فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



 

قرآن و اثبات وجود خدا - آیت الله العظمی مکارم شیرازی

 

اکنون ببینیم قرآن براى مهمترین مسائل عقیده اى یعنى اثبات وجود خدا از چه راه وارد شده است.

قرآن درباره اثبات وجود خدا نزدیکترین و روشن ترین راه را پیموده، گاهى از طریق توجه دادن به نداى فطرت وارد شده و مى گوید: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ:

«هنگامى که سوار بر کشتى شوند خدا را با اخلاص میخوانند، اما هنگامى که آنها را نجات دادیم و به خشکى رسیدند بار دیگر شرک و بت پرستى را آغاز میکنند.» (عنکبوت ـ 65).

ولى بیش از آنچه روى «توحید فطرى» تکیه نموده، روى «توحید استدلالى» از طریق «سیر آفاق و انفس» و مطالعه در اسرار آفرینش زمین و آسمان و انسان و گیاهان و حیوانات و کوهها و دریاها و ابرها و بادها و حوادث دیگر، تکیه میکند.

بطوریکه اگر بخواهیم آیاتى را که درباره شناسائى خداوند از طریق مطالعه در اسرار هستى در قرآن وارد شده جمع آورى کنیم خود یک کتاب بزرگ مى شود. این آیات کشش و جاذبه خاصى دارد و خدا را با عظمت بى پایانى در اعماق روح انسان جاى میدهد.

قرآن درباره صفات خدا، بیان عمیق و جالبى دارد و ضمن اینکه او را از هر گونه صفات محدود بشرى و آنچه در عالم امکان از صفات محدود آمیخته به نقص، مبرا و منزه میکند; لَیْسَ کَمَثْلِهِ شیئى: «هیچ چیز مانند او نیست» (شورى ـ 11) توصیف رسائى درباره صفات کمالیه او دارد، در یک جا مى گوید:

«هُوَ اللّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ هُوَ اللّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یُشْرِکُونَ هُوَ اللّهُ الْخالِقُ الْبارِىُ الْمُصَوِّرُ لَهُ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»(حشر ـ 21 تا 24)

«او خداوندى است که بجز او معبودى نیست، از اسرار درون و برون، پنهان و آشکار آگاه است، او بخشنده و همربان است. او خداوندى است که جز او معبودى ندارد، سلطان و حکمروا اوست، از هر عیب و نقصى منزه است، ایمنى بخش و نگاهبان و مراقب و پیروز قاهر و بلند مرتبه و شایسته عظمت او است، پاک و منزه است از این شرکیهائى که براى او درست کرده اند. او خداوندى است ایجاد کننده، آفریننده، طرح کننده صورتها، صاحب اسامى و صفات نیک، تمام موجوادات زمین و آسمان تسبیح او مى گویند، و او با قدرت و داناست».

راستى اگر این توصیفى را که قرآن از خداوند در این چند آیه کرده با توصیفى که بت پرستان یعنى قشرهاى وسیع محیط ظهور قرآن درباره خدا میکردند مقایسه کنیم، آیا هیچ مى توان احتمال داد که این طرز بیان تکامل یافته آن افکار، و از مجراى تحولات فکرى انسانى باشد.

آیا از آن محیط تاریک و خرافى پیدایش چنین تعلیمات عادى است؟!

و درباره توصیف علم خداوند چنین مى گوید:

وَ لَوْ أَنَّ ما فِی اْلأَرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللّهِ «اگر بتمام درختان روى زمین قلم شود، و دریا با هفت دریاى دیگر مرکب، با اینحال کلمات خدا تمام نمى شود (و قادر به نوشتن علوم او نخواهند بود)». (لقمان ـ 27)

در واقع این بیان تصویرى است از بى نهایت، ولى یک تصویر زنده، زیرا گاهى عدد بى نهایت به صورت «مرده» ادا مى شود، و آن در حالى است که براى بیان آن از اصطلاحات ریاضى و فلسفى مانند کلمه «بى نهایت» و امثال آن استفاده مى شود.

و گاهى به صورت «زنده» و آن در حالى است که یک ترسیم اجمالى عظیم با یک تجسم فوق العاده قوى آن را در فکر انسان منعکس سازد، همانطور که در این آیه دیده مى شود، و در هر صورت تصور نمى کنیم براى توضیح علم بى پایان خداوند بیانى رساتر و گویاتر از این باشد که اُبهت و عظمت بى نهایت را در یک عبارت کوتاه منعکس سازد.

در مورد احاطه علم بى پایان خدا به همه چیز مى گوید: یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ: «از چشمهائى که بخیانت گردش میکنند آگاه و از اسرار درون سینه ها با خبر است». (غافر ـ 19)

درباره عمومیت قدرت بى پایان او ضمن بحث معاد مى فرماید:

أَ وَ لَیْسَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ بِقادِر عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاّقُ الْعَلیمُ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: آیا آن کسى که آسمانها و زمین را آفرید نمى تواند جهانى همانند آنها بیافریند؟ بلى مى تواند، و اوست خلاق دانا، آفرینش در پیشگاه قدرت او بقدرى ساده است که) هنگامى که چیزى را اداره کند میدهد ایجاد شود! آنهم فواً ایجاد میشود». (یس ـ 82 ـ 81)

درباره پاک بودن او از جسمیت و عوارض جسم و عدم قدرت دیده هاى ظاهر بر مشاهده ذات مقدس او، مى گوید: لا تُدْرِکُهُ اْلأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اْلأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ: «چشم ها از مشاهده ذات عاجزند، ولى او چشمها را مى بیند و او دقیق و آگاه است». (انعام ـ 103)

درباره احاطه او به همه چیز و حضور او در همه جا تعبیرات فوق العاده بلندى دیده میشود که مخصوص خود قرآن است مانند:

وَ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ: «مشرق و مغرب از آن خدا است! پس به هر سو رو کنید رو به خدا کرده اید». (بقره ـ 115)

و هو معکم اینما کنتم و اللّه بما تعملون بصیر: «او همراه شما و با شماست هر کجا باشید و آنچه را عمل مى کنید مى بینید» (حدید ـ 4)

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید: «ما انسان را آفریدیم و از وسوسه هائى که در او میگذرد آگاهیم و ما به او از رگ گردنش نزدیکتریم» (سوره ق ـ 16)

هنگامیکه انسان مفاهیم این آیات را در درون جان خود ترسیم میکند، و به تعبیرات دیگر آیات قرآن درباره تسبیح عمومى موجودات جهان و آن نغمه روح پرور توحید که به تصریح قرآن از تمام ذرات جهان هستى، از دل تمام اتمها، از درون تمام کهکشانها و سحابیها، در این پهنه بى انتهاى آفرینش در گوش جان نواخته مى شود، مى آمیزد، خود را در عالمى دیگر احساس میکند، عالمى که با عالم معمولى ما بسیار فرق دارد، جهانى که سراسر گوش و زبان است، سراسر روح و احساس، و سراسر مراقبت و مسئولیت و بالاخره سراسر نور و روشنائى است.

چگونه مى توان باور کرد که این تعلیمات از درون آن بتکده هاى کثیف و آلوده برخیزد و محیطى که جز ظلمت و جهل محصولى ندارد مبتکر چنین افکارى باشد؟

در مورد نسبتى که بت پرستان درباره فرشتگان به خدا میدادند و مى گفتند آنها دختران خدایند، مى گوید:

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ«گفتند خداوند فرزند براى خود اختیار کرده است چنین نیست، آنها (فرشتگان) بندگان بزرگوار او هستند که هرگز بدون اجازه او سخنى نمى گویند و به فرمان او عمل میکنند، اعمالى را که انجام داده اند و اعمالى را که انجام خواهند داد میداند، و آنها جز براى کسانى که خداوند راضى است شفاعت نمى کنند و از ترس کیفر) او بیمناکند (انبیاء ـ آیات 26 ـ 30)

قرآن درباره معاد و وحشتى که از شنیدن نام آن داشتند، و بازگشت به زندگى را جزو محالات مى شمردند، با منطق جالبى که از زندگى روزمره آن مایه مى گیرد این مسئله را به صورت یک امر حسى و ملموس در آورده است.

و در حالى که بت پرستان دوران جاهلیت از جمع آورى استخوانهاى انسان پس از پراکنده شدن در زمین و پوسیدن تعجب مى کردند، مى گوید: خداوند نه تنها قادر بر این کار است، بلکه قادر است که خطوط سر را نیز دوباره به همان صورت اول بازگرداند.

أَ یَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ ـ بَلى قادِرینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ:

آیا انسان گمان میکند استخوانهاى او را جمع آورى نمى کنیم، آرى توانا هستیم که از سر انگشتان او را نیز تجدید ساختمان نمائیم» (سوره قیامت ـ آیات 3 و 4)

موضوع تجدید ساختمان سرانگشتان که لازمه آن ترسیم خطوط سابق و تجدید آنست با توجهى که اخیراً درباره خطوط سرانگشتان و اینکه خطوط سرانگشت هر کس معرّف خود او است و هیچ گونه شباهتى با دیگران ندارد، خیلى پر معنى به نظر میرسد.

و براى اینکه به این مسئله معاد جنبه حسى بدهد، گاهى انسان را متوجه آفرینش او از خاک که همچون زندگى پس از مرگ است، میکند.

و گاهى به مراحل تکامل جنینى که به واسطه تحولهاى فوق العاده میان هر مرحله با مرحله دیگر شباهت زیادى به مسئله معاد دارد، اشاره کرده و زمانى دست انسان را گرفته در جهان طبیعت سیر میدهد، آنجا که زمینهاى مرده را در برابر چشم همگان زنده میکند و این صحنه را هر سال تکرار مى نماید.

این سه موضوع را در آیات زیر یکجا بیان میکند:

یا أَیُّهَا النّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْب مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُراب ثُمَّ مِنْ نُطْفَة ثُمَّ مِنْ عَلَقَة ثُمَّ مِنْ مُضْغَة مُخَلَّقَة وَ غَیْرِ مُخَلَّقَة لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی اْلأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَل مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْم شَیْئًا وَ تَرَى اْلأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى وَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ:

«اى مردم اگر در رستاخیز تردید دارید، در نظر بیاورید که ما شما را از خاک آفریدیم، و سپس (در دوران تکامل جنینى)از نطفه و سپس از علقه (خون منعقد شده) و بعد بصورت گوش جویده شده درآمدید که بعضى تام الخلقه و بعضى غیر تام الخلقه است، تا به شما نشان دهیم که بر همه چیز قادر هستیم. سپس تا زمانى که میخواهیم شما را در رحم مادران نگاه داشته، سپس به صورت طفلى شما را بیرون سپس به دوران تکامل عقل میرسید، در این میان بعضى مى میرند، و بعضى زنده مى مانند و بدوران سخت و ناراحت کننده پیرى و کهنسالى میرسند تا آنجا که همه دانستنیهاى خود را فراموش میکننند.

(از طرفى) زمین مرده را مى بینى که پس از نزول باران تحرک و جنبش مى یابد و نمو میکند و از هر جفت گیاهان با طراوت و نشاط انگیز مى رویاند. اینها بخاطر این است که بدانید خداوند بر حق است و مردگان را زنده میکند و بر همه چیز قادر است (سوره حج ـ آیات 5 و 6)

و به این ترتیب نخستین صحنه اى را که ترسیم میکند صحنه اول آفرینش از خاک (یک موجود بى جان) است که همه آن را قبول دارند. چه اینکه همه حتى مادّیها معتقدند که در آغاز آفرینش زمین، هرگز موجود جاندارى وجود نداشت، و زمین یکپارچه آتش سوزان بود.

پس چه جاى تعجب که بار دیگر انسان پس از خاک شدن لباس حیات را در بر کند، این یک دلیل.

سپس خلقت افراد فعلى را تشریح میکند که نخست نطفه اى تک سلولى و به ظاهر بى ارزش بودند و در مدت چند ماه چنان تحولها و دگرگونیها در آن آشکار میگردد که فاصله هر کدام با دیگر بى شباهت به فاصله مرگ و حیات نیست.

گاهى در آن ظلمتکده خاموش رحم، و زمانى در دوران پر تحرک کودکى و جوانى، و باز به دوران خاموش پیرى گام مى نهد و دائماً مرکز نوسانهاى گوناگون و شدید است. بنابراین چرا امکان بازگشت مجدد او به زندگى با تردید روبرو گردد (این دلیل دیگر).

بعد داستان زندگى و مرگ گیاهان و حیات و مرگ مکرر زمین را در زمستان و بهار پیش میکشد، و معاد را به صورت یک قانون عمومى و همگانى جهان آفرینش و حیات مجسم مى سازد.

حیات و مرگ همه جا یکى است، اگر امکان رستاخیز و معاد در گیاهان و خاکهاى مرده و مواد غذائى آن که عضو پیکر گیاهان زنده میشوند اثبات گردد، این حکم در موارد دیگر نیز صادق خواهد بود همانطور که گفته اند: حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد. (اینهم دلیل سوم)(1)

قرآن در آیات فراوانى که درباره تشریح رستاخیز و مسائل مربوط به آن بیان ننموده است. علاوه بر مسئله «بقاى ماده»، اشارات زیبائى به مسئله «بقاء انرژیهاى مختلف» نموده است.

گاهى مى گوید: اعمال انسان در زمین اثر میگذارد و زمین به صورت یک «بایگانى بزرگ» اعمال او را ضبط میکند، سپس در جهان دیگر همه را بازگو میکند یَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبارَها بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحى لَها: «آنروز زمین خبرهاى خود را بازمى گوید، و به وحى و الهام الهى این کار را انجام میدهد» (سوره زلزال ـ آیات 4 و 5).

و در جاى دیگر تصریح میکند که کار «بایگانى» و سپس «گواهى و شهادت» را پوست بدن انسان یا دست و پاى او نیز انجام میدهند:

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْء:

«به پوستهاى تن خود مى گویند چرا به زیان ما گواهى دادید؟ میگویند خدائى که همه موجودات را به سخن آورده ما را نیز به سخن درآورد (تا حقایق را بازگو کنیم) (سوره فصلت ـ 21)

مسلماً در آن روز کسى توجه به بقاى انرژى، و تغییر شکل آنها، و عدم نابودى اعمال و افعال انسان، و امکان استکشاف آنها از آثار باقیمانده در دل موجودات مختلف، نداشت.

در آن چنان محیطى راستى این حقایق جالب است.

موضوعات: قرآن و اثبات وجود خدا - آیت الله العظمی مکارم شیرازی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1395-02-30] [ 11:13:00 ب.ظ ]





نظر امام صادق(ع) در مورد رؤیت خدا

 

پرسش : امام صادق(علیه السلام) در رد ادعای ا هل سنتدر مورد رویت خداچه پاسخی داده اند؟
پاسخ اجمالی: امام صادق در پاسخ کسی که از او تفسیر رویت شدن خدا توسط پیامبر و رویت شدن خدا توسط بهشتیان را خواسته بود اینگونه توضیح داد که دیدن گاهی با چشم و گاهی با قلب است و منظور از دیدن خدا اگر دیدن با قلب باشد صحیح و اگر دیدن با چشم باشد منجر به کفر می شود؛ زیرا رسول خدا به کفر کسانی که خدا را به خلقش تشبیه کرده اند، حکم کرده است. سپس امام صادق با استشهاد به دو آیه 103 سوره انعام و 143 سوره اعراف بر امکان ناپذیر بودن دیدن خداوند با چشم تاکید کرد.
پاسخ تفصیلی: «هشام بن سالم» می گوید: در خدمت امام صادق(علیه السلام) نشسته بودم که «معاویه بن وهب» و «عبدالملک بن اعین» وارد شدند. معاویهبن وهب رو به امام علیه السلام کرده گفت: ای فرزند رسول خدا(صلی اللهعلیه و آله) می خواستم نظر شما را در مورد دو روایت بدانم؛ یکی اینکه می گویند: رسول خدا(صلی اللهعلیه و آله) پروردگارش را دیده است! و دیگر اینکه می گویند: اهل ایماندر بهشت پروردگارشان را می بینند! خواستم بدانم به چه صورتی او را می بینند؟!
امام علیه السلام تبسمی کرده فرمودند: ای معاویه! چقدر زشت است که هفتاد هشتاد سال از عمر کسی بگذرد، در ملک خدازندگی کند و از نعمت های او استفاده کند ولی خدارا آنگونه که سزاوار است نشناسد!
آنگاه در ادامه فرمودند: ای معاویه: حضرت محمد(صلی اللهعلیه و آله) خدارا با نگاه ظاهر ندیده است. ما دو نوع دیدن داریم: 1ـ دیدن قلبی 2 ـ دیدن با چشم.
پس هر کس از «رویت خدا» دیدن قلبی را در نظر بگیرد، درست فهمیده است و هر کس منظورش دیدن با چشم ظاهر باشد به خداو آیاتش کفر ورزیده است؛ چرا که رسول خدا(صلی اللهعلیه و آله) فرمود: «کسی که خدارا به خلقش تشبیه کند کافر است».(1)
وای بر آنان، مگر این سخن خدارا نشنیده‌اند که می فرماید: «لا تُدْرِکُهُ الاَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الاَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ» ؛ (دیدگان او را درنیابند و او دیدگان را دریابد و او لطیف و خبیر است).(2)
آیا نشنیده اند این آیهشریفه را که خطاب به موسی علیه السلام فرمود«قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ اِلَى الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمّا اَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُوْمِنینَ» (3)
(ای موسی هرگز مرا نخواهی دید، ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید» اما هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آنرا متلاشی ساخت) در حالی که آنچه از نور خدابر کوه درخشید همانند روشنایی ناچیزی که از درون روزنه سوزن بتابد بود و در عین حال زمین را ویران کرد و کوه ها متلاشی گشتند «و موسی مدهوش بر زمین افتاد» و مُرد. همین که به هوش آمد و روحش به او بازگشت «گفت: خداوندا منزهی تو؛ من از گفتار کسی که می‌پندارد تو دیده می شوی به سوی تو توبه می کنم و به همان شناخت خودم از تو باز می گردم که دیدگان تو را در نیابند و من اول کسی هستم که ایمان آورده ام و اول کسی هستم که اقرار می کند تو همه را می بینی و خود دیده نمی شوی و تو در چشم اندازی بالاتر قرار داری.

************************************************

پی نوشت:

(1). بحارالانوار، ج 36، ص 406، حدیث 16.
(2). سوره انعام، آیه 103.
(3). سوره اعراف، آیه 142.

 

موضوعات: نظر امام صادق(ع) در مورد رؤیت خدا - آیت الله العظمی مکارم شیرازی  لینک ثابت
 [ 11:12:00 ب.ظ ]




ستايش خداوند

نخستين دعاى صحيفه ‌ى‌ سجاديه ‌با‌ حمد ‌و‌ ستايش خداوند آغاز شده ‌و‌ ‌در‌ ضمن چند فراز ‌كه‌ ‌هر‌ كدام حمد ‌و‌ ستايش براى جهات مخصوصى است پايان ‌مى‌ گيرد.

― در فراز اول حمد ‌و‌ ستايش ‌در‌ مورد صفات خداست ‌كه‌ ضمن چند جمله بيان شده است. نخست ‌مى‌ گويد: (ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ اول است، بدون اينكه اولى قبل ‌از‌ ‌او‌ وجود داشته باشد ‌و‌ آخر ‌و‌ پايان است، بدون اينكه ‌پس‌ ‌از‌ ‌او‌ آخرى باشد) (الحمد لله الاول بلا اول كان قبله، ‌و‌ الاخر بلا آخر يكون بعده).

― در جمله ‌ى‌ دوم ‌به‌ اين معنى اشاره دارد ‌كه‌ ذات خداوند ‌از‌ رويت ‌با‌ چشم ظاهر ‌به‌ دور است ‌و‌ هيچ امكان ديده شدن ‌با‌ چشم ‌در‌ مورد ‌او‌ نمى رود ‌مى‌ گويد: (خداوندى ‌كه‌ چشمان بينندگان ‌از‌ رويت ‌و‌ ديدن ‌او‌ قاصر است) (الذى قصرت عن رويته ابصار الناظرين).

― ‌در‌ سومين جمله سخن ‌از‌ اين ‌به‌ ميان آمده ‌كه‌ اوهام ‌و‌ تفكر توصيف- كنندگان- ‌از‌ وصف خداى متعال عاجزند ‌مى‌ فرمايد: (خداوند كسى است ‌كه‌ توصيف كنندگان ‌از‌ توصيف ‌او‌ عاجز ‌و‌ درمانده اند) (و عجزت عن نعته اوهام الواصفين).

― در چهارمين جمله سخن ‌از‌ خلقت، ‌به‌ وسيله ‌ى‌ خداوند متعال ‌به‌ ميان آمده ‌و‌ آفرينش بديع ‌او‌ ‌را‌ مورد توجه ‌و‌ ستايش قرار داده ‌مى‌ گويد: (او ‌با‌ قدرت خود مخلوق ‌را‌ ‌به‌ صورت بديعى آفريد ‌و‌ ‌آن‌ ‌را‌ طبق مشيت خاص خود اختراع نمود) (ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا، ‌و‌ اخترعهم على مشيته اختراعا).

― در پنجمين جمله سخن ‌از‌ اين ‌به‌ ميان آمده ‌كه‌ اين مخلوق ‌را‌ خداوند ‌در‌ راه هدفى ‌كه‌ ‌به‌ خاطر ‌آن‌ آفريده شده حركت داده ‌و‌ آنها ‌را‌ ‌در‌ طريق محبت ‌و‌ خواست خود برانگيخته است ‌مى‌ فرمايد: (سپس آنها ‌را‌ ‌در‌ راه اراده ‌ى‌ خود ‌به‌ راه انداخته ‌و‌ ‌در‌ سبيل محبت خود مبعوث ساخته است) (ثم سلك بهم طريق ارادته، ‌و‌ بعثهم ‌فى‌ سبيل محبته).
― ‌و‌ ‌در‌ همين ‌جا‌ ‌مى‌ افزايد ‌كه‌ مخلوق ‌در‌ حركت ‌به‌ سوى هدفى ‌كه‌ ‌به‌ خاطر ‌آن‌ آفريده شده هيچگونه اختيارى ‌از‌ خود ندارند ‌و‌ نمى توانند ‌در‌ ‌آن‌ مواردى ‌كه‌ آنها ‌را‌ مقدم داشته خود ‌را‌ واپس نگهدارند ‌و‌ ‌نه‌ آنها كه قرار است ‌در‌ صفوف آخر باشند مقدم شوند ‌مى‌ فرمايد: (آنها مالك تاخير ‌از‌ آنچه بايد مقدم ‌بر‌ آنها باشد نيستند ‌و‌ استطاعت ‌و‌ قدرت پيشى گرفتن ‌در‌ آنجا ‌كه‌ بايد موخر باشند نيز نمى يابند (از حدى ‌كه‌ ‌بر‌ ايشان تعيين نموده قدمى پيش ‌و‌ ‌پس‌ نتوانند نهاد) (لايملكون تاخيرا عما قدمهم اليه ‌و‌ لايستطيعون تقدما الى ‌ما‌ اخرهم عنه).

― در ششمين جمله اين معنا ‌را‌ مورد توجه قرار داده ‌كه‌ ‌هر‌ كدام ‌از‌ اين مخلوق داراى قوت ‌و‌ روزى مشخصى است ‌كه‌ ‌نه‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌كم‌ ‌مى‌ شود ‌و‌ ‌نه‌ ‌بر‌ ‌آن‌ افزوده ‌مى‌ گردد. ‌مى‌ فرمايد: (براى ‌هر‌ كدام ‌از‌ آنها روزى معلوم تعيين شده ‌كه‌ ‌نه‌ كسى ‌مى‌ تواند ‌از‌ ‌آن‌ بكاهد ‌و‌ ‌نه‌ كسى ‌مى‌ تواند ‌بر‌ ‌آن‌ بيفزايد) (و جعل لكل روح منهم قوتا معلوما مقسوما ‌من‌ رزقه، لاينقص ‌من‌ زاده ناقص، ‌و‌ لايزيد ‌من‌ نقص منهم زائد).

― در هفتمين جمله ‌به‌ عمر ‌و‌ مدت حيات ‌هر‌ موجود اشاره كرده ‌و‌ فرموده است: (براى ‌هر‌ كدام سرآمدى مشخص كرده ‌و‌ امد محدودى ‌را‌ معين فرموده) (ثم ضرب له ‌فى‌ الحياه اجلا موقوتا، ‌و‌ نصب له امدا محدودا).

― ‌و‌ ‌مى‌ افزايد: اين مدت مشخص ‌و‌ اجل معين ‌را‌ بايد ‌با‌ گامهاى خود ‌در‌ ايام عمر ‌و‌ سالهاى زندگى پيموده ‌و‌ ‌به‌ پايان ‌آن‌ نزديك گردد) (يتخطا اليه بايام عمره، ‌و‌ يرهقه باعوام دهره). (و چون اين حركت ‌به‌ سوى پايان عمر ‌به‌ پيش رفت، ‌و‌ ‌به‌ نقطه ‌ى‌ آخرين رسيد، ‌و‌ حساب عمر ‌را‌ فراگير ‌شد‌ ‌او‌ ‌را‌ قبض كرده ‌به‌ سوى خود فرامى خواند ‌تا‌ ثواب سرشار اعمال ‌يا‌ كيفر بديهاى خود ‌را‌ بيابد (حتى اذا بلغ اقصى اثره، ‌و‌ استوعب حساب عمره قبضه الى ‌ما‌ ندبه اليه ‌من‌ موفور ثوابه، ‌او‌ محذور عقابه).

― ‌و‌ ‌به‌ دنبال ‌آن‌ ‌به‌ قرآن استشهاد كرده ‌مى‌ گويد: (تا بدكاران ‌را‌ ‌به‌ خاطر اعمال بدشان كيفر دهد ‌و‌ نيكوكاران ‌را‌ ‌در‌ برابر اعمال نيكشان پاداش) (ليجزى الذين اساووا بما عملوا ‌و‌ يجزى الذين احسنوا بالحسنى).

― در هشتمين جمله ‌به‌ اين اصل مسلم ‌در‌ مورد پاداش ‌و‌ كيفر قيامت اشاره ‌مى‌ كند ‌كه‌ اين كار ‌از‌ روى عدل ‌و‌ ‌بر‌ اساس كرده هاى خود انسانها صورت ‌مى‌ گيرد ‌مى‌ فرمايد: (طبق آئين عدالت ‌از‌ ناحيه ‌ى‌ ‌او‌ پاداش ‌و‌ كيفر داده ‌مى‌ شود) (عدلا منه).
― سپس ‌به‌ دنبال ‌آن‌ اشاره ‌به‌ دليل اين معنى كرده ‌مى‌ فرمايد: (نامهاى خداوند مقدس ‌و‌ پاكيزه ‌و‌ نعمتهاى ‌او‌ آشكار ‌و‌ پيوسته است) (تقدست اسماوه ‌و‌ تظاهرت آلاوه). پاكيزه ‌و‌ مقدس بودن نامهاى ‌او‌ ‌و‌ آشكار ‌و‌ فراوان بودن نعمتهايش دليل ‌آن‌ است ‌كه‌ هيچگونه نيازى ندارد ‌تا‌ ‌به‌ كسى ستم كند.

― و ‌به‌ دنبال ‌آن‌ ‌در‌ آخرين جمله ‌از‌ اين فراز ‌به‌ ‌يك‌ اصل مسلم اشاره كرده: (هيچ ‌كس‌ ‌بر‌ كار ‌او‌ نمى تواند خرده بگيرد ولى ‌در‌ كارهاى آنها جاى سئوال ‌و‌ ايراد است) (و بايد دليل اعمال خود ‌را‌ ‌در‌ بازپرسى الهى بيان كنند) (لايسال عما يفعل ‌و‌ ‌هم‌ يسالون).

― در دومين فراز ‌از‌ اين دعا امام سجاد عليه السلام خداوند ‌را‌ ‌از‌ اين جهت مورد ستايش قرار داده ‌كه‌ طريق ستايش ‌و‌ سپاس خود ‌را‌ ‌به‌ انسانها آموخته ‌تا‌ بدانند چگونه ‌او‌ ‌را‌ ستايش ‌و‌ سپاس گويند ‌و‌ ‌از‌ عالم حيوانات جدا شده ‌و‌ ‌به‌ جهان انسانيت وارد گردند. ‌در‌ اولين جمله عرض ‌مى‌ كند: (ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ اگر معرفت حمدش ‌بر‌ نعمتهاى پياپيش ‌كه‌ ‌به‌ خاطر امتحان ‌و‌ آزمايش ‌به‌ آنان ارزانى داشته ‌و‌ همچنين شناخت طريق شكر ‌و‌ سپاس ‌را‌ ‌بر‌ نعمتهاى آشكار ‌و‌ فراوان ‌كه‌ ‌به‌ انسانها بخشيده دريغ ‌مى‌ داشت نعمتهايش ‌را‌ مصرف ‌و‌ ‌به‌ كار ‌مى‌ گرفتند ولى حمد ‌و‌ ستايشش ‌را‌ نمى كردند همچنين روزيش ‌را‌ مورد استفاده قرار ‌مى‌ دادند ‌و‌ شكرش ‌را‌ ‌به‌ ‌جا‌ نمى آوردند (و الحمد لله الذى لو حبس عن عباده معرفه حمده على ‌ما‌ ابلاهم من مننه المتتابعه ‌و‌ اسبغ عليهم ‌من‌ نعمه المتظاهره، لتصرفوا ‌فى‌ مننه فلم يحمدوه، ‌و‌ توسعوا ‌فى‌ رزقه فلم يشكروه).
‌در‌ اين عبارت ‌به‌ ‌دو‌ دسته ‌از‌ نعمتها، نعمتهاى معنوى ‌و‌ نعمتهاى آشكار ‌و‌ ظاهر ‌كه‌ وسائل آزمايش نيز هستند اشاره رفته است.

― در جمله ‌ى‌ دوم ‌از‌ اين فراز ‌به‌ اين معنى پرداخته كه: (اگر انسانها طريق حمد ‌و‌ ستايش خداوند ‌و‌ سپاس ‌و‌ شكر ‌او‌ ‌را‌ فرانمى گرفتند، نعمتهاى خداوند ‌را‌ ‌به‌ كار گرفته ولى ‌از‌ حدود انسانيت خارج شده ‌و‌ ‌به‌ ‌سر‌ ‌حد‌ بهائم ‌و‌ حيوانات ‌مى‌ رسيدند (و لو كانوا كذلك لخرجوا ‌من‌ حدود الانسانيه الى ‌حد‌ البهيميه).
(فكانوا كما وصف ‌فى‌ محكم كتابه: (ان ‌هم‌ الا كالانعام بل ‌هم‌ اضل سبيلا).

