فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



 

 


مهدی جان!
سئوالی ساده دارم از حضورت
من آیا زنده ام وقت ظهورت
اگر که آمدی من رفته بودم
اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم
بیایم در رکاب تو بمیرم

موضوعات: مهدی جان!  لینک ثابت
[جمعه 1395-02-31] [ 08:33:00 ب.ظ ]





خدایا آمده ام آدم شوم

حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) را در حرم امام حسین(علیه السلام) دیدند که گریه می کند و به امام می گوید: آقا جان من مجتهد شده ام، ولی می خواهم آدم بشوم

گفتند: ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل.

حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) فرمودند: ملا شدن چه مشکل آدم شدن محال است. این به خاطر این است که ما در فکر آدم شدن نیستیم. دعا کنید آدم شویم و بمیریم. برسیم و بمیریم. دعا کنیم بارِمان را به مقصد برسانیم و بمیریم.
شخصی وارد روستایی شد، دید همه قبرها جلوی درِ خانه هاست و سِن مرده ها کم است؛ یکی شش ماه، یکی یک سال، یکی سه سال، یکی ده روز. از شخصی پرسید: جریان چیست؟ در جواب گفت: ما اینجا مرده ها را جلوی خانه دفن می کنیم که هر روز وقتی از خانه بیرون می آییم، به یاد مرگ و آخرت بیفتیم و از خدا بترسیم و در روز، حواسمان جمع باشد و کارهایمان را میزان کنیم و این که می بینی عمرها کم است، علتش این است که ما عمر را از روزی حساب می کنیم که شخص بیدار شود و خودش را بشناسد (و دست از گناه و معصیت بکشد).
اگر این طور باشد، عقیده من این است که ما غالباً سقط جنین شده ایم و اصلا عمری نداریم. دعا کنید بیدار شویم و بفهمیم و بمیریم، و بفهمیم از کجا آمده ایم و در کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت. حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: «رَحِمَ اللّهُ اِمْرَاً عَلِمَ مِن أینَ وَفی أینَ وَ إلی أینَ»
گاهی وضو بگیر و رو به قبله بنشین و تسبیح را بردار و صد بار بگو: «من کی هستم».
حضرت امیر مؤمنان علی(علیه السلام) فرمودند: تعجب می کنم از کسی که به دنبال گمشده خویش می گردد، ولی به دنبال خودش نمی گردد.
ما خودمان را گم کرده ایم. تا به حال گشته ای خودت را پیدا کنی؟
تو شاه جواهر ناسوتی خورشید مظاهر لاهوتی
صد ملک زبهر تو چشم براه ای یوسف مصری به درآی ازچا
تا والی مصر وجود شوی سلطان سریر شهود شوی
در روز الست بلی گفتی امروز به بستر لا خفتی
نه اشک روان نه رخ زردی الله الله تو چه بی دردی
یکدم به خود آی و ببین چه کسی به چه بسته دلی به که همنفسی

موضوعات: خدایا آمده ام آدم شوم  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ب.ظ ]





بصیرت از دیدگاه مقام معظم رهبری و چهار نکته در مورد بصیرت

بصیرت این است. بصیرت وقتى بود، غبارآلودگى فتنه نمیتواند آنها را گمراه کند، آنها را به اشتباه بیندازد. اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب، گاهى در راه بد قدم میگذارد. شما در جبهه‌ى جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه‌خوانى بلد نباشید، اگر قطب‌نما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه میکنید مى‌بینید در محاصره‌ى دشمن قرار گرفته‌اید؛ راه را عوضى آمده‌اید، دشمن بر شما مسلط میشود. این قطب‌نما همان بصیرت است.
در زندگىِ پیچیده‌ى اجتماعىِ امروز، بدون بصیرت نمیشود حرکت کرد. جوانها باید فکر کنند، بیندیشند، بصیرت خودشان را افزایش بدهند. معلمان روحانى، متعهدان موجود در جامعه‌ى ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهى و حوزوى، باید به مسئله‌ى بصیرت اهمیت بدهند؛ بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راه‌هاى جلوگیرى از این موانع و برداشتن این موانع؛ این بصیرتها لازم است. وقتى بصیرت بود، آنوقت شما میدانید با کِى طرفید، ابزار لازم را با خودتان برمیدارید. یک روز شما میخواهید تو خیابان قدم بزنید، خوب، با لباس معمولى، با یک دمپائى هم میشود رفت تو خیابان قدم زد؛ اما یک روز میخواهید بروید قله‌ى دماوند را فتح کنید، او دیگر تجهیزات خودش را میخواهد. بصیرت یعنى اینکه بدانید چه میخواهید، تا بدانید چه باید با خودتان داشته باشید.
جمهورى اسلامى یک سخن تازه را به عرصه‌ى سیاست جهان آورد. این سخن تازه امروز و هنوز بعد از گذشت سى سال، در فرهنگ سیاسى دنیا یک سخن جدید و تازه و جذاب است. لذا مى‌بینید ملتها نسبت به جمهورى اسلامى احساس اهتمام میکنند، احساس علاقه میکنند. وقتى انتخابات شما با شرکتِ هشتاد و پنج درصد مردم اتفاق مى‌افتد، مردم در بخشهاى مختلف، در کشورهاى مختلف، علاقه‌مندان جمهورى اسلامى خوشحال میشوند، شعار میدهند و این را منتقل میکنند؛ ما از راه‌هاى مختلف آن را میفهمیم. وقتى دشمن براى اینکه این انتخابات را، این حضور عظیم را، این پیروزى بزرگ سیاسى را خراب بکند، به شایعه‌افکنى، به تهمت‌زنى، به ایجاد اغتشاش در گوشه‌اى از کشور دست میزند، مى‌بینیم نگران شدند؛ ملتها نگران میشوند؛ در لبنان، در پاکستان، در افغانستان، در مناطق گوناگون، هر جا شیعه هست، هر جا مسلمان مخلصى هست، مى‌بینیم از وضع کشور نگران میشوند. این نشان دهنده‌ى حضور زنده‌ى تفکر جمهورى اسلامى در دنیاى اسلام است.
جمهورى اسلامى دو جزء دارد: جمهورى است، یعنى مردمى است؛ اسلامى است، یعنى بر پایه‌ى ارزشهاى الهى و شریعت الهى است.
مردمى است، یعنى مردم در تشکیل این نظام، در بر روى کار آوردن مسئولان این نظام نقش دارند، پس مردم احساس مسئولیت میکنند؛ مردم برکنار نیستند. مردمى است، یعنى مسئولان نظام از مردم و نزدیک به مردم باشند، خوى اشرافیگرى، خوى جدائى از مردم، خوى بى‌اعتنائى و تحقیر مردم در آنها نباشد. ملت ما قرنهاى متمادى خوى اشرافیگرى را، استبداد و دیکتاتورى را در حاکمان نابحقِ این کشور تجربه کرده و دوران جمهورى اسلامى دیگر نمیتواند اینجور باشد. دوران جمهورى اسلامى یعنى دوران حاکمیت آن کسانى که از مردمند، با مردمند، منتخب مردمند، در کنار مردمند، رفتارشان شبیه رفتار مردم است. این، معناى مردمى است. مردمى است، یعنى باید به عقاید مردم، به حیثیت مردم، به هویت مردم، به شخصیت مردم، به کرامت مردم اهمیت گذاشته بشود. اینها مردمى است،اسلامى است، یعنى همه‌ى آنچه که گفتیم، پشتوانه‌ى معنوى پیدا میکند. حکومتهاى دموکراسى سکولار، بیگانه‌ى از دین، جداى از دین، و در مواردى ضد دین، میروند کنار. اسلامى است، یعنى مردم در کار دنیایشان هم که کار میکنند، تلاش میکنند، در واقع دارند کارِ خدائى میکنند. آن کسانى که براى جامعه کار میکنند، آن کسانى که براى استحکام نظام کار میکنند، آن کسانى که براى پیشبرد کلمه‌ى این نظام و این کشور و اعلاى کلمه‌ى این نظام کار میکنند، براى خدا دارند کار میکنند. خدائى است. این خیلى ارزش دارد، این یک نسخه‌ى جدید است؛ این نسخه‌ى جدیدى است که دنیا این را بعد از زمان پیامبران و بعد از صدر اسلام تا امروز، دیگر ندیده. این، چیز کمى نیست. این، دشمن دارد. دیکتاتورهاى عالم هم دشمن این نظامند؛ سلطه‌گران و متجاوزان به حقوق ملتها هم دشمن این نظامند؛ باید منتظر دشمنى بود. منتها این ملت نشان داده است که این دشمنى‌ها در ایستادگى او اثرى ندارد. سى سال است دشمنها، دشمنى میکنند و ملت ایران ایستادگى میکند و نتیجه‌ى این چالش، پیشرفت شگفت‌انگیز ملت ایران شده و این پیشرفت بعد از این هم ادامه خواهد داشت
جوانان عزیز! هر چه میتوانید در افزایش بصیرت خود، در عمق بخشیدن به بصیرت خود، تلاش کنید و نگذارید، دشمنان از بى‌بصیرتى ما استفاده کنند؛ دشمن به شکل دوست جلوه کند، حقیقت به شکل باطل و باطل در لباس حقیقت. امیرالمؤمنین در یک خطبه‌اى از جمله‌ى مهمترین مشکلات جامعه همین را میشمارد: «انّما بدء الوقوع الفتن اهواء تتّبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب اللَّه».(4) در همین خطبه، امیرالمؤمنین میفرماید: اگر حق به طور واضح در مقابل مردم آشکار و ظاهر بشود، کسى نمیتواند زبان علیه حق باز کند. اگر باطل هم خودش را به طور آشکار نشان بدهد، مردم به سمت باطل نخواهند رفت. «و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان». آن کسانى که مردم را میخواهند گمراه بکنند، باطل را به صورت خالص نمى‌آورند؛ باطل و حق را آمیخته میکنند، ممزوج میکنند، آن وقت نتیجه این میشود که «فهنالک یستولى الشّیطان على اولیائه»؛ حق، براى طرفداران حق هم مشتبه میشود. این است که بصیرت میشود اولین وظیفه‌ى ما. نگذاریم حق و باطل مشتبه بشود.
امروز در مقابل نظام جمهورى اسلامى که فعلاً قله‌ى اسلام‌طلبى در دنیاى اسلام است، صفوفى قرار گرفته‌اند؛ استکبار جهانى در قلب آن صفوف است؛ صهیونیست در قلب آن صفوف است. اینها به طور صریح، دشمنان خونى اسلامند، پس دشمنان خونى جمهورى اسلامى‌اند. این شد یک معیار. اگر حرکتى کردیم، کارى کردیم که به نفع این دشمن انجام گرفت، باید بدانیم اگر غافلیم، هوشیار بشویم، بدانیم که داریم راه غلط میرویم. اگر حرکتى کردیم که دیدیم این دشمن را خشمگین میکند، بدانیم که راهمان راهِ درست است. دشمن از پیشرفت ملت ایران خشمگین میشود، از موفقیتهاى شما خشمگین میشود، از استحکام نظام اسلامى خشمگین میشود. شما ببینید از کدامیک از کارهاى ما دشمن خشمگین میشود؛ آن چیزى که دشمن را خشمگین میکند، این همان خط درست است. آن چیزى که دشمن را مشعوف میکند، ذوق‌زده میکند، سعى میکند بر روى او هى تکیه کند؛ در تبلیغات، در سیاست‌ورزى، این آن خط کج است؛ این همان زاویه‌دارى است. این معیارها را در نظر داشته باشید. این معیارها حقایق را روشن خواهد کرد. در بسیارى از موارد آن جائى که اشتباهى پیش مى‌آید، با این معیارها میشود آن اشتباه را برطرف کرد.
به خداى متعال باید توکل کرد، به خدا باید اعتماد کرد، به خداى متعال باید حسن ظن داشت. خداى متعال وعده کرده است: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره»؛(5) آن کسانى که در راه نصرت دینِ خدا حرکت میکنند، وقتى حرکت کنند، خدا آنها را نصرت میدهد. بله، طرفدار دین خدا باشیم، کارى هم انجام ندهیم، گوشه‌ى خانه بخوابیم، نصرتى وجود ندارد؛ اما وقتى که حرکت میکنیم براى نصرت دین خدا، ممکن است هزینه هم داشته باشد، اما نصرت قطعى است؛ همچنانى که از اول انقلاب تا امروز، در چالشهاى گوناگون، ملت ایران پیروز شده است؛ این نصرت الهى است. در جنگ تحمیلى، هشت سال، تقریباً همه‌ى دنیاى مطرح آن روز، پشت سر دشمن ما قرار گرفتند و با ما جنگیدند؛ آمریکا به آنها کمک کرد، شوروى به آنها کمک کرد، ناتو به آنها کمک کرد، همسایگان بى‌انصاف به آنها کمک کردند؛ پول دادند، امکانات دادند و همه‌ى اینها در مقابل جمهورى اسلامى قرار گرفتند و قصدشان تجزیه‌ى ایران بود، قصدشان جدا کردن خوزستان بود، قصدشان تصرف سرزمین بود، که بتوانند جمهورى اسلامى را به بى‌کفایتى متهم کنند و ساقط کنند؛ اما خداى متعال تو دهن آنها زد و ملت ایران با صبر خود، با ایستادگى خود، با بصیرت خود، به دشمنان آنچنان ضربه‌اى وارد کرد که عقب‌نشینى کردند. این امکان همیشه در اختیار شماست.
پروردگارا! به محمد و آل محمد، همچنانى که این باران رحمت امروز بر سر این مردم میبارد، رحمت و فضل و هدایت خودت را بر سر همه‌ى ما بباران. پروردگارا! ما را همواره با اسلام و با قرآن زنده بدار. پروردگارا! روزبه‌روز عزت و سربلندى و اقتدار ملت ایران را بیشتر کن. پروردگارا! هر آن کسى که براى این ملت دل میسوزاند، کار میکند، تلاش میکند، خدمت میکند، مشمول لطف و رحمت و عنایت خودت قرار بده. پروردگارا! آنهائى که به این ملت بد میکنند، آنهائى که لطمه میزنند، آنهائى که در وحدت این ملت شکاف ایجاد میکنند، آنها را از لطف و رحمت خودت محروم کن. پروردگارا! ما را بندگان صالح خود و سربازان حقیقى اسلام قرار بده؛ قلب مقدس ولى‌عصر را از ما راضى و خشنود کن؛ روح مطهر امام بزرگوار و ارواح طیبه‌ى شهدا را از ما راضى کن.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

<< خود آگاهی >> با توجه به فطرت :
میدانیم که در فرهنگ اسلامی و سخن معصومان شناخت خود به عنوان بهترین و پر فایده ترین شناخت ها معرفی شده و نزدیک ترین راه برای شناخت خداوند تلقی می شود. البته منظور از خود آگاهی در اینجا ( معرفت نفس )، آن هم به صورت کامل و جامع و عمیق نیست بلکه شناخت اجمالی از خود فطری انسان و ویزگی هایی که هرانسانی فط تا حائز آن باشد نیز کفایت می کند. به عبارت دیگر بدانیم گرایش به نیکی ،زیبایی،حق و حقیقت ، ومحبت در یک کلمه ،جلوهای کمال الهی در انسان وجود دارد. و مصداق های غیر واقعی هر یک از اینها را از مصداق های حقیقیشان بشناسیم.
<< زمان آگاهی >> با نگاه به آینده :
یعنی زمان شناسی و موقعیت سنجی و آگاهی از مقتضیات زمانی که در آن زندگی می کنیم.یعنی در حصار گذشته محصور نبودن و در زندان حال گرفتار نشدن. و به آینده نظر کردن یعنی برسنن حاکم بر تاریخ واقف بودن و توانایی تطبیق امروز با گذشته و وقایع امروزین با وقایع مشابه تاریخی را داشتن،برای استخراج درسها و عبرتهای زمانه به منظور ساختن آینده رمشن. و چه آینده ای روشن تر از جهان پس از ظهور حضرت ولی عصر (عج) اصولا جلوه های مهم تمایز تشیع با همه ادیان و مذاهب دیگر همین آینده نگری و تعیین مسئولیت شیعه منتظر برای سهم داشتن در ساختن آینده است. و بخش عمده ای از روایات و احادیث آخر الزمانی که علایم آخر الزمان و ظهور را بیان داشته اند. و در حقیقت برای منتظران وظیفه و نقش تعیین کرده اند هم به همین خاطر است.راستی هیچ به نشانه های آخرالزمان و علائم غیر حتمی ظهور و تطابق عجیب آنها با زمان حاضر توجه کرده اید.
<< جامعه آگاهی >> با نگرش جهانی:
به طور خلاصه یعنی شناخت گرایش ها نگرش ها وارزشها و ضد ارزش هاای حاکم جامعه ای که در آن زندگی می کنیم ، آن هم بدمن هیچ تعصبی.سپس شناخت جامعه رقیب همراه با وقایع نگری و درک ضعف ها و قوت ها و تهدید ها و فرصت های جامعه خود و رقیب علاوه بر ابن درک کلی شرایط حاکم بر جامعه بین المللی و نگاه جوامع دیگر به جامعه اسلامی ایرانی ما و عوامل مهم هویت بخش زندگی ما از دیگر فاکتور های لازم این بخش است .قدم بعدی در این رابطه درک هویت جمعی خود و نقش و جایگاه خود به عنوان یک فردی از یک جمع و جزئی از یک کل منسجم برای رسیدن به جامعه آرمانی و آرمان شهر اسلامی می باشد.
<< فرقان >> :
فرقان یعنی قدرت تشخیص تشخیص خوب از بد حق از باطل ،راه از چاه هدایت از ضلالت و روشنایی از تاریکی. فرقان همان است که خداوند در قرآن می فرماید و<< من یتق اله ،یجعل له فرقانا>> یعنی چنین قدرت تشخیصی حاصل تقوای الهی ،دوری از گناهان و هوای نفس و جاذبه های دنیایی است. اگر کسی خود آگاهی داشته باشد زمان آگاه و جامعه هم آگاه باشد اما تقوا نداشته باشد. نمی تواند انسان بصیری باشد. و سر انجام در کوران فتنه های دوران حتی اگر تشخیص هم درست باشد در انتخاب دچار گمراهی خواهد شد. اگر بخوایم بصیرت خود بسنجیم معیارهای چهار گانه فوق را باید در زمینه کلی ولایت مداری خود مورد نقد قرار دهیم.

موضوعات: بصیرت از دیدگاه مقام معظم رهبری و چهار نکته در مورد بصیرت  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ب.ظ ]




موضوعات: حدیث امام صادق (ع) در مورد کسی که بدون بصیرت عمل می کند  لینک ثابت
 [ 08:25:00 ب.ظ ]




بصیرت از منظر قرآن و احادیث

معنای بصیرت:

بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است.(1)

نزد اهل معنا، نیرویى نهانى و قوّهاى قلبى است که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ مى کند.

برخى از اهل معرفت مى‏گویند: «بصیرت قوّه قلبى یا نیرویى باطنى است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و بواطن اشیا را در مى‏یابد. بصیرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس».(3)

میان بَصَر که تأمین کننده نور ظاهرى، و بصیرت که آورنده نور باطنى است، تفاوت بسیار است؛ مانند:

1. نور ظاهرى، تنها با بینایى انسان سر و کار دارد. خورشید و ماه و چراغ، بیش از این که فضا را روشن و بینایى انسان را یارى کند، کارى انجام نمیدهد. پس اگر انسانى ناشنوا بود یا در بویایى و لامسه و گویایى خود نقص داشت، با تابش آفتاب و مهتاب و نورهایى از این قبیل، مشکلاتش حل نمیشود. اما نور باطن همه نقصهاى (باطنى و معنوى) انسان را برطرف، و تمام دردهاى او را، درمان مى کند… .

در صورتى که درون کسى را روشن کرد، ساحت جانش چنان نورانى مى شود، که هم صحنه هاى خوبى را در خواب و بیدارى مى بیند، هم آهنگهاى خوبى را مى شنود، هم رایحه هاى دل انگیزى را استشمام میکند و هم لطیفه هاى فراوانى را لمس مى نماید.(4)

2. انسان دو چهره یا دوجنبه دارد: چهره ظاهرى یا مُلکى و چهره باطنى یا ملکوتى، خداوند براى دیدن ظواهر، بَصَر را به صورت بالفعل به انسان داده، بشر از آغاز تولد به کمک آن هر چه را که در شعاع چشم و منظر او قرار گیرد مى‏بیند. اما براى دیدن باطن و شهود ملکوت، قوه نورى را در نهاد او نهادینه نموده به نام بصیرت، که تا آن “نور استعدادى” از قوه به فعلیت در نیاید، رؤیت باطن و شهود ملکوت، میسر نخواهد بود.

صاحب جامع الاسرار مى‏نویسد: معناى سخن خداوند (نور على نور یهدى اللَّه لنوره من یشاء)،(5) (… و من لم یجعل اللَّه له نوراً فماله من نور)،(6) چیزى جز این نیست که تا نور حق حاصل نیاید و به دل و جان سالک نتابد،

بصیرت در او پدید نیاید. نور حق سرمه چشم بصیرت است و تمام تلاش اهل مجاهده براى آن است که مورد عنایت حق قرار گیرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد.(7)

حافظ شیرازى که مى‏گوید:

گرنور عشق حق به دل و جانت افتد ـ باللَّه کز آفتاب فلک خوبتر شوى

ناظر به همین نور است. با پرتو افکن شدن نور حق است که سالک از تحیر و تردد مى رَهَد و سرانجام به حقیقت مى رسد.

راه تحصیل بصیرت:

براى نیل به مقام رفیع بصیرت باید به بازسازى و اصلاح نفس خویش پرداخت.

مجاهده با هواى نفسانى و تهذیب روح از زنگارهاى گناه، و لطیف و شفاف ساختن آیینه دل به نور توحید، تنها صراط مستقیمى است که “حجاب دیدگان دل” را مى گشاید و آدمى را در معرض الهامات غیبى و مقام کشف و شهود قرار مى دهد.

1. توبه: اولین گام براى تهذیب نفس و تحصیل بصیرت است. توبه از تقصیرات و گناهان، بلکه از کوتاهىها و جبران حق اللَّه و حق النّاسى است.

2. ذکر خدا: ذکر زبانى، قلبى و عملى، موجب بصیرت مى گردد. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: »مَنْ ذکر اللَّه استبصر؛(8) هر کسى به یاد خدا باشد، بینایى و بصیرت یابد«.

3. هم نشینى با علما: مجالست با علما که موجب بصیرت و بینایى است. على(ع) مى فرماید: »جاور العلماء تستبصر؛(9) با دانایان بنشین تا آگاهى یابى«.

4. خرد ورزى: کسى که هر خبر یا مطلبى را مى شنود، فوراً نمىپذیرد، بلکه پیرامون آن مى اندیشد و آن را از صافى عقل و اندیشهاش مى گذراند، بصیرت و بینایى مى یابد، چنان که آینده نگرى و به کارگیرى خرد در فرجام امور باعث بصیرت و بینایى مى گردد.(10)

5. زهد: زهد و عدم دلبستگى به دنیا، از امورى است که باعث بصیرت مى گردد.(11)

6. ارتباط با خدا: ازدیاد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانى و معارف آن، توسل به ائمه(ع) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از امورى هستند که موجب بصیرت و بینایى و برخوردارى از الهامات غیبى مى‏شود.

درجات و مراتب بصیرت:

بصیرت باطنى و بینایى دل، درجات و مراتبى دارد. اوج آن مرتبهاى است که ائمه(ع) دارند.

امیرالمؤمنین(ع) مى‏فرماید: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر همه پردهها فرو افتد، چیزى بر یقین من افزوده نمی‏شود».(12)

اگر چه آن مرتبه از یقین مخصوص اولیاى معصوم(ع) است، ولى دیگران نیز مى توانند مراتبى را تحصیل نمایند. هر کسى نور باطنى را از فطرت خدا داد خویش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، مى تواند خدا و نشانههاى او را با »چشم دل« ببیند و صداى تسبیح موجودات هستى را بشنود، که به حکم »یسبّح للَّه ما فى السموات و ما فى الارض«.(13) همه آنان که در آسمان و زمینند، تسبیح خدا مى کنند. بسیارى از واقعیتها را که با ابصر نمىتوان دید، با بصیرت مشاهده مى کند، بلکه توانایى دیدن جهنم و شنیدن صداى زفیر آن را پیدا مى کند، چنان که قرآن مى فرماید: »کلاّ لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم، ثم لترونّها عین الیقین«.(14)

آثار بصیرت:

در حدیث نبوى آمده است که در دل هر بندهاى دو دیده نهانى است که به واسطه آن دو، غیب را مى نگرد و چون خدا بخواهد در حق بندهاى نیکى کند، دو چشم دلش را مى گشاید تا به واسطه آن، آنچه را که از دیدگان ظاهریش نهان است، بتواند دید.

از شمار انسانهاى صاحب بصیرت «حارث بن مالک بن نعمان انصارى» بود. پیامبر اکرم از او پرسید: “چگونه‏اى و در چه حالى؟” عرض کرد: “مؤمن راستین و اهل یقینم". پیامبر فرمود: “علامت یقین و ایمان راستینت چیست؟” عرض کرد: “زهد و کناره‏گیرى نفسم از دنیا و دلبستگى آن، موجب شد که شبهایم را به بیدارى و عبادت و روزهایم را به روزه و تشنگى بگذرانم، از این رو به درجه‏اى از بصیرت و بینایى رسیده‏ام که گویى عرش پروردگارم را که براى حسابرسى بر پا شده است، مى بینم و بهشتیان را در حال زیارت یکدیگر مى‏نگرم و زوزه وحشتناک جهنمیان را از درون آتش می‏شنوم". پیامبر فرمود: “بنده‏اى است که خدا قلبش را روشن کرده است. حال به برکت این نور الهى صاحب بصیرت شده‏اى پس آن را حفظ کن".(15)

این خاصیت نور باطنى یا بصیرت است که از فطرت انسان پرتو افشان مى شود و اگر منبع الهى آن (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگىها و تیرگى هواهاى نفسانى آن را نپوشاند، همواره چشم بصیرت باطن پر فروغ خواهد بود

اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقیقت خود را نبیند، از آن رو که نورى ندارد، خود را گم مى کند و پس از مدتى خویشتن را به کلّى فراموش مى نماید.

اهمیت بصیرت:

در مورد اهمیت و ارزش بصیرت و اینکه منظور از بصیرت کدام قسم آن است به چند حدیث اکتفا می‎کنیم.

1. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می‎فرماید: «كور آن نیست كه چشمش نابینا باشد بلكه كور [واقعى] آن كسى است كه دیده بصیرتش كور باشد.

2. حضرت امام على علیه السلام می‎فرماید: «اگر دیده بصیرت كور باشد نگریستن چشم سودى نمى‎دهد.»

3. حضرت امام على علیه السلام می‎فرماید: «با بصیرت كسى است كه بشنود و بیندیشد، نگاه كند و ببیند، از عبرتها بهره گیرد آنگاه راه روشنى را بپیماید كه در آن از افتادن در پرتگاهها به دور ماند.»

همانطور که از احادیث فوق استفاده می‎شود بینش و آگاهی، در مورد کارهایی که انسان انجام می‎دهد، بخصوص اعمال فردی و اجتماعی، حائز اهمیت فوق العاده بوده و در صورت نبود بینش کافی مخصوصا در برهه‎های حساس زندگی، آدمی را تا مرحله افتادن در پرتگاهها و خروج از صراط مستقیم الهی پیش می‎برد.

بصیرت در قرآن:

این ماده در ضمن آیات قرآن در سه معنى بكار برده شده است .

1. بمعنى بینائى دل چنانكه در آیه 19سوره مبارکه فاطر مى‏فرماید:

«هرگز كوردل و روشن ضمیر یكسان نیستند.»

2. بمعنى بینائى چشم چنانكه در آیه 2سوره مبارکه انسان مى‏فرماید:

«(بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم!»

3. بمعنى بینائى با برهان و دلیل چنانكه در آیه 125سوره مبارکه طه مى‏فرماید:

«انسان غافل در روز قیامت مى‏گوید خدایا چرا مرا نابینا محشور كردى و حال آنكه من در دنیا بینا و آگاه بودم؟

******************************************

پى نوشت ها

****************************************

1. دکتر محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 546.

3. دائرة المعارف تشیع، جمعى از محققان، ج 3، ص 271.

4. آیت اللَّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى ج 14، ص 132 - 13

5. نور (24) آیه 35.

6. همان، آیه 40.

7. جامع الاسرار، ص 510 و 580 - 579،.

8. غررالحکم، ج 5، ص 166

9. غررالحکم، ج 3، ص 387.

10. “من استقبل الامور ابصر” یا “من فکّر أبصر العواقب” ؛ همان.

11. همان.

12. بحارالانوار، ج 66، ص 209.

13. جمعه (62) آیه 1.

14. تکاثر (152) آیات 7- 6- 5.
15. الکافى، ج 2، ص 54.

موضوعات: بصیرت از منظر قرآن و احادیث  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ب.ظ ]




 


احادیث امام علی علیه السلام در مورد بصيرت

 

ارزش بصيرت
ذَهابُ الْبَصَرِ خَيْرٌ مِنَ عَمْىِ الْبَصيرَةِ.(203)
كور چشمى به كه كوردلى .

حقيقت بصيرت
اِنَّمـَا الْبـَصـيـرُ مـَنْ سـَمـِعَ فـَتـَفـَكَّرَ وَ نـَظـَرَ فـَاءَبـْصـَرَ وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَكَ جَدَداً واضِحاً.(204)
انـسـان بـا بـصـيـرت كـسى است كه بشنود و خوب بينديشد و بنگرد و ببيند و از تجارب دنيا بهره گيرد، سپس در راه روشن حركت كند.

دشمن بصيرت
دَوامُ الْغَفْلَةِ يُعْمِى الْبَصيرَةَ(205)
غفلت پيوسته ، بصيرت را كور گرداند.

وظيفه بصير
لَوْ رَاءَى الْعَبْدُ الاَْجَلَ وَ مَصِيرَهُ، لاََبْغَضَ الاَْمَلَ وَ غُرُورَهُ.(206)
اگر انسان سرامد زندگى و عاقبت كارش را بنگرد آرزوها و غرورش را دشمن مى شمارد.

—————————————————————-

203 ـ شرح غررالحكم ، ج 4، ص 32.
204 ـ نهج البلاغه ، خ 152، ص 473 ـ 474.
205 ـ شرح غررالحكم ، ج 4، ص 22.
206 ـ نهج البلاغه ، ح 328، ص 1245

 

موضوعات: احادیث امام علی علیه السلام در مورد بصيرت  لینک ثابت
 [ 08:18:00 ب.ظ ]




استخاره امام زمان (عج) (بلدالامین)

 

ذكر جملة من النوافل و صلوات الحوائج و الاستخارات‏؛ و مما يدخل في هذا الباب و يزيد في هذا النقاب ذكر الاستغاثات و أَما الاستخارات فكثيرة
تعدادی از نمازهای نافله، حاجت و استخاره را بیان می کنیم؛ و آنچه که در این باب داخل می شود و اضافه بر چیزهای قبلی، استغاثه می باشد و اما استخاره ها بسیار هستند.
9. استخاره منقول از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
وَ مِنْهَا مَا ذَكَرَهُ الْعَلَّامَةُ فِي مِصْبَاحِهِ‏
مرحوم علامه طوسی در مصباح المتهجد گوید:
أَنَّ هَذِهِ الِاسْتِخَارَةَ مَرْوِيَّةٌ عَنْ صَاحِبِ الْأَمْرِ ع وَ هِيَ أَنْ يَقْرَأَ الْحَمْدَ[1] عَشْراً فَثَلَاثاً فَمَرَّةً ثُمَّ يَقْرَأَ الْقَدْرَ[2] عَشْراً ثُمَّ يَقُولَ ثَلَاثاً
این استخاره از حضرت صاحب الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) روایت شده که فرمودند: نخست سورهٔ حمد را ده مرتبه و سپس سه مرتبه و بعد از آن یک مرتبه می‌گویی و سپس سوره قدر را ده مرتبه و آن‌گاه سه مرتبه قرائت می‌کنی و بعد از آن سه بار می‌گویی:
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَخِيرُكَ لِعِلْمِكَ بِعَاقِبَةِ الْأُمُورِ
وَ أَسْتَشِيرُكَ لِحُسْنِ ظَنِّي بِكَ فِي الْمَأْمُولِ وَ الْمَحْذُورِ
اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ الْأَمْرُ الْفُلَانِيُّ وَ يُسَمِّيهِ بِمَا قَدْ نِيطَتْ بِالْبَرَكَةِ أَعْجَازُهُ
وَ بَوَادِيهِ وَ حُفَّتْ بِالْكَرَامَةِ أَيَّامُهُ وَ لَيَالِيهِ فَخِرْ لِيَ
اللَّهُمَّ فِيهِ خِيَرَةً تَرُدُّ شَمُوسَهُ ذَلُولًا وَ تَقْعَضُ أَيَّامَهُ سُرُوراً
اللَّهُمَّ إِمَّا أَمْرٌ فَآتَمِرُ وَ إِمَّا نَهْيٌ فَأَنْتَهِي
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَخِيرُكَ بِرَحْمَتِكَ خِيَرَةً فِي عَافِيَةٍ
ثُمَّ يَقْبِضُ عَلَى قِطْعَةٍ مِنَ السُّبْحَةِ وَ يُضْمِرُ حَاجَتَهُ فَإِنْ كَانَ عَدَدُ ذَلِكَ الْقِطْعَةِ فَرْداً فَلْيَفْعَلْ وَ إِنْ كَانَ عَدَدُهَا زَوْجاً فَلْيَتْرُكْ‏
و آنگاه قسمتی از تسبیح را می گیری و دو تا دو تا ردّ می کنی؛ اگر در پایان تعداد دانه فرد باقی ماند، به معنای «اِفعَل» (انجام بده) است؛ و اگر تعداد دانه زوج باقی ماند، مفهوم آن «لا تَفعَل» (انجام نده) است

قال السيد الجليل علي بن طاوس رحمه الله في كتابه فتح الأبواب و لما رأيت أخبارا كثيرة تضمنت تخيير الإنسان فيما يقرؤه بعد الحمد في ركعتي الاستخارة هداني الله تعالى أن أقرأ فيهما كصلاة ركعتي الغفيلة لأني وجدت المستشير له في ظلمات رأيه و تدبيره فقرأت بعد الحمد في الأولى‏ وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ‏ إلى قوله تعالى‏ الْمُؤْمِنِينَ[3]‏ ثم قلت ما معناه

سید جلیل القدر علی بن طاووس رحمه الله علیه در کتابش گفت، باب هایی را باز کرده و آنچه درباره آن حدیث بسیار دیدم این است که ضمانت می کنم انسان در نماز استخاره آنچه که بعد از سوره حمد می خواند، اختیار خود را به خدای تعالی واگذار می نماید که هدایتش می کند به نمازی همانند نماز دو رکعتی غفیله، زیرا که من یافتم مشورت کردن با او را در تاریکی، رای و تدبیرش، پس در رکعت اول، بعد از سوره حمد، آیه «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ» را تا آخر آیه تلاوت کند سپس بگوید آنچه که معنایش این است:

يا أرحم الراحمين و يا أكرم الأكرمين أنا في ظلمات فيما أستشيرك‏ فيه

فنجني كما وعدت إنك تنجي المؤمنين و اكشف لي ذلك برحمتك على النبيين

ثم أقرأ في الركعة الثانية بعد الحمد وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ‏ الآية[4] ثم أقنت بعد الآية و أقول

سپس در رکعت دوم، بعد از سوره حمد، آیه «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ» را تا آخر آیه بخواند سپس دست به قنوت بردارد و بگوید:

اللهم إني أسألك بمفاتح الغيب التي لا يعلمها إلا أنت

ثم أدعو بما سنح قال و من آداب المستخير أن يكون صلاته للاستخارة صلاة مضطر إلى معرفة مصلحته التي لا يعلمها إلا منه تعالى فيتأدب في صلاته كما يتأدب السائل المسكين و أن يكون عند سجوده للاستخارة و قوله

پس بخواند به آنچه که سخن سربسته می گوید و از آداب استخاره کننده است که نماز استخاره، نماز پریشان احوال است به سوی شناختی که مصلحتش باشد که نمی داند آن را جز خدای تعالی، پس در نماز ادب کند همچنانکه سائل مسکین ادب می کند و هنگام سجده در نماز استخاره و بگوید:

أستخير الله برحمته خيرة في عافية بقلب مقبل على الله تعالى و نية حاضرة صافية

و إذا عرف من نفسه وقت سجوده أنها غفلت استغفر و تاب من ذلك

فإذا رفع رأسه من السجدة أقبل بقلبه على الله تعالى و لا يتكلم بين أخذ الرقاع فإن العبد لو كان يشاور ملكا من ملوك الدنيا ما قطع مشورته له حادث غيره

پس هنگامی که سرش را از سجده بر میدارد رو به قبله باشد و سخن نگوید بین گرفتن رقاع(تکه کاغذهایی که روی آن می نویسند) پس اگر بنده از پادشاهی از پادشاهان دنیا مشورت گیرد، آنچه که مشورتش با او بدست میدهد، تصادف دیگری است.
[1]) سوره الحمد(فاتحه) [2]) سوره القدر [3]) سوره الانبیاء، آیات 87-88 [4]) سوره الانعام، آیه

موضوعات:  استخاره امام زمان (عج) (بلدالامین)  لینک ثابت
 [ 08:12:00 ب.ظ ]




مهمانی بد

حجه الاسلام آل کاظمی:

خانواده ازکارخانه خسته شده بود. گفت برویم سری به منزل آقای پارچینی همسایه قدیم بزنیم. طبق معمول استخاره کردم. استخاره بد آمد. گفتم : استخاره بد آمد. گفتند : میرویم اگر منزل هم نبود تاحرم میرویم و زیارت میکنیم. گفتم بد آمدن استخاره معلوم نیست برای نبودن آنها باشد ممکن است دلیل دیگر داشته باشد. بهرحال آماده شده بودند وراه افتادیم برادر خانم آقانصرالله که آنروزها حدوه دوازهشت سال داشت میهمان ما بود وهمراه ما آمد. رفتیم منزل جدید آقای پارچینی. اتفاقا سید وخانواده همگی منزل بودند واز رفتنما هم خیلی خوشحال شدند. خانمها آنطرف نشستند ما وآقای پارچینی وپسرانش این طرف نشستیم .

برای پذیرائی چائی ومیوه آوردند برای قاچ کردن میوه چاقوهای جدیدی آوردند که فوق العاده تیز بود. چیزی نگشت که ازطرف خانمها سروصدا ودادوفریاد بلند شد معلوم شد برادر خانم آقا نصرالله با چاقو بجای قاچ کردن سیب چهار انگشت خودرا قاچ میکند با عجله دنبال تاکسی رفتیم وبچه را به بیمارستان رساندیم وانگشتان اورا بخیه کردند به خانم گفتم حالا به حکمت استخاره پی بردید؟ درست است که منزل بودند ولی این حادثه درکمین بود اگر به استخاره عمل کرده بودیم این خطر برطرف میشد.

موضوعات: مهمانی بد  لینک ثابت
 [ 06:16:00 ب.ظ ]





نحوه استخاره گرفتن؟

 

 

استخاره به معناى طلب خیر است; یعنى انسان از خداوند بخواهد که او را به نیکى و خیر برساند. استخاره به این معنا در روایات بسیار وارد شده و مؤمنان به نماز و دعا قبل از تصمیم گیری فراخوانده شده اند . بنا بر روایات فراوان و معتبر، مستحب است که انسان قبل از تصمیم، به خصوص تصمیم های مهم به خدا متوجه شده و قلب خود را خالص کند و به نماز بایستد و با تضرع دو رکعت نماز به جا آورد . دعاهایی که در استخاره وارد شده، از جمله دعایی که در صحیفه سجادیه وارد شده یا دعایی که در مناجات های دهگانه “الوسائل الی المسائل” از امام جواد رسیده (در حاشیه مفاتیح )یا مناجات ها و دعاهای دیگری که به وفور در روایات نقل شده، بخواند و از خدا بخواهد آنچه به خیر و صلاح اوست، به قلبش القا کند و او را بر آن مصمم و از آنچه به خیر و صلاحش نیست، منصرف گرداند.
روایات وارده در استخاره بدین معنا بسیار فراوان و معتبر است. همه عالمان به اجماع بر استحباب مؤکد آن باور دارند و عین توحید و عبودیت و بندگی است.
البته استخاره ها همراه نماز و دعا و تضرع و توسل به ذات حق هستند. به همین جهت عالمان آن ها را جایز و مصداق توسل و هدایت خواهی شمرده اند. در ادله آن تسامح کرده و تحقیق عمیق و موشکافی را کنار نهاده اند. آنان حتی اجازه داده اند که فرد به یک عالم مومن و متقی یا شخص اهل نماز و قرآن مراجعه کرده و از او طلب استخاره کند. او هم با توسل به در گاه خدا و با هدایت طلبی از او ، قرآن را باز کند. به آیه اول صفحه نظر انداخته و با توجه به معنای آیه، به خوب یا بد بودن آن چه در نظر طالب استخاره هست، اشاره کند . با توجه به روایات و توضیح عالمان و فقیهان، مستحب مؤکد است انسان قبل از عزم نهایی یا حتی قبل از تصمیم ابتدایی در همه کار ها به خصوص در کار های مهم، نماز استخاره بخواند. بعد از نماز، دعا و مناجات استخاره بخواند. بعد در کاری که می خواهد انجام دهد تامل کند. پیرامون آن مشورت نماید. بعد به آنچه در نظرش خوب آمد، عمل کند. عمل به استخاره های معمول با توسل به خدا منع ندارد، گر چه باید سعی کرد که عادت نشود و فرد باب عقل و فکر و مشورت و تصمیم گیری را بر خود نبندد و نخواهد فقط با استخاره کار کند .
استخاره کردن روش های گوناگونی وجود دارد که به روش استخاره با قرآن و با تسبیح اشاره می کنیم:
سیدبن طاووس از کتاب دعوات خطیب مستغفری نقل کرده است که او از حضرت رسول خدا(ص)نقل کرد: هر گاه خواستی تفأل به کتاب اللّه بزنی، سوره اخلاص (قل هو الله احد) را سه مرتبه بخوان. سه مرتبه بر محمد(ص)و آل او صلوات بفرست. بعد قرآن را باز کن. طبق معنای آیه اول طرف راست صفحه ، عمل کن ; اگر بد است ، کار مورد نظر را ترک کن. اگر خوب است، آن کار را انجام بده.
روش استخاره با تسبیح:
برخی از بزرگان از امام زمان(ع) نقل کرده اند: یک قبضه از تسبیح را بگیر. جفت جفت جدا کن. اگر دو تا آمد خوب است ; یعنی به جای آور و اگر تک باشد، به معنای این است که خوب نیست ; یعنی ترک کن.
البته بر عکس هم می شود; یعنی جفت بد باشد و تک خوب ; بستگی به قصد شما دارد; یعنی اگر از اول قصدتان این بود که اگر جفت بیاید، بد است; همان را ملاک قرار دهید. اگر قصدتان این بود که تک معنای خوب باشد، به آن عمل کنید.(1) علاوه بر مطالبی که نوشتیم ، دعاهای مخصوصی هم وجود دارد که می توانید از مفاتیح استفاده کنید.

******************************************
پی نوشت :

******************************************
1. کلیات مفاتیح الجنان ، تألیف شیخ عباس قمی، ص 995ـ 989.

موضوعات: نحوه استخاره گرفتن؟  لینک ثابت
 [ 06:13:00 ب.ظ ]




نظر آیت الله بهجت(ره) درباره استخاره + راه ملاقات با امام عصر(ع)

 

فرهنگ > کتاب - حضرت فرمودند: بگو تو در فکر این مباش که مرا ببینی، خودت را درست کن، ما به سراغت می آییم.

به گزارش خبرآنلاین، جلد سوم «در محضر بهجت(ره)» گریده 500 نکته از بیانات حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) به همت محمدحسین رخشاد از سوی موسسه فرهنگی سماء روانه بازار نشر شد.

«ذکرالله حدی ندارد، افعال انسان در عین اختیاری بودن به توفیق الهی انجام می گیرد، اگر عقرب روی دستشان بگذاری، آنها را نمی گزد، مقربین از شوق بهشت جان سپرده اند و ما، قرآن آینه بهشت و جهنم، آیا می شود امام زمان(عج) چهارصد میلیون یاور داشته باشد و …، چه کنیم که معصیت نکنیم، خواندن نامه توسط آخوند ملافتح علی در جیب قاصد بدون نگاه کردن به آن ذکر خدا و…» از جمله بخش های این کتاب است.

چند بخش برگزیده از کتاب را در ادامه می خوانید:

«شخصی در فکر دیدار امام زمان(عج) بود، با محاسبات فهمید که با قفل سازی مراوده و ارتباط دارند. در راستای قفل سازان نزد یکی از قفل سازها رفت دید پیرزنی برای ساختن کلید قفل به او مراجعه کرده و پرسید اجرت آن چقدر می شود؟ قفل ساز پاسخ داد: یک عباسی می سازم. پرسید بعد از ساختن چقدر می خری؟ آن را به سیصد دینار یا یک سنار(مبلغی که خیلی کمتر از آنچه می ساخت) می خرم. سپس به قفل ساز دیگری مراجعه نمود که به یک سنار می ساخت و به یک عباسی(دوبرابر) می خرید. از اینجا فهیمد که این قفل ساز است که شاید با حضرت ارتباط دارد. لذا به او گفت: سلام مرا به آقا برسان و بگو چگونه می توان به خدمت شما رسید؟ قفل ساز گفت: فلان وقت برای گرفتن جواب بیا. در وقت مقرر مراجعه کرد و جواب حضرت را خواست. قفل ساز گفت: حضرت فرمودند: بگو تو در فکر این مباش که مرا ببینی، خودت را درست کن، ما به سراغت می آییم. از کسانی مباش که قفل را به یک عباسی درست می کنند و سیصد دینار و یک سنار می خرند؛ مثل کسانی باش که به یک سنار درست می کنند و به یک عباسی می خرند…»

*

سوال: آیا استخاره شرعا الزام آور است؟

جواب: برای کسی که نمی خواهد به استخاره عمل کند، استخاره کردن خوب نیست.

*

مرحوم آخوند فاضل اردکانی خیلی با دست بوسیدن مخالف بود، سیدی آمد و به ایشان گفت: شخصی سفارش کرده که از جانب او دستتان را ببوسم، ایشان هم به او و هم به واسطه بد گفت و سخت ناراحت شد. بعدکه غضبش فرو نشست، گفت: «خدایا، اولاد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را ناراحت کردم، دلش را آزردم…» بعد دستش را دراز کرد و گفت: «فلان فلان شده، بیا ببوس! فلان‌فلان شده، دست کسی را که معصیت نکرده (معصوم علیه السلام) باید بوسید.»

اگر فحاشی‌های ایشان - که به جا واقع می‌شد و بالاتر از موعظه بود ـ گردآوری می‌شد، یک کتاب کرامت و اخلاق بود.

*

آقای بروجردی ـ قدس سره ـ به کسبه و تجار می‌فرمود: در مورد تجارت، استخاره نکنید؛ زیرا اگر زیان دیدید، خیال می‌کنید، استخاره شما را ورشکست کرده است! این گونه افراد نمی‌دانند اگر استخاره نمی‌کردند و اقدام می ‌ردند، چه می‌شد و به چه هلاکت (مالی و جانی) بدتر از آن چه پیش آمده، مبتلا می‌شدند.

*

مرحوم میرزا جواد آقا ملکی و عالم دیگر اهل تبریز در محضر مرحوم ماقانی ـ صاحب کتاب تنقیح المقال - بودند، آقا میرزا جواد - رحمت الله - می‌گوید: نفْسم به من گفت: اگر آن عالم یکی گفت، تو هم باید یکی بگویی! ولی من با خودم گفتم: باید کفش او را جفت کنی! نفْسم ناراحت شد که چطور؟! گفتم: کفش خادمش را هم باید جفت کنی!

 

موضوعات: نظر آیت الله بهجت(ره) درباره استخاره + راه ملاقات با امام عصر(ع)  لینک ثابت
 [ 06:09:00 ب.ظ ]





استخاره در اسلام

*********************************************************************



باز در اعتقادات اسلامی به عواملی که در تصمیم سازی خردمندانه دخیل اند و عقل را در حقیقت یابی و شفاف اندیشی، مدد می رسانند، تاکید فراوان شده است که مهم ترین آن ها «مشورت » است.مشورت - که همان «اندیشه جمعی » است - بسیاری از گره های کوری را که عقل فردی، قادر به گشودن آن ها نیست به راحتی می گشاید و بر نقاط تاریک، نور می تاباند.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله - که عقل کل نامیده شده - از طرف خدا موظف بود که در برخی از کارها با اصحاب خود مشورت کند: «

و شاورهم فی الامر (1); ای پیامبر، در کارها با آنان مشورت کن » .در احادیث نیز مشورت، بهترین پشتیبان و برترین عامل دل گرمی است: «لا ظهیر کالمشاورة » (2).

با مشورت، نقص عقل فردی تا حدود زیادی، جبران می شود و مجموعه ای از اطلاعات و تجربیات گران بها، که دیگران در طی سال های بسیاری بدان ها دست یافته اند، به آسانی در دسترس قرار می گیرد.کسانی که به مشورت معتقدند و حاصل آن را در عمل به کار بسته اند از زیان های مادی و معنوی فراوانی جسته اند.

در این مشورت ها ما در واقع، خیر و خوبی خود را می جوییم; کاری را در نظر گرفته و درباره آن، اندیشه کرده ایم ولی از یک سو به خاطر پیچیدگی موضوع و از سوی دیگر، برد محدود تفکر، هنوز درتردیدیم، پس به ناچار، عقل های دیگر را هم به یاری می طلبیم تا ما را در جهت ادراک و هشیاری، کمک کنند:

مشورت ادراک و هشیاری دهد.عقل ها مر عقل را یاری دهد (3)

امر شاورهم برای آن بود.کز تشاور، سهو و کژ کمتر شود (4)

اما بسیار اتفاق افتاده است که پس از تفکر و مشورت، باز هم در تردیدیم و توان تصمیم قاطع را در خود نمی بینیم، در این هنگام، و در این حالت شک و دودلی عذاب دهنده، عقل و شرع توصیه می کنند که به مشورتی دیگر، دست زنیم ولی این بار با عقل بی نهایت و آگاه مطلق و خداوندگار هستی; همو که بر نیک و بد بندگان، آگاه است و خیر همگان را می خواهد.این گونه مشورت و خیرطلبی، همان چیزی است که در فرهنگ اسلامی، «استخاره » نام دارد.
هنگام استخاره

استخاره در میان تعداد کثیری از اقشار مختلف جامعه از زن و مرد، شهری و روستایی از پزشک و مهندس تا روحانی و مرجع تقلید، از کارگر و تاجر و کاسب تا حقوق دان و نویسنده و معلم و روشن فکر، معتقدان پروپا قرصی دارد.ولی تعداد قابل ملاحظه ای از این افراد، اولا: هنگام رجوع به استخاره را نمی دانند و یا به پیش شرطهای آن، وقوف و توجه چندانی ندارند، به طوری که قبل از تفکر و سنجش و مشورت، فورا به استخاره متوسل می شوند.ثانیا: از انواع استخاره، فقط استخاره با قرآن و تسبیح و کاغذ (رقعه) را می دانند و از گونه های دیگر آن; یعنی، استخاره مطلق، قلبی و مشورتی بی اطلاع اند.شاید از همین روست که استخاره در نزد مخالفان، دعوت به ترک اندیشه و مشورت، تلقی شده است، حال آن که استخاره به موقع و به جا و با رعایت تمامی آداب و پیش شرطهای آن، مرحله نهایی خردورزی است و به هیچ رو، ذبح تفکر و ترک مشورت و دعوی غیب دانی و آینده خوانی نیست; خصوصا سه نوع استخاره مطلق، قلبی و مشورتی - که روش و آداب آن ها در همین کتاب آمده است - مرحله تکمیلی و ضروری هر تصمیم گیری عاقلانه و سنجیده است.عقل سلیم حکم می کند که کارها با اراده قوی و دل گرمی و «گواهی خاطر» آغاز شود تا فرجامی نیکو داشته باشد; به قول صائب:

مرا ز خضر طریقت، نصیحتی یاد است که بی «گواهی خاطر» به هیچ راه مرو
دیدگاه ها درباره استخاره

اساسا باید گفت که در باب استخاره و تفال، سه دیدگاه وجود داشته و دارد: افراطی، تفریطی و معتدل.

دیدگاه نخست، از آن کسانی است که با عقل از سر خصومت درآمده اند و در هر کار جزئی، پیش از سنجش و استشاره به تفال و استخاره، رو آورده اند.این دسته عملا می گویند: عقل محدود، قادر نیست خیرما را نشان دهد، و مشورت نیز در واقع، رایزنی با عقل های محدود دیگر است، پس چه بهتر که در همان ابتدای کار، با گشودن مصحف و یا چنگ زدن به تسبیح، از آگاه مطلق و خداوندگار هستی، راه درست و خیر واقعی خود را بخواهیم.

معتقدان این روش، از اشارت های صریح و روشن خداوندگار هستی و آگاه مطلق، در جهت ایمان به پیامبر باطنی (عقل) (5) ، که یاور نیرومند پیامبر بیرونی (شریعت) است، غافل شده و از توان های عظیم آن، چشم پوشیده اند، از این رو به کم تدبیری، گرفتار آمده و در پیچ و تاب های زندگی روزمره، زمین گیر شده اند، که این خود، جزای نادیده گرفتن عقل است و خداوند، پشت به عقل کنندگان را دوست ندارد.

متاسفانه آن چه استخاره و تفال را در چشم برخی، ضعف عقل و نیاز غیب دانی، جلوه داده، کردارهای نسنجیده همین متشرع مآبانی است که به پیامبر باطنی - که همان عقل است - ایمان محکمی نداشته و رسالت آن را در هدایت و رهبری بشر، نادیده انگاشته اند.

دیدگاه دوم به کلی منکر استخاره و تفال است و این دو را دریچه هایی می داند که دست پندار آدمی به روی دنیای غیب گشوده است.این دیدگاه معتقد است: «تا وقتی انسان ظلوم جهول، دیوان طالع خود را به دست منشیان قضا و قدر می داند و از توان های خویش، بی اطلاع است و تاهنگامی که انسان، سرنوشت خود را فرآورده «کارگاه غیب » و به هم بافته «تقدیر و گناه » می شناسد و از تاثیر وجود خود، غافل است، در هر جا که دریچه ای به دنیای غیب سراغ گیرد چاره ای ندارد جز آن که گردن دراز کند و از آن جا با بیم و امید، نقش سرنوشت ناپیدای خویش را در آفاق دور دست دنیای دیگر، جست و جو کند» . (6)

این دیدگاه، نسبت به استخاره و تفال، تصوری به مراتب پراشتباه تر از دیدگاه اول، دارد، زیرا اولا: انسانی که پس از تعقل و مشورت، و در حالت تردید و دودلی، استخاره می کند، دست پندار به سوی دنیای غیب نگشوده است و سر غیب دانی و راز دانی ندارد بلکه برای انجام و یا ترک کار خود، گواهی خاطر و اطمینان قلب و قوت اراده می طلبد.ثانیا: گذشته از استخاره، هر انسان با ایمانی، دیوان طالع خود را به دست منشیان قضا و قدر و فرآورده کارگاه غیب می داند، و این از اصول اولیه ایمان به خداست.

دیدگاه سوم، با وقوف بر منزلت عقل و شناخت از جایگاه مشورت، به گونه ای استخاره و تفال را تبیین و سپس تایید می کند که عین خردورزی و در راستای اندیشه گری است.یکی از طرفداران دانشمند و خرافه ستیز این دیدگاه، علامه طباطبائی، فیلسوف و مفسر بزرگ اسلامی است، که نظریه خود را این گونه تبیین می کند:

«حقیقت امر این است که انسان وقتی بخواهد، دست به کاری بزندناچار است زیر و روی آن را بررسی نماید و تا آن جا که می تواند فکر خود را - که موهبتی خدادادی است - به کار اندازد و چنان چه از این راه نتوانست صلاح خود را در آن کار، تشخیص دهد ناگزیر باید از دیگران، کمک فکری بگیرد و تصمیم خود را با کسانی که صلاحیت مشورت و قوه تشخیص صلاح و فساد دارند در میان بگذارد تا به کمک فکر آن ها خیر خود را در انجام و یا ترک آن کار، تشخیص دهد.و اگر از این راه هم چیزی دستگیرش نشد، چاره ای ندارد جز این که به خدای خود متوسل شده، خیر خود را از او مسئلت نماید، که این همان «استخاره » است.و نباید این کار را «دعوی علم غیب » دانست و نیز نباید آن را «تعریض به شئون الوهیت پروردگار» نام نهاد، هم چنان که مشورت را هم نباید، به خیال این که تشریک غیر خدای متعال در امور خود است، شرک نامید.

خلاصه این که: هیچ مانع و محذور دینی در استخاره و مشورت نیست، چون استخاره، کاری جز تعیین یکی از دو طرف تردید را انجام نمی دهد; نه غیر واجبی را واجب، نه حلالی را حرام، نه حکمی از احکام خدا را تغییر می دهد و نه آدمی را به آن چه در پس پرده غیب است، خبردار می کند، بلکه فقط و فقط می گوید: خیر صاحب استخاره در فعل است یا در ترک، و بدین وسیله او را از تردید، نجات می دهد.ولی این که اثر فعل و ترک کار، در آینده چه خواهد بود و چه حوادثی را به بار خواهد آورد از عهده استخاره بیرون است و استخاره از تعیین این جهت، ساکت است و آینده صاحب استخاره از خیر و شر، عینا مانند کسی است که استخاره نکرده و کار خود را با فکر و مشورت، انجام داده است.

همین اشکال را ممکن است کسی در استخاره با قرآن هم بکند، به توهم این که: «استخاره با قرآن، به دست آوردن عالم غیب است، چرا که نفس صاحب استخاره از استخاره با قرآن و تفال به آن و امثال آن، نحوست و میمنتی را احساس می کند که اگر استخاره اش خوب بود، انتظار خیر و نفعی را می کشد و اگر بد بود، مترصد شر و ضرری می شود.»

این اشکال نیز، توهمی بیش نیست، زیرا به طریق صحیح - هم از شیعه و هم از اهل سنت - روایاتی داریم که پیغمبر صلی الله علیه و آله خودش تفال به خیر می زد و مردم را هم به این عمل، توصیه می فرمود و از فال بد زدن، نهی می نمود و می فرمود: «هر جا که فال بد زده شد، به خدا توکل کنید و در پی کار خود بروید» .بنابر این، هیچ مانعی از تفال زدن با قرآن کریم و امثال آن، به نظر نمی رسد، چون اگر استخاره، خوب بود، صاحب استخاره، عمل را با طیب نفس و دل پاک، انجام می دهد و اگر بد بود، به خدا توکل کرده، در پی کار خود می رود.

پس استخاره با قرآن جز همان طیب نفس و رفع تردید و سرگردانی و امید به نفع و سعادت، اثر دیگری ندارد» . (7)
چه کسی استخاره کند؟

این اشاره ای بود به سه دیدگاه مهم در خصوص استخاره و تفال.ولی در این مورد یک نکته ظریف را - که در واقع اصل و اساس استخاره است - همیشه باید در نظر داشت و آن، این که: استخاره، صرفا یک تضرع شدید درونی و شخصی و یک نوع حالت عرفانی است که در لحظه تردید و دودلی به فرد استخاره کننده دست می دهد، به طوری که با همه وجود، خود را از درون با مبدا اعلی پیوند می زند و از او راه و چاره می طلبد.از همین روست که در احادیث معصومین علیهم السلام وارد شده است که: «هر کس خودش استخاره کند.» چنان که علامه مجلسی - رحمة الله علیه - می گوید: «سید بن طاووس (ره) گفته است: «من حدیث صریحی ندیده ام که کس برای دیگران استخاره کند و اصل، آن است که هر کس برای خودش، استخاره نماید» . (8)

علامه مجلسی در بیان این مطلب می گوید: «اولی و احوط آن است که هر کس برای خودش استخاره کند، زیرا ما هیچ حدیثی نداریم که شخصی به وکالت از دیگری استخاره نماید، و اگر وکالت در استخاره، جایز و یا بهتر بود، شایسته و سزاوار بود که اصحاب، از امامان علیهم السلام تقاضای استخاره نمایند و اگر چنین چیزی می بود، نقل می شد و دست کم، یک روایت در این مورد به ما می رسید.به علاوه آن کس که مضطر و حاجت مند است، اگر خودش استخاره کند به اجابت، نزدیک تر است و دعای او به اخلاص در نیت، نزدیک تر است » . (9)
استخاره با قرآن

همین جا باید گفت: کسانی که با قرآن، انس و الفتی ندارند و محکم و متشابه آن را نمی شناسند و از علم تفسیر، بهره ای ندارند، باید از استخاره و تفال با قرآن، سخت بپرهیزند و آیات خدا را به بازی نگیرند.شاید این حدیث شریف در اصول کافی خطاب به این دسته از افراد باشد که: «به قرآن، تفال مزن » (10).در جایی که فقیه بزرگ شیعی، آیة الله العظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی (ره)، از استخاره با قرآن می پرهیخت و می فرمود: «من درست نمی فهمم مثلا

یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض (11) » نسبت به موضوع استخاره، خوب است یا بد» (12) دیگران باید صد چندان بترسند و تا می توانند از این کار دوری جویند.

انواع دیگر استخاره، خصوصا استخاره های مطلق، قلبی و مشورتی، استخاره های آسان و عقل پسندی است که در مورد آن ها هم احادیث بسیاری از جانب معصومین علیهم السلام رسیده است و برای هر فردی - با هر درجه از علم و ادراک - انجام آن ها میسر است; کافی است که همان حالت تضرع و اتصال درونی ایجاد شود.

عجیب است که ما از انواع دیگر استخاره، غافل شده ایم و فقط به استخاره با تسبیح و قرآن پرداخته ایم.شاید علت این باشد که این دو نوع استخاره، محسوس تر و راحت ترند و ما با حذف مقدمات آن ها، راه را برای خود نزدیک کرده ایم، و یا این که می خواهیم جملاتی را با چشم خود ببینیم که به طور مستقیم، فرمان کاری را به ما می دهد.حال آن که باید معتقد شد: انسانی که عمیقا از درون با خدا پیوند برقرار کرده، در وقت اضطرار، نه فقط با آیات قرآن و یا دانه های تسبیح بلکه با تمامی پدیده های هستی، خود را از تردید می رهاند و خداوند با تک تک پدیده ها و با جزئی ترین آن ها راه را به او نشان می دهد.

امید آن که قلوب ما با یاد خدا مانوس گردد تا در هنگام تردید، اتصال و ارتباط قلبی، آسان شود و لغزشگاه های تردید و دودلی را به سلامت، پشت سر بگذاریم.
دیدگاه ها درباره استخاره
امام خمینی «ره »

امام خمینی - قدس الله سره - در کتاب کشف اسرار می فرماید:

آیا ما می توانیم به وسیله استخاره یا غیر آن، با خدا ارتباط پیدا کنیم و از نیک و بد آینده با خبر شویم یا نه؟ اگر می توانیم پس باید از این راه، سودهای بزرگ مالی و سیاسی و جنگی ببریم و از همه دنیا جلو باشیم.پس چرا مطلب، به عکس شده:

و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنی السوء (13) و اگر نمی دانیم پس چرا با نام خدا و جان و مال مردم بازی می کنند.

پس از آن که ما مورد استخاره و معنای آن را روشن کنیم، جواب این سؤال هم معلوم می شود.و واضح است که مخالفان با طرح چنین موضوع ساده و روشنی، ندانسته با دین داران به نبرد برخاسته و بزرگان دین را هدف ناسزاها قرار داده اند و یا دانسته و از روی تعمد برای بدبین کردن مردم به بزرگان آیین، چنین دروغی را به آن ها بسته و نتیجه هایی کودکانه از پیش خود گرفته اند و آن چه آن ها می گویند، علما از آن برکنارند.

معنای استخاره: برای استخاره دو معنا است: یکی از آن ها معنای حقیقی استخاره است [یعنی استخاره مطلق] و در اخبار و روایات (14) ما از آن بیش تر نام برده شده و پیش خواص، متعارف است و آن، طلب خیر نمودن از خداست.این نوع از استخاره در تمام کارهایی که انسان می کند، خوب و مستحب است.هم چنین این نوع استخاره، یکی از رشته های دعاست که خداوند متعال در قرآن، به آن اهمیت شایانی داده است، حتی در سوره فرقان می فرماید:

«قل ما یعبؤا بکم ربی لو لا دعاؤکم فقد کذبتم فسوف یکون لزاما» (15).

خلاصه کلام آن که: این قسم از استخاره - که اخبار، بیش تر در اطراف و آداب آن دستور دادند - صرف دعا و از خدا طلب خیر کردن است.شاید یاوه سرایان و طعن زنندگان به استخاره، این طور، استخاره را ندیده یا نشنیده باشند، چون پیش عامه مردم به عنوان استخاره، معروف نیست تا به گوش مثل این ها برسد.

یک معنای استخاره آن است که: پس از آن که انسان به کلی در امری متحیر و وامانده شد، به طوری که نه عقل، او را به خوبی و بدی آن، راهنمایی کرد و نه عاقل دیگری، راه خیر و شر را به او فهماند و نه خدای جهان درباره آن کار، تکلیفی و فرمانی داشت که راهنمای او باشد، در این صورت که هیچ راهی برای پیدا کردن خوب و بد در کار نیست، و دین دار و بی دین به ناچار، یک طرف را اختیار می کند و کورکورانه و متحیرانه و دو دل، آن را انجام می دهند، در این حال بی چارگی و دو دلی و تحیر - که باید آن را از بدترین حالات بشر شمرد - اگر یکی پیدا شود و انسان را به یک سوی کار، دل گرم کند و با اراده راسخ و امیدوارانه، به کار وادار کند، چه منت بزرگی به انسان دارد.

این جا دین داران می گویند: خدای عالم که پناه بی چارگان و دادرس افتادگان است، در حالت تحیر و دو دلی - که در آن حال، انسان بیش تر از همه حالات، محتاج به دستگیری است - خداوند متعال از عالم رافت و رحمت و مهربانی اش، یک راه امیدی بر روی انسان باز کرده و اگر انسان با این حال اضطرار به او پناه ببرد و از او راهنمایی جوید و عرض کند: «بار الها، این وقتی است که عقل ما و دیگران در پیدا کردن راه خوب و بد، وامانده است و راه چاره برای ما نیست، تو که چاره ساز بی چارگان و عالم به اسرار پنهانی، ما را به یک سوی کار، راهنمایی کن و اراده ما را به یک طرف قوی کن، تو به ما دل گرمی ده و از ما دست گیری کن » .

در این صورت، خدای جهان - که قادر بر پیدا و نهان است - یا دل او را به یک سو می کشاند و راهنمای قلب او می شود [در استخاره قلبی] که او مقلب القلوب است، یا دست او را به یک طرف تسبیح می اندازد [در هنگام استخاره با تسبیح] یا به وسیله قرآن، دل او را گرم می کند [در استخاره با قرآن] .

اکنون یاوه سرایان باید به این پرسش، پاسخ دهند که: آیا در ایام زندگانی و در روزگار پرآشوب جهان، برای انسان، چنین حالی پیش نمی آید؟

جواب آن ها به ناچار، مثبت است، زیرا که تمام دانش مندان عالم هم، گاهی راه تاریکی برای آن ها پیش می آید که نور عقل و چراغ خرد آن ها، پیش پای شان را روشن نمی کند.آیا در این حال دو دلی و تحیر، انسان وامانده متحیر، که از عقل دیگران نیز استمداد جسته و راهی پیش پای او نگذاشته اند، نیازمند به یک راهنمایی نیست که راه چاره برای او باز نماید.آیا پس از خاموشی چراغ عقل ها و واماندن تدبیر عاقلانه خردمندان غیر از خدای جهان - که همه پیدا و نهان، پیش او آشکار است - کسی راهی به مقصود خود دارد.

در این جا یک پرسش دیگر، گفتار ما و مخالفان [استخاره] را به پایان می رساند و آن این است که: آیا خداوند که خود را به رحمت و رافت و مهربانی، معرفی کرده و سفره رحمت و خوان نعمت او بر جهانیان باز است و شیوه راهنمایی و سنت او دستگیری است، در چنین حالی اگر بنده بیچاره او با روی نیازمندی و دست گدایی، در خانه او رود او را محروم می کند؟

دین داران می گویند ما آن خدایی را شناختیم که دستگیر بی چارگان و راهنمای واماندگان است.شما در این جا چه جواب دارید؟ من می گویم در آن محبس تاریک، مختاری [ظاهرا زندان بان سنگ دلی بوده است] هم اگر چنین حالی از انسان ببیند و به قلب انسان، آگاه باشد که امیدش به غیر او به کس دیگری نیست، او هم از انسان، دست گیری می کند، شما اگر خدا را دست کم به قدر مختاری بدانید، آن گاه با دین داران آشتی خواهید کرد.

گواه قرآنی برای گفته ما: ما برای این امر روشن ساده، که عقل هر خردمندی به آن ایمان دارد و هر کس کوچک ترین ایمانی به خدای جهان داشته باشد در قبول آن ناگزیر است، خود را نیازمند به دلیل دیگری جز راهنمایی عقل نمی دانیم، ولی برای آن که خوانندگان بدانند در این گفتار، دین داران از آیات قرآن، گواه دارند، ما خود را به ذکر آن نیازمند دیدیم:

خداوند متعال در قرآن می فرماید:

«امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء…» (16).

خداوند متعال در ضمن آیاتی که قدرت ها و نعمت های خود راشمارش می کند، می فرماید: آیا غیر از خدای جهان کیست که جواب بی چارگان را بدهد و خواهش و دعای آنان را اجابت کند و بدی ها را از آن ها بردارد و دور کند، مگر خدای دیگری در کار است که مردم به او پناه ببرند و از او جواب بگیرند و به واسطه او بدی ها را رفع کنند; یعنی در حال اضطرار و بی چارگی جز خدای جهان کسی نمی تواند، خواهش بی چارگان متحیر را اجابت کند و بدی را از آن ها رفع کند; مثلا جوانی بیمار شده است، برای درمان او شورای عالی طبی، متشکل از پزشکان و دانش مندان طراز اول، تشکیل شده است.این پزشکان در عمل کردن این جوان، به تردید افتاده اند; یعنی می گویند در عمل کردن خطر است و در عمل نکردن هم خطر است.پدر و مادر این بیمار جوان هم با امیدهای دور و دراز در انتظارند.در این حالت، نور دانش پزشکان، پیش پای آن ها را روشن نکرده، بنابراین تکلیف قطعی برای بیمار، معلوم نکردند.آیا در این حال اضطرار و بی چارگی پدر و مادر مهربان، که تنها در این جهان به آن یک جوان، دلخوش کرده بودند، اگر خدای متعال با دعا و توجه و توسل آنان به پیش گاه او یک راه امید به رویشان باز کند و خوب و بد عمل کردن را به آنان و پزشکان، نشان دهد کجای عالم به هم می خورد.آیا در این حال، جز خدای جهان، دادرسی هست؟ در این حالت، دین داران می گویند به وسیله استخاره و توجه به خدای مهربان، می توان راهی به دست آورد.

این هم ناگفته نماند، اخباری که درباره استخاره است وعده نکرده اند که همیشه شما را بی کم و کاست به مقصود برسانند بلکه آن چه وعده شده این است که خدای عالم به کسی که از او خیر بخواهد، خیر می دهد، اگر در این جهان، صلاح باشد این جا می دهد و گرنه برای او ذخیره می کند.

تاثیر قوت اراده: دانش مندان جهان و علمای معرفة الروح و روان شناسان قدیم و جدید و شرقی و غربی، این سخن را به خوبی پذیرفته اند و در محافل علمی، تلقی به قبول شده است که انسان با قوت اراده، کارهایی از پیش می برد که بدون آن، ده یک آن را هم نمی تواند انجام دهد بلکه اراده قوی گاهی در خود انسان یا دیگری کارهای فوق العاده انجام می دهد، مرضی را که باید با به کار بردن داروها علاج کرد، اراده قوی خود مریض یا دکتر، علاج می کند.

هم چنین روشن است که دلگرمی به کاری و امید به پیشرفت امری، آثار خارق العاده ای دارد، چه بسا دو نفر به کاری مشغول اند، یکی از آن ها از انجام آن کار مایوس است یا با دو دلی و تردید، مشغول است ولی دیگری با خاطر جمعی و اطمینان نفس، مسلم است که فرد دومی به خاطر قوت اراده و دل چسبی به کار، آن را از پیش می برد و اولی به خاطر تردید و دو دلی، وقت را گذرانده و سرانجام موفق نمی شود.

ما می گوییم شما اگر با دلایل قبلی ما - که از روشن ترین احکام خرد بود - موافقت نکنید و خدای جهان را از حال بندگان خود، غافل بدانید یا بگویید به کارهای مردم کاری ندارد، با این دلیل نمی توانید مخالفت کنید.

اگر برای استخاره همین یک نتیجه، بیش تر نباشد که مردم دو دل را گاهی قوی الاراده می کند و سردی ها و سستی ها را مبدل به گرمی و پشت کار می کند، برای خوبی آن، بس بود.شما می گویید ما اشخاصی را که متحیر و دو دل اند، به کار دل گرم کنیم و آن ها را از دو دلی و تحیر، بیرون آوریم یا آن ها را در همان حال تحیر و دودلی بگذاریم و روزگار را با سستی و سردی بگذرانند.

غلط اندازی ماجراجویان: ماجراجویان بی خرد، اشتباه کاری و عوام فریبی را از دست نمی دهند و به مردم چنین وانمود می کنند که ملاها یکسره حکم خرد و فرمان عقل را کنار گذاشته تمام کارها را با استخاره انجام می دهند.از این جهت، می گوید: «خوب است ما عالم را با استخاره بگیریم » بی چاره بی خرد، غافل از آن است که بیش تر کسانی که با روحانیان سر و کار دارند، می دانند که مورد استخاره کجاست.کار روشنی که عقل خود انسان یا دانای دیگر به آن راه دارد، نه مردم، پیش روحانی رفته و استخاره می خواهند و نه اگر رفتند و به آن شخص روحانی، کار خود را گفتند، آن ها چنگ به تسبیح می زنند.مریض به حکم عقل، محتاج معالجه و نیازمند طبیب است، اگر در این شهر، فقط یک پزشک وجود داشته باشد و کسی مریض باشد، باید نزد او برود و استخاره لازم نیست ولی اگر در همین شهر، دو پزشک دانش مند وجود داشته باشد که یکی را از دیگری بهتر نمی دانیم و راه ترجیح هم نداریم و پای عقل در گل است، در این حالت، دین داران یا از خدای عالم طلب خیر می کنند و با دل گرمی به یکی از آن ها رجوع می کنند و این یک نوع استخاره است، و یا با حال بی چارگی با خدای جهان، مشورت می کند و قرآن را باز کرده و یک راه امیدی پیدا می کنند. خدای مهربان هم آن ها را محروم نمی کند و از در خانه رحمت بی زوال، نمی راند.

این دل گرمی به علاج و چشم داشت به لطف خدای مهربان، چه قوه روحانی در مریض، تزریق می کند و پرستاران را با چه دل گرمی به کار وادار می کند و طبیب را با چه اطمینان به معالجه وامی دارد.این خود یکی از راه های معالجه است که علمای روان شناسی، اکنون پس از سال های طولانی به آن برخورد کرده اند، ما با نور نبوت، بیش از هزار سال است آن را دریافته ایم.

پس گفتار بیهوده شما که می گویید خوب است به وسیله استخاره و با چند نفر پیاده و سواره به مملکت انگلستان حمله کنیم و همه جهان را به زیر پرچم بیاوریم، غلط اندازی بی خردانه ای است که اگر در عالم، رسوایی، معنای درستی داشته باشد گمان ندارم از گوینده این حرف بیهوده تجاوز کند.

و اما این که گفتید: موسیلینی (دیکتاتور ایتالیایی) به جای این که چند سال جنگ کند و پس از آن همه خسارت های جانی و مالی بفهمد شکست می خورد، خوب بود به تسبیح چنگ می انداخت، حرف بی خردانه ای است.ما می گوییم اگر «موسیلینی » هم نیروی خود را حریف میدان پهناور جنگ جهانی نمی دید، بی استخاره بایداز آن دوری می کرد، زیرا که عقل در این جا راه به واقع دارد و اگر حقیقتا متحیر بود و خدا هم فرضا برای او وظیفه تعیین نکرده بود و در حال اضطرار و بی چارگی در خانه خدا می رفت، خدا به او اجازه نمی داد که وارد چنین جنگ خانمان سوزی شود، لکن ما نمی دانیم شما از «موسیلینی » پرسیدید و او گفته که استخاره من خوب آمده تا این نقض شما به دین داران وارد شود یا مثلی بی مورد ذکر می کنید.

و اما مثال هایی که زده اید: دختری را برای جوانی پسندیدند، پس از گفت و گو، با بد آمدن استخاره، قضیه به هم خورد.کسی خانه ای را برای خریدن مناسب دید، اما استخاره کرد و بد آمد و از خریدن منصرف شد.

جواب این ها و هزاران مثال دیگر، با مراجعه به این گفتار و به دست آوردن مورد استخاره، روشن است و جز به بی خردی و ماجراجویی نمی توان حمل کرد.

در مورد زناشویی، چون انسان غالبا از خصوصیات اخلاقی خانوادگی زن و شوهر، بی خبر است، آن هم مورد تردید و تحیر می شود و خدای عالم در چنین وقت تاریک و پرخطری، انسان را راهنمایی می کند.

و اما این که می گویید: خدا می داند چه ضررها و خسارت هایی از همین استخاره به ما رسیده و این ها از زرنگی مخصوص به خود بر روی همه روپوش گذاشته اند.کاش یک مثال روشن با نشانه می زدید که همان مورد که دین داران برای استخاره، تعیین کردندزیانی وارد شد تا مورد قبول شود و گرنه با صرف ادعا می شود یکی بگوید خدا می داند از همین استخاره چه سودهای بزرگی به ما رسیده و این ها به روی آن پرده می پوشانند ولی در بازار دانش، گفتار بی دلیل، ارجی ندارد. (17)
استاد شهید مطهری

من خودم استخاره می کنم و با آن مخالف نیستم، ولی بهتر این است که هر کس خودش استخاره کند، حتی بعضی می گویند استخاره کسی برای کس دیگر درست نیست و هر کس باید خودش استخاره کند نه این که علما یکی از وظایفشان، استخاره کردن است. (18)
دکتر عبد الحسین زرین کوب

فال و استخاره، دریچه هایی است که دست پندار انسان رو به دنیای غیبت گشوده است، اما دروازه هایی که به آن دنیای تسخیر نشده راه می نماید طلسم و افسون و تعویذ و دعا و سحر و جادو و بنگ و حشیش و شعر و عرفان است.تا وقتی انسان «ظلوم جهول » دیوان طالع خود را رقم منشیان قضا و قدر می داند و از سر قدرت خویش خبر ندارد، تا وقتی که مرد آزاده سنج، سرنوشت خود را فرآورده «کارگاه غیب » و به هم بافته تار و پود تقدیرو گناه می شناسد و از تاثیر وجود خود غافل است، و در هر جا که دریچه ای به دنیای غیب سراغ می گیرد چاره ای جز این ندارد که گردن دراز کند و از آن جا با بیم و امید، نقش سرنوشت ناپیدای خویش را در آفاق دور دست آن دنیا جست و جو کند…همه جا فقر و جهل و عجز و اسارت است که آزاده مرد را - اگر هست - به پرستش اوهام محکوم می کنند. (19)
علامه طباطبائی

ایشان در تفسیر آیه:

«یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون » (20) می فرماید:

… [در این آیه شریفه] «ازلام » همان چوب هایی است که به طرز مخصوصی با آن ها قمار می کرده اند، و چه بسا اطلاق به چوبه تیرهایی می شده که در ابتدای هر کار مثلا در موقع عزیمت به سفر و امثال آن به آن ها تفال می زده اند، لکن چون این کلمه در اول همین سوره به معنای اول آمده است، زیرا در بین چیزهایی ذکر شده که تصرف و خوردنش حرام بود، از این رو، بعید نیست که در این آیه هم به همان معنا باشد نه به معنای تفال.

خواهید گفت: کلمه «ازلام » در این آیه نمی شود به معنای قمارباشد، زیرا کلمه «میسر» خود تمامی انحاء قمار - حتی قمار با ازلام - را شامل است و با ذکر «میسر» حاجت به این نیست که «ازلام » به معنای قمار ذکر شود، درست است که اگر ذکر شد از قبیل ذکر خاص بعد از عام است، که خود تعبیری است شایع، لکن ذکر عام بعد از خاص برای افاده نکته ای است و در این جا هیچ فایده ای در ذکر «ازلام » بعد از «میسر» نیست.پس «ازلام » در این جا متعینا به معنای «تفال » است که خیلی در عرب شایع بوده است، بدین صورت که در ابتدای هر کار بزرگی با پاره چوب هایی به نام «ازلام » استخاره و فال می گرفته اند و به همین معناست این شعر شاعر که می گوید:

فلئن جذیمة قتلت ساداتها فنساؤها یضربن بالازلام

یعنی: اگر بزرگان قبیله جذیمة، بسیار کشتند، باری زنان آن ها در عوض برای ما به «ازلام » فال می زنند.

و این فال زدن به ازلام به طوری که از روایات استفاده می شود این طور بوده که: سه عدد چوب نازک و شبیه به هم نظیر چوبه تیر، تهیه کرده و به یکی می نوشتند: افعل: (انجام بده) و به دیگری می نوشتند: لا تفعل (انجام مده)، آن گاه شخص فال گیر، این دو را با چوبه سومی، بدون این که چیزی در آن نوشته باشند، در «کیسه ای » که همراه داشته می ریخته، کسانی که فال می خواستند به او مراجعه کرده و او یکی از آن سه چوبه را از کیسه، بیرون می کشید، اگر به آن نوشته بود «انجام بده » آن شخص تصمیم قطعی می گرفت و در پی انجام آن کار می رفت و اگر نوشته بود: «انجام مده » از آن کار، صرف نظر می کرد، و اگر چیزی بر آن نوشته نبود، بار دیگر فال می گرفت و این عمل را آن قدر تکرار می کرد تا یکی از آن چوبه ها که نوشته داشت، بیرون آید.

آنان این عمل را «استقسام » می گفته اند و وجه تسمیه اش هم این بوده که با این عمل، به خیال خود، قسمت و سهم خود را از روزی و خیرات، طلب می کرده اند.

برخی گفته اند: آیه شریفه، خود دلیل بر حرمت این عمل است، چه در حقیقت در پی کسب علم غیب بودن است و هم چنین هر عملی که نظیر این باشد، مانند استخاره با تسبیح یا امثال آن.

جواب این دیدگاه، یکی همان است که گفتیم: «ازلام » در اول سوره، ظهور در استقسام با «قداح » دارد که خود نوعی قمار بوده است و در این جا هم به همان معناست و به فرض این که اول سوره، شاهد و قرینه برای این جا نباشد، تازه لفظی است مشترک در دو معنا، که چون در خود آیه، قرینه ای بر تعیین یکی از آن دو نیست، تعیین مراد از آن منوط به دلیل خارج و روایت است و خوش بختانه روایات زیادی از ناحیه ائمه اهل بیت علیهم السلام داریم که همه دلالت دارند بر این که مراد از «ازلام » همان قمار است نه تفال; و آن روایاتی است که در باب استخاره با تسبیح و غیر آن در مواقع حیرت و سرگردانی وارد شده است.و وقتی تفال، جایز شد، متعینا «ازلام » به همان معنای قمار خواهد بود.

حقیقت امر این است که انسان وقتی بخواهد به کاری دست بزندناچار است زیر و روی آن کار را بررسی نموده و تا آن جا که می تواند فکر خود را که غریزه و موهبتی است خدادادی به کار بیندازد و چنان چه از این راه نتوانست صلاح خود را در آن کار، تشخیص دهد ناگزیر باید از دیگران کمک فکری گرفته و تصمیم خود را با کسانی که صلاحیت مشورت و قوه تشخیص صلاح و فساد را دارند در میان بگذارد تا به کمک فکر آن ها خیر خود را در انجام دادن و ترک آن کار، تشخیص دهد و اگر از این راه هم چیزی دستگیرش نشد، چاره ای جز این که متوسل به خدای خود شده و خیر خود را از او مسالت نماید، ندارد و این همان استخاره است و نباید این عمل را که عبارت است از اختیار چیزی که با استخاره تعیین شده، دعوی علم غیب نامید و نیز نباید آن را تعریض به شئون الوهیت پروردگار نام نهاد کما این که مشورت را هم نباید به خیال این که تشریک غیر خدای تعالی در امور خود است، شرک نامید.

خلاصه این که: هیچ مانع و محذور دینی در استخاره و مشورت نیست، چون استخاره، کاری جز تعیین یکی از دو طرف تردید را انجام نمی دهد، نه غیر واجبی را واجب و حلالی را حرام و خلاصه، حکمی از احکام خدای را تغییر می دهد و نه آدمی را به آن چه در پس پرده غیب است، خبردار می کند، تنها و تنها می گوید: خیر صاحب استخاره در فعل است یا در ترک، و بدین وسیله او را از حیرت و تردید نجات می دهد، ولی این که اثر فعل و ترک در آینده چه خواهد بود و چه حوادثی را به بار خواهد آورد از عهده استخاره بیرون است و استخاره از تعیین این جهت، ساکت است و آینده صاحب استخاره از خیر و شر، عینا مانند آینده کسی است که استخاره نکرده و کار خود را با فکر و مشورت، انجام داده است.

همین اشکال را ممکن است کسی در استخاره با قرآن هم کرده و توهم کند که استخاره با قرآن، به دست آوردن عالم غیب است، چه نفس صاحب استخاره از استخاره با قرآن و تفال به آن و امثال آن، نحوست و میمنتی احساس می کند و اگر استخاره اش خوب بود انتظار خیر و نفعی را می کشد و اگر بد بود، مترصد شر و ضرری می شود.

این اشکال نیز، توهمی بیش نیست، زیرا به طریق صحیح - هم از شیعه و هم از اهل سنت - روایاتی داریم که پیغمبر صلی الله علیه و آله خودش تفال به خیر می زد و مردم را هم به این عمل، توصیه می فرمود و از فال بد زدن، نهی می نمود و می فرمود: «هر جا که فال بد زده شد، توکل به خدا کنید و در پی کار خود روید» .

بنابر این، هیچ مانعی از تفال زدن با قرآن کریم و امثال آن به نظر نمی رسد، چه استخاره خوب بود، صاحب استخاره، عمل را با طیب نفس و دل پاک، انجام می دهد و اگر بد بود، توکل به خدا کرده و در پی کار خود می رود.

پس استخاره با قرآن، جز همان طیب نفس و رفع تردید و سرگردانی و امید به نفع و سعادت، اثر دیگری ندارد.

از آن چه گفته شد، به دست آمد که: بعضی از مفسران، «ازلام » را به معنای تفال، حمل نموده، آن گاه حرمت استخاره را از آن استنتاج کرده و آیه را دلیل بر بطلان آن قرار داده اند.این استنتاج صحیح نیست و نمی توان آن را به آیه، نسبت داد. (21)
آیة الله شهید دستغیب

استخاره یعنی طلب خیر از خدا کردن.پروردگارا، من حیرانم و نمی دانم این کار، مورد رضای توست یا نه، تو خود رضای خویش را برایم پیش آور.البته این حالت، دعا لازم دارد، و استخاره در حقیقت، دعاست.

مردم استخاره را بد فهمیده اند: چقدر مسلمانان عادت زشتی پیدا کرده اند، می خواهد فلان معامله را بکند، استخاره می کند که اگر منفعت فراوانی می برد، خوب بیاید.این که استخاره نشد، در حالی که عرض شد استخاره دعاست که خدا خیرش را برایش پیش آورد.مانند امام حسین علیه السلام که بر سر قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله آمده و پس از گریه فراوان عرض کرد: پروردگارا، تو شاهدی که من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم، تو رضای خودت را برای من پیش آور.

این بود که در عالم واقع، رسول خدا صلی الله علیه و آله خیرش را برایش تعیین فرمود که باید به کربلا بروی.

و بهتر آن است که به مولای خود، زین العابدین و سید الساجدین اقتدا کنی، دعای استخاره آقا را در صحیفه بخوان، که عرض می کند:

«پروردگارا، هر گاه دو خاطره در دلم خطور می کند و یا دو کار به نظرم می آید: کاری که رضای تو در آن است و کاری که سخط تو در آن می باشد (و رضای شیطان در آن است) خدایا اراده مرا بر طبق رضای خودت بگردان » . (22)

استخاره با تسبیح یا قرآن: اگر چنان چه به این وسیله، [استخاره مطلق و یا قلبی] رفع حیرت نگردید، این جا مانعی ندارد که برای رفع حیرت، مطابق آن چه در روایات رسیده با تسبیح یا قرآن، رفع حیرت کند، اما به دو شرط: یکی این که انسان حالت دعا داشته باشد یعنی حالش این باشد که خدایا، به برکت قرآن مجید، از من رفع حیرت شود.و دیگر آن که شرط اساسی، فهمیدن مطالب و آیات قرآن و مناسبتش با موضوع مورد استخاره است.

باید دانست که قرآن مجید برای استخاره، نازل نشده، بلکه کتاب معرفت است که راه و رسم بندگی را نشان می دهد نه این که ببینم در این معامله سود می کنم یا حوض خانه را عوض کنم، این فال به قرآن است.البته من منکر استخاره با قرآن نیستم ولی باید آن دو شرط را که گفتم: رعایت شود.

آتیه بینی از قرآن غلط است: بعضی از استخاره ها و فال گرفتن هابه قرآن، غلط است، چون آتیه بینی (آینده بینی) است; مثلا مادری می خواهد دخترش را شوهر دهد استخاره می کند که ببیند پیش آمدش چه می شود.یا کس دیگری در خانه فلان آقا می رود می گوید بد است دلش آرام نمی گیرد، جای دیگر می رود، می گوید خوب است، آن وقت می گوید این چه جور می شود، یکی می گوید خوب، دیگری می گوید بد.اصلا کدام روایت به تو دستور داده که این کار را بکنی، دستور شرع را بفهم که چه می فرماید.

یا هنگام امتحان مدارس که می شود مکرر جوان هایی می آیند که آقا یک استخاره بگیرید تا ببینم قبول می شوم یا نه [این ها آتیه بینی و آینده خوانی است که غلط است] این راه غلط را ترک کنید و دین را با خرافات آلوده نکنید.

تاکیدات رسیده درباره استخاره: استخاره از موضوعاتی است که خاتم الانبیا حضرت محمد صلی الله علیه و آله بنا به روایات عامه و خاصه، راجع به آن تاکید زیادی به امت فرموده که در هر کاری - چه کوچک و چه بزرگ - استخاره را ترک نکنید.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: در سفر یمن که به امر پیغمبر صلی الله علیه و آله می رفتیم، از جمله سفارش های ایشان این بود که فرمود: یا علی، در این سفر در هیچ جا استخاره را ترک نکن. «ما حار من استخار و ما ندم من استشار: هر کس با استخاره کاری را انجام داد، حیران و سرگردان نشود و هر کس در کاری مشورت کرد پشیمان نگردد» .

بلکه هر امامی به امام دیگر به استخاره سفارش می فرمود، چنان چه به قرائت قرآن.پس معنای استخاره را باید فهمید، این استخاره که این قدر درباره آن سفارش شده نه معنایش این است که [فقط] با تسبیح، یک و دو کن یا [فقط] قرآن را باز کن، بلکه - چنان که گذشت - طلب خیر از خدا کردن است، یعنی هر کاری که می خواهی بکنی از خدا بخواه هر چه خیر و رضای توست برای من پیش آور.

خلاصه خیلی سفارش شده که در سجده - که حالت قرب بنده به خداست - از خدا خیر خودت را بخواه.حالا اگر شخصی به همین رویه عمل کرد و تردیدی نداشت، کار را انجام دهد و اگر دو دل است بالاخره برای رفع حیرت، به راه هایی که در شرع معین شده مراجعه نماید.یکی از راه های رفع حیرت این است که مشورت کند و در قرآن مجید آمده است:

«و شاورهم فی الامر (23) ، ای پیامبر، در کارها مشورت کن » البته با هر کس نباید مشورت کرد بلکه با کسی که عاقل، زیرک، دین دار، امین، دلسوز و رازدار باشد.

در صورتی که مشورت، میسر نشد یا نظرهای افراد مختلفی که با آن ها مشورت کردی، معارض یکدیگر بود; یعنی از یکی پرسیدی گفت: آری و دیگری گفت: نه.بهترین راه برای رفع حیرت که در روایات رسیده استخاره است آن هم استخاره «ذات الرقاع » یعنی استخاره با کاغذ (24) ، که مشهور فقها هم به آن عمل کرده اند. (25)
دیدگاه دایرة المعارف تشیع (26)

استخاره در لغت به معنای خواستن بهترین امرین، بهترین خواستن، طلب خیر کردن و نیکویی جستن است.اصطلاحا عبارت است از: نوعی دعا و توکل به خداوند در انجام امری که خیر و شر آن بر انسان پوشیده است.شیخ مفید در الرسالة العزیة می گوید: استخاره کردن (خیر خواستن از خداوند) در امور منهی عنه (کارهایی که منهی یا محرم است) یا در ادای فرایض، درست یست بلکه استخاره در امور مباح یا برای ترک امر مستحبی به جهت تعارضش با امر مستحب دیگر، وارد است.طبق حدیثی که در منابع اهل سنت از طریق جابر بن عبد الله و در منابع شیعی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و اله نقل شده است، حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله به اصحاب خود استخاره می آموخته، همان طور که قرآن مجید را تعلیم می داده است.استخاره ای که ایشان تعلیم می داده اند به صورت نماز و دعا بوده است.نماز استخاره، نمازی مستحب و دو رکعتی است شبیه به نماز صبح.پس از پایان نماز باید صد یا صد و یک بار این دعا را خواند: «استخیر الله برحمته » .سپس باید به آن چه به دل الهام شده، از فعل یا ترک فعل مورد نظر، عمل کرد.

ادعیه مخصوصی نیز در اغلب منابع برای نماز استخاره یاد شده است (از جمله نگاه کنید به: «باب الصلاة الاستخاره » در متن من لا یحضره الفقیه; وسائل الشیعة; مصباح المتهجد شیخ طوسی و مصباح کفعمی و نیز دعای سی و سوم از صحیفه سجادیه، دعای مخصوص استخاره است) غیر از نماز استخاره، سه نوع استخاره دیگر معمول است…. (27)
دیدگاه گلدزیهر

استخاره، دعای انسان بی تصمیمی است که می خواهد با الهام و توسل، تصمیمی متبرک در امری مهم نظیر مسافرت و غیره بگیرد.نماز استخاره سابقه اش به حدیثی مندرج در صحیح بخاری می رسد.در منابع و متون کهن، نمونه های بسیاری از این رسم هست که قبل از تصمیم گرفتن در امور مهم یا حتی غیر مهم، در کارهای خصوصی یا اجتماعی، فی المثل امیران پیش از آن که به جنگ و جهادی بروند، در صدد بر می آمده اند که با استخاره از تایید الهی مطمئن باشند.معروف است که معاویه قبل از تعیین یزید به جانشینی استخاره کرده است (اغانی، طبع قدیم، ج 18، ص 72) .

خلیفه سلیمان، چون حکم جانشینی فرزندش ایوب، با استخاره موافق نیامد، آن را پاره کرد. (طبقات ابن سعد، ج 5، ص 247) . مامون پیش از سپردن منصب به عبد الله بن طاهر، یک ماه استخاره ورزید….

هم چنین رسم بوده که اغلب مؤلفان در مقدمه کتاب های شان یاد کنند که انگیزه نگارش یا تاخیر نگارش شان، استخاره بوده است. ..طبرسی به استخاره ذات الرقاع اشاره دارد (مکارم الاخلاق، قاهره، 1303 ق، ص 100) سنی ها با این نوع استخاره به کلی مخالف اند.

استخاره به قرآن (الضرب…فی المصحف) نیز معمول بوده است (ابن بشکوال، ص 243; الفرج بعد الشدة، ج 1، ص 44; بغیة الوعاة، سیوطی، ص 10، 17)

این نوع سر کتاب باز کردن sortes virg ilianae نزد ایرانیان با دیوان حافظ و مثنوی مولوی هم انجام می گیرد.این نوع تفال به قرآن از سوی اکثر علمای اهل سنت، نهی شده است (اتحاف السادة المتقین، زبیدی، قاهره، 1311 ق، ج 2، ص 28 و به بعد) ابو عبد الله زبیری در آغاز قرن چهارم هجری، کتابی به نام الاستخاره و الاستشاره (تهذیب نووی، ص 744) در زمینه استخاره نوشته است. (28)

**********************************************

منبع:پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت

*********************************************

پی نوشت ها:

********************************************

1.آل عمران (3) آیه 159.

2.نهج البلاغه، کلمات قصار 54.

3.مثنوی، دفتر اول.

4.همان، دفتر ششم.

5.ان الله علی الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجة باطنة; فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة علیهم السلام و اما الباطنة فالعقول. «بحار الانوار، ج 1، ص 137»

6.دکتر عبد الحسین زرین کوب، یادداشتها و اندیشه ها (چاپ چهارم: سازمان انتشارات جاویدان، تهران، 1362)، ص 272.

7.علامه طباطبائی، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی (چاپ سوم: بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، تهران، 1367) ج 6، ص 185- 188.

8.بحار الانوار، ج 91، ص 285.

9.همان مدرک، این تذکر لازم است که: استخاره هایی که علما برای مردم می کنند به عنوان وکالت نیست بلکه برآوردن حاجت مؤمن است.

10.اصول کافی، ج 2، ص 29.باید گفت که: استخاره و فال معمولا معنای یکسانی دارند، چنان که در دعای استخاره با قرآن می گوییم: «اللهم تفالت بکتابک; یعنی خدایا به کتاب تو فال می زنم » شاید بتوان این فرق را هم قائل شد که از میان انواع استخاره، استخاره هایی که ابزار محسوس مثل قرآن، دیوان شعر، تسبیح، کاغذ و…دارند، آن ها را فال هم می گویند، و استخاره هایی که هیچ ابزاری جز دعا و قلب ندارند، آن ها را فقط استخاره می گویند; مثل استخاره های مطلق، قلبی و مشورتی (که توضیح آن ها در همین کتاب آمده است) .

11.تغابن (64) آیه 1 و جمعه (62) آیه 1.

12.علی کریمی جهرمی، آیة الله مؤسس، (چاپ اول: دار الحکمه، قم، 1372)، ص 55.

13.اعراف (7) آیه 188: اگر علم غیب می دانستم بر خیر خود بسی می افزودم و هیچ شری به من نمی رسید.

14.ر.ک: وسائل الشیعه، باب صلاة استخاره.

15.فرقان (25) آیه 77: بگو اگر پروردگار من شما را به اطاعت خویش نخوانده بود به شما نمی پرداخت که شما تکذیب کرده اید و کیفرتان همراه تان خواهد بود.

16.نمل (27) آیه 62: یا آن که درمانده را چون بخواندش پاسخ می دهد و آسیب از او دور می کند.

17.امام خمینی، کشف اسرار (قم، انتشارات پیام اسلام) ص 89- 96.

18.استاد مطهری، خاتمیت (چاپ ششم: انتشارات صدرا، قم، 1372) ص 114.

19.دکتر عبد الحسین زرین کوب، یادداشتها و اندیشه ها، ص 272- 273.

20.مائده (5) آیه 90.

21.علامه طباطبائی، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 6، ص 185- 188.

22.و اذا هممنا بهمین: احدهما یرضیک و الاخر یسخطک فمل بنا الی ما یرضیک.صحیفه سجادیه.

23.آل عمران (3) آیه 159.

24.روش این نوع استخاره را در فصل «انواع استخاره » در همین کتاب آورده ایم.

25.آیة الله شهید دستغیب، استعاذه، ص 96- 106.

26.دایرة المعارف تشیع، زیر نظر کامران فانی، بهاء الدین خرمشاهی و صدر حاج سید جوادی، ذیل مدخل استخاره.

27.ر.ک: همین کتاب، ص 121- 134.

28.بهاء الدین خرمشاهی، حافظ نامه، (چاپ اول: انتشارات سروش، تهران، 1366) ج 1، ص 376- 377.به نقل از دایرة المعارف کوتاه اسلام، مقاله استخاره.

موضوعات: استخاره در اسلام  لینک ثابت
 [ 06:07:00 ب.ظ ]




همه چیز درباره استخاره

 

بنابر آنچه گفته می‏شود که در کارهای خیر نیازی به استخاره نیست. آیا در مورد کیفیت انجام آنها و یا در مورد مشکلات پیش بینی نشده‏ای که در خلال انجام آنها ممکن است پیش بیاید، استخاره جایز است؟ و آیا استخاره راهی برای شناخت غیب محسوب می‏شود یا اینکه فقط خدا از آن آگاه است؟

استخاره برای رفع حیرت و تردید در انجام کارهای مباح است ، اعم از اینکه تردید در اصل عمل باشد یا در چگونگی انجام آن .بنابر این در کارهای خیر که در آنها حیرت وجود ندارد، استخاره لازم نیست و همچنین استخاره برای آگاهی از آینده شخص یا عمل نمی‏باشد.

آیا برای ازدواج نیازی به استخاره میباشد ؟

قدر متیقن از موارد استخاره مورد تحیر و تردد و نرسیدن به نتیجه علی رغم مشورت است.

آیا استخاره به طریقی که امروزه در میان ما متداول است، شرعاً وارد و پسندیده است؟ و آیا تکرار آن ضرری دارد اگر با تصدّق همراه شود تا با خواسته استخاره کننده، برابر گردد؟

استخاره به هنگام حیرت و تساوی احتمالات و رجحان نداشتن یک احتمال، به قصد رجاء انجام می شود آن هم پس از فکر و مشورت، اما تکرار آن به سبب حیرت، صحیح نیست مگر در صورت تغییر موضوع و دادن صدقه به مقدار از مال.

مفهوم استخاره
استخاره از ریشه خیر است. [1] برخى از لغت شناسان بر این باورند که استخاره در کلام عرب به معناى «دعا» آمده است. [2] در مورد معناى اصطلاحى استخاره اقوال مختلفى ذکر شده است که از مجموع آن ها دو معنا به دست مى آید و سایر معانى یا مصداقى از آنها هستند و یا به آن معانى ارجاع پیدا مى کنند:
معناى اول عبارت است از خیرخواهى و طلب وصول به خیر، این معناى استخاره، درخواست وصول و رسیدن به خیر در تمامى رفتارهایى است که انسان انجام مى دهد. این حالت در مواردى اتفاق مى افتد که انسان در فعلى که انجام مى دهد دغدغه دارد که مبادا ضرر و شرّى بر کار او مترتب شود و نتواند به منافع فعل مورد نظر دست یابد. ازاین رو با حالت تضرع از خداوند مى خواهد که نتیجه خیر بر کارش مترتب نماید و ضررهاى احتمالى را از آن دفع کند. این معناى استخاره عام بوده و شامل تمام افعال و تروک آدمى مى گردد و حتى واجبات و محرمات را نیز دربرمى گیرد; ازاین رو برخى روایات ناظر به چنین معناى گسترده اى است براساس روایتى از امام صادق(علیه السلام) هر کس در کارى بدون خیرخواهى وارد گردد، مأجور نخواهد بود.
معناى دوم عبارت است از خیرشناسى و طلب شناخت خیر. هنگامى که انسان در مقام عمل نمى داند که این عمل براى او خیر است یا شرّ و فکر و مشورت با دیگران هم نمى تواند وجه خیر بودن عملى را تشخیص دهد، در این هنگام از خداوند مى خواهد خیر و شرّ عمل مورد نظرش را برایش مشخص گرداند.
گفتنى است که استخاره نوع دوم مورد بحث بوده و با دلایل متعددى مشروعیت این استخاره تبیین شده که در بحثهاى بعدى به آن اشاره خواهد شد.

پیشینه تاریخى:
از برخى روایات چنین برمى آید که در دوره پیش از اسلام نوعى استخاره در میان عرب وجود داشته است. [3] طبرسى مى گوید: در جاهلیت میان عربها براى تقسیم ارزاق به سهامى متوسل مى شدند، آنان بواسطه تیرها خیر را در کارهایشان جست و جو مى کردند و در سفر، تجارت، ازدواج و سایر امور به آن تیرها مراجعه مى کردند، تعداد این تیرها سه تا بود بر روى یکى نوشته شده بود «خداوند امر فرموده آن را انجام بده»، و بر روى دیگرى چنین نوشته شده بود «خداوند از این نهى کرده است» و بر روى تیر سوم چیزى نوشته نشده بود و در صورتى که تیر سوم بیرون مى آمد آن قدر تیرها را بهم مى زدند تا یکى از آن دو تیر قبلى بیرون بیاید. [4] گفته شده که در جاهلیت این چنین گفته مى شد: «استخر الله فى السماء بخیر لک بعلمه فى القضاء» [5] ولى با ظهور اسلام، این رسم جاهلى در مورد استخاره، که نوعى دست اندازى به علم غیب تلقى مى شد، مورد نهى اسلام قرار گرفت.
امّا استخاره به معناى دوم (رفع تحیّر در مقام عمل) در پاره اى از موارد در تاریخ اسلام مشاهده مى شود، به عنوان نمونه وقتى که پیامبر، حضرت على(علیه السلام) را براى تبلیغ به یمن مى فرستاد، او را بر به کارگیرى استخاره، آنگاه که تصمیم گیرى دشوار گردد، ترغیب کرد [6] و همچنین به هنگام رحلت حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) و بروز اختلاف نظر میان صحابه در کیفیت دفن آن حضرت به دنبال دو کس فرستادند که یکى به شیوه مکیان زمین را شکافت و یکى به روش مدنیان لحد مى ساخت آنگاه عبارت «اللهم خیره لرسولک» را بر زبان آوردند و امر را بر آن نهادند که هر یک زودتر رسد، روش او را به کار بندند. [7] پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، اهل بیت(علیهم السلام) بارها به اصل استخاره و روشهاى آن اصرار ورزیدند و پیروان خود را به بکارگیرى آن در مواقع تردید توصیه مى کردند.
مفسّران اسلامى از دیرباز در ذیل آیه «و أن تستقسموا بالأزلام» بحثهاى مفصلى را در مورد مشروعیت و روشها و شبهات آن مطرح کرده اند و فقیهان مسلمان در طول تاریخ معمولاً در سه جا از استخاره بحث کرده اند یکى به مناسبت نمازهاى مستحبى که نماز استخاره نیز یکى از آنها محسوب مى شود، دوم در بحث حج به مناسبت آداب سفر استخاره را یکى از آداب سفر برشمرده اند. سوم آداب نکاح که استخاره را جزو آنها به شمار آورده اند.
اهمیت استخاره به گونه اى بوده که تک نگاریهایى هم در مورد آن تدوین شده شاید اولین کتاب در این خصوص، کتاب “الاستخاره و الاستشاره” نوشته ابوعبدالله زبیرى در اوائل قرن چهارم باشد [8] البته ظاهراً کتاب “فتح الابواب"، سیدبن طاووس در قرن هفتم (589 ـ 664) جامعترین و مهمترین کتاب در زمینه استخاره مى باشد.

مشروعیت استخاره
همه مذاهب اسلامى اصل استخاره را پذیرفته اند، [9] (هر چند نسبت به برخى از روشهاى آن تشکیک کرده اند). براى مشروعیت و اعتبار استخاره به دلایل زیر استناد شده است:

1ـ آیات قرآن
هر دو معناى استخاره (خیرجویى و خیرشناسى) نوعى دعا و درخواست از ایزد منّان تلقى مى شود که فرد متحیّر عاجزانه از خداوند عالم و قادر مى خواهد نتیجه خیر بر اعمال او مترتب نماید و یا خیر را در کوره راههاى متعدد به او شناساند، از این رو آیاتى که مشروعیت دعا و درخواست از خداوند عالم را بیان مى کنند، شامل استخاره نیز مى شوند، خداوند مى فرماید: «و اِذَا سَاَلَکَ عِبادى عَنّى فَاِنّى قَریبٌ اُجیبُ دَعوَهَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلیَستَجیبوا لى و لیُؤمِنوا بى لَعَلَّهُم یَرشُدون; و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، بگو من نزدیکم و دعاى دعا کننده را به هنگامى که مرا مى خواند پاسخ مى گویم، پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند (و به مقصد برسند). (بقره/2، 186)

2ـ روایات
روایات بسیارى در منابع شیعه و سنى بر مشروعیت استخاره دلالت مى کنند که تنها به چند مورد اشاره مى گردد: اولین روایت، روایت جابر است که مورد قبول تمامى مذاهب اسلامى است، جابر بن عبدالله گوید: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به ما استخاره را مى آموخت همانگونه که سوره هاى قرآن را آموزش مى داد. [10] مفضل گوید از حضرت صادق(علیه السلام) شنیدم که مى فرمود: هیچ بنده مؤمنى استخاره نکند جز آن که خداوند، براى او خیراندیشى نماید هر چند حوادث ناگوارى براى او پیش آید. [11]

روشهاى استخاره
استخاره به معناى دوم (خیرشناسى) به روشهاى مشروعى از طرف دین نیاز دارد، از این رو در روایات، راههاى متعددى براى بازشناسى خیر از شر در کارها بیان شده است که به دلیل اختصار به چهار روش اشاره مى شود:

1ـ استخاره با کاغذ (ذات الرقاع)
استخاره با کاغذ مورد توجه بسیارى از بزرگان بوده است و کیفیت آن چنین است که بر روى سه کاغذ نوشته مى شود «بسم الله الرحمن الرحیم خیره من الله العزیز الحکیم لفلان بن فلان افعل» و بر سه کاغذ دیگر همان ذکر نوشته شده ولى بجاى افعل «لاتفعل» نوشته مى شود. آنگاه هر شش کاغذ را زیر سجاده گذارده، دو رکعت به هر کیفیتى که بخواهد مى خواند و بعد از نماز سجده کرده و در آن صد مرتبه مى گوید: استخیر الله برحمته خیرهً فى عافیه» سپس آن اوراق را مخلوط کرده و هر بار یکى از آنها را بیرون مى آورد چنانچه سه تا از کاغذ افعل داشت آن را انجام مى دهد و چنانچه سه تا از آنها لاتفعل داشت آن را انجام نمى دهد ولى اگر بر روى یکى افعل نوشته شده بود و بر روى دیگر لاتفعل، تا پنج کاغذ بیرون آورد و بر طبق اکثریت عمل نماید. [12]

2ـ استخاره با دعا
در این روش یکى از دعاهاى وارده را خوانده و سپس ذکر استخیر الله را در امور عادى هفت بار و در امور مهم صد بار مى گوید و آنگاه به قلب خود رجوع کند که به کدام یک از راههاى مورد تردید متمایل تر است و به همان جایى که قلبش تمایل پیدا کرده عمل نماید، گفتنى است که دعاهایى که در روایات وارد شده داراى مضامین متنوّعى است و از اینجا معلوم مى شود ذکر بخصوصى معتبر نیست هر چند مناسب تر است که از ادعیه وارده در استخاره بهره مند گردد یکى از آن دعاها چنین است: یا ابصر الناظرین و یا أسمع السامعین و یا اسرع الحاسبین و یا ارحم الراحمین صل على محمد و على اهل بیته و خرّ لى فى کذا و کذا. [13] پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در مورد استخاره به دعا مى فرماید: اى انس هرگاه تصمیم به انجام کارى گرفتى هفت بار از خدا خیرخواهى کن آنگاه توجه کن که کدام یک از دو کار به قلب تو سرعت مى گیرد پس خیر در آن است و آن را انجام بده.

3ـ استخاره با قرآن
امروزه این نوع استخاره متداول تر است و شرط اساسى استخاره با قرآن داشتن طهارت جسمى و روحى و آشنا بودن با معنا و تفسیر قرآن و درک مناسبت آیات با موضوع مورد استخاره مى باشد. [14] استخاره با قرآن داراى چند روش است که تنها به دو مورد آن اشاره مى گردد: اول: نخست سه بار سوره اخلاص را خوانده، سپس سه بار صلوات مى فرستد و این دعا را مى خواند «اللهم تفألت بکتابک و توکّلت علیک فارنى من کتابک ما هو مکتوم من سرّک المکنون فى غیبک» بعد قرآن را باز کرده و استخاره را از خط اول در سمت راست ملاحظه مى کند. [15] دوم: روش دیگر این است که پس از خواندن دعا، قرآن را باز نموده و پس از هفت بار ورق زدن به عقب، شش سطر از پشت صفحه هفتم شمرده و در سطر هفتم استخاره را ملاحظه مى نماید. [16]

4ـ استخاره با تسبیح
این روش نیز داراى اقسامى است که به دو مورد آن اشاره مى گردد:
اول: تسبیح را گرفته و سه بار بر پیامبر و آلش صلوات فرستاده و مقدارى از تسبیح را جدا نموده و دو تا و دو تا مى شمارد چنان چه یک مهره باقى ماند مفهومش امر به آن عمل، و اگر دو تا باقى ماند، مفهومش نهى از آن است. [17] دوم: پس از قرائت و دعا یک قبضه از تسبیح را بگیرد و هشت هشت جدا کند پس اگر یکى باقى ماند بطور کلى خوب است و اگر دو تا باقى ماند یک نهى دارد و اگر سه تا بماند فعل و ترکش مساوى است و اگر چهار تا ماند دو نهى دارد و اگر پنج تا ماند بعضى گفته اند که تعب و رنج دارد و بعضى گفته اند در آن ملامت است و اگر شش تا ماند نهایت خوب است و باید تعجیل کرد و اگر هفت تا ماند حکمش مانند پنج تا است و اگر هشت تا ماند چهار نهى دارد. [18]

جایگاه و قلمرو استخاره
استخاره به معناى خیرجویى در تمامى افعال و تروک انسان جارى است ولى استخاره به معناى خیرشناسى داراى محدودیت است و در هر جایى کاربرد ندارد. بر این اساس در مواردى که انسان تردید داشته باشد و با نیروى عقل نتواند خیر و شرّ کارها را مورد بازشناسى قرار دهد و دین نیز بیانى نداشته باشد، به استخاره مراجعه مى شود لذا در موارد ذیل به استخاره رجوع نمى شود:
1ـ مواردى که حکم آن توسط شرع مشخص شده است مانند انجام واجبات و ترک محرمات و انجام مکروه و مستحب (مگر در صورت تزاحم بین دو مستحب)
2ـ مواردى که عقل حکم قاطع و روشنى در مورد خیر و شرّ فعلى داشته باشد.
3ـ مواردى که بتوان با مشورت دیگران خیر را از شرّ بازشناسى کرد.
4ـ مواردى که قصد استخاره کننده اطلاع از حوادث آینده باشد.
بنابراین قلمرو استخاره مباحاتى خواهد بود که به وسیله عقل، شرع، مشورت با دیگران خیر از شرّ بازشناسى نشود. و از سوى دیگر مفاد استخاره، رفع تحیّر در مقام عمل و فعل است و با آتیه بینى و کف بینى و امثال آن تفاوت اساسى دارد.

 

*************************************************

پینوشتها:

************************************************

1 . لسان العرب، ابن منظور، ج 4، ص ؟.
2 . السرائر، ابن ادریس حلّى، ج 1، ص 314.
3 . دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص 168.
4 . مجمع البیان، ابوعلى فضل بن الحسن طبرسى، ج 3، ص 244.
5 . دائره المعارف الاسلامیه، ج 2، ص 84.
6 . امالى طوسى، ج 1، ص 151.
7 . دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص 168.
8 . همان، ص 87.
9 . الموسوعه الفقهیه المیسره، محمدعلى انصارى، ج 2، ص 281; موسوعه الفقه الاسلامى، ج 5، ص 116.
10 . بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 88، ص 224; سنن ابن ماجه، کتاب اقامه الصلاه، ب 188، ح 1383، ج 1، ص 440.
11 . فتح الابواب، سیدبن طاووس، ص 132.
12 . فروع کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج 3، ص 47; تهذیب الاحکام، محمدبن حسن طوسى، ج 3، ص 181.
13 . وسائل الشیعه، ج 5، ص 214.
14 . بحارالانوار، ج 88، ص 265.
15 . بحارالانوار، ج 88، ص 241.
16 . همان، ص 242.
17 . چه باید کرد؟، محمدرضا ضمیرى، ص 81.
18 . حاشیه مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، ص 6 ـ 375.

موضوعات: همه چیز درباره استخاره  لینک ثابت
 [ 06:00:00 ب.ظ ]




 

دعای شب نیمه شعبان

 

نیمه شعبان روزی است که منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) به دنیا آمده اند. این روز فضیلت های بسیاری دارد که در روایات بسیاری آمده است.

بنا به فرموده پیامبر اکرم (ص) به نقل از حضرت جبرئیل : خداوند در این روز زمان های مرگ را تعیین می کند و روزی های یکسال را تقسیم می کند. هرکس در این روز با تسبیح ، تکبیر ، اسغفار، تهلیل، تطوع شب را صبح کند، جایگاه و منزل او در بهشت خواهد بود.

پس در این روز دعای زیر را بخوانیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

اَللّهُمَّ بِحَقِّ لَیْلَتِنا [هذِهِ] وَ مَوْلُودِها

خدایا به حق این شبى که ما در آنیم و به حق آنکس که در آن به دنیا آمده

وَ حُجَّتِکَ وَ مَوْعُودِهَا الَّتى قَرَنْتَ اِلى فَضْلِها فَضْلاً فَتَمَّتْ کَلِمَتُکَ

و حجتت و موعود آن که همراه کردى به فضیلت این شب فضیلت دیگرى و بدین سبب تمام شد کلمه تو

صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِکَ وَ لا مُعَقِّبَ لاِیاتِکَ نُورُکَ الْمُتَاَلِّقُ

براستى و عدالت تغییر دهنده اى براى کلمات تو نیست و پس زننده اى براى آیات تو نیست آن نور درخشانت

وَ ضِیاَّؤُکَ الْمُشْرِقُ وَ الْعَلَمُ النُّورُ فى طَخْیاَّءِ الدَّیْجُورِ الْغائِبُ

و آن روشنى فروزانت و آن نشانه نورانى در شب تاریک ظلمانى آن پنهان

الْمَسْتُورُ جَلَّ مَوْلِدُهُ وَ کَرُمَ مَحْتِدُهُ وَالْمَلاَّئِکَةُ شُهَّدُهُ وَاللّهُ ناصِرُهُ

غایب از انظار که ولادتش بزرگ و کریم الاصل بود و فرشتگان گواهان اویند و خدا یاور

وَ مُؤَیِّدُهُ اِذا آنَ میعادُهُ وَ الْمَلاَّئِکَةُ اَمْدادُهُ سَیْفُ اللّهِ الَّذى لا یَنْبوُ

و کمک کار او است در آن هنگام که وعده اش برسد و فرشتگان مددکارش باشند آن شمشیر برنده خدا که کُند نشود

وَ نُورُهُ الَّذى لا یَخْبوُ وَ ذوُالْحِلْمِ الَّذى لا یَصْبوُا مَدارُ الَّدهْرِ

و نور او که خاموش نگردد و بردبارى که کار بى رویه انجام ندهد چرخ روزگار بخاطر او گردش کند

وَ نَوامیسُ الْعَصْرِ وَ وُلاةُ الاْمْرِ وَ الْمُنَزَّلُ عَلَیْهِمْ ما یَتَنَزَّلُ فى لَیْلَةِ

و او و پدران معصومش نوامیس هر عصر و والیان امر خدایند در شب قدر آنچه نازل شود بر ایشان نازل گردد

الْقَدْرِ وَ اَصْحابُ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ تَراجِمَةُ وَحْیِهِ وَ وُلاةُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ

و آنهایند صاحبان حشر و نشر و مفسران وحى خدا و سرپرستان امر و نهى او

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى خاتِمِهْم وَ قآئِمِهِمُ الْمَسْتُورِ عَنْ عَوالِمِهِمْ

خدایا پس درود فرست بر خاتم ایشان و قائمشان که در پس پرده است از عوالم آنها

اَللّهُمَّ وَ اَدْرِکَ بِنا اءَیّامَهُ وَ ظُهُورَهُ وَ قِیامَهُ وَ اجْعَلْنا مِنْ اَنْصارِهِ وَ اقْرِنْ ثارَنا

خدایا ما را به روزگار او و زمان ظهور و قیامش برسان و از جمله یارانش قرارمان ده و خونخواهى ما را

بِثارِهِ وَ اکْتُبْنا فى اَعْوانِهِ وَ خُلَصاَّئِهِ وَ اَحْیِنا فى دَوْلَتِهِ ناعِمینَ

به خونخواهى او مقرون گردان و نام ما را در زمره یاران و مخصوصانش ثبت فرما و ما را در دولتش شادکام

وَ بِصُحْبَتِهِ غانِمینَ وَ بِحَقِّهِ قآئِمینَ وَ مِنَ السُّوَّءِ سالِمینَ

و متنعم و به هم نشینیش بهره مند و به گرفتن حقش پا بر جا بدار و از بدیها بر کنارمان کن

یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ وَ الْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَواتُهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَالْمُرْسَلینَ وَ عَلى اَهْلِ بَیْتِهِ الصّادِقینَ وَ عِتْرَتِهَ النّاطِقینَ

اى مهربانترین مهربانان و ستایش خاص خدا پروردگار جهانیان است و درودهاى او بر آقاى ما محمد خاتم پیامبران و مرسلین و بر خاندان راستگو و عترت حقگویش باد.

وَ الْعَنْ جَمیعَ الظّالِمینَ و احْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ یا اَحْکَمَ الْحاکِمینَ

و از رحمت خود دور ساز تمام ستمکاران را و میان ما و ایشان داورى کن اى محکمترین حکم کنندگان.

موضوعات: دعای شب نیمه شعبان  لینک ثابت
 [ 05:56:00 ب.ظ ]




بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ أَنْتَ كَشَّافُ الْكُرَبِ وَ الْبَلْوَى

شب نیمه شعبان، شب بسیار مبارکی ست که از جمله برکات ان ولادت حضرت صاحب العصر، امام زمان (ارواحنا له الفدا) در سحرگاه این شب به شمار میرود و همین امر سبب فزونی شرافت این شب مبارک گردیده است.

یک سالی است که جنبش مصاف در پی لبیک گفتن به ندای الهی “فانتظروا انی معکم من المنتظرین"، در انتظار ظهورش با تمامی مهدی یاوران و مهدی باوران گرامی، به برگزاری مراسم احیای نیمه شعبان و اجرای اعمال آن به صورت دسته جمعی پرداخته است، که هدف اصلی آن استغفار از گناهان و دعا برای تعجیل در امر فرج می باشد. بدین منظور به همراه تمامی دوستداران حریم عصمت و طهارت و منتظرین ظهورش در سراسر جهان با استغفار از گناهانمان ؛که یکی از موانع بزرگ ظهور است و نیز با دعا جهت تعجیل در ظهور حضرتش در شبانگاه نیمه شعبان ندبه سر دهیم که اَینَ الحَسنُ و اَینَ الحسین، اَینَ اَبنا الحُسین … .

امید است با برگزاری مراسم احیا به صورت دسته جمعی و گروهی و با رعایت شرایط ذکر شده (استغفار از گناهان و تصمیم جدی برای ترک آن ها و دعا برای ظهور) زمینه ساز ظهورش باشیم اِن شاءالله.

برخی از اعمال که در این شب مبارک سفارش شده به شرح ذیل است :

1- غسل، که باعث تخفیف گناهان می شود.

2- احیاء این شب به نماز، دعا و استغفار.

3- زیارت امام حسین علیه السلام که افضل اعمال این شب و باعث آمرزش گناهان است و به شرح زیر می باشد:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ وَ السَّلامُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الزَّکِيُّ أُودِعُکَ شَهَادَةً مِنِّي لَکَ تُقَرِّبُنِي إِلَيْکَ فِي يَوْمِ شَفَاعَتِکَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قُتِلْتَ وَ لَمْ تَمُتْ بَلْ بِرَجَاءِ حَيَاتِکَ حَيِيَتْ قُلُوبُ شِيعَتِکَ وَ بِضِيَاءِ نُورِکَ اهْتَدَی الطَّالِبُونَ إِلَيْکَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ نُورُ اللَّهِ الَّذِي لَمْ يُطْفَأْ وَ لا يُطْفَأُ أَبَدا وَ أَنَّکَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِي لَمْ يَهْلِکْ وَ لا يُهْلَکُ أَبَدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ هَذِهِ التُّرْبَةَ تُرْبَتُکَ وَ هَذَا الْحَرَمَ حَرَمُکَ وَ هَذَا الْمَصْرَعَ مَصْرَعُ بَدَنِکَ لا ذَلِيلَ وَ اللَّهِ مُعِزُّکَ وَ لا مَغْلُوبَ وَ اللَّهِ نَاصِرُکَ هَذِهِ شَهَادَةٌ لِي عِنْدَکَ إِلَی يَوْمِ قَبْضِ رُوحِي بِحَضْرَتِکَ وَ السَّلامُ عَلَيْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ

4- خواندن دعایی که شیخ و سید نقل کرده اند و با “اللهم بحق لیلتنا و مولودها” شروع می شود و به منزله زیارت امام زمان صلوات الله و سلامُه عَلَیْهِ است.

5- خواندن صد مرتبه آیه مبارکه « أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ _62/ نمل»

6- خواندن دعای کمیل

7- قرآن به سر گرفتن

8- خواندن دعایی از مولایمان حضرت حجت (عج) که با ” اللهم صل علی محمد سید المرسلین و خاتم النبییین و حجه رب” شروع می شود.

موضوعات: شب نیمه شعبان،  لینک ثابت
 [ 05:54:00 ب.ظ ]





فضيلت و اعمال نيمه شعبان

مجموعه: اعمال مستحبی

 

در حديثي كه در وسايل ‌الشيعه، بحار الانوار و مصباح المتهجد اشاره شده در خصوص فضيلت ماه شعبان آمده است:«خداوند به ذات مقدس خود سوگند خورده است كه هركس را در اين ماه به او پناه برده و از او درخواست كند، از رحمت خود محروم ننمايد».

شب نيمه شعبان از چنان اهميتي برخوردار است كه هم‌رديف و هم‌پاي شب‌هاي قدر قرار دارد و از اين موقعيت مي‌توان چون شب‌هاي قدر ماه مبارك رمضان براي كسب خيرات و بركات معنوي بهره برد و نهايت تلاش را براي كسب فيض داشت.

در حديثي كه در وسايل ‌الشيعه، بحار الانوار و مصباح المتهجد اشاره شده در خصوص فضيلت ماه شعبان آمده است: «خداوند به ذات مقدس خود سوگند خورده است كه هركس را در اين ماه به او پناه برده و از او درخواست كند، از رحمت خود محروم ننمايد».

خطبه‌اي در شرافت ماه شعبان

بنا بر آنچه در شماري از متون روايي وارد شده، پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در يكي از سال‌ها، به هنگام آغاز اين ماه خطبه‌اي خواندند و مردم را نسبت به شرافت اين ماه آگاه فرمودند.

در بحار الانوار قسمت‌هايي از اين خطبه چنين آمده است:

«. . . شعبان ماه شريفي است و آن ماه من است. حاملان عرش آن را بزرگ مي‌شمارند و حق آن را مي‌شناسند. آن ماهي است كه در آن همچون ماه رمضان، روزي بندگان زياد مي‌گردد و در آن بهشت آذين بسته مي‌شود و اين ماه را شعبان ناميده‌اند زيرا در آن ارزاق مؤمنان تقسيم مي‌شود و آن ماهي است كه عمل در آن چند برابر مي‌شود و كار نيكو هفتاد برابر ثمره مي‌دهد».

امتياز پنج‌شنبه‌هاي ماه شعبان

بنا بر آنچه در حديثي ديگر كه در وسايل الشيعه به آن اشاره شده، ماه شعبان، ماهي است: «در هر پنج‌شنبه آن، آسمان‌ها زينت بسته مي‌شود، و فرشتگان به دعا مي‌پردازند كه پروردگارا! آن‌كس را كه در اين ايام روزه بدارد، ببخشاي،و دعايش را اجابت فرماي. پس هركس كه در روز اول شعبان دو ركعت نماز گزارد و در هر ركعت آن يك‌مرتبه سوره حمد و يكصد مرتبه سوره توحيد را بخواند و بعد از نماز نيز يكصد مرتبه صلوات بفرستد، خداوند تمامي حاجت‌هاي ديني و دنيايي او را اجابت مي‌فرمايد».

شرافت شب و روز نيمه شعبان

اما در ميان روزها و شبهاي ماه شعبان، شب نیمه شعبان اين ماه مصادف با ولادت حضرت مهدي عجّل الله تعالي فرجه الشريف از شرافت ويژه‌اي برخوردار است.

از امام صادق (عليه السّلام) روايت شده كه پدر بزرگوارشان در پاسخ كسي كه از فضيلت شب نيمه شعبان از ايشان پرسيده بود فرمودند: اين شب برترين شبها بعد از شب قدر است، خداوند در اين شب فضلش را بر بندگان جاري مي‌سازد و از منت خويش گناهان آنان را مي‌بخشد، پس تلاش كنيد كه در اين شب به خدا نزديك شويد. همانا اين شب، شبي است كه خداوند به وجود خود سوگند ياد كرده كه در آن درخواست كننده‌اي را، مادام كه درخواست گناه نداشته باشد، از درگاه خود نراند.

در بحار الانوار در مورد اهميت شب نیمه شعبان از زبان پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) اين‌گونه روايت شده است: من شب نيمه شعبان خوابيده بودم كه جبرائيل به نزدم آمد و گفت: اي محمد! آيا در اين شب مي‌خوابي؟

گفتم: اي جبرائيل! مگر اين شب چه شبي است؟

جبرائيل گفت: اين شب، شب نيمه شعبان است. اي محمد برخيز! پس مرا از بستر خواب بلند نمود و آنگاه مرا به بقيع برد و گفت: سرت را بلند كن و به آسمان بنگر.

شب نیمه شعبان شبی است كه درهاي آسمان در آن باز مي‌شود:درهاي رحمت. در «رضوان»، در «مغفرت»، در «فضل»، در «توبه»، در «نعمت»، در «جود» و در «احسان»؛ و خداوند به عدد موها و پشمهاي گاو و گوسفند مردم را از آتش جهنم آزاد مي‌كند، زمان مرگ را در آن ثبت كرده و به‌مدت يك سال روزيها را تقسيم مي‌كند؛ و هرچه را كه در تمام سال اتفاق مي‌افتد فرو مي‌فرستد. محمد! كسي كه اين شب را با گفتن «الله اكبر»، «سبحان الله» و «لا اله الا الله» و دعا و نماز و قرآن خواندن و انجام اعمال مستحب و استغفار كردن زنده نگهدارد بهشت منزل و استراحتگاه او خواهد بود و گناهان گذشته و آينده‌اش بخشيده مي‌شود.

در حالي نزدت آمدم كه تمام فرشته‌ها در آسمان پاهايشان را جفت كرده‌اند عده‌اي تسبيح مي‌كنند، عده‌اي در ركوع، عده‌اي در سجود و گروهي ذكر مي‌گويند. شبي است كه كسي دعا نمي‌كند مگر اين كه مستجاب مي‌شود، كسي چيزي نمي‌خواهد مگر اين كه به او داده مي‌شود، كسي درخواست مغفرت و بخشش نمي‌كند، مگر اين كه بخشيده مي‌شود، كسي توبه نمي‌كند مگر اين كه توبه‌اش پذيرفته مي‌شود. كسي كه از خير اين شب محروم شود، از خير بزرگي محروم شده است.(1)

نيمه شعبان علاوه بر اينكه روز و زمان خجسته ميلاد امام عصر عجّل الله تعالي فرجه الشريف است، فرصت معنوي مناسب و ارزشمندي براي راز و نياز با خالق هستي و نزديكي هرچه بهتر و بيشتر به معبود و كسب بركات الهي است.

شب نیمه شعبان از چنان اهميتي برخوردار است كه هم‌رديف و هم‌پاي شب‌هاي قدر قرار دارد و از اين موقعيت مي‌توان چون شب‌هاي قدر ماه مبارك رمضان، براي كسب خيرات و بركات معنوي بهره برد و نهايت تلاش را براي كسب فيض داشت.

دعاي كميل را در شب نيمه شعبان فراموش نكنيم!

بنا بر روايت «كميل» يار وفادار اميرالمؤمنين (عليه السّلام)، در جلسه‌اي يكي از ياران حضرت از ايشان درباره اين آيه شريفه سوره دخان «فيها يفرق كل أمر حكيم» سؤال كرد، ايشان نيز در تفسير شب قدر كه امور آدميان در آن مقدر مي‌شود به بيان اهميت شب نيمه شعبان پرداختند و به خصوص بر خواندن دعاي حضرت خضر (عليه ‌السّلام) در اين شب(شب نیمه شعبان) تاكيد كردند.

پس از اتمام جلسه و آنگاه كه كميل به منزل خود بازگشت، باز به نزد حضرت مراجعه كرد تا دعاي خضر را از ايشان فرا گيرد.حضرت نيز نخست او را امر به نوشتن كردند و آنگاه دعاي معروف كميل را براي او خواندند، و سرانجام او را به خواندن اين دعا در شب نيمه شعبان سفارش فرمودند.(2)

با گشت و گذاري در بوستان روايات رسيده از خاندان عصمت و طهارت عليهم السّلام هم بخشي از آن اسرار بر ما عيان مي شود و هم به دستور العمل‌هاي شفابخشي برمي‌خوريم كه خاندان عصمت عليهم السّلام آنها را براي رشد و بالندگي بشر به او تعليم كرده اند.

آنچه در پي مي آيد احاديثي اند از اين سنخ كه اسرار گفته اند و اعمال تعليم كرده اند. باشد تا بدانيم و عمل كنيم و پر بكشيم. پرواز به سوي بي‌نهايتي كه از آنجا آمده ايم و ناگزير بايد به آنجا برگرديم.

فضيلت و اعمال نيمه شعبان

عنايتي خاص به زائران حضرت حسين عليه السّلام

امام صادق عليه السّلام فرمود: وقتي نيمه شعبان مي شود هاتفي از افق اعلي ندا مي دهد كه أَلَا زَائِرِي قَبْرِ الْحُسَيْنِ ارْجِعُوا مَغْفُوراً لَكُمْ وَ ثَوَابُكُمْ عَلَى رَبِّكُمْ وَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّكُمْ اي زائران قبر حسين، شما در حالي به شهر و ديار خود برمي‌گرديد كه مورد بخشش الهي قرار گرفته ايد و ثواب و اجر اين زيارت شما را خداوند متعال و پيامبرش به‌عهده گرفتند. (كافي 4/589)

امام صادق عليه السّلام فرمود: مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع لَيْلَةً مِنْ ثَلَاثٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ؛ اگر كسي در يكي از اين سه شب، قبر حسين‌بن علي عليهما السّلام را زيارت كند خداوند متعال گناهان گذشته و آينده او را مي آمرزد. راوي عرض مي كند: فدايتان شوم اين سه شب، كدام شبها هستند؟ امام عليه السّلام فرمودند: شب عيد فطر، شب عيد قربان و شب نيمه شعبان. (كتاب المزار، ص 45)

امام صادق عليه السّلام فرمود: مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ لَيْلَةَ الْفِطْرِ وَ لَيْلَةَ عَرَفَةَ فِي سَنَةٍ وَاحِدَةٍ؛ اگر كسي در يك سال حسين‌بن علي عليهما السّلام را در شب نيمه شعبان و شب عيد فطر و شب عرفه زيارت كند خداوند متعال براي او هزار حج و هزار عمره مقبول ثبت مي كند و نيز هزار نياز دنيايي و آخرتي او نيز برآورده خواهد شد. (كتاب ‏المزار ص 50)

‏محمدبن ابي‌نصر بزنطي مي گويد از امام رضا عليه السّلام پرسيدم: در كدام ماه قبر شريف اباعبدالله الحسين عليه السّلام را زيارت كنيم؟ حضرت فرمودند: فِي النِّصْفِ مِنْ رَجَبٍ وَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ؛ در نيمه رجب و نيمه شعبان. (كتاب‏ المزار، ص 40)

ملاقات با پيامبران الهي از نزديك

امام صادق عليه السّلام فرمود: هركس دوست دارد پيامبران الهي را از نزديك ملاقات كند؛ فَلْيَزُرْ قَبْرَ الْحُسَيْنِ‌بْنِ عَلِيٍّ ع فِي النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ؛ پس بر او لازم است تا در نيمه شعبان قبر حسين‌بن علي عليهما السّلام را زيارت كند؛ چرا كه در چنين روزي ارواح پيامبران عليهم السّلام از خداوند متعال اجازه مي گيرند تا به زيارت حسين عليه السّلام مشرف شوند كه خداوند متعال هم به آنها اجازه مي دهد. (تهذيب‏ الأحكام، ج 6، ص 48)

توصيه به احياي شب نيمه شعبان

جبرئيل عليه السّلام از جانب خداوند متعال پيام آورد: يا رسول الله! شب نيمه شعبان را زنده بدار؛ امّتت را هم به اين كار توصيه كن. در اين شب مي توان با اعمال عبادي به خدا نزديك شد چرا كه اين شب شبي است بس شريف و ارزشمند.

بعد اضافه كرد: امشب شبي است كه لَايَدْعُو فِيهَا دَاعٍ إِلَّا اسْتُجِيبَ لَهُ وَ لَا سَائِلٌ إِلَّا أُعْطِيَ وَ لَا مُسْتَغْفِرٌ إِلَّا غُفِرَ لَهُ وَ لَا تَائِبٌ إِلَّا تِيبَ عَلَيْهِ؛ هر دعايي در آن مستجاب است و به درخواست هر نيازمندي پاسخ داده مي شود هركه طلب بخشش كند او را مي بخشند و هركه توبه كند پذيرفته مي شود. يا رسول الله محروم واقعي كسي است كه از خيرات اين شب محروم بماند. (وسائل الشيعة، 8/104)

زنده‌دلي با زنده نگهداري شب نيمه شعبان

رسول خدا صلّي الله عليه و آله فرمود: هركس كه شب عيد و شب نيمه شعبان را زنده بدارد لَمْ‌يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ قلب او در روزي كه قلبها مي ميرد نخواهد مرد و هيچ‌گاه دل‌مرده نخواهد شد. (ثواب ‏الأعمال، ص77)

برترين شب بعد از شب قدر

امام صادق عليه السّلام نقل مي كند كه از امام باقر عليه السّلام در مورد فضليت شب نيمه شعبان سؤال كردند. امام عليه السّلام در پاسخ فرمودند: هِيَ أَفْضَلُ لَيْلَةٍ بَعْدَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ شب نيمه شعبان بعد از شب قدر از ارزشمندترين شبهاست.

در اين شب خداوند متعال فضلش را به بندگانش عطا مي كند و آنها را مورد آمرزش ويژه خود قرار مي دهد. در اين شب نهايت كوشش خود را به خرج دهيد تا به خدا نزديك شويد. چرا كه در اين شب خدا به خودش قسم خورده كه دست نيازمندي را رد نكند مگر آنكه گناهي را در خواست كرده باشد. همان‌گونه كه خداوند شب قدر را براي پيامبر ما صلّي الله عليه و آله قرار داد اين شب را هم به ما اهل بيت اختصاص داد.

حضرت ادامه دادند؛ تا آنجا كه مي توانيد در اين شب دعا كنيد و خدا را بستاييد اگر كسي در اين شب صد بار سبحان الله و صد بار الحمد لله و صد بار الله اكبر بگويد غَفَرَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ مَعَاصِيهِ وَ قَضَى لَهُ حَوَائِجَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ خداوند تمامي گناهان گذشته او را مي آمرزد و نيازهاي دنيا و آخرت او را برآورده مي سازد. (الأمالي‏ للطوسي، ص 29)

تعجب اميرالمؤمنين عليه السّلام از بي‌تفاوتي نسبت به اين شبها

اميرالمؤمنين عليه السّلام مي‌فرمود: يُعْجِبُنِي أَنْ يُفَرِّغَ الرَّجُلُ نَفْسَهُ فِي السَّنَةِ أَرْبَعَ لَيَالٍ در شگفتم از كسي كه چهار شب از سال را به بي‌تفاوتي مي گذراند. آن چهار شب عبارتند از: شب عيد فطر، شب عيد قربان، شب نيمه شعبان و اولين شب از ماه رجب. (مصباح ‏المتهجد، ص 852)

عرضه اعمال سالانه در شب نيمه شعبان

امام صادق عليه السّلام فرمود: پدرم امام باقر عليه السّلام مي فرمود: إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَدُومَ عَلَى الْعَمَلِ إِذَا عَوَّدْتُهُ نَفْسِي من دوست دارم هر عمل صالحي را كه انجام مي دهم آن‌قدر در آن مداومت داشته باشم تا روحم به آن عادت كند از اين رو اگر به دلايلي عمل مستحبي را انجام ندادم در اولين فرصت آن را به‌جا مي آورم تا نفسم به آن عادت كند. برترين عمل نزد خداوند متعال عملي است كه بر آن مداومت شود.

سپس فرمود: فَإِنَّ الْأَعْمَالَ تُعْرَضُ كُلَّ خَمِيسٍ وَ كُلَّ رَأْسِ شَهْرٍ وَ أَعْمَالَ السَّنَةِ تُعْرَضُ فِي النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ تمام اعمال [يك هفته] در هر پنج‌شنبه و [تمام اعمال يك ماه] در اول ماه [بعد] و اعمال يك سال در نيمه شعبان [به خدمت ولي عصر آن زمان] عرضه مي شود. پس اگر مي خواهي عملي را به نفست عادت دهي آن را يك سال ادامه بده. (بحار الأنوار، ج84، ص37)

رسول خدا صلّي الله عليه و آله فرمودند: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ مِائَةَ رَكْعَةٍ بِأَلْفِ مَرَّةٍ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ هركه در شب نيمه شعبان صد ركعت نماز با هزار قل هو الله احد بخواند(3) روزي كه قلبها مي ميرند قلب او نمي ميرد و تا نمرده است صد فرشته را خواهد ديد كه خيال او را از بيم عذاب الهي آسوده مي كنند به اين ترتيب كه سي ملك از آنها به او نويد بهشت مي دهند. سي ملك ديگر او را از شيطان حفظ مي كنند. سي ملك ديگر روز و شب براي او طلب بخشش مي كنند و ده تاي آخر هم او را در برابر مكر و حيله حيله‌گران و مكاران ياري مي كنند. (إقبال ‏الأعمال، ص 701)

سفارش امام رضا عليه السّلام در شب نيمه شعبان

عليّ‌بن حسن فضال مي گويد پدرم گفت كه در مورد نيمه شعبان از امام رضا عليه السّلام سؤال كردم. امام فرمود: هِيَ لَيْلَةٌ يُعْتِقُ اللَّهُ فِيهَا الرِّقَابَ مِنَ النَّارِ وَ يَغْفِرُ فِيهَا الذُّنُوبَ الْكِبَارَ پرسيدم: در اين شب نماز خاصي واجب شده است؟ فرمود: اين شب عمل واجبي ندارد اما اگر دوست داشتي عمل مستحبي به‌جا آوري نماز جعفر طيار را بخوان و در آن بسيار ذكر خدا بگو و استغفار كن و دعا نما. زيرا پدرم مرتب مي فرمود كه دعا در اين شب مستجاب است. عرض كردم مردم مي گويند كه امشب شب صكاك (صدور برات و مقدرات) است. فرمود شب صكاك، شب قدر در ماه رمضان است. (عيون‏ أخبار الرضا عليه السّلام، ج 1، ص29)

————————————–

پي‌نوشت:

1 . ابن‌طاووس، عليّ‌بن موسي، اقبال الأعمال، ص 212؛ مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، ج 98، ص 413

2. ابن‌طاووس، عليّ‌بن موسي، همان ص 220

3. به اين ترتيب كه پنجاه نماز دو ركعتي به‌جا آورد و در هر ركعت بعد از حمد ده بار سوره توحيد را تكرار كند.*

 

 

موضوعات: فضيلت و اعمال نيمه شعبان  لینک ثابت
 [ 05:52:00 ب.ظ ]




درخواست آیت الله وحید از مردم درخصوص نیمه شعبان

 

آیت‌الله وحیدخراسانی همگان را به خواندن

دعای فرج در ساعت ۱۱ شب نیمه شعبان دعوت کرد.
به گزارش مشرق، این مرجع تقلید اظهار کرد: طلاب و علما

مردم را به قرائت دعای فرج در شب نیمه شعبان ترغیبت کنند

زیرا در این شب کسی بدنیا می‌آیند که خودشان در موقع تولد فرمودند

که صدق و عدل خدا در این وجود است.

موضوعات: درخواست آیت الله وحید از مردم درخصوص نیمه شعبان  لینک ثابت
 [ 01:32:00 ب.ظ ]




نقش امام غایب در هدایت و مبانی آن

 

در یک انگاره حداقلی، امام جایگاهی همانند جایگاه دیگر حاکمان با قید عدالت دارد. این نوع تلقی علاوه بر تقصیر در تبیین جایگاه امامت با دوره غیبت امام، دچار سردرگمی در تحلیل نقش امام است.

چکیده

پرسش از چیستی فواید و اثرگذاری امام غایب در سیر تکاملی انسان‌ها، پرسشی است که پس از اثبات لزوم وجود امام و مبانی عقلی و نقلی آن طرح می‌شود. در یک انگاره حداقلی، امام جایگاهی همانند جایگاه دیگر حاکمان با قید عدالت دارد. این نوع تلقی علاوه بر تقصیر در تبیین جایگاه امامت با دوره غیبت امام، دچار سردرگمی در تحلیل نقش امام است. در آیات قرآن کریم، جایگاه حقیقی امام و نقش او در هدایت بیان شده که آیات شهادت از جمله این آیات است.
از مسئله شهادت، چگونگی و آثار شهادتِ گروهی از برگزیدگانِ انسان‌ها در آیات قرآن، برداشت‌های متفاوتی وجود دارد.

بیشتر دیدگاه‌ها به ثمربخشی شهادت انبیا و اوصیا در آخرت و صحنه قیامت معطوف است؛ اما با وجود شواهد متقن قرآنی و روایی باید پذیرفت که مسئله شاهد بودن گروهی از انسان‌ها در دنیا و آگاهی‌یابی الهی آنان از اعمال و باطن امور انسان‌های دیگر، دارای پیامد دنیوی و زمینه تحقق امری مهم و اساسی است که بنای آفرینش و دستگاه عظیم و مستحکم ارسال انبیا و نصب اوصیا بر آن استوار و قوام یافته است؛ یعنی موضوع هدایت و کمال‌بخشی و رساندن هر چیز به سرانجام شایسته او؛ امری که خداوند متعال تنها خود را تحقق‌بخش آن دانسته است. در این میان، نقش شاهدان بر اعمال انسان‌ها، واسطه بودن آنان در تحقق گونه‌ای خاص از هدایت الهی است؛ همان‌گونه که انبیا، به منزلۀ واسطه‌هایی الهی میان انسان‌ها و خداوند در دریافت و انتقال پیام‌های پروردگار در عرصه هدایت تشریعی به شمار می‌روند.

این نوشتار با بررسی تطبیقی تفاسیر ذیل آیات مربوط به شهادت، به نقد برخی از آرا و تبیین زوایای مجهولی از چرایی و نتایج این شهادت پرداخته و بدین‌وسیله بخشی از نقش و جایگاه هدایتی امام عصر تبیین شده است.

مقدمه
وجود امام، هنگامی که ظاهر و مبسوط‌الید باشد تا بتواند به اصلاح نفوس و جامعه اسلامی بپردازد و از فساد جلوگیری کند، لطف خداوند به بندگان خود است. اما پرسشی که در دوره غیبت امام مطرح و از سوی مخالفان پررنگ شده، چیستی فایده و لطف امام در هنگامه غیبت و مخفی بودن است. جرجانی در این‌باره می‌نویسد:
با وجود غیبت امام، تصور نمی‌شود او مردم را به صلاح نزدیک و از فساد دور سازد. (ایجی، 1325: ج8، 348)
تفتازانی نیز فایده امام غایب را انکار می‌کند و اعتقاد به وجود امام غایب را برای افراد و جامعه اسلامی بی‌ثمر می‌داند (تفتازانی، 1409: ج5، 241). همو در شرح العقائد النسفیه این سخن را تکرار می‌کند و غرض از وجود امام را با ظاهر بودن او کاملاً مرتبط می‌داند (همو، 1407: 98).
نوشتار پیش رو به دنبال یافتن پاسخ برای این پرسش با استناد به آیات و روایات فریقین و با تأکید بر تفاسیر و شروح اهل‌سنت در ذیل آیات است. از این‌رو مسئله شهادت شاهدانی الهی در دنیا بر اعمال انسان که روایات از آن به عرضه اعمال تعبیر نموده‌اند و بررسی فرایند مسئله شهادت از نگاه قرآن، روایات و تفاسیر قرآنی، در دنیا محور اصلی پژوهش حاضر را به خود اختصاص داده است و در آن چیستی شهادت، رابطه شهادت و هدایت، گونه‌های هدایت، شاهدان بر رفتار انسان‌ها و ثمرات و برایند این شهادت مورد تحلیل واقع شده است. از این‌رو لازم است نخست تعریف و معنای شاهد و شهادت در قرآن بیان شود.
شاهد و شهادت در لغت
دو عنوان حضور و علم را می‌توان دو رکن اصلی شهادت در کلمات مطرح شده در کتب لغت دانست. در لسان العرب آمده است:
اصل الشهاده الاخبار بما شاهده؛ والشاهد و الشهید: الحاضر؛ (ابن‌منظور، 1414: ج3، 240)
اساس شهادت آگاهی دادن به چیزی است که دیده شده، و شاهد و شهید [ که اسم فاعل‌اند] به معنای حاضر است.
ابن‌منظور شهید را دانا و آگاهی که از علمش چیزی پنهان نیست تعریف می‌کند (همو: 238). ابن‌اثیر می‌نویسد:
شهید کسی است که از او چیزی پنهان نیست و شاهد، حاضر است. (ابن‌اثیر، 1385: ج2، 513)
راغب اصفهانی در تعریف شهادت آورده است:
الشهود و الشهاده، الحضور مع المشاهده اما بالبصر أو بالبصیره. والشهاده قول صادر عن علم حصل بمشاهده بصیره أو بصر؛ (راغب اصفهانی، 1412: 468)
شهود و شهادت، به معنای حاضر بودن و گواه بودن یا با مشاهده چشم یا با اندیشه و بصیرت است و شهادت گفتاری است که از علم با مشاهده شدن به اندیشه یا چشم به دست آمده است.
نکته اساسی که در لفظ شهادت مطرح می‌شود، مشتمل بودن شهادت بر دو مرحلۀ تحمل و اداء است. زمان ادای شهادت، متفاوت از زمان تحمل آن، و پس از مرحله تحمل شهادت است. اما آیا لفظ شهادت زمان تحمل، یا زمان تحمل و اداء، هر دو را فرا می‌گیرد؟ یا به عبارتی میان علم و حضور و میان بیان و اداء چه رابطه‌ای وجود دارد؟ پاسخ این پرسش را در کلمات برخی از ارباب لغت می‌توان جست‌وجو کرد.
در لسان العرب از قول ابن‌سیده آمده است:
شاهد، آگاه و دانایی است که آن‌چه را می‌داند بیان می‌کند.
از ابوعبیده نیز نقل شده است:
الشاهد هو العالم الذی یبین ما علمه.
ابوالعباس می‌گوید:
شهد الله، بیّن الله و اظهر.
از این تعابیر و جملات استفاده می‌شود در تحقق شهادت، اداء و بیان آن‌چه گواهی دهنده، به آن عالم و آگاه شده است، دخالت دارد. از این‌رو صاحب لسان العرب می‌نویسد:
و شهد له بکذا شهاده ای ادی ما عنده من الشهاده فهو شاهد؛
برای او به چیزی شهادت داد، یعنی آن‌چه از شهادت نزدش بود بیان و اداء کرد.
همچنین آمده است:
اصل الشهاده الاخبار بما شاهده. (ابن‌منظور، 1414: ج3، 240)
مشابه این کلمات را می‌توان در دیگر لغت‌نامه‌ها ملاحظه کرد (قرشی، 1371: ج4، 75).
آن‌چه بیان شد با تعریف علّامه طباطبایی از شهادت، متفاوت است. وی در تعریف شهادت می‌نویسد:
حقیقت شهادت عبارت است از تحمل و دیدن حقایق اعمال که مردم در دنیا انجام می‌دهند. (طباطبایی، 1417: ج 1، 53)
بنابراین کلمۀ شهادت در اصل به معنای معاینه، یعنی به چشم خود دیدن یا به گوش خود شنیدن و یا با سایر حواس خود حس کردن است و در ادای شهادت نیز به کار رفته است (همو: 115). از نگاه علّامه در مسئله تحقق شهادت، ادا و بیان آن شرط نیست و ایشان معنای اصلی شهادت را دارای یک مرحله، یعنی حس کردن یک گزاره بیان می‌کند.
شهادت در قرآن
موضوع شهادت از مباحث مشکل و پیچیدۀ قرآنی است (همو: ج 12، 322). در قرآن کریم، مسئله گواهان بر اعمال و شهادت از زوایای متفاوتی مطرح شده است. آگاهی و شهادت با معیار گواهی دهندگان و شاهدان بر رفتار انسان، شاهدان را به جهت نوع آنان در دسته‌های مختلفی جای می‌دهد. مفسران قرآن، آگاهان و شهادت دهندگان بر انسان‌ها را این گروه‌ها دانسته‌اند:
1. ملائکه‌ای که مأمور ثبت و ضبط اعمال انسان هستند: «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» (ق: 18)؛ «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ * کِراماً کاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ» (انفطار: 10-12).
2. انبیای الهی: خداوند از قول عیسی نقل می‌کند: «وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ» (مائده: 117؛ همچنین نک: نساء: 41).
3. شهادت ویژۀ امت حضرت محمد: «وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّه وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» (بقره:143).
4. گواهی پیکر و اندام انسان: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ» (نور: 24)؛ «الْیَوْمَ نخَتِمُ عَلىَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تُکلَّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشهدُ أَرْجُلُهُم بِمَا کاَنُواْ یَکْسِبُونَ» (یس: 65).
در بازشماری گواهان بر کنش و واکنش انسان، می‌توان به موارد قرآنی _ روایی دیگری نیز اشاره داشت. هرچند در بیشتر این آیات، به اعمال تصریح نشده است، اما مفسران، آیات مذکور را به دلالت تضمنی و گاه التزامی مربوط به مسئله اعمال و رفتار انسان دانسته‌اند. برخی مفسران، زمین و زمان را نیز طبق آیات و روایات به این موارد افزوده‌اند (مکارم شیرازی، 1374: ج 22، 40).
با نگاهی کلی به مجموعۀ آیات یادشده درمی‌یابیم شهادتِ بر اعمال، مخصوص شهیدان از انسان‌ها نیست، بلکه هر کس و هر چیزی که کمترین ارتباطی با اعمال مردم دارد، در همان اعمال دارای شهادت است؛ همچون ملائکه، زمان، مکان، دین، جوارح بدن، حواس و قلب که همگی این‌ها شاهد بر انسان هستند (طباطبایی، 1417: ج1، 485).
موضوع شهادت با معیارهای دیگری نیز قابل تقسیم است؛ همانند زمان شهادت که پیش از خلقت یا همزمان با خلقت است، یا در دنیا یا آخرت تحقق می‌یابد و یا موضوع شهادت که مسئله خلقت و آفرینش یا رفتار و اعمال انسان‌هاست. آن‌چه ما را در هدف از این نوشتار یاری می‌دهد پی‌گیری چند مسئله از میان مسائل متعددی است که با موضوع شهادت در قرآن پیوند یافته است. این مسائل عبارت‌اند از:
1. موضوعی که انبیا بر آن شهادت می‌دهند؛
2. آیا مسئله شهادت پس از رحلت پیامبرگرامی از نگاه قرآن استمرار دارد؟
3. مقصود از امت در آیه 143 بقره و 89 نحل چیست؟ آیا گواه بودن تمامی امت اسلام مطرح است یا گروه خاصی مقصود قرآن است؟
4. رابطه و پیوند شهادت این گروه با شهادت پیامبر خاتم چیست؟
5. آثار و نتایج شهادت و رابطه آن با مسئله هدایت از نگاه قرآن و روایات چگونه است؟
از این‌رو نوشتار حاضر، از میان شاهدان و گواهان گوناگونی که قرآن از آن‌ها نام می‌برد به گواهی پیامبر و شاهدانی پس از ایشان معطوف است.
شاهد بودن پیامبر در دنیا و آخرت
آیه چهل و پنجم سورۀ احزاب و هشتمین آیه سورۀ فتح، یکی از رسالت‌های پیامبر را مسئله شاهد بودن ایشان بیان می‌کنند: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً».
بیشتر مفسران در مسئلۀ شهادتی که طبق تصریح قرآن کریم انبیا بر آن مأمورند، به این نکته اکتفا کرده‌اند که زمان این شهادت مربوط به نشئۀ اخروی است. گروهی از این مفسران در بیان محتوای شهادت بر این باورند که پیامبران در روز قیامت در برابر احتجاج برخی انسان‌ها در مقابل خداوند متعال گواهی می‌دهند که پیام الهی را به مردم در دنیا ابلاغ کرده‌اند (سیوطی، 1404: ج 6، 71) و بیشتر مفسران برآنند که گواهی انبیا مربوط به اعمال انسان‌ها پس از ابلاغ وحی الهی است؛ یعنی گواهی می‌دهند مردم دستورات الهی را پذیرفتند و مطابق آن عمل کردند، یا این‌گونه نبوده و منشأ آن‌چه در قیامت گرفتار آن هستند، سوء رفتار و اختیار خودشان است. بنابراین طبق این تفسیرِ مشهور، شاهد بودن پیامبر عبارت است از تحمل شهادت در دنیا و ادای آن در آخرت.
این تفسیر در حالی است که به نظر می‌رسد در تبیین بیشتر مفسران قرآن، اطلاق آیه نادیده انگاشته شده است. از همین‌رو فخر رازی _ که به عمومیت آیه توجه داشته _ در این‌باره می‌نویسد:
گستردگی و عام بودن شهادت پیامبر به دلیل اطلاق کلمه «شاهد» در آیه قرآن است. (رازی، 1420: ج 25، 173)
وی در تفسیر آیه 45 احزاب در بیان کیفیت و چگونگی این عمومیت بر این باور است:
پیامبر در دنیا، شاهد به احوال و قضایای آخرت از بهشت و جهنم و میزان و صراط بوده و در آخرت گواه بر احوال دنیا، از اطاعت و معصیت و صلاح و فساد آن است. (همو)
هر چند فخر رازی مرحله اول _ یعنی دیدگاه گستردگی شهادت پیامبر _ را به نیکی بیان کرده، اما گفتار وی در تبیین چگونگی آن، تمامی آن‌چه را که آیه بیان‌گر آن است دربر نمی‌گیرد. آن‌چه مورد کم‌توجهی قرار گرفته، محدود کردن اثر شهادت به مسئله ادای آن در قیامت است. به بیانی دیگر، در بررسی مسئله شهادت دو نکته مهم وجود دارد؛ نخست، محدودۀ شهادت که بررسی کمیت آن است و دوم، ثمرات و نتایج شهادت که بحث از فرایند مسئله شهادت است و این‌که این آگاهی و شهادت چه تأثیری در زندگی دنیایی انسان‌ها و مراحل حیات مادی آنان دارد.
در بحث نخست، برخی از مفسران به درستی گستردگی شهادت در دنیا به علاوۀ آخرت را مطرح کرده‌اند. اما در مسئله دوم، بیشتر و حتی می‌توان ادعا کرد تمامی مفسران، پیوند نتایج شهادت و ادای آن را به عالم پسین دانسته‌اند. به نظر می‌رسد محدود کردن بحث شهادت از جهت اداء به عالم آخرت، با توجه به عمومیت و اطلاق آیه، بدان سبب صورت گرفته است که مفسران برای تحقق کامل شهادت _ یعنی تحمل و ادای آن در دنیا _ تبیین و وجهی نیافته‌اند. این در حالی است که روایات و اصول مطرح شده در آیات قرآن بر امر دقیق‌تری دلالت می‌کنند که نشانه‌هایی از این امر، گاه در بیان مفسران دیده می‌شود.
فخر رازی در پنجمین مسئلۀ مطرح شده در ذیل آیه 143سورۀ بقره، این سوال را مطرح می‌کند که پدید آمدن شهادت پیامبر در دنیاست یا آخرت؟ وی در پاسخ، تحقق شهادت را در دنیا می‌داند و در بیان چرایی ادای شهادت در دنیا، ابتدا از گوهر معنایی و مفهوم واژه «شهد» و مشتقات آن استفاده می‌کند:
شهادت، مشاهده و شهود به معنای رؤیت و دیدن است. گفته می‌شود فلان چیز را مشاهده کردم زمانی که آن را ببینم و به چشم من آید. از آن‌رو که میان دیدن به چشم و شناخت به قلب پیوستگی زیادی وجود داشت، معرفت قلبی، مشاهده و شهود نامیده شد، و به شخصِ آگاه و عارف شاهد و مشاهد می‌گویند وهر کس که به حال چیزی عارف و آگاه شود و آن چیز برایش کشف شود، او شاهد بر آن چیز خواهد بود. (همو: ج4، 83)
آن‌گاه رازی با شاره به متن آیه و دقت دادن به الفاظ مطرح در آن و پیوند دادن آن‌ها با مفهوم و لوازم واژه شهادت می‌نویسد:
شهدا در دنیا عادل شمرده شده‌اند؛ زیرا با صیغه ماضی خبر از آنان می‌دهد: «وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّه». از این‌رو آیه اقتضا می‌کند این گروه در دنیا شاهد باشند؛ زیرا در شهادت مطرح در آیه، عدالت اعتبار شده است. (همو)
آن‌گاه وی این نکته را به آن‌چه گذشت برای تکمیل ادعای خود ضمیمه می‌کند که شهادتی که در آن عدالت معتبر باشد، ادای شهادت است نه تحمل شهادت؛ یعنی تحمل شهادت نیازمند عدالت نیست، بلکه هنگام ادای شهادت به عدالت نیاز است (همو).
همچنین می‌توان افزود این تعبیر در کنار این مسئله که در آیه «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً» موضوع شهادت و گواه بودن رسول خدا در کنار دو موضوع بشیر و نذیر بودن _ که اموری مربوط به دنیاست و در پیوند با مسئله ارسال که آن هم مسئله‌ای مربوط به حیات پیش از مرگ است _ نشان‌گر آنند که برخی از آیات شهادت، به مسئله شهادت از لحاظ تحمل و ادای آن به دنیا اشاره دارند و بیان‌گر حقیقتی در دنیا هستند.
در مقابل گروهی از مفسران، لفظ «شاهد» در آیه مذکور را به علت نبود پیوستگی میان ارسال _ که موضوعی دنیوی است _ و شهادت که به تعبیر آنان تنها مربوط به آخرت است، حال مقدره دانسته‌اند (زمخشری، 1407: ج3، 546؛ شریف لاهیجی، 1373: ج3، 642؛ آلوسی، 1415: ج11، 223).
این در حالی است که دلیلی که آنان را به این امر واداشته است، یعنی مسئلۀ لحاظ شدن تحمل و اداء _ هر دو با هم _ در شهادت (آلوسی، 1415: ج11، 223)، همان نقطۀ عطفی است که با استناد به آن باید زوایای پنهان مسئله شهادت در دنیا بررسی شود.
برخی نیز برای توجیه تفسیر خود با تفاوت نهادن میان شاهد و شهید، با وجود آن‌که آیه در دلالت بر شاهد بودن پیامبر اکرم مطلق است، این‌گونه توجیه کرده‌اند:
فالنبی بعث شاهداً ای متحمل للشهاده و یکون فی الآخره شهیداً ای مؤدیاً لما تحمله؛ (رازی، 1420: ج25، 173)
مبعوث شدن پیامبر به عنوان شاهد [ که قرآن به آن اشاره دارد] به معنای تحمل کردن شهادت است و ایشان در آخرت شهید [یعنی ادا کننده آن‌چه در دنیا تحمل کرده ‌است] خواهد بود.
اما بیشتر ارباب لغت میان شاهد و شهید در معنا تفاوتی قائل نیستند (ابن‌منظور، 1414: ج3، 240؛ ابن‌اثیر، 1385: ج2، 513). طریحی که تفاوت شاهد و شهید را در معنای حدوث و ثبوت در آن دو دانسته، معتقد است در معنای شهید لزومی به تحقق ادای شهادت در آخرت وجود ندارد (طبرسی، 1372: ج3، 80). از آیات دیگر قرآن که به مسئله شهادت پرداخته‌اند نیز لزوم وجود دو مرحله و تحقق الزامی ادای شهادت در آخرت استفاده نمی‌شود، بلکه از آیات پیوند یافته به شهادت عیسی می‌توان نمونه‌ای از تحمل و ادای شهادت در دنیا را بیان کرد.
حضرت عیسی در قیامت، در پاسخ به این پرسش که آیا به مردم گفتی تو و مادرت را خدا بدانند؟ برای تبرئه و پاک گرداندن خود، به رفتار و عملی که در دنیا انجام داده است و نشان می‌دهد او چنین دعوی نداشته استناد می‌کند و این بیان را با جمله «وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مَا دُمْتُ فِیهِمْ» عرض می‌کند؛ یعنی شهادتش را محدود به دنیا و آن هم در زمان حضور خود در میان مردم بیان می‌دارد و افزون بر ادعای تبلیغ وحدانیت، مدعی می‌شود هدایتی پس از ابلاغ توحید را نیز انجام داده و آن جلوگیری از جریان غلو است.
از این‌رو شهادت خود را به مرحله پس از ابلاغ رسالت نیز تسری داده و مطابق آن تشریح می‌کند. در نتیجه بحث شاهد و شهید بودن خویش را مقید به زمان حضور در دنیا و پیش از عروجش کرده است (نک: فیض کاشانی، 1415: ج2، 102؛ آلوسی، 1415: ج4، 66) و امر مراقبت را پس از عروج خود، به خدا نسبت می‌دهد: «فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ».

***************************************

نویسندگان:

رضا برنج‌کار . محمدتقی شاکر

فصلنامه مشرق موعود شماره 30

موضوعات: نقش امام غایب در هدایت و مبانی آن  لینک ثابت
 [ 01:30:00 ب.ظ ]




خداوند بي‌نهايت است و لامكان و بي زمان

اما به قدر فهم تو كوچك مي‌شود

و به قدر نياز تو فرود مي‌آيد، و به قدر آرزوي تو گسترده مي‌شود،

و به قدر ايمان تو كارگشا مي‌شود،

و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك مي‌شود،

و به قدر دل اميدواران گرم مي‌شود…

پــدر مي‌شود يتيمان را و مادر.

برادر مي‌شود محتاجان برادري را.

همسر مي‌شود بي همسر ماندگان را.

طفل مي‌شود عقيمان را. اميد مي‌شود نااميدان را.

راه مي‌شود گم‌گشتگان را. نور مي‌شود در تاريكي ماندگان را.

شمشير مي‌شود رزمندگان را.

عصا مي‌شود پيران را.

عشق مي‌شود محتاجانِ به عشق را…

ملاصدرا

موضوعات: اشعار پندآموز ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:26:00 ب.ظ ]




خداوند همه چيز مي‌شود همه كس را. به شرط اعتقاد؛ به شرط پاكي دل


 به شرط طهارت روح؛ به شرط پرهيز از معامله با ابليس.


ملاصدرا

موضوعات: سخن ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:24:00 ب.ظ ]




بشوييد قلب‌هايتان را از هر احساس ناروا!

و مغزهايتان را از هر انديشه خلاف،

و زبان‌هايتان را از هر گفتار ِناپاك،

و دست‌هايتان را از هر آلودگي در بازار…

و بپرهيزيد از ناجوانمردي‌ها ، ناراستي‌ها ، نامردمي‌ها!

چنين كنيد تا ببينيد كه خداوند ، چگونه بر سفره‌ي شما ، با كاسه‌اي خوراك و تكه‌اي نان

مي‌نشيند و

بر بند تاب، با كودكانتان تاب مي‌خورد ، و در دكان شما كفه‌هاي ترازويتان را ميزان مي‌كند

و “در كوچه‌هاي خلوت شب با شما آواز مي‌خواند"…

مگر از زندگي چه مي‌خواهيد،

كه در خدايي خدا يافت نمي‌شود، كه به شيطان پناه مي‌بريد؟

كه در عشق يافت نمي‌شود، كه به نفرت پناه مي‌بريد؟

كه در سلامت يافت نمي‌شود، كه به خلاف پناه مي‌بريد؟

جملات  ملاصدرا

موضوعات: جملات ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:22:00 ب.ظ ]




قلب‌هايتان را از حقارت كينه تهي كنيد و با عظمت عشق پر كنيد.

زيرا كه عشق چون عقاب است. بالا مي‌پرد و دور… بي اعتنا به حقيران در روح.

كينه چون لاشخور و كركس است. كوتاه مي‌پرد و سنگين. جز مردار به هيچ چيز نمي‌انديشد.

بـراي عاشق ، ناب ترين ، شور است و زندگي و نشاط.

براي لاشخور ، خوبترين ، جسدي است متلاشي …


ملاصدرا

موضوعات: ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:21:00 ب.ظ ]




آثار و كارهاي ملاصدرا

 

ملاصدرا يكي از فلاسفه پركار است. وي با آنكه مدتي را كه در حال انزوا و عبادت بود، دست به تأليف نزد و پس از آن نيز همواره به تدريس و تربيت دانشجويان فلسفه، كه از سراسر ايران به گرد او مي آمدند، پرداخت، ولي در تمام فرصتهاي ممكن، چه در سفر و چه در حضر، از نوشتن كتاب و رساله هايي كوچك و بزرگ درباره فلسفه، در قالبهاي مختلف كوتاهي نكرد و بهمين سبب مجموعه اي متنوع فلسفي و بسيار مفيد و استدلالي و با صورتها و هدفهاي گوناگون به وجود آورد.

برخي از كتب او كتاب درسي است و براي آموزش مقدماتي و يا تكميلي عميق فلسفه و عرفان از ديدگاه مكتب مخصوص او بنام «حكمت متعاليه» بسيار مناسب است. برخي ديگر براي توضيح و اثبات نظريه هاي ويژه خود اوست. چند كتاب او را مي توان در اخلاق و آداب انساني دانست.

وي بخش مهمي از آثار خود را به تفسير قرآن اختصاص داده و اگر چه مرگ به او اجازه نداد كه تمام قرآن را شرح فلسفي و عرفاني بكند ولي تا آنجا كه توانست بنويسد، داراي ويژگيهايي است كه آن را در ميان تفاسير بينظير كرده است.

ملاصدرا كه خود يك «مُحدّث» (يعني متخصص در حديث و روايات منقول از پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ائمه اهل بيت(عليهم السلام)) بود كار مهمي در حديث نيز دارد و آن شرح كتاب حديث معروف الكافي تأليف كُليني رازي است، كه وي بخش «اصول» آنرا شرح كرده و شرحش ـ شايد بسبب مرگ او ـ ناتمام مانده است. وي دو كتاب هم در منطق دارد بنام تنقيح المنطق و رساله تصور و تصديق.

كتب معروف او كه چاپ شده عبارتند از:

1. الحكمة المتعالية في الأسفار الأربعة العقلية

مباحث اين كتاب از بحث وجود و ماهيت آغاز و سپس به مبحث حركت و زمان و نيز ادراك و جوهر و عرض مي رسد و يك بخش آن اختصاص به اثبات خدا و صفات او دارد و سرانجام با بحث در نفس انسان و موضوع مرگ و معاد خاتمه مي يابد. ابتكاري كه انحصاراً در اين كتاب مهم و جالب بكار رفته آنستكه موضوعات كتاب در قالب چهار مرحله سير و سلوك روحي و معنوي عرفا دسته بندي شده كه هر مرحله را يك سفر فرض كرده است. بنابرين همانطور كه سير عارف در مرحله اول از خود و خلق بسوي خدا و در مرحله دوم و سوم از خدا به خدا (از ذات به صفات و افعال خدا) و در مرحله چهارم از جانب خدا بسوي مردم است، اين كتاب نيز از موجودات آغاز و به آخرت و خدا و مردمي كه محشور شده اند باز مي گردد. اصل كتاب در چهار جلد بزرگ (قطع رحلي) است كه در نه جلد (قطع وزيري) چاپ شده و چند نوبت به چاپ رسيده است.[1]

اين كتاب در واقع دائرة المعارفي فلسفي است و مجموعه اي از مسائل مهم فلسفه اسلامي همراه با آراء فلاسفه گذشته، از زمان فيثاغورس تا زمان ملاصدرا و پاسخ به آنها با استدلالهاي جديد و قوي است; بهمين سبب در دوره عالي فلسفه حوزه هاي علمي ديني تدريس مي شود.

تأليف اين كتاب بتدريج از حدود سال 1015 (1605م) آغاز و تا سالهاي بعد از 1040 (1630م) ادامه داشته و تقريباً بيست و پنج سال طول كشيده است.

2. تفسير قرآن

وي در طول عمر خود گهگاه و بمناسبتهايي به تفسير يكي از سوره هاي قرآن پرداخته و در دهه آخر عمر خود از اول قرآن آغاز كرده تا همه آنها را بصورت يك تفسير كامل در آورد ولي اجل مهلتش نداده است. نام سوره ها و ترتيب زماني و تقريبي تأليف آنها بدينگونه است:

1ـ سوره حديد، 2ـ آية الكرسي، 3ـ سوره سجده، 4ـ سوره زلزال، 5 ـ آيه نور، سوره يس، سوره طارق 6ـ سوره اعلي، 7ـ سوره واقعه، 8ـ سوره فاتحه، 9ـ سوره جمعه، 10ـ سوره بقره.

در كتابشناسي كتب ملاصدرا هر يك از اين كتب، اثري مستقل به حساب آمده ولي ما آنرا تحت عنوان واحد تفسير قرآن ذكر كرديم. وي دو كتاب ديگر درباره قرآن بنام «مفاتيح الغيب» و «اسرار الآيات» نوشته كه در حكم مقدمه تفسير و فلسفه تفسير قرآن محسوب مي شود.

3. شرح الهداية

اين كتاب شرحي است بر كتابي بنام هدايه كه بر سنت فلسفه مشائي نوشته شده و براي آشنايي مقدماتي دانشجوي فلسفه بكار مي رفته است ولي امروز تقريباً متروك است.

4. المبدأ و المعاد

نام ديگر آن نيز الحكمة المتعاليه بوده است و آنرا مي توان خلاصه نيمه دوم اسفار دانست. اين كتاب بدور از مباحثي كه بنظر ملاصدرا بكار محصل نمي آيد و زائد است، نوشته شده و همانگونه كه اعتقاد باطني ملاصدرا بوده (كه فلسفه عبارتست از شناخت آغاز و انجام جهان) نام آنرا آغاز و انجام گذاشته و بيشتر در مباحث خداشناسي و معادشناسي است و از كتب مهم ملاصدرا شمرده مي شود.

5. المظاهر الإلهية

كتابي بمانند مبدأ والمعاد ولي در حجم كوچكتر و نوعي كتاب دم دستي Handbook براي خواندن و آشنا شدن با فلسفه ملاصدرا است.

6. حدوث العالم

مسئله حدوث عالم از نظر فلسفي مسئله اي دشوار و مورد بحث بسياري از فلاسفه بوده و ملاصدرا در آن علاوه بر نقل آراء حكماي پيش از سقراط و پس از او و برخي فلاسفه مسلمان، نظريه قاطع خود را از راه تئوري حركت جوهري اثبات كرده است.

7. اكسير العارفين

همانطور كه از نام كتاب برمي آيد كتابي عرفاني و تربيتي است.

8. الحشر

موضوع اين كتاب نحوه حشر موجودات در روز قيامت است و در آن، براي اولين بار نظريه حشر حيوانات و اشياء را در روز قيامت بيان كرده است.

9. المشاعر

كتاب كوچكي است درباره وجود و موضوعات پيراموني آن، كه كتابي عميق و پرمايه است. اين كتاب بوسيله پرفسور هانري كربن به زبان فرانسه ترجمه شده و مقدمه اي بر آن نگاشته است. اخيرا به زبان انگليسي هم ترجمه شد.

10. الواردات القلبية

در اين كتاب مسائل مهم فلسفي بصورت مجمل آمده و بنظر مي رسد فهرستي از الهامات و اشراقات الهي بر قلب او بوده است كه در طول زندگي بدست آورده است.

11. ايقاظ النائمين

در عرفان نظري و عملي و علم توحيد نوشته شده و جنبه ارشادي و تربيتي دارد و خفتگان را بيدار مي كند.

12. المسائل القدسية

كتابچه اي است كه بيشتر به مباحث وجود در ذهن و معرفت شناسي پرداخته است. ملاصدرا در اينگونه مباحث معرفت شناسي را با وجودشناسي در هم مي آميزد.

13. عرشية

يا الحكمة العرشية، كتاب غيراستدلالي ديگري درباره مكتب ملاصدرا است كه در آن مانند كتاب المظاهر فهرستوار به اثبات مبدأ و معاد پرداخته است. اين كتاب بوسيله پرفسور جيمز وينستون موريس به انگليسي ترجمه شده و مقدمه اي مفيد بر آن نگاشته شده است.

14. الشواهد الربوبية

كتابي فلسفي بيشتر بشيوه اشراقي است و آراء و عقايد دوره هاي اوليه تفكرات او را در آن مي توان يافت.

15. شرح شفا

اين كتاب شرح قسمتي از مباحث الهيات كتاب شفاي ابن سيناست كه بصورت پاورقي (يا بزبان عربي «تعليقه») آمده و آراء خود را در آنجا بيان كرده است.

16. حاشيه بر شرح حكمة الاشراق

اين كتاب نيز «تعليقه» و شرح پاورقي بر كتاب حكمة الاشراق سهروردي و شرح قطب الدين شيرازي بر آن است و بسيار عميق و قابل استفاده مي باشد.

17. اتحاد عاقل و معقول

رساله اي است تكنگاري در شرح اثبات فلسفي نظريه دشواري كه پيش از او كسي آنرا اثبات و برهاني نكرده بود.

18. اجوبه المسائل

چند رساله است كه در آن ملاصدرا به سلسله سؤالاتي كه فلاسفه همزمان او از او كرده اند پاسخ فلسفي داده است. اين عنوان شامل دست كم سه رساله مي شود.

19. اتصاف الماهية بالوجود

اين رساله به مسئله وجود و نحوه ارتباط آن با ماهيات پرداخته و تكنگاري است.

20. التشخص

اين رساله، مسئله تشخّص و رابطه آنرا با وجود و اصالت آن روشن كرده و يكي از مباني خاص ملاصدرا است.

21. سريان نور الوجود

در اين رساله نحوه نزول يا سريان وجود از منبع حقيقي و اصلي بر موجودات (ماهيات) بيان شده است.

22. لمّية اختصاص المنطقة

رساله اي در منطق و بيان علت شكل خاص منطقه الافلاك است.

23. خلق الاعمال

در مسئله جبر و اختيار انسان است.

24. قضا و قدر

در شرح مسئله قضا و قدر است.

25. زاد المسافر

(شايد همان زاد السالك) در اثبات معاد و آخرت از راه فلسفه مي باشد.

26. شواهد الربوبيه

اين رساله ربطي به كتاب الشواهد الربوبية ندارد و فهرستي از تئوريها و آراء مخصوص اوست كه توانسته به آنها شكل فلسفي بدهد.

27. مزاج

درباره حقيقت مزاج در انسان و رابطه آن با بدن و روح است.

28. متشابهات القرآن

اين رساله درباره آياتي از قرآن است كه داراي معاني پنهاني و پيچيده است. اين رساله فصلي از كتاب مفاتيح الغيب شمرده مي شود.

29. اصالت جعل وجود

درباره وجود و اصالت آن در برابر ماهيات است.

30. الحشرية

در شرح پس از مرگ و حضور مردمان در روز قيامت و پاداش در بهشت و كيفر در جهنم است.

31. الالفاظ المفردة

فرهنگ كوچكي براي شرح كلمات قرآن است.

32. ردّ شبهات ابليس

هفت شبهه شيطان را بيان و پاسخ داده است.

33. سه اصل

اين كتاب تنها كتاب ملاصدرا بزبان فارسي است كه در آن ببهانه سه اصل اصلي اخلاقي، به موضوعات اخلاقي و تربيتي دانشمندان پرداخته و به فلاسفه همزمان خود پند داده است.

34. كسر اصنام الجاهلية

كه بمعناي در هم شكستن بتهاي دوران بربريت و جاهليت بشر است و مقصود او محكوم و مفتضح ساختن صوفيان بيتقواست.

35. التنقيح

كتابي است كه بطور فشرده به منطق صوري پرداخته و براي آموزش، كتاب مناسبي است.

36. التصور و التصديق

اين كتاب در مباحث فلسفه منطق و تحقيق درباره تصور و تصديق مي باشد.

37. ديوان شعر

از ملاصدرا اشعاري علمي و عرفاني باقي مانده كه بزبان فارسي است.

38. مجموعه يادداشتهاي علمي ـ ادبي

ملاصدرا در جواني چون بسيار پرمطالعه در كتب فلسفي و عرفاني بوده و از طرفي بسبب ذوق شاعري، به كتب اشعار شعراي مختلف علاقه و دسترسي داشته، از آغاز جواني او يادداشتهايي كوتاه از اشعار و جملات علما و عرفا و مطالب علمي باقي مانده است كه خود يك مجموعه گرانبهاست و با سير و گشت در آن مي توان به ظرائف طبع ملاصدرا واقف شد.

اين يادداشتها دو مجموعه جداگانه است و محتمل است مجموعه كوچك او در يكي از سفرهاي او فراهم شده باشد.

39. نامه و مكاتبات

از نامه هاي ملاصدرا بجز چند نامه كه بين او و استادش ميرداماد مبادله شده چيزي باقي نمانده است. اين نامه ها در جلد اول از كتاب سه جلدي زندگي، شخصيت و مكتب ملاصدرا بفارسي[2] (كه به انگليسي ترجمه شده) آمده است.

اگر عدد چهل را با دوازده جلد تفسير او ـ كه ما در بند (2) تحت عنوان تفاسير آورديم ـ و نيز كتابهاي مفاتيح الغيب و اسرار الآيات، محسوب كنيم تا اينجا بيش از پنجاه جلد اثر از او نام برده ايم (دقيقا 53 جلد)، اما آثار ديگري نيز به وي نسبت داده شد كه چون در كتب بزرگتر مورد بحث و گاهي انكار واقع شده از آنها ذكري نمي كنيم.

يكي از مسائلي كه درباره كتب ملاصدرا وجود دارد و گرد آن بحثهايي شده، زمان و محل تأليف كتابهاي اوست. بيشتر كتب ملاصدرا تاريخ تأليف ندارد و بايد براي يافتن زمان تأليف آن به شواهد و قرائن توسل كرد، و در كتابهاي مبدأ و معاد و حشر و تفاسير برخي از سوره هاي قرآن بطور ضمني به تاريخ تأليف آنها اشاره شده است.

مثلاً تاريخ تأليف كتاب مبدأ و معاد سال 1019 هـ .(1609م) است و تأليف تفسير آية الكرسي حدود سال 1023 هـ . (1613م)، تاريخ تأليف كسر الاصنام سال 1027هـ (1617م)، اكسير العارفين بسال 1031 هـ . (1621م)، رساله الحشر در سال 1032 هـ . (1622م) و رساله اتحاد عاقل و معقول حدود سال 1037 هـ . (1627م) و مفاتيح الغيب بسال 1029 هـ . (1619م) مي باشد و تاريخ بقيه كتب او را بايد بطور تقريبي بدست آورد.

براي شناخت مكان تأليف آنها، بايد توجه داشت كه ملاصدرا حدود سال 1040 هـ (1630م) از قم به شيراز رفته، و زودتر از سال 1015 هـ (1605م) از شيراز (يا جاي ديگر) به قم و اطراف آن آمده است. بنابرين تاريخ كتابهائي كه پيش از سال 1040 هـ نوشته شده عادتاً، در قم و اطراف آن بوده، مگر آنكه برخي از اين كتب و رساله ها را در سفرهاي طولاني خود نوشته باشد.

نکات:

[1]. آخرين و كاملترين چاپ آن همراه با تصحيح انتقادي بوسيله مؤسسه انتشارات بنياد حكمت اسلامي صدرا، تهران، ايران به چاپ رسيده است.

[2]. نوشته سيد محمّد خامنه اي.

موضوعات: آثار و كارهاي ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:19:00 ب.ظ ]





جمله عجیب امام(ره) درباره ملاصدرا

حضرت امام در شرح چهل حدیث، ملاصدرا را فخر شیعه معرفی می‌کند و او را چنین لقب می‌دهد: «و جناب محقق فلاسفه و فخر طایفه حقه، صدر المتألهین، رضوان اللّه علیه»

به گزارش مشرق به نقل ز فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در این شماره به معرفی «صدرالمتالهین شیرازی» می‌‌‌‌پردازیم.

در شماره‌‌های پیشین 1. «ابن‌فهد حلی»، 2. «سیدبن طاووس»، 3. «سید بحرالعلوم»، 4. «شیخ مفید»، 5. «شیخ صدوق»، 6. «شیخ کلینی»، 7. «علامه حلی»، 8. «سید مرتضی»، 9. «سید رضی»، 10. «شیخ طوسی»، 11. «امین الاسلام طبرسی»، 12. «خواجه نصیر‌الدین طوسی»، 13. «قطب‌الدین راوندی»، 14. «محقق حلی»، 15. «شهید اول»، 16. «شهید ثانی»، 17. «شیخ بهایی»، 18. «مقدس اردبیلی»، و 19. «شهید ثالث» معرفی شدند.

ولادت

صدر الدین محمد شیرازی، معروف به «صدرالمتالهین» و «ملاصدرا»، حکیم، عارف، محدث و مفسر بزرگ شیعه و اسلام در سال 979 یا 980 (نهم جمادی الاولی) هجری قمری در شیراز به دنیا آمد.

پدر ملاصدرا ـ خواجه ابراهیم قوامی ـ سیاستمداری دانشمند و مؤمن بود و با وجود داشتن ثروت و عزت و مقام، هیچ فرزندی نداشت ولی سرانجام بر اثر دعا و تضرع فراوان به درگاه الهی، خداوند پسری به او داد که نامش را محمد گذاشتند.

سفرهای ملاصدرا / سفر به قزوین

ظاهرا ملاصدرا در سن شش سالگی به همراه پدر به قزوین رفته و در کنار اساتید فراوانی که در همه رشته‌های علمی در آن شهر بودند به آموزش مقدماتی و متوسطه پرداخته و زودتر از دیگران به دوره عالی رسیده است.

دو استاد بزرگ ملاصدرا

ملاصدرا در قزوین با دو دانشمند و نابغه بزرگ، یعنی شیخ بهاءالدین عاملی (شیخ بهایی) و میرداماد ـ که نه فقط در زمان خود، که حتی طی چهار قرنی که از آنها گذشته، بی‌نظیر و سرآمد بوده‌اند ـ آشنا شد و به دروس آنان رفت. در ظرف مدتی کوتاه او نیز با نبوغ خود سرآمد شاگردان آنها شد.

شیخ بهاء نه فقط در فقه، حدیث، تفسیر، کلام و عرفان متخصص بود بلکه در نجوم و ریاضیات نظری و مهندسی و معماری و پزشکی و برخی از علوم غریبه هم استاد بود.

میرداماد، نابغه بزرگ دیگر، از همه دانشهای روزگار خود باخبر بود ولی حوزه درس او به فقه و حدیث و بیشتر به فلسفه اختصاص داشت. وی در دو شاخه مشائی و اشراقی فلسفه اسلامی ممتاز و سرآمد بود.

ملاصدرا بیشترین بهره خود را در فلسفه و عرفان از میرداماد گرفت و همواره او را مرشد و استاد حقیقی خود معرفی می‌کرد.

سفر ملاصدرا به اصفهان

با انتقال پایتخت صفویه از قزوین به شهر اصفهان (سال 1006 هـ ./ 1598 م) شیخ بهایی و میرداماد نیز به همراه شاگردان خود به این شهر آمدند و بساط تدریس خود را در آنجا گستردند. ملاصدرا که در آن زمان 26 تا 27 سال داشت، از تحصیل بی‌نیاز شده بود.

بازگشت ملاصدرا به شیراز

ملاصدرا به احتمال قوی در حدود سال (1010 هـ / 1602 م) به شهر خود شیراز بازگشت.

رقبای او که از طرفی موقعیت اجتماعی خود را نزد دیگران در خطر می‌‌دیدند یا به انگیزه دفاع از عقاید خود و برخی شاید از روی حسادت، بنای بد رفتاری را با وی گذاشتند و آراء نو او را به مسخره گرفتند و به او توهین کردند.

هجرت ملاصدرا به قم

این رفتارها و فشارها با روح لطیف ملاصدرا نمی‌ساخت و از طرفی ایمان و دین و تقوای او به او اجازه عمل مقابله به مثل را نمی‌داد، از اینرو از شیراز به صورت قهر بیرون آمد و به شهر قم رفت که در آن هنگام هنوز مرکز مهم علمی و فلسفی نشده بود.

ملاصدرا در خود شهر قم هم نماند و به سبب گرما و شاید دلایل اجتماعی مشابه شیراز به روستایی بنام کَهَکْ در نزدیک شهر قم منزل گزید و آثار خانه او در آن روستا هنوز باقی است.

عبادت و ریاضت ملا صدرا

ملاصدرا مدتی درس و بحث را رها کرد و همانگونه که خود در مقدمه کتاب بزرگ خود ـ اسفار ـ گفته است، عمر خود را به عبادت و روزه و ریاضت گذراند و از این فرصت که برایش فراهم شده بود استفاده کرد و مراحل و مقامات معنوی عرفانی را با شتاب بیشتری طی کرد و به بالاترین درجه معنویت رسید.

وی در این دوران ـ که از نظر معنوی دوران طلائی زندگانی اوست توانست به مرحله کشف و شهود غیب برسد و حقایق فلسفی را نه در ذهن که با دیده دل ببیند و همین سبب شد که مکتب فلسفی خود را کامل سازد.

وی تا حدود سال (1040 هـ / 1632 م) به شیراز باز نگشت و در روستای کهک قم ماند و شاگردان بزرگی را پرورش داد و در تمام این مدت به نوشتن کتب معروف خود مشغول بود یا رساله‌هایی در پاسخ فلاسفه همزمان خود می‌نوشت. دو تن از شاگردان معروف او به نام «فیاض لاهیجی» و «علامه فیض کاشانی» هستند که هر دو داماد ملاصدرا شدند و مکتب او را ترویج کردند.

بازگشت ملاصدرا به شیراز

در حدود سال (1039 ـ 1040 هـ / 1632 م) ملاصدرا به شیراز بازگشت. عقیده برخی بر آنستکه این بازگشت بسبب دعوت حاکم استان فارس یعنی اللهوردیخان از وی بوده، زیرا مدرسه‌ای را که پدرش امام قلیخان بنا کرده بود به پایان برده و آنرا آماده برای تدریس فلسفه ساخته بود و با سابقه ارادتی که به ملاصدرا داشته وی را برای اداره علمی آن به شیراز دعوت کرده است.

ملاصدرا در شیراز نیز به تدریس فلسفه و تفسیر و حدیث اشتغال یافت و شاگردانی را پرورش داد. از کتاب سه اصل ـ که گویا در همان زمان در شیراز و به فارسی نوشته شده، و به علمای زمان خود اعم از فیلسوف و متکلم و فقیه و طبیعیدان حمله های سخت نموده ـ چنین بر می‌آید که در آن دوره نیز مانند دوره اول اقامت در شیراز زیر فشار بدگوئی‌ها و بدخوئی‌های دانشمندان همشهری خود بوده است ولی این‌بار مقاوم شده و تصمیم داشته در برابر فشار آنها پایداری کند و مکتب خود را بر پا و معرفی و نشر نماید.

سفرهای زیارتی ملاصدرا به مکه

در زندگی ملاصدرا نوشته‌اند که وی هفت سفر ـ پیاده ـ به سفر مکه رفته است. در چهارصد سال پیش این سفر را با اسب یا شتر و از راه صحرای خشک مرکزی عربستان طی می‌نمودند. بنابرین، سفر حج نوعی ریاضت هم شمرده می‌شد.

در این سفر که به صورت کاروانهای بزرگ حاجیان انجام می‌شد عده‌ای از گرما و تشنگی و خستگی در راه می‌مردند. با این وصف طی این سفر که چند هزار کیلومتر راه دشوار بود با پای پیاده، مسلماً دشواریهای بیشتری داشته و قوت اراده و ایمان را می‌طلبیده است.

ملاصدرا هفت بار قدم در این راه گذاشت و سرانجام در سفر هفتم بر سر راه خود به مکّه و زیارت کعبه در شهر بصره (در خاک عراق) بیمار شد و چشم از جهان فرو بست.

نظر بزرگان درباره ملاصدرا

امام خمینی(ره)

امام خمینی (ره) در یکی از مصاحبه‌های خود درباره علل شکل گیری انقلاب در پاسخ به این سوال خبرنگار «یک سؤالِ شاید کمى شخصى دارم که مطرح کنم؛ چه شخصیت یا شخصیت‌هایى- در تاریخ اسلامى یا غیر اسلامى- غیر از رسول اکرم (ص) و امام على (ع) شما را تحت تأثیر قرار داده است و روى شما مؤثر بوده است؟ و چه کتابهایى- بجز قرآن- در شما اثر گذاشته است؟» می‌‌فرماید: من نمى‏‌توانم به این سؤال الآن جواب بدهم. احتیاج به تأمل دارد. کتابهاى زیادى ما داریم؛ شاید بتوان گفت در فلسفه: ملا صدرا، از کتب اخبار: کافى، از فقه: جواهر. علوم اسلامى ما خیلى غنى هستند؛ خیلى کتب داریم. نمى‌‏توانم براى شما احصا کنم. (صحیفه امام، ج‏5، 271 - مصاحبه با محمد حسنین هیکل درباره علل شکل‏گیرى انقلاب)

حضرت امام در شرح چهل حدیث، ملاصدرا را فخر شیعه معرفی می‌کند و او را چنین لقب می‌دهد: «و جناب محقق فلاسفه و فخر طایفه حقه، صدر المتألهین، رضوان اللّه علیه»

آیت الله سید احمد فهری در مقدمه ترجمه شرح دعای سحر امام خمینی (ره) درباره حساسیت امام نسبت به ملاصدرا می‌نویسد: «(امام خمینی) از میان حکما و عرفاى گذشته علاقه خاصى به صدر المتألهین دارد و او را فردى محقق و متخصص که بسیارى از معارف را فهمیده و چشیده و مشکلات و مسائل را حل کرده است مى‏داند. شنیده‌‏ام که روزى در درس به عنوان تجلیل از مقام این فیلسوف عارف و در رابطه با تقدیر از علم و توبیخ کوته فکران که پیوسته درباره او سخنان ناشایست مى‌گویند چنین فرموده است: «ملا صدرا و ما ادریک ما ملا صدرا؟! او مشکلاتى را که بو على به حل آن‏ در بحث معاد موفق نشده بود حل کرده است!»

امام در پیام مهم و تاریخی خود میخائیل گورباچف می‌نویسد: «از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألّهین - رضوان اللَّه تعالى علیه و حشره اللَّه مع النبیین و الصالحین- مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده، و هر گونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.»

امام خمینی در کتاب کشف الاسرار عبارت عجیبی درباره ملاصدرا دارد. ایشان می‌نویسد: «محمد بن ابراهیم شیرازی از بزرگترین فلاسفه الهی و موسس قواعد الهیه و مجدد حکمت ما بعدالطبیعه، او اول کسی است که مبدا و معاد را بر یک اصل بزرگ خلل ناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانی با برهان عقلی کرد و خللهای شیخ الرئیس را در علم الهی روشن کرد و شریعت مطهره و حکمت الهیه را با هم ائتلاف داد، ما با بررسی کامل دیدیم هر کس درباره او چیزی گفته از قصور خود و نرسیدن به مطالب بلندپایه اوست»

علامه سید محمدحسین طباطبایی

علامه طهرانی در کتاب مهر تابان درباره نظر علامه طباطبایی نسبت به ملاصدرا می‌نویسد: علّامه طباطبائى فلسفه صدر‌المتألّهین را به واقع نزدیکتر مى‏‌یافتند. و خدمت او را به عالم علم و فلسفه به علّت تکثیر مسائل فلسفه (که در این فلسفه، از دویست مسأله به هفتصد مسأله ارتقاء یافت) فوق العاده تقدیر مى‌‏کردند.

و از اینکه صدر المتألّهین تنها بدنبال مکتب مشّائین نرفته؛ و فلسفه فکرى و ذهنى را با اشراق باطنى و شهود قلبى جمع کرده، و هر دوى آنها را با شرع انور تطبیق نموده است بسیار تحسین مى‏‌کردند….

مرحوم استاد معتقد بودند که صدر المتألّهین فلسفه را از اندراس و کهنگى بیرون آورد، و روح نوینى در آن بخشید، و جان تازه‌‏اى در او دمید؛ پس مى‌‏توان او را زنده کننده فلسفه اسلامیّه دانست.

و از اینها گذشته استاد ما نسبت به مقام زهد و بى اعتنائى بدنیا، و به روش ارتباط با خدا، و تصفیه باطن، و ریاضات شرعیّه، و انزوائى که صدر المتألّهین داشت و در کهَک قم به تصفیه سرّ مشغول شد و طهارت نفس را اهمّ از هر چیز شمرد، بسیار ارزش قائل بوده و تحسین مى‏‌نمودند.

و معتقد بودند که: غالب اشکالاتى که بر صدر المتألّهین و فلسفه او مى‌‏شود، ناشى از عدم فهم و عدم وصول ادراک بحاقّ مسائل اوست. گرچه خود ایشان نیز به بعضى از استدلالات او نظرهائى داشتند؛ ولى من حیث المجموع او را زنده کننده فلسفه اسلامیّه، و از طراز فلاسفه درجه اوّل اسلام چون بو علىّ و فارابى مى‏‌شمردند.

آیت الله حسن رمضانی از استاد علامه حسن زاده آملی نقل کرده که وقتى در محضر استاد علامه طباطبائى صاحب المیزان سخن از اقامه برهان بر اصول معارف قرآنى و عقائد انسانى عنوان شده است فرمود: اینها را ملاصدرا به ما یاد داده است. و وقتى به تنهائى در محضر مبارکش مشرف بودم که سخن از خدمت علمى این اکابر الهى به میان آمد فرمود: آقا آنهمه ناملایمات روزگار را چشیده‌‏اند، و آنهمه سنگ حوادث را خورده‏‌اند، و طعن‌‏ها و دشنام‌ها از این و آن شنیده‏‌اند، و محرومیت‌ها و آوارگی‌ها را تحمل کرده‏‌اند، ولى دست از گوهر گرانبهاى عقیدت ایقانى، و حقیقت ایمانى خود برنداشته‌‏اند و با همه آن رنج و سختی‌ها معارفى را که با خون جگر تحصیل کرده‌‏اند نوشتند و گذاشتند و گفتند حق و حقیقت این است که نوشته‌‏ایم.

همچنین آیت الله حسن رمضانی نقل کرده علامه حسن زاده آملی می‌‌فرمود: جناب علامه طباطبایی رحمت الله علیه، کلید را از جیبشان در آورده بودند و می‌‌خواستند در منزل را باز کنند و بروند داخل. نگاهی کردند به من و فرمودند: آقا ما هر چه داریم از آخوند (یعنی ملاصدرا) داریم.

در اصطلاح فلاسفه و حکمای معاصر، مراد از آخوند، صدرالمتالهین شیرازی است و اگر حکما و فلاسفه، کلمه آخوند را به تنهایی و به صورت مطلق بگویند منظورشان ملاصدرا است)

علامه محمدرضا مظفر

علامه محمدرضا مظفر در مقدمه خود بر اسفار می‌نویسد: سخن گفتن از صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازى قوامى، نویسنده کتاب اسفار، که در بین مردم به ملا صدرا و در میان شاگردان مکتبش به صدر المتالهین مشهور است، برایم بسى لذت‌‏بخش است. من از عقل و خرد، روح بلند، نیروى مقاومت، آزاد اندیشى، بیان نیکو، کمال و پختگى اندیشه‏‌ها و صراحت در ابراز عقاید و افکار این مرد بزرگ، با وجود تکفیر و آن همه آزار که در حق وى رفته است، شگفت‏ زده‏ام. ویژگى‏هایى که برشمردم پیش از آنکه از تاریخ زندگى او درک کنم از نوشته‌‏ها و کتاب‏هایش احساس نموده‏ام.

علامه سید محمد حسین طهرانی

علامه طهرانی در کتاب‌الله شناسی عبارت جالبی درباره صدرالمتالهین دارد. می‌نویسد: این برهان که متّخذ است از مجموع کتب صدر المتألّهین شیرازى؛ افتخار ما و افتخار اسلام و مسلمین و افتخار بشریّت تا روز قیامت، ملاحظه مى‏‌کنید که چقدر انسان داراى ترقّى و کمال بوده است! و کسانیکه از فلسفه و حکمت وى دور هستند و در تکاپوى فهم آن عمر عزیزشان را سپرى نمى‏‌کنند چقدر در ظلمت و جهالت غوطه ورند.

در کتاب امام شناسی می‌نویسد: کتاب‌‏هاى صدر المتألّهین شیرازى رضوان الله علیه حقّاً موجب فخر عالم تشیّع و بلکه عالم اسلام است؛ تحقیقات و تدقیقات این راد مرد بزرگ در زوایاى آیات و روایات، مشکل گشاى اساسى راه معرفت و پیشرفت است.

شهید استاد مطهری

شهید مطهری ارادت خاصی به ملاصدرا داشته و اسم انتشارت خود را صدرا نامگذاری کرده است و در سفرش به شیراز عنوان کرده بود که چقدر لذت‌بخش است در جایی نفس می‌کشم که ملاصدرا 400 سال پیش در این شهر نفس کشیده است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

رهبر معظم انقلاب در پیام خود به همایش جهانى بزرگداشت صدرالمتالهین (ره) فرمود: «از تشکیل این مجمع بزرگ علمى و فکرى که برگرد اندیشه و شخصیت فیلسوف نامدار ایرانى، حکیم صدرالمتالهین شیرازى فراهم آمده، احساس افتخار و مسرت مى‌کنم و خداى سبحان را سپاس مى گویم.

اگر چه دانسته‌هاى دنیاى غرب و حتى بخشهایى از دنیاى اسلام از این شخصیت کم نظیر چندان وسیع نیست، ولى حوزه‌هاى فلسفى ایران لااقل در سه قرن اخیر - یعنى تقریبا از صد سال پس از تألیف کتاب اسفار تا کنون - یکسره از آراء فلسفى صدرالمتالهین تغذیه شده و کتابها و آراء مهم او - که بسیارى از آنها حداقل در قالب استدلالى و عقلانى اش از ابتکارات اوست - محور درس و تحقیق و شرح و تنقیح بوده است.»

مکاشفه صدر المتألهین در حرم فاطمه معصومه(س)

ملاصدرا، هنگامی که در کهک زندگی می‌کرد، برای عرض ادب و توسل به بارگاه کریمه اهل بیت فاطمه معصومه (س) مشرف می‌شد.

از وی نقل شده: هرگاه در زمینه مسائل علمی، مشکلی برایم پیش می‌آمد که از حلّ آن عاجز می‌ماندم، با پای پیاده از کهک به قم می‌رفتم و به کنار قبر حضرت فاطمه معصومه - سلام اللّه علیها - رفته، از آن حضرت استمداد می‌نمودم. با این کار، مسأله و مشکل من حل می‌شد و سپس به روستای کهک باز می‌گشتم.

در یکی از این سفرها در جوار قبر فاطمه معصومه یک مساله مهم و پیچیده فلسفی یعنی اتحاد عاقل و معقول در یک مکاشفه عرفانی، برایش حل شد. او خود در این زمینه می‌گوید: مساله اتحاد عاقل و معقول از مشکلترین مسایل فلسفی است که تاکنون هیچ فیلسوف مسلمانی توفیق حل آن را پیدا نکرده است. من با توجه کامل به سوی خدای سبحان از او خواستم که مشکل برایم حل شود.

دری از رحمت حق بر من گشوده شد و در این مورد معرفت جدیدی برایم حاصل شد. «کنت حین تسوید هذا المقام بکهک من قری قم، فجئت الی قم زائرا لبنت موسی ابن جعفر مستمدا منها و کان یوم الجمعه فانکشف لی هذا الامر» (14) هنگام نوشتن این بحث من درقریه کهک قم بودم. از آنجا رهسپار قم شدم، به زیارت دختر موسی بن جعفر(س) مشرف گردیدم و از آن حضرت در حل این مساله یاری جستم. به برکت او در روز جمعه این مطلب بر من کشف گردید. (اتحاد عاقل و معقول، علامه حسن زاده آملی، ص 108)

فرزندان ملاصدرا

ملاصدرا پنج فرزند داشته، سه دختر و دو پسر؛

1. ام کلثوم متولد سال 1019 هـ (1609م)،

بزرگترین فرزند ملاصدرا دختر او بنام ام کلثوم است که دانشمند و شاعر و زنی اهل عبادت و زهد بوده و به همسری ملا عبدالرزاق لاهیجی (شاگرد معروف ملاصدرا) درآمده است.

2. ابراهیم متولد سال 1021 (1611م)،

وی یکی از دانشمندان زمان خود بوده و فیلسوف و فقیه و متکلم و مفسر شمرده می‌شد و از علوم دیگر مانند ریاضیات نیز بهره داشته است.

وی کتابی به نام عروة الوثقی در تفسیر قرآن و شرحی بر کتاب روضه فقیه مشهور لبنانی «شهید» نوشته و چند کتاب دیگر در فلسفه نیز به وی نسبت داده‌‌اند.

3. زبیده متولد سال 1024 (1614م)،

وی همسر علامه فیض کاشانی (شاگرد دیگر ملاصدرا) شده است.

4. نظام الدین احمد متولد سال 1031 (1621م)،

احمد در سال 1031 هـ (1621م) در کاشان متولد و در سال 1074 (1664م) در شیراز دار فانی را وداع کرده است. وی نیز فیلسوف و ادیب و شاعر بوده است.

5. معصومه متولد سال 1033 (1623م)

این دختر ملاصدرا نیز نصیب یکی دیگر از شاگردان ملاصدرا بنام قوام الدین محمد نیریزی شد. و همسر فیض کاشانی (شاگرد دیگر ملاصدرا) شده و فرزندان برومندی را بدنیا آورده است و او نیز معروف به دانش و شعر و ادبیات است.

شاگردان ملاصدرا

برای ملاصدرا تا ده نفر شاگرد معروف شناخته و ذکر شده است که مشهورترین آنها دو نفر هستند؛

1. علامه فیض کاشانی، که از بزرگان علمای اسلام است.

2. فیّاض لاهیجی

3. ملاحسین تنکابنی

4. حکیم آقاجانی

تالیفات ملاصدرا

کتاب‌های معروف صدرالمتالهین شیرازی که چاپ شده عبارتند از؛

1. الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة در 9 جلد

این کتاب در واقع دائرة المعارفی فلسفی است و مجموعه‌ای از مسائل مهم فلسفه اسلامی همراه با آراء فلاسفه گذشته، از زمان فیثاغورس تا زمان ملاصدرا و پاسخ به آنها با استدلال‌های جدید و قوی است. به همین سبب در دوره عالی فلسفه حوزه‌های علمی دینی تدریس می‌شود.

تألیف این کتاب به تدریج از حدود سال 1015 (1605م) آغاز و تا سالهای بعد از 1040 (1630م) ادامه داشته و تقریباً بیست و پنج سال طول کشیده است.

2. تفسیر قرآن

ملاصدرا در طول عمر خود گهگاه و به مناسبت‌هایی به تفسیر یکی از سوره های قرآن پرداخته و در دهه آخر عمر خود از اول قرآن آغاز کرده تا همه آنها را به صورت یک تفسیر کامل در آورد ولی وفات کرد و این امکان برایش فراهم نشد.

نام سوره‌ها و ترتیب زمانی و تقریبی تألیف آنها بدین‌گونه است:

1ـ سوره حدید، 2ـ آیة الکرسی، 3ـ سوره سجده، 4ـ سوره زلزال، 5 ـ آیه نور، سوره یس، سوره طارق 6ـ سوره اعلی، 7ـ سوره واقعه، 8ـ سوره فاتحه، 9ـ سوره جمعه، 10ـ سوره بقره.

در کتاب‌شناسی کتب ملاصدرا هر یک از این کتب، اثری مستقل به حساب آمده ولی ما آن ‌را تحت عنوان واحد تفسیر قرآن ذکر کردیم. وی دو کتاب دیگر درباره قرآن به نام «مفاتیح الغیب» و «اسرار الآیات» نوشته که در حکم مقدمه تفسیر و فلسفه تفسیر قرآن محسوب می‌‌شود.

3. شرح الهدایة

4. المبدأ و المعاد

نام دیگر آن نیز الحکمة المتعالیه بوده است و آنرا می‌توان خلاصه نیمه دوم اسفار دانست.

5. المظاهر الإلهیة

6. حدوث العالم

مسئله حدوث عالم از نظر فلسفی مسئله‌‌ای دشوار و مورد بحث بسیاری از فلاسفه بوده و ملاصدرا در آن علاوه بر نقل آراء حکمای پیش از سقراط و پس از او و برخی فلاسفه مسلمان، نظریه قاطع خود را از راه تئوری حرکت جوهری اثبات کرده است.

7. اکسیر العارفین

8. الحشر

موضوع این کتاب نحوه حشر موجودات در روز قیامت است و در آن، برای اولین بار نظریه حشر حیوانات و اشیاء را در روز قیامت بیان کرده است.

9. المشاعر

کتاب کوچکی است درباره وجود و موضوعات پیرامونی آن، که کتابی عمیق و پرمایه است.

10. الواردات القلبیة

11. ایقاظ النائمین

در عرفان نظری و عملی و علم توحید نوشته شده و جنبه ارشادی و تربیتی دارد و خفتگان را بیدار می‌کند.

12. المسائل القدسیة

13. عرشیة

یا الحکمة العرشیة، کتاب غیراستدلالی دیگری درباره مکتب ملاصدرا است که در آن مانند کتاب المظاهر فهرست‌‌وار به اثبات مبدأ و معاد پرداخته است.

14. الشواهد الربوبیة

15. شرح شفا

16. حاشیه بر شرح حکمة الاشراق

17. اتحاد عاقل و معقول

18. اجوبه المسائل

19. اتصاف الماهیة بالوجود

20. التشخص

21. سریان نور الوجود

در این رساله نحوه نزول یا سریان وجود از منبع حقیقی و اصلی بر موجودات (ماهیات) بیان شده است.

22. لمّیة اختصاص المنطقة

23. خلق الاعمال

در مسئله جبر و اختیار انسان است.

24. قضا و قدر

25. زاد المسافر

26. شواهد الربوبیه

این رساله ربطی به کتاب الشواهد الربوبیة ندارد و فهرستی از تئوری‌ها و آراء مخصوص اوست که توانسته به آنها شکل فلسفی بدهد.

27. مزاج

درباره حقیقت مزاج در انسان و رابطه آن با بدن و روح است.

28. متشابهات القرآن

این رساله درباره آیاتی از قرآن است که دارای معانی پنهانی و پیچیده است. این رساله فصلی از کتاب مفاتیح الغیب شمرده می‌شود.

29. اصالت جعل وجود

30. الحشریة

در شرح پس از مرگ و حضور مردم در روز قیامت و پاداش در بهشت و کیفر در جهنم است.

31. الالفاظ المفردة

فرهنگ کوچکی برای شرح کلمات قرآن است.

32. ردّ شبهات ابلیس

هفت شبهه شیطان را بیان و پاسخ داده است.

33. سه اصل

این کتاب تنها کتاب ملاصدرا به زبان فارسی است که در آن به بهانه سه اصل اصلی اخلاقی، به موضوعات اخلاقی و تربیتی دانشمندان پرداخته و به فلاسفه همزمان خود پند داده است.

34. کسر اصنام الجاهلیة

مقصود ملاصدرا از این کتاب، محکوم کردن جهله صوفیه است.

35. التنقیح

36. التصور و التصدیق

37. دیوان شعر

38. مجموعه یادداشتهای علمی ـ ادبی

39. نامه و مکاتبات

موضوعات: جمله عجیب امام(ره) درباره ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:15:00 ب.ظ ]




 

نكاتي برجسته از فلسفه ملاصدرا در مقايسه با نظريات فلسفي قرون اخير در غرب

مقدمه

در قرون نهم تا دوازدهم ميلادي كشورهاي اسلامي هر يك دانشگاهي محسوب مي‏شدند و در آنجا دانشمندان و فلاسفه برجسته به تحقيق و تدريس مشغول بودند.

ايرانيان كه پيشتاز اين حركت عظيم تاريخي بشمار مي‏آيند، علوم و فنون و فلسفه را از يونانيان فراگرفته و بر ميراث علمي و فرهنگي گذشته خويش افزودند.

آنان در تمام شعب آن به تحقيق و تأليف پرداختند و در بيشتر شعب علوم و فنون از جمله جبر و مثلثات و مقابله و جغرافيا و هيئت و طب و شيمي بوسيله اختراعات و اكتشافات و مطالعات تازه، دانش يونانيان را تكامل بخشيدند.

جالب اينجاست كه در همين فاصله زماني، در اروپا تحجّر فرهنگي و ركود علمي و فلسفي حاكم و انديشه فلسفي در خدمت كلام ديني مسيحي بود.

يكي از مشخّصات بارز تفكّر فلسفي مسلمانان در دوران نامبرده كه در آثار انديشمنداني نظير ابن‏سينا (وفات 1037 ميلادي) و رازي (وفات 930 ميلادي) بيان شده‏است، پيوند نزديك و عميق فلسفه با علوم طبيعي و تجربي و پزشكي است. روش تحقيقات علمي در اين دوران، عقلگرايي و تجربه‏گرايي ميباشد. شايد به اين علّت فلسفه كلاسيك اسلامي در عصر مذكور كمتر از روش و نظرات عرفاني و اشراقي متأثر است و مرز روشني با كلام اسلامي دارد.

از قرن دوازدهم ببعد مقدّمات عصر رنسانس در اروپا فراهم مي‏گردد كه در قرن پانزدهم با شكوفايي كامل پا به عرصه ميدان مي‏نهد.

رنسانس كه در اصل پديده‏اي ايتاليايي است داراي دو مشخصه كلي است:
انسانگرايي و بازگشت مجدد و يافتن دوباره انديشه و هنر قديم يونان.

در اين مرحله تاريخي متفكّران اسلامي بمثابه حلقه واسط بين دنياي قديم يونان و جهان اروپاي غربي و جنوبي نقش عظيمي بازي مي‏كنند.

آثار و منابع عربي كه هم شامل ترجمه‏هاي ميراث علمي، فلسفي و هنري يونانيان و هم تأليف و دستاورد خود انديشمندان و فلاسفه اسلامي بوده‏اند، تقريبا در مجموعه كامل خويش به زبان لاتين ترجمه شده و مورد مطالعه و تحقيق متفكّرين اروپايي قرار مي‏گيرد. البته بايد به اين مطلب نيز اشاره نمود كه در اين دوران چندصد ساله زمينه ارتباطات عملي از طريق جنگهاي صليبي، حكومت مسلمانان در اسپانيا و امپراطوري عثماني در برخورد با اروپائيان مسيحي، ميان دنياي اسلام و جهان ـ باصطلاح ـ مسيحي فراهم شده بود و بشكلي موجب تبادل فرهنگي و فكري گرديده بود. ولي شكل هدفمندانه اين ارتباط در انتقال متون و مضمون علمي آنهاست كه بدان اشاره شد.

ما بموازات اين حركت معنوي در اروپا با يك مرحله كاملا متضاد در تاريخ فكري مسلمانان سروكار داريم كه خيلي مختصر از نظر مي‏گذرد.

بعد از ابن سينا تا دوران پيدايش حكمت الهي در قرون 16 و 17 ميلادي مي‏توان در مجموع و در خطوط كلي از يك دوران ركود فلسفي و نقصان متدولوژي تجربي سخن گفت. در اينجا دو جريان معنوي اسلامي به رشد و گسترش بيسابقه رسيده‏اند: 1 - علم كلام اسلامي كه از نظر تاريخي قديمتر از فلسفه اسلامي است و در جاي خود ما را بياد اسكولاستيك مسيحي قرون وسطي مي‏اندازد.

با انتقادات غزالي (ه·· 505 / 1111 ميلادي) به مسائل مختلف مطرح شده در فلسفه اسلامي كه در اثر جاوداني او تهافت الفلاسفه بيان گرديده، تنش ميان كلام و فلسفه به اوج خويش رسيده بود. البته بايد اذعان داشت كه فرآيند انتقادات و حملات غزالي بر عليه فلاسفه اسلامي (و طبيعتا يوناني) كه حقيقتا هوشمندانه انجام يافته تأثير وجود از نظر ملاصدرا به مفهوم انتولوژيك آن حقيقتي عيني است كه در خارج از ذهن متحقق است، حقيقتي بسيط و در عين حال محيط بر همه چيز عالم. و چون براي حقيقت وجود، وجود ذهني نيست، بنابرين حقيقت وجود نه كلي، نه جزئي، نه عام و نه خاص، نه مطلق و نه مقيّد مي‏باشد. بلكه اين اوصاف و عناوين، لازمه مراتب و درجات مختلف وجود است و يا لازمه ماهيات و عوارض ماهياتي كه بوسيله وجود، موجود مي‏گردند.

متضادي از خود برجاي گذاشته است كه به نتايج و پيامدهاي ناهمگوني رسيده است.

مي‏دانيم كه غزالي حملات خود را به‏فلاسفه اسلامي با سلاح منطق و تعقّل تحليلي و فلسفي به پيش مي‏برد. اين از سويي باعث تضعيف تفكّر فلسفي بشكلي تئوريك مي‏گردد ولي چون همين انتقادات دقيقا با كمك استدلالات عقلي، منطقي صورت گرفته است، به نظرات غزالي نوعي قوام فلسفي مي‏بخشد.

اين فرآيند ديالكتيكي، طبعا يك نتيجه در بر خواهد داشت و آن نزديكي دروني و مضموني كلام به فلسفه اسلامي است. بعد از اين مي‏توان از نوعي كلام فلسفي سخن گفت. اين جريان در قرون بعدي از بالندگي و رشد بيشتري برخوردار بوده است. اين حقيقت را مي‏شود با مطالعه آثار متكلّمين سرشناس از جمله فخرالدين رازي (وفات 1209 ميلادي) نصيرالدين طوسي (1273 ميلادي) جلال‏الدين دواني (1501 ميلادي) و سيّد حيدر آملي (وفات قرن 15 ميلادي) اثبات نمود. در اين ميان تنش زدايي فلسفه و كلام مشهودتر مي‏شود و عناصري بسيار از فلسفه اسلامي جذب آثار كلامي شده و با آن سازش داده مي‏شوند. فلسفه ابن‏سينا بيش از پيش مورد توجه نويسندگان نامبرده قرار گرفته و بعنوان مقدمه تحصيل علم كلام قلمداد مي‏گردد.

2 - دومين جريان و جنبش معنوي كه در دوران همزمان، شكل‏گيري تئوريك و سازمان يافته است، تصوّف يا عرفان اسلامي مي‏باشد كه داراي شعبه‏ها و گرايشات متعدّدي در طيّ تاريخ خويش بوده است. انديشه‏هاي بنياديني كه ميان تمام گرايشات عرفاني مشتركند، عبارتند از:

الف - وحدت وجود كه در مطالعات علمي غرب به مونيسم وجودي معروف گرديده وا ز اشتراك ذاتي و مضموني تمامي موجودات عالم كه تجلّي و ظهور مبدء باري مي‏باشند سخن ميگويد. در اينجا وجود حقيقي از آن ذات پروردگار (حق) مي‏باشد كه اشياء عالم سراسر تجلّي اويند.

ب - متدولوژي معرفت شناسي كه نفي تجربه و استدلالات عقلي و فلسفي است و به شناخت باطني و اشراقي توسل مي‏جويد.

ج - نوعي كلام خاص عرفاني كه استعارات و مفاهيم ويژه‏اي براي صفات خدا، معاد و فرشتگان و ساير تعبيرات كلامي قائل است و نوعي نمادگرايي خاص را معرفي مي‏نمايد.

درست است كه عرفان اسلامي رسما طريق مبارزه با تفكّر فلسفي و استدلال منطقي و شناخت تجربي را در پيش گرفته است ولي ضمن اين انتقادات به نظريه پردازي در اطراف مسائل گوناگون هستي، طبيعت، نظم عالم، انسان، حركت و افلاك، علم‏النفس و غيره دست مي‏يازد كه خود مبيّن نوعي تعبير فلسفي و جهانبيني با نكات ظريف و ويژه مي‏تواند باشد. اين نظريات در اصل متافيزيكي، انتولوژيكي و معرفت شناسي به سراسر دوران بعدي انديشه فلسفي در ايران راه يافته است و به آن رنگ خاصي داده است.

مسلّم است كه كلام جزمي امام غزالي و نيز گسترش عرفان باطني با نمايندگان مشهوري مانند ابن عربي (وفات 1240 ميلادي) و جلال‏الدين رومي (وفات 1273 ميلادي) و رشد بيسابقه آنها تا دوران صفويه (در قرون 12 تا 16 ميلادي) به علل و عوامل اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي آن دوران وابسته است كه اين مقاله گنجايش بررسي آنها را ندارد. ولي همين اشاره كوتاه كه تشتّت جهان اسلامي در قرون نامبرده (جنگهاي صليبي، حكومت سلجوقيان، فروپاشيدگي داخلي و بويژه حمله مغولان با نتايج وحشتناك آن) باعث ركود اقتصادي، سياسي و اجتماعي و بحران سراسري گرديده بودند، در اينجا كفايت مي‏كند.

اين اوضاع، تأثير مخرب خويش را بر تفكّر فلسفي و شناخت تجربي و عقلي بر جاي نهاده بودند. از ديدگاه تئوريك، كلام اسلامي و عرفان باطني در حقيقت بيانگر دو نوع ايدئولوژي انتقادي دوران خويش مي‏باشند، اوّلي از طريق نقّادي بيشائبه و جسورانه انديشه‏هاي غريب فلسفي خواستار رسيدن به علوم خالص اسلامي و احياي دين پاك است و دوّمي بوسيله ردّ و نقد تمامي مكاتب فكري موجود فلسفي و كلامي و فرقه‏اي براي نيل به وحدت عرفاني و نظري كوشش مي‏كند.

اين امر كه وحدت اجتماعي و از بين بردن امتيازات فردي را دستور روز خويش قرار مي‏داد، از راه وحدت مستقيم و بلاواسطه فرد با حقّ مطلق كسب مي‏گرديد.

همانطوريكه گفتيم علوم كلامي و انديشه‏هاي عرفاني بيانگر ايدئولوژيك خواسته‏هاي بخشي از اقشار اجتماعي بنوع خاصي بودند كه در بعضي موارد به تحكيم ايدئولوژيك حكام زمان كمك نموده‏اند. با اين وجود نقش خلاقانه مجادلات عقلي كلام و تأملات و انديشه‏هاي عرفاني با جهان بيني متنوع و سمبليك خويش، در تاريخ تكامل فكري مسلمانان به غناي فرهنگي كمك نموده‏است و از جايگاه پراهميّت و جالبي برخوردار است. يكي از ميدانهاي نفوذ اين دو حوزه از تاريخ انديشه و حركت معنوي، همان پيوند ارگانيك و منظّم آنها با مكاتب فلسفي قرون بعدي است.

همانطوريكه اشاره گرديد، بعد از دوره شكوفايي فلسفه اسلامي در فاصله زماني بين قرون 9 تا 12 ـ كه در حقيقت دوران جذب و تكامل انديشه‏هاي يوناني و اسكندراني است، ـ ما با يك دوران رشد و بالندگي جريانات كلامي و عرفاني روبرو هستيم كه تا اواخر قرن 16 ميلادي بخش عمده كارهاي فكري نويسندگان متكلم و عارفان باطنگرا را دربر مي‏گيرد. بعد از اين دوران ما با عصر جديدي از نوزايي فلسفي و فكري آشنا مي‏شويم كه باصطلاح، يك دگرگوني كيفي در مكاتب فلسفي، كلامي و عرفاني موجود پديد آورده و كوشش نموده است كه اين سه جريان عمده انديشه در جهان اسلامي را در يك سيستم منظّم و منطقي به توازن و هماهنگي برساند و از آنها دستگاهي فلسفي بسازد. اين سيستم فلسفي از اوايل قرن 17 ميلادي در ايران بوسيله ملاصدرا شيرازي تأسيس شده است و بنام حكمت متعاليه شهرت دارد.

با پيدايش حكمت، عصر جديدي از فعاليتهاي فكري آغاز شده كه خود بطور كلي در نتيجه ايجاد شرايط جديد تاريخي - ا جتماعي آندوران شكل گرفته و امكان رشد يافته است. اين شرايط جديد عبارتند از: ايجاد وحدت دوستي ايران، پايان جنگهاي داخلي و تثبيت اوضاع داخلي و نيز بهبود اوضاع اقتصادي و فرهنگي و رشد ارتباطات با جهان خارج در دوران حكومت صفويه ( 1720 - 1499 ميلادي).

عصر حكمت بطور كلي و فلسفه صدرالدين شيرازي بالاخص متأسفانه در محافل تحقيقاتي و علمي غرب مورد استقبال قابل توجهي قرار نگرفته است.

موضوع بالا عمدتا باين دليل كه محققين و مجامع علمي و بويژه محافل شرقشناسي و اسلام‏شناسي غربي نظر بدبينانه‏اي نسبت به نوعي احياي فلسفي بعد از دوران ابن‏سينا (و ابن رشد) دارند و تمام فعاليتهاي فكري اين دوران را عمدتا به كارهاي كلامي (و فقهي ) خلاصه مي‏نمايند. و متفكّراني مانند صدرالدين شيرازي (وفات 1640 ميلادي)، ميرداماد (وفات 1630 ميلادي )، ميرفندرسكي (وفات 1640 ميلادي) و ملا هادي سبزواري (1878 ميلادي) را در كنار متكلمين قرار مي‏دهند.

در قرن اخير از جمله دانشمنداني كه اشاراتي مختصر به فعاليّتهاي فلسفي قرون جديد در ايران نموده‏اند مي‏توان از ماكس هورتن آلماني (وفات 1948 ميلادي) و هانري كربن فرانسوي (وفات 1978 ميلادي) نام برد. ماكس هورتن كه خلاصه اسفار را بآلماني ترجمه نموده و شرح داده است، اطلاعات زيادي درباره مجموعه دوران حكمت و نمايندگان فكري آن ندارد و حتي صدرالدّين شيرازي را فيلسوف اشراقي معرفي مي‏نمايد. با اينحال وي نظرات مثبتي در مورد فلاسفه اسلامي و تاريخ تفكّر مشرق زمين دارد. هورتن در مجموع، كوشش مي‏نمايد كه نقش انديشه و تفكّر ايراني در دوران قبل از اسلام را در آثار ملاصدرا بنوعي اغراق‏آميز جلوه‏گر نمايد. در عرفان اسلامي نيز بيش از پيش تأثير فلسفه هند (بودا با شعبه‏هاي مختلف ) را مي‏بيند.

اين گرايش هورتن متأثر از نظريه نژادي جهان‏بينيهاست كه تا گذشته نه چندان دور در تحقيقات دانشمندان اروپائي مشاهده مي‏گردد. براساس اين نظريه، جهان‏بينيها ريشه نژادي دارند، بطور مثال نژاد هند و ايراني (آريائي) در فلسفه و عرفان و بطور كلي تاريخ انديشه از بينش مشابهي برخوردارند.

آثار هانري كربن شرق شناس فرانسوي متأسفانه ناتمام مانده است، ايشان البته باز بيشتر جنبه‏هاي اشراقي، عرفاني و شيعي كلامي فلسفه قرون اخير را برجسته مي‏كند.

اينجانب در رساله دكتري خويش كه بوسيله شركت انتشاراتي پترلانگ نشر يافته كوشش نموده اين كمبود علمي و تحقيقاتي را تا حدودي رفع نمايد. در آنجا بخصوص عصر حكمت تا دوران ملاهادي سبزواري بوسيله ترجمه مستقيم از آثار خود حكماي اسلامي به خوانندگان آلماني زبان معرفي گرديده است، عنوان كتاب مذكور فلسفه ايراني از زرتشت تا سبزواري مي‏باشد. در اين اثر كوشش شده با براهين و استدلالات و شواهد تاريخي و عيني مستند نظرات ناآگاهانه و گاه مغرضانه بعضي محافل غربي در مقابله با سير فلسفي و پويائي انديشه اسلامي در دوران قرون متأخر، نقد و بي‏اثر گردد.

همانطوريكه در بالا اشاره شد، يكي از موارد انتقاد محافل غربي به فلسفه اسلامي بويژه بعد از دوران ابن‏سينا، ادغام باصطلاح اين مكتب در انديشه‏هاي كلامي و مقوله‏هاي مختلف آن است. بايد توجه داشت كه اين محافل ديدگاهي سطحي نسبت به موضوعات مطرح شده در اين دو جريان فكري دارند و ديواري عظيم ميان اين دو مي‏كشند. در حاليكه بايد دانست مسائلي كه در فلسفه مطرح بوده‏اند، در اصل كم و بيش موضوع بحث در آثار متكلمين بوده و برعكس آثار كلامي نيز با مقولات و مجادلات فلسفي در آثار حكما آميخته شده است.

قرآن و وحي و نبوت و بطور كلي معارف اسلامي محل تلاقي اين دو مكتب و پيوسته از موضوعهاي مورد بحث و جدل و نيز منبع مراجعه هر دو طريق بوده است، هر چند متكلمين در موضوعات نظري ظاهرا اين جنبه را مورد توجه بيشتري قرار داده‏اند و روي آن تأكيد شديدتري نموده‏اند. ماكس هورتن نيز در اثر تاريخي و وزين خويش بنام فلسفه اسلام چاپ 1924 ميلادي به اين موضوع اشاره مي‏كند و محافل علمي غرب را از پيشداوري و يك جانبه‏نگري برحذر داشته است.

او اتهام برخي دانشمندان شرق شناس را در مورد «متكلم» شمردن فلاسفه اسلامي، غير علمي دانسته و آنرا نشانه ضعف فرهنگ علمي اين افراد مي‏داند( كتاب نامبرده ص 14).

متكلم و فيلسوف اسلامي آيت‏الله مطهري نيز درباره پيوند تاريخي كلام با فلسفه اسلامي در سير تكاملي خويش مطالب جالبي در «مقالات فلسفي» جلد سوم، (ص 48 و 49) بيان داشته‏اند كه بنحوي با موضوع ذكر شده از جانب هورتن ارتباط دارد، ايشان مي‏نويسند:

« تصور بعضي اين است كه فلسفه اسلامي تدريجا به جانب كلام گرائيده است و در فلسفه صدرا اين دو با يكديگر يكي شده‏اند، بنابرين از نظر اين دسته راه چهارمي كه صدرا در فلسفه خود ميان آن و فلسفه مشاء و اشراق و طريق عرفا ارتباط برقرار كرد روش متكلّمين بوده است. بايد بگويم كه اين تصور غلط است، فلسفه اسلامي يك قدم بطرف كلام نيامد، اين كلام بود كه بتدريج تحت نفوذ فلسفه قرارگرفت و آخر كار در فلسفه هضم شد.»

استاد مطهري سپس به نقش خلاقانه متكلّمين و تأثير آنان بطور غير مستقيم در فلسفه اسلامي اشاره مي‏كند و مي‏نويسد:

«متكلمين در فلسفه اسلامي خيلي اثر كردند، اما نه به اين نحو كه توانستند قسمتي از مدعاهاي خود را به فلاسفه بقبولانند، بلكه به اين نحو كه فلاسفه را هميشه به مبارزه مي‏طلبيدند و به گفته‏هاي آنان ناخن مي‏زدند و تشكيك و انتقاد مي‏كردند، و احيانا بن‏بستهايي براي فلاسفه ايجاد مي‏كردند، اين ناخن زدنها، و تشكيكها و انتقادها فلاسفه را وادار به عكس‏العمل و ابتكار و جستجوي راه حل براي اشكالات متكلمين مي‏كرد. عكس‏العمل نشان دادن فلسفه اسلامي نسبت به كلام، مسائل جديدي را بميان آورد كه در فلسفه‏هاي قديم يوناني و اسكندراني سابقه نداشت.»

مسائل فلسفي چندي كه بشكلي نو و پويا در حكمت اسلامي جاي گرفتند از جانب استاد برشمرده مي‏شوند كه از جمله اصالت وجود، وحدت وجود، مسئله حدوث و قدم عالم، تشكيك و وجود ذهني، اينكه آيا مِناط احتياج به علت چيست؟، آيا حدوث است يا امكان؟، و مسائل علت و معلول، معاد و اعاده معدوم مي‏باشند.

البته اينكه در مكاتب فلسفي، بعضي مسائل كلامي و عرفاني موضوع بحث بوده‏اند يا در بخشي از جهانبيني اين يا آن فيلسوف جاي خاص خويش را داشته‏اند، نه چيز جديدي است و نه ويژه حكمت ملاّصدراست. در تمام تاريخ تفكّر بشري از عهد قديم تا دوران حاضر ما شاهد عيني اين امر هستيم. بخصوص گرايش عرفاني و متدولوژي ذوقي در خيلي از آثار فلاسفه اروپائي هم يافت ميشوند ( برگسون، وفات 1948 ).

از سويي اين نشانه وسعت ديد فلاسفه و خلاقيت گسترده فلسفه است كه بررسي عامترين قوانين حاكم بر طبيعت، جامعه انساني و تفكّر بشري و انطباق مشخص آنان بر شرايط موجود را موضوع جهانبيني خويش قرار داده‏اند.

در بخش ديگر اين مقاله و پس از گزارش مقدماتي كه تصويري از اوضاع قبل از پديد آمدن حكمت را بدست صدرالمتألهين بر اين عقيده است كه مفردات و اشياء عالم قادرند مراحل مختلف درجات وجود از پايينترين تا بالاترين مرتبه را براساس حركت جوهري طي نمايند. اين نظر خلاف رأي ارسطو و ابن‏سيناست كه براي ماهيات اشياء و موجودات درجات بالاتر و پايينتري در تكامل هستي قائل نيستند، مطابق اين نظريه ملاصدرا، نفس انساني ابتدا از ماهيّت فيزيكي و مادي برخوردار است. سپس در جنين بصورت نفس نباتي، بعد از آن بصورت نفس حيواني و در نهايت به نفس انساني مبدل مي‏گردد. نفس انساني قادر است با اشتغال به تفكّر فلسفي و عرفاني پله‏هاي تكامل معنوي را تا رسيدن به درجه وجودي فرشتگان بپيمايد.

داده، وارد بحث اصلي شده و موضوع عنوان شده را مدّ نظر قرار مي‏دهيم.
نكاتي برجسته از فلسفه ملاصدرا در مقايسه با نظرات فلسفي قرون اخير در اروپا

در اين مقاله نگاهي اجمالي به نظريات اصلي صدرالدين شيرازي (وفات 1050 هجري / 1640 ميلادي)، بزرگترين فيلسوف قرون اخير ايران مي‏اندازيم ضمن آن در حد امكان به موارد مشابه و معتنابه معتقدات ايشان كه گاهي در چهارچوب ويژه دستگاه فلسفي برخي از متفكّرين اروپايي از جمله جان لاك (وفات قرن هفدهم)، اسپينوزا (وفات 1677)، كانت (1804 وفات)، هگل (1831 - 1770)، فوير باخ (اواسط قرن 19 وفات)، ماركس (1818 وفات)، برگسون (1946 وفات)، هايدگر (1979 وفات) و بعضي ديگر از دانشمندان علوم طبيعي نظير داروين و انيشتين يافت مي‏شوند، اشاره‏اي نقادانه خواهد شد.

شيرازي با نبوغ خاص به جذب، تكامل و هماهنگ كردن انديشه‏هاي متفكّرين و مكاتب عقلي و عرفاني قبل از خويش بويژه نظريات فلاسفه و متكلّمين اسلامي و نيز تصوّف و فلسفه اشراق پرداخته است. او با پيوند دادن تعقل منطقي و شناخت عرفاني و آميختن آنها در يك سيستم منظّم، به وحدت فكري و نظري رسيده و مونيسم فلسفي خويش را به سراسر اين دستگاه گسترش داده است.

از ديدگاه معرفت شناسي و متدولوژي شناخت حكمت را به چهار نوع مختلف تقسيم بندي مي‏كنند:

1 - حكمت استدلالي

2 - حكمت ذوقي

3 - حكمت تجربي

4 - حكمت جدلي 1

در نظام فلسفي ملاصدرا مسائل خاصي وجود دارد كه ويژگي حكمت متعاليه او را تشكيل مي‏دهند و باعث تمايز او از مكاتب پيشين بشمار ميروند. اين موضوعهادر پايين، مورد بررسي و مقايسه قرار داده مي‏شوند:
1 - انتولوژي و متافيزيك:

هسته اصلي نظرات متافيزيكي و انتولوژيك (وجودي) او نظريه وحدت و تشكيك وجود است. در اينجا وجود بمثابه واحدي از درجات و مراتب مختلف با اشتداد و درجه متفاوت در پلكان هستي تلقي شده كه در پيوند تكاملي و ذاتي نزديك قرار دارند. عالم هستي از وجود مطلق (واجب‏الوجود) متجلّي شده است و در تمامي اجزايش مظهر اوست. طبيعت و خدا در يك رابطه ذاتي و ماهوي قرار دارند و از پيوند جوهري بر خوردارند. شمول وجود بر اشياء، از قبيل شمول كلي بر جزئيات خود چنانكه قبلاً اشاره كرديم نيست. بلكه شمول او بركليه اشياء بطريق انبساط و سريان و ظهور در هياكل ماهيات (يعني كليه موجودات) است؛ سرياني است صعب التصور و غير قابل ادراك … در عين حال داراي حقايقي است مختلف بحسب اختلاف ماهياتي كه با وي متحدند. بطوري كه هريك از آن ماهيات بمرتبه‏اي از مراتب وجود و درجه‏اي از درجات وجود متحد شده‏اند… ما معتقديم كه حقيقت وجود حقيقتي است واحد و در عين حال داراي مراتبي است مختلف باختلاف تقدم وتأخر وتأكد و ضعف. 2

ملاصدرا بعد از اين، سعي در آن دارد كه ذات خداوند را از ماهيات و اعراض دور و پاك نگه دارد و براي او وجود نامتناهي و جاودان قائل گردد.

ملاصدرا در ادامه بحث فلسفي خويش به يك مسئله اساسي در تاريخ مجادلات عقلي و عرفاني در جهان اسلام يعني تفاوت بين وجود و ماهيت مي‏پردازد و به حلّ نهائي آن موفق مي‏شود. او مي‏نويسد:

بين وجود و ماهيتي كه بدان وجود، موجود است ملازمتي است عقلي نه صرف همراهي اتفاقي، بلكه اگر همراهي يا مصاحبتي ما بين وجود و ماهيت باشد بدان معني است كه معهود مابين حكماست. و لذا ناچار بايستي يكي از دو امر (متلازم به تلازم عقلي) در تحقق تابع ديگري بوده و بوسيله آن متحقق گردد، يا اينكه هردو باهم بوسيله امر ثالثي تحقق يابند كه آن امر ثالث مابين دو امر متلازم ارتباط برقرار سازد (يعني علت ارتباط هريك از اين دو امر با ديگري باشد).

در مسئله ملازمت بين وجود و ماهيت، شق دوم صحيح نيست. زيرا يكي از دو طرف ملازمه، يعني ماهيت، نه مجعول است و نه در حد ذات خويش وبه ذات خويش موجود است. پس باقي مي‏ماند شِقّ اول ولي جايز نيست كه بگوييم ماهيت، متحقق بالذات و علت تحقق وجود است وگرنه ماهيت قبل از وجود، موجود خواهد بود و اين امري است محال. بنابرين حق اين است كه آنچه از اين دو امر (يعني ماهيت و وجود) متقدم برديگري است همانا وجود است. و ماهيت در تحقق و ثبوت، تابع اوست نه بدانگونه كه موجودي تابع موجود ديگري باشد بلكه همانند تبعيت سايه از شي‏ء و تبعيت شبح از صاحب شبح. پس وجود و ماهيت، هر دو متحدند بدين اتحاد.3

در اين رابطه وي به اين نكته اشاره مي‏كند كه وجود و ماهيت در عقل و عالم تجريد متفاوت و در عالم ماده و دنياي خارج و مشخص عين هم بوده‏اند. بتبع اين نظريه موجودات و اشياء عالم، وجوه مختلف وجود واحدي مي‏باشند. ماهيات، پديده‏ها و نمودهاي خارجي اشياء حقيقي و موجودات هستي بوده و اموري منطقي و ذهني هستند. فقط در تعقّل و تجريد منطقي است كه فهم انساني بين كل (ماهيت) و جزء (شيي‏ء حقيقي) تفاوت مي‏نهد. در دنياي خارج و واقعي اين دوگانگي وجود ندارد. باين ترتيب اصالت وجود يكي از نظريات بنيادين فلسفه ملاصدرا را تشكيل مي‏دهد، او در عين حال از اعتباري بودن ماهيت سخن بميان مي‏آورد.

ملاصدرا با دفاع از وحدت و تشكيك وجود و پيوند سرياني مراحل و درجات مختلف آن در نظام هستي، بيانگر نوعي جهان‏بيني مونيستي ( وحدت گرا) است.

از ديدگاه طبقه‏بندي جهان‏بينيها، بطور كلي توحيد (مونيسم وجودي) وحدت جهان حقيقي و اجزاء آنرا بمثابه امر اساسي و بنيادين مي‏پذيرد.

اين مونيسم ملاصدرا تا اينجا براي بيان موضع او در قبال مكاتب دوآليستي ( ثنوي، دوگرا) يا پلوراليستي (چندگرا) مي‏باشد و هنوز توضيحي در باره اينكه آيا اين مونيسم (وجودي) به كداميك از دو جهت‏گيري اصلي در تاريخ فلسفه، يعني ايده‏آليسم يا ماترياليسم مربوط مي‏باشد داده نشده. فقط از ادامه گفتار ايشان در بررسي مسائل انتولوژيكي (وجودي) و متافيزيكي (ماوراءالطبيعه‏اي) به اين گرايش نوعي خصلت پانته‏ايستي (همه خدايي) مي‏بخشد. چرا كه ملاصدرا وجود اشياء و موجودات عالم را تجلّي وجود مطلق واجب‏الوجود تلقي مي‏كند كه در عين حال از استقلال و موجوديت نسبي برخوردارند.

ببياني ديگر، دنياي كثرت، يگانگي و وحدت خود را در واحد مطلق و بسيط كه واجب‏الوجود ( خداوند ) باشد مي‏يابد.

نظريه وحدت وجود بشكل پيگير و عميقتري از فلسفه در مكاتب عرفاني سراسر جهان ديده مي‏شود. در تاريخ عرفان اسلامي، ما بطور كلي با دو گرايش معتدل و افراطي وحدت وجود آشنا هستيم. اولي به شباهت و پيوند نسبي ذات موجودات و خداوند معتقد است و از وحدت جوهري و ماهوي مخلوق و خالق سخني نمي‏گويد.4

دومي طرفدار نوعي وحدت وجود افراطي است و هويت يكساني براي ذات واجب‏الوجود و موجودات عالم قائل است و امكان وحدت ذاتي و اتحاد بين خداوند و موجودات عالم را بيان مي‏كند.5

در تاريخ اروپا نيز ـ بويژه بين قرون 13 تا 17 ميلادي ـ از سوي عارفان آلماني نظير اِكهارت6 (1327 - 1206)، تيلر7 (1361 - 1300) و بوهمه8 (1624 - 1575) و در فلسفه كوزانوس9 (1464 - 1401 ) يك نوع وحدت وجود (پانته‏ايسم) ايدآليستي فرموله گرديده است.

كاملترين و رشد يافته‏ترين نوع پانته‏ايسم بطور كلاسيك در انديشه‏هاي فلسفي برونو10 (ايتاليائي وفات 1600) و باروخ اسپينوزا11 (هلندي وفات 1677) يافت مي‏شود.

نظريات وحدت وجودي اسپينوزا در قرون بعد تأثيرات گوناگوني بر تفكّر و انديشه عصر روشنگري در فرانسه و آلمان و نيز فلسفه كلاسيك آلمان ( SCHELL ING, GOETHE, HERDER, LESSING, HEGEL )نموده است.

اِكهارت آلماني اگر چه در انديشه‏هاي عرفاني در جزئيات تحت تأثير تثليث مسيحيت است ولي در جهانبيني كلي مبين وحدت وجود خاص خويش مي‏باشد او از واجب قديم بمثابه ذات تمامي موجودات ملاصدرا با دفاع از وحدت و تشكيك وجود و پيوند سرياني مراحل و درجات مختلف آن در نظام هستي، بيانگر نوعي جهانبيني مونيستي ( وحدت گرا) است.

از ديدگاه طبقه‏بندي جهان‏بيني‏ها، بطور كلي مونيسم (وجودي) وحدت جهان حقيقي و اجزاء آنرا بمثابه امر اساسي و بنيادين مي‏پذيرد.

و اشياء عالم ياد مي‏برد. هر چيز در عالم هستي، وجود خويش را فقط در خدا باز مي‏يابد. دنيا بدون خدا عدم است .

يك انديشه اساسي ديگر در عرفان ايشان از وحدت خدا و نفس انساني صحبت مي‏كند.12

نفس انساني به اين معرفت دست مي‏يابد كه همه چيز خارج از خدا نه تنها بي‏ارزش بلكه في نفسه هيچ است و همه چيز فقط تا زماني موجود است، كه در خدا مكان دارد. 13

كوزانوس فيلسوف آلماني قرن 15 ميلادي، مطالعات زيادي در مذاهب جهاني دارد و از پيشگامان علوم نجوم و رياضي جديد است و معتقد است كه نظم و هماهنگي عالم به دليل اين است كه خداوند جهان را بدون برنامه و بدون هدف خلق ننموده، بلكه آنرا براساس اصول رياضي بوجود آورده است. وي يكي از اولين متفكّرين آلماني است كه شخصا با قرآن و اسلام آشنائي دارد. ضمن تحقيق در اين مورد به اين نتيجه مي‏رسد كه تمام مذاهب توحيدي دنبال حقيقتي واحد و خدا يكسان هستند. او بدفاع از همزيستي مسالمت‏آميز و گفتگوي بين مذاهب مي‏پردازد و انديشه دگرپذيري (سعه صدر) را تبليغ مي‏كند.

نظريات وحدت وجودي كوزانوس كه خدا را بمثابه موضوع اعلاي تفكّر بشر مي‏نامد و آن را امر مطلق مي‏نامد كه در او تمامي اضداد عالم به وحدانيت و يگانگي مي‏رسند. خداوند كل و جزء عالم، بزرگترين و كوچكترين است كه درك آن براي عقل ما غير ممكن است.

جوردانو برونوي شهيد كه در آتش برافروخته از سوي كليسا جان باخت، خدا را بمثابه اصل كلي حاكم و جانبخش تلقي مي‏كند كه نقطه پاياني همه اضداد است، او لايتناهي و وحدت امكان و حقيقت است. خداوند نه در فوق اين جهان و نه در خارج از آن بلكه در بطن آن جاي دارد. او بمثابه اصل جانبخش در تمامي اجزاي جهان فعليّت يافته است. روح خدا در تمامي عالم دميده شده و در درون و باط ن آدمي مكان دارد. اين انديشه برونو، كه خدا و طبيعت را در يك پيوند ارگانيك مي‏بيند و براي آنها هويتي يكسان قائل است، بيان روشن تفكّر پانته‏ايستي اوست كه صداي مخالفت فقيهان كليساي وقت را برانگيخته بود. 14

اسپينوزا فيلسوف هلندي كه در قرن 17 ميلادي حيات داشته نوعي مونيسم وجودي را ارائه مي‏دهد كه از تمايلات ماترياليستي بيشتري نسبت به جوردانو برونو برخوردار است. دو عنصر اساسي، مشخصه فلسفه اوست: يكي عقلگرايي و ديگري كاربرد علوم رياضي.

براساس نظام او تمامي اشياء وجوه مختلف وجود حقيقي واحد مي‏باشند كه ذات يا جوهر ( Substant )ناميده مي‏شود. او قائم بذات و علت وجودي خويش است. اين ذات يا جوهر همان طبيعت يا خداست كه نامتناهي و قديم است. تنها وجود حقيقي از آن اوست، فقط اشياء عالم كه مظاهر اين وجود حقيقي مي‏باشند محدود و متأثر و معلول هستند و مي‏توانند معدوم باشند.

مفهوم ذات واحد در فلسفه اسپينوزا اساس مونيسم اوست كه تعبير كيفي جديدي از نظريه تعالي در هستي ( TRANSZENDENZ ) و ميتولوژي خلقت بدست داده و با معرفي تفكّر و بعد بعنوان خواص ذاتي جوهر واحد نه فقط ثنويت دكارت بلكه جدايي روح و ماده، نفس و جسم را تبليغ مي‏نمود، بي‏اعتبار نمود بلكه به اين نظريه كه توضيح طبيعت بوسيله مشاهده خود طبيعت ممكن است، پروبال داد. از ديدگاه اسپينوزا تأثير متقابل تك تك پديده‏هاي طبيعي براساس قانون عليت انجام مي‏گردد كه جوهر، علت العلل آنهاست. ارتباط و وابستگي جبري (دترمنيتي) بين تمام پديده‏ها و حوادث حتي بر احساس و رفتار انسانها نيز حاكم است.

در اينجا نظريه كمال و غائيگرائي ( Teleologie ) و تشبيه ذهني ( Anthrspomosphism ) جايي در فلسفه اسپينوزا ندارد،15 اين خلاف نظريه ملاصدرا است كه كمالي‏غائي و هدفي عالي براي تمامي اشياء و موجودات عالم قائل است. از آنجايي كه تفكّر، يكي از خواص عالم است، ارتباط و نظم ايده‏ها اصولاً عين ارتباط و نظم اشياء است، دقيقا بهمين دليل، امكانات شناخت جهان بوسيله انسان نامحدود است. يقينيترين متد شناخت وجود واحد، همانا راه عقلي - اشراقي است. نظريات متافيزيك - انتولوژيكي اين فيلسوف هلندي حداقل در چند نقطه در اساس خود شباهت به فلسفه ملاصدرا دارد. 1 - اينكه سراسر هستي و پديده‏هاي آن از ذاتي واحد كه نامحدود و لايتناهي است، نشأت مي‏گيرند. 2 - ميان دنياي مادي و روحي رابطه‏اي تنگا تنگ و ارگانيك وجود دارد و آنها از هم جدا نيستند.

3 - براي ملاصدرا و اسپينوزا اطمينان بخشترين و يقينيترين راه شناخت جهان و معرفت به ذات وجود از راه اشراق و مشاهده مستقيم و بلاواسطه مي‏باشد.16

در اين رابطه بدون اينكه بخواهيم مرزهاي تفاوت و تمايز فلسفه ايدآليستي هِگِل آلماني (وفات 1831 ) و ملاصدرا را مخدوش نمائيم، اشاره به مونيسم فلسفي هگل در اين مورد كه دنياي كثير و عيني در جريان صيرورت ( شدن ) وحدت خويش را در روح مطلق كه بمثابه هدف غائي عالم اشياء و موجودات است، لازم و جالب مي‏نمايد17

در پايان اين بحث ذكري كوتاه از مقايسه فلسفه اصالت وجود صدرالمتألهين و مفهوم اصالت وجود يا موجود در فلسفه وجودي (اگزيستانسياليسم) اروپايي، قبل از هر چيز نزد هايدگر آلماني (1979 وفات) بجا خواهد بود.

قبل از هر چيز تأكيد بر اين نكته لازم است كه مفهوم اصالت وجود كه در آثار ملاصدرا ملاحظه مي‏گردد هيچ وجه مشتركي مضموني با معني وجود و تعبيرات متفاوتي از آن كه نزد فلاسفه اروپايي از جمله هايدگر (وفات 1979)، سارتر (وفات 1968) و ياسپرس(1966) يافت مي‏شود ندارد.

وجود از نظر ملاصدرا بمفهوم انتولوژيك آن حقيقتي عيني است كه در خارج از ذهن متحقق است، حقيقتي بسيط و در عين حال محيط بر همه چيز عالم. و چون براي حقيقت وجود، وجود ذهني نيست، بنابرين حقيقت وجود نه كلي، نه جزئي، نه عام و نه خاص، نه مطلق و نه مقيّد مي‏باشد. بلكه اين اوصاف و عناوين، لازمه مراتب و درجات مختلف وجود است و يا لازمه ماهيات و عوارض ماهياتي كه بوسيله وجود، موجود مي‏گردند.18

همانطوريكه قبلا اشاره شد، ماهيات مرز تعين و تشخص موجودات نسبت به وجود و نيز در تقابل با همديگر است و امري ذهني مي‏باشند. فقط وجود است كه حقيقي و اصيل است. اين است مفهوم اصالت وجود ملاصدرا.

اما جريانات فلسفي اگزيستانسياليستي از مفهوم وجود ( E×ISTENZ ) بطور كلي، وجود فردي انسان را مي‏فهمند كه حداكثر از نظر شباهت لفظي همان موجود است كه در آثار ملاصدرا داراي ماهيت تلقي شده است.

اگزيستانسياليستها وجود حقيقي را فقط از آن انسان مي‏دانند و نه اشياء ديگر. گذشته از اين اين وجود بالفعل به انسانها داده نشده بلكه ابتدا نوعي وجود بالقوه و ممكن است. در اصل انسان خود، خود را خلق مي‏كند. وجود او طرح خود اوست. فلاسفه اگزيستانسياليستي از جمله هايدگر معتقدند كه نماينده يكنوع انتولوژي بنيادي هستند كه تمام نظريات مكاتب فلسفي سابق از افلاطون به بعد را تخريب مي‏كند. از ديدگاه هايدگر، ما براي اينكه چيزي از وجود بدانيم بايد از خود موجود انساني شروع كنيم و از او بپرسيم.

موجودي كه نه از راه تفكّر بلكه فقط از راه شهود ( Erleben )و علم حضوري (مشاهده) به ذات خويش پي مي‏برد. اين مشاهده فقط در حالات ويژه‏اي از جمله تجربه كردن مرگ (هايدگر) و يا تهوع (سارتر) و يا شكست انسان در حالت مرزي (مرگ، غم و اندوه، گناه) (ياسپرس) بدست مي‏آيد. نيروي محركه اين جريان علم حضوري ( Erleben ) ترس است. در اينجاست كه انسان جايگاه محدود خود را در عالم مي‏يابد. يعني بوسيله ترس، عدم امنيت خويش، عزلت و سرشكستي هستيش را كه از آغاز مرگ، مرگي كه راه گريزي از آن ندارد معين شده است.19

براساس نظريات هايدگر، تنها موجودي كه قادر است در باره وجود اظهار نظر كند، موجود انساني است، تنها موجودي كه با محيط اطرافش (وجود) مناسباتي برقرار مي‏كند، همان هستي( DASEIN ) انساني است. در يك نكته مي‏توان از علم حضوري ملاصدرا كه درك وجود را بلاواسطه و مستقيم مشاهده مي‏كند و مفهوم ( Esleben )كه مشاهده مستقيم و ذوقي موجود را بوسيله خودش ميسر مي‏داند و نوعي برتر از تعقل است، شباهتي ديد.

اصطلاحات شهود و خودآگاهي برتر را نيز مي‏توان بكاربرد. همانطوريكه توشيهيكو ايزوتسو در مقايسه شهود عرفاني ملاصدرا با پديده ناگهاني الهامي تجربه وجود از جانب سارتر اشاره مي‏كند يكباره در سطح و مرتبه غيرعادي وجدان و آگاهي، بعنوان چيزي بكلي متفاوت با آنچه افراد عادي از وجود مي‏شناسند به او داده شده است.
2 - نظريه حركت جوهري:

ملاصدرا نظريه سنتي مربوط به حركت را كه در متافيزيك ارسطو و ابن سينا مطرح گرديده و براساس آن، حركت، فقط در چهار مقوله كميت، كيفيت، وضع و أين رخ مي‏دهد، تكامل داده است. بنظر او حركت نه تنها چهار مقوله فوق را در بر مي‏گيرد بلكه در جوهر اشياء و عالم هستي جريان دارد.

ملاصدرا در شواهد الربوبيه ص 156 مي‏نويسد: «بعضي گمان كرده‏اند كه حركت همان طبيعت است يعني همان جوهر صوري كه در سير و سلوك است اما اين گمان غلط است، بلكه حركت عبارت است از متحركيّت طبيعت. و بنابرين، حركت، صفت متحرك و حالت اوست نه نفس او، پس حركت عبارتست از نفس خروج قوه به فعل نه آن چيزي (يعني مقوله‏اي) كه متحرك، بدان چيز از قوه به فعل مي‏رسد.»

در ادامه بحث ملاصدرا با استدلالات منطقي و نقد نظرات فلاسفه مشائي در جهت اثبات نظريه خويش مطالب جالبي را اظهار مي‏دارد كه از نقل تمامي آنها در اينجا خودداري مي‏شود.

در پايان تجدد، او نوزايي را در طبيعت بررسي مي‏كند و دو وجه ثبات و تغيّر را بيان مي‏دارد كه بعنوان دوجهت حركت جوهري محسوب مي‏گردند، در اينباره مي‏نويسد: «طبيعت جوهري است كه هيچگاه در ذات و جوهر خويش قرار و ثبات ندارد و همواره در تغير و تجدد و حركت است و چون طبيعت، جوهري است مادي‏الوجود و از خصوصيات ماده، امكان و استعداد قبول هر صورتي است پس هر قدر كه بوسيله حركت از قوه به فعليّت برسد باز امكان و استعداد قبول صورت جديدي در وي الي غيرالنهايه باقي است و مبدأ تغيير و تحرك و همچنين مبدأ قوام و بقاي ماده، همان طبيعت است. زيرا خود در ذات و جوهر خويش نيز ثابت و بر يك حال باقي نيست. پس طبيعت، حادث و متجدد بالذات است و حركت زمان در حدود و تجدد تابع طبيعتند.» (ص 244).

براساس اين نظريه حركت و ماده، حركت و طبيعت جدايي ناپذيرند.

زمان، نيز در اين بين كميّت جوهر است و مانند حركت يكي از خواص ذاتي ماده مي‏باشد. اين نكته خلاف نظر كانت (وفات 1804) آلماني است كه زمان و مكان را فقط امري ذهني شمرده و ناشي از تصورات انساني ميداند و براي آنها واقعيت خارجي قائل نيست. اضافه براين رد نظريه نيوتن انگليسي است كه براي زمان، خاصيت مطلق قائل است. صدرالدين شيرازي زمان را بعد چهارم ماده ناميده و بر ابعاد شناخته شده، طول و عرض و ارتفاع اضافه نموده است. انيشتين دانشمند فيزيكدان آلماني ( 1955 - 1879 ) كه كاشف تئوري نسبيت مي‏باشد، ضمن تحقيقات دامنه‏دار در ابعاد و كميّت عالم و امتداد اجسام، ضمن كاربرد قوانين رياضي به اين نتيجه رسيده كه: اصل عالم جز حركت چيزي نيست و تنوع حركت، اجسام متنوع بوجود آورده، و امتداد زماني، از امتداد مكاني جدايي ناپذير است و حجم عالم طبيعت از چهار بعد تشكيل يافته كه بعد چهارم آن زمان مي‏باشد.20

در اينجا، دو فيلسوف شرق و غرب بر مبناي دو جهانبيني به يك نتيجه علمي فوق‏العاده مدرن دست مي‏يابند.21

فلاسفه مادي و ماركسيستي عصر اخير، كشفيات فيزيك مدرن را كه از پيوند ذاتي حركت ماده و زمان دفاع مي‏كنند، بعنوان ضربه‏اي به ايده‏آليسم فلسفي و مذهبي تلقي مي‏نمايند كه پيوسته حركت و طبيعت را جدا از هم تصور نموده تا از آن بنتايج متافيزيكي و مذهبي برسد و در نهايت نظريه خلقت را توجيه نمايند.

البته ما نمي‏خواهيم از اين نكته ماترياليستي در نظرات ملاّصدرا بنتايج تئوريك دور از واقع برسيم. چرا كه ملاصدرا در مطالب مربوط به ادامه بحث حركت جوهري كه در پايين به آن اشاره مي‏كنم به مخلوق بودن ماده با حركت در يك پيوند ذاتي اشاره مي‏كند و مسئله را بشيوه‏اي كلامي حل مي‏نمايد و باصطلاح به نوعي ايدآليسم مذهبي و خداجويانه توسل مي‏جويد.

ملاّصدرا كه رساله‏اي بنام في حركت الجوهريه نوشته است، آنرا بمثابه يكي از اركان اساسي حكمت خويش قرار ميدهد. يعني هم نظريه‏اي است پويا كه به انسجام سيستم فلسفي او كمك مي‏كند و هم متدولوژي خاصي است براي حل مسائل فلسفي چندي از جمله حدوث عالم، حدوث جسماني روح، معاد جسماني و نيز ربط حادث ( متغير ) به قديم (ثابت لامتغير) كه خود در رابطه با تئوري كمال غائي ( Teleologie ) از اهميت ويژه‏اي برخوردار است و نوعي نظريه «تكامل طبيعي» را معرفي مي‏كند.

به اعتقاد ملاصدرا حركت جوهري علت و اساس سير تكاملي اشياء عالم و نفس انساني است كه در طلب كمالند و در اين سير صعودي و بالنده به سلب نواقص خويش و كسب جمال جديد نائل مي‏آيند، بدون اينكه انواع ثابته تغيير نمايند، و اين بعلت اينست كه هر موجودي دو وجه و جهت دارد، يكي ثابت كه جهت او را به واجب‏الوجود نشان مي‏دهد و دومي وجه متغير است كه مبدء تحولات ذاتي در ماده و جسم توجه دارد.

چهره متغير موجودات را عالم طبيعت و ماده مي‏خوانند و چهره ثابت موجودات را عالم ملكوت نامند. و واسطه ربط متغيرات به ثابت نيز، همان جوهر اساسي و ازلي عالم مي‏باشد كه در گردش مستدير و دائمي است. اشياء واقعي بترتيب درجات از واجب‏الوجود صادر مي‏شوند ( عقول، نفس، افلاك آسماني، انسان، حيوان، نبات، جسم، عناصر و هيولا) كه مجددا در يك سير تكاملي معكوس، ماده بيجان به نبات، نبات به حيوان، حيوان به انسان، در پايان، انسان در تكامل نهايي ( با كسب معرفت) به روح خالص تبديل شده كه در نهايت به مبدء خويش (خداوند) كه نور مطلق است برمي‏گردد.

در حقيقت روح، شكل نهايي و تكامل يافته و ظريف ماده است كه بر بنيان حركت جوهري پديد آمده است. انسان حلقه واسط بين دنياي روحاني و دنياي مادي را تشكيل مي‏دهد.22

همانطوريكه اشاره گرديد صدرالمتألهين بر اين عقيده است كه مفردات و اشياء عالم قادرند مراحل مختلف درجات وجود از پايينترين تا بالاترين مرتبه را براساس حركت جوهري طي نمايند. اين نظر خلاف رأي ارسطو و ابن‏سيناست كه براي ماهيات اشياء و موجودات درجات بالاتر و پايينتري در تكامل هستي قائل نيستند، مطابق اين نظريه ملاصدرا، نفس انساني، ابتدا از ماهيّت فيزيكي و مادي برخوردار است. سپس در جنين بصورت نفس نباتي، بعد از آن بصورت نفس حيواني و در نهايت به نفس انساني مبدل مي‏گردد. نفس انساني قادر است با اشتغال به تفكّر فلسفي و عرفاني پله‏هاي تكامل معنوي را تا رسيدن به درجه وجودي فرشتگان بپيمايد. 23

البته لازم به گفتن نيست كه اين انديشه‏هاي تجدد و نوزائي مستمر عالم و نيز تكامل موجودات عالم بشكلي نزد عرفاي اسلامي از جمله مولانا جلال‏الدين رومي بسيار يافت مي‏گردند.

اين نظريات تكاملي صدرالدين شيرازي البته در جاي خود، بسي جالب است و از ديدگاه تئوريك نكاتي را بيان مي‏دارند كه از سوي دانشمنداني همچون لامارك (وفات 1829) و داروين (وفات 1882 ميلادي) و شاگردان آنان نيز بنحوي خاص بدانها اشاره شده است.

البته اين مقايسه بايد خيلي محتاطانه انجام گيرد و براساس تجربه تاريخي ومتدلوژي علمي به بحث بپردازد، زيرا كه نمي‏توان مضمون اين نظريات را در جزئيات يكسان دانست. در اين مورد ذكر اين نكته لازم است كه نظريه ملاصدرا كم و بيش تحت تأثير ميتولوژي صدور و فيض نوافلاطوني مي‏باشد كه اشياء و موجودات عالم را تجلي مبدء باري مي‏داند كه بترتيب درجات بوجود آمده‏اند.

نتيجه تبعي و كلّي اين انديشه، توضيح رابطه وحدت و كثرت عالم است. در واقع اين سير معكوس افاضه (يعني رجعت) موجودات و اشياء عالم كه ضرورتا از مدارج مختلفي مي‏گذرد، مبناي نظريه تكاملي او شده است.

در اين رابطه بايد در نظر داشت كه اين نتايج تئوريك از سوي ملاصدرا هيچگونه پايه و اساس علمي و تجربي ندارد بلكه همانطوريكه گفته شد، توجيه عملي و كاربردي حركت جوهري مي‏باشد كه از استنتاجات و استدلالات كم و بيش عقلي و منطقي و ذوقي بدست آمده است. از اين گذشته وي از تبدل انواع بشكلي كه نزد لامارك و داروين پيدا مي‏شود، سخني بميان نمي‏آورد، بر عكس حتي وي ثبات انواع را جهت ثابت موجودات عالم در رابطه با حركت جوهري مي‏داند. بطور كلي در يك نكته و آنهم در جايي كه براي حيات (روح) منشأ مادي و فيزيولوژيك قائل است بنظرات دانشمندان مذكور در مورد اينكه جاندار مي‏تواند از ماده بيجان با طيّ يك فرآيند بغرنج و طولاني بوجود آيد، نزديك مي‏گردد.

از اين گذشته در جمعبنديهاي تئوريك لامارك و داروين در مورد انتخاب طبيعي و تكامل و تبدل انواع، عمدا محيط و ارث (ژنها) نقش برجسته‏اي بازي مي‏كنند.24

هِردِر( HERDER ) (وفات 1803) دانشمند آلماني، شاگرد كانت و هوادار مكتب اسپينوزا، نظرياتي دارد كه از نظر محتواي تاريخي و طبيعي شباهت بيشتري با نقطه نظرات ملاصدرا دارد. او يكي از پيشگامان اوليه داروينيسم بشمار مي‏رود. او در اثر خويش نظراتي درباره فلسفه تاريخ بشريت (جلد دوم ص 38)25

بزبان آلماني، بطور غير مستقيم به آن اشاره مي‏كند كه ما انسانها ابتدا نبات و سپس حيوان بوده‏ايم بعد از اين، طبيعت چه چيزي از ما بوجود خواهد آورد، نزد ما روشن نيست. از ديدگاه او ماده و روح در يك پيوند لاينقطع تكاملي قرار دارند و بشكلي جدايي ناپذير، بهم مرتبطند.

هِردر هنوز به مونيسم پيگير اسپينوزا، نپيوسته است، و در عين حال ثنويت دكارت را تعديل مي‏كند. او در اين رابطه نيروهاي آلي را حلقه واسط بين خدا و ماده مي‏داند.26

هِردِر نيز مانند صدرالدين شيرازي انديشه را بالقوه با ماده در ارتباط مي‏داند ولي مي‏داند كه فقط در مرحله تكامل يعني در مورد زنده انساني آنست كه به فعليت مي‏رسد.

وي عالم را بمثابه يك فرايند تكاملي پيوسته مي‏داند كه بشكل قانونمندي مراحل ضروري و معيني را مي‏پيمايد. طبقات مختلف عالم كه هِردِر ترسيم مي‏كند در زير بطور خلاصه ذكر مي‏شود:

1 - سازمان ماده: حرارت، آتش، نور، هوا، آب، خاك.

2 - سازمان زمين: مطابق قوانين حركت.

3 - سازمان اشياء بيجان: سنگ‏ها، عناصر، نمك و غيره

4 - سازمان نباتات: ريشه، برگ، نيروها.

5 - حيوانات: جسم و حواس

6 - انسانها: عقل و فهم

7 - عقل كل ( نفس كل ): عالم هستي27

اين تقسيمات عالم هستي شباهت زيادي به تشكيك و مراحل وجودي ملاصدرا دارد. از ديدگاه هر دو فيلسوف اين اجزاء، حلقه‏هايي از زنجير كمال غائي را تشكيل مي‏دهد كه به دنياي مافوق حسي ( ملكوتي ) منتهي مي‏گردد.28
3 - نظريه شناخت :

در تاريخ تفكّر اسلامي نظريه شناخت جايگاه پراهميتي را اشغال نموده است. يكي از نكات بنيادين در متدولوژي شناخت فلاسفه اسلامي و بويژه متفكّرين عصرحكمت اين بوده كه آنها امور حسي و عقلي را از هم جدا پنداشته‏اند، بشكلي كه شناخت جزئيات را كار حواس انساني و كليات را مختص عقل مي‏دانستند و در نتيجه دخالت در جزئيات را كار علم نمي‏دانستند و بيشتر به كليات و مباحث مربوطه مي‏پرداختند.

اين فلاسفه بدينترتيب راه تحقيقات و اكتشافات علمي را برروي خود مي‏بستند. آنها از ارتباط ارگانيك بين ادراك حسي و عقلي، جزئي و كلي سخني روشن بميان نمي‏آوردند.

از همه اينها گذشته ادراك مفاهيم و معلومات كامل را در رابطه عقل مستفاد و عقل فعّال (عقل دهم) ممكن مي‏دانستند و به شناخت، جنبه غيبي و ميتولوژيك مي‏دادند. عقل را عامل مجردي مي‏دانستند و به اين مسئله پي نبرده بودند كه مغز عضو انديشيدن است. در دوراني كه ملاصدرا نظريات تئوريك خويش را در اين حوزه مهم از فلسفه در همان چارچوب كلي نوافلاطوني ارسطوئي مطرح مي‏نموده فلاسفه دقيقا همعصر او مانند دكارت (وفات اواسط قرن 17) و بيكن (وفات اواسط قرن 17) انقلاب عظيمي در نظريه معرفت ايجاد كردند و با مطرح كردن متد رياضي، تجربي، حسي و عقلي زمينه اكتشافات و پيشرفتهاي فني و علمي غرب را ريختند.

بعد از اين مختصر نظري اجمالي به نظريه معرفت شيرازي مي‏افكنيم.

همانطوريكه اشاره شد ملاصدرا شناخت را از 3 طريق معتبر مي‏داند:
1 - شناخت‏حسي (جزئي):

كه بوسيله پنج‏حسّ ظاهري و همان تعداد حواس باطني كه مُدرك معاني و امور جزئي است.29

در حقيقت پنج حس باطني اطلاعات داده شده را از طرف قواي ظاهري (باصره، لامسه، سامعه، ذائقه و شامه) جذب و شناسايي كرده و به رده بندي و ذخيره آنها مي‏پردازند.

دماغ بعنوان عضو مادي اين عمليات مي‏باشد.30
2 - شناخت عقلي:

ملاصدرا نفس را در وجود انسان كمال اول متعلق به جسم طبيعي آلي داراي حيات اوليه بالقوه مي‏نامد كه قادر است به ادراك امور كليه و انجام عمل فكريه ولذا براي اين نفس باعتبار داشتن مزيّت قبول و فراگيري علوم از مافوق خويش (يعني عالم عقول) و قدرت بر تدبّر و تصرّف بر مادون خويش، در قوه ديگري است به نام قوه علاّمه و قوه عمّاله كه با قوه اول، تصورات و تصديقات را ادراك مي‏كند و حق و باطل را در مورد آنچه كه تعقل و ادراك مي‏كند تشخيص مي‏دهد و اين قوه بنام عقل نظري ناميده مي‏شود. و با قوه دوم اعمال و صنايع مختص به انسان را استنباط مي‏كند و عمل نيك و پسنديده و يا عمل زشت و نكوهيده و انجام يا ترك آنها را تشخيص مي‏دهد و اين قوه بنام ( عقل عملي) ناميده مي‏شود.

ملاصدرا براي هريك از عقول نامبرده چهار مرتبه قائل است.
مراتب عقل نظري عبارتند از:

عقل هيولاني، عقل بالملكه، عقل بالفعل، عقل مستفاد. عقل مستفاد در حقيقت همان عقل بالفعل است هنگامي كه بتواند كليه معقولات و صور علميه را بوسيله اتصال به مبدء فعال در ذات وي مشاهده كند و در حقيقت عقل بالفعل حصول و حضور كليه معقولات است در ذات عقل با حصول و حضور بالفعل و عقل مستفاد، مشاهده كليه معقولات است در ذات عقل فعال.

عقل مستفاد را از آن جهت عقل مستفاد گفتند كه نفس، آن معقولات را از مافوق خود يعني عقل فعال استفاده مي‏كند.31

براساس اظهارات ملاصدرا معرفت انسان از اشياء در نتيجه پيوند عقل انساني با عقل فعال كه با افلاك آسماني مرتبط است، حاصل مي‏گردد. در اين رابطه عقل انساني قدرت تصور اشكال و مفاهيم معرفت را مي‏يابد، بدون اينكه تجريد مفاهيم كلي از اطلاعات داده شده توسط حواس انساني، بوقوع بپيوندد.
3 - شناخت اشراقي، شهودي:

ملاصدرا در آثار خويش مدام نقش شهود را برجسته مي‏كند و آنرا تنها راه معرفت به ذات وجود و جوهر اشياء و روشنترين و يقينيترين راه شناخت مي‏داند.

جان لاك ( وفات 1704 ) فيلسوف انگليسي براساس درجه يقيني سه مرحله شناخت قائل است: شهودي، حسي و برهاني كه از ميان آنها معرفت اشراقي (شهودي) روشنترين و مطمئنترين نوع معرفت است چرا كه نفس (روح) بعد از مقايسه دو ايده، در مورد انطباق يا عدم انطباق دو ايده را بلاواسطه از طريق شهود كسب مي‏كند.32

هانري برگسون33(1941 - 1859) فيلسوف فرانسوي نيز در نظريه معرفت خويش مي‏گويد: در حاليكه عقل، شناخت مكان را به زمان انتقال مي‏دهد و آنرا بشيوه رياضي محاسبه مي‏كند، در شهود (جايي كه عاقل تا اتحاد كامل ذاتي با معقول پيش مي‏رود، و زمان بعنوان (امتداد دائم ) ادراك مي‏شود. حقيقت (واقعيت) بعنوان امري گوناگون، لاينقطع و بيپايان در حركت خلاقانه‏اش مشاهده گردد. اين مشاهده يا جريان روانِ آگاهي از هر گونه جبري خالي است و معني واقعي آزادي انساني است.34

**************************************************

مرتضي مطهري، آشنايي با علوم‏اسلامي، انتشارات‏صدرا، ص160.

**********************************************

موضوعات: نكاتي برجسته از فلسفه ملاصدرا در مقايسه با نظريات فلسفي قرون اخير در غرب  لینک ثابت
 [ 01:13:00 ب.ظ ]




 

 

روز بزرگداشت ملاصدرا

 

چراغ بی زوال
محبوبه زارع

دانشمند، چراغ بی زوالی است که بودنش، افروختن است و فقدانش، جهت بخشی.

اسلام، مهد پرورش دانش است و آیین بلوغ دانشمند.

از میان آنان که متصدی ابلاغ حقیقت در زمینند، نام ملاصدرا، بر صحیفه معنا می درخشد. وقتی دقیق بنگری، روشنگری و حق طلبی این مرد اندیشمند را به وضوح درخواهی یافت.
ملاصدرا؛ مرد عرفان و فلسفه

نهم جمادی الاولی سال 980 بود که محمد، دیده به جهان گشود تا روزگاری، شکوه صدر المتألهین را رقم زند.

شاید که نه، بی تردید، آشنایی او در جوانی اش با شیخ بهایی بود که سنگ بنای شخصیت علمی و اخلاقی اش را بنیان نهاد، تا استادش، سید امیرشمس الدین (میرداماد)، بلوغ بی نهایت را واضح تر برایش به تصویر کشاند. او، بهترین و زیباترین آیین شاگردی را ادا کرد، تا روزگاری، در صدر استادی جهانی از حکمت، قرار گیرد.

عرفان و فلسفه، او را به وادی ای سوق می داد که خود می گوید: «وقتی دیدم زمانه با من سر جنگ دارد و به پرورش اراذل و جُهال مشغول است و روز به روز، شعله های آتش گمراهی برافروخته تر و نامردمی فراگیرتر می شود، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکه بیرون کشیدم».
حکمت متعالی

هفتاد و یک سال تنفس در زمین، او را از علم و عشق سرشارتر کرد و هفت بار، با پای پیاده، وی را به طواف کعبه کشانید.

آغاز سفر هفتم بود که با تنی رنجور، در شهر بصره، پیش از رسیدن به کعبه، به طواف حق نائل آمد.

گرچه از او دوریم، اما شمیم دل انگیز و رایحه تجلی بخش حکمت متعالی اش، همواره در جان اسلام و در گستره سرزمین های حقیقت جو، جریان دارد.

بزرگداشت او، نه کار زمین است و نه در ظرفیت اهل خاک می گنجد. شکوهش همواره در آسمان، لایزال باد و دسترسی ما به افق اندیشه اش میسّر!
با کاروان فلسفه
مصطفی پورنجاتی

کاروان فلسفه اسلامی، از فارابی و ابن سینا آغاز شد، به سهروردی رسید و ابن عربی را در خود دید. از منزل ها، یک به یک عبور کرد و با نام میرداماد و شیخ بهایی، رویارو شد، اما این کاروان پُر مسئله، با توشه هایی از سفرهای دور و دراز عقلی، همچنان به سوی آسمان های دیگر راه می گشود.

به این کودک نگاه می کنم. در هوایی گیج از عطر نارنج های شیراز، روی ایوان حیاط نشسته و قرآن قرائت می کند. باغچه آب پاشی شده، بی تابی می کند تا این نوباوه، تاجِ حکمت اسلامی را از دستِ روزگار بگیرد و بر سر بگذارد.

تعارض ها و تناقض ها، گره های ناگشودنی، آرام آرام در پهنه ذهن صدرالدین قد می کشد. پس صدرالدین آهنگ اصفهان می کند؛ سرزمین معرفت و پایتخت دانش های زمانه صفوی در مهد ایران.

بدرود، ای سرزمین پدری، ای شیراز! یاد باد آن منظره های شاد و رنگارنگ، اما اینک منم و جاده های ناهموار اندیشه که بدان ها سلام می کنم.
صدرالدین؛ نگین حکمت ایران

کسی چه می دانست که باید صدرالدین، در ایستگاهی از زمان، چهارراه فلسفه مشاء و اشراق و کلام و عرفان را به هم پیوند بزند و نامش را نگین تاریخ فکر ایرانیان مسلمان کند.

این محمد، پسر ابراهیم است که در لباس شاگردی، پیش شیخ بهایی زانوی ادب می زند، دانش های نقلی را فرا می گیرد، پس آن گاه نشان اجتهاد بر سینه می نشاند.

این جوان شیرازی است که اکنون از گوهرافشانی کلام میرداماد، جان خویشتن را از حکمت و دانش های عقلی سیراب و سیراب تر و عطشناک تر می سازد.

اما دریغ! کجایند آن دریادلان و صحرااندیشان، آن ابْرپروازان که راه عرفانی او را برتابند و در خود گیرند؟! ملاصدرای ایرانی، در تنگنای حصارهای ظاهراندیشان زمانه اش چه کند؟ به کدام روی خوش، دل خوش کند؟ پس رخت به سرایی دیگر می کشد تا پله های عروج معنایی را به سوی عرش خدا بپیماید، از دنیا چشم بپوشد و با مظاهرش وداع گوید.
اسفار اربعه

روستای کهک، دیوار به دیوار و گُل به گُل، هنوز طنین نام صدراست. نیایش های شبانه روزی او، خلوت و زهد او، از آن آبادی، از دالان تاریخ، به گوش جان می رسد. انگار تقدیر این بود که ملال شهود و کشف های باطنی، اینجا به صدرا پیش کش شود:

«رموزی بر من کشف شد که با برهان و دلیل، امکان پذیر نبود، بلکه آنچه پیش از آن با برهان عقلی آموختم، با پر و بال بیشتر، از شاهراه شهود و بالعیان، رؤیت کردم».

حالا، دوباره شهر اجدادی، آب رکن آباد و گلگشت مصلا، برای ورود دیگرباره مردِ عرفان و فلسفه، مردِ «حکمت متعالیه»، بزرگ مردِ «اسفار اربعه» تن می شوید؛ که صدر المتألهین هرجا که رود، شیرازی است.

و کرسی های درس و نقد و آزاداندیشی به سوی کوی دانستن، با دست های او، با قلم و زبان او، بنا می شود و این آتشفشان، این آبشار، نور و گرما جاری می کند.

اندیشه صدرا، تا هر جای دنیا که رود، ـ تا هر گوشه خلوت و بی صدا ـ در خانه سکوت اندیشمندان نفوذ می کند. ملاصدرا همیشه ایرانی است.
فیلسوفی که بوی تازگی می دهد
حسین امیری

از شهر کوچ کن ملاصدرا! خرقه تنهایی، بر تنت شایسته است. کوچ کن از شهری که عالمانش، اسلام را به اندازه درک خود کوچک می دانند و از مدرسه ای که در آن فیلسوف خوب، فیلسوف مرده است.

بوی تازگی می دهی، خود را در میان عطر تازه گل ها جا بزن و با قافله نسیم، به جایی برو که عطر گل ها را بدان جا تبعید کرده اند.
شیرازی آسمان نشین

عشق را بر صندوقچه دل نگه دار و ایمان را در اندرونی افکار بکرت. پسر اندیشه پارسی، شیرازی آسمان نشین! از تو بوی بهاری به مشام خورد که بر کوچه باغ ایمان می دمید و پله هایی را دیدم از تقوا و نور که تو بر پله آخرش پا می گذاشتی و دستت را بر شاخه هایی از طوبای محبت، گره کرده بودی.

من، درجات ایمان تو را فهمیدم؛ وقتی از کوچه حدیث سلمان و ابوذر می گذشتم و در مدینه فکر و سنّت محمد صلی الله علیه و آله ، جای پای تو را می جستم.
فرزند اندیشه های نورانی

زندانی کویر دنیا، فرزند اندیشه های نورانی آفتاب! خسته از غربت تبعید مباش که ما همه در فراق معبود خویش، در تبعیدیم. خسته از جور کج فهمان دین مباش که کویر غیبت، چشمه های دل بشر را خشکانده است. تو می دانی و فقط تو می دانی غیبت خورشید، چه بر سر جوانه ها می آورد، اما تو جوانه نیستی؛ تو نخل سربلندی که ریشه در اعماق حقیقت دارد و از کوثر ولایت آب می خورد.
فلسفه، از تو جان تازه گرفت
علی خالقی

این خاک، هنوز بوی تو را دارد. برخیز که صبح، سرمست از ندای تو، برخاسته است. «لمعات» تو، شراب طهور هستی است. مگر می توان از قلم لاهوتی تو، نشئه ملکوت را ندید؛ که آفتابی است در بلاتکلیفی ستارگان ظلمت زده؟!

فلسفه، جان تازه گرفت، وقتی تو بر آن دمیدی. اشراق کلام تو، آن قدر طلوعی خجسته داشت که نیازی به هیچ روشنایی نبود. ای چله نشین کتاب ها و واژه ها و ای هم صدا با آوای هستی!

به کدام رمز هستی چشم دوختی که این چنین بی خود شده، درها را در پی جوابش می کوبی؟
با اسفار اربعه

شرح تو را برای شهود عالم، باید به تفسیر نشست؛ وقتی که حجره های گم شده فلسفه، نام تو را فریاد می کنند. قلم بردار؛ که قلم به دستان، هنوز حیران «شوارق» کلام تواند. چگونه نمی توان از تو انتظار این همه را داشت؛ که راه تو نبود، مگر «صراط المستقیم».

آن گونه که تو بر گونه بهار بوسه دادی، عجیب نیست اگر حکمت، چون پرنده ای، در لابه لای کلامت یخ بسته است. تو، قدم زنان، باغ معارف را درخواهی نوردید، در حالی که اسفار اربعه را عصای راهت کرده ای؛ ای آفتاب رقصان حکمت!
یاد تو، جاری است

کوچه های اصفهان، لهجه شیرازی ات را که در حجره های اهل علم طنین می انداخت، از یاد نبرده اند. تو، بهاری بودی که کوچه باغ های شهر را آذین بستی؛ بی آنکه بر طبل غرور بنوازی. جای جای این خاک که بر قدم های تو آشنا شده، هویت خود را با نام تو بیان می کند که از شیراز و اصفهان و کهک و هر که از تو یادگاری دارد، نام تو را بر شناسنامه خویش حک کرده است. کتاب ها، در خلسه روحانی ات غرق اند.

***********************************************************

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت

 

موضوعات: روز بزرگداشت ملاصدراگرامی باد  لینک ثابت
 [ 01:07:00 ب.ظ ]




 


روز بزرگداشت ملاصدرا

 

منبع:آفتاب 

معرفی شخصیت :

محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی ملقب به صدرالمتالهین یا ملاصدرا ، از بزرگان فلسفه اسلامی و از بزرگترین دانشمندان جهان ، درنهم جمادی الاولی سال 980 قمری در شیراز دیده به جهان گشود. پدر او خواجه ابراهیم قوامی مردی پرهیزگار دیندار و دوستدار و حامی دانش و معرفت بود. در زمان حیات ملاصدرا ، شیراز دارای حكومت مستقلی بود و حكمرانی آن به برادر شاه واگذار گردید ، در آن زمان پدر ملاصدرا به عنوان معاون او و دومین شخصیت مهم آن منطقه به شمار می رفت و به نظر می رسید تنها موهبتی كه خداوند به او ارزانی نداشته ، داشتن فرزند باشد. اما بالاخره خداوند ، دعاهای این مرد پاك و زاهد را بی جواب نگذاشت و بهترین پسران را به او ارزانی كرد كه یكی از آنها را محمد ملقب به صدرالدین نام نهاد به آن امید كه عالی ترین شخصیت مذهبی گردد . در دوران جوانی ، صدرالمتالهین جوان با شیخ بهایی آشنا گردید كه سنگ بنای شخصیت علمی و اخلاقی ملاصدرا توسط این دانشمند جهاندیده ی كم نظیر، بنا نهاده شد و تكمیل این بنای معنوی را استاد دیگرش دانشمند سترگ و استاد علوم دینی - الهی و اصول یقینی سید امیرمحمد باقر بن شمس الدین ، مشهور به میرداماد عهده دار گشت .

شرایط اجتماعی:

صدرالمتالهین ، حكیم خانه به دوشی بود كه به جرم آزادگی روح و فكر ، مجبور شد از پایتخت و پایتخت نشینان روی گرداند. وی در مقدمه ی كتاب ” اسفار” ، دلایل بیزاری خود را از جاهلان فرزانه نمای زمان خویش و عزلت و تصوف خود در كهك (روستایی دورافتاده در سی كیلومتری شهر قم) را بیان داشته است. پس از بازگشت به شیراز ، شهرت صدرای شیرازی عالمگیر شده بود و طالبان حكمت از نواحی و اطراف برای درك فیض به حضورش می شتافتند. او خود در مقدمه ی اسفار می گوید: «….. به تدریج آنچه در خود اندوخته بودم ، همچون آبشاری خروشان فرود آمد و چون دریایی پر موج ، در منظر جویندگان و پویندگان قرار گرفت . » . ملاصدرا پس از فراگیری علوم از استادانش ، برای تدریس به قم رفت و پس از آن به امر شاه عباس دوم به شیراز بازگشت و در آنجا به تدریس مشغول گردید .

او شاگردان بسیار داشت كه از آن جمله ، ملامحسن فیض كاشانی و ملا عبد الرزاق لاهیجی را می توان نام برد.

شخصیت فلسفی:

در زمان حیات ملاصدرا ، یعنی در اواخر قرن دهم و شروع قرن یازدهم هجری ، كلام و فلسفه از علوم رایج و محبوب آن زمان به شمار می رفت . دلیل عمده ی گسترش این علم نسبت به سایر علوم آن زمان مانند فقه، ‌ادبیات عرب، ‌ریاضی، ‌نجوم ، طب و … ، همچنین هنرهای رایج آن زمان مانند خط ، معماری و كتیبه را می توان در شرایط اجتماعی آن دوران كه خود زاییده ی شرایط سیاسی حاكم بر كشور بود جستجو نمود. عدم وابستگی و استقرار ومركزیت حكومت وقت ، امنیت و آزادی خاصی را حكم فرما ساخته بودكه شكوفا شدن استعداد ها و گسترش هنر و علم را در پی داشت.

شخصیت عرفانی:

صدرالدین محمد در علوم متعارف زمان ، به ویژه در فلسفه اشراق ، مكتب مشاء‌ ، كلام ، عرفان و تفسیر قرآن مهارت یافت. او آثار فلسفی متفكرانی چون سقراط و فلاسفه ی هم عصر او، افلاطون، ‌ارسطو و شاگردانش و دانشمندانی چون ابن سینا و خواجه نصرالدین طوسی را دقیقاً بررسی نمود ، موارد ضعف آنها را باز شناخت و مسایل مبهم مكاتب را به خوبی دانست . اگرچه او از مكتب اشراق ، بهره ها برد ولی هرگز تسلیم عقاید آنان نشد و گرچه شاگرد مكتب مشاء گردید لیكن هرگز مقید به این روش نشد . ” حكمت متعالیه ” مهمترین كتاب ملاصدرا به شمار می آید كه حاوی ژرف ترین پاسخ ها به مسائل فلسفی است . ملاصدرا ، علاوه بر سلوك درعرفان ، به عنوان یكی از موفق ترین فلاسفه ، مطرح می باشد كه با طی كردن مراحل مختلف، گنجینه ی با ارزشی را برای ساخت قلعه ای از دانش كشف نمود كه با نور جاودانی حقیقت می درخشد.

ملاصدرا می نویسد:

« من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز شعله های آتش جهالت و گمراهی برافروخته تر و بدحالی و نامردی فراگیرتر می شود ، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معركه بیرون كشیدم و از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه ای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شكسته حالی پنهان شدم . دل از آرزوها بریدم و همراه شكسته دلان بر ادای واجبات ، كمر بستم و كوتاهی های گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم . نه درسی گفتم و نه كتابی تألیف نمودم ؛ زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشكالات و شبهات و …. نیازمند تصفیه روح و اندیشه ، تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال ، پایداری اوضاع و احوال ، و آسایش خاطر از كدورت و ملال است و با این همه رنج و ملالی كه گوش می شنود و چشم می بیند چگونه چنین فراغتی ممكن است… ، ناچار ازهمراهی با مردم دل كندم و از انس با آنان مأیوس گشتم تا آنجا كه دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انكار و اقرارشان ، و عزت و اهانتشان بی اعتنا شدم . آن گاه روی فطرت به سوی سبب ساز حقیقی نموده ، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذراندم ؛ سرانجام در اثر طول مجاهدت و كثرت ریاضت ، نورالهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت . انوار ملكوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم كه در گذشته
نمی دانستم و رمزهایی برایم كشف شد كه به آن گونه از طریق برهان نیافته بودم و هر چه از اسرارالهی ، حقایق ربوی ، ودیعه های عرشی و رمز و راز صمدی را با كمك عقل و برهان می دانستم با شهود و عیان روشنتر یافتم. در اینجا بود كه عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق ، صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آنچنان به حق نزدیك شد كه همواره با او به مناجات نشست .»

