودند و مرا پذیرفتند. آغوش اولیاى خدا محض سازندگى براى دیگران باز است. اخلاق پاکان عالم در برخورد این است. زندگى مادى معمولى دارند و اهل قناعت هستند.

زندگى اولیاى خدا در قناعت

امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره این افراد مى فرماید:

«خفیف المؤونة» در این دنیا بسیارکم هزینه هستند، خرج زیادى ندارند و در خرج خود اهل قناعت هستند.

به خدمت ایشان رفتم، عرض کردم: آقا! من به این خاطر خدمت شما آمدم که خود و جدّ بزرگوارتان- حاج ملاهادى- برنامه، خاطره و نکته پرفایده اى دارید، براى من بگویید. ایشان فرمودند: مى گویم. جزوه اى که خودشان از نکات با ارزش زندگى جدّشان نوشته بودند، آوردند و به من دادند که من آن را به عنوان شى ء قیمتى نگهداشتم. همچنین قطعه اى که از جدّشان گفتند که با این مبحث بى ارتباط نیست.اهل ایمان هر روز حسابگر خود هستند که شب و روز بر من چگونه گذشت و چگونه باید بگذرد. برخوردى که امروز داشتم، حق بود، یا باطل؟ مناسب بود، یا نامناسب؟ایشان فرمودند: حاج ملا هادى از درآمد شخصى خود کشاورزى داشت و علاقه داشت که خودش دانه را بپاشد و آبیارى کند. با آن کثرت کار تدریس، شاگرد پرورى و عبادت سنگینش که مى گفت: نماز مغرب و عشاى ایشان نزدیک به دو ساعت طول مى کشید.وقتى که گندم ها را درو مى کرد، تمام گندم ها را وزن مى کرد و زکاتش را خارج مى کرد و همان اول مى پرداخت و بعد گندم ها را چند روز مى گذاشت روى زمین باشد که پرنده ها سهم زمستانى خود را ببرند، بعد بقیه را به خانه مى آورد.حس کردند واجب الحج شدند، به همسر خود گفتند: از فروش محصولات کشاورزى قدرى پول نزدم هست که شما را هم مى توانم به مکه ببرم. همسرش واجب الحج نبود، اما مى گفت: این زن در خانه من خیلى زحمت کشیده است، سر سفره معنوى و مادى، همه را خودم نباید بخورم، او نیز باید مانند من سهم ببرد.کارهاى مقدماتى حج را کردند و رفتند. در مسیر برگشت از مکّه، همسرش از دنیا رفت.

خادمى حاج ملاهادى در مدرسه کرمان

با بار و بنه وارد کرمان شد. پرسید: مدرسه طلبه ها کجاست؟ آمد وارد مدرسه شد. حاجى، عمامه اش را به صورت روحانیون نمى بست، بلکه به صورت روستایى هاى سبزوار مى بست؛ یعنى نمى شد تشخیص داد که او زیر این لباس معمولى مانند یک جهان است، یک دنیا علم، حکمت، عبادت و گنج. گنج همیشه در ویرانه است. کسى که با لباس مى خواهد خودش را بنمایاند، اندازه همان لباس مى ارزد و خودش چیزى ارزش ندارد.

به خادم گفت: آیا به من اتاق مى دهى؟ گفت: اینجا وقف طلاب است. یعنى چهره تو نشان مى دهد که طلبه نیستى. ولى چون دیگر ممکن است جا پیدا نکنى و غریب هستى، این چند روز مى خواهى اینجا باشى، براى این که خلاف وقف عمل نشود، در کارها به من کمک من؛ حیاط را جارو کن، دستشویى را بشوى و اگر طلبه اى کارى داشت، انجام دهى.گفت: چشم، همه این ها را انجام مى دهم. چون وقتى خادم به او گفت: تو باید مانند من خادمى کنى، در درون خودش، فقط گذشت که من؟ حاج ملاهادى سبزوارى؟ باید جاروکشى کنم؟ بعد در درونش گفت: آرى، باید جاروکشى کنى، از همین مقدارى که بر درونت گذشت، معلوم مى شود هنوز ناقص هستى و منیّت دارى. خودش را محاسبه کرد. بعد به نفسش گفت: حال که وضع خوبى ندارى، باید اینجا بمانى، مانند خادم و نوکر با تو رفتار کنند تا از این حال بیفتى. من یعنى چه؟

خادم گفت: بقچه ات را بگذار و بیا در اتاق من شام بخور و همانجا بخواب. فردا به بعد، جارو کشید و دستشویى ها را شست،براى طلبه ها نان وغذا خرید.ایشان فرمودند: جدّم سه سال، در آن مدرسه کرمان براى تأدیب خودش خادمى کرد.

مبارزه با نفس حاج ملاهادى

روزى خادم به او گفت: تو زن و بچه ندارى؟ گفت: زنى داشتم، زن خوبى بود، اما مرد. گفت: بیا دختر مرا بگیر. از بى ریختى و زشتى کسى او را به همسرى انتخاب نکرده است، به سنّ تو مى خورد. گفت: باشد. عقد کردند.

مبارزه با هواى نفس این است. خدا از این زن به او چهار فرزند داد، دو پسر که هر دو در علم و دانش مانند خودش شدند و دو دختر به نام هاى حوریه و نوریه، که دو دانشمند بسیار فوق العاده اى شدند.

ایشان مى گفت: بعد از مدتى، روزى از کنار کلاس درس رد مى شد، دید آیت الله سیدجواد کرمانى دارد کتاب «منظومه حکمت» او را براى حدود دویست طلبه درس مى دهد. گوشه دیوار تکیه داد ببیند این عالم کتاب او را چگونه درس مى دهد؟ گوش داد، جایى از درس دید استاد اشتباه کرد. فهم کتاب سخت بود، حکمت، فلسفه و عرفان است. دید او اشتباه کرد. سکوت کرد. درس تمام شد. آمد به خادم مدرسه گفت: من دیگر زمانم تمام شده است، مى خواهم همسرم را بردارم و به شهر خود ببرم. طلبه خوش ذهنى را دید و به او گفت: اگر خدمت آیت الله سیدجواد رسیدى بگو: این مطلبى که در کتاب منظومه حاج ملاهادى مى فرمودید، اگر این گونه مى فرمودید بهتر بود و رفت.

طلبه حاج سید جواد را دید و گفت: این خادم مدرسه به من این گونه گفت. او گفت: خادم مدرسه؟ من با این آیت اللهى در این کتاب ماندم، چگونه خادم مدرسه جواب را گفته است؟ به مدرسه برویم تا از او بپرسم. آمدند، به خادم گفتند: آن شریک شما کجاست؟ گفت: چند ساعت قبل رفت. گفت: او چه کسى بود؟ گفت: نمى دانم.

عرفان و خلوص حاج ملاهادى

چند سال گذشت. دو طلبه کرمانى که در کرمان فارغ التحصیل شده بودند، با هم قرار مى گذارند که به سبزوار و درس حاج ملاهادى بروند. دو نفرى به سبزوار مى روند، روز اول درس وقتى وارد مدرسه مى شوند، مى بینند حاجى دارد درس مى دهد.

ایشان سر درس دادن از دنیا رفت، بحث توحید بود و مست خدا شد، کتاب را بست، سه بار فریاد «لا اله الا الله» کشید و از دنیا رفت.

این دو طلبه استاد را نگاه کردند. یکى به آن دیگرى گفت: این شخص همان کسى نبود که سه سال خادم مدرسه ما بود؟ گفت: والله نمى دانم، خواب مى بینم یا بیدار هستم؟ بگذار درس تمام شود و برویم از خودش بپرسیم.

درس تمام شد و همه رفتند. این دو طلبه کرمانى آمدند و گفتند: آقا شما سه سال در کرمان نبودید؟ حاجى نگاهى به آنها کرد و فرمود: تا اینجا که گفتید، حق داشتید، اما از اینجا به بعد حق من است که به شما بگویم: تا من زنده هستم، راضى نیستم که در این رابطه به کسى اشاره اى کنید. «و ساعة یحاسب فیها نفسه»

3- استفاده از لذت هاى حلال

در دنباله روایت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى فرماید: «وَ ساعة یَخْلُو فیها بَیْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّتِها فیما یَحِلُّ وَ یَحْمَدُ»

بخش دیگر زندگى خود را براى خوشگذرانى و لذت هاى وجودش بگذارد، اما در آن چه که حلال و پسندیده است.

بعد فرمودند: حسن جان! رفت و آمد مؤمن، از خانه که بیرون مى رود، در سه برنامه است: «مَرْمَةً لِمعاش أَوْ خُطْوَةٌ لِمَعاد» یابراى اصلاح زندگى است، یابراى آخرت سازى و یا به دنبال لذّت و خوشگذرانى در امورى که حرام نیست مى رود.

خرما نتوان خوردن از این خار که کِشتیم دیبا نتوان بافت از این پشم که رِشتیم

بر حرف معاصى خط عذرى نکشیدیم پهلوى کبائر حسناتى ننوشتیم

پیرى و جوانى پى هم چون شب و روزند ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

افسوس بر این عمر گرانمایه که بگذشت ما از سر تقصیر و خطا در نگذشتیم

گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت شاید که ز مشّاطه نرنجیم که زشتیم

سعدى مگر از خرمن اقبال بزرگان یک خوشه ببخشند که ما هیچ نکشتیم

********************************************************

منبع:حجت الاسلام والمسلمین انصاریان

موضوعات:  نصایح امیرمؤمنان در آخرین لحظات عمر شریفشان  لینک ثابت
 [ 06:58:00 ب.ظ ]




گفتگوی خواندنی حجت‌الاسلام پناهیان درباره سبک زندگی جهادی؛

**************************************************************

 

بسیاری از نظامات اجتماعی ما توسط صهیونیست‌ها طراحی شده‌اند/ باید علیه ساختار‎های مدرن قیام کنیم

حجت‎الاسلام علی رضا پناهیان که در میان اقشار مختلف مردم «پناهیان»، «حاج آقا» و «استاد پناهیان» خوانده می‎شود، یا مریدانی دارد که دربست او را قبول دارند و یا مخالفانی دارد که حتی حاضر نیستند حرف‎هایش را بشوند. همه این‎ها از پناهیان شخصیتی غیره ساده (بخوانید پیچیده) ساخته است سالهاست که حجت‎الاسلام پناهیان در قامت یک نظریه‎پردازظاهر شده است؛ شخصیتی که توانسته است با تکیه بر دانش حوزوی و هوش و استعدادی مثال زدنی، حداقل بسیاری از صاحبان اندیشه را با ایده‎هایش به فکر فرو برد. ایشان با مکانیسم‎‎های انضباطی مدرن سر چالش دارد و شکستن عالمانه ساختار‎ها را طلب می‎کند و به‎شدت به‎دنبال خلق جایگزین است. خواندن مصاحبه «مجله پنجره» با حجت‌الاسلام پناهیان به تمام موافقان و مخالفان وی توصیه می‎شود.

شما اعتقاد دارید که سبک زندگی جهادی و انسان‎‎های جهادی مختص به بچه حزب‎اللهی‎ها و اردوی‎‎های جهادی و یک قشر خاص در جامعه نیست و در واقع انسان جهادی برای شما همان انسان طراز جمهوری اسلامی است؛ همان انسانی که رسالت جمهوری اسلامی به‎عنوان نهاد قدرت، تربیت و به‎وجود آوردن چنین انسان‎‎هایی است. از سوی دیگر دیدگاه جنابعالی این است که خود جمهوری اسلامی موانعی را برای تولید چنین انسان‎‎هایی به‎وجود می‎آورد که به عنوان مثال گاهی شما سیطره مکانیسم‎‎های انضباطی شهروندان را نام می‎برید که مثلا دوربین‎‎های مداربسته و کارت‎‎های ساعت‎زنی سعی در اخلاقی کردن شهروندان دارد و به باور شما این با اسلام قابل جمع نیست.آیا شما صریحا اعتقاد دارید که بسیاری از مکانیسم‎‎های انضباطی شهروندان با روح دین سازگار نیست؟ با چه استدلالی چنین ادعایی می‎کنید؟

البته بنده نه از باب توجه کردن به زندگی جهادی، بلکه از این باب فکر می‎کنم کارت ساعت‎زنی نمی‎تواند زیاد اسلامی باشد که فلسفه وجودی آن جزا و پاداش فوری و معین و مشخص است و از آن جایی که انسان‎ها به هر نوعی که زندگی کنند، کم کم شخصیتشان تحت تأثیر نوع زندگی‎شان قرار می‎گیرد، این کارت ساعت‎زنی می‎تواند این آثار منفی را به ‎دنبال داشته باشد که تمام فعالیت‎‎های کارمندان یک محیط را کاسب‎کارانه کرده و انگیزه‎ها را بر اساس جزا و پاداش تنظیم کند. آن وقت اگر کارمندان آن مجموعه تحت تأثیر سبک زندگی کارت ساعت‎زنی نظم پیدا کنند، دیگر فرصتی برای نظم اخلاقی و تقوایی به آن‎ها نداده‎ایم.

بنده تصور می‎کنم در سبک زندگی خودمان باید یک فضایی را ایجاد کنیم که فرصتی برای تمرین اخلاق و ایمان و تجلی آن وجود داشته باشد.

من این تناقضی که بین استفاده از کارت ساعت زنی و اسلام وجود دارد را خوب متوجه نمی‎شوم.

امیرالمؤمنین علی(ع) می‎فرماید که: انسان باید شخصیتش شخصیتی باشد که در اثر تقوا به نظم برسد؛ در اثر خداترسی به کیفیت خوب در کار برسد. در اثر برای خدا کار کردن به بالاترین بهره وری برسد. وقتی کارفرما چنین انتظاری از کارمند خودش ندارد و هیچ تعریفی از این موضوع در محیط صورت نگیرد و روابط صرفا بر اساس دقایق کارت ساعت‎زنی باشد و مجازات‎ها فوری اعمال شود، دیگر انسان‎ها فرصت این را پیدا نمی‎کنند که بفهمند واقعا چه قدر نظم را با انگیزه‎‎های غیر مادی دوست دارند. فرایند تربیت یک فرایندی است که نیاز به فرصت دارد و اگر شما بخواهید انگیزه ایمان و تقوا را عامل نظم‎یابی یک انسان قرار دهید، باید به او فرصت دهید. روابط اگر زیاد ماشینی شود، فرصت برای عواطف، اخلاق و ایمان کم خواهد بود. این مسأله فقط در این‎جا نیست بلکه این به‎عنوان یک نمونه برجسته است. در زمینه‎‎های دیگر هم همین‎طور است. شما هر جایی قوانین و ضوابط حقوقی را افزایش بدهید، فرصت را برای تعامل انسانی، اخلاقی و عاطفی کاهش داده‎اید. انسان‎ها وقتی به ضوابط حقوقی بیشتر خیره شوند، از این جهت خوب است که مراقبت می‎کنند حق را ضایع نکنند اما ما باید به این موضوع فکر کنیم که این‎ها کی باید اخلاقی رفتار کنند؟! به‎طور روشن حدیث شریف امیر المؤمنین (ع) را در این زمینه عرض می‎کنم که می‎تواند سؤال‎ها و ابهامات را برطرف کند که آیا واقعا راه رشد اخلاقی انسان این است که از ضوابط حقوقی فاصله بگیرد؟ فاصله گرفتن نه به معنای این‎که آن ضوابط را به‎عنوان حداقل رعایت نکند، بلکه به این معنا که فضای رفتاری خودش را تحت حاکمیت آن ضوابط قرار ندهد بلکه تحت حاکمیت ارزش‎‎های اخلاقی قرار دهد. امیرالمؤمنین علی(ع)می فرماید: «عامل المؤمنین بالایثار و عامل سایر الناس بالانصاف.»

یعنی با مؤمنین ایثارگرانه برخورد کن و با سایر مردم با انصاف.

انصاف چیز خوبی است و اسکلت زندگی بشر است و اگر این اسکلت وجود نداشته باشد، با هر زلزله‎ای فرو می‎ریزد. ارزش عدالت وانصاف بالاتر از ارزش کرم است ولی ما برای کریمانه برخورد کردن باید یک فرصتی بگذاریم تا خودش را نشان دهد. یعنی ما می‎توانیم در برخی از محیط کارها فرهنگی را حاکم کنیم که نیازی به کارت ساعت زدن نباشد. این‎که تمام محیط کار‎ها بدون استثنا می‎خواهند خودشان را وابسته به کارت ساعت زدن بکنند، نشان‎دهنده این است که ما هیچ محیط برگزیده و افراد شایسته‎ای که فرا‎تر از این ضوابط حداقلی با آن‎ها ارتباط برقرار بکنیم نداریم و یا این‎که مثلا وقتی می‎خواهیم رفتار کارمندان خودمان را با دوربین کنترل کنیم، نشان‎دهنده این است که ما از تربیت شخصیت آن‎ها عاجز بوده‎ایم و اصلا نمی‎خواهیم فرصتی برای امکان رشد شخصیت آن‎ها بگذاریم.

این انسانی که شما از لزوم تربیت او صحبت می‎کنید چه‎کسی است؟ آیا این همان است که شما نامش را انسان جهادی گذاشته‎اید؟

پایه‎‎های زندگی جهادی برمی‎گردد به استقلال روحی فرد و استقلال او در شکل‎گیری انگیزه هایش برای رفتارها و عادت‎‎هایی که فراتر از منافع فردی و مقبولیت اجتماعی دارد و برای زندگی آرمان‎خواهانه خودش طراحی می‎کند. اگر یک انسانی فقط اسیر منافع خودش باشد و برای آرمان کار نکند، نمی‎تواند زندگی جهادی داشته باشد. اگر یک انسانی تحت تأثیر جامعه قرار داشته باشد و هنجار‎های مختلفی که در سطوح مختلف جامعه هست، بر رفتار‎ها و انگیزه‎‎های این فرد تحمیل شود، این فرد نمی‎تواند زندگی جهادی داشته باشد. مثلا بگوید اگر من خانه آنچنانی نداشته باشم، به من چنین و چنان می‎گویند. حالا خودش هم زیاد طالب دنیا نیست ولی می‎خواهد استاندارد‎ها را در مقابل دیدگان دیگران رعایت کند. من الان فلان پست را نداشته باشم، می‎گویند تو بی‎عرضه‎ای. پس تلاش می‎کند برای مدیریت. از تمسخر دیگران می‎ترسد و استقلال روحی ندارد و می‎خواهد خودش را به استاندارد‎‎هایی که مردم به دلایل مختلف برای خودشان وضع کرده‎اند و هیچ پایه و اساسی ندارد، برساند. این انسان چون از استقلال برخوردار نیست- چه استقلال در مقابل نگاه دیگران و چه استقلال از منافع خودش- نمی‎تواند زندگی جهادی داشته باشد. طبیعتا این شخص سبک زندگی‎ای را انتخاب خواهد کرد که تحت تأثیر منافعش به او تحمیل شده است. اگر کسی این استقلال را داشته باشد، بسیاری از این ویژگی‎‎های برجسته‎ای را که در ادارات و در نظامات اجتماعی و ساختار‎های حقوقی به‎دنبال آن هستند، با انگیزه فردی خودش به دست آورده است. یعنی او اگر ظلم نمی‎کند، از ترس قوه قضاییه نیست. او اگر خوب کار می‎کند، به‎خاطر حق الزحمه اضافه کار انتهای ماه نیست. اگر از او قدردانی نشود، قهر نمی‎کند چون او با انگیزه‎ای مستقل و درونی خوب کار می‎کند و برای این‎که خوب کار می‎کند، نیازی به تشویق ندارد.

آیا این همان انسان طراز جمهوری اسلامی است؟ همان انسانی که باید محصول حیات شهروندان در ساختار‎های جمهوری اسلامی باشد؟

دقیقا همین‎طور است ولی چون خیلی‎ها فکر می‎کنند که جهاد مسأله‎ای استثنایی در فضای دینی است و فضیلت غیرضروری تلقی می‎شود، ما مجبوریم با کلمه جهاد از آن یاد کنیم؛ در حالی‎که اگر چه ممکن است بعضی‎ها دین حداقلی داشته باشند، ولی قوام جامعه دینی همیشه وابسته به جهادگران است حتی در ایام صلح. بنابراین جهاد و روحیه جهادی و روحیه ایثار و استقلال روحی داشتن مربوط به دوران خاصی از بحران‎ها مثل دفاع مقدس نمی‎شود. اگر بخواهم حرف آخر را در این زمینه بزنم، باید عرض کنم که هیچ‎گاه منظم‎ترین ساختار‎های اجتماعی برای تنظیم روابط و نظارت بر رفتار‎ها نمی‎تواند جامعه‎ای سعادتمند درست کند؛ چون حیات اجتماعی انسان توسط خدای متعال به‎گونه‎ای طراحی نشده است که بشود این‎جامعه و این انسان را بدون زندگی جهادی و نگاه ایثارگرانه به سعادت رساند. معنای دقیق این حرف این است که جهادگری صرفا مربوط به جوامع بحران زده نیست؛ مربوط به جوامعی نیست که در اثر ستم‎‎های بی‎شمار دچار عقب‎ماندگی هستند والان مجبورند عقب‎ماندگی خود را با فعالیت بیشتر جبران کنند. جهادگری فقط مربوط به رفع محرومیت‎ها و دفاع از مظلومیت‎ها نیست. جهادگری در یک جامعه منظم، متعادل و رو به پیشرفت با ساختار‎های اجتماعی متقن و نظارت‎‎های قوی مورد نیاز است و این است آن حقیقتی که ما باید به آن برسیم.

با این دسته بندی شما از انسانی صحبت می‎کنید که دائما به‎دنبال منافعش نیست؛ احتمالا مبارزه با نفس می‎کند و خودش را با آموزه‎های دینی مدیریت و هدایت می‎کند.

به‎نظر می‎رسد شما اعتقاد دارید از دل ساختار‎ی که مبنا و نگاهش با کارت ساعت‎زنی طراحی شده‎ است، فردیت‎ها و هویت‎‎های این چنین درنمی آید؟

احتمالش خیلی کم است. اساسا من باید بگویم خیر؛ از دل چنین ساختاری، فرد جهادگری بیرون نمی‎آید ولی چون انسان‎ها دارای فطرت خدایی هستند و به فضایل برجسته معنوی و اخلاقی علاقه دارند، ممکن است با وجود تحمیل این سبک زندگی -که او را وادار می‎کند زندگی غیر مجاهدانه‎ای داشته باشد- خودش به‎دلیل عوامل بیرونی انسان مجاهدی باشد ولی کارت ساعت‎زنی کسی را برای زندگی جهادی تربیت نمی‎کند. این‎طور نیست که شما بگویید من یک مدتی با کارت ساعت‎زنی تمرین می‎کنم و بعد می‎روم تمرین می‎کنم برای ایثار.

پس جمع‎بندی شما این است که از دل این ساختار‎ها و مکانیسم‎‎های انضباطی مدرن غیر از استثنا‎ها به‎طور طبیعی هویت مجاهدانه بیرون نمی‎آید؟

بله مگر این‎که کسی با داده‎‎های دیگری خودش را تحت تعلیم و تربیت دینی خاص قرار بدهد و با این‎که در این فضا زندگی می‎کند، اما به یک زندگی جهادی خوب برسد.

و از آن جایی که برای شما سبک زندگی جهادی موضوعیت دارد و آن را قابل جمع با مکانیسم‎ها و ساختار‎های مدرن و غربی نمی‎دانید، به نوعی خواستار از بین رفتن ساختار‎های متکی بر مکانیسم‎‎های انضباطی می‎شوید؟

بله برای این‎که ما بتوانیم ساختار‎های غربی را از بین ببریم، باید همین کار را انجام دهیم. البته تعبیر بهتر از کلمه غربی این است که بگوییم ساختار‎‎های غیر انسانی و حتی این تعبیر بهتر از این است که بگوییم ساختار‎های غیر اسلامی. مگر اسلام چه ساختاری را به ما پیشنهاد می‎کند؟ می‎گوید ساختاری را طراحی کن که بتواند انسان را به اوج خودشکوفایی برساند. چه زمانی انسان به اوج رضایت‎مندی خواهد رسید؟ وقتی که انسان بیشترین شکوفایی را در استعداد‎ها و در فطرت خودش ببیند. من اساسا از شما می‎خواهم که بنشینید فکر کنید و تعریف یک جامعه پیشرفته را برای من توضیح دهید. آیا یک جامعه پیشرفته یعنی تنها برخی از افراد جامعه بتوانند نخبه بشوند حتی اگر بسیاری از کسانی که می‎توانستند نخبه بشوند در این فرایند از بین بروند؟ و برخی از این نخبه‎ها بتوانند برخی از این سرمایه‎داران را سرمایه‎دار‎تر بکنند تا آن‎ها با رفاه بسیار زیادتر از بقیه مردم و فراهم آوردن رفاه نسبی برای توده‎‎های مردم به سلطه خود بر جوامع ادامه دهند؟ آیا این معنای پیشرفت یک جامعه است؟ جوامع پیشرفته غربی تعریفی جز این ندارند. از میان مردم به برخی فرصت می‎دهند که نخبه شوند و از میان نخبگان بعضی‎ها را به‎کار می‎گیرند و از میان اختراعات و اکتشافات آن‎ها بعضی را مورد استفاده قرار می‎دهند. در این‎جا انسان‎ها به شیوه‎ای که خودشان دوست دارند، نمی‎توانند زندگی کنند. در جوامع غربی همواره سبک زندگی به توده مردم تحمیل می‎شود و ریشه شروع فساد هم همین است. انسان‎ها نمی‎خواهند این‎قدر فاسد باشند. اصلا انسان‎ها این‎قدر دنبال هرزگی نیستند. این به‎خاطر روش استکباری نظامات غربی است که دوست دارند توده‎ها را استثمار کنند و راهی جز این ندارند و این شیوه مدیریت جامعه است.

ولی شما فکر نمی‎کنید که جمهوری اسلامی خود نیز بسیاری از این مکانیسم‎ها را قرض می‎گیرد و در واقع در بعضی حوزه‎ها همان شیوه‎ها را اجرا می‎کند؟

بله الان عرض می‎کنم. ما باید علیه آن ساختار‎ها که اجازه خودشکوفایی به انسان‎ها نمی‎دهند و به معنای حقیقی کلمه فرصت مساوی برای انسان‎ها قایل نمی‎شوند، قیام کنیم؛ هرچند شعارهای‎شان را به‎صورت دموکراتیک بیان می‎کنند اما دروغشان دیگر بعد از این تجربه صد ساله ثابت شده است. قیام ما علیه این ساختار‎ها نه تنها باید با تکیه بر مفاهیم دینی و عقلانیت این مفاهیم باشد، بلکه باید با تکیه بر نقد عالمانه‎ای که در فضای دانشگاهی صورت می‎گیرد، این ساختار‎ها را ریشه کن کرده و ساختار‎های عادلانه دینی خودمان را جایگزین کنیم. اما خوشبختانه یا بدبختانه عملا چنین اتفاقی در جمهوری اسلامی نمی‎افتد! چون ساختار‎های جزئی هنوز اصلاح نشده‎اند. فطرت انسان‎ها و جذابیت و عقلانیت دین -که هر کس با آن ارتباط برقرار می‎کند، نمی‎تواند از کنارش به سادگی رد شود- عوامل رشد فرهنگی و معنوی ما هستند و گرنه کار شایسته‎ای صورت نگرفته است. الان فیلم‎‎های سینمایی ما باید در جهت نقد آثار مخرب تمدن غرب باشد؛ به ویژه آن بخش خوب غرب. ما در نشان دادن وجوه مخرب قسمت‎‎های به ظاهر خوب غرب کم کاری کرده‎ایم.

قسمت‎های خوب غرب؟

من وقتی می‎گویم غرب نمی‎خواهم به فساد کنار دریا‎ها و روابط مستهجن زن و مرد در آن‎جا اشاره بکنم و بگویم این‎ها خلاف شرع است. بنده می‎خواهم به ترافیک و نظم جاری در خیابان‎ها و زندگی غربی اشاره کنم و بگویم که اینها از راه درستی به دست نیامده‎ است. ما می‎توانیم نظم نامشروع یا نظم مشروع داشته باشیم؛ مثل پول نامشروع و پول مشروع. وقتی که نظم با انگیزه‎‎های انسانی درست ایجاد نشود، این می‎شود یک نظم نامشروع و نظم موجود در تمدن غرب هم نظم نامشروع است. این نظم به چپاول کشور‎‎های دیگر و غارت آن‎ها اتکاء دارد. این نظم به عقلانیت مادی و خودخواهی سرمایه‎داری وابسته است. این چیزی نیست که اسلام می‎خواسته است. من به‎شدت به این سخن اعتراض دارم که از سید جمال الدین اسد آبادی مشهور شده و می‎گوید: «من اسلام را در غرب و مسلمان‎ها را در شرق دیدم» چه‎چیز اسلام را ایشان در غرب دیده است؟ اگر یک نمونه‎اش را بخواهیم نظمی در نظر بگیریم که در خیابان‎ها و در ترافیک آن‎جا هست، باید ببینیم این نظم برآمده از چه فرهنگی و برآمده از چه طرز تلقی از زندگی است؟ این نظم بر آمده از نظام سرمایه‎داری و منفعت‎طلبی است که در نهایت به ظلم فاحش به جهان بشریت منجر می‎شود. این نظم ممکن است ظاهرش شبیه نظمی باشد که اسلام می‎خواهد ولی اسلام نیست.

شما اسم نظم امروزی مدرن را نظم نامشروع می‎گذارید و خواستار از بین رفتن چنین نظمی هستید. عده‎ای خواهند گفت آقای پناهیان به نوعی دارد آنارشیسم را ترویج می‎کند؛ حداقل در مواجهه با ساختار‎های مدرن.

آیا ما در دوران دفاع مقدس و در بین بسیجی‎‎هایی که دارای سلسله مراتب ارتشی و نظامی نبودند اما نظم بیشتری از ارتشی‎ها و نظامی‎‎های دنیا داشتند، نوعی آنارشیسم می‎دیدیم؟ آن نظم مبتنی بر ایثار و ولایت‎مداری بود. ولایت‎مداری خودش یک ساختار است. این ساختاری است که خیلی زیبا‎تر جامعه را به نظم درمی‎آورد و جامعه را خیلی قدرتمند‎تر می‌کند.

 

موضوعات: گفتگوی خواندنی حجت‌الاسلام پناهیان درباره سبک زندگی جهادی؛  لینک ثابت
 [ 06:55:00 ب.ظ ]




 

دستور العمل غذایی از استاد صمدی آملی

***************************************

1- خوردن همزمان ماست و ترب مضر می باشد و موجب بیماریهای پوستی می شود.

2- ماست و مرغ برای مزاج سرد ضرر دارد.

3- سبزی شاهی(ترتیزک) باعث خونسوزی و سبزی گشنیز زن را عقیم می کند.

4- مصرف روزی یک عدد تخم مرغ سنگین می باشد، اعضا دیر باز می شود.

5- فلفل و ترشی باعث استرس و رعب می شود. وترشی برای حافظه ضرر دارد.

6- گوشت ماهی ضرر به چشم می رساند مگر در ماه یک تا دوبار.

7- شیر گاو به بچه اثر ژنتیکی دارد و بد است.

8- خواب شب سه ساعت بعد از شام و خواب روز نیم ساعت بعد از ناهار.

9- ماست با مرغ و ترب و ماهی باهم مصرف نشود.

10- خوردتن غذای سبک (سوپ و سالاد) باید بعد از غذای سنگین باشد.(ترشح زیاد اسید موجب عدم

هضم غذای سنگین می شود) در نتیجه باعث سوء هاضمه می شود.

11- سیب ترش برای حافظه ضرر دارد.

12- افطار با غذای شیرین خصوصا افراد ضعیف شروع شود(شیر با دو عدد خرما) پس از دوساعت غذا

خورده شود.

13- در موقع خواب معده پر نباشد چون بخارات معده راه خروج ندارند با بسته شدن چشم به چشم

آسیب می رسانند و لذا بعضی از چشمها زیاد بخار می بندد.

14- نخوردن ترشی (سیب ترش ، گشنیز) در یک هفته اول ازدواج برای مرد و زن.

15- دود هیزم بهترین چیز برای ضد عفونی کردن چشم است.

16- در صورت سرد بودن مزاج فرد با عسل که گرم است جبران شود.

17- گردو و عسل هردو گرم است.

18- نارنگی و ماست و پنیر و شیر ، سرد است.

19- حبوبات به غیر از عدسی سنگین است، دیر هضم اند و قوه خیال را درگیر و مشوش می کنند.

20- مبتلا شدن به دیسک کمر بخاطر زین سفت دوچرخه .

21- سردرد به خاطر گذاشتن بار سنگین بر روی سر.

22- هیجانها در سرسره بازی و ماشین سوار شدن، موجب عقیم شدن زن میگردد.

23- دیدن فیلم وحشتناک، رانندگی سریع، بوق زدن و مسافرتهای طولانی موجب عقیم شدن زن می گردد.

24- جسور بودن زن عیب می باشد و صفت عالیش ترس است.

25- ورزش رزمی و سنگین برای زن مُضر است.

26- جاروبرقی نزدن منزل موجب سلامت فرزندان است، این مقدار خاک باید باشد.

27- نخوردن قند، نمک و پنیر و خوردن توت، انجیر خشک و خرما.

28- نخوردن یخ که موجب ضربه زدن به اعصاب و کمر و پوکی استخواست.

29- چایی کمرنگ باشد وگرنه با زغفران صرف شود، چون نکوتینش به قلب ضرر می رساند.

30- پنیر با گردو صرف شود و غذا حتی المقدور کم نمک باشد .

31- گذاشتن کلاه در بیت الخلاء.

32- حجامت در اردیبهشت ماه و شبهای مهتابی .

33- بعد از عرق کردن دوش بگیرید.

34- خرما و شیر سریع الهضم هستند.

35- میوه را کامل تناول کنید که با نصف شدن آن بی فایده می شود.

36- انار کم استفاده کنید.

37- تخم هندوانه ضرر دارد.

38- مکروه بودن هسته ها و تخم مرغ.

39- بین سه میوه یک نوع آن خورده شود.

40- میوه هر منطقه به درد مردم آن منطقه می خورد.

41- مرغ محلی یک دانه اش از سی مرغ ماشینی در یک ماه بهتر است.

42- در گوشت گوسفند قسمت دست آن را بخورید.

43- قلوه نخورید.

44- گوشت اردک طبع گرم دارد و طبع گرم نباید با فسنجان آن را بخورد .

45- گوشت یخ زده مناسب نیست.

46- آب و چای را بعد و حین غذا نخورید مگر بعد از غذا به فاصله زمانی 30 دقیقه.

47- هندوانه و خربزه بعد از غذا نخورید که موجب چسبیدن غذا به هم می شود.

48- خون دادن موجب ضعف چشم می شود.

49- پیاز پوست شده در وسط برنج بسیار ترکیب مقوی بوجود می آورد.

50- ادویه جات مناسب نیستند.

51- آب نارنج را نجوشانید . حتی در غذای در حال جوش هم نریزید.

52- شیرینی جات نخورید.

53- پشتی های جدید مناسب نیست . پشتی هایی که چاله کمر را پر کند مناسب است.

54- چای شیرین خواب آور است.

55- هوای مانده در اتاق موجب سکته برای بیماران می شود.

56- یک نفس خوردن آب موجب ورم کردن کبد می شود.

57- برنج آبکش نشود بهتر است.

58- آجیل برای قوه خیال ضرر دارد.

59- بعد از حمام سرپوشیده شود تا حافظه ضعیف نشود، برای توالت هم همینطور.

60- بعد از خواب 90 بار گردن را ماساژ دهید.

61- کدو برای سرماخوردگی مناسب است.

62- سالاد اولویه غذای مقوی است.

63- اگر مزاج زن ومرد گرم باشد، اولین بچه آنها پسر است ولی اگر یکی گرم و یکی سرد باشد، بچه

دختر است.

64- طالبی جزء غذا وخربزه و هندوانه جزء آب است.

65- هنگام پوشیدن شلوار وکفش ، اول پای راست و بعد پای چپ.

66- کاهو موجب خواب آلودگی می شود.

منبع: بیانات عرشی حضرت علامه حسن زده آملی و استاد صمدی آملی

و دستورات طبی ابن سینا

اینها اندک مسائلی می باشد که هر فردی برای سلامت خود باید مورد استفاده قرار دهد که متاسفانه در جامعه امروزی هیچ توجهی حتی به سطحی ترین مسائل نمی شود و عکس این دستورات عمل می شود و علت این همه بیماری و ضعف جسمی رعایت نکردن در آداب غذا خوردن و تغذیه می باشد شرع مقدس بسیار با ظرافت مسائل را مطرح می کند و حتی برای ابتدایی ترین مسائل زندگی هم دستور آورده که تنها با اجرای آن فرد علاوه بر اینکه سلامت خود را تضمین می کند سعادتمند هم می شود که تنها راه رسیدن به ملکوت عالم داشتن طهارت می باشد چه ظاهری و چه باطنی پس کسی که خود بخواهد در مسیر قرب الهی قرار دهد و با نظام عالم محرم شود تا از اسرار این عالم با خبر شود باید به دستورات شرعی حتی در غذا خوردن که کمترین می باشد عمل کند. که به فرمایش حضرت علامه حسن زاده آملی هر کس نفس را کنترل نکند و برای آن برنامه نداشته باشد نفس او را به بازی میگیرد و به بی راهه می برد. انشاالله با عمل به این دستورات حتی المقدور سلامت ظاهری خود را تضمین کنیم تا اگر ظرفیت ها بالا رفت بتوانیم به باطن نظام عالم هم سر بزنیم و خبرها برایمان متمثل شود..

موضوعات: دستور العمل غذایی از استاد صمدی آملی  لینک ثابت
 [ 06:54:00 ب.ظ ]





سبک زندگی سرادر شهید محمد بروجردی

********************************************

 

1- پدرش جلوي خان درآمده بود . گفته بود من زمين به خان نمي فروشم …
مادرش از درد به خودش مي پيچيد پدرش دويده بود پي قابله. قابله آش پز خانه ارباب هم بود. مباشر ارباب جلويش را گرفته بود. گفته بود: زنم … داره مي ميره از درد!
گفته بود به من چه؟
افتاده بودند به جان هم، قابله هم دويده بود سمت خانه. وقتي محمد به دنيا آمد پدرش توي ژاندارمري زنداني بود.
پدرش را حسابي زده بودند همان شد وقتي مرد جمع کردند آمدند تهران، خيابان مولوي يک خانه اجاره کردند از اين خانه هايي بود که وسط حياط حوض آب داشت؛ دورتادورش حجره.

 

2- هفت ساله بود که رفت کارگاه خياطي، پيش داداش علي، اوستا به داداش گفته بود مواظب باش دست به چرخ¬ها نزنه. خرابکاري بکنه من يقه تو رو مي گيرم.
دو هفته نشده بود يک چرخ ديگر گذاشته بود کنار بقيه چرخ ها. گفته بود: براي آميرزاست.
سه ماه توي خياطي کارکرد. مزدش شد عين بقيه، مدرسه ها که باز شد رفت شبانه اسم نوشت روزها کار مي کرد شبها درس مي خواند .

 

3- يکي از کارگرها تصادف کرده بود. پول عمل نداشت. آمد پيش اوستا گفت:‌پول!
گفت: ‌نميدم.
روکرد به کارگرها گفت: کار تعطيل!
اوستا گفت:‌ميدم اما قرض.
بعد انقلاب رفت مغازه اوستا. پول را گذاشت جلويش گفت اين هم طلب شما.
گريه اش گرفته بود. من ديگه نميخوامش.
محمد هم گفته بود. من هم ديگه نميخوامش.


4- يک طرف مش حسن آب دارچي ايستاده بود يک طرف هم اوستا پشت ميز کارش نشسته بود عبدالله آمده بود تو، ‌چاقو را گذاشته بود زير گلوي اوستا گفته بود پنج هزار تومان! ‌مي دي يا بکشمت! مش حسن دويده بود توي زيرزمين داد زده بود عبدالله قصاب. همه بچه ها دويده بودند بالا مست کرده بود. باج مي خواست.
- آخه از کجا بيارم اول صبحي؟
- از کجا بياري؟ از اون تو.
گاوصندق را نشان داده بود. محمد هم تا اين را ديده بود، پريده بود چوب پنبه زني را برداشته بود افتاده بود به جان يارو. بعد کم کم بقيه هم ترسشان ريخته بود طرف را حسابي زده بودند. پاسبان که آمده بود عبدالله قصاب را ببرد، ‌به محمد گفته بود خودت را خانه خراب کردي، جوجه !‌ او هم گفته بود کاريت نباشه، ‌بذار من خونه خراب بشم . اوستاش گفته بود بهتره چند روزي آفتابي نشي مزدت سرجاشه. برو. گفته بود از فردا مي آم. زودتر هم مي آم .


5- برادرش دو سال بود نامزد کرده بود پدرزنش گفته بود ما توي فاميل آبرو داريم. تا يه ماه ديگه اگر عقد کردي که کردي اگر نه ديگه اين طرفها پيدات نشه. خرج خانه با علي بود پول عقد و عروسي را نداشت محمد رفت با پدر زن علي حرف زد، قرار عروسي را هم گذاشت. تا شب عروسي خود علي نمي دانست با مادر و خواهرش هماهنگ کرده بود.
گفته بود: ‌داداش بويي نبره. با پول پس انداز خودش کار را راه انداخته بود. محمد يکي از کارگرها را فرستاده بود بالاي چهارپايه بگويد کار تعطيله! کي مي آد بريم عروسي؟ بچه ها پرسيده بودند: عروسي کي؟ گفته بود راه بيفتين! سر سفره عقد مي بينينش. علي گفته بود: من نمي آم. لباس ندارم. محمد هم پريده بود يک دست کت و شلوار سرمه اي نو گرفته بود، گذاشته بود روي ميز کارش گفته بود تو نباشي حال نمي ده. اين هم لباس.


6- هفده سالش که شد ازدواج کرد؛ با دختر خاله اش. عروسيش خانه پدرزنش بود توي بر بيابان همه را که دعوت کرده بودند شده بودند پنج شش نفر. خودش گفته بود به کسي نگيم سنگين تره!
همسايه ها بو برده بودند محمد از رژيم خوشش نمي آيد مي گفتند پسر فلاني خرابکاره. عروسيش را ديده بودند گفته بودند ازدواجش هم مثل مسلمون ها نيست .

7- پسر هم سايه کار چاپخانه را ول کرده بود، آمده بود بيرون. محمد ازش پرسيده بود کار چاپخونه کار بدي نبود. چرا ولش کردي؟‌ گفته بود: عکس هاي ناجور چاپ ميکردند!
- تو چه کار به عکس هاش داشتي؟ کارت رو ميکردي!
- آخه آدم يواش يواش خراب ميشه. الان خيلي از کارگرهاي اونجا افتاده اند به عرق خوري.
کلي از وضع آشفته دنيا برايش گفته بود از فساد حکومت و اين جور چيزها محمد گفته بود اين ها را از کجا ياد گرفتي؟ او هم چند تا کتاب آورده بود داده بود دستش گفته بود از اين جا .

8- قهوه چي محل آمده بود داخل مغازه. به‌ش گفته بود تو از کي تقليد ميکني؟ گفته بود: چه کار به کار من پيرمرد داري؟‌فرض کن از فلاني. گفته بود: نع! بايد از آقاي خميني تقليد کني!
اوستا رسيده بود گفته بود: کي؟ پيرمرد هم گفته بود: آقا! آقاي خميني.
اوستا عصباني شده بود هزار تا فحش بار محمد کرده بود. گفته بود ديگه نمي خواد اين جا کار کني. بلند شو هرکجا ميخواي برو. هرّي.
سندها و سفته هايش را داده بود دستش، ‌ازمغازه انداخته بودش بيرون. کرکره را هم پشت سرش کشيده بود پايين. گفته بود الانه که ساواک بايد در اين جا رو ببنده.

9- رفته بود پيش يک گروه چپي گفته بود ما همه داريم يه کارهايي مي کنيم بياييد يکي بشيم. گفته بودند: تصميم با بالادستي هاست. بايد با اونا صحبت کني. شرط هم کاري اينه که ايدئولوژي ما رو قبول کنين!
- چي چي؟
گفته بودند: سازمان ايدئولوژي خودش را دارد. هرچه رهبري سازمان بگويد همان است. پرسيده بود: يعني شما نظر مراجع و مجتهدين رو قبول ندارين؟‌ گفته بودند: فقط ايدئولوژي سازمان .
پرسيده بود: نظرتون در مورد رهبري آقاي خميني چيه؟ طرف هم گفته بود: ما خودمون توي متن انقلابيم. آقاي خميني ديگه کيه؟ گفته بود: ما نيستيم.

10- با جعبه شيريني آمده بود کارگاه. دورش زرورق پيچيده بود. گفتم مبارکه.
گفت :‌حالا ديگه …
رفتم شيريني بردارم. ديدم پر نارنجک است.

11- با داداشم با هم بوديم. با وانت بروجردي زديم به يک بنده خدايي، ‌از اين لات هاي خوش قواره. کت و شلوار مشکي و بلوز سفيد و کفش نوک تيز. از روي زمين بلند شد، شروع کرد فحش دادن. داداشم آمد پايين. گفت: آقا خيلي ببخشين.
ديدم طرف ول کن نيست. آمدم پايين دعوا. داداشم گفت: بشين توي ماشين حرف نزن. طرف را با هزار تا سلام، ‌صلوات راه انداخت رفت. آمد گفت بابا! اين ماشين بروجرديه. تو به اين ماشين اطمينان داري دعوا ميکني؟ ‌اگر پليس بياد يه دور ماشينو بگرده چه غلطي ميخواي بکني؟
بعد هم دست کرد پشت صندلي يک اعلاميه درآورد گفت: بفرما.

12- آخر آموزش بهش يک روز مرخصي دادند. فرار کرد. شنيده بود از آب هاي جنوب مي شود رفت آن طرف آب.
به برادرش گفت: مي خوام برم نجف پيش آقا. به مادرش گفت از سربازي فرار کرده ام. آدرس دايي اش را گرفت رفت اهواز بهش گفته بود کار و کاسبي خوب نيست ميخوام برم جنس بيارم. دايي اش گفته بود توي مرز درگيريه! عراقي ها هزار تا مثل تو رو به جرم جاسوسي گرفته اند. ايراني ها هم اگه بگيرندت همينه. توي اين هير و وير ميخواي چي کار کني؟ گفته بود: ميرم!
يکي را پيده کرده بود، با قايقش زده بودند به آب. گشتي هاي عراقي را که ديده بودند برگشته بودند طرف خرمشهر گشتي هاي ايراني گرفته بودندشان.

13- فرستاده بودند در خانه به مادرش گفته بودند: پسرت خياط بوده؟ سربازي رفته؟ فرار کرده؟
گفته بود: آره. گفته بودند: گرفتندش. چيز ديگري نگفته بود. رفته بود اهواز؛ دادسرا؛ آگاهي؛ نظام وظيفه؛ زندان همه جا را از زير پا در کرده بود. گفته بودند برو ساواک. کلي پياده رفته بود. عکس محمد را نشان داده بود گريه کرده بود، گفته بود: پسر من اينجاست؟ از سربازي فرار کرده. گفته بودند: نه. گفته بود: پس کي فرستاد خانه؟
گفته بودند تو برو پسرت رو سه روز ديگه تحويلت ميديم؛ تهران!
بيست و پنج روز بعد که آمد گفت: ديدي مادر؟ قسمت نشد برم نجف. رفته بود نظام وظيفه بهش گفته بودند: چرا از سربازي فرار کردي؟ گفته بود: بازم ميکنم. گفته بودند: يعني چي؟
گفته بود من زن وبچه دارم خرج دارن، هيچ کس رو هم غير از من ندارن. اگه سربازيم رو تهرون نندازين بازم فرار ميکنم. پاي برگه سربازيش نوشته بودند ادامه خدمت در قرارگاه فرودگاه. شده بود سرباز فرودگاه مهرآباد.

14- گفته بودند کاخ جوانان شوش جوون ها رو پاک عوض کرده، بايد يه کاريش کرد. رفته بود از نزديک آن جا را ديد زده بود. موتورخانه اش را ديده بود. گفته بود خودشه! بعد از انفجار برق منطقه دو روز قطع بود. برق کاخ جوانان بيشتر.
چند هفته روي شيشه در ورودي زده بودند تا اطلاع ثانوي تعطيل است .

 

15- رفته بود اصفهان پي ريخته گر گفته بود براي ارتش نارنجک مي زني، براي ما هم بزن. طرف اول راه نمي داده. اسم امام را که برده بود گفته بود اينجا مأمورهاي ارتش آمد و رفت دارن. اصلاً نميشه اينجا کاري کرد. يک نفر رو بفرست يادش بدم. بريد براي خودتون نارنجک بزنين. برگشته بود تهران يکي از کارگرهاي خياطي را فرستاده بود اصفهان گفته بود بايد يادش بگيري. زود! از آن طرف رفته بود توي يک باغ نزديک ورامين کارگاه درست کرده بود تراشکار و متخصص مواد منفجره اش را هم پيدا کرده بود.
***
چه خوش دسته !
مهم اينه که منفجر بشه .
ضامنش را کشيده بود و پرت کرده بود توي بيابان رو کرده بود به بچه ها گفته بود دست مريزاد!

 

16- شنيده بود يک مستشار امريکايي چند هفته مي آيد تهران، فهميده بود ماشين طرف را هيچ جا بازرسي نمي کنند. يک کليد يدک درست کرده بودند با دو نفر ديگر رفته بودند سر وقت اسلحه خانه ماشين را برداشته بودند و از جلوي نگهباني رد شده بوند با چند تا مسلسل و يک جعبه پر فشنگ.

 

17- رفته بود فلسطين دوره ببيند نمانده بود گفته بود اون جوري که فکر مي کردم نبود کلي مسلمان و مارکسيست قاطي هم شده اند نمي دونند چه کار مي خواهند بکنند. برگشتني توي صف بازرسي فرودگاه نگهبان بهش گفته بود هلو مستر! بفرماييد برويد، پليز!
فکر کرده بود محمد خارجي است او هم گفته بود خيلي ممنون! دست شما درد نکنه.
طرف جا خورده بود. چند تا فحش داده بود گفته بود برو وايسا آخر صف !

 

18- يکي مي خواست بياد تهران نمي دانم وزير دفاع امريکا بود يا نماينده سازمان ملل؟ خبر آوردند که شاه گفته هيچ اتفاقي نبايد بيفته. همين حرف براي محمد کافي بود گفت: بايد بيفته.
رفيقي داشت توي اصفهان. اسمش سلمان بود. توي اين جور کارها با همديگر بودند. خودش هم که تهران بود درست همان وقتي که قرار بود هيچ اتفاقي نيفتد، يک هليکوپتر توي اصفهان افتاد پايين، ‌دو تا اتوبوس سفارت امريکا توي تهران رفت رو هوا.

 

19- کاباره خان سالار، ‌مخصوص امريکايي ها بود رفته بود همه جايش را ديد زده بود بعد که آمده بود بيرون گفته بود وآااي. چه خبره! مصطفي و عباسعلي را فرستاد آنجا گفت: آنقدر برويد و بياييد که بشناسند تون.
شده بودند دوتا امريکايي خوشگل؛ بيست شب رفته بودند. پانزده شب دست خالي شب هاي آخر با کيف.
بمب نود ثانيه اي منفجر مي شد عباسعلي زودتر رفته بود بيرون. مصطفي هم ضامنش را کشيده بود و راه افتاده بود سمت در شده بود شصت ثانيه اي ديده بود عباسعلي دارد بر مي گردد. يکي بهش گفته بود کيفتان را جاگذاشته اين. برين برش دارين. رفته بود نشسته بود پشت ميز. همان جا مانده بود. ديگر برنگشته بود بيرون.
برگشته بود سرقرار. بروجردي گفته بود: عباسعلي کو ؟‌
زده بود زير گريه. گفته بود: کاش من هم نمي آمدم بيرون.

 

- بيست و يکمين بهمن پنجاه و هفت با راديوش بي سيم کلانتري ها را مي گرفت. مي گفت بريد فلان جا زور آخرشونه.
امام که آمد عبا پوشيد،‌عمامه گذاشت. اسلحه اش را هم گرفت زير عبا و رفت فرودگاه.

 

21- دکتر بهشتي بهش گفته بود مي خواهيم حفاظت از امام رو بسپريم به گروه شما. ميتونين؟ يک طرحي بايد بدين که شوراي انقلاب رو راضي کنه. شب تا صبح نشست و طرح حفاظت را نوشت. قبول کردند. فرداش روزنامه ها نوشتند “چهار هزار جوان مسلح از امام محافظت مي کنند.”

 

22- با موتورگازي مي آمد کميته. سروکله اش که پيدا مي شد تيکه بود که بارش مي کردند. آقایبروجردي پارکينگ ماشين هاي ضد گلوله اون طرفه، برو اون جا پارکش کن. حيفه اين رو سوار مي شين ها. مي دوني يک خط بيفته بهش چي مي شه؟ حاجي بده ببرم روش چادر بکشم آفتاب نخوره حيفه.
موتور را داده بود دست اين آخري گفته بود بارک الله فقط به پاها. ما همين يه وسيله رو داريم .

 

23- گفتم: تو که خونه ات تهرونه پاشو يه سر بزن خونه برگرد. گفت: ايشالا فردا. فرداش مي شد پس فردا. آنقدر نرفت که زن و بچه اش آمدند جلوي پادگان يکي پشت بلندگو داد مي زد برادر بروجردي، ملاقاتي!

 

24- توي اوين بهش خبر دادن مادرت دم در منتظرته. تا آمده بود دم در گفته بود چند سال آزگاره که خون به جگر ماها کرده اي؟ تو زن و بچه نداري؟ خواهر و مادر نداري؟ گفته بود: من نوکر شماها هستم. نگاه کرده بود توي صورت محمد گفته بود: اون از زندون رفتنت. اون هم از خارج رفتنت او از اعلاميه ها و تفنگ هايي که مي آوردي خانه تنمان را مي لرزاندي. اين هم از اين بعد انقلابت که ماه به ماه توي خونه پيدات نميشه. دست مادرش را بوسيده بود. گفته بود تا حالا کلي خون دل خورده ايم ،رسيده ايم اينجا تازه اول کاره. ول کنيم همه چي از بين بره؟

 

25- آمده بود خانه بچه هايش را که بغل کرده بود ،غريبي کرده بودند هنوز چاييش سرد نشده بود که آمده بودند در خانه. گفته بودند اوين، زنداني ها شورش کرده اند. گفته بود: به ما نيومده بمونيم خونه.
يکي از زنداني ها خودش را زده بود به مريضي حسين رفته بود ببردش بهداري گروگان گرفته بودندش چاقو گذاشته بودند زير گلويش گفته بودند: يا آزادمان کنيد يا فاتحه !
محمد گفته بود بکشيش هم آزادت نمي کنم همين جا محاکمه ات مي کنم. همين جا هم اعدامت مي کنم. حالا ببين!
با يک نفر ديگر رفته بودند روي پشت بام. پنجره را که برداشته بودند، يکي از زنداني ها ديده بود. هنوز سر و صدا نکرده، پريده بودند پايين محمد کلتش را گذاشته بود روي پيشاني طرف گفته بود اگر مردي بپر .

موضوعات: سبک زندگیسرادر شهید محمد بروجردی  لینک ثابت
 [ 06:47:00 ب.ظ ]




 

فهرست مراجع تقلید شیعه

*************************

 

سدهٔ چهارم قمری

ابن ابی عقیل عمانی
ابن ولید
ابوغالب زراری
ابن قولویه
ابن داود
شیخ صدوق
ابن جنید اسکافی

****************************

سدهٔ پنجم قمری

شیخ مفید
سید مرتضی
ابوالصلاح حلبی
شیخ طوسی
سلار دیلمی
شریف جعفری
ابن براج

***************************

سدهٔ ششم قمری

مفید ثانی
عبدالجلیل رازی
حسینی راوندی
قطب‌الدین راوندی
ابن زهره
عمادالدین طوسی
ابن ادریس

****************************

سدهٔ هفتم قمری

ابن معد
ابن نما
ابن طاووس
محقق حلی

***************************

سدهٔ هشتم قمری

علامه حلی
قطب‌الدین رازی
فخرالمحققین
شهید اول

سدهٔ نهم قمری

فاضل مقداد سیوری
ابن فهد حلی

***************************

سدهٔ دهم قمری

ابن هلال جزایری
عاملی میسی
محقق کرکی
شهید ثانی
ابن هلال عاملی
مقدس اردبیلی

****************************

سدهٔ یازدهم قمری

صاحب معالم
شیخ بهایی
استرآبادی (مؤسس اخباریون)
سلطان العلماء
مجلسی اول
قاضی سعید قمی
ملا صالح مازندرانی
محقق سبزواری
فیض کاشانی
محقق خوانساری

*****************************

سدهٔ دوازدهم قمری

مجلسی دوم
جمال‌الدین خوانساری
جعفر بن عبدالله حویزی
فاضل هندی
خواجوی مازندرانی
صاحب حدائق

***************************

سدهٔ سیزدهم قمری

محمدباقر وحیدبهبهانی
مهدی نراقی
بحرالعلوم
کاشف الغطاء
میرزای قمی
احمد نراقی
شریف‌العلما
صاحب جواهر
محقق انصاری
محمدباقر شفتی

****************************

سدهٔ چهاردهم قمری

سیدابوالحسن اصفهانی
عبدالکریم حائری یزدی
محمد حجت کوه‌کمری
محسن حکیم
محمود حسینی شاهروودی
آخوند خراسانی
محمدتقی خوانساری
ابوالقاسم دهکردی
میرزای شیرازی
محمدتقی شیرازی
سید عبدالهادی شیرازی
سید حسین بروجردی
محقق یزدی
محمدحسین غروی اصفهانی
محمدحسین نائینی
آقانورالدین عراقی

*****************************

سدهٔ پانزدهم قمری

محمدعلی اراکی
محمدتقی بهجت فومنی
میرزا جواد تبریزی
سید محمد حسینی شیرازی
سید روح‌الله خمینی
سید ابوالقاسم خویی
سید محمدکاظم شریعتمداری
سید عبدالله شیرازی
محمد صادقی تهرانی
علی صافی گلپایگانی
سید محمد صدر
سید حسن طباطبایی قمی
محمدحسین فضل‌الله
سید محمدرضا گلپایگانی
محمد فاضل لنکرانی
سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی
حسینعلی منتظری
سید محمدعلی موحد ابطحی
علی نقی‌نقوی

در قید حیات

بیات زنجانی
جناتی
جوادی آملی
سید کاظم حائری
خامنه‌ای
حسینی زنجانی
محمدسعید حکیم
دستغیب
روحانی
جعفر سبحانی
سیستانی
شاهرودی
شبیری زنجانی
سید صادق شیرازی
صافی گلپایگانی
صانعی
علوی گرگانی
غروی‌علیاری
محمداسحاق فیاض
محمدعلی گرامی
محمدآصف محسنی
محقق کابلی
مدرسی
مظاهری
مکارم شیرازی
مسلم ملکوتی
موسوی اردبیلی
بشیر نجفی
محمدحسین نجفی
نوری همدانی
وحید خراسانی

*********************************

 

موضوعات: فهرست مراجع تقلید شیعه  لینک ثابت
 [ 06:38:00 ب.ظ ]





آيت الله ارباب غيبت

********************************

 


«جناب حاج آقاي ناجي در اصفهان» فرمودند: مرحوم «آيت الله ارباب» دو سه سال آخر عمرش نابينا شد،

ايشان مدارج علميش خيلي بالا بود و متون را از حفظ بود. يك روز از ايشان پرسيدند كه آقا شما پس از

اين همه عمر آيا ادعايي هم داريد يا نه؟ اين مرد بزرگوار فرموده بودند: من در مسائل علمي ادعايي ندارم،

ولي در مسائل شخصي خودم فقط دو ادعا دارم. يكي اينكه به عمرم غيبت نشنيدم و غيبت هم نگفتم.

دوم: در طول عمرم چشمم به نامحرم نيفتاد و كسي را هم نديدم. از ايشان گفته بودند كه ايشان فرموده

بودند: برادرم با همسرش چهل سال منزل ما بودند، در اين چهل سال يك بار همسر برادرم را هم نديدم.

موضوعات: آيت الله ارباب غيبت  لینک ثابت
 [ 06:31:00 ب.ظ ]




مرحوم سيّد محمّد ابراهيم قزويني رضوان الله تعالي عليه

****************************************************************

 

مرحوم سيّد محمّد ابراهيم قزويني رضوان الله تعالي عليه» در صحن « حضرت ابوالفضل عليه السّلام» امام جماعت بودند و مرحوم « شيخ محمّد علي خراساني عليه الرحمه» كه از واعظان بي‌نظير بود بعد از نماز ايشان منبر مي‌رفت، يك شب مرحوم « واعظ خراساني» مصيبت « حضرت ابوالفضل عليه السّلام» را مي‌خواند و از اصابت تير به چشم مقدس آن حضرت يادي مي‌كند. مرحوم قزويني، كه سخت متأثّر شده و بسيار گريه كرده بود، به ايشان گفت: چنين مصيبت‌هاي سخت را كه سند خيلي قوي هم ندارد چرا مي‌خوانيد؟! شب در عالم رؤيا محضر مقدس « حضرت اباالفضل العباس عليه السّلام» مشرّف مي‌شود.« آقا قمر بني‌هاشم عليه السّلام» خطاب به ايشان فرمود: « سيّد ابراهيم، آيا تو در كربلا بودي كه بداني روز عاشورا با من چه كردند؟! پس از آن‌كه دو دستم را از بدن جدا كردند، سپاه دشمن مرا تيرباران نمود، در اين ميان تيري به چشم من رسيد ( شايد فرموده باشند چشم راست من) هر چه سر را تكان دادم كه تير بيرون بيايد. تير بيرون نيامد و عمامه از سرم افتاد، زانوهايم را بالا آوردم و خم شدم كه به وسيله‌ي دو زانو تير را از چشمم بيرون بكشم، ولي دشمن با عمود آهنين بر سرم زد.»

موضوعات: مرحوم سيّد محمّد ابراهيم قزويني رضوان الله تعالي عليه  لینک ثابت
 [ 06:28:00 ب.ظ ]





خاطره از امام امام خامنه اي

******************************************************


حضرت آيت الله خامنه اي فرمودند:« اين خاطره را بارها نقل كرده ام كه در يكي از مجامع بين المللي

كه نطق خيلي پُرشوري در آن جا عليه تسلط قدرتها و نظام سلطه در دنيا ايراد كردم و امريكا و شوروي

را در حضور بيش از صد هيأت نمايندگي و رؤساي دولتها، به نام كوبيدم و محكوم كردم، بعد از آن نطق، عده

زيادي آمدند تحسين و تصديق كردند و گفتند: همين سخن شما درست است. يكي از سران كشورها كه يك جوان 

انقلابي بود و البته بعد هم او را كشتند- نزد من آمد و گفت: همه حرفهاي شما درست است، منتهي من به شما

بگويم كه به خودتان نگاه نكنيد كه از امريكا نمي ترسيد؛ همه اينهايي كه در اين جا نشسته اند، از آمريكا مي ترسند!

بعد سرش را نزديك من آورد و گفت: من هم از آمريكا مي ترسم!»

موضوعات: خاطره از امام امام خامنه اي  لینک ثابت
 [ 06:23:00 ب.ظ ]