فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



تفسیر سوره ال عمران(آیات 51تا100)

*****************************************


آيه 51

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بيگمان خداوند پروردگار من و پروردگار شما است ، پس او را بپرستيد ؛ اين راه راست است ( و انسان را به سعادت هر دو جهان مي‌رساند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ » : ( نگا : فاتحه / 6 ، بقره / 142 و 213 ) .‏

آيه 52

‏متن آيه : ‏

‏ فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللّهِ آمَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏ولي هنگامي كه عيسي از ايشان احساس كفر ( و سركشي و نافرماني ) كرد ، گفت : كيست كه ياور من به سوي خدا ( و براي تبليغ آئين او ) گردد ؟ حواريّون گفتند : ما ياوران ( دين ) خدائيم‌ ؛ ( زيرا ما ) به او ايمان آورده‌ايم‌ ؛ و ( تو نيز ) گواه باش كه ما مخلص و منقاد ( اوامر او ) هستيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَنْ أَنصَارِي إِلَي اللهِ » : چه كساني در دعوت به سوي خدا مرا ياري خواهند كرد ؟ ( إِلي ) به معني ( لِ ) يا ( في ) است . « حَوَارِيُّونَ » : جمع حَواريّ ، خاصّگان . ياران گزيده . اين واژه بيشتر براي ياران يكرنگ انبياء به كار مي‌رود . « مُسْلِمُونَ » : مطيعان اوامر خدا .‏

آيه 53

‏متن آيه : ‏

‏ رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنزَلَتْ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پرودرگارا ! ما بدانچه نازل فرموده‌اي ايمان آورده‌ايم و از پيغمبر پيروي نموده‌ايم ، پس ما را از زمره گواهان ( بر تبليغ پيغمبر و انكار بني‌اسرائيل ) بنويس .‏

‏توضيحات : ‏

‏« شَاهِدِينَ » : گواهان . اقراركنندگان به يگانگي خدا .‏

آيه 54

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( يهوديان و دشمنان مسيح براي نابودي او و آئين آسماني ) نقشه كشيدند ، و خداوند ( هم براي حفظ او و آئين آسماني ) چاره‌جوئي كرد ؛ و خداوند بهترينِ چاره‌جويان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَكَرُوا » : نقشه كشيدند و چاره‌جوئي نمودند . حيله‌گري كردند . « مَكَرَ اللهُ » : خداوند براي ابطال حيله و نقشه ايشان چاره‌جوئي كرد . ميان ( مَكَرُوا ) و ( مَكَرَ ) مُشاكله است‌ ؛ يعني اتّفاق در لفظ و اختلاف در معني .‏

آيه 55

‏متن آيه : ‏

‏ إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( به ياد آوريد ) هنگامي را كه خدا به عيسي فرمود : من تو را ( با مرگ طبيعي در وقت معيّن ) مي‌ميرانم و ( مقام تو را بالا مي‌برم و بعد از مرگ طبيعي ) به سوي خويش فرا مي‌برم ، و تو را از ( دست ) كافران مي‌رهانم و كساني را كه از تو پيروي مي‌كنند تا روز رستاخيز برتر از كساني خواهم ساخت كه كفر مي‌ورزند ، سپس برگشت ( همه ) شما به سوي من خواهد بود و در ميان شما درباره آنچه كه اختلاف داريد داوري خواهم كرد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مُتَوَفِّيكَ » : تو را در وقت خود مي‌ميرانم ( نگا : مائده / 117 ) . « رَافِعُكَ إِلَيَّ » : تو را منزلت و رفعت مي‌بخشم و با كساني چون ادريس همدم مي‌گردانم ( نگا : مريم / 57 ) . « مُطَهِّر » : رهاننده . « فَوْقَ الَّذِينَ » : مراد فوقيّت و برتري معنوي ، يعني فضائل و قوّت حجّت است . « مَرْجِع‌ » : برگشت .‏

آيه 56

‏متن آيه : ‏

‏ فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏امّا كافران را در دنيا ( با مسلّط كردن ملّتها بر آنان ) و در آخرت ( با جاودانگي در آتش دوزخ ) به عذاب سختي گرفتار و مجازات خواهم كرد ، و هيچ گونه ياوراني نخواهند داشت ( كه ايشان را از عذاب خدا برهانند ) .‏

‏توضيحات : ‏

 

آيه 57

‏متن آيه : ‏

‏ وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و امّا كساني كه ايمان مي‌آورند و كارهاي شايسته انجام مي‌دهند ، خداوند پاداش آنان را به طور كامل خواهد داد ، و خداوند ستمكاران را دوست نمي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

 

آيه 58

‏متن آيه : ‏

‏ ذَلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الآيَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اين ( اخباري كه اي محمّد ) بر تو مي‌خوانيم از آيات ( خدا در قرآن است ) و از قرآن مشتمل بر علم نافع است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ذلِكَ » : آنچه راجع به كار و بار عيسي گذشت . « ذِكْر » : قرآن ( نگا : حجر / 6 و 9 ) . « حَكِيم‌ » : داراي حكمت . محكم و متقن .‏

آيه 59

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مسأله ( آفرينش ) عيسي براي خدا ، همچون مسأله ( آفرينش ) آدم است كه او را از خاك بيافريد ، سپس بدو گفت : پديد آي ! و ( بي‌درنگ ) پديد آمد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَثَلَ عِيسَيا . . . الخ » : مراد آن است كه اگر آفرينش عيسي بدون پدر در نظرتان بعيد مي‌نمايد ، بدانيد كه آفرينش آدم بدون پدر و مادر شگفت‌تر از آن است .‏

آيه 60

‏متن آيه : ‏

‏ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُن مِّن الْمُمْتَرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( اين بيان درباره آفرينش عيسي ) حقيقتي است از جانب پروردگارت‌ ؛ پس از ترديدكنندگان مباش .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَلْحَقُّ » : خبر مبتداي محذوف است كه تقدير آن چنين است : هُوَ الْحَقُّ . « مُمْتَرِينَ » : شكّ كنندگان . از ماده ( مِرْيَة ) به معني : شكّ .‏

آيه 61

‏متن آيه : ‏

‏ فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هرگاه بعد از علم و دانشي كه ( درباره مسيح ) به تو رسيده است ( باز ) با تو به ستيز پرداختند ، بديشان بگو : بيائيد ما فرزندان خود را دعوت مي‌كنيم و شما هم فرزندان خود را فرا خوانيد ، و ما زنان خود را دعوت مي‌كنيم و شما هم زنان خود را فرا خوانيد ، و ما خود را آماده مي‌سازيم و شما هم خود را آماده سازيد ، سپس دست دعا به سوي خدا برمي‌داريم و نفرين خدا را براي دروغگويان تمنّا مي‌نمائيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ » : پس اگر كسي درباره مسأله عيسي با تو بدون دليل مجادله كرد . « تَعَالَوْا » : بيائيد . « نَبْتَهِلْ » : فروتنانه دست دعا به درگاه خدا برداريم و به زاري از او بخواهيم كه . مباهله كنيم .‏

آيه 62

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بيگمان اين ( چيزي كه درباره عيسي بر تو مي‌خوانيم ) سرگذشت واقعي ( مسيح ) است ( و ادّعاهائي همچون الوهيّت عيسي و فرزند خدا بودن او ، بي‌اساس است ) و هيچ معبودي جز خداوند يگانه نيست و خداوند داراي عزّت و حكمت است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« هُوَ الْقَصَصُ » : ( هُوَ ) ضمير فصل است و ( قَصَص ) خبر ( إِنَّ ) .‏

آيه 63

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اگر ( با اين همه شواهد روشن ، باز هم از پذيرش حق ) روي بگردانند ( بدان كه خواهان حقيقت نيستند و ) خداوند از تبهكاران آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَوَلَّوْا » : اعراض نمودند .‏

آيه 64

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : اي اهل كتاب ! بيائيد به سوي سخن دادگرانه‌اي كه ميان ما و شما مشترك است ( و همه آن را بر زبان مي‌رانيم ، بيائيد بدان عمل كنيم ، و آن اين ) كه جز خداوند يگانه را نپرستيم ، و چيزي را شريك او نكنيم ، و برخي از ما برخي ديگر را ، به جاي خداوند يگانه ، به خدائي نپذيرد . پس هرگاه ( از اين دعوت ) سر بر تابند ، بگوئيد : گواه باشيد كه ما منقاد ( اوامر و نواهي خدا ) هستيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كَلِمَةٍ » : كلام . سخن . « سَوَآءٍ » : دادگرانه . يكسان . صفت ( كَلِمَةٍ ) است . « سَوَآءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ » : مراد اين است كه همه كتابهاي آسماني صحيح از جمله تورات و انجيل و قرآن در آن اختلاف ندارند . « مِن دُونِ اللهِ » : به جاي خدا . غير از خدا .‏

آيه 65

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّورَاةُ وَالإنجِيلُ إِلاَّ مِن بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي اهل كتاب ! چرا درباره ( دين ) ابراهيم با يكديگر به مجادله و ستيز مي‌پردازيد ( و هر يك از شما او را بر آئين خويش مي‌پنداريد ) و حال آن كه تورات و انجيل نازل نشده‌اند مگر بعد از او ؟ آيا نمي‌فهميد ( كه پيشين نمي‌شود پيرو پَسين باشد ) ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« لِمَ » : چرا . « تُحَآجُّونَ » : مجادله و ستيز مي‌كنيد .‏

آيه 66

‏متن آيه : ‏

‏ هَاأَنتُمْ هَؤُلاء حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هان ! شما ( اي يهوديان و مسيحيان ) اي گروهي كه درباره چيزي كه ( به گمان خود ) نسبت بدان آگاهي و اطّلاعي داريد ، مجادله و مناظره كرديد ، ولي چرا درباره چيزي كه آگاهي و اطّلاعي از آن نداريد مجادله و مناظره مي‌نمائيد ؟ و خدا ( چگونگي دين ابراهيم را ) مي‌داند و شما نمي‌دانيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« هَآ أَنتُمْ هَ‍ؤُلآءِ » : هان ! شما كه . ( ها ) حرف تنبيه است و به اوّل اسماء اشاره ، و ضمير مرفوعي كه با اسم اشاره از آن خبر دهند ، اضافه مي‌گردد . مانند : هذا . هاأَنَاذا .‏

آيه 67

‏متن آيه : ‏

‏ مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّاً وَلاَ نَصْرَانِيّاً وَلَكِن كَانَ حَنِيفاً مُّسْلِماً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏ابراهيم نه يهودي بود و نه مسيحي ، وليكن ( از اديان باطله بيزار و منصرف و ) بر ( دين ) حق و منقاد ( فرمان ) خدا بود ، و از زمره مشركان ( و كافراني چون قريش و همگنان ايشان ) نبود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَنِيفاً » : دور از باطل و گراينده به حق . مخلصي كه خويشتن را تسليم فرمان خدا كرده و در هيچ چيز سر از فرمان دين او نپيچد .‏

آيه 68

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏سزاوارترين مردم ( براي انتساب ) به ابراهيم ( و دين او ) كساني هستند كه ( در زمان ابراهيم دعوت او را اجابت كردند و ) از او پيروي نمودند و نيز اين پيغمبر ( محمّد ) و كساني‌اند كه ( با او ) ايمان آورده‌اند ( زيرا محمّد و يارانش اهل توحيد خالصند كه دين ابراهيم است ) و خداوند سرپرست و ياور مؤمنان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَوْلَيا » : سزاوارترين . « هذَا النَّبِيُّ » : مراد محمّد است .‏

آيه 69

‏متن آيه : ‏

‏ وَدَّت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گروهي از اهل كتاب آرزو داشتند كاش مي‌شد شما را گمراه كنند ! و ( با القاء شبهه‌هائي در دينتان ، شما را از اسلام برگردانند ، ولي با اين كارها ) جز خويشتن را گمراه نمي‌سازند و نمي‌فهمند .‏

‏توضيحات : ‏

 

آيه 70

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي اهل كتاب ! چرا آيه‌هاي ( دالّ بر صدق نبوّت محمّد ، فرستاده ) خداوند را ناديده مي‌گيريد و تكذيب مي‌داريد ، و حال آن كه ( صحّت آنها و نشانه‌هاي نبوّت محمّد را در كتابهاي خود ) مي‌بينيد ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَشْهَدُونَ » : مي‌بينيد . بيگمان مي‌دانيد ( نگا : بقره / 146 ) .‏

آيه 71

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي اهل كتاب ! چرا حق را با باطل مي‌آميزيد و كتمانش مي‌كنيد ، و حال آن كه شما مي‌دانيد ( كه عقاب و عذاب خدا در برابر چنين كاري چيست ) ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَلْبِسُونَ » : آميزه هم مي‌داريد .‏

آيه 72

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُواْ بِالَّذِيَ أُنزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُواْ آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏جمعي از اهل كتاب ( به همكيشان خود ) گفتند : بدانچه بر مسلمانان نازل شده است ، در آغاز روز ايمان بياوريد ، و در پايان روز بدان كافر شويد ، تا شايد ( از قرآن پيروي نكنند و از آن ) برگردند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَلَّذِي‌ » : آنچه . « وَجْهَ الْنَّهَارِ » : آغاز روز . مراد از اوّل و آخر روز ، مدّتي از زمان است‌ ؛ نه آغاز و انجام اصطلاحيِ يك روز ( نگا : واژه « غَداً » در كهف / 23 و لقمان / 34 ) .‏

آيه 73

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ تُؤْمِنُواْ إِلاَّ لِمَن تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللّهِ أَن يُؤْتَى أَحَدٌ مِّثْلَ مَا أُوتِيتُمْ أَوْ يُحَآجُّوكُمْ عِندَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و باور مكنيد مگر به كسي كه پيروي از آئين شما كرده باشد - بگو : بيگمان هدايت ، هدايت خدا است‌ - اين كه ( ديگران آن افتخارات و كتابهاي آسماني را كه نصيب شما شده است به دست آورند . يعني ) به كسي همان چيزي داده شود كه به شما داده شده است ، و اين كه ديگران بتوانند در پيشگاه پروردگارتان با شما به داوري بنشينند و اقامه حجّت كنند . بگو : فضل و بزرگي در دست خدا است و آن را به هركس كه بخواهد مي‌دهد . و خداوند ( عطاء و نعمتش ) فراخ ، و آگاه ( از اهليّت و شايستگي مستحقّ وحي و رسالتِ خويش ) است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا تُؤْمِنُوا » : نپذيريد . تصديق نكنيد . « لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ . . . . » : نابكاران يهودي به پيروان خود مي‌گفتند : نبوّت منحصر به قوم يهود است و لذا امور دين را از ديگران نشنويد ، پيغمبري محمّد را نپذيريد ، و قبول نداشته باشيد در روز قيامت كسي بتواند عليه شما اقامه حجّت كند . « وَاسِع‌ » : داراي رحمت و قدرت فراوان .‏

آيه 74

‏متن آيه : ‏

‏ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هر كس را كه بخواهد به رحمت خود مخصوص مي‌گرداند . خداوند داراي فضل عظيم و لطف عميم است .‏

‏توضيحات : ‏

 

آيه 75

‏متن آيه : ‏

‏ وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لاَّ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِماً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در ميان اهل كتاب كساني هستند كه اگر دارائي فراواني به رسم امانت بديشان بسپاري ، آن را به تو بازپس مي‌دهند . و در ميان آنان كساني هستند كه اگر ديناري به رسم امانت بديشان بسپاري ، آن را به تو بازپس نمي‌دهند ، مگر آن كه پيوسته بالاي سرشان ايستاده باشي . اين بدان خاطر است كه ايشان مي‌گويند : ما در برابر امّيها ( يعني غير يهود ) مسؤول نبوده و بازخواستي نداريم ! و بر خدا دروغ مي‌بندند ( و چنين چيزي حكم خدا نيست ) و حال آن كه ايشان ( اين را ) مي‌دانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِن تَأْمَنْهُ » : اگر او را امين بداني . « قِنطَارٍ » : مراد دارائي هنگفت است ( نگا : آل‌عمران / 14 و نساء / 20 ) . « دِينَارٍ » : مراد دارائي اندك است . « إِلاّ مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِماً » : مگر آن كه بالاي سر او بايستي و پيوسته مطالبه كني . « أُمِّيِّينَ » : عربها . ملّتهاي غير يهود . منسوب است به ( أُمّ ) يا ( أُمَم ) كه مفردش ( أُمَّة ) است و ياء نسبت بعد از حذف حرف تاء به آخر آن افزوده مي‌شود . « سَبِيل‌ » : راه . مراد عتاب و عِقاب است .‏

آيه 76

‏متن آيه : ‏

‏ بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آري ! كسي كه به عهد و پيمان خود وفا كند و پرهيزگاري پيشه نمايد ( محبّت و رضايت خدا را فراچنگ آورده است ) زيرا خداوند پرهيزگاران را دوست مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَلَيا » : ( نگا : بقره / 81 ) . « أَوْفَيا » : وفا كرد . « إِتَّقَيا » : پرهيزگاري كرد .‏

آيه 77

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُوْلَئِكَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه پيمان خدا و سوگندهاي خود را به بهاي كمي ( از ماديات و مقامات دنيوي هر اندازه هم در نظرشان بزرگ و سترگ جلوه‌گر شود ) بفروشند ، بهره‌اي در آخرت نخواهند داشت و خداوند با ايشان در آخرت ( با مرحمت ) سخن نمي‌گويد ، و به آنان در قيامت ( با محبّت ) نمي‌نگرد ، و ايشان را ( از كثافات گناه ) پاك نمي‌سازد ، و عذاب دردناكي دارند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ أَيْمَانِهِمْ » : عهد خدا و سوگندهاي خود را مي‌فروشند . « خَلاّق » : بهره و نصيب از خير و نعمت . « لا يُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَ لا يَنظُرُ إِلَيْهِمْ » : مراد آن است كه خداوند از آنان ناراضي است و بديشان نظر لطف ندارد . « لا يُزَكِّيهِمْ » : با مغفرت خود آنان را از گناهان پاكيزه نمي‌دارد .‏

آيه 78

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در ميان آنان كساني هستند كه به هنگام خواندن كتاب ( خدا ) زبان خود را مي‌پيچند و آن را دگرگون مي‌كنند تا شما گمان بريد ( آنچه را كه مي‌خوانند ) از كتاب ( خدا ) است ! در حالي كه از كتاب ( خدا ) نيست . و مي‌گويند كه : آن از نزد خدا ( نازل شده ) است و با اين كه از سوي خدا نيامده است و به خدا دروغ مي‌بندند و حال آن كه مي‌دانند ( كه دروغ مي‌گويند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَرِيق‌ » : دسته . گروه . « يَلْوُونَ » : پيچ مي‌دهند . به گونه صحيح اداء نمي‌كنند . « يَلْوُون أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتابِ » : آنچه مي‌خوانند تحريفش مي‌كنند و درست بيان نمي‌دارند . مراد تحريف تورات و توجيه و تفسير آن برابر خواست خودشان است ( نگا : نساء / 46 ) .‏

آيه 79

‏متن آيه : ‏

‏ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَاداً لِّي مِن دُونِ اللّهِ وَلَكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هيچ كسي ( از پيغمبران ) را نسزد كه خدا بدو كتاب و حكمت و نبوّت بخشد ، آن گاه او به مردمان بگويد : به جاي خدا ، بندگان ( و پرستش‌كنندگان ) من باشيد . بلكه ( به مردمان اين چنين مي‌گويد كه : ) با كتابي كه آموخته‌ايد و ياد داده‌ايد و درسي كه خوانده‌ايد ، مردماني خدائي باشيد ( و جز او را بندگي نكنيد و نپرستيد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِن دُونِ اللهِ » : به جاي خدا . « رَبَّانِيِّينَ » : خداجويان و خداپرستان .‏

آيه 80

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِكَةَ وَالنِّبِيِّيْنَ أَرْبَاباً أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( هيچ كسي از پيغمبران ) به شما فرمان نمي‌دهد كه فرشتگان و پيغمبران را به پروردگاري خود گيريد . مگر ( معقول است كه ) شما را به كفر فرمان دهد ، بعد از آن كه ( مخلصانه رو به خدا كرده‌ايد و ) مسلمان شده‌ايد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَرْبَاب‌ » : جمع رَبّ ، پروردگاران .‏

آيه 81

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( به خاطر بياوريد ) هنگامي را كه خداوند پيمان مؤكّد از ( يكايك ) پيغمبران ( و پيروان آنان ) گرفت كه چون كتاب و فرزانگي به شما دهم و پس از آن پيغمبري آيد و ( دعوت او موافق با دعوت شما بوده و ) آنچه را كه با خود داريد تصديق نمايد ، بايد بدو ايمان بياوريد و وي را ياري دهيد . ( و بديشان ) گفت : آيا ( بدين موضوع ) اقرار داريد و پيمان مرا بر اين كارتان پذيرفتيد ؟ گفتند : اقرار داريم ( و فرمان را پذيرائيم . خداوند بديشان ) گفت : پس ( برخي بر برخي از خود ) گواه باشيد و من هم با شما از زمره گواهانم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِيثَاق » : پيمان استوار . « لَمَآ ءَاتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ » : اگر كتاب براي شما فرستادم . ( لَ ) حرف تأكيد است و ( مَا ) شرطيّه و فعل ( ءَاتَيْتُكُمْ ) شرط و فعل ( لَتُؤْمِنُنَّ ) جواب شرط مي‌باشد . « مَا » : اگر . آنچه . واژه ( مَا ) مي‌تواند شرطيّه يا موصول باشد . « إِصْر » : عهد . « أَخَذْتُمْ عَلَيا ذلِكُمْ إِصْرِي‌ » : آيا پيمان مرا بر اين كارتان پذيرفتيد ؟ آيا از پيروان خود بر اين كار پيمان گرفتيد ؟ « إشْهَدُوا » : گواه باشيد بر خود و پيروان خود .‏

آيه 82

‏متن آيه : ‏

‏ فَمَن تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس هر كه بعد از اين ( پيمان محكم ، از ايمان به پيغمبر اسلام ) روي بگرداند ، از زمره فاسقان ( و بيرون‌روندگان از شرع خدا و كافران به انبياء از اوّل تا آخر ) است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَوَلَّيا » : پشت كرد و عهدشكني نمود .‏

آيه 83

‏متن آيه : ‏

‏ أَفَغَيْرَ دِينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا جز دين خدا را مي‌جويند ( كه اسلام است ) ؟ ولي آنان كه در آسمانها و زمينند از روي اختيار يا از روي اجبار در برابر او تسليمند و به سوي او بازگردانده مي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَبْغُونَ » : طلب مي‌كنند . مي‌جويند . « طَوْعاً وَ كَرْهاً » : خواه و ناخواه . مطيعانه با اراده و اختيار ، و مجبورانه در آفرينش و پيدايش . اين دو مصدر در معني اسم فاعل ، يعني طَآئِعينَ و كَارِهِينَ به كار رفته و حالند .‏

آيه 84

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَالنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : ايمان داريم به خدا و بدانچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط ( يعني فرزندان و نوادگان دوازده‌گانه يعقوب ) نازل شده است ، و بدانچه به موسي و عيسي و سائر پيغمبران از سوي پروردگارشان داده شده است . ميان هيچ يك از پيغمبرانش ( در ايمان بديشان ) تفاوت نمي‌گذاريم و ما ( بدين وسيله ) خالصانه و خاشعانه تسليم اوئيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَسْبَاط‌ » : نوادگان . قبائل . مراد از قبائل ، قبائل دوازده‌گانه بني‌اسرائيل است ( نگا : بقره / 136 و 60 ، و اعراف‌ / 160 ) .‏

آيه 85

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و كسي كه غير از ( آئين و شريعت ) اسلام ، آئيني برگزيند ، از او پذيرفته نمي‌شود ، و او در آخرت از زمره زيانكاران خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَبْتَغِ » : بخواهد . طلب كند . « إِسْلام‌ » : توحيد و انقياد . آئين اسلام .‏

آيه 86

‏متن آيه : ‏

‏ كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْماً كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏چگونه خداوند گروهي را رهنموني مي‌كند كه بعد از ايمانشان و بعد از آن كه گواهي دادند به اين كه پيغمبر بر حق است و معجزات و دلائل روشني براي آنان ( بر حقّانيّت محمّد ) بيامد ، كافر شدند ؟ و خدا گروه ستمكاران را هدايت نخواهد كرد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَيِّنَات‌ » : دلائل روشن . معجزات .‏

آيه 87

‏متن آيه : ‏

‏ أُوْلَئِكَ جَزَآؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اين چنين كساني ، كيفرشان اين است كه لعنت خدا و فرشتگان و مردمان همه ، بر آنان باشد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« جَزَآؤُهُمْ » : مبتداي دوم است .‏

آيه 88

‏متن آيه : ‏

‏ خَالِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏در اين لعن و نفرين ، جاودانه مي‌مانند و عذابشان تخفيف نمي‌گردد و مهلتي بديشان داده نخواهد شد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وَلاهُمْ يُنظَرُونَ » : مهلتي بديشان داده نمي‌شود و دخول آنان به دوزخ به تأخير نمي‌افتد و عذاب ايشان بلاانقطاع خواهد بود .‏

آيه 89

‏متن آيه : ‏

‏ إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُواْ فَإِنَّ الله غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مگر كساني كه بعد از آن ، توبه كنند و به اصلاح بپردازند ( يعني به سوي خدا برگردند و در مقام جبران گذشته برآيند ، كه توبه آنان پذيرفتني است ) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است .‏

 

 

آيه 90

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْراً لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الضَّآلُّونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه بعد از ايمانشان كافر مي‌شوند و آن گاه بر كفر مي‌افزايند ( و در اين راه اصرار مي‌ورزند ) هيچ گاه توبه آنان ( بعد از گذشت فرصت كه از روي ناچاري يا در آستانه مرگ صورت مي‌گيرد ) قبول نمي‌شود و ايشان به حقيقت گمراهند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ضَآلُّونَ » : گمراهان .‏

آيه 91

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَن يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِّلْءُ الأرْضِ ذَهَباً وَلَوِ افْتَدَى بِهِ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه كفر مي‌ورزند و با كفر از دنيا رخت برمي‌بندند ، اگر زمين پر از طلا باشد و ( بتوانند براي بازخريد خود ) آن را به عنوان فديه بپردازند ، هرگز از هيچ كدام از آنان پذيرفته نخواهد شد . براي ايشان عذاب دردناكي است و ياوري ندارند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِلْءُ الأرْضِ » : پرِ زمين . « ذَهَباً » : طلا . « لَوِ افْتَدَيا بِهِ » : اگر آن را براي رهائي خود و نجات از عذاب بدهد .‏

آيه 92

‏متن آيه : ‏

‏ لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏به نيكي ( كاملي كه جوياي آنيد و مورد پسند خدا است ) دست نمي‌يابيد ، مگر آن كه از آنچه دوست مي‌داريد ( در راه خدا ) ببخشيد . و هر چه را ببخشيد ( كم يا زياد ، بي‌ارزش يا باارزش ) خدا بر آن آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَن تَنَالُوا » : نائل نمي‌گرديد . دست نمي‌يابيد . « بِرَّ » : خوبي . خير كثير . « مَا تُنفِقُوا » : آنچه را كه مي‌بخشيد .‏

آيه 93

‏متن آيه : ‏

‏ كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏همه غذاها بر بني‌اسرائيل حلال بود ، جز آنچه اسرائيل ( يعني يعقوب به عللي ، يا قوم اسرائيل به سبب ارتكاب گناهان ) پيش از نزول تورات بر خود حرام كرده بود . بگو : اگر راست مي‌گوئيد ( كه شريعت ابراهيم چنين چيزهائي را حرام نموده است ، براي اثبات ادّعاي خويش ) تورات را بياوريد و آن را بخوانيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حِلّ » : حلال . ( نگا : مائده / 5 ) . « إِسْرَآئِيلُ‌ » : يعقوب . قوم اسرائيل .‏

آيه 94

‏متن آيه : ‏

‏ فَمَنِ افْتَرَىَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ مِن بَعْدِ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بنابراين كساني كه بعد از اين به خدا دروغ بندند ( و به ابراهيم و ساير پيغمبران پيشين ، نسبتهاي ناروا دهند ) اينان ستمگرند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِفْتَرَيا » : بهم بافت . دروغ بست . نسبت ناروا داد .‏

آيه 95

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : خدا راست گفته است ( و همه خوراكيها بر بني‌اسرائيل حلال بوده است ) بنابراين از آئين ابراهيم پيروي كنيد كه ( بي‌آلايش بود و ) به حق گرايش داشت و جزو مشركان نبود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِلَّةَ‌ » : دين و آئين . « حَنِيفاً » : حقگرا ( نگا : بقره / 135 ) .‏

آيه 96

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏نخستين خانه‌اي ( از حيث قدمت و حرمت كه با دست انبياء جهت پرستش و نيايش صحيح خداوند يگانه ) براي مردم بنيانگذاري گشته است ، خانه‌اي است كه در مكّه قرار دارد ( و كعبه نام و از لحاظ ظاهر و باطن ) پربركت و نعمت است و ( از آنجا كه قبله‌گاه نماز مسلمانان و مكان حجّ آنان يعني كنگره بزرگ سالانه ايشان است ، مايه ) هدايت جهانيان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أوَّلَ بَيْتٍ » : نخستين خانه . مراد اين است نخستين خانه‌اي كه براي عبادت با دست پيغمبران ساخته شده است كعبه است كه ابراهيم و اسماعيل آن را ساخته‌اند و بعد از آن قرنها بعد مسجدالاقصي در سال 1005 پيش از ميلاد توسّط سليمان ساخته شد . « بَكَّةَ‌ » : اسمي از اسامي مكّه است . « مُبَارَكاً » : پرخير و بركت است براي حاجيان و ساكنان آنجا ( نگا : بقره / 126 ) . حال ضمير مستتر در ( وُضِعَ ) است .‏

آيه 97

‏متن آيه : ‏

‏ فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏در آن نشانه‌هاي روشني است ، مقام ابراهيم ( يعني مكان نماز و عبادت او از جمله آنها است ) . و هركس داخل آن ( حرم ) شود در امان است . و حجّ اين خانه واجب الهي است بر كساني كه توانائي ( مالي و بدني ) براي رفتن بدانجا را دارند . و هركس ( حجّ خانه خدا را به جاي نياورد ، يا اصلاً حجّ را نپذيرد ، و بدين وسيله ) كفر ورزد ( به خود زيان رسانده نه به خدا ) چه خداوند از همه جهانيان بي‌نياز است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ » : ( نگا : بقره / 125 ) . ( مَقَامُ ) خبر است براي مبتداي محذوف ، و يا بدل از ( ءَايَاتٌ ) است . « حِجُّ » : رهسپار بيت‌الله شدن و براي انجام مناسك در آنجا ماندن . « مَنِ اسْتَطَاعَ » : ( مَنْ ) بدل است .‏

آيه 98

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَاللّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : اي اهل كتاب ! چرا نسبت به آيات خدا ( كه دالّ بر صدق نبوّت محمّد است ) كفر مي‌ورزيد و ( آنها را تكذيب مي‌كنيد ) با آن كه خدا گواه بر اعمالِ شما است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« شَهِيدٌ » : دانا و آگاه .‏

آيه 99

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجاً وَأَنتُمْ شُهَدَاء وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : اي اهل كتاب ! چرا كسي را كه ايمان آورده است ، از راه خدا باز مي‌داريد و مي‌خواهيد اين راه را كج نشان دهيد ، و حال آن كه شما ( از راستي و درستي اين راه ) آگاهيد ؟ و خدا از آنچه مي‌كنيد بي‌خبر نيست ( و پاداش شما را مي‌دهد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَصُدُّونَ » : باز مي‌داريد . « تَبْغُونَهَا عِوَجاً » : آن راه را كج مي‌خواهيد . مراد اين است كه راه خدا را در نظر مردم كج نشان مي‌دهيد . « عِوَجاً » : كج . « وَ أَنتُمْ شُهَدَآءُ » : همان گونه كه گواهان از حقيقت قضيّه آگاهند ، شما نيز از روي كتابهاي خود از راه خدا قاطعانه آگاهيد .‏

آيه 100

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقاً مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ، اگر از گروهي از كساني كه كتاب بديشان داده شده است پيروي كنيد ، شما را پس از ايمان آوردنتان به كفر باز مي‌گردانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَرُدُّوكُمْ . . . كَافِرِينَ » : شما را كافر سازند . شما را به كفر برگردانند . « كَافِرِينَ » : مفعول دوم ، يا حال است .

 

موضوعات: تفسیر سوره ال عمران(آیات 51تا100)  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-02-13] [ 09:26:00 ب.ظ ]




درس هایی آموزنده از زندگانی امام کاظم «علیه السلام»


امام نیکو سیرتان

گاه آدمی پاسخ یک بدی را با مهربانی می دهد و این پاسخ مهرورزانه او سبب تغییر رویه طرف مقابل می شود. امام کاظم «علیه السلام» را به دلیل این ویژگی به چنین لقبی خوانده اند. در مدینه مردی بود که هرگاه امام را می دید زبان به دشنام می گشود. روزی امام به همراه یاران خویش از کنار مزرعه او می گذشتند که او مثل همیشه، ناسزاگویی را آغاز کرد. یاران امام بر آشفتند و از امام خواستند تا آن مرد بد زبان را مورد تعرض قرار دهند. امام به شدّت با این کار مخالفت کرد و آنان را از انجام چنین کاری بازداشت. روز دیگری امام به سراغ مرد رفت تا او را در مزرعه اش ملاقات کند، ولی مرد عرب از کار زشت خود دست بر نداشت و به محض دیدن امام، ناسزا گفت.

امام نزدیک او رفت و از مرکب خود پیاده شد. به مرد سلام کرد. مرد بر شدت دشنام های خود افزود. امام با خوش رویی به او فرمود: هزینه کشت این مزرعه چه قدر شده است؟ مرد پاسخ داد: یکصد دینار، امام پرسید: امید داری چه اندازه از آن سود ببری و برداشت کنی؟ مرد با گستاخی و طعنه پاسخ داد: من علم غیب ندارم که چه مقدار قرار است عایدم شود. امام فرمود: من نگفتم چه سودی به تو خواهد رسید بلکه پرسیدم تو امید داری چه مقدار سود عایدت شود؟

او که از پرسش های امام گیج شده بود پاسخ داد: فکر می کنم دویست دینار محصول از این مزرعه برداشت کنم. در این هنگام، امام کیسه ای به مبلغ سیصد دینار طلا بیرون آورد به مرد داد و فرمود: این را بگیر و کشت و زرعت نیز برای خودت باشد. امید دارم پروردگار آنچه را امید داری از کشت و کارت سود ببری، عاید تو سازد. مرد سرافکنده و بهت زده، کیسه سکه های زر را از امام گرفت و پیشانی امام را بوسید و از رفتار زشت خود، پوزش خواست.
این درسی بزرگ برای شیعیان و پیروان ایشان است.

پیشوای مهرورزی

امام همواره دوستی و مهربانی را به دیگران سفارش می نمود و آن را مایه فزونی و برکت می دانست. یعقوب و دوستش شعیب نزد امام کاظم «علیه السلام» آمدند تا هم خستگی سفر حج را از تن بیرون کنند و هم با امام دیداری تازه نمایند. وارد خانه امام شدند. پس از سلام و احوالپرسی، امام رو به یعقوب کرد و فرمود: ای یعقوب! تو دیروز به مدینه آمدی و با برادر خود در فلان محل دیدار کردی، ولی با هم درگیر شدید و به همدیگر دشنام دادید. شما هرگز نباید مرتکب چنین عمل زشتی بشوید. ناسزا گفتن به دیگران از شیوه من و پدران من نیست و از شیعیان ما به دور است که به یکدیگر ناسزا بگویند. ای یعقوب! به سبب این کارت مرگ بین شما فاصله می اندازد. برادرت اسحاق در حین سفر پیش از آن که به شهر و خانه و کاشانه خود برسد از دنیا خواهد رفت و تو نیز از این رفتارت پشیمان خواهی شد. خداوند عمر شما را کوتاه خواهد کرد.

یعقوب که دست و پای خود را گم کرده بود، پرسید: فدایت شوم! اجل من کی خواهد رسید؟ امام فرمود: اجل تو نیز رسیده بود، ولی به خاطر این که تو در فلان منزلگاه به همراهت خدمت کردی و با هدیه ای او را خوشحال کردی خدا بیست سال بر عمر تو افزود. شعیب که متحیرانه به گفت و گوی او و امام گوش می داد پس از مدتی یعقوب را در مکه دید و حال برادرش را پرسید. او پاسخ داد همان طور که امام فرموده بود برادرم پیش از رسیدن به خانه اش از دنیا رفت و در همین راه به خاک سپرده شد و هرگز خانواده خود را ندید.

میراث دار انبی

پیشوایان معصوم دین، میراث دار پیامبرند که نسبت به امت خود مهربان ترین بود. روزی ابو حنیفه برای پرسشی به خدمت امام صادق «علیه السلام» رسید. گفتند: امام خوابیده است. او نیز منتظر نشست تا امام بیدار شود. همان جا نشسته بود که پسرکی پنج یا شش ساله را دید. پرسید: این پسر بچه کیست؟ گفتند: او موسی بن جعفر «علیه السلام» فرزند امام صادق «علیه السلام» است. پیش خود گفت: بد نیست پرسشم را با او مطرح کنم تا ببینم پاسخ او چیست. پرسید: ای فرزند رسول خدا! نظر شما درباره گناهان بندگان خدا چیست؟ بنده آن را انجام می دهد یا خدا به انجام آن رضایت می دهد؟ امام کاظم «علیه السلام» با متانت، چهارزانو روبه روی او نشست و فرمود: از سه حال خارج نیست، یا خدا آن را انجام می دهد، یا بنده و یا هردو. اگر خدا انجام می دهد پس چرا بنده را کیفر می کند که گناهی مرتکب نشده و این از خدای عادل و حکیم پذیرفته نیست. اگر خدا و بنده هر دو انجام بدهند، چرا شریک قوی، شریک ضعیف خود (بنده) را مجازات می کند، در حالی که خودش به او کمک کرده است. ابو حنیفه صحبت امام «علیه السلام» را قطع کرد و گفت: این دو صورت محال است. امام فرمود: بلی، پس فقط یک صورت باقی می ماند که بنده خود به تنهایی گناه را انجام دهد و خود نیز مسئولیت آن را بر عهده دارد.

بخوان و بالا برو!

امام کاظم «علیه السلام» توجه فراوانی به پاسخ گویی دقیق به مسائل اطرافیان داشت و با نهایت دقت و حوصله پرسش هایشان را پاسخ می گفت. مردی برای مطرح کردن چند پرسش نزد امام کاظم «علیه السلام» آمده بود. بعد از این که پاسخ پرسش هایش را شنید، امام با مهربانی از او پرسید: آیا دوست داری که در دنیا عمر طولانی داشته باشی؟ مرد پاسخ داد: آری، امام فرمود: برای چه دوست داری بیشتر در دنیا بمانی؟ پاسخ داد: برای تلاوت کردن سوره توحید. امام اندکی ساکت ماند و پس از ساعتی به او فرمود: هر یک از دوستان ما بمیرد درحالی که تلاوت قرآن را خوب نمی داند، در عالم قبر (برزخ) به او خواهند آموخت تا درجه او به خاطر قرآن ارتقا یابد؛ زیرا بهشت به اندازه آیات قرآن است و به او گفته می شود: بخوان و بالا برو. او نیز قرآن می خوانَد و بالا می رود.

مهربانی با غیر مسلمانان

بریهه دانشمندی مسیحی بود که مسیحیان به سبب وجود او، بر خود می بالیدند. وی چندی بود که او نسبت به عقاید خود دچار تردید شده بود و در جست و جوی رسیدن به حقیقت، از هیچ تلاشی فروگذار نمی کرد. روزی از روی اتفاق، شیعیان او را به یکی از شاگردان امام صادق «علیه السلام» به نام هشام بن حکم که استادی چیره دست در مباحث اعتقادی بود معرفی کردند. هشام در کوفه مغازه داشت. ابتدا بریهه پرسش های خود را درباره حقانیت اسلام مطرح کرد و هشام با حوصله و صبر، آنچه در توان داشت برای او بیان کرد. او از هشام پرسید: آیا تو با این همه دانایی و برازندگی استادی هم داری؟ هشام پاسخ داد: البته که دارم! بریهه پرسید: او کیست و کجا زندگی می کند؟ شغلش چیست؟ هشام دست او را گرفت و کنار خودش نشاند و ویژگی های اخلاقی و منحصر به فرد امام صادق «علیه السلام» و فرزند او را که در مدینه می زیستند را برای او گفت. او به مدینه رفت. پیش از دیدار امام، فرزند ایشان امام کاظم «علیه السلام» را دید. امام استقبال گرمی از او کرد و با مهربانی به او فرمود: تا چه اندازه با کتاب دینت (انجیل) آشنایی داری؟ پاسخ داد: از آن آگاهم. امام فرمود: چقدر اطمینان داری که معانی آن را درست فهمیده ای؟ گفت: بسیار مطمئنم که معنای آن را درست درک کرده ام. امام برخی کلمات انجیل را از حفظ برای بریهه خواند. شدت اشتیاق بریهه به صحبت با امام زمان و مکان و خستگی سفر را از یادش برده بود. او آن قدر شیفته کلام و مهرورزی امام شد که از اعتقادات باطل خود دست برداشت و به اسلام گرایید. هنوز به دیدار امام صادق «علیه السلام» شرفیاب نشده بود که به وسیله فرزند او مسلمان شد.

مهربانی با بستگان

مهربانی با نزدیکان ویژگی بارز یک مؤمن است. علی بن جعفر برادر امام کاظم «علیه السلام» و برادر زاده امام کاظم «علیه السلام» محمد بن اسماعیل به دیدن امام کاظم «علیه السلام» رفتند. اندکی از مغرب گذشته بود. در زدند. امام در را گشود و با برادر خود سلام و احوالپرسی کرد. محمد نزدیک آمد و دست امام را بوسید و گفت: فدایت شوم، مرا پندی دهید. امام فرمود: به تو سفارش می کنم در مورد ریختن خون من از خدا بترسی. محمد تعجب کرد. امام تا سه بار جمله خود را تکرار کرد. محمد به کناری رفت و امام به علی بن جعفر فرمود: تو همین جا بمان. سپس به داخل خانه رفت و کیسه ای صد دیناری به او داد و فرمود: این را به محمد بده و بگو آن را در سفر همراه داشته باشد. علی کیسه را ستاند و بیرون آمد. ولی امام دوباره پیش از بیرون رفتن او را صدا زد و صد دینار دیگر به او داد و فرمود: این کیسه را هم به او بده. به امام گفت: قربانت شوم! اگر به آنچه به او فرمودی از او می ترسی پس چرا او را در این سفر یاری می کنید؟

امام که می دانست محمد بن اسماعیل نزد هارون الرشید خواهد رفت و سخن چینی خواهد کرد، گفت: اگر من از قطع پیوندم با او دوری کنم اما او حق خویشی را ادا نکند و از من ببرد، خدا عمرش را کوتاه خواهد کرد، سپس کیسه بزرگی که سه هزار درهم در آن بود آورد و فرمود: این کیسه را هم به او بده. علی خداحافظی کرد. در راه بازگشت کیسه صد دیناری را به او داد و گفت که آن را امام داده است. او بسیار خوشحال شد و امام را دعا کرد. کیسه دوم و سوم را هم به او داد و شادمانی او بیشتر گردید و امام را فراوان دعا نمود. او با علی بن جعفر خداحافظی کرد و به بغداد رفت. پس از مدتی درنگ در بغداد سرانجام فریب خورد و نزد هارون الرشید بدگویی امام را کرد و حتی هارون الرشید را امیر المؤمنین نامید. هارون الرشید از خوش خدمتی محمد بن اسماعیل خرسند شد و صد هزار درهم برای او فرستاد. ولی پروردگار او را به بیماری سختی دچار کرد و در نتیجه آن بیماری او را هلاک گردانید و نتوانست از هدیه هارون الرشید بهره مند شود.

پیش بینی اعجازآمیز

پیشوایان شیعه نسبت به پیروان خود بسیار دلسوز بودند و همواره آنان را از گزند خطرها حفظ می کردند. روزی هارون الرشید، به علی بن یقطین خلعت زربافتی هدیه داد. او روز بعد، آن خلعت را به همراه مقداری پول که خمس اموالش بود نزد مولای خود امام کاظم «علیه السلام» فرستاد. امام پول را پذیرفت، ولی دستور داد خلعت زربافت را به او بازگردانند و نامه ای برایش نوشت و در آن تأکید کرد که خلعت را نزد خود نگه دارد و آن را به کسی ندهد؛ زیرا به زودی سخت به آن نیازمند می شود. او علت باز پس گرداندن خلعت را نفهمید. چند روزی گذشت و علی بن یقطین بر یکی از زیردستان خود خشم گرفت و او را از کار برکنار کرد. آن فرد نیز کینه او را به دل گرفت و چون از رابطه او با امام کاظم «علیه السلام» و دوستداری او نسبت به ایشان با اطلاع بود، نزد هارون الرشید رفت و نزد او از علی بن یقطین بدگویی کرد. وی به هارون الرشید گفت: علی بن یقطین، موسی بن جعفر «علیه السلام» را پیشوای خود می داند و هر سال خمس اموال خود را به ایشان می دهد؛ حتی خلعتی را که شما به او داده بودید، برای موسی بن جعفر «علیه السلام» فرستاده است.

هارون الرشید بسیار خشمگین شد و گفت: اگر آنچه گفتی درست باشد، علی بن یقطین را خواهم کشت. همان لحظه دستور داد علی را به دربار بیاورند. به محض ورود علی بن یقطین هارون الرشید سر او فریاد کشید: خلعتی را که به تو دادم چه کار کردی؟ علی بن یقطین که هنوز از ماجرا بی اطلاع بود گفت: آن نزد خودم هست. هارون که باور نمی کرد، گفت: اکنون باید آن را نزد من بیاوری. علی بن یقطین با چند تن از غلامان هارون الرشید به خانه رفت و آن را باز پس آورد. هارون الرشید خنده ای کرد و گفت: خلعت را سر جایش بگذار! من هرگز حرف سخن چینان را درباره تو نخواهم پذیرفت. علی بن یقطین تازه متوجه شد که امام خلعت را برای چه باز گردانیده است. آن گاه مرد سخن چین را فرا خواند و دستور داد در حضور علی بن یقطین او را هزار تازیانه بزنند. او پانصد تازیانه بیشتر نخورده بود که زیر ضربات سهمگین آن جان داد، و هارون الرشید از علی بن یقطین معذرت خواست و او را با هدایایی به منزل فرستاد.

پندی سترگ

اسلام کسانی را که برای رفع مشکلات دیگران تلاش می کنند پاس داشته و آنان را ستوده است. محمد بن ابی عمیر از پارسایان روزگار و از شاگردان برجسته امام کاظم «علیه السلام» و پیشه اش پارچه فروشی بود. روزی به یکی از برادران مؤمن خویش ده هزار درهم قرض داد، ولی آن مؤمن رفته رفته فقیر و ورشکسته شد. وقتی که هنگام پس دادن قرضش به محمد فرا رسید، خانه خود را فروخت و ده هزار درهم تهیه کرد و آن را به خانه محمد برد. در زد، ابن ابی عمیر بیرون آمد و وی سکه ها را به او داد. ابن ابی عمیر از او پرسید: این سکه ها را از کجا آورده ای؟ آیا ارثی به تو رسیده است؟ پاسخ داد: خیر! گفت: آیا کسی آن را به تو بخشیده است؟ پاسخ داد: نه! بلکه خانه ام را فروخته ام تا قرض خویش را ادا کنم. محمد گفت: از مولای خویش شنیده ام که بر فرد لازم نیست که به خاطر بدهکاری خانه اش را بفروشد. این پول را بگیر که من نیازی به آن ندارم. به خدا سوگند اگر چه اکنون نیازمند یک درهم هستم، ولی این پول را از تو هرگز نمی گیرم. گفته امام سبب شد تا او که از وضعیت مالی برادر مؤمن خویش آگاه بود، اجازه ندهد وی برای رفع مشکل خود خانواده اش را بی سرپناه سازد و باز گرداندن سکه ها مشکل او را حل کرد.

ارزش شاد کردن مؤمن

کمک به مظلوم تا بدان جا نزد خداوند ارزش دارد که حتی اگر فرد به انگیزه خدمت به مؤمن، با دستگاه ظلم ارتباط داشته باشد ولی به مؤمنی کمک کند، سزاست.

زیاد بن ابی سلمة از دوستداران امام کاظم «علیه السلام» بود، ولی با دستگاه هارون الرشید نیز ارتباط داشت. روزی امام او را دید و از او پرسید: شنیده ام تو برای هارون الرشید کار می کنی و با آنان همکاری داری؟! گفت: بله سرورم! امام پرسید: چرا؟ عرض کرد: مولای من! من تهیدستی آبرومندم. مجبورم برای تأمین نیازهای خانواده ام کار کنم. امام با چهره ای عبوس گفت: اما اگر من از بلندی بیفتم و قطعه قطعه شوم، برایم بهتر است که عهده دار کاری از کارهای ظالمان شوم یا گامی بر روی فرش های آنان گذارم، مگردر یک صورت. می دانی آن در چه صورتی است؟ گفت: نه فدایت شوم! امام گفت: من هرگز با آنان همکاری نمی کنم مگر آن که یا غمی را از دل مؤمنی با رفع مشکلش بردارم یا با پرداختن قرض او، ناراحتی را از چهره اش بزدایم. ای زیاد! بدان پروردگار کمترین کاری که با یاوران ظالمان انجام می دهد این است که آنان را در تابوتی از آتش قرار می دهد تا روز حساب باز رسد. ای زیاد! هرگاه عهده دار شغلی از شغل های این ظالمان شدی، به برادرانت نیکی کن تا کفاره این کارت باشد. وقتی قدرتی به دست آوردی بدان خدای تو نیز در روز قیامت قدرت دارد و بدان که نیکی های تو می گذرد و ممکن است دیگران آن را فراموش کند، ولی در نزد خدا و برای روز قیامت تو باقی خواهد ماند.

خشنودی خدا و اهل بیت «علیهم السلام»

چه بسیار کارهایی که انسان می پندارد نادرست است اما راهنمایی یک رهبر فرزانه سبب تغییر نگرش او می شود. علی بن یقطین بارها نزد مولای خود امام کاظم «علیه السلام» آمده بود تا همکاری خود را با دستگاه حکومتی قطع کند، ولی امام به او اجازه نمی داد؛ زیرا می دانست که او از دوستداران راستین اهل بیت پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» است. بار دیگر خدمت امام خویش آمد و اجازه خواست که دیگر به دربار هارون الرشید نرود و استعفا بدهد. امام با مهربانی به او فرمود: این کار را مکن! ما به تو علاقه داریم. اشتغال تو در دربار خلیفه وسیله راحتی برادران دینی توست. امید است که خداوند ناراحتی ها را به وسیله تو برطرف کند و آتش دشمنی و توطئه آنان را خاموش سازد. او که نمی خواست سخن امام را قطع کند، سراپا گوش شده بود. امام به او فرمود: بدان که کفاره خدمت در دربار ظالمان، گرفتن حق محرومان است. تو چیزی را برای من ضمانت کن، من در مقابل سه چیز را ضمانت می کنم. تو قول بده که هر وقت یکی از مؤمنان به تو مراجعه کرد، هر حاجتی داشت برآورده کنی و حق او را بستانی و با احترام با وی برخورد کنی من نیز ضمانت می کنم که هیچ وقت زندانی نشوی، هرگز با شمشیر دشمن کشته نشوی و هیچ وقت به فقر و تنگدستی گرفتار نیایی. بدان هر کس حق مظلومی را بگیرد و دل او را شاد کند اول خدا، دوم پیامبر خدا «صلی الله علیه و آله» و سوم همه ما امامان را خشنود کرده است.

دعا برای شیعیان

دعا برای رفع مشکلات دوستان نشانه دوستی و محبت راستین بین آنان است. نوشته اند یکی از دوستان امام کاظم «علیه السلام» نزد ایشان رفت تا امام برایش دعایی کند. او گفت: ای فرزند رسول خدا! مرا نیز در دعای خود فراموش نکنید و برای برطرف شدن مشکلاتم دعا کنید. امام پاسخش فرمود: تو از کجا می دانی که من تو را در دعاهای خود فراموش می کنم و برایت دعا نمی کنم؟ حسن بن جهم با خود گفت: آن بزرگوار امام شیعیان است و دوستان و شیعیان خود را فراموش نمی کند. پس مرا هم که از شیعیان اویم، فراموش نمی کند.

سپس گفت: نه شما مرا فراموش نمی کنید. امام فرمود: چگونه فهمیدی که فراموشت نمی کنم؟ گفت: چون من از شیعیان و دوستداران شما هستم و می دانم که شما برای دوستان خود دعا می کنید. امام پرسید: آیا غیر از این مطلب چیز دیگری را هم می دانی که به خاطر آن دعایت کنم و فراموشت نسازم؟ گفت: خیر چیز دیگری نمی دانم. امام فرمود: هرگاه خواستی بدانی که تو در نزد من چگونه ای، ببین من در نظر تو چگونه هستم و چقدر با هم دوستی داریم تا به وسیله آن، بیشتر به یاد هم باشیم.

**********************************************
پی نوشت ها:

1. شیخ مفید، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد فی معرفة الحجج الله علی العباد، برگردان: هاشم رسولی محلاتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1378 ش، ج 2، ص 327.

2. بحارالانوار، ج 48، ص 36.

3. محمد باقر المجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ه .ق، ج 48، ص 175.

4. اصول کافی، ج 2، ص 606.

5. الاصول من الکافی، ج 1، ص 227، ح 1.

6. همان، ج 2، ص 458.

7. بحارالانوار، ج 48، ص 137.

8. محمد تقی التستری، قاموس الرجال: قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ 1، 1419 ه .ق، ج 9، ص 42.

9. بحارالانوار، ج 48، ص 172.

10. همان، ص 136؛ ج 75، ص 379.

11. محمد بن یعقوب الکلینی، الاصول من الکافی، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، بی تا، ج 2، ص 652، حدیث 4.

موضوعات:  درس هایی آموزنده از زندگانی امام کاظم «علیه السلام»  لینک ثابت
 [ 09:10:00 ب.ظ ]




اخلاق و رفتار امام موسی بن جعفر (ع)



عبادت و نیایش هر فرد در حدود معرفت و شناسائی پروردگار عالم، اندازه گیری میگردد.مجال است فردی بدون معرفت کافی و لازم نسبت به پروردگار خود، عبادت و ستایش شایسته ای انجام دهد از اینرو آنانکه شناسائی کامل از مبداء غیبی دارند و مراحل ایمان و عقیده را طی کرده اند، عبادت و ستایش یکی از لذات بخش ترین مراحل زندگی آنان را تشکیل میدهد و لذتی را بالاتر از آن حالت نمیدانند و نمیتوانند احساس کنند.

امام هفتم (ع) در دودمان مقدس و تقوی و در بیت رفیع زهد و عبادت پرورش یافته بود که ایمان به خدا و عشق و علاقه به فضائل معنوی و خصائص انسانی از تمام در و دیوار و جوانب زندگی آن میبارید و همگان شیفته و دلباخته عبادت و ستایش پروردگار خود بودند.
در کودکی:

امام هنوز کودک خردسالی است و در عادات و اطوار کودکی بسر میبرد که صفوان جمال یکی از دوستداران امام صادق (ع) وارد محضر امام میگردد و از پیشوای آینده سئوال میکند.امام میفرماید:

صاحب این منصب کسی خواهد بود که لهو و لعب در زندگی او راه ندارد.

در این هنگام کودک خردسالی که در دست خود بره گوسفندی را گرفته و با خود همراه دارد و با همان اطوار کودکانه با عشق و علاقه ای که خود به عبادت و سجده دارد به آن حیوان بی زبان اصرار میورزد و سر او را بپائین میآورد که بر آفریدگار خود سجده کند!

پدر مهربان دست او را فرا میگیرد و به آغوش خود میکشد و او را به سینه خود میچسباند و میفرماید:

عزیز دل من تو آن فردی هستی که لهو و لعب در برنامه زندگی تو راه ندارد. (1)

زیباترین ساعات زندگی امام (ع) بهنگام خلوت کردن با آفریدگارش سپری میشد و لذت بخش ترین اوقات عمر او را نماز و انجام فرائض الهی تشکیل میداد.او بهنگام عبادت با تمام وجود و با تمام احساسات و مشاعر و عواطف خود، متوجه کمال مطلق و معبود بی همتا میگشت و قطره ی وجود خود را به اقیانوس بیکران هستی بخش جهان میپیوست، قطرات اشک شوق بی اختیار از چشمان نازنین او بر صورتش می نشست و آرام آرام بر زمین میغلتید و میافتاد و اضطراب و لرزه اندام او را فرا میگرفت و ناله های جان سوز سر میداد و گریه های طولانی.

امام (ع) پس از انجام فرائض و واجبات به نوافل و مستحبات میپرداخت، نافله شب را تا وقت فریضه صبح ادامه میداد، سپس تا طلوع آفتاب به تعقیبات و دعاها میپرداخت، تا هنگام زوال و وقت ظهر در این حالت روحانی باقی میماند.

محدثین نقل نموده اند که بارها در شب ها در مدینه داخل مسجد نبوی (ص) میشد و پس از انجام فرائض سر بر سجده میگذاشت و با صدای حزین و اندوه فراوان توام با اشگ چشم، اخلاص و شوق این کلمات از او شنیده میشد:

عظم الذنب من عندی، فلیحسن العفو من عندک یا اهل التقوی و یا اهل المغفره» او این کلمات را با خضوع و خشوع کامل توم با ناله و سوزش مخصوص تا پاسی از شب بر زبان جاری میساخت و در وادی شوق وصال محبوب خود گام میزد. (2)
سپاس برای فراغت

امام موسی بن جعفر (ع) هنگامیکه بدستور ستمگر عصر و طاغوت زمان خود، هارون الرشید به جرم حق گوئی و دفاع از حقیقت، دستگیر و روانه زندان شد، بخاطر فراغت و دست یابی به فرصت بیشتر برای عبادت پروردگار سجده شکر طولانی بجا آورد و در حال سجده این چنین عرضه داشت :

بار الها! من بارها از درگاه تو مسئلت میداشتم که برای عبادت، فراغتی بمن عنایت فرمائی تا به اطاعت و فرمان برداری تو قیام ورزم از اینکه اکنون درخواست مرا اجابت فرموده ای در برابر چنین توفیقی سپاسگزارم. (3)

در بیشترین اوقات دعای آنحضرت با این کلمات آغاز میگردد.

الهم انی اسئلک الراحة عند الموت و المغفرة بعد الموت و العفو عند الحساب. (4)

بار خدایا! من بهنگام مرگ آسایش و راحتی و پس از مرگ غفران و آموزش و بهنگام بررسی حساب عفو و گذشت از درگاه تو مسئلت میدارم.
سفرهای حج آن بزرگوار

مسافرتهای حج آن بزرگوار که معمولا 24 تا 25 روز طول میکشید با آنکه وسایل سوار شدن از هر نظر فراهم و آماده بود مرکبها و اسبهای راهوار پیش روی آن حضرت کشانده میشد بصورت پیاده انجام میگرفت و این خود میرساند که علاقه و اخلاص آن بزرگوار بمظاهر توحید و عبادت تا چه حد بوده است.امام، چهار بار بصورت خانوادگی به بیت الله الحرام تشریف فرما شدند و در آن سفرهای خانوادگی علی بن جعفر برادر ارجمندش نیز حضور داشت و ملتزم رکاب امام و مفتخر به امتثال اوامر او بودم و چندین بار هم تنها بدون عائله و خانواده به سفر رفتند .

روش مسافرتهای آن حضرت باین ترتیب بود که معمولا از معاشرت و اختلاف با مردم که موجب تضییع فرصت گرانبهای عبادت خالق میگردد احتراز و اجتناب میورزید و فقط و فقط به عبادت و سازندگی نفس، و تصفیه خویشتن، و تفکر در عظمت خالق میپرداخت.در این سیر و سلوک و اندیشه ها بود که از خود بیخود میگشت و راه تقرب و وصال را میجست که عالیترین و لذت بخش ترین حالات یک فرد با ایمان و بنده خداست.داستان ملاقات او با شقیق بلخی که در بخش آراء و گفته های دیگران آمده است که گویای این حالت سیر و سفر روحانی است.او در پایان ملاقاتش با امام طبق دریافتهای خود اعتراف نمود: که موسی بن جعفر یکی از اوتاد و ابدال روزگار میباشد» . (5)

امام در یکی از دعاهای حج خود میگوید:

«انت شربی اذا ظمئت من الماء و قوتی اذا اردت الطعاما الهی! و سیدی! مالی سواک فلا تعدمنیها» .

خدایا! همه چیز و همه زندگی من تو هستی و جز تو خواسته و پناه دیگری ندارم.تلاوت و انس با قرآن:

او عاشق قرآن و فانی در اجرای احکام و محتوایات قرآن بود و لحظه ای از این امر غفلت نداشت قرآن را با صدای خوش و لحن زیبا و آواز دلربا و آهنگ روحانی و معنوی بصورت شمرده و مقطع تلاوت میفرمود.جذبه صدای او، رهگذران و مستمعین را از راه رفتن باز میداشت و تحت تاثیر خاص خود قرار میداد و گاهی آنان را به گریه و ناله میافکند.در اثر ممارست دائمی با قرآن و عبادتها و مناجاتهائی که داشت مردم مدینه در میان خود او را به «زین المتهجدین» یعنی زینت شب زنده داران و عبادت کنندگان لقب داده بودند و با آن لقب میان مردم شهرت یافته بود. (6)

عنایت خاص امام به تلاوت و ممارست قرآن و آیات نورانی الهی از یک حقیقت بزرگ پرده بر میدارد و آن این که قرآن از دیدگاه اهل بیت در مقام عظمت و اهمیت والاتری قرار دارد که ما هنوز به آن حقیقت نرسیده ایم آنان بهتر از همگان میدانند که قرآن چه تاثیر شگرف و فوق العاده ای در زندگی روحی و اجتماعی مردم میتواند داشته باشد و اگر محتویات و احکام آن در میان مردم پیاده و اجرا شود چه زندگی سعادت بخش و راحتی نصیب آنان خواهد شد.

مردان حدیث و روایت با اتفاق آراء اعتراف کرده اند که قهرمان گفتار ما در پرهیزکاری و پرستش حق و عبادت شبانه روزی خداوند عالم، و در عنایت و توجه به قرآن در عصر خود بی همتا و بی نظیر بود و کمتر شبی در عمر پر برکتش سپری گردید که سر بر بالین استراحت و آسایش بنهد و آسوده و غافل در بستر استراحت بیارامد و از عبادت و نیایش پروردگار و از قرائت و تلاوت آیات قرآن کریم غفلت و کوتاهی داشته باشد.
تفقد از مخلوق

در برنامه های عبادت و بندگی امام (ع) عبادت ویژه ای هم گنجانده شده بود که محض خشنودی خدا، و جلب رضایت و رفاه مخلوق صورت میگرفت که از نظر اهمیت کمتر از سجده های طولانی آن بزرگوار نبود و آن تفقد از مستمندان و رسیدگی بوضع درماندگان و در دل آنان در دل شبها بود بی آنکه خود آنان متوجه عامل این تفقدها گردند.

شیخ مفید در این باره مینویسد:

او شبانه از فقراء و مستمندان شهر مدینه تفقد و دلجوئی بعمل میآورد

و در زنبیل مخصوص پول و مواد غذائی بمنازل و کلبه های آنان حمل میکرد، و به ترتیبی در اختیار آنان قرار میداد که گاهی خودشان هم نمیدانستند که این کمک ها از سوی کدام شخص است و از کدام ناحیه صورت گرفته است» (7)
تواضع و فروتنی:

امام موسی بن جعفر (ع) بر مرد سپاه چهره و بد منظری گذر کرد و بر وی سلام نمود و کنارش نشست مدتی با او سخن گفت سپس آمادگی خود را در قضاء حوائج او اعلام فرمود بعضی که ناظر جریان بودند عرض، کردند یابن رسول الله! آیا با چنین شخصی مینشینی و از حوائج او سئوال میکنی؟

حضرت در جواب فرمود:

این مرد سیاه چهره بنده ای است از بندگان خدا و برادری است که بحکم کتاب خدا، همسایه ی است یا ما در بلاد خدا، حضرت آدم بهترین پدران و آئین اسلام والاترین ادیان، بین ما و او را بهم ربط داده است (8).
در راه انجام وظیفه ی امر به معروف

روش تبلیغ و راه و رسم امر بمعروف و نهی از منکر امام (ع) شیوه مخصوص داشت که امکان نداشت نفس گرم و مسیحائی او بر قلب مستعدی دمیده گردد و او از گناه خود بر نگردد.

داستان زیر میتواند نمونه بارزی از این مقوله بشمار آید.

«بشر بن حارث حافی» از اهالی مرو بود و مدتی از عمرش را به گناهکاری و شهوات گذرانده بود.روزی حضرت موسی بن جعفر (ع) از کوچه ای که خانه «بشر» در آن بود عبور میفرمود، موقعی که به در خانه «بشر» رسید اتفاقا در باز شد و یکی از کنیزکان بشر از خانه بیرون آمد کنیز حضرت را شناخت و آن حضرت هم میدانست که این خانه ی بشر است از کنیز سئوال فرمود : آقای تو آزاد است یا بنده؟

پاسخ داد: آزاد است.فرمود: چنین مینماید که گفتی، زیرا اگر بنده بود به شرایط بندگی عمل میکرد و از آقای خود اطاعت مینمود.

حضرت این سخن را فرمود و راه خود را در پیش گرفت و رفت.کنیز به خانه برگشت و گفته امام را برای بشر بازگو کرد.سخن حضرت در نهاد وجود او طوفانی بر پا کرد و سخت منقلبش نمود .او با عجله ی تمام از جا برخاست و با پای برهنه از خانه بیرون دوید و خود را به امام رساند و با دست مبارک او توبه کرد و گناهان خود را ترک گفت و راه و رسم اطاعت و بندگی را پیش گرفت.چون موقعی که بحضور امام شرفیاب شد و توبه کرد پا برهنه بود به احترام حفظ آن لحظه ی سعادت بخش تا پایان عمر کفش نپوشید و همیشه با پای برهنه راه میرفت لذا معروف شد به بشرحافی: یعنی پابرهنه (9)

چون امام راه و رسم تبلیغ را میدانست که با چه زبانی با فرد آلوده سخن گوید بشری که چندین سال با گناه و ناپاکی آلوده بود با یک جمله کوتاه او را متنبه ساخت و چنان منقلب نمود که از گذشته ی خود استغفار نمود و باقیمانده ی عمر خود را با پاکی و درستکاری سپری ساخت و یکی از مردان نامی و معروف تاریخ گردید بحدی که خطیب بغدادی در تاریخ خود از یکی از علمای آن عصر بنام ابراهیم حربی نقل میکند که او گوید «شهر بغداد عاقل تر و متین تر از بشر بن حارث را در خود نپرورانده است گوئی که در هر موی او عقل و تدبیری نهفته است» (10)
آزاد ساختن غلام:

خریدن غلام و آزاد ساختن غلام یکی از برنامه های عبادتی امام (ع) بوده است به حدی که در مدت عمر خود بیش از هزار نفر را خریداری و در راه خدا و جلب رضایت و خشنودی او آزاد ساخته است (11).

توضیح این مطلب اینست که در گذشته مسئله برده داری و برده فروشی (با کمال تاسف) یکی از مسائل مورد قبول اجتماع آنروز بوده است که در اثر جنگها و تجارتهای بین المللی به وفور در کشور اسلامی انجام میگرفت.برخی از برده ها در اختیار افراد قسی القلب و خشن قرار میگرفتند که رفتاری خشونت بار با آنان داشتند و چاره ای جز ماندن و تحمل مشکلات را نداشتند، بهترین خدمت بهمنوع در شرایط آنروز نجات دادن برده ها از چنگال چنین مالکان سنگدل بود که مردان خدا و پاک دلان آنان را میخریدند و در راه خدا آزاد می ساختند و عمل امام (ع) نیز بر اساس همین هدف بود.
بذل و کرم آن بزرگوار

یکی از مشخص ترین صفات بارز پیشوای هفتم ما سخاوت و بذل وجود و کرم اوست که در راه خدا مبذول می داشت.خاندان عصمت و طهارت به مال و ثروت و اندوخته های مادی از آن دیدگاه عنایت دارند که وسیله ای است که میتوان با آن رضایت و خشنودی پروردگار را با سد جوع گرسنگان و رفع نیاز مستمندان و ایجاد سرور در قلب یتیمان یا تامین رفاه عمومی مسلمانان و جلب نمود و افرادی را در زندگی به نوائی رساند وگرنه خود امکانات مالی از دیدگاه آنان، اصالت ندارد و معمولا تراکم یا فراوانی آن فرد را از زندگی حقیقی و واقعیت حیات باز میدارد و انسان را بصورت خدمتگزار و ابزار بی اراده خود در می آورد که بطور یقین هدف چنین نزول شأنی نبوده است بر این اساس است که سیره نویسان بیطرف اتفاق نظر دارند که امام موسی بن جعفر (ع) یکی از چهره های معروف سخاوت و کرم عصر خود بود و امکانات مالی خود را که محصول دسترنج خود او بود و از راه کشاورزی و زراعت و عائدش میشد در اختیار نیازمندان و بیچارگان واقعی اجتماع قرار میداد.بترتیبی بخششها و کرامتهای آن بزرگوار در اعماق دلهای مردم ریشه دوانده بود که در مدینه بصورت ضرب المثلی شیوع داشت و مردم گاهی در گفتگوهای خود به همدیگر میگفتند:

«تعجب از کسی است که کیسه بذل و بخشش موسی بن جعفر به او رسیده باشد ولی باز هم اظهار فقر و تنگدستی بنماید» (12)

او سعی و کوشش داشت کاری را که برای خدا انجام میدهد بیرون از دائره دید مردم باشد و جز خداوند متعال کسی از آن آگاهی و اطلاع نداشته باشد.

امام شبها را بهترین فرصت برای انجام چنین نیتی میدانست و عطایاو کمکهای خود را در دل شب بمنازل مستمندان میرساند و بی آنکه خود صاحب منازل اطلاع پیدا کنند در منازل آنان قرار میداد هدف امام از این پنهان کاری این بود که مبادا آبروی ارزشمند مستمندان در برابر متاعهای کم ارزش و پست مادی باز ستانده شود یا اینکه کسی جز پروردگار عالم از راز چنین عملی آگاه گردد او با عطایا و بخششهای شبانه ی خود خانواده هائی را از فقر و فلاکت نجات داد.

مرحوم شیخ مفید در ارشاد مینویسد:

«امام موسی بن جعفر سخی ترین فرد عصر خود بود» (13)

مرحوم سید محسن جبل عاملی اعلی الله مقامه در این باره نقل میکند:

«سخاوت و کرم و بذل و بخشش امام (ع) زبانزد خاص و عام بود و از این جهت شهرت به سزا داشت او در دل شب از مستمندان و فقرای مدینه تفقد بعمل می آورد و در زنبیل مخصوص پول و نقدینه و مواد غذائی بمنازل آنان حمل میکرد بی آنکه مستمندان توجه و آگاهی پیدا نمایند که این عطایا از کدام ناحیه است؟»

شخصی بنام محمد بن عبد الله بکری برای وصول مطابات خود بمدینه آمد ولی از بدهکاران چیزی به دستش نیامد.در بین راه با امام روبرو گشت و جریان را به امام عرض نمود امام به خدمتگزار خود دستور داد به منزل برگردد و کیسه ای را که محتوی سیصد دینار بود بیاورد و به او بدهد تا دست خالی به وطن برنگردد.

او در پایان نقل خود می افزاید: معمولا عطایای امام بین دویست تا سیصد دینار بود که آن روز مبلغ قابل توجهی بشمار می آمد از اینرو کیسه های عطایا و بخشش امام در میان مردم معروف و مشهور بود.

استاد سید باقر قریشی داستان زیر را از تاریخ خطیب بغداد نقل میکند.

امام روزی با اطرافیان و خدمتگزاران خود برای سرکشی بمزارع خود بصحرا میرفت، در بین راه در محلی به استراحت پرداختند، سردی هوای مدنیه در حدی بود که نیاز به آتش احساس میشد، همگی نشسته بودند ناگاه غلام زنگی که در دست خود دیگ حلوائی داشت بسراغ خدمتگزاران امام آمد و پرسید آقا و سید شما کجاست؟ آنان با اشاره امام را به او نشان دادند.

باز پرسید کنیه ی او چیست؟

گفتند: ابو الحسن،

غلام به سوی امام آمد و حلوائی که در دست داشت جلو امام گذاشت تا میل کند.امام آنرا پذیرفت و به خدمتگزاران خود تحویل داد، او که سردی هوا را احساس میکرد.بطرف بیابان رفت و قدری هیزم جمع آوری کرد و به پیشگاه امام آورد.و عرض کرد این هیزم ها را تقدیم شما میکنم امام از خدمتگزاران خواست آتش فراهم آوردند تا هیزم را روشن کنند و دستور داد نام آن برده و مشخصات مالک او را ثبت کنند و محفوظ نگهدارند.

امام چند روزی در مزرعه ی خود اقامت گزید سپس عازم بیت الله الحرام گردید تا حج عمره بجا آورد.پس از فراغت از اعمال عمره بیکی از دوستان خود بنام «صاعد» دستور داد که جویای مالک و صاحب غلام شود و اگر او در مکه است حضور او را به امام اطلاع دهد تا شخصا بسراغ او برود.امام انگیزه صدور این دستور را چنین توجیه فرمود:

«بهتر است من به سوی او روز چرا که من نیازمند او هستم»

«صاعد» به جستجوی مالک برده پرداخت و اطلاع پیدا کرد که خوشبختانه او یکی از دوستداران و شیعیان اهل بیت (ع) است.مالک برده پس از آشنائی با صاعد از علت آمدن او جویا شد صاعد ابتدا نمیخواست که قدوم امام را باطلاع او برساند ولی در اثر کنجکاوی و دقت او در پرس و جوئی از تشریف فرمائی امام هم آگاهی یافت بااشتیاق تمام بدیدار امام شتافت و از ملاقات امام بسیار خوشحال و مسرور گردید.امام در ضمن صحبت خود فرمودند:

آیا علاقمند هستی که غلامت را بفروشی؟ عرض کرد: غلام و هر چه ملک و دارائی دارم مال شما است و تقدیم محضر مبارک میباشد.

امام فرمود:

من با ملک و دارائی شما کار ندارم و فقط اگر غلام را بفروشی من خریدارم.آن مرد اصرار داشت که امام غلام را بی پول بصورت هدیه بپذیرد ولی امام امتناع میورزید، تا اینکه او را با ملکی که در آن کار میکرد به هزار دینار خریده، برده را در راه خدا آزاد ساخت و ملک را در اختیار او گذاشت تا وسیله ی معیشت وی باشد.

امام با این عمل خود خواست که در برابر احسان و خدمت آن برده، احسان و نیکی متقابل داشته باشد.به برکت این عطای خاص امام خداوند متعال وسعتی در کار آن برده فراهم آورد که فرزندان او گردانندگان چرخ اقتصادی بازار مکه گردیدند.

این صباغ مالکی در مورد کرم و سخاوت آن بزرگوار مینویسد:

«و کان موسی الکاظم اعبد اهل زمانه و اعلمهم و اسخاهم کفا و اکرمهم نفاس و کان ینفقد فقراء المدینه و یحمل الیهم الدراهم و الدنانیر و النفقات الی بیوتهم و لا یعلمون من ای جهة وصلهم ذالک و لم یعلموا بذالک الا بعد موته.» (14)

«موسی بن جعفر عابدترین و داناترین و سخی ترین و پاک نفس ترین مردم عصر خود بود او پول و مواد غذائی و دیگر نیازمندیهای ضروری را به خانه های مستمندان مدینه میبرد بی آنکه آنان دریابند این احسانها و کمکها از کدام ناحیه است و تا روزیکه آن بزرگوار رحلت کرد کسی از این راز آگاهی نداشت با شهادت امام بر همگان معلوم گردید»

او بخشش و کرم را از نیای بزرگش امیر المؤمنین، علی علیه السلام آموخته بود.شب هنگام در دل ظلمات مدهش مدینه در خانه یتیمان و بیوه زنان را میکوفت بی آنکه خود را بشناساند شام شب و روزی روزشان را میرساند و بی سر و صدا به خانه خود باز میگشت.
احسان به دشمن:

احسان و نیکی کردن به دوستان کار سهل و آسان و ساده ای است چون در آنان امید عوض یا حداقل حس اشباع حب ذات و خود دوستی نهفته است و حتی اگر امید پاداشی هم نباشد، یاری شونده دوست و همکار او محسوب میگردد و احتمال دارد که روزی بکار آید ولی کمال کرم و سخا در آنست که انسان دوست و دشمن را بهنگام نیازمندی یکسان نگریسته و فقط خدا را مقصد و مقصود خود قرار دهد و جز پروردگار هدف دیگری نداشته باشد این برنامه در زندگی امام (ع) بارها اتفاق افتاده است که تنها به نقل داستان زیر اکتفا میکنیم:
نیکی و احسان به دشمن:

در شهر مدینه مردی گمنام و فرو مایه بسر میبرد که با امام (ع) عداوت شدید و کینه قلبی دیرینه داشت.حکومت وقت و ایادی او نیز وی را تحریک و از عملیات او پشتیبانی مینمودند و او را وا میداشتند که هر کینه ای که در دل دارد در حق خاندان پیامبر و نوادگان علی (ع) روا و اظهار دارد این مرد اصرار میورزید که کینه ی دیرینه و زهرآگین خود را منحصرا بر دامان موسی بن جعفر (ع) سرشناس ترین فرد خاندان علوی بریزد.

کار تعدی و بیدادگری این فرومایه به جائی رسید که چند تن از یاران پیشوای هفتم اجازت طلبیدند که با ریختن خون او دفتر این حکایت ننگین را بشویند.آنان اصرار داشتند امام اجازه دهد تا با یک ضرب شمشیر کار این فاجر خبیث را برای همیشه بسازند و خود را از آزار زبان و طعن او راحت سازند.

ولی امام، هرگاه که این درخواست را از یاران خود می شنید با لحن پرخاش آمیزی آنان را از این اندیشه باز میداشت و میفرمود:

«من خود او را تنبیه خواهم کرد»

امام (ع) روزی بی آنکه کسی را همراه خود بردارد بر قاطری که مرکب اختصاصی اش بود نشست، و به سراغ آن مرد رفت و از وضع او اطلاع گرفت.بعرض رساندند او در حومه مدینه در کشتزار خود مشغول کشاورزی است امام به سوی مزرعه ی او رفت و بدون رعایت آئین کشت و کار قاطر سواری خود را از میان گندمها عبور داد.

آن مرد که از دور این سوار بزرگوار را شناخته بود فریاد کشید: چه میکنی؟ کجا می آئی؟

امام (ع) بی آنکه باین فریادها پاسخ گوید همچنان پیش میرفت تا به در کومه ی او رسید و در آنجا از مرکب خود پیاده شد و بر دشمن کینه توز و نادان خود سلام گفت و با خنده و خوشروئی فرمود:

خوب حالا بگو ببینم از این بی احتیاطی من مزرعه ی شما چقدر خسارت دید که اینقدر ناراحت شدی؟

مردک که هنوز اخمهایش باز نشده بود گفت: صد سکه طلا.

بگو ببینم از این مزرعه چقدر امید سود و بهره داری؟

مرد با لحن تند و تلخی گفت: من که غیب نمیدانم.

امام فرمود: منهم از غیب سئوال نکردم.

مرد فکری کرد و گفت: دویست سکه طلا.

در این هنگام امام کیسه ای از جیب خود بیرون آورد و در دامان آن مرد سرازیر کرد که محتوای آن سیصد سکه ی طلا بود.

امام فرمود:

این بهره ای که امیدوار بودی از مزرعه ات بدست آوری می بینی که مزرعه ی تو همچنان بحال خود باقی است و من امیدوارم که خداوند متعال امید ترا از این مزرعه باز آورد.

آن مرد که در برابر این کرم و بخشش و در مقابل این ماجرا متحیر وبهت زده مانده بود از جا برخاست و با انکسار و مذلت خود را بپای آن بزرگوار افکند و دیگر از شرم نتوانست سر بردارد و در چشم امام (ع) بنگرد.

عصر آنروز که یاران امام (ع) آنمرد را در مسجد پیامبر (ص) در مدینه دیدند وی درباره امام میگفت:

الله اعلم حیث یجعل رسالته:

«خداوند آگاه و دانا است که پیشوائی را به چه کسی واگذارد» .
آخرین دعا

اینها نمونه هائی چند از عطایا و بخششهای فراوان آن بزرگوار بود که در کتابهای مربوط به تفصیل بیان گردیده است و همیشه میفرمود: «یکی از عوامل مغفرت و بخشش الهی، اطعام غذا در راه خدا است» (15)

این قبیل نمونه ها و الگوها را جز در مکتب انسانساز اهل بیت در جای دیگری نمیتوان سراغ گرفت، مکتبی که پیشروان آن هستی و امکانات خود را در راه خدا و آسایش بندگان او قرار میدهند و خود را فانی و محو در بقاء و دوام تعالیم آن مینمایند هرگز نظیر این برخورد را در دیگر مکتبهای مادی و حتی معنوی نمیتوان جستجو کرد بویژه در عصر کنونی که چرخهای زندگی مردم بر اساس مادیت متقابل و گام به گام و اقتصاد ربائی و بهره ای میچرخد، و اصول انسانی را زیر چرخهای بیرحم ماده پرستی محو و تباه میسازد و همه را طالب مال و منال و جویاگر کسب قدرت از راه ماده و مادیات مینماید، و کمتر به معنویات و عواطف عالیه و اصول فضایل توجه میشود و اصولا عواطف و احساسات دست نخورده و سالمی باقی نگذاشته اند تا سرچشمه و زاینده این ثمرات باشد، و اگر باز نمونه هائی پیدا شود، در میان پیروان و دوستداران این مکتب پر فضیلت، است که مورد گواهی دوست و دشمن و آشنا و بیگانه است .عطوفت به همنوع:

امام (ع) قلبی مهربان و پر عاطفه نسبت بمردم و همنوعان خود داشت و سعی و کوشش تام و تمام در اداء حوائج و نیازهای توده ها و مستمندان و رفع ظلم و نیاز از دیگران داشت هیچ فردی قصد خانه ی او را نمیکرد

مگر آنکه با دست پر و با قلب آرام و مسرور از حضور او برمیگشت.

امام به یار وفادار و صحابی بزرگوار خود علی بن یقطین، از آن نظر

اجازه ی دخول بدستگاه خلافت داد که بتواند رفع ظلمی از مظلومان و بیچارگان بنماید و از روایاتی که از آن بزرگوار در این باره صادر شده است، استفاده میگردد که کفاره خدمت در تشکیلات دولتی خدمت بهمنوع و برادران و ستمدیدگان است و او هم توانست گرفتاران فراوانی را از فشار ظلم و تعدی نجات دهد و استخدام او بر این اساس و روی این هدف مقدس بود.
مردی از دیار ری:

یکی از افرادی که مورد حمایت، و عنایت امام قرار گرفت درمانده ای از مردم ری بود که اموال و بدهی های فراوانی بیکی از روسای حکومت روی داشت و توانائی پرداخت آنرا نداشت دائم در اندیشه نجات و خلاصی از این گرفتاری بود و چاره ای پیدا نمیکرد تا اینکه روزی به فکرش رسید که به محضر امام برسد و از آن بزرگوار استمداد جوید.او با این امید بمدینه مسافرت کرد و شرفیاب محضر امام گردید و گرفتاری خود را به امام بازگو نمود.امام در حل مشکل او نامه ای با این عبارت بحاکم ری فرستاد.

«آگاه باش! در تحت عرش الهی سایه ای وجود دارد در آن افرادی آرامش پیدا میکنند که نسبت به برادران ایمانی خود خیر و نیکی انجام داده باشند یا گرهی از مشکلات آنان را بگشایند یا سرور و شادی به قلب او وارد سازند، حامل نامه هم برادر تو است سلام و رحمت الهی بر شما باد!» (16)

نامه را گرفت و پس از انجام فریضه حج، به وطن برگشت وقتی به شهر خود رسید شبانه به سراغ فرماندار ری رفت و در را کوبید.خدمتگزار فرماندار آمد و پرسید:

تو کیستی؟

من پیام آور امام صابر هستم.

خدمتکار پیش فرماندار رفت و جریانرا باطلاع او رساند.فرماندار با خوشحالی پا برهنه به استقبال او شتافت، دست بر گردنش انداخت، بوسه بر سر و چشم او زد و با اشتیاق و علاقه ی فراوان از احوال امام (ع) جویا شد.او نامه ی امام را به فرماندار تفویض کرد او نامه را روی چشم خود گذاشت، باحترام آن بلند شد، و پس از مطالعه نامه امام دستور داد تمام اموال و لباسها و دارائی او را آوردند و میان خود و او تقسیم نمود و قیمت اموال غیر منقول را نیز پرداخت و به هنگام اجرای این اعمال مرتب میگفت برادرم آیا ترا خوشحال ساختم؟ سپس پرونده حساب او را در آورد و روی حساب او قلم گرفت و ذمه ی او را از مطالبات بری ساخت و او را با خوشحالی و شادمانی مرخص کرد.مرد گرفتار بعنوان ادای برخی از حقوق برادری او عازم بیت الله الحرام گردید تا در موسم حج شرکت کند و او را دعا کند و امام را در جریان کار خود قرار دهد.وقتی امام از اوضاع او آگاه شد بسیار خوشحال گردید.آن مرد پرسید آیا این واقعه شما را خوشحال نمود؟

امام فرمود:

«بخدا قسم که او مرا شادمان ساخت، امیر المؤمنین را شاد ساخت،

1 حیاة الامام موسی بن جعفر ص 150

1 اعلم ان لله تحت عرشه ظلا لا یسکنه الا من اسدی الی اخیه معروفا او نفس عنه کربة، او ادخل علی قلبه سرورا و هذا اخوک و السلام.جدم، رسول خدا را شادمان ساخت و خدا را نیز خشنود کرد» (17)

این داستان با همه آموزندگی و ایثار و گذشتی که در بر دارد گویای اهتمام بلیغ امام در توجه کامل به شئون مسلمانان است.
دعای آن بزرگوار:

دعاهای متعددی در کتابهای مربوط به زندگانی امام از آن بزرگوار نقل گردیده که هر کدام محتوی مفاهیم عالی و تعالیم ارزنده معنوی است که در این کتاب بعنوان تبرک دعائی را که در مورد حرز و نگهداری از آفات و شرور با خدای خود مناجات مینموده است می آوریم و از خداوند بزرگ مسئلت داریم که به برکت آن دعا که بر زبان مبارک امام معصوم ما جاری شده است استقلال و عظمت کشورهای اسلامی و حریم و منطقه نفوذ قرآن کریم بویژه کشور علی بن ابیطالب (ع) و مهد تعالیم اهل بیت «ایران» عزیز را از شر اجانب و بیگانگان و استعمارگران محفوظ دارد و به پیروان علی (ع) و اهل بیت او، آن رشد و بصیرت و اتحاد و یگانگی را عنایت فرماید که این کشور را طبق دلخواه و مورد علاقه ی آن بزرگواران اداره کنند و حقیقتا کشور ما را شایسته اهل بیت بنمایند که آرزوی هر مسلمان وطن دوست و پایبند استقلال و عظمت کشور است.
متن دعا:

«توکلت علی الحی الذی لا یموت و تحصنت بذی العزة و الجبروت، و استعنت بذی الکبریا و الملکوت مولای استسلمت الیک فلا تسلمنی، و توکلت علیک فلا تخذلنی، و التجأت الی ظلل البسیط فلا تطرحنی، انت الطلب و الیک المهرب، تعلم اخفی و ما اعلن و تعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصدور، فامسک عنی اللهم ایدی الظالمین، من الجن و الأنس اجمعین و اشفنی و عافنی یا ارحم الراحمین.» (18) کار و کوشش امام (ع):

اسلام آئین کار و کوشش و تلاش و فعالیت است.تأکید و سفارش اسلام بر فعالیت و کوشش فوق العاده، و بیرون از حد متعارف است، بحدیکه کار کردن برای تامین پاره ای از ضروریات زندگی را بر هر فرد مسلمان، بصورت واجب کفائی تعیین کرده است از اینرو پیشوایان معصوم ما، که راهنمایان اجتماع و چشم و چراغ امت هستند هر کدام در عهد خود با کارهای معمولی آن عصر سر و کار داشته اند و کشاورزی و زراعت که حرفه ی معمول آن روز بوده است مورد علاقه و عمل آن بزرگواران بوده است.آنان به امور زراعت و کشاورزی میپرداختند و معاش خود را از آن راه تامین میساختند.امام موسی بن جعفر (ع) هم زراعت و کشاورزی داشت و خود شخصا به امور آن مباشرت میورزید.یکی از دوستان و شاگردان امام (ع) بنام حسن فرزند علی بن ابی حمزه در این باره میگوید:

موسی بن جعفر (ع) را در مزرعه خود ملاقات کردم و مشاهده نمودم که در مزرعه مشغول تلاش و فعالیت است به حدی که از شدت حرارت و گرما، عرق تا قدم های مبارک او رسیده است.

گفتم: فدایت گردم کارگران و خدمتگزاران شما کجا هستند که شما خودتان این چنین مشغول کار شده اید؟

امام فرمودند:

«بزرگوارتر از من و پدرم با دست خودشان در زراعت کار و تلاش داشتند و کار خود را به دیگران واگذار نمیکردند» .

عرض کردم آنان کیانند؟

فرمود: جدم رسول خدا (ص) و امیر المؤمنین و پدران ارجمندم همگی، خودشان به امور کشاورزی و زراعت مباشرت داشتند و در مزرعه کار میکردند زیرا کشاورزی ا

کارهای پیامبران و فرستادگان شایسته الهی و مردان راه خدا است. (19)


منبع : زندگانی امام موسی بن جعفر (ع) , عقیقی بخشایشی

******************************************************************

پی نوشت ها:

1 تحف العقول ص 302 سیرة الائمة الاثنی عشر ج 2 310 و عین عبارت فشرده اینست یتواری خلف الجدار، و یتوقی اعین الجار و شطوط الانهار و مساقط الثمار و افنیه الدور و الطرق النافذه و المساجد و لا یستقبل القبلة و لا یستد برها و یرفع ثوبه و یضع بعد ذالک حیث یشاء

2 المجالس اسنیة سید محسن جبل عاملی ج 2 ص 523 و منابع متعدد دیگر

3 و فیک الاعیان، ج 4 ص 293

4 المناقب ج 2 ص 379

5 المجالس السنیه ج 2 ص 527 ارشاد مفید ص 260

6 ارشاد مفید ص 277

7 تفصیل داستان مزبور در کتابهای: اخبر الدول ص 112 مختار صفوة الصفوة ص 153 نور الابهار ص 135 و بحار الانوار و احقاق الحق ج 12 و دیگر منابع تاریخی آمده است برای آگاهی بیشتر به این منابع مراجعه گردد.

8 روی عن موسی بن جعفر علیه السلام انه مر برجل من اهل السواد رمیم المنظر فسلم علیه و نزل عنده و حادثه طویلا ثم عرض نفسه فی القیام بحاجة ان عرضت له فقیل یابن رسول الله أتنزل الی هذا ثم تسأله عن حوائجه و هو الیک احوج.فقال علیه السلام:

عبد من عبید الله و اخ فی کتاب الله و جار فی بلاد الله یجمعنا و ایاه خیر الآباء آدم و افضل الادیان الاسلام.

تحت العقول ص 413

9 تتمة المنتهی ص 329 نقل از آیة الکرسی استاد خطیب نامی آقای فلسفی ص 191

10 تاریخ بغداد ج 7 ص 73

11 حیاة الامام موسی بن جعفر نقل از کتاب الدر النظیم فی مناقب الائمه مخطط در کتابخانه آیت الله حکیم در نجف.

12 عمدة الطالب ص 185

13 ارشاد ص 227 چاپ دار الکتب الاسلامیه

14 المجالس السنیة ج 2 ص 527

15 حیاة الامام موسی بن جعفر 1 ص 150

16 الفصول المهمه ابن صباغ مالکی ص 219

17 حیاة الامام موسی بن جعفر ص 161

18 مهج الدعوات ص 373

19 من لا یحضره الفقیه ج 3 ص

موضوعات: اخلاق و رفتار امام موسی بن جعفر (ع)  لینک ثابت
 [ 09:00:00 ب.ظ ]




در سوگ و عزاى هفتمين ستاره ولايت


سر شب تا به سحر گوشه زندان چه كنم
دل آشفته چو گيسوى پريشان چه كنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه چون شمع مرا سينه سوزان چه كنم
آرزويم به جهان ديدن روى پسر است
سوختم ، سوختم از آتش هجران چه كنم
كنج زندان ، بلا گشته ز هجران رضا
تيره تر روز من از شام غريبان چه كنم
نه رفيقى به جز از دانه زنجير مرا
نه انيسى به جز از ناله و افغان چه كنم
به خدا دورى معصومه و هجران رضا
مى كُشد عاقبتم گوشه زندان چه كنم
از وطن كرده مرا دور، جفاى هارون
من دل خسته سرگشته و حيران چه كنم
گلى از خار نديد، اين همه آزار كه من
ديدم از طعنه اين مردم نادان چه كنم
سرنگون كاش شود خانه هارون پليد
كه چنين كرد مرا بى سر و سامان چه كنم
هر كجا مرغ اسيرى است ، ز خود شاد كنيد
تا نمرده است ، ز كنج قفس آزاد كنيد
مُرد اگر كنج قفس ، طاير بشكسته پرى
ياد از مردن زندانى بغداد كنيد
چون به زندان ، به ملاقاتى محبوس رويد
از عزيز دل زهرا و علىّ ياد كنيد
كُند و زنجير گشائيد، ز پايش دم مرگ
زين ستمكارى هارون ، همه فرياد كنيد
چار حمّال ، اگر نعش غريبى ببرند
خاطر موسى جعفر، همه امداد كنيد
تا دم مرگ ، مناجات و دعا كارش بود
گوش بر زمزمه آن شه عبّاد كنيد
پسرش نيست ، كه تا گريه كند بر پدرش
پس شما گريه بر آن كشته بيداد كنيد
نگذاريد كه معصومه خبردار شود
رحم بر حال دل دختر ناشاد كني

 

موضوعات: در سوگ و عزاى هفتمين ستاره ولايت  لینک ثابت
 [ 08:54:00 ب.ظ ]





 

پنج درس آموزنده ارزشمند

 

1 شخصى به نام مرازم گويد:
روزى جهت زيارت و ملاقات امام موسى كاظم عليه السلام به سوى مدينه طيّبه حركت كردم و در مسافرخانه اى منزل گرفتم ، در اين ميان چشمم به زنى افتاد كه مرا جلب توجّه نمود، خواستم با او رابطه زناشوئى برقرار كنم ؛ ولى او نپذيرفت كه با من ازدواج نمايد.
سپس به دنبال كار خويش رفتم ؛ و چون شب فرا رسيد به مسافرخانه بازگشتم و دقّ الباب كردم ، پس از لحظه اى همان زن درب را گشود و من سريع دست خود را بر سينه اش نهادم ؛ ولى او با سرعت از من دور شد.
فرداى آن شب ، چون بر مولايم امام كاظم عليه السلام وارد شدم ، حضرت فرمود: اى مرازم ! كسى كه در خلوت خلافى مرتكب شود و تقواى الهى نداشته باشد، شيعه و دوست ما نيست .(56)

 

2 در روايات آمده است بر اين كه شخصى به نام اميّة بن علىّ قيسى به همراه دوستش حمّاد بن عيسى بر حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام وارد شد تا براى مسافرت ، از حضرتش خداحافظى نمايند.
اميّه گويد: همين كه به محضر مبارك آن حضرت رسيديم ، بدون آن كه سخنى گفته باشيم ، امام عليه السلام فرمود: مسافرت خود را به تاءخير بيندازيد و فردا حركت كنيد.
وقتى از منزل آن حضرت بيرون آمديم ، حمّاد گفت : من حتما همين امروز مى روم ؛ ولى من گفتم : چون حضرت فرموده است كه نرويد، من مخالفت دستور امام خود را نمى كنم .
سپس حمّاد حركت كرد و رفت و چون از شهر مدينه خارج گرديد، باران شديدى باريد و سيلاب عظيمى به راه افتاد و حمّاد در سيلاب غرق شد و مُرد؛ و در همان محلّ به نام سيّاله دفن گرديد.(57)

 

3 روزى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام ، يكى از خادمان خود را به بازار فرستاد تا برايش تخم مرغ خريدارى نمايد.
غلام بعد از خريد، با يكى دو عدد از آن تخم مرغ ها با بعضى از افراد قماربازى كرد؛ و سپس آن ها را براى حضرت آورد.
بعد از آن كه تخم مرغ ها پخته شد و امام عليه السلام مقدارى از آن ها را تناول نمود، يكى از غلامان گفت : با بعضى از آن ها قماربازى و برد و باخت شده است .
حضرت با شنيدن اين سخن ، فوراً طشتى را درخواست نمود و آنچه خورده بود، در آن استفراغ كرد.(58)

 

4 روزى هارون الرّشيد طبقى از سرگين الاغ تهيّه كرد و سرپوشى بر آن نهاد؛ و آن را توسّط يكى از افراد مورد اطمينان خود براى حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليهما السلام فرستاد با اين گمان كه حضرت را مورد تحقير و توهين قرار دهد.
هنگامى كه آن شخص طبق را نزد حضرت آورد و سرپوش را برداشت ، ديد خرماهاى تازه و گوارائى در آن قرار دارد.
پس ، حضرت تعدادى از آن رطب ها را تناول نمود و سپس چند دانه به كسى كه طبق را آورده بود، داد و او نيز آن ها را خورد، بعد از آن باقى مانده آن ها را براى هارون فرستاد.
وقتى ماءمور، طبق را نزد هارون آورد و جريان را تعريف كرد، هارون يكى از آن خرماها را برداشت و چون در دهان خود نهاد، تبديل به سرگين الاغ گشت .(59)

 

5 يونس بن عبدالرّحمان - كه يكى از ياران صديق و از وكلاى امام صادق ، امام كاظم و امام رضا عليهم السلام بود - روزى به مجلس پُر فيض حضرت ابوالحسن ، امام موسى بن جعفر عليهما السلام وارد شد.
امام عليه السلام پس از مذاكراتى ، ضمن موعظه هائى گوناگون به او فرمود: اى يونس ! با مردم مدارا كن ؛ و هركسى را به اندازه معرفت و شعورش با وى صحبت كن .
يونس اظهار داشت : اى مولايم ! مردم مرا به عنوان بى دين و زنديق خطاب مى كنند.
امام عليه السلام فرمود: گفتار مردم نبايد در روحيّه و افكار تو تاءثير بگذارد، چنانچه در دستان تو جواهرات باشد و مردم بگويند كه سنگ ريزه است ؛ و يا آن كه در دست هايت سنگ ريزه باشد و بگويند كه جواهرات در دست دارد، اين گفتار هيچ گونه سود و يا زيانى براى تو نخواهد داشت .(60)

موضوعات: پنج درس آموزنده ارزشمند  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ب.ظ ]




دستور خواب تا هنگام شهادت

 

اكثر محدّثين و مورّخين در كتاب هاى مختلفى آورده اند:
هنگامى كه ماءمورين حكومتى خواستند امام موسى بن جعفر عليه السلام را از مدينه منوّره به سوى عراق حركت دهند، حضرت به فرزند خود، حضرت رضا عليه السلام دستور فرمود تا زمانى كه خبر قتل و شهادت پدرش را نياورده اند، هر شب رختخواب خود را جلوى اتاق آن حضرت پهن نمايد و در آن بخوابد.
خادم آن حضرت گويد: من هر شب رختخواب حضرت علىّ بن موسى الّرضا عليه السلام را جلوى اتاق امام موسى كاظم عليه السلام پهن مى كردم و حضرت رضا سلام اللّه عليه مى آمد و مى خوابيد.
و مدّت چهار سال به همين منوال سپرى شد، تا آن كه شبى از شب ها وقتى رختخواب را پهن كردم ، حضرت نيامد و تمام اهل منزل وحشت زده ؛ و غمگين شديم و همگى در فكر فرو رفتيم كه حضرت رضا عليه السلام كجا رفته ؛ و چه شده است ؟
چون صبح شد متوجّه شديم كه حضرت علىّ بن موسى الّرضا عليه السلام آمد و مستقيما نزد امّ احمد - يكى از همسران امام موسى كاظم عليه السلام رفت و فرمود: اى امّ احمد! آنچه پدرم نزد تو به وديعه نهاده است ، تحويل من بده .
در اين هنگام ، امّ احمد فريادى كشيد و گريه كنان بر سر و صورت خود زد و گفت : مولا و سرورم شهيد گشته است .
امام رضا عليه السلام فرمود: آرام باش و تا زمانى كه خبر شهادت پدرم منتشر نشده است سكوت نما.
پس ، امّ احمد آرامش خود را حفظ كرد؛ و آن گاه صندوقچه اى را به همراه دو هزار دينار آورد و تحويل امام رضا عليه السلام داد و گفت : پدرت ، امام موسى كاظم عليه السلام اين ها را به عنوان وديعه نزد من نهاد و فرمود:
تا هنگامى كه خبر شهادت مرا نشنيده اى ، از اين اشياء خوب مراقبت و نگه دارى كن ؛ و چون خبر قتل مرا شنيدى ، فرزندم رضا - سلام اللّه عليه - نزد تو مى آيد و آن ها را مطالبه مى نمايد، پس همه را تحويل او بده ؛ و بدان كه او بعد از من امام و حجّت خداوند متعال بر تمامى خلق مى باشد.(52)
همچنين مرحوم شيخ صدوق و طبرى و ديگر بزرگان ضمن حديثى طولانى از حضرت ابومحمّد امام حسن عسكرى عليه السلام آورده اند:
امام موسى كاظم عليه السلام سه شب مانده به آخر عمر شريفش ، به زندان بان خود - مسيّب - فرمود:
من سه روز ديگر به سوى پروردگار خود رحلت خواهم كرد و اين شخص ‍ پليد و پست - سندى بن شاهك - ادّعا مى كند كه مراسم تجهيز كفن و دفن مرا انجام مى دهد.
و سپس افزود: اى مسيّب ! بدان و آگاه باش كه چنين كارى امكان پذير نيست ؛ بلكه فرزندم ، علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام مرا تجهيز و تدفين مى نمايد.
و چون جنازه ام به قبرستان قريش منتقل گرديد، درون قبر، لَحَدى برايم درست كنيد؛ و هنگامى كه درون لَحَد قرار گرفتم ، سعى كنيد كه قبرم را مرتفع نگردانيد؛ و نيز از خاك قبر من جهت تبرّك استفاده نكنيد؛ چون خوردن تمام خاك ها حرام است ، مگر تربت شريف جدّم ، امام حسين عليه السلام كه خداوند تبارك و تعالى براى شيعيان و دوستان ، در آن تربت ، شفا قرار داده است .
مسيّب در ادامه روايت گويد: چون روز سوّم فرا رسيد و لحظات شهادت حضرتش نزديك شد، فرزند بزرگوارش حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام - كه از قبل او را مى شناختم - حضور يافت و من شاهد حضور آن حضرت تا پايان مراسم بودم .(53)
و چون حضرت ابوالحسن ، امام موسى بن جعفر عليهما السلام در همان زندان بغداد به شهادت رسيد - كه بعد از مدّت ها، آن زندان تبديل به مسجدى شد، كه در بغداد در محلّ دروازه كوفه موجود مى باشد - توسّط فرزندش امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام تجهيز شد و در قبرستان قريش ، در اتاقى كه خود امام موسى كاظم عليه السلام خريدارى كرده بود، دفن گرديد.(54)

موضوعات: دستور خواب تا هنگام شهادت  لینک ثابت
 [ 08:44:00 ب.ظ ]




خروج از زندان و طىّ الارض

 

مرحوم شيخ صدوق و ديگر بزرگان آورده اند:
پس از آن كه چون هارون الرّشيد حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام را از زندان بصره به بغداد منتقل كرد، تحويل شخصى به نام سندى بن شاهك يهودى داده شد.
و در زندان بغداد، حضرت بسيار تحت كنترل و فشار بود؛ و زير انواع شكنجه هاى روحى و جسمى قرار گرفت ، تا جائى كه حتّى دست و پا و گردن آن امام مظلوم عليه السلام را نيز به وسيله غل و زنجير بستند.
امام حسن عسكرى عليه السلام در اين باره فرموده است :
جدّم ، حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سه روز پيش از شهادتش ، زندان بان خود - مسيّب - را طلبيد و اظهار نمود:
من امشب به مدينه جدّم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله مى روم تا با آن حضرت تجديد عهد و ميثاق نمايم و آثار امامت را تحويل امام بعد از خودم دهم .
مسيّب عرض كرد: اى مولاى من ! شما در ميان اين غل و زنجير و آن همه ماءمورين اطراف زندان ، چگونه قصد چنين كارى را دارى ؟
و من چگونه زنجيرها و درب هاى زندان را باز كنم ، در حالى كه كليد قفل ها نزد من نيست ؟!
امام عليه السلام فرمود: اى مسيّب ! ايمان و اعتقاد تو نسبت به خداوند متعال و هچنين نسبت به ما اهل بيت عصمت و طهارت سُست است .
و سپس حضرت افزود: همين كه مقدار يك سوّم از شب سپرى گرديد، منتظر باش كه چگونه خارج خواهم شد.
مسيّب گويد: من آن شب را سعى كردم كه بيدار بمانم و متوجّه حركات امام موسى كاظم عليه السلام باشم ؛ ولى خسته شدم و خواب چشمانم را فرا گرفت ؛ و لحظه اى در حال نشسته ، خوابم برد.
ناگهان متوجّه شدم كه حضرت با پاى مباركش مرا حركت مى دهد، پس ‍ سريع از جاى خود برخاستم ؛ و هر چه نگاه كردم اثرى از ديوار و ساختمان و زندان نديدم ، بلكه خود را به همراه حضرت در زمينى هموار مشاهده نمودم .
و چون گمان كردم كه آن حضرت مرا نيز به همراه خود از آن ساختمان ها بيرون آورده است ، گفتم : ياابن رسول اللّه ! مرا نيز از شرّ اين ظالم نجات بده .
حضرت اظهار نمود: آيا مى ترسى تو را به جهت من از بين ببرند و بكُشند؟
و سپس افزود: اى مسيّب ! در همين حالى كه هستى ، آرام باش ، من پس از مدّتى كوتاه باز مى گردم .
مسيّب با تعجّب سؤال كرد: ياابن رسول اللّه ! غل و زنجيرى كه بر دست و پاى شما بود، چگونه گشودى ؟!
امام عليه السلام فرمود: خداوند متعال به جهت ما اهل بيت ، آهن را براى حضرت داود عليه السلام ملايم و نرم كرد؛ و اين كار براى ما نيز بسيار سهل و ساده است .
آن گاه حضرت از نظرم ناپديد گشت و با ناپديد شدنش ديوارها و ساختمان زندان با همان حالت قبل نمايان گرديد.
و چون ساعتى گذشت ناگهان ديدم ديوارها و ساختمان زندان به حركت درآمد و در همين حالت ، مولا و سرورم حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام را ديدم كه به زندان بازگشته است و همانند قبل غل و زنجير بر دست و پاى مبارك حضرت بسته مى باشد.
از ديدن اين معجزه ، بسيار تعجّب كردم و به سجده افتادم .
بعد از آن امام عليه السلام به من فرمود: اى مسيّب ! برخيز و بنشين ؛ و ايمان خود را تقويت و كامل گردان ، و سپس افزود: من سه روز ديگر از اين دنيا و محنت هاى آن خلاص خواهم شد و به سوى خداوند متعال و مهربان رهسپار مى گردم

موضوعات: خروج از زندان و طىّ الارض  لینک ثابت
 [ 08:41:00 ب.ظ ]




خبر از شهادت در دوّمين مرحله

 

مرحوم كلينى ، علاّمه طبرسى و علاّمه مجلسى و ديگر بزرگان ، به نقل از ابوخالد زبالى حكايت كنند:
در آن زمانى كه مهدى عبّاسى ، امام موسى كاظم عليه السلام را از مدينه به عراق احضار كرد، من در يكى از كاروان سراها به نام زباله بودم ، كه حضرت به همراه تعدادى از ماءمورين خليفه وارد كاروانسرا شد؛ و چون آن بزرگوار مرا ديد خوشحال گرديد و فرمود: مقدارى لوازم ، برايش تهيّه و فراهم كنم .
عرض كردم : مولاى من ! چرا شما را در اين وضعيّت مى بينم ؟!
اين همه ماءمور، شما را به كجا مى برند؟
و سپس افزودم : من از اين طاغوت مهدى عبّاسى مى ترسم و شما را در امان نمى بينم .
حضرت فرمود: اى ابوخالد! در اين سفر به من آسيبى نخواهد رسيد، ناراحت نباش ، در فلان ماه و تاريخ ، نزديك غروب آفتاب منتظر من باش ، كه ان شاءاللّه مراجعت مى نمايم .
ابوخالد گويد: بعد از آن كه ماءمورين حكومتى حضرت را بردند، من مرتّب در حال محاسبه ايّام و ساعات بودم ، كه چه موقع زمان وعده حضرت فرا مى رسد و مراجعت مى فرمايد.
پس چون آن روزى كه امام عليه السلام وعده داده بود، فرا رسيد، من تا غروب آفتاب منتظر قدوم مبارك آن حضرت نشستم ؛ ولى آن بزرگوار نيامد، تا هنگامى كه هوا تاريك شد، ناگهان ديدم از آن دور يك سياهى پديدار گشت .
چون جلو رفتم ، امام موسى كاظم عليه السلام را سوار بر قاطر ديدم ، بر حضرتش سلام كردم و از اين كه صحيح و سالم مراجعت فرموده است ، بسيار خوشحال و مسرور گشتم .
آن گاه حضرت به من خطاب كرد و فرمود: اى ابوخالد! آيا هنوز هم ، در شكّ و ترديد هستى ؟
گفتم : الحمدللّه ، كه از شرّ اين ستمگر ظالم نجات يافتى .
فرمود: آرى ، ليكن مرحله اى ديگر مرا احضار خواهند كرد و در آن مرحله نجات نمى يابم ؛ و آنان به هدف شوم خود خواهند رسيد.(50)

موضوعات: خبر از شهادت در دوّمين مرحله  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ب.ظ ]




هلاكت سگ خليفه به وسيله خرما

 

راويان حديث و تاريخ ‌نويسان آورده اند:
در آن زمانى كه حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه را از بصره به زندان بغداد منتقل كردند، حضرت به طور دائم مورد انواع شكنجه هاى روحى و جسمى قرار مى گرفت .
و پس از مدّتى در اختيار سندى بن شاهك يهودى با بدترين و شديدترين وضعيّت قرار گرفت .
تا آن كه در نهايت هارون الرّشيد با توجّه به فضائل و مناقب ؛ و نيز موقعيّت اجتماعى امام عليه السلام ، از روى حسادت و ترس ، به فكر مسموم كردن و قتل آن حضرت افتاد.
به همين جهت مقدارى رطب و خرماى تازه را تهيّه كرده و يكى از آن ها را به وسيله نخ و سوزن درون آن را به طورى آغشته به زهر كرد، كه يقين كرد خورنده خرما، سالم نمى ماند؛ و سپس در طَبَقى سينى و يا بشقاب گذاشت و روى خرماها را پوشاند.
پس از آن ، به يكى از ماءمورين خود دستور داد تا طبق خرما را نزد حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام برده و بگويد: اميرالمؤمنين ، هارون الرّشيد مقدارى از آن ها را تناول كرده ؛ و نيز اين مقدار را براى شما فرستاده است تا ميل نمائيد.
و افزود: مواظب باش كه تمامى خرماها را ميل كند و كسى ديگر حقّ خوردن از آن ها را ندارد.
هنگامى كه ماءمور هارون ، خرماها را نزد امام كاظم عليه السلام آورد و پيام خليفه را به حضرتش رسانيد، حضرت يكى از خرماها را - كه آغشته به زهر بود - برداشته و در دست گرفت ؛ و با دست ديگر مشغول خوردن بقيّه گرديد.
در همين اثناء، سگ مخصوص هارون الرّشيد - كه هارون بيش از هر چيز و هركس به آن علاقه مند بود و آن را به انواع جواهرات و زيورآلات زينت كرده بود - خود را رهانيد و از جايگاه مخصوص خود بيرون شد و مستقيم داخل زندان امام عليه السلام گرديد؛ و خواست كه نزديك آن حضرت برود و آن خرماى زهرآلود را دهن بزند و بخورد.
حضرت آن خرماى مسموم را كه در دست خويش گرفته بود، در حضور غلام خليفه ، نزد آن سگ انداخت و سگ هم سريع آن را خورد؛ و چندان زمانى نگذشت كه سگ روى زمين افتاد و با سر و صدا، شروع به ناليدن كرد و مُرد.
سپس امام عليه السلام به ناچار باقيمانده خرماها را ميل نمود؛ و بعد از آن ، ماءمور خليفه ، نزد هارون بازگشت و گفت : تمامى خرماها را آن شخص ‍ زندانى خورد.
هارون سؤال كرد: او را در چه حالتى ديدى ؟
پاسخ داد: در وضعيّتى خوب ، بدون آن كه تغييرى در بدن و جسم او ظاهر گردد.
و چون خبر مسموم شدن و مردن سگ به هارون رسيد بسيار غمگين و اندوهناك شد و بر بالين لاشه سگ مرده آمد و بسيار افسوس ‍ خورد.
سپس بازگشت و ماءمورى را كه خرماها را نزد امام موسى كاظم عليهما السلام آورده بود، احضار كرد و شمشير برهنه خود را دست گرفت و او را مخاطب قرار داد و گفت : چنانچه حقيقت را بيان نكنى تو را به قتل مى رسانم .
ماءمور گفت : من رطب ها را نزد موسى بن جعفر عليه السلام بردم و پيام شما را نيز به او رساندم و سپس بالاى سر او ايستادم تا مشغول خوردن آن خرماها شد.
در همين بين ، كه ناگهان سگ شما فرا رسيد و خواست نزديك آن شخص ‍ زندانى برود و از دستش خرمائى بگيرد.
و زندانى ناچار شد و خرمائى را كه در دست داشت ، نزد سگ انداخت و سگ آن را خورد و درجا افتاد؛ و موسى بن جعفر عليه السلام بقيّه خرماها را ميل نمود.
هارون الرّشيد با شنيدن اين خبر بسيار افسرده خاطر گشت و گفت : بهترين رطب را براى او تهيّه كرديم ، ولى حيف كه به هدف خود نرسيديم و بلكه سگ از دست ما رفت .
و سپس افزود: هر چه تلاش مى كنيم تا از وجود موسى بن جعفر نجات يابيم ، ممكن نمى شود.
و در پايان با تهديد به غلام گفت : مواظب باش كه اين خبر در بين افراد منتشر نگردد.(49)

موضوعات: هلاكت سگ خليفه به وسيله خرما  لینک ثابت
 [ 08:35:00 ب.ظ ]




معرّفى جانشين خود

 

زكريّا بن آدم - كه يكى از بزرگان شيعه و مورد توجّه خاصّ ائمّه اطهار عليهم السلام بوده است - به نقل از گفتار بعضى دوستانش حكايت نمايد:
روزى در مدينه منوّره كنار قبر مطهّر رسول خدا صلى الله عليه و آله به همراه بعضى افراد نشسته بوديم ، كه ناگهان متوجّه شديم امام موسى كاظم سلام اللّه عليه دست فرزندش ، حضرت رضا عليه السلام را گرفته و به سمت ما مى آمد، چون وارد مجلس ما گرديد و فرمود: آيا مى دانيد من چه كسى هستم ؟
عرض كرديم : ياابن رسول اللّه ! شما موسى ، فرزند جعفر بن محمّد عليهما السلام هستى .
حضرت فرمود: اين فرزند را مى شناسيد؟
گفتيم : بلى ، او علىّ، پسر موسى ، پسر جعفر صادق - صلوات اللّه عليهم مى باشد.
آن گاه امام عليه السلام افزود: تمامى شما گواه و شاهد باشيد، كه من او را وكيل خود در زمان حياتم ؛ و نيز وصىّ و جانشين خود پس از آن كه از دنيا بروم ، قرار دادم .(47)
همچنين علىّ بن جعفر حكايت كند:
روزى در محضر برادرم امام موسى بن جعفر عليه السلام بودم و او را حجّت خداوند متعال پس از پدرم ، در روى زمين مى دانستم .
ناگهان فرزندش ، علىّ عليه السلام وارد شد و برادرم فرمود: اين فرزندم ، علىّ صاحب و پيشواى تو خواهد بود؛ و همان طور كه من جانشين پدرم هستم ، او نيز جانشين من مى باشد، خداوند تو را ثابت قدم و پايدار نگه دارد.
من گريان شدم و با خود گفتم : برادرم با اين سخنان ، خبر از مرگ و رحلت خود مى دهد.
ناگاه امام عليه السلام اظهار نمود: برادرم علىّ! مقدّرات الهى بايد انجام پذيرد، همانا حضرت رسول ، اميرالمؤمنين ، فاطمه ، حسن و حسين (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) الگوى تمام انسان ها بوده و هستند و من نيز تابع و پيرو ايشان خواهم بود.
علىّ بن جعفر افزود: اين سخنان را برادرم ، امام موسى كاظم عليه السلام سه روز پيش از آن كه هارون الرّشيد در دوّمين مرحله او را به بغداد احضار نمايد، بيان فرمود.(48)

موضوعات: معرّفى جانشين خود  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ب.ظ ]




خريد همسر به عنوان مادر

 

هشام بن احمر - كه يكى از اصحاب امام موسى كاظم عليه السلام است ، حكايت كند:
روزى در محضر مبارك آن حضرت بودم ، به من فرمود: اى هشام ! آيا خبر دارى كه از شهرهاى مغرب كسى آمده باشد؟
عرض كردم : خير، بى اطّلاع هستم .
فرمود: بلى ، همين امروز عدّه اى آمده اند، بيا تا با يكديگر برويم و سرى به آن ها بزنيم .
پس سوار مَركب هاى خود شديم و حركت كرديم تا به نزد مردى از اهالى مغرب رسيديم ، كه تعدادى كنيز و غلام جهت فروش آورده بود و آن ها را جهت فروش بر ما عرضه كرد.
كنيزان نُه نفر بودند، كه همه آن ها را حضرت ديد و نپسنديد و سپس اظهار داشت : به اين ها نيازى نيست و ما براى اينها نيامده ايم ؛ اگر كنيزى ديگر دارى ، ارائه نما؟
مرد مغربى گفت : غير از اين ها ديگر ندارم .
امام عليه السلام فرمود: چرا، آنچه كه دارى در معرض قرار بده ؛ و در خفاء نگه ندار.
مرد مغربى گفت : به خدا قسم ديگر كنيزى ندارم ، مگر يك نفر كه مريض ‍ حال است .
امام عليه السلام فرمود: چرا او را عرضه نمى كنى ؟
و سپس اظهار نمود: او را هم بياور.
وليكن مرد مغربى قبول نكرد؛ و ما بازگشتيم .
فرداى آن روز، حضرت به من فرمود: اى هشام ! نزد آن مرد مغربى كنيز فروش برو و آن كنيز مريض را - كه نشان نداد - به هر قيمتى كه بود، خريدارى كن و بياور.
هشام گويد: نزد همان شخص رفتم و تقاضاى خريد آن كنيز مريض را نمودم ؛ و او مبلغى را مطرح كرد، كه من نيز به همان مبلغ آن كنيز را خريدارى كردم .
بعد از آن كه معامله تمام شد، مرد مغربى گفت : آن شخصيّتى كه ديروز همراه تو بود، كيست ؟
گفتم : يك نفر از بنى هاشم مى باشد، گفت : از چه خانواده اى ؟
پاسخ دادم : از پاكان و پرهيزكاران است .
گفت : بيش از اين توضيح بده ؟
اظهار داشتم : بيش از اين اطّلاعى ندارم .
آن گاه مغربى گفت : اين كنيز جريانى دارد، كه مهمّ است :
وقتى او را از دورترين نقاط مغرب خريدم ، زنى از اهل كتاب ، نزد من آمد و گفت : اين كنيز را براى چه منظور خريده اى ؟
گفتم : او را براى خودم خريدارى كرده ام .
زن اهل كتاب گفت : سزاوار نيست چنين كنيزى نزد شخصى چون تو و ما باشد؛ بلكه اين كنيز بايد نزد بهترين انسان هاى روى زمين باشد و در خدمت او قرار گيرد؛ زيرا كه به همين زودى نوزادى از او به دنيا مى آيد، كه شرق و غرب جهان را در سيطره ولايت خود قرار مى دهد.
هشام گويد: سپس كنيز را نزد امام موسى كاظم عليه السلام آوردم كه بعد از مدّتى روزى حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام از او تولّد يافت .(46)

موضوعات: خريد همسر به عنوان مادر  لینک ثابت
 [ 08:31:00 ب.ظ ]




ارزش كار و كشاورزى

**********************************


 

يكى از اصحاب و راويان حديث ، به نام علىّ فرزند ابوحمزه بطائنى حكايت كند:
روزى از روزها جهت ديدار و ملاقات حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام حركت كردم ، حضرت را در زمين كشاورزى ، در حالتى يافتم كه مشغول كار و تلاش بود و عرق از بدن مباركش سرازير گشته بود.
بسيار تعجّب كردم و اظهار داشتم : ياابن رسول اللّه ! من فداى شما گردم ، مردم كجا هستند تا مشاهده كنند، كه شما اين چنين در اين گرماى سوزان مشغول كار هستى و تلاش و فعّاليّت مى نمائى .
امام عليه السلام لب به سخن گشود و فرمود: اى علىّ! آن هائى كه از من بهتر و برتر بوده اند، به طور مرتّب كوشش و تلاش داشته اند و هر كدام به نوعى كار مى كرده اند.
عرض كردم : منظور شما چه كسانى هستند؟
حضرت در پاسخ فرمود: منظورم رسول اللّه ، اميرالمؤمنين و ديگر پدرانم صلوات اللّه عليهم اجمعين مى باشند، كه با دست خود كار و تلاش ‍ مى كرده اند.
سپس امام موسى كاظم عليه السلام ضمن فرمايشات خود افزود:
و اين نوع كار و تلاشى را كه من مشغول انجام آن هستم و تو مشاهده مى كنى ، پيامبران مُرسل الهى و نيز پيامبران غير مرسل همه شان به آن اشتغال داشته اند و به وسيله آن تلاش و امرار معاش مى كرده اند.
و همچنين بندگان صالح خداوند متعال همه در تلاش و كوشش ‍ مى باشند.

موضوعات: ارزش كار و كشاورزى  لینک ثابت
 [ 08:30:00 ب.ظ ]




دلسوزى شير براى زايمان همسر

*************************************************

 

علىّ بن ابوحمزه بطائنى حكايت كند:
روزى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام از شهر مدينه به سوى مزرعه اش خارج شد؛ حضرت سوار قاطر بود و من نيز سوار الاغ شدم و حضرت را همراهى كردم .
مقدارى از شهر كه دور شديم ، ناگهان نرّه شيرى سر راه ما را گرفت ، من بسيار ترسيدم ، وليكن شير به سوى حضرت نزديك آمد و با حالت ذلّت و تضرّع مشغول همهمه اى شد.
امام موسى كاظم عليه السلام ايستاد و شير دست هاى خود را بلند كرده و بر شانه هاى قاطر قرار داد.
من به گمان اين كه شير قصد حمله دارد، براى جان آن حضرت وحشت كردم ؛ و سخت نگران شدم .
پس از لحظاتى ، شير دست هاى خود را بر زمين نهاد و آرام ايستاد و آن گاه حضرت روى مبارك خود را به سمت قبله نمود و دعائى را زمزمه نمود، وليكن من چيزى از آن را متوجّه نشدم .
پس از آن ، شير همهمه اى كرد؛ و حضرت آمين فرمود.
و سپس امام عليه السلام به شير اشاره نمود: برو.
همين كه شير رفت ، حضرت نيز به راه خود ادامه داد و چون از آن محلّ دور شديم ، به حضرت عرض كردم : ياابن رسول اللّه ! فدايت گردم ، شير چه كارى داشت ؟! من بسيار براى جان شما و خودم ترسيدم ؛ و از اين برخورد در تعجّب و حيرت هستم .
امام عليه السلام فرمود: آن شير، همسر باردارى داشت كه هنگام زايمانش ‍ فرا رسيده و درد سختى دچارش گشته بود.
لذا نزد من آمده بود كه برايش دعا كنم تا به آسانى زايمان نمايد و من هم در حقّش دعا كردم .
و بعد از آن كه دعا به پايان رسيد، به آن شير گفتم : برو، اظهار داشت : خداوند هيچ درّنده اى را بر تو و ذرّيّه و شيعيانت مسلّط نگرداند؛ و من گفتم : آمين .(4

موضوعات: دلسوزى شير براى زايمان همسر  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ب.ظ ]




 

القاب امام موسی بن جعفر (ع)

منبع : کتاب: زندگانی امام موسی بن جعفر (ع)، ص 17 , بخشایشی ،عقیقی

لقب و کنیه در زبان عربی نمایانگر نحوه پذیرش جامعه و طرز تلقی آن از فرد میباشد و هویت شخصی او را در زندگی روشن میسازد، و تقریبا

یک نوع تاریخ متحرک است که از شخص ثابت میماند، از اینرو گاهی یک فرد به تناسب شئون و خدمات و فعالیتها یا خصائص و ویژگیهای خود دارای عناوین و القاب متعددی میگردد.بدین جهت قهرمان گفتار ما دارای چند لقب افتخار آمیز و انسانی است که ذیلا توضیح داده میشود :

1 ابو الحسن الاول ابو ابراهیم ابو علی ابو اسماعیل این چهار کنیه نامهای دوم بود که گاهی در مکالمات و اغلب در کتب حدیث به آن حضرت اطلاق شده است که کنیه ی نخستین، معروفترین و مشهورترین آنها میباشد و آن کنیه خاطرات و مبارزات امام نخستین را در دلها زنده میسازد و چند تن از پیشوایان معصوم ما این کنیه را داشته اند که پس ازحضرت علی (ع) امام کاظم امام رضا امام جواد علیهم السلام هستند از اینرو محض تشخیص کامل، مقصود از ابو الحسن تنها و بدون قید، حضرت علی (ع) است.

ابو الحسن الاول: امام موسی (ع) ابو الحسن الثانی: امام رضا و ابو الحسن الثالث امام جواد (ع) است.

2 کاظم: (فرو دهنده خشم) امام در مقابل سعه ی صدر و حلم و بردباری و گذشتی که داشت اغلب به دشمنان و بدخواهان و متجاوزین حقوق شخصی و خصوصی خود عفو و گذشت روا میداشت و گاهی نه تنها مرتکب قصاص یا انتقام نمیشد بلکه آنانرا مورد عنایت و بذل توجه خاص خود قرار میداد.

3 عالم: (دانشمند و دانا) و آگاه لقبی بود که در آن عصر مشعشع اسلامی در بین جمع علما و دانشمندان متعددیکه وجود داشتند به سبب وفور علم و احاطه ی کامل او بر علوم و دانشها به آن بزرگوار اختصاص یافته بود.

4 صالح: (فرد شایسته) عنوانی بود که دوستان و علاقمندان حضرتش بر اساس شایستگی و عبادت و اطاعت او به امام داده بودند و گاهی این لقب، علامت رمز و استتاری بود که میخواستند دشمنان از راز شیعه آگاه نگردند.

5 باب الحوائج: مردم بغداد پس از تجربه های فراوان و امتحانهای مکرر از آنرو که در مواقع نیازمندی و گرفتاری هنگام توسل به درگاه الهی، از احترام وجودی آن بزرگوار بهره مند شده و بدرخواستهای خود به برکت توسل به آن محبوب حضور الهی، رسیده اند او را «باب الحوائج» نامیده اند و این لقبی است که پس از رحلت به ایشان تعلق گرفته است که در تأیید آن از منابع سنت مطالبی در بخش آراء و گفته های این کتاب آمده است که مطالعه خواهید فرمود .

6 صابر: پایدار و استقامت کننده در برابر جور و ظلمهائی که ازطرف خلفای غاصب نسبت به آن شخصیت عالیقدر صورت میگرفت.خلفاء جور او را با انواع و اقسام ناروائیها و مظالم اذیت کردند ولی او ثبات و استقامت خود را از دست نداد و کوچکترین ضعف و فتوری از خود نشان نداد.

7 الاءمین: امانت دارای و درستکاری در اداء امانت با تمام معنای لفظ آن در وجود آن بزرگوار فراهم آمده بود علاوه بر امانت داری دنیوی، امین صادق و درستکار در اداء رسالت الهی و انجام تعهدات انسانی و پیشوائی ملت خود بود و در راه ادای امامت جان خود را فدا نمود و زندگی را در زندانها سپری ساخت تا انسانها آزاد زندگی کنند.

موضوعات: القاب امام موسی بن جعفر (ع)  لینک ثابت
 [ 04:34:00 ب.ظ ]





شهادت جانگداز هفتمين کوکب تابناک آسمان امامت


و ولايت بر طلاب گرامی و وبلاگ  نویسان عزیز  تسليت باد

موضوعات: پیام تسلیت  لینک ثابت
 [ 04:30:00 ب.ظ ]






مهدى بيا از گوشه ى زندان نظر كن
با ديده گريان عيادت از پدر كن

برگو به زهرا مادرت سرت سلامت
ديدار موسى و تو در روز قيامت

موضوعات: مهدى بيا از گوشه ى زندان نظر كن  لینک ثابت
 [ 04:24:00 ب.ظ ]





امشب رضا ز سوز جگر گريه مى‏كند
مانند سيل ز ابر بصر گريه مى‏كند

تنها پسر نه، دختر چشم انتظار هم
از داغ جانگداز پدر گريه مى ‏كند

موضوعات: امشب رضا ز سوز جگر گريه مى‏كند  لینک ثابت
 [ 04:23:00 ب.ظ ]





از جهان رفته با قلب خسته

نزد زهرای پهلو شکسته

راحت از جور و زنجیر کین شد

خاک غم بر سر مسلمین شد

شهادت امام موسی کاظم تسبیت باد

موضوعات: از جهان رفته با قلب خسته  لینک ثابت
 [ 04:21:00 ب.ظ ]




 


امشب شب عزای امام عالمین است

دل را هوای قبر غریب کاظمین است

باب الحوائج امشب حاجت روا گردیده

مهدی به یاد جدش، صاحب عزا گردیده

آجرک الله یا بقیة الله

موضوعات: امشب شب عزای امام عالمین است  لینک ثابت
 [ 04:14:00 ب.ظ ]





یا موسي ابن جعفر(ع)

يا باب الحوائج

احوال من از این تن تب دار روشن است

زندان من به چشم گهربار روشن است

از صبح تا غروب که حبسم به زیر خاک

تا صبح حالم از دم افطار روشن است

این سال ها که سخت گذشته برای من

دم به دمش ز آه شرربار روشن است

یک جا بلای شیعه به جانم خریده ام

آثار آن به جسم من زار روشن است

معلوم تا شود به سر من چه آمده

از صورتم که خورده به دیوار روشن است

حرفی ز استخوان صبورم نمی زنم

از ساق پام شدت آزار روشن است

جسمم کبود هست ولی غیر عادی است

حتی به زیر سایه ی دیوار روشن است

زنجیر را که عضو جدید تنم شده

پنهان نکرده ام ، همه اسرار روشن است

من دیده بسته ام به همه ، غیر فاطمه

چشمم فقط به دیدن دلدار روشن است

(رضا رسول زاده)

موضوعات: یا موسي ابن جعفر(ع)  لینک ثابت
 [ 03:53:00 ب.ظ ]





مرثيه موسي ابن جعفر(ع)

يا باب الحوائج

فقط نه قلب زنِ زشت كاره ميشِكند

كه در غمم دلِ هر سنگ خاره ميشِكند

چنان زده است كه بعضي از استخوانهايم

ترك ترك شده با يك اشاره ميشكند

كشيده خوردم و امروز خوب فهميدم

ميان گوش چرا گوشواره ميشكند

من از شكنجه گرم راضي ام كه ميزندم

چرا كه حرمت ما را نظاره ميشكند

فشار اين غل و زنجير ساق پايم را

هنوز جوش نخورده دوباره ميشكند

بگو به زهر بيايد كه قفل اين زندان

از آتش جگر پاره پاره ميشكند

يكي يكي همه ي ميله هاي سخت قفس

نفس بيافتد اگر در شماره ميشكند

(مصطفي متولي)

موضوعات: مرثيه موسي ابن جعفر(ع)  لینک ثابت
 [ 03:48:00 ب.ظ ]




 

 

زمزمه شهادت امام کاظم علیه السلام

*از زهر خصم کافرم،می سوزه از پا تا سرم

داد از جدایی،رضا کجایی

در ذکر یا رب یا ربم،خَلّصنی یا رب بر لبم

ذکر صلاتم،بده نجاتم

از کینه ی این دشمن یهودی،مونده برام جراحت و کبودی

مَرهَم ِ دل ناله های یا زهرا

واغربتا واغربتا واویلا…

در بین زنجیر جفا،دلخون ِ ظلم ِ اشقیا

مضطر شدم من،پرپر شدم من

ماندم اسیر درد و غم،دشمن کند بر من ستم

چه بی کرانه، با تازیانه

بی حرمتی گر شد به محضر من،امّا نشد از تن جدا سر من

از غربت کرببلا واویلا…

واغربتا واغربتا واویلا…

موضوعات: زمزمه شهادت امام کاظم علیه السلام  لینک ثابت
 [ 03:42:00 ب.ظ ]




 

شهادت امام کاظم علیه السلام

*من که به عالمی پناهم،میره تا آسمونها آهم

زندان میشه به رسمه غربت،آخر گودی قتلگاهم

آتیش دل،سوز مرثیه هامه

ظلم و جفا،همدم لحظه هامه

جون میدم و،کاظمین کربلامه

ای خدا،ببین غریبم،دیگه نجاتم،بده ازین غم

واویلا واویلا واویلا…

*خصم ِ یهودی ِ بی وجدان،میزد من و چه بی بهانه

روزه بودم ولی افطارم،بوده طعام ِ تازیانه

برای دین،چه سختی ها کشیدم

زهر ستم به جان خود خریدم

طعنه ها از دشمن خود شنیدم

شد آهم،با دیده ی تر،برات بمیرم،شهیده مادر

واویلا واویلا واویلا…

*زندان بود و هجوم غربت،اما نشد تن تو بی سر

دلها بسوزه بر مظلومی،که شد سرش جدا از پیکر

تو کربلا،چه محشری به پا شد

تو قتلگاه،سری زِ تن جدا شد

وَ مثل ماه،هلال ِ نیزه ها شد

غمها بود،چه بی کرانه،که تسلیت شد،با تازیانه

واویلا واویلا واویلا…

موضوعات: شعر شهادت امام کاظم علیه السلام  لینک ثابت
 [ 03:37:00 ب.ظ ]




 

زندگی نامه امام موسی کاظم(ع)

 

موسی کاظم

ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) امام هفتم از ائمه اثنی عشر (ع) و نهمین معصوم از چهارده معصوم (ع) است. تولد ان حضرت در ابواء (محلی میان مکه و مدینه) به روز یکشنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 ق واقع شد. به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به العبا- الصالح بود و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و الام زمانه مشهور به (الکاظم) گردید آن حضرت به کنیه های ابو ابراهیم و ابوعلی نیز معروف بوده است. مادر ان حضرت حمیده کنیزی از اهل مغرب یا اندلس(اسپانیا) بوده است و نام پدر حمیده را صاعد مغربی (بربری) گفته اند. برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بوده اند. امام موسی کاظم(ع) هنوز کودک بود که فقهای مشهور مثل ابو حنیفه از او مسئله می پرسیدند و کسب علم مکردند. بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) در بیست سالگی به امامت رسید و 35 سال رهبری و ولایت شیعیان را بر عهده داشت
چگونگی به امامت رسیدن ان حضرت:

در زمان حیات امام صادق(ع) کسانی از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولی کسانی مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات امام صادق(ع) عده ای چون از حیات اسماعیل مایوس شدند پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند. و پس از او پسر او را امام می دانند و همینطور به ترتیب و به تفضیلی که در کتب اسماعیلیه مذکور است. پس از وفات حضرت (ع) بزرگترین فرزند ایشان عبدالله افطحمی دانند این عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر امام را نداشت و به قول شیخ مفید در ارشاد متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعای امامت کرد و برخی نیز از او پیروی کردند. اما چون ضعف دعوی و دانش او را دیدند روی از او برفتافتند و فقط عده قلیلی از او پیروی کردند که به فطیحه مرسوم هستند.
شخصیت اخلاقی:

امام موسی کاظم(ع) در علم و تواضح و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت می فرمود. شبها به طور ناشناس در کوچه های مدینه می گشت و به مستمندان کمک میکرد.مبلغ دویست،سیصد،وچهارصد دینار در کیسه ها میگذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت میکرد. موسی بن جعفر در مدینه معروف بود و اگر به کسی صره ای میرسید بی نیاز میگشت.
برخورد حاکمان سیاسی معصر با امام:

مهدی خلیفه عباسی امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر بی خوابی که دید و نیز تحت تاثیر شخصیت امام از او عذر خواهی کرد و به مدینه اش بازگرداند. کویند که مهدی از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندش قیام نکند این روایت نشان میدهد که امام کاظم ع قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمیدانسته است و با انکه از جهتکثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشته است که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز میدانستند و همین امر موجب تشویش و اظطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدی به حبس او فرمان داده است.
زندان نمودن امام و چگونگی شهادت:

درباره حبس امام موسی کاظم ع به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت میکند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن برمک بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به از مقربان خود به امام جعفر بن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم ان را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفر بن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و برمکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی ع و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند.گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پسش هارون باز یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال او می دهند تا انجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند.امام هارون در قبر حضرت رسول ص گفت یا رسول الله از تو پوزش میخواهم که میخواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او میخواهد امت تو را برهم زند و خونشان را بریزد.آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والی عیسی بن جعفر بن منصور برند.عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت و گفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را ازاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برسند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قران اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخرالامر یحیی امام را به سندی بن شاهک سپرد و سندی ان حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد ان حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببینند در بدن او اثر از زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ف در 55 سالگی گفته اند.
نجمه همسر امام:

نجمه، مادر بزرگوار امام رضا (ع) و از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاکیزه بود حمیده، همسر امام صادق (ع)، او را که کنیزی از اهالی مغرب بود، خرید و به منزل برد نجمه در خانه امام صادق(ع)، حمیده خاتون را بسیار احترام میکرد و بخاطر جلال و عظمت او، هیچگاه نزدش نمینشست روزی حمیده در عالم رویا، رسول گرامی اسلام(ص) را دید که به او فرمودند: ای حمیده! نجمه را به ازدواج فرزند خود موسی در آور زیرا از او فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روی زمین باشد. پس از این پیام حمیده به فرزندش امام کاظم ع فرمود: پسرم، نجمه بانویی است که من هرگز بهتر از او را ندیده ام، زیرا در زیرکی و محاسن اخلاق، مانندی ندارد. من او را به تو میبخشم، تو نیز در حق او نیکی کن، ثمره ازدواج امام موسی کاظم ع و نجمه، فرزندی بود که نامش امام رضا ع بود. پس از تولد امام هشتم ع، این بانوی مکرمه با تربیت گوهری تابناک، ارزشی فراتر یافت
فرزندان امام:

بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی کاظم ع سی و هفت فرزند پسرو دختر داشت که هیجده تن از آنها پسر بودند. و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود. از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یکی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است.
تاثیر علمی آن بزرگوار:

امام هفتم علیه السلام با جمع روایات و احادیث و احکام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را که با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفربن محمد ع نظم و استحکام یافته بود حفظ و تقویت کرد و علی رغم موانع بسیار در راه انجام وظایف الهی تا انجا پایداری کرد که جان خود را فدا ساخت

موضوعات: زندگی نامه امام موسی کاظم(ع)  لینک ثابت
 [ 03:31:00 ب.ظ ]




 

فتح قلعه ي خيبر به دست تواناي “حضرت علي"(ع)(7 ق)

 در مجمع البیان در داستان فتح خیبر می گوید: وقتی رسول خدا(ص) از حدیبیه به مدینه آمد، بیست روز در مدینه ماند آنگاه برای جنگ خیبر خیمه زد.

ابن اسحاق به سندی که به مروان اسلمی دارد از پدرش از جدش روایت کرده که گفت: با رسول خدا(ص)به سوی خیبر رفتیم، همین که نزدیک خیبرشدیم و قلعه هایش از دور پیدا شد، رسول خدا(ص)فرمود: بایستید.مردم ایستادند، فرمود: بار الها!ای پروردگار آسمانهای هفتگانه و آنچه که بر آن سایه افکنده اند، و ای پروردگار زمینهای هفتگانه و آنچه بر پشت دارند، و ای پروردگار شیطانها و آنچه گمراهی که دارند، از تو خیر این قریه و خیر اهلش و خیر آنچه در آنست را مسالت می دارم، و از شر این محل و شر اهلش و شر آنچه در آنست به تو پناه می برم، آنگاه فرمود: راه بیفتید به نام خدا (1)

و از سلمة بن اکوع نقل کرده که گفت: ما با رسول خدا(ص)به سوی خیبر رفتیم شبی در حال حرکت بودیم مردی از لشکریان به عنوان شوخی به عامر بن اکوع گفت: کمی از شروورهایت(یعنی از اشعارت)برای ما نمی خوانی؟و عامر مردی شاعر بود شروع کرد به سرودن این اشعار:

لا هم لو لا انت ما حجینا و لا تصدقنا و لا صلینا فاغفر فداء لک ما اقتنینا و ثبت الاقدام ان لاقینا و انزلن سکینة علینا انا اذ صیح بنا اتینا و بالصیاح عولوا علینا (2)

رسول خدا(ص)پرسید این که شتر خود را با خواندن شعرمی راند کیست؟عرضه داشتند عامر است.فرمود: خدا رحمتش کند.عمر که آن روز اتفاقا برشتری خسته سوار بود شتری که مرتب خود را به زمین می انداخت، عرضه داشت یا رسول الله عامر به درد ما می خورد از اشعارش استفاده می کنیم دعا کنیم زنده بماند.چون رسول خدا(ص)در باره هر کس که می فرمود"خدا رحمتش کند"در جنگ کشته می شد.

می گویند همین که جنگ جدی شد، و دو لشکر صف آرایی کردند، مردی یهودی ازلشکر خیبر بیرون آمد و مبارز طلبید و گفت:

قد علمت خیبر انی مرحب شاکی السلاح بطل مجرب اذا الحروب اقبلت تلهب (3)

از لشکر اسلام عامر بیرون شد و این رجز را بگفت:

قد علمت خیبر انی عامر شاکی السلاح بطل مغامر (4)

این دو تن به هم آویختند، و هر یک ضربتی بر دیگری فرود آورد، و شمشیر مرحب به سپر عامر خورد، و عامر از آنجا که شمشیرش کوتاه بود، ناگزیر تصمیم گرفت به پای یهودی بزند،نوک شمشیرش به ساق پای یهودی خورد، و از بس ضربت شدید بود شمشیرش، در رگشت به زانوی خودش خورد و کاسه زانو را لطمه زد، و از همان درد از دنیا رفت.

سلمه می گوید: عده ای از اصحاب رسول خدا(ص)می گفتندعمل عامر بی اجر و باطل شد، چون خودش را کشت.من نزد رسول خدا(ص) شرفیاب شدم، و می گریستم عرضه داشتم یک عده در باره عامر چنین می گویند،فرمود: چه کسی چنین گفته.عرض کردم چند نفر از اصحاب. حضرت فرمود دروغ گفتند،بلکه اجری دو چندان به او می دهند.

فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که…

می گوید: آنگاه اهل خیبر را محاصره کردیم، و این محاصره آنقدر طول کشید که دچار مخمصه شدیدی شدیم، و سپس خدای تعالی آنجا را برای ما فتح کرد، و آن چنین بودکه رسول خدا(ص)لوای جنگ را به دست عمر بن خطاب داد، وعده ای از لشکر با او قیام نموده جلو لشکر خیبر رفتند، ولی چیزی نگذشت که عمر وهمراهیانش فرار کرده نزد رسول خدا(ص)برگشتند، در حالی که اوهمراهیان خود را می ترسانید و همراهیانش او را می ترساندند، و رسول خدا(ص)دچار درد شقیقه شد، و از خیمه بیرون نیامد، و فرمود: وقتی سرم خوب شد بیرون خواهم آمد.بعد پرسید: مردم با خیبر چه کردند؟جریان عمر را برایش گفتند فرمود: فردا حتماپرچم جنگ را به مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست می دارد، و خدا و رسول او، وی رادوست می دارند، مردی حمله ور که هرگز پا به فرار نگذاشته، و از صف دشمن برنمی گردد تاخدا خیبر را به دست او فتح کند (5).

بخاری و مسلم از قتیبة بن سعید روایت کرده اند که گفت: یعقوب بن عبد الرحمان اسکندرانی از ابی حازم برایم حدیث کرد، و گفت: سعد بن سهل برایم نقل کرد که: رسول خدا(ص)در واقعه خیبر فرمود فردا حتما این پرچم جنگ را به مردی می دهم که خدای تعالی به دست او خیبر را فتح می کند، مردی که خدا و رسولش را دوست می دارد، و خدا و رسول او وی را دوست می دارند، مردم آن شب را با این فکر به صبح بردندکه فردا رایت را به دست چه کسی می دهد.وقتی صبح شد مردم همگی نزد آن جناب حاضرشدند در حالی که هر کس این امید را داشت که رایت را به دست او بدهد.

رسول خدا(ص)فرمود: علی ابن ابی طالب کجاست؟عرضه داشتند یا رسول الله او درد چشم کرده.فرمود: بفرستید بیاید.رفتند و آن جناب را آوردند.

حضرت آب دهان خود را به دیدگان علی(ع)مالید، و در دم بهبودی یافت، به طوری که گوئی اصلا درد چشم نداشت، آنگاه رایت را به وی داد.علی(ع)پرسید: یارسول الله!با آنان قتال کنم تا مانند ما مسلمان شوند؟فرمود: بدون هیچ درنگی پیش روی کن تا به درون قلعه شان درآئی، آنگاه در آنجا به اسلام دعوتشان کن، و حقوقی را که خدا به گردنشان دارد برایشان بیان کن، برای اینکه به خدا سوگند اگر خدای تعالی یک مرد را به دست تو هدایت کند برای تو بهتر است از اینکه نعمت های مادی و گرانبها داشته باشی.

سلمه می گوید: از لشکر دشمن مرحب بیرون شد، در حالی که رجز می خواند، ومی گفت: “قد لمت خیبر انی مرحب…"، و از بین لشکر اسلام علی(ع)به هماوردیش رفت در حالی که می سرود:

انا الذی سمتنی امی حیدره کلیث غابات کریه المنظره اوفیهم بالصاع کیل السندره (6)

آنگاه از همان گرد راه با یک ضربت فرق سر مرحب را شکافت و به خاک هلاکتش انداخت و خیبر به دستش فتح شد (7).

این روایت را مسلم (8) هم در صحیح خود آورده.

ابو عبد الله حافظ به سند خود از ابی رافع، برده آزاد شده رسول خدا، روایت کرده که گفت: ما با علی(ع)بودیم که رسول خدا(ص)او را به سوی قلعه خیبر روانه کرد، همین که آن جناب به قلعه نزدیک شد، اهل قلعه بیرون آمدند و با آن جناب قتال کردند.مردی یهودی ضربتی به سپر آن جناب زد، سپر از دست حضرتش بیفتاد،ناگزیر علی(ع)درب قلعه را از جای کند، و آن را سپر خود قرار داد و این درب همچنان در دست آن حضرت بود و جنگ می کرد تا آن که قلعه به دست او فتح شد، آنگاه درب را از دست خود انداخت.به خوبی به یاد دارم که من با هفت نفر دیگر که مجموعاهشت نفر می شدیم هر چه کوشش کردیم که آن درب را تکان داده و جابجا کنیم نتوانستیم (9).

و نیز به سند خود از لیث بن ابی سلیم از ابی جعفر محمد بن علی روایت کرده که فرمود: جابر بن عبد الله برایم حدیث کرد که علی(ع)در جنگ خیبر درب قلعه راروی دست بلند کرد، و مسلمانان دسته دسته از روی آن عبور کردند با اینکه سنگینی آن درب به قدری بود که چهل نفر نتوانستند آن را بلند کنند (10).

و نیز گفته که از طریقی دیگر از جابر روایت شده که گفت: سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا توانستند آن را به جای اولش برگردانند (11).

و نیز به سند خود از عبد الرحمان بن ابی لیلی روایت کرده که گفت: علی(ع)همواره در گرما و سرما، قبایی باردار و گرم می پوشید، و از گرما پروا نمی کرد،اصحاب من نزد من آمدند و گفتند: ما از امیر المؤمنین چیزی دیده ایم، نمی دانیم تو هم متوجه آن شده ای یا نه؟پرسیدم چه دیده اید؟گفتند: ما دیدیم که حتی در گرمای سخت با قبائی باردار و کلفت بیرون می آید، بدون اینکه از گرما پروایی داشته باشد، و بر عکس در سرمای شدید با دو جامه سبک بیرون می آید، بدون اینکه از سرما پروایی کند، آیا تو در این باره چیزی شنیده ای؟من گفتم: نه چیزی نشنیده ام.گفتند: پس از پدرت بپرس شاید او در این باب اطلاعی داشته باشد، چون او با آن جناب همراز بود.من از پدرم ابی لیلی پرسیدم، او هم گفت: چیزی در این باب نشنیده ام.

آنگاه به حضور علی(ع)رفت و با آن جناب به راز گفتن پرداخت و این سؤال را در میان نهاد.علی(ع)فرمود: مگر در جنگ خیبر نبودی؟عرضه داشتم چرا.فرمود یادت نیست که رسول خدا(ص)ابو بکر را صدا کرد، وبیرقی به دستش داده روانه جنگ یهود کرد، ابو بکر همین که به لشکر دشمن نزدیک شد،مردم را به هزیمت برگردانید، سپس عمر را فرستاد و لوائی به دست او داده روانه اش کرد.عمرهمین که به لشکر یهود نزدیک شد و به قتال پرداخت پا به فرار گذاشت.

رسول خدا(ص)فرمود: رایت جنگ را امروز به دست مردی خواهم داد که خدا و رسول را دوست می دارد، و خدا و رسول هم او را دوست می دارند، و خدابه دست او که مردی کرار و غیر فرار است قلعه را فتح می کند، آنگاه مرا خواست، و رایت جنگ به دست من داد، و فرمود: بارالها او را از گرما و سرما حفظ کن.از آن به بعد دیگر سرماو گرمایی ندیدم.همه این مطالب از کتاب دلائل النبوة تالیف امام ابی بکر بیهقی نقل شده (12).

طبرسی می گوید: بعد از فتح خیبر رسول خدا(ص)مرتب سایرقلعه ها را یکی پس از دیگری فتح کرد و اموال را حیازت نمود، تا آنکه رسیدند به قلعه"وطیح"و قلعه"سلالم"که آخرین قلعه های خیبر بودند آن قلعه ها را هم فتح نمود و ده روز واندی محاصره شان کرد (13).

ابن اسحاق می گوید: بعد از آنکه قلعه"قموص"که قلعه ابی الحقیق بود فتح شد،صفیه دختر حی بن اخطب و زنی دیگر که با او بود اسیر شدند.بلال آن دو را از کنار کشتگان یهود عبور داد، و صفیه چون چشمش به آن کشتگان افتاد، صیحه زد، و صورت خود را خراشید و خاک بر سر خود ریخت.چون رسول خدا(ص)این صحنه را دیدفرمود: این زن فتنه انگیز را از من دور کنید و دستور داد صفیه را پشت سر آن جناب جای دادند، و خود ردائی به روی او افکند.مسلمانان فهمیدند رسول خدا(ص)او را برای خود انتخاب فرموده، آنگاه وقتی از آن زن یهودی آن وضع را دید به بلال فرمود ای بلال مگر رحمت از دل تو کنده شده که دو تا زن داغدیده را از کنار کشته مردانشان عبور می دهی؟

از سوی دیگر صفیه در ایام عروسی اش که بنا بود به خانه کنانة بن ربیع بن ابی الحقیق برود، شبی در خواب دید ماهی به دامنش افتاد، و خواب خود را به همسرش گفت.

کنانه گفت: این خواب تو تعبیری ندارد جز اینکه آرزو داری همسر محمد پادشاه حجاز شوی،و سیلی محکمی به صورتش زد، به طوری که چشمان صفیه از آن سیلی کبود شد، و آن روزی که او را نزد رسول خدا(ص)آوردند، اثر آن کبودی هنوز باقی مانده بود.

رسول خدا(ص)پرسید: این کبودی چشم تو از چیست؟صفیه جریان رانقل کرد (14).

ابن ابی الحقیق شخصی را نزد رسول خدا(ص)فرستاد که دریک جا جمع شویم با شما صحبتی دارم.حضرت پذیرفت.ابن ابی الحقیق تقاضای صلح کرد، بر این اساس که خون هر کس که در قلعه ها مانده اند محفوظ باشد، و متعرض ذریه واطفال ایشان نیز نشوند، و جمعیت با اطفال خود از خیبر و اراضی آن بیرون شوند، و هر چه مال و زمین و طلا و نقره و چارپایان و اثاث و لباس دارند برای مسلمانان بگذارند، و تنها با یک دست لباس که به تن دارند بروند.رسول خدا(ص)هم این پیشنهاد راپذیرفت به شرطی که از اموال چیزی از آن جناب پنهان نکرده باشند، و گر نه ذمه خدا ورسولش از ایشان بری خواهد بود.ابن ابی الحقیق پذیرفت و بر این معنا صلح کردند.

مردم فدک وقتی این جریان را شنیدند پیکی نزد رسول خدا(ص)فرستادند که به ما هم اجازه بده بدون جنگ از دیار خود برویم، و جان خود را سالم بدرببریم، و هر چه مال داریم برای مسلمین بگذاریم.رسول خدا(ص)هم پذیرفت.و آن کسی که بین رسول خدا(ص)و اهل فدک پیام رد و بدل می کرد، محیصة بن مسعود یکی از بنی حارثه بود.

آوردن گوسفند مسموم یک یهودیه برای رسول الله(ص)بعد از آنکه یهودیان بر این صلحنامه تن در دادند، پیشنهاد کردند که اموال خیبر را به ما واگذار که ما به اداره آن واردتر هستیم تا شما، و عوائد آن بین ما و شما به نصف تقسیم شود.رسول خدا(ص)هم پذیرفت به این شرط که هر وقت خواستیم شمارا بیرون کنیم این حق را داشته باشیم.اهل فدک هم به همین قسم مصالحه کردند، در نتیجه اموال خیبر بین مسلمانان تقسیم شد، چون با جنگ فتح شده بود، ولی املاک فدک خالص برای رسول خدا(ص)شد، برای اینکه مسلمانان در آنجا جنگی نکرده بودند.

بعد از آنکه رسول خدا(ص)آرامشی یافت زینب دختر حارث همسر سلام بن مشکم و برادرزاده مرحب گوسفندی بریان برای رسول خدا(ص)هدیه فرستاد، قبلا پرسیده بود که آن جناب از کدام یک از اجزای گوسفند بیشترخوشش می آید؟گفته بودند از پاچه گوسفند، و بدین جهت از سمی که در همه جای گوسفند ریخته بود، در پاچه آن بیشتر ریخت، و آنگاه آن را برای رسول خدا(ص)آورد،و جلو آن حضرت گذاشت.رسول خدا(ص)پاچه گوسفند را گرفت وکمی از آن در دهان خود گذاشت، و بشر بن براء ابن معرور هم که نزد آن جناب بود،استخوانی را برداشت تا آن را بلیسد، رسول خدا(ص)فرمود از خوردن این غذا دست بکشید که شانه گوسفند به من خبر داد که این طعام مسموم است.آنگاه زینب را صدا زدند، و او اعتراف کرد، پرسید: چرا چنین کردی؟گفت برای اینکه می دانی چه برسر قوم من آمد؟پیش خود فکر کردم اگر این مرد پیغمبر باشد، از ناحیه غیب آگاهش می کنند، و اگر پادشاهی باشد داغ دلم را از او گرفته ام، رسول خدا(ص)از جرم او گذشت، و بشر بن براء با همان یک لقمه ای که خورده بود درگذشت.

می گوید: در مرضی که رسول خدا(ص)به آن مرض از دنیارفت مادر بشر بن براء وارد شد بر رسول خدا(ص)تا از آن جناب عیادت کند، رسول خدا(ص)فرمود: ای ام بشر آن لقمه ای که من با پسرت درخیبر خوردیم!مدام اثرش به من برمی گردد و اینک نزدیک است رگ قلب مرا قطع کند.ومسلمانان معتقدند که رسول خدا(ص)با اینکه خدای تعالی او را به نبوت گرامی داشته بود به شهادت از دنیا رفت (15).

 

منبع : ترجمه المیزان ج 18 , علامه طباطبایی

************************************************

پی نوشت ها:

1) مجمع البیان، ج 9، ص 119

2) یعنی: بار الها اگر لطف و عنایت تو نبود ما نه حج می کردیم، و نه صدقه می دادیم و نه نمازمی خواندیم، پس بیامرز ما را، فدایت باد آنچه که ما آن را بدست آوردیم. و قدمهای ما را هنگامی که بادشمن ملاقات می کنیم ثابت فرما، و سکینت و آرامش را بر ما نازل فرما.ما هر وقت به سوی جنگ دعوت شویم براه می افتیم، و رسول خدا(ص)هم به همین که ما را دعوت کند اکتفاء واعتماد می کند.

3) یعنی: مردم خیبر مرا می شناسد، که مرحبم، و غرق اسلحه و قهرمانی هستم که همه قهرمانیم را تجربه کرده اند، و در مواقعی که تنور جنگ شعله می زند دیده اند.

4) لشکر خیبر می داند که من عامر، غرق در سلاح و قهرمانی هستم که تا قلب لشکر دشمن پیش می روم.

5) مجمع البیان، ج 9، ص 119.

6) من همانم که مادرم نامم را حیدر گذاشت، من چون شیر جنگلم که دیدنش وحشت است، وضربت من مانند کیل سندره که احتیاج به دو بار وزن کردن ندارد احتیاج به تکرار ندارد.

7) صحیح بخاری، ج 5، ص 171 و مجمع البیان، ج 9، ص 120.

8) صحیح مسلم، ج 5، ص 178.

9 و 10 و 11) مجمع البیان، ج 9، ص 120 و 121.

12 و 13) مجمع البیان، ج 9، ص 121.

14) مجمع البیان، ج 9، ص 121.

15) مجمع البیان، ج 9، ص 121.

 

موضوعات: فتح قلعه ي خيبر به دست تواناي "حضرت علي"(ع)(7 ق)  لینک ثابت
 [ 01:55:00 ب.ظ ]




چگونگی توسل به ائمه اطهار علیهم السلام

چگونه‌ و با چه‌ روشی‌ به‌ ائمه‌ (ع‌) متوسل‌ شویم‌ و چه‌ بگویم‌ تا حاجاتمان‌ بر آورده‌ شود؟

پیش‌ از بیان‌ روش‌ توسل‌ و دعا و کلمات‌ خاص‌، لازم‌ است‌ برای‌ شفاف‌ شدن‌ پاسخ‌، مفهوم‌ توسل‌ توضیح‌ داده‌ شود.

مفهوم توسل:

توسل‌ واژه‌ای‌ عربی‌ می‌باشد و ریشه‌ آن‌ “وسیله‌” و “وَسْل‌” است‌. مفهومش‌ این‌ است‌ که‌ انسان‌ با شوق‌ و رغبت‌ به‌ سوی‌ مقصدی‌ حرکت‌ کند و مطمئن‌ باشد که‌ با کمک‌ آن‌ می‌تواند به‌ هدف خویش‌ نایل‌ گردد". به‌ بیان‌ روشن‌تر: توسل‌ به‌ معنی‌ گزینش‌ “وسیله‌” است‌ و وسیله‌ در اصل‌ به‌ معنی‌ چیزی‌ یا عملی‌ است‌ که‌ باعث‌ و نزدیکی‌ به‌ دیگری‌ از روی‌ علاقه‌ و رغبت‌ است‌. قرآن‌ می‌فرماید: ” یا ایّها الذین‌ آمنوا، اتقوا اللّه‌ و ابتغوا الیه‌ الوسیله‌؛ ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! تقوا پیشه‌ کنید و وسیله‌ای‌ برای‌ تقرّب‌ به‌ خدا بر گزینید". وسیله‌ای‌ که‌ در آیه‌ ذکر شده‌ و مؤمنان‌ مأمور به‌ “توسّل‌” به‌ آن‌ هستند، مفهومی‌ وسیع‌ دارد شامل‌ هر کار و هر چیزی‌ که‌ باعث‌ نزدیک‌ شدن‌ به‌ پیشگاه‌ مقدس‌ برورد گار شود، می‌گردد که‌ مهم‌ترین‌ آن‌ها بعد از ایمان‌ به‌ خدا و پیامبر (ص‌)، ایمان‌ به‌ ولایت‌ ائمه‌ (ع‌) و اطاعت‌ و پیروی‌ از آن‌ها است‌.

آداب‌ و روش‌های‌ توسّل‌

توسل‌ جستن‌ به‌ ائمه‌ (ع‌)، نیازمند رعایت‌ روش‌ها و ایجاد شرایطی‌ است‌ که‌ بدون‌ تحقق‌ آن‌، نمی‌توان‌ امید به‌ بر آورده‌ شدن‌ خواسته ها و حاجات‌ خود داشت‌. در ذیل‌ به‌ برخی‌ از آداب‌ و روش‌های‌ توسل‌ اشاره‌ می‌شود:

1 ـ توسل‌ و معرفت‌

حرکت‌ به‌ سوی‌ مقصد با شوق‌ و رغبت‌، بدون‌ معرفت‌ و شناخت‌ نمی‌شود. به‌ بیان‌ دیگر: حرکت‌ رغبت‌آمیز به‌ سوی‌ مقصد زمانی‌ رهرو را به‌ مقصد می‌رساند که‌، ملازم‌ با تحقق‌ سه‌ امر باشد:

الف‌) “وسیله‌ای‌” که‌ شخص‌ متوسل‌ می‌خواهد به‌ مدد آن‌ و با اطمینان‌ به‌ سمت‌ مقصد حرکت‌ کند، از توانایی‌ و کمالات‌ والا و آرامش بخشی‌ برخوردار باشد.

ب‌) توسل‌ جوینده‌، معرفت‌ و شناخت‌ لازم‌ در مورد آن‌ “وسیله‌” و قدرت‌ و منزلتش‌ را داشته‌ باشد.

ج‌) فرد متوسل‌، با آگاهی‌ از توانایی‌ و استعدادهای‌ خویش‌ و به‌ کارگیری‌ آن‌ بتواند، شایستگی‌ لازم‌ برای‌ نزد یکی‌ و تقرب‌ به‌ “وسیله‌” و استمداد و استعانت از آن کسب کند.(1)

2 ـ طهارت‌

الف‌) طهارت‌ باطنی‌: گفته‌ شد، توسل‌ به‌ معنی‌ و نزدیک‌ شدن‌ به‌ خدا از راه‌ نزدیک‌ شدن‌ به‌ ائمه‌ (ع‌) و در خواست‌ شفاعت‌ آنان‌ است‌. انسان‌ که‌ قلبش‌ آلوده‌ به‌ گناهان‌ بسیار است‌، تا توبه‌ نکند و با کسب‌ طهارت‌ قلبی‌ و باطنی‌، شایستگی‌ و لیاقت‌ لازم‌ را کسب‌ ننماید، چگونه‌ می‌تواند خود را به‌ ائمه‌ (ع‌) نزدیک‌ کند و توسل‌ جوید و آنان‌ را شفیع‌ خود قرار دهد؟

ب‌) طهارت‌ ظاهری‌: شامل‌ طهارت‌ بدن‌ و لباس،‌ نیز و ضو یا غسل‌ و پوشیدن‌ لباس‌ مناسب‌ و معطر است‌ و به‌ این‌ ترتیب‌ خود را برای‌ بر قراری‌ ارتباط‌ با امامان‌ (ع‌) و توسل‌ به‌ آنان‌ آماده‌ می‌سازید.

3 ـ توجه‌ به‌ تجلیّات‌ ویژه‌

بر اساس‌ آن‌ چه‌ در معارف‌ اسلامی‌ آمده‌ است‌، خداوند هستی‌ را به‌ خاطر چهارده‌ معصوم‌ (ع‌) آفرید و آفرینش‌ را با خلق‌ آنان‌ آغاز کرد، آنان‌ را روح‌ عالم‌ قرار داد. تا انوار آنان‌ بر جهان‌ تجلی‌ دارد، جهان‌ پایدار است‌. فیض‌ ربوی‌ به‌ عالم‌ موجودات‌ جریان‌ می‌یابد و نعمت‌ها ‌ به‌ دست‌ آنان‌ سر ازیر می‌گردد، و همه همّ و غم‌ها، سختی‌ها و مشکلات‌ با توسل‌ به هر یک‌ از آنان‌ و شفاعت‌‌شان‌ بر طرف‌ می‌گردد، لیکن‌ هر یک‌ از آنان‌ مظهر اسم‌ خاص‌ از اسمای‌ حسنای‌ الهی‌ و اسم‌ اعظم‌ می‌باشد. از این‌ رو امام‌ ششم‌، “صادق‌” و امام‌ پنجم‌ “باقر” و امام‌ هفتم‌ “کاظم‌” و امام‌ نهم‌ “جواد” نامیده‌ شده‌اند؛ با این‌ که‌ همه‌ آنان‌ صادق‌ و باقر و کاظم‌ و جواد هستند.

بنابر این‌ بهتراست‌ در توسل‌ جستن‌ به‌ چهارده‌ معصوم‌ (ع‌) به‌ نوع‌ مظهریت‌ و تجلیات‌ ویژه‌ توجه‌ شود، صاحب‌ نجم‌ الثاقب‌ می‌نویسد: “در امور معنوی‌ و قلبی‌، مسایل‌ آخرت‌، آمرزش‌ گناهان‌، طلب‌ شفاعت‌ و سعادت‌ و خوشبختی‌ و عاقبت‌ به‌ خیری‌، به‌ پیامبر اکرم‌ (ص‌) فاطمة‌ (س‌) امام‌ حسن‌ و امام‌ حسین‌ و امام‌ باقر و امام‌ صادق‌ و امام‌ هادی‌ و امام‌ حسن‌ عسکری‌ (ع‌) متوسل‌ شوید.

در مسایل‌ علمی‌ و کسب‌ معارف‌ الهی‌ به‌ “باب‌ مدینه العلم‌” یعنی‌ امیر‌المؤمنین‌ (ع‌) باید متوسل‌ شد.

برای‌ نجات‌ از ستم‌ سلاطین‌، شر دشمنان‌، دفع‌ اذیت‌ و آزار شیاطین‌ جنّی‌ و انسی‌ به‌ امام‌ علی‌ (ع‌) و امام‌ سجاد (ع‌) باید توسل‌ جست‌.

برای‌ شفای بیماران‌ به‌ امام‌ موسی‌ بن‌ جعفر توسل‌ جویید.

برای‌ رهایی‌ از هرگرفتاری‌ مخصوصاً صحت‌ و سلامتی‌ در سفر به‌ امام‌‌رضا‌(ع‌) متوسل‌ شوید.

برای‌ وسعت‌ رزق‌ و روزی‌، و طلب‌ گشایش‌ در امور زندگی‌ و دنیایی‌ به‌ امام‌ جواد (ع‌) متوسل‌ شوید.

در هر کاری‌ که‌ انسان‌ احساس‌ کرد فریاد رسی‌ جز خدا ندارد یا در اضطرار و تنگنا قرار گرفت‌، به‌ امام‌ زمان‌ (ع‌) متوسل‌ شود و بگوید: یا مولای‌، یا صاحب‌ الزمان‌، ادرکنی‌. یا مولای‌، یا صاحب‌ الزمان‌، اغثنی‌. یا ابا صالح‌ و یا بقیة‌ اللّه‌، ادرکنی‌.

4 ـ توسل‌ و زمان‌ و مکان‌

در تعیین‌ هر یک‌ از روزهای‌ هفته‌ به‌ نام‌ یکی‌ از معصومان‌ (ع‌) حکمتی‌ نهفته‌ است‌. از این‌ رو توسل‌ جستن‌ به‌ امامان‌ (ع‌) در آن‌ روزهای‌ معیّن‌، امید استجابت‌ دعا را بیشتر می‌کند.

ـ روز شنبه‌ به‌ نام‌ پیامبر اسلام‌ (ص‌)

ـ یکشنبه‌، امیر المؤمنین‌ (ع‌) و حضرت‌ فاطمه‌ (س‌)

ـ دوشنبه‌، امام‌ حسن‌ و امام‌ حسین‌ (ع‌)

ـ سه‌ شنبه‌، امام‌ سجاد، امام‌ محمّد باقر و امام‌ جعفر صادق‌ (ع‌)

ـ چهار شنبه‌، امام‌ موسی‌ کاظم‌، امام‌ رضا، امام‌ جواد و امام‌ هادی‌ (ع‌)

ـ پنج‌ شنبه‌، امام‌ حسن‌ عسکری‌ (ع‌)

ـ جمعه‌، امام‌ زمان‌ (ع‌)

5 ـ صلوات‌

پیش‌ از توسل‌ جستن‌ حمد و ثنای‌ الهی‌ و نعمت‌های‌ بی‌شماری‌ که‌ خداوند به‌ انسان‌ عنایت‌ کرده‌ ذکر شود، با ذکر گناهان‌ به‌ گناهان‌ و تقصیرات‌ خود اعتراف‌ کرده و خود را مستحق‌ پاداش‌ و بهشت‌ ندانید.