موضوعات: روز بزرگداشت ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:03:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مزمّل / تفسیر نور

 

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏اي جامه به خود پيچيده !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« الْمُزَّمِّلُ » : جامه به خود پيچيده . گويا پيغمبر اسلام در وقت نزول وحي اغلب با جامه‌اي خود را مي‌پوشاند . در اينجا پيغمبر گرامي با همان حالتي مخاطب قرار مي‌گيرد كه به هنگام وحي پيدا مي‌كرد ، و چنين ندائي هم براي ملاطفت با او است‌ ؛ نه معاتبت . اشاره‌اي هم به اين دارد كه هر مؤمني كه در دل شبها جامه به خود پيچيده است ، بلند شود و خودسازي كند و اندوخته‌اي بيندوزد . صورت اصلي اين واژه ( مُتَزَمِّل ) و از باب تفعّل است .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏2

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏شب ، جز اندكي ( از آن ) بيدار بمان .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« قُمْ » : پاشو ! برخيز ! مراد برخاستن از خواب و شب‌زنده‌داري و پرداختن به نماز و نيايش است . « قَلِيلاً » : مستثني است . برابر اين آيه ، حضرت تنها اندكي از شب مي‌توانست بخوابد .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏3

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏نيمي از شب ، يا كمي از نيمه بكاه ( تا به يك سوم شب مي‌رسد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« مِنْهُ » : از نصف . برابر اين آيه ، حضرت مي‌توانست دست كم تا يك سوم شب بخوابد .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏4

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏يا بر نيمه آن بيفزا ( تا به دو سوم شب مي‌رسد ) و قرآن را بخوان خواندني ( همراه با دقّت و تأمّل ، و در ضمن شمرده و روشن ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« عَلَيْهِ » : بر نصف . برابر اين آيه ، حضرت مي‌توانست تا دو سوم شب به خواب رود . « رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِيلاً » : مراد اين است كه قرآن را با تلفّظ صحيح حروف و واژه‌ها ، و با تدبّر و تفكّر در مفاهيم و معاني بخواند .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏5

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏ما سخن ( پر مسؤوليّت و پر دردسر و لبريز از تكاليف و وظائف ) سنگيني را بر تو نازل خواهيم كرد ( كه قرآن است ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« قَوْلاً ثَقِيلاً » : سخن سنگين . مراد قرآن است . سنگين ، دو معني دارد : الف - داراي رزانت لفظ و متانت معني ( نگا : قاسمي ) . ب - داراي تكاليف و وظائف و اوامر و نواهي سنگين بر دلها ، و مشكل از نظر تبليغ مقاصد و تبيين محتوا .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏6

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْءاً وَأَقْوَمُ قِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏عبادت شبانه ، ( افعال آن ) مؤثّرتر و ماندگارتر ، و اقوال ( آن ) درست‌تر و پابرجاتر است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« نَاشِئَةَ » : قيام . برخاستن . مراد عبادت شبانه است . مصدر ثلاثي مجرّدي است همچون خَاتِمَة و فَاتِحَة و عَاقِبَة . « وَطْأً » : سنگيني . ثبات . اثر ( نگا : أضواءالبيان ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏7

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّ لَكَ فِي اَلنَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏تو در روز ، تلاش فراوان و طولاني‌داري ( و به سبب اشتغال به امور زندگي و تبليغ رسالت ، فراغتي براي پرداختن به قرائت قرآن نخواهي داشت ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« سَبْحاً » : تلاش و جنبش . مراد اشتغال به امور زندگي و حركت در راه انجام كار تبليغ و مأموريّت سنگين پيغمبري است . شنا . گوئي جامعه انساني ، درياي بيكراني است كه گروه زيادي در آن در حال غرق شدن هستند ، و پيغمبر شناگر نيرومندي است كه با كشتي قرآن ، سرگرم نجات آنان است . لذا در پرتو نيايش شبانه بايد اين كشتي نجات را با دقّت بنگرد و خود را براي چنين مأموريّت و رسالت بزرگي آماده سازد .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏8

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏نام پروردگارت را بِبَر ، و از همه چيز بِبُر و بدو بپيوند ( و در دلهاي شب به نيايش و پرستش او بپرداز ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« أذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ » : نام پروردگارت را ببر و به ياد او باش . ذكر خدا بكن . « تَبَتَّلْ » : كناره‌گيري كن . مراد دوري از مردم و با تمام وجود متوجّه خدا شدن و در خلوت شبها به عبادت پرداختن است .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏9

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏يزدان ، خداوندگار مشرِق و مغرب ( و همه جهان هستي ) است ، و جز او معبودي نيست ، پس تنها او را به عنوان كارساز و ياور برگير و برگزين ( و كار و بار خويش را بدو واگذار كن ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« وَكِيلاً » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 1‏‏‏‏‏73 ، نساء / 81‏‏‏‏‏ ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏0

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏در برابر چيزهائي كه مي‌گويند شكيبائي كن ، و به گونه پسنديده از ايشان دوري كن .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« مَا يَقُولُونَ » : مراد ياوه‌سرائيهاي كافران و مشركان است . « أُهْجُرْهُمْ » : به ترك ايشان بگوي . از آنان دوري كن . « هَجْراً جَمِيلاً » : دوري و رويگرداني زيبا و پسنديده . يعني در مسير دعوت گاهي لازم است به گونه محترمانه و شايسته ، از بدگوئي دشمنان رويگردان شد ، و بدون عتاب و انتقام موقّتاً به ترك ايشان گفت .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏مرا با ثروتمنداني واگذار كه ( تو را و رسالت آسماني را دروغ مي‌نامند و ) تكذيب مي‌دارند ، و با آسودگي خاطر آنان را اندكي مهلت بده . ( خود دانم و ايشان ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« أُوْلِي‌النَّعْمَةِ » : صاحبان نعمت . اشخاص دارا . « مَهِّلْهُمْ » : ايشان را به آرامي و بدون دغدغه خاطر ، مهلت و فرصت بده ، و آنان را به خود واگذار .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏2

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّ لَدَيْنَا أَنكَالاً وَجَحِيماً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏نزد ما غل و زنجيرها و آتش سوزان دوزخ است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« أَنكَالاً » : جمع نِكلْ ، هر نوع غل و زنجير سنگين و بند گران .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏3

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَطَعَاماً ذَا غُصَّةٍ وَعَذَاباً أَلِيماً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏و همچنين خوراك گلوگيري و عذاب دردناكي موجود است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« غُصَّةٍ » : هرچيزي كه در گلو گير كند و نه بيرون بيايد و نه درون برود . همچون استخوان و خار ( نگا : ابراهيم‌ / 1‏‏‏‏‏7 ، دخان‌ / 43 - 46 ، غاشيه‌ / 6 ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏4

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ وَكَانَتِ الْجِبَالُ كَثِيباً مَّهِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏روزي ، زمين و كوهها سخت به لرزش و جنبش درمي‌آيد و ( چنان كوهها در هم كوبيده مي‌شود كه ) كوهها به توده‌هاي پراكنده و تپه‌هاي ريگ روان تبديل مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« تَرْجُفُ » : مي‌لرزد و مي‌جنبد ( نگا : اعراف‌ / 78 و 91‏‏‏‏‏ و 1‏‏‏‏‏55 ، عنكبوت / 37 ) . « كَثِيباً » : توده شن . تپه ريگ . « مَهِيلاً » : پراكنده . روان . اسم مفعول از ماده ( هيل ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏5

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شَاهِداً عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏( اي اهل مكّه ! ) ما پيغمبري را به سوي شما فرستاده‌ايم كه ( در روز قيامت ) گواه بر شما است ، همان گونه كه به سوي فرعون پيغمبري را فرستاده بوديم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« رَسُولاً » : مراد حضرت محمّد ( ص ) است . « شَاهِداً » : ( نگا : نساء / 41‏‏‏‏‏ ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏6

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ فَعَصَى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَاهُ أَخْذاً وَبِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏فرعون با آن پيغمبر به مخالفت برخاست ، و ما هم او را به سختي فرو گرفتيم ( و به مجازات شديدي گرفتار ساختيم ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« وَبِيلاً » : سخت و شديد . سنگين . « فَأَخَذْنَاهُ » : ( نگا : اعراف‌ / 1‏‏‏‏‏30 ، عنكبوت‌ / 40 ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏7

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِن كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيباً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏اگر كافر شويد ، چگونه خود را از ( عذاب شديد ) روزي بركنار مي‌داريد كه ( ترس و هراس آن ) كودكان را پير مي‌سازد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« الْوِلْدَانَ » : جمع وَليد ، كودكان ( نگا : نساء / 75 ، شعراء / 1‏‏‏‏‏8 ) . نوجوانان ( نگا : انسان‌ / 1‏‏‏‏‏9 ) . « شِيباً » : جمع أَشْيَب ، پيران مو سپيد .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏8

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ السَّمَاء مُنفَطِرٌ بِهِ كَانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏در آن روز آسمان ( با همه قوت و عظمتي كه دارد ، از خوف و هول قيامت ) از هم شكافته مي‌گردد . وعده خدا قطعاً به وقوع مي‌پيوندد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« مُنفَطِرٌ » : شكافته . « وَعْدُهُ » : مراد حوادث روز قيامت است كه خدا از آنها خبر داده است . « مَفْعُولاً » : انجام پذيرفته ( نگا : نساء / 47 ، انفال‌ / 42 و 44 ، اسراء / 5 و 1‏‏‏‏‏08 ، احزاب‌ / 37 ) .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏9

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏اينها اندرز و يادآوري است ، هركس كه خواستار ( استفاده از آنها ) است ، او راهي را به سوي پروردگار خود برمي‌گزيند ( و خويشتن را به سعادت ابدي مي‌رساند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« تَذْكِرَةٌ » : پند و اندرز . تذكّر و يادآوري . « فَمَن شَآءَ . . . » : مردمان در انتخاب راه يا چاه آزادند ( نگا : كهف‌ / 29 ) . مفعول ( شَآءَ ) محذوف است و مي‌تواند از جنس جواب و مقدّر باشد . يعني : فَمَن شَآءَ اتِّخَاذَ سَبِيلٍ إِلي رَبِّهِ تَعَاليَ اتَّخَذَ . يا اين كه به مناسبت ماقبل ، پند گرفتن مقدّر شود . يعني : فَمَن شَآءَ الإِتِّعَاظَ اتَّخَذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلاً . بدين مفهوم كه هر كه قصد دارد كه پند گيرد ، با ايمان و طاعت ، به خدا خود را نزديك سازد .‏

‏‏‏‏ آيه ‏‏‏‏‏20

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِن ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرْضَى وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَأَعْظَمَ أَجْراً وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه :‏‏‏‏ ‏

‏پروردگارت مي‌داند كه تو و گروهي از كساني كه با تو هستند ، نزديك به دو سوم شب ، يا نصف ، و يا يك سوم آن را ( نمي‌خوابيد و به عبادت مي‌پردازيد و ) به نماز مي‌ايستيد . خدا است كه اوقات شب و روز را مي‌داند و دقيقاً تعيين مي‌كند . او مي‌داند كه شما نمي‌توانيد ( ساعات شب و روز را دقيقاً تعيين كنيد و ) حساب آن را داشته باشيد ، لذا ( براي شما تخفيف قائل شد و ) بر شما بخشيد . پس آن مقدار از قرآن را ( در نماز ) بخوانيد كه برايتان ميسّر است . خدا مي‌داند كه كساني از شما بيمار مي‌شوند ، و گروهي ديگر براي جستجوي روزي و به دست آوردن نعمت خدا در زمين مسافرت مي‌كنند ، و دسته ديگر در راه خدا مي‌جنگند . لذا آن مقدار كه برايتان ممكن است و توانائي داريد ( در نماز شبانه ) قرآن بخوانيد . نماز بگزاريد ، و زكات مال به در كنيد ، و قرض‌الحسنه به خدا دهيد . هر خوبي و خيري را كه براي خود پيشاپيش مي‌فرستيد ، آن را نزد خداوند بهتر و با پاداش بيشتري خواهيد يافت . از خدا آمرزش بخواهيد ، چرا كه خدا آمرزگار و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« أَدْني‌ » : كمتر . « يُقَدِّرُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ » : شب و روز را تعيين و اندازه‌گيري مي‌كند . حساب شب و روز را دارد . « يَضْرِبُونَ » : به سفر مي‌پردازند ( نگا : مائده‌ / 1‏‏‏‏‏06 ) . « أَقْرِضُوا اللهَ قَرْضاً حَسَناً » : ( نگا : بقره‌ / 245 ، مائده‌ / 1‏‏‏‏‏2 ، حديد / 1‏‏‏‏‏1‏‏‏‏‏ و 1‏‏‏‏‏8 ، تغابن‌ / 1‏‏‏‏‏7 ) . « هُوَ خَيْراً » : واژه ( هُوَ ) ضمير فصل و يا تأكيد ضمير ( ه ) در ( تَجِدُوهُ ) است ( نگا : آلوسي ) . واژه ( خَيْراً ) مفعولٌ‌به دوم ( تَجِدُوهُ ) است .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مزمّل / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:58:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره جن / تفسیر نور

 

‏‏آيه 1
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجَباً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏( اي محمّد ! به امت خود ) بگو : به من وحي شده است كه گروهي از پريان ( به‌تلاوت قرآن من ) گوش فرا داده‌اند و ( پس از مراجعت به ميان قوم خود ، بديشان ) گفته‌اند : ما قرآن زيبا و شگفتي را شنيده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« الْجِنّ » : پري . آفريدگاني از آفريدگان خدا هستند كه از آتش آفريده شده‌اند ( نگا : حجر / 27 ) . داراي عقل و شعور و فهم و درك ، و تكليف و مسؤوليّت ، و آشنائي به زبان بوده ، و مخاطب كتابهاي آسماني و از جمله قرآن مي‌باشند ( نگا : احقاف‌ / 30 ) ، و موظّف به تبليغ حق هستند . آنها پيش از انسانها آفريده شده‌اند ( نگا : حجر / 27 ) و مي‌توانند برخي از كارهاي مورد نياز بشر را انجام دهند ( نگا : سبأ / 12 و 13 ، نمل‌ / 39 ) . وجود جنّ حتمي و قطعي است ، ولي ما چيزي از نحوه زندگي و ماهيّت ايشان - جز آنچه قرآن فرموده است‌ - نمي‌دانيم . ليكن بايد انسان مؤمن به دنبال خرافات و موهومات راه نرود و ناآگاهانه افسانه‌هائي را درباره ايشان از خود نبافد . اين را هم بداند كه جاي تعجّب نيست كه چه بسا انواع و اقسام موجودات زنده‌اي در اين عالم وجود داشته باشند و ما با حواسّ محدود و دانش اندك خود با آنها آشنا نباشيم ، همان گونه كه رنگها و صداهاي فراواني در جهان ما است ، ولي مقدار ناچيزي از آنها را مي‌بينيم و مي‌شنويم . « نَفَرٌ » : گروه ( نگا : اعراف‌ / 27 ، احقاف‌ / 29 - 32 ) . « عَجَباً » : عجيب و بي‌نظير . يعني اين كلام ، از نظر لفظ و معني اعجاز انگيز است ، و با سخنان ديگر متفاوت است . مصدر است و براي مبالغه ، صفت شده است .‏

‏‏آيه 2
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏همگان را به راه راست رهنمود مي‌سازد ، و ما بدان ايمان آورده‌ايم ( و ديگر از ايمان خود بر نمي‌گرديم و يكتاپرستي را در پيش مي‌گيريم ، و ) كسي را انباز پروردگارمان نمي‌سازيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« الرُّشْدِ » : راه راست و درستي كه پويندگان را به سر منزل سعادت و كمال مي‌رساند .‏

‏‏آيه 3
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏جلال و عظمت پروردگار ما والا است ، او همسر و فرزندي بر نگرفته است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« أَنَّهُ » : عطف بر ( إِنَّا سَمِعْنَا ) با تقدير فعل مناسب همچون ( نَعْلَمُ ) است : فَقَالُوا وَ نَعْلَمُ أَنَّهُ تَعَالي . يا اين كه عطف بر ضمير ( ه ) است : فَئَامَنَّا بِأَنَّهُ . « جَدُّ » : جلال و عظمت . فاعل فعل ( تَعالي ) است .‏

‏‏آيه 4
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏نادانان ما درباره خداوند سخنان ناروائي مي‌گفته‌اند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« سَفِيهُ » : نادان . مراد جنس سفيه است . لذا شامل اهريمن و سپاهيان او مي‌گردد ( نگا : المصحف الميسّر ) . « شَطَطاً » : سخنان دور از حقيقت . اقوال نادرست ( نگا : الكهف‌ / 14 ) .‏

‏‏آيه 5
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و ما ( پيش از اين ) چنين مي‌پنداشتيم كه آدميان و پريان هرگز بر خدا دروغ نمي‌بندند ( و از زبان خدا دروغ نمي‌گويند و بدو نسبتهاي ناروائي - همچون داشتن زن و فرزند - نمي‌دهند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« لَن تَقُولَ . . . كَذِباً » : اين سخن ممكن است اشاره به تقليد كوركورانه‌اي باشد كه اين گروه از پريان قبلاً از ديگران داشته‌اند و براي خدا انباز و همگون و زن و فرزند قرار مي‌داده‌اند .‏

‏‏آيه 6
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و كساني از انسانها به كساني از پريها پناه مي‌آوردند ، و بدين وسيله بر گمراهي و سركشي ايشان مي‌افزودند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« رَهَقاً » : سفاهت و جهالت . گمراهي و سركشي . « فَزَادَهُمْ رَهَقاً » : پناه بردن انسانها به پريان ، بر سفاهت و سركشي و گمراهسازي بيشتر پريها مي‌افزوده است . برخي گفته‌اند : پناه بردن انسانها به پريها ، بر گمراهي و سركشي و بزهكاري خود انسانها مي‌افزوده است .‏

‏‏آيه 7
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و ( انسانهاي كافر ) گمان برده‌اند ، همان گونه كه شما ( پريهاي كافر ) گمان برده‌ايد ، كه خداوند هرگز كسي را پيغمبر نمي‌سازد ، و كسي را دوباره زنده نمي‌گرداند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« لَن يَبْعَثَ اللهُ أَحَداً » : خداوند هرگز كسي را پيغمبر نمي‌سازد و براي تبليغ روانه نمي‌دارد . خداوند هرگز كسي را پس از مرگ زندگي دوباره نمي‌بخشد و قيامت و رستاخيزي در ميان نمي‌باشد .‏

‏‏آيه 8
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَشُهُباً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏ما قصد آسمان كرديم ، و همه جاي آن را پر از محافظان و نگهبانان نيرومند ( ملائكه ) و شهابها ( ي سوزنده ) يافتيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« لَمَسْنَا » : قصد كريم . طلبيديم و جستجو كرديم . لمس به معني مس كردن و پسودن است ، ولي در اينجا مراد قصد كردن و رو نمودن است . « حَرَساً » : اسم جمع است ، و يا جمع حارِس است : محافظان . نگهبانان . مراد فرشتگان است . « شُهُب‌ » : جمع شِهاب ، آذرخشها ( نگا : حجر / 18 ) . « شَدِيداً » : وزن فَعِيل ، مفرد و جمع در آن يكسان است .‏

‏‏آيه 9
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَّصَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏ما ( پيش از اين ) در گوشه‌ها و كنارهاي آسمان براي استراق سمع مي‌نشستيم ( و كسب خبر مي‌كرديم ) ولي اكنون هر كس بخواهد گوش فرا دهد ، شهاب آماده‌اي را در كمين خود مي‌يابد كه به سوي او نشانه مي‌رود .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« مَقَاعِدَ » : جمع مَقْعَد ، نشيمنگاهها . جايگاهها . مراد اطراف و اكنافي است كه بشود در آنجاها نشست و كمين كرد . « رَصَداً » : آماده و نشانه گرفته شده . مصدر است و در معني اسم مفعول ، يعني مَرْصُود به كار رفته است . يا اين كه به معني راصِد ، يعني نگهبان است .‏

‏‏آيه 10
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏ما نمي‌دانيم كه آيا براي ساكنان زمين شر و بلا در نظر گرفته شده است ، و يا اين كه پروردگارشان خير و هدايت ايشان را خواسته است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« أُرِيدَ » : اراده شده است . مقدّر گشته است . « رَشَداً » : هدايت و رهنمود . مراد خير و بركت مادي و معنوي است .‏

‏‏آيه 11
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏برخي از ما تسليم فرمان خدا و پرهيزگارند ، و بعضي از ما جز اين ، ( يعني نافرمان و بي‌دين ) . اصلاً ما فرقه‌ها و گروههاي متفاوت و گوناگوني هستيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« دُونَ » : جز . سواي . « طَرَآئِقَ » : جمع طريقه ، راهها و روشها . مراد مردمان صاحب راهها و روشهاي گوناگون است . « قِدَداً » : جمع قِدَّة : فِرقه . دسته . گروه .‏

‏‏آيه 12
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُّعْجِزَهُ هَرَباً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏ما يقين داريم كه هرگز نمي‌توانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم ، و نمي‌توانيم از پنجه قدرت او فرار كنيم . ( بنابراين ، وقتي كه نه راه غلبه وجود دارد ، و نه راه گريز ، چاره‌اي جز تسليم فرمان دادگرانه او نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« ظَنَنَّا » : يقين داريم . قطعاً دانسته‌ايم . « هَرَباً » : گريز . فرار . مصدر است و به معني اسم فاعل ، يعني ( هَارِبِينَ ) بوده و حال است .‏

‏‏آيه 13
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْساً وَلَا رَهَقاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏ما هنگامي كه رهنمود ( قرآن را ) شنيديم ، بدان ايمان آورديم . هر كس كه به پروردگارش ايمان بياورد ، نه از كاستي ( پاداش ) مي‌ترسد ، و نه از ستم ( حاصل از افزودن بر بديهايش ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« الْهُدي‌ » : رهنمود . مراد قرآن است ( نگا : بقره‌ / 185 ) . « بَخْساً » : نقصان . كاهش . مراد كاستن از حسنات است . « رَهَقاً » : ستم . مراد افزايش بر سيّئات ، و دچار ساختن به خواري و ذلّت آخرت است .‏

‏‏آيه 14
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏در ميان ما ، فرمانبرداران ، و منحرفان و بيدادگرانند . آنان كه فرمانبردارند ، هدايت و خير را برگزيده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« الْمُسْلِمُونَ » : ( نگا : بقره‌ / 132 و 133 و 136 ) . « الْقَاسِطُونَ » : كج‌روان و منحرفان . ستمگران و بيدادگران . « تَحَرَّوْا » : قصد كردند و گرائيدند . برگزيدند . تحرّي ، به معني تلاش براي شناخت چيزي كه راست‌تر و بهتر است ( نگا : معجم‌الفاظ القرآن‌الكريم ) .‏

‏‏آيه 15
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و امّا آنان كه ستمگر و بيدادگرند ، هيزم و هيمه دوزخ هستند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« حَطَباً » : هيزم . هيمه .‏

‏‏آيه 16
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏اگر آدميان و پريان بر راستاي راه ( يكتاپرستي و فرمانبرداري از اوامر و نواهي الهي ) ماندگار بمانند ، آب زياد ( و نعمت فراوان ) بهره ايشان مي‌گردانيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« الطَّرِيقَهِ » : راه . مراد راه خداشناسي و فرمانبرداري ، يا به عبارت ديگر ، آئين اسلام است . « غَدَقاً » : فراوان . زياد . « مَآءً غَدَقاً » : آب فراوان ، كه نماد و سبب نعمت فراوان است .‏

‏‏آيه 17
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَن يُعْرِضْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَاباً صَعَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏هدف اين است كه ما آنان را با اين نعمت فراوان بيازمائيم ، و هر كس از ذكر و ياد پروردگارش روي‌گردان گردد ، او را به عذاب سخت و طاقت فرسائي داخل مي‌گرداند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« يَسْلُكْهُ » : داخل مي‌گرداند ( نگا : قصص‌ / 32 ، حاقّه‌ / 32 ) . « صَعَداً » : سخت . غير قابل تحمّل . طاقت‌فرسا .‏

‏‏آيه 18
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏مسجدها مختصّ پرستش خدا است ، و ( در آنها ) كسي را با خدا پرستش نكنيد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلّهِ » : مساجد از آن خدا است . مراد اين است كه مساجد مختصّ عبادت خدا است ، لذا در آنها كسي را با خدا عبادت نكنيد . « لا تَدْعُوا » : مپرستيد . عبادت نكنيد .‏

‏‏آيه 19
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏( به من وحي شده است كه ) چون بنده خدا ( محمّد ) بر پاي ايستاد ( و شروع به نماز و خواندن قرآن در آن كرد ) و به پرستش خداوند پرداخت ، كافران پيرامون او تنگِ يكديگر ازدحام كردند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« عَبْدُاللهِ » : مراد حضرت محمّد است . « لِبَد » : جمع لِبْدَة ، متراكم و انباشته . مجازاً به معني گروه و دسته تنگ يكديگر و پشت سر هم است .‏

‏‏آيه 20
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏بگو : تنها پروردگارم را مي‌پرستم و كسي را انباز او نمي‌كنم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« أَدْعُو » : مي‌پرستم . به كمك مي‌طلبم . الف زائدي در رسم‌الخطّ قرآني در آخر دارد .‏

‏‏آيه 21
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرّاً وَلَا رَشَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏بگو : من نمي‌توانم هيچ گونه زياني و سودي به شما برسانم ، و به هيچوجه نمي‌توانم گمراهتان سازم يا هدايتتان دهم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« ضَرّاً » : زيان . گمراهي . « رَشَداً » : خير و خوبي . هدايت و توفيق . « لآ أَمْلِكُ لَكُمْ » : من نمي‌توانم زيان و ضرري را از شما دفع و برطرف كنم ، و نمي‌توانم خير و خوبي را به شما برسانم ( نگا : زاد المسير ) .‏

‏‏آيه 22
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ قُلْ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏بگو : ( اگر من از خدا نافرماني كنم ) هيچ كس مرا در برابر ( خشم ) خدا پناه نمي‌دهد ، و پناهگاهي ( براي حفظ خود از عذاب خدا ) جز خدا نمي‌يابم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« لَن يُجِيرَنِي‌ » : هرگز پناهم نمي‌دهد . هيچ وقت مرا در جوار خود نمي‌گيرد ( نگا : مؤمنون‌ / 88 ، احقاف‌ / 31 ، ملك‌ / 28 ) . « مُلْتَحَداً » : پناهگاه . ملجأ ( نگا : كهف‌ / 27 ) .‏

‏‏آيه 23
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِلَّا بَلَاغاً مِّنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏ليكن ( تنها كاري كه مي‌توانم بكنم ) تبليغ از سوي خدا ، و رساندن پيامهاي او است . هر كس از خدا و پيغمبرش نافرماني كند ، نصيب او آتش دوزخ است و جاودانه در آن مي‌ماند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« بَلاغاً » : ابلاغ تبليغ . مستثني از ( لآ أَمْلِكُ ) است و جملات ميان آنها معترضه و براي تأكيدِ عدم استطاعت است ( نگا : قاسمي ) . يا اين كه مفعول مطلق فعل محذوفي است . « رِسَالاتِهِ » : مراد از رسالتهاي خدا توضيح مسائل مجمل قرآني ، در پرتو رهنمودهاي آسماني است . مثل توضيح و بيان احكام نماز و زكات و حجّ ، و غيره ( نگا : المصحف‌الميسّر ) .‏

‏‏آيه 24
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏( كافران همواره به استهزاء خود ادامه مي‌دهند ) تا زماني كه مشاهده خواهند كرد چيزي را كه بدانان وعده داده شده است . آن گاه خواهند دانست كه چه كسي ( از كافر و مؤمن ) ياورانش ناتوانتر ، و شماره و تعدادش كمتر است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« حَتّي إِذَا رَأَوْا » : ( نگا : مريم‌ / 75 ) . « نَاصِراً » : تمييز است .‏

‏‏آيه 25
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏بگو : ( اي كافران ! ) من نمي‌دانم آيا چيزي كه به شما وعده داده مي‌شود ، نزديك است ، يا اين كه پروردگارم زمان طولاني و زيادي را براي آن در نظر گرفته است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« مَا تُوعَدُونَ » : آنچه به شما وعده داده مي‌شود ، مراد قيامت و عذاب آن است . « أَمَداً » : مدّت زمان طولاني ( نگا : آل‌عمران‌ / 30 ، كهف‌ / 12 ، حديد / 16 ) .‏

‏‏آيه 26
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏داننده غيب خدا است ، و هيچ كسي را بر غيب خود آگاه نمي‌سازد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« عَالِمُ » : خبر مبتداي محذوف ( هُوَ ) يا بدل از ( رَبّ ) است . « فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ » : ( نگا : انعام‌ / 59 ، نمل‌ / 65 ) .‏

‏‏آيه 27
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏مگر پيغمبري كه خدا از او خوشنود باشد . خدا ( براي حفظ آن مقدار غيبي كه او را از آن مطّلع مي‌كند ، از ميان فرشتگان ) محافظان و نگهباناني در پيش و پس او روان مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« إِلاّ مَنِ ارْتَضي مِن رَّسُولٍ » : مگر پيغمبري كه از او راضي باشد . خداوند تنها برخي از پيغمبران را بر بعضي از امور غيب مطّلع مي‌سازد ، آن هم بدان اندازه كه بيانگر معجزات ايشان بوده و به مأموريّت و دعوتشان مربوط باشد ( نگا : آل‌عمران‌ / 49 و 179 ) . « إِرْتَضي‌ » : ( نگا : انبياء / 28 ، نور / 55 ) . « يَسْلُكُ » : داخل مي‌كند . روان مي‌سازد ( نگا : جنّ‌ / 17 ) . « بَيْنَ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ » : مراد همه جوانب و اطراف است . در وقت نزول غيب ، خدا توسّط فرشتگان ، پيغمبران را از هر سو مي‌پايد ، و از شياطين و پريان و وسوسه‌هاي ايشان مراقبت و مواظبت مي‌نمايد ( نگا : حجر / 9 ، شعراء / 212 ) . « رَصَداً » : جمع راصِد ، نگهبانان و مراقبان .‏

‏‏آيه 28
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏تا خدا بداند كه پيغمبران پيامهاي پروردگارشان را رسانده‌اند ، هر چند كه خدا از همه چيزهائي كه نزديك ايشان است ( و در درون و بيرون آنان است ) كاملاً آگاه بوده و بدانها احاطه دارد ، و هر چيزي را دانه‌دانه سرشماري كرده است و دقيقاً مي‌داند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏
‏« لِيَعْلَمَ » : ( نگا : بقره‌ / 143 ، آل‌عمران‌ / 140 ) . « عَدَداً » : شماره . شمرده . شمرنده . يكي‌يكي . تمييز است ، و يا به معني ( إحصاء ) و مفعول مطلق است ، و يا اين كه در معني ( مَعْدُوداً ) و حال ( كُلَّ شَيْءٍ ) و يا به معني ( عادّاً ) و حال فاعل فعل ( أَحْصي ) است .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره جن / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:57:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره نوح / تفسیر نور

 

آيه 1

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَكَ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏ما نوح را به سوي قومش فرستاديم ( و بدو دستور داديم ) كه قوم خود را ( از عذاب خدا ) بترسان ، پيش از آن كه عذاب دردناكي به سراغ ايشان بيايد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« عَذَابٌ أَلِيمٌ » : اين عذاب دردناك ممكن است عذاب دنيا باشد يا عذاب آخرت ، يا هر دو .‏

آيه 2

‏متن آيه : ‏

‏ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گفت : اي قوم من ! من براي شما بيم دهنده روشن و روشنگرم .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« نَذِيرٌ مُّبِينٌ » : ( نگا : اعراف‌ / 184 ، هود / 25 ، حجر / 89 ) .‏

آيه 3

‏متن آيه : ‏

‏ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خدا را بپرستيد ، و از او بترسيد ، و از من فرمانبرداري كنيد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« أَنْ » : حرف تفسيريّه است .‏

آيه 4

‏متن آيه : ‏

‏ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاء لَا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( اگر دعوت مرا بپذيريد ) خداوند گناهان شما را مي‌آمرزد ، و تا اجل نهائي مرگ شما را به تأخير مي‌اندازد . امّا اگر متوجّه باشيد ، هنگامي كه اجل نهائي الهي فرا رسد ، تأخير پيدا نمي‌كند .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« يُؤَخِّرْكُمْ » : شما را به تأخير مي‌اندازد . مراد طول عمر بخشيدن و به آن بركت دادن است . حكمت خدا مقتضي آن است كه ملّتي كه ايمان داشته باشد و جاده عدل و داد را در پيش گيرد ، بيشتر زيست كند و از طول عمر برخوردار شود ، و ملّتي كه كفر و فساد و ظلم و زور را در پيش گيرد ، هرچه زودتر نابود گردد ( نگا : المصحف‌الميسّر ) . امّا در هر صورت ، سر رسيد عمر يا اجل نهائي در وقت خود فرا مي‌رسد و پَسي و پيشي در آن نيست . به عبارت ديگر ، انسان داراي دو اجل است : يكي اجل معلّق ، كه مشروط به عوامل و اسباب بوده و قابل تغيير است ، و ديگري اجل مُبْرَم ، كه حتمي است و مقيّد به چيزي نبوده و قابل تغيير و تعجيل و تأخير نيست ( نگا : نمونه . التفسير القرآني للقرآن ) . « أَجَلٍ مُّسَمّيً » : ( نگا : انعام‌ / 2 ، اعراف‌ / 34 ، يونس‌ / 49 ، هود / 3 ) .‏

آيه 5

‏متن آيه : ‏

‏ قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلاً وَنَهَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏نوح گفت : پروردگارا ! من قوم خود را شب و روز ( به سوي ايمان به تو ) فرا خوانده‌ام .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« لَيْلاً وَ نَهَاراً » : شب و روز . مراد استمرار در دعوت است .‏

آيه 6

‏متن آيه : ‏

‏ فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏امّا دعوت و فرا خواندنم تنها بر گريز ايشان افزود !‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« دُعَآئِي‌ » : دعوت من . فرا خواندن و رهنمود كردن من .‏

آيه 7

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏من هر زمان كه ايشان را دعوت كرده‌ام تا ( ايمان بياورند و ) تو آنان را بيامرزي ، انگشتهاي خود را به گوشهايشان فرو كرده‌اند ( تا نداي حق را نشنوند ) و جامه‌هايشان را بر سر كشيده‌اند ( تا قيافه مرا نبينند ) و ( در فسق و فجور و ظلم و زور بيشتر فرو رفته‌اند و بر كفر ) پافشاري كرده‌اند و سخت سركشي نموده و بزرگي فروخته‌اند .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي ءَاذَانِهِمْ » : ( نگا : بقره‌ / 19 ) . انگشت در گوش فرو كردن ، كنايه از گوش فرا ندادن ، و خود را از شنيدن حق كر كردن است . « إسْتَغْشَوْا » : جامه بر سر كشيدند . جامه بر خود پيچيدن و خويشتن را به زير جامه كردن ، كنايه از نفرت و عداوت است . « إِسْتَكْبَرُوا » : ( نگا : نساء / 173 ، اعراف‌ / 36 و 40 ) .‏

آيه 8

‏متن آيه : ‏

‏ ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس من آنان را آشكارا و با صداي بلند ( به يكتاپرستي و ايمان راستين ) دعوت كرده‌ام .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« جِهَاراً » : آشكارا . با صداي بلند . مفعول مطلق است چون به معني نوعي دعوت است . يا صفت مصدر محذوفي است ، و يا در معني ( مُجَاهِراً ) و حال است ( نگا : روح‌المعاني ) .‏

آيه 9

‏متن آيه : ‏

‏ ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏گذشته از اين ، به گونه علني و ( جمعي ) ، و به صورت نهاني ( و فردي ، دعوت آسماني را ) بديشان رسانده‌ام .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« أَعْلَنتُ » : علني و آشكارا بيان كرده‌ام . مراد بيشتر دعوت جمعي و گروهي است . « أَسْرَرْتُ » : پنهان و نهان كرده‌ام . منظور بيشتر دعوت فردي و شخصي است . به طور كلّي ، مراد از فرموده نوح انواع و اقسام دعوت و گونه‌هاي مختلف تبليغ است .‏

آيه 10

‏متن آيه : ‏

‏ فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏و بديشان گفته‌ام : از پروردگار خويش طلب آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است ( و شما را مي‌بخشايد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏. . .‏

آيه 11

‏متن آيه : ‏

‏ يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏( اگر چنين كنيد ) خدا از آسمان بارانهاي پر خير و بركت را پياپي مي‌باراند .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« يُرْسِلْ » : جواب شرط محذوفي است : إِن تَسْتَغْفِرُوا يُرْسِلِ الْسَّمَآءَ . « السَّمَآءَ » : مراد ابر آسمان ، و باران آن است ( نگا : المصحف‌الميسّر ، روح‌البيان ) . « مِدْرَاراً » : فراوان و پياپي . صيغه مبالغه بوده و حال واقع شده است .‏

آيه 12

‏متن آيه : ‏

‏ وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏و با اعطاء دارائي و فرزندان ، شما را كمك مي‌كند و ياري مي‌دهد ، و باغهاي سرسبز و فراوان بهره شما مي‌سازد ، و رودبارهاي پر آب در اختيارتان مي‌گذارد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« جَنَّاتٍ . . . أَنْهَاراً » : تنوين اين واژه‌ها بيانگرِ وفور نعمت آنها است .‏

آيه 13

‏متن آيه : ‏

‏ مَّا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏شما را چه مي‌شود كه براي خدا عظمت و شكوهي قائل نيستيد ؟‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« لا تَرْجُونَ » : در نظر نمي‌گيريد . قائل نيستيد . « وَقَاراً » : سنگيني و شكوه . در اينجا بزرگي و عظمت مراد است ( نگا : روح‌البيان ) . منظور آيه ، اين است كه : چرا شما در برابر عظمت خدا خاضع نبوده و از او نمي‌ترسيد ؟‏

آيه 14

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏در حالي كه خدا شما را در مراحل مختلف خلقت به گونه‌هاي گوناگوني آفريده است ( و در هر گام شما را رهبري و هدايت كرده ، و به شما لطف و عنايت نموده است ) .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« أَطْوَاراً » : جمع طَوْر ، حال و وضع . مراحل و حالات ( نگا : مؤمنون‌ / 12 و 14 ) .‏

آيه 15

‏متن آيه : ‏

‏ أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏مگر نمي‌بينيد كه خداوند چگونه هفت آسمان را يكي بالاي ديگر آفريده است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« طِبَاقاً » : ( نگا : ملك‌ / 3 ) . « سَبْعَ سَمَاوَاتٍ » : ( نگا : بقره‌ / 29 ، اسراء / 44 ، مؤمنون‌ / 86 ) .‏

آيه 16

‏متن آيه : ‏

‏ وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ماه را در ميان آنها تابان ، و خورشيد را چراغ ( درخشان ) كرده است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« نُوراً » : ( نگا : يونس‌ / 5 ) . « سِرَاجاً » : ( نگا : فرقان‌ / 61 ) .‏

آيه 17

‏متن آيه : ‏

‏ وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏خدا است كه شما را از زمين به گونه شگفتي آفريده است .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« أَنبَتَكُمْ » : شما را رويانده است . مراد از روياندن ، هستي بخشيدن و پديد آوردن است ( نگا : حجر / 19 ) . « نَبَاتاً » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 37 ) .‏

آيه 18

‏متن آيه : ‏

‏ ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏سپس شما را به همان زمين بر مي‌گرداند ، و بعد شما را به گونه شگفتي ( زنده مي‌گرداند و ) از زمين بيرون مي‌آورد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً » : ذكر مفعول مطلق ، بيانگر غرابت و شگفتي نوع بيرون آوردن و زندگي دوباره بخشيدن است .‏

آيه 19

‏متن آيه : ‏

‏ وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند زمين را براي شما گسترده و فراخ كرده است .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« بِسَاطاً » : پهن . گسترده و فراخ .‏

آيه 20

‏متن آيه : ‏

‏ لِتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلاً فِجَاجاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏تا از جاده‌هاي وسيع آن بگذريد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« فِجَاج‌ » : جمع فَجّ ، راههاي فراخ و جاده‌هاي گشاد ( نگا : انبياء / 31 ) .‏

آيه 21

‏متن آيه : ‏

‏ قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏نوح ( بعد از يأس و نوميدي از ايشان به آستان الهي عرضه داشت و ) گفت : پروردگارا ! آنان از من نافرماني كرده‌اند ، و از كساني پيروي نموده‌اند كه اموال و اولادشان جز زيان و خسران ( براي ايشان پديد نياورده است و ) بر آنان نيفزوده است .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« عَصَوْنِي‌ » : از من نافرماني كرده‌اند . « مَنْ » : مراد رؤساء و اغنياء است كه ضعفاء و فقراء به فرمانشان گوش مي‌دادند و بديشان اميد مي‌بستند . رؤساء و اغنيائي كه قدرت مادي ايشان مايه زيان و بدبختي خودشان شده بود . چرا كه اندوختن اموال از راه حرام ، مصرف آن در فساد ، به وجود آوردن فرزندان بي‌دين و ناصالح ، سركشي و طغيان در برابر فرمان يزدان ، و تحميل افكار هيچ و پوچ خود بر توده‌هاي مستضعف ، جز زيان و خسران نيست .‏

آيه 22

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏( چنين رهبران گمراهي ) نيرنگ بزرگي به كار برده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« كُبَّاراً » : بزرگ . صيغه مبالغه است .‏

آيه 23

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّاً وَلَا سُوَاعاً وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏به آنان گفته‌اند : معبودهاي خود را وامگذاريد ، و وَدّ ، سُواع ، يَغوث ، يعوق ، و نَسر را رها نسازيد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« وَدّ » : وَدّ ، سُواع ، يَغوث ، يَعوق ، نَسر ، پنج بتي بوده‌اند كه از ساير بتها در نزد بت‌پرستان مشهورتر و بزرگتر بودند . گويا هر يك از اينها نام انسان خداشناس و صالحي بوده و بعد از فوت آنان ، گنبدها و بارگاهها بر سر قبر ايشان برپا نموده و بعدها بتشان ساخته ، و واسطه و شفيعشان شمرده‌اند ( نگا : المصحف الميسّر ) .‏

آيه 24

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيراً وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلَالاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏و بدين وسيله بسياري از مردم را گمراه ساخته‌اند ! ( پروردگارا ! اين خودخواهان گمراهند گمراه‌ترشان گردان ) و جز گمراهي بر ستمكاران ميفزا !‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« لا تَزِدْ » : جملات پيشين جنبه مقدّمه دعا دارد ، و در اينجا حضرت نوح از خداوند متعال درخواست مي‌نمايد از كافران خودخواه و گمراه سلب توفيق بفرمايد و بر بدبختي ايشان بيفزايد .‏

آيه 25

‏متن آيه : ‏

‏ مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏( سرانجام ، همگي ) به خاطر گناهانشان ( در طوفان ) غرق شدند ، و به دوزخ در افتادند ، و جز خدا براي خود يار و ياوري نيافتند ( كه بتواند از ايشان دفاع كند و از دوزخشان برهاند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« مِمَّا » : بر اثرِ . به خاطرِ . حرف ( مِنْ ) سببيّه است ، و واژه ( ما ) را بعضي زائد دانسته ، و برخي مصدريّه گرفته‌اند ، و گروهي مجرور به حرف جرّ شمرده ، و ( خَطِيئَاتِ ) را بدل آن حساب كرده‌اند . به هر حال بيانگر بزرگي گناهان و بزهكاريهاي كافران ، و تأكيد علّت و سبب است . « مِن دُونِ اللهِ » : بجز خدا . سواي خدا . معلوم است كه خدا هم يار و ياورشان نبوده و نخواهد بود .‏

آيه 26

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏نوح ( به دعاي خود ادامه داد و ) گفت : پروردگارا ! هيچ احدي از كافران را بر روي زمين زنده باقي مگذار .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« دَيَّاراً » : كسي . فردي . در اصل به معني كسي است كه بيايد و برود و بگردد و بچرخد . يعني جنبنده انسان نامي .‏

آيه 27

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏كه اگر ايشان را رها كني ، بندگانت را گمراه مي‌سازند ، و جز فرزندان بزهكار و كافرِ سرسخت نمي‌زايند و به دنيا نمي‌آورند .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« كَفَّاراً » : بسيار كفر پيشه . بسيار ناسپاس .‏

آيه 28

‏متن آيه : ‏

‏ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَاراً ‏

‏ترجمه : ‏

‏پروردگارا ! مرا ، و پدر و مادرم را ، و همه كساني را كه مؤمنانه و باورمندانه به خانه من در مي‌آيند و ساير مردان و زنان با ايمان را بيامرز ! و كافران را جز هلاك و نابودي ميفزا !‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« بَيْتِيَ » : خانه من . مراد از ( بَيْت ) چهار چيز مي‌تواند باشد : خانه شخصي نوح ، مسجد نوح ، كشتي نوح ، و آئين و شريعت او . . . متبادر به ذهن منزل است ، وليكن چهارمي بهتر و با آئين آسماني سازگارتر است . چرا كه نوح قطعاً براي همه پيروان خود دعا مي‌كند ، و پيروانِ شخص ، جزو اهل و تبار او است‌ ؛ نه زادگان بي ايمان او . ديگر اين كه به صورت استعاره گفته مي‌شود : قبّه دين ، بارگاه دين . و خود دين مراد است . « الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ » : شامل همه مؤمنان در تمام امكنه و ازمنه مي‌گردد ( نگا : التفسير القرآني للقرآن ) .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره نوح / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:56:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره معارج / تفسیر نور

 

‏‏آيه ‏1 ‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏خواستاري ( از روي تمسخر ) درخواست عذابي كرد كه به وقوع مي‌پيوندد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَأَلَ » : درخواست كرد . تقاضا كرد . « سَآئِلٌ » : خواستار . تقاضا كننده . تنوين آن براي تحقير است . « عَذَابٍ وَاقِعٍ » : عذاب رخ دهنده . مراد عذاب استيصال دنيوي و يا عذاب دردناك و سرمدي اخروي است . يعني فرد حقيري از مستكبران گفت : اگر راست مي‌گوئي كه بلا و مصيبت دنيوي ، و يا عذاب شديد اخروي حق است ، هم اينك از خدا بخواه كه ما را بدان گرفتار كند ( نگا : انفال‌ / 32‏ ، ص‌ / 1 ‏6 ) . معني ديگر آيه : پرسنده‌اي درباره عذاب محقّق الوقوع اخروي پرسش كرد كه : كي مي‌آيد ؟ مرادش اين بود كه هرگز نمي‌آيد .‏

‏‏آيه ‏2‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ لِّلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏( اين عذاب ) گريبانگير كافران مي‌گردد ، و هيچ كس نمي‌تواند آن را از ايشان باز دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِلْكَافِرِينَ » : واژه ( لِ ) مي‌تواند به معني ( عَلي ) باشد .‏

‏‏آيه ‏3
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ مِّنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏از ناحيه خدائي به وقوع مي‌پيوندد كه صاحب درجات و مقامات عالي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذِي‌الْمَعَارِجِ » : داراي درجات والا و مقامات بالا ( نگا : روح المعاني ، في ظِلال‌القرآن ) . در معني ، برابر با ( رَفِيعُ‌الدَّرَجاتِ ) است ( نگا : غافر / 1 ‏5 ) . « الْمَعَارِجِ » : جمع مَِعْرَج ، محلّ صُعود . جاي بالا رفتن ( نگا : زخرف‌ / 33 ) . مراتب و منازل و درجات عظمت و رفعت و قدرت .‏

‏‏آيه ‏4
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏فرشتگان و جبرئيل به سوي او ( پر مي‌كشند و ) بالا مي‌روند در مدّتي كه پنجاه هزار سال ( معمولي براي انسانها ) طول مي‌كشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَعْرُجُ » : بالا مي‌رود . صعود مي‌كند . « الرُّوحُ » : جبرئيل . ذكر آن به خاطر اهمّيّت ويژه جبرئيل در ميان سائر فرشتگان است . اصلاً جبرئيل نماد بزرگي بوده و جنبه سردستگي فرشتگان را دارد . « يَوْمٍ » : مراد مدّت و زمان است . برخي آن را روز قيامت دانسته‌اند . « خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ » : پنجاه هزار سالِ اينجا ، و يا هزار سالِ سوره سجده ، آيه 5 ، براي تكثير است . روي هم رفته بيانگر اين واقعيّت است كه برابر الفباي انسانها ، صدرنشيني خدا ، آن اندازه بالا است كه اگر انسانها بخواهند با وسائل معمولي و ساختار علمي خود به سوي او رهسپار شوند ، هزار سال و چه بسا پنجاه هزار سال و بيشتر و كمتر طول بكشد . خلاصه خدا بر تخت سلطنت كائنات است و رفيع‌الدرجات است ، و اين ما را بس .‏

‏‏آيه ‏5
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏صبر جميل داشته باش ( و جزع و فزع و يأس و نوميدي به خود راه مده ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صَبْراً جَمِيلاً » : شكيبائي زيبا و قابل توجّه ( نگا : يوسف‌ / 1 ‏8 و 83 ) .‏

‏‏آيه ‏6
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آنان آن روز را بعيد و دور مي‌دانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَرَوْنَهُ » : آن را مي‌بينند . ديدن ، به معني دانستن ، يا انگاشتن است .‏

‏‏آيه ‏7
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَنَرَاهُ قَرِيباً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و ما آن را ممكن و نزديك مي‌دانيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَرَاهُ » : آن را مي‌بينيم . ديدن ، در اينجا به معني دانستن است و بس .‏

‏‏آيه ‏8
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ يَوْمَ تَكُونُ السَّمَاء كَالْمُهْلِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏روزي ، آسمان ، همسان فلز گداخته‌اي مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُهْلِ » : ( نگا : كهف‌ / 2‏9 ، دخان‌ / 45 ) .‏

‏‏آيه ‏9
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و كوهها همسان پشم رنگين مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعِهْنِ » : پشم رنگين .‏

‏‏آيه ‏1 ‏0
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَلَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏هيچ دوست صميمي و خويشاوند نزديكي ، سراغ دوست صميمي و خويشاوند نزديكي را نمي‌گيرد و از او نمي‌پرسد !‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَمِيمٌ » : دوست صميمي و گرم . خويشاوند نزديك و گرم ( نگا : المصحف‌الميسّر ) .‏

‏‏آيه ‏1 ‏1 ‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏( دوستان صميمي و خويشاوندان نزديك ) به همديگر نشان داده مي‌شوند و معرّفي مي‌گردند ( امّا هر كس گرفتار كار خويشتن است ، و هول و هراس بيش از آن است كه كسي بتواند به ديگري بينديشد . وضع چنان است كه ) شخص گناهكار آرزو مي‌كند كاش مي‌شد براي رهائي خود از عذاب آن روز ، پسران خود را فدا سازد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَفْتَدِي‌ » : فدا سازد و خويشتن را باز رهاند . از ماده ( فداء ) به معني حِفْظ كردن خود از مصائب و مشكلات ، به وسيله پرداخت چيزي .‏

‏‏آيه ‏1 ‏2‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِيهِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏همچنين همسر و برادرش را .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صَاحِبَة‌ » : همسر . زن .‏

‏‏آيه ‏1 ‏3
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْويهِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏همچنين فاميل و قبيله و عشيره‌اي كه او را در پناه خود مي‌گرفتند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَصِيلَة‌ » : قوم و قبيله . خانواده و فاميل . خويشاوندان نزديك . « تُؤْوِيهِ » : او را در پناه خود مي‌گيرد . او را منزل و مأوي مي‌دهد .‏

‏‏آيه ‏1 ‏4
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنجِيهِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و حتّي تمام كساني را كه در روي زمين هستند ( همگي را فدا كند ) تا اين كه مايه نجاتش شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُنجِيهِ » : او را رستگار كند و مايه نجاتش شود . فاعل اين فعل ضمير مستتر است و به فداء بر مي‌گردد .‏

‏‏آيه ‏1 ‏5
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ كَلَّا إِنَّهَا لَظَى ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏هرگز ! ( اين تمنّاها و آرزوها بر آورده نمي‌گردد ، و هيچ فديه و فدائي پذيرفته نمي‌شود ) . اين ، آتش سوزان و سراپا شعله ( دوزخ ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّهَا ) » : ضمير ( هَا ) به ( نَار ) بر مي‌گردد كه عذاب بيانگر آن است . « لَظي‌ » : زبانه صِرف و شعله خالص . نامي از نامهاي دوزخ .‏

‏‏آيه ‏1 ‏6
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ نَزَّاعَةً لِّلشَّوَى ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏پوست بدن را مي‌كند و با خود مي‌برد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَزَّاعَةً » : سخت جدا كننده . به چابكي كننده و بَرنده . « الشَّوي‌ » : پوست بدن . اعضاء و اندامهائي همچون دست و پا و گوش و بيني كه به منزله شاخ و برگ درخت بدن هستند ، چرا كه آتش سوزان و شعله‌ور وقتي كه به چيزي مي‌رسد ، اوّل اطراف و جوانب و شاخ و برگ آن را مي‌سوزاند و جدا مي‌كند . بعضي هم اين واژه را جمع شَواء يا شَواة دانسته‌اند . كه پوست سر است .‏

‏‏آيه ‏1 ‏7
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ تَدْعُو مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّى ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏به سوي خود مي‌خواند ( و نام مي‌برد ) كسي را كه پشت ( به فرمان خدا ) كرده است و ( از اطاعت او ) روي‌گردان بوده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَدْعُو » : صدا مي‌زند . نام مي‌برد . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد .‏

‏‏آيه ‏1 ‏8
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَجَمَعَ فَأَوْعَى ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و دارائي را جمع آورده است و در خزينه‌ها نگاهداري كرده است ( و در خيرات و حسنات آن را مصرف ننموده است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوْعي‌ » : در گنجينه‌ها نگاه داشته است . يعني ثروت را فقط انباشته و نگاه داشته و در راه خدا مصرف نكرده است .‏

‏‏آيه ‏1 ‏9
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آدمي كم‌طاقت و ناشكيبا ، آفريده شده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَلُوعاً » : كم طاقت . ناشكيبا . آيه‌هاي 2‏0 و 2‏1 ‏ تفسير و تبيين ( هَلُوع ) است .‏

‏‏آيه ‏2‏0
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏هنگامي كه بدي بدو رو مي‌كند ، سخت بي‌تاب و بيقرار مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَزُوعاً » : بسيار بي‌تاب و بيقرار . كسي كه بسيار داد و فرياد و جزع و فزع به راه مي‌اندازد . حال است .‏

‏‏آيه ‏2‏1 ‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و زماني كه خوبي بدو رو مي‌كند ، سخت ( از حسنات و خيرات دست باز مي‌دارد و ) دريغ مي‌ورزد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَنُوعاً » : بسيار دريغ كننده . بسيار دست باز دارنده .‏

‏‏آيه ‏2‏2‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِلَّا الْمُصَلِّينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏مگر نمازگزاران .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏آيه ‏2‏3
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏نمازگزاراني كه هميشه نماز خود را به موقع مي‌خوانند و بر آن مداومت و مواظبت دارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« دَآئِمُونَ » : جمع دائم ، هميشه ماندگار . مراد اين نيست كه نمازگزار هميشه در حال نماز باشد ، بلكه منظور اين است كه در اوقات معيّن خود نماز را انجام دهد ، و هميشه چنين بوده و دائماً مواظب و متوجّه باشد كه نماز او فوت نشود .‏

‏‏آيه ‏2‏4
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏همان كساني كه در دارائي ايشان سهم مشخّصي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَقٌّ مَّعْلُومٌ » : مراد سهمي است غير از زكات كه صدقه و بذل و بخشش مي‌كند ( نگا : قاسمي ) .‏

‏‏آيه ‏2‏5
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏براي دادن به گدا و بي‌چيز .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَحْرُوم » : بي‌بهره از دارائي . بي‌چيز . مراد نيازمندي است كه گدائي نمي‌كند و دست نياز به سوي كسي دراز نمي‌نمايد . كسي كه درآمدش كفاف زندگيش را نمي‌كند .‏

‏‏آيه ‏2‏6
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آن كساني كه به روز جزا و سزا ايمان دارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمِ الدِّينِ » : ( نگا : فاتحه‌ / 4 ) . روز قيامت .‏

‏‏آيه ‏2‏7
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏كساني كه از عذاب پروردگارشان بيمناك و ترسانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُشْفِقُونَ » : جمع مُشْفِق ، هراسان و ترسان ( نگا : كهف‌ / 49 ، انبياء / 2‏8 و 49 ، مؤمنون‌ / 57 ) .‏

‏‏آيه ‏2‏8
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آخر ، عذاب پروردگارشان امان نمي‌دهد ( كسي را كه در آن بيفتد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« غَيْرُ مَأْمُونٍ » : بي‌امان . معني ديگر آيه : آخر از عذاب پروردگارشان ايمن نتوان بود .‏

‏‏آيه ‏2‏9
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و آن كساني كه عورت خود را محافظت مي‌دارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الَّذِينَ . . . حَافِظُونَ » : ( نگا : مؤمنون‌ / 5 ، نور / 30 ، احزاب‌ / 35 ) .‏

‏‏آيه ‏30
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏مگر از زنان و كنيزان خود ، كه در اين صورت لومه و سرزنشي بر ايشان نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِلاّ عَلي . . . غَيْرُ مَلُومِينَ » : ( نگا : مؤمنون‌ / 5 و 6 ) .‏

‏‏آيه ‏31 ‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آنان كه فراتر از اين را بطلبند ، متعدّي و متجاوز بشمارند ( و از حلال به حرام گرائيده‌اند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَادُونَ » : تجاوز پيشگان . ( نگا : مؤمنون‌ / 7 ) .‏

‏‏آيه ‏32‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و كساني كه امانتدار بوده و نگاهدارنده عهد و پيمان خود هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ الَّذِينَ . . . رَاعُونَ » : ( نگا : مؤمنون‌ / 8 ) .‏

‏‏آيه ‏33
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ هُم بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و كساني كه گواهيهائي را كه بايد بدهند ، چنان كه بايد اداء مي‌كنند ( و شهادت لازم را پنهان و كتمان نمي‌كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شَهَادَات‌ » : گواهيها . « قَآئِمُونَ » : چنان كه بايد اداء كنندگان . يعني گواهي دهندگاني كه گواهي را دادگرانه و بدون گرايش به اين و آن اداء مي‌كنند ، و شهادت را قائم بر اركان و اصول خود به جاي مي‌آورند ( نگا : بقره‌ / 1 ‏40 و 2‏83 ، مائده‌ / 1 ‏06 و 1 ‏08 ) .‏

‏‏آيه ‏34
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏و كساني كه مواظب و مراقب ( اوقات و اركان ) نمازهاي خود مي‌باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلي صَلاتِهِمْ يُحَافِظُونَ » : در آيه 2‏3 اشاره به تداوم نماز ، و در اين آيه سخن از حفظ اوقات و آداب و شرائط و اركان آن است . به هرحال ذكر مجدّد نماز به خاطر اهمّيّتي است كه دارد .‏

‏‏آيه ‏35
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ أُوْلَئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُّكْرَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آنان ( كه داراي چنين صفاتي باشند ) در باغهاي بهشت مورد احترام و اكرام هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُكْرَمُونَ » : اشخاص مورد احترام و اكرام . كساني كه گرامي و عزيزند .‏

‏‏آيه ‏36
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏كافران را چه شده است كه به سوي تو شتابان مي‌آيند ( و گردن مي‌كشند و به سخنان تو گوش فرا مي‌دهند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا لِلَّذِينَ كَفَرُوا ؟ » : كافران را چه خبر است‌ ؟ بي‌دينان را چه مي‌شود ؟ در رسم‌الخطّ قرآني ( مالِ الَّذينَ كَفَرُوا ) نوشته شده است . « مُهْطِعِينَ » : جمع مُهْطِع ، در شتاب ، شتابنده ( نگا : ابراهيم‌ / 43 ، قمر / 8 ) . كافران با عجله به خدمت پيغمبر مي‌آمدند تا كلام او را بشنوند و كسب خبر كنند ، و آن را وسيله استهزاء و مايه تمسخر كنند ( نگا : المصحف‌الميسّر ) .‏

‏‏آيه ‏37
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏دسته دسته ، در راست و چپ ( تو حلقه مي‌زنند و ) قرار مي‌گيرند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عِزِينَ » : گروه گروه . دسته‌هاي پراكنده . مفرد آن ( عِزَة ) از ماده ( عزو ) ( نگا : مجمع البيان الحديث ) . حال است .‏

‏‏آيه ‏38
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آيا هر يك از ايشان اميدوارند كه به بهشت پر نعمت وارد شوند ( چرا كه خويشتن را در پيشگاه خدا بالاتر و گرامي‌تر از مؤمنان مي‌دانند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ » : كافران و مشركان خودخواه و خودپرست ، دارا و مرفه بودن خود را نشانه عزّت و احترام در پيشگاه خدا مي‌دانستند ، و قدرت مادي دنيوي را دليل بر بلندي مقام و محبوبيت اخروي خود مي‌گرفتند ( نگا : روح المعاني ، روح البيان ) .‏

‏‏آيه ‏39
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ كَلَّا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّمَّا يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏هرگز ! ( اين همه غرور بيجا چيست‌ ؟ ) . ما ايشان را از چيزي كه خودشان مي‌دانند ( از قطره آب گنديده و بدبوئي ، مني نام ) آفريده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَلاّ ! » : نه چنين است كه مي‌پندارند ! « مِمَّا » : از چيزي كه مراد مني و نطفه است .‏

‏‏آيه ‏40
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏سوگند به پروردگار خاورها و باخترها كه توانائيم !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَشَارِقِ و الْمَغَارِبِ » : ( نگا : رحمن‌ / 1 ‏7 ، صافّات‌ / 5 ) .‏

‏‏آيه ‏41 ‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ عَلَى أَن نُّبَدِّلَ خَيْراً مِّنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏توانائيم بر اين كه جاي ايشان را به كساني بدهيم كه از آنان بهترند ، و ما هيچ وقت مغلوب و شكست خورده نخواهيم بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَن نُّبَدِّلَ » : ( نگا : محمّد / 38 ) . « بِمَسْبُوقِينَ » : ( نگا : واقعه‌ / 60 ) .‏

‏‏آيه ‏42‏
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آنان را به حال خود واگذار تا به باطل خود فرو روند و به بازيچه بنشينند ، تا زماني كه به روزي مي‌رسند كه بديشان وعده داده شده است ، ( آن وقت مي‌دانند كه چه كار كرده‌اند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَذَرْهُمْ . . . يُوعَدُونَ » : ( نگا : زخرف‌ / 83 ) .‏

‏‏آيه ‏43
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنَّهُمْ إِلَى نُصُبٍ يُوفِضُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏آن روزي كه از گورها شتابان بيرون مي‌شوند ، گوئي كه به سوي بتهايشان مي‌دوند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الأجْدَاثِ » : جمع جَدَث ، گورها . ( نگا : يس‌ / 51 ‏ ، قمر / 7 ) . « سِرَاعاً » : جمع سَرِيع ، شتابان . « نُصُبٍ‌ » : بتها ( نگا : مائده‌ / 3 و 90 ) . نشانه راه . علائم راهنمائي . در اين صورت معني آيه چنين مي‌شود : آن روزي كه از گورها شتابان بيرون مي‌آيند ، گوئي ( سرگشتگاني هستند كه راه را گم كرده‌اند و هم اينك چشمانشان به علائم و نشانه‌هاي راه افتاده است و ) به سوي علائم و نشانه‌هاي راه مي‌دوند . « يُوفِضُونَ » : شتاب مي‌گيرند . سرعت مي‌گيرند . مي‌دوند .‏

‏‏آيه ‏44
‏متن آيه : ‏‏‏
‏ خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذَلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏
‏در حالي كه چشمانشان ( از هول و هراس ) به زير افتاده است ، و خواري و پستي ايشان را فرو گرفته است . ( بديشان گفته مي‌شود : ) اين همان روزي است كه به شما وعده داده مي‌شد .‏
‏توضيحات : ‏
‏« خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ » : ( نگا : قلم‌ / 43 ) .

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره معارج / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:55:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره حاقة / تفسیر نور

 

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ الْحَاقَّةُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏رخداد راستين !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« ألْحَآقَّةُ » : يكي از نامهاي قيامت است . از آنجا كه قيامت حتماً و قطعاً فرا مي‌رسد و حقيقت و واقعيّت دارد ، بدين نام خوانده شده است .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ مَا الْحَاقَّةُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏رخداد راستين چگونه رخدادي است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مَا » : مبتدا ، و ( أَلْحَآقَّةُ ) خبر مبتدا است ، و جمله ( مَاحاقّه ) خبر ( ألْحَآقَّةُ ) در آيه قبلي است .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّةُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تو چه مي‌داني رخداد راستين چگونه رخدادي است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مَآ أَدْرَاكَ » : چه چيز تو را متوجّه كرده است‌ ؟ تو كَي مي‌داني‌ ؟ قيامت جزو غيب است و غيب دان تنها خدا است . فرا رسيدن قيامت و چگونگي آن ، براي انسانها كه زندانيان زندان دنيايند ، معمّا و راز سربه مهري است . تكرار واژگان و شيوه سخن بدين گونه كه در اين سه آيه است ، براي بيان عظمت مسأله و تأكيد بر يقيني بودن آن است . در تعبيرات روزمرّه خود ، گاهي مي‌گوئيم : فلان كس انسان است ! چه انساني‌ ؟ تو چه مي‌داني چگونه انساني است‌ ؟ يعني حدّ و مرزي براي توصيف انسانيّت او نيست . در اينجا دنباله كلام ، يا بحث از قيامت و چگونگي‌آن قطع مي‌گردد و راز بود و راز ماند .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قوم ثمود و قوم عاد ( رخداد راستين ) درهم كوبنده را تكذيب كردند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْقَارِعَةَ » : يكي از نامهاي قيامت است . از آنجا كه جهان را در هم مي‌كوبد و حوادث و اهوال آن مردمان را فرا مي‌گيرد ، بدان نام خوانده شده است .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در نتيجه قوم ثمود با عذاب سركش و سهمگين ( صاعقه ) نابود گشتند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« ثَمُودُ » : قوم پيغمبري به نام صالح بودند . « الطَّاغِيَة » : حادثه و بلائي كه شدّت آن از حدّ در گذرد . مراد صاعقه مذكور در ( فصّلت‌ / 13 ) است . صاعقه هم هميشه با لرزش و صداي مهيب همراه است ، لذا در ( اعراف‌ / 78 ) رَجْفه ، و در ( هود / 67 ) صَيْحَه ذكر شده است .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و قوم عاد به وسيله تندباد سرد و سركش و پر سر و صداي ويرانگري نابود شدند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« عَادٌ » : قوم پيغمبري به نام هود بودند . « صَرْصَرٍ » : باد تند و ويرانگر و سرد و پر سر و صدا . « عَاتِيَةٍ » : سركش . سخت ويرانگر .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند چنين تندبادي را هفت شب و هشت روز پياپي بر آنان گمارد . ( اگر در آنجا مي‌بودي ) در اين مدّت مردمان را مي‌ديدي كه روي زمين افتاده‌اند و انگار تنه‌هاي پوك و توخالي درختان خرمايند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« سَخَّرَهَا » : باد را مسلّط كرد . باد را گمارد . « حُسُوماً » : پي در پي . ريشه كن كننده و خانمانسوز . حال ضمير ( هَا ) يا صفت ( سَبْعَ و ثَمانِيَةَ ) و يا مفعول مطلق فعل محذوفي است . اين واژه جمع حاسِم است ، و يا اين كه مصدر ثلاثي مجرّد است . « فِيهَا » : در آن‌روزها . درآنجاها . در گذر باد . « صَرْعي‌ » : جمع صَريع ، روي زمين‌افتاده . نقش زمين شده . مرده . حال است . « أَعْجَازُ » : ( نگا : قمر / 20 ) . « خَاوِيَةٍ » : فروتپيده ( نگا : بقره‌ / 259 ، كهف‌ / 42 ، حجّ‌ / 45 ، نمل‌ / 52 ) . پوك و توخالي . در اينجا مراد پوسيده و متلاشي است .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ فَهَلْ تَرَى لَهُم مِّن بَاقِيَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا كسي را مي‌بيني كه از ايشان بر جاي مانده باشد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« باقِيَةٍ » : باقيمانده . بر جاي . در اصل : مِن بَقِيَّةٍ بَاقِيَةٍ ، يا اين كه مِن نَّفْسٍ بَاقِيَةٍ . يا به معني بقاء و اثر است . مصدري است همچون طَاغِيَة ، به معني طغيان ( نگا : اعراب القرآن درويش ) .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَاء فِرْعَوْنُ وَمَن قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِكَاتُ بِالْخَاطِئَةِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرعون و كساني كه پيش از او بودند ، و همچنين اهالي شهرها و آباديهاي زير و روشده ( قوم لوط ) مرتكب گناهان بزرگ شدند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« جَآءَ . . . بِالْخَاطِئَةِ » : گناه ورزيدند . مرتكب گناه شدند . « الْمُؤْتَفِكَاتُ » : جمع مُؤْتَفِكَة ، شهرها و آباديهاي زير و رو شده ( نگا : توبه‌ / 70 ، نجم‌ / 53 ) . در اينجا مراد اهالي آنجا ، يعني قوم لوط است . « الْخَاطِئَةِ » : خطا . مراد كفر و شرك و ظلم و فساد و انواع گناهان است . مصدر ثلاثي مجرّد است ، همچون عَافِيَة و عاقِبَة .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَّابِيَةً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان با فرستاده پروردگارشان به مخالفت برخاستند ، و خداوند ايشان را به سختي فرو گرفت ( و به عذاب شديدي گرفتار ساخت ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَخْذَةً » : گرفتار كردن . فرو گرفتن . « رَابِيَةً » : فوق العاده شديد . زياد و فراوان .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاء حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما بدان گاه كه ( در طوفان نوح ) آب طغيان كرد ( و از حدّ معمول فراتر رفت ، نياكان ) شما را سوار كشتي كرديم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« حَمَلْنَاكُمْ » : شما را حمل كرديم . اين تعبير كنايه از اسلاف و نياكان ما است . چرا كه اگر آنان نجات نمي‌يافتند ، ما نيز امروزه وجود نداشتيم . « الْجَارِيَةِ » : كشتي ( نگا : ذاريات‌ / 3 ، شوري‌ / 32 ، رحمن‌ / 24 ) .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا آن ( حادثه نجات مؤمنان و غرق شدن كافران ، درس عبرتي و ) مايه اندرزي ، براي شما بوده و گوشهاي شنوا آن را فرا گيرند و به خاطر سپرند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تَذْكِرَةً » : پند و اندرز . درس عبرت ( نگا : طه‌ / 3 ، واقعه‌ / 73 ) . « وَاعِيَةٌ » : شنوا و نگاه دارنده . به خاطر سپارنده ( نگا : / 37 ) .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه يك دم در صور دميده شود .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ » : يك دم . دميدن نفخه نخستين در صور مراد است .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و زمين و كوهها از جا برداشته شوند و يكباره در هم كوبيده و متلاشي گردند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« دَكَّةً » : يكباره در هم كوبيدن و پخش و پراكنده كردن ( نگا : اعراف‌ / 143 ، كهف‌ / 98 ) . « الْجِبَالُ » : ذكر كوهها بعد از زمين ، مراد همواريها و ناهمواريهاي زمين است كه به هم مي‌خورند و صاف مي‌گردند ( نگا : طه‌ / 106 و 107 ) .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بدان هنگام است كه آن واقعه ( بزرگ قيامت در جهان ) رخ مي‌دهد ( و رستاخيز بر پا مي‌شود ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« فَيَوْمَئِذٍ » : اين آيه ، جواب شرط ( إِذا ) است .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ وَانشَقَّتِ السَّمَاء فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آسمان از هم مي‌شكافد و مي‌پراكند ، و در آن روز سست و نااستوار مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« إنشَقَّتْ » : از هم مي‌شكافد و متفرّق مي‌گردد . « وَاهِيَةٌ » : سست و شُل ( نگا : رحمن‌ / 37 ) .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و فرشتگان در اطراف و كناره‌هاي آسمان ( جديد آن روزي ) قرار مي‌گيرند ، و در آن روز ، هشت فرشته ، عرش پروردگارت را بر فراز سر خود بر مي‌دارند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْمَلَكُ » : فرشتگان . اسم جنس است و در اينجا معني جمع دارد . « أَرْجَآئِهَا » : أَرْجَآء جمع رَجيِّ ، يا رَجا ، كناره‌ها ، جوانب و اطراف . ضمير ( ها ) به آسمان جديد آن روز بر مي‌گردد ( نگا : المصحف الميسّر ) . « ثَمَانِيَةٌ » : عرش ، بردارندگان عرش ، ملائكه ، كرسي ، قلم ، لوح ، و مانند اينها از غيبيّات است و ما بدانها ايمان داريم و از چند و چون و كم و كيف آنها بي‌خبريم .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَى مِنكُمْ خَافِيَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ( براي حساب و كتاب ، به خدا ) نموده مي‌شويد ، و ( چه رسد به كارهاي آشكارتان ) چيزي از كارهاي نهانيّتان مخفي و پوشيده نمي‌ماند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تُعْرَضُونَ » : عرضه مي‌شويد . نموده مي‌شويد ( نگا : غافر / 46 ، شوري‌ / 45 ) . بسان مي‌گرديد ( نگا : هود / 18 ) . « لا تَخْفي مِنكُمْ خَافِيَةٌ » : هيچ نهاني از نهانيهاي شما بر خدا پنهان نمي‌ماند . هيچ كاري مخفي و نهاني از كارهايتان بر خودتان و بر ديگران پنهان نمي‌ماند ( نگا : طارق / 9 ) .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا هر كس كه نامه اعمالش به دست راست او داده شود ، ( فرياد شادي سر مي‌دهد و ) مي‌گويد : ( اي اهل محشر ! بيائيد ) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« هَآؤُمُ » : بگيريد ! . ( هَآء ) اسم الفعل است و به معني ( بگيريد ) . واژه ( م ) بيانگر جمع بودن مخاطب است كه افراد پيرامون او هستند . « كِتَابِيَهْ » : حرف ( ه ) در آخر اين واژه و واژه‌هاي : حِسَابِيَهْ ، و مَالِيَهْ ، و سُلْطَانِيَهْ در آيات بعدي ، هاء سكته ناميده مي‌شود و معني خاصّي ندارد .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيهْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آخر من مي‌دانستم كه ( رستاخيزي در كار است و ) من با حساب و كتاب خود روياروي مي‌شوم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« ظَنَنتُ » : به يقين مي‌دانستم . « مُلاقٍ » : ملاقات كننده . روياروي شونده .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس او در زندگي رضايت بخشي خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« رَاضِيَةٍ » : رضايت بخش .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در ميان باغ والاي بهشت ، جايگزين خواهد شد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ » : اين آيه ، بدل ( في عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ ) است .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ميوه‌هاي آن در دسترس است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« قُطُوف‌ » : جمع قِطْف ، به معني ميوه‌هاي چيده شده ، ولي در اينجا به معني ميوه‌هائي است كه آماده چيدن است . « دَانِيَةٌ » : نزديك . در دسترس .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئاً بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در برابر كارهائي كه در روزگاران گذشته ( دنيا ) انجام مي‌داده‌ايد . بخوريد و بنوشيد ، گوارا باد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« هَنِيئاً » : گوارا . گوارا باد . « بِمَا » : در مقابل چيزي كه . در برابر كارهائي كه . « أَسْلَفْتُمْ » : پيشاپيش فرستاده‌ايد و تقديم داشته‌ايد ( نگا : يونس‌ / 30 ) . « الْخَالِيَةِ » : گذشته . مراد روزگاران دنيا است .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا كسي كه نامه اعمالش به دست چپش داده شود ، مي‌گويد : اي كاش هرگز نامه اعمالم به من داده نمي‌شد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« شِمَال‌ » : دست چپ .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيهْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هرگز نمي‌دانستم كه حساب من چيست !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مَا » : اسم استفهام و مبتدا است .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي كاش پايان بخشِ عمرم ، همان مرگ بود و بس !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« لَيْتَهَا » : ضمير ( هَا ) به ( مَوْتَة ) يعني مرگ بر مي‌گردد . شخص كافر آرزو مي‌كند كه همان گونه كه عقيده داشت ، مرگ آخرين لحظات عمر بود ، و ديگر زنده شدني در ميان نبود . يا اين كه ضمير ( هَا ) به ( حَالَة ) و وضع كنوني او بر مي‌گردد كه از مقام پيدا است . در اين صورت معني آيه چنين است : اي كاش مرگم فرا مي‌رسيد و هم اكنون مي‌مُردم ! . « الْقَاضِيَة » : پايان دهنده . قطع كننده رشته حيات .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيهْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏دارائي من ، مرا سودي نبخشيد ، و به درد ( بيچارگي امروز ) من نخورد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مَا أَغْني‌ » : ( نگا : اعراف‌ / 48 ، حجر / 84 ، شعراء / 207 ) .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيهْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قدرت من ، از دست من برفت ! ( و دليل و برهان من ، پوچ و نادرست از آب درآمد ! ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« سُلْطَانِيَهْ » : سلطان ، عبارت از سُلطه و قدرت است . مراد ، هم صحّت بدني و هم قدرت مقام و هم نفوذ كلام است . دليل و برهان . در اين صورت مراد اين است كه حجّت و برهان دنيوي او باطل بوده و هم اينك عكس آن ثابت شده است .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خدا به فرشتگان نگهبان دوزخ دستور مي‌فرمايد : ) او را بگيريد و به غل و بند و زنجيرش كشيد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« غُلُّوهُ » : غل و بند و زنجيرش كنيد ( نگا : اعتراف‌ / 157 ، رعد / 5 ، سبأ / 33 ) .‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس او را به دوزخ بيندازيد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« صَلُّوهُ » : او را داخل آتش كنيد ( نگا : نساء / 10 ، ابراهيم‌ / 29 ، يس‌ / 64 ) .‏

آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُكُوهُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس او را با زنجيري ببنديد و بكَشيد كه هفتاد ذراع درازا دارد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« سِلْسِلَةٍ » : زنجير . « ذَرْع‌ » : اندازه و درازا . اندازه گرفتن . « سَبْعُونَ » : هفتاد . مراد تكثير است . « ذِرَاعاً » : فاصله آرنج تا نوك انگشتان دست . ارش . « أسْلُكُوهُ » : جايگزينش كنيد . داخلش كنيد .‏

آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چرا كه او به خداوند بزرگ ايمان نمي‌آورد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« كَانَ لا يُؤْمِنُ » : در سراسر زندگي دنيويش ، ايمان و باور نداشت .‏

آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و مردمان را به دادن خوراك به بينوا ، تشويق و ترغيب نمي‌كرد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« لا يَحُضُّ » : تشويق نمي‌كرد . ترغيب نمي‌نمود . « طَعَامِ » : به معني اطعام ، يعني خوراك دادن است ، يا اين كه مضافي همچون ( بذل ) محذوف است .‏

آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏لذا امروز در اينجا يار مهرباني ندارد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« حَمِيمٌ » : دوست صميمي . يار مهربان ( نگا : شعراء / 101 ، غافر / 18 ، فصّلت‌ / 34 ) .‏

آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و خوراكي هم ندارد مگر از زردابه و خونابه ( دوزخيان ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« غِسْلِينٍ » : چرك و خون . شوخابه . خونابه . زردابه . ريم . دوزخيان داراي مكان و عذاب مختلفي هستند و هريك از ( ضَرِيع ) و ( زَقُّوم ) و ( غِسْلِين ) غذاي گروهي از ايشان است . يا اين كه هر يك از اينها - كه در حقيقت خوراك نيست - به همه دوزخيان داده مي‌شود ، و خوراك ايشان همچون چيزهائي است ( نگا : التفسير القرآني للقرآن ) .‏

آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ لَا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِؤُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چنين خوراكي را جز بزهكاران نمي‌خورند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْخَاطِئُونَ » : مجرمان و بزهكاران . خطاكاران .‏

آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سوگند مي‌خورم به آنچه مي‌بينيد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« لآ أُقْسِمُ » : ( نگا : واقعه‌ / 75 ) .‏

آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا لَا تُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و سوگند مي‌خورم به آنچه نمي‌بينيد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« بِمَا تُبْصِرُونَ . . . وَ مَا لا تُبْصِرُونَ » : مراد از ديدنيها و نادنيها ، همه مخلوقات و موجودات است .‏

آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين ( قرآن از سوي خدا آمده است و ) گفتاري است ( كه ) از ( زبان ) پيغمبر بزرگواري ( به نام محمّد ، پخش و تبليغ مي‌شود ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« إِنَّهُ » : قرآن . « رَسُولٍ » : مراد پيغمبر اسلام است كه از سوي خداوند مبلّغِ كلام آسماني است ( نگا : حاقّه‌ / 43 ) .‏

آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و سخن هيچ شاعري نيست ( چنان كه شما گمان مي‌بريد . اصلاً ) شما كمتر ايمان مي‌آوريد ( و به دنبال حق و حقيقت مي‌افتيد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« قَلِيلاً مَّا تُؤْمِنُونَ » : ( نگا : بقره‌ / 88 ) .‏

آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و گفته هيچ غيبگو و كاهني نيست . اصلاً شما كمتر پند مي‌گيريد ( و يادآور حق و حقيقت مي‌گرديد ، و درست و نادرست را فرق مي‌نهيد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ » : ( نگا : اعراف‌ / 3 ، نمل‌ / 62 ، غافر / 58 ) .‏

آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بلكه كلامي است كه ) از جانب پروردگار جهانيان نازل شده است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تَنزِيلٌ » : ( نگا : شعراء / 192 ، سجده‌ / 2 ، يس‌ / 5 ) .‏

آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر پيغمبر پاره‌اي سخنان را به دروغ بر ما مي‌بست .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الأَقَاوِيلِ » : جمع أَقْوال ، و آن جمع قَوْل است همچون اَبابيت جمع اَبْيات ، و اَناعيم جمع اَنْعام . اين واژه بيشتر به سخنان دروغين گفته مي‌شود .‏

آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما دست راست او را مي‌گرفتيم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْيَمِينِ » : دست راست . مراد دست راست پيغمبر است ( نگا : روح المعاني ، روح البيان ، كشّاف ) . منظور جلوگيري از تعدّي به كلام خدا است . همان گونه كه مي‌گويند : جلو دستش را بگيريد .‏

آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس رگ دلش را پاره مي‌كرديم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْوَتِينَ » : شاهرگ قلب كه خون را به تمام اعضاء بدن مي‌رساند و اگر قطع شود مرگ انسان آني و حتمي است .‏

آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و كسي از شما نمي‌توانست مانع ( اين كار ما در باره ) او شود ( و مرگ را از او باز دارد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« حَاجِزِينَ » : جمع حاجِز ، به معني مانِع و رادِع . بازدارندگان . جلوگيري كنندگان . خبر ( مَا ) است .‏

آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسلّماً قرآن پند و اندرز پرهيزگاران است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تَذْكِرَةٌ » : ( نگا : طه‌ / 3 ) .‏

آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما قطعاً مي‌دانيم كه برخي از شما ( قرآن را ) تكذيب مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مُكَذِّبِينَ » : تكذيب كنندگان .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آخر قرآن ، مايه حسرت و سبب اندوه كافران است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« إِنَّهُ » : اين كه قرآن .‏

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ ‏
‏ترجمه : ‏
‏قرآن ، يقينِ راستين ( و حق و حقيقت فرو فرستاده جهان آفرين ) است .‏
‏توضيحات : ‏‏
‏« حَقُّ الْيَقِينِ » : ( نگا : واقعه‌ / 95 ) .‏
آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ‏
‏ترجمه : ‏
‏حال كه چنين است . با ذكر نام پروردگار بزرگوار خود ، خدا را تسبيح و تقديس كن .‏
‏توضيحات : ‏‏
‏« فَسَبِّحْ » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 41 ، حجر / 98 ، طه‌ / 130 ) . « بِاسْمِ‌ » : به وسيله نام . با بردن نام .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره حاقة / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:49:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مرسلات / تفسیر نور


‏‏‏آيه ‏1‏
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏سوگند به آيه‌هائي كه ( توسّط جبرئيل ، پياپي بر محمّد ) فرو فرستاده مي‌شود ! براي پخش خوبيها و نيكيها .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُرْسَلاتِ » : فرو فرستاده شده‌ها . درباره پنج واژه مُرْسَلات ، عَاصِفَات ، نَاشِرَات ، فَارِقَات ، و مُلْقِيَات ، در پنج آيه اوّل اين سوره ، نظريّه‌هاي گوناگوني اظهار شده است ، از جمله : برخي آنها را فرشتگان ، و برخي بادها ، و بعضي آيات قرآن مي‌دانند . اين سه نظريّه از ساير نظرات ، طرفداران بيشتري دارد . ما رأي سوم را برگزيديم كه در تفسير كبير و المنتخب بدان اشاره شده است . « عُرْفاً » : به معني معروف ، كار نيك . خير و خوبي . مفعولٌ‌له است يا منصوب به نزع خافض . پياپي . در اين صورت حال ضمير مستتر در ( مرسلات ) يا مفعول مطلق است و در اصل چنين است : وَ الْمُرْسَلاتِ إِرْسَالاً ، أَيْ مُتَتَابِعَةً .‏

‏‏‏آيه ‏2
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و سوگند به آيه‌هائي كه ( سائر اديان را ) سخت در هم نورديده و منسوخ مي‌كنند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَاصِفَاتِ » : جمع عاصِفَة ، درهم پيچنده و نابود كننده ( نگا : تفسير كبير ) . تندباد . « عَصْفاً » : نابود كردن . تند وزيدن . سرعت گرفتن . مفعول مطلق است .‏

‏‏‏آيه ‏3
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَالنَّاشِرَاتِ نَشْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و سوگند به آيه‌هائي كه ( حكمت و هدايت را در دل جهانيان ) به گونه گسترده‌اي پخش مي‌كنند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« النَّاشِرَاتِ » : پخش‌كنندگان . « نَشْراً » : پخش كردن . مفعول مطلق‌است .‏

‏‏‏آيه ‏4
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَالْفَارِقَاتِ فَرْقاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و سوگند به آيه‌هائي كه ( حق و باطل را ) كاملاً از هم جدا مي‌سازند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْفَارِقَاتِ » : جداسازندگان .‏

‏‏‏آيه ‏5
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و سوگند به آيه‌هائي كه ياد ( خدا ) و پند و اندرز ( آسماني ) را ( به مردم ) مي‌رسانند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُلْقِيَاتِ » : رسانندگان پيام آسماني به مردم . « ذِكْراً » : ياد . پند و اندرز . مفعولٌ‌به است .‏

‏‏‏آيه ‏6
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ عُذْراً أَوْ نُذْراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏براي ( اتمام حجّت با بندگان و رفع ) عذر ، و بيم دادن ( ايشان از عذاب ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عُذْراً » : آيات قرآني پند و اندرز آسماني و بيدارباش الهي را به مردم مي‌رسانند تا خدا با ايشان اتمام حجّت كرده باشد ، و فرداي قيامت عذري نداشته باشند . « نُذْراً » : براي بيم دادن مردم از عذاب و عقاب الهي . « عُذْراً أَوْ نُذْراً » : مفعولٌ‌له هستند .‏

‏‏‏آيه ‏7
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قطعاً چيزي كه از آن بيم داده مي‌شويد ( و قيامت نام دارد ) به وقوع مي‌پيوندد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا تُوعَدُونَ » : آنچه بدان مژده داده مي‌شويد و بيم مي‌گرديد . مراد قيامت و آخرت است .‏

‏‏‏آيه ‏8
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه ستارگان محو و تاريك مي‌گردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« طُمِسَتْ » : نابود شدند . بي‌نور گشتند ( نگا : نساء / 47 ، يس‌ / 66 ، قمر / 37 ) .‏

‏‏‏آيه ‏9
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَإِذَا السَّمَاء فُرِجَتْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه آسمان شكافته مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فُرِجَتْ » : شكافته گرديد ( نگا : انشقاق / 1‏ ) .‏

‏‏‏آيه ‏1‏0
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَإِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه كوهها بركنده و پراكنده مي‌گردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نُسِفَتْ » : از جا كنده شد و پخش گرديد . بركنده و پراكنده گرديد ( نگا : طه‌ / 97 و 1‏05 ) .‏

‏‏‏آيه ‏1‏1‏
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَإِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه براي پيغمبران تعيين وقت مي‌گردد ( تا براي اداي شهادت بر ملّت خود ، حاضر شوند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الرُّسُلُ » : پيغمبران . « أُقِّتَتْ » : تعيين وقت گرديد . يعني براي اداي گواهي بر ملّت خود جمع مي‌گردند ( نگا : مائده‌ / 1‏09 ، زمر / 69 ) . اصل اين واژه ( وقت ) است و از مصدر ( توقيت ) .‏

‏‏‏آيه ‏1‏2
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين كارها ) براي چه روزي پس انداخته و در نظر گرفته شده‌اند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُجِّلَتْ » : به تأخير افكنده شده است . تعيين گشته است . از مصدر تأجيل به معني به تأخير انداختن . تعيين مدّت كردن . عقب انداختن و زمان دادن ( نگا : انعام‌ / 1‏28 ، آل‌عمران‌ / 1‏45 ) . معني ديگر آيه : براي چه روزي تعيين وقت شده است‌ ؟ اين شيوه ، براي تهديد كردن و بيم دادن است .‏

‏‏‏آيه ‏1‏3
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ لِيَوْمِ الْفَصْلِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏براي روز قضاوت ( در ميان مردم ) و جدائي انداختن ( ميان حق و باطل ، و صفوف مؤمنان از صفوف كافران ، و نيكوكاران از بدكاران ، و بالاخره بهشتيان از دوزخيان ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْفَصْلِ » : قضاوت و داوري . جدائي انداختن . همه سوگندهاي پيشين براي بيان واقعيّت روزي است كه تلاشها و كوششها ، سزا و جزا داده مي‌شود ، و ميان همگان داوري مي‌گردد و حق و باطل آشكارا جلوه‌گر مي‌آيد .‏

‏‏‏آيه ‏1‏4
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الْفَصْلِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تو چه مي‌داني روز داوري و جدائي چيست‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَآ أَدْرَاكَ » : ( نگا : حاقّه‌ / 3 ، مدّثّر / 27 ) . مراد بيان عظمت روز قيامت است .‏

‏‏‏آيه ‏1‏5
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَيْلٌ » : هلاك و نابودي . واي ! واويلا ! اين آيه جواب شرط ( اِذا ) در آيات 8 و 9 و 1‏0 و 1‏1‏ است ( نگا : التفسير القرآني للقرآن ) .‏

‏‏‏آيه ‏1‏6
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ أَلَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا ما پيشينيان ( تكذيب‌كننده ) را نابود نساخته‌ايم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« الأوَّلِينَ » : پيشينيان . همچون قوم نوح و عاد و ثمود .‏

‏‏‏آيه ‏1‏7
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس پسينيان را به دنبالشان روانه نكرده‌ايم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« الآخِرِينَ » : پسينيان . متأخّرين . همچون قوم لوط و شعيب و موسي .‏

‏‏‏آيه ‏1‏8
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ كَذَلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما با گناهكاران چنين رفتار مي‌كنيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَذلِكَ نَفْعَلُ . . . » : اين آيه ، در حقيقت بيانگر اين واقعيّت است كه عذابهاي الهي دامنگير آيندگان بزهكار ، همسان گذشتگان گناهكار مي‌گردد .‏

‏‏‏آيه ‏1‏9
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمَئِذٍ » : مراد روز رستاخيز است و تكرار براي تأكيد مطلب است .‏

‏‏‏آيه ‏20
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ أَلَمْ نَخْلُقكُّم مِّن مَّاء مَّهِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا ما شما را از آب حقير و ناچيزي ( به نام مني ) نيافريده‌ايم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَهِينٍ » : خوار و سبك . حقير و ناچيز . البتّه چنين ناچيزي و حقارتي از ديدگاه ظاهري مردمان است ، امّا از نظر علمي ، اعجوبه زمان است ( نگا : سجده‌ / 8 ) .‏

‏‏‏آيه ‏21‏
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَجَعَلْنَاهُ فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آن را در جايگاهي استوار قرار داده‌ايم ( كه رحم مادر است و آن اندازه مناسب و جالب و عجيب است كه هر انساني را در شگفتي فرو مي‌برد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَكِينٍ » : محكم و استوار ( نگا : مؤمنون‌ / 1‏3 ) .‏

‏‏‏آيه ‏22
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ إِلَى قَدَرٍ مَّعْلُومٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا مدّت زماني مشخّص ( كه دوران ماندگاري جنين در شكم پايان مي‌گيرد ، و روز ولادت فرا مي‌رسد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَدَرٍ » : مقدار . مدّت زمان معيّن ( نگا : حجر / 21‏ ، مؤمنون‌ / 1‏8 ، شوري‌ / 27 ، زخرف‌ / 1‏1‏ ) .‏

‏‏‏آيه ‏23
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما توانائي ( اين كار را ) داشته‌ايم ( كه از نطفه ناچيز و حقيري چنان انسان شريف و كاملي بسازيم ) و ما بهترين توانا بوده و هستيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَدَّرْنَا » : قدرت داشته‌ايم . اندازه‌گيري كرده‌ايم . « قَادِرُونَ » : اندازه‌گيران . توانايان . معني ديگر آيه : ما اندازه‌گيري كرده‌ايم و بهترين اندازه‌گير بوده‌ايم ( نگا : المصحف‌الميسّر ، تفسير كبير ، روح‌البيان ، روح‌المعاني ) .‏

‏‏‏آيه ‏24
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏25
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا ما زمين را گردآورنده ( مردمان در حال حيات بر روي خود ، و در حال ممات در دل خود ) نساخته‌ايم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« كِفَاتاً » : مصدر است و به معني گردآوري . در اينجا در معني اسم فاعل به كار برده شده است و به معني جمع‌كننده و گردآورنده است . يا اين كه اسم مكان است و به معني جايگاه و محلّ گردهمآئي .‏

‏‏‏آيه ‏26
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ أَحْيَاء وَأَمْوَاتاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هم در حال حيات و هم در حال ممات‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَحْيَآءً » : اگر ( كِفَاتاً ) مصدر ، يا جمع ( كافِت ) و اسم فاعل باشد ، مفعولٌ‌به آنها است . اگر اسم مكان باشد ، باز هم مفعولٌ‌به است ، ولي براي فعل محذوف ( تَكْفِتُ ) . يا حال ضمير محذوف ( كُم ) است ، و اصل آن چنين است : تَكْفِتُكُمْ أَحْيَآءً وَ أَمْوَاتاً .‏

‏‏‏آيه ‏27
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَجَعَلْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ شَامِخَاتٍ وَأَسْقَيْنَاكُم مَّاء فُرَاتاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در آن كوههاي استوار و بلند پديد نياورده‌ايم ، و از آب گوارا به شما ننوشانده‌ايم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« شَامِخَاتٍ » : جمع شامخ ، بلند و سربه فلك كشيده . « فُرَاتاً » : گوارا . بسيار خوشمزه ( نگا : فرقان‌ / 53 ، فاطر / 1‏2 ) .‏

‏‏‏آيه ‏28
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏29
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ انطَلِقُوا إِلَى مَا كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بدانان گفته مي‌شود : ) به سوي همان چيزي رهسپار شويد كه پيوسته دروغش مي‌شمرديد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إنطَلِقُوا » : رهسپار شويد . روان شويد . « مَا » : مراد دوزخ است .‏

‏‏‏آيه ‏30
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ انطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِي ثَلَاثِ شُعَبٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏برويد به سوي سايه سه شاخه ( دودهاي خفقان بار آتش ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ظِلٍّ » : سايه . مراد دود سياه و پرحرارتي است كه از دوزخ برمي‌خيزد . به عنوان ريشخند ، سايه ناميده شده است . « شُعَبٍ » : جمع شُعْبَة ، شاخه . « ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ » : داراي سه شاخه ، شاخه‌اي از بالاي سر ، و شاخه‌اي از طرف راست ، و شاخه‌اي از طرف چپ . به اين ترتيب ، اين دود غليظ مرگبار ، آنان را از هر سو احاطه مي‌كند و در كام خود فرو مي‌برد .‏

‏‏‏آيه ‏31‏
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ لَا ظَلِيلٍ وَلَا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏نه سايه‌دار خنك و آسايش‌بخشي است ، و نه از سوزندگي شعله‌هاي آتش جلوگيري مي‌كند . ( چرا كه خود برخاسته از آتش است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ظَلِيلٍ » : سايه‌دار . سايه گستر . مراد سايه‌اي است كه آرام‌بخش و خنك باشد و واقعاً سايه به حساب بيايد .‏

‏‏‏آيه ‏32
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ إِنَّهَا تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آتشي كه ( چنين دود مرگباري از آن برمي‌خيزد ) آتشپاره‌هائي از خود بيرون مي‌دهد كه انگار كوشك ( بزرگ و برافراشته‌اي ) هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّهَا » : آن آتش . « شَرَرٍ » : جمع شَرَرَة و شَرارَة ، زبانه‌ها آتشپاره‌ها . جرقّه‌ها . « الْقَصْرِ » : كوشك . كاخ .‏

‏‏‏آيه ‏33
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ كَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آتشپاره‌هائي كه انگار ( از لحاظ رنگ و حركت و سرعت ) شتران زردي هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَأَنَّهُ » : ضمير ( هُ ) به لفظ ( شَرَر ) برمي‌گردد . « جِمَالَةٌ‌ » : جمع جَمَل ، شتران . « صُفْرٌ » : جمع اصفر ، زرد رنگ . عربها اين واژه را درباره شتراني به كار مي‌برند كه رنگ آنها زردِ آميزه سياه باشد ( نگا : المصحف‌المفسّر ) .‏

‏‏‏آيه ‏34
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏35
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ هَذَا يَوْمُ لَا يَنطِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏امروز ، روزي است كه ( تكذيب‌كنندگان آيات الهي ، دم نمي‌زنند و ) سخن نمي‌گويند ( چرا كه خداوند بر دهانشان مهر سكوت مي‌نهد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمُ » : خبر ( هذا ) است و به جمله ( لا يَنطِقُونَ ) اضافه شده است . سخن نمي‌گويند . قيامت طولاني است و داراي موضعها و موقعيّتهاي گوناگوني است . كافران بعد از دفاع از خود ( نگا : نحل‌ / 1‏1‏1‏ ) و معذرت‌خواهيها ( نگا : احزاب‌ / 67 ) و سرانجام انكار كفر و بي‌ديني خويش ( نگا : انعام‌ / 23 ) بر دهانشان مهر سكوت زده مي‌شود ( نگا : يس‌ / 65 ) و خداوند براي گواهي بر اعمال و افعالشان ساير اندامها را به گفتار در مي‌آورد ( نگا : نور / 24 ) و ديگر بديشان اجازه سخن گفتن داده نمي‌شود .‏

‏‏‏آيه ‏36
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَلَا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بديشان اجازه داده نمي‌شود تا پوزش بطلبند و عذرخواهي بكنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا يُؤْذَنُ لَهُمْ » : اين عدم اجازه ، به دنبال ثبوت جرائم است . وقتي است كه كار به جائي رسيده است كه حق دفاع از ايشان سلب مي‌گردد .‏

‏‏‏آيه ‏37
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏38
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْنَاكُمْ وَالْأَوَّلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بديشان گفته مي‌شود : ) امروز ، روز داوري ( در ميان مردم ) و جداسازي ( مؤمنان از كافران و حق از باطل و بالاخره بهشتيان از دوزخيان ) است ، شما را با همه پيشينيان گرد آورده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْفَصْلِ » : داوري . جداسازي ( نگا : صافّات‌ / 21‏ ، دخان‌ / 40 ، مرسلات‌ / 1‏3 و 1‏4 ) . « الأوَّلِينَ » : پيشينيان . مفعول معه است و يا عطف است بر ضمير ( كُمْ ) .‏

‏‏‏آيه ‏39
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَإِن كَانَ لَكُمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اكنون اگر حيله و چاره‌اي ( براي گريز از چنگال عقاب و عذاب من ) داريد ، نسبت به من انجام دهيد ( و با هر طرح و نقشه‌اي كه مي‌توانيد خويشتن را از دست من برهانيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَيْدٌ » : نيرنگ . چاره‌جوئي . حيله نجات و رهائي . « فَكِيدُونِ » : براي رهائي از عقاب و عذاب من چاره‌جوئي كنيد . در برابر من حيله نجات به كار بريد ( نگا : اعراف‌ / 1‏95 ) .‏

‏‏‏آيه ‏40
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏41‏
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلَالٍ وَعُيُونٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پرهيزگاران در زير سايه‌ها و در كنار چشمه‌سارانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ظِلالٍ » : جمع ظِلّ ، سايه‌ها . « عُيُونٍ » : جمع عَيْن ، چشمه‌ها .‏

‏‏‏آيه ‏42
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَفَوَاكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در ميان ميوه‌هائي كه بخواهند و آرزو كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَوَاكِهَ » : جمع فاكِهَة ، ميوه‌ها . « يَشْتَهُونَ » : دو معني دارد : الف - هرگونه ميوه‌اي كه مي‌خواهند . ب - ميوه‌هائي كه خوشمزه و مورد پسند است و با اشتهاء كامل مي‌خورند .‏

‏‏‏آيه ‏43
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئاً بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در برابر كارهائي كه مي‌كرده‌ايد ، خوش بخوريد و خوش بنوشيد ، گوارا باد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَنِيئاً » : ( نگا : نساء / 4 ، طور / 1‏9 ، حاقّه‌ / 24 ) .‏

‏‏‏آيه ‏44
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما اين گونه به نيكوكاران پاداش مي‌دهيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّا كَذلِكَ . . . » : در اين آيه و بسياري از آيه‌هاي ديگر ، روي اين مطلب تكيه شده است كه نعمتهاي الهي تنها به نيكوكاران داده مي‌شود ؛ نه به مدّعيان دروغين ايمان .‏

‏‏‏آيه ‏45
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏46
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ كُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِيلاً إِنَّكُم مُّجْرِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در اين چند روز كوتاه دنيا ) كمي بخوريد و چندي لذّت ببريد ( ولي بدانيد كه عذاب الهي در انتظار شما است ، چرا كه ) شما گناهكاريد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَلِيلاً » : روزگار اندكي . ظرف است . مراد مدّت كوتاه عمر انسان ، يا روزگار اندك جهان در برابر دنياي جاويدان آخرت است .‏

‏‏‏آيه ‏47
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب‌كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏48
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لَا يَرْكَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( چنان از باده غرور سرمست هستند كه ) وقتي بدانان گفته مي‌شود : ( در برابر اوامر و نواهي الهي ) خضوع كنيد و كرنش ببريد خضوع نمي‌كنند و كرنش نمي‌برند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« إرْكَعُوا » : ركوع ببريد . مراد از ركوع ، خضوع در برابر قوانين و مقرّرات الهي است‌ ؛ نه فقط ركوع نماز ( نگا : بقره‌ / 43 ، مائده‌ / 55 ) . خلاصه مراد اطاعت و فرمانبرداري از خدا است ( نگا : روح‌المعاني ) . برخي هم آن را به معني ( نماز بگزاريد ) دانسته‌اند ( نگا : زادالّمسير ) .‏

‏‏‏آيه ‏49
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز ، واي به حال تكذيب كنندگان !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

‏‏‏آيه ‏50
‏متن آيه : ‏‏‏‏
‏ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اگر به اين قرآن كه دلائل صدق و نشانه‌هاي حقّانيّت آن در تمام آيات و تعبيراتش آشكار است ، ايمان نياورند ) پس به كدام سخن ديگر - غير از قرآن‌ - ايمان مي‌آورند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَعْدَهُ » : جداي از قرآن . غير از قرآن .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مرسلات / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:47:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره انسان / تفسیر نور

 

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَّذْكُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آيا ( جز اين است كه ) مدّت زماني بر انسان ( در شكم مادر ، به گونه نطفه و جنين ) گذشته است و او چيز قابل ذكر و شايسته توجّه نبوده است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« هَلْ أَتي . . . » : = قَدْ أَتي . استفهام تقريري است و مراد تحقّق و تذكّر است ، يعني بلي كه چنين زماني بوده است . « مَذْكُوراً » : قابل ذكر . داراي نام و نشان .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ما انسان را از نطفه آميخته ( از اسپرماتوزوئيد و اوول ) آفريده‌ايم ، و چون او را ( با وظائف و تكاليفي ، بعدها ) مي‌آزمائيم ، وي را شنوا و بينا ، ( به عبارت ديگر عاقل و دانا ) كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« أَمْشَاجٍ » : جمع مَشَِج يا مَشيج ، آميخته . آميزه . مراد تركيبي از موادّ و عناصر مختلف ، يا آميزه‌اي از اسپرماتوزوئيد و اوول است . صفت ( نُطْفَةٍ ) است ، چرا كه مراد از نطفه ، مجموع اسپرماتوزوئيد و اوول ، يا اجزاء مختلفه است و موصوف به منزله جمع گرفته شده است ( نگا : روح‌المعاني ) . « نَبْتَلِيهِ » : او را با وظائف و تكاليف و عبادات مي‌آزمائيم . « فَجَعَلْنَاهُ » : حرف ( فَ ) سببيّه است ، و اصل جمله بدين شكل است : فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً لِنَبْتَلِيَهُ ( نگا : تفسيرالقرآني للقرآن ) .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ما راه را بدو نموده‌ايم ، چه او سپاسگزار باشد يا بسيار ناسپاس .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ » : خدا راه را به انسانها نشان داده است . خرد را بدو بخشيده است ، و كتاب هستي را در مقابل ديدگانش باز كرده است ، و پيغمبراني براي او روانه نموده است ، و بالاخره راه خوب و راه بد را بدو نشان داده است ( نگا : بلد / 10 ) . اين ، انسان است كه به اختيار و انتخاب خود راه سعادت يا راه شقاوت مي‌پويد و بهشت يا دوزخ را مي‌جويد ( نگا : فصّلت‌ / 17 ) . « شَاكِراً » : حال ضمير ( ه ) است . برخي هم احتمال مي‌دهند كه خبر ( يَكُونُ ) محذوفي بوده و تقدير چنين است : إمَّا يَكُونُ شَاكِراً وَ إمَّا يَكُونُ كَفُوراً .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَلَاسِلَا وَأَغْلَالاً وَسَعِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ما براي كافران زنجيرها و غلّها و آتش فروزان دوزخ را آماده كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« سَلاسِلَ » : جمع سِلْسِلَة ، زنجيرها . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد . « أَغْلالاً » : ( نگا : اعراف‌ / 157 ، رعد / 5 ، غافر / 71 ) .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏نيكان ، جامهاي شرابي را سر مي‌كشند و مي‌نوشند كه آميخته به كافور است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« كَأْسٍ » : جام پر از شراب . « مِزَاجُ » : آميزه . آميخته . چيزي كه در جام است كه خود شراب است . « كَافُوراً » : گياه خوشبوئي است كه عربها آن را به داخل شراب مي‌ريختند تا معطّر گردد ( نگا : في‌ظلال القرآن ) . ولي در اينجا اسم آبي است در بهشت . تشبيه آن به كافور از لحاظ سفيدي و خوشبوئي است . « كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً » : آميخته به كافور است . محتواي آن از آبي به نام كافور است . شراب آن ، خوشبو و سفيد همچو كافور است .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( اين جامها پر مي‌شود از ) چشمه‌اي كه بندگان خدا از آن مي‌نوشند و هرجا كه بخواهند با خود روان مي‌كنند و مي‌برند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« عَيْناً » : چشمه‌اي . بدل از ( كافُوراً ) يا مفعول به فعل محذوف ( أَعْني ) يا ( أَخُصُّ ) است . « يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً » : به گونه شگفتي از آن مصرف مي‌كنند و مي‌نوشند . جاري و روان مي‌كنند . بر مي‌جوشانند و به فوران در مي‌آورند .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( بندگاني كه در جهان اعمال و اوصافي اين چنين ، در پيش مي‌گرفتند : ) به نذر خود وفا مي‌كردند ، و از روزي مي‌هراسيدند كه شر و بلاي آن گسترده و فراگير است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« النَّذْرِ » : مراد دو چيز است : نخست ، چيزي كه انسان براي خوشنودي خدا بر خود واجب مي‌كند ، ديگر چيزي كه خدا بر انسان واجب گردانده است ( نگا : تفهيم‌القرآن ) . « مُسْتَطِيراً » : پران و گسترده . فراگير و پراكنده .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و خوراك مي‌دادند به بينوا و يتيم و اسير ، به خاطر دوست داشت خدا .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« عَلي حُبِّهِ » : به خاطر دوست داشت خدا و عشق به الله ، با وجود دوست داشت خوراك و نياز خود بدان . ضمير ( ه ) به خدا بر مي‌گردد كه از سياق كلام پيدا است ( نگا : كهف‌ / 28 ، روم‌ / 39 ) . و يا به طعام برمي‌گردد ( نگا : آل‌عمران‌ / 92 ) .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( به زبان حال ، بديشان مي‌گويند : ) ما شما را تنها به خاطر ذات خدا خوراك مي‌دهيم ، و از شما پاداش و سپاسگزاري نمي‌خواهيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ . . . » : اين آيه از زبان حال نيكان و نيكوكاران است‌ ؛ نه اين كه محسنان چنين سخني را هربار به مستمندان گفته باشند ( نگا : التفسير القرآني للقرآن ) . « لِوَجْهِ اللهِ » : به خاطر ذات پاك يزدان . براي رضاي خدا . مراد از وجه ، ذات است ( نگا : بقره‌ / 115 و 272 ، رعد / 22 ، روم‌ / 38 و 39 ) .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ما ( از عذاب ) پروردگارمان مي‌ترسيم‌ ؛ از ( عذاب ) روز بس ترشرو و سخت اخموئي ( كه قيامت نام دارد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« يَوْماً » : مفعولٌ‌به است ( نگا : اعراب القرآن درويش ، روح‌البيان ) و ( مِن رَبِّنَا ) حال متقدّم آن است ، يا ( مِن رَبِّنَا ) مفعولٌ‌به است و ( يَوْماً ) بدل از محلّ آن است ( نگا : روح‌البيان ) . « عَبُوساً » : بس ترشرو و چهره در هم كشيده . « قَمْطَرِيراً » : سخت اخمو . بسيار سخت و شديد .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏به همين خاطر ، خداوند آنان را از شرّ و بلاي آن روز محفوظ مي‌دارد ، و ايشان را به خرّمي و شادماني مي‌رساند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« شَرَّ » : بلايا و شدائد قيامت . مفعولٌ‌به دوم است . « لَقَاهُمْ » : ايشان را مي‌رساند به . بديشان مي‌رساند و مي‌بخشد . « نَضْرَةً » : سرسبزي و خرّمي . شادي و شادماني ( نگا : مطفّفين‌ / 24 ) .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَزَاهُم بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و در برابر صبري كه نموده‌اند ، خداوند بهشت و جامه ابريشمين را پاداششان مي‌كند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« حَرِيراً » : ابريشم كه جامه بهشتيان است ( نگا : حجّ‌ / 23 ، فاطر / 33 ) .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلَا زَمْهَرِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در بهشت بر تختهاي زيبا و مجلّل تكيه مي‌كنند ، و نه ( گرماي ) آفتابي و نه سوز سرمائي در آنجا مي‌يابند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« مُتَّكِئِينَ » : تكيه‌زنندگان . حال ضمير ( هم ) در آيه پيشين است . « الأرَائِكِ » : جمع أَريكَة ، تختهاي زيبا و مبلمان مجلّل . ( نگا : كهف‌ / 31 ، يس‌ / 56 ) . « زَمْهَرِيراً » : سوز سرما . شدّت سرما .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏سايه‌هاي ( درختان ) بهشتي بر آنان فرو مي‌افتد ، و ميوه‌هاي آنجا سهل‌الوصول و در دسترس است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« دَانِيَةً » : نزديك . فرو افتاده . « قُطُوفُ » : جمع قِطْف ، ميوه رسيده ( نگا : حاقّه‌ / 22 و 23 ) .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ وَيُطَافُ عَلَيْهِم بِآنِيَةٍ مِّن فِضَّةٍ وَأَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِيرَا ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏جامه‌هاي سيمين شراب و قدحهاي بلورينِ مي ميانشان به گردش در مي‌آيد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« أَكْوَابٍ » : جمع كُوب ، قَدَح ( نگا : زخرف‌ / 71 ، واقعه‌ / 18 ) . « قَوَارِيرَ » : جمع قَارُورَة ، ظرف بلورين و شيشه‌اي . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر وجود دارد .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ قَوَارِيرَ مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏قدحهاي بلوريني كه از نقره‌اند . ( خدمتكاران بهشتي ) آنها را درست به اندازه لازم پيموده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« قَوَارِيرَ مِن فِضَّةٍ . . . » : ظرفهاي بلوريني كه سيمين هستند ! در جهان ما چنين ظرفي مطلقاً وجود ندارد . يا اين كه مراد شفّافيّت بي‌حدّ ظروف است . « قَدَّرُوهَا » : خدمتكاران بهشتي آنها را به اندازه لازم و برابر ذوق و طبع و خواست بهشتيان تهيّه ديده‌اند و پيموده‌اند ( نگا : فرقان‌ / 2 ) .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ وَيُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْساً كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در آنجا از جامهاي شرابي بديشان مي‌دهند كه آميزه آن زنجبيل است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« مِزَاجُهَا » : ( نگا : انسان‌ / 5 ) . « زَنجَبِيلاً » : اسم گياهي است كه در مناطق گرمسير مي‌رويد . عربها زنجبيل را به خاطر نشاط‌آور و محرك و خوشبو بودن در شراب مي‌ريختند .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ عَيْناً فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( اين جامها پر مي‌شوند از ) چشمه‌اي كه در بهشت است و سلسبيل ناميده مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« عَيْناً » : ( نگا : انسان‌ / 6 ) . « سَلْسَبِيلاً » : در لغت ، به معني آب روان و خوشگوار است . در اينجا اسم خاصّ است .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَّنثُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏همواره نوجوانان جاودانه‌اي ميانشان مي‌گردند ( و به خدمتشان مي‌پردازند ) كه هرگاه ايشان را بنگري چنين مي‌انگاري كه مرواريد غلتانند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« وِلْدانٌ مُّخَلَّدُونَ » : ( نگا : واقعه‌ / 17 ) . « مَنثُوراً » : پراكنده . « لؤْلُؤاً مَّنثُوراً » : مرواريد پراكنده . مرواريد غلتان . اشاره به زيبائي و درخشندگي و جذّابيّت غلامان خدمتگزار است .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَمُلْكاً كَبِيراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هنگامي كه بنگري ، در آنجا نعمت فراواني و سرزمين فراخي و پادشاهي بزرگي را خواهي ديد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« ثَمَّ » : آنجا . مراد بهشت است . « مُلْكاً كَبِيراً » : سرزمين بزرگ و وسيع . مملكت فراخ . پادشاهي و سلطنت عظيم ( نگا : تفسير كبير ) .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏بر تن ايشان ، لباسهاي ابريشم نازك سبز و ديباي ضخيم است ، و با دستبندها و النگوهاي سيمين ، زيب و زينت شده‌اند ، و پروردگارشان بديشان شراب پاك مي‌نوشاند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« عَالِيَهُمْ » : بر اندام ايشان است . به تن ايشان است . واژه عالي ، حال ضمير ( هم ) در ( عَلَيْهِم ) ، يا مفعول‌فيه است ، هرچند كه در قالب اسم فاعل است . مثل : ( خارج ، داخل ، باطن ، ظاهر ) . مي‌توان گفت : جَلَسْتُ خَارِجَ الدَّارِ . « سُندُسٍ . . . إِسْتَبْرَقٌ » : ( نگا : كهف‌ / 31 ، دخان‌ / 53 ) . « حُلُّوا » : آراسته گشته‌اند . زينت شده‌اند . فعل ماضي مجهول از مصدر تحليه است . « أَسَاوِرَ » : ( نگا : كهف‌ / 31 ، حجّ‌ / 23 ، فاطر / 33 ) . « طَهُوراً » : بسيار پاك و پاكيزه ( نگا : فرقان‌ / 48 ) . اين شراب عالي‌ترين نوع شراب بوده و غير از شراب مذكور در آيات پنجم و هفدهم است .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء وَكَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اين ( نعمتهاي فراوان ) پاداش ( كارهاي پسنديده دنيوي ) شما است ، و ( بدين وسيله ) از تلاش و كوشش شما قدرداني و سپاسگزاري مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« مَشْكُوراً » : مورد تشكّر ( نگا : اسراء / 19 ) .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنزِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ما خودمان قرآن را به تدريج بر تو نازل كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« نَزَّلْنَا . . . تَنزِيلاً » : ( نگا : اسراء / 106 ، فرقان‌ / 25 ) . ذكر مفعول مطلق ، اشاره به نزول تدريجي قرآن است ، و تأكيدي بر نزول قرآن از سوي يزدان جهان .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏حال كه چنين است در طريق تبليغ و اجراي احكام پروردگارت شكيبا باش ، و از هيچ كدام از گناهكاران و بي‌دينانشان فرمانبرداري مكن .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ » : ( نگا : قلم‌ / 48 ) . « ءَاثِم‌ » : گناهكار . « كَفُوراً » : بسيار بي‌دين . غرق در كفر . بسيار ناسپاس ( نگا : تفهيم القرآن ) . « لا تُطِعْ مِنْهُمْ . . . » : يعني از تهديدشان نترس ، و تحت تأثير كردار و گفتارشان قرار نگير ، و فرمان خدا را بدون كم و كاست و ملاحظه اين و آن برسان .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَأَصِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏بامدادان و شامگاهان نام پروردگارت را ورد زبان ساز .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« بُكْرَةً » : بامدادان . اشاره‌اي به اداي نماز صبح در سپيده‌دمان نيز دارد . « أَصِيلاً » : شامگاهان . به فاصله ميان ظهر و غروب آفتاب نيز اطلاق مي‌شود ، و لذا اشاره‌اي هم به اداي نمازهاي ظهر و عصر دارد .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و شبانگاهان براي خدا سجده و كرنش ببر ، و در شب خيلي او را تسبيح و تقديس كن .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« مِنَ الَّيْلِ » : حرف ( مِنْ ) تبعيضيّه است . « فَاسْجُدْ لَهُ » : علاوه از عبادت شبانه ، اشاره‌اي هم به اداي نماز مغرب و عشاء دارد . « سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً » : علاوه از ذكر و تسبيح شبانه ، اشاره‌اي هم به نماز تهجّد دارد كه از اهمّيّت خاصّي برخوردار است . واژه ( طَوِيلاً ) به ظاهر صفت ( الَّيْلِ ) است . ولي ذكر اين قيد براي اين نيست كه در شبهاي كوتاه نماز تهجّد اداء نگردد ، بلكه مراد اين است كه شب هر اندازه هم باشد دراز است و بايد براي تقويت اراده و تهذيب نفس و افزايش ايمان ، از آن استفاده كرد . يا اين كه ( طَويلاً ) صفت مصدر محذوف ( تَسْبيحاً ) است . يعني خيلي خدا را در شب تسبيح و تقديس كن ( نگا : التفسير القرآني للقرآن ) . به هر حال اين مقدار در ( مزّمّل‌ / 1 - 4 ) مشخّص شده است . به هر حال آيات 25 و 26 در حقيقت بيانگر لزوم توجّه شبانه‌روزي و مستمرّ به ذات اقدس پروردگار و ذكر او به زبان حال و قال است .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ هَؤُلَاء يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اين ( كافران و مشركان ) زندگي زودگذر دنيا را دوست مي‌دارند ، و روز سخت و دشوار آخرت را پسِ پشت خود مي‌افكنند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« يَذَرُونَ » : رها مي‌سازند . ترك مي‌گويند . « وَرَآءَهُمْ » : پشت سر خود . مقابل و جلو خود ( نگا : المصحف الميسّر ) . « ثَقِيلاً » : سخت و پر دردسر . دشوار و ناگوار . مراد قيامت است .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَشَدَدْنَا أَسْرَهُمْ وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ما ايشان را آفريده‌ايم و بندها و پيوندهاي اندامشان را سفت بهم بسته و استوار داشته‌ايم ، و هر وقت بخواهيم ( ايشان را نابود مي‌كنيم و ) انسانهاي ديگري را جايگزين آنان مي‌سازيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« أَسْرَ » : مفصل . بند . پيوند . ساختمان بدن . تركيب بند تن . يا مراد رباط و اعصاب است كه ريسمان و طناب بدن و وسيله ارتباط اندامها بشمارند . « بَدَّلْنَآ أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلاً » : ( نگا : توبه‌ / 39 ، محمّد / 38 ، واقعه‌ / 61 ) .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اين ( آيه‌ها ) اندرز و يادآوري ( براي جهانيان ) است ، و هركس كه بخواهد ( مي‌تواند با استفاده از آن ) راهي به سوي پروردگارش برگزيند ، ( راهي كه او را به آمرزش و بهشت خدا مي‌رساند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« هذِهِ » : اين آيات پيشين . « تَذْكِرَةٌ » : ( نگا : طه‌ / 3 ، واقعه‌ / 73 ، حاقّه‌ / 12 و 48 ) . « إِتَّخَذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلاً » : ( نگا : نساء / 137 ، فرقان‌ / 57 ، مزّمّل‌ / 19 ) .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏شما نمي‌توانيد بخواهيد ، مگر اين كه خدا بخواهد . بي‌گمان خداوند بس آگاه و كاربجا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« مَآ تَشَآءُونَ إِلّآ أَن يَشَآءَ اللهُ » : مراد اين است كه از خواستنتان چيزي ساخته نيست ، تا وقتي كه خدا نخواسته باشد . يعني اراده كردن و خواستن وظيفه انسان است و در برابرش سزا و جزا مي‌بيند ، و توفيق دادن و نتيجه بخشيدن در دست خدا است ، و خدا قادر مطلق است . خلاصه ، مشيّت بندگان در گرو مشيّت خدا است ، يا به عبارت ديگر : حركت كار بندگان ، و بركت كار يزدان است . مثلاً به هنگام گرسنگي ، نان خوردن كار انسان و سير كردن كار خدا است . در وقت بيماري ، دوا خوردن كار آفريدگان و شفا دادن كار خداي سبحان است .‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ يُدْخِلُ مَن يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏خداوند هركس را بخواهد ( مشمول رحمت خود مي‌سازد و ) به بهشت خويش داخل مي‌گرداند ، ولي براي ستمكاران عذاب دردناكي را فراهم ساخته است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« الظَّالِمِينَ » : مفعولٌ‌به فعل محذوفي است كه فعل ملفوظ مابعدش ، آن را بيان مي‌دارد . « رَحْمَتِهِ » : رحمت او . مراد بهشت خدا است .

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره انسان / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:46:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره قيامت / تفسیر نور

 

‏آيه ‏1‏
‏متن آيه : ‏
‏ لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏به روز قيامت سوگند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« لآ أُقْسِمُ » : ( نگا : واقعه‌ / 75 ، حاقّه‌ / 38 ، معارج‌ / 40 ) .‏

‏آيه ‏2
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و به نفس سرزنشگر سوگند ! ( كه پس از مرگ زنده مي‌گرديد و رستاخيز حق است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« النَّفْسِ اللَّوَّامَةِ » : نفس ملامتگر . در قرآن مجيد از سه نفْس نام برده شده است : الف - نفس امّاره ، كه پيوسته انسان را به بديها و زشتيها فرا مي‌خواند ، و پلشتيها را براي او مي‌آرايد ( نگا : يوسف‌ / 53 ) ب - نفس لوّامه ، كه از آن به عنوان وجدان اخلاقي نيز ياد مي‌كنند ، نفس بيدار و آگاهي است كه هنوز در برابر گناه مصونيّت نيافته است و گاه‌گاهي لغزش پيدا مي‌كند و به دامان گناه مي‌افتد ، امّا هرچه زودتر به خود مي‌آيد و به مسير سعادت باز مي‌گردد و به ملامت و سرزنش آدمي مي‌پردازد و او را توبه مي‌دهد . ج - نفس مطمئنّه ، نفس تكامل يافته‌اي است كه نفس امّاره را رام خود كرده است و به مقام تقواي كامل و احساس مسؤوليّت رسيده است و به آساني لغزش براي او امكان پذير نيست ( نگا : فجر / 27 ) . به هر حال نفس لوّامه ، بعد از وقوع كار نيك يا بد ، بلافاصله دادگاهي در درون انسان تشكيل مي‌دهد و به عنوان قاضي و شاهد مُجري حكم ، به حساب و كتاب او مي‌رسد ( نگا : نمونه ) . يادآوري : جواب قسم محذوف است و از سياق آيات بعد ، مطالب روشن مي‌شود . يعني : سوگند به روز قيامت ، و به نفس لوّامه كه همه شما در قيامت برانگيخته مي‌شويد و به سزاي اعمالتان مي‌رسيد .‏

‏آيه ‏3
‏متن آيه : ‏
‏ أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آيا انسان مي‌پندارد كه ما استخوانهاي ( پوسيده و پراكنده ) او را گرد نخواهيم آورد !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الإِنسَانُ » : مراد انسان كافر است .‏

‏آيه ‏4
‏متن آيه : ‏
‏ بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آري ! ( آنها را گرد مي‌آوريم ) ما حتّي مي‌توانيم سر انگشتان او را ( كه يكي از دقائق اندام بدن است ) كاملاً همسان خودش بيافرينيم ( و به حال اوّل بازگردانيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَادِرِينَ » : حال فاعل فعل محذوفي است . بَلي نَجْمَعُهَا قَادِرِينَ . « نُسَوِّيَ » : سر و سامان و نظم و نظام دهيم . همسان وضع نخست و حال اوّل گردانيم . « بَنَانَ » : سر انگشتان ( نگا : انفال‌ / 1‏2 ) .‏

‏آيه ‏5
‏متن آيه : ‏
‏ بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( انسان در قدرت خداوند بر گردآوردن استخوانها و زنده كردن مردگان ترديدي ندارد ) بلكه هدف انسان ( از انكار ) اين است كه مي‌خواهد در مدّت زماني كه در پيش دارد ( تا زنده است ) گناه كند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِيَفْجُرَ » : تا گناه كند . علل گرايش به ماديگري و انكار مبدأ و معاد ، غير مقيّد بودن به چيزي ، يعني كسب آزادي براي انجام گناهان ، و گريز از مسؤوليّتها ، و اقناع كاذب وجدان است . وگرنه كسي براي نفي مبدأ و معاد ، ادلّه و براهيني در دست ندارد ، و از درون به ماديگري خود قانع و راضي نمي‌باشد . « أُمَامَهُ » : آينده‌اي را كه در پيش دارد . يعني مادام كه زنده است .‏

‏آيه ‏6
‏متن آيه : ‏
‏ يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مي‌پرسند : روز قيامت كي خواهد بود ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« اَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ » : روز قيامت كي خواهد بود ؟ ! استفهام انكاري است . پرسش ايشان براي بعيد بودن قيامت ، و عدم وجود آن است . يعني : قيامت هرگز نخواهد بود .‏

‏آيه ‏7
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( پاسخ ايشان اين است : ) هنگامي كه چشمها ( از شدّت هول و هراس ) سراسيمه و آشفته مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَرِقَ » : حيران و سراسيمه شد . آشفته و پريشان گرديد ( نگا : ابراهيم‌ / 42 ، انبياء / 97 ) .‏

‏آيه ‏8
‏متن آيه : ‏
‏ وَخَسَفَ الْقَمَرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و ماه بي‌نور و روشنائي مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَسَفَ » : خسوف كرد . روشنائي را از دست داد .‏

‏آيه ‏9
‏متن آيه : ‏
‏ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و خورشيد و ماه گردآوري مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جُمِعَ » : جمع‌آوري گرديد . مراد درهم پيچيدن و گردآوري كردن است ( نگا : تكوير / 1‏ ) .‏

‏آيه ‏1‏0
‏متن آيه : ‏
‏ يَقُولُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏انسان در آن روز خواهد گفت : راه گريز كجا است‌ ؟ ( گريز ميسّر نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَفَرُّ » : گريزگاه . گريز . اين واژه مي‌تواند اسم مكان يا مصدر ميمي‌باشد . « أَيْنَ الْمَفَرُّ » : گريزگاه كجا است‌ ؟ ! گريز كجا ميسّر است‌ ؟ !‏

‏آيه ‏1‏1‏
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا لَا وَزَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏خير ! ( اصلاً گريزگاهي در ميان نيست ، و گريز ممكن نيست و ) هيچ گونه پناهگاهي وجود ندارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَزَرَ » : پناهگاه .‏

‏آيه ‏1‏2
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در آن روز ، قرارگاه ( بهشت و دوزخ ) در دست پروردگار تو است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُسْتَقَرُّ » : قرارگاه . استقرار يافتن و جايگزين شدن . معني ديگر آيه : در آن روز قرارگاه همگان در پيش پروردگار انسان است ، و استقرار مردمان به سوي خداوند بندگان است . او است كه فرمان مي‌دهد و جا و مكان تعيين مي‌كند . « رَبِّكَ » : مرجع ضمير ( كَ ) پيغمبر اسلام است و برخي آن را به انسان برمي‌گردانند .‏

‏آيه ‏1‏3
‏متن آيه : ‏
‏ يُنَبَّأُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در آن روز انسان را آگاه مي‌سازند از چيزهائي كه پيشاپيش فرستاده است و از چيزهائي كه برجاي گذاشته است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُنَبَّأُ » : باخبر گردانده مي‌شود . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد . « مَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ » : چيزهائي كه پيشاپيش فرستاده است و برجاي گذاشته است . همه كارهائي كه كرده است و نكرده است .‏

‏آيه ‏1‏4
‏متن آيه : ‏
‏ بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اصلاً انسان خودش از وضع خود آگاه است ( و وجودش شاهد و دليل بر خويشتن است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ » : از وضع خود آگاه است و بهتر از هركس ديگري مي‌داند كه چه كارهائي كرده است . خود انسان حجّت و گواه بر خودش است . چرا كه اعضاء او گواهي بر اعمال او مي‌دهند ( نگا : فصّلت‌ / 20 ، يس‌ / 65 ) . « بَصِيرَةٌ » : بينا و آگاه . حجّت و دليل و برهان . حرف ( ة ) براي مبالغه است .‏

‏آيه ‏1‏5
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در حالي كه ( به زبان ) عذرهائي براي ( دفاع از ) خود مي‌آورد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ لَوْ أَلْقي . . . » : حرف واو ، حاليّه است ( نگا : اعراب القرآن درويش ، روح‌المعاني ) . « مَعَاذِير » : جمع مَعْذِرَت ، عذرها . ذكر بيگناهيها ( نگا : اعراف‌ / 1‏64 ، روم‌ / 57 ، غافر / 52 ) .‏

‏آيه ‏1‏6
‏متن آيه : ‏
‏ لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( به هنگام وحي قرآن ) شتابگرانه زبان به خواندن آن مَجُنبان ( و آيات را عجولانه و آزمندانه تكرار مگردان ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ » : با عجله عجله زبان خود را براي خواندن آن به حركت در نياور . ضمير ( ه ) به قرآن برمي‌گردد ( نگا : طه‌ / 1‏1‏4 ) . از اين آيه تا پايان آيه 1‏9 معترضه است .‏

‏آيه ‏1‏7
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏چرا كه گردآوردن قرآن ( در سينه تو ) و ( توانائي بخشيدن به زبان تو ، براي ) خواندن آن ، كار ما است . ( پس از ناحيه حفظ قرآن در ميان دل و جان خود ، و روان خواندن و درست تلاوت كردن آن با زبان خويش ، نگران مباش ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَمْعَهُ » : گردآوردن قرآن . مراد گردآوردن قرآن در سينه پيغمبر . « قُرْءَانَهُ » : قرائت آن . خداوند وعده مي‌فرمايند كه تمام آيات را در سينه پيغمبر جمع و حفظ نمايد ، و سپس قرائت آن را بر زبانش جاري فرمايد . به عبارت ديگر ، همان گونه كه حفظ قرآن در همه دوران در ميان مردمان بر عهده خدا است ، نگهداري آن در سينه پيغمبر و جاري كردن آن بر زبان آن حضرت نيز بر عهده خدا است ( نگا : حجر / 9 ) . واژه ( قرآن ) مصدر است و به معني قرائت است .‏

‏آيه ‏1‏8
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏پس هرگاه ما قرآن را ( توسّط جبرئيل بر تو ) خوانديم ، تو خواندن آن را ( آرام و آهسته ) پيگيري و پيروي كن . ( وظيفه تو پيروي از تلاوت پيك وحي ، و ابلاغ رسالت آسماني است و بس ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إتَّبِعْ » : دنبال كن . مراد ساكت و خاموش و آرام و آهسته گوش فرا دادن به پيام وحي ، و پس از آن تكرار و تمرين آن است .‏

‏آيه ‏1‏9
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏گذشته از اينها ، ( در صورتي كه بعد از نزول آيات قرآن مشكلي پيدا كردي ) بيان و توضيح آن بر ما است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَيَانَهُ » : توضيح درباره قرآن . رفع اشكال احكام و معاني و تفصيل مجمل آن ( نگا : روح‌المعاني ) .‏

‏آيه ‏20
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏نه چنين است ( كه شما درباره معاد مي‌پنداريد ) ! اصلاً شما دنياي گذرا را دوست مي‌داريد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَاجِلَةَ » : دنياي زودگذر ( نگا : اسراء / 1‏8 ) .‏

‏آيه ‏21‏
‏متن آيه : ‏
‏ وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و آخرت را رها مي‌سازيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَذَرُونَ » : ترك مي‌كنيد . رها مي‌سازيد .‏

‏آيه ‏22
‏متن آيه : ‏
‏ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در آن روز چهره‌هائي شاداب و شادانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وُجُوهٌ » : جمع وجه ، چهره ، مراد چهره‌هاي مؤمنان است . « نَاضِرَةٌ » : شاداب . شادان .‏

‏آيه ‏23
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏به پروردگار خود مي‌نگرند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَاظِرَةٌ » : نگرنده . معني ديگر آيه : چشم به الطاف پروردگار خود دوخته‌اند . با توجّه به معني اوّل ، بايد گفت كه نيروي ديد در جهان ديگر همچون نيروي ديد در اين جهان نمي‌باشد . مثلاً بهشتيان دوزخيان را در قعر آتش سوزان مشاهده مي‌كنند و با ايشان به سخن مي‌پردازند ( نگا : صافّات‌ / 55 ) . به هر حال نحوه مشاهده آنجا همچون همه چيزهاي ديگر آخرت ، با نحوه مشاهده اينجا فرق دارد . احاديث پيغمبر نشان مي‌دهد كه نگاه كردن آخرت بدون كيفيّت و چگونگي و حدود و جهات و مسافات و صفات است ( نگا : المنتخب ، نمونه ) .‏

‏آيه ‏24
‏متن آيه : ‏
‏ وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و در آن روز ، چهره‌هائي در هم كشيده و عَبوسند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وُجُوهٌ » : مراد چهره‌هاي كافران و منافقان و بزهكاران است . « بَاسِرَةٌ » : درهم كشيده . عَبوس . ترش و درهم ( نگا : مدّثّر / 22 ) .‏

‏آيه ‏25
‏متن آيه : ‏
‏ تَظُنُّ أَن يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏چرا كه آنان مي‌دانند كه به بلا و عذاب كمرشكني گرفتار مي‌آيند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَاقِرَةٌ » : عذاب و بلائي كه ستون فقرات را در هم مي‌شكند .‏

‏آيه ‏26
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِيَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏چنين نيست كه گمان مي‌برند . هنگامي كه جان به گلوگاه برسد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَلَغَتْ » : رسيد . فاعل آن ( الرُّوحُ ) محذوف است كه از قرينه پيدا است . « التَّرَاقِيَ » : جمع ترقوّه ، به معني استخوانهائي است كه گرداگرد گلو را گرفته‌اند . رسيدن جان به گلوگاه ، كنايه از آخرين لحظات عمر است .‏

‏آيه ‏27
‏متن آيه : ‏
‏ وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( از طرف حاضران و اطرافيان سراسيمه و دستپاچه او ، عاجزانه و مأيوسانه ) گفته مي‌شود : آيا كسي هست كه ( براي نجات او ) افسون و تعويذي بنويسد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَاقٍ » : تعويذ نويس . افسونگر . « مَنْ رَاقٍٍ » : مراد اين است هنگام نوميدي گفته مي‌شود : چه كسي مي‌تواند او را شفاء دهد و دردش را دوا كند ؟ !‏

‏آيه ‏28
‏متن آيه : ‏
‏ وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و ( محتضر ) يقين پيدا مي‌كند كه زمان فراق فرا رسيده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَنَّهُ » : آنچه بدو رسيده است . « الْفِرَاقُ » : مفارقت از جهان و ياران . بدرود كردن .‏

‏آيه ‏29
‏متن آيه : ‏
‏ وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ساق پائي به ساق پائي مي‌پيچد و پاها جفت يكديگر مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إلْتَفَّتْ » : درهم پيچيد . جفت يكديگر شد و در كنار هم قرار گرفت . به هنگام جان دادن ، و يا در داخل كفن .‏

‏آيه ‏30
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏در آن روز ، سوق ( همگان ) به سوي پروردگارت خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَسَاقُ » : سوق دادن و راندن . مرجع و مسير .‏

‏آيه ‏31‏
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( انسانِ منكر معاد ) هرگز نه زكاتي داده است و نه نمازي خوانده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا صَدَّقَ » : زكات نداده است . تصديق حق و حقيقت ، از جمله قرآن و پيغمبر نكرده است .‏

‏آيه ‏32
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏بلكه راه تكذيب ( حق و حقيقت ) را در پيش گرفته است و ( به فرمان خدا ) پشت كرده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَذَّبَ وَ تَوَلّي‌ » : ( نگا : طه‌ / 48 ) .‏

‏آيه ‏33
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏گذشته از اين ، مغرورانه و متكبّرانه ( از كفر و عناد خود ) نزد خانواده و كسانش برگشته است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَتَمَطّي‌ » : مي‌نازد و بزرگي مي‌فروشد . تفرعُن و تكبّر مي‌كند .‏

‏آيه ‏34
‏متن آيه : ‏
‏ أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مرگ بر تو ! مرگ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوْليَا‌ » : سزاوارتر . درخورتر . مراد سزاوارتر به مرگ و نابودي است . بعضي گفته‌اند : فعل ماضي است‌ ؛ يعني خدا مرگ تو را نزديك گرداند و نابودت كند !‏

‏آيه ‏35
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏باز هم ، مرگ بر تو ! مرگ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوْليَا‌ » : تكرار براي تأكيد است .‏

‏آيه ‏36
‏متن آيه : ‏
‏ أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آيا انسان ( منكر معاد ) مي‌پندارد كه او بيهوده به حال خود رها شود ( و قوانين و مقرّرات الهي ، و حساب و كتاب و سزا و جزاي دنيوي و اخروي نداشته باشد ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سُديً » : بيهوده . رها . يعني انسان با وجود داشتن عقل ، همچون حيوان بي‌صاحب ، به حال خود واگذاشته شود ، و تكاليف و وظائف و همچنين سزا و جزائي نداشته باشد . حال است .‏

‏آيه ‏37
‏متن آيه : ‏
‏ أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آيا او نطفه ناچيزي از مني نيست كه ( به رحم مادر ) پرت و ريخته مي‌گردد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُمْني‌ » : پرت مي‌شود و ريخته مي‌گردد . « مِن مَّنِيٍّ يُمْني‌ » : ( نگا : نجم‌ / 46 ، واقعه‌ / 37 ) .‏

‏آيه ‏38
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏سپس به صورت خون لخته و دَلَمه‌اي درآمده است ، و خداوند او را آفرينش تازه‌اي بخشيده است ، و بعد اندام او را نظم و نظام و سر و سامان داده است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلَقَةً » : خون لخته و دَلَمه ( نگا : حجّ‌ / 5 ، مؤمنون‌ / 1‏4 ، غافر / 67 ) . « سَوّي‌ » : اندام او را همآهنگ كرد و سر و سامان داد ( نگا : بقره‌ / 29 ، كهف‌ / 37 ، حجر / 29 ) .‏

‏آيه ‏39
‏متن آيه : ‏
‏ فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و از اين ( انسان ) دو صنف نر و ماده را ساخته و پرداخته است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِنْهُ » : از انسان . « الزَّوْجَيْنِ » : دو صِنف . دو نوع ( نگا : هود / 40 ، رعد / 3 ، نجم‌ / 45 ) . « الذَّكَرَ وَ الأُنثي‌ » : بدل است .‏

‏آيه ‏40
‏متن آيه : ‏
‏ أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آيا چنين خدائي نمي‌تواند مردگان را زنده گرداند ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلَيْسَ ذلِكَ . . . » : ( نگا : يس‌ / 81‏ ) .

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره قيامت / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:45:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مدّثر / تفسیر نور

 

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اي جامه بر سر كشيده ( و در بستر خواب آرميده ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُدَّثِّرُ » : كسي كه جامه بر سر كشيده باشد . اصل آن ( الْمُتَدَثِّرُ ) است . مخاطب پيغمبر اسلام است كه از تمسخر كفّار و سخنان نارواي ايشان به خانه خود رفته و جامه‌اي بر سر مي‌كشد ، و يا به بستر مي‌رود . امّا فرمان آسماني او را به جدّ و جهد در كار تبليغ مي‌خواند . يا مراد جامه نبوّت و پيغمبري است ( نگا : قاسمي ) .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ قُمْ فَأَنذِرْ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏برخيز و ( مردمان را از عذاب يزدان ) بترسان !‏

‏توضيحات : ‏
‏« قُمْ » : برخيز . كوشا باش ! ( نگا : قاسمي ) .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و تنها پروردگار خود را به بزرگي و كبريائي بستاي ( و تنها او را بزرگ بشمار ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَبِّرْ » : به عظمت و كبريائي ياد كن ( نگا : اسراء / 111 ) .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و جامه خويش را پاكيزه دار ( و خويشتن را از آلودگيها پاك گردان ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ثِيَاب‌ » : جمع ثَوْب : جامه . هم جامه ظاهري مراد است و هم جامه باطني ، يعني عمل . چرا كه اعمال هركس به منزله لباس او است ، و ظاهر هر شخص بيانگر باطن او است .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و از چيزهاي كثيف و پليد دوري كن .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الرُّجْزَ » : چيزهاي كثيف و پليد . وسوسه و نيرنگ اهريمن . بتها . گناه . اين واژه مفهوم جامعي دارد و هرگونه عمل زشت و پليد و هر كاري را شامل مي‌شود كه موجب خشم و عذاب الهي باشد .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تَمْنُن تَسْتَكْثِرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏بذل و بخشش براي اين مكن كه افزون‌طلبي كني . ( بلكه براي رضاي خدا احسان و صدقه و بذل و بخشش كن ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَمْنُنْ » : عطاء مكن . ( مَنّ ) در اينجا به معني انعام و اعطاء است ( نگا : ص‌ / 39 ) . « تَسْتَكْثِرُ » : افزون مي‌خواهي . بيشتر مي‌طلبي . فاعل آن ضمير مستتر ( انت ) است . جمله فعل و فاعل ، حال است . مراد اين است كه احسانگر براي اين ندهد تا بيشتر بگيرد و افزون‌طلبي كند ( نگا : روم‌ / 39 ) .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و براي ( خوشنودي و محض رضاي ) پروردگارت شكيبائي كن .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِرَبِّكَ » : براي رضاي پروردگارت . به خاطر پروردگارت .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هنگامي كه در صور دميده مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نُقِرَ » : دميده شد . « النَّاقُورِ » : بوق . شيپور . مراد صور است كه براي زنده شدن مردگان ، بار دوم به صدا در مي‌آيد .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ فَذَلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آن روز ، روز سختي خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَسِيرٌ » : سخت ( نگا : فرقان‌ / 26 ، قمر / 8 ) .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏براي كافران آسان نخواهد بود ( و بلكه پر مشقّت و دردسر خواهد بود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَسِيرٍ » : آسان . ساده . « غَيْرُ يَسِيرٍ » : سخت و پرمشقّت .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مرا واگذار با آن كسي كه او را تك و تنها ( و بدون دارائي و اموال و اولاد ) آفريده‌ام .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَحِيداً » : تك و تنها . مراد بدون اموال و اولاد است . اشاره به وليد پسر مُغيره است كه يكي از افراد سرشناس مكّه بود و براي اذيّت و آزار مؤمنان تلاش بسيار مي‌كرد . در اينجا هر كافر و منافقي مراد است كه براي جلوگيري از اسلام و اذيّت مسلمانان در تك و تاز باشد . واژه ( وَحِيداً ) مي‌تواند حال مفعول محذوفي ، يا حال فاعل باشد . معني ديگر آيه : مرا واگذار با كسي كه تنها خودم او را آفريده‌ام . مرا تنها واگذار با كسي كه او را آفريده‌ام ( كه براي عذاب و عقاب او من كافي و بسنده‌ام ) .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَعَلْتُ لَهُ مَالاً مَّمْدُوداً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و ثروت بسياري بدو داده‌ام .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَمْدُوداً » : گسترده . فراوان .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ وَبَنِينَ شُهُوداً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و پسراني بدو داده‌ام كه ( همواره در پيش او آماده ، و در مجالس براي خدمتگذاريش ) حاضرند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شُهُوداً » : جمع شاهِد ، حاضران . آمادگان . حال است .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيداً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و ( وسائل زندگي را ) از هر نظر براي او فراهم ساخته‌ام ( و بدو دم و دستگاه داده‌ام ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَهَّدْتُ » : فراهم و مهيّا كرده‌ام . گسترانيده‌ام .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏گذشته از اين ( بدون شكر و سپاسي كه بكند ) اميدوار است كه ( بر نعمت و قدرتش ) بيفزايم !‏

‏توضيحات : ‏
‏« ثُمَّ » : گذشته از اين . سپس .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيداً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هرگز ! ( چنين نخواهد شد و بدانچه آرزو مي‌كند نخواهد رسيد ) . چرا كه با آيات ما دشمن و ستيزه‌جو است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَنِيداً » : مخالف . ستيزه‌گر ( نگا : هود / 59 ، ابراهيم‌ / 15 ، ِ / 24 ) .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏به زودي او را به بالا رفتن از گردنه ( مشكلات و معضلات زندگي ) وامي‌دارم ( و به سختيها و دشواريهاي فراوان دچار مي‌سازم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَأُرْهِقُهُ » : او را وادار مي‌كنم ( نگا : كهف‌ / 73 و 80 ) . « صَعُوداً » : گردنه سخت و بلند . مراد مبتلا ساختن به سختيها و دشواريها و واداشتن به مشقّتها و ناگواريها و دردها و رنجها است .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏او ( براي مبارزه با پيغمبر و قرآن ) بينديشيد ( و در نظر گرفت كه چه بگويد و بكند ) و نقشه و طرحي را ( در ذهن خود ) آماده ساخت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَدَّرَ » : تعيين كرد . پيش چشم داشت . طرح‌ريزي كرد .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مرگ بر او باد ! چه نقشه‌اي كه كشيد و چه طرحي كه ريخت‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« قُتِلَ » : مرگ بر او ! كشته و نابود باد ! براي تعجّب است .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏باز مرگ بر او باد ! چه نقشه‌اي كه كشيد و چه طرحي كه ريخت‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« ثُمَّ » : تكرار براي مبالغه است .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ نَظَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏باز هم نگريست و دقّت كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَظَرَ » : ساخته و پرداخته خود را مورد نگرش و بازرسي مجدّد قرار داد .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏سپس چهره در هم كشيد و شتابگرانه اخم و تخم كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَبَسَ » : روي ترش كرد . چهره در هم كشيد . « بَسَرَ » : عجولانه اخم و تخم كرد . ابروها را در هم كشيد ( نگا : قيامه‌ / 24 ) . عطفِ تأكيد است .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏بعد واپس رفت و گردن افراخت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَدْبَرَ » : بازپس رفت . به حق پشت كرد و رفت . « إسْتَكْبَرَ » : گردن افراخت و بزرگي فروخت . تكبّر ورزيد و خويشتن را بالاتر از آن ديد كه حق را بپذيرد . معني ديگر آيه : سپس پشت به حق كرد و تكبّر ورزيد و خود را بزرگتر از اين ديد كه حق را پذيرا گردد . سپس روي گردانيد و گردنكشي كرد .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آن گاه گفت : اين ( كتاب قرآن نام ) چيزي جز جادوي منقول ( از پيشينيان و روايت شده از ديگران ) نمي‌باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُؤْثَرُ » : روايت مي‌گردد . نقل مي‌شود .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اين ( چيزهائي كه محمّد كلام آسماني نام مي‌دهد ) چيزي جز سخن انسانها نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ » : حرف نفي است . « قَوْلُ » : سخن . گفته .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ سَأُصْلِيهِ سَقَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هرچه زودتر او را داخل دوزخ مي‌سازيم و بدان مي‌سوزانيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَأُصْلِيهِ . . . » : ( نگا : نساء / 30 و 56 و 115 ) . « سَقَرَ » : نامي از نامهاي دوزخ است ( نگا : قمر / 48 ) .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏تو چه مي‌داني كه دوزخ چگونه است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَآ أَدْرَاكَ » : ( نگا : حاقّه‌ / 3 ، احزاب‌ / 63 ، شوري‌ / 17 ) .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏دوزخ نه مي‌ميراند و نابود مي‌كند ( تا انسان از دست آن با مرگ هميشگي راحت شود ) و نه رها مي‌سازد ( تا انسان از دست آن بگريزد و نجات پيدا كند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لاتُبْقي‌ » : باقي نمي‌گذارد . نابود مي‌گرداند . معني بالا با مفهوم : لا يَمُوتُ فِيهَا وَ لا يَحْيي ( طه‌ / 74 ، أعلي‌ / 13 ) هماهنگي دارد . ( نگا : روح‌البيان ) . ولي اغلب تفسيرها آيه فوق را چنين معني فرموده‌اند : دوزخ چيزي را باقي و برجاي نمي‌گذارد و چيزي را رها نمي‌كند و وا نمي‌گذارد .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏پوست تن را به كلّي سياه و دگرگون مي‌سازد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَوَّاحَةٌ » : بسيار سياه كننده . بسيار تغيير دهنده و دگرگون كننده . « الْبَشَرِ » : اسم جنس جمعي بَشَرَة است ، پوست بدن . برخي ( بَشَر ) را به معني انسان دانسته‌اند ؛ در اين صورت ، معني آيه چنين است : دوزخ انسان را مي‌سوزاند و سياه مي‌گرداند و قيافه او را دگرگون مي‌سازد ( نگا : روح‌البيان ) .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏نوزده ( فرشته ) بر آن گمارده شده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تِسْعَةَ عَشَرَ » : نوزده فرشته . نمي‌دانيم تعداد فرشتگان عذاب تنها نوزده نفرند ، يا نوزده سالار و سردارند ، و يا نوزده لشكرند . به هر حال ، ما را با بحث در اين باره چه كار ؟‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَاناً وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مأموران دوزخ را جز از ميان فرشتگان برنگزيده‌ايم ، و شماره آنان را نيز جز آزمايش كافران نساخته‌ايم . هدف اين است كه اهل كتاب يقين و اطمينان حاصل كنند ( كه آنچه قرآن درباره خازنان دوزخ مي‌گويد ، از طرف خدا است ) و بر ايمان مؤمنان نيز بيفزايد ، و اهل كتاب و مؤمنان ( درباره حقّانيّت اين كتاب آسماني ) ترديد به خود راه ندهند ، و كساني كه در دلشان بيماري ( نفاق ) است ، و كافران بگويند : خدا مثلاً از بيان اين ( چنين عددي ) چه مي‌خواسته است‌ ؟ اين گونه خداوند هركس را بخواهد گمراه مي‌سازد ، و هركس را بخواهد هدايت مي‌بخشد . لشكرهاي پروردگارت را جز او كسي نمي‌داند ، و اين جز اندرزي براي مردم نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فِتْنَةً » : امتحان . آزمايش . « لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ . . . » : يقين حاصل كردن اهل كتاب بدان خاطر است كه شماره نوزده ، در كتابهاي خودشان نيز همين است . « مَرَضٌ » : مراد بيماري نفاق ، يا شكّ است . « مَثَلاً » : حال است . « مَاذَا . . . مَثَلاً » : ( نگا : بقره‌ / 26 ) . « هِيَ » : مرجع آن سقر ، و يا جنود ، و يا اين كه آيات قرآن است .‏

آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا وَالْقَمَرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اين چنين نيست كه ايشان مي‌پندارند ! سوگند به ماه !‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَالْقَمَرِ » : سوگند خداوند به آفريده‌هاي خود از جمله ماه ، به خاطر جلب توجّه بدانها از نظر خِلقت است .‏

آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و سوگند به شب بدان گاه كه پشت كند ( و دامن برچيند و روي به رفتن آرد ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَدْبَرَ » : پشت كرد و رفت . دامن برچيد و روي به رفتن آورد .‏

آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و سوگند به صبح ، چون ( نقاب از چهره برگيرد ، و پرده برافكند ، و ) روشن گردد !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَسْفَرَ » : روشن گرديد . اين فعل در اصل به معني از چهره نقاب برگرفتن و كشف حجاب كردن است ، و اين تعبير درباره طلوع صبح و سپيده بامدادان ، از راه تشبيه است .‏

آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏دوزخ ( يكي از مسائل مهمّ و حوادث عظيم ، اصلاً ) بلائي از بلاهاي بزرگ است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّهَا » : ضمير ( ها ) به سقر برمي‌گردد . برخي هم آن را به ( جُنُود ) و يا مجموعه حوادث قيامت برمي‌گردانند . هر كدام كه باشد ، عظمت آن روشن است . « الْكُبَرِ » : جمع كُبْري ، بلاي بزرگ . حادثه مهمّ .‏

آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ نَذِيراً لِّلْبَشَرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏وسيله بيم دادن انسانها است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَذِيراً » : بيم‌دهنده . در اين صورت حال است . بيم دادن و ترساندن . در اين صورت به معني انذار و مصدر است و تمييز بشمار است .‏

آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ لِمَن شَاء مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏براي كساني از شما كه مي‌خواهند ( به سوي خيرات و طاعات ) پيش بروند ، و يا كساني كه مي‌خواهند ( از خيرات و طاعات ) عقب بكشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَن يَتَقَدَّمَ » : قدم پيش نهد به سوي خيرات و طاعات . « يَتَأَخَّرَ » : عقب بكشد از خيرات و طاعات ، يا از بديها و زشتيها . معني ديگر آيه : براي كساني كه از شما مي‌خواهند به سوي خيرات و طاعات پيش بروند ، و از بديها و زشتيها كنار بكشند .‏

آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هركسي در برابر كارهائي كه كرده است ( در دوزخ زنداني مي‌گردد و ) گروگان مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَهِينَةٌ » : گروگان . در اينجا مراد گروگان آتش و محبوس و مأخوذ در آن است ( نگا : المصحف‌الميسّر ) .‏

آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مگر ياران سمت راستي ( كه مؤمنانند و خويشتن را با انجام نيكيها در جهان از عذاب يزدان رهانيده‌اند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَصْحَابَ الْيَمِينِ » : ( نگا : واقعه‌ / 27 و 38 و 90 و 91 ) .‏

آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آنان در باغهاي بهشت بسر مي‌برند ، و ( از دوزخيان ) مي‌پرسند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَتَسَآءَلُونَ » : مي‌پرسند . مورد پرسش ، دو آيه بعدي است . انتخاب باب تفاعل ، براي تكثير است . برخي گفته‌اند : از يكديگر درباره گناهكاران مي‌پرسند .‏

آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ عَنِ الْمُجْرِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏از بزهكاران و گناهكاران ( مي‌پرسند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَنِ الْمُجْرِمِينَ » : از بزهكاران . درباره گناهكاران .‏

آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏چه چيزهائي شما را به دوزخ كشانده است و بدان انداخته است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَلَكَكُمْ » : داخل گردانده است شما را ( نگا : حاقّه‌ / 32 ، جنّ‌ / 17 ) .‏

آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏مي‌گويند : ( در جهان ) از زمره نمازگزاران نبوده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُصَلِّينَ » : نمازگزاران .‏

آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و به مستمند خوراك نمي‌داده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَمْ نَكُ . . . » : مراد از غذا دادن به بينوايان ، برآورده كردن هرگونه نيازمنديهاي مستمندان است ، اعم از خوراك و پوشاك و مسكن و غيره .‏

آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و ما پيوسته با باطلگرايان ( هم‌نشين و هم‌صدا مي‌شده‌ايم و به باطل و ياوه و عيبجوئي ) فرو مي‌رفته‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَخُوضُ » : به هرگونه باطلي فرو مي‌رفتيم و در استهزاء و سخريّه حق و حقيقت شركت مي‌كرديم ( نگا : نساء / 140 ، انعام‌ / 68 ، توبه‌ / 65 و 69 ) .‏

آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و روز سزا و جزاي ( قيامت ) را دروغ مي‌دانسته‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمِ الدِّينِ » : ( نگا : فاتحه‌ / 4 ) .‏

آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏تا مرگ به سراغمان آمد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« اليَقِينُ » : مراد مرگ است ( نگا : حجر / 99 ) .‏

آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏ديگر شفاعت و ميانجيگري شفاعت‌كنندگان و ميانجيگران ( اعم از فرشتگان و پيغمبران و صالحان ) بديشان سودي نمي‌بخشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَمَا تَنفَعُهُمْ . . . » : ( نگا : انعام‌ / 51 و 70 ، شعراء / 100 ، غافر / 18 ) .‏

آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏چرا بايد ايشان ، از قرآن رويگردان شوند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« التَّذْكِرَةِ » : پند و اندرز . يادآوري : در اينجا مراد قرآن است ( نگا : المصحف‌الميسّر ) .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏انگار آنان گورخران رمنده‌اي هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حُمُرٌ » : جمع حِمار ، گورخر . « مُسْتَنفِرَةٌ » : گريز پا . رمنده . چموش . ذكر آن از باب استفعال براي مبالغه در رمندگي و چموشي است .‏

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏گورخراني كه از شير گريخته و رميده باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَسْوَرَةٍ » : شير .‏

آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَى صُحُفاً مُّنَشَّرَةً ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اصلاً هر يك از ايشان مي‌خواهد كه ( از سوي خدا ، جداگانه ) نامه سرگشاده‌اي ( كه همه بتوانند آن را ببينند و بخوانند ) بدو داده شود . ( نامه‌اي كه ابلاغ پيغمبري يكايك آنان باشد ، يا دالّ بر صدق نبوّت پيغمبر اسلام باشد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَلْ يُرِيدُ كُلُّ . . . » : ( نگا : انعام‌ / 124 ، اسراء / 93 ) .‏

آيه 53
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا بَل لَا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏نه چنين است ( كه ايشان مي‌گويند و مي‌خواهند ) ! اصلاً آنان از آخرت بيباك هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كلاّ » : نه چنان است !‏

آيه 54
‏متن آيه : ‏
‏ كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏نه چنين است ( كه ايشان درباره قرآن مي‌انديشند ) ! قرآن سراپا پند و اندرز و ياد و يادآوري است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّهُ » : ضمير ( هُ ) به قرآن برمي‌گردد . « تَذْكِرَةٌ » : پند و اندرز . ياد و يادآوري .‏

آيه 55
‏متن آيه : ‏
‏ فَمَن شَاء ذَكَرَهُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هركس بخواهد ، آن را ياد مي‌كند ( و مي‌خواند و بدانچه در آن است عمل مي‌كند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذَكَرَهُ » : يادش مي‌كند . مي‌خواندش . بدان عمل مي‌كند .‏

آيه 56
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏امّا ( در عين حال پند گرفتن از آن ، جز به مشيّت و توفيق الهي نيست ) آنان اندرز نمي‌گيرند مگر اين كه خدا بخواهد . سزد كه از ( خشم ) خدا دوري جست ، و او را سزد كه آمرزگاري كند ( و بر ديگران ببخشايد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا يَذْكُرُونَ » : پند و اندرز نمي‌گيرند . يادآور نمي‌شوند . « أَهْلُ » : سزاوار . شايسته . « أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ » : سزاوار آمرزگاري و گذشت است ، و غفار او است و بس .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره مدّثر / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 12:44:00 ب.ظ ]




 

قرآن و اثبات وجود خدا - آیت الله العظمی مکارم شیرازی

 

اکنون ببینیم قرآن براى مهمترین مسائل عقیده اى یعنى اثبات وجود خدا از چه راه وارد شده است.

قرآن درباره اثبات وجود خدا نزدیکترین و روشن ترین راه را پیموده، گاهى از طریق توجه دادن به نداى فطرت وارد شده و مى گوید: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ:

«هنگامى که سوار بر کشتى شوند خدا را با اخلاص میخوانند، اما هنگامى که آنها را نجات دادیم و به خشکى رسیدند بار دیگر شرک و بت پرستى را آغاز میکنند.» (عنکبوت ـ 65).

ولى بیش از آنچه روى «توحید فطرى» تکیه نموده، روى «توحید استدلالى» از طریق «سیر آفاق و انفس» و مطالعه در اسرار آفرینش زمین و آسمان و انسان و گیاهان و حیوانات و کوهها و دریاها و ابرها و بادها و حوادث دیگر، تکیه میکند.

بطوریکه اگر بخواهیم آیاتى را که درباره شناسائى خداوند از طریق مطالعه در اسرار هستى در قرآن وارد شده جمع آورى کنیم خود یک کتاب بزرگ مى شود. این آیات کشش و جاذبه خاصى دارد و خدا را با عظمت بى پایانى در اعماق روح انسان جاى میدهد.

قرآن درباره صفات خدا، بیان عمیق و جالبى دارد و ضمن اینکه او را از هر گونه صفات محدود بشرى و آنچه در عالم امکان از صفات محدود آمیخته به نقص، مبرا و منزه میکند; لَیْسَ کَمَثْلِهِ شیئى: «هیچ چیز مانند او نیست» (شورى ـ 11) توصیف رسائى درباره صفات کمالیه او دارد، در یک جا مى گوید:

«هُوَ اللّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ هُوَ اللّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یُشْرِکُونَ هُوَ اللّهُ الْخالِقُ الْبارِىُ الْمُصَوِّرُ لَهُ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»(حشر ـ 21 تا 24)

«او خداوندى است که بجز او معبودى نیست، از اسرار درون و برون، پنهان و آشکار آگاه است، او بخشنده و همربان است. او خداوندى است که جز او معبودى ندارد، سلطان و حکمروا اوست، از هر عیب و نقصى منزه است، ایمنى بخش و نگاهبان و مراقب و پیروز قاهر و بلند مرتبه و شایسته عظمت او است، پاک و منزه است از این شرکیهائى که براى او درست کرده اند. او خداوندى است ایجاد کننده، آفریننده، طرح کننده صورتها، صاحب اسامى و صفات نیک، تمام موجوادات زمین و آسمان تسبیح او مى گویند، و او با قدرت و داناست».

راستى اگر این توصیفى را که قرآن از خداوند در این چند آیه کرده با توصیفى که بت پرستان یعنى قشرهاى وسیع محیط ظهور قرآن درباره خدا میکردند مقایسه کنیم، آیا هیچ مى توان احتمال داد که این طرز بیان تکامل یافته آن افکار، و از مجراى تحولات فکرى انسانى باشد.

آیا از آن محیط تاریک و خرافى پیدایش چنین تعلیمات عادى است؟!

و درباره توصیف علم خداوند چنین مى گوید:

وَ لَوْ أَنَّ ما فِی اْلأَرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللّهِ «اگر بتمام درختان روى زمین قلم شود، و دریا با هفت دریاى دیگر مرکب، با اینحال کلمات خدا تمام نمى شود (و قادر به نوشتن علوم او نخواهند بود)». (لقمان ـ 27)

در واقع این بیان تصویرى است از بى نهایت، ولى یک تصویر زنده، زیرا گاهى عدد بى نهایت به صورت «مرده» ادا مى شود، و آن در حالى است که براى بیان آن از اصطلاحات ریاضى و فلسفى مانند کلمه «بى نهایت» و امثال آن استفاده مى شود.

و گاهى به صورت «زنده» و آن در حالى است که یک ترسیم اجمالى عظیم با یک تجسم فوق العاده قوى آن را در فکر انسان منعکس سازد، همانطور که در این آیه دیده مى شود، و در هر صورت تصور نمى کنیم براى توضیح علم بى پایان خداوند بیانى رساتر و گویاتر از این باشد که اُبهت و عظمت بى نهایت را در یک عبارت کوتاه منعکس سازد.

در مورد احاطه علم بى پایان خدا به همه چیز مى گوید: یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ: «از چشمهائى که بخیانت گردش میکنند آگاه و از اسرار درون سینه ها با خبر است». (غافر ـ 19)

درباره عمومیت قدرت بى پایان او ضمن بحث معاد مى فرماید:

أَ وَ لَیْسَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ بِقادِر عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاّقُ الْعَلیمُ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: آیا آن کسى که آسمانها و زمین را آفرید نمى تواند جهانى همانند آنها بیافریند؟ بلى مى تواند، و اوست خلاق دانا، آفرینش در پیشگاه قدرت او بقدرى ساده است که) هنگامى که چیزى را اداره کند میدهد ایجاد شود! آنهم فواً ایجاد میشود». (یس ـ 82 ـ 81)

درباره پاک بودن او از جسمیت و عوارض جسم و عدم قدرت دیده هاى ظاهر بر مشاهده ذات مقدس او، مى گوید: لا تُدْرِکُهُ اْلأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اْلأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ: «چشم ها از مشاهده ذات عاجزند، ولى او چشمها را مى بیند و او دقیق و آگاه است». (انعام ـ 103)

درباره احاطه او به همه چیز و حضور او در همه جا تعبیرات فوق العاده بلندى دیده میشود که مخصوص خود قرآن است مانند:

وَ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ: «مشرق و مغرب از آن خدا است! پس به هر سو رو کنید رو به خدا کرده اید». (بقره ـ 115)

و هو معکم اینما کنتم و اللّه بما تعملون بصیر: «او همراه شما و با شماست هر کجا باشید و آنچه را عمل مى کنید مى بینید» (حدید ـ 4)

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید: «ما انسان را آفریدیم و از وسوسه هائى که در او میگذرد آگاهیم و ما به او از رگ گردنش نزدیکتریم» (سوره ق ـ 16)

هنگامیکه انسان مفاهیم این آیات را در درون جان خود ترسیم میکند، و به تعبیرات دیگر آیات قرآن درباره تسبیح عمومى موجودات جهان و آن نغمه روح پرور توحید که به تصریح قرآن از تمام ذرات جهان هستى، از دل تمام اتمها، از درون تمام کهکشانها و سحابیها، در این پهنه بى انتهاى آفرینش در گوش جان نواخته مى شود، مى آمیزد، خود را در عالمى دیگر احساس میکند، عالمى که با عالم معمولى ما بسیار فرق دارد، جهانى که سراسر گوش و زبان است، سراسر روح و احساس، و سراسر مراقبت و مسئولیت و بالاخره سراسر نور و روشنائى است.

چگونه مى توان باور کرد که این تعلیمات از درون آن بتکده هاى کثیف و آلوده برخیزد و محیطى که جز ظلمت و جهل محصولى ندارد مبتکر چنین افکارى باشد؟

در مورد نسبتى که بت پرستان درباره فرشتگان به خدا میدادند و مى گفتند آنها دختران خدایند، مى گوید:

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ«گفتند خداوند فرزند براى خود اختیار کرده است چنین نیست، آنها (فرشتگان) بندگان بزرگوار او هستند که هرگز بدون اجازه او سخنى نمى گویند و به فرمان او عمل میکنند، اعمالى را که انجام داده اند و اعمالى را که انجام خواهند داد میداند، و آنها جز براى کسانى که خداوند راضى است شفاعت نمى کنند و از ترس کیفر) او بیمناکند (انبیاء ـ آیات 26 ـ 30)

قرآن درباره معاد و وحشتى که از شنیدن نام آن داشتند، و بازگشت به زندگى را جزو محالات مى شمردند، با منطق جالبى که از زندگى روزمره آن مایه مى گیرد این مسئله را به صورت یک امر حسى و ملموس در آورده است.

و در حالى که بت پرستان دوران جاهلیت از جمع آورى استخوانهاى انسان پس از پراکنده شدن در زمین و پوسیدن تعجب مى کردند، مى گوید: خداوند نه تنها قادر بر این کار است، بلکه قادر است که خطوط سر را نیز دوباره به همان صورت اول بازگرداند.

أَ یَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ ـ بَلى قادِرینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ:

آیا انسان گمان میکند استخوانهاى او را جمع آورى نمى کنیم، آرى توانا هستیم که از سر انگشتان او را نیز تجدید ساختمان نمائیم» (سوره قیامت ـ آیات 3 و 4)

موضوع تجدید ساختمان سرانگشتان که لازمه آن ترسیم خطوط سابق و تجدید آنست با توجهى که اخیراً درباره خطوط سرانگشتان و اینکه خطوط سرانگشت هر کس معرّف خود او است و هیچ گونه شباهتى با دیگران ندارد، خیلى پر معنى به نظر میرسد.

و براى اینکه به این مسئله معاد جنبه حسى بدهد، گاهى انسان را متوجه آفرینش او از خاک که همچون زندگى پس از مرگ است، میکند.

و گاهى به مراحل تکامل جنینى که به واسطه تحولهاى فوق العاده میان هر مرحله با مرحله دیگر شباهت زیادى به مسئله معاد دارد، اشاره کرده و زمانى دست انسان را گرفته در جهان طبیعت سیر میدهد، آنجا که زمینهاى مرده را در برابر چشم همگان زنده میکند و این صحنه را هر سال تکرار مى نماید.

این سه موضوع را در آیات زیر یکجا بیان میکند:

یا أَیُّهَا النّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْب مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُراب ثُمَّ مِنْ نُطْفَة ثُمَّ مِنْ عَلَقَة ثُمَّ مِنْ مُضْغَة مُخَلَّقَة وَ غَیْرِ مُخَلَّقَة لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی اْلأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَل مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْم شَیْئًا وَ تَرَى اْلأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى وَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ:

«اى مردم اگر در رستاخیز تردید دارید، در نظر بیاورید که ما شما را از خاک آفریدیم، و سپس (در دوران تکامل جنینى)از نطفه و سپس از علقه (خون منعقد شده) و بعد بصورت گوش جویده شده درآمدید که بعضى تام الخلقه و بعضى غیر تام الخلقه است، تا به شما نشان دهیم که بر همه چیز قادر هستیم. سپس تا زمانى که میخواهیم شما را در رحم مادران نگاه داشته، سپس به صورت طفلى شما را بیرون سپس به دوران تکامل عقل میرسید، در این میان بعضى مى میرند، و بعضى زنده مى مانند و بدوران سخت و ناراحت کننده پیرى و کهنسالى میرسند تا آنجا که همه دانستنیهاى خود را فراموش میکننند.

(از طرفى) زمین مرده را مى بینى که پس از نزول باران تحرک و جنبش مى یابد و نمو میکند و از هر جفت گیاهان با طراوت و نشاط انگیز مى رویاند. اینها بخاطر این است که بدانید خداوند بر حق است و مردگان را زنده میکند و بر همه چیز قادر است (سوره حج ـ آیات 5 و 6)

و به این ترتیب نخستین صحنه اى را که ترسیم میکند صحنه اول آفرینش از خاک (یک موجود بى جان) است که همه آن را قبول دارند. چه اینکه همه حتى مادّیها معتقدند که در آغاز آفرینش زمین، هرگز موجود جاندارى وجود نداشت، و زمین یکپارچه آتش سوزان بود.

پس چه جاى تعجب که بار دیگر انسان پس از خاک شدن لباس حیات را در بر کند، این یک دلیل.

سپس خلقت افراد فعلى را تشریح میکند که نخست نطفه اى تک سلولى و به ظاهر بى ارزش بودند و در مدت چند ماه چنان تحولها و دگرگونیها در آن آشکار میگردد که فاصله هر کدام با دیگر بى شباهت به فاصله مرگ و حیات نیست.

گاهى در آن ظلمتکده خاموش رحم، و زمانى در دوران پر تحرک کودکى و جوانى، و باز به دوران خاموش پیرى گام مى نهد و دائماً مرکز نوسانهاى گوناگون و شدید است. بنابراین چرا امکان بازگشت مجدد او به زندگى با تردید روبرو گردد (این دلیل دیگر).

بعد داستان زندگى و مرگ گیاهان و حیات و مرگ مکرر زمین را در زمستان و بهار پیش میکشد، و معاد را به صورت یک قانون عمومى و همگانى جهان آفرینش و حیات مجسم مى سازد.

حیات و مرگ همه جا یکى است، اگر امکان رستاخیز و معاد در گیاهان و خاکهاى مرده و مواد غذائى آن که عضو پیکر گیاهان زنده میشوند اثبات گردد، این حکم در موارد دیگر نیز صادق خواهد بود همانطور که گفته اند: حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد. (اینهم دلیل سوم)(1)

قرآن در آیات فراوانى که درباره تشریح رستاخیز و مسائل مربوط به آن بیان ننموده است. علاوه بر مسئله «بقاى ماده»، اشارات زیبائى به مسئله «بقاء انرژیهاى مختلف» نموده است.

گاهى مى گوید: اعمال انسان در زمین اثر میگذارد و زمین به صورت یک «بایگانى بزرگ» اعمال او را ضبط میکند، سپس در جهان دیگر همه را بازگو میکند یَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبارَها بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحى لَها: «آنروز زمین خبرهاى خود را بازمى گوید، و به وحى و الهام الهى این کار را انجام میدهد» (سوره زلزال ـ آیات 4 و 5).

و در جاى دیگر تصریح میکند که کار «بایگانى» و سپس «گواهى و شهادت» را پوست بدن انسان یا دست و پاى او نیز انجام میدهند:

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْء:

«به پوستهاى تن خود مى گویند چرا به زیان ما گواهى دادید؟ میگویند خدائى که همه موجودات را به سخن آورده ما را نیز به سخن درآورد (تا حقایق را بازگو کنیم) (سوره فصلت ـ 21)

مسلماً در آن روز کسى توجه به بقاى انرژى، و تغییر شکل آنها، و عدم نابودى اعمال و افعال انسان، و امکان استکشاف آنها از آثار باقیمانده در دل موجودات مختلف، نداشت.

در آن چنان محیطى راستى این حقایق جالب است.

موضوعات: قرآن و اثبات وجود خدا - آیت الله العظمی مکارم شیرازی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1395-02-30] [ 11:13:00 ب.ظ ]





نظر امام صادق(ع) در مورد رؤیت خدا

 

پرسش : امام صادق(علیه السلام) در رد ادعای ا هل سنتدر مورد رویت خداچه پاسخی داده اند؟
پاسخ اجمالی: امام صادق در پاسخ کسی که از او تفسیر رویت شدن خدا توسط پیامبر و رویت شدن خدا توسط بهشتیان را خواسته بود اینگونه توضیح داد که دیدن گاهی با چشم و گاهی با قلب است و منظور از دیدن خدا اگر دیدن با قلب باشد صحیح و اگر دیدن با چشم باشد منجر به کفر می شود؛ زیرا رسول خدا به کفر کسانی که خدا را به خلقش تشبیه کرده اند، حکم کرده است. سپس امام صادق با استشهاد به دو آیه 103 سوره انعام و 143 سوره اعراف بر امکان ناپذیر بودن دیدن خداوند با چشم تاکید کرد.
پاسخ تفصیلی: «هشام بن سالم» می گوید: در خدمت امام صادق(علیه السلام) نشسته بودم که «معاویه بن وهب» و «عبدالملک بن اعین» وارد شدند. معاویهبن وهب رو به امام علیه السلام کرده گفت: ای فرزند رسول خدا(صلی اللهعلیه و آله) می خواستم نظر شما را در مورد دو روایت بدانم؛ یکی اینکه می گویند: رسول خدا(صلی اللهعلیه و آله) پروردگارش را دیده است! و دیگر اینکه می گویند: اهل ایماندر بهشت پروردگارشان را می بینند! خواستم بدانم به چه صورتی او را می بینند؟!
امام علیه السلام تبسمی کرده فرمودند: ای معاویه! چقدر زشت است که هفتاد هشتاد سال از عمر کسی بگذرد، در ملک خدازندگی کند و از نعمت های او استفاده کند ولی خدارا آنگونه که سزاوار است نشناسد!
آنگاه در ادامه فرمودند: ای معاویه: حضرت محمد(صلی اللهعلیه و آله) خدارا با نگاه ظاهر ندیده است. ما دو نوع دیدن داریم: 1ـ دیدن قلبی 2 ـ دیدن با چشم.
پس هر کس از «رویت خدا» دیدن قلبی را در نظر بگیرد، درست فهمیده است و هر کس منظورش دیدن با چشم ظاهر باشد به خداو آیاتش کفر ورزیده است؛ چرا که رسول خدا(صلی اللهعلیه و آله) فرمود: «کسی که خدارا به خلقش تشبیه کند کافر است».(1)
وای بر آنان، مگر این سخن خدارا نشنیده‌اند که می فرماید: «لا تُدْرِکُهُ الاَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الاَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ» ؛ (دیدگان او را درنیابند و او دیدگان را دریابد و او لطیف و خبیر است).(2)
آیا نشنیده اند این آیهشریفه را که خطاب به موسی علیه السلام فرمود«قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ اِلَى الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمّا اَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُوْمِنینَ» (3)
(ای موسی هرگز مرا نخواهی دید، ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید» اما هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آنرا متلاشی ساخت) در حالی که آنچه از نور خدابر کوه درخشید همانند روشنایی ناچیزی که از درون روزنه سوزن بتابد بود و در عین حال زمین را ویران کرد و کوه ها متلاشی گشتند «و موسی مدهوش بر زمین افتاد» و مُرد. همین که به هوش آمد و روحش به او بازگشت «گفت: خداوندا منزهی تو؛ من از گفتار کسی که می‌پندارد تو دیده می شوی به سوی تو توبه می کنم و به همان شناخت خودم از تو باز می گردم که دیدگان تو را در نیابند و من اول کسی هستم که ایمان آورده ام و اول کسی هستم که اقرار می کند تو همه را می بینی و خود دیده نمی شوی و تو در چشم اندازی بالاتر قرار داری.

************************************************

پی نوشت:

(1). بحارالانوار، ج 36، ص 406، حدیث 16.
(2). سوره انعام، آیه 103.
(3). سوره اعراف، آیه 142.

 

موضوعات: نظر امام صادق(ع) در مورد رؤیت خدا - آیت الله العظمی مکارم شیرازی  لینک ثابت
 [ 11:12:00 ب.ظ ]




ستايش خداوند

نخستين دعاى صحيفه ‌ى‌ سجاديه ‌با‌ حمد ‌و‌ ستايش خداوند آغاز شده ‌و‌ ‌در‌ ضمن چند فراز ‌كه‌ ‌هر‌ كدام حمد ‌و‌ ستايش براى جهات مخصوصى است پايان ‌مى‌ گيرد.

― در فراز اول حمد ‌و‌ ستايش ‌در‌ مورد صفات خداست ‌كه‌ ضمن چند جمله بيان شده است. نخست ‌مى‌ گويد: (ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ اول است، بدون اينكه اولى قبل ‌از‌ ‌او‌ وجود داشته باشد ‌و‌ آخر ‌و‌ پايان است، بدون اينكه ‌پس‌ ‌از‌ ‌او‌ آخرى باشد) (الحمد لله الاول بلا اول كان قبله، ‌و‌ الاخر بلا آخر يكون بعده).

― در جمله ‌ى‌ دوم ‌به‌ اين معنى اشاره دارد ‌كه‌ ذات خداوند ‌از‌ رويت ‌با‌ چشم ظاهر ‌به‌ دور است ‌و‌ هيچ امكان ديده شدن ‌با‌ چشم ‌در‌ مورد ‌او‌ نمى رود ‌مى‌ گويد: (خداوندى ‌كه‌ چشمان بينندگان ‌از‌ رويت ‌و‌ ديدن ‌او‌ قاصر است) (الذى قصرت عن رويته ابصار الناظرين).

― ‌در‌ سومين جمله سخن ‌از‌ اين ‌به‌ ميان آمده ‌كه‌ اوهام ‌و‌ تفكر توصيف- كنندگان- ‌از‌ وصف خداى متعال عاجزند ‌مى‌ فرمايد: (خداوند كسى است ‌كه‌ توصيف كنندگان ‌از‌ توصيف ‌او‌ عاجز ‌و‌ درمانده اند) (و عجزت عن نعته اوهام الواصفين).

― در چهارمين جمله سخن ‌از‌ خلقت، ‌به‌ وسيله ‌ى‌ خداوند متعال ‌به‌ ميان آمده ‌و‌ آفرينش بديع ‌او‌ ‌را‌ مورد توجه ‌و‌ ستايش قرار داده ‌مى‌ گويد: (او ‌با‌ قدرت خود مخلوق ‌را‌ ‌به‌ صورت بديعى آفريد ‌و‌ ‌آن‌ ‌را‌ طبق مشيت خاص خود اختراع نمود) (ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا، ‌و‌ اخترعهم على مشيته اختراعا).

― در پنجمين جمله سخن ‌از‌ اين ‌به‌ ميان آمده ‌كه‌ اين مخلوق ‌را‌ خداوند ‌در‌ راه هدفى ‌كه‌ ‌به‌ خاطر ‌آن‌ آفريده شده حركت داده ‌و‌ آنها ‌را‌ ‌در‌ طريق محبت ‌و‌ خواست خود برانگيخته است ‌مى‌ فرمايد: (سپس آنها ‌را‌ ‌در‌ راه اراده ‌ى‌ خود ‌به‌ راه انداخته ‌و‌ ‌در‌ سبيل محبت خود مبعوث ساخته است) (ثم سلك بهم طريق ارادته، ‌و‌ بعثهم ‌فى‌ سبيل محبته).
― ‌و‌ ‌در‌ همين ‌جا‌ ‌مى‌ افزايد ‌كه‌ مخلوق ‌در‌ حركت ‌به‌ سوى هدفى ‌كه‌ ‌به‌ خاطر ‌آن‌ آفريده شده هيچگونه اختيارى ‌از‌ خود ندارند ‌و‌ نمى توانند ‌در‌ ‌آن‌ مواردى ‌كه‌ آنها ‌را‌ مقدم داشته خود ‌را‌ واپس نگهدارند ‌و‌ ‌نه‌ آنها كه قرار است ‌در‌ صفوف آخر باشند مقدم شوند ‌مى‌ فرمايد: (آنها مالك تاخير ‌از‌ آنچه بايد مقدم ‌بر‌ آنها باشد نيستند ‌و‌ استطاعت ‌و‌ قدرت پيشى گرفتن ‌در‌ آنجا ‌كه‌ بايد موخر باشند نيز نمى يابند (از حدى ‌كه‌ ‌بر‌ ايشان تعيين نموده قدمى پيش ‌و‌ ‌پس‌ نتوانند نهاد) (لايملكون تاخيرا عما قدمهم اليه ‌و‌ لايستطيعون تقدما الى ‌ما‌ اخرهم عنه).

― در ششمين جمله اين معنا ‌را‌ مورد توجه قرار داده ‌كه‌ ‌هر‌ كدام ‌از‌ اين مخلوق داراى قوت ‌و‌ روزى مشخصى است ‌كه‌ ‌نه‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌كم‌ ‌مى‌ شود ‌و‌ ‌نه‌ ‌بر‌ ‌آن‌ افزوده ‌مى‌ گردد. ‌مى‌ فرمايد: (براى ‌هر‌ كدام ‌از‌ آنها روزى معلوم تعيين شده ‌كه‌ ‌نه‌ كسى ‌مى‌ تواند ‌از‌ ‌آن‌ بكاهد ‌و‌ ‌نه‌ كسى ‌مى‌ تواند ‌بر‌ ‌آن‌ بيفزايد) (و جعل لكل روح منهم قوتا معلوما مقسوما ‌من‌ رزقه، لاينقص ‌من‌ زاده ناقص، ‌و‌ لايزيد ‌من‌ نقص منهم زائد).

― در هفتمين جمله ‌به‌ عمر ‌و‌ مدت حيات ‌هر‌ موجود اشاره كرده ‌و‌ فرموده است: (براى ‌هر‌ كدام سرآمدى مشخص كرده ‌و‌ امد محدودى ‌را‌ معين فرموده) (ثم ضرب له ‌فى‌ الحياه اجلا موقوتا، ‌و‌ نصب له امدا محدودا).

― ‌و‌ ‌مى‌ افزايد: اين مدت مشخص ‌و‌ اجل معين ‌را‌ بايد ‌با‌ گامهاى خود ‌در‌ ايام عمر ‌و‌ سالهاى زندگى پيموده ‌و‌ ‌به‌ پايان ‌آن‌ نزديك گردد) (يتخطا اليه بايام عمره، ‌و‌ يرهقه باعوام دهره). (و چون اين حركت ‌به‌ سوى پايان عمر ‌به‌ پيش رفت، ‌و‌ ‌به‌ نقطه ‌ى‌ آخرين رسيد، ‌و‌ حساب عمر ‌را‌ فراگير ‌شد‌ ‌او‌ ‌را‌ قبض كرده ‌به‌ سوى خود فرامى خواند ‌تا‌ ثواب سرشار اعمال ‌يا‌ كيفر بديهاى خود ‌را‌ بيابد (حتى اذا بلغ اقصى اثره، ‌و‌ استوعب حساب عمره قبضه الى ‌ما‌ ندبه اليه ‌من‌ موفور ثوابه، ‌او‌ محذور عقابه).

― ‌و‌ ‌به‌ دنبال ‌آن‌ ‌به‌ قرآن استشهاد كرده ‌مى‌ گويد: (تا بدكاران ‌را‌ ‌به‌ خاطر اعمال بدشان كيفر دهد ‌و‌ نيكوكاران ‌را‌ ‌در‌ برابر اعمال نيكشان پاداش) (ليجزى الذين اساووا بما عملوا ‌و‌ يجزى الذين احسنوا بالحسنى).

― در هشتمين جمله ‌به‌ اين اصل مسلم ‌در‌ مورد پاداش ‌و‌ كيفر قيامت اشاره ‌مى‌ كند ‌كه‌ اين كار ‌از‌ روى عدل ‌و‌ ‌بر‌ اساس كرده هاى خود انسانها صورت ‌مى‌ گيرد ‌مى‌ فرمايد: (طبق آئين عدالت ‌از‌ ناحيه ‌ى‌ ‌او‌ پاداش ‌و‌ كيفر داده ‌مى‌ شود) (عدلا منه).
― سپس ‌به‌ دنبال ‌آن‌ اشاره ‌به‌ دليل اين معنى كرده ‌مى‌ فرمايد: (نامهاى خداوند مقدس ‌و‌ پاكيزه ‌و‌ نعمتهاى ‌او‌ آشكار ‌و‌ پيوسته است) (تقدست اسماوه ‌و‌ تظاهرت آلاوه). پاكيزه ‌و‌ مقدس بودن نامهاى ‌او‌ ‌و‌ آشكار ‌و‌ فراوان بودن نعمتهايش دليل ‌آن‌ است ‌كه‌ هيچگونه نيازى ندارد ‌تا‌ ‌به‌ كسى ستم كند.

― و ‌به‌ دنبال ‌آن‌ ‌در‌ آخرين جمله ‌از‌ اين فراز ‌به‌ ‌يك‌ اصل مسلم اشاره كرده: (هيچ ‌كس‌ ‌بر‌ كار ‌او‌ نمى تواند خرده بگيرد ولى ‌در‌ كارهاى آنها جاى سئوال ‌و‌ ايراد است) (و بايد دليل اعمال خود ‌را‌ ‌در‌ بازپرسى الهى بيان كنند) (لايسال عما يفعل ‌و‌ ‌هم‌ يسالون).

― در دومين فراز ‌از‌ اين دعا امام سجاد عليه السلام خداوند ‌را‌ ‌از‌ اين جهت مورد ستايش قرار داده ‌كه‌ طريق ستايش ‌و‌ سپاس خود ‌را‌ ‌به‌ انسانها آموخته ‌تا‌ بدانند چگونه ‌او‌ ‌را‌ ستايش ‌و‌ سپاس گويند ‌و‌ ‌از‌ عالم حيوانات جدا شده ‌و‌ ‌به‌ جهان انسانيت وارد گردند. ‌در‌ اولين جمله عرض ‌مى‌ كند: (ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ اگر معرفت حمدش ‌بر‌ نعمتهاى پياپيش ‌كه‌ ‌به‌ خاطر امتحان ‌و‌ آزمايش ‌به‌ آنان ارزانى داشته ‌و‌ همچنين شناخت طريق شكر ‌و‌ سپاس ‌را‌ ‌بر‌ نعمتهاى آشكار ‌و‌ فراوان ‌كه‌ ‌به‌ انسانها بخشيده دريغ ‌مى‌ داشت نعمتهايش ‌را‌ مصرف ‌و‌ ‌به‌ كار ‌مى‌ گرفتند ولى حمد ‌و‌ ستايشش ‌را‌ نمى كردند همچنين روزيش ‌را‌ مورد استفاده قرار ‌مى‌ دادند ‌و‌ شكرش ‌را‌ ‌به‌ ‌جا‌ نمى آوردند (و الحمد لله الذى لو حبس عن عباده معرفه حمده على ‌ما‌ ابلاهم من مننه المتتابعه ‌و‌ اسبغ عليهم ‌من‌ نعمه المتظاهره، لتصرفوا ‌فى‌ مننه فلم يحمدوه، ‌و‌ توسعوا ‌فى‌ رزقه فلم يشكروه).
‌در‌ اين عبارت ‌به‌ ‌دو‌ دسته ‌از‌ نعمتها، نعمتهاى معنوى ‌و‌ نعمتهاى آشكار ‌و‌ ظاهر ‌كه‌ وسائل آزمايش نيز هستند اشاره رفته است.

― در جمله ‌ى‌ دوم ‌از‌ اين فراز ‌به‌ اين معنى پرداخته كه: (اگر انسانها طريق حمد ‌و‌ ستايش خداوند ‌و‌ سپاس ‌و‌ شكر ‌او‌ ‌را‌ فرانمى گرفتند، نعمتهاى خداوند ‌را‌ ‌به‌ كار گرفته ولى ‌از‌ حدود انسانيت خارج شده ‌و‌ ‌به‌ ‌سر‌ ‌حد‌ بهائم ‌و‌ حيوانات ‌مى‌ رسيدند (و لو كانوا كذلك لخرجوا ‌من‌ حدود الانسانيه الى ‌حد‌ البهيميه).
(فكانوا كما وصف ‌فى‌ محكم كتابه: (ان ‌هم‌ الا كالانعام بل ‌هم‌ اضل سبيلا).

― در سومين فراز ‌از‌ اين دعا امام عليه السلام خداوند ‌را‌ ‌بر‌ نعمتهائى ‌كه‌ ارزانى داشته حمد ‌مى‌ كند، ‌در‌ جمله ‌ى‌ اول ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ نعمت شناخت ‌و‌ اينكه ذات مقدس خود ‌را‌ (از طريق دلائل آفاقى ‌و‌ انفسى) ‌به‌ ‌ما‌ معرفى كرده ستايش ‌مى‌ كند ‌مى‌ گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ خويشتن ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ معرفى كرده (و راه شناخت خود ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ آموخته) ‌و‌ طريق شكر ‌و‌ سپاسش ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ الهام فرموده) (و الحمد لله على ‌ما‌ عرفنا ‌من‌ نفسه، ‌و‌ الهمنا ‌من‌ شكره).
― ‌و‌ ‌در‌ جمله ‌ى‌ دوم ‌از‌ اين جهت ستايش خداوند ‌را‌ لازم ‌مى‌ داند ‌كه‌ ابواب علم ‌و‌ دانش ‌به‌ ربوبيت ‌و‌ تدبير خود ‌را‌ ‌بر‌ روى بشريت گشوده است ‌تا‌ ‌از‌ اين طريق ‌به‌ خوبى ‌او‌ ‌را‌ بشناسند ‌و‌ آماده ‌ى‌ اطاعتش گردند ‌مى‌ گويد: (و (ستايش مخصوص خداوندى است كه) درهاى علم ‌و‌ دانش ‌را‌ براى آشنائى ‌با‌ ربوبيت خويش ‌بر‌ روى ‌ما‌ گشوده است) (و فتح لنا ‌من‌ ابواب العلم بربوبيته).
― ‌در‌ سومين جمله ‌از‌ اين نظر ستايش خداوند ‌را‌ لازم ‌مى‌ داند ‌كه‌ انسان ‌را‌ ‌به‌ پيمودن راه اخلاص ‌در‌ توحيدش دلالت كرده، ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ هرگونه شرك ‌و‌ الحاد ‌و‌ انحراف ‌و‌ ‌شك‌ ‌در‌ راه الهى برحذر داشته است ‌كه‌ اگر چنين نمى ‌شد‌ انسان نمى دانست چگونه خويشتن ‌را‌ بسازد ‌و‌ ‌چه‌ راهى ‌را‌ ‌در‌ عمل بپيمايد لذا ‌مى‌ گويد: (و (ستايش مخصوص خدائى است كه) ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ طريق اخلاص ‌در‌ توحيدش دلالت فرموده ‌و‌ ‌از‌ الحاد ‌و‌ ‌شك‌ ‌در‌ امرش دور ساخته است) (و دلنا عليه ‌من‌ الاخلاص له ‌فى‌ توحيده، ‌و‌ جنبنا ‌من‌ الالحاد ‌و‌ الشك ‌فى‌ امره).

― از جمله ‌ى‌ چهارم ‌به‌ بعد ‌به‌ توصيف حمد ‌و‌ ستايشى پرداخته ‌كه‌ مى بايست خدا ‌را‌ ‌با‌ ‌آن‌ ستود، حمدى ‌كه‌ آثار خاص ‌را‌ پديد آورد ‌و‌ انسان ‌را‌ ‌به‌ مقام ويژه ‌اى‌ برساند لذا ‌مى‌ گويد: (آنچنان حمد ‌و‌ ستايشى ‌كه‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ دوران زندگى ‌در‌ زمره ‌ى‌ حامدان ‌و‌ ستايشگران ‌او‌ وارد سازد ‌و‌ ‌به‌ وسيله ‌ى‌ ‌آن‌ حمد، ‌از‌ پيشگامان ‌به‌ رضايت ‌و‌ عفو ‌او‌ سبقت گيريم) (حمدا نعمر ‌به‌ فيمن حمده ‌من‌ خلقه، ‌و‌ نسبق ‌به‌ ‌من‌ سبق الى رضاه ‌و‌ عفوه).

― در پنجمين جمله ‌به‌ اثر ديگرى ‌از‌ آثار چنين حمدى اشاره كرده ‌مى‌ گويد: (حمد ‌و‌ ستايشى ‌كه‌ ‌با‌ ‌آن‌ تاريكيهاى برزخ ‌را‌ ‌بر‌ ‌ما‌ روشن سازد) (حمدا يضى ء لنا ‌به‌ ظلمات البرزخ). (حمدى ‌كه‌ ‌با‌ ‌آن‌ راه رسيدن ‌به‌ قيامت ‌را‌ ‌بر‌ ‌ما‌ آسان سازد) (و يسهل علينا ‌به‌ سبيل المبعث).
― همچنين ‌مى‌ افزايد: (اين حمد ‌و‌ ستايش آنچنان باشد ‌كه‌ ‌با‌ ‌آن‌ جايگاههاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ پيشگاه گواهان ‌در‌ روز قيامت بالا برده شرافت خاصى بخشد) (و يشرف ‌به‌ منازلنا عند مواقف الاشهاد).
اين حمد بايد كارگشاى (روزى باشد ‌كه‌ ‌هر‌ ‌كس‌ پاداش آنچه ‌را‌ كسب كرده ‌مى‌ گيرد ‌و‌ هيچگونه ستمى ‌بر‌ آنها نخواهد ‌شد‌ (و لتجزى كل نفس بما كسبت ‌و‌ ‌هم‌ لايظلمون).
اين ستايش بايد ‌به‌ كار (روزى آيد ‌كه‌ هيچ دوستى كمترين كمكى ‌به‌ دوستش نمى كند ‌و‌ ‌از‌ هيچ ‌رو‌ يارى نمى شوند (يوم لايغنى مولى عن مولى شيئا ‌و‌ ‌لا‌ ‌هم‌ ينصرون).

― و ‌در‌ ششمين جمله ‌مى‌ فرمايد: اين ستايش بايد آنگونه باشد ‌كه‌ (نامه ‌ى‌ عمل ‌ما‌ را) ‌به‌ اعلى عليين بالا برد ‌و‌ ‌در‌ ‌آن‌ كتاب ‌و‌ نوشته ‌كه‌ ‌به‌ امضاء ‌و‌ گواهى مقربان الهى ‌مى‌ رسد ثبت گردد) (حمدا يرتفع منا الى اعلى عليين ‌فى‌ كتاب مرقوم يشهده المقربون).

― و ‌در‌ هفتمين قسمت ‌مى‌ خواهد كه: (حمد ‌و‌ ستايش ‌ما‌ آنچنان باشد ‌كه‌ ‌در‌ روز رستاخيز ‌كه‌ ديده ‌ها‌ خيره ‌مى‌ شوند براى ‌ما‌ مايه ‌ى‌ روشنى چشمها باشد ‌و‌ ‌در‌ ‌آن‌ روز ‌كه‌ پوستهاى ‌تن‌ افراد سياه ‌مى‌ گردد چهره هاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ وسيله ‌ى‌ ‌آن‌ سفيد ‌و‌ نورانى سازد) (حمدا تقربه عيوننا اذا برقت الابصار، ‌و‌ تبيض ‌به‌ وجوهنا اذا اسودت الابشار).

― و ‌در‌ هشتمين جمله ‌به‌ اثر ديگرى ‌از‌ آثار اين ستايش مخصوص اشاره نموده ‌مى‌ گويد: (آنچنان حمد ‌و‌ ستايشى ‌كه‌ ‌به‌ واسطه ‌ى‌ ‌آن‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌از‌ آتش دردناك الهى آزاد سازد ‌و‌ ‌در‌ جوار قرب ‌و‌ كرامت الهى قرار دهد) (حمدا نعتق ‌به‌ ‌من‌ اليم نار الله الى كريم جوار الله).

― در نهمين جمله ‌به‌ اثر ويژه ‌و‌ بلندى ‌كه‌ حمد ‌و‌ ستايش الهى دارد ‌و‌ مقام رفيعى ‌را‌ ‌كه‌ براى انسان ‌به‌ بار ‌مى‌ آورد پرداخته ‌مى‌ گردد: (چنان حمد ‌و‌ ستايشى ‌كه‌ ‌ما‌ ‌را‌ دوشادوش فرشتگان مقرب ‌و‌ هماهنگ ‌با‌ انبياء ‌و‌ فرستادگان الهى ‌در‌ سراى جاويدان ‌كه‌ نعمتهايش زايل نشدنى است ‌و‌ محل كرامت ‌و‌ بزرگوارى ‌كه‌ تغيير ‌و‌ دگرگونى ‌در‌ ‌آن‌ راه ندارد، قرار دهد) (حمدا نزاحم ‌به‌ ملائكته المقربين، ‌و‌ نضام ‌به‌ انبياءه المرسلين ‌فى‌ دار المقامه التى لاتزول ‌و‌ محل كرامته التى لاتحول).

― در چهارمين فراز ‌از‌ اين دعا ‌به‌ اين معنى اشاره كرده ‌كه‌ اين انسان ‌در‌ خلقت ‌به‌ احسن تقويم آفريده شده ‌و‌ همه ‌ى‌ وسائل ‌و‌ امكانات لازم براى پيشرفت ‌و‌ رشدش ‌در‌ اين جهان تعبيه گرديده است. ‌در‌ جمله ‌ى‌ اول ‌مى‌ گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ محاسن ‌و‌ زيباييهاى خلقت ‌را‌ براى ‌ما‌ برگزيد) (و الحمد لله الذى اختار لنا محاسن الخلق).
― همچنين ستايش ويژه خداوندى است ‌كه‌ (روزيهاى طيب ‌و‌ پاكيزه ‌را‌ ‌در‌ اين عالم براى ‌ما‌ ‌به‌ جريان انداخت) (و اجرى علينا طيبات الرزق).

― و نيز حمد ‌و‌ ستايش مخصوص ‌او‌ است كه: (ما ‌را‌ ‌با‌ تسلط ‌بر‌ جميع مخلوقات فضيلت بخشيد) (و جعل لنا الفضيله بالملكه على جميع الخلق).
― ‌به‌ همين جهت: (همه مخلوق ‌او‌ ‌به‌ واسطه قدرتش منقاد ‌و‌ ‌در‌ برابر ‌ما‌ رام گرديده ‌و‌ ‌با‌ نيرو ‌و‌ توان خالق همه ‌در‌ اطاعت ‌ما‌ ‌سر‌ ‌به‌ فرمانند) (فكل خليقته منقاده لنا بقدرته، ‌و‌ صائره الى طاعتنا بعزته).

― و بالاخره ‌در‌ فراز پنجم ‌مى‌ فرمايد: (ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ درهاى حاجت ‌و‌ نياز- ‌جز‌ ‌به‌ روى خودش- ‌را‌ ‌به‌ روى ‌ما‌ بسته) (و الحمد لله الذى اغلق عنا باب الحاجه الا اليه).
― ‌و‌ نتيجه ‌مى‌ گيرد ‌كه‌ ‌با‌ ‌آن‌ همه نعمت ‌و‌ اين همه لطف: (چگونه براى ‌ما‌ امكان حمد ‌و‌ ستايش ‌او‌ است؟ ‌و‌ ‌يا‌ ‌چه‌ زمان ‌مى‌ توانيم شكر ‌و‌ سپاسش ‌را‌ گفته، ادا كنيم؟ نه، ‌چه‌ وقت؟ هرگز ‌در‌ امكان بشر نيست (فكيف نطيق حمده؟ ‌ام‌ متى نودى شكره؟ لا، متى؟).

― در ششمين فراز، امام ‌به‌ نيروها ‌و‌ قدرتهائى ‌كه‌ خداوند ‌در‌ اختيار انسان گذارده، ‌و‌ خواستهايى ‌كه‌ ‌از‌ اين انسان ‌در‌ نظر است اشاره فرموده.
― ‌در‌ جمله ‌ى‌ نخست ‌مى‌ گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است

― كه ابزار ‌و‌ وسائل بسط ‌و‌ قبض ‌را‌ ‌در‌ ‌ما‌ آفريد) (و الحمد لله الذى ركب فينا آلات البسط، ‌و‌ جعل لنا ادوات القبض).
― ‌و‌ ‌در‌ جمله ‌ى‌ دوم خدا ‌را‌ ‌بر‌ اين سپاس ‌مى‌ گويد: (كه ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ وسيله ‌ى‌ ارواح حيات ‌و‌ زندگى متمتع گردانيده) (و متعنا بارواح الحياه).
― ‌و‌ ‌در‌ سومين جمله ‌به‌ وجود جوارح ‌و‌ اعضائى ‌كه‌ براى انجام كارها ‌در‌ پيكر ‌ما‌ قرار داده اشاره دارد ‌مى‌ گويد: (و ستايش خداوندى ‌را‌ سزا است ‌كه‌ وسائل ‌و‌ ابزار كار ‌را‌ ‌در‌ ‌ما‌ ‌به‌ وديعه گذارده) (و اثبت فينا جوارح الاعمال).
― ‌و‌ ‌از‌ اين نظر ‌كه‌ اين ابزار ‌و‌ وسائل وسائل كار بدون تغذيه ‌ى‌ صحيح، كاربردى ندارند ‌مى‌ گويد: ‌و‌ ستايش خداوندى ‌را‌ ‌كه‌ (ما ‌را‌ ‌با‌ روزيهاى پاكيزه تغذيه فرمود) (و غذانا بطيبات الرزق). ‌و‌ بالاخره خدا ‌را‌ ‌از‌ اين جهت حمد ‌مى‌ گويد: (كه ‌ما‌ ‌را‌ ‌با‌ فضل خود ‌بى‌ نياز ‌و‌ ‌با‌ ‌من‌ ‌و‌ كرمش سرمايه ‌ى‌ لازم ‌را‌ ارزانى داشت) (و اغنانا بفضله، ‌و‌ اقنانا بمنه).

― سپس ‌به‌ آنچه ‌كه‌ ‌از‌ اين انسان خواسته ‌كه‌ باز ‌هم‌ ‌به‌ نفع ‌او‌ تمام شده ‌و‌ براى رشد ‌و‌ پيشرفت ‌او‌ است پرداخته، ‌مى‌ گويد: (پس ‌از‌ ‌آن‌ خداوند ‌به‌ ‌ما‌ فرمان داد (كه ‌يك‌ سلسله كارها ‌را‌ انجام دهيم) ‌تا‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ مطيع بودن ‌و‌ عدم اطاعت بيازمايد ‌و‌ (از ‌يك‌ سلسله امور) نهى فرموده ‌تا‌ شكر ‌و‌ سپاس ‌ما‌ ‌را‌ مورد امتحان قرار دهد) (ثم امرنا ليختبر طاعتنا، ‌و‌ نهانا ليبتلى شكرنا).
― ولى امام راه ‌و‌ رسم انسانها ‌را‌ ‌در‌ اينجا بازگو كرده ‌و‌ چگونگى رفتارشان ‌را‌ مورد توجه قرار داده ‌مى‌ گويد: (اما ‌ما‌ ‌از‌ طريق فرمان ‌او‌ جدا شديم ‌و‌ راه فرمانش ‌را‌ نپيموديم بلكه ‌از‌ بيراهه ‌ها‌ ‌و‌ سنگلاخهاى نهى ‌و‌ زجرش حركت كرديم) (و زحمات فراوانى ‌را‌ متحمل شديم) (فخالفنا عن طريق امره، ‌و‌ ركبنا متون زجره).
― ‌با‌ اينكه اين نحوه كردار يعنى ترك اطاعت ‌و‌ ‌سر‌ ‌به‌ فرمان نبودن ‌و‌ پيمودن بيراهه ‌ها‌ ‌مى‌ بايست عقوبت ‌و‌ كيفر ‌به‌ دنبال داشته باشد ‌و‌ نقمت ‌و‌ سختى، ولى لطف خداوند شامل ‌او‌ ‌شد‌ لذا ‌مى‌ گويد: (با اين حال ‌او‌ ‌در‌ عقوبت ‌و‌ مجازات ‌ما‌ مبادرت نورزيد ‌و‌ ‌در‌ قرار دادن ‌ما‌ ‌در‌ نقمت ‌و‌ سختى عجله نفرمود) (فلم يبتدرنا بعقوبته، ‌و‌ لم يعاجلنا بنقمته).
― ‌نه‌ تنها ‌در‌ مجازات، عجله نفرمود (بلكه ‌از‌ روى رحمت ‌و‌ كرمش ‌با‌ ‌ما‌ ‌به‌ مدارائى رفتار نمود ‌و‌ ‌با‌ رافت ‌و‌ مهربانيش ‌و‌ ‌از‌ ‌در‌ حلم، منتظر بازگشت ‌ما‌ ‌از‌ بيراهه ‌ها‌ ‌و‌ سنگلاخها شد) (بل تانانا برحمته تكرما، ‌و‌ انتظر مراجعتنا برافته حلما).

― در هفتمين فراز ‌از‌ اين دعا ‌به‌ دنبال سخن ‌از‌ امر ‌و‌ نهى ‌و‌ مخالفت، ‌در‌ فراز سابق امام عليه السلام ستايش خود ‌را‌ متوجه بازبودن ‌در‌ توبه ‌و‌ راهنمائى ‌به‌ ‌آن‌ ‌و‌ اينكه خداوند ‌ما‌ ‌را‌ مكلف ‌به‌ بيش ‌از‌ طاقت ننموده، ساخته ‌مى‌ گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ توبه ‌و‌ بازگشت ‌از‌ كارهاى خلاف دلالت فرموده ‌كه‌ اگر فضل ‌و‌ لطف ‌او‌ نبود ‌ما‌ بدان راه نمى يافتيم) (و الحمد لله الذى دلنا على التوبه التى لم نفدها الا ‌من‌ فضله).
― آنگاه اهميت ‌و‌ عظمت توبه ‌را‌ يادآور ‌مى‌ شود ‌و‌ ‌مى‌ گويد: (اگر ‌ما‌ ‌از‌ ميان همه ‌ى‌ نعمتهاى خداوند ‌كه‌ ‌از‌ روى فضلش ‌به‌ ‌ما‌ عنايت كرده ‌جز‌ همين ‌را‌ ‌به‌ حساب نياوريم بايد بگوئيم نعمت نيكو ‌و‌ ارزنده ‌اى‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ عنايت كرده ‌و‌ احسانش نسبت ‌به‌ ‌ما‌ گرانقدر ‌و‌ فضلش ‌بر‌ ‌ما‌ عظيم است (فلو لم نعتدد ‌من‌ فضله الا بها لقد حسن بلاوه عندنا، ‌و‌ ‌جل‌ احسانه الينا، ‌و‌ جسم فضله علينا).

― و ‌از‌ اين نظر ‌كه‌ اين نعمت ‌با‌ شرايط سهلش ويژه ‌ى‌ اين امت است امام يادآور ‌مى‌ شود كه: (سنت خدا ‌در‌ توبه براى پيشينيان چنين نبوده ‌كه‌ نسبت ‌به‌ ما) (فما هكذا كانت سنته ‌فى‌ التوبه لمن كان قبلنا).
― ‌و‌ ‌مى‌ افزايد كه: (خداوند تكاليف سخت ‌و‌ فوق طاقت ‌را‌ ‌از‌ ‌ما‌ برداشته ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌جز‌ ‌به‌ مقدار وسع ‌و‌ قدرتمان مكلف نساخته) (لقد وضع عنا (ما ‌لا‌ طاقه لنا به) ‌و‌ لم يكلفنا الا وسعا).
― ‌و‌ نيز اضافه ‌مى‌ كند: (و ‌ما‌ ‌را‌ ‌جز‌ ‌به‌ كارهائى سهل ‌و‌ آسان وانداشته است) (و لم يجشمنا الا يسرا).

― بنابراين ‌هم‌ نعمتهاى لازم ‌را‌ بخشيده ‌و‌ ‌هم‌ ابزار ‌و‌ وسائل ‌را‌ داده، ‌هم‌ دستورات بهره بردارى ‌را‌ ‌به‌ عنوان فرمان صادر كرده ‌و‌ ‌هم‌ ‌از‌ آنچه موجب زيان ‌و‌ عدم پيشرفت ‌ما‌ است ‌به‌ وسيله ‌ى‌ نهى خود ‌ما‌ ‌را‌ بازداشته، ‌هم‌ ‌در‌ صورت ارتكاب خلاف راه توبه ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ نشان داد ‌و‌ ‌هم‌ تكليف سخت ‌و‌ ‌پر‌ مشقت نفرموده (پس هيچ ‌كس‌ ‌در‌ برابر خداوند حجتى ندارد ‌و‌ براى هيچ ‌كس‌ عذرى باقى نمانده.

― هر ‌كس‌ هلاك گردد ‌به‌ خاطر ‌آن‌ است ‌كه‌ ‌بر‌ خلاف (فرمان خدا) برخاسته ‌و‌ خود ‌را‌ ‌به‌ هلاكت انداخته ‌و‌ ‌آن‌ ‌كس‌ ‌كه‌ سعادتمند گردد ‌به‌ خاطر ‌آن‌ است ‌كه‌ ‌به‌ سوى ‌او‌ روى آورده ‌و‌ ‌از‌ دستوراتش پيروى نموده است) (و لم يدع لاحد منا حجه ‌و‌ ‌لا‌ عذرا، فالهالك منا ‌من‌ هلك عليه، ‌و‌ السعيد منا ‌من‌ رغب اليه).

― در هشتمين ‌و‌ آخرين فراز ‌از‌ اين دعا امام عليه السلام عظمت ‌و‌ اهميت حمد ‌و‌ ستايش خداوند ‌را‌ ‌در‌ ضمن عبارات مختلف ‌و‌ ‌از‌ زواياى گوناگون مورد توجه قرار ‌مى‌ دهد. ‌در‌ نخستين جمله ‌مى‌ گويد: (ستايش مخصوص خداوند است ‌به‌ ‌هر‌ نحو ‌و‌ هرگونه ‌كه‌ نزديكترين فرشتگانش ‌و‌ گرامى ترين مخلوقش ‌او‌ ‌را‌ ستايش كنند ‌و‌ پسنديده ترين حامدانش ‌او‌ ‌را‌ ثنا گويند (و الحمد لله بكل ‌ما‌ حمده ‌به‌ ادنى ملائكته اليه ‌و‌ اكرم خليقته عليه ‌و‌ ارضى حامديه لديه).

― و ‌مى‌ افزايد: (اين حمد ‌و‌ ستايش بايد ‌از‌ چنان ارزش ‌و‌ اعتبارى برخوردار باشد ‌كه‌ ‌بر‌ همه ‌ى‌ ستايشها فائق آيد ‌و‌ برترى داشته باشد درست همانگونه ‌كه‌ پروردگار ‌بر‌ جميع خلق فضل ‌و‌ برترى دارد) (حمدا يفضل سائر الحمد كفضل ربنا على جميع خلقه).

― و ‌در‌ دومين جمله خدا ‌را‌ ‌در‌ مورد همه ‌ى‌ نعمتها ‌كه‌ ‌بر‌ بندگان ارزانى داشته ستايش ‌مى‌ كند ‌و‌ ‌مى‌ فرمايد: (سپس حمد ‌و‌ ستايش مخصوص ‌او‌ است ‌به‌ جاى همه نعمتهائى ‌كه‌ ‌بر‌ ‌ما‌ ‌و‌ ‌بر‌ همه ‌ى‌ بندگان گذشته ‌و‌ باقى مانده ‌اش‌ ارزانى داشته است (ثم له الحمد مكان كل نعمه له علينا ‌و‌ على جميع عباده الماضين ‌و‌ الباقين).
― ‌و‌ ‌در‌ سومين جمله ‌به‌ عدد حمد ‌و‌ ستايش ‌او‌ اشاره كرده ‌مى‌ گويد: (تعداد حمد ‌و‌ ستايش ‌به‌ ‌آن‌ اندازه باشد ‌كه‌ علم خداوند ‌به‌ ‌آن‌ احاطه دارد يعنى ‌به‌ اندازه ‌ى‌ همه ‌ى‌ اشياء ‌و‌ مكان ‌هر‌ ‌يك‌ ‌از‌ آنها ‌به‌ تعداد آنها (نه ‌به‌ ‌آن‌ اندازه) ‌كه‌ چندين برابر آنها) (عدد ‌ما‌ احاط ‌به‌ علمه ‌من‌ جميع الاشياء، ‌و‌ مكان كل واحده منها عددها اضعافا مضاعفه).
― آنگاه ‌به‌ بعد زمانى اين ستايش اشاره كرده ‌مى‌ گويد: (حمد ‌و‌ ستايشى همواره ابدى ‌و‌ سرمدى ‌و‌ ‌تا‌ روز قيامت ادامه يابنده) (ابدا سرمدا الى يوم القيامه).

― و ‌از‌ نظر شمارش ‌و‌ ‌حد‌ ‌و‌ حدود ‌مى‌ گويد: (حمدى باشد ‌كه‌ ‌حد‌ ‌و‌ اندازه ‌اش‌ نهايتى نداشته باشد ‌و‌ تعدادش ‌به‌ حساب نيايد ‌و‌ هرگز ‌به‌ نهايت نرسد ‌و‌ مدتش پايان نگيرد) (حمدا ‌لا‌ منتهى لحده، ‌و‌ ‌لا‌ حساب لعدده، ‌و‌ ‌لا‌ مبلغ لغايته، ‌و‌ ‌لا‌ انقطاع لامده).

― در جمله ‌ى‌ بعد ‌به‌ آثار ديگرى ‌از‌ آثار حمد ‌و‌ ستايش ‌او‌ پرداخته ‌مى‌ گويد: (ستايشى باشد ‌كه‌ موجب رسيدن اطاعت خدا ‌و‌ عفو ‌او‌ ‌و‌ سبب خشنوديش گردد) (حمدا يكون وصله الى طاعته ‌و‌ عفوه، ‌و‌ سببا الى رضوانه).
― ‌نه‌ تنها حمد ‌و‌ ستايشى باشد ‌كه‌ اين آثار ‌را‌ دارد بلكه آثار ديگرى ‌را‌ نيز ‌به‌ دنبال داشته باشد (يعنى نردبانى ‌به‌ سوى مغفرت او، راهى ‌به‌ سوى بهشتش، پناهگاهى ‌از‌ نقمت ‌و‌ عذابش، امنيتى ‌از‌ غضبش پشتيبانى نسبت ‌به‌ طاعتش، مانعى ‌از‌ معصيتش ‌و‌ عون ‌و‌ كمكى ‌بر‌ اداى ‌حق‌ ‌و‌ وظائفش ‌به‌ دنبال داشته باشد) (و ذريعه الى مغفرته، ‌و‌ طريقا الى جنته، ‌و‌ خفيرا ‌من‌ نقمته، ‌و‌ امنا ‌من‌ غضبه ‌و‌ ظهيرا على طاعته ‌و‌ حاجزا عن معصيته، ‌و‌ عونا على تاديه حقه ‌و‌ وظائفه).

― در آخرين جمله ‌كه‌ دعا پايان ‌مى‌ يابد اثر ديگرى ‌از‌ آثار حمد ‌را‌ بازگو ‌مى‌ كند ‌مى‌ گويد: (اين حمد ‌و‌ ستايش ‌آن‌ چنان باشد ‌كه‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ جرگه ‌ى‌ سعداى اولياء خدا قرار دهد ‌و‌ ‌در‌ سلك شهيدان ‌به‌ خون خفته ‌با‌ سلاح دشمنانش درآورد) (حمدا نسعد ‌به‌ ‌فى‌ السعداء ‌من‌ اوليائه، ‌و‌ نصير ‌به‌ ‌فى‌ نظم الشهداء بسيوف اعدائه).

― و ‌در‌ نهايت ‌مى‌ گويد: (او ولى حميد است) (انه ولى حميد). يعنى سرپرستى است ‌از‌ ‌هر‌ نظر منزه ‌و‌ داراى قدرت ‌و‌ عظمت ‌و‌ لطف ‌و‌ رافت ‌و‌ رحمت، بنابراين همه ‌ى‌ آنچه ‌كه‌ خواسته ايم عنايت خواهد فرمود، يعنى نحوه ‌ى‌ ستايش ‌و‌ حمدش ‌ما‌ ‌را‌ رهنمون خواهد ساخت ‌و‌ ‌در‌ انجامش ياريمان خواهد كرد ‌كه‌ همه ‌ى‌ خواسته هامان تحقق پذيرد.

موضوعات: ستايش خداوند  لینک ثابت
 [ 11:08:00 ب.ظ ]




 


زندگي نامه سردار شهيد حاج حسين بصير

در شام غريبان عاشوراي حسيني سال ۱۳۲۲ در يكي از روستاهاي «فريدونكنار» به دنيا آمد. او اولين فرزند زوج «محمد حسن بصير» و سيده «سكينه طيبي نژاد» بود كه در دورة ارباب و رعيتي به عنوان يك رعيت در زمين هاي ارباب كشاورزي مي كردند. مادرش مي گويد : «در آن دوره ما رعيت مردم بوديم و گندم و پنبه مي كاشتيم. ما كار مي كرديم و ارباب مي برد. حتي خانه اي كه زندگي مي كرديم مال ارباب بود.» «حسين» در مهر ماه ۱۳۲۹ در سن ۷ سالگي به مدرسه فرستاده شد و دوره شش ساله ابتدايي نظام قديم را در مدرسه «سنايي» فريدونكنار گذراند. بعد از اتمام دوره ششم ابتدايي نظام قديم ترك تحصيل كرد و نزد يكي از بستگانش در “بابل» به آهنگري مشغول شد. در كنار اين كار در امور كشاورزي به پدرش كمك مي كرد. اول شهريور ۱۳۴۱ براي انجام خدمت وظيفه به «تهران» اعزام شد و در آنجا به دليل فعاليت هاي سياسي و پخش اعلاميه هاي امام خميني(ره) به پادگان منظريه قم تبعيد گرديد. شرايط سخت و دشوار خدمت سربازي را در اول شهريور ۱۳۴۳ به پايان رساند. در سال ۱۳۴۶ در بيست و چهار سالگي ـ با خانم «آمنه براري» ازدواج كرد. در دوم مرداد ۱۳۵۰ در شركت باطري سازي وزارت جنگ در تهران مشغول به كار شد ولي به علت فعاليتهاي سياسي در اول مهر ۱۳۵۳ اخراج گرديد. به دنبال آن به زادگاهش «فريدونكنار» بازگشت و مشغول آهنگري شد. مدتي بعد به كمك پدرش يك كارگاه ساخت در و پنجره آلومينيومي راه اندازي كرد و مشغول كار شد. او در رژيم پهلوي به طور گسترده و همه جانبه مبارزه مي كرد به همين خاطر چند بار دستگير و روانه زندان شد درسال ۱۳۵۷ برنامه راهپيمايي «فريدونكنار» را با تظاهرات مردم در «تهران» هماهنگ مي كرد و در شهر هسته مبارزه و راهپيمايي را سازمان داد. تا ۳۰ دي ماه ۱۳۵۹ در جبهه حضور داشت و بعد از دو ماه مراجعت به زادگاهش بار ديگر در اول فروردين ۱۳۶۰ به جبهه اعزام شد.مدتي در منطقه «گيلان غرب» مسئول حفاظت از قله هاي «صدفي»،«ابرويي» و «كرجي» بود. حسين از اول فروردين تا پنجم تيرماه ۱۳۶۰ در مناطق مرزي بود و در عمليات طريق القدس و فتح بستان شركت داشت. پس از عمليات ها براي مدت كوتاهي بازگشت.اما بار ديگر در ۸ بهمن ۱۳۶۰ به جبهه اعزام و تا شهرير ۱۳۶۲ به عنوان بسيجي و به طور مستمر در جبهه ها بود. در اين مدت به عنوان جانشين فرمانده گردان در لشكر ۲۵ كربلا انجام وظيفه مي كرد و در عمليات فتح المبين، بيت المقدس، رمضان، محرم و والفجر مقدماتي شركت كرد. در بيست و هشت شهريور ماه ۱۳۶۲ در منطقه جنگي به عضويت رسمي سپاه پاسداران در آمد. از آن پس فرماندهي گردان يا رسول (ص) لشكر كربلا را عهده دار شد. يكي از همرزمانش مي گويد : به ندرت لباس فرم سپاه را مي پوشيد و اكثر وقت ها لباس خاكي بسيجيان بر تن داشت. روزي در قرارگاه با فرماندهان عالي رتبه جنگ مانند محسن رضايي و علي شمخاني جلسه داشت. مشاهده كردم كه با همان لباس خاكي بسيج مي رود تا در جلسه شركت كند. گفتم بهتر نيست تا لباس فرم سپاه را بپوشيد ؟ در جوابم گفت : فرزندم ! من اين لباس را دوست دارم و به آن افتخار مي كنم و از خدا مي خواهم كه همين لباس را كفنم قرار دهد. دوست دارم لباس رزم كفنم شود و در آن روز بزرگ كه همه در پيشگاه محبوب سرافكنده مي ايستيم در قافله پر شور شهيدان سربلند بر حرير خويش مباهات كنم . در عمليات والفجر ۴ به سمت جانشيني تيپ يكم ويژه ۲۵ كربلا منصوب شد.پس از عمليات الفجر ۴در عمليات والفجر ۶ نيز با همين مسئوليت شركت كرد و بر اثر اصابت تركش مجروح گرديد. در سال ۱۳۶۳ با تقليل بعضي از تيپهاي لشكر فرماندهي گردان يا رسول (ص) را به عهده گرفت. در همين سال به زيارت بيت اللّه الحرام مشرف شد. او همچون تمامي سرداران گمنام جنگ متواضع و فروتن بود. وقتي كه عنوان و سمت وي در جبهه سوال شد، گفت : «مثل رزمندگان بسيجي من هم دارم مي جنگم.» وقتي ضرورت جبهه و عمليات اقتضاء مي كرد آن را با هيچ چيزي عوض نمي كرد. حتي در جريان ازدواج دختر اولش با «مرتضي جباري»- كه رزمنده دايم الحضور جبهه بود و بعد ها شهيد شد ـ شركت نكرد و در جبهه بود. حاج بصير نسبت به حفظ بيت المال بسيار حساس بود. يكي از همرزمانش مي گويد : قبل از عمليات بدر حاجي براي سركشي به نيروهاي پادگان بيگلو آمده بود و مشغول صحبت كردن با مسئولان گردان بود. ناگهان لامپ كوچكي را مشاهده كرد كه در خاك ها افتاده بود خم شد و آن را برداشت و نگاهي به آن كرد و متوجه شد كه سالم است و مسئول تداركات گردان را خواست و به او گفت چرا لامپ را دور مي اندازيد. اگر چه اين لامپ كوچك است ولي بيت المال است و بايد در روز قيامت جواب دهيد. در حفظ بيت المال كوشا باشيد تا خداي ناكرده در روز قيامت سرافكنده نباشيد. حاج بصير در گردان تاكيد داشت كه در موقع اذان نيروها اذان دسته جمعي بگويند. او با نيروهاي تحت امر بسيار صميمي بود و گاهي اتفاق مي افتاد نيروهاي گردان اگر خواب مي ديدند براي تعبير آن به نزد حاجي مي رفتند و او با صبر و حوصله خواب آنها را تعبير مي كرد. يكي از همرزمانش مي گويد : صبح روزي در چادر فرماندهي مشغول خوردن صبحانه بوديم كه به حاجي گفتم: يكي از دوستان خواب ديد كه يكي از انگشتان دستم قطع مي شود. حاجي در تعبير آن گفت : «يكي از بهترين دوستانت را از دست خواهي داد .» ديري نپاييد كه دوست عزيزم محمد تيموريان در عمليات بدر به شهادت رسيد. وقتي حاجي خبر شهادت تيموريان را شنيدگفت : «شهيد تيموريان فرزند من بود وشهادت او كمرم را شكست.» حاج حسين بصير بعد از شركت در عمليات بدر در عملياتهاي زنجيره اي قدس در سال ۱۳۶۴ شركت داشت و با هدايت نيروهايش توانست پاسگاه «بلاليه» و «ابوليله» عراق را تصرف كند. پس از عمليات قدس، گردان يا رسول (ص) به عنوان گردان نمونه مأمور ادغام در لشكر ۷۷ خراسان شد. بعد از اتمام ماموريت، نيروهاي گردان براي آموزش غواصي و كسب آگاهي براي انجام عمليات والفجر ۸ به منطقه «بهمنشير» انتقال يافتند و بصير شخصاً آموزش نيروها در رودخانه را به عهده داشت. در همين زمان به فراندهي يكي از تيپهاي عملياتي لشكر ويژه ۲۵ كربلا منصوب شد. بعد از تصرف شهر فاو به فرماندهي محور عملياتي منصوب شد و در حالي كه شبانه روز دوشادوش رزمندگان در منطقه عملياتي حضور داشت بر اثر اصابت تركش به قفسه سينه و بازو مجروح شد. در سال ۱۳۶۴ در مازندران و فريدونكنار شايع شد كه حاج بصير به شهادت رسيده است. مطرح شدن اين موضوع در صبحگاه سپاه مازندران به اين شايعه قوت بخشيد. اما بسيجيان فريدونكنار در يك شب كه براي اقامه نماز مغرب و عشا به مسجد جامع شهر رفته بودند با خبر شدند كه حاجي به فريدونكنار آمده است. آنها با سردادن شعارهاي حماسي به سوي منزل حاجي حركت مي كنند. در بين راه عده اي از مردم نيز به آنها پيوستند تا به خانه حاجي رسيدند و شعار مي دادند «حاجي سرت سلامت.» جمعيت گرداگرد حياط خانه به ياد شهيدان جنگ اقدام به نوحه سرايي كردند. سپس حاجي شروع به سخنراني كردند و با ذكر آيه اي از قرآن مجيد تشكر از حضار در حالي كه قطرات اشك در چشمانش حلقه زده بود، گفت: «اي عزيزان من ! نور چشمان من ! چرا شعار سرت سلامت مي دهيد. من خسته و تنها شده ام ؛ دلم گرفته ؛ دوستانم همه رفتند و عزيزانم مرا تنها گذاشتند. شما نمي گذاريد كه به آنان ملحق شوم. همين شعارها و دعاهاي شماست كه مرا از آنان جدا كرده است. شما انسانهاي بزرگي هستيد و خدا به شما نظر دارد و حرف شما را اجابت مي كند.» در عمليات صاحب الزمان (عج) كه در منطقه فاو در سال ۱۳۶۵ انجام گرفت حضور داشت. دشمن كه با شروع عمليات متوجه حضور نيروها ي ايراني شده بود اقدام به آتش سنگين روي مواضع رزمندگان كرد به طوري كه نيروها در دويست متري خاكريز دشمن زمين گير شدند و تلاش فرماندهان گردان براي به حركت در آوردن و پيشروي نيروها ثمري نداشت. وضعيت با بي سيم به حاجي گزارش شد و او به سرعت خود را به خط مقدم رساند و با صداي خوش و ملايم اما استوار گفت : «فرزندان من، كربلا رفتن خون مي خواهد.» بعد يا حسين گويان نيروهاي زمين گير شده را تشويق به پيشروي كرد و آنان كه با حضور حاجي در جمع جاني دوباره گرفته بودند با نداي يا حسين (ع) به خاكريزه هاي دشمن يورش بردند و مواضع آنان را به تصرف در آوردند. بعد از اتمام عمليات كه با شب نوزدهم ماه مبارك رمضان مصادف بود، حاجي به مقر پشتيباني برگشت و وارد چادر تداركات شد و تا صبح مشغول عبادت بود. قبل از عمليات كربلاي ۱ در سال ۱۳۶۵ و فتح مهران حاج بصير خواب مي بيند كه در عالم رويا سيبي شيرين به او داده اند كه مانند آن را هرگز نخورده بود. خودش اين خواب را به شهادت تعبير مي كرد. در عمليات كربلاي ۱ بعد از فتح قله قلاويزان مشاهده كرد كه بعضي از رزمندگان با اسرا با عصبانيت رفتار مي كنند. با ديدن اين منظره بسيار ناراحت شد و گفت : «اسرا هيچ وسيله دفاعي ندارند، پس با برخوردي مناسب با آنها رفتار كنيد و كاري نكنيد كه خداوند ورق جنگ را برگرداند و پيروزي را به شكست مبدل نمايد.» حاج بصير در عمليات كربلاي ۴ نيز حضور داشت. در ادامه عمليات كربلاي ۵ يك دسته شانزده نفري به اتفاق حاجي كه فرمانده محور عمليات بود براي نجات گردان نصر از محاصره دشمن به سوي نوك شمشيري درياچه ماهي حركت كردند. آنها در داخل كانال كه عرض آن حدود سي سانتي متر بود با تمام توان جنگيدند تا اينكه مهماتشان به تمام رسيد. در اين عمليات مرتضي جباري ـ داماد حاجي، فرمانده گردان عاشورا ـ در شلمچه به شهادت رسيد. حاجي در مراسم بزرگداشت سومين روز شهادت در مجلس عزاي او حضور يافت و در سخنان كوتاهي اعلام كرد : « خدا را شاهد مي گيرم كه به خاطر شركت در اين مجلس عزا براي اينكه در مراسم بزرگداشت دامادم شركت كنم جبهه را ترك نكرده ام، بلكه به امر فرمانده لشكرم در اينجا حضور يافتم تا شما مردم شهيد پرور و دوستان مرتضي و جوانان غيور اين سامان را به سوي جبهه حماسه و شرف فراخوانم.» اين سخنان باعث شد تا جمع كثيري از بسيجيان فريدونكنار به سوي جبهه اعزام شوند. حاج بصير در ۱۹ فروردين ۱۳۶۶ به قائم مقامي فرمانده لشكر ۲۵ كربلا منصوب شد و در عمليات كربلاي ۸ شركت كرد. در اين عمليات دو همرزم او سردار محمد حسن قاسمي طوسي و سردار حميدرضا نوبخت به شهادت رسيدند. حاج حسين بصير قبل از هر عمليات موهاي سر و صورت را اصلاح مي كرد و گفت : «عمليات سعي در صفاي مستي و طواف كعبه عشق است.» نقل است كه روزي حاج بصير از مادرش خواست به وي اجازه دهد بر سجاده اش دو ركعت نماز حاجت بخواند و پس از نماز خواندن به دعايش آمين بگويد. مادرش با قبول اين درخواست بر دعاي او آمين مي گويد. حاجي بعد از دعا رو به مادرش كرده و پرسيد مادر آيا مي داني دعايي كه كردم چه بود ؟ مادر گفت : «حتماً پيروزي رزمندگان.» جواب داد : «بله آن به جاي خودش ولي من از خدا طلب شهادت كردم وچون مي دانم دعايت مانع شهادتم مي شود امروز خواستم آمين تو را بر شهادتم بشنوم.» مادر در جواب فرزند مي گويد : «پسرم من به خدا از شهادت تو باك ندارم همچنان كه برادرت اصغر شهيد شد و هادي در جبهه است. دوست دارم شما زنده بمانيد و از امام و انقلاب دفاع كنيد.» قبل از شروع عمليات كربلاي ۱۰ شبي كه با نيمه شعبان مصادف بود، حاج بصير خطاب به رزمندگان گفت:«انتظار يعني حركت و انتظار يعني ايثار، يعني خون؛ انتظاريعني ادامه دادن راه شهيدان، انتظار براي اين است كه انسان در سكون آب گنديده نباشد، انتظار خيمه خروشان استو درياي مواج.» نقل است كه حاجي قبل از هر عمليات يكي از معصومين را در خواب مي ديد و براي تقويت روحيه بسيجيان و رزمندگان آن خواب را براي آنان تقويت مي كرد. بعد از آن نوحه اي مي خواند تا رزمندگان با معنويت بيشتري در عمليات شركت نمايند. قبل از عمليات كربلاي ۱۰ برادرش هادي به حاجي مي گويد : «چرا در اين عمليات براي رزمندگان خوابي را تعريف نكردي ؟» حاجي گفت : «قبل از اين عمليات هيچ خوابي نديدم و اين نشانه آن است كه اين بار مي خواهم خودم به كنار امام حسين (ع) بروم و براي اين لحظه روز شماري مي كنم .» غروب عمليات حاجي به اتفاق تني چند از رزمندگان در سنگر نشسته بود. دستي به محاسنش كشيد. گفت : ديگر پير و خسته شده ام و نياز به استراحت دراز مدت دارم. برادرش هادي مي گويد: «من كه هيچگاه كلمه خستگي را از حاجي نشنيده بودم با تعجب گفتم : ان شاءاللّه بعد از عمليات به شمال برويد و كمي استراحت كنيد.» در شب عمليات شيشة عطري ازجيبش بيرون آورد و به سر و صورت تك تك افرادي زد كه با او وداع مي كردند. به آنها مي گفت:«اگر به فيض شهادت نائل شديد ما را فراموش نكنيد؛ ما از شما التماس دعا داريم.» حاج بصير در سال ۱۳۶۶ در عمليات كربلاي ۱۰ در ارتفاعات برفگير ماووت حضور داشت. سرانجام در دوم ارديبهشت ۱۳۶۶ در شب عمليات كربلاي ۱۰ بر فراز ارتفاعات ماووت خمپاره اي بر سنگر او فرود آمد و حاج حسين بصير در سن چهل و پنج سالگي بعد از هفت سال حضور مستمر در جبهه هاي نبرد به شهادت رسيد. پيكر شهيد حاج حسين بصير در ميان انبوه جمعيت سوگوار تشييع و در گلزار شهداي «فريدونكنار» به خاك سپرده شد. منبع اصلي: كتاب فرهنگنامه جاودانه هاي تاريخ (زندگي نامه فرماندهان شهيد مازندران)/ نويسنده:يعقوب توكلي 

موضوعات: زندگي نامه سردار شهيد حاج حسين بصير  لینک ثابت
 [ 08:13:00 ب.ظ ]




 

 

زندگی نامه  شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام

امام خمینی: اشخاصی بعد از زحمت های فراوان پنجاه ساله به یک مقامی می رسند و این جوانها را خدای تبارک و تعالی آن طور در ظرف یک مدت بسیار کم ، متحول کرد به یک مقامی که آن هایی که پنجاه سال زحمت کشیده اند، نرسیده اند به این مقام ؛ نرسیده اند به آن جا که غیر از خدا اصلاً هیچی نخواهند، شهادت را این طور طالب باشند. این طور غیر شهادت را در برگیرند. این یک مسئله مهمی است . ما همیشه باید در نظر داشته باشیم که این مسئله ، مسئله عادی نیست .

نام : شاهرخ ضرغام
نام پدر : صدرالدین
تاریخ تولد : ۱۳۲۸
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : هفدهم آذرماه 1359
محل شهادت : آبادان
اینها مشخصات شناسنامه ای اوست. کسی که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد. از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد .
شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد .
در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی می گرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد. قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی تیم المپیک ایران و…
اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و … همه دست به دست هم داد. انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و …
پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده!
زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد .
بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره)
وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.
می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.
همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود.
برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی.
ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح می داد. از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان وخوزستان و… هنوز در خاطره ها باقی است.
شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند.
وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان حُر را بازگو می کرد خودش را حُر نهضت امام می دانست. می گفت: حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید، من هم باید جزء اولین ها باشم.
در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد . شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت. در هفدهم آذر پنجاه و نه دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد.
می گویند مفقود الاثر، اما نه، او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. همه را، هیچ چیزی از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد.
اما یاد او زنده است. نه فقط در دل دوستان، بلکه در قلوب تمام ایرانیان. او سرباز ولایت بود. مرید امام بود. مرد میدان عمل بود و اینها تا ابد زنده اند.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است برجریده عالم دوام ما
مادر شهید شاهرخ ضرغام :

خانم عبدالهی (مادر شاهرخ) که در مردادماه 1388 به شاهرخ پیوست. شادی روحش صلوات

شاهرخ در بیمارستان دروازه شمیران به دنیا آمد. از آن زمان تولدش هم خیلی درشت اندام و سنگین وزن بود.
تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخواند. از مدرسه اخراجش کردند به خاطر این‌که شاهرخ نسبت به تبعیض معلم میان دانش‌‌آموزان مرفه و کم بضاعت اعتراض کرده بود.
عصر یکی از روزهای تابستان بود. زنگ خانه به صدا در آمد. آن زمان ما در حوالی چهارراه کوکا کولا در خیابان پرستار می نشستیم. پسر همسایه بود ، گفت: از کلانتری زنگ زدند. مثل اینکه شاهرخ دوباره بازداشت شده سند خانه ما همیشه سر طاقچه آماده بود. تقریباً ماهی یکبار برای سند گذاشتن به کلانتری محل می رفتم. مسئول کلانتری هم از دست او به ستوه آمده بود ، سند را برداشتم. چادرم را سر کردم و با پسر همسایه راه افتادم. در راه پسر همسایه می گفت: خیلی از گنده لاتهای محل، از آقا شاهرخ حساب می برن، روی خیلی از اونها رو کم کرده. حتی یکدفعه توی دعوا چهار نفر رو با هم زده.

بعد ادامه داد: شاهرخ الان برای خودش کلی نُوچه داره. حتی خیلی از مامورای کلانتری ازش حساب می برن . دیگر خسته شده بودم. با خودم گفتم: شاهرخ دیگه الان هفده سالشه. اما اینطور اذیت می کنه، وای به حال وقتی که بزرگتر بشه. چند بار می خواستم بعد از نماز نفرینش کنم. اما دلم برایش سوخت. یاد یتیمی و سختی هائی که کشیده بود افتادم. بعد هم به جای نفرین دعایش کردم ، وارد کلانتری شدم. با کارهای پسرم، همه من را می شناختند. مامور جلوی در گفت: برو اتاق افسر نگهبان
درب اتاق باز بود. افسر نگهبان پشت میز بود. شاهرخ هم با یقه باز و موهای به هم ریخته مقابل او روی صندلی نشسته بود. پاهایش را هم روی میز انداخته بود. تا وارد شدم داد زدم و گفتم: مادر خجالت بکش پاهات رو جمع کن ؛ بعد رفتم جلوی میز افسر و سند را گذاشتم و گفتم: من شرمنده ام، بفرمائید
با عصبانیت به شاهرخ نگاه کردم و بعد از چند لحظه گفتم: دوباره چیکار کردی؟ شاهرخ گفت: با رفیقا سر چهار راه کوکا وایساده بودیم. چند تا پیرمرد با گاری هاشون داشتند میوه می فروختند، یکدفعه یه پاسبون اومد و بار میوه پیرمردها رو ریخت توی جوب، اما من هیچی نگفتیم بعد هم اون پاسبون به پیرمردا فحش ناموس داد من هم نتونستم تحمل کنم و رفتم جلو همینطور تو چشماش نگاه می کردم. ساکت شد. فهمیده بود چقدر ناراحتم ، سرش را انداخت پائین .
افسر نگهبان گفت: این دفعه احتیاجی به سند نیست. ما تحقیق کردیم و فهمیدیم مامور ما مقصر بوده. بعد مکثی کرد و ادامه داد: به خدا دیگه از دست پسر شما خسته شدم. دارم توصیه می کنم، مواظب این بچه باشید. اینطور ادامه بده سرش می ره بالای دار .!
شب بعد از نماز سرم را گذاشتم روی مهر و بلند بلند گریه می کردم. بعد هم گفتم:
خدایا از دست من کاری بر نمی یاد، خودت راه درست رو نشونش بده.
خدایا پسرم رو به تو سپردم، عاقبت به خیرش کن.
ورزش
بدنش بسیار قوی بود. هر روز هم مشغول تمرین بود. در اولین حضور در مسابقات کشتی فرنگی به قهرمانی جوانان تهران در یکصد کیلو دست یافت. سال پنجاه در مسابقات قهرمانی کشور در فوق سنگین جوانان بسیار خوش درخشید و تمامی حریفان را یکی پس از دیگری از پیش رو برداشت.
بیشتر مسابقه ها را با ضربه فنی به پیروزی می رسید. قدرت بدنی، قد بلند، دستان کشیده و استفاده صحیح از فنون باعث شد که به مقام قهرمانی دست پیدا کند.
در مسابقات کشتی آزاد هم شرکت کرد و توانست نایب قهرمانی تهران را کسب کند.
سالهای اول دهه پنجاه، مسابقات کشتی جدیدی به نام “سامبو” برگزار شد. از مدتها قبل، قوانین مسابقات ابلاغ شده بود. در آن مسابقات درخشش شاهرخ خیره کننده بود. جوان تهرانی قهرمان سنگین وزن مسابقات شد.
سال پنجاه و پنج آخرین سال حضور او در مسابقات کشتی بود. در آن سال به همراه آقای سلیمانی برای سنگین وزن، به اردوی تیم ملی دعوت شدند.

روایت دوستان
در پس هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسیاری از همردیفانش جدا می ساخت . هیچگاه ندیدم که در محرم و صفر لب به نجاستهای کاباره بزند. ماه رمضان را همیشه روزه می گرفت و نماز می خواند. به سادات بسیار احترام می گذاشت .
یکی از دوستانش می گفت: پدر و مادرش بسیار انسانهای باایمانی بودند پدرش به لقمه حلال بسیار اهمیت می داد. مادرش هم بسیار انسان مقیدی بود .اینها بی تاثیر در اخلاق و رفتار شاهرخ نبود.
قلبی بسیار رئوف و مهربان داشت. هر چه پول داشت خرج دیگران میکرد. هر جائی که می رفتیم، هزینه همه را او می پرداخت. هیچ فقیری را دست خالی رد نمی کرد فراموش نمی کنم یکبار زمستان بسیار سردی بود. با هم در حال بازگشت به خانه بودیم. پیرمرد درشت اندامی مشغول گدائی بود و از سرما می لرزید . شاهرخ فوری کاپشن گران قیمت خودش را در آورد و به مرد فقیر داد. بعد هم دسته ای اسکناس از جیبش برداشت و به آن مرد داد و حرکت کرد . پیرمرد که از خوشحالی نمی دانست چه بگوید، مرتب می گفت: جَوون، خدا عاقبت به خیرت کنه .

شاهرخ قبل از انقلاب- یادگارهائی از دوران جهالت(به گفته خودش)

غیرت و جوانمردی
صبح یکی از روزها با هم به کاباره پل کارون رفتیم. به محض ورود، نگاه شاهرخ به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. با تعجب گفت: این کیه، تا حالا اینجا ندیده بودمش؟!
در ظاهر زن بسیار با حیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود.
شاهرخ جلوی میز رفت و گفت: همشیره، تا حالان دیدهب ودمت، تازه اومدی اینجا؟!
زن، خیلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم.
شاهرخ دوباره با تعجب پرسید: تو اصلاً قیافه ات به اینجور کارها و اینجور جاها نمی خوره، اسمت چیه؟ قبلاً چیکاره بودی؟
زن در حالی که سرش را بالا نمی گرفت گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مُرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا!
شاهرخ، حسابی به رگ غیرتش برخورده بود، دندان هایش را به هم فشار می داد، رگ گردنش زده بود بیرون، بعد دستش را مشت کرد و محکم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی!!
بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم، شاهرخ همینطور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصرجهود و گفت: زود بر میگردم!
مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش را سرش کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شاهرخ شد و حرکت کردند.
مدتی از این ماجرا گذشت. من هم شاهرخ را ندیدم، تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم. بعد از سلام و علیک، بی مقدمه پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم تو چی شد؟!
اول درست جواب نمی داد، اما وقتی اصرار کردم گفت:
دلم خیلی براشون سوخت، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت.
صاحب خونه به خاطر اجاره، اثاث ها رو بیرون ریخته بود. من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون و بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو می دم!!
پیشنهاد ساواک
ناصر کاسه بشقابی، اصغر ننه لیلا، حسین وحدت، حبیب دولابی( ۱)(همه این افراد به جرم همکاری با ساواک و کشتار مردم، بعد از انقلاب اعدام شدند)و چند تا دیگه از گنده لات های شرق و جنوب شرق تهران دعوت شده بودند، شاهرخ هم بود. هر کدام از اینها با چند تا از نوچه هاشون آمده بود. من هم همراه شاهرخ بودم.
جلسه که شروع شد نماینده ساواک تهران گفت: چند روزی هست که در تهران شاهد اعتصاب و تظاهرات هستیم. خواهش ما از شما و آدم هاتون اینه که ما رو کمک کنید. توی تظاهرات ها شما جلوی مردم رو بگیرید، مردم رو بزنید. ما هم از شما همه گونه حمایت می کنیم. پول به اندازه کافی در اختیار شما خواهیم گذاشت. جوایز خوبی هم از طرف اعلی حضرت به شما تقدیم خواهدشد.
جلسه که تمام شد، همه از تعداد نوچه ها و آدم هاشون می گفتن و پول می گرفتن، اما شاهرخ گفت: باید فکر کنم، بعداً خبر می دم. بعد هم به من گفت: الان اوایل محرمِ، مردم عزادار امام حسین(ع) هستند. من بعد از عاشورا خبر می دم.
ماه محرم
عاشق امام حسین(ع)بود. شاهرخ از دوران کودکی علاقه شدیدی به آقا داشت . این محبت قلبی را از مادرش به یادگار داشت .
راه اندازی هیئت با کمک دوستان ورزشکار، عزاداری و گریه برای سالار شهیدان در سطح محل، آن هم قبل از انقلاب از برنامه های محرم او بود . هر سال در روز عاشورا به هیئت جواد الائمه در میدان قیام می آمد. بعد همراه دسته عزادار حرکت می کرد. پیرمرد عالمی به نام حاج سید علی نقی تهرانی مسئول و سخنران هیئت بود.
حاج سید علینقی تهرانی در عصر عاشورا برای ما می گفت: نور ایمان را ببینید، این آقای خمینی بدون هیچ چیزی و فقط با توکل برخدا، با یک عبا و لباس ساده به مبارزه پرداخته، اما شاه خائن با این همه تانک و توپ از پس او برنمی آید.
شاهرخ که ساکت و آرام به سخنان حاج آقا گوش می کرد وارد بحث شد و گفت: اتفاقاً من هم به همین نتیجه رسیده ام. حاج آقا شما خبر نداری. نمی دانی توی این کاباره ها و هتل های تهران چه خبره، اکثر این جور جاها دست یهودیهاست، نمی دونید چقدر از دخترای مسلمون به دست این نامسلمونها بی آبرو می شن.
شاه دنبال عیاشی خودشه، مملکت هم که دست یه مشت دزدِ طرفدار آمریکا و اسرائیلِ، این وسط دین مردمه که داره از دست می ره.
وقتی بحث به اینجا رسید حاج آقا داشت خیره خیره تو صورت شاهرخ نگاه می کرد، بعد گفت: آقا شاهرخ، من شما را که می بینم یاد مرحوم طیب می افتم.
در عاشورای سال پنجاه وهفت، ساواک به بسیاری از هیئتها اجازه حرکت در خیابان را نمی داد. اما با صحبتهای شاهرخ، دسته هیئت جوادالائمه مجوز گرفت. صبح عاشورا دسته حرکت کرد. ظهر هم به حسینیه برگشت.

شاهرخ میاندار دسته بود. محکم و با دو دست سینه می زد . نمیدانم چرا اما آنروز حال و هوای شاهرخ با سالهای قبل بسیار متفاوت بود . موقع ناهار، حاج آقا تهرانی کنار شاهرخ نشسته بود. بعد از صرف غذا، مردم به خانه هایشان رفتند. حاج آقا با شاهرخ شروع به صحبت کرد. ما چند نفر هم آمدیم و در کنار حاج آقا نشستیم. صحبتهای او به قدری زیبا بود که گذر زمان را حس نمی کردیم .
این صحبتها تا اذان مغرب به طول انجامید. بسیار هم اثر بخش بود. من شک ندارم، اولین جرقه های هدایت ما در همان عصر عاشورا زده شد. آن روز، بعد از صحبتهای حاج آقا و پرسشهای ما، حُر دیگری متولد شد. آن هم سیزده قرن پس از عاشورا،
حُرّی به نام شاهرخ ضرغام برای نهضت عاشورائی حضرت امام(ره)

هر شب در تهران تظاهرات بود. اعتصابات و درگیری‌ها همه‌چیز را به هم ریخته بود. از مشهد که بر گشتیم، شاهرخ برای نماز جماعت رفت مسجد. خیلی تعجب کردم. فردا شب هم برای نماز مسجد رفت. با چند تا از بچه‌های انقلابی آنجا آشنا شده بود. در همه تظاهرات‌ها شرکت می‌کرد. حضور شاهرخ با آن قد و هیکل، قوت قلبی برای دوستانش بود .
البته شاهرخ از قبل هم میانه خوبی با شاه و درباری‌ها نداشت. بارها دیده بودم که به شاه و خاندان سلطنت ناسزا میگفت.
ارادت شاهرخ به امام(ره) تا آنجا رسید که در همان ایام قبل از انقلاب سینه‌اش را خالکوبی کرده بود. روی آن هم نوشته بود: خمینی، فدایت شوم.
سفر به مشهد
کاباره را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد!
مادر با تعجب پرسید: مشهد! جدی می گی!
گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم.
باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم. در راه مشهد. مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم.
فردا صبح رسیدیم مشهد. مستقیم رفتیم حرم. شاهرخ سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح! بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح.
عصرهمان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته . رو به سمت گنبد. آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود.
خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد.
مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم.
خدایا منو ببخش! یا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم.
اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد.
دو روز بعد برگشتیم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد. همه خلافکاری های گذشته را رها کرد.
انقلاب
اوایل بهمن بود، با بچه های مسجد سوار بر موتورها شدیم. همه به دنبال شاهرخ حرکت کردیم. اطراف بلوار کشاورز رفتیم. جلوی یک رستوران ایستادیم، رستوران تعطیل بود و کسی آنجا نبود.
شاهرخ گفت: من می دونم اینجا کجاست. صاحبش یه یهودی صهیونیستِ که الان ترسیده و رفته اسرائیل، اینجا اسمش رستورانه اما خیلی از دخترای مسلمون همین جا بی آبرو شدند. پشت این سالن محل دانس و قمار و… است.
بعد سنگی را برداشت. محکم پرت کرد و شیشه ورودی را شکست. از یکی از بچه ها هم کوکتل مولوتوف را گرفت و به داخل پرت کرد. بعد هم سوار موتورها شدیم و سراغ کاباره ها رفتیم.
آن شب تا صبح بیشتر کاباره ها و دانسینگ های تهران را آتش زدیم.
در همان ایام پیروزی انقلاب شاهد بودم که شاهرخ خیلی تغییر کرده، نمازش را اول وقت و در مسجد می خواند، رفقایش هم تغییر کرده بود.
نیمه های شب بود. دیدم وارد خانه شد. لباسهایش خونی بود. مادر باعصبانیت رفت جلو و گفت: معلوم هست کجائی، آخه تا کی می خوای با مامورها درگیر بشی، این کارها به تو چه ربطی داره. یکدفعه می گیرن و اعدامت می کنن پسر!
نشست روی پله ورودی و گفت: اتفاقاً خیلی ربط داره، ما از طرف خدا مسئولیم! ما با کسی درگیر شدیم که جلوی قرآن و اسلام ایستاده، بعد به ما گفت: شما ایمانتون ضعیفه، شما یا به خاطر بهشت، یا ترس از جهنم نماز می خونی، اما راه درست اینه که همه کارهات برای خدا باشه!!
مادرگفت: به به، داری ما رو نصیحت می کنی، این حرفای قشنگ و از کجا یاد گرفتی!؟ خودش هم خنده اش گرفته بود. گفت: حاج آقا تو مسجد می گفت.
بهمن ماه 1357
در روزهای بهمن ماه شور و حال انقلابی مردم بیشتر شده بود. شاهرخ با انسانی که تا چند ماه قبل می شناختیم بسیار متفاوت شده بود. هر شب مسجد بود. ماشین پیکانش را فروخت و خرج بچه های مسجد و هزینه های انقلاب کرد!
شب بود که آقای طالقانی(رئیس سابق فدراسیون کشتی) با شاهرخ تماس گرفت. ایشان وقتی فهمید که شاهرخ، به نیروهای انقلابی پیوسته بسیار خوشحال شد. بعد هم گفت:
آقای خمینی تا چند روز دیگر بر می گردند. برای گروه انتظامات به شما و دوستانتان احتیاج داریم.
روز دوازدهم بهمن شاهرخ و اعضای گروه مسجد، به عنوان انتظامات در جلوی درب فرودگاه مستقر شده بودند، با خبر ورود هواپیمای امام(ره) شاهرخ از بچه ها جدا شد. به سرعت داخل فرودگاه رفت. عشق به حضرت امام او را به سالن محل حضور ایشان رساند.
لحظاتی بعد حضرت امام وارد سالن فرودگاه شد، اشک تمام چهره شاهرخ را گرفته بود. شاهرخ، آنقدر به دنبال امام رفت تا بالاخره از نزدیک ایشان را ملاقات کرد و توانست دست حضرت امام را ببوسد. آنروز با بچه ها تا بهشت زهرا(س)رفتیم در ایام دهه فجر شاهرخ را کمتر می دیدیم. بیشتر به دنبال مسائل انقلاب بود.
روز بیست و دو بهمن دیدم سوار بر یک جیپ نظامی جلوی مسجد آمد. یک اسلحه و یک قبضه کلت همراهش بود. شور و حال عجیبی داشت. هر روز برای دیدار امام به مدرسه رفاه می رفت.
استدلال شاهرخ برای اثبات ولایت فقیه
چند نفر از رفقای قبل از انقلاب را جذب کمیته کرده بود.آخر شب جلوی مسجد مشغول صحبت بودند. یکی از آنها پرسید: شاهرخ، این که می گن همه باید مطیع امام باشن، یا همین ولایت فقیه، تو اینو قبول داری!؟ آخه مگه می شه یه پیرمردِ هشتاد ساله کشور رو اداره کنه!؟
شاهرخ کمی فکر کرد و با همان زبان عامیانه خودش گفت: ببین، ما قبل از انقلاب هر جا می رفتیم، هر کاری می خواستیم بکنیم، چون من رو قبول داشتید، روی حرف من حرفی نمی زدید، درسته؟آنها هم با تکان دادن سر تائید کردند.
بعد ادامه داد: هر جائی احتیاج داره یه نفر حرف آخر رو بزنه، کسی هم روی حرف اون حرفی نزنه. حالا این حرف آخر رو، تو مملکت ما کسی می زنه که عالم دینِ، بنده واقعی خداست، خدا هم پشت و پناه ایشونه.
بعد مکثی کرد و گفت: به نظرت، غیر از خدا کسی می تونست شاه رو از مملکت بیرون کنه، پس همین نشون می ده که پشتیبان ولایت فقیه خداست.
ما هم باید به دنبال امام عزیزمون باشیم. در ثانی ولی فقیه کار اجرائی نمی کنه بلکه بیشتر نظارت می کنه .
این استدلال های او هر چند ساده و با بیان خاص خودش بود. اما همه آنها قبول کردند.
چند روزی از پیروزی انقلاب گذشت. شاهرخ نشسته بود مقابل تلویزیون، سخنرانی حضرت امام در حال پخش بود. داشتم از کنارش رد می شدم که یکدفعه دیدم اشک تمام صورتش را پر کرده. باتعجب گفتم: شاهرخ، داری گریه می کنی!؟ با دست اشکهایش را پاک کرد
و گفت: امام، بزرگترین لطف خدا در حق ماست.
ما حالا حالاها مونده که بفهمیم رهبر خوب چه نعمت بزرگیه، من که حاضرم جُونم رو برای این آقا فدا کنم.
کمیته
شاهرخ عضو کمیته ناحیه پنج شد. هر شب با موتور بزرگ و چهار سیلندر خودش گشت زنی می کرد. بعضی مواقع هم با ماشین جیپ خودش گشت می زد. جالب بود که مرتب ماشین او عوض می شد. بعدها فهمیدیم که نگهبان پادگان خیلی از شاهرخ حساب می بره. برای همین شاهرخ چند روز یکبار ماشین خودش رو عوض می کرد!

گنبد سال 1358- دستگیری یکی از سران منافقین توسط شاهرخ

ازدواج
شهریور پنجاه ونه آمد تهران. مادر خیلی خوشحال بود. بعد از ماهها فرزندش را می دید. یک روز بی مقدمه گفت: مادر، تا کی می خوای دنبال کار انقلاب باشی، سن تو رفته بالای سی سال نمی خوای ازدواج کنی؟! شاهرخ خندید و گفت:
چرا، یه تصمیم هائی دارم. یکی از پرستارهای انقلابی و مومن هست که دوستان معرفی کردند. اسمش فریده خانم و آدرسش هم اینجاست. بعد برگه ای را داد به مادر و گفت: آخر هفته می ریم برای خواستگاری، خیلی خوشحال شدیم. دنبال خرید لباس و… بودیم.
ظهر روز دوشنبه سی ویکم شهریور جنگ شروع شد.
شاهرخ گفت: فعلاً صبر کنید تا تکلیف جنگ روشن بشه .
شروع جنگ
ظهر روز سی و یکم بود. با بمباران فرودگاههای کشور جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد. همه بچه ها مانده بودند که چه کار کنند. این بار فقط درگیری با گروهک ها یا حمله به یک شهر نبود، بلکه بیش از هزار کیلومتر مرز خاکی ما مورد حمله قرار گرفته بود.
شب در جمع بچه ها در مسجد نشسته بودیم. یکی از بچه ها از در وارد شد و شاهرخ را صدا کرد. نامه ای را به او داد و گفت: از طرف دفتر وزارت دفاع ارسال شده از سوی دکتر چمران برای تمام نیروهائی که در کردستان حضور داشتند این نامه ارسال شده بود. تقاضای حضور در مناطق جنگی را داشت.
شاهرخ به سراغ تمامی رفقای قدیم و جدید رفت. صبح روز یازدهم مهر با دو دستگاه اتوبوس و حدود هفتاد نفر نیرو راهی جنوب شدیم. وقتی وارد اهواز شدیم همه چیز به هم ریخته بود. آوارگان زیادی به داخل شهر آمده بودند.
رزمندگان هم از شهرهای مختلف می آمدند و… همه به سراغ استانداری و محل استقرار دکتر چمران می رفتند. سه روز در اهواز ماندیم. دکتر چمران برای نیروها صحبت کرد. به همراه ایشان برای انجام عملیات راهی منطقه سوسنگرد شدیم.
کله پاچه
مرتب می گفت: من نمی دونم، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی! گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذاهم درست پیدا نمی شه چه برسه به کله پاچه!؟
بالاخره با کمک یکی از آشپزها کله پاچه فراهم شد. گذاشتم داخل یک قابلمه، بعد هم بردم مقرّ شاهرخ ونیروهاش. فکر کردم قصد خوشگذرانی وخوردن کله پاچه دارند. اما شاهرخ رفت سراغ چهار اسیری که صبح همان روز گرفته بودند. آنها را آورد و روی زمین نشاند. یکی از بچه های عرب را هم برای ترجمه آورد. بعد شروع به صحبت کرد:
خبر دارید دیروز فرمانده یکی از گروهان های شما اسیر شد. اسرای عراقی با علامت سر تائید کردند. بعد ادامه داد: شما متجاوزید. شما به ایران حمله کردید. ما هر اسیری را بگیریم می کُشیم ومی خوریم!!
مترجم هم خیلی تعجب کرده بود. اما سریع ترجمه می کرد. هر چهار اسیر عراقی ترسیده بودند و گریه می کردند. من و چند نفر دیگر از دور نگاه می کردیم و می خندیدیم.
شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه کله پاچه رفت. بعد هم زبان کله را درآورد. جلوی اسرا آمد وگفت: فکر می کنید شوخی می کنم؟! این چیه!؟ جلوی صورت هر چهارنفرشان گرفت. ترس سربازان عراقی بیشتر شده بود. مرتب ناله می کردند. شاهرخ ادامه داد: این زبان فرمانده شماست!! زبان،می فهمید؛زبان!!
زبان خودش را هم بیرون آورد و نشانشان داد. بعد بدون مقدمه گفت: شما باید بخوریدش!
من و بچه های دیگه مرده بودیم ازخنده ،برای همین رفتیم پشت سنگر.
شاهرخ می خواست به زور زبان را به خورد آنها بدهد. وقتی حسابی ترسیدند خودش آن را خورد! بعد رفته بود سراغ چشم کله وحسابی آنها را ترسانده بود.
ساعتی بعد درکمال تعجب هر چهار اسیر عراقی را آزاد کرد. البته یکی از آنهاکه افسر بعثی بود را بیشتر اذیت کرد.بعد هم بقیه کله پاچه را داغ کردند و با رفقا تا آخرش را خوردند.
آخر شب دیدم تنها درگوشه ای نشسته. رفتم وکنارش نشستم. بعد پرسیدم :
آقا شاهرخ یک سوال دارم؛ این کله پاچه، ترسوندن عراقی ها،آزاد کردنشون!؟ برای چی این کارها رو کردی؟!
شاهرخ خنده تلخی کرد. بعد از چند لحظه سکوت گفت: ببین یک ماه ونیم از جنگ گذشته، دشمن هم ازما نمی ترسه، می دونه ما قدرت نظامی نداریم. نیروی نفوذی دشمن هم خیلی زیاده. چند روز پیش اسرای عراقی را فرستادیم عقب، جالب این بود که نیروهای نفوذی دشمن اسرا رو ازما تحویل گرفتند. بعدهم اونها رو آزاد کردند. ما باید یه ترسی تو دل نیروهای دشمن می انداختیم. اونها نباید جرات حمله پیدا کنند. مطمئن باش قضیه کله پاچه خیلی سریع بین نیروهای دشمن پخش می شه!__
اسیر
آخر شب بود. شاهرخ مرا صدا کرد وگفت: امشب برای شناسائی می ریم جاده ابوشانک. در میان نیروهای دشمن به یکی از روستاها رسیدیم. دو افسر عراقی داخل سنگر نشسته بودند. یکدفعه دیدم سرنیزه اش را برداشت و رفت سمت آنها، با تعجب گفتم: شاهرخ چیکار می کنی!!
گفت: هیچی، فقط نگاه کن! مطمئن شد کسی آن اطراف نیست. خوب به آنها نزدیک شد. هر دوی آنها را به اسارت درآورد. کمی از روستا دور شدیم.
شاهرخ گفت: اسیر گرفتن بی فایده است. باید اینها رو بترسونیم. بعد چاقوئی برداشت. لاله گوش آنها را برید و گذاشت کف دستشان و گفت: برید خونتون!!
مات و مبهوت به شاهرخ نگاه می کردم. برگشت به سمت من و گفت: اینها افسرای بعثی بودند. کار دیگه ای به ذهنم نرسید!
شبهای بعد هم این کار را تکرار کرد. اگر می دید اسیر، فرمانده یا افسر بعثی است قسمت نرم گوشش را می برید و رهایشان می کرد. این کار او دشمن را عجیب به وحشت انداخته بود تا اینکه
از فرماندهی اعلام شد: نیروهای دشمن از یکی از روستاها عقب نشینی کردند. قرار شد من به همراه شاهرخ جهت شناسائی به آنجا برویم. معمولاً هم شاهرخ بدون سلاح به شناسائی می رفت و با سلاح برمی گشت!!
ساعت شش صبح و هوا روشن بود. کسی هم درآنجا ندیدیم. در حین شناسائی و در میان خانه های مخروبه روستا یک دستشوئی بود که نیروهای محلی قبلاً با چوب و حلبی ساخته بودند.
شاهرخ گفت: من نمی تونم تحمل کنم. می رم دستشوئی!! گفتم: اینجا خیلی خطرناکه مواظب باش. من هم رفتم پشت یک دیوار و سنگر گرفتم. داشتم به اطراف نگاه می کردم. یکدفعه دیدم یک سرباز عراقی، اسلحه به دست به سمت ما می آید. از بی خیالی او فهمیدم که متوجه ما نشده. او مستقیم به محل دستشوئی نزدیک می شد. می خواستم به شاهرخ خبر بدهم اما نمی شد.
کسی همراهش نبود. از نگاه های متعجب او فهمیدم راه را گم کرده. ضربان قلبم به شدت زیاد شده بود. اگر شاهرخ بیرون بیاید؟
سرباز عراقی به مقابل دستشوئی رسید. با تعجب به اطراف نگاه کرد. یکدفعه شاهرخ با ضربه لگد در را باز کرد و فریادکشید: وایسا!!
سرباز عراقی از ترس اسلحه اش را انداخت و فرار کرد. شاهرخ هم به دنبالش می دوید. از صدای او من هم ترسیده بودم. رفتم و اسلحه اش را برداشتم.
بالاخره شاهرخ او را گرفت و به سمت روستا برگشت.
سرباز عراقی همینطور که ناله و التماس می کرد می گفت: تو رو خدا منو نخور!!
کمی عربی بلد بودم. تعجب کردم و گفتم: چی داری می گی؟!
سرباز عراقی آرام که شد به شاهرخ اشاره کرد و گفت: فرماندهان ما قبلاً مشخصات این آقا را داده اند. به همه ما هم گفته اند: اگر اسیر او شوید شما را می خورد!! برای همین نیروهای ما از این منطقه و این آقا می ترسند.
خیلی خندیدیم. شاهرخ گفت: من اینهمه دنبالت دویدم و خسته شدم. اگه می خوای نخورمت باید منو تا سنگر نیروهامون کول کنی!
سرباز عراقی هم شاهرخ را کول کرد و حرکت کردیم. چند قدم که رفتیم گفتم: شاهرخ، گناه داره تو صد و سی کیلو هستی این بیچاره الان می میره.
شاهرخ هم پائین آمد و بعد از چند دقیقه به سنگر نیروهای خودی رسیدیم و اسیر را تحویل دادیم.
شب بعد، سید مجتبی همه فرماندهان گروه های زیر مجموعه فدائیان اسلام را جمع کرد و گفت: برای گروههای خودتان، اسم انتخاب کنید و به نیروهایتان کارت شناسائی بدهید.
شیران درنده، عقابان آتشین، اینها نام گروه های چریکی بود. شاهرخ هم نام گروهش را گذاشت: آدمخوارها!! سید پرسید: این چه اسمیه؟! شاهرخ هم ماجرای کله پاچه واسیر عراقی را با خنده برای بچه ها تعریف کرد.

سیدمجتبی هاشمی امام جماعت، شاهرخ در سمت راست و شهید زنهاری در کنار او، در حال نماز بر پیکر شهید یزدانی

آدم خوارها
سید مجتبی هاشمی فرماندهی بسیار خوش برخورد بود. بسیاری از کسانی که از مراکز دیگر رانده شده بودند، جذب سید می شدند. سید هم از میان آنها رزمندگانی شجاع تربیت می کرد . سید با شناختی که از شاهرخ داشت. بیشتر این افراد را به گروه او یعنی “آدم خوارها” می فرستاد و از هر کس به میزان توانائیش استفاده می کرد.
در آبادان شخصی بود که به مجید گاوی مشهور بود. می گفتند گنده لات اینجا بوده. تمام بدنش جای چاقو و شکستگی بود. هرجا می رفت، یک کیف سامسونت پر از انواع کارد و چاقو همراهش بود. می خواست با عراقی ها بجنگد اما هیچکدام از واحدهای نظامی او را نپذیرفتند تا اینکه سید او را تحویل شاهرخ داد.
شاهرخ هم در مقابل این افراد مثل خودشان رفتار می کرد. کمی به چهره مجید نگاه کرد. با همان زبان عامیانه گفت: ببینم، می گن یه روزی گنده لات آبادان بودی. می گن خیلی هم جیگر داری، درسته!؟ بعد مکثی کرد و گفت:
اما امشب معلوم می شه، با هم می ریم جلو ببینم چیکاره ای!
شب از مواضع نیروهای خودی عبور کردیم. به سنگرهای عراقی ها نزدیک شدیم. شاهرخ مجید را صدا کرد و گفت: میری تو سنگراشون، یه افسر عراقی رو می کشی و اسلحه اش رو می یاری. اگه دیدم دل و جرات داری می یارمت تو گروه خودم.
مجید یه چاقو از تو کیفش برداشت و حرکت کرد. دو ساعت گذشت و خبری از مجید نشد. به شاهرخ گفتم: این پسر دفعه اولش بود. نباید می فرستادیش جلو، هنوز حرفم تمام نشده بود که در تاریکی شب احساس کردم کسی به سمت ما می آید. اسلحه ام را برداشتم. یکدفعه مجید داد زد: نزن منم مجید!
پرید داخل سنگر و گفت: بفرمائید این هم اسلحه، شاهرخ نگاهش کرد و با حالت تمسخرگفت: بچه، اینو از کجا دزدیدی!؟
مجید یکدفعه دستش رو داخل کوله پشتی و چیزی شبیه توپ را آورد جلو ، در تاریکی شب سرم را جلو آوردم. یکدفعه داد زدم: وای!! با دست جلوی دهانم را گرفتم، سر بریده یک عراقی در دستان مجید بود. شاهرخ که خیلی عادی به مجید نگاه می کرد گفت: سر کدوم سرباز بدبخت رو بریدی ؟
مجید که عصبانی شده بود گفت: به خدا سرباز نبود، بیا این هم درجه هاش،از رو دوشش کَندم. بعد هم تکه پارچه ای که نشانه درجه بود را به ما داد.
شاهرخ سری به علامت تائید تکان داد و گفت: حالا شد، تو دیگه نیروی ما هستی. مجید فردا به آبادان رفت و چند نفر دیگر از رفقایش را آورد. مصطفی ریش، حسین کره ای، علی تریاکی و… هر کدامشان ماجراهائی داشتند، اما جالب بود که همه این نیروها مدیریت شاهرخ را قبول کرده بودند و روی حرف او حرفی نمی زدند.
مثلاً علی تریاکی اصالتاً همدانی بود. قبل از انقلاب هم دانشجو بود و به زبان انگلیسی مسلط بود. با توافق سید یکی از اتاقهای هتل را داروخانه کردیم و علی مسئول آنجا شد. شاهرخ هم اسمش را گذاشت؛ علی دکتر!! علی بعدها مواد را ترک کرد و به یکی از رزمندگان خوب و شجاع تبدیل شد. علی در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.
شخص دیگری بود که برای دزدی از خانه های مردم راهی خرمشهر شده بود. او بعد از مدتی با سید آشنا می شود و چون مکانی برای تامین غذا نداشت به سراغ سید می آید. رفاقت او با سید به جائی رسید که همه کارهای گذشته را کنار گذاشت. او به یکی از رزمنده های خوب گروه شاهرخ تبدیل شد.

در گروه پنجاه نفره ما همه تیپ آدمی حضور داشتند، از بچه های لات تهران و آبادان و… تا افراد تحصیل کرد های مثل اصغر شعل هور که فارغ التحصیل از آمریکابود.
از افراد بی نمازی که در همان گروه نمازخوان شدند تا افراد نمازشب خوان.
اکثر نیروهائی هم که جذب گروه فدائیان اسلام می شدند علاقمند پیوستن به گروه شاهرخ بودند. وقتی شاهرخ در مقر بود و برای نمازجماعت می رفت همه بچه ها به دنبالش بودند. آن ایام سید مجتبی امام جماعت ما بود. دعای توسل و دعای کمیل را از حفظ برای ما می خواند و حال معنوی خوبی داشت. در شرایطی که کسی به معنویت نیروها اهمیت نمی داد، سید به دنبال این فعالیتها بود و خوب نتیجه می گرفت.
یادگذشته
دومین روز حضور من در جبهه بود. تا ظهر در مقر بچه ها در هتل کاروانسرا بودم. پسرکی حدود پانزده سال همیشه همراه شاهرخ بود. مثل فرزندی که همواره با پدر است.
تعجب من از رفتار آنها وقتی بیشتر شد که گفتند: این پسر، رضا فرزند شاهرخ است!! اما من که برادرش بودم خبر نداشتم.
عصر بود که دیدم شاهرخ در گوشه ای تنها نشسته. رفتم و در کنارش نشستم.
بی مقدمه و با تعجب گفتم: این آقا رضا پسر شماست!؟
خندید و گفت: نه، مادرش اون رو به من سپرده. گفته مثل پسر خودت مواظب رضا باش.
گفتم: مادرش دیگه کیه؟!
گفت: مهین، همون خانمی که تو کاباره بود. آخرین باری که براش خرجی بردم گفت: رضا خیلی دوست داره بره جبهه. من هم آوردمش اینجا!
ماجرای مهین را می دانستم. برای همین دیگر حرفی نزدم.
چند نفری از رفقا آمدند و کنار ما نشستند. صحبت از گذشته و قبل از انقلاب شد. شاهرخ خیلی تو فکر رفته بود. بعد هم باآرامی گفت: مهربونی اوستا کریم رو می بینید! من یه زمانی آخرای شب با رفقا می رفتم میدون شوش. جلوی کامیونها رو می گرفتیم. اونها رو تهدید می کردیم. ازشون باج سبیل و حق حساب می گرفتیم. بعد می رفتیم با اون پولها زهرماری می خریدیم و می خوردیم.
زندگی ما توی لجن بود. اما خدا دست ما رو گرفت. امام خمینی رو فرستاد تا ما رو آدم کنه. البته بعداً هر چی پول در آوردم به جای اون پولها صدقه دادم.
بعد حرف از کمیته و روزهای اول انقلاب شد. شاهرخ گفت: گذشته من اینقدر خراب بود که روزهای اول توی کمیته برای من مامور گذاشته بودند! فکر می کردند که من نفوذی ساواکی ها هستم!
همه ساکت بودند و به حرفهای شاهرخ گوش می کردند. بعد با هم حرکت کردیم و رفتیم برای نمازجماعت. شاهرخ به یکی از بچه ها گفت: برو نگهبان سنگر خواهرها رو عوض کن.
با تعجب پرسیدم: مگه شما رزمنده زن هم دارید؟! گفت: آره چند تا خانم از اهالی خرمشهر هستند که با ما به آبادان آمدند. برای اینکه مشکلی پیش نیاد برای سنگر آنها نگهبان گذاشتیم.
مثل پادشاه های قدیم
شب بود که با شاهرخ به دیدن سید مجتبی هاشمی رفتیم. بیشتر مسئولین گروه ها هم نشسته بودند. سید چند روز قبل اعلام کرده بود: برادر ضرغام معاون بنده در گروه فدائیان اسلام است.
سید قبل از شروع جلسه گفت: آقا شاهرخ، اگه امکان داره اسم گروهت رو عوض کن. اسم آدم خوارها برازنده شما و گروهت نیست!
بعد از کمی صحبت، اسم گروه به پیشرو تغییر یافت. سید ادامه داد: رفقا، سعی کنید با اسیر رفتار خوبی داشته باشید. مولای ما امیرالمومنین(ع)سفارش کرده اند که، با اسیر رفتار اسلامی داشته باشید. اما متاسفانه بعضی از رفقا فراموش می کنند. همه فهمیدند منظور سید، کارهای شاهرخِ، خودش هم خنده اش گرفت. سید و بقیه بچه ها هم خندیدند.
سید با خنده زد سر شانه شاهرخ و گفت: خودت بگو دیشب چیکار کردی؟!
شاهرخ هم خندید و گفت: با چند تا بچه ها رفته بودیم شناسائی، بعد هم کمین گذاشتیم و چهار تا عراقی رو اسیر گرفتیم. تو مسیر برگشت، پای من خورد به سنگ و حسابی درد گرفت. کمی جلوتر یه در آهنی پیدا کردیم. من نشستم وسط در و اسرای عراقی چهار طرفش را بلند کردند. مثل پادشاه های قدیم شده بودیم. نمی دونید چقدر حال می داد!
وقتی به نیروهای خودی رسیدیم دیدم سید داره با عصبانیت نگاهم می کنه، من هم سریع پیاده شدم و گفتم: آقا سید، اینها اومده بودند ما رو بکشن، ما فقط ازشون سواری گرفتیم. اما دیگه تکرار نمی شه.
دیدار با آیت الله خامنه ای
بیست و چهارم آبان بود. مقام معظم رهبری که در آن زمان امام جمعه تهران بود به آبادان آمدند. بعد هم به جمع نیروهای فدائیان اسلام تشریف آوردند. مسئولین دیگر هم قبلاً برای بازدید آمده بودند. اما این بار تفاوت داشت.
شاهرخ همه بچه ها را جمع کرد و به دیدن آقا آمد. فیلم دیدار ایشان هنوز موجود است. همه گرد وجود ایشان حلقه زده بودند. صحبتهای ایشان قوت قلبی برای تمام بچه ها بود.
جایزه عراق برای سر شاهرخ
در آبادان بودم. به دیدن دوستم در یکی از مقرها رفتم. کار او به دست آوردن اخبار مهم از رادیو تلویزیون عراق بود. این خبرها را هم به سید و فرمانده ها می داد ، تا مرا دید گفت: یازده هزار دینار چقدر می شه!؟ با تعجب گفتم: نمی دونم، چطور مگه!؟
گفت: الان عراقی ها در مورد شاهرخ صحبت می کردند! با تعجب گفتم :شاهرخ خودمون! فرمانده گروه پیشرو؟!
گفت: آره حسابی هم بهش فحش دادند. انگار خیلی ازش ترسیده اند.
گوینده عراقی می گفت: این آدم شبیه غول می مونه. اون آدمخواره هر کی سر این جلاد رو بیاره یازده هزار دینار جایزه می گیره!!
دوستم ادامه داد: تو خرمشهر که بودیم برای سر شهید شیخ شریف جایزه گذاشته بودند. حالا هم برای شاهرخ، بهش بگو بیشتر مراقب باشه.
روزهای پایانی
سه روز تا شروع عملیات مانده بود. شب جمعه برای دعای کمیل به مقر نیروها در هتل آمدیم. شاهرخ، همه نیروهایش را آورده بود. رفتار او خیلی عجیب شده. وقتی سید دعای کمیل را می خواند شاهرخ در گوشه ای نشسته بود.از شدت گریه شانه هایش می لرزید!
با دیدن او ناخوداگاه گریه ام گرفت. سرش پائین و دستانش به سمت آسمان بود. مرتب می گفت: الهی العفو…
سید خیلی سوزناک می خواند. آخر دعا گفت: عملیات نزدیکه، خدایا اگه ما لیاقت داریم ما رو پاک کن و شهادت رو نصیبمان کن. بعد گفت: دوستان شهادت نصیب کسی می شه که از بقیه پاکتر باشه. برگشم به سمت عقب شاهرخ سرش را به سجده گذاشته بود و بلند بلند گریه می کرد!
صبح فردا، یکی از خبرنگاران تلویزیون به میان نیروها آمد و با همه بچه ها مصاحبه کرد. این فیلم چندین بار از صدا وسیما پخش شده. وقتی دوربین در مقابل شاهرخ قرارگرفت چند دقیقه ای صحبت کرد. در پایان وقتی خبرنگار از او پرسید: چه آرزوئی داری؟ بدون مکث گفت: پیروزی نهائی برای رزمندگان اسلام و شهادت برای خودم!!
حالات قبل از شهادت
عصر روز یکشنبه شانزدهم آذر پنجاه ونه بود. سید مجتبی همه بچه ها را در سالن هتل جمع کرد. تقریباً دویست وپنجاه نفر بودیم. ابتدا آیاتی از سوره فتح را خواند. سپس در مورد عملیات جدید صحبت کرد:
برادرها، امشب با یاری خدا برای آزادسازی دشت و روستاهای اشغال شده در شمال شرق آبادان حرکت می کنیم. استعداد نیروی ما نزدیک به یک گردان است. اما دشمن چند برابر ما نیرو و تجهیزات مستقر کرده. ولی رزمندگان ما ثابت کرده اند که قدرت ایمان بر همه سلاح های دشمن برتری دارد . . .
. . . همه سوار بر کامیونها تا روستای سادات و سپس تا سنگرهای آماده شده رفتیم. بعد از آن پیاده شدیم و به یک ستون حرکت کردیم.
آقا سید مجتبی جلوتر از همه بود. من و یکی از رفقا هم در کنارش بودم.
شاهرخ هم کمی عقبتر از ما در حرکت بود. بقیه هم پشت سر ما بودند. در راه یکی از بچه ها جلو آمد و با آقا سید شروع به صحبت کرد. بعد هم گفت:
دقت کردید، شاهرخ خیلی تغییر کرده! سید با تعجب پرسید: چطور؟!
گفت: همیشه لباسهای گلی و کثیف داشت. موهاش به هم ریخته بود. مرتب هم با بچه ها شوخی می کرد و می خندید اما حالا!
سید هم برگشت و نگاهش کرد. در تاریکی هم مشخص بود. سر به زیر شده بود و ذکر می گفت. حمام رفته بود و لباس نو پوشیده بود. موها را هم مرتب کرده بود.
سید برای لحظاتی در چهره شاهرخ خیره شد. بعد هم گفت: از شاهرخ حلالیت بطلبید، این چهره نشون می ده که آسمونی شده. مطمئن باشید که شهید می شه!
شهادت
ساعت نه صبح بود. تانکهای دشمن مرتب شلیک می کردند و جلو می آمدند. از سنگر کناری ما یکی از بچه ها بلند شد و اولین گلوله آرپی جی را شلیک کرد. گلوله از کنار تانک رد شد. بلافاصله تانک دشمن شلیک کرد و سنگر را منهدم کرد.
تانکهائی که از روبرو می آمدند بسیار نزدیک شده بودند. شاهرخ هم اولین گلوله را شلیک کرد. بلافاصله جای خودمان را عوض کردیم. آنها بی امان شلیک می کردند. شاهرخ گلوله دوم را زد. گلوله به تانک اصابت کرد و با صدای مهیبی تانک منفجر شد.
تیربار روی تانک ها مرتب شلیک می کردند. ما هنوز در کنار نفربر در درون خاکریز بودیم. فاصله تانکها با ما کمتر از صدمتر بود. شاهرخ پرسید: نارنجک داری؟ گفتم: آره چطور مگه! گفت: نفربر رو منفجر کن. نباید دست عراقیا بیفته .
بعد گفت: تو اون سنگر گلوله آرپی جی هست برو بیار. بعد هم آماده شلیک آخرین گلوله شد. شاهرخ از جا بلند شد و روی خاکریز رفت. من هم دویدم و دو گلوله آرپی جی پیدا کردم. هنوز گلوله آخر را شلیک نکرده بود که صدائی شنیدم.
یکدفعه به سمت شاهرخ برگشتم. چیزی که می دیدم باورکردنی نبود. گلوله ها را انداختم و دویدم. شاهرخ آرام و آسوده بر دامنه خاکریز افتاده بود. گوئی سالهاست که به خواب رفته. بر روی سینه اش حفره ائی ایجاد شده بود. خون با شدت از آنجا بیرون می زد! گلوله تیربار تانک دقیقاً به سینه اش اصابت کرده بود ، رنگ از چهره ام پریده بود. مات و مبهوت نگاهش می کردم. زبانم بند آمده بود. کنارش نشستم. داد می زدم و صدایش می کردم. اما هیچ عکس العملی نشان نمی داد. تانکها به من خیلی نزدیک شده بودند. صدای انفجارها و بوی باروت همه جا را گرفته بود. نمی دانستم چه کنم. نه می توانستم او را به عقب منتقل کنم نه توان جنگیدن داشتم.
اسلحه ام را برداشتم تا به سمت عقب حرکت کنم. همین که برگشتم دیدم یک سرباز عراقی کنار نفربر ایستاده! نفهمیدم از کجا آمده بود. اسلحه را به سمتش گرفتم و سریع تسلیم شد. گفتم: حرکت کن. یک نارنجک داخل نفربر انداختم. بعد هم از میان شیارها به سمت خاکریز خودی حرکت کردیم.
صد متر عقبتر یک خاکریز کوچک بود. سریع پشت آن رفتیم. برگشتم تا برای آخرین بار شاهرخ راببینم. با تعجب دیدم چندین عراقی بالای سر او رسیده اند. آنها مرتب فریاد می زدند و دوستانشان را صدا می کردند. بعد هم در کنار پیکر او از خوشحالی هلهله می کردند.
دستان اسیر را بستم. با هم شروع به دویدن کردیم. در راه هر چه اسلحه جامانده بود روی دوش اسیر می ریختم! در راه یک نارنجک انداز پیدا کردم . داخل آن یک گلوله بود. برداشتم و سریع حرکت کردیم. هنوز به نیروهای خودی نرسیده بودیم. لحظه ای از فکر شاهرخ جدا نمی شدم.
یکدفعه سر وکله یک هلی کوپتر عراقی پیدا شد! همین را کم داشتیم. در داخل چاله ای سنگر گرفتیم. هلی کوپتر بالای سر ما آمد و به سمت خاکریز نیروهای ما شلیک می کرد. نمی توانستم حرکتی انجام دهم. ارتفاع هلی کوپتر خیلی پائین بود و درب آن باز بود. حتی پوکه های آن روی سر ما می ریخت فکری به ذهنم رسید.
نارنجک انداز را برداشتم. با دقت هدفگیری کردم و گلوله را شلیک کردم باور کردنی نبود. گلوله دقیقاً به داخل هلی کوپتر رفت. بعد هم تکان شدیدی خورد و به سمت پائین آمد. دو خلبان دشمن بیرون پریدند. آنها را به رگبار بستم. هر دو خلبان را به هلاکت رساندم . دست اسیر را گرفتم و با قدرت تمام به سمت خاکریز دویدیم. دقایقی بعد به خاکریز نیروهای خودی رسیدیم. از بچه ها سراغ آقاسید (مجتبی هاشمی) را گرفتم. گفتند:
مجروح شده گلوله تیربار دشمن به دستش خورده و استخوان دستش را خُرد کرده ، اسیر را تحویل یکی از فرمانده ها دادم. به هیچیک از بچه ها از شاهرخ حرفی نزدم. بغض گلویم را گرفته بود. عصر بود که به مقر برگشتیم.
گمنامی
نیروی کمکی نیامد. توپخانه هم حمایت نکرد. همه نیروها به عقب آمدند . شب بود که به هتل رسیدیم. آقاسید را دیدم. درد شدیدی داشت. اما تا مرا دید با لبخندی بر لب گفت: خسته نباشی دلاور، بعد مکثی کرد و با تعجب گفت :
شاهرخ کو!؟
بچه ها هم در کنار ما جمع شده بودند. نفس عمیقی کشیدم و چیزی نگفتم . قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد. سید منتظر جواب بود. این را از چهره نگرانش می فهمیدم ، کسی باور نمی کرد که شاهرخ دیگر در بین ما نباشد. خیلی از بچه ها بلند بلند گریه می کردند. سید را هم برای مداوا فرستادیم بیمارستان .
روز بعد یکی از دوستانم که رادیو تلویزیون عراق را زیر نظر داشت سراغ من آمد. نگران و با تعجب گفت: شاهرخ شهید شده؟
گفتم: چطور مگه؟! گفت: الان عراقی ها تصویر جنازه یک شهید رو پخش کردند. بدنش پر از تیر و ترکش و غرق در خون بود. سربازای عراقی هم در کنار پیکرش از خوشحالی هلهله می کردند. گوینده عراقی هم می گفت: ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم!
اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم. اوشهید شده بود. شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند. همه گذشته اش را. می خواست چیزی از او نماند. نه اسم. نه شهرت نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر ، اما یاد او زنده است. یاد او نه فقط در دل دوستان بلکه در قلوب تمامی ایرانیان زنده است. او مزار دارد. مزار او به وسعت همه خاک های سرزمین ایران است.
او مرد میدان عمل بود او سرباز اسلام بود. او مرید امام بود. شاهرخ مطیع بی چون و چرای ولایت بود و اینان تا ابد زنده اند.

روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد دماوند

موضوعات: زندگی نامه شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام  لینک ثابت
 [ 07:43:00 ب.ظ ]





سخنان ارزنده 

بر عیب خود بینا باش و عیب كسان مگوی.
در جواب تعجیل منما، ناپرسیده مگوی و دل را بازیچه ی دیو مساز.
تا به محاسبه ی خود نپردازی در دیگران شروع مكن.
اندك خود را بهتر از بسیار مردم دان.
دوستی خدا را در كم آزاری دان.
سعادت دنیا و آخرت را در صحبت دانا شناس.
فخر به فقرا مفروش و با ایشان محبت كن.
به حكم خدا راضی باش.
كسی را به سخن رنجه مكن، مال را عاریت دان.
بدان كه هزار دوست كم است و یك دشمن بسیار.
از مردم نوكیسه وام مخواه.
مردم را در غیبت همانگوی، كه در روی توانی گفت.
حاجت برادران مومن را كاری بزرگ دان.
نیكویی خود را به منت بر زبان باز میار.
مردم را در بدی مدد مكن.
وفا از جوانمرد طلب كه جوانمرد چون دریا است و بخیل چون جوی، دراز دریا جوی نه از جوی.
دوستی او را شاید كه در وقت خشم بر تو ببخشاید.
در رعایت دلها بكوش.
دوست را در وقت خشم آزمای و مصاحب را در نیستی تجربه نمای.
به هر كجا كه باشی خدا را حاضر دان.
هر گاه به نماز ایستادی فكر كن آخرین نماز تواست.
چشم طمع از جان و مال و ناموس مردم بردار تا همه تو را دوست بدارند.
از عیبی كه در تو است دیگران را ملامت مكن، طاعت نكرده دعوی كرامت مكن.
كار تنها نه به روزه و نماز است، كار به شكستگی و نیاز است.
نماز كردن زیاد كار پیرزنان است، روزه داشتن صرفه جویی در نان است.
حج رفتن تماشای جهان است، نان دادن كار مردان است.
با اینهمه افضل عبادات نماز است، خاصه وقتی به عجز و نیاز است.
هر كه دانست كه خالق در حق تقصیر نكرد از بد پاك شد و هر كه دانست كه قسام قسمت روزی بد نكرد از حسد پاك شد.
سخن به جز راستی مگوی و راست را پنهان مكن البته به وقتش.
صحبت با خلق دردی است كه درمانش تنهایی است.
هر چند كه نفس طالب بقا است اما بقای جاویدان در فنا است.
زبانت را به دشنام عادت مده، به غم كسان شادی مكن، در جایگاه تهمت مرو.
هر كه از ملامت نترسد از او بگریز.
دنبال سرگرمی های ناروا مثل دود و مشروب و از این دست مرو كه زندگیت را به باد میدهی.
بیمار و نادان و مست را پند مده.
شغل اگر چه خرد باشد، به ناآزموده مفرمای.
دوستان را از عیب ایشان آگاه كن.
از دوست به جور و جفا كرانه مگیر.
چون به خانه كسان درآیی چشم را صیانت كن.
مردم را به معامله بیازمای آنگاه دوستی كن.
مردمان را به چرب زبانی مفریب.
با صاحبان دولت مناكحت مكن كه كم آیی.
بدان را طعنه مزن.
رعیت بی اطاعت را رعیت مدان.
در جهانگردی سلاح و سخاوت را مدار ساز.
به عیب خود بینا باش تا به جایی برسی.
مشورت با دشمن مكن و چون كردی از گفت او حذر كن.
خود را از معتمدان گردان تا همه به تو اعتماد كنند.
به زیارت مردگان و زندگان برو.
راحت را از رنج طلب، خلق را دوست دار و مال را دشمن.
در آن كوش تا زنده شوی و دست می جنبان تا كاهل نشوی و روزی از خدای تعالی دان تا كافر نشوی.
صحبت با خردمندان دار.
پای از گلیم خود دراز مكن.
به ظاهر كسی فریفته مشو.
از نیكان برادری گیر، از معصیت بگریز.
چون پیش بزرگان و هنرمندان بنشینی، همه گوش باش و چون سخن گویند تو خاموش باش.
سرمایه ی عمر را مغتنم شمار.
نادان را زنده مدان.
نفس خود را مراد مده كه بسیار خواهد.
خودشناسی را سرمایه ای بزرگ دان و از دشمن دوست روی حذر كن.
دشمنانت اگر چه حقیر باشند از آنان حذر كن.
از دشمن خانگی بسیار بترس.
با ناشناخته سفر مكن.
امانت نگهدار تا توانگر شوی.
نمام و دروغگو را به خود راه مده.
گمان مردمان را در حق خود خطا مكن.
عهد را در حالت سخط و غضب نیكو نگهدار.
وقت را هیچ بدل مشناس.
سود هر دو جهان را خاموشی دان.
مگو حرفی را كه عذر باید خواستن.
راست گوی و عیب مجوی، راست را به دروغ مانند مگوی.
نخست اندیشه كن آنگاه بگوی.
درویشان را ناامید باز مگردان.
صبور باش.
در هر کاری یاری از حق طلب.
در نیکوکاری ها بهانه جوی مباش.
منت بردار و منت منه، ناسپاس و بی منت را به خود راه مده.
نان همه کس مخور و نان بر همه کس بده.
با مردم فرومایه منشین.
بدترین عیب پر گفتن را دان.
بیاموز و بیاموزان.
کم گوی و کم خور و کم بخواب.
در سختیها صبر پیشه گیر.
بر شکسته و ریخته افسوس مخور.
آنچه در دست داری شادمان مباش و آنچه از دستت رفت دریغ مخور.
از آسمان سخن را بزرگتر دان.
عجل را در هیچ حالی فراموش مکن.
هر هدفی را وقتی به آن برسی وسیله می شود برای هدفی دیگر.
کسی را به خصومت و جنگ وعده مکن.
از فرمانبرداری نفس حذر کن.
مال را فدای تن کن.
دوست را به تواضع بنده کن، دشمن را به احسان و گذشت دوست کن.

بر زاهد جاهل اعتماد مکن.
در سخن جواب اندیش باش.
کسی را به افراط مگوی و مستای، اگر چه زیان افتد.
بنده ی حرص مباش، خفته ی غفلت مشو.
از گناه لاف مزن.
از داده ی خدا بخور تا کم نشود.
نفس را از برای مال پایمال مکن.
اگر صلح بر مراد برود جنگ مکن.
در سفر خوی از آن خوشتردار که در حضر داشتی.
خود را اسیر شهوت مساز.
از آن سودی که آخرش زیان باشد گرداگرد او مگرد.
برای اندک چیزی خود را بی قدر مکن.
با هیچ بدی همداستان مباش.
بلا را به صدقه و دعا دفع كن.
پیران كار دیده را حرمت دار.
از آموختن علم و پیشه عار مدار.

موضوعات: سخنان ارزنده  لینک ثابت
 [ 05:10:00 ب.ظ ]




روش سقراطی…


سقراط یکی از بزرگترین فلاسفه جهان است.او کاری کرد که معدود مردانی در تمام طول تاریخ قادر به آنجام آن بودند.او مسیر تفکر

انسان را عوض کرد و اکنون ،25 قرن بعد از مرگش،او به عنوان داناترین انسان عادی که بر افکار جهانیان تاثیرگذار بوده شناخته

می شود.روش او چه بود؟آیا او به مردم گفت که در اشتباهند؟

سقراط هرگز چنین نکرد او عاقل تر از ان بود که چنین کاری بکند.روش او که امروز به روش سقراطی معروف است، بر مبنای

دریافت پاسخ های مثبت استوار است.او سئوال های می پرسید که حریفش ناچار به موافقت با آنها باشد و آن قدر به دریافت جواب

های مثبت پی در پی ادامه می داد تابالاخره، فرد بدون این که خود متوجه باشد، به نتیجه ای می رسید که تا دقایقی قبل سرسختانه آن

را انکار کرده بود.

 

 

موضوعات: روش سقراطی...  لینک ثابت
 [ 05:08:00 ب.ظ ]




سخنی از جک فلک قهرمان گلف…


جگ فلک یکی از قهرمانان گلف می گوید:

پیش از برنده شدن باید باختن را یاد می گرفتم

و شکستهای خود را الگوی توفیق خود می ساختم.

موضوعات: سخنی از جک فلک قهرمان گلف...  لینک ثابت
 [ 05:05:00 ب.ظ ]




رازهای موفقیت اسکاول شین…


یکی از رازهای موفقیت اسکاول شین این بود:


که او فردی غیر رسمی،معمولی،مهربان و شوخ طبع بود.او هرگز


به دنبال این نبود که خود را شخصی رسمی ،ادیب و پر ابهت جلوه دهد.

موضوعات: رازهای موفقیت اسکاول شین...  لینک ثابت
 [ 05:04:00 ب.ظ ]




     سخنان بزرگان

 

این همه جابجایی در دنیا به دلیل آن است که هیچ کس در جای واقعی خود نیست.

فساد درباریان همیشه مهمترین عامل سقوط امپراطوریهاست.

توهینی بالاتر از این نیست که ما بر روی انسانها قیمت بگذاریم.

به خیانتکار مهلت ندهید چرا که دوباره خیانت خواهد کرد.

طراحی خداوند به گونه ای است که بدترین انسانها هم نمی توانند مطلقا بد باشند.

در کشتی سیاست کسی ناخداست که بتواند هر کسی را به کاری مشغول دارد.

اگر می خواهید کسی به شما خیانت نکند وانمود کنید بیش از حد به او اعتماد دارید.

هیچ قلبی نیست که نتوان با محبت آن را تسخیر کرد.

ضعیفترین افراد کسانی هستند که تاب دیدن موفقیتهای دیگران را ندارد.

سکوت و یا سخن گفتن هیچ کدام بر دیگری ارجحیت ندارد مهم تشخیص درست زمان ان است.

برای سنجش مغزها ببینید انها به چه چیزی مشغول هستند.

بدترین نوع عبادت ان است که ما خداوند را فقط وسیله ای برای رفع نیازهایمان بدانیم.

چه زیباست آرزویی که خدمت به آدمیان بخشی از آن باشد.

در تمجید از دانش همین بس که هر کس به ان رسید بزرگ شد.

موضوعات: سخنان بزرگان  لینک ثابت
 [ 05:02:00 ب.ظ ]




سخنی زیبا از جیم ران…


برای جذب افراد جذاب، باید جذاب باشید.

برای جذب افراد قوی باید قوی باشید.

برای جذب افراد متعهد باید متعهد باشید.

به جای اینکه بخواهید روی انها تاثیر بگذارید، روی خودتان تاثیر بگذارید.

اگر شایسته باشید، می توانید جذب کنید.(جیم ران)

موضوعات: سخنی زیبا از جیم ران...  لینک ثابت
 [ 05:01:00 ب.ظ ]




بیست نکته از سخنان ارزنده امروز مقام معظم رهبری در دیدار پرشکوه»

بصیرت

ایشان
با یادآوری نقش حقیقتاً ماندگار مردم قم در مقطع حساس تاریخ معاصر ایران
یعنی عاشورای سال 42 و قیام 15 خرداد افزودند: قمی ها در آن مقطع مهم، با
حمایت امام خمینی، نهضت روحانیت را در جامعه جاری کردند همچنانکه در سال
56 نیز با بصیرت و هوشیاری،
عمق توطئه پیچیده رژیم ستمشاهی را در اهانت به امام بزرگوار درک کردند و
با نثار خون جوانان خود، پیشتاز گسترش نهضت اسلامی شدند و این شهر را به
خاستگاه انقلاب بزرگ اسلامی تبدیل کردند

رهبر انقلاب اسلامی، مردم قم را مردمی با اخلاص، صادق، پرصفا و برخوردار از بصیرتی مثال زدنی دانستند و افزودند: اگر بیداری مردم قم نبود طرحهای خطرناک دشمنان برای این شهر مهم، ناکام نمی ماند.

قم
همچنانکه در طول تاریخ خود، پایگاه عظیم معارف اهل بیت علیهم السلام بوده
است در دوران معاصر هم، به عنوان سرچشمه برترین معارف اسلامی و الهی، شرق
و غرب دنیای اسلامی را از برکات «مجاهدت و بصیرت» علمای بزرگ خود بهره مند کرده است.

حضرت آیت الله خامنه ای شهر مقدس قم را در پرتو بیداری مردم و وجود حوزه پربرکت علمیه این شهر، پایگاه بصیرت و جهاد نامیدند و خاطرنشان کردند: مردم قم قدر حوزه و روحانیت را می
دانند و در تمامی 32 سال اخیر، حضور پربرکت خود را در میدانهای دفاع از
اسلام و انقلاب نشان داده اند.

حضور

حضرت
آیت الله خامنه ای شهر مقدس قم را در پرتو بیداری مردم و وجود حوزه
پربرکت علمیه این شهر، پایگاه بصیرت و جهاد نامیدند و خاطرنشان کردند: مردم
قم قدر حوزه و روحانیت را می دانند و در تمامی 32 سال اخیر، حضور پربرکت خود را در میدانهای دفاع از اسلام و انقلاب نشان داده اند.

رهبر
انقلاب اسلامی با اشاره به حضور مراجع بزرگ و پربصیرت حوزه علمیه قم از
زمان مرحوم آیت الله حائری تا دوران مرحوم آیت الله بروجردی و نیز مراجع
بزرگ دوران اخیر از جمله آیات عظام گلپایگانی – اراکی، مرعشی و بهجت
افزودند: امروز هم بحمدالله مراجع بزرگ و فضلای برجسته ای در حوزه علمیه قم
وجود دارند که این حوزه را مایه برکت و مظهر مجاهدت ساخته اند.

رهبر
انقلاب اسلامی، حضور 40 میلیونی ملت در انتخابات سال گذشته ریاست جمهوری
را رفراندومی ملی در ابراز وفاداری و اعتماد به نظام اسلامی خواندند و
افزودند: دشمن عصبانی، سعی کرد با فتنه گری، آثار آن حضور ملی را خنثی کند اما مردم در مقابل فتنه نیز ایستادند و دشمن بار دیگر ناکام شد.

دینی بودن ذات انقلاب

ایشان،
شکل گیری انقلاب اسلامی از مذهبی ترین شهر کشور یعنی قم و نیز رهبری امام
خمینی (ره) به عنوان یک فقیه و عالم عظیم الشأن را اثبات دینی بودن ماهیت و ذات انقلاب ملت ایران دانستند
و افزودند: دشمنان انقلاب نیز با درک تأثیر دینی بودن انقلاب ایران، همه
تلاش خود را برای ضربه زدن به این ماهیت سعادت بخش به کار گرفته اند.

هدف زورگویان جهانی(ضربه به دین و به وفاداری مردم)

حضرت آیت الله خامنه ای ضربه زدن به «دین» و «وفاداری مردم» را دو هدف اصلی زورگویان جهانی دانستند
و خاطرنشان کردند: اگر عنصر دین نبود، ممکن بود مسئولان انقلاب با گرفتن
برخی امتیازات، در مقابل دشمن کوتاه بیایند اما دین اسلام اجازه تسلیم در
برابر ظالم را نمی دهد و عدالت و آزادی و معنویت و پیشرفت را به همراه می
آورد، به همین علت، مسئولان نظام تاکنون در مقابل استکبار کوتاه نیامده
اند و از این به بعد نیز، به برکت دین، به مقابله با دشمنان اسلام و
انقلاب ادامه خواهند داد.

رهبر انقلاب اسلامی، متزلزل کردن
وفاداری مردم به نظام اسلامی را دومین هدف توطئه های دشمنان برشمردند و
افزودند: علاوه بر عنصر دین، حضور و حمایت مستحکم مردم، پشتوانه ایستادگی
مسئولان نظام اسلام است و دشمن نیز به همین علت، وفاداری مردم را نشانه رفته است.

ایشان تأکید کردند: همچنانکه در 32 سال اخیر همه سرمایه گذاریها، طرحها و توطئه های دشمنان برای ضربه به دین و متزلزل کردن وفاداری مردم به
شکست قطعی منجر شده است از این پس نیز، این گونه برنامه ریزیها و
اقدامات،‌هیچ نتیجه ای برای دشمنان ملت و نظام، به دنبال نخواهد آورد.

تضعیف وانکار دین

ایشان، با اشاره به توطئه های گوناگون جبهه استبداد بین الملل برای تضعیف و انکار حقایق دینی افزودند: ماجرای سلمان رشدی، برخی فیلم های ضد دینی غربی، کاریکاتورهای
موهن و قرآن سوزی از جمله تلاشهای ناکام دشمنان دین اسلام است ضمن اینکه
در داخل کشور هم، دنباله روهای آنان با اشاعه بی بند و باری، اباحی گری،
عرفانهای کاذب و حرکات مشابه درصدد سست کردن عقاید دینی مردم به ویژه نسل
جوان هستند.

تدبیر و ایستادگی

حضرت
آیت الله خامنه ای در همین زمینه، اتکاء و تقویت نیروهای خود،‌افزایش
روزافزون بصیرت و اطمینان به وعده های الهی را «درس بزرگ امام راحل عظیم
الشأن برای ملت ایران» دانستند و خاطرنشان کردند: امام به ما آموخت که اگر
مؤمنانه ایستادگی و تدبیر کنید نصرت الهی، حتماً نصیب شما خواهد بود.

حضرت آیت الله خامنه ای پایداری و هوشیاری مردم در مقابل فتنه 88 را موجب واکسینه شدن کشور و مردم در مقابل
میکروبهای سیاسی و اجتماعی خواندند و تأکید کردند: فتنه پس از انتخابات،
برخلاف انتظار دشمن، بصیرت ملت ایران را بیشتر کرده است.

شایعه پراکنی و ایجاد یاس

حضرت آیت الله خامنه ای، شایعه پراکنی برای مأیوس کردن مردم، ایجاد بدبینی نسبت به مسئولان به ویژه رؤسای قوا، بزرگنمایی ضعفهای کشور،
و نادیده گرفتن پیشرفتها و اقدامات انجام شده را از جمله روشهای مخالفان
نظام اسلامی برای ضربه زدن به اعتماد و وفاداری مردم دانستند.

عکس العمل با بصیرت و سریع مردم

رهبر انقلاب اسلامی،‌ عکس العمل سرشار از بصیرت و سریع مردم در
مقابل فتنه عاشورای سال گذشته را نمونه ای از ناکامیهای مستمر توطئه گران
خواندند و خاطرنشان کردند: این واقعیات نشان می دهد که احساسات دینی مردم
و معرفت و وفاداری آنان روز به روز عمیق تر شده است.

اسلام منهای روحانیت

رهبر انقلاب اسلامی در تشریح تاکتیکهای جبهه استکبار به ترویج «اسلام منهای روحانیت»
اشاره کردند و افزودند: آنها تأثیر شگرف روحانیت را در حرکات مردم و
بیداری ملت درک کرده اند به همین علت به دنبال ترویج اسلام منهای روحانیت
هستند که باید هوشیارانه با این جهتگیری دشمنان مقابله کرد.

اسلام منهای سیاست

ایشان ترویج جدایی دین از سیاست و «اسلام منهای سیاست»
را از دیگر تاکتیکهای استکبار خواندند و افزودند: نقشه راه و طرح کلی
دشمن برای مقابله با نظام اسلامی، می تواند برای ما نیز یک نقشه راه ترسیم
کند به گونه ای که هر مسئله ای که آماج حملات آنهاست باید مورد تأکید و
تکیه ما قرار گیرد.

تشدید فشار برروی مردم

ایشان
همچنین با اشاره به تشدید تحریمهای ایران افزودند: ملت و کشور ایران از
اولین سالهای انقلاب مورد تحریم بوده اند و راه مقابله با آن را بلدند به
همین علت، تحریمهای اخیر نیز که با هدف تشدید فشار برروی مردم و
جدا کردن آنها از نظام اسلامی طراحی شده بود،‌همچنانکه مسئولان و مردم می
گفتند و عملاً نیز ثابت شد نتوانست اثر قابل توجهی بر زندگی مردم بر جای
بگذارد.

تحمل کمبودها و فشارها

رهبر انقلاب اسلامی در همین زمینه تأکید کردند ملتی که دهه 60 را با آن دشواریها و کمبودها تحمل کرده است، امروز در پرتو پیشرفتهای عظیم، به آینده خود امید و اعتماد
بیشتری دارد و به همین علت در مقابله با توطئه گران می ایستد.

وحدت کلمه ملی

حضرت آیت الله خامنه ای در بخش پایانی سخنان خود چند نکته اساسی را به عنوان ضروریات رفتار مردم و مسئولان مورد تأکید قرار دادند. وحدت کلمه ملی اولین نکته ای بود که ایشان در این بحث مطرح کردند.

همبستگی روزافزون «مردم و خواص» با قوای سه گانه به ویژه قوه مجریه دومین نکته مورد تأکید رهبری نظام بود.

پایبند بودن به وحدت

حضرت
آیت الله خامنه ای خاطرنشان کردند: خواص و عوام باید وحدت ملی را کاملاً
جدی بگیرند البته صرف حرف زدن از وحدت کافی نیست چرا که وحدت ملی شاخص
هایی دارد که باید به آن پایبند بود.

فتنه سال 88 کشور را واکسینه کرد

بدون
تردید دشمن در جدا کردن مردم از نظام اسلامى شکست خورده است. سال گذشته
در انتخابات، چهل میلیون مردم کشور پاى صندوقهاى رأى رفتند. در واقع یک
رفراندوم چهل میلیونى به نفع نظام جمهورى اسلامى و به نفع انتخابات انجام
گرفت؛ همین بود که دشمن را عصبانى کرد. خواستند با فتنه اثر آن را از بین
ببرند، اما این را هم نتوانستند انجام دهند. مردم در مقابل فتنه هم
ایستادند. فتنه‌ى سال 88 کشور را واکسینه کرد؛ مردم را بر ضد میکروبهاى
سیاسى و اجتماعى‌اى که میتواند اثر بگذارد، مجهز کرد؛ بصیرت مردم را بیشتر
کرد.

تقویت ایمان دینی و…

تقویت ایمان دینی – تأمین نیازهای فکری جوانان و پاسخهای به روز به شبهات و سؤالات آنان،
نکته اساسی دیگری بود که حضرت آیت الله خامنه ای روحانیت و حوزه های علمیه
را به آن توصیه مؤکد کردند.

معرفی «درست و شایسته روحانیت

تلاش روحانیان، روشنفکران و افراد آگاه برای معرفی «درست و شایسته روحانیت»،
تلاش جوانان برای افزایش بصیرت و دشمن شناسی، ضرورت شتاب بیشتر حرکت خوب
علمی کشور و اهتمام به رفع عوامل نارضایتی و حل مشکلات مردم از دیگر نکات
اساسی سخنان رهبر انقلاب اسلامی بود.

هماهنگی سازمانها در حل مشکلات مردم

ایشان در موضوع حل مشکلات مردم به مشکلات معیشتی، بیکاری، سامانه های اداری – منصوبان دستگاهها بخصوص منصوبان سطوح بالای دستگاهها و ضرورت هم افزایی و هماهنگی سازمانها اشاره
کردند و افزودند: دستگاههایی مانند شهرداریها و نیروی انتظامی که ارتباط
مستقیمی با مردم دارند می توانند با اقدامات خود مشکلات مردم را حل و یا
برعکس نارضایتی ایجاد کنند بنابراین باید کاملاً به عملکرد خود، دقت و
توجه داشته باشند.

نگاه و حساسیت ویژه بین الملل به شهر قم

رهبر انقلاب اسلامی در پایان سخنان خود، با تشریح نگاه و حساسیت ویژه بین الملل به شهر قم افزودند: وجود بزرگترین و پرعظمت ترین حوزه علمیه جهان اسلام و قطبهای زیارتی و معنوی از جمله ظرفیتهای ملی و بین المللی قم است.

ایشان
با اشاره به مشکلات و عقب ماندگیهای شهر قم خاطرنشان کردند: پس از انقلاب
از جمله در سالهای اخیر کارهای فراوانی برای حل این مشکلات انجام شده است
اما مشکلاتی نظیر آب شرب مردم قم هنوز به طور کامل حل نشده ضمن اینکه در
زمینه های کشاورزی و صنایع دستی نیز مردم قم مشکلاتی دارند که باید با
جدیت و کار مضاعف روند حل آنها شتاب محسوسی بگیرد.

***********************************************

 

نوشته شده توسط :سادات علوی

موضوعات: بیست نکته از سخنان ارزنده امروز مقام معظم رهبری در دیدار پرشکوه»  لینک ثابت
 [ 04:58:00 ب.ظ ]






باید آنچان خود را بسازیم که مثل شمعی


پروانه ها را به دور خود جمع کنید.

 

(مقام معظم رهبری)

موضوعات: (مقام معظم رهبری)  لینک ثابت
 [ 04:53:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره قلم / تفسیر نور

 

آيه ‏‏1‏‏
‏متن آيه : ‏
‏ ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏نون . سوگند به قلم ! و قسم به چيزي كه مي‌نويسند !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« ن‌ » : از حروف مقطّعه است ( نگا : بقره‌ / 1‏‏ ) . « الْقَلَمِ » : خامه ( نگا : علق‌ / 4 ) . « يَسْطُرُونَ » : مي‌نويسند . مي‌نگارند . سوگند خوردن خدا به خامه و نوشتار ، بيانگر عظمت صاحبان قلم ، و حرمت نوشته‌ها در آئين اسلام است .‏

آيه ‏‏2
‏متن آيه : ‏
‏ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏در سايه نعمت و لطف پروردگارت ، تو ديوانه نيستي .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« بِنِعْمَةِ » : در سايه نعمت . به لطف ( نگا : طور / 29 ) . « بِمَجْنُونٍ » : حرف باء زائد و براي تأكيد نفي است . اين آيه ردّ ياوه‌سرائيهاي كافران و مشركان است كه مظهر عقل و درايت ، و منبع نور و هدايت ، و صفوت آدميان و تَتِمّه دَور زمان را ديوانه مي‌ناميدند ( نگا : حجر / 6 ، قلم‌ / 51‏‏ ) .‏

آيه ‏‏3
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏تو داراي پاداش بزرگ و ناگسيختني هستي .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« غَيْرَ مَمْنُونٍ » : نامقطوع . يعني ماندگار و هميشگي .‏

آيه ‏‏4
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏تو داراي خوي سترگ ( يعني صفات پسنديده و افعال حميده ) هستي .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« خُلُقٍ » : خوي . مراد رفتار و كردار است ( نگا : شعراء / 1‏‏37 ) .‏

آيه ‏‏5
‏متن آيه : ‏
‏ فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏خواهي ديد و خواهند ديد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« فَسَتُبْصِرُ . . . » : به زودي خواهي ديد و متوجّه خواهي شد .‏

آيه ‏‏6
‏متن آيه : ‏
‏ بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏كه كدام يك از شما مبتلا به ديوانگي است ( محمّد ، يا شما كافران و مشركان ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْمَفْتُونُ » : ديوانگي . مصدر است ، مانند معقول به معني عقل ، مَجْلُود به معني جَلادَة ( نگا : روح‌البيان ) . در اين صورت حرف ( ب ) در اوّل ( بِأَييِّكُمْ ) به معني ( في ) است ( نگا : صفوة‌البيان ) . برخي هم حرف باء را زائد دانسته و ( مفتون ) را اسم مفعول محسوب نموده‌اند . در اين صورت معني آيه چنين است : كه كدام يك از شما ديوانه است ( نگا : روح المعاني ) .‏

آيه ‏‏7
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏پروردگار تو مسلّماً ( از هر كس ديگري ) بهتر مي‌داند كه چه كسي از راه او گمراه شده است ، و چه كسي راهياب است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« إِنَّ رَبَّكَ . . . بِالْمُهْتَدِينَ » : ( نگا : انعام‌ / 1‏‏1‏‏7 ، نحل‌ / 1‏‏25 ، نجم‌ / 30 ) .‏

آيه ‏‏8
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏حال كه چنين است ، از تكذيب كنندگان اطاعت و پيروي مكن ( و بر دعوت خود پايدار باش و به راه آنان مرو . اطاعت از ايشان گمراهي و بدبختي است ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« لا تُطِعْ . . . » : مراد تشويق و ترغيب پيغمبر و همه پيروان او است كه راه خدا را با شوق و شور ادامه دهند ، و با كفّار و مشركين نرمش و سازش نكنند .‏

آيه ‏‏9
‏متن آيه : ‏
‏ وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏ايشان دوست مي‌دارند كه نرمش و سازش نشان دهي ، تا آنان هم نرمش و سازش كنند ( بدين اميد كه برخي از فرمانهاي خدا را به خاطر آنان ترك كني ، و در بعضي از مسائل با ايشان همگام و همآهنگ شوي ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تُدْهِنُ » : سهل انگاري كني . نرمش و سازش نمائي . . . مراد آنان اين است كه پيغمبر با نزديك شدن به دين آنان ، روي خوش بديشان نشان دهد ، و آنان هم با نزديك شدن به دين اسلام روي خوش نشان دهند . يعني سهل‌انگاري و سازش انجام پذيرد . ( نگا : واقعه‌ / 81‏‏ ) .‏

آيه ‏‏1‏‏0
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏از فرومايه‌اي كه بسيار سوگند مي‌خورد ، پيروي مكن .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« حَلاّفٍ » : بسيار سوگند خورنده . به حق يا به ناحق . « مَهِينٍ » : خوار و پست . رَذْل و حقير .‏

آيه ‏‏1‏‏1‏‏
‏متن آيه : ‏
‏ هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏بسيار عيبجوئي كه دائماً سخن‌چيني مي‌كند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« هَمَّازٍ » : بسيار عيبجو . رخنه‌گر . بسيار بدگو و بد زبان . « مَشَّآءٍ » : پادو . تيزرونده . در اينجا با حرف ( ب ) متعدّي شده و به معني بسيار بَرنده و نقل‌كننده است . « مَشَّآءٍ بِنَمِيمٍ » : بسيار سخن چين . كسي كه سخن اين را براي آن ، و كلام آن را براي اين ، به منظور فساد و تباهي مي‌آورد و مي‌برد .‏

آيه ‏‏1‏‏2
‏متن آيه : ‏
‏ مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏بسيار مانع كار خير ، و تجاوز پيشه ، و بزهكار است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مَنَّاعٍ » : كسي كه خويشتن را بسيار دور از خيرات و حسنات نگاه مي‌دارد كه كنايه از بخيل و تنگ‌چشم است . بسيار بازدارنده مردم از انجام خيرات و حسنات ( نگا : ق / 25 ) . « مُعْتَدٍ » : متجاوز . تجاوز پيشه ( نگا : بقره‌ / 1‏‏90 ، مائده‌ / 87 ، توبه‌ / 1‏‏0 ) . « أَثِيمٍ » : ( نگا : بقره‌ / 276 ، نساء / 1‏‏07 ، شعراء / 222 ) .‏

آيه ‏‏1‏‏3
‏متن آيه : ‏
‏ عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏علاوه بر اينها درشتخوي و سنگين دل ، و انگشت نما به بديها است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« عُتُلٍّ » : درشتخو . سنگين دل . سخت روي و زشتخوي ( نگا : روح‌البيان ) . « زَنيِمٍ » : نشاندار به هرچه بدي و زشتي است . حرامزاده . البتّه كسي كه مجمع بديها و منبع زشتيها باشد ، ناانسان و ناكس بشمار است ، و از زمره انسانها محسوب نمي‌گردد .‏

آيه ‏‏1‏‏4
‏متن آيه : ‏
‏ أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏( آيا اين همه زشتيها و پلشتيها ) بدان خاطر است كه دارا و داراي فرزندان است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَنْ . . . » : بدان سبب كه . . . حرف ( أَنْ ) مصدريّه است . لام جرّي قبل از آن محذوف است ، يعني ( لاِنْ ) . برخي هم حرف استفهامي نيز محذوف دانسته‌اند و گفته‌اند اصل چنين است : أَلِأَنْ . . .‏

آيه ‏‏1‏‏5
‏متن آيه : ‏
‏ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏هنگامي كه آيه‌هاي ما بر او خوانده مي‌شود ، مي‌گويد : افسانه‌هاي پيشينيان است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ » : ( نگا : انعام‌ / 25 ، انفال‌ / 31‏‏ ، نحل‌ / 24 ) .‏

آيه ‏‏1‏‏6
‏متن آيه : ‏
‏ سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏ما بر بيني او داغ ( ننگ ) مي‌نهيم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« سَنَسِمُهُ » : علامتگذاريش خواهيم كرد . داغش خواهيم كرد . . « الْخُرْطُومِ » : بيني . در اصل به بيني حيوانات به ويژه فيل گفته مي‌شود و كنايه از خوار كردن و رسوا نمودن است .‏

آيه ‏‏1‏‏7
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏ما آنان را آزموده‌ايم ، همان گونه كه صاحبان باغ را آزموده‌ايم . هنگامي كه سوگند ياد كردند كه ميوه‌هاي باغ را بامدادان ( دور از انظار مردم ) بچينند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« بَلَوْنَاهُمْ » : ايشان را آزموديم . آنان را آزمايش كرديم . مراد از ( هُمْ ) مشركان مكّه است . « لَيَصْرِمُنَّهَا » : آن را خواهند چيد . « مُصْبِحِينَ » : در حالي كه به بامدادان برسند . حال فاعل ( لَيَصْرِمُنَّهَا ) است . از ( أَصْبَحَ ) تامّه است .‏

آيه ‏‏1‏‏8
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا يَسْتَثْنُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏و هيچ چيز از آن بر جاي نگذارند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« لا يَسْتَثْنُونَ » : چيزي فرو نگذارند . براي مستمندان چيزي كنار نگذارند و بديشان ندهند ( نگا : انعام‌ / 1‏‏41‏‏ ) .‏

آيه ‏‏1‏‏9
‏متن آيه : ‏
‏ فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏شب هنگام كه آنان در خواب بودند ، بلاي بزرگ و فراگيري از جانب پروردگارت سراسر باغ را در بر گرفت و باغ ( سوخت و ) همچون شب ( تاريك و سياه ) گرديد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏. . .‏

آيه ‏‏20
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏شب هنگام كه آنان در خواب بودند ، بلاي بزرگ و فراگيري از جانب پروردگارت سراسر باغ را در بر گرفت و باغ ( سوخت و ) همچون شب ( تاريك و سياه ) گرديد !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« طَافَ عَلَيْهَا » : بر سر آن گشت زد و آن را در بر گرفت . « طَآئِفٌ » : بلاي فرا گير . « الصَّرِيم‌ » : شب . چيده شده . با توجّه به معني اخير ، مفهوم آيه چنين است : شب هنگام كه آنان در خواب بودند ، بلاي بزرگ و فراگيري باغ را در بر گرفت و همچون باغي گرديد كه ميوه‌هاي آن راچيده و كنده باشند .‏

آيه ‏‏21‏‏
‏متن آيه : ‏
‏ فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏سحرگاهان همديگر را ندا در دادند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تَنَادَوْا » : همديگر را صدا زدند . « مُصْبِحِينَ » : ( نگا : قلم‌ / 1‏‏7 ) .‏

آيه ‏‏22
‏متن آيه : ‏
‏ أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏اگر مي‌خواهيد ميوه‌هاي خود را بچينيد ، صبح زود حركت كنيد و خويشتن را به كشتزار خود برسانيد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أُغْدُوا » : بامدادان حركت كنيد . صبح زود يورش بريد . « حَرْثِكُم‌ » : كشتزار خود ( نگا : بقره‌ / 71‏‏ و 205 و 223 ، آل‌عمران‌ / 1‏‏4 ) . « صَارِمِينَ » : چينندگان ميوه . حال است .‏

آيه ‏‏23
‏متن آيه : ‏
‏ فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏آنان پچ پچ كنان به راه افتادند ( تا فقراء سخن ايشان را نشنوند و متوجّه آنان نشوند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« يَتَخَافَتُونَ » : با همديگر آهسته صحبت مي‌كردند . پچ‌پچ مي‌كردند .‏

آيه ‏‏24
‏متن آيه : ‏
‏ أَن لَّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏نبايد امروز بينوائي در باغ پيش شما بيايد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَن لاّ يَدْخُلَنَّهَا » : مراد اين است كه به همديگر توصيه مي‌كردند كه امروز بينوائي را به باغ راه ندهند .‏

آيه ‏‏25
‏متن آيه : ‏
‏ وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏بامدادان بدين قصد كه مي‌توانند ( از ورود بينوايان به باغ ) جلوگيري كنند و ( ايشان را ) باز دارند ( به سوي باغ ) روان شدند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« حَرْدٍ » : منع كردن . بازداشتن .‏

آيه ‏‏26
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏هنگامي كه باغ را ديدند ، گفتند : ما راه را گم كرده‌ايم ! ( اين باغ ما نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« ضَّآلُّونَ » : راه گم كردگان .‏

آيه ‏‏27
‏متن آيه : ‏
‏ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏( بعد از اندكي تأمّل ، گفتند : ما درست آمده‌ايم و راه را گم نكرده‌ايم ) بلكه ما محروم ( از حاصل و بهره ) هستيم . ( اي واي ما ! ما همه چيز خود را از دست داده‌ايم ! ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏. . .‏

آيه ‏‏28
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏نيكمردترين ايشان گفت : مگر من به شما نگفتم : چرا نبايد به تسبيح و تقديس خدا بپردازيد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَوْسَطُهُمْ » : بهترين ايشان از نظر عقل و دين ( نگا : بقره‌ / 1‏‏43 ) . « لَوْ لا » : ( نگا : كهف‌ / 39 ) . سخنان اين نيكمرد جنبه سرزنش دارد .‏

آيه ‏‏29
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏گفتند : پروردگارمان پاك و منزّه است ( از اين كه به كسي ستم كند ) . قطعاً ما ( با انجام گناهان و ترك عبادات و خيرات ، به خود ) ستم كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ » : ( نگا : اعراف‌ / 5 ، انبياء / 46 ) .‏

آيه ‏‏30
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏پس به همديگر رو كردند و زبان به سرزنش يكديگر گشودند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَقْبَلَ » : رو كرد .‏

آيه ‏‏31‏‏
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏گفتند : واي بر ما ! ما مردمان نافرمان و سركشي بوده‌ايم ( و زير بار قانون خدا نرفته‌ايم ، و به وظائف انساني خود عمل نكرده‌ايم ! ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« يَا وَيْلَنَا ! » : واي بر ما ! ( نگا : انبياء / 46 و 97 ، يس‌ / 52 ، صافّات‌ / 20 ) .‏

آيه ‏‏32
‏متن آيه : ‏
‏ عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْراً مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏اميدواريم پروردگارمان ( باغي ) بهتر از اين باغ را به ما ارزاني دارد . ما ( در كارهاي خود تجديد نظر نموده‌ايم و از اعمال بد خويش دست كشيده‌ايم و ) رو به سوي پروردگارمان كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« يُبْدِ لَنَا » : به ما عوض دهد . « رَاغِبُونَ » : مشتاقان ، علاقه‌مندان ، گرايندگان .‏

آيه ‏‏33
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏عذاب ( دنيوي خدا ) اين گونه است ، و قطعاً عذاب آخرت سخت‌تر و بزرگتر ( از اين عذابهاي دنيوي ) است ، اگر مردم متوجّه بوده و بدانند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« كَذلِكَ الْعَذَابُ » : عذاب اين گونه است كه مي‌بينيد . عذاب اين چنين بايد باشد .‏

آيه ‏‏34
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏پرهيزگاران در نزد پروردگار خود ، باغهاي پر نعمت بهشت را دارند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« جَنَّاتِ النَّعِيمِ » : ( نگا : مائده‌ / 65 ، يونس‌ / 9 ، حجّ‌ / 56 ) .‏

آيه ‏‏35
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏آيا فرمانبرداران را همچون گناهكاران يكسان مي‌شماريم‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْمُسْلِمِينَ » : فرمانبرداران . تسليم شوندگان فرمان يزدان ( نگا : انعام‌ / 1‏‏63 ، اعراف‌ / 1‏‏26 ، يونس‌ / 72 ) .‏

آيه ‏‏36
‏متن آيه : ‏
‏ مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏شما را چه مي‌شود ؟ ! چگونه داوري مي‌كنيد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« مَا لَكُمْ » : به شما چه رسيده است‌ ؟ چه چيزتان مي‌شود ؟ « كَيْفَ » : مراد از استفهام ، تعجّب از داوري نادرست كافران است .‏

آيه ‏‏37
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏آيا شما كتابي ( از جانب خدا ) داريد كه از روي آن ( قوانين خدا را ) مي‌خوانيد ( و برابر آن حكم صادر مي‌كنيد ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« كِتَابٌ » : مراد كتاب آسماني است ( نگا : سبأ / 44 ) . « تَدْرُسُون‌ » : روخواني مي‌كنيد ( نگا : آل‌عمران‌ / 79 ، انعام‌ / 1‏‏05 ، اعراف‌ / 1‏‏69 ) .‏

آيه ‏‏38
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏و شما آنچه را كه بر مي‌گزينيد ( و برابر آن داوري مي‌كنيد ) در آن است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« فِيهِ » : در آن كتاب . « مَا تَخَيَّرُونَ » : چيزي را كه بر مي‌گزينيد . هر چه كه مي‌خواهيد . معني ديگر آيه : آنچه را كه بخواهيد ، در آن هست .‏

آيه ‏‏39
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏يا با ما پيمانهائي بسته‌ايد كه تا روز قيامت به هر چه حكم كنيد حق شما باشد ؟‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَيْمَانٌ » : جمع يَمين ، پيمانها و عهدها .‏

آيه ‏‏40
‏متن آيه : ‏
‏ سَلْهُم أَيُّهُم بِذَلِكَ زَعِيمٌ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏از آنان بپرس ، كدام يك از ايشان ، ضامن چنين پيمانهائي است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« زَعِيمٌ » : ضامن . عهده‌دار ( نگا : يوسف‌ / 72 ) .‏

آيه ‏‏41‏‏
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِن كَانُوا صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏يا اين كه شريكهائي دارند ( كه همچون ايشان مي‌انديشند ، و سردستگان و خطّ دهندگان ايشان بوده و از آنان حمايت و جانبداري مي‌كنند ؟ ) . اگر راست مي‌گويند ، شركاء ( و رؤساء ) خود را بياورند ( تا شهادت بر ضمانت خود را بدهند و بگويند كه از مشركان در محضر يزدان دفاع و حمايت خواهند كرد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« شُرَكَآءُ » : مراد اربابان همرأي و هم انديشه مشركان ، يا معبودهاي دروغين و بتهاي بي‌جان ايشان ، و يا اين كه گواهان است . به هر حال براي اثبات ادّعاي پوچ و نادرستشان ، از ايشان خواسته شده است : با دليلي از عقل ، يا كتابي از كتابهاي آسماني ، يا عهد و پيماني از خداوند ، و يا انبازان و گواهان و اربابان و معبودهاي خود را بياورند تا سخنانشان را تصديق كنند و ضمانتشان را بكنند .‏

آيه ‏‏42
‏متن آيه : ‏
‏ يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏روزي ، هول و هراس به اوج خود مي‌رسد ، و كار سخت دشوار مي‌شود . بدين هنگام از كافران و مشركان خواسته مي‌شود كه سجده كنند و كرنش ببرند ، امّا ايشان نمي‌توانند چنين كنند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« يَوْمَ » : مراد روز قيامت است . « يُكْشَفُ عَن سَاقٍ » : پاچه‌ها بالا زده مي‌شود . در فارسي گفته مي‌شود : دامن به كمر زده مي‌شود . كنايه از فرا رسيدن هنگامه هول و هراس و وخامت كار و شدّت و وحشت است .‏

آيه ‏‏43
‏متن آيه : ‏
‏ خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏اين در حالي است كه چشمانشان ( از خوف و وحشت و شرمندگي و شرمساري ) به زير افتاده است ، و خواري و پستي وجود ايشان را فرا گرفته است . پيش از اين نيز ( در دنيا ) بدان گاه كه سالم و تندرست بودند به سجده بردن و كرنش كردن خوانده مي‌شدند ( و ايشان با وجود توانائي ، سجده و كرنش نمي‌كردند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« خَاشِعَةً » : به زير افتاده ( نگا : قمر / 7 ) . حال است . « تَرْهَقُهُمْ » : ايشان را در بر مي‌گيرد . آنان را فرا مي‌گيرد ( نگا : يونس‌ / 26 و 27 ) .‏

آيه ‏‏44
‏متن آيه : ‏
‏ فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏مرا واگذار با آنان كه اين كلام ( آسماني قرآن ) را تكذيب مي‌كنند . ( من خود مي‌دانم كه با ايشان چه كار مي‌كنم ) . ما آنان را اندك اندك به گونه‌اي كه در نيابند و از راهي كه متوجّه نشوند به سوي عذاب خواهيم كشاند .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« الْحَدِيثِ » : سخن . مراد قرآن است ( نگا : زمر / 23 ) . « سَنَسْتَدْرِجُهُمْ » : ( نگا : اعراف‌ / 1‏‏82 ) . « مِنْ حَيْثُ » : از آنجائي كه . به گونه‌اي كه .‏

آيه ‏‏45
‏متن آيه : ‏
‏ وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏و به آنان فرصت مي‌دهم ( و در عذابشان شتاب نخواهم كرد ) . نقشه و چاره‌جوئي من دقيق و استوار است ( و كسي از آن رهائي ندارد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أُمْلي‌ » : ( نگا : اعراف‌ / 1‏‏83 ، آل‌عمران‌ / 1‏‏78 ، رعد / 32 ) .‏

آيه ‏‏46
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏چه بسا تو از ايشان ( در برابر تبليغ رسالت ، بدون اين كه ما بدانيم ) مزدي خواسته‌اي و پرداخت آن براي آنان سنگين است ( و از اداي آن در رنج هستند ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَمْ تَسْأَلُهُمْ » : ( نگا : طور / 40 ) .‏

آيه ‏‏47
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏يا اين كه اسرار غيب پيش ايشان است و آنان ( آنچه را كه مي‌گويند از روي آن ) مي‌نويسند ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ » : ( نگا : مريم‌ / 78 ) .‏

آيه ‏‏48
‏متن آيه : ‏
‏ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏در برابر فرمان پروردگارت شكيبا باش ( و در كار تبليغ ، مقاوم و استوار ) . و همسان يونس مباش كه با دلي پر كينه و اندوه ، خدا را به فرياد خواند ( و خواهان تعجيل در عذاب قوم خود شد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« صَاحِبِ الْحُوتِ » : صاحب ماهي . مراد يونس است ( نگا : انبياء / 87 و 88 ، صافّات‌ / 1‏‏39 - 1‏‏48 ) . « مَكْظُومٌ » : پركينه و خشم . پر غم و اندوه ( نگا : يوسف‌ / 84 ، نحل . 58 ، زخرف‌ / 1‏‏7 ) .‏

آيه ‏‏49
‏متن آيه : ‏
‏ لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏اگر نعمت و رحمت پروردگارش به ياريش نشتافته و به دادش نرسيده بود ( از شكم ماهي ) حتماً به بيرون افكنده مي‌شد و نكوهيده در بيابان برهوت رها مي‌گرديد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« تَدَارَكَهُ » : او را دريافت . به دادش رسيد . « لَنُبِذَ » : حتماً انداخته مي‌شد . قطعاً رها مي‌گرديد و به خود واگذار مي‌شد . « الْعَرَآءِ » : بيابان برهوت . صحراي خالي از گياه و درخت ( نگا : صافّات‌ / 1‏‏45 ) . « وَ هُوَ مَذْمُومٌ » : در حالي كه نكوهيده بود . در حالي كه مورد مذمّت و ملامت قرار مي‌گرفت .‏

آيه ‏‏50
‏متن آيه : ‏
‏ فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏پروردگارش ( با پذيرش توبه‌اش مجدّدا ) او را برگزيد و از زمره شايستگانش كرد .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« إجْتَبَاهُ رَبُّهُ » : پروردگارش او را براي اتمام رسالتش بر گزيد .‏

آيه ‏‏51‏‏
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏نزديك است كافران هنگامي كه آيات قرآن را مي‌شنوند ، تو را با چشمان ( خيره و زل زده ) خود به سر درآورند و هلاك سازند ، و مي‌گويند : او قطعاً ديوانه است .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« لَيُزْلِقُونَكَ » : اين كه تو را نقش زمين سازند و نابودت كنند . تو را از زمين بردارند . حرف ( لَ ) براي تأكيد نزديكي ايشان به اقدام هلاك كردن و نابود كردن است . در ميان عربها كنايه از شدّت كينه‌توزي و دشمنانگي است . « الذِّكْرَ » : قرآن .‏

آيه ‏‏52
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه :‏ ‏
‏در صورتي كه قرآن جز اندرز و پند جهانيان و مايه بيداري و هوشياري ايشان نيست .‏

‏توضيحات : ‏‏
‏« ذِكْرٌ » : اندرز و پند . مايه بيداري و هوشياري .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره قلم / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 04:50:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره ملك / تفسیر نور

 

‏‏‏‏‏‏‏آيه 1

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏بزرگوار و داراي بركات بسيار ، آن كسي كه فرمانروائي ( جهان هستي ) از آن او است و او بر هر چيزي كاملاً قادر و توانا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« تَبَارَكَ » : والا مقام است . خجسته است . داراي بركات بسيار است ( نگا : اعراف‌ / 54 ، مؤمنون‌ / 14 ، فرقان‌ / 1 و 10 و 61 ) . « الْمُلْكُ » : حكومت . فرماندهي .‏

آيه 2

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏همان كسي كه مرگ و زندگي را پديد آورده است تا شما را بيازمايد كدامتان كارتان بهتر و نيكوتر خواهد بود . او چيره و توانا ، و آمرزگار و بخشاينده است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ » : مرگ و زندگي را مقدّر كرده و پديد آورده است . « لِيبْلُوَكُمْ » : ( نگا : مائده‌ / 48 ، انعام‌ / 165 ، هود / 7 ) .‏

آيه 3

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً مَّا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏آن كه هفت آسمان را بالاي يكديگر و همآهنگ آفريده است . اصلاً در آفرينش و آفريده‌هاي خداوند مهربان خلل و تضادّ و عدم تناسبي نمي‌بيني ( و بلكه هستي با تمام عظمتي كه دارد ، از انسجام و استحكام شگفت برخوردار است ، و نظم و نظام عجيب و قوانين و روابط دقيق بر ذرّه ذرّه كائنات حكمفرما است ) . پس ديگر باره بنگر ( و با دقّت جهان را وارسي كن ) آيا هيچ گونه خلل و رخنه‌اي مي‌بيني‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« سَبْعَ سَمَاوَاتٍ » : ( نگا : بقره‌ / 29 ، اسراء / 44 ، مؤمنون‌ / 86 ) . « طِبَاقاً » : جمع طَبَق ، يا طَبَقَه ، يكي فوق ديگري . يكي برتر از ديگري . . يا اين كه همچون مُطابقه ، مصدر باب مفاعله است و به معني موافق و مرتبط و همآهنگ و هم‌آوا با يكديگر است . « تَفَاوُتٍ » : عيب و نقص . خلل و رخنه . ناسازگاري و ناخواني . نظم و نظام شگفت‌انگيز بر الكترون ، پروتون ، اتم ، زمين ، منظومه شمسي ، منظومه‌هاي ديگر ، كهكشان راه شيري ، كهكشانهاي ديگر ، و . . . حاكم است ، و همه جا قانون است و حساب ، و همه جا نظم است و برنامه . . . هرچه اي انسان در جهان آفرينش دقّت كني كمترين خلل و ناموزوني در آن نمي‌بيني . « فُطُورٍ » : جمع فَطْر ، درز و شكاف . مراد خلل و رخنه است .‏

آيه 4

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِأً وَهُوَ حَسِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏باز هم ( ديده خود را بگشاي و به عالم هستي بنگر و ) بارها و بارها بنگر و ورانداز كن . ديده سرانجام فروهشته و حيران ، و درمانده و ناتوان ، به سويت باز مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« كَرَّتَيْنِ » : دو بار . در اينجا تثنيه براي كثرت است . يعني بارها و بارها . « يَنقَلِبْ » : باز مي‌گردد . بر مي‌گردد . « خَاسِئاً » : فروهشته . حيران . « حَسِيرٌ » : خسته و درمانده . از كار افتاده . مراد اين است كه انسان هر اندازه بنگرد ، خلل و رخنه‌اي پيدا نمي‌كند ، و هر بار كه به تحقيق بپردازد و بر معلومات خود بيفزايد ، دچار سرگشتگي و حيرت بيشتر مي‌گردد .‏

آيه 5

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِّلشَّيَاطِينِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ما آسمان نزديك ( به شما ) را با چراغهائي ( به نام ستارگان ) آراسته‌ايم ، و آنها را وسيله راندن اهريمنان ساخته‌ايم ، و براي ايشان عذاب آتش سوزاني را آماده كرده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« السَّمَآءَ الدُّنْيَا » : آسمان نزديك . آسمان فُرودين ( نگا : صافّات‌ / 6 ) . « زَيَّنَّا السَّمَآءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ » : ( نگا : فصّلت‌ / 12 ) . « رُجُوماً » : جمع رَجْم ، مصدر است و به معني اسم مفعول ، يعني چيزي كه همچون سنگ انداخته مي‌شود . اشاره به شهابها است كه باقيمانده ستارگاني است كه طيّ حوادثي متلاشي شده‌اند و از يك سوي آسمان به سوي ديگر پرتاب مي‌شوند ( نگا : حجر / 16 و 18 ، صافّات‌ / 6 - 10 ) .‏

آيه 6

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ وَلِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏كساني كه به پروردگار خود ايمان نداشته باشند ، عذاب دوزخ دارند ، و چه بد جايگاهي است !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« بِئْسَ الْمَصِيرُ » : ( نگا : بقره‌ / 126 ، آل‌عمران‌ / 162 ) .‏

آيه 7

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقاً وَهِيَ تَفُورُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏هر زمان كه به دوزخ انداخته شوند ، تنوره مي‌زند و غُرّشي از آن مي‌شنوند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« شَهِيقاً » : صداي وحشتناك . فرياد هراس انگيز . غُرِّش . « تَفُورُ » : تنوره مي‌زند . فوران مي‌كند . به غليان در مي‌آيد .‏

آيه 8

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏دوزخ از شدّت خشم ( بر ايشان ) ، نزديك است بتركد و پاره‌پاره شود . هر زمان كه گروهي بدان انداخته مي‌شوند ، دوزخبانان از آنان مي‌پرسند : آيا پيغمبر بيم دهنده‌اي به ميان شما نيامده است ( تا شما را از چنين روزي و وضعي بترساند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« تَكَادُ تَمَيَّزُ » : نزديك است از هم شكافته و پاره‌پاره شود . كمي‌مانده است كه بتركد . « مِنَ الْغَيْظِ » : بر اثر خشم . « خَزَنَتُهَا » : نگهبانان دوزخ ( نگا : تحريم‌ / 6 ) .‏

آيه 9

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ كَبِيرٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏مي‌گويند : آري ! پيغمبران بيم دهنده‌اي به ميان ما آمدند و ما دروغگويشان ناميديم و گفتيم : خداوند به هيچ وجه چيزي را ( به نام وحي ، براي كسي ) نفرستاده است ، و شما دچار گمراهي بزرگي هستيد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« ضَلالٍ كَبِيرٍ » : گمراهي عظيم . سرگشتگي فراوان .‏

آيه 10

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏و مي‌گويند : اگر ما گوش شنوا مي‌داشتيم ، و يا عقل خود را به كار مي‌گرفتيم ، هرگز از زمره دوزخيان نمي‌گشتيم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« نَسْمَعُ » : مراد از شنيدن ، شنيدن آگاهانه است ( نگا : / 37 ) .‏

آيه 11

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِّأَصْحَابِ السَّعِيرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اينجا است كه به گناه خود اعتراف مي‌كنند . پس دوري ( از رحمت خدا ) بهره دوزخيان باد !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« سُحْقاً » : دور شدن از رحمت خدا . مفعول مطلق فعل محذوفي است ، و تقدير چنين است : سَحَقَهُمُ اللهُ سُحْقاً .‏

آيه 12

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏كساني كه در نهان ، از پروردگار خود مي‌ترسند ، آمرزش و پاداش بزرگ و فراواني دارند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« بِالْغَيْبِ » : در نهان . دور از چشم مردمان . بدون اين كه خدا را ببينند .‏

آيه 13

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ وَأَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏چه سخنان خود را آهسته گوئيد و زمزمه كنيد ، وچه بلند گوئيد و آشكار سازيد ، ( براي خدا يكسان و عيان است ) . چرا كه او كاملاً آگاه از اسرار و خفاياي سينه‌ها است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« أَسِرُّوا » : لفظاً امر است و در معني خبر .‏

آيه 14

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏مگر كسي كه ( مردمان را ) مي‌آفريند ( حال و وضع ايشان را ) نمي‌داند ، و حال اين كه او دقيق و باريك بين بس آگاهي است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« أَلا يَعْلَمُ ؟ » : مگر نمي‌داند ؟ استفهام انكاري است .‏

آيه 15

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِن رِّزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏او كسي است كه زمين را رام شما گردانيده است . در اطراف و جوانب آن راه برويد ، و از روزي خدا بخوريد . زنده شدن دوباره در دست او است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« ذَلُولاً » : رام . مسخّر ( نگا : بقره‌ / 71 ) . « مَنَاكِب‌ » . جمع مَنْكِب ، دوش . مراد جوانب و اطراف زمين است . « النُّشُورُ » : زنده شدن مردگان . رستاخيز مردگان . « إلَيْهِ » : حرف إلي به معني ( لَ ) است ، مانند : أَلأمْرُ إِلَيْكَ ( نگا : مغني لبيب ) . برخي ( نُشور ) را به معني ( بازگشت ) دانسته‌اند ( نگا : نمونه ، روح‌البيان ، روح‌المعاني ) .‏

آيه 16

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَأَمِنتُم مَّن فِي السَّمَاء أَن يَخْسِفَ بِكُمُ الأَرْضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏آيا از كسي كه در آسمان است ، خود را در امان مي‌دانيد كه دستور بدهد زمين بشكافد و شما را فرو ببرد ، و آن گاه بلرزد و بجنبد و حركت بكند ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« مَن فِي السَّمَآءِ » : كسي كه در آسمان است . مراد خدا است . بودن او در آسمان ، اشاره به زبردستي و بالادستي خدا و سلطه كامل و فراگير او است . منظور محدود ساختن پروردگار به جا و مكان نيست . « يَخْسِفَ بِكُمْ » : شما را به زمين فرو ببرد ( نگا : قصص‌ / 81 ، عنكبوت‌ / 40 ، سبأ / 9 ، نحل‌ / 45 ) . « تَمُورُ » : حركت مي‌كند ، به جنبش و لرزش مي‌افتد ( نگا : طور / 9 ) .‏

آيه 17

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَمْ أَمِنتُم مَّن فِي السَّمَاء أَن يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏يا اين كه از كسي كه در آسمان است خود را در امان مي‌دانيد كه طوفان شن بر شما گمارد ( و شما را در زير ريگهاي روان دفن نمايد ؟ ) . آن گاه خواهيد دانست كه تهديد من چگونه است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« حَاصِباً » : تند بادي كه توده‌هاي شن و سنگريزه را با خود حركت مي‌دهد و از جائي به جائي مي‌برد ( نگا : اسراء / 68 ، عنكبوت‌ / 40 ) . « نَذِيرِ » : بيم دادن من . تهديد من . واژه نذير در اينجا به معني تحذيراست .‏

آيه 18

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ وَلَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏كساني كه پيش از اينان بوده‌اند ( آيات و پيغمبران مرا ) تكذيب كرده‌اند ، ببين كه خشم و كينه من بر سر ايشان چه آورده است و چه كرده است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« نَكيرِ » : بد آمدن من از ايشان . خشم و كينه‌ام . واژه ( نكير ) به معني ( انكار ) است .‏

آيه 19

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏آيا پرندگاني را نگاه نكرده‌اند كه بالاي سر آنان ( در پروازند و ) گاهي بالهاي خود را گسترده و گاهي جمع مي‌كنند ؟ ! جز خداوند مهربان كسي آنها را ( بر فراز آسمان ) نگاه نمي‌دارد ، چرا كه او هر چيزي را مي‌بيند ( و مي‌داند هر آفريده‌اي براي ادامه زندگي خود نيازمند چيست ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« صَآفَّاتٍ » : گسترده بالان ( نگا : نور / 41 ) . « يَقْبِضْنَ » : بالها را فراهم مي‌آورند . بالها را باز و بسته مي‌كنند . « مَا يُمْسِكُهُنَّ » : ( نگا : نحل‌ / 79 ) .‏

آيه 20

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَمَّنْ هَذَا الَّذِي هُوَ جُندٌ لَّكُمْ يَنصُرُكُم مِّن دُونِ الرَّحْمَنِ إِنِ الْكَافِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏آخر كدام اشخاص و افرادند كه لشكر شمايند و جداي از خداوند مهربان به شما كمك مي‌كنند و از شما مواظبت مي‌نمايند ؟ ! كافران گرفتار غرورند و بس .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« جُندٌ » : لشكر . سپاه . اسم جمع است و در معني جمع مي‌باشد . ذكر اسم اشاره و موصول و فعل آيه به شكل مفرد ، با توجّه به لفظ جند است . « مِن دُونِ الرَّحْمنِ » : سواي خداوند مهربان . در برابر خداوند مهربان . با توجّه به معني اخير ، مفهوم آيه چنين است : آخر چه كساني هستند آنان كه لشكر شمايند و در برابر خداوند مهربان از شما دفاع و به شما كمك مي‌نمايند ؟ « إِنْ » : حرف نافيه است . « غُرُورٍ » : گول خوردن . فريب .‏

آيه 21

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَمَّنْ هَذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَل لَّجُّوا فِي عُتُوٍّ وَنُفُورٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏يا اين كه چه كسانيند كه اگر خداوند روزي خود را باز دارد بتوانند به شما روزي برسانند ؟ ! اصلاً كافران در سركشي و گريز پافشاري مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« عُتُوّ » : سركشي ، طغيان . تكبّر . « نُفُورٍ » : گريز ، فرار از حق و حقيقت .‏

آيه 22

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ أَفَمَن يَمْشِي مُكِبّاً عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِي سَوِيّاً عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏آيا آن كسي كه نگونسار و بر رخساره راه مي‌رود راهياب‌تر است ، يا كسي كه بر پا ايستاده و درست در راه راست گام بر مي‌دارد ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« مُكِبّاً » : نگونسار ، بر رو افتاده . « سَوِيّاً » : راست قامت ، راست و درست .‏

آيه 23

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قُلْ هُوَ الَّذِي أَنشَأَكُمْ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏خدا كسي است كه شما را ( از عدم ) آفريده است ، و براي شما گوش و چشم و دل درست كرده است ( كه وسيله كار و سعادت شما هستند . امّا شما اين نعمتها را ) كمتر سپاسگزاري مي‌كنيد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ » : ( نگا : اعراف‌ / 10 ، مؤمنون‌ / 78 ، سجده‌ / 9 ) .‏

آيه 24

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏بگو : او كسي است كه شما را در زمين توليد و تكثير كرده و پخش و پراكنده نموده است ، و در پيش او گرد آورده مي‌شويد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« ذَرَأَكُمْ » : شما را پديدار كرده است . مراد زاد و ولد دادن و افزايش بخشيدن و در زمين پراكندن است ( نگا : اعراف‌ / 179 ) .‏

آيه 25

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏مي‌گويند : اگر راست مي‌گوئيد ، اين وعدّه‌اي كه مي‌دهيد ، كي خواهد بود ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« الْوَعْدُ » : مراد فرا رسيدن عذاب استيصال دنيوي ، و يا فرا رسيدن رستاخيز و عذاب شديد اخروي است .‏

آيه 26

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏بگو : اطّلاع و آگاهي ( از فرا رسيدن مجازات دنيوي و يا وقوع قيامت ) متعلّق به خدا است و بس . من فقط و فقط بيم دهنده آشكاري هستم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« نَذِيرٌ مُّبِينٌ » : بيم دهنده‌اي كه آشكارا بيم مي‌دهد و به صراحت از عذاب خدا سخن مي‌گويد .‏

آيه 27

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَقِيلَ هَذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏هنگامي كه اين وعده الهي را از نزديك مشاهده كردند ، چهره‌هاي كافران درهم و زشت مي‌گردد ، و بديشان گفته مي‌شود : اين همان چيزي است كه خود مي‌خواستيد ( و در فرا رسيدن و ديدن آن شتاب مي‌ورزيديد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« زُلْفَةً » : نزديك . قريب . مصدر است و مراد اسم فاعل . « سِيئَتْ » : ( نگا : هود / 77 ، عنكبوت‌ / 23 ) . « تَدَّعُونَ » : با زور و از روي استهزاء درخواست وقوع فوري آن را داشتيد ( نگا : ص‌ / 16 ، شوري‌ / 18 ) .‏

آيه 28

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَمَن مَّعِيَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَن يُجِيرُ الْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏بگو به من خبردهيد اگر خداوند مرا و تمام كساني را كه با من هستند ( و ايمان آورده‌اند ) هلاك سازد ، و يا به ما رحم نمايد ( و ما را فعلاً نكشد ، به هر حال ما چه حال بميريم و چه در آينده ، اهل نجات هستيم ) . امّا چه كسي كافران را از عذاب دردناك ( دوزخ مي‌رهاند و ) در پناه خود مي‌دارد ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« أَرَأَيْتُمْ » : ( نگا : انعام‌ / 46 ، يونس‌ / 50 و 59 ، هود / 28 ) . « إِنْ أَهْلَكَنِي‌ » : جواب ( إنْ ) جمله « فَمَن يَأْتِيكُم بِمَآءٍ مَّعِينٍ » است . « يُجِيرُ » : پناه مي‌دهد .‏

آيه 29

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏بگو : خدا مهربان است و بدو ايمان آورده‌ايم و بدو پشت بسته‌ايم ، لذا خواهيد دانست كه چه كسي ( از ما و شما ) در گمراهي و سرگشتگي آشكاري است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏« ءَامَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا » : اين بخش اشاره ضمني دارد به اين كه : ما به خدا ايمان آورده‌ايم ، ولي شما بدو ايمان نياورده‌ايد ، و ما بدو پشت بسته‌ايم ، امّا شما به بتها و چيزهاي ديگري پشت بسته‌ايد و دلخوش هستيد .‏

آيه 30

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏ قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاء مَّعِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏

‏بگو : مرا خبر دهيد ، اگر آبهاي ( مورد استفاده ) شما به زمين فرو رود ، چه كسي مي‌تواند آب روان در دسترس شما مردمان قرار دهد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏« غَوْراً » : فرو رفتن در زمين . مصدر است و مراد اسم فاعل ، يعني غائر است و به معني فرو رونده است ( نگا : كهف‌ / 41 ) . « مَعِينٍ » : جاري ، روان ( نگا : مؤمنون‌ / 50 ، صافّات‌ / 45 ، واقعه‌ / 18 ) .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره ملك / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 04:48:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره تحريم / تفسیر نور

 

‏‏‏‏ آيه 1

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اي پيغمبر ! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده است ، به خاطر خوشنود ساختن همسرانت ، بر خود حرام مي‌كني‌ ؟ خداوند آمرزگار مهرباني است ( و تو را و همسران تو را مي‌بخشايد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« لِمَ تُحَرِّمُ مَا » : چيزي كه پيغمبر آن را بر خود حرام فرمود ، خوردن عسل ، يا نزديكي با ماريه قبطي ، و يا نزديكي با همه همسران به مدّت يك ماه بود . اين تحريم ، تحريم شرعي نبود و بلكه پيغمبر سوگند مي‌خورد كه از اين به بعد عسل نخورد ، و يا به مدّت يك ماه از آميزش با همسران دوري بكند . چكيده روايت چنين است : همسر پيغمبر ، زينب دختر جحش كه عمّه‌زاده رسول و صاحب وجاهت بود ، اغلب از عسلي كه خويشاوندانش براي او هديّه مي‌آوردند ، به شوهر محبوب خود مي‌خورانيد . خويشاوندي و زيبائي او سبب گرديد بنا به سرشت انساني ، امّ‌المؤمنين حفصه ، و امّ‌المؤمنين عائشه بدو رشك برند . اين دو با يكديگر قرار مي‌گذارند ، وقتي كه پيغمبر به پيش هر يك از آن دو تشريف فرما شوند ، بدو عرض كنند : از وجود مبارك او بوي مغافير به مشام مي‌رسد . مغافير صمغ بدبوئي است كه از درختي به نام عرفط تراوش مي‌كند . هنگامي كه پيغمبر به پيش حفصه تشريف مي‌آورد ، بدو عرض مي‌كند : بوي مغافير استشمام مي‌شود ! رسول خدا مي‌فرمايد كه او عسل خورده است‌ ؛ نه مغافير . آن حضرت سوگند مي‌خورد ، ديگر عسل نخورد . نكند كه زنبوران عسل احتمالاً از مغافير تغذيه كنند ! از حفصه مي‌خواهد اين سخن ، رازي در ميان ايشان باشد ، تا ديگران نشنوند ، و عسل را به پيروي از قدوه خود بر خويشتن حرام نكنند . ولي مسأله پخش مي‌گردد ، و پيغمبر سوگند مي‌خورد كه تا يك ماه با همسران خويش نزديكي نخواهد كرد . روايت ديگر مي‌گويد كه : پيغمبر به ماريه قبطي علاقه وافر داشت و اين امر باعث حسودي برخي از امّ‌المؤمنين گرديد ، و آن حضرت سوگند ياد كرد كه با ماريه نزديكي نكند . به هر حال خداوند دستور مي‌دهند كه كسي حق ندارد ، حلال خدا را حرام ، و حرام خدا را حلال سازد ، چرا كه قانونگذار تنها او است و بس . رسول اكرم برده‌اي را آزاد مي‌نمايد و قضيّه فيصله مي‌يابد . « مَرْضَاة » : رضايت . خوشنودي . مصدر ميمي است و در رسم‌الخطّ قرآني با تاء كشيده نوشته شده است .‏

‏‏‏‏ آيه 2

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏خداوند راه گشودن سوگندانتان را براي شما مقرّر مي‌دارد . ( بدين نحو كه كفّاره قسم را مي‌دهيد و خود را از زير بار مسؤوليّت آن بيرون مي‌آوريد ) . خدا ياور و سرور شما است ، و او بس آگاه و كار بجا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« فَرَضَ » : اجازه داده است . مقرّر داشته است . واژه ( فَرَضَ ) اگر با ( عَلي ) همراه باشد ، به معني ( وجوب ) است ، و اگر با ( ل ) باشد ، به معني مقرّر و مشخّص داشتن و اجازه دادن است ( نگا : بقره‌ / 236 و 237 ، احزاب‌ / 38 ) . « تَحِلَّةَ » : گشودن . حلال كردن . مراد كفّاره دادن و از زير بار مسؤوليّت سوگند به در آمدن است ( نگا : مائده‌ / 89 ) .‏

‏‏‏‏ آيه 3

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏خاطرنشان ساز وقتي را كه پيغمبر با يكي از همسرانش ( به نام حفصه ) رازي را در ميان نهاد ، و او آن راز را ( به عايشه ) خبر داد ، و خداوند پيغمبرش را از اين ( افشاي سرّ ) آگاه ساخت . پيغمبر برخي از آن ( رازگوئي ) را ( براي همسر رازگويش حفصه ) بازگو كرد و از برخي ديگر خودداري كرد . هنگامي كه همسرش را از آن ( رازگوئي ) مطّلع كرد ، او گفت : چه كسي تو را از اين ( موضوع ) آگاه كرده است‌ ؟ پيغمبر گفت : خداوند بس دانا و آگاه مرا با خبر كرده است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« أَسَرَّ » : پنهاني بيان كرد . به گونه راز بيان داشت . « بَعْضِ » : يكي . فردي . مراد حفصه است . « حَدِيثاً » : سخن . كلام . مراد ، فرموده پيغمبر مبني بر نخوردن عسل ، و يا عدم نزديكي با ماريه قبطي است . « نَبَّأَتْ بِهِ » : حفصه راز را به عايشه خبر داد . « أَظْهَرَهُ » : آن را اطّلاع داد . « عَرَّفَ » : شناساند . بازگو نمود .‏

‏‏‏‏ آيه 4

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اگر به سوي خدا برگرديد و توبه كنيد ( خداوند برگشت و توبه شما را مي‌پذيرد ) چرا كه دلهايتان ( از حفظ سرّ كه پيغمبر دوست مي‌داشت ) منحرف گشته است . و اگر بر ضدّ او همدست شويد ( و براي آزارش بكوشيد ، باكي نيست ) خدا ياور او است ، و علاوه از خدا ، جبرئيل ، و مؤمنان خوب و شايسته ، و فرشتگان پشتيبان او هستند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« إن تَتُوبَا . . . » : مخاطب حفصه و عائشه ( عليهما السلام ) است . جواب شرط محذوف است و تقدير چنين است : إن تَتُوبَا يَتُبْ عَلَيْكُمَا . « صَغَتْ » : منحرف گشته است . بگرديده است . « إن تَظَاهَرا » : اگر همدستي و هم‌پشتي كنيد . فعل مضارع است و اصل آن ( إن تَتَظَاهَرا ) است كه يكي از دو تاء را حذف كرده‌اند . « صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ » : مؤمنان شايسته و بايسته . واژه ( صالح ) مفرد است و در معني جمع استعمال شده است و مراد جنس صالح است يعني فردفرد مسلمانان خوب و متّقي . مثل : لا يَفْعَلُ هَذا ، الصَّالِحُ مِنَ الَنَّاسِ . « ظَهِيرٌ » : پشتيبان ( نگا : اسراء / 88 ، فرقان‌ / 55 ، قصص‌ / 17 و 86 ، سبأ / 22 ) .‏

‏‏‏‏ آيه 5

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجاً خَيْراً مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَاراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اگر پيغمبر شما را طلاق دهد ، چه بسا پروردگارش به جاي شما همسراني را نصيب او گرداند كه بهتر از شما باشند . زنان دوشيزه يا غير دوشيزه فرمانبردار ، با ايمان ، فروتن ، توبه كار ، پرستشگر ، و گردنده ( و پر تحرّك در جهان انديشه و در مسير طاعت و عبادت ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« مُسْلِمَاتٍ » : جمع مُسْلِمَة ، مسلمان و فرمانبردار . « قَانِتَاتٍ » : جمع قَانِتَة ، خاشع و خاضع . فروتن ( نگا : نساء / 34 ، احزاب‌ / 35 ) . « سَآئِحَاتٍ » : جمع سَآئِحَة ، روزه‌دار ، گردنده ( نگا : توبه‌ / 112 ) . « ثَيِّبَاتٍ » : جمع ثَيِّبْ ، غير دوشيزه . بيوه . « أَبْكَاراً » : جمع بِكْر ، دوشيزه ( نگا : واقعه‌ / 36 ) .‏

‏‏‏‏ آيه 6

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اي مؤمنان ! خود و خانواده خويش را از آتش دوزخي بر كنار داريد كه افروزينه آن انسانها و سنگها است . فرشتگاني بر آن گمارده شده‌اند كه خشن و سختگير ، و زورمند و توانا هستند . از خدا در آنچه بديشان دستور داده است نافرماني نمي‌كنند ، و همان چيزي را انجام مي‌دهند كه بدان مأمور شده‌اند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« قُوا » : مصون و محفوظ داريد . « أَهْلِيكُمْ » : ( نگا : مائده‌ / 98 ) . « وَقُودُ » : افروزينه ( نگا : بقره‌ / 24 ، آل‌عمران‌ / 10 ) . « غِلاظٌ » : جمع غَليظ ، خشن ، تندخو . « شِدَادٌ » : جمع شَديد ، زورمند . سختگير . توانا در انجام كارهاي دشوار .‏

‏‏‏‏ آيه 7

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏( در روز قيامت خطاب به بي‌دينان گفته مي‌شود ) : اي كافران ! امروزه پوزش مخواهيد و عذر خواهي مكنيد ، چرا كه تنها در برابر كارهائي كه ( در دنيا ) مي‌كرده‌ايد كيفر داده مي‌شويد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« لا تَعْتَذِرُوا » : ( نگا : روم‌ / 57 ، غافر / 52 ) .‏

‏‏‏‏ آيه 8

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحاً عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اي مؤمنان ! به درگاه خدا برگرديد و توبه خالصانه‌اي بكنيد ، شايد پروردگارتان گناهانتان را محو نمايد و بزدايد ، و شما را به باغهاي بهشتي داخل گرداند كه از زير ( كاخها و درختان ) آن رودبارها روان است . اين كار در روزي خواهد بود كه خداوند پيغمبر و كساني را خوار و سبك نمي‌دارد كه با او ايمان آورده‌اند . ( بلكه ايشان را والا مي‌گرداند و به درجات بالا مي‌رساند ) . نور ( ايمان و عمل صالح ) ايشان ، پيشاپيش و سوي راستشان ( رو به جانب بهشت ) در حركت است . ( وقتي كه خاموش شدن نور منافقان را مي‌بينند ، رو به درگاه خدا مي‌كنند و ) مي‌گويند : پروردگارا ! نور ما را كامل گردان ( تا در پرتو آن به بهشت برسيم ) و ما را ببخشاي ، چرا كه تو بر هر چيزي بس توانائي .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« نَصُوحاً » : از روي اخلاص . خالصانه . صيغه مبالغه است . توبه نَصُوح ، بايد اين ويژگيها را داشته باشد ، ترك گناه ، پشيمان شدن از گناه ، تصميم بر برنگشتن به گناه ، ردّ مظالم و بازپرداخت حق به صاحبان آن . « نُورُهُمْ يَسْعي‌ » : ( نگا : حديد / 12 و 13 ) . « أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا » : درخواست تكميل نور يا از سوي همه مؤمنان است ، و اين تقاضا وقتي است كه نور منافقان خاموش مي‌گردد . مؤمنان از خداي متعال مي‌خواهند كه تا رسيدن به بهشت نورشان بماند . يا اين كه نور برخي از مؤمنان ، ضعيف بوده و درخواست مي‌نمايند كه نورشان پرتو و تابندگي بيشتري داشته باشد .‏

‏‏‏‏ آيه 9

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏اي پيغمبر ! با كافران و منافقان جهاد و پيكار كن ( تا ايشان را از كفر و نفاق به دور داري ) و بر آنان سخت بگير و ( با ايشان خشن باش . اين مجازات كنوني ايشان است ، و در آخرت ) جايگاهشان دوزخ است و چه بد سرنوشت و چه زشت جايگاهي است !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« يَآ أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ » : ( نگا : توبه‌ / 73 ، فرقان‌ / 52 ) . مراد جهاد با كفّار ، با قوّت و قدرت تمام ، و با منافقان با حجّت و برهان است .‏

‏‏‏‏ آيه 10

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏خداوند از ميان كافران ، زن نوح و زن لوط را مثل زده است . آنان در حباله نكاح دو تن از بندگان خوب ما بودند و ( با ساخت و پاخت با قوم خود ، و گزارش اسرار و اخبار بديشان ) به آن دو خيانت كردند و آن دو نتوانستند در پيشگاه الهي كمترين كاري براي ايشان بكنند و ( آنان را از عذاب خانمانسوز دنيوي ، و سخت كمرشكن اخروي نجات دهند . به هنگام مرگ توسّط فرشتگان بديشان ) گفته شد : به دوزخ درآئيد همراه با همه كساني كه بدان در مي‌آيند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« إمْرَأَةَ » : در رسم‌الخطّ قرآني با تاء كشيده نوشته شده است . مفعولٌ‌به اوّل فعل ( ضَرَبَ ) و ( مَثَلاً ) مفعولٌ‌به دوم آن است . « تَحْتَ » : اين واژه ، كنايه از تحت سرپرستي و زير نكاح است . « خَانَتَاهُمَا » : خيانت اين دو همسرِ بدشگون ، همكاري با دشمنان و گزارش اخبار و پخش اسرار خانواده و مؤمنان بود . خيانت ايشان انحراف از جاده عفّت نبود . زيرا هرگز همسر هيچ پيغمبري آلوده به بي‌عفّتي نشده است ( نگا : نمونه ، جلد 24 ، صفحه 301 ) . « أُدْخُلاَ النَّارَ » : به هنگام مرگ ، فرشتگان به بدان يا نيكان خبر ورود آتي ايشان به دوزخ يا به بهشت را مي‌دهند ( نگا : المصحف الميسّر ) . « فَلَمْ يُغْنِيا » : در آخرت همه رابطه‌هاي دنيوي جز رابطه ايدئولوژي گسيخته مي‌گردد ( نگا : بقره‌ / 48 و 123 ، لقمان‌ / 33 ، ممتحنه‌ / 3 ، انفطار / 19 ) .‏

‏‏‏‏ آيه 11

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏و خدا از ميان مؤمنان ، زن فرعون را مثل زده است . وقتي ( از اوقات ) گفت : پروردگارا ! براي من در بهشت ، نزد خودت خانه‌اي بنا كن ، و مرا از فرعون و كارهايش رهائي‌بخش ، و از اين مردمان ستمكاره نجات بده .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« إِبْنِ » : بنا كن . بساز .‏

‏‏‏‏ آيه 12

‏متن آيه : ‏‏‏‏‏

‏ وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

‏همچنين خداوند ( از ميان مؤمنان ، دومين الگو ) مريم دختر عمران را مثل زده است كه دامن به گناه نيالود و خود را پاك نگاه داشت ، و ما از روح متعلّق به خود در آن دميديم ، و او سخنان پروردگارش و كتابهايش را تصديق كرد ، و از زمره مطيعان و فرمانبرداران خدا بود .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« أَحْصَنَتْ » : استوار داشت . مصون و محفوظ داشت . « فَرْج‌ » : عورت . شرمگاه ( نگا : مؤمنون‌ / 5 ، نور / 30 و 31 ، احزاب‌ / 35 ) . « أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا » : ( نگا : انبياء / 91 ) . « مِن رُّوحِنَا » : از روح متعلّق به خود . از روح ساخت خود ( نگا : انبياء / 91 ، سجده‌ / 9 ، حجر / 29 ، ص‌ / 72 ) . « كَلِمَاتِ » : مراد اوامر و نواهي و وعده‌ها و وعيدهاي الهي است . « كُتُبِ » : كتابهاي تورات موسي ، و زبور داود ، و صحف ابراهيم ، و ساير كتابهاي آسماني . « الْقَانِتِينَ » : مطيعان و فرمانبرداران الهي ، مواظبان طاعت و عبادت . مذكّر آمدن آن ، جنبه تغليب دارد .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره تحريم / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 04:47:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره طلاق / تفسیر نور

 

‏ آيه 1

‏ متن آيه : ‏‏

‏ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏اي پيغمبر ! وقتي كه خواستيد زنان را طلاق دهيد ، آنان را در وقت فرا رسيدن عدّه ( يعني آغاز پاك شدن زن از عادت ماهيانه‌اي كه شوهرش در آن با او نزديكي نكرده باشد ) طلاق دهيد ، و حساب عدّه را نگاه داريد ( و دقيقاً ملاحظه كنيد كه زن سه بار ايّام پاكي خود از حيض را به پايان رساند ، تا نژادها آميزه يكديگر نشود ) ، و از خدا كه پروردگار شما است بترسيد و پرهيزگاري كنيد ( و اوامر و نواهي او را به كار بنديد ، به ويژه در طلاق و نگهداري زمان عدّه ) . زنان را ( بعد از طلاق ، در مدّت عدّه ) از خانه‌هايشان بيرون نكنيد ، و زنان هم ( تا پايان عدّه ، از منازل شوهرانشان ) بيرون نروند . مگر اين كه زنان كار زشت و پلشت آشكاري ( همچون زنا و فحّاشي و ناسازگاري طاقت فرسا با شوهران يا اهل خانواده ) انجام دهند ( كه ادامه حضور ايشان در منازل ، باعث مشكلات بيشتر گردد ) . اينها قوانين و مقرّرات الهي است ، و هركس از قوانين و مقرّرات الهي پا فراتر نهد و تجاوز كند ، به خويشتن ستم مي‌كند . ( چرا كه خود را در معرض خشم خدا قرار مي‌دهد و به سعادت خويش لطمه مي‌زند ) . تو نمي‌داني ، چه بسا خداوند بعد از اين حادثه ، وضع تازه‌اي پيش آورد ( و ماندن زن در خانه زمينه‌ساز پشيماني شوهر و همسر و رجوع آنان به يكديگر گردد ، و ابرهاي تيره و تار كينه و كدورت از آسمان زندگي ايشان به دور رود ، و مهر و محبّت فضاي سينه‌ها را لبريز كند ، و فرزندان از دامن عطوفت مادري بي‌بهره نمانند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« إِذَا طَلَّقْتُمْ » : وقتي كه خواستيد طلاق دهيد . مثل إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ . . . ( نگا : نحل‌ / 98 ) . مخاطب در آيه پيغمبر است و مراد امت او . اين خطاب بيانگر اهمّيّت مسأله است . « لِعِدَّتِهِنَّ » : وقت فرا رسيدن عدّه ايشان ، حرف ( ل ) به معني ( عِندَ ) است ( نگا : إسراء / 78 ) . منظور اين است كه بايد صيغه طلاق در زماني اجرا شود كه زن از عادت ماهيانه پاك شده ، و شوهرش با او نزديكي نكرده باشد . « أَحْصُوا الْعِدَّةَ » : زمان عِدّه را نگهداريد و دقيقاً محاسبه كنيد . يعني بايد سه بار ايّام پاكي خود ازحيض را به پايان رساند ( نگا : بقره‌ / 228 ) . « لا يَخْرُجْنَ » : زنان جائز نيست از منزل بيرون بروند مگر با رضايت طرفين . . « تِلْكَ حُدُودُ اللهِ » : اين بخش اشاره بدين است كه بايد مسلمانان در طلاق كه مبغوض‌ترين حلال در نزد خدا است ، قوانين الهي را مراعات كنند . زن را يا طلاق ندهند ، و يا اگر ناچار به طلاق شدند ، احكام اين آيه را رعايت بكنند . متأسّفانه امروز به طلاق قرآني كمترين اعتنائي نمي‌شود ! ! ! تنها طلاق بِدعي در مدّ نظر است ، و كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ .‏

‏ آيه 2

‏ متن آيه : ‏‏

‏ فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِّنكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏و هنگامي كه مدّت عِدّه آنان نزديك به پايان آمد ، يا ايشان را به طرز شايسته‌اي نگاه داريد ، و يا به طرز شايسته‌اي از ايشان جدا شويد ، و بر ( نگاهداري و يا جدائي ) آنان دو مرد عادل از ميان خودتان گواه كنيد ، ( تا اگر در آينده اختلافي روي دهد ، هيچ يك از شوهر و همسر نتوانند واقعيّت را انكار كنند ) و گواهي دادن را براي خدا اداء كنيد ( و انگيزه شهادت محض رضاي خدا باشد ، و از هيچ كدام جانبداري ننمائيد ) . اين ( احكام ) چيزي است كه كسي بدان پند و اندرز مي‌گردد كه به خدا و روز آخرت ايمان داشته باشد . هر كس هم از خدا بترسد و پرهيزگاري كند ، خدا راه نجات ( از هر تنگنائي ) را براي او فراهم مي‌سازد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« إذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ » : زماني كه به مدّت پايان عدّه ، نزديك شدند . چرا كه اگر زمان عدّه به پايان برسد ، راه مراجعت بر روي شوهر بسته مي‌گردد ( نگا : أضواء البيان ) . يادآوري : زنان از لحاظ نگاه داشتنِ عدّه ، به دو دسته تقسيم مي‌شوند : 1 ) زناني كه شوهرانشان بميرند . اين گروه به دو دسته تقسيم مي‌گردند : الف - زناني كه حامله‌اند . اينان تا وضع حمل عده نگاه مي‌دارند . ب - زناني كه حامله نيستند . اينان چه با ايشان همبستري شده باشد و چه با آنان همبستري نشده باشد ، چهار ماه و ده روز عده نگاه مي‌دارند . 2 ) زناني كه شوهرانشان ايشان را طلاق داده باشند . اينان نيز دو گروهند : الف - زناني كه حامله‌اند . چنين زناني تا وضع حمل عده نگاه مي‌دارند . ب - زناني كه حامله نيستند . اينان هم دو دسته هستند : 1 - زناني كه با آنان همبستري نشده است . اينان عدّه‌اي ندارند . 2 - زناني كه با ايشان همبستري شده است . اينان اگر كساني بوده كه داراي عادت ماهيانه باشند ، تنها سه عادت ماهيانه عدّه نگاه مي‌دارند ، و اگر كساني بوده كه داراي عادت ماهيانه نباشند ، يعني يائسه و يا صغيره باشند ، سه ماه تمام عدّه نگاه مي‌دارند ( نگا : أضواء البيان ) .‏

‏ آيه 3

‏ متن آيه : ‏‏

‏ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏و به او از جائي كه تصوّرش نمي‌كند روزي مي‌رساند . هر كس بر خداوند توكّل كند ( و كار و بار خود را بدو واگذارد ) خدا او را بسنده است . خداوند فرمان خويش را به انجام مي‌رساند و هر چه را بخواهد بدان دسترسي پيدا مي‌كند . خدا براي هر چيزي زمان و اندازه‌اي را قرار داده است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« مِنْ حَيْثُ » : از جائي كه ، به گونه‌اي كه . « بَالِغُ أَمْرِهِ » : دستيابي دارد به هر چه بخواهد . فرمان خود را به انجام مي‌رساند . « أَمْرِ » : كار ، فرمان . « قَدْراً » : مدّت و اجل ، اندازه و مقدار .‏

‏ آيه 4

‏ متن آيه : ‏‏

‏ وَاللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِن نِّسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَاللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ وَأُوْلَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏زنان شما وقتي كه نااميد از عادت ماهيانه‌اند ، و همچنين زناني كه هنوز عادت ماهيانه نديده‌اند ، اگر ( درباره حكم عِدّه ايشان ) متردّديد ، بدانيد كه عدّه آنان سه ماه است ، و عدّه زنان باردار ، وضع حمل است . هر كس كه از خدا بترسد و پرهيزگاري كند ، خدا كار و بارش را ساده و آسان مي‌سازد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« يَئِسْنَ » : نااميد شده‌اند . يائسه گشته‌اند . « إِنِ ارْتَبْتُمْ » : اگر متردّد شديد درباره حكم عدّه ايشان . اگر متردّد شديد در خوني كه از ايشان بيرون مي‌تراود كه آيا خون حيض يا خون چيز ديگري است . اگر متردّد شديد كه آيا به سن يائسگي رسيده‌اند يا خير . « مِنْ أَمْرِهِ » : از كار و بارش . به فرمان و دستور خويش ( نگا : نحل‌ / 2 ، غافر / 15 ) .‏

‏ آيه 5

‏ متن آيه : ‏‏

‏ ذَلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏اين ( قانونگذاري ) فرمان خدا است كه آن را براي شما فرستاده است . هر كس كه از خدا بترسد و پرهيزگاري كند ، بديها و گناهان او را محو كرده و مي‌زدايد ، و پاداش وي را بزرگ مي‌نمايد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ » : ( نگا : بقره‌ / 271 ، انفال‌ / 29 ، زمر / 35 ) .‏

‏ آيه 6

‏ متن آيه : ‏‏

‏ أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنتُم مِّن وُجْدِكُمْ وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَإِن كُنَّ أُولَاتِ حَمْلٍ فَأَنفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُم بِمَعْرُوفٍ وَإِن تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏زنان مطلّقه را در جائي سكونت دهيد كه خودتان در آنجا زندگي مي‌كنيد و در توان داريد ، و بديشان زيان نرسانيد تا ( با زيان رساندن خود بر آنان سختگيري كنيد و ) در تنگنايشان قرار دهيد ( و ايشان مجبور به ترك منزل شوند ) . اگر آنان باردار باشند ، خرج و نفقه ايشان را بپردازيد تا زماني كه وضع حمل مي‌كنند . اگر آنان ( حاضر شدند بعد از جدائي ، فرزندان ) شما را شير دهند ، مزدشان را به تمام و كمال بپردازيد . با يكديگر درباره سرنوشت فرزندان ، زيبا و پسنديده مشورت كنيد ( و اجرتي متناسب با مقدار و زمان شير دادن ، بر حسب عرف و عادت ، تعيين كرده ، و به نوزادان و كودكان از هر نظر عنايت شود ) . اگر هم بر همديگر سخت گرفتيد و به توافق نرسيديد ، دايه‌اي شير دادن به كودك مرد را بر عهده مي‌گيرد ( تا نزاع و كشمكش ادامه نيابد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« مِنْ حَيْثُ » : آنجا كه . هرگونه كه . « وُجْد » : توانائي . وسع و طاقت . « لا تُضَآرُّوهُنَّ » : بديشان زيان نرسانيد ، به ويژه در نفقه و مسكن . « أُوْلاتِ » : صاحبان . دارندگان . « إِئْتَمِرُوا » : مشاوره كنيد . مشورت و رايزني نمائيد . « بِمَعْرُوفٍ » : زيبا و پسنديده . يعني پدر مزد شير دادن را محترمانه و متناسب با عرف و عادت بپردازد . مادر هم مواظبت لازم را از فرزند بنمايد . « تَعَاسَرْتُمْ » : همديگر را در تنگنا گذاشتيد و بر يكديگر سختگيري كرديد و توافق حاصل نشد . « أُخْري‌ » : زن ديگري . دايه‌اي .‏

‏ آيه 7

‏ متن آيه : ‏‏

‏ لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏آنان كه دارا هستند ، از دارائي خود ( براي زن شير دهنده ، به اندازه توان خود ) خرج كنند ، و آنان كه تنگدست هستند ، از چيزي كه خدا بديشان داده است خرج كنند ، خداوند هيچ كسي را جز بدان اندازه كه بدو داده است مكلّف نمي‌سازد . خدا بعد از سختي و ناخوشي ، گشايش و خوشي پيش مي‌آورد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« ذُوسَعَةٍ » : دارا . ثروتمند . « قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ » : روزي او كم گرديد و فقير شد ( رعد / 26 ، اسراء / 30 ، قصص‌ / 82 ) .‏

‏ آيه 8

‏ متن آيه : ‏‏

‏ وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَاباً شَدِيداً وَعَذَّبْنَاهَا عَذَاباً نُّكْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏چه بسيار مردمان شهرها و آباديهائي كه از فرمان پروردگارشان و دستور پيغمبران او ، سرپيچي و سركشي كرده‌اند ، و در نتيجه ما سخت به حسابشان رسيده‌ايم و به مجازات ناگوار و كيفر ناخوشايندشان رسانده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« كَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ » : ( نگا : حجّ‌ / 45 و 48 ، محمّد / 13 ) . « حَاسَبْنَاهَا » : از آن حساب كشيده‌ايم . به حسابشان رسيده‌ايم . « عَتَتْ » : سركشي كرده‌اند ( نگا : اعراف‌ / 77 و 166 ، فرقان‌ / 21 ) . « نُكْراً » : ( نگا : كهف‌ / 74 و 87 ) .‏

‏ آيه 9

‏ متن آيه : ‏‏

‏ فَذَاقَتْ وَبَالَ أَمْرِهَا وَكَانَ عَاقِبَةُ أَمْرِهَا خُسْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏و عقوبت اعمالشان را چشيده‌اند ، و عاقبت كار و بارشان زيان و خسران بوده است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« وَ بَالَ » : ( نگا : مائده‌ / 95 ، حشر / 15 ، تغابن‌ / 5 ) . « خُسْراً » : زيان . زيانكاري .‏

‏ آيه 10

‏ متن آيه : ‏‏

‏ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَاباً شَدِيداً فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏خداوند براي ايشان عذاب شديدي را فراهم ساخته است ، پس اي خردمنداني كه مؤمن هستيد ، شما پرهيزگاري كنيد و خويشتن را از ( عذاب و خشم ) خدا به دور داريد . خدا كه براي شما قرآن را نازل فرموده است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« ذِكْراً » : قرآن ( نگا : اعراف‌ / 63 و 69 ، حجر / 6 و 9 ) . « الَّذِينَ » : صفت يا بدل ( أُوْلي‌الألْبَابِ ) است .‏

‏ آيه 11

‏ متن آيه : ‏‏

‏ رَّسُولاً يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏و پيغمبري را به ميانتان روانه كرده است كه آيات روشن خدا را برايتان مي‌خواند تا كساني را كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند از تاريكي ( بطالت و ضلالت ) بيرون آورد و به روشنائي ( حقيقت و هدايت ) در آورد . كساني كه به خدا ايمان بياورند و كارهاي پسنديده بكنند ، خدا آنان را به باغهاي بهشتي داخل مي‌گرداند كه از زير ( كاخها و درختان ) آن رودبارها روان است . براي هميشه در آنجا ماندگار مي‌مانند ، و خدا روزيشان را خوب و نيكو مي‌گرداند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« رَسُولاً » : مفعولٌ‌به براي فعل محذوفي است كه مقام دلالت بر آن دارد . تقدير چنين است : أَرْسَلَ رَسُولاً . « يَتْلُو » : در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي به دنبال دارد . « أَبَداً » : ذكر اين واژه پس از ( خَالِدِينَ ) تأكيدي بر خلود و ماندگاري محسوب است .‏

‏ آيه 12

‏ متن آيه : ‏‏

‏ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً ‏

‏ترجمه : ‏‏‏

‏خدا همان است كه هفت آسمان را و همانند آن زمين را آفريده است . فرمان ( خدا ) همواره در ميان آنها جاري است ( و تدبير هدايت و رهبري او ، لحظه‌اي از جهان بزرگ هستي برداشته نمي‌شود ، اين آفرينش عظيم بدان خاطر است ) تا بدانيد خداوند بر هر چيزي توانا است ، و آگاهي او همه چيز را فرا گرفته است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏

‏« خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الأرْضِ مِثْلَهُنَّ » : هفت آسمان و به اندازه آن ، زمين را آفريده است . عدد هفت براي كثرت است ، و در اين صورت منظور از هفت آسمان و هفت زمين ، تعداد بيشمار و خارج از اندازه كواكب آسماني و كراتي مشابه زمين است . ( نگا : بقره‌ / 29 ، اسراء / 44 ، مؤمنون‌ / 86 ، فصّلت‌ / 12 ) . امّا اگر عدد هفت براي شماره محدود باشد ، آنچه ما مي‌بينيم و دانش بشر به آن احاطه دارد ، همه مربوط به آسمان و زمين اوّل است ، و ماوراي اين ثوابت و سيّارات ، شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس علم ما بيرون است ( نگا : صافّات‌ / 6 ، فصّلت‌ / 12 ، ملك‌ / 5 ) . « مِثْلَهُنَّ » : اشاره به زمينهاي متعدّدي است كه در عالم هستي وجود دارد . تا آنجا كه بعضي از دانشمندان ستاره‌شناس مي‌گويند ، تعداد كراتي كه مشابه كره زمين بر گرد خورشيدها در پهنه هستي گردش مي‌كنند حدّاقلّ سيصد ميليون كُره است ( نگا : المراغي ) . « يَتَنَزَّلُ الأمْرُ بَيْنَهُنَّ » : فرمان خدا و قضا و قدر او در ميان آنها جاري و حكمفرما است . خدا است كه حكم خود را درباره آنها به مرحله اجرا در مي‌آورد و كار و بار جهان را مي‌گرداند . ( نگا : سجده‌ / 4 ) .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره طلاق / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 04:45:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره تغابن / تفسیر نور

 

‏ ‏‏‏‏‏آيه 1

‏متن آيه : ‏

‏ يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ، به تسبيح و تقديس خدا مشغول است . حاكميّت و مالكيّت از آن او است ، و سپاس و ستايش خاصّ او است . او بر هر چيزي توانا است . . .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« يُسَبِّحُ » ( نگا : رعد / 13 ، اِسراء / 44 ، نور / 41 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 2

‏متن آيه : ‏

‏ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏او كسي است كه شما را آفريده است ( و به شما آزادي و اختيار داده است ) . گروهي از شما كافر و گروهي از شما مؤمن مي‌گرديد . خدا مي‌بيند هرچه را كه مي‌كنيد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَ مِنكُم مُّؤْمِنٌ » : ( نگا : كهف‌ / 29 ، انسان‌ / 3 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 3

‏متن آيه : ‏

‏ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏خداوند ، آسمانها و زمين را به حق آفريده است ( نه به باطل . در آفرينش آن ، نظام دقيق و راستيني به كار رفته است ، و داراي هدفي حكيمانه و مسيري درست است ) و شما را شكل بخشيده است و شكلهاي شما را خوب و زيبا كرده است . سرانجام بازگشت به سوي او است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« خَلَقَ السَّمَاوَاتِ و الأرْضَ بِالْحَقِّ » : ( نگا : انعام‌ / 73 ، ابراهيم‌ / 19 ، نحل‌ / 3 ) . « صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ » : ( نگا : غافر / 64 ، اعراف‌ / 11 ، آل‌عمران‌ / 6 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 4

‏متن آيه : ‏

‏ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏او مي‌داند كه در آسمانها و زمين چه چيزهائي است ، و از آنچه شما پنهان يا آشكار مي‌داريد با خبر است ، و خدا بس آگاه از عقائد و نيّاتي است كه در درون سينه‌ها است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ » : ( نگا : نحل‌ / 19 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 5

‏متن آيه : ‏

‏ أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏آيا خبر كافراني كه در روزگاران پيشين مي‌زيسته‌اند به شما نرسيده است‌ ؟ آنان عقوبت ناگوار كارهاي خود را ( در دنيا ) چشيدند ، و عذاب دردناكي ( هم در آخرت ) دارند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« نَبَأُ » : خبر . . . الف زائدي در رسم الخطّ قرآني در آخر دارد . « وَ بَالَ » : ( نگا : مائده‌ / 95 ، حشر / 15 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 6

‏متن آيه : ‏

‏ ذَلِكَ بِأَنَّهُ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَتَوَلَّوا وَّاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏اين ( سوء عاقبت و عذاب آخرت ) بدان خاطر است كه پيغمبرانشان به پيش ايشان مي‌آمدند و معجزات روشن و دلائل متقن براي آنان مي‌آوردند و ايشان مي‌گفتند : آيا آدميان ، ما را هدايت مي‌كنند ؟ ( مگر مي‌شود انسانهائي همچون خودمان پيغمبران خدا شوند ؟ ! پيغمبران بايد فرشته باشند . بدين وسيله به مخالفت برمي‌خاستند و ) كافر مي‌گشتند و سر بر مي‌تافتند و رويگردان مي‌شدند ، و خدا هم بي‌نياز ( از ايمان و اطاعت ايشان ) بود و ( هميشه هم ) بي‌نياز است و سزاوار ستايش و سپاس .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« بَشَرٌ » : اين واژه براي مفرد و مثنّي و جمع استعمال مي‌گردد . در اينجا مراد انبياء - عليهم‌السلام - است .‏

‏‏‏‏‏آيه 7

‏متن آيه : ‏

‏ زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَن لَّن يُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏كافران مي‌پندارند كه هرگز زنده و برانگيخته نخواهند گرديد ! بگو : چنين نيست كه مي‌پنداريد ، به پروردگارم سوگند ! زنده و برانگيخته خواهيد شد ، و سپس از آن چيزهائي كه مي‌كرده‌ايد با خبرتان خواهند كرد . و اين كار براي خدا ساده و آسان است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« بَلي‌ » : اين حرف براي ابطال نفي كلام ماقبل است . يعني سخن منفي پيشين را مثبت مي‌سازد . « يَسِيرٌ » : ساده و آسان .‏

‏‏‏‏‏آيه 8

‏متن آيه : ‏

‏ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏ايمان بياوريد به خدا و پيغمبرش و نوري كه ( قرآن نام دارد و آن را براي روشن كردن راه سعادت دنيا و آخرت شما انسانها ) نازل كرده‌ايم . خداوند كاملاً آگاه از هر آن چيزي است كه انجام مي‌دهيد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« النُّورِ » : قرآن ( نگا : نساء / 174 ، شوري‌ / 52 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 9

‏متن آيه : ‏

‏ يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏زماني ، خداوند شما را در روز گردهمآئي ( جملگي پيشينيان و پسينيان ) جمع مي‌آورد . آن روز ، روز زيانمندي ( كافران ، و سودمندي مؤمنان ) است . كساني كه به خدا ايمان بياورند و كارهاي شايسته بكنند . خداوند بديهاي ايشان را مي‌زدايد ، و آنان را به باغهاي بهشتي داخل مي‌گرداند كه از زير ( كاخها و درختان ) آن رودبارها جاري است ، و در آنجا براي هميشه جاودانه مي‌مانند . اين است رستگاري سترگ و پيروزي بزرگ .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« يَوْمَ الْجَمْعِ » : روز گردهمآئي كه قيامت است ( نگا : هود / 103 ، واقعه‌ / 50 ، يس‌ / 32 و 53 ) . « تَغَابُن‌ » : زيانمند گشتن گروهي و سودمند شدن گروهي . . . در جهان ، دسته‌اي آخرت را به دنيا مي‌فروشند ، و در آخرت زيانخورده و متضرّر مي‌گردند ( نگا : بقره‌ / 16 و 102 ، آل‌عمران‌ / 77 و 177 ) . و دسته‌اي دنيا را به آخرت مي‌فروشند و در آخرت سود مي‌برند و رضاي خدا و بهشت را از آن خود مي‌كنند ( نگا : بقره‌ / 207 ، نساء / 74 ، توبه‌ / 111 ) . فراموش كردن همديگر . چرا كه در قيامت بر اثر هول و هراس آخرت ، كسي به فكر كسي نيست ، و هركسي خود را مي‌كوشد ( نگا : حجّ‌ / 2 ، معارج‌ / 10 ، عبس‌ / 33 - 37 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 10

‏متن آيه : ‏

‏ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِينَ فِيهَا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏و كساني كه كافر بشوند و آيات ما را تكذيب بكنند ، آنان دوزخيانند جاودانه در آنجا مي‌مانند ، و چه سرانجام و جايگاه بدي ( كه دارند ! ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« الْمَصِيرُ » : ( نگا : بقره‌ / 126 ، انفال‌ / 16 ، توبه‌ / 73 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 11

‏متن آيه : ‏

‏ مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏هيچ واقعه و حادثه‌اي جز به فرمان و اجازه خدا رخ نمي‌دهد ، و هر كس كه به خدا ايمان داشته باشد ، خدا دل او را ( به ثبات و آرامش ، و خوشنودي به قضا و قدر الهي مي‌رساند و ) رهنمود مي‌گرداند ، و خداوند از هر چيزي كاملاً آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ » : ( نگا : حديد / 22 ) . « يَهْدِ قَلْبَهُ » : دل او را رهنمود و رهبري مي‌كند . زمام دل او را به دست مي‌گيرد . دل او را به استقامت و اطمينان و آسايش و آرامش ، و رضا به قضا رهنمود مي‌گرداند .‏

‏‏‏‏‏آيه 12

‏متن آيه : ‏

‏ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏از خدا و پيغمبر اطاعت كنيد . اگر رويگردان شويد ، بر فرستاده ما جز رساندن پيام روشن و آشكار نيست .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« الْبَلاغُ الْمُبِينُ » : تبليغ آشكار ، رساندن پيام روشنگر ( نگا : مائده‌ / 92 ، نحل‌ / 35 و 82 ، نور / 54 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 13

‏متن آيه : ‏

‏ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏جز خدا معبودي نيست ، پس مؤمنان بايد بر خدا توكّل كنند و بس .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« فَلْيَتَوَكَّلِ » : بايد توكّل كنند .‏

‏‏‏‏‏آيه 14

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏اي مؤمنان ! قطعاً بعضي از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند . ( شما را از راه خدا باز مي‌دارند ، و از عبادت و طاعت سست مي‌گردانند ) پس از ايشان خويشتن را بر حذر داريد . اگر عفو كنيد و چشم پوشي نمائيد و ببخشيد ( خدا هم شما را مشمول عفو و مرحمت و مغفرت خود مي‌نمايد ) چرا كه خداوند بخشاينده مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« مِنْ » : براي تبعيض است . « عَدُوّاً » : اين واژه براي مفرد و مثنّي و جمع به كار مي‌رود . اسم ( إِنَّ ) است . « إن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا و تَغْفِرُوا » : ( نگا : بقره‌ / 109 ) . اين بخش از آيه ، اشاره دارد به اين كه چه بسا همسران يا فرزندان كه انسان را از مبرّات و خيرات منع و يا سست مي‌كنند قصد سوء نداشته و بلكه از روي ناداني باشد ، به هر حال بايد كار بد ايشان را بخشيد و نيّت سوء و قصد عداوت آنان را پخش نكرد ، ولي به سخنانشان گوش نكرد و مواظب خود بود و محبّت ايشان انسان را از خدا پرستي و انجام خيرات و مبرات دور نسازد .‏

‏‏‏‏‏آيه 15

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏قطعاً اموالتان و اولادتان ، وسيله آزمايش شمايند ، و ( اگر در اين ميدان آزمايش ، از عهده بر آئيد ، براي شما ) اجر و پاداش بزرگي در پيشگاه خدا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« فِتْنَةٌ » : امتحان . آزمايش ( نگا : انفال‌ / 28 ) . مراد اين است كه اموال و اولاد زينت و نعمت جهان و مايه دستيابي به سعادت هستند ، در صورتي كه در مسير خداشناسي انسان را كمك كنند . امّا اگر محبّت آنان بر فرمان و رضاي يزدان ترجيح داده شود ، مايه بدبختي مي‌گردند ( نگا : آل‌عمران‌ / 14 و 15 ، توبه‌ / 22 و 23 و 75 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 16

‏متن آيه : ‏

‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنفِقُوا خَيْراً لِّأَنفُسِكُمْ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏پس آن قدر كه در توان داريد از خدا بهراسيد و پرهيزگاري كنيد ، و ( درسها و اندرزهاي آسماني را ) بشنويد و بپذيريد ، و ( از قوانين و فرمانهاي خدا ) اطاعت كنيد . و ( در راه خدا ، صدقه و احسان و ) بذل و بخشش كنيد ، ( انجام اين كارها ) به سود شما خواهد بود . كساني كه از بخل و حرص نفس خويش ، مصون داشته شوند ، آنان قطعاً رستگارند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« مَا اسْتَطَعْتُمْ » : مادام كه مي‌توانيد . تا آنجا كه در توان داريد ( نگا : بقره‌ / 286 ، حجّ‌ / 78 ) . « خَيْراً » : مال و دارائي ( نگا : بقره‌ / 180 ) . در اين صورت مفعول ( أَنفِقُوا ) است ، و معني چنين است : از اموال و دارائي خود ببخشيد . خوب و نيك . در اين صورت خبر فعل ناقصه مقدّري است كه تقدير چنين است : يَكُنْ ذلِكَ خَيْراً . . . « مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ » : ( نگا : حشر / 9 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 17

‏متن آيه : ‏

‏ إِن تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏اگر به خدا قرض‌الحسنه‌اي بدهيد ، آن را برايتان چندين برابر مي‌سازد ، و شما را مي‌آمرزد . خداوند سپاسگزار و بردبار است ( و او از بندگانش به وسيله دادن پاداشهاي عظيم تشكّر مي‌نمايد ، و در پرتو بردباري خود ، در عقوبت بندگان تعجيل نمي‌فرمايد ، و بلكه گناهانشان را مي‌بخشايد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« إِن تُقْرِضُوا اللهَ قَرْضاً حَسَناً » : ( نگا : بقره‌ / 245 ، مائده‌ / 12 ، حديد / 11 و 18 ) .‏

‏‏‏‏‏آيه 18

‏متن آيه : ‏

‏ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ ترجمه : ‏‏‏‏‏‏

‏او آگاه از نهان و آشكار ، و چيره كار بجا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏‏‏

‏« عَالِمُ الْغَيْبِ و الشَّهَادَةِ » : ( نگا : انعام‌ / 73 ، توبه‌ / 94 و 105 ، رعد / 9 ) .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره تغابن / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 04:43:00 ب.ظ ]




پارسینه: متن نامه شهید عباس دوران به همسرش در روزهای آغاز جنگ بدین شرح است:

ﺧﺎﺗﻮﻥ ﻣﻦ ، ﻣﻬﻨﺎﺯ ﺧﺎﻧﻢ ﮔﻠﻢ ﺳﻼﻡ

ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﺧﻮﺏ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯼ ﻣﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻛﺮﺩ ﺟﻨﮓ ﺟﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﺪ.

ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ ﺑﻮﺷﻬﺮ. ﻣﻬﻨﺎﺯ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺗﻮ ﻛﺴﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﻤﻪ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻭ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﻭ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﻭ … ﻋﻠﯽ ﻫﻢ_ﺳﺮﻟﺸﮕﺮ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺷﻬﯿﺪ ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﯾﺎﺳﯿﻨﯽ_ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﺩﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺩﯾﺸﺐ ﯾﻚ ﺳﺮ ﺭﻓﺘﻢ ﺁﻥ ﺟﺎ
. ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺗﻠﻔﻦ ﺯﺩ ﻣﻦ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﭼﺎﯼ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺗﻠﻔﻦ . ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ : ﻣﻬﺮﺯﺍﺩ ﻣﺮﯾﻀﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ .
ﻗﻮﻝ ﮔﺮﻓﺖ ﻛﻪ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﻢ ﮔﻔﺖ : ﻧﺮﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﻧﻌﺶ ﺑﯿﻔﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﮕﯽ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺭﻓﺖ ، ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻭﺷﻮﻫﺮ ﭼﻪ ﻟﯿﻠﯽ ﻭ ﻣﺠﻨﻮﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ.

ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻃﻔﻠﻚ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﻫﻢ ﻻﻏﺮ ﺗﺮ ﺷﺪﻩ ﻣﻬﺮﺯﺍﺩ ﻛﻮﭼﻮﻟﻮ ﻫﻢ ﺳﺮﺧﻚ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻫﻢ ﺍﻭﺭﯾﻮﻥ، ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﯾﻚ ﺩﻝ ﺳﯿﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﻛﺮﺩﻩ . ﺑﻪ ﻋﻠﯽ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﻠﯽ ﻓﻜﺮ ﻛﻨﻢ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺧﺎﻧﻢ
ﻣﺮﯾﻀﯽ ﻣﻬﺮﺯﺍﺩ ﺭﺍ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﺮﺍﺕ ﮔﺮﯾﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﻋﻠﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺣﺴﻮﺩ ﭼﺸﻢ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﯾﻜﯽ ﻟﯿﻠﯽ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻪ؟ ﺩﻟﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻋﯿﻨﻜﻢ ﺭﻭ ﺯﺩﻡ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻭ ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﯾﯽ ﻛﻪ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻭﺍﻛﺲ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻛﻢ ﻛﻢ ﻃﻠﻮﻉ ﻛﻨﻪ ﺑﺎﺩ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻛﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻣﺖ ﺍﯾﻨﺠﺎ ، ﺗﻮ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻞ ﺭﯾﺴﻜﺲ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ.

ﺍﮔﺮ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﯾﻜﯽ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺭﺍﻫﯽ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺷﺪﻧﺪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﻢ .ﺧﯿﻠﯽ ﻓﺮﺻﺖ ﻛﻢ ﻣﯽ ﻛﻨﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﻢ ، ﻋﻠﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺣﺘﯽ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ . ﺩﻭﺵ ﻛﻪ ﭘﯿﺸﻜﺶ ﭘﻮﺗﯿﻨﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻜﺒﺎﺭ ﻫﻢ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯽ ﻛﻨﻢ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﻢ ﺧﺎﺭﺝ ﻛﻨﻢ . ﻋﻠﯽ
ﻛﻪ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭗ ﺑﻮﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺗﺮﺍﺷﯿﺪﻩ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﻥ ﺩﺭﻭﯾﺸﯽ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﭼﻬﺎﺭﺭﺍﻩ ﺯﻧﺪ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ .

ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﯾﻚ ﺷﺐ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻢ ﻛﻢ ﺧﻮﺍﺑﻤﻮﻥ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﺗﻮﯼ ﺣﻤﺎﻡ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺭﻭﯾﻤﺎﻥ ﺑﺎﺯﻛﺮﺩﻧﺪ . ﺍﻭﻟﺶ ﻛﻠﯽ ﺑﺪ ﻭ ﺑﯽ ﺭﺍﻩ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﺷﺎﻥ ﻛﺮﺩﯾﻢ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﯾﻢ ﺧﺪﺍ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻣﻮﺭﺯﺩ ﭼﻮﻥ ﭘﻮﺗﯿﻨﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﻻﯼ ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﻛﭙﻚ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﻣﻬﻨﺎﺯ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﻡ ﻛﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺸﯽ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺟﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﻏﯿﺮ ﻋﺎﺩﯼ . ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺷﺖ ﭼﻮﻥ ﯾﻚ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺟﻨﮓ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﻛﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻧﺸﺴﺖ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ . ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﻣﻦ ﺧﺮﺝ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺧﻮﺷﯽ ﻛﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺑﺨﺖ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺏ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯾﻢ ﺍﻻﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﺟﻠﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﻓﻄﺮﺗﻬﺎ ﻧﺎﯾﺴﺘﯿﻢ ﭼﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻭ ﺧﺎﻛﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ .ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺖ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍﺣﺖ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺍﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻮﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﻃﺮﺍﻓﺶ
ﺭﺍ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎﻫﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ ﺧﺪﺍﯼ ﻧﺎﻛﺮﺩﻩ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﻨﺪ . ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎﻭﺭﺕ ﻧﺸﻪ ﺍﻣﺎ ﺗﺎ ﺑﺤﺎﻝ ﻫﺮﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺘﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺳﺮ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻤﺐ ﻧﺮﯾﺨﺘﻢ ﺍﮔﺮ
ﻛﺴﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﻭﺭﯼ ﺯﺩﻡ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺩﻣﯽ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ .

ﻻﺑﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻌﺠﺐ ﻛﺮﺩﯼ ﻛﻪ ﺗﻮﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺪﺕ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﻮﻫﺮ ﺳﺎﻛﺖ ﻭ ﻛﻢ ﺣﺮﻓﺖ ﺑﻪ ﯾﻚ ﺁﺩﻡ ﭘﺮ ﺣﺮﻑ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻩ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺳﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺯﯾﺎﺩ ﺳﺮ ﺑﺰﻥ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺗﻮﺭﺍ ﻛﻪ
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ . ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﻛﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺘﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻛﻨﻢ ﻭ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﺗﻮ
ﺭﺍﻫﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺯﻭﺩ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺎﺩ
.
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
ﻫﻤﺴﺮﺕ ﻋﺒﺎﺱ - ﻣﻬﺮ ﻣﺎﻩ 1359

موضوعات: متن نامه شهید عباس دوران به همسرش در روزهای آغاز جنگ بدین شرح است:  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-02-29] [ 09:04:00 ب.ظ ]





ده خاطره از شهید عباس دوران

1) در یکی از روزهای بهار سال 1360 مسئولین شهر شیراز تصمیم می گیرند به خاطر رشادت ها و دلاوری های عباس دوران، یکی از خیابان های شهر شیراز را به نام او کنند؛ لذا از دوران دعوت می شود تا در مراسم شرکت کند و او نیز قبول کرده و به آن جا می رود که از دوران به شایستگی تقدیر می شود.
چون او ضربات مهلکی به دشمن وارد نموده بود، همیشه عوامل نفوذی دشمن قصد ترور وی را داشتند که یکی از این موارد هم در همین زمان بود که خوشبختانه این ترور عقیم ماند.
درد دل خود عباس
هشتم تیر 1360
دلم نمی خواهد از سختی ها با همسرم حرفی بزنم. دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند. دکتر می گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می توانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟
باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است.


2) در طول پرواز صحبت نمى كرد. همواره مى گفت: اگر از مسير منحرف شده و يا حالت نامتعادلى داشتم، با من صحبت كنيد، خودتان هم مواظب اطراف باشيد. همچنين بسيارى از دوستانش از زبان او شنيده بودند كه اگر روزى هواپيماى من مورد هدف قرار گيرد، هرگز آن را ترك نمى كنم و با آن به قلب دشمن حمله ور مى شوم.


3) وقتی قرار شد به پاس کاردانی های وجانفشانی های مکرر از پایگاه هوایی بوشهر به تهران انتقال یافته ودر ستاد عملیات نیروی هوایی خدمت کند. همسرش فوق العاده خوشحال شد واو را تشویق کرد تا هرچه زودتربرای انتقال اقدام کند.اما اودر دفتر یادداشتش نوشت. باید بازبان خودش قانعش کنم انتقال به تهران یعنی مرگ من چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است.


4) تابستان۱۳۶۱صدام حسین بر برگزاری کنفرانس سران غیر متعهدها دربغداد پافشاری و تاکید داشت وچند ماه زودتربنزهای تشریفات خریداری شد برای اجلاس. را در اتوبان های بغداد به نمایش گذاشت اما صبحگاه تیر ۱۳۶۱آخرین پرواز عباس دوران .جولان بر فراز بغداد با جنگنده دوست داشتنی اش E3_F4 ۶۵۷۰ وبمباران پالا یشگاه الدوره بود .اوضمن نمایشی از عزت وشجاعت .جنگنده ی شعله ورش راباخشم وکین بر قلب دشمن فرود آورد تا خواب صدام را پریشان کرده و میزبانی اجلاس سران غیره متعد ها را ازاو بگیرد.


5) او به عنوان لیدر دسته ای دو فروند یF_14 برای مقابله با تجاوز هوایی ۹فروند هواپیمای دشمن از زمین بلند شد ند. دقایقی بعد در حالی کنترل زمینی به آنها هشدار می داد که مراقب باشند تا مورد اصابت قرار نگیرند در آسمان خوزستان به سوی جنگندها مهاجم حمله ور شد وبا سرنگون کردن دو فروند میگ۲۳عراقی بقیه را مجبوربه فرار کرد . این نبرد درخشان هوایی در جدول آمارهای و رکود درگیری های هوایی جهان بانام A_DoWran بسیار پر آوازه وبرای هر ایرانی غرورآفرین است.


6)عملیات در تاریخ 1359.9.7 شروع می شود. در همان ساعات ابتدایی نبردف در یک عملیات متحورانه عباس دو ناوچه نیروى دریایى عراق را در حوالى اسکله «الامیه» و «البکر» سرنگون کرد. تا پایان عملیات، دوران و همرزمانش مرتبا هواپیما عوض می کردند. بطوریکه بعد از فرود، دوران از هواپیما پیاده می شد و به هواپیمای دیگری که مسلح بود سوار می شد و به نبرد ادامه می داد. عباس بی‌نهایت شجاع بود. آن روزها سخت‌ترین مأموریت‌ها را قبول می‌کرد. در این عملیات به او که درحال پرواز بود اطلاع دادند باید عملیات نیمه تمام رها شود، که عباس قبول نکرد و با رشادت تمام این دو اسکله را نابود ساخت. چنان چه مى‏گفتند و به اثبات هم رسیدف نیروى دریایى عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبرى به نابودى کشاندند.


7)امروز پرواز cas انجام دادیم من شماره دو بودم . شماره یک سرتیپ محمود ضرابی خلبان و عسگری کمک بود ، شماره دو من خلبان و پیروان کمک بود .
در طول مسیر در ارتفاع بالا پرواز می کردیم . اهواز را در ارتفاع 5 هزار پایی قطع و نیروهای دشمن را کاملا دیدم . آنها به طرف ما تیراندازی می کردند . البته 5 دقیقه دیرتر روی هدف رسیده بودیم و با یک دسته هواپیماهای اف 5 خودی روبرو شدیم که البته اتفاقی نیفتاد . نیروی های دشمن در حال کندن سنگر بودند و ما هم نیروی توپ خانه و یا زرهی که همراه با فرمانده و تجهیزات باشد نداشتیم ، به هر حال راکتها و فشنگها را روی آنها ریخته و خیلی واضخ دیدم که یکی از تانکها آتش گرفت ، البته موقع زدن راکت در ارتفاع پانصد پایی بودم .


8)در آستانه عملیات بیت المقدس، دشمن دست به تحرکات گسترده ای زده بود و مرتبا نیرو و تجهیزات به جبهه های جنوبی ارسال می کرد. لذا از سوی نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربه ای کاری به دشمن وارد شود لذا بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشه های پروازی، تصمیم بر این شد که در یک عملیات گسترده هوایی عقبه دشمن از جمله نفرات و تجهیزات آنها از ارتفاع بالا بمباران شدید شود.
در 29 اسفند سال 1360 طرح آغاز شد و دوران به عنوان لیدر یا همان فرمانده دسته پروازیف انتخاب و 15 نفر از خلبانان تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز انتخاب شدند. بعد از توجیهات لازم توسط دوران، همگی به پرواز درآمدند و با هدایت او مواضع دشمن به سختی بمباران شد و راه برای فتح خرمشهر هموار گردید.


9) عباس دوران در طول 22 ماه حضور در جنگ 120 پرواز عملیاتی داشتند. آنهایی که اهل پرواز هستند می دانند که غیرممکن است. شاید هیچ خلبانی پیدا نشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید و این در آن زمان یک رکورد در نیروی هوایی محسوب می شد. در بین نیروی های دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقی ها گرفته بود که عراقی ها آرزوداشتند او را اسیر کنند.


10)این عملیات برای جمهوری اسلامی از نظر سیاسی بسیار مهم بود. اگرکنفرانس سران کشورهای غیره متعهد در بغداد برگزار می شد صدام به مدت ۸سال ریاست آن را به عهده می گرفت .تنهاراهی که می شودازبرگزاری کنفرانس جلوگیری کرد.ناامن نشان دادن بغداد بود برگزاری بود که صدام به امنیت آن افتخار می کرد . عباس با این حرکت شهادت طلبانه اش باعث شد که این اجلاس به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشود..به آسمان پرکشید…باروحی به وسعت آسمان . قصد ترک سفینه ی آتش گرفته را نداشت این را بارها قبل از حادثه به دوستانش گفته بودکه ( بعثی ها آرزوی اسارت مرا به گور خواهند برد ) عاشقانه در حالی که به کابین عقب خود دستور خروج اضطراری داده و دستگیره ی خروج او را کشیده بود جنگنده ی شعله ورش را به یکی از ساختمانهای نظامی بغداد کوبید واز حجم انبوه دود و آتش برای مشاهدی جمال الهی به آسمان ها پرکشید.. پس ازسال ها غربت در روز دوم مرداد ۱۳۸۱بقایای پیکر پاک سرلشکرشهید عباس دوران به خاک میهن بازگشت تا این سند افتخارهمیشه جاویدان تاریخ ایران اسلامی در سرزمینی که دوست داشت تشییع ودر دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شود..

موضوعات:  ده خاطره از شهید عباس دوران  لینک ثابت
 [ 09:03:00 ب.ظ ]




 

                       زندگی نامه شهيد عباس دورا ن                                                

تاريخ تولد :1329

تاریخ شهادت : 30/تير/1361
محل تولد :فارس /شيراز
طول مدت حیات :40
محل شهادت :بغداد
مزار شهید :شيراز




سرهنگ شهیدخلبان عباس دوران ، فرزند محمد ابراهیم، در روز سی ‌ام مهر ماه 1329 در شیراز به دنیا آمد . پس از طی دوران طفولیت به مدرسه رفت و پس از اخذ دیپلم متوسطه در آزمون ورودی دانشکده خلبانی شرکت نمود و پس از قبولی در رشته خلبانی به تحصیل اشتغال یافت. پس از پایان دانشکده جهت گذراندن دوره تخصصی پرواز به آمریکا اعزام شد و پس از بازگشت در پایگاه هوایی شیراز مشغول بکار شد.

جنگ

با آغاز جنگ تحمیلی ، همانند سایر خلبانان شایسته و نیروی هوایی وارد عرصه نبرد در آسمان علیه دشمن متجاوز شد.

پس از شکست نیروهای عراقی درعملیات ثامن الائمه جایگاه سیاسی دشمن در جهان متزلزل شد. عملیات رمضان درحال شکل‌گیری و انجام بود، در همین زمان نیز(تیر ماه 61) قرار بود کنفرانس سران غیر متعهدها در بغداد برگزار شود و

صدام حسین رئیس اجلاس باشد.

در حالی که در همان روزها هنوز نیروهای عراقی بخشهایی از خاک کشورمان را در اشغال خود داشتند، سیاست جمهوری اسلامی،همانا بر هم زدن وبی اثرنمودن آن اجلاس بود.

ایران در اولین گام اجلاس را تحریم نمود و سعی در بر هم زدن امنیت کلی بغداد داشت. نا امنی نمودن آسمان بغداد با بمباران مناطق حساس همچون پالایشگاه «الدوره» به نحوی که خبرگزاری های جهانی را به خود جلب کند و ناتوانی دولت عراق در تأمین آسمان بغداد را نشان دهد.

با توجه به اهمیت فوق العاده موضوع، 6 تن از برجسته‌ترین خلبانان رشید نیروی هوایی انتخاب شدند و سه فروند هواپیمای فانتو م برای ماموریت در نظر گرفته شد که دو فروند از آنها نقش اصلی اجرای ماموریت را بر عهده داشتند و هواپیمای سوم برای ادامه عملیات در صورت بروز هرگونه اشکال پیش بینی شد.

شهادت

در ساعت5:30 دقیقه صبح روز دوم تیر ماه مأموریت بزرگ با حفظ کلیه تاکتیک‌های حفاظتی آغاز شد. فانتوم شماره 1 (جنگنده سرهنگ دوران) و منصور کاظمیان رهبری گروه پرواز را بر عهده داشت و مطابق با طرح کلی حرکت از شرق بغداد به جنوب شرق آن شهر پیش بینی شده بود و سپس «پالایشگاه الدوره».

عبور از دیوار پرچم آتش اطراف بغداد با تدبیر خلبانان رشید ایرانی به سهولت انجام شد و کلیه مواضع مطابق با برنامه بمباران شد، اما فانتوم رهبر گروه مورد اصابت موشک قرار گرفت و به شدت در حال حریق بود.

شهید دوران به سرعت دستگیره صندلی پران هم رزم خود- امیر آزاده سر تیپ کاظمیان- را کشید تا از آتش نجات یابد و خود متهورانه،به عملیاتی استشهادی مبادرت نمود. او فانتوم در حال انفجار خود را به ساختمان خبرگزارن در بغداد کوبید و تمام نقشه‌های شیطانی صدام حسین تکریتی را بر آب نمود و خود به فیض شهادت رسید.

وای نچنین هرگز کنفرانسی که تهدید کننده ایران باشد و تقویت کننده حزب بعث عراق برگزار و در تاریخ ثبت شد.

 

برای شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات

موضوعات: زندگی نامه شهيد عباس دورا ن  لینک ثابت
 [ 08:45:00 ب.ظ ]





شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان

و در شادی وصولشان “عند ربهم یرزقون” اند و از نفوس مطمئنه ای هستند

که مورد خطاب “فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی” پروردگارند.


امام خمینی (ره)

موضوعات: امام خمینی (ره)  لینک ثابت
 [ 08:19:00 ب.ظ ]




فرق امامت و ولایت چیست؟

 

 

کلمه امام به معنای پیشوا است. کلمه پیشوا درست ترجمه کلمه امام در عربی است. خود کلمه امام یا پیشوا مفهوم مقدسی ندارد. پیشوا یعنی کسی که پیشرو است و عده ای تابع و پیرو او هستند، اعم از آنکه عادل و درست رو باشد و یا باطل و گمراه.[1]
قرآن هم کلمه امام را در هر دو مورد به کار برده است. در یک جا می فرماید:
“و جعلنا الائمة یهدون بامرنا"[2] “ما آنها را پیشوایان هادی به امر خودمان قرار دادیم".
و در جای دیگر می فرماید:
“ائمة یدعون الی النار"[3] “پیشوایانی که مردم را به سوی آتش می خوانند".
معنای اصطلاحی امام:
معنای اصطلاحی امام نزد علمای شیعه و سنی متفاوت است. بررسی ریشه ای این معنا و تفاوت آن را بعد از بررسی معنای ولایت خواهیم گفت. اما در اینجا معنای اصطلاحی امام را اجمالاً از دیدگاه اکثر علمای شیعه اشاره می کنیم:
“امامت یعنی پیشوایی و زمامداری کلی در تمام امور دینی و دنیوی".[4]
این پیشوایی در تمام امور، دارای شؤونی است که در بررسی معنای ولایت ذکر می شود طبق عقیده شیعه دارا بودن این شؤون با عصمت همراه است و امام کسی است که از خصیصه عصمت برخوردار است.
معنای ولایت:
ولا، وَلایت، وِلایت از ماده “ولی” اشتقاق یافته است. معنای اصلی این کلمه همچنانکه راغب در “مفردات القرآن"[5] گفته است، قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است به نحوی که فاصله ای در کار نباشد به همین مناسبت طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است، اعم از قرب مکانی و قرب معنوی، و باز به همین مناسبت در مورد دوستی، یاری، تصدی امر، تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است چون در همه اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.[6] راغب راجع به کلمه وِلایت می گوید:
ولایت (به کسر واو) به معنی نصرت است و اما ولایت (به فتح واو) به معنی تصدی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنی هر دو یکی است و حقیقت آن همان تصدی و صاحب اختیاری است.[7]
معنای اصطلاحی ولایت:
از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد: ولاء منفی و ولاء مثبت. یعنی مسلمانان از یک طرف مأمورند که نوعی ولاء را ترک کنند که از آن به ولاء منفی تعبیر می کنیم و نوع دیگر از ولاء را داشته باشند که آن را ولاء مثبت می نامیم. ولاء اثباتی نیز بر دو قسم است: ولاء عام و ولاء خاص. و ولاء خاص نیز اقسامی دارد همانند: ولاء زعامت دینی، ولاء زعامت اجتماعی، ولاء تصرف یا ولایت تکوینی.[8]
ولایت منفی:
همان طور که گفته شد به معنی ترک کردن نوعی ولاء و دوستی است. مسلمانان علاوه بر اینکه باید با یکدیگر رابطه دوستی و محبت داشته باشند و به اصطلاح دارای ولایت مثبت باشند، در مقابل دشمنان و کفار باید به گونه ای دیگر رفتار کنند یعنی آن دوستی و محبتی را که مابین خود دارند نسبت به کفار نداشته باشند و البته این به معنای آن نیست که نسبت به کفار بغض و کینه داشته باشند.
در مورد ولایت منفی قرآن می فرماید:
“یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالمودة و قد کفروا بما جائکم من الحق"[9] “ای کسانی که ایمان آوردید، دشمن من و دشمنان خودتان را ولی نگیرید که دوستی بر آنان افکنید و حال اینکه به حقی که شما را آمده است کافر شده اند".
و این دشمنی به آن جهت است که:
“ان یثقفوکم یکونوا اعداءً و یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء و ودوا لو تکفرون"[10] “اگر به شما دست یابند دشمنتان هستند و دست و زبانشان را به بدی به سوی شما می گشایند و دوست دارند کافر شوید".
قرآن سرّ لزوم اجتناب و احتیاط از بیگانه را این می داند که آنها دوست دارند دیگران نیز به کیش آنها درآیند. و البته همین کفار اگر دشمنی نورزند اگر چه نباید به عنوان دوست و سرپرست مسلمانان باشند اما رابطه محبت با آنها نفی نشده است.
“لا ینهاکم اللَّه عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوا من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم ان اللَّه یحب المقسطین"[11] “خدا باز نمی دارد شما را از کسانی که با شما در دین مقاتله و جنگ نکردند و شما را از خانه هاتان بیرون نرانده اند که نیکی کنید نسبت به آنان و دادگری کنید همانا خدا دادگران را دوست دارد".
در مورد ولایت اثباتی عام نیز که همان رابطه دوستی بین مسلمانان است در قرآن آمده است:
“والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر"[12] “مردان و زنان مؤمن بعضی ولی بعضی دیگرند به معروف امر می کنند و از منکر باز می دارند".
ولایت خاص:
یعنی ولایتی که اشخاص خاصی آن را دارا هستند و مربوط به رابطه عموم مسلمانان نیست. این ولایت را نیز در سه قسم بیان می کنیم:
ولاء پیشوایی، مقام مرجعیت دینی، یعنی مقامی که دیگران باید از ولی پیروی کنند و او را الگوی اعمال و رفتار دینی خویش قرار دهند و دستورات دینی را از او بیاموزند، به عبارت دیگر مقام زعامت دینی.
ولاء زعامت، یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی اجتماع نیازمند رهبر است و آن کسی که باید زمام امور اجتماعی را بدست گیرد و شؤون اجتماعی مردم را اداره کند، ولی امر مسلمین است.
ولاء تصرف، یا ولاء معنوی، بالاترین مراحل ولایت است این ولایت نوعی اقتدار و تسلط فوق العاده تکوینی است. مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نائل گردد و اثر وصول به مقام قرب - البته در مراحل عالی آن - این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است در وی متمرکز می شود و با داشتن آن معنویت قافله سالار معنویات مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان می شود. زمین هیچگاه از ولیی که حامل چنین معنویتی باشد و به عبارت دیگر از انسان کامل خالی نیست.
رابطه امامت و ولایت:
گفتیم که امامت دارای شؤونی است، سه قسم ولایت خاص که گفتیم، شؤون امامت را تشکیل می دهند، یعنی امام کسی است که هم زعامت دینی و هم زعامت و رهبری اجتماعی را به عهده دارد و دارای ولایت تکوینی نیز هست. این اعتقاد، اعتقاد اکثریت شیعه در مورد امامت است. اما غیر شیعه بعضی از این شؤون را برای امام نمی پذیرند. اهل سنت تنها زمامداری و سرپرستی جامعه را از شؤون امام می داند و شأن دیگری را برای امام معتبر نمی دانند.
نتیجه آنکه ولایت و امامت تفاوت واقعی ندارد و به اصطلاح تفاوت آنها اعتقادی است، امام همان ولی است و تفاوت آن تنها در این است که ولایت شأن امامت است.

************************************************
منابعی دیگر برای مطالعه بیشتر:
1- امام شناسی، علامه سیدمحمدحسین تهرانی.
2- امامت و رهبری، محمدحسین مختاری مازندرانی.
3- ولایت و امامت، هادی نجفی.

************************************************

[1] . مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص 46، انتشارات صدرا.
[2] . انبیاء / 73.
[3] . قصص / 41.
[4] . ابراهیم امینی، بررسی مسائل کلی امامت، ص 27، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
[5] . مفردات القرآن، راغب اصفهانی، مادی ولی.
[6] . مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت ها، ص 13-15، انتشارات صدرا.
[7] . مفردات القرآن، راغب اصفهانی، ماده ولی.
[8] . مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت ها، ص 16، انتشارات صدرا.
[9] . الممتحنه / 1 و 2.
[10] . الممتحنه / 1 و 2.
[11] . الممتحنه / 8.
[12] . توبه / 71.

موضوعات: فرق امامت و ولایت چیست؟  لینک ثابت
 [ 08:07:00 ب.ظ ]




 

معنای امامت چیست؟

 

در مورد تعریف «امامت»، اختلاف نظر زیادى وجود دارد، و باید هم وجود داشته باشد، چرا که امامت از نظر

گروهى (شیعه و پیروان مکتب اهلبیت(علیهم السلام) از اصول دین و ریشه هاى اعقتادى است، در حالى که از نظر گروه دیگر (اهل سنت) جزء فروع دین و دستورات عملى محسوب مى شود.

بهدیهى است این دو گروه به مسأله «امامت» یکسان نمى نگرند و طبیعى است که تعریف واحدى نیز ندارند.

به همین دلیل مى بینیم یک دانشمند سنى امامت را چنین تعریف مى کند:

«اَلاِمامَة رِئاسَة عامَّة فى اُمُورِ الدِّینِ و الدُّنْیا، خَلافَة عَنِ النَّبى(صلى الله علیه وآله)»: «امامت ریاست و سرپرستى عمومى در امور دین و دنیا به عنوان جانشینى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)است».(1)

مطابق این تعریف، «امامت» یک مسؤولیت ظاهرى در حد ریاست حکومت است، منتها حکومتى که شکل دینى دارد، و عنوان جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) (جانشینى و نیابت در امر حکومت) را به خود گرفته است و طبعاً چنین امامى مى تواند ازسوى مردم برگزیده شود.

بعضى نیز «امامت» را به معنى جانشینى یک شخص از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در برپا داشتن احکام شرع و پاسدارى از حوزه دین بطورى که اطاعت او بر همه امت واجب باشد دانسته اند. (2)

**************************************************

منبع:پایگاه اطاع رسانی دفترحضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

**************************************************

موضوعات: معنای امامت چیست؟  لینک ثابت
 [ 08:05:00 ب.ظ ]




امامت در قرآن

 

امامت در لغت به معنای پیشوایی و رهبری است، كه در مورد انسان و غیر انسان به كار می رود. در قرآن كریم كلمه امام علاوه بر این كه در مورد انسان به كار رفته است[1]، در مورد لوح محفوظ[2] و كتاب حضرت موسی[3] (تورات) نیز به كار رفته است.
متكلمان اسلامی برای امامت تعاریف مختلفی ذكر كرده اند و غالباً امامت را ریاست و رهبری عمومی جامعه در زمینه امور دینی و دنیوی دانسته اند.[4]
در قرآن كریم به مساله امامت از زوایای مختلف پرداخته شده است كه در این نوشتار به پاره ای از آنها به صورت مختصر پرداخته می شود.
الف) فلسفه و ضرورت امامت

فلسفه و ضرورت امامت به اختصار و اجمال همان فلسه و ضرورت نبوت است جز در ابلاغ وحی تشریعی و آوردن شریعت كه با ختم نبوت پایان پذیرفته است. تبیین و تفصیل آن چنین است:
1. تبیین مفاهیم قرآن

یكی از وظایف پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ تبیین معانی و مفاهیم قرآن كریم بود. خداوند خطاب به پیامبر می فرماید:
«و أنزلنا إلیك الذكر لتبیّن للناس ما نزّل إلیهم (نحل، آیه 44)، ما ذكر (قرآن) را بر تو نازل كردیم تا آنچه برای مردم نازل می شود را برای آنها تبیین نمایی.»
در حدیث ثقلین، پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ عترت خود را ملازم و همراه با قرآن قرار داده و فرموده است:
«إنّی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی»، من دو چیز گرانبها را در میان شما می گذارم، كتاب خدا و عترت من، یعنی فهم حقایق قرآن را باید با راهنمایی عترت آموخت.
تاویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند، «و ما یعلم تأویله إلّا الله و الراسخون فی العلم» (آل عمران/ 7) و در روایات آمده است كه ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ راسخان در علم می باشند.[5]
2. داوری در منازعات

در بحث نبوت یادآور شدیم كه یكی از اهداف نبوت داوری در اختلافات و منازعات بوده است. چنانكه می فرماید:
«فبعث الله النبیّین مبشرّین و منذرین و انزل معهم الكتاب بالحقّ لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه (بقره/ 213)، خدا پیامبران را بشارت دهنده و بیم دهنده برانگیخت و كتاب را به حق با آنان نازل كرد، تا در اختلافات مردم داوری كند.»
نكته جالب توجه این است كه داوری به كتاب نسبت داده شده است. زیرا معیار داوری همان احكام الهی است كه كتاب در برگیرنده آن هاست.
بدیهی است اختلاف و نزاع، اختصاصی به زمان پیامبران ـ علیهم السلام ـ نداشته و هر گاه حلّ این اختلافات به داورانی برگزیده از جانب خدا نیاز داشت، پس از ختم نبوت نیز این ضرورت وجود دارد. در نتیجه وجود امام بسان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ امری لازم و واجب است.
3. ارشاد و هدایت انسان ها

ارشاد و هدایت انسان ها در زمینه عقاید و احكام دینی و مسائل اخلاقی و اجتماعی یكی دیگر از اهداف رسالت پیامبران الهی است. و این هدف از ویژگی های نبوت نبوده و به انسان هایی كه در عصر پیامبران زندگی می كردند اختصاص نداشته است، بدین جهت اگر بعثت پیامبران به انگیزه ارشاد و هدایت بشر كاری بایسته و لازم بوده است، این بایستگی و لزوم در مورد امامت نیز موجود است.
4. اتمام حجت بر بندگان

یكی از اهداف رسالت پیامبران ـ علیهم السلام ـ اتمام حجت از جانب خداوند بر بندگان است. قرآن در این باره می فرماید:
«رسلاً مبشرّین و منذرین لئلاّ یكون للناس حجّه علی الله بعد الرسل» (نساء آیه 165).
پیامبران بشارت دهنده و بیم دهنده (را برانگیخت) تا پس از فرستادن رسولان مردم، بر خدا حجت نداشته باشند.»
این امر اختصاص به زمان خاصی ندارد،‌ از این روی امام علی ـ علیه السلام ـ فرموده است:
«لا تخلوا الأرض من حجّه الله بقائم اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته…. یحفظ الله بهم حجحه و بیانته… اولئك خلفاء الله فی ارضه، و الدعاه الی دینه.[6] زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود. یا آشكار و مشهور است و یا خائف و پنهان، تا حجت ها و دلایل الهی باطل نگردد. خدا به وسیله آن ها حجت و دلایل خود را حفظ می كند… آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت كنندگان به دین او می باشند.»
5. برقراری عدل و امنیت

از اهداف دیگر نبوت برقراری عدل و امنیت اجتماعی است. چنانكه در آیه 25 سوره حدید آمده است: «رسولان خود را با دلایل فرستادیم و كتاب و میزان را با آنان نازل كردیم تا مردم به قسط پایدار گردند، این هدف نیز از ویژگی های نبوت نبوده و به انسان های گذشته اختصاص ندارد، بلكه از نیازهای همیشگی بشر می باشد و در نتیجه تحقق بخشیدن به آن یك آرمان الهی و پایدار است كه پس از نبوت، از طریق امامت تحقّق می پذیرد.»
امام علی ـ علیه السلام ـ درباره اهداف حكومت دینی كلامی دارد كه بیانگر فلسفه امامت از جنبه سیاسی و حكومتی آن است، چنانكه می فرماید:
«اللهّم انّك تعلم انّه لم یكن الذی كان منا منافَسَهً فی سلطان، و لاالتماس شی من فضول الحُطام، و لكن لنَرِدَ العالم من دینك، و نظهِرَ الاصلاح فی بلادك فیا من المظلومون من عبادك، و تُقام المعطَّلهُ من حدودك؛[7] خدایا! تو می دانی كه انجام دادیم، به انگیزه مسابقه در كسب سلطنت و به دست آوردن متاع پست دنیوی نبود بلكه به خاطر این بود كه نشانه های از بین رفته دینت را بازگردانیم و اصلاح و آبادی را در شهرهایت آشكار سازیم كه بندگان مظلومت امنیت یابند و قوانین و حدود تعطیل شده برپا گردد.»
ب) قرآن و لزوم عصمت امام

لزوم عصمت امام را از برخی آیات قرآن نیز می توان استنباط كرد:
آیه اول: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم (نساء، آیه 59). از خدا، رسول خدا و پیشوایان خود اطاعت كنید.»
در این آیه، اطاعت از «اولی الامر» بسان اطاعت از پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ واجب گردیده است. بدیهی است اطاعت بی قید و شرط از كسی در صورتی جایز و واجب است كه احتمال خطا و لغزش در مورد او راه نداشته باشد، زیرا در غیر این صورت چه بسا اطاعت از او به معصیت و نافرمانی خدا بیانجامد، كه حرام و ناپسند است و هرگز خداوند گناه را نمی پسندد و انجام آن را بر كسی روا نمی دارد.
در دلالت این آیه بر عصمت «اولی الامر» (امامان) جای تردید نیست، تا آن جا كه فخر الدین رازی، كه از علمای اهل سنت است،‌نیز آن را پذیرفته و چنین گفته است:
1. خداوند به طور قطع به اطاعت اولی الامر حكم كرده است.
2. هر كس را خدا به طور قطع واجب الاطاعه بداند،‌ معصوم است.
نیتیجه: اولی الامر معصومند.
وی سپس گفته است: مقصود از اولی الامر یا عموم امت است یا بعضی از آنها، فرض دوم درست نیست، زیرا ما دست رسی به بعضی امت كه معصوم باشد نداریم. بنابراین، فرض نخست متعین است و آن منطبق بر اهل حل و عقد می باشد كه اجماع آنان در مسائل، حجت دینی به شمار می رود.[8]
سخن رازی در این جهت كه اهل حل و عقد را مصداق اولی الامر دانسته صحیح نیست، زیرا اهل حل و عقد عبارتند از، عده ای از مردم كه از نظر آگاهی و تفكر و حس راس بر افراد دیگر برتری دارند، ولی واضح است كه این برتری نسبی دلیلی بر عصمت آن ها از هر گونه خطا نخواهد بود.
آری، توافق آنها در یك مساله از احتمال خطا در آن می كاهد، ولی احتمال آن را به كلی از بین نمی برد، در حالی كه لزوم اطاعت بی قید و شرط از فرد یا گروهی بر نفی هر گونه خطا (عصمت مطلقه) دلالت می كند.
و این كه رازی گفته است: دست رسی به بعض از امت كه معصوم باشند ممكن نیست نیز صحیح نیست، زیرا به مقتضای ایه تطهیر و حدیث ثقلین و روایات و روایات دیگر، ائمه دوازده گانه شیعه معصوم می باشند، بدین جهت مصداق اولی الامر نیز همان ها هستند.
آیه دوم: «اذ ابتلی ابراهیم ربُّهُ بكلمات فاتمهنّ قال إنّی جاعلك للناس اماماً، قال فمن ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین. (بقره، آیه 124). هنگامی كه پروردگار ابراهیم او را به اموری آزمود و او آنها را تمام كرد،‌پروردگار به او فرمود: تو را پیشوای مردم ساختم. ابراهیم گفت: از ذریه من نیز كسی امام خواهد شد؟ پروردگار فرمود: عهد من (امامت) نصیب ظالمان نمی شود.»
از این آیه استفاده می شود كه ابراهیم ـ علیه السلام ـ در آغاز فقط منصب نبوت را داشت، یعنی مامور تبلیغ و ارشاد و تبشیر و انذار مردم بود، سپس منصب امامت نیز به او اعطا گردید، یعنی ماموریت یافت كه حكومتی دینی تشكیل داده رهبری سیاسی و اجرایی جامعه را نیز عهده دار شود.
در این هنگام، در مورد ذریّه خود از منصب امامت پرسید، و خداوند به او پاسخ داد كه ستمگران از آن محروم خواهند بود. یعنی منصب امامت مخصوص آن دسته از ذریه ابراهیم است كه ستمگر نباشند.
و از طرفی به نص قرآن كریم، شرك، ظلم بزرگ است: (ان الشرك لظلم عظیم.) (لقمان، آیه 13)
چنانكه هر گونه تعدی از دستورات الهی (گناه) ظلم به نفس است، (و من یتعدّ حدود الله فقد ظلم نفسه). (طلاق، آیه 1).
بنابراین، هر كس در برهه ای از زندگی خود به خدا شرك ورزد یا مرتكب گناهی شود، مصداق ظالم بوده و شایستگی منصب امامت را ندارد، یعنی امام نه تنها پس از آن كه عهده دار منصب امامت می شود باید معصوم باشد، بلكه قبل از آن نیز باید معصوم باشد، زیرا كلمه «الظالمین» همان گونه كه از نظر افراد عمومیت دارد از نظر زمان نیز مطلق است، یعنی به محض اینكه فردی در زمانی مصداق «ظالم» شد (به خدا شرك ورزد یا گناهی مرتكب شود) شایستگی احراز مقام امامت از او سلب می شود، به عبارت دیگر بدون شك حضرت ابراهیم امامت را برای آن دسته از ذریه خود كه در تمام عمر گنهكار بوده و یا در آعاز نیكوكار بوده و سپس بدكار شده اند درخواست نكرده است.
بنابراين، دو دسته باقي مي مانند:
1. آن ها كه در آغاز گنهكار بوده و سپس توبه كرده و نيكوكار شدند.
2. آن ها كه هيچ گاه مرتكب گناه نشده اند.
خداوند دسته نخست را استنثا كرد، پس امامت به دسته دوم اختصاص دارد.
راه تعيين امام
در اين كه امام چگونه تعيين مي شود دو نظريه است: يكي نظريه شيعه كه راه تعيين امام را منحصر در نص مي داند، يعني امامت مقامي است انتصابي و نصب امام حق خداوند است همان گونه كه نبوت نيز مقامي است انتصابي و تعيين پيامبر، حق و شان خداوند است و بس.
نظريه ديگر، كه مورد قبول اهل سنت است، اين است كه راه تعيين امام منحصر در نص شرعي نيست، زيرا امامت انتصابي نبوده و مسلمانان مي توانند خود،‌ امام و جانشين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را انتخاب كنند. در اين درس دلايل هر دو نظريه را بررسي مي كنيم.
دلايل لزوم نصب امام از جانب خدا

1. برهان عصمت

يكي از شرايط امام، عصمت است و از آن جا كه عصمت صفتي است دروني و كسي جز خدا، كه داناي آشكار و پنهان است، از آن آگاه نيست، بنابراين، تعيين امام حق و شان خداوند است.
2. سيره پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ

رجوع به سيره پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بيانگر اين نكته است كه وي بي اندازه نسبت به سرنوشت مسلمانان حساسيت نشان مي داد و از بيان كوچكترين مطلبي كه مايه سعادت و رشد و تعالي آنان بود فروگذار نمي كرد. بديهي است كه مسئله خلافت و امامت از مسائل مهم و سرنوشت ساز مي باشد و بدين جهت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ هر گاه براي حضور در غزوات و مانند آن مدينه را ترك مي كرد، جانشيني براي خود معين مي كرد چنانكه در غزوه تبوك علي ـ عليه السلام ـ را به عنوان خليفه خود تعيين كرد.
با اين حال چگونه ممكن است پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ كسي را به عنوان خليفه خود پس از وفات تعيين نكرده باشد؟
خواجه نصير الدين طوسي دو دليل ياد شده را چنين بيان كرده است:
«و لعصمة تقتضي النص و سيرته: عصمت امام و سيره پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اقتضا مي كند كه امام از طريق نص تعيين شود.»
3. برهان لطف:

نصب امام از جانب خداوند مقتضاي لطف الهي است و ترك لطف قبيح است و خداوند از هر گونه فعل ناروايي پيراسته است.[1]
4. برهان رحمت

به نص قرآن كريم خداوند اظهار رحمت به بندگان را بر خود لازم كرده است چنانكه مي فرمايد: «كتب ربّكم علي نفسه الرحمة» ( انعام، آيه 54). و شكي نيست كه وجود امام از مظاهر و جلوه هاي بارز رحمت خداوندي است.
5. برهان هدايت

به نص قرآن كريم هدايت انسان ها از شئون و لوازم ربوبيت الهي است چنانكه مي فرمايد: «ان علينا للهدي» (ليل، 12). هدايت گري خدا به دو صورت انجام مي شود: تكويني و تشريعي، تكويني آن، همان عقل و فطرت است و تشريعي آن، هدايت نبوت و امامت مي باشد، و به عبارت ديگر يكي از شئون امام، هدايت گري است كه در حقيقت تجسم هدايتگري خداوند است.
آيات شورا و مسئله امامت
برخي از متكلمان اهل سنت به آيات شورا بر عقيده خود مبني بر اين كه امامت امري است انتخابي و تعيين امام به راي و نظر مردم واگذار شده است، استدلال كرده اند كه در اينجا به بررسي آن مي پردازيم.
نخستين آيه
«و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكّل علي الله» (آل عمران،‌ آيه 159) خداوند در اين آيه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ را موظف مي سازد كه در امور با مسلمانان مشورت كند و پس از تصميم گيري توكل بر خدا كرده و در انجام تصميم خود ترديد نكنند.
اين دستور مخصوص پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نيست، بلكه به منزله يك منشور كلي براي امت اسلامي است، يعني آنان نيز بايد در امور مهم مربوط به سرنوشت خود با يكديگر مشورت كنند. و مسئله امامت يكي از مهمترين اين امور است.
نقد:

با توجه به اين كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ مورد خطاب واقع شده و او موظف گرديده است كه با مسلمانان در امور مهم مشورت كند، معلوم مي شود كه اين دستور بر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ (به عنوان رهبر جامعه اسلامي) صادر شده است. از اين روي آيه كريمه بيانگر يك اصل كلي در شيوه رهبري و مديريت جامعه اسلامي است، يعني بهره گيري از اصل مشورت و نظر خواهي از ديگران، اما ازآيه استفاده نمي شود كه مسلمانان خودشان با يكديگر به مشورت بپردازند.
حاصل آن كه: اين آيه يكي از وظايف حاكم و فرمانروايي اسلامي را بيان مي كند و آن مشورت كردن با مردم در امور مهم حكومتي است، اما اين كه حاكم اسلامي چگونه تعيين مي شود از اين آيه چيزي استفاده نمي شود.
آيه دو:
«والذّين استجابوا لربّهم و أقاموا الصلاه و امرهم شوري بينهم» (شوري، 38). كساني كه (فرامين) پروردگار خود را اجابت كرده نماز را برپا داشته و امرشان مبتني بر مشورت در ميان خودشان است.»
وجه استدلال به آيه چنين است كه چون كلمه امر به ضمير هم اضافه شده است بر تعميم دلالت مي كند، يعني همه امور مربوط به مومنان و خلافت نيز يكي از آنهاست.
اين استدلال در صورتي تمام است كه امر خلافت و امامت از اموري باشد كه مربوط به مومنان بوده و به آنها واگذار شده است. و اين چيزي است كه مورد بحث و اختلاف ميان شيعه و سني است. بديهي است استدلال بر مسئله مورد اختلاف با استناد به خود آن، مصادره به مطلولب و دور است كه باطل است.
پرسش:

اگر بيعت مردم و راي آنها در تعيين رهبر نقش ندارد و تعيين آن از طرف خداوند است، چرا امام علي ـ عليه السلام ـ در احتجاج با معاويه به بيعت مردم با خود استناد كرده و فرموده است:
«إنّه بايعني القوم الذّين بايعوا ابابكر و عمر و عثمان علي ما بايعوهم عليه؛[2] كساني كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كرده بودند با من نيز بيعت كرده اند.»
پاسخ:

استدلال امام علي ـ عليه السلام ـ از قبيل «الزام» است كه در اين قبيل موارد بهترين شيوه احتجاج است، يعني به چيزي استدلال شود كه مورد قبول طرف مقابل است.
فرضيه شورا در مسئله‌ امامت با شيوه به خلافت رسيدن عمر نقض مي شود، زيرا او توسط ابوبكر به خلافت رسيد چنانكه عثمان نيز از طرف بيعت افراد خاصي كه عمر آنان را تعيين كرده بود به خلافت رسيد.

***************************************************

منبع:علي رباني گلپايگاني

**************************************************

پاورقی ها

**************************************************

 

[1] . سوره بقره، آیه 124، سوره فرقان، و ایات دیگر.
[2] . سوره یس، آیه 12.
[3] . سوره هود، آیه 17.
[4] . قواعد العقائد، ص 108، این كتاب تالیف خواجه نصیر الدین طوسی است كه با پاورقی های نگارنده این سطور توسط مركز مدیریت حوزه علمیه قم چاپ شده است.
[5] . اصول كافی، ج 1، كتاب حجت، باب الراسخین فی العلم.
[6] . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147.
[7] . نهج البلاغه، خطبه 131.
[8] . مفاتیح الغیب، ج 10، ص 144.
[1] . توضيح اين دليل در مباحث قبل گذشت.
[2] . نهج البلاغه، نامه 6.

موضوعات: امامت در قرآن  لینک ثابت
 [ 07:59:00 ب.ظ ]





امامت به عنوان اصل دین

 

امامت در لغت به معناى پيشوايى و رهبرى است و هر كسى كه متصدى رهبرى گروهى شود ((امام)) ناميده مى شود خواه در راه حق باشد يا در راه باطل. چنانكه در قرآن كريم, واژه ((ائمه الكفر)) درباره سران كفار بكار رفته است, و كسى كه نماز گزاران به او اقتدا مى كنند ((امام جماعت)) ناميده مى شود. اما در اصطلاح علم كلام, امامت عبارت است از: ((رياست همگانى و فراگير بر جامعه اسلامى در همه امور دينى و دنيوى)). و ذكر كلمه ((دنيوى)) براى تاكيد بر وسعت قلمرو امامت است, و گرنه تدبير امور دنيوى جامعه اسلامى, جزيى از دين اسلام است . از ديدگاه شيعه, چنين رياستى هنگامى مشروع خواهد بود كه از طرف خداى متعال باشد, و كسى كه اصالهً (و نه به عنوان نيابت) داراى چنين مقامى باشد معصوم از خطا در بيان احكام و معارف اسلامى و يز مصون از گناهان خواهد بود. و در واقع, امام معصوم همه منصب هاى پيامبر اكرم (ص) بجز نبوت و رسالت را دارد و هم سخنان او در تبيين حقايق و قوانين و معارف اسلام, حجت است و هم فرمانهاى وى در امور مختلف حكومتى, واجب الاطاعه مى باشد. بدين ترتيب, اختلاف شيعه و سنى در موضوع امامت, در سه مساله ظاهر مى شود:نخست آنكه امام بايد از طرف خداى متعال, نصب شود. دوم آنكه بايد داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد. سوم آنكه بايد معصوم از گناه باشد. البته معصوم بودن, مساوى با امامت نيست زيرا باعتقاد شيعه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها هم معصوم بودند هر چند مقام امامت را نداشتند, چنانكه حضرت مريم سلام الله عليها نيز داراى مقام عصمت بوده اند و شايد در ميان اوليا خدا كسان ديگرى نيز چنين مقامى را داشته اند هر چند ما اطلاعى از آنان نداريم و اساساً شناختن شخص معصوم جز از طريق معرفى الهى, ميسر نيست.

اثبات لزوم امامت

ختم نبوت بدون نصب امام معصوم , خلاف حكمت الهى است و كامل بودن دين جهانى و جاودانى اسلام , منوط به اين است كه بعد از پيامبر اكرم ( ص ) جانشينان شايسته اى براى او تعيين گردند بگونه اى كه بجز مقام نبوت و رسالت , داراى همه مناصب الهى وى باشند اين مطلب را مى توان از آيات كريمه قرآن و روايات فراوانى كه شيعه و سنى در تفسير آنها نقل كرده اند استفاده كرد : از جمله در آيه سوم از سوره مائده مى فرمايد : (( اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً )) اين آيه كه به اتفاق مفسرين در حجة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پيامبر اكرم ( ص ) نازل شد بعد از اشاره به نا اميدى كفار از آسيب پذيرى اسلام (( اليوم يئس الذين كفر وامن دينكم …)) تائكيد مى كند كه امروز دين شما را كامل , و نعمتم را بر شما تمام كرده . و با توجه به روايات فراوانى كه در شائن نزول اين آيه ها وارد شده كاملاً روشن مى شود كه اين (( اكمال و اتمام )) كه توائم با نوميد شدن كفار از آسيب پذيرى اسلام بوده با نصب جانشين براى پيامبر اكرم ( ص ) از طرف خداى متعال , تحقق يافته است . زيرا دشمنان اسلام , انتظار داشتند كه بعد از وفات رسول خدا ( ص ) ـ مخصوصاً با توجه به اينكه فرزند ذكورى نداشتند ـ اسلام بدون سرپرست بماند و در معرض ضعف و زوال قرار گيرد , ولى با نصب جانشين براى وى دين اسلام به نصاب كمال , و نعمت الهى به سرحد تمام رسيد و اميد كافران بر باد رفت . و كيفيت آن , چنين بود كه پيامبر اكرم ( ص ) هنگام بازگشت از حجة الوداع همه حجاج را در محل (( غدير خم )) جمع كردند و ضمن ايراد خطبه مفصلى از ايشان سوئال كردند : (( الست اولى بكم من انفسكم؟ )) آيا من از طرف خدا متعال بر شما ولايت ندارم؟ همگى يكصدا جواب مثبت دادند , آنگاه زير بغل على ( ع ) را گرفته او را در برابر مردم بلند كردند و فرمودند : (( من كنت مولاه فعلى مولاه )) و بدين ترتيب , ولايت الهى را براى آن حضرت , اعلام فرمودند . سپس همه حضار با آن حضرت بيعت كردند و از جمله , خليفه دوم ضمن بيعت با امير موئمنان على ( ع ) بعنوان تهنيت گفت : (( بخ بخ لك يا على , اصحبت مولاى و مولى كل موئمن و موئمنة)) و در اين روز بود كه اين آيه شريفه , نازل شد : (( اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً )) و پيامبر اكرم ( ص ) تكبير گفتند و فرمودند : (( تمام نبوتى و تمام دين الله ولاية على بعدى )) و در روايتى كه بعضى از بزرگان اهل سنت ( حموينى ) نيز نقل كرده اند آمده است كه ابوبكر و عمر از جابر خاستند و از رسول خدا ( ص ) پرسيدند كه آيا اين ولايت , مخصوص على است؟ حضرت فرمود : مخصوص على و اوصيائ من تا روز قيامت است . پرسيدند : اوصيائ شما چه كسانى هستند؟ فرمودند : (( على اخى و وزيرى و وارثى و وصيى و خليفتى فى امتى و ولى كل موئمن من بعدى , ثم ابنى الحسن , ثم النى الحسين , ثم تسعة من ولد ابنى الحسين واحداً بعد واحد , القرآن معهم و هم مع القرآن , لايفارقونه و لا يفارفهم حتى يردوا على الحوض )) (4) بر حسب آنچه از روايات متعدد , استفاده مى شود پيامبر اكرم ( ص ) قبلاً مائمور شده بودند كه امامت امير موئمنان ( ع ) را رسماً اعلام كنند ولى بيم داشتند كه مبادا مردم , اين كار را حمل بر نظر شخصى آن حضرت كنند و از پذيرفتن آن , سرباز زنند از اينروى , در پى فرصت مناسبى بودند كه زمينه اين كار فراهم شود تا اينكه اين آيه شريفه نازل شد : (( يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس )) و ضمن تائكيد بر لزوم تبليغ اين پيام الهى ـ كه همسنگ با همه پيامهاى ديگر است و نرساندن آن بمنزله ترك تبليغ كل رسالت الهى مى باشد ـ به آن حضرت مژده داد كه خداى متعال تو را از پيامدهاى آن , مصون خواهد داشت . با نزول اين آيه , پيامبر اكرم ( ص ) دريافتند كه زمان مناسب , فرا رسيده و تائخير بيش از اين , روا نيست . از اين روى , در غدير خم به انجام اين وظيفه , مبادرت ورزيدند .

موضوعات: امامت به عنوان اصل دین  لینک ثابت
 [ 07:55:00 ب.ظ ]




چیستی و حقیقت امامت*

چیستی و حقیقت امامت از دیرباز محل بحث و گفت و گوی متکلمان شیعه و اهل سنت بوده و در این زمینه دیدگاههای مختلفی ابراز شده است. آنچه در پی خواهد آمد، گزارش مختصری است از این دیدگاه ها که امیدواریم مورد توجه خوانندگان عزیز موعود واقع شود.
شرح لفظ امامت و واژه های وابسته

در ابتدا، به بیان معنای لغوی واژه امام و امامت و واژه های وابسته به آن که توجه به آنها در فهم مفهوم امامت روشنگر است، می پردازیم.
امامت و امام

واژه امام از ریشه «ام م» مهموز الفاء و مضاعف است و در لغت، به معانی زیر آمده است:

الف) آنچه مورد اقتدا و تبعیت قرار گیرد؛

طریحی در این زمینه گوید:

امام به کسر الف، بر وزن فعال به معنای کسی است که مورد پیروی است.

مؤلف معانی الاخبار نیز در توضیح وجه تسمیه امام گوید:

امام را امام نامیدند، به دلیل این که او پیشرو و مردم، پیرواند.1

ب) مقدم؛2

ج) قیم و سرپرست؛

د) طریق و راه؛3

ه) ناحیه.4

در خصوص سه معنای نخست (الف، ب و ج) که بی ارتباط با هم نیستند، گفته شده است که مفاد لغوی واژه، مطلق است و شامل هر فردی می شود که نسبت به عده ای، مقدم، مقتدا و سرپرست است؛ چه او مستحق چنین تقدم و رهبری ای باشد یا نه.5

ابن منظور در لسان العرب معتقد است که اَمام (جلو و مقدم) با اِمام (پیشوا) هم ریشه است هر دو از ریشه «أمّ، یؤمّ» به معنای قصد کردن و پیشی گرفتن است.6

واژه امام در قرآن در غالب معانی لغوی آن به کار رفته است. تفلیسی در وجوه القرآن، بر آن است که «امام» در قرآن بر پنج وجه و معنی به کار رفته است:

وجه نخستین امام به معنای پیشرو است؛ چنانکه خدای متعال درسوره بقره آیه 124 فرموده است: «إنّی جاعلک للناس إماما» و نیز در سوره فرقان، آیه 74 فرموده است: «و جعلنا للمتقین إماما»؛ یعنی قائدا فی الخیر.

وجه دوم به معنای «نامه» است؛ چنان که در سوره بنی اسرائیل، آیه 71 فرموده است: «یوم ندعوا کلّ أناس بإمامهم»؛ یعنی بکتابهم الذی عملوا فی الدنیا.

وجه سوم به معنای «لوح محفوظ» است؛ چنان که در سوره یس، آیه 12 فرموده است: «کلّ شی ء أحصیناه فی إمام مبین»؛ یعنی فی اللوح المحفوظ.

وجه چهارم به معنای «تورات» است چنان که در سوره هود، آیه 17 فرموده است: «و من قبله کتاب موسی إماما»؛ یعنی التوریة، و در سوره احقاف، آیه 13 فرمود: «و من قبله کتاب موسی إماما»؛ یعنی التوریة.

وجه پنجم به معنای راه روشن و پیداست؛ چنان که در سوره فجر آیه 79 فرمود: «و إنّهما لبإمام مبین»؛ یعنی الطریق الواضح7.

راغب اصفهانی نیز در مورد معنای امام می نویسد:

غالبا معنای امام نزد عرب، امری است که مورد تبعیت باشد؛ چه انسان باشد که کردار وگفتارش، مورد تبعیت است و چه کتاب باشد (مانند آئین نامه) و چه محقّ باشد یا مبطل.8
نبی

بحث از نسبت بین نبی و امام، از مباحث مهم در امامت است که در مبحث تحلیل مفهومی امام، به آن خواهیم پرداخت. در این جا یادآور می شویم که نبی در لغت به چهار معنی آمده است: خبیر، مخبر، طریق واضح، رفیع المنزلة، که در دو معنای اخیر، با معنای لغوی واژه امام، مشترک است.
ولایت، ولی

ولاء، وَلایت، وِلایت، ولی، مولی، اولی و امثال آنها، همه از ماده (و ل ی) اشتقاق یافته است. این واژه، از پراستعمال ترین واژه های قرآن کریم است که به صورتهای مختلفی به کار رفته است. در 124 مورد، به صورت اسم و 12 مورد، در قالب فعل به کار آمده است. معنای اصلی این کلمه، چنان که راغب در المفردات گفته، چنین است:

قرار گرفتن چیزی در کنار چیزی دیگر است، به نحوی که فاصله ای در کار نباشد؛ به همین مناسبت، طبعا این کلمه درباره قرب و نزدیکی به کار رفته است؛ اعم از قرب مکانی و قرب معنوی، و باز به همین مناسبت درباره دوستی، یاری و معانی دیگر استعمال شده است؛ چون در همه اینها، نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.9

راغب راجع به کلمه «ولایت» از نظر موارد استعمال، می گوید:

وِلایت به کسر واو، به معنای نصرت است و اما وَلایت به فتح واو، به معنای تصدی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنای هر دو، یکی است و حقیقت آن، همان تصدی و صاحب اختیاری است.10

تفلیسی معتقد است که واژه «ولی» در قرآن به شش معنی آمده است:

1. فرزند: «فهب لی من لدنک ولیّا»11؛ یعنی «ولدا».

2. یار: «ولم یکن له ولیّ من الذّل»12؛ یعنی «لم یکن له صاحب ینصر به من ذَلّ أصابه» و نیز «و من یضلل فلن تجد له ولیّا مرشدا»13؛ یعنی «صاحبا مرشدا».

3. خویشاوند: «و ما لکم من دون اللّه من ولیّ ولا نصیر»14؛ یعنی «من قریب ینفعکم ولا ناصر ینصرکم».

4. پروردگار: «قل أغیر اللّه اتّخذوا ولیّا فاطر السموات والأرض»15؛ یعنی «اتّخذوا ربّا» و نیز «أم اتّخذوا من دونه أولیاء فاللّه هو الولیّ»16؛ یعنی «هوالرّب» از این معنی در قرآن بسیار است.

5. ولیّ به معنای خدا و أولیا به معنای خدایان: «مثل الذین اتّخذوا من دون اللّه أولیاء»17؛ یعنی «الإلهه».

6. نصیحت کننده: «لایتّخذ المؤمنون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین»18؛ یعنی «فی المناصحة» و نیز در سوره نساء، آیه 144 و ممتحنه، به همین معنی آمده است.

واژه مولی در روایت معروف «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» که اعلام نصب حضرت علی(ع) به امامت از جانب خداست، از ریشه (و ل ی) است و ارتباط معنایی آن با امام، در بحث امامت، حائز اهمیت است. مخالفان شیعه، غالبا گفته اند که مولی به لحاظ لغت، ربطی به امام و «مفترض الطاعة والریاسة» ندارد. شیخ مفید، تک نگاره ای19 در رد دیدگاه آنها نوشته و با استناد به سروده های شاعران مُخضرم (شعرایی که دوره جاهلیت واسلام را درک کرده اند)؛ یعنی شاعرانی چون اخطل ، کمیت، قیس بن سعد بن عباده و حسان بن ثابت، اثبات می کند که معنای ولی در حدیث یاد شده، فقط امام است.
تعریف امام و امامت

مروری بر تعریفهایی که متکلمان از امامت ارائه داده اند، نشان می دهد که غالبا تعریف امامت، نزد متکلمان و حتی بین فرق مختلف کلامی یکسان بوده است و تفاوت ظاهری بسیار اندکی دارد. از این بررسی نکات زیر در چیستی امامت به دست می آید:

1. همه متکلمان در مقام تعریف امامت، به چیستی و حصول حقیقت امامت و به دست آوردن این که مفهوم امامت، دقیقا از چه مؤلفه هایی ترکیب شده است، نظر داشته اند. این مقصود، با تحلیل، به خوبی حاصل می شود.

2. حصول وجه تمایز امامت با اموری چون: نبوت، ولایت فقیه و سایر منصبهای دینی و سیاسی در جامعه.
مؤلفه های حقیقت امامت

براساس تعریفهای ارائه شده، می توان گفت که مفهوم امامت، از مؤلفه های زیر تشکیل شده است:

الف) جانشینی پیامبر گرامی اسلام(ص)؛ امام کسی است که پس از پیامبر اسلام(ص) بر مسند او می نشیند. کسانی چون شیخ مفید، فخرالمحققین، فاضل مقداد سیوری، ابن ابی جمهور احسائی، عبدالرزاق لاهیجی، محمد مهدی نراقی و میرزا رفیعا نائینی از متکلمان شیعه، بر این مفهوم در تعریف امامت تصریح کرده اند و همه معاصران، از آنها تبعیت کرده اند. در میان اهل سنت نیز ماوردی، سیف الدین آمدی، ابن خلدون، قاضی ایجی و تفتازانی، مفهوم خلافت و نیابت پیامبر گرامی اسلام(ص) را در تعریف امامت، اخذ کرده اند.

ب) ولایت و سرپرستی همه مکلفان؛ متکلمان، غالبا ریاست عامه یا ولایت بر همه مکلفان را در تعریف امامت، اخذ کرده اند، ولکن در برخی نکات جنبی، اختلاف وجود دارد که به اختصار، گزارش می شود:

برخی مسئله ولایت بر امت و تصرف در امور آنها را به صورت مطلق آورده اند؛ مانند سید مرتضی علم الهدی، و بسیاری از متکلمان، ولایت بر امت در امور دینی و دنیوی را ذکر کرده اند؛ مانند ماوردی، ابن خلدون و تفتازانی از اهل سنت و شیخ طوسی، خواجه طوسی، ابن میثم بحرانی، علامه حلی، فخرالمحققین، احسائی، لاهیجی، نوری طبرسی از شیعه.

برخی از معاصران، خرق اجماع کرده، بر این دیدگاه تأکید می کنند که اخذ ولایت در امور دنیوی در مفهوم امامت به معنای تنزل منصب امامت است در حالی که امامت مانند نبوت به امور دینی متعلق است و نه دنیوی.20

در نقد این دیدگاه، ذکر چند نکته لازم است:

اولاً، اخذ ولایت در امور دینی و دنیوی در تعریف امامت، امر مستحدثی نیست، بلکه اجماع متکلمان شیعه از شیخ صدوق و شیخ مفید تا امروز است. و اگر در تعریف علم الهدی در رساله الحدود و الحقایق، قید «امور دنیا» نیامده است، با مبنای وی کاملاً ناسازگار است. وی در الشافی بر شأن ولایت بر امور دنیوی امام تأکید فراوان دارد و احتمالاً این قید در استنتاج و تصحیح نسخ، حذف شده است.

ثانیا، این که جهت گیری دعوت انبیاء، تنها به امور اخروی و دینی متعلق باشد، فرضی قابل بحث و نقد است که در مبحث نبوت، به تفصیل در این باب سخن گفته شد. متکلمان شیعه، به ویژه از زمان ابن میثم بحرانی، به بعد، در تفسیر نبوت، دیدگاه جامع نگرانه ای اخذ کرده اند21 حتی برخی از بزرگان شیعه؛ مانند شیخ طوسی که معتقدند نبی بما هو نبی، لزوما ولایت و تصرف در امور ندارند، بلکه انبیای خاصی چنین اند، در امامت، تصرف در امور را جزء لاینفک آن می دانند.22

برخی از متکلمان در ذیل مفهوم ولایت و سرپرستی قید «دینی»23 و یا «الالهیه»24 آورده اند که حاکی از دقت قابل تحسین آنهاست. این قید که با تعبیر «امور دینی» تفاوت دارد، فرق اساسی ولایت طاغوت را با ولایت امام، نشان می دهد. در امامت به مفهوم شیعی، سرپرستی و ولایت، هویت دینی دارد. در مباحث آن، در خصوص این قید، به تفصیل سخن گفته خواهد شد.

دقت قابل تحسین دیگر در ذیل ولایت و سرپرستی و یا جانشینی پیامبر گرامی اسلام(ص)، آوردن قید «حفاظت از شریعت» است. ابن خلدون، تعبیر «خلافة عن صاحب الشرع فی حراسة الدین» را آورده است. عضدالدین ایجی تعبیر «فی اقامة الدین» را بیان می کند. و میرزا رفیعا نائینی، «ترویج شریعت» را ذکر می کند. مراد این است که امام، علاوه بر این که به تنظیم امور دینی و دنیوی مردم می پردازد، حافظ شریعت پیغمبر گرامی (ص) نیز هست. حفظ شریعت نبوی، به معنای استمرار نبوت در دین خاتم است.

ج) واجب الاطاعة بودن؛ برخی از متکلمان، قید واجب الاطاعة بودن را نیز در تعریف امامت آورده اند. امام، جانشین پیامبر(ص) و ولی امت است، به گونه ای که اطاعت از فرمان او در حد اطاعت از فرمان پیامبر(ص) وجوب دارد. امام، صرفا یک راهنما و هدایتگر نیست که امت در قبال وی هیچ وظیفه ای نداشته باشد، بلکه امت، هم در امور دین و هم در امور دنیا باید از وی اطاعت کند.

البته قید سرپرستی و ولایت، بالالتزام، وجوب طاعت را هم حکایت می کند، و لکن تصریح به آن در تعریف امامت، رافع ابهام در مقام تعیین مصداق از جهت شرایط امامت است. هر امامی، واجب الاطاعة است و این وجوب، صرفا مفهوم حقوقی ندارد، بلکه مفهوم دینی نیز دارد و به معنای گناه کبیره بودن عدم اطاعت اوست. البته نمی توان گفت که هر واجب الاطاعه ای، امام است؛ آن گونه که برخی از اهل سنت گمان کرده اند؛ زیرا استنتاج امام بودن ولی و سرپرست واجب الاطاعة از واجب الاطاعة بودن امام، مغالطه ایهام انعکاس است.

سیف الدین آمدی در ابکار الافکار، خواجه طوسی در الفصول النصیریه، قاضی ایجی در المواقف، میرزا رفیعا نائینی در الشجرة الالهیه و نوری طبرسی در کفایة الموحدین بر اخذ این قید (واجب الاطاعة بودن) در تعریف امامت، تصریح کرده اند. نائینی گوید:

امام کسی است که اطاعت او در ترویج شریعت و اقامه عدل بر کل مردم واجب باشد، به جای اطاعت و انقیاد نبی در حال حیاتش.25
تمایز امام از غیر آن

متکلمان برای تفکیک منصب امامت از سایر منصبهای دینی، قیدهایی را در تعریف امامت ذکر کرده اند:

1. نیابت از پیامبر گرامی اسلام؛ این قید، تمایز امامت با نبوت را نشان می دهد. در خصوص این قید، در مبحث تمایز نبی و امام، بحث خواهیم کرد.

2. ریاست عامه؛ قید عامه، امامت را از دیگر منصبهای تحت ولایت امام؛ مانند قضاوت و حکومت در ایالتهای مختلف، متمایز می کند. برخی برای این تمایز، از قید «علی وجه لایکون فوق یده ید» استفاده کرده اند26 و برخی قید «بحق الإصالة یا بالإصالة لا بالنیابة» را آورده اند27. به هر حال، مراد این است که امامت، عالی ترین منصب در جامعه دینی پس از پیامبر گرامی اسلام(ص) است.

3. ریاست الهیه یا ریاست دینی؛ کسانی چون خواجه طوسی و میرزا رفیعا نائینی با ذکر این قیدها سعی کرده اند تفاوت حکومتهای غیر دینی ملاک و پادشاهان را با ولایت ائمه نشان دهند. بنابراین، می توان به عنوان حاصل جمع بین تعریفهای ارائه شده، امامت را چنین تعریف کرد:

امامت، پیشوایی و ریاست عامه دینی بر امت مسلمان در امور دینی و دنیوی آنهاست که به جانشینی پیامبر گرامی(ص) حافظ شریعت و تدام بخش هدایت الهی است.
تفاوت شیعه و سنی در تعریف امامت

مروری بر گزارش تاریخی از تعریفهای امامت، نشان می دهد که در ظاهر، تفاوت چندانی بین متکلمان شیعه و سنی در این خصوص وجود ندارد؛ یعنی بر حسب ظاهر عبارات، نمی توان گفت از امامت، دو تصویر متمایز و متخالف (تصویر شیعی و تصویر سنی) وجود دارد. برخی از ساده انگاران، بر حسب یکسانی لفظ، گمان کرده اند که حقیقتا شیعه و سنی در تصور امامت و چیستی آن، اختلاف عقیده ندارند و اختلاف آنها فقط به مصداق برمی گردد؛ یعنی به این که امام کیست، و نه امامت چیست «من هو» مورد اختلاف است، نه «ماهو»). در حالی که تفاوت دیدگاه اهل تشیع و تسنن در تصور امامت، نه تنها تفاوت بیّن و آشکاری است، بلکه اساس اختلاف این دو گروه در همه مسائل امامت (نحوه وجوب، نحوه نصب، عصمت و ویژگیهای امام…) است.

مرحوم عبدالرزاق لاهیجی، متکلم متصلب شیعی در قرن یازدهم که دقت او در تحلیل تاریخی مسائل کلامی، کم نظیر است، تشابه ظاهری تعاریف شیعه و سنی از امامت را معمایی تلقی کرده است که باید حل شود؛ زیرا در باطن این تشابه، تخالف بین و غیر قابل جمعی وجود دارد.

گزارش بیان لاهیجی و تحلیل و احتجاج بر مدعای وی، تعریف امامت نزد شیعه را روشن تر می سازد:

و از عجایب امور، آن است که تعریف مذکور [ریاست عامه مسلمانان در امور دنیا و دین] برای امامت میان ما و مخالفان ما متفق علیه است و حال آن که هیچ یک از خلفا و ائمه که ایشان مختص اند به قول به امامت ایشان به مجموع امور مقیده در مفهوم امامت در تعریف مذکور متصف نیستند؛ چه ریاست در امور دینی، لامحالة موقوف است به معرفت امور دینیه، بالضرورة و ایشان عالم بودن امام را شرط نمی دانند در امامت و مدعی آن هم نیستند که هیچ یک از ائمه ایشان، عالم به جمیع امور دینی بوده اند. و نیز ریاست در امور دین، موقوف است به عدالت، بالضرورة و ایشان آن را نیز شرط ندانسته اند. و تصریح به عدم اشتراط دینی دو امر در اکثر کتب ایشان موجود است. از جمله در شرح مقاصد گفته که یکی از اسباب انعقاد خلافت، قهر و غلبه است و هر که متصدی امامت به قهر و غلبه شود، بدون بیعت، اگر چه فاسق یا جاهل باشد، علی الاظهر خلافت برای او منعقد می شود… و نیز خلیفگی از پیامبر(ص) موقوف است به اذن پیامبر بالضرورة و از آنچه از شرح مقاصد نقل شد، عدم اعتبار این شرط نیز ظاهر است…28 .

حاصل بیان لاهیجی این است که اهل سنت در مسئله امامت، گرفتار تناقض شده اند. از طرفی، به تعریفی پای بند هستند که امام را اسلام شناسی عادل و مجاز از طرف رسول(ص) می دانند و از طرف دیگر، در مقام تعیین مصداق، نه این شرایط را اخذ می کنند و نه چنین شرایطی در امامان آنها وجود دارد.
اما ریشه تناقض در چیست؟

اگر مراد متکلمان اهل سنت از تعریف امامت، همان گونه که ظاهر الفاظ اقتضا می کند، حقیقتا همان تصویر شیعی از چیستی امامت باشد، این تناقض، قابل حل نیست، اما به نظر می رسد ورای ظاهر الفاظ متکلمان شیعی و سنی، امامت از دیدگاه آنها دو هویت کاملاً متخالف دارد که به دلالت صریح مطابقی نمی توان از بیان آنها به این هویت رسید.

برخی از معاصران به این نکته توجه کرده اند که اساسا اختلاف شیعه و سنی در مسائل امامت، به تباین تصویر آنها از حقیقت امامت برمی گردد و نه صرفا اختلاف شیعه و سنی در مصداق.29

دلیل ما بر اختلاف اساسی متکلمان شیعه و سنی در حقیقت و تعریف امامت، دو اختلاف آنهاست:

اولاً، کلامی بودن مسئله امامت نزد شیعه و فقهی و فرعی بودن آن نزد اهل سنت، نشانگر دو تصویر کاملاً متخالف از امامت نزد آنهاست.

ثانیا، نزد شیعه، وجوب نصب امام، بر خداست و نزد اهل سنت، بر امت و مکلّفان. این اختلاف نظر، حاکی از وجود دو تصویر متخالف از امامت است. با توضیح این مدعا، سعی می شود تصویر شیعی امامت را روشن کرده، وجوه اختلاف آن را با تصویر سنی بیان کنیم:

می دانیم که حدّ و برهان، در مواردی، متشارک الاجزاست؛ یعنی حد اوسط در برهان، ممکن است مؤلفه ای در حدّ باشد. آنچه به منزله حد اوسط، وجوب نصب امام بر خدا را اثبات می کند، در واقع، جزئی از هویت امامت است. امامت، با توجه به بعد خاص هویت آن، از مقوله ای است که نصب آن بر خدا واجب است. این بعد خاص از امامت، از طرفی، بخشی از هویت آن است که در مقام تحدید و تحلیل مفهوم بیان می شود و از طرفی، علت اثبات وجوب نصب امام بر خداست که در مقام برهان حد اوسط قرار می گیرد و آن، لطف بودن امام است.

لطف بودن امام، جایگاه خاصی نزد متکلمان شیعه دارد ولکن دلیل وجوب نصب امام بر خدا (نه وجوب نصب امام مطلقا) نزد شیعه، لطف بودن امام است؛ همان گونه که مهم ترین دلیل متکلمان بر وجوب بعثت انبیا بر خدا، لطف بودن نبی است. لطف بودن امام، جانشینی پیامبر و در راستای رسالت بودن امامت را به خوبی نشان می دهد و کلامی بودن مسئله امامت را نیز به روشنی تفسیر می نماید.

لطف، آن است که مکلّف (خدا) در حق مکلّفان (عباد) جهت تقرّب آنها به انجام تکالیف، انجام می دهد. بنابراین، لطف بودن امام، هویت الهی و آسمانی بودن او را نشان می دهد؛ هویتی که اگر متکلمان اهل سنت، آن را در تعریف امام اخذ می کردند، هرگز نمی توانستند آن را منصوب ملت بدانند و مسئله امامت را مسئله فرعی فقهی (وجوب کفایی) تلقی کنند و شرایط مهم مذکور در بیان لاهیجی را نادیده بگیرند.

به همین دلیل، برخی از متکلمان شیعه، قید «ریاست عام دینی» یا «ریاست عام الهیه» را آورده اند تا این جنبه از هویت امامت را نشان دهند.

لطف بودن امام، این جنبه از هویت امام را نیز توضیح می دهد که امامت، صرفا تنظیم ارتباط مکلفان با یکدیگر براساس شرع مقدس و تنظیم نظام معیشتی آنها بر اساس قوانین اسلام نیست و حتی آن رابطه انسانها با خدا نیز نیست، بلکه امامت، اولاً و بالذات، رابطه خدا با انسان است؛ مانند نبوت که ابتدائا رابطه خدا با انسان است و البته در پی این رابطه، مسئله هدایت انسان به سوی خدا و تنظیم مناسبات بین انسانها (حراست دین و سیاست دنیا) می آید. به همین دلیل، مسئله امامت، مسئله ای اعتقادی است و نصب آن بر خدا واجب است و نه بر مکلفان؛ درست مانند نبوت.

به عبارت دیگر، تعبیر جانشینی نبی در تعاریف امامت نزد شیعه و سنی، به اشتراک لفظ اشبه است؛ زیرا هر دو گروه، دو مفهوم متخالف از جانشینی پیامبر را قصد می کنند:

از نظر هر دو گروه شیعه و سنی، پیامبر(ص) سه مقام دارد: 1. تلقی و ابلاغ وحی؛ 2. تبیین وحی؛ 3. ریاست بر امور دنیای مردم و اداره امور جامعه اسلامی (حکومت). همچنین از نظر هر دو گروه، پس از وفات پیامبر اسلام(ص) وحی به معنای وحی نبوت، نه وحی به معنای الهام و تحدیث، منقطع شده است. پس کسی بعد از پیامبر(ص)، مقام اول پیامبر را نمی تواند عهده دار بشود. اما در خصوص دو مقام دیگر، پس از پیامبر، چه کسی عهده دار آنهاست؟ پاسخ شیعه این است که عهده دار این دو مقام، شخصی است که از طرف خدا تعیین می شود و اهل سنت با این پاسخ، مخالفند. تعیین جانشینی پیغمبر برای عهده داری دو مقام یادشده، به عهده شخص پیامبر نیست و لذا اساسا نباید اختلاف یاد شده در مسئله امامت را به این برگردانیم که آیا پیامبر جانشین خود را تعیین فرمود یا نه؟ این کار، مربوط به پیغمبر نیست، مربوط به خداست. در فرهنگ شیعه، شخصی با این خصوصیات، امام نامیده می شود. این «امام» اصطلاح خاصی است، وگرنه اهل تسنن هم امام را می پذیرند، ولی امام به معنی رئیس جامعه در امور دین و دنیا. که این امام با امام مورد پذیرش شیعه، بسیار متفاوت است.

امام در فرهنگ شیعه، شخصی است که مقام تبیین پیغمبر را دارد و کلامش در تبیین وحی، حجت است و واجب الاطاعة. همچنین در امور اجتماعی مردم؛ اعم از امور نظامی، سیاسی، اقتصادی، سیاست خارجه و… فرمان او مطاع است.30

بنابراین، یکی از مؤلفه های اساسی امامت نزد شیعه، لطف بودن آن است که باید در تعریف، اخذ شود تا جانشینی پیامبر را به تمام و کمال، معنی کند. امام مانند نبی، واسطه بین وحی و مخاطبان آن است. همانند نبی، واسطه ای معصوم است. البته بر خلاف نبی، تنها مبین وحی است و نه دریافت کننده وحی نبوی.

امامت در مفهوم سنی، تداوم نبوت نیست، بلکه به منزله تئوری حکومت در جامعه دینی است که یا به تفکیک دین از سیاست می انجامد و یا به ابزار کردن دین برای سیاست می رسد که هر دو تجربه، در تاریخ دولتهای اسلامی اهل تسنن، رخ داده است.

امامت در مفهوم شیعی، تداوم نبوت نبی خاتم(ص) است و هدایت الهی و عدالت اجتماعی، از وظایف عمده اوست و به همین مبنا، شیعه معتقد است که ائمه(ع) باید معصوم باشند و اقوال و رفتار آنها، عین دین است؛ مانند اقوال و رفتار پیامبر گرامی(ص) که می تواند منشأ استنباط احکام فقهی و عقاید کلامی باشد.

مفهوم شیعی امامت، بر خلاف تصور آن نزد اهل سنت، بر تقسیم بندی همه انسانها به دو گروه انسان هادی و انسان هابط مبتنی است. انسان هابط (سقوط یافته)، انسانی است که مورد خطاب «اهبطوا إلی الأرض» قرار گرفته است و به زمین ظلمت ساران ماده و طبیعت، تبعید شده است، در حالی که آمدن انسان هادی، از مقوله هبوط و سقوط نیست، بلکه از مقوله فرستاده شدن و مأموریت (و به اصطلاح کلامی، از مقوله لطف الهی) است؛ مأموریت برای هدایت که جامع تزکیه و تعلیم و تربیت و سیاست است؛ یعنی ساختن فرد و جامعه. و این ارسال و مأموریت از جانب خداوند متعال، یا بی واسطه (پیامبران) یا با واسطه است (اوصیا و ائمه(ع)).31

متکلمان شیعه، براساس چنین تصویری از امامت، بر الهی و آسمانی بودن آن تأکید دارند. همان گونه که انسان هابط نمی تواند پیامبر را انتخاب کند، نمی تواند وصی پیامبر را نیز انتخاب کند. چگونه می شود مردمی جمع شوند و به کسی بگویند تو پیامبری! ما تو را به پیامبری انتخاب کردیم و برو وحی بیاور! انتخاب کردن مردم، با مفهوم پیامبری منافات دارد. پیامبر بنا به تعریف ، لطف الهی است و فرستاده او، نه رئیس منتخب مردم. همین گونه هم نمی شود مردم جمع شوند و به کسی بگویند: تو وصی پیامبر و خلیفه ای! در جای پیامبر بنشین! ادامه حضور جامع پیامبر در میان امت باش و علم کتاب را بدان و بیاموز و رموز آن را تفسیر کن!

برگشت این سخن، به این است که انسان هابط بتواند انسان هادی را برگزیند و این، محال است؛ همچنان که انسان هابط نمی تواند انسان هادی اول (پیامبر) را برگزیند، نمی تواند انسان هادی دوم (وصی و امام) را نیز برگزیند.

بنابراین، ریشه اختلاف تشیع و تسنن در مسائل امامت، به دوگانگی تصویر آنها از امامت برمی گردد؛ امامت در تصویر شیعی، تداوم نبوت است و هویت لطف الهی بودن و مأموریت آسمانی در هدایت و مدیریت جامعه دینی را داراست.
مراتب امامت

استاد مطهری، روی آورد دیگری در تبیین تفاوت متکلمان شیعه و سنی در مفهوم امامت اخذ کرده اند که دقیق تر و پرسودتر است و آن، بحث از مراتب امامت است. امامت و تبع آن، تشیع، امری ذو مراتب است؛ زیرا جانشینی پیامبر که مهم ترین مؤلفه امامت است و در ظاهر، مورد اشتراک بین تشیع و تسنن است، خود دارای درجاتی است که همراهی این دو گروه کلامی در همه درجات و مراتب امامت، تحقق ندارد:

الف) ریاست عامه و زعامت جامعه؛ نخستین مرتبه امامت، ریاست عامه است. وقتی پیامبر از دنیا می رود، یکی از شؤون او که بلاتکلیف می ماند، رهبری اجتماع است. این مرتبه از امامت، مورد وفاق اهل سنت و اهل تشیع است و اختلاف در این خصوص، فقط مصداقی و تاریخی است.

اگر مسئله امامت در همین حد و مرتبه محدود بود، یعنی سخن فقط در رهبر سیاسی مسلمانان بعد از پیامبر بود، انصافا ما هم که شیعه هستیم، امامت را جزء فروع دین قرار می دادیم و نه اصول دین؛ مانند نماز.32

ب) امامت به معنای مرجعیت دینی؛ امامت در این مرتبه، نوعی کارشناسی اسلام است، اما کارشناسی خیلی بالاتر از حد یک مجتهد. کارشناس از جانب خداوند؛ یعنی افرادی که اسلام شناس هستند؛ البته نه اسلام شناسانی که از روی عقل و فکر خودشان اسلام را شناخته باشند، که قهرا جایز الخطا باشند، بلکه افرادی که از یک طریق رمزی و غیبی که بر ما مجهول است، علوم اسلام را از پیامبر گرفته اند. علم معصوم، عاری از خطاست و هیچ خطا نمی کند.

اهل تسنن برای هیچ کس چنین مقامی قائل نیستند، پس آنها در این مرتبه از امامت، اصلاً نه قائل به وجود امام هستند و نه قائل به امامت؛ نه این که قائل به امامت باشند و فقط اختلاف مصداقی با شیعه داشته باشند.

ج) مرتبه سوم امامت که اوج مفهوم آن است، امامت به معنای ولایت است؛ مفهومی که تصوف، آن را از تشیع اخذ کرده است. مسئله در این مرتبه، مسئله انسان کامل و حجت زمان است:
پس به هر دوری ولی قائم است تا قیامت آزمایش دایم است33

در هر دوره ای، یک انسان کامل که حاصل معنویت کلی انسانیت است، وجود دارد. امام نزد شیعه، انسان کاملی است که مقامات و درجات زیادی برای او قائلند و همه آنها در زیارات و ادعیه شیعه آمده است. اهل سنت و حتی برخی از شیعیان، در این مرتبه، به امامت معتقد نیستند.

استاد مطهری با توجه به ذو مراتب بودن امامت، معتقدند که تشیع هم مراتب دارد. بعضی از شیعیان، قائل به امامت به همان معنای رهبری اجتماعی هستند و برخی دیگر، مرحله دوم را هم قائلند، ولی به مرحله سوم نمی رسند، اما اکثریت شیعه و علمای آنان، به مرحله سوم هم اعتقاد دارند.34
نسبت بین نبوت و امامت

بحث از تفاوت و تشابه و به عبارت دقیق تر، نسبت بین نبی و امام، از مسائل متداول کلامی است. در مباحث پیشین روشن شد که امام، در چند جهت با نبی، مشترک است: لطف بودن، مأمور الهی و هادی بودن (در مقابل هابط) و برخورداری از دو مقام تبیین وحی و تدبیر امور دینی و دنیوی مردم. حال سؤال این است که آیا بین نبی و امام، تباین است یا نه؟ یعنی هیچ نبی ای امام نیست و یا هیچ امامی نبی نیست؟

شیخ طوسی رساله ای مختصر و تک نگاره35 در پاسخ به این سؤال نوشته است. متکلمان متأخر تا آنجا که تحقیق کرده ایم، نکته تازه ای بر مطالب آن نیفزوده اند و هر چه بیان کرده اند، شرح و تفصیل سخنان وی است. وی تفصیل سخن را در این رساله به دو اثر مهم خود، کتاب الامامة و المسائل الجلیه ارجاع داده است. با توجه به اهمیت دیدگاه شیخ الطائفه (شیخ طوسی) نظر وی را به اختصار بیان می کنیم:

نبی، پیام رسان از جانب خداوند متعال است، بدون واسطه بشری. چنین معنایی، مختص نبی است ولا غیر. ائمه و راویان حدیث نیز به یک معنی، پیام آور از جانب خداوند متعال هستند، ولکن نه بدون واسطه بشری. اما از لفظ و واژه «امام» دو معنی قابل استفاده است: یک معنی مقتدا بودن امام در افعال و گفتارش است. این معنی با معنای لغوی، مناسبت کامل دارد. معنای دیگر آن، کسی است که به تدبیر امت و سیاست آن قیام می کند، به دفاع از حریم جامعه دینی و جنگ با دشمنان آن برمی خیزد و ولایت امراء و قضات را تعیین می کند و حدود را اقامه می کند و…

از حیث معنای نخست، امام با نبی تفاوتی ندارد؛ زیرا نبی نیز کسی است که کردار و رفتارش مورد اقتدا قرار می گیرد، اما از حیث معنای دوم باید گفت: قیام به تدبیر و سیاست است و به دست گرفتن امور حکومتی جامعه، بر هر نبی ای واجب نیست؛ زیرا محال نیست که مصلحت اقتضا کند، خداوند صرفا برای ابلاغ اموری که به مصلحت مردم و لطف در واجبات عقلی است، پیامبری را فرو فرستد؛ بدون آن که تأدیب کسی و یا محاربه با کسی و یا تدبیر امور جامعه را از او نخواهد.

کسانی که معتقدند نبی از آن حیث که نبی است، پرداختن به امور سیاست و تدبیر جامعه، بر او واجب است، از حقیقت دور افتاده اند و ادعای بدون دلیل به میان آورده اند. از مفاد آیه 247 سوره بقره نیز مدعای ما استنباط می شود. جمع بین نبوت و حکومت، تنها در خصوص برخی از انبیاء؛ مانند داود و سلیمان و پیامبر گرامی اسلام(ص) بوده است.

بنابراین، امامت به معنای دوم، لازمه نبوت بماهی هی نیست؛ اگر چه در خصوص برخی از پیامبران، نبوت و امامت (به معنای ولایت) با هم بوده است.36

شیخ مفید، این دیدگاه را مطابق با نظر جمهور شیعه می داند. مقدس اردبیلی (م 993ق.) تفاوت چندانی بین نبی و امام قائل نیست، جز مسئله تلقی وحی:

امام، شخصی است که حاکم باشد بر خلق، از جانب خدا و به واسطه آدمی، در امور دین و دنیای ایشان؛ مثل پیغمبر(ص)، الا آن که پیغمبر(ص) از جانب خدا، بی واسطه آدمی نقل می کند و امام، به واسطه آدمی که پیغمبر است… هر فایده ای که به وجود رسول و نبی مترتب است، بر وجود ولی و نایب نیز مترتب است…37

بنابراین، باید گفت که براساس همه اجزای تعریف نبی و امام، این دو مفهوم، نسبت تباین دارند، ولکن بر حسب برخی از اجزای تعریف، دو دیدگاه عمده در تعریف نبوت وجود دارد:

بر حسب دیدگاه نخست، نبی بماهو نبی، همانگونه که به امور دینی (ابلاغ وحی) می پردازد، به امور دین نیز می پردازد، لذا هر نبی ای لزوما ولایت و سرپرستی و تصرف در امور نیز دارد.

در دیدگاه دوم، نبی بماهو نبی، فقط مأمور ابلاغ وحی است، نه تدبیر و سیاست مردم، لذا برخی از انبیا، امامت به معنای سیاست مدن داشته اند و برخی نه.

دیدگاه اخیر، به شیخ مفید و متقدمان شیعه متعلق است و دیدگاه نخست، از ابن میثم بحرانی به بعد، نزد شیعه متداول شده است.

در خصوص امامت، اجماع شیعه و اهل سنت بر این است که پرداختن به دین و دنیا و تصرف در امور مسلمانان، در تعریف امامت اخذ می شود، ولکن اگر همه اجزای تعریف لحاظ شود، امام با واسطه بشری است و با نبی که بلاواسطه بشری است تباین خواهد داشت، ولی اگر هسته اصلی امامت لحاظ شود؛ یعنی تصرف در امور مسلمانان و ولایت در دین و دنیا، بر حسب دیدگاه نخست، هر نبی ای امام نیز هست و بر حسب دیدگاه دوم، تنها برخی از انبیا امام هستند؛ چنان که روشن است و شیخ مفید بر آن اشاره کرده است، این بحث، مبتنی بر نظریه خاصی در جهت گیری دعوت انبیاست.

*******************************************************

پاورقی ها:

* این مقاله بخشی از مقاله مفصلی است که با عنوان «امامت با روش شناختی و چیستی» در مجله تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی درج شده است.

1 .فخرالدین طریحی، مجمع البحرین؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار.

2 .ابن منظور، لسان العرب، ج12، ص24 و 25.

3 .مجمع البحرین: «یقال للطریق إمام لانه یؤم أنّ یقصد لیتبع».

4 .رفیعا نائینی، شجرة الهیه، نسخه خطی شماره 159، موقوفه علی اصغر حکمت، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.

5 .قاضی عبدالجبار معتزلی، شرح اصول خمسه.

6 .لسان العرب، ج 12.

7 .تفلیسی، وجوه القرآن، تحقیق مهدی محقق، ص 28 و 29.

8 .راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 24.

9 .همان، ص 533 و 535.

10.مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 255.

11.سوره مریم(19) آیه 5.

12.سوره بنی اسرائیل(11) آیه 11.

13.سوره کهف(18) آیه 17.

14.سوره عنکبوت(29) آیه 22.

15.سوره انعام(6) آیه 14.

16.سوره شوری(42) آیه 9.

17.سوره عنکبوت(29) آیه 41.

18.سوره آل عمران(3) آیه 28.

19.شیخ مفید، رسالة فی معنی المولی، نسخه خطی، کتابخانه نجفی مرعشی، مجموعه شماره 243.

20.مهدی بازرگان، آخرت و خدا، هدف بعثت انبیاء.

21.در خصوص تبیین این که جهت گیری دعوت انبیا شامل همه امور دنیوی و اخروی هست یا نه، ر.ک: احد فرامرز قراملکی، مبانی کلامی جهت گیری دعوت انبیا، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی 1376؛ قلمرو قیام پیامبران.

22.شیخ طوسی، الرسائل العشر، ص 111 - 114.

23.«رئاسة عامة دینیة»: خواجه طوسی، قواعد العقائد.

24.«رئاسة العامة الالهیة»: نوری طبرسی، کفایة الموحدین.

25.میرزا رفیعا نائینی، شجرة الهیه، نسخه خطی شماره 159، موقوفه علی اصغر حکمت، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.

26.مانند قاضی عبدالجبار معتزلی.

27.مانند علم الهدی و غالب متکلمان شیعی.

28.گوهر مراد، ص 289 و 290.

29.محمد تقی مصباح یزدی، راهنما شناسی، ص 396 - 411.

30.همان، ص 408 - 410.

31.محمدرضا حکیمی، کلام جاودانه، ص 48 - 50.

32.مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج4، ص 848 - 850 .

33.مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، دفتر سوم، بیت 815 .

34.مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 4، ص 848 - 850 .

35.شیخ طوسی، الرسائل العشر، «رسالة فی الفرق بین النبی و الامام».

36.شیخ طوسی، الرسائل العشر، ص 111 - 114 .

37.مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعة.

موضوعات:  چیستی و حقیقت امامت*  لینک ثابت
 [ 07:53:00 ب.ظ ]




آغاز نبوت و چگونگى نزول قرآن

 

چکیده: در رابطه با آغاز نبوت و چگونگى نزول قرآن بر پيامبر اكرم(ص) ديدگاه هاى متعددى وجود دارد
1ـ آغاز نبوت و نزول قرآن ماه رمضان است.
2ـ آغاز نبوت با نزول وحى قرآنى نبوده است.
3ـ آغاز نبوت و نزول چند آيه در ماه رجب بوده است اما اين نزول به معناى نزول قرآن نيست.
4ـ پيامبر دو بعثت داشته است يكى در ماه رجب بدون وحى قرآنى و ديگر همراه با دعوت عمومى و نزول قرآن در ماه رمضان.
5ـ قرآن دو گونه نزول داشته است: دفعى و تدريجى. دفعى آن در شب قدر و تديجى آن با آغاز بعثت در ماه رجب بوده است.
6ـ قرآن تنها نزول تدريجى داشته و آغاز نبوت يا در ماه رمضان با نزول آيات و يا در ماه رجب بدون وحى قرآنى بوده است.
اين نوشتار نخستبه تحليل و بررسى ديدگاه هاى ياد شده همراه با دلايل آنها مى پردازد سپس ديدگاه اخير را انتخاب مى كند و در ضمن از برخى نظريات نادر در باب نزول قرآن و آغاز نبوت نيز ياد مى كند.

كليد واژه‏ها: قرآن، نبوت، نزول قرآن، نزول تدريجى، نزول دفعى، ماه رمضان، ماه رجب، بعثت.
زمان و چگونگى نزول

در حلقه‏هاى تدريس علوم قرآنى، براى نسلى كه پس از دوران رسالت نبوى‏صلى الله عليه وآله وسلم جايگزين اصحاب و تابعين شدند، تا به امروز، همواره اين سؤال مطرح بوده، كه نزول قرآن چه زمانى و چگونه اتفاق افتاده است؟ آيا سرآغاز وحى، روز مبعث، در ماه رجب بوده است، يا شب قدر در ماه مبارك رمضان؟
خداوند متعال، زمان نزول قرآن را شب قدر معرفى مى‏كند. رواياتى، به ابتداى وحى و نزول نخستين آيات قرآنى در روز بعثت اشاره دارد. اين تعارض چيست و از كجا ناشى مى‏شود؟
برخى از مفسّران قرآن كه در جهت حل اين تعارض بر آمده‏اند، ديدگاه‏هايى را به شرح زير ابراز داشته‏اند:
1 - بعثت و ابتداى نزول قرآن، هر دو در ماه مبارك رمضان اتفاق افتاده است.
2 - آغاز بعثت نبوى، در قالب وحى قرآنى نبوده است.
3 - پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در ماه رجب مبعوث گرديده، و نخستين آيات قرآنى هم در همان روز فرود آمده است؛ امّا نزول چند آيه در مقام بعثت، به مفهوم نزول قرآن نيست.
4 - پيامبر دو بعثت داشته است: بعثت اول، در ماه رجب و بدون وحى قرآنى؛ و بعثت دوم، توأم با دستور دعوت عمومى و نزول آياتى از قرآن، در شب قدر ماه مبارك رمضان.
5 - قرآن دو نوع نزول داشته است: «دفعى» و «تدريجى». دفعى آن در شب قدر، و تدريجى آن در مناسبت‏هاى مختلف و در روز بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم - قبل از نزول دفعى - روى داده است.
6 - قرآن، جز نزول تدريجى، نزول ديگرى نداشته است. بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، يا در ماه مبارك رمضان، با آياتى از قرآن بوده و يا در ماه رجب، بدون وحى قرآنى انجام گرفته است.
اينك مرورى بر دلايل ديدگاه‏ها و نقد و بررسى آنها داريم.
دلايل ديدگاه نخست

باور كنندگان به اين ديدگاه، به رواياتى از ائمه اطهارعليهم السلام و سخن مورخانى كه در زير مى‏آيد، استناد مى‏كنند:
1 - امام محمد باقرعليه السلام مى‏فرمايد:
«كان ابتداء الوحى الى رسول اللَّه يوم الاثنين لسبع عشرة خلّت من رمضان»1
«سرآغاز وحى به رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم، در روز دوشنبه هفدهم ماه رمضان بوده است».
2 - همان حضرت در بيان ديگرى مى‏فرمايد:
«روز دوشنبه هفدهم ماه رمضان در كوه حرا، فرشته‏اى بر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم كه در آن روز چهل ساله بود، نازل شد؛ و فرشته‏اى كه وحى بر وى آورد، جبرئيل بود».2
3 - فضل بن شاذان، از حضرت امام رضاعليه السلام نقل مى‏كند:
«فلم جعل الصوم فى شهر رمضان خاصة دون ساير الشهور؟ قيل: لأن شهر رمضان هو الشهر الذى أنزل اللَّه فيه القرآن و فيه فرّق بين الحق و الباطل كما قال اللَّه عزوّجلّ: «شهر رمضان الذى أنزل فيه القرآن هدىً للنّاس و بيّنات من الهدى و الفرقان» (بقره /185) و فيه نبّى‏ء محمداًصلى الله عليه وآله وسلم …»3
«چرا روزه واجب تنها به ماه رمضان اختصاص دارد؟ فرمود: براى اينكه ماه رمضان، ماهى است كه در آن قرآن نازل شده و در آن، ميان حق و باطل تمييز داده شده است؛ آن گونه كه خدا مى‏فرمايد: «ماه رمضان، ماهى كه در آن قرآن براى راهنمايى مردم و نشانه‏هاى هدايت و فرق ميان حق و باطل، نازل شده است»؛ و در آن ماه، حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم به پيامبرى مبعوث شده است».
4 - يعقوبى مى‏نويسد:
«هنگامى رسول خدا مبعوث شد كه چهل سال تمام از عمر او سپرى گشت و بعثت آن بزرگوار در ماه ربيع الاول و به قولى در رمضان، و از ماه‏هاى عجم در شباط بود».4
«جبرئيل در شب شنبه و يكشنبه نزد او آمد و در روز دوشنبه و به قول بعضى در روز پنجشنبه، دستور رسالت بر او آشكار گشت؛ و به قول كسى كه آن را از جعفر بن محمّدعليه السلام روايت كرده است، روز جمعه ده روز به آخر رمضان بوده است و براى همين است كه خدا جمعه را عيد مسلمانان قرار داد.»5
5 - ابن اسحاق مى‏نويسد:
«نزول قرآن بر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در ماه رمضان آغاز شد؛ آنگونه كه در آيات قرآن بدان صراحت دارد…؛ و آن روز مصادف با روز بدر [17 ماه رمضان[ بود.»6
6 - از براء بن عازب، روايت است كه:
«خداوند هنگامى كه محمّدصلى الله عليه وآله وسلم را مبعوث فرمود، چهل سال و يك روز از عمر او گذشته بود. جبرئيل، نخست در شب‏هاى شنبه و يكشنبه براى او ظاهر شد، و سپس روز دوشنبه - هفده شب از رمضان گذشته - در غار حرا رسالت او را تبليغ كرد؛ و غار حرا نخستين جايى است كه قرآن نازل شده است».7
7 - از عبداللَّه بن زبير و ديگران هم روايت شده است كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم معمولاً در هر سال يك ماه در غار حرا به عبادت مى‏پرداخت؛ و هر كس از بينوايان را كه به پيش او مى‏آمد، خوراك مى‏داد؛ پس از تمام شدن آن يك ماه معمولاً همواره پيش از آنكه به خانه‏اى خود برود، به كنار كعبه مى‏آمد، و هفت دور يا بيشتر طواف مى‏فرمود؛ و سپس به خانه‏اى خود مى‏رفت. در آن سال كه خداوند اراده فرمود او را به رسالت، گرامى بدارد، ماه رمضان، آن حضرت براى عبادت به حرا رفت و همسرش هم همراه او بود. چون شبى كه خداى، او را به رسالت گرامى داشت، و بر بندگان مرحمت فرمود، فرا رسيد، جبرئيل به فرمان خدا بر آن حضرت نازل شد. رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم خود چنين مى‏فرمايد:
«در حالى كه من در جامه‏اى رنگين ديبا كه بر آن چيزهايى نوشته بود خفته بودم، جبرئيل پيش من آمد و گفت: «بخوان»؛ گفتم چه بخوانم؟ او مرا چنان فشارى داد كه پنداشتم مرگ مرا در ربود؛ سپس مرا رها كرد و دوباره گرفت: «بخوان»؛ گفتم آخر چه چيز بخوانم؟ دوباره مرا چنان فشرد كه پنداشتم مرگ است و رهايم كرد؛ و باز گفت «بخوان»؛ گفتم آخر چه چيز بخوانم؟ و اين سخن را براى اين مى‏گفتم كه مبادا باز به همان حال برگردم و او شروع به فشردن من كند. آنگاه گفت: «بخوان به نام پروردگارت كه آفريده است؛ آدمى را از خون بسته آفريد؛ بخوان و پروردگار تو گرامى‏ترين است؛ آنكه نگارش را با قلم بياموخت، و بياموخت آدمى را آنچه را كه نمى‏دانست»8 رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمود: آنها را خواندم و او از پيش من رفت و من از خواب بيدار شدم در حالى كه گويى بر قلب من كتابى نوشته شده بود؛…»9
دلايل ديدگاه دوم

جعفر سبحانى در توضيح اين ديدگاه چنين مى‏نويسد:
«از آنجا كه نفس انسانى در نخستين مرتبه، توانايى تحمّل وحى را ندارد، بلكه بايد تحمّل آن تدريجى و به طور جسته جسته انجام بگيرد، بنابراين بايد گفت: در روز بعثت (روز بيست و هفتم) تا مدّتى پس از آن، آن حضرت فقط نداى آسمانى را مبنى بر اينكه او رسول و فرستاده خدا است مى‏شنيد؛ و هيچگاه در چنين روزى آيه‏اى نازل نشده؛ سپس پس از مدّتى در ماه رمضان نزول تدريجى شروع شده است.
رواياتى داريم كه جريان روز بعثت را با شنيدن نداى غيبى تمام كرده و سخنى از نزول قرآن و يا آيات به ميان نياورده است؛ بلكه موضوع را چنين تشريح مى‏نمايد كه در آن روز، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرشته‏اى را ديد كه به او مى‏گويد: «يا محمّد انّك لرسول اللَّه»، و در برخى از روايات فقط شنيدن ندا نقل شده و سخن از رؤيت به ميان نيامده است.»10
دلايل ديدگاه سوّم

اين ديدگاه كه در ميان عالمان شيعه از شهرت زيادى برخوردار مى‏باشد، مبناى استدلال خود را روايت زير قرار داده است:
1 - امام صادق‏عليه السلام به حسن بن راشد فرمود:
«… لا تدع صيام يومِ سبعٍ و عشرين من رجب فإنّه هو اليوم الّذى نزلت فيه النّبوّة على محمّدٍ صلى الله عليه وآله وسلم و ثوابه مثل ستّين شهراً لكم»11.
«روزه 27 ماه رجب را از دست مده؛ زيرا آن روزى است كه پيامبرى حضرت محمّدصلى الله عليه وآله وسلم ابلاغ شده است، و ثواب شصت ماه روزه را دارد».
2 - آن حضرت ضمن حديث مرفوعى مى‏فرمايد:
«يوم سبعة و عشرين من رجب نبّى‏ء فيه رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم…»12
«در 27 ماه رجب، رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به مقام پيامبرى رسيد».
3 - امام رضاعليه السلام هم در حديث مرفوعى چنين مى‏فرمايد:
«قال بعث اللَّه محمّداًصلى الله عليه وآله وسلم رحمةً للعالمين فى سبع و عشرين من رجب، فمن صام ذلك اليوم كتب اللَّه له صيام ستّين شهراً»13.
«خداوند پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم را در 27 ماه رجب مبعوث كرده است. از اين رو كسى كه آن روز را روزه بگيرد، خداوند متعال روزه شصت ماه را براى او مى‏نويسد».
4 - عن أبى جعفر محمّد بن علّى الرضاعليه السلام:
«أنّه قال: إنّ فى رجب ليلة خيرٌ ممّا طلعت عليه الشّمس و هى ليلةُ سبعٍ و عشرين من رجب فيها نُبّى‏ءَ رسولُ اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم فى صبيحتها و إنّ للعامل فيها من شيعتنا أجر عمل ستّين سنة».14
«امام جوادعليه السلام فرموده است: در ماه رجب شبى است كه بهتر است از آنچه آفتاب بر آن بتابد؛ و آن شب بيست و هفتم ماه رجب است. در آن شب رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به پيامبرى برگزيده شد. براى عبادت كنندگان در آن از شيعيان ما، پاداش شصت ساله وجود دارد.»
نقد ديدگاه سوّم

چنانكه ديديم مستندات اين ديدگاه، بيانگر آن است كه روز بعثت پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم، روز بيست و هفتم ماه رجب بوده است. حال اگر اين ديدگاه را - بدون توجه به روايات معارض - پذيرفته باشيم، اين سؤال به ذهن تداعى خواهد كرد كه: آيا در روايات مذكور شاهدى بر نزول قرآن در روز بيست و هفتم رجب وجود دارد يا نه؟ در نگاهى مجدّد خواهيم يافت كه در آنها هرگز چنين سخنى قابل دريافت و مشاهده نيست؛ بلكه روايات تنها گوياى آن هستند كه پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم در 27 رجب به پيامبرى مبعوث شده است.
بنابراين مى‏توان نتيجه گرفت كه اين ديدگاه، پرورش ذهنى عالمانى در زمان گذشته بوده است كه سينه به سينه در فرهنگ دينى و حوزوى شيعيان نفوذ پيدا كرده و به قدرى رواج يافته است كه بيشتر دانشمندان جهان تشيّع آن را باور داشته و نوشتارهاى تحقيقى خود را با شاقول همان باور داشت تنظيم نموده و آن را محور استدلال و نتيجه‏گيرى علمى خود قرار داده‏اند.
علاّمه طباطبايى در تفسير الميزان چنين مى‏نويسد:
«بعضى… جواب داده‏اند كه منظور از اينكه قرآن در ماه رمضان نازل شده اين است كه اوّلين آيه قرآن در ماه رمضان نازل شده است. ولى اين جواب هم درست نيست؛ زيرا چنانكه مشهور است، پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم با نزول قرآن مبعوث به رسالت شد؛ و بعثت آن حضرت در روز بيست و هفتم ماه رجب بود؛ و فاصله آن تا ماه رمضان بيش از سى روز است؛ و چگونه ممكن است در اين مدّت آيه‏اى بر پيغمبر نازل نشده باشد با اينكه اول سوره «إقرأ باسم ربّك» (علق /1) خود گواهى مى‏دهد كه اوّلين آيه‏اى است كه نازل شده، و همراه با بعثت بوده است».15
جالب اينكه، مرحوم علاّمه طباطبايى كه مبعث را بنا بر مشهور غير تحقيقى، با نزول نخستين آيات سوره علق همراه مى‏داند، آنگاه كه خود به تفسير سوره علق مى‏رسد، نه تنها دليل نقلى و عقلى بر نزول آن در مبعث ارائه نمى‏كند، بلكه روايت مشهورى هم كه چگونگى نزول اين سوره و وضعيّت روحى آن حضرت در هنگام نزول و ارتباطش با جبرئيل و سپس با «ورقة بن نوفل» را بيان مى‏كند، به شدّت مورد نقد، و جرح و تعديل قرار داده و آن را دروغ غير واقعى معرّفى مى‏كند.16
حال اگر بدون در نظر گرفتن اختلاف نظرى كه در بين مفسّران در خصوص اوّلين سوره نازل شده قرآنى وجود دارد، سوره علق را بر حسب دو روايتى كه در اين مورد رسيده است، بدون چون و چرا قبول كنيم، باز مصادف بودن نزول آن سوره در روز بيست و هفتم رجب قابل اثبات نخواهد بود.
به طور كلّى، نه در رواياتى كه مبعث را روز بيست و هفتم رجب اعلام كرده‏اند، به نزول سوره يا آيه‏اى در آن روز اشاره شده است، و نه در رواياتى كه سوره علق را نخستين سوره قرآنى دانسته‏اند، زمان و روز نزول آن مطرح شده است تا مقبوليّتى به اين ديدگاه داده و به اثبات پديده مبعث با آيه قرآنى كمك نموده باشد.
از اين‏رو، اين ديدگاه، محصول برداشت‏هاى ذهنى است كه بر پايه هيچ دليل عقلى و نقلى استوار نمى‏باشد.
دلايل ديدگاه چهارم

ديدگاهى بر اين باور است كه پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم دو بعثت داشته است: يكى، روزى كه جبرئيل او را بدون وحى قرآنى به پيامبرى بشارت مى‏دهد؛ و ديگرى، روزى كه او را با آيات قرآنى به آشكار كردن دعوت، دستور مى‏دهد. دلايل اين ديدگاه عبارتند از:
1 - «عن محمد بن على الحلبى عن أبى عبداللَّه‏عليه السلام قال: إكتتم رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم بمكّة سنين ليس يظهر، و علىٌّ معه و خديجة، ثمّ أمره اللَّه أن يصدع بما تؤمر، فظهر رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم فجعل يعرض نفسه على قبائل العرب، فإذا أتاهم قالوا: كذّاب إمضِ عنّا».17
«ازامام‏جعفر صادق‏عليه السلام چنين‏روايت شده‏است: رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم سال‏هادرمكّه دعوت آشكارى نداشت؛ و تنها على‏عليه السلام و خديجه‏عليها السلام با او همراه بودند. سپس خداوند متعال دستور داد كه دعوتش را آشكار سازد. پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم ظهور كرد و خود را به قبائل عرب معرّفى كرد؛ امّا به هر قبيله‏اى كه مى‏گذشت، مى‏گفتند: دروغگو از ما دور شو!»
2 - «عن عبداللَّه بن مسعود، قال: ما زال النّبىّ‏صلى الله عليه وآله وسلم مستخفياً حتّى نزل «فاصدع بما تؤمر» (حجر /94) فخرج هو و أصحابه»18.
«از عبداللَّه بن مسعود نقل شده است كه: رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم همواره پنهانى دعوت مى‏كرد؛ تا اينكه آيه‏اى (آشكار كن بدانچه دستور داده شده‏اى) نازل شد. سپس او با يارانش دعوت خود را آشكار كرد.»
3 - مورّخان مى‏نويسند: تا موقعى كه دعوت آشكار نگشته بود، ياران رسول خدا براى نماز، به درّه‏هاى مكّه مى‏رفتند و نماز خود را از قريش پنهان مى‏داشتند… روزى چند نفر از مشركان رسيدند و با نمازگزاران به ستيزه برخاستند، و كارشان را نكوهش كردند؛ تا جنگ در ميان آنان در گرفت.
… پس از اين واقعه بود كه رسول خدا و يارانش در خانه «ارقم» پنهان شدند و در همانجا نماز مى‏گزاردند و خدا را عبادت مى‏كردند؛ تا خداى متعال رسول خود را فرمود، دعوت خويش را آشكار سازد».19
4 - امام جعفر صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: «… و إنّما أنزل القرآن فى مدّة عشرين سنة…»20 «قرآن در مدّت بيست سال نازل شده است».
5 - روايات متناقض رسيده در خصوص روز مبعث كه بعضى آن را در ماه مبارك رمضان و بعضى ديگر در ماه رجب معرفى مى‏نمايد.
بنابراين، دارندگان اين ديدگاه، با توجه به روايات رسيده و صراحت فرمايش امام صادق‏عليه السلام به نزول قرآن در مدت بيست سال، و شأن نزول آيه، آنان را به اين نتيجه سوق مى‏دهد كه مبعث دو بار اتّفاق افتاده است: مبعث ابتدايى در 27 رجب و بدون وحى قرآنى؛ و مبعث دوّم سه سال پس از مبعث نخستين، در شب قدر و با وحى قرآنى.
نقد ديدگاه چهارم

دلايل ديدگاه چهارم، جملگى اثبات كننده اين قضيّه است كه پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم داراى بعثت و دعوت دو گانه‏اى بوده است: بعثت و دعوت پنهانى، و بعثت و دعوت آشكار. دعوت پنهانى آن حضرت از ابتداى بعثت به مدّت سه سال تداوم داشته تا اينكه به فرمان الهى، به آشكار كردن دعوت خود مأمور مى‏شود. نزول قرآن به پيامبر، در سه سال دعوت پنهانى قطعى بوده است؛ و با فرمان علنى ساختن دعوت، نزول قرآن هم آغاز مى‏شود. با توجه به قطع سه ساله وحى است كه گاه به مدّت نزول قرآن در بيست سال اشاره شده است.
به هر حال، اگر بدون وارد شدن در بررسى روايات اين بخش، بنا را بر صحّت و درستى آن بگذاريم، آن وقت، طرفداران اين ديدگاه، در مقابل اين سؤال قرار مى‏گيرند كه: از كجاى اين روايات مى‏توان به بعثت دو گانه پيامبر اسلام، دست يافت؟ زيرا نه در ظاهر روايات و شواهد قرآنى چنين صراحتى وجود دارد، و نه از بطن آنها چنين استنباطى قابل برداشت مى‏باشد!
دلايل ديدگاه پنجم

عالمانى كه به نزول دفعى و تدريجى قرآن معتقد هستند، دو گروه را تشكيل مى‏دهند:
گروه نخست: عالمانى هستند كه بر اساس روايت يا رواياتى، به اين باور رسيده‏اند كه همه قرآن، در آغاز به بيت المعمور (در آسمان چهارم) نازل شده، سپس بر حسب مقتضيّات زمانى در قالب آيات و سوره‏ها به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم وحى شده است.
گروه دوم: عالمانى هستند كه خبر نزول ابتدايى قرآن به بيت المعمور را، هم به لحاظ خبر واحد بودن و هم به دليل غير صحيح بودن آن مورد ترديد قرار داده و ناپذيرفتنى اعلام كرده‏اند؛ در مقابل از طريق شواهد قرآنى بدين باور رسيده‏اند كه قرآن يا نور و حقيقت قرآن، ابتدا جملگى بر قلب شريف پيامبر اسلام نازل شده؛ سپس در طول بيست و سه سال، بنا بر ضرورت‏هاى جامعه نبوى، و دستور وحيانى، از قلب رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به زبان آن حضرت جارى شده و به اطلاّع مردم رسيده است.
هر يك از اين دو گروه، دلايل و شواهدى دارند كه جداگانه آنها را در زير مطرح مى‏كنيم و سپس مشهورترين شخصيّت‏هاى علمى هر گروه را نيز مى‏آوريم:
دلايل گروه نخست
الف - شواهد روايى

1 - احمد بن محمّد بن يحيى العطار، قال حدّثنا سعد بن عبداللَّه عن القسم بن محمد الاصبهانى، عن سليمان بن داود المنقرى عن حفص بن غياث: قلت للصّادق جعفر بن محمّدصلى الله عليه وآله وسلم: أخبرنى عن قول اللَّه: «شهر رمضان الّذى أنزل فيه القرآن»، (بقره /185) كيف اُنزل القرآنُ فى شهر رمضان، و إنّما اُنزل القرآن فى مدّة عشرين سنةٌ اوّله و آخره؟ فقال: اُنزل القرآنُ جملة واحدة فى شهر رمضان إلى البيت المعمور، ثمّ اُنزل من البيت المعمور فى مدّة عشرين سنة».
«حفص بن غياث مى‏گويد: به امام جعفر صادق‏عليه السلام گفتم: مرا از سخن خداوند متعال كه مى‏فرمايد: «ماه رمضان ماهى كه در آن قرآن نازل شده است»، آگاه كن! چگونه قرآن در ماه رمضان نازل شده، در حالى كه قرآن اوّل و آخرش در بيست سال نازل شده است؟ فرمود: همه قرآن در ماه رمضان به بيت المعمور نازل شده، سپس در مدت بيست سال از بيت المعمور فرود آمده است.
روايت بالا در «اصول كافى» با سلسله راويان ديگرى از «حفص بن غياث» چنين آمده است:
«على بن ابراهيم، عن ابيه، و محمد بن القاسم، عن محمد بن سليمان، عن داوود، عن حفص بن غياث، عن أبى عبداللَّه عليه السلام قال: سألتُه عن قول اللَّه عزوّجلّ: «شهر رمضان الّذى اُنزل فيه القرآن» و إنّما اُنزل فى عشرين سنةٌ بين اوّله و آخره؟ فقال ابو عبداللَّه‏عليه السلام: نزل القرآن جملةٌ واحدةٌ فى شهر رمضان إلى البيت المعمور ثمّ نزل فى طول عشرين سنةً، ثمّ قال: قال النّبىّ‏صلى الله عليه وآله وسلم: نزلت صحف ابراهيم فى ليلة من شهر رمضان و أنزل التّوراة لستّ مضين من شهر رمضان و أنزل الانجيل لثلاث عشرةَ ليلة خلت من شهر رمضان و أنزل الزّبور لثمانِ عشر خلون من شهر رمضانَ و أنزل القرآنُ فى ثلاث و عشرين من شهر رمضان».21
«حفص بن غياث گويد: از امام جعفر صادق‏عليه السلام درباره گفتار خداى عزوجل پرسيدم كه فرمايد: «ماه رمضان كه قرآن در آن فرود آورديم»؛ با اينكه قرآن از اوّل تا آخر در ظرف مدّت بيست سال نازل شده؟ امام فرمود: همه قرآن يكجا در ماه رمضان به بيت المعمور نازل شده، سپس در طول بيست سال تدريجاً فرود آمده است. پيغمبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرموده است: صحف ابراهيم در شب اوّل ماه رمضان، تورات در شب ششم، انجيل در شب سيزدهم، زبور در شب هجدهم و قرآن در شب بيست و سوّم آن ماه نازل شده است».
2 - طبرى در «جامع البيان» روايت‏هاى مختلفى را كه غالباً به «ابن عبّاس» ختم شده، آورده است. روايات مذكور در اين مضمون مى‏باشد:
«أنزل القرآن جملة واحدةً فى ليلة القدر إلى السّماء الدّنيا، فكان بموقع النّجوم، فكان اللَّه ينزّله على رسوله بعضه فى إثر بعضٍ».22
«قرآن همگى در شب قدر به آسمان دنيا كه قرارگاه ستارگان است، نازل شده، سپس خداوند، آيات آن را يكى بعد از ديگرى به پيامبرش نازل كرده است».
3 - طبرى در روايت ديگرى از ابن عبّاس چنين مى‏آورد:
«أنزل القرآن على جبرئيل فى ليلة القدر، فكان لا ينزل منه إلاّ بأمر».23
«قرآن در شب قدر، به جبرئيل نازل شده و جز به دستور خداوند چيزى از آن را به پيامبر فرود نمى‏آورد.»
دانشمندان گروه نخست

دانشمندان مشهور اسلامى كه بر اساس روايت‏هاى مذكور معتقد هستند كه قرآن در آغاز به صورت دفعى به بيت المعمور يا بيت العزّة نازل شده، سپس به صورت تدريجى به پيامبر ابلاغ شده است، عبارتند از:
- ابوجعفر محمّد بن جرير طبرى (م: 310 ه).24
- شيخ صدوق (م: 381 ه).25
- رشيد الدّين ابوالفضل ميبدى (م: 530 ه).26
- ابوالقاسم جار اللَّه زمخشرى (م: 538 ه).27
- فخر رازى (م: 606 ه).28
- قرطبى (م: 29.)671
- زركشى (م: 794 ه).30
- ابن حجر عسقلانى (م: 852 ه).31
- سيوطى (م: 911 ه).32
- ملاّ فتح اللَّه كاشانى (م: 988 ه).33
- بُروسَوىّ (م: 1137 ه).34
- آلوسى (م: 1270 ه).35
- نهاوندى (م: 1371 ه).36
- زرقانى (معاصر).37
دلايل گروه دوّم

طرفداران گروه دوّم، براى اثبات نزول دفعى قرآن به قلب پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم، و اعلام تدريجى آن به مردم در طول 23 سال، به دلايل زير استناد مى‏كنند:
الف( فرق مفهومى انزال و تنزيل
از اين گروه، برخى همچون راغب اصفهانى، معتقدند كه «تنزيل» با توجه به خصوصيّات باب تفعيل، معمولاً به فرود تدريجى اشاره مى‏كند؛ در حالى كه «إنزال» معناى فراگيرى دارد، هم فرود دفعى، و هم فرود تدريجى را مى‏رساند».38
برخى ديگر همچون فخر رازى بر اين باورند كه: «تنزيل»، تنها در فرود تدريجى و «انزال» در فرود دفعى و يكباره كاربرد دارد.»39
هر كدام از اين دو ديدگاه، به آياتى از قرآن مجيد استناد كرده‏اند. راغب اصفهانى (م: 502 ه) و فخر رازى (م: 606 ه) به ترتيب از نخستين نظريّه پردازان اين دو ديدگاه به‏شمار مى‏روند. صاحب الميزان و برخى از شاگردان وى، در اين باره از ديدگاه فخر رازى پيروى كرده‏اند.
ب( ردّ نزول دفعى قرآن به بيت المعمور

روايتى را كه گروه اوّل مبناى اعتقادى خود قرار داده‏اند، گروه دوّم بنا به دلايلى نپذيرفته، و اعتقاد بر مبناى آن را صحيح نمى‏دانند. دلايل اين گروه عبارتند از:
1 - خبر واحد بودن

شيخ مفيد، نخستين دانشمند شيعى است كه در پاسخ به نظريّه شيخ صدوق - كه گروه اوّل را پيشاهنگى نموده است - مى‏نويسد:
«شيخ صدوق در اين باره (در اعتقاد به نزول ابتدايى قرآن به بيت المعمور) از حديث واحدى پيروى كرده است كه اصولاً مبناى علم و عمل نمى‏باشد».40
2 - نقد متن حديث

شيخ مفيد در ادامه بحث، متن حديث را نيز با ظاهر قرآن مغاير تشخيص داده و مى‏نويسد:
«آيات قرآنى با توجه به فرايندها و رويدادهاى مختلف، فرود آمده است؛ در حالى كه حديث، خلاف آن را بازگو مى‏كند…. اين سخن در مذهب مشبهه سزاوارتر است؛ زيرا آنها گمان مى‏كردند، خداوند در ابتدا به قرآن تكلّم كرده و از آينده خبر داده است. اهل توحيد اين سخن را نمى‏پذيرند».41
تفسير المنار كه تقرير درس‏هاى شيخ محمّد عبده (م: 1323 ق) به قلم محمّد رشيد رضا است، در نقد اين روايت ابن عباس، چنين مى‏نويسد:
«اين روايت بر خلاف ظاهر قرآن گوياى آن است كه چيزى از قرآن در ماه رمضان بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل نشده است؛ و منّت و حكمتى در برقرارى ماه رمضان به عنوان ماه روزه براى ما باقى نمى‏گذارد؛ زيرا وجود قرآن در آسمان دنيا همانند وجود آن است در ديگر آسمان‏ها، يا در لوح محفوظ؛ از اين جهت كه موجب هدايتى براى ما نبوده؛ و در چنين انزالى و خبرى فائده‏اى براى ما متصوّر نيست.»42
ايشان در تفسير سوره «قدر» اين گونه سخن را تكميل مى‏كند:
«اين عقلانى نيست كه قرآن، بدان اوصاف جميله ستايش شود، در حالى كه هنوز بر مردم نازل نشده است. چگونه بدانند كه شب نزول قرآن بر آسمان، مبارك است؟ و آن قرآن ميان حق و باطل فرق مى‏گذارد؟ در حالى كه مردم اثرى از آن در ميان خود نمى‏بينند؟!»43
علاّمه طباطبايى هم كه در تفسير الميزان، و در كتاب «قرآن در اسلام»، همفكرى خود را در نقد روايت با ديدگاه شيخ مفيد و محمّد عبده نشان مى‏دهد، جمله‏اى را بر مضمون سخن آنان مى‏افزايد، كه چنين است:
«در قرآن مجيد، ناسخ و منسوخ هست؛ و آياتى هست كه ارتباط تامّ به قصص و حوادثى دارد كه هرگز در يك زمان جمع نمى‏شوند تا آيات مربوط به آن‏ها يكجا نازل شده [و ]درباره آن‏ها به گفتگو پردازد».44
3 - ضعف رجال روايت

براى كشف درستى و نادرستى روايتى، دانشمندان اسلامى، ناگزير از بررسى سلسله راويان حديث مى‏باشند. در اسناد روايت مذكور (كه با نام راويان آن در صفحات پيشين آورديم)، اهل رجال، تنها يكى از راويان را كه «سعيد بن عبداللَّه اشعرى قمى» مى‏باشد، مورد اعتماد مى‏دانند. در رد و قبول روايات «محمّد بن يحيى العطار»45 هم اختلاف نظر دارند؛ امّا درباره بقيّه چنين مى‏گويند:
«قاسم بن محمّد» اين شخص يا «قاسم بن محمّد اصفهانى» است، يا «قاسم بن محمّد كاسولا». هيچ يك از آن دو مورد قبول عالمان علم رجال و حديث نبوده و به روايت آنان اعتماد نمى‏كنند.»46
«سليمان بن داود منقرى» (م: 234 ه) از راويان سنّى مذهب است. برخى از علماى رجال اهل سنّت درباره او گفته‏اند: او از شياطين انس است. در نقل حديث دروغگو است. شراب خوار است. اهل فسق و فجور بوده و داراى انحراف جنسى است. همچنين سند جعلى براى روايات مى‏ساخته است.47
«حفص بن غياث» (م: 194 ه) از راويان اهل سنّت و قاضى هارون الرّشيد بوده است.48 او را كم حافظه و بسيار غلط پرداز گزارش كرده‏اند».49
از اين رو، عالمان اين گروه، سند روايت را بسيار ضعيف و غير معتبر دانسته، و اعتقاد بر مبناى خبر واحد و ضعيف السنّد را جايز نشمرده‏اند.
4 - دلايل قرآنى

«وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ. عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ». (شعراء /194-192)
«همانا اين از جانب پروردگار جهانيان نازل شده است. روح الامين آن را بر قلب تو فرود آورده است، تا از ترسانندگان باشى.»
«وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ» (طه /114)
«در خواندن قرآن شتاب مكن تا به وسيله وحى به تو رسانده شود».
«لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ. إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ. فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ. ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ». (قيامت /19-16)
«زبانت را به خواندن مجنبان كه بدان بشتابى، چه! گردآورى و خواندنش بر ماست؛ پس هرگاه آن را خوانديم در خواندنش پيروى كن.»
حال با توجه به آياتى كه استناد كرده‏اند، اين سؤال به ذهن تداعى مى‏كند كه آيا اين آيات بر نزول دفعى قرآن به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم دلالت دارد يا نه؟ اين پرسش، موضوع بحثى است كه در ادامه بدان خواهيم پرداخت. امّا پيش از پرداختن به آن، بهتر است نخست با دانشمندان اين ديدگاه (نزول دفعى قرآن بر قلب پيامبر) آشنا شويم:
دانشمندان طرفدار نزول دفعى
- صدر المتألّهين (م: 1050 ه)

ملاّ صدرا، نخستين دانشمند عالم شيعى است كه چنين اعتقادى را مطرح نموده، و دلايلى را هم بر اثبات آن آورده است؛ سپس ديگران از او پيروى كرده‏اند. امّا آنچه ملاّصدرا مطرح كرده، گاه با آنچه ديگران گفته‏اند، تا اندازه‏اى متفاوت مى‏نمايد. منظور ايشان از نزول دفعى قرآن بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، تابش انوار ايمان و هدايت قرآن بر وجود شريف پيامبر اسلام است، نه تلقين الفاظ آيات و سوره‏ها بر ايشان. در حالى كه برخى بر اين تصوّرند كه الفاظ قرآن ابتدا در قلب پيامبر نقش بسته، سپس بر حسب نياز جامعه اسلامى، و اذن خداوند متعال، از قلبش بر زبانش جارى شده و بر همگان خوانده است.
براى آشنايى با ديدگاه ملاّ صدرا و وجه تفاوت نظر ايشان با ديگران، نكاتى از نوشته‏هاى وى را در زير مى‏آوريم:
«قوله تعالى: «نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ» (آل عمران /3)، اى نزّل على قلبك حقائق القرآن و انواره متجلّية بسرّك، لا صورة الفاظ مسموعة أو مكتوبة على الواح زمرّديّة مقروءة لكلّ قارى‏ء. دليل ذلك قوله تعالى: «وَ بِالحَقِّ أنزَلناهُ وَ بِالحَقِّ نَزلَ» (اسراء /105)، يعنى نزل بالحقيقة لا بالتصّوير و الحكاية».50
«و قال: «نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ» (بقره /97)، إى نزّل حقائق القرآن و انوار الكتاب على قلبك بالحقيقة، متجلّية بسرّك و روحك، لا صورة الفاظ مكتوبة على الواح أحجار مقروءة كلّ قارى‏ء سريانيّة أو عبرانيّة»51
«قرآن مى‏فرمايد: «كتاب را كه با نشانه‏هاى كتب پيشين منطبق است به حق بر تو نازل كرد». يعنى حقايق قرآن و پرتوهاى آن را به وجود تو تابانيد؛ نه به صورت كلمات قابل شنيدن، يا نوشته‏هايى بر لوحه‏هاى زمردّين كه قابل خواندن باشد. دليل آن هم سخن خداوند است كه مى‏فرمايد: «ما قرآن را به حق نازل كرديم؛ و به حق نازل شد». يعنى نزول حقيقى داشت نه صوتى و تصويرى».
«و فرمود: «جبرئيل قرآن را بر قلب تو نازل كرده است». يعنى: حقايق و انوار كتاب را در حقيقت به قلب تو نازل كرده كه در اسرار وجودت متجلّى است؛ امّا نه به صورت كلمات نوشته شده بر سنگ‏ها و قابل خواندن براى هر خواننده‏اى به زبان سريانى و عبرانى».
- فيض كاشانى (م: 1091 ه)

ايشان، منظور از نزول قرآن به بيت المعمور را نزول قرآن بر قلب پيامبر مى‏داند و آيه: «نزل به الرّوح الأمين على قلبك» را شاهد اين نزول دانسته است.52
- علاّمه مجلسى (م: 1111 ق)

در كتاب الفرائد الطريقة مى‏گويد:
«أقول: و يحتمل نزوله جملته على النّبىّ‏صلى الله عليه وآله وسلم، ثمّ كان ينزّل بحسب المصالح منجّماً».53
«به نظر من: گمان مى‏رود كه قرآن يكباره به پيامبر نازل شده باشد و سپس بر حسب مصالح، به صورت متفرقّه و جدا جدا فرود آمده باشد.»
ايشان در بحار الانوار هم چنين مى‏نويسد:
«فلا استبعاد فى أن ينزّل هذا الكتاب جملة على النّبىّ، و يأمره أن لا يقرأ على الاُمّة شيئاً منه إلاّ بعد أن ينزّل كلّ جزء منه فى وقت معيّن يناسب تبليغه و فى واقعة تتعلّق بها.»54
«بعيد نيست كه قرآن، يكباره بر پيامبر نازل شده باشد، امّا مأمور شود كه چيزى از آن را بر امّت نخواند، مگر در زمان مناسب و در رويدادهايى كه آيات مربوط به آنها مى‏باشد».
- ابوعبداللَّه زنجانى (م: 1360 ق)

ايشان مى‏نويسد:
«ممكن است بگوييم روح قرآن و اغراض كليّه‏اى كه قرآن مجيد به آن توجه دارد در دل پاك پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم در اين شب (شب قدر) يكجا تجلّى نموده [است].»55
- علاّمه طباطبايى (م: 1360 ش)

ايشان در تفسير الميزان مى‏نويسد:
«منظور از اين آيات: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذى اُنزِلَ فيه القُرآن» (بقره /185) و «إنّا أنزَلناهُ فى لَيلَة مُبارَكَةٍ» (دخان /3) و «إنّا أنزَلناهُ فى لَيلَةِ القَدرِ»، (قدر /1) اين است كه حقيقت قرآن در ماه رمضان دفعةً بر قلب پيغمبر خدا نازل شد؛ چنانكه تفصيل آن در طول مدّت پيغمبرى آن حضرت به تدريج نازل گرديد.
اين معنا را از يك دسته ديگر از آيات شريفه نيز مى‏توان استفاده كرد؛ مانند اين آيه: «و لا تعجل بالقرآن من قبل أن يقضى اليك وحيه» (طه/114)، و آيه «لا تحرّك به لسانك لتعجل به، إنّ علينا جمعه و قرآنه، فإذا قرأناه فاتّبع قرآنه، ثمّ إنّ علينا بيانه». (قيامة /16-19) ظاهر آنها اين است كه پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم آياتى را كه نازل مى‏شد مى‏دانست؛ و لذا دستور داده شد، قبل از تمام شدن وحى، در خواندن آنها شتاب نكند.
خلاصه هر كس در آيات قرآنى تدبّر نمايد، ناگزير است، اعتراف كند به اينكه: آيات شريفه دلالت دارند بر اينكه قرآنى كه به تدريج بر نبّى اكرم نازل شده متكّى به يك حقيقتى است بالاتر از آنكه چشم خرد بتواند آن را ببيند و دست انديشه‏هاى آلوده به لوث هوس‏ها و پليدى‏هاى مادى به وى برسد؛ و خداوند اين حقيقت را يك دفعه به پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل كرد و به اين وسيله مقصد اصلى كتابش را به او آموخت».56
صاحب الميزان در تفسير آيه 114 سوره طه نيز چنين مى‏نويسد.
«قرآن كريم دوبار نازل شده، يكى، بار اوّل كه همه‏اش از اوّل تا به آخر، دفعتاً نازل شده است؛ و يكى هم آيه به آيه، و چند روز يك‏بار. وجه تأييد آن اين است كه اگر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم قبل از تمام شدن آيه، و يا چند آيه‏اى كه مثلاً الآن جبرئيل آورده، علمى به بقيّه آن نمى‏داشت، معنا نداشت بفرمايد: «قبل از تمام شدن وحيش در خواندن عجله مكن»؛ پس معلوم مى‏شود قبل از تمام شدن وحى هم آن جناب، آيه را مى‏دانسته است».57
علامه طباطبايى به رغم تأكيد بر نزول دو مرحله‏اى قرآن در تفسير الميزان، آن گاه كه كتاب «قرآن در اسلام» را مى‏نگارند، نزول قرآن را تنها تدريجى معرفى كرده و از نزول دفعى آن هيچ سخنى به ميان نياورده است. توضيح آن را در بخش بعدى اين نوشتار مى‏خوانيد.
- شهيد مطهّرى (م: 1358 ش)

شهيد مطهرى مى‏گويد:
«إنّا أنزلناه فى ليلة القدر» و… اينها ناظر به يك نزول دفعى و يك نزول اجمالى و به يك معنا يك نزول غير زمانى قرآن بر پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم است كه اين مقدّم بود بر نزول تدريجى و تفصيلى كه در نزول اوّل، قرآن به صورت نزول تدريجى يك روح بر پيغمبر نازل شده نه به صورت آيات و كلمات و الفاظ و سوره كه اين‏ها حالت تفصيلى است، بعد كه پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم داراى آن روح شده است - كه روح قرآن بوده - در واقع بعدها اين‏ها نزول ديگرى پيدا كرده است، نزول در مرتبه ديگر؛ آن وقت آن چيزى كه ابتدا به مانند يك روح بر پيغمبر اكرم نازل شد، به صورت اين الفاظ و كلمات در آمد.»58
ايشان در تفسير سوره قيامت هم چنين مى‏گويد:
«قرآن دو گونه بر پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم وحى شده است. يكى به نحو اجمالى، و ديگرى به نحو تفصيلى بود. اجمالى در يك شب نازل شده است. يعنى يك حالت روحى به پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم داده شد كه آن حالت روحى در واقع به منزله حقيقت قرآن به طور سر بسته بود؛ نه اينكه به صورت آيه آيه و سوره سوره باشد. وحى ثانوى كه به صورت آيه آيه و سوره سوره بود، در طول بيست و سه سال نازل شد؛ و اين هم وحى تفصيلى بود. پس علّت اينكه پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم گاهى مى‏توانست جمله‏اى را كه براى اوّلين بار به طور تفصيل به او وحى مى‏شد و هنوز از آن گفته نشده بود به طور تفصيل، قبل از وحى بازگو كند؛ براى اين بود كه به نحو اجمالى در روح و در حافظه او قبلاً وجود داشت».59
- سيّد محمود طالقانى (م: 1358)

نظر ايشان در چگونى نزول قرآن، با نظر علاّمه طباطبايى مطابقت مى‏نمايد.60
- شهيد سيّد محمّد باقر حكيم (م: 1424 ق)

ايشان در اين موضوع از ديدگاه علاّمه طباطبايى پيروى كرده است.61
- سيّد على اكبر قرشى

ايشان هم در اين مورد، صراحتاً با فيض كاشانى، ابو عبداللَّه زنجانى و علامه طباطبايى اعلام همفكرى كرده است.62
6) دلايل ديدگاه ششم

دانشمندان معتقد به اين ديدگاه، با نقد و ردّ دلايل باورمندان ديگر ديدگاه‏ها، به اين نتيجه رسيده‏اند كه قرآن يك نزول بيش نداشته، و آن هم نزول تدريجى بوده است. دلايل اين گروه عبارتند از:
1 - نقد و ردّ روايت وارده در مورد نزول دفعى و تدريجى قرآن

چنانكه دانشمندان گروه دوّم از ديدگاه پنجم آن را نقد و ردّ كرده بودند.
2 - همانندى مفهوم لغوى «إنزال» و «تنزيل» در قرآن

اينكه بعضى از اهل لغت و برخى از مفسرّان، بين «انزال» و «تنزيل» فرق گذاشته و انزال را به فرو فرستادن يكباره يا عام، و تنزيل را به فروفرستادن تدريجى گرفته‏اند، درست به نظر نمى‏رسد؛ زيرا در نگاه به آيات قرآنى، چنين استنباطى، واقعى نمى‏نمايد. نه تنزيل، صرفاً به فرود آمدن تدريجى اشاره دارد؛ و نه انزال، به فرود آمدن يكباره؛ بلكه هر دو معناى عامى دارند؛ و در قرآن به معانى «وارد شدن و جاى گير شدن در جايى، سرازير شدن چيزى از بالا، آماده گردانيدن و آفريدن» آمده است. چنانكه در آيات زير مى‏بينيم.
«وَ قُل رَبِّ اَنزِلْنى مُنزَلاً مُبارَكاً وَ أنتَ خَيرُ المُنزِلين». (مؤمنون /29)
«و بگو: پروردگارا! مرا فرود آور، فرودى مبارك، كه تو بهترين فرود آورندگانى.»
«هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّماءِ» (مائده /112)
«(حواريّون به عيسى بن مريم گفتند(: آيا پروردگارت مى‏تواند مائده‏اى از آسمان بر ما نازل كند؟»
«اللّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ» (مائده /114)
«(عيسى بن مريم گفت): خداوندا! پروردگارا! از آسمان مائده‏اى بر ما بفرست».
«أَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً» (بقره /22)
«از آسمان آبى فرود فرستاد».
«وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ» (انفال /11)
«و آبى از آسمان فرود آورد تا شما را با آن پاكيزه كند.»
«وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَيُحْيِى بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» (روم /24)
«از آسمان آبى فرو مى‏فرستد و زمين را به وسيله آن، پس از مردنش زنده مى‏كند».
«وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ» (حديد /25)
«و آهن را آفريديم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است».
«وَأَنزَلَ لَكُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ» (زمر /6)
«و براى شما هشت جفت از چارپايان آفريد».
با توجه به مفهوم «إنزال» و «تنزيل» در آيات بالا، مشخص مى‏شود كه آن واژه‏ها به هيچ وجه، ناظر به نزول دفعى نبوده، بلكه چه بسا كه هر دو به نزول تدريجى دلالت مى‏نمايند. فرود باران از آسمان هيچ وقت دفعى نبوده است؛ و اگر دفعى باشد، آن وقت، ديگر آن باران نيست؛ بلكه ريزش دريا از آسمان به سوى زمين خواهد بود. قرآن، بارش قطرات باران را كه همواره تدريجى است، گاه با جمله «أنزل من السّماء ماء» (بقره /22) بيان مى‏فرمايد، و گاهى با عبارت «ينزّل من السّماء ماء». (روم /24) از اين رو آن افعال، بار معنايى جداگانه‏اى را نشان نمى‏دهند.
همچنين، مائده آسمانى مورد درخواست حواريّون، يك‏بار از باب انزال است و بار ديگر از باب تنزيل. آيا بالاخره آنان نزول دفعى مائده را در نظر داشتند يا نزول تدريجى آن را؟ بديهى است، آنچه بر آنان مطرح نبوده و اصلاً از ذهن‏شان خطور نكرده، همانا فرود دفعى يا تدريجى آن بوده است. تنها چيزى كه بر آنان مطرح بوده، نزول غيبى مائده بوده است و بس.
در مواردى هم مى‏بينيم كه «أنزل» در قرآن به مفهوم ايجاد و آفرينش به كار رفته است و فرودى، از نوع دفعى و تدريجى در آن قابل طرح نمى‏باشد؛ و اگر هم به خلقت هر چيزى، حتّى آهن در دل زمين، به شيوه علمى بنگريم، باز آفرينش تدريجى آن را كشف خواهيم كرد نه خلقت يكباره آن را:
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ» (ق /38)
«ما آسمان‏ها و زمين و آنچه را در ميان آن‏هاست، در شش روز (دوران) آفريديم.»
با توجه به مفهوم اين دو واژه است كه مرحوم دكتر محمود راميار مى‏نويسد:
«بى گفتگوى، هيچ يك از معانى لغوى در خور و سزاوار نزول قرآن نيست؛ چه، لازمه اين معانى، جسم بودن و جاى گرفتن در مكانى است؛ و قرآن، جسم نيست كه در مكانى قرار گيرد و يا از بالا به پايين فرو فرستاده شود. معناى نزول آن نيست كه فرشته با بال‏هايى چون پرندگان نامه بر از آسمان فرود آيد و نامه‏اى همراه آورد و تقديم كند؛ و يا سخن گفتن او (تكليم) مادى باشد؛ و كسانى هم بگويند: بله، ما هم صدايى چون پرواز زنبوران شنيديم! منظور از نزول، ظهور وحى است در پيامبر. يعنى نزولى معنوى و روحانى كه تنها پيامبر آن را ادراك داشته و حقيقت آن را مى‏دانسته است. پس به ناچار در اينجا براى نزول بايد معناى مجازى به كار برد. در واقع، بيشتر اين اصطلاحات و تمثيلات مادى است تا به فهم عمومى نزديك‏تر باشد. بنابراين ظهور وحى در پيامبر تعبير به نزول شده است.»63
اما درباره اينكه واژه «تنزيل» نيز تنها در فرو فرستادن تدريجى به كار نرفته است، بلكه در فرود يكباره هم كاربرد دارد، بهتر است آيات زير را مرور بنماييم:
«يَسْأَ لُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَاباً مِنَ السَّماءِ» (نساء /153)
«اهل كتاب (يهودان) از تو مى‏خواهند كه از آسمان كتابى (يك دفعه و يكجا) بر آنان فرود آورى.»
«لَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَاباً نَّقْرَؤُهُ» (اسراء /93)
«ايمان نمى‏آوريم، مگر آنكه نامه‏اى بر ما يكباره فرود آورى كه آن را بخوانيم».
«وَقَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَى أَن يُنَزِّلَ آيَةً» (انعام /7)
«و گفتند: چرا نشانه از طرف پروردگارش بر او نازل نمى‏شود؟ بگو: خداوند قادر است كه نشانه‏اى (يكباره) نازل كند.»
«وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِىِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ» (محمد /20)
«كسانى كه ايمان آورده‏اند، مى‏گويند: چرا سوره‏اى نازل نمى‏شود؟ امّا هنگامى كه سوره‏اى واضح و روشنى نازل مى‏شود كه در آن سخنى از جن است، منافقان بيمار دل را مى‏بينى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته، به تو نگاه مى‏كنند؛ پس مرگ و نابودى براى آنان سزاوارتر است».
«لَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَاباً فِى قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ» (انعام /7)
«اگر ما نامه يا كتابى نوشته شده بر روى كاغذ نازل كنيم، و كافران آن را با دست‏هاى خود لمس كنند، باز مى‏گويند: اين چيزى جز يك سحر آشكار نيست.»
«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً» (فرقان /32)
«كافران گفتند: چرا قرآن يكباره بر او نازل مى‏شود؟»
در آياتى كه گذشت، مشاهده مى‏شود كه تنزيل، معناى فرود يكباره را مى‏دهد؛ و در معناى فرود آوردن پراكنده و تدريجى خلاصه نمى‏شود. بويژه آخرين آيه ذكر شده، جاى هيچ شك و ايرادى را باقى نمى‏گذارد؛ زيرا نزول تدريجى با «جملة واحدة» قابل جمع نيست.
اما اينكه «بعضى [همچون ملا صدرا] گفته‏اند: تنزيل، در مورد قرآن و انزال، درباره كتب مقدس به كار رفته، آن هم درست نيست. در مورد تورات هم تنزيل به كار رفته است».64
«كُلُّ الطَّعامِ كَانَ حِلّاً لِبَنِى إِسْرَائِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ» (آل عمران /93)
«همه غذاها بر بنى اسرائيل حلال بود، مگر آنچه اسرائيل، پيش از فرود آمدن تورات بر خود حرام كرده بود».
بر پايه همين دلايل است كه لغت شناسانى چون: «فيّومى» و «صاحب قاموس» مى‏نويسند: «نزلت، به، أنزلته و نزّلته» - و «نزّله تنزيلاً و أنزله إنزالاً و مُنزلاً… و إستنزلته» به يك معنا دلالت مى‏كنند؛65 و صاحب «تفسير بحر المحيط» نيز معناى انزال و تنزيل را در قرآن به يكسان مى‏داند.66
3 - صراحت قرآن بر نزول تدريجى

«وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلاً» (اسراء /106)
«قرآنى كه آن را پراكنده و با حالتى مخصوص فرستاديم تا با درنگ و آرامش بر مردم بخوانى.»
«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ» (فرقان /32)
«كافران گفتند: چرا قرآن يكباره بر او فرود نمى‏آيد؟ اين به خاطر آن است كه دل تو را بدان نيرو بخشيم.»
در اين آيه چنانكه در پيش گفتيم، اگر نزول، از باب تنزيل در معناى نزول تدريجى بود، آن وقت «نُزِّلَ» در جايگاه فعل براى عبارتى كه سخن از نزول دفعى و يكباره است، مطابقت نشان نمى‏داد؛ و بايد به جاى آن «اُنزِلَ» آورده مى‏شد.
4 - نبود دليل بر نزول دفعى قرآن بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم

در ادبيّات و در محاورات عمومى، قلب به عنوان محلّ استقرار يافته‏هاى ذهنى و فرودگاه الهامات الهى و نفسانى معروف شده است. هر چند كه چنين مأموريّتى را دل و دماغ در بدن انسان ايفا مى‏نمايد، ولى از انجا كه كاركرد و توان فعاليّت هر يك از اعضاى بدن به كاركرد و فعاليّت قلب متّكى بوده و نماياننده حضور روح در بدن نيز مى‏باشد، از اين رو قلب، محلّ توجّه بيشترى بوده و خزينه دريافت‏ها و اندوخته‏هاى روحى بشر بدان نسبت داده مى‏شود.
در قرآن هم از قلب پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم كه ناظر بر روح پاك و ملكوتى آن حضرت است، به عنوان پايگاه وحى الهى و آيات قرآنى ياد شده و چنين فرموده است:
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ. عَلَى قَلْبِكَ» (شعراء 193-194)
«جبرئيل آن (قرآن) را بر قلب تو فرود آورد.»
- «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ» (بقره /97)
«(جبرئيل) آن را به فرمان خدا بر قلب تو فرود آورد.»
واقعيّت اين است كه هيچ كدام از اين دو آيه بيانگر نزول دفعى قرآن به قلب شريف پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم نبوده و هيچ دليلى هم بر اين ادعا متصورّ نمى‏باشد.
امّا اينكه مى‏گويند در قرآن آياتى چند - كه در پيش آورديم - دلالت مى‏كند كه پيامبر از آيات الهى با خبر بوده، و با نزول وحى، آنها را با جبرئيل تكرار و يا پيش‏خوانى مى‏كرد؛ ادّعايى است كه با تأكيد قرآن بر نزول تدريجى سازگارى نداشته و با هيچ دليل و منطقى، مورد پذيرش نمى‏باشد.
آيات مورد استناد آنها را در اين باره، دوباره بنگريد:
- «وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ» (طه /114)
«پيش از پايان سخن وحى، بر خواندن آن عجله مكن.»
«لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ» (قيامت /16)
«زبانت را به خواندن مجنبان كه بدان بشتابى».
حال از صاحبان اين ديدگاه جاى پرسش است كه:
اولاً: آيا نزول حقيقت قرآن بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، همان الفاظ قابل خواندن و تكرار كردن آن به زبان عربى بوده است، يا تجلّى نور هدايت، و اشراق جلوه ايمان، كه قابل خواندن و تكرار كردن نمى‏باشد؟
ثانياً: اگر به هر دليلى بر اين باور باشند كه نزول قرآن به صورت نور و حقيقتى بوده كه توأمان، القاى كلام نيز مى‏كرده است؛ آن وقت با حذف تعابير عرفانى و فلسفى كه در توجيه آن ديده مى‏شود، آيا جز نزول كلامى قرآن، چيز ديگرى قابل درك مى‏باشد؟ به بيانى ديگر اينكه، چه به نزول دفعى نور و حقيقت قرآن بر قلب پيامبر معتقد باشند، و چه به نزول دفعى الفاظ قرآن بر قلب پيامبر، آن گونه كه در نتيجه‏گيرى‏هاى خود نشان مى‏دهند، هيچ تفاوتى با هم نمى‏كند. زيرا نتيجه، در هر دو صورت اين است كه پيامبر با الفاظ و آيات قرآن آشنايى داشته و با جبرئيل در هنگام نزول وحى همخوانى مى‏كرده است.
ثالثاً: آيا نزول دفعى قرآن بر قلب پيامبر و علم آن حضرت به پيام قرآن، تكليفى در حضرتش ايجاد مى‏كرد يا نه؟ اگر ايجاد نمى‏كرد، پس فايده‏اى از اين نزول و علم مترتّب نبوده است؛ و اگر مى‏كرد، پس چرا آيات قرآنى خلاف آن را مى‏رساند. نمونه‏هاى زير را ببينيد:
«طه. مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى» (طه /2-1)
«اى پيامبر! قرآن را فرو نفرستاديم كه خود را به رنج و مشقّت بيندازى».
اگر پيامبر از حقيقت قرآن آشنايى داشت، چرا بايد طورى عمل مى‏كرد كه مورد سرزنش قرآن واقع مى‏شد؟ يا حلال خدا را بر خود حرام مى‏كرد؟
«يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِى مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ» (تحريم /1)
«اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده، به خاطر جلب رضايت همسرانت برخود حرام مى‏كنى؟»
اين آيات و آيات مشابه آن كه زياد است، همه نشان مى‏دهند كه پيامبر اسلام، قبل از نزول تدريجى، كه متناسب با رويدادها به او ابلاغ مى‏شد، خبرى از آيات قرآنى نداشته است؛ و الاّ مكلّف به عمل بود، كه طبق ظاهر آيات، عمل به تكليف نكرده است!
امّا اينكه تفسير آيات مربوط به تعجيل پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به خواندن قرآن چه بوده است؟ آن گونه كه از تفاسير بر مى‏آيد و با ديگر آيات قرآن هم ناهمخوانى نشان نمى‏دهد، اين است كه، وقتى كه آيه‏اى نازل مى‏شد، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از فرط شوقى كه داشت، و از شتابى كه بر اخذ و ضبط آن مى‏ورزيد، زبانش را تند تند به آيات مى‏گردانيد تا مبادا فراموش كند. خداوند او را از اين كار نهى فرمود.67
5 - هماهنگى تعبيرات با رويدادهاى زمانى

در قرآن شاهد آياتى هستيم كه مطابق با رويداد يا پرسشى كه در سال‏هاى بعد از بعثت و تا آخر عمر پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم پديد آمده، نازل شده است. در حالى كه بر اساس اعتقاد به نزول دفعى قرآن، بايد بگوييم كه خداوند متعال حادثه‏اى را كه هنوز اتفّاق نيفتاده و مثلاً بيست سال ديگر قابل وقوع است، به عنوان رويدادى كاملاً اتفاق افتاده به پيامبرش مطرح فرموده است! آيات زير را توجه فرماييد:
- «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِى تُجَادِلُكَ فِى زَوْجِهَا وَتَشْتَكِى إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا…» (مجادله /1)
«خداوند، سخن زنى را كه درباره شوهرش به تو مراجعه كرده بود و به خداوند شكايت مى‏كرد، شنيد؛ خداوند گفتگوى شما را نيز مى‏شنيد».
اين آيه از جمله آياتى است كه در مدينه نازل شده و حكم رهايى از «ظهار» را كه يك عمل ناپسند جاهلى و موجب تحريم ابدى زن و شوهر بر يكديگر بوده است، بيان مى‏كند. طبق شأن نزول آيه، بين زن و شوهرى، اختلافى روى مى‏دهد. شوهر، عصبانى شده و مى‏گويد: تو نسبت به من همچون مادر من هستى! سپس پشيمان مى‏شود. زن براى حل مشكل به سوى پيامبر شتافته، و حكم خدا را استعلام مى‏كند. به دنبال اين دادخواهى است كه آيه نازل شده و با تعيين جريمه‏اى موضوع را حل مى‏كند.68
پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم در سال ششم هجرت، در خواب ديد كه همراه يارانش براى انجام مراسم حج وارد مكه شده‏اند. بنابراين خواب، پيامبر و اصحاب، بار سفر بر بسته و عازم حج شدند؛ امّا قريش مانع ورود آنان به مكه شده، و مسلمانان، ناگزير با «پيمان حديبيّه» به مدينه مراجعت كردند. تعدادى از مسلمانان از راستى خواب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، دچار شك و ترديد شدند. اين آيه نازل شد:
- «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ…» (فتح/27)
«خداوند، آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود. شما به خواست خدا همگى در كمال آرامش وارد مسجد الحرام خواهيد شد».
- «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِى مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍوَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَضَاقَتْ عَلَيْكُمْ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ. ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ» (توبه /25 و 26)
«خداوند شما را در جاهاى زيادى از جمله حنين يارى كرد؛ هنگامى كه زيادى نفراتتان شما را مغرور كرده بود؛ ولى هيچ بهره‏اى به شما نداشت؛ و زمين پهناور بر شما تنگ شد، تا اينكه عقب گرد و فرار كرديد. سپس خداوند آرامش خود را بر پيامبرش و مؤمنان فرستاد، و سربازانى كه شما نمى‏ديديد نازل كرد؛ و كافران را مجازات كرد؛ و اين است جزاى كافران!»
- «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً» (مائده /3)
«امروز، كافران از آيين شما مأيوس شدند؛ پس از آنها نترسيد؛ از من بترسيد! امروز، دين شما را كامل كردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم.»
عدّه‏اى از قريش، خواستند علم پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را با پرسشى درباره «اصحاب كهف»، ماجراى «خضر و موسى» و «ذوالقرنين» بيازمايند. پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: فردا جواب شما را مى‏دهم. امّا مدّتى وحى از آن حضرت قطع شد؛ و از پاسخ باز ماند؛ به طورى كه قريش به استهزاى آن حضرت و پيروانش پرداختند. پس از چهل شبانه روز، سوره كهف نازل شد و جواب سؤال آنان داده شد. قرآن دليل قطع وحى را اين‏گونه بيان مى‏كند:
- «وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَىْ‏ءٍ إِنِّى فَاعِلٌ ذلِكَ غَداً. إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ» (كهف /24-23)
«هرگز مگو، من فردا كارى خواهم كرد؛ مگر اينكه خدا بخواهد».
- «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِم إِن لمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً» (كهف /6)
«گويى به خاطر عملكرد آنان، و اينكه چرا به اين قرآن ايمان نمى‏آورند، مى‏خواهى خود را از غم و اندوه هلاك نمايى!»
دو نفر از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در عالم حسادت با «زينب بنت جحش» - يكى ديگر از زنان آن حضرت - كه از پيامبر با عسلى كه درست كرده بود در خانه‏اش پذيرايى مى‏كرد، قرار گذاشتند كه هر وقت پيامبر از خانه او به خانه يكى از اينان آمد، بگويند كه آيا «مغافير» (گياهى بد بو) خورده‏اى؟ تا پيامبر را بدين سخن ناراحت كنند! يكى از زنان چنين كرد. پيامبر او را از افشاى اين كار به ديگران و ديگر زنان پرهيز داد؛ و خود نيز تصميم گرفت كه ديگر از عسل زينب كه گويا به سبب نشستن زنبورها روى گياه مغافير بوى بدى مى‏دهد، نخورد. امّا آن زن اين سخن را افشا كرد. خدا هم پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را از اين توطئه آگاه فرمود:
- «وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ…» (تحريم /3)
«به ياد آوريد هنگامى را كه پيامبر، يكى از رازهاى خود (نوشيدن عسل در خانه زينب و تصميم به نخوردن از عسل او) را به يكى از همسرانش گفت؛ ولى او رازدارى نكرد و به ديگران خبر داد؛ خداوند پيامبرش را از افشاى سر آگاه ساخت؛ او قسمتى از آن را براى همسرش بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود…».
حال با قبول اين آيات الهى كه به طور روشن، رويدادهايى را كه سال‏ها پس از بعثت و هجرت در مكّه و مدينه اتّفاق افتاده، بيان مى‏فرمايد؛ چگونه با نزول يكباره قرآن قابل جمع است؟ اگر قرآن در آغاز بعثت، نزول دفعى داشته، چگونه رويدادى را كه اتّفاق نيفتاده به عنوان عمل انجام شده مطرح نموده است؟ آيا چنين عقيده‏اى - نعوذ باللَّه - به مخدوش بودن قرآن دلالت نخواهد كرد؟ و سخن خدا را كه مى‏فرمايد: «وَ مَن أصدَقُ مِنَ اللَّهِ حَديثاً» (نساء /87) «راستگوتر از خدا كيست؟» زير سؤال نخواهد برد؟
مرحوم شيخ مفيد چنانكه در پيش گذشت، در اين باره چنين گفت:
«اين حرف به مذهب مشبهه برازنده‏تر است؛ زيرا آنها بودند كه گمان مى‏كردند خداوند در ازل به قرآن تكلّم كرده و از آينده به لفظ ماضى خبر داده است؛ اين را اهل توحيد رد كرده‏اند».
گذشته از اينها، آيا نزول يكباره قرآن به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم در حالى كه هيچ گونه منشأ اثرى نبوده و نقشى در حضرتش ايفا نمى‏كرده است، عقلاً كار عبثى نمى‏نمايد؟
به طور كلى، آيه زير فصل الخطابى است بر اينكه قرآن جز نزول تدريجى نزولى ديگر، نداشته است:
«لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً» (فرقان /32)
«(مى‏گويند): چرا قرآن يكجا بر او نازل نمى‏شود؟ براى اينكه قلب تو را محكم داريم، پس آن را به تدريج فرو فرستاديم».
اگر قرآن نزول غير تدريجى داشت، آن وقت جوابى غير از اين از خداوند متعال مى‏شنيديم، نه اين سخن را كه مهر تأييد محكمى است بر نزول تدريجى قرآن.
باورمندان به نزول تدريجى قرآن

1 - شيخ مفيد (م: 413 ه)
شيخ مفيد، نخستين دانشمندى است كه نزول دفعى قرآن را با دلايل متقن رد نموده و تنها نزول تدريجى آن را پذيرفته است.69
2 - سيّد مرتضى علم الهدى (م: 436 ه) در كتاب «أمالى»70.
3 - ابوالحسن على بن احمد الواحدى (م: 468 ه) صاحب كتاب «اسباب النزّول»71
4 - حسن بن محمّد القمى النيشابورى (م: 728 ه) در كتاب «غرايب القرآن» يا «تفسير نيشابورى».72
5 - صدر المتألهين (م: 1050 ه)
نام ملاّ صدرا را در زمره كسانى كه به نزول دفعى قرآن به قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بودند نيز آورديم؛ امّا چنانكه توضيح داديم، هر چند ديگر معتقدان به اين گونه نزول، از سخن ايشان الهام گرفته‏اند؛ ولى به صراحت مى‏توان گفت كه ملا صدرا جز نزول تدريجى را اثبات نكرده است. او اگر فرقى در انزال و تنزيل قايل شده، در مقايسه نزول كتاب‏هاى ديگر انبيا با نزول قرآن بوده است، نه نزول دفعى و تدريجى. به اعتقاد ايشان نزول قرآن بر قلب پيامبر به صورت وحى يا شعور مرموزى بوده كه جز براى پيامبر براى كسى ديگر قابل ادراك نبوده است.73
6 - مصطفى صادق رافعى (م: 1937 م).74
7 - سيّد رشيد رضا (م: 1354 ق).75
8 - سيّد قطب (م: 1385 ق).76
9 - سيّد محمّد حسين طباطبايى (م: 1360 ش).
اگر به ياد داشته باشيد، ما در صفحات پيشين، نام ايشان را در زمره كسانى كه به نزول دفعى قرآن به قلب پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم معتقد بودند، آورديم؛ امّا اينجا باز به عنوان كسى كه معتقد به نزول تدريجى قرآن است، از ايشان ياد مى‏كنيم. زيرا علاّمه طباطبايى هر چند در «تفسير الميزان» راه اثبات نزول دفعى به قلب پيامبر را پيموده است، ولى در كتاب «قرآن در اسلام» كه پس از تفسير الميزان نوشته است، تنها نزول تدريجى را پذيرفته و همچون شيخ مفيد، نزول دفعى را نقد و رد نموده است. ديدگاه ايشان در كتاب ياد شده چنين است:
«سوَر و آيات قرآن مجيد يكجا نازل نشده است. اين مطلب علاوه بر تاريخ قطعى كه به نزول تدريجى قرآن مجيد در امتداد بيست و سه سال مدّت دعوت پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم شهادت مى‏دهد، از مضامين خود آيات نيز روشن است. خداى متعال مى‏فرمايد: «وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلاً» (اسراء /106) «سوره‏ها و آيات قرآن را از هم جدا كرديم تا آن را به درنگ به مردم بخوانى و آن را با يك نوع تدريج نازل كرديم.»
«در قرآن مجيد، ناسخ و منسوخ هست؛ و آياتى كه ارتباط تام به قصص و حوادث دارد كه هرگز در يك زمان جمع نمى‏شوند تا آيات مربوط به آنها يكجا نازل شده، درباره آنها به گفتگو پردازد».77
علاوه بر عالمان مذكور، دانشمندان ديگرى هم هستند كه بدون نفى نزول دفعى يا بدون پرداختن به آن، بدين باورند كه ابتداى نزول قرآن در شب قدر اتّفاق افتاده، سپس تا پايان عمر پيامبر، آيات و سوره‏ها بر حسب نياز روز به آن حضرت فرود آمده است. حال اگر سخن و باور آنان را به تعبير ديگرى بازگو نماييم، چنين مى‏شود كه: قرآن تنها نزول تدريجى داشته، و ابتداى آن شب قدر بوده است. اين دانشمندان عبارتند از:
10 - ابن شهر آشوب (م 558 ه): «شَهرُ رَمَضانَ الَّذى اُنزِلَ فيهِ القُرآنُ» إى إبتدأ نزوله.78
11 - ملاّ صالح مازندرانى (م: 1081 ه) در كتاب «شرح جامع اصول كافى».79
12 - احمد بن مصطفى المراغى - صاحب «تفسير مراغى».80
13 - جعفر سبحانى در مجلّه «رسالة القرآن»81
214 - محمّد هادى معرفت.82
ديدگاه‏هاى شاذّ درباره نزول قرآن

علاوه بر ديدگاه‏هاى ششگانه‏اى كه بدان‏ها پرداختيم، نظريات ديگرى نيز درباره نزول قرآن مطرح است كه طرفداران كمترى دارند. دو تاى از آنها به شرح زير است:
1 - منظور از «شَهرُ رَمَضان الَّذى اُنزِلَ فيهِ القرآن»، نزول قرآن در ماه رمضان نيست؛ بلكه اين است كه: «أنزل فى شأنه القرآن» در شأن اين ماه قرآن نازل شده است؛ چنانكه مى‏فرمايد: «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيام»(بقره /183) «براى شما (در اين ماه) روزه واجب شد» و مراد از «اُنزِلَ فيهِ القُرآن» نزول حكم وجوب روزه در آن ماه بر برندگان است؛ و «فيه» به معنى «فى فرضه» مى‏باشد.83
2 - قرآن در طى 23 سال هر شب قدر، آن اندازه كه خداوند فرود آمدنش را تقدير كرده بود و مورد احتياج مردم بود به امر خداوند بر آسمان دنيا نازل مى‏شد؛ و پس از آن در ظرف سال به تدريج بر رسول خدا فرود مى‏آمد.84
جمع بندى و نتيجه‏گيرى

ديدگاه‏هاى هفتگانه‏اى كه در اين جستار ياد آور شديم، همگى - بدون استثنا - در مقام نزول رسمى قرآن، معتقد به نزول تدريجى بوده‏اند؛ امّا آنچه مورد اختلاف بود، اعتقاد به نزول ابتدايى - دفعى، قبل از نزول رسمى بوده است. نزول ابتدايى - دفعى را برخى از لوح محفوظ به آسمان چهارم (بيت المعمور) مى‏دانند؛ برخى نزول آن را بر قلب پيامبر تشخيص مى‏دهند؛ و ديگرانى، تنها به تابش ابتدايى نور و حقيقت قرآن به قلب پيامبر رسيده‏اند؛ و بسيارى هم جز نزول تدريجى، به نزول ديگرى معتقد نشده‏اند.
ما ديدگاه‏ها را در بوته نقد نهاديم و بررسى كرديم؛ تا آنجا كه ممكن بود، ثابت كرديم كه براى قرآن، نزولى جز نزول تدريجى متصورّ نيست. زيرا گفتيم اگر نزول قرآن - بنا به صراحت خود قرآن - براى هدايت نوع انسان «هدى للنّاس» است، نزول آن به آسمان چهارم با قرار داشتن آن در لوح محفوظ فرقى ندارد. زمانى كه قرآن به عنوان اعلاميّه‏اى براى مردم صادر نشده است، فاقد جنبه هدايتى بوده، و نزولى بر آن صدق نمى‏كند.
از اين رو، در جمع بندى ديدگاه‏ها، مى‏توان از اعتقاد نزول دفعى قرآن به آسمان چهارم چشم پوشى كرد؛ و اعتقاد به نزول ابتدايى - دفعى نور و حقيقت قرآن بر قلب پيامبر را - زمانى كه لفظ و معنايى بر آن متصورّ نيست - با ديدگاه نزول تدريجى در آميخت، و آشتى داد؛ و اعتقاد به نزول دفعى قرآن بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را به دليل ناهمخوانى با نصّ صريح قرآن و انتزاعى بودن آن ناديده گرفت. و در پايان با صغرا و كبرا كردن قضايا نتيجه‏گيرى كرد كه قرآن يك نزول بيش ندارد، و آن هم نزول تدريجى است.
امّا اينكه حال، با پذيرش اين ديدگاه، مشكل آغاز نزول قرآن كه به تصريح قرآن در شب قدر و بنا به مشهور غير مستند، در بيست و هفتم ماه رجب اتّفاق افتاده است، چگونه قابل حلّ مى‏باشد؟ بديهى است، زمانى كه هيچ گونه دليل عقلى و نقلى بر شروع بعثت با كلام وحيانى و آيات قرآنى در دسترس نيست، ورود چنين شهرتى در اعتقادات اسلامى از ابتدا مخدوش و نادرست مى‏نمايد.
همچنين بر فرض اينكه روايت وقوع بعثت در 27 رجب را صحيح پنداشته و پذيرفته باشيم، آن وقت به قول بعضى از دانشمندان، از جمله مرحوم محمّد تقى شريعتى: «بايد گفت كه در ماه رجب جبرئيل بر آن حضرت ظاهر شده و او را به رسالت و بعثتش خبر داده ولى نزول قرآن از شب قدر شروع گرديده است؛ چون وحى به تدريج و تأنّى بر آن حضرت فرود مى‏آمد و به طورى كه نويسندگان تاريخ حيات آن بزرگوار گفته‏اند و از جمله ابن هشام در «سيرة النّبويّة» نوشته است «اولين بار كه وحى بر پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل شد در خواب بود و نبوّتش با رؤياى صادقه آغاز گرديد. هيچ خوابى نمى‏ديد مگر آنكه مانند صبح صادق به حقيقت پيوسته بود؛ و نيز برخى محقّقين نوشته‏اند كه نخستين آيات سوره علق، اوّل در خواب و بعد در بيدارى بر او خوانده شد؛ تا اندك اندك آماده وظيفه سنگين رسالت گشته، تحمّل قبول وحى برايش ممكن شود. بنابراين مى‏توانيم بگوييم: آغاز بعثت، بيست و هفتم ماه رجب و ابتداى نزول آيات در بيدارى شب قدر بوده است».85
اما، در رابطه با روايات ائمه معصومان‏عليهم السلام - بدون توجه به اخبار مورخان - بايد گفت در اين روايات بعثتى را در 27 ربيع الاول مى‏بينيم كه در آن هيچ نزولى از آيات قرآن مطرح نيست؛ و بعثتى را هم در 17 رمضان يا شب قدر شاهديم، كه در آن ابتداى نزول قرآن مطرح بوده و مورد تأييد قرآن نيز مى‏باشد؛ و اگر روايت امام جعفر صادق‏عليه السلام را هم كه مدت نزول قرآن را در بيست سال تأييد مى‏كند، بر آن بيفزاييم، نتيجه اين خواهد بود كه پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم در بيست و هفتم ماه ربيع الاول، از طريق نداى غيبى، پيام رسالت خود را دريافت مى‏كند و در شب قدر سال سوم بعثت، دوباره با كلام وحيانى و آيات قرآنى برانگيخته مى‏شود تا رسالت خود را علنى ساخته و فراگير نمايد.
پيشى گرفتن بعثت بر نزول قرآن، در كلام حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام مبرهن است آنجا كه مى‏فرمايد:
«انّ اللَّهَ سبحانه بعث محمداً بالحق… و ثم انزل عليه الكتاب…»86
«خداوند پاك و منزه، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را به حق مبعوث كرد و سپس قرآن را بر او نازل نمود.»

************************************************************************************

منبع:حسن رهبري


***********************************************************************************

پی نوشت‌ها:

1 - تاريخ ابن كثير، 6/3، به نقل از: صالحى نجف آبادى، نعمت اللَّه، حديث‏هاى خيالى در مجمع البيان، تهران، كوير، 339/ 1382
2 - آيتى، محمد ابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم، تهران، دانشگاه تهران، 84/ 1366.
3 - صدوق، عيون اخبار الرضاعليه السلام، تصحيح: سيد مهدى حسينى لاجوردى، قم، كتابفروشى طوسى، 116/2 1363.
4 - يعقوبى، ابن واضح، تاريخ يعقوبى، ترجمه: محمد ابراهيم آيتى، انتشارات علمى و فرهنگى، 376/1 1374.
5 - همان /377.
6 - ابن هشام، سيرة النبى صلى الله عليه وآله وسلم، تحقيق: مصطفى سقاء ابراهيم الابيارى و عبدالحفيظ شلبى، قم، انتشارات ايران، 256/1 1363.
7 - نويدى، شهاب الدين احمد، نهاية الارب، ترجمه: محمود مهدوى دامغانى، تهران، اميركبير، 168/1.
8 - علق /1-4.
9 - نهايةالارب، 169/1، سيرة النبى‏صلى الله عليه وآله وسلم، 252/1.
10 - سبحانى، جعفر، فروغ ابديت، قم، دار التبليغ اسلامى، /194/1 1351.
11 - كلينى، محمد بن يعقوب، فروع كافى، تصحيح: على اكبر غفارى، تهران، دار الكتب الاسلامية، 149/4 1350؛ صدوق، من لا يحضره الفقيه، تحقيق: محمد جواد الفقيه، بيروت، دار الاضواء، 1413 ق، 69/2.
12 - حر عاملى، وسائل الشيعه، تصحيح عبد الرحيم ربانى شيرازى، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى تا، 241/5.
13 - فروع كافى، 149/4.
14 - وسائل الشيعه، 242/5
15 - طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ترجمه: محمد تقى مصباح يزدى، قم، دارالعلم، 20/3 1346.
16 - طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ترجمه: سيد محمد باقر موسوى همدانى، تهران، انتشارات محمّدى، 316-320/40 1363.
17 - عياشى، محمد بن مسعود، تفسير العياشى، تصحيح و تعليق: سيد هاشم رسولى محلاتى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1411 ق، 272/2.
18 - سيوطى، جلال الدين، الدّر المنثور، بيروت، دار الفكر، 106/4.
19 - تاريخ پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم، /98.
20 - صدوق، امالى، ترجمه: آية اللَّه كمره‏اى، تهران، كتابخانه اسلاميّه، 62/ 1362.
21 - كلينى، محمد بن يعقوب، اصول كافى، ترجمه و شرح: سيد هاشم رسولى محلاتى، تهران، انتشارات علمية اسلامية، بى تا، 275/4.
22 - الموسوى الدارابى، سيد على، نصوص فى علوم القرآن، مشهد، آستان قدس رضوى، 50/1 1380.
23 - همان، /35.
24 - طبرى، ابوجعفر، جامع البيان، 259/30.
25 - مفيد، محمد بن نعمان، شرح عقايد الصدوق (به ضميمه اوائل المقالات)، تصحيح و تعليق: عباسقلى واعظ چرندابى، تبريز، كتابفروشى حقيقت، 57/ 1330.
26 - ميبدى، رشيد الدين ابوالفضل، كشف الاسرار و عدة الابرار، تهران، سپهر، 1399 ق، 558/10.
27 - زمخشرى، جار اللَّه، الكشاف، بيروت، دار المعرفة، 1387 ق، 238/1.
28 - الفخر الرازى، ابوعبداللَّه محمد، التفسير الكبير، قاهره، البهية المصرية، بى تا، 95/5.
29 - قرطبى، ابوعبداللَّه، الجامع لاحكام القرآن (تفسير القرطبى)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1372 ق، 297/2.
30 - زركشى، بدر الدين، البرهان فى علوم القرآن، دار احياء الكتب العربية، 1391 ق، 229/1.
31 - عسقلانى، ابن حجر، فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1402 ق، 4-7/9.
32 - سيوطى، جلال الدين، الاتقان فى علوم القرآن، قم، نشر امير، 1405 ق، 146/1.
33 - كاشانى، ملاّ فتح اللَّه، منهج الصادقين، تصحيح: ميرزا ابوالحسن شعرانى، 124/1 1347.
34 - حقى برسوى، ابوالفدا اسماعيل، تفسير روح البيان، تصحيح و تعليق: احود عزّو عناية، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1421 ق، 576/10.
35 - آلوسى، شهاب الدين، روح المعانى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1353 ق، 111/25.
36 - نهاوندى، محمّد، نفحات الرحمن، تهران، چاپخانه علمى، 1357 ق، 136/1.
37 - زرقانى، عبدالعظيم، مناهل العرفان فى علوم القرآن، دار احياء الكتب العربية، 1362 ق، 33-38/1.
38 - راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق: نديم مرعشلى، دار الكتاب العربى، 1392 ق، /509.
39 - التفسير الكبير، 95/5.
40 - شرح عقايد الصدوق، /57.
41 - همان، /58.
42 - رشيد رضا، محمّد، تفسير المنار، بيروت، دار المعرفة، 161/2.
43 - راميار، محمود، تاريخ قرآن، تهران، اميركبير، 187/ 1362.
44 - الميزان، 20/3؛ طباطبايى، محمد حسين، قرآن در اسلام، تهران، دار الكتب الاسلامية، 167/ 1353.
45 - مامقانى، عبداللَّه، تنفيح المقال، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1424 ق، 122-110/5.
46 - رك: حديث‏هاى خيالى در مجمع البيان، /327.
47 - همان؛ قاموس الرجال، 471/4
48 - علامه حلّى، رجال، قم، دار الذخائر، 1416 ق، /218.
49 - رك: حديث‏هاى خيالى در مجمع البيان، /327.
50 - ملا صدرا، اسرار الايات، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالى، /16 و 17.
51 - نصوص فى علوم القرآن، 255/1.
52 - فيض كاشانى، محسن، تفسير الصافى، تصحيح: شيخ حسين اعلمى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1399 ق، 65/1.
53 - نصوص فى علوم القرآن، 273/1.
54 - همان، /271.
55 - زنجانى، ابوعبداللَّه، تاريخ قرآن، ترجمه ابوالقاسم سحاب، تبريز، سروش، 35/ 1341.
56 - الميزان، 23/3.
57 - همان، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، 20/28.
58 - مطهرى، مرتضى، درسهايى از قرآن، قم، چاپخانه مهر، 40/ 1360.
59 - مطهرى، مرتضى، تفسير سوره فجر و قيامت، قم، حزب جمهورى اسلامى، /66.
60 - رك: طالقانى، سيد محمود، پرتوى از قرآن، تهران، انتشار، 192-194/4 1345.
61 - رك: حكيم، سيد محمد باقر، علوم القرآن، تهران، چاپخانه اتحاد، 1403 ق، /34.
62 - قرشى، سيد على اكبر، تفسير ممتاز، تهران، دار الكتب الاسلامية، 20 - 23/1 1361 و 303.
63 - راميار، تاريخ قرآن، /191.
64 - همان، /183.
65 - نصوص فى علوم القرآن، 628/1 (از مقاله يداللَّه دوزدوزانى)
66 - غرناطى اندلسى، ابوحيّان، تفسير بحر المحيط، دار الفكر للطباعة و النشر، 378/2.
67 - شيخ طوسى، التبيان، ذيل آيه
68 - براى مطالعه مشروح شأن نزول به تفاسير در ذيل همان آيه مراجعه فرماييد.
69 - رك: شرح عقايد الصدوق، /58.
70 - نصوص فى علوم القرآن، 57/1.
71 - همان، /77.
72 - همان، /161-165.
73 - صدر المتألهين، تفسير القرآن، بيروت، دار التعارف، 1419 ق، 155/3 و اسرار الايات /16 و 17.
74 - رافعى، مصطفى صادق، اعجاز قرآن و بلاغت محمد، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، شركت تضامنى علمى، 3/ 1320.
75 - المنار، 155/3.
76 - سيد قطب، فى ظلال القرآن، بيروت، دار الشرق، 1405 ق، 3208/5 و 3944/6.
77 - قرآن در اسلام، /166.
78 - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، انتشارات علامه، 150/1.
79 - نصوص فى علوم القرآن، /258.
80 - همان /332.
81 - همان /583-584.
82 - معرفت، محمد هادى، التمهيد فى علوم القرآن، قم، مهر، 1396 ق، 72-79/1.
83 - منهج الصادقين، 416-417/1.
84 - راميار، محمود، تاريخ قرآن، /188.
85 - شريعتى، محمد تقى، تفسير نوين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 276/ 1353.
86 - نهج البلاغه، خطبه 198.

موضوعات: آغاز نبوت و چگونگى نزول قرآن  لینک ثابت
 [ 07:51:00 ب.ظ ]





آداب شرعی در قرآن؛ سوره مؤمنون، آیه 96

سوره مؤمنون: آيه 96
«ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ».
بدى را به بهترين راه و روش دفع كن (و پاسخ بدى را به نيكى ده)! ما به آنچه توصيف مى ‏كنند آگاهتريم‏.(ترجمه مکارم شیرازی)

1- أطيب البيان في تفسير القرآن

ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ.
دفع نما سيئه كفار را كه بتو روا می دارند باحسان بآن‏ها ما می دانيم و عالم‏تريم بآنچه آنها توصيف می كنند، اخلاق حضرت رسالت به نحوى بود كه خداوند توصيف ميفرمايد:
(وَ إِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِيمٍ) قلم آيه 4 و می فرمايد: (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ) آل عمران آيه 153، دارد كسانى كه بشرف اسلام مشرف شدند سه دسته بودند. يك دسته از ترس جان و يك دسته به طمع مال و يك دسته بواسطه اخلاق پيغمبر صلّى اللَّه عليه و سلم و اين دسته حقيقت داشت اسلام آنها، حتى نقل كردند كه يك يهودى بود همه روزه بالاى بام می رفت و خاك‏روبه بر سر حضرت می ريخت چند روزى شد كه ديگر اين عمل را نميكرد حضرت پرسش فرمود گفتند: مريض شده حضرت به عيادت او تشريف برد سه مرتبه صورت برگردانيد باز حضرت مقابل صورتش نشست اين خلق را كه مشاهده كرد به شرف اسلام مشرف شد، خاكروبه می ريختند چند قدمى دور ميشد و خود را تكان می داد و روى خود نمی آورد، حتى بعد از فتح مكه و تسلط حضرت بر سران قريش فرمود: معامله می كنم با شما معامله اى كه برادرم يوسف با برادرانش كرد تمام شما را عفو نمودم حتى وحشى كه شكم حضرت حمزه را در احد پاره كرد موقعى كه آمد اسلام اختيار كرد او را عفو فرمود، و اين اول قدمى است كه بايد با دشمن رفتار كرد و كفار را بزبان لين و خوش دعوت كنيد.
(فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً) طه آيه 46 حتى در باب امر بمعروف و نهى از منكر درجه اولش زبان خوش و ليّن و از راه نصيحت است، و بالجمله به ضرورت دين اسلام حضرت رسالت در جميع كمالات و اخلاق و صفات افضل از جميع انبياء و اولياء و ملائكه و ما سوى اللَّه بود، حتى ائمه طاهرين را تعريف می كردند مى گفتند: شبيه اخلاق پيغمبر است حتى حضرت سيد الشهداء عليه السلام در حق حضرت على اكبر عرض كرد.
(اللهم اشهد على هؤلاء القوم قد برز اليهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا به رسولك و كنا اذا اشتقنا الى رسولك نظرنا اليه)
چنانچه خداوند عالم هم به بندگان رءوف و مهربان است و فرداى قيامت عفو و مغفرت او نسبت باهل ايمان بحدى است كه انبياء و ملائكه هم تصور نمی كردند، حتى امير المؤمنين عليه السلام در دعاء كميل عرض ميكند.
(لولا ما حكمت به من تعذيب جاحديك و قضيت به من اخلاد معانديك لجعلت النار كلها بردا و سلاما و ما كان لاحد فيها مقرا و لا مقاما).

2- تفسير الصافي

ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ و هي الصّفح عنها و الإحسان في مقابلتها و هو ابلغ من بالحسنة السيئة لما فيه من التنصيص على التفصيل.
و في الكافي عن الصادق عليه السلام بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ التقيّة نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ بما يصفونك به.

3- البرهان في تفسير القرآن

قوله تعالى:
ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ….
7519/ [1]- محمد بن يعقوب: عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن معاوية ابن وهب، عن أبي عبد الله (عليه السلام)، قال: «ما أكل رسول الله (صلى الله عليه و آله) متكئا منذ بعثه الله عز و جل، إلى أن قبضه، تواضعا لله عز و جل، و ما رأى ركبتيه جليسه في مجلس قط، و لا صافح رجلا قط، فنزع يده من يده حتى يكون الرجل هو الذي ينزع يده، و لا كافأ (صلوات الله عليه و آله) بسيئة قط، و قد قال الله تعالى: ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ ففعل، و ما منع سائلا قط، إن كان عنده أعطى، و إلا قال: يأتي الله به و لا أعطى على الله عز و جل شيئا قط إلا أجازه الله، إنه كان ليعطي الجنة، فيجيز الله عز و جل ذلك له».
قال: «و كان أخوه من بعده، و الذي ذهب بنفسه، ما أكل من الدنيا حراما قط، حتى خرج منها، و الله إنه كان ليعرض له الأمران، كلاهما لله عز و جل طاعة، فيأخذ بأشدهما على بدنه، و الله لقد أعتق ألف مملوك لوجه الله عز و جل، دبرت فيهم يداه، و الله ما أطاق عمل رسول الله (صلى الله عليه و آله) من بعده أحد غيره، و الله ما نزلت برسول الله (صلى الله عليه و آله) نازلة قط، إلا قدمه فيها، ثقة منه به، و إنه كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) ليبعثه برايته، فيقاتل جبرئيل عن يمينه، و ميكائيل عن يساره، ثم ما يرجع حتى يفتح الله عز و جل له».
7520/ [2]- و عنه: عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن حماد بن عثمان، عن زيد بن الحسن، قال سمعت أبا عبد الله (عليه السلام)، يقول: «كان علي (عليه السلام) أشبه الناس طعمة و سيرة برسول الله (صلى الله عليه و آله)، و كان يأكل الخبز و الزيت، و يطعم الناس الخبز و اللحم- قال- و كان علي (عليه السلام) يستقي و يحتطب، و كانت فاطمة (عليها السلام) تطحن، و تعجن، و تخبز، و ترقع، و كانت من أحسن الناس وجها، كأن وجنتيها وردتان (صلى الله عليها و على أبيها و بعلها و بنيها الطاهرين)».
___________________________
(1)- الكافي 8: 164/ 175.
(2)- الكافي 8: 165/ 176.

4- التبيان في تفسير القرآن

قوله تعالى:
ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ.
امر الله تعالى نبيه (ص) أن يدفع السيئة من إساءة الكفار اليه بالتي هي أحسن منها. و معنى ذلك انهم إذا ذكروا المنكر من القول- الشرك- ذكرت الحجة في مقابلته و ذكرت الموعظة التي تصرف عنه الى ضده من الحق، على وجه التلطف في الدعاء اليه، و الحث عليه، كقول القائل: هذا لا يجوز، و هذا خطأ، و عدول عن الحسن.
و أحسن منه أن يوصل بذكر الحجة و الموعظة كما بينا. و قال الحسن: «بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» الاغضاء و الصفح. و قيل: هو خطاب للنبي (ص) و المراد به الأمة، و المعنى ادفع الأفعال السيئة بالافعال الحسنة التي ذكرها.
و قوله «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ» معناه نحن اعلم منهم بما يستحقون به من الجزاء في الوقت الذي يصلح الأخذ بالعقوبة إذا انقضى الأجل المضروب بالامهال.

5- الميزان في تفسير القرآن

قوله تعالى: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ» أي ادفع السيئة التي تتوجه إليك منهم بالحسنة و اختر للدفع من الحسنات أحسنها، و هو دفع السيئة بالحسنة التي هي أحسن مثل أنه لو أساءوا إليك بالإيذاء أحسن إليهم بغاية ما استطعت من الإحسان ثم ببعض الإحسان في الجملة و لو لم يسعك ذلك فبالصفح عنهم.
و قوله: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ» نوع تسلية للنبي ص أن لا يسوءونه ما يلقاه و لا يحزنه ما يشاهد من تجريهم على ربهم فإنه أعلم بما يصفون.

6- ترجمه الميزان

” ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ” يعنى آنچه بدى از ايشان می بينى با نيكى تلافى كن و تازه از بين خوبی ها خوبتر آنها را انتخاب كن، مثل اينكه اگر بدى آنان به صورت آزار و اذيت است، تو، به ايشان احسان كن و منتها درجه طاقت خود را در احسان به ايشان مبذول بدار، و اگر اين مقدار نتوانستى هر چه را كه توانستى، و اگر آنهم مقدور نبود حد اقل از ايشان اعراض كن.
و اينكه فرمود:” نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ” ما بهتر می دانيم كه چه برداشتى از دعوت تو دارند، يك نوع تسليت خاطر رسول خدا (ص) است، تا از آنچه از ايشان می بيند ناراحت و غمگين نشود و از جرأتى كه نسبت به پروردگارشان به خرج می دهند، اندوهگين نگردد، چون خدا بهتر می داند كه چه چيزها می گويند.

7- مجمع البيان في تفسير القرآن

روى الحاكم أبو القاسم الحسكاني بإسناده عن أبي صالح عن ابن عباس و جابر بن عبد الله أنهما سمعا رسول الله ص يقول في حجة الوداع و هو بمنى لا ترجعوا بعدي كفارا يضرب بعضكم رقاب بعض و أيم الله لئن فعلتموها لتعرفني في كتيبة يضاربونكم قال فغمز من خلف منكبه الأيسر فالتفت فقال أ و علي فنزل «قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي» الآيات ثم أمره ص بالصبر إلى أن ينقضي الأجل المضروب للعذاب فقال «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ»
أي ادفع بالإغضاء و الصفح إساءة المسي‏ء عن مجاهد و الحسن و هذا قبل الأمر بالقتال و قيل معناه ادفع باطلهم ببيان الحجج على ألطف الوجوه و أوضحها و أقربها إلى الإجابة و القبول «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ» أي بما يكذبون و يقولون من الشرك و المعنى إنا نجازيهم بما يستحقونه ثم أمره.

8- ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن

ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ: بدى بدكاران را به عفو و چشمپوشى دفع كن.
اين دستور مربوط به آن وقتى است كه هنوز فرمان جنگ صادر نشده بود.
برخى گويند: يعنى سخنان باطل ايشان را بوسيله دليلهاى روشن و قابل قبولتر، دفع كن.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ: ما بگفتارهاى شرك آميز آنها داناتريم و آنها را بحسب استحقاقشان كيفر ميدهيم.

9- تفسير الكاشف

الدفاع بالأحسن:
(ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ). ما هو الدفاع بالأحسن؟
هل هو الصبر على الأذى و السكوت عن المؤذي كما قال كثير من المفسرين؟.
ان الدفاع يختلف باختلاف الموارد، فقد يكون استعمال القوة و العنف لردع المعتدي دفاعا بالأحسن و ذلك إذا كان المعتدى عليه يملك القوة الرادعة، و كان السكوت عن المسي‏ء يغريه بالاساءة و العدوان، قال الإمام علي (علیه السلام): الوفاء لأهل الغدر غدر، و الغدر بأهل الغدر وفاء .. و قد يكون السكوت عن المعتدي و الصبر على أذاه دفعا بالأحسن إذا أدى الاغضاء عنه الى ندمه و توبته من إساءته، أو كان المعتدى عليه عاجزا عن الردع .. فإن المقاومة- و هذه هي الحال- تحدث ما لا تحمد عقباه من تمادي المعتدي في غيه و غير ذلك من ردود الفعل.
و من أجل هذا صبر رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) على الأذى، و هو في مكة لعجزه عن الردع، و أدب المعتدين بعد هجرته الى المدينة لأنه كان يملك القوة الرادعة.

10- تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين

كه ادْفَعْ بِالَّتِي دفع كن بخصلتى كه در جميع حالات هِيَ أَحْسَنُ آن نيكوتر است السَّيِّئَةَ خصلت بد را مراد سفحست از سيئه و احسان در مقابله آن گاهى كه مؤدى بوهن و ضعف نشود در دين اينكلام ابلغ است از ادفع بالحسنة السيئة بجهت آنكه متضمن تنصيص است بر تفصيل حاصل كه حق سبحانه حبيب خود را از مكارم اخلاق آنچه اتم و اكمل و اشرفست امر فرموده و گفته بدى را دفع كن بآنچه نيكوتر است يعنى بعفو و رحمت از سر گناه مجرمان درگذر وقتى كه مستلزم وهن دينى نبود و يا دور كن جهل سفها را از ايشان بحلم خود تا از آنچه ميكنند و ميگويند بر وجه لطف و حلم باز گردند و يا باطل اهل كفر را ببيان حجج دفع كن بر الطف وجوه و اوضح آن و اقرب آن يا باجابة و قبول و يا باز دار مردم را از معاصى بامر فرمودن بطاعات يا دفع كن شرك مشرك را بكلمه توحيد يا محو ساز منكر را بامر معروف و نزد مجاهد مراد با حسن سلامست يعنى چون بجهال رسى بر ايشان سلام كنى و شر جهل ايشان بجهت آن دفع نمائيد كقوله وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً و گويند اين آيه منسوخست بآيه السيف و اكثر بر آنند كه اين از آيه محكمه است و غرض از آن مداراتست كه محثوث عليها است ما دام كه منجر بثلم دين نشود و قشيرى گفته كه دفع كن جفا را بوفا يا اشاره نفس را ببشارت قلب تا ظلمت خلايق را بنور حقايق يا حظوظ خود را بحقوق خداى يا طى كن تيه حوادث را بقدم سلوك در طريق معرفة قدم بعد از آن بر سبيل تهديد و وعيد كفار ميفرمايد كه نَحْنُ أَعْلَمُ ما داناتريم بِما يَصِفُونَ بآنچه وصف ميكنند تو را يا وصف كردن ايشان تو را از سحر و شعر يا ما را از اتخاذ ولد و شركا پس امر آنها را بما واگذار كه ما تواناتريم در مجازات ايشان و همه را جزا و سزا خواهيم داد آن گاه رسول را امر ميكند به استعاذه از نخسات شياطين.

11- تفسير نمونه

و چنان كه می دانيم اين قدرت پروردگار در صحنه هاى مختلف بعد از آن تاريخ- از جمله در صحنه جنگ بدر- به مرحله فعليت در آمد و ارتشى كه در ظاهر بسيار كوچك و كم قدرت بود به فرمان خدا و به نيروى ايمان بر انبوه دشمنان پيروز شد.
سپس به پيامبر ص دستور می دهد كه با اين گروه مدارا كن و” بديهاى آنها را با عفو و گذشت و نيكى دفع كن، و سخنان نامطلوب آنها را با بهترين منطق پاسخ گو” (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ).
در اين راه عجله و شتابى نداشته باش و بدان” ما به آنچه آنها می گويند و توصيف می كنند آگاه تريم” (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ).
________________________
(1) تفسير” مجمع البيان” و” الميزان” و” فى ظلال” و” ابو الفتوح رازى” و” روح المعانى” ذيل آيات مورد بحث.
(2) تفسير كبير فخر رازى ذيل آيات مورد بحث.

می دانيم حركات ناشايست و گفتار خشن و انواع اذيت و آزار آنها تو را ناراحت می كند، اما تو وظيفه ندارى كه در برابر آن خشونتها و زشت‏گوئيها مقابله به مثل كنى، تو بدى را با نيكى پاسخ ده كه اين خود يكى از مؤثرترين روشها براى بيدار كردن غافلان و فريب‏خوردگان است.

12- تفسير نور

ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ .
(اى پيامبر!) بدى را به بهترين روش دفع كن. (در مقام انتقام و مقابله به مثل مباش) ما به آنچه مخالفان توصيف می كنند آگاه تريم. (می دانيم كه مشركان مرا به گرفتن فرزند و شريك و تو را به سحر و جادو توصيف می كنند)
و بگو: پروردگارا! من از وسوسه هاى شيطان‏ها به تو پناه می برم.
و پناه می برم به تو اى پروردگار! از اين كه آنان نزد من حاضر شوند.

پيام‏ها
1 پيامبر اكرم (صلوات اللَّه عليه) تحت تربيت خداوند و مأمور برخورد به بهترين شيوه با بدی هاى دشمنان است. «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»
2 بدى را می توان با بدى پاسخ داد ولى اين، براى رهبر شايسته نيست. «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»
3 ايمان ما به علم خداوند، عامل صبر و حلم در ماست. «نَحْنُ أَعْلَمُ»…. .

13- تفسير نور الثقلين

111- في الكافي عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن ابن محبوب عن بعض أصحابه عن أبي عبد الله عليه السلام قال: بعث أمير المؤمنين عليه السلام الى بشر بن عطارد التيمي في كلام بلغه فمر به رسول أمير المؤمنين عليه السلام في بنى أسد و أخذه، فقام اليه نعيم بن دجاجة الأسدي فأفلته «1» فبعث اليه أمير المؤمنين عليه السلام فأتوه به و امر به أن يضرب فقال نعيم:
أما و الله ان المقام معك لذل و ان فراقك لكفر؟ قال: فلما سمع ذلك منه قال له:
قد عفونا عنك ان الله عز و جل يقول: ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ اما قولك:
ان المقام معك لذل فسيئة اكتسبتها، و اما قولك: و ان فراقك لكفر فحسنة اكتسبتها فهذه بهذه فأمر ان يخلى عنه.
112- في محاسن البرقي عنه عن أبيه عن حماد بن عيسى عن حريز عمن أخبره عن أبي عبد الله عليه السلام في قول الله تعالى: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ» قال: التي هي أحسن التقية، «فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ».
_________________________
(1) اى خلصه من يده.

14- مخزن العرفان در تفسير قرآن

ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ برسولش امر فرموده در موقعى كه از كسى عمل بدى ديدى غمض عين نما و پرده پوشى كن و عمل بد وى را بآنچه نيكوتر است دفع گردان. شايد مقصود چنين باشد كه در جايى كه سيّئه ايجاب نكند حدّى از حدود شرع مطهر را كه در چنين موردى در سوره مؤمنون فرموده لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ نبايد حاكم در اجراى حدود شرع بر عاصى ترحم نمايد. لكن در موارد ديگر كه حدّى ثابت نشده باشد يا آنكه گناه كوچك باشد مثل اينكه يك كلمات ركيك غير عقلايى يا حركات ناشايسته اى كه در عرف عقلاء مذموم باشد يا عمل بدى كه رضايت بخش نباشد از كسى بروز نمايد در چنين مواردى است كه امر نموده كه سيّئه و بدى را بآنچه نيكوتر است جبران نما، و اين آيه يك دنيا درس اخلاقى بما می آموزد اگر رويه كسى چنين باشد كه هر گاه كسى بوى بدى كرد در مقام انتقام نباشد بلكه در عوض تلافى بمثل در باره وى نيكى نمايد البته بد كننده هر قدر بفساد اخلاق مبتلا باشد پيش خود شرمنده خواهد گرديد و اگر چه دشمن باشد دوست ميگردد.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ ما عالم هستيم بآنچه كفار و مشركين ميگويند از آن نسبتهايى كه بخدا ميدهند از فرا گرفتن فرزند و شريك و غير آن يا آنچه را كه بتو نسبت ميدهند از دروغ و سحر و غير اينها و البته آنها را بجزاء اعمالشان خواهيم رسانيد.
شايد مقصود چنين باشد كه تو با آنها مدارا كن و بدى آنان را حمل بنيكى كن تا موقع پاداش برسد.

************************************************

منابع:

1- أطيب البيان في تفسير القرآن
2- تفسير الصافي
3- البرهان في تفسير القرآن
4- التبيان في تفسير القرآن
5- الميزان في تفسير القرآن
6- ترجمه الميزان
7- مجمع البيان في تفسير القرآن
8- ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن
9- تفسير الكاشف
10- تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين
11- تفسير نمونه
12- تفسير نور
13- تفسير نور الثقلين
14- مخزن العرفان در تفسير قرآن

موضوعات: آداب شرعی در قرآن؛ سوره مؤمنون، آیه 96  لینک ثابت
 [ 07:47:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره منافقون / تفسیر نور

 

‏‏ آيه 1

‏متن آيه : ‏‏‏

‏ إِذَا جَاءكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏

‏هنگامي كه منافقان نزد تو مي‌آيند ، سوگند مي‌خورند و مي‌گويند : ما گواهي مي‌دهيم كه تو حتماً فرستاده خدا هستي ! - خداوند مي‌داند كه تو فرستاده خدا مي‌باشي‌ - ولي خدا گواهي مي‌دهد كه منافقان در گفته خود دروغگو هستند ( چرا كه به سخنان خود ايمان ندارند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« نَشْهَدُ إِنَّكَ . . . » : هنگامي كه فرد عربي مي‌گويد : أَشْهَدُ إِنَّ . . . مقصودش قسم ياد كردن به خدا است كه او در گفتار خود صادق است ( نگا : المصحف الميسّر ) . « وَاللهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ » : جمله معترضه است .‏

‏‏ آيه 2

‏متن آيه : ‏‏‏

‏ اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏

‏آنان سوگندهاي ( دروغين ) خود را سپري ( براي رهائي از گرفتار آمدن به دست عدالت ، و پوشاندن چهره واقعي خويش ) مي‌گردانند ، و ( خود را و مردمان را ) از راه خدا بازمي‌دارند . ايشان چه كار بدي مي‌كنند !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« جُنَّةً » : سپر ( نگا : مجادله‌ / 16 ) . « صَدُّوا عَن سَبِيلِ اللهِ » : ( نگا : نساء / 167 ، توبه‌ / 9 ، نحل‌ / 88 ) .‏

‏‏ آيه 3

‏متن آيه : ‏‏‏

‏ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏

‏اين ( نفاق و دروغگوئي و بازداشتن از دين ) بدان خاطر است كه ( نخست با زبان ) ايمان آورده‌اند و سپس ( با دل ) كافر شده‌اند ، پس بر دلهايشان مهر نهاده شد ، و ايشان ديگر ( حقيقت را درك نمي‌كنند ، و از ايمان چيزي ) نمي‌فهمند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« ءَامَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا » : ( نگا : نساء / 137 ) . « ذلِكَ » : اين نفاق و دروغ و جلوگيري از دين اسلام كه بدان عادت گرفته‌اند . « طُبِعَ عَلي قُلُوبِهِمْ » : ( نگا : توبه‌ / 87 و 93 ، نحل‌ / 108 ، محمّد / 16 ) .‏

‏‏ آيه 4

‏متن آيه : ‏‏‏

‏ وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏

‏هنگامي كه ايشان را مي‌بيني ، پيكر ، و سيمايشان تو را مي‌گيرد و به شگفت مي‌آورد ( و به خود مي‌گوئي : چه انسانهاي باوقار و برازنده‌اي ! ) و هنگامي كه به سخن درمي‌آيند ( به علّت حلاوت كلامشان ) به سخنانشان گوش فرا مي‌دهي . ( با وجود اين جذبه سيما و گيرائي گفتار ) آنان انگار تخته‌هائي هستند كه ( بر ديوار ) تكيه داده شده باشند ( بي‌جان و بي‌ايمان ، هيكلهاي توخالي ، درونهاي بي‌نور و صفا ، نقشهائي بر در و ديوارها ) . هر فريادي را بر ضدّ خود مي‌پندارند و هر آوازي را به زيان خويش ! آنان دشمنان بشمارند و از ايشان برحذر باش . خدايشان بكُشاد ! چگونه ( از حق ) برگردانده مي‌شوند ( و منحرف مي‌گردند ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« خُشُبٌ » : جمع خَشَب ، تخته‌ها . « مُسَنَّدَةٌ » : تكيه داده شده . « صَيْحَةٍ » : فرياد . آواز . « قَاتَلَهُمُ اللهُ » : خدايشان بكُشاد ! مراد از كشتن در اينجا ، نفرين كردن و از رحمت محروم گرداندن است . « أَنَّي يُؤْفَكُونَ » : ( نگا : توبه‌ / 30 ، عنكبوت‌ / 61 ، زخرف‌ / 87 ) .‏

‏‏ آيه 5

‏متن آيه : ‏‏‏

‏ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏

‏چون به آنان گفته شود كه بيائيد تا پيغمبر خدا برايتان آمرزش بخواهد ، سرهاي خود را ( از روي غرور و تكبّر ، و به عنوان استهزاء ) تكان مي‌دهند وآنان راخواهي ديد مستكبرانه روي مي‌گردانند و مي‌روند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« لَوَّوْا » : پيچ دادند . مراد تكان دادن سر به عنوان تكبّر و تمسخر است . « يَصُدُّونَ » : روي مي‌گردانند . دوري مي‌كنند از پذيرش دعوت پيغمبر .‏

‏‏ آيه 6

‏متن آيه : ‏‏‏

‏ سَوَاء عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏

‏براي آنان يكسان است چه براي ايشان آمرزش بخواهي ، و چه آمرزش نخواهي ، ( چون آنان از نفاق خود دست نمي‌كشند ) هرگز خدا ايشان را نخواهد بخشيد . خداوند قطعاً مردمان فاسق را هدايت نمي‌دهد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« أَسْتَغْفَرْتَ » : اصل آن ( أَإِسْتَغْفَرْتَ ) است كه همزه باب استفعال آن براي تخفيف حذف شده است . « الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ » : ( نگا : مائده‌ / 25 و 26 و 108 ) .‏

‏‏ آيه 7

‏متن آيه : ‏‏‏

‏ هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏

‏آنان كسانيند كه مي‌گويند : به آناني كه ( از مكّه به مدينه مهاجرت كرده‌اند و ) نزد فرستاده خدا هستند ، بذل و بخششي نكنيد و چيزي ندهيد تا پراكنده شوند و بروند . ( غافل از اين كه ) گنجينه‌هاي آسمانها و زمين از آن خدا است ( و به هر كس كه بخواهد از آنها بدو عطاء مي‌كند ) وليكن منافقان نمي‌فهمند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« مَنْ عِندَ . . . » : مراد مهاجران فقير مدينه است . « رَسُولِ اللهِ » : از روي استهزاء و تمسخر ، منافقان مي‌گفتند : پيغمبر خدا .‏

‏‏ آيه 8

‏متن آيه : ‏‏‏

‏ يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏

‏مي‌گويند : اگر ( از غزوه بني‌مصطلق ) به مدينه برگشتيم ، بايد افراد باعزّت و قدرت ، اشخاص خوار و ناتوان را از آنجا بيرون كنند . عزّت و قدرت از آن خدا و فرستاده او و مؤمنان است ، وليكن منافقان ( اين را درك نمي‌كنند و ) نمي‌دانند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« الأَعَزُّ » : عزيزتر و گرامي‌تر . مقتدرتر و چيره‌تر . منافقان مرادشان خويشتن بود . « الأَذَلَّ » : خوارتر و پست‌تر . منظورشان رسول خدا و مؤمنان مهاجر بود . « للهِ الْعِزَّةُ وَ . . . » : اشاره به اين است كه كلام منافقان قبول است . ولي باعزّت و باقدرت خدا و پيغمبر و مؤمنانند .‏

‏‏ آيه 9

‏متن آيه : ‏‏‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏

‏اي مؤمنان ! اموالتان و اولادتان شما را از ياد خدا غافل نكند . كساني كه چنين كنند ( و اموال و اولادشان ، آنان را سرگرم و به خود مشغول دارد ) ايشان زيانكارند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« لا تُلْهِكُمْ » : شما را سرگرم و غافل نكند ( نگا : نور / 37 ، حجر / 3 ) . « ذِكْرِ اللهِ » : ياد خدا و عبادت و پرستش او . اطاعت از خدا .‏

‏‏ آيه 10

‏متن آيه : ‏‏‏

‏ وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ الصَّالِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏

‏از چيزهائي كه به شما داده‌ايم بذل و بخشش و صدقه و احسان كنيد ، پيش از آن كه مرگ يكي از شما در رسد و بگويد : پروردگارا ! چه مي‌شود اگر مدّت كمي مرا به تأخير اندازي و زنده‌ام بگذاري تا احسان و صدقه بدهم و در نتيجه از زمره صالحان و خوبان شوم‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ . . . » : مراد فرا رسيدن مقدّمات مرگ يا سكرات و غمرات آن است . « لَوْ لا » : حرفي است كه دلالت بر طلب حصول مابعد خود دارد و فعل ماضي بعد از خود را از لحاظ معني به مضارع تبديل مي‌نمايد . « أَكُنْ » : عطف بر محلّ ( أَصَّدَّقَ ) است .‏

‏‏ آيه 11

‏متن آيه : ‏‏‏

‏ وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَا جَاء أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏‏‏

‏خداوند هرگز مرگ كسي را به تأخير نمي‌اندازد هنگامي كه اجلش فرا رسيده باشد . خداوند كاملاً آگاه از كارهائي است كه انجام مي‌دهيد ( و سزا و جزاي شما را خواهد داد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏‏‏

‏« نَفْساً » : ( نگا : بقره‌ / 48 و 123 و 234 ) .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره منافقون / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 07:44:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره جمعه / تفسیر نور

 

‏‏‏آيه 1

‏متن آيه : ‏‏

‏ يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ، به تسبيح و تقديس خدا مشغول است . خدائي كه مالك و حاكم ( كل جهان ) است ، از هر نقص و عيبي مبرا و منزه است ، و چيره كار بجا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يُسَبِّحُ . . . » : ( نگا : رعد / 13 ، اسراء / 44 ، نور / 41 ) . « الْقُدُّوسِ » : ( نگا : حشر / 23 ) .‏

‏‏‏آيه 2

‏متن آيه : ‏‏

‏ هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خدا كسي است كه از ميان بيسوادان پيغمبري را برانگيخته است و به سويشان گسيل داشته است ، تا آيات خدا را براي ايشان بخواند ، و آنان را پاك بگرداند . او بديشان كتاب ( قرآن ) و شريعت ( يزدان ) را مي‌آموزد . آنان پيش از آن تاريخ واقعاً در گمراهي آشكاري بودند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَعَثَ » : برانگيخته است . مبعوث كرده است . « الأُمِّيِّينَ » : افراد درس‌نخوان . بيسواد ( نگا : بقره‌ / 78 ، آل‌عمران‌ / 20 و 75 ، اعراف‌ / 157 و 158 ) . « يُزَكِّيهِمْ » : ( نگا : بقره‌ / 129 و 151 ) . « رَسُولاً مِّنْهُمْ . . . ضَلالٍ مُبينٍ » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 164 ) . « وَ إِن كَانُوا » : حرف واو حاليه ، و واژه ( إِنْ ) از حروف مشبهةٌ بالفعل است و مخفف از مثقله است ( نگا : اعراب القرآن ، محيي‌الدين درويش ) .‏

‏‏‏آيه 3

‏متن آيه : ‏‏

‏ وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏او مبعوث براي ديگران نيز هست ، آناني كه هنوز به اينان نپيوسته‌اند ( و بعدها به دنيا مي‌آيند ) . خدا چيره كار بجا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ءَاخَرِينَ » : ديگران . غيرعربها . عطف بر ( الأُمِّيِّينَ ) يا بر ضمير ( هُمْ ) در فعل ( يُعَلِّمُهُمْ ) است . « مِنْهُمْ » : از أُمِّيِّين . از مسلمين . « ءَاخَرِينَ مِنْهُمْ » : مسلمانان عرب و غيرعربي كه بعدها به دنيا مي‌آيند . ضمير ( هُمْ ) درست است كه به ( أُمِّيِّين ) برمي‌گردد ، ولي هر كس كه اسلام را بپذيرد از زمره ايشان مي‌باشد ، چرا كه مسلمانان از هر نژادي كه باشند ، امت واحدي بشمارند و دوستان يكديگرند ( نگا : توبه‌ / 71 ) .‏

‏‏‏آيه 4

‏متن آيه : ‏‏

‏ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اين ( نعمت بعثت ) فضل و كرم خدا است ، آن را به هر كس كه بخواهد ( و لايق و شايسته‌اش بداند ) مي‌بخشد ، و خدا داراي فضل و كرم بزرگي است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ذلِكَ » : آن بعثت . اين پيغمبري و مقام نبوّت .‏

‏‏‏آيه 5

‏متن آيه : ‏‏

‏ مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه تورات بديشان واگذار گرديد ، ولي بدان عمل نكردند و حق آن را ادا ننمودند ، به درازگوشي مي‌مانند كه كتابهائي را برمي‌دارد ( ولي از محتواي آنها خبر ندارد ) . مردماني كه آيات خدا را تكذيب مي‌دارند ، بدترين مثل را دارند . خداوند مردمان ستمكار را هدايت نمي‌دهد ( و به سعادت هر دو سرا نائل نمي‌گرداند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حُمِّلُوا » : بر دوش آنان گذاشته شده است . بدانان واگذار گشته است . اجراي احكام و تبليغ آن برعهده ايشان گذارده شده است . « لَمْ يَحْمِلُوهَا » : بدان عمل نكردند . برابر آن نرفتند و حق آن را اداء ننمودند . « بِئْسَ مَثَلُ . . . » : بدترين مثل را دارند ! چه بد مثلي دارند ! فعل ذم است و منظور نكوهش است .‏

‏‏‏آيه 6

‏متن آيه : ‏‏

‏ قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : اي يهوديان ! اگر شما مي‌پنداريد كه شما دوستان خدا هستيد نه مردمان ديگر ، اگر راست مي‌گوئيد خواستار مرگ شويد ( تا از خانه بلا و محنت ، به سراي نعمت و جنت برسيد ، و ديدار جانان براي شما عاشقان ميسر شود ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« هَادُوا » : ( نگا : بقره‌ / 62 ، نساء / 46 و 160 ، مائده‌ / 41 و 44 و 69 ) . « مِن دُونِ » : جداي از . غير از . « فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ » : درخواست مرگ كردن از دو راه : با زبان دعا نمودن و تقاضاي فرا رسيدن مرگ كردن ، و ديگر در راه خدا جنگيدن و از كشتن نهراسيدن . « أَوْلِيَآءُ » : دوستان . عزيزان ( نگا : مائده‌ / 18 ) .‏

‏‏‏آيه 7

‏متن آيه : ‏‏

‏ وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آنان به خاطر كارهائي كه مرتكب شده‌اند هرگز مرگ را براي خود نمي‌خواهند ، و خدا از حال ستمكاران به خوبي آگاه است ( و سرانجام ، ايشان را به كيفر اعمالشان مي‌رساند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ » : به سبب كارهائي كه پيشتر كرده‌اند . به خاطر اعمالي كه انجام داده‌اند و پيشاپيش به آخرت فرستاده‌اند ( نگا : بقره‌ / 95 ، آل‌عمران‌ / 182 ، نساء / 62 ) .‏

‏‏‏آيه 8

‏متن آيه : ‏‏

‏ قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : قطعاً مرگي كه از آن مي‌گريزيد ، سرانجام با شما روياروي مي‌گردد و شما را درمي‌يابد ، بعد از آن به سوي كسي برگردانده مي‌شويد كه از پنهان و آشكار آگاه است ، و شما را از آنچه كرده‌ايد باخبر مي‌گرداند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْغَيْبِ » : آنچه از دائره ديد ، و روح ، و بُرد دانش بشري فراتر است . « الشَّهادَةِ » : آنچه در معرض ديد ، و نيروي روح و در فاصله بُرد دانش بشري است . « الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ » : ( نگا : انعام‌ / 73 ، توبه‌ / 94 و 105 ) .‏

‏‏‏آيه 9

‏متن آيه : ‏‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِي لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي مؤمنان ! هنگامي كه روز آدينه براي نماز جمعه اذان گفته شد ، به سوي ذكر و عبادت خدا بشتابيد و داد و ستد را رها سازيد . اين ( چيزي كه بدان دستور داده مي‌شويد ) براي شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجه باشيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« نُودِيَ » : مجهول ( نادي ) از مصدر نِداء است . « مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ » : در روز جمعه . حرف ( مِنْ ) به معني ( فِي ) است . مثل : أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأرْضِ فَاطِرَ / 40 ( نگا : روح‌المعاني ) . « ذِكْرِاللهِ » : اطاعت از خدا . مراد خطبه و نماز جمعه است ( نگا : المصحف الميسر ) . « الْبَيْعَ » : معامله و تجارت . مراد هر نوع كسب و كار و پيشه است .‏

‏‏‏آيه 10

‏متن آيه : ‏‏

‏ فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آنگاه كه نماز خوانده شد ، در زمين پراكنده گرديد و به دنبال رزق و روزي خدا برويد و خداي را ( با دل و زبان ) بسيار ياد كنيد ، تا اين كه رستگار شويد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« قُضِيَتْ » : اداء گرديد و انجام پذيرفت . « إنتَشِرُوا » : پراكنده و متفرق شويد . « إبْتَغُوا » : جستجو كنيد . بطلبيد .‏

‏‏‏آيه 11

‏متن آيه : ‏‏

‏ وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِماً قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( برخي از اصحاب ، در يكي از جمعه‌ها ) هنگامي كه تجارت و يا سرگرميي را ديدند از پيرامون تو پراكنده شدند ، و تو را ايستاده ( بر منبر ، در حال خطبه ) رها كردند ! بگو : آنچه در پيش خدا ( از فضل و ثواب ) است ، بهتر از سرگرمي و بازرگاني است ، و خدا بهترين روزي‌رسان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تِجَارَةً » : مراد كارواني است كه در وقت خطبه‌هاي جمعه از شام آمده بود . « لَهْواً » : سرگرمي . مراد طبلي است كه به هنگام آمدن كاروان براي آگهي نواخته مي‌شد . « إنفَضُّوا » : پخش و پراكنده شدند . « إلَيْهَا » : مرجع ( ها ) تجارت است .

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره جمعه / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 07:42:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره صفّ / تفسیر نور

 

آيه 1

‏متن آيه : ‏

‏ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است به تسبيح و تقديس خدا مشغول است ، و او چيره كار بجا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« سَبَّحَ ِللهِ مَا . . . » : ( نگا : حديد / 1 ، حشر / 1 ) .‏

آيه 2

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏اي مؤمنان ! چرا سخني ( به ديگران ) مي‌گوئيد كه خودتان برابر آن عمل نمي‌كنيد ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« لِمَ » : چرا ؟ مركب از ( ل ) جرّ و ( ما ) استفهاميه است كه الف آن براي تخفيف حذف شده است .‏

آيه 3

‏متن آيه : ‏

‏ كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏اگر سخني را بگوئيد و خودتان برابر آن عمل نكنيد ، موجب كينه و خشم عظيم خدا مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« مَقْتاً » : كينه . خشم . كينه‌توزي . تمييز است .‏

آيه 4

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَّرْصُوصٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏خداوند كساني را دوست مي‌دارد كه در راه او متحد و يكپارچه در خط و صف واحدي مي‌رزمند ، انگار ديوار سربي بزرگي هستند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« صَفّاً » : صف‌زده . رديف . مراد متحد و يكپارچه است . مصدر است و به معني اسم فاعل ، يعني ( صَآفِّينَ ) و يا اسم‌مفعول ، يعني ( مَصْفُوفِينَ ) است . حال ضمير ( و ) است . « بُنْيَانٌ » : ساختمان . ديوار ( نگا : روح‌البيان ) . « مَرْصُوصٌ » : سربي . در فارسي گفته مي‌شود : ديوار آهنين و سدّي فولادين .‏

آيه 5

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَد تَّعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏خاطرنشان ساز زماني را كه موسي به قوم خود گفت : اي قوم من ! چرا مرا مي‌رنجانيد و آزار مي‌رسانيد با اين كه مي‌دانيد كه من قطعاً فرستاده خدا به سوي شما هستم‌ ؟ ! آنان چون از حق منحرف شدند ، خداوند دلهايشان را بيشتر از حق دور داشت . يزدان مردمان نافرمان ( و بيرون رونده از دائره احكام آسمان ) را هدايت نمي‌دهد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« لِمَ تُؤْذُونَنِي‌ » : ( نگا : احزاب‌ / 69 ) . « زَاغُوا » : منحرف شدند از حق و حقيقتي كه موسي ( ع ) آورده بود . « أَزَاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ » : خدا دلهايشان را از پذيرش حق و حقيقت و گرايش به راستي و درستي كج و منحرف كرد . خداوند انحراف ظاهري آنان را به انحراف باطني ايشان سرايت داد .‏

آيه 6

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏و خاطرنشان ساز زماني را كه عيسي پسر مريم گفت : اي بني‌اسرائيل ! من فرستاده خدا به سوي شما بوده و توراتي را كه پيش از من آمده است تصديق مي‌كنم ، و به پيغمبري كه بعد از من مي‌آيد و نام او احمد است ، مژده مي‌دهم . اما هنگامي كه آن پيغمبر ( احمدنام ) همراه با معجزات روشن و دلائل متقن ، به پيش ايشان آمد ، گفتند : اين جادوي آشكاري است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« مُصَدِّقاً » : ( نگا : اعراف‌ / 157 ) . « بَيْنَ يَدَيَّ » : پيش از من . « أَحْمَدُ » : محمد مراد است . احمد يكي از نامهاي پيغمبر اسلام است كه در انجيلها به شكل فارقليط ، و پارقليطا ، و پيركلتوس آمده است ( نگا : تفسير نمونه ) . « جَآءَهُمْ » : به پيش ايشان آمد . بعضي گفته‌اند فاعل عيسي و برخي گفته‌اند محمد است . ولي به قرينه آيات بعد ، بايد محمد باشد . « هذا » : اين چيزهائي كه با خود آورده است . وجود خودش .‏

آيه 7

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏چه كسي ستمكارتر از كسي است كه بر خدا دروغ مي‌بندد ، در حالي كه او به اسلام فراخوانده مي‌شود ؟ ! خدا مردمان ستمگر را رهنمود نمي‌گرداند ( و به حق نمي‌رساند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« الْكَذِبَ » : مراد همان ( سِحْر ) آيه پيشين است . يعني كلام آسماني يا پيغمبر الهي را سحر و ساحر ناميدن ، افتراء و دروغ عظيم است .‏

آيه 8

‏متن آيه : ‏

‏ يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏مي‌خواهند نور ( آئين ) خدا را با دهانهايشان خاموش گردانند ، ولي خدا نور ( آئين ) خود را كامل مي‌گرداند ، هرچند كه كافران دوست نداشته باشند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« نُورَ » : مراد نور كفرستيز اسلام و شريعت غراء محمدي است . « مُتِمّ » : كامل‌كننده . « اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ » : خدا خورشيد اسلام را در همه جا پرتوافكن مي‌كند و چنين آئيني را جهانگستر مي‌سازد . « يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللهِ . . . » : ( نگا : توبه‌ / 32 ) . حرف ( لِ ) به معني ( أَنْ ) مي‌باشد ( نگا : المصحف الميسر ) .‏

آيه 9

‏متن آيه : ‏

‏ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏خدا است كه پيغمبر خود را همراه با هدايت و رهنمود ( آسماني ) و آئين راستين ( اسلام ) فرستاده است تا اين آئين را بر همه آئينهاي ديگر چيره گرداند ، هرچند مشركان دوست نداشته باشند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« الْهُدي‌ » : مراد قرآن است كه انگار سراپا هدايت است ( نگا : بقره‌ / 185 ) . « رَسُولَهُ » : پيغمبر خود ، محمد را . « لِيُظْهِرَهُ » : تا آن دين را كه اسلام نام دارد ، چيره گرداند و غلبه دهد . مراد از اظهار يا غلبه اسلام بر آئينهاي ديگر ، اين نيست كه در جهان ، دين ديگري نماند و بلكه همه از اسلام پيروي كنند ؛ بلكه مراد چيره شدن اسلام بر ساير اديان و غلبه مسلمين بر ديگران با حجت و برهان و قدرت مادي و معنوي تا آخر زمان است ( نگا : صفوه التفاسير ) .‏

آيه 10

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏اي مؤمنان ! آيا شما را به بازرگاني و معامله‌اي رهنمود سازم كه شما را از عذاب بسيار دردناك دوزخ رها سازد ؟‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« تِجَارَةٍ » : مقابله و معاوضه چيزي با چيزي . بازرگاني . پول و كالاي اين معامله را در ( توبه‌ / 111 ) ببينيد .‏

آيه 11

‏متن آيه : ‏

‏ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏( و آن اين است كه ) به خدا و پيغمبرش ايمان مي‌آوريد ، و در راه خدا با مال و جان تلاش و جهاد مي‌كنيد . اگر بدانيد اين براي شما ( از هر چيز ديگري ) بهتر است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ . . . » : خبر مبتداي محذوف ( هِيَ ) است .‏

آيه 12

‏متن آيه : ‏

‏ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏( اگر اين تجارت را انجام دهيد ، خدا ) گناهانتان را مي‌بخشايد ، و شما را به باغهاي بهشتي داخل مي‌گرداند كه از زير ( كاخها و درختان ) آن جويبارها روان است ، و شما را در منازل و خانه‌هاي خوبي جاي مي‌دهد كه در باغهاي بهشت جاويدان ماندگار ، واقع شده‌اند . پيروزي و رستگاري بزرگ همين است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« مَسَاكِنَ طَيِّبَةً » : خانه‌هاي خوب . مراد قصرهاي مجلل و كاخهاي زيبا و دلربا است ( نگا : زمر / 20 ) . « جَنَّاتِ عَدْنٍ » : باغهاي بهشتي كه محل اقامت هميشگي هستند . مراد محل خلود و جاودانگي است .‏

آيه 13

‏متن آيه : ‏

‏ وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏( گذشته از اين نعمتها ) نعمت ديگري داريد كه پيروزي خدادادي و فتح نزديكي است ( كه در پرتو آن مكه به دست شما مي‌افتد ) و به مؤمنان مژده بده ( به چيزهائي كه قابل توصيف و بيان نيست ، و فراتر از آن است كه با الفباي انسانها به انسانها شناساند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« أُخْري‌ » : مثوبه و نعمت ديگري . مبتدا است . « نَصْرٌ » : بدل از ( أُخْري ) است . « فَتْحٌ » : مراد فتح مكه مكرمه است . « بَشِّرْ » : مژده بده ! مورد مژده ، پيروزي در دنيا و بهشت در آخرت است . يا آن چيزي كه مافوق بيان است .‏

آيه 14

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا كُونوا أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآَمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَت طَّائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آَمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏

‏اي مؤمنان ! ياران ( دين ) خدا باشيد ، همان گونه كه عيسي پسر مريم به حواريون گفت : چه كساني ياران من براي ( ياوري دين ) خدا خواهند بود ؟ حواريون گفتند : ما جملگي ياران ( دين ) خدا خواهيم بود . سپس گروهي از بني‌اسرائيل ايمان آوردند ، و گروهي كافر گشتند . ما كساني را كه ايمان را پذيرفتند ، عليه دشمنانشان مدد كرديم ، و آنان پيروز شدند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏

‏« مَنْ أَنصَارِي‌ » : چه كساني ياران و مددكاران من مي‌شوند . يعني سربازان جان فداي من براي خدمت به دين خدا . « إِلي‌ » : به معني معيّت است ( نگا : مغني لبيب ) . « عَدُوِّهِمْ » : دشمنان ايشان . مراد طائفه و گروهي است كه ايمان نياوردند . واژه ( عَدُوّ ) براي مفرد و جمع بكار مي‌رود ( نگا : نساء / 101 ، انعام‌ / 112 ، فرقان‌ / 31 ) . « أَيَّدْنَا » : مدد رسانديم . حمايت و پشتيباني كرديم .‏

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره صفّ / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 07:41:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره ممتحنه / تفسیر نور

 

‏‏‏آيه 1

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءكُم مِّنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاء مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي مؤمنان ! دشمنان من و دشمنان خويش را به دوستي نگيريد . شما نسبت بديشان محبت مي‌كنيد و مودت مي‌ورزيد ، در حالي كه آنان به حق و حقيقتي ايمان ندارند كه براي شما آمده است . پيغمبر و شما را به خاطر ايمان آوردن به خدا كه پروردگارتان است ( از شهر و ديارتان ) بيرون مي‌رانند . اگر شما براي جهاد در راه من و طلب خوشنوديم ( هجرت كرده‌ايد و از زادگاه خويشتن ) بيرون آمده‌ايد ( با ايشان پيوند دوستي برقرار نسازيد ) . در نهان با آنان دوستي مي‌كنيد ، در حالي كه من نسبت به هرچه پنهان مي‌داريد يا آشكار مي‌سازيد ( از همگان ) مطلع‌تر و آگاه‌تر هستم . هر كس از شما چنين كاري را بكند ، از راستاي راه منحرف گشته است .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« لا تَتَّخِذُوا . . . » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 28 و 118 ، مائده‌ / 57 ) . « وَ قَدْ كَفَرُوا . . . » : حرف واو حاليه است . « عَدُوّ » : اين واژه براي مفرد و جمع بكار مي‌رود ( نگا : طه‌ / 117 ، كهف‌ / 50 ) . « اَن تُؤْمِنُوا بِاللهِ » : بدان سبب كه به خدا ايمان داريد . مفعولٌ‌له است . « إِن كُنتُمْ . . . » : جواب شرط محذوف است و ( لا تَتَّخِذُوا ) پيشين بر آن دلالت دارد . « جِهَاداً » : مفعولٌ‌له است . « وَ أَنَا أَعْلَمُ » : حرف واو حاليه است . « سَوَآءَ السَّبِيلِ » : ( نگا : بقره‌ / 108 ، مائده‌ / 12 و 60 و 77 ) .‏

‏‏‏آيه 2

‏متن آيه : ‏

‏ إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاء وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اگر بر شما دست يابند ، دشمنان شما مي‌گردند ، و دست تعدي به سويتان دراز مي‌كنند ، و زبان را در حق شما به بدي مي‌گشايند ، و آرزو مي‌كنند كه كاش مي‌شد كافر شويد !‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« إِن يَثْقَفُوكُمْ » : اگر بر شما دست يابند . اگر بر شما ظفر يابند و چيره شوند ( نگا : انفال‌ / 57 ) . « يَبْسُطُوا » : مي‌گشايند . مراد گشودن دست تعدي و ستمگري ، و دراز كردن نيش زبان براي زورگوئي و بدگوئي‌است .‏

‏‏‏آيه 3

‏متن آيه : ‏

‏ لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هرگز خويشاوندان و فرزندانتان سودي به حالتان نخواهند داشت . روز قيامت ، خدا در ميانتان قضاوت و داوري خواهد كرد . خدا مي‌بيند هر كاري را كه خواهيد كرد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« أَرْحَام‌ » : جمع رَحِم ، خويشي و خويشاوندي . در اينجا كنايه از خويش و خويشاوند است . يا اين كه مضاف ( ذَوُو ) پيش از آن محذوف است ( نگا : روح‌المعاني ) . « يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ » : در ميان شما قضاوت مي‌كند و به داوري خواهد نشست ( نگا : حج‌ / 17 ، سجده‌ / 25 ) . شما را از يكديگر جدا مي‌كند و هر يكي جدا از ديگري خواهيد بود و خويشاونديها و فرزنديها در ميان نخواهد بود . ( نگا : انعام‌ / 94 ، مريم‌ / 95 ، مؤمنون‌ / 101 ، عبس‌ / 34 - 37 ) .‏

‏‏‏آيه 4

‏متن آيه : ‏

‏ قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاء مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( رفتار و كردار ) ابراهيم و كساني كه بدو گرويده بودند ، الگوي خوبي براي شما است ، بدانگاه كه به قوم خود گفتند : ما از شما و از چيزهائي كه بغير از خدا مي‌پرستيد ، بيزار و گريزانيم ، و شما را قبول نداريم و در حق شما بي‌اعتنائيم ، و دشمنانگي و كينه‌توزي هميشگي ميان ما و شما پديدار آمده است ، تا زماني كه به خداي يگانه ايمان مي‌آوريد و او را به يگانگي مي‌پرستيد . ( كردار و رفتار ابراهيم و گروندگان بدو ، سرمشق خوبي براي شما است ) مگر سخني كه ابراهيم به پدر خود گفت : من قطعاً براي تو طلب آمرزش مي‌كنم ، و در عين حال براي تو در پيشگاه خدا هيچ كار ديگري نمي‌توانم بكنم . ( اين سخن ، چيزي نيست كه بدان اقتداء كنيد ) . پروردگارا ! به تو توكل مي‌كنيم ، و به تو روي مي‌آوريم ، و بازگشت به سوي تو است ( و همه راهها سر به جانب تو دارد و به تو منتهي مي‌گردد ) .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« الَّذِينَ مَعَهُ » : گروندگان به ابراهيم . انبياء و پيغمبران بعد از ابراهيم كه همه در خط سير همديگرند ( نگا : المصحف الميسر ) . « أُسْوَةٌ » : الگو . سرمشق . اقتداء و تأسي . پيروي و دنباله‌روي . « بُرَءَآؤُ » : جمع بَري‌ءٌ ، بيزار و گريزان . متنفر . « كَفَرْنَا بِكُمْ » : شما را نمي‌پذيريم و قبول نداريم . چه بسا از راه تغليب مراد معتقدات خودشان باشد . « إِلاّ قَوْلَ . . . » : ( نگا : توبه‌ / 114 ) . « أَنَبْنَا » : با توبه كردن و كارهاي نيكو انجام دادن برمي‌گرديم ( نگا : رعد / 27 ، لقمان‌ / 15 ، ص‌ / 24 ) .‏

‏‏‏آيه 5

‏متن آيه : ‏

‏ رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پروردگارا ! ما را گرفتار دست كافران مكن ، پروردگارا ! ما را بيامرز كه تو چيره كار بجائي .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« فِتْنَةً » : مفتون و گرفتار . وسيله آزمون ( نگا : يونس‌ / 85 ، اسراء / 60 ، حج‌ / 53 ) . « رَبَّنَا » : تكرار اين واژه براي مبالغه در تضرع و زاري است . مي‌تواند ملحق به ماقبل و يا به مابعد شود ( نگا : روح‌البيان ) .‏

‏‏‏آيه 6

‏متن آيه : ‏

‏ لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( برنامه زندگي ) ابراهيم و گرويدگان بدو ، الگوي زيبائي براي شما است . براي شما كساني كه خدا و آخرت را در مد نظر داريد . هر كس هم ( از چنين الگوئي ) رويگردان شود ( به خود ستم مي‌كند و ) خدا بي‌نياز و شايسته هرگونه ستايش است .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« لِمَن كَانَ يَرْجُو . . . » : بدل از ضمير ( كُمْ ) است ( نگا : روح‌المعاني ) . در رسم‌الخط قرآني ، الف زائدي در آخر واژه ( يَرْجُو ) است .‏

‏‏‏آيه 7

‏متن آيه : ‏

‏ عَسَى اللَّهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِيرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اميد است خدا ميان شما و ميان دشمنانتان ( با توفيق دادن آنان به ايمان و پذيرش اسلام ) پيوند محبت برقرار سازد ، چرا كه خدا بسيار توانا است ، و او آمرزنده مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« عَسي‌ » : اميد است . يعني بايد اميدوار باشيد كه . « عَادَيْتُمْ » : دشمني ورزيده‌ايد .‏

‏‏‏آيه 8

‏متن آيه : ‏

‏ لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند شما را باز نمي‌دارد از اين كه نيكي و بخشش بكنيد به كساني كه به سبب دين با شما نجنگيده‌اند و از شهر و ديارتان شما را بيرون نرانده‌اند . خداوند نيكوكاران را دوست مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« أَن تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ » : از اين كه به آنان بخشي از اموال خود را بدهيد و بديشان احسان كنيد . اين فعل از ( قسط ) به معني بخش و بهره است‌ ؛ نه ( قسط ) به معني عدالت و دادگري ( نگا : المصحف الميسر ) . چرا كه عدالت و دادگري نسبت به دوست و دشمن واجب است ( نگا : مائده‌ / 8 ) . عطف ( تُقْسِطُوا ) بر ( تَبَرُّوهُمْ ) از قبيل عطف خاص بر عام است . « الْمُقْسِطِينَ » : نيكوكاران . بخشندگان .‏

‏‏‏آيه 9

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بلكه خداوند شما را بازمي‌دارد از دوستي ورزيدن با كساني كه به خاطر دين با شما جنگيده‌اند ، و شما را از شهر و ديارتان بيرون رانده‌اند ، و براي اخراج شما پشتيباني كرده‌اند و ياري داده‌اند . كساني كه ايشان را به دوستي گيرند ، ظالم و ستمگرند .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« ظَاهَرُوا » : پشتيباني كرده‌اند . كمك و ياري داده‌اند ( نگا : توبه‌ / 4 ، احزاب‌ / 26 ) .‏

‏‏‏آيه 10

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُم مَّا أَنفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي مؤمنان ! هنگامي كه زنان مؤمن به سوي شما مهاجرت كردند ، ايشان را بيازمائيد - خداوند از ايمان آنان آگاه‌تر است ( تا شما ) - هرگاه ايشان را مؤمن يافتيد ، آنان را به سوي كافران برنگردانيد . اين زنان براي آن مردان ، و آن مردان براي اين زنان حلال نيستند . آنچه را كه همسران ايشان ( به عنوان مهريه ) خرج كرده‌اند ، بدانان مسترد داريد . گناهي بر شما نخواهد بود اگر چنين زناني را به ازدواج خود درآوريد و مهريه ايشان را بپردازيد . با زنان كافر ( غير اهل كتاب ) ازدواج نكنيد و همسران كافر را در همسري خود نگاه نداريد ( چرا كه با كفرِ شوهر يا همسر ، رابطه زوجيت به هم مي‌خورد . اگر هم همسران شما كافر شدند و به ديار كفر گريختند ، از كافران ) چيزي را كه ( به عنوان مهريه ) خرج كرده‌ايد درخواست كنيد و مردان كافر نيز چيزي را كه ( به عنوان مهريه ) خرج كرده‌اند درخواست كنند . اينها حكم خدا است ، و خدا است كه در ميانتان فرمانروائي و داوري مي‌كند ، و او آگاه كار بجا است .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« مُهَاجِرَاتٍ » : هجرت‌كنندگان . حال است . « أُجُورَ » : جمع أَجْر ، به معني مهريه ( نگا : نمونه ، الميزان ) . « عِصَمِ » : جمع عِصْمَة ، عقد نكاح . پيوند زناشوئي . « الْكَوَافِرِ » : جمع كافِرَة ، زنان كافر و بي‌دين . « لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ » : عقد ازدواج زنان كافر را نگاه نداريد و از ايشان بگسليد . مراد دو چيز است : الف - با زنان كافر ازدواج حرام است . ب - همسر كافر شده خود را رها كنيد . چرا كه مرتد شدن ، عقد نكاح را باطل و پيوند زناشوئي را مي‌گسلد . « ذلِكُمْ » : اين احكام كه گذشت . « يَحْكُمُ » : فرمان مي‌راند . قضاوت و داوري مي‌كند .‏

‏‏‏آيه 11

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِن فَاتَكُمْ شَيْءٌ مِّنْ أَزْوَاجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُم مِّثْلَ مَا أَنفَقُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اگر همسري از همسرانتان به سوي كافران رفت ( و مرتد گرديد ، و كافران مهريه شما را بازپرداخت نكردند ) و شما ( با ايشان جنگيديد و مغلوبشان كرديد و ) به عقوبت گرفتارشان ساختيد ، ( اي سران و سرداران مؤمنان ، از غنائم آن كافران ) مهريه‌اي را كه چنين مؤمناني پرداخته‌اند به اينان بازپرداخت كنيد ، و از خداوندي بهراسيد كه شما بدو ايمان داريد .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« فَاتَكُمْ » : از دست شما بدر رفت . « شَيْءٌ » : چيزي . مراد همسر نامحترم و ناقابلي است كه به ميان كفار گريخته است و كفر را بر دين ترجيح داده است . « عَاقَبْتُمْ » : به عقاب گرفتار كرديد . يعني جنگيديد و كافران را به عقوبتِ شكست و اسارت مبتلا ساختيد . « ءَاتُوا » : مخاطب ، سران و رؤساي مؤمنين و كاربدستان مسلمين است ( نگا : المصحف الميسر ) .‏

‏‏‏آيه 12

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي پيغمبر ! هنگامي كه زنان مؤمن ، پيش تو بيايند و بخواهند با تو بيعت كنند و پيمان بندند بر اين كه : چيزي را شريك خدا نسازند ، و دزدي نكنند ، و مرتكب زنا نشوند ، و فرزندانشان را نكشند ، و به دروغ فرزندي را به خود و شوهر خود نسبت ندهند كه زاده ايشان نيست ، و در كار نيكي ( كه آنان را بدان فرامي‌خواني ) از تو نافرماني نكنند ، با ايشان بيعت كن و پيمان ببند و برايشان از خدا آمرزش بخواه . مسلّماً خدا آمرزگار و مهربان است ( و مغفرت و مرحمت خود را شامل چنين بانواني مي‌گرداند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ » : مراد زنده‌بگور كردن فرزندان ، كشتن جنين در شكم ، كشتن اولاد از ترس فقر و تنگدستي . و . . . « بُهْتَانٍ » : در اينجا مراد فرزندي است كه زن ادعاء كند كه او از شوهرش مي‌باشد و در حقيقت متعلق بدو نباشد . تهمت زنا . « بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ » : كنايه از اين است كه زن ادعاء كند كه چنين فرزندي زاده او است و متعلق به شوهرش مي‌باشد . چرا كه فرزند در شكم حمل مي‌گردد و شكم ميان دو دست بوده و همچنين فرزند از ميان دو پا ، پاي به دنيا مي‌گذارد ( نگا : المصحف الميسر ، قاسمي ) . اصلاً دست و پا كنايه از خود شخص است . در اين صورت معني چنين نيز خواهد بود : از پيش خود تهمت زنا به كسي ندهند .‏

‏‏‏آيه 13

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي مؤمنان ! گروهي را به دوستي نگيريد كه خدا بر آنان خشمگين است . ( چرا كه با حق و حقيقت دشمني مي‌ورزند ، و با اسلام سر جنگ دارند ، و به فساد و گناه افتخار مي‌كنند ) . آن كافران بدان سان كه از مردگان قطع اميد كرده‌اند ( كه زنده نمي‌شوند و به دنيا برنمي‌گردند ) از آخرت قطع اميد كرده‌اند ( و به وجود آن و طبعاً به حساب و كتاب و جزا و سزاي در آن ، ايمان ندارند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏

‏« قَوْماً » : مراد از چنين مردماني كسانيند با دو صفت عمده : الف - خدا بر آنان خشمگين است . ب - به آخرت ايمان ندارند ، بدان گونه كه به برگشتن مردگان به پيش خود ايمان ندارند . « الْكُفَّارُ » : مراد همان قوم مغضوب و نوميد از آخرت است . ذكر اسم ظاهر بجاي ضمير براي مسجّل كردن كفرشان و اشاره به خشم فراوان خدا بر آنان است . برخي هم آيه را چنين معني كرده‌اند : اي مؤمنان ! مردماني را به دوستي نگيريد كه خدا بر آنان خشمگين است . مردماني كه همچون كفار كه از مردگان قطع اميد كرده‌اند ، آنان از آخرت قطع اميد كرده‌اند . يا اين كه حرف ( مِنْ ) را بيانيه دانسته و گفته‌اند : اي مؤمنان ! مردماني را به دوستي نگيريد كه خدا از آنان خشمگين است . مردماني كه از آخرت نااميدند ، همان گونه كه كافران مرده و مدفون در گورستانها قبلاً بر اين باور بودند

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره ممتحنه / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 07:40:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره حشر / تفسیر نور


آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏به تسبيح و تقديس خدا مشغولند تمام چيزهائي كه در آسمانها و در زمين هستند ، و خدا چيره كار بجا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« سَبَّحَ ِللهِ ما . . . » : ( نگا : حديد / 1 ) .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏او كسي است كه كافران اهل كتاب را در نخستين گردهمآئي ( و لشكركشي مسلمانان و برخورد با ايشان در پيرامون مدينه ) از سرزمينشان بيرون راند ( و به خيبر كوچاند ) . شما گمان نمي‌برديد كه آنان بيرون روند ، و ايشان هم گمان مي‌بردند كه دژهايشان آنان را از عذاب خدا بدور مي‌دارد . اما خدا از جانبي به سراغشان رفت كه فكرش را نمي‌كردند ( از آن جانب بر آنان بتازند ) . به دلهايشان هراس انداخت ، بگونه‌اي كه با دستهاي خود و با دستهاي مؤمنان خانه‌هاي خويش را ويران مي‌كردند ! اي خردمندان ! درس عبرت بگيريد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« أَهْلِ الْكِتابِ » : مراد يهوديان بني‌نضير است كه در دو ميلي مدينه زندگي مي‌كردند . به هنگام هجرت پيغمبر به مدينه ، با آن حضرت پيمان بستند كه بي‌طرف بمانند و به نفع و يا به زيان مسلمانان كار نكنند . بعد از شكست مسلمانان در جنگ احد ، بناي بدرفتاري نهادند و حتي در صدد قتل پيغمبر برآمدند و با قريشيان عليه مسلمانان پيمان بستند . به دستور پيغمبر رئيس ايشان كعب پسر اشرف به قتل رسيد ، و بني‌نضير از پيرامون مدينه بيرون رانده شدند و آنان به خيبر رفتند . « حَشْر » : گردهمآئي مردم و لشكركشي ايشان بر سر قومي . گردآوردن مردماني و بيرون كردن آنان از جائي . « لاَِوَّلِ الْحَشْرِ » : هنگام نخستين گردهمآئي ، و جمع‌آوري كساني و بيرون راندن آنان ، واژه ( ل ) به معني ( عِندَ ) يعني ( هنگام ) است ( نگا : اسراء / 78 ) . اضافه ( اوّل ) به ( الْحَشْر ) اضافه صفت به موصوف است . حشر اوّل ، اخراج بني‌نضير از اطراف مدينه به خيبر است . حشر ثاني ، اخراج بني‌نضير و همه يهوديان ديگر است از جزيرةالعرب به شام در زمان اميرالمؤمنين عمر .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاء لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اگر خداوند ترك ديار را بر آنان مقرر نمي‌كرد ، در دنيا ايشان را به عذاب ( سخت‌تر از اخراج ) گرفتار مي‌نمود . ( بدا به حالشان ! گذشته از اين خفت اخراج دنيوي ) آنان در آخرت عذاب آتش دوزخ دارند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« الْجَلآءَ » : كوچ از شهر و ديار . ترك خانه و كاشانه .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اين ( كيفر دنيوي و اخروي ) بدان خاطر است كه آنان با خدا و پيغمبرش دشمني ورزيده‌اند ، و هر كس با خدا دشمني ورزد ( خدا او را به اشد مجازات مي‌رساند ) چرا كه خدا سخت عذاب مي‌دهد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« مَن يُشَآقِّ اللهَ . . . » : هر كس با خدا دشمني ورزد . جزاي ( مَنْ ) محذوف است ، و يا اين كه جمله ( فَإِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ) جزاي آن است و عائد آن محذوف است .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ مَا قَطَعْتُم مِّن لِّينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هر درخت خرمائي را كه بريديد ، يا بر پايه‌ها و ريشه‌هاي خود برجاي گذاشتيد ، به فرمان خدا و اجازه او بوده است ( و گناهي متوجه شما مسلمانان نمي‌باشد . خدا اين كار را كرده است ) تا بيرون‌روندگان ( از دستورات الهي و منحرفان از شرائع آسماني ) را خوار و رسوا گرداند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« لِينَةٍ » : درخت خرما . نوع خوب و ممتاز درخت خرما . « أُصُول‌ » : جمع أَصْل ، پايه . ريشه . « لِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ » : متعلق به محذوفي مثل ( أَذِنَ ) است . أَذِنَ فِي قَطْعِ الأشْجَارِ لِيُخْزِيَ .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏چيزهائي را كه خدا از دارائي ايشان ( يعني بني‌نضير ) به پيغمبر خود ارمغان داشته است شما اسباني و شتراني را براي آن به تاخت درنياورده‌ايد ( و با جنگ تصرف ننموده‌ايد ) و بلكه خداوند پيغمبران خود را بر هر كس كه بخواهد چيره مي‌گرداند ، و خدا بر هر كاري توانا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« مَا » : چيزهائي كه . مبتدا است و جمله ( فَمَآ أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكَابٍ ) خبر آن است . « أَفَآءَ » : عطاء كرد . عائد كرد . ارمغان داشت ( نگا : احزاب‌ / 50 ) . ( فَيْء ) از اين ماده است و به معني غنيمتي است كه بدون جنگ بدست آيد . برخلاف ( غَنيمت ) كه با جنگ بدست مي‌آيد . « مَآ أَوْجَفْتُمْ » : نتاخته‌ايد . ندوانده‌ايد . به شتاب و جولان درنياورده‌ايد . « خَيْلٍ » : اسبان . « رِكَابٍ » : شتران . خيل و ركاب ، اسم جمع بوده و از لفظ خود داراي مفرد نمي‌باشند .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاء مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏چيزهائي را كه خداوند از اهالي اين آباديها به پيغمبرش ارمغان داشته است ، متعلق به خدا و پيغمبر و خويشاوندان ( پيغمبر ) و يتيمان و مستمندان و مسافران در راه مانده مي‌باشد . اين بدان خاطر است كه اموال تنها در ميان اشخاص ثروتمند شما دست بدست نگردد ( و نيازمندان از آن محروم نشوند ) . چيزهائي را كه پيغمبر براي شما ( از احكام الهي ) آورده است اجراء كنيد ، و از چيزهائي كه شما را از آن بازداشته است ، دست بكشيد . از خدا بترسيد كه خدا عقوبت سختي دارد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« أَهْلِ الْقُري‌ » : اهالي آباديها . « فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ . . . » : ( نگا : انفال‌ / 41 ) . « دُولَةً » : چيزي را كه مردمان ميان خود دست بدست مي‌گردانند . با واژه ( تداول ) همريشه و تقريباً هم‌معني است .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ لِلْفُقَرَاء الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏همچنين غنائم از آنِ فقراي مهاجريني است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شده‌اند . آن كساني كه فضل خدا و خوشنودي او را مي‌خواهند ، و خدا و پيغمبرش را ياري مي‌دهند . اينان راستانند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللهِ وَ رِضْوَاناً » : ( نگا : مائده‌ / 2 ، فتح‌ / 29 ) . « الصَّادِقُونَ » : راستان . مؤمناني كه واقعاً ايمان دارند و راست و درست هستند .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِينَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آناني كه پيش از آمدن مهاجران خانه و كاشانه ( آئين اسلام ) را آماده كردند و ايمان را ( در دل خود استوار داشتند ) كساني را دوست مي‌دارند كه به پيش ايشان مهاجرت كرده‌اند ، و در درون احساس و رغبت نيازي نمي‌كنند به چيزهائي كه به مهاجران داده شده است ، و ايشان را بر خود ترجيح مي‌دهند ، هرچند كه خود سخت نيازمند باشند . كساني كه از بخل نفس خود ، نگاهداري و مصون و محفوظ گردند ، ايشان قطعاً رستگارند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« الَّذِينَ » : مراد انصار است . مبتدا ، و خبر آن ( يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ ) است . « تَبَوَّءُوا » : منزل و مأوي را آماده كرده‌اند . يعني مدينه را براي آئين اسلام آماده كرده‌اند . يا اين كه منازل و خانه‌هائي تدارك ديده‌اند . « حَاجَةً » : نياز . در اينجا به معني ميل و رغبت است . « خَصَاصَةٌ » : احتياج شديد . نياز زياد . « شُحَّ » : بخل ( نگا : نساء / 128 ) . برخي گويند : شُحّ يكي از ويژگيهاي نفس انسان است و او را به دلبستگي زياد به مال ، و حرص و آز بر آن وامي‌دارد . بخل دست بازداشتن از بخشش و خرج مال است و اثري از آثار شُحّ است ( نگا : المصحف الميسر ) .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏كساني كه پس از مهاجرين و انصار به دنيا مي‌آيند ، مي‌گويند : پروردگارا ! ما را و برادران ما را كه در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفته‌اند بيامرز . و كينه‌اي نسبت به مؤمنان در دلهايمان جاي مده ، پروردگارا ! تو داراي رأفت و رحمت فراواني هستي .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« الَّذِينَ جَآءُوا . . . » : مراد تابعين و همه مؤمناني است كه تا دامنه قيامت به دنيا مي‌آيند و آئين اسلام را مي‌پذيرند . « غِلاًّ » : كينه . كينه‌توزي و دشمنانگي .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ أَلَمْ تَر إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَإِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏آيا منافقاني را نديده‌اي كه پيوسته به برادران كافر اهل كتاب خود مي‌گويند : هرگاه شما را بيرون كنند ، ما هم با شما بيرون خواهيم آمد ، و هرگز به زيان شما از سخن كسي فرمانبرداري نخواهيم كرد ، و اگر با شما جنگ و پيكار شود ، قطعاً به كمكتان شتافته و ياريتان خواهيم داد . خدا گواهي مي‌دهد كه آنان دروغ مي‌گويند ( و به عهد خود وفا نمي‌كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« أَلَمْ تَرَ . . . » : براي تعجب است . « أَهْلِ الْكِتَابِ » : مراد بني‌نضير و چه‌بسا يهوديان بني‌قريظه هم باشد . « لا نُطِيعُ فِيكُمْ » : مراد اطاعت از فرمان جنگ درباره يهوديان است . « أَحَداً » : مراد پيغمبر و يكايك مسلمانان است . « قُوتِلْتُمْ » : با شما قتال گرديد . با شما جنگ و پيكار درگرفت .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ لَئِنْ أُخْرِجُوا لَا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَلَئِن قُوتِلُوا لَا يَنصُرُونَهُمْ وَلَئِن نَّصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هرگاه اخراج شوند با آنان بيرون نمي‌روند ، و اگر با ايشان جنگ و پيكار شود ، به كمكشان نمي‌شتابند و ياريشان نمي‌دهند ، و اگر هم ( فرضاً ) به كمك و ياريشان روند ، پشت مي‌كنند و مي‌گريزند ، و ديگر كمك و ياري نخواهند شد ( و خدا ايشان را هلاك مي‌گرداند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« لَئِن نَّصَرُوهُمْ . . . » : اگر هم فرضاً كمك كنند و ياري دهند . « ثُمَّ لا يُنصَرُونَ » : ديگر ، منافقان روي ياري و پيروزي نخواهند ديد و خدا آنان را نابود مي‌گرداند ( نگا : المختصر ) . از آن به بعد چنين يهودياني ياري و كمك نخواهند شد ( نگا : صفوه التفاسير ) .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَفْقَهُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏هراس شما در سينه‌هاي ايشان ، بيش از هراس آنان از خدا است ! اين بدان خاطر است كه ايشان مردمان نفهم و ناداني هستند ( و عظمت خداي را درك نمي‌كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« رَهْبَةً » : خوف و هراس . ترس و بيم . تمييز است . « بِأَنَّهُمْ » : به علت آنكه ايشان . بدان خاطر كه آنان .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏يهوديان هرگز با شما به صورت دسته‌جمعي جز در پس دژهاي محكم و يا از پشت ديوارها نمي‌جنگند . عداوت و دشمني در ميان خودشان شدت دارد . تو ايشان را متحد مي‌بيني ، ولي پراكنده دل بوده و هماهنگ نمي‌باشند . اين بدان خاطر است كه مردمان بيشعور و ناآگاهي هستند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« قُريً مُّحَصَّنَةٍ » : آباديهاي محكم . مراد دژهاي استوار است . « جُدُرٍ » : جمع جِدار ، ديوارها . سورها . « بَأْسُهُم بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ » : جنگ و عداوت در ميان خودشان سخت است و متحد و متفق نيستند . در جنگ با يكديگر توانا و نيرومندند ، ولي در مقابل مؤمنان راستين ترسو و ضعيف مي‌باشند .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ كَمَثَلِ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَرِيباً ذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏سرگذشت اينان به سرگذشت كساني مي‌ماند كه چندي پيش از اينان ( در جنگ بدر ) طعم تلخ كار بد خود را چشيدند ، و ( گذشته از اين ، در آخرت نيز ) عذاب دردناكي دارند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« الَّذِينَ . . . » : مراد مشركان قريش است كه در غزوه بدر شكست خوردند ( نگا : انفال‌ / 12 - 24 ) . برخي آنان را يهوديان بني‌قريظه مي‌دانند . « وَ بَالَ » : نتيجه بدِ كار ( نگا : مائده‌ / 95 ) .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏( داستان منافقان با يهوديان ) همچون داستان اهريمن است كه به انسان مي‌گويد : كافر شو ( تا مشكلات تو حل شود ) . اما هنگامي كه ( بر اثر وسوسه‌هاي اهريمن ) كافر مي‌گردد ، اهريمن مي‌گويد : من از تو بيزار و گريزانم ! چرا كه من از خدا ، يعني پروردگار جهانيان مي‌ترسم .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« قَالَ لِلإِنسَانِ » : به انسان ، هر نوع انساني ، آمرانه دستور مي‌دهد . البته دستور شيطان ، وسوسه‌هاي او است و بس ( نگا : ابراهيم‌ / 22 ، حجر / 42 ) . « بَرِي‌ءٌ » : بيزار . گريزان ( نگا : انفال‌ / 48 ) .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَالِدَيْنِ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏سرانجام كار ( اهريمن و كسي كه او گمراهش كرده است ) بدانجا مي‌انجامد كه هر دو تا در آتش دوزخ جاودانه مي‌مانند ، و اين سزاي ستمگران است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« عَاقِبَتُهُمَا » : خبر مقدم ( كانَ ) و جمله ( أَنَّهُمَا خَالِدَيْنِ فِيهَا ) محلاً مرفوع اسم كانَ است .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اي مؤمنان ! از خدا بترسيد و هر كسي بايد بنگرد كه چه چيزي را براي فردا ( ي قيامت خود ) پيشاپيش فرستاده است . از خدا بترسيد ، خدا آگاه از هر آن چيزي است كه مي‌كنيد .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« نَفْسٌ » : هركسي . هر شخصي . « غَدٍ » : فردا . مراد فرداي قيامت است . « مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ » : واژه ( مَا ) مي‌تواند موصوله يا استفهاميه باشد .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏و همسان كساني نباشيد كه خدا را از ياد بردند ، و خدا هم خودشان را از ياد خودشان برد ! آنان بيرون روندگان ( از حدود شرائع الهي ) و خارج شوندگان ( از دائره ايمان ) هستند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« نَسُوا اللهَ » : خدا را فراموش كردند و طاعت و عبادت را از ياد بردند . « فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ » : در نتيجه خدا هم ايشان را از ياد خودشان برد . يعني خدا فراموشي ، منتهي به خود فراموشي مي‌گردد . چرا كه افراد بي‌دين ، در خوشيها به ناز نعمت و قدرت مبتلا مي‌شوند و متكبر مي‌گردند ، و در ناخوشيها ، به سردرگمي و ناسپاسي دچار مي‌آيند ، و در هر دو صورت ، هدف آفرينش خود ، يا به عبارت ديگر هويت و انسانيت خويش را فراموش مي‌كنند ، و همه تلاششان خور و خواب و لذت و شهوت مي‌گردد ، و مبدأ و معاد و عبوديت و الوهيت ، در نظرشان واژه‌هاي نامفهومي مي‌شوند ، و از اين خواب سنگين غفلت تا نميرند بيدار نمي‌شوند .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏بهشتيان و دوزخيان يكسان و برابر نيستند . بهشتيان ( به همه آرزوهاي خود رسيده‌اند و ) رستگار و پيروزند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« هُمُ الْفَآئِزُونَ » : ( نگا : توبه‌ / 20 ، مؤمنون‌ / 111 ، نور / 52 )‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُّتَصَدِّعاً مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏اگر ما اين قرآن را براي كوهي فرو مي‌فرستاديم ، كوه را از ترس خدا ، كرنش‌كنان و شكافته مي‌ديدي ! ما اين مثالها را براي مردمان بيان مي‌داريم ، شايد كه ايشان بينديشند ( و با ديد بينا و بينش آگاه به آيات قرآني بنگرند و دل سنگين خود را با برق قرآن منفجر و آن را به تكان و لرزه آورند ) .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« لَوْ أَنزَلْنَا . . . » : اين آيه اشاره دارد به اين حقيقت كه نفوذ قرآن به قدري عميق است كه اگر بر كوهها نازل مي‌شد آنها را با همه صلابت و استحكامي كه دارند تكان مي‌داد و متلاشي مي‌كرد ، اما عجب از انسانهاي سنگدلي است كه آيات آن را مي‌شنوند و تكان نمي‌خورند و كمترين تغييري نمي‌كنند ( نگا : بقره‌ / 74 ) . « مُتَصَدِّعاً » : شكافته . « تِلْكَ الأمْثَالُ » : ( نگا : بقره‌ / 261 و 264 و 265 ، رعد / 17 ، حج‌ / 73 ) .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏خدا كسي است كه جز او پروردگار و معبودي نيست . آگاه از جهان نهان و آشكار است ( و ناپيدا و پيدا در برابر دانشش يكسان است ) . او داراي مرحمت عامه ( در اين جهان ، در حق همگان ) ، و داراي مرحمت خاصه ( در آن جهان ، نسبت به مؤمنان ) است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ » : آگاه از دنياي پنهان از ديدگان و خرد انسان ، و مطلع از جهان عيان براي بينش و دانش مردمان است . « الرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ » : ( نگا : فاتحه‌ / 1 ) .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏خدا كسي است كه جز او پروردگار و معبودي نيست . او فرمانروا ، منزه ، بي‌عيب و نقص ، امان‌دهنده و امنيت بخشنده ، محافظ و مراقب ، قدرتمند چيره ، بزرگوار و شكوهمند ، و والامقام و فرازمند است . خداوند دور و فرا از چيزهائي است كه انباز او مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« الْمَلِكُ » : فرمانفرما . فرمانروا ( نگا : طه‌ / 114 ، مؤمنون‌ / 116 ) . « الْقُدُّوسُ » : پاك و منزه . « السَّلامُ » : بي‌عيب و نقص . « الْمُؤْمِنُ » : امنيّت بخشنده . امان دهنده . « الْمُهَيْمِنُ » : محافظ و مراقب . « الْجَبَّارُ » : شكوهمند . داراي جبروت . « الْمُتَكَبِّرُ » : والامقام . فرازمند .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏‏
‏او خداوندي است كه طراح هستي و آفريدگار آن از نيستي و صورتگر جهان است . داراي نامهاي نيك و زيبا است . چيزهائي كه در آسمانها و زمين هستند ، تسبيح و تقديس او مي‌گويند ، و او چيره كار بجا است .‏

‏توضيحات : ‏‏‏
‏« الْخَالِقُ » : اندازه‌گيرنده اشياء در كميت و كيفيت لازم ، طرّاح هستي ( نگا : مؤمنون‌ / 14 ) . « الْبَارِئُ » : آفريدگار جهان از نيستي . « الْمُصَوِّرُ » : صورتگر . شكل‌دهنده جهان بدينگونه كه هست .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره حشر / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 07:38:00 ب.ظ ]





نبوت، شريعت و قانون‏

از مهم‏ترين شاخصه ‏هاى فلسفه سياسى اسلام، توجه به نبوّت و جايگاه نبى ‏صلى الله عليه وآله در ساختار انديشه سياسى است. پیامبر اعظم ‏صلى الله عليه وآله در فلسفه سياسى كلاسيك اسلامى از دو جهت، بسيار مورد توجه قرار گرفته است: اول آن كه پیامبر اکرم در رأس ساختار سياسى قرار دارد و قوام و دوام مدينه به او بستگى دارد؛ دوم آن كه قانون در مدينه از نبى نشأت مى ‏گيرد.

در تفكر اسلامى نبى ‏صلى الله عليه وآله كه با عالم فوق قمر در ارتباط است، معارف را در قالب شريعت كه هم شامل قواعد فردى - اخلاق - و هم قواعد عمومى - قانون مدينه - مى‏شود از جانب خداوند دريافت كرده و به عموم انسان‏ها عرضه مى‏نمايد. در زمان حضور نبىّ مكرم اسلام‏ صلى الله عليه وآله آيات قرآن و سيره و سنت او مبناى عمل و راهنماى افراد در زمينه امور فردى - اخلاق - و امور اجتماعى - قانون - تلقى مى‏شد.
اما آنچه امروزه براى مسلمانان مبناى عمل است، آيات قرآن و عملكرد معصومين‏ عليهم السلام است. بنابراين اگر نصّ صريحى در قرآن يا سيره معصومين‏ عليهم السلام در مورد خاصى وجود داشته باشد، در آن زمينه نيازى به قانون‏گذارى احساس نمى‏شود. در غير اين صورت مى‏توان حكم مورد نياز را از ادله شرعى استنباط كرد.
علم فقه با شيوه ‏هاى خاص خود عهده دار تعيين قواعد و قوانين مورد نياز است. اما در مواردى كه نصّ صريحى وجود ندارد و استناد به سيره يا ساير مستندات نيز امكان‏پذير نيست، بايد آنچه به عنوان قاعده و قانون وضع مى‏شود، مطابق با شريعت باشد يا حداقل مخالفتى با آن نداشته باشد. به همين دليل است كه قانون موضوعه در ميان مسلمانان، چندان نمى‏تواند جايگاهى داشته باشد و بخش كوچكى از قلمرو قانون در ميان مسلمانان را به خود اختصاص مى‏دهد. بر اين اساس، قانون در ديانت اسلام و به تبع آن در تفكر اسلامى، پيوندى وثيق با دو مفهوم شريعت و نبوت دارد و نبى‏صلى الله عليه وآله به‏ عنوان صاحب، مُبلّغ و آورنده شريعت، از سوى خداوند، منشأ اصلى و منبع اساسى قواعد مورد نياز افراد بشر در قالب قانون تلقى خواهد شد.

مقدمه‏

قانون در يك تقسيم ‏بندى كلى به قانون موضوعه و قانون طبيعى يا الهى تقسيم مى‏شود. در ميان مسلمانان تقريباً هر دو ديدگاه طرفدارانى دارد. گرچه مى‏توان بحث قانون موضوعه در جهان اسلام را دنبال كرد، اما اين مقاله درصدد است تا رويكردى را رديابى نمايد و پيشينه ‏اش را جست و جو كند كه نياز به وضع قانون را ضرورى نمى‏داند. البته هر دو رويكرد اشتراكات و نقاط تقاطعى با يكديگر دارند، اما صرف‏نظر از اين اشتراكات، ديده شده است كه برخى صحبت از عدم نياز به وضع قانون به دليل وجود قانونى از جانب شريعت كرده ‏اند؛ براى مثال در دوره مشروطه شيخ فضل‏ اللَّه نورى چنين استدلال مى‏كند كه «اما قانونى كه فرموديد وضع خواهد شد، اولاً قانون ما هزار و سيصد و اندى سال پيش نوشته شده و به ما داده شده است…، و دين اسلام اكمل اديان و اتم شرايع است».(2) و نيازى به تشكيل مجلس و وضع قانون نيست، بلكه علما بايد تكليف همه چيز را بر اساس شريعت تعيين كنند. وى در جاى ديگرى مى‏گويد:

ما طايفه اماميه بهترين و كامل‏ترين قوانين الهيه را در دست داريم. اين قانون وحى خداوند است و معلوم است كه اين قانون الهى ما مخصوص عبادات نيست، بلكه حكم جميع مواد سياسيه را بر وجه اكمل و اوفى داراست. لذا ما ابداً محتاج به جعل قانون نخواهيم بود. خصوص كه ما بايد بر حسب اعتقاد به اسلام، نظم معاش خود را قسمى بخواهيم كه امر معاد ما را مختل نكند و لابد چنين قانونى منحصر خواهد بود به قانون الهى.(3)

البته به اين نكته واقفيم كه معتقدان به قانون موضوعه در ميان مسلمانان، اتفاق نظر دارند كه قانون وضع شده نبايد بر خلاف شريعت باشد؛ اما نكته مهم آن است كه گروه مقابل، اساس قانون موضوعه را زير سؤال مى‏برند و به وجود شريعت استناد مى‏كنند. اين ديدگاه گر چه خيلى افراطى است، اما نوع تعديل شده آن همان است كه متفكران مسلمان به عنوان قانون محصول وحى شناخته اند و بين نبوت، شريعت و قانون پيوند برقرار كرده اند. پيوندى كه باعث شده تا تقريباً جمله متفكران مسلمان اين مفاهيم را در دستگاه انديشگى خود به كار برند و بر بنيان اين بحث، مباحث ديگر خود را سامان دهند.

بنابراين، على رغم اهميت بسيار زياد مباحث تاريخى در مورد دولت نبوى و مبحث قانون و قانون‏گرايى در اين دولت كه حول محور مصحف النبى به عنوان قانون اساسى دولت نبوى مى ‏چرخد، اين مقاله درصدد است تا نوعى از قانون‏گرايى در جهان اسلام را واكاوى و پيشينه ‏يابى كند كه با دو مفهوم نبوت و شريعت در ارتباط تنگاتنگ است و سايه سنگين خود را بر انديشه و فلسفه سياسى مسلمانان افكنده است. عمده اين اتفاق در دوره ميانه تمدن اسلامى - كه عصر زرين تمدن و تفكر اسلامى نيز به حساب مى ‏آيد - افتاده است و اكنون مسلمانان را نيز تحت تأثير خود قرار داده است.
به اعتقاد يكى از پژوهشگران انديشه سياسى اسلام: «اسطوره‏ هاى سياسى كه در دوره ميانه تمدن اسلامى شكل گرفته و تكامل يافته‏ اند، به رغم تغييرات گسترده در فضاى ذهن و زندگى امروز مسلمانان، هنوز و براى هميشه در وراى ذهنيت و ارزش‏هاى فكرى جهان اسلام حاضر و زنده اند. آنها باقى مانده و بازتوليد مى‏شوند و با اين حضور ممتد خود، امكانات و محدوديت‏هايى به همراه مى‏آورند. حضور اين اسطوره‏ ها در دنياى جديد مسلمانان به احتمال زياد موجب پارازيت‏ها، اختلالات و ناسازه هاى تعيين‏ كننده براى اينجا و اكنون جوامع اسلامى بوده و باشد».(4)

عبارت فوق، توجيه كننده هدف و قصد مقاله حاضر است. اين كه چگونه مى‏توان از قانون صحبت كرد ولى وضع آن را مورد توجه قرار نداد؟ اين كه چگونه قانونى كه به دست بشر وضع نشده است مقبوليت عام پيدا مى‏كند؟ به اعتبار كدام مفاهيم است كه چنين قانون پيشيناى امكان ظهور و بروز پيدا مى‏كند- يعنى دو مفهوم شريعت و نبوت - و اين كه چگونه پيوند ميان مفاهيم قانون، شريعت، نبوت و وحى بخش عمده‏اى از تأملات متفكران مسلمان را بنيان مى‏ گذارد تا براساس وجود چنين مفاهيمى، ساير بخش‏هاى تفكر خود را مفصل ‏بندى نمايند؟ و در نهايت اين كه چگونه قدسيت و احترامى كه در مفاهيم نبوت، شريعت و وحى وجود دارد به مفهوم قانون (قانون الهى و پيشينى) سرايت مى‏كند تا متفكران مسلمان به خود اجازه ندهند با وجود حكم صريح شريعت به وضع قانون بپردازند و در صورت فقدان نص صريح شريعت، رعايت عدم مخالفت قانون موضوعه با شريعت را بكند؟ اينها جملگى پرسش‏ها و دغدغه‏ هايى است كه بهانه نگارش اين مقاله شد و نگارنده را بر آن داشت تا به مكتوب كردن اين دغدغه‏ ها خطر كند.

براى توضيح بحث فوق و دنبال كردن دغدغه‏ هاى تحقيق، ضمن بررسى دقيق قانون پيشينى و پسينى به لحاظ محتوا و در بستر تاريخ، ضمن تاكيد بر قانون پيشينى به ويژه از نوع الهى آن در اسلام، به سراغ بررسى اين مفهوم در تفكر اسلامى به طور كلى و در نهايت بررسى اين بحث در ديدگاه متفكرانى از شاخه ‏هاى مشاء و متعاليه خواهيم رفت و آن گاه به جمع‏ بندى و برخى نتايج اشاره خواهيم كرد.

بر اين اساس، پرسش اصلى تحقيق، اين است كه در اسلام چه نسبتى ميان قانون، نبوت و شريعت وجود دارد و بازتاب آن بر انديشه‏ هاى مسلمانان چيست؟
براى پاسخ به اين پرسش، فرضيه زير به آزمون گذاشته شده است: قانون در اسلام بر بنيان شريعت استوار است كه به واسطه نبوت نبى گرامى‏ صلى الله عليه وآله از جانب خداوند دريافت مى‏ شود و بر همين اساس انديشه ‏هاى اسلامى، نبي- فيلسوف را رئيس مدينه و اتيان‏ كننده قانون جامعه مى‏ دانند. انديشيدن به شيوه قديم و جديد و الزامات آن‏ به ‏طور كلى آگاهى، انديشه و تفكر به دو دوره قديم و جديد تقسيم مى ‏شود.(5) هر يك از دوران قديم و جديد ويژگى‏ ها و اقتضائاتى دارد و در موارد مختلف از يكديگر متمايز مى‏ شوند. اديان و مكتب‏هاى فلسفى را عمدتاً از جنس آگاهى ‏هاى قديم و انديشه ‏ها را از جنس آگاهى‏ هاى جديد بشر دانسته ‏اند.

تفكر سياسى قديم اساساً اخلاقى است و به دنبال نظام مطلوب است. اديان نيز از نظر مبنايى در انديشه سياسى قديم جاى مى ‏گيرند و به دنبال، نظم، نظام و سامان مطلوب هستند. در تفكر قديم اين فرض پذيرفته شده بود كه نظمى از پيش طراحى شده در هستى (Cosmos) وجود دارد. اين نظم در مورد تمامى اجزاى هستى به يكسان قابل پيگيرى است. اگر الگوى يك جزء استخراج شود، قابل تعميم به ساير اجزا نيز مى‏باشد. بنابراين قواعد و مقررات مربوط به فرد انسانى كه در حوزه اخلاق قابل پيگيرى است الگويى از قواعد و مقررات مربوط به شهر / جامعه نيز مى ‏باشد كه بايد به آن قانون اطلاق كرد.
بنابراين پيشينى بودن قانون از ويژگى‏ هاى تفكر قديم و پسينى بودن آن ويژه دوران جديد است. قانون، پيشينى و پسينى‏ قانون از يك منظر به پيشينى و پسينى تقسيم مى‏شود. قانون پيشينى، قانونى است كه از قبل وجود دارد و بشر در تدوين و تهيه آن دخالتى ندارد و صرفاً بايد آن‏را بيابد و به آن دسترسى پيدا كند.(6) اما قانون پسينى، قانونى است كه بشر در وضع و تعيين حدود آن دخالت مستقيم دارد و ناشى از اراده و خواست بشر است.

قانون به مفهوم اعم كلمه در همه فنون و علوم، قاعده كار و حاكم بر هر چيزى است. اما در معناى اخص آن، عبارت از دستور زندگى اجتماعى است.(7) انسان‏ها براى اين كه بتوانند به طور اجتماعى زندگى كنند نيازمند قواعد و قوانينى بودند تا بر اساس آن به تمشيت امور بپردازند. اين قواعد ممكن است وضع يا كشف شود.(8)

در روزگار كهن، قواعد و ضوابط از مناظرات و منازعات برخاسته و ناظر به فرضياتى درباره چگونگى جهان و طبيعت انسان و ماهيت كارهاى مطلوب و نامطلوب بوده است.(9) لئواشتراوس معتقد است در ديدگاه متفكران كلاسيك، زندگى نيكو، همانا كمال طبيعت بشرى است؛ همان زندگى در خور طبيعت است. پس آن قواعدى را كه بيانگر ويژگى‏ هاى ذاتى زندگى نيكو هستند، مى توان «قانون طبيعى» ناميد.(10) چنان كه اشتراوس تاكيد مى‏كند، اين قواعد در سرشت بشر و در طبيعت وجود دارند و بايد كشف شوند. اما قوانين موضوعه يا پسينى «ناشى از قدرت و عرف و عادت و سابقه و سنت و احكام پادشاهان و مصوبات مجالس مقننه است».(11) قوانين موضوعه، از قبل وجود ندارند بلكه محصول خواست و اراده انسان‏هايى هستند كه به صورت اجتماعى زندگى مى‏كنند.(12)

لزوم مطابقت قانون موضوعه با قانون طبيعى و يا به عبارت بهتر لزوم عدم مخالفت قانون موضوعه با قانون طبيعى، نكته اى است كه اختلافى در آن وجود ندارد. سيسرون، ناطق و سياستمدار روم، با طرح مفهوم ناموس طبيعت و قانون فطرت، قوانين موضوعه مخالف فطرت و طبيعت را حكم زور مى نامد و شايسته نام قانون نمى‏داند.(13) اما در اين كه قوانين طبيعى منشأ عقلى دارند يا الهى، ديدگاه‏ها متفاوت است. زينون، پيشواى رواقيون، آنچه را به حكم عقل سليم، موافق عدل تشخيص مى داد، قانون طبيعت تلقى مى كرد.(14) چنان كه پيش از اين نيز گفته شد، نوعى پيوستگى ذاتى ميان آدمى و طبيعت خارجى وجود دارد، به طورى كه قوانين حاكم بر طبيعت خارجى، در عين حال در مورد ساخت روانى انسان نيز معتبر است. در اين صورت، نظام طبيعت، نشانه اى از نظام جامعه مى‏شود.(15)

عده‏اى نيز قوانين طبيعى و فطرى را موهبتى الهى دانسته و مى‏گويند:
ناموس طبيعت قوانينى است لايتغير كه پروردگار دانا و تواناى جهان، به حكمت بالغه خود مقرر فرموده است… اين قانون در خلقت و فطرت و گوهر ذاتى بشر و جامعه بشريت به وديعت نهاده شده و در عين حال در علوم الهى و فلسفى و سياسى و حقوقى به كمالات مطلوبه و اصول مسلمه ‏اى اطلاق مى‏شود كه بنى آدم هميشه به رعايت آن ملزم بوده است.(16) قانون پيشينى در بستر تاريخ‏ قديمى ترين اثرى كه بين قانون پيشينى و پسينى تفكيك قايل شده و قانون پيشينى را برتر و مقدم بر قانون پسينى قرار داده مربوط به سوفوكل، شاعر بزرگ يونان است. وى در نمايشنامه «آنتى گون، دختر اديپ شاه» تقابل دو نوع قانون را به ميان آورده كه قهرمان نمايش به هنگام محاكمه و دفاع از خود به قوانين طبيعى استناد جسته و قوانين موضوعه را در مقابل احكام لايزال طبيعى، ناچيز مى‏شمرد.(17)

به طور كلى پيش از آغاز فلسفه، يونانيان معتقد بودند كه هر چيزى داراى جايگاه و وظيفه معينى است؛ حتى اين امر تابع مشيت زئوس هم نيست؛ زيرا خود زئوس نيز تابع همان قانونى است كه بر ديگران حاكم است.(18) بر اين اساس، فلاسفه به دنبال كشف عنصر لايتغيرى بودند كه اصل و اساس كائنات است و آن را قانون طبيعت نام نهادند. آنها معتقد بودند كه حقوق طبيعت، جاودانى و غير قابل تغيير و اوضاع و احوال انسان متغير است و چنان كه بتوان اين قانون ثابت و جاودانى را كشف كرد و حيات آدمى را با آن وفق داد، زندگى بشر تا درجه اى منطقى و عقلانى خواهد شد… و مرتبه كمال انسانى آن است كه تابع قانون ثابت طبيعت شود.(19)

افلاطون و سقراط و به طور كلى تفكر عقلى يونانى ديدگاه فوق را تعقيب كردند و به دنبال يافتن ارزش ها و فضايل ثابت و الگوهاى كامل و مطلوب، فلسفه خود را بنا نهادند.
مفهوم قانون پيشينى در مقطعى از تاريخ، با مفهوم الوهيت پيوند خورد و قانون پيشينى، ناشى از اراده خداوند دانسته شد. چنان كه دكتر كاتوزيان تصريح مى‏كند، مسيحيان به طور كلى، قوانين طبيعى را ناشى از اراده خداوند مى‏دانستند و اين قوانين، جلوه اى از مشيت الهى تلقى مى شد. هر چند كه عقل بشرى مى تواند آن را دريابد.(20)
مسلمانان نيز بر منشأ الهى قوانين تاكيد كرده اند. ايشان اعتقاد به نوعى ناموس الهى دارند كه بر تمام عالم حكمفرماست. در اين باره گفته مى‏شود:

پيروان ديانت اسلام را به طور كلى عقيده بر اين است كه قوانين الهى ناشى از اراده پروردگار و حاكم بر جهان هستى است وذات مقدس ربوبى، آنها را از طريق وحى بر فرستاده اش نازل فرموده است. مشيت الهى با طبيعت امور و فطرت بشر كه جملگى مخلوق اويند، سازگار است.(21)

متفكران مسلمان وقتى كه مى خواهند وجود خداوند را اثبات كنند نيز به برهان نظم اشاره مى‏كنند كه در اين برهان نيز نظم پيشينى و جعل شده از سوى ناظمى همچون خداوند متعال، اساس استدلال قرار مى‏گيرد. طبق مدعاى اين برهان، هر كسى با مشاهده جهان هستى در مى يابد كه در هر گوشه ‏اى از اين جهان نظم دقيقى به كار رفته است.
با ملاحظه هر يك از موجودات، سازمان منظمى در آنها به چشم مى خورد كه برنامه، حساب و قانونى بر تمام اجزاى آن حكمفرماست و اين نشان از وجود نظمى كلان در كل هستى دارد و اين نظم ناشى از ناظمى است كه او خداوند متعال است. آنچه كه در مورد برهان نظم براى ما اهميت دارد اين است كه اصل نظم پيشينى حاكم بر جهان هستى پذيرفته شده است. قبل از اين كه مدينه اى شكل بگيرد و قانون گذار انسانى اى به تعيين و وضع قانون بپردازد اين نظم و قانون توسط خداوند متعال بر سر تا سر عالم و اجزاى آن، اعم از انسان و شهر، گسترده شده است.

فردريش فون هايك، دو نوع قانون موضوعه و طبيعى را با عنوان تزيس (Thesis) (قانون موضوعه) و نوموس ( Nomos) (قانون طبيعى) مطرح كرده و تفاوت‏هاى آنها را بر مى شمارد. به اعتقاد او در قانون موضوعه، قصد و اراده دخيل است، در حالى كه قانون طبيعى بر معيار «درست بودن» استوار است.(22) از نظر فون هايك قانون طبيعى مربوط به قواعد رفتار درست است؛ اين قوانين كشفى هستند و حوزه اعمال مجاز براى همه اجزاى جامعه را تعيين مى‏كنند.
از نظر او قانون طبيعى از شرايط نظم خود جوشى مشتق مى‏شود كه انسان آن را ابداع نكرده است.(23) اين قوانين به منزله حقيقت‏هاى ابدى تلقى مى شدند كه قابل كشف بودند ولى قابل تغيير هرگز.(24) بر اساس نگاه پيشينى به قانون است كه هايك مى‏گويد «قانون» از قانون‏گذارى قديمى‏تر است، چرا كه قبل از اين كه بشر اقدام به وضع قانون كند، قوانينى وجود داشته اند. گو اين كه مسلمانان معتقدند اين قانون را قبلاً خداوند در نظر گرفته و از طريق انبياى عظام به بشر هديه كرده است.

بنابراين چنان كه پيش از اين نيز تاكيد شد، در تفكر اسلامى قانون پيشينى با ديانت ارتباط پيدا مى‏كند و با دو مفهوم نبوت و شريعت پيوند مى خورد و تأثير عميقى بر دانش سياسى مسلمانان مى‏گذارد.

البته پيوند قانون پيشينى با ديانت، مختص مسلمانان نيست؛ چنان كه اشتراوس در تفسير گفته اى از جان لاك مى‏گويد: «قانون طبيعى نوعى بيان نامه الهى است. همان صداى خدا در وجود بشر است. پس مى توان آن را قانون خدا يا قانون الهى يا حتى قانون ازلى ناميد».(25) اشتراوس در ادامه مى‏گويد قانون طبيعت را مى‏توان اثبات كرد، چون وجود و صفات خدا را مى‏شود اثبات كرد و چنين قانونى نه تنها در عقل يا از راه عقل بلكه از راه وحى نيز به مقام قانونى مى‏رسد. اين در حالى است كه لاك خود، پا را از اين نيز فراتر نهاده و مى‏گويد: «بشر از راه وحى است كه چنين قانونى را به صورت تمام و كمال شناخته است، ولى بعدها عقل بشر، قانونى را كه به وحى به او رسيده است، تأييد مى‏كند».(26) قانون پيشينى، وحى و شريعت در اسلام‏ واژه قانون، معادل «Law» در زبان انگليسى و تركيب قانون اسلامى، معادل «Islamic law» محصول درك بشر غربى است كه از طريق ارتباطات زبانى به جوامع مسلمان راه يافته است. در گفتار پيشامدرن مسلمانان، عبارتى مشابه اين واژه وجود ندارد، بلكه به جاى آن دو واژه «فقه» و «شريعت» براى سرسپردگى جوامع مسلمان به قانون الهى به كار برده مى شد. البته واژه‏هاى «فقه و شريعت» با هم تفاوت دارند.
فقه هميشه به بشر ارجاع داده مى‏شود و كم و بيش واژه‏اى آكادميك است و شامل جست و جو، تفسير و تحليل و ارائه قانون مى‏شود؛ خواه اين كار در كتاب، مكتب يا ذهن صورت گيرد، خواه در پاسخ به سؤالى خاص. فقه را مى توان نوشت، آموخت و مطالعه كرد؛ مى توان درباره آن فكر كرد و مفاهيمش را به كار گرفت و پياده كرد.
اما شريعت، واژه اى است كه معنايى الهى دارد و مى تواند در سطحى وسيع و به صورت آزاد به كار گرفته شود تا به دين مسلمانان ارجاع داده شود؛ چرا كه شريعت، دين خداست. شريعت حتى در زمانى كه جزئيات قانون، نامعلوم و ناملموس باشند به معناى قانون خداست. در يك معناى خاص و محدود مى‏توان “شريعت” را به قانون خدا به عنوان قانونى ايده آل كه به نوعى در وحى جاى داده شده، تعبير كرد.(27)
بر اين اساس، مسلمانان، عمدتاً شريعت را كه از جانب خداوند و توسط فرستاده او به انسان‏ها رسيده است، قانون بنيادين مى‏دانند. برخى معتقدند شريعت، همه شعبه ‏هاى حقوق (داخلى و بين المللى، عمومى و خصوصى، جزا و مدنى) و حتى تكاليف مذهبى و اجتماعى، امور عبادى، مناسك شرعى و احكام مستحبات را در بر مى‏گيرد.(28)

از نظر مسلمانان قانون‏گذار نخست، پروردگار جهان است كه با فرستادن كتاب كريم و يا با زبان پيام آور خود، تشريع و قانون‏گذارى كرده است.(29) آنچه را كه كتاب خدا و رسول او به عنوان روش زندگى مطرح كرده اند شريعت نام داده‏اند.(30) شريعت به عنوان قانون خدا، قانونى عام و شامل است كه همواره و براى تمام زندگى انسان به كار مى‏آيد. ابوالاعلى مودودى در بيانى مفصل اين ديدگاه را - كه بسيارى از متفكران مسلمان آن را قبول دارند - اين گونه ارائه مى‏كند: نظريه اى كه قرآن و پيامبر درباره زندگى انسان در اين سرا عرضه كرده اند چنين است كه نظام آفرينش بر اساس قانون منسجمى در گردش است و تابع نظام محكم و استوارى است.
خدا در امور دنيا دخالت دارد و شايسته نيست كه نظام آفرينش از دستور او پيشى بگيرد و يا راه نافرمانى در پيش گيرد. او آفريدگار چنين نظامى است، زمين هم پهنه ملك اوست و انسان‏هاى روى زمين هم رعاياى اويند كه نه مى توانند خويشتن را بيافرينند و نه آن كه خود را سرپرستى كنند… زندگى آنان دست او [خدا] ست. بنابراين انسان‏ها از روزى كه به صورت نطفه ‏اى در رحم مادر خود جاى مى گيرند تا واپسين لحظات زندگى خود به قانون طبيعى گردن نهاده‏اند و همه آن را پذيرفته‏اند و نمى‏توانند از آن سرپيچى كنند و گويى چون رعاياى اويند و به حكم سرشت خود به اين قانون گردن مى‏نهند.(31)

مسلمانان عموماً خدا را اين گونه مى بينند و جايگاه و موقعيت انسان را در حد رعاياى او فرض كرده و قانون را همان شريعت نازل از جانب خدا مى دانند و قانون مدون و موضوعه نيز در نگاه ايشان، همان فقه است كه مبتنى بر شريعت و قانون الهى است. در واقع با توجه به قلمرو گسترده‏اى كه براى شريعت وجود دارد، صرفاً در موارد سكوت شريعت و فقدان نص صريح، قلمرو مناسبى براى استنباط فقه وجود دارد. در موارد سكوت، فقها به استنباط احكام از شريعت مى‏پردازند. قانون، شريعت و نبوت در تفكر اسلامى‏ وقتى صحبت از تفكر اسلامى مى‏شود، ناخودآگاه به دوره ميانه تمدن اسلامى كشيده مى شويم.
انديشه‏اى كه در اين دوره توليد شد، پديده‏اى است كه در نسبت با شريعت اسلامى و در زمينه نظم سلطانى، زاده و تكثير شد؛ چونان فرزندى كه آميزه‏اى از شريعت و صورتبندى‏اى اقتدارى از زندگى سياسى است.(32) فيلسوفان مسلمان كه عمدتاً به دنبال شرعى كردن عقل و عقلى كردن شرع بودند متوسل به انديشه ‏هايى عقلى از جنس يونانى شدند كه ماهيت سياسى داشتند. بر همين اساس متفكران مسلمان نيز تحت تاثير معلمان يونانى خود و با آميزه اى از مباحث اسلامى، دستگاهى از انديشه سياسى را طراحى كردند كه ويژه مسلمانان و مختص اقتضائات اسلامى است.
اين متفكران، گرچه به اقتفاى اسلاف يونانى خود اعتقاد به نظم پيشينى در هستى و الگوى كائناتى از هر چيز داشتند و همچون ايشان كشف اين نظم و قانون را مربوط به آگاهى، دانايى و قواى ادراكى بشر مى دانستند، اما يك فرق اساسى با آنها داشتند و آن اين كه از نظر فيلسوفان كلاسيك غربى، الگوى نظم مكنون در طبيعت توسط فيلسوف كشف مى‏شود، اما متفكران ديندار، پيوندى ميان اين نظم و واسطه هاى آسمانى و زمينى به نام عقل فعال و نبى بر قرار مى‏كنند و انتظار دارند تا الگوى كامل از هر چيز از اين كانال به دست داده شود. بر همين اساس، عقل فعال به عنوان پل هستى شناسى از جهان ماده به ماوراى آن عمل مى‏كند.(33)
عقل فعال كه گفته مى‏شود ابلاغ كننده وحى الهى است، از جايگاهى در معرفت شناسى اسلامى برخوردار مى‏شود كه به گفته هانرى كوربن، با يكى شمردن عقل فعال و روح القدس (جبرئيل، ملك وحى)، به معرفت‏ شناسى نبوى مى‏پيوندد.(34) كوربن در همين راستا، فلسفه سياسى فارابى را فلسفه نبوت و معرفت شناسى او را معرفت شناسى حكمت نبوى مى نامد كه با پديده «كتاب منزل من السماء» پيوندى اساسى دارد.(35)

محصول اين فرايند، اهميت نبوت، شناخت نبى، جايگاه اين دو مفهوم در انديشه اسلامى و نقش آن در حل مساله قانون مورد نياز فرد و جامعه است. بنابراين نظريه نبوت(36) و پيامبر شناسى يكى از اركان انديشه سياسى متفكران مسلمان مى‏شود.
پيوند دو مفهوم «وحى»(37) و «قانون الهى»(38) با مفاهيمى چون نبوت و پيامبر شناسى، اهميت اين مفاهيم را دو چندان مى نمايد. وحى به مثابه قانونى كه از پيش داده شده(39) و به وسيله پيامبر از جانب خداوند رسيده است، درون‏مايه‏اى فلسفى به نظريه نبوت مى‏دهد.(40)

اشتراوس ضمن بر شمردن دو نوع قانون، كه يكى فقط به آسايش بدن توجه دارد و ديگرى علاوه بر آسايش بدن، كمال روح و تكامل عقلى را نيز هدف خود قرار داده است و حتى آسايش جسم را براى دستيابى به كمال روح و عقل دنبال مى‏كند، اولى را قانون بشرى(41) و دومى را قانون الهى(42) مى‏نامد؛ قانون الهى‏اى كه بيان كننده‏اش فقط مى تواند يك پيامبر باشد. اما اگر اين پيامبر قرار است كمال عقل را نيز نويد دهد لاجرم بايد خود نيز يك فيلسوف باشد كه در اين صورت مى تواند قانون خوب را بياورد، اما براى ابلاغ آن بايد از قوه مخيله قوى برخوردار باشد.(43)

حاصل آن كه، از نظر اشتراوس، پيامبر نه تنها يك معلم، حاكم و فيلسوف است، بلكه او قانون گذار نيز مى‏باشد.(44) اين در حالى است كه فيلسوف از آن جهت كه يك بشر است، متكى به وحى است و به تنهايى نمى‏تواند نه براى خودش و نه براى ديگران، چنين قانونى را كه آسايش جسم و كمال روح و عقل را در پى داشته باشد، ارائه نمايد.(45) نبى در تفكر اسلامى - و به تبع آن به وسيله ابن ميمون در تفكر يهودى - از چنان جايگاهى در عرصه اجتماع و سياست برخوردار مى‏شود كه نه تنها قانون مورد نياز شهر را او مى آورد و كمال روح و عقل به اين قوانين مربوط است، بلكه پايه گذار و ايجاد كننده چنين شهرى نيز كه مدينه فاضله ناميده مى‏شود، خود اوست.(46)

در اين فرايند، وحى به عنوان قانونى كه از جانب خداوند و از طريق پيامبر داده شده(47) يكى از مباحث مهم فلسفه مى‏شود(48) و توجه به وحى، نبى، نبوت، پيامبر شناسى(49) و ويژگى ‏هاى آن در فلسفه اسلامى و يهودى كه هر دو دين شريعت هستند، مورد توجه قرار مى‏گيرد.

نه تنها نبوت يكى از مباحث مهم فلسفه مى‏شود، بلكه از سوى ديگر در مورد نبى اين تاكيد صورت مى‏گيرد كه او بايد فيلسوف نيز باشد. چرا كه اگر قرار است «وحى»، حقايق نظرى بنيادين را مورد گفت و گو قرار دهد، آورنده وحى يعنى نبى بايد خود دانش چنين حقيقت‏هايى را داشته باشد يعنى حداقل، فيلسوف باشد و از كمال عقل آگاهى داشته باشد. او نه تنها بايد همزمان فيلسوف باشد بلكه بايد توان ارائه تمثيلى حقايق را نيز داشته باشد؛ گو اين كه از كمال عقل و قوه خيال قوى نيز برخوردار است.(50) چنان كه پيش از اين تاكيد شد اين بدان معنا نيست كه نبى همطراز فيلسوف قرار مى‏گيرد، بلكه درجه نبى بسيار بالاتر از فيلسوف است و فيلسوف بايد از نبى پيروى كند، (51) هر چند كه يكى از ابعاد دانش نبى، بعد فلسفى آن است.

اشترواس، طبق تقسيمى كه متفكران مسلمان و يهودى انجام داده‏اند، عالم را به بالا(52) و پايين(53) تقسيم مى‏كند و معتقد است دانش و توانايى انسان صرفاً معطوف به عالم پايين است و محدود به همين عالم است. در واقع انسان‏ها در تاريكى و ظلمت به سر مى برند و آگاهى اندك و مشكوكى از عالم بالا دارند. نبوت به مثابه نورى است كه تاريكى را مى‏زدايد و روشنايى و آگاهى مى‏آورد.(54)
تفاوت فيلسوف و نبى هم در همين است كه نبى از اين نور و آگاهى به طور كامل برخوردار است و همواره در نور زندگى مى‏كند، اما ساير انسان‏ها از جمله فلاسفه گاهى بارقه‏ اى از نور را دريافت مى‏كنند. پيامبر كسى است كه از عقل كامل و قوه خيال كامل برخوردار است. ميل و اشتياق به دانايى و آگاهى به عالم بالا دارد. او تنها كسى است كه مى تواند به وحدت با عالم بالا برسد. او مى تواند به طور مستقيم، خدا و فرشتگان را بشناسد. اين دانش برترى دارد نسبت به دانش تمامى انسان‏ها و به او اين صلاحيت را مى‏دهد كه معلم انسان‏ها و حتى فيلسوفان شود. به ويژه آن كه حتى قوه خيال نبى نيز به تمامه با دانش او از عالم بالا عجين شده و همين ويژگى به او اين امكان را مى‏دهد تا دانش خود را به صورت تمثيلى ارائه كند و معلم و راهنماى جمهور مردم باشد.(55)

اين دو نوع توانايى نبى - چنان كه در بحث مربوط به فارابى خواهد آمد - ناشى از نقش دو گانه عقل فعال(56) در افاضه فيض بر قوه عاقله(57) و قوه متخيله(58) نبى است. در واقع، نبوت(59) محصول افاضه فيض بر اين هر دو قوه است.(60) البته اين افاضه كه همان وحى خداوند به نبى از طريق عقل فعال است، ابتدا بر قوه ناطقه نبى صورت مى‏گيرد و سپس بر قوه متخيله(61) او، بنابراين كسى كه به او وحى صورت مى‏گيرد، ابتدا فيلسوف و متعقل مى‏شود و سپس به مقام نبوت مى رسد.
شايد حكمت اين مسئله در اين باشد كه تخييل و اقناع مربوط به عالم پايين است و تعقل معطوف به عالم بالا، و چنان كه فارابى نيز تاكيد مى‏كند، نبى، معارف را به صورت عقلى دريافت مى‏كند و به صورت تخييلى و اقناعى ابلاغ مى نمايد.
در واقع آگاهى نبى از عالم بالا تخييلى نيست بلكه عقلى است. اما دانشى كه او پيدا مى‏كند با بيان تمثيلى و تخييلى و با استفاده از قوه خيال عرضه مى‏شود،(62) و اگر دريافت معارف بر ابلاغ آنها تقدم دارد، بايد افاضه بر قوه عاقله كه دريافت كننده است قبل از افاضه بر قوه متخيله كه ابلاغ كننده است باشد و به اين ترتيب شايد بتوان گفت كه حيثيت عقلانى رئيس اول بر حيثيت تخييلى او برترى و اولويت دارد، گرچه هر دوى اين حيثيت‏ هاى نبى، محصول وحى و نتيجه دريافت وحى و ارتباط با عالم بالاست.

نبى با اين دو توانايى، قرار است تا آسايش و كمال جسم، روح و عقل انسان را تأمين نمايد؛ بنابراين او بيان‏كننده قانونى خواهد بود كه كمال ويژه انسان را كه كمالى عقلانى و روحانى در كنار آسايش جسم اوست تأمين مى‏كند. اين قانون، قانون الهى است و نبى با پايه‏گذارى اجتماعى كه بتواند اين كمال را تامين نمايد و در سايه قانون الهى كه قانونى پيشينى و ارائه شده از سوى خداست، زندگى افراد را در شهر سامان خواهد داد. از نظر اشتراوس، فيلسوف نيز متكى به اين قانون پيشينى است كه توسط پيامبر بيان مى‏شود و او بايد از نبى پيروى نمايد.(63)
بر اين اساس، چنان‏كه ابن‏سينا مى‏گويد، هدف نهايى نبوت، هدفى سياسى است و كاربردى ترين و عملى ترين نقش پيامبر، فرمانروايى سياسى است نه پيش‏گويى.(64) پيامبر، توان فرمانروايى و اداره مردم را، صرفاً از آگاهى مستقيم خود از عالم بالا به دست مى آورد كه در اين صورت، علم و سياست به هم آميخته مى شوند و به كمك نبى مى‏آيند.(65) بر همين اساس، مدينه فاضله و شهر كامل فقط به واسطه پيامبر محقق مى‏شود؛ چرا كه او تحت انوار ساطع از بالاست و آگاهى مستقيم از عالم بالا دارد.(66)
خلاصه آن كه براى فلاسفه، وحى به عنوان يك واقعيت، امرى مسلم و قطعى است و به همين دليل اين نكته نيز براى آنها قطعى و مسلم است كه يك قانون الزام آور، يك قانون الهى، قانونى كه از جانب خداوند به وسيله پيامبر اظهار شده نيز يك واقعيت است.(67)
اگر قانون، از پيش فرستاده شده است، فيلسوف مسلمان لازم نيست در جست و جوى قانون باشد؛ چرا كه حكومت و قانون كامل براى زندگى انسان از جانب پيامبر آورده شده و به گفته اشتراوس، به همين دليل، فلاسفه مسلمان و يهودى - ابن ميمون - در فلسفيدن خود كمتر به قانون مى‏پردازند و بيشتر به مباحث متافيزيكى مى‏پردازند تا مباحث اخلاقى - سياسى. البته اين فلاسفه به عنوان فيلسوف به ناچار بايد تلاش كنند تا اين قانون پيشينى را بفهمند،(68) ويژگى‏ هاى آورنده آن را برشمارند، فرق او با فيلسوف را بيان نموده و هر آنچه در اين زمينه مورد نياز است را تئوريزه كنند.
اين نكته يكى از مهم‏ترين تفاوت‏هاى تفكر فلسفى - سياسى مسلمانان با تفكر يونانى است؛ چرا كه فيلسوف يونانى در جست و جوى قانون و دولت كامل به دانش فلسفى خود متكى است هر چند برخى، تفكر فيلسوفان يونانى را نيز ادامه نبوت‏ها و دانش‏هاى قدسى دانسته اند و در همين راستا از افلاطون به افلاطون الهى تعبير كرده‏اند.(69) گر چه به اعتقاد برخى نيز تفكر يونانى - افلاطونى / ارسطويى - نسبت چندانى با اديان ندارد و ماهيتا با تفكر وحيانى فاصله زيادى دارد.(70)

در ادامه، پيوند قانون، شريعت و نبوت را در ميان آراى برخى از متفكران مسلمان دنبال خواهيم كرد.

قانون، شريعت و نبوت در ديدگاه فارابى و ابن سينا
فارابى‏

فارابى، موسس فلسفه اسلامى، تقريباً مهم ترين فيلسوف سياسى مسلمان است و ساير فيلسوفان مسلمان، حاشيه اى بر فارابى هستند. به اعتقاد فارابى، انسان‏ها براى دست يافتن به معارف، چاره اى ندارند جز آن كه به دامن وحى متوسل شوند.(71) بر اين اساس در تفكر فارابى ميان دانش در اين جهان و رستگارى سعادت آميز در جهان ديگر ارتباط وجود دارد؛ بنابراين معرفت شناسى وى داراى بعد رستگارى حياتى است(72) و تحقق مؤثر حقيقت متافيزيكى و كاربرد آن در مورد حيات بشرى، تنها مى تواند از خلال يك سنت وحيانى كسب شود.(73)
تاكيد فارابى بر نبوت و جايگاه نبى در فلسفه اسلامى چنان است كه به گفته كوربن، فلسفه سياسى فارابى را مى توان به عبارتى بهتر، فلسفه نبوت ناميد.(74)

فارابى ضمن تقسيم عالم به فوق قمر و تحت قمر، سلسله مراتبى براى اين دو عالم در نظر مى‏گيرد. پايين ترين مرتبه در عالم فوق قمر كه متعلق به عقل فعال است و بالاترين مرتبه در عالم تحت قمر كه مربوط به رئيس اول يا پيامبر است از اهميت ويژه اى برخوردارند. ارتباط اين دو مرتبه و فعل و انفعالاتى كه بين آنها صورت مى‏گيرد بخش مهمى از فلسفه سياسى فارابى را تشكيل مى‏دهد. اين ارتباط، زمينه ساز ارتباط وحيانى رئيس اول و آگاهى از عالم بالا براى او مى‏شود. فارابى معتقد است، رئيس اول، كسى است كه حرفه زمامدارى اش مرتبط با وحى الهى است و از طريق وحى، افعال و آرايى كه در دين و ملت فاضله، است تقدير و وضع مى‏كند.(75) وى چنين انسانى را، انسان الهى مى‏نامد و(76) منظور او از «ملت» در اين‏جا، همان شريعت است.(77)

از نظر موسس فلسفه اسلامى، كمال انسان در ادراك مبادى عقليه است و آنچه انسان را به سوى كمال و غايت خود هدايت و وصل مى‏كند نيز همان مبادى عقليه؛ يعنى عقل فعال است.(78)
فارابى خود در كتاب آراء اهل مدينه فاضله پس از بيان ارتباط عقل فعال از عالم فوق قمر با رئيس اول از عالم تحت قمر، مى‏گويد:
در اين صورت اين انسان، همان انسانى بود كه به او وحى مى‏شود و خداوند عزوجل به واسطه عقل فعال به او وحى مى‏كند؛ پس هر آنچه از ناحيه خداى متعال به عقل فعال افاضه مى‏شود، از ناحيه عقل فعال به وساطت عقل مستفاد به عقل منفعل او افاضه مى‏شود و سپس از آن به قوه متخيله او افاضه مى‏شود. پس به واسطه فيوضاتى كه از عقل فعال به عقل منفعل او افاضه مى‏شود، حكيم و فيلسوف و خردمند و متعقل كامل بود و به واسطه فيوضاتى كه از او به قوه متخيله اش افاضه شود، نبى و منذر بود از آينده.(79)

چنين انسانى، در نتيجه ارتباط با عقل فعال صاحب قوتى مى‏شود كه «به وسيله آن امكان خواهد يافت كه حدود اشيا و كارها را بداند و آنها را به سوى هدفى كه سعادت باشد، راهنمايى كند و سوق دهد».(80) در واقع متفكران مسلمان، از جمله فارابى، پذيرفته اند كه مدينه مظهر نظام موجودات است(81) و قوانين حاكم بر هستى به مدينه نيز قابل تعميم است. اين قوانين به مثابه ناموس آسمانى است كه بر سراسر جهان حكومت خواهد كرد.(82) واژه ناموس، از واژه نوموس يونانى(83) به معناى قانون مشترك ميان همه موجودات گرفته شده و مناسب‏ترين برابر تازى آن «شريعت» يا «حقوق الهى» است.(84) بنابراين قانون مدينه نيز بايد بر وفق نظام عالم باشد. يعنى ترتيب زندگى بشر، ترتيبى است كه در نظام كائنات مقرر است و اين ترتيب را نبى مى داند، چرا كه او صاحب شريعت است.

نبى يا صاحب شريعت، حامل و مبلّغ شريعت است. به اعتقاد فارابى، تقدير و وضع افعال و آرايى كه در دين و ملت فاضله (شريعت) است به چند صورت ممكن است انجام پذيرد.

اول اين كه همه شريعت به صورت يكجا به او وحى بشود و ديگر اين كه رئيس اول به مدد قوتى كه از طريق وحى و خداوند اخذ نموده، در نتيجه شرايطى كه براى وضع آراء و افعال فاضله لازم است، برايش آشكار و فراهم شده است، يا آن كه بخشى از شريعت و آيين به صورت اول و بخشى به صورت دوم وضع مى‏شود.(85)

بنابراين بيان و ابلاغ قواعد و قوانين شريعت بر عهده پيامبر - به عنوان رئيس اول مدينه فاضله - است. از ديدگاه فارابى، شريعت از دو جزء تشكيل شده است: جزء اول، تعيين حد و مرز آرا و جزء دوم، تقدير و وضع افعال است.(86) ابن ميمون در فلسفه يهودى نيز تحت تاثير فارابى، قانون را به دو بخش عملى و نظرى تقسيم مى‏كند. بخش عملى مربوط به چيزهايى مى‏شود كه انسان بايد انجام دهد و بخش نظرى به چيزهايى مربوط مى‏شود كه بايد مورد تفكر و باور قرار گيرند. در واقع ابن ميمون يك اصطلاح اسلامى را به كار مى برد تا علم معمولى مربوط به قانون را طراحى كند.(87)

چنان كه بحث شد، فارابى، به عنوان مؤسس اسلامى، چنان جايگاهى به نبى و مفهوم نبوت در فلسفه سياسى مى‏دهد كه يكى از اركان فلسفه فيلسوفان مسلمان و حتى يهودى مى‏شود. فارابى به اقتفاى فيلسوفان يونانى از قواى نفس در وجود انسان سخن به ميان مى آورد و در مورد رئيس اول كه به دليل وحى شدن به او، او را نبى مى خوانيم، بر دو قوه متعقله و متخيله نبى تاكيد بيشترى مى‏كند، به طورى كه اين دو قوه در معرفت شناسى و روان‏شناسى او، از جايگاه ويژه برخوردار مى‏شوند(88) و مبنايى براى تحليل‏هاى بعدى فارابى در مورد مدينه فاضله، فرمانروايى آن، قانون مورد نياز مدينه و … شكل مى‏گيرد. نبوت نبى محصول افاضه فيض از جانب عقل فعال بر قوه متخيله اوست.
ابلاغ شريعت نيز بر مبناى همين افاضه براى نبى امكان پذير مى‏شود. قوه متخيله، قوه واسط ميان قوه متعقله(89) و قوه حسى(90) است و مهم ترين كار ويژه اش آن است كه تصاوير حسى را ضبط و حفظ كند و آنها را در موارد لازم با هم تركيب يا از يكديگر جدا نمايد. كاركرد ديگر اين قوه آن است كه تصاوير محسوسى كه در خود حفظ كرده و در بعضى موارد تصاوير عقلى و نفسانى را مانند انواع جسمانى آن، محاكات نمايد.(91) از نظر فارابى، اين نوع ارائه و ابلاغ كه يكى از اجزاى مهم كاركرد پيشگويانه نبى است، مستند به قوه خيال است نه عقل(92) كه گستره‏اى جهان شمول دارد؛ بر خلاف ابن سينا كه آن را كاركرد عقل مى‏داند.(93)
ابن سينا

به نظر مى رسد تاكيد بر مفهوم نبوت در ديدگاه‏هاى ابن سينا، پر رنگ تر از ساير متفكران مسلمان باشد. ابن سينا ميان پادشاهى با نبوت و قانون دينى فرق مى گذارد. گر چه يكى از كاركردهاى نبى فرمانروايى است، اما به اعتقاد ابن سينا، غايت پادشاهى، رفاه جسمانى و پرداختن به عالم محسوس است، اما ماموريت نبوت معطوف به هر دو جهان است. نبى كسى است كه آنچه از طريق وحى و الهام آموخته، ابلاغ و اعلام مى‏نمايد و هدفش نه تنها رفاه جسمانى بلكه كمال عقل يعنى همان ويژه‏ترين كمال انسانى است.(94)
ابن سينا از نبوت‏ها صحبت مى‏كند و مهم ترين معيار تفكيك نبوت‏ها را بالاترين ظرفيت و قابليت دريافت آگاهى و دانش مستقيم مى داند؛(95) دانشى كه بر قياسات و ادله پايه‏گذارى نشده بلكه مستقيماً از وحى دريافت شده است. بر همين اساس، ابن سينا سه ويژگى روحى مهم براى نبى برمى‏شمارد: اول، كمال قوه خيال؛ دوم، ظرفيت انجام معجزات و سوم، دانش مستقيم. بالاترين درجه نبوت براى كسى است كه علاوه بر اين سه ويژگى از كمال عقلى و اخلاقى نيز برخوردار باشد.(96)

از نظر ابن سينا، نبوت را بايد در علم سياست دنبال كرد، چرا كه مهم ترين كاركرد و بارزترين نقش عملى نبى فرمانروايى سياسى است و نه پيشگويى.(97) پيش فرض ابن سينا آن است كه بقا، دوام و رفاه انسان منوط به زندگى اجتماعى است و زندگى اجتماعى نيازمند قانون و قانون‏گذار است. قانون‏گذار كسى مى تواند باشد كه بتواند اجراى قوانين را نيز تضمين كند، يعنى مردم را وادارد تا قوانين را اجرا نمايند و چنين كسى فقط يك پيامبر است و خداوند بى ترديد، ضرورت چنين پيامبرى را مد نظر دارد.
اين پيامبر ويژگى‏هايى غير از ويژگى‏هاى مردم عادى دارد.(98) با اين تحليل، نبوت پيوندى عظيم با سياست پيدا مى‏كند و ضرورت نبوت و شريعت، به عنوان قانون الهى، يكى از اركان فلسفه سياسى ابن سينا مى‏شود و اگر شريعت و قانون از كانال نبوت به انسان رسيده است پس ديگر وظيفه فيلسوف، جست و جوى قانون و وضع آن نخواهد بود بلكه كشف، شناخت، فهم و بيان آن است.
قانون، نبوت و شريعت در ديدگاه ملاصدرا و علامه طباطبايى‏

ملاصدرا، تاريخ فلسفه و در امتداد آن، تاريخ عمومى علم و نظام دانايى جهان را در تداوم تاريخ نبوت ها و لاجرم قدسى مى‏بيند.(99) وى علوم را به اكتسابى و بخشيدنى تقسيم و فلسفه را از نوع اول و وحى و نبوت را از نوع دوم معرفى مى نمايد.(100) ويژگى علوم وحيانى آن است كه بدون واسطه از خداوند به دست مى‏آيند، خداوند متعال به حسن عنايت خود بر نبى نگريسته و تمامى علوم را در نفس پيامبر بدون نياز به فرايند آموختن مى‏نگارد.(101)
ملاصدرا نيز كه همچون ساير متفكران مسلمان از دانش يونانى بى بهره نمانده و در عين حال شريعت و ديانت را نيز نمى‏تواند ناديده بگيرد به تبعيت از فلاسفه يونان به تقسيم علوم عقلى مى پردازد و در اين ميان نه تنها جايى براى شريعت باز مى‏كند بلكه حتى يونانيان را نيز در تداوم نبوت‏ها توصيف مى‏كند. به اعتقاد او يك قسم از علوم عقلى، دانشى است كه «اصول آن به اصول شريعت و فروع آن به فروع شريعت بازگشت پيدا مى نمايد و اصول آن نظرى و عملى است… اصول عملى آن بر سه بخش است: علم تهذيب اخلاق و علم تدبير منزل و علم تدبير مدينه».(102) چنان كه ملاصدرا تصريح مى‏كند، شريعت، عهده دار اخلاق، اقتصاد و سياست است.

بنابراين ملاصدرا كه علوم عقلى - حتى نوع يونانى آن - را قدسى و الهى و در امتداد نبوت‏ها مى بيند، تعارضى بين عقل و فلسفه از يك سو و نبوت و وحى و شريعت از سوى ديگر نمى بيند(103) و حتى در تقارن با شرعى ديدن عقل و فلسفه، بنياد و اعتبارى عقلى نيز براى شريعت لحاظ مى‏كند(104) بر همين اساس عقل و شرع را در انديشه اسلامى متطابق دانسته اند كه هر يك مبنايى واقعى براى ديگرى محسوب مى‏شود. اصول حاكم در عقل همان اصول حاكم در شريعت است، قوانين نظرى هر دو يكسان است و لاجرم قوانين عقل عملى، از جمله سياست، همان قوانين شريعتند.(105)

به‏طور كلى در تفكر اسلامى عقل و شرع هر دو مدعى اند كه الگوى نظم مطلوب را ارائه مى‏كنند. بر همين اساس اشتراوس پرسشى اساسى را مطرح مى‏كند مبنى بر اين كه نسبت نظم عقلى و نظم شرعى چيست؟ گرچه پرسش اشتراوس معطوف به تفكر شريعت گراى يهودى است كه تحت تاثير تفكر اسلامى اين تحليل را دنبال كرده، اما به دليل همين تاثير به سراغ تفكر اسلامى مى‏آيد و اين پرسش را در انديشه اسلامى نيز دنبال مى‏كند. متفكران مسلمان و به تبعيت از آنها، ابن ميمون يهودى، بين نظم مطلوب، شريعت، وحى و نبوت پيوند برقرار كرده‏اند.

انديشه فوق با اين پيش فرض دنبال شده است كه نظم حاكم بر كيهان / هستى، نظمى مطلوب است. اين نظم بايد كشف و قواعد حاكم بر آن استخراج گردد. محصول چنين اقدامى، قانونى است كه به صورت متطابق در هستى، شهر و فرد وجود دارد. گر چه فلسفه عهده دار كشف و بيان چنين نظمى است اما از نظر متفكران مسلمان، قواعد شريعت كه از جانب پروردگار و از كانال وحى دريافت شده است مى تواند همان كاركردى را داشته باشد كه قوانين مستخرج از فلسفه دارند. شناخت حقيقت و يافتن راه سعادت در پرتو اين دو راه است. راهى كه شريعت در آن عهده‏دار شناخت حقيقت و ارائه راه سعادت و سامان دادن به زندگى دنياست به طور مستقيم با مفهوم نبوت پيوند دارد.

بنابراين، عجيب نيست اگر نبوت و به تعبير اشتراوس پيامبر شناسى يكى از اركان فلسفه سياسى فيلسوفان مسلمان است. اين مفهوم پتانسيل‏هاى بسيار زيادى براى استفاده در تحليل‏هاى مختلف متفكران مسلمان، به‏ويژه در حوزه اداره مدينه و قوانين مورد نياز آن دارد.

علامه طباطبايى نيز كه دنباله رو حكمت صدرايى است، استدلالى مشابه ساير متفكران و فيلسوفان مسلمان به لحاظ اهميت دادن به بحث نبوت و شريعت و مشابه ملاصدرا به لحاظ تاكيد ويژه بر اين مفهوم دارد. علامه معتقد است فطرت انسان گرچه گرايش به سوى سعادت دارد اما از آن‏جا كه اين فطرت به سمت اختلاف نيز گرايش دارد، نمى‏تواند كمال و سعادت را به تنهايى ايجاد كند.(106) از سوى ديگر، گرچه فطرت انسان مدنى است و گرايش به سمت تشكيل اجتماع دارد و كمال خود را در اجتماع جست‏وجو مى‏كند، اما همين فطرت اقتضا مى‏كند تا به سمت اختلاف پيش رود؛ بنابراين با تكيه بر فطرت خود نمى‏تواند اين اختلاف را بر طرف نمايد و نيازمند عاملى خارج از فطرت خود است.(107)

علامه با استدلال فوق بر نقصان انسان و نياز او به نبوت و قانون‏گذارى نبوى جهت رفع اين نقصان تاكيد مى‏كند. وى در تكميل استدلال فوق مى‏گويد:
وقتى طبيعت انسانيت، اختلاف را پديد مى آورد و باعث مى‏شود كه انسان از رسيدن به كمال و سعادتى كه لايق و مستعد رسيدن به آن است محروم شود و خودش نمى‏تواند آنچه را كه فاسد كرده اصلاح كند، لاجرم اصلاح بايد از جهت ديگرى غير جهت طبيعت باشد و آن منحصراً جهتى الهى خواهد بود كه همان نبوت است و وحى.(108)
علامه چنان بر نبوت به عنوان رفع كننده اختلافات از طريق قوانينى كه حيات اجتماعى را اصلاح كند تاكيد مى‏كند كه مدعى مى‏شود هر اجتماعى كه پيامبرى داشته، به كمال و سعادت خود نايل گشته و از شر اختلاف نجات يافته است.

*******************************************

نویسنده: على ‏حسينى

*******************************************

پى ‏نوشت‏ها

1) دانشجوى دكتراى علوم سياسى و پژوهشگر دانشگاه مفيد.

2) شيخ فضل الله نورى، تذكره الغافل و ارشاد الجاهل، ص 18. در: غلامحسين زرگرى‏نژاد، رسائل مشروطيت.

3) همان، ص 102.

4) داود فيرحى، «در آمدى بر روش شناسى انديشه سياسى تمدن اسلامى»، فصلنامه علوم سياسى، سال هشتم، ش 30، ص 146.

5) لئواشتراوس، فلسفه سياسى چيست؟؛ ترجمه فرهنگ رجايى، (تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1373)، ص 76-77.

6) ناصر كاتوزيان، كليات حقوق: نظريه عمومى، (تهران: شركت سهامى انتشار، 1376) ص 22-23.

7) على پاشا صالح، سرگذشت قانون: مباحثى از تاريخ حقوق «دورنمايى از روزگاران پيشين تا امروز» (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1384) ص 8.

8) همان، ص 9.

9) همان، ص 19.

10) لئواشتراوس، حقوق طبيعى و تاريخ، ترجمه باقر پرهام، (تهران: آگاه، 1372) ص 146.

11) على پاشا صالح، پيشين، ص 33.

12) ژرژ دل وكيو، فلسفه حقوق، ترجمه جواد واحدى، (تهران: نشر ميزان، 1380) ص 253.

13) على پاشا صالح، پيشين، ص 30.

14) همان، ص 29.

15) فرانس نويمان، آزادى، قدرت و قانون (گردآورى، ويرايش و پيش گفتار از هربرت ماركوزه)، ترجمه عزت الله فولادوند (تهران: خوارزمى، 1372) ص 189.

16) على پاشا صالح، پيشين، ص 27-28.

17) سوفوكل، سه نمايشنامه، ترجمه محمد سعيدى، (تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1334) ص 165-166.

18) ر . ك: بهرام اخوان كاظمى، عدالت در انديشه سياسى اسلام (قم: بوستان كتاب، 1382).

19) بهاء الدين پاسارگاد، تاريخ فلسفه سياسى، (تهران: انتشارات زوار، 1348) ص 75.

20) ناصر كاتوزيان، پيشين، ص 24.

21) مهدى كى نيا، كليات مقدماتى حقوق (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1348)، ص 153.

22) فردريش فون هايك، قانون، قانونگذارى و آزادى، ترجمه مهشيد معيرى و موسى غنى نژاد (تهران: طرح نو، 1380) ص‏198-197.

23) همان، ص 192.

24) همان، ص 119.

25) لئواشتراوس، حقوق طبيعى و تاريخ، ص 221.

26) همان، ص 222.

27. Norman calder, law, in seyyed Hossein Nasr and Oliver Leaman (editors) History of Islamic philosophy, (Iran, Arayeh cultural ins, 1996). pp. 980 - 981. 28) نورمن اندرسون، تحولات حقوقى جهان اسلام، ترجمه فخر الدين اصغرى و ديگران (قم: دفتر تبليغات اسلامى، 1376) ص‏31.

29) صبحى محمصانى، فلسفه قانون گذارى در اسلام، ترجمه اسماعيل گلستانى (تهران: امير كبير، 1358) ص 219.

30) ابوالاعلى مودودى،نظريه الاسلام و هديه فى السياسه و القانون و الدستور (بيروت: موسسه الرساله، 1980) ص 153.

31) همان، ص 148-149.

32) داود فيرحى، پيشين، ص 158.

33. Ian Richard Netton, AL- Farabi and his school, (surrey curzon press, 1999), p. 44. 34) هانرى كوربن، تاريخ فلسفه اسلامى، ترجمه سيد جواد طباطبايى (تهران: كوير و انجمن ايران شناسى فرانسه، 1377) ص 82.

35) همان، ص 230.

36. Doctrine of prophecy.

37.Revelation.

38. Divine law.

39. Given law.

40. Leo Strauss, philosophy and law, (Albany: state university of new York press, 1995), p. 70.

41. Human law.

42. Divine law.

43. Ibid, pp. 70-71 . And also see p. 105.

44. Ibid, p.71.

45. Ibid, and also see p.106.

46. Ibid, pp.73 - 74 .

47. Law given by God through a prophet.

48. Ibid, p.104.

49. Prophetology.

50. Ibid, p.105.

51. Ibid, p.106.

52. Upper world.

53. Lower world / world below.

54. Ibid, p.109.

55. Ibid, p.111.

56. Active intellect.

57. Intellect faculty.

58. Imaginative faculty.

59. Prophecy.

60. Ibid, p.112.

61. Ibid, p.115.

62. Ibid, p.110.

63. Ibid, p.121.

64. Ibid, p.122.

65. Ibid, p.126. 66. Ibid, p.127 .

67. Ibid, p.128.

68. Ibid, p.132-133.

69) ملاصدرا، الاسفار الاربعه، ج 5، ص 207 و 211-214.

70) سيد جواد طباطبايى، زوال انديشه سياسى در ايران (تهران، كوير، 1372).

71) هانرى كوربن، پيشين، ص 78.

72) Ian Richard Netton, op.cit., p. 54.

73) سيد حسين نصر، انسان و طبيعت: بحران معنوى انسان متجدد، ترجمه عبدالرحيم گواهى (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379) ص 102.

74) هانرى كوربن، پيشين، ص 86.

75) فارابى، «المله»، ترجمه محسن مهاجر نيا، فصلنامه علوم سياسى، سال دوم، ش 6 (پاييز 1378) ص 295.

76) همو، فصول منتزعه، تحقيق، تعليق و مقدمه فوزى مترى بخار (بيروت: دار المشرق 1971) فصل 12، ص 33.

77) على بوملحم در پاورقى كتاب تحصيل السعاده اثر فارابى مى‏گويد: «يعنى الفارابى بالمله الشريعه» ر.ك: فارابى، تحصيل السعاده، مقدمه، شرح و تعليقه على بوملحم (بيروت: دار و مكتبه الهلال، 1995) ص 89. 78) فرناز ناظر زاده كرمانى، اصول و مبادى فلسفه سياسى فارابى، (تهران: انتشارات دانشگاه الزهرا، 1376)، ص 166.

79) ابونصر محمد فارابى، انديشه‏هاى اهل مدينه فاضله، ترجمه و تحشيه سيد جعفر سجادى (تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1379)، ص 220-219.

80) همو، سياست مدنيه، ترجمه و تحشيه سيد جعفر سجادى (تهران: انجمن فلسفه ايران، 1358)، ص 156. 81) رضا داورى، فلسفه مدنى فارابى (تهران: مركز مطالعات و هماهنگى فرهنگى شوراى عالى فرهنگ و هنر، 1354) ص 98.

82) سيد حسين نصر، سه حكيم مسلمان، ترجمه احمد آرام (تهران: شركت سهامى كتاب‏هاى جيبى، چاپ دوم،1352) ص 17.

83) Nomos.

84) محمد حسين ساكت، نگرشى تاريخى به فلسفه حقوق (تهران: جهان معاصر، 1370) ص 44 و نيز ر.ك: ژرژ دل وكيو، پيشين، ص 43.

85) فارابى، المله، پيشين، ص 295.

86) همان، ص 298.

87. Leo stanuss, persecution and the art of writing, (Chicago: University Of Chicago Press,1988),pp. 39-40 .

88. Majid Fakhri, Al - Farabi, founder of Islamic Neoplatonism, (London, Oxford,2002), pp. 88-89.

89. Rational.

90. Sensitive.

91. Ibid, p.89.

92.Reason.

93. Ibid, p.91.

94. Leo Strauss, philosophy and law, op.cit, p. 124.

95. Ibid, p.116.

96. Ibid.

97. Ibid, p.122.

98. Ibid, p.123.

99. ملاصدرا، اسفار اربعه، ج 5، ص 207 و 214، به نقل از: داود فيرحى، «درآمدى بر روش شناسى انديشه سياسى تمدن اسلامى» (علوم سياسى، سال 8، شماره 30 (تابستان 84)) ص 150.

100.ملاصدرا، مفاتيح الغيب، ترجمه و تعليق محمد خواجوى (تهران:مولى، 1363) ص 336. و نيز ر.ك: فيرحى، پيشين، ص‏154.

101. همان، ص 336-338.

102. همان، ص 336.

103. داود فيرحى، پيشين، ص 150.

104. همان، ص 152.

105. همان، ص 154.

106. محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، ترجمه موسوى همدانى (قم: انتشارات جامعه مدرسين) ج 2، ص 51.

107. همان، ص 195.

108. همان، ص 196-197.

109. همان، ص 197.

110. همان، ص 196.

111. فيرحى، پيشين، ص 144-145.

112. لواى صافى، العقيده و السياسه، معالم نظريه عامه للدوله الاسلاميه (ايالات المتحده الامريكيه: المعهد العالمى للفكر الاسلامى، 1996) ص 105.

113. داود فيرحى، تاريخ تحول دولت در اسلام (انتشارات دانشگاه مفيد، در دست انتشار) ص 104.

114. همان، ص 105

*******************************************

منابع:

نشریه علوم سیاسی، شماره 35
منبع اصلی:
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (تاریخ: 27/10/91)

موضوعات: نبوت، شريعت و قانون‏  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-02-28] [ 10:06:00 ب.ظ ]





آیات نبوت و انبیاء (علیهم السلام) در قرآن کریم

آیات متعددی در قرآن کریم پیرامون مسئله نبوت و انبیای الهی وارد شده است که در ذیل به آنها اشاره می گردد.

البقرة : 87

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ

البقرة : 101

وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ

آل‏ عمران : 81

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدينَ

آل‏ عمران : 144

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرينَ

النساء : 64

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً

النساء : 157

وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً

النساء : 171

يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في‏ دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكيلاً

المائدة : 70

لَقَدْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني‏ إِسْرائيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُهُمْ فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يَقْتُلُونَ

المائدة : 75

مَا الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ

الأعراف : 61

قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بي‏ ضَلالَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ

الأعراف : 67

قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بي‏ سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ

الأعراف : 104

وَ قالَ مُوسى‏ يا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ

الأعراف : 158

قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيي‏ وَ يُميتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ

التوبة : 61

وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ

التوبة : 81

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ

التوبة : 120

ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ

التوبة : 128

لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ

يونس : 47

وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ

إبراهيم : 4

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ

الحجر : 11

وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ

النحل : 113

وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ

مريم : 19

قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا

الأنبياء : 25

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي‏ إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ

الحج : 52

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ في‏ أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ

الشعراء : 16

فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمينَ

الشعراء : 107

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمينٌ

الأحزاب : 21

لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً

الأحزاب : 40

ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً

الأحزاب : 53

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي‏ مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي‏ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيماً

يس : 30

يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ

الزخرف : 29

بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبينٌ

الزخرف : 46

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَقالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمينَ

الدخان : 13

أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى‏ وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبينٌ

الدخان : 17

وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَريمٌ

الدخان : 18

أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمينٌ

الفتح : 29

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سيماهُمْ في‏ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً

الحجرات : 3

إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظيمٌ

الحجرات : 7

وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في‏ كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ

الذاريات : 52

كَذلِكَ ما أَتَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ

الصف : 5

وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَني‏ وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ

الصف : 6

وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني‏ إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبينٌ

المنافقون : 5

وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ

المنافقون : 7

هُمُ الَّذينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى‏ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَفْقَهُونَ

الحاقة : 10

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً

الجن : 27

إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً

الشمس : 13

فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها

البينة : 2

رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً

آل‏ عمران : 146

وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ

الأنعام : 112

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي‏ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ

الأعراف : 94

وَ ما أَرْسَلْنا في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ

الفرقان : 31

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمينَ وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصيراً

الزخرف : 6

وَ كَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلينَ

الزخرف : 7

وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ

آل‏ عمران : 39

فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‏ مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحينَ

مريم : 30

قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‏ نَبِيًّا

مريم : 41

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا

مريم : 49

فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا

مريم : 51

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا

مريم : 53

وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا

مريم : 54

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا

مريم : 56

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْريسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا

الصافات : 112

وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحينَ

البقرة : 247

وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ

البقرة : 248

وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ

البقرة : 129

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ

البقرة : 151

كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ

آل‏ عمران : 49

وَ رَسُولاً إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ

آل‏ عمران : 164

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ

النساء : 79

ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً

النحل : 36

وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ

الإسراء : 15

مَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً

الإسراء : 93

أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى‏ فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً

الإسراء : 94

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً

الإسراء : 95

قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً

طه : 47

فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَني‏ إِسْرائيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏

طه : 134

وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى‏

المؤمنون : 32

فَأَرْسَلْنا فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ

الفرقان : 41

وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً

القصص : 47

وَ لَوْ لا أَنْ تُصيبَهُمْ مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ

القصص : 59

وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ حَتَّى يَبْعَثَ في‏ أُمِّها رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى‏ إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ

غافر : 34

وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ في‏ شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ

الشورى : 51

وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيمٌ

الجمعة : 2

هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ

الطلاق : 11

رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً

المزمل : 15

إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ رَسُولاً

البقرة : 108

أَمْ تُريدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَكُمْ كَما سُئِلَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ

الشعراء : 27

قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ

المائدة : 15

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ

المائدة : 19

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى‏ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشيرٍ وَ لا نَذيرٍ فَقَدْ جاءَكُمْ بَشيرٌ وَ نَذيرٌ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ

المائدة : 92

وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبينُ

التغابن : 12

وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبينُ

البقرة : 279

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ
آل‏ عمران : 101 وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ

النساء : 13

تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ

النساء : 14

وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهينٌ

النساء : 100

وَ مَنْ يُهاجِرْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثيراً وَ سَعَةً وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً

النساء : 136

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً

المائدة : 33

إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ

المائدة : 55

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ

المائدة : 56

وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ

الأعراف : 158

قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيي‏ وَ يُميتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ

الأنفال : 1

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ

الأنفال : 13

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ

الأنفال : 20

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ

الأنفال : 46

وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ

التوبة : 1

سورةُ التّوبَة بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ

التوبة : 3

وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَري‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَليمٍ

التوبة : 7

كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ

التوبة : 16

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ

التوبة : 24

قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ

التوبة : 26

ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرينَ

التوبة : 29

قاتِلُوا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدينُونَ دينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ

التوبة : 33

هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ

التوبة : 59

وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ

التوبة : 62

يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ كانُوا مُؤْمِنينَ

التوبة : 63

أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فيها ذلِكَ الْخِزْيُ الْعَظيمُ

التوبة : 65

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ

التوبة : 71

وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ

التوبة : 74

يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ

التوبة : 80

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ

التوبة : 84

وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ

التوبة : 86

وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدينَ

التوبة : 90

وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَليمٌ

التوبة : 91

لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‏ وَ لا عَلَى الَّذينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ

التوبة : 94

يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

التوبة : 97

الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ

التوبة : 105

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

التوبة : 107

وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ

النور : 48

وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ

النور : 50

أَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ

النور : 51

إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

النور : 52

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ

النور : 62

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ

الأحزاب : 12

وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً

الأحزاب : 22

وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً

الأحزاب : 29

وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظيماً

الأحزاب : 31

وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريماً

الأحزاب : 33

وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً

الأحزاب : 36

وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً

الأحزاب : 57

إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً

الأحزاب : 71

يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً

الفتح : 9

لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً

الفتح : 13

وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ سَعيراً

الفتح : 17

لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَريضِ حَرَجٌ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذاباً أَليماً

الفتح : 26

إِذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا في‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‏ وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً

الفتح : 27

لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً

الفتح : 28

هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً

الحجرات : 1

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ

الحجرات : 14

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ

الحجرات : 15

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ

الحديد : 7

آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ فيهِ فَالَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبيرٌ

المجادلة : 4

فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكيناً ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ

المجادلة : 5

إِنَّ الَّذينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُوا كَما كُبِتَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ بَيِّناتٍ وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ مُهينٌ

المجادلة : 13

أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ

المجادلة : 20

إِنَّ الَّذينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ

المجادلة : 22

لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ في‏ قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

الحشر : 4

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ

الحشر : 6

وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ

الحشر : 7

ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ

الحشر : 8

لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرينَ الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ

الصف : 9

هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ

الصف : 11

تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

التغابن : 8

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ

الجن : 23

إِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أَبَداً

المؤمنون : 44

ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحاديثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ

البقرة : 91

وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ

المائدة : 20

وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمينَ.

 

موضوعات: آیات نبوت و انبیاء (علیهم السلام) در قرآن کریم  لینک ثابت
 [ 10:03:00 ب.ظ ]




فلسفه ختم نبوت

چرا قرآن، دین اسلام را دین خاتم و پیامبر اسلام را خاتم النبیین می داند؟ آیا ختم نبوت و عدم ظهور نبی دیگر بعد از خاتم النبیین، به معنی کاهش استعدادهای معنوی و تنزل بشریت در جنبه های روحانی است؟ چگونه می توان فرض کرد که با اعلام ختم نبوت، رابطة انسان با وحی به یک باره بریده شود و پلی که جهان انسان را به جهان غیبت متصل می کند، یک سره خراب گردد و دیگر پیامی به بشر نرسد و بشریت بلاتکلیف گذاشته شود؟ از اینها همه گذشته، فرضاً انقطاع نبوت تشریعی را بپذیریم و بگوییم با شریعت اسلام، شرایع ختم شد، چرا نبوت های تبلیغی بعد از اسلام قطع شد؟ چرا این همه پیامبر بعد از هر شریعتی ظهور کردند و آنها را تبلیغ و ترویج و نگهبانی کردند؛ اما بعد از اسلام حتی یک پیامبر این چنین نیز ظهور نکرد؟

ظهور دین اسلام، با اعلام جاودانگی آن و پایان یافتن دفتر نبوت توام بوده است. مسلمانان، همواره ختم نبوت را امر واقع شده تلقی کرده اند. هیچ گاه برای آنها این مسئله مطرح نبوده که پس از حضرت محمد [صلی الله علیه وآله] پیغمبر دیگری خواهد آمد یا نه؛ چه، قرآن کریم با صراحت، پایان یافتن نبوت را اعلام و پیغمبر، بارها آن را تکرار کرده است. در میان مسلمین، اندیشة ظهور پیغمبر دیگر، مانند انکار یگانگی خدا یا انکار قیامت، با ایمان به اسلام، همواره ناسازگار شناخته شده است.

از نظر اسلام، اندیشة ختم نبوت نه نشانة تنزل بشریت و کاهش استعداد بشری و نازا شدن مادر روزگار است و نه دلیل بی نیازی بشر از پیام الهی است و نه با پاسخ گویی به نیازمندی های متغیر بشر در دوره ها و زمان های مختلف ناسازگار است؛ بلکه علت و فلسفة دیگری دارد.

قبل از هر چیز، لازم است با سیمای ختم نبوت آن چنان که اسلام ترسیم کرده است، آشنا بشویم و آن را بررسی کنیم؛ سپس پاسخ پرسش های خود را دریافت داریم.

در سوره احزاب، آیة 40، چنین می خوانیم: «ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین؛ محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست. همانا او فرستادة خدا و پایان دهندة پیامبران است». این آیه، رسما حضرت محمدصلی الله علیه وآله را با عنوان خاتم النبیین یاد کرده است.

کلمه خاتم به حسب ساختمان لغوی خود در زبان عربی، به معنی چیزی است که به وسیلة آن به چیزی پایان دهند. مهری که پس از بسته شدن نامه بر روی آن می زدند، به همین جهت خاتم نامیده می شد و چون معمولاً بر روی نگین انگشتری، نام یا شعار مخصوص خود را نقش می کردند و همان را بر روی نامه ها می زدند، انگشتری را خاتم می نامیدند.

لحن آیة مورد بحث، خود می رساند که قبل از نزول این آیه نیز پایان یافتن نبوت به وسیلة پیغمبر اسلام[صلی الله علیه وآله] در میان مسلمین، امری شناخته بوده است. مسلمانان همان طوری که محمد را رسول الله[صلی الله علیه وآله] می دانستند، خاتم النبیین نیز می شناختند. این آیه فقط یادآوری می کند که او را با عنوان پدر خواندة فلان شخص، نخوانید؛ او را با همان عنوان واقعی اش که رسول الله و خاتم النبیین[صلی الله علیه وآله] است بخوانید.

این آیه فقط به جوهر و هستة مرکزی اندیشة ختم نبوت اشاره می کند و بر آن چیزی نمی افزاید. در سورة حجر، آیة 9 چنین آمده است: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ ما خود این کتاب را فرود آوردیم و هم البته خود نگهبان آن هستیم». در این آیه، با قاطعیت کم نظیری از محفوظ ماندن قرآن از تحریف و تغییر و نابودی، سخن رفته است.

یکی از علل تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید، تحریف و تبدیل هایی است که در تعلیمات و کتب مقدس پیامبران رخ می داده است و به همین جهت، آن کتاب ها و تعلیمات، صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست می داده اند. غالباً پیامبران، احیا کنندة سنن فراموش شده و اصلاح کنندة تعلیمات تحریف یافتة پیشینیان خود بوده اند.

گذشته از انبیایی که صاحب کتاب و شریعت و قانون نبوده و تابع یک پیغمبر صاحب کتاب و شریعت بوده اند، مانند همة پیامبران بعد از ابراهیم تا زمان موسی و همة پیامبران بعد از موسی تا عیسی، پیامبران صاحب قانون و شریعت نیز بیشتر، مقررات پیامبر پیشین را تأیید می کرده اند. ظهور پیاپی پیامبران، تنها معلول تغییر و تکامل شرایط زندگی و نیازمندی بشر به پیام نوین و رهنمایی نوین نیست؛ بیشتر معلول نابودی ها و تحریف و تبدیل های کتب و تعلیمات آسمانی بوده است.

بشر چند هزار سال پیش، نسبت به حفظ مواریث علمی و دینی، ناتوان بوده است و از او، جز این، انتظاری نمی توان داشت. آن گاه که بشر می رسد به مرحله ای از تکامل که می تواند مواریث دینی خود را دست نخورده نگه داری کند، علت عمدة تجدید پیام و ظهور پیامبر جدید، منتفی می گردد و شرط لازم (نه شرط کافی) جاوید ماندن یک دین، موجود می شود. آیة فوق به منتفی شدن مهم ترین علت تجدید نبوت و رسالت از تاریخ نزول قرآن به بعد، اشاره می کند و در حقیقت، تحقق یکی از ارکان ختم نبوت را اعلام می دارد.

چنان که همه می دانیم، در میان کتب آسمانی جهان، تنها کتابی که درست و به تمام و کمال دست نخورده باقی مانده، قرآن است؛ به علاوه، مقادیر زیادی از سنت رسول[صلی الله علیه وآله] به صورت قطعی و غیر قابل تردید، در دست است که از گزند روزگار، مصون مانده است. البته بعد توضیح خواهیم داد که وسیلة الهی محفوظ ماندن کتاب آسمانی مسلمین، رشد و قابلیت بشر این دوره است که دلیل بر نوعی بلوغ اجتماعی انسان این عهد است. در حقیقت، یکی از ارکان خاتمیت، بلوغ اجتماعی بشر است؛ به حدی که می تواند حافظ و نگهبان مواریث علمی و دینی خود باشد و خود به نشر و تبلیغ و تعلیم و تفسیر آن بپردازد.

در سراسر قرآن، اصرار عجیبی هست که دین، از اول تا آخر جهان، یکی بیش نیست و همة پیامبران، بشر را به یک دین دعوت کرده اند. در سورة شوری، آیه 13 چنین آمده است: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی؛ خداوند برای شما دینی قرار داد که قبلا به نوح توصیه شده بود و اکنون بر تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز توصیه کردیم».

قرآن در همه جا نام این دین را که پیامبران از آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت می کرده اند، اسلام می نهد؛ مقصود این نیست که در همة زمان ها به این نام خوانده می شده است؛ مقصود این است که دین دارای حقیقت و ماهیتی است که بهترین معرف آن، لفظ اسلام است. در سورة آل عمران، آیة 67 دربارة ابراهیم می گوید: «ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما؛ ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ حق جو و مسلم بود» و در سورة بقره، آیة 132 دربارة یعقوب و فرزندانش می گوید :«و وصی بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنی ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا و انتم مسلمون؛ ابراهیم و یعقوب، به فرزندان خود چنین وصیت کردند: خداوند برای شما دین انتخاب کرده است؛ پس با اسلام بمیرید».

آیات قرآن در این زمینه، زیاد است و نیازی به ذکر همة آنها نیست؛ البته پیامبران در پاره ای از قوانین و شرایع، با یکدیگر اختلاف داشته اند. قرآن در عین این که دین را واحد می داند، اختلاف شرایع و قوانین را در پاره ای مسائل می پذیرد. در سورة مائده، آیة 48 می گوید: «لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا؛ برای هر کدام (هر قوم و امت)، یک راه ورود و یک طریقة خاص قرار دادیم»؛ ولی از آن جا که اصول فکری و اصول عملی که پیامبران به آن دعوت می کرده اند، یکی بوده و همة آنان، مردم را به یک شاهراه و به سوی یک هدف، دعوت می کرده اند، اختلاف شرایع و قوانین جزئی، در جوهر و ماهیت این راه که نامش در منطق قرآن، اسلام است تاثیری نداشته است، تفاوت و اختلاف تعلیمات انبیا با یکدیگر، از نوع اختلاف برنامه هایی است که در یک کشور، هر چند یک بار، به مورد اجرا گذاشته می شود و همة آنها از یک قانون اساسی الهام می گیرد.

تعلیمات پیامبران در عین پاره ای اختلافات، مکمل و متمم یکدیگر بوده است. اختلاف و تفاوت تعلیمات آسمانی پیامبران، از نوع اختلافات مکتب های فلسفی یا سیاسی یا اجتماعی یا اقتصادی که مشتمل بر افکار متضاد است نبوده است، انبیا تماما تابع یک مکتب و دارای یک تز بوده اند. تفاوت تعلیمات انبیا با یکدیگر، یا از نوع تفاوت تعلیمات کلاس های عالی تر با کلاس های دانی تر، یا از نوع تفاوت اجرایی یک اصل، در شرایط و اوضاع گوناگون بوده است.

قرآن کریم هرگز کلمة «دین» را به صورت جمع «ادیان» نیاورده است. دین در قرآن، همواره مفرد است؛ زیرا آن چیزی که وجود داشته و دارد، دین است؛ نه دین ها؛ به علاوه، قرآن تصریح می کند که دین، مقتضای فطرت و ندای طبیعت روحانی بشر است؛ «فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها؛1 حق جویانه، چهرة خویش را به سوی دین، همان فطرت خدا که مردم را بر آن آفریده، ثابت نگه دار».

مگر بشر چند گونه فطرت و سرشت و طبیعت می تواند داشته باشد؟ این که دین از اول تا آخر جهان یکی است و وابستگی با فطرت و سرشت بشر دارد – که آن نیز بیش از یکی نمی تواند باشد - رازی بزرگ و فلسفه ای شکوهمند در دل خود دارد و تصور خاصی دربارة فلسفة تکامل به ما می دهد.

از نظر قرآن، سیر تکاملی جهان و انسان و اجتماع، یک سیر هدایت شده و هدفدار است و بر روی خطی است که «صراط مستقیم» نامیده می شود و از لحاظ مبدا و مسیر و منتها، مشخص است. انسان و اجتماع، متحول و متکامل است؛ ولی راه و خط سیر، مشخص و واحد و مستقیم است؛ «و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله».2 این که قرآن با اصرار زیاد، دین را یکی می داند و فقط به یک شاهراه قائل است و اختلاف شرایع و قوانین را مربوط به خطوط فرعی می داند، مبتنی بر این اصل فلسفی است.

بشر در مسیر تکاملی خود، مانند قافله ای است که در راهی و به سوی مقصد معینی، حرکت می کند؛ ولی راه را نمی داند؛ هر چندی یک بار به کسی برخورد می کند که راه را می داند و با نشانی هایی که از او می گیرد، ده ها کیلومتر راه را طی می کند؛ تا می رسد به جایی که باز نیازمند راهنمای جدید است؛ با نشانی گرفتن از او، افق دیگری برایش روشن می شود و ده ها کیلومتر دیگر را با علاماتی که گرفته، طی می کند؛ تا تدریجا، خود، قابلیت بیشتری برای فراگیری پیدا می کند و می رسد به شخصی که «نقشة کلی» راه را از او می گیرد و برای همیشه با در دست داشتن آن نقشه، از راهنمای جدید، بی نیاز می گردد.

قرآن با توضیح این نکته که راه بشر یک راه مشخص و مستقیم است و همة پیامبران با همة اختلافاتی که در راهنمایی و دادن نشانی به حسب وضع و موقع زمانی و مکانی دارند، به سوی یک مقصد و یک شاهراه هدایت می کنند، جادة ختم نبوت را صاف و رکن دیگر از ارکان آن را توضیح می دهد؛ زیرا ختم نبوت، آن گاه معقول و متصور است که خط سیر این بشر متحول متکامل، مستقیم و قابل مشخص کردن باشد؛ اما اگر همان طور که خود بشر در تکاپوست و هر لحظه در یک نقطه است، خط سیر او نیز دائما دستخوش تغییر و تبدیل باشد و نهایت و مقصد و مسیر، مشخص نباشد و در هر برهه ای از زمان، بخواهد در یک جاده حرکت کند، بدیهی است که ختم نبوت - یعنی دریافت یک نقشه و برنامة کلی و همیشگی - معقول و متصور نیست.

رسالت پیامبر اسلام[صلی الله علیه وآله] با همة رسالت های دیگر، این تفاوت را دارد که از نوع قانون است؛ نه برنامه؛ قانون اساسی بشریت است؛ مخصوص یک اجتماع تندرو یا کندرو یا راست رو یا چپ رو نیست. اسلام، طرحی است کلی و جامع و همه جانبه و معتدل و متعادل؛ حاوی همة طرح های جزئی و کار آمد در همة موارد. آن چه در گذشته انبیا انجام می دادند که برنامه ای مخصوص برای یک جامعة خاص از جانب خدا می آورند، در دورة اسلام، علما و رهبران امت باید انجام دهند؛ با این تفاوت که علما و مصلحین با استفاده از منابع پایان ناپذیر وحی اسلامی، برنامه های خاصی تنظیم می کنند و آن را به مرحلة اجرا می گذارند.

قرآن، کتابی است که روح همة تعلیمات موقت و محدود کتب دیگر آسمانی را که مبارزه با انواع انحراف ها و بازگشت به تعادل است، در بر دارد. این است که قرآن خود را مهیمن و حافظ و نگهبان سایر کتب آسمانی می خواند؛ «و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب ومهیمنا علیه؛3 ما این کتاب را به حق فرود آوردیم؛ در حالی که تأیید و تصدیق می کند کتب آسمانی پیشین را و حافظ و نگهبان آنهاست».

از نصوص اسلامی بر می آید که همة پیامبران به حکم این که مقدمة ظهور نبوت کلی و ختمی و قانون اساسی یگانة الهی بوده اند، موظف بوده اند که نوید اکمال و اتمام دین را در دورة ختمیه، به امت های خود بدهند. خداوند از همة پیامبران چنین پیمانی گرفته است.

قرآن کریم، اصل نوید و ایمان و تسلیم پیامبران پیشین را به پیامبرانی که پس از آنها می آیند - و به طریق اولی خاتم انبیا - و وظیفه داری این که امت خود را نیز بدین جهت تبلیغ کنند و آنها را آمادة تعلیمات پیامبران بعدی بنمایند و همچنین تأیید و تصدیق پیامبران بعدی، پیامبران پیشین او [را] و این که خداوند از پیامبران بر این نوید و تسلیم ها و تأیید و تصدیق ها پیمان شدید گرفته است، این چنین ذکر کرده است: «و اذا اخذ الله میثاق النبیین لما اتیتکم من کتاب و حکمه ثم جائکم رسول مصدق لما معکم لتومنن به و لتنصرنه قال ء اقررتم و اخذتم علی ذلکم اصری قالو اقررنا قال فاشهدوا و انا معکم من الشاهدین؛4 به یادآر هنگامی را که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که زمانی که به شما کتاب و حکمت دادم؛ سپس فرستاده ای آمد که آن چه با شماست، تصدیق می کند، به او ایمان آورید و او را یاری نمایید؛ خداوند گفت: آیا اقرار و اعتراف کردید و این بار را به دوش گرفتید؟ گفتند: اقرار کردیم. گفت: پس همه گواه باشید؛ من نیز از گواهانم».

بیانات گذشته می تواند دورنمایی از سیمای اندیشة ختم نبوت در میان اندیشه های اسلامی رسم کند و پایه ها و ارکان آن را ارائه دهد. معلوم شد اندیشة ختم نبوت، بر این پایه است که اولا مایة دین در سرشت بشر نهاده شده است؛ سرشت همة انسان ها یکی است؛ سیر تکاملی بشر، یک سیر هدفدار و بر روی یک خط مشخص و مستقیم است. از این رو، حقیقت دین که بیان کنندة خواست های فطرت و راهنمای بشر به راه راست است، یکی بیش نیست. ثانیاً یک طرح به شرط فطری بودن، جامع بودن، کلی بودن و به شرط مصونیت از تحریف و تبدیل و به شرط حسن تشخیص و تطبیق در مرحلة اجرا، می تواند برای همیشه رهنمون و مفید و ما در طرح ها و برنامه ها و قوانین جزئی بی نهایت واقع گردد.

***************************************************

پی نوشت:

1. روم، آیة 30.

2. انعام، آیة 153.

3. مائده، آیة 48.

4. آل عمران، آیة 81.

**************************************************

منبع:

مرتضی مطهری، ختم نبوت.

موضوعات:  فلسفه ختم نبوت  لینک ثابت
 [ 10:01:00 ب.ظ ]





تعریف امامت

————————————-

مجموعه: اصول و فروع دین

امامت

امامت مهم‌ترین اصل اعتقادی مذهب تشیع است. امامت در لغت به معنای دوستی، یاری دادن، به دست گرفتن کاری، فرماندهی داشتن و . . . است و در اصطلاح، یک منصب الهی و خدادادی است که شامل همه فضیلت‌های انسانی است.

مطابق این تعریف، امامان از سوی خداوند و به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعیین می‌شوند، دارای همان فضایل و امتیازات پیامبر (بجز مقام نبوت) هستند، و کار آنان منحصر به حکومت دینی نیست.

اما دانشمندان اهل سنت امامت را این گونه تعریف می‌کنند:

« الامامه رئاسه عامه فی امور الدین و الدنیا، خلافة عن النبی؛ (امامت یعنی ریاست و سرپرستی عمومی در امور دین و دنیا در مقام جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.)

مطابق این تعریف، امامت یک مسئولیت ظاهری در حد ریاست حکومت است؛ اما حکومتی که شکل دینی دارد و عنوان جانشینی پیامبر (در امر حکومت) را به خود گرفته است. طبیعتاً چنین امامی می‌تواند از سوی مردم برگزیده شود!

به عبادت دیگر علمای اهل سنت،‌ امامان را تنها به معنای جانشینان پیامبر در بر پا داشتن احکام شرع و پاسداری از حوزه دین دانسته اند.

اما شیعیان معتقدند مقام امامت در امتداد مقام نبوت است و ولایت امام همان ولایت نبوی و ولایت الهی است که ناگسستنی است. بنا به اعتقاد شیعیان، امامت فقط یک حکم شرعی فرعی نیست.

متصدیان امر امامت، دوازده نفر از نسل پیامبر اکرم هستند:

امام علی، امام حسن، امام حسین، امام علی بن الحسین، امام محمد باقر، امام جعفر صادق، امام موسی کاظم، امام علی بن موسی الرضا، امام محمد تقی، امام علی نقی، امام حسن عسگری و امام مهدی علیهم السلام.

به اعتقاد شیعیان، امامانی که جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در اجرای احکام و اقامه حدود و حفظ شریعت و تربیت مردم‌اند، از گناه و خطا مبرا هستند و در تمامی فضایل و کمالات علمی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و . . . سر آمد همگانند .

**********************************************************

منابع:
پیام قرآن،‌ ج 9،‌ ص 18؛ کشف المرار؛ شرح تجرید قوشجی، ص 472؛ شرح مواقف

موضوعات: تعریف امامت  لینک ثابت
 [ 09:59:00 ب.ظ ]





تفاوت نبوت و امامت در چیست؟

مجموعه: اصول و فروع دین

 


در نظر برخی مانند فخر رازی و شیخ محمد عبده مقام امامت همان مقام نبوت بوده و فرقی بین آن دو نیست. در مقابل عده كثیری معتقد به تفاوت میان آن دو بوده و بر اساس آیه 124 سوره بقره: «انی جاعلك للناس اماما» به برتر بودن مقام امامت از مقام نبوت حكم كرده‏اند. از آن جمله: علامه طباطبایی، شیخ طوسی، طبرسی و دیگران. زیرا از نظر اینها به لحاظ تاریخی، مقام امامت آن وقت به حضرت ابراهیم اعطا گردید كه ایشان در آن زمان مقام نبوت را داشتند.

این مطلب به ویژه با توجه به لحن آیه كه امامت را مبتنی بر امتحانات و آزمایشات سخت در دوران نبوت حضرت ابراهیم مبتنی كرده است به خوبی فهمیده می‏شود. آیه در مقام اعطای نشان و درجه عالی‏تری است كه با درجات پیشین تفاوت ماهوی و حقیقی را داراست. و اگر جز این باشد لغویت در حكم تازه، لازم می‏آید. بنابراین مقام امامت مقامی است كه در رتبه بالاتری از مقام نبوت قرار گرفته است.

حالا تفاوت میان این دو و اینكه آن رتبه بالاتر چیست؟ نظریات ذیل را در میان علماء می‏توان مشاهده كرد:

1ـ بعضی گفته ‏اند: تنها فرق امام با نبی در این است كه به نبی وحی می‏شود اما بر امام وحی صورت نمی‏گیرد. به نظر می‏رسد این فرق درست نباشد زیرا علی‏ القاعده بایستی درجه بالاتر، ویژگیهای درجه پایین‏تر را در خود حفظ كند نه اینكه تنزل بكند.

2ـ در نظر برخی، از جمله علامه طباطبایی، نبی تنها دارای هدایت تشریعی و به اصطلاح ارائه كننده طریق است. اما امام افزون بر آن، دارای هدایت تكوینی هم هست. یعنی امام از نظر تأثیر باطنی و نفوذ روحانی كه اثر وجودیش در قلب انسان می‏تابد او را هدایت می‏كند. و لذا مقام امامت یكنوع ولایت بر اعمال مردم است از نظر باطن، كه توأم با هدایت می‏باشد. (ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 372 تا ص 382).

3ـ برخی هم چون استاد مطهری(ره) گفته ‏اند: فرق نبوت و امامت در این است كه نبوت راهنمایی، ابلاغ و اخبار است. ولی امامت، رهبری یعنی علاوه بر رهبری اجتماعی، رهبری معنوی به سوی خدا هم هست. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 3،ص 318).

4ـ برخی دیگر مانند استاد سبحانی معتقدند: نبی تنها مأمور به ابلاغ رسالت و دادن نویدها و بیم‏ها به مردم است ، اما امام علاوه بر آن پیشوایی است كه شخصا دارای سمَت امر و نهی و تكلیف و دستورات است. و جامعه بشری را با مدیریت صحیح به حد كمال رساند.(سبحانی، جعفر، منشور جاوید، انتشارات توحید، ج 5، ص 252)

فرق بین رسول و نبی چیست؟ ما معمولاً برای معادل عربی رسول در زبان فارسی لفظ پیغمبر، پیامبر و پیمبر به كار می‏بریم، ولی لفظی كه مترادف با نبی باشد نداریم و به ناچار لفظ پیامبر كه هم معنی رسول است را به كار می‏بریم و حال آنكه قرآن دو تعبیر به كار می‏برد یكی رسول و دیگری نبی، این گونه استعمال موجب شده میان اندیشمندان مسلمان بحث شود كه آیا رسول و نبی با هم تفاوت دارند یا نه و اگر تفاوت ندارند پس علت استعمال دو لفظ نبی و رسول در قرآن خصوصا در احادیث چیست؟ این استعمال می‏تواند سبب جعل دو اصطلاح متفاوت از هم باشد یانه؟

برای روشن شدن بحث نكاتی را متذكر می‏شویم:
نخست اینكه این دو از نظر مفهوم، تفاوت چندانی ندارند زیرا واژه نبی یا به معنای فرد دارای خبر مهم است و یا به معنای فرد دارای مقام بلند، و واژه رسول هم یا به معنای فرد دارای پیام است یا به معنای واسطه در انجام كار، پس از جهت مفهوم هیچكدام اعم یا اخص از دیگری نیستند.

ثانیا، از اختلاف موارد استعمال لفظ نبی و رسول در قرآن خصوصا با توجه به روایات شریفه راجع به انبیا و رسل می‏توان فهمید كه نبی از نظر مصداق اعم از رسول است یعنی همه فرستادگان خدا نبی بوده‏اند ولی رسول نبوده‏اند همین اختلاف در كاربرد سبب شده است كه علما نبی را غیر از رسول از نظر اصطلاح بدانند.

ثالثا در میان علما در بیان وجه تمایز میان دو اصطلاح نبی و رسول، تفاوت‏هایی دیده می‏شود كه در ذیل به آنها اشاره می‏گردد:

1ـ به نظر علامه طباطبایی نبی آن كسی است كه خواب می‏بیند و در خواب به او وحی می‏شود و لی رسول آن كسی است كه ملك وحی بر او نازل می‏شود و او ملك را می‏بیند و با او سخن می‏گوید.

علامه این نظر را اولاً از آیه 95 سوره اسراء مستفاد می‏داند «قل لو كان فی الارض ملائكه یمشون مطمئنین لنزلنا علیهم من السماء ملكا رسولاً ؛ بگو اگر ملائكه در زمین مثل شما آرام آرام راه بروند ما از آسمان ملكی به عنوان رسول بر آنان نازل می‏كردیم».

و ثانیا از حدیث ذیل استفاده می‏كند:
در كافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است كه: خداوند عزوجل ابراهیم را بنده خود قرار داد قبل از آنكه او را پیغمبر كند و او را پیغمبر خود قرار داد پیش از آنكه رسول خود كند (دقت كنید) و او را رسول خود قرار داد پیش از آنكه خلیل خود قرار دهد…(نك: ترجمه المیزان، ج 1، ص 382 و ج 14، ص 582).

2ـ به نظر برخی مانند استاد مصباح نبی به هر فرستاده و پیكی گفته می‏شود ولی رسول بر پیك مخصوص اطلاق می‏شود.

ایشان این تفاوت را از نگرش به موارد متفاوت استعمال نبی و رسول در قرآن و حدیثی كه می گوید 313 نفر از انبیا فقط دارای رسالت خاصی بوده‏اند، استفاده می‏نمایند. (محمد تقی مصباح، راهنماشناسی، ج 2، ص16ـ13)

فرقهای ذیل هم میان نبی و رسول گفته شده كه توسط علما به چالش و نقد كشیده شده‏اند.

الف ـ رسول كسی است كه مبعوث به شرع جدیدی شده باشد و نبی اعم از او كسی است كه شرع سابق را تبلیغ كند.

ب ـ رسول كسی است كه دارای كتاب باشد و نبی آن كسی است كه كتاب نداشته باشد.

ج ـ رسول كسی است كه دارای كتاب باشد ولی فی ‏الجمله نسخ شده باشد و نبی كسی است كه چنین نباشد.

د ـ رسول كسی است كه به او وحی می‏شود و مأمور به ابلاغ هم باشد ولكن نبی كسی است كه از طرف خدا به او وحی شده خواه مأمور رساندن محتوای وحی به مردم باشد یا نباشد.

*********************************************

منبع: واحد پاسخ به سۆالات دفتر تبلیغات اسلامى

موضوعات: تفاوت نبوت و امامت در چیست؟  لینک ثابت
 [ 09:57:00 ب.ظ ]





نبوت و تاثیر آن در كمال انسان

خداى سبحان بعد از آنكه اين حقيقت (يعنى وصف ارشاد مردم به وسيله وحى) را در آيه مورد بحث و در بسيارى از موارد كلامش ذكر كرد، از مردانى كه متكفل اين وظيفه ‏اند تعبيرهايى مختلف كرده، يعنى دو جور تعبير كرده، كه كانه نظير تقسيم است يكى رسول، و يكى هم نبى، يك جا فرموده:” وَ جِي‏ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ” 1. و جايى ديگر فرموده:” يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ” 2.

و معناى اين دو تعبير، مختلف است، رسول كسى است كه حامل رسالت و پيامى است، و نبى كسى است كه حامل خبرى باشد، پس رسول شرافت وساطت ميان خدا و خلق دارد، و نبى شرافت علم به خدا و به اخبار خدايى.

معناى” رسول” و” نبى” و فرق آن دو

بعضى‏ ها گفته ‏اند: فرق ميان نبى و رسول به عموم و خصوص مطلق است، به اين معنا كه رسول آن كسى است كه هم مبعوث است، و هم مامور، به تبليغ رسالت، و اما نبى كسى است كه تنها مبعوث باشد، چه مامور به تبليغ هم باشد و چه نباشد.
ليكن اين فرق مورد تاييد كلام خداى تعالى نيست، براى اينكه مى‏ فرمايد:” وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا” 3 كه در مقام مدح و تعظيم موسى (علیه السلام) او را هم رسول خوانده، و هم نبى، و مقام مدح اجازه نمى‏دهد اين كلام را حمل بر ترقى از خاص به عام كنيم، و بگوئيم، معنايش اين است كه اول نبى بود بعدا رسول شد.
و نيز مى‏فرمايد:” وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ” 4 كه در اين آيه ميان رسول و نبى جمع كرده، در باره هر دو تعبير به” ارسلنا” كرده است، و هر دو را مرسل خوانده، و اين با گفتار آن مفسر درست در نمى‏آيد.
ليكن آيه:” وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جِي‏ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ” 5 كه همه مبعوثين را انبيا خوانده، و نيز آيه:” وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ” 6 كه پيامبر اسلام را هم رسول و هم نبى خوانده.
و همچنين آيه مورد بحث كه مى‏فرمايد:” فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ” كه باز همه مبعوثين را انبيا خوانده، و نيز آياتى ديگر، ظهور در اين دارد كه هر مبعوثى كه رسول به سوى مردم است نبى نيز هست.
و اين معنا با آيه: (وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا، و رسولى نبى بود) منافات ندارد، چون در اين آيه از دو كلمه رسول و نبى معناى لغوى آنها منظور است، نه دو اسمى كه معنى لغوى را از دست داده باشد، در نتيجه معناى جمله اين است كه او رسولى بود با خبر از آيات خدا، و معارف او.
و همچنين آيه:” وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍ‏ …"، چون ممكن است گفته شود، كه نبى و رسول هر دو به سوى مردم گسيل شده ‏اند، با اين تفاوت كه نبى مبعوث شده تا مردم را به آنچه از اخبار غيبى كه نزد خود دارد خبر دهد، چون او به پاره‏اى از آنچه نزد خداست خبر دارد، ولى رسول كسى است كه به رسالت خاصى زايد بر اصل نبوت گسيل شده است، هم چنان كه امثال آيات زير هم به اين معنا اشعار دارد.
” وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ، فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ، قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ” 7 و آيه:” وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا” 8.
پس نبى عبارت است از كسى كه براى مردم آنچه مايه صلاح معاش و معادشان است، يعنى اصول و فروع دين را بيان كند، البته اين مقتضاى عنايتى است كه خداى تعالى نسبت به هدايت مردم به سوى سعادتشان دارد، و اما رسول عبارت است از كسى كه حامل رسالت خاصى باشد، مشتمل بر اتمام حجتى كه به دنبال مخالفت با آن عذاب و هلاكت و امثال آن باشد، هم چنان كه فرمود:” لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ” 9.
و از كلام خداى تعالى در فرق ميان رسالت و نبوت بيش از مفهوم اين دو لفظ چيزى‏ استفاده نمى‏شود، و لازمه اين معنا همان مطلبى است كه ما بدان اشاره نموده گفتيم: رسول شرافت وساطت بين خدا و بندگان را دارد، و نبى شرافت علم به خدا و معارف خدايى را دارد، و به زودى خواهيم گفت انبيا بسيارند ولى خداى سبحان در كتاب خود نام و داستان همه را نياورده هم چنان كه خودش در كلام خود فرموده‏” وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ، مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ، وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ” 10 و آياتى ديگر نظير اين.

انبيائى كه در قرآن از آنان ياد شده است‏

و از انبيا، آنان كه قرآن نامشان را آورده عبارتند از: 1- آدم 2- نوح 3- ادريس 4- هود 5- صالح 6- ابراهيم 7- لوط 8- اسماعيل 9- يسع 10- ذو الكفل 11- الياس 12- يونس 13- اسحاق 14- يعقوب 15- يوسف 16- شعيب 17- موسى 18- هارون 19- داوود 20- سليمان 21- ايوب 22- زكريا 23- يحيى 24- اسماعيل صادق الوعد 25- عيسى 26- محمد (صلی الله علیه و آله).
البته در آيات ديگرى از قرآن كريم مى‏بينيد كه انبيايى ديگر نه به اسم بلكه با توصيف و كنايه ذكر شده‏اند.” أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً” 11 كه مربوط است به جناب صموئيل و طالوت.
” أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلى‏ قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها” 12 كه مربوط است به داستان جناب عزير، كه صد سال به خواب رفت و دوباره زنده شد.” إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ” 13″ فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً". 14 كه مربوط است به داستان جناب خضر البته افراد ديگرى هم هستند كه قرآن كريم نامشان را آورده ولى نفرموده جزء انبيا بوده‏اند، مانند همسفر موسى كه قرآن تنها در باره‏اش فرموده:” وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ” 15 و مانند ذى القرنين و عمران پدر مريم. و سخن كوتاه اينكه در قرآن كريم براى انبيا عدد معينى معين نكرده‏، و عده آنان در روايات هم مختلف آمده، مشهورترين آنها روايت ابى ذر از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است، كه فرموده انبيا صد و بيست و چهار هزار نفر، و رسولان ايشان سيصد و سيزده نفر بودند.
البته اين را هم بايد دانست كه سادات انبيا يعنى اولوا العزم ايشان كه داراى شريعت بوده‏اند پنج نفرند: 1- نوح 2- ابراهيم 3- موسى 4- عيسى 5- محمد ص، كه قرآن در باره آنان فرموده:” فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ” 16.
و معناى عزم در أولو العزم عبارت است از ثبات بر عهد نخست، كه از ايشان گرفته شد، و اينكه آن عهد را فراموش نمى‏كنند، همان عهدى كه در باره ‏اش فرمود:” وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ، وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً” 17.
و نيز فرمود:” وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً” 18.
و هر يك از اين پنج پيامبر صاحب شريعت و كتاب است چنان كه خداوند فرموده:” شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏” 19 و نيز فرمود:” إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى‏ صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏” 20.
و نيز فرمود:” إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ‏- تا آنجا كه مى‏فرمايد- وَ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ، وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ، فِيهِ هُدىً وَ نُورٌ- تا آنجا كه مى‏فرمايد- وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ، وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ، لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً، وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً، وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ‏” 21.
و اين آيات بيان مى‏كند كه اولوا العزم داراى شريعت بوده ‏اند و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) كتاب داشته ‏اند، و اما كتاب نوح در سابق توجه فرموديد كه آيه شريفه:
” كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً …” به انضمام با آيه:” شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً” بر آن دلالت داشتند، و اين معنا يعنى انحصار شريعت و كتاب در پنج پيغمبر نام برده منافات ندارد با اينكه به حكم آيه:” وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً” 22 داود (علیه السلام) هم كتابى داشته باشد و همچنين آدم و شيث و ادريس كه به حكم روايات داراى كتاب بوده‏اند، براى اينكه كتاب نامبردگان كتاب شريعت نبوده.
اين را هم بايد دانست كه يكى از لوازم نبوت وحى است، و وحى نوعى سخن گفتن خدا است، كه نبوت بدون آن نمى‏شود، چون در آيه:” إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ” 23 وحى را به تمامى انبيا نسبت داده، و به زودى در سوره شورى ان شاء اللَّه بحث مفصلى در اين خصوص خواهد آمد.

نبوت عامه از جهت اثر آن در كمال يابى انسان

مساله نبوت عامه از اين نظر كه خود يك نحوه تبليغ احكام و قوانين تشريع شده است و قوانين تشريع شده امورى است اعتبارى نه حقايقى خارجى، هر چند مساله‏ اى است مربوط به علم كلام نه علم فلسفه كه از حقايق خارجى و عينى بحث مى‏كند، و كارى به امور اعتبارى ندارد.
و ليكن از يك نقطه نظر ديگر مساله فلسفى هم هست، براى اينكه مواد قانون دينى كه يا معارف اصولى است، و يا احكام اخلاقى است، و يا دستورات عملى، هر چه باشد با نفس انسان سروكار دارد، چون غرض از تشريع اين قوانين اصلاح نفس بشر است، مى ‏خواهد با تمرين روزانه ملكات فاضله را در نفس رسوخ دهد.
آرى علوم و ملكات به نفس انسانى صورتى مى‏دهد، كه يا هم سنخ با سعادت او است، و يا مايه شقاوت او، على اى حال تعيين راه سعادت و شقاوت انسان، و قرب و بعدش از خداى سبحان به عهده همين صورتها است.
زيرا انسان بواسطه اعمال صالحه و عقائد حقه و صادقه براى نفس خود كمالاتى كسب مى‏كند، كه تنها مى‏تواند با قرب به خدا و رضوان و بهشت او ارتباط داشته باشد، و نيز بواسطه اعمال زشت و عقائد خرافى و باطل براى نفس خود صورتهايى درست مى‏كند، كه جز با دنياى فانى و زخارف ناپايدار آن ارتباطى ندارد، و اين باعث مى‏شود كه بعد از مفارقت از دنيا و از دست رفتن اختيار مستقيما به دار البوار و دوزخ و آتش درآيد، چون صور نفسانى او جز با آتش نمى‏تواند رابطه داشته باشد، و اين خود سيرى است حقيقى.
و بنا بر اين پس مساله نبوت از اين نظر يك مساله حقيقى خواهد بود، و حجتى هم كه ما در بيان سابق در باره نبوت عامه آورديم و آن را از كتاب خداى عزيز استفاده كرديم يك دليل نقلى نبود بلكه حجتى بود عقلى و برهانى.
توضيح اينكه اين صورتها كه گفتيم در اثر تكرار عمل پيدا مى‏شود، صورتهايى است براى نفس انسان، انسانى كه در راه استكمال قرار گرفته، و در اينكه انسان موجودى است حقيقى و يكى از انواع موجودات و داراى آثار وجوديه خارجى، هيچ حرفى نيست، و اين انسان از ناحيه علل فياضه كه به هر موجودى قابليتى براى رسيدن به كمالش مى‏دهد داراى چنين قابليتى هست كه به آخرين مرحله كمال وجوديش برسد، و اين معنا را هم تجربه اثبات كرده و هم برهان.
و چون چنين است پس بر خدايى كه واجب الوجود و تام الافاضه است، واجب است براى هر نفسى كه استعداد رسيدن به كمالى را دارد افاضه ‏اى كند، و شرايطى فراهم آورد، تا آن نفس به كمال خود برسد، و آنچه بالقوه دارد بالفعل شود، و اين كمال هر چه مى‏خواهد باشد، البته اگر نفس داراى صفات پسنديده ‏اى باشد اين كمال سعادت خواهد بود، و اگر داراى رذائلى و هياتى نازيبا بود، البته اين كمال كمال در شقاوت خواهد بود.
و از آنجايى كه اين ملكات و اين صورتها كه براى نفس پيدا مى‏شود از راه افعال اختياريه او، و افعال اختياريه او هم از راه اعتقاد به درستى و نادرستى، و خوف از نادرستى، و رجاء به درستى، و رغبت به منافع، و ترس از ضررها منشا مى‏گيرد لا جرم آن افاضه خدايى لازم است متوجه به دعوت دينى شود، و خداى تعالى از راه دعوتهاى دينى و بشارت و انذار و تخويف و تطميع، بشر را به اعمال صالح وادار و از اعمال زشت دور بدارد، تا اين دعوتهاى دينى مايه شفاى مؤمنين گشته، سعادتشان بوسيله آن به كمال برسد، و از سوى ديگر مايه خسارت ستمگران گشته، شقاوت آنان هم تكميل گردد، و چون دعوت احتياج به داعى دارد تا متعهد و مسئول اين دعوت شود، لا جرم بايد انبيايى برگزيند، اينجاست كه بحث فلسفى ما به مساله نبوت عامه منتهى مى‏گردد.

عقل عملى و احساسات فطرى انسان بدون دعوت انبياء (ع) كفايت نمى‏ كند

ممكن است سوال شود در اين دعوت همان عقل خود انسانها كه پيغمبر باطنى ايشان است كافى است، چون عقل هم مى‏گويد انسان در اعتقاد و عمل بايد راه حق را پيروى كند، و طريق فضيلت و تقوا را پيش گيرد، ديگر چه احتياجى به انبيا هست، چه رسد به اينكه مساله نبوت سر از فلسفه در آورد.
در پاسخ مى ‏گوئيم: آن عقلى كه انسان را به حق دعوت مى‏كند عقل عملى است، كه به حسن و قبح حكم مى‏كند، و براى ما مشخص مى‏كند چه عملى حسن و نيكو، و چه عملى قبيح و زشت است، نه عقل نظرى كه وظيفه ‏اش تشخيص حقيقت هر چيز است، و بيانش در سابق گذشت و عقل عملى مقدمات حكم خود را از احساسات باطنى مى‏گيرد، كه در هر انسانى در آغاز وجودش بالفعل موجود است.
و احتياج به اينكه فعليت پيدا كند ندارد، و اين احساسات همان قواى شهويه و غصبيه است، و اما قوه ناطقه قدسيه در آغاز وجود انسان بالقوه است، و هيچ فعليتى ندارد، و ما در سابق هم گفتيم: كه اين احساسات فطرى خودش عامل اختلاف است.
و خلاصه كلام اينكه آن عقل عملى كه گفتيم مقدمات خود را از احساسات مى‏گيرد، و بالفعل در انسان موجود است نمى‏تواند و نمى‏گذارد كه عقل بالقوه انسان مبدل به بالفعل گردد، هم چنان كه ما وضع انسانها را به چشم خود مى‏بينيم كه هر قوم و يا فردى كه تربيت صالح نديده باشد، به زودى به سوى توحش و بربريت متمايل مى‏شود، با اينكه همه انسانهاى وحشى، هم عقل دارند، و هم فطرتشان عليه آنان حكم مى‏كند، ولى مى‏بينيم كه هيچ كارى‏ صورت نمى‏دهند، پس ناگزير بايد بپذيريم كه ما ابناء بشر هرگز از نبوت بى ‏نياز نيستيم، چون نبى كسى است كه از ناحيه خدا مؤيد شده، و عقل خود ما نيز نبوتش را تاييد كرده باشد.

نویسنده: سید محمد حسین طباطبایی

پی نوشت:

1. سوره زمر آيه 69
2. سوره مائده آيه 112
3. بياد آر در كتاب موسى را كه داراى اخلاص و مردى بود هم رسول، و هم نبى.” سوره مريم آيه 51″
4. ما قبل از تو هيچ رسولى و نبيى نفرستاديم، مگر آنكه چنين و چنان شد.” سوره حج آيه 51″
5. سوره زمر آيه 69
6. و ليكن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول خدا و خاتم انبيا است.” سوره احزاب آيه 40″
7. براى هر امتى رسولى است و همين كه رسولشان بيامد در ميانشان به حق داورى شد.” سوره يونس آيه 47″
8. ما هيچگاه چنين نبوده ‏ايم كه مردمى را قبل از آنكه رسولى بر ايشان مبعوث كنيم عذاب دهيم.” سوره نحل آيه 15″
9. تا بعد از آمدن رسول، ديگر مردم حجتى عليه خدا نداشته باشند.” سوره نسا آيه 164″
10. ما قبل از تو پيامبرانى گسيل داشتيم كه داستان بعضى از آنان را برايت آورديم، و از بعضى ديگر را نياورديم.” سوره مؤمن آيه 78″
11. مگر نديدى رؤسايى از بنى اسرائيل را كه به يكى از پيغمبران خود گفتند براى ما پادشاهى برانگيز” سوره بقره آيه 246″
12. و يا مثل آن كسى كه از دهكده‏اى ويران شده عبور كرد.” سوره بقره آيه 259″
13. آن زمان كه دو تن- از حواريين عيسى- را نزد آن قوم فرستاده و به دنبال آنان نفر سوم- يوسف نجار- را به كمكشان گسيل داشتيم.” سوره يس آيه 14″
14. موسى و همسفرش به بنده‏اى از بندگان ما برخوردند كه ما از نزد خود داده بوديمش رحمتى.” سوره كهف آيه 66″
15. سوره كهف آيه 61″
16. صبر كن آن چنان كه اولوا العزم از رسولان صبر كردند.” سوره احقاف آيه 35″
17. آن زمان كه از انبيا پيمانشان را بگرفتيم و همچنين از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و از همه‏شان پيمانى محكم بستيم.” سوره احزاب آيه 7″
18. و همانا عهد كرديم با آدم از قبل، پس فراموش كرد و نيافتيم مر او را عزمى.” سوره طه آيه 115″
19. و آئين نهاد براى شما از دين آنچه وصيت كرد به آن نوح را و آنچه وحى كرديم به تو و آنچه وصيت كرديم به آن ابراهيم و موسى و عيسى را …” سوره شورى آيه 13″
20. اين حقيقت در صحف نخستين يعنى صحف ابراهيم و موسى آمده.” سوره اعلى آيه 19″
21. ما تورات را نازل كرديم كه در آن هدايت و نور است، و انبيا از روى آن حكم مى‏كردند- تا آنجا كه مى‏فرمايد- به دنبال آنان عيسى بن مريم را فرستاديم كه تورات را تصديق داشت، و ما انجيل به او داديم كه در آن هدايت و نور بود، تا آنجا كه مى‏فرمايد- بر تو هم كتاب را به حق نازل كرديم كه كتابهاى قبلى را تصديق مى‏كرد، ولى مسلط و حاكم بر آنها بود، پس با آنچه كه خدا نازل كرده در ميان مردم حكم كن، و پيروى هواهاى ايشان مكن، و از حقى كه به سويت آمده روى بر مگردان، كه ما براى هر يك از شما شريعت و روشى قرار داديم، و اگر خدا مى‏خواست همه شما را يك امت مى‏كرد ولى براى اين چند شريعت نازل كرد كه آزمايشتان كند.” سوره مائده آيات 45- 46- 48″
22. سوره نسا آيه 162
23. سوره نسا آيه 162

///////////////////////////////////////

منابع:

ترجمه تفسير الميزان : سوره بقره - ذیل آيه213

موضوعات:  نبوت و تاثیر آن در كمال انسان  لینک ثابت
 [ 09:54:00 ب.ظ ]




 

فوايد زیاد سير براي سلامتي

مجموعه: تغذیه سالم

خواص سیر

اين ماده غذايي جادويي از شما درمقابل بيماري هاي قلبي، سرطان و عفونت ها محافطت مي کند.

اگر سير به جاي اينکه در طبيعت ساخته مي شد، در آزمايشگاه ساخته شده بود، مطمئن باشيد دارويي بسيار گران قيمت بود.

تحقيقات پزشکي و دارويي نشان داده است که سير-چاشني معطر که افراد يا از آن متنفر مي شوند و يا عاشقش مي شوند-مي تواند کلسترول را پايين آورده، از لخته شدن خون در بدن جلوگيري کرده، فشارخون را پايين آورده، از ابتلا به سرطان جلوگيري به عمل آورده، و شما را در برابر عفونت ها و بيماري هاي قارچي و باکتريايي مصون کند.

اما چه چيز باعث مي شود سير چنين فوايد شگفت انگيري داشته باشد؟ سير حاوي بيش از 100 ماده شيميايي بيولوژيکي مفيد مي باشد که از جمله آن مي توان به موادي با نامهاي بسيار عجيب و غريب زير اشاره کنيم: آليين، آليناز، آليسين، اس آليلسيستئين، ديالين، آليل متيل تري سولفيد.

در واقع، سير از 3000 سال پيش تاکنون مصرف دارويي داشته است اما فوايد آن تا زمان حال در حد اعتقاد مردم عادي محدود بود. طبق گزارشي در يکي از روزنامه هاي انجمن پزشکي امريکا، نقش درماني سير در تقريباً 1000 تحقيق توصيف و تشريح شده است.

فوايد سير در سيستم قلبي-عروقي بدن

آدِش کي جين، پزشک مرکز تحقيقاتي باليني و دانشکده پزشکي تولان در نيو اورلئان، سال گذشته گزارش داده است که سير مي تواند باعث پايين آوردن ميزان کلسترول و به ويژه نوع ليپوپروتئين کم حجم (LDL) در خون مي شود. جين به 20 مرد و زن روزانه 900 ميليگرم از قرص هاي پودر سير داده و آنها را با 22 فردي که

فقط داروي پلاسيبو دريافت مي کردند، مقايسه کرده است.

در آخر اين تحقيق 12 هفته اي، ميزان کلي کلسترول خون در افرادي که قرص هاي سير مصرف نموده بودند، تا %6 کاهش پيدا کرد، درحاليکه در افراديکه دارونکا يا پلاسيبو دريافت کرده بودند، اين کاهش فقط %1 بوده است. افراديکه سير مصرف کرده بودند همچنين کاهش 11 درصدي در کلسترول LDL خود مشاهده کرده اند

که باز اين ميزان در گروه ديگر بسيار کمتر و فقط %3 بوده است.

او در ژورنال پزشکي مي نويسد، “پودر سير که به شکل قرص به افراد داده شده بود، کاملاً براي آنها قابل تحمل بوده و فقط در يکي از از افراد ايجاد ناراحتي کرده بود.”

سير همچنين داروي ضد انعقاد خون نيز به شمار مي رود-يک داروي طبيعي براي رقيق کردن خون. دکتر اچ کيسوتر از دانشگاه سارلاندس هامبورگ، اخيراً دريافته است که سير مي تواند به بيماراني که از بيماري انسداد شرياني که باعث لخته شدن خون در ناحيه پاها مي شود، رنج مي برند نيز کمک کند.

معمولاً از اين بيماران خواسته مي شود که راه بروند، چون بالا رفتن جريان خون ميزان اين لخته ها را کاهش مي دهد. اما اين بيماران خيلي زود دلسرد مي شدند چون اين بيماري موقع راه رفتن درد بسيار عميقي در فرد ايجاد ميکند.

خواص سیر

دکتر کيسوتر به مدت 12 هفته به 32 بيمار روزانه 800 ميليگرم از قرص هاي پودر سير و به 32 بيمار ديگر دارونما يا پلاسيبو مي دهد. سپس مسافتي را که بدون احساس درد مي توانند راه بروند را اندازه گيري مي کند. در هفته هاي اول، هر دو گروه پيشرفتي شبيه به يک برنامه پياده روي معمول داشتند. اما با گذشت زمان بيماراني که از پودر سير استفاده مي نمودند، قادر بودند يک سوم راه بيشتري را بدون احساس درد طي کنند. اين محقق همچنين گزارش مي کند که فوايد سير که شامل کاهش فشارخون مي شود، به فاصله کمي بعد از اينکه بيماران کپسول پودر سير را مصرف مي کردند، قابل مشاهده بوده است.

فوايد سير در مقابله با سرطان

سير در مقابل سرطان نيز از شما محافظت مي کند. دکتر بنجامين لاو در مجله بيوتراپي مولکولي عنوان مي کند که “سير يکي از قديمي ترين گياهاني است که گفته مي شود خواص ضد سرطاني دارد. در گذشته مصريان و پزشکان هندي از سير براي درمان تومرها استفاده مي نمودند.”

دکتر لاو، محقق دانشگاه لوما ليندا، سه راهي را که از طريق آن سير از شما درمقابل سرطان محافظت مي کند را توصيف ميکند: با بازداشتن مستقيم متابوليسم سلول هاي تومر، با جلوگيري از شروع و توليد سلول هاي سرطاني، و با تقويت سيستم دفاعي فرد براي مقابله بهتر با سلول هاي سرطاني.

ميلنر دريافته است که يک رژيم غذايي که از 2 تا 4 درصد سير تشکيل شده باشد، رشد سرطان را به تاخير انداخته و تعداد تومرهاي سرطاني را کاهش مي دهد. او اينطور توضيح مي دهد: “تعداد کلي تومرها در موش هاي صحرايي که يک رژيم غذايي %2 سير طي دوره 20 هفته اي داشته اند، درمقايسه با گروه کنترل از اين موشهاي صحرايي تا %56 کاهش داشته است.”

فايده ديگر اين بود که سطح گلوتاتيون-اس-ترنسفراز، بين حيواناتي که رژيم هاي غذايي با ميزان سير بالا داشته اند، تا %42 بالاتر بوده است. گلوتاتيون-اس-ترنسفراز آنزيمي است که به رفع مسموميت کبد از مواد سرطانزا و ساير مواد شيميايي خطرناک، کمک ميکند.

در تحقيق ديگري، ميلنر دريافت که سير مي تواند به طرز قابل توجهي تعداد ترکيب هاي افزايشي را در اسيد دئوکسي ريبونوکلئيک (DNA)، کاهش مي دهد. ترکيب هاي افزايشي مواد شيميايي هستند که به نيتروسامين هاي DNA مي چسبند، و محيط را براي تغييرات سرطاني آماده مي کنند.

ميلنر يک گروه موش هاي صحرايي آزمايشگاهي را در معرض نيتروسامين ها قرار داده، اما به برخي حيوانات هم ميزان بسيار زيادي از پودر سير-در 2 تا 4 درصد از رژيم غذايي-داده شد. اين موش هاي صحرايي، برحسب ميزان سيري که خورده بودند، 40 تا 80 درصد کاهش ترکيب هاي افزايشي در کبد داشته اند. بعلاوه، موشهاي صحرايي که سير مي خوردند، از 55 تا 60 درصد ترکيب هاي افزايشي در غدد  نيز بهره مند شده اند.

تحقيقات مختلفي همچنين نشان داده است که سير احتمال خطر سرطان هاي معده و شکم را نيز کاهش مي دهد. در يک تحقيق که در چين انجام گرفته است، نشان داده شد که مصرف سير به طور معکوس به شيوع ابتلا به سرطان معده و شکم مربوط است. ساير آزمايشات نشان داده است که سولفيد دياليل به ميزان قابل توجهي تومرهاي سرطاني شکم را در همسترها کاهش مي دهد.

در يک تحقيق ديگر، پروفسور ام. ام. ال موفتي از دانشگاه الکساندرا در مصر، به قورباغه هاي مصري، به مدت چهار ماه يا سير تازه خرد شده، يا روغن سير، و يا روغن ذرت (بعنوان پلاسيبو) داده شد و بعد آنها را در معرض آفلاتوکسين B1 AFB1، يک آلاينده غذايي که موجب سرطان کبد مي شود، قرار دادند.

فقط 3 درصد از کليه قورباغه هايي که سير تازه خورده و فقط 9 درصد از 65 حيواني که روغن سير مصرف کرده بودند، دچار تومر شدند. درمقابل، 19 درصد از حيواناتي که روغن ذرت خورده بودند، دچار سرطان کبد و تومر کليه شدند.

دکتر ال موفتي در اين زمينه مي گويد، “نتايج ما نشان مي دهد که دادن سير خردشده يا روغن سير به قورباغه ها، به طرز قابل توجهي موجب کاهش ايجاد تومر از طريق AFB1 مي شود. سير تازه تاثيرات بازداشتني بيشتري نشان داده است…اين نشان مي دهد که در سير تازه ميزان بيشتري ترکيبات فعال وجود دارد.”

خواص سیر

فوايد سير در عفونت هاي قارچي و ميکروبي

تحقيقات پزشکي نقش سير را به عنوان يک آنتي بيوتيک طبيعي نيز تاييد مي کند. در 1983، دکتر لاو در مجله فرضيه پزشکي مي نويسد، “عصاره سير فعاليت بسيار وسيع ضد ميکروبي را درمقابل باکتري ها و قارچ هاي بسيار زيادي نشان مي دهد…چون بسياري از موجودات ميکروسکوپي که به عصاره سير حساسيت نشان داده اند، ازنظر پزشکي قابل توجه هستند، سير نقش بسيار مهمي بعنوان يک عامل درماني خواهد داشت.”

يکي از روش هاي فعاليت سير از طريق تقويت سلول هاي فاگوسيتوز (سلول هاي بيگانه خوار)، توانايي گلوبول هاي سفيد براي مقابله با عفونت ها و بيماري ها مي باشد. يکي ديگر از اين راه ها، از طريق تحريک سلول هاي ايمني مثل ماکروفاژها و سلول هاي T براي مقابله با باکتري ها و عفونت هاي ويروسي و تنظيف سلول هاي سرطاني مي باشد.

ترکيبات فعال

در طبيعت، سير خام فعاليت بيولوژيکي بسيار پاييني دارد. اما وقتي شما با خرد کردن، پختن، يا جويدن آن، بوته سير را تخريب مي کنيد، آنزيم آليناز فوراً آلين را به آليسين تيديل مي کند که آن رايحه را به سير مي بخشد.

زماني تصور مي شد که آليسين اصلي ترين ترکيب فعال سير است. اما امروز محققان دريافته اند که آليسين به سرعت اکسيد مي شود. بيش از 100 ترکيب فعال بيولوژيکي حاوي سولفور، پروتئين ها، و ساپونين، در نتيجه اين اکسيد شدن به وجود مي آيد. با اينکه آليسين هنوز هم نشانگر قدرت و توانايي سير مي باشد، اما تحقيقات اس- آليلسيستئين و ساير ترکيبات را از جمله مهمترين ترکيبات درماني موجود در سير ميدانند.

حال ميخواهيد بدانيد که سير را چطور بايد مصرف کنيد؟ در اکثر تحقيقات علمي از عصاره استاندارد شده سير به شکل روغن يا کپسول استفاده مي شود. اما مي توان گفت که تقريباً همه اشکال سير خواص و فوايد خود را دارند. اگر از مزه سير لذت مي بريد، مي توانيد به طور آزاد از آن در غذاهاي خود استفاده کنيد. اما اگر مزه يا بوي آنرا دوست نداريد، مي توانيد از کپسول هاي آن استفاده کنيد که فاقد بو و مزه طبيعي سير است. سير به هر صورت که استفاده شود، فوايد بسياري را عايدتان خواهد کرد.

موضوعات: فوايد زیاد سير براي سلامتي  لینک ثابت
 [ 09:31:00 ب.ظ ]




 

 

چهارچيز را پيش از چهار چيز غنيمت شمار:

جواني پيش از پيري

صحت پيش ازبيماري

توانگري پيش از فقر

و زندگي پيش ازمرگ (حضرت رسول-ص)

*روز جوان مبارک*

 

ميلاد حضرت علي اکبر عليه السلام

موضوعات: چهارچيز را پيش از چهار چيز غنيمت شمار:  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ب.ظ ]




 

 


از دامان ليلا گلى بر آمد

شبيه حضرت پيغمبر آمد

نور دل زينب اطهرآمد

لشکر کربلا را افسر آمد
.
.
ولادت زيباترين، بااخلاق ترين، داناترين و رشيدترين جوان تاريخ مبارک

موضوعات: از دامان ليلا گلى بر آمد  لینک ثابت
 [ 08:59:00 ب.ظ ]




 

پيامبر اکرم-ص:

خداوند جواني را که جواني خويش را در راه اطاعت خداي تعالي بگذراند، دوست دارد.

*ميلاد سرور جوانان عالم، حضرت علي اکبر و روز جوان مبارک باد*

موضوعات: پيامبر اکرم-ص:  لینک ثابت
 [ 08:57:00 ب.ظ ]




اشعار ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

 


***

راهی کربلا دل رسوا نمی شود

این نامه جز به دست تو امضا نمی شود

ای روح حیدری تو در جان مصطفی

بی تو جمال جلوه زهرا نمی شود

آرام قلب حضرت مولا تویی علی

روح حسین بی تو که شیدا نمی شود

بالای جسم پاک تو شاه اینچنین سرود

سرو دلم که روی عبا جا نمی شود

ای آیه های سوره طه اذان بگو

آرام آیه ی غم بابا نمی شود

با رزم های حیدریت دل ز ما ببر

جز تو کسی که تالی مولا نمی شود

جز نعره های حیدریت نعره ای علی

چون نعره های حضرت سقا نمی شود

پا بوس قبر حضرت خون خدا شدی

شش گوشه بی وجود تو معنا نمی شود

ای خاتم نگین سلیمان به دست عشق

مهتاب بی تو جلوه ی شبها نمی شود

بی جلوه های شمس رخت والقمر کجاست

تفسیر آیه و ضحها نمی شود

بی غمزه ی تو لیلی لیلای کربلا

مجنون که سر سپرده ی صحرا نمی شود

ذکر علی علی ز لب ما نمی رود

بی ذکر یا علی دلمان وا نمی شود

با ذکر یا علیست که عیسی شفا دهد

ورنه شفا دوای مسیحا نمی شود

موسی به جز برای تماشای جلوه ات

چلّه نشین وادی سینا نمی شود

یوسف به گرد پای جمالت نمی رسد

دلداده بر تو غیر زلیخا نمی شود

“بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند

هر یوسفی که یوسف لیلا نمی شود”

موضوعات: اشعار ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ب.ظ ]




 

اشعار مدح حضرت علی اکبر علیه السلام

***

هم درمقام و نام و جلالت تو اکبری

هم اینکه درعشیره شماازهمه سری

گفتااگرکه ختم رسالت نمیرسید

حتما تو اخرین نبی هستی پیمبری

وقتی تورا بدست پدر داد مادرت

بوسیدروی ماهت و گفتا که محشری

بایدبرای رزم تو لشکربیاورند

الحق عرب ندیده شبیه ت دلاوری

وقتی لجام اسب کشیدی سوی نبرد

دشمن ندید اکبری یا این که حیدری

دشمن چشیده مزه شمشیر تیز تو

وقتی چو شیر بر صف او حمله میبری

اقا شما کرامتتان هم محمدیست

حالا شما به کرببلایم نمیبری

صدبار گفته اند و مانیز گفته ایم

اقا غلام دربدرت را نمیخری

موضوعات: اشعار مدح حضرت علی اکبر علیه السلام  لینک ثابت
 [ 08:51:00 ب.ظ ]




 

 

کنیه شریف ضرت علی اکبر علیه السلام

 

در زیارت علی اکبر علیه السلام که ابو حمزه ثمالی از امام صادق علیه السلام روایت نموده، آمده است: «صورت بر قبر گذار و سه بار بگو «صلی الله علیک یا اباالحسن».
شاید این کنیه برای تفأل باشد زیرا فرزندی به نام حسن داشته است.
روایت احمد بن ابونصر بزنطی گواه این مدعاست. بزنطی از حضرت رضا علیه السلام پرسید: آیا می توان با زنی و او ولد پدر او ازدواج کرد؟
حضرت فرمود: اشکالی ندارد.
سپس پرسید: گفته اند علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام با دختر امام حسن مجتبی علیسه السلام و با ام ولد امام حسن ازدواج نمود.
امام فرمود: چنین نیست. امام سجاد علیه السلام با دختر امام حسن مجتبی ازدواج کرد و ام ولدی که گفتی مربوز به علی بن الحسین است که در کربلا به شهادت رسید و او را نیز به عقد خود درآورد.
این حدیث سندی است که علی اکبر علیه السلام در کربلا کنیزی داشته که برای او فرزندی آورده است.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«صلی الله علیک و علی عترتک و اهل بیتک و آبائک و ابنائک و امهاتک الاخیار الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا»
در این زیارت لفظ ابناء جمع است و دلالت بر بیش از دو نفر راد دارد. و عبارت علی عترتک دلالت بر خانواده دارد. عترت به معنی خانواده و فرزندان است که اگر علی اکبر علیه السلام نواده نداشت در کلام امام معصوم علیه السلام که آشنای به فن بلاغت و اقتضاء حال است وارد نمی شد.

موضوعات:  کنیه شریف ضرت علی اکبر علیه السلام  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ب.ظ ]




 

 

آیا حضرت علی اکبر ازدواج کرده بوده یا نه و اگر ازدواج کرده نام همسر و فرزند ایشان چه بوده است؟
پرسش
آیا حضرت علی اکبر ازدواج کرده بوده یا نه و اگر ازدواج کرده همسر ایشان که بوده است؟ بنده فقط در این حد می دانم که حضرت علی اکبر بزرگ تر از امام سجاد بوده و امام سجاد فرزند 4ساله داشته (امام محمد باقر)، ولی در هیچ کجا نامی از زن حضرت علی اکبر نیست و می دانم که سن حضرت علی اکبر بیشتر از 24سال بوده است. (این مطالب را با استفاده از تحقیقاتی که کرده ام می دانم و به این تحقیقات شکی ندارم).
پاسخ اجمالی

در باره این که حضرت علی اکبر (ع) همسر و فرزندی داشته یا خیر، دو نظر وجود دارد. برخی گفته اند که ایشان دارای فرزند نبود. اینان در باره همسر وی سخنی نگفته اند، اما بر اساس دلایلی؛ مانند این فراز از زیارت حضرت علی اکبر (ع): «…صلّى الله علیک یا أبا الحسن ثلاثا…»، می توان احتمال داد که ایشان دارای فرزند بوده. البته با جست و جوهایی که انجام شد، نام و مشخصات دقیق همسر آن حضرت به دست نیامد.
پاسخ تفصیلی

پدر گرامی حضرت علی اکبر (ع) [1] ، امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی، دختر ابو مرّة بن عروة بن مسعود ثقفی است. [2]

او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود، که به پیامبر اسلام (ص)، حضرت فاطمه زهرا (س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد.

علی اکبر (ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در کنار پدرش امام حسین (ع) بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می کرد. وی نخستین شهید بنی هاشم و آل ابی طالب در روز عاشورا بود. [3]

در باره این که حضرت علی اکبر (ع) همسر و فرزندی داشته یا خیر، دو نظر وجود دارد:

اول. برخی گفته اند که ایشان دارای فرزند نبود. اینان در باره همسر وی سخنی نگفته اند. [4]

دوم. بر اساس دلایلی که وجود دارد، گروهی دیگر وجود زن و فرزند را برای آن جناب ثابت کرده اند. برخی از این دلایل عبارت اند از:

1. در زیارتی که ابوحمزه ثمالی از امام صادق (ع) درباره حضرت علی اکبر (ع) نقل کرده، عباراتی وجود دارد که نشان دهنده این است که علی اکبر (ع) دارای فرزند بوده است؛ مانند این فراز:«…صلّى الله علیک یا أبا الحسن ثلاثا…». [5] و یا: « صلى الله علیک و على عترتک و أهل بیتک و آبائک و أبنائک و أمهاتک الأخیار الأبرار الذین أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا»؛ که در این زمینه باید گفت: گرچه فراز اول را به تنهایی نمی توان دلیل قانع کننده ای برای اثبات وجود فرزندی برای ایشان دانست، اما فراز دوم قطعا نشانگر آن است که حضرت علی اکبر (ع) دارای خانواده و فرزندانی بوده است؛ زیرا کلمه «ابنائک» جمع است و نیز کلمه «عترتک» که عترت هرکسی ذرّیه و فرزندان او محسوب می شود.

2. بزنطى می گوید: از حضرت امام رضا (ع) پرسیدم: آیا کسی می تواند با زن و با کنیزى که از پدرش فرزند دار شده، ازدواج کند؟ آن حضرت فرمود: اشکالى ندارد. گفتم: از پدرت شنیدم که فرمود امام سجاد (ع) علاوه بر ازدواج با دختر امام حسن (ع) با ام ولد (کنیز صاحب فرزند) ایشان نیز ازدواج کرد… .امام در پاسخ فرمود: این طور که گفتى نیست؛ امام سجاد (ع) با دختر امام حسن (ع) ازدواج کرد و نیز با ام ولد (کنیزِ صاحب فرزند) برادرش على بن الحسین که در کربلا کشته شد، نیز ازدواج نمود. [6]

از جهت سندی، شخصیت های موجود در سند این روایت ثقه هستند [7] و از لحاظ محتوا این روایت نشانگر آن است که حضرت علی اکبر (ع) فرزندی از یک کنیز داشته است.

پس، طبق بیان فوق، حضرت علی اکبر (ع) دارای همسر و فرزند بوده، امّا با تحقیقی که انجام شد به نام و مشخصات دقیق همسر آن حضرت دست نیافتیم.

[1] برای آگاهی از تاریخ ولادت حضرت علی اکبر (ع) به نمایه «تاریخ ولادت حضرت علی اکبر(ع)»، سؤال 5660 (سایت: 5889) مراجعه شود.

[2] طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج 5، ص 446، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387/1967؛ یعقوبی، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 246 و 247، دار صادر، بیروت، بی تا.

[3] الاعلام، ج 4، ص 277؛ بلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، ج 3، ص 200، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ تاریخ الطبری، ج 5، ص 446؛ کوفی، أبو محمد أحمد بن اعثم‏، الفتوح، ج 5، ص 115 (پاورقی)، دارالأضواء، بیروت، چاپ اول، 1411ق.

[4] تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 246؛ مقریزی، تقى الدین أحمد بن على‏، إمتاع الأسماع، ج 5، ص 365، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420ق؛ تاریخ الطبری، ج 11، ص 520؛ هاشمی بصری، محمد بن سعد بن منیع‏، الطبقات الکبری، ج 5، ص 163، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1410ق؛ اصفهانی، ابو الفرج على بن الحسین‏، مقاتل الطالبیین، ص 86، دار المعرفة، بیروت، بی تا.

[5] ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص 240، انتشارات مرتضویه، نجف، 1356ق.

[6] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 46، ص 163 و 164، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.

[7] در سند این روایت، ابن عیسی معروف به ابی عقیل عمانی و بزنطی قرار دارند که هر دو ثقه هستند و به روایاتشان اعتماد می شود. (ابن أبی عقیل العمانی، الحسن بن علی بن أبی عقیل الحذّاء، حیاة ابن ابی عقیل و فقهه، ص 18، مرکز معجم فقهی‏، قم، چاپ اول، 1413ق؛ طوسی، أبو جعفر محمد بن الحسن،‏ الفهرست، ص 54 و 194، المکتبة الرضویة، نجف اشرف؛ خوئی، سید أبو القاسم، ‏معجم رجال الحدیث، ج 6، ص 25 – 27؛ عده ای از دانشمندان، تأریخ الفقهاء و الرواة، الوسائل، ج 30، ص 309، جمع آوری شده از برنامه های جامع فقه اهل بیت مؤسسات تحقیقات کامپیوتری نور، قم).

موضوعات: آیا حضرت علی اکبر ازدواج کرده بوده یا نه و اگر ازدواج کرده نام همسر و فرزند ایشان چه بوده است؟  لینک ثابت
 [ 08:44:00 ب.ظ ]




زندگی نامه علی اكبر (ع)

 

حضرت علی اكبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،(1)سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.

پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(2)

او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد .

ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت كرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت كیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو كسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.

بلكه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است. (3)

نقل است روزی علی اكبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اكبرسئوال كرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوك؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت كند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.

درباره شخصیت علی اكبر(ع) گفته شد، كه وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (4)

در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی كه علی اكبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:

« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله……. ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، كه شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می كردیم.

بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.(5)

این قول مبتنی بر این است كه وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذكر كرده اند، وی در مكتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین(ع) در مدینه و كوفه تربیت و رشد و كمال یافت.

امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.

به هر روی علی اكبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می كرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می كند: هنگامی كه اباعبد الله الحسین علیه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا می كرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مكاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اكبر(ع) در كنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده كلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این كاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكی نداریم،

گفتنی است، با این كه حضرت علی اكبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نكرد، بلكه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:

أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله آولی یا لنبیّ

أضربكَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ

وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحكُمُ فینا ابنُ الدّعی

وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیكَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. (7)

علی اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانید و سرانجاممرّه بن منقذ عبدی بر فرق مباركش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوك نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.

امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناك و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی كه سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:
ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدك العفا.(8)(فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)

در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.(9)

اما از این كه وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا كوچك تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر این كه وی از جهت سن كوچك تر از علی اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لی اخ یقال له علیّ اكبر منّی قتله الناس …(10)

مقبره حضرت علی اكبر علیه السلام در كربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از وعلی علی ابن الحسین ، آقا علی اكبر علیه السلام می باشد

********************************************************.

پی نوشت ها:
1. مستدرك سفینه البحار (علی نمازی)، ج 5، ص 388.

2. أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشكور)، ص 126؛ مقاتل الطالبین (ابوالفرج اصفهانی)، ص 52.

3. مقاتل الطالبین، ص 52؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 373 و ص 464.

4. منتهی الامال ، ج 1، ص.

5. مقاتل الطالبین، ص 53.

6. منتهی الآمال، ج 1، ص 375؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص 459.

7. منتهی الآمال، ج 1، ص 375.

8. همان.

9. همان و الارشاد، ص 458.

10. نسب قریش (مصعب عبن عبدالله زبیری)، ص 85، الطبقات الكبری (محمد بن سعد زهری)، ج 5، ص 211.

 

موضوعات: زندگی نامه علی اكبر (ع)  لینک ثابت
 [ 08:38:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره عنكبوت / تفسیر نور

 

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ الم ‏

‏ترجمه : ‏
‏الف ، لام ، ميم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الم‌ » : حروف مقطّعه است ( نگا : بقره‌ / 1 ) .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا مردمان گمان برده‌اند همين كه بگويند ايمان آورده‌ايم ( و به يگانگي خدا و رسالت پيغمبر اقرار كرده‌ايم ) به حال خود رها مي‌شوند و ايشان ( با تكاليف و وظائف و رنجها و سختيهائي كه بايد در راه آئين آسماني تحمّل كرد ) آزمايش نمي‌گردند ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا يُفْتَنُونَ » : آزمايش نمي‌گردند . مورد امتحان واقع نمي‌شوند ( نگا : بقره‌ / 155 و 214 ) .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما كساني را كه قبل از ايشان بوده‌اند ( با انواع تكاليف و مشقّات و با اقسام نعمتها و محنتها ) آزمايش كرده‌ايم ، آخر بايد خدا بداند چه كساني راست مي‌گويند ، و چه كساني دروغ مي‌گويند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَلَيَعْلَمَنَّ اللهُ . . . » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 140 و 166 و 167 ) .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَاء مَا يَحْكُمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا كساني كه بديها را انجام مي‌دهند گمان مي‌برند كه بر ما پيشي مي‌گيرند ( و از حوزه قدرت ما مي‌گريزند و از چنگال كيفر ما رهائي مي‌يابند ؟ ! ) . چه بد داوري مي‌كنند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَسْبِقُونَا » : از پيش ما در بروند . از دست ما به در روند ( نگا : انفال‌ / 59 ) . « يَحْكُمُونَ » : داوري مي‌كنند .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ مَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كسي كه ملاقات خدا را چشم مي‌دارد ( و به زندگي دوباره و رستاخيز و قيامت و حساب و كتاب و پاداش و پادافره معتقد است ، بايد در پرستش و فرمانبرداري از خدا سستي و سهل‌انگاري نكند ، و بايد بداند ) زماني را كه خدا تعيين كرده است ( دير يا زود ) فرا مي‌رسد ، و او شنوا و آگاه است ( و گفتار و رفتار همگان را مي‌شنود و مي‌بيند و سزا و جزا مي‌دهد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَرْجُو » : اميدوار است . چشم مي‌دارد . الف زائدي در رسم‌الخطّ قرآني دارد . « لِقَآءَ » : ملاقات ( نگا : انعام‌ / 31 و 154 ) .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كسي كه تلاش و كوششي ( در راه پيشرفت دين خدا ، و انجام عبادات تقبّل ) كند ، در حقيقت براي خود تلاش و كوشش كرده است ( و سود آن عائد خودش مي‌گردد ) . چرا كه خدا بي‌نياز از جهانيان ( و طاعت و عبادت ايشان ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَاهَدَ » : با دشمنان خدا جهاد كرد . با دشمن نفس امّاره به مبارزه برخاست . در راه دين مصائب و مشكلاتي تحمّل كرد .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني كه ايمان بياورند و كارهاي شايسته انجام بدهند ( ما گناهان ايشان را مي‌بخشيم و ) بديهايشان را محو مي‌كنيم ، و پاداش كارهاي نيكشان را به بهترين وجه مي‌دهيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَنُكَفِّرَنَّ » : ( نگا : نساء / 31 ، آل‌عمران‌ / 195 ، مائده‌ / 12 و 65 ) . « لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ مَا . . . » : ( نگا : توبه‌ / 121 ، نحل‌ / 96 و 97 ، نور / 38 ) . ما همه اعمال خوب آنان را به حساب بهترين آنها مي‌گذاريم و پاداش مي‌دهيم .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْناً وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به انسان توصيه مي‌كنيم كه به پدر و مادرش كاملاً نيكي كند ، و ( امّا اي انسان ! ) اگر آن دو تلاش كردند كه براي من انباز قرار دهي - كه كمترين اطّلاعي از آن نداري ( و اصلاً شرك با علم و عقل سازگار نيست ) - از ايشان اطاعت مكن . ( ولي باز هم محترمانه و مهربانانه با ايشان رفتار كن ) . بازگشت همه شما به سوي من است و از كارهائي كه كرده‌ايد آگاهتان مي‌كنم ( و جزا و سزاي اعمالتان را بي كم و كاست خواهم داد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حُسْناً » : زيبائي . يعني بايد انسان كاملاً به پدر و مادرش نيكي كند ، نيكي و نيكوكاريي كه انگار خودِ زيبائي است ( نگا : بقره‌ / 83 ) . « إِلَي اللهِ . . . » : ( نگا : مائده‌ / 48 و 105 ) .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني كه ايمان مي‌آورند و كارهاي بايسته مي‌كنند ، ما ايشان را در ميان شايستگان قرار مي‌دهيم ( و همدم و همنشين پيغمبران و صديقان و شهداء و صالحان مي‌كنيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ » : ( نگا : نساء / 69 ) . « الصَّالِحِينَ » : شايستگان ( نگا : يوسف‌ / 101 ) .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِن جَاء نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در ميان مردم كساني هستند كه مي‌گويند ايمان آورده‌ايم ( و از زمره مؤمنانيم ) ، امّا هنگامي كه به خاطر خدا مورد اذيّت و آزار قرار گرفتند ، ( به ناله و فرياد مي‌آيند و چه بسا از دين برگردند . انگار ايشان ) شكنجه مردمان را ( در دنيا ) همسان عذاب خدا ( در آخرت ) مي‌شمارند ، و هنگامي كه پيروزيي از سوي پروردگارت نصيب ( شما مؤمنان ) گردد ، خواهند گفت : ما كه با شما بوده‌ايم ( و ايماني چون ايمان شما داشته‌ايم و بايد از غنائم پيروزيتان بر دشمنان بهره‌اي داشته باشيم ) . آيا خداوند آگاه‌تر ( از هر كسي ، به ايمان و نفاق و ) به آنچه در سينه‌هاي جهانيان است نمي‌باشد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُوذِيَ » : اذيّت و آزار شد . شكنجه داده شد . « فِي اللهِ » : به خاطر خدا . در راه خدا . « فِتْنَةً » : شكنجه و آزار . بلا و مصيبت .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند مسلّماً مؤمنان را مي‌شناسد ، و قطعاً منافقان را هم مي‌شناسد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَيَعْلَمَنَّ » : به طور قطع و يقين مي‌داند و مي‌شناسد .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِّن شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كافران به مؤمنان مي‌گويند : از راه و روش و مكتب و آئين ما پيروي كنيد ( و اگر رستاخيز و حساب و كتابي در ميان بود ، مسؤوليّت آن را ما مي‌پذيريم ) و قطعاً گناهان شما را به عهده مي‌گيريم ! ولي آنان هرگز گناهان ايشان را به گردن نمي‌گيرند ( و اصلاً كسي گناهان كسي را نمي‌تواند تقبّل كند ، و بلكه هر كسي در گرو اعمال خويش است ) و آنان قطعاً دروغ مي‌گويند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِتَّبِعُوا سَبِيلَنَا » : از راه و روش ما پيروي كنيد . از آئين و مكتب ما پيروي كنيد . « وَ لْنَحْمِلْ » : بايد كه برداريم . به گردن مي‌گيريم . « مِن شَيْءٍ » : اصلاً . به هيچ وجه .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان بارهاي سنگين خود را بر دوش مي‌كشند ، و بارهاي سنگين ديگري را افزون بر بارهاي سنگين خودشان ( بر دوش مي‌كشند كه مكافات گمراهسازي ديگران است ، بدون اين كه از بار گناهان گمراه‌شدگان هم چيزي كاسته شده باشد ) و در روز قيامت از ايشان درباره افتراها و دروغهائي كه بهم مي‌بافند پرسيده مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَثْقَالَ‌ » : جمع ثِقْل ، بارهاي سنگين . مراد بار گناهان است . « أَثْقَالاً مَّعَ أَثْقَالِهِمْ » : بارهاي گناهان گمراهسازي ديگران به همراه بارهاي گناهان گمراهي خود ( نگا : نحل‌ / 25 ) .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما نوح را به سوي قوم خود فرستاديم ، و او نهصد و پنجاه سال در ميان آنان ماندگار شد ( و جز گروه اندكي بدو ايمان نياوردند ) . سرانجام در حالي كه ( با كفر و معاصي ) به خود ستم مي‌كردند ، طوفان ايشان را در برگرفت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَبِثَ » : ماند . ماندگار شد . « أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسِينَ عَاماً » : هزار سال ، بجز پنجاه سال . يعني نهصد و پنجاه سال .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَنجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ وَجَعَلْنَاهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما نوح و مسافران كشتي را ( از امواج سهمگين طوفان ) نجات داديم و كشتي ( و داستان آن ) را پند و عبرتي براي جهانيان كرديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَصْحَابَ السَّفينَةِ » : سواران بر كشتي . مسافران كشتي . « جَعَلْنَاهَا » : ضمير ( هَا ) به ( السَّفينَة ) برمي‌گردد كه متضمّن داستان قبل و بعد طوفان مجموعه وقائع و حوادث كشتي و كشتي‌ساز و كشتيبان است . « ءَايَةً » : پند و عبرت ( نگا : حاقّه‌ / 12 ) .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خاطرنشان ساز داستان ) ابراهيم را ، آن زماني كه او به قوم خود گفت : خدا را بپرستيد و خويشتن را از ( عذاب ) او بپرهيزيد . اين براي شما بهتر است اگر بدانيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِبْرَاهِيمَ‌ » : عطف بر نوح است ، و يا اين كه مفعول فعل محذوف ( أُذْكُرْ ) است .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً وَتَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ابراهيم بديشان گفت : ) شما غير از خدا بتهائي را هم مي‌پرستيد ( كه آنها را با دست خود مي‌تراشيد و مي‌سازيد ) و دروغي را به هم مي‌بافيد ( و مي‌گوئيد : اينها معبودهاي ما بوده و وسيله تقرّب به خدايند ) . بجز خدا ، كساني را كه مي‌پرستيد توانائي روزي رساندن به شما را ندارند ، و روزي را از پيشگاه خدا بخواهيد و او را بندگي و سپاسگزاري كنيد ، ( و بدانيد كه سرانجام براي حساب و كتاب و سزا و جزا ) به سوي او برگردانده مي‌شويد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوْثَان‌ » : جمع وَثَن ، بتها . « تَخْلُقُونَ » : مي‌سازيد . به هم مي‌بافيد . « إِفْكاً » : چيزي كه دور از حقيقت است . دروغ بزرگ ( نگا : نور / 11 و 12 ، صافّات‌ / 151 ) .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِن تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِّن قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر هم شما ( سخنان مرا ) تكذيب كنيد ( مطلب تازه‌اي نيست ) ، ملّتهاي پيش از شما ( نيز پيغمبرشان را ) تكذيب كرده‌اند ( و عاقبت به سرنوشت دردناكي گرفتار آمده‌اند ) و وظيفه پيغمبر جز تبليغ روشن و روشنگر نمي‌باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْبَلاغُ الْمُبِينُ » : ( نگا : مائده‌ / 92 ، نحل‌ / 35 و 82 ) .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا نديده‌اند كه خدا چگونه آفرينش را مي‌آغازد و سپس آن را باز مي‌گرداند ؟ اين كار براي خدا سهل و آسان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَمْ يَرَوْا » : ندانسته‌اند . نديده‌اند . رؤيت در اينجا مشاهده با چشم يا مشاهده قلبي و علمي است . « يُبْدِئُ » : مي‌آغازد . مراد آفرينش و ايجاد نخستين است ، يا مراد زنده شدن زمينهاي مرده و روئيدن گياهان و تولّد اطفال از نطفه و غيره است . « يُعِيدُهُ » : مراد از إعاده ، حيات را به ممات تبديل كردن و زنده گرداندن دوباره و رستاخيز مردگان است . يا اين كه اشاره به چرخه ساليانه حيات و ممات گياهان و درختان و حيوانات و انسانها است . « يَسِيرٌ » : سهل و ساده .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : در زمين بگرديد و بنگريد كه خدا چگونه در آغاز موجودات را پديد آورده است و ( چه رنگ و بو و سيما و ويژگيهائي به هر يك داده است ، و چه اسراري در آنها به وديعت نهاده است . تا از مشاهده اشياء پي به راز و رمز آنها ببريد و در برابر قدرت مافوق تصوّر آفريدگارشان سر تسليم فرود آوريد ، و بدانيد كسي كه اوّل اين جهان را از نيستي به هستي آورده است ) بعداً هم جهان ديگر را پديدار مي‌كند . چرا كه خدا بر هر چيزي توانا است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سِيرُوا » : بگرديد . سير و سياحت كنيد . « انظُرُوا » : بنگريد . دقّت كنيد . مطالعه و بررسي نمائيد . « بَدَأَ » : ( نگا : انبياء / 104 ، اعراف‌ / 29 ) . « النَّشْأَةَ الآخِرَةَ » : پيدايش واپسين . مراد رستاخيز و آفرينش مجدّد آن جهاني است ، در مقابل « النَّشْأَةَ الأُولي‌ » كه پيدايش نخستين و سرآغاز آفرينش اين جهاني است ( نگا : واقعه‌ / 62 ) .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ يُعَذِّبُُ مَن يَشَاءُ وَيَرْحَمُ مَن يَشَاءُ وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آن وقت كه رستاخيز به پا شد ، خدا ) هر كس را بخواهد ( و مستحقّ بداند ) عذاب مي‌رساند ، و هر كس را بخواهد مورد مرحمت قرار مي‌دهد . ( سرانجام ، جملگي ) شما به سوي او بازگردانده مي‌شويد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تُقْلَبُونَ » : بازگردانده مي‌شويد .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاء وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شما نمي‌توانيد ( از قلمرو حكومت خدا بيرون رويد و او را ) درمانده كنيد ، چه در زمين و چه در آسمان ( باشيد ) ، و بغير از خدا شما هيچ سرپرستي و ياوري نداريد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُعْجِزِينَ » : درمانده كنندگان ( نگا : هود / 20 و 33 ) . « مِن وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ » : ( نگا : بقره‌ / 107 ) .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُوْلَئِكَ يَئِسُوا مِن رَّحْمَتِي وَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني كه آيات خدا و ملاقات او را باور ندارند ، ايشان از رحمت من مأيوس مي‌باشند ، و آنان عذاب دردناكي دارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَئِسُوا » : نااميد گشته‌اند . مراد اين است كه به مرحمت من در حق نيكان و رساندن ايشان به بهشت باور ندارند .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏امّا پاسخ قوم ( ابراهيم به ) او جز اين چيزي نبود كه ( به يكديگر ) گفتند : او را بكشيد يا بسوزانيد ! پس ( ايشان سرانجام او را به آتش انداختند و ما آتش را سرد و سالم براي ابراهيم كرديم و ) او را از آتش رهانيديم . در اين ( بي‌تأثير كردن آتش ، و رهانيدن ابراهيم از نيرنگ كافران ) نشانه‌هائي ( بر قدرت خدا ) براي مؤمنان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَمَا كَانَ جَوَابَ . . . » : واژه ( جَوابَ ) خبر مقدم ( كَانَ ) و ( إِلاّ أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ ) اسم آن است .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً مَّوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضاً وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّاصِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ابراهيم خطاب به قوم خود ) گفت : شما غير از خدا ، بتهائي را براي خويشتن برگزيده‌ايد تنها به خاطر محبّت ( بزهكارانه‌اي ) كه در زندگي دنيا ميان خودتان ( نسبت به آباء و اجداد و قوم و قبيله خويش ) داريد ، سپس در روز قيامت ( دشمن يكديگر مي‌گرديد و اين رشته محبّت بزهكارانه از هم گسيخته مي‌شود ، و ) برخي از شما از برخي ديگر بيزاري مي‌جويد و بعضي از شما بعضي ديگر را نفرين مي‌كند ، و بالاخره جايگاهتان آتش دوزخ خواهد بود و هيچ يار و ياوري نخواهيد داشت ( تا شما را از عذاب خدا برهاند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَوَدَّةَ بَيْنَكُمْ » : به خاطر محبّت ميان خود . مراد اين است كه بتهائي كه مي‌پرستيد ، مجسّمه افراد صالح يا بزرگان قوم است ، يا اين كه پدران خود را بر پرستش چنين بتهائي ديده‌ايد و محض تقليد از ايشان و چشم هم‌چشمي يكديگر ، شما هم آنها را مي‌پرستيد . و يا اين كه پرستش بتهاي مخصوص رمز وحدت هر قوم و قبيله‌اي بشمار مي‌آمد و بت‌پرستي تنها به خاطر دوست داشتن و جانبداري از قوم و قبيله بود و بس . واژه ( مَوَدَّة ) مفعول له است . « يَكْفُرُ » : بيزاري مي‌جويد ( نگا : ابراهيم‌ / 22 ، مريم‌ / 82 ) . كَفَرَ بِالشَّيْءِ : تَبَرَّأَ مِنْهُ .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏لوط به ابراهيم ايمان آورد ( كه خود از موحّدان بزرگ بود ) . ابراهيم گفت : من به سوي پروردگارم هجرت مي‌كنم ( و در راه رضاي او گام برمي‌دارم ) چرا كه او مقتدر ( است و مرا از دست دشمنانم مي‌رهاند و به آرزويم مي‌رساند ، و ) حكيم است ( و به من جز كاري را فرمان نمي‌دهد كه در آن خير و صلاح باشد . ابراهيم از عراق به شام مهاجرت كرد و قوم و قبيله خود را رها ساخت ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لُوطٌ » : شخصيّت والاي معاصر ابراهيم و از پيغمبران بزرگ خدا بود ( نگا : شعراء 160 - 175 ) . « إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلي رَبِّي‌ » : ( نگا : صافّات‌ / 99 ) . من به عبادت پروردگارم مي‌پردازم . من در راه رضايت پروردگارم از اينجا هجرت مي‌كنم .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به ابراهيم اسحاق و ( نوه‌اش ) يعقوب را عطاء كرديم ، و در دودمان او نبوّت قرار داديم و كتاب ( آسماني براي آنان فرستاديم ) و در دنيا پاداش او را داديم ، و وي در آخرت از زمره صالحان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْكِتَابَ » : مراد جنس كتاب است و شامل زبور و تورات و انجيل و قرآن مي‌گردد . « الصَّالِحِينَ » : ( نگا : بقره‌ / 130 ) . صالح بودن ، عالي‌ترين درجه كمال انساني در اعتقاد و ايمان و قول و عمل و اخلاق است ، و بسياري از پيغمبران از خدا تقاضا كرده‌اند تا ايشان را جزو صالحان قلمداد فرمايد ( نگا : نمل‌ / 19 ، قصص‌ / 27 ، شعراء / 83 ، صافّات / 100 ) . « أَجْرَهُ » : مراد مجموعه افتخارات دنيوي است . از قبيل : مدح او ، درود فرستادن بر او تا دنيا دنيا است ، بخشيدن فرزندان بايسته ، ادامه خطّ نبوّت در دودمان او .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏لوط را ( هم به سوي قوم خود فرستاديم و او ) زماني به قوم خود گفت : شما كار بسيار زشتي را انجام مي‌دهيد ، كار زشتي كه كسي از جهانيان پيش از شما مرتكب آن نشده است !‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَتَأْتُونَ » : انجام مي‌دهيد . « الْفَاحِشَةَ » : كار بسيار زشت . مراد لِواط است ( نگا : اعراف‌ / 81 ، نمل‌ / 55 ) .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا شما با مردان آميزش مي‌كنيد ، و راه ( توليد و تكثير نسل ) را مي‌بنديد ، و در باشگاهها و مجالس خود ( آشكارا و در ميان جمع ، بدون ترس و خوف از يزدان ، و حيا و شرم از مردمان ) كارهاي زشت انجام مي‌دهيد ؟ ! ( و دامن عصمت به گناه مي‌آلائيد ؟ ! ) پاسخ قوم او جز اين نبود كه بگويند : اگر راست مي‌گوئي ، عذاب خدا را بر سر ما بياور ( و ما مردمان آلوده را امان مده ! )‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ » : راهزني مي‌كنيد و مردمان را مي‌كشيد و اموالشان را به سرقت مي‌بريد . با عدم زناشوئي با زنان ، و انجام عمل لواط ، راه توليد نسل را تعطيل مي‌كنيد . « نَادِي‌ » : مجلس . محلّ اجتماعات . باشگاه . « الْمُنكَرَ » : زشت و پلشت . در اينجا مراد كاري است كه فطرت از آن بيزار و طبع سليم از آن گريزان است . مثل : همجنس‌گرائي ، كشف عورت ، دشنام و سخنان ركيك ، استهزاء و تمسخر . « فَمَا كَانَ جَوَابَ . . . » : ( نگا : عنكبوت‌ / 24 ) .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ انصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( لوط از آستانه خدا كمك طلبيد و ) گفت : پروردگارا ! مرا بر قوم تباه پيشه پيروز گردان .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه فرستادگان ( فرشته ) ما به پيش ابراهيم آمدند و ( تولّد اسحاق و يعقوب را ) نويد دادند و ( ضمناً ) افزودند كه ما اهل اين شهر را هلاك خواهيم كرد ، چرا كه اهل آن ستمگرند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رُسُلُنَا » : فرستادگان ما . مراد فرشتگان مأمور نابودي قوم لوط است . « الْبُشْري‌ » : مژده . نويد . مراد بشارت تولّد اسحاق و بعدها نوه‌اش يعقوب است ( نگا : هود / 71 ) .‏

آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطاً قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ابراهيم گفت : لوط در آن شهر است ! گفتند : ( نگران مباش ) ما بهتر ( از تو ) مي‌دانيم كه چه كساني در آن هستند . او را و خانواده و پيروانش را نجات خواهيم داد ، مگر همسر او را كه از جمله ماندگاران و نابود شوندگان خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَهْلَهُ » : خانواده‌اش . پيروانش . « الْغَابِرِينَ » : ماندگاران . هلاك شوندگان . ( نگا : اعراف‌ / 83 ، حجر / 60 ، شعراء / 171 ، نمل‌ / 57 ) .‏

آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمَّا أَن جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه فرستادگان ما پيش لوط آمدند ، لوط به خاطر آنان سخت ناراحت و دلتنگ شد . ( فرشتگان ) گفتند : مترس و غمگين مباش ! ما تو را و خانواده و پيروان تو را نجات خواهيم داد مگر همسرت را كه از ماندگاران و نابود شوندگان خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سِي‌ءَ » : بدحال و ناراحت گرديد . مجهول ( سَآءَ ) است . « ذَرْعاً » : ( نگا : هود / 77 ) .‏

آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما بر اهل اين شهر عذابي از آسمان به خاطر نافرماني و فسق و فجورشان نازل خواهيم كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُنزِلُونَ » : فرود آورندگان . نازل كنندگان . « رِجْزاً » : عذاب . ( نگا : حجر / 74 ) .‏

آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما از آن شهر آثار نماياني را برجاي گذاشتيم تا درس عبرتي براي كساني باشد كه از روي خرد عمل مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَةً » : نشانه . مايه عبرت .‏

آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( همچنين فرستاديم ) شعيب را به سوي شهر مدين كه خود از اهالي آنجا بود . گفت : اي قوم من ! خداي را پرستش كنيد ، و ( سعادت ) روز بازپسين را بخواهيد ، و در زمين اصلاً فساد و تباهي نكنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَخَاهُمْ شُعَيْباً » : ( نگا : اعراف‌ / 65 و 73 و85 ) . « لا تَعْثَوْا فِي الأرْضِ مُفْسِدِينَ » : ( نگا : بقره‌ / 60 ، اعراف‌ / 74 ) .‏

آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏او را تكذيب كردند و زلزله آنان را فرو گرفت و در خانه و كاشانه خود به رو در افتادند و مردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الرَّجْفَةُ » : زلزله . ( نگا : اعراف‌ / 78 ) . « جَاثِمِينَ » : ( نگا : اعراف‌ / 78 ) .‏

آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ وَعَاداً وَثَمُودَ وَقَد تَّبَيَّنَ لَكُم مِّن مَّسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ما قبائل ) عاد و ثمود را ( نيز به گناهانشان گرفتيم و نابودشان كرديم ) و خانه و كاشانه ( ويران شده ) ايشان ( سر راه مسافرت شما است و ) براي شما نمايان است . اهريمن اعمال ( زشت و پلشت ) ايشان را در نظرشان آراست و بدين وسيله ايشان را از راه ( حق و حقيقت ) بازداشت ، در حالي كه چشم بينا داشتند ( و حق و باطل را در پرتو تبليغ انبياء از هم تشخيص مي‌دادند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَاداً و ثَمُودَ » : مفعول فعل محذوف ( أَهْلَكْنَا ) يا ( أُذْكُرُوا ) است . واژه ثمود الف زائدي در رسم‌الخطّ قرآني به دنبال دارد . « تَبَيَّنَ » : آشكار است . فاعل آن ( مَسَاكِن ) و حرف ( مِن ) زائد است . يا فاعل آن ( إهلاك ) است كه از روند سخن استفاده مي‌شود . در اين صورت واژه ( مِنْ ) معني ( از جهت ، به سبب ) دارد ، بعضي هم آن را تبعيضيّه دانسته‌اند . « مُسْتَبْصِرِينَ » : دارندگان چشم بينا و عقل و فهم كافي و باخبر از راهنمائيهاي انبياء .‏

آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءهُم مُّوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ما گول خوردگان زر و زور ، يعني ) قارون و فرعون و هامان را ( نيز به گناهانشان گرفتيم و نابودشان كرديم ) . موسي با دلائل و براهين روشن به سراغ آنان رفت ، امّا ايشان در زمين استكبار و برتري‌جوئي كردند ، ولي نتوانستند پيشي گيرند ( و از دست خدا بگريزند و خويشتن را از عذاب او برهانند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَارُون‌ » : ( نگا : قصص‌ / 76 - 83 ) . « هَامَان » : ( نگا : قصص‌ / 37 - 42 ) . « مَا كَانُوا سَابِقِينَ » : پيشي گيرندگان بر خدا نبودند . يعني از حوزه قدرت خدا نتوانستند خارج شوند و از عذاب او خويشتن را به دور دارند .‏

آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ فَكُلّاً أَخَذْنَا بِذَنبِهِ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما هر يك از اينها را به گناهانشان گرفتيم : براي بعضي از ايشان طوفان همراه با سنگريزه حواله كرديم ، و بعضي از ايشان را صداي ( رعب‌انگيز صاعقه‌ها و زمين‌لرزه‌ها ) فرا گرفت ، و برخي از ايشان را هم به زمين فرو برديم ، و برخي ديگر را ( در آب دريا ) غرق كرديم . خداوند هرگز بديشان ستم نكرده است و آنان خودشان ( با ارتكاب كفر و فسق و فجور ) به خويشتن ستم كردند ( و نتيجه آن را هم ديدند و چشيدند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كُلاًّ » : جملگي اين گناهكاران مذكور را . « مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً » : مراد عاد است كه قوم هود ( ع ) است ( نگا : حاقّه‌ / 6 ) . « حَاصِباً » : طوفاني كه در آن سنگريزه‌ها به حركت درآيند ( نگا : اسراء / 68 ) . « أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ » : مراد ثمود است كه قوم صالح ( ع ) است ( نگا : هود / 67 ) . « الصَّيْحَةُ » : نداي صاعقه‌ها كه با زمين‌لرزه در مركز وقوع آن همراه است ( هود / 67 و 94 ، حجر / 73 و 83 ، مؤمنون‌ / 41 ) . « مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الأرْضَ » : مراد قارون و قوم لوط است ( نگا : هود / 82 ، قصص‌ / 81 ) . « مَنْ أَغْرَقْنَا » : مراد قوم نوح و فرعون و فرعونيان است ( نگا : هود / 37 - 43 ، شعراء / 66 ) .‏

آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاء كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كار كساني كه جز خدا ، ( اشخاص و اصنام و اشيائي را به دوستي برگرفته‌اند ، و از ميان آفريدگان ، براي خود ) سرپرستاني برگزيده‌اند ، همچون كار عنكبوت است كه ( براي حفظ خود از تارهاي ناچيز ) خانه‌اي برگزيده است ( بدون ديوار و سقف و در و پيكري كه وي را از گزند باد و باران و حوادث ديگر در امان دارد ) . بي‌گمان سست‌ترين خانه‌ها خانه و كاشانه عنكبوت است ، اگر ( آنان از سستي معبودها و پايگاههائي كه غير از خدا برگزيده‌اند باخبر بودند ، به خوبي ) مي‌دانستند ( كه در اصل بر تار عنكبوت تكيه زده‌اند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ . . . » : خانه عنكبوت هر چند از عجائب آفرينش است ، ولي در سستي ضرب‌المثل است و سست‌تر از آن تصوّر نمي‌شود . « لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ » : اگر مي‌دانستند ! كاش مي‌دانستند ! اين قيد مربوط به بتها و معبودهاي دروغين است‌ ؛ نه سستي خانه عنكبوت .‏

آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند از چيزهائي كه بجز خدا به فرياد مي‌خوانند آگاه است و او چيره كار بجا است ( و بر نابودي آنان توانا است ، ولي حكمتش ايجاب مي‌كند كه به مردمان فرصت كافي بدهد و بر همگان اتمام حجّت كند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا يَدْعُونَ » : آنچه را كه به فرياد مي‌خوانند . آنچه را كه مي‌پرستند .‏

آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اينها مثالهائي هستند كه ما براي مردم مي‌زنيم ، و جز فرزانگان ، آنها را فهم نمي‌كنند ( و سواي خردمندان از آنها عبرت نمي‌گيرند و درس زندگي نمي‌آموزند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ » : براي مردم ذكر مي‌كنيم و بديشان ارمغان مي‌داريم . « مَا يَعْقِلُهَا » : آنها را فهم نمي‌كنند . مراد از فهم كردن و متوجّه شدن ، عبرت گرفتن و استفاده كردن است .‏

آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند آسمانها و زمين را از روي حساب و برابر حكمت آفريده است . قطعاً در اين ( آفرينش زيبا و به جاي كائنات ) نشانه بزرگي براي ايمانداران است ( تا با آن خالق جهان را بشناسند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِالْحَقِّ » : به حق نه بيهوده و بازيچه ( نگا : انبياء / 16 ) . از روي حساب و برابر حكمت .‏

آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) بخوان آنچه را كه از كتاب ( آسماني قرآن ) به تو وحي شده است ، و نماز را چنان كه بايد برپاي دار . مسلّماً نماز ( انسان را ) از گناهان بزرگ و از كارهاي ناپسند ( در نظر شرع ) بازمي‌دارد ، و قطعاً ذكر خدا و ياد الله ( از هر چيز ديگري ) والاتر و بزرگتر است ، و خداوند مي‌داند كه شما چه كارهائي را انجام مي‌دهيد ( و سزا و جزايتان را خواهد داد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْكِتَابِ » : مراد قرآن است . « تَنْهي‌ » : باز مي‌دارد . به دور مي‌كند . « الْفَحْشَآءِ » : كارهاي بسيار زشت و پلشت همچون زنا . « الْمُنكَرِ » : زشت و ناپسند . مراد كارهائي است كه شرائع آسماني و عقلهاي سالم نمي‌پسندند و از آنها متنفّرند ، همچون كشت و كشتار و فساد و تباهي . « لَذِكْرُاللهِ أَكْبَرُ » : ( نگا : جمعه‌ / 9 ) . معني جمله : ياد خدا از هر عبادتي و از جمله نماز بالاتر است . نماز از هر عبادت ديگري والاتر است . خدا شما را ياد كند و تعريفتان نمايد و نعمتتان عطاء فرمايد ، بزرگتر از ذكر و يادي است كه شما با طاعت و عبادت نسبت به خدا اداء مي‌نمائيد ( نگا : بقره‌ / 152 ) .‏

آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏با اهل كتاب ( يعني با يهوديان و مسيحيان ) جز به روشي كه نيكوتر ( و نرمتر و آرامتر و به قبول نزديكتر ) باشد ، بحث و گفتگو مكن ، مگر با كساني از ايشان كه ستم كنند ( و متوسّل به زور يا گستاخي شوند و از حدّ اعتدال در جدال ، خارج گردند . در اين صورت شدّت و حدّت در مقابله با آنان بلامانع است ) . بگوئيد : به تمام آنچه از سوي خدا بر ما و بر شما نازل شده است ايمان داريم ( كه قرآن و تورات و انجيل است ) . معبود ما و معبود شما يكي است ، و ما تنها تسليم و فرمانبردار او هستيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِالَّتِي . . . » : با طريقه و شيوه‌اي كه ( نگا : نحل‌ / 125 ) . « إِلاّ الَّذِينَ ظَلَمُوا » : مگر كساني كه با سركشي و نافرماني به خود ستم كنند . مگر آنان كه به زور متوسّل شوند و گستاخي پيش گيرند .‏

آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلَاء مَن يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏همچنين ما كتاب ( آسماني قرآن ) را بر تو نازل كرده‌ايم و كساني كه پيش از اين ، كتاب ( آسماني همچون تورات و انجيل را ) براي آنان فرو فرستاده‌ايم ( و ايشان به راستي بدانها پايبند و معتقدند ) به اين كتاب ( آسماني قرآن نام ) ايمان مي‌آورند ( چرا كه هم نشانه‌هاي آن را در كتابهاي خود يافته‌اند و هم محتوايش را از نظر اصول كلّي هماهنگ با محتواي كتابهاي خويش مي‌بينند ) ، و از ميان اينان ( كه اهل مكّه و مشركان عرب هستند ، همچنين ) كساني بدان ايمان دارند ، و آيات ما را جز كافران انكار نمي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُؤْمِنُونَ بِهِ » : مراد اهل كتابِ معتقد به تورات و انجيل است كه از ته دل به قرآن ايمان آوردند ( نگا : بقره‌ / 146 ) . « هؤلآءِ » : مراد اهل مكّه و عربهاي مشرك است . « مَا يَجْحَدُ » : انكار نمي‌كند . از مصدر جحود است كه به معني انكار كردن چيزي است به زبان كه آن چيز در دل ثابت و پذيرفته باشد ( نگا : نمل‌ / 14 ) . « الْكَافِرُونَ » : مراد افراد بي‌دينِ مُصرِّ بر كفر است .‏

آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تو پيش از قرآن ، كتابي نمي‌خواندي ، و با دست راست خود چيزي نمي‌نوشتي كه اگر چنين مي‌شد ( و تو مطالعه كتب مي‌كردي و چيزي مي‌نوشتي و بالاخره سوادي مي‌داشتي ) باطلگرايان به شكّ و ترديد مي‌افتادند ( و مي‌گفتند : اين قرآن حاصل مطالعه شخصي و يادداشتهاي فردي تو است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا كُنتَ تَتْلُو » : نمي‌خواندي . در رسم‌الخطّ قرآني ، الف زائدي در آخر ( تَتْلُو ) است . « مِن قَبْلِهِ » : پيش از نزول قرآن . « بِيَمِينِكَ » : با دست راستت . تعبير با دست راست به خاطر آن است كه غالباً انسانها با دست راست مي‌نويسند . « الْمُبْطِلُونَ » : فرو روندگان در باطل . باطلگرايان ( نگا : اعراف‌ / 173 ) .‏

آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين كتاب آسماني ، شكّ و ترديدي در حقّانيّت آن نيست و ) بلكه ( مجموعه‌اي از ) آيات هويدا و روشني است كه در سينه‌هاي دانشوران ( ثابت و استوار ) است ( و در پيش آگاهان و فرزانگان واضح و آشكار است كه اين قرآن كلام يزداني است‌ ؛ نه كلام انساني ) ، و جز ستمگران آيات ما را انكار نمي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هُوَ » : مراد قرآن است . « ءَايَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ » : آيات روشن و واضحي است در پيش فرزانگان ، و جاي در سينه ايشان دارد . يعني عالمان حقّجو و حقّگو آن را مي‌پذيرند و به حقّانيّت آن ايمان مي‌آورند ( نگا : في ظلال القرآن ) . آيه‌هاي آشكار و روشني است و در سينه‌هاي فرزانگان نگاهداري مي‌شود ، و علاوه بر سطور كتابها در صدور انسانها نيز محفوظ و از دستبرد حوادث زمان در امان است . « الظَّالِمُونَ » : كفّار و مشركين .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( انگار معجزه قرآن را كافي نمي‌دانند ) و مي‌گويند : چه مي‌شد اگر معجزاتي ( همچون عصاي موسي و يد بيضاء ) از سوي پروردگارش بدو عطاء مي‌گرديد ! ( تا ما با ديدن چنين معجزه‌هاي محسوسي ايمان مي‌آورديم ) . بگو : معجزات همه متعلّق به خدا است ( و آنچه او بخواهد رخ مي‌دهد ) ، و من تنها بيم دهنده روشنگري هستم و بس .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَاتٌ » : مراد معجزات محسوس است . « عِندَاللهِ » : مال خدا . در دست خدا . مراد به فرمان و اراده خدا است . « نَذِيرٌ مُبِينٌ » : ( نگا : اعراف‌ / 184 ، هود / 25 ) .‏

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا همين اندازه براي آنان كافي و بسنده نيست كه ما اين كتاب را بر تو نازل كرده‌ايم و پيوسته بر آنان خوانده مي‌شود ( و دائماً در طي قرون و اعصار ، همگان را به مبارزه مي‌خواند و معجزه جاويدان يزدان مي‌ماند ؟ ) مسلّماً در ( نزول ) اين ( كتاب ) رحمت بزرگي ( در حق بندگان ) و تذكّر سترگي است ( براي كساني كه درهاي قلب خود را به روي حقيقت مي‌گشايند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُتْلي عَلَيْهِمْ » : بر آنان تلاوت مي‌شود . مراد اين است كه قرآن معجزه جاويدان است و براي صحّت و سقم آن مي‌توان پيوسته آن را ديد و آزمود . ديگر همانند معجزات حسّي پيشنهادي شما گذرا و ناپايدار نيست . « فِي ذلِكَ » : در نزول قرآن . « لَرَحْمَةً » : رحمت است و مردمان را از ضلالت مي‌رهاند و به سعادت مي‌رساند . « ذِكْري‌ » : يادآوري اعجاز قرآني و درسهاي آسماني .‏

آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ كَفَى بِاللَّهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيداً يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : همين بس كه خدا ميان من و شما گواه است ( و مي‌داند كه من فرمان او را به شما رسانده‌ام و وظيفه خود را انجام داده‌ام ) . او مي‌داند آنچه در آسمانها و زمين است ( و لذا كار كسي بر او پنهان نمي‌ماند ) . كساني كه ( معبودهاي ) باطل را باور مي‌دارند ( و آنها را پرستش مي‌كنند ) و به خدا اعتقاد ندارند ، آنان واقعاً زيانكارند ( و سرمايه وجودشان را در برابر هيچ از دست مي‌دهند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شَهِيداً » : گواه . « بِالْبَاطِلِ » : مراد از باطل . همه آن چيزهائي است كه به غير از خدا پرستش شود .‏

آيه 53
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَوْلَا أَجَلٌ مُّسَمًّى لَجَاءهُمُ الْعَذَابُ وَلَيَأْتِيَنَّهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان عذاب را با عجله از تو مي‌خواهند ( و مسخره‌كنان مي‌گويند : اگر عذاب خدا حق است و دامن كفّار را مي‌گيرد ، پس چرا هر چه زودتر به سراغ ما نمي‌آيد و نابودمان نمي‌نمايد ؟ ) . اگر موعد مقرّري تعيين نشده بود ، عذاب ( الهي فوراً ) به سراغ ايشان مي‌آمد ، و ناگهاني و بدون مقدّمه و بي‌آن كه ايشان به خود آيند ، عذاب به سراغشان مي‌آمد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَسْتَعْجِلُونَكَ » : ( نگا : رعد / 6 ، حجّ‌ / 47 ) . « بَغْتَةً » : ناگهاني . غيرمنتظره ( نگا : انعام‌ / 31 و 44 و 47 ، اعراف‌ / 95 و 187 ) .‏

آيه 54
‏متن آيه : ‏
‏ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان عذاب را با شتاب از تو مي‌خواهند ، و حال اين كه مسلّماً دوزخ كافران را در بر خواهد گرفت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَمُحِيطَةٌ » : احاطه خواهد كرد . در بر خواهد گرفت . اسم فاعل معني استقبال دارد . يا اين كه بر اثر كفر و معاصي كه موجب دخول دوزخ بوده ، انگار دوزخ هم اينك ايشان را در بر گرفته است .‏

آيه 55
‏متن آيه : ‏
‏ يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَيَقُولُ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزي عذاب دوزخ از بالاي سرشان و از زير پاهايشان ( و به طور كلّي از هر سو ) ايشان را فرا خواهد گرفت و خداوند بديشان خواهد فرمود : بچشيد ( جزاي ) كارهائي را كه ( در دنيا ) مي‌كرديد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمَ » : در روزي كه . روزي . اين واژه مي‌تواند ظرف فعل مقدّري باشد كه معني آن در بالا گذشت ، و يا اين كه متعلّق به ( مُحِيطَة ) بوده و معني آن چنين مي‌شود : دوزخ در روزي ايشان را فرا خواهد گرفت كه .‏

آيه 56
‏متن آيه : ‏
‏ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي بندگان مؤمن من ! زمين من فراخ است ( و اگر در جائي تحت فشار كفّار و ستمگران بوديد ، مي‌توانيد به نقاط ديگري مسافرت كنيد ) و تنها مرا بپرستيد . ( چرا كه پرستش توحيدي ، رمز آزادگي و سرفرازي است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَرْضِي وَاسِعَةٌ » : اشاره به اين است كه مسلمانان از سرزمين كفر - اگر قادر به عبادت نبودند - به سرزميني مهاجرت كنند كه در آن بتوانند به عبادت و طاعت بپردازند ( نگا : نساء / 97 - 100 ) .‏

آيه 57
‏متن آيه : ‏
‏ كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سرانجام همه انسانها مي‌ميرند و ) هر كسي مزه مرگ را مي‌چشد سپس به سوي ما بازگردانده مي‌شويد ( و هر يك جزا و سزاي خود را مي‌گيريد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذَآئِقَةُ » : چشنده .‏

آيه 58
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده باشند ، ايشان را در كاخهاي عظيم بهشت جاي مي‌دهيم . كاخهائي كه در زير آنها رودبارها روان است . جاودانه در آن بسر مي‌برند ( و هرگز از آن نمي‌كوچند . به‌به ) پاداش آنان كه ( براي خدا ) كار مي‌كنند چه پاداش خوبي است !‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَنُبَوِّئَنَّهُمْ » : قطعاً ايشان را مسكن و مأوي مي‌دهيم . نازل مي‌گردانيم ( نگا : آل‌عمران‌ / 121 ) . « غُرَفاً » : جمع غُرْفَة . ساختمانهاي بلند . كاخهاي سر به فلك كشيده ( نگا : زمر / 20 ) .‏

آيه 59
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن كساني ( كه در برابر مشكلات زندگي و مشقّات تكاليف و وظائف ديني ) شكيبائي ورزيده‌اند و ( در همه احوال ) بر پروردگار خود تكيه و توكّل داشته‌اند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلَّذِينَ » : صفت ( الْعَامِلِينَ ) است .‏

آيه 60
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَأَيِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چه بسيارند جنبندگاني كه ( در زمين با شما زندگي مي‌كنند و بر اثر ضعف ، حتّي ) نمي‌توانند روزي خود را بردارند ( و جابه‌جا كنند ، تا آن را بخورند يا بيندوزند ) . خدا روزي‌رسان آنها و شما است . ( پس غم روزي را نخوريد و ننگ خواري و اسارت را نپذيريد ) و خدا بس شنوا و آگاه است . ( لذا دعاي شما و صداي ساير آفريدگان خود را مي‌شنود ، و از حال و روز همگان باخبر است ، و سهم و روزي كسي و چيزي را فراموش نمي‌نمايد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَأَيِّنْ » : چه بسيار است . كثير و فراوان است . « لا تَحْمِلُ » : مراد حمل كردن يا ذخيره نمودن است . يعني نمي‌توانند روزي خود را بردارند و از اينجا بدانجا برند ، و يا مانند موشها و مورچگان و زنبورهاي عسل توشه بيندوزند .‏

آيه 61
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر گاه از آنان ( كه كساني و يا بتهائي را شريك خدا مي‌دانند ) بپرسي چه كسي آسمانها و زمين را آفريده است ، و خورشيد و ماه را ( براي منافع شما انسانها روان و ) مسخّر كرده است‌ ؟ قطعاً خواهند گفت : خدا ! ( چرا كه مي‌دانند كه اين معبودهاي دروغين همه مخلوقند و توانائي آفرينش كائنات و چرخش كرات را نداشته و ندارند ) . پس چگونه ( با وجود اعتراف به يگانگي خدا در آفرينش كائنات و تسخير كرات ، از اقرار به يگانگي خدا در الوهيّت و فرمانروائي ) منحرف مي‌گردند ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَنَّي‌ » : چگونه . « يُؤْفَكُونَ » : برگردانده مي‌شوند ( نگا : مائده‌ / 75 ، توبه‌ / 30 ) .‏

آيه 62
‏متن آيه : ‏
‏ اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند روزي هر كس از بندگانش را بخواهد فراوان و گسترده مي‌كند و يا كم و تنگ مي‌گرداند ( برابر مصلحت و صلاح ديدي كه خود مي‌داند ) . خدا آگاه از هر چيز است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَبْسُطُ » : توسعه مي‌دهد . فراخ و گسترده مي‌گرداند . « يَقْدِرُ » : كم مي‌كند . تنگ مي‌گرداند ( نگا : رعد / 26 ، اسراء30 ، قصص‌ / 82 ) .‏

آيه 63
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر از آنان ( كه مشكوكند ) بپرسي چه كسي از آسمان آب بارانده است و زمين را به وسيله آن بعد از مردنش زنده گردانده است‌ ؟ قطعاً خواهند گفت : خدا ! بگو : ستايش خداي را ( كه حق آن اندازه روشن است كه مشركان نيز بدان اعتراف دارند ) . امّا بيشتر آنان نمي‌فهمند و نمي‌دانند ( كه به چه تناقض عجيبي گرفتارند . چرا كه به خالق رازق واحدي معتقدند و چيزهاي ديگري را هم پرستش مي‌كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا » : مراد روياندن گياهان از خاك خشك به وسيله برف و باران است . « الْحَمْدُ لِلّهِ » : خداي را سپاس بر ظهور حجّت و توفيق راه صواب .‏

آيه 64
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زندگي اين دنيا جز لهو و لعب نيست ، و زندگي سراي آخرت زندگي است ، اگر فهم و شعور داشته باشند . ( چرا كه به دنبال زندگي جهان مرگ است ، ولي آخرت جاودانگي است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَهْوٌ وَ لَعِبٌ » : ( نگا : انعام‌ / 32 ) . « الْحَيَوَانُ » : حيات و زندگي .‏

آيه 65
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه ( مشركان ) سوار كشتي مي‌شوند ( و ترس و نگراني بديشان دست مي‌دهد ) خالصانه و صادقانه خداي را به فرياد مي‌خوانند ( و غير او را فراموش مي‌گردانند ) . سپس هنگامي كه خدا آنان را نجات داد و سالم به خشكي رساند ، باز ايشان شرك مي‌ورزند ( و به انبازهائي براي خدا معتقد مي‌شوند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْفُلْكِ » : كشتي ( نگا : بقره‌ / 164 ) . « مُخْلِصِينَ » : ( نگا : يوسف‌ / 24 ) . « الدِّينَ » : دعا ( نگا : تفسير زادالمسير ، قاسمي ، صفوة‌التفاسير ) .‏

آيه 66
‏متن آيه : ‏
‏ لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ وَلِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگذار چيزهائي را كه بديشان داده‌ايم ناديده بگيرند و ( كفران نعمت كنند ، و چند روزي از لذّات زودگذر ) بهره‌مند گردند ، ( سرانجام ) خواهند فهميد ( كه چه سرنوشت شومي در انتظار ايشان است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِيَكْفُرُوا بِمَآ ءَاتَيْنَاهُمْ » : بگذار نسبت به آياتي كه براي آنان فرستاده‌ايم كفر ورزند . بگذار كفران نعمتهائي را بكنند كه بديشان داده‌ايم .‏

آيه 67
‏متن آيه : ‏
‏ أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر ( قريشيان با چشم عبرت و تفكّر ) نمي‌بينند كه ما ( سرزمين ايشان ، مكّه را ) حرم پر امن و اماني ساخته‌ايم ، در حالي كه دور و بر آنان مردم ربوده مي‌گردند ( و در همه جاي بيرون اين حرم غارت و كشتار مي‌كنند ؟ ! ) . آيا به ( بتهاي ) باطل ايمان دارند و نعمت خدا ( داد امنيّت مكّه و رسالت محمّد ) را ناديده و ناسپاس مي‌گذارند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَرَماً ءَامِناً » : ( نگا : قصص‌ / 57 ) . « يُتَخَطَّفُ » : ربوده مي‌گردند . « الْبَاطِلِ » : چيزي كه اصل و اساس و حق و حقيقتي نداشته باشد . در اينجا مراد بتها است ( نگا : عنكبوت‌ / 52 ) .‏

آيه 68
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آخر چه كسي ستمگرتر از كسي است كه بر خدا دروغ بندد ، و يا ( دين ) حق را چون بدو رسد تكذيب كند ؟ ! آيا جايگاه كافران دوزخ نيست‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْحَقِّ » : آئين راستين اسلام . قرآن كه كتاب راستين است .‏

آيه 69
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني كه براي ( رضايت ) ما به تلاش ايستند و در راه ( پيروزي دين ) ما جهاد كنند ، آنان را در راههاي منتهي به خود رهنمود ( و مشمول حمايت و هدايت خويش ) مي‌گردانيم ، و قطعاً خدا با نيكوكاران است ( و كساني كه خدا در صف ايشان باشد پيروز و بهروزند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَاهَدُوا فِينَا » : مراد هر گونه جهاد و تلاشي است كه در راه خدا و براي رضايت او و به منظور خدمت به دين اسلام انجام پذيرد . « لَنَهْدِيَنَّهُمْ » : ايشان را هدايت مي‌دهيم و رهنمود مي‌گردانيم و به خير و حق مي‌رسانيم . « سُبُلَنَا » : راههاي منتهي به خودمان . راههاي حركت و سير به سوي خدا و وصول به رضايت‌الله . مراد افزايش هدايت و توفيق در خيرات و حسنات است ( نگا : محمّد / 17 ، مريم‌ / 76 ) .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره عنكبوت / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 03:01:00 ب.ظ ]




 

موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره قصص / تفسیر نور

 

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ طسم ‏

‏ترجمه : ‏
‏طا . سين . ميم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« طسم‌ » : از حروف مقطّعه‌اند ( نگا : بقره‌ / 1 ) .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اينها آيه‌هاي كتاب روشن و روشنگرند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تِلْكَ » : اين آيات قرآني . « الْمُبِينِ » : آشكار . آشكار كننده ( نگا : مائده‌ / 15 ، يوسف‌ / 1 ، حجر / 1 ) . يعني قرآن مجيد با محتواي روشنش ، حق را از باطل و راه را از بيراهه نمودار مي‌سازد و روشنگر راه سعادت انسانها مي‌باشد .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما راست و درست بر تو گوشه‌اي از داستان واقعي موسي و فرعون را مي‌خوانيم ، براي ( استفاده ) كساني كه مؤمنند ( و مي‌خواهند در ميان انبوه مشكلات ، راه خود را به سوي هدف بگشايند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَتْلُو » : تلاوت مي‌كنيم . مي‌خوانيم . در رسم‌الخطّ قرآني ، الف زائدي در آخر دارد . « نَبَإِ » : خبر . داستان ( نگا : مائده‌ / 27 ، انعام‌ / 34 و 67 ) . « مِن نَّبَإِ » : حرف ( مِنْ ) تبعيضيّه است . يعني گوشه‌اي از اين داستان پرماجرا . « بِالْحَقِّ » : راست و درست . عين واقعيّت . يعني آنچه در اينجا آمده است ، نه تنها خالي از هر گونه خرافات است ، بلكه بيان واقعي مطالب حقيقي است . « لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ » : تأكيدي است بر اين حقيقت كه مؤمنان هدف اصلي اين آيات بوده و ذكر داستان به خاطر آنان و جهت استفاده ايشان است .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرعون در سرزمين ( مصر ، شروع به ) استكبار و سلطه‌گري كرد ، و ( در ميان ) مردمان آنجا ( تفرّقه انداخت و آنان ) را به گروهها و دسته‌هاي مختلفي تبديل نمود . ( هر گروهي و دسته‌اي به دفاع از افراد خود و جنگ و دشمني با سايرين مي‌پرداخت . فرعون مخصوصاً مردمان مصر را به دو گروه مشخّص قبطيان و سبطيان تقسيم كرد ، و ) گروهي از ايشان را ( كه سبطيان يعني بني‌اسرائيل بودند ، در برابر قبطيان ) ضعيف و ناتوان مي‌كرد . پسرانشان را سر مي‌بريد و دخترانشان را ( براي خدمتگذاري ) زنده نگاه مي‌داشت . او مسلّماً از زمره تباهكاران ( و جنايتكاران تاريخ ) بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلا » : سركشي و قلدري كرد . زورگوئي كرد و بزرگي فروخت ( نگا : مؤمنون‌ / 91 و 46 ، يونس‌ / 83 ) . « شِيَعاً » : جمع شيعة ، گروهها و دسته‌ها . طوائف گوناگون . « طَآئِفَةً مِّنْهُمْ » : مراد سبطيان يا بني‌اسرائيل است ( نگا : بقره‌ / 49 ) . « يَسْتَحْيِي نِسَآءَهُمْ » : ( نگا : بقره‌ / 49 ، اعراف‌ / 127 و 141 ، ابراهيم‌ / 6 ) .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما مي‌خواستيم كه به ضعيفان و ناتوانان تفضّل نمائيم و ايشان را پيشوايان و وارثان ( حكومت و قدرت ) سازيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَمُنَّ » : تفضّل كنيم و نعمت بخشيم . مشمول مواهب خود نمائيم ( نگا : آل‌عمران‌ / 164 ، نساء / 94 ، انعام‌ / 53 ، طه‌ / 37 ) . « أَئِمَّةً » : جمع امام ، پيشوايان . سردستگان ( نگا : انبياء / 73 ، توبه‌ / 12 ) . « الْوَارِثِينَ » : به ارث برندگان . مراد به دست گيرندگان و دريافت كنندگان حكومت و قدرت است ( نگا : شعراء / 59 ) .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ايشان را در سرزمين ( مصر ) مستقرّ گردانيم و سلطه و حكومتشان دهيم ، و بر دست مستضعفان ، به فرعون و هامان و لشكريانشان چيزي را بنمايانيم كه از آن در هراس بودند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نُمَكِّنَ » : مكانت و منزلت بخشيم . سلطه و قدرت دهيم . مستقرّ سازيم و حكومت دهيم . « هَامَان » : وزير فرعون و مستشار اعظم او بود « مَا » : آنچه . مراد هلاك فرعون و فرعونيان بر دست بني‌اسرائيل است ( نگا : يونس‌ / 90 ) كه در اينجا به مقدّمات آن اشاره شده است .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به مادر موسي الهام كرديم كه موسي را شير بده ، و هنگامي كه بر او ترسيدي ، وي را به دريا ( گونه نيل ) بينداز ، و مترس و غمگين مباش كه ما او را به تو باز مي‌گردانيم و از زمره پيغمبرانش مي‌نمائيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوْحَيْنَا » : الهام كرديم . پيام داديم ( نگا : نحل‌ / 68 ، مائده‌ / 111 ، طه‌ / 38 ، انفال‌ / 12 ، زلزله‌ / 5 ) . « الْيَمِّ » : دريا . مراد رودخانه عظيم نيل است ( نگا : طه‌ / 39 ) .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( كار به جائي رسيد كه مادر موسي ناچار شد ، او را به دريا گونه نيل بيندازد ) خاندان فرعون ، موسي را ( از روي امواج نيل ) بر گرفتند تا سرانجام دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد ! مسلّماً فرعون و هامان و لشكريانشان خطاكار بودند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَالُ » : خاندان . دار و دسته . « لِيَكُونَ » : لام اين واژه لام عاقبت است‌ ؛ نه لام علّت . يعني سرانجام و عاقبت كار چنين شد . « حَزَناً » : حُزْن و حَزَن به معني غم و اندوه است . در اينجا به معني اسم فاعل مُحْزِن است ، يعني : مايه اندوه و سبب غم .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زن فرعون ( آسيه هنگامي كه ديد آنان قصد كشتن كودك را دارند ) گفت : او را نكشيد ، نور چشم من و تو است . شايد براي ما مفيد باشد ، و يا اصلاً او را پسر خود كنيم . آنان نمي‌فهميدند ( كه دست تقدير در پس پرده غيب چه بازي مي‌كند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قُرَّةُ عَيْنٍ » : روشني چشم . مراد مايه سرور و شادماني است ( نگا : طه‌ / 40 ) . ( قُرَّةُ ) خبر مبتداي محذوف است و اصل آن چنين است : هُوَ قُرَّةُ عَيْنٍ . « إِمْرَأَةُ فِرْعَوْنَ » : زن فرعون . مراد آسيه ، همسر فرعون است كه قرآن او را زن باايماني معرّفي مي‌كند ( نگا : تحريم‌ / 11 ) .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغاً إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏دل مادر موسي تهي ( از صبر و قرار ) شد ، و اگر دل او را ( با اعطاي صبر و شكيبائي ) برجاي و استوار نمي‌داشتيم تا از زمره باورمندان ( به وعده خدا ) باشد ، نزديك بود ( بر اثر ناراحتي و پريشاني ، راز ) او را آشكار سازد ( و فرياد بزند كه واي فرزندم ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَارِغاً » : خالي و تهي . مراد خالي از قوّت و قدرت ضبط خود و تهي از خويشتنداري و شكيبائي ( نگا : ابراهيم‌ / 43 ) . « إِنْ . . . لَتُبْدِي . . . » : از مصدر ابداء به معني بيان و اظهار است . « رَبَطْنَا عَلي قَلْبِهَا » : دل او را بر جاي و استوار داشتيم ( نگا : كهف‌ / 14 ) . « الْمُؤْمِنينَ » : مراد باورمندان و معتقدان به وعده خدا است ، كه در اينجا ( إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيْكِ . . . ) در آيه هفتم است .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مادر موسي ، در پرتو لطف خدا ، آرامش خود را بازيافت ) و به خواهر موسي گفت : او را پيجوئي و پيگيري كن ( تا ببينيم حال و وضع او چه مي‌شود . خواهر موسي دستور مادر را انجام و دورادور موسي را زير نظر داشت ) و او را از جانبي مي‌ديد بدون اين كه آنان بدانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قُصِّيهِ » : او را دنبال كن . حال و وضع او را بپاي . « عَن جُنُبٍ » : از جانبي . از گوشه‌اي . مراد دورادور است . « وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ » : در حالي كه فرعون و فرعونيان نمي‌دانستند كه او خواهر موسي است و مشغول ديد زدن است .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما دايگان را از او بازداشتيم ( و نگذاشتيم نوزاد را بمكد ) پيش از آن ( كه مادرش را پيدا و به دايگاني موسي ببرند ! مأموران در جستجوي دايگان مي‌گشتند . خواهر موسي خود را بديشان رساند ) و گفت : آيا شما را به ساكنان خانواده‌اي رهنمود كنم كه برايتان سرپرستي او را بر عهده گيرند ( و وي را شير دهند و پرورش كنند ) و خيرخواه و دلسوز او باشند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَرَّمْنَا » : تحريم كرديم . مراد از تحريم ، منع كردن و بازداشتن است . « الْمَرَاضِعَ » : جمع مُرْضِع ، زنان شيرده . دايگان . يا جمع مَرْضَع است و اسم مكان و مراد است . يا اين كه مصدر ميمي و به معني رضاع و شير دادن است . « نَاصِحُونَ » : دلسوزان . خيرخواهان .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مأموران مادر موسي را به قصر فرعون بردند و نوزاد سخت او را مكيدن گرفت و برق خوشحالي از چشمها جستن كرد ، و بدين ترتيب ) ما موسي را به مادرش بازگردانديم تا چشمش ( از ديدار او ) روشن شود ( و غم و اندوهي در دل او نماند ) و غمگين نگردد و بداند كه وعده خدا راست است ، اگر چه بيشتر مردم ( چنين ) نمي‌دانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها » : ( نگا : قصص‌ / 9 ) .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و زماني كه موسي به نهايت قدرت و رشد ( جسماني ) خود رسيد ، و خرد و انديشه‌اش كامل گرديد ، بدو فرزانگي و دانش داديم ، و ما اين گونه به نيكوكاران پاداش مي‌دهيم ( و خوبي و نيكي ايشان را با خوبي و نيكي پاسخ داده و آنان را در هر دو جهان ياري مي‌كنيم و خوشبخت مي‌گردانيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَشُدَّ » : قدرت و قوّت . مراد رشد و نموّ جسماني است . « إِسْتَوي‌ » : تكامل و تعادل پيدا كرد و از نظر خرد و انديشه كامل گرديد . « حُكْماً » : حكمت . فرزانگي . روشن‌بيني ( نگا : انعام‌ / 89 ) .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏موسي ( از قصر فرعون ، رهسپار كوچه و بازار پايتخت مملكت شد ) و بدون اين كه اهالي شهر مطّلع شوند ، وارد آنجا گرديد . در شهر ديد كه دو مرد مي‌جنگند كه يكي از قبيله او ( بني‌اسرائيليها ) و ديگري از دشمنان او ( يعني از طائفه قبطيهاي جانبدارِ فرعون ) است . فردي كه از قبيله او بود ، عليه كسي كه از دشمنانش بود ، از موسي كمك خواست ( و موسي كمكش كرد ) و مشتي بدو زد و او را كشت ! موسي گفت : اين از عمل شيطان بود ( چرا كه با وسوسه خود بر سر خشمم آورد و غافلگيرم كرد ) . واقعاً او دشمن گمراه كننده آشكاري است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَدِينَةِ » : مراد پايتخت مملكت فرعون است كه گويا « منف‌ » يا « مصر » و يا اين كه « مصرايم‌ » نام داشته است . « عَلي حينِ » : حرف ( عَلي ) به معني ( في ) است . « شِيَعَةِ‌ » : قوم و قبيله . « إِسْتَغَاثَ » : ياري و كمك خواست . فريادرس طلبيد . « وَكَزَ » : مشت زد . « قَضي عَلَيْهِ » : او را كشت .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي از كرده خود پشيمان شد و رو به درگاه خدا كرد و ) گفت : پروردگارا ! من بر خويشتن ( با كشتن يك تن ) ستم كردم ، پس ( به فريادم رس و ) مرا ببخش . ( خدا دعايش را اجابت كرد ) و او را بخشيد ، چرا كه خدا بس آمرزگار و مهربان ( درباره بندگان پشيمان و توبه‌كار ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ظَلَمْتُ نَفْسِي‌ » : ( نگا : نمل‌ / 44 ) .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : پروردگارا ! به پاس نعمتهائي كه به من عطاء فرموده‌اي ( و عطاء مي‌فرمائي كه مغفرت و مرحمت است ) ، هرگز پشتيبان بدكاران و بزهكاران نخواهم شد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِمَآ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ » : حرف باء مي‌تواند براي سبب و يا قسم استعطافي باشد . در صورت نخست ، يعني : به سبب نعمتهائي كه عطاء فرموده‌اي كه قدرت و قوت و جاه و نعمت و عزّت و دانش و حكمت است . و به سبب لطفي كه مي‌فرمائي و مغفرتي كه عطاء مي‌نمائي . در صورت دوم ، يعني : تو را سوگند مي‌دهم به نعمتهائي كه روا داشته‌اي اين كه مرا ببخشي و آمرزش خويش را بهره‌ام گرداني ، كه اگر چنين شود ، ديگر من . . .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در شهر ، ترسان و نگران ، شب را به روز آورد ، و ناگهان كسي كه ديروز از موسي ياري و مدد خواسته بود ، او را به فرياد خواند ( چرا كه با قبطي ديگري گلاويز شده بود و از عهده‌اش بر نمي‌آمد ) . موسي بدو گفت : حقاً تو گمراه آشكاري .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَتَرَقَّبُ » : خويشتن را مي‌پائيد ، و مواظب مأموران بود . چشم به راه گرفتاري و مجازات خويش بود . جمله فعل و فاعل خبر دوم ( أَصْبَحَ ) يا حال ضمير مستتر در ( خَآئِفاً ) است . برخي ( أَصْبَحَ ) را تامّ بشمار آورده‌اند و ( خَآئِفاً ) و ( يَتَرَقَّبُ ) را حال اوّل و دوم دانسته‌اند . « غَوِيٌّ » : گمراه و سرگشته .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و همين كه موسي خواست به سوي كسي كه دشمن آن دو بود دست بگشايد و حمله نمايد ، ( مرد قبطي فرياد زد و ) گفت : آيا مي‌خواهي مرا بكشي همان گونه كه ديروز كسي را كشتي‌ ؟ در زمين جز اين نمي‌خواهي كه ستمگر زورگوئي باشي ، و نمي‌خواهي كه از اصلاحگران باشي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَبْطِشَ » : حمله‌ور شود . يورش برد . « جَبَّاراً » : زورگو . قدرتمند و قدرت‌نما . نيرومندي كه هر چه بخواهد بكند و از فرمان خدا نافرماني نمايد .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( وقتي كه خبر كشته شدن قبطي پراكنده شد ) مردي ( كه از خانواده فرعون بود و ايمان آورده بود ) از نقطه دوردست شهر شتابان آمد و گفت : اي موسي ! درباريان و بزرگان قوم براي كشتن تو به رايزني نشسته‌اند ، پس ( هر چه زودتر از شهر ) بيرون برو . مسلّماً من از خيرخواهان و دلسوزان تو هستم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَقْصَي‌الْمَدينَةِ » : دورترين نقطه شهر . « يَسْعي‌ » : مراد از سعي ، سرعت در رفتن است . « الْمَلأَ » : بزرگان دولت . دولتمردان . « يَأْتَمِرُونَ » : مشاورت مي‌كنند . رايزني مي‌نمايند . « النَّاصِحِينَ » : ( نگا : اعراف‌ / 21 و 79 ، يوسف‌ / 11 ، قصص‌ / 12 ) .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏موسي از شهر خارج شد ، در حالي كه ترسان و چشم به راه بود ( كه هر لحظه حادثه‌اي رخ دهد و فرعونيان او را دستگير كنند . خدا را به فرياد خواند و ) گفت : پروردگارا ! مرا از مردمان ستمگر رهائي بخش .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَآئِفاً » : ترسان . « يَتَرَقَّبُ » ، انتظار مي‌كشيد . چشم به راه دستگيري و وقوع پي‌آمدها و حوادث بود .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاء السَّبِيلِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه رو به جانب مدين ( شهر شعيب ) كرد ، گفت : اميد است كه پروردگارم مرا به راستاي راه رهنمود فرمايد ( و ناهمواريها و گرفتاريها را از سر من به دور دارد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَوَجَّهَ » : روكرد . « تِلْقَآءَ » : جانب . سو . « مَدْيَنَ » : ( نگا : اعراف‌ / 85 ) . « عَسي‌ » : اميد است . « سَوَآءَالسَّبِيلِ » : ( نگا : بقره‌ / 108 ، مائده‌ / 12 و 60 و 77 ) .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه به ( چاه ) آب مدين رسيد ، مردمان زيادي را ديد كه بر آن گرد آمده‌اند و چهارپايان خود را سيراب مي‌كنند ، و آن طرف‌تر دو زني را ديد كه گوسفندان خويش را مي‌پايند ( و نمي‌گذارند به چاه نزديك شوند و با ديگر گوسفندان بياميزند ) . گفت : شما دو نفر چه كار مي‌كنيد ؟ ( چرا گوسفندان خود را دورادور نگاه داشته‌ايد و آبشان نمي‌دهيد ؟ ) . گفتند : پدر ما پيرمرد كهنسالي است و ما گوسفندانمان را آب نمي‌دهيم تا چوپانان ( همگي ، گوسفندان خود را ) بر مي‌گردانند ( و چاه آب خلوت مي‌شود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُمَّةً » : جماعت زياد . مردمان فراوان . « مِن دُونِهِمْ » : پائين‌تر از آنان . مكاني نزديك به جائي كه مردمان در آنجا اجتماع كرده بودند . « تَذُودَانِ » : حفاظت و نگهداري مي‌كردند . مراد دور نگهداشتن گوسفندان از قاطي شدن با گوسفندان مردم و رفتن آنها به ميان جمعيّت است . « مَا خَطْبُكُمