فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 





دیدار معلمان و فرهنگیان با رهبر انقلاب

۱۳۹۵/۰۲/۱۳

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (دوشنبه) در دیدار هزاران نفر از معلمان و نومعلمان سراسر کشور ضمن تجلیل از تلاش‌ها و زحمات جامعه‌ی معلمی، «تربیت نسل آینده‌ای با هویت مستقل، عزتمند، دینی و دارای شاخص‌های ممتاز و جریان‌ساز» را وظیفه‌ی اصلی و بسیار خطیر آموزش‌وپرورش و معلمان دانستند و تأکید کردند: اگر جامعه‌ای با چنین ویژگی‌هایی شکل بگیرد، قطعاً اقتصاد مقاومتی و بدون نفت، برخورداری از فرهنگ مستقل، اصلاح الگوی مصرف و روحیه‌ی ایستادگی و مقاومت در برابر زیاده‌خواهی‌ها معنا پیدا خواهد کرد.

رهبر انقلاب، کار معلمی را کاری دشوار توصیف کردند و گفتند: کار مخلصانه و برای خدا، ماندگار و موجب نجات است و زمینه‌ی کار مخلصانه در شغل معلمی، کاملاً وجود دارد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، حرکت و آثار شهید آیت‌الله مطهری را نمونه‌ی درخشانی از کار مخلصانه و با برکت برشمردند و افزودند: نتیجه‌ی اخلاص آن عالم زمان‌شناس و نیازشناس، ماندگاریِ آثار برجسته‌ی اوست؛ به‌گونه‌ای که ده‌ها سال پس از شهادتش، همچنان اهل فکر از آثار آن بزرگوار، بهترین بهره‌ها را می‌جویند.
رهبر انقلاب تأکید کردند: البته اخلاص و قناعت جامعه‌ی معلمان نباید موجب غفلت مسئولان از مسائل مادی و معیشتی این جامعه‌ی سخت‌کوش شود و همچنان که بارها گفته‌ایم و باز هم می‌گوییم، هر هزینه و بودجه‌ای که در آموزش‌وپرورش صرف می‌شود، در واقع سرمایه‌گذاری است.
رهبر انقلاب اسلامی سپس به طرح بحث اصلی خود پرداختند و گفتند: موضوع اساسی این است که آموزش‌وپرورش نسل آینده را با چه ویژگی‌هایی می‌خواهد تربیت کند و کشور برای ادامه‌ی مسیر خود به چگونه نسلی نیاز دارد؟
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای قبل از بیان ویژگی‌های مورد نیاز برای تربیت نسل آینده به یک نکته اشاره کردند و افزودند: ما برای تربیت نسل آینده در یک فضا و میدان خالی از رقیب قرار نداریم، بلکه با حریفی به نام «نظام سلطه‌ی بین‌المللی» مواجه هستیم.
ایشان خاطرنشان کردند: ممکن است برخی تعجب کنند که چه ارتباطی میان آموزش‌وپرورش و «نظام سلطه‌ی بین‌المللی» وجود دارد، درحالی‌که واقعیت این است که نظام سلطه برای نسل جوانِ ملت‌ها به‌ویژه ملتِ ایران برنامه دارد.
رهبر انقلاب اسلامی، آمریکا، سرمایه‌داران صهیونیسم و برخی دولت‌های مستکبر را مظهر «نظام سلطه‌ی بین‌المللی» دانستند و تأکید کردند: نظام سلطه می‌خواهد نسل آینده‌ی کشورها، نسلی باشند که فکر، فرهنگ، نگاه و سلیقه‌ی مورد نظر او را در مسائل جهانی داشته باشند و در نهایت نخبگان، سیاستمداران و افراد تأثیرگذار همان‌گونه فکر و عمل کنند که او تمایل دارد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به قدمت این برنامه‌ی فرهنگی استعمار، گفتند: متفکران غربی بارها گفته‌اند که به‌جای کشورگشایی‌های استعماریِ قرن نوزدهم، بهترین و کم‌هزینه‌ترین روش، تزریق فکر و فرهنگ خود به نسل جوان کشورها و تربیت زبدگان و نخبگانی است که همچون سربازان نظام سلطه عمل خواهند کرد.
ایشان برخی دولت‌های منطقه را نمونه‌ی بارز این برنامه‌ریزی استکباری دانستند و افزودند: این دولت‌ها اکنون همان کاری را انجام می‌دهند که آمریکا می‌خواهد و حتی همه‌ی هزینه‌های آن را هم متقبل می‌شوند و هیچ امتیازی نیز نمی‌گیرند و فقط در مقابلِ آن، آمریکایی‌ها، این دولت‌ها را حفظ می‌کنند و مانع از سقوط آنان می‌شوند.
رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه حریف ما چنین برنامه‌ای برای نسل آینده‌ی کشورمان دارد، لزوم ترویج فکر و فرهنگ و زبان بومی را خاطرنشان کردند و گفتند: متأسفانه در برخی مواقع به‌جای ترویج زبان فارسی، زبان انگلیسی ترویج می‌شود و اکنون کار به جایی رسیده است که آموزش زبان انگلیسی به مهد کودک‌ها کشیده شده است.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خاطرشان کردند: این موضوع به‌معنای مخالفت با یادگیری زبان خارجی نیست بلکه بحث اصلی، ترویج فرهنگ بیگانه در کشور و در میان کودکان، نوجوانان و جوانان است.
ایشان با تأکید بر اینکه کشورهای دیگر برای مقابله با ترویج زبان و فرهنگ بیگانه برنامه دارند، گفتند: متأسفانه در کشور ما برای مقابله با این موضوع برنامه‌ی خاصی وجود ندارد و میدان را برای گسترش فرهنگ بیگانه باز گذاشته‌ایم.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به ایجاد انواع موانع و سختی‌ها برای ترویج زبان فارسی در برخی از کشورهای غربی، افزودند: در شرایطی که آنها اجازه‌ی ترویج زبان فارسی را نمی‌دهند، ما زبان و فرهنگ آنها را ترویج می‌کنیم، آیا این کار واقعاً عقلانی است؟
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خاطرنشان کردند: این سخنان به‌معنای تعطیل کردن آموزش زبان انگلیسی در مدارس نیست، بلکه بحث اصلی این است که بدانیم با چه حریفی مواجه هستیم و طرف مقابل چه برنامه‌ریزی‌های دقیقی برای تأثیرگذاری بر نسل آینده‌ی کشور دارد.
ایشان سپس به بیان شاخص‌ها و ویژگی‌های مورد نیاز برای تربیت نسل آینده‌ی کشور پرداختند و گفتند: مهمترین شاخصه‌ای که باید در تربیت دانش‌آموزان مد نظر قرار گیرد، شکل‌گیری «هویت مستقل، عزتمند و دینی» در نسل آینده است.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: باید نوجوانان و جوانان کشور را به‌گونه‌ای تربیت کنیم که به‌دنبال سیاست، اقتصاد و فرهنگ مستقل باشند و هرگونه وابستگی در این مسائل مذموم به‌شمار بیاید.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای کشور را از لحاظ این موضوع، دچار آسیب دانستند و افزودند: علاقه‌ی بیش از حد به استفاده از تعابیر فرنگی یک نمونه از این آسیب‌دیدگی است که از دوران طاغوت برای ما به ارث رسیده است.
ایشان یکی از لوازم اصلی تحقق اقتصاد مقاومتی را شکل‌گیری هویت مستقل در نوجوانان و جوانان دانستند و خاطرنشان کردند: تا زمانی که روحیه‌ی استقلال و مقاومت و ایستادگی وجود نداشته باشد، اگر مسئولان صدها جلسه هم برای اقتصاد مقاومتی بگذارند، در نهایت کار به نتیجه‌ی کامل و صحیح نخواهد رسید.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: اقتصاد مقاومتی، اقتصاد بدون نفت و فرهنگ مستقل، هنگامی معنا پیدا می‌کند که هویت مستقل در جامعه شکل بگیرد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای احیای «شاخص‌های ممتاز و مفاهیم جریان‌ساز» در دانش‌آموزان را یکی دیگر از وظایف سنگین معلمان و آموزش‌وپرورش دانستند و گفتند: ایمان، اندیشه‌ورزی، مشارکت و همکاری اجتماعی، و اصلاح الگوی مصرف از جمله‌ی این شاخص‌های برجسته است که باید در نسل آینده رشد پیدا کند.
ایشان با اشاره به مشکلات موجود در کشور درخصوص الگوی مصرف، چند نمونه را بیان کردند و افزودند: مصرف کالاهای خارجی و قاچاق ده‌ها و صدها میلیاردی کالاهای لوکس، نمونه‌هایی از الگوی مصرف غلط در کشور است که باید اصلاح شوند و یکی از زیرساخت‌های اصلی برای اصلاح آنها، فرهنگ‌سازی در نسل جوان است.
رهبر انقلاب اسلامی، «تحمل مخالف» را یکی دیگر از شاخص‌های برجسته برای نسل آینده برشمردند و گفتند: تحمل مخالف در جامعه نهادینه نشده است زیرا تا فردی مختصر طعنه‌ای می‌زند، با مشت به سینه‌ی او کوبیده می‌شود؛ این، یعنی عدم تحمل مخالف.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای «ادب و مؤدب بودن» و «تدین و اشرافی بار نیامدن» را از دیگر شاخص‌های مورد نیاز برای تربیت دانش‌آموزان دانستند و تأکید کردند: نهادینه کردن این شاخص‌ها در نسل آینده و فرهنگ‌سازی درباره‌ی آنها از وظایف بزرگ معلمان و آموزش‌وپرورش است.
ایشان با تأکید بر اینکه آموزش‌وپرورش به‌تنهایی نمی‌تواند این «وظیفه‌ی مقدس» را انجام دهد، به نقش بخش‌ها و دستگاه‌های مختلف اشاره کردند و افزودند: معاونت پرورشی آموزش‌وپرورش از جمله بخش‌هایی است که در این زمینه نقش تأثیرگذار و وظیفه‌ی سنگینی دارد و باید با اقدامات پرتلاش، هدفمند، هوشمند و سالم از لحاظ اعتقادی، سیاسی و اخلاقی در این مسیر گام بردارد و هرگونه کوتاهی در این زمینه ضربه به آموزش‌وپرورش و نسل آینده خواهد بود.
رهبر انقلاب اسلامی صداوسیما را یکی از دستگاه‌های دارای مسئولیت درخصوص نهادینه کردن شاخص‌های ممتاز در نسل آینده و فرهنگ‌سازی در این زمینه دانستند و با انتقاد از عملکرد رسانه‌ی ملی گفتند: سال گذشته هم درباره‌ی لزوم برنامه‌ریزی دقیق و صحیح صداوسیما برای نسل جوان مطالبی بیان شد اما متأسفانه عمل نشده است.
ایشان افزودند: صداوسیما باید با استفاده از افراد صاحب اندیشه و متخصص، یک سرفصل کاری ویژه برای آموزش‌وپرورش داشته باشد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به نامه‌ی یکی از دانش‌آموزانی که هفته‌ی پیش با ایشان دیدار داشتند و گلایه‌ی وی از نبود برنامه‌های مناسب و تأثیرگذار برای جوانان دبیرستانی در صداوسیما گفتند: باید در رسانه‌ی ملی با شیوه‌های هنرمندانه و کارشناسانه، برنامه‌هایی برای اقناع فکری، روحی، دینی و علمی جوانان تهیه شود و برنامه‌های کنونی در برخی شبکه‌ها به‌هیچ‌وجه با نیازها در این زمینه همخوانی ندارد.
ایشان وزارت ارتباطات را نیز یکی دیگر از دستگاه‌های مسئول در زمینه‌ی تربیت نسل آینده برشمردند و با اشاره به گستردگی فضای مجازی و سرعت روزافزون تحولات در این عرصه و ارتباط مستمر جوانان با فضای مجازی خاطرنشان کردند: کسی مخالف استفاده از فضای مجازی نیست بلکه موضوع اصلی این است که در چنین عرصه‌ای که لغزشگاه است باید زمینه‌ی استفاده‌ی صحیح فراهم شود نه آنکه فضای مجازی به‌صورت رها و غیر قابل کنترل باشد.
رهبر انقلاب اسلامی با گلایه از وزارت ارتباطات و شورای عالی فضای مجازی گفتند: کسی به‌دنبال بستن فضای مجازی نیست؛ زیرا این کار عاقلانه نیست اما چرا هنگامی که کشورهای دیگر برای حفاظت از فرهنگ خود، در استفاده از فضای مجازی چارچوب‌هایی قرار می‌دهند، ما فضای مجازی را رها کرده‌ایم؟
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای یکی دیگر از کارهای لازم در آموزش‌وپرورش را تزریق روحیه‌ی شادابی و جوانی در معلمان خواندند و از همین زاویه بر نوسازی نظام آموزشی کشور تأکید کردند.
رهبر انقلاب با اشاره به فرسوده و کهنه بودن نظام آموزشی، گفتند: نظام آموزشی کنونی برگرفته از نظام آموزشی اروپا است و همچون «اثری موزه‌ای» دست‌نخورده باقی مانده و کهنه شده است، درحالی‌که لازم است نوسازی شود.
ایشان، نوسازی نظام آموزشی به شیوه‌ی تقلیدی و رونویسی از دست غربی‌ها را کاری غلط برشمردند و افزودند: البته استفاده از تجربیات خوب است اما صاحبان فکر و اندیشه باید در قالب طرح تحول آموزش‌وپرورش، نظام نوین آموزشی را طراحی و اجرا کنند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، توجه به اهمیت مراکز فنی‌وحرفه‌ای در «مهارت‌افزایی و کارآمدی نسل جوان» را یکی از دیگر اولویت‌های آموزش‌وپرورش برشمردند و افزودند: طبق گزارش‌ها، ۱۲ هزار نوع شغل در جامعه وجود دارد، اما آیا باید همه‌ی دانش‌آموزان با استعدادهای گوناگون، مسیر واحد و یکسانی را در تحصیلات خود طی کنند؟
رهبر انقلاب تأکید کردند: باید استعدادهای دانش‌آموزان شناسایی و پرورش داده شوند تا استعدادهای پرورش‌یافته بتوانند منشأ ابتکار در مشاغل و حرفه‌های گوناگون شوند.
انتقاد از «استفاده‌ی برخی نام‌ها و نشان‌های مربوط به دوران طاغوت همچون پیشاهنگان» یکی دیگر از محورهای سخنان رهبر انقلاب خطاب به مسئولان آموزش‌وپرورش بود.
ایشان افزودند: در آموزش‌وپرورش با وجود عناوین و تشکل‌هایی همچون بسیج دانش‌آموزی و اتحادیه‌ی انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان، نباید از تعابیر و الفاظ گذشته که معانی خاصی را به‌دنبال خود منتقل می‌کنند، استفاده شود.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ادامه به موضوع مدارس دولتی و غیر انتفاعی اشاره کردند و گفتند: آموزش‌وپروش در قانون اساسی، مسئله‌ای «حاکمیتی» است؛ البته این به‌معنای قرار گرفتن همه‌ی بار و وظایف بر دوش دولت نیست اما دولت باید در آموزش‌وپرورش نقش‌آفرینی کند و بر همین اساس، تبدیل کردن روزافزون مدارس دولتی به مدارس غیر انتفاعی که بعضی از آنها نیز شهریه‌های سنگینی می‌گیرند، لزوماً کار درست و سنجیده‌ای نیست.
رهبر انقلاب تأکید کردند: باید سطح و کیفیت مدارس دولتی آن‌چنان ارتقا یابد که رغبت خانواده‌ها به این مدارس افزایش پیدا کند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به سلامت فکری و عملی وزیر محترم آموزش و پرورش بر لزوم استفاده از این فرصت برای انجام وظایف سنگین در این دستگاه تأکید کردند و گفتند: دانشگاه فرهنگیان یکی از مراکز بسیار مهم است که باید برای توسعه‌ی کمی و کیفی آن هر آنچه که می‌توان، سرمایه‌گذاری کرد.
ایشان در جمع‌بندی سخنان خود با تأکید بر اهمیتِ ساختن و قدرتمند کردن کشور و نقش برجسته‌ی معلمان در این مسیر، مهمترین عنصر قدرت‌ساز را «علم» خواندند و خاطرنشان کردند: قدرت، فقط به داشتن سلاح نیست بلکه «علم، ایمان، شخصیت ملی، ایستادگی و هویت انقلابی»، عناصر تولید قدرت هستند.
رهبر انقلاب خاطرنشان کردند: دشمن وقتی قدرت شما را ببیند، ناچار به عقب‌نشینی خواهد شد اما وقتی در نشان دادن مبانی و عناصر قدرت خود در مقابل دشمن، ملاحظه و اجتناب کنیم و یا بترسیم، دشمن «گستاخ» می‌شود.
ایشان با اشاره به طرحی که در کنگره‌ی آمریکا علیه رزمایش‌های دریایی ایران در جریان است، افزودند: امروز دشمنان حرف‌هایی می‌زنند که بزرگ‌تر از دهانشان است و مثلاً طراحی می‌کنند که «ایران در خلیج فارس نباید رزمایش نظامی داشته باشد»؛ درحالی‌که این سخنان، غلط اضافی است.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همه‌ی این زیاده‌خواهی‌ها را از سوی ملت بزرگ و بیدار ایران قابل پاسخگویی دانستند و خاطرنشان کردند: خلیج فارس، خانه و محل حضور ملت ایران، و ساحل خلیج فارس و سواحل زیادی از دریای عمان متعلق به این ملت قدرتمند است؛ بنابراین ما باید در این منطقه حضور، رزمایش و اظهار قدرت داشته باشیم؛ و این آمریکایی‌ها هستند که باید بگویند چرا از آن سوی دنیا به اینجا آمده و رزمایش به‌راه می‌اندازند؟
رهبر انقلاب تأکید کردند: این‌گونه باید با قدرت‌های زیاده‌خواه مواجه شد و برخورد کرد.
ایشان، ماندگاری و قدرتمندتر شدن روزافزون جمهوری اسلامی را نشانه‌ی شکست دشمنان خواندند و خاطرنشان کردند: قرآن به ما آموخته است باید به‌گونه‌ای خود را آماده کنیم که دشمن، همواره ترس و واهمه داشته باشد.
پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، وزیر آموزش و پرورش با گرامیداشت یاد شهیدان مطهری، رجایی و باهنر و با تبریک هفته‌ی معلم، تاکید کرد: وزارت آموزش و پرورش تلاش می‌کند از طریق فرهنگ‌سازی، بستری مناسب برای تحقق عملی اقتصاد مقاومتی فراهم کند.
آقای فانی با بیان اینکه برنامه‌های راهبردی آموزش‌وپرورش در طول برنامه‌ی ششم مبتنی بر اجرای سند تحول بنیادین خواهد بود، گفت: تدوین نقشه‌ی راه سند تحول آموزش‌وپرورش، طراحی رشته‌های جدید، ارتقای منزلت معلمان، تدوین برنامه راهبردی دانشگاه‌های فرهنگیان و تربیت دبیر شهید رجایی، تقویت مشارکت‌های مردمی و توسعه‌ی پژوهش‌سراهای دانش‌آموزی از مهمترین فعالیت‌های آموزش‌وپرورش در سال گذشته بوده است.

موضوعات: دیدار معلمان و فرهنگیان با رهبر انقلاب  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-02-14] [ 08:54:00 ب.ظ ]




علت نام‌گذاری ابن‌ بابویه به شیخ صدوق چیست؟/فقیهی که با دعای امام زمان(عج) زاده شد

شیخ صدوق را صدوق نامیده‌اند، چرا که وی در نقل حدیث از ائمه(ع) به ویژه امام صادق(ع) و امام باقر(ع) از راه صواب خارج نشد و در فهم آن‌ها به خطا نرفت.

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، محمد ابن بابویه ملقب به شیخ صدوق از پیشگامان علم حدیث و بزرگان جهان اسلام محسوب می‌شود، پدر ایشان از فقهای بزرگ جهان است که در دوران امام حسن عسکری(ع) و امام زمان(عج) زندگی می‌کرد، به مناسبت سالروز بزرگداشت شیخ صدوق (5 رجب ـ 15 اردیبهشت) بخشی از سلوک او را مرور می‌کنیم:

عمر پر برکت علی بن حسین بن بابویه از پنجاه سال می‌گذشت و هنوز فرزندی نداشت و بسیار دوست داشت که خداوند به او فرزند صالحی عنایت کند، از این رو توسط حسین بن روح که یکی از نمایندگان خاص امام زمان(عج) بود، نامه‌ای برای آن حضرت فرستاد و تقاضای دعا کرد تا خداوند، فرزند صالحی برای او بخواهد، البته پیشتر از امام حسن عسکری(ع) نیز چنین دعایی خواسته بود.

حسین‌ بن‌ روح‌ همین‌ کار را انجام‌ داد و پاسخ‌ امام‌ زمان‌(عج‌) را که‌ خطاب‌ به‌ علی‌ بن‌بابویه‌ صدوق‌ اول‌ چنین‌ نوشته‌ بود آورد: «ما از خداوند بزرگ‌ برای‌ مطلبی‌ که‌ خواستید دعا کردیم‌ و به‌ زودی‌ دو پسر به‌ تو روزی‌ خواهد داد» و بعد دو پسر به‌ نام‌های‌ محمد(ابوجعفر) و ابوعبدالله خداوند به‌ پدر شیخ صدوق‌ داد که‌ ابوجعفر محمد بن‌ حسین‌ بن‌ بابویه‌ قمی‌ از بزرگان‌ فقه‌ و حدیث‌ شیعه‌ شد و همواره‌ به‌ این‌ موضوع‌ افتخار می‌کرد که‌ من‌ به‌ دعای‌ امام‌ زمان‌(عج‌) متولد شدم‌.

البته در این باب شیخ طوسی می‌گوید: «ابن بابویه دارای سه فرزند شد، یکی اهل فقه نبود و در گوشه‌ای به عبادت و زهدورزی مشغول بود، ولی دو پسر دیگرش، محمد و حسین، فقیه و محدث شدند و از حافظه‌ای فوق‌العاده قوی بهره‌مند بودند، محمد بن علی، شیخ صدوق خود نیز سبب ولادت خویش را در کتاب «کمال‌الدین و تمام‌النعمة» آورده است. شیخ بارها می‌فرمود: «من با دعای صاحب‌الامر(عج) به دنیا آمده‌ام» و به آن افتخار می‌کرد. منابع و مصادر فراوانی در باب شیخ صدوق سخن به میان آورده‌اند و همگی این حادثه را ذکر کرده‌اند، اما تاریخ ولادت ایشان را ذکر نکرده‌‌اند. البته ولادت ایشان قبل از سال 305 هجری قمری نبوده، چرا که نامه صدوق پدر در این سال به ولی‌امر(عج) نگاشته شده است.

شیخ دوران طفولیت و نوجوانی خویش را در قم و در محضر پدر گذراند. صدوق پدر در سال 329 هـجری یعنی سالی که به «تناثر نجوم» (فرو ریختن ستارگان) معروف شد درگذشت، در این سال محدث بزرگ، محمدبن یعقوب کلینی رازی و نیز علی بن محمد سمری، چهارمین و آخرین نائب خاص امام زمان(عج) در غیبت صغری وفات یافتند. با آنکه پدر شیخ از راه تجارت و خرید و فروش در بازار قم روزگار می‌گذرانید، اما شیخ به راه پدر نرفت و تدریس و تعلیم را پیشه خویش کرد، شیخ در ماه رجب سال 399 به طلب و جستجوی حدیث از قم خارج شد و به سفرهای متعدد پرداخت.

شیخ صدوق به لحاظ دوره شناسی فقهی به دوره دوم که عصر محدثان نام گرفته است تعلق دارد، این دوره از حدود غیبت کبری در سال 329 هجری تا نیمه اول قرن پنجم را در بر می‌گیرد. فقهای این دوره در این روزگار و در دو شهر قم و ری می زیسته‌اند. در این دوره مهمترین منابع حدیثی شیعه تألیف شده است. مانند: «کافی»، «من لایحضره الفقیه»، «استبصار» و «تهذیب».

بر اساس این گزارش، شیخ صدوق تألیفات با ارزشی از خود به جای گذاشت. او 300 عنوان کتاب تألیف کرد. کتاب‌های او که در زمینه‌های مختلف نوشته شده در نهایت نیکویی و استحکام است و این خود نشانگر قدرت علمی و آشنایی گسترده او با علوم اسلامی است.

در نهایت شیخ صدوق برای جمع‌آوری احادیث امامان معصوم(ع) به شهرهای بخارا، نیشابور، طوس، اصفهان و بغداد سفر کرد. وی به دعوت وزیر دولت آل بویه به شهر ری رفت، تشکیل حوزه و کلاس درس داد و به تدریس فقه و احادیث اهل بیت(ع) مشغول شد. عاقبت این عالم بزرگوار پس از گذشت هفتاد و شش سال از عمر شریف و پر برکتش در سال 381 هجری در شهر ری دیده از جهان فرو بست. پیکر پاکش در نزدیکی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم(ع) مدفون شد. امروزه آرامگاهش به نام ابن بابویه در شهر ری مشهور و زیارتگاه مردم است.

موضوعات: علت نام‌گذاری ابن‌ بابویه به شیخ صدوق چیست؟/فقیهی که با دعای امام زمان(عج) زاده شد  لینک ثابت
 [ 08:41:00 ب.ظ ]




 

کتابهای شیخ صدوق (ابن بابويه، محمد بن علي )

 

الاعتقادات
مصادقة الإخوان‏
ثواب الأعمال‏
التوحيد
الهداية (في الأصول و الفروع)
عيون أخبار الرضا عليه ‏السلام‏
الامالي او المجالس
الامالي للشيخ الصدوق
علل الشرائع للشيخ الصدوق
عيون أخبار الرضا
صفات الشيعة
فضائل الأشهر الثلاثة
مصادقة الإخوان
من لا يحضره الفقيه‏
مجموعة فتاوي ابن بابويه‏
المقنع‌
الإمامة و التبصرة من الحيرة
كتاب الخصال
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال
معاني الأخبار
المقنع
علل الشرائع‏
مجموعة فتاوي ابن بابويه‌
كمال الدين وتمام النعمة
فراقنامه
ترجمه كمال الدين و تمام النعمم
الهداية في الأصول و الفروع‏
فضائل الشيعة

موضوعات: کتابهای شیخ صدوق (ابن بابويه، محمد بن علي )  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ب.ظ ]




روز بزرگداشت شیخ صدوق

****************************************************

محمد بن علی بن بابویه قمی معروف به ” ابن بابویه” ، ” محمد بن بابویه” و ” شیخ صدوق” نامی ترین دانشمند گرانمایه و بزرگوار و فقیه و محدث عالیقدر شیعه در نیمه دوم سده چهارم هجری است.
شیخ صدوق و برادرش حسن با دعای حضرت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف متولد شدند.
بعد از سال 305 ه که نایب دوم امام زمان(ع) از نواب اربعه یعنی ثقه ی جلیل القدر عثمان بن سعید عمری ، پس از حدود پنجاه سال نیابت ، حضرت بدرود حیات گفت، و حسین بن روح نوبختی به عنوان نائب سوم امام زمان(عج) عهده دار وساطت بین شیعیان و حضرت گردید. علی بن بابویه قمی که پیشوای علمای قم بود، وارد بغداد شد. چون تا آن زمان صاحب فرزندی نشده بود و از این نظر رنج می برد، لذا فرصت را غنیمت شمرد و طی نامه ای که به حسین بن روح تسلیم نمود از او خواست تا هنگام تشرف به حضور امام زمان (عج ) به آن وجود مقدس تقدیم دارد.
وی در آن نامه اشتیاق خود را به داشتن پسری ابراز داشته و از حضرت خواسته بود برای او دعا کند تا خداوند پسری به او روزی نماید. جواب امام زمان علیه السلام هم به او رسید که برای تو دعا کردم و به زودی خداوند پسری، و به روایتی، پسرانی فقیه و پاک سرشت به تو روزی خواهد کرد…
دورنمائی از شخصیت او
پدر شیخ صدوق، علی بن بابویه قمی سرآمد علماء ، فقهاء و محدثین قم بود، و به نقل ابن ندیم دویست جلد کتاب تالیف کرده است. خاندان بابویه قمی از خاندانهای علمی قم، و از قداست و عفاف و منش والائی برخوردار بوده اند.
محمد بن بابویه در چنین خانواده ای و از چنان پدری در شهر مذهبی قم متولد گشت. قم در آن روزگار مرکز علماء ، فقهاء و محدثین شیعه بوده و هنوز مقام و موقعیت علمی و مذهبی خود را در دنیای شیعه حفظ کرده است.
محمد بن بابویه به روزگار جوانی پس از فراگرفتن علوم مقدماتی، علم حدیث و فقه بر اساس حدیث را از مفاخر فقهاء و محدثین قم همچون پدرش علی بن بابویه، محمد بن حسن بن ولید پیشوای فقهای قم و دیگران آموخت، آنگاه چون در روزگار سلاطین شیعی آل بویه به سر می برده ، و آنها بر قسمت اعظم دنیای اسلام تسلط داشتند، به منظور دیدار مشایخ دیگر در سایر نقاط شیعه نشین، و سیر وسیاحت در ممالک اسلامی، از ری تا بلخ و بخارا و از آنجا تا بغداد ، کوفه ، مکه ، مدینه ، مناطق میان راه و مراکز دیگر علمی شیعه وسنی و استفاده از علما و دانشمندان مذاهب اسلامی از شیعه ی امامی ، زیدی و سنی و …، و عرضه احادیث اهل بیت عصمت و طهارت و مکتب فقه و حدیث شیعه که شناخت واقعی اسلام راستین بود، به مسافرت طولانی همت گماشت.
وی در سال 347 ه در ری از ابوالحسن محمد بن احمد بن علی اسدی معروف به ابن جراده بردعی حدیث شنیده، و در سال 352 به نیشابوررفته و از جمعی ازعلمای آنجا استفاده نمود.
در همان سال به مشهد مقدس رفته و به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام نائل آمد. از مشهد به مرو رفته و در آنجا از جمعی ازعلما به اخذ حدیث توفیق یافت.
سپس در همان سال یعنی 352 وارد بغداد شده و از جمعی از مشایخ آنجا استماع حدیث نمود.این عالم کوشا در سال 354 به کوفه وپس از آن به مکه رفت واز محضر علمای آن دیارکسب فیض نمود.
شیخ صدوق ازدیدگاه دانشمندان شیعه
- شیخ الطائفه محمد بن حسن طوسی متوفی سال 460 ه . که با یک واسطه شاگرد شیخ صدوق بوده است از وی بدین گونه یاد می کند:” ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، دانشمندی جلیل القدر، بزرگوار، حافظ احادیث ، صاحب نظر در رجال و ناقد اخبار بوده، در میان علما و دانشمندان قم در حفظ و کثرت علم مانند او دیده نشده است، نزدیک به سیصد کتاب داشته و فهرست کتابهای او معروف است.
- دانشمند عالیقدر رجالی ابوالعباس نجاشی متوفی سال 450 که رجال خود را بعد از فهرست شیخ طوسی نوشته است، می نویسد: ” ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، ساکن ری، شیخ و فقیه ما، و چهره درخشان طائفه در خراسان بود،در سال 355 ه وارد بغداد شد و در زمانی که جوان بود مشایخِ طائفه از وی استماع حدیث می کردند ، او صاحب کتاب های بسیاری است.
- نابغه بزرگ و فقیه سنت شکن مشهور محمد بن ادریس حلی، متوفی سال 598 در کتاب گرانقدرش ” سرائر” می نویسد:” دانشمند موثق بزرگوار، متخصص اخبار، ناقد آثار، عالم به رجال، حافظ بزرگ حدیث بود، او استاد پیشوای ماشیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان است.”
- ابن شهر آشوب او را ” مبارز قمی ها نامیده” و علامه حلی از وی مانند نجاشی از او نام برده است. و ابن داود او را “شیخ الطائفه و فقیه و چهره درخشان شیعه در خراسان دانسته و تلفیقی از سخن شیخ و نجاشی را آورده است.”
از میان فقهای بزرگ متاخر فقط به ذکر گفتار علامه بحر العلوم اکتفا می کنیم که می نویسد:” ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، پیشوائی از پیشوایان شیعه، وستونی از استوانه های شریعت است، او رئیس محدثین، و در آنچه از ائمه صادقین علیهم السلام روایت کرده صدوق و راستگوست. وی با دعای امام زمان علیه السلام متولد شد، و از این راه به فضیلت و افتخاری بزرگ نائل گشت. در توقیع مقدس آمده بود که او فقیه، نیک سرشت، پربرکت و از جانب خداوند سودبخش خواهد بود. از این رو برکت وجود او شامل حال تمام خلائق شد و خاص و عام از وی منتفع گشتند، و آثار و تألیفاتش درگذشتِ روزگار باقی ماند، و عموم فقهای شیعه از فقه و حدیثش نفع بردند.”
اقامت وی در ری
شیخ صدوق ساکن ” ری” شهر بزرگ آن روز ایران و پایتخت رکن الدوله دیلمی بوده است . شیخ صدوق در سال 347 و به هنگامی که در اوج شهرت قرار داشته و از لحاظ نبوغ و مقامات علمی و عملی شخصیت برازنده شیعه بوده است، گویا به دعوت رکن الدوله که شیعه بوده از قم یا خراسان به ” ری” رفته و در آنجا ساکن می گردد.
شیخ بزرگوار در قم ، ری ، نیشابور ، مشهد مقدس و سایر نقاطی که اقامت داشته روزهای جمعه و سه شنبه احادیث جالبی در مباحث گوناگون بر شاگردان فاضل و دانشمند خود املاء می نموده و آنها یادداشت می کردند، و پیرامون آن بحث و گفتگو می کرده است. از جمله اینها نود و هفت مجلس است که به نام ” امالی” یا” مجالس” چاپ شده و آغاز آن روز جمعه 22 ماه رجب سال367 ه، و آخر آن 19 شعبان سال 368 در مشهد امام رضا علیه السلام بوده است.
موقعیتهای حساس زمان شیخ صدوق
یکی از موقعیتهای قابل توجه شیخ صدوق این بود که در زمان سلطه امرای آل بویه می زیست. آل بویه که آنها را دیالمه نیز می گویند دارای نژادی ایرانی و از مردم رودبار گیلان و از لحاظ مذهب شیعه اثنی عشری بوده اند. امرای آل بویه از سال 320 تا 448 هجری قمری در ایران مرکزی ، فارس ، خوزستان ، عراق و سواحل خلیج فارس دولت نیرومندی تشکیل داده و باعث تقویت و رواج مذهب شیعه شده بودند.
موقعیت دیگر شیخ صدوق این بود که شخصیت بلند آوازه شیعه و وزیر دانشمند و با تدبیر رکن الدوله “صاحب بن عباد” متوفی سال 385 در ری اداره امور مملکت را به عهده داشت، و این خود فرصتی مناسب برای طرح کلی شیخ صدوق محدث و فقیه عالیقدر شیعه برای بزرگداشت و ارائه مکتب فقه و حدیث شیعه امامیه بود. شاید شیخ صدوق در میان کلیه دانشمندان ما پس از تقة الاسلام کلینی تنها دانشمندی باشد که بیش از همه دارای استاد بوده و از آنها اخذ فقه و حدیث و علوم دیگر نموده یا به دریافت اجازه نائل گشته است.
شاگردان وی
شیخ صدوق مرد بلند آوازه شیعه به هر جا می رفته، گذشته از استفاده از رجال شیعه و سنی، به افاده و بیان و املاء احادیث اندوخته، به طالبان علم و شاگردان خود، و آماده ساختن آنها برای حفظ و نگاهداری مکتب و آثار اهل بیت عصمت و طهارت اهتمام داشته است. به همین جهت گروهی از مفاخر علما شیعه و سنی جزو شاگردان او به شمار آمده اند، که یا رسماً شاگرد او بوده اند، یا از وی روایت نموده یا اجازه گرفته اند. مرحوم ربانی شیرازی جمعاً 27 نفر از شاگردان و راویان او را نام برده است. ما مشاهیر آنها را که وارث و ناقل آثار و مکتب او بوده اند، نام می بریم:
شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان، هارون بن موسی تلعکبری، حسین بن عبدالله غضائری، برادرش حسین بن علی بن بابویه قمی، حسن بن عباس نجاشی( پدر نجاشی مولف رجال) ،علم الهدی سید مرتضی، سید ابوالبرکات علی بن حسین جوزی حسینی حلی.
تألیفات شیخ صدوق
شیخ طوسی نوشته است وی نزدیک به 300 کتاب تألیف کرده است. شیخ ، خود در فهرست 40 کتاب او را نام می برد و شیخ اجل نجاشی که رجال خود را پس از فهرست شیخ نوشته وسعی داشته کمبودهای فهرست شیخ را تکمیل کند، 189 کتاب را نام برده است. این کتابها که عموما سودمند و گرانقدر است در جمیع شئون زندگی انسانی و مبانی اسلامی، و با استادی و مهارت در خور تحسینی تالیف و تصنیف شده و نشانه دانش وسیع و بزرگواری و قداست نفس و صفای باطن رئیس محدثین شیعه است، و هم نماینده وجود ثمربخش و موفقیت های اوست که به گفته علامه بحر العلوم خود نشانه بارز دعای حضرت امام زمان علیه السلام در حق او است.
شیخ بزرگوار در تألیفات خود با نقل احادیث و توضیح مضامین و فتوی بر طبق آنها، روح تعالیم عالیه اسلام و اصول و فروع مذهب شیعه را روشن ساخته است. در میان انبوه کتب مذهبی کمتر کتابی پیدا می کنید که از” شیخ صدوق” یا ” محمد بن بابویه قمی” و کتابها و احادیث او ذکری به میان نیامده باشد.
لازم به ذکراست که جمیع کتب شیخ صدوق مانند سایر فقهاء و محدثین آن زمانها به زبان عربی بوده و اسامی آنها نیز عربی است که ما به برخی از آنها اشاره می نماییم:
کتاب توحید، نبوت، اثبات وصیت علی علیه السلام، سه کتاب در غیبت امام زمان، معانی الاخبار، خصال، مختصر تفسیر قرآن، من لایحضره الفقیه، عیون اخبار لرضا، ثواب الاعمال.
وفات او
شیح بزگوار ابوجعفر محمد بن بابویه قمی معروف به شیخ صدوق پس ازهفتاد و چند سال زندگانی درخشان و پر افتخار و مسافرت های طولانی در اقصی نقاط بلاد اسلامی و تالیف و تصنیف حدود 300 جلد کتاب پر ارزش در ابعاد مختلف زندگی، سرانجام درسال381 ه در"ری” چشم از جهان فرو بست و به عالم باقی شتافت. آرامگاهش امروز در شهر ری به نام” ابن بابویه” مشهور وزیارتگاه مردم مسلمان است. “قَدَّسَ اللهُ رُوحَهُ وَ نَوَّرَضَرِیَحهُ".
منبع:
مفاخر اسلام،علی دوانی،ج3.

موضوعات: روز بزرگداشت شیخ صدوق  لینک ثابت
 [ 08:33:00 ب.ظ ]




تفسیر سوره ال عمران( آیات 101 تا 200 )

 

آيه 101
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چگونه بايد شما كافر شويد و حال آن كه آيات خدا بر شما فرو خوانده مي‌شود و پيغمبر او در ميان شما است ( و نور قرآن راه را تابان و رهنمودهاي فرستاده خدا حقيقت را عيان مي‌دارد ! ) و هركس به خدا تمسّك جويد ، بيگمان به راه راست و درست ( رستگاري ) رهنمود شده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَعْتَصِمْ » : چنگ بزند . متوسّل گردد .‏

آيه 102
‏متن آيه : ‏
‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد آن چنان كه بايد از خدا ترسيد از خدا بترسيد ( و با انجام واجبات و دوري از منهيّات گوهر تقوا را به دامان گيريد ) و شما ( سعي كنيد غافل نباشيد تا چون مرگتان به ناگاه در رسد ) نميريد مگر آن كه مسلمان باشيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَمُوتُنَّ إِلا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ » : مراد اين است كه انسان بايد پيوسته متمسّك به اسلام و مراقب اعمال خود باشد تا به ناگاه چون پيك اجل در رسيد ، با ايمان استوار دار فاني را وداع گويد .‏

آيه 103
‏متن آيه : ‏
‏ وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و همگي به رشته ( ناگسستني قرآن ) خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد كه بدان گاه كه ( براي همديگر ) دشمناني بوديد و خدا ميان دلهايتان ( انس و الفت برقرار و آنها را به هم ) پيوند داد ، پس ( در پرتو نعمت او براي هم ) برادراني شديد ، و ( همچنين شما با بت‌پرستي و شركي كه داشتيد ) بر لبه گودالي از آتش ( دوزخ ) بوديد ( و هر آن با فرا رسيدن مرگتان بيم فرو افتادنتان در آن مي‌رفت ) ولي شما را از آن رهانيد ( و به ساحل ايمان رسانيد ) ، خداوند اين چنين برايتان آيات خود را آشكار مي‌سازد ، شايد كه هدايت شويد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَبْل‌ » : ريسمان . رشته . « حَبْلِ الله » : مراد قرآن است . « إِخْوَان‌ » : جمع اَخ ، برادران . « شَفَا » : لبه . « أَنقَذَكُمْ » : شما را نجات داد .‏

آيه 104
‏متن آيه : ‏
‏ وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بايد از ميان شما گروهي باشند كه ( تربيت لازم را ببينند و قرآن و سنّت و احكام شريعت را بياموزند و مردمان را ) دعوت به نيكي كنند و امر به معروف و نهي از منكر نمايند ، و آنان خود رستگارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ » : بايد در ميان شما جماعتي باشد كه . بايد ملّتي باشيد كه . « أُمَّةٌ » : جماعت . ملّت .‏

آيه 105
‏متن آيه : ‏
‏ وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و مانند كساني نشويد كه ( با ترك امر به معروف و نهي از منكر ) پراكنده شدند و اختلاف ورزيدند ( آن هم ) پس از آن كه نشانه‌هاي روشن ( پروردگارشان ) به آنان رسيد ، و ايشان را عذاب بزرگي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَيِّنَاتُ‌ » : دلائل روشن .‏

آيه 106
‏متن آيه : ‏
‏ يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكْفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به ياد آوريد روزي را كه در چنين ) روزي ، روهائي سفيد و روهائي سياه مي‌گردند . و امّا آنان كه ( به سبب انجام كارهاي بد در پيشگاه پروردگارشان شرمنده و سرافكنده و بر اثر غم و اندوه ) روهايشان سياه است ( بديشان گفته مي‌شود : ) آيا بعد از ايمان ( فطري و اذعان به حق ) خود كافر شده‌ايد ؟ ! پس به سبب كفري كه مي‌ورزيده‌ايد عذاب را بچشيد !‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمَ » : مفعولٌ‌به فعل محذوفي چون ( أُذْكُرْ ) يا مفعولٌ‌فيه ( وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ) است . « تَبْيَضُّ » : سفيد مي‌گردد . مراد بشّاشت و شادي مؤمنان است . « تَسْوَدُّ » : سياه مي‌گردد . مراد اندوه و ناراحتي كافران است . « ذُوقُوا » : بچشيد . « بَعْدَ إِيمَانِكُمْ » : مراد ايمان فطري يا ايمان ناشي از تبليغ پيغمبران است .‏

آيه 107
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا آنان كه ( به سبب انجام كارهاي شايسته در پيشگاه آفريدگارشان سرافرازند و سر از پاي نمي‌شناسند و بر اثر شادي و سرور ) روهايشان سفيد است ، در رحمت خداي غوطه‌ورند و جاودانه در آن ماندگارند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِبْيَضَّتْ » : سفيد گرديد .‏

آيه 108
‏متن آيه : ‏
‏ تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَمَا اللّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِّلْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اينها آيات خدا هستند كه ( درباره پاداش نيكوكاران و پادافره بدكاران نازل شده‌اند و ) مشتمل بر حق و حقيقتند ، و خداوند ( هيچ گاه ) ستمي براي جهانيان نمي‌خواهد .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 109
‏متن آيه : ‏
‏ وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( چگونه ممكن است خدا ستم كند در حالي كه آفرينش و فرمانروائي و تصرّف امور ) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خدا است و كارها ( ي مردمان سرانجام ) به سوي خدا برگردانده مي‌شود ( و پاداش و پادافره هر يك را خواهد داد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 110
‏متن آيه : ‏
‏ كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْراً لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شما ( اي پيروان محمّد ) بهترين امّتي هستيد كه به سود انسانها آفريده شده‌ايد ( مادام كه ) امر به معروف و نهي از منكر مي‌نمائيد و به خدا ايمان داريد . و اگر اهل كتاب ( مثل شما به چنين برنامه و آئين درخشاني ) ايمان بياورند ، براي ايشان بهتر است ( از باور و آئيني كه برآنند . ولي تنها عدّه كمي ) از آنان با ايمانند و بيشتر ايشان فاسق ( و خارج از حدود ايمان و وظائف آن ) هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ . . . » : شما بهترين ملّت هستيد اگر امر به معروف و نهي از منكر داشته باشيد و با جان و مال در اين راه بكوشيد .‏

آيه 111
‏متن آيه : ‏
‏ لَن يَضُرُّوكُمْ إِلاَّ أَذًى وَإِن يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الأَدُبَارَ ثُمَّ لاَ يُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان هرگز نمي‌توانند به شما زياني ( ژرف و پردامنه ) برسانند مگر آزار مختصري ( كه اثر چنداني بر جاي نمي‌گذارد ) و اگر با شما بجنگند پشت كرده و پاي به فرار مي‌نهند ، سپس ياري نمي‌شوند ( و نصرت و پيروزي را فراچنگ نمي‌آورند ، مادام كه شما امر به معروف و نهي از منكر داشته باشيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُوَلُّوكُمُ الأدْبَارَ » : به شما پشت مي‌كنند و مي‌گريزند .‏