― در سومين فراز ‌از‌ اين دعا امام عليه السلام خداوند ‌را‌ ‌بر‌ نعمتهائى ‌كه‌ ارزانى داشته حمد ‌مى‌ كند، ‌در‌ جمله ‌ى‌ اول ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ نعمت شناخت ‌و‌ اينكه ذات مقدس خود ‌را‌ (از طريق دلائل آفاقى ‌و‌ انفسى) ‌به‌ ‌ما‌ معرفى كرده ستايش ‌مى‌ كند ‌مى‌ گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ خويشتن ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ معرفى كرده (و راه شناخت خود ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ آموخته) ‌و‌ طريق شكر ‌و‌ سپاسش ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ الهام فرموده) (و الحمد لله على ‌ما‌ عرفنا ‌من‌ نفسه، ‌و‌ الهمنا ‌من‌ شكره).
― ‌و‌ ‌در‌ جمله ‌ى‌ دوم ‌از‌ اين جهت ستايش خداوند ‌را‌ لازم ‌مى‌ داند ‌كه‌ ابواب علم ‌و‌ دانش ‌به‌ ربوبيت ‌و‌ تدبير خود ‌را‌ ‌بر‌ روى بشريت گشوده است ‌تا‌ ‌از‌ اين طريق ‌به‌ خوبى ‌او‌ ‌را‌ بشناسند ‌و‌ آماده ‌ى‌ اطاعتش گردند ‌مى‌ گويد: (و (ستايش مخصوص خداوندى است كه) درهاى علم ‌و‌ دانش ‌را‌ براى آشنائى ‌با‌ ربوبيت خويش ‌بر‌ روى ‌ما‌ گشوده است) (و فتح لنا ‌من‌ ابواب العلم بربوبيته).
― ‌در‌ سومين جمله ‌از‌ اين نظر ستايش خداوند ‌را‌ لازم ‌مى‌ داند ‌كه‌ انسان ‌را‌ ‌به‌ پيمودن راه اخلاص ‌در‌ توحيدش دلالت كرده، ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ هرگونه شرك ‌و‌ الحاد ‌و‌ انحراف ‌و‌ ‌شك‌ ‌در‌ راه الهى برحذر داشته است ‌كه‌ اگر چنين نمى ‌شد‌ انسان نمى دانست چگونه خويشتن ‌را‌ بسازد ‌و‌ ‌چه‌ راهى ‌را‌ ‌در‌ عمل بپيمايد لذا ‌مى‌ گويد: (و (ستايش مخصوص خدائى است كه) ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ طريق اخلاص ‌در‌ توحيدش دلالت فرموده ‌و‌ ‌از‌ الحاد ‌و‌ ‌شك‌ ‌در‌ امرش دور ساخته است) (و دلنا عليه ‌من‌ الاخلاص له ‌فى‌ توحيده، ‌و‌ جنبنا ‌من‌ الالحاد ‌و‌ الشك ‌فى‌ امره).

― از جمله ‌ى‌ چهارم ‌به‌ بعد ‌به‌ توصيف حمد ‌و‌ ستايشى پرداخته ‌كه‌ مى بايست خدا ‌را‌ ‌با‌ ‌آن‌ ستود، حمدى ‌كه‌ آثار خاص ‌را‌ پديد آورد ‌و‌ انسان ‌را‌ ‌به‌ مقام ويژه ‌اى‌ برساند لذا ‌مى‌ گويد: (آنچنان حمد ‌و‌ ستايشى ‌كه‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ دوران زندگى ‌در‌ زمره ‌ى‌ حامدان ‌و‌ ستايشگران ‌او‌ وارد سازد ‌و‌ ‌به‌ وسيله ‌ى‌ ‌آن‌ حمد، ‌از‌ پيشگامان ‌به‌ رضايت ‌و‌ عفو ‌او‌ سبقت گيريم) (حمدا نعمر ‌به‌ فيمن حمده ‌من‌ خلقه، ‌و‌ نسبق ‌به‌ ‌من‌ سبق الى رضاه ‌و‌ عفوه).

― در پنجمين جمله ‌به‌ اثر ديگرى ‌از‌ آثار چنين حمدى اشاره كرده ‌مى‌ گويد: (حمد ‌و‌ ستايشى ‌كه‌ ‌با‌ ‌آن‌ تاريكيهاى برزخ ‌را‌ ‌بر‌ ‌ما‌ روشن سازد) (حمدا يضى ء لنا ‌به‌ ظلمات البرزخ). (حمدى ‌كه‌ ‌با‌ ‌آن‌ راه رسيدن ‌به‌ قيامت ‌را‌ ‌بر‌ ‌ما‌ آسان سازد) (و يسهل علينا ‌به‌ سبيل المبعث).
― همچنين ‌مى‌ افزايد: (اين حمد ‌و‌ ستايش آنچنان باشد ‌كه‌ ‌با‌ ‌آن‌ جايگاههاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ پيشگاه گواهان ‌در‌ روز قيامت بالا برده شرافت خاصى بخشد) (و يشرف ‌به‌ منازلنا عند مواقف الاشهاد).
اين حمد بايد كارگشاى (روزى باشد ‌كه‌ ‌هر‌ ‌كس‌ پاداش آنچه ‌را‌ كسب كرده ‌مى‌ گيرد ‌و‌ هيچگونه ستمى ‌بر‌ آنها نخواهد ‌شد‌ (و لتجزى كل نفس بما كسبت ‌و‌ ‌هم‌ لايظلمون).
اين ستايش بايد ‌به‌ كار (روزى آيد ‌كه‌ هيچ دوستى كمترين كمكى ‌به‌ دوستش نمى كند ‌و‌ ‌از‌ هيچ ‌رو‌ يارى نمى شوند (يوم لايغنى مولى عن مولى شيئا ‌و‌ ‌لا‌ ‌هم‌ ينصرون).

― و ‌در‌ ششمين جمله ‌مى‌ فرمايد: اين ستايش بايد آنگونه باشد ‌كه‌ (نامه ‌ى‌ عمل ‌ما‌ را) ‌به‌ اعلى عليين بالا برد ‌و‌ ‌در‌ ‌آن‌ كتاب ‌و‌ نوشته ‌كه‌ ‌به‌ امضاء ‌و‌ گواهى مقربان الهى ‌مى‌ رسد ثبت گردد) (حمدا يرتفع منا الى اعلى عليين ‌فى‌ كتاب مرقوم يشهده المقربون).

― و ‌در‌ هفتمين قسمت ‌مى‌ خواهد كه: (حمد ‌و‌ ستايش ‌ما‌ آنچنان باشد ‌كه‌ ‌در‌ روز رستاخيز ‌كه‌ ديده ‌ها‌ خيره ‌مى‌ شوند براى ‌ما‌ مايه ‌ى‌ روشنى چشمها باشد ‌و‌ ‌در‌ ‌آن‌ روز ‌كه‌ پوستهاى ‌تن‌ افراد سياه ‌مى‌ گردد چهره هاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ وسيله ‌ى‌ ‌آن‌ سفيد ‌و‌ نورانى سازد) (حمدا تقربه عيوننا اذا برقت الابصار، ‌و‌ تبيض ‌به‌ وجوهنا اذا اسودت الابشار).

― و ‌در‌ هشتمين جمله ‌به‌ اثر ديگرى ‌از‌ آثار اين ستايش مخصوص اشاره نموده ‌مى‌ گويد: (آنچنان حمد ‌و‌ ستايشى ‌كه‌ ‌به‌ واسطه ‌ى‌ ‌آن‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌از‌ آتش دردناك الهى آزاد سازد ‌و‌ ‌در‌ جوار قرب ‌و‌ كرامت الهى قرار دهد) (حمدا نعتق ‌به‌ ‌من‌ اليم نار الله الى كريم جوار الله).

― در نهمين جمله ‌به‌ اثر ويژه ‌و‌ بلندى ‌كه‌ حمد ‌و‌ ستايش الهى دارد ‌و‌ مقام رفيعى ‌را‌ ‌كه‌ براى انسان ‌به‌ بار ‌مى‌ آورد پرداخته ‌مى‌ گردد: (چنان حمد ‌و‌ ستايشى ‌كه‌ ‌ما‌ ‌را‌ دوشادوش فرشتگان مقرب ‌و‌ هماهنگ ‌با‌ انبياء ‌و‌ فرستادگان الهى ‌در‌ سراى جاويدان ‌كه‌ نعمتهايش زايل نشدنى است ‌و‌ محل كرامت ‌و‌ بزرگوارى ‌كه‌ تغيير ‌و‌ دگرگونى ‌در‌ ‌آن‌ راه ندارد، قرار دهد) (حمدا نزاحم ‌به‌ ملائكته المقربين، ‌و‌ نضام ‌به‌ انبياءه المرسلين ‌فى‌ دار المقامه التى لاتزول ‌و‌ محل كرامته التى لاتحول).

― در چهارمين فراز ‌از‌ اين دعا ‌به‌ اين معنى اشاره كرده ‌كه‌ اين انسان ‌در‌ خلقت ‌به‌ احسن تقويم آفريده شده ‌و‌ همه ‌ى‌ وسائل ‌و‌ امكانات لازم براى پيشرفت ‌و‌ رشدش ‌در‌ اين جهان تعبيه گرديده است. ‌در‌ جمله ‌ى‌ اول ‌مى‌ گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ محاسن ‌و‌ زيباييهاى خلقت ‌را‌ براى ‌ما‌ برگزيد) (و الحمد لله الذى اختار لنا محاسن الخلق).
― همچنين ستايش ويژه خداوندى است ‌كه‌ (روزيهاى طيب ‌و‌ پاكيزه ‌را‌ ‌در‌ اين عالم براى ‌ما‌ ‌به‌ جريان انداخت) (و اجرى علينا طيبات الرزق).

― و نيز حمد ‌و‌ ستايش مخصوص ‌او‌ است كه: (ما ‌را‌ ‌با‌ تسلط ‌بر‌ جميع مخلوقات فضيلت بخشيد) (و جعل لنا الفضيله بالملكه على جميع الخلق).
― ‌به‌ همين جهت: (همه مخلوق ‌او‌ ‌به‌ واسطه قدرتش منقاد ‌و‌ ‌در‌ برابر ‌ما‌ رام گرديده ‌و‌ ‌با‌ نيرو ‌و‌ توان خالق همه ‌در‌ اطاعت ‌ما‌ ‌سر‌ ‌به‌ فرمانند) (فكل خليقته منقاده لنا بقدرته، ‌و‌ صائره الى طاعتنا بعزته).

― و بالاخره ‌در‌ فراز پنجم ‌مى‌ فرمايد: (ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ درهاى حاجت ‌و‌ نياز- ‌جز‌ ‌به‌ روى خودش- ‌را‌ ‌به‌ روى ‌ما‌ بسته) (و الحمد لله الذى اغلق عنا باب الحاجه الا اليه).
― ‌و‌ نتيجه ‌مى‌ گيرد ‌كه‌ ‌با‌ ‌آن‌ همه نعمت ‌و‌ اين همه لطف: (چگونه براى ‌ما‌ امكان حمد ‌و‌ ستايش ‌او‌ است؟ ‌و‌ ‌يا‌ ‌چه‌ زمان ‌مى‌ توانيم شكر ‌و‌ سپاسش ‌را‌ گفته، ادا كنيم؟ نه، ‌چه‌ وقت؟ هرگز ‌در‌ امكان بشر نيست (فكيف نطيق حمده؟ ‌ام‌ متى نودى شكره؟ لا، متى؟).

― در ششمين فراز، امام ‌به‌ نيروها ‌و‌ قدرتهائى ‌كه‌ خداوند ‌در‌ اختيار انسان گذارده، ‌و‌ خواستهايى ‌كه‌ ‌از‌ اين انسان ‌در‌ نظر است اشاره فرموده.
― ‌در‌ جمله ‌ى‌ نخست ‌مى‌ گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است

― كه ابزار ‌و‌ وسائل بسط ‌و‌ قبض ‌را‌ ‌در‌ ‌ما‌ آفريد) (و الحمد لله الذى ركب فينا آلات البسط، ‌و‌ جعل لنا ادوات القبض).
― ‌و‌ ‌در‌ جمله ‌ى‌ دوم خدا ‌را‌ ‌بر‌ اين سپاس ‌مى‌ گويد: (كه ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ وسيله ‌ى‌ ارواح حيات ‌و‌ زندگى متمتع گردانيده) (و متعنا بارواح الحياه).
― ‌و‌ ‌در‌ سومين جمله ‌به‌ وجود جوارح ‌و‌ اعضائى ‌كه‌ براى انجام كارها ‌در‌ پيكر ‌ما‌ قرار داده اشاره دارد ‌مى‌ گويد: (و ستايش خداوندى ‌را‌ سزا است ‌كه‌ وسائل ‌و‌ ابزار كار ‌را‌ ‌در‌ ‌ما‌ ‌به‌ وديعه گذارده) (و اثبت فينا جوارح الاعمال).
― ‌و‌ ‌از‌ اين نظر ‌كه‌ اين ابزار ‌و‌ وسائل وسائل كار بدون تغذيه ‌ى‌ صحيح، كاربردى ندارند ‌مى‌ گويد: ‌و‌ ستايش خداوندى ‌را‌ ‌كه‌ (ما ‌را‌ ‌با‌ روزيهاى پاكيزه تغذيه فرمود) (و غذانا بطيبات الرزق). ‌و‌ بالاخره خدا ‌را‌ ‌از‌ اين جهت حمد ‌مى‌ گويد: (كه ‌ما‌ ‌را‌ ‌با‌ فضل خود ‌بى‌ نياز ‌و‌ ‌با‌ ‌من‌ ‌و‌ كرمش سرمايه ‌ى‌ لازم ‌را‌ ارزانى داشت) (و اغنانا بفضله، ‌و‌ اقنانا بمنه).

― سپس ‌به‌ آنچه ‌كه‌ ‌از‌ اين انسان خواسته ‌كه‌ باز ‌هم‌ ‌به‌ نفع ‌او‌ تمام شده ‌و‌ براى رشد ‌و‌ پيشرفت ‌او‌ است پرداخته، ‌مى‌ گويد: (پس ‌از‌ ‌آن‌ خداوند ‌به‌ ‌ما‌ فرمان داد (كه ‌يك‌ سلسله كارها ‌را‌ انجام دهيم) ‌تا‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ مطيع بودن ‌و‌ عدم اطاعت بيازمايد ‌و‌ (از ‌يك‌ سلسله امور) نهى فرموده ‌تا‌ شكر ‌و‌ سپاس ‌ما‌ ‌را‌ مورد امتحان قرار دهد) (ثم امرنا ليختبر طاعتنا، ‌و‌ نهانا ليبتلى شكرنا).
― ولى امام راه ‌و‌ رسم انسانها ‌را‌ ‌در‌ اينجا بازگو كرده ‌و‌ چگونگى رفتارشان ‌را‌ مورد توجه قرار داده ‌مى‌ گويد: (اما ‌ما‌ ‌از‌ طريق فرمان ‌او‌ جدا شديم ‌و‌ راه فرمانش ‌را‌ نپيموديم بلكه ‌از‌ بيراهه ‌ها‌ ‌و‌ سنگلاخهاى نهى ‌و‌ زجرش حركت كرديم) (و زحمات فراوانى ‌را‌ متحمل شديم) (فخالفنا عن طريق امره، ‌و‌ ركبنا متون زجره).
― ‌با‌ اينكه اين نحوه كردار يعنى ترك اطاعت ‌و‌ ‌سر‌ ‌به‌ فرمان نبودن ‌و‌ پيمودن بيراهه ‌ها‌ ‌مى‌ بايست عقوبت ‌و‌ كيفر ‌به‌ دنبال داشته باشد ‌و‌ نقمت ‌و‌ سختى، ولى لطف خداوند شامل ‌او‌ ‌شد‌ لذا ‌مى‌ گويد: (با اين حال ‌او‌ ‌در‌ عقوبت ‌و‌ مجازات ‌ما‌ مبادرت نورزيد ‌و‌ ‌در‌ قرار دادن ‌ما‌ ‌در‌ نقمت ‌و‌ سختى عجله نفرمود) (فلم يبتدرنا بعقوبته، ‌و‌ لم يعاجلنا بنقمته).
― ‌نه‌ تنها ‌در‌ مجازات، عجله نفرمود (بلكه ‌از‌ روى رحمت ‌و‌ كرمش ‌با‌ ‌ما‌ ‌به‌ مدارائى رفتار نمود ‌و‌ ‌با‌ رافت ‌و‌ مهربانيش ‌و‌ ‌از‌ ‌در‌ حلم، منتظر بازگشت ‌ما‌ ‌از‌ بيراهه ‌ها‌ ‌و‌ سنگلاخها شد) (بل تانانا برحمته تكرما، ‌و‌ انتظر مراجعتنا برافته حلما).

― در هفتمين فراز ‌از‌ اين دعا ‌به‌ دنبال سخن ‌از‌ امر ‌و‌ نهى ‌و‌ مخالفت، ‌در‌ فراز سابق امام عليه السلام ستايش خود ‌را‌ متوجه بازبودن ‌در‌ توبه ‌و‌ راهنمائى ‌به‌ ‌آن‌ ‌و‌ اينكه خداوند ‌ما‌ ‌را‌ مكلف ‌به‌ بيش ‌از‌ طاقت ننموده، ساخته ‌مى‌ گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ توبه ‌و‌ بازگشت ‌از‌ كارهاى خلاف دلالت فرموده ‌كه‌ اگر فضل ‌و‌ لطف ‌او‌ نبود ‌ما‌ بدان راه نمى يافتيم) (و الحمد لله الذى دلنا على التوبه التى لم نفدها الا ‌من‌ فضله).
― آنگاه اهميت ‌و‌ عظمت توبه ‌را‌ يادآور ‌مى‌ شود ‌و‌ ‌مى‌ گويد: (اگر ‌ما‌ ‌از‌ ميان همه ‌ى‌ نعمتهاى خداوند ‌كه‌ ‌از‌ روى فضلش ‌به‌ ‌ما‌ عنايت كرده ‌جز‌ همين ‌را‌ ‌به‌ حساب نياوريم بايد بگوئيم نعمت نيكو ‌و‌ ارزنده ‌اى‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ عنايت كرده ‌و‌ احسانش نسبت ‌به‌ ‌ما‌ گرانقدر ‌و‌ فضلش ‌بر‌ ‌ما‌ عظيم است (فلو لم نعتدد ‌من‌ فضله الا بها لقد حسن بلاوه عندنا، ‌و‌ ‌جل‌ احسانه الينا، ‌و‌ جسم فضله علينا).

― و ‌از‌ اين نظر ‌كه‌ اين نعمت ‌با‌ شرايط سهلش ويژه ‌ى‌ اين امت است امام يادآور ‌مى‌ شود كه: (سنت خدا ‌در‌ توبه براى پيشينيان چنين نبوده ‌كه‌ نسبت ‌به‌ ما) (فما هكذا كانت سنته ‌فى‌ التوبه لمن كان قبلنا).
― ‌و‌ ‌مى‌ افزايد كه: (خداوند تكاليف سخت ‌و‌ فوق طاقت ‌را‌ ‌از‌ ‌ما‌ برداشته ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌جز‌ ‌به‌ مقدار وسع ‌و‌ قدرتمان مكلف نساخته) (لقد وضع عنا (ما ‌لا‌ طاقه لنا به) ‌و‌ لم يكلفنا الا وسعا).
― ‌و‌ نيز اضافه ‌مى‌ كند: (و ‌ما‌ ‌را‌ ‌جز‌ ‌به‌ كارهائى سهل ‌و‌ آسان وانداشته است) (و لم يجشمنا الا يسرا).

― بنابراين ‌هم‌ نعمتهاى لازم ‌را‌ بخشيده ‌و‌ ‌هم‌ ابزار ‌و‌ وسائل ‌را‌ داده، ‌هم‌ دستورات بهره بردارى ‌را‌ ‌به‌ عنوان فرمان صادر كرده ‌و‌ ‌هم‌ ‌از‌ آنچه موجب زيان ‌و‌ عدم پيشرفت ‌ما‌ است ‌به‌ وسيله ‌ى‌ نهى خود ‌ما‌ ‌را‌ بازداشته، ‌هم‌ ‌در‌ صورت ارتكاب خلاف راه توبه ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ نشان داد ‌و‌ ‌هم‌ تكليف سخت ‌و‌ ‌پر‌ مشقت نفرموده (پس هيچ ‌كس‌ ‌در‌ برابر خداوند حجتى ندارد ‌و‌ براى هيچ ‌كس‌ عذرى باقى نمانده.

― هر ‌كس‌ هلاك گردد ‌به‌ خاطر ‌آن‌ است ‌كه‌ ‌بر‌ خلاف (فرمان خدا) برخاسته ‌و‌ خود ‌را‌ ‌به‌ هلاكت انداخته ‌و‌ ‌آن‌ ‌كس‌ ‌كه‌ سعادتمند گردد ‌به‌ خاطر ‌آن‌ است ‌كه‌ ‌به‌ سوى ‌او‌ روى آورده ‌و‌ ‌از‌ دستوراتش پيروى نموده است) (و لم يدع لاحد منا حجه ‌و‌ ‌لا‌ عذرا، فالهالك منا ‌من‌ هلك عليه، ‌و‌ السعيد منا ‌من‌ رغب اليه).

― در هشتمين ‌و‌ آخرين فراز ‌از‌ اين دعا امام عليه السلام عظمت ‌و‌ اهميت حمد ‌و‌ ستايش خداوند ‌را‌ ‌در‌ ضمن عبارات مختلف ‌و‌ ‌از‌ زواياى گوناگون مورد توجه قرار ‌مى‌ دهد. ‌در‌ نخستين جمله ‌مى‌ گويد: (ستايش مخصوص خداوند است ‌به‌ ‌هر‌ نحو ‌و‌ هرگونه ‌كه‌ نزديكترين فرشتگانش ‌و‌ گرامى ترين مخلوقش ‌او‌ ‌را‌ ستايش كنند ‌و‌ پسنديده ترين حامدانش ‌او‌ ‌را‌ ثنا گويند (و الحمد لله بكل ‌ما‌ حمده ‌به‌ ادنى ملائكته اليه ‌و‌ اكرم خليقته عليه ‌و‌ ارضى حامديه لديه).

― و ‌مى‌ افزايد: (اين حمد ‌و‌ ستايش بايد ‌از‌ چنان ارزش ‌و‌ اعتبارى برخوردار باشد ‌كه‌ ‌بر‌ همه ‌ى‌ ستايشها فائق آيد ‌و‌ برترى داشته باشد درست همانگونه ‌كه‌ پروردگار ‌بر‌ جميع خلق فضل ‌و‌ برترى دارد) (حمدا يفضل سائر الحمد كفضل ربنا على جميع خلقه).

― و ‌در‌ دومين جمله خدا ‌را‌ ‌در‌ مورد همه ‌ى‌ نعمتها ‌كه‌ ‌بر‌ بندگان ارزانى داشته ستايش ‌مى‌ كند ‌و‌ ‌مى‌ فرمايد: (سپس حمد ‌و‌ ستايش مخصوص ‌او‌ است ‌به‌ جاى همه نعمتهائى ‌كه‌ ‌بر‌ ‌ما‌ ‌و‌ ‌بر‌ همه ‌ى‌ بندگان گذشته ‌و‌ باقى مانده ‌اش‌ ارزانى داشته است (ثم له الحمد مكان كل نعمه له علينا ‌و‌ على جميع عباده الماضين ‌و‌ الباقين).
― ‌و‌ ‌در‌ سومين جمله ‌به‌ عدد حمد ‌و‌ ستايش ‌او‌ اشاره كرده ‌مى‌ گويد: (تعداد حمد ‌و‌ ستايش ‌به‌ ‌آن‌ اندازه باشد ‌كه‌ علم خداوند ‌به‌ ‌آن‌ احاطه دارد يعنى ‌به‌ اندازه ‌ى‌ همه ‌ى‌ اشياء ‌و‌ مكان ‌هر‌ ‌يك‌ ‌از‌ آنها ‌به‌ تعداد آنها (نه ‌به‌ ‌آن‌ اندازه) ‌كه‌ چندين برابر آنها) (عدد ‌ما‌ احاط ‌به‌ علمه ‌من‌ جميع الاشياء، ‌و‌ مكان كل واحده منها عددها اضعافا مضاعفه).
― آنگاه ‌به‌ بعد زمانى اين ستايش اشاره كرده ‌مى‌ گويد: (حمد ‌و‌ ستايشى همواره ابدى ‌و‌ سرمدى ‌و‌ ‌تا‌ روز قيامت ادامه يابنده) (ابدا سرمدا الى يوم القيامه).

― و ‌از‌ نظر شمارش ‌و‌ ‌حد‌ ‌و‌ حدود ‌مى‌ گويد: (حمدى باشد ‌كه‌ ‌حد‌ ‌و‌ اندازه ‌اش‌ نهايتى نداشته باشد ‌و‌ تعدادش ‌به‌ حساب نيايد ‌و‌ هرگز ‌به‌ نهايت نرسد ‌و‌ مدتش پايان نگيرد) (حمدا ‌لا‌ منتهى لحده، ‌و‌ ‌لا‌ حساب لعدده، ‌و‌ ‌لا‌ مبلغ لغايته، ‌و‌ ‌لا‌ انقطاع لامده).

― در جمله ‌ى‌ بعد ‌به‌ آثار ديگرى ‌از‌ آثار حمد ‌و‌ ستايش ‌او‌ پرداخته ‌مى‌ گويد: (ستايشى باشد ‌كه‌ موجب رسيدن اطاعت خدا ‌و‌ عفو ‌او‌ ‌و‌ سبب خشنوديش گردد) (حمدا يكون وصله الى طاعته ‌و‌ عفوه، ‌و‌ سببا الى رضوانه).
― ‌نه‌ تنها حمد ‌و‌ ستايشى باشد ‌كه‌ اين آثار ‌را‌ دارد بلكه آثار ديگرى ‌را‌ نيز ‌به‌ دنبال داشته باشد (يعنى نردبانى ‌به‌ سوى مغفرت او، راهى ‌به‌ سوى بهشتش، پناهگاهى ‌از‌ نقمت ‌و‌ عذابش، امنيتى ‌از‌ غضبش پشتيبانى نسبت ‌به‌ طاعتش، مانعى ‌از‌ معصيتش ‌و‌ عون ‌و‌ كمكى ‌بر‌ اداى ‌حق‌ ‌و‌ وظائفش ‌به‌ دنبال داشته باشد) (و ذريعه الى مغفرته، ‌و‌ طريقا الى جنته، ‌و‌ خفيرا ‌من‌ نقمته، ‌و‌ امنا ‌من‌ غضبه ‌و‌ ظهيرا على طاعته ‌و‌ حاجزا عن معصيته، ‌و‌ عونا على تاديه حقه ‌و‌ وظائفه).

― در آخرين جمله ‌كه‌ دعا پايان ‌مى‌ يابد اثر ديگرى ‌از‌ آثار حمد ‌را‌ بازگو ‌مى‌ كند ‌مى‌ گويد: (اين حمد ‌و‌ ستايش ‌آن‌ چنان باشد ‌كه‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ جرگه ‌ى‌ سعداى اولياء خدا قرار دهد ‌و‌ ‌در‌ سلك شهيدان ‌به‌ خون خفته ‌با‌ سلاح دشمنانش درآورد) (حمدا نسعد ‌به‌ ‌فى‌ السعداء ‌من‌ اوليائه، ‌و‌ نصير ‌به‌ ‌فى‌ نظم الشهداء بسيوف اعدائه).

― و ‌در‌ نهايت ‌مى‌ گويد: (او ولى حميد است) (انه ولى حميد). يعنى سرپرستى است ‌از‌ ‌هر‌ نظر منزه ‌و‌ داراى قدرت ‌و‌ عظمت ‌و‌ لطف ‌و‌ رافت ‌و‌ رحمت، بنابراين همه ‌ى‌ آنچه ‌كه‌ خواسته ايم عنايت خواهد فرمود، يعنى نحوه ‌ى‌ ستايش ‌و‌ حمدش ‌ما‌ ‌را‌ رهنمون خواهد ساخت ‌و‌ ‌در‌ انجامش ياريمان خواهد كرد ‌كه‌ همه ‌ى‌ خواسته هامان تحقق پذيرد.

موضوعات: ستايش خداوند  لینک ثابت
 [ 11:08:00 ب.ظ ]




 


زندگي نامه سردار شهيد حاج حسين بصير

در شام غريبان عاشوراي حسيني سال ۱۳۲۲ در يكي از روستاهاي «فريدونكنار» به دنيا آمد. او اولين فرزند زوج «محمد حسن بصير» و سيده «سكينه طيبي نژاد» بود كه در دورة ارباب و رعيتي به عنوان يك رعيت در زمين هاي ارباب كشاورزي مي كردند. مادرش مي گويد : «در آن دوره ما رعيت مردم بوديم و گندم و پنبه مي كاشتيم. ما كار مي كرديم و ارباب مي برد. حتي خانه اي كه زندگي مي كرديم مال ارباب بود.» «حسين» در مهر ماه ۱۳۲۹ در سن ۷ سالگي به مدرسه فرستاده شد و دوره شش ساله ابتدايي نظام قديم را در مدرسه «سنايي» فريدونكنار گذراند. بعد از اتمام دوره ششم ابتدايي نظام قديم ترك تحصيل كرد و نزد يكي از بستگانش در “بابل» به آهنگري مشغول شد. در كنار اين كار در امور كشاورزي به پدرش كمك مي كرد. اول شهريور ۱۳۴۱ براي انجام خدمت وظيفه به «تهران» اعزام شد و در آنجا به دليل فعاليت هاي سياسي و پخش اعلاميه هاي امام خميني(ره) به پادگان منظريه قم تبعيد گرديد. شرايط سخت و دشوار خدمت سربازي را در اول شهريور ۱۳۴۳ به پايان رساند. در سال ۱۳۴۶ در بيست و چهار سالگي ـ با خانم «آمنه براري» ازدواج كرد. در دوم مرداد ۱۳۵۰ در شركت باطري سازي وزارت جنگ در تهران مشغول به كار شد ولي به علت فعاليتهاي سياسي در اول مهر ۱۳۵۳ اخراج گرديد. به دنبال آن به زادگاهش «فريدونكنار» بازگشت و مشغول آهنگري شد. مدتي بعد به كمك پدرش يك كارگاه ساخت در و پنجره آلومينيومي راه اندازي كرد و مشغول كار شد. او در رژيم پهلوي به طور گسترده و همه جانبه مبارزه مي كرد به همين خاطر چند بار دستگير و روانه زندان شد درسال ۱۳۵۷ برنامه راهپيمايي «فريدونكنار» را با تظاهرات مردم در «تهران» هماهنگ مي كرد و در شهر هسته مبارزه و راهپيمايي را سازمان داد. تا ۳۰ دي ماه ۱۳۵۹ در جبهه حضور داشت و بعد از دو ماه مراجعت به زادگاهش بار ديگر در اول فروردين ۱۳۶۰ به جبهه اعزام شد.مدتي در منطقه «گيلان غرب» مسئول حفاظت از قله هاي «صدفي»،«ابرويي» و «كرجي» بود. حسين از اول فروردين تا پنجم تيرماه ۱۳۶۰ در مناطق مرزي بود و در عمليات طريق القدس و فتح بستان شركت داشت. پس از عمليات ها براي مدت كوتاهي بازگشت.اما بار ديگر در ۸ بهمن ۱۳۶۰ به جبهه اعزام و تا شهرير ۱۳۶۲ به عنوان بسيجي و به طور مستمر در جبهه ها بود. در اين مدت به عنوان جانشين فرمانده گردان در لشكر ۲۵ كربلا انجام وظيفه مي كرد و در عمليات فتح المبين، بيت المقدس، رمضان، محرم و والفجر مقدماتي شركت كرد. در بيست و هشت شهريور ماه ۱۳۶۲ در منطقه جنگي به عضويت رسمي سپاه پاسداران در آمد. از آن پس فرماندهي گردان يا رسول (ص) لشكر كربلا را عهده دار شد. يكي از همرزمانش مي گويد : به ندرت لباس فرم سپاه را مي پوشيد و اكثر وقت ها لباس خاكي بسيجيان بر تن داشت. روزي در قرارگاه با فرماندهان عالي رتبه جنگ مانند محسن رضايي و علي شمخاني جلسه داشت. مشاهده كردم كه با همان لباس خاكي بسيج مي رود تا در جلسه شركت كند. گفتم بهتر نيست تا لباس فرم سپاه را بپوشيد ؟ در جوابم گفت : فرزندم ! من اين لباس را دوست دارم و به آن افتخار مي كنم و از خدا مي خواهم كه همين لباس را كفنم قرار دهد. دوست دارم لباس رزم كفنم شود و در آن روز بزرگ كه همه در پيشگاه محبوب سرافكنده مي ايستيم در قافله پر شور شهيدان سربلند بر حرير خويش مباهات كنم . در عمليات والفجر ۴ به سمت جانشيني تيپ يكم ويژه ۲۵ كربلا منصوب شد.پس از عمليات الفجر ۴در عمليات والفجر ۶ نيز با همين مسئوليت شركت كرد و بر اثر اصابت تركش مجروح گرديد. در سال ۱۳۶۳ با تقليل بعضي از تيپهاي لشكر فرماندهي گردان يا رسول (ص) را به عهده گرفت. در همين سال به زيارت بيت اللّه الحرام مشرف شد. او همچون تمامي سرداران گمنام جنگ متواضع و فروتن بود. وقتي كه عنوان و سمت وي در جبهه سوال شد، گفت : «مثل رزمندگان بسيجي من هم دارم مي جنگم.» وقتي ضرورت جبهه و عمليات اقتضاء مي كرد آن را با هيچ چيزي عوض نمي كرد. حتي در جريان ازدواج دختر اولش با «مرتضي جباري»- كه رزمنده دايم الحضور جبهه بود و بعد ها شهيد شد ـ شركت نكرد و در جبهه بود. حاج بصير نسبت به حفظ بيت المال بسيار حساس بود. يكي از همرزمانش مي گويد : قبل از عمليات بدر حاجي براي سركشي به نيروهاي پادگان بيگلو آمده بود و مشغول صحبت كردن با مسئولان گردان بود. ناگهان لامپ كوچكي را مشاهده كرد كه در خاك ها افتاده بود خم شد و آن را برداشت و نگاهي به آن كرد و متوجه شد كه سالم است و مسئول تداركات گردان را خواست و به او گفت چرا لامپ را دور مي اندازيد. اگر چه اين لامپ كوچك است ولي بيت المال است و بايد در روز قيامت جواب دهيد. در حفظ بيت المال كوشا باشيد تا خداي ناكرده در روز قيامت سرافكنده نباشيد. حاج بصير در گردان تاكيد داشت كه در موقع اذان نيروها اذان دسته جمعي بگويند. او با نيروهاي تحت امر بسيار صميمي بود و گاهي اتفاق مي افتاد نيروهاي گردان اگر خواب مي ديدند براي تعبير آن به نزد حاجي مي رفتند و او با صبر و حوصله خواب آنها را تعبير مي كرد. يكي از همرزمانش مي گويد : صبح روزي در چادر فرماندهي مشغول خوردن صبحانه بوديم كه به حاجي گفتم: يكي از دوستان خواب ديد كه يكي از انگشتان دستم قطع مي شود. حاجي در تعبير آن گفت : «يكي از بهترين دوستانت را از دست خواهي داد .» ديري نپاييد كه دوست عزيزم محمد تيموريان در عمليات بدر به شهادت رسيد. وقتي حاجي خبر شهادت تيموريان را شنيدگفت : «شهيد تيموريان فرزند من بود وشهادت او كمرم را شكست.» حاج حسين بصير بعد از شركت در عمليات بدر در عملياتهاي زنجيره اي قدس در سال ۱۳۶۴ شركت داشت و با هدايت نيروهايش توانست پاسگاه «بلاليه» و «ابوليله» عراق را تصرف كند. پس از عمليات قدس، گردان يا رسول (ص) به عنوان گردان نمونه مأمور ادغام در لشكر ۷۷ خراسان شد. بعد از اتمام ماموريت، نيروهاي گردان براي آموزش غواصي و كسب آگاهي براي انجام عمليات والفجر ۸ به منطقه «بهمنشير» انتقال يافتند و بصير شخصاً آموزش نيروها در رودخانه را به عهده داشت. در همين زمان به فراندهي يكي از تيپهاي عملياتي لشكر ويژه ۲۵ كربلا منصوب شد. بعد از تصرف شهر فاو به فرماندهي محور عملياتي منصوب شد و در حالي كه شبانه روز دوشادوش رزمندگان در منطقه عملياتي حضور داشت بر اثر اصابت تركش به قفسه سينه و بازو مجروح شد. در سال ۱۳۶۴ در مازندران و فريدونكنار شايع شد كه حاج بصير به شهادت رسيده است. مطرح شدن اين موضوع در صبحگاه سپاه مازندران به اين شايعه قوت بخشيد. اما بسيجيان فريدونكنار در يك شب كه براي اقامه نماز مغرب و عشا به مسجد جامع شهر رفته بودند با خبر شدند كه حاجي به فريدونكنار آمده است. آنها با سردادن شعارهاي حماسي به سوي منزل حاجي حركت مي كنند. در بين راه عده اي از مردم نيز به آنها پيوستند تا به خانه حاجي رسيدند و شعار مي دادند «حاجي سرت سلامت.» جمعيت گرداگرد حياط خانه به ياد شهيدان جنگ اقدام به نوحه سرايي كردند. سپس حاجي شروع به سخنراني كردند و با ذكر آيه اي از قرآن مجيد تشكر از حضار در حالي كه قطرات اشك در چشمانش حلقه زده بود، گفت: «اي عزيزان من ! نور چشمان من ! چرا شعار سرت سلامت مي دهيد. من خسته و تنها شده ام ؛ دلم گرفته ؛ دوستانم همه رفتند و عزيزانم مرا تنها گذاشتند. شما نمي گذاريد كه به آنان ملحق شوم. همين شعارها و دعاهاي شماست كه مرا از آنان جدا كرده است. شما انسانهاي بزرگي هستيد و خدا به شما نظر دارد و حرف شما را اجابت مي كند.» در عمليات صاحب الزمان (عج) كه در منطقه فاو در سال ۱۳۶۵ انجام گرفت حضور داشت. دشمن كه با شروع عمليات متوجه حضور نيروها ي ايراني شده بود اقدام به آتش سنگين روي مواضع رزمندگان كرد به طوري كه نيروها در دويست متري خاكريز دشمن زمين گير شدند و تلاش فرماندهان گردان براي به حركت در آوردن و پيشروي نيروها ثمري نداشت. وضعيت با بي سيم به حاجي گزارش شد و او به سرعت خود را به خط مقدم رساند و با صداي خوش و ملايم اما استوار گفت : «فرزندان من، كربلا رفتن خون مي خواهد.» بعد يا حسين گويان نيروهاي زمين گير شده را تشويق به پيشروي كرد و آنان كه با حضور حاجي در جمع جاني دوباره گرفته بودند با نداي يا حسين (ع) به خاكريزه هاي دشمن يورش بردند و مواضع آنان را به تصرف در آوردند. بعد از اتمام عمليات كه با شب نوزدهم ماه مبارك رمضان مصادف بود، حاجي به مقر پشتيباني برگشت و وارد چادر تداركات شد و تا صبح مشغول عبادت بود. قبل از عمليات كربلاي ۱ در سال ۱۳۶۵ و فتح مهران حاج بصير خواب مي بيند كه در عالم رويا سيبي شيرين به او داده اند كه مانند آن را هرگز نخورده بود. خودش اين خواب را به شهادت تعبير مي كرد. در عمليات كربلاي ۱ بعد از فتح قله قلاويزان مشاهده كرد كه بعضي از رزمندگان با اسرا با عصبانيت رفتار مي كنند. با ديدن اين منظره بسيار ناراحت شد و گفت : «اسرا هيچ وسيله دفاعي ندارند، پس با برخوردي مناسب با آنها رفتار كنيد و كاري نكنيد كه خداوند ورق جنگ را برگرداند و پيروزي را به شكست مبدل نمايد.» حاج بصير در عمليات كربلاي ۴ نيز حضور داشت. در ادامه عمليات كربلاي ۵ يك دسته شانزده نفري به اتفاق حاجي كه فرمانده محور عمليات بود براي نجات گردان نصر از محاصره دشمن به سوي نوك شمشيري درياچه ماهي حركت كردند. آنها در داخل كانال كه عرض آن حدود سي سانتي متر بود با تمام توان جنگيدند تا اينكه مهماتشان به تمام رسيد. در اين عمليات مرتضي جباري ـ داماد حاجي، فرمانده گردان عاشورا ـ در شلمچه به شهادت رسيد. حاجي در مراسم بزرگداشت سومين روز شهادت در مجلس عزاي او حضور يافت و در سخنان كوتاهي اعلام كرد : « خدا را شاهد مي گيرم كه به خاطر شركت در اين مجلس عزا براي اينكه در مراسم بزرگداشت دامادم شركت كنم جبهه را ترك نكرده ام، بلكه به امر فرمانده لشكرم در اينجا حضور يافتم تا شما مردم شهيد پرور و دوستان مرتضي و جوانان غيور اين سامان را به سوي جبهه حماسه و شرف فراخوانم.» اين سخنان باعث شد تا جمع كثيري از بسيجيان فريدونكنار به سوي جبهه اعزام شوند. حاج بصير در ۱۹ فروردين ۱۳۶۶ به قائم مقامي فرمانده لشكر ۲۵ كربلا منصوب شد و در عمليات كربلاي ۸ شركت كرد. در اين عمليات دو همرزم او سردار محمد حسن قاسمي طوسي و سردار حميدرضا نوبخت به شهادت رسيدند. حاج حسين بصير قبل از هر عمليات موهاي سر و صورت را اصلاح مي كرد و گفت : «عمليات سعي در صفاي مستي و طواف كعبه عشق است.» نقل است كه روزي حاج بصير از مادرش خواست به وي اجازه دهد بر سجاده اش دو ركعت نماز حاجت بخواند و پس از نماز خواندن به دعايش آمين بگويد. مادرش با قبول اين درخواست بر دعاي او آمين مي گويد. حاجي بعد از دعا رو به مادرش كرده و پرسيد مادر آيا مي داني دعايي كه كردم چه بود ؟ مادر گفت : «حتماً پيروزي رزمندگان.» جواب داد : «بله آن به جاي خودش ولي من از خدا طلب شهادت كردم وچون مي دانم دعايت مانع شهادتم مي شود امروز خواستم آمين تو را بر شهادتم بشنوم.» مادر در جواب فرزند مي گويد : «پسرم من به خدا از شهادت تو باك ندارم همچنان كه برادرت اصغر شهيد شد و هادي در جبهه است. دوست دارم شما زنده بمانيد و از امام و انقلاب دفاع كنيد.» قبل از شروع عمليات كربلاي ۱۰ شبي كه با نيمه شعبان مصادف بود، حاج بصير خطاب به رزمندگان گفت:«انتظار يعني حركت و انتظار يعني ايثار، يعني خون؛ انتظاريعني ادامه دادن راه شهيدان، انتظار براي اين است كه انسان در سكون آب گنديده نباشد، انتظار خيمه خروشان استو درياي مواج.» نقل است كه حاجي قبل از هر عمليات يكي از معصومين را در خواب مي ديد و براي تقويت روحيه بسيجيان و رزمندگان آن خواب را براي آنان تقويت مي كرد. بعد از آن نوحه اي مي خواند تا رزمندگان با معنويت بيشتري در عمليات شركت نمايند. قبل از عمليات كربلاي ۱۰ برادرش هادي به حاجي مي گويد : «چرا در اين عمليات براي رزمندگان خوابي را تعريف نكردي ؟» حاجي گفت : «قبل از اين عمليات هيچ خوابي نديدم و اين نشانه آن است كه اين بار مي خواهم خودم به كنار امام حسين (ع) بروم و براي اين لحظه روز شماري مي كنم .» غروب عمليات حاجي به اتفاق تني چند از رزمندگان در سنگر نشسته بود. دستي به محاسنش كشيد. گفت : ديگر پير و خسته شده ام و نياز به استراحت دراز مدت دارم. برادرش هادي مي گويد: «من كه هيچگاه كلمه خستگي را از حاجي نشنيده بودم با تعجب گفتم : ان شاءاللّه بعد از عمليات به شمال برويد و كمي استراحت كنيد.» در شب عمليات شيشة عطري ازجيبش بيرون آورد و به سر و صورت تك تك افرادي زد كه با او وداع مي كردند. به آنها مي گفت:«اگر به فيض شهادت نائل شديد ما را فراموش نكنيد؛ ما از شما التماس دعا داريم.» حاج بصير در سال ۱۳۶۶ در عمليات كربلاي ۱۰ در ارتفاعات برفگير ماووت حضور داشت. سرانجام در دوم ارديبهشت ۱۳۶۶ در شب عمليات كربلاي ۱۰ بر فراز ارتفاعات ماووت خمپاره اي بر سنگر او فرود آمد و حاج حسين بصير در سن چهل و پنج سالگي بعد از هفت سال حضور مستمر در جبهه هاي نبرد به شهادت رسيد. پيكر شهيد حاج حسين بصير در ميان انبوه جمعيت سوگوار تشييع و در گلزار شهداي «فريدونكنار» به خاك سپرده شد. منبع اصلي: كتاب فرهنگنامه جاودانه هاي تاريخ (زندگي نامه فرماندهان شهيد مازندران)/ نويسنده:يعقوب توكلي 

موضوعات: زندگي نامه سردار شهيد حاج حسين بصير  لینک ثابت
 [ 08:13:00 ب.ظ ]




 

 

زندگی نامه  شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام

امام خمینی: اشخاصی بعد از زحمت های فراوان پنجاه ساله به یک مقامی می رسند و این جوانها را خدای تبارک و تعالی آن طور در ظرف یک مدت بسیار کم ، متحول کرد به یک مقامی که آن هایی که پنجاه سال زحمت کشیده اند، نرسیده اند به این مقام ؛ نرسیده اند به آن جا که غیر از خدا اصلاً هیچی نخواهند، شهادت را این طور طالب باشند. این طور غیر شهادت را در برگیرند. این یک مسئله مهمی است . ما همیشه باید در نظر داشته باشیم که این مسئله ، مسئله عادی نیست .

نام : شاهرخ ضرغام
نام پدر : صدرالدین
تاریخ تولد : ۱۳۲۸
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : هفدهم آذرماه 1359
محل شهادت : آبادان
اینها مشخصات شناسنامه ای اوست. کسی که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد. از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد .
شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد .
در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی می گرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد. قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی تیم المپیک ایران و…
اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و … همه دست به دست هم داد. انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و …
پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده!
زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد .
بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره)
وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.
می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.
همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود.
برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی.
ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح می داد. از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان وخوزستان و… هنوز در خاطره ها باقی است.
شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند.
وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان حُر را بازگو می کرد خودش را حُر نهضت امام می دانست. می گفت: حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید، من هم باید جزء اولین ها باشم.
در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد . شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت. در هفدهم آذر پنجاه و نه دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد.
می گویند مفقود الاثر، اما نه، او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. همه را، هیچ چیزی از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد.
اما یاد او زنده است. نه فقط در دل دوستان، بلکه در قلوب تمام ایرانیان. او سرباز ولایت بود. مرید امام بود. مرد میدان عمل بود و اینها تا ابد زنده اند.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است برجریده عالم دوام ما
مادر شهید شاهرخ ضرغام :

خانم عبدالهی (مادر شاهرخ) که در مردادماه 1388 به شاهرخ پیوست. شادی روحش صلوات

شاهرخ در بیمارستان دروازه شمیران به دنیا آمد. از آن زمان تولدش هم خیلی درشت اندام و سنگین وزن بود.
تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخواند. از مدرسه اخراجش کردند به خاطر این‌که شاهرخ نسبت به تبعیض معلم میان دانش‌‌آموزان مرفه و کم بضاعت اعتراض کرده بود.
عصر یکی از روزهای تابستان بود. زنگ خانه به صدا در آمد. آن زمان ما در حوالی چهارراه کوکا کولا در خیابان پرستار می نشستیم. پسر همسایه بود ، گفت: از کلانتری زنگ زدند. مثل اینکه شاهرخ دوباره بازداشت شده سند خانه ما همیشه سر طاقچه آماده بود. تقریباً ماهی یکبار برای سند گذاشتن به کلانتری محل می رفتم. مسئول کلانتری هم از دست او به ستوه آمده بود ، سند را برداشتم. چادرم را سر کردم و با پسر همسایه راه افتادم. در راه پسر همسایه می گفت: خیلی از گنده لاتهای محل، از آقا شاهرخ حساب می برن، روی خیلی از اونها رو کم کرده. حتی یکدفعه توی دعوا چهار نفر رو با هم زده.

بعد ادامه داد: شاهرخ الان برای خودش کلی نُوچه داره. حتی خیلی از مامورای کلانتری ازش حساب می برن . دیگر خسته شده بودم. با خودم گفتم: شاهرخ دیگه الان هفده سالشه. اما اینطور اذیت می کنه، وای به حال وقتی که بزرگتر بشه. چند بار می خواستم بعد از نماز نفرینش کنم. اما دلم برایش سوخت. یاد یتیمی و سختی هائی که کشیده بود افتادم. بعد هم به جای نفرین دعایش کردم ، وارد کلانتری شدم. با کارهای پسرم، همه من را می شناختند. مامور جلوی در گفت: برو اتاق افسر نگهبان
درب اتاق باز بود. افسر نگهبان پشت میز بود. شاهرخ هم با یقه باز و موهای به هم ریخته مقابل او روی صندلی نشسته بود. پاهایش را هم روی میز انداخته بود. تا وارد شدم داد زدم و گفتم: مادر خجالت بکش پاهات رو جمع کن ؛ بعد رفتم جلوی میز افسر و سند را گذاشتم و گفتم: من شرمنده ام، بفرمائید
با عصبانیت به شاهرخ نگاه کردم و بعد از چند لحظه گفتم: دوباره چیکار کردی؟ شاهرخ گفت: با رفیقا سر چهار راه کوکا وایساده بودیم. چند تا پیرمرد با گاری هاشون داشتند میوه می فروختند، یکدفعه یه پاسبون اومد و بار میوه پیرمردها رو ریخت توی جوب، اما من هیچی نگفتیم بعد هم اون پاسبون به پیرمردا فحش ناموس داد من هم نتونستم تحمل کنم و رفتم جلو همینطور تو چشماش نگاه می کردم. ساکت شد. فهمیده بود چقدر ناراحتم ، سرش را انداخت پائین .
افسر نگهبان گفت: این دفعه احتیاجی به سند نیست. ما تحقیق کردیم و فهمیدیم مامور ما مقصر بوده. بعد مکثی کرد و ادامه داد: به خدا دیگه از دست پسر شما خسته شدم. دارم توصیه می کنم، مواظب این بچه باشید. اینطور ادامه بده سرش می ره بالای دار .!
شب بعد از نماز سرم را گذاشتم روی مهر و بلند بلند گریه می کردم. بعد هم گفتم:
خدایا از دست من کاری بر نمی یاد، خودت راه درست رو نشونش بده.
خدایا پسرم رو به تو سپردم، عاقبت به خیرش کن.
ورزش
بدنش بسیار قوی بود. هر روز هم مشغول تمرین بود. در اولین حضور در مسابقات کشتی فرنگی به قهرمانی جوانان تهران در یکصد کیلو دست یافت. سال پنجاه در مسابقات قهرمانی کشور در فوق سنگین جوانان بسیار خوش درخشید و تمامی حریفان را یکی پس از دیگری از پیش رو برداشت.
بیشتر مسابقه ها را با ضربه فنی به پیروزی می رسید. قدرت بدنی، قد بلند، دستان کشیده و استفاده صحیح از فنون باعث شد که به مقام قهرمانی دست پیدا کند.
در مسابقات کشتی آزاد هم شرکت کرد و توانست نایب قهرمانی تهران را کسب کند.
سالهای اول دهه پنجاه، مسابقات کشتی جدیدی به نام “سامبو” برگزار شد. از مدتها قبل، قوانین مسابقات ابلاغ شده بود. در آن مسابقات درخشش شاهرخ خیره کننده بود. جوان تهرانی قهرمان سنگین وزن مسابقات شد.
سال پنجاه و پنج آخرین سال حضور او در مسابقات کشتی بود. در آن سال به همراه آقای سلیمانی برای سنگین وزن، به اردوی تیم ملی دعوت شدند.

روایت دوستان
در پس هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسیاری از همردیفانش جدا می ساخت . هیچگاه ندیدم که در محرم و صفر لب به نجاستهای کاباره بزند. ماه رمضان را همیشه روزه می گرفت و نماز می خواند. به سادات بسیار احترام می گذاشت .
یکی از دوستانش می گفت: پدر و مادرش بسیار انسانهای باایمانی بودند پدرش به لقمه حلال بسیار اهمیت می داد. مادرش هم بسیار انسان مقیدی بود .اینها بی تاثیر در اخلاق و رفتار شاهرخ نبود.
قلبی بسیار رئوف و مهربان داشت. هر چه پول داشت خرج دیگران میکرد. هر جائی که می رفتیم، هزینه همه را او می پرداخت. هیچ فقیری را دست خالی رد نمی کرد فراموش نمی کنم یکبار زمستان بسیار سردی بود. با هم در حال بازگشت به خانه بودیم. پیرمرد درشت اندامی مشغول گدائی بود و از سرما می لرزید . شاهرخ فوری کاپشن گران قیمت خودش را در آورد و به مرد فقیر داد. بعد هم دسته ای اسکناس از جیبش برداشت و به آن مرد داد و حرکت کرد . پیرمرد که از خوشحالی نمی دانست چه بگوید، مرتب می گفت: جَوون، خدا عاقبت به خیرت کنه .

شاهرخ قبل از انقلاب- یادگارهائی از دوران جهالت(به گفته خودش)

غیرت و جوانمردی
صبح یکی از روزها با هم به کاباره پل کارون رفتیم. به محض ورود، نگاه شاهرخ به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. با تعجب گفت: این کیه، تا حالا اینجا ندیده بودمش؟!
در ظاهر زن بسیار با حیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود.
شاهرخ جلوی میز رفت و گفت: همشیره، تا حالان دیدهب ودمت، تازه اومدی اینجا؟!
زن، خیلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم.
شاهرخ دوباره با تعجب پرسید: تو اصلاً قیافه ات به اینجور کارها و اینجور جاها نمی خوره، اسمت چیه؟ قبلاً چیکاره بودی؟
زن در حالی که سرش را بالا نمی گرفت گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مُرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا!
شاهرخ، حسابی به رگ غیرتش برخورده بود، دندان هایش را به هم فشار می داد، رگ گردنش زده بود بیرون، بعد دستش را مشت کرد و محکم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی!!
بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم، شاهرخ همینطور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصرجهود و گفت: زود بر میگردم!
مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش را سرش کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شاهرخ شد و حرکت کردند.
مدتی از این ماجرا گذشت. من هم شاهرخ را ندیدم، تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم. بعد از سلام و علیک، بی مقدمه پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم تو چی شد؟!
اول درست جواب نمی داد، اما وقتی اصرار کردم گفت:
دلم خیلی براشون سوخت، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت.
صاحب خونه به خاطر اجاره، اثاث ها رو بیرون ریخته بود. من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون و بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو می دم!!
پیشنهاد ساواک
ناصر کاسه بشقابی، اصغر ننه لیلا، حسین وحدت، حبیب دولابی( ۱)(همه این افراد به جرم همکاری با ساواک و کشتار مردم، بعد از انقلاب اعدام شدند)و چند تا دیگه از گنده لات های شرق و جنوب شرق تهران دعوت شده بودند، شاهرخ هم بود. هر کدام از اینها با چند تا از نوچه هاشون آمده بود. من هم همراه شاهرخ بودم.
جلسه که شروع شد نماینده ساواک تهران گفت: چند روزی هست که در تهران شاهد اعتصاب و تظاهرات هستیم. خواهش ما از شما و آدم هاتون اینه که ما رو کمک کنید. توی تظاهرات ها شما جلوی مردم رو بگیرید، مردم رو بزنید. ما هم از شما همه گونه حمایت می کنیم. پول به اندازه کافی در اختیار شما خواهیم گذاشت. جوایز خوبی هم از طرف اعلی حضرت به شما تقدیم خواهدشد.
جلسه که تمام شد، همه از تعداد نوچه ها و آدم هاشون می گفتن و پول می گرفتن، اما شاهرخ گفت: باید فکر کنم، بعداً خبر می دم. بعد هم به من گفت: الان اوایل محرمِ، مردم عزادار امام حسین(ع) هستند. من بعد از عاشورا خبر می دم.
ماه محرم
عاشق امام حسین(ع)بود. شاهرخ از دوران کودکی علاقه شدیدی به آقا داشت . این محبت قلبی را از مادرش به یادگار داشت .
راه اندازی هیئت با کمک دوستان ورزشکار، عزاداری و گریه برای سالار شهیدان در سطح محل، آن هم قبل از انقلاب از برنامه های محرم او بود . هر سال در روز عاشورا به هیئت جواد الائمه در میدان قیام می آمد. بعد همراه دسته عزادار حرکت می کرد. پیرمرد عالمی به نام حاج سید علی نقی تهرانی مسئول و سخنران هیئت بود.
حاج سید علینقی تهرانی در عصر عاشورا برای ما می گفت: نور ایمان را ببینید، این آقای خمینی بدون هیچ چیزی و فقط با توکل برخدا، با یک عبا و لباس ساده به مبارزه پرداخته، اما شاه خائن با این همه تانک و توپ از پس او برنمی آید.
شاهرخ که ساکت و آرام به سخنان حاج آقا گوش می کرد وارد بحث شد و گفت: اتفاقاً من هم به همین نتیجه رسیده ام. حاج آقا شما خبر نداری. نمی دانی توی این کاباره ها و هتل های تهران چه خبره، اکثر این جور جاها دست یهودیهاست، نمی دونید چقدر از دخترای مسلمون به دست این نامسلمونها بی آبرو می شن.
شاه دنبال عیاشی خودشه، مملکت هم که دست یه مشت دزدِ طرفدار آمریکا و اسرائیلِ، این وسط دین مردمه که داره از دست می ره.
وقتی بحث به اینجا رسید حاج آقا داشت خیره خیره تو صورت شاهرخ نگاه می کرد، بعد گفت: آقا شاهرخ، من شما را که می بینم یاد مرحوم طیب می افتم.
در عاشورای سال پنجاه وهفت، ساواک به بسیاری از هیئتها اجازه حرکت در خیابان را نمی داد. اما با صحبتهای شاهرخ، دسته هیئت جوادالائمه مجوز گرفت. صبح عاشورا دسته حرکت کرد. ظهر هم به حسینیه برگشت.

شاهرخ میاندار دسته بود. محکم و با دو دست سینه می زد . نمیدانم چرا اما آنروز حال و هوای شاهرخ با سالهای قبل بسیار متفاوت بود . موقع ناهار، حاج آقا تهرانی کنار شاهرخ نشسته بود. بعد از صرف غذا، مردم به خانه هایشان رفتند. حاج آقا با شاهرخ شروع به صحبت کرد. ما چند نفر هم آمدیم و در کنار حاج آقا نشستیم. صحبتهای او به قدری زیبا بود که گذر زمان را حس نمی کردیم .
این صحبتها تا اذان مغرب به طول انجامید. بسیار هم اثر بخش بود. من شک ندارم، اولین جرقه های هدایت ما در همان عصر عاشورا زده شد. آن روز، بعد از صحبتهای حاج آقا و پرسشهای ما، حُر دیگری متولد شد. آن هم سیزده قرن پس از عاشورا،
حُرّی به نام شاهرخ ضرغام برای نهضت عاشورائی حضرت امام(ره)

هر شب در تهران تظاهرات بود. اعتصابات و درگیری‌ها همه‌چیز را به هم ریخته بود. از مشهد که بر گشتیم، شاهرخ برای نماز جماعت رفت مسجد. خیلی تعجب کردم. فردا شب هم برای نماز مسجد رفت. با چند تا از بچه‌های انقلابی آنجا آشنا شده بود. در همه تظاهرات‌ها شرکت می‌کرد. حضور شاهرخ با آن قد و هیکل، قوت قلبی برای دوستانش بود .
البته شاهرخ از قبل هم میانه خوبی با شاه و درباری‌ها نداشت. بارها دیده بودم که به شاه و خاندان سلطنت ناسزا میگفت.
ارادت شاهرخ به امام(ره) تا آنجا رسید که در همان ایام قبل از انقلاب سینه‌اش را خالکوبی کرده بود. روی آن هم نوشته بود: خمینی، فدایت شوم.
سفر به مشهد
کاباره را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد!
مادر با تعجب پرسید: مشهد! جدی می گی!
گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم.
باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم. در راه مشهد. مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم.
فردا صبح رسیدیم مشهد. مستقیم رفتیم حرم. شاهرخ سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح! بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح.
عصرهمان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته . رو به سمت گنبد. آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود.
خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد.
مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم.
خدایا منو ببخش! یا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم.
اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد.
دو روز بعد برگشتیم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد. همه خلافکاری های گذشته را رها کرد.
انقلاب
اوایل بهمن بود، با بچه های مسجد سوار بر موتورها شدیم. همه به دنبال شاهرخ حرکت کردیم. اطراف بلوار کشاورز رفتیم. جلوی یک رستوران ایستادیم، رستوران تعطیل بود و کسی آنجا نبود.
شاهرخ گفت: من می دونم اینجا کجاست. صاحبش یه یهودی صهیونیستِ که الان ترسیده و رفته اسرائیل، اینجا اسمش رستورانه اما خیلی از دخترای مسلمون همین جا بی آبرو شدند. پشت این سالن محل دانس و قمار و… است.
بعد سنگی را برداشت. محکم پرت کرد و شیشه ورودی را شکست. از یکی از بچه ها هم کوکتل مولوتوف را گرفت و به داخل پرت کرد. بعد هم سوار موتورها شدیم و سراغ کاباره ها رفتیم.
آن شب تا صبح بیشتر کاباره ها و دانسینگ های تهران را آتش زدیم.
در همان ایام پیروزی انقلاب شاهد بودم که شاهرخ خیلی تغییر کرده، نمازش را اول وقت و در مسجد می خواند، رفقایش هم تغییر کرده بود.
نیمه های شب بود. دیدم وارد خانه شد. لباسهایش خونی بود. مادر باعصبانیت رفت جلو و گفت: معلوم هست کجائی، آخه تا کی می خوای با مامورها درگیر بشی، این کارها به تو چه ربطی داره. یکدفعه می گیرن و اعدامت می کنن پسر!
نشست روی پله ورودی و گفت: اتفاقاً خیلی ربط داره، ما از طرف خدا مسئولیم! ما با کسی درگیر شدیم که جلوی قرآن و اسلام ایستاده، بعد به ما گفت: شما ایمانتون ضعیفه، شما یا به خاطر بهشت، یا ترس از جهنم نماز می خونی، اما راه درست اینه که همه کارهات برای خدا باشه!!
مادرگفت: به به، داری ما رو نصیحت می کنی، این حرفای قشنگ و از کجا یاد گرفتی!؟ خودش هم خنده اش گرفته بود. گفت: حاج آقا تو مسجد می گفت.
بهمن ماه 1357
در روزهای بهمن ماه شور و حال انقلابی مردم بیشتر شده بود. شاهرخ با انسانی که تا چند ماه قبل می شناختیم بسیار متفاوت شده بود. هر شب مسجد بود. ماشین پیکانش را فروخت و خرج بچه های مسجد و هزینه های انقلاب کرد!
شب بود که آقای طالقانی(رئیس سابق فدراسیون کشتی) با شاهرخ تماس گرفت. ایشان وقتی فهمید که شاهرخ، به نیروهای انقلابی پیوسته بسیار خوشحال شد. بعد هم گفت:
آقای خمینی تا چند روز دیگر بر می گردند. برای گروه انتظامات به شما و دوستانتان احتیاج داریم.
روز دوازدهم بهمن شاهرخ و اعضای گروه مسجد، به عنوان انتظامات در جلوی درب فرودگاه مستقر شده بودند، با خبر ورود هواپیمای امام(ره) شاهرخ از بچه ها جدا شد. به سرعت داخل فرودگاه رفت. عشق به حضرت امام او را به سالن محل حضور ایشان رساند.
لحظاتی بعد حضرت امام وارد سالن فرودگاه شد، اشک تمام چهره شاهرخ را گرفته بود. شاهرخ، آنقدر به دنبال امام رفت تا بالاخره از نزدیک ایشان را ملاقات کرد و توانست دست حضرت امام را ببوسد. آنروز با بچه ها تا بهشت زهرا(س)رفتیم در ایام دهه فجر شاهرخ را کمتر می دیدیم. بیشتر به دنبال مسائل انقلاب بود.
روز بیست و دو بهمن دیدم سوار بر یک جیپ نظامی جلوی مسجد آمد. یک اسلحه و یک قبضه کلت همراهش بود. شور و حال عجیبی داشت. هر روز برای دیدار امام به مدرسه رفاه می رفت.
استدلال شاهرخ برای اثبات ولایت فقیه
چند نفر از رفقای قبل از انقلاب را جذب کمیته کرده بود.آخر شب جلوی مسجد مشغول صحبت بودند. یکی از آنها پرسید: شاهرخ، این که می گن همه باید مطیع امام باشن، یا همین ولایت فقیه، تو اینو قبول داری!؟ آخه مگه می شه یه پیرمردِ هشتاد ساله کشور رو اداره کنه!؟
شاهرخ کمی فکر کرد و با همان زبان عامیانه خودش گفت: ببین، ما قبل از انقلاب هر جا می رفتیم، هر کاری می خواستیم بکنیم، چون من رو قبول داشتید، روی حرف من حرفی نمی زدید، درسته؟آنها هم با تکان دادن سر تائید کردند.
بعد ادامه داد: هر جائی احتیاج داره یه نفر حرف آخر رو بزنه، کسی هم روی حرف اون حرفی نزنه. حالا این حرف آخر رو، تو مملکت ما کسی می زنه که عالم دینِ، بنده واقعی خداست، خدا هم پشت و پناه ایشونه.
بعد مکثی کرد و گفت: به نظرت، غیر از خدا کسی می تونست شاه رو از مملکت بیرون کنه، پس همین نشون می ده که پشتیبان ولایت فقیه خداست.
ما هم باید به دنبال امام عزیزمون باشیم. در ثانی ولی فقیه کار اجرائی نمی کنه بلکه بیشتر نظارت می کنه .
این استدلال های او هر چند ساده و با بیان خاص خودش بود. اما همه آنها قبول کردند.
چند روزی از پیروزی انقلاب گذشت. شاهرخ نشسته بود مقابل تلویزیون، سخنرانی حضرت امام در حال پخش بود. داشتم از کنارش رد می شدم که یکدفعه دیدم اشک تمام صورتش را پر کرده. باتعجب گفتم: شاهرخ، داری گریه می کنی!؟ با دست اشکهایش را پاک کرد
و گفت: امام، بزرگترین لطف خدا در حق ماست.
ما حالا حالاها مونده که بفهمیم رهبر خوب چه نعمت بزرگیه، من که حاضرم جُونم رو برای این آقا فدا کنم.
کمیته
شاهرخ عضو کمیته ناحیه پنج شد. هر شب با موتور بزرگ و چهار سیلندر خودش گشت زنی می کرد. بعضی مواقع هم با ماشین جیپ خودش گشت می زد. جالب بود که مرتب ماشین او عوض می شد. بعدها فهمیدیم که نگهبان پادگان خیلی از شاهرخ حساب می بره. برای همین شاهرخ چند روز یکبار ماشین خودش رو عوض می کرد!

گنبد سال 1358- دستگیری یکی از سران منافقین توسط شاهرخ

ازدواج
شهریور پنجاه ونه آمد تهران. مادر خیلی خوشحال بود. بعد از ماهها فرزندش را می دید. یک روز بی مقدمه گفت: مادر، تا کی می خوای دنبال کار انقلاب باشی، سن تو رفته بالای سی سال نمی خوای ازدواج کنی؟! شاهرخ خندید و گفت:
چرا، یه تصمیم هائی دارم. یکی از پرستارهای انقلابی و مومن هست که دوستان معرفی کردند. اسمش فریده خانم و آدرسش هم اینجاست. بعد برگه ای را داد به مادر و گفت: آخر هفته می ریم برای خواستگاری، خیلی خوشحال شدیم. دنبال خرید لباس و… بودیم.
ظهر روز دوشنبه سی ویکم شهریور جنگ شروع شد.
شاهرخ گفت: فعلاً صبر کنید تا تکلیف جنگ روشن بشه .
شروع جنگ
ظهر روز سی و یکم بود. با بمباران فرودگاههای کشور جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد. همه بچه ها مانده بودند که چه کار کنند. این بار فقط درگیری با گروهک ها یا حمله به یک شهر نبود، بلکه بیش از هزار کیلومتر مرز خاکی ما مورد حمله قرار گرفته بود.
شب در جمع بچه ها در مسجد نشسته بودیم. یکی از بچه ها از در وارد شد و شاهرخ را صدا کرد. نامه ای را به او داد و گفت: از طرف دفتر وزارت دفاع ارسال شده از سوی دکتر چمران برای تمام نیروهائی که در کردستان حضور داشتند این نامه ارسال شده بود. تقاضای حضور در مناطق جنگی را داشت.
شاهرخ به سراغ تمامی رفقای قدیم و جدید رفت. صبح روز یازدهم مهر با دو دستگاه اتوبوس و حدود هفتاد نفر نیرو راهی جنوب شدیم. وقتی وارد اهواز شدیم همه چیز به هم ریخته بود. آوارگان زیادی به داخل شهر آمده بودند.
رزمندگان هم از شهرهای مختلف می آمدند و… همه به سراغ استانداری و محل استقرار دکتر چمران می رفتند. سه روز در اهواز ماندیم. دکتر چمران برای نیروها صحبت کرد. به همراه ایشان برای انجام عملیات راهی منطقه سوسنگرد شدیم.
کله پاچه
مرتب می گفت: من نمی دونم، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی! گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذاهم درست پیدا نمی شه چه برسه به کله پاچه!؟
بالاخره با کمک یکی از آشپزها کله پاچه فراهم شد. گذاشتم داخل یک قابلمه، بعد هم بردم مقرّ شاهرخ ونیروهاش. فکر کردم قصد خوشگذرانی وخوردن کله پاچه دارند. اما شاهرخ رفت سراغ چهار اسیری که صبح همان روز گرفته بودند. آنها را آورد و روی زمین نشاند. یکی از بچه های عرب را هم برای ترجمه آورد. بعد شروع به صحبت کرد:
خبر دارید دیروز فرمانده یکی از گروهان های شما اسیر شد. اسرای عراقی با علامت سر تائید کردند. بعد ادامه داد: شما متجاوزید. شما به ایران حمله کردید. ما هر اسیری را بگیریم می کُشیم ومی خوریم!!
مترجم هم خیلی تعجب کرده بود. اما سریع ترجمه می کرد. هر چهار اسیر عراقی ترسیده بودند و گریه می کردند. من و چند نفر دیگر از دور نگاه می کردیم و می خندیدیم.
شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه کله پاچه رفت. بعد هم زبان کله را درآورد. جلوی اسرا آمد وگفت: فکر می کنید شوخی می کنم؟! این چیه!؟ جلوی صورت هر چهارنفرشان گرفت. ترس سربازان عراقی بیشتر شده بود. مرتب ناله می کردند. شاهرخ ادامه داد: این زبان فرمانده شماست!! زبان،می فهمید؛زبان!!
زبان خودش را هم بیرون آورد و نشانشان داد. بعد بدون مقدمه گفت: شما باید بخوریدش!
من و بچه های دیگه مرده بودیم ازخنده ،برای همین رفتیم پشت سنگر.
شاهرخ می خواست به زور زبان را به خورد آنها بدهد. وقتی حسابی ترسیدند خودش آن را خورد! بعد رفته بود سراغ چشم کله وحسابی آنها را ترسانده بود.
ساعتی بعد درکمال تعجب هر چهار اسیر عراقی را آزاد کرد. البته یکی از آنهاکه افسر بعثی بود را بیشتر اذیت کرد.بعد هم بقیه کله پاچه را داغ کردند و با رفقا تا آخرش را خوردند.
آخر شب دیدم تنها درگوشه ای نشسته. رفتم وکنارش نشستم. بعد پرسیدم :
آقا شاهرخ یک سوال دارم؛ این کله پاچه، ترسوندن عراقی ها،آزاد کردنشون!؟ برای چی این کارها رو کردی؟!
شاهرخ خنده تلخی کرد. بعد از چند لحظه سکوت گفت: ببین یک ماه ونیم از جنگ گذشته، دشمن هم ازما نمی ترسه، می دونه ما قدرت نظامی نداریم. نیروی نفوذی دشمن هم خیلی زیاده. چند روز پیش اسرای عراقی را فرستادیم عقب، جالب این بود که نیروهای نفوذی دشمن اسرا رو ازما تحویل گرفتند. بعدهم اونها رو آزاد کردند. ما باید یه ترسی تو دل نیروهای دشمن می انداختیم. اونها نباید جرات حمله پیدا کنند. مطمئن باش قضیه کله پاچه خیلی سریع بین نیروهای دشمن پخش می شه!__
اسیر
آخر شب بود. شاهرخ مرا صدا کرد وگفت: امشب برای شناسائی می ریم جاده ابوشانک. در میان نیروهای دشمن به یکی از روستاها رسیدیم. دو افسر عراقی داخل سنگر نشسته بودند. یکدفعه دیدم سرنیزه اش را برداشت و رفت سمت آنها، با تعجب گفتم: شاهرخ چیکار می کنی!!
گفت: هیچی، فقط نگاه کن! مطمئن شد کسی آن اطراف نیست. خوب به آنها نزدیک شد. هر دوی آنها را به اسارت درآورد. کمی از روستا دور شدیم.
شاهرخ گفت: اسیر گرفتن بی فایده است. باید اینها رو بترسونیم. بعد چاقوئی برداشت. لاله گوش آنها را برید و گذاشت کف دستشان و گفت: برید خونتون!!
مات و مبهوت به شاهرخ نگاه می کردم. برگشت به سمت من و گفت: اینها افسرای بعثی بودند. کار دیگه ای به ذهنم نرسید!
شبهای بعد هم این کار را تکرار کرد. اگر می دید اسیر، فرمانده یا افسر بعثی است قسمت نرم گوشش را می برید و رهایشان می کرد. این کار او دشمن را عجیب به وحشت انداخته بود تا اینکه
از فرماندهی اعلام شد: نیروهای دشمن از یکی از روستاها عقب نشینی کردند. قرار شد من به همراه شاهرخ جهت شناسائی به آنجا برویم. معمولاً هم شاهرخ بدون سلاح به شناسائی می رفت و با سلاح برمی گشت!!
ساعت شش صبح و هوا روشن بود. کسی هم درآنجا ندیدیم. در حین شناسائی و در میان خانه های مخروبه روستا یک دستشوئی بود که نیروهای محلی قبلاً با چوب و حلبی ساخته بودند.
شاهرخ گفت: من نمی تونم تحمل کنم. می رم دستشوئی!! گفتم: اینجا خیلی خطرناکه مواظب باش. من هم رفتم پشت یک دیوار و سنگر گرفتم. داشتم به اطراف نگاه می کردم. یکدفعه دیدم یک سرباز عراقی، اسلحه به دست به سمت ما می آید. از بی خیالی او فهمیدم که متوجه ما نشده. او مستقیم به محل دستشوئی نزدیک می شد. می خواستم به شاهرخ خبر بدهم اما نمی شد.
کسی همراهش نبود. از نگاه های متعجب او فهمیدم راه را گم کرده. ضربان قلبم به شدت زیاد شده بود. اگر شاهرخ بیرون بیاید؟
سرباز عراقی به مقابل دستشوئی رسید. با تعجب به اطراف نگاه کرد. یکدفعه شاهرخ با ضربه لگد در را باز کرد و فریادکشید: وایسا!!
سرباز عراقی از ترس اسلحه اش را انداخت و فرار کرد. شاهرخ هم به دنبالش می دوید. از صدای او من هم ترسیده بودم. رفتم و اسلحه اش را برداشتم.
بالاخره شاهرخ او را گرفت و به سمت روستا برگشت.
سرباز عراقی همینطور که ناله و التماس می کرد می گفت: تو رو خدا منو نخور!!
کمی عربی بلد بودم. تعجب کردم و گفتم: چی داری می گی؟!
سرباز عراقی آرام که شد به شاهرخ اشاره کرد و گفت: فرماندهان ما قبلاً مشخصات این آقا را داده اند. به همه ما هم گفته اند: اگر اسیر او شوید شما را می خورد!! برای همین نیروهای ما از این منطقه و این آقا می ترسند.
خیلی خندیدیم. شاهرخ گفت: من اینهمه دنبالت دویدم و خسته شدم. اگه می خوای نخورمت باید منو تا سنگر نیروهامون کول کنی!
سرباز عراقی هم شاهرخ را کول کرد و حرکت کردیم. چند قدم که رفتیم گفتم: شاهرخ، گناه داره تو صد و سی کیلو هستی این بیچاره الان می میره.
شاهرخ هم پائین آمد و بعد از چند دقیقه به سنگر نیروهای خودی رسیدیم و اسیر را تحویل دادیم.
شب بعد، سید مجتبی همه فرماندهان گروه های زیر مجموعه فدائیان اسلام را جمع کرد و گفت: برای گروههای خودتان، اسم انتخاب کنید و به نیروهایتان کارت شناسائی بدهید.
شیران درنده، عقابان آتشین، اینها نام گروه های چریکی بود. شاهرخ هم نام گروهش را گذاشت: آدمخوارها!! سید پرسید: این چه اسمیه؟! شاهرخ هم ماجرای کله پاچه واسیر عراقی را با خنده برای بچه ها تعریف کرد.

سیدمجتبی هاشمی امام جماعت، شاهرخ در سمت راست و شهید زنهاری در کنار او، در حال نماز بر پیکر شهید یزدانی

آدم خوارها
سید مجتبی هاشمی فرماندهی بسیار خوش برخورد بود. بسیاری از کسانی که از مراکز دیگر رانده شده بودند، جذب سید می شدند. سید هم از میان آنها رزمندگانی شجاع تربیت می کرد . سید با شناختی که از شاهرخ داشت. بیشتر این افراد را به گروه او یعنی “آدم خوارها” می فرستاد و از هر کس به میزان توانائیش استفاده می کرد.
در آبادان شخصی بود که به مجید گاوی مشهور بود. می گفتند گنده لات اینجا بوده. تمام بدنش جای چاقو و شکستگی بود. هرجا می رفت، یک کیف سامسونت پر از انواع کارد و چاقو همراهش بود. می خواست با عراقی ها بجنگد اما هیچکدام از واحدهای نظامی او را نپذیرفتند تا اینکه سید او را تحویل شاهرخ داد.
شاهرخ هم در مقابل این افراد مثل خودشان رفتار می کرد. کمی به چهره مجید نگاه کرد. با همان زبان عامیانه گفت: ببینم، می گن یه روزی گنده لات آبادان بودی. می گن خیلی هم جیگر داری، درسته!؟ بعد مکثی کرد و گفت:
اما امشب معلوم می شه، با هم می ریم جلو ببینم چیکاره ای!
شب از مواضع نیروهای خودی عبور کردیم. به سنگرهای عراقی ها نزدیک شدیم. شاهرخ مجید را صدا کرد و گفت: میری تو سنگراشون، یه افسر عراقی رو می کشی و اسلحه اش رو می یاری. اگه دیدم دل و جرات داری می یارمت تو گروه خودم.
مجید یه چاقو از تو کیفش برداشت و حرکت کرد. دو ساعت گذشت و خبری از مجید نشد. به شاهرخ گفتم: این پسر دفعه اولش بود. نباید می فرستادیش جلو، هنوز حرفم تمام نشده بود که در تاریکی شب احساس کردم کسی به سمت ما می آید. اسلحه ام را برداشتم. یکدفعه مجید داد زد: نزن منم مجید!
پرید داخل سنگر و گفت: بفرمائید این هم اسلحه، شاهرخ نگاهش کرد و با حالت تمسخرگفت: بچه، اینو از کجا دزدیدی!؟
مجید یکدفعه دستش رو داخل کوله پشتی و چیزی شبیه توپ را آورد جلو ، در تاریکی شب سرم را جلو آوردم. یکدفعه داد زدم: وای!! با دست جلوی دهانم را گرفتم، سر بریده یک عراقی در دستان مجید بود. شاهرخ که خیلی عادی به مجید نگاه می کرد گفت: سر کدوم سرباز بدبخت رو بریدی ؟
مجید که عصبانی شده بود گفت: به خدا سرباز نبود، بیا این هم درجه هاش،از رو دوشش کَندم. بعد هم تکه پارچه ای که نشانه درجه بود را به ما داد.
شاهرخ سری به علامت تائید تکان داد و گفت: حالا شد، تو دیگه نیروی ما هستی. مجید فردا به آبادان رفت و چند نفر دیگر از رفقایش را آورد. مصطفی ریش، حسین کره ای، علی تریاکی و… هر کدامشان ماجراهائی داشتند، اما جالب بود که همه این نیروها مدیریت شاهرخ را قبول کرده بودند و روی حرف او حرفی نمی زدند.
مثلاً علی تریاکی اصالتاً همدانی بود. قبل از انقلاب هم دانشجو بود و به زبان انگلیسی مسلط بود. با توافق سید یکی از اتاقهای هتل را داروخانه کردیم و علی مسئول آنجا شد. شاهرخ هم اسمش را گذاشت؛ علی دکتر!! علی بعدها مواد را ترک کرد و به یکی از رزمندگان خوب و شجاع تبدیل شد. علی در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.
شخص دیگری بود که برای دزدی از خانه های مردم راهی خرمشهر شده بود. او بعد از مدتی با سید آشنا می شود و چون مکانی برای تامین غذا نداشت به سراغ سید می آید. رفاقت او با سید به جائی رسید که همه کارهای گذشته را کنار گذاشت. او به یکی از رزمنده های خوب گروه شاهرخ تبدیل شد.

در گروه پنجاه نفره ما همه تیپ آدمی حضور داشتند، از بچه های لات تهران و آبادان و… تا افراد تحصیل کرد های مثل اصغر شعل هور که فارغ التحصیل از آمریکابود.
از افراد بی نمازی که در همان گروه نمازخوان شدند تا افراد نمازشب خوان.
اکثر نیروهائی هم که جذب گروه فدائیان اسلام می شدند علاقمند پیوستن به گروه شاهرخ بودند. وقتی شاهرخ در مقر بود و برای نمازجماعت می رفت همه بچه ها به دنبالش بودند. آن ایام سید مجتبی امام جماعت ما بود. دعای توسل و دعای کمیل را از حفظ برای ما می خواند و حال معنوی خوبی داشت. در شرایطی که کسی به معنویت نیروها اهمیت نمی داد، سید به دنبال این فعالیتها بود و خوب نتیجه می گرفت.
یادگذشته
دومین روز حضور من در جبهه بود. تا ظهر در مقر بچه ها در هتل کاروانسرا بودم. پسرکی حدود پانزده سال همیشه همراه شاهرخ بود. مثل فرزندی که همواره با پدر است.
تعجب من از رفتار آنها وقتی بیشتر شد که گفتند: این پسر، رضا فرزند شاهرخ است!! اما من که برادرش بودم خبر نداشتم.
عصر بود که دیدم شاهرخ در گوشه ای تنها نشسته. رفتم و در کنارش نشستم.
بی مقدمه و با تعجب گفتم: این آقا رضا پسر شماست!؟
خندید و گفت: نه، مادرش اون رو به من سپرده. گفته مثل پسر خودت مواظب رضا باش.
گفتم: مادرش دیگه کیه؟!
گفت: مهین، همون خانمی که تو کاباره بود. آخرین باری که براش خرجی بردم گفت: رضا خیلی دوست داره بره جبهه. من هم آوردمش اینجا!
ماجرای مهین را می دانستم. برای همین دیگر حرفی نزدم.
چند نفری از رفقا آمدند و کنار ما نشستند. صحبت از گذشته و قبل از انقلاب شد. شاهرخ خیلی تو فکر رفته بود. بعد هم باآرامی گفت: مهربونی اوستا کریم رو می بینید! من یه زمانی آخرای شب با رفقا می رفتم میدون شوش. جلوی کامیونها رو می گرفتیم. اونها رو تهدید می کردیم. ازشون باج سبیل و حق حساب می گرفتیم. بعد می رفتیم با اون پولها زهرماری می خریدیم و می خوردیم.
زندگی ما توی لجن بود. اما خدا دست ما رو گرفت. امام خمینی رو فرستاد تا ما رو آدم کنه. البته بعداً هر چی پول در آوردم به جای اون پولها صدقه دادم.
بعد حرف از کمیته و روزهای اول انقلاب شد. شاهرخ گفت: گذشته من اینقدر خراب بود که روزهای اول توی کمیته برای من مامور گذاشته بودند! فکر می کردند که من نفوذی ساواکی ها هستم!
همه ساکت بودند و به حرفهای شاهرخ گوش می کردند. بعد با هم حرکت کردیم و رفتیم برای نمازجماعت. شاهرخ به یکی از بچه ها گفت: برو نگهبان سنگر خواهرها رو عوض کن.
با تعجب پرسیدم: مگه شما رزمنده زن هم دارید؟! گفت: آره چند تا خانم از اهالی خرمشهر هستند که با ما به آبادان آمدند. برای اینکه مشکلی پیش نیاد برای سنگر آنها نگهبان گذاشتیم.
مثل پادشاه های قدیم
شب بود که با شاهرخ به دیدن سید مجتبی هاشمی رفتیم. بیشتر مسئولین گروه ها هم نشسته بودند. سید چند روز قبل اعلام کرده بود: برادر ضرغام معاون بنده در گروه فدائیان اسلام است.
سید قبل از شروع جلسه گفت: آقا شاهرخ، اگه امکان داره اسم گروهت رو عوض کن. اسم آدم خوارها برازنده شما و گروهت نیست!
بعد از کمی صحبت، اسم گروه به پیشرو تغییر یافت. سید ادامه داد: رفقا، سعی کنید با اسیر رفتار خوبی داشته باشید. مولای ما امیرالمومنین(ع)سفارش کرده اند که، با اسیر رفتار اسلامی داشته باشید. اما متاسفانه بعضی از رفقا فراموش می کنند. همه فهمیدند منظور سید، کارهای شاهرخِ، خودش هم خنده اش گرفت. سید و بقیه بچه ها هم خندیدند.
سید با خنده زد سر شانه شاهرخ و گفت: خودت بگو دیشب چیکار کردی؟!
شاهرخ هم خندید و گفت: با چند تا بچه ها رفته بودیم شناسائی، بعد هم کمین گذاشتیم و چهار تا عراقی رو اسیر گرفتیم. تو مسیر برگشت، پای من خورد به سنگ و حسابی درد گرفت. کمی جلوتر یه در آهنی پیدا کردیم. من نشستم وسط در و اسرای عراقی چهار طرفش را بلند کردند. مثل پادشاه های قدیم شده بودیم. نمی دونید چقدر حال می داد!
وقتی به نیروهای خودی رسیدیم دیدم سید داره با عصبانیت نگاهم می کنه، من هم سریع پیاده شدم و گفتم: آقا سید، اینها اومده بودند ما رو بکشن، ما فقط ازشون سواری گرفتیم. اما دیگه تکرار نمی شه.
دیدار با آیت الله خامنه ای
بیست و چهارم آبان بود. مقام معظم رهبری که در آن زمان امام جمعه تهران بود به آبادان آمدند. بعد هم به جمع نیروهای فدائیان اسلام تشریف آوردند. مسئولین دیگر هم قبلاً برای بازدید آمده بودند. اما این بار تفاوت داشت.
شاهرخ همه بچه ها را جمع کرد و به دیدن آقا آمد. فیلم دیدار ایشان هنوز موجود است. همه گرد وجود ایشان حلقه زده بودند. صحبتهای ایشان قوت قلبی برای تمام بچه ها بود.
جایزه عراق برای سر شاهرخ
در آبادان بودم. به دیدن دوستم در یکی از مقرها رفتم. کار او به دست آوردن اخبار مهم از رادیو تلویزیون عراق بود. این خبرها را هم به سید و فرمانده ها می داد ، تا مرا دید گفت: یازده هزار دینار چقدر می شه!؟ با تعجب گفتم: نمی دونم، چطور مگه!؟
گفت: الان عراقی ها در مورد شاهرخ صحبت می کردند! با تعجب گفتم :شاهرخ خودمون! فرمانده گروه پیشرو؟!
گفت: آره حسابی هم بهش فحش دادند. انگار خیلی ازش ترسیده اند.
گوینده عراقی می گفت: این آدم شبیه غول می مونه. اون آدمخواره هر کی سر این جلاد رو بیاره یازده هزار دینار جایزه می گیره!!
دوستم ادامه داد: تو خرمشهر که بودیم برای سر شهید شیخ شریف جایزه گذاشته بودند. حالا هم برای شاهرخ، بهش بگو بیشتر مراقب باشه.
روزهای پایانی
سه روز تا شروع عملیات مانده بود. شب جمعه برای دعای کمیل به مقر نیروها در هتل آمدیم. شاهرخ، همه نیروهایش را آورده بود. رفتار او خیلی عجیب شده. وقتی سید دعای کمیل را می خواند شاهرخ در گوشه ای نشسته بود.از شدت گریه شانه هایش می لرزید!
با دیدن او ناخوداگاه گریه ام گرفت. سرش پائین و دستانش به سمت آسمان بود. مرتب می گفت: الهی العفو…
سید خیلی سوزناک می خواند. آخر دعا گفت: عملیات نزدیکه، خدایا اگه ما لیاقت داریم ما رو پاک کن و شهادت رو نصیبمان کن. بعد گفت: دوستان شهادت نصیب کسی می شه که از بقیه پاکتر باشه. برگشم به سمت عقب شاهرخ سرش را به سجده گذاشته بود و بلند بلند گریه می کرد!
صبح فردا، یکی از خبرنگاران تلویزیون به میان نیروها آمد و با همه بچه ها مصاحبه کرد. این فیلم چندین بار از صدا وسیما پخش شده. وقتی دوربین در مقابل شاهرخ قرارگرفت چند دقیقه ای صحبت کرد. در پایان وقتی خبرنگار از او پرسید: چه آرزوئی داری؟ بدون مکث گفت: پیروزی نهائی برای رزمندگان اسلام و شهادت برای خودم!!
حالات قبل از شهادت
عصر روز یکشنبه شانزدهم آذر پنجاه ونه بود. سید مجتبی همه بچه ها را در سالن هتل جمع کرد. تقریباً دویست وپنجاه نفر بودیم. ابتدا آیاتی از سوره فتح را خواند. سپس در مورد عملیات جدید صحبت کرد:
برادرها، امشب با یاری خدا برای آزادسازی دشت و روستاهای اشغال شده در شمال شرق آبادان حرکت می کنیم. استعداد نیروی ما نزدیک به یک گردان است. اما دشمن چند برابر ما نیرو و تجهیزات مستقر کرده. ولی رزمندگان ما ثابت کرده اند که قدرت ایمان بر همه سلاح های دشمن برتری دارد . . .
. . . همه سوار بر کامیونها تا روستای سادات و سپس تا سنگرهای آماده شده رفتیم. بعد از آن پیاده شدیم و به یک ستون حرکت کردیم.
آقا سید مجتبی جلوتر از همه بود. من و یکی از رفقا هم در کنارش بودم.
شاهرخ هم کمی عقبتر از ما در حرکت بود. بقیه هم پشت سر ما بودند. در راه یکی از بچه ها جلو آمد و با آقا سید شروع به صحبت کرد. بعد هم گفت:
دقت کردید، شاهرخ خیلی تغییر کرده! سید با تعجب پرسید: چطور؟!
گفت: همیشه لباسهای گلی و کثیف داشت. موهاش به هم ریخته بود. مرتب هم با بچه ها شوخی می کرد و می خندید اما حالا!
سید هم برگشت و نگاهش کرد. در تاریکی هم مشخص بود. سر به زیر شده بود و ذکر می گفت. حمام رفته بود و لباس نو پوشیده بود. موها را هم مرتب کرده بود.
سید برای لحظاتی در چهره شاهرخ خیره شد. بعد هم گفت: از شاهرخ حلالیت بطلبید، این چهره نشون می ده که آسمونی شده. مطمئن باشید که شهید می شه!
شهادت
ساعت نه صبح بود. تانکهای دشمن مرتب شلیک می کردند و جلو می آمدند. از سنگر کناری ما یکی از بچه ها بلند شد و اولین گلوله آرپی جی را شلیک کرد. گلوله از کنار تانک رد شد. بلافاصله تانک دشمن شلیک کرد و سنگر را منهدم کرد.
تانکهائی که از روبرو می آمدند بسیار نزدیک شده بودند. شاهرخ هم اولین گلوله را شلیک کرد. بلافاصله جای خودمان را عوض کردیم. آنها بی امان شلیک می کردند. شاهرخ گلوله دوم را زد. گلوله به تانک اصابت کرد و با صدای مهیبی تانک منفجر شد.
تیربار روی تانک ها مرتب شلیک می کردند. ما هنوز در کنار نفربر در درون خاکریز بودیم. فاصله تانکها با ما کمتر از صدمتر بود. شاهرخ پرسید: نارنجک داری؟ گفتم: آره چطور مگه! گفت: نفربر رو منفجر کن. نباید دست عراقیا بیفته .
بعد گفت: تو اون سنگر گلوله آرپی جی هست برو بیار. بعد هم آماده شلیک آخرین گلوله شد. شاهرخ از جا بلند شد و روی خاکریز رفت. من هم دویدم و دو گلوله آرپی جی پیدا کردم. هنوز گلوله آخر را شلیک نکرده بود که صدائی شنیدم.
یکدفعه به سمت شاهرخ برگشتم. چیزی که می دیدم باورکردنی نبود. گلوله ها را انداختم و دویدم. شاهرخ آرام و آسوده بر دامنه خاکریز افتاده بود. گوئی سالهاست که به خواب رفته. بر روی سینه اش حفره ائی ایجاد شده بود. خون با شدت از آنجا بیرون می زد! گلوله تیربار تانک دقیقاً به سینه اش اصابت کرده بود ، رنگ از چهره ام پریده بود. مات و مبهوت نگاهش می کردم. زبانم بند آمده بود. کنارش نشستم. داد می زدم و صدایش می کردم. اما هیچ عکس العملی نشان نمی داد. تانکها به من خیلی نزدیک شده بودند. صدای انفجارها و بوی باروت همه جا را گرفته بود. نمی دانستم چه کنم. نه می توانستم او را به عقب منتقل کنم نه توان جنگیدن داشتم.
اسلحه ام را برداشتم تا به سمت عقب حرکت کنم. همین که برگشتم دیدم یک سرباز عراقی کنار نفربر ایستاده! نفهمیدم از کجا آمده بود. اسلحه را به سمتش گرفتم و سریع تسلیم شد. گفتم: حرکت کن. یک نارنجک داخل نفربر انداختم. بعد هم از میان شیارها به سمت خاکریز خودی حرکت کردیم.
صد متر عقبتر یک خاکریز کوچک بود. سریع پشت آن رفتیم. برگشتم تا برای آخرین بار شاهرخ راببینم. با تعجب دیدم چندین عراقی بالای سر او رسیده اند. آنها مرتب فریاد می زدند و دوستانشان را صدا می کردند. بعد هم در کنار پیکر او از خوشحالی هلهله می کردند.
دستان اسیر را بستم. با هم شروع به دویدن کردیم. در راه هر چه اسلحه جامانده بود روی دوش اسیر می ریختم! در راه یک نارنجک انداز پیدا کردم . داخل آن یک گلوله بود. برداشتم و سریع حرکت کردیم. هنوز به نیروهای خودی نرسیده بودیم. لحظه ای از فکر شاهرخ جدا نمی شدم.
یکدفعه سر وکله یک هلی کوپتر عراقی پیدا شد! همین را کم داشتیم. در داخل چاله ای سنگر گرفتیم. هلی کوپتر بالای سر ما آمد و به سمت خاکریز نیروهای ما شلیک می کرد. نمی توانستم حرکتی انجام دهم. ارتفاع هلی کوپتر خیلی پائین بود و درب آن باز بود. حتی پوکه های آن روی سر ما می ریخت فکری به ذهنم رسید.
نارنجک انداز را برداشتم. با دقت هدفگیری کردم و گلوله را شلیک کردم باور کردنی نبود. گلوله دقیقاً به داخل هلی کوپتر رفت. بعد هم تکان شدیدی خورد و به سمت پائین آمد. دو خلبان دشمن بیرون پریدند. آنها را به رگبار بستم. هر دو خلبان را به هلاکت رساندم . دست اسیر را گرفتم و با قدرت تمام به سمت خاکریز دویدیم. دقایقی بعد به خاکریز نیروهای خودی رسیدیم. از بچه ها سراغ آقاسید (مجتبی هاشمی) را گرفتم. گفتند:
مجروح شده گلوله تیربار دشمن به دستش خورده و استخوان دستش را خُرد کرده ، اسیر را تحویل یکی از فرمانده ها دادم. به هیچیک از بچه ها از شاهرخ حرفی نزدم. بغض گلویم را گرفته بود. عصر بود که به مقر برگشتیم.
گمنامی
نیروی کمکی نیامد. توپخانه هم حمایت نکرد. همه نیروها به عقب آمدند . شب بود که به هتل رسیدیم. آقاسید را دیدم. درد شدیدی داشت. اما تا مرا دید با لبخندی بر لب گفت: خسته نباشی دلاور، بعد مکثی کرد و با تعجب گفت :
شاهرخ کو!؟
بچه ها هم در کنار ما جمع شده بودند. نفس عمیقی کشیدم و چیزی نگفتم . قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد. سید منتظر جواب بود. این را از چهره نگرانش می فهمیدم ، کسی باور نمی کرد که شاهرخ دیگر در بین ما نباشد. خیلی از بچه ها بلند بلند گریه می کردند. سید را هم برای مداوا فرستادیم بیمارستان .
روز بعد یکی از دوستانم که رادیو تلویزیون عراق را زیر نظر داشت سراغ من آمد. نگران و با تعجب گفت: شاهرخ شهید شده؟
گفتم: چطور مگه؟! گفت: الان عراقی ها تصویر جنازه یک شهید رو پخش کردند. بدنش پر از تیر و ترکش و غرق در خون بود. سربازای عراقی هم در کنار پیکرش از خوشحالی هلهله می کردند. گوینده عراقی هم می گفت: ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم!
اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم. اوشهید شده بود. شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند. همه گذشته اش را. می خواست چیزی از او نماند. نه اسم. نه شهرت نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر ، اما یاد او زنده است. یاد او نه فقط در دل دوستان بلکه در قلوب تمامی ایرانیان زنده است. او مزار دارد. مزار او به وسعت همه خاک های سرزمین ایران است.
او مرد میدان عمل بود او سرباز اسلام بود. او مرید امام بود. شاهرخ مطیع بی چون و چرای ولایت بود و اینان تا ابد زنده اند.

روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد دماوند

موضوعات: زندگی نامه شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام  لینک ثابت
 [ 07:43:00 ب.ظ ]





سخنان ارزنده 

بر عیب خود بینا باش و عیب كسان مگوی.
در جواب تعجیل منما، ناپرسیده مگوی و دل را بازیچه ی دیو مساز.
تا به محاسبه ی خود نپردازی در دیگران شروع مكن.
اندك خود را بهتر از بسیار مردم دان.
دوستی خدا را در كم آزاری دان.
سعادت دنیا و آخرت را در صحبت دانا شناس.
فخر به فقرا مفروش و با ایشان محبت كن.
به حكم خدا راضی باش.
كسی را به سخن رنجه مكن، مال را عاریت دان.
بدان كه هزار دوست كم است و یك دشمن بسیار.
از مردم نوكیسه وام مخواه.
مردم را در غیبت همانگوی، كه در روی توانی گفت.
حاجت برادران مومن را كاری بزرگ دان.
نیكویی خود را به منت بر زبان باز میار.
مردم را در بدی مدد مكن.
وفا از جوانمرد طلب كه جوانمرد چون دریا است و بخیل چون جوی، دراز دریا جوی نه از جوی.
دوستی او را شاید كه در وقت خشم بر تو ببخشاید.
در رعایت دلها بكوش.
دوست را در وقت خشم آزمای و مصاحب را در نیستی تجربه نمای.
به هر كجا كه باشی خدا را حاضر دان.
هر گاه به نماز ایستادی فكر كن آخرین نماز تواست.
چشم طمع از جان و مال و ناموس مردم بردار تا همه تو را دوست بدارند.
از عیبی كه در تو است دیگران را ملامت مكن، طاعت نكرده دعوی كرامت مكن.
كار تنها نه به روزه و نماز است، كار به شكستگی و نیاز است.
نماز كردن زیاد كار پیرزنان است، روزه داشتن صرفه جویی در نان است.
حج رفتن تماشای جهان است، نان دادن كار مردان است.
با اینهمه افضل عبادات نماز است، خاصه وقتی به عجز و نیاز است.
هر كه دانست كه خالق در حق تقصیر نكرد از بد پاك شد و هر كه دانست كه قسام قسمت روزی بد نكرد از حسد پاك شد.
سخن به جز راستی مگوی و راست را پنهان مكن البته به وقتش.
صحبت با خلق دردی است كه درمانش تنهایی است.
هر چند كه نفس طالب بقا است اما بقای جاویدان در فنا است.
زبانت را به دشنام عادت مده، به غم كسان شادی مكن، در جایگاه تهمت مرو.
هر كه از ملامت نترسد از او بگریز.
دنبال سرگرمی های ناروا مثل دود و مشروب و از این دست مرو كه زندگیت را به باد میدهی.
بیمار و نادان و مست را پند مده.
شغل اگر چه خرد باشد، به ناآزموده مفرمای.
دوستان را از عیب ایشان آگاه كن.
از دوست به جور و جفا كرانه مگیر.
چون به خانه كسان درآیی چشم را صیانت كن.
مردم را به معامله بیازمای آنگاه دوستی كن.
مردمان را به چرب زبانی مفریب.
با صاحبان دولت مناكحت مكن كه كم آیی.
بدان را طعنه مزن.
رعیت بی اطاعت را رعیت مدان.
در جهانگردی سلاح و سخاوت را مدار ساز.
به عیب خود بینا باش تا به جایی برسی.
مشورت با دشمن مكن و چون كردی از گفت او حذر كن.
خود را از معتمدان گردان تا همه به تو اعتماد كنند.
به زیارت مردگان و زندگان برو.
راحت را از رنج طلب، خلق را دوست دار و مال را دشمن.
در آن كوش تا زنده شوی و دست می جنبان تا كاهل نشوی و روزی از خدای تعالی دان تا كافر نشوی.
صحبت با خردمندان دار.
پای از گلیم خود دراز مكن.
به ظاهر كسی فریفته مشو.
از نیكان برادری گیر، از معصیت بگریز.
چون پیش بزرگان و هنرمندان بنشینی، همه گوش باش و چون سخن گویند تو خاموش باش.
سرمایه ی عمر را مغتنم شمار.
نادان را زنده مدان.
نفس خود را مراد مده كه بسیار خواهد.
خودشناسی را سرمایه ای بزرگ دان و از دشمن دوست روی حذر كن.
دشمنانت اگر چه حقیر باشند از آنان حذر كن.
از دشمن خانگی بسیار بترس.
با ناشناخته سفر مكن.
امانت نگهدار تا توانگر شوی.
نمام و دروغگو را به خود راه مده.
گمان مردمان را در حق خود خطا مكن.
عهد را در حالت سخط و غضب نیكو نگهدار.
وقت را هیچ بدل مشناس.
سود هر دو جهان را خاموشی دان.
مگو حرفی را كه عذر باید خواستن.
راست گوی و عیب مجوی، راست را به دروغ مانند مگوی.
نخست اندیشه كن آنگاه بگوی.
درویشان را ناامید باز مگردان.
صبور باش.
در هر کاری یاری از حق طلب.
در نیکوکاری ها بهانه جوی مباش.
منت بردار و منت منه، ناسپاس و بی منت را به خود راه مده.
نان همه کس مخور و نان بر همه کس بده.
با مردم فرومایه منشین.
بدترین عیب پر گفتن را دان.
بیاموز و بیاموزان.
کم گوی و کم خور و کم بخواب.
در سختیها صبر پیشه گیر.
بر شکسته و ریخته افسوس مخور.
آنچه در دست داری شادمان مباش و آنچه از دستت رفت دریغ مخور.
از آسمان سخن را بزرگتر دان.
عجل را در هیچ حالی فراموش مکن.
هر هدفی را وقتی به آن برسی وسیله می شود برای هدفی دیگر.
کسی را به خصومت و جنگ وعده مکن.
از فرمانبرداری نفس حذر کن.
مال را فدای تن کن.
دوست را به تواضع بنده کن، دشمن را به احسان و گذشت دوست کن.

بر زاهد جاهل اعتماد مکن.
در سخن جواب اندیش باش.
کسی را به افراط مگوی و مستای، اگر چه زیان افتد.
بنده ی حرص مباش، خفته ی غفلت مشو.
از گناه لاف مزن.
از داده ی خدا بخور تا کم نشود.
نفس را از برای مال پایمال مکن.
اگر صلح بر مراد برود جنگ مکن.
در سفر خوی از آن خوشتردار که در حضر داشتی.
خود را اسیر شهوت مساز.
از آن سودی که آخرش زیان باشد گرداگرد او مگرد.
برای اندک چیزی خود را بی قدر مکن.
با هیچ بدی همداستان مباش.
بلا را به صدقه و دعا دفع كن.
پیران كار دیده را حرمت دار.
از آموختن علم و پیشه عار مدار.

موضوعات: سخنان ارزنده  لینک ثابت
 [ 05:10:00 ب.ظ ]




روش سقراطی…


سقراط یکی از بزرگترین فلاسفه جهان است.او کاری کرد که معدود مردانی در تمام طول تاریخ قادر به آنجام آن بودند.او مسیر تفکر

انسان را عوض کرد و اکنون ،25 قرن بعد از مرگش،او به عنوان داناترین انسان عادی که بر افکار جهانیان تاثیرگذار بوده شناخته

می شود.روش او چه بود؟آیا او به مردم گفت که در اشتباهند؟

سقراط هرگز چنین نکرد او عاقل تر از ان بود که چنین کاری بکند.روش او که امروز به روش سقراطی معروف است، بر مبنای

دریافت پاسخ های مثبت استوار است.او سئوال های می پرسید که حریفش ناچار به موافقت با آنها باشد و آن قدر به دریافت جواب

های مثبت پی در پی ادامه می داد تابالاخره، فرد بدون این که خود متوجه باشد، به نتیجه ای می رسید که تا دقایقی قبل سرسختانه آن

را انکار کرده بود.

 

 

موضوعات: روش سقراطی...  لینک ثابت
 [ 05:08:00 ب.ظ ]




سخنی از جک فلک قهرمان گلف…


جگ فلک یکی از قهرمانان گلف می گوید:

پیش از برنده شدن باید باختن را یاد می گرفتم

و شکستهای خود را الگوی توفیق خود می ساختم.

موضوعات: سخنی از جک فلک قهرمان گلف...  لینک ثابت
 [ 05:05:00 ب.ظ ]




رازهای موفقیت اسکاول شین…


یکی از رازهای موفقیت اسکاول شین این بود:


که او فردی غیر رسمی،معمولی،مهربان و شوخ طبع بود.او هرگز


به دنبال این نبود که خود را شخصی رسمی ،ادیب و پر ابهت جلوه دهد.

موضوعات: رازهای موفقیت اسکاول شین...  لینک ثابت
 [ 05:04:00 ب.ظ ]




     سخنان بزرگان

 

این همه جابجایی در دنیا به دلیل آن است که هیچ کس در جای واقعی خود نیست.

فساد درباریان همیشه مهمترین عامل سقوط امپراطوریهاست.

توهینی بالاتر از این نیست که ما بر روی انسانها قیمت بگذاریم.

به خیانتکار مهلت ندهید چرا که دوباره خیانت خواهد کرد.

طراحی خداوند به گونه ای است که بدترین انسانها هم نمی توانند مطلقا بد باشند.

در کشتی سیاست کسی ناخداست که بتواند هر کسی را به کاری مشغول دارد.

اگر می خواهید کسی به شما خیانت نکند وانمود کنید بیش از حد به او اعتماد دارید.

هیچ قلبی نیست که نتوان با محبت آن را تسخیر کرد.

ضعیفترین افراد کسانی هستند که تاب دیدن موفقیتهای دیگران را ندارد.

سکوت و یا سخن گفتن هیچ کدام بر دیگری ارجحیت ندارد مهم تشخیص درست زمان ان است.

برای سنجش مغزها ببینید انها به چه چیزی مشغول هستند.

بدترین نوع عبادت ان است که ما خداوند را فقط وسیله ای برای رفع نیازهایمان بدانیم.

چه زیباست آرزویی که خدمت به آدمیان بخشی از آن باشد.

در تمجید از دانش همین بس که هر کس به ان رسید بزرگ شد.

موضوعات: سخنان بزرگان  لینک ثابت
 [ 05:02:00 ب.ظ ]




سخنی زیبا از جیم ران…


برای جذب افراد جذاب، باید جذاب باشید.

برای جذب افراد قوی باید قوی باشید.

برای جذب افراد متعهد باید متعهد باشید.

به جای اینکه بخواهید روی انها تاثیر بگذارید، روی خودتان تاثیر بگذارید.

اگر شایسته باشید، می توانید جذب کنید.(جیم ران)

موضوعات: سخنی زیبا از جیم ران...  لینک ثابت
 [ 05:01:00 ب.ظ ]




بیست نکته از سخنان ارزنده امروز مقام معظم رهبری در دیدار پرشکوه»

بصیرت

ایشان
با یادآوری نقش حقیقتاً ماندگار مردم قم در مقطع حساس تاریخ معاصر ایران
یعنی عاشورای سال 42 و قیام 15 خرداد افزودند: قمی ها در آن مقطع مهم، با
حمایت امام خمینی، نهضت روحانیت را در جامعه جاری کردند همچنانکه در سال
56 نیز با بصیرت و هوشیاری،
عمق توطئه پیچیده رژیم ستمشاهی را در اهانت به امام بزرگوار درک کردند و
با نثار خون جوانان خود، پیشتاز گسترش نهضت اسلامی شدند و این شهر را به
خاستگاه انقلاب بزرگ اسلامی تبدیل کردند

رهبر انقلاب اسلامی، مردم قم را مردمی با اخلاص، صادق، پرصفا و برخوردار از بصیرتی مثال زدنی دانستند و افزودند: اگر بیداری مردم قم نبود طرحهای خطرناک دشمنان برای این شهر مهم، ناکام نمی ماند.

قم
همچنانکه در طول تاریخ خود، پایگاه عظیم معارف اهل بیت علیهم السلام بوده
است در دوران معاصر هم، به عنوان سرچشمه برترین معارف اسلامی و الهی، شرق
و غرب دنیای اسلامی را از برکات «مجاهدت و بصیرت» علمای بزرگ خود بهره مند کرده است.

حضرت آیت الله خامنه ای شهر مقدس قم را در پرتو بیداری مردم و وجود حوزه پربرکت علمیه این شهر، پایگاه بصیرت و جهاد نامیدند و خاطرنشان کردند: مردم قم قدر حوزه و روحانیت را می
دانند و در تمامی 32 سال اخیر، حضور پربرکت خود را در میدانهای دفاع از
اسلام و انقلاب نشان داده اند.

حضور

حضرت
آیت الله خامنه ای شهر مقدس قم را در پرتو بیداری مردم و وجود حوزه
پربرکت علمیه این شهر، پایگاه بصیرت و جهاد نامیدند و خاطرنشان کردند: مردم
قم قدر حوزه و روحانیت را می دانند و در تمامی 32 سال اخیر، حضور پربرکت خود را در میدانهای دفاع از اسلام و انقلاب نشان داده اند.

رهبر
انقلاب اسلامی با اشاره به حضور مراجع بزرگ و پربصیرت حوزه علمیه قم از
زمان مرحوم آیت الله حائری تا دوران مرحوم آیت الله بروجردی و نیز مراجع
بزرگ دوران اخیر از جمله آیات عظام گلپایگانی – اراکی، مرعشی و بهجت
افزودند: امروز هم بحمدالله مراجع بزرگ و فضلای برجسته ای در حوزه علمیه قم
وجود دارند که این حوزه را مایه برکت و مظهر مجاهدت ساخته اند.

رهبر
انقلاب اسلامی، حضور 40 میلیونی ملت در انتخابات سال گذشته ریاست جمهوری
را رفراندومی ملی در ابراز وفاداری و اعتماد به نظام اسلامی خواندند و
افزودند: دشمن عصبانی، سعی کرد با فتنه گری، آثار آن حضور ملی را خنثی کند اما مردم در مقابل فتنه نیز ایستادند و دشمن بار دیگر ناکام شد.

دینی بودن ذات انقلاب

ایشان،
شکل گیری انقلاب اسلامی از مذهبی ترین شهر کشور یعنی قم و نیز رهبری امام
خمینی (ره) به عنوان یک فقیه و عالم عظیم الشأن را اثبات دینی بودن ماهیت و ذات انقلاب ملت ایران دانستند
و افزودند: دشمنان انقلاب نیز با درک تأثیر دینی بودن انقلاب ایران، همه
تلاش خود را برای ضربه زدن به این ماهیت سعادت بخش به کار گرفته اند.

هدف زورگویان جهانی(ضربه به دین و به وفاداری مردم)

حضرت آیت الله خامنه ای ضربه زدن به «دین» و «وفاداری مردم» را دو هدف اصلی زورگویان جهانی دانستند
و خاطرنشان کردند: اگر عنصر دین نبود، ممکن بود مسئولان انقلاب با گرفتن
برخی امتیازات، در مقابل دشمن کوتاه بیایند اما دین اسلام اجازه تسلیم در
برابر ظالم را نمی دهد و عدالت و آزادی و معنویت و پیشرفت را به همراه می
آورد، به همین علت، مسئولان نظام تاکنون در مقابل استکبار کوتاه نیامده
اند و از این به بعد نیز، به برکت دین، به مقابله با دشمنان اسلام و
انقلاب ادامه خواهند داد.

رهبر انقلاب اسلامی، متزلزل کردن
وفاداری مردم به نظام اسلامی را دومین هدف توطئه های دشمنان برشمردند و
افزودند: علاوه بر عنصر دین، حضور و حمایت مستحکم مردم، پشتوانه ایستادگی
مسئولان نظام اسلام است و دشمن نیز به همین علت، وفاداری مردم را نشانه رفته است.

ایشان تأکید کردند: همچنانکه در 32 سال اخیر همه سرمایه گذاریها، طرحها و توطئه های دشمنان برای ضربه به دین و متزلزل کردن وفاداری مردم به
شکست قطعی منجر شده است از این پس نیز، این گونه برنامه ریزیها و
اقدامات،‌هیچ نتیجه ای برای دشمنان ملت و نظام، به دنبال نخواهد آورد.

تضعیف وانکار دین

ایشان، با اشاره به توطئه های گوناگون جبهه استبداد بین الملل برای تضعیف و انکار حقایق دینی افزودند: ماجرای سلمان رشدی، برخی فیلم های ضد دینی غربی، کاریکاتورهای
موهن و قرآن سوزی از جمله تلاشهای ناکام دشمنان دین اسلام است ضمن اینکه
در داخل کشور هم، دنباله روهای آنان با اشاعه بی بند و باری، اباحی گری،
عرفانهای کاذب و حرکات مشابه درصدد سست کردن عقاید دینی مردم به ویژه نسل
جوان هستند.

تدبیر و ایستادگی

حضرت
آیت الله خامنه ای در همین زمینه، اتکاء و تقویت نیروهای خود،‌افزایش
روزافزون بصیرت و اطمینان به وعده های الهی را «درس بزرگ امام راحل عظیم
الشأن برای ملت ایران» دانستند و خاطرنشان کردند: امام به ما آموخت که اگر
مؤمنانه ایستادگی و تدبیر کنید نصرت الهی، حتماً نصیب شما خواهد بود.

حضرت آیت الله خامنه ای پایداری و هوشیاری مردم در مقابل فتنه 88 را موجب واکسینه شدن کشور و مردم در مقابل
میکروبهای سیاسی و اجتماعی خواندند و تأکید کردند: فتنه پس از انتخابات،
برخلاف انتظار دشمن، بصیرت ملت ایران را بیشتر کرده است.

شایعه پراکنی و ایجاد یاس

حضرت آیت الله خامنه ای، شایعه پراکنی برای مأیوس کردن مردم، ایجاد بدبینی نسبت به مسئولان به ویژه رؤسای قوا، بزرگنمایی ضعفهای کشور،
و نادیده گرفتن پیشرفتها و اقدامات انجام شده را از جمله روشهای مخالفان
نظام اسلامی برای ضربه زدن به اعتماد و وفاداری مردم دانستند.

عکس العمل با بصیرت و سریع مردم

رهبر انقلاب اسلامی،‌ عکس العمل سرشار از بصیرت و سریع مردم در
مقابل فتنه عاشورای سال گذشته را نمونه ای از ناکامیهای مستمر توطئه گران
خواندند و خاطرنشان کردند: این واقعیات نشان می دهد که احساسات دینی مردم
و معرفت و وفاداری آنان روز به روز عمیق تر شده است.

اسلام منهای روحانیت

رهبر انقلاب اسلامی در تشریح تاکتیکهای جبهه استکبار به ترویج «اسلام منهای روحانیت»
اشاره کردند و افزودند: آنها تأثیر شگرف روحانیت را در حرکات مردم و
بیداری ملت درک کرده اند به همین علت به دنبال ترویج اسلام منهای روحانیت
هستند که باید هوشیارانه با این جهتگیری دشمنان مقابله کرد.

اسلام منهای سیاست

ایشان ترویج جدایی دین از سیاست و «اسلام منهای سیاست»
را از دیگر تاکتیکهای استکبار خواندند و افزودند: نقشه راه و طرح کلی
دشمن برای مقابله با نظام اسلامی، می تواند برای ما نیز یک نقشه راه ترسیم
کند به گونه ای که هر مسئله ای که آماج حملات آنهاست باید مورد تأکید و
تکیه ما قرار گیرد.

تشدید فشار برروی مردم

ایشان
همچنین با اشاره به تشدید تحریمهای ایران افزودند: ملت و کشور ایران از
اولین سالهای انقلاب مورد تحریم بوده اند و راه مقابله با آن را بلدند به
همین علت، تحریمهای اخیر نیز که با هدف تشدید فشار برروی مردم و
جدا کردن آنها از نظام اسلامی طراحی شده بود،‌همچنانکه مسئولان و مردم می
گفتند و عملاً نیز ثابت شد نتوانست اثر قابل توجهی بر زندگی مردم بر جای
بگذارد.

تحمل کمبودها و فشارها

رهبر انقلاب اسلامی در همین زمینه تأکید کردند ملتی که دهه 60 را با آن دشواریها و کمبودها تحمل کرده است، امروز در پرتو پیشرفتهای عظیم، به آینده خود امید و اعتماد
بیشتری دارد و به همین علت در مقابله با توطئه گران می ایستد.

وحدت کلمه ملی

حضرت آیت الله خامنه ای در بخش پایانی سخنان خود چند نکته اساسی را به عنوان ضروریات رفتار مردم و مسئولان مورد تأکید قرار دادند. وحدت کلمه ملی اولین نکته ای بود که ایشان در این بحث مطرح کردند.

همبستگی روزافزون «مردم و خواص» با قوای سه گانه به ویژه قوه مجریه دومین نکته مورد تأکید رهبری نظام بود.

پایبند بودن به وحدت

حضرت
آیت الله خامنه ای خاطرنشان کردند: خواص و عوام باید وحدت ملی را کاملاً
جدی بگیرند البته صرف حرف زدن از وحدت کافی نیست چرا که وحدت ملی شاخص
هایی دارد که باید به آن پایبند بود.

فتنه سال 88 کشور را واکسینه کرد

بدون
تردید دشمن در جدا کردن مردم از نظام اسلامى شکست خورده است. سال گذشته
در انتخابات، چهل میلیون مردم کشور پاى صندوقهاى رأى رفتند. در واقع یک
رفراندوم چهل میلیونى به نفع نظام جمهورى اسلامى و به نفع انتخابات انجام
گرفت؛ همین بود که دشمن را عصبانى کرد. خواستند با فتنه اثر آن را از بین
ببرند، اما این را هم نتوانستند انجام دهند. مردم در مقابل فتنه هم
ایستادند. فتنه‌ى سال 88 کشور را واکسینه کرد؛ مردم را بر ضد میکروبهاى
سیاسى و اجتماعى‌اى که میتواند اثر بگذارد، مجهز کرد؛ بصیرت مردم را بیشتر
کرد.

تقویت ایمان دینی و…

تقویت ایمان دینی – تأمین نیازهای فکری جوانان و پاسخهای به روز به شبهات و سؤالات آنان،
نکته اساسی دیگری بود که حضرت آیت الله خامنه ای روحانیت و حوزه های علمیه
را به آن توصیه مؤکد کردند.

معرفی «درست و شایسته روحانیت

تلاش روحانیان، روشنفکران و افراد آگاه برای معرفی «درست و شایسته روحانیت»،
تلاش جوانان برای افزایش بصیرت و دشمن شناسی، ضرورت شتاب بیشتر حرکت خوب
علمی کشور و اهتمام به رفع عوامل نارضایتی و حل مشکلات مردم از دیگر نکات
اساسی سخنان رهبر انقلاب اسلامی بود.

هماهنگی سازمانها در حل مشکلات مردم

ایشان در موضوع حل مشکلات مردم به مشکلات معیشتی، بیکاری، سامانه های اداری – منصوبان دستگاهها بخصوص منصوبان سطوح بالای دستگاهها و ضرورت هم افزایی و هماهنگی سازمانها اشاره
کردند و افزودند: دستگاههایی مانند شهرداریها و نیروی انتظامی که ارتباط
مستقیمی با مردم دارند می توانند با اقدامات خود مشکلات مردم را حل و یا
برعکس نارضایتی ایجاد کنند بنابراین باید کاملاً به عملکرد خود، دقت و
توجه داشته باشند.

نگاه و حساسیت ویژه بین الملل به شهر قم

رهبر انقلاب اسلامی در پایان سخنان خود، با تشریح نگاه و حساسیت ویژه بین الملل به شهر قم افزودند: وجود بزرگترین و پرعظمت ترین حوزه علمیه جهان اسلام و قطبهای زیارتی و معنوی از جمله ظرفیتهای ملی و بین المللی قم است.

ایشان
با اشاره به مشکلات و عقب ماندگیهای شهر قم خاطرنشان کردند: پس از انقلاب
از جمله در سالهای اخیر کارهای فراوانی برای حل این مشکلات انجام شده است
اما مشکلاتی نظیر آب شرب مردم قم هنوز به طور کامل حل نشده ضمن اینکه در
زمینه های کشاورزی و صنایع دستی نیز مردم قم مشکلاتی دارند که باید با
جدیت و کار مضاعف روند حل آنها شتاب محسوسی بگیرد.

***********************************************

 

نوشته شده توسط :سادات علوی

موضوعات: بیست نکته از سخنان ارزنده امروز مقام معظم رهبری در دیدار پرشکوه»  لینک ثابت
 [ 04:58:00 ب.ظ ]






باید آنچان خود را بسازیم که مثل شمعی


پروانه ها را به دور خود جمع کنید.

 

(مقام معظم رهبری)

موضوعات: (مقام معظم رهبری)  لینک ثابت
 [ 04:53:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره قلم / تفسیر نور

 

آيه ‏‏1‏‏
‏متن آيه : ‏
‏ ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏نون . سوگند به قلم ! و قسم به چيزي كه مي‌نويسند !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« ن‌ » : از حروف مقطّعه است ( نگا : بقره‌ / 1‏‏ ) . « الْقَلَمِ » : خامه ( نگا : علق‌ / 4 ) . « يَسْطُرُونَ » : مي‌نويسند . مي‌نگارند . سوگند خوردن خدا به خامه و نوشتار ، بيانگر عظمت صاحبان قلم ، و حرمت نوشته‌ها در آئين اسلام است .‏

آيه ‏‏2
‏متن آيه : ‏
‏ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏در سايه نعمت و لطف پروردگارت ، تو ديوانه نيستي .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« بِنِعْمَةِ » : در سايه نعمت . به لطف ( نگا : طور / 29 ) . « بِمَجْنُونٍ » : حرف باء زائد و براي تأكيد نفي است . اين آيه ردّ ياوه‌سرائيهاي كافران و مشركان است كه مظهر عقل و درايت ، و منبع نور و هدايت ، و صفوت آدميان و تَتِمّه دَور زمان را ديوانه مي‌ناميدند ( نگا : حجر / 6 ، قلم‌ / 51‏‏ ) .‏

آيه ‏‏3
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏تو داراي پاداش بزرگ و ناگسيختني هستي .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« غَيْرَ مَمْنُونٍ » : نامقطوع . يعني ماندگار و هميشگي .‏

آيه ‏‏4
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏تو داراي خوي سترگ ( يعني صفات پسنديده و افعال حميده ) هستي .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« خُلُقٍ » : خوي . مراد رفتار و كردار است ( نگا : شعراء / 1‏‏37 ) .‏

آيه ‏‏5
‏متن آيه : ‏
‏ فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏خواهي ديد و خواهند ديد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« فَسَتُبْصِرُ . . . » : به زودي خواهي ديد و متوجّه خواهي شد .‏

آيه ‏‏6
‏متن آيه : ‏
‏ بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏كه كدام يك از شما مبتلا به ديوانگي است ( محمّد ، يا شما كافران و مشركان ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْمَفْتُونُ » : ديوانگي . مصدر است ، مانند معقول به معني عقل ، مَجْلُود به معني جَلادَة ( نگا : روح‌البيان ) . در اين صورت حرف ( ب ) در اوّل ( بِأَييِّكُمْ ) به معني ( في ) است ( نگا : صفوة‌البيان ) . برخي هم حرف باء را زائد دانسته و ( مفتون ) را اسم مفعول محسوب نموده‌اند . در اين صورت معني آيه چنين است : كه كدام يك از شما ديوانه است ( نگا : روح المعاني ) .‏

آيه ‏‏7
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏پروردگار تو مسلّماً ( از هر كس ديگري ) بهتر مي‌داند كه چه كسي از راه او گمراه شده است ، و چه كسي راهياب است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« إِنَّ رَبَّكَ . . . بِالْمُهْتَدِينَ » : ( نگا : انعام‌ / 1‏‏1‏‏7 ، نحل‌ / 1‏‏25 ، نجم‌ / 30 ) .‏

آيه ‏‏8
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏حال كه چنين است ، از تكذيب كنندگان اطاعت و پيروي مكن ( و بر دعوت خود پايدار باش و به راه آنان مرو . اطاعت از ايشان گمراهي و بدبختي است ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« لا تُطِعْ . . . » : مراد تشويق و ترغيب پيغمبر و همه پيروان او است كه راه خدا را با شوق و شور ادامه دهند ، و با كفّار و مشركين نرمش و سازش نكنند .‏

آيه ‏‏9
‏متن آيه : ‏
‏ وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏ايشان دوست مي‌دارند كه نرمش و سازش نشان دهي ، تا آنان هم نرمش و سازش كنند ( بدين اميد كه برخي از فرمانهاي خدا را به خاطر آنان ترك كني ، و در بعضي از مسائل با ايشان همگام و همآهنگ شوي ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تُدْهِنُ » : سهل انگاري كني . نرمش و سازش نمائي . . . مراد آنان اين است كه پيغمبر با نزديك شدن به دين آنان ، روي خوش بديشان نشان دهد ، و آنان هم با نزديك شدن به دين اسلام روي خوش نشان دهند . يعني سهل‌انگاري و سازش انجام پذيرد . ( نگا : واقعه‌ / 81‏‏ ) .‏

آيه ‏‏1‏‏0
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏از فرومايه‌اي كه بسيار سوگند مي‌خورد ، پيروي مكن .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« حَلاّفٍ » : بسيار سوگند خورنده . به حق يا به ناحق . « مَهِينٍ » : خوار و پست . رَذْل و حقير .‏

آيه ‏‏1‏‏1‏‏
‏متن آيه : ‏
‏ هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏بسيار عيبجوئي كه دائماً سخن‌چيني مي‌كند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« هَمَّازٍ » : بسيار عيبجو . رخنه‌گر . بسيار بدگو و بد زبان . « مَشَّآءٍ » : پادو . تيزرونده . در اينجا با حرف ( ب ) متعدّي شده و به معني بسيار بَرنده و نقل‌كننده است . « مَشَّآءٍ بِنَمِيمٍ » : بسيار سخن چين . كسي كه سخن اين را براي آن ، و كلام آن را براي اين ، به منظور فساد و تباهي مي‌آورد و مي‌برد .‏

آيه ‏‏1‏‏2
‏متن آيه : ‏
‏ مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏بسيار مانع كار خير ، و تجاوز پيشه ، و بزهكار است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مَنَّاعٍ » : كسي كه خويشتن را بسيار دور از خيرات و حسنات نگاه مي‌دارد كه كنايه از بخيل و تنگ‌چشم است . بسيار بازدارنده مردم از انجام خيرات و حسنات ( نگا : ق / 25 ) . « مُعْتَدٍ » : متجاوز . تجاوز پيشه ( نگا : بقره‌ / 1‏‏90 ، مائده‌ / 87 ، توبه‌ / 1‏‏0 ) . « أَثِيمٍ » : ( نگا : بقره‌ / 276 ، نساء / 1‏‏07 ، شعراء / 222 ) .‏

آيه ‏‏1‏‏3
‏متن آيه : ‏
‏ عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏علاوه بر اينها درشتخوي و سنگين دل ، و انگشت نما به بديها است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« عُتُلٍّ » : درشتخو . سنگين دل . سخت روي و زشتخوي ( نگا : روح‌البيان ) . « زَنيِمٍ » : نشاندار به هرچه بدي و زشتي است . حرامزاده . البتّه كسي كه مجمع بديها و منبع زشتيها باشد ، ناانسان و ناكس بشمار است ، و از زمره انسانها محسوب نمي‌گردد .‏

آيه ‏‏1‏‏4
‏متن آيه : ‏
‏ أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏( آيا اين همه زشتيها و پلشتيها ) بدان خاطر است كه دارا و داراي فرزندان است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَنْ . . . » : بدان سبب كه . . . حرف ( أَنْ ) مصدريّه است . لام جرّي قبل از آن محذوف است ، يعني ( لاِنْ ) . برخي هم حرف استفهامي نيز محذوف دانسته‌اند و گفته‌اند اصل چنين است : أَلِأَنْ . . .‏

آيه ‏‏1‏‏5
‏متن آيه : ‏
‏ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏هنگامي كه آيه‌هاي ما بر او خوانده مي‌شود ، مي‌گويد : افسانه‌هاي پيشينيان است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ » : ( نگا : انعام‌ / 25 ، انفال‌ / 31‏‏ ، نحل‌ / 24 ) .‏

آيه ‏‏1‏‏6
‏متن آيه : ‏
‏ سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏ما بر بيني او داغ ( ننگ ) مي‌نهيم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« سَنَسِمُهُ » : علامتگذاريش خواهيم كرد . داغش خواهيم كرد . . « الْخُرْطُومِ » : بيني . در اصل به بيني حيوانات به ويژه فيل گفته مي‌شود و كنايه از خوار كردن و رسوا نمودن است .‏

آيه ‏‏1‏‏7
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏ما آنان را آزموده‌ايم ، همان گونه كه صاحبان باغ را آزموده‌ايم . هنگامي كه سوگند ياد كردند كه ميوه‌هاي باغ را بامدادان ( دور از انظار مردم ) بچينند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« بَلَوْنَاهُمْ » : ايشان را آزموديم . آنان را آزمايش كرديم . مراد از ( هُمْ ) مشركان مكّه است . « لَيَصْرِمُنَّهَا » : آن را خواهند چيد . « مُصْبِحِينَ » : در حالي كه به بامدادان برسند . حال فاعل ( لَيَصْرِمُنَّهَا ) است . از ( أَصْبَحَ ) تامّه است .‏

آيه ‏‏1‏‏8
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا يَسْتَثْنُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏و هيچ چيز از آن بر جاي نگذارند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« لا يَسْتَثْنُونَ » : چيزي فرو نگذارند . براي مستمندان چيزي كنار نگذارند و بديشان ندهند ( نگا : انعام‌ / 1‏‏41‏‏ ) .‏

آيه ‏‏1‏‏9
‏متن آيه : ‏
‏ فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏شب هنگام كه آنان در خواب بودند ، بلاي بزرگ و فراگيري از جانب پروردگارت سراسر باغ را در بر گرفت و باغ ( سوخت و ) همچون شب ( تاريك و سياه ) گرديد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏. . .‏

آيه ‏‏20
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏شب هنگام كه آنان در خواب بودند ، بلاي بزرگ و فراگيري از جانب پروردگارت سراسر باغ را در بر گرفت و باغ ( سوخت و ) همچون شب ( تاريك و سياه ) گرديد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« طَافَ عَلَيْهَا » : بر سر آن گشت زد و آن را در بر گرفت . « طَآئِفٌ » : بلاي فرا گير . « الصَّرِيم‌ » : شب . چيده شده . با توجّه به معني اخير ، مفهوم آيه چنين است : شب هنگام كه آنان در خواب بودند ، بلاي بزرگ و فراگيري باغ را در بر گرفت و همچون باغي گرديد كه ميوه‌هاي آن راچيده و كنده باشند .‏

آيه ‏‏21‏‏
‏متن آيه : ‏
‏ فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏سحرگاهان همديگر را ندا در دادند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تَنَادَوْا » : همديگر را صدا زدند . « مُصْبِحِينَ » : ( نگا : قلم‌ / 1‏‏7 ) .‏

آيه ‏‏22
‏متن آيه : ‏
‏ أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏اگر مي‌خواهيد ميوه‌هاي خود را بچينيد ، صبح زود حركت كنيد و خويشتن را به كشتزار خود برسانيد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أُغْدُوا » : بامدادان حركت كنيد . صبح زود يورش بريد . « حَرْثِكُم‌ » : كشتزار خود ( نگا : بقره‌ / 71‏‏ و 205 و 223 ، آل‌عمران‌ / 1‏‏4 ) . « صَارِمِينَ » : چينندگان ميوه . حال است .‏

آيه ‏‏23
‏متن آيه : ‏
‏ فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏آنان پچ پچ كنان به راه افتادند ( تا فقراء سخن ايشان را نشنوند و متوجّه آنان نشوند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« يَتَخَافَتُونَ » : با همديگر آهسته صحبت مي‌كردند . پچ‌پچ مي‌كردند .‏

آيه ‏‏24
‏متن آيه : ‏
‏ أَن لَّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏نبايد امروز بينوائي در باغ پيش شما بيايد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَن لاّ يَدْخُلَنَّهَا » : مراد اين است كه به همديگر توصيه مي‌كردند كه امروز بينوائي را به باغ راه ندهند .‏

آيه ‏‏25
‏متن آيه : ‏
‏ وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏بامدادان بدين قصد كه مي‌توانند ( از ورود بينوايان به باغ ) جلوگيري كنند و ( ايشان را ) باز دارند ( به سوي باغ ) روان شدند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« حَرْدٍ » : منع كردن . بازداشتن .‏

آيه ‏‏26
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏هنگامي كه باغ را ديدند ، گفتند : ما راه را گم كرده‌ايم ! ( اين باغ ما نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« ضَّآلُّونَ » : راه گم كردگان .‏

آيه ‏‏27
‏متن آيه : ‏
‏ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏( بعد از اندكي تأمّل ، گفتند : ما درست آمده‌ايم و راه را گم نكرده‌ايم ) بلكه ما محروم ( از حاصل و بهره ) هستيم . ( اي واي ما ! ما همه چيز خود را از دست داده‌ايم ! ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏. . .‏

آيه ‏‏28
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏نيكمردترين ايشان گفت : مگر من به شما نگفتم : چرا نبايد به تسبيح و تقديس خدا بپردازيد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَوْسَطُهُمْ » : بهترين ايشان از نظر عقل و دين ( نگا : بقره‌ / 1‏‏43 ) . « لَوْ لا » : ( نگا : كهف‌ / 39 ) . سخنان اين نيكمرد جنبه سرزنش دارد .‏

آيه ‏‏29
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏گفتند : پروردگارمان پاك و منزّه است ( از اين كه به كسي ستم كند ) . قطعاً ما ( با انجام گناهان و ترك عبادات و خيرات ، به خود ) ستم كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ » : ( نگا : اعراف‌ / 5 ، انبياء / 46 ) .‏

آيه ‏‏30
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏پس به همديگر رو كردند و زبان به سرزنش يكديگر گشودند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَقْبَلَ » : رو كرد .‏

آيه ‏‏31‏‏
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏گفتند : واي بر ما ! ما مردمان نافرمان و سركشي بوده‌ايم ( و زير بار قانون خدا نرفته‌ايم ، و به وظائف انساني خود عمل نكرده‌ايم ! ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« يَا وَيْلَنَا ! » : واي بر ما ! ( نگا : انبياء / 46 و 97 ، يس‌ / 52 ، صافّات‌ / 20 ) .‏

آيه ‏‏32
‏متن آيه : ‏
‏ عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْراً مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏اميدواريم پروردگارمان ( باغي ) بهتر از اين باغ را به ما ارزاني دارد . ما ( در كارهاي خود تجديد نظر نموده‌ايم و از اعمال بد خويش دست كشيده‌ايم و ) رو به سوي پروردگارمان كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« يُبْدِ لَنَا » : به ما عوض دهد . « رَاغِبُونَ » : مشتاقان ، علاقه‌مندان ، گرايندگان .‏

آيه ‏‏33
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏عذاب ( دنيوي خدا ) اين گونه است ، و قطعاً عذاب آخرت سخت‌تر و بزرگتر ( از اين عذابهاي دنيوي ) است ، اگر مردم متوجّه بوده و بدانند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« كَذلِكَ الْعَذَابُ » : عذاب اين گونه است كه مي‌بينيد . عذاب اين چنين بايد باشد .‏

آيه ‏‏34
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏پرهيزگاران در نزد پروردگار خود ، باغهاي پر نعمت بهشت را دارند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« جَنَّاتِ النَّعِيمِ » : ( نگا : مائده‌ / 65 ، يونس‌ / 9 ، حجّ‌ / 56 ) .‏

آيه ‏‏35
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏آيا فرمانبرداران را همچون گناهكاران يكسان مي‌شماريم‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْمُسْلِمِينَ » : فرمانبرداران . تسليم شوندگان فرمان يزدان ( نگا : انعام‌ / 1‏‏63 ، اعراف‌ / 1‏‏26 ، يونس‌ / 72 ) .‏

آيه ‏‏36
‏متن آيه : ‏
‏ مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏شما را چه مي‌شود ؟ ! چگونه داوري مي‌كنيد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مَا لَكُمْ » : به شما چه رسيده است‌ ؟ چه چيزتان مي‌شود ؟ « كَيْفَ » : مراد از استفهام ، تعجّب از داوري نادرست كافران است .‏

آيه ‏‏37
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏آيا شما كتابي ( از جانب خدا ) داريد كه از روي آن ( قوانين خدا را ) مي‌خوانيد ( و برابر آن حكم صادر مي‌كنيد ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« كِتَابٌ » : مراد كتاب آسماني است ( نگا : سبأ / 44 ) . « تَدْرُسُون‌ » : روخواني مي‌كنيد ( نگا : آل‌عمران‌ / 79 ، انعام‌ / 1‏‏05 ، اعراف‌ / 1‏‏69 ) .‏

آيه ‏‏38
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏و شما آنچه را كه بر مي‌گزينيد ( و برابر آن داوري مي‌كنيد ) در آن است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« فِيهِ » : در آن كتاب . « مَا تَخَيَّرُونَ » : چيزي را كه بر مي‌گزينيد . هر چه كه مي‌خواهيد . معني ديگر آيه : آنچه را كه بخواهيد ، در آن هست .‏

آيه ‏‏39
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏يا با ما پيمانهائي بسته‌ايد كه تا روز قيامت به هر چه حكم كنيد حق شما باشد ؟‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَيْمَانٌ » : جمع يَمين ، پيمانها و عهدها .‏

آيه ‏‏40
‏متن آيه : ‏
‏ سَلْهُم أَيُّهُم بِذَلِكَ زَعِيمٌ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏از آنان بپرس ، كدام يك از ايشان ، ضامن چنين پيمانهائي است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« زَعِيمٌ » : ضامن . عهده‌دار ( نگا : يوسف‌ / 72 ) .‏

آيه ‏‏41‏‏
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِن كَانُوا صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏يا اين كه شريكهائي دارند ( كه همچون ايشان مي‌انديشند ، و سردستگان و خطّ دهندگان ايشان بوده و از آنان حمايت و جانبداري مي‌كنند ؟ ) . اگر راست مي‌گويند ، شركاء ( و رؤساء ) خود را بياورند ( تا شهادت بر ضمانت خود را بدهند و بگويند كه از مشركان در محضر يزدان دفاع و حمايت خواهند كرد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« شُرَكَآءُ » : مراد اربابان همرأي و هم انديشه مشركان ، يا معبودهاي دروغين و بتهاي بي‌جان ايشان ، و يا اين كه گواهان است . به هر حال براي اثبات ادّعاي پوچ و نادرستشان ، از ايشان خواسته شده است : با دليلي از عقل ، يا كتابي از كتابهاي آسماني ، يا عهد و پيماني از خداوند ، و يا انبازان و گواهان و اربابان و معبودهاي خود را بياورند تا سخنانشان را تصديق كنند و ضمانتشان را بكنند .‏

آيه ‏‏42
‏متن آيه : ‏
‏ يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏روزي ، هول و هراس به اوج خود مي‌رسد ، و كار سخت دشوار مي‌شود . بدين هنگام از كافران و مشركان خواسته مي‌شود كه سجده كنند و كرنش ببرند ، امّا ايشان نمي‌توانند چنين كنند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« يَوْمَ » : مراد روز قيامت است . « يُكْشَفُ عَن سَاقٍ » : پاچه‌ها بالا زده مي‌شود . در فارسي گفته مي‌شود : دامن به كمر زده مي‌شود . كنايه از فرا رسيدن هنگامه هول و هراس و وخامت كار و شدّت و وحشت است .‏

آيه ‏‏43
‏متن آيه : ‏
‏ خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏اين در حالي است كه چشمانشان ( از خوف و وحشت و شرمندگي و شرمساري ) به زير افتاده است ، و خواري و پستي وجود ايشان را فرا گرفته است . پيش از اين نيز ( در دنيا ) بدان گاه كه سالم و تندرست بودند به سجده بردن و كرنش كردن خوانده مي‌شدند ( و ايشان با وجود توانائي ، سجده و كرنش نمي‌كردند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« خَاشِعَةً » : به زير افتاده ( نگا : قمر / 7 ) . حال است . « تَرْهَقُهُمْ » : ايشان را در بر مي‌گيرد . آنان را فرا مي‌گيرد ( نگا : يونس‌ / 26 و 27 ) .‏

آيه ‏‏44
‏متن آيه : ‏
‏ فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏مرا واگذار با آنان كه اين كلام ( آسماني قرآن ) را تكذيب مي‌كنند . ( من خود مي‌دانم كه با ايشان چه كار مي‌كنم ) . ما آنان را اندك اندك به گونه‌اي كه در نيابند و از راهي كه متوجّه نشوند به سوي عذاب خواهيم كشاند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْحَدِيثِ » : سخن . مراد قرآن است ( نگا : زمر / 23 ) . « سَنَسْتَدْرِجُهُمْ » : ( نگا : اعراف‌ / 1‏‏82 ) . « مِنْ حَيْثُ » : از آنجائي كه . به گونه‌اي كه .‏

آيه ‏‏45
‏متن آيه : ‏
‏ وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏و به آنان فرصت مي‌دهم ( و در عذابشان شتاب نخواهم كرد ) . نقشه و چاره‌جوئي من دقيق و استوار است ( و كسي از آن رهائي ندارد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أُمْلي‌ » : ( نگا : اعراف‌ / 1‏‏83 ، آل‌عمران‌ / 1‏‏78 ، رعد / 32 ) .‏

آيه ‏‏46
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏چه بسا تو از ايشان ( در برابر تبليغ رسالت ، بدون اين كه ما بدانيم ) مزدي خواسته‌اي و پرداخت آن براي آنان سنگين است ( و از اداي آن در رنج هستند ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَمْ تَسْأَلُهُمْ » : ( نگا : طور / 40 ) .‏

آيه ‏‏47
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏يا اين كه اسرار غيب پيش ايشان است و آنان ( آنچه را كه مي‌گويند از روي آن ) مي‌نويسند ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ » : ( نگا : مريم‌ / 78 ) .‏

آيه ‏‏48
‏متن آيه : ‏
‏ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏در برابر فرمان پروردگارت شكيبا باش ( و در كار تبليغ ، مقاوم و استوار ) . و همسان يونس مباش كه با دلي پر كينه و اندوه ، خدا را به فرياد خواند ( و خواهان تعجيل در عذاب قوم خود شد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« صَاحِبِ الْحُوتِ » : صاحب ماهي . مراد يونس است ( نگا : انبياء / 87 و 88 ، صافّات‌ / 1‏‏39 - 1‏‏48 ) . « مَكْظُومٌ » : پركينه و خشم . پر غم و اندوه ( نگا : يوسف‌ / 84 ، نحل . 58 ، زخرف‌ / 1‏‏7 ) .‏

آيه ‏‏49
‏متن آيه : ‏
‏ لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏اگر نعمت و رحمت پروردگارش به ياريش نشتافته و به دادش نرسيده بود ( از شكم ماهي ) حتماً به بيرون افكنده مي‌شد و نكوهيده در بيابان برهوت رها مي‌گرديد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تَدَارَكَهُ » : او را دريافت . به دادش رسيد . « لَنُبِذَ » : حتماً انداخته مي‌شد . قطعاً رها مي‌گرديد و به خود واگذار مي‌شد . « الْعَرَآءِ » : بيابان برهوت . صحراي خالي از گياه و درخت ( نگا : صافّات‌ / 1‏‏45 ) . « وَ هُوَ مَذْمُومٌ » : در حالي كه نكوهيده بود . در حالي كه مورد مذمّت و ملامت قرار مي‌گرفت .‏

آيه ‏‏50
‏متن آيه : ‏
‏ فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏پروردگارش ( با پذيرش توبه‌اش مجدّدا ) او را برگزيد و از زمره شايستگانش كرد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« إجْتَبَاهُ رَبُّهُ » : پروردگارش او را براي اتمام رسالتش بر گزيد .‏

آيه ‏‏51‏‏
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏نزديك است كافران هنگامي كه آيات قرآن را مي‌شنوند ، تو را با چشمان ( خيره و زل زده ) خود به سر درآورند و هلاك سازند ، و مي‌گويند : او قطعاً ديوانه است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« لَيُزْلِقُونَكَ » : اين كه تو را نقش زمين سازند و نابودت كنند . تو را از زمين بردارند . حرف ( لَ ) براي تأكيد نزديكي ايشان به اقدام هلاك كردن و نابود كردن است . در ميان عربها كنايه از شدّت كينه‌توزي و دشمنانگي است . « الذِّكْرَ » : قرآن .‏

آيه ‏‏52
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏در صورتي كه قرآن جز اندرز و پند جهانيان و مايه بيداري و هوشياري ايشان نيست .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« ذِكْرٌ » : اندرز و پند . مايه بيداري و هوشياري .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره قلم / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 04:50:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره ملك / تفسیر نور

 

‏‏‏‏‏‏‏آيه 1

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏بزرگوار و داراي بركات بسيار ، آن كسي كه فرمانروائي ( جهان هستي ) از آن او است و او بر هر چيزي كاملاً قادر و توانا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« تَبَارَكَ » : والا مقام است . خجسته است . داراي بركات بسيار است ( نگا : اعراف‌ / 54 ، مؤمنون‌ / 14 ، فرقان‌ / 1 و 10 و 61 ) . « الْمُلْكُ » : حكومت . فرماندهي .‏

آيه 2

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏همان كسي كه مرگ و زندگي را پديد آورده است تا شما را بيازمايد كدامتان كارتان بهتر و نيكوتر خواهد بود . او چيره و توانا ، و آمرزگار و بخشاينده است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ » : مرگ و زندگي را مقدّر كرده و پديد آورده است . « لِيبْلُوَكُمْ » : ( نگا : مائده‌ / 48 ، انعام‌ / 165 ، هود / 7 ) .‏

آيه 3

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً مَّا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏آن كه هفت آسمان را بالاي يكديگر و همآهنگ آفريده است . اصلاً در آفرينش و آفريده‌هاي خداوند مهربان خلل و تضادّ و عدم تناسبي نمي‌بيني ( و بلكه هستي با تمام عظمتي كه دارد ، از انسجام و استحكام شگفت برخوردار است ، و نظم و نظام عجيب و قوانين و روابط دقيق بر ذرّه ذرّه كائنات حكمفرما است ) . پس ديگر باره بنگر ( و با دقّت جهان را وارسي كن ) آيا هيچ گونه خلل و رخنه‌اي مي‌بيني‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« سَبْعَ سَمَاوَاتٍ » : ( نگا : بقره‌ / 29 ، اسراء / 44 ، مؤمنون‌ / 86 ) . « طِبَاقاً » : جمع طَبَق ، يا طَبَقَه ، يكي فوق ديگري . يكي برتر از ديگري . . يا اين كه همچون مُطابقه ، مصدر باب مفاعله است و به معني موافق و مرتبط و همآهنگ و هم‌آوا با يكديگر است . « تَفَاوُتٍ » : عيب و نقص . خلل و رخنه . ناسازگاري و ناخواني . نظم و نظام شگفت‌انگيز بر الكترون ، پروتون ، اتم ، زمين ، منظومه شمسي ، منظومه‌هاي ديگر ، كهكشان راه شيري ، كهكشانهاي ديگر ، و . . . حاكم است ، و همه جا قانون است و حساب ، و همه جا نظم است و برنامه . . . هرچه اي انسان در جهان آفرينش دقّت كني كمترين خلل و ناموزوني در آن نمي‌بيني . « فُطُورٍ » : جمع فَطْر ، درز و شكاف . مراد خلل و رخنه است .‏

آيه 4

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِأً وَهُوَ حَسِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏باز هم ( ديده خود را بگشاي و به عالم هستي بنگر و ) بارها و بارها بنگر و ورانداز كن . ديده سرانجام فروهشته و حيران ، و درمانده و ناتوان ، به سويت باز مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« كَرَّتَيْنِ » : دو بار . در اينجا تثنيه براي كثرت است . يعني بارها و بارها . « يَنقَلِبْ » : باز مي‌گردد . بر مي‌گردد . « خَاسِئاً » : فروهشته . حيران . « حَسِيرٌ » : خسته و درمانده . از كار افتاده . مراد اين است كه انسان هر اندازه بنگرد ، خلل و رخنه‌اي پيدا نمي‌كند ، و هر بار كه به تحقيق بپردازد و بر معلومات خود بيفزايد ، دچار سرگشتگي و حيرت بيشتر مي‌گردد .‏

آيه 5

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِّلشَّيَاطِينِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ما آسمان نزديك ( به شما ) را با چراغهائي ( به نام ستارگان ) آراسته‌ايم ، و آنها را وسيله راندن اهريمنان ساخته‌ايم ، و براي ايشان عذاب آتش سوزاني را آماده كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« السَّمَآءَ الدُّنْيَا » : آسمان نزديك . آسمان فُرودين ( نگا : صافّات‌ / 6 ) . « زَيَّنَّا السَّمَآءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ » : ( نگا : فصّلت‌ / 12 ) . « رُجُوماً » : جمع رَجْم ، مصدر است و به معني اسم مفعول ، يعني چيزي كه همچون سنگ انداخته مي‌شود . اشاره به شهابها است كه باقيمانده ستارگاني است كه طيّ حوادثي متلاشي شده‌اند و از يك سوي آسمان به سوي ديگر پرتاب مي‌شوند ( نگا : حجر / 16 و 18 ، صافّات‌ / 6 - 10 ) .‏

آيه 6

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ وَلِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏كساني كه به پروردگار خود ايمان نداشته باشند ، عذاب دوزخ دارند ، و چه بد جايگاهي است !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« بِئْسَ الْمَصِيرُ » : ( نگا : بقره‌ / 126 ، آل‌عمران‌ / 162 ) .‏

آيه 7

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقاً وَهِيَ تَفُورُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏هر زمان كه به دوزخ انداخته شوند ، تنوره مي‌زند و غُرّشي از آن مي‌شنوند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« شَهِيقاً » : صداي وحشتناك . فرياد هراس انگيز . غُرِّش . « تَفُورُ » : تنوره مي‌زند . فوران مي‌كند . به غليان در مي‌آيد .‏

آيه 8

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏دوزخ از شدّت خشم ( بر ايشان ) ، نزديك است بتركد و پاره‌پاره شود . هر زمان كه گروهي بدان انداخته مي‌شوند ، دوزخبانان از آنان مي‌پرسند : آيا پيغمبر بيم دهنده‌اي به ميان شما نيامده است ( تا شما را از چنين روزي و وضعي بترساند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« تَكَادُ تَمَيَّزُ » : نزديك است از هم شكافته و پاره‌پاره شود . كمي‌مانده است كه بتركد . « مِنَ الْغَيْظِ » : بر اثر خشم . « خَزَنَتُهَا » : نگهبانان دوزخ ( نگا : تحريم‌ / 6 ) .‏

آيه 9

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ كَبِيرٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏مي‌گويند : آري ! پيغمبران بيم دهنده‌اي به ميان ما آمدند و ما دروغگويشان ناميديم و گفتيم : خداوند به هيچ وجه چيزي را ( به نام وحي ، براي كسي ) نفرستاده است ، و شما دچار گمراهي بزرگي هستيد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« ضَلالٍ كَبِيرٍ » : گمراهي عظيم . سرگشتگي فراوان .‏

آيه 10

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏و مي‌گويند : اگر ما گوش شنوا مي‌داشتيم ، و يا عقل خود را به كار مي‌گرفتيم ، هرگز از زمره دوزخيان نمي‌گشتيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« نَسْمَعُ » : مراد از شنيدن ، شنيدن آگاهانه است ( نگا : / 37 ) .‏

آيه 11

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِّأَصْحَابِ السَّعِيرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اينجا است كه به گناه خود اعتراف مي‌كنند . پس دوري ( از رحمت خدا ) بهره دوزخيان باد !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« سُحْقاً » : دور شدن از رحمت خدا . مفعول مطلق فعل محذوفي است ، و تقدير چنين است : سَحَقَهُمُ اللهُ سُحْقاً .‏

آيه 12

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏كساني كه در نهان ، از پروردگار خود مي‌ترسند ، آمرزش و پاداش بزرگ و فراواني دارند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« بِالْغَيْبِ » : در نهان . دور از چشم مردمان . بدون اين كه خدا را ببينند .‏

آيه 13

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ وَأَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏چه سخنان خود را آهسته گوئيد و زمزمه كنيد ، وچه بلند گوئيد و آشكار سازيد ، ( براي خدا يكسان و عيان است ) . چرا كه او كاملاً آگاه از اسرار و خفاياي سينه‌ها است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« أَسِرُّوا » : لفظاً امر است و در معني خبر .‏

آيه 14

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏مگر كسي كه ( مردمان را ) مي‌آفريند ( حال و وضع ايشان را ) نمي‌داند ، و حال اين كه او دقيق و باريك بين بس آگاهي است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« أَلا يَعْلَمُ ؟ » : مگر نمي‌داند ؟ استفهام انكاري است .‏

آيه 15

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِن رِّزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏او كسي است كه زمين را رام شما گردانيده است . در اطراف و جوانب آن راه برويد ، و از روزي خدا بخوريد . زنده شدن دوباره در دست او است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« ذَلُولاً » : رام . مسخّر ( نگا : بقره‌ / 71 ) . « مَنَاكِب‌ » . جمع مَنْكِب ، دوش . مراد جوانب و اطراف زمين است . « النُّشُورُ » : زنده شدن مردگان . رستاخيز مردگان . « إلَيْهِ » : حرف إلي به معني ( لَ ) است ، مانند : أَلأمْرُ إِلَيْكَ ( نگا : مغني لبيب ) . برخي ( نُشور ) را به معني ( بازگشت ) دانسته‌اند ( نگا : نمونه ، روح‌البيان ، روح‌المعاني ) .‏

آيه 16

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَأَمِنتُم مَّن فِي السَّمَاء أَن يَخْسِفَ بِكُمُ الأَرْضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏آيا از كسي كه در آسمان است ، خود را در امان مي‌دانيد كه دستور بدهد زمين بشكافد و شما را فرو ببرد ، و آن گاه بلرزد و بجنبد و حركت بكند ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« مَن فِي السَّمَآءِ » : كسي كه در آسمان است . مراد خدا است . بودن او در آسمان ، اشاره به زبردستي و بالادستي خدا و سلطه كامل و فراگير او است . منظور محدود ساختن پروردگار به جا و مكان نيست . « يَخْسِفَ بِكُمْ » : شما را به زمين فرو ببرد ( نگا : قصص‌ / 81 ، عنكبوت‌ / 40 ، سبأ / 9 ، نحل‌ / 45 ) . « تَمُورُ » : حركت مي‌كند ، به جنبش و لرزش مي‌افتد ( نگا : طور / 9 ) .‏

آيه 17

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَمْ أَمِنتُم مَّن فِي السَّمَاء أَن يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏يا اين كه از كسي كه در آسمان است خود را در امان مي‌دانيد كه طوفان شن بر شما گمارد ( و شما را در زير ريگهاي روان دفن نمايد ؟ ) . آن گاه خواهيد دانست كه تهديد من چگونه است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« حَاصِباً » : تند بادي كه توده‌هاي شن و سنگريزه را با خود حركت مي‌دهد و از جائي به جائي مي‌برد ( نگا : اسراء / 68 ، عنكبوت‌ / 40 ) . « نَذِيرِ » : بيم دادن من . تهديد من . واژه نذير در اينجا به معني تحذيراست .‏

آيه 18

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ وَلَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏كساني كه پيش از اينان بوده‌اند ( آيات و پيغمبران مرا ) تكذيب كرده‌اند ، ببين كه خشم و كينه من بر سر ايشان چه آورده است و چه كرده است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« نَكيرِ » : بد آمدن من از ايشان . خشم و كينه‌ام . واژه ( نكير ) به معني ( انكار ) است .‏

آيه 19

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏آيا پرندگاني را نگاه نكرده‌اند كه بالاي سر آنان ( در پروازند و ) گاهي بالهاي خود را گسترده و گاهي جمع مي‌كنند ؟ ! جز خداوند مهربان كسي آنها را ( بر فراز آسمان ) نگاه نمي‌دارد ، چرا كه او هر چيزي را مي‌بيند ( و مي‌داند هر آفريده‌اي براي ادامه زندگي خود نيازمند چيست ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« صَآفَّاتٍ » : گسترده بالان ( نگا : نور / 41 ) . « يَقْبِضْنَ » : بالها را فراهم مي‌آورند . بالها را باز و بسته مي‌كنند . « مَا يُمْسِكُهُنَّ » : ( نگا : نحل‌ / 79 ) .‏

آيه 20

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَمَّنْ هَذَا الَّذِي هُوَ جُندٌ لَّكُمْ يَنصُرُكُم مِّن دُونِ الرَّحْمَنِ إِنِ الْكَافِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏آخر كدام اشخاص و افرادند كه لشكر شمايند و جداي از خداوند مهربان به شما كمك مي‌كنند و از شما مواظبت مي‌نمايند ؟ ! كافران گرفتار غرورند و بس .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« جُندٌ » : لشكر . سپاه . اسم جمع است و در معني جمع مي‌باشد . ذكر اسم اشاره و موصول و فعل آيه به شكل مفرد ، با توجّه به لفظ جند است . « مِن دُونِ الرَّحْمنِ » : سواي خداوند مهربان . در برابر خداوند مهربان . با توجّه به معني اخير ، مفهوم آيه چنين است : آخر چه كساني هستند آنان كه لشكر شمايند و در برابر خداوند مهربان از شما دفاع و به شما كمك مي‌نمايند ؟ « إِنْ » : حرف نافيه است . « غُرُورٍ » : گول خوردن . فريب .‏

آيه 21

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَمَّنْ هَذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَل لَّجُّوا فِي عُتُوٍّ وَنُفُورٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏يا اين كه چه كسانيند كه اگر خداوند روزي خود را باز دارد بتوانند به شما روزي برسانند ؟ ! اصلاً كافران در سركشي و گريز پافشاري مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« عُتُوّ » : سركشي ، طغيان . تكبّر . « نُفُورٍ » : گريز ، فرار از حق و حقيقت .‏

آيه 22

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَفَمَن يَمْشِي مُكِبّاً عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِي سَوِيّاً عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏آيا آن كسي كه نگونسار و بر رخساره راه مي‌رود راهياب‌تر است ، يا كسي كه بر پا ايستاده و درست در راه راست گام بر مي‌دارد ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« مُكِبّاً » : نگونسار ، بر رو افتاده . « سَوِيّاً » : راست قامت ، راست و درست .‏

آيه 23

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قُلْ هُوَ الَّذِي أَنشَأَكُمْ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏خدا كسي است كه شما را ( از عدم ) آفريده است ، و براي شما گوش و چشم و دل درست كرده است ( كه وسيله كار و سعادت شما هستند . امّا شما اين نعمتها را ) كمتر سپاسگزاري مي‌كنيد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ » : ( نگا : اعراف‌ / 10 ، مؤمنون‌ / 78 ، سجده‌ / 9 ) .‏

آيه 24

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏بگو : او كسي است كه شما را در زمين توليد و تكثير كرده و پخش و پراكنده نموده است ، و در پيش او گرد آورده مي‌شويد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« ذَرَأَكُمْ » : شما را پديدار كرده است . مراد زاد و ولد دادن و افزايش بخشيدن و در زمين پراكندن است ( نگا : اعراف‌ / 179 ) .‏

آيه 25

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏مي‌گويند : اگر راست مي‌گوئيد ، اين وعدّه‌اي كه مي‌دهيد ، كي خواهد بود ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« الْوَعْدُ » : مراد فرا رسيدن عذاب استيصال دنيوي ، و يا فرا رسيدن رستاخيز و عذاب شديد اخروي است .‏

آيه 26

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏بگو : اطّلاع و آگاهي ( از فرا رسيدن مجازات دنيوي و يا وقوع قيامت ) متعلّق به خدا است و بس . من فقط و فقط بيم دهنده آشكاري هستم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« نَذِيرٌ مُّبِينٌ » : بيم دهنده‌اي كه آشكارا بيم مي‌دهد و به صراحت از عذاب خدا سخن مي‌گويد .‏

آيه 27

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَقِيلَ هَذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏هنگامي كه اين وعده الهي را از نزديك مشاهده كردند ، چهره‌هاي كافران درهم و زشت مي‌گردد ، و بديشان گفته مي‌شود : اين همان چيزي است كه خود مي‌خواستيد ( و در فرا رسيدن و ديدن آن شتاب مي‌ورزيديد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« زُلْفَةً » : نزديك . قريب . مصدر است و مراد اسم فاعل . « سِيئَتْ » : ( نگا : هود / 77 ، عنكبوت‌ / 23 ) . « تَدَّعُونَ » : با زور و از روي استهزاء درخواست وقوع فوري آن را داشتيد ( نگا : ص‌ / 16 ، شوري‌ / 18 ) .‏

آيه 28

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَمَن مَّعِيَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَن يُجِيرُ الْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏بگو به من خبردهيد اگر خداوند مرا و تمام كساني را كه با من هستند ( و ايمان آورده‌اند ) هلاك سازد ، و يا به ما رحم نمايد ( و ما را فعلاً نكشد ، به هر حال ما چه حال بميريم و چه در آينده ، اهل نجات هستيم ) . امّا چه كسي كافران را از عذاب دردناك ( دوزخ مي‌رهاند و ) در پناه خود مي‌دارد ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« أَرَأَيْتُمْ » : ( نگا : انعام‌ / 46 ، يونس‌ / 50 و 59 ، هود / 28 ) . « إِنْ أَهْلَكَنِي‌ » : جواب ( إنْ ) جمله « فَمَن يَأْتِيكُم بِمَآءٍ مَّعِينٍ » است . « يُجِيرُ » : پناه مي‌دهد .‏

آيه 29

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏بگو : خدا مهربان است و بدو ايمان آورده‌ايم و بدو پشت بسته‌ايم ، لذا خواهيد دانست كه چه كسي ( از ما و شما ) در گمراهي و سرگشتگي آشكاري است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« ءَامَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا » : اين بخش اشاره ضمني دارد به اين كه : ما به خدا ايمان آورده‌ايم ، ولي شما بدو ايمان نياورده‌ايد ، و ما بدو پشت بسته‌ايم ، امّا شما به بتها و چيزهاي ديگري پشت بسته‌ايد و دلخوش هستيد .‏

آيه 30

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاء مَّعِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏بگو : مرا خبر دهيد ، اگر آبهاي ( مورد استفاده ) شما به زمين فرو رود ، چه كسي مي‌تواند آب روان در دسترس شما مردمان قرار دهد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏« غَوْراً » : فرو رفتن در زمين . مصدر است و مراد اسم فاعل ، يعني غائر است و به معني فرو رونده است ( نگا : كهف‌ / 41 ) . « مَعِينٍ » : جاري ، روان ( نگا : مؤمنون‌ / 50 ، صافّات‌ / 45 ، واقعه‌ / 18 ) .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره ملك / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 04:48:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره تحريم / تفسیر نور

 

‏‏‏‏ آيه 1

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اي پيغمبر ! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده است ، به خاطر خوشنود ساختن همسرانت ، بر خود حرام مي‌كني‌ ؟ خداوند آمرزگار مهرباني است ( و تو را و همسران تو را مي‌بخشايد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« لِمَ تُحَرِّمُ مَا » : چيزي كه پيغمبر آن را بر خود حرام فرمود ، خوردن عسل ، يا نزديكي با ماريه قبطي ، و يا نزديكي با همه همسران به مدّت يك ماه بود . اين تحريم ، تحريم شرعي نبود و بلكه پيغمبر سوگند مي‌خورد كه از اين به بعد عسل نخورد ، و يا به مدّت يك ماه از آميزش با همسران دوري بكند . چكيده روايت چنين است : همسر پيغمبر ، زينب دختر جحش كه عمّه‌زاده رسول و صاحب وجاهت بود ، اغلب از عسلي كه خويشاوندانش براي او هديّه مي‌آوردند ، به شوهر محبوب خود مي‌خورانيد . خويشاوندي و زيبائي او سبب گرديد بنا به سرشت انساني ، امّ‌المؤمنين حفصه ، و امّ‌المؤمنين عائشه بدو رشك برند . اين دو با يكديگر قرار مي‌گذارند ، وقتي كه پيغمبر به پيش هر يك از آن دو تشريف فرما شوند ، بدو عرض كنند : از وجود مبارك او بوي مغافير به مشام مي‌رسد . مغافير صمغ بدبوئي است كه از درختي به نام عرفط تراوش مي‌كند . هنگامي كه پيغمبر به پيش حفصه تشريف مي‌آورد ، بدو عرض مي‌كند : بوي مغافير استشمام مي‌شود ! رسول خدا مي‌فرمايد كه او عسل خورده است‌ ؛ نه مغافير . آن حضرت سوگند مي‌خورد ، ديگر عسل نخورد . نكند كه زنبوران عسل احتمالاً از مغافير تغذيه كنند ! از حفصه مي‌خواهد اين سخن ، رازي در ميان ايشان باشد ، تا ديگران نشنوند ، و عسل را به پيروي از قدوه خود بر خويشتن حرام نكنند . ولي مسأله پخش مي‌گردد ، و پيغمبر سوگند مي‌خورد كه تا يك ماه با همسران خويش نزديكي نخواهد كرد . روايت ديگر مي‌گويد كه : پيغمبر به ماريه قبطي علاقه وافر داشت و اين امر باعث حسودي برخي از امّ‌المؤمنين گرديد ، و آن حضرت سوگند ياد كرد كه با ماريه نزديكي نكند . به هر حال خداوند دستور مي‌دهند كه كسي حق ندارد ، حلال خدا را حرام ، و حرام خدا را حلال سازد ، چرا كه قانونگذار تنها او است و بس . رسول اكرم برده‌اي را آزاد مي‌نمايد و قضيّه فيصله مي‌يابد . « مَرْضَاة » : رضايت . خوشنودي . مصدر ميمي است و در رسم‌الخطّ قرآني با تاء كشيده نوشته شده است .‏

‏‏‏‏ آيه 2

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏خداوند راه گشودن سوگندانتان را براي شما مقرّر مي‌دارد . ( بدين نحو كه كفّاره قسم را مي‌دهيد و خود را از زير بار مسؤوليّت آن بيرون مي‌آوريد ) . خدا ياور و سرور شما است ، و او بس آگاه و كار بجا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« فَرَضَ » : اجازه داده است . مقرّر داشته است . واژه ( فَرَضَ ) اگر با ( عَلي ) همراه باشد ، به معني ( وجوب ) است ، و اگر با ( ل ) باشد ، به معني مقرّر و مشخّص داشتن و اجازه دادن است ( نگا : بقره‌ / 236 و 237 ، احزاب‌ / 38 ) . « تَحِلَّةَ » : گشودن . حلال كردن . مراد كفّاره دادن و از زير بار مسؤوليّت سوگند به در آمدن است ( نگا : مائده‌ / 89 ) .‏

‏‏‏‏ آيه 3

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏خاطرنشان ساز وقتي را كه پيغمبر با يكي از همسرانش ( به نام حفصه ) رازي را در ميان نهاد ، و او آن راز را ( به عايشه ) خبر داد ، و خداوند پيغمبرش را از اين ( افشاي سرّ ) آگاه ساخت . پيغمبر برخي از آن ( رازگوئي ) را ( براي همسر رازگويش حفصه ) بازگو كرد و از برخي ديگر خودداري كرد . هنگامي كه همسرش را از آن ( رازگوئي ) مطّلع كرد ، او گفت : چه كسي تو را از اين ( موضوع ) آگاه كرده است‌ ؟ پيغمبر گفت : خداوند بس دانا و آگاه مرا با خبر كرده است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« أَسَرَّ » : پنهاني بيان كرد . به گونه راز بيان داشت . « بَعْضِ » : يكي . فردي . مراد حفصه است . « حَدِيثاً » : سخن . كلام . مراد ، فرموده پيغمبر مبني بر نخوردن عسل ، و يا عدم نزديكي با ماريه قبطي است . « نَبَّأَتْ بِهِ » : حفصه راز را به عايشه خبر داد . « أَظْهَرَهُ » : آن را اطّلاع داد . « عَرَّفَ » : شناساند . بازگو نمود .‏

‏‏‏‏ آيه 4

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اگر به سوي خدا برگرديد و توبه كنيد ( خداوند برگشت و توبه شما را مي‌پذيرد ) چرا كه دلهايتان ( از حفظ سرّ كه پيغمبر دوست مي‌داشت ) منحرف گشته است . و اگر بر ضدّ او همدست شويد ( و براي آزارش بكوشيد ، باكي نيست ) خدا ياور او است ، و علاوه از خدا ، جبرئيل ، و مؤمنان خوب و شايسته ، و فرشتگان پشتيبان او هستند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« إن تَتُوبَا . . . » : مخاطب حفصه و عائشه ( عليهما السلام ) است . جواب شرط محذوف است و تقدير چنين است : إن تَتُوبَا يَتُبْ عَلَيْكُمَا . « صَغَتْ » : منحرف گشته است . بگرديده است . « إن تَظَاهَرا » : اگر همدستي و هم‌پشتي كنيد . فعل مضارع است و اصل آن ( إن تَتَظَاهَرا ) است كه يكي از دو تاء را حذف كرده‌اند . « صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ » : مؤمنان شايسته و بايسته . واژه ( صالح ) مفرد است و در معني جمع استعمال شده است و مراد جنس صالح است يعني فردفرد مسلمانان خوب و متّقي . مثل : لا يَفْعَلُ هَذا ، الصَّالِحُ مِنَ الَنَّاسِ . « ظَهِيرٌ » : پشتيبان ( نگا : اسراء / 88 ، فرقان‌ / 55 ، قصص‌ / 17 و 86 ، سبأ / 22 ) .‏

‏‏‏‏ آيه 5

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجاً خَيْراً مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَاراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اگر پيغمبر شما را طلاق دهد ، چه بسا پروردگارش به جاي شما همسراني را نصيب او گرداند كه بهتر از شما باشند . زنان دوشيزه يا غير دوشيزه فرمانبردار ، با ايمان ، فروتن ، توبه كار ، پرستشگر ، و گردنده ( و پر تحرّك در جهان انديشه و در مسير طاعت و عبادت ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« مُسْلِمَاتٍ » : جمع مُسْلِمَة ، مسلمان و فرمانبردار . « قَانِتَاتٍ » : جمع قَانِتَة ، خاشع و خاضع . فروتن ( نگا : نساء / 34 ، احزاب‌ / 35 ) . « سَآئِحَاتٍ » : جمع سَآئِحَة ، روزه‌دار ، گردنده ( نگا : توبه‌ / 112 ) . « ثَيِّبَاتٍ » : جمع ثَيِّبْ ، غير دوشيزه . بيوه . « أَبْكَاراً » : جمع بِكْر ، دوشيزه ( نگا : واقعه‌ / 36 ) .‏

‏‏‏‏ آيه 6

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اي مؤمنان ! خود و خانواده خويش را از آتش دوزخي بر كنار داريد كه افروزينه آن انسانها و سنگها است . فرشتگاني بر آن گمارده شده‌اند كه خشن و سختگير ، و زورمند و توانا هستند . از خدا در آنچه بديشان دستور داده است نافرماني نمي‌كنند ، و همان چيزي را انجام مي‌دهند كه بدان مأمور شده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« قُوا » : مصون و محفوظ داريد . « أَهْلِيكُمْ » : ( نگا : مائده‌ / 98 ) . « وَقُودُ » : افروزينه ( نگا : بقره‌ / 24 ، آل‌عمران‌ / 10 ) . « غِلاظٌ » : جمع غَليظ ، خشن ، تندخو . « شِدَادٌ » : جمع شَديد ، زورمند . سختگير . توانا در انجام كارهاي دشوار .‏

‏‏‏‏ آيه 7

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏( در روز قيامت خطاب به بي‌دينان گفته مي‌شود ) : اي كافران ! امروزه پوزش مخواهيد و عذر خواهي مكنيد ، چرا كه تنها در برابر كارهائي كه ( در دنيا ) مي‌كرده‌ايد كيفر داده مي‌شويد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« لا تَعْتَذِرُوا » : ( نگا : روم‌ / 57 ، غافر / 52 ) .‏

‏‏‏‏ آيه 8

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحاً عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اي مؤمنان ! به درگاه خدا برگرديد و توبه خالصانه‌اي بكنيد ، شايد پروردگارتان گناهانتان را محو نمايد و بزدايد ، و شما را به باغهاي بهشتي داخل گرداند كه از زير ( كاخها و درختان ) آن رودبارها روان است . اين كار در روزي خواهد بود كه خداوند پيغمبر و كساني را خوار و سبك نمي‌دارد كه با او ايمان آورده‌اند . ( بلكه ايشان را والا مي‌گرداند و به درجات بالا مي‌رساند ) . نور ( ايمان و عمل صالح ) ايشان ، پيشاپيش و سوي راستشان ( رو به جانب بهشت ) در حركت است . ( وقتي كه خاموش شدن نور منافقان را مي‌بينند ، رو به درگاه خدا مي‌كنند و ) مي‌گويند : پروردگارا ! نور ما را كامل گردان ( تا در پرتو آن به بهشت برسيم ) و ما را ببخشاي ، چرا كه تو بر هر چيزي بس توانائي .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« نَصُوحاً » : از روي اخلاص . خالصانه . صيغه مبالغه است . توبه نَصُوح ، بايد اين ويژگيها را داشته باشد ، ترك گناه ، پشيمان شدن از گناه ، تصميم بر برنگشتن به گناه ، ردّ مظالم و بازپرداخت حق به صاحبان آن . « نُورُهُمْ يَسْعي‌ » : ( نگا : حديد / 12 و 13 ) . « أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا » : درخواست تكميل نور يا از سوي همه مؤمنان است ، و اين تقاضا وقتي است كه نور منافقان خاموش مي‌گردد . مؤمنان از خداي متعال مي‌خواهند كه تا رسيدن به بهشت نورشان بماند . يا اين كه نور برخي از مؤمنان ، ضعيف بوده و درخواست مي‌نمايند كه نورشان پرتو و تابندگي بيشتري داشته باشد .‏

‏‏‏‏ آيه 9

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اي پيغمبر ! با كافران و منافقان جهاد و پيكار كن ( تا ايشان را از كفر و نفاق به دور داري ) و بر آنان سخت بگير و ( با ايشان خشن باش . اين مجازات كنوني ايشان است ، و در آخرت ) جايگاهشان دوزخ است و چه بد سرنوشت و چه زشت جايگاهي است !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« يَآ أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ » : ( نگا : توبه‌ / 73 ، فرقان‌ / 52 ) . مراد جهاد با كفّار ، با قوّت و قدرت تمام ، و با منافقان با حجّت و برهان است .‏

‏‏‏‏ آيه 10

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏خداوند از ميان كافران ، زن نوح و زن لوط را مثل زده است . آنان در حباله نكاح دو تن از بندگان خوب ما بودند و ( با ساخت و پاخت با قوم خود ، و گزارش اسرار و اخبار بديشان ) به آن دو خيانت كردند و آن دو نتوانستند در پيشگاه الهي كمترين كاري براي ايشان بكنند و ( آنان را از عذاب خانمانسوز دنيوي ، و سخت كمرشكن اخروي نجات دهند . به هنگام مرگ توسّط فرشتگان بديشان ) گفته شد : به دوزخ درآئيد همراه با همه كساني كه بدان در مي‌آيند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« إمْرَأَةَ » : در رسم‌الخطّ قرآني با تاء كشيده نوشته شده است . مفعولٌ‌به اوّل فعل ( ضَرَبَ ) و ( مَثَلاً ) مفعولٌ‌به دوم آن است . « تَحْتَ » : اين واژه ، كنايه از تحت سرپرستي و زير نكاح است . « خَانَتَاهُمَا » : خيانت اين دو همسرِ بدشگون ، همكاري با دشمنان و گزارش اخبار و پخش اسرار خانواده و مؤمنان بود . خيانت ايشان انحراف از جاده عفّت نبود . زيرا هرگز همسر هيچ پيغمبري آلوده به بي‌عفّتي نشده است ( نگا : نمونه ، جلد 24 ، صفحه 301 ) . « أُدْخُلاَ النَّارَ » : به هنگام مرگ ، فرشتگان به بدان يا نيكان خبر ورود آتي ايشان به دوزخ يا به بهشت را مي‌دهند ( نگا : المصحف الميسّر ) . « فَلَمْ يُغْنِيا » : در آخرت همه رابطه‌هاي دنيوي جز رابطه ايدئولوژي گسيخته مي‌گردد ( نگا : بقره‌ / 48 و 123 ، لقمان‌ / 33 ، ممتحنه‌ / 3 ، انفطار / 19 ) .‏

‏‏‏‏ آيه 11

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏و خدا از ميان مؤمنان ، زن فرعون را مثل زده است . وقتي ( از اوقات ) گفت : پروردگارا ! براي من در بهشت ، نزد خودت خانه‌اي بنا كن ، و مرا از فرعون و كارهايش رهائي‌بخش ، و از اين مردمان ستمكاره نجات بده .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« إِبْنِ » : بنا كن . بساز .‏

‏‏‏‏ آيه 12

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏همچنين خداوند ( از ميان مؤمنان ، دومين الگو ) مريم دختر عمران را مثل زده است كه دامن به گناه نيالود و خود را پاك نگاه داشت ، و ما از روح متعلّق به خود در آن دميديم ، و او سخنان پروردگارش و كتابهايش را تصديق كرد ، و از زمره مطيعان و فرمانبرداران خدا بود .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« أَحْصَنَتْ » : استوار داشت . مصون و محفوظ داشت . « فَرْج‌ » : عورت . شرمگاه ( نگا : مؤمنون‌ / 5 ، نور / 30 و 31 ، احزاب‌ / 35 ) . « أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا » : ( نگا : انبياء / 91 ) . « مِن رُّوحِنَا » : از روح متعلّق به خود . از روح ساخت خود ( نگا : انبياء / 91 ، سجده‌ / 9 ، حجر / 29 ، ص‌ / 72 ) . « كَلِمَاتِ » : مراد اوامر و نواهي و وعده‌ها و وعيدهاي الهي است . « كُتُبِ » : كتابهاي تورات موسي ، و زبور داود ، و صحف ابراهيم ، و ساير كتابهاي آسماني . « الْقَانِتِينَ » : مطيعان و فرمانبرداران الهي ، مواظبان طاعت و عبادت . مذكّر آمدن آن ، جنبه تغليب دارد .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره تحريم / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 04:47:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره طلاق / تفسیر نور

 

‏ آيه 1

‏ متن آيه : ‏‏

‏ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏اي پيغمبر ! وقتي كه خواستيد زنان را طلاق دهيد ، آنان را در وقت فرا رسيدن عدّه ( يعني آغاز پاك شدن زن از عادت ماهيانه‌اي كه شوهرش در آن با او نزديكي نكرده باشد ) طلاق دهيد ، و حساب عدّه را نگاه داريد ( و دقيقاً ملاحظه كنيد كه زن سه بار ايّام پاكي خود از حيض را به پايان رساند ، تا نژادها آميزه يكديگر نشود ) ، و از خدا كه پروردگار شما است بترسيد و پرهيزگاري كنيد ( و اوامر و نواهي او را به كار بنديد ، به ويژه در طلاق و نگهداري زمان عدّه ) . زنان را ( بعد از طلاق ، در مدّت عدّه ) از خانه‌هايشان بيرون نكنيد ، و زنان هم ( تا پايان عدّه ، از منازل شوهرانشان ) بيرون نروند . مگر اين كه زنان كار زشت و پلشت آشكاري ( همچون زنا و فحّاشي و ناسازگاري طاقت فرسا با شوهران يا اهل خانواده ) انجام دهند ( كه ادامه حضور ايشان در منازل ، باعث مشكلات بيشتر گردد ) . اينها قوانين و مقرّرات الهي است ، و هركس از قوانين و مقرّرات الهي پا فراتر نهد و تجاوز كند ، به خويشتن ستم مي‌كند . ( چرا كه خود را در معرض خشم خدا قرار مي‌دهد و به سعادت خويش لطمه مي‌زند ) . تو نمي‌داني ، چه بسا خداوند بعد از اين حادثه ، وضع تازه‌اي پيش آورد ( و ماندن زن در خانه زمينه‌ساز پشيماني شوهر و همسر و رجوع آنان به يكديگر گردد ، و ابرهاي تيره و تار كينه و كدورت از آسمان زندگي ايشان به دور رود ، و مهر و محبّت فضاي سينه‌ها را لبريز كند ، و فرزندان از دامن عطوفت مادري بي‌بهره نمانند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« إِذَا طَلَّقْتُمْ » : وقتي كه خواستيد طلاق دهيد . مثل إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ . . . ( نگا : نحل‌ / 98 ) . مخاطب در آيه پيغمبر است و مراد امت او . اين خطاب بيانگر اهمّيّت مسأله است . « لِعِدَّتِهِنَّ » : وقت فرا رسيدن عدّه ايشان ، حرف ( ل ) به معني ( عِندَ ) است ( نگا : إسراء / 78 ) . منظور اين است كه بايد صيغه طلاق در زماني اجرا شود كه زن از عادت ماهيانه پاك شده ، و شوهرش با او نزديكي نكرده باشد . « أَحْصُوا الْعِدَّةَ » : زمان عِدّه را نگهداريد و دقيقاً محاسبه كنيد . يعني بايد سه بار ايّام پاكي خود ازحيض را به پايان رساند ( نگا : بقره‌ / 228 ) . « لا يَخْرُجْنَ » : زنان جائز نيست از منزل بيرون بروند مگر با رضايت طرفين . . « تِلْكَ حُدُودُ اللهِ » : اين بخش اشاره بدين است كه بايد مسلمانان در طلاق كه مبغوض‌ترين حلال در نزد خدا است ، قوانين الهي را مراعات كنند . زن را يا طلاق ندهند ، و يا اگر ناچار به طلاق شدند ، احكام اين آيه را رعايت بكنند . متأسّفانه امروز به طلاق قرآني كمترين اعتنائي نمي‌شود ! ! ! تنها طلاق بِدعي در مدّ نظر است ، و كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ .‏

‏ آيه 2

‏ متن آيه : ‏‏

‏ فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِّنكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏و هنگامي كه مدّت عِدّه آنان نزديك به پايان آمد ، يا ايشان را به طرز شايسته‌اي نگاه داريد ، و يا به طرز شايسته‌اي از ايشان جدا شويد ، و بر ( نگاهداري و يا جدائي ) آنان دو مرد عادل از ميان خودتان گواه كنيد ، ( تا اگر در آينده اختلافي روي دهد ، هيچ يك از شوهر و همسر نتوانند واقعيّت را انكار كنند ) و گواهي دادن را براي خدا اداء كنيد ( و انگيزه شهادت محض رضاي خدا باشد ، و از هيچ كدام جانبداري ننمائيد ) . اين ( احكام ) چيزي است كه كسي بدان پند و اندرز مي‌گردد كه به خدا و روز آخرت ايمان داشته باشد . هر كس هم از خدا بترسد و پرهيزگاري كند ، خدا راه نجات ( از هر تنگنائي ) را براي او فراهم مي‌سازد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« إذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ » : زماني كه به مدّت پايان عدّه ، نزديك شدند . چرا كه اگر زمان عدّه به پايان برسد ، راه مراجعت بر روي شوهر بسته مي‌گردد ( نگا : أضواء البيان ) . يادآوري : زنان از لحاظ نگاه داشتنِ عدّه ، به دو دسته تقسيم مي‌شوند : 1 ) زناني كه شوهرانشان بميرند . اين گروه به دو دسته تقسيم مي‌گردند : الف - زناني كه حامله‌اند . اينان تا وضع حمل عده نگاه مي‌دارند . ب - زناني كه حامله نيستند . اينان چه با ايشان همبستري شده باشد و چه با آنان همبستري نشده باشد ، چهار ماه و ده روز عده نگاه مي‌دارند . 2 ) زناني كه شوهرانشان ايشان را طلاق داده باشند . اينان نيز دو گروهند : الف - زناني كه حامله‌اند . چنين زناني تا وضع حمل عده نگاه مي‌دارند . ب - زناني كه حامله نيستند . اينان هم دو دسته هستند : 1 - زناني كه با آنان همبستري نشده است . اينان عدّه‌اي ندارند . 2 - زناني كه با ايشان همبستري شده است . اينان اگر كساني بوده كه داراي عادت ماهيانه باشند ، تنها سه عادت ماهيانه عدّه نگاه مي‌دارند ، و اگر كساني بوده كه داراي عادت ماهيانه نباشند ، يعني يائسه و يا صغيره باشند ، سه ماه تمام عدّه نگاه مي‌دارند ( نگا : أضواء البيان ) .‏

‏ آيه 3

‏ متن آيه : ‏‏

‏ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏و به او از جائي كه تصوّرش نمي‌كند روزي مي‌رساند . هر كس بر خداوند توكّل كند ( و كار و بار خود را بدو واگذارد ) خدا او را بسنده است . خداوند فرمان خويش را به انجام مي‌رساند و هر چه را بخواهد بدان دسترسي پيدا مي‌كند . خدا براي هر چيزي زمان و اندازه‌اي را قرار داده است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« مِنْ حَيْثُ » : از جائي كه ، به گونه‌اي كه . « بَالِغُ أَمْرِهِ » : دستيابي دارد به هر چه بخواهد . فرمان خود را به انجام مي‌رساند . « أَمْرِ » : كار ، فرمان . « قَدْراً » : مدّت و اجل ، اندازه و مقدار .‏

‏ آيه 4

‏ متن آيه : ‏‏

‏ وَاللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِن نِّسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَاللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ وَأُوْلَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏زنان شما وقتي كه نااميد از عادت ماهيانه‌اند ، و همچنين زناني كه هنوز عادت ماهيانه نديده‌اند ، اگر ( درباره حكم عِدّه ايشان ) متردّديد ، بدانيد كه عدّه آنان سه ماه است ، و عدّه زنان باردار ، وضع حمل است . هر كس كه از خدا بترسد و پرهيزگاري كند ، خدا كار و بارش را ساده و آسان مي‌سازد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« يَئِسْنَ » : نااميد شده‌اند . يائسه گشته‌اند . « إِنِ ارْتَبْتُمْ » : اگر متردّد شديد درباره حكم عدّه ايشان . اگر متردّد شديد در خوني كه از ايشان بيرون مي‌تراود كه آيا خون حيض يا خون چيز ديگري است . اگر متردّد شديد كه آيا به سن يائسگي رسيده‌اند يا خير . « مِنْ أَمْرِهِ » : از كار و بارش . به فرمان و دستور خويش ( نگا : نحل‌ / 2 ، غافر / 15 ) .‏

‏ آيه 5

‏ متن آيه : ‏‏

‏ ذَلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏اين ( قانونگذاري ) فرمان خدا است كه آن را براي شما فرستاده است . هر كس كه از خدا بترسد و پرهيزگاري كند ، بديها و گناهان او را محو كرده و مي‌زدايد ، و پاداش وي را بزرگ مي‌نمايد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ » : ( نگا : بقره‌ / 271 ، انفال‌ / 29 ، زمر / 35 ) .‏

‏ آيه 6

‏ متن آيه : ‏‏

‏ أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنتُم مِّن وُجْدِكُمْ وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَإِن كُنَّ أُولَاتِ حَمْلٍ فَأَنفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُم بِمَعْرُوفٍ وَإِن تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏زنان مطلّقه را در جائي سكونت دهيد كه خودتان در آنجا زندگي مي‌كنيد و در توان داريد ، و بديشان زيان نرسانيد تا ( با زيان رساندن خود بر آنان سختگيري كنيد و ) در تنگنايشان قرار دهيد ( و ايشان مجبور به ترك منزل شوند ) . اگر آنان باردار باشند ، خرج و نفقه ايشان را بپردازيد تا زماني كه وضع حمل مي‌كنند . اگر آنان ( حاضر شدند بعد از جدائي ، فرزندان ) شما را شير دهند ، مزدشان را به تمام و كمال بپردازيد . با يكديگر درباره سرنوشت فرزندان ، زيبا و پسنديده مشورت كنيد ( و اجرتي متناسب با مقدار و زمان شير دادن ، بر حسب عرف و عادت ، تعيين كرده ، و به نوزادان و كودكان از هر نظر عنايت شود ) . اگر هم بر همديگر سخت گرفتيد و به توافق نرسيديد ، دايه‌اي شير دادن به كودك مرد را بر عهده مي‌گيرد ( تا نزاع و كشمكش ادامه نيابد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« مِنْ حَيْثُ » : آنجا كه . هرگونه كه . « وُجْد » : توانائي . وسع و طاقت . « لا تُضَآرُّوهُنَّ » : بديشان زيان نرسانيد ، به ويژه در نفقه و مسكن . « أُوْلاتِ » : صاحبان . دارندگان . « إِئْتَمِرُوا » : مشاوره كنيد . مشورت و رايزني نمائيد . « بِمَعْرُوفٍ » : زيبا و پسنديده . يعني پدر مزد شير دادن را محترمانه و متناسب با عرف و عادت بپردازد . مادر هم مواظبت لازم را از فرزند بنمايد . « تَعَاسَرْتُمْ » : همديگر را در تنگنا گذاشتيد و بر يكديگر سختگيري كرديد و توافق حاصل نشد . « أُخْري‌ » : زن ديگري . دايه‌اي .‏

‏ آيه 7

‏ متن آيه : ‏‏

‏ لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏آنان كه دارا هستند ، از دارائي خود ( براي زن شير دهنده ، به اندازه توان خود ) خرج كنند ، و آنان كه تنگدست هستند ، از چيزي كه خدا بديشان داده است خرج كنند ، خداوند هيچ كسي را جز بدان اندازه كه بدو داده است مكلّف نمي‌سازد . خدا بعد از سختي و ناخوشي ، گشايش و خوشي پيش مي‌آورد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« ذُوسَعَةٍ » : دارا . ثروتمند . « قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ » : روزي او كم گرديد و فقير شد ( رعد / 26 ، اسراء / 30 ، قصص‌ / 82 ) .‏

‏ آيه 8

‏ متن آيه : ‏‏

‏ وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَاباً شَدِيداً وَعَذَّبْنَاهَا عَذَاباً نُّكْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏چه بسيار مردمان شهرها و آباديهائي كه از فرمان پروردگارشان و دستور پيغمبران او ، سرپيچي و سركشي كرده‌اند ، و در نتيجه ما سخت به حسابشان رسيده‌ايم و به مجازات ناگوار و كيفر ناخوشايندشان رسانده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« كَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ » : ( نگا : حجّ‌ / 45 و 48 ، محمّد / 13 ) . « حَاسَبْنَاهَا » : از آن حساب كشيده‌ايم . به حسابشان رسيده‌ايم . « عَتَتْ » : سركشي كرده‌اند ( نگا : اعراف‌ / 77 و 166 ، فرقان‌ / 21 ) . « نُكْراً » : ( نگا : كهف‌ / 74 و 87 ) .‏

‏ آيه 9

‏ متن آيه : ‏‏

‏ فَذَاقَتْ وَبَالَ أَمْرِهَا وَكَانَ عَاقِبَةُ أَمْرِهَا خُسْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏و عقوبت اعمالشان را چشيده‌اند ، و عاقبت كار و بارشان زيان و خسران بوده است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« وَ بَالَ » : ( نگا : مائده‌ / 95 ، حشر / 15 ، تغابن‌ / 5 ) . « خُسْراً » : زيان . زيانكاري .‏

‏ آيه 10

‏ متن آيه : ‏‏

‏ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَاباً شَدِيداً فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏خداوند براي ايشان عذاب شديدي را فراهم ساخته است ، پس اي خردمنداني كه مؤمن هستيد ، شما پرهيزگاري كنيد و خويشتن را از ( عذاب و خشم ) خدا به دور داريد . خدا كه براي شما قرآن را نازل فرموده است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« ذِكْراً » : قرآن ( نگا : اعراف‌ / 63 و 69 ، حجر / 6 و 9 ) . « الَّذِينَ » : صفت يا بدل ( أُوْلي‌الألْبَابِ ) است .‏

‏ آيه 11

‏ متن آيه : ‏‏

‏ رَّسُولاً يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏و پيغمبري را به ميانتان روانه كرده است كه آيات روشن خدا را برايتان مي‌خواند تا كساني را كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند از تاريكي ( بطالت و ضلالت ) بيرون آورد و به روشنائي ( حقيقت و هدايت ) در آورد . كساني كه به خدا ايمان بياورند و كارهاي پسنديده بكنند ، خدا آنان را به باغهاي بهشتي داخل مي‌گرداند كه از زير ( كاخها و درختان ) آن رودبارها روان است . براي هميشه در آنجا ماندگار مي‌مانند ، و خدا روزيشان را خوب و نيكو مي‌گرداند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« رَسُولاً » : مفعولٌ‌به براي فعل محذوفي است كه مقام دلالت بر آن دارد . تقدير چنين است : أَرْسَلَ رَسُولاً . « يَتْلُو » : در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي به دنبال دارد . « أَبَداً » : ذكر اين واژه پس از ( خَالِدِينَ ) تأكيدي بر خلود و ماندگاري محسوب است .‏

‏ آيه 12

‏ متن آيه : ‏‏

‏ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏خدا همان است كه هفت آسمان را و همانند آن زمين را آفريده است . فرمان ( خدا ) همواره در ميان آنها جاري است ( و تدبير هدايت و رهبري او ، لحظه‌اي از جهان بزرگ هستي برداشته نمي‌شود ، اين آفرينش عظيم بدان خاطر است ) تا بدانيد خداوند بر هر چيزي توانا است ، و آگاهي او همه چيز را فرا گرفته است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الأرْضِ مِثْلَهُنَّ » : هفت آسمان و به اندازه آن ، زمين را آفريده است . عدد هفت براي كثرت است ، و در اين صورت منظور از هفت آسمان و هفت زمين ، تعداد بيشمار و خارج از اندازه كواكب آسماني و كراتي مشابه زمين است . ( نگا : بقره‌ / 29 ، اسراء / 44 ، مؤمنون‌ / 86 ، فصّلت‌ / 12 ) . امّا اگر عدد هفت براي شماره محدود باشد ، آنچه ما مي‌بينيم و دانش بشر به آن احاطه دارد ، همه مربوط به آسمان و زمين اوّل است ، و ماوراي اين ثوابت و سيّارات ، شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس علم ما بيرون است ( نگا : صافّات‌ / 6 ، فصّلت‌ / 12 ، ملك‌ / 5 ) . « مِثْلَهُنَّ » : اشاره به زمينهاي متعدّدي است كه در عالم هستي وجود دارد . تا آنجا كه بعضي از دانشمندان ستاره‌شناس مي‌گويند ، تعداد كراتي كه مشابه كره زمين بر گرد خورشيدها در پهنه هستي گردش مي‌كنند حدّاقلّ سيصد ميليون كُره است ( نگا : المراغي ) . « يَتَنَزَّلُ الأمْرُ بَيْنَهُنَّ » : فرمان خدا و قضا و قدر او در ميان آنها جاري و حكمفرما است . خدا است كه حكم خود را درباره آنها به مرحله اجرا در مي‌آورد و كار و بار جهان را مي‌گرداند . ( نگا : سجده‌ / 4 ) .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره طلاق / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 04:45:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره تغابن / تفسیر نور

 

‏ ‏‏‏‏‏آيه 1

‏متن آيه : ‏

‏ يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ، به تسبيح و تقديس خدا مشغول است . حاكميّت و مالكيّت از آن او است ، و سپاس و ستايش خاصّ او است . او بر هر چيزي توانا است . . .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« يُسَبِّحُ » ( نگا : رعد / 13 ، اِسراء / 44 ، نور / 41 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 2

‏متن آيه : ‏

‏ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏او كسي است كه شما را آفريده است ( و به شما آزادي و اختيار داده است ) . گروهي از شما كافر و گروهي از شما مؤمن مي‌گرديد . خدا مي‌بيند هرچه را كه مي‌كنيد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَ مِنكُم مُّؤْمِنٌ » : ( نگا : كهف‌ / 29 ، انسان‌ / 3 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 3

‏متن آيه : ‏

‏ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏خداوند ، آسمانها و زمين را به حق آفريده است ( نه به باطل . در آفرينش آن ، نظام دقيق و راستيني به كار رفته است ، و داراي هدفي حكيمانه و مسيري درست است ) و شما را شكل بخشيده است و شكلهاي شما را خوب و زيبا كرده است . سرانجام بازگشت به سوي او است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« خَلَقَ السَّمَاوَاتِ و الأرْضَ بِالْحَقِّ » : ( نگا : انعام‌ / 73 ، ابراهيم‌ / 19 ، نحل‌ / 3 ) . « صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ » : ( نگا : غافر / 64 ، اعراف‌ / 11 ، آل‌عمران‌ / 6 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 4

‏متن آيه : ‏

‏ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏او مي‌داند كه در آسمانها و زمين چه چيزهائي است ، و از آنچه شما پنهان يا آشكار مي‌داريد با خبر است ، و خدا بس آگاه از عقائد و نيّاتي است كه در درون سينه‌ها است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ » : ( نگا : نحل‌ / 19 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 5

‏متن آيه : ‏

‏ أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏آيا خبر كافراني كه در روزگاران پيشين مي‌زيسته‌اند به شما نرسيده است‌ ؟ آنان عقوبت ناگوار كارهاي خود را ( در دنيا ) چشيدند ، و عذاب دردناكي ( هم در آخرت ) دارند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« نَبَأُ » : خبر . . . الف زائدي در رسم الخطّ قرآني در آخر دارد . « وَ بَالَ » : ( نگا : مائده‌ / 95 ، حشر / 15 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 6

‏متن آيه : ‏

‏ ذَلِكَ بِأَنَّهُ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَتَوَلَّوا وَّاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏اين ( سوء عاقبت و عذاب آخرت ) بدان خاطر است كه پيغمبرانشان به پيش ايشان مي‌آمدند و معجزات روشن و دلائل متقن براي آنان مي‌آوردند و ايشان مي‌گفتند : آيا آدميان ، ما را هدايت مي‌كنند ؟ ( مگر مي‌شود انسانهائي همچون خودمان پيغمبران خدا شوند ؟ ! پيغمبران بايد فرشته باشند . بدين وسيله به مخالفت برمي‌خاستند و ) كافر مي‌گشتند و سر بر مي‌تافتند و رويگردان مي‌شدند ، و خدا هم بي‌نياز ( از ايمان و اطاعت ايشان ) بود و ( هميشه هم ) بي‌نياز است و سزاوار ستايش و سپاس .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« بَشَرٌ » : اين واژه براي مفرد و مثنّي و جمع استعمال مي‌گردد . در اينجا مراد انبياء - عليهم‌السلام - است .‏

‏‏‏‏‏آيه 7

‏متن آيه : ‏

‏ زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَن لَّن يُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏كافران مي‌پندارند كه هرگز زنده و برانگيخته نخواهند گرديد ! بگو : چنين نيست كه مي‌پنداريد ، به پروردگارم سوگند ! زنده و برانگيخته خواهيد شد ، و سپس از آن چيزهائي كه مي‌كرده‌ايد با خبرتان خواهند كرد . و اين كار براي خدا ساده و آسان است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« بَلي‌ » : اين حرف براي ابطال نفي كلام ماقبل است . يعني سخن منفي پيشين را مثبت مي‌سازد . « يَسِيرٌ » : ساده و آسان .‏

‏‏‏‏‏آيه 8

‏متن آيه : ‏

‏ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏ايمان بياوريد به خدا و پيغمبرش و نوري كه ( قرآن نام دارد و آن را براي روشن كردن راه سعادت دنيا و آخرت شما انسانها ) نازل كرده‌ايم . خداوند كاملاً آگاه از هر آن چيزي است كه انجام مي‌دهيد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« النُّورِ » : قرآن ( نگا : نساء / 174 ، شوري‌ / 52 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 9

‏متن آيه : ‏

‏ يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏زماني ، خداوند شما را در روز گردهمآئي ( جملگي پيشينيان و پسينيان ) جمع مي‌آورد . آن روز ، روز زيانمندي ( كافران ، و سودمندي مؤمنان ) است . كساني كه به خدا ايمان بياورند و كارهاي شايسته بكنند . خداوند بديهاي ايشان را مي‌زدايد ، و آنان را به باغهاي بهشتي داخل مي‌گرداند كه از زير ( كاخها و درختان ) آن رودبارها جاري است ، و در آنجا براي هميشه جاودانه مي‌مانند . اين است رستگاري سترگ و پيروزي بزرگ .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« يَوْمَ الْجَمْعِ » : روز گردهمآئي كه قيامت است ( نگا : هود / 103 ، واقعه‌ / 50 ، يس‌ / 32 و 53 ) . « تَغَابُن‌ » : زيانمند گشتن گروهي و سودمند شدن گروهي . . . در جهان ، دسته‌اي آخرت را به دنيا مي‌فروشند ، و در آخرت زيانخورده و متضرّر مي‌گردند ( نگا : بقره‌ / 16 و 102 ، آل‌عمران‌ / 77 و 177 ) . و دسته‌اي دنيا را به آخرت مي‌فروشند و در آخرت سود مي‌برند و رضاي خدا و بهشت را از آن خود مي‌كنند ( نگا : بقره‌ / 207 ، نساء / 74 ، توبه‌ / 111 ) . فراموش كردن همديگر . چرا كه در قيامت بر اثر هول و هراس آخرت ، كسي به فكر كسي نيست ، و هركسي خود را مي‌كوشد ( نگا : حجّ‌ / 2 ، معارج‌ / 10 ، عبس‌ / 33 - 37 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 10

‏متن آيه : ‏

‏ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِينَ فِيهَا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏و كساني كه كافر بشوند و آيات ما را تكذيب بكنند ، آنان دوزخيانند جاودانه در آنجا مي‌مانند ، و چه سرانجام و جايگاه بدي ( كه دارند ! ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« الْمَصِيرُ » : ( نگا : بقره‌ / 126 ، انفال‌ / 16 ، توبه‌ / 73 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 11

‏متن آيه : ‏

‏ مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏هيچ واقعه و حادثه‌اي جز به فرمان و اجازه خدا رخ نمي‌دهد ، و هر كس كه به خدا ايمان داشته باشد ، خدا دل او را ( به ثبات و آرامش ، و خوشنودي به قضا و قدر الهي مي‌رساند و ) رهنمود مي‌گرداند ، و خداوند از هر چيزي كاملاً آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ » : ( نگا : حديد / 22 ) . « يَهْدِ قَلْبَهُ » : دل او را رهنمود و رهبري مي‌كند . زمام دل او را به دست مي‌گيرد . دل او را به استقامت و اطمينان و آسايش و آرامش ، و رضا به قضا رهنمود مي‌گرداند .‏

‏‏‏‏‏آيه 12

‏متن آيه : ‏

‏ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏از خدا و پيغمبر اطاعت كنيد . اگر رويگردان شويد ، بر فرستاده ما جز رساندن پيام روشن و آشكار نيست .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« الْبَلاغُ الْمُبِينُ » : تبليغ آشكار ، رساندن پيام روشنگر ( نگا : مائده‌ / 92 ، نحل‌ / 35 و 82 ، نور / 54 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 13

‏متن آيه : ‏

‏ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏جز خدا معبودي نيست ، پس مؤمنان بايد بر خدا توكّل كنند و بس .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« فَلْيَتَوَكَّلِ » : بايد توكّل كنند .‏

‏‏‏‏‏آيه 14

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏اي مؤمنان ! قطعاً بعضي از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند . ( شما را از راه خدا باز مي‌دارند ، و از عبادت و طاعت سست مي‌گردانند ) پس از ايشان خويشتن را بر حذر داريد . اگر عفو كنيد و چشم پوشي نمائيد و ببخشيد ( خدا هم شما را مشمول عفو و مرحمت و مغفرت خود مي‌نمايد ) چرا كه خداوند بخشاينده مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« مِنْ » : براي تبعيض است . « عَدُوّاً » : اين واژه براي مفرد و مثنّي و جمع به كار مي‌رود . اسم ( إِنَّ ) است . « إن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا و تَغْفِرُوا » : ( نگا : بقره‌ / 109 ) . اين بخش از آيه ، اشاره دارد به اين كه چه بسا همسران يا فرزندان كه انسان را از مبرّات و خيرات منع و يا سست مي‌كنند قصد سوء نداشته و بلكه از روي ناداني باشد ، به هر حال بايد كار بد ايشان را بخشيد و نيّت سوء و قصد عداوت آنان را پخش نكرد ، ولي به سخنانشان گوش نكرد و مواظب خود بود و محبّت ايشان انسان را از خدا پرستي و انجام خيرات و مبرات دور نسازد .‏

‏‏‏‏‏آيه 15

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏قطعاً اموالتان و اولادتان ، وسيله آزمايش شمايند ، و ( اگر در اين ميدان آزمايش ، از عهده بر آئيد ، براي شما ) اجر و پاداش بزرگي در پيشگاه خدا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« فِتْنَةٌ » : امتحان . آزمايش ( نگا : انفال‌ / 28 ) . مراد اين است كه اموال و اولاد زينت و نعمت جهان و مايه دستيابي به سعادت هستند ، در صورتي كه در مسير خداشناسي انسان را كمك كنند . امّا اگر محبّت آنان بر فرمان و رضاي يزدان ترجيح داده شود ، مايه بدبختي مي‌گردند ( نگا : آل‌عمران‌ / 14 و 15 ، توبه‌ / 22 و 23 و 75 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 16

‏متن آيه : ‏

‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنفِقُوا خَيْراً لِّأَنفُسِكُمْ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏پس آن قدر كه در توان داريد از خدا بهراسيد و پرهيزگاري كنيد ، و ( درسها و اندرزهاي آسماني را ) بشنويد و بپذيريد ، و ( از قوانين و فرمانهاي خدا ) اطاعت كنيد . و ( در راه خدا ، صدقه و احسان و ) بذل و بخشش كنيد ، ( انجام اين كارها ) به سود شما خواهد بود . كساني كه از بخل و حرص نفس خويش ، مصون داشته شوند ، آنان قطعاً رستگارند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« مَا اسْتَطَعْتُمْ » : مادام كه مي‌توانيد . تا آنجا كه در توان داريد ( نگا : بقره‌ / 286 ، حجّ‌ / 78 ) . « خَيْراً » : مال و دارائي ( نگا : بقره‌ / 180 ) . در اين صورت مفعول ( أَنفِقُوا ) است ، و معني چنين است : از اموال و دارائي خود ببخشيد . خوب و نيك . در اين صورت خبر فعل ناقصه مقدّري است كه تقدير چنين است : يَكُنْ ذلِكَ خَيْراً . . . « مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ » : ( نگا : حشر / 9 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 17

‏متن آيه : ‏

‏ إِن تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏اگر به خدا قرض‌الحسنه‌اي بدهيد ، آن را برايتان چندين برابر مي‌سازد ، و شما را مي‌آمرزد . خداوند سپاسگزار و بردبار است ( و او از بندگانش به وسيله دادن پاداشهاي عظيم تشكّر مي‌نمايد ، و در پرتو بردباري خود ، در عقوبت بندگان تعجيل نمي‌فرمايد ، و بلكه گناهانشان را مي‌بخشايد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« إِن تُقْرِضُوا اللهَ قَرْضاً حَسَناً » : ( نگا : بقره‌ / 245 ، مائده‌ / 12 ، حديد / 11 و 18 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 18

‏متن آيه : ‏

‏ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏او آگاه از نهان و آشكار ، و چيره كار بجا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« عَالِمُ الْغَيْبِ و الشَّهَادَةِ » : ( نگا : انعام‌ / 73 ، توبه‌ / 94 و 105 ، رعد / 9 ) .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره تغابن / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 04:43:00 ب.ظ ]