سپس‌ بر محمد و آل‌ محمد صلوات‌ بفرستید، امام پنجم‌ از پدرش‌ و از جدش‌ پیامبر اکرم‌، نقل‌ کرده‌ که‌ آن‌ حضرت‌ فرمود: هرکس‌ می‌خواهد به‌ من‌ متوسل‌ شود و من‌ از او شفاعت‌ کنم‌ باید بر اهل‌ بیت‌ من‌ صلوات‌ بفرستید و آنان‌ را (با قول‌ و عمل‌ شان‌) مسرور و خوشحال‌ سازد” در اواخر مفاتیح‌‌الجنان‌ برای‌ هر یک‌ از چهارده‌ معصوم‌ صلوات‌ خاصی‌ ذکر شده‌ است‌. آن‌ صلوات‌ را پیش‌ از شروع‌ دعا بخوانید.

6 ـ ذکر نام‌های‌ مبارک‌ چهارده‌ معصوم‌ (ع‌)

رسول‌ اللّه‌ (ص‌) فرمود: “یا جابر! إذا أردتَ أنْ تدعوا اللّه‌ فیَستَجیب‌ لک‌ فادْعه‌ بأسمائهم‌ (اهل‌ بیتی‌) فإنّها أحبّ الاسماء إلی‌ اللّه‌ عزّ وجلّ؛(2) ای‌ جابر، هرگاه‌ خواستی‌ در پشگاه‌ الهی‌ دعاکنی‌ و خداوند نیز دعای‌ شما را مستجاب‌ گرداند، متوسل‌ به‌ اهل‌ بیت‌ من ‌شو و خداوند را به‌ اسمای‌ آنان‌ بخوان‌ که‌ محجوب‌ترین‌ اسم‌ها نزد خدا. اهل‌ بیت‌ من‌ هستند” .

7 ـ سوگند به‌ ائمه‌ معصومین‌ (ع‌)

امام‌ صادق‌ (ع‌) فرمود: “برای‌ استجابت‌ دعا، آمرزش‌ گناهان‌ به‌ پنج‌ تن‌ و سایر امامان‌ متوسل‌ شوید و خداوند را به‌ حق‌ آنان‌ سوگند دهید و بگویید:

“اللهم‌ إنْ کانتْ ذنوبی‌ قد اخْلقتْ وجهی‌ عندک‌، فإنّی‌ أتوجّه‌ إلیک‌ بوَجْه‌ نبیّک‌، نبی‌ الرحمه‌ و علیّ و فاطمه‌ و الحسن‌ و الحسین‌ و الائمة"؛(3) بعد از “والحسین‌” نام‌ بقیه‌ امامان‌ را بگویید: (اللهم‌ إنْ کانتْ ذنوبی‌ قد اخْلقتْ وجهی‌ عندک‌، فإنّی‌ أتوجّه‌ إلیک‌ بوَجْه‌ نبیّک‌، نبی‌ الرحمة و علیّ و فاطمة و الحسن‌ و الحسین‌ ) و علی‌ بن‌ الحسین‌ و محمد بن‌ علی‌ و جعفر بن‌ محمد و موسی‌ بن‌ جعفر و علی‌ بن‌ موسی‌ و محمد بن‌ علی‌ و علی‌ بن‌ محمد و الحسن‌ بن‌ علی‌ العسکری‌ و الحجة بن‌ الحسن‌ الصاحب‌ الزمان‌ صلوات‌ الله‌ علیهم‌.

در توسل‌ به‌ پیامبر اکرم‌ (ص‌) آن‌ حضرت‌ را به‌ امیر المؤمنین‌ (ع‌) و حضرت‌ فاطمه‌ زهرا و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسین‌ (ع‌) سوگند دهید. در توسل‌ به‌ امیر المؤمنین‌ (ع‌) آن‌ حضرت‌ را به‌ پیامبر اکرم‌ (ص‌) و بقیه‌ پنج‌ تن‌ سوگند دهید، و در توسل‌ به‌ سایر امامان‌، سوگند به‌ مادرشان‌ حضرت‌ صدیقه‌ طاهره‌‌(س‌) باعث‌ جلب‌ توجه‌ و عنایات‌ بیشتر ائمه‌ (ع‌) می گردد.

مطالب‌ ذکر شده‌ در مورد معنای‌ توسل‌، روش‌ و آداب‌ آن‌ و نکات‌ و شرایطی و … است که‌ برای‌ توسل‌ باید نظر داشت‌. اما گاهی‌ با همه‌ این‌ اوصاف، دعای‌ انسان‌ بر آورده‌ نمی‌شود. این‌ موضوع‌ مطلب‌ مستقل‌ و جداگانه‌ای‌ است‌ که‌ بحث‌ مفصلی‌ را طلب‌ می‌کند، در عین‌ حال‌ انسان‌ آگاه‌ هیچ‌ گاه‌ از این‌ مسئله‌ نومید نمی‌شود، بلکه‌ در توسل‌ فواید و آثار معنوی‌ بسیاری‌ است‌ که‌ چه‌ بسیار بیش‌تر و برتر از بر آورده‌ شدن‌ دعا است‌.

********************************************************

پی نوشت ها:

1. وسایل الشیعه، ج4، ص 1219.

2. بحارالانوار، ج91، ص 21، حدیث 16.

3. همان، ص 20، حدیث 13.

موضوعات: چگونگی توسل به ائمه اطهار علیهم السلام  لینک ثابت
 [ 01:44:00 ب.ظ ]




طریقه توسّل به معصومین علیهم السلام و ساعات مخصوصه آن 


*********************************************************************************************************


1- ساعات آخر شب ، یک ساعت قبل از طلوع فجر توسّل به حضرت زهرا (علیه السلام ) : به جهت رحمت و مغفرت .

2- از طلوع فجر تا طلوع آفتاب ، ساعت توسّل به جناب امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام ) : برای رفع ظلم ، انتقام و دفع مکر .

3- از طلوع آفتاب ساعت توسّل به امام حسن ( علیه السلام ) : برای رفع ظلم ، انتقام و دفع مکر .

4- از ساعت سوّم ، از تابش شعاع خورشید تا بلند شدن روز ، مختص به امام حسین ( علیه السلام ) : به جهت رحمت و مغفرت الهی .

5- ساعت بعدی ، از بلند شدن روز است تا زوال آفتاب ، توسّل به امام سجّاد (علیه السلام ) : ایمنی یافتن از شرّ سلطان جائر و شیطان و معزز بودن در نظر سلطان .

6- از اوّل زوال تا هشت رکعت نماز نافله ظهر ، توسّل به امام باقر ( علیه السلام ) : به جهت توفیق کسب علم و معرفت

7- از چهار رکعت مانده به نماز ظهر تا وقت نماز ظهر ، زمان توسّل به امام صادق ( علیه السلام ) : به جهت توفیق یافتن بر وظایف و عبادات و اداء سُنن و ترک محرّمات .

8- از ساعت هفتم و بعد از فارغ شدن از نماز ظهر تاچهار رکعت از نافله عصر ، زمان توسّل به امام موسی بن جعفر ( علیه السلام ) : برای شفای امراض وبیماری و دفع امراض باطنی و ظاهری .

9- ساعت هشتم از چهار رکعت نافله عصر است تا فراغ از نافله عصر ، توسّل به امام رضا ( علیه السلام ) : برای سلامتی در سفر - چه دریا و چه خشکی - و رسیدن به وطن و خلاصی از غم و اندوه و غربت.

10-از ساعت نهم بعد از فراغ از نماز عصر تا انقضای سه ربع ، زمان توسّل به امام جواد ( علیه السلام ) : برای یافتن گنج ، قناعت و رسیدن به نعمت های پی در پی و توانگری و بخشش .

11-ساعت دهم ، از ابتدای ربع آخر روز است تا یک ساعت به زردی آفتاب که زمان توسّل به امام علی النقی ( علیه السلام ) است : از برای استعانت بر اداء حقوق اخوات از مؤمنین و مؤمنات و رد مظالم .

12- قبل از زردی آفتاب زمان توسّل به امام حسن عسکری ( علیه السلام ) : از برای درست شدن کارهای دینی و دنیوی و غلط نشدن آن و مسرور بودن در همه اوقات.

13- از زردی آفتاب تا غروب زمان توسّل به امام عصر ( عجل الله تعالی فرجه شریف ) : به جهت پیروزی یافتن و ظفر بر اعداء در جنگ و … و اداء قرض و روی نمودن فتوحات .

***********************************

(منابع:منتهی الآمال-جلاء العیون-جنات الخلود)

 

موضوعات: طریقه توسّل به معصومین علیهم السلام و ساعات مخصوصه آن  لینک ثابت
 [ 01:41:00 ب.ظ ]




 

خصوصیت هر یک از معصومین علیهم السّلام در بر آورده شدن حاجات

1- رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و دختر گرامی او علیها السّلام و دو سبط ارجمند او علیهما السّلام

را خصوصیتی در حوائج متعلّقه به تحصیل طاعت و رضوان خدای جلّ جلاله

2- و برای امیرالمۆمنین علیه السّلام اختصاص در انتقام از دشمنان و کفایت شرّ ستمکاران

3- و برای امام سجّاد علیه السّلام در جور پادشاهان و وسوسه ی شیاطین

4- و برای امام باقر و{ امام} صادق علیهما السّلام در فریاد رسی بر امر آخرت

5- و برای امام کاظم علیه السّلام در ترس از ناخوشی ها و بیماری ها و دردها

6- و برای امام رضا علیه السّلام در نجات از هول و بیم سفرهای دریاها و صحراها و بیابان ها

7- و برای امام جواد علیه السّلام در وسعت زندگی و بی نیازی از مردم

8- و برای امام هادی علیه السّلام در بر آورده شدن مستحبّات و نیکی به برادران و کامل شدن طاعات

9- و برای امام عسکری علیه السّلام در اعانت بر امر آخرت

10- و برای ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت امام مهدی علیه السّلام در تمامی حاجات و

نیازمندی ها و غیر آنها هر آنچه نام حاجت بر آن اطلاق شود، اختصاص و خصوصیتی می باشد. (المراقبات، ص90)

موضوعات: خصوصیت هر یک از معصومین علیهم السّلام در بر آورده شدن حاجات  لینک ثابت
 [ 01:39:00 ب.ظ ]




امام علی علیه السلام وشیوه درود فرستادن بررسول خدا

در پایان این نوشتار شیوه درود فرستادن وعرض ادب امام علی علیه السلام به ساحت مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را كه بیانگر عشق وارادت وصف ناپذیر امیر المومنین به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌باشد، ذكر می كنیم آن حضرت از پیشگاه خداوند بزرگ این گونه طلب رحمت وفضل الهی را برای پیامبر برگزیده، محمد مصطفی صلی الله علیه واله وسلم درخواست می كند:« پروردگارا برای پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم درسایه ی لطف خود جایگاه وسیعی بگشای واز فضل وكرمت پاداش اورا فراوان گردان. خداوندا كاخ آئین اورا از هربنایی برتر ومقام اورا در پیشگاه خود گرامی تر گردان. نورش را كامل فرما وپاداش رسالت او را پذیرش گواهی وشفاعت وقبول گفتار او قرار ده. بار خدایا بین ما وپیغمبرت در نعمتهای جاودان و زندگانی خوش و آرزوهای برآورده وخواسته های به انجام رسیده ، در كمال آرامش ودر نهایت اطمینان همراه با مواهب وهدایای با ارزش جمع گردان».

امیر المومنین در بسیاری از خطبه‌های خود، ضمن تجلیل وتكریم پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ، با شیوه های گوناگون از پیشگاه خداوند طلب فضل ورحمت نموده ودست به دعا برمی دارد. وشایسته ترین درود ورحمت وصلوات را به آن حضرت تقدیم می كند.

امید است خداوند بزرگ دلهای همه مومنان ومحبان پیامبر اكرم و اهل بیت آن حضرت را به عشق وارادت واقعی رسول الله زنده گرداند ودر پیروی وتبعیت از آن حضرت یاری نماید ودر تاسی و الگو پذیری از آن اسوه حسنه موفق فرماید.

منبع : ايران مطلب

موضوعات: امام علی علیه السلام وشیوه درود فرستادن بررسول خدا  لینک ثابت
 [ 01:29:00 ب.ظ ]




خوشا كسي كه دست توسل به آن جناب گرفت



خوشا کسي که دست توسل به آن جناب گرفت


آيت الله جعفر سبحاني

اشاره

يکي از شبهاتي كه دشمنان به شيعيان دارند و با آن ما را متهم به شرك مي كنند، توسل به اولياي الهي است. آيت الله جعفر سبحاني، به اين شبهه اين گونه پاسخ مي دهند:
ريشه در کتاب خدا و سنت پيامبر (ص)

توسل به اولياي الهي نوعي تمسک به «وسيله» است که در قرآن به آن دعوت شده ايم. قرآن پيوسته به جامعه باايمان و باتقوا دستور مي دهد که در پي وسيله بروند، چنان که مي فرمايد: «يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا اتَّقوا اللّه وابتَغُوا إِليهِ الوَسيلَه وجاهِدُوا في سَبيلهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون؛ اي افراد با ايمان، تقـواي الهي را پيشـه کنيـد و براي رسيدن به او، وسيله اي فـراهـم آوريد (توسل جوييد) و در راهش جهاد کنيد، باشد که رستگار شويد.» (مائده، 35)
اکنون بايد ديد مقصود از تحصيل وسيله چيست؟ تدبر در آيه مي رساند که مقصود از آن، سبب تقرب و وسيله نزديکي به خداست. براي تقرب به خدا وسايل و اسباب گوناگوني هست که به برخي از آن ها اشاره مي کنيم:

1. انجام فرايض

انجام واجبات يکي از اسباب تقرب به درگاه الهي است. اميرمؤمنان(ع) در يکي از سخنان خود چنين مي فرمايند: بهترين چيزي که متوسلان به خدا بدان توسل مي جويند، ايمان به خدا و به رسول و جهاد در راه خدا و برپاداشتن نماز ـ که اساس طريقت و شريعت است ـ و دادن زکات است.

 

2. توسل به اسما و صفات خدا

يکي از اقسام توسل، خواندن خداوند به اسما و صفات اوست. اين نوع توسل در روايات، به ويژه در ادعيه اهل بيت (ع)، فوق العاده بارز و چشمگير است.
در اين مورد به دو حديث بسنده مي کنيم:
الف) ترمذي در سنن خود از «بريده» نقل مي کند، پيامبر (ص) شنيد مردي چنين مي گويد: خدايا! من از تو درخواست مي کنم به گواهي ام بر اين که تو آن خدايي هستي که جز تو خدايي نيست، تو احد و صمد هستي که نه مي زايد و نه زاييده شده است و نه براي او مانندي يافت مي شود…
پيامبر (ص) فرمود: تو خدا را به وسيله اسم اعظم او خواندي، که اگر او به آن اسم خوانده شود، اجابت مي کند و اگر از او چيزي خواسته شود، عطا مي نمايد.
ب) در دعاي سمات از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) چنين وارد شده است: خدايا! من از تو سؤال مي کنم به نام بزرگ و بزرگ تر، گرامي تر و برترت، نامي که اگر به آن نام براي باز شدن درهاي بسته آسمان خوانده شوي باز مي شود، و اگر به آن نام، بر گشايش درهاي زمين خوانده شوي گشوده مي گردد، و اگر به آن نام براي آسان شدن امري خوانده شوي آسان گردد.

 

3. توسل به قرآن کريم

يکي از راه هاي توسل اين است که انسان قرآن را بخواند و به وسيله آن، از خدا حاجت بطلبد. در حقيقت، اين نوع توسل، توسل به فعل خدا است؛ زيرا قرآن کلام خداست که بر قلب رسول الله (ص) نازل شده است.
احمدبن حنبل از عمران بن حصين نقل مي کند که از پيامبر (ص) شنيدم که مي فرمود: قرآن را بخوانيد و از خدا به وسيله آن سؤال کنيد، پيش از آن که گروهي بيايند و به وسيله آن از مردم سؤال کنند.
دقت و امعان نظر در حديث فوق، اين نکته را روشن مي سازد که: توسل به هر موجودي که نزد خدا منزلت و کرامت داشته باشد جايز است. ازاين رو در شب هاي قدر مستحب است انسان قرآن را باز کند و اين دعا را بخواند: پروردگارا! من از تو به وسيله اين کتابي که فرو فرستاده اي و آن چه در آن است سؤال مي کنم. پروردگارا! نام بزرگت و اسماي زيبايت در اين کتاب هست…

 

4. توسل به دعاي برادر مؤمن

يکي از اسباب توسل و جلب مغفرت خدا، اين است که انسان از برادر مؤمن خود بخواهد در حق او دعا کند و اين نوع توسل مورد اتفاق همه موحدان جهان است. در اين مورد، کافي است بدانيم که حاملان عرش الهي درباره افراد باايمان، طلب مغفرت مي کنند «يَسْتَغْفِرونَ لِلّذينَ آمَنُوا».
اين تنها فرشتگان نيستند که درباره آنان طلب آمرزش مي نمايند، بلکه مؤمنان نيز درباره گذشتگان چنين کاري انجام مي دهند «رَبّنا اغْفِرْ لَنا وَ لإِخوانِنا الَّذين سَبَقُونا بِالإِيمان؛ پروردگارا! بر ما و بر آن برادرانمان که در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفته اند، ببخشاي.»(حشر، 10)
پيامبر گرامي از امت اسلامي مي خواهد که در حق او دعا کنند و مي فرمايد: براي من از خدا وسيله بطلبيد و آن مقامي است در بهشت که جز بر يکي از بندگان خدا شايسته نيست و اميدوارم که من همو باشم. هر کس براي من چنين مقامي بطلبد، شفاعت من بر او روا مي شود.

 

5. توسل به دعاي پيامبر در زمان حيات

رسول گرامي (ص) شريف ترين و گرامي ترين انساني است که خدا آفريده است. آيات قرآني به مقام و منزلت پيامبر (ص) اشارات فراواني دارند که نقل آن ها در اين مختصر نمي گنجد.
در منزلت پيامبر (ص) کافي است که بدانيم خدا او را مايه مصونيت مردم از عذاب مي شمرد و تصريح مي کند که تا او در ميان مردم است خدا آنان را با نزول عذاب مجازات نمي کند: «وَ ما کانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ مَا کانَ اللّهُ مُعذِّبَهم و هُمْ يَسْتَغْفرون؛ تا تو در ميان آنان هستي، خداوند هرگز آنان را مجازات نمي کند، هم چنان که ايشان را تا زماني که طلب آمرزش مي کنند، عذاب نمي کند.»(انفال، 33)
در عظمت پيامبر (ص) کافي است که خدا نام او را در کنار نام خود و اطاعت او را در کنار اطاعت خويش قرار داده است: «وَمَنْ يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوزاً عَظيماً» (احزاب، 71)
اين آيات و آيات ديگر، همگي از کرامت و منزلت آن حضرت حکايت مي کند؛ منزلتي که براي آن نظيري در عرصه آفرينش نيست. به دليل همين جايگاه قدسي پيامبر در پيشگاه خدا، دعاي او رد نمي شود، و از همين رو به گنه کاران دستور داده شده که به محضر پيامبر بروند و از او درخواست کنند که در حق آنان استغفار کند.
فراتر از اين، حتي خودداري از طلب استغفار از پيامبر را نشانه نفاق مي داند: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاستَغْفَرُوا اللّه وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً؛ هر گاه آنان زماني که بر خويش ستم کرده اند نزد تو بيايند و از خدا طلب مغفرت کنند و پيامبر نيز براي آنان طلب مغفرت کند، خدا را توبه پذير و رحيم خواهند يافت.»(نساء، 64)
از برخي آيات استفاده مي شود که امت هاي پيامبران پيشين نيز از آنان درخواست استغفار مي کردند. براي نمونه، فرزندان يعقوب آن گاه که خطاي آنان آشکار گشت به پدر گفتند: «يَا أَبانَا استَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئين، قالَ سَوفَ أسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّي إنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحيم؛ پدرجان! براي مغفرت گناهان ما از خداوند طلب آمرزش کن؛ ما خطاکار بوديم. [يعقوب] گفت: به زودي براي شما از پروردگارم مغفرت مي خواهم، همانا او آمرزنده و رحيم است» (يوسف، 98)
در جواز اين نوع توسل، جاي هيچ بحث و گفت وگو نيست و مخالفتي با آن ديده نشده. چيزي که مهم است آگاهي از سبب استجابت دعاي پيامبران است و آن، منزلت و جايگاه قدسي آن هاست.

6. توسل به دعاي پيامبر پس از رحلت

ثابت شده است که انسان هاي والا در جهان برزخ، حي و زنده هستند، و ارتباط ما با آنان برقرار است، در اين صورت درخواست دعا از آنان در هر دو حالت؛ حيات دنيوي و برزخي، کاملاً منطقي خواهد بود و آيه مربوط به درخواست استغفار، هر دو حالت را در برمي گيرد، آنجا که مي فرمايد: «وَلَو أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جاؤوکَ فَاسْتَغفَرُوا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحيماً؛ و اگر اين مخالفان، هنگامي که بر خود ستم کرده اند به نزد تو مي آمدند و از خدا طلب آمرزش مي کردند، و پيامبر نيز براي آنان طلب آمرزش مي کرد، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.»
مسلماً ريشه استجابت دعاي پيامبر را بايد در روح پاک و نفس کريم و قرب ايشان نسبت به خداوند جست وجو کرد. به پاس اين کرامت معنوي است که خداوند دعاي او را مي پذيرد؛ زيرا دعاي برخاسته از روح پاک و قلب مملو از مهر الهي، بدون چون و چرا به هدف اجابت مي رسد و در اين مورد، فرقي بين حيات مادي و حيات برزخي نيست.
گواه بر اين که آيه ياد شده اختصاص به زمان حيات رسول خدا (ص) ندارد، اين است که مسلمانان جهان از عصر صحابه و تابعان تا به امروز، عملاً اين باب رحمت را باز مي دانند و زائران روضه مطهر نيز اکنون پس از تقديم سلام و درود به پيشگاه ارجمند پيامبر، آيه ياد شده را تلاوت مي کنند و ضمن استغفار به درگاه الهي، از پيامبر مي خواهند که براي آنان طلب آمرزش کند و هر فردي در هر زماني که به حرم آن حضرت مشرف شود، زائران را در اين حالت مي يابد.
اکنون نمونه هايي از گفتار بزرگان اهل سنت، درباره اين آيه و درخواست دعا و توسل به آن حضرت، پس از رحلت ايشان را ذکر مي کنيم:

**************************************

1. محيي الدين نووي که از محدثان برجسته اهل سنت و شارح صحيح مسلم است، مي نويسد: زائر رو به رسول خدا کند و درباره خويش به او متوسل شود و به وسيله او به سوي خدا شفاعت جويد و از زيباترين چيزها همان است که «ماوردي»، «قاضي ابوالطيب» و ديگر اساتيد ما از عتبي نقل کرده اند.
عتبي مي گويد: روزي کنار قبر رسول خدا (ص) بودم، مردي از بيابان آمد و گفت:
سلام بر تو اي فرستاده خدا. شنيدم که خداوند مي فرمايد: هرگاه آنان بر خويش ستم کنند و نزد تو بيايند و از خدا طلب آمرزش کنند و رسول خدا نيز براي آنان درخواست مغفرت کند، خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت. اي رسول خدا، اکنون به نزد تو آمدم، از گناهم استغفار مي کنم و تو را شفيع به نزد پروردگارم قرار مي دهم.»

 

2. ابن قدامه حنبلي صاحب کتاب «مغني» در آداب زيارت پيامبر خدا (ص) ضمن طرح اين مطلب که زيارت آن حضرت مستحب است، از پيامبر (ص) نقل مي کند که فرمود: هر کس به من سلام کند، من پاسخ سلام او را مي گويم. سپس از «عتبي» سرگذشت عرب ياد شده را که از «نووي» آورديم، نقل مي کند و هدف وي از نقل اين داستان آن است که زيارت آن حضرت، به اين شيوه مستحب است.

 

3. غزالي در بخش مربوط به فضيلت زيارت مدينه، چگونگي زيارت آن حضرت را به تفصيل آورده و مي گويد: پس از به پايان رساندن درودها، رو به قبر پيامبر ايستاده، خدا را حمد و ثنا بگويد و درود فراواني به پيامبر بفرستد. سپس آيه «ولو أنَّهم…» را تلاوت کند و بگويد: پروردگارا، سخن تو را شنيديم و امر تو را اطاعت کرديم و نزد پيامبر تو آمديم، در حالي که او را شفيع خويش نزد تو براي آمرزش گناهانمان قرار داده ايم و پشت ما از بار گناهان سنگين است.
افزون بر عالمان بزرگ اهل سنت که شيوه زيارت آن حضرت را به شيوه ياد شده مورد تأکيد قرار مي دهند، گروهي ديگر نيز در اين مورد، با آنان هم صدا هستند که براي رعايت اختصار، از نقل آن ها خودداري مي کنيم. ●

موضوعات: خوشا كسي كه دست توسل به آن جناب گرفت  لینک ثابت
 [ 01:25:00 ب.ظ ]




 توسل به پیامبر (ص) و تبرک به آثار آن حضرت در حیات و ممات 

*******************************************************************

نوشتاری از علا مه فقید جهان تشیّع‚ آیةاللّه سید مرتضی عسکری (ره)

بسم اللّه الرحمن الرحیم

و اذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل انّی رسول اللّه الیکم مصدّقاً لما بین یدیّ من التوراة و مبشّراً برسول یاتی من بعدی اسمه احمد و (به یاد آورید) هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل من فرستاده خدا به سوی شما هستم ‚ تصدیق کننده کتاب پیش از خود‚ تورات و بشارت دهنده به فرستاده ای که بعد از من می آید و نامش احمد است. صف / 6

انّ اللّه و ملا ئکته یصلّون علی النّبیّ یا ایّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیما

خدا و فرشتگان او بر پیامبر درود می فرستند. ای اهل ایمان‚ بر او درود فرستید و سلا م گویید و تسلیم باشید. احزاب 56/

 

توسل به پیامبر صلی اللّه علیه وآله و تبرک به آثار او در حیات و ممات

برخی از مسلمانان در بحث از صفات انبیاء علیهم السلا م گویند: تبرک جستن به آثار انبیاء علیهم السلا م و عبادتگاه گرفتن محل قبر ایشان شرک است. مجلس بزرگداشت تولد ایشان و تولد اولیاء معصیت و بدعت حرام است. و در یک کلا م‚ توسل به خدا به وسیله غیر خدا‚ در حد شرک است. و وسیله قرار دادن رسول خدا صلی اللّه علیه وآله پس از وفات آن حضرت‚ مخالف شرع اسلا م است. مخالفان این گروه در پاسخ چنین استدلا ل می کنند که:


 تبرک جستن به آثار پیامبر صلی اللّه علیه وآله:

در همه کتب حدیثی با نقل متواتر آمده است که: صحابه رسول خدا صلی اللّه علیه وآله در زمان حیات ایشان با مباشرت و خواسته خود آن حضرت به آثار او تبرک می جستند. چنان که پس از وفات ایشان نیز‚ این روش را ادامه دادند. برخی از دلا یل ایشان چنین است:

 

تبرک جستن به آب دهان پیامبر صلی اللّه علیه وآله

در صحیح بخاری (1) از سهیل بن سعد روایت کند که رسول خدا صلی اللّه علیه وآله در جنگ خیبر فرمود: فردا این پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند خیبر را به دست او می گشاید‚ او دوستدار خدا و رسول خداست و خدا و رسول خدا صلی اللّه علیه وآله دوستدار اویند. راوی گوید: مردم آن شب را به سختی سپری کردند تا بدانند پرچم به دست کدامین آنها داده خواهد شد. بامدادان همگی به نزد رسول خدا صلی اللّه علیه وآله آمدند و هر یک امید آن داشت که پرچم به او داده شود که رسول خدا صلی اللّه علیه وآله فرمود: علی کجاست؟ گفته شد: یا رسول خدا او از درد چشمانش می نالد. پیامبر به دنبال او فرستاد تا حاضر شد‚ و دو چشم او را با آب دهان شفا بخشید‚ به گونه ای که گویا دردی وجود نداشته است … تا آخر حدیث . (2)

این روایت در صحیح مسلم از قول سلمه بن اکوع چنین است: گوید: نزد علی آمدم و او را که دچار درد چشم بود با خود می کشیدم تا نزد رسول خدا آوردم. آن حضرت با آب دهان چشمانش را شفا بخشید و پرچم را به دست او داد. (3)

 

تبرک جستن به وضوی رسول خدا صلی اللّه علیه وآله:

در صحیح بخاری از انس بن مالک روایت کند که گفت: وقت نماز عصر فرا رسید و مردم برای وضو به جستجوی آب پرداختند و آن را نیافتند. پیامبر صلی اللّه علیه وآله با ظرف وضو سررسید و دست خود را در آن نهاد و به مردم فرمود وضو بگیرند. ناگهان دیدم آب از سر انگشتان آن حضرت هم چون چشمه می جوشید و مردم تا آخرین نفر از آن وضو گرفتند. (4)

و در روایت دیگری از جابر بن عبداللّه گوید: من با پیامبر صلی اللّه علیه وآله بودم که وقت نماز عصر فرا رسید و ما جز اندکی آب نداشتیم. آن را در ظرفی ریختند و نزد پیامبر صلی اللّه علیه وآله آوردند. ایشان دست خود را در آن فرو بردند و انگشتان خود را باز کردند و فرمودند: وضو گیرندگان بشتابند که خداوند برکت افزاید. ناگهان دیدم آب از میان انگشتان آن حضرت می جوشید تا آن گاه که مردم وضو گرفتند و نوشیدند‚ و این معجزه چنان در من اثر کرد که دیگر دچار تردید نگشتم و دانستم که این عین برکت است. به جابر گفتند: شما در آن روز چند نفر بودید؟ گفت: 1400 نفر! و در روایت دیگری‚ پانصد نفر. (5)


تبرک جستن به موی پیامبر صلی اللّه علیه وآله:

مسلم در صحیح خود روایت می کند که: رسول خدا صلی اللّه علیه وآله به منا آمد و پس از رمی جمرات و قربانی کردن‚ سر خود را تراشید و موی سر را به مردمان داد.

و در روایت دیگری گوید: آن حضرت سرتراش را فرا خواند و پس از تراشیدن موها‚ آنها را به اباطلحه داد. روای گوید: او نیز آنها را میان مردم تقسیم کرد. (6) و نیز از انس بن مالک روایت کند که گفت: رسول خدا صلی اللّه علیه وآله را دیدم که سر می تراشید و صحابه آن حضرت دور او را گرفته بودند تا هر مویی که فرو افتد در دست یکی از آنان قرار گیرد.(7) و در کتاب اسد الغابه در شرح حال خالد بن ولید گوید: خالد بن ولید که در نبرد با ایرانیان و رومیان نقش ویژه و برجسته ای داشت به هنگام فتح دمشق در شب کلا هی که با آن می جنگید‚ تار مویی از رسول خدا صلی اللّه علیه وآله را قرار داده بود که به برکت آن فتح و ظفر می جست و همیشه پیروز بود.

هم چنین در شرح حال او در اصابه و مستدرک حاکم گویند: خالد بن ولید در نبرد یرموک شب کلا ه خویش را گم کرد و دستور داد آن را بجویند. ابتدا آن را نیافتند‚ ولی دوباره جستجو کردند و آن را یافتند و دیدند شب کلا هی کهنه و مندرس است. خالد گفت: رسول خدا صلی اللّه علیه وآله در سالی عمره به جای آورد و سر تراشید. مردمان به جمع آوری موهای آن حضرت پرداختند و من در گرفتند موی پیشانی بر آنان سبقت گرفتم و آن را در این شب کلا ه نهادم و اکنون در هیچ نبردی حاضر نمی شوم که این شب کلا ه با من باشد مگر آنکه پیروزی نصیب من می گردد. (8) و در صحیح بخاری روایت کند که: تارهای از موی پیامبر صلی اللّه علیه وآله نزد ام سلمه زوجه رسول خدا صلی اللّه علیه وآله بود که هرگاه کسی را چشم زخمی می رسید ظرف آبی خدمت ایشان می فرستاد تا آن موها را در آن فرو کند و آسیب دیده را شفا بخشد. (9) عبیده گوید: اگر یک تار موی پیامبر نزد من باشد از همه دنیا و هر چه در آن است نزد من محبوب تر است. (10)


تبرک جستن به لباس پیامبر صلی اللّه علیه وآله:

عبداللّه خادم اسماء دختر ابوبکر گوید: بانوی من اسماء‚ جبه و روپوش بلندی با نشان های سبز به من نشان داد و گفت: این جبه را رسول خدا صلی اللّه علیه وآله می پوشید و ما آن را می شوییم و از آن شفا می گیریم. (11) و در صحیح مسلم گوید: این جبه رسول خدا صلی اللّه علیه وآله است. سپس جبه ای بلند بیرون آورد که جادکمه ها و چاک های آن از حریر و دیباج بود و گفت: این جبه نزد عایشه بود تا از دنیا رفت و پس از او به من رسید. پیامبر صلی اللّه علیه وآله آن را می پوشید و ما آن را می شوییم تا بیماران به وسیله آن بهبود یابند. (12)


تبرک جستن به تیر و پیکان پیامبر صلی اللّه علیه وآله:

بخاری درباره صلح حدیبیه روایت کرده و گوید: رسول خدا صلی اللّه علیه وآله با سپاهیان خود در انتهای حدیبیه بر سر چاهی کم آب فرود آمدند مردم به سوی آن شتافتند و با سرعت آب آن را کشیدند و اندکی بعد از تشنگی به رسول خدا صلی اللّه علیه وآله شکوه کردند. پیامبر صلی اللّه علیه وآله تیری از تیردان خود بیرون کشید و فرمود تا آن را در درون چاه قرار دهند. پس به خدا سوگند پیوسته جوشید و آنان را سیراب کرد تا از آنجا کوچ کردند. (13)


تبرک جستن به جای دست پیامبر صلی اللّه علیه وآله:

در کتاب اصابه و مسند احمد در شرح حال حنظله روایتی است که فشرده آن چنین است: حنظله گوید: جد من مرا خدمت پیامبر صلی اللّه علیه وآله برد و گفت: من پسرانی بزرگ و کوچک دارم که این کوچکترین آنهاست. برای او دعا بفرمایید. پیامبر صلی اللّه علیه وآله دستی بر سر او کشید و فرمود: خداوند سعادتت افزاید. یا او سعادتمند است. راوی گوید: با چشم خود دیدم که بیماران صورت باد کرده یا حیوانات ورم کرده نزد حنظله می آوردند و او بر دست خود آب دهان می زد و با بسم اللّه آن را به سر خود می کشید و می گفت: این جای دست رسول خدا صلی اللّه علیه وآله است. سپس محل ورم کرده را مسح می کرد و به گفته راوی‚ ورم برطرف می شد. (14) و در عبارت اصابه آمده است: حنظله بسم اللّه می گفت و دستش را بر سر خود که جای دست رسول خدا صلی اللّه علیه وآله بود می نهاد و آن را مسح می کرد و سپس بر محل ورم کرده می کشید و آماس آن بر طرف می شد.

باری‚ برکت و فرخندگی همچون نور خورشید و عطر شکوفه از رسول خدا صلی اللّه علیه وآله به اطراف او پراکنده می شد; و در کودکی و بزرگی‚ در سفر و حضر‚ در شب و روز‚ هیچ گاه از آن حضرت جدا نگردید. چه آنگاه که در خیمه حلیمه سعدیه مادر رضای خود بود‚ و چه در سفر شام برای تجارت‚ یا در خیمه امّ معبد در حال هجرت‚ یا در مدینه در کسوت قیادت و رهبری و حکومت; و بدیهی است که آن چه را ما در این جا آوردیم‚ نمونه ای از انواع است و ما هرگز درصدد آمار و احصاء نبوده ایم. زیرا‚ احصای همه در توان هیچ پژوهشگری نگنجد. و آنچه بیان شد برای دارندگان قلب سلیم و گوش شنوا و دل آگاه بسنده باشد.

در بخش بعد‚ موضوع شفاعت خواهی و وسیله قرار دادن پیامبر صلی اللّه علیه وآله به درگاه خدای متعال را بررسی کرده و سپس - به یاری خدا - به منشاء اختلا ف درباره ویژگی ها و امتیازات رسول خدا صلی اللّه علیه وآله بر سایر مردمان می پردازیم.


وسیله قرار دادن پیامبر صلی اللّه علیه وآله نزد خدا و توسل به آن حضرت:

معتقدان به جواز و مشروعیت توسل به رسول خدا صلی اللّه علیه وآله و وسیله قراردادن آن حضرت به درگاه خداوند متعال در همه دوران ها‚ می گویند: این گونه توسل پیش از خلقت رسول خدا صلی اللّه علیه وآله و در زمان حیات و بعد از وفات آن حضرت با رضای الهی انجام گرفته است و هم چنان تا روز قیامت نیز‚ به دلا یل زیر‚ ادامه می یابد:
نخست - توسل به رسول خدا صلی اللّه علیه وآله قبل از خلقت:

گروهی از راویان حدیث از جمله حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک خود از قول عمر بن خطاب روایت کنند که‚ آدم هنگامی که دچار آن لغزش گردید‚ عرض کرد: پروردگار! از تو می خواهم که به حق محمد و آل محمد مرا ببخشی. خداوند سبحان فرمود: ای آدم ! تو محمد را چگونه شناختی در حالی که من هنوز او را نیافریده ام؟

عرض کرد: پروردگارا! هنگامی که مرا به دست قدرت خود آفریدی‚ و از روح خودت در من دمیدی‚ وقتی سر برداشتم دیدم بر ستون های عرش نوشته شده: لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه. پس دانستم که تو نام کسی جز محبوب ترین آفریده ات را کنار نام خود قرار نمی دهی.

خداوند فرمود: راست گفتی ای آدم! او محبوب ترین آفریده های من است. مرا به حق او بخوان که تو را بخشیدم. و اگر محمد نبود تو را نمی آفریدم.

این حدیث را طبرانی نیز در کتاب خود آورده و بر آن افزوده: و او آخرین پیامبر نسل توست. (15) و در تفسیر این آیه شریفه: و لمّا جاء هم کتاب من عنداللّه مصدّق لما معهم و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلما جاء هم ما عرفوا کفروا به فلعنة اللّه علی الکافرین (16) و هنگامی که از سوی خدا کتابی به سویشان آمد که تصدیق کننده کتاب آنان است‚ و آنها خود پیش از این - به نام آورنده آن - بر کفار پیروزی می جستند. حال که همان شناسای ایشان به سویشان آمده به آن کافر شدند. پس لعنت خدا بر کافران باد.

محدثان و مفسران در تفسیر این آیه روایت کرده اند که: یهود مدینه و خیبر پیش از بعثت هرگاه با همسایگان عرب و مشرک خود از قبیله اوس و خزرج و غیر ایشان‚ می جنگیدند‚ به نام رسول خدا صلی اللّه علیه وآله که در تورات یافته بودند بر آنان پیروزی می جستند و پیروز می شدند و علیه کفار دعا می کردند و می گفتند: پروردگارا! به حق نبی امی از تو می خواهیم که ما را بر آنها پیروز گردانی. یا می گفتند: پروردگارا! به نام نبی خودت ما را بر آنها پیروز گردان. (17) اما هنگامی که کتاب خداوندی‚ قرآن کریم و تصدیق کننده تورات و انجیل به وسیله کسی که او را به خوبی و بی تردید می شناختند‚ یعنی محمد‚ به سویشان آمد‚ بدان کافر شدند‚ زیرا او از بنی اسرائیل نبود. (18)


 توسل به پیامبر صلی اللّه علیه وآله در حال حیات:

احمد بن حنبل‚ ترمذی‚ ابن ماجه و بیهقی از عثمان بن حنیف روایت کنند که: مردی نابینا خدمت رسول خدا صلی اللّه علیه وآله آمد و عرض کرد: از خدا بخواه مرا بهبود بخشد.

پیامبر صلی اللّه علیه وآله به او فرمود: اگر خواستی دعا می کنم‚ و اگر بخواهی صبر کنی‚ برای تو بهتر است.

عرض کرد: دعا بفرمایید.

پیامبر صلی اللّه علیه وآله به او فرمود: وضو بگیر‚ وضوی نیکو و این دعا را بخوان: اللّهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمه. یا محمد انی توجهت بک الی ربی فی حاجتی لتقضی لی. اللّهم شفعه فی.

پروردگارا! من به وسیله پیامبرت محمد پیامبر رحمت‚ به سوی تو می آیم و از تو درخواست می کنم. ای محمد! من برای درخواست حاجتم از خداوند نزد تو آمدم و تو را وسیله قرار دادم تا خواسته ام برآورده گردد. خداوندا! او را شفیع و وسیله من قرار ده. (19)

این روایت را بیهقی و ترمذی صحیح السند دانسته اند.

 توسل به پیامبر صلی اللّه علیه وآله بعد از وفات:

طبرانی در معجم الکبیر از عثمان بن حنیف روایت کند که: مردی برای نیاز خویش نزد عثمان بن عفان آمد و شد می کرد ولی عثمان به او و خواسته او توجهی نشان نمی داد. آن مرد ابن حنیف را دید و از وضع موجود شکوه کرد.

عثمان بن حنیف به او گفت: به وضو خانه برو وضو بگیر. سپس به مسجد درآی و دو رکعت نماز بگزار و بگو:

اللّهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبینا محمد نبی الرحمة. یا محمد انی اتوجه بک الی ربی لتقضی حاجتی و تذکر حاجتک.

پروردگارا! من به وسیله پیامبرمان محمد‚ پیامبر رحمت‚ به سوی تو می آیم و از تو درخواست می کنم. ای محمد! من برای رفتن به سوی خدا نزد تو آمدم و تو را وسیله قرار دادم تا حاجتم برآورده گردد. سپس ‍ خواسته ات را یادآور می شوی .

آن مرد رفت و آنچه به او گفته بود انجام داد. سپس به در خانه عثمان بن عفان آمد که ناگهان دربان خانه نزد او آمد و دستش را گرفت و وارد مجلس عثمان کرد. او نیز وی را روی زیرانداز کنار خود نشانید و گفت: خواسته ات چیست؟ او خواسته اش را بیان کرد و وی آن را برآورده ساخت .

سپس به او گفت: تو تا این ساعت نیازت را یادآور نشده بودی. و گفت: هر نیاز و حاجت دیگری که داری بیان کن. (20)


 توسل به قبر پیامبر صلیاللّه علیه وآله:

در سنن دارمی و وفاء الوفاء سمهودی از اوس بن عبداللّه روایت کنند که گفت: مردم مدینه دچار قحطی شدید شدند و به عایشه شکوه کردند. عایشه گفت: به سوی قبر پیامبر صلیاللّه علیه وآله بروید و دریچه ای از آن به سوی آسمان باز کنید تا میان قبر و آسمان سقفی نباشد.

راوی گوید: چنین کردند. پس از آن‚ چنان بارانی بر ما بارید که گیاهان روییدند و شتران فربه شدند. (21)
د - توسل به عباس عموی پیامبر صلیاللّه علیه وآله:

در صحیح بخاری است که: عمر بن خطاب هر گاه قحطی می شد عباس بن عبدالمطلب را شفیع و وسیله قرار می داد و می گفت: اللّهم انا کنا نتوسل الیک بنبینا فتسقینا‚ و انا نتوسل الیک بعم نبینا فاسقنا قال فیسقون.

پروردگارا! ما در گذشته با توسل به پیامبرمان به سوی تو می آمدیم و تو بارانمان می دادی و سیرابمان می کردی. و اکنون با توسل به عموی پیامبرمان به سوی تو می آییم. پس‚ بارانمان ده و سیرابمان کن .

راوی گوید: پس از آن باران می بارید و سیراب می شدند. (22)

توسل به لباس پیامبر صلیاللّه علیه وآله برای کاستن از فشار قبر:

در کنزالعمال‚ استیعاب‚ اسدالغابه و اصابه در شرح حال فاطمه بنت اسد از ابن عباس روایت کنند که گفت: هنگامی که فاطمه بنت اسد مادر امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلا م وفات کرد‚ رسول خدا صلیاللّه علیه وآله پیراهن خود را بر او پوشانید و در قبر وی در کنار او خوابید.

حاضران با تعجب گفتند: آنچه را که با این جنازه انجام دادی‚ تا به حال از شما ندیده بودیم! فرمود: این برای آن است که هیچ کس - بعد از ابی طالب - نسبت به من نیکوکارتر از او نبوده است. من پیراهن خود را بر او پوشاندم تا او از جامه های بهشتی بپوشد‚ و در قبر با او خوابیدم تا از فشار قبر در امان باشد. (23) و در طبقات ابن سعد از سهل بن سعد روایت کند که گفت: زنی با عبایی بافته شده حاشیه دار خدمت رسول خدا صلیاللّه علیه وآله رسید و گفت: یا رسول خدا! من این عبا را با دست خود بافته و آن را آورده ام که بر شما بپوشانم. راوی گوید: رسول خدا صلیاللّه علیه وآله که بدان نیاز داشت‚ آن را پذیرفت و پوشش خود قرار داد و روزی که با آن در جمع ما آمده بود‚ فلا ن بن فلا ن آن را برانداز کرد و گفت: یا رسول اللّه! این عبا چقدر نیکوست! آن را بر من بپوشان! فرمود: باشد. پس‚ تا آن جا که خدا خواست در آن مجلس نشست و سپس مراجعت فرمود و چون به منزل رسید‚ آن را پیچید و نزد او فرستاد. مردم به او گفتند: کار خوبی نکردی‚ رسول خدا صلیاللّه علیه وآله چون به آن نیاز داشت آن پذیرفت و تو که می دانستی پیامبر هیچ سائلی را رد نمی کند آن را از او درخواست کردی! آن مرد گفت: به خدا سوگند‚ آن را برای پوشیدن بر خود نخواستم‚ بلکه او را از پیامبر صلیاللّه علیه وآله درخواست کردم تا کفن روز مرگم باشد. سهل گوید: آن عبا روز مرگ کفن او بود. (24)

و الحمدللّه رب العالمین

***********************************

——— پی نوشت ها: ———

1. صحیح بخاری کتاب المغازی باب غزوه خبیر جلد 3 صفحه 35‚ و کتاب الجهاد و السیر جلد 2 صفحه 109‚ باب 102‚ و باب ما قیل فی لواء النبی جلد 2 صفحه 111‚ و باب فضل من اسلم علی یدیه رجل جلد 2 صفحه 115‚ و کتاب فضائل اصحاب الصحابه باب من فضائل علی بن ابی طالب علیه السلا م حدیث 32 و 34‚ و باب غزوه ذی قرد و غیرها حدیث 132‚ و سنن ترمذی کتاب المناقب باب مناقب علی بن ابی طالب جلد 13 صفحه 172.

2. صحیح بخاری‚ باب دعاء النبی الی الا سلا م جلد 2 صفحه 107.

3. صحیح مسلم‚ کتاب الجهاد و السیر حدیث 132.

4. صحیح بخاری کتاب الوضوء باب التماس الوضوء اذ کانت الصلا ه جلد 1 صفحه 31.

5. صحیح بخاری کتاب الا شربه باب شرب البرکة و الماء المبارک جلد 3 صفحه 219‚ سنن نسائی کتاب الطهاره باب الوضوء من الا ناء جلد 1 صفحه 25. مسند احمد‚ جلد 1 صفحه 402. سنن دارمی از قول عبداللّه بن عمر باب ما اکرم اللّه النبی من تفجر الماء من بین اصابعه جلد 1 صفحه 15.

6. صحیح مسلم‚ کتاب الحج باب بیان ان السنه یوم النجران یرمی ثم ینحر ثم یحلق حدیث 323 و 326. سنن ابوداوود‚ کتاب المناسک باب - الحلق و التقصیر حدیث 1981. طبقات ابن سعد‚ جلد 1 صفحه 135‚ مسند احمد‚ جلد 3 صفحه 111‚ 133‚ 137‚ 146‚ 208‚ 214‚ 239‚ 256 و287 جلد 4 صفحه 42 و مغازی واقدی‚ صفحه 429.

7. صحیح مسلم‚ کتاب الفضائل باب قرب النبی من الناس و تبرکهم به حدیث 74 صفحه 1812.

8. مستدرک حاکم‚ کتاب معرفه الصحابه باب مناقب خالد بن الولید جلد 3 صفحه 299. فشرده این روایت در منتخب کنز العمال در حاشیه مسند احمد جلد 5 صفحه 178 و تاریخ ابن کثیر‚ جلد 7 صفحه 113 نیز آمده است .

9. صحیح بخاری‚ کتاب اللباس باب ما یذکر فی الشیب جلد 4 صفحه 27 که ما فشرده آن را آوردیم .

10. طبقات ابن سعد‚ جلد 6 صفحه 62. صحیح بخاری‚ کتاب الوضوء باب الماء الذی یغسل به شعر الا نسان جلد 1 صفحه 31.

11. مسند احمد‚ جلد 6 صفحه 348. طبقات ابن سعد‚ جلد 1 صفحه 22‚ باب ذکر لباس النبی. تاریخ الا سلا م ذهبی السیرة النبویة صفحه 503. السیرة النبویة و الا ثار المحمدیه‚ چاپ دوم بیروت‚ دارالمعرفة‚ جلد 2 صفحه 225.

12. صحیح مسلم‚ جلد 3 صفحه 161‚ کتاب اللباس و الزینة باب تحریم استعمال اناء الذهب و الفضة حدیث 2069.

13. صحیح بخاری‚ کتاب الشروط باب الشرط فی الجهاد و المصالحة مع اهل الحرب جلد 2 صفحه 81 و کتاب المغازی باب غزوه الحدیبیه. طبقات ابن سعد‚ جلد 3 صفحه 29 و جلد 1 قسمت اول صفحه 118 و مغازی واقدی صفحه 247.

14. مسند احمد‚ جلد 5 صفحه 68. مشروح آن در شرح حال حنظلة بن حذیم بن حنیفه در اصابه آمده است .

15. مستدرک حاکم‚ جلد 2 صفحه 615. مجمع الزوائد‚ جلد 8 صفحه 253. تحقیق النصره‚ مرامی ( 816 هجری ) صفحه 113 - 114 به نقل از طبرانی.

16. بقره / 89.

17. از این روایات چنین ظاهر می شود که آنها با امثال این گونه دعاها خداوند جلیل را می خواندند; دعاهایی که دربردارنده توسل به رسول خداست .

18. این روایات از حیث مضمون متواتر است و در کتاب های زیر آمده است: دلا یل النبوة‚ بیهقی صفحه 343 - 345. تفسیر طبری در تفسیر آیه. تفسیر نیشابوری در حاشیه تفسیر طبری‚ جلد 1 صفحه 333. مستدرک حاکم‚ جلد 4 صفحه 263. تفسیر سیوطی به نقل از دلا ئل النبوة ابونعیم‚ تفسیر محمد بن عبد حمید‚ تفسیر عبدالرحمان بن ابی حاتم بن ادریس رازی و تفسیر محمد بن ابراهیم بن المنذر نیشابوری (318 هجری ).

19. مسند احمد‚ جلد 4 صفحه 138. سنن ترمذی کتاب الدعوات جلد 13 صفحه 80 - 81. سنن ابن ماجه کتاب اقامة الصلا ة و السنة فیها باب ما جاء فی صلا ة الحاجة حدیث 1358‚ صفحه 441‚ ابن اثیر با سند خود در شرح حال عثمان بن حنیف در اسدالغابة بیهقی بنا بر نقل صاحب کتاب تحقیق النصرة از او و تحقیق النصرة صفحه 114. ما عبارت احمد بن حنبل امام حنابله را از آن رو آوردیم که منکران شفاعت از پیروان ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب پیروان احمد بن حنبل اند.

20. تحقیق النصرة‚ صفحه 14 و 115 به نقل از معجم کبیر طبرانی .

21. سنن دارمی‚ جلد 1 صفحه 43 - 44. وفاء الوفاء‚ جلد 2 صفحه 549.

-22 صحیح بخاری‚ کتاب الا ستقساء باب سوال الناس الا مام الا ستقساء اذا قحطوا و کتاب اصحاب النبی باب مناقب عباس بن عبدالمطلب جلد 2 صفحه 200 و جلد 1 صفحه 124. سنن بیهقی کتاب صلا ة الا ستقساء باب الا ستقساء بمن ترجی برکه دعائه جلد 3 صفحه 352.

23. کنزالعمال‚ جلد 12 صفحه 147 حدیث 34424. اصابه‚ جلد 8 صفحه 160‚ اسدالغابة‚ جلد 5 صفحه 517.

استیعاب در حاشیه اصابه جلد 4 صفحه 328‚ چاپ مصر 1328 هجری. صفوةالصفوه ‚ جلد 2 صفحه 54 در شرح حال فاطمه بنت اسد. ذخائر العقبی‚ صفحه 55 و 56. فصول المهمه ابن صباغ مالکی‚ صفحه 31 و 32. وفاء الوفاء‚ جلد 3 صفحه 897 و 898. و ینابیع المودة .

24. طبقات ابن سعد‚ جلد 1 صفحه 222‚ باب ذکر لباس الرسول .

موضوعات: توسل به پیامبر (ص) و تبرک به آثار آن حضرت در حیات و ممات  لینک ثابت
 [ 01:13:00 ب.ظ ]




توسل به پیامبر اعظم گره‎گشای مشکلات

 

روایتی داریم که اگر حاجتی داشتی به پیامبر صلی الله علیه و آله پناه ببر.

به گزارش فرهنگ نیوز، محمد لطفی زاده در وبلاگ “منبر اینترنتی” نوشت:

به نام خدایی که به پیامبر اسلام درود می فرستد
نکته‎ای در باب توسل به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از کتاب هدهد (جلد دوم) به نقل از کتاب روضه‎های استاد فاطمی نیا تقدیم می شود :

روایتی داریم که اگر حاجتی داشتی به پیامبر صلی الله علیه و آله پناه ببر. شیخ صدوق رحمت الله تعالی علیه هم روایت کرده پیامبر صلی الله علیه و آله از جایی رد می شدند که صدای گریه کنیزی را در یک گوشه شنیدند. پرسیدند چرا گریه می‌کنی؟ گفت : مولایم پولی داده بود که چیزی با آن بخرم ولی پول را گم کرده‎ام. حضرت فرمود: من به تو این پول را می‎دهم. ظاهراً حضرت پیراهن خود را فروختند و پول را دادند. اما دوباره کنیز گریه می‎کرد. حضرت علت را پرسیدند. گفت : چون دیر کرده‎ام می‎ترسم دعوایم کند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من با تو می‏ آیم و وساطت می‎کنم. به در خانه که رسیدند چون در آن زمان برای کسب اجازه جهت داخل شدن به خانه سلام می‎گفتند، پیامبر فرمود : السلام علیکم (یعنی اگر کسی هست بیاید بیرون) حضرت دو بار سلام گفتند اما جوابی نیامد و بار سوم از داخل خانه صدایی بلند شد که : السلام علیک یا رسول الله. حضرت فرمود چرا دو بار قبل جواب ندادید؟ صاحب کنیز عرض کرد: یا رسول الله ، صدای شما دلنشین بود. خواستیم این صدا را بیشتر بشنویم. قربان قدمتان ، امر بفرمایید. حضرت سفارش کنیز را کرد و صاحب کنیز هم به احترام حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نه تنها او را دعوا نکرد بلکه وی را آزاد نمود.

این کنیز گوشه‎ای گریه می‎کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گره از کارش گشودند. ما هم گوشه دلمان را متوجه حضرت کنیم و از عمق جانمان عرض کنیم : یا رسول الله ، ما هم از شما می‎خواهیم دستمان را بگیرید و شفاعتمان بفرمایید. همانطور که در دعای کمیل آمده، گریه سلاح ما است و باید همین توفیق را هم از خداوند درخواست نمود. همانگونه که در دعای ابوحمزه ثمالی عرضه می‎داریم: خدایا کمکم کن به حال خودم گریه کنم.

البته باید توجه داشت که داشتن سلاح به تنهایی کافی نیست بلکه آمادگی فرد و نحوه استفاده از سلاح هم مهم است. ان‌شاء‌الله با توجه قلبی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله متوسل شویم و در گوشه‎ای بنشینیم و عرض کنیم :

یا وجیهاً عند الله اشفع لنا عند الله (ای آبرومند نزد خدا برای ما نزد خدا شفاعت فرما)

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

موضوعات: توسل به پیامبر اعظم گره‎گشای مشکلات  لینک ثابت
 [ 01:04:00 ب.ظ ]