آيه 112
‏متن آيه : ‏
‏ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُواْ إِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنْ اللّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَآؤُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ الأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان هركجا يافته شوند ، ( مُهر ) خواري بر ايشان خورده است‌ ؛ مگر ( اين كه از روش ناپسند خود دست بردارند و در اعمال خويش تجديدنظر كنند و ) با پيمان خدا ( يعني رعايت قوانين شريعت ) و پيمان مردم ( يعني رعايت مقرّرات همزيستي مسالمت‌آميز ، خويشتن را از اذيّت و آزار در امان دارند و از مساوات حقوقي و قضائي برخوردار گردند ) و آنان شايسته خشم خدا شده‌اند و ( مُهر ) بيچارگي بر ايشان خورده است . چرا كه آنان به آيات خدا كفر مي‌ورزيده‌اند و پيغمبران را به ناحق مي‌كشته‌اند ( و هركس هم در هر عصر و زماني به چنين كارهائي دست يازد و اعمال ننگين گذشتگان را بپسندد ، جزاي او همين خواهد بود ) . اين ( جرأت بر گناهان بزرگ ، ناشي از استمرار گناهان كوچك بود و ) به سبب سركشي ( از فرمان خدا ) و تجاوز ( از حدود شريعت يزدان ) مي‌باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ » : خيمه ذلّت بالايِ سر آنان برافراشته شده است . مُهر خواري بر ايشان خورده است . « أَيْنَمَا » : هرجا . « ثُقِفُوا » : يافته شوند و فراچنگ آورده شوند . « حَبْلِ اللهِ » : آنچه خدا بر مسلمانان واجب كرده است كه در حق اهل كتاب روا دارند بدان گاه كه تحت ذمّه ايشان قرار مي‌گيرند . « حَبْلِ النَّاسِ » : همكاري و همياري مسلمانان با افراد ذمّي . « بَآؤُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللهِ » : برگشتند و خشم خدا را با خود آوردند . مستحقّ خشم خدا گشتند . « مَسْكَنَةُ » : خواري و مذلّت . « عَصَوْا » : سركشي كردند . « كَانُوا يَعْتَدُونَ » : تجاوز مي‌كردند .‏

آيه 113
‏متن آيه : ‏
‏ لَيْسُواْ سَوَاء مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَآئِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ آنَاء اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان همه يكسان نيستند ، گروهي از اهل كتاب ( به دادگري خاسته‌اند و برحق ) پابرجايند و در بخشهائي از شب - در حالي كه به نماز ايستاده‌اند - آيات خدا را مي‌خوانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَوَآءً » : برابر و يكسان . « أُمَّةٌ » : دسته . جماعت . « قَآئِمَةٌ » : بر دين خدا ماندگار و استوار . « ءَانَآءَ » : جمع ( إِنْو ) يا ( إِنْي ) ، ساعاتي از شب . پاسي از شب .‏

آيه 114
‏متن آيه : ‏
‏ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُوْلَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند و ( مردمان را ) به كار نيك مي‌خوانند و از كار زشت باز مي‌دارند و در انجام اعمال شايسته و بايسته بر يكديگر سبقت مي‌گيرند ، و آنان از زمره صالحانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُسَارِعُونَ » : بر همديگر پيشي مي‌جويند .‏

آيه 115
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا يَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلَن يُكْفَرُوْهُ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آنچه از اعمال نيك انجام دهند ( هدر نمي‌رود و بي‌پاداش نمي‌ماند و ) از ثواب آن محروم نمي‌گردند ، و خداوند آگاه از ( حال و احوال ) پرهيزگاران است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَن يُكْفَرُوهُ » : در پيشگاه خدا به هيچ وجه از اجر آن محروم نمي‌شوند و كارشان بي‌مزد نمي‌ماند .‏

آيه 116
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَيْئاً وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بيگمان اموال و اولاد كساني كه كفر ورزيده‌اند ، ايشان را به هيچ وجه از ( كيفر و عذاب ) خدا نمي‌رهاند ( و كوچكترين سودي به حالشان ندارد ) و آنان دوزخيانند و در آنجا جاودانه مي‌مانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَن تُغْنِيَ » : هرگز نمي‌رهاند . هرگز دفع نمي‌گرداند .‏

آيه 117
‏متن آيه : ‏
‏ مَثَلُ مَا يُنفِقُونَ فِي هِذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلَكِنْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مَثَل آنچه كافران در اين جهان ( در راه خوشگذراني و جاه‌طلبي و كسب قدرت و شهرت ، و حتّي آنچه كه در راه خيرات و حسنات ) بذل و بخشش مي‌كنند ، همانند سرماي سختي است كه به كشتزار قومي اصابت كند كه ( با كفر و معاصي ) بر خود ستم كرده‌اند ، و آن را نابود سازد . و خداوند ( با هدر دادن اعمالشان ) بر آنان ستم ننموده است و بلكه خودشان ( با ارتكاب پلشتيها و زشتيها ) به خويشتن ستم روا مي‌دارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رِيحٍ » : باد . « صِرٌّ » : سرماي سخت . « رِيحٍ فِيهَا صِرُّ » : مراد باد صرصر است ( نگا : حاقّه / 6 ، و فصّلت 16 ) . « حَرْثَ » : كشتزار . « أَنفُسَهُمْ » : مفعول مقدّم ( يَظْلِمُونَ ) است .‏

آيه 118
‏متن آيه : ‏
‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِكُمْ لاَ يَأْلُونَكُمْ خَبَالاً وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاء مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! از غير خود محرم اسرار برنگزينيد ، آنان از هرگونه شر و فسادي در حق شما كوتاهي نمي‌كنند . آنان آرزوي رنج و زحمت شما را ( در دل ) دارند ( و پيوسته در انتظار آنند . نشانه‌هاي ) دشمنانگياز دهان آنان آشكار است ، و آنچه در دل دارند بزرگتر است ( از بدسگاليهائي كه ظاهر مي‌سازند ) . ما نشانه‌هائي را ( كه بتوان با آنها دشمن را از دوست باز شناخت ) براي شما بيان كرديم اگر اهل عقل و درايت هستيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِطَانَةً » : مَحرم اَسرار . « مِن دُونِكُمْ » : از غير خود . « لا يَأْ لُونَكُمْ » : تقصير و كوتاهي نمي‌كنند . از ماده ( أَلا ، يَأْ لُو ) . « لا يَأْ لُونَكُمْ خَبَالاً » : براي تباهي كارتان كوتاهي نمي‌كنند و بلكه به تلاش مي‌ايستند . « لا يَأْ لُونَ » : قصور نمي‌كنند . ترك نمي‌كنند . « خَبَالاً » : فساد . تباهي . منصوب به نزع خافض يا تمييز است بنا به معني اوّل ( لا يَأْ لُونَ ) ، و مفعولٌ‌به است بنا به معني دوم آن . « مَا عَنِتُّمْ » : رنج و مشقّت شما را . ( مَا ) مصدريّه است و ( عَنِتُّمْ ) از ماده ( عَنَت ) به معني مشقّت است . « أَكْبَرُ » : بزرگتر و بيشتر .‏

آيه 119
‏متن آيه : ‏
‏ هَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَيْكُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هان ! ( اي مؤمنان ! ) اين شمائيد كه آنان را ( به خاطر قرابت يا صداقت يا مودّت ) دوست مي‌داريد ، و ايشان شما را ( به خاطر تعصّب ديني خود ) دوست نمي‌دارند ، و شما به همه كتابهاي ( آسماني ) ايمان داريد ( امّا آنان به كتاب آسماني شما ايمان ندارند ) . و وقتي كه با شما برخورد مي‌كنند ( براي گول‌زدنتان ، به دروغ ) مي‌گويند : ايمان آورده‌ايم . امّا هنگامي كه تنها مي‌شويد ، از شدّت خشم بر شما ، سرانگشتان خود را به دندان مي‌گزند ، بگو : با ( درد همين ) خشمي كه داريد ، بميريد ، بيگمان خداوند از آنچه در درون سينه‌ها مي‌گذرد آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَلَوْا » : تنها ماندند و مجلسشان از اغيار خالي شد . رفتند . « عَضُّوا » : گاز گرفتند . « أَنَامِل‌ » : جمع أُنْمُلَة ، سرانگشتان .‏

آيه 120
‏متن آيه : ‏
‏ إِن تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُواْ بِهَا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَ يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر نيكي به شما دست دهد ( و نعمتي همچون پيروزي و غنيمت بهره شما گردد ) ناراحت مي‌شوند ، و اگر به شما بدي برسد ، شادمان مي‌شوند . و اگر ( در برابر اذيّت و آزارشان ) بردباري كنيد و ( از دوستي با ايشان ) بپرهيزيد ، حيله‌گري ( و دشمنانگي خائنانه ) آنان به شما هيچ زياني نمي‌رساند ، ( چه ) شكّي نيست خداوند بدانچه انجام مي‌دهند احاطه دارد ( و قادر به دفع نقشه‌هاي خائنانه و نيرنگهاي اهريمنانه ايشان از شما است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِن تَمْسَسْكُمْ » : اگر به شما برسد . « لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً » : اصلاً مكر ايشان به شما زياني نمي‌رساند . ( شَيْئاً ) مفعول مطلق است . انگار كه چنين فرموده است : لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ ضُرًّا ( نگا : آل‌عمران / 144 ، و نساء / 36 ) .‏

آيه 121
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! به ياد مؤمنان آور ) زماني را كه سحرگاهان از ميان خانواده خود بيرون رفتي و پايگاههاي جنگ را براي مسلمانان آماده كردي ( و جاي تيراندازان و جاي سواران و جاي سائر مؤمنان را مشخّص نمودي ) و خداوند شنوا و دانا است ( و گفتگوهايتان را مي‌شنيد و انديشه‌هايتان را مي‌دانست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« غَدَوْتَ » : سحرگاهان بيرون رفتي ، از واژه ( غُدْوَة ) به معني : آغاز روز . « تُبَوِّئ‌ُ » : جايگزين مي‌كني . ترتيب مي‌دهي . « مَقَاعِدَ » : جايگاهها . مفعول دوم است .‏

آيه 122
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن گاه كه دو طائفه از شما ( يعني بَنُوسَلَمه از خَزْرَج ، و بَنُوحارِثه از أَوْس ) آهنگ آن كردند كه سستي ورزند ( و از وسط راه بازگردند و به جهاد نپردازند ) ، ولي خداوند يار آنان بود ( و به ايشان كمك كرد تا از اين انديشه برگشتند ) ، و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند و بس .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَمَّتْ » : خواست . قصد كرد . « أَن تَفْشَلا » : كه سستي كنند . تنبلي كنند .‏

آيه 123
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند شما را در بدر پيروز گردانيد و حال آن كه ( نسبت به كافران ) ناچيز ( و از ساز و برگ اندكي برخوردار ) بوديد ، پس از خدا بترسيد تا شكر ( نعمت او را بتوانيد ) به جاي آوريد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَذِلَّة » : جمع ذليل ، خواران . در اينجا مراد اين است كه از لحاظ شماره اندك و از نظر توشه ضعيف بوديد .‏

آيه 124
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَن يَكْفِيكُمْ أَن يُمِدَّكُمْ رَبُّكُم بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُنزَلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بدان گاه كه تو به مؤمنان مي‌گفتي : آيا شما را بسنده نيست كه پروردگارتان با سه هزار از فرشتگانِ فرستاده ( از سوي خويش براي آرامش خاطرتان ) ياريتان كرد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُنزَلِينَ » : روانه‌شدگان . صفت ( ثَلاثَةِ ءَالافٍ ) يا حال ( الْمَلآئِكَةِ ) است .‏

آيه 125
‏متن آيه : ‏
‏ بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُسَوِّمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آري ! ( شما را بسنده است . و علاوه از آن ) اگر بردباري ( در كارزار ) داشته باشيد و پرهيزگاري كنيد ( از معصيت خدا و مخالفت با پيغمبر ) ، و آنان ( يعني دشمنان مشرك ) هم اينك بر شما تاخت آرند ، پروردگارتان ( بر تعداد فرشتگان بيفزايد و ) با پنج هزار فرشته يورشگر و نشانگذار ، شما را ياري كند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن فَوْرِهِمْ هذا » : همين الآن با سرعت . « مُسَوِّمِينَ » : يورشگران . نشانگذاران بر بدن خود يا بر مركب خويش . مسلّط‌كنندگان مؤمنان بر كافران .‏

آيه 126
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و خداوند آن ( ياري با فرشتگان ) را جز مژده‌اي براي ( پيروزي ) شما نساخت ، و براي آن كرد كه دلهاي شما بدان آرام گيرد ، و پيروزي جز از جانب خداوند تواناي دانا نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بُشْرَيا » : مژده .‏

آيه 127
‏متن آيه : ‏
‏ لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنقَلِبُواْ خَآئِبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هدف از ياريتان توسّط فرشتگان آن است كه ) تا گروهي از بزرگان كافران را نابود كند و يا آنان را سركوب و خوار نمايد و با شكست و ننگ خشمگينشان سازد و نااميد برگردند ( و ديگر بار آرزوي پيروزي در سر نپرورانند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِيَقْطَعَ » : تا هلاك كند . « طَرَفاً » : جماعتي از رؤساء و اشراف . « يَكْبِتَهُمْ » : خوار و سركوبشان كند . « خَآئِبِينَ » : نااميدان .‏

آيه 128
‏متن آيه : ‏
‏ لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذَّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چيزي از كار ( بندگان جز اجرا فرمان يزدان ) در دست تو نيست ( بلكه همه امور در دست خدا است . اين او است كه ) يا توبه آنان را مي‌پذيرد ( و دلهايشان را با آب ايمان مي‌شويد ) يا ايشان را ( با كشتن و خوار داشتن در دنيا ، و عذاب آخرت ) شكنجه مي‌دهد ، چرا كه آنان ستمگرند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَيْسَ لَكَ مِنَ الأمْرِ شَيْءٌ » : جمله معترضه‌اي است ميان سابق و لاحق خود ، و درباره لعن و نفرين رسول ( بر كافران اُحُد ، يا قاتلان قاريان بِئْرِمَعُونه نازل شده است . « يَتُوبَ عَلَيْهِمْ » : عطف بر ( يَكْبِتَهُمْ ) است .‏

آيه 129
‏متن آيه : ‏
‏ وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از آن خدا است آنچه در آسمانها و زمين است . هر كه را بخواهد مي‌آمرزد ، و هر كه را بخواهد عذاب مي‌دهد ، و خدا بخشنده و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 130
‏متن آيه : ‏
‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافاً مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! ربا را دو و چند برابر مخوريد ، و از خدا بترسيد ، باشد كه رستگار شويد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَضْعَافاً مُّضَاعَفَةً » : دو و چند برابر . اين گفته ، قيدي براي تحريم نيست ، بلكه بيان واقعيّتي است كه در جاهليّت بوده است و الاّ رِبا به هر كيفيّتي كه باشد - مضاعف يا غيرمضاعف ، كم يا زياد - با نصّ صريح قرآن حرام و مبغوض است ( نگا : بقره / 275 و 276 ) . ( أَضْعافاً ) حال رِبا است .‏

آيه 131
‏متن آيه : ‏
‏ وَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از آتشي بپرهيزيد كه براي كافران ( نه مؤمنان ) آماده شده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُعِدَّتْ » : آماده گشته است .‏

آيه 132
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از خدا و پيغمبر اطاعت كنيد تا كه ( در دنيا و آخرت ) مورد رحمت و مرحمت قرار گيريد .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 133
‏متن آيه : ‏
‏ وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( با انجام اعمال شايسته و بايسته ) به سوي آمرزش پروردگارتان ، و بهشتي بشتابيد و بر همديگر پيشي گيريد كه بهاي آن ( براي مثال ، همچون بهاي ) آسمانها و زمين است‌ ؛ ( و چنين چيز با ارزشي ) براي پرهيزگاران تهيّه ديده شده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَارِعُوا إِلَيا مَغْفِرَةٍ » : بشتابيد به سوي اسباب مغفرت . از قبيل توبه و عبادت . « عَرْض‌ » : بها و ارزش . پهنا . اگر عرْض به معني عوض و بدل يعني بها و ارزش معنوي بهشت گرفته نشود و بلكه عرض مخالف طول باشد ، بايد مراد آسمانها و زمينِ منظومه شمسي يا بخشي از جهان ناشناخته باشد ؛ نه همه افلاك و كرات ( نگا : يونس / 101 ، حديد / 21 ) .‏

آيه 134
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن كساني كه در حال خوشي و ناخوشي و ثروتمندي و تنگدستي ، به احسان و بذل و بخشش دست مي‌يازند ، و خشم خود را فرو مي‌خورند ، و از مردم گذشت مي‌كنند ، و ( بدين وسيله در صف نيكوكاران جايگزين مي‌شوند و ) خداوند ( هم ) نيكوكاران را دوست مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَرَّآءِ » : توانگري و فراخ دستي . « ضَرَّآءِ » : ناداري و تنگدستي . « كَاظِمِينَ » : فروخورندگان خشم و غضب . عطف بر ( ألَّذِينَ ) است . « عَافِينَ » : عفوكنندگان . درگذرندگان .‏

آيه 135
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ يُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و كساني كه چون دچار گناه ( كبيره‌اي ) شدند ، يا ( با انجام گناه صغيره‌اي ) بر خويشتن ستم كردند ، به ياد خدا مي‌افتند ( و وعده و وعيد و عقاب و ثواب و جلالت و عظمت او را پيش چشم مي‌دارند و پشيمان مي‌گردند ) و آمرزش گناهانشان را خواستار مي‌شوند - و بجز خدا كيست كه گناهان را بيامرزد ؟ - و با علم و آگاهي بر ( زشتي كار و نهي و وعيد خدا از آن ) چيزي كه انجام داده‌اند پافشاري نمي‌كنند ( و به تكرار گناه دست نمي‌يازند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَاحِشَةً » : گناه كبيره ، مانند زنا و قتل . « وَهُمْ يَعْلَمُونَ » : آنان قبح كارشان را مي‌دانند . آنان مي‌دانند كه خداوند توبه توبه‌كاران را مي‌پذيرد و بندگان خود را مي‌بخشد .‏

آيه 136
‏متن آيه : ‏
‏ أُوْلَئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن چنان پرهيزگاراني پاداششان آمرزش خدايشان و باغهاي ( بهشتي ) است كه در زير ( درختان ) آنها جويبارها روان است و جاودانه در آنجاها ماندگارند ، و اين چه پاداش نيكي است كه بهره كساني مي‌گردد كه اهل عملند ( و برابر فرمان خدا كار مي‌كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَالِدِينَ » : جاودانگان . حال ( أوْلئِكَ ) است . « نِعْمَ اَجْرُ الْعَامِلِينَ » : بهترين پاداش براي كساني كه برابر فرمان خدا كار مي‌كنند ، بهشت است . مخصوص به مدح ، يعني ( الْجَنَّةُ ) محذوف است .‏

آيه 137
‏متن آيه : ‏
‏ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَانْظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذَّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پيش از شما ( اي مؤمنان ، درباره گذشتگان ) قواعد و ضوابطي بوده است ( كه ثابت و تغييرناپذير به مرحله اجرا درآمده است و امور اجتماعي بشر برابر آن چرخيده و گرديده است و هميشه هم‌چنين خواهد بود ) پس در زمين به گردش بپردازيد و بنگريد كه فرجام تكذيب‌كنندگان ( حق كه پيوسته با باطل در جنگ است ) چگونه گشته است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَلَتْ » : رفته است . گذشته است . « سُنَن‌ » : جمع سُنَّة ، راهها و روشها . وقائع و رخدادها . ملّتها و امّتها . مراد سُنَّةالله ، يعني نظامي است كه خداوند آن را پديد آورده است و بر طبق آن آفرينش در گردش و چرخش است . « أُنظُرُوا » : بنگريد . بينديشيد . « كَيْفَ كانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ » : ( كَيْفَ ) خبر مقدّم ( كانَ ) و ( عاقِبَة ) اسم آن است .‏

آيه 138
‏متن آيه : ‏
‏ هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين ( كه درباره صفات مؤمنان و قواعد و ضوابط ثابت خدا درباره گذشتگان گذشت ) روشنگري است براي مردمان ، و مايه رهنمود و پندپذيري براي پرهيزگاران است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَيَانٌ » : روشنگري .‏

آيه 139
‏متن آيه : ‏
‏ وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( از جهاد در راه خدا به سبب آنچه بر سرتان مي‌آيد ) سست و زبون نشويد و ( براي كشتگانتان ) غمگين و افسرده نگرديد ، و شما ( با تأييدات خداوندي و قوّه ايمان راستين و نيروي حقي كه از آن دفاع مي‌كنيد ) برتر ( از ديگران ) هستيد ( و پيروزي و بهروزي از آن شما است ) اگر كه به راستي مؤمن باشيد ( و بر ايمان دوام داشته باشيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَهِنُوا » : سست و زبون نشويد . از ماده ( وَهْن ) . « أَعْلَوْنَ » : برتران . چيرگان .‏

آيه 140
‏متن آيه : ‏
‏ إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر به شما ( در جنگ احد ) جراحتي رسيده است ( و به جانتان گزندي و به دارائيتان زياني وارد آمده است ، نگران و پريشان نشويد ) به آن جمعيّت نيز ( در جنگ بدر ) جراحتي همانند آن رسيده است ، و ما اين روزها ( ي پيروزي و شكست ) را در ميان مردم دست به دست مي‌گردانيم ( و گاهي بهره اينان و گاهي نصيب آنان مي‌نمائيم ) تا ثابت‌قدمان بر ايمان را ( از سائرين ) جدا سازد و مؤمنان شناخته شوند و خداوند از ميان شما قربانياني برگيرد و افتخار شهادت نصيبشان گرداند . و خداوند ستمكاران را دوست نمي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَرْحٌ » : زخم . جراحت . مراد از ( قَرْحِ ) اوّل در اين آيه و آيه 172 همين سوره ، اذيّت و آزار و شكست و زيانهائي است كه در جنگ احد گريبانگير مسلمانان گرديد . و مراد از ( قَرْحِ ) دوم ، كشت و كشتار و درد و آزار و بلاها و زيانهائي است كه در جنگ بدر به كافران رسيد ( نگا : آل‌عمران / 165 ) . « نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ » : ميان مردم دست به دست مي‌گردانيم ، و گاهي بدينان و گاهي بدانان مي‌سپاريم . « أيَّام‌ » : روزها . مراد ازمنه و اوقات است‌ ؛ نه روزهاي معمولي . « لِيَعْلَمَ اللهُ » : تا خدا معلوم گرداند . بايد توجّه داشت كه خدا هميشه آگاه بوده و هست . لذا منظور از ( يَعْلَمَ اللهُ ) و عباراتي از اين قبيل ، اين است كه علم غيبي به علم عيني تبديل شود و خفيّ جليّ گردد . « يَتَّخِذْ مِنكُمُ الشُّهَدَآءَ » : تا برخي از شما را مفتخر به درجه شهادت در راه خود كند . تا به برخي از شما افتخار گواهي‌دادن بر مردم در روز رستاخيز بخشد ( نگا : بقره / 143 ) .‏

آيه 141
‏متن آيه : ‏
‏ وَلِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و تا اين كه خداوند مؤمنان را سره و خالص گرداند و كافران را نابود و تباه سازد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِيُمَحِّصَ » : تا سره و خالصشان گرداند . تا از هر عيبي پاكشان دارد . « يَمْحَقَ » : هلاك و تباه كند .‏

آيه 142
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا پنداشته‌ايد كه شما ( تنها با ادّعاي ايمان ) به بهشت درخواهيد آمد ، بدون آن كه خداوند كساني از شما را مشخّص سازد كه به تلاش و پيكار برخاسته‌اند ، و بدون آن كه خداوند بردباراني را متمايز گرداند ( كه رنجها و سختيها ، آنان را پاكيزه و آبديده كرده باشد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمْ » : آيا . « حَسِبْتُمْ » : گمان برده‌ايد . « لَمَّا يَعْلَمِ اللهُ » : خداوند هنوز نشناخته باشد و جدا نساخته باشد ( نگا : بقره / 143 و آل‌عمران / 140 ) . « يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ » : فعل ( يَعْلَمَ ) منصوب است به ( أَنْ ) مقدّر . چكيده معني آيه اين است كه : به بهشت دست نخواهيد يافت مگر آن گاه كه آزمايش خود را بدهيد و خداوند جهاد در راه خود و استقامت با دشمنان دين را از شما مشاهده كند ( نگا : عنكبوت / 2 ) .‏

آيه 143
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ كُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شما كه تمنّاي مرگ ( و شهادت در راه خدا ) را داشتيد پيش از آن كه با آن روبرو شويد ، ( هم‌اينك در ميدان نبرد اُحُد آماده‌ايد و با شهادت ياران ) مرگ را مي‌بينيد و شما بدان مي‌نگريد ، ( پس چرا به دهشت افتاده‌ايد و با ديدن آنچه آرزو مي‌كرديد زبون و غمگين گشته‌ايد ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كُنتُمْ تَمَنَّوْنَ » : آرزو مي‌كرديد و مي‌خواستيد .‏

آيه 144
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏محمّد جز پيغمبري نيست و پيش از او پيغمبراني بوده و رفته‌اند ؛ آيا اگر او ( در جنگ اُحُد كشته مي‌شد ، يا مثل هر انسان ديگري وقتي ) بميرد يا كشته شود ، آيا چرخ مي‌زنيد و به عقب برمي‌گرديد ( و با مرگ او اسلام را رها مي‌سازيد و به كفر و بت‌پرستي بازگشت مي‌كنيد ) ؟ ! و هركس به عقب بازگردد ( و ايمان را رها كرده و كفر را برگزيند ) هرگز كوچكترين زياني به خدا نمي‌رساند ، ( بلكه به خود ضرر مي‌زند ) و خدا به سپاسگزاران پاداش خواهد داد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَلَتْ » : رفته است . « إِنقَلَبْتُمْ عَلَيا أَعْقَابِكُمْ » : بر پاشنه‌هاي خود عقب‌گرد مي‌كنيد و چرخ مي‌زنيد . مراد اين كه : به كفر برمي‌گرديد . « أَعْقَاب‌ » : جمع عَقِبْ ، پاشنه‌هاي پا .‏

آيه 145
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله كِتَاباً مُّؤَجَّلاً وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هيچ كسي را نسزد كه بميرد مگر به فرمان خدا ، و خداوند وقت آن را دقيقاً در مدّت مشخّص و محدودي ثبت و ضبط كرده است ( و در كتابي كه مشتمل بر مرگ و ميرها است نوشته است ) . و هركس پاداش ( و كالاي ) دنيا را خواستار شود از آن بدو مي‌دهيم ، و هر كه پاداش ( و متاع ) آخرت را خواهان باشد از آن بدو مي‌دهيم ، و ما پاداش سپاسگزاران را خواهيم داد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَن تَمُوتَ » : اسم ( كانَ ) است و ( إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ ) خبر آن . « كِتَاباً مُّؤَجَّلاً » : در كتابي نوشته است كه مشتمل بر مرگ و ميرها است . ( نگا : تفسيرالمنتخب / 93 و انعام / 59 ) . وقت آن را دقيقاً در وقت مشخّص و محدودي تعيين كرده است ( نگا : فاطر / 11 ، انعام / 2 ، هود / 104 ) . ( كِتَاباً ) : منصوب به نزع خافض يا مفعول مطلق است . تقدير چنين مي‌شود : كَتَبَ اللهُ ذلِكَ فِي كِتَابٍ مُّشْتَمِلٍ عَلَي اْلآجَالِ ، يا : كَتَبَ اللهُ ذلِكَ كِتَاباً مُّوَقَّتاً بِوَقْتٍ مَّعْلُومٍ . « مُؤَجَّلاً » : مشتمل بر مرگ و ميرها . داراي وقت معيّن و محدود .‏

آيه 146
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چه بسيار پيغمبراني كه مردان خداي فراواني به همراه آنان كارزار مي‌كرده‌اند و به سبب چيزي كه در راه خدا بدانان مي‌رسيده است ( از قبيل : كشته‌شدن برخي از ياران و مجروح‌شدن خود و دوستان ) سست و ضعيف نمي‌شده‌اند و زبوني نشان نمي‌داده‌اند ( و بلكه شكيبائي مي‌كرده‌اند ) و خداوند شكيبايان را دوست مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَأَيِّنْ » : چه بسيار . « رِبِّيُّونَ » : جمع ( رِبّي ) ، عالِمان راسخ در علوم ديني . مردان خدا . مؤمنان مخلص . « قَاتَلَ مَعَهُ » : در ركاب يكايك آنان جنگيده‌اند . « مَا اسْتَكَانُوا » : خواري ننمودند و براي ديگران كرنش نبردند . از ماده ( كَيْن ) يا از ( كَوْن ) .‏

آيه 147
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَن قَالُواْ ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( اين عمل ايشان به هنگام سختي بود ، و در اين وقت ) گفتارشان جز اين نبود كه مي‌گفتند : پروردگارا ! گناهانمان را ببخشاي و از زياده‌رويها و تندرويهايمان صرف نظر فرماي و گامهايمان را ثابت و استوار بدار و ما را بر گروه كافران پيروز بگردان .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا » : مراد تجاوز از حدود و ثغور قوانين و مقرّرات الهي است .‏

آيه 148
‏متن آيه : ‏
‏ فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس خداوند پاداش اين جهان را ( با پيروز كردنشان بر دشمنان ، و فراچنگ آوردن غنيمت و كرامت و عزّت ) بديشان داد ، و پاداش نيكوي آخرت را ( براي آنان تضمين كرد ) و خداوند نيكوكاران را دوست مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ » : پاداش نيكوي آخرت . صفت به موصوف اضافه شده است .‏

آيه 149
‏متن آيه : ‏
‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! اگر از كافران ، فرمانبرداري كنيد ، شما را به كفر برمي‌گردانند و زيان ديده ( از سوي دين و ايمان به سوي كفر و حرمان ) برمي‌گرديد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَاسِرِينَ » : زيانباران . حال ضمير ( و ) است .‏

آيه 150
‏متن آيه : ‏
‏ بَلِ اللّهُ مَوْلاَكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( كافران ياور شما نيستند ) بلكه خدا ياور شما است و او بهترينِ ياوران ( و بزرگترينِ مددكاران ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَوْلي‌ » : سرورِ مُتصرّف .‏

آيه 151
‏متن آيه : ‏
‏ سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در دلهاي كافران رُعْب و هراس خواهيم انداخت ، از آن‌رو كه چيزهائي را انباز خدا ساخته‌اند كه خداوند دليل و برهاني ( بر حقّانيّت آنها ) فرو نفرستاده است ، و جايگاه آنان آتش ( دوزخ ) است ، و جايگاه ستمكاران چه بد جايگاهي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سُلْطَان‌ » : حجّت و برهان ( نگا : نساء / 91 ، 144 ، 153 ، انعام‌ / 81 ، اعراف / 33 ، حجّ / 71 ، روم / 35 ) . « مَثْوي‌ » : اقامتگاه .‏

آيه 152
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در آن هنگام كه آنان را ( در آغاز جنگ اُحُد ) با كمك و ياري او از پاي در مي‌آورديد ، خداوند به وعده خود ( كه پيروزي بود و بر زبان پيغمبر رفته بود ) با شما وفا كرد ، تا آن گاه كه سستي كرديد و در امر ( ماندن در سنگرها و رهاكردن آنجاها ) به كشمكش پرداختيد و اختلاف ورزيديد ، و پس از آن كه آنچه را دوست مي‌داشتيد به شما نشان داد ( كه غلبه بر دشمن بود ) نافرماني كرديد ( و دو دسته شديد : ) دسته‌اي از شما خواهان كالاي دنيا ( يعني غنائم جنگ شد ) و دسته‌اي خواستار آخرت ( يعني : رضايت‌الله و پاداش اخروي ) گرديد . پس ( بر اثر فرار ، دست ) شما را از آنان بازداشت و از ايشان منصرفتان گردانيد ( و بدين وسيله پيروزي شما به شكست انجاميد ) تا شما را بيازمايد و ( مؤمنان مخلص ، از ديگران ممتاز و جدا شوند . و هنگامي كه پشيمان شديد ) شما را بخشيد ، و خداوند را بر مؤمنان نعمت و منّت است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَحُسُّونَهُمْ » : ايشان را از پاي در مي‌آوريد و مستأصلشان مي‌نمائيد . « إِذْن‌ » : مشيّت و فرمان . « فَشِلْتُمْ » : ضعيف و پست همت شُديد . « عَصَيْتُمْ » : نافرماني و سركشي كرديد . « أَرَاكُمْ » : نشانتان داد . « صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ » : شما را از ايشان بازداشت . مراد اين كه خداوند شما را از جنگ ايشان منصرف و معونت خود را بازگرفت و شكست را بهره شما كرد .‏

آيه 153
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَى أحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غُمَّاً بِغَمٍّ لِّكَيْلاَ تَحْزَنُواْ عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ مَا أَصَابَكُمْ وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي مؤمنان به ياد آوريد ) آن گاه را كه در زمين پراكنده مي‌شديد و مي‌گريختيد و دور مي‌گشتيد و ( از شدّت بيم و هراس ) در فكر كسي ( جز نجات خود ) نبوديد ، و پيغمبر از پشت سر شما را صدا مي‌زد ( و مي‌گفت : اي بندگان خدا ! به سوي من بيائيد ، من پيغمبر خدايم ، و هركس بر دشمن بتازد ، بهشت از آن او است . . . ) . پس در برابر غم ( و اندوهي كه به سبب نافرماني ، به پيغمبر چشانديد ) غم ( و اندوهي ) به شما رساند ( و غم و اندوهها يكي پس از ديگري به سوي شما روي مي‌آورد ) اين بدان خاطر بود كه ديگر براي آنچه ( از غنيمت ) از دست داده‌ايد و بر آنچه ( از هزيمت ) به شما رسيده است غمگين نشويد ، و خداوند از آنچه انجام مي‌دهيد آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تُصْعِدُونَ » : در زمين پراكنده مي‌شويد و مي‌گريزيد و دور مي‌گرديد . از مصدر ( إِصْعاد ) . فرق ( إِصْعاد ) با ( صُعود ) در اين است كه اصعاد در زمين صاف انجام مي‌پذيرد ، ولي صعود در تپه‌ها و كوهها . « لا تَلْوُونَ » : روي برنمي‌گردانيد و نمي‌نگريد . « فِي أُخْرَاكُمْ » : در پشت سرتان . « فَأَثَابَكُمْ غَمّاً بِغَمٍّ » : خدا سزاي غمي را كه با مخالفت خود به پيغمبر رسانيديد ، با غمي‌داد كه بر اثر شكست به شما رساند . يا : خداوند غم هزيمت را بر غم جراحت شما افزود .‏

آيه 154
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاساً يَغْشَى طَآئِفَةً مِّنكُمْ وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس به دنبال اين غم و اندوه ، آرامشي به گونه خواب سبكي بر شما چيره كرد كه گروهي از ( مؤمنان راستين ) شما را فرا گرفت ، و گروه ديگري تنها در بند خود بودند و درباره خدا پندارهاي نادرستي چون پندارهاي زمان جاهليّت داشتند ( و بر سبيل انكار ) مي‌گفتند : آيا چيزي از كار ( پيروزي و نصرتي كه پيغمبر به ما وعده داده بود ) نصيب ما مي‌شود ؟ بگو : همه كارها ( اعم از پيروزي و شكست ) در دست خدا است . ( آنان در حين گفتن اين سخن ) در دل خود چيزهائي را پنهان مي‌دارند كه براي تو آشكار نمي‌سازند . ( به خود ) مي‌گويند : اگر كار به دست ما بود ( و يا : اگر برابر وعده محمّد ، سهمي از پيروزي داشتيم ، ) در اينجا كشته نمي‌شديم . بگو : اگر ( براي جنگ بيرون نمي‌آمديد و ) در خانه‌هاي خود هم بوديد ، آنان كه كشته‌شدن در سرنوشتشان بود ، به قتلگاه خود مي‌آمدند و ( در مسلخ مرگ كشته مي‌شدند . آنچه خدا خواست - بنا به مصلحتي كه خود مي‌دانست‌ - در جنگ احد شد ) تا خداوند آنچه را كه در سينه‌ها داريد بيازمايد و تا آنچه را كه در دلها داريد خالص و سره گرداند ، و خداوند بدانچه در سينه‌ها ( از اسرار و رازها ) است آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمَنَةً » : امن . آرامش . مفعولٌ‌به يا مفعوٌل‌له است . « نُعَاساً » : چرت . بدل است . « أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ » : خودشان براي خودشان اهمّيّت دارند و خويشتن را مي‌پايند و بس . « ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ » : همچون گمان جاهليّت . يا : همچون گمان اهل جاهليّت . ( ظَنَّ ) بدل است . « هَل لَّنَا مِنَ الأمْرِ شَيْءٌ » : مگر فتح و پيروزي نصيب ما مي‌شود ؟ هرگز ! مگر در كار و بار خود اختياري نداريم‌ ؟ اگر داشتيم چنين و چنان مي‌كرديم و . . . « يُخْفُونَ » : پنهان مي‌دارند . « لا يُبْدُونَ » : آشكار نمي‌كنند . « بَرَزَ » : بيرون آمد ( نگا : بقره / 250 ) . « مَضَاجِع‌ » : جمع مَضْجَع ، آنجا كه انسان در آن دراز مي‌كشد و بر پهلو مي‌افتد . مراد خوابگاه مرگ و قتلگاه است . « لِيَبْتَلِيَ » : تا بيازمايد . « لِيُمَحِّصَ » : تا سره و خالص سازد ( نگا : بقره / 143 و آل‌عمران / 141 ) .‏

آيه 155
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْاْ مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُواْ وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان كه در روز روياروئي دو گروه ( مسلمانان و كافران در جنگ احد ) فرار كردند ، بيگمان اهريمن به سبب پاره‌اي از آنچه كرده بودند ( كه سركشي از فرمان خدا بود ) آنان را به لغزش انداخت و خداوند ايشان را بخشيد ، چرا كه خداوند آمرزنده و شكيبا است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَوَلَّوْا » : پشت كردند . روي گرداندند . « الْجَمْعَانِ » : دو گروه مؤمنان و مشركان . « إِسْتَزَلَّهُمْ » : آنان را به لغزش انداخت . آنان را به خطا و گناه دچار كرد .‏

آيه 156
‏متن آيه : ‏
‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَقَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِي الأَرْضِ أَوْ كَانُواْ غُزًّى لَّوْ كَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِيَجْعَلَ اللّهُ ذَلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! شما همانند كافران نباشيد كه چون برادرانشان به مسافرتي ( براي تجارت و كسب و كار ) مي‌رفتند ( و مي‌مردند ) يا ( در كشورهاي خود يا جاي ديگري ) به جنگ مي‌پرداختند ( و كشته مي‌شدند ) مي‌گفتند : اگر نزد ما مي‌ماندند ، نمي‌مردند و كشته نمي‌شدند . ( شما اي مؤمنان ! چنين سخناني را نگوئيد ) تا خداوند اين ( گفتار و گمان ) را حسرتي بر دل آنان كند . و خدا است كه زنده مي‌كند و مي‌ميراند ( و زندگي و مرگ در دست او است ) و خدا آنچه را كه مي‌كنيد ( چه خوب باشد و چه بد ) مي‌بيند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ضَرَبُوا فِي الأرْضِ » : در زمين مسافرت كردند . « غُزّيً » : جمع غازي ، جنگجويان . جهادگران . « لِيَجْعَلَ اللهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ » : تا خداوند آن عقيده و باور نادرست ايشان را حسرتي در دل آنان گرداند . تا خداوند جهاد مؤمنان و دستيابي به غنيمت و فوز شهادت ايشان را مايه حسرت كافران گرداند . لام ( لِيَجْعَلَ ) لام عاقبت است ( نگا : قصص / 8 ) .‏

آيه 157
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَحْمَةٌ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر در راه خدا كشته شويد يا بميريد ، مغفرت و مرحمتي ( كه شما را در برمي‌گيرد ) بهتر از چيزهائي است كه ( آنان در طول عمر ) جمع‌آوري مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَئِنْ » : اگر . « قُتِلْتُمْ . . . » : فعل شرط است ، و جواب شرط محذوف است كه ( لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ . . . ) جانشين و در معني آن است .‏

آيه 158
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَئِن مُّتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لإِلَى الله تُحْشَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر بميريد يا كشته شويد ( مگر نه اين است كه فاني نمي‌شويد و در هر دو صورت ) به سوي خدا بازگردانده مي‌شويد ( و پاداش اعمال خوب يا بدتان داده مي‌شود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تُحْشَرُونَ » : جمع‌آوري مي‌شويد .‏

آيه 159
‏متن آيه : ‏
‏ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از پرتو رحمت الهي است كه تو با آنان ( كه سر از خطّ فرمان كشيده بودند ) نرمش نمودي . و اگر درشتخوي و سنگ‌دل بودي از پيرامون تو پراكنده مي‌شدند . پس از آنان درگذر و برايشان طلب آمرزش نما و در كارها با آنان مشورت و رايزني كن . و هنگامي كه ( پس از شور و تبادل آراء ) تصميم به انجام كاري گرفتي ( قاطعانه دست به كار شو و ) بر خدا توكّل كن‌ ؛ چرا كه خدا توكّل‌كنندگان را دوست مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ » : به سبب رحمتي كه خدا آن را در دل تو به وديعت نهاده است . ( مَا ) حرف زائدي است كه براي تأكيد ربط سبب يعني ( رحمت ) ، به مسبّب يعني ( لِنتَ ) به كار رفته است . « لِنتَ » : نرم شدي . نرمش نمودي . « فَظّاً » : تندخو . « غَلِيظَ الْقَلْبِ » : سنگدل . نامهربان . « إنفَضُّوا » : پراكنده مي‌شدند .‏

آيه 160
‏متن آيه : ‏
‏ إِن يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِي يَنصُرُكُم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكِّلِ الْمُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر خداوند شما را ياري كند ( همان گونه كه در جنگ بدر ياري كرد ) هيچ كس بر شما چيره نخواهد شد ، و اگر خوارتان گرداند ( و دست از ياريتان بردارد ، همان گونه كه در جنگ احد چنين شد ) كيست كه پس از او شما را ياري دهد ؟ و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند و بس .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 161
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( شما گمان كرديد ممكن است پيغمبر به شما خيانت كند ! در حالي كه ) هيچ پيغمبري را نسزد كه خيانت كند ، و هر كس خيانت ورزد ، در روز رستاخيز آنچه را كه در آن خيانت كرده است با خود ( به صحنه محشر ) مي‌آورد ، سپس به هركسي پاداش و پادافره آنچه كرده است به تمام و كمال داده مي‌شود ، و بدانان ستم نخواهد شد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَغُلَّ » : خيانت در غنيمت كند . « غَلَّ » : خيانت در غنيمت كرد . « تُوَفَّيا » : به تمام و كمال داده مي‌شود .‏

آيه 162
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا كسي كه ( با طاعت و عبادت ) در پي خوشنودي خدا است ، مانند كسي است كه ( با معصيت و نافرماني ) خشم خدا را نصيب خود مي‌كند ، و جايگاه او دوزخ خواهد بود ؟ ! و دوزخ بدترين بازگشتگاه است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِتَّبَعَ » : پيروي كرد . دنبال كرد . « رِضْوَان‌ » : خوشنودي . « بَآءَ » : برگشت . « سَخَط‌ » : خشم . « بَآءَ بِسَخَطٍ مِّنَ اللهِ » : با كوله‌باري از خشم خدا برگشت . مراد اين كه مورد خشم خدا قرار گرفت . « مَصِير » : بازگشتگاه .‏

آيه 163
‏متن آيه : ‏
‏ هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللّهِ واللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هر يك از ) آنان ( چه دينداران و چه بي‌دينان ) براي خود جاه و مقام ، و جا و مكاني در پيشگاه خدا دارند ( و برابر و يكسان نيستند ) و خداوند مي‌بيند آنچه را كه انجام مي‌دهند ( لذا درجات و دركات هر يك را برابر كردار و رفتارشان تعيين مي‌نمايد و به هركس آن دهد كه سزد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هُمْ دَرَجَاتٌ » : آنان داراي منازل و مراتبي هستند . در اينجا مضاف محذوف است و مضافٌ‌اليه به جاي آن قرار گرفته است . تقدير چنين است : هُمْ ذَوُو دَرَجَاتٍ عِندَ اللهِ .‏

آيه 164
‏متن آيه : ‏
‏ لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏يقيناً خداوند بر مؤمنان ( صدر اسلام ) منّت نهاد و تفضّل كرد بدان گاه كه در ميانشان پيغمبري از جنس خودشان برانگيخت . ( پيغمبري كه ) بر آنان آيات ( كتاب خواندني قرآن و كتاب ديدني جهان ) او را مي‌خواند ، و ايشان را ( از عقائد نادرست و اخلاق زشت ) پاكيزه مي‌داشت و بديشان كتاب ( قرآن و به تبع آن خواندن و نوشتن ) و فرزانگي ( يعني اسرار سنّت و احكام شريعت ) مي‌آموخت ، و آنان پيش از آن در گمراهي آشكاري ( غوطه‌ور ) بودند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَعَثَ » : برانگيخت . فرستاد . « يَتْلُو » : مي‌خواند . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي به دنبال دارد . « يُزَكِّيهِمْ » : از عقائد تباه و رفتارهاي نابهنجار پاكشان مي‌دارد . « الْكِتَاب‌ » : قرآن مجيد . « الْحِكْمَة‌ » : سنّت مطهّره .‏

آيه 165
‏متن آيه : ‏
‏ أَوَلَمَّا أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا ( به ناله و افغان افتاده‌ايد و بي‌حال و زبون شده‌ايد ) هنگامي كه مصيبتي ( در جنگ احد ) به شما دست داده است ( و مي‌گوئيد : ) اين ( كشتار و فرار ) از كجا است‌ ؟ ! و حال آن كه ( در جنگ بدر ) دو برابر آن ، ( پيروزي ) كسب كرده‌ايد ( و از طرف كشته و اسير گرفته‌ايد ؟ ! ) بگو : اين ( شكست خوردن و كشته‌شدن ) از ناحيه خودتان ( و نتيجه مخالفت با رهنمودهاي رسول خدا و پيروي او حرص و آزتان ) است . بيگمان خداوند بر هر چيزي توانا است ( و پيروزي و شكست در حيطه اختيار او است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوَلَمَّا » : آيا هنگامي . ( أَ ) حرف استفهام ، ( وَ ) حرف عطف ، و ( لَمَّا ) ظرف زمان است . « أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ » : بلائي كه به شما رسيد كه عبارت است از كشته‌شدن هفتاد نفر از مسلمانان در جنگ احد . « أَصَبْتُم مِّثْلَيْهَا » : دو برابرش به ديگران رسانده‌ايد كه عبارت است از كشتن هفتاد نفر و اسير نمودن هفتاد نفر از كافران در جنگ بدر . « أَنَّيا هذَا » : اين از كجا است‌ ؟‏

آيه 166
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آنچه ( در جنگ احد ، ) در روزي كه دو دسته ( مؤمنان و كافران ) با هم نبرد كردند به شما رسيد ، به فرمان خدا ( و برابر اراده و قضا و قدر پروردگار ) بود ، و براي اين بود كه خداوند ( ايمان ) مؤمنان را ( به مردم ) بنماياند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِلْتَقَيا » : بهم رسيدند و جنگيدند ( نگا : آل‌عمران / 155 ) . « لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنينَ » : تا مؤمنان راستين را از مؤمنان دروغين جدا سازد .‏

آيه 167
‏متن آيه : ‏
‏ وَلْيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُواْ وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ قَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُواْ قَالُواْ لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَّتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و نيز براي اين بود كه ( نفاق ) منافقان را ظاهر گرداند . منافقاني كه چون بديشان گفته شد : بيائيد در راه خدا بجنگيد يا ( دست‌كم ) براي دفاع ( از خود ) برزميد ، گفتند : اگر مي‌دانستيم كه جنگي واقع خواهد شد ، بيگمان از شما پيروي مي‌كرديم ( و شما را تنها نمي‌گذاشتيم ! ) آنان در آن روز ( كه چنين مي‌گفتند ) به كفر نزديكتر بودند تا به ايمان . ايشان با دهان چيزي مي‌گويند كه در دلشان نيست ( و گفتار و كردارشان با هم نمي‌خواند ) و خداوند ( از هر كسِ ديگري ) داناتر بدان چيزي است كه پنهانش مي‌دارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَافَقُوا » : اظهار ايمان كردند و كفر را به دل گرفتند . « إِدْفَعُوا » : دفاع كنيد و شرّ دشمن را از سر خانواده و ميهن خود كوتاه كنيد .‏

آيه 168
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ أَنفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان كساني هستند كه نشستند و ( از جنگ كناره‌گيري كردند و نسبت ) به برادران خود گفتند : اگر از ما اطاعت مي‌كردند ( و حرف ما را مي‌شنيدند ) كشته نمي‌شدند . بگو : پس مرگ را از خود به دور داريد اگر راست مي‌گوئيد ( كه مي‌توان با پرهيز و حذر از دست قضا و قدر گريخت ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَعَدُوا » : نشستند . « إِدْرَءُوا » : به دور داريد . دفع كنيد .‏

آيه 169
‏متن آيه : ‏
‏ وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و كساني را كه در راه خدا كشته مي‌شوند ، مرده مشمار ، بلكه آنان زنده‌اند و بديشان نزد پروردگارشان روزي داده مي‌شود ( و چگونگي زندگي و نوع خوراك ايشان را خدا مي‌داند و بس ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَحْسَبَنَّ » : گمان مبر . به حساب مياور . « أَمْوَاتاً » : مردگان . مفعول دوم فعل ( لا تَحْسَبَنَّ ) است . « أَحْيَآءٌ » : زندگان . خبر مبتداي محذوف است .‏

آيه 170
‏متن آيه : ‏
‏ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان شادمانند از آنچه خداوند به فضل و كرم خود بديشان داده است ، و خوشحالند به خاطر كساني كه بعد از آنان مانده‌اند ( و هنوز در راه خدا مي‌رزمند و به فوز شهادت نائل نشده‌اند و ) بديشان نپيوسته‌اند . ( شادي و سرور آنان از اين بابت است كه پيروزي يا شهادت در انتظار هم‌كيشان ايشان است و مقامات برجسته آنان را در آن جهان مي‌بينند ، و مي‌دانند ) اين كه ترس و هراسي بر ايشان نيست و آنان اندوهگين نخواهند شد . ( چه نه مكروهي بر سر راه آنان در سراي باقي است ، و نه بر كاري كه در سراي فاني كرده‌اند و دارائي و عزيزاني را كه ترك گفته‌اند ، پشيمانند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَرِحِينَ » : شادمانان . حال ضمير ( و ) در ( يُرْزَقُونَ ) است . « يَسْتَبْشِرُونَ » : شادمان و خوشحالند . مژده و نويد مي‌دهند ( نگا : فرهنگ لسان‌العرب ، و محيط‌المحيط ) .‏

آيه 171
‏متن آيه : ‏
‏ يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شاد و خوشحالند به خاطر نعمتي كه خدا بدانان داده است و فضل و كرمي كه او بديشان روا ديده است ، و خوشوقت و مسرورند از اين كه ( مي‌بينند ) خداوند اجر و پاداش مؤمنان را ضائع نكرده و هدر نمي‌دهد .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 172
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَواْ أَجْرٌ عَظِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني كه پس از ( آن همه ) زخمهائي كه خوردند و جراحتهائي كه برداشتند ، فرمان خدا و پيغمبر را اجابت كردند ( و هنوز زخمهاي جنگ احد التيام نيافته به تعقيب مشركان پرداختند و به سوي حمْراءُ اْلاُسُد شتافتند و بدين وسيله كار بسيار نيكوئي كردند ، ) براي كساني از آنان كه ( چنين كار ) نيكي كردند و ( از نافرماني خدا و رسول ترسيدند و ) پرهيز نمودند ، اجر و پاداش بس بزرگي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إسْتَجَابُوا » : اجابت و اطاعت كردند . « قَرْح‌ » : زخم .‏

آيه 173
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن كساني كه مردمان بديشان گفتند : مردمان ( قريش براي تاختن بر شما دست به دست هم داده‌اند و ) بر ضدّ شما گرد يكديگر فراهم آمده‌اند ، پس از ايشان بترسيد ؛ ولي ( چنين تهديد و بيمي به هراسشان نيانداخت ؛ بلكه برعكس ) بر ايمان ايشان افزود و گفتند : خدا ما را بس و او بهترين حامي و سرپرست است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَسْبُنَا » : ما را بس است . براي ما كافي است . « وَكِيلُ » : حامي و سرپرست . فَعيل به معني مَفْعول است ، يعني وكيل به معني موكول مي‌باشد .‏

آيه 174
‏متن آيه : ‏
‏ فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس آنان ( براي جهاد بيرون رفتند ، وليكن دشمنانشان را خوف و هراس برداشت و از روياروئي با چنين مؤمناني خودداري ورزيدند ، و مسلمانان ) با نعمت بزرگ ( شهامت و عافيت و استقامت و بردن ثواب جهاد ) و فضل و مرحمت سترگ خداوند ( كه با رعب و وحشت انداختن به دل دشمنان ، نصيب مسلمانان كرد و ايشان را از دست كشتار و آزار كافران رستگار كرد ، به مدينه ) برگشتند ، و حال آن كه هيچ گونه آسيبي بديشان نرسيد ، و رضايت خدا را خواستند ( و در پي خرسندي پروردگار بودند و شايستگي بزرگواري او را پيدا كردند ) و خداوند داراي فضل و كرم سترگي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنقَلَبُوا » برگشتند . « بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللهِ » : به همراه نعمتي از خدا كه قوّت ايمان است . « فَضْلٍ » : فضل و مرحمت بزرگي كه اجر عظيم است . « لَمْ يَمْسَسْهُمْ » : بديشان نرسيد .‏

آيه 175
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين تنها اهريمن است كه شما را از دوستان خود ( با پخش شايعات و سخنان بي‌اساس ) مي‌ترساند ، پس ( از آنجا كه شما به خدا ايمان داريد ، بيباك و دلير باشيد و ) از آنان مترسيد و از من بترسيد اگر مؤمنان ( راستين ) هستيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الشَّيْطَانُ » : اهريمن . مراد از آن ، انسان منافق شيطان‌صفتي است كه اين حرف را زد . « يُخَوِّفُ أَوْلِيَآءَهُ » : شما را از دوستان خود مي‌ترساند . شما را با دوستان خود مي‌ترساند . مفعول اوّل ( يُخَوِّفُ ) محذوف است و تقدير چنين است : يُخَوِّفُكُمْ أوْلِيَآءَهُ . يا : يُخَوِّفُكُم بِأوْلِيَآئِهِ .‏

آيه 176
‏متن آيه : ‏
‏ وَلاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّواْ اللّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِي الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني كه در ( راه ) كفر بر همديگر پيشي مي‌گيرند ( و هميشه بر كفرشان مي‌افزايند و از بد به بدتر مي‌گرايند ) تو را غمگين نسازند ؛ چرا كه آنان هيچ زياني به خدا نمي‌رسانند . خداوند مي‌خواهد ( ايشان را به حال خود واگذارد و ) در آخرت بهره‌اي ( از ثواب ) براي آنان برجاي نگذارد ، و ( علاوه از محروميّت از ثواب ) ايشان را عذاب بزرگي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُسَارِعُونَ » : بر همديگر شتاب مي‌گيرند و سبقت مي‌جويند . « شَيْئاً » : به هيچ وجه . اصلاً . مفعول مطلق يا منصوب به نزع خافض است و تقدير چنين است : لَن يَضُرُّوا اللهَ ضَرَراً ما . يا : لَن يَضُرُّوا اللهَ بِشَيْءٍ مَّا أَصْلاً . « حَظّاً » : بهره . نصيب .‏

آيه 177
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ لَن يَضُرُّواْ اللّهَ شَيْئاً وَلهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بيگمان كساني كه ( بهاي ) ايمان را مي‌دهند و ( كالاي ) كفر را مي‌خرند ، هيچ زياني به خدا نمي‌رسانند ، و ايشان را عذاب دردناكي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ » : مراد اين است كه كفر را به جاي ايمان برمي‌گزينند .‏

آيه 178
‏متن آيه : ‏
‏ وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْماً وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كافران ( و بي‌ديناني كه ايمان را داده و كفر را خريداري كرده‌اند ) گمان نبرند كه اگر بديشان مهلت مي‌دهيم ( و وسائل رفاه دنيوي برايشان مهيّا مي‌داريم و بر عمرشان مي‌افزائيم ) به صلاح آنان است ، بلكه ما بديشان فرصت مي‌دهيم تا بر گناهان خود بيفزايند و ( در آخرت به عذاب شديدي دچار آيند . بيگمان ) براي آنان عذاب خواركننده‌اي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نُمْلِي‌ » : فرصت و مجال مي‌دهيم ( نگا : مؤمنون / 55 و 56 ) . « مُهِينٌ » : خواركننده .‏

آيه 179
‏متن آيه : ‏
‏ مَّا كَانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاءُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي مؤمنان ! سنّت ) خدا بر اين نبوده است كه مؤمنان را به همان صورتي كه شما هستيد ( و مؤمن با منافق آميزه يكديگر شده است و مسلمان از نامسلمان جدا نگشته است ) به حال خود واگذارد . بلكه خداوند ( با محكّ سختيها و دشواريها و فرازها و نشيبهاي زندگي ، از جمله جهاد ، منافق ) ناپاك را از ( مؤمن ) پاك جدا مي‌سازد . و ( همچنين سنّت ) بر اين نبوده است كه ( كسي را از آفريدگان خود ، و از جمله ) شما را بر غيب مطّلع سازد ( تا مؤمنان و منافقان را از طريق علم غيب بشناسيد . زيرا اين برخلاف سنّت الهي است ) . ولي خداوند از ميان پيغمبران خود ، هر كه را بخواهد برمي‌گزيند ( و بر قسمتي از غيب مطّلع مي‌سازد ، البتّه بدان اندازه كه براي مقام رهبري او لازم و ضروري باشد ) پس به خدا و پيغمبرانش ايمان بياوريد ، و اگر ايمان بياوريد و پرهيزگار شويد ، پاداش بزرگي خواهيد داشت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِيَذَرَ » : ترك كند . رها سازد . از ماده ( وذر ) . « يَجْتَبي‌ » : برمي‌گزيند .‏

آيه 180
‏متن آيه : ‏
‏ وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان كه نسبت بدانچه خداوند از فضل و نعمت خود بديشان عطاء كرده است بخل مي‌ورزند ( و زكات مال بدرنمي‌كنند و در راه مصالح جامعه به بذل و بخشش دست نمي‌يازند ) گمان نكنند كه اين كار براي آنان خوب است و به سود ايشان است ، بلكه اين كار براي آنان بد است و به زيان ايشان تمام مي‌شود . در روز قيامت همان چيزي كه بدان بخل ورزيده‌اند ( و سخت بدان دل بسته‌اند و برابر قانون خدا در راه خدمت به اجتماع به كار نبرده‌اند ، وبال آنان مي‌گردد و عذاب آن ) طوق ( سنگين اسارت بر گردن ) ايشان مي‌گردد . ( و اين اموال چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود يا نشود ، بالاخره از صاحبان آن جدا خواهد شد ) و همه آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است و سرانجام هم همه را به ارث خواهد برد ، ( چه : در حقيقت مالك اصلي خدا است ، و اين امانت چند روزي پيش ما است ) و خداوند از آنچه مي‌كنيد آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هُوَ خَيْراً » : ( هُوَ ) ضمير فصل است . ( خَيْراً ) مفعول دوم ( لا يَحْسَبَنَّ ) و مفعول اوّل آن ( الْبُخْلَ ) و محذوف است و تقدير چنين است : وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَآ ءَاتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ الْبُخْلَ خَيْراً لَّهُمْ . « سَيُطَوَّقوُنَ » : طوق گردن ايشان مي‌گردد .‏

آيه 181
‏متن آيه : ‏
‏ لَّقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاء سَنَكْتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتْلَهُمُ الأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( با وجود اين كه ملك آسمانها و زمين از آن او است و همه چيز را همو به ارث مي‌برد ، برخي از يهوديان از روي ريشخند گفتند : اي محمّد ! خداي تو فقير است و از ما درخواست قرض مي‌كند ! بگو : ) بيگمان خداوند سخن كساني را شنيد كه گفتند : خدا فقير است و ما بي‌نيازيم ! آنچه را گفتند ( بر ايشان ) خواهيم نوشت ، و به قتل رساندن پيامبران را به ناحق ( توسّط گذشتگان ) ايشان ( هم ثبت و ضبط خواهد شد ) و بدانان خواهيم گفت : بچشيد عذاب ( آتش ) سوزان را .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّ اللهَ فَقِيرٌ » : سخن يهودياني است كه قرآن را به استهزاء مي‌گرفتند و با توجّه به آيه 245 بقره ( مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً . . . ) چنين بي‌ادبانه دم مي‌زدند . « قَتْلَهُم‌ » : عطف به ( مَا ) است . « الأنبِيَآءَ » : مفعولٌ‌به مصدر ( قَتْلَ ) است . « الْحَرِيقِ » : سوزاندن . سوزاننده . اسم مصدري است به معني إحراق يا فعيل به معني فاعل يعني مُحْرِق است . در هر صورت مراد دوزخ است .‏

آيه 182
‏متن آيه : ‏
‏ ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين ( عذاب آتش سوزان ) به خاطر چيزي است كه دستهاي خودتان ( مرتكب آن گشته است و برايتان با انجام اعمال ناشايست ) پيشاپيش فرستاده است ، و خداوند به بندگان ( هرگز كمترين ) ستمي روا نمي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذلِكَ » : آن عذاب . در اينجا معني ( اين ) دارد و مبتدا است و خبر آن جمله ( بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ ) است . « بِمَا » : به سبب آنچه . « قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ » : دستهايتان تقديم داشته است . تعبير كلّ با جزء است و مراد : خودتان كرده‌ايد و پيشاپيش فرستاده‌ايد . « لَيْسَ بِظَلاّمٍ » : كمترين ستمي روا نمي‌دارد ( نگا : نساء / 40 ) . ستم‌پيشه نيست . واژه ( ظَلاّم ) صيغه مبالغه در كميّت است‌ ؛ نه كيفيّت ، يا صيغه نسبت است و به معني ( ظالم ) ، همچون نجّار منسوب به نجّارة ، و حَدّاد منسوب به حِدادَة ، و عَطّار منسوب به عِطْر .‏

آيه 183
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىَ يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءكُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان كساني هستند كه گفتند : خداوند از ما پيمان گرفته است ‌ ( و به ما سفارش كرده است ) كه به هيچ پيغمبري ايمان نياوريم ، مگر هنگامي كه براي ما قرباني بياورد و آتش ( آذرخش آسماني پيدا شود و در برابر ديدگانمان ) آن را بخورد ! بگو : پيغمبراني پيش از من دلائل روشن و چيزي را كه گفتيد با خود آورده‌اند ( و به شما نموده‌اند ) پس چرا آنان را كشته‌ايد ، اگر راستگوئيد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« قُرْبَان » : هر نوع نيكي و خوبي‌اي كه با انجام آن به خدا تقرّب جويند . مصدري است مانند غُفران و رُجحان و به معني اسم مفعول به كار مي‌رود ، يعني : الْمُتقرّب بِهِ إِلَي اللهِ ( نگا : مائده / 27 ) . « بَيِّنَات‌ » : معجزات .‏

آيه 184
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ جَآؤُوا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِيرِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس اگر ( اين بهانه‌جويان ) تو را تكذيب كردند ( چيز تازه‌اي نيست و غمگين مباش ) چه پيغمبران زيادي پيش از تو تكذيب شده‌اند كه معجزات و دلائل روشن و كتابهاي متقن و مشتمل بر مواعظ و اندرز و كتاب روشنگر ( راه نجات ) با خود آورده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« زُبُر » : جمع زَبُور ، كتاب مشتمل بر مواعظ . كتاب آسماني داود ( نگا : نساء / 163 و انبياء / 105 ) . « كِتَاب‌ » : مراد جنس كتاب است و شامل تورات و انجيل و صُحُف ابراهيم مي‌گردد . عطف آن بر ما قبل خود ، عطف عامّ بر خاصّ است . « مُنِير » : روشنگر راه حق .‏

آيه 185
‏متن آيه : ‏
‏ كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَما الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر كسي مزه مرگ را مي‌چشد ، و بيگمان به شما پاداش و پادافره خودتان به تمام و كمال در روز رستاخيز داده مي‌شود . و هركه از آتش دوزخ به دور گردد و به بهشت برده شود ، واقعاً سعادت را فراچنگ آورده و نجات پيدا كرده است . و زندگي دنيا چيزي جز كالاي فريب نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَفْسٍ » : كس . شخص . « ذَآئِقَة‌ » : چشنده . « تُوَفَّوْنَ » : به تمام و كمال به شما داده مي‌شود . « زُحْزِحَ » : دور كرده شد . « فَازَ » : كامياب شد . به مراد رسيد . « مَتَاع‌ » : كالا . « غُرُور » : خدعه و فريب .‏

آيه 186
‏متن آيه : ‏
‏ لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذًى كَثِيراً وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به طور مسلّم از لحاظ مال و جان خود مورد آزمايش قرار مي‌گيريد و حتماً از كساني كه پيش از شما بديشان كتاب داده شده است ، و از كساني كه كفر ورزيده‌اند ، اذيّت و آزار فراواني مي‌بينيد ( و اعمال ناشايستي و سخنان نابايستي مي‌شنويد ) و اگر ( در برابر آزمايش مالي و جاني ) بردباري كنيد و ( از آنچه بايد پرهيز كرد ) بپرهيزيد ، ( كارهاي شايسته همين است و ) اين اموري است كه بايد بر انجام آنها عزم را جزم كرد و در اجراي آنها كوشيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَتُبْلَوُنَّ » : مسلّماً آزموده مي‌شويد ( نگا : بقره / 155 و انبياء / 35 ) . « لَتَسْمَعُنَّ » : مسلّماً خواهيد شنيد . مراد از شنيدن در اينجا ديدن و دريافتن است . « مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ » : مراد يهوديان و مسيحيان است . « مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا » : مراد سائر كفّار است . « عَزْم‌ » : مصدر است و در معني اسم مفعول يعني مَعْزُوم ، به معني آنچه بايد در راه رسيدن بدان به تلاش ايستاد و جدّي بود ، به كار رفته است .‏

آيه 187
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به ياد بياور اي پيغمبر ! ) آن گاه را كه خداوند پيمان مؤكّد ( بر زبان انبياء ) از اهل كتاب گرفت كه بايد كتاب ( خود ) را براي مردمان آشكار سازيد و توضيح دهيد و آن را كتمان و پنهان نسازيد . امّا آنان آن را پشت سر افكندند و به بهاي اندكي آن را فروختند ! چه بد چيزي را خريدند ! ( آنان باقي را با فاني معاوضه كردند ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِيثَاق » : عهد و پيمان . « لَتُبَيِّنُنَّهُ » : قطعاً آن را بايد بيان داريد و توضيح دهيد و تفهيم كنيد . « نَبَذُوهُ » : آن را دور انداختند و نسبت بدان اهمال و سهل‌انگاري كردند و تعاليم آن را به كار نبستند . « وَرَآء » : فراسوي . « ظُهُور » : جمع ظَهْر ، پشتها .‏

آيه 188
‏متن آيه : ‏
‏ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ يَفْعَلُواْ فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گمان مبر آنان كه از كارهاي ( ناشايستي ) كه انجام مي‌دهند خوشحال مي‌شوند ، و دوست مي‌دارند كه در برابر كارهاي ( نيكي ) كه انجام نداده‌اند ستايش شوند ، از عذاب ( الهي ) نجات يابند و رستگار شوند . بلكه براي ايشان عذاب دردناكي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَفَازَةٍ » : مصدر ميمي است و بمعني نجات و رستگاري . يا اسم مكان است و به معني مكان نجات و رستگاري . بركنار .‏

آيه 189
‏متن آيه : ‏
‏ وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ملك آسمانها و زمين از آن خدا است ، و خدا بر هر چيزي توانا است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُلْك‌ » : سلطنت و شاهي . كشور .‏

آيه 190
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسلّماً در آفرينش ( عجيب و غريب و منظّم و مرتّب ) آسمانها و زمين ، و آمد و رفت ( پياپي ، و تاريكي و روشني ، و كوتاهي و درازي ) شب و روز ، نشانه‌ها و دلائلي ( آشكار براي شناخت آفريدگار و كمال و دانش و قدرت او ) براي خردمندان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَلْق‌ » : آفرينش . آفريده . « إِخْتِلاف‌ » : آمد و شد . دگرگوني . « ءَايَات‌ » : ادلّه و نشانه‌هاي دالّ بر قدرت خدا . « أُوْلِي‌الألْبَاب‌ » : صاحبان عقل و خرد .‏

آيه 191
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني كه خدا را ايستاده و نشسته و بر پهلوهايشان افتاده ( و در همه اوضاع و احوال خود ) ياد مي‌كنند و درباره آفرينش ( شگفت‌انگيز و دلهره‌انگيز و اسرارآميز ) آسمانها و زمين مي‌انديشند ( و نقشه دلربا و ساختار حيرتزاي آن ، شور و غوغائي در آنان برمي‌انگيزد ، و به زبان حال و قال مي‌گويند : ) پروردگارا ! اين ( دستگاه شگفت كائنات ) را بيهوده و عبث نيافريده‌اي‌ ؛ تو منزّه و پاكي ( از دست يازيدن به كار باطل ! ) ، پس ما را ( با توفيق بر انجام كارهاي شايسته و بايسته ) از عذاب آتش ( دوزخ ) محفوظ دار .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قِيَاماً » : جمع قائم ، ايستادگان . « قُعُوداً » : جمع قاعد ، نشستگان . « قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ . . . الأرْضِ » : حال ضمير ( و ) يَذْكُرُونَ بوده و بر همديگر عطف شده‌اند . « جُنُوب‌ » : جمع جنْب ، پهلوها . « بَاطِلاً » : بيهوده و عبث . صفت مصدر محذوفي است و تقدير چنين است : خَلْقاً باطِلاً . يا حال ( هذا ) است . « سُبْحَانَكَ » : پاك و منزّهي تو . مفعول مطلق فعل محذوف ( سَبَّحَ ) . « قِنَا » : ما را محفوظ و مصون دار . از ماده ( وقي ) .‏

آيه 192
‏متن آيه : ‏
‏ رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارا ! بيگمان تو هر كه را ( به خاطر اعمال زشتش ) به آتش درآري ، به راستي خوار و زبونش كرده‌اي . و ( اينان بر خود و ديگران ستم كرده‌اند و ) ستمكاران را ياوري نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَخْزَيْتَهُ » : خوار و زبونش كرده‌اي .‏

آيه 193
‏متن آيه : ‏
‏ رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارا ! ما از منادي ( بزرگوار توحيد ، يعني محمّد پسر عبدالّله ) شنيديم كه ( مردم را ) به ايمان به پروردگارشان مي‌خواند و ما ايمان آورديم ( و نداي او را لبّيك گفتيم . اكنون كه چنين است ) پروردگارا ! گناهانمان را بيامرز و بديهايمان را بپوشان و ما را با نيكان و ( در مسير ايشان ) بميران .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُنَادِياً » : ندادهنده . مراد پيغمبر اسلام يا قرآني است كه به ارمغان آورده است . « ذُنُوب‌ » : گناهان كبيره . « سَيِّئَات » : گناهان صغيره . « أَبْرَار » : جمع بَرّ و بارّ ، نيكان . « تَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَار » : ما را با نيكان بميران . مراد اين است كه هر چند ما نيك نيستيم ولي با اين وجود ما را در سلك نيكان قرار و از زمره ايشان قلمداد فرما .‏

آيه 194
‏متن آيه : ‏
‏ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلاَ تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارا ! آنچه را كه بر ( زبان ) پيغمبران خود ( و به پاداش تصديق ايشان و پيروي از آنان ) به ما وعده داده‌اي ، ( از قبيل : پيروزي دنيا و نعمت آخرت ) به ما عطاء كن ، و در روز رستاخيز ما را ( با درآوردن به دوزخ ) خوار و زبون مگردان . بيگمان تو خلف وعده نخواهي كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلَيا رُسُلِكَ » : بر زبان پيغمبرانت . مضاف محذوف است و تقدير چنين است : عَلَيا أَلْسِنَةِ رُسُلِكَ . « لا تُخْزِنَا » : خوارمان مدار و زبونمان مگردان . « مِيعَاد » : مصدر ميمي است و به معني وعده . يا به معني زمان وعده است و مراد رستاخيز است .‏

آيه 195
‏متن آيه : ‏
‏ فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَاباً مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس پروردگارشان دعاي ايشان را پذيرفت و پاسخشان داد كه من عمل هيچ كسي از شما را كه به كار پرداخته باشد - خواه زن باشد يا مرد - ضائع نخواهم كرد . پاره‌اي از شما از پاره ديگر هستيد ( و همگي همنوع و همجنس مي‌باشيد ) . آنان كه هجرت كردند ، و از خانه‌هاي خود رانده شدند ، و در راه من اذيّت و آزارشان رساندند ، و جنگيدند و كشته شدند ، هر آينه گناهانشان را مي‌بخشم و به بهشتشان درمي‌آورم . بهشتي كه رودخانه‌ها در زير ( درختان ) آن روان است . اين پاداشي از سوي خدا ، ( ايشان را ) است ، و پاداش نيكو تنها نزد خدا است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِسْتَجَابَ » : پذيرفت . پاسخ داد . « أَنِّي » : كه من . فتحه همزه با توجّه به حرف جرّ محذوفي است كه تقدير چنين است : فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ بِأَنِّي لآ أُضِيعُ . « بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ » : برخي از برخي ديگريد . مراد اين كه مرد و زن از يك جنس بوده و برتري آنان با عمل صالح است . « لاُكَفِّرَنَّ » : بيگمان محو مي‌گردانم و مي‌زدايم . « ثَوَاباً » : مفعول مطلق فعل محذوف ( لأُثِيبَنَّهُمْ ) است يا تمييز و يا حال ( جَنَّات ) و . . . « حُسْنُ الثَّوَابِ » : پاداش نيكو . اضافه صفت به موصوف است .‏

آيه 196
‏متن آيه : ‏
‏ لاَ يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِي الْبِلاَدِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏رفت و آمد ( پيروزمندانه ، و اشتغال به كسب و كار و تجارت و بسر بردن در ناز و نعمت ) كافران در شهرها ، تو را نفريبد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا يَغُرَّنَّكَ » : تو را گول نزند . « تَقَلُّبُ » : گشت و گذار . آمد و شد ( نگا : نحل / 46 ) . غلْط خوردن در ثروت و نعمت . « بِلاد » : جمع بلد ، شهرها . جاها و سرزمينها .‏

آيه 197
‏متن آيه : ‏
‏ مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين ) متاع ناچيزي است ، سپس ( به دنبال اين نعمت و قدرت ناچيز ظاهري ) جايگاهشان دوزخ است ، و چه بد جايگاهي است !‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَتَاعٌ » : كالا و نعمت . تمتّع و بهره‌مندي . خبر مبتداي محذوفي چون ( هُوَ ) است كه مرجع آن ( تَقَلُّب ) است . « مَأْوَيا » : مكاني كه سرانجام بدان پناه مي‌برند ( نگا : آل‌عمران / 151 ) . « مِهَاد » : آرامگاه . بِستر .‏

آيه 198
‏متن آيه : ‏
‏ لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلاً مِّنْ عِندِ اللّهِ وَمَا عِندَ اللّهِ خَيْرٌ لِّلأَبْرَارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ولي آنان كه از ( خشم ) پروردگارشان ( با انجام طاعات و ترك منهيّات ) مي‌پرهيزند ، بهشت از آن ايشان است كه در زير ( درختان ) آن رودخانه‌ها روان است ، و جاودانه در آن مي‌مانند . ( تازه ، اين لذائذ جسماني ) به عنوان مهماني و پذيرائي ( نخستين ) از جانب خدا است ، و آنچه ( از لذائذ روحاني و الطاف بيكران صمداني ) در پيشگاه يزدان است براي نيكان ( بسي والاتر از آن ، و ) بهتر ( از متاع فاني جهان ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نُزُلاً » : نوشيدني و خوراكي كه از مهمان در آغاز نزول ، بدان پذيرائي مي‌كنند . زاد و توشه . حال ( جَنَّات ) است .‏

آيه 199
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِمْ خَاشِعِينَ لِلّهِ لاَ يَشْتَرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُوْلَئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏برخي از اهل كتاب هستند كه به خدا و بدانچه بر شما نازل شده و بدانچه بر خود آنان نازل گرديده است ، ايمان دارند . در برابر خدا فروتن بوده و آيات خدا را به بهاي ناچيز ( دنيا ) نمي‌فروشند . پاداش ايشان در نزد پروردگارشان ( محفوظ ) است . بيگمان خداوند سريع‌الحساب است ( و به سرعت تمام در مدّتي اندك به حساب اعمال همگان رسيدگي كرده و پاداش و پادافره نيكان و بدان را بدون كم و كاست خواهد داد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَاشِعِينَ » : فروتنان . حال است .‏

آيه 200
‏متن آيه : ‏
‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! ( در برابر شدائد و ناملايمات ) شكيبايي ورزيد و ( در مقابل دشمنان ) استقامت و پايداري كنيد و ( از مرزهاي مملكت خويش ) مراقبت به عمل آوريد و از ( خشم ) خدا بپرهيزيد ، تا اين كه رستگار شويد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صَابِرُوا » : بر ديگران در صبركردن پيروز شويد و از آنان شكيباتر باشيد . « رَابِطُوا » : مرزداري كنيد و از سرزمين اسلامي خود مراقبت به عمل آوريد .

 

موضوعات: تفسیر سوره ال عمران( آیات 101 تا 200 )  لینک ثابت
 [ 07:46:00 ب.ظ ]




آیت‌الله خوشوقت در مسائل اخلاقی بیشتر اهل عمل بود

مدیر حوزه علمیه امام القائم(عج) با اشاره به این‌که جوانان از مباحث آیت‌الله خوشوقت استفاده‌های بسیاری می‌کردند، گفت: آیت‌الله خوشوقت با حالت بشاش به مراجعه کنندگان پاسخ می داد و همچنین در مسائل اخلاقی بیشتر به عمل کردن اهمیت می‌داد.

حجت‌الاسلام سید مجتبی بدری، مدیر حوزه علمیه امام القائم(عج) در گفت‌گو با خبرنگار خبرگزاری رسا، با بیان این‌که آیت‌الله خوشوقت خدمت کار نداشت و زندگی وی ساده‌ بود، گفت: مدتی پیش با یکی از مسؤ‍ولان طرح صالحین به محضر این عالم بزرگوار رسیدیم و از فیوضات ایشان بهره‌مند شدیم به طوری‌که دیدن ایشان برای من بسیار مؤثر بود.وی با اشاره به این‌که جوانان از مباحث آیت‌الله خوشوقت استفاده‌های بسیار می‌کردند، ابراز داشت: فقدان آیت‌الله خوشوقت برای جهان اسلام و تشیع و مردم تهران یک فاجعه و ضایعه‌ است. مدیر حوزه علمیه امام القائم(عج) بیان داشت: آیت‌الله خوشوقت با حالت بشاش به مراجعه کنندگان پاسخ می داد و همچنین در مسائل اخلاقی بیشتر به عمل کردن اهمیت می‌داد.

موضوعات: آیت‌الله خوشوقت در مسائل اخلاقی بیشتر اهل عمل بود  لینک ثابت
 [ 06:36:00 ب.ظ ]




رابطه میان قدرت و دینداری از زبان آیت‌الله خوشوقت

مرحوم آیت‌الله خوشوقت، بین دینداری و قدرت و ضعف جامعه اسلامی رابطه مستقیم قائل بود و می‌گفت: پیاده کردن دین یعنی پیاده کردن قدرت و ضعف دین یعنی ضعف قدرت.
این استاد حوزه علمیه تهران معتقد بود: با دینداری همه چیز درست می‌شود، قدرت فراهم می‌شود، عزت پیش می‌آید، باعث می‌شود غرب در کشور نفوذ نکند، همه مشکلات درست می‌شود؛ اما اگر ما خودمان در اجرای دین ضعیف شدیم به اندازه ضعف ما آنها جلو می‌آیند.

* امام ارتش نداشت اما به دین تکیه کرد و همه چیز داشت

شاگرد علامه طباطبایی(ره) می‌گفت: قدرت دین در همه جوانب (قدرت سیاسی، فرهنگی، علمی، نظامی، مالی، دینی) انواع و اقسام قدرت‌ها با پیاده کردن اسلام فراهم می‌شود. امام ارتش نداشت اما دیندار بود و به دین تکیه کرد که همه چیز داشت، همین باعث شد که از بُعد فرهنگی-علمی قدرت پیدا کردیم، از لحاظ تسلیحاتی قدرت پیدا کردیم. این‌ها همه از دین هستند وگرنه تسلیحات و … زمان شاه هم بودند اما استقلال و قدرت نداشتیم.

* ما برای دینداری قیام کردیم نه دموکراسی

آیت‌الله خوشوقت برای اثبات این سخن به نهضت امام و قدرت مسلمانان در تسلط به اروپا اشاره می‌کند و می‌گوید: دیدیم که در نهضت امام راحل - رضوان الله علیه - قوه دینداری بود که همه چیز را عوض کرد اگر ما می‌گفتیم برای نفت قیام کردیم اینجوری می‌شد؟ برای دموکراسی قیام کردیم اینجوری می‌شد؟ چه کسی جز قدرت دین می‌توانست هشت سال جنگ را با این شرایط تحمل کند؟ بنابراین، یکی از فراورده‌های بزرگ دین قوت و قدرت است. اگر به تاریخ هم نگاه کنیم با پیاده کردن اسلام، قدرت مسلمانها گسترش پیدا کرد و توانستند تا دروازه فرانسه بروند.

* می‌خواهند دین ما را تضعیف کنند تا قدرت ما را از بین ببرند

وی بیان می‌کند که قدرت‌نمایی دین در این عرصه باعث شده است که دشمنان در صدد تضعیف و یا تحریف دین برآیند: دشمنان می‌خواهند بُعد دینی ما را ضعیف کنند؛ چون می‌خواهند قدرت ما را از بین ببرند؛ فهمیده‌اند که قدرت ما به توپ و تانک نیست، به دین است. آنکه می‌رود شهید می‌شود از قدرت دین است، روی مین می‌رود از قدرت دین است؛ به همین خاطر تلاش می‌کنند دین را ضعیف کنند و برای این کار افرادی را تربییت کرده‌اند که علیه دین کتاب می‌نویسند و حرف می‌زنند، تلاش می‌کنند رابطه جوان را با دین سست کنند تا قدرت از بین برود.

* هنوز هم عده‌ای صاحب‌منصب، فراماسون هستند

استاد حوزه علمیه تهران ادامه می‌دهد: آنها سعی می‌کنند افرادی را که برای تحصیل به خارج می‌روند فراماسونرشان کنند و بعد کمک می‌کنند که در این کشور صاحب پست و منصب شوند تا همانطور که آنها می‌خواهند کار کنند؛ لذا تا قبل از پیروزی انقلاب فراماسونرها همه کاره بودند. نخست وزیرها و نماینده‌ها همه فراماسونر بودند. اسامی فراماسونرهای قبل از انقلاب را نوشتند و عده‌ای رسوا شدند اما الان نمی‌دانیم چه کسان دیگری در پست فراماسونری متعهد هستند. اینها هم بعداً رسوا می‌شوند. تمام تلاش آنها این است که نیروهایی را تربیت کنند تا در داخل کشور منویات آنها را پیاده کنند. مجلس شورای ما هم طبق آیین‌نامه و مقررات فراماسونری تنظیم شده بود؛ لذا قدرت اسلام را از بین می‌بردند؛ حالا به عکس شده، اسلام قدرت پیدا کرده و آنها سعی می‌کنند دوباره نفوذ کنند و افراد خودشان را به پست‌ها برسانند تا دوباره قدرت پیدا بکنند.

* هر کس علیه اسلام حرف زد قلمش را بشکن!

آیت‌الله خوشوقت راه حل را فقط در تقویت دین و دینداری در جامعه می‌داند: راه حل مبارزه با اینها فقط تقویت دین است. اگر طبق دستور دین عمل کنیم همه‌اش درست می‌شود.

این آقایی که به نفع امریکا و به ضرر اسلام کار می‌کند باید کنار گذاشته شود. اینکه می‌خواهد بگوید آزادی بیان و آزادی قلم، مقدمه‌ای است که منویات آنها را پیاده کند. آزادی بیان و قلمِ سکولار، مالِ آنهاست، از اسلام نیست. اسلام گفت هر کس علیه اسلام حرف زد قلمش را بشکن. امام هم همین حرف‌ها را می‌زد، می‌گفت: ما توبه کردیم که چوبه دار نزدیم و بعضی از این آقایان را که چپ و راست می‌گفتند اعدام نکردیم. امام استغفار می‌کرد. این یک کلمه علیه اسلام، دیگری یک کلمه، و … .

* اینکه نمی‌خواهند ما قدرت هسته‌ای بشویم به خاطر نگرانی از دین است

وی معتقد است تا زمانی که دین در جامعه حاکم است ما نباید نگران هیچ قدرت خارجی باشیم: تا دین حاکم است نمی‌توانند اینجا را از نظر اقتصاد، بازار خودشان قرار بدهند. دین که باشد خودش رشد می‌کند و جلوش را می‌گیرد، اینکه نمی‌خواهند ما قدرت هسته‌ای بشویم به خاطر نگرانی از دین است.

اگر احکام اسلام را پیاده کنیم همه چیز درست می‌شود، دین اسلام جامعیت دارد و جوابگوی همه چیز است.

منبع: خبر گزاری فرهنگ نیوز به نقل از خبرگزاری فارس

موضوعات: رابطه میان قدرت و دینداری از زبان آیت‌الله خوشوقت  لینک ثابت
 [ 06:35:00 ب.ظ ]




توصیه های مهم آیت الله خوشوقت به دینداران

روی سحر تاکید فراوان داشتند. بین الطلوعین را هم همین طور. یک وقت کسی پرسید بین این دو کدام را انتخاب کنیم؟ یعنی سحر بیدار باشیم یا بین الطلوعین؟ گفتند بینشان دعوایی نیست. هر دو را بیدار باشید! ولی اگر کسی نمی‌توانست اولویت را با سحر می‌دانستند. یکبار کسی گفت حاج آقا من سحرها خوابم می‌گیرد؟ گفتند اگر خوابت گرفت بخواب چون معلوم است اسمت را در لیست ننوشته اند!

یک هفته ای می‌گذرد از درگذشت عالمی عامل و عارفی از تبار بزرگان اخلاق و عرفان؛ آیت الله عزیز خوشوقت استاد اخلاق و عرفان و مجتهد وارسته تهران درگذشت و نه تنها تهرانی‌ها را بلکه جامعه شیعه را در اندوه فقدان درّ نایاب دیگری از سلسله زهّاد و متقین حقیقی فرو برد. به قول یکی از روحانیون نکته سنج، بعد از رفتن آقا مجتبی تهرانی چشم امیدمان به این بود که محضر پر فیض دیگری در این تهران آلوده هست که به آن پناه ببریم، دلمان را خوش کرده بودیم که امسال ماه مبارک، شب قدر را با انفاس قدسی حاج آقا خوشوقت سر کنیم اما صد افسوس که دو نعمت گرانبها در فاصله ای کوتاه از دستمان رفت و ما ماندیم و کوهی از مشکلات و دو راهی‌های معنوی و مادی. دیگر حاج آقا خوشوقتی نیست که نماز ظهر مسجدش بروی و بعد از رفتن همه مردم در محراب کنارش بنشینی تا غم دنیا را از یادت ببرد. دیگر نیست تا سوال نکرده پاسخت را بدهد و مشکلت را قبل از بازگو کردن حل کند.
برای آشنایی بیشتر با این عالم بزرگ ولی ناشناس در بین مردم، فرصتی دست داد تا نزد دو تن از ملازمان و همراهان استاد در سالیان اخیر برویم و دقایقی کوتاه به ذکر خاطراتی از آن بزرگوار بپردازیم. این عزیزان اصرار داشتند نام شاگرد به آنها اطلاق نشود چرا که استاد گفته: “شاگرد آن کسی است که حرف گوش کند.”
- حجت الاسلام مرتضی جعفری درباره نحوه آشنایی اش با استاد اینگونه می‌گوید:
در بین طلاب و روحانیون و علاقمندان به دروس اخلاق این قضیه معروف است که عده ای از تهران نزد بزرگان اخلاق قم رفتند و از ایشان سوال شد از کجا آمده اید؟ وقتی پاسخ دادند از تهران می‌آییم علمای اخلاق قم گفتند چرا آقای خوشوقت را رها کرده اید و رنج مسیر را متحمل می‌شوید؟
- یعنی همین قضیه باعث شد که شما هم در جلسات حاج اقای خوشوقت حاضر شوید؟
حجت الاسلام جعفری: هم این بود و هم در حدود سال 80 که سالهای ابتدایی حوزه را می‌گذراندم یکی از دوستانم نزد آقای شیخ محمدتقی بهلول آن روحانی باصفا و مبارز رفت و گفت که دنبال استاد اخلاق مبرز می‌گردد. ایشان هم آیت الله خوشوقت را معرفی نمودند. این شد که بنده هم نزد ایشان رفتم و با آن قدرت جاذبه عجیب استاد که همه جوان‌ها را شیفته خویش می‌کرد مجذوب او شدم.

- در این چند روز صحبت‌های درباره آیت الله خوشوقت منتشر شده است که نشان می‌دهد واقعاً شخصیت عجیب و بزرگی بوده اند. پس چطور این قدر ناشناس باقی ماندند؟
حجت الاسلام جعفری: ببینید ایشان علی رغم مقام علمی و معنوی والا، شخصیت فوق العاده کتومی بودند. البته خیلی از افراد نسبت به مقام علمی و معنوی و اخلاقی استاد واقف بودند از جمله مقام معظم رهبری که در پیام معظم له و سخنانی که در منزل ایشان انجام دادند این امر مشهود بودند. ولی خب سیره استاد بر این بود که شناخته نشوند. حتی یک دفتر هم در تهران ندارند! اگر کسی وارد مسجد امام حسن مجتبی(ع) در خیابان طالقانی می‌شد و آشنایی قبلی هم نداشت ممکن نبود ایشان را بشناسد. کاملاً مانند یک فرد عادی در مسجد رفت و آمد می‌کرد و مردم هم بدون تکلف بعد از نماز می‌توانستند خدمتشان برسند و مشکلاتشان را در هر زمینه ای مطرح کنند و پاسخ بگیرند. من در این چند روز دیدم که سایر علما از جمله حاج آقای ممدوحی هم درباره کتوم بودن این عارف فرزانه سخن گفتند. حتی حجت الاسلام و المسلمین صفایی بوشهری می‌گفتند بیش از نود درصد کرامات و شخصیت حاج آقای خوشوقت بر دیگران مخفی بود.
- اکثر صحبت‌های مطرح شده در رسانه ها به بُعد اخلاقی و عرفانی ایشان باز می‌گردد. کمی هم در زمینه مسائل علمی و فقاهتی ایشان بگویید.
حجت الاسلام جعفری: از لحاظ علمی ایشان مجتهد بودند منتها گمنام. تا جایی که علامه طباطبایی در زمان حیاتشان برخی امور را به ایشان ارجاع می‌دادند و مورد سفارش علامه بودند. استاد مجتهد مسلم در فلسفه، فقه، اصول و تفسیر بود اما به قدری کتوم و متواضع و افتاده بودند که اگر می‌پرسیدیم نظر شما درباره فلان موضوع فقهی چیست استغفار می‌کردند و از پاسخ دادن طفره می‌رفتند. باید می‌پرسیدیم حکم فلان مساله چیست تا پاسخ دهند ولی اگر بحث نظر شخصی پیش می آمد جواب نمی‌دادند.
حجت الاسلام ابوذر حسینی نیز در ارتباط با اشراف علمی استاد می‌گوید: جلسات سخنرانی عمومی حاج آقا یک ربع زمان اصلی اش بود ولی گاهی تا دو ساعت بعد از آن مردم پرسش های خود را مطرح می‌کردند و پاسخ‌های استاد را می‌شنیدند. این پرسش‌ها در زمینه های گوناگون بود اعم از فقهی، اصولی، تفسیری و…. جالب این بود که همه هم پاسخ خود را می‌گرفتند. ایشان حتی در زمینه های تاریخی نیز اظهار نظرهای دقیق و جالبی داشتند.
- نگاه و سیره آیت الله خوشوقت در مسائل روز سیاسی چگونه بود؟
حجت الاسلام جعفری: اگر در مسائل شرعی سوالی از ایشان می‌پرسیدیم در هر زمینه ای بود پاسخ می‌دادند ولی دربحث‌های سیاسی و حتی موضوعاتی که کوچکترین ارتباطی با نظام و انقلاب داشت می‌فرمود گوش به فرمان آقا باشید، ببینید نظر رهبری در این رابطه چیست.

.
حجت الاسلام حسینی: همیشه در مباحث سیاسی تاکید داشتند که نگاه کنید رهبری در این زمینه چه فرموده اند. کوچکترین اجتهادی در این مسائل نمی‌کرد علی الخصوص در برابر نظرات مقام معظم رهبری یکبار هم ندیدم اجتهاد کنند یا نظری فوق نظر آقا بدهند. این ولایت پذیری ایشان الگوی همه بود. یک وقتی به مزاح از ایشان سؤال شد حاج آقا حالا اگر کسی در برابر نظر رهبری حرفی زد چه کنیم؟ و ایشان با لبخند می‌فرمود موقع نماز یک قدم جلوتر از او بایستید!
- خاطره یا کرامتی از حاج آقا به یاد دارید؟
حجت الاسلام جعفری: یک نکته ای برای همه مشهود بود و بنده هم به وضوح شاهد آن بودم این بود که در سوالات و مشاوره هایی که با حاج آقا مطرح می‌شد خیلی دقت داشتند و با یک بصیرت و نگرش درونی و دید خاصی همراه بود. شاید بشود تعبیر به شهود یا درک باطنی کرد. برای مثال چند نفر می‌آمدند و یک سوال ثابت را از حاج آقا می‌پرسیدند ولی پاسخ هر کدام فرق می‌کرد. جالب هم اینکه همه آنها راضی بودند و می‌گفتند همانی شد که حاج آقا فرمود. یعنی با یک دید و نگرش خاصی پاسخ‌ها را می‌دادند. کسی برایم تعریف می‌کرد که یک سوال را به اسامی مختلف حتی با نام خانم‌ها از حاج آقا پرسیده بود؛ حالا یا برای اینکه خیالش راحت شود یا می‌خواست حاج آقا را امتحان کند. یکبار که به صورت حضوری همان سوال را از استاد پرسید پاسخ دادند که جواب را چند بار بگویم مگر پاسخت را نداده ام!؟ این در حالی بود که حاج آقا او را نمی‌شناخت.
حجت الاسلام حسینی: موارد زیاد است ولی خود ایشان نمی‌خواستند آشکار شود. اما یک مورد که برای خود بنده اتفاق افتاد این بود که در مجموعه ای علمی حضور داشتم و با برخی مسئولین آنجا از نظر موضوعی عقیدتی تنش‌هایی داشتیم. من هم تصمیم گرفتم در برابر آنها تا آخر بایستم. جلسه ختم صلوات حاج آقا که تشکیل شد وقتی وارد شدم و نزد ایشان رفتم بلافاصله فرمودند شما دیگر سکوت کنید و چیزی نگویید. همین طور مات و مبهوت مانده بودم؛ با خودم فکر کردم شاید در جلسه حرفی زدم یا … حاج آقا دوباره گفت: شما اگر کمی در آن جایی که هستید صحبت کنید اخراج می‌شوید.
من هم به احترام سخن حاج آقا سکوت کردم. یک ماه نشد که چند نفر را اخراج کردند!
- علما غالباً روی یک مساله ای تاکید خاص دارند. تاکید آیت الله خوشوقت روی چه امری بود؟
حجت الاسلام جعفری: یک وقتی کتابی درباره عرفا و سلکا و راههای رسیدن به خدا تهیه کردم. بعضاً دستورالعمل‌های طولانی ای داده بودند. هرچه می‌گشتی یک وجه الجمع و نقطه اشتراک کلی نمی‌شد بین آنها پیدا کرد. می‌خواستم بفهمم بالاخره هدف چیست؟ برنامه چیست؟ خدا از ما چه خواسته؟ دنبال یک موضوع مهمی بودم که بقیه امور زیر سایه آن باشد. یعنی می‌خواستم آن خط اصلی را پیدا کنم. محضر آیت الله خوشوقت را که درک کردیم فهمیدیم راه فقط تقواست. بقیه امور و مسائل تحت این موضوعند نه فوق آن. یعنی راه بندگی را ایشان در تقوا می‌دید و بس.
حجت الاسلام حسینی: بعضی طلاب به حاج آقا ایراد می‌کردند که در محضر حاج آقای خوشوقت که باشی چیزی (منظور ذکر یا برنامه عملی) دستت را نمی‌گیرد. ما این را به ایشان منتقل کردیم. گفتند خب اگر این ایراد را به من می‌گیرند نعوذ بالله باید به خداوند هم ایراد بگیرند چون خدا هم در همه جای قرآن توصیه اش به تقواست. خیلی روی تقوا تاکید داشتند. می‌فرمودند تقوا نباشد مستحبات هم تو را بالا نمی‌برد.

- توصیه های خاصی هم از ایشان به یاد دارید که عمل به آنها برای همگان مفید باشد.
حجت الاسلام جعفری: روی سحر تاکید فراوان داشتند. بین الطلوعین را هم همین طور. یک وقت کسی پرسید بین این دو کدام را انتخاب کنیم؟ یعنی سحر بیدار باشیم یا بین الطلوعین؟ گفتند بینشان دعوایی نیست. هر دو را بیدار باشید! ولی اگر کسی نمی‌توانست اولویت را با سحر می‌دانستند. یکبار کسی گفت حاج آقا من سحرها خوابم می‌گیرد؟ گفتند اگر خوابت گرفت بخواب چون معلوم است اسمت را در لیست ننوشته اند!
روی قربانی کردن هم سفارش می فرمودند. خصوصاً می‌گفتند گوشت‌های کبابی اش را بر نداری برای خودت! خدا دوست دارد فقرا هم کباب بخورند. به صدقه اهمیت زیادی می‌دادند. خودشان هم نیازمندانی تحت تکفل داشتند.
ذکر یونسیه را خیلی تاکید می‌کردند. بعد از نماز صبح همه اذکار را مفید می دانستند ولی ذکر یونسیه را حداقل پانصد بار منشا اثر بر می‌شمردند.
روی ذکر کثیر تاکید می‌نمودند. می‌گفتند اگر کمیت زیاد شد به کیفیت هم تبدیل می‌شود. اذکار لاإله إلا الله و صلوات هم جزو سفارشات ایشان بود.
جلسات ختم صلوات ایشان هم معروف است. در ختم صلوات هم 14 هزار صلوات را موثر می‌دانستند. به قدری جلسات ختم صلواتشان گیرا و مجرّب بود که برای ادای نذورات گاهی مردم نوبت چند ماه بعد را می‌گرفتند.
نماز شب و تلاوت قرآن جزو تاکیدات همیشگی استاد بود.
خواندن رساله و بعد از آن منتهی الآمال را سفارش می‌کردند.
خودشان نهج البلاغه و صحیفه سجادیه را شرح می‌دادند.
- اگر نکته ای هست که از قلم افتاده و شنیدنش برای ما آموزنده است بفرمایید.
حجت الاسلام حسینی:‌ حاج آقا نسبت به مقام شهداء تعریف خاصی داشتند. حتی برای خود بنده شبهه شده بود که مثلاً اگر کسی هفتاد سال عبادت خدا را کرده به مقامی می‌رسد که شهید با همان تیر اول که به او اصابت می‌کند به آن مقام نائل می‌گردد. این اعتقاد استاد بود. می‌فرمودند اینها هر دو (عالم و شهید) به مشهد می‌رسند. (البته نه آن مشهد اصطلاحی) می‌گفتیم این چطور ممکن است؟ می‌فرمود: آن کسی که اینقدر اراده دارد که جانش را با خدا معامله می‌کند مسلماً در مراحل تهذیب نفس هم این اراده را خواهد داشت. خداوند هم به او اینچنین عنایت می‌کند.
گفتیم پس حاج آقا ما که عرضه نداریم لااقل شما دعا بفرمایید شهید شویم! می‌گفتند: همان هم خیلی آمادگی می‌خواهد تا به توفیق شهادت برسی. حتی با وجود اینکه مخالف آسیب رساندن به بدن بودند ولی توصیه می‌کردند که در دوره های آمادگی برای حضور در جبهه ها شرکت کنید. گفتیم آنجا خطراتی دارد دستی می‌شکند، پایی می‌شکند. خیلی قاطع می‌گفتند احتمال خطر هست ولی تا این احتمال نباشد که آمادگی هم حاصل نمی‌شود.
حجت الاسلام جعفری: نکته پایانی اینکه نبود ایشان لطمه بزرگی برای آنهاست که او را می‌شناختند. یک آقایی در ایام بیماری حاج آقا من را دید و گفت زمانی که ایشان حضور داشتند وقتی نزدشان می‌رفتیم و حتی حرفی هم نمی‌زدیم زندگی‌مان روی روال و دور می‌افتاد. ولی الان که این عارف روشن ضمیر را نمی‌بینیم زندگی هایمان به هم خورده است. امیدوارم همانطور که رهبر عزیزمان فرمودند برکات آیت الله خوشوقت نسبت به ما منقطع نشود.

 

موضوعات: توصیه های مهم آیت الله خوشوقت به دینداران  لینک ثابت
 [ 06:34:00 ب.ظ ]




خاطره سرشار از آیت الله خوشوقت

همان جوان برایم خبر آورد که آیت الله خوشوقت، در پاسخ کسانی که از ایشان در مورد اینکه به چه کسانی رأی بدهند مشورت می کنند، یکی از افرادی را که توصیه می کنند، بنده هستم.

محمدرضا سرشار در وبلاگ شخصی خود خاطره ای را از مرحوم آیت الله خوشوقت منتشر کرده است. متن این خاطره به شرح ذیل است:

وقتی چهره ها و تشکلهای سیاسی جناح اصولگرایان از پیروزی کامل و بلامنازع جناح خود در انتخابات مجلس هفتم اطمینان یافتند، سهم خواهی برخی از آنان به قدری بالا گرفت که نزدیک بود کار به تشتت و انشقاق برسد. برای جلوگیری از این امر و راضی نگه داشتن همه - در حد امکان - ، عقلای قوم، در عمل ناچار شدند یک شرکت سهامی سیاسی درست کنند و برای هر شخص، حزب، گروه یا … ذی نفوذ در این جناح، سهم مشخصی در نظر بگیرند. در نتیجه، ترافیک و صف درازی از منتظرالوکاله های داوطلب ورود به مجلس تشکیل شد و از سوی برخی از این داوطلبان و حامیان آنان تلاشهای گسترده پشت پرده ای ، برای قرار گرفتن نام ایشان در فهرست این جناح آغاز شد.

در این دوره، من با علم به اینکه در تهران - جز در یک دوره زمانی کوتاه در دهه 1360 و آن هم فقط دو نفر(مرجوم فخرالدین حجازی و آقای علی غفوری فرد) - تا آن زمان هیچ نامزد مستقل منفردی - خاصه بدون تبلیغات گسترده - که طبعا نیاز به هزینه ای بسیار سنگین دارد - نتوانسته از تهران به مجلس راه یابد، به صورت منفرد - و تقریبا بدون تبلیغات قابل ذکر - از تهران نامزد مجلس شدم.

یکی از جوانان آشنایی که خود با یکی از ستادهای تبلیغاتی جناح اصولگرا همکاری مجدانه رایگان و بی چشمداشتی داشت، بنا به علاقه شخصی اش به من، تعداد معدودی تراکت ساده و کوچک تبلیغاتی مرا به همان ستادی که در آن فعالیت داشت - در خیابان نجات اللهی شمالی - برده بود تا - با پرداخت هزینه - از شبکه توزیع آنان برای توزیع این تراکتها استفاده کند.

اما یکی از همان منتظز الوکاله ها، که اسمش هم در فهرست نامزدهای تهران قرار گرفته بود و در ستاد مذکور مسئولیتی داشت، با ناراحتی مانع این کار شده بود و به علاوه، به آن جوان پاکدل گفته بود که به من پیغام بدهد که برای حفظ وحدت و تقسیم نشدن آراء اصولگرایان(!)، لازم است اصلا من از نامزدی مجلس کناره بگیرم!

برای من نیز که از این گونه معادلات سیاسی به دور بودم، این برخورد، بسیار سنگین و دور از انتظار آمد. اما چیزی نگذشت که شنیدن خبری متفاوت در این زمینه، همه آن کدورتها را دود کرد و به هوا برد:

همان جوان برایم خبر آورد که آیت الله خوشوقت، در پاسخ کسانی که از ایشان در مورد اینکه به چه کسانی رأی بدهند مشورت می کنند، یکی از افرادی را که توصیه می کنند، بنده هستم.

با آنکه می دانستم که حتی توصیه بزرگمرد محبوبی چون ایشان نیز نمی تواند بر گرایش سنت شده رأی دادن به صورت لیستی - مربوط به یکی از دو جناح - اکثریت قریب به اتفاق مردم تهران به نامزدهای مجلس غلبه کند، ولی از شنیدن این خبر بسیار مشعوف شدم؛ و در سایتم، جزء تأیید و حمایت کنندگان از نامزدی ام، با افتخار نام ایشان را ذکر کردم. در عین حال، نزد خود و خدایم بسیار شرمنده شدم؛ و در دل گفتم:الهی و ربی! کَم مِن ثناء جمیل لست اهل له نشرته!

این در حالی بود که تا آن زمان هرگز آن مرد خدا را از نزدیک ندیده بودم؛ و متاسفانه، تا پایان نیز هرگز توفیق زیارت ایشان را از نزدیک نیافتم.

روحش شاد؛ و درجاتش متعالی باد، ان شاءالله!

موضوعات: خاطره سرشار از آیت الله خوشوقت  لینک ثابت
 [ 06:34:00 ب.ظ ]




خودم با حضرت حرف می زنم

ضمن مراقبت آقای حجت الاسلام عزیز خوشوقت، در ساعت ۹ صبح هتل را ترك نموده…

روزی در مشهد مقدس نزد آیت‌الله خوشوقت تنها بودم و از ایشان سؤال کردم وقتی که به حرم امام رضا(علیه السلام) مشرف می‌شوید، کدام زیات‌نامه را می‌خوانید و فکر می‌کردم که پاسخ ایشان زیارت جامعه و زیارت امین‌الله را مطرح می‌کند ولی ایشان گفتند، هیچکدام و من تعجب کردم.
آیت‌الله خوشوقت گفتند هیچ زیارتی نمی‌خوانم و من پرسیدم پس در حرم چه می‌خوانید و ایشان در پاسخ گفتند، خودم با حضرت حرف می‌زنم، می‌گویم و می‌شنوم.
من این خاطره را الان که ایشان فوت کرده‌اند می‌گویم و بنا نداشتم تا زمانی که زنده هستند، آن را بگویم و خودشان هم راضی نبودند . سپس آیت‌الله خوشوقت گفت ، روزی در مدینه طیبه در مسجد‌النبی بودم و جمعیت زیادی اطراف حرم را گرفته بودند و من در فاصله زیادی از حرم بودم و هرچه فکر کردم چگونه می‌توانم نزدیک شوم، امکان نداشت. همانجا خطاب کردم به حضرت که من نمی‌توانم بیایم به نزدیک شما. پاهایم هم درد می‌کند. شما عنایتی کنید و ایشان عنایت کردند.

خاطره از حجت الاسلام محمدی گلپایگانی (رئیس دفتر امام خامنه ای)

موضوعات: خودم با حضرت حرف می زنم  لینک ثابت
 [ 06:23:00 ب.ظ ]




زندگی نامه آیت الله خوشوقت

آيت الله صديقي : بحمدالله، آيت الله خوشوقت از حسنات و گنجينه هاي زمانه ما هستند،

از ولادت تا هجرت به قم

حضرت آيت الله عزيز خوشوقت در سال 1305 هجري شمسي متولد و پس از تحصيلات روز به فراگيري علوم حوزوي پرداختند. شور و شوق آموختن معارف ديني و استفاده از عنايات خاصه كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه (س) ايشان را پس از پنج سال تحصيل در تهران به آشيان اهل بيت عصمت و طهارت فراخواند.

تحصيل در شهر علم و اجتهاد در قم

از بركات سفره كريمه بي بي دو عالم هفت سال تلمذ و شاگردي حضرت امام (قدس سره) در مباحث خارج فقه و اصول و استفاده از درس خارج فقه مرجع عاليقدر آيت الله العظمي بروجردي و هم نشيني با شهيد محراب آيت الله صدوقي بود.
ايشان حكمت و فلسفه را نيز در محضر مفسر كبير قرآن، عالم رباني علامه طباطبايي آموخت، از آنجا كه زينت علم با عمل صالح است و اخلاق و تهذيب نفس زيور مردان پاك آن روزگار، ايشان نيز با مدد از توفيق الهي پاي همت در مسير خود سازي و سير و سلوك نهاد. انفاس ملكوتي مرد فرزانه، معلم اخلاق مرحوم آيت الله علامه طباطبايي ايشان را بيش از ديگران همچون شهيد علامه مرتضي مطهري با دقايق و رموز اخلاق و درجات عرفان آشنا ساخته و همين امر، ايشان را مورد توجه و محبت ويژه علامه قرار داد.

عزيمت به تهران

ايشان پس از فراگيري علوم معقول و منقول و آشنايي با لطايف حكمت و اخلاق و عرفان و پس از نايل شدن به مقام معنوي اجتهاد به تهران بازگشت. اقامت در تهران، برپايي نماز جماعت در مسجد امام حسن مجتبي (ع)، تربيت طلاب و فضلاي حوزه حوزه علميه، درس اخلاق و توجه به خواسته ها و حاجات مردم، انس با جوانان، بسيجيان و رزمندگان، خانواده هاي شهدا در طول بيش از چهل سال از ايشان چهره اي دوست داشتني و مردمي ساخت.
آنها كه ايشان را از نزديك مي شناسند و يا وصف حال ايشان را شنيده اند صبر و حوصله و سعه صدر كم نظيرشان را در برخورد با مردم مي ستايند.
اصرار فراوان شهيد بزرگوار آيت الله قدوسي جهت بازگرداندن ايشان به قم و برپايي كرسي درس اخلاق و تربيت طلاب فاضل حاكي از مراتب معنوي ايشان بود.

دوران شكوهمند انقلاب اسلامي

پس از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي طي حكمي از طرف حضرت امام خميني (قدس سره) به عنوان نماينده ويژه ايشان در ستاد انقلاب فرهنگي منصوب شدند و از آن پس نيز بيشتر در زمينه هاي فرهنگي و ارشاد و هدايت جوانان و تربيت فضلاي حوزه علميه و دانشجويان مستعد ايفاي وظيفه نمودند و تا حال مسجد ايشان كانون آمد و شد جان هاي ارادتمند و جوانان انقلابي و پر شوري است كه از زلال صحيفه سجاديه، خطبه هاي نهج البلاغه، روايات و آيات و توضيح و تفسير آيات نوراني قرآن سيراب مي شوند.
تاكيد نسبت به آراء و انديشه هاي امام راحل (ره)، حمايت و پشتيباني از مواضع و ديدگاههاي مقام معظم رهبري، از وي چهره اي محكم و انقلابي ساخته است. بصيرت ايشان نسبت به جريانات سياسي و ترفندهاي دشمنان موجب گرديد تا معظم له مورد مشورت بسياري از شخصيت هاي سياسي و نخبگان حوزه و دانشگاه گرديده است. دوري از ظواهر مادي و دنيايي و تاكيد بر ساده زيستي و مردمداري و ارتباطات بي تكلف مردم با ايشان از جمله ويژگيهايي است كه موجب توجه قلوب ارادتمندان و جوانان به اين شخصيت اخلاقي است.

معرفي اجمالي شخصيت ارزشمند آيه الله خوشقت از زبان حجه الاسلام كاظم صديقي امام جمعه موقت تهران

يكي از چهره هاي نوراني كه علماً و عملاً جزء وجاهتهاي جامعه ما و حسنات زمان به حساب مي آيند، آيت الله حاج شيخ عزيزالله خوشوقت مي باشند. اين بزرگوار در بعد نقلي، عقلي، معرفتي، عملي و خودساختگي، برجستگي دارد. در بعد علمي، بحمدالله از درجه ي بالا و والاي فقها و اجتهاد برخوردارند و در بعد عرفان، اخلاق و سير و سلوك، جزء اولين كساني هستند كه مرحوم آيت الله علامه بزرگوار، آيت الله سيدمحمد حسين طباطبايي، صاحب تفسير الميزان را يافتند. اين بزرگوار و مرحوم آيت الله شيخ علي آقاي پهلواني، قبل از تمام شاگرداني كه در مراحل بعد با مراتب سير باطني و عرفاني مرحوم علامه طباطبايي -ره- آشنا شدند و رسيدن به خدا را در گرو شناخت و معرفت نفس دانستند، ايشان را يافتند. آيت الله خوشوقت، جزء نفرات اول شاگردان علامه هم از حيث زماني و هم از نظر رتبي و كيفيت بودند. ايشان انصافآً نفر اول بودند. مدتهاي مديدي قبل از انقلاب، آيت الله خوشوقت در ميان خواص، به عنوان يك عنصر خودساخته و رهيافته به قله كشف و شهود شناخته شده بود. اما اينجور اشخاص خيلي عمومي نبودند و مردم، آنان را به اين خصوصيتها نمي شناختند. اما بعد از انقلاب كه خون زلال شهيدان، چشمه عرفان را به جوشش و جريان درآورد و حضرت امام راحل (ره) هم گوشه اي از پرده ها را كنار زدند و اين مسائل خصوصي را در ميان عموم هم مطرح كردند، عطش در ميان برخي مردم، خصوصاً گروهي از جوانان پاكدلي كه صفاي باطن داشتند، رو به فزوني گذارد و دنبال چهره ها مي گشتند. يكي از اين چهر ه هاي ناب آيت الله خوشوقت بود.زماني كه هنوز انقلاب واقع نشده بود، مرحوم آيت الله قدوسي كه يك مدير با كفايت و يك مربي نوراني بودند و با علامه طباطبايي از نزديك ارتباط داشتند، از بين شخصيتهاي موجود در آن زمان نسبت به دو نفر طمع داشتند. در مورد اين دو شخصيت آرزومند بودند و قدمهايي هم برداشتند. يكي آرزو داشتند كه مرحوم آيت الله علامه شهيد مطهري(ره) را از تهران به قم برگردانند تا اين شخصيت علمي و فلسفي در حوزه قم مستقر شوند و كرسي تدريس داشته باشند و به ساختن چهره هاي علمي و شكوفايي استعدادهاي درخشان افراد مستعد بپردازند. در آن جهت في الجمله، توفيقي پيش آمد و مرحوم شهيد مطهري(ره) بين تهران و قم در تردد بودند و هفته اي يك تا دو روز را براي تفسير اسفار به قم مي آمدند. ديگر از آرزوهاي مرحوم شهيد قدوسي اين بود كه آيت الله خوشوقت را براي تربيت نفوس مستعد و ساختن انسانها در بعد كمال انساني به حوزه ي قم برگردانند كه در اين آروز، عليرغم تلاششان موفق نشدند. آيت الله خوشوقت، عليرغم آنكه اهل سكوت بوده و به انس عمومي چندان تمايل نداشتند، اما با خراباتيهاي زمان خويش؛ با تمام آنهايي كه مردم به صفاي باطن آنها را شناختند و خواص آنها را به نورانيت مي شناسند، با تمام آنها از نزديك انس داشته است و از نزديك «در يك خرابات، مي ها به سر كشيدند» با داشتن اين موقعيت باطني و سير در معرفة النفس و همچنين سير عملي علاوه بر سير علمي؛ آيت الله خوشوقت، در همان زمانها حساسيت خاصي نسبت به دستگاه طاغوت و هم نسبت به كساني كه به هر كيفيتي با دستگاه طاغوت ارتباط داشتند، داشت. هركس در آن زمان با آيت الله خوشوقت ارتباط في الجمله اي داشت، در برابر جريانهاي انحرافي و طاغوتي، شامه حساسي پيدا مي كرد و ظلمت زدايي، انحراف زدايي و دوري از ظلم و ظالم، قطعاً شيوه او قرار مي گرفت. كسي كه در ظاهر فكر مي شد كه اهل سياست نيست؛ معذلك دست پرورده هاي ايشان، همه انقلابي، علاقمند و مجري فرامين امام راحل (ره) بودند. آيت الله خوشوقت در خفا و گوشه و كنار، تربيت برخي دانشجويان كه در دروس جديد اشكال داشتند و به ايشان برمي خوردند را هم بر عهده مي گرفتند و از كتابهاي حوزوي براي آنها تدريس مي كردند. گروهي از فضلاي قم كه از افراد مفيد و بابركت حوزه علميه هم بودند، به حق عرض مي كنم كه نسبت به آيت الله خوشوقت سرسپرده بودند تا آنجا كه حتي در ابعاد مختلف و جزئيات زندگي خود، با ايشان به عنوان كارشناسي امين، خبره و آگاه مشورت مي كردند. از عجايب ويژگي آيت الله خوشوقت، اطلاعات وسيع از جريانات مختلف عرفاست. از نوشته هاي آنها و نسبت به اشخاص، سوابق، تفكرات سياسي ونقطه ضعفهاي گذشته آنها اطلاعات بسيار زيادي دارند كه من هيچكس را سراغ ندارم كه اينگونه باشد و در بعد شناخت شخصيتهاي آسمان عرفان، معرفت، اخلاق، علم و فقها، اينقدر اطلاعات داشته باشد. گاهي كه ما در محضرشان بر روي منبر، ذكري از شخصيتها كرديم، قطعه هايي تاريخي نقل كرديم يا از شنيده هاي خودمان از بزرگان، نكته اي را درباره شخصيتي نقل كرديم، پايين كه آمديم، ديديم ايشان مطلب جديدتري دارند، مطالبي مي دانند كه ما آن را نمي دانيم.
همينطور نسبت به كساني كه در زمان طاغوت بوده اند و به خارج فرار كردند و يا با سوابق منفي بعدها خودشان را در مناصب مختلف نظام نفوذ دادند. نسبت به برخي روحانيون و سوابق فكري آنها كه حالا بعضي از آنها، چهره انقلابي هم پيدا كرده اند و مطرح هم شده اند هم ايشان از قبل با تفكر آنها آشنا بود. ايشان قبل از انقلاب هم رابطه اش را با آنها كه بعد از انقلاب هم به آن وفادار نماندند قطع كرده بود. اين واقعيت، صحت برداشت ايشان از اشخاص در قبل از انقلاب را تأييد مي كرد.اين صحت برداشت ايشان هم ناشي از اين امر است كه ايشان اُذُن خير بودند و از هر گروهي افرادي را به حضور پذيرفته و به سخنان آنان به دقت گوش فرا مي دادند و هم اينكه جزء اشخاصي هستند كه خداي متعال، يك نيرويي به ايشان داده كه با اوضاع و اصول آشنا هستند، چه بسا اين برداشتها از الهامات الهي است و يا دريافتهاي ذهن نوراني و باطن نوراني ايشان است. ايشان در شناخت افراد، پيچ و خمهاي عقيدتي، سياسي و اخلاقي آنها فوق العادگي زيادي دارند. بعد ديگر ايشان، همچنين نظر بديعي است كه نسبت به آيات قرآن دارند. نسبت به ايشان يك عنايت غيبي شده است و بعد از آن تحول قرآني عميقي در وجود ايشان پيدا شده كه يك فهم بديع نسبت به آيات قرآن در وجود ايشان پديدار كرده است. ايشان توجهشان به اين است كه قرآن در متن زندگي بشر، كارساز و ناظر به جريانات كلي زندگي انسانهاست. از هر آيه اي درسي براي زندگي، قابل فهم براي همه و به صورت خيلي ساده مطرح مي كنند، بي آنكه جنبه هاي انحرافي داشته باشند.
چون بالاخره برخي از اين روشنفكران هم پيدا مي شوند كه چيزهاي جديدي از قرآن مي گويند، ليكن ظلمت در آن هست، ماديت در آن هست، دور كردن از خدا در آن هست. اما آيت الله خوشوقت همان تعبد و ارتباط با خدا را در متن زندگي افراد پياده مي كند. همين طور نسبت به دعاها؛ برداشتهايي بسيار عميق، نوراني و دلنشين نسبت به آنها؛ مانند مناجات شعبانيه، صحيفه نوراني سجاديه و ساير متون دارند. گاهي ما در محضر ايشان كه بوده ايم برداشت هاي ايشان نسبت به حديث معراج پيامبر (ص) را بسيار سازنده، مفيد و نوراني ديده ايم. در كنار همه اين امتيازات، ايشان يك امتياز ديگري دارند و آن اين است كه قبل از انقلاب با پرچمدار انقلاب ما، حضرت آيت الله خامنه اي كه گرايش هاي خاص معنوي با اخلاقيون جامعه و با آنان مراوده و ارتباط داشتند، از قديم الايام (از زمان مدرسه حجتيه) ارتباط داشتند. اين انس و اينكه آقا ايشان را از نزديك ديده بودند، موجب ميشد تا مقام معظم رهبري اعتقادي نسبت به معنويت آيت الله خوشوقت داشته باشند و گهگاهي ديده شده كه ايشان اشخاص را در امور خودسازي و اخلاقي به آيت الله خوشوقت ارجاع داده اند. بحمدالله، ايشان از حسنات زمانه ما هستند، از گنجينه هاي زمانه ما هستند، مفيدند، مباركند

موضوعات: زندگی نامه آیت الله خوشوقت  لینک ثابت
 [ 06:20:00 ب.ظ ]




سبک زندگی را از ملا احمد بیاموزیم 

نراقى دريايى مواج و بحرى عجاج بود، در فنون معموله استادى ماهر و در علوم متبوعه استوانه كامل؛ اديبى سراينده و فقيهى برازنده… نراقى نويسنده‏اى ماهر و مؤلفى ناصح بود كه معراج السعاده او جهت خوشبختى مردمان و كشكول او به اسم خزائن مشهور است.

او در دوران زندگی خود کتب بسیاری را تالیف و شاگردان بسیاری را تربیت کرده است و در شرایط مختلف فتاوای مهم وموثری داده است.

علامه مولى احمد بن محمد مهدى نراقى، معروف به فاضل نراقى (م ۱۲۴۵ ق) است. وى در چهاردهم جمادى الثانى، در عهد سلطنت كريم خان زند در سال ۱۱۸۵ ق در خاندان علم و فضيلت در نراق ديده به جهان گشود.

وى دوران نوجوانى و جوانى را در شهر كاشان و در محضر پدر بزرگوارش حدود سالهاى ۱۱۹۰ تا ۱۲۰۵ در پانزده سال اواخر عمر پدر بزرگوارش ـ به تحصیل دوره‏هاى مقدمات، سطح و خارج گذراند و عمده تحصيل وى در اين ايام مى‏باشد. وى درباره پدرش غالبا عبارت (من اليه فى جميع العلوم استنادى) را بكار برده است.

معظم‏له از اجل علماى قرن سيزدهم هجرى است و چنانچه علامه خوانسارى در روضات گويد: «نراقى دريايى مواج و بحرى عجاج بود، در فنون معموله استادى ماهر و در علوم متبوعه استوانه كامل؛ اديبى سراينده و فقيهى برازنده… نراقى نويسنده‏اى ماهر و مؤلفى ناصح بود كه معراج السعاده او جهت خوشبختى مردمان و كشكول او به اسم خزائن مشهور است»

وى داراى تأليفاتى چون: مستند الشيعه فى احكام الشريعه، عوائد الايام، طاقديس، عين الاصول، شرحى بر تجريد الاصول، معراج السعاده، اسرار الحج، اجتماع امر و نهى، اساس الاحكام، سيف الامه، مناهج الاصول، مفتاح الاحكام، خزائن و يك ديوان شعر فارسى است، از اشعار اوست:

تاراج كنى تا كى اى مغبچه ايمانها

كافر تو چه مى‏خواهى از جان مسلمانها

اى خضر مبارك پى بنماى به من راهى‏

سرگشته چنين تا كى مانم به بيابانها

دامن بكش از دستم اى بت كه به اميدت‏

يكباره كشيدستم دست از همه دامنها

پروانه صفت گردم گرد سر هر شمعى‏

از روى تو چون روشن شد شمع شبستانها

از همان ابتدا وى با استعداد قوى و همت عالى و ذهن توانايى كه داشت به سرعت مدارج علمى را طى نموده و خود شروع به تدريس معالم و مطول نمود.

وى در حاليكه در سال ۱۲۰۵ به درجه اجتهاد نائل شده بود همراه پدر بزرگوارش به عتبات عاليات مشرف و مراتب عالى تحصيلات حوزوى را در آنجا مى‏گذراند.

در آنجا از محضر بزرگانى همچون سيد محمد مهدى بحرالعلوم (م ۱۲۱۲ق) سيد على طباطبائى، صاحب الرياض (م ۱۲۳۱ق)، سيد مهدى شهرستانى (م ۱۲۱۶ق)، شيخ محمد جعفر نجفى (م ۱۲۲۸ ق)، استفاده‏هاى وافرى برده و به تدريس، تحقيق و تأليف مى‏پردازد (۱) هنوز بيش از چهار سال از اقامت وى در نجف اشرف نمى‏گذشت كه به خاطر وفات پدر بزرگوارش در سال ۱۲۰۹ ق بناچار به كاشان باز مى‏گردد و به جاى پدرش مسؤليت اداره حوزه علميه، تدريس و خدمت به مردم آن سامان را به عهده مى‏گيرد.

حوادث سياسى و اجتماعى زمان وى

دو جنگ بزرگ بين روسيه و ايران در سالهاى ۱۲۲۲ و ۱۲۴۱ ق كه منجر به دو عهدنامه گلستان و تركمان‏چاى شد از حوادث زندگانى وى مى‏باشد.

از ديگر حوادث زندگى وى قتل محمد خان قاجار در سال ۱۲۱۲ق است فتحعلى شاه كه پس از او به حكومت رسيد با توجه به ايمان دينى مردم و از باب مصلحت و براى مشروعيت دادن به حكومتش به دنبال جلب نظر علما بود وى در هنگام جلوس بر تخت سلطنت از شيخ جعفر نجفى معروف به كاشف الغطاء كه از بزرگان فقها در زمان او بود اجازه گرفت و سپس از مولى احمد كه بزرگترين شخصيت علمى و مرجع شيعيان ايران بود درخواست نمود كه رساله عمليه‏اى را تأليف نمايد تا به دستورات آن عمل شود مولى احمد به دليل تمايل شاه رساله وسيلة النجاة را در دو مجلد نوشته به او هديه نمود.

فرزندان

در مقدمه معراج السعادة چاپ امير كبير، فرزندان مولى احمد را دو پسر ذكر نموده‏اند به نامهاى حاج ملا محمد معروف به حجت الاسلام و ملقب به خاتم المجتهدين كه داماد ميرزاى قمى صاحب قوانين بوده است.

و پسر ديگر وى نصيرالدين نام داشته كه فردى فاضل و دانشمند و اديب بوده و داراى تأليفات زيادى است. اما در كتاب مشاهير كاشان و تاريخ اجتماعى كاشان، تعداد فرزندان ملا احمد ۸ نفر ذكر شده كه همگى پسر و از فضلا بوده‏اند و نامهاى آنان را حاج ملا احمد، ميرزا محمد نصير، ملا محمد تقى، ميرزا ابراهيم، حاج ملا محمد جواد، ملاهاشم، ملا محمد على، ميرزا نصرالله و مهمترين آنها را حاج ملا محمد و حاج ملا محمد جواد ذكر نموده‏است.

اما آنچه در كتب تراجم دانشمندان و فقهاى شيعه ذكر شده ۴ پسر فاضل و دانشمند وى بدين شرح است: ملا محمد (۱۲۱۵ـ ۱۲۹۷ ق) معروف به عبدالصاحب، محمد نصير (۱۲۱۹ـ ۱۲۷۳ق) ابوتراب (۱۲۲۱ـ ۱۲۶۲)، محمد جواد (۱۲۲۲ـ ۱۲۷۸ق) كه تفصيل آثار و تأليفات آنان خواهد آمد.

اوصاف

در اغلب زندگی نامه‌ها و متونی که راجع به ملا احمد نوشته می‌شود، او به خاطر این موارد ستوده می‌شود:

• تحصیل علم و تالیفات

. تالیفات مرحوم نراقی، هم در زمان خودش و هم پس از او مورد عنایت و مراجعه علمابوده. مثلاً فقیه بزرگ شیعه سید کاظم یزدی نویسندهٔ «عروه‏» همیشه سه کتاب مهم فقهی در نزدش عزیز و مورد مراجعه‏ بوده که یکی از آنها مستند مرحوم نراقی است.

• تقوا و تحصیل اخلاق وارسته

• هدایت و ارشاد

• نگهداری از طلاب و اداره زندگی آنها

تخصّص

نراقی در زمینه‌های بسیار گوناگونی مهارت دارد. او یک مجتهد شیعه، نویسنده و شاعر بود که در علوم اسلامی متخصّص بود. خصوصاً: فقه، اصول، حدیث، رجال، معقول و منقول، و اخلاق. امّا با این حال در علوم مختلف دیگری هم تبحّر داشت. از قبیل: ریاضی، نجوم، هندسه، فلسفه، ادیان شناسی، ادبیات و شعر و بسیاری از علوم دیگر.

نظر ملا احمد نراقی درباره ولایت فقیه

این عالم بزرگ در کتاب عوائدالایام چنین می نویسد:

فقیه عادل بر دو امر ولایت دارد:

۱- بر آن چه پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) که سلاطین مردم و دژهای استوار اسلام هستند ولایت دارند، فقیه عادل نیز آن ولایت رادارد، جز مواردی که به وسیله دلیل از اجماع و روایات و…

خارج شده است.

۲- هر کاری که با دین و دنیا رابطه دارد، و ناچار باید انجام شود یا عقلا و یا عادتا از جهت این که امور معاد و معاش فردی وگروهی به آن بستگی دارد، و نظم دین و دنیا وابسته به آن است،یا شرعا از این جهت که به آن امر شده، یا فقها به آن اجماع نموده اند و به اقتضای حدیث نفی ضرر و نفی عسر و حرج یا نفی فساد بر مسلمانی یا به دلیل دیگر واجب شده، و یا شارع به انجام یا ترک آن اجازه داده، و بر عهده شخص معین یا غیر معین نهاده نشده، و می دانیم که شارع اجازه داده که باید انجام گیرد، یا اجازه انجام آن داده شده، ولی اجرای آن به شخص معینی واگذار نشده در همه این موارد باید فقیه عهده دار آن گردد. سپس مرحوم نراقی برای هر کدام از این دو امر به ذکر دلیل پرداخته است.» (۲)

حکایت درویش و فاضل

حکایتی از مرحوم فاضل نراقی در کتب تاریخی آمده است که: درویشی، نام ملا احمد نراقی و تعریف کتاب معراج السعاده او را شنیده و به شدت مرید و شیفته وی شده بود. به همین سبب روزی درویش به قصد زیارت ملا احمد نراقی وارد شهر کاشان می‏شود و چون دستگاه ریاست، رفت و آمد و مراجعه مردم را به وی می‏بیند، اندکی از ارادتش نسبت به او کاسته می‏شود. از سوی دیگر ملا احمد نراقی هم در دیدارهایی که با درویش انجام می دهد متوجه این موضوع می گردد.

بعد از چند روزی درویش می‏گوید که تصمیم دارد به کربلا برود. ملا احمد در جواب می‏گوید: چه بهتر که من هم چنین قصدی داشتم. پس صبر کن تا با هم حرکت کنیم. در این جا درویش می‏پرسد، چند روز باید صبر کنم تا شما آماده شوید؟ جواب می‏شنود: همین الان مهیا هستم. سپس با هم این سفر را آغاز می کنند.

وقتی به چند فرسخی قم می رسند به خاطر رفع خستگی در کنار چشمه‏ای اتراق می کنند در اینجا درویش می‏گوید: کشکول خود را در خانه شما جا گذاشته‏ام. نراقی می‏فرماید: این که چیزی نیست وقتی از سفر بازگشتیم، آن را تحویل می‏گیری. او قبول نمی‏کند و می‏گوید: من به این کشکول خیلی علاقه‏مندم. ملا احمد سوال می‏کنم: آیا نمی توانی مدتی بدون کشکول باشی؟ او جواب می دهد: من تبرزین خودم را می خواهم و آماده بازگشت به کاشان می‏شود.

در این هنگام آن فقیه زاهد و پارسا می فرماید: “ای درویش! من به آن ریاست و مقام و منزلتی که در کاشان دارم، اینقدر وابسته نیستم که تو به این کشکول خود وابسته‏ای؟!”

تا کنون ۳۴ اثر منتسب به او وجود دارد که فهرست برخی آنها در این قسمت آمده:

۱ـ الاطعمة و الاشربة

۲ـ اسرار الحج

۳ـ الرسالة العملية

۴ـ الرسائل و المسائل

۵ـ حاشيه الروضة البهية

۶ـ رسالة الرضاع

۷ـ رسالة فى منجزات المريض

از شاگردان این عالم برجسته می توان به شيخ مرتضى انصارى و برادر دانشمندش محمد مهدى بن محمد مهدى نراقى معروف به آقا بزرگ و… اشاره نمود.

دانلود کتاب معراج السعاده

به منظور دانلود کتاب معراج السعاده، بر روی تصویر فوق کلیک نمایید (۷۹۶ صفحه)

جايگاه علمى

مولى احمد نراقى در بين علماى قرون اخير از جايگاه خاصى برخوردار است وى در علوم مختلف اصول فقه، فقه، حديث، رجال، دراية، رياضيات، نجوم، حكمت، كلام، اخلاق، ادبيات و شعر سرآمد علماى زمان خود بوده است.

هوش سرشار، سهولت فراگيرى علوم متعدد، عمق تحقيق و وسعت تتبع و عنايات خاص الهى، او را در طول تاريخ دانشمندان شيعه به عنوان فقيهى كم نظير مطرح ساخته است.

وى از همان دوران جوانى مسئوليت مرجعيت و رياست و زعامت دين و دنياى مردم كاشان و قسمتهاى وسيعى از ايران را برعهده داشت و كلمات معاصرين و علماى پس از وى شاهد بر اين مطلب مى‏باشد .

ابتكارات و ابداعات

اگرچه در زمان وى فقهاى بزرگ و مشهورى وجود داشته‏اند اما شخصيت اجتماعى وى دركنار ابعاد ديگر، او را از ديگران ممتاز نموده است.

اشتغال به امور اجتماعى و سياسى و سعى وى در طرح مباحث جديد فقهى به گونه‏اى كه با مسائل مستحدثه هماهنگ باشد او را به فقيهى زمان شناس، مبتكر و مجدد كه حقايق زمان خود را بخوبى درك مى‏كرد تبديل كرده بود نمونه‏هايى از درك عميق از حقايق و تحقيق فراگير وى را در كتاب عوائد الايام مى‏توان ديد طرح مبحث ولايت فقيه از نمونه‏هاى بارز اين ابتكارات مى‏باشد وى بر خلاف اكثر فقهاى قبل از خود به اين بحث به صورت يك مسئله فرعى جزئى نگاه مى‏كردند و آن را در امور حسبيه و صرف موارد زكاة و خمس منحصر مى‏ديدند، بين حكومت اسلامى و مبحث ولايت فقيه جمع نموده و آن را به صورت مفصل و منسجم مطرح نموده است.

وفات فاضل نرافى

اين ستاره فروزان آسمان فقه و فقاهت در ۲۳ ربيع الثانى سال ۱۲۴۵ ق در اثر بيمارى وبا كه نراق و كاشان و اطراف آن را فراگرفته بود چشم از جهان فروبست بدن مطهر او به نجف اشرف منتقل و در جانب صحن مرتضوى و پشت سر مبارك مولى الموحدين على بن ابى طالب (ع) و در كنار قبر پدر بزرگوارش به خاك سپرده شد.

.۱ الذريعه ۱/۱۴۵، روضات الجنات ۷/ ۲۰۰

۲ .همان

موضوعات: سبک زندگی را از ملا احمد بیاموزیم  لینک ثابت
 [ 06:19:00 ب.ظ ]




آیت الله مهدوی کنی را از زبان خودشان بشناسید

آیت الله مهدوی کنی: خانواده ها باید برای تربیت فرزندان بدانند این است که پدر و مادر

خودشان اهل عبادت باشند، نمی شود که آنها اهل عبادت نباشند ولی بخواهند بچه شان اهل عبادت باشد.

آیت الله مهدوی کنی در نگاه دیگران:

1)حسین فدایی : آیت الله مهدوی عاشقانه آبروی خود را در دفاع از انقلاب هدیه می کرد

2)حجت الاسلام و المسلمین ابوترابی فرد : نقش محوری آیت‌الله مهدوی در سامان‌دهی نیروهای انقلاب

3)حجت الاسلام و المسلمین پناهیان : آیت‌الله مهدوی‌ حجت حقانیت روحانیت در سیاست است

4)آیت الله مجتهد شبستری : آیت الله مهدوی کنی مانند برخی افراد خط خط حرکت نکرده و ثبات قدم داشتند

موضوعات: آیت الله مهدوی کنی  لینک ثابت
 [ 06:15:00 ب.ظ ]




چگونه یک نماز خوب بخوانیم ؟

در زندگیتان هرجا نقصی دیدی، مادی-جسمی-روحی، بدانید که در نماز کم گذاشته اید.
برای مومن مشکلات و رنجهایی هست اما اگر احساس کردید این مشکلات و موانع بیش از حد شده است بدان که در نمازت کم گذاشته ای .

اگر خیلی گرفتار نفس و شیطان هستی ، اگر عصبی مزاج هستی ، اگر افسرده هستی ، اگر بی حالی و….یک سری به نمازت بزن و درستش کن .
نماز برای زمانی که حال داری نیست.

خداوند متعال دستورات نماز را طوری داده که حالت رو هم بگیره . نماز آنقدر تکراری است که هیچ گونه لذتی ندارد به همین خاطر است که نماز انسان را رشد می دهد.
اوقات نماز هم زمانهایی است که همه اش حال گیری است چون یا غرق کاری ، یا غرق خوابی و یا سرگرم با دیگرانی و باید از آنها دل بکنی و به سوی نماز بروی . نماز یک نوع ریاضت است.
قر ار نیست در اول راه از نماز لذت ببری.

نماز نخواندن هم هیچ لذتی ندارد فقط بی احترامی به خداست و به خاطر این است که بی نماز کافر است.
خیلی از گناهان هستند که اگر مومن انجام دهد مجازاتش اعدام است اما کافر نیست اما بی نماز کافر است.

موضوعات: چگونه یک نماز خوب بخوانیم ؟  لینک ثابت
 [ 06:10:00 ب.ظ ]




استاد پناهیان:
ما چون به فرزند خود علاقه داریم،بی دریغ و بدون چشمداشت به او خدمت میکنیم.

کاش به خدا هم علاقه داشتیم تا بی دریغ و مخلصانه به عبادت او بپردازیم.

اگر احساس میکنیم عبادت خدا سخت است

باید به دلهای خود که خالی از محبت خدا است،نگاه کنیم.

خدایی که باید بیشتر از فرزند نزد ما عزیز باشد.

موضوعات: استاد پناهیان:9  لینک ثابت
 [ 06:02:00 ب.ظ ]





استاد پناهیان:

فقط راه رسیدن به خدا مستقیم است و انگار بقیه ی راه ها غیر مستقیم هستند.

برای رسیدن به ثروت باید انفاق کنی،

برای رسیدن به بزرگی باید کوچکی کنی،

برای رسیدن به راحتی باید سختی ها را تحمل کنی،

برای رسیدن به امنیت باید جهادکنی،

و برای رسیدن به منافع خودت باید به فکر منافع دیگران باشی.

موضوعات: استاد پناهیان:8  لینک ثابت
 [ 06:01:00 ب.ظ ]





استاد پناهیان:


نیاز ما به امام مهم ترین نیاز در ارتباطات انسانی است.


نمیشود جای این نیاز را با محبت و رابطه ی دیگری پر کرد.


اگر جای امام را در قلبت به دیگری بدهی،مقام امام را در قلبت غصب


کرده ای و هیچگاه از زندگیت لذت کافی و کامل نخواهی برد.

موضوعات: استاد پناهیان:7  لینک ثابت
 [ 05:59:00 ب.ظ ]





استادپناهیان:

مهم ترین موضوعی که سرنماز باید به آن فکر کنیم این است

که خدا را چگونه ملاقات خواهیم کرد؟
لحظه ی ملاقات خدا مهم ترین و باشکوه ترین لحظه ی حیات

هر انسان است،ملاقات خالق همه ی عظمت ها…
هیچ لذتی بالاتر از دیدار خدای مهربان نیست،و هیچ عذابی

بالاتر از قهر خدا و سخن نگفتن او با انسان نیست.

 

موضوعات: استاد پناهیان:5  لینک ثابت
 [ 05:58:00 ب.ظ ]




استاد پناهیان:

اگر خدا ما را در این جهان منظم و حساب شده تنها میگذاشت و

ما بودیم و نتیجه ی اعمال و افکار ناصحیح خودمان،به سرعت نابود میشدیم.
ولی خدای مهربان به هزار بهانه ما را میبخشد و دائما از نتایج سوء

رفتار ما جلوگیری میکند تا فرصت جبران پیدا کنیم.

موضوعات: استاد پناهیان:5  لینک ثابت
 [ 05:56:00 ب.ظ ]




استاد پناهیان:

اینکه انسان عاشق خلق شده بسیار عالی است اما اینکه خود او باید

معشوقش را انتخاب کند، کار را خراب می کند.
اینکه انسان حق انتخاب دارد خیلی عالی است اما اینکه همیشه اولین مواردی

که برای انتخاب میشناسد،چیزهایی غیر از خداست کار را خراب میکند.
بعد وقتی به خدا میرسد دیگر رمق عاشقی ندارد.

موضوعات: استاد پناهیان:4  لینک ثابت
 [ 05:54:00 ب.ظ ]




استاد پناهیان:

آدم دائما خود را فریب می دهد و برای فریب دادن خود از راه های متنوعی استفاده می کند.
تا ببینند دیگر نمی شود از یک طریقی خود را فریب بدهد،از راه دیگری استفاده میکند.
آدم وقتی خودش را گول می زند خوشحال هم می شود.
مثلا ما خود را فریب می دهیم که مرگ نزدیک نیست،یا دنیا خیلی لذت دارد و…

موضوعات: استاد پناهیان:3  لینک ثابت
 [ 04:56:00 ب.ظ ]





استاد پناهیان:

زندگی تنها به دست آوردن یک مجموعه تجربه است برای آخرت.
در پایان تمام ابزار تجربه را به زمین می گذاری و می روی و فقط تجربه ها را با خود می بری.
تجربیاتی مانند ایمان،قلب سلیم،محبت به خوبان،رفتارها و احساسات خوب.
این تجربه ها در آن عالم،سرمایه های تو برای یک حیات جاوید خواهند بود.

موضوعات:  استاد پناهیان:2  لینک ثابت
 [ 04:55:00 ب.ظ ]





استاد پناهیان:

نباید منتظر شرایط خوب و مساعد باشیم تا به اصلاح نفس بپردازیم و

برنامه های زندگی خود را در جهت تقرب به خدا مرتب کنیم.
این یک فریب است که انسان ،برنامه ریزی و اقدامات منظم خود برای

تقرب و اصلاح نفس را به شرایط خوبی موکول کند که هرگز پیش نمی آید.
زندگی حضور در همین"به هم ریختگی"هاست.

موضوعات:  استاد پناهیان:  لینک ثابت
 [ 04:54:00 ب.ظ ]




توصيه ي امام كاظم عليه السلام درباره ي احترام به علما چيست؟

الإمامُ الكاظمُ عليه‏السلام :

عَظِّمِ العالِمَ لِعِلمِهِ‏ودَعْ مُنازَعتَهُ ، وصَغِّرِ الجاهِلَ لِجَهلِهِ ولا تَطرُدْهُ ، ولكِن قَرِّبْهُ وعَلِّمْهُ .

امام كاظم عليه‏السلام :

دانشمند را به خاطر دانشش احترام نه و با او ستيزه مكن و نادان را به سبب نادانيش كوچك شمار

، امّا او را از خود مران ، بلكه به خود نزديك گردان و او را علم بياموز .

منبع:تحف العقول : 394 منتخب ميزان الحكمة :

موضوعات: توصيه ي امام كاظم عليه السلام درباره ي احترام به علما چيست؟  لینک ثابت
 [ 03:23:00 ب.ظ ]




چهل حدیث از حضرت امام کاظم (ع)

قالَ الاْمامُ الْكاظم(علیه السلام):

1- تعقّل و معرفت

«ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلی عِبادِهِ إِلاّ لِیعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.»:

خداوند پیامبران و فرستادگانش را به سوی بندگانش بر نینگیخته، مگر آن كه از طرف خدا تعقّل كنند. پس نیكوترینشان از نظر پذیرش، بهترینشان از نظر معرفت به خداست، و داناترینشان به كار خدا، بهترینشان از نظر عقل است، و عاقلترین آنها، بلند پایه ترینشان در دنیا و آخرت است.

 

2- حجّت ظاهری و باطنی

«إِنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ، حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَْنْبِیاءُ وَ الاَْئِمَّةُ وَ أَمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ.»:

همانا برای خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشكار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشكار عبارت است از: رسولان و پیامبران و امامان; و حجّت پنهانی عبارت است از عقول مردمان.

 

3- صبر و گوشه گیری از اهل دنیا

«أَلصَّبْرُ عَلَی الْوَحْدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ تَبارَكَ وَ تَعالی إِعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیا وَ الرّاغِبینَ فیها وَ رَغِبَ فیما عِنْدَ رَبِّهِ وَ كانَ اللّهُ آنِسَهُ فِی الْوَحْشَةِ وَ صاحِبَهُ فِی الْوَحْدَةِ، وَ غِناهُ فِی الْعَیلَةِ وَ مُعِزَّهُ فی غَیرِ عَشیرَة.»:

صبر بر تنهایی، نشانه قوّت عقل است، هر كه از طرف خداوند تبارك و تعالی تعقّل كند از اهل دنیا و راغبین در آن كناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت نموده، و خداوند در وحشت انیس اوست و در تنهایی یار او، و توانگری اوست در نداری و عزّت اوست در بی تیره و تباری .

 

4- عاقلان آینده نگر

«إِنَّ الْعُقَلاءَ زَهَدُوا فِی الدُّنْیا وَ رَغِبُوا فِیالاْخِرَةِ لاَِنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیا طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ وَ الاْخِرَةُ طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ مَنْ طَلَبَ الاْخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیا حَتّی یسْتَوْفی مِنْها رِزْقَهُ، وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا طَلَبَتْهُ الاْخِرَةُ فَیأْتیهِ الْمَوْتُ فَیفْسِدُ عَلَیهِ دُنْیاهُ وَ آخِرَتَهُ.»:

به راستی كه عاقلان، به دنیا بی رغبتند و به آخرت مشتاق; زیرا می دانند كه دنیا خواهانست و خواسته شده و آخرت هم خواهانست و خواسته شده، هر كه آخرت خواهد دنیا او را بخواهد تا روزی خود را از آن دریافت كند، و هر كه دنیا را خواهد آخرتش به دنبال است تا مرگش رسد و دنیا و آخرتش را بر او تباه كند.

 

5- تضرّع برای عقل

«مَنْ أَرادَ الْغِنی بِلا مال وَ راحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلامَةَ فِی الدّینِ فَلْیتَضَّرَعْ إِلَی اللّهِ فی مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ یكْمِلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما یكْفیهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما یكْفیهِ اسْتَغْنی وَ مَنْ لَمْ یقْنَعْ بِما یكْفیهِ لَمْ یدْرِكِ الْغِنی أَبَدًا.»:

هر كس بینیازی خواهد بدون دارایی، و آسایش دل خواهد بدون حسد، و سلامتی دین طلبد، باید به درگاه خدا زاری كند و بخواهد كه عقلش را كامل كند، هر كه خرد ورزد، بدانچه كفایتش كند قانع باشد. و هر كه بدانچه او را بس باشد قانع شود، بینیاز گردد. و هر كه بدانچه او را بس بُوَد قانع نشود، هرگز به بینیازی نرسد.

 

6- دیدار با مؤمن برای خدا

«مَنْ زارَ أَخاهُ الْمُؤْمِنَ لِلّهِ لا لِغَیرِهِ، لِیطْلُبَ بِهِ ثَوابَ اللّهِ وَ تَنَجُّزَ ما وَعَدَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَكَّلَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ سَبْعینَ أَلْفِ مَلَك مِنْ حینَ یخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ حَتّی یعُودَ إِلَیهِ ینادُونَهُ: أَلا طِبْتَ وَ طابَتْ لَكَ الْجَنَّةُ، تَبَوَّأْتَ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْزِلاً.»:

هر كس ـ فقط برای خدا نه چیز دیگر ـ به دیدن برادر مؤمنش رود تا به پاداش و وعده های الهی برسد، خداوند متعال، از وقت خروجش از منزل تا برگشتن او، هفتاد هزار فرشته بر او گمارد كه همه ندایش كنند: هان! پاك و خوش باش و بهشت برایت پاكیزه باد كه در آن جای گرفتی.

 

7- مروّت، عقل و بهای آدمی

«لا دینَ لِمَنْ لا مُرُوَّةَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ النّاسِ قَدْرًا الَّذی لایرَی الدُّنْیا لِنَفْسِهِ خَطَرًا، أَما إِنَّ أَبْدانَكُمْ لَیسَ لَها ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلا تَبیعوها بِغَیرِها.

كسی كه جوانمردی ندارد، دین ندارد; و هر كه عقل ندارد، جوانمردی ندارد. به راستی كه باارزشترین مردم كسی است كه دنیا را بری خود مقامی نداند، بدانید كه بهای تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.

 

8- حفظ آبروی مردم

«مَنْ كَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أَقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ یوْمَ الْقِیمَةِ وَ مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یوْمَ الْقِیمَةِ.»:

هر كه خود را از ریختن آبروی مردم نگه دارد، خدا در روز قیامت از لغزشش می گذرد، و هر كه خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قیامت خشمش را از او باز دارد.

 

9- عوامل نزدیكی و دوری به خدا

«أَفْضَلُ ما یتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَی اللّهِ بَعْدَ الْمَعْرَفَةِ بِهِ الصَّلاةُ وَ بِرُّ الْوالِدَینِ وَ تَرْكُ الْحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْرِ.»:

بهترین چیزی كه به وسیله آن بنده به خداوند تقرّب می جوید، بعد از شناختن او، نماز و نیكی به پدر و مادر و ترك حسد و خودبینی و نیز ترک به خود بالیدن است.

 

10- عاقل دروغ نمیگوید

«إِنَّ الْعاقِلَ لا یكْذِبُ وَ إِنْ كانَ فیهِ هَواهُ.»:

همانا كه عاقل دروغ نمی گوید، گرچه طبق میل و خواسته او باشد.

 

11- حكمت كم گویی و سكوت

«قِلَّةُ الْمَنْطِقِ حُكْمٌ عَظیمٌ، فَعَلَیكُمْ بِالصَّمْتِ، فَإِنَّهُ دَعَةٌ حَسَنَةٌ وَ قِلَّةُ وِزْر، وَ خِفَّةٌ مِنَ الذُّنُوبِ.»:

كم گویی ، حكمت بزرگی است، بر شما باد به خموشی كه شیوه ی نیكو و سبك بار و سبب تخفیف گناه است.

 

12- هرزه گویی بی حیا

«إِنَّ اللّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلی كُلِّ فاحِش قَلیلِ الْحَیاءِ لا یبالی ما قالَ وَ لا ما قیلَ لَهُ.»:

همانا خداوند بهشت را بر هر هرزه گوِ كم حیا كه باكی ندارد چه می گوید و یا به او چه گویند، حرام گردانیده است.

 

13- متكبّر، داخل بهشت نمیشود

«إِیاكَ وَ الْكِبْرَ، فَإِنَّهُ لا یدْخُلِ الْجَنَّةَ مَنْ كانَ فی قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّة مِنْ كِبْر.»:

از كبر و خودخواهی بپرهیز، كه هر كسی در دلش به اندازه دانه ی كبر باشد، داخل بهشت نمی شود.

 

14- تقسیم كار در شبانه روز

«إِجْتَهِدُوا فی أَنْ یكُونَ زَمانُكُمْ أَرْبَعَ ساعات:ساعَةً لِمُناجاةِ اللهِ، وَساعَةً لاَِمْرِالْمَعاشِ، وَساعَةً لِمُعاشَرَةِ الاِْخْوانِ والثِّقاةِ الَّذینَ یعَرِّفُونَكُمْ عُیوبَكُمْ وَیخَلِّصُونَ لَكُمْ فِی الْباطِنِ، وَساعَةً تَخْلُونَ فیها لِلَذّاتِكُمْ فی غَیرِ مُحَرَّم وَبِهذِهِ السّاعَةِ تَقْدِروُنَ عَلَی الثَّلاثِ ساعات.»:

بكوشید كه اوقات شبانه روز شما چهار قسمت باشد:1 ـ قسمتی برای مناجات با خدا، 2 ـ قسمتی برای تهیه معاش، 3 ـ قسمتی برای معاشرت با برادان و افراد مورد اعتماد كه عیب های شما را به شما میفهمانند و در دل به شما اخلاص می ورزند، 4 ـ و قسمتی را هم در آن خلوت می كنید برای درك لذّت های حلال [و تفریحات سالم] و به وسیله انجام این قسمت است كه بر انجامِ وظایف آن سه قسمت دیگر توانا می شوید.

 

15- همنشینی با دیندار و عاقل خیرخواه

«مُجالَسَةُ أَهْلِ الدّینِ شَرَفُ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ، وَ مُشاوَرَةُ الْعاقِلِ النّاصِحِ یمْنٌ وَ بَرَكَةٌ وَ رُشْدٌ وَ تَوْفیقٌ مِنَ اللّهِ، فَإِذا أَشارَ عَلَیكَ الْعاقِلُ النّاصِحُ فَإِیاكَ وَ الْخِلافَ فَإِنَّ فی ذلِكَ الْعَطَبَ.»:

همنشینی اهل دین، شرف دنیا و آخرت است، و مشورت با خردمندِ خیرخواه، یمن و بركت و رشد و توفیق از جانب خداست، چون خردمند خیرخواه به تو نظری داد، مبادا مخالفت كنی كه مخالفتش هلاكت بار است.

 

16- پرهیز از اُنس زیاد با مردم

«إِیاكَ وَ مُخالَطَةَ النّاسِ وَ الاُْنْسَ بِهِمْ إِلاّ أَنْ تَجِدَ مِنْهُمْ عاقِلاً وَ مَأْمُونًا فَآنِسْ بِهِ وَ اهْرُبْ مِنْ سایرِهِمْ كَهَرْبِكَ مِنَ السِّباعِ الضّارِیةِ.»:

بپرهیز از معاشرت با مردم و انس با آنان، مگر این كه خردمند و امانتداری در میان آنها بیابی كه [در این صورت] با او انس گیر و از دیگران بگریز، به مانند گریز تو از درنده های شكاری.

 

17- نتیجه حبِّ دنیا

«مَنْ أَحَبَّ الدُّنْیا ذَهَبَ خَوْفُ الاْخِرَةِ مِنْ قَلْبِهِ وَ ما أُوتِی عَبْدٌ عِلْمًا فَازْدادَ لِلدُّنیا حُبًّا إِلاَّ ازْدادَ مِنَ اللّهِ بُعْدًا وَ ازْدادَ اللّهُ عَلَیهِ غَضَبًا.»:

هر كه دنیا را دوست بدارد، خوف آخرت از دلش برود، و به بنده ای دانشی ندهند كه به دنیا علاقه مندتر شود، مگر آن كه از خدا دورتر و مورد خشم او قرار گیرد.

 

18- پرهیز از طمع و تكیه بر توكّل

«إِیاكَ وَ الطَّمَعَ، وَ عَلَیكَ بِالْیأْسِ مِمّا فی أَیدِی النّاسِ، وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الَْمخْلُوقینَ، فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتاحٌ لِلذُّلِّ، وَ اخْتِلاسُ الْعَقْلِ وَاخْتِلاقُ الْمُرُوّاتِ، وَ تَدْنیسُ الْعِرْضِ وَ الذَّهابُ بِالْعِلْمِ. وَ عَلَیكَ بِالاِْعْتِصامِ بِرَبِّكَ وَ التَّوَكُّلِ عَلَیهِ.

از طمع بپرهیز، و بر تو باد به ناامیدی از آنچه در دست مردم است، طمع را از مخلوقین ببُر كه طمع، كلیدِ خواری است، طمع، عقل را می رباید و مردانگی را نابود می كند و آبرو را می آلاید و دانش را از بین می برد. بر تو باد كه به پروردگارت پناه بری و بر او توكّل كنی.

 

19- نتایج امانتداری و راستگویی

«أَداءُ الأَمانَةِ وَ الصِّدْقُ یجْلِبانِ الرِّزْقَ، وَ الْخِیانَةُ وَ الْكِذْبُ یجْلِبانِ الْفَقْرَ وَ النِّفاقَ.»:

امانتداری و راستگویی، سبب جلب رزق و روزی اند، و خیانت و دروغگویی، سبب جلب فقر و دورویی.

 

20- سقوطِ برتری جوی

«إِذا أَرادَ اللّهُ بِالذَّرَّةِ شَرًّا أَنْبَتَ لَها جَناحَینِ، فَطارَتْ فَأَكَلَهَا الطَّیرُ.»:

هر گاه خداوند بدی مورچه را بخواهد، به او دو بال می دهد كه پرواز كند تا پرنده ها او را بخورند.

 

21- حقگویی و باطل ستیزی

«إِتَّقِ اللّهَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ كانَ فیهِ هَلاكُكَ فَإِنَّ فیهِ نَجاتُكَ إِتَّقِ اللّهَ وَدَعِ الْباطِلَ وَ إِنْ كانَ فیهِ نَجاتُكَ، فَإِنَّ فیهِ هَلاكُكَ.»:

از خدا بترس و حقّ را بگو، اگرچه نابودی تو در آن باشد. زیرا كه در واقع، نجات تو در آن است.از خدا بترس و باطل را واگذار، اگرچه نجات تو در آن باشد، زیرا كه در واقع، نابودی تو در آن است.

 

22- تناسب بلا و ایمان

«أَلْمُؤْمِنُ مِثْلُ كَفَّتَی الْمیزانِ كُلَّما زیدَ فی إِیمانِهِ زیدَ فی بَلائِهِ.»:

مؤمن همانند دو كفّه ترازوست، هر گاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش افزوده گردد.

 

23- كفّاره خدمت به حاكمان

«كَفّارَةُ عَمَلِ السُّلْطانِ أَلاِْحْسانُ إِلَی الاِْخْوانِ.»:

كفّاره كارمندی سلطان، احسان به برادران دینی است.

 

24- نافله و تقرّب

«صَلاةُ النَّوافِلِ قُرْبانٌ اِلَی اللّهِ لِكُلِّ مُؤْمِن… .»:

نماز نافله راه نزدیك شدن هر مؤمنی به خداوند است… .

 

25- اصلاح و گذشت

«ینادی مُناد یوْمَ القِیمَةِ: أَلا مَنْ كانَ لَهُ عَلَی اللّهِ أَجْرٌ فَلْیقُمْ، فَلا یقُومُ إِلاّ مَنْ عَفَی وَ أَصْلَحَ، فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ.»:

ندا كننده ای در روز قیامت ندا می كند:آگاه باشید، هر كه را بر خدا مزدی است برخیزد، و برنمی خیزد، مگر كسی كه گذشت كرده و اصلاح بین مردم نموده باشد، پس پاداشش با خدا خواهد بود.

 

26- بهترین صدقه

«عَوْنُكَ لِلضَّعیفِ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَةِ.»:

كمك كردنت به ناتوان از بهترین صدقه است.

 

27- سختی ناحقّ

«یعْرِفُ شِدَّةَ الْجَوْرِ مَنْ حُكِمَ بِهِ عَلَیهِ.»:

سختی ناحقّ را آن كس شناسد كه بدان محكوم گردد.

 

28- گناهان تازه، بلاهای تازه

«كُلَّما أَحْدَثَ الناسُ مِنَ الذُّنُوبِ مالَمْ یكُونُوا یعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلاء ما لَمْ یكُونُوا یعُدُّونَ.»:

هر گاه مردم گناهان تازه كنند كه نمی كردند، خداوند بلاهایی تازه به آنها دهد كه به حساب نمی آوردند.

 

29- كلید بصیرت

«تَفَقَّهُوا فی دینِ اللّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتاحُ الْبَصیرَةِ، وَ تَمامُ الْعِبادَةِ وَ السَّبَبُ إِلَی الْمَنازِلِ الرَّفیعَةِ وَ الرُّتَبِ الْجَلیلَةِ فِی الدّینِ وَ الدُّنْیا، وَ فَضْلُ الْفَقیهِ عَلَی الْعابِدِ كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَی الْكَواكِبِ، وَ مَنْ لَمْ یتَفَقَّهْ فی دینِهِ لَمْ یرْضَ اللّهُ لَهُ عَمَلاً.»:

در دین خدا دنبال فهم عمیق باشید، زیرا كه فهم عمیقِ دین، كلید بصیرت و بینایی و كمال عبادت و سبب تحصیل درجات بلند و مراتب بزرگ در امور دین و دنیاست.
و برتری فقیه بر عابد، مانند برتری آفتاب است بر كواكب، و كسی كه در دینش فهم عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد.

 

30- دنیا، بهترین وسیله

«إِجْعَلُوا لاَِنْفُسِكُمْ حَظًّا مِنَ الدُّنْیا بِإِعْطائِها ما تَشْتَهی مِنَ الْحَلالِ وَ ما لا یثْلِمُ الْمُرُوَّةَ وَ ما لا سَرَفَ فیهِ، وَ اسْتَعینُوا بِذلِكَ عَلی أُمُورِ الدّینِ، فَإِنَّهُ رُوِی «لَیسَ مِنّا مَنْ تَرَكَ دُنْیاهُ لِدینِهِ أَوْ تَرَكَ دینَهُ لِدُنْیاهُ».»:

برای خود بهره ی از دنیا برگیرید و آنچه خواهش حلال باشد و رخنه در جوانمردی ایجاد نكند و اسراف نباشد منظور دارید، و به این وسیله بری انجام امور دین یاری جویید. زیرا كه روایت شده است: «از ما نیست كسی كه دنیایش را برای دینش ترك گوید یا دینش را برای دنیایش رها سازد.»

 

31- انتظار فَرَج

«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ إِنْتِظارُ الْفَرَجِ.»:

بهترین عبادت بعد از شناخت خداوند، انتظار فَرَج و گشایش است.

 

32- مِهرورزی با مردم

«أَلتَّوَدُّدُ إِلَی النّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ.»:

مِهرورزی و دوستی با مردم، نصف عقل است.

 

33- پرهیز از خشم

«مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَ یوْمِ الْقِیمَةِ.»:

هر كه خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب روز قیامت را از او باز می دارد.

 

34- قویترین مردم

«مَنْ أَرادَ أَنْ یكُونَ أَقْوَی النّاسِ فَلْیتَوَكَّلْ عَلَی اللّهِ.»:

هر كه می خواهد كه قویترین مردم باشد بر خدا توكّل نماید.

 

35- ترقّی، نه درجا زدن

«مَنِ اسْتِوی یوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ، وَ مَنْ كانَ آخِرُ یوْمَیهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یعْرِفِ الزِّیادَةَ فی نَفْسِهِ فَهُوَ فی نُقْصان، وَ مَنْ كانَ إِلَی النُّقْصانِ فَالْمَوْتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الْحَیاةِ.»:

كسی كه دو روزش مساوی باشد، مغبون است، و كسی كه دومین روزش، بدتر از روز اوّلش باشد ملعون است، و كسی كه در خودش افزایش نبیند در نقصان است، و كسی كه در نقصان است مرگ برای او بهتر از زندگی است.

 

36- خیر رسانی به دیگران

«إِنَّ مِنْ أَوْجَبِ حَقِّ أَخیكَ أَنْ لا تَكْتُمَهُ شَیئًا ینْفَعُهُ لاَِمْرِ دُنْیاهُ وَ لاَِمْرِ آخِرَتِهِ.»:

همانا واجبترین حقّ برادرت بر تو آن است كه چیزی را كه سبب نفع دنیا و آخرت اوست، از او پنهان و پوشیده نداری.

 

37- پرهیز از شوخی

«إِیاكَ وَ الْمِزاحَ فَإِنَّهُ یذْهَبُ بِنُورِ إِیمانِكَ.»:

از شوخی [بی مورد] بپرهیز، زیرا كه شوخی، نور ایمان تو را می برد.

 

38- پند پدیده ها

«ما مِنْ شَیء تَراهُ عَیناكَ إِلاّ وَ فیهِ مَوْعِظَةٌ.»:

چیزی نیست كه چشمانت آن را بنگرد، مگر آن كه در آن پند و اندرزی است.

 

39- رنج نادیده، نیكی را نمی فهمد

«مَنْ لَمْ یجِدْ لِلاِْساءَةِ مَضَضًا لَمْ یكُنْ عِنْدَهُ لِلاِْحْسانِ مَوْقِعٌ.»:

كسی كه مزه رنج و سختی را نچشیده، نیكی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.

 

40- محاسبه اعمال

«لَیسَ مِنّا مَنْ لَمْ یحاسِبْ نَفْسَهُ فی كُلِّ یوْم فَإِنْ عَمِلَ حَسَنـًا اسْتَزادَ اللّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَیئًا اسْتَغْفَرَ اللّهَ مِنْهُ وَ تابَ إِلَیهِ.»:

از ما نیست كسی كه هر روز حساب خود را نكند، پس اگر كار نیكی كرده است از خدا زیادی آن را بخواهد، و اگر در آن كار بدی كرده، ازخدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید.

موضوعات: چهل حدیث از حضرت امام کاظم (ع)  لینک ثابت
 [ 03:18:00 ب.ظ ]




عرق کار

امام کاظم در زمینی که متعلق به شخص خودش بود مشغول کار و اصلاح زمین بود. فعالیت زیاد عرق امام را از تمام بدنش جاری ساخته بود. علی بن ابی حمزه بطائنی در این وقت رسید و عرض کرد:

«قربانت گردم، چرا این کار را به عهده دیگران نمی گذاری؟»

- چرا به عهده دیگران بگذارم؟ افراد از من بهتر همواره از این کارها می کرده اند - مثلا چه کسانی؟

- رسول خدا و امیر المؤمنین و همه پدران و اجدادم. اساسا کار و فعالیت در زمین از سنن پیغمبران و اوصیای پیغمبران و بندگان شایسته خداوند است(12).
12 - بحار الانوار، ج 11/ص 266، و وسائل، ج 2/ص 531.

موضوعات: عرق کار  لینک ثابت
 [ 03:13:00 ب.ظ ]




حیات علمی امام موسی کاظم (علیه السلام)

********************************************************

نجمه کرمانی

امام معصوم سرچشمه علم الهی و معدن اسرار است و ملکه علم و عصمت از کودکی در او بارور می گردد و در سراسر عمر با او همراه است. امام معصوم، میراث دار علم و حکمت انبیاست آن گونه که مسیح (علیه السلام) در گهواره فرمود:«قَالَ اِنّی عَبدُاللّه اَتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبیّا»1 از این رو، بررسی زندگانی امامان معصوم (علیه السلام) از کودکی تا شهادت آنان در بردارنده نکاتی عالی و درس آموز از علم و حکمت و الگوی کاملی برای انسان هاست. شهادت حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) بهانه ای به دست داد تا در نگاهی گذرا، به حیات علمی آن امام همام و موقعیت برجسته علمی ایشان بپردازیم، و به گونه اجمالی، چهره علمی ایشان از کودکی تا شهادت را مورد بررسی قرار دهیم؛ «و سلام عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَموتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیّا».2

دانش امام در کودکی
1ـ نشان خردورزی

«صفوان جمّال» از جمله اصحاب و یاران امام کاظم(علیه السلام) که به شغل شتربانی مشغول بود، هر از چند گاهی، برای کسب فیض و بهره مندی از بیکران دانش ائمه (علیهم السلام) نزد ایشان شرفیاب می شد. خود می گوید: روزی نزد امام صادق (علیه السلام) رفته تا در مورد پاره ای از مسائل و موضوعات از جمله موضوع امامت پس از ایشان پرسشی نمایم تا بدانم پس از امام صادق (علیه السلام) پیشوا و مقتدای شیعیان چه کسی خواهد بود؟ از امام پرسیدم: «[پس از شما] عهده دار امر امامت چه کسی خواهد بود؟» امام در پاسخ من فرمود:«از جمله نشانه های فردی که پیشوا و امام مسلمانان می شود، این است که به سرگرمی نمی پردازد و دل مشغول بازیچه نمی شود و از کارهای بیهوده پرهیز می نماید». در همین حین فرزند او، موسی بن جعفر (علیه السلام) وارد خانه شد، در حالی که همراه خود بزغاله ای داشت. من به او نگریستم و تعجب کردم که چگونه این رفتار او با سخن امام صادق (علیه السلام) سازگاری می یابد. کمی دقت کردم دیدم او به بزغاله می فرماید: «در برابر پروردگار خود فروتن باش!» از دانایی و بینش او شگفت زده شدم. امام صادق(علیه السلام) او را در آغوش کشید و فرمود:« پدر و مادرم به فدایت که به سرگرمی و بیهودگی نمی پردازی».3

2ـ کودکی دانشمند

«ابو حنیفه» پیشوای مذهب «حنفی» اهل سنت، آهنگ سفر حج نمود و پس از پایان حج برای دیدار با امام صادق (علیه السلام) و به جهت برخی مذاکرات علمی عازم مدینه شد. چون به مدینه رسید، به منزل امام رفت و در سراچه خانه اندکی درنگ نمود تا امام او را به حضور بپذیرد. روی سکوی دهلیز نشست. در همین حین کودکی را دید. ابوحنیفه از او پرسید: «در شهر شما اگر کسی غریب باشد و نیاز به قضای حاجت داشته باشد، کجا می رود؟» کودک، عالمانه پاسخ داد: «از دید مردم دور می شود و از تخلّی در آب های روان، نهرها، زیر درختان میوه، در حریم منازل شخصی، حریم راه ها و مساجد دوری می کند. در هنگام تخلّی نباید رو یا پشت به قبله باشد و مراقب باشد که لباس او نجس نگردد و…» ابوحنیفه از پاسخ جامع و کامل کودکی یکه خورد و با شگفتی از او پرسید:« نامت چیست؟» کودک پاسخ داد: «من موسی بن جعفر(علیه السلام) هستم». ابوحنیفه که خود را در محضر کودکی دانشمند می دید، از فرصت استفاده کرد و از او پرسید:« فدایت شوم! گناه از سوی کیست؟ خدا یا بنده خدا؟» امام فرمود:« پس بنشین تا پاسخت گویم؛ اگر بگوییم منشأ گناه خداوند است، به خطا رفته ایم که او سزاوار آن نیست که بنده خویش را به گناه مرتکب نشده، عقاب نماید. اگر بگوییم گناه هم از سوی خدا و هم از سوی بنده است، باز هم سزاوار نیست که شریک قدرتمند بر شریک ناتوان خویش ستم روا دارد، یا این که بگوییم گناه از سوی بنده است. دراین صورت، اگر پروردگار از گناه او درگذرد که بنابر عفو و گذشت بیکران خود عمل کرده و اگر او را مجازات نماید، ظلمی بر او روا نداشته است». سخن امام که به اینجا رسید، ابوحنیفه همچنان مات و مبهوت از پاسخ دانشورانه و حکیمانه امام کاظم (علیه السلام) خود را از شرفیاب شدن به محضر امام صادق (علیه السلام) که قصد اولیه او بود، بی نیاز دید و از همان جا، با دستی پر به سوی شهر خود بازگشت.4

3ـ کودکی از تبار آفتاب

امام صادق (علیه السلام)، امام کاظم را در اوان کودکی، برای تحصیل، به مکتب خانه ای فرستاد. آنچه مسلم است این است که انگیزه امام از این کار، تحصیل فردی امام کاظم (علیه السلام) نبوده؛ چرا که در آن دوره هیچ کس جز امام صادق (علیه السلام) نمی توانست چیزی بر اندوخته علمی آن کودک فرزانه بیفزاید. شاید این کار امام صادق (علیه السلام) به انگیزه تشویق دیگر کودکان به تحصیل، یا شناخت و معرفی امام بعد از خود به مردم و یا نشان دادن ارزش تحصیل علم به دیگران و انگیزه هایی چنین بوده است. امام کاظم (علیه السلام) می فرماید: روزی از مکتب خانه به سوی منزل بازمی گشتم، به خانه رسیدم و لوحی که با خود داشتم، نشان پدرم دادم. پدرم مرا روبه روی خود نشانید و پس از دیدن لوح به من فرمود: «فرزندم بنویس: تَنَحِّ عَنِ القَبیحِ وَ لاتُرِدهُ؛ از زشت گویی و زشت کاری بپرهیز و حتی اراده آن را هم مکن.»

آن گاه به من فرمود:«حال این بیت شعر را که گفتم، تو کامل کن». من بیت شعر را این گونه کامل کردم: «وَ مَنْ اَوْلَیْتَهُ حُسْنا فَزِدْهُ؛ و هر کس را سزاوار احسان یافتی، [بر نیکی ات به او] بیفزا».

در این لحظه پدرم مصرعی دیگر انشا کرد و فرمود: «سَتُلْقی مِنْ عَدُوِّکَ کُلَّ کَیْدٍ؛ به زودی مکر و حیله از دشمن خود خواهی دید.»

من نیز بیت او را کامل کردم: «اِذَا کادَ العَدُوُّ فَلا تَکِدْهُ؛ وقتی دشمن، دشمنی پیشه کرد تو مانند او مباش.»

امام وقتی ذهن پویا و فعال فرزند خویش را در پاسخ رسا و شیوا، این چنین آماده می بیند، در شأن او می فرماید: «ذُرّیَةٌ بَعضها مِن بَعضٍ؛ فرزندانی که بعضی از نسل بعض دیگرند»5

دانش امام در نوجوانی
1ـ از زلال نبوت

امام کاظم نوجوانی نورس و با نشاط شده بود. روزی از کوچه های شهر پیامبر (صلی الله علیه وآله) می گذشت. شخصی از شیعیان درشت گو و ظاهربین، به نام «عیسی شلقان»، او را دید و با عتاب گفت: «ای پسر! می بینی پدرت با ما چه می کند؟ روزی ما را به چیزی فرمان می دهد و روز دیگر ما را از آن باز می دارد! او به ما گفته بود: با ابوالخطاب دوستی کنیم، امروز می گوید: از او بیزاری جویید و او را لعن می کند». ابوالخطاب از نزدیکان و بزرگان اصحاب امام صادق (علیه السلام) بود، اما پس از مدتی منحرف شد و به غلات گرایش یافت. او امام صادق (علیه السلام) را خدا خواند و خویش را پیامبر او معرفی نمود. امام کاظم(علیه السلام) با منطقی استوار در پاسخش فرمود:«آفریدگان خدا سه دسته اند؛ دسته اول مؤمنان راستین اند که ایمانی استوار دارند. دسته دوم کافرانی گمراه هستند که در کفر خود پافشاری می کنند. و دسته سوم گروهی هستند که هر چند خود را در زمره مؤمنان قرار می دهند، اما نور ایمان در دلشان نتابیده و ایمانشان عاریه ای است که آن ها را «معارین» گویند».

امام به نحوی سربسته عیسی شلقان را جزو همین گروه سوم برشمرد. عیسی می گوید: «پس از این گفتگوی کوتاه که بین من و موسی بن جعفر (علیه السلام) صورت پذیرفت، نزد پدرش امام صادق (علیه السلام) رفتم و آنچه را او به من گفته بود، به امام گفتم. امام فرمود: فرزندم موسی(علیه السلام) از سرچشمه نبوت جوشیده است.»6

2ـ کشتیبان امت

یکی از نزدیکان امام صادق (علیه السلام) به نام «فیض بن مختار» خدمت امام رسید و به منزل امام رفت. پس از اندکی موسی بن جعفر(علیه السلام) که نوجوانی بود، وارد شد و سلام کرد. به احترامش برخاستم و پیشواز او رفتم و وی را در آغوش گرفتم و بوسیدم. امام صادق (علیه السلام) با دیدن ابراز محبت و احترام من نسبت به فرزندش خرسند شد، با تبسمی ملیح فرمود: «شما شیعیان ما به سان کشتی ای هستید و این نوجوان که تو به او محبت نشان دادی، کشتیبان شما می باشد». مدتی از دیدار من با امام گذشت و سال بعد برای انجام مناسک حج به مکه مشرف شدم. پس از انجام اعمال حج دو هزار سکه ای را که همراه داشتم، توسط شخصی برای امام فرستادم و به او گفتم که هزار سکه آن را از سوی من به امام صادق (علیه السلام) و هزار درهم دیگر را به فرزندش امام کاظم (علیه السلام) بدهد. پس از مدتی امام را زیارت کردم. امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:«آیا مرا با فرزندم موسی برابر می دانی؟ [که در هدیه دادن تساوی برقرار نمودی]» عرض کردم: «مولای من! من این کار را به دلیل فرمایش خودتان انجام دادم [که فرمودید: شما کشتی نشین و او کشتیبان شیعیان است]». امام به نشانه تأیید سری تکان داد و فرمود: «آری، اما به خدا سوگند من این کار را نکردم، بلکه این پروردگار بزرگ است که چنین مقام شامخی به او داده است.»7

جایگاه و موقعیت علمی امام در دوران امامت
1. دانای اسرار

از جمله راه های شناخت امام معصوم (علیه السلام) از بقیه، اخبار او از آینده و آگاهی دادن از اسرار پوشیده بر آفریدگان است. نگاشته اند: «ابابصیر» شاگرد برجسته مکتب امامت که محضر سه امام معصوم (علیه السلام) را درک نموده بود( از امام باقر (علیه السلام) تا امام کاظم (علیه السلام))، روزی نزد مولای خویش امام کاظم (علیه السلام) می رود و پرسش مهمی را مطرح می نماید. و از امام می پرسد که نشانه های شناخت امام چیست؟ امام پاسخ می دهد: «امام را از چند راه می توان شناخت؛ نخست این که امامت او منصوص باشد یعنی توسط امام پیشین بدان تصریح شده باشد. دوم این که هر پرسشی از او شد، بتواند پاسخ گوید و از جواب درنماند و اگر هم از او پرسشی [در زمینه ای که پاسخ آن لازم است] نشد، خودش سخن بیاغازد و آن مسأله را حل نماید. سوم از آینده خبر بدهد. چهارم زبان های مختلف اقوام بشر را بداند و بتواند با هر زبانی که با او سخن می گویند، به همان زبان پاسخ دهد». سپس رو به ابابصیر کرد و با لبخندی معنی دار فرمود:«پیش از آن که از این مجلس خارج شوی، این نشانه ها را خواهی دید!» در همین اثنا، مردی از اهالی خراسان (مناطقی شامل خراسان کنونی و افغانستان تا هندوستان) وارد شد و با تکلّف فراوان به زبان عربی با امام سلام و احوالپرسی کرد، اما امام پاسخ او را به زبان فارسی داد و حتی جواب پرسش او را که به عربی مطرح کرده بود، پاسخ فرمود. مرد خراسانی شگفت زده عرض کرد: «یابن رسول الله! به خدا سوگند من فقط به این دلیل فارسی سخن نگفتم، چون می پنداشتم شما فارسی را نکو نمی دانید!» امام با متانت فرمود: «سبحان الله! اگر من نتوانم به خوبی و وضوح پاسخ تو را بدهم، پس برتری من نسبت به تو در جایگاه امامت چیست».8 آن گاه رو به ابابصیر کرد و فرمود:«ای ابابصیر! امام کسی است که زبان هریک از گروه های مردم را بداند و نه تنها زبان آن ها را بلکه زبان هر موجودی از پرنده و جاندار را به نیکی می داند.»

2. آیینه ایزد نُمای

امام کاظم (علیه السلام) در مجلسی با فردی سخن می گفت. در بین سخنان خود به او فرمود که در فلان تاریخ خواهد مُرد. «اسحاق بن عمار» از شاگردان امام در مجلس بود. با شنیدن این سخن به فکر فرورفت:« آیا واقعا امام هنگام مرگ افراد را می داند.» در همین افکار غوطه می خورد که متوجه شد امام با تندی به او می نگرد. به خود آمد. امام به او فرمود: «ای اسحاق! وقتی رُشَید هجری (از یاران با وفای امام علی (علیه السلام) که در زمان امام مجتبی (علیه السلام) به فرمان معاویه به شهادت رسید) به خاطر داشتن علم مُنایا و بلایا، هنگام مرگ افراد و رخدادهای آینده را که کسی از آن آگاهی نداشت، می دانست؛ من که امام هستم، بی اطلاع باشم؟! در حالی که امام به دانستن آن از هر کسی شایسته تر است؟!»

سپس در مورد آینده خود او هم فرمود:«ای اسحاق! هر آنچه در توان داری، عمل صالح انجام بده که چراغ عمر تو نیز رو به خاموشی می رود و دو سال دیگر از دنیا خواهی رفت. پس از تو نیز با گذشت مدت اندکی بین بازماندگان تو اختلاف می افتد، به گونه ای که به ستیزه جویی با هم می پردازند و حتی خیانت می کنند تا بدان جا که دشمنان آنان را مورد سرزنش خویش قرار می دهند. آیا باز هم تعجب می کنی از این که امام زمان مرگ کسی را بداند [در حالیکه من از رخدادهای پس از مرگ تو نیز آگاهم؟!]»

اسحاق سر به زیر انداخت و از گفته های خود پشیمان شد و استغفار نمود. پس از مدتی او از دنیا رفت و همان گونه که امام فرموده بود، بین بازماندگانش سرکشی و طغیان درگرفت. آنان اموال مردم را به زور می گرفتند و در راه های غیر مشروع هزینه می نمودند، اما انجام کارشان به دریوزگی و بدبختی افتاد.9

3. پاسخ فراخور پرسشگر

از جمله ویژگی های فرد دانشمند شناخت توان علمی طرف مباحثه خود و پاسخگویی در محدوده آگاهی های اوست. نوشته اند: فردی به نام «ابو احمد خراسانی» برای پرسش مسأله ای علمی محضر امام کاظم (علیه السلام) رسید. اما امام به خوبی از پایین بودن سطح آگاهی های علمی او آگاهی داشت. وقتی خدمت امام رسید، پرسید: «کفر مقدم است یا شرک؟» از آن جا که درک این پرسش و توان دریافت پاسخ و فهم آن برای وی مشکل بود، امام در جواب او فرمود: «تو را با این بحث چه کار؟! من در قبال تو فکر نمی کنم که صلاحیت واردشدن به این بحث ها را داشته باشی». ابواحمد در جواب امام عرض کرد: «هشام بن حکم از من خواسته بود تا این سؤال را از شما بپرسم». امام وقتی دانست او از جانب خود این سؤال را نپرسیده، بلکه فقط می خواسته جواب را دریافت کند و به فرد مذکور برساند، پاسخی شفاف بیان نمود. امام فرمود: «کفر مقدم بر شرک است ؛ زیرا نخستین کسی که کفر ورزید، شیطان بود که بزرگی نمود و از فرمان خداوند روی برتافت. او از کافرین بود. از آن گذشته، کفر یک چیز است و آن انکار پروردگار و باور به الهیت غیر او، امّا شرک انکار پروردگار نیست، بلکه اثبات الهیت او و شریک قرار دادن دیگری با اوست.»10

4. پاسخ کوبنده

مُجاب کردن غرض ورزان و پاسخ کوبنده در برابر کج اندیشی مخالفان ولایت، از جمله شیوه های علمی امامان معصوم در برخورد با این گونه افراد است که عمدتا دست نشاندگان حکمرانان فاسد بوده و در شمار مزدوران دربار هستند. یکی از این افراد دست نشانده و دانشوران مزدور، «نفیع انصاری» بود. نوشته اند: روزی هارون الرشید عباسی، امام کاظم (علیه السلام) را به حضور طلبید. امام به دربار خلیفه رفت. نفیع پشت در کاخ هارون الرشید منتظر نشسته بود تا او را به درون راه دهند. امام از پیش روی او گذشت و با شکوه و جلالی ویژه به درون رفت. نفیع از عبدالعزیر بن عمر که در کنارش بود، پرسید: «این مرد باوقار که بود؟» عبدالعزیز گفت: «او فرزند بزرگوار علی بن ابی طالب از آل محمد (صلی الله علیه وآله) است. او موسی بن جعفر(علیه السلام)است.» نفیع که از دشمنی بنی عباس با خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) آگاه بود و خود نیز کینه آنان را به دل داشت، گفت: «گروهی بدبخت تر از اینان (عباسیان) ندیده ام؛ چرا آنان به کسی که اگر قدرت یابد، آنان را سرنگون خواهد کرد این قدر احترام می گذارند؟ هم اینک این جا منتظر می شوم تا او برگردد تا با برخوردی کوبنده، شخصیتش را درهم بکوبم». عبدالعزیز با دیدن سخنان کینه توزانه نفیع نسبت به امام، گفت: «بدان که اینان خاندانی هستند که هر کس بخواهد با مرکب سخن به سوی آن ها بتازد، خود پشیمان می شود و داغ خجالت و شرمساری بر جبین خویش تا پایان عمر می زند». اندکی گذشت و امام از کاخ بیرون آمد و سوار بر مرکب خویش شد. نفیع با چهره ای مصمّم جلو آمد، افسار اسب امام را گرفت و مغرورانه پرسید: «آی! تو که هستی؟» امام از بالای اسب نگاهی «عاقل اندر سفیه» کرد و با اطمینان فرمود: «اگر نسبم را می خواهی، من فرزند محمد (صلی الله علیه وآله) دوست خدا، فرزند اسماعیل ذبیح الله و پور ابراهیم خلیل الله هستم. اگر می خواهی بدانی اهل کجا هستم، اهل همان مکانی که خدا حج و زیارت آن را بر تو و همه مسلمانان واجب کرده است. اگر می خواهی شهرتم را بدانی، از خاندانی هستم که خدا درود فرستادن بر آنان را در هر نماز بر شماها واجب گردانیده و اما اگر از روی فخر فروشی سؤال کردی، به خدا سوگند! مشرکان قبیله من راضی نشدند، مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند و به پیامبر گفتند: ای محمد! آنان که از قبیله خویش هم شأن و هم مرتبه ما هستند، نزد ما بفرست. اکنون نیز از جلوی اسب من کنار برو و افسارش را ردکن!» نفیع که همه شخصیت و غرور خود را در طوفان سهمگین کلام امام بر باد رفته می دید، در حالی که دستش می لرزید و چهره اش از شرمندگی سرخ شده بود، افسار اسب امام را رها کرد و به کناری رفت.

عبدالعزیز با پوزخندی زهرناک به شانه نفیع زد و گفت: «نگفتم به تو که با او توان رویارویی نداری!»11

5. به سنگینی شرم

اشراف کامل به مسائل علمی و پاسخ فراگیر، رمز دیگری از هزاران نکته پنهان و آشکار موقعیت علمی امام (علیه السلام) بود. در دوران ائمه معصومین (علیهم السلام) بسیار اتفاق می افتاد که حکمرانان برای زیر سؤال بردن شخصیت علمی ائمه (علیهم السلام) از برپایی مجالس علمی و مناظرات گوناگون بهره می جستند. نوشته اند: روزی فردی به نام «ابویوسف» که سمت قضاوت و امامت جمعه و جماعت را در بغداد عهده دار بود، از خلیفه عباسی (مهدی یا هارون الرشید) خواست تا جلسه مناظره ای برای درهم شکستن شخصیت امام کاظم(علیه السلام)ترتیب دهد و با طرح مسائلی به زعم خود، «پیچیده!» امام را در تنگنا قرار دهد. ابویوسف به خلیفه گفت: «به من رخصتی ده تا از موسی بن جعفر (علیه السلام) سؤالاتی بپرسم که توان پاسخ دادن به هیچ یک از آن ها را نداشته باشد». خلیفه با کمال میل پذیرفت. امام را به دربار احضار نمودند. ابویوسف از امام خواست تا مسائل خود را مطرح نماید. امام پذیرفت. ابویوسف پرسید: «نظرت در مورد تظلیل (زیر سایه رفتن) شخص مُحرم که لباس احرام پوشیده است، چیست؟» امام فرمود: «شخصی که مُحرم شده، نبایستی زیر سایه برود». او بلافاصله پرسید: «اگر خیمه بزند چه؟ آیا می تواند داخل خیمه برود؟» امام فرمود: «آری، زیر خیمه می تواند برود». ابویوسف که به خیال خود، پاسخ دلخواه را ستانده بود، به زعم این که تناقض در پاسخ امام وجود دارد، گفت: «پس فرق این دو (سایه بان و خیمه) با هم چیست [که محرم زیر سایه بان نمی تواند برود، اما در سایه خیمه اشکالی ندارد که قرار گیرد]»؟ امام فرمود: «حال من از تو می پرسم: چه تفاوتی بین نماز و روزه زنی که در عادت ماهانه است، وجود دارد؟ آیا باید نمازهای این ایام را قضا نماید؟» قاضی پاسخ داد: «خیر قضای این نمازها بر او واجب نیست». امام پرسید:«روزه چطور؟» او پاسخ گفت:« بله روزهایی را که در ایام عادت نگرفته، بایستی قضا نماید». امام دوباره پرسید: «چگونه است که نمازها را نباید قضا کند، اما قضای روزه ها را باید به جای آورد؟». قاضی پاسخ داد: «چون این حکم اسلام است». امام فرمود: «آن (تظلیل در سایه بان یا خیمه) هم حکم اسلام است». خلیفه در این مدت سکوت کرده و منتظر نتیجه مناظره بود، وقتی از پیروزی ابویوسف ناامید شد، زیر لب به او غرّید: «گمان نمی کنم دیگر [در مقابله با او] از تو کاری ساخته باشد». ابویوسف که از شکست آسان خود در برابر امام خشمگین و خجلت زده بود، رو کرد به خلیفه و گفت:«سنگ بزرگی پیش پایم افکند.

****************************************

پی نوشت ها:

1ـ مریم، 30.

2ـ مریم، 15.

3ـ بحارالانوار، ج48، ص 107؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 432.

4ـ همان، ص 114؛ ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص 411.

5ـ بحارالانوار، ج 48، ص 109، مناقب آل ابی طالب، ج 3،ص 434.

6ـ محمدبن یعقوب کلینی،الاصول من الکافی، ج 2، ص 418.

7ـ همان، ج 1، ص 311.

8ـ محمدبن محمدبن النعمان (شیخ مفید)،الارشاد، ص 217.

9ـ الاصول من الکافی، ج 1، ص 484.

10ـ بحارالانوار، ج 78، ص 324؛ تحف العقول، ص 304.

11ـ بحارالانوار، ج 48، ص 143؛ مناقب آل ابی طالب (علیه السلام)، ج 3، ص 431.

12ـ الارشاد، ص 229.

موضوعات: حیات علمی امام موسی کاظم (علیه السلام)  لینک ثابت
 [ 03:12:00 ب.ظ ]





حوزه علمیه بغداد

دوره اول

بعد از عصر امام صادق(ع) بیشتر ائمه به بغداد قدم گذارده و چندی در آنجا توقف کرده اند که البته امام کاظم و امام جواد - علیهما السلام - در همان جا نیز به شهادت رسیده و دفن گردیده اند.

با افزوده شدن بر سابقه تاریخی بغداد تجمع شیعیان در این شهر بیشتر گردید تا اینکه در قرن سوم و چهارم و پنجم هجری مرکز عمده شیعیان شد و دانشمندان آن سامان ریاست مطلق شیعیان را بر عهده گرفتند که «نواب اربعه » از آن جمله اند.

حضرت امام کاظم(ع) بعد از شهادت پدر گرامی شان حضرت امام صادق(ع) راه وی را ادامه داد و به نشر معارف الهی پرداخت چنانکه علما و دانشمندان بزرگی از فقها محدثان، متکلمان و عرفا در مکتب موسوی(ع) درس دین آموختند و با قرآن و سنت آشنا گشتند استاد عزیز الله عطاردی رقم روایان حدیث ایشان را 638 نفر می داند.

امام کاظم(ع) در عصری می زیست که عقاید انحرافی ترویج می شد و برخی از متکلمان در تفسیر ایات قرآنی و صفات الهی به گمراهی افتاده بودند مساله تجسیم، جبر و تفویض، انکار عذاب قبر و معاد جسمانی از جمله مواردی بود که در میان مردم منتشر شده بود امام برای مقابله با اندیشه های انحرافی با گفت و گوهای علمی و مباحث عمیق و برهانی خویش راه مبارزه را در پیش گرفتند و این بدان معنی نبود که امام کاظم(ع) باب عقل را مسدود نمایند و انسان را از تفکر و تعقل باز دارند بلکه روش امام پیروی از روش قرآن کریم بود همان گونه که قرآن برای عقل و عقلا و علم و علما احترام قایل بود ایشان نیز با زبان قرآن و با سلوک قرآنی اصحاب خویش رابه تعقل و تفکر می خواند وصایای ایشان به هشام بن حکم سیره علمی و تفکر قرآنی آن حضرت را روشن می دارد ایشان می فرمایند: «خداوند تبارک و تعالی در قرآن اهل عقل و تفکر را بشارت داده و فرموده است آن بندگان مرا که سخنان را گوش کنند و از بهترین آنها پیروی نمانید بشارت ده اینها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده و اینان خردمندان می باشند.»

امام کاظم(ع) علاوه بر سلوک علمی و ترغیب دانشجویان مکتبش به تعقل و تفکر آنان را با سلوک عملی نیز آشنا ی ساخت شناسایی مراحل سلوک عملی نیز با براهین قرآنی همراه است وی متواضع ترین مردم را خردمندترین آنها می شمارد و دنیا را به دریایی ژرف شبیه می کند که کشتی آن باید تقوی باشد و بارش ایمان، بادبانش توکل ناخدایش عقل، راهنمایش علم و سکانش صبر.»

امام کاظم(ع) به تربیت شیعیان و آموزش آنان اکتفا نمی کند و فقه و حدیث و کلام و تفسیر را به گونه ای خشک که تنها جنبه آموزشی داشته باشد نمی پذیرد لذا با سیره عملی خویش مسایل سیاسی را با سنت نبوی(ص) در می آمیزد و پاسخهای دندان شکنی به ائمه کفر می دهد تا در هدایت جامعه اسلامی کوتاهی نکرده باشد هرچند جانش با این روش مورد تهدید قرار گیرد.

دوره دوم

دوره دوم حوزه علمیه بغداد از روزی شروع می شود که امام کاظم(ع) به دیار باقی شتافته است و برخی از راویان حدیث وی در آن شهر به تربیت شاگردان مشغولند و آن به گونه ای است که امام رضا(ع) از مدینه به خراسان رفته و حجاز و عراق از دیدار وی محروم گشته اند.

دوره سوم

این دوره از عصر امامت امام جواد(ع) شروع می گردد و آن زمانی است که حاکم مدینه مامون را از نفوذ کلام امام شیعیان آگاهند و از گسترش تفکر شیعی و نهضت علوی بیم داده است و او نیز بقای خلافت خویش را در تبعید امام محمد تقی(ع) و تحت نظر گرفتن وی دانسته است.

دوره چهارم

این دوره به عصر غیبت صغری اختصاص دارد و نواب چهارگانه امام مهدی(عج) با استفاده از عنصر تقیه به رشد و تعالی شیعه در این شهر پرداختند و در کمیت و کیفیت جامعه شیعه نشین بغداد نقش مؤثری ایفا نمودند به صورتی که حوزه علمیه بغداد پس از غیبت صغری ادامه یافت و دانشمندان بسیاری را در خود پرورد.

حوزه بغداد در این دوره از ادوار پنچگانه خویش از جهت مرجعیت و رهبری امت اسلامی نظرگاه تمامی شیعیان بود و این حوزه تنها حوزه ای است که عصر امامت غیبت صغری و کبری را درک کرده و رهبری شیعه در آن به سر می برده است.

بدین ترتیب «عثمان بن سعید»، «محمد بن عثمان »، «حسین بن روح »و «علی بن محمد سیمری » علاوه بر جوابگویی به ارجاعات فقهی و اخذ وجوهات شرعی رهبری شیعه را نیز بر عهده داشتند تا اینکه توقیعی از سوی حضرت امام عصر (عج) صادر شد که فرموده بود: «ای علی بن محمد سیمری خداوند بزرگ در مصیبت درگذشت تو به برادران دینی ات پاداش عظیم عنایت فرماید تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. بنابراین امور زندگی خود را تمام کن (دفتر کار خویش را ببند) و هیچ کس را وصی و جانشین خویش قرار مده زیرا دوران غیبت کبری آغاز شده و امر ظهور موکول به اجازه خداوند برزگ است که آن هم پس از غیبت طولانی قساوت دلهای مردم و دوری آنان از حقایق و فراگیر شدن ظلم و جور در دنیا خواهد بود.

بزودی افرادی به سوی شیعیان من آمده ادعای مشاهده (نیابت خاصه) مرا خواهند کرد آگاه باشید که هر کس قبل از خروج سفیانی و شنیدن صیحه آسمانی ادعای مشاهده کند دروغگو است و بر خدا و رسول او افترا می بندد و تمام قدرتها و نیروها از آن خداوند متعال است.»

و با روایت «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم » شیعیان را پس از چهارمین نایب خاص به نواب عامه ارجاع فرمود.

دوره پنجم

این دوره به غیبت کبری مربوط می شود که در آن فقها و دانشمندان شیعی بسیاری در بغداد به سر می بردند از جمله «ابوالفرج اصفهانی » «شیخ مفید»، «کلینی رازی »، «سید رضی »و «شریف مرتضی ».

البته نباید از یاد برد که بغداد مرکز خلافت عباسی و مرکز علمی فرهنگی اهل سنت نیز بود و مشاهیری از اهل سنت نیز در آن حوزه به سر می بردند ابوحنیفه نعمان بن ثابت ابو عبد الله احمد بن محمد بن حنبل و ابو جعفر محمد بن جریر طبری در این شمارند

دانشمندان و علمای شیعه در این حوزه تنها از فقها و ادبا نبودند بلکه درمیان آنان به شعرای اهل بیت(ع) و عرفای نامی نیز بر می خوریم.

نقابت علویان

نقابت علویان از مواردی است که درحوزه علمیه بغداد به وجود آمد و موسس این حکومت و تشکیلات آن به «حسین نسابة ابن احمد» می رسد که از حجاز به بغداد روی نمود وی زمانی به بغداد هجرت کرد که «مستعین بالله » حکومت می کرد و سال 251 هجری بود او که از خاندان زید شهید فرزند امام زین العابدین(ع) بود به نزد خلیفه حاضر شد و گفت: «از شما درخواست می نمایم که حاکمی برای طالبیین بگماری که مردی از آنان باشد و وی را اطاعت نماید.»

مستعین که در عصر تزلزل خلافتش به سر می برد با رای «حسین نسابة » موافقت کرد ومنصب نقابت را در جمعی از طالبیان به وی بخشید.

پس از وی پسرش «یحیی » و سپس فرزند او «ابوالحسن الفارس، محمد بن یحیی » و بعد «ابو الحسن بن جعفر ملقب به قیراط » اوایل قرن چهارم به این منصب رسیدند و آن گاه: - ابوعبد الله محمد بن الداعی در سال 348 - و ابو احمد حسین بن موسی الحسینی الموسوی پدر شریف رضی از سال 354 تا 369 به این مقام رسید تا آنکه عضد الدولة بویهی وی را در قلعه ای در فارس حبس کرد. - ابی الحسن علی بن احمد العمری - الشریف الرضی بن حسین - الشریف المرتضی - الشریف عدنان بن الشریف الرضی - ابوالغنائم العمر بن محمد - ابوالحسن ناصر بن مهدی بن حمزة نیز به منصب نقابت در بغداد رسیدند و کارهای سادات رسیدگی به امور سیاسی اقتصادی و حقوی آنان را برعهده گرفتند.

جنبش علمی

حوزه علمیه بغداد به علت ضعف دستگاه حاکم عباسی و ظهور شخصیتهای بزرگی در فقه و حدیث و اصول و کلام در این دوره به اوج شکوفایی رسید و کتب اربعه شیعه در این حوزه به رشته تحریر درآمد.
1 - «الکافی »

نخستین کتاب از مجموعه مشهور مکتب تشیع است که «ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی » به تدوین آن همت گمارده است. جمع آوری این کتاب گرانقدر که به هشت جلد می رسد و حدود 16190 حدیث را در خود فراهم آورده است بیست سال به طول انجامید وی به سال 328/329 هجری وفات یافت ودر باب الکوفه بغداد به خاک سپرده شد.
2 - «من لا یحضره الفقیه »

دومین کتاب از کتب اربعه است که به همت فقیه و محدث عصر «ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی » تالیف گردیده است. تالیفات او از مرز سیصد جلد می گذرد و این کتاب مشهورترین آنهاست. شیخ صدوق در حوزه های علمی ری، نیشابور، خراسان و بخارا مقیم بود. به سال 355 به حوزه علمیه بغداد رو نهاد و به تدریس پرداخت وی یکی از اساتید شیخ مفید است که در این حوزه به افاضه و استفاضه پرداخته است.

احادیث «من لا یحضره الفقیه » به 5963 رقم می رسد شیخ صدوق در سال 381 هجری از دنیا رفت و در شهر ری به خاک سپرده شد.
4 و 3 «تهذیب الاحکام » و «الاستبصار فیما اختلف فیه من الاخبار»

سومین و چهارمین کتاب از مجموعه کتب اربعه شیعه است که به وسیله «شیخ طوسی »تدوین یافته است کتاب تهذیب مشتمل بر 13590 و کتاب استبصار مشتمل بر 5511 حدیث می باشد. وی که دوازده سال آخر عمر خویش را در جوار مرقد مبارک حضرت مولی الموحدین علی(ع) سپری کرد در 22 محرم سال 460 هجری به جوار رحمت حق پیوست و در خانه اش مدفون شد.

بدین ترتیب «کتب اربعه » جانشین «اصول اربعماة » شد و مورد استفاده فقها در استنباط مسایل شرعی جزء متون درسی طلاب و دانشجویان قرار گرفت چنانکه «سید بن طاووس » به فرزندش توصیه نمود کتابهای شیخ طوسی را فراموش نسازد.

تاکید بر فلسفه سیاسی

در این دوره از حوزه علمیه بغداد با وجود اندیشه مندان و فقهایی بسان شیخ مفید و سید مرتضی و حکومتهایی چون ال بویه، این اندیشه در جامعه رشد می کرد که شیعه باید خلافت و رهبری جامعه اسلامی را بر عهده گیرد و پیشتر نیز این حق بزرگ از آن امامان شیعه بوده است.

شیخ مفید با تالیف کتب و مناظراتی علمی جایگاه امامت در فلسفه سیاسی اسلام را روشن ساخت و سید مرتضی این روش را پیگیری و درفقه سیاسی نیز اصول عملی فلسفه سیاسی اسلام را تبین کرد و حضور ولی فقیه در جامعه را به مثابه سرپرست مسلمانان امری ضروری برشمرد.

«شناخت امام و وجوب اطاعت از وی » وجوب پرداخت زکات به رسول خدا(ص) ائمه(ع) و در زمان غیبت به نواب خاص یا فقهای جامع الشرایط شیعه، «بحث شقاق و اختلاف زوجین و دستور بعث حکمین و تعیین آنان » و «اقامه حدود» از آنجمله مواردی است که شیخ مفید در فقه سیاسی از آنها نام برده جایگاه حکومت و حاکمیت فقیه رامشخص می نماید.

و شاید همین امور باعث گردیده که بنی عباس با برانگیختن برخی از مردم بغداد شیعه و مکتب تشیع را تضعیف کنند چه آنان در مقابل براهین قاطع متفکران شیعی پاسخ مناسبی نداشتند و تنها با منطق آشوبگری و نزاع در مقابل منطق قرآنی و استدلالی مکتب علوی، خودی نشان می دادند.

دانشمندان حوزه علمیه بغداد

حوزه علمیه بغداد یکی از حوزه های غنی شیعه در علوم مختلف بوده که علاوه بر علوم اسلامی در علوم شیمی فیزیک نجوم پزشکی و دارو سازی نیز دانشمندانی را به خود دیده و از آنها بهره جسته است.

«حسن بن محمد بن عاصم محدث قمی » از جمله ستارشناسان حوزه علمیه بغداد تالیفاتی در علم نجوم دارد رازی در پزشکی به چنان مقام رفیعی نایل آمده بود که عضد الدوله دیلمی ریاست بیمارستان عضدی را به وی سپرده بود.

اینک به ذکر برخی دانشمندان مشهور شیعه در حوزه علمیه بغداد می پردازیم: 1 - ابن اعلم بغدادی (324 - 375 ق.) 2 - ابن مبشر (متوفی 618 ق.) 3 - بو علی بن مسکویه (325 - 421 ق.) 4 - بدیع اسطرلابی 5 - جعفر قطاع 6 - زکریا رازی (240/250 - 320 ق.) 7 - کندی (1850 - 260 ق.) 8 - شیخ مفید (336/338 - 413ق.) 9 - سید مرتضی (355 - 634 ق.) 10 - سید رضی (359 - 406ق.)

موضوعات: حوزه علمیه بغداد  لینک ثابت
 [ 03:09:00 ب.ظ ]




امام هفتم علیه السلام مشعل دار عبادت و دعا

**********************************************************************

اسم مبارک امام هفتم، موسی علیه السلام و القاب مشهور آن حضرت، کاظم، عبدصالح، عالم و باب الحوائج، و کنیه مشهورش، ابوالحسن الاول است . (1) پدر بزرگوارش، حضرت صادق علیه السلام و مادر مکرمه اش بانویی بافضیلت به نام «حمیده » است .

آن حضرت در هفتم صفر سال 128 ه . ق در سرزمین «ابواء» (یکی از روستاهای اطراف مدینه) چشم به جهان گشود و در سال 183 (یا 186) ه . ق به دست سندی بن شاهک و به دستور هارون الرشید مسموم شد و در زندان به شهادت رسید .

مدت امامت آن حضرت که از سال 148 ه . ق شروع شد، مانند پدر بزرگوارش 34 سال بوده و در این دوران با چهار خلیفه عباسی همزمان بوده است:

1 . منصور دوانیقی (136 - 158 ه . ق)

2 . محمد معروف به مهدی عباسی (158 - 169 ه . ق)

3 . هادی عباسی (169 - 170 ه . ق)

4 . هارون الرشید (170 - 193 ه . ق)

و غالبا مدت مذکور را یا در زندان و یا در تبعید سپری کرده است .

در این مقاله، به مناسبت ولادت با سعادت امام هفتم علیه السلام، نگاهی به عبادتها و مناجات آن حضرت خواهیم کرد .
عبادت و دعا نیاز فطری انسان

عبادت، دعا، پرستش و نیایش، نیاز فطری و درونی انسان است; چرا که انسان فطرتا به گونه ای آفریده شده که در هر وضعیتی قرار داشته باشد مایل به عبادت و محتاج به پرستش است . به همین جهت، هیچ قوم و گروهی از انسانها عاری از پرستش و نیایش نبوده اند و دانشمندان هم معترف اند که یکی از چهار میل اساسی انسان (حس دانایی، حس نیکی، حس زیبایی و حس مذهبی) میل به پرستش و نیایش است .

آلکسیس کارل، روان شناس معروف می گوید: «فقدان نیایش در میان ملتی برابر با سقوط آن ملت است; اجتماعی که احتیاج به نیایش را در خود کشته است، معمولا از فساد و زوال مصون نخواهد ماند .» (2)

و از طرف دیگر، عبادت و دعا راهی به سوی کمال، بلکه تنها راه رسیدن به کمال و سعادت ابدی دنیا و آخرت است . امام صادق علیه السلام فرمود: «ان عند الله عزوجل منزلة لاتنال الا بمسالة; (3) در نزد خداوند مقاماتی است که بدون درخواست [و دعا، کسی] به آن نمی رسد .»

یکی از دانشمندان می گوید: «وقتی که مانیایش می کنیم، خود را به قوه پایان ناپذیری که تمام کائنات را به هم پیوسته است، متصل و مربوط می سازیم .» (4) و اضافه می کند: «امروز جدیدترین علم; روان پزشکی، همان چیزهایی را تعلیم می دهد که پیامبران تعلیم می دادند، چرا؟ به علت اینکه روان پزشکان دریافته اند که دعا و نماز و داشتن یک ایمان محکم به دین، نگرانی و تشویش و هیجان و ترس را که موجب نیم بیشتری از ناراحتیهای ما است، برطرف می سازد .» (5)
عبادت حضرت

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام به شهادت تاریخ و حتی مخالفان، بخش مهمی از ساعات زندگی خویش را به عبادت و دعا و نیایش و مناجات گذراند و ارزشمندترین لحظات آن حضرت زمانی بود که با خدای خویش خلوت داشت . او با تمام وجود و احساس و عاطفه اش متوجه خداوند بود . هرگاه در حال نماز یا مناجات در پیشگاه خدای بزرگ قرار می گرفت، اشکش چون باران جاری بود و از خوف عظمت خداوند مضطرب بود: «انه کان یصلی نوافل اللیل ویصلها بصلاة الصبح، ثم یعقب حتی تطلع الشمس، ویخر لله ساجدا فلا یرفع راسه من الدعاء والتمجید حتی یقرب زوال الشمس; (6) همیشه این گونه بود که نوافل شب را می خواند و آن را به نماز صبح وصل می کرد . آن گاه تا طلوع آفتاب به تعقیبات نماز می پرداخت . سپس به سجده می افتاد و سر از سجده و دعا و تمجید (الهی) تا نزدیک زوال برنمی داشت .»

هرگاه داخل مسجدالحرام می شد، به سجده می افتاد و با اشک جاری و اخلاص و خشوع عرضه می داشت: «عظم الذنب من عبدک، فلیحسن العفو من عندک; (7) گناه بنده ات بزرگ شد، پس بخشودگی از نزد تو چه زیبا است .»

و در زیارت نامه آن حضرت چنین می خوانیم: «وصل علی موسی بن جعفر وصی الابرار وامام الاخیار … الذی کان یحیی اللیل بالسهر الی السحر بمواصلة الاستغفار حلیف السجدة الطویلة والدموع الغزیرة والمناجاة الکثیرة والضراعات المتصلة; (8) درود بر موسی بن جعفر علیه السلام وصی نیکان و پیشوای برگزیدگان … آن کسی که شب را تا سحر [زنده می داشت و] به استغفار همیشگی و سجده های طولانی و گریه های سرشار و مناجات بسیار و ناله های پی در پی بیدار بود .»

حتی مخالفان آن امام نیز بدین امر اعتراف نموده اند; محمد بن طلحه شافعی درباره آن حضرت می گوید: «انه الامام جلیل القدر عظیم الشان کثیر التهجد المواظب علی الطاعات المشهور بالکرامات مسهر الیل بالسجدة والقیام ومتم الیوم بالصیام والصدقة والخیرات المسمی بالکاظم لعفوه واحسانه بمن اسائه والمسمی بالعبد الصالح لکثرة عبودیته والمشهور بباب الحوائج اذ کل من یتوسل الیه اصاب حاجته . کراماته تحار منها العقول; (9) به راستی او (موسی بن جعفر) پیشوای جلیل القدر و بزرگ منزلت است . او شب زنده دار و مواظب بر طاعات (پروردگار) است . مشهور به کرامات می باشد، شب تا صبح به سجده و نماز [و عبادت] می پردازد و روز را به روزه و اعانت و خیرات [به دیگران] به پایان می رساند .

کاظم (فرو برنده خشم) نامیده شده، به خاطر گذشت و احسانش به افرادی که به او بدی کرده اند . بنده صالح نامیده شده، به خاطر زیادی بندگی [و عبادت] . و به «باب الحوائج » مشهور می باشد; زیرا هر کس به او متوسل شود به حاجتش می رسد . کرامات او به قدری فراوان است که عقلها از آنها در تحیر می ماند .»

مامون از پدرش هارون (که دشمن جان حضرت و قاتل او بود) چنین نقل نموده است: «اذ دخل شیخ مسخد قد انهکته العبادة کانه شن قد کلم السجود وجهه وانفه; (10) پیر مردی وارد شد که صورتش از شب بیداری زرد شده و ورم کرده بود و عبادت او را رنجور و لاغر نموده و همچون مشک خشکیده شده و زیادی سجده پیشانی و بینی او را مجروح نموده بود .»

از عبدالله قزوینی نقل شده که روزی بر فضل بن ربیع وارد شدم، در حالی که بر بام خانه خود نشسته بود و آن گاه که نگاهش بر من افتاد، مرا نزد خود طلبید و گفت: از این روزنه نگاه کن چه می بینی؟ گفتم: جامه ای که بر زمین افتاده است . گفت: با دقت نگاه کن! چون دقت بیشتری به خرج دادم، گفتم: انسانی می نماید که به سجده رفته است . گفت: او را می شناسی؟ گفتم: نه . گفت: این مولای تو است . گفتم: مولای من کیست؟ گفت: تجاهل می کنی؟ گفتم: نه، من مولایی برای خود نمی شناسم . گفت: این موسی بن جعفر علیه السلام است، که من شب و روز مواظب حالات او هستم و او را جز به این حال که می بینی، نمی یابم; چون نماز صبح را اقامه می کند تا طلوع آفتاب مشغول تعقیبات است . آن گاه به سجده می رود و به همان حال باقی است تا زوال شمس، و به کسی سپرده است که هنگام زوال و ظهر به او خبر دهد، آن گاه بدون تجدید وضو مشغول نماز ظهر و عصر و نافله آن می شود و باز به سجده می رود تا غروب آفتاب و بعد از نماز مغرب و عشاء و تعقیبات آن افطار می کند، و بعد از آن تجدید وضو نموده به سجده می رود، بعد از سجده طولانی، به بستر خواب رفته، و بعد از بیداری و تجدید وضو مشغول عبادت و نماز می شود تا اذان صبح … از آن روزی که او را نزد من آورده اند، پیوسته کار و عادتش این است و چیزی جز عبادت از او ندیده ام، عبدالله می گوید: چون این سخن را از او شنیدم گفتم: از خدابترس و قصد بدی نسبت به او نداشته باش که باعث زوال نعمت از تو می شود; زیرا هر کس به این [خانواده] بدی کرده است، به سرعت در همین دنیا به جزای خود رسیده است .

فضل گفت: بارها نزد من آورده اند که او را به شهادت برسانم، ولی من زیر بار نرفته ام و به آنها گفته ام که این کار از من ساخته نیست . (11)

آنچه در عبادات و دعاهای آن حضرت قابل دقت و توجه می باشد، این است که هرگز عباداتی خشک و بی روح و بی اثر و عاداتی خالی از توجه نبوده است; بلکه عبادات آن حضرت ویژگیهایی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود .
ویژگیهای عبادت امام هفتم علیه السلام

1 . عبادت عاشقانه

مهم ترین ویژگی که به عبادت ارزش و عظمت می دهد، و نیازهای فطری انسان را برآورده می کند و به قله سعادت و کمال می رساند، عاشقانه عبادت نمودن است . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «برترین افراد کسی است که عاشق عبادت باشد; سپس به عبادت تن دهد و آن را از دل دوست بدارد و با جسد با آن مباشرت داشته و خود را برای آن فارغ نموده باشد … .» (12)

وقتی که طاغوت زمان، هارون الرشید امام موسی بن جعفر علیهما السلام را در قعر زندانهای تاریک و نمور زندانی نمود، و احساس کرد که جای خلوتی برای ابراز عشق و محبت به معبود خود یافته، دست به آسمان برداشته، عاشقانه عرضه داشت:

«اللهم اننی کنت اسالک ان تفرغنی لعبادتک اللهم وقد فعلت فلک الحمد; (13) بارخدایا! به راستی من همیشه درخواست می کردم که به من محل خلوتی برای عبادت خود عنایت نمایی . خدایا! این کار را انجام دادی، پس ستایش برای تو است .»

به راستی جز عشق به خدا و عبادت نام دیگری نمی توان بر جملات فوق گذاشت; چنان که گاهی نماز و سجده انجام می داد و یا دعا می خواند تا با معشوق خویش سخن بگوید، و گاه قرآن تلاوت می نمود تا خدای با او سخن بگوید، و انس شبهای تار او صوت قرآن عارفانه او بود . از «المناقب » چنین نقل شده است: «کان الذکر الحکیم رفیق الامام فی خلواته، و صاحبه فی وحشته وکان یتلوه بامعان وتدبر وکان من احسن الناس صوتا به، فاذا قرا یحزن ویبکی السامعون لتلاوته; (14) قرآن حکیم یار تنهاییهای امام (موسی بن جعفر علیهما السلام) و مونس وحشتش بود، همیشه قرآن را با دقت و تدبر تلاوت می نمود، و دارای زیباترین صوت قرآنی بود . هرگاه قرآن می خواند، شنوندگان به خاطر تلاوتش محزون می شدند و گریه می کردند .»

حفص درباره قرائت حضرت می گوید: «وکان قراءته حزنا فاذا قرا فکانه یخاطب انسانا; (15) خواندن قرآنش حزین بود . پس هرگاه قرآن می خواند بگونه ای می خواند که گویا با انسانی سخن می گوید .»

2 . عبادت آگاهانه

عبادت حضرت با علم و معرفت بود; چرا که او آگاه ترین فرد زمان خویش نسبت به مسائل دینی و صفات جمال و جلال خداوند بود . (16) پدر بزرگوارش، امام صادق علیه السلام درباره علم و معرفت او می فرماید: «ان ابنی هذا لو سالته عما بین دفتی المصحف لاجابک فیه بعلم; (17) به راستی این پسرم را اگر از آنچه در قرآن آمده سؤال نمایی، آگاهانه جواب می دهد .» و در جای دیگر فرمود: «وعنده علم الحکمة، والفهم، والسخاء، والمعرفة بما یحتاج الیه الناس فیما اختلفوا من امر دینهم; (18) در نزد اوست علم حکمت و فهم، و سخاوتمندی، و شناخت نسبت به معارف دینی که مردم به آن نیاز دارند .»

شواهدی نشان می دهد که عبادت حضرت، از روی آگاهی و از سر شناخت اوج عظمت الهی بوده است، مثل:

الف) حضرت به یکی از فرزندانش فرمود: «یا بنی ایاک ان یراک الله فی معصیة نهاک عنها، وایاک ان یفقدک عند طاعة امرک بها، وعلیک بالجد ولا تخرجن نفسک من التقصیر فی عبادة الله وطاعته، فان الله لایعبد حق عبادته; (19) ای پسر عزیزم! مبادا خداوند تو را در گناهی که از آن نهی کرده، ببیند، و مبادا تو را در عبادتی که تو را به آن فرمان داده، نیابد و بر تو باد بر تلاش کردن، و همیشه احساست این باشد که در عبادت خدا و اطاعت او کوتاهی کرده ای; چرا که خداوند آن گونه که حق عبادت اوست، عبادت نمی شود . »

اینکه انسان همیشه خود را مقصر بداند، و درک کند که حق عبادت خدا را نمی تواند ادا کند، نشانه عمق معرفت به عظمت و جلالت الهی است; چنان که آن حضرت با همه تلاشهای شبانه روزی در عبادت حق، خود را مقصر و عبادات خویش را ناچیز می دانست .

ب) در جای دیگر فرمود: «تفقهوا فان الفقه مفتاح البصیرة وتمام العبادة والسبب الی المنازل الرفیعة والرتب الجلیلة فی الدین والدنیا، وفضل الفقیه علی العابد کفضل الشمس علی الکواکب ومن لم یتفقه فی دینه لم یرض الله له عملا; (20) تفقه کنید [و دین را بشناسید] زیرا که فقه [و فهم] کلید بصیرت، و کمال عبادت است، و راه رسیدن به جایگاههای بلند و مراتب باعظمت در دین و دنیاست و برتری دین شناس بر عبادت پیشه، همانند برتری خورشید بر ستارگان است و هر کس فهم دینش را دنبال نکرد خدا از عمل او خرسند نگشت .»

در زیارت نامه آن حضرت می خوانیم که ایشان «عیبة الانوار» یعنی صندوقچه جواهرات علم الهی بود . (21)

3 . عبادت پیوسته و مستمر

از دیگر ویژگیهای مطلوب یک عبادت، مداومت و استمرار بر آن است . الکسیس کارل می گوید: «البته نباید فراموش کرد که تنها صبح نیایش کردن و بقیه روز همچون یک وحشی به سر بردن، بیهوده است . باید نیایش را پیوسته انجام داد و در همه حال با توجه بود تا اثر عمیق خود را در انسان از دست ندهد .» (22)

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام عبادت پیوسته، حضور دائمی و مناجات همیشگی داشت; لذا در زیارت نامه حضرت می خوانیم: «حلیف السجدة الطویلة والدموع الغزیرة والمناجاة الکثیرة والضراعات المتصلة; (23) سجده های طولانی و گریه های سرشار و مناجات زیاد همیشگی و ناله های پی در پی داشت .»

از شافعی نقل شده که درباره او گفته است: «کثیر التهجد المواظب علی الطاعات; (24) زیاد شب زنده دار و مواظب بر طاعات (پروردگار) است .» و مامون عباسی نیز درباره او گفته است: «آن قدر عبادت می کرد که صورتش زخمی شده بود .»

سبط ابن الجوزی می گوید: «ویدعی بالعبد الصالح لعبادته واجتهاده وقیامه باللیل; (25) و [موسی بن جعفر] به خاطر عبادت و تلاش [پیوسته] و شب بیداری اش عبد صالح خوانده می شد .»

احمد بن یوسف دمشقی قرمانی نیز می گوید: «هو الامام الکبیر القدر … الحجة، الساهر لیله قائما القاطع نهاره صائما; (26) او [موسی بن جعفر] پیشوای بزرگ منزلت و حجت [خدا] است که شبها به حال نماز بیدار، و روزها روزه دار است .»

محمد خواجه بخاری درباره او گفته است: «کان یدعی بالعبد الصالح، وفی کل یوم یسجد الله سجدة طویلة بعد ارتفاع الشمس الی الزوال; (27) او به عبدصالح خوانده می شد و در هر روز پس از بالا آمدن خورشید تا ظهر خدا را با سجده طولانی، سجده می کرد .» محمد بن الحسن شیبانی شاگرد ابوحنیفه نیز همین نکته را بیان کرده است . (28)

از دعاهایی که آن حضرت فراوان بر لب داشت این بود: «اللهم انی اسالک الرحة عند الموت [والمغفرة بعد الموت] والعفو عند الحساب; (29) خدایا! از تو راحتی لحظه جان دادن را [و بخشش بعد از مرگ را] و گذشت در نزد حسابرسی روز قیامت را درخواست می کنم .»
4 . برترین عبادت

امام علیه السلام درباره عبادت برتر فرمودند: «صلاة النوافل قربان الی الله لکل مؤمن … ولکل شیی ء زکاة وزکاة الجسد صیام النوافل، وافضل العبادة بعد المعرفة انتظار الفرج; (30) نمازهای مستحبی نزدیک کننده هر مؤمن به خداست … و برای هر چیزی زکاتی باشد و زکات بدن، روزه های مستحبی است و برترین عبادت پس از شناخت، انتظار فرج است .» در این روایت معرفت و انتظار فرج برترین عبادت شمرده شده است .
5 . عبادت هدایت بخش

عبادات و مناجات امام کاظم از خصیصه هدایتگری و نجات بخشی برخوردار بود که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:

الف) تحول کنیز در زندان

نقل کرده اند که هارون الرشید، برای فریب دادن، یا شکنجه و یا تحقیر نمودن آن حضرت علیه السلام در دید مردم، فاحشه ای رقاصه و زیبا را به بهانه خدمتکاری نزد ایشان فرستاد و از طرفی غلامی را گمارد که مواظب اوضاع باشد . وقتی کنیز را به محضر آن حضرت آوردند، فرمود: من نیازی به کنیز و خدمتکار ندارم; لذا او را برگردانید . هارون الرشید از این کار ناراحت شد و گفت: ما با اجازه او، وی را زندانی نکرده ایم تا کنیز را نیز با اجازه او به آنجا بفرستیم و بعد دوباره دستور داد کنیز را به زندان برگردانند …

مدتی گذشت . غلام، گزارش داد که کنیز نیز به سجده افتاده و پیوسته و مرتب در سجده می گوید: «قدوس قدوس سبحانک سبحانک سبحانک .» هارون گفت: موسی بن جعفر وی را سحر کرده است! ! او را با سرعت نزد من آورید . وقتی کنیز را نزد او بردند، دیدند از خوف خدا می لرزد و مرتب به آسمان نگاه می کند; آن گاه مشغول نماز گشت . هارون پرسید: چرا چنین می کنی، این چه حالی است که در پیش گرفته ای؟

کنیز گفت: من داستان بسیار عجیبی دارم، و آن این است که وقتی محضر امام کاظم علیه السلام شرفیاب شدم، او مرتب مشغول نماز و دعا بود . سرانجام به وی عرض کردم: ای مولا و سید من! آیا کاری دارید که من آن را انجام دهم؟ فرمود: من با تو کاری ندارم . عرض کردم: مامور به خدمت شما می باشم . فرمود: اینها چه بد فکر می کنند . ناگهان متوجه باغ بزرگی شدم که ابتدا و انتهای آن پایانی نداشت; این باغ با فرشهای زیبا و پرارزش مفروش شده بود، و کنیزان و حوریانی زیبا در آن صف کشیده بودند، و در دستهای خود ظرفهای آب و طشت برای شستن دستهای آن حضرت آماده ساخته بودند، از آن به بعد به سجده افتادم تا لحظه ای که غلام به بالین من آمد . هارون گفت: شاید این قضایا را در خواب دیده ای؟ کنیز گفت: به خدا قسم همه اینها را قبل از اینکه به سجده روم با چشمان خود دیدم و سجده ام برای سپاس از آنها بود . هارون دستور داد از او مراقبت نمایند که این حرفها را به کسی نگوید . آن کنیز دوباره به سجده افتاد و مشغول نماز شد . همیشه کارش این بود و مرتب می گفت: عبدصالح نیز چنین می کرد و من در عالم واقع دیدم که آن کنیزان مرا خطاب کردند که از حضور امام کاظم علیه السلام دور باشم و به من گفتند که ما برای خدمت امام موسی بن جعفر برتر و مناسب تر هستیم . (31)

ب) بیداری شقیق

شقیق می گوید: «در سال 149 هجری برای زیارت خانه خدا عازم مکه شدم و در بین راه چشمم به جوانی افتاد که در گوشه ای نشسته بود و لباس پشمی بر تن داشت . با خود گفتم: به خدا سوگند! این جوان از «صوفیه » است، الآن می روم و او را تحقیر می کنم . چون به نزدیک او رسیدم، به من گفت: ای شقیق! از بدگمانی دوری گزینید، زیرا بعضی از گمانها گناه است . (32)

با شنیدن این جمله از او دور شدم و با خود گفتم: او از قلب من خبر داد! و با نام و نشانم با من سخن گفت! تصمیم گرفتم از وی درخواست کنم که مرا جزء دوستان خود قرار دهد تا از او استفاده نمایم . بنابراین، به دنبال او رفتم ولی هرگز به او نرسیدم و او از چشمم ناپدید شد; اما من همیشه به فکر او بودم و آرزو می کردم که او را دوباره ببینم . ناگاه در سرزمینی به نام «واقصه » دیدم که او مشغول نماز است و از شدت خضوع و خشوع اعضایش می لرزد و اشک از چشمانش فرو می ریزد . تصمیم گرفتم به حضور او رسیده، از وی عذرخواهی نمایم . چون از نماز فارغ شد قبل از آنکه سخن بگویم فرمود: «یا شقیق! اتل «وانی لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدی » ; (33) ای شقیق! بخوان [این آیه قرآن را که خداوند می فرماید:] به راستی من می بخشم کسی را که توبه نموده، ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت یابد .»

شقیق می گوید: او وقتی آیه را خواند به راه خویش ادامه داد و من به فکر فرو رفتم و با خود گفتم: خدایا! این کیست که دو بار از قلب من خبر داد؟ لابد از ابدال و اولیای الهی است . برای بار سوم او را در کنار چاهی مشاهده کردم، او می خواست از آب چاه مشک کوچک خود را پر از آب کند، ناگهان طناب مشک پاره شد و به درون چاه افتاد . او دعایی خوانده، از خدا خواست که مشکش را برگرداند، ناگاه چاه پر از آب شد و آن جوان مشک را با دستش گرفت، و سپس از آب چاه وضو گرفته، مشغول خواندن نماز شد . بعد از انجام چهار رکعت، در گوشه ای مشغول خوردن غذا شد . من محضر او رفته، بعد از سلام عرض کردم: اجازه می دهید من هم از طعام شما استفاده کنم؟ آن جوان فرمود: ای شقیق! پیوسته نعمتهای ظاهری و باطنی خدا شامل حال ما است، تو نیز حسن ظن به خدا داشته باش و اینک بیا و از طعام موجود استفاده کن .

شقیق در کنار سفره آن جوان قرار گرفت و از غذای او که نوعی حلوا بود خورد و از آب مشک نوشید . او می گوید: این غذا را لذیذترین غذاها یافتم و تا چند روز دیگر میل به غذا و آب نداشتم . او اضافه می کند که با آن جوان وداع کردم و دیگر او را ندیدم، تا سرانجام در مکه معظمه شبی او را از دور دیدم، ساعات آخر شب بود، او مشغول نماز و مناجات بود، و مرتب زاری و گریه می کرد . چون فجر طلوع کرد به نماز صبح مشغول شد و طواف کعبه را انجام داد و هنگامی که خواست از کعبه دور شود، جمعیت زیادی دور او را گرفتند … من از یکی از آنان پرسیدم، این جوان کیست؟ جواب داد: این امام کاظم، موسی بن جعفر علیهما السلام است . (34)

ماییم و عنایت امام کاظم

یک سینه ولایت امام کاظم

چون ذره به سر منزل خورشید رسیم

در ظل هدایت امام کاظم

این زمزمه در عرش برین است امشب

پیدایش نور شمس دین است امشب

مژده به محمد و علی و زهرا

میلاد امام هفتمین است امشب

**************************************

پی نوشت:

1) و گاهی در روایات به ابوالحسن الماضی نیز یاد شده است تا ردی باشد بر عقاید واقفیه که قائل به زنده بودن آن حضرت بودند .

2) نیایش، آلکسیس کارل، به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 640 .

3) اصول کافی محمد بن یعقوب کلینی، ج 2، ص 338، ح 3 .

4) آیین زندگی، ص 156 به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 641 .

5) همان، ص 152 به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 642 .

6) الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 231; کشف الغمة، اربلی، ج 3، ص 18; اعلام الهدایة الامام موسی بن جعفر (مجمع عالمی اهل بیت، چاپ اول، 1422)، ج 9، ص 28 .

7) اعلام الهدایة، ص 29; وفیات الاعیان، ج 4، ص 293; تاریخ بغداد، ج 13، ص 27; انوار البهیة، شیخ عباس قمی، ص 190 .

8) مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، صلوات بر امام موسی کاظم علیه السلام، ص 791; ر . ک: چهارده معصوم، حسین مظاهری، (کانون پرورش فکری قم، 1363، چاپ اول) ص 106; منتهی الآمال، ص 123 .

9) چهارده معصوم، ص 109; ر . ک: منتهی الآمال، ج 2، ص 122 - 123 .

10) منتهی الآمال، ج 2، ص 123 .

11) همان، با تصرف و تغییر .

12) افضل الناس من عشق العبادة فعانقها واحبها بقلبه وباشرها بجسده وتضرع لها …» ر . ک: منتخب میزان الحکمه، محمدی ری شهری، سید حمید حسینی، (قم، دارالحدیث، چاپ دوم، 1380) ص 325، ح 3931 .

13) اعلام الهدایه، ج 9، ص 29; حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 1، ص 140 .

14) اعلام الهدایه، ج 9، ص 31; المناقب، ج 4، ص 348 .

15) اعلام الهدایه; و ر . ک: الدرالنظیم فی مناقب الائمه، یوسف بن حاتم شامی .

16) الارشاد، ج 2، ص 225 .

17) اعلام الهدایة، ج 9، ص 27 .

18) همان .

19) تحف العقول، ص 746، ح 15 .

20) همان، ص 748 .

21) چهارده معصوم، ص 109 .

22) نیایش، به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 640 .

23) مفاتیح الجنان، صلوات بر امام موسی کاظم علیه السلام، ص 791 .

24) چهارده معصوم، ص 109 .

25) تذکرة الخواص، ص 312; اعلام الهدایة، ج 9، ص 23 .

26) اعلام الهدایه، ص 24; اخبار الدول، ص 112 .

27) اعلام الهدایه، ج 9، ص 25 .

28) همان، ج 9، ص 29; حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 1، ص 140 .

29) منتهی الآمال، ج 2، ص 123; اعلام الهدایه، ج 9، ص 24; و ر . ک: نورالابصار عبدالمؤمن شبلنجی، ص 218 .

30) تحف العقول، ص 734 .

31) بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج 48، ص 238; جلاء العیون شبر، ج 3، ص 70; مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 297 .

32) حجرات/12 .

33) طه/82 .

34) اثبات الهداة، حر عاملی، ج 3، ص 216; محجة البیضاء، فیض کاشانی، ج 4، ص 268; مناقب الاخبار، ص 34; روض الریاحین، ص 58; فصول المهمة، ص 215 .

موضوعات:  امام هفتم علیه السلام مشعل دار عبادت و دعا  لینک ثابت
 [ 03:05:00 ب.ظ ]




نگرشی بر زندگی امام کاظم (ع)


امام کاظم (ع) سومین یا چهارمین فرزند امام صادق (ع) است . بنا به نقل اکثر روایات، در هفتم ماه صفر 128 ق . در «ابواء» (محلی بین مکه و مدینه) زاده شد . آن گونه که در «محاسن » برقی آمده است، مادر او به نام حمیده، بنابر احتمالی از مردم اندلس بود و در مرتبه بالا و والای زهد و صلاح قرار داشت . امام بیست سال از زندگی خود را کنار پدر گذراند و ناظر بود که دانشمندان پیر و جوان از سراسر جهان به مدینه می آمدند و در محضر پدر بزرگوارش تجمع می کردند و عده ای به فراگیری دانش مشغول بودند و گروه دیگری در خصوص توحید، تشبیه، قدر و امامت با امام صادق به مناظره می پرداختند . امام کاظم در این مدت بیست ساله از محضر پدر بزرگوارش علوم و اسرار امامت را آموخت و در همان سنین، شگفتی و تحسین دانشمندان را برانگیخت .

روزی میان او و ابوحنیفه، مباحثه ای رخ داد، در پی این مباحثه بود که ابوحنیفه به دانش فراوان آن حضرت اذعان کرد . این ماجرا زمانی رخ داد که ابوحنیفه منتظر بود تا حضرت صادق (ع) به او اجازه ورود دهد . حضرت کاظم (ع) - که کودکی بیش نبود - در برابر ابوحنیفه ظاهر شد ابوحنیفه بر آن شد تا باب سخن را با وی باز کند و از این رو نخستین سؤال را از امام کرد و چون پاسخ عمیق و علمی آن بزرگوار را دید، دیدگاهش نسبت به او تغییر کرد و دومین سؤال خود را که از مسائل مهم روز بود و متکلمان و فقیهان را به خود مشغول ساخته بود از حضرتش پرسید .

در تحف العقول و دیگر منابع، ماجرای یاد شده، چنین گزارش شده است: ابوحنیفه می گوید: در روزگار حضرت جعفر بن محمد صادق (ع) حج گزاردم و در بازگشت به مدینه رفته و به خانه حضرت صادق (ع) درآمدم و در دهلیز، منتظر اجازه ورود بودم . کودکی نزدم آمد، به او گفتم: ناآشنا و غریب (که جایی نداشته باشد) کجا قضای حاجت کند؟ نگاهی به من کرد و گفت: در پس دیوار پنهان شود و کنار چشمه و جویبار و زیر درختان میوه و حیاط خانه و گذرگاه نباشد و خارج از مسجد و دور از دید مردم باشد و پشت و یا رو به قبله قرار نگیرد و . . . هر کجا که خواهد قضای حاجت کند . چون این تفصیل از آن حضرت شنیدم او را بزرگ شمردم .

به او گفتم: فدایت شوم، گناه از که صادر می شود؟ نگاهی به من کرد . فرمود: بنشین تا تو را خبر دهم . نشستم و به گفته هایش گوش فرا دادم . آن گاه فرمود: لزوما گناه یا از بنده صادر می شود و یا از خدای او و یا از هر دو . اگر چنان چه گناه از سوی خداوند باشد، او عادل تر از آن است که بنده اش را به جرم گناه ناکرده مجازات کند . اگر از سوی خدا و بنده باشد، پس خدا قوی ترین شریک است و توانا سزاوارتر است که بنده ناتوان و ضعیف خود را ببخشد و اگر گناه به تنهایی از بنده سر زند - که همین امر درست است - پس امر و نهی متوجه اوست و اگر خداوند او را ببخشد با او کریمانه رفتار کرده و اگر مجازات و کیفر کند همانا نتیجه عمل بنده بوده است .

ابوحنیفه گفت: آنچه از آن جوان (امام کاظم) شنیدم مرا مستغنی کرد و بدون این که با حضرت صادق (ع) دیدار کنم راه خود را پیش گرفتم و با خود خواندم: «ذریة بعضها من بعض والله سمیع علیم » .

پیش از آن که حضرت کاظم از مرزنوجوانی بگذرد، شاهد جنگ های خونینی بود که سال های متوالی میان امویان و دشمنان آنان، که به نام علویان شعار می دادند و حکومت را متعلق به آنان می دانستند، جریان داشت . آنان با برشمردن مفاسد و بدی های امویان و دشمنی آنها با اهل بیت (ع) در سست کردن پایه های حکومتی بنی امیه تلاش داشتند، این حرکت، سراسر جهان اسلام را فرا گرفت و مسلمانان آن را پذیرفتند، زیرا می پنداشتند که در سایه این قیام، آزادی، کرامت و حقوق از دست رفته ده ها ساله خود را باز می یابند، اما برخلاف آنچه مدعیان می گفتند، حکومت به علویان نرسید و بنی العباس قدرت را قبضه کردند . با گذشت چند سال، سردمداران نظام جدید که منتظر از بین رفتن کامل دشمنان خود بودند زمینه را برای تامین امنیت نظام خود هموار ساختند و شیوه هایی بدتر از آنچه که حاکمان سابق در مورد علویان و شیعیان به کار می بردند، اعمال کردند . منصور خلیفه جدید، چندین بار بر آن شد تا امام صادق (ع) را از میان بردارد، ولی خداوند امام را از شر او محافظت کرد .

امام کاظم (ع) بیست سال از عمر مبارک خود را که در کنار پدر بزرگوار خود بود، پنج سال آن را در روزگار امویان، چهار سال و شش ماه به روزگار سفاح و نه سال و اندی در دوران حکومت منصور دوانیقی گذراند . او پس از پدر 35 سال زیست و امامت و رهبری روحی و معنوی مردم را به عهده گرفت . آن حضرت ده سال از این روزگار را با منصور، ده سال با محمدالمهدی پسر منصور، یک سال با موسی الهادی و پانزده سال دیگر عمر خود را با هارون الرشید برادر منصور سپری کرد و سرانجام - و بنابر مشهور - در رجب سال 183ق در زندان هارون و به دست سندی بن شاهک - زندان بان هارون - به وسیله زهر به شهادت رسید .

پرتوی از صفات امام کاظم (ع)

کسانی که به توصیف آن حضرت پرداخته اند معتقدند که او عابدترین، زاهدترین، فقیه ترین، بخشنده ترین و کریم النفس ترین مردم روزگار خود بود . او ثلث آخر شب را برمی خاست و به عبادت و نمازهای مستحب مشغول می شد و چون هنگام نماز صبح فرا می رسید، پس از گزاردن فریضه به دعا می پرداخت و آن چنان از خوف خدا می گریست که اشک بر محاسنش جاری می شد و از خشیت خداوند بی هوش می گشت، آن حضرت چنان زیبا قرآن می خواند که مردم گرد او جمع می شدند و گاه نیز از خشوع و گریه حضرت، گریه می کردند . از این رو مردم او را «عبد صالح » خواندند و او بیش تر با این نام شناخته می شد تا با نام و کنیه اش . در کتاب «مطالب السؤول » آمده است: او به صالح، صابر، امین و کاظم ملقب بوده و عبد صالح شناخته می شد . از این رو او را «کاظم » می خواندند که خشم خود را فرو می برد و بر گرفتاری ها شکیبایی می ورزید .

ابن جوزی از شقیق بلخی نقل می کند: در سال 146 ق روانه حج شدم، در قادسیه فرود آمدم، در آن جا جوانی دیدم، خوب رو و گندم گون که پیراهنی پشمین بر تن داشت و جدای از مردم در گوشه ای نشست، با خود گفتم: این جوان از صوفیان است که می خواهد سربار مردم باشد، به قصد توبیخش بدو نزدیک شدم، چون مرا دید، گفت: یا شقیق، «اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم .»

با خود گفتم: او بنده صالحی است، زیرا از آنچه در دل داشتم آگاهم کرد، پس از او بخواهم که افتخار هم نشینی خود را به من بدهد که ناگهان از دیده ام غایب شد . زمان کوچ فرا رسید و چون به «واقصه » رسیدم، او را دیدم که نماز می خواند و پیکرش می لرزید و اشک بر دیدگانش می غلتید، با خود گفتم که به سویش بروم و از او عذرخواهی کنم . آن جوان نماز خود را مختصر کرد و گفت: ای شقیق، «انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدی .» با خود گفتم که او از «ابدال » است که دو بار از اسرار نهفته من پرده برداشت . پس از حرکت از این محل در «زیال » اطراق کردیم او را دیدم بر سر چاهی ایستاده و ظرفی چرمین در دست داشت و می خواست از چاه آب برگیرد که ظرف از دستش به چاه افتاد . او روی به طرف آسمان کرد و گفت: «چون تشنه و گرسنه شوم تو پروردگار منی » به خدا سوگند که دیدم آب چاه چنان بالا آمد که آن جوان ظرف خود را باز گرفت و آن را پر آب کرد و وضو ساخت و چهار رکعت نماز به جای آورد . آن گاه بر تپه رملی رفت و از آن رمل ها مشت می کرد و در ظرف آب می ریخت و می نوشید . به او گفتم: از آنچه خداوند بر تو ارزانی داشته مرا بخوران . گفت: ای شقیق، گمانت را به خدایت نیکو گردان که خداوند نعمت های ظاهری و باطنی خود را بر ما ارزانی داشته است . آن گاه ظرف را به من داد و من از آن خوردم . در آن ظرف آمیخته ای از آرد گندم و شکر دیدم که به خدا سوگند هرگز دلپذیرتر و معطرتر از آن نخورده بودم، با خوردن آن سیر شدم و چندین روز نیاز به خوراک و نوشیدنی نداشتم . دیگر آن جوان را ندیدم تا این که به مکه رسیدم . نیمه شبی او را در کنار «قبة الشراب » دیدم که با خشوع و گریه به نماز ایستاده است، چون فجر برآمد در مصلای خود به تسبیح خداوند پرداخت و چون از تسبیح فارغ شد به نماز صبح ایستاد . سپس هفت بار گرد کعبه طواف کرد و از حرم خارج شد . به دنبال او رفتم تا مقصد او را بدانم که دیدم - بر خلاف ظاهر فقیرانه - غلامان و یارانی دارد . مردم به گرد او جمع شدند و بر او سلام می کردند و به او تبرک می جستند، از یکی از حاضران پرسیدم که این جوان کیست؟ گفت: او موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب است .

آنچه گفته شد موافق نقل قول تمامی محدثان و راویانی است که به توصیف بندگی و عبادت آن حضرت پرداخته اند و تمایل به تصوف بلخی خدشه ای در این مطلب وارد نمی کند، زیرا روایات نقل شده از سنی و شیعه، برتر از آنچه نقل شده به امامان و اهل بیت نسبت داده اند و این منطقی است که هر کس سر به فرمان حق نهد قطعا خداوند خواسته او را اجابت کرده، و او را صاحب کرامت خواهد کرد .

همین طور در نقل ها آمده است که او بخشنده ترین عصر خود بود و به نزدیکان و بیگانگان عطا و بخشش می کرد . بدره های او کمتر از سی صد دینار نبود . معاصران آن حضرت می گفتند: شگفت از کسی است که بدره حضرت موسی بن جعفر (ع) را دریافت کند و از فقر شکایت کند .

خطیب بغدادی در کتاب تاریخ خود آورده است: او سخی و کریم بود . او سی صد یا چهارصد دینار در کیسه می نهاد و شبانه به در خانه بی نوایان می رفت و دینارها را میان آنها تقسیم می کرد و کیسه های زر او ضرب المثل بود . هم چنین خطیب از محمد بن عبدالله بکری نقل می کند که او گفت: برای گرفتن وامی به مدینه رفتم، ولی موفق نشدم . با خود گفتم: خوب است نزد ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) بروم و عرض حال کنم، لذا به سوی او روان شدم . چون مرا دید . خواسته ام را جویا شد، عرض حال کردم، به خانه خود رفت و شتابان خارج شد و غلام خود را از محل دور کرد . چون غلام رفت، حضرت کیسه ای که سی صد دینار در آن بود به من داد و من سوار مرکب شدم و به راه افتادم .

در نقل راویان آمده است که یکی از فرزندان عمربن خطاب ساکن مدینه بود و امام کاظم (ع) را می آزرد و امیرالمؤمنین علی (ع) را دشنام می داد، تنی چند از یاران امام از آن حضرت خواستند تا اجازه دهد او را بکشند، حضرت با آنان به درشتی سخن گفت و از این کار نهی فرمود . روزی درباره آن مرد سؤال کرد، به او گفتند: او مزرعه ای در اطراف مدینه دارد و در همان جا کار می کند، حضرت سوار بر مرکب خود روانه مزرعه آن مرد شد و او را در مزرعه دید، به سوی آن مرد شتافت، آن مرد فریاد برآورد: کشت ما را لگد مکن . حضرت راه خود را دنبال کرد تا نزدیک آن مرد رسیده در کنار او نشست و به ملاطفت با وی پرداخت . آن گاه به او فرمود:

چه قدر هزینه زراعتت کرده ای؟

- صد دینار .

- امید داری چه قدر عایدت شود؟

- ما غیب نمی دانیم .

- گفتم چقدر امید داری؟

- امیددارم دویست دینار عایدم شود .

حضرت سی صد دینار به او داد و فرمود: کشتزار تو نیز سالم مانده است، آن مرد برخاست و سر امام را بوسید و روانه شد . حضرت از آن جا به مسجد رفت و آن مرد را در آن جا دید، چون آن مرد امام را دید گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته » ، عده ای از او پرسیدند: جریان از چه قرار است . تو پیش تر، خلاف این رفتار و گفتار را داشتی؟ او به آنان پرخاش کرده و بد گفت . از آن پس در هر حال از امام کاظم (ع) به نیکی یاد می کرد . امام کاظم (ع) به یاران خود - که خواهان کشتن همان مرد بودند - فرمود: کدام بهتر است، آنچه که شما می خواستید انجام دهید یا این کاری که من انجام دادم؟

در این باره روایات فراوانی هست که بیانگر زهد، صبر، خلق نیکو و دیگر صفات آن حضرت است .

زندگی امامان شیعه وقف علم، دین و خدمت به مردم بود و برای این اهداف هر چیزی را فدا می کردند، ولی موقعیت های سخت و رخدادهایی پیش می آمد که آنان را از اهداف شان باز می داشت . آنان - جز در مقاطع کوتاه - هرگز طعم آسایش را نچشیدند و هرگاه فرصتی دست می داد آن را غنیمت شمرده و آن را صرف اهداف و مصالح اسلام و نشر تعالیم و احکام آن می کردند که سراسر تاریخ زندگی آنان، مؤید این مطلب است .

در جو اختناقی که حاکمان عباسی برای امامان شیعه و پیروانشان به وجود آورده بودند امام کاظم (ع) رسالت الهی را که از پدرانش به ارث برده بود دنبال می کرد . با توجه به این که آن حضرت فشارهای شدید حاکمان جور و زندان را تحمل کرد، اما روایت های زیادی در موضوع های گوناگون، از ایشان نقل شده است و شاگردان مکتب او، از هر فرصتی برای کسب دانش از محضرش بهره می جستند و فرصت ها را از دست نمی دادند .

برخی وصایا و کلمات قصار آن حضرت

در تحف العقول آمده است که او به یکی از فرزندانش چنین سفارش می کرد: ای فرزندم، مبادا که خداوند تو را در حال ارتکاب معصیتی ببیند و مبادا تو را در جایی که فرمان داده (در میان بندگان صالح) نبیند . خود را در عبادت حق، مقصر بدان، زیرا خداوند آن گونه که باید، عبادت نشده است . و بپرهیز از کم حوصلگی و تنبلی که این دو صفت، تو را از بهره (نعمت) دنیا و آخرت محروم می کنند .

امام کاظم (ع) در وصیتی به هشام بن حکم می فرمایند: ای هشام، اگر در دستت گردویی بود و مردم آن را گوهر خواندند مغرور مشو که برای تو سودی ندارد، زیرا تو می دانی آنچه در دست داری گردو است . و اگر در دست خود گوهری داشتی و مردم آن را گردو خواندند گفته آنان به تو ضرر نمی رساند، زیرا تو می دانی که گوهر داری . ای هشام، ملایمت را پیشه کن که ملایمت خوش یمن، و خشونت و بد رفتاری نحس و شوم است و نیکی و خلق نیکو، خانه را آباد و روزی را زیاد می کند که خدای فرموده است: پاداش نیکی، نیکی است همه مردم - چه مؤمن و چه کافر - مشمول این قاعده اند . هر کس به تو نیکی کرد بر تو است که کار او را جبران کنی و اگر همان گونه که درباره ات احسان کرده اند احسان کنی، کاری نکرده ای، بلکه فضل، از آن کسی است که ابتدائا احسان کند .

مؤمن همانند دو کفه ترازوست که هرچه برایمان او افزوده شود، گرفتاری اش فزونی گیرد .

حسن مجاورت، نیازردن همسایه نیست، بلکه صبر بر آزار همسایه است . برتری فقیه و دانشمند بر عابد، همانند برتری خورشید بر سایر ستارگان است . و نیز فرمود: روز قیامت منادی ندا می دهد: هر کس که بر خداوند حقی دارد برخیزد، تنها، کسی که برمی خیزد شخصی با گذشت و مصلح است که پاداش او با خداست . پس فرمود: بخشنده و خوش خو در حمایت خداوند است و خدا او را تا ورود به بهشت همراهی می کند . پدرم پیوسته مرا به سخا و حسن خلق سفارش می کرد تا وفات یافت .

امام کاظم (ع) و حاکمان عصر او

برخورد خصمانه کسانی که تا دیروز بر گرفتاری ها و فشارهای آل علی می گریستند، در روزگار امام کاظم (ع) به رویارویی مبدل شده بود . آنان تا آن جا که در توان داشتند بر علویان سخت می گرفتند تا جایی که تن به آوارگی در دادند و عده ای نیز به جرم علوی بودن کشته شدند . امام صادق (ع) نیز از این قاعده مستثنی نبود . امام کاظم (ع) در مدت بیست سال در کنار پدر، این وقایع را با تمام وجود لمس می کرد . او می دید که چگونه پدر گرامی اش، با این که طمع به خلافت نداشت و تنها به نشر تعالیم اسلام مشغول بود، همیشه مورد تعرض منصور و تهدید به قتل قرار داشت . این فشارها باعث شد تا امام صادق (ع) نام جانشین پس از خود را فاش نکند و او را تنها به یاران خاص معرفی کند با این شرط که آنان این راز را پنهان کنند .

امامت 35 ساله امام کاظم (ع) در این جو و خفقان حاکم بر آن آغاز شد; فضایی که کینه اهل بیت (ع) در آن پراکنده بود . او جانب احتیاط را می گرفت و تنها کسانی که شایستگی تبلیغ امامت او را داشتند، به این امر مهم می گمارد . آن گونه که از تاریخ برمی آید، او در تمام ایام حیات خود، از گزند عباسیان دوری می جست و حتی به شیعیان اجازه نمی داد آن گونه که در زمان حیات پدر ارجمندش معمول بود، با وی دیدار کنند . راویان روایات منقول از آن حضرت را کمتر با نام مبارکش ذکر می کردند، بلکه به کنیه و اشاره اکتفا می کردند . آنان چنین نقل روایت می کردند: از ابو ابراهیم، ابوالحسن، عبد صالح، عالم، سید و رجل شنیدیم . . . این امر نشان دهنده تحت نظر بودن آن حضرت است . آن حضرت نیز برای حفظ جان یاران، از آنان می خواست که در امور دینی و عبادی تقیه کنند تا مبادا مورد تعرض و انتقام حاکمان جور قرار گیرند .

در این باب به مطلبی از محمد بن فضل توجه می کنیم:

در میان اصحاب در باب مسح پا که آیا از بالا به طرف انگشتان صورت می گیرد و یا بالعکس . علی بن یقطین طی نامه ای از امام کاظم (ع) استفتا کرد . امام پاسخ دادند که به جای مسح، پاها را در وضو بشویند . علی از این پاسخ متعجب شد، ولی امر امام را سرلوحه عمل خود قرار داد . چندی بعد یکی از دشمنان ابن یقطین از او نزد خلیفه سعایت کرد که او رافضی است و در مذهب، پیرو موسی بن جعفر است و او را امام می داند، هارون این مطلب را با یکی از خواص خود در میان گذاشت و گفت: حرف های زیادی درباره علی شنیده ام و بارها او را آزموده ام، ولی چیزی که خلاف میل من باشد از او سرنزده است . به او گفتند: رافضیان در وضو با اهل سنت مخالفت می کنند، از این رو می توانی او را در وضو بیازمایی . هارون این پیشنهاد را پذیرفت، پس در کمین او نشست و علی بن یقطین، همانند اهل سنت و به همان ترتیب وضو ساخت، هارون که این صحنه را دید نتوانست خودداری کند و به سوی او رفت و گفت: علی بن یقطین، هر کس بگوید تو رافضی هستی دروغ گفته است . پس از این واقعه نامه ای از امام کاظم (ع) به او رسید که به شیوه شیعه وضو بسازد .

مطالب زیادی در این باره آمده که نشان می دهد امام کاظم (ع) برای حفظ خون و جان شیعیان تمامی جوانب احتیاط را در نظر می گرفت تا مبادا خود و شیعیانش دست خوش قتل، زندان و آوارگی شوند . اما علی رغم تمامی این تمهیدات، ده ها تن از شیعیان و خود حضرت به دست دژخیمان دستگاه عباسی به شهادت رسیدند .

آنچه از تاریخ برمی آید این است که امام کاظم (ع) در ده سال اول امامت خود، که با منصور معاصر بود، با او دیداری نداشته و حتی منصور برخلاف محمد المهدی و هارون - فرزند و نوه اش - او را به بغداد فرا نخواند و نیز به بند نکشید . این در حالی است که منصور، از آن دو خبیث تر بود و این از رفتار او با امام صادق (ع) و آل علی آشکار می شود .

زمانی که خبر شهادت امام صادق (ع) به منصور رسید، او طی نامه ای به محمد بن سلیمان، عامل خود در مدینه، خواست تا وصی امام صادق (ع) را بکشد . محمد در پاسخ نوشت: جعفر بن محمد پنج تن را به عنوان وصی معرفی کرده است که یکی از آنان شخص منصور است و منصور ناکام ماند . مساله دیگری که بر پلیدی و کینه ورزی او نسبت به خاندان علی (ع) و یاران آنان دلالت دارد، وجود خزانه ای است که کلید آن را به «ریطه » همسر مهدی داده بود . او به ریطه سفارش کرد که پس از مرگ منصور و در حضور خلیفه بعدی درب این خزانه باز شود . ریطه می پنداشت که در خزانه گوهرهای گران بهایی وجود دارد که باید از بیگانگان پنهان بماند . زمانی که درب خزانه را گشودند، سر صد تن از علویان که در کنار هر یک مشخصات صاحب سر بر رقعه ای نوشته شده بود مشاهده کردند . این اقدام منصور برای شعله ور ساختن آتش کینه در دل خلیفه بعدی بود تا بدون ترحم قدرت و مقام خلافت را حفظ کند .

امام کاظم (ع) بارها در روزگار مهدی و هادی به بغداد احضار شد و به بند و زندان درآمد و آزاد می شد، اما روزگاری را که آن حضرت در دوران هارون به سر برد سخت ترین دوران حیات او بود . هارون تمام تجهیزات خود را برای کنترل حرکات آن حضرت به کار گرفت . در آغاز خلافتش بارها امام را به بغداد فرا خواند و او را به زندان افکند و پس از مدتی او را آزاد ساخته و چنین وانمود می کرد که او را محترم و گرامی می دارد .

شهادت امام کاظم (ع)

با همه تنگناهایی که برای امام به وجود آمده بود، شهرت او جهان گیر شد و دانشمندان به سوی او روانه شدند و آنان که تا دیروز از وی رو گردان بودند، به امامت او معترف شدند و شیعیان از همه جا خمس و زکات خود را برای او می آوردند و تمامی این امور از دید ماموران هارون پنهان نبود . سخن چینان به هارون درباره خلافت او هشدار دادند، یکی از نزدیکان امام کاظم (ع) به نام محمد بن اسماعیل نزد هارون رفته به او گفت: دو خلیفه در یک زمان! یکی عمویم موسی بن جعفر در حجاز و دیگری هارون در بغداد! محمد بن اسماعیل، چنان صحنه ای از جریانات مدینه را برای هارون ترسیم نمود تا هارون را وادار به تصمیم گیری کرد . هارون مصمم شد تا امام کاظم را بازداشت کند و از او رهایی یابد . بنا به نقل ابن جوزی در «تذکرة » هارون به سال 170 ه . ق در راه سفر حج وارد مدینه شد و مردم به استقبال او رفتند، پس از مراسم استقبال، امام مانند همیشه به مسجد رفت . در آن شب هارون نیز به زیارت قبر پیامبر (ص) رفت و خطاب به پیامبر (ص) گفت: یا رسول الله، از بابت کاری که می خواهم انجام دهم معذرت می خواهم، شنیده ام که موسی بن جعفر مردم را به سوی خود دعوت می کند و با این کار امتت را متفرق کرده و خون آنان را بر زمین می ریزد، لذا می خواهم او را زندانی کنم . آن گاه به مزدوران خود دستور داد او را از مسجد به خانه او بیاورند . سپس دو محمل طلبید و هر یک را بر قاطری گذارد و بر آنها پوششی نهاد و همراه هر محمل، سوارانی گسیل داشت و به آنان دستور داد یکی از محمل ها را به کوفه و محملی که امام در آن است به بصره ببرند . آن گاه به همراهان امام دستور داد تا او را به والی بصره، عیسی بن جعفر بن منصور تحویل دهند . او امام را یک سال در زندان نگاه داشت که هارون به او نوشت که امام را بکشد . او عده ای از خواص و معتمدان خود را خواست و با آنان درباره دستور هارون مشورت کرد، آنان او را از این کار برحذر داشتند .

عیسی بن جعفر در نامه ای که برای هارون فرستاد نوشت: مدت درازی است که موسی بن جعفر در زندان من است و کسانی را گمارده ام تا اوضاع او را برای من گزارش کنند، ولی او در این مدت نه از تو و نه از من به بدی یاد نکرده و تنها به عبادت و طلب آمرزش برای خود مشغول است، اگر کسی را برای تحویل گرفتن او نفرستی من او را آزاد خواهم کرد، زیرا در نگهداری او در زندان دچار حرج شده ام . چون نامه به هارون رسید کسی را فرستاد تا امام را از عیسی بن جعفر تحویل گرفته و او را به بغداد برده و به فضل بن ربیع بسپرد . امام روزگاری طولانی نزد او بود .

شیخ مفید در ارشاد می گوید: هارون از فضل بن ربیع خواست تا امام را بکشد، ولی او نپذیرفت، هارون در نامه ای به او فرمان داد تا امام را به فضل بن یحیی تحویل دهد و او امام را در حجره ای تحت نظر قرار داد، امام پیوسته مشغول عبات بود و بیشترین روزها را روزه بود و شب ها را به نماز می گذراند . فضل چون این حال را بدید امام را گرامی داشت و تنگناها را کمتر کرد . این خبر به هارون رسید . او که در «رقه » بود از این مساله خشمگین شد و به او دستور داد تا امام را بکشد، ولی او ابا کرد . هارون غضبناک شد و مسرور خادم را طلبید و دو نامه به او داد و گفت: به بغداد برو و بر موسی بن جعفر وارد شو، اگر او را در رفاه و گشایش دیدی، یکی از نامه ها را به عباس بن محمد و دیگری را به سندی بن شاهک بده . در نامه اول به عباس دستور داده شده بود به محتوای آن عمل کند و در نامه سندی آمده بود که باید سر به فرمان عباس گذارد .

مسرور به دستور هارون به بغداد رفت و به خانه فضل بن یحیی درآمد . کسی از قصد او آگاهی نداشت، چون مسرور از وضع امام کاظم (ع) و آسایش نسبی او آگاه شد فورا نزد عباس و سندی رفت و نامه ها را به آنان داد . زمانی نگذشت که پیکی نزد فضل آمد تا او را با خود ببرد، فضل مدهوش و مات همراه او روان شد و بر عباس بن محمد وارد شد، عباس تازیانه طلبید و فرمان داد تا فضل بن یحیی را لخت کنند و سندی او را دویست ضربه تازیانه زد . مسرور ماجرا را برای هارون نوشت، هارون فرمان داد تا موسی بن جعفر (ع) را به سندی بن شاهک تحویل دهند، آن گاه خود در مجلس نشست و در حالی که مردم گرد او بودند چنین گفت: ای مردم، بدانید که فضل بن یحیی سر از فرمان برتافت، من او را لعن و نفرین می کنم و شما نیز چنین کنید . از همه سو صدای لعن و نفرین برخاست . در همین حال یحیی بن خالد برمکی پدر فضل از دری مخفی وارد شد و پشت سر هارون قرار گرفت و به او گفت: آنچه از فضل خواستی من انجام می دهم .

هارون شادمان شد و رو به مردم کرد و گفت: من فضل را به جرم سرپیچی لعن کردم، حال که توبه کرده و سر به فرمان من نهاده است او را دوست بدارید . حاضران گفتند: ما دوستدار کسی هستیم که تو او را دوست بداری و دشمن کسی هستیم که تو دشمن می داری!

آن گاه یحیی بن خالد به بغداد رفت و با سندی بن شاهک بر قتل امام کاظم (ع) به توافق رسیدند، سرانجام پس از سال ها - بین هفت تا چهارده سال - که امام در زندان ها به سر برده به دست سندی و با غذای آلوده به زهر مسموم شد و امام تنها سه روز زنده ماند . چون امام (ع) به شهادت رسید، سندی عده ای از فقیهان و بزرگان بغداد را کنار پیکر امام حاضر کرد و به آنان گفت: آیا جای شمشیر یا نیزه بر پیکر او می بینید؟ گفتند: نه، سندی گفت: پس گواهی بدهید که او به مرگ طبیعی مرده است و آنان چنین کردند . بعد از این اقدام، جنازه امام را بر روی پل بغداد قرار داد و منادی فریاد برآورد: موسی بن جعفر را ببینید که با مرگ طبیعی مرده است! سپس جسد مطهر امام کاظم (ع) را به گورستان قریش بردند و به خاک سپردند .

شهادت آن بزرگ در سال 183 یا 186ق و در 55 سالگی اتفاق افتاد .

از او 37 دختر و پسر به جای ماند که برترین و عظیم الشان ترین آنان هشتمین خورشید آسمان ولایت علی بن موسی الرضا (ع) است .

**************************************************

منبع:هاشم معروف الحسینی، سیرة الائمة الاثنی عشر، ج 2، شرح حال امام کاظم (ع) .

موضوعات: نگرشی بر زندگی امام کاظم (ع)  لینک ثابت
 [ 03:01:00 ب.ظ ]




چند مفهوم اخلاقی از زندگانی امام کاظم (علیه السلام)

پنجره ای رو به آسمان گشوده شد. برکه ای از نیلوفر، بر سجاده گسترده زمین درخشید و بهار بر آن ایستاد. مردی می آمد که پرتو آفتاب خدایی اش بر دیده ها تابید و چشم ها را از برق شادی پر کرد. درخشش عالم آرای آفتاب بندگی و عبودیت، حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) بر زمین پرتو افکند و خانه گلین امام صادق (علیه السلام) را عطر شادی و طراوت پر کرد. این مقاله بر آن است تا در گلشن اخلاق ملکوتی امام مهربانان، امام کاظم (علیه السلام) گلگشتی کند و پای درس سیرت نیکوی او بنشیند.

بر مرکب سخن

مُجاب کردن غرض ورزان و پاسخ کوبنده در برابر کج اندیشی مخالفان ولایت، از جمله شیوه های علمی امامان معصوم در برخورد با این گونه افراد است که عمدتا دست نشاندگان حکمرانان فاسد بوده و در شمار مزدوران دربار هستند. یکی از این افراد دست نشانده و دانشوران مزدور، «نفیع انصاری» بود.

نوشته اند: روزی هارون الرشید عباسی، امام کاظم (علیه السلام) را به حضور طلبید. امام به دربار خلیفه رفت. نفیع پشت در کاخ هارون الرشید منتظر نشسته بود تا او را به درون راه دهند. امام از پیش روی او گذشت و با شکوه و جلالی ویژه به درون رفت. نفیع از عبدالعزیز بن عمر که در کنارش بود، پرسید: «این مرد باوقار که بود؟» عبدالعزیز گفت: او فرزند بزرگوار علی بن ابی طالب از آل محمد (صلی الله علیه و آله) است. او موسی بن جعفر (علیه السلام) است. نفیع که از دشمنی بنی عباس با خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) آگاه بود و خود نیز کینه آنان را به دل داشت، گفت: گروهی بدبخت تر از اینان (عباسیان) ندیده ام؛ چرا آنان به کسی که اگر قدرت یابد، آنان را سرنگون خواهد کرد این قدر احترام می گذارند؟ هم اینک این جا منتظر می شوم تا او بر گردد تا با برخوردی کوبنده، شخصیتش را در هم بکوبم.

عبدالعزیز با شنیدن سخنان کینه توزانه نفیع نسبت به امام گفت: «بدان که این ها خاندانی هستند که هر کس بخواهد با مرکب سخن به سوی آن ها بتازد، خود پشیمان می شود و داغ خجالت و شرمساری بر جبین خویش تا پایان عمر می زند». اندگی گذشت و امام از کاخ بیرون آمد و سوار بر مرکب خویش شد. نفیع با چهره ای مصمّم جلو آمد، افسار اسب امام را گرفت و مغرورانه پرسید: «آی! تو که هستی؟» امام از بالای اسب نگاهی بدو کرد و با اطمینان فرمود: اگر نَسَبم را می خواهی، من فرزند محمد (صلی الله علیه و آله) دوست خدا، فرزند اسماعیل ذبیح الله و پور ابراهیم خلیل الله هستم. اگر می خواهی بدانی اهل کجا هستم، اهل همان مکانی که خدا حج و زیارت آن را بر تو و همه مسلمانان واجب کرده است. اگر می خواهی شهرتم را بدانی، از خاندانی هستم که خدا درود فرستادن بر آنان را در هر نماز بر شماها واجب گردانیده و اما اگر از روی فخر فروشی سؤال کردی، به خدا سوگند! مشرکان قبیله من راضی نشدند، مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند و به پیامبر گفتند: ای محمد! آنان را که از قبیله خویش هم شأن و هم مرتبه ما هستند، نزد ما بفرست. اکنون نیز از جلوی اسب من کنار برو و افسارش را رها کن!.

نفیع که همه شخصیت و غرور خود را در طوفان سهمگین کلام امام بر باد رفته می دید، در حالی که دستش می لرزید و چهره اش از شرمندگی سرخ شده بود، افسار اسب امام را رها کرد و به کناری رفت.

عبدالعزیز با پوزخندی زهرناک به شانه نفیع زد و گفت: «نگفتم به تو که با او توان رویارویی نداری!»

درسی بزرگ

زندگانی سراسر مهر امام کاظم (علیه السلام) در بردارنده نکات بسیار آموزنده اخلاقی است. از جمله برجسته ترین آن ها گذشت فوق العاده ایشان است. به عنوان نمونه نوشته اند در شهری که امام در آن زندگی می کرد مردی طرفدار خلفا می زیست که نسبت به امام بغض عجیبی داشت. او هرگاه امام کاظم (علیه السلام) را می دید زبان به دشنام می گشود؛ حتی گاهی به امیر المؤمنین علی (علیه السلام) نیز ناسزا می گفت. روزی امام به همراه یاران خویش از کنار مزرعه او می گذشتند. او مثل همیشه، ناسزا گفت.

یاران امام بر آشفتند و از امام خواستند تا آن مرد بد زبان را مورد تعرض قرار دهند. امام به شدت با این کار، مخالفت کرد. روزی به سراغ مرد رفت تا او را در مزرعه اش ملاقات کند، ولی مرد عرب، از کار زشت خود دست بر نداشت و به محض دیدن امام، شروع به ناسزا گفتن کرد.

امام نزدیک او رفت و از مرکب خود پیاده شد. به مرد سلام کرد. مرد بر شدت دشنام های خود افزود. امام با خوش رویی به او فرمود: هزینه کشت این مزرعه چه قدر شده است؟ مرد پاسخ داد: یکصد دینار، امام پرسید: امید داری چه اندازه از آن سود ببری و برداشت کنی؟ مرد با گستاخی و طعنه پاسخ داد: من علم غیب ندارم که چه مقدار قرار است عایدم شود؟ فکر می کنم دویست دینار محصول از این مزرعه برداشت کنم. در این هنگام امام کیسه ای به مبلغ سیصد دینار طلا بیرون آورد و به مرد داد و فرمود: این را بگیر و کشت و زرعت نیز برای خودت باشد. امید دارم پروردگار آنچه را امید داری از کشت و کارت سود ببری، عاید تو سازد.

مرد سرافکنده و بهت زده، کیسه سکه های زر را از امام گرفت و پیشانی امام را بوسید و از رفتار زشت خود، پوزش خواست. امام با بزرگواری اشتباه او را بخشید. چند روزی گذشت، تا این که یک روز مرد به مسجد آمد و هنگامی که نگاهش به امام کاظم (علیه السلام) افتاد گفت: پروردگار می داند که رسالت خویش را کجا و بر دوش چه کسی قرار دهد. سخن او موجب تعجب یاران امام شد. می خواستند بدانند چه چیز موجب تغییر رویه او شده است. از او پرسیدند: چه شد؟ تو که پیشتر غیر از این می گفتی؟ مرد عرب سر به زیر انداخت و گفت: درست شنیدید و همین است که اکنون گفتم و جز این هرگز چیز دیگری نمی گویم. آن گاه دست به دعا برداشت و برای امام دعا کرد. مرد از مسجد خارج شد و امام نیز به سوی منزل خویش به راه افتاد. امام در بین راه، رو به دوستان خود کرد و فرمود: «حال بگویید کدام یک از این دو راه بهتر بود؛ آنچه شما می خواستید یا آنچه من انجام دادم! مشکل او را با آن مقدار پول که می دانید، حل کردم و به وسیله آن، خود را از شر او آسوده ساختم.

آراستگی و پیراستگی

از جمله عادات پسندیده امام که همواره سبب جذب دیگران به سوی ایشان می شد رعایت بهداشت و آراستگی بود. بر خلاف برخی از مسلمانان که به دلیل افراط در برخی آموزه های دینی از برخی دیگر آن غافل می شوند که رعایت بهداشت و آراستگی از آن دسته است. گذشته از آن بایستی جنبه خانوادگی آن را به ویژه زوج های جوان مدنظر داشته باشند.

یکی از دوستداران امام کاظم (علیه السلام) خدمت ایشان رسید و با امام سلام و احوال پرسی کرد. خوب در چهره امام نگاه کرد و دید امام علی رغم سن بالای خود، محاسن خود را با خضاب سیاه، آراسته و آن را رنگ کرده است. به گونه ای که چهره امام بسیار جوان تر شده بود.

از امام پرسید: فدایت شوم، آیا محاسن خود را خضاب نموده اید؟ امام پاسخ داد: آری! زیرا آراستگی نزد خدا پاداش دارد. از آن گذشته خضاب و آراستگی ظاهری موجب افزایش عفت زنان و پاکدامنی همسران می شود. زنانی بوده اند که به سبب عدم آراستگی همسران خود، به فساد و گناه و تباهی افتاده اند.

اهمیت صله رحم

امام کاظم (علیه السلام) اهتمام فراوانی به مسئله صله رحم داشتند. ایشان چون پدر بزرگوار خویش همواره نزدیکان خویش را حتی در بدترین شرایط گرامی می داشت و رعایت آن را به دیگران نیز توصیه می نمود.

امام صادق (علیه السلام) به سختی نفس می کشید و در بستر شهادت آرمیده بود. زهری به او خورانیده و حضرت را مسموم کرده بودند و امام لحظات واپسین عمر شریف خود را می گذراند. جمعی از یاران، بستگان و دوستان امام جمع بودند و همگان در فراق پیشوای دانشمند و فرزانه خود می گریستند.

امام به سختی به فرزند خود امام کاظم (علیه السلام) فرمود: به «حسن افطس» هفتاد دینار بدهید، به فلانی این مقدار و… سپس وصیت خود را به فرزند خود کرد. یکی از خدمتکاران امام به اسم «ساعد» با گریه به امام گفت: آیا به کسی پول می دهید که به روی شما شمشیر کشیده و قصد کشتن شما را داشت؟ امام چشمانش را به طرف او گردانید و فرمود: آیا دوست نداری من از کسانی باشم که پروردگار در مورد آنان می فرماید: «وَ الَّذین یَصِلُونَ ما أمَرَ اللّهُ بِهِ اَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ»

«آنان [مؤمنان] کسانی هستند که پیوندهایی را که خداوند به آن امر کرده است برقرار می کنند و از پروردگارشان می ترسند و از سختی روز حساب بیم دارند». (رعد: 21).

آری ای ساعد! خداوند بهشت را آفرید و بوی آن را خوب و مطبوع گردانید. بوی دل انگیز بهشت که از فاصله دو هزار سال به مشام می رسد به مشام دو دسته نمی رسد: دسته ای که عاق پدر و مادر شده اند و دسته ای که صله رحم را قطع کرده اند.

کمک به مظلوم، کفاره گناهان

کمک به محرومان، نیازمندان و ستمدیدگان جامعه، اصل بزرگی در زندگانی امام کاظم (علیه السلام) بود و برطرف کردن نیازهای مادی، معنوی و روحی آنان را مهم ترین فعالیت اجتماعی خود به شمار می آورد. امام، همواره از وضعیت زندگی دوستان و آشنایان خود و مشکلات آنان با اطلاع بود و تلاش می کرد گاه گاهی با آنان دیداری تازه کند و از مشکلاتشان آگاهی یابد و تا جایی که در توان دارد معضلات معیشتی آنان را برطرف کند. همچنان که در احادیث و سخنان امامان معصوم (علیهم السلام) نیز رویکرد گسترده ای به این موضوع شده است. ایشان از هر فرصتی برای کمک به مسلمانان بهره می جست و بزرگ ترین سفارش او به نزدیکان در دوران خفقان عباسی همین اصل بود و کمک به مؤمنان را کفاره گناهان می دانست.

در این باره نوشته اند: «زیاد بن ابی سلمة» از دوستداران امام کاظم (علیه السلام) بود، ولی با دستگاه هارون الرشید نیز ارتباط داشت. روزی امام او را دید و از او پرسید: زیاد بن ابی سلمه! شنیده ام تو برای هارون الرشید کار می کنی و با آنان همکاری داری؟! گفت: بله سرورم! امام پرسید: چرا؟ عرض کرد: مولای من! من تهیدستی آبرومندم. مجبورم برای تأمین نیازهای خانواده ام کار کنم. امام با چهره ای عبوس گفت: اما اگر من از بلندی بیفتم و قطعه قطعه شوم برایم بهتر است که عهده دار کاری از کارهای ظالمان شوم یا گامی بر روی فرش های آنان گذارم، مگر در یک صورت. می دانی آن در چه صورتی است؟ گفت: نه فدایت شوم! امام گفت: من هرگز با آنان همکاری نمی کنم مگر آن که یا غمی را از دل مؤمنی با حل مشکلش بردارم یا با پرداختن قرض او، ناراحتی را از چهره اش بزدایم. ای زیاد! بدان پروردگار کمترین کاری که با یاوران ظالمان انجام می دهد این است که آنان را در تابوتی از آتش قرار می دهد تا روز حساب باز رسد. ای زیاد! هرگاه عهده دار شغلی از شغل های این ظالمان شدی، به برادرانت نیکی کن و به آنان کمک کن تا کفاره این کارت باشد. وقتی قدرتی به دست آوردی بدان خدای تو نیز در روز قیامت قدرت دارد و بدان که نیکی های تو می گذرد و ممکن است دیگران آن را فراموش کنند، ولی در نزد خدا و برای روز قیامت تو باقی خواهد ماند!.

یکی دیگر از یاران نزدیک امام در دستگاه خلافت «علی بن یقطین» بود. او بارها نزد مولای خود امام کاظم (علیه السلام) آمده بود تا همکاری خود را با دستگاه حکومتی قطع کند، ولی امام به او اجازه نمی داد؛ زیرا می دانست که او از دوستداران راستین اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است. بار دیگر خدمت امام خویش آمد از امام اجازه خواست که دیگر به دربار هارون الرشید نرود و استعفا بدهد. امام با مهربانی به او فرمود:

این کار را مکن! ما به تو علاقه داریم. اشتغال تو در دربار خلیفه وسیله راحتی برادران دینی توست. امید است که خداوند ناراحتی ها را به وسیله تو برطرف کند و آتش دشمنی و توطئه آنان را خاموش سازد. او که نمی خواست سخن امام را قطع کند، سراپا گوش شده بود. امام به او فرمود: ای علی بن یقطین! بدان که کفاره خدمت در دربار ظالمان، گرفتن حق محرومان است. تو چیزی را برای من ضمانت کن. من در مقابل سه چیز را ضمانت می کنم. تو قول بده که هر وقت یکی از مؤمنان به تو مراجعه کرد، هر حاجتی داشت برطرف کنی و حق او را بستانی و با احترام با او برخورد کنی من نیز ضمانت می کنم که هیچ وقت زندانی نشوی، هرگز با شمشیر دشمن کشته نشوی و هیچ وقت به فقر و تنگدستی گرفتار نیایی. بدان هر کس حق مظلومی را بگیرد و دل او را شاد کند اول خدا، دوم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و سوم همه ما امامان را خشنود کرده است.

خورشید گیتی فروز دانش

امام به سان خورشیدی گیتی فروز، بر سپهر دانش پرتو افکن بود. اشراف کامل ایشان به مسائل علمی و پاسخ فراگیر، رمز دیگری از هزاران نکته پنهان و آشکار موقعیت علمی امام کاظم (علیه السلام) بود. یکی از دانشمندان بزرگ مسیحی که بریهة نام داشت و مسیحیان به سبب وجود او، بر خود می بالیدند، چندی بود که نسبت به عقاید خود دچار تردید شده بود و در جست و جوی رسیدن به حقیقت، از هیچ تلاشی فروگذار نمی شد.

گَه گاه با مسلمانان درباره پرسش هایی که در ذهنش ایجاد می شد بحث می کرد، ولی هنوز فکر می کرد به هدف خود دست نیافته است و آنچه را می خواهد بایستی جای دیگر جست و جو کند.

روزی از روی اتفاق، شیعیان او را به یکی از شاگردان امام صادق (علیه السلام) به نام هشام بن حکم که استادی چیره دست در مباحث اعتقادی بود معرفی کردند. هشام در کوفه مغازه داشت. بریهه با چند تن از دوستان مسیحی خود به مغازه او رفت. هشام در مغازه خود به چند نفر قرآن یاد می داد. وارد مغازه او شد و هدف خود را از حضور در آن جا بیان کرد. بریهه گفت: «من با بسیاری از دانشمندان مسلمان بحث و مناظره کرده ام اما به نتیجه ای نرسیده ام! اکنون آمده ام تا درباره مسائل اعتقادی با تو گفت و گو کنم.

هشام با رویی گشاده گفت: اگر آمده اید و از من معجزات مسیح (علیه السلام) را می خواهید باید بگویم من قدرتی بر انجام آن ندارم. شوخی طبعی هشام آغاز خوبی برای شروع گفت و گو میان آنان شد. ابتدا بریهه پرسش های خود را درباره حقانیت اسلام مطرح کرد و هشام با حوصله و صبر، آن چه در توان داشت برای او بیان کرد. پس نوبت به هشام رسید. هشام چند پرسش درباره مسیحیت از بریهه پرسید ولی بریهه درماند و نتوانست پاسخ قانع کننده ای به آن ها بدهد.

فردا دوباره به مغازه هشام رفت، ولی این بار تنها وارد شد و از هشام پرسید: آیا تو با این همه دانایی و برازندگی استادی هم داری؟

هشام پاسخ داد: البته که دارم! بریهه پرسید: او کیست و کجا زندگی می کند؟ شغلش چیست؟ هشام دست او را گرفت و کنار خودش نشاند و ویژگی های اخلاقی و منحصر به فرد امام صادق (علیه السلام) را برای او گفت. او از نسب امام، بخشش او، دانش او، شجاعت و عصمت او بسیار سخن گفت. پس به او نزدیک شد و گفت: «ای بریهه! پروردگار هر حجتی را که بر مردم گذشته آشکار کرده است بر مردمی که پس از آن ها آمدند نیز آشکار می سازد و زمین خدا هیچ گاه از وجود حجت خالی نمی شود.»

بریهه آن روز سراپا گوش شده بود و آنچه را که می شنید به خاطر می سپرد. او تا آن روز این همه سخن جذاب نشنیده بود. به خانه بازگشت. ولی این بار، با رویی گشاده و چهره ای که آثار شادی و خرسندی در آن پدیدار بود. همسرش را صدا زد و به او گفت که هر چه سریعتر آماده سفر به سوی مدینه شود. فردای آن روز به سوی مدینه حرکت کردند. هشام نیز در این سفر آنان را همراهی کرد. سفر با همه سختی هایش به شوق دیدن امام آسان می نمود. سرانجام به مدینه رسیدند و بی درنگ به خانه امام صادق (علیه السلام) رفتند.

پیش از دیدار امام، فرزند ایشان امام کاظم (علیه السلام) را دیدند. هشام داستان آشنایی خود با بریهه را برای امام کاظم (علیه السلام) تعریف کرد. امام به او فرمود: تا چه اندازه با کتاب دینت «انجیل» آشنایی داری؟ پاسخ داد: از آن آگاهم، امام فرمود: «چقدر اطمینان داری که معنای آن را درست فهمیده ای؟ گفت: بسیار مطمئنم که معنای آن را درست درک کرده ام. امام برخی کلمات انجیل را از حفظ برای بریهه خواند. شدت اشتیاق بریهه به صحبت با امام، زمان و مکان و خستگی سفر را از یادش برده بود. او آن قدر شیفته کلام امام شد که از اعتقادات باطل خود دست برداشت و به اسلام گروید. هنوز به دیدار امام صادق (علیه السلام) شرفیاب نشده بود که به وسیله فرزند او مسلمان شد. آن گاه گفت: من پنجاه سال است که در جست و جوی فردی آگاه و دانشمندی راستین و استادی فرهیخته مانند شما می گردم.

***************************************************************************

پی نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج48، ص143؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص431.

2. شیخ مفید، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد فی معرفة الحجج الله علی العباد، برگردان: سیّد هاشم رسولی محلاتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1378 ش، ج 2، ص 327.

3. بحار الانوار، ج 72، ص 100.

4. همان، ج 71، ص 96.

5. همان، ج 48، ص 172.

6. همان، ج 48، ص 136؛ ج 75، ص 379 (با اندک تفاوت).

7. الاصول من الکافی، ج 1، ص 227، ح 1.

موضوعات: چند مفهوم اخلاقی از زندگانی امام کاظم (علیه السلام)  لینک ثابت
 [ 02:57:00 ب.ظ ]




گوشه ای از ویژگی های شخصیتی امام هفتم علیه السلام


امام موسی بن جعفر علیه السلام در سپیده دم روز یکشنبه یا سه شنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 هجری قمری در «ابواء» - محلی میان مکه و مدینه - از کنیزی از سرزمین بربر (مغرب) یا اندلس (اسپانیا) به نام «حمیده » معروف به «حمیده بربریه، حمیده مغربیه، حمیده مصفاة » زاده شد و شهادت آن حضرت بنا بر قول مشهور در 25 رجب سال 183 ه . ق و به نقلی 186 ه . ق در بغداد در زندان هارون الرشید و به دستور وی بوده است .

کنیه امام هفتم شیعیان جهان، ابوالحسن، ابوالحسن الاول، ابوالحسن الماضی، ابو ابراهیم، ابو اسماعیل، ابو علی و لقب آن بزرگوار، عبد صالح، راهب بنی هاشم، الامین، الصابر، زین المجتهدین، باب الحوائج، . . . و مشهورترین آن «کاظم » و در لوح محفوظ «المنتخب » است (1) .

امام موسی بن جعفر دارای قامتی استوار، اندامی لاغر، چهره ای زیبا و گندمگون، ریشی انبوه و مشکین بود .

نقش نگین انگشتری اش «حسبی الله » و یا «الملک لله وحده » بود، هماره خود را می آراست و به چشمان خود سرمه می کشید (2) و به شیعیان خود نیز سفارش می کرد تا همواره آراسته باشند (3) .
همسران و فرزندان

امام موسی بن جعفر علیه السلام همسران متعددی داشت که همگی آنان کنیز بودند (4) . ثمره ازدواج های مکرر آن حضرت فرزندان زیادی است که همه آن ها از خوبان و افراد برگزیده بودند (5) . درباره تعداد فرزندان دختر و پسر امام هفتم گزارش های گوناگونی در منابع روایی و رجالی رسیده است; برخی مانند ابن کثیر تعداد آنان را چهل تن، برخی کمتر و گروهی بیشتر دانسته اند (6) . در میان فرزندان آن حضرت، امام هشتم علی بن موسی علیهما السلام نزد پدر بزرگوارش از موقعیت و احترام ویژه ای برخوردار بود . امام هفتم فرزند دلبند خویش را بر دوش خود سوار می کرد، او را در آغوش می کشید، می بوئید و به گونه هایش بوسه می زد و با عبارت «پدر و مادرم فدایت باد» نهایت محبت خویش را نسبت به او ابراز می نمود، و با کنیه «ابوالحسن » او را صدا می کرد (7) .
ویژگی های شخصیتی امام هفتم علیه السلام

فضایل و کمالات امام موسی بن جعفر علیه السلام بی شمار و برای جویندگان آن ها واضح و روشن است . در این نوشتار به گوشه ای از کمالات و ویژگی های برجسته آن حضرت می پردازیم .
دانش امام هفتم علیه السلام

اقیانوس بی کران علم و دانش پیشوایان معصوم برای غواصان در آن، ناشناخته نیست . در اینجا برای معرفی اجمالی توان علمی هفتمین امام به چند شاهد تاریخی اشاره می کنیم:

1- حمیده مادر گرامی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام پس از آن که رفتار غیر عادی نوزادش به هنگام تولد را برای همسر عزیر خود امام صادق علیه السلام بیان نمود، آن حضرت در تایید گفتار وی فرمود: «آری این نشانه هر پیامبر و وصی پیامبری است که به هنگام ولادت سر به سوی آسمان بلند و به گونه ای که دیگران از شنیدن آن ناتوانند، بر یگانگی پروردگار جهان شهادت دهد; آن گاه خداوند منان همه دانش را یک جا به او عطا کند و او را سزاوار دیدار فرشته «روح » که اعظم از جبرئیل است گرداند (8) .

2- ابو حنیفه پیشوای «مذهب حنفی » می گوید: در سفر زیارت بیت الله الحرام به قصد ملاقات و دیدار با امام صادق علیه السلام به مدینه آمدم . هنگامی که بر در خانه آن حضرت رفته و در بیرون منزل به انتظار اجازه ورود نشسته بودم، کودکی از خانه امام صادق علیه السلام بیرون آمد . از وی پرسشی نمودم که از پاسخ متین و عالمانه اش در شگفت ماندم . پرسیدم نامت چیست؟ گفت: موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب .

در ادامه این دیدار ابوحنیفه مساله ای دقیق از مسائل کلامی و اعتقادی مطرح می کند و با پاسخ زیبا و مستدل آن حضرت مواجه می گردد . آن گاه لب به تحسین موسی بن جعفر علیهما السلام گشوده و آیه «ذریة بعضها من بعض (9) » را تلاوت می کند (10) .

امام موسی بن جعفر علیهما السلام مانند دیگر امامان معصوم در تبیین بینش صحیح از میان عقاید و بینش های نادرست، به خوبی ایفای نقش نمود و با توجه به پدید آمدن فرقه های مختلف - که در قرن دوم اوج گرفت - و گروه هایی مانند خوارج، معتزله، مرجئه و . . . که هر کدام در زمینه مسائل اعتقادی در ترویج دیدگاه خود فعال بودند، این امام زمان شناس در برابر اعتقادات نادرست برخورد کرد و با پاسخ های مستحکم و مستدل خویش در برابر پرسش های متعدد، شیعیان را از انحراف و کجی حفظ نمود . آن حضرت از پاسخ گویی به هر شخص و گروهی و از هر ناحیه و با هر زبان و ملیتی سر باز نزد و هیچ گاه از پاسخ ناتوان نماند .

آری آن گونه که خود امام کاظم علیه السلام فرمود: «از ویژگی های امام و حجت خدا آن است که از هر چیزی پرسیده شود، پاسخ گوید و به هر زبانی یارای سخن گفتن داشته باشد . (11) »
حلم و بردباری

حلم و بردباری از ویژگی های مهمی است که مردان موفق و بزرگ به ویژه رهبران راستین که بنا به وظیفه الهی، بیشترین برخورد و معاشرت را با مردم داشتند، از آن برخوردار بودند . امام هفتم علیه السلام که به خاطر همین ویژگی اش «کاظم » لقب گرفت، علم را با حلم آراسته بود، در برابر ناملایمات روزگار بردبار بود، با دشمنان و بد اندیشان با نرمی رفتار می کرد و با این شیوه به تربیت آنان می پرداخت (12) .

مردی از تبار عمر بن خطاب در مدینه نسبت به علی بن ابی طالب علیهما السلام سخت کینه می ورزید، به آن حضرت ناسزا می گفت و بدینسان خاطر امام هفتم را می آزرد . اصحاب و یاران موسی بن جعفر علیهما السلام از آن حضرت خواستند اجازه دهد تا او را از پای درآورند، اما امام آنان را از این اقدام برحذر داشت . یک روز که آن شخص در مزرعه اش مشغول کار بود، امام موسی بن جعفر علیهما السلام بر مرکب خویش سوار و راهی مزرعه او شد، آن مرد با دیدن امام موسی بن جعفر علیهما السلام خت برآشفت و فریاد زد که چرا با مرکب خود دست رنج مرا لگد مال می کنی؟ امام در حالی که خنده بر لب داشت به راه خود ادامه داد تا به او رسید، از مرکب پیاده شد، در کنار او نشست و با سخنان شیرین با او به گفت و گو پرداخت و از وی پرسید: چه مقدار برای زراعت خویش خرج کرده ای؟ گفت: صد دینار . فرمود: چقدر امید برداشت داری؟ گفت: من علم غیب ندارم . امام فرمود: می پرسم چقدر امیدواری؟ آن مرد گفت: دویست دینار . امام بی درنگ مبلغ سیصد دینار به او عطا کرد . آن شخص با دیدن رفتار بزرگوارانه امام در حالی که عرق شرم وجودش را فرا گرفته بود از جای برخاست و پیشانی امام را بوسید و از وی عذر خواهی نمود .

آن شخص هنگام نماز پیش از دیگران در مسجد حاضر شد و با دیدن چهره نورانی موسی بن جعفر علیهما السلام در حضور انبوه حاضران در مسجد چنین گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته (13) » ; «خداوند داناتر است که رسالت خویش را کجا نهد .»

امام خطاب به اصحاب خود فرمود: «کدامیک از این دو شیوه بهتر است; آنچه شما تصمیم داشتید یا آنچه من انجام دادم؟ (14) »
سخاوت و بخشش

آن گونه که اشاره شد، آن حضرت بخشنده ترین مردم زمان خویش بود . در منابع شیعه و اهل سنت آمده است که هر گاه از کسی بدی و ناخوشایندی به آن حضرت می رسید، با ارسال هدایایی پاسخ می داد (15) ، و این اوج بخشندگی و سخاوت است . مبلغ اعطایی آن حضرت به اندازه ای بود که نیازمند را بی نیاز می کرد . محمد بن عبد الله بکری می گوید: فشار اقتصادی و معیشتی باعث شد که در اندیشه گرفتن وام بیافتم، بدین منظور راهی مدینه شدم، در آن دیار نزد موسی بن جعفر علیه السلام که در مزرعه ای نزدیک کوه احد مشغول کار و تلاش بود رفتم، آن حضرت از حالم جویا شد، من هدف از سفرم را بازگو کردم، امام موسی بن جعفر علیه السلام کیسه ای که در آن مبلغ سیصد دینار بود به من داد و من از همان جا به دیار خود باز گشتم (16) .

در حکایت دیگری می خوانیم که آن حضرت به عیسی بن محمد بن مغیث که در اثر هجوم ملخ به مزرعه اش و از بین رفتن محصولات کشاورزی اش زانوی غم بغل کرده بود، مبلغ صد و پنجاه دینار عطا کرد، در حالی که خسارت وارده بر او از صد و بیست دینار تجاوز نمی کرد . همچنین برای دلجویی بیشتر از او، وارد مزرعه او شد و از خداوند خواست تا محصولات او را زیاد کند (17) .

آن امام مهربان با این گونه رفتارها علاوه بر آن که گرد غم از چهره درماندگان می زداید و به آنان امید زندگی می بخشد، به پیروان راستین و رهبران جامعه می آموزد که با تک تک افراد جامعه ارتباط نزدیک و مستقیم داشته باشند و در پیشامدهای ناگوار آنان را دریابند .
عبادت و بندگی

در میان مناقب بی شمار امام هفتم علیه السلام خلوت با معشوق و مناجات با قاضی الحاجات، درخشندگی خاصی دارد و بدین جهت آن حضرت را «عبد صالح، راهب بنی هاشم و زین المتهجدین » لقب داده اند . آن حضرت بسیاری از شب ها را تا سپیده صبح به دعا و مناجات می پرداخت .

نقل شده است که آن حضرت در اول شب وارد مسجد النبی صلی الله علیه و آله در مدینه شد و تا سپیده دم و در حال سجده این دعا را تکرار کرد: «عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک یا اهل التقوی واهل المغفرة .» پس از ادای فریضه صبح تا طلوع آفتاب به تعقیبات می پرداخت و آن چنان با سوز و اشک تلاوت قرآن می کرد که هر شنونده ای بی اختیار می گریست (18) .

عبادت و راز و نیاز آن بنده صالح خدا همگان را مجذوب خود ساخته بود، حتی زمانی که در زندان هارون الرشید قرار گرفت، از این که جای خلوت با دوست نصیبش شده است خدای را سپاس می گفت . فضل بن ربیع که به دستور هارون الرشید موسی بن جعفر علیه السلام را زندانی کرده بود، در نامه ای به خلیفه نوشت: اگر او را از من تحویل نگیری رهایش خواهم کرد، چون در مدت یکسال، در شبانه روز جز دعا و استغفار و طلب رحمت و مغفرت الهی کلمه ای از وی شنیده نشده است (19) .

شقیق بلخی می گوید: در سال 149 هجری قصد زیارت خانه خدا کردم و در «قادسیه (20) » به کاروانی که عازم حج بود پیوستم . در میان آنان جوانی لاغر اندام و گندم گون و خوش سیما نظرم را جلب کرد . او جامه ای پشمی به تن داشت و به دور از افراد کاروان در گوشه ای نشسته بود . پنداشتم او از صوفیه است و با این روش موجب زحمت همسفران خود خواهد شد . به قصد پند و اندرز نزد او رفتم . وی مرا با نام خطاب کرد و این آیه را تلاوت نمود: «اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم (21) » ; «از بسیاری از گمان ها بپرهیزید، چرا که برخی از گمان ها گناه است .» پس از آن از من جدا شد . در شگفت ماندم که چگونه نام مرا دانست و از درونم آگاهی داد؟ ! پس از طی راهی طولانی در «واقصه (22) » او را دیدم که نماز می گذارد، در حالی که از خوف خدا اعضای بدنش لرزان و چشمانش گریان است . صبر کردم تا پس از نماز، از بد گمانی ام درباره وی - در دیدار قبلی - پوزش خواسته و لالیت بطلبم . او نماز را تمام کرد، آن گاه رو به من نمود و این آیه را تلاوت کرد: «وانی لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدی (23) » ; «و من در حق کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و کاری شایسته پیش گیرد و به راه آید آمرزگارم .» سپس از من جدا شد .

بار دیگر او را در منزل معروف میان راه مکه یعنی «زباله » در حال کشیدن آب از چاه دیدم . در همین حال طناب دلو بریده شد و دلو به درون چاه افتاد . آن گاه وی رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! چون تشنه و گرسنه شوم تو خدای [روزی ده] من هستی . بار الها! چیزی جز این ظرف ندارم، پس آن را از من مگیر .

شقیق می گوید: به خدا سوگند، دیدم که آب چاه فزونی گرفت تا این که ظرف را که از آب پر شده بود بر گرفت، وضو ساخت و چهار رکعت نماز گزارد . آن گاه به سوی پشته شنی رفت و چند دانه شن برداشته، در ظرف آب خوری ریخت، آن را تکان می داد و از آن می نوشید . نزد او رفتم و سلام کردم . او پاسخ سلام مرا داد . گفتم: از زیادی آنچه خداوند به تو ارزانی داشته به من بخوران . گفت: ای شقیق! پیوسته نعمت های پنهان و آشکار خداوند شامل حال ما می باشد، پس به خداوندت خوش گمان باش . آن گاه ظرف را به من داد و چون از آن ظرف نوشیدم محتوای ظرف را سویق و شکر یافتم، با آن سیر و سیراب شدم و چندین روز به آب و خوراک نیازمند نشدم . به خدا سوگند! هرگز گواراتر و لذیذتر و معطرتر از آن ننوشیدم .

او را تا زمانی که وارد مکه شدم، ندیدم . نیمه شبی او را در کنار «قبة الشراب » دیدم که نالان و گریان و با حال خشوع به نماز مشغول بود تا این که شب به پایان رسید . چون سپیده دمید، در مصلای خود نشست و به تسبیح پرداخت . سپس نماز صبح گزارد و گرد خانه خدا طواف کرد و از حرم خارج شد . وی را دنبال کردم، بر خلاف حالی که در بین راه داشت، دوستانی او را در بر گرفته بودند . مردم نیز گرد او جمع شده، به او سلام می دادند . از یکی از آنان پرسیدم: این جوان کیست؟ گفت: او موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است .

گفتم: اگر این رفتار از جز این خاندان سر می زد، جای شگفتی بود (24) .

***************************************************************

پی نوشت ها:

1) نک به: تاریخ بغداد 13/27; وفیات الاعیان 5/310; روضة الواعظین 1/221; سیر اعلام النبلاء 6/270; صفة الصفوة 1/191; مناقب آل ابی طالب 4/349; اصول کافی 2/باب موسی بن جعفر علیهما السلام; نورالابصار 164; اعیان الشیعة 2/7 و عوام العلوم 2/15 .

2) ر . ک به: بحار الانوار، ج 48، ص 11، ط بیروت; دلائل الامامة، ص 148; البدایة و النهایة، ج 10، ص 183; مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 349 .

3) الفروع من الکافی، ج 6، ص 48 (کتاب الزی والتجمل).

4) سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 274; حیاة الامام موسی بن جعفر، ج 2، ص 440- 377 .

5) حیاة الامام موسی بن جعفر، ج 2، ص 377 به نقل از اعلام الوری .

6) البدایة والنهایة، ج 10، ص 183; بحار الانوار، ج 48، ص 288، بیروت; عوالم العلوم، ج 21، ص 319- 322 .

7) عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 31، ح 28 .

8) اثبات الوصیه، ص 161; دلائل الامامه، ص 304، ح 258 .

9) آل عمران/34 .

10) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 339; بحار الانوار، ج 48، ص 106، ط بیروت; تحف العقول، ص 307، با اندکی تفاوت .

11) ر . ک به: الارشاد، ج 2، ص 224، (سلسله مؤلفات مفید) ; روضة الواعظین، ج 1، ص 213; مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323; بحار الانوار، ج 48، ص 57، ط بیروت .

12) تاریخ بغداد، ج 13، ص 27; وفیات الاعیان، ج 5، ص 308; سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 271 .

13) انعام/124 .

14) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 344; سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 271; تهذیب الکمال، ج 29، ص 46; مقاتل الطالبین، ص 499 .

15) وفیات الاعیان، ج 5، ص 308; بحار الانوار، ج 48، ص 104، ط بیروت .

16) الارشاد، ج 2، ص 233; تاریخ بغداد، ج 13، ص 28; روضة الواعظین، ج 1، ص 215; بحار الانوار، ج 48، ص 102، ط بیروت .

17) تهذیب الکمال، ج 29، ص 46; اعیان الشیعه، ج 2، ص 7 .

18) تاریخ بغداد، 13/30، تهذیب الکمال، 29/44، الارشاد، 2/235 (سلسله مؤلفات الشیخ المفید).

19) مقاتل الطالبین، ص 502 .

20) قریه ای است که جنگ معروف قادسیه در زمان خلافت عمر بن خطاب در سال 16 هجری میان مسلمانان و ایرانیان در آن واقع شد . فرمانده مسلمانان سعد بن ابی وقاص بود و رستم، پهلوان و جنگ جوی نامی ایرانیان در این جنگ کشته شد و سپاه اسلام به پیروزی رسید .(معجم البلدان، ج 4، ص 291- 292 .

21) حجرات/12 .

22) منزلی در بین راه مکه و کوفه است .(معجم البلدان، ج 5، ص 354).

23) طه/82 .

24) بحار الانوار، ج 48، ص 82، ط بیروت . و ر . ک: صفة الصفوة، ج 1، ص 441 و کشف الغمة، ج 3، ص 4 .

موضوعات:  گوشه ای از ویژگی های شخصیتی امام هفتم علیه السلام  لینک ثابت
 [ 02:53:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خامنه ای(حضرت زينب (س))

ببينيد اين زينب كبرى(سلام‏ اللَّه ‏عليها) دختر همين فاطمه‏ى زهرا (سلام‏اللَّه‏عليها)، به مقتدرترين سلاطين زمان خودش، در وقتى كه خود او اسير در دست آن سلطان ظالم و سفاك است، مى‏گويد كه هر كار مى‏توانى بكنى، بكن؛ اما نخواهى توانست ما را از صحنه‏ى تاريخ بيرون ببرى و راه ما را محو و پاك كنى تا بشريت نتواند اين راه را برود.

بخش عمده‏يى از حماسه‏ى بزرگ ماندگار عاشورا متعلق به حضرت زينب كبرى(سلام‏اللَّه‏عليها) است.

حضرت زينب، آن كسى است كه از لحظه‏ى شهادت امام حسين، اين بار امانت را بر دوش گرفت و شجاعانه و با كمال اقتدار، آن‏چنان كه شايسته‏ى دختر اميرالمؤمنين است، در اين راه حركت كرد.

دختر والاى اميرالمؤمنين، زينب كبرى(سلام‏اللَّه‏عليها) جزو شخصيتهاى بارز دنياى اسلام بوده است.

زينب تالى تلو مقام امامت است.

گاهى رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهيد، از خود شهادت كمتر نيست. رنج چندين ساله‏ى زينب كبرى از اين قبيل است.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(حضرت زينب (س))  لینک ثابت
 [ 01:42:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(فاطمه‏ معصومه(س))

در اين شهر عزيز، سه نقطه‏ى برجسته در ميان اين همه نقاط روشن، چشم را به خود جلب مى‏كند

: اول، حرم مطهر و مضجع شريف حضرت فاطمه‏ى معصومه است؛ آن بزرگوارى كه سرچشمه‏ى جوشان و

خروشان انقلاب، نخستين بار از كنار مرقد او جوشيد و بركاتش به همه‏ى عالم و بخصوص به دنياى اسلام رسيد.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(فاطمه‏ معصومه(س))  لینک ثابت
 [ 01:41:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(امام زمان (عج))

اعتقاد به مهدويت و وجود مقدس مهدى موعود (ارواحنافداه)، اميد را در دلها زنده مى‏كند.

انتظار، يعنى دل سرشار از اميد بودن نسبت به پايان راه زندگى بشر.

جامعه‏يى مى‏تواند پذيراى مهدى موعود (ارواحنافداه) باشد كه در او آمادگى و قابليت باشد.

دورانى خواهد رسيد كه قدرت قاهره‏ى حق، همه‏ى قله‏هاى فساد و ظلم را از بين خواهد برد و چشم‏انداز زندگى بشر را با نور عدالت منور خواهد كرد؛ معناى انتظار دوران امام زمان اين است.

روز نيمه‏ى شعبان، روز اميد و ايمان به آينده، روز مجاهدان پاكباز و صادق و روز نگاه به آينده‏ى روشن و تلاش براى آن است.

شيعه‏ خوب كسى است كه حضور امام زمان را حس كند و خود را در حضور او احساس نمايد. اين، به انسان اميد و نشاط مى‏بخشد.

عيد بسيار بزرگ و مسعود ميلاد حضرت خاتم‏الاوصيا، حضرت ولىّ‏عصر و صاحب‏الزمان (ارواحناله‏الفداوعجّل‏اللَّه تعالى‏له‏الفرج) را به همه‏ى شيعيان عالم و به همه‏ى كسانى كه در هر نقطه‏ى عالم، از ستم و ظلمات حكومتهاى طاغوتى رنج مى‏برند و اميدى مى‏طلبند، تبريك عرض مى‏كنم.

قطب عالم امكان و ملجأ همه‏ى خلايق، اگر چه غايب است و ظهور نكرده؛ اما حضور دارد.

كسى كه در انتظار آن مصلح بزرگ است، بايد در خود زمينه‏هاى صلاح را آماده كند و كارى كند كه بتواند براى تحقق صلاح بايستد.

يكى از مهمترين روزهاى سال، همين روز نيمه‏ى شعبان است كه هم مصادف با ولادت ذى‏جود مسعود حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) شده است، و هم شب و روز نيمه‏ى شعبان - با قطع نظر از ولادت اين بزرگوار در اين شب و روز - از ليالى و ايام متبرك هستند.

كسى كه در انتظار آن مصلح بزرگ است، بايد در خود زمينه‏هاى صلاح را آماده كند و كارى كند كه بتواند براى تحقق صلاح بايستد.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(امام زمان (عج))  لینک ثابت
 [ 01:40:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامکنه ای(امام حسن عسکری (ع))

شيعه در دوران حضرت هادى و حضرت عسگرى (عليهماالسّلام)

در آن شدت عمل روزبه‏روز وسعت پيدا كرد و قوى‏تر شد.

هر كس تصور كند كه ائمه (عليه‏السّلام) از زمان امام حسين تا زمان امام حسن عسگرى

يك روز از حركت به سمت ايجاد حكومت علوى منصرف شدند، اشتباه كرده است.

موضوعات: کلمات قصار امام خامکنه ای(امام حسن عسکری (ع))  لینک ثابت
 [ 01:38:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای (امام هادی (ع))

در نبرد بين امام هادى (عليه‏السّلام) و خلفايى كه در زمان ايشان بودند،

آن كس كه ظاهراً و باطناً پيروز شد، حضرت هادى (عليه‏السّلام) بود.

شيعه در دوران حضرت هادى و حضرت عسگرى (عليهماالسّلام) در آن شدت عمل روزبه‏روز وسعت پيدا كرد و قوى‏تر شد.

در شهر سامرا عده‏ى قابل توجهى از بزرگان شيعه در زمان امام هادى (عليه‏السّلام) جمع شدند و

حضرت توانست آنها را اداره كند و به وسيله‏ى آنها پيام امامت را به سرتاسر دنياى اسلام برساند.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای (امام هادی (ع))  لینک ثابت
 [ 01:36:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(امام جواد (ع))

جوادالائمه (علیه السلام) مظهر مبارزه ی با باطل و کوششگر برای حکومت الله بود.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(امام رضا (ع))  لینک ثابت
 [ 01:35:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(امام رضا (ع))

اساس كار وجود مقدس على‏بن‏موسى‏الرّضا(عليه‏الصّلاةوالسّلام) كار فرهنگى و تبليغى بوده است

؛ در اين سفر حضرت به خراسان هم ببينيد چقدر مباحثات و مناظرات انجام گرفته است.

على‏بن‏موسى‏الرضا (عليه‏آلاف‏التحيةوالثناء) با يك سياست الهى به جنگ دشمن رفت.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(امام رضا (ع))  لینک ثابت
 [ 01:34:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای (امام كاظم (ع))

امام موسى‏ بن‏ جعفر.(عليه‏السّلام) نيز همه‏ى زندگى خود را وقف اين جهاد مقدس

[تحقق بخشيدن به هدف پيامبر معظّم اسلام(صلّى‏اللَّه‏عليه‏واله)] ساخته بود؛

درس و تعليم و فقه و حديث و تقيه و تربيتش در اين جهت بود

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای (امام كاظم (ع))  لینک ثابت
 [ 01:31:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(امام صادق (ع))

ما نمى‏توانيم عظمت … امام صادق(ع) و بقيه‏ى اوليا را حتّى درست تصور كنيم؛

ذهن ما كوچكتر از آن است كه بتواند

عظمت شخصيت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور كند.

 

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(امام صادق (ع))  لینک ثابت
 [ 01:30:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(امام باقر (ع))

اين بزرگوار كه حدود هجده سال دوران امامتشان طول كشيد، الگوى كامل تلاش و مبارزه و

مجاهدت خستگى‏ناپذير و پُر از مشكلات براى اشاعه‏ى دين و كلمه‏ى حق و راه انداختن

جريان فكرى درست در دنياى آن روز بود.

زنده‏كردن سخن حق در دنياى مادّى و منحط و گمراه كننده و غرق در فساد كارى است كه امام باقر

(عليه‏السّلام) يك‏تنه به كمك معدودى از اصحاب خود، در دنياى بزرگ آن روز اسلام انجام میداد.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(امام باقر (ع))  لینک ثابت
 [ 01:26:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای (امام سجاد (ع))

از دعاهاى معتبر - بخصوص صحيفه‏ى سجاديه - با توجه به معانى و مفاهيمش حتماً استفاده كنيد

، ولو كم؛ اينها انسان را در همه‏ى ميدانها قوى مى‏كند و در دل و روح و باطن خود احساس قدرت و قوّت مى‏كند؛

شخصيت امام سجاد (عليه‏السّلام) از آن شخصيتهاى دست نيافتنى است. نه اين‏كه فقط در عمل دست نيافتنى است،

حتّى در ذهن هم دست نيافتنى است. از آن خورشيدهاى تابانى است كه ما فقط مى‏توانيم شعاعش را از دور ببينيم.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای (امام سجاد (ع))  لینک ثابت
 [ 01:24:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای (امام حسين (ع))



اگر عشق به امام حسين و ذكر مصائب اين بزرگوار نبود، معلوم نبود كه نهضت ما با اين كيفيت به پيروزى برسد.

امام حسين (عليه‏السّلام) عظيم‏ترين مبارز و مجاهد تاريخ اسلام است.

ماجراى امام حسين، نجاتبخشى يك ملت نبود، نجاتبخشى يك امت نبود، نجاتبخشى يك تاريخ بود.

محبت مردم به حسين‏بن‏على (عليه‏السّلام) ضامن حيات و بقاى اسلام است.

حسين‏بن‏على (عليه‏السّلام) مظهر عزت راستين و نمودار كامل افتخار حقيقى است؛ هم در چشم ما مردمِ اسير

در دستگاه مادى عالم، و هم براى رستگاران عالم ملكوت.

حركت امام حسين، حركت عزت بود؛ يعنى عزت حق، عزت دين، عزت امامت و عزت

آن راهى كه پيغمبر ارائه كرده بود.

نوجوانها و جوانها هم دخترها هم پسرها و بقيه‏ى اشخاص در دوره‏هاى مختلف، طهارت و

صداقت و سلامت و نشاط حسين‏بن‏على را الگوى خود قرار دهند.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای (امام حسين (ع))  لینک ثابت
 [ 01:22:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خامنه ای(امام حسن (ع))

امام حسن مجتبى‏ كارى كرد كه جريان اصيل اسلام در مجراى ديگرى، جريان پيدا بكند؛

منتها اگر نه به شكل حكومت

- زيرا ممكن نبود - لااقل دوباره به شكل نهضت جريان پيدا كند.

دوران امام مجتبى‏(عليه‏الصّلاةوالسّلام) و حادثه‏ى صلح آن بزرگوار با معاويه،

يا آن چيزى كه به نام صلح ناميده شد،

حادثه‏ى سرنوشت‏ساز و بى‏نظيرى در كل روند انقلاب اسلامىِ صدر اول بود.

صلح امام حسن، صددرصد منطبق بر استدلال منطقى بود.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(امام حسن (ع))  لینک ثابت
 [ 01:21:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای (فاطمه زهرا (س))

 

 

آن بزرگوار محدثه بود، يعنى فرشتگان بر او فرود مى‏آمدند، با او مأنوس مى‏شدند و سخن مى‏گفتند.

اين زندگى جهادى فاطمه‏ى زهرا(عليهاالسّلام)است كه بسيار عظيم است و فوق‏العاده است و حقيقتاً بى‏نظير است، و يقيناً در ذهن بشر چه امروز و چه در آينده يك نقطه درخشان و استثنايى است.

حضرت فاطمه‏ زهرا(عليه االسّلام) به عنوان يك بانوى بزرگ اين فرصت و قدرت را بازيافت تا خود را به بلندترين مرتبه كمال انسانى به اوج نقطه برساند.

دخت گرامى رسول اكرم معماى ناشناخته‏ى ذهن و معارف بشرى است و آن حضرت را فقط با پيامبر اسلام و اميرالمؤمنين مى‏توان مقايسه كرد.

در واقع فاطمه‏ى زهرا فجر درخشانى است كه از گريبان او، خورشيد امامت و ولايت و نبوت درخشيده است.

علو درجه‏ى معنوى و ملكوتى ام‏الائمة النجباء حضرت فاطمه‏ى زهرا(سلام‏اللَّه‏عليها) براى ذهن قاصر ما قابل درك نيست.

مقام حضرت فاطمه‏ى زهرا در خور آن است كه عقول برجسته‏ى انسانهاى بزرگ در آن بينديشند.

[فاطمه‏ى زهرا] آسمان بلند و رفيعى است كه در آغوش آن، ستاره‏هاى فروزان ولايت قرار گرفته است.

زندگى اميرالمؤمنين و فاطمه‏ى زهرا نمونه است.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای (فاطمه زهرا (س))  لینک ثابت
 [ 01:19:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خامنه ای(اميرالمؤمنين (ع))

آن حضرت [اميرالمؤمنين‏] تجسم آيات قرآن در ميان مسلمين و تجسم عدلِ مطلق و «اشدّاء على الكفار و رحماء بينهم» بود.

اگرچه به پيروى از اميرالمؤمنين مفتخريم، ليكن خجليم از اين‏كه با اين انتساب، نمى‏توانيم مايه‏ى آبرو و عزتى براى آن بزرگوار باشيم. خيلى فاصله است بين ما و عملكرد و رفتارهاى ما با درسى كه اميرالمؤمنين به ما داد.

اميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) جزو شخصيتهاى نادرى است كه … نه فقط در ميان شيعيان، بلكه در ميان همه‏ى مسلمانان و بلكه در ميان انسانهاى آزادانديش غيرمسلمان، محبوب بوده است.

اميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) يكى از مظلومترين چهره‏هاى تاريخ است.

بيشترين دشمنان را، على (عليه‏السّلام) داشته؛ اما بيشترين ستايشگران را هم -حتى كسانى كه به دين و راه او اعتقادى نداشتند - آن بزرگوار داشته است.

على (عليه‏السّلام) ظلم‏ستيز بود و با ظلم و ظالم در هر سطح و با هر كيفيتى مى‏جنگيد. راه او، راه ما و كسانى است كه ادعاى پيروى از اميرالمؤمنين دارند.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(اميرالمؤمنين (ع))  لینک ثابت
 [ 01:17:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(پيامبر اكرم (ص)

 

بيدار كردن مردم، بيدار كردن دنيا، بيدار كردن بشريت، كار بزرگ پيامبر اكرم و دعوت نبوى بود.

شايد بتوان گفت بزرگترين بركات اين ولادت عظيم - ولادت پيامبر اكرم - عبارت از هديه كردن توحيد و عدالت به جوامع بشرى بود.

شما درباره‏ى اميرالمؤمنين مطالب زيادى شنيده‏ايد؛ همين قدر كافى است عرض شود كه هنر بزرگ اميرالمؤمنين اين بود كه شاگرد و دنباله‏رو پيامبر بود.

مباركترين مولودى كه در طول تاريخ متولد شده است، وجود مقدس نبى‏مكرم اسلام (صلّى‏اللَّه‏عليه‏واله‏وسلّم) است.

نبى مكرم اسلام جداى از خصوصيات معنوى و نورانيت و اتصال به غيب و آن مراتب و درجاتى كه امثال بنده از فهميدن آنها هم حتّى قاصر هستيم، از لحاظ شخصيت انسانى و بشرى، يك انسان فوق‏العاده، طراز اول و بى‏نظير است.

يك شخصيت عظيم، با ظرفيت بى‏نهايت و با خُلق و رفتار و كردار بى‏نظير، در صدر سلسله‏ى انبيا و اوليا قرار گرفته است.

پيامبر اكرم معلم بشر و برافرازنده‏ى پرچم تعليم و تربيت و تكريم كار و تلاش بود. آن بزرگوار فرياد عدالت و تكريم انسان و برداشتن تبعيضها در جامعه و اهتمام به معنويت و فضيلت روحى و معنوى را در جهان بلند كرد.

اين ولادت‏[ولادت پيامبر اكرم‏] براى تاريخ بشريت، طليعه‏ى رحمت الهى بود. در قرآن از وجود پيغمبر به عنوان «رحمة للعالمين» تعبير شده است. اين رحمت، محدود نيست؛ شامل تربيت، تزكيه، تعليم و هدايت انسانها به صراط مستقيم و پيشرفت انسانها در زمينه‏ى زندگى مادى و معنويشان هم هست.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(پيامبر اكرم (ص)  لینک ثابت
 [ 01:15:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خامنه ای(ائمه‏ اطهار)

اين بزرگواران يك واحدند، يك شخصيتند. شك نمى‏شود كرد كه هدف و جهت آنها يكى است. پس ما به‏جاى اين‏كه بياييم زندگى امام حسن مجتبى‏ (عليه‏السّلام) را جدا، و زندگى امام حسين (عليه‏السّلام) را جدا، و زندگى امام سجاد (عليه‏السّلام) را جدا تحليل كنيم - تا احياناً در دام اين اشتباه خطرناك بيفتيم كه سيره‏ى اين سه امام، به خاطر اختلاف ظاهرى با هم، متعارض و متخالفند - بايد يك انسانى را فرض كنيم كه دويست و پنجاه سال عمر كرده، و در سال يازدهم هجرت قدم در يك راهى گذاشته، و تا سال دويست و شصت هجرى، اين راه را طى كرده است.

زندگى ائمه (عليهم‏السّلام) را، ما بايد به عنوان درس و اسوه فرا بگيريم؛ نه فقط به عنوان خاطره‏هاى شكوهمند و ارزنده.

همه‏ى كارهاى ائمه (عليهم‏السّلام) - غير از آن كارهاى معنوى و روحى كه مربوط به اعلاء نفس يك انسان و قرب او به خداست، «بينه و بين ربّه» - يعنى درس، حديث، علم، كلام، محاجّه با خصوم علمى، با خصوم سياسى، تبعيد، حمايت از يك گروه و رد يك گروه، در اين خط است؛ براى اين است كه حكومت اسلامى را تشكيل بدهند. اين، مدعاست.

موضوعات:  کلمات قصار امام خامنه ای(ائمه‏ اطهار)  لینک ثابت
 [ 01:14:00 ب.ظ ]