فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



 

 


مهدی جان!
سئوالی ساده دارم از حضورت
من آیا زنده ام وقت ظهورت
اگر که آمدی من رفته بودم
اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم
بیایم در رکاب تو بمیرم

موضوعات: مهدی جان!  لینک ثابت
[جمعه 1395-02-31] [ 08:33:00 ب.ظ ]





خدایا آمده ام آدم شوم

حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) را در حرم امام حسین(علیه السلام) دیدند که گریه می کند و به امام می گوید: آقا جان من مجتهد شده ام، ولی می خواهم آدم بشوم

گفتند: ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل.

حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) فرمودند: ملا شدن چه مشکل آدم شدن محال است. این به خاطر این است که ما در فکر آدم شدن نیستیم. دعا کنید آدم شویم و بمیریم. برسیم و بمیریم. دعا کنیم بارِمان را به مقصد برسانیم و بمیریم.
شخصی وارد روستایی شد، دید همه قبرها جلوی درِ خانه هاست و سِن مرده ها کم است؛ یکی شش ماه، یکی یک سال، یکی سه سال، یکی ده روز. از شخصی پرسید: جریان چیست؟ در جواب گفت: ما اینجا مرده ها را جلوی خانه دفن می کنیم که هر روز وقتی از خانه بیرون می آییم، به یاد مرگ و آخرت بیفتیم و از خدا بترسیم و در روز، حواسمان جمع باشد و کارهایمان را میزان کنیم و این که می بینی عمرها کم است، علتش این است که ما عمر را از روزی حساب می کنیم که شخص بیدار شود و خودش را بشناسد (و دست از گناه و معصیت بکشد).
اگر این طور باشد، عقیده من این است که ما غالباً سقط جنین شده ایم و اصلا عمری نداریم. دعا کنید بیدار شویم و بفهمیم و بمیریم، و بفهمیم از کجا آمده ایم و در کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت. حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: «رَحِمَ اللّهُ اِمْرَاً عَلِمَ مِن أینَ وَفی أینَ وَ إلی أینَ»
گاهی وضو بگیر و رو به قبله بنشین و تسبیح را بردار و صد بار بگو: «من کی هستم».
حضرت امیر مؤمنان علی(علیه السلام) فرمودند: تعجب می کنم از کسی که به دنبال گمشده خویش می گردد، ولی به دنبال خودش نمی گردد.
ما خودمان را گم کرده ایم. تا به حال گشته ای خودت را پیدا کنی؟
تو شاه جواهر ناسوتی خورشید مظاهر لاهوتی
صد ملک زبهر تو چشم براه ای یوسف مصری به درآی ازچا
تا والی مصر وجود شوی سلطان سریر شهود شوی
در روز الست بلی گفتی امروز به بستر لا خفتی
نه اشک روان نه رخ زردی الله الله تو چه بی دردی
یکدم به خود آی و ببین چه کسی به چه بسته دلی به که همنفسی

موضوعات: خدایا آمده ام آدم شوم  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ب.ظ ]





بصیرت از دیدگاه مقام معظم رهبری و چهار نکته در مورد بصیرت

بصیرت این است. بصیرت وقتى بود، غبارآلودگى فتنه نمیتواند آنها را گمراه کند، آنها را به اشتباه بیندازد. اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب، گاهى در راه بد قدم میگذارد. شما در جبهه‌ى جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه‌خوانى بلد نباشید، اگر قطب‌نما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه میکنید مى‌بینید در محاصره‌ى دشمن قرار گرفته‌اید؛ راه را عوضى آمده‌اید، دشمن بر شما مسلط میشود. این قطب‌نما همان بصیرت است.
در زندگىِ پیچیده‌ى اجتماعىِ امروز، بدون بصیرت نمیشود حرکت کرد. جوانها باید فکر کنند، بیندیشند، بصیرت خودشان را افزایش بدهند. معلمان روحانى، متعهدان موجود در جامعه‌ى ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهى و حوزوى، باید به مسئله‌ى بصیرت اهمیت بدهند؛ بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راه‌هاى جلوگیرى از این موانع و برداشتن این موانع؛ این بصیرتها لازم است. وقتى بصیرت بود، آنوقت شما میدانید با کِى طرفید، ابزار لازم را با خودتان برمیدارید. یک روز شما میخواهید تو خیابان قدم بزنید، خوب، با لباس معمولى، با یک دمپائى هم میشود رفت تو خیابان قدم زد؛ اما یک روز میخواهید بروید قله‌ى دماوند را فتح کنید، او دیگر تجهیزات خودش را میخواهد. بصیرت یعنى اینکه بدانید چه میخواهید، تا بدانید چه باید با خودتان داشته باشید.
جمهورى اسلامى یک سخن تازه را به عرصه‌ى سیاست جهان آورد. این سخن تازه امروز و هنوز بعد از گذشت سى سال، در فرهنگ سیاسى دنیا یک سخن جدید و تازه و جذاب است. لذا مى‌بینید ملتها نسبت به جمهورى اسلامى احساس اهتمام میکنند، احساس علاقه میکنند. وقتى انتخابات شما با شرکتِ هشتاد و پنج درصد مردم اتفاق مى‌افتد، مردم در بخشهاى مختلف، در کشورهاى مختلف، علاقه‌مندان جمهورى اسلامى خوشحال میشوند، شعار میدهند و این را منتقل میکنند؛ ما از راه‌هاى مختلف آن را میفهمیم. وقتى دشمن براى اینکه این انتخابات را، این حضور عظیم را، این پیروزى بزرگ سیاسى را خراب بکند، به شایعه‌افکنى، به تهمت‌زنى، به ایجاد اغتشاش در گوشه‌اى از کشور دست میزند، مى‌بینیم نگران شدند؛ ملتها نگران میشوند؛ در لبنان، در پاکستان، در افغانستان، در مناطق گوناگون، هر جا شیعه هست، هر جا مسلمان مخلصى هست، مى‌بینیم از وضع کشور نگران میشوند. این نشان دهنده‌ى حضور زنده‌ى تفکر جمهورى اسلامى در دنیاى اسلام است.
جمهورى اسلامى دو جزء دارد: جمهورى است، یعنى مردمى است؛ اسلامى است، یعنى بر پایه‌ى ارزشهاى الهى و شریعت الهى است.
مردمى است، یعنى مردم در تشکیل این نظام، در بر روى کار آوردن مسئولان این نظام نقش دارند، پس مردم احساس مسئولیت میکنند؛ مردم برکنار نیستند. مردمى است، یعنى مسئولان نظام از مردم و نزدیک به مردم باشند، خوى اشرافیگرى، خوى جدائى از مردم، خوى بى‌اعتنائى و تحقیر مردم در آنها نباشد. ملت ما قرنهاى متمادى خوى اشرافیگرى را، استبداد و دیکتاتورى را در حاکمان نابحقِ این کشور تجربه کرده و دوران جمهورى اسلامى دیگر نمیتواند اینجور باشد. دوران جمهورى اسلامى یعنى دوران حاکمیت آن کسانى که از مردمند، با مردمند، منتخب مردمند، در کنار مردمند، رفتارشان شبیه رفتار مردم است. این، معناى مردمى است. مردمى است، یعنى باید به عقاید مردم، به حیثیت مردم، به هویت مردم، به شخصیت مردم، به کرامت مردم اهمیت گذاشته بشود. اینها مردمى است،اسلامى است، یعنى همه‌ى آنچه که گفتیم، پشتوانه‌ى معنوى پیدا میکند. حکومتهاى دموکراسى سکولار، بیگانه‌ى از دین، جداى از دین، و در مواردى ضد دین، میروند کنار. اسلامى است، یعنى مردم در کار دنیایشان هم که کار میکنند، تلاش میکنند، در واقع دارند کارِ خدائى میکنند. آن کسانى که براى جامعه کار میکنند، آن کسانى که براى استحکام نظام کار میکنند، آن کسانى که براى پیشبرد کلمه‌ى این نظام و این کشور و اعلاى کلمه‌ى این نظام کار میکنند، براى خدا دارند کار میکنند. خدائى است. این خیلى ارزش دارد، این یک نسخه‌ى جدید است؛ این نسخه‌ى جدیدى است که دنیا این را بعد از زمان پیامبران و بعد از صدر اسلام تا امروز، دیگر ندیده. این، چیز کمى نیست. این، دشمن دارد. دیکتاتورهاى عالم هم دشمن این نظامند؛ سلطه‌گران و متجاوزان به حقوق ملتها هم دشمن این نظامند؛ باید منتظر دشمنى بود. منتها این ملت نشان داده است که این دشمنى‌ها در ایستادگى او اثرى ندارد. سى سال است دشمنها، دشمنى میکنند و ملت ایران ایستادگى میکند و نتیجه‌ى این چالش، پیشرفت شگفت‌انگیز ملت ایران شده و این پیشرفت بعد از این هم ادامه خواهد داشت
جوانان عزیز! هر چه میتوانید در افزایش بصیرت خود، در عمق بخشیدن به بصیرت خود، تلاش کنید و نگذارید، دشمنان از بى‌بصیرتى ما استفاده کنند؛ دشمن به شکل دوست جلوه کند، حقیقت به شکل باطل و باطل در لباس حقیقت. امیرالمؤمنین در یک خطبه‌اى از جمله‌ى مهمترین مشکلات جامعه همین را میشمارد: «انّما بدء الوقوع الفتن اهواء تتّبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب اللَّه».(4) در همین خطبه، امیرالمؤمنین میفرماید: اگر حق به طور واضح در مقابل مردم آشکار و ظاهر بشود، کسى نمیتواند زبان علیه حق باز کند. اگر باطل هم خودش را به طور آشکار نشان بدهد، مردم به سمت باطل نخواهند رفت. «و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان». آن کسانى که مردم را میخواهند گمراه بکنند، باطل را به صورت خالص نمى‌آورند؛ باطل و حق را آمیخته میکنند، ممزوج میکنند، آن وقت نتیجه این میشود که «فهنالک یستولى الشّیطان على اولیائه»؛ حق، براى طرفداران حق هم مشتبه میشود. این است که بصیرت میشود اولین وظیفه‌ى ما. نگذاریم حق و باطل مشتبه بشود.
امروز در مقابل نظام جمهورى اسلامى که فعلاً قله‌ى اسلام‌طلبى در دنیاى اسلام است، صفوفى قرار گرفته‌اند؛ استکبار جهانى در قلب آن صفوف است؛ صهیونیست در قلب آن صفوف است. اینها به طور صریح، دشمنان خونى اسلامند، پس دشمنان خونى جمهورى اسلامى‌اند. این شد یک معیار. اگر حرکتى کردیم، کارى کردیم که به نفع این دشمن انجام گرفت، باید بدانیم اگر غافلیم، هوشیار بشویم، بدانیم که داریم راه غلط میرویم. اگر حرکتى کردیم که دیدیم این دشمن را خشمگین میکند، بدانیم که راهمان راهِ درست است. دشمن از پیشرفت ملت ایران خشمگین میشود، از موفقیتهاى شما خشمگین میشود، از استحکام نظام اسلامى خشمگین میشود. شما ببینید از کدامیک از کارهاى ما دشمن خشمگین میشود؛ آن چیزى که دشمن را خشمگین میکند، این همان خط درست است. آن چیزى که دشمن را مشعوف میکند، ذوق‌زده میکند، سعى میکند بر روى او هى تکیه کند؛ در تبلیغات، در سیاست‌ورزى، این آن خط کج است؛ این همان زاویه‌دارى است. این معیارها را در نظر داشته باشید. این معیارها حقایق را روشن خواهد کرد. در بسیارى از موارد آن جائى که اشتباهى پیش مى‌آید، با این معیارها میشود آن اشتباه را برطرف کرد.
به خداى متعال باید توکل کرد، به خدا باید اعتماد کرد، به خداى متعال باید حسن ظن داشت. خداى متعال وعده کرده است: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره»؛(5) آن کسانى که در راه نصرت دینِ خدا حرکت میکنند، وقتى حرکت کنند، خدا آنها را نصرت میدهد. بله، طرفدار دین خدا باشیم، کارى هم انجام ندهیم، گوشه‌ى خانه بخوابیم، نصرتى وجود ندارد؛ اما وقتى که حرکت میکنیم براى نصرت دین خدا، ممکن است هزینه هم داشته باشد، اما نصرت قطعى است؛ همچنانى که از اول انقلاب تا امروز، در چالشهاى گوناگون، ملت ایران پیروز شده است؛ این نصرت الهى است. در جنگ تحمیلى، هشت سال، تقریباً همه‌ى دنیاى مطرح آن روز، پشت سر دشمن ما قرار گرفتند و با ما جنگیدند؛ آمریکا به آنها کمک کرد، شوروى به آنها کمک کرد، ناتو به آنها کمک کرد، همسایگان بى‌انصاف به آنها کمک کردند؛ پول دادند، امکانات دادند و همه‌ى اینها در مقابل جمهورى اسلامى قرار گرفتند و قصدشان تجزیه‌ى ایران بود، قصدشان جدا کردن خوزستان بود، قصدشان تصرف سرزمین بود، که بتوانند جمهورى اسلامى را به بى‌کفایتى متهم کنند و ساقط کنند؛ اما خداى متعال تو دهن آنها زد و ملت ایران با صبر خود، با ایستادگى خود، با بصیرت خود، به دشمنان آنچنان ضربه‌اى وارد کرد که عقب‌نشینى کردند. این امکان همیشه در اختیار شماست.
پروردگارا! به محمد و آل محمد، همچنانى که این باران رحمت امروز بر سر این مردم میبارد، رحمت و فضل و هدایت خودت را بر سر همه‌ى ما بباران. پروردگارا! ما را همواره با اسلام و با قرآن زنده بدار. پروردگارا! روزبه‌روز عزت و سربلندى و اقتدار ملت ایران را بیشتر کن. پروردگارا! هر آن کسى که براى این ملت دل میسوزاند، کار میکند، تلاش میکند، خدمت میکند، مشمول لطف و رحمت و عنایت خودت قرار بده. پروردگارا! آنهائى که به این ملت بد میکنند، آنهائى که لطمه میزنند، آنهائى که در وحدت این ملت شکاف ایجاد میکنند، آنها را از لطف و رحمت خودت محروم کن. پروردگارا! ما را بندگان صالح خود و سربازان حقیقى اسلام قرار بده؛ قلب مقدس ولى‌عصر را از ما راضى و خشنود کن؛ روح مطهر امام بزرگوار و ارواح طیبه‌ى شهدا را از ما راضى کن.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

<< خود آگاهی >> با توجه به فطرت :
میدانیم که در فرهنگ اسلامی و سخن معصومان شناخت خود به عنوان بهترین و پر فایده ترین شناخت ها معرفی شده و نزدیک ترین راه برای شناخت خداوند تلقی می شود. البته منظور از خود آگاهی در اینجا ( معرفت نفس )، آن هم به صورت کامل و جامع و عمیق نیست بلکه شناخت اجمالی از خود فطری انسان و ویزگی هایی که هرانسانی فط تا حائز آن باشد نیز کفایت می کند. به عبارت دیگر بدانیم گرایش به نیکی ،زیبایی،حق و حقیقت ، ومحبت در یک کلمه ،جلوهای کمال الهی در انسان وجود دارد. و مصداق های غیر واقعی هر یک از اینها را از مصداق های حقیقیشان بشناسیم.
<< زمان آگاهی >> با نگاه به آینده :
یعنی زمان شناسی و موقعیت سنجی و آگاهی از مقتضیات زمانی که در آن زندگی می کنیم.یعنی در حصار گذشته محصور نبودن و در زندان حال گرفتار نشدن. و به آینده نظر کردن یعنی برسنن حاکم بر تاریخ واقف بودن و توانایی تطبیق امروز با گذشته و وقایع امروزین با وقایع مشابه تاریخی را داشتن،برای استخراج درسها و عبرتهای زمانه به منظور ساختن آینده رمشن. و چه آینده ای روشن تر از جهان پس از ظهور حضرت ولی عصر (عج) اصولا جلوه های مهم تمایز تشیع با همه ادیان و مذاهب دیگر همین آینده نگری و تعیین مسئولیت شیعه منتظر برای سهم داشتن در ساختن آینده است. و بخش عمده ای از روایات و احادیث آخر الزمانی که علایم آخر الزمان و ظهور را بیان داشته اند. و در حقیقت برای منتظران وظیفه و نقش تعیین کرده اند هم به همین خاطر است.راستی هیچ به نشانه های آخرالزمان و علائم غیر حتمی ظهور و تطابق عجیب آنها با زمان حاضر توجه کرده اید.
<< جامعه آگاهی >> با نگرش جهانی:
به طور خلاصه یعنی شناخت گرایش ها نگرش ها وارزشها و ضد ارزش هاای حاکم جامعه ای که در آن زندگی می کنیم ، آن هم بدمن هیچ تعصبی.سپس شناخت جامعه رقیب همراه با وقایع نگری و درک ضعف ها و قوت ها و تهدید ها و فرصت های جامعه خود و رقیب علاوه بر ابن درک کلی شرایط حاکم بر جامعه بین المللی و نگاه جوامع دیگر به جامعه اسلامی ایرانی ما و عوامل مهم هویت بخش زندگی ما از دیگر فاکتور های لازم این بخش است .قدم بعدی در این رابطه درک هویت جمعی خود و نقش و جایگاه خود به عنوان یک فردی از یک جمع و جزئی از یک کل منسجم برای رسیدن به جامعه آرمانی و آرمان شهر اسلامی می باشد.
<< فرقان >> :
فرقان یعنی قدرت تشخیص تشخیص خوب از بد حق از باطل ،راه از چاه هدایت از ضلالت و روشنایی از تاریکی. فرقان همان است که خداوند در قرآن می فرماید و<< من یتق اله ،یجعل له فرقانا>> یعنی چنین قدرت تشخیصی حاصل تقوای الهی ،دوری از گناهان و هوای نفس و جاذبه های دنیایی است. اگر کسی خود آگاهی داشته باشد زمان آگاه و جامعه هم آگاه باشد اما تقوا نداشته باشد. نمی تواند انسان بصیری باشد. و سر انجام در کوران فتنه های دوران حتی اگر تشخیص هم درست باشد در انتخاب دچار گمراهی خواهد شد. اگر بخوایم بصیرت خود بسنجیم معیارهای چهار گانه فوق را باید در زمینه کلی ولایت مداری خود مورد نقد قرار دهیم.

موضوعات: بصیرت از دیدگاه مقام معظم رهبری و چهار نکته در مورد بصیرت  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ب.ظ ]




موضوعات: حدیث امام صادق (ع) در مورد کسی که بدون بصیرت عمل می کند  لینک ثابت
 [ 08:25:00 ب.ظ ]




بصیرت از منظر قرآن و احادیث

معنای بصیرت:

بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است.(1)

نزد اهل معنا، نیرویى نهانى و قوّهاى قلبى است که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ مى کند.

برخى از اهل معرفت مى‏گویند: «بصیرت قوّه قلبى یا نیرویى باطنى است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و بواطن اشیا را در مى‏یابد. بصیرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس».(3)

میان بَصَر که تأمین کننده نور ظاهرى، و بصیرت که آورنده نور باطنى است، تفاوت بسیار است؛ مانند:

1. نور ظاهرى، تنها با بینایى انسان سر و کار دارد. خورشید و ماه و چراغ، بیش از این که فضا را روشن و بینایى انسان را یارى کند، کارى انجام نمیدهد. پس اگر انسانى ناشنوا بود یا در بویایى و لامسه و گویایى خود نقص داشت، با تابش آفتاب و مهتاب و نورهایى از این قبیل، مشکلاتش حل نمیشود. اما نور باطن همه نقصهاى (باطنى و معنوى) انسان را برطرف، و تمام دردهاى او را، درمان مى کند… .

در صورتى که درون کسى را روشن کرد، ساحت جانش چنان نورانى مى شود، که هم صحنه هاى خوبى را در خواب و بیدارى مى بیند، هم آهنگهاى خوبى را مى شنود، هم رایحه هاى دل انگیزى را استشمام میکند و هم لطیفه هاى فراوانى را لمس مى نماید.(4)

2. انسان دو چهره یا دوجنبه دارد: چهره ظاهرى یا مُلکى و چهره باطنى یا ملکوتى، خداوند براى دیدن ظواهر، بَصَر را به صورت بالفعل به انسان داده، بشر از آغاز تولد به کمک آن هر چه را که در شعاع چشم و منظر او قرار گیرد مى‏بیند. اما براى دیدن باطن و شهود ملکوت، قوه نورى را در نهاد او نهادینه نموده به نام بصیرت، که تا آن “نور استعدادى” از قوه به فعلیت در نیاید، رؤیت باطن و شهود ملکوت، میسر نخواهد بود.

صاحب جامع الاسرار مى‏نویسد: معناى سخن خداوند (نور على نور یهدى اللَّه لنوره من یشاء)،(5) (… و من لم یجعل اللَّه له نوراً فماله من نور)،(6) چیزى جز این نیست که تا نور حق حاصل نیاید و به دل و جان سالک نتابد،

بصیرت در او پدید نیاید. نور حق سرمه چشم بصیرت است و تمام تلاش اهل مجاهده براى آن است که مورد عنایت حق قرار گیرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد.(7)

حافظ شیرازى که مى‏گوید:

گرنور عشق حق به دل و جانت افتد ـ باللَّه کز آفتاب فلک خوبتر شوى

ناظر به همین نور است. با پرتو افکن شدن نور حق است که سالک از تحیر و تردد مى رَهَد و سرانجام به حقیقت مى رسد.

راه تحصیل بصیرت:

براى نیل به مقام رفیع بصیرت باید به بازسازى و اصلاح نفس خویش پرداخت.

مجاهده با هواى نفسانى و تهذیب روح از زنگارهاى گناه، و لطیف و شفاف ساختن آیینه دل به نور توحید، تنها صراط مستقیمى است که “حجاب دیدگان دل” را مى گشاید و آدمى را در معرض الهامات غیبى و مقام کشف و شهود قرار مى دهد.

1. توبه: اولین گام براى تهذیب نفس و تحصیل بصیرت است. توبه از تقصیرات و گناهان، بلکه از کوتاهىها و جبران حق اللَّه و حق النّاسى است.

2. ذکر خدا: ذکر زبانى، قلبى و عملى، موجب بصیرت مى گردد. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: »مَنْ ذکر اللَّه استبصر؛(8) هر کسى به یاد خدا باشد، بینایى و بصیرت یابد«.

3. هم نشینى با علما: مجالست با علما که موجب بصیرت و بینایى است. على(ع) مى فرماید: »جاور العلماء تستبصر؛(9) با دانایان بنشین تا آگاهى یابى«.

4. خرد ورزى: کسى که هر خبر یا مطلبى را مى شنود، فوراً نمىپذیرد، بلکه پیرامون آن مى اندیشد و آن را از صافى عقل و اندیشهاش مى گذراند، بصیرت و بینایى مى یابد، چنان که آینده نگرى و به کارگیرى خرد در فرجام امور باعث بصیرت و بینایى مى گردد.(10)

5. زهد: زهد و عدم دلبستگى به دنیا، از امورى است که باعث بصیرت مى گردد.(11)

6. ارتباط با خدا: ازدیاد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانى و معارف آن، توسل به ائمه(ع) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از امورى هستند که موجب بصیرت و بینایى و برخوردارى از الهامات غیبى مى‏شود.

درجات و مراتب بصیرت:

بصیرت باطنى و بینایى دل، درجات و مراتبى دارد. اوج آن مرتبهاى است که ائمه(ع) دارند.

امیرالمؤمنین(ع) مى‏فرماید: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر همه پردهها فرو افتد، چیزى بر یقین من افزوده نمی‏شود».(12)

اگر چه آن مرتبه از یقین مخصوص اولیاى معصوم(ع) است، ولى دیگران نیز مى توانند مراتبى را تحصیل نمایند. هر کسى نور باطنى را از فطرت خدا داد خویش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، مى تواند خدا و نشانههاى او را با »چشم دل« ببیند و صداى تسبیح موجودات هستى را بشنود، که به حکم »یسبّح للَّه ما فى السموات و ما فى الارض«.(13) همه آنان که در آسمان و زمینند، تسبیح خدا مى کنند. بسیارى از واقعیتها را که با ابصر نمىتوان دید، با بصیرت مشاهده مى کند، بلکه توانایى دیدن جهنم و شنیدن صداى زفیر آن را پیدا مى کند، چنان که قرآن مى فرماید: »کلاّ لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم، ثم لترونّها عین الیقین«.(14)

آثار بصیرت:

در حدیث نبوى آمده است که در دل هر بندهاى دو دیده نهانى است که به واسطه آن دو، غیب را مى نگرد و چون خدا بخواهد در حق بندهاى نیکى کند، دو چشم دلش را مى گشاید تا به واسطه آن، آنچه را که از دیدگان ظاهریش نهان است، بتواند دید.

از شمار انسانهاى صاحب بصیرت «حارث بن مالک بن نعمان انصارى» بود. پیامبر اکرم از او پرسید: “چگونه‏اى و در چه حالى؟” عرض کرد: “مؤمن راستین و اهل یقینم". پیامبر فرمود: “علامت یقین و ایمان راستینت چیست؟” عرض کرد: “زهد و کناره‏گیرى نفسم از دنیا و دلبستگى آن، موجب شد که شبهایم را به بیدارى و عبادت و روزهایم را به روزه و تشنگى بگذرانم، از این رو به درجه‏اى از بصیرت و بینایى رسیده‏ام که گویى عرش پروردگارم را که براى حسابرسى بر پا شده است، مى بینم و بهشتیان را در حال زیارت یکدیگر مى‏نگرم و زوزه وحشتناک جهنمیان را از درون آتش می‏شنوم". پیامبر فرمود: “بنده‏اى است که خدا قلبش را روشن کرده است. حال به برکت این نور الهى صاحب بصیرت شده‏اى پس آن را حفظ کن".(15)

این خاصیت نور باطنى یا بصیرت است که از فطرت انسان پرتو افشان مى شود و اگر منبع الهى آن (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگىها و تیرگى هواهاى نفسانى آن را نپوشاند، همواره چشم بصیرت باطن پر فروغ خواهد بود

اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقیقت خود را نبیند، از آن رو که نورى ندارد، خود را گم مى کند و پس از مدتى خویشتن را به کلّى فراموش مى نماید.

اهمیت بصیرت:

در مورد اهمیت و ارزش بصیرت و اینکه منظور از بصیرت کدام قسم آن است به چند حدیث اکتفا می‎کنیم.

1. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می‎فرماید: «كور آن نیست كه چشمش نابینا باشد بلكه كور [واقعى] آن كسى است كه دیده بصیرتش كور باشد.

2. حضرت امام على علیه السلام می‎فرماید: «اگر دیده بصیرت كور باشد نگریستن چشم سودى نمى‎دهد.»

3. حضرت امام على علیه السلام می‎فرماید: «با بصیرت كسى است كه بشنود و بیندیشد، نگاه كند و ببیند، از عبرتها بهره گیرد آنگاه راه روشنى را بپیماید كه در آن از افتادن در پرتگاهها به دور ماند.»

همانطور که از احادیث فوق استفاده می‎شود بینش و آگاهی، در مورد کارهایی که انسان انجام می‎دهد، بخصوص اعمال فردی و اجتماعی، حائز اهمیت فوق العاده بوده و در صورت نبود بینش کافی مخصوصا در برهه‎های حساس زندگی، آدمی را تا مرحله افتادن در پرتگاهها و خروج از صراط مستقیم الهی پیش می‎برد.

بصیرت در قرآن:

این ماده در ضمن آیات قرآن در سه معنى بكار برده شده است .

1. بمعنى بینائى دل چنانكه در آیه 19سوره مبارکه فاطر مى‏فرماید:

«هرگز كوردل و روشن ضمیر یكسان نیستند.»

2. بمعنى بینائى چشم چنانكه در آیه 2سوره مبارکه انسان مى‏فرماید:

«(بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم!»

3. بمعنى بینائى با برهان و دلیل چنانكه در آیه 125سوره مبارکه طه مى‏فرماید:

«انسان غافل در روز قیامت مى‏گوید خدایا چرا مرا نابینا محشور كردى و حال آنكه من در دنیا بینا و آگاه بودم؟

******************************************

پى نوشت ها

****************************************

1. دکتر محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 546.

3. دائرة المعارف تشیع، جمعى از محققان، ج 3، ص 271.

4. آیت اللَّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى ج 14، ص 132 - 13

5. نور (24) آیه 35.

6. همان، آیه 40.

7. جامع الاسرار، ص 510 و 580 - 579،.

8. غررالحکم، ج 5، ص 166

9. غررالحکم، ج 3، ص 387.

10. “من استقبل الامور ابصر” یا “من فکّر أبصر العواقب” ؛ همان.

11. همان.

12. بحارالانوار، ج 66، ص 209.

13. جمعه (62) آیه 1.

14. تکاثر (152) آیات 7- 6- 5.
15. الکافى، ج 2، ص 54.

موضوعات: بصیرت از منظر قرآن و احادیث  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ب.ظ ]




 


احادیث امام علی علیه السلام در مورد بصيرت

 

ارزش بصيرت
ذَهابُ الْبَصَرِ خَيْرٌ مِنَ عَمْىِ الْبَصيرَةِ.(203)
كور چشمى به كه كوردلى .

حقيقت بصيرت
اِنَّمـَا الْبـَصـيـرُ مـَنْ سـَمـِعَ فـَتـَفـَكَّرَ وَ نـَظـَرَ فـَاءَبـْصـَرَ وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَكَ جَدَداً واضِحاً.(204)
انـسـان بـا بـصـيـرت كـسى است كه بشنود و خوب بينديشد و بنگرد و ببيند و از تجارب دنيا بهره گيرد، سپس در راه روشن حركت كند.

دشمن بصيرت
دَوامُ الْغَفْلَةِ يُعْمِى الْبَصيرَةَ(205)
غفلت پيوسته ، بصيرت را كور گرداند.

وظيفه بصير
لَوْ رَاءَى الْعَبْدُ الاَْجَلَ وَ مَصِيرَهُ، لاََبْغَضَ الاَْمَلَ وَ غُرُورَهُ.(206)
اگر انسان سرامد زندگى و عاقبت كارش را بنگرد آرزوها و غرورش را دشمن مى شمارد.

—————————————————————-

203 ـ شرح غررالحكم ، ج 4، ص 32.
204 ـ نهج البلاغه ، خ 152، ص 473 ـ 474.
205 ـ شرح غررالحكم ، ج 4، ص 22.
206 ـ نهج البلاغه ، ح 328، ص 1245

 

موضوعات: احادیث امام علی علیه السلام در مورد بصيرت  لینک ثابت
 [ 08:18:00 ب.ظ ]




استخاره امام زمان (عج) (بلدالامین)

 

ذكر جملة من النوافل و صلوات الحوائج و الاستخارات‏؛ و مما يدخل في هذا الباب و يزيد في هذا النقاب ذكر الاستغاثات و أَما الاستخارات فكثيرة
تعدادی از نمازهای نافله، حاجت و استخاره را بیان می کنیم؛ و آنچه که در این باب داخل می شود و اضافه بر چیزهای قبلی، استغاثه می باشد و اما استخاره ها بسیار هستند.
9. استخاره منقول از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
وَ مِنْهَا مَا ذَكَرَهُ الْعَلَّامَةُ فِي مِصْبَاحِهِ‏
مرحوم علامه طوسی در مصباح المتهجد گوید:
أَنَّ هَذِهِ الِاسْتِخَارَةَ مَرْوِيَّةٌ عَنْ صَاحِبِ الْأَمْرِ ع وَ هِيَ أَنْ يَقْرَأَ الْحَمْدَ[1] عَشْراً فَثَلَاثاً فَمَرَّةً ثُمَّ يَقْرَأَ الْقَدْرَ[2] عَشْراً ثُمَّ يَقُولَ ثَلَاثاً
این استخاره از حضرت صاحب الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) روایت شده که فرمودند: نخست سورهٔ حمد را ده مرتبه و سپس سه مرتبه و بعد از آن یک مرتبه می‌گویی و سپس سوره قدر را ده مرتبه و آن‌گاه سه مرتبه قرائت می‌کنی و بعد از آن سه بار می‌گویی:
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَخِيرُكَ لِعِلْمِكَ بِعَاقِبَةِ الْأُمُورِ
وَ أَسْتَشِيرُكَ لِحُسْنِ ظَنِّي بِكَ فِي الْمَأْمُولِ وَ الْمَحْذُورِ
اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ الْأَمْرُ الْفُلَانِيُّ وَ يُسَمِّيهِ بِمَا قَدْ نِيطَتْ بِالْبَرَكَةِ أَعْجَازُهُ
وَ بَوَادِيهِ وَ حُفَّتْ بِالْكَرَامَةِ أَيَّامُهُ وَ لَيَالِيهِ فَخِرْ لِيَ
اللَّهُمَّ فِيهِ خِيَرَةً تَرُدُّ شَمُوسَهُ ذَلُولًا وَ تَقْعَضُ أَيَّامَهُ سُرُوراً
اللَّهُمَّ إِمَّا أَمْرٌ فَآتَمِرُ وَ إِمَّا نَهْيٌ فَأَنْتَهِي
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَخِيرُكَ بِرَحْمَتِكَ خِيَرَةً فِي عَافِيَةٍ
ثُمَّ يَقْبِضُ عَلَى قِطْعَةٍ مِنَ السُّبْحَةِ وَ يُضْمِرُ حَاجَتَهُ فَإِنْ كَانَ عَدَدُ ذَلِكَ الْقِطْعَةِ فَرْداً فَلْيَفْعَلْ وَ إِنْ كَانَ عَدَدُهَا زَوْجاً فَلْيَتْرُكْ‏
و آنگاه قسمتی از تسبیح را می گیری و دو تا دو تا ردّ می کنی؛ اگر در پایان تعداد دانه فرد باقی ماند، به معنای «اِفعَل» (انجام بده) است؛ و اگر تعداد دانه زوج باقی ماند، مفهوم آن «لا تَفعَل» (انجام نده) است

قال السيد الجليل علي بن طاوس رحمه الله في كتابه فتح الأبواب و لما رأيت أخبارا كثيرة تضمنت تخيير الإنسان فيما يقرؤه بعد الحمد في ركعتي الاستخارة هداني الله تعالى أن أقرأ فيهما كصلاة ركعتي الغفيلة لأني وجدت المستشير له في ظلمات رأيه و تدبيره فقرأت بعد الحمد في الأولى‏ وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ‏ إلى قوله تعالى‏ الْمُؤْمِنِينَ[3]‏ ثم قلت ما معناه

سید جلیل القدر علی بن طاووس رحمه الله علیه در کتابش گفت، باب هایی را باز کرده و آنچه درباره آن حدیث بسیار دیدم این است که ضمانت می کنم انسان در نماز استخاره آنچه که بعد از سوره حمد می خواند، اختیار خود را به خدای تعالی واگذار می نماید که هدایتش می کند به نمازی همانند نماز دو رکعتی غفیله، زیرا که من یافتم مشورت کردن با او را در تاریکی، رای و تدبیرش، پس در رکعت اول، بعد از سوره حمد، آیه «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ» را تا آخر آیه تلاوت کند سپس بگوید آنچه که معنایش این است:

يا أرحم الراحمين و يا أكرم الأكرمين أنا في ظلمات فيما أستشيرك‏ فيه

فنجني كما وعدت إنك تنجي المؤمنين و اكشف لي ذلك برحمتك على النبيين

ثم أقرأ في الركعة الثانية بعد الحمد وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ‏ الآية[4] ثم أقنت بعد الآية و أقول

سپس در رکعت دوم، بعد از سوره حمد، آیه «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ» را تا آخر آیه بخواند سپس دست به قنوت بردارد و بگوید:

اللهم إني أسألك بمفاتح الغيب التي لا يعلمها إلا أنت

ثم أدعو بما سنح قال و من آداب المستخير أن يكون صلاته للاستخارة صلاة مضطر إلى معرفة مصلحته التي لا يعلمها إلا منه تعالى فيتأدب في صلاته كما يتأدب السائل المسكين و أن يكون عند سجوده للاستخارة و قوله

پس بخواند به آنچه که سخن سربسته می گوید و از آداب استخاره کننده است که نماز استخاره، نماز پریشان احوال است به سوی شناختی که مصلحتش باشد که نمی داند آن را جز خدای تعالی، پس در نماز ادب کند همچنانکه سائل مسکین ادب می کند و هنگام سجده در نماز استخاره و بگوید:

أستخير الله برحمته خيرة في عافية بقلب مقبل على الله تعالى و نية حاضرة صافية

و إذا عرف من نفسه وقت سجوده أنها غفلت استغفر و تاب من ذلك

فإذا رفع رأسه من السجدة أقبل بقلبه على الله تعالى و لا يتكلم بين أخذ الرقاع فإن العبد لو كان يشاور ملكا من ملوك الدنيا ما قطع مشورته له حادث غيره

پس هنگامی که سرش را از سجده بر میدارد رو به قبله باشد و سخن نگوید بین گرفتن رقاع(تکه کاغذهایی که روی آن می نویسند) پس اگر بنده از پادشاهی از پادشاهان دنیا مشورت گیرد، آنچه که مشورتش با او بدست میدهد، تصادف دیگری است.
[1]) سوره الحمد(فاتحه) [2]) سوره القدر [3]) سوره الانبیاء، آیات 87-88 [4]) سوره الانعام، آیه

موضوعات:  استخاره امام زمان (عج) (بلدالامین)  لینک ثابت
 [ 08:12:00 ب.ظ ]




مهمانی بد

حجه الاسلام آل کاظمی:

خانواده ازکارخانه خسته شده بود. گفت برویم سری به منزل آقای پارچینی همسایه قدیم بزنیم. طبق معمول استخاره کردم. استخاره بد آمد. گفتم : استخاره بد آمد. گفتند : میرویم اگر منزل هم نبود تاحرم میرویم و زیارت میکنیم. گفتم بد آمدن استخاره معلوم نیست برای نبودن آنها باشد ممکن است دلیل دیگر داشته باشد. بهرحال آماده شده بودند وراه افتادیم برادر خانم آقانصرالله که آنروزها حدوه دوازهشت سال داشت میهمان ما بود وهمراه ما آمد. رفتیم منزل جدید آقای پارچینی. اتفاقا سید وخانواده همگی منزل بودند واز رفتنما هم خیلی خوشحال شدند. خانمها آنطرف نشستند ما وآقای پارچینی وپسرانش این طرف نشستیم .

برای پذیرائی چائی ومیوه آوردند برای قاچ کردن میوه چاقوهای جدیدی آوردند که فوق العاده تیز بود. چیزی نگشت که ازطرف خانمها سروصدا ودادوفریاد بلند شد معلوم شد برادر خانم آقا نصرالله با چاقو بجای قاچ کردن سیب چهار انگشت خودرا قاچ میکند با عجله دنبال تاکسی رفتیم وبچه را به بیمارستان رساندیم وانگشتان اورا بخیه کردند به خانم گفتم حالا به حکمت استخاره پی بردید؟ درست است که منزل بودند ولی این حادثه درکمین بود اگر به استخاره عمل کرده بودیم این خطر برطرف میشد.

موضوعات: مهمانی بد  لینک ثابت
 [ 06:16:00 ب.ظ ]





نحوه استخاره گرفتن؟

 

 

استخاره به معناى طلب خیر است; یعنى انسان از خداوند بخواهد که او را به نیکى و خیر برساند. استخاره به این معنا در روایات بسیار وارد شده و مؤمنان به نماز و دعا قبل از تصمیم گیری فراخوانده شده اند . بنا بر روایات فراوان و معتبر، مستحب است که انسان قبل از تصمیم، به خصوص تصمیم های مهم به خدا متوجه شده و قلب خود را خالص کند و به نماز بایستد و با تضرع دو رکعت نماز به جا آورد . دعاهایی که در استخاره وارد شده، از جمله دعایی که در صحیفه سجادیه وارد شده یا دعایی که در مناجات های دهگانه “الوسائل الی المسائل” از امام جواد رسیده (در حاشیه مفاتیح )یا مناجات ها و دعاهای دیگری که به وفور در روایات نقل شده، بخواند و از خدا بخواهد آنچه به خیر و صلاح اوست، به قلبش القا کند و او را بر آن مصمم و از آنچه به خیر و صلاحش نیست، منصرف گرداند.
روایات وارده در استخاره بدین معنا بسیار فراوان و معتبر است. همه عالمان به اجماع بر استحباب مؤکد آن باور دارند و عین توحید و عبودیت و بندگی است.
البته استخاره ها همراه نماز و دعا و تضرع و توسل به ذات حق هستند. به همین جهت عالمان آن ها را جایز و مصداق توسل و هدایت خواهی شمرده اند. در ادله آن تسامح کرده و تحقیق عمیق و موشکافی را کنار نهاده اند. آنان حتی اجازه داده اند که فرد به یک عالم مومن و متقی یا شخص اهل نماز و قرآن مراجعه کرده و از او طلب استخاره کند. او هم با توسل به در گاه خدا و با هدایت طلبی از او ، قرآن را باز کند. به آیه اول صفحه نظر انداخته و با توجه به معنای آیه، به خوب یا بد بودن آن چه در نظر طالب استخاره هست، اشاره کند . با توجه به روایات و توضیح عالمان و فقیهان، مستحب مؤکد است انسان قبل از عزم نهایی یا حتی قبل از تصمیم ابتدایی در همه کار ها به خصوص در کار های مهم، نماز استخاره بخواند. بعد از نماز، دعا و مناجات استخاره بخواند. بعد در کاری که می خواهد انجام دهد تامل کند. پیرامون آن مشورت نماید. بعد به آنچه در نظرش خوب آمد، عمل کند. عمل به استخاره های معمول با توسل به خدا منع ندارد، گر چه باید سعی کرد که عادت نشود و فرد باب عقل و فکر و مشورت و تصمیم گیری را بر خود نبندد و نخواهد فقط با استخاره کار کند .
استخاره کردن روش های گوناگونی وجود دارد که به روش استخاره با قرآن و با تسبیح اشاره می کنیم:
سیدبن طاووس از کتاب دعوات خطیب مستغفری نقل کرده است که او از حضرت رسول خدا(ص)نقل کرد: هر گاه خواستی تفأل به کتاب اللّه بزنی، سوره اخلاص (قل هو الله احد) را سه مرتبه بخوان. سه مرتبه بر محمد(ص)و آل او صلوات بفرست. بعد قرآن را باز کن. طبق معنای آیه اول طرف راست صفحه ، عمل کن ; اگر بد است ، کار مورد نظر را ترک کن. اگر خوب است، آن کار را انجام بده.
روش استخاره با تسبیح:
برخی از بزرگان از امام زمان(ع) نقل کرده اند: یک قبضه از تسبیح را بگیر. جفت جفت جدا کن. اگر دو تا آمد خوب است ; یعنی به جای آور و اگر تک باشد، به معنای این است که خوب نیست ; یعنی ترک کن.
البته بر عکس هم می شود; یعنی جفت بد باشد و تک خوب ; بستگی به قصد شما دارد; یعنی اگر از اول قصدتان این بود که اگر جفت بیاید، بد است; همان را ملاک قرار دهید. اگر قصدتان این بود که تک معنای خوب باشد، به آن عمل کنید.(1) علاوه بر مطالبی که نوشتیم ، دعاهای مخصوصی هم وجود دارد که می توانید از مفاتیح استفاده کنید.

******************************************
پی نوشت :

******************************************
1. کلیات مفاتیح الجنان ، تألیف شیخ عباس قمی، ص 995ـ 989.

موضوعات: نحوه استخاره گرفتن؟  لینک ثابت
 [ 06:13:00 ب.ظ ]




نظر آیت الله بهجت(ره) درباره استخاره + راه ملاقات با امام عصر(ع)

 

فرهنگ > کتاب - حضرت فرمودند: بگو تو در فکر این مباش که مرا ببینی، خودت را درست کن، ما به سراغت می آییم.

به گزارش خبرآنلاین، جلد سوم «در محضر بهجت(ره)» گریده 500 نکته از بیانات حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) به همت محمدحسین رخشاد از سوی موسسه فرهنگی سماء روانه بازار نشر شد.

«ذکرالله حدی ندارد، افعال انسان در عین اختیاری بودن به توفیق الهی انجام می گیرد، اگر عقرب روی دستشان بگذاری، آنها را نمی گزد، مقربین از شوق بهشت جان سپرده اند و ما، قرآن آینه بهشت و جهنم، آیا می شود امام زمان(عج) چهارصد میلیون یاور داشته باشد و …، چه کنیم که معصیت نکنیم، خواندن نامه توسط آخوند ملافتح علی در جیب قاصد بدون نگاه کردن به آن ذکر خدا و…» از جمله بخش های این کتاب است.

چند بخش برگزیده از کتاب را در ادامه می خوانید:

«شخصی در فکر دیدار امام زمان(عج) بود، با محاسبات فهمید که با قفل سازی مراوده و ارتباط دارند. در راستای قفل سازان نزد یکی از قفل سازها رفت دید پیرزنی برای ساختن کلید قفل به او مراجعه کرده و پرسید اجرت آن چقدر می شود؟ قفل ساز پاسخ داد: یک عباسی می سازم. پرسید بعد از ساختن چقدر می خری؟ آن را به سیصد دینار یا یک سنار(مبلغی که خیلی کمتر از آنچه می ساخت) می خرم. سپس به قفل ساز دیگری مراجعه نمود که به یک سنار می ساخت و به یک عباسی(دوبرابر) می خرید. از اینجا فهیمد که این قفل ساز است که شاید با حضرت ارتباط دارد. لذا به او گفت: سلام مرا به آقا برسان و بگو چگونه می توان به خدمت شما رسید؟ قفل ساز گفت: فلان وقت برای گرفتن جواب بیا. در وقت مقرر مراجعه کرد و جواب حضرت را خواست. قفل ساز گفت: حضرت فرمودند: بگو تو در فکر این مباش که مرا ببینی، خودت را درست کن، ما به سراغت می آییم. از کسانی مباش که قفل را به یک عباسی درست می کنند و سیصد دینار و یک سنار می خرند؛ مثل کسانی باش که به یک سنار درست می کنند و به یک عباسی می خرند…»

*

سوال: آیا استخاره شرعا الزام آور است؟

جواب: برای کسی که نمی خواهد به استخاره عمل کند، استخاره کردن خوب نیست.

*

مرحوم آخوند فاضل اردکانی خیلی با دست بوسیدن مخالف بود، سیدی آمد و به ایشان گفت: شخصی سفارش کرده که از جانب او دستتان را ببوسم، ایشان هم به او و هم به واسطه بد گفت و سخت ناراحت شد. بعدکه غضبش فرو نشست، گفت: «خدایا، اولاد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را ناراحت کردم، دلش را آزردم…» بعد دستش را دراز کرد و گفت: «فلان فلان شده، بیا ببوس! فلان‌فلان شده، دست کسی را که معصیت نکرده (معصوم علیه السلام) باید بوسید.»

اگر فحاشی‌های ایشان - که به جا واقع می‌شد و بالاتر از موعظه بود ـ گردآوری می‌شد، یک کتاب کرامت و اخلاق بود.

*

آقای بروجردی ـ قدس سره ـ به کسبه و تجار می‌فرمود: در مورد تجارت، استخاره نکنید؛ زیرا اگر زیان دیدید، خیال می‌کنید، استخاره شما را ورشکست کرده است! این گونه افراد نمی‌دانند اگر استخاره نمی‌کردند و اقدام می ‌ردند، چه می‌شد و به چه هلاکت (مالی و جانی) بدتر از آن چه پیش آمده، مبتلا می‌شدند.

*

مرحوم میرزا جواد آقا ملکی و عالم دیگر اهل تبریز در محضر مرحوم ماقانی ـ صاحب کتاب تنقیح المقال - بودند، آقا میرزا جواد - رحمت الله - می‌گوید: نفْسم به من گفت: اگر آن عالم یکی گفت، تو هم باید یکی بگویی! ولی من با خودم گفتم: باید کفش او را جفت کنی! نفْسم ناراحت شد که چطور؟! گفتم: کفش خادمش را هم باید جفت کنی!

 

موضوعات: نظر آیت الله بهجت(ره) درباره استخاره + راه ملاقات با امام عصر(ع)  لینک ثابت
 [ 06:09:00 ب.ظ ]





استخاره در اسلام

*********************************************************************



باز در اعتقادات اسلامی به عواملی که در تصمیم سازی خردمندانه دخیل اند و عقل را در حقیقت یابی و شفاف اندیشی، مدد می رسانند، تاکید فراوان شده است که مهم ترین آن ها «مشورت » است.مشورت - که همان «اندیشه جمعی » است - بسیاری از گره های کوری را که عقل فردی، قادر به گشودن آن ها نیست به راحتی می گشاید و بر نقاط تاریک، نور می تاباند.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله - که عقل کل نامیده شده - از طرف خدا موظف بود که در برخی از کارها با اصحاب خود مشورت کند: «

و شاورهم فی الامر (1); ای پیامبر، در کارها با آنان مشورت کن » .در احادیث نیز مشورت، بهترین پشتیبان و برترین عامل دل گرمی است: «لا ظهیر کالمشاورة » (2).

با مشورت، نقص عقل فردی تا حدود زیادی، جبران می شود و مجموعه ای از اطلاعات و تجربیات گران بها، که دیگران در طی سال های بسیاری بدان ها دست یافته اند، به آسانی در دسترس قرار می گیرد.کسانی که به مشورت معتقدند و حاصل آن را در عمل به کار بسته اند از زیان های مادی و معنوی فراوانی جسته اند.

در این مشورت ها ما در واقع، خیر و خوبی خود را می جوییم; کاری را در نظر گرفته و درباره آن، اندیشه کرده ایم ولی از یک سو به خاطر پیچیدگی موضوع و از سوی دیگر، برد محدود تفکر، هنوز درتردیدیم، پس به ناچار، عقل های دیگر را هم به یاری می طلبیم تا ما را در جهت ادراک و هشیاری، کمک کنند:

مشورت ادراک و هشیاری دهد.عقل ها مر عقل را یاری دهد (3)

امر شاورهم برای آن بود.کز تشاور، سهو و کژ کمتر شود (4)

اما بسیار اتفاق افتاده است که پس از تفکر و مشورت، باز هم در تردیدیم و توان تصمیم قاطع را در خود نمی بینیم، در این هنگام، و در این حالت شک و دودلی عذاب دهنده، عقل و شرع توصیه می کنند که به مشورتی دیگر، دست زنیم ولی این بار با عقل بی نهایت و آگاه مطلق و خداوندگار هستی; همو که بر نیک و بد بندگان، آگاه است و خیر همگان را می خواهد.این گونه مشورت و خیرطلبی، همان چیزی است که در فرهنگ اسلامی، «استخاره » نام دارد.
هنگام استخاره

استخاره در میان تعداد کثیری از اقشار مختلف جامعه از زن و مرد، شهری و روستایی از پزشک و مهندس تا روحانی و مرجع تقلید، از کارگر و تاجر و کاسب تا حقوق دان و نویسنده و معلم و روشن فکر، معتقدان پروپا قرصی دارد.ولی تعداد قابل ملاحظه ای از این افراد، اولا: هنگام رجوع به استخاره را نمی دانند و یا به پیش شرطهای آن، وقوف و توجه چندانی ندارند، به طوری که قبل از تفکر و سنجش و مشورت، فورا به استخاره متوسل می شوند.ثانیا: از انواع استخاره، فقط استخاره با قرآن و تسبیح و کاغذ (رقعه) را می دانند و از گونه های دیگر آن; یعنی، استخاره مطلق، قلبی و مشورتی بی اطلاع اند.شاید از همین روست که استخاره در نزد مخالفان، دعوت به ترک اندیشه و مشورت، تلقی شده است، حال آن که استخاره به موقع و به جا و با رعایت تمامی آداب و پیش شرطهای آن، مرحله نهایی خردورزی است و به هیچ رو، ذبح تفکر و ترک مشورت و دعوی غیب دانی و آینده خوانی نیست; خصوصا سه نوع استخاره مطلق، قلبی و مشورتی - که روش و آداب آن ها در همین کتاب آمده است - مرحله تکمیلی و ضروری هر تصمیم گیری عاقلانه و سنجیده است.عقل سلیم حکم می کند که کارها با اراده قوی و دل گرمی و «گواهی خاطر» آغاز شود تا فرجامی نیکو داشته باشد; به قول صائب:

مرا ز خضر طریقت، نصیحتی یاد است که بی «گواهی خاطر» به هیچ راه مرو
دیدگاه ها درباره استخاره

اساسا باید گفت که در باب استخاره و تفال، سه دیدگاه وجود داشته و دارد: افراطی، تفریطی و معتدل.

دیدگاه نخست، از آن کسانی است که با عقل از سر خصومت درآمده اند و در هر کار جزئی، پیش از سنجش و استشاره به تفال و استخاره، رو آورده اند.این دسته عملا می گویند: عقل محدود، قادر نیست خیرما را نشان دهد، و مشورت نیز در واقع، رایزنی با عقل های محدود دیگر است، پس چه بهتر که در همان ابتدای کار، با گشودن مصحف و یا چنگ زدن به تسبیح، از آگاه مطلق و خداوندگار هستی، راه درست و خیر واقعی خود را بخواهیم.

معتقدان این روش، از اشارت های صریح و روشن خداوندگار هستی و آگاه مطلق، در جهت ایمان به پیامبر باطنی (عقل) (5) ، که یاور نیرومند پیامبر بیرونی (شریعت) است، غافل شده و از توان های عظیم آن، چشم پوشیده اند، از این رو به کم تدبیری، گرفتار آمده و در پیچ و تاب های زندگی روزمره، زمین گیر شده اند، که این خود، جزای نادیده گرفتن عقل است و خداوند، پشت به عقل کنندگان را دوست ندارد.

متاسفانه آن چه استخاره و تفال را در چشم برخی، ضعف عقل و نیاز غیب دانی، جلوه داده، کردارهای نسنجیده همین متشرع مآبانی است که به پیامبر باطنی - که همان عقل است - ایمان محکمی نداشته و رسالت آن را در هدایت و رهبری بشر، نادیده انگاشته اند.

دیدگاه دوم به کلی منکر استخاره و تفال است و این دو را دریچه هایی می داند که دست پندار آدمی به روی دنیای غیب گشوده است.این دیدگاه معتقد است: «تا وقتی انسان ظلوم جهول، دیوان طالع خود را به دست منشیان قضا و قدر می داند و از توان های خویش، بی اطلاع است و تاهنگامی که انسان، سرنوشت خود را فرآورده «کارگاه غیب » و به هم بافته «تقدیر و گناه » می شناسد و از تاثیر وجود خود، غافل است، در هر جا که دریچه ای به دنیای غیب سراغ گیرد چاره ای ندارد جز آن که گردن دراز کند و از آن جا با بیم و امید، نقش سرنوشت ناپیدای خویش را در آفاق دور دست دنیای دیگر، جست و جو کند» . (6)

این دیدگاه، نسبت به استخاره و تفال، تصوری به مراتب پراشتباه تر از دیدگاه اول، دارد، زیرا اولا: انسانی که پس از تعقل و مشورت، و در حالت تردید و دودلی، استخاره می کند، دست پندار به سوی دنیای غیب نگشوده است و سر غیب دانی و راز دانی ندارد بلکه برای انجام و یا ترک کار خود، گواهی خاطر و اطمینان قلب و قوت اراده می طلبد.ثانیا: گذشته از استخاره، هر انسان با ایمانی، دیوان طالع خود را به دست منشیان قضا و قدر و فرآورده کارگاه غیب می داند، و این از اصول اولیه ایمان به خداست.

دیدگاه سوم، با وقوف بر منزلت عقل و شناخت از جایگاه مشورت، به گونه ای استخاره و تفال را تبیین و سپس تایید می کند که عین خردورزی و در راستای اندیشه گری است.یکی از طرفداران دانشمند و خرافه ستیز این دیدگاه، علامه طباطبائی، فیلسوف و مفسر بزرگ اسلامی است، که نظریه خود را این گونه تبیین می کند:

«حقیقت امر این است که انسان وقتی بخواهد، دست به کاری بزندناچار است زیر و روی آن را بررسی نماید و تا آن جا که می تواند فکر خود را - که موهبتی خدادادی است - به کار اندازد و چنان چه از این راه نتوانست صلاح خود را در آن کار، تشخیص دهد ناگزیر باید از دیگران، کمک فکری بگیرد و تصمیم خود را با کسانی که صلاحیت مشورت و قوه تشخیص صلاح و فساد دارند در میان بگذارد تا به کمک فکر آن ها خیر خود را در انجام و یا ترک آن کار، تشخیص دهد.و اگر از این راه هم چیزی دستگیرش نشد، چاره ای ندارد جز این که به خدای خود متوسل شده، خیر خود را از او مسئلت نماید، که این همان «استخاره » است.و نباید این کار را «دعوی علم غیب » دانست و نیز نباید آن را «تعریض به شئون الوهیت پروردگار» نام نهاد، هم چنان که مشورت را هم نباید، به خیال این که تشریک غیر خدای متعال در امور خود است، شرک نامید.

خلاصه این که: هیچ مانع و محذور دینی در استخاره و مشورت نیست، چون استخاره، کاری جز تعیین یکی از دو طرف تردید را انجام نمی دهد; نه غیر واجبی را واجب، نه حلالی را حرام، نه حکمی از احکام خدا را تغییر می دهد و نه آدمی را به آن چه در پس پرده غیب است، خبردار می کند، بلکه فقط و فقط می گوید: خیر صاحب استخاره در فعل است یا در ترک، و بدین وسیله او را از تردید، نجات می دهد.ولی این که اثر فعل و ترک کار، در آینده چه خواهد بود و چه حوادثی را به بار خواهد آورد از عهده استخاره بیرون است و استخاره از تعیین این جهت، ساکت است و آینده صاحب استخاره از خیر و شر، عینا مانند کسی است که استخاره نکرده و کار خود را با فکر و مشورت، انجام داده است.

همین اشکال را ممکن است کسی در استخاره با قرآن هم بکند، به توهم این که: «استخاره با قرآن، به دست آوردن عالم غیب است، چرا که نفس صاحب استخاره از استخاره با قرآن و تفال به آن و امثال آن، نحوست و میمنتی را احساس می کند که اگر استخاره اش خوب بود، انتظار خیر و نفعی را می کشد و اگر بد بود، مترصد شر و ضرری می شود.»

این اشکال نیز، توهمی بیش نیست، زیرا به طریق صحیح - هم از شیعه و هم از اهل سنت - روایاتی داریم که پیغمبر صلی الله علیه و آله خودش تفال به خیر می زد و مردم را هم به این عمل، توصیه می فرمود و از فال بد زدن، نهی می نمود و می فرمود: «هر جا که فال بد زده شد، به خدا توکل کنید و در پی کار خود بروید» .بنابر این، هیچ مانعی از تفال زدن با قرآن کریم و امثال آن، به نظر نمی رسد، چون اگر استخاره، خوب بود، صاحب استخاره، عمل را با طیب نفس و دل پاک، انجام می دهد و اگر بد بود، به خدا توکل کرده، در پی کار خود می رود.

پس استخاره با قرآن جز همان طیب نفس و رفع تردید و سرگردانی و امید به نفع و سعادت، اثر دیگری ندارد» . (7)
چه کسی استخاره کند؟

این اشاره ای بود به سه دیدگاه مهم در خصوص استخاره و تفال.ولی در این مورد یک نکته ظریف را - که در واقع اصل و اساس استخاره است - همیشه باید در نظر داشت و آن، این که: استخاره، صرفا یک تضرع شدید درونی و شخصی و یک نوع حالت عرفانی است که در لحظه تردید و دودلی به فرد استخاره کننده دست می دهد، به طوری که با همه وجود، خود را از درون با مبدا اعلی پیوند می زند و از او راه و چاره می طلبد.از همین روست که در احادیث معصومین علیهم السلام وارد شده است که: «هر کس خودش استخاره کند.» چنان که علامه مجلسی - رحمة الله علیه - می گوید: «سید بن طاووس (ره) گفته است: «من حدیث صریحی ندیده ام که کس برای دیگران استخاره کند و اصل، آن است که هر کس برای خودش، استخاره نماید» . (8)

علامه مجلسی در بیان این مطلب می گوید: «اولی و احوط آن است که هر کس برای خودش استخاره کند، زیرا ما هیچ حدیثی نداریم که شخصی به وکالت از دیگری استخاره نماید، و اگر وکالت در استخاره، جایز و یا بهتر بود، شایسته و سزاوار بود که اصحاب، از امامان علیهم السلام تقاضای استخاره نمایند و اگر چنین چیزی می بود، نقل می شد و دست کم، یک روایت در این مورد به ما می رسید.به علاوه آن کس که مضطر و حاجت مند است، اگر خودش استخاره کند به اجابت، نزدیک تر است و دعای او به اخلاص در نیت، نزدیک تر است » . (9)
استخاره با قرآن

همین جا باید گفت: کسانی که با قرآن، انس و الفتی ندارند و محکم و متشابه آن را نمی شناسند و از علم تفسیر، بهره ای ندارند، باید از استخاره و تفال با قرآن، سخت بپرهیزند و آیات خدا را به بازی نگیرند.شاید این حدیث شریف در اصول کافی خطاب به این دسته از افراد باشد که: «به قرآن، تفال مزن » (10).در جایی که فقیه بزرگ شیعی، آیة الله العظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی (ره)، از استخاره با قرآن می پرهیخت و می فرمود: «من درست نمی فهمم مثلا

یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض (11) » نسبت به موضوع استخاره، خوب است یا بد» (12) دیگران باید صد چندان بترسند و تا می توانند از این کار دوری جویند.

انواع دیگر استخاره، خصوصا استخاره های مطلق، قلبی و مشورتی، استخاره های آسان و عقل پسندی است که در مورد آن ها هم احادیث بسیاری از جانب معصومین علیهم السلام رسیده است و برای هر فردی - با هر درجه از علم و ادراک - انجام آن ها میسر است; کافی است که همان حالت تضرع و اتصال درونی ایجاد شود.

عجیب است که ما از انواع دیگر استخاره، غافل شده ایم و فقط به استخاره با تسبیح و قرآن پرداخته ایم.شاید علت این باشد که این دو نوع استخاره، محسوس تر و راحت ترند و ما با حذف مقدمات آن ها، راه را برای خود نزدیک کرده ایم، و یا این که می خواهیم جملاتی را با چشم خود ببینیم که به طور مستقیم، فرمان کاری را به ما می دهد.حال آن که باید معتقد شد: انسانی که عمیقا از درون با خدا پیوند برقرار کرده، در وقت اضطرار، نه فقط با آیات قرآن و یا دانه های تسبیح بلکه با تمامی پدیده های هستی، خود را از تردید می رهاند و خداوند با تک تک پدیده ها و با جزئی ترین آن ها راه را به او نشان می دهد.

امید آن که قلوب ما با یاد خدا مانوس گردد تا در هنگام تردید، اتصال و ارتباط قلبی، آسان شود و لغزشگاه های تردید و دودلی را به سلامت، پشت سر بگذاریم.
دیدگاه ها درباره استخاره
امام خمینی «ره »

امام خمینی - قدس الله سره - در کتاب کشف اسرار می فرماید:

آیا ما می توانیم به وسیله استخاره یا غیر آن، با خدا ارتباط پیدا کنیم و از نیک و بد آینده با خبر شویم یا نه؟ اگر می توانیم پس باید از این راه، سودهای بزرگ مالی و سیاسی و جنگی ببریم و از همه دنیا جلو باشیم.پس چرا مطلب، به عکس شده:

و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنی السوء (13) و اگر نمی دانیم پس چرا با نام خدا و جان و مال مردم بازی می کنند.

پس از آن که ما مورد استخاره و معنای آن را روشن کنیم، جواب این سؤال هم معلوم می شود.و واضح است که مخالفان با طرح چنین موضوع ساده و روشنی، ندانسته با دین داران به نبرد برخاسته و بزرگان دین را هدف ناسزاها قرار داده اند و یا دانسته و از روی تعمد برای بدبین کردن مردم به بزرگان آیین، چنین دروغی را به آن ها بسته و نتیجه هایی کودکانه از پیش خود گرفته اند و آن چه آن ها می گویند، علما از آن برکنارند.

معنای استخاره: برای استخاره دو معنا است: یکی از آن ها معنای حقیقی استخاره است [یعنی استخاره مطلق] و در اخبار و روایات (14) ما از آن بیش تر نام برده شده و پیش خواص، متعارف است و آن، طلب خیر نمودن از خداست.این نوع از استخاره در تمام کارهایی که انسان می کند، خوب و مستحب است.هم چنین این نوع استخاره، یکی از رشته های دعاست که خداوند متعال در قرآن، به آن اهمیت شایانی داده است، حتی در سوره فرقان می فرماید:

«قل ما یعبؤا بکم ربی لو لا دعاؤکم فقد کذبتم فسوف یکون لزاما» (15).

خلاصه کلام آن که: این قسم از استخاره - که اخبار، بیش تر در اطراف و آداب آن دستور دادند - صرف دعا و از خدا طلب خیر کردن است.شاید یاوه سرایان و طعن زنندگان به استخاره، این طور، استخاره را ندیده یا نشنیده باشند، چون پیش عامه مردم به عنوان استخاره، معروف نیست تا به گوش مثل این ها برسد.

یک معنای استخاره آن است که: پس از آن که انسان به کلی در امری متحیر و وامانده شد، به طوری که نه عقل، او را به خوبی و بدی آن، راهنمایی کرد و نه عاقل دیگری، راه خیر و شر را به او فهماند و نه خدای جهان درباره آن کار، تکلیفی و فرمانی داشت که راهنمای او باشد، در این صورت که هیچ راهی برای پیدا کردن خوب و بد در کار نیست، و دین دار و بی دین به ناچار، یک طرف را اختیار می کند و کورکورانه و متحیرانه و دو دل، آن را انجام می دهند، در این حال بی چارگی و دو دلی و تحیر - که باید آن را از بدترین حالات بشر شمرد - اگر یکی پیدا شود و انسان را به یک سوی کار، دل گرم کند و با اراده راسخ و امیدوارانه، به کار وادار کند، چه منت بزرگی به انسان دارد.

این جا دین داران می گویند: خدای عالم که پناه بی چارگان و دادرس افتادگان است، در حالت تحیر و دو دلی - که در آن حال، انسان بیش تر از همه حالات، محتاج به دستگیری است - خداوند متعال از عالم رافت و رحمت و مهربانی اش، یک راه امیدی بر روی انسان باز کرده و اگر انسان با این حال اضطرار به او پناه ببرد و از او راهنمایی جوید و عرض کند: «بار الها، این وقتی است که عقل ما و دیگران در پیدا کردن راه خوب و بد، وامانده است و راه چاره برای ما نیست، تو که چاره ساز بی چارگان و عالم به اسرار پنهانی، ما را به یک سوی کار، راهنمایی کن و اراده ما را به یک طرف قوی کن، تو به ما دل گرمی ده و از ما دست گیری کن » .

در این صورت، خدای جهان - که قادر بر پیدا و نهان است - یا دل او را به یک سو می کشاند و راهنمای قلب او می شود [در استخاره قلبی] که او مقلب القلوب است، یا دست او را به یک طرف تسبیح می اندازد [در هنگام استخاره با تسبیح] یا به وسیله قرآن، دل او را گرم می کند [در استخاره با قرآن] .

اکنون یاوه سرایان باید به این پرسش، پاسخ دهند که: آیا در ایام زندگانی و در روزگار پرآشوب جهان، برای انسان، چنین حالی پیش نمی آید؟

جواب آن ها به ناچار، مثبت است، زیرا که تمام دانش مندان عالم هم، گاهی راه تاریکی برای آن ها پیش می آید که نور عقل و چراغ خرد آن ها، پیش پای شان را روشن نمی کند.آیا در این حال دو دلی و تحیر، انسان وامانده متحیر، که از عقل دیگران نیز استمداد جسته و راهی پیش پای او نگذاشته اند، نیازمند به یک راهنمایی نیست که راه چاره برای او باز نماید.آیا پس از خاموشی چراغ عقل ها و واماندن تدبیر عاقلانه خردمندان غیر از خدای جهان - که همه پیدا و نهان، پیش او آشکار است - کسی راهی به مقصود خود دارد.

در این جا یک پرسش دیگر، گفتار ما و مخالفان [استخاره] را به پایان می رساند و آن این است که: آیا خداوند که خود را به رحمت و رافت و مهربانی، معرفی کرده و سفره رحمت و خوان نعمت او بر جهانیان باز است و شیوه راهنمایی و سنت او دستگیری است، در چنین حالی اگر بنده بیچاره او با روی نیازمندی و دست گدایی، در خانه او رود او را محروم می کند؟

دین داران می گویند ما آن خدایی را شناختیم که دستگیر بی چارگان و راهنمای واماندگان است.شما در این جا چه جواب دارید؟ من می گویم در آن محبس تاریک، مختاری [ظاهرا زندان بان سنگ دلی بوده است] هم اگر چنین حالی از انسان ببیند و به قلب انسان، آگاه باشد که امیدش به غیر او به کس دیگری نیست، او هم از انسان، دست گیری می کند، شما اگر خدا را دست کم به قدر مختاری بدانید، آن گاه با دین داران آشتی خواهید کرد.

گواه قرآنی برای گفته ما: ما برای این امر روشن ساده، که عقل هر خردمندی به آن ایمان دارد و هر کس کوچک ترین ایمانی به خدای جهان داشته باشد در قبول آن ناگزیر است، خود را نیازمند به دلیل دیگری جز راهنمایی عقل نمی دانیم، ولی برای آن که خوانندگان بدانند در این گفتار، دین داران از آیات قرآن، گواه دارند، ما خود را به ذکر آن نیازمند دیدیم:

خداوند متعال در قرآن می فرماید:

«امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء…» (16).

خداوند متعال در ضمن آیاتی که قدرت ها و نعمت های خود راشمارش می کند، می فرماید: آیا غیر از خدای جهان کیست که جواب بی چارگان را بدهد و خواهش و دعای آنان را اجابت کند و بدی ها را از آن ها بردارد و دور کند، مگر خدای دیگری در کار است که مردم به او پناه ببرند و از او جواب بگیرند و به واسطه او بدی ها را رفع کنند; یعنی در حال اضطرار و بی چارگی جز خدای جهان کسی نمی تواند، خواهش بی چارگان متحیر را اجابت کند و بدی را از آن ها رفع کند; مثلا جوانی بیمار شده است، برای درمان او شورای عالی طبی، متشکل از پزشکان و دانش مندان طراز اول، تشکیل شده است.این پزشکان در عمل کردن این جوان، به تردید افتاده اند; یعنی می گویند در عمل کردن خطر است و در عمل نکردن هم خطر است.پدر و مادر این بیمار جوان هم با امیدهای دور و دراز در انتظارند.در این حالت، نور دانش پزشکان، پیش پای آن ها را روشن نکرده، بنابراین تکلیف قطعی برای بیمار، معلوم نکردند.آیا در این حال اضطرار و بی چارگی پدر و مادر مهربان، که تنها در این جهان به آن یک جوان، دلخوش کرده بودند، اگر خدای متعال با دعا و توجه و توسل آنان به پیش گاه او یک راه امید به رویشان باز کند و خوب و بد عمل کردن را به آنان و پزشکان، نشان دهد کجای عالم به هم می خورد.آیا در این حال، جز خدای جهان، دادرسی هست؟ در این حالت، دین داران می گویند به وسیله استخاره و توجه به خدای مهربان، می توان راهی به دست آورد.

این هم ناگفته نماند، اخباری که درباره استخاره است وعده نکرده اند که همیشه شما را بی کم و کاست به مقصود برسانند بلکه آن چه وعده شده این است که خدای عالم به کسی که از او خیر بخواهد، خیر می دهد، اگر در این جهان، صلاح باشد این جا می دهد و گرنه برای او ذخیره می کند.

تاثیر قوت اراده: دانش مندان جهان و علمای معرفة الروح و روان شناسان قدیم و جدید و شرقی و غربی، این سخن را به خوبی پذیرفته اند و در محافل علمی، تلقی به قبول شده است که انسان با قوت اراده، کارهایی از پیش می برد که بدون آن، ده یک آن را هم نمی تواند انجام دهد بلکه اراده قوی گاهی در خود انسان یا دیگری کارهای فوق العاده انجام می دهد، مرضی را که باید با به کار بردن داروها علاج کرد، اراده قوی خود مریض یا دکتر، علاج می کند.

هم چنین روشن است که دلگرمی به کاری و امید به پیشرفت امری، آثار خارق العاده ای دارد، چه بسا دو نفر به کاری مشغول اند، یکی از آن ها از انجام آن کار مایوس است یا با دو دلی و تردید، مشغول است ولی دیگری با خاطر جمعی و اطمینان نفس، مسلم است که فرد دومی به خاطر قوت اراده و دل چسبی به کار، آن را از پیش می برد و اولی به خاطر تردید و دو دلی، وقت را گذرانده و سرانجام موفق نمی شود.

ما می گوییم شما اگر با دلایل قبلی ما - که از روشن ترین احکام خرد بود - موافقت نکنید و خدای جهان را از حال بندگان خود، غافل بدانید یا بگویید به کارهای مردم کاری ندارد، با این دلیل نمی توانید مخالفت کنید.

اگر برای استخاره همین یک نتیجه، بیش تر نباشد که مردم دو دل را گاهی قوی الاراده می کند و سردی ها و سستی ها را مبدل به گرمی و پشت کار می کند، برای خوبی آن، بس بود.شما می گویید ما اشخاصی را که متحیر و دو دل اند، به کار دل گرم کنیم و آن ها را از دو دلی و تحیر، بیرون آوریم یا آن ها را در همان حال تحیر و دودلی بگذاریم و روزگار را با سستی و سردی بگذرانند.

غلط اندازی ماجراجویان: ماجراجویان بی خرد، اشتباه کاری و عوام فریبی را از دست نمی دهند و به مردم چنین وانمود می کنند که ملاها یکسره حکم خرد و فرمان عقل را کنار گذاشته تمام کارها را با استخاره انجام می دهند.از این جهت، می گوید: «خوب است ما عالم را با استخاره بگیریم » بی چاره بی خرد، غافل از آن است که بیش تر کسانی که با روحانیان سر و کار دارند، می دانند که مورد استخاره کجاست.کار روشنی که عقل خود انسان یا دانای دیگر به آن راه دارد، نه مردم، پیش روحانی رفته و استخاره می خواهند و نه اگر رفتند و به آن شخص روحانی، کار خود را گفتند، آن ها چنگ به تسبیح می زنند.مریض به حکم عقل، محتاج معالجه و نیازمند طبیب است، اگر در این شهر، فقط یک پزشک وجود داشته باشد و کسی مریض باشد، باید نزد او برود و استخاره لازم نیست ولی اگر در همین شهر، دو پزشک دانش مند وجود داشته باشد که یکی را از دیگری بهتر نمی دانیم و راه ترجیح هم نداریم و پای عقل در گل است، در این حالت، دین داران یا از خدای عالم طلب خیر می کنند و با دل گرمی به یکی از آن ها رجوع می کنند و این یک نوع استخاره است، و یا با حال بی چارگی با خدای جهان، مشورت می کند و قرآن را باز کرده و یک راه امیدی پیدا می کنند. خدای مهربان هم آن ها را محروم نمی کند و از در خانه رحمت بی زوال، نمی راند.

این دل گرمی به علاج و چشم داشت به لطف خدای مهربان، چه قوه روحانی در مریض، تزریق می کند و پرستاران را با چه دل گرمی به کار وادار می کند و طبیب را با چه اطمینان به معالجه وامی دارد.این خود یکی از راه های معالجه است که علمای روان شناسی، اکنون پس از سال های طولانی به آن برخورد کرده اند، ما با نور نبوت، بیش از هزار سال است آن را دریافته ایم.

پس گفتار بیهوده شما که می گویید خوب است به وسیله استخاره و با چند نفر پیاده و سواره به مملکت انگلستان حمله کنیم و همه جهان را به زیر پرچم بیاوریم، غلط اندازی بی خردانه ای است که اگر در عالم، رسوایی، معنای درستی داشته باشد گمان ندارم از گوینده این حرف بیهوده تجاوز کند.

و اما این که گفتید: موسیلینی (دیکتاتور ایتالیایی) به جای این که چند سال جنگ کند و پس از آن همه خسارت های جانی و مالی بفهمد شکست می خورد، خوب بود به تسبیح چنگ می انداخت، حرف بی خردانه ای است.ما می گوییم اگر «موسیلینی » هم نیروی خود را حریف میدان پهناور جنگ جهانی نمی دید، بی استخاره بایداز آن دوری می کرد، زیرا که عقل در این جا راه به واقع دارد و اگر حقیقتا متحیر بود و خدا هم فرضا برای او وظیفه تعیین نکرده بود و در حال اضطرار و بی چارگی در خانه خدا می رفت، خدا به او اجازه نمی داد که وارد چنین جنگ خانمان سوزی شود، لکن ما نمی دانیم شما از «موسیلینی » پرسیدید و او گفته که استخاره من خوب آمده تا این نقض شما به دین داران وارد شود یا مثلی بی مورد ذکر می کنید.

و اما مثال هایی که زده اید: دختری را برای جوانی پسندیدند، پس از گفت و گو، با بد آمدن استخاره، قضیه به هم خورد.کسی خانه ای را برای خریدن مناسب دید، اما استخاره کرد و بد آمد و از خریدن منصرف شد.

جواب این ها و هزاران مثال دیگر، با مراجعه به این گفتار و به دست آوردن مورد استخاره، روشن است و جز به بی خردی و ماجراجویی نمی توان حمل کرد.

در مورد زناشویی، چون انسان غالبا از خصوصیات اخلاقی خانوادگی زن و شوهر، بی خبر است، آن هم مورد تردید و تحیر می شود و خدای عالم در چنین وقت تاریک و پرخطری، انسان را راهنمایی می کند.

و اما این که می گویید: خدا می داند چه ضررها و خسارت هایی از همین استخاره به ما رسیده و این ها از زرنگی مخصوص به خود بر روی همه روپوش گذاشته اند.کاش یک مثال روشن با نشانه می زدید که همان مورد که دین داران برای استخاره، تعیین کردندزیانی وارد شد تا مورد قبول شود و گرنه با صرف ادعا می شود یکی بگوید خدا می داند از همین استخاره چه سودهای بزرگی به ما رسیده و این ها به روی آن پرده می پوشانند ولی در بازار دانش، گفتار بی دلیل، ارجی ندارد. (17)
استاد شهید مطهری

من خودم استخاره می کنم و با آن مخالف نیستم، ولی بهتر این است که هر کس خودش استخاره کند، حتی بعضی می گویند استخاره کسی برای کس دیگر درست نیست و هر کس باید خودش استخاره کند نه این که علما یکی از وظایفشان، استخاره کردن است. (18)
دکتر عبد الحسین زرین کوب

فال و استخاره، دریچه هایی است که دست پندار انسان رو به دنیای غیبت گشوده است، اما دروازه هایی که به آن دنیای تسخیر نشده راه می نماید طلسم و افسون و تعویذ و دعا و سحر و جادو و بنگ و حشیش و شعر و عرفان است.تا وقتی انسان «ظلوم جهول » دیوان طالع خود را رقم منشیان قضا و قدر می داند و از سر قدرت خویش خبر ندارد، تا وقتی که مرد آزاده سنج، سرنوشت خود را فرآورده «کارگاه غیب » و به هم بافته تار و پود تقدیرو گناه می شناسد و از تاثیر وجود خود غافل است، و در هر جا که دریچه ای به دنیای غیب سراغ می گیرد چاره ای جز این ندارد که گردن دراز کند و از آن جا با بیم و امید، نقش سرنوشت ناپیدای خویش را در آفاق دور دست آن دنیا جست و جو کند…همه جا فقر و جهل و عجز و اسارت است که آزاده مرد را - اگر هست - به پرستش اوهام محکوم می کنند. (19)
علامه طباطبائی

ایشان در تفسیر آیه:

«یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون » (20) می فرماید:

… [در این آیه شریفه] «ازلام » همان چوب هایی است که به طرز مخصوصی با آن ها قمار می کرده اند، و چه بسا اطلاق به چوبه تیرهایی می شده که در ابتدای هر کار مثلا در موقع عزیمت به سفر و امثال آن به آن ها تفال می زده اند، لکن چون این کلمه در اول همین سوره به معنای اول آمده است، زیرا در بین چیزهایی ذکر شده که تصرف و خوردنش حرام بود، از این رو، بعید نیست که در این آیه هم به همان معنا باشد نه به معنای تفال.

خواهید گفت: کلمه «ازلام » در این آیه نمی شود به معنای قمارباشد، زیرا کلمه «میسر» خود تمامی انحاء قمار - حتی قمار با ازلام - را شامل است و با ذکر «میسر» حاجت به این نیست که «ازلام » به معنای قمار ذکر شود، درست است که اگر ذکر شد از قبیل ذکر خاص بعد از عام است، که خود تعبیری است شایع، لکن ذکر عام بعد از خاص برای افاده نکته ای است و در این جا هیچ فایده ای در ذکر «ازلام » بعد از «میسر» نیست.پس «ازلام » در این جا متعینا به معنای «تفال » است که خیلی در عرب شایع بوده است، بدین صورت که در ابتدای هر کار بزرگی با پاره چوب هایی به نام «ازلام » استخاره و فال می گرفته اند و به همین معناست این شعر شاعر که می گوید:

فلئن جذیمة قتلت ساداتها فنساؤها یضربن بالازلام

یعنی: اگر بزرگان قبیله جذیمة، بسیار کشتند، باری زنان آن ها در عوض برای ما به «ازلام » فال می زنند.

و این فال زدن به ازلام به طوری که از روایات استفاده می شود این طور بوده که: سه عدد چوب نازک و شبیه به هم نظیر چوبه تیر، تهیه کرده و به یکی می نوشتند: افعل: (انجام بده) و به دیگری می نوشتند: لا تفعل (انجام مده)، آن گاه شخص فال گیر، این دو را با چوبه سومی، بدون این که چیزی در آن نوشته باشند، در «کیسه ای » که همراه داشته می ریخته، کسانی که فال می خواستند به او مراجعه کرده و او یکی از آن سه چوبه را از کیسه، بیرون می کشید، اگر به آن نوشته بود «انجام بده » آن شخص تصمیم قطعی می گرفت و در پی انجام آن کار می رفت و اگر نوشته بود: «انجام مده » از آن کار، صرف نظر می کرد، و اگر چیزی بر آن نوشته نبود، بار دیگر فال می گرفت و این عمل را آن قدر تکرار می کرد تا یکی از آن چوبه ها که نوشته داشت، بیرون آید.

آنان این عمل را «استقسام » می گفته اند و وجه تسمیه اش هم این بوده که با این عمل، به خیال خود، قسمت و سهم خود را از روزی و خیرات، طلب می کرده اند.

برخی گفته اند: آیه شریفه، خود دلیل بر حرمت این عمل است، چه در حقیقت در پی کسب علم غیب بودن است و هم چنین هر عملی که نظیر این باشد، مانند استخاره با تسبیح یا امثال آن.

جواب این دیدگاه، یکی همان است که گفتیم: «ازلام » در اول سوره، ظهور در استقسام با «قداح » دارد که خود نوعی قمار بوده است و در این جا هم به همان معناست و به فرض این که اول سوره، شاهد و قرینه برای این جا نباشد، تازه لفظی است مشترک در دو معنا، که چون در خود آیه، قرینه ای بر تعیین یکی از آن دو نیست، تعیین مراد از آن منوط به دلیل خارج و روایت است و خوش بختانه روایات زیادی از ناحیه ائمه اهل بیت علیهم السلام داریم که همه دلالت دارند بر این که مراد از «ازلام » همان قمار است نه تفال; و آن روایاتی است که در باب استخاره با تسبیح و غیر آن در مواقع حیرت و سرگردانی وارد شده است.و وقتی تفال، جایز شد، متعینا «ازلام » به همان معنای قمار خواهد بود.

حقیقت امر این است که انسان وقتی بخواهد به کاری دست بزندناچار است زیر و روی آن کار را بررسی نموده و تا آن جا که می تواند فکر خود را که غریزه و موهبتی است خدادادی به کار بیندازد و چنان چه از این راه نتوانست صلاح خود را در آن کار، تشخیص دهد ناگزیر باید از دیگران کمک فکری گرفته و تصمیم خود را با کسانی که صلاحیت مشورت و قوه تشخیص صلاح و فساد را دارند در میان بگذارد تا به کمک فکر آن ها خیر خود را در انجام دادن و ترک آن کار، تشخیص دهد و اگر از این راه هم چیزی دستگیرش نشد، چاره ای جز این که متوسل به خدای خود شده و خیر خود را از او مسالت نماید، ندارد و این همان استخاره است و نباید این عمل را که عبارت است از اختیار چیزی که با استخاره تعیین شده، دعوی علم غیب نامید و نیز نباید آن را تعریض به شئون الوهیت پروردگار نام نهاد کما این که مشورت را هم نباید به خیال این که تشریک غیر خدای تعالی در امور خود است، شرک نامید.

خلاصه این که: هیچ مانع و محذور دینی در استخاره و مشورت نیست، چون استخاره، کاری جز تعیین یکی از دو طرف تردید را انجام نمی دهد، نه غیر واجبی را واجب و حلالی را حرام و خلاصه، حکمی از احکام خدای را تغییر می دهد و نه آدمی را به آن چه در پس پرده غیب است، خبردار می کند، تنها و تنها می گوید: خیر صاحب استخاره در فعل است یا در ترک، و بدین وسیله او را از حیرت و تردید نجات می دهد، ولی این که اثر فعل و ترک در آینده چه خواهد بود و چه حوادثی را به بار خواهد آورد از عهده استخاره بیرون است و استخاره از تعیین این جهت، ساکت است و آینده صاحب استخاره از خیر و شر، عینا مانند آینده کسی است که استخاره نکرده و کار خود را با فکر و مشورت، انجام داده است.

همین اشکال را ممکن است کسی در استخاره با قرآن هم کرده و توهم کند که استخاره با قرآن، به دست آوردن عالم غیب است، چه نفس صاحب استخاره از استخاره با قرآن و تفال به آن و امثال آن، نحوست و میمنتی احساس می کند و اگر استخاره اش خوب بود انتظار خیر و نفعی را می کشد و اگر بد بود، مترصد شر و ضرری می شود.

این اشکال نیز، توهمی بیش نیست، زیرا به طریق صحیح - هم از شیعه و هم از اهل سنت - روایاتی داریم که پیغمبر صلی الله علیه و آله خودش تفال به خیر می زد و مردم را هم به این عمل، توصیه می فرمود و از فال بد زدن، نهی می نمود و می فرمود: «هر جا که فال بد زده شد، توکل به خدا کنید و در پی کار خود روید» .

بنابر این، هیچ مانعی از تفال زدن با قرآن کریم و امثال آن به نظر نمی رسد، چه استخاره خوب بود، صاحب استخاره، عمل را با طیب نفس و دل پاک، انجام می دهد و اگر بد بود، توکل به خدا کرده و در پی کار خود می رود.

پس استخاره با قرآن، جز همان طیب نفس و رفع تردید و سرگردانی و امید به نفع و سعادت، اثر دیگری ندارد.

از آن چه گفته شد، به دست آمد که: بعضی از مفسران، «ازلام » را به معنای تفال، حمل نموده، آن گاه حرمت استخاره را از آن استنتاج کرده و آیه را دلیل بر بطلان آن قرار داده اند.این استنتاج صحیح نیست و نمی توان آن را به آیه، نسبت داد. (21)
آیة الله شهید دستغیب

استخاره یعنی طلب خیر از خدا کردن.پروردگارا، من حیرانم و نمی دانم این کار، مورد رضای توست یا نه، تو خود رضای خویش را برایم پیش آور.البته این حالت، دعا لازم دارد، و استخاره در حقیقت، دعاست.

مردم استخاره را بد فهمیده اند: چقدر مسلمانان عادت زشتی پیدا کرده اند، می خواهد فلان معامله را بکند، استخاره می کند که اگر منفعت فراوانی می برد، خوب بیاید.این که استخاره نشد، در حالی که عرض شد استخاره دعاست که خدا خیرش را برایش پیش آورد.مانند امام حسین علیه السلام که بر سر قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله آمده و پس از گریه فراوان عرض کرد: پروردگارا، تو شاهدی که من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم، تو رضای خودت را برای من پیش آور.

این بود که در عالم واقع، رسول خدا صلی الله علیه و آله خیرش را برایش تعیین فرمود که باید به کربلا بروی.

و بهتر آن است که به مولای خود، زین العابدین و سید الساجدین اقتدا کنی، دعای استخاره آقا را در صحیفه بخوان، که عرض می کند:

«پروردگارا، هر گاه دو خاطره در دلم خطور می کند و یا دو کار به نظرم می آید: کاری که رضای تو در آن است و کاری که سخط تو در آن می باشد (و رضای شیطان در آن است) خدایا اراده مرا بر طبق رضای خودت بگردان » . (22)

استخاره با تسبیح یا قرآن: اگر چنان چه به این وسیله، [استخاره مطلق و یا قلبی] رفع حیرت نگردید، این جا مانعی ندارد که برای رفع حیرت، مطابق آن چه در روایات رسیده با تسبیح یا قرآن، رفع حیرت کند، اما به دو شرط: یکی این که انسان حالت دعا داشته باشد یعنی حالش این باشد که خدایا، به برکت قرآن مجید، از من رفع حیرت شود.و دیگر آن که شرط اساسی، فهمیدن مطالب و آیات قرآن و مناسبتش با موضوع مورد استخاره است.

باید دانست که قرآن مجید برای استخاره، نازل نشده، بلکه کتاب معرفت است که راه و رسم بندگی را نشان می دهد نه این که ببینم در این معامله سود می کنم یا حوض خانه را عوض کنم، این فال به قرآن است.البته من منکر استخاره با قرآن نیستم ولی باید آن دو شرط را که گفتم: رعایت شود.

آتیه بینی از قرآن غلط است: بعضی از استخاره ها و فال گرفتن هابه قرآن، غلط است، چون آتیه بینی (آینده بینی) است; مثلا مادری می خواهد دخترش را شوهر دهد استخاره می کند که ببیند پیش آمدش چه می شود.یا کس دیگری در خانه فلان آقا می رود می گوید بد است دلش آرام نمی گیرد، جای دیگر می رود، می گوید خوب است، آن وقت می گوید این چه جور می شود، یکی می گوید خوب، دیگری می گوید بد.اصلا کدام روایت به تو دستور داده که این کار را بکنی، دستور شرع را بفهم که چه می فرماید.

یا هنگام امتحان مدارس که می شود مکرر جوان هایی می آیند که آقا یک استخاره بگیرید تا ببینم قبول می شوم یا نه [این ها آتیه بینی و آینده خوانی است که غلط است] این راه غلط را ترک کنید و دین را با خرافات آلوده نکنید.

تاکیدات رسیده درباره استخاره: استخاره از موضوعاتی است که خاتم الانبیا حضرت محمد صلی الله علیه و آله بنا به روایات عامه و خاصه، راجع به آن تاکید زیادی به امت فرموده که در هر کاری - چه کوچک و چه بزرگ - استخاره را ترک نکنید.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: در سفر یمن که به امر پیغمبر صلی الله علیه و آله می رفتیم، از جمله سفارش های ایشان این بود که فرمود: یا علی، در این سفر در هیچ جا استخاره را ترک نکن. «ما حار من استخار و ما ندم من استشار: هر کس با استخاره کاری را انجام داد، حیران و سرگردان نشود و هر کس در کاری مشورت کرد پشیمان نگردد» .

بلکه هر امامی به امام دیگر به استخاره سفارش می فرمود، چنان چه به قرائت قرآن.پس معنای استخاره را باید فهمید، این استخاره که این قدر درباره آن سفارش شده نه معنایش این است که [فقط] با تسبیح، یک و دو کن یا [فقط] قرآن را باز کن، بلکه - چنان که گذشت - طلب خیر از خدا کردن است، یعنی هر کاری که می خواهی بکنی از خدا بخواه هر چه خیر و رضای توست برای من پیش آور.

خلاصه خیلی سفارش شده که در سجده - که حالت قرب بنده به خداست - از خدا خیر خودت را بخواه.حالا اگر شخصی به همین رویه عمل کرد و تردیدی نداشت، کار را انجام دهد و اگر دو دل است بالاخره برای رفع حیرت، به راه هایی که در شرع معین شده مراجعه نماید.یکی از راه های رفع حیرت این است که مشورت کند و در قرآن مجید آمده است:

«و شاورهم فی الامر (23) ، ای پیامبر، در کارها مشورت کن » البته با هر کس نباید مشورت کرد بلکه با کسی که عاقل، زیرک، دین دار، امین، دلسوز و رازدار باشد.

در صورتی که مشورت، میسر نشد یا نظرهای افراد مختلفی که با آن ها مشورت کردی، معارض یکدیگر بود; یعنی از یکی پرسیدی گفت: آری و دیگری گفت: نه.بهترین راه برای رفع حیرت که در روایات رسیده استخاره است آن هم استخاره «ذات الرقاع » یعنی استخاره با کاغذ (24) ، که مشهور فقها هم به آن عمل کرده اند. (25)
دیدگاه دایرة المعارف تشیع (26)

استخاره در لغت به معنای خواستن بهترین امرین، بهترین خواستن، طلب خیر کردن و نیکویی جستن است.اصطلاحا عبارت است از: نوعی دعا و توکل به خداوند در انجام امری که خیر و شر آن بر انسان پوشیده است.شیخ مفید در الرسالة العزیة می گوید: استخاره کردن (خیر خواستن از خداوند) در امور منهی عنه (کارهایی که منهی یا محرم است) یا در ادای فرایض، درست یست بلکه استخاره در امور مباح یا برای ترک امر مستحبی به جهت تعارضش با امر مستحب دیگر، وارد است.طبق حدیثی که در منابع اهل سنت از طریق جابر بن عبد الله و در منابع شیعی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و اله نقل شده است، حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله به اصحاب خود استخاره می آموخته، همان طور که قرآن مجید را تعلیم می داده است.استخاره ای که ایشان تعلیم می داده اند به صورت نماز و دعا بوده است.نماز استخاره، نمازی مستحب و دو رکعتی است شبیه به نماز صبح.پس از پایان نماز باید صد یا صد و یک بار این دعا را خواند: «استخیر الله برحمته » .سپس باید به آن چه به دل الهام شده، از فعل یا ترک فعل مورد نظر، عمل کرد.

ادعیه مخصوصی نیز در اغلب منابع برای نماز استخاره یاد شده است (از جمله نگاه کنید به: «باب الصلاة الاستخاره » در متن من لا یحضره الفقیه; وسائل الشیعة; مصباح المتهجد شیخ طوسی و مصباح کفعمی و نیز دعای سی و سوم از صحیفه سجادیه، دعای مخصوص استخاره است) غیر از نماز استخاره، سه نوع استخاره دیگر معمول است…. (27)
دیدگاه گلدزیهر

استخاره، دعای انسان بی تصمیمی است که می خواهد با الهام و توسل، تصمیمی متبرک در امری مهم نظیر مسافرت و غیره بگیرد.نماز استخاره سابقه اش به حدیثی مندرج در صحیح بخاری می رسد.در منابع و متون کهن، نمونه های بسیاری از این رسم هست که قبل از تصمیم گرفتن در امور مهم یا حتی غیر مهم، در کارهای خصوصی یا اجتماعی، فی المثل امیران پیش از آن که به جنگ و جهادی بروند، در صدد بر می آمده اند که با استخاره از تایید الهی مطمئن باشند.معروف است که معاویه قبل از تعیین یزید به جانشینی استخاره کرده است (اغانی، طبع قدیم، ج 18، ص 72) .

خلیفه سلیمان، چون حکم جانشینی فرزندش ایوب، با استخاره موافق نیامد، آن را پاره کرد. (طبقات ابن سعد، ج 5، ص 247) . مامون پیش از سپردن منصب به عبد الله بن طاهر، یک ماه استخاره ورزید….

هم چنین رسم بوده که اغلب مؤلفان در مقدمه کتاب های شان یاد کنند که انگیزه نگارش یا تاخیر نگارش شان، استخاره بوده است. ..طبرسی به استخاره ذات الرقاع اشاره دارد (مکارم الاخلاق، قاهره، 1303 ق، ص 100) سنی ها با این نوع استخاره به کلی مخالف اند.

استخاره به قرآن (الضرب…فی المصحف) نیز معمول بوده است (ابن بشکوال، ص 243; الفرج بعد الشدة، ج 1، ص 44; بغیة الوعاة، سیوطی، ص 10، 17)

این نوع سر کتاب باز کردن sortes virg ilianae نزد ایرانیان با دیوان حافظ و مثنوی مولوی هم انجام می گیرد.این نوع تفال به قرآن از سوی اکثر علمای اهل سنت، نهی شده است (اتحاف السادة المتقین، زبیدی، قاهره، 1311 ق، ج 2، ص 28 و به بعد) ابو عبد الله زبیری در آغاز قرن چهارم هجری، کتابی به نام الاستخاره و الاستشاره (تهذیب نووی، ص 744) در زمینه استخاره نوشته است. (28)

**********************************************

منبع:پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت

*********************************************

پی نوشت ها:

********************************************

1.آل عمران (3) آیه 159.

2.نهج البلاغه، کلمات قصار 54.

3.مثنوی، دفتر اول.

4.همان، دفتر ششم.

5.ان الله علی الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجة باطنة; فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة علیهم السلام و اما الباطنة فالعقول. «بحار الانوار، ج 1، ص 137»

6.دکتر عبد الحسین زرین کوب، یادداشتها و اندیشه ها (چاپ چهارم: سازمان انتشارات جاویدان، تهران، 1362)، ص 272.

7.علامه طباطبائی، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی (چاپ سوم: بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، تهران، 1367) ج 6، ص 185- 188.

8.بحار الانوار، ج 91، ص 285.

9.همان مدرک، این تذکر لازم است که: استخاره هایی که علما برای مردم می کنند به عنوان وکالت نیست بلکه برآوردن حاجت مؤمن است.

10.اصول کافی، ج 2، ص 29.باید گفت که: استخاره و فال معمولا معنای یکسانی دارند، چنان که در دعای استخاره با قرآن می گوییم: «اللهم تفالت بکتابک; یعنی خدایا به کتاب تو فال می زنم » شاید بتوان این فرق را هم قائل شد که از میان انواع استخاره، استخاره هایی که ابزار محسوس مثل قرآن، دیوان شعر، تسبیح، کاغذ و…دارند، آن ها را فال هم می گویند، و استخاره هایی که هیچ ابزاری جز دعا و قلب ندارند، آن ها را فقط استخاره می گویند; مثل استخاره های مطلق، قلبی و مشورتی (که توضیح آن ها در همین کتاب آمده است) .

11.تغابن (64) آیه 1 و جمعه (62) آیه 1.

12.علی کریمی جهرمی، آیة الله مؤسس، (چاپ اول: دار الحکمه، قم، 1372)، ص 55.

13.اعراف (7) آیه 188: اگر علم غیب می دانستم بر خیر خود بسی می افزودم و هیچ شری به من نمی رسید.

14.ر.ک: وسائل الشیعه، باب صلاة استخاره.

15.فرقان (25) آیه 77: بگو اگر پروردگار من شما را به اطاعت خویش نخوانده بود به شما نمی پرداخت که شما تکذیب کرده اید و کیفرتان همراه تان خواهد بود.

16.نمل (27) آیه 62: یا آن که درمانده را چون بخواندش پاسخ می دهد و آسیب از او دور می کند.

17.امام خمینی، کشف اسرار (قم، انتشارات پیام اسلام) ص 89- 96.

18.استاد مطهری، خاتمیت (چاپ ششم: انتشارات صدرا، قم، 1372) ص 114.

19.دکتر عبد الحسین زرین کوب، یادداشتها و اندیشه ها، ص 272- 273.

20.مائده (5) آیه 90.

21.علامه طباطبائی، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 6، ص 185- 188.

22.و اذا هممنا بهمین: احدهما یرضیک و الاخر یسخطک فمل بنا الی ما یرضیک.صحیفه سجادیه.

23.آل عمران (3) آیه 159.

24.روش این نوع استخاره را در فصل «انواع استخاره » در همین کتاب آورده ایم.

25.آیة الله شهید دستغیب، استعاذه، ص 96- 106.

26.دایرة المعارف تشیع، زیر نظر کامران فانی، بهاء الدین خرمشاهی و صدر حاج سید جوادی، ذیل مدخل استخاره.

27.ر.ک: همین کتاب، ص 121- 134.

28.بهاء الدین خرمشاهی، حافظ نامه، (چاپ اول: انتشارات سروش، تهران، 1366) ج 1، ص 376- 377.به نقل از دایرة المعارف کوتاه اسلام، مقاله استخاره.

موضوعات: استخاره در اسلام  لینک ثابت
 [ 06:07:00 ب.ظ ]




همه چیز درباره استخاره

 

بنابر آنچه گفته می‏شود که در کارهای خیر نیازی به استخاره نیست. آیا در مورد کیفیت انجام آنها و یا در مورد مشکلات پیش بینی نشده‏ای که در خلال انجام آنها ممکن است پیش بیاید، استخاره جایز است؟ و آیا استخاره راهی برای شناخت غیب محسوب می‏شود یا اینکه فقط خدا از آن آگاه است؟

استخاره برای رفع حیرت و تردید در انجام کارهای مباح است ، اعم از اینکه تردید در اصل عمل باشد یا در چگونگی انجام آن .بنابر این در کارهای خیر که در آنها حیرت وجود ندارد، استخاره لازم نیست و همچنین استخاره برای آگاهی از آینده شخص یا عمل نمی‏باشد.

آیا برای ازدواج نیازی به استخاره میباشد ؟

قدر متیقن از موارد استخاره مورد تحیر و تردد و نرسیدن به نتیجه علی رغم مشورت است.

آیا استخاره به طریقی که امروزه در میان ما متداول است، شرعاً وارد و پسندیده است؟ و آیا تکرار آن ضرری دارد اگر با تصدّق همراه شود تا با خواسته استخاره کننده، برابر گردد؟

استخاره به هنگام حیرت و تساوی احتمالات و رجحان نداشتن یک احتمال، به قصد رجاء انجام می شود آن هم پس از فکر و مشورت، اما تکرار آن به سبب حیرت، صحیح نیست مگر در صورت تغییر موضوع و دادن صدقه به مقدار از مال.

مفهوم استخاره
استخاره از ریشه خیر است. [1] برخى از لغت شناسان بر این باورند که استخاره در کلام عرب به معناى «دعا» آمده است. [2] در مورد معناى اصطلاحى استخاره اقوال مختلفى ذکر شده است که از مجموع آن ها دو معنا به دست مى آید و سایر معانى یا مصداقى از آنها هستند و یا به آن معانى ارجاع پیدا مى کنند:
معناى اول عبارت است از خیرخواهى و طلب وصول به خیر، این معناى استخاره، درخواست وصول و رسیدن به خیر در تمامى رفتارهایى است که انسان انجام مى دهد. این حالت در مواردى اتفاق مى افتد که انسان در فعلى که انجام مى دهد دغدغه دارد که مبادا ضرر و شرّى بر کار او مترتب شود و نتواند به منافع فعل مورد نظر دست یابد. ازاین رو با حالت تضرع از خداوند مى خواهد که نتیجه خیر بر کارش مترتب نماید و ضررهاى احتمالى را از آن دفع کند. این معناى استخاره عام بوده و شامل تمام افعال و تروک آدمى مى گردد و حتى واجبات و محرمات را نیز دربرمى گیرد; ازاین رو برخى روایات ناظر به چنین معناى گسترده اى است براساس روایتى از امام صادق(علیه السلام) هر کس در کارى بدون خیرخواهى وارد گردد، مأجور نخواهد بود.
معناى دوم عبارت است از خیرشناسى و طلب شناخت خیر. هنگامى که انسان در مقام عمل نمى داند که این عمل براى او خیر است یا شرّ و فکر و مشورت با دیگران هم نمى تواند وجه خیر بودن عملى را تشخیص دهد، در این هنگام از خداوند مى خواهد خیر و شرّ عمل مورد نظرش را برایش مشخص گرداند.
گفتنى است که استخاره نوع دوم مورد بحث بوده و با دلایل متعددى مشروعیت این استخاره تبیین شده که در بحثهاى بعدى به آن اشاره خواهد شد.

پیشینه تاریخى:
از برخى روایات چنین برمى آید که در دوره پیش از اسلام نوعى استخاره در میان عرب وجود داشته است. [3] طبرسى مى گوید: در جاهلیت میان عربها براى تقسیم ارزاق به سهامى متوسل مى شدند، آنان بواسطه تیرها خیر را در کارهایشان جست و جو مى کردند و در سفر، تجارت، ازدواج و سایر امور به آن تیرها مراجعه مى کردند، تعداد این تیرها سه تا بود بر روى یکى نوشته شده بود «خداوند امر فرموده آن را انجام بده»، و بر روى دیگرى چنین نوشته شده بود «خداوند از این نهى کرده است» و بر روى تیر سوم چیزى نوشته نشده بود و در صورتى که تیر سوم بیرون مى آمد آن قدر تیرها را بهم مى زدند تا یکى از آن دو تیر قبلى بیرون بیاید. [4] گفته شده که در جاهلیت این چنین گفته مى شد: «استخر الله فى السماء بخیر لک بعلمه فى القضاء» [5] ولى با ظهور اسلام، این رسم جاهلى در مورد استخاره، که نوعى دست اندازى به علم غیب تلقى مى شد، مورد نهى اسلام قرار گرفت.
امّا استخاره به معناى دوم (رفع تحیّر در مقام عمل) در پاره اى از موارد در تاریخ اسلام مشاهده مى شود، به عنوان نمونه وقتى که پیامبر، حضرت على(علیه السلام) را براى تبلیغ به یمن مى فرستاد، او را بر به کارگیرى استخاره، آنگاه که تصمیم گیرى دشوار گردد، ترغیب کرد [6] و همچنین به هنگام رحلت حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) و بروز اختلاف نظر میان صحابه در کیفیت دفن آن حضرت به دنبال دو کس فرستادند که یکى به شیوه مکیان زمین را شکافت و یکى به روش مدنیان لحد مى ساخت آنگاه عبارت «اللهم خیره لرسولک» را بر زبان آوردند و امر را بر آن نهادند که هر یک زودتر رسد، روش او را به کار بندند. [7] پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، اهل بیت(علیهم السلام) بارها به اصل استخاره و روشهاى آن اصرار ورزیدند و پیروان خود را به بکارگیرى آن در مواقع تردید توصیه مى کردند.
مفسّران اسلامى از دیرباز در ذیل آیه «و أن تستقسموا بالأزلام» بحثهاى مفصلى را در مورد مشروعیت و روشها و شبهات آن مطرح کرده اند و فقیهان مسلمان در طول تاریخ معمولاً در سه جا از استخاره بحث کرده اند یکى به مناسبت نمازهاى مستحبى که نماز استخاره نیز یکى از آنها محسوب مى شود، دوم در بحث حج به مناسبت آداب سفر استخاره را یکى از آداب سفر برشمرده اند. سوم آداب نکاح که استخاره را جزو آنها به شمار آورده اند.
اهمیت استخاره به گونه اى بوده که تک نگاریهایى هم در مورد آن تدوین شده شاید اولین کتاب در این خصوص، کتاب “الاستخاره و الاستشاره” نوشته ابوعبدالله زبیرى در اوائل قرن چهارم باشد [8] البته ظاهراً کتاب “فتح الابواب"، سیدبن طاووس در قرن هفتم (589 ـ 664) جامعترین و مهمترین کتاب در زمینه استخاره مى باشد.

مشروعیت استخاره
همه مذاهب اسلامى اصل استخاره را پذیرفته اند، [9] (هر چند نسبت به برخى از روشهاى آن تشکیک کرده اند). براى مشروعیت و اعتبار استخاره به دلایل زیر استناد شده است:

1ـ آیات قرآن
هر دو معناى استخاره (خیرجویى و خیرشناسى) نوعى دعا و درخواست از ایزد منّان تلقى مى شود که فرد متحیّر عاجزانه از خداوند عالم و قادر مى خواهد نتیجه خیر بر اعمال او مترتب نماید و یا خیر را در کوره راههاى متعدد به او شناساند، از این رو آیاتى که مشروعیت دعا و درخواست از خداوند عالم را بیان مى کنند، شامل استخاره نیز مى شوند، خداوند مى فرماید: «و اِذَا سَاَلَکَ عِبادى عَنّى فَاِنّى قَریبٌ اُجیبُ دَعوَهَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلیَستَجیبوا لى و لیُؤمِنوا بى لَعَلَّهُم یَرشُدون; و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، بگو من نزدیکم و دعاى دعا کننده را به هنگامى که مرا مى خواند پاسخ مى گویم، پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند (و به مقصد برسند). (بقره/2، 186)

2ـ روایات
روایات بسیارى در منابع شیعه و سنى بر مشروعیت استخاره دلالت مى کنند که تنها به چند مورد اشاره مى گردد: اولین روایت، روایت جابر است که مورد قبول تمامى مذاهب اسلامى است، جابر بن عبدالله گوید: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به ما استخاره را مى آموخت همانگونه که سوره هاى قرآن را آموزش مى داد. [10] مفضل گوید از حضرت صادق(علیه السلام) شنیدم که مى فرمود: هیچ بنده مؤمنى استخاره نکند جز آن که خداوند، براى او خیراندیشى نماید هر چند حوادث ناگوارى براى او پیش آید. [11]

روشهاى استخاره
استخاره به معناى دوم (خیرشناسى) به روشهاى مشروعى از طرف دین نیاز دارد، از این رو در روایات، راههاى متعددى براى بازشناسى خیر از شر در کارها بیان شده است که به دلیل اختصار به چهار روش اشاره مى شود:

1ـ استخاره با کاغذ (ذات الرقاع)
استخاره با کاغذ مورد توجه بسیارى از بزرگان بوده است و کیفیت آن چنین است که بر روى سه کاغذ نوشته مى شود «بسم الله الرحمن الرحیم خیره من الله العزیز الحکیم لفلان بن فلان افعل» و بر سه کاغذ دیگر همان ذکر نوشته شده ولى بجاى افعل «لاتفعل» نوشته مى شود. آنگاه هر شش کاغذ را زیر سجاده گذارده، دو رکعت به هر کیفیتى که بخواهد مى خواند و بعد از نماز سجده کرده و در آن صد مرتبه مى گوید: استخیر الله برحمته خیرهً فى عافیه» سپس آن اوراق را مخلوط کرده و هر بار یکى از آنها را بیرون مى آورد چنانچه سه تا از کاغذ افعل داشت آن را انجام مى دهد و چنانچه سه تا از آنها لاتفعل داشت آن را انجام نمى دهد ولى اگر بر روى یکى افعل نوشته شده بود و بر روى دیگر لاتفعل، تا پنج کاغذ بیرون آورد و بر طبق اکثریت عمل نماید. [12]

2ـ استخاره با دعا
در این روش یکى از دعاهاى وارده را خوانده و سپس ذکر استخیر الله را در امور عادى هفت بار و در امور مهم صد بار مى گوید و آنگاه به قلب خود رجوع کند که به کدام یک از راههاى مورد تردید متمایل تر است و به همان جایى که قلبش تمایل پیدا کرده عمل نماید، گفتنى است که دعاهایى که در روایات وارد شده داراى مضامین متنوّعى است و از اینجا معلوم مى شود ذکر بخصوصى معتبر نیست هر چند مناسب تر است که از ادعیه وارده در استخاره بهره مند گردد یکى از آن دعاها چنین است: یا ابصر الناظرین و یا أسمع السامعین و یا اسرع الحاسبین و یا ارحم الراحمین صل على محمد و على اهل بیته و خرّ لى فى کذا و کذا. [13] پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در مورد استخاره به دعا مى فرماید: اى انس هرگاه تصمیم به انجام کارى گرفتى هفت بار از خدا خیرخواهى کن آنگاه توجه کن که کدام یک از دو کار به قلب تو سرعت مى گیرد پس خیر در آن است و آن را انجام بده.

3ـ استخاره با قرآن
امروزه این نوع استخاره متداول تر است و شرط اساسى استخاره با قرآن داشتن طهارت جسمى و روحى و آشنا بودن با معنا و تفسیر قرآن و درک مناسبت آیات با موضوع مورد استخاره مى باشد. [14] استخاره با قرآن داراى چند روش است که تنها به دو مورد آن اشاره مى گردد: اول: نخست سه بار سوره اخلاص را خوانده، سپس سه بار صلوات مى فرستد و این دعا را مى خواند «اللهم تفألت بکتابک و توکّلت علیک فارنى من کتابک ما هو مکتوم من سرّک المکنون فى غیبک» بعد قرآن را باز کرده و استخاره را از خط اول در سمت راست ملاحظه مى کند. [15] دوم: روش دیگر این است که پس از خواندن دعا، قرآن را باز نموده و پس از هفت بار ورق زدن به عقب، شش سطر از پشت صفحه هفتم شمرده و در سطر هفتم استخاره را ملاحظه مى نماید. [16]

4ـ استخاره با تسبیح
این روش نیز داراى اقسامى است که به دو مورد آن اشاره مى گردد:
اول: تسبیح را گرفته و سه بار بر پیامبر و آلش صلوات فرستاده و مقدارى از تسبیح را جدا نموده و دو تا و دو تا مى شمارد چنان چه یک مهره باقى ماند مفهومش امر به آن عمل، و اگر دو تا باقى ماند، مفهومش نهى از آن است. [17] دوم: پس از قرائت و دعا یک قبضه از تسبیح را بگیرد و هشت هشت جدا کند پس اگر یکى باقى ماند بطور کلى خوب است و اگر دو تا باقى ماند یک نهى دارد و اگر سه تا بماند فعل و ترکش مساوى است و اگر چهار تا ماند دو نهى دارد و اگر پنج تا ماند بعضى گفته اند که تعب و رنج دارد و بعضى گفته اند در آن ملامت است و اگر شش تا ماند نهایت خوب است و باید تعجیل کرد و اگر هفت تا ماند حکمش مانند پنج تا است و اگر هشت تا ماند چهار نهى دارد. [18]

جایگاه و قلمرو استخاره
استخاره به معناى خیرجویى در تمامى افعال و تروک انسان جارى است ولى استخاره به معناى خیرشناسى داراى محدودیت است و در هر جایى کاربرد ندارد. بر این اساس در مواردى که انسان تردید داشته باشد و با نیروى عقل نتواند خیر و شرّ کارها را مورد بازشناسى قرار دهد و دین نیز بیانى نداشته باشد، به استخاره مراجعه مى شود لذا در موارد ذیل به استخاره رجوع نمى شود:
1ـ مواردى که حکم آن توسط شرع مشخص شده است مانند انجام واجبات و ترک محرمات و انجام مکروه و مستحب (مگر در صورت تزاحم بین دو مستحب)
2ـ مواردى که عقل حکم قاطع و روشنى در مورد خیر و شرّ فعلى داشته باشد.
3ـ مواردى که بتوان با مشورت دیگران خیر را از شرّ بازشناسى کرد.
4ـ مواردى که قصد استخاره کننده اطلاع از حوادث آینده باشد.
بنابراین قلمرو استخاره مباحاتى خواهد بود که به وسیله عقل، شرع، مشورت با دیگران خیر از شرّ بازشناسى نشود. و از سوى دیگر مفاد استخاره، رفع تحیّر در مقام عمل و فعل است و با آتیه بینى و کف بینى و امثال آن تفاوت اساسى دارد.

 

*************************************************

پینوشتها:

************************************************

1 . لسان العرب، ابن منظور، ج 4، ص ؟.
2 . السرائر، ابن ادریس حلّى، ج 1، ص 314.
3 . دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص 168.
4 . مجمع البیان، ابوعلى فضل بن الحسن طبرسى، ج 3، ص 244.
5 . دائره المعارف الاسلامیه، ج 2، ص 84.
6 . امالى طوسى، ج 1، ص 151.
7 . دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص 168.
8 . همان، ص 87.
9 . الموسوعه الفقهیه المیسره، محمدعلى انصارى، ج 2، ص 281; موسوعه الفقه الاسلامى، ج 5، ص 116.
10 . بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 88، ص 224; سنن ابن ماجه، کتاب اقامه الصلاه، ب 188، ح 1383، ج 1، ص 440.
11 . فتح الابواب، سیدبن طاووس، ص 132.
12 . فروع کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج 3، ص 47; تهذیب الاحکام، محمدبن حسن طوسى، ج 3، ص 181.
13 . وسائل الشیعه، ج 5، ص 214.
14 . بحارالانوار، ج 88، ص 265.
15 . بحارالانوار، ج 88، ص 241.
16 . همان، ص 242.
17 . چه باید کرد؟، محمدرضا ضمیرى، ص 81.
18 . حاشیه مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، ص 6 ـ 375.

موضوعات: همه چیز درباره استخاره  لینک ثابت
 [ 06:00:00 ب.ظ ]




 

دعای شب نیمه شعبان

 

نیمه شعبان روزی است که منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) به دنیا آمده اند. این روز فضیلت های بسیاری دارد که در روایات بسیاری آمده است.

بنا به فرموده پیامبر اکرم (ص) به نقل از حضرت جبرئیل : خداوند در این روز زمان های مرگ را تعیین می کند و روزی های یکسال را تقسیم می کند. هرکس در این روز با تسبیح ، تکبیر ، اسغفار، تهلیل، تطوع شب را صبح کند، جایگاه و منزل او در بهشت خواهد بود.

پس در این روز دعای زیر را بخوانیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

اَللّهُمَّ بِحَقِّ لَیْلَتِنا [هذِهِ] وَ مَوْلُودِها

خدایا به حق این شبى که ما در آنیم و به حق آنکس که در آن به دنیا آمده

وَ حُجَّتِکَ وَ مَوْعُودِهَا الَّتى قَرَنْتَ اِلى فَضْلِها فَضْلاً فَتَمَّتْ کَلِمَتُکَ

و حجتت و موعود آن که همراه کردى به فضیلت این شب فضیلت دیگرى و بدین سبب تمام شد کلمه تو

صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِکَ وَ لا مُعَقِّبَ لاِیاتِکَ نُورُکَ الْمُتَاَلِّقُ

براستى و عدالت تغییر دهنده اى براى کلمات تو نیست و پس زننده اى براى آیات تو نیست آن نور درخشانت

وَ ضِیاَّؤُکَ الْمُشْرِقُ وَ الْعَلَمُ النُّورُ فى طَخْیاَّءِ الدَّیْجُورِ الْغائِبُ

و آن روشنى فروزانت و آن نشانه نورانى در شب تاریک ظلمانى آن پنهان

الْمَسْتُورُ جَلَّ مَوْلِدُهُ وَ کَرُمَ مَحْتِدُهُ وَالْمَلاَّئِکَةُ شُهَّدُهُ وَاللّهُ ناصِرُهُ

غایب از انظار که ولادتش بزرگ و کریم الاصل بود و فرشتگان گواهان اویند و خدا یاور

وَ مُؤَیِّدُهُ اِذا آنَ میعادُهُ وَ الْمَلاَّئِکَةُ اَمْدادُهُ سَیْفُ اللّهِ الَّذى لا یَنْبوُ

و کمک کار او است در آن هنگام که وعده اش برسد و فرشتگان مددکارش باشند آن شمشیر برنده خدا که کُند نشود

وَ نُورُهُ الَّذى لا یَخْبوُ وَ ذوُالْحِلْمِ الَّذى لا یَصْبوُا مَدارُ الَّدهْرِ

و نور او که خاموش نگردد و بردبارى که کار بى رویه انجام ندهد چرخ روزگار بخاطر او گردش کند

وَ نَوامیسُ الْعَصْرِ وَ وُلاةُ الاْمْرِ وَ الْمُنَزَّلُ عَلَیْهِمْ ما یَتَنَزَّلُ فى لَیْلَةِ

و او و پدران معصومش نوامیس هر عصر و والیان امر خدایند در شب قدر آنچه نازل شود بر ایشان نازل گردد

الْقَدْرِ وَ اَصْحابُ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ تَراجِمَةُ وَحْیِهِ وَ وُلاةُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ

و آنهایند صاحبان حشر و نشر و مفسران وحى خدا و سرپرستان امر و نهى او

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى خاتِمِهْم وَ قآئِمِهِمُ الْمَسْتُورِ عَنْ عَوالِمِهِمْ

خدایا پس درود فرست بر خاتم ایشان و قائمشان که در پس پرده است از عوالم آنها

اَللّهُمَّ وَ اَدْرِکَ بِنا اءَیّامَهُ وَ ظُهُورَهُ وَ قِیامَهُ وَ اجْعَلْنا مِنْ اَنْصارِهِ وَ اقْرِنْ ثارَنا

خدایا ما را به روزگار او و زمان ظهور و قیامش برسان و از جمله یارانش قرارمان ده و خونخواهى ما را

بِثارِهِ وَ اکْتُبْنا فى اَعْوانِهِ وَ خُلَصاَّئِهِ وَ اَحْیِنا فى دَوْلَتِهِ ناعِمینَ

به خونخواهى او مقرون گردان و نام ما را در زمره یاران و مخصوصانش ثبت فرما و ما را در دولتش شادکام

وَ بِصُحْبَتِهِ غانِمینَ وَ بِحَقِّهِ قآئِمینَ وَ مِنَ السُّوَّءِ سالِمینَ

و متنعم و به هم نشینیش بهره مند و به گرفتن حقش پا بر جا بدار و از بدیها بر کنارمان کن

یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ وَ الْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَواتُهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَالْمُرْسَلینَ وَ عَلى اَهْلِ بَیْتِهِ الصّادِقینَ وَ عِتْرَتِهَ النّاطِقینَ

اى مهربانترین مهربانان و ستایش خاص خدا پروردگار جهانیان است و درودهاى او بر آقاى ما محمد خاتم پیامبران و مرسلین و بر خاندان راستگو و عترت حقگویش باد.

وَ الْعَنْ جَمیعَ الظّالِمینَ و احْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ یا اَحْکَمَ الْحاکِمینَ

و از رحمت خود دور ساز تمام ستمکاران را و میان ما و ایشان داورى کن اى محکمترین حکم کنندگان.

موضوعات: دعای شب نیمه شعبان  لینک ثابت
 [ 05:56:00 ب.ظ ]




بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ أَنْتَ كَشَّافُ الْكُرَبِ وَ الْبَلْوَى

شب نیمه شعبان، شب بسیار مبارکی ست که از جمله برکات ان ولادت حضرت صاحب العصر، امام زمان (ارواحنا له الفدا) در سحرگاه این شب به شمار میرود و همین امر سبب فزونی شرافت این شب مبارک گردیده است.

یک سالی است که جنبش مصاف در پی لبیک گفتن به ندای الهی “فانتظروا انی معکم من المنتظرین"، در انتظار ظهورش با تمامی مهدی یاوران و مهدی باوران گرامی، به برگزاری مراسم احیای نیمه شعبان و اجرای اعمال آن به صورت دسته جمعی پرداخته است، که هدف اصلی آن استغفار از گناهان و دعا برای تعجیل در امر فرج می باشد. بدین منظور به همراه تمامی دوستداران حریم عصمت و طهارت و منتظرین ظهورش در سراسر جهان با استغفار از گناهانمان ؛که یکی از موانع بزرگ ظهور است و نیز با دعا جهت تعجیل در ظهور حضرتش در شبانگاه نیمه شعبان ندبه سر دهیم که اَینَ الحَسنُ و اَینَ الحسین، اَینَ اَبنا الحُسین … .

امید است با برگزاری مراسم احیا به صورت دسته جمعی و گروهی و با رعایت شرایط ذکر شده (استغفار از گناهان و تصمیم جدی برای ترک آن ها و دعا برای ظهور) زمینه ساز ظهورش باشیم اِن شاءالله.

برخی از اعمال که در این شب مبارک سفارش شده به شرح ذیل است :

1- غسل، که باعث تخفیف گناهان می شود.

2- احیاء این شب به نماز، دعا و استغفار.

3- زیارت امام حسین علیه السلام که افضل اعمال این شب و باعث آمرزش گناهان است و به شرح زیر می باشد:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ وَ السَّلامُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الزَّکِيُّ أُودِعُکَ شَهَادَةً مِنِّي لَکَ تُقَرِّبُنِي إِلَيْکَ فِي يَوْمِ شَفَاعَتِکَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قُتِلْتَ وَ لَمْ تَمُتْ بَلْ بِرَجَاءِ حَيَاتِکَ حَيِيَتْ قُلُوبُ شِيعَتِکَ وَ بِضِيَاءِ نُورِکَ اهْتَدَی الطَّالِبُونَ إِلَيْکَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ نُورُ اللَّهِ الَّذِي لَمْ يُطْفَأْ وَ لا يُطْفَأُ أَبَدا وَ أَنَّکَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِي لَمْ يَهْلِکْ وَ لا يُهْلَکُ أَبَدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ هَذِهِ التُّرْبَةَ تُرْبَتُکَ وَ هَذَا الْحَرَمَ حَرَمُکَ وَ هَذَا الْمَصْرَعَ مَصْرَعُ بَدَنِکَ لا ذَلِيلَ وَ اللَّهِ مُعِزُّکَ وَ لا مَغْلُوبَ وَ اللَّهِ نَاصِرُکَ هَذِهِ شَهَادَةٌ لِي عِنْدَکَ إِلَی يَوْمِ قَبْضِ رُوحِي بِحَضْرَتِکَ وَ السَّلامُ عَلَيْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ

4- خواندن دعایی که شیخ و سید نقل کرده اند و با “اللهم بحق لیلتنا و مولودها” شروع می شود و به منزله زیارت امام زمان صلوات الله و سلامُه عَلَیْهِ است.

5- خواندن صد مرتبه آیه مبارکه « أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ _62/ نمل»

6- خواندن دعای کمیل

7- قرآن به سر گرفتن

8- خواندن دعایی از مولایمان حضرت حجت (عج) که با ” اللهم صل علی محمد سید المرسلین و خاتم النبییین و حجه رب” شروع می شود.

موضوعات: شب نیمه شعبان،  لینک ثابت
 [ 05:54:00 ب.ظ ]





فضيلت و اعمال نيمه شعبان

مجموعه: اعمال مستحبی

 

در حديثي كه در وسايل ‌الشيعه، بحار الانوار و مصباح المتهجد اشاره شده در خصوص فضيلت ماه شعبان آمده است:«خداوند به ذات مقدس خود سوگند خورده است كه هركس را در اين ماه به او پناه برده و از او درخواست كند، از رحمت خود محروم ننمايد».

شب نيمه شعبان از چنان اهميتي برخوردار است كه هم‌رديف و هم‌پاي شب‌هاي قدر قرار دارد و از اين موقعيت مي‌توان چون شب‌هاي قدر ماه مبارك رمضان براي كسب خيرات و بركات معنوي بهره برد و نهايت تلاش را براي كسب فيض داشت.

در حديثي كه در وسايل ‌الشيعه، بحار الانوار و مصباح المتهجد اشاره شده در خصوص فضيلت ماه شعبان آمده است: «خداوند به ذات مقدس خود سوگند خورده است كه هركس را در اين ماه به او پناه برده و از او درخواست كند، از رحمت خود محروم ننمايد».

خطبه‌اي در شرافت ماه شعبان

بنا بر آنچه در شماري از متون روايي وارد شده، پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در يكي از سال‌ها، به هنگام آغاز اين ماه خطبه‌اي خواندند و مردم را نسبت به شرافت اين ماه آگاه فرمودند.

در بحار الانوار قسمت‌هايي از اين خطبه چنين آمده است:

«. . . شعبان ماه شريفي است و آن ماه من است. حاملان عرش آن را بزرگ مي‌شمارند و حق آن را مي‌شناسند. آن ماهي است كه در آن همچون ماه رمضان، روزي بندگان زياد مي‌گردد و در آن بهشت آذين بسته مي‌شود و اين ماه را شعبان ناميده‌اند زيرا در آن ارزاق مؤمنان تقسيم مي‌شود و آن ماهي است كه عمل در آن چند برابر مي‌شود و كار نيكو هفتاد برابر ثمره مي‌دهد».

امتياز پنج‌شنبه‌هاي ماه شعبان

بنا بر آنچه در حديثي ديگر كه در وسايل الشيعه به آن اشاره شده، ماه شعبان، ماهي است: «در هر پنج‌شنبه آن، آسمان‌ها زينت بسته مي‌شود، و فرشتگان به دعا مي‌پردازند كه پروردگارا! آن‌كس را كه در اين ايام روزه بدارد، ببخشاي،و دعايش را اجابت فرماي. پس هركس كه در روز اول شعبان دو ركعت نماز گزارد و در هر ركعت آن يك‌مرتبه سوره حمد و يكصد مرتبه سوره توحيد را بخواند و بعد از نماز نيز يكصد مرتبه صلوات بفرستد، خداوند تمامي حاجت‌هاي ديني و دنيايي او را اجابت مي‌فرمايد».

شرافت شب و روز نيمه شعبان

اما در ميان روزها و شبهاي ماه شعبان، شب نیمه شعبان اين ماه مصادف با ولادت حضرت مهدي عجّل الله تعالي فرجه الشريف از شرافت ويژه‌اي برخوردار است.

از امام صادق (عليه السّلام) روايت شده كه پدر بزرگوارشان در پاسخ كسي كه از فضيلت شب نيمه شعبان از ايشان پرسيده بود فرمودند: اين شب برترين شبها بعد از شب قدر است، خداوند در اين شب فضلش را بر بندگان جاري مي‌سازد و از منت خويش گناهان آنان را مي‌بخشد، پس تلاش كنيد كه در اين شب به خدا نزديك شويد. همانا اين شب، شبي است كه خداوند به وجود خود سوگند ياد كرده كه در آن درخواست كننده‌اي را، مادام كه درخواست گناه نداشته باشد، از درگاه خود نراند.

در بحار الانوار در مورد اهميت شب نیمه شعبان از زبان پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) اين‌گونه روايت شده است: من شب نيمه شعبان خوابيده بودم كه جبرائيل به نزدم آمد و گفت: اي محمد! آيا در اين شب مي‌خوابي؟

گفتم: اي جبرائيل! مگر اين شب چه شبي است؟

جبرائيل گفت: اين شب، شب نيمه شعبان است. اي محمد برخيز! پس مرا از بستر خواب بلند نمود و آنگاه مرا به بقيع برد و گفت: سرت را بلند كن و به آسمان بنگر.

شب نیمه شعبان شبی است كه درهاي آسمان در آن باز مي‌شود:درهاي رحمت. در «رضوان»، در «مغفرت»، در «فضل»، در «توبه»، در «نعمت»، در «جود» و در «احسان»؛ و خداوند به عدد موها و پشمهاي گاو و گوسفند مردم را از آتش جهنم آزاد مي‌كند، زمان مرگ را در آن ثبت كرده و به‌مدت يك سال روزيها را تقسيم مي‌كند؛ و هرچه را كه در تمام سال اتفاق مي‌افتد فرو مي‌فرستد. محمد! كسي كه اين شب را با گفتن «الله اكبر»، «سبحان الله» و «لا اله الا الله» و دعا و نماز و قرآن خواندن و انجام اعمال مستحب و استغفار كردن زنده نگهدارد بهشت منزل و استراحتگاه او خواهد بود و گناهان گذشته و آينده‌اش بخشيده مي‌شود.

در حالي نزدت آمدم كه تمام فرشته‌ها در آسمان پاهايشان را جفت كرده‌اند عده‌اي تسبيح مي‌كنند، عده‌اي در ركوع، عده‌اي در سجود و گروهي ذكر مي‌گويند. شبي است كه كسي دعا نمي‌كند مگر اين كه مستجاب مي‌شود، كسي چيزي نمي‌خواهد مگر اين كه به او داده مي‌شود، كسي درخواست مغفرت و بخشش نمي‌كند، مگر اين كه بخشيده مي‌شود، كسي توبه نمي‌كند مگر اين كه توبه‌اش پذيرفته مي‌شود. كسي كه از خير اين شب محروم شود، از خير بزرگي محروم شده است.(1)

نيمه شعبان علاوه بر اينكه روز و زمان خجسته ميلاد امام عصر عجّل الله تعالي فرجه الشريف است، فرصت معنوي مناسب و ارزشمندي براي راز و نياز با خالق هستي و نزديكي هرچه بهتر و بيشتر به معبود و كسب بركات الهي است.

شب نیمه شعبان از چنان اهميتي برخوردار است كه هم‌رديف و هم‌پاي شب‌هاي قدر قرار دارد و از اين موقعيت مي‌توان چون شب‌هاي قدر ماه مبارك رمضان، براي كسب خيرات و بركات معنوي بهره برد و نهايت تلاش را براي كسب فيض داشت.

دعاي كميل را در شب نيمه شعبان فراموش نكنيم!

بنا بر روايت «كميل» يار وفادار اميرالمؤمنين (عليه السّلام)، در جلسه‌اي يكي از ياران حضرت از ايشان درباره اين آيه شريفه سوره دخان «فيها يفرق كل أمر حكيم» سؤال كرد، ايشان نيز در تفسير شب قدر كه امور آدميان در آن مقدر مي‌شود به بيان اهميت شب نيمه شعبان پرداختند و به خصوص بر خواندن دعاي حضرت خضر (عليه ‌السّلام) در اين شب(شب نیمه شعبان) تاكيد كردند.

پس از اتمام جلسه و آنگاه كه كميل به منزل خود بازگشت، باز به نزد حضرت مراجعه كرد تا دعاي خضر را از ايشان فرا گيرد.حضرت نيز نخست او را امر به نوشتن كردند و آنگاه دعاي معروف كميل را براي او خواندند، و سرانجام او را به خواندن اين دعا در شب نيمه شعبان سفارش فرمودند.(2)

با گشت و گذاري در بوستان روايات رسيده از خاندان عصمت و طهارت عليهم السّلام هم بخشي از آن اسرار بر ما عيان مي شود و هم به دستور العمل‌هاي شفابخشي برمي‌خوريم كه خاندان عصمت عليهم السّلام آنها را براي رشد و بالندگي بشر به او تعليم كرده اند.

آنچه در پي مي آيد احاديثي اند از اين سنخ كه اسرار گفته اند و اعمال تعليم كرده اند. باشد تا بدانيم و عمل كنيم و پر بكشيم. پرواز به سوي بي‌نهايتي كه از آنجا آمده ايم و ناگزير بايد به آنجا برگرديم.

فضيلت و اعمال نيمه شعبان

عنايتي خاص به زائران حضرت حسين عليه السّلام

امام صادق عليه السّلام فرمود: وقتي نيمه شعبان مي شود هاتفي از افق اعلي ندا مي دهد كه أَلَا زَائِرِي قَبْرِ الْحُسَيْنِ ارْجِعُوا مَغْفُوراً لَكُمْ وَ ثَوَابُكُمْ عَلَى رَبِّكُمْ وَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّكُمْ اي زائران قبر حسين، شما در حالي به شهر و ديار خود برمي‌گرديد كه مورد بخشش الهي قرار گرفته ايد و ثواب و اجر اين زيارت شما را خداوند متعال و پيامبرش به‌عهده گرفتند. (كافي 4/589)

امام صادق عليه السّلام فرمود: مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع لَيْلَةً مِنْ ثَلَاثٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ؛ اگر كسي در يكي از اين سه شب، قبر حسين‌بن علي عليهما السّلام را زيارت كند خداوند متعال گناهان گذشته و آينده او را مي آمرزد. راوي عرض مي كند: فدايتان شوم اين سه شب، كدام شبها هستند؟ امام عليه السّلام فرمودند: شب عيد فطر، شب عيد قربان و شب نيمه شعبان. (كتاب المزار، ص 45)

امام صادق عليه السّلام فرمود: مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ لَيْلَةَ الْفِطْرِ وَ لَيْلَةَ عَرَفَةَ فِي سَنَةٍ وَاحِدَةٍ؛ اگر كسي در يك سال حسين‌بن علي عليهما السّلام را در شب نيمه شعبان و شب عيد فطر و شب عرفه زيارت كند خداوند متعال براي او هزار حج و هزار عمره مقبول ثبت مي كند و نيز هزار نياز دنيايي و آخرتي او نيز برآورده خواهد شد. (كتاب ‏المزار ص 50)

‏محمدبن ابي‌نصر بزنطي مي گويد از امام رضا عليه السّلام پرسيدم: در كدام ماه قبر شريف اباعبدالله الحسين عليه السّلام را زيارت كنيم؟ حضرت فرمودند: فِي النِّصْفِ مِنْ رَجَبٍ وَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ؛ در نيمه رجب و نيمه شعبان. (كتاب‏ المزار، ص 40)

ملاقات با پيامبران الهي از نزديك

امام صادق عليه السّلام فرمود: هركس دوست دارد پيامبران الهي را از نزديك ملاقات كند؛ فَلْيَزُرْ قَبْرَ الْحُسَيْنِ‌بْنِ عَلِيٍّ ع فِي النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ؛ پس بر او لازم است تا در نيمه شعبان قبر حسين‌بن علي عليهما السّلام را زيارت كند؛ چرا كه در چنين روزي ارواح پيامبران عليهم السّلام از خداوند متعال اجازه مي گيرند تا به زيارت حسين عليه السّلام مشرف شوند كه خداوند متعال هم به آنها اجازه مي دهد. (تهذيب‏ الأحكام، ج 6، ص 48)

توصيه به احياي شب نيمه شعبان

جبرئيل عليه السّلام از جانب خداوند متعال پيام آورد: يا رسول الله! شب نيمه شعبان را زنده بدار؛ امّتت را هم به اين كار توصيه كن. در اين شب مي توان با اعمال عبادي به خدا نزديك شد چرا كه اين شب شبي است بس شريف و ارزشمند.

بعد اضافه كرد: امشب شبي است كه لَايَدْعُو فِيهَا دَاعٍ إِلَّا اسْتُجِيبَ لَهُ وَ لَا سَائِلٌ إِلَّا أُعْطِيَ وَ لَا مُسْتَغْفِرٌ إِلَّا غُفِرَ لَهُ وَ لَا تَائِبٌ إِلَّا تِيبَ عَلَيْهِ؛ هر دعايي در آن مستجاب است و به درخواست هر نيازمندي پاسخ داده مي شود هركه طلب بخشش كند او را مي بخشند و هركه توبه كند پذيرفته مي شود. يا رسول الله محروم واقعي كسي است كه از خيرات اين شب محروم بماند. (وسائل الشيعة، 8/104)

زنده‌دلي با زنده نگهداري شب نيمه شعبان

رسول خدا صلّي الله عليه و آله فرمود: هركس كه شب عيد و شب نيمه شعبان را زنده بدارد لَمْ‌يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ قلب او در روزي كه قلبها مي ميرد نخواهد مرد و هيچ‌گاه دل‌مرده نخواهد شد. (ثواب ‏الأعمال، ص77)

برترين شب بعد از شب قدر

امام صادق عليه السّلام نقل مي كند كه از امام باقر عليه السّلام در مورد فضليت شب نيمه شعبان سؤال كردند. امام عليه السّلام در پاسخ فرمودند: هِيَ أَفْضَلُ لَيْلَةٍ بَعْدَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ شب نيمه شعبان بعد از شب قدر از ارزشمندترين شبهاست.

در اين شب خداوند متعال فضلش را به بندگانش عطا مي كند و آنها را مورد آمرزش ويژه خود قرار مي دهد. در اين شب نهايت كوشش خود را به خرج دهيد تا به خدا نزديك شويد. چرا كه در اين شب خدا به خودش قسم خورده كه دست نيازمندي را رد نكند مگر آنكه گناهي را در خواست كرده باشد. همان‌گونه كه خداوند شب قدر را براي پيامبر ما صلّي الله عليه و آله قرار داد اين شب را هم به ما اهل بيت اختصاص داد.

حضرت ادامه دادند؛ تا آنجا كه مي توانيد در اين شب دعا كنيد و خدا را بستاييد اگر كسي در اين شب صد بار سبحان الله و صد بار الحمد لله و صد بار الله اكبر بگويد غَفَرَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ مَعَاصِيهِ وَ قَضَى لَهُ حَوَائِجَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ خداوند تمامي گناهان گذشته او را مي آمرزد و نيازهاي دنيا و آخرت او را برآورده مي سازد. (الأمالي‏ للطوسي، ص 29)

تعجب اميرالمؤمنين عليه السّلام از بي‌تفاوتي نسبت به اين شبها

اميرالمؤمنين عليه السّلام مي‌فرمود: يُعْجِبُنِي أَنْ يُفَرِّغَ الرَّجُلُ نَفْسَهُ فِي السَّنَةِ أَرْبَعَ لَيَالٍ در شگفتم از كسي كه چهار شب از سال را به بي‌تفاوتي مي گذراند. آن چهار شب عبارتند از: شب عيد فطر، شب عيد قربان، شب نيمه شعبان و اولين شب از ماه رجب. (مصباح ‏المتهجد، ص 852)

عرضه اعمال سالانه در شب نيمه شعبان

امام صادق عليه السّلام فرمود: پدرم امام باقر عليه السّلام مي فرمود: إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَدُومَ عَلَى الْعَمَلِ إِذَا عَوَّدْتُهُ نَفْسِي من دوست دارم هر عمل صالحي را كه انجام مي دهم آن‌قدر در آن مداومت داشته باشم تا روحم به آن عادت كند از اين رو اگر به دلايلي عمل مستحبي را انجام ندادم در اولين فرصت آن را به‌جا مي آورم تا نفسم به آن عادت كند. برترين عمل نزد خداوند متعال عملي است كه بر آن مداومت شود.

سپس فرمود: فَإِنَّ الْأَعْمَالَ تُعْرَضُ كُلَّ خَمِيسٍ وَ كُلَّ رَأْسِ شَهْرٍ وَ أَعْمَالَ السَّنَةِ تُعْرَضُ فِي النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ تمام اعمال [يك هفته] در هر پنج‌شنبه و [تمام اعمال يك ماه] در اول ماه [بعد] و اعمال يك سال در نيمه شعبان [به خدمت ولي عصر آن زمان] عرضه مي شود. پس اگر مي خواهي عملي را به نفست عادت دهي آن را يك سال ادامه بده. (بحار الأنوار، ج84، ص37)

رسول خدا صلّي الله عليه و آله فرمودند: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ مِائَةَ رَكْعَةٍ بِأَلْفِ مَرَّةٍ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ هركه در شب نيمه شعبان صد ركعت نماز با هزار قل هو الله احد بخواند(3) روزي كه قلبها مي ميرند قلب او نمي ميرد و تا نمرده است صد فرشته را خواهد ديد كه خيال او را از بيم عذاب الهي آسوده مي كنند به اين ترتيب كه سي ملك از آنها به او نويد بهشت مي دهند. سي ملك ديگر او را از شيطان حفظ مي كنند. سي ملك ديگر روز و شب براي او طلب بخشش مي كنند و ده تاي آخر هم او را در برابر مكر و حيله حيله‌گران و مكاران ياري مي كنند. (إقبال ‏الأعمال، ص 701)

سفارش امام رضا عليه السّلام در شب نيمه شعبان

عليّ‌بن حسن فضال مي گويد پدرم گفت كه در مورد نيمه شعبان از امام رضا عليه السّلام سؤال كردم. امام فرمود: هِيَ لَيْلَةٌ يُعْتِقُ اللَّهُ فِيهَا الرِّقَابَ مِنَ النَّارِ وَ يَغْفِرُ فِيهَا الذُّنُوبَ الْكِبَارَ پرسيدم: در اين شب نماز خاصي واجب شده است؟ فرمود: اين شب عمل واجبي ندارد اما اگر دوست داشتي عمل مستحبي به‌جا آوري نماز جعفر طيار را بخوان و در آن بسيار ذكر خدا بگو و استغفار كن و دعا نما. زيرا پدرم مرتب مي فرمود كه دعا در اين شب مستجاب است. عرض كردم مردم مي گويند كه امشب شب صكاك (صدور برات و مقدرات) است. فرمود شب صكاك، شب قدر در ماه رمضان است. (عيون‏ أخبار الرضا عليه السّلام، ج 1، ص29)

————————————–

پي‌نوشت:

1 . ابن‌طاووس، عليّ‌بن موسي، اقبال الأعمال، ص 212؛ مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، ج 98، ص 413

2. ابن‌طاووس، عليّ‌بن موسي، همان ص 220

3. به اين ترتيب كه پنجاه نماز دو ركعتي به‌جا آورد و در هر ركعت بعد از حمد ده بار سوره توحيد را تكرار كند.*

 

 

موضوعات: فضيلت و اعمال نيمه شعبان  لینک ثابت
 [ 05:52:00 ب.ظ ]




درخواست آیت الله وحید از مردم درخصوص نیمه شعبان

 

آیت‌الله وحیدخراسانی همگان را به خواندن

دعای فرج در ساعت ۱۱ شب نیمه شعبان دعوت کرد.
به گزارش مشرق، این مرجع تقلید اظهار کرد: طلاب و علما

مردم را به قرائت دعای فرج در شب نیمه شعبان ترغیبت کنند

زیرا در این شب کسی بدنیا می‌آیند که خودشان در موقع تولد فرمودند

که صدق و عدل خدا در این وجود است.

موضوعات: درخواست آیت الله وحید از مردم درخصوص نیمه شعبان  لینک ثابت
 [ 01:32:00 ب.ظ ]




نقش امام غایب در هدایت و مبانی آن

 

در یک انگاره حداقلی، امام جایگاهی همانند جایگاه دیگر حاکمان با قید عدالت دارد. این نوع تلقی علاوه بر تقصیر در تبیین جایگاه امامت با دوره غیبت امام، دچار سردرگمی در تحلیل نقش امام است.

چکیده

پرسش از چیستی فواید و اثرگذاری امام غایب در سیر تکاملی انسان‌ها، پرسشی است که پس از اثبات لزوم وجود امام و مبانی عقلی و نقلی آن طرح می‌شود. در یک انگاره حداقلی، امام جایگاهی همانند جایگاه دیگر حاکمان با قید عدالت دارد. این نوع تلقی علاوه بر تقصیر در تبیین جایگاه امامت با دوره غیبت امام، دچار سردرگمی در تحلیل نقش امام است. در آیات قرآن کریم، جایگاه حقیقی امام و نقش او در هدایت بیان شده که آیات شهادت از جمله این آیات است.
از مسئله شهادت، چگونگی و آثار شهادتِ گروهی از برگزیدگانِ انسان‌ها در آیات قرآن، برداشت‌های متفاوتی وجود دارد.

بیشتر دیدگاه‌ها به ثمربخشی شهادت انبیا و اوصیا در آخرت و صحنه قیامت معطوف است؛ اما با وجود شواهد متقن قرآنی و روایی باید پذیرفت که مسئله شاهد بودن گروهی از انسان‌ها در دنیا و آگاهی‌یابی الهی آنان از اعمال و باطن امور انسان‌های دیگر، دارای پیامد دنیوی و زمینه تحقق امری مهم و اساسی است که بنای آفرینش و دستگاه عظیم و مستحکم ارسال انبیا و نصب اوصیا بر آن استوار و قوام یافته است؛ یعنی موضوع هدایت و کمال‌بخشی و رساندن هر چیز به سرانجام شایسته او؛ امری که خداوند متعال تنها خود را تحقق‌بخش آن دانسته است. در این میان، نقش شاهدان بر اعمال انسان‌ها، واسطه بودن آنان در تحقق گونه‌ای خاص از هدایت الهی است؛ همان‌گونه که انبیا، به منزلۀ واسطه‌هایی الهی میان انسان‌ها و خداوند در دریافت و انتقال پیام‌های پروردگار در عرصه هدایت تشریعی به شمار می‌روند.

این نوشتار با بررسی تطبیقی تفاسیر ذیل آیات مربوط به شهادت، به نقد برخی از آرا و تبیین زوایای مجهولی از چرایی و نتایج این شهادت پرداخته و بدین‌وسیله بخشی از نقش و جایگاه هدایتی امام عصر تبیین شده است.

مقدمه
وجود امام، هنگامی که ظاهر و مبسوط‌الید باشد تا بتواند به اصلاح نفوس و جامعه اسلامی بپردازد و از فساد جلوگیری کند، لطف خداوند به بندگان خود است. اما پرسشی که در دوره غیبت امام مطرح و از سوی مخالفان پررنگ شده، چیستی فایده و لطف امام در هنگامه غیبت و مخفی بودن است. جرجانی در این‌باره می‌نویسد:
با وجود غیبت امام، تصور نمی‌شود او مردم را به صلاح نزدیک و از فساد دور سازد. (ایجی، 1325: ج8، 348)
تفتازانی نیز فایده امام غایب را انکار می‌کند و اعتقاد به وجود امام غایب را برای افراد و جامعه اسلامی بی‌ثمر می‌داند (تفتازانی، 1409: ج5، 241). همو در شرح العقائد النسفیه این سخن را تکرار می‌کند و غرض از وجود امام را با ظاهر بودن او کاملاً مرتبط می‌داند (همو، 1407: 98).
نوشتار پیش رو به دنبال یافتن پاسخ برای این پرسش با استناد به آیات و روایات فریقین و با تأکید بر تفاسیر و شروح اهل‌سنت در ذیل آیات است. از این‌رو مسئله شهادت شاهدانی الهی در دنیا بر اعمال انسان که روایات از آن به عرضه اعمال تعبیر نموده‌اند و بررسی فرایند مسئله شهادت از نگاه قرآن، روایات و تفاسیر قرآنی، در دنیا محور اصلی پژوهش حاضر را به خود اختصاص داده است و در آن چیستی شهادت، رابطه شهادت و هدایت، گونه‌های هدایت، شاهدان بر رفتار انسان‌ها و ثمرات و برایند این شهادت مورد تحلیل واقع شده است. از این‌رو لازم است نخست تعریف و معنای شاهد و شهادت در قرآن بیان شود.
شاهد و شهادت در لغت
دو عنوان حضور و علم را می‌توان دو رکن اصلی شهادت در کلمات مطرح شده در کتب لغت دانست. در لسان العرب آمده است:
اصل الشهاده الاخبار بما شاهده؛ والشاهد و الشهید: الحاضر؛ (ابن‌منظور، 1414: ج3، 240)
اساس شهادت آگاهی دادن به چیزی است که دیده شده، و شاهد و شهید [ که اسم فاعل‌اند] به معنای حاضر است.
ابن‌منظور شهید را دانا و آگاهی که از علمش چیزی پنهان نیست تعریف می‌کند (همو: 238). ابن‌اثیر می‌نویسد:
شهید کسی است که از او چیزی پنهان نیست و شاهد، حاضر است. (ابن‌اثیر، 1385: ج2، 513)
راغب اصفهانی در تعریف شهادت آورده است:
الشهود و الشهاده، الحضور مع المشاهده اما بالبصر أو بالبصیره. والشهاده قول صادر عن علم حصل بمشاهده بصیره أو بصر؛ (راغب اصفهانی، 1412: 468)
شهود و شهادت، به معنای حاضر بودن و گواه بودن یا با مشاهده چشم یا با اندیشه و بصیرت است و شهادت گفتاری است که از علم با مشاهده شدن به اندیشه یا چشم به دست آمده است.
نکته اساسی که در لفظ شهادت مطرح می‌شود، مشتمل بودن شهادت بر دو مرحلۀ تحمل و اداء است. زمان ادای شهادت، متفاوت از زمان تحمل آن، و پس از مرحله تحمل شهادت است. اما آیا لفظ شهادت زمان تحمل، یا زمان تحمل و اداء، هر دو را فرا می‌گیرد؟ یا به عبارتی میان علم و حضور و میان بیان و اداء چه رابطه‌ای وجود دارد؟ پاسخ این پرسش را در کلمات برخی از ارباب لغت می‌توان جست‌وجو کرد.
در لسان العرب از قول ابن‌سیده آمده است:
شاهد، آگاه و دانایی است که آن‌چه را می‌داند بیان می‌کند.
از ابوعبیده نیز نقل شده است:
الشاهد هو العالم الذی یبین ما علمه.
ابوالعباس می‌گوید:
شهد الله، بیّن الله و اظهر.
از این تعابیر و جملات استفاده می‌شود در تحقق شهادت، اداء و بیان آن‌چه گواهی دهنده، به آن عالم و آگاه شده است، دخالت دارد. از این‌رو صاحب لسان العرب می‌نویسد:
و شهد له بکذا شهاده ای ادی ما عنده من الشهاده فهو شاهد؛
برای او به چیزی شهادت داد، یعنی آن‌چه از شهادت نزدش بود بیان و اداء کرد.
همچنین آمده است:
اصل الشهاده الاخبار بما شاهده. (ابن‌منظور، 1414: ج3، 240)
مشابه این کلمات را می‌توان در دیگر لغت‌نامه‌ها ملاحظه کرد (قرشی، 1371: ج4، 75).
آن‌چه بیان شد با تعریف علّامه طباطبایی از شهادت، متفاوت است. وی در تعریف شهادت می‌نویسد:
حقیقت شهادت عبارت است از تحمل و دیدن حقایق اعمال که مردم در دنیا انجام می‌دهند. (طباطبایی، 1417: ج 1، 53)
بنابراین کلمۀ شهادت در اصل به معنای معاینه، یعنی به چشم خود دیدن یا به گوش خود شنیدن و یا با سایر حواس خود حس کردن است و در ادای شهادت نیز به کار رفته است (همو: 115). از نگاه علّامه در مسئله تحقق شهادت، ادا و بیان آن شرط نیست و ایشان معنای اصلی شهادت را دارای یک مرحله، یعنی حس کردن یک گزاره بیان می‌کند.
شهادت در قرآن
موضوع شهادت از مباحث مشکل و پیچیدۀ قرآنی است (همو: ج 12، 322). در قرآن کریم، مسئله گواهان بر اعمال و شهادت از زوایای متفاوتی مطرح شده است. آگاهی و شهادت با معیار گواهی دهندگان و شاهدان بر رفتار انسان، شاهدان را به جهت نوع آنان در دسته‌های مختلفی جای می‌دهد. مفسران قرآن، آگاهان و شهادت دهندگان بر انسان‌ها را این گروه‌ها دانسته‌اند:
1. ملائکه‌ای که مأمور ثبت و ضبط اعمال انسان هستند: «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» (ق: 18)؛ «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ * کِراماً کاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ» (انفطار: 10-12).
2. انبیای الهی: خداوند از قول عیسی نقل می‌کند: «وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ» (مائده: 117؛ همچنین نک: نساء: 41).
3. شهادت ویژۀ امت حضرت محمد: «وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّه وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» (بقره:143).
4. گواهی پیکر و اندام انسان: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ» (نور: 24)؛ «الْیَوْمَ نخَتِمُ عَلىَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تُکلَّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشهدُ أَرْجُلُهُم بِمَا کاَنُواْ یَکْسِبُونَ» (یس: 65).
در بازشماری گواهان بر کنش و واکنش انسان، می‌توان به موارد قرآنی _ روایی دیگری نیز اشاره داشت. هرچند در بیشتر این آیات، به اعمال تصریح نشده است، اما مفسران، آیات مذکور را به دلالت تضمنی و گاه التزامی مربوط به مسئله اعمال و رفتار انسان دانسته‌اند. برخی مفسران، زمین و زمان را نیز طبق آیات و روایات به این موارد افزوده‌اند (مکارم شیرازی، 1374: ج 22، 40).
با نگاهی کلی به مجموعۀ آیات یادشده درمی‌یابیم شهادتِ بر اعمال، مخصوص شهیدان از انسان‌ها نیست، بلکه هر کس و هر چیزی که کمترین ارتباطی با اعمال مردم دارد، در همان اعمال دارای شهادت است؛ همچون ملائکه، زمان، مکان، دین، جوارح بدن، حواس و قلب که همگی این‌ها شاهد بر انسان هستند (طباطبایی، 1417: ج1، 485).
موضوع شهادت با معیارهای دیگری نیز قابل تقسیم است؛ همانند زمان شهادت که پیش از خلقت یا همزمان با خلقت است، یا در دنیا یا آخرت تحقق می‌یابد و یا موضوع شهادت که مسئله خلقت و آفرینش یا رفتار و اعمال انسان‌هاست. آن‌چه ما را در هدف از این نوشتار یاری می‌دهد پی‌گیری چند مسئله از میان مسائل متعددی است که با موضوع شهادت در قرآن پیوند یافته است. این مسائل عبارت‌اند از:
1. موضوعی که انبیا بر آن شهادت می‌دهند؛
2. آیا مسئله شهادت پس از رحلت پیامبرگرامی از نگاه قرآن استمرار دارد؟
3. مقصود از امت در آیه 143 بقره و 89 نحل چیست؟ آیا گواه بودن تمامی امت اسلام مطرح است یا گروه خاصی مقصود قرآن است؟
4. رابطه و پیوند شهادت این گروه با شهادت پیامبر خاتم چیست؟
5. آثار و نتایج شهادت و رابطه آن با مسئله هدایت از نگاه قرآن و روایات چگونه است؟
از این‌رو نوشتار حاضر، از میان شاهدان و گواهان گوناگونی که قرآن از آن‌ها نام می‌برد به گواهی پیامبر و شاهدانی پس از ایشان معطوف است.
شاهد بودن پیامبر در دنیا و آخرت
آیه چهل و پنجم سورۀ احزاب و هشتمین آیه سورۀ فتح، یکی از رسالت‌های پیامبر را مسئله شاهد بودن ایشان بیان می‌کنند: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً».
بیشتر مفسران در مسئلۀ شهادتی که طبق تصریح قرآن کریم انبیا بر آن مأمورند، به این نکته اکتفا کرده‌اند که زمان این شهادت مربوط به نشئۀ اخروی است. گروهی از این مفسران در بیان محتوای شهادت بر این باورند که پیامبران در روز قیامت در برابر احتجاج برخی انسان‌ها در مقابل خداوند متعال گواهی می‌دهند که پیام الهی را به مردم در دنیا ابلاغ کرده‌اند (سیوطی، 1404: ج 6، 71) و بیشتر مفسران برآنند که گواهی انبیا مربوط به اعمال انسان‌ها پس از ابلاغ وحی الهی است؛ یعنی گواهی می‌دهند مردم دستورات الهی را پذیرفتند و مطابق آن عمل کردند، یا این‌گونه نبوده و منشأ آن‌چه در قیامت گرفتار آن هستند، سوء رفتار و اختیار خودشان است. بنابراین طبق این تفسیرِ مشهور، شاهد بودن پیامبر عبارت است از تحمل شهادت در دنیا و ادای آن در آخرت.
این تفسیر در حالی است که به نظر می‌رسد در تبیین بیشتر مفسران قرآن، اطلاق آیه نادیده انگاشته شده است. از همین‌رو فخر رازی _ که به عمومیت آیه توجه داشته _ در این‌باره می‌نویسد:
گستردگی و عام بودن شهادت پیامبر به دلیل اطلاق کلمه «شاهد» در آیه قرآن است. (رازی، 1420: ج 25، 173)
وی در تفسیر آیه 45 احزاب در بیان کیفیت و چگونگی این عمومیت بر این باور است:
پیامبر در دنیا، شاهد به احوال و قضایای آخرت از بهشت و جهنم و میزان و صراط بوده و در آخرت گواه بر احوال دنیا، از اطاعت و معصیت و صلاح و فساد آن است. (همو)
هر چند فخر رازی مرحله اول _ یعنی دیدگاه گستردگی شهادت پیامبر _ را به نیکی بیان کرده، اما گفتار وی در تبیین چگونگی آن، تمامی آن‌چه را که آیه بیان‌گر آن است دربر نمی‌گیرد. آن‌چه مورد کم‌توجهی قرار گرفته، محدود کردن اثر شهادت به مسئله ادای آن در قیامت است. به بیانی دیگر، در بررسی مسئله شهادت دو نکته مهم وجود دارد؛ نخست، محدودۀ شهادت که بررسی کمیت آن است و دوم، ثمرات و نتایج شهادت که بحث از فرایند مسئله شهادت است و این‌که این آگاهی و شهادت چه تأثیری در زندگی دنیایی انسان‌ها و مراحل حیات مادی آنان دارد.
در بحث نخست، برخی از مفسران به درستی گستردگی شهادت در دنیا به علاوۀ آخرت را مطرح کرده‌اند. اما در مسئله دوم، بیشتر و حتی می‌توان ادعا کرد تمامی مفسران، پیوند نتایج شهادت و ادای آن را به عالم پسین دانسته‌اند. به نظر می‌رسد محدود کردن بحث شهادت از جهت اداء به عالم آخرت، با توجه به عمومیت و اطلاق آیه، بدان سبب صورت گرفته است که مفسران برای تحقق کامل شهادت _ یعنی تحمل و ادای آن در دنیا _ تبیین و وجهی نیافته‌اند. این در حالی است که روایات و اصول مطرح شده در آیات قرآن بر امر دقیق‌تری دلالت می‌کنند که نشانه‌هایی از این امر، گاه در بیان مفسران دیده می‌شود.
فخر رازی در پنجمین مسئلۀ مطرح شده در ذیل آیه 143سورۀ بقره، این سوال را مطرح می‌کند که پدید آمدن شهادت پیامبر در دنیاست یا آخرت؟ وی در پاسخ، تحقق شهادت را در دنیا می‌داند و در بیان چرایی ادای شهادت در دنیا، ابتدا از گوهر معنایی و مفهوم واژه «شهد» و مشتقات آن استفاده می‌کند:
شهادت، مشاهده و شهود به معنای رؤیت و دیدن است. گفته می‌شود فلان چیز را مشاهده کردم زمانی که آن را ببینم و به چشم من آید. از آن‌رو که میان دیدن به چشم و شناخت به قلب پیوستگی زیادی وجود داشت، معرفت قلبی، مشاهده و شهود نامیده شد، و به شخصِ آگاه و عارف شاهد و مشاهد می‌گویند وهر کس که به حال چیزی عارف و آگاه شود و آن چیز برایش کشف شود، او شاهد بر آن چیز خواهد بود. (همو: ج4، 83)
آن‌گاه رازی با شاره به متن آیه و دقت دادن به الفاظ مطرح در آن و پیوند دادن آن‌ها با مفهوم و لوازم واژه شهادت می‌نویسد:
شهدا در دنیا عادل شمرده شده‌اند؛ زیرا با صیغه ماضی خبر از آنان می‌دهد: «وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّه». از این‌رو آیه اقتضا می‌کند این گروه در دنیا شاهد باشند؛ زیرا در شهادت مطرح در آیه، عدالت اعتبار شده است. (همو)
آن‌گاه وی این نکته را به آن‌چه گذشت برای تکمیل ادعای خود ضمیمه می‌کند که شهادتی که در آن عدالت معتبر باشد، ادای شهادت است نه تحمل شهادت؛ یعنی تحمل شهادت نیازمند عدالت نیست، بلکه هنگام ادای شهادت به عدالت نیاز است (همو).
همچنین می‌توان افزود این تعبیر در کنار این مسئله که در آیه «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً» موضوع شهادت و گواه بودن رسول خدا در کنار دو موضوع بشیر و نذیر بودن _ که اموری مربوط به دنیاست و در پیوند با مسئله ارسال که آن هم مسئله‌ای مربوط به حیات پیش از مرگ است _ نشان‌گر آنند که برخی از آیات شهادت، به مسئله شهادت از لحاظ تحمل و ادای آن به دنیا اشاره دارند و بیان‌گر حقیقتی در دنیا هستند.
در مقابل گروهی از مفسران، لفظ «شاهد» در آیه مذکور را به علت نبود پیوستگی میان ارسال _ که موضوعی دنیوی است _ و شهادت که به تعبیر آنان تنها مربوط به آخرت است، حال مقدره دانسته‌اند (زمخشری، 1407: ج3، 546؛ شریف لاهیجی، 1373: ج3، 642؛ آلوسی، 1415: ج11، 223).
این در حالی است که دلیلی که آنان را به این امر واداشته است، یعنی مسئلۀ لحاظ شدن تحمل و اداء _ هر دو با هم _ در شهادت (آلوسی، 1415: ج11، 223)، همان نقطۀ عطفی است که با استناد به آن باید زوایای پنهان مسئله شهادت در دنیا بررسی شود.
برخی نیز برای توجیه تفسیر خود با تفاوت نهادن میان شاهد و شهید، با وجود آن‌که آیه در دلالت بر شاهد بودن پیامبر اکرم مطلق است، این‌گونه توجیه کرده‌اند:
فالنبی بعث شاهداً ای متحمل للشهاده و یکون فی الآخره شهیداً ای مؤدیاً لما تحمله؛ (رازی، 1420: ج25، 173)
مبعوث شدن پیامبر به عنوان شاهد [ که قرآن به آن اشاره دارد] به معنای تحمل کردن شهادت است و ایشان در آخرت شهید [یعنی ادا کننده آن‌چه در دنیا تحمل کرده ‌است] خواهد بود.
اما بیشتر ارباب لغت میان شاهد و شهید در معنا تفاوتی قائل نیستند (ابن‌منظور، 1414: ج3، 240؛ ابن‌اثیر، 1385: ج2، 513). طریحی که تفاوت شاهد و شهید را در معنای حدوث و ثبوت در آن دو دانسته، معتقد است در معنای شهید لزومی به تحقق ادای شهادت در آخرت وجود ندارد (طبرسی، 1372: ج3، 80). از آیات دیگر قرآن که به مسئله شهادت پرداخته‌اند نیز لزوم وجود دو مرحله و تحقق الزامی ادای شهادت در آخرت استفاده نمی‌شود، بلکه از آیات پیوند یافته به شهادت عیسی می‌توان نمونه‌ای از تحمل و ادای شهادت در دنیا را بیان کرد.
حضرت عیسی در قیامت، در پاسخ به این پرسش که آیا به مردم گفتی تو و مادرت را خدا بدانند؟ برای تبرئه و پاک گرداندن خود، به رفتار و عملی که در دنیا انجام داده است و نشان می‌دهد او چنین دعوی نداشته استناد می‌کند و این بیان را با جمله «وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مَا دُمْتُ فِیهِمْ» عرض می‌کند؛ یعنی شهادتش را محدود به دنیا و آن هم در زمان حضور خود در میان مردم بیان می‌دارد و افزون بر ادعای تبلیغ وحدانیت، مدعی می‌شود هدایتی پس از ابلاغ توحید را نیز انجام داده و آن جلوگیری از جریان غلو است.
از این‌رو شهادت خود را به مرحله پس از ابلاغ رسالت نیز تسری داده و مطابق آن تشریح می‌کند. در نتیجه بحث شاهد و شهید بودن خویش را مقید به زمان حضور در دنیا و پیش از عروجش کرده است (نک: فیض کاشانی، 1415: ج2، 102؛ آلوسی، 1415: ج4، 66) و امر مراقبت را پس از عروج خود، به خدا نسبت می‌دهد: «فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ».

***************************************

نویسندگان:

رضا برنج‌کار . محمدتقی شاکر

فصلنامه مشرق موعود شماره 30

موضوعات: نقش امام غایب در هدایت و مبانی آن  لینک ثابت
 [ 01:30:00 ب.ظ ]




خداوند بي‌نهايت است و لامكان و بي زمان

اما به قدر فهم تو كوچك مي‌شود

و به قدر نياز تو فرود مي‌آيد، و به قدر آرزوي تو گسترده مي‌شود،

و به قدر ايمان تو كارگشا مي‌شود،

و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك مي‌شود،

و به قدر دل اميدواران گرم مي‌شود…

پــدر مي‌شود يتيمان را و مادر.

برادر مي‌شود محتاجان برادري را.

همسر مي‌شود بي همسر ماندگان را.

طفل مي‌شود عقيمان را. اميد مي‌شود نااميدان را.

راه مي‌شود گم‌گشتگان را. نور مي‌شود در تاريكي ماندگان را.

شمشير مي‌شود رزمندگان را.

عصا مي‌شود پيران را.

عشق مي‌شود محتاجانِ به عشق را…

ملاصدرا

موضوعات: اشعار پندآموز ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:26:00 ب.ظ ]




خداوند همه چيز مي‌شود همه كس را. به شرط اعتقاد؛ به شرط پاكي دل


 به شرط طهارت روح؛ به شرط پرهيز از معامله با ابليس.


ملاصدرا

موضوعات: سخن ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:24:00 ب.ظ ]




بشوييد قلب‌هايتان را از هر احساس ناروا!

و مغزهايتان را از هر انديشه خلاف،

و زبان‌هايتان را از هر گفتار ِناپاك،

و دست‌هايتان را از هر آلودگي در بازار…

و بپرهيزيد از ناجوانمردي‌ها ، ناراستي‌ها ، نامردمي‌ها!

چنين كنيد تا ببينيد كه خداوند ، چگونه بر سفره‌ي شما ، با كاسه‌اي خوراك و تكه‌اي نان

مي‌نشيند و

بر بند تاب، با كودكانتان تاب مي‌خورد ، و در دكان شما كفه‌هاي ترازويتان را ميزان مي‌كند

و “در كوچه‌هاي خلوت شب با شما آواز مي‌خواند"…

مگر از زندگي چه مي‌خواهيد،

كه در خدايي خدا يافت نمي‌شود، كه به شيطان پناه مي‌بريد؟

كه در عشق يافت نمي‌شود، كه به نفرت پناه مي‌بريد؟

كه در سلامت يافت نمي‌شود، كه به خلاف پناه مي‌بريد؟

جملات  ملاصدرا

موضوعات: جملات ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:22:00 ب.ظ ]




قلب‌هايتان را از حقارت كينه تهي كنيد و با عظمت عشق پر كنيد.

زيرا كه عشق چون عقاب است. بالا مي‌پرد و دور… بي اعتنا به حقيران در روح.

كينه چون لاشخور و كركس است. كوتاه مي‌پرد و سنگين. جز مردار به هيچ چيز نمي‌انديشد.

بـراي عاشق ، ناب ترين ، شور است و زندگي و نشاط.

براي لاشخور ، خوبترين ، جسدي است متلاشي …


ملاصدرا

موضوعات: ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:21:00 ب.ظ ]




آثار و كارهاي ملاصدرا

 

ملاصدرا يكي از فلاسفه پركار است. وي با آنكه مدتي را كه در حال انزوا و عبادت بود، دست به تأليف نزد و پس از آن نيز همواره به تدريس و تربيت دانشجويان فلسفه، كه از سراسر ايران به گرد او مي آمدند، پرداخت، ولي در تمام فرصتهاي ممكن، چه در سفر و چه در حضر، از نوشتن كتاب و رساله هايي كوچك و بزرگ درباره فلسفه، در قالبهاي مختلف كوتاهي نكرد و بهمين سبب مجموعه اي متنوع فلسفي و بسيار مفيد و استدلالي و با صورتها و هدفهاي گوناگون به وجود آورد.

برخي از كتب او كتاب درسي است و براي آموزش مقدماتي و يا تكميلي عميق فلسفه و عرفان از ديدگاه مكتب مخصوص او بنام «حكمت متعاليه» بسيار مناسب است. برخي ديگر براي توضيح و اثبات نظريه هاي ويژه خود اوست. چند كتاب او را مي توان در اخلاق و آداب انساني دانست.

وي بخش مهمي از آثار خود را به تفسير قرآن اختصاص داده و اگر چه مرگ به او اجازه نداد كه تمام قرآن را شرح فلسفي و عرفاني بكند ولي تا آنجا كه توانست بنويسد، داراي ويژگيهايي است كه آن را در ميان تفاسير بينظير كرده است.

ملاصدرا كه خود يك «مُحدّث» (يعني متخصص در حديث و روايات منقول از پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ائمه اهل بيت(عليهم السلام)) بود كار مهمي در حديث نيز دارد و آن شرح كتاب حديث معروف الكافي تأليف كُليني رازي است، كه وي بخش «اصول» آنرا شرح كرده و شرحش ـ شايد بسبب مرگ او ـ ناتمام مانده است. وي دو كتاب هم در منطق دارد بنام تنقيح المنطق و رساله تصور و تصديق.

كتب معروف او كه چاپ شده عبارتند از:

1. الحكمة المتعالية في الأسفار الأربعة العقلية

مباحث اين كتاب از بحث وجود و ماهيت آغاز و سپس به مبحث حركت و زمان و نيز ادراك و جوهر و عرض مي رسد و يك بخش آن اختصاص به اثبات خدا و صفات او دارد و سرانجام با بحث در نفس انسان و موضوع مرگ و معاد خاتمه مي يابد. ابتكاري كه انحصاراً در اين كتاب مهم و جالب بكار رفته آنستكه موضوعات كتاب در قالب چهار مرحله سير و سلوك روحي و معنوي عرفا دسته بندي شده كه هر مرحله را يك سفر فرض كرده است. بنابرين همانطور كه سير عارف در مرحله اول از خود و خلق بسوي خدا و در مرحله دوم و سوم از خدا به خدا (از ذات به صفات و افعال خدا) و در مرحله چهارم از جانب خدا بسوي مردم است، اين كتاب نيز از موجودات آغاز و به آخرت و خدا و مردمي كه محشور شده اند باز مي گردد. اصل كتاب در چهار جلد بزرگ (قطع رحلي) است كه در نه جلد (قطع وزيري) چاپ شده و چند نوبت به چاپ رسيده است.[1]

اين كتاب در واقع دائرة المعارفي فلسفي است و مجموعه اي از مسائل مهم فلسفه اسلامي همراه با آراء فلاسفه گذشته، از زمان فيثاغورس تا زمان ملاصدرا و پاسخ به آنها با استدلالهاي جديد و قوي است; بهمين سبب در دوره عالي فلسفه حوزه هاي علمي ديني تدريس مي شود.

تأليف اين كتاب بتدريج از حدود سال 1015 (1605م) آغاز و تا سالهاي بعد از 1040 (1630م) ادامه داشته و تقريباً بيست و پنج سال طول كشيده است.

2. تفسير قرآن

وي در طول عمر خود گهگاه و بمناسبتهايي به تفسير يكي از سوره هاي قرآن پرداخته و در دهه آخر عمر خود از اول قرآن آغاز كرده تا همه آنها را بصورت يك تفسير كامل در آورد ولي اجل مهلتش نداده است. نام سوره ها و ترتيب زماني و تقريبي تأليف آنها بدينگونه است:

1ـ سوره حديد، 2ـ آية الكرسي، 3ـ سوره سجده، 4ـ سوره زلزال، 5 ـ آيه نور، سوره يس، سوره طارق 6ـ سوره اعلي، 7ـ سوره واقعه، 8ـ سوره فاتحه، 9ـ سوره جمعه، 10ـ سوره بقره.

در كتابشناسي كتب ملاصدرا هر يك از اين كتب، اثري مستقل به حساب آمده ولي ما آنرا تحت عنوان واحد تفسير قرآن ذكر كرديم. وي دو كتاب ديگر درباره قرآن بنام «مفاتيح الغيب» و «اسرار الآيات» نوشته كه در حكم مقدمه تفسير و فلسفه تفسير قرآن محسوب مي شود.

3. شرح الهداية

اين كتاب شرحي است بر كتابي بنام هدايه كه بر سنت فلسفه مشائي نوشته شده و براي آشنايي مقدماتي دانشجوي فلسفه بكار مي رفته است ولي امروز تقريباً متروك است.

4. المبدأ و المعاد

نام ديگر آن نيز الحكمة المتعاليه بوده است و آنرا مي توان خلاصه نيمه دوم اسفار دانست. اين كتاب بدور از مباحثي كه بنظر ملاصدرا بكار محصل نمي آيد و زائد است، نوشته شده و همانگونه كه اعتقاد باطني ملاصدرا بوده (كه فلسفه عبارتست از شناخت آغاز و انجام جهان) نام آنرا آغاز و انجام گذاشته و بيشتر در مباحث خداشناسي و معادشناسي است و از كتب مهم ملاصدرا شمرده مي شود.

5. المظاهر الإلهية

كتابي بمانند مبدأ والمعاد ولي در حجم كوچكتر و نوعي كتاب دم دستي Handbook براي خواندن و آشنا شدن با فلسفه ملاصدرا است.

6. حدوث العالم

مسئله حدوث عالم از نظر فلسفي مسئله اي دشوار و مورد بحث بسياري از فلاسفه بوده و ملاصدرا در آن علاوه بر نقل آراء حكماي پيش از سقراط و پس از او و برخي فلاسفه مسلمان، نظريه قاطع خود را از راه تئوري حركت جوهري اثبات كرده است.

7. اكسير العارفين

همانطور كه از نام كتاب برمي آيد كتابي عرفاني و تربيتي است.

8. الحشر

موضوع اين كتاب نحوه حشر موجودات در روز قيامت است و در آن، براي اولين بار نظريه حشر حيوانات و اشياء را در روز قيامت بيان كرده است.

9. المشاعر

كتاب كوچكي است درباره وجود و موضوعات پيراموني آن، كه كتابي عميق و پرمايه است. اين كتاب بوسيله پرفسور هانري كربن به زبان فرانسه ترجمه شده و مقدمه اي بر آن نگاشته است. اخيرا به زبان انگليسي هم ترجمه شد.

10. الواردات القلبية

در اين كتاب مسائل مهم فلسفي بصورت مجمل آمده و بنظر مي رسد فهرستي از الهامات و اشراقات الهي بر قلب او بوده است كه در طول زندگي بدست آورده است.

11. ايقاظ النائمين

در عرفان نظري و عملي و علم توحيد نوشته شده و جنبه ارشادي و تربيتي دارد و خفتگان را بيدار مي كند.

12. المسائل القدسية

كتابچه اي است كه بيشتر به مباحث وجود در ذهن و معرفت شناسي پرداخته است. ملاصدرا در اينگونه مباحث معرفت شناسي را با وجودشناسي در هم مي آميزد.

13. عرشية

يا الحكمة العرشية، كتاب غيراستدلالي ديگري درباره مكتب ملاصدرا است كه در آن مانند كتاب المظاهر فهرستوار به اثبات مبدأ و معاد پرداخته است. اين كتاب بوسيله پرفسور جيمز وينستون موريس به انگليسي ترجمه شده و مقدمه اي مفيد بر آن نگاشته شده است.

14. الشواهد الربوبية

كتابي فلسفي بيشتر بشيوه اشراقي است و آراء و عقايد دوره هاي اوليه تفكرات او را در آن مي توان يافت.

15. شرح شفا

اين كتاب شرح قسمتي از مباحث الهيات كتاب شفاي ابن سيناست كه بصورت پاورقي (يا بزبان عربي «تعليقه») آمده و آراء خود را در آنجا بيان كرده است.

16. حاشيه بر شرح حكمة الاشراق

اين كتاب نيز «تعليقه» و شرح پاورقي بر كتاب حكمة الاشراق سهروردي و شرح قطب الدين شيرازي بر آن است و بسيار عميق و قابل استفاده مي باشد.

17. اتحاد عاقل و معقول

رساله اي است تكنگاري در شرح اثبات فلسفي نظريه دشواري كه پيش از او كسي آنرا اثبات و برهاني نكرده بود.

18. اجوبه المسائل

چند رساله است كه در آن ملاصدرا به سلسله سؤالاتي كه فلاسفه همزمان او از او كرده اند پاسخ فلسفي داده است. اين عنوان شامل دست كم سه رساله مي شود.

19. اتصاف الماهية بالوجود

اين رساله به مسئله وجود و نحوه ارتباط آن با ماهيات پرداخته و تكنگاري است.

20. التشخص

اين رساله، مسئله تشخّص و رابطه آنرا با وجود و اصالت آن روشن كرده و يكي از مباني خاص ملاصدرا است.

21. سريان نور الوجود

در اين رساله نحوه نزول يا سريان وجود از منبع حقيقي و اصلي بر موجودات (ماهيات) بيان شده است.

22. لمّية اختصاص المنطقة

رساله اي در منطق و بيان علت شكل خاص منطقه الافلاك است.

23. خلق الاعمال

در مسئله جبر و اختيار انسان است.

24. قضا و قدر

در شرح مسئله قضا و قدر است.

25. زاد المسافر

(شايد همان زاد السالك) در اثبات معاد و آخرت از راه فلسفه مي باشد.

26. شواهد الربوبيه

اين رساله ربطي به كتاب الشواهد الربوبية ندارد و فهرستي از تئوريها و آراء مخصوص اوست كه توانسته به آنها شكل فلسفي بدهد.

27. مزاج

درباره حقيقت مزاج در انسان و رابطه آن با بدن و روح است.

28. متشابهات القرآن

اين رساله درباره آياتي از قرآن است كه داراي معاني پنهاني و پيچيده است. اين رساله فصلي از كتاب مفاتيح الغيب شمرده مي شود.

29. اصالت جعل وجود

درباره وجود و اصالت آن در برابر ماهيات است.

30. الحشرية

در شرح پس از مرگ و حضور مردمان در روز قيامت و پاداش در بهشت و كيفر در جهنم است.

31. الالفاظ المفردة

فرهنگ كوچكي براي شرح كلمات قرآن است.

32. ردّ شبهات ابليس

هفت شبهه شيطان را بيان و پاسخ داده است.

33. سه اصل

اين كتاب تنها كتاب ملاصدرا بزبان فارسي است كه در آن ببهانه سه اصل اصلي اخلاقي، به موضوعات اخلاقي و تربيتي دانشمندان پرداخته و به فلاسفه همزمان خود پند داده است.

34. كسر اصنام الجاهلية

كه بمعناي در هم شكستن بتهاي دوران بربريت و جاهليت بشر است و مقصود او محكوم و مفتضح ساختن صوفيان بيتقواست.

35. التنقيح

كتابي است كه بطور فشرده به منطق صوري پرداخته و براي آموزش، كتاب مناسبي است.

36. التصور و التصديق

اين كتاب در مباحث فلسفه منطق و تحقيق درباره تصور و تصديق مي باشد.

37. ديوان شعر

از ملاصدرا اشعاري علمي و عرفاني باقي مانده كه بزبان فارسي است.

38. مجموعه يادداشتهاي علمي ـ ادبي

ملاصدرا در جواني چون بسيار پرمطالعه در كتب فلسفي و عرفاني بوده و از طرفي بسبب ذوق شاعري، به كتب اشعار شعراي مختلف علاقه و دسترسي داشته، از آغاز جواني او يادداشتهايي كوتاه از اشعار و جملات علما و عرفا و مطالب علمي باقي مانده است كه خود يك مجموعه گرانبهاست و با سير و گشت در آن مي توان به ظرائف طبع ملاصدرا واقف شد.

اين يادداشتها دو مجموعه جداگانه است و محتمل است مجموعه كوچك او در يكي از سفرهاي او فراهم شده باشد.

39. نامه و مكاتبات

از نامه هاي ملاصدرا بجز چند نامه كه بين او و استادش ميرداماد مبادله شده چيزي باقي نمانده است. اين نامه ها در جلد اول از كتاب سه جلدي زندگي، شخصيت و مكتب ملاصدرا بفارسي[2] (كه به انگليسي ترجمه شده) آمده است.

اگر عدد چهل را با دوازده جلد تفسير او ـ كه ما در بند (2) تحت عنوان تفاسير آورديم ـ و نيز كتابهاي مفاتيح الغيب و اسرار الآيات، محسوب كنيم تا اينجا بيش از پنجاه جلد اثر از او نام برده ايم (دقيقا 53 جلد)، اما آثار ديگري نيز به وي نسبت داده شد كه چون در كتب بزرگتر مورد بحث و گاهي انكار واقع شده از آنها ذكري نمي كنيم.

يكي از مسائلي كه درباره كتب ملاصدرا وجود دارد و گرد آن بحثهايي شده، زمان و محل تأليف كتابهاي اوست. بيشتر كتب ملاصدرا تاريخ تأليف ندارد و بايد براي يافتن زمان تأليف آن به شواهد و قرائن توسل كرد، و در كتابهاي مبدأ و معاد و حشر و تفاسير برخي از سوره هاي قرآن بطور ضمني به تاريخ تأليف آنها اشاره شده است.

مثلاً تاريخ تأليف كتاب مبدأ و معاد سال 1019 هـ .(1609م) است و تأليف تفسير آية الكرسي حدود سال 1023 هـ . (1613م)، تاريخ تأليف كسر الاصنام سال 1027هـ (1617م)، اكسير العارفين بسال 1031 هـ . (1621م)، رساله الحشر در سال 1032 هـ . (1622م) و رساله اتحاد عاقل و معقول حدود سال 1037 هـ . (1627م) و مفاتيح الغيب بسال 1029 هـ . (1619م) مي باشد و تاريخ بقيه كتب او را بايد بطور تقريبي بدست آورد.

براي شناخت مكان تأليف آنها، بايد توجه داشت كه ملاصدرا حدود سال 1040 هـ (1630م) از قم به شيراز رفته، و زودتر از سال 1015 هـ (1605م) از شيراز (يا جاي ديگر) به قم و اطراف آن آمده است. بنابرين تاريخ كتابهائي كه پيش از سال 1040 هـ نوشته شده عادتاً، در قم و اطراف آن بوده، مگر آنكه برخي از اين كتب و رساله ها را در سفرهاي طولاني خود نوشته باشد.

نکات:

[1]. آخرين و كاملترين چاپ آن همراه با تصحيح انتقادي بوسيله مؤسسه انتشارات بنياد حكمت اسلامي صدرا، تهران، ايران به چاپ رسيده است.

[2]. نوشته سيد محمّد خامنه اي.

موضوعات: آثار و كارهاي ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:19:00 ب.ظ ]





جمله عجیب امام(ره) درباره ملاصدرا

حضرت امام در شرح چهل حدیث، ملاصدرا را فخر شیعه معرفی می‌کند و او را چنین لقب می‌دهد: «و جناب محقق فلاسفه و فخر طایفه حقه، صدر المتألهین، رضوان اللّه علیه»

به گزارش مشرق به نقل ز فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در این شماره به معرفی «صدرالمتالهین شیرازی» می‌‌‌‌پردازیم.

در شماره‌‌های پیشین 1. «ابن‌فهد حلی»، 2. «سیدبن طاووس»، 3. «سید بحرالعلوم»، 4. «شیخ مفید»، 5. «شیخ صدوق»، 6. «شیخ کلینی»، 7. «علامه حلی»، 8. «سید مرتضی»، 9. «سید رضی»، 10. «شیخ طوسی»، 11. «امین الاسلام طبرسی»، 12. «خواجه نصیر‌الدین طوسی»، 13. «قطب‌الدین راوندی»، 14. «محقق حلی»، 15. «شهید اول»، 16. «شهید ثانی»، 17. «شیخ بهایی»، 18. «مقدس اردبیلی»، و 19. «شهید ثالث» معرفی شدند.

ولادت

صدر الدین محمد شیرازی، معروف به «صدرالمتالهین» و «ملاصدرا»، حکیم، عارف، محدث و مفسر بزرگ شیعه و اسلام در سال 979 یا 980 (نهم جمادی الاولی) هجری قمری در شیراز به دنیا آمد.

پدر ملاصدرا ـ خواجه ابراهیم قوامی ـ سیاستمداری دانشمند و مؤمن بود و با وجود داشتن ثروت و عزت و مقام، هیچ فرزندی نداشت ولی سرانجام بر اثر دعا و تضرع فراوان به درگاه الهی، خداوند پسری به او داد که نامش را محمد گذاشتند.

سفرهای ملاصدرا / سفر به قزوین

ظاهرا ملاصدرا در سن شش سالگی به همراه پدر به قزوین رفته و در کنار اساتید فراوانی که در همه رشته‌های علمی در آن شهر بودند به آموزش مقدماتی و متوسطه پرداخته و زودتر از دیگران به دوره عالی رسیده است.

دو استاد بزرگ ملاصدرا

ملاصدرا در قزوین با دو دانشمند و نابغه بزرگ، یعنی شیخ بهاءالدین عاملی (شیخ بهایی) و میرداماد ـ که نه فقط در زمان خود، که حتی طی چهار قرنی که از آنها گذشته، بی‌نظیر و سرآمد بوده‌اند ـ آشنا شد و به دروس آنان رفت. در ظرف مدتی کوتاه او نیز با نبوغ خود سرآمد شاگردان آنها شد.

شیخ بهاء نه فقط در فقه، حدیث، تفسیر، کلام و عرفان متخصص بود بلکه در نجوم و ریاضیات نظری و مهندسی و معماری و پزشکی و برخی از علوم غریبه هم استاد بود.

میرداماد، نابغه بزرگ دیگر، از همه دانشهای روزگار خود باخبر بود ولی حوزه درس او به فقه و حدیث و بیشتر به فلسفه اختصاص داشت. وی در دو شاخه مشائی و اشراقی فلسفه اسلامی ممتاز و سرآمد بود.

ملاصدرا بیشترین بهره خود را در فلسفه و عرفان از میرداماد گرفت و همواره او را مرشد و استاد حقیقی خود معرفی می‌کرد.

سفر ملاصدرا به اصفهان

با انتقال پایتخت صفویه از قزوین به شهر اصفهان (سال 1006 هـ ./ 1598 م) شیخ بهایی و میرداماد نیز به همراه شاگردان خود به این شهر آمدند و بساط تدریس خود را در آنجا گستردند. ملاصدرا که در آن زمان 26 تا 27 سال داشت، از تحصیل بی‌نیاز شده بود.

بازگشت ملاصدرا به شیراز

ملاصدرا به احتمال قوی در حدود سال (1010 هـ / 1602 م) به شهر خود شیراز بازگشت.

رقبای او که از طرفی موقعیت اجتماعی خود را نزد دیگران در خطر می‌‌دیدند یا به انگیزه دفاع از عقاید خود و برخی شاید از روی حسادت، بنای بد رفتاری را با وی گذاشتند و آراء نو او را به مسخره گرفتند و به او توهین کردند.

هجرت ملاصدرا به قم

این رفتارها و فشارها با روح لطیف ملاصدرا نمی‌ساخت و از طرفی ایمان و دین و تقوای او به او اجازه عمل مقابله به مثل را نمی‌داد، از اینرو از شیراز به صورت قهر بیرون آمد و به شهر قم رفت که در آن هنگام هنوز مرکز مهم علمی و فلسفی نشده بود.

ملاصدرا در خود شهر قم هم نماند و به سبب گرما و شاید دلایل اجتماعی مشابه شیراز به روستایی بنام کَهَکْ در نزدیک شهر قم منزل گزید و آثار خانه او در آن روستا هنوز باقی است.

عبادت و ریاضت ملا صدرا

ملاصدرا مدتی درس و بحث را رها کرد و همانگونه که خود در مقدمه کتاب بزرگ خود ـ اسفار ـ گفته است، عمر خود را به عبادت و روزه و ریاضت گذراند و از این فرصت که برایش فراهم شده بود استفاده کرد و مراحل و مقامات معنوی عرفانی را با شتاب بیشتری طی کرد و به بالاترین درجه معنویت رسید.

وی در این دوران ـ که از نظر معنوی دوران طلائی زندگانی اوست توانست به مرحله کشف و شهود غیب برسد و حقایق فلسفی را نه در ذهن که با دیده دل ببیند و همین سبب شد که مکتب فلسفی خود را کامل سازد.

وی تا حدود سال (1040 هـ / 1632 م) به شیراز باز نگشت و در روستای کهک قم ماند و شاگردان بزرگی را پرورش داد و در تمام این مدت به نوشتن کتب معروف خود مشغول بود یا رساله‌هایی در پاسخ فلاسفه همزمان خود می‌نوشت. دو تن از شاگردان معروف او به نام «فیاض لاهیجی» و «علامه فیض کاشانی» هستند که هر دو داماد ملاصدرا شدند و مکتب او را ترویج کردند.

بازگشت ملاصدرا به شیراز

در حدود سال (1039 ـ 1040 هـ / 1632 م) ملاصدرا به شیراز بازگشت. عقیده برخی بر آنستکه این بازگشت بسبب دعوت حاکم استان فارس یعنی اللهوردیخان از وی بوده، زیرا مدرسه‌ای را که پدرش امام قلیخان بنا کرده بود به پایان برده و آنرا آماده برای تدریس فلسفه ساخته بود و با سابقه ارادتی که به ملاصدرا داشته وی را برای اداره علمی آن به شیراز دعوت کرده است.

ملاصدرا در شیراز نیز به تدریس فلسفه و تفسیر و حدیث اشتغال یافت و شاگردانی را پرورش داد. از کتاب سه اصل ـ که گویا در همان زمان در شیراز و به فارسی نوشته شده، و به علمای زمان خود اعم از فیلسوف و متکلم و فقیه و طبیعیدان حمله های سخت نموده ـ چنین بر می‌آید که در آن دوره نیز مانند دوره اول اقامت در شیراز زیر فشار بدگوئی‌ها و بدخوئی‌های دانشمندان همشهری خود بوده است ولی این‌بار مقاوم شده و تصمیم داشته در برابر فشار آنها پایداری کند و مکتب خود را بر پا و معرفی و نشر نماید.

سفرهای زیارتی ملاصدرا به مکه

در زندگی ملاصدرا نوشته‌اند که وی هفت سفر ـ پیاده ـ به سفر مکه رفته است. در چهارصد سال پیش این سفر را با اسب یا شتر و از راه صحرای خشک مرکزی عربستان طی می‌نمودند. بنابرین، سفر حج نوعی ریاضت هم شمرده می‌شد.

در این سفر که به صورت کاروانهای بزرگ حاجیان انجام می‌شد عده‌ای از گرما و تشنگی و خستگی در راه می‌مردند. با این وصف طی این سفر که چند هزار کیلومتر راه دشوار بود با پای پیاده، مسلماً دشواریهای بیشتری داشته و قوت اراده و ایمان را می‌طلبیده است.

ملاصدرا هفت بار قدم در این راه گذاشت و سرانجام در سفر هفتم بر سر راه خود به مکّه و زیارت کعبه در شهر بصره (در خاک عراق) بیمار شد و چشم از جهان فرو بست.

نظر بزرگان درباره ملاصدرا

امام خمینی(ره)

امام خمینی (ره) در یکی از مصاحبه‌های خود درباره علل شکل گیری انقلاب در پاسخ به این سوال خبرنگار «یک سؤالِ شاید کمى شخصى دارم که مطرح کنم؛ چه شخصیت یا شخصیت‌هایى- در تاریخ اسلامى یا غیر اسلامى- غیر از رسول اکرم (ص) و امام على (ع) شما را تحت تأثیر قرار داده است و روى شما مؤثر بوده است؟ و چه کتابهایى- بجز قرآن- در شما اثر گذاشته است؟» می‌‌فرماید: من نمى‏‌توانم به این سؤال الآن جواب بدهم. احتیاج به تأمل دارد. کتابهاى زیادى ما داریم؛ شاید بتوان گفت در فلسفه: ملا صدرا، از کتب اخبار: کافى، از فقه: جواهر. علوم اسلامى ما خیلى غنى هستند؛ خیلى کتب داریم. نمى‌‏توانم براى شما احصا کنم. (صحیفه امام، ج‏5، 271 - مصاحبه با محمد حسنین هیکل درباره علل شکل‏گیرى انقلاب)

حضرت امام در شرح چهل حدیث، ملاصدرا را فخر شیعه معرفی می‌کند و او را چنین لقب می‌دهد: «و جناب محقق فلاسفه و فخر طایفه حقه، صدر المتألهین، رضوان اللّه علیه»

آیت الله سید احمد فهری در مقدمه ترجمه شرح دعای سحر امام خمینی (ره) درباره حساسیت امام نسبت به ملاصدرا می‌نویسد: «(امام خمینی) از میان حکما و عرفاى گذشته علاقه خاصى به صدر المتألهین دارد و او را فردى محقق و متخصص که بسیارى از معارف را فهمیده و چشیده و مشکلات و مسائل را حل کرده است مى‏داند. شنیده‌‏ام که روزى در درس به عنوان تجلیل از مقام این فیلسوف عارف و در رابطه با تقدیر از علم و توبیخ کوته فکران که پیوسته درباره او سخنان ناشایست مى‌گویند چنین فرموده است: «ملا صدرا و ما ادریک ما ملا صدرا؟! او مشکلاتى را که بو على به حل آن‏ در بحث معاد موفق نشده بود حل کرده است!»

امام در پیام مهم و تاریخی خود میخائیل گورباچف می‌نویسد: «از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألّهین - رضوان اللَّه تعالى علیه و حشره اللَّه مع النبیین و الصالحین- مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده، و هر گونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.»

امام خمینی در کتاب کشف الاسرار عبارت عجیبی درباره ملاصدرا دارد. ایشان می‌نویسد: «محمد بن ابراهیم شیرازی از بزرگترین فلاسفه الهی و موسس قواعد الهیه و مجدد حکمت ما بعدالطبیعه، او اول کسی است که مبدا و معاد را بر یک اصل بزرگ خلل ناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانی با برهان عقلی کرد و خللهای شیخ الرئیس را در علم الهی روشن کرد و شریعت مطهره و حکمت الهیه را با هم ائتلاف داد، ما با بررسی کامل دیدیم هر کس درباره او چیزی گفته از قصور خود و نرسیدن به مطالب بلندپایه اوست»

علامه سید محمدحسین طباطبایی

علامه طهرانی در کتاب مهر تابان درباره نظر علامه طباطبایی نسبت به ملاصدرا می‌نویسد: علّامه طباطبائى فلسفه صدر‌المتألّهین را به واقع نزدیکتر مى‏‌یافتند. و خدمت او را به عالم علم و فلسفه به علّت تکثیر مسائل فلسفه (که در این فلسفه، از دویست مسأله به هفتصد مسأله ارتقاء یافت) فوق العاده تقدیر مى‌‏کردند.

و از اینکه صدر المتألّهین تنها بدنبال مکتب مشّائین نرفته؛ و فلسفه فکرى و ذهنى را با اشراق باطنى و شهود قلبى جمع کرده، و هر دوى آنها را با شرع انور تطبیق نموده است بسیار تحسین مى‏‌کردند….

مرحوم استاد معتقد بودند که صدر المتألّهین فلسفه را از اندراس و کهنگى بیرون آورد، و روح نوینى در آن بخشید، و جان تازه‌‏اى در او دمید؛ پس مى‌‏توان او را زنده کننده فلسفه اسلامیّه دانست.

و از اینها گذشته استاد ما نسبت به مقام زهد و بى اعتنائى بدنیا، و به روش ارتباط با خدا، و تصفیه باطن، و ریاضات شرعیّه، و انزوائى که صدر المتألّهین داشت و در کهَک قم به تصفیه سرّ مشغول شد و طهارت نفس را اهمّ از هر چیز شمرد، بسیار ارزش قائل بوده و تحسین مى‏‌نمودند.

و معتقد بودند که: غالب اشکالاتى که بر صدر المتألّهین و فلسفه او مى‌‏شود، ناشى از عدم فهم و عدم وصول ادراک بحاقّ مسائل اوست. گرچه خود ایشان نیز به بعضى از استدلالات او نظرهائى داشتند؛ ولى من حیث المجموع او را زنده کننده فلسفه اسلامیّه، و از طراز فلاسفه درجه اوّل اسلام چون بو علىّ و فارابى مى‏‌شمردند.

آیت الله حسن رمضانی از استاد علامه حسن زاده آملی نقل کرده که وقتى در محضر استاد علامه طباطبائى صاحب المیزان سخن از اقامه برهان بر اصول معارف قرآنى و عقائد انسانى عنوان شده است فرمود: اینها را ملاصدرا به ما یاد داده است. و وقتى به تنهائى در محضر مبارکش مشرف بودم که سخن از خدمت علمى این اکابر الهى به میان آمد فرمود: آقا آنهمه ناملایمات روزگار را چشیده‌‏اند، و آنهمه سنگ حوادث را خورده‏‌اند، و طعن‌‏ها و دشنام‌ها از این و آن شنیده‏‌اند، و محرومیت‌ها و آوارگی‌ها را تحمل کرده‏‌اند، ولى دست از گوهر گرانبهاى عقیدت ایقانى، و حقیقت ایمانى خود برنداشته‌‏اند و با همه آن رنج و سختی‌ها معارفى را که با خون جگر تحصیل کرده‌‏اند نوشتند و گذاشتند و گفتند حق و حقیقت این است که نوشته‌‏ایم.

همچنین آیت الله حسن رمضانی نقل کرده علامه حسن زاده آملی می‌‌فرمود: جناب علامه طباطبایی رحمت الله علیه، کلید را از جیبشان در آورده بودند و می‌‌خواستند در منزل را باز کنند و بروند داخل. نگاهی کردند به من و فرمودند: آقا ما هر چه داریم از آخوند (یعنی ملاصدرا) داریم.

در اصطلاح فلاسفه و حکمای معاصر، مراد از آخوند، صدرالمتالهین شیرازی است و اگر حکما و فلاسفه، کلمه آخوند را به تنهایی و به صورت مطلق بگویند منظورشان ملاصدرا است)

علامه محمدرضا مظفر

علامه محمدرضا مظفر در مقدمه خود بر اسفار می‌نویسد: سخن گفتن از صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازى قوامى، نویسنده کتاب اسفار، که در بین مردم به ملا صدرا و در میان شاگردان مکتبش به صدر المتالهین مشهور است، برایم بسى لذت‌‏بخش است. من از عقل و خرد، روح بلند، نیروى مقاومت، آزاد اندیشى، بیان نیکو، کمال و پختگى اندیشه‏‌ها و صراحت در ابراز عقاید و افکار این مرد بزرگ، با وجود تکفیر و آن همه آزار که در حق وى رفته است، شگفت‏ زده‏ام. ویژگى‏هایى که برشمردم پیش از آنکه از تاریخ زندگى او درک کنم از نوشته‌‏ها و کتاب‏هایش احساس نموده‏ام.

علامه سید محمد حسین طهرانی

علامه طهرانی در کتاب‌الله شناسی عبارت جالبی درباره صدرالمتالهین دارد. می‌نویسد: این برهان که متّخذ است از مجموع کتب صدر المتألّهین شیرازى؛ افتخار ما و افتخار اسلام و مسلمین و افتخار بشریّت تا روز قیامت، ملاحظه مى‏‌کنید که چقدر انسان داراى ترقّى و کمال بوده است! و کسانیکه از فلسفه و حکمت وى دور هستند و در تکاپوى فهم آن عمر عزیزشان را سپرى نمى‏‌کنند چقدر در ظلمت و جهالت غوطه ورند.

در کتاب امام شناسی می‌نویسد: کتاب‌‏هاى صدر المتألّهین شیرازى رضوان الله علیه حقّاً موجب فخر عالم تشیّع و بلکه عالم اسلام است؛ تحقیقات و تدقیقات این راد مرد بزرگ در زوایاى آیات و روایات، مشکل گشاى اساسى راه معرفت و پیشرفت است.

شهید استاد مطهری

شهید مطهری ارادت خاصی به ملاصدرا داشته و اسم انتشارت خود را صدرا نامگذاری کرده است و در سفرش به شیراز عنوان کرده بود که چقدر لذت‌بخش است در جایی نفس می‌کشم که ملاصدرا 400 سال پیش در این شهر نفس کشیده است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

رهبر معظم انقلاب در پیام خود به همایش جهانى بزرگداشت صدرالمتالهین (ره) فرمود: «از تشکیل این مجمع بزرگ علمى و فکرى که برگرد اندیشه و شخصیت فیلسوف نامدار ایرانى، حکیم صدرالمتالهین شیرازى فراهم آمده، احساس افتخار و مسرت مى‌کنم و خداى سبحان را سپاس مى گویم.

اگر چه دانسته‌هاى دنیاى غرب و حتى بخشهایى از دنیاى اسلام از این شخصیت کم نظیر چندان وسیع نیست، ولى حوزه‌هاى فلسفى ایران لااقل در سه قرن اخیر - یعنى تقریبا از صد سال پس از تألیف کتاب اسفار تا کنون - یکسره از آراء فلسفى صدرالمتالهین تغذیه شده و کتابها و آراء مهم او - که بسیارى از آنها حداقل در قالب استدلالى و عقلانى اش از ابتکارات اوست - محور درس و تحقیق و شرح و تنقیح بوده است.»

مکاشفه صدر المتألهین در حرم فاطمه معصومه(س)

ملاصدرا، هنگامی که در کهک زندگی می‌کرد، برای عرض ادب و توسل به بارگاه کریمه اهل بیت فاطمه معصومه (س) مشرف می‌شد.

از وی نقل شده: هرگاه در زمینه مسائل علمی، مشکلی برایم پیش می‌آمد که از حلّ آن عاجز می‌ماندم، با پای پیاده از کهک به قم می‌رفتم و به کنار قبر حضرت فاطمه معصومه - سلام اللّه علیها - رفته، از آن حضرت استمداد می‌نمودم. با این کار، مسأله و مشکل من حل می‌شد و سپس به روستای کهک باز می‌گشتم.

در یکی از این سفرها در جوار قبر فاطمه معصومه یک مساله مهم و پیچیده فلسفی یعنی اتحاد عاقل و معقول در یک مکاشفه عرفانی، برایش حل شد. او خود در این زمینه می‌گوید: مساله اتحاد عاقل و معقول از مشکلترین مسایل فلسفی است که تاکنون هیچ فیلسوف مسلمانی توفیق حل آن را پیدا نکرده است. من با توجه کامل به سوی خدای سبحان از او خواستم که مشکل برایم حل شود.

دری از رحمت حق بر من گشوده شد و در این مورد معرفت جدیدی برایم حاصل شد. «کنت حین تسوید هذا المقام بکهک من قری قم، فجئت الی قم زائرا لبنت موسی ابن جعفر مستمدا منها و کان یوم الجمعه فانکشف لی هذا الامر» (14) هنگام نوشتن این بحث من درقریه کهک قم بودم. از آنجا رهسپار قم شدم، به زیارت دختر موسی بن جعفر(س) مشرف گردیدم و از آن حضرت در حل این مساله یاری جستم. به برکت او در روز جمعه این مطلب بر من کشف گردید. (اتحاد عاقل و معقول، علامه حسن زاده آملی، ص 108)

فرزندان ملاصدرا

ملاصدرا پنج فرزند داشته، سه دختر و دو پسر؛

1. ام کلثوم متولد سال 1019 هـ (1609م)،

بزرگترین فرزند ملاصدرا دختر او بنام ام کلثوم است که دانشمند و شاعر و زنی اهل عبادت و زهد بوده و به همسری ملا عبدالرزاق لاهیجی (شاگرد معروف ملاصدرا) درآمده است.

2. ابراهیم متولد سال 1021 (1611م)،

وی یکی از دانشمندان زمان خود بوده و فیلسوف و فقیه و متکلم و مفسر شمرده می‌شد و از علوم دیگر مانند ریاضیات نیز بهره داشته است.

وی کتابی به نام عروة الوثقی در تفسیر قرآن و شرحی بر کتاب روضه فقیه مشهور لبنانی «شهید» نوشته و چند کتاب دیگر در فلسفه نیز به وی نسبت داده‌‌اند.

3. زبیده متولد سال 1024 (1614م)،

وی همسر علامه فیض کاشانی (شاگرد دیگر ملاصدرا) شده است.

4. نظام الدین احمد متولد سال 1031 (1621م)،

احمد در سال 1031 هـ (1621م) در کاشان متولد و در سال 1074 (1664م) در شیراز دار فانی را وداع کرده است. وی نیز فیلسوف و ادیب و شاعر بوده است.

5. معصومه متولد سال 1033 (1623م)

این دختر ملاصدرا نیز نصیب یکی دیگر از شاگردان ملاصدرا بنام قوام الدین محمد نیریزی شد. و همسر فیض کاشانی (شاگرد دیگر ملاصدرا) شده و فرزندان برومندی را بدنیا آورده است و او نیز معروف به دانش و شعر و ادبیات است.

شاگردان ملاصدرا

برای ملاصدرا تا ده نفر شاگرد معروف شناخته و ذکر شده است که مشهورترین آنها دو نفر هستند؛

1. علامه فیض کاشانی، که از بزرگان علمای اسلام است.

2. فیّاض لاهیجی

3. ملاحسین تنکابنی

4. حکیم آقاجانی

تالیفات ملاصدرا

کتاب‌های معروف صدرالمتالهین شیرازی که چاپ شده عبارتند از؛

1. الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة در 9 جلد

این کتاب در واقع دائرة المعارفی فلسفی است و مجموعه‌ای از مسائل مهم فلسفه اسلامی همراه با آراء فلاسفه گذشته، از زمان فیثاغورس تا زمان ملاصدرا و پاسخ به آنها با استدلال‌های جدید و قوی است. به همین سبب در دوره عالی فلسفه حوزه‌های علمی دینی تدریس می‌شود.

تألیف این کتاب به تدریج از حدود سال 1015 (1605م) آغاز و تا سالهای بعد از 1040 (1630م) ادامه داشته و تقریباً بیست و پنج سال طول کشیده است.

2. تفسیر قرآن

ملاصدرا در طول عمر خود گهگاه و به مناسبت‌هایی به تفسیر یکی از سوره های قرآن پرداخته و در دهه آخر عمر خود از اول قرآن آغاز کرده تا همه آنها را به صورت یک تفسیر کامل در آورد ولی وفات کرد و این امکان برایش فراهم نشد.

نام سوره‌ها و ترتیب زمانی و تقریبی تألیف آنها بدین‌گونه است:

1ـ سوره حدید، 2ـ آیة الکرسی، 3ـ سوره سجده، 4ـ سوره زلزال، 5 ـ آیه نور، سوره یس، سوره طارق 6ـ سوره اعلی، 7ـ سوره واقعه، 8ـ سوره فاتحه، 9ـ سوره جمعه، 10ـ سوره بقره.

در کتاب‌شناسی کتب ملاصدرا هر یک از این کتب، اثری مستقل به حساب آمده ولی ما آن ‌را تحت عنوان واحد تفسیر قرآن ذکر کردیم. وی دو کتاب دیگر درباره قرآن به نام «مفاتیح الغیب» و «اسرار الآیات» نوشته که در حکم مقدمه تفسیر و فلسفه تفسیر قرآن محسوب می‌‌شود.

3. شرح الهدایة

4. المبدأ و المعاد

نام دیگر آن نیز الحکمة المتعالیه بوده است و آنرا می‌توان خلاصه نیمه دوم اسفار دانست.

5. المظاهر الإلهیة

6. حدوث العالم

مسئله حدوث عالم از نظر فلسفی مسئله‌‌ای دشوار و مورد بحث بسیاری از فلاسفه بوده و ملاصدرا در آن علاوه بر نقل آراء حکمای پیش از سقراط و پس از او و برخی فلاسفه مسلمان، نظریه قاطع خود را از راه تئوری حرکت جوهری اثبات کرده است.

7. اکسیر العارفین

8. الحشر

موضوع این کتاب نحوه حشر موجودات در روز قیامت است و در آن، برای اولین بار نظریه حشر حیوانات و اشیاء را در روز قیامت بیان کرده است.

9. المشاعر

کتاب کوچکی است درباره وجود و موضوعات پیرامونی آن، که کتابی عمیق و پرمایه است.

10. الواردات القلبیة

11. ایقاظ النائمین

در عرفان نظری و عملی و علم توحید نوشته شده و جنبه ارشادی و تربیتی دارد و خفتگان را بیدار می‌کند.

12. المسائل القدسیة

13. عرشیة

یا الحکمة العرشیة، کتاب غیراستدلالی دیگری درباره مکتب ملاصدرا است که در آن مانند کتاب المظاهر فهرست‌‌وار به اثبات مبدأ و معاد پرداخته است.

14. الشواهد الربوبیة

15. شرح شفا

16. حاشیه بر شرح حکمة الاشراق

17. اتحاد عاقل و معقول

18. اجوبه المسائل

19. اتصاف الماهیة بالوجود

20. التشخص

21. سریان نور الوجود

در این رساله نحوه نزول یا سریان وجود از منبع حقیقی و اصلی بر موجودات (ماهیات) بیان شده است.

22. لمّیة اختصاص المنطقة

23. خلق الاعمال

در مسئله جبر و اختیار انسان است.

24. قضا و قدر

25. زاد المسافر

26. شواهد الربوبیه

این رساله ربطی به کتاب الشواهد الربوبیة ندارد و فهرستی از تئوری‌ها و آراء مخصوص اوست که توانسته به آنها شکل فلسفی بدهد.

27. مزاج

درباره حقیقت مزاج در انسان و رابطه آن با بدن و روح است.

28. متشابهات القرآن

این رساله درباره آیاتی از قرآن است که دارای معانی پنهانی و پیچیده است. این رساله فصلی از کتاب مفاتیح الغیب شمرده می‌شود.

29. اصالت جعل وجود

30. الحشریة

در شرح پس از مرگ و حضور مردم در روز قیامت و پاداش در بهشت و کیفر در جهنم است.

31. الالفاظ المفردة

فرهنگ کوچکی برای شرح کلمات قرآن است.

32. ردّ شبهات ابلیس

هفت شبهه شیطان را بیان و پاسخ داده است.

33. سه اصل

این کتاب تنها کتاب ملاصدرا به زبان فارسی است که در آن به بهانه سه اصل اصلی اخلاقی، به موضوعات اخلاقی و تربیتی دانشمندان پرداخته و به فلاسفه همزمان خود پند داده است.

34. کسر اصنام الجاهلیة

مقصود ملاصدرا از این کتاب، محکوم کردن جهله صوفیه است.

35. التنقیح

36. التصور و التصدیق

37. دیوان شعر

38. مجموعه یادداشتهای علمی ـ ادبی

39. نامه و مکاتبات

موضوعات: جمله عجیب امام(ره) درباره ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:15:00 ب.ظ ]




 

نكاتي برجسته از فلسفه ملاصدرا در مقايسه با نظريات فلسفي قرون اخير در غرب

مقدمه

در قرون نهم تا دوازدهم ميلادي كشورهاي اسلامي هر يك دانشگاهي محسوب مي‏شدند و در آنجا دانشمندان و فلاسفه برجسته به تحقيق و تدريس مشغول بودند.

ايرانيان كه پيشتاز اين حركت عظيم تاريخي بشمار مي‏آيند، علوم و فنون و فلسفه را از يونانيان فراگرفته و بر ميراث علمي و فرهنگي گذشته خويش افزودند.

آنان در تمام شعب آن به تحقيق و تأليف پرداختند و در بيشتر شعب علوم و فنون از جمله جبر و مثلثات و مقابله و جغرافيا و هيئت و طب و شيمي بوسيله اختراعات و اكتشافات و مطالعات تازه، دانش يونانيان را تكامل بخشيدند.

جالب اينجاست كه در همين فاصله زماني، در اروپا تحجّر فرهنگي و ركود علمي و فلسفي حاكم و انديشه فلسفي در خدمت كلام ديني مسيحي بود.

يكي از مشخّصات بارز تفكّر فلسفي مسلمانان در دوران نامبرده كه در آثار انديشمنداني نظير ابن‏سينا (وفات 1037 ميلادي) و رازي (وفات 930 ميلادي) بيان شده‏است، پيوند نزديك و عميق فلسفه با علوم طبيعي و تجربي و پزشكي است. روش تحقيقات علمي در اين دوران، عقلگرايي و تجربه‏گرايي ميباشد. شايد به اين علّت فلسفه كلاسيك اسلامي در عصر مذكور كمتر از روش و نظرات عرفاني و اشراقي متأثر است و مرز روشني با كلام اسلامي دارد.

از قرن دوازدهم ببعد مقدّمات عصر رنسانس در اروپا فراهم مي‏گردد كه در قرن پانزدهم با شكوفايي كامل پا به عرصه ميدان مي‏نهد.

رنسانس كه در اصل پديده‏اي ايتاليايي است داراي دو مشخصه كلي است:
انسانگرايي و بازگشت مجدد و يافتن دوباره انديشه و هنر قديم يونان.

در اين مرحله تاريخي متفكّران اسلامي بمثابه حلقه واسط بين دنياي قديم يونان و جهان اروپاي غربي و جنوبي نقش عظيمي بازي مي‏كنند.

آثار و منابع عربي كه هم شامل ترجمه‏هاي ميراث علمي، فلسفي و هنري يونانيان و هم تأليف و دستاورد خود انديشمندان و فلاسفه اسلامي بوده‏اند، تقريبا در مجموعه كامل خويش به زبان لاتين ترجمه شده و مورد مطالعه و تحقيق متفكّرين اروپايي قرار مي‏گيرد. البته بايد به اين مطلب نيز اشاره نمود كه در اين دوران چندصد ساله زمينه ارتباطات عملي از طريق جنگهاي صليبي، حكومت مسلمانان در اسپانيا و امپراطوري عثماني در برخورد با اروپائيان مسيحي، ميان دنياي اسلام و جهان ـ باصطلاح ـ مسيحي فراهم شده بود و بشكلي موجب تبادل فرهنگي و فكري گرديده بود. ولي شكل هدفمندانه اين ارتباط در انتقال متون و مضمون علمي آنهاست كه بدان اشاره شد.

ما بموازات اين حركت معنوي در اروپا با يك مرحله كاملا متضاد در تاريخ فكري مسلمانان سروكار داريم كه خيلي مختصر از نظر مي‏گذرد.

بعد از ابن سينا تا دوران پيدايش حكمت الهي در قرون 16 و 17 ميلادي مي‏توان در مجموع و در خطوط كلي از يك دوران ركود فلسفي و نقصان متدولوژي تجربي سخن گفت. در اينجا دو جريان معنوي اسلامي به رشد و گسترش بيسابقه رسيده‏اند: 1 - علم كلام اسلامي كه از نظر تاريخي قديمتر از فلسفه اسلامي است و در جاي خود ما را بياد اسكولاستيك مسيحي قرون وسطي مي‏اندازد.

با انتقادات غزالي (ه·· 505 / 1111 ميلادي) به مسائل مختلف مطرح شده در فلسفه اسلامي كه در اثر جاوداني او تهافت الفلاسفه بيان گرديده، تنش ميان كلام و فلسفه به اوج خويش رسيده بود. البته بايد اذعان داشت كه فرآيند انتقادات و حملات غزالي بر عليه فلاسفه اسلامي (و طبيعتا يوناني) كه حقيقتا هوشمندانه انجام يافته تأثير وجود از نظر ملاصدرا به مفهوم انتولوژيك آن حقيقتي عيني است كه در خارج از ذهن متحقق است، حقيقتي بسيط و در عين حال محيط بر همه چيز عالم. و چون براي حقيقت وجود، وجود ذهني نيست، بنابرين حقيقت وجود نه كلي، نه جزئي، نه عام و نه خاص، نه مطلق و نه مقيّد مي‏باشد. بلكه اين اوصاف و عناوين، لازمه مراتب و درجات مختلف وجود است و يا لازمه ماهيات و عوارض ماهياتي كه بوسيله وجود، موجود مي‏گردند.

متضادي از خود برجاي گذاشته است كه به نتايج و پيامدهاي ناهمگوني رسيده است.

مي‏دانيم كه غزالي حملات خود را به‏فلاسفه اسلامي با سلاح منطق و تعقّل تحليلي و فلسفي به پيش مي‏برد. اين از سويي باعث تضعيف تفكّر فلسفي بشكلي تئوريك مي‏گردد ولي چون همين انتقادات دقيقا با كمك استدلالات عقلي، منطقي صورت گرفته است، به نظرات غزالي نوعي قوام فلسفي مي‏بخشد.

اين فرآيند ديالكتيكي، طبعا يك نتيجه در بر خواهد داشت و آن نزديكي دروني و مضموني كلام به فلسفه اسلامي است. بعد از اين مي‏توان از نوعي كلام فلسفي سخن گفت. اين جريان در قرون بعدي از بالندگي و رشد بيشتري برخوردار بوده است. اين حقيقت را مي‏شود با مطالعه آثار متكلّمين سرشناس از جمله فخرالدين رازي (وفات 1209 ميلادي) نصيرالدين طوسي (1273 ميلادي) جلال‏الدين دواني (1501 ميلادي) و سيّد حيدر آملي (وفات قرن 15 ميلادي) اثبات نمود. در اين ميان تنش زدايي فلسفه و كلام مشهودتر مي‏شود و عناصري بسيار از فلسفه اسلامي جذب آثار كلامي شده و با آن سازش داده مي‏شوند. فلسفه ابن‏سينا بيش از پيش مورد توجه نويسندگان نامبرده قرار گرفته و بعنوان مقدمه تحصيل علم كلام قلمداد مي‏گردد.

2 - دومين جريان و جنبش معنوي كه در دوران همزمان، شكل‏گيري تئوريك و سازمان يافته است، تصوّف يا عرفان اسلامي مي‏باشد كه داراي شعبه‏ها و گرايشات متعدّدي در طيّ تاريخ خويش بوده است. انديشه‏هاي بنياديني كه ميان تمام گرايشات عرفاني مشتركند، عبارتند از:

الف - وحدت وجود كه در مطالعات علمي غرب به مونيسم وجودي معروف گرديده وا ز اشتراك ذاتي و مضموني تمامي موجودات عالم كه تجلّي و ظهور مبدء باري مي‏باشند سخن ميگويد. در اينجا وجود حقيقي از آن ذات پروردگار (حق) مي‏باشد كه اشياء عالم سراسر تجلّي اويند.

ب - متدولوژي معرفت شناسي كه نفي تجربه و استدلالات عقلي و فلسفي است و به شناخت باطني و اشراقي توسل مي‏جويد.

ج - نوعي كلام خاص عرفاني كه استعارات و مفاهيم ويژه‏اي براي صفات خدا، معاد و فرشتگان و ساير تعبيرات كلامي قائل است و نوعي نمادگرايي خاص را معرفي مي‏نمايد.

درست است كه عرفان اسلامي رسما طريق مبارزه با تفكّر فلسفي و استدلال منطقي و شناخت تجربي را در پيش گرفته است ولي ضمن اين انتقادات به نظريه پردازي در اطراف مسائل گوناگون هستي، طبيعت، نظم عالم، انسان، حركت و افلاك، علم‏النفس و غيره دست مي‏يازد كه خود مبيّن نوعي تعبير فلسفي و جهانبيني با نكات ظريف و ويژه مي‏تواند باشد. اين نظريات در اصل متافيزيكي، انتولوژيكي و معرفت شناسي به سراسر دوران بعدي انديشه فلسفي در ايران راه يافته است و به آن رنگ خاصي داده است.

مسلّم است كه كلام جزمي امام غزالي و نيز گسترش عرفان باطني با نمايندگان مشهوري مانند ابن عربي (وفات 1240 ميلادي) و جلال‏الدين رومي (وفات 1273 ميلادي) و رشد بيسابقه آنها تا دوران صفويه (در قرون 12 تا 16 ميلادي) به علل و عوامل اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي آن دوران وابسته است كه اين مقاله گنجايش بررسي آنها را ندارد. ولي همين اشاره كوتاه كه تشتّت جهان اسلامي در قرون نامبرده (جنگهاي صليبي، حكومت سلجوقيان، فروپاشيدگي داخلي و بويژه حمله مغولان با نتايج وحشتناك آن) باعث ركود اقتصادي، سياسي و اجتماعي و بحران سراسري گرديده بودند، در اينجا كفايت مي‏كند.

اين اوضاع، تأثير مخرب خويش را بر تفكّر فلسفي و شناخت تجربي و عقلي بر جاي نهاده بودند. از ديدگاه تئوريك، كلام اسلامي و عرفان باطني در حقيقت بيانگر دو نوع ايدئولوژي انتقادي دوران خويش مي‏باشند، اوّلي از طريق نقّادي بيشائبه و جسورانه انديشه‏هاي غريب فلسفي خواستار رسيدن به علوم خالص اسلامي و احياي دين پاك است و دوّمي بوسيله ردّ و نقد تمامي مكاتب فكري موجود فلسفي و كلامي و فرقه‏اي براي نيل به وحدت عرفاني و نظري كوشش مي‏كند.

اين امر كه وحدت اجتماعي و از بين بردن امتيازات فردي را دستور روز خويش قرار مي‏داد، از راه وحدت مستقيم و بلاواسطه فرد با حقّ مطلق كسب مي‏گرديد.

همانطوريكه گفتيم علوم كلامي و انديشه‏هاي عرفاني بيانگر ايدئولوژيك خواسته‏هاي بخشي از اقشار اجتماعي بنوع خاصي بودند كه در بعضي موارد به تحكيم ايدئولوژيك حكام زمان كمك نموده‏اند. با اين وجود نقش خلاقانه مجادلات عقلي كلام و تأملات و انديشه‏هاي عرفاني با جهان بيني متنوع و سمبليك خويش، در تاريخ تكامل فكري مسلمانان به غناي فرهنگي كمك نموده‏است و از جايگاه پراهميّت و جالبي برخوردار است. يكي از ميدانهاي نفوذ اين دو حوزه از تاريخ انديشه و حركت معنوي، همان پيوند ارگانيك و منظّم آنها با مكاتب فلسفي قرون بعدي است.

همانطوريكه اشاره گرديد، بعد از دوره شكوفايي فلسفه اسلامي در فاصله زماني بين قرون 9 تا 12 ـ كه در حقيقت دوران جذب و تكامل انديشه‏هاي يوناني و اسكندراني است، ـ ما با يك دوران رشد و بالندگي جريانات كلامي و عرفاني روبرو هستيم كه تا اواخر قرن 16 ميلادي بخش عمده كارهاي فكري نويسندگان متكلم و عارفان باطنگرا را دربر مي‏گيرد. بعد از اين دوران ما با عصر جديدي از نوزايي فلسفي و فكري آشنا مي‏شويم كه باصطلاح، يك دگرگوني كيفي در مكاتب فلسفي، كلامي و عرفاني موجود پديد آورده و كوشش نموده است كه اين سه جريان عمده انديشه در جهان اسلامي را در يك سيستم منظّم و منطقي به توازن و هماهنگي برساند و از آنها دستگاهي فلسفي بسازد. اين سيستم فلسفي از اوايل قرن 17 ميلادي در ايران بوسيله ملاصدرا شيرازي تأسيس شده است و بنام حكمت متعاليه شهرت دارد.

با پيدايش حكمت، عصر جديدي از فعاليتهاي فكري آغاز شده كه خود بطور كلي در نتيجه ايجاد شرايط جديد تاريخي - ا جتماعي آندوران شكل گرفته و امكان رشد يافته است. اين شرايط جديد عبارتند از: ايجاد وحدت دوستي ايران، پايان جنگهاي داخلي و تثبيت اوضاع داخلي و نيز بهبود اوضاع اقتصادي و فرهنگي و رشد ارتباطات با جهان خارج در دوران حكومت صفويه ( 1720 - 1499 ميلادي).

عصر حكمت بطور كلي و فلسفه صدرالدين شيرازي بالاخص متأسفانه در محافل تحقيقاتي و علمي غرب مورد استقبال قابل توجهي قرار نگرفته است.

موضوع بالا عمدتا باين دليل كه محققين و مجامع علمي و بويژه محافل شرقشناسي و اسلام‏شناسي غربي نظر بدبينانه‏اي نسبت به نوعي احياي فلسفي بعد از دوران ابن‏سينا (و ابن رشد) دارند و تمام فعاليتهاي فكري اين دوران را عمدتا به كارهاي كلامي (و فقهي ) خلاصه مي‏نمايند. و متفكّراني مانند صدرالدين شيرازي (وفات 1640 ميلادي)، ميرداماد (وفات 1630 ميلادي )، ميرفندرسكي (وفات 1640 ميلادي) و ملا هادي سبزواري (1878 ميلادي) را در كنار متكلمين قرار مي‏دهند.

در قرن اخير از جمله دانشمنداني كه اشاراتي مختصر به فعاليّتهاي فلسفي قرون جديد در ايران نموده‏اند مي‏توان از ماكس هورتن آلماني (وفات 1948 ميلادي) و هانري كربن فرانسوي (وفات 1978 ميلادي) نام برد. ماكس هورتن كه خلاصه اسفار را بآلماني ترجمه نموده و شرح داده است، اطلاعات زيادي درباره مجموعه دوران حكمت و نمايندگان فكري آن ندارد و حتي صدرالدّين شيرازي را فيلسوف اشراقي معرفي مي‏نمايد. با اينحال وي نظرات مثبتي در مورد فلاسفه اسلامي و تاريخ تفكّر مشرق زمين دارد. هورتن در مجموع، كوشش مي‏نمايد كه نقش انديشه و تفكّر ايراني در دوران قبل از اسلام را در آثار ملاصدرا بنوعي اغراق‏آميز جلوه‏گر نمايد. در عرفان اسلامي نيز بيش از پيش تأثير فلسفه هند (بودا با شعبه‏هاي مختلف ) را مي‏بيند.

اين گرايش هورتن متأثر از نظريه نژادي جهان‏بينيهاست كه تا گذشته نه چندان دور در تحقيقات دانشمندان اروپائي مشاهده مي‏گردد. براساس اين نظريه، جهان‏بينيها ريشه نژادي دارند، بطور مثال نژاد هند و ايراني (آريائي) در فلسفه و عرفان و بطور كلي تاريخ انديشه از بينش مشابهي برخوردارند.

آثار هانري كربن شرق شناس فرانسوي متأسفانه ناتمام مانده است، ايشان البته باز بيشتر جنبه‏هاي اشراقي، عرفاني و شيعي كلامي فلسفه قرون اخير را برجسته مي‏كند.

اينجانب در رساله دكتري خويش كه بوسيله شركت انتشاراتي پترلانگ نشر يافته كوشش نموده اين كمبود علمي و تحقيقاتي را تا حدودي رفع نمايد. در آنجا بخصوص عصر حكمت تا دوران ملاهادي سبزواري بوسيله ترجمه مستقيم از آثار خود حكماي اسلامي به خوانندگان آلماني زبان معرفي گرديده است، عنوان كتاب مذكور فلسفه ايراني از زرتشت تا سبزواري مي‏باشد. در اين اثر كوشش شده با براهين و استدلالات و شواهد تاريخي و عيني مستند نظرات ناآگاهانه و گاه مغرضانه بعضي محافل غربي در مقابله با سير فلسفي و پويائي انديشه اسلامي در دوران قرون متأخر، نقد و بي‏اثر گردد.

همانطوريكه در بالا اشاره شد، يكي از موارد انتقاد محافل غربي به فلسفه اسلامي بويژه بعد از دوران ابن‏سينا، ادغام باصطلاح اين مكتب در انديشه‏هاي كلامي و مقوله‏هاي مختلف آن است. بايد توجه داشت كه اين محافل ديدگاهي سطحي نسبت به موضوعات مطرح شده در اين دو جريان فكري دارند و ديواري عظيم ميان اين دو مي‏كشند. در حاليكه بايد دانست مسائلي كه در فلسفه مطرح بوده‏اند، در اصل كم و بيش موضوع بحث در آثار متكلمين بوده و برعكس آثار كلامي نيز با مقولات و مجادلات فلسفي در آثار حكما آميخته شده است.

قرآن و وحي و نبوت و بطور كلي معارف اسلامي محل تلاقي اين دو مكتب و پيوسته از موضوعهاي مورد بحث و جدل و نيز منبع مراجعه هر دو طريق بوده است، هر چند متكلمين در موضوعات نظري ظاهرا اين جنبه را مورد توجه بيشتري قرار داده‏اند و روي آن تأكيد شديدتري نموده‏اند. ماكس هورتن نيز در اثر تاريخي و وزين خويش بنام فلسفه اسلام چاپ 1924 ميلادي به اين موضوع اشاره مي‏كند و محافل علمي غرب را از پيشداوري و يك جانبه‏نگري برحذر داشته است.

او اتهام برخي دانشمندان شرق شناس را در مورد «متكلم» شمردن فلاسفه اسلامي، غير علمي دانسته و آنرا نشانه ضعف فرهنگ علمي اين افراد مي‏داند( كتاب نامبرده ص 14).

متكلم و فيلسوف اسلامي آيت‏الله مطهري نيز درباره پيوند تاريخي كلام با فلسفه اسلامي در سير تكاملي خويش مطالب جالبي در «مقالات فلسفي» جلد سوم، (ص 48 و 49) بيان داشته‏اند كه بنحوي با موضوع ذكر شده از جانب هورتن ارتباط دارد، ايشان مي‏نويسند:

« تصور بعضي اين است كه فلسفه اسلامي تدريجا به جانب كلام گرائيده است و در فلسفه صدرا اين دو با يكديگر يكي شده‏اند، بنابرين از نظر اين دسته راه چهارمي كه صدرا در فلسفه خود ميان آن و فلسفه مشاء و اشراق و طريق عرفا ارتباط برقرار كرد روش متكلّمين بوده است. بايد بگويم كه اين تصور غلط است، فلسفه اسلامي يك قدم بطرف كلام نيامد، اين كلام بود كه بتدريج تحت نفوذ فلسفه قرارگرفت و آخر كار در فلسفه هضم شد.»

استاد مطهري سپس به نقش خلاقانه متكلّمين و تأثير آنان بطور غير مستقيم در فلسفه اسلامي اشاره مي‏كند و مي‏نويسد:

«متكلمين در فلسفه اسلامي خيلي اثر كردند، اما نه به اين نحو كه توانستند قسمتي از مدعاهاي خود را به فلاسفه بقبولانند، بلكه به اين نحو كه فلاسفه را هميشه به مبارزه مي‏طلبيدند و به گفته‏هاي آنان ناخن مي‏زدند و تشكيك و انتقاد مي‏كردند، و احيانا بن‏بستهايي براي فلاسفه ايجاد مي‏كردند، اين ناخن زدنها، و تشكيكها و انتقادها فلاسفه را وادار به عكس‏العمل و ابتكار و جستجوي راه حل براي اشكالات متكلمين مي‏كرد. عكس‏العمل نشان دادن فلسفه اسلامي نسبت به كلام، مسائل جديدي را بميان آورد كه در فلسفه‏هاي قديم يوناني و اسكندراني سابقه نداشت.»

مسائل فلسفي چندي كه بشكلي نو و پويا در حكمت اسلامي جاي گرفتند از جانب استاد برشمرده مي‏شوند كه از جمله اصالت وجود، وحدت وجود، مسئله حدوث و قدم عالم، تشكيك و وجود ذهني، اينكه آيا مِناط احتياج به علت چيست؟، آيا حدوث است يا امكان؟، و مسائل علت و معلول، معاد و اعاده معدوم مي‏باشند.

البته اينكه در مكاتب فلسفي، بعضي مسائل كلامي و عرفاني موضوع بحث بوده‏اند يا در بخشي از جهانبيني اين يا آن فيلسوف جاي خاص خويش را داشته‏اند، نه چيز جديدي است و نه ويژه حكمت ملاّصدراست. در تمام تاريخ تفكّر بشري از عهد قديم تا دوران حاضر ما شاهد عيني اين امر هستيم. بخصوص گرايش عرفاني و متدولوژي ذوقي در خيلي از آثار فلاسفه اروپائي هم يافت ميشوند ( برگسون، وفات 1948 ).

از سويي اين نشانه وسعت ديد فلاسفه و خلاقيت گسترده فلسفه است كه بررسي عامترين قوانين حاكم بر طبيعت، جامعه انساني و تفكّر بشري و انطباق مشخص آنان بر شرايط موجود را موضوع جهانبيني خويش قرار داده‏اند.

در بخش ديگر اين مقاله و پس از گزارش مقدماتي كه تصويري از اوضاع قبل از پديد آمدن حكمت را بدست صدرالمتألهين بر اين عقيده است كه مفردات و اشياء عالم قادرند مراحل مختلف درجات وجود از پايينترين تا بالاترين مرتبه را براساس حركت جوهري طي نمايند. اين نظر خلاف رأي ارسطو و ابن‏سيناست كه براي ماهيات اشياء و موجودات درجات بالاتر و پايينتري در تكامل هستي قائل نيستند، مطابق اين نظريه ملاصدرا، نفس انساني ابتدا از ماهيّت فيزيكي و مادي برخوردار است. سپس در جنين بصورت نفس نباتي، بعد از آن بصورت نفس حيواني و در نهايت به نفس انساني مبدل مي‏گردد. نفس انساني قادر است با اشتغال به تفكّر فلسفي و عرفاني پله‏هاي تكامل معنوي را تا رسيدن به درجه وجودي فرشتگان بپيمايد.

داده، وارد بحث اصلي شده و موضوع عنوان شده را مدّ نظر قرار مي‏دهيم.
نكاتي برجسته از فلسفه ملاصدرا در مقايسه با نظرات فلسفي قرون اخير در اروپا

در اين مقاله نگاهي اجمالي به نظريات اصلي صدرالدين شيرازي (وفات 1050 هجري / 1640 ميلادي)، بزرگترين فيلسوف قرون اخير ايران مي‏اندازيم ضمن آن در حد امكان به موارد مشابه و معتنابه معتقدات ايشان كه گاهي در چهارچوب ويژه دستگاه فلسفي برخي از متفكّرين اروپايي از جمله جان لاك (وفات قرن هفدهم)، اسپينوزا (وفات 1677)، كانت (1804 وفات)، هگل (1831 - 1770)، فوير باخ (اواسط قرن 19 وفات)، ماركس (1818 وفات)، برگسون (1946 وفات)، هايدگر (1979 وفات) و بعضي ديگر از دانشمندان علوم طبيعي نظير داروين و انيشتين يافت مي‏شوند، اشاره‏اي نقادانه خواهد شد.

شيرازي با نبوغ خاص به جذب، تكامل و هماهنگ كردن انديشه‏هاي متفكّرين و مكاتب عقلي و عرفاني قبل از خويش بويژه نظريات فلاسفه و متكلّمين اسلامي و نيز تصوّف و فلسفه اشراق پرداخته است. او با پيوند دادن تعقل منطقي و شناخت عرفاني و آميختن آنها در يك سيستم منظّم، به وحدت فكري و نظري رسيده و مونيسم فلسفي خويش را به سراسر اين دستگاه گسترش داده است.

از ديدگاه معرفت شناسي و متدولوژي شناخت حكمت را به چهار نوع مختلف تقسيم بندي مي‏كنند:

1 - حكمت استدلالي

2 - حكمت ذوقي

3 - حكمت تجربي

4 - حكمت جدلي 1

در نظام فلسفي ملاصدرا مسائل خاصي وجود دارد كه ويژگي حكمت متعاليه او را تشكيل مي‏دهند و باعث تمايز او از مكاتب پيشين بشمار ميروند. اين موضوعهادر پايين، مورد بررسي و مقايسه قرار داده مي‏شوند:
1 - انتولوژي و متافيزيك:

هسته اصلي نظرات متافيزيكي و انتولوژيك (وجودي) او نظريه وحدت و تشكيك وجود است. در اينجا وجود بمثابه واحدي از درجات و مراتب مختلف با اشتداد و درجه متفاوت در پلكان هستي تلقي شده كه در پيوند تكاملي و ذاتي نزديك قرار دارند. عالم هستي از وجود مطلق (واجب‏الوجود) متجلّي شده است و در تمامي اجزايش مظهر اوست. طبيعت و خدا در يك رابطه ذاتي و ماهوي قرار دارند و از پيوند جوهري بر خوردارند. شمول وجود بر اشياء، از قبيل شمول كلي بر جزئيات خود چنانكه قبلاً اشاره كرديم نيست. بلكه شمول او بركليه اشياء بطريق انبساط و سريان و ظهور در هياكل ماهيات (يعني كليه موجودات) است؛ سرياني است صعب التصور و غير قابل ادراك … در عين حال داراي حقايقي است مختلف بحسب اختلاف ماهياتي كه با وي متحدند. بطوري كه هريك از آن ماهيات بمرتبه‏اي از مراتب وجود و درجه‏اي از درجات وجود متحد شده‏اند… ما معتقديم كه حقيقت وجود حقيقتي است واحد و در عين حال داراي مراتبي است مختلف باختلاف تقدم وتأخر وتأكد و ضعف. 2

ملاصدرا بعد از اين، سعي در آن دارد كه ذات خداوند را از ماهيات و اعراض دور و پاك نگه دارد و براي او وجود نامتناهي و جاودان قائل گردد.

ملاصدرا در ادامه بحث فلسفي خويش به يك مسئله اساسي در تاريخ مجادلات عقلي و عرفاني در جهان اسلام يعني تفاوت بين وجود و ماهيت مي‏پردازد و به حلّ نهائي آن موفق مي‏شود. او مي‏نويسد:

بين وجود و ماهيتي كه بدان وجود، موجود است ملازمتي است عقلي نه صرف همراهي اتفاقي، بلكه اگر همراهي يا مصاحبتي ما بين وجود و ماهيت باشد بدان معني است كه معهود مابين حكماست. و لذا ناچار بايستي يكي از دو امر (متلازم به تلازم عقلي) در تحقق تابع ديگري بوده و بوسيله آن متحقق گردد، يا اينكه هردو باهم بوسيله امر ثالثي تحقق يابند كه آن امر ثالث مابين دو امر متلازم ارتباط برقرار سازد (يعني علت ارتباط هريك از اين دو امر با ديگري باشد).

در مسئله ملازمت بين وجود و ماهيت، شق دوم صحيح نيست. زيرا يكي از دو طرف ملازمه، يعني ماهيت، نه مجعول است و نه در حد ذات خويش وبه ذات خويش موجود است. پس باقي مي‏ماند شِقّ اول ولي جايز نيست كه بگوييم ماهيت، متحقق بالذات و علت تحقق وجود است وگرنه ماهيت قبل از وجود، موجود خواهد بود و اين امري است محال. بنابرين حق اين است كه آنچه از اين دو امر (يعني ماهيت و وجود) متقدم برديگري است همانا وجود است. و ماهيت در تحقق و ثبوت، تابع اوست نه بدانگونه كه موجودي تابع موجود ديگري باشد بلكه همانند تبعيت سايه از شي‏ء و تبعيت شبح از صاحب شبح. پس وجود و ماهيت، هر دو متحدند بدين اتحاد.3

در اين رابطه وي به اين نكته اشاره مي‏كند كه وجود و ماهيت در عقل و عالم تجريد متفاوت و در عالم ماده و دنياي خارج و مشخص عين هم بوده‏اند. بتبع اين نظريه موجودات و اشياء عالم، وجوه مختلف وجود واحدي مي‏باشند. ماهيات، پديده‏ها و نمودهاي خارجي اشياء حقيقي و موجودات هستي بوده و اموري منطقي و ذهني هستند. فقط در تعقّل و تجريد منطقي است كه فهم انساني بين كل (ماهيت) و جزء (شيي‏ء حقيقي) تفاوت مي‏نهد. در دنياي خارج و واقعي اين دوگانگي وجود ندارد. باين ترتيب اصالت وجود يكي از نظريات بنيادين فلسفه ملاصدرا را تشكيل مي‏دهد، او در عين حال از اعتباري بودن ماهيت سخن بميان مي‏آورد.

ملاصدرا با دفاع از وحدت و تشكيك وجود و پيوند سرياني مراحل و درجات مختلف آن در نظام هستي، بيانگر نوعي جهان‏بيني مونيستي ( وحدت گرا) است.

از ديدگاه طبقه‏بندي جهان‏بينيها، بطور كلي توحيد (مونيسم وجودي) وحدت جهان حقيقي و اجزاء آنرا بمثابه امر اساسي و بنيادين مي‏پذيرد.

اين مونيسم ملاصدرا تا اينجا براي بيان موضع او در قبال مكاتب دوآليستي ( ثنوي، دوگرا) يا پلوراليستي (چندگرا) مي‏باشد و هنوز توضيحي در باره اينكه آيا اين مونيسم (وجودي) به كداميك از دو جهت‏گيري اصلي در تاريخ فلسفه، يعني ايده‏آليسم يا ماترياليسم مربوط مي‏باشد داده نشده. فقط از ادامه گفتار ايشان در بررسي مسائل انتولوژيكي (وجودي) و متافيزيكي (ماوراءالطبيعه‏اي) به اين گرايش نوعي خصلت پانته‏ايستي (همه خدايي) مي‏بخشد. چرا كه ملاصدرا وجود اشياء و موجودات عالم را تجلّي وجود مطلق واجب‏الوجود تلقي مي‏كند كه در عين حال از استقلال و موجوديت نسبي برخوردارند.

ببياني ديگر، دنياي كثرت، يگانگي و وحدت خود را در واحد مطلق و بسيط كه واجب‏الوجود ( خداوند ) باشد مي‏يابد.

نظريه وحدت وجود بشكل پيگير و عميقتري از فلسفه در مكاتب عرفاني سراسر جهان ديده مي‏شود. در تاريخ عرفان اسلامي، ما بطور كلي با دو گرايش معتدل و افراطي وحدت وجود آشنا هستيم. اولي به شباهت و پيوند نسبي ذات موجودات و خداوند معتقد است و از وحدت جوهري و ماهوي مخلوق و خالق سخني نمي‏گويد.4

دومي طرفدار نوعي وحدت وجود افراطي است و هويت يكساني براي ذات واجب‏الوجود و موجودات عالم قائل است و امكان وحدت ذاتي و اتحاد بين خداوند و موجودات عالم را بيان مي‏كند.5

در تاريخ اروپا نيز ـ بويژه بين قرون 13 تا 17 ميلادي ـ از سوي عارفان آلماني نظير اِكهارت6 (1327 - 1206)، تيلر7 (1361 - 1300) و بوهمه8 (1624 - 1575) و در فلسفه كوزانوس9 (1464 - 1401 ) يك نوع وحدت وجود (پانته‏ايسم) ايدآليستي فرموله گرديده است.

كاملترين و رشد يافته‏ترين نوع پانته‏ايسم بطور كلاسيك در انديشه‏هاي فلسفي برونو10 (ايتاليائي وفات 1600) و باروخ اسپينوزا11 (هلندي وفات 1677) يافت مي‏شود.

نظريات وحدت وجودي اسپينوزا در قرون بعد تأثيرات گوناگوني بر تفكّر و انديشه عصر روشنگري در فرانسه و آلمان و نيز فلسفه كلاسيك آلمان ( SCHELL ING, GOETHE, HERDER, LESSING, HEGEL )نموده است.

اِكهارت آلماني اگر چه در انديشه‏هاي عرفاني در جزئيات تحت تأثير تثليث مسيحيت است ولي در جهانبيني كلي مبين وحدت وجود خاص خويش مي‏باشد او از واجب قديم بمثابه ذات تمامي موجودات ملاصدرا با دفاع از وحدت و تشكيك وجود و پيوند سرياني مراحل و درجات مختلف آن در نظام هستي، بيانگر نوعي جهانبيني مونيستي ( وحدت گرا) است.

از ديدگاه طبقه‏بندي جهان‏بيني‏ها، بطور كلي مونيسم (وجودي) وحدت جهان حقيقي و اجزاء آنرا بمثابه امر اساسي و بنيادين مي‏پذيرد.

و اشياء عالم ياد مي‏برد. هر چيز در عالم هستي، وجود خويش را فقط در خدا باز مي‏يابد. دنيا بدون خدا عدم است .

يك انديشه اساسي ديگر در عرفان ايشان از وحدت خدا و نفس انساني صحبت مي‏كند.12

نفس انساني به اين معرفت دست مي‏يابد كه همه چيز خارج از خدا نه تنها بي‏ارزش بلكه في نفسه هيچ است و همه چيز فقط تا زماني موجود است، كه در خدا مكان دارد. 13

كوزانوس فيلسوف آلماني قرن 15 ميلادي، مطالعات زيادي در مذاهب جهاني دارد و از پيشگامان علوم نجوم و رياضي جديد است و معتقد است كه نظم و هماهنگي عالم به دليل اين است كه خداوند جهان را بدون برنامه و بدون هدف خلق ننموده، بلكه آنرا براساس اصول رياضي بوجود آورده است. وي يكي از اولين متفكّرين آلماني است كه شخصا با قرآن و اسلام آشنائي دارد. ضمن تحقيق در اين مورد به اين نتيجه مي‏رسد كه تمام مذاهب توحيدي دنبال حقيقتي واحد و خدا يكسان هستند. او بدفاع از همزيستي مسالمت‏آميز و گفتگوي بين مذاهب مي‏پردازد و انديشه دگرپذيري (سعه صدر) را تبليغ مي‏كند.

نظريات وحدت وجودي كوزانوس كه خدا را بمثابه موضوع اعلاي تفكّر بشر مي‏نامد و آن را امر مطلق مي‏نامد كه در او تمامي اضداد عالم به وحدانيت و يگانگي مي‏رسند. خداوند كل و جزء عالم، بزرگترين و كوچكترين است كه درك آن براي عقل ما غير ممكن است.

جوردانو برونوي شهيد كه در آتش برافروخته از سوي كليسا جان باخت، خدا را بمثابه اصل كلي حاكم و جانبخش تلقي مي‏كند كه نقطه پاياني همه اضداد است، او لايتناهي و وحدت امكان و حقيقت است. خداوند نه در فوق اين جهان و نه در خارج از آن بلكه در بطن آن جاي دارد. او بمثابه اصل جانبخش در تمامي اجزاي جهان فعليّت يافته است. روح خدا در تمامي عالم دميده شده و در درون و باط ن آدمي مكان دارد. اين انديشه برونو، كه خدا و طبيعت را در يك پيوند ارگانيك مي‏بيند و براي آنها هويتي يكسان قائل است، بيان روشن تفكّر پانته‏ايستي اوست كه صداي مخالفت فقيهان كليساي وقت را برانگيخته بود. 14

اسپينوزا فيلسوف هلندي كه در قرن 17 ميلادي حيات داشته نوعي مونيسم وجودي را ارائه مي‏دهد كه از تمايلات ماترياليستي بيشتري نسبت به جوردانو برونو برخوردار است. دو عنصر اساسي، مشخصه فلسفه اوست: يكي عقلگرايي و ديگري كاربرد علوم رياضي.

براساس نظام او تمامي اشياء وجوه مختلف وجود حقيقي واحد مي‏باشند كه ذات يا جوهر ( Substant )ناميده مي‏شود. او قائم بذات و علت وجودي خويش است. اين ذات يا جوهر همان طبيعت يا خداست كه نامتناهي و قديم است. تنها وجود حقيقي از آن اوست، فقط اشياء عالم كه مظاهر اين وجود حقيقي مي‏باشند محدود و متأثر و معلول هستند و مي‏توانند معدوم باشند.

مفهوم ذات واحد در فلسفه اسپينوزا اساس مونيسم اوست كه تعبير كيفي جديدي از نظريه تعالي در هستي ( TRANSZENDENZ ) و ميتولوژي خلقت بدست داده و با معرفي تفكّر و بعد بعنوان خواص ذاتي جوهر واحد نه فقط ثنويت دكارت بلكه جدايي روح و ماده، نفس و جسم را تبليغ مي‏نمود، بي‏اعتبار نمود بلكه به اين نظريه كه توضيح طبيعت بوسيله مشاهده خود طبيعت ممكن است، پروبال داد. از ديدگاه اسپينوزا تأثير متقابل تك تك پديده‏هاي طبيعي براساس قانون عليت انجام مي‏گردد كه جوهر، علت العلل آنهاست. ارتباط و وابستگي جبري (دترمنيتي) بين تمام پديده‏ها و حوادث حتي بر احساس و رفتار انسانها نيز حاكم است.

در اينجا نظريه كمال و غائيگرائي ( Teleologie ) و تشبيه ذهني ( Anthrspomosphism ) جايي در فلسفه اسپينوزا ندارد،15 اين خلاف نظريه ملاصدرا است كه كمالي‏غائي و هدفي عالي براي تمامي اشياء و موجودات عالم قائل است. از آنجايي كه تفكّر، يكي از خواص عالم است، ارتباط و نظم ايده‏ها اصولاً عين ارتباط و نظم اشياء است، دقيقا بهمين دليل، امكانات شناخت جهان بوسيله انسان نامحدود است. يقينيترين متد شناخت وجود واحد، همانا راه عقلي - اشراقي است. نظريات متافيزيك - انتولوژيكي اين فيلسوف هلندي حداقل در چند نقطه در اساس خود شباهت به فلسفه ملاصدرا دارد. 1 - اينكه سراسر هستي و پديده‏هاي آن از ذاتي واحد كه نامحدود و لايتناهي است، نشأت مي‏گيرند. 2 - ميان دنياي مادي و روحي رابطه‏اي تنگا تنگ و ارگانيك وجود دارد و آنها از هم جدا نيستند.

3 - براي ملاصدرا و اسپينوزا اطمينان بخشترين و يقينيترين راه شناخت جهان و معرفت به ذات وجود از راه اشراق و مشاهده مستقيم و بلاواسطه مي‏باشد.16

در اين رابطه بدون اينكه بخواهيم مرزهاي تفاوت و تمايز فلسفه ايدآليستي هِگِل آلماني (وفات 1831 ) و ملاصدرا را مخدوش نمائيم، اشاره به مونيسم فلسفي هگل در اين مورد كه دنياي كثير و عيني در جريان صيرورت ( شدن ) وحدت خويش را در روح مطلق كه بمثابه هدف غائي عالم اشياء و موجودات است، لازم و جالب مي‏نمايد17

در پايان اين بحث ذكري كوتاه از مقايسه فلسفه اصالت وجود صدرالمتألهين و مفهوم اصالت وجود يا موجود در فلسفه وجودي (اگزيستانسياليسم) اروپايي، قبل از هر چيز نزد هايدگر آلماني (1979 وفات) بجا خواهد بود.

قبل از هر چيز تأكيد بر اين نكته لازم است كه مفهوم اصالت وجود كه در آثار ملاصدرا ملاحظه مي‏گردد هيچ وجه مشتركي مضموني با معني وجود و تعبيرات متفاوتي از آن كه نزد فلاسفه اروپايي از جمله هايدگر (وفات 1979)، سارتر (وفات 1968) و ياسپرس(1966) يافت مي‏شود ندارد.

وجود از نظر ملاصدرا بمفهوم انتولوژيك آن حقيقتي عيني است كه در خارج از ذهن متحقق است، حقيقتي بسيط و در عين حال محيط بر همه چيز عالم. و چون براي حقيقت وجود، وجود ذهني نيست، بنابرين حقيقت وجود نه كلي، نه جزئي، نه عام و نه خاص، نه مطلق و نه مقيّد مي‏باشد. بلكه اين اوصاف و عناوين، لازمه مراتب و درجات مختلف وجود است و يا لازمه ماهيات و عوارض ماهياتي كه بوسيله وجود، موجود مي‏گردند.18

همانطوريكه قبلا اشاره شد، ماهيات مرز تعين و تشخص موجودات نسبت به وجود و نيز در تقابل با همديگر است و امري ذهني مي‏باشند. فقط وجود است كه حقيقي و اصيل است. اين است مفهوم اصالت وجود ملاصدرا.

اما جريانات فلسفي اگزيستانسياليستي از مفهوم وجود ( E×ISTENZ ) بطور كلي، وجود فردي انسان را مي‏فهمند كه حداكثر از نظر شباهت لفظي همان موجود است كه در آثار ملاصدرا داراي ماهيت تلقي شده است.

اگزيستانسياليستها وجود حقيقي را فقط از آن انسان مي‏دانند و نه اشياء ديگر. گذشته از اين اين وجود بالفعل به انسانها داده نشده بلكه ابتدا نوعي وجود بالقوه و ممكن است. در اصل انسان خود، خود را خلق مي‏كند. وجود او طرح خود اوست. فلاسفه اگزيستانسياليستي از جمله هايدگر معتقدند كه نماينده يكنوع انتولوژي بنيادي هستند كه تمام نظريات مكاتب فلسفي سابق از افلاطون به بعد را تخريب مي‏كند. از ديدگاه هايدگر، ما براي اينكه چيزي از وجود بدانيم بايد از خود موجود انساني شروع كنيم و از او بپرسيم.

موجودي كه نه از راه تفكّر بلكه فقط از راه شهود ( Erleben )و علم حضوري (مشاهده) به ذات خويش پي مي‏برد. اين مشاهده فقط در حالات ويژه‏اي از جمله تجربه كردن مرگ (هايدگر) و يا تهوع (سارتر) و يا شكست انسان در حالت مرزي (مرگ، غم و اندوه، گناه) (ياسپرس) بدست مي‏آيد. نيروي محركه اين جريان علم حضوري ( Erleben ) ترس است. در اينجاست كه انسان جايگاه محدود خود را در عالم مي‏يابد. يعني بوسيله ترس، عدم امنيت خويش، عزلت و سرشكستي هستيش را كه از آغاز مرگ، مرگي كه راه گريزي از آن ندارد معين شده است.19

براساس نظريات هايدگر، تنها موجودي كه قادر است در باره وجود اظهار نظر كند، موجود انساني است، تنها موجودي كه با محيط اطرافش (وجود) مناسباتي برقرار مي‏كند، همان هستي( DASEIN ) انساني است. در يك نكته مي‏توان از علم حضوري ملاصدرا كه درك وجود را بلاواسطه و مستقيم مشاهده مي‏كند و مفهوم ( Esleben )كه مشاهده مستقيم و ذوقي موجود را بوسيله خودش ميسر مي‏داند و نوعي برتر از تعقل است، شباهتي ديد.

اصطلاحات شهود و خودآگاهي برتر را نيز مي‏توان بكاربرد. همانطوريكه توشيهيكو ايزوتسو در مقايسه شهود عرفاني ملاصدرا با پديده ناگهاني الهامي تجربه وجود از جانب سارتر اشاره مي‏كند يكباره در سطح و مرتبه غيرعادي وجدان و آگاهي، بعنوان چيزي بكلي متفاوت با آنچه افراد عادي از وجود مي‏شناسند به او داده شده است.
2 - نظريه حركت جوهري:

ملاصدرا نظريه سنتي مربوط به حركت را كه در متافيزيك ارسطو و ابن سينا مطرح گرديده و براساس آن، حركت، فقط در چهار مقوله كميت، كيفيت، وضع و أين رخ مي‏دهد، تكامل داده است. بنظر او حركت نه تنها چهار مقوله فوق را در بر مي‏گيرد بلكه در جوهر اشياء و عالم هستي جريان دارد.

ملاصدرا در شواهد الربوبيه ص 156 مي‏نويسد: «بعضي گمان كرده‏اند كه حركت همان طبيعت است يعني همان جوهر صوري كه در سير و سلوك است اما اين گمان غلط است، بلكه حركت عبارت است از متحركيّت طبيعت. و بنابرين، حركت، صفت متحرك و حالت اوست نه نفس او، پس حركت عبارتست از نفس خروج قوه به فعل نه آن چيزي (يعني مقوله‏اي) كه متحرك، بدان چيز از قوه به فعل مي‏رسد.»

در ادامه بحث ملاصدرا با استدلالات منطقي و نقد نظرات فلاسفه مشائي در جهت اثبات نظريه خويش مطالب جالبي را اظهار مي‏دارد كه از نقل تمامي آنها در اينجا خودداري مي‏شود.

در پايان تجدد، او نوزايي را در طبيعت بررسي مي‏كند و دو وجه ثبات و تغيّر را بيان مي‏دارد كه بعنوان دوجهت حركت جوهري محسوب مي‏گردند، در اينباره مي‏نويسد: «طبيعت جوهري است كه هيچگاه در ذات و جوهر خويش قرار و ثبات ندارد و همواره در تغير و تجدد و حركت است و چون طبيعت، جوهري است مادي‏الوجود و از خصوصيات ماده، امكان و استعداد قبول هر صورتي است پس هر قدر كه بوسيله حركت از قوه به فعليّت برسد باز امكان و استعداد قبول صورت جديدي در وي الي غيرالنهايه باقي است و مبدأ تغيير و تحرك و همچنين مبدأ قوام و بقاي ماده، همان طبيعت است. زيرا خود در ذات و جوهر خويش نيز ثابت و بر يك حال باقي نيست. پس طبيعت، حادث و متجدد بالذات است و حركت زمان در حدود و تجدد تابع طبيعتند.» (ص 244).

براساس اين نظريه حركت و ماده، حركت و طبيعت جدايي ناپذيرند.

زمان، نيز در اين بين كميّت جوهر است و مانند حركت يكي از خواص ذاتي ماده مي‏باشد. اين نكته خلاف نظر كانت (وفات 1804) آلماني است كه زمان و مكان را فقط امري ذهني شمرده و ناشي از تصورات انساني ميداند و براي آنها واقعيت خارجي قائل نيست. اضافه براين رد نظريه نيوتن انگليسي است كه براي زمان، خاصيت مطلق قائل است. صدرالدين شيرازي زمان را بعد چهارم ماده ناميده و بر ابعاد شناخته شده، طول و عرض و ارتفاع اضافه نموده است. انيشتين دانشمند فيزيكدان آلماني ( 1955 - 1879 ) كه كاشف تئوري نسبيت مي‏باشد، ضمن تحقيقات دامنه‏دار در ابعاد و كميّت عالم و امتداد اجسام، ضمن كاربرد قوانين رياضي به اين نتيجه رسيده كه: اصل عالم جز حركت چيزي نيست و تنوع حركت، اجسام متنوع بوجود آورده، و امتداد زماني، از امتداد مكاني جدايي ناپذير است و حجم عالم طبيعت از چهار بعد تشكيل يافته كه بعد چهارم آن زمان مي‏باشد.20

در اينجا، دو فيلسوف شرق و غرب بر مبناي دو جهانبيني به يك نتيجه علمي فوق‏العاده مدرن دست مي‏يابند.21

فلاسفه مادي و ماركسيستي عصر اخير، كشفيات فيزيك مدرن را كه از پيوند ذاتي حركت ماده و زمان دفاع مي‏كنند، بعنوان ضربه‏اي به ايده‏آليسم فلسفي و مذهبي تلقي مي‏نمايند كه پيوسته حركت و طبيعت را جدا از هم تصور نموده تا از آن بنتايج متافيزيكي و مذهبي برسد و در نهايت نظريه خلقت را توجيه نمايند.

البته ما نمي‏خواهيم از اين نكته ماترياليستي در نظرات ملاّصدرا بنتايج تئوريك دور از واقع برسيم. چرا كه ملاصدرا در مطالب مربوط به ادامه بحث حركت جوهري كه در پايين به آن اشاره مي‏كنم به مخلوق بودن ماده با حركت در يك پيوند ذاتي اشاره مي‏كند و مسئله را بشيوه‏اي كلامي حل مي‏نمايد و باصطلاح به نوعي ايدآليسم مذهبي و خداجويانه توسل مي‏جويد.

ملاّصدرا كه رساله‏اي بنام في حركت الجوهريه نوشته است، آنرا بمثابه يكي از اركان اساسي حكمت خويش قرار ميدهد. يعني هم نظريه‏اي است پويا كه به انسجام سيستم فلسفي او كمك مي‏كند و هم متدولوژي خاصي است براي حل مسائل فلسفي چندي از جمله حدوث عالم، حدوث جسماني روح، معاد جسماني و نيز ربط حادث ( متغير ) به قديم (ثابت لامتغير) كه خود در رابطه با تئوري كمال غائي ( Teleologie ) از اهميت ويژه‏اي برخوردار است و نوعي نظريه «تكامل طبيعي» را معرفي مي‏كند.

به اعتقاد ملاصدرا حركت جوهري علت و اساس سير تكاملي اشياء عالم و نفس انساني است كه در طلب كمالند و در اين سير صعودي و بالنده به سلب نواقص خويش و كسب جمال جديد نائل مي‏آيند، بدون اينكه انواع ثابته تغيير نمايند، و اين بعلت اينست كه هر موجودي دو وجه و جهت دارد، يكي ثابت كه جهت او را به واجب‏الوجود نشان مي‏دهد و دومي وجه متغير است كه مبدء تحولات ذاتي در ماده و جسم توجه دارد.

چهره متغير موجودات را عالم طبيعت و ماده مي‏خوانند و چهره ثابت موجودات را عالم ملكوت نامند. و واسطه ربط متغيرات به ثابت نيز، همان جوهر اساسي و ازلي عالم مي‏باشد كه در گردش مستدير و دائمي است. اشياء واقعي بترتيب درجات از واجب‏الوجود صادر مي‏شوند ( عقول، نفس، افلاك آسماني، انسان، حيوان، نبات، جسم، عناصر و هيولا) كه مجددا در يك سير تكاملي معكوس، ماده بيجان به نبات، نبات به حيوان، حيوان به انسان، در پايان، انسان در تكامل نهايي ( با كسب معرفت) به روح خالص تبديل شده كه در نهايت به مبدء خويش (خداوند) كه نور مطلق است برمي‏گردد.

در حقيقت روح، شكل نهايي و تكامل يافته و ظريف ماده است كه بر بنيان حركت جوهري پديد آمده است. انسان حلقه واسط بين دنياي روحاني و دنياي مادي را تشكيل مي‏دهد.22

همانطوريكه اشاره گرديد صدرالمتألهين بر اين عقيده است كه مفردات و اشياء عالم قادرند مراحل مختلف درجات وجود از پايينترين تا بالاترين مرتبه را براساس حركت جوهري طي نمايند. اين نظر خلاف رأي ارسطو و ابن‏سيناست كه براي ماهيات اشياء و موجودات درجات بالاتر و پايينتري در تكامل هستي قائل نيستند، مطابق اين نظريه ملاصدرا، نفس انساني، ابتدا از ماهيّت فيزيكي و مادي برخوردار است. سپس در جنين بصورت نفس نباتي، بعد از آن بصورت نفس حيواني و در نهايت به نفس انساني مبدل مي‏گردد. نفس انساني قادر است با اشتغال به تفكّر فلسفي و عرفاني پله‏هاي تكامل معنوي را تا رسيدن به درجه وجودي فرشتگان بپيمايد. 23

البته لازم به گفتن نيست كه اين انديشه‏هاي تجدد و نوزائي مستمر عالم و نيز تكامل موجودات عالم بشكلي نزد عرفاي اسلامي از جمله مولانا جلال‏الدين رومي بسيار يافت مي‏گردند.

اين نظريات تكاملي صدرالدين شيرازي البته در جاي خود، بسي جالب است و از ديدگاه تئوريك نكاتي را بيان مي‏دارند كه از سوي دانشمنداني همچون لامارك (وفات 1829) و داروين (وفات 1882 ميلادي) و شاگردان آنان نيز بنحوي خاص بدانها اشاره شده است.

البته اين مقايسه بايد خيلي محتاطانه انجام گيرد و براساس تجربه تاريخي ومتدلوژي علمي به بحث بپردازد، زيرا كه نمي‏توان مضمون اين نظريات را در جزئيات يكسان دانست. در اين مورد ذكر اين نكته لازم است كه نظريه ملاصدرا كم و بيش تحت تأثير ميتولوژي صدور و فيض نوافلاطوني مي‏باشد كه اشياء و موجودات عالم را تجلي مبدء باري مي‏داند كه بترتيب درجات بوجود آمده‏اند.

نتيجه تبعي و كلّي اين انديشه، توضيح رابطه وحدت و كثرت عالم است. در واقع اين سير معكوس افاضه (يعني رجعت) موجودات و اشياء عالم كه ضرورتا از مدارج مختلفي مي‏گذرد، مبناي نظريه تكاملي او شده است.

در اين رابطه بايد در نظر داشت كه اين نتايج تئوريك از سوي ملاصدرا هيچگونه پايه و اساس علمي و تجربي ندارد بلكه همانطوريكه گفته شد، توجيه عملي و كاربردي حركت جوهري مي‏باشد كه از استنتاجات و استدلالات كم و بيش عقلي و منطقي و ذوقي بدست آمده است. از اين گذشته وي از تبدل انواع بشكلي كه نزد لامارك و داروين پيدا مي‏شود، سخني بميان نمي‏آورد، بر عكس حتي وي ثبات انواع را جهت ثابت موجودات عالم در رابطه با حركت جوهري مي‏داند. بطور كلي در يك نكته و آنهم در جايي كه براي حيات (روح) منشأ مادي و فيزيولوژيك قائل است بنظرات دانشمندان مذكور در مورد اينكه جاندار مي‏تواند از ماده بيجان با طيّ يك فرآيند بغرنج و طولاني بوجود آيد، نزديك مي‏گردد.

از اين گذشته در جمعبنديهاي تئوريك لامارك و داروين در مورد انتخاب طبيعي و تكامل و تبدل انواع، عمدا محيط و ارث (ژنها) نقش برجسته‏اي بازي مي‏كنند.24

هِردِر( HERDER ) (وفات 1803) دانشمند آلماني، شاگرد كانت و هوادار مكتب اسپينوزا، نظرياتي دارد كه از نظر محتواي تاريخي و طبيعي شباهت بيشتري با نقطه نظرات ملاصدرا دارد. او يكي از پيشگامان اوليه داروينيسم بشمار مي‏رود. او در اثر خويش نظراتي درباره فلسفه تاريخ بشريت (جلد دوم ص 38)25

بزبان آلماني، بطور غير مستقيم به آن اشاره مي‏كند كه ما انسانها ابتدا نبات و سپس حيوان بوده‏ايم بعد از اين، طبيعت چه چيزي از ما بوجود خواهد آورد، نزد ما روشن نيست. از ديدگاه او ماده و روح در يك پيوند لاينقطع تكاملي قرار دارند و بشكلي جدايي ناپذير، بهم مرتبطند.

هِردر هنوز به مونيسم پيگير اسپينوزا، نپيوسته است، و در عين حال ثنويت دكارت را تعديل مي‏كند. او در اين رابطه نيروهاي آلي را حلقه واسط بين خدا و ماده مي‏داند.26

هِردِر نيز مانند صدرالدين شيرازي انديشه را بالقوه با ماده در ارتباط مي‏داند ولي مي‏داند كه فقط در مرحله تكامل يعني در مورد زنده انساني آنست كه به فعليت مي‏رسد.

وي عالم را بمثابه يك فرايند تكاملي پيوسته مي‏داند كه بشكل قانونمندي مراحل ضروري و معيني را مي‏پيمايد. طبقات مختلف عالم كه هِردِر ترسيم مي‏كند در زير بطور خلاصه ذكر مي‏شود:

1 - سازمان ماده: حرارت، آتش، نور، هوا، آب، خاك.

2 - سازمان زمين: مطابق قوانين حركت.

3 - سازمان اشياء بيجان: سنگ‏ها، عناصر، نمك و غيره

4 - سازمان نباتات: ريشه، برگ، نيروها.

5 - حيوانات: جسم و حواس

6 - انسانها: عقل و فهم

7 - عقل كل ( نفس كل ): عالم هستي27

اين تقسيمات عالم هستي شباهت زيادي به تشكيك و مراحل وجودي ملاصدرا دارد. از ديدگاه هر دو فيلسوف اين اجزاء، حلقه‏هايي از زنجير كمال غائي را تشكيل مي‏دهد كه به دنياي مافوق حسي ( ملكوتي ) منتهي مي‏گردد.28
3 - نظريه شناخت :

در تاريخ تفكّر اسلامي نظريه شناخت جايگاه پراهميتي را اشغال نموده است. يكي از نكات بنيادين در متدولوژي شناخت فلاسفه اسلامي و بويژه متفكّرين عصرحكمت اين بوده كه آنها امور حسي و عقلي را از هم جدا پنداشته‏اند، بشكلي كه شناخت جزئيات را كار حواس انساني و كليات را مختص عقل مي‏دانستند و در نتيجه دخالت در جزئيات را كار علم نمي‏دانستند و بيشتر به كليات و مباحث مربوطه مي‏پرداختند.

اين فلاسفه بدينترتيب راه تحقيقات و اكتشافات علمي را برروي خود مي‏بستند. آنها از ارتباط ارگانيك بين ادراك حسي و عقلي، جزئي و كلي سخني روشن بميان نمي‏آوردند.

از همه اينها گذشته ادراك مفاهيم و معلومات كامل را در رابطه عقل مستفاد و عقل فعّال (عقل دهم) ممكن مي‏دانستند و به شناخت، جنبه غيبي و ميتولوژيك مي‏دادند. عقل را عامل مجردي مي‏دانستند و به اين مسئله پي نبرده بودند كه مغز عضو انديشيدن است. در دوراني كه ملاصدرا نظريات تئوريك خويش را در اين حوزه مهم از فلسفه در همان چارچوب كلي نوافلاطوني ارسطوئي مطرح مي‏نموده فلاسفه دقيقا همعصر او مانند دكارت (وفات اواسط قرن 17) و بيكن (وفات اواسط قرن 17) انقلاب عظيمي در نظريه معرفت ايجاد كردند و با مطرح كردن متد رياضي، تجربي، حسي و عقلي زمينه اكتشافات و پيشرفتهاي فني و علمي غرب را ريختند.

بعد از اين مختصر نظري اجمالي به نظريه معرفت شيرازي مي‏افكنيم.

همانطوريكه اشاره شد ملاصدرا شناخت را از 3 طريق معتبر مي‏داند:
1 - شناخت‏حسي (جزئي):

كه بوسيله پنج‏حسّ ظاهري و همان تعداد حواس باطني كه مُدرك معاني و امور جزئي است.29

در حقيقت پنج حس باطني اطلاعات داده شده را از طرف قواي ظاهري (باصره، لامسه، سامعه، ذائقه و شامه) جذب و شناسايي كرده و به رده بندي و ذخيره آنها مي‏پردازند.

دماغ بعنوان عضو مادي اين عمليات مي‏باشد.30
2 - شناخت عقلي:

ملاصدرا نفس را در وجود انسان كمال اول متعلق به جسم طبيعي آلي داراي حيات اوليه بالقوه مي‏نامد كه قادر است به ادراك امور كليه و انجام عمل فكريه ولذا براي اين نفس باعتبار داشتن مزيّت قبول و فراگيري علوم از مافوق خويش (يعني عالم عقول) و قدرت بر تدبّر و تصرّف بر مادون خويش، در قوه ديگري است به نام قوه علاّمه و قوه عمّاله كه با قوه اول، تصورات و تصديقات را ادراك مي‏كند و حق و باطل را در مورد آنچه كه تعقل و ادراك مي‏كند تشخيص مي‏دهد و اين قوه بنام عقل نظري ناميده مي‏شود. و با قوه دوم اعمال و صنايع مختص به انسان را استنباط مي‏كند و عمل نيك و پسنديده و يا عمل زشت و نكوهيده و انجام يا ترك آنها را تشخيص مي‏دهد و اين قوه بنام ( عقل عملي) ناميده مي‏شود.

ملاصدرا براي هريك از عقول نامبرده چهار مرتبه قائل است.
مراتب عقل نظري عبارتند از:

عقل هيولاني، عقل بالملكه، عقل بالفعل، عقل مستفاد. عقل مستفاد در حقيقت همان عقل بالفعل است هنگامي كه بتواند كليه معقولات و صور علميه را بوسيله اتصال به مبدء فعال در ذات وي مشاهده كند و در حقيقت عقل بالفعل حصول و حضور كليه معقولات است در ذات عقل با حصول و حضور بالفعل و عقل مستفاد، مشاهده كليه معقولات است در ذات عقل فعال.

عقل مستفاد را از آن جهت عقل مستفاد گفتند كه نفس، آن معقولات را از مافوق خود يعني عقل فعال استفاده مي‏كند.31

براساس اظهارات ملاصدرا معرفت انسان از اشياء در نتيجه پيوند عقل انساني با عقل فعال كه با افلاك آسماني مرتبط است، حاصل مي‏گردد. در اين رابطه عقل انساني قدرت تصور اشكال و مفاهيم معرفت را مي‏يابد، بدون اينكه تجريد مفاهيم كلي از اطلاعات داده شده توسط حواس انساني، بوقوع بپيوندد.
3 - شناخت اشراقي، شهودي:

ملاصدرا در آثار خويش مدام نقش شهود را برجسته مي‏كند و آنرا تنها راه معرفت به ذات وجود و جوهر اشياء و روشنترين و يقينيترين راه شناخت مي‏داند.

جان لاك ( وفات 1704 ) فيلسوف انگليسي براساس درجه يقيني سه مرحله شناخت قائل است: شهودي، حسي و برهاني كه از ميان آنها معرفت اشراقي (شهودي) روشنترين و مطمئنترين نوع معرفت است چرا كه نفس (روح) بعد از مقايسه دو ايده، در مورد انطباق يا عدم انطباق دو ايده را بلاواسطه از طريق شهود كسب مي‏كند.32

هانري برگسون33(1941 - 1859) فيلسوف فرانسوي نيز در نظريه معرفت خويش مي‏گويد: در حاليكه عقل، شناخت مكان را به زمان انتقال مي‏دهد و آنرا بشيوه رياضي محاسبه مي‏كند، در شهود (جايي كه عاقل تا اتحاد كامل ذاتي با معقول پيش مي‏رود، و زمان بعنوان (امتداد دائم ) ادراك مي‏شود. حقيقت (واقعيت) بعنوان امري گوناگون، لاينقطع و بيپايان در حركت خلاقانه‏اش مشاهده گردد. اين مشاهده يا جريان روانِ آگاهي از هر گونه جبري خالي است و معني واقعي آزادي انساني است.34

**************************************************

مرتضي مطهري، آشنايي با علوم‏اسلامي، انتشارات‏صدرا، ص160.

**********************************************

موضوعات: نكاتي برجسته از فلسفه ملاصدرا در مقايسه با نظريات فلسفي قرون اخير در غرب  لینک ثابت
 [ 01:13:00 ب.ظ ]




 

 

روز بزرگداشت ملاصدرا

 

چراغ بی زوال
محبوبه زارع

دانشمند، چراغ بی زوالی است که بودنش، افروختن است و فقدانش، جهت بخشی.

اسلام، مهد پرورش دانش است و آیین بلوغ دانشمند.

از میان آنان که متصدی ابلاغ حقیقت در زمینند، نام ملاصدرا، بر صحیفه معنا می درخشد. وقتی دقیق بنگری، روشنگری و حق طلبی این مرد اندیشمند را به وضوح درخواهی یافت.
ملاصدرا؛ مرد عرفان و فلسفه

نهم جمادی الاولی سال 980 بود که محمد، دیده به جهان گشود تا روزگاری، شکوه صدر المتألهین را رقم زند.

شاید که نه، بی تردید، آشنایی او در جوانی اش با شیخ بهایی بود که سنگ بنای شخصیت علمی و اخلاقی اش را بنیان نهاد، تا استادش، سید امیرشمس الدین (میرداماد)، بلوغ بی نهایت را واضح تر برایش به تصویر کشاند. او، بهترین و زیباترین آیین شاگردی را ادا کرد، تا روزگاری، در صدر استادی جهانی از حکمت، قرار گیرد.

عرفان و فلسفه، او را به وادی ای سوق می داد که خود می گوید: «وقتی دیدم زمانه با من سر جنگ دارد و به پرورش اراذل و جُهال مشغول است و روز به روز، شعله های آتش گمراهی برافروخته تر و نامردمی فراگیرتر می شود، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکه بیرون کشیدم».
حکمت متعالی

هفتاد و یک سال تنفس در زمین، او را از علم و عشق سرشارتر کرد و هفت بار، با پای پیاده، وی را به طواف کعبه کشانید.

آغاز سفر هفتم بود که با تنی رنجور، در شهر بصره، پیش از رسیدن به کعبه، به طواف حق نائل آمد.

گرچه از او دوریم، اما شمیم دل انگیز و رایحه تجلی بخش حکمت متعالی اش، همواره در جان اسلام و در گستره سرزمین های حقیقت جو، جریان دارد.

بزرگداشت او، نه کار زمین است و نه در ظرفیت اهل خاک می گنجد. شکوهش همواره در آسمان، لایزال باد و دسترسی ما به افق اندیشه اش میسّر!
با کاروان فلسفه
مصطفی پورنجاتی

کاروان فلسفه اسلامی، از فارابی و ابن سینا آغاز شد، به سهروردی رسید و ابن عربی را در خود دید. از منزل ها، یک به یک عبور کرد و با نام میرداماد و شیخ بهایی، رویارو شد، اما این کاروان پُر مسئله، با توشه هایی از سفرهای دور و دراز عقلی، همچنان به سوی آسمان های دیگر راه می گشود.

به این کودک نگاه می کنم. در هوایی گیج از عطر نارنج های شیراز، روی ایوان حیاط نشسته و قرآن قرائت می کند. باغچه آب پاشی شده، بی تابی می کند تا این نوباوه، تاجِ حکمت اسلامی را از دستِ روزگار بگیرد و بر سر بگذارد.

تعارض ها و تناقض ها، گره های ناگشودنی، آرام آرام در پهنه ذهن صدرالدین قد می کشد. پس صدرالدین آهنگ اصفهان می کند؛ سرزمین معرفت و پایتخت دانش های زمانه صفوی در مهد ایران.

بدرود، ای سرزمین پدری، ای شیراز! یاد باد آن منظره های شاد و رنگارنگ، اما اینک منم و جاده های ناهموار اندیشه که بدان ها سلام می کنم.
صدرالدین؛ نگین حکمت ایران

کسی چه می دانست که باید صدرالدین، در ایستگاهی از زمان، چهارراه فلسفه مشاء و اشراق و کلام و عرفان را به هم پیوند بزند و نامش را نگین تاریخ فکر ایرانیان مسلمان کند.

این محمد، پسر ابراهیم است که در لباس شاگردی، پیش شیخ بهایی زانوی ادب می زند، دانش های نقلی را فرا می گیرد، پس آن گاه نشان اجتهاد بر سینه می نشاند.

این جوان شیرازی است که اکنون از گوهرافشانی کلام میرداماد، جان خویشتن را از حکمت و دانش های عقلی سیراب و سیراب تر و عطشناک تر می سازد.

اما دریغ! کجایند آن دریادلان و صحرااندیشان، آن ابْرپروازان که راه عرفانی او را برتابند و در خود گیرند؟! ملاصدرای ایرانی، در تنگنای حصارهای ظاهراندیشان زمانه اش چه کند؟ به کدام روی خوش، دل خوش کند؟ پس رخت به سرایی دیگر می کشد تا پله های عروج معنایی را به سوی عرش خدا بپیماید، از دنیا چشم بپوشد و با مظاهرش وداع گوید.
اسفار اربعه

روستای کهک، دیوار به دیوار و گُل به گُل، هنوز طنین نام صدراست. نیایش های شبانه روزی او، خلوت و زهد او، از آن آبادی، از دالان تاریخ، به گوش جان می رسد. انگار تقدیر این بود که ملال شهود و کشف های باطنی، اینجا به صدرا پیش کش شود:

«رموزی بر من کشف شد که با برهان و دلیل، امکان پذیر نبود، بلکه آنچه پیش از آن با برهان عقلی آموختم، با پر و بال بیشتر، از شاهراه شهود و بالعیان، رؤیت کردم».

حالا، دوباره شهر اجدادی، آب رکن آباد و گلگشت مصلا، برای ورود دیگرباره مردِ عرفان و فلسفه، مردِ «حکمت متعالیه»، بزرگ مردِ «اسفار اربعه» تن می شوید؛ که صدر المتألهین هرجا که رود، شیرازی است.

و کرسی های درس و نقد و آزاداندیشی به سوی کوی دانستن، با دست های او، با قلم و زبان او، بنا می شود و این آتشفشان، این آبشار، نور و گرما جاری می کند.

اندیشه صدرا، تا هر جای دنیا که رود، ـ تا هر گوشه خلوت و بی صدا ـ در خانه سکوت اندیشمندان نفوذ می کند. ملاصدرا همیشه ایرانی است.
فیلسوفی که بوی تازگی می دهد
حسین امیری

از شهر کوچ کن ملاصدرا! خرقه تنهایی، بر تنت شایسته است. کوچ کن از شهری که عالمانش، اسلام را به اندازه درک خود کوچک می دانند و از مدرسه ای که در آن فیلسوف خوب، فیلسوف مرده است.

بوی تازگی می دهی، خود را در میان عطر تازه گل ها جا بزن و با قافله نسیم، به جایی برو که عطر گل ها را بدان جا تبعید کرده اند.
شیرازی آسمان نشین

عشق را بر صندوقچه دل نگه دار و ایمان را در اندرونی افکار بکرت. پسر اندیشه پارسی، شیرازی آسمان نشین! از تو بوی بهاری به مشام خورد که بر کوچه باغ ایمان می دمید و پله هایی را دیدم از تقوا و نور که تو بر پله آخرش پا می گذاشتی و دستت را بر شاخه هایی از طوبای محبت، گره کرده بودی.

من، درجات ایمان تو را فهمیدم؛ وقتی از کوچه حدیث سلمان و ابوذر می گذشتم و در مدینه فکر و سنّت محمد صلی الله علیه و آله ، جای پای تو را می جستم.
فرزند اندیشه های نورانی

زندانی کویر دنیا، فرزند اندیشه های نورانی آفتاب! خسته از غربت تبعید مباش که ما همه در فراق معبود خویش، در تبعیدیم. خسته از جور کج فهمان دین مباش که کویر غیبت، چشمه های دل بشر را خشکانده است. تو می دانی و فقط تو می دانی غیبت خورشید، چه بر سر جوانه ها می آورد، اما تو جوانه نیستی؛ تو نخل سربلندی که ریشه در اعماق حقیقت دارد و از کوثر ولایت آب می خورد.
فلسفه، از تو جان تازه گرفت
علی خالقی

این خاک، هنوز بوی تو را دارد. برخیز که صبح، سرمست از ندای تو، برخاسته است. «لمعات» تو، شراب طهور هستی است. مگر می توان از قلم لاهوتی تو، نشئه ملکوت را ندید؛ که آفتابی است در بلاتکلیفی ستارگان ظلمت زده؟!

فلسفه، جان تازه گرفت، وقتی تو بر آن دمیدی. اشراق کلام تو، آن قدر طلوعی خجسته داشت که نیازی به هیچ روشنایی نبود. ای چله نشین کتاب ها و واژه ها و ای هم صدا با آوای هستی!

به کدام رمز هستی چشم دوختی که این چنین بی خود شده، درها را در پی جوابش می کوبی؟
با اسفار اربعه

شرح تو را برای شهود عالم، باید به تفسیر نشست؛ وقتی که حجره های گم شده فلسفه، نام تو را فریاد می کنند. قلم بردار؛ که قلم به دستان، هنوز حیران «شوارق» کلام تواند. چگونه نمی توان از تو انتظار این همه را داشت؛ که راه تو نبود، مگر «صراط المستقیم».

آن گونه که تو بر گونه بهار بوسه دادی، عجیب نیست اگر حکمت، چون پرنده ای، در لابه لای کلامت یخ بسته است. تو، قدم زنان، باغ معارف را درخواهی نوردید، در حالی که اسفار اربعه را عصای راهت کرده ای؛ ای آفتاب رقصان حکمت!
یاد تو، جاری است

کوچه های اصفهان، لهجه شیرازی ات را که در حجره های اهل علم طنین می انداخت، از یاد نبرده اند. تو، بهاری بودی که کوچه باغ های شهر را آذین بستی؛ بی آنکه بر طبل غرور بنوازی. جای جای این خاک که بر قدم های تو آشنا شده، هویت خود را با نام تو بیان می کند که از شیراز و اصفهان و کهک و هر که از تو یادگاری دارد، نام تو را بر شناسنامه خویش حک کرده است. کتاب ها، در خلسه روحانی ات غرق اند.

***********************************************************

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت

 

موضوعات: روز بزرگداشت ملاصدراگرامی باد  لینک ثابت
 [ 01:07:00 ب.ظ ]




 


روز بزرگداشت ملاصدرا

 

منبع:آفتاب 

معرفی شخصیت :

محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی ملقب به صدرالمتالهین یا ملاصدرا ، از بزرگان فلسفه اسلامی و از بزرگترین دانشمندان جهان ، درنهم جمادی الاولی سال 980 قمری در شیراز دیده به جهان گشود. پدر او خواجه ابراهیم قوامی مردی پرهیزگار دیندار و دوستدار و حامی دانش و معرفت بود. در زمان حیات ملاصدرا ، شیراز دارای حكومت مستقلی بود و حكمرانی آن به برادر شاه واگذار گردید ، در آن زمان پدر ملاصدرا به عنوان معاون او و دومین شخصیت مهم آن منطقه به شمار می رفت و به نظر می رسید تنها موهبتی كه خداوند به او ارزانی نداشته ، داشتن فرزند باشد. اما بالاخره خداوند ، دعاهای این مرد پاك و زاهد را بی جواب نگذاشت و بهترین پسران را به او ارزانی كرد كه یكی از آنها را محمد ملقب به صدرالدین نام نهاد به آن امید كه عالی ترین شخصیت مذهبی گردد . در دوران جوانی ، صدرالمتالهین جوان با شیخ بهایی آشنا گردید كه سنگ بنای شخصیت علمی و اخلاقی ملاصدرا توسط این دانشمند جهاندیده ی كم نظیر، بنا نهاده شد و تكمیل این بنای معنوی را استاد دیگرش دانشمند سترگ و استاد علوم دینی - الهی و اصول یقینی سید امیرمحمد باقر بن شمس الدین ، مشهور به میرداماد عهده دار گشت .

شرایط اجتماعی:

صدرالمتالهین ، حكیم خانه به دوشی بود كه به جرم آزادگی روح و فكر ، مجبور شد از پایتخت و پایتخت نشینان روی گرداند. وی در مقدمه ی كتاب ” اسفار” ، دلایل بیزاری خود را از جاهلان فرزانه نمای زمان خویش و عزلت و تصوف خود در كهك (روستایی دورافتاده در سی كیلومتری شهر قم) را بیان داشته است. پس از بازگشت به شیراز ، شهرت صدرای شیرازی عالمگیر شده بود و طالبان حكمت از نواحی و اطراف برای درك فیض به حضورش می شتافتند. او خود در مقدمه ی اسفار می گوید: «….. به تدریج آنچه در خود اندوخته بودم ، همچون آبشاری خروشان فرود آمد و چون دریایی پر موج ، در منظر جویندگان و پویندگان قرار گرفت . » . ملاصدرا پس از فراگیری علوم از استادانش ، برای تدریس به قم رفت و پس از آن به امر شاه عباس دوم به شیراز بازگشت و در آنجا به تدریس مشغول گردید .

او شاگردان بسیار داشت كه از آن جمله ، ملامحسن فیض كاشانی و ملا عبد الرزاق لاهیجی را می توان نام برد.

شخصیت فلسفی:

در زمان حیات ملاصدرا ، یعنی در اواخر قرن دهم و شروع قرن یازدهم هجری ، كلام و فلسفه از علوم رایج و محبوب آن زمان به شمار می رفت . دلیل عمده ی گسترش این علم نسبت به سایر علوم آن زمان مانند فقه، ‌ادبیات عرب، ‌ریاضی، ‌نجوم ، طب و … ، همچنین هنرهای رایج آن زمان مانند خط ، معماری و كتیبه را می توان در شرایط اجتماعی آن دوران كه خود زاییده ی شرایط سیاسی حاكم بر كشور بود جستجو نمود. عدم وابستگی و استقرار ومركزیت حكومت وقت ، امنیت و آزادی خاصی را حكم فرما ساخته بودكه شكوفا شدن استعداد ها و گسترش هنر و علم را در پی داشت.

شخصیت عرفانی:

صدرالدین محمد در علوم متعارف زمان ، به ویژه در فلسفه اشراق ، مكتب مشاء‌ ، كلام ، عرفان و تفسیر قرآن مهارت یافت. او آثار فلسفی متفكرانی چون سقراط و فلاسفه ی هم عصر او، افلاطون، ‌ارسطو و شاگردانش و دانشمندانی چون ابن سینا و خواجه نصرالدین طوسی را دقیقاً بررسی نمود ، موارد ضعف آنها را باز شناخت و مسایل مبهم مكاتب را به خوبی دانست . اگرچه او از مكتب اشراق ، بهره ها برد ولی هرگز تسلیم عقاید آنان نشد و گرچه شاگرد مكتب مشاء گردید لیكن هرگز مقید به این روش نشد . ” حكمت متعالیه ” مهمترین كتاب ملاصدرا به شمار می آید كه حاوی ژرف ترین پاسخ ها به مسائل فلسفی است . ملاصدرا ، علاوه بر سلوك درعرفان ، به عنوان یكی از موفق ترین فلاسفه ، مطرح می باشد كه با طی كردن مراحل مختلف، گنجینه ی با ارزشی را برای ساخت قلعه ای از دانش كشف نمود كه با نور جاودانی حقیقت می درخشد.

ملاصدرا می نویسد:

« من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز شعله های آتش جهالت و گمراهی برافروخته تر و بدحالی و نامردی فراگیرتر می شود ، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معركه بیرون كشیدم و از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه ای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شكسته حالی پنهان شدم . دل از آرزوها بریدم و همراه شكسته دلان بر ادای واجبات ، كمر بستم و كوتاهی های گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم . نه درسی گفتم و نه كتابی تألیف نمودم ؛ زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشكالات و شبهات و …. نیازمند تصفیه روح و اندیشه ، تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال ، پایداری اوضاع و احوال ، و آسایش خاطر از كدورت و ملال است و با این همه رنج و ملالی كه گوش می شنود و چشم می بیند چگونه چنین فراغتی ممكن است… ، ناچار ازهمراهی با مردم دل كندم و از انس با آنان مأیوس گشتم تا آنجا كه دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انكار و اقرارشان ، و عزت و اهانتشان بی اعتنا شدم . آن گاه روی فطرت به سوی سبب ساز حقیقی نموده ، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذراندم ؛ سرانجام در اثر طول مجاهدت و كثرت ریاضت ، نورالهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت . انوار ملكوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم كه در گذشته
نمی دانستم و رمزهایی برایم كشف شد كه به آن گونه از طریق برهان نیافته بودم و هر چه از اسرارالهی ، حقایق ربوی ، ودیعه های عرشی و رمز و راز صمدی را با كمك عقل و برهان می دانستم با شهود و عیان روشنتر یافتم. در اینجا بود كه عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق ، صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آنچنان به حق نزدیك شد كه همواره با او به مناجات نشست .»

موضوعات: روز بزرگداشت ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:03:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مزمّل / تفسیر نور

 

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏اي جامه به خود پيچيده !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« الْمُزَّمِّلُ » : جامه به خود پيچيده . گويا پيغمبر اسلام در وقت نزول وحي اغلب با جامه‌اي خود را مي‌پوشاند . در اينجا پيغمبر گرامي با همان حالتي مخاطب قرار مي‌گيرد كه به هنگام وحي پيدا مي‌كرد ، و چنين ندائي هم براي ملاطفت با او است‌ ؛ نه معاتبت . اشاره‌اي هم به اين دارد كه هر مؤمني كه در دل شبها جامه به خود پيچيده است ، بلند شود و خودسازي كند و اندوخته‌اي بيندوزد . صورت اصلي اين واژه ( مُتَزَمِّل ) و از باب تفعّل است .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏2

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏شب ، جز اندكي ( از آن ) بيدار بمان .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« قُمْ » : پاشو ! برخيز ! مراد برخاستن از خواب و شب‌زنده‌داري و پرداختن به نماز و نيايش است . « قَلِيلاً » : مستثني است . برابر اين آيه ، حضرت تنها اندكي از شب مي‌توانست بخوابد .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏3

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏نيمي از شب ، يا كمي از نيمه بكاه ( تا به يك سوم شب مي‌رسد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« مِنْهُ » : از نصف . برابر اين آيه ، حضرت مي‌توانست دست كم تا يك سوم شب بخوابد .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏4

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏يا بر نيمه آن بيفزا ( تا به دو سوم شب مي‌رسد ) و قرآن را بخوان خواندني ( همراه با دقّت و تأمّل ، و در ضمن شمرده و روشن ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« عَلَيْهِ » : بر نصف . برابر اين آيه ، حضرت مي‌توانست تا دو سوم شب به خواب رود . « رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِيلاً » : مراد اين است كه قرآن را با تلفّظ صحيح حروف و واژه‌ها ، و با تدبّر و تفكّر در مفاهيم و معاني بخواند .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏5

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏ما سخن ( پر مسؤوليّت و پر دردسر و لبريز از تكاليف و وظائف ) سنگيني را بر تو نازل خواهيم كرد ( كه قرآن است ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« قَوْلاً ثَقِيلاً » : سخن سنگين . مراد قرآن است . سنگين ، دو معني دارد : الف - داراي رزانت لفظ و متانت معني ( نگا : قاسمي ) . ب - داراي تكاليف و وظائف و اوامر و نواهي سنگين بر دلها ، و مشكل از نظر تبليغ مقاصد و تبيين محتوا .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏6

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْءاً وَأَقْوَمُ قِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏عبادت شبانه ، ( افعال آن ) مؤثّرتر و ماندگارتر ، و اقوال ( آن ) درست‌تر و پابرجاتر است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« نَاشِئَةَ » : قيام . برخاستن . مراد عبادت شبانه است . مصدر ثلاثي مجرّدي است همچون خَاتِمَة و فَاتِحَة و عَاقِبَة . « وَطْأً » : سنگيني . ثبات . اثر ( نگا : أضواءالبيان ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏7

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّ لَكَ فِي اَلنَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏تو در روز ، تلاش فراوان و طولاني‌داري ( و به سبب اشتغال به امور زندگي و تبليغ رسالت ، فراغتي براي پرداختن به قرائت قرآن نخواهي داشت ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« سَبْحاً » : تلاش و جنبش . مراد اشتغال به امور زندگي و حركت در راه انجام كار تبليغ و مأموريّت سنگين پيغمبري است . شنا . گوئي جامعه انساني ، درياي بيكراني است كه گروه زيادي در آن در حال غرق شدن هستند ، و پيغمبر شناگر نيرومندي است كه با كشتي قرآن ، سرگرم نجات آنان است . لذا در پرتو نيايش شبانه بايد اين كشتي نجات را با دقّت بنگرد و خود را براي چنين مأموريّت و رسالت بزرگي آماده سازد .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏8

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏نام پروردگارت را بِبَر ، و از همه چيز بِبُر و بدو بپيوند ( و در دلهاي شب به نيايش و پرستش او بپرداز ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« أذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ » : نام پروردگارت را ببر و به ياد او باش . ذكر خدا بكن . « تَبَتَّلْ » : كناره‌گيري كن . مراد دوري از مردم و با تمام وجود متوجّه خدا شدن و در خلوت شبها به عبادت پرداختن است .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏9

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏يزدان ، خداوندگار مشرِق و مغرب ( و همه جهان هستي ) است ، و جز او معبودي نيست ، پس تنها او را به عنوان كارساز و ياور برگير و برگزين ( و كار و بار خويش را بدو واگذار كن ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« وَكِيلاً » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 1‏‏‏‏‏73 ، نساء / 81‏‏‏‏‏ ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏0

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏در برابر چيزهائي كه مي‌گويند شكيبائي كن ، و به گونه پسنديده از ايشان دوري كن .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« مَا يَقُولُونَ » : مراد ياوه‌سرائيهاي كافران و مشركان است . « أُهْجُرْهُمْ » : به ترك ايشان بگوي . از آنان دوري كن . « هَجْراً جَمِيلاً » : دوري و رويگرداني زيبا و پسنديده . يعني در مسير دعوت گاهي لازم است به گونه محترمانه و شايسته ، از بدگوئي دشمنان رويگردان شد ، و بدون عتاب و انتقام موقّتاً به ترك ايشان گفت .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏مرا با ثروتمنداني واگذار كه ( تو را و رسالت آسماني را دروغ مي‌نامند و ) تكذيب مي‌دارند ، و با آسودگي خاطر آنان را اندكي مهلت بده . ( خود دانم و ايشان ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« أُوْلِي‌النَّعْمَةِ » : صاحبان نعمت . اشخاص دارا . « مَهِّلْهُمْ » : ايشان را به آرامي و بدون دغدغه خاطر ، مهلت و فرصت بده ، و آنان را به خود واگذار .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏2

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّ لَدَيْنَا أَنكَالاً وَجَحِيماً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏نزد ما غل و زنجيرها و آتش سوزان دوزخ است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« أَنكَالاً » : جمع نِكلْ ، هر نوع غل و زنجير سنگين و بند گران .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏3

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَطَعَاماً ذَا غُصَّةٍ وَعَذَاباً أَلِيماً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏و همچنين خوراك گلوگيري و عذاب دردناكي موجود است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« غُصَّةٍ » : هرچيزي كه در گلو گير كند و نه بيرون بيايد و نه درون برود . همچون استخوان و خار ( نگا : ابراهيم‌ / 1‏‏‏‏‏7 ، دخان‌ / 43 - 46 ، غاشيه‌ / 6 ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏4

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ وَكَانَتِ الْجِبَالُ كَثِيباً مَّهِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏روزي ، زمين و كوهها سخت به لرزش و جنبش درمي‌آيد و ( چنان كوهها در هم كوبيده مي‌شود كه ) كوهها به توده‌هاي پراكنده و تپه‌هاي ريگ روان تبديل مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« تَرْجُفُ » : مي‌لرزد و مي‌جنبد ( نگا : اعراف‌ / 78 و 91‏‏‏‏‏ و 1‏‏‏‏‏55 ، عنكبوت / 37 ) . « كَثِيباً » : توده شن . تپه ريگ . « مَهِيلاً » : پراكنده . روان . اسم مفعول از ماده ( هيل ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏5

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شَاهِداً عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏( اي اهل مكّه ! ) ما پيغمبري را به سوي شما فرستاده‌ايم كه ( در روز قيامت ) گواه بر شما است ، همان گونه كه به سوي فرعون پيغمبري را فرستاده بوديم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« رَسُولاً » : مراد حضرت محمّد ( ص ) است . « شَاهِداً » : ( نگا : نساء / 41‏‏‏‏‏ ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏6

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ فَعَصَى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَاهُ أَخْذاً وَبِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏فرعون با آن پيغمبر به مخالفت برخاست ، و ما هم او را به سختي فرو گرفتيم ( و به مجازات شديدي گرفتار ساختيم ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« وَبِيلاً » : سخت و شديد . سنگين . « فَأَخَذْنَاهُ » : ( نگا : اعراف‌ / 1‏‏‏‏‏30 ، عنكبوت‌ / 40 ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏7

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِن كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيباً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏اگر كافر شويد ، چگونه خود را از ( عذاب شديد ) روزي بركنار مي‌داريد كه ( ترس و هراس آن ) كودكان را پير مي‌سازد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« الْوِلْدَانَ » : جمع وَليد ، كودكان ( نگا : نساء / 75 ، شعراء / 1‏‏‏‏‏8 ) . نوجوانان ( نگا : انسان‌ / 1‏‏‏‏‏9 ) . « شِيباً » : جمع أَشْيَب ، پيران مو سپيد .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏8

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ السَّمَاء مُنفَطِرٌ بِهِ كَانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏در آن روز آسمان ( با همه قوت و عظمتي كه دارد ، از خوف و هول قيامت ) از هم شكافته مي‌گردد . وعده خدا قطعاً به وقوع مي‌پيوندد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« مُنفَطِرٌ » : شكافته . « وَعْدُهُ » : مراد حوادث روز قيامت است كه خدا از آنها خبر داده است . « مَفْعُولاً » : انجام پذيرفته ( نگا : نساء / 47 ، انفال‌ / 42 و 44 ، اسراء / 5 و 1‏‏‏‏‏08 ، احزاب‌ / 37 ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏9

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏اينها اندرز و يادآوري است ، هركس كه خواستار ( استفاده از آنها ) است ، او راهي را به سوي پروردگار خود برمي‌گزيند ( و خويشتن را به سعادت ابدي مي‌رساند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« تَذْكِرَةٌ » : پند و اندرز . تذكّر و يادآوري . « فَمَن شَآءَ . . . » : مردمان در انتخاب راه يا چاه آزادند ( نگا : كهف‌ / 29 ) . مفعول ( شَآءَ ) محذوف است و مي‌تواند از جنس جواب و مقدّر باشد . يعني : فَمَن شَآءَ اتِّخَاذَ سَبِيلٍ إِلي رَبِّهِ تَعَاليَ اتَّخَذَ . يا اين كه به مناسبت ماقبل ، پند گرفتن مقدّر شود . يعني : فَمَن شَآءَ الإِتِّعَاظَ اتَّخَذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلاً . بدين مفهوم كه هر كه قصد دارد كه پند گيرد ، با ايمان و طاعت ، به خدا خود را نزديك سازد .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏20

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِن ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرْضَى وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَأَعْظَمَ أَجْراً وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏پروردگارت مي‌داند كه تو و گروهي از كساني كه با تو هستند ، نزديك به دو سوم شب ، يا نصف ، و يا يك سوم آن را ( نمي‌خوابيد و به عبادت مي‌پردازيد و ) به نماز مي‌ايستيد . خدا است كه اوقات شب و روز را مي‌داند و دقيقاً تعيين مي‌كند . او مي‌داند كه شما نمي‌توانيد ( ساعات شب و روز را دقيقاً تعيين كنيد و ) حساب آن را داشته باشيد ، لذا ( براي شما تخفيف قائل شد و ) بر شما بخشيد . پس آن مقدار از قرآن را ( در نماز ) بخوانيد كه برايتان ميسّر است . خدا مي‌داند كه كساني از شما بيمار مي‌شوند ، و گروهي ديگر براي جستجوي روزي و به دست آوردن نعمت خدا در زمين مسافرت مي‌كنند ، و دسته ديگر در راه خدا مي‌جنگند . لذا آن مقدار كه برايتان ممكن است و توانائي داريد ( در نماز شبانه ) قرآن بخوانيد . نماز بگزاريد ، و زكات مال به در كنيد ، و قرض‌الحسنه به خدا دهيد . هر خوبي و خيري را كه براي خود پيشاپيش مي‌فرستيد ، آن را نزد خداوند بهتر و با پاداش بيشتري خواهيد يافت . از خدا آمرزش بخواهيد ، چرا كه خدا آمرزگار و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« أَدْني‌ » : كمتر . « يُقَدِّرُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ » : شب و روز را تعيين و اندازه‌گيري مي‌كند . حساب شب و روز را دارد . « يَضْرِبُونَ » : به سفر مي‌پردازند ( نگا : مائده‌ / 1‏‏‏‏‏06 ) . « أَقْرِضُوا اللهَ قَرْضاً حَسَناً » : ( نگا : بقره‌ / 245 ، مائده‌ / 1‏‏‏‏‏2 ، حديد / 1‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏ و 1‏‏‏‏‏8 ، تغابن‌ / 1‏‏‏‏‏7 ) . « هُوَ خَيْراً » : واژه ( هُوَ ) ضمير فصل و يا تأكيد ضمير ( ه ) در ( تَجِدُوهُ ) است ( نگا : آلوسي ) . واژه ( خَيْراً ) مفعولٌ‌به دوم ( تَجِدُوهُ ) است .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مزمّل / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:58:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره جن / تفسیر نور

 

‏‏آيه 1
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجَباً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏( اي محمّد ! به امت خود ) بگو : به من وحي شده است كه گروهي از پريان ( به‌تلاوت قرآن من ) گوش فرا داده‌اند و ( پس از مراجعت به ميان قوم خود ، بديشان ) گفته‌اند : ما قرآن زيبا و شگفتي را شنيده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« الْجِنّ » : پري . آفريدگاني از آفريدگان خدا هستند كه از آتش آفريده شده‌اند ( نگا : حجر / 27 ) . داراي عقل و شعور و فهم و درك ، و تكليف و مسؤوليّت ، و آشنائي به زبان بوده ، و مخاطب كتابهاي آسماني و از جمله قرآن مي‌باشند ( نگا : احقاف‌ / 30 ) ، و موظّف به تبليغ حق هستند . آنها پيش از انسانها آفريده شده‌اند ( نگا : حجر / 27 ) و مي‌توانند برخي از كارهاي مورد نياز بشر را انجام دهند ( نگا : سبأ / 12 و 13 ، نمل‌ / 39 ) . وجود جنّ حتمي و قطعي است ، ولي ما چيزي از نحوه زندگي و ماهيّت ايشان - جز آنچه قرآن فرموده است‌ - نمي‌دانيم . ليكن بايد انسان مؤمن به دنبال خرافات و موهومات راه نرود و ناآگاهانه افسانه‌هائي را درباره ايشان از خود نبافد . اين را هم بداند كه جاي تعجّب نيست كه چه بسا انواع و اقسام موجودات زنده‌اي در اين عالم وجود داشته باشند و ما با حواسّ محدود و دانش اندك خود با آنها آشنا نباشيم ، همان گونه كه رنگها و صداهاي فراواني در جهان ما است ، ولي مقدار ناچيزي از آنها را مي‌بينيم و مي‌شنويم . « نَفَرٌ » : گروه ( نگا : اعراف‌ / 27 ، احقاف‌ / 29 - 32 ) . « عَجَباً » : عجيب و بي‌نظير . يعني اين كلام ، از نظر لفظ و معني اعجاز انگيز است ، و با سخنان ديگر متفاوت است . مصدر است و براي مبالغه ، صفت شده است .‏

‏‏آيه 2
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏همگان را به راه راست رهنمود مي‌سازد ، و ما بدان ايمان آورده‌ايم ( و ديگر از ايمان خود بر نمي‌گرديم و يكتاپرستي را در پيش مي‌گيريم ، و ) كسي را انباز پروردگارمان نمي‌سازيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« الرُّشْدِ » : راه راست و درستي كه پويندگان را به سر منزل سعادت و كمال مي‌رساند .‏

‏‏آيه 3
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏جلال و عظمت پروردگار ما والا است ، او همسر و فرزندي بر نگرفته است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« أَنَّهُ » : عطف بر ( إِنَّا سَمِعْنَا ) با تقدير فعل مناسب همچون ( نَعْلَمُ ) است : فَقَالُوا وَ نَعْلَمُ أَنَّهُ تَعَالي . يا اين كه عطف بر ضمير ( ه ) است : فَئَامَنَّا بِأَنَّهُ . « جَدُّ » : جلال و عظمت . فاعل فعل ( تَعالي ) است .‏

‏‏آيه 4
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏نادانان ما درباره خداوند سخنان ناروائي مي‌گفته‌اند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« سَفِيهُ » : نادان . مراد جنس سفيه است . لذا شامل اهريمن و سپاهيان او مي‌گردد ( نگا : المصحف الميسّر ) . « شَطَطاً » : سخنان دور از حقيقت . اقوال نادرست ( نگا : الكهف‌ / 14 ) .‏

‏‏آيه 5
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و ما ( پيش از اين ) چنين مي‌پنداشتيم كه آدميان و پريان هرگز بر خدا دروغ نمي‌بندند ( و از زبان خدا دروغ نمي‌گويند و بدو نسبتهاي ناروائي - همچون داشتن زن و فرزند - نمي‌دهند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« لَن تَقُولَ . . . كَذِباً » : اين سخن ممكن است اشاره به تقليد كوركورانه‌اي باشد كه اين گروه از پريان قبلاً از ديگران داشته‌اند و براي خدا انباز و همگون و زن و فرزند قرار مي‌داده‌اند .‏

‏‏آيه 6
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و كساني از انسانها به كساني از پريها پناه مي‌آوردند ، و بدين وسيله بر گمراهي و سركشي ايشان مي‌افزودند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« رَهَقاً » : سفاهت و جهالت . گمراهي و سركشي . « فَزَادَهُمْ رَهَقاً » : پناه بردن انسانها به پريان ، بر سفاهت و سركشي و گمراهسازي بيشتر پريها مي‌افزوده است . برخي گفته‌اند : پناه بردن انسانها به پريها ، بر گمراهي و سركشي و بزهكاري خود انسانها مي‌افزوده است .‏

‏‏آيه 7
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و ( انسانهاي كافر ) گمان برده‌اند ، همان گونه كه شما ( پريهاي كافر ) گمان برده‌ايد ، كه خداوند هرگز كسي را پيغمبر نمي‌سازد ، و كسي را دوباره زنده نمي‌گرداند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« لَن يَبْعَثَ اللهُ أَحَداً » : خداوند هرگز كسي را پيغمبر نمي‌سازد و براي تبليغ روانه نمي‌دارد . خداوند هرگز كسي را پس از مرگ زندگي دوباره نمي‌بخشد و قيامت و رستاخيزي در ميان نمي‌باشد .‏

‏‏آيه 8
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَشُهُباً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏ما قصد آسمان كرديم ، و همه جاي آن را پر از محافظان و نگهبانان نيرومند ( ملائكه ) و شهابها ( ي سوزنده ) يافتيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« لَمَسْنَا » : قصد كريم . طلبيديم و جستجو كرديم . لمس به معني مس كردن و پسودن است ، ولي در اينجا مراد قصد كردن و رو نمودن است . « حَرَساً » : اسم جمع است ، و يا جمع حارِس است : محافظان . نگهبانان . مراد فرشتگان است . « شُهُب‌ » : جمع شِهاب ، آذرخشها ( نگا : حجر / 18 ) . « شَدِيداً » : وزن فَعِيل ، مفرد و جمع در آن يكسان است .‏

‏‏آيه 9
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَّصَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏ما ( پيش از اين ) در گوشه‌ها و كنارهاي آسمان براي استراق سمع مي‌نشستيم ( و كسب خبر مي‌كرديم ) ولي اكنون هر كس بخواهد گوش فرا دهد ، شهاب آماده‌اي را در كمين خود مي‌يابد كه به سوي او نشانه مي‌رود .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« مَقَاعِدَ » : جمع مَقْعَد ، نشيمنگاهها . جايگاهها . مراد اطراف و اكنافي است كه بشود در آنجاها نشست و كمين كرد . « رَصَداً » : آماده و نشانه گرفته شده . مصدر است و در معني اسم مفعول ، يعني مَرْصُود به كار رفته است . يا اين كه به معني راصِد ، يعني نگهبان است .‏

‏‏آيه 10
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏ما نمي‌دانيم كه آيا براي ساكنان زمين شر و بلا در نظر گرفته شده است ، و يا اين كه پروردگارشان خير و هدايت ايشان را خواسته است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« أُرِيدَ » : اراده شده است . مقدّر گشته است . « رَشَداً » : هدايت و رهنمود . مراد خير و بركت مادي و معنوي است .‏

‏‏آيه 11
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏برخي از ما تسليم فرمان خدا و پرهيزگارند ، و بعضي از ما جز اين ، ( يعني نافرمان و بي‌دين ) . اصلاً ما فرقه‌ها و گروههاي متفاوت و گوناگوني هستيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« دُونَ » : جز . سواي . « طَرَآئِقَ » : جمع طريقه ، راهها و روشها . مراد مردمان صاحب راهها و روشهاي گوناگون است . « قِدَداً » : جمع قِدَّة : فِرقه . دسته . گروه .‏

‏‏آيه 12
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُّعْجِزَهُ هَرَباً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏ما يقين داريم كه هرگز نمي‌توانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم ، و نمي‌توانيم از پنجه قدرت او فرار كنيم . ( بنابراين ، وقتي كه نه راه غلبه وجود دارد ، و نه راه گريز ، چاره‌اي جز تسليم فرمان دادگرانه او نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« ظَنَنَّا » : يقين داريم . قطعاً دانسته‌ايم . « هَرَباً » : گريز . فرار . مصدر است و به معني اسم فاعل ، يعني ( هَارِبِينَ ) بوده و حال است .‏

‏‏آيه 13
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْساً وَلَا رَهَقاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏ما هنگامي كه رهنمود ( قرآن را ) شنيديم ، بدان ايمان آورديم . هر كس كه به پروردگارش ايمان بياورد ، نه از كاستي ( پاداش ) مي‌ترسد ، و نه از ستم ( حاصل از افزودن بر بديهايش ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« الْهُدي‌ » : رهنمود . مراد قرآن است ( نگا : بقره‌ / 185 ) . « بَخْساً » : نقصان . كاهش . مراد كاستن از حسنات است . « رَهَقاً » : ستم . مراد افزايش بر سيّئات ، و دچار ساختن به خواري و ذلّت آخرت است .‏

‏‏آيه 14
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏در ميان ما ، فرمانبرداران ، و منحرفان و بيدادگرانند . آنان كه فرمانبردارند ، هدايت و خير را برگزيده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« الْمُسْلِمُونَ » : ( نگا : بقره‌ / 132 و 133 و 136 ) . « الْقَاسِطُونَ » : كج‌روان و منحرفان . ستمگران و بيدادگران . « تَحَرَّوْا » : قصد كردند و گرائيدند . برگزيدند . تحرّي ، به معني تلاش براي شناخت چيزي كه راست‌تر و بهتر است ( نگا : معجم‌الفاظ القرآن‌الكريم ) .‏

‏‏آيه 15
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و امّا آنان كه ستمگر و بيدادگرند ، هيزم و هيمه دوزخ هستند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« حَطَباً » : هيزم . هيمه .‏

‏‏آيه 16
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏اگر آدميان و پريان بر راستاي راه ( يكتاپرستي و فرمانبرداري از اوامر و نواهي الهي ) ماندگار بمانند ، آب زياد ( و نعمت فراوان ) بهره ايشان مي‌گردانيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« الطَّرِيقَهِ » : راه . مراد راه خداشناسي و فرمانبرداري ، يا به عبارت ديگر ، آئين اسلام است . « غَدَقاً » : فراوان . زياد . « مَآءً غَدَقاً » : آب فراوان ، كه نماد و سبب نعمت فراوان است .‏

‏‏آيه 17
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَن يُعْرِضْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَاباً صَعَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏هدف اين است كه ما آنان را با اين نعمت فراوان بيازمائيم ، و هر كس از ذكر و ياد پروردگارش روي‌گردان گردد ، او را به عذاب سخت و طاقت فرسائي داخل مي‌گرداند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« يَسْلُكْهُ » : داخل مي‌گرداند ( نگا : قصص‌ / 32 ، حاقّه‌ / 32 ) . « صَعَداً » : سخت . غير قابل تحمّل . طاقت‌فرسا .‏

‏‏آيه 18
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏مسجدها مختصّ پرستش خدا است ، و ( در آنها ) كسي را با خدا پرستش نكنيد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلّهِ » : مساجد از آن خدا است . مراد اين است كه مساجد مختصّ عبادت خدا است ، لذا در آنها كسي را با خدا عبادت نكنيد . « لا تَدْعُوا » : مپرستيد . عبادت نكنيد .‏

‏‏آيه 19
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏( به من وحي شده است كه ) چون بنده خدا ( محمّد ) بر پاي ايستاد ( و شروع به نماز و خواندن قرآن در آن كرد ) و به پرستش خداوند پرداخت ، كافران پيرامون او تنگِ يكديگر ازدحام كردند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« عَبْدُاللهِ » : مراد حضرت محمّد است . « لِبَد » : جمع لِبْدَة ، متراكم و انباشته . مجازاً به معني گروه و دسته تنگ يكديگر و پشت سر هم است .‏

‏‏آيه 20
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏بگو : تنها پروردگارم را مي‌پرستم و كسي را انباز او نمي‌كنم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« أَدْعُو » : مي‌پرستم . به كمك مي‌طلبم . الف زائدي در رسم‌الخطّ قرآني در آخر دارد .‏

‏‏آيه 21
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرّاً وَلَا رَشَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏بگو : من نمي‌توانم هيچ گونه زياني و سودي به شما برسانم ، و به هيچوجه نمي‌توانم گمراهتان سازم يا هدايتتان دهم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« ضَرّاً » : زيان . گمراهي . « رَشَداً » : خير و خوبي . هدايت و توفيق . « لآ أَمْلِكُ لَكُمْ » : من نمي‌توانم زيان و ضرري را از شما دفع و برطرف كنم ، و نمي‌توانم خير و خوبي را به شما برسانم ( نگا : زاد المسير ) .‏

‏‏آيه 22
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ قُلْ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏بگو : ( اگر من از خدا نافرماني كنم ) هيچ كس مرا در برابر ( خشم ) خدا پناه نمي‌دهد ، و پناهگاهي ( براي حفظ خود از عذاب خدا ) جز خدا نمي‌يابم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« لَن يُجِيرَنِي‌ » : هرگز پناهم نمي‌دهد . هيچ وقت مرا در جوار خود نمي‌گيرد ( نگا : مؤمنون‌ / 88 ، احقاف‌ / 31 ، ملك‌ / 28 ) . « مُلْتَحَداً » : پناهگاه . ملجأ ( نگا : كهف‌ / 27 ) .‏

‏‏آيه 23
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِلَّا بَلَاغاً مِّنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏ليكن ( تنها كاري كه مي‌توانم بكنم ) تبليغ از سوي خدا ، و رساندن پيامهاي او است . هر كس از خدا و پيغمبرش نافرماني كند ، نصيب او آتش دوزخ است و جاودانه در آن مي‌ماند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« بَلاغاً » : ابلاغ تبليغ . مستثني از ( لآ أَمْلِكُ ) است و جملات ميان آنها معترضه و براي تأكيدِ عدم استطاعت است ( نگا : قاسمي ) . يا اين كه مفعول مطلق فعل محذوفي است . « رِسَالاتِهِ » : مراد از رسالتهاي خدا توضيح مسائل مجمل قرآني ، در پرتو رهنمودهاي آسماني است . مثل توضيح و بيان احكام نماز و زكات و حجّ ، و غيره ( نگا : المصحف‌الميسّر ) .‏

‏‏آيه 24
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏( كافران همواره به استهزاء خود ادامه مي‌دهند ) تا زماني كه مشاهده خواهند كرد چيزي را كه بدانان وعده داده شده است . آن گاه خواهند دانست كه چه كسي ( از كافر و مؤمن ) ياورانش ناتوانتر ، و شماره و تعدادش كمتر است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« حَتّي إِذَا رَأَوْا » : ( نگا : مريم‌ / 75 ) . « نَاصِراً » : تمييز است .‏

‏‏آيه 25
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏بگو : ( اي كافران ! ) من نمي‌دانم آيا چيزي كه به شما وعده داده مي‌شود ، نزديك است ، يا اين كه پروردگارم زمان طولاني و زيادي را براي آن در نظر گرفته است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« مَا تُوعَدُونَ » : آنچه به شما وعده داده مي‌شود ، مراد قيامت و عذاب آن است . « أَمَداً » : مدّت زمان طولاني ( نگا : آل‌عمران‌ / 30 ، كهف‌ / 12 ، حديد / 16 ) .‏

‏‏آيه 26
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏داننده غيب خدا است ، و هيچ كسي را بر غيب خود آگاه نمي‌سازد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« عَالِمُ » : خبر مبتداي محذوف ( هُوَ ) يا بدل از ( رَبّ ) است . « فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ » : ( نگا : انعام‌ / 59 ، نمل‌ / 65 ) .‏

‏‏آيه 27
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏مگر پيغمبري كه خدا از او خوشنود باشد . خدا ( براي حفظ آن مقدار غيبي كه او را از آن مطّلع مي‌كند ، از ميان فرشتگان ) محافظان و نگهباناني در پيش و پس او روان مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« إِلاّ مَنِ ارْتَضي مِن رَّسُولٍ » : مگر پيغمبري كه از او راضي باشد . خداوند تنها برخي از پيغمبران را بر بعضي از امور غيب مطّلع مي‌سازد ، آن هم بدان اندازه كه بيانگر معجزات ايشان بوده و به مأموريّت و دعوتشان مربوط باشد ( نگا : آل‌عمران‌ / 49 و 179 ) . « إِرْتَضي‌ » : ( نگا : انبياء / 28 ، نور / 55 ) . « يَسْلُكُ » : داخل مي‌كند . روان مي‌سازد ( نگا : جنّ‌ / 17 ) . « بَيْنَ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ » : مراد همه جوانب و اطراف است . در وقت نزول غيب ، خدا توسّط فرشتگان ، پيغمبران را از هر سو مي‌پايد ، و از شياطين و پريان و وسوسه‌هاي ايشان مراقبت و مواظبت مي‌نمايد ( نگا : حجر / 9 ، شعراء / 212 ) . « رَصَداً » : جمع راصِد ، نگهبانان و مراقبان .‏

‏‏آيه 28
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏تا خدا بداند كه پيغمبران پيامهاي پروردگارشان را رسانده‌اند ، هر چند كه خدا از همه چيزهائي كه نزديك ايشان است ( و در درون و بيرون آنان است ) كاملاً آگاه بوده و بدانها احاطه دارد ، و هر چيزي را دانه‌دانه سرشماري كرده است و دقيقاً مي‌داند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« لِيَعْلَمَ » : ( نگا : بقره‌ / 143 ، آل‌عمران‌ / 140 ) . « عَدَداً » : شماره . شمرده . شمرنده . يكي‌يكي . تمييز است ، و يا به معني ( إحصاء ) و مفعول مطلق است ، و يا اين كه در معني ( مَعْدُوداً ) و حال ( كُلَّ شَيْءٍ ) و يا به معني ( عادّاً ) و حال فاعل فعل ( أَحْصي ) است .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره جن / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:57:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره نوح / تفسیر نور

 

آيه 1

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَكَ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏ما نوح را به سوي قومش فرستاديم ( و بدو دستور داديم ) كه قوم خود را ( از عذاب خدا ) بترسان ، پيش از آن كه عذاب دردناكي به سراغ ايشان بيايد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« عَذَابٌ أَلِيمٌ » : اين عذاب دردناك ممكن است عذاب دنيا باشد يا عذاب آخرت ، يا هر دو .‏

آيه 2

‏متن آيه : ‏

‏ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گفت : اي قوم من ! من براي شما بيم دهنده روشن و روشنگرم .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« نَذِيرٌ مُّبِينٌ » : ( نگا : اعراف‌ / 184 ، هود / 25 ، حجر / 89 ) .‏

آيه 3

‏متن آيه : ‏

‏ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خدا را بپرستيد ، و از او بترسيد ، و از من فرمانبرداري كنيد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« أَنْ » : حرف تفسيريّه است .‏

آيه 4

‏متن آيه : ‏

‏ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاء لَا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( اگر دعوت مرا بپذيريد ) خداوند گناهان شما را مي‌آمرزد ، و تا اجل نهائي مرگ شما را به تأخير مي‌اندازد . امّا اگر متوجّه باشيد ، هنگامي كه اجل نهائي الهي فرا رسد ، تأخير پيدا نمي‌كند .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« يُؤَخِّرْكُمْ » : شما را به تأخير مي‌اندازد . مراد طول عمر بخشيدن و به آن بركت دادن است . حكمت خدا مقتضي آن است كه ملّتي كه ايمان داشته باشد و جاده عدل و داد را در پيش گيرد ، بيشتر زيست كند و از طول عمر برخوردار شود ، و ملّتي كه كفر و فساد و ظلم و زور را در پيش گيرد ، هرچه زودتر نابود گردد ( نگا : المصحف‌الميسّر ) . امّا در هر صورت ، سر رسيد عمر يا اجل نهائي در وقت خود فرا مي‌رسد و پَسي و پيشي در آن نيست . به عبارت ديگر ، انسان داراي دو اجل است : يكي اجل معلّق ، كه مشروط به عوامل و اسباب بوده و قابل تغيير است ، و ديگري اجل مُبْرَم ، كه حتمي است و مقيّد به چيزي نبوده و قابل تغيير و تعجيل و تأخير نيست ( نگا : نمونه . التفسير القرآني للقرآن ) . « أَجَلٍ مُّسَمّيً » : ( نگا : انعام‌ / 2 ، اعراف‌ / 34 ، يونس‌ / 49 ، هود / 3 ) .‏

آيه 5

‏متن آيه : ‏

‏ قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلاً وَنَهَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏نوح گفت : پروردگارا ! من قوم خود را شب و روز ( به سوي ايمان به تو ) فرا خوانده‌ام .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« لَيْلاً وَ نَهَاراً » : شب و روز . مراد استمرار در دعوت است .‏

آيه 6

‏متن آيه : ‏

‏ فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏امّا دعوت و فرا خواندنم تنها بر گريز ايشان افزود !‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« دُعَآئِي‌ » : دعوت من . فرا خواندن و رهنمود كردن من .‏

آيه 7

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏من هر زمان كه ايشان را دعوت كرده‌ام تا ( ايمان بياورند و ) تو آنان را بيامرزي ، انگشتهاي خود را به گوشهايشان فرو كرده‌اند ( تا نداي حق را نشنوند ) و جامه‌هايشان را بر سر كشيده‌اند ( تا قيافه مرا نبينند ) و ( در فسق و فجور و ظلم و زور بيشتر فرو رفته‌اند و بر كفر ) پافشاري كرده‌اند و سخت سركشي نموده و بزرگي فروخته‌اند .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي ءَاذَانِهِمْ » : ( نگا : بقره‌ / 19 ) . انگشت در گوش فرو كردن ، كنايه از گوش فرا ندادن ، و خود را از شنيدن حق كر كردن است . « إسْتَغْشَوْا » : جامه بر سر كشيدند . جامه بر خود پيچيدن و خويشتن را به زير جامه كردن ، كنايه از نفرت و عداوت است . « إِسْتَكْبَرُوا » : ( نگا : نساء / 173 ، اعراف‌ / 36 و 40 ) .‏

آيه 8

‏متن آيه : ‏

‏ ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس من آنان را آشكارا و با صداي بلند ( به يكتاپرستي و ايمان راستين ) دعوت كرده‌ام .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« جِهَاراً » : آشكارا . با صداي بلند . مفعول مطلق است چون به معني نوعي دعوت است . يا صفت مصدر محذوفي است ، و يا در معني ( مُجَاهِراً ) و حال است ( نگا : روح‌المعاني ) .‏

آيه 9

‏متن آيه : ‏

‏ ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏گذشته از اين ، به گونه علني و ( جمعي ) ، و به صورت نهاني ( و فردي ، دعوت آسماني را ) بديشان رسانده‌ام .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« أَعْلَنتُ » : علني و آشكارا بيان كرده‌ام . مراد بيشتر دعوت جمعي و گروهي است . « أَسْرَرْتُ » : پنهان و نهان كرده‌ام . منظور بيشتر دعوت فردي و شخصي است . به طور كلّي ، مراد از فرموده نوح انواع و اقسام دعوت و گونه‌هاي مختلف تبليغ است .‏

آيه 10

‏متن آيه : ‏

‏ فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏و بديشان گفته‌ام : از پروردگار خويش طلب آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است ( و شما را مي‌بخشايد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏. . .‏

آيه 11

‏متن آيه : ‏

‏ يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏( اگر چنين كنيد ) خدا از آسمان بارانهاي پر خير و بركت را پياپي مي‌باراند .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« يُرْسِلْ » : جواب شرط محذوفي است : إِن تَسْتَغْفِرُوا يُرْسِلِ الْسَّمَآءَ . « السَّمَآءَ » : مراد ابر آسمان ، و باران آن است ( نگا : المصحف‌الميسّر ، روح‌البيان ) . « مِدْرَاراً » : فراوان و پياپي . صيغه مبالغه بوده و حال واقع شده است .‏

آيه 12

‏متن آيه : ‏

‏ وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏و با اعطاء دارائي و فرزندان ، شما را كمك مي‌كند و ياري مي‌دهد ، و باغهاي سرسبز و فراوان بهره شما مي‌سازد ، و رودبارهاي پر آب در اختيارتان مي‌گذارد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« جَنَّاتٍ . . . أَنْهَاراً » : تنوين اين واژه‌ها بيانگرِ وفور نعمت آنها است .‏

آيه 13

‏متن آيه : ‏

‏ مَّا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏شما را چه مي‌شود كه براي خدا عظمت و شكوهي قائل نيستيد ؟‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« لا تَرْجُونَ » : در نظر نمي‌گيريد . قائل نيستيد . « وَقَاراً » : سنگيني و شكوه . در اينجا بزرگي و عظمت مراد است ( نگا : روح‌البيان ) . منظور آيه ، اين است كه : چرا شما در برابر عظمت خدا خاضع نبوده و از او نمي‌ترسيد ؟‏

آيه 14

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏در حالي كه خدا شما را در مراحل مختلف خلقت به گونه‌هاي گوناگوني آفريده است ( و در هر گام شما را رهبري و هدايت كرده ، و به شما لطف و عنايت نموده است ) .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« أَطْوَاراً » : جمع طَوْر ، حال و وضع . مراحل و حالات ( نگا : مؤمنون‌ / 12 و 14 ) .‏

آيه 15

‏متن آيه : ‏

‏ أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏مگر نمي‌بينيد كه خداوند چگونه هفت آسمان را يكي بالاي ديگر آفريده است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« طِبَاقاً » : ( نگا : ملك‌ / 3 ) . « سَبْعَ سَمَاوَاتٍ » : ( نگا : بقره‌ / 29 ، اسراء / 44 ، مؤمنون‌ / 86 ) .‏

آيه 16

‏متن آيه : ‏

‏ وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ماه را در ميان آنها تابان ، و خورشيد را چراغ ( درخشان ) كرده است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« نُوراً » : ( نگا : يونس‌ / 5 ) . « سِرَاجاً » : ( نگا : فرقان‌ / 61 ) .‏

آيه 17

‏متن آيه : ‏

‏ وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏خدا است كه شما را از زمين به گونه شگفتي آفريده است .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« أَنبَتَكُمْ » : شما را رويانده است . مراد از روياندن ، هستي بخشيدن و پديد آوردن است ( نگا : حجر / 19 ) . « نَبَاتاً » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 37 ) .‏

آيه 18

‏متن آيه : ‏

‏ ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس شما را به همان زمين بر مي‌گرداند ، و بعد شما را به گونه شگفتي ( زنده مي‌گرداند و ) از زمين بيرون مي‌آورد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً » : ذكر مفعول مطلق ، بيانگر غرابت و شگفتي نوع بيرون آوردن و زندگي دوباره بخشيدن است .‏

آيه 19

‏متن آيه : ‏

‏ وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند زمين را براي شما گسترده و فراخ كرده است .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« بِسَاطاً » : پهن . گسترده و فراخ .‏

آيه 20

‏متن آيه : ‏

‏ لِتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلاً فِجَاجاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏تا از جاده‌هاي وسيع آن بگذريد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« فِجَاج‌ » : جمع فَجّ ، راههاي فراخ و جاده‌هاي گشاد ( نگا : انبياء / 31 ) .‏

آيه 21

‏متن آيه : ‏

‏ قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏نوح ( بعد از يأس و نوميدي از ايشان به آستان الهي عرضه داشت و ) گفت : پروردگارا ! آنان از من نافرماني كرده‌اند ، و از كساني پيروي نموده‌اند كه اموال و اولادشان جز زيان و خسران ( براي ايشان پديد نياورده است و ) بر آنان نيفزوده است .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« عَصَوْنِي‌ » : از من نافرماني كرده‌اند . « مَنْ » : مراد رؤساء و اغنياء است كه ضعفاء و فقراء به فرمانشان گوش مي‌دادند و بديشان اميد مي‌بستند . رؤساء و اغنيائي كه قدرت مادي ايشان مايه زيان و بدبختي خودشان شده بود . چرا كه اندوختن اموال از راه حرام ، مصرف آن در فساد ، به وجود آوردن فرزندان بي‌دين و ناصالح ، سركشي و طغيان در برابر فرمان يزدان ، و تحميل افكار هيچ و پوچ خود بر توده‌هاي مستضعف ، جز زيان و خسران نيست .‏

آيه 22

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏( چنين رهبران گمراهي ) نيرنگ بزرگي به كار برده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« كُبَّاراً » : بزرگ . صيغه مبالغه است .‏

آيه 23

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّاً وَلَا سُوَاعاً وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏به آنان گفته‌اند : معبودهاي خود را وامگذاريد ، و وَدّ ، سُواع ، يَغوث ، يعوق ، و نَسر را رها نسازيد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« وَدّ » : وَدّ ، سُواع ، يَغوث ، يَعوق ، نَسر ، پنج بتي بوده‌اند كه از ساير بتها در نزد بت‌پرستان مشهورتر و بزرگتر بودند . گويا هر يك از اينها نام انسان خداشناس و صالحي بوده و بعد از فوت آنان ، گنبدها و بارگاهها بر سر قبر ايشان برپا نموده و بعدها بتشان ساخته ، و واسطه و شفيعشان شمرده‌اند ( نگا : المصحف الميسّر ) .‏

آيه 24

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيراً وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلَالاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏و بدين وسيله بسياري از مردم را گمراه ساخته‌اند ! ( پروردگارا ! اين خودخواهان گمراهند گمراه‌ترشان گردان ) و جز گمراهي بر ستمكاران ميفزا !‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« لا تَزِدْ » : جملات پيشين جنبه مقدّمه دعا دارد ، و در اينجا حضرت نوح از خداوند متعال درخواست مي‌نمايد از كافران خودخواه و گمراه سلب توفيق بفرمايد و بر بدبختي ايشان بيفزايد .‏

آيه 25

‏متن آيه : ‏

‏ مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏( سرانجام ، همگي ) به خاطر گناهانشان ( در طوفان ) غرق شدند ، و به دوزخ در افتادند ، و جز خدا براي خود يار و ياوري نيافتند ( كه بتواند از ايشان دفاع كند و از دوزخشان برهاند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« مِمَّا » : بر اثرِ . به خاطرِ . حرف ( مِنْ ) سببيّه است ، و واژه ( ما ) را بعضي زائد دانسته ، و برخي مصدريّه گرفته‌اند ، و گروهي مجرور به حرف جرّ شمرده ، و ( خَطِيئَاتِ ) را بدل آن حساب كرده‌اند . به هر حال بيانگر بزرگي گناهان و بزهكاريهاي كافران ، و تأكيد علّت و سبب است . « مِن دُونِ اللهِ » : بجز خدا . سواي خدا . معلوم است كه خدا هم يار و ياورشان نبوده و نخواهد بود .‏

آيه 26

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏نوح ( به دعاي خود ادامه داد و ) گفت : پروردگارا ! هيچ احدي از كافران را بر روي زمين زنده باقي مگذار .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« دَيَّاراً » : كسي . فردي . در اصل به معني كسي است كه بيايد و برود و بگردد و بچرخد . يعني جنبنده انسان نامي .‏

آيه 27

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏كه اگر ايشان را رها كني ، بندگانت را گمراه مي‌سازند ، و جز فرزندان بزهكار و كافرِ سرسخت نمي‌زايند و به دنيا نمي‌آورند .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« كَفَّاراً » : بسيار كفر پيشه . بسيار ناسپاس .‏

آيه 28

‏متن آيه : ‏

‏ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏پروردگارا ! مرا ، و پدر و مادرم را ، و همه كساني را كه مؤمنانه و باورمندانه به خانه من در مي‌آيند و ساير مردان و زنان با ايمان را بيامرز ! و كافران را جز هلاك و نابودي ميفزا !‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« بَيْتِيَ » : خانه من . مراد از ( بَيْت ) چهار چيز مي‌تواند باشد : خانه شخصي نوح ، مسجد نوح ، كشتي نوح ، و آئين و شريعت او . . . متبادر به ذهن منزل است ، وليكن چهارمي بهتر و با آئين آسماني سازگارتر است . چرا كه نوح قطعاً براي همه پيروان خود دعا مي‌كند ، و پيروانِ شخص ، جزو اهل و تبار او است‌ ؛ نه زادگان بي ايمان او . ديگر اين كه به صورت استعاره گفته مي‌شود : قبّه دين ، بارگاه دين . و خود دين مراد است . « الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ » : شامل همه مؤمنان در تمام امكنه و ازمنه مي‌گردد ( نگا : التفسير القرآني للقرآن ) .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره نوح / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:56:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره معارج / تفسیر نور

 

‏‏آيه ‏1 ‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏خواستاري ( از روي تمسخر ) درخواست عذابي كرد كه به وقوع مي‌پيوندد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَأَلَ » : درخواست كرد . تقاضا كرد . « سَآئِلٌ » : خواستار . تقاضا كننده . تنوين آن براي تحقير است . « عَذَابٍ وَاقِعٍ » : عذاب رخ دهنده . مراد عذاب استيصال دنيوي و يا عذاب دردناك و سرمدي اخروي است . يعني فرد حقيري از مستكبران گفت : اگر راست مي‌گوئي كه بلا و مصيبت دنيوي ، و يا عذاب شديد اخروي حق است ، هم اينك از خدا بخواه كه ما را بدان گرفتار كند ( نگا : انفال‌ / 32‏ ، ص‌ / 1 ‏6 ) . معني ديگر آيه : پرسنده‌اي درباره عذاب محقّق الوقوع اخروي پرسش كرد كه : كي مي‌آيد ؟ مرادش اين بود كه هرگز نمي‌آيد .‏

‏‏آيه ‏2‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ لِّلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏( اين عذاب ) گريبانگير كافران مي‌گردد ، و هيچ كس نمي‌تواند آن را از ايشان باز دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِلْكَافِرِينَ » : واژه ( لِ ) مي‌تواند به معني ( عَلي ) باشد .‏

‏‏آيه ‏3
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ مِّنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏از ناحيه خدائي به وقوع مي‌پيوندد كه صاحب درجات و مقامات عالي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذِي‌الْمَعَارِجِ » : داراي درجات والا و مقامات بالا ( نگا : روح المعاني ، في ظِلال‌القرآن ) . در معني ، برابر با ( رَفِيعُ‌الدَّرَجاتِ ) است ( نگا : غافر / 1 ‏5 ) . « الْمَعَارِجِ » : جمع مَِعْرَج ، محلّ صُعود . جاي بالا رفتن ( نگا : زخرف‌ / 33 ) . مراتب و منازل و درجات عظمت و رفعت و قدرت .‏

‏‏آيه ‏4
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏فرشتگان و جبرئيل به سوي او ( پر مي‌كشند و ) بالا مي‌روند در مدّتي كه پنجاه هزار سال ( معمولي براي انسانها ) طول مي‌كشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَعْرُجُ » : بالا مي‌رود . صعود مي‌كند . « الرُّوحُ » : جبرئيل . ذكر آن به خاطر اهمّيّت ويژه جبرئيل در ميان سائر فرشتگان است . اصلاً جبرئيل نماد بزرگي بوده و جنبه سردستگي فرشتگان را دارد . « يَوْمٍ » : مراد مدّت و زمان است . برخي آن را روز قيامت دانسته‌اند . « خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ » : پنجاه هزار سالِ اينجا ، و يا هزار سالِ سوره سجده ، آيه 5 ، براي تكثير است . روي هم رفته بيانگر اين واقعيّت است كه برابر الفباي انسانها ، صدرنشيني خدا ، آن اندازه بالا است كه اگر انسانها بخواهند با وسائل معمولي و ساختار علمي خود به سوي او رهسپار شوند ، هزار سال و چه بسا پنجاه هزار سال و بيشتر و كمتر طول بكشد . خلاصه خدا بر تخت سلطنت كائنات است و رفيع‌الدرجات است ، و اين ما را بس .‏

‏‏آيه ‏5
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏صبر جميل داشته باش ( و جزع و فزع و يأس و نوميدي به خود راه مده ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صَبْراً جَمِيلاً » : شكيبائي زيبا و قابل توجّه ( نگا : يوسف‌ / 1 ‏8 و 83 ) .‏

‏‏آيه ‏6
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آنان آن روز را بعيد و دور مي‌دانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَرَوْنَهُ » : آن را مي‌بينند . ديدن ، به معني دانستن ، يا انگاشتن است .‏

‏‏آيه ‏7
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَنَرَاهُ قَرِيباً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و ما آن را ممكن و نزديك مي‌دانيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَرَاهُ » : آن را مي‌بينيم . ديدن ، در اينجا به معني دانستن است و بس .‏

‏‏آيه ‏8
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ يَوْمَ تَكُونُ السَّمَاء كَالْمُهْلِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏روزي ، آسمان ، همسان فلز گداخته‌اي مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُهْلِ » : ( نگا : كهف‌ / 2‏9 ، دخان‌ / 45 ) .‏

‏‏آيه ‏9
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و كوهها همسان پشم رنگين مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعِهْنِ » : پشم رنگين .‏

‏‏آيه ‏1 ‏0
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَلَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏هيچ دوست صميمي و خويشاوند نزديكي ، سراغ دوست صميمي و خويشاوند نزديكي را نمي‌گيرد و از او نمي‌پرسد !‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَمِيمٌ » : دوست صميمي و گرم . خويشاوند نزديك و گرم ( نگا : المصحف‌الميسّر ) .‏

‏‏آيه ‏1 ‏1 ‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏( دوستان صميمي و خويشاوندان نزديك ) به همديگر نشان داده مي‌شوند و معرّفي مي‌گردند ( امّا هر كس گرفتار كار خويشتن است ، و هول و هراس بيش از آن است كه كسي بتواند به ديگري بينديشد . وضع چنان است كه ) شخص گناهكار آرزو مي‌كند كاش مي‌شد براي رهائي خود از عذاب آن روز ، پسران خود را فدا سازد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَفْتَدِي‌ » : فدا سازد و خويشتن را باز رهاند . از ماده ( فداء ) به معني حِفْظ كردن خود از مصائب و مشكلات ، به وسيله پرداخت چيزي .‏

‏‏آيه ‏1 ‏2‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِيهِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏همچنين همسر و برادرش را .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صَاحِبَة‌ » : همسر . زن .‏

‏‏آيه ‏1 ‏3
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْويهِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏همچنين فاميل و قبيله و عشيره‌اي كه او را در پناه خود مي‌گرفتند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَصِيلَة‌ » : قوم و قبيله . خانواده و فاميل . خويشاوندان نزديك . « تُؤْوِيهِ » : او را در پناه خود مي‌گيرد . او را منزل و مأوي مي‌دهد .‏

‏‏آيه ‏1 ‏4
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنجِيهِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و حتّي تمام كساني را كه در روي زمين هستند ( همگي را فدا كند ) تا اين كه مايه نجاتش شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُنجِيهِ » : او را رستگار كند و مايه نجاتش شود . فاعل اين فعل ضمير مستتر است و به فداء بر مي‌گردد .‏

‏‏آيه ‏1 ‏5
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ كَلَّا إِنَّهَا لَظَى ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏هرگز ! ( اين تمنّاها و آرزوها بر آورده نمي‌گردد ، و هيچ فديه و فدائي پذيرفته نمي‌شود ) . اين ، آتش سوزان و سراپا شعله ( دوزخ ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّهَا ) » : ضمير ( هَا ) به ( نَار ) بر مي‌گردد كه عذاب بيانگر آن است . « لَظي‌ » : زبانه صِرف و شعله خالص . نامي از نامهاي دوزخ .‏

‏‏آيه ‏1 ‏6
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ نَزَّاعَةً لِّلشَّوَى ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏پوست بدن را مي‌كند و با خود مي‌برد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَزَّاعَةً » : سخت جدا كننده . به چابكي كننده و بَرنده . « الشَّوي‌ » : پوست بدن . اعضاء و اندامهائي همچون دست و پا و گوش و بيني كه به منزله شاخ و برگ درخت بدن هستند ، چرا كه آتش سوزان و شعله‌ور وقتي كه به چيزي مي‌رسد ، اوّل اطراف و جوانب و شاخ و برگ آن را مي‌سوزاند و جدا مي‌كند . بعضي هم اين واژه را جمع شَواء يا شَواة دانسته‌اند . كه پوست سر است .‏

‏‏آيه ‏1 ‏7
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ تَدْعُو مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّى ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏به سوي خود مي‌خواند ( و نام مي‌برد ) كسي را كه پشت ( به فرمان خدا ) كرده است و ( از اطاعت او ) روي‌گردان بوده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَدْعُو » : صدا مي‌زند . نام مي‌برد . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد .‏

‏‏آيه ‏1 ‏8
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَجَمَعَ فَأَوْعَى ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و دارائي را جمع آورده است و در خزينه‌ها نگاهداري كرده است ( و در خيرات و حسنات آن را مصرف ننموده است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوْعي‌ » : در گنجينه‌ها نگاه داشته است . يعني ثروت را فقط انباشته و نگاه داشته و در راه خدا مصرف نكرده است .‏

‏‏آيه ‏1 ‏9
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آدمي كم‌طاقت و ناشكيبا ، آفريده شده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَلُوعاً » : كم طاقت . ناشكيبا . آيه‌هاي 2‏0 و 2‏1 ‏ تفسير و تبيين ( هَلُوع ) است .‏

‏‏آيه ‏2‏0
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏هنگامي كه بدي بدو رو مي‌كند ، سخت بي‌تاب و بيقرار مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَزُوعاً » : بسيار بي‌تاب و بيقرار . كسي كه بسيار داد و فرياد و جزع و فزع به راه مي‌اندازد . حال است .‏

‏‏آيه ‏2‏1 ‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و زماني كه خوبي بدو رو مي‌كند ، سخت ( از حسنات و خيرات دست باز مي‌دارد و ) دريغ مي‌ورزد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَنُوعاً » : بسيار دريغ كننده . بسيار دست باز دارنده .‏

‏‏آيه ‏2‏2‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِلَّا الْمُصَلِّينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏مگر نمازگزاران .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏آيه ‏2‏3
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏نمازگزاراني كه هميشه نماز خود را به موقع مي‌خوانند و بر آن مداومت و مواظبت دارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« دَآئِمُونَ » : جمع دائم ، هميشه ماندگار . مراد اين نيست كه نمازگزار هميشه در حال نماز باشد ، بلكه منظور اين است كه در اوقات معيّن خود نماز را انجام دهد ، و هميشه چنين بوده و دائماً مواظب و متوجّه باشد كه نماز او فوت نشود .‏

‏‏آيه ‏2‏4
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏همان كساني كه در دارائي ايشان سهم مشخّصي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَقٌّ مَّعْلُومٌ » : مراد سهمي است غير از زكات كه صدقه و بذل و بخشش مي‌كند ( نگا : قاسمي ) .‏

‏‏آيه ‏2‏5
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏براي دادن به گدا و بي‌چيز .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَحْرُوم » : بي‌بهره از دارائي . بي‌چيز . مراد نيازمندي است كه گدائي نمي‌كند و دست نياز به سوي كسي دراز نمي‌نمايد . كسي كه درآمدش كفاف زندگيش را نمي‌كند .‏

‏‏آيه ‏2‏6
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آن كساني كه به روز جزا و سزا ايمان دارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمِ الدِّينِ » : ( نگا : فاتحه‌ / 4 ) . روز قيامت .‏

‏‏آيه ‏2‏7
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏كساني كه از عذاب پروردگارشان بيمناك و ترسانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُشْفِقُونَ » : جمع مُشْفِق ، هراسان و ترسان ( نگا : كهف‌ / 49 ، انبياء / 2‏8 و 49 ، مؤمنون‌ / 57 ) .‏

‏‏آيه ‏2‏8
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آخر ، عذاب پروردگارشان امان نمي‌دهد ( كسي را كه در آن بيفتد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« غَيْرُ مَأْمُونٍ » : بي‌امان . معني ديگر آيه : آخر از عذاب پروردگارشان ايمن نتوان بود .‏

‏‏آيه ‏2‏9
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و آن كساني كه عورت خود را محافظت مي‌دارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الَّذِينَ . . . حَافِظُونَ » : ( نگا : مؤمنون‌ / 5 ، نور / 30 ، احزاب‌ / 35 ) .‏

‏‏آيه ‏30
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏مگر از زنان و كنيزان خود ، كه در اين صورت لومه و سرزنشي بر ايشان نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِلاّ عَلي . . . غَيْرُ مَلُومِينَ » : ( نگا : مؤمنون‌ / 5 و 6 ) .‏

‏‏آيه ‏31 ‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آنان كه فراتر از اين را بطلبند ، متعدّي و متجاوز بشمارند ( و از حلال به حرام گرائيده‌اند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَادُونَ » : تجاوز پيشگان . ( نگا : مؤمنون‌ / 7 ) .‏

‏‏آيه ‏32‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و كساني كه امانتدار بوده و نگاهدارنده عهد و پيمان خود هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ الَّذِينَ . . . رَاعُونَ » : ( نگا : مؤمنون‌ / 8 ) .‏

‏‏آيه ‏33
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ هُم بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و كساني كه گواهيهائي را كه بايد بدهند ، چنان كه بايد اداء مي‌كنند ( و شهادت لازم را پنهان و كتمان نمي‌كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شَهَادَات‌ » : گواهيها . « قَآئِمُونَ » : چنان كه بايد اداء كنندگان . يعني گواهي دهندگاني كه گواهي را دادگرانه و بدون گرايش به اين و آن اداء مي‌كنند ، و شهادت را قائم بر اركان و اصول خود به جاي مي‌آورند ( نگا : بقره‌ / 1 ‏40 و 2‏83 ، مائده‌ / 1 ‏06 و 1 ‏08 ) .‏

‏‏آيه ‏34
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و كساني كه مواظب و مراقب ( اوقات و اركان ) نمازهاي خود مي‌باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلي صَلاتِهِمْ يُحَافِظُونَ » : در آيه 2‏3 اشاره به تداوم نماز ، و در اين آيه سخن از حفظ اوقات و آداب و شرائط و اركان آن است . به هرحال ذكر مجدّد نماز به خاطر اهمّيّتي است كه دارد .‏

‏‏آيه ‏35
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ أُوْلَئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُّكْرَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آنان ( كه داراي چنين صفاتي باشند ) در باغهاي بهشت مورد احترام و اكرام هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُكْرَمُونَ » : اشخاص مورد احترام و اكرام . كساني كه گرامي و عزيزند .‏

‏‏آيه ‏36
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏كافران را چه شده است كه به سوي تو شتابان مي‌آيند ( و گردن مي‌كشند و به سخنان تو گوش فرا مي‌دهند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا لِلَّذِينَ كَفَرُوا ؟ » : كافران را چه خبر است‌ ؟ بي‌دينان را چه مي‌شود ؟ در رسم‌الخطّ قرآني ( مالِ الَّذينَ كَفَرُوا ) نوشته شده است . « مُهْطِعِينَ » : جمع مُهْطِع ، در شتاب ، شتابنده ( نگا : ابراهيم‌ / 43 ، قمر / 8 ) . كافران با عجله به خدمت پيغمبر مي‌آمدند تا كلام او را بشنوند و كسب خبر كنند ، و آن را وسيله استهزاء و مايه تمسخر كنند ( نگا : المصحف‌الميسّر ) .‏

‏‏آيه ‏37
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏دسته دسته ، در راست و چپ ( تو حلقه مي‌زنند و ) قرار مي‌گيرند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عِزِينَ » : گروه گروه . دسته‌هاي پراكنده . مفرد آن ( عِزَة ) از ماده ( عزو ) ( نگا : مجمع البيان الحديث ) . حال است .‏

‏‏آيه ‏38
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آيا هر يك از ايشان اميدوارند كه به بهشت پر نعمت وارد شوند ( چرا كه خويشتن را در پيشگاه خدا بالاتر و گرامي‌تر از مؤمنان مي‌دانند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ » : كافران و مشركان خودخواه و خودپرست ، دارا و مرفه بودن خود را نشانه عزّت و احترام در پيشگاه خدا مي‌دانستند ، و قدرت مادي دنيوي را دليل بر بلندي مقام و محبوبيت اخروي خود مي‌گرفتند ( نگا : روح المعاني ، روح البيان ) .‏

‏‏آيه ‏39
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ كَلَّا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّمَّا يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏هرگز ! ( اين همه غرور بيجا چيست‌ ؟ ) . ما ايشان را از چيزي كه خودشان مي‌دانند ( از قطره آب گنديده و بدبوئي ، مني نام ) آفريده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَلاّ ! » : نه چنين است كه مي‌پندارند ! « مِمَّا » : از چيزي كه مراد مني و نطفه است .‏

‏‏آيه ‏40
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏سوگند به پروردگار خاورها و باخترها كه توانائيم !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَشَارِقِ و الْمَغَارِبِ » : ( نگا : رحمن‌ / 1 ‏7 ، صافّات‌ / 5 ) .‏

‏‏آيه ‏41 ‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ عَلَى أَن نُّبَدِّلَ خَيْراً مِّنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏توانائيم بر اين كه جاي ايشان را به كساني بدهيم كه از آنان بهترند ، و ما هيچ وقت مغلوب و شكست خورده نخواهيم بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَن نُّبَدِّلَ » : ( نگا : محمّد / 38 ) . « بِمَسْبُوقِينَ » : ( نگا : واقعه‌ / 60 ) .‏

‏‏آيه ‏42‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آنان را به حال خود واگذار تا به باطل خود فرو روند و به بازيچه بنشينند ، تا زماني كه به روزي مي‌رسند كه بديشان وعده داده شده است ، ( آن وقت مي‌دانند كه چه كار كرده‌اند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَذَرْهُمْ . . . يُوعَدُونَ » : ( نگا : زخرف‌ / 83 ) .‏

‏‏آيه ‏43
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنَّهُمْ إِلَى نُصُبٍ يُوفِضُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آن روزي كه از گورها شتابان بيرون مي‌شوند ، گوئي كه به سوي بتهايشان مي‌دوند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الأجْدَاثِ » : جمع جَدَث ، گورها . ( نگا : يس‌ / 51 ‏ ، قمر / 7 ) . « سِرَاعاً » : جمع سَرِيع ، شتابان . « نُصُبٍ‌ » : بتها ( نگا : مائده‌ / 3 و 90 ) . نشانه راه . علائم راهنمائي . در اين صورت معني آيه چنين مي‌شود : آن روزي كه از گورها شتابان بيرون مي‌آيند ، گوئي ( سرگشتگاني هستند كه راه را گم كرده‌اند و هم اينك چشمانشان به علائم و نشانه‌هاي راه افتاده است و ) به سوي علائم و نشانه‌هاي راه مي‌دوند . « يُوفِضُونَ » : شتاب مي‌گيرند . سرعت مي‌گيرند . مي‌دوند .‏

‏‏آيه ‏44
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذَلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏در حالي كه چشمانشان ( از هول و هراس ) به زير افتاده است ، و خواري و پستي ايشان را فرو گرفته است . ( بديشان گفته مي‌شود : ) اين همان روزي است كه به شما وعده داده مي‌شد .‏
‏توضيحات : ‏
‏« خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ » : ( نگا : قلم‌ / 43 ) .

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره معارج / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:55:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره حاقة / تفسیر نور

 

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ الْحَاقَّةُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏رخداد راستين !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« ألْحَآقَّةُ » : يكي از نامهاي قيامت است . از آنجا كه قيامت حتماً و قطعاً فرا مي‌رسد و حقيقت و واقعيّت دارد ، بدين نام خوانده شده است .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ مَا الْحَاقَّةُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏رخداد راستين چگونه رخدادي است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مَا » : مبتدا ، و ( أَلْحَآقَّةُ ) خبر مبتدا است ، و جمله ( مَاحاقّه ) خبر ( ألْحَآقَّةُ ) در آيه قبلي است .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّةُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تو چه مي‌داني رخداد راستين چگونه رخدادي است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مَآ أَدْرَاكَ » : چه چيز تو را متوجّه كرده است‌ ؟ تو كَي مي‌داني‌ ؟ قيامت جزو غيب است و غيب دان تنها خدا است . فرا رسيدن قيامت و چگونگي آن ، براي انسانها كه زندانيان زندان دنيايند ، معمّا و راز سربه مهري است . تكرار واژگان و شيوه سخن بدين گونه كه در اين سه آيه است ، براي بيان عظمت مسأله و تأكيد بر يقيني بودن آن است . در تعبيرات روزمرّه خود ، گاهي مي‌گوئيم : فلان كس انسان است ! چه انساني‌ ؟ تو چه مي‌داني چگونه انساني است‌ ؟ يعني حدّ و مرزي براي توصيف انسانيّت او نيست . در اينجا دنباله كلام ، يا بحث از قيامت و چگونگي‌آن قطع مي‌گردد و راز بود و راز ماند .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قوم ثمود و قوم عاد ( رخداد راستين ) درهم كوبنده را تكذيب كردند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْقَارِعَةَ » : يكي از نامهاي قيامت است . از آنجا كه جهان را در هم مي‌كوبد و حوادث و اهوال آن مردمان را فرا مي‌گيرد ، بدان نام خوانده شده است .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در نتيجه قوم ثمود با عذاب سركش و سهمگين ( صاعقه ) نابود گشتند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« ثَمُودُ » : قوم پيغمبري به نام صالح بودند . « الطَّاغِيَة » : حادثه و بلائي كه شدّت آن از حدّ در گذرد . مراد صاعقه مذكور در ( فصّلت‌ / 13 ) است . صاعقه هم هميشه با لرزش و صداي مهيب همراه است ، لذا در ( اعراف‌ / 78 ) رَجْفه ، و در ( هود / 67 ) صَيْحَه ذكر شده است .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و قوم عاد به وسيله تندباد سرد و سركش و پر سر و صداي ويرانگري نابود شدند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« عَادٌ » : قوم پيغمبري به نام هود بودند . « صَرْصَرٍ » : باد تند و ويرانگر و سرد و پر سر و صدا . « عَاتِيَةٍ » : سركش . سخت ويرانگر .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند چنين تندبادي را هفت شب و هشت روز پياپي بر آنان گمارد . ( اگر در آنجا مي‌بودي ) در اين مدّت مردمان را مي‌ديدي كه روي زمين افتاده‌اند و انگار تنه‌هاي پوك و توخالي درختان خرمايند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« سَخَّرَهَا » : باد را مسلّط كرد . باد را گمارد . « حُسُوماً » : پي در پي . ريشه كن كننده و خانمانسوز . حال ضمير ( هَا ) يا صفت ( سَبْعَ و ثَمانِيَةَ ) و يا مفعول مطلق فعل محذوفي است . اين واژه جمع حاسِم است ، و يا اين كه مصدر ثلاثي مجرّد است . « فِيهَا » : در آن‌روزها . درآنجاها . در گذر باد . « صَرْعي‌ » : جمع صَريع ، روي زمين‌افتاده . نقش زمين شده . مرده . حال است . « أَعْجَازُ » : ( نگا : قمر / 20 ) . « خَاوِيَةٍ » : فروتپيده ( نگا : بقره‌ / 259 ، كهف‌ / 42 ، حجّ‌ / 45 ، نمل‌ / 52 ) . پوك و توخالي . در اينجا مراد پوسيده و متلاشي است .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ فَهَلْ تَرَى لَهُم مِّن بَاقِيَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا كسي را مي‌بيني كه از ايشان بر جاي مانده باشد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« باقِيَةٍ » : باقيمانده . بر جاي . در اصل : مِن بَقِيَّةٍ بَاقِيَةٍ ، يا اين كه مِن نَّفْسٍ بَاقِيَةٍ . يا به معني بقاء و اثر است . مصدري است همچون طَاغِيَة ، به معني طغيان ( نگا : اعراب القرآن درويش ) .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَاء فِرْعَوْنُ وَمَن قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِكَاتُ بِالْخَاطِئَةِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرعون و كساني كه پيش از او بودند ، و همچنين اهالي شهرها و آباديهاي زير و روشده ( قوم لوط ) مرتكب گناهان بزرگ شدند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« جَآءَ . . . بِالْخَاطِئَةِ » : گناه ورزيدند . مرتكب گناه شدند . « الْمُؤْتَفِكَاتُ » : جمع مُؤْتَفِكَة ، شهرها و آباديهاي زير و رو شده ( نگا : توبه‌ / 70 ، نجم‌ / 53 ) . در اينجا مراد اهالي آنجا ، يعني قوم لوط است . « الْخَاطِئَةِ » : خطا . مراد كفر و شرك و ظلم و فساد و انواع گناهان است . مصدر ثلاثي مجرّد است ، همچون عَافِيَة و عاقِبَة .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَّابِيَةً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان با فرستاده پروردگارشان به مخالفت برخاستند ، و خداوند ايشان را به سختي فرو گرفت ( و به عذاب شديدي گرفتار ساخت ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَخْذَةً » : گرفتار كردن . فرو گرفتن . « رَابِيَةً » : فوق العاده شديد . زياد و فراوان .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاء حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما بدان گاه كه ( در طوفان نوح ) آب طغيان كرد ( و از حدّ معمول فراتر رفت ، نياكان ) شما را سوار كشتي كرديم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« حَمَلْنَاكُمْ » : شما را حمل كرديم . اين تعبير كنايه از اسلاف و نياكان ما است . چرا كه اگر آنان نجات نمي‌يافتند ، ما نيز امروزه وجود نداشتيم . « الْجَارِيَةِ » : كشتي ( نگا : ذاريات‌ / 3 ، شوري‌ / 32 ، رحمن‌ / 24 ) .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا آن ( حادثه نجات مؤمنان و غرق شدن كافران ، درس عبرتي و ) مايه اندرزي ، براي شما بوده و گوشهاي شنوا آن را فرا گيرند و به خاطر سپرند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تَذْكِرَةً » : پند و اندرز . درس عبرت ( نگا : طه‌ / 3 ، واقعه‌ / 73 ) . « وَاعِيَةٌ » : شنوا و نگاه دارنده . به خاطر سپارنده ( نگا : / 37 ) .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه يك دم در صور دميده شود .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ » : يك دم . دميدن نفخه نخستين در صور مراد است .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و زمين و كوهها از جا برداشته شوند و يكباره در هم كوبيده و متلاشي گردند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« دَكَّةً » : يكباره در هم كوبيدن و پخش و پراكنده كردن ( نگا : اعراف‌ / 143 ، كهف‌ / 98 ) . « الْجِبَالُ » : ذكر كوهها بعد از زمين ، مراد همواريها و ناهمواريهاي زمين است كه به هم مي‌خورند و صاف مي‌گردند ( نگا : طه‌ / 106 و 107 ) .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بدان هنگام است كه آن واقعه ( بزرگ قيامت در جهان ) رخ مي‌دهد ( و رستاخيز بر پا مي‌شود ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« فَيَوْمَئِذٍ » : اين آيه ، جواب شرط ( إِذا ) است .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ وَانشَقَّتِ السَّمَاء فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آسمان از هم مي‌شكافد و مي‌پراكند ، و در آن روز سست و نااستوار مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« إنشَقَّتْ » : از هم مي‌شكافد و متفرّق مي‌گردد . « وَاهِيَةٌ » : سست و شُل ( نگا : رحمن‌ / 37 ) .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و فرشتگان در اطراف و كناره‌هاي آسمان ( جديد آن روزي ) قرار مي‌گيرند ، و در آن روز ، هشت فرشته ، عرش پروردگارت را بر فراز سر خود بر مي‌دارند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْمَلَكُ » : فرشتگان . اسم جنس است و در اينجا معني جمع دارد . « أَرْجَآئِهَا » : أَرْجَآء جمع رَجيِّ ، يا رَجا ، كناره‌ها ، جوانب و اطراف . ضمير ( ها ) به آسمان جديد آن روز بر مي‌گردد ( نگا : المصحف الميسّر ) . « ثَمَانِيَةٌ » : عرش ، بردارندگان عرش ، ملائكه ، كرسي ، قلم ، لوح ، و مانند اينها از غيبيّات است و ما بدانها ايمان داريم و از چند و چون و كم و كيف آنها بي‌خبريم .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَى مِنكُمْ خَافِيَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ( براي حساب و كتاب ، به خدا ) نموده مي‌شويد ، و ( چه رسد به كارهاي آشكارتان ) چيزي از كارهاي نهانيّتان مخفي و پوشيده نمي‌ماند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تُعْرَضُونَ » : عرضه مي‌شويد . نموده مي‌شويد ( نگا : غافر / 46 ، شوري‌ / 45 ) . بسان مي‌گرديد ( نگا : هود / 18 ) . « لا تَخْفي مِنكُمْ خَافِيَةٌ » : هيچ نهاني از نهانيهاي شما بر خدا پنهان نمي‌ماند . هيچ كاري مخفي و نهاني از كارهايتان بر خودتان و بر ديگران پنهان نمي‌ماند ( نگا : طارق / 9 ) .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا هر كس كه نامه اعمالش به دست راست او داده شود ، ( فرياد شادي سر مي‌دهد و ) مي‌گويد : ( اي اهل محشر ! بيائيد ) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« هَآؤُمُ » : بگيريد ! . ( هَآء ) اسم الفعل است و به معني ( بگيريد ) . واژه ( م ) بيانگر جمع بودن مخاطب است كه افراد پيرامون او هستند . « كِتَابِيَهْ » : حرف ( ه ) در آخر اين واژه و واژه‌هاي : حِسَابِيَهْ ، و مَالِيَهْ ، و سُلْطَانِيَهْ در آيات بعدي ، هاء سكته ناميده مي‌شود و معني خاصّي ندارد .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيهْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آخر من مي‌دانستم كه ( رستاخيزي در كار است و ) من با حساب و كتاب خود روياروي مي‌شوم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« ظَنَنتُ » : به يقين مي‌دانستم . « مُلاقٍ » : ملاقات كننده . روياروي شونده .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس او در زندگي رضايت بخشي خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« رَاضِيَةٍ » : رضايت بخش .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در ميان باغ والاي بهشت ، جايگزين خواهد شد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ » : اين آيه ، بدل ( في عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ ) است .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ميوه‌هاي آن در دسترس است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« قُطُوف‌ » : جمع قِطْف ، به معني ميوه‌هاي چيده شده ، ولي در اينجا به معني ميوه‌هائي است كه آماده چيدن است . « دَانِيَةٌ » : نزديك . در دسترس .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئاً بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در برابر كارهائي كه در روزگاران گذشته ( دنيا ) انجام مي‌داده‌ايد . بخوريد و بنوشيد ، گوارا باد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« هَنِيئاً » : گوارا . گوارا باد . « بِمَا » : در مقابل چيزي كه . در برابر كارهائي كه . « أَسْلَفْتُمْ » : پيشاپيش فرستاده‌ايد و تقديم داشته‌ايد ( نگا : يونس‌ / 30 ) . « الْخَالِيَةِ » : گذشته . مراد روزگاران دنيا است .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا كسي كه نامه اعمالش به دست چپش داده شود ، مي‌گويد : اي كاش هرگز نامه اعمالم به من داده نمي‌شد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« شِمَال‌ » : دست چپ .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيهْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هرگز نمي‌دانستم كه حساب من چيست !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مَا » : اسم استفهام و مبتدا است .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي كاش پايان بخشِ عمرم ، همان مرگ بود و بس !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« لَيْتَهَا » : ضمير ( هَا ) به ( مَوْتَة ) يعني مرگ بر مي‌گردد . شخص كافر آرزو مي‌كند كه همان گونه كه عقيده داشت ، مرگ آخرين لحظات عمر بود ، و ديگر زنده شدني در ميان نبود . يا اين كه ضمير ( هَا ) به ( حَالَة ) و وضع كنوني او بر مي‌گردد كه از مقام پيدا است . در اين صورت معني آيه چنين است : اي كاش مرگم فرا مي‌رسيد و هم اكنون مي‌مُردم ! . « الْقَاضِيَة » : پايان دهنده . قطع كننده رشته حيات .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيهْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏دارائي من ، مرا سودي نبخشيد ، و به درد ( بيچارگي امروز ) من نخورد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مَا أَغْني‌ » : ( نگا : اعراف‌ / 48 ، حجر / 84 ، شعراء / 207 ) .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيهْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قدرت من ، از دست من برفت ! ( و دليل و برهان من ، پوچ و نادرست از آب درآمد ! ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« سُلْطَانِيَهْ » : سلطان ، عبارت از سُلطه و قدرت است . مراد ، هم صحّت بدني و هم قدرت مقام و هم نفوذ كلام است . دليل و برهان . در اين صورت مراد اين است كه حجّت و برهان دنيوي او باطل بوده و هم اينك عكس آن ثابت شده است .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خدا به فرشتگان نگهبان دوزخ دستور مي‌فرمايد : ) او را بگيريد و به غل و بند و زنجيرش كشيد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« غُلُّوهُ » : غل و بند و زنجيرش كنيد ( نگا : اعتراف‌ / 157 ، رعد / 5 ، سبأ / 33 ) .‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس او را به دوزخ بيندازيد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« صَلُّوهُ » : او را داخل آتش كنيد ( نگا : نساء / 10 ، ابراهيم‌ / 29 ، يس‌ / 64 ) .‏

آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُكُوهُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس او را با زنجيري ببنديد و بكَشيد كه هفتاد ذراع درازا دارد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« سِلْسِلَةٍ » : زنجير . « ذَرْع‌ » : اندازه و درازا . اندازه گرفتن . « سَبْعُونَ » : هفتاد . مراد تكثير است . « ذِرَاعاً » : فاصله آرنج تا نوك انگشتان دست . ارش . « أسْلُكُوهُ » : جايگزينش كنيد . داخلش كنيد .‏

آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چرا كه او به خداوند بزرگ ايمان نمي‌آورد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« كَانَ لا يُؤْمِنُ » : در سراسر زندگي دنيويش ، ايمان و باور نداشت .‏

آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و مردمان را به دادن خوراك به بينوا ، تشويق و ترغيب نمي‌كرد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« لا يَحُضُّ » : تشويق نمي‌كرد . ترغيب نمي‌نمود . « طَعَامِ » : به معني اطعام ، يعني خوراك دادن است ، يا اين كه مضافي همچون ( بذل ) محذوف است .‏

آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏لذا امروز در اينجا يار مهرباني ندارد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« حَمِيمٌ » : دوست صميمي . يار مهربان ( نگا : شعراء / 101 ، غافر / 18 ، فصّلت‌ / 34 ) .‏

آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و خوراكي هم ندارد مگر از زردابه و خونابه ( دوزخيان ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« غِسْلِينٍ » : چرك و خون . شوخابه . خونابه . زردابه . ريم . دوزخيان داراي مكان و عذاب مختلفي هستند و هريك از ( ضَرِيع ) و ( زَقُّوم ) و ( غِسْلِين ) غذاي گروهي از ايشان است . يا اين كه هر يك از اينها - كه در حقيقت خوراك نيست - به همه دوزخيان داده مي‌شود ، و خوراك ايشان همچون چيزهائي است ( نگا : التفسير القرآني للقرآن ) .‏

آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ لَا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِؤُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چنين خوراكي را جز بزهكاران نمي‌خورند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْخَاطِئُونَ » : مجرمان و بزهكاران . خطاكاران .‏

آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سوگند مي‌خورم به آنچه مي‌بينيد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« لآ أُقْسِمُ » : ( نگا : واقعه‌ / 75 ) .‏

آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا لَا تُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و سوگند مي‌خورم به آنچه نمي‌بينيد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« بِمَا تُبْصِرُونَ . . . وَ مَا لا تُبْصِرُونَ » : مراد از ديدنيها و نادنيها ، همه مخلوقات و موجودات است .‏

آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين ( قرآن از سوي خدا آمده است و ) گفتاري است ( كه ) از ( زبان ) پيغمبر بزرگواري ( به نام محمّد ، پخش و تبليغ مي‌شود ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« إِنَّهُ » : قرآن . « رَسُولٍ » : مراد پيغمبر اسلام است كه از سوي خداوند مبلّغِ كلام آسماني است ( نگا : حاقّه‌ / 43 ) .‏

آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و سخن هيچ شاعري نيست ( چنان كه شما گمان مي‌بريد . اصلاً ) شما كمتر ايمان مي‌آوريد ( و به دنبال حق و حقيقت مي‌افتيد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« قَلِيلاً مَّا تُؤْمِنُونَ » : ( نگا : بقره‌ / 88 ) .‏

آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و گفته هيچ غيبگو و كاهني نيست . اصلاً شما كمتر پند مي‌گيريد ( و يادآور حق و حقيقت مي‌گرديد ، و درست و نادرست را فرق مي‌نهيد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ » : ( نگا : اعراف‌ / 3 ، نمل‌ / 62 ، غافر / 58 ) .‏

آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بلكه كلامي است كه ) از جانب پروردگار جهانيان نازل شده است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تَنزِيلٌ » : ( نگا : شعراء / 192 ، سجده‌ / 2 ، يس‌ / 5 ) .‏

آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر پيغمبر پاره‌اي سخنان را به دروغ بر ما مي‌بست .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الأَقَاوِيلِ » : جمع أَقْوال ، و آن جمع قَوْل است همچون اَبابيت جمع اَبْيات ، و اَناعيم جمع اَنْعام . اين واژه بيشتر به سخنان دروغين گفته مي‌شود .‏

آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما دست راست او را مي‌گرفتيم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْيَمِينِ » : دست راست . مراد دست راست پيغمبر است ( نگا : روح المعاني ، روح البيان ، كشّاف ) . منظور جلوگيري از تعدّي به كلام خدا است . همان گونه كه مي‌گويند : جلو دستش را بگيريد .‏

آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس رگ دلش را پاره مي‌كرديم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْوَتِينَ » : شاهرگ قلب كه خون را به تمام اعضاء بدن مي‌رساند و اگر قطع شود مرگ انسان آني و حتمي است .‏

آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و كسي از شما نمي‌توانست مانع ( اين كار ما در باره ) او شود ( و مرگ را از او باز دارد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« حَاجِزِينَ » : جمع حاجِز ، به معني مانِع و رادِع . بازدارندگان . جلوگيري كنندگان . خبر ( مَا ) است .‏

آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسلّماً قرآن پند و اندرز پرهيزگاران است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تَذْكِرَةٌ » : ( نگا : طه‌ / 3 ) .‏

آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما قطعاً مي‌دانيم كه برخي از شما ( قرآن را ) تكذيب مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مُكَذِّبِينَ » : تكذيب كنندگان .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آخر قرآن ، مايه حسرت و سبب اندوه كافران است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« إِنَّهُ » : اين كه قرآن .‏

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ ‏
‏ترجمه : ‏
‏قرآن ، يقينِ راستين ( و حق و حقيقت فرو فرستاده جهان آفرين ) است .‏
‏توضيحات : ‏‏
‏« حَقُّ الْيَقِينِ » : ( نگا : واقعه‌ / 95 ) .‏
آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ‏
‏ترجمه : ‏
‏حال كه چنين است . با ذكر نام پروردگار بزرگوار خود ، خدا را تسبيح و تقديس كن .‏
‏توضيحات : ‏‏
‏« فَسَبِّحْ » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 41 ، حجر / 98 ، طه‌ / 130 ) . « بِاسْمِ‌ » : به وسيله نام . با بردن نام .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره حاقة / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:49:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مرسلات / تفسیر نور


‏‏‏آيه ‏1‏
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏سوگند به آيه‌هائي كه ( توسّط جبرئيل ، پياپي بر محمّد ) فرو فرستاده مي‌شود ! براي پخش خوبيها و نيكيها .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُرْسَلاتِ » : فرو فرستاده شده‌ها . درباره پنج واژه مُرْسَلات ، عَاصِفَات ، نَاشِرَات ، فَارِقَات ، و مُلْقِيَات ، در پنج آيه اوّل اين سوره ، نظريّه‌هاي گوناگوني اظهار شده است ، از جمله : برخي آنها را فرشتگان ، و برخي بادها ، و بعضي آيات قرآن مي‌دانند . اين سه نظريّه از ساير نظرات ، طرفداران بيشتري دارد . ما رأي سوم را برگزيديم كه در تفسير كبير و المنتخب بدان اشاره شده است . « عُرْفاً » : به معني معروف ، كار نيك . خير و خوبي . مفعولٌ‌له است يا منصوب به نزع خافض . پياپي . در اين صورت حال ضمير مستتر در ( مرسلات ) يا مفعول مطلق است و در اصل چنين است : وَ الْمُرْسَلاتِ إِرْسَالاً ، أَيْ مُتَتَابِعَةً .‏

‏‏‏آيه ‏2
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و سوگند به آيه‌هائي كه ( سائر اديان را ) سخت در هم نورديده و منسوخ مي‌كنند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَاصِفَاتِ » : جمع عاصِفَة ، درهم پيچنده و نابود كننده ( نگا : تفسير كبير ) . تندباد . « عَصْفاً » : نابود كردن . تند وزيدن . سرعت گرفتن . مفعول مطلق است .‏

‏‏‏آيه ‏3
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَالنَّاشِرَاتِ نَشْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و سوگند به آيه‌هائي كه ( حكمت و هدايت را در دل جهانيان ) به گونه گسترده‌اي پخش مي‌كنند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« النَّاشِرَاتِ » : پخش‌كنندگان . « نَشْراً » : پخش كردن . مفعول مطلق‌است .‏

‏‏‏آيه ‏4
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَالْفَارِقَاتِ فَرْقاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و سوگند به آيه‌هائي كه ( حق و باطل را ) كاملاً از هم جدا مي‌سازند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْفَارِقَاتِ » : جداسازندگان .‏

‏‏‏آيه ‏5
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و سوگند به آيه‌هائي كه ياد ( خدا ) و پند و اندرز ( آسماني ) را ( به مردم ) مي‌رسانند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُلْقِيَاتِ » : رسانندگان پيام آسماني به مردم . « ذِكْراً » : ياد . پند و اندرز . مفعولٌ‌به است .‏

‏‏‏آيه ‏6
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ عُذْراً أَوْ نُذْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏براي ( اتمام حجّت با بندگان و رفع ) عذر ، و بيم دادن ( ايشان از عذاب ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عُذْراً » : آيات قرآني پند و اندرز آسماني و بيدارباش الهي را به مردم مي‌رسانند تا خدا با ايشان اتمام حجّت كرده باشد ، و فرداي قيامت عذري نداشته باشند . « نُذْراً » : براي بيم دادن مردم از عذاب و عقاب الهي . « عُذْراً أَوْ نُذْراً » : مفعولٌ‌له هستند .‏

‏‏‏آيه ‏7
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قطعاً چيزي كه از آن بيم داده مي‌شويد ( و قيامت نام دارد ) به وقوع مي‌پيوندد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا تُوعَدُونَ » : آنچه بدان مژده داده مي‌شويد و بيم مي‌گرديد . مراد قيامت و آخرت است .‏

‏‏‏آيه ‏8
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه ستارگان محو و تاريك مي‌گردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« طُمِسَتْ » : نابود شدند . بي‌نور گشتند ( نگا : نساء / 47 ، يس‌ / 66 ، قمر / 37 ) .‏

‏‏‏آيه ‏9
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَإِذَا السَّمَاء فُرِجَتْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه آسمان شكافته مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فُرِجَتْ » : شكافته گرديد ( نگا : انشقاق / 1‏ ) .‏

‏‏‏آيه ‏1‏0
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَإِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه كوهها بركنده و پراكنده مي‌گردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نُسِفَتْ » : از جا كنده شد و پخش گرديد . بركنده و پراكنده گرديد ( نگا : طه‌ / 97 و 1‏05 ) .‏

‏‏‏آيه ‏1‏1‏
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَإِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه براي پيغمبران تعيين وقت مي‌گردد ( تا براي اداي شهادت بر ملّت خود ، حاضر شوند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الرُّسُلُ » : پيغمبران . « أُقِّتَتْ » : تعيين وقت گرديد . يعني براي اداي گواهي بر ملّت خود جمع مي‌گردند ( نگا : مائده‌ / 1‏09 ، زمر / 69 ) . اصل اين واژه ( وقت ) است و از مصدر ( توقيت ) .‏

‏‏‏آيه ‏1‏2
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين كارها ) براي چه روزي پس انداخته و در نظر گرفته شده‌اند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُجِّلَتْ » : به تأخير افكنده شده است . تعيين گشته است . از مصدر تأجيل به معني به تأخير انداختن . تعيين مدّت كردن . عقب انداختن و زمان دادن ( نگا : انعام‌ / 1‏28 ، آل‌عمران‌ / 1‏45 ) . معني ديگر آيه : براي چه روزي تعيين وقت شده است‌ ؟ اين شيوه ، براي تهديد كردن و بيم دادن است .‏

‏‏‏آيه ‏1‏3
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ لِيَوْمِ الْفَصْلِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏براي روز قضاوت ( در ميان مردم ) و جدائي انداختن ( ميان حق و باطل ، و صفوف مؤمنان از صفوف كافران ، و نيكوكاران از بدكاران ، و بالاخره بهشتيان از دوزخيان ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْفَصْلِ » : قضاوت و داوري . جدائي انداختن . همه سوگندهاي پيشين براي بيان واقعيّت روزي است كه تلاشها و كوششها ، سزا و جزا داده مي‌شود ، و ميان همگان داوري مي‌گردد و حق و باطل آشكارا جلوه‌گر مي‌آيد .‏

‏‏‏آيه ‏1‏4
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الْفَصْلِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تو چه مي‌داني روز داوري و جدائي چيست‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَآ أَدْرَاكَ » : ( نگا : حاقّه‌ / 3 ، مدّثّر / 27 ) . مراد بيان عظمت روز قيامت است .‏

‏‏‏آيه ‏1‏5
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَيْلٌ » : هلاك و نابودي . واي ! واويلا ! اين آيه جواب شرط ( اِذا ) در آيات 8 و 9 و 1‏0 و 1‏1‏ است ( نگا : التفسير القرآني للقرآن ) .‏

‏‏‏آيه ‏1‏6
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ أَلَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا ما پيشينيان ( تكذيب‌كننده ) را نابود نساخته‌ايم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« الأوَّلِينَ » : پيشينيان . همچون قوم نوح و عاد و ثمود .‏

‏‏‏آيه ‏1‏7
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس پسينيان را به دنبالشان روانه نكرده‌ايم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« الآخِرِينَ » : پسينيان . متأخّرين . همچون قوم لوط و شعيب و موسي .‏

‏‏‏آيه ‏1‏8
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ كَذَلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما با گناهكاران چنين رفتار مي‌كنيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَذلِكَ نَفْعَلُ . . . » : اين آيه ، در حقيقت بيانگر اين واقعيّت است كه عذابهاي الهي دامنگير آيندگان بزهكار ، همسان گذشتگان گناهكار مي‌گردد .‏

‏‏‏آيه ‏1‏9
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمَئِذٍ » : مراد روز رستاخيز است و تكرار براي تأكيد مطلب است .‏

‏‏‏آيه ‏20
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ أَلَمْ نَخْلُقكُّم مِّن مَّاء مَّهِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا ما شما را از آب حقير و ناچيزي ( به نام مني ) نيافريده‌ايم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَهِينٍ » : خوار و سبك . حقير و ناچيز . البتّه چنين ناچيزي و حقارتي از ديدگاه ظاهري مردمان است ، امّا از نظر علمي ، اعجوبه زمان است ( نگا : سجده‌ / 8 ) .‏

‏‏‏آيه ‏21‏
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَجَعَلْنَاهُ فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آن را در جايگاهي استوار قرار داده‌ايم ( كه رحم مادر است و آن اندازه مناسب و جالب و عجيب است كه هر انساني را در شگفتي فرو مي‌برد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَكِينٍ » : محكم و استوار ( نگا : مؤمنون‌ / 1‏3 ) .‏

‏‏‏آيه ‏22
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ إِلَى قَدَرٍ مَّعْلُومٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا مدّت زماني مشخّص ( كه دوران ماندگاري جنين در شكم پايان مي‌گيرد ، و روز ولادت فرا مي‌رسد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَدَرٍ » : مقدار . مدّت زمان معيّن ( نگا : حجر / 21‏ ، مؤمنون‌ / 1‏8 ، شوري‌ / 27 ، زخرف‌ / 1‏1‏ ) .‏

‏‏‏آيه ‏23
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما توانائي ( اين كار را ) داشته‌ايم ( كه از نطفه ناچيز و حقيري چنان انسان شريف و كاملي بسازيم ) و ما بهترين توانا بوده و هستيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَدَّرْنَا » : قدرت داشته‌ايم . اندازه‌گيري كرده‌ايم . « قَادِرُونَ » : اندازه‌گيران . توانايان . معني ديگر آيه : ما اندازه‌گيري كرده‌ايم و بهترين اندازه‌گير بوده‌ايم ( نگا : المصحف‌الميسّر ، تفسير كبير ، روح‌البيان ، روح‌المعاني ) .‏

‏‏‏آيه ‏24
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏25
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا ما زمين را گردآورنده ( مردمان در حال حيات بر روي خود ، و در حال ممات در دل خود ) نساخته‌ايم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« كِفَاتاً » : مصدر است و به معني گردآوري . در اينجا در معني اسم فاعل به كار برده شده است و به معني جمع‌كننده و گردآورنده است . يا اين كه اسم مكان است و به معني جايگاه و محلّ گردهمآئي .‏

‏‏‏آيه ‏26
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ أَحْيَاء وَأَمْوَاتاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هم در حال حيات و هم در حال ممات‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَحْيَآءً » : اگر ( كِفَاتاً ) مصدر ، يا جمع ( كافِت ) و اسم فاعل باشد ، مفعولٌ‌به آنها است . اگر اسم مكان باشد ، باز هم مفعولٌ‌به است ، ولي براي فعل محذوف ( تَكْفِتُ ) . يا حال ضمير محذوف ( كُم ) است ، و اصل آن چنين است : تَكْفِتُكُمْ أَحْيَآءً وَ أَمْوَاتاً .‏

‏‏‏آيه ‏27
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَجَعَلْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ شَامِخَاتٍ وَأَسْقَيْنَاكُم مَّاء فُرَاتاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در آن كوههاي استوار و بلند پديد نياورده‌ايم ، و از آب گوارا به شما ننوشانده‌ايم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« شَامِخَاتٍ » : جمع شامخ ، بلند و سربه فلك كشيده . « فُرَاتاً » : گوارا . بسيار خوشمزه ( نگا : فرقان‌ / 53 ، فاطر / 1‏2 ) .‏

‏‏‏آيه ‏28
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏29
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ انطَلِقُوا إِلَى مَا كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بدانان گفته مي‌شود : ) به سوي همان چيزي رهسپار شويد كه پيوسته دروغش مي‌شمرديد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إنطَلِقُوا » : رهسپار شويد . روان شويد . « مَا » : مراد دوزخ است .‏

‏‏‏آيه ‏30
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ انطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِي ثَلَاثِ شُعَبٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏برويد به سوي سايه سه شاخه ( دودهاي خفقان بار آتش ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ظِلٍّ » : سايه . مراد دود سياه و پرحرارتي است كه از دوزخ برمي‌خيزد . به عنوان ريشخند ، سايه ناميده شده است . « شُعَبٍ » : جمع شُعْبَة ، شاخه . « ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ » : داراي سه شاخه ، شاخه‌اي از بالاي سر ، و شاخه‌اي از طرف راست ، و شاخه‌اي از طرف چپ . به اين ترتيب ، اين دود غليظ مرگبار ، آنان را از هر سو احاطه مي‌كند و در كام خود فرو مي‌برد .‏

‏‏‏آيه ‏31‏
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ لَا ظَلِيلٍ وَلَا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏نه سايه‌دار خنك و آسايش‌بخشي است ، و نه از سوزندگي شعله‌هاي آتش جلوگيري مي‌كند . ( چرا كه خود برخاسته از آتش است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ظَلِيلٍ » : سايه‌دار . سايه گستر . مراد سايه‌اي است كه آرام‌بخش و خنك باشد و واقعاً سايه به حساب بيايد .‏

‏‏‏آيه ‏32
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ إِنَّهَا تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آتشي كه ( چنين دود مرگباري از آن برمي‌خيزد ) آتشپاره‌هائي از خود بيرون مي‌دهد كه انگار كوشك ( بزرگ و برافراشته‌اي ) هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّهَا » : آن آتش . « شَرَرٍ » : جمع شَرَرَة و شَرارَة ، زبانه‌ها آتشپاره‌ها . جرقّه‌ها . « الْقَصْرِ » : كوشك . كاخ .‏

‏‏‏آيه ‏33
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ كَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آتشپاره‌هائي كه انگار ( از لحاظ رنگ و حركت و سرعت ) شتران زردي هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَأَنَّهُ » : ضمير ( هُ ) به لفظ ( شَرَر ) برمي‌گردد . « جِمَالَةٌ‌ » : جمع جَمَل ، شتران . « صُفْرٌ » : جمع اصفر ، زرد رنگ . عربها اين واژه را درباره شتراني به كار مي‌برند كه رنگ آنها زردِ آميزه سياه باشد ( نگا : المصحف‌المفسّر ) .‏

‏‏‏آيه ‏34
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏35
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ هَذَا يَوْمُ لَا يَنطِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏امروز ، روزي است كه ( تكذيب‌كنندگان آيات الهي ، دم نمي‌زنند و ) سخن نمي‌گويند ( چرا كه خداوند بر دهانشان مهر سكوت مي‌نهد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمُ » : خبر ( هذا ) است و به جمله ( لا يَنطِقُونَ ) اضافه شده است . سخن نمي‌گويند . قيامت طولاني است و داراي موضعها و موقعيّتهاي گوناگوني است . كافران بعد از دفاع از خود ( نگا : نحل‌ / 1‏1‏1‏ ) و معذرت‌خواهيها ( نگا : احزاب‌ / 67 ) و سرانجام انكار كفر و بي‌ديني خويش ( نگا : انعام‌ / 23 ) بر دهانشان مهر سكوت زده مي‌شود ( نگا : يس‌ / 65 ) و خداوند براي گواهي بر اعمال و افعالشان ساير اندامها را به گفتار در مي‌آورد ( نگا : نور / 24 ) و ديگر بديشان اجازه سخن گفتن داده نمي‌شود .‏

‏‏‏آيه ‏36
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَلَا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بديشان اجازه داده نمي‌شود تا پوزش بطلبند و عذرخواهي بكنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا يُؤْذَنُ لَهُمْ » : اين عدم اجازه ، به دنبال ثبوت جرائم است . وقتي است كه كار به جائي رسيده است كه حق دفاع از ايشان سلب مي‌گردد .‏

‏‏‏آيه ‏37
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏38
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْنَاكُمْ وَالْأَوَّلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بديشان گفته مي‌شود : ) امروز ، روز داوري ( در ميان مردم ) و جداسازي ( مؤمنان از كافران و حق از باطل و بالاخره بهشتيان از دوزخيان ) است ، شما را با همه پيشينيان گرد آورده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْفَصْلِ » : داوري . جداسازي ( نگا : صافّات‌ / 21‏ ، دخان‌ / 40 ، مرسلات‌ / 1‏3 و 1‏4 ) . « الأوَّلِينَ » : پيشينيان . مفعول معه است و يا عطف است بر ضمير ( كُمْ ) .‏

‏‏‏آيه ‏39
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَإِن كَانَ لَكُمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اكنون اگر حيله و چاره‌اي ( براي گريز از چنگال عقاب و عذاب من ) داريد ، نسبت به من انجام دهيد ( و با هر طرح و نقشه‌اي كه مي‌توانيد خويشتن را از دست من برهانيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَيْدٌ » : نيرنگ . چاره‌جوئي . حيله نجات و رهائي . « فَكِيدُونِ » : براي رهائي از عقاب و عذاب من چاره‌جوئي كنيد . در برابر من حيله نجات به كار بريد ( نگا : اعراف‌ / 1‏95 ) .‏

‏‏‏آيه ‏40
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏41‏
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلَالٍ وَعُيُونٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پرهيزگاران در زير سايه‌ها و در كنار چشمه‌سارانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ظِلالٍ » : جمع ظِلّ ، سايه‌ها . « عُيُونٍ » : جمع عَيْن ، چشمه‌ها .‏

‏‏‏آيه ‏42
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَفَوَاكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در ميان ميوه‌هائي كه بخواهند و آرزو كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَوَاكِهَ » : جمع فاكِهَة ، ميوه‌ها . « يَشْتَهُونَ » : دو معني دارد : الف - هرگونه ميوه‌اي كه مي‌خواهند . ب - ميوه‌هائي كه خوشمزه و مورد پسند است و با اشتهاء كامل مي‌خورند .‏

‏‏‏آيه ‏43
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئاً بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در برابر كارهائي كه مي‌كرده‌ايد ، خوش بخوريد و خوش بنوشيد ، گوارا باد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَنِيئاً » : ( نگا : نساء / 4 ، طور / 1‏9 ، حاقّه‌ / 24 ) .‏

‏‏‏آيه ‏44
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما اين گونه به نيكوكاران پاداش مي‌دهيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّا كَذلِكَ . . . » : در اين آيه و بسياري از آيه‌هاي ديگر ، روي اين مطلب تكيه شده است كه نعمتهاي الهي تنها به نيكوكاران داده مي‌شود ؛ نه به مدّعيان دروغين ايمان .‏

‏‏‏آيه ‏45
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏46
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ كُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِيلاً إِنَّكُم مُّجْرِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در اين چند روز كوتاه دنيا ) كمي بخوريد و چندي لذّت ببريد ( ولي بدانيد كه عذاب الهي در انتظار شما است ، چرا كه ) شما گناهكاريد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَلِيلاً » : روزگار اندكي . ظرف است . مراد مدّت كوتاه عمر انسان ، يا روزگار اندك جهان در برابر دنياي جاويدان آخرت است .‏

‏‏‏آيه ‏47
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏48
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لَا يَرْكَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( چنان از باده غرور سرمست هستند كه ) وقتي بدانان گفته مي‌شود : ( در برابر اوامر و نواهي الهي ) خضوع كنيد و كرنش ببريد خضوع نمي‌كنند و كرنش نمي‌برند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« إرْكَعُوا » : ركوع ببريد . مراد از ركوع ، خضوع در برابر قوانين و مقرّرات الهي است‌ ؛ نه فقط ركوع نماز ( نگا : بقره‌ / 43 ، مائده‌ / 55 ) . خلاصه مراد اطاعت و فرمانبرداري از خدا است ( نگا : روح‌المعاني ) . برخي هم آن را به معني ( نماز بگزاريد ) دانسته‌اند ( نگا : زادالّمسير ) .‏

‏‏‏آيه ‏49
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏50
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اگر به اين قرآن كه دلائل صدق و نشانه‌هاي حقّانيّت آن در تمام آيات و تعبيراتش آشكار است ، ايمان نياورند ) پس به كدام سخن ديگر - غير از قرآن‌ - ايمان مي‌آورند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَعْدَهُ » : جداي از قرآن . غير از قرآن .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مرسلات / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:47:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره انسان / تفسیر نور

 

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَّذْكُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آيا ( جز اين است كه ) مدّت زماني بر انسان ( در شكم مادر ، به گونه نطفه و جنين ) گذشته است و او چيز قابل ذكر و شايسته توجّه نبوده است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« هَلْ أَتي . . . » : = قَدْ أَتي . استفهام تقريري است و مراد تحقّق و تذكّر است ، يعني بلي كه چنين زماني بوده است . « مَذْكُوراً » : قابل ذكر . داراي نام و نشان .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ما انسان را از نطفه آميخته ( از اسپرماتوزوئيد و اوول ) آفريده‌ايم ، و چون او را ( با وظائف و تكاليفي ، بعدها ) مي‌آزمائيم ، وي را شنوا و بينا ، ( به عبارت ديگر عاقل و دانا ) كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« أَمْشَاجٍ » : جمع مَشَِج يا مَشيج ، آميخته . آميزه . مراد تركيبي از موادّ و عناصر مختلف ، يا آميزه‌اي از اسپرماتوزوئيد و اوول است . صفت ( نُطْفَةٍ ) است ، چرا كه مراد از نطفه ، مجموع اسپرماتوزوئيد و اوول ، يا اجزاء مختلفه است و موصوف به منزله جمع گرفته شده است ( نگا : روح‌المعاني ) . « نَبْتَلِيهِ » : او را با وظائف و تكاليف و عبادات مي‌آزمائيم . « فَجَعَلْنَاهُ » : حرف ( فَ ) سببيّه است ، و اصل جمله بدين شكل است : فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً لِنَبْتَلِيَهُ ( نگا : تفسيرالقرآني للقرآن ) .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ما راه را بدو نموده‌ايم ، چه او سپاسگزار باشد يا بسيار ناسپاس .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ » : خدا راه را به انسانها نشان داده است . خرد را بدو بخشيده است ، و كتاب هستي را در مقابل ديدگانش باز كرده است ، و پيغمبراني براي او روانه نموده است ، و بالاخره راه خوب و راه بد را بدو نشان داده است ( نگا : بلد / 10 ) . اين ، انسان است كه به اختيار و انتخاب خود راه سعادت يا راه شقاوت مي‌پويد و بهشت يا دوزخ را مي‌جويد ( نگا : فصّلت‌ / 17 ) . « شَاكِراً » : حال ضمير ( ه ) است . برخي هم احتمال مي‌دهند كه خبر ( يَكُونُ ) محذوفي بوده و تقدير چنين است : إمَّا يَكُونُ شَاكِراً وَ إمَّا يَكُونُ كَفُوراً .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَلَاسِلَا وَأَغْلَالاً وَسَعِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ما براي كافران زنجيرها و غلّها و آتش فروزان دوزخ را آماده كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« سَلاسِلَ » : جمع سِلْسِلَة ، زنجيرها . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد . « أَغْلالاً » : ( نگا : اعراف‌ / 157 ، رعد / 5 ، غافر / 71 ) .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏نيكان ، جامهاي شرابي را سر مي‌كشند و مي‌نوشند كه آميخته به كافور است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« كَأْسٍ » : جام پر از شراب . « مِزَاجُ » : آميزه . آميخته . چيزي كه در جام است كه خود شراب است . « كَافُوراً » : گياه خوشبوئي است كه عربها آن را به داخل شراب مي‌ريختند تا معطّر گردد ( نگا : في‌ظلال القرآن ) . ولي در اينجا اسم آبي است در بهشت . تشبيه آن به كافور از لحاظ سفيدي و خوشبوئي است . « كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً » : آميخته به كافور است . محتواي آن از آبي به نام كافور است . شراب آن ، خوشبو و سفيد همچو كافور است .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( اين جامها پر مي‌شود از ) چشمه‌اي كه بندگان خدا از آن مي‌نوشند و هرجا كه بخواهند با خود روان مي‌كنند و مي‌برند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« عَيْناً » : چشمه‌اي . بدل از ( كافُوراً ) يا مفعول به فعل محذوف ( أَعْني ) يا ( أَخُصُّ ) است . « يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً » : به گونه شگفتي از آن مصرف مي‌كنند و مي‌نوشند . جاري و روان مي‌كنند . بر مي‌جوشانند و به فوران در مي‌آورند .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( بندگاني كه در جهان اعمال و اوصافي اين چنين ، در پيش مي‌گرفتند : ) به نذر خود وفا مي‌كردند ، و از روزي مي‌هراسيدند كه شر و بلاي آن گسترده و فراگير است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« النَّذْرِ » : مراد دو چيز است : نخست ، چيزي كه انسان براي خوشنودي خدا بر خود واجب مي‌كند ، ديگر چيزي كه خدا بر انسان واجب گردانده است ( نگا : تفهيم‌القرآن ) . « مُسْتَطِيراً » : پران و گسترده . فراگير و پراكنده .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و خوراك مي‌دادند به بينوا و يتيم و اسير ، به خاطر دوست داشت خدا .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« عَلي حُبِّهِ » : به خاطر دوست داشت خدا و عشق به الله ، با وجود دوست داشت خوراك و نياز خود بدان . ضمير ( ه ) به خدا بر مي‌گردد كه از سياق كلام پيدا است ( نگا : كهف‌ / 28 ، روم‌ / 39 ) . و يا به طعام برمي‌گردد ( نگا : آل‌عمران‌ / 92 ) .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( به زبان حال ، بديشان مي‌گويند : ) ما شما را تنها به خاطر ذات خدا خوراك مي‌دهيم ، و از شما پاداش و سپاسگزاري نمي‌خواهيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ . . . » : اين آيه از زبان حال نيكان و نيكوكاران است‌ ؛ نه اين كه محسنان چنين سخني را هربار به مستمندان گفته باشند ( نگا : التفسير القرآني للقرآن ) . « لِوَجْهِ اللهِ » : به خاطر ذات پاك يزدان . براي رضاي خدا . مراد از وجه ، ذات است ( نگا : بقره‌ / 115 و 272 ، رعد / 22 ، روم‌ / 38 و 39 ) .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ما ( از عذاب ) پروردگارمان مي‌ترسيم‌ ؛ از ( عذاب ) روز بس ترشرو و سخت اخموئي ( كه قيامت نام دارد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« يَوْماً » : مفعولٌ‌به است ( نگا : اعراب القرآن درويش ، روح‌البيان ) و ( مِن رَبِّنَا ) حال متقدّم آن است ، يا ( مِن رَبِّنَا ) مفعولٌ‌به است و ( يَوْماً ) بدل از محلّ آن است ( نگا : روح‌البيان ) . « عَبُوساً » : بس ترشرو و چهره در هم كشيده . « قَمْطَرِيراً » : سخت اخمو . بسيار سخت و شديد .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏به همين خاطر ، خداوند آنان را از شرّ و بلاي آن روز محفوظ مي‌دارد ، و ايشان را به خرّمي و شادماني مي‌رساند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« شَرَّ » : بلايا و شدائد قيامت . مفعولٌ‌به دوم است . « لَقَاهُمْ » : ايشان را مي‌رساند به . بديشان مي‌رساند و مي‌بخشد . « نَضْرَةً » : سرسبزي و خرّمي . شادي و شادماني ( نگا : مطفّفين‌ / 24 ) .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَزَاهُم بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و در برابر صبري كه نموده‌اند ، خداوند بهشت و جامه ابريشمين را پاداششان مي‌كند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« حَرِيراً » : ابريشم كه جامه بهشتيان است ( نگا : حجّ‌ / 23 ، فاطر / 33 ) .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلَا زَمْهَرِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در بهشت بر تختهاي زيبا و مجلّل تكيه مي‌كنند ، و نه ( گرماي ) آفتابي و نه سوز سرمائي در آنجا مي‌يابند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« مُتَّكِئِينَ » : تكيه‌زنندگان . حال ضمير ( هم ) در آيه پيشين است . « الأرَائِكِ » : جمع أَريكَة ، تختهاي زيبا و مبلمان مجلّل . ( نگا : كهف‌ / 31 ، يس‌ / 56 ) . « زَمْهَرِيراً » : سوز سرما . شدّت سرما .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏سايه‌هاي ( درختان ) بهشتي بر آنان فرو مي‌افتد ، و ميوه‌هاي آنجا سهل‌الوصول و در دسترس است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« دَانِيَةً » : نزديك . فرو افتاده . « قُطُوفُ » : جمع قِطْف ، ميوه رسيده ( نگا : حاقّه‌ / 22 و 23 ) .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ وَيُطَافُ عَلَيْهِم بِآنِيَةٍ مِّن فِضَّةٍ وَأَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِيرَا ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏جامه‌هاي سيمين شراب و قدحهاي بلورينِ مي ميانشان به گردش در مي‌آيد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« أَكْوَابٍ » : جمع كُوب ، قَدَح ( نگا : زخرف‌ / 71 ، واقعه‌ / 18 ) . « قَوَارِيرَ » : جمع قَارُورَة ، ظرف بلورين و شيشه‌اي . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر وجود دارد .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ قَوَارِيرَ مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏قدحهاي بلوريني كه از نقره‌اند . ( خدمتكاران بهشتي ) آنها را درست به اندازه لازم پيموده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« قَوَارِيرَ مِن فِضَّةٍ . . . » : ظرفهاي بلوريني كه سيمين هستند ! در جهان ما چنين ظرفي مطلقاً وجود ندارد . يا اين كه مراد شفّافيّت بي‌حدّ ظروف است . « قَدَّرُوهَا » : خدمتكاران بهشتي آنها را به اندازه لازم و برابر ذوق و طبع و خواست بهشتيان تهيّه ديده‌اند و پيموده‌اند ( نگا : فرقان‌ / 2 ) .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ وَيُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْساً كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در آنجا از جامهاي شرابي بديشان مي‌دهند كه آميزه آن زنجبيل است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« مِزَاجُهَا » : ( نگا : انسان‌ / 5 ) . « زَنجَبِيلاً » : اسم گياهي است كه در مناطق گرمسير مي‌رويد . عربها زنجبيل را به خاطر نشاط‌آور و محرك و خوشبو بودن در شراب مي‌ريختند .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ عَيْناً فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( اين جامها پر مي‌شوند از ) چشمه‌اي كه در بهشت است و سلسبيل ناميده مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« عَيْناً » : ( نگا : انسان‌ / 6 ) . « سَلْسَبِيلاً » : در لغت ، به معني آب روان و خوشگوار است . در اينجا اسم خاصّ است .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَّنثُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏همواره نوجوانان جاودانه‌اي ميانشان مي‌گردند ( و به خدمتشان مي‌پردازند ) كه هرگاه ايشان را بنگري چنين مي‌انگاري كه مرواريد غلتانند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« وِلْدانٌ مُّخَلَّدُونَ » : ( نگا : واقعه‌ / 17 ) . « مَنثُوراً » : پراكنده . « لؤْلُؤاً مَّنثُوراً » : مرواريد پراكنده . مرواريد غلتان . اشاره به زيبائي و درخشندگي و جذّابيّت غلامان خدمتگزار است .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَمُلْكاً كَبِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هنگامي كه بنگري ، در آنجا نعمت فراواني و سرزمين فراخي و پادشاهي بزرگي را خواهي ديد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« ثَمَّ » : آنجا . مراد بهشت است . « مُلْكاً كَبِيراً » : سرزمين بزرگ و وسيع . مملكت فراخ . پادشاهي و سلطنت عظيم ( نگا : تفسير كبير ) .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏بر تن ايشان ، لباسهاي ابريشم نازك سبز و ديباي ضخيم است ، و با دستبندها و النگوهاي سيمين ، زيب و زينت شده‌اند ، و پروردگارشان بديشان شراب پاك مي‌نوشاند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« عَالِيَهُمْ » : بر اندام ايشان است . به تن ايشان است . واژه عالي ، حال ضمير ( هم ) در ( عَلَيْهِم ) ، يا مفعول‌فيه است ، هرچند كه در قالب اسم فاعل است . مثل : ( خارج ، داخل ، باطن ، ظاهر ) . مي‌توان گفت : جَلَسْتُ خَارِجَ الدَّارِ . « سُندُسٍ . . . إِسْتَبْرَقٌ » : ( نگا : كهف‌ / 31 ، دخان‌ / 53 ) . « حُلُّوا » : آراسته گشته‌اند . زينت شده‌اند . فعل ماضي مجهول از مصدر تحليه است . « أَسَاوِرَ » : ( نگا : كهف‌ / 31 ، حجّ‌ / 23 ، فاطر / 33 ) . « طَهُوراً » : بسيار پاك و پاكيزه ( نگا : فرقان‌ / 48 ) . اين شراب عالي‌ترين نوع شراب بوده و غير از شراب مذكور در آيات پنجم و هفدهم است .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء وَكَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اين ( نعمتهاي فراوان ) پاداش ( كارهاي پسنديده دنيوي ) شما است ، و ( بدين وسيله ) از تلاش و كوشش شما قدرداني و سپاسگزاري مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« مَشْكُوراً » : مورد تشكّر ( نگا : اسراء / 19 ) .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنزِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ما خودمان قرآن را به تدريج بر تو نازل كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« نَزَّلْنَا . . . تَنزِيلاً » : ( نگا : اسراء / 106 ، فرقان‌ / 25 ) . ذكر مفعول مطلق ، اشاره به نزول تدريجي قرآن است ، و تأكيدي بر نزول قرآن از سوي يزدان جهان .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏حال كه چنين است در طريق تبليغ و اجراي احكام پروردگارت شكيبا باش ، و از هيچ كدام از گناهكاران و بي‌دينانشان فرمانبرداري مكن .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ » : ( نگا : قلم‌ / 48 ) . « ءَاثِم‌ » : گناهكار . « كَفُوراً » : بسيار بي‌دين . غرق در كفر . بسيار ناسپاس ( نگا : تفهيم القرآن ) . « لا تُطِعْ مِنْهُمْ . . . » : يعني از تهديدشان نترس ، و تحت تأثير كردار و گفتارشان قرار نگير ، و فرمان خدا را بدون كم و كاست و ملاحظه اين و آن برسان .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَأَصِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏بامدادان و شامگاهان نام پروردگارت را ورد زبان ساز .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« بُكْرَةً » : بامدادان . اشاره‌اي به اداي نماز صبح در سپيده‌دمان نيز دارد . « أَصِيلاً » : شامگاهان . به فاصله ميان ظهر و غروب آفتاب نيز اطلاق مي‌شود ، و لذا اشاره‌اي هم به اداي نمازهاي ظهر و عصر دارد .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و شبانگاهان براي خدا سجده و كرنش ببر ، و در شب خيلي او را تسبيح و تقديس كن .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« مِنَ الَّيْلِ » : حرف ( مِنْ ) تبعيضيّه است . « فَاسْجُدْ لَهُ » : علاوه از عبادت شبانه ، اشاره‌اي هم به اداي نماز مغرب و عشاء دارد . « سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً » : علاوه از ذكر و تسبيح شبانه ، اشاره‌اي هم به نماز تهجّد دارد كه از اهمّيّت خاصّي برخوردار است . واژه ( طَوِيلاً ) به ظاهر صفت ( الَّيْلِ ) است . ولي ذكر اين قيد براي اين نيست كه در شبهاي كوتاه نماز تهجّد اداء نگردد ، بلكه مراد اين است كه شب هر اندازه هم باشد دراز است و بايد براي تقويت اراده و تهذيب نفس و افزايش ايمان ، از آن استفاده كرد . يا اين كه ( طَويلاً ) صفت مصدر محذوف ( تَسْبيحاً ) است . يعني خيلي خدا را در شب تسبيح و تقديس كن ( نگا : التفسير القرآني للقرآن ) . به هر حال اين مقدار در ( مزّمّل‌ / 1 - 4 ) مشخّص شده است . به هر حال آيات 25 و 26 در حقيقت بيانگر لزوم توجّه شبانه‌روزي و مستمرّ به ذات اقدس پروردگار و ذكر او به زبان حال و قال است .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ هَؤُلَاء يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اين ( كافران و مشركان ) زندگي زودگذر دنيا را دوست مي‌دارند ، و روز سخت و دشوار آخرت را پسِ پشت خود مي‌افكنند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« يَذَرُونَ » : رها مي‌سازند . ترك مي‌گويند . « وَرَآءَهُمْ » : پشت سر خود . مقابل و جلو خود ( نگا : المصحف الميسّر ) . « ثَقِيلاً » : سخت و پر دردسر . دشوار و ناگوار . مراد قيامت است .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَشَدَدْنَا أَسْرَهُمْ وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ما ايشان را آفريده‌ايم و بندها و پيوندهاي اندامشان را سفت بهم بسته و استوار داشته‌ايم ، و هر وقت بخواهيم ( ايشان را نابود مي‌كنيم و ) انسانهاي ديگري را جايگزين آنان مي‌سازيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« أَسْرَ » : مفصل . بند . پيوند . ساختمان بدن . تركيب بند تن . يا مراد رباط و اعصاب است كه ريسمان و طناب بدن و وسيله ارتباط اندامها بشمارند . « بَدَّلْنَآ أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلاً » : ( نگا : توبه‌ / 39 ، محمّد / 38 ، واقعه‌ / 61 ) .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اين ( آيه‌ها ) اندرز و يادآوري ( براي جهانيان ) است ، و هركس كه بخواهد ( مي‌تواند با استفاده از آن ) راهي به سوي پروردگارش برگزيند ، ( راهي كه او را به آمرزش و بهشت خدا مي‌رساند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« هذِهِ » : اين آيات پيشين . « تَذْكِرَةٌ » : ( نگا : طه‌ / 3 ، واقعه‌ / 73 ، حاقّه‌ / 12 و 48 ) . « إِتَّخَذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلاً » : ( نگا : نساء / 137 ، فرقان‌ / 57 ، مزّمّل‌ / 19 ) .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏شما نمي‌توانيد بخواهيد ، مگر اين كه خدا بخواهد . بي‌گمان خداوند بس آگاه و كاربجا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« مَآ تَشَآءُونَ إِلّآ أَن يَشَآءَ اللهُ » : مراد اين است كه از خواستنتان چيزي ساخته نيست ، تا وقتي كه خدا نخواسته باشد . يعني اراده كردن و خواستن وظيفه انسان است و در برابرش سزا و جزا مي‌بيند ، و توفيق دادن و نتيجه بخشيدن در دست خدا است ، و خدا قادر مطلق است . خلاصه ، مشيّت بندگان در گرو مشيّت خدا است ، يا به عبارت ديگر : حركت كار بندگان ، و بركت كار يزدان است . مثلاً به هنگام گرسنگي ، نان خوردن كار انسان و سير كردن كار خدا است . در وقت بيماري ، دوا خوردن كار آفريدگان و شفا دادن كار خداي سبحان است .‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ يُدْخِلُ مَن يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏خداوند هركس را بخواهد ( مشمول رحمت خود مي‌سازد و ) به بهشت خويش داخل مي‌گرداند ، ولي براي ستمكاران عذاب دردناكي را فراهم ساخته است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« الظَّالِمِينَ » : مفعولٌ‌به فعل محذوفي است كه فعل ملفوظ مابعدش ، آن را بيان مي‌دارد . « رَحْمَتِهِ » : رحمت او . مراد بهشت خدا است .

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره انسان / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:46:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره قيامت / تفسیر نور

 

‏آيه ‏1‏
‏متن آيه : ‏
‏ لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏به روز قيامت سوگند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« لآ أُقْسِمُ » : ( نگا : واقعه‌ / 75 ، حاقّه‌ / 38 ، معارج‌ / 40 ) .‏

‏آيه ‏2
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و به نفس سرزنشگر سوگند ! ( كه پس از مرگ زنده مي‌گرديد و رستاخيز حق است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« النَّفْسِ اللَّوَّامَةِ » : نفس ملامتگر . در قرآن مجيد از سه نفْس نام برده شده است : الف - نفس امّاره ، كه پيوسته انسان را به بديها و زشتيها فرا مي‌خواند ، و پلشتيها را براي او مي‌آرايد ( نگا : يوسف‌ / 53 ) ب - نفس لوّامه ، كه از آن به عنوان وجدان اخلاقي نيز ياد مي‌كنند ، نفس بيدار و آگاهي است كه هنوز در برابر گناه مصونيّت نيافته است و گاه‌گاهي لغزش پيدا مي‌كند و به دامان گناه مي‌افتد ، امّا هرچه زودتر به خود مي‌آيد و به مسير سعادت باز مي‌گردد و به ملامت و سرزنش آدمي مي‌پردازد و او را توبه مي‌دهد . ج - نفس مطمئنّه ، نفس تكامل يافته‌اي است كه نفس امّاره را رام خود كرده است و به مقام تقواي كامل و احساس مسؤوليّت رسيده است و به آساني لغزش براي او امكان پذير نيست ( نگا : فجر / 27 ) . به هر حال نفس لوّامه ، بعد از وقوع كار نيك يا بد ، بلافاصله دادگاهي در درون انسان تشكيل مي‌دهد و به عنوان قاضي و شاهد مُجري حكم ، به حساب و كتاب او مي‌رسد ( نگا : نمونه ) . يادآوري : جواب قسم محذوف است و از سياق آيات بعد ، مطالب روشن مي‌شود . يعني : سوگند به روز قيامت ، و به نفس لوّامه كه همه شما در قيامت برانگيخته مي‌شويد و به سزاي اعمالتان مي‌رسيد .‏

‏آيه ‏3
‏متن آيه : ‏
‏ أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آيا انسان مي‌پندارد كه ما استخوانهاي ( پوسيده و پراكنده ) او را گرد نخواهيم آورد !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الإِنسَانُ » : مراد انسان كافر است .‏

‏آيه ‏4
‏متن آيه : ‏
‏ بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آري ! ( آنها را گرد مي‌آوريم ) ما حتّي مي‌توانيم سر انگشتان او را ( كه يكي از دقائق اندام بدن است ) كاملاً همسان خودش بيافرينيم ( و به حال اوّل بازگردانيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَادِرِينَ » : حال فاعل فعل محذوفي است . بَلي نَجْمَعُهَا قَادِرِينَ . « نُسَوِّيَ » : سر و سامان و نظم و نظام دهيم . همسان وضع نخست و حال اوّل گردانيم . « بَنَانَ » : سر انگشتان ( نگا : انفال‌ / 1‏2 ) .‏

‏آيه ‏5
‏متن آيه : ‏
‏ بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( انسان در قدرت خداوند بر گردآوردن استخوانها و زنده كردن مردگان ترديدي ندارد ) بلكه هدف انسان ( از انكار ) اين است كه مي‌خواهد در مدّت زماني كه در پيش دارد ( تا زنده است ) گناه كند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِيَفْجُرَ » : تا گناه كند . علل گرايش به ماديگري و انكار مبدأ و معاد ، غير مقيّد بودن به چيزي ، يعني كسب آزادي براي انجام گناهان ، و گريز از مسؤوليّتها ، و اقناع كاذب وجدان است . وگرنه كسي براي نفي مبدأ و معاد ، ادلّه و براهيني در دست ندارد ، و از درون به ماديگري خود قانع و راضي نمي‌باشد . « أُمَامَهُ » : آينده‌اي را كه در پيش دارد . يعني مادام كه زنده است .‏

‏آيه ‏6
‏متن آيه : ‏
‏ يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مي‌پرسند : روز قيامت كي خواهد بود ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« اَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ » : روز قيامت كي خواهد بود ؟ ! استفهام انكاري است . پرسش ايشان براي بعيد بودن قيامت ، و عدم وجود آن است . يعني : قيامت هرگز نخواهد بود .‏

‏آيه ‏7
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( پاسخ ايشان اين است : ) هنگامي كه چشمها ( از شدّت هول و هراس ) سراسيمه و آشفته مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَرِقَ » : حيران و سراسيمه شد . آشفته و پريشان گرديد ( نگا : ابراهيم‌ / 42 ، انبياء / 97 ) .‏

‏آيه ‏8
‏متن آيه : ‏
‏ وَخَسَفَ الْقَمَرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و ماه بي‌نور و روشنائي مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَسَفَ » : خسوف كرد . روشنائي را از دست داد .‏

‏آيه ‏9
‏متن آيه : ‏
‏ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و خورشيد و ماه گردآوري مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جُمِعَ » : جمع‌آوري گرديد . مراد درهم پيچيدن و گردآوري كردن است ( نگا : تكوير / 1‏ ) .‏

‏آيه ‏1‏0
‏متن آيه : ‏
‏ يَقُولُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏انسان در آن روز خواهد گفت : راه گريز كجا است‌ ؟ ( گريز ميسّر نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَفَرُّ » : گريزگاه . گريز . اين واژه مي‌تواند اسم مكان يا مصدر ميمي‌باشد . « أَيْنَ الْمَفَرُّ » : گريزگاه كجا است‌ ؟ ! گريز كجا ميسّر است‌ ؟ !‏

‏آيه ‏1‏1‏
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا لَا وَزَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏خير ! ( اصلاً گريزگاهي در ميان نيست ، و گريز ممكن نيست و ) هيچ گونه پناهگاهي وجود ندارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَزَرَ » : پناهگاه .‏

‏آيه ‏1‏2
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در آن روز ، قرارگاه ( بهشت و دوزخ ) در دست پروردگار تو است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُسْتَقَرُّ » : قرارگاه . استقرار يافتن و جايگزين شدن . معني ديگر آيه : در آن روز قرارگاه همگان در پيش پروردگار انسان است ، و استقرار مردمان به سوي خداوند بندگان است . او است كه فرمان مي‌دهد و جا و مكان تعيين مي‌كند . « رَبِّكَ » : مرجع ضمير ( كَ ) پيغمبر اسلام است و برخي آن را به انسان برمي‌گردانند .‏

‏آيه ‏1‏3
‏متن آيه : ‏
‏ يُنَبَّأُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در آن روز انسان را آگاه مي‌سازند از چيزهائي كه پيشاپيش فرستاده است و از چيزهائي كه برجاي گذاشته است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُنَبَّأُ » : باخبر گردانده مي‌شود . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد . « مَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ » : چيزهائي كه پيشاپيش فرستاده است و برجاي گذاشته است . همه كارهائي كه كرده است و نكرده است .‏

‏آيه ‏1‏4
‏متن آيه : ‏
‏ بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اصلاً انسان خودش از وضع خود آگاه است ( و وجودش شاهد و دليل بر خويشتن است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ » : از وضع خود آگاه است و بهتر از هركس ديگري مي‌داند كه چه كارهائي كرده است . خود انسان حجّت و گواه بر خودش است . چرا كه اعضاء او گواهي بر اعمال او مي‌دهند ( نگا : فصّلت‌ / 20 ، يس‌ / 65 ) . « بَصِيرَةٌ » : بينا و آگاه . حجّت و دليل و برهان . حرف ( ة ) براي مبالغه است .‏

‏آيه ‏1‏5
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در حالي كه ( به زبان ) عذرهائي براي ( دفاع از ) خود مي‌آورد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ لَوْ أَلْقي . . . » : حرف واو ، حاليّه است ( نگا : اعراب القرآن درويش ، روح‌المعاني ) . « مَعَاذِير » : جمع مَعْذِرَت ، عذرها . ذكر بيگناهيها ( نگا : اعراف‌ / 1‏64 ، روم‌ / 57 ، غافر / 52 ) .‏

‏آيه ‏1‏6
‏متن آيه : ‏
‏ لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( به هنگام وحي قرآن ) شتابگرانه زبان به خواندن آن مَجُنبان ( و آيات را عجولانه و آزمندانه تكرار مگردان ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ » : با عجله عجله زبان خود را براي خواندن آن به حركت در نياور . ضمير ( ه ) به قرآن برمي‌گردد ( نگا : طه‌ / 1‏1‏4 ) . از اين آيه تا پايان آيه 1‏9 معترضه است .‏

‏آيه ‏1‏7
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏چرا كه گردآوردن قرآن ( در سينه تو ) و ( توانائي بخشيدن به زبان تو ، براي ) خواندن آن ، كار ما است . ( پس از ناحيه حفظ قرآن در ميان دل و جان خود ، و روان خواندن و درست تلاوت كردن آن با زبان خويش ، نگران مباش ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَمْعَهُ » : گردآوردن قرآن . مراد گردآوردن قرآن در سينه پيغمبر . « قُرْءَانَهُ » : قرائت آن . خداوند وعده مي‌فرمايند كه تمام آيات را در سينه پيغمبر جمع و حفظ نمايد ، و سپس قرائت آن را بر زبانش جاري فرمايد . به عبارت ديگر ، همان گونه كه حفظ قرآن در همه دوران در ميان مردمان بر عهده خدا است ، نگهداري آن در سينه پيغمبر و جاري كردن آن بر زبان آن حضرت نيز بر عهده خدا است ( نگا : حجر / 9 ) . واژه ( قرآن ) مصدر است و به معني قرائت است .‏

‏آيه ‏1‏8
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏پس هرگاه ما قرآن را ( توسّط جبرئيل بر تو ) خوانديم ، تو خواندن آن را ( آرام و آهسته ) پيگيري و پيروي كن . ( وظيفه تو پيروي از تلاوت پيك وحي ، و ابلاغ رسالت آسماني است و بس ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إتَّبِعْ » : دنبال كن . مراد ساكت و خاموش و آرام و آهسته گوش فرا دادن به پيام وحي ، و پس از آن تكرار و تمرين آن است .‏

‏آيه ‏1‏9
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏گذشته از اينها ، ( در صورتي كه بعد از نزول آيات قرآن مشكلي پيدا كردي ) بيان و توضيح آن بر ما است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَيَانَهُ » : توضيح درباره قرآن . رفع اشكال احكام و معاني و تفصيل مجمل آن ( نگا : روح‌المعاني ) .‏

‏آيه ‏20
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏نه چنين است ( كه شما درباره معاد مي‌پنداريد ) ! اصلاً شما دنياي گذرا را دوست مي‌داريد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَاجِلَةَ » : دنياي زودگذر ( نگا : اسراء / 1‏8 ) .‏

‏آيه ‏21‏
‏متن آيه : ‏
‏ وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و آخرت را رها مي‌سازيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَذَرُونَ » : ترك مي‌كنيد . رها مي‌سازيد .‏

‏آيه ‏22
‏متن آيه : ‏
‏ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در آن روز چهره‌هائي شاداب و شادانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وُجُوهٌ » : جمع وجه ، چهره ، مراد چهره‌هاي مؤمنان است . « نَاضِرَةٌ » : شاداب . شادان .‏

‏آيه ‏23
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏به پروردگار خود مي‌نگرند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَاظِرَةٌ » : نگرنده . معني ديگر آيه : چشم به الطاف پروردگار خود دوخته‌اند . با توجّه به معني اوّل ، بايد گفت كه نيروي ديد در جهان ديگر همچون نيروي ديد در اين جهان نمي‌باشد . مثلاً بهشتيان دوزخيان را در قعر آتش سوزان مشاهده مي‌كنند و با ايشان به سخن مي‌پردازند ( نگا : صافّات‌ / 55 ) . به هر حال نحوه مشاهده آنجا همچون همه چيزهاي ديگر آخرت ، با نحوه مشاهده اينجا فرق دارد . احاديث پيغمبر نشان مي‌دهد كه نگاه كردن آخرت بدون كيفيّت و چگونگي و حدود و جهات و مسافات و صفات است ( نگا : المنتخب ، نمونه ) .‏

‏آيه ‏24
‏متن آيه : ‏
‏ وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و در آن روز ، چهره‌هائي در هم كشيده و عَبوسند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وُجُوهٌ » : مراد چهره‌هاي كافران و منافقان و بزهكاران است . « بَاسِرَةٌ » : درهم كشيده . عَبوس . ترش و درهم ( نگا : مدّثّر / 22 ) .‏

‏آيه ‏25
‏متن آيه : ‏
‏ تَظُنُّ أَن يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏چرا كه آنان مي‌دانند كه به بلا و عذاب كمرشكني گرفتار مي‌آيند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَاقِرَةٌ » : عذاب و بلائي كه ستون فقرات را در هم مي‌شكند .‏

‏آيه ‏26
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِيَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏چنين نيست كه گمان مي‌برند . هنگامي كه جان به گلوگاه برسد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَلَغَتْ » : رسيد . فاعل آن ( الرُّوحُ ) محذوف است كه از قرينه پيدا است . « التَّرَاقِيَ » : جمع ترقوّه ، به معني استخوانهائي است كه گرداگرد گلو را گرفته‌اند . رسيدن جان به گلوگاه ، كنايه از آخرين لحظات عمر است .‏

‏آيه ‏27
‏متن آيه : ‏
‏ وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( از طرف حاضران و اطرافيان سراسيمه و دستپاچه او ، عاجزانه و مأيوسانه ) گفته مي‌شود : آيا كسي هست كه ( براي نجات او ) افسون و تعويذي بنويسد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَاقٍ » : تعويذ نويس . افسونگر . « مَنْ رَاقٍٍ » : مراد اين است هنگام نوميدي گفته مي‌شود : چه كسي مي‌تواند او را شفاء دهد و دردش را دوا كند ؟ !‏

‏آيه ‏28
‏متن آيه : ‏
‏ وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و ( محتضر ) يقين پيدا مي‌كند كه زمان فراق فرا رسيده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَنَّهُ » : آنچه بدو رسيده است . « الْفِرَاقُ » : مفارقت از جهان و ياران . بدرود كردن .‏

‏آيه ‏29
‏متن آيه : ‏
‏ وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ساق پائي به ساق پائي مي‌پيچد و پاها جفت يكديگر مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إلْتَفَّتْ » : درهم پيچيد . جفت يكديگر شد و در كنار هم قرار گرفت . به هنگام جان دادن ، و يا در داخل كفن .‏

‏آيه ‏30
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در آن روز ، سوق ( همگان ) به سوي پروردگارت خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَسَاقُ » : سوق دادن و راندن . مرجع و مسير .‏

‏آيه ‏31‏
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( انسانِ منكر معاد ) هرگز نه زكاتي داده است و نه نمازي خوانده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا صَدَّقَ » : زكات نداده است . تصديق حق و حقيقت ، از جمله قرآن و پيغمبر نكرده است .‏

‏آيه ‏32
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏بلكه راه تكذيب ( حق و حقيقت ) را در پيش گرفته است و ( به فرمان خدا ) پشت كرده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَذَّبَ وَ تَوَلّي‌ » : ( نگا : طه‌ / 48 ) .‏

‏آيه ‏33
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏گذشته از اين ، مغرورانه و متكبّرانه ( از كفر و عناد خود ) نزد خانواده و كسانش برگشته است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَتَمَطّي‌ » : مي‌نازد و بزرگي مي‌فروشد . تفرعُن و تكبّر مي‌كند .‏

‏آيه ‏34
‏متن آيه : ‏
‏ أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مرگ بر تو ! مرگ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوْليَا‌ » : سزاوارتر . درخورتر . مراد سزاوارتر به مرگ و نابودي است . بعضي گفته‌اند : فعل ماضي است‌ ؛ يعني خدا مرگ تو را نزديك گرداند و نابودت كند !‏

‏آيه ‏35
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏باز هم ، مرگ بر تو ! مرگ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوْليَا‌ » : تكرار براي تأكيد است .‏

‏آيه ‏36
‏متن آيه : ‏
‏ أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آيا انسان ( منكر معاد ) مي‌پندارد كه او بيهوده به حال خود رها شود ( و قوانين و مقرّرات الهي ، و حساب و كتاب و سزا و جزاي دنيوي و اخروي نداشته باشد ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سُديً » : بيهوده . رها . يعني انسان با وجود داشتن عقل ، همچون حيوان بي‌صاحب ، به حال خود واگذاشته شود ، و تكاليف و وظائف و همچنين سزا و جزائي نداشته باشد . حال است .‏

‏آيه ‏37
‏متن آيه : ‏
‏ أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آيا او نطفه ناچيزي از مني نيست كه ( به رحم مادر ) پرت و ريخته مي‌گردد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُمْني‌ » : پرت مي‌شود و ريخته مي‌گردد . « مِن مَّنِيٍّ يُمْني‌ » : ( نگا : نجم‌ / 46 ، واقعه‌ / 37 ) .‏

‏آيه ‏38
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏سپس به صورت خون لخته و دَلَمه‌اي درآمده است ، و خداوند او را آفرينش تازه‌اي بخشيده است ، و بعد اندام او را نظم و نظام و سر و سامان داده است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلَقَةً » : خون لخته و دَلَمه ( نگا : حجّ‌ / 5 ، مؤمنون‌ / 1‏4 ، غافر / 67 ) . « سَوّي‌ » : اندام او را همآهنگ كرد و سر و سامان داد ( نگا : بقره‌ / 29 ، كهف‌ / 37 ، حجر / 29 ) .‏

‏آيه ‏39
‏متن آيه : ‏
‏ فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و از اين ( انسان ) دو صنف نر و ماده را ساخته و پرداخته است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِنْهُ » : از انسان . « الزَّوْجَيْنِ » : دو صِنف . دو نوع ( نگا : هود / 40 ، رعد / 3 ، نجم‌ / 45 ) . « الذَّكَرَ وَ الأُنثي‌ » : بدل است .‏

‏آيه ‏40
‏متن آيه : ‏
‏ أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آيا چنين خدائي نمي‌تواند مردگان را زنده گرداند ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلَيْسَ ذلِكَ . . . » : ( نگا : يس‌ / 81‏ ) .

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره قيامت / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:45:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مدّثر / تفسیر نور

 

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اي جامه بر سر كشيده ( و در بستر خواب آرميده ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُدَّثِّرُ » : كسي كه جامه بر سر كشيده باشد . اصل آن ( الْمُتَدَثِّرُ ) است . مخاطب پيغمبر اسلام است كه از تمسخر كفّار و سخنان نارواي ايشان به خانه خود رفته و جامه‌اي بر سر مي‌كشد ، و يا به بستر مي‌رود . امّا فرمان آسماني او را به جدّ و جهد در كار تبليغ مي‌خواند . يا مراد جامه نبوّت و پيغمبري است ( نگا : قاسمي ) .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ قُمْ فَأَنذِرْ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏برخيز و ( مردمان را از عذاب يزدان ) بترسان !‏

‏توضيحات : ‏
‏« قُمْ » : برخيز . كوشا باش ! ( نگا : قاسمي ) .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و تنها پروردگار خود را به بزرگي و كبريائي بستاي ( و تنها او را بزرگ بشمار ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَبِّرْ » : به عظمت و كبريائي ياد كن ( نگا : اسراء / 111 ) .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و جامه خويش را پاكيزه دار ( و خويشتن را از آلودگيها پاك گردان ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ثِيَاب‌ » : جمع ثَوْب : جامه . هم جامه ظاهري مراد است و هم جامه باطني ، يعني عمل . چرا كه اعمال هركس به منزله لباس او است ، و ظاهر هر شخص بيانگر باطن او است .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و از چيزهاي كثيف و پليد دوري كن .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الرُّجْزَ » : چيزهاي كثيف و پليد . وسوسه و نيرنگ اهريمن . بتها . گناه . اين واژه مفهوم جامعي دارد و هرگونه عمل زشت و پليد و هر كاري را شامل مي‌شود كه موجب خشم و عذاب الهي باشد .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تَمْنُن تَسْتَكْثِرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏بذل و بخشش براي اين مكن كه افزون‌طلبي كني . ( بلكه براي رضاي خدا احسان و صدقه و بذل و بخشش كن ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَمْنُنْ » : عطاء مكن . ( مَنّ ) در اينجا به معني انعام و اعطاء است ( نگا : ص‌ / 39 ) . « تَسْتَكْثِرُ » : افزون مي‌خواهي . بيشتر مي‌طلبي . فاعل آن ضمير مستتر ( انت ) است . جمله فعل و فاعل ، حال است . مراد اين است كه احسانگر براي اين ندهد تا بيشتر بگيرد و افزون‌طلبي كند ( نگا : روم‌ / 39 ) .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و براي ( خوشنودي و محض رضاي ) پروردگارت شكيبائي كن .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِرَبِّكَ » : براي رضاي پروردگارت . به خاطر پروردگارت .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هنگامي كه در صور دميده مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نُقِرَ » : دميده شد . « النَّاقُورِ » : بوق . شيپور . مراد صور است كه براي زنده شدن مردگان ، بار دوم به صدا در مي‌آيد .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ فَذَلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آن روز ، روز سختي خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَسِيرٌ » : سخت ( نگا : فرقان‌ / 26 ، قمر / 8 ) .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏براي كافران آسان نخواهد بود ( و بلكه پر مشقّت و دردسر خواهد بود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَسِيرٍ » : آسان . ساده . « غَيْرُ يَسِيرٍ » : سخت و پرمشقّت .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مرا واگذار با آن كسي كه او را تك و تنها ( و بدون دارائي و اموال و اولاد ) آفريده‌ام .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَحِيداً » : تك و تنها . مراد بدون اموال و اولاد است . اشاره به وليد پسر مُغيره است كه يكي از افراد سرشناس مكّه بود و براي اذيّت و آزار مؤمنان تلاش بسيار مي‌كرد . در اينجا هر كافر و منافقي مراد است كه براي جلوگيري از اسلام و اذيّت مسلمانان در تك و تاز باشد . واژه ( وَحِيداً ) مي‌تواند حال مفعول محذوفي ، يا حال فاعل باشد . معني ديگر آيه : مرا واگذار با كسي كه تنها خودم او را آفريده‌ام . مرا تنها واگذار با كسي كه او را آفريده‌ام ( كه براي عذاب و عقاب او من كافي و بسنده‌ام ) .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَعَلْتُ لَهُ مَالاً مَّمْدُوداً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و ثروت بسياري بدو داده‌ام .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَمْدُوداً » : گسترده . فراوان .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ وَبَنِينَ شُهُوداً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و پسراني بدو داده‌ام كه ( همواره در پيش او آماده ، و در مجالس براي خدمتگذاريش ) حاضرند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شُهُوداً » : جمع شاهِد ، حاضران . آمادگان . حال است .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيداً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و ( وسائل زندگي را ) از هر نظر براي او فراهم ساخته‌ام ( و بدو دم و دستگاه داده‌ام ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَهَّدْتُ » : فراهم و مهيّا كرده‌ام . گسترانيده‌ام .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏گذشته از اين ( بدون شكر و سپاسي كه بكند ) اميدوار است كه ( بر نعمت و قدرتش ) بيفزايم !‏

‏توضيحات : ‏
‏« ثُمَّ » : گذشته از اين . سپس .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيداً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هرگز ! ( چنين نخواهد شد و بدانچه آرزو مي‌كند نخواهد رسيد ) . چرا كه با آيات ما دشمن و ستيزه‌جو است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَنِيداً » : مخالف . ستيزه‌گر ( نگا : هود / 59 ، ابراهيم‌ / 15 ، ِ / 24 ) .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏به زودي او را به بالا رفتن از گردنه ( مشكلات و معضلات زندگي ) وامي‌دارم ( و به سختيها و دشواريهاي فراوان دچار مي‌سازم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَأُرْهِقُهُ » : او را وادار مي‌كنم ( نگا : كهف‌ / 73 و 80 ) . « صَعُوداً » : گردنه سخت و بلند . مراد مبتلا ساختن به سختيها و دشواريها و واداشتن به مشقّتها و ناگواريها و دردها و رنجها است .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏او ( براي مبارزه با پيغمبر و قرآن ) بينديشيد ( و در نظر گرفت كه چه بگويد و بكند ) و نقشه و طرحي را ( در ذهن خود ) آماده ساخت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَدَّرَ » : تعيين كرد . پيش چشم داشت . طرح‌ريزي كرد .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مرگ بر او باد ! چه نقشه‌اي كه كشيد و چه طرحي كه ريخت‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« قُتِلَ » : مرگ بر او ! كشته و نابود باد ! براي تعجّب است .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏باز مرگ بر او باد ! چه نقشه‌اي كه كشيد و چه طرحي كه ريخت‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« ثُمَّ » : تكرار براي مبالغه است .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ نَظَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏باز هم نگريست و دقّت كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَظَرَ » : ساخته و پرداخته خود را مورد نگرش و بازرسي مجدّد قرار داد .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏سپس چهره در هم كشيد و شتابگرانه اخم و تخم كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَبَسَ » : روي ترش كرد . چهره در هم كشيد . « بَسَرَ » : عجولانه اخم و تخم كرد . ابروها را در هم كشيد ( نگا : قيامه‌ / 24 ) . عطفِ تأكيد است .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏بعد واپس رفت و گردن افراخت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَدْبَرَ » : بازپس رفت . به حق پشت كرد و رفت . « إسْتَكْبَرَ » : گردن افراخت و بزرگي فروخت . تكبّر ورزيد و خويشتن را بالاتر از آن ديد كه حق را بپذيرد . معني ديگر آيه : سپس پشت به حق كرد و تكبّر ورزيد و خود را بزرگتر از اين ديد كه حق را پذيرا گردد . سپس روي گردانيد و گردنكشي كرد .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آن گاه گفت : اين ( كتاب قرآن نام ) چيزي جز جادوي منقول ( از پيشينيان و روايت شده از ديگران ) نمي‌باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُؤْثَرُ » : روايت مي‌گردد . نقل مي‌شود .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اين ( چيزهائي كه محمّد كلام آسماني نام مي‌دهد ) چيزي جز سخن انسانها نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ » : حرف نفي است . « قَوْلُ » : سخن . گفته .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ سَأُصْلِيهِ سَقَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هرچه زودتر او را داخل دوزخ مي‌سازيم و بدان مي‌سوزانيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَأُصْلِيهِ . . . » : ( نگا : نساء / 30 و 56 و 115 ) . « سَقَرَ » : نامي از نامهاي دوزخ است ( نگا : قمر / 48 ) .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏تو چه مي‌داني كه دوزخ چگونه است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَآ أَدْرَاكَ » : ( نگا : حاقّه‌ / 3 ، احزاب‌ / 63 ، شوري‌ / 17 ) .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏دوزخ نه مي‌ميراند و نابود مي‌كند ( تا انسان از دست آن با مرگ هميشگي راحت شود ) و نه رها مي‌سازد ( تا انسان از دست آن بگريزد و نجات پيدا كند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لاتُبْقي‌ » : باقي نمي‌گذارد . نابود مي‌گرداند . معني بالا با مفهوم : لا يَمُوتُ فِيهَا وَ لا يَحْيي ( طه‌ / 74 ، أعلي‌ / 13 ) هماهنگي دارد . ( نگا : روح‌البيان ) . ولي اغلب تفسيرها آيه فوق را چنين معني فرموده‌اند : دوزخ چيزي را باقي و برجاي نمي‌گذارد و چيزي را رها نمي‌كند و وا نمي‌گذارد .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏پوست تن را به كلّي سياه و دگرگون مي‌سازد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَوَّاحَةٌ » : بسيار سياه كننده . بسيار تغيير دهنده و دگرگون كننده . « الْبَشَرِ » : اسم جنس جمعي بَشَرَة است ، پوست بدن . برخي ( بَشَر ) را به معني انسان دانسته‌اند ؛ در اين صورت ، معني آيه چنين است : دوزخ انسان را مي‌سوزاند و سياه مي‌گرداند و قيافه او را دگرگون مي‌سازد ( نگا : روح‌البيان ) .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏نوزده ( فرشته ) بر آن گمارده شده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تِسْعَةَ عَشَرَ » : نوزده فرشته . نمي‌دانيم تعداد فرشتگان عذاب تنها نوزده نفرند ، يا نوزده سالار و سردارند ، و يا نوزده لشكرند . به هر حال ، ما را با بحث در اين باره چه كار ؟‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَاناً وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مأموران دوزخ را جز از ميان فرشتگان برنگزيده‌ايم ، و شماره آنان را نيز جز آزمايش كافران نساخته‌ايم . هدف اين است كه اهل كتاب يقين و اطمينان حاصل كنند ( كه آنچه قرآن درباره خازنان دوزخ مي‌گويد ، از طرف خدا است ) و بر ايمان مؤمنان نيز بيفزايد ، و اهل كتاب و مؤمنان ( درباره حقّانيّت اين كتاب آسماني ) ترديد به خود راه ندهند ، و كساني كه در دلشان بيماري ( نفاق ) است ، و كافران بگويند : خدا مثلاً از بيان اين ( چنين عددي ) چه مي‌خواسته است‌ ؟ اين گونه خداوند هركس را بخواهد گمراه مي‌سازد ، و هركس را بخواهد هدايت مي‌بخشد . لشكرهاي پروردگارت را جز او كسي نمي‌داند ، و اين جز اندرزي براي مردم نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فِتْنَةً » : امتحان . آزمايش . « لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ . . . » : يقين حاصل كردن اهل كتاب بدان خاطر است كه شماره نوزده ، در كتابهاي خودشان نيز همين است . « مَرَضٌ » : مراد بيماري نفاق ، يا شكّ است . « مَثَلاً » : حال است . « مَاذَا . . . مَثَلاً » : ( نگا : بقره‌ / 26 ) . « هِيَ » : مرجع آن سقر ، و يا جنود ، و يا اين كه آيات قرآن است .‏

آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا وَالْقَمَرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اين چنين نيست كه ايشان مي‌پندارند ! سوگند به ماه !‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَالْقَمَرِ » : سوگند خداوند به آفريده‌هاي خود از جمله ماه ، به خاطر جلب توجّه بدانها از نظر خِلقت است .‏

آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و سوگند به شب بدان گاه كه پشت كند ( و دامن برچيند و روي به رفتن آرد ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَدْبَرَ » : پشت كرد و رفت . دامن برچيد و روي به رفتن آورد .‏

آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و سوگند به صبح ، چون ( نقاب از چهره برگيرد ، و پرده برافكند ، و ) روشن گردد !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَسْفَرَ » : روشن گرديد . اين فعل در اصل به معني از چهره نقاب برگرفتن و كشف حجاب كردن است ، و اين تعبير درباره طلوع صبح و سپيده بامدادان ، از راه تشبيه است .‏

آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏دوزخ ( يكي از مسائل مهمّ و حوادث عظيم ، اصلاً ) بلائي از بلاهاي بزرگ است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّهَا » : ضمير ( ها ) به سقر برمي‌گردد . برخي هم آن را به ( جُنُود ) و يا مجموعه حوادث قيامت برمي‌گردانند . هر كدام كه باشد ، عظمت آن روشن است . « الْكُبَرِ » : جمع كُبْري ، بلاي بزرگ . حادثه مهمّ .‏

آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ نَذِيراً لِّلْبَشَرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏وسيله بيم دادن انسانها است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَذِيراً » : بيم‌دهنده . در اين صورت حال است . بيم دادن و ترساندن . در اين صورت به معني انذار و مصدر است و تمييز بشمار است .‏

آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ لِمَن شَاء مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏براي كساني از شما كه مي‌خواهند ( به سوي خيرات و طاعات ) پيش بروند ، و يا كساني كه مي‌خواهند ( از خيرات و طاعات ) عقب بكشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَن يَتَقَدَّمَ » : قدم پيش نهد به سوي خيرات و طاعات . « يَتَأَخَّرَ » : عقب بكشد از خيرات و طاعات ، يا از بديها و زشتيها . معني ديگر آيه : براي كساني كه از شما مي‌خواهند به سوي خيرات و طاعات پيش بروند ، و از بديها و زشتيها كنار بكشند .‏

آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هركسي در برابر كارهائي كه كرده است ( در دوزخ زنداني مي‌گردد و ) گروگان مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَهِينَةٌ » : گروگان . در اينجا مراد گروگان آتش و محبوس و مأخوذ در آن است ( نگا : المصحف‌الميسّر ) .‏

آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مگر ياران سمت راستي ( كه مؤمنانند و خويشتن را با انجام نيكيها در جهان از عذاب يزدان رهانيده‌اند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَصْحَابَ الْيَمِينِ » : ( نگا : واقعه‌ / 27 و 38 و 90 و 91 ) .‏

آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آنان در باغهاي بهشت بسر مي‌برند ، و ( از دوزخيان ) مي‌پرسند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَتَسَآءَلُونَ » : مي‌پرسند . مورد پرسش ، دو آيه بعدي است . انتخاب باب تفاعل ، براي تكثير است . برخي گفته‌اند : از يكديگر درباره گناهكاران مي‌پرسند .‏

آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ عَنِ الْمُجْرِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏از بزهكاران و گناهكاران ( مي‌پرسند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَنِ الْمُجْرِمِينَ » : از بزهكاران . درباره گناهكاران .‏

آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏چه چيزهائي شما را به دوزخ كشانده است و بدان انداخته است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَلَكَكُمْ » : داخل گردانده است شما را ( نگا : حاقّه‌ / 32 ، جنّ‌ / 17 ) .‏

آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مي‌گويند : ( در جهان ) از زمره نمازگزاران نبوده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُصَلِّينَ » : نمازگزاران .‏

آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و به مستمند خوراك نمي‌داده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَمْ نَكُ . . . » : مراد از غذا دادن به بينوايان ، برآورده كردن هرگونه نيازمنديهاي مستمندان است ، اعم از خوراك و پوشاك و مسكن و غيره .‏

آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و ما پيوسته با باطلگرايان ( هم‌نشين و هم‌صدا مي‌شده‌ايم و به باطل و ياوه و عيبجوئي ) فرو مي‌رفته‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَخُوضُ » : به هرگونه باطلي فرو مي‌رفتيم و در استهزاء و سخريّه حق و حقيقت شركت مي‌كرديم ( نگا : نساء / 140 ، انعام‌ / 68 ، توبه‌ / 65 و 69 ) .‏

آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و روز سزا و جزاي ( قيامت ) را دروغ مي‌دانسته‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمِ الدِّينِ » : ( نگا : فاتحه‌ / 4 ) .‏

آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏تا مرگ به سراغمان آمد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« اليَقِينُ » : مراد مرگ است ( نگا : حجر / 99 ) .‏

آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ديگر شفاعت و ميانجيگري شفاعت‌كنندگان و ميانجيگران ( اعم از فرشتگان و پيغمبران و صالحان ) بديشان سودي نمي‌بخشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَمَا تَنفَعُهُمْ . . . » : ( نگا : انعام‌ / 51 و 70 ، شعراء / 100 ، غافر / 18 ) .‏

آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏چرا بايد ايشان ، از قرآن رويگردان شوند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« التَّذْكِرَةِ » : پند و اندرز . يادآوري : در اينجا مراد قرآن است ( نگا : المصحف‌الميسّر ) .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏انگار آنان گورخران رمنده‌اي هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حُمُرٌ » : جمع حِمار ، گورخر . « مُسْتَنفِرَةٌ » : گريز پا . رمنده . چموش . ذكر آن از باب استفعال براي مبالغه در رمندگي و چموشي است .‏

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏گورخراني كه از شير گريخته و رميده باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَسْوَرَةٍ » : شير .‏

آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَى صُحُفاً مُّنَشَّرَةً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اصلاً هر يك از ايشان مي‌خواهد كه ( از سوي خدا ، جداگانه ) نامه سرگشاده‌اي ( كه همه بتوانند آن را ببينند و بخوانند ) بدو داده شود . ( نامه‌اي كه ابلاغ پيغمبري يكايك آنان باشد ، يا دالّ بر صدق نبوّت پيغمبر اسلام باشد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَلْ يُرِيدُ كُلُّ . . . » : ( نگا : انعام‌ / 124 ، اسراء / 93 ) .‏

آيه 53
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا بَل لَا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏نه چنين است ( كه ايشان مي‌گويند و مي‌خواهند ) ! اصلاً آنان از آخرت بيباك هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كلاّ » : نه چنان است !‏

آيه 54
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏نه چنين است ( كه ايشان درباره قرآن مي‌انديشند ) ! قرآن سراپا پند و اندرز و ياد و يادآوري است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّهُ » : ضمير ( هُ ) به قرآن برمي‌گردد . « تَذْكِرَةٌ » : پند و اندرز . ياد و يادآوري .‏

آيه 55
‏متن آيه : ‏
‏ فَمَن شَاء ذَكَرَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هركس بخواهد ، آن را ياد مي‌كند ( و مي‌خواند و بدانچه در آن است عمل مي‌كند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذَكَرَهُ » : يادش مي‌كند . مي‌خواندش . بدان عمل مي‌كند .‏

آيه 56
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏امّا ( در عين حال پند گرفتن از آن ، جز به مشيّت و توفيق الهي نيست ) آنان اندرز نمي‌گيرند مگر اين كه خدا بخواهد . سزد كه از ( خشم ) خدا دوري جست ، و او را سزد كه آمرزگاري كند ( و بر ديگران ببخشايد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا يَذْكُرُونَ » : پند و اندرز نمي‌گيرند . يادآور نمي‌شوند . « أَهْلُ » : سزاوار . شايسته . « أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ » : سزاوار آمرزگاري و گذشت است ، و غفار او است و بس .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مدّثر / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:44:00 ب.ظ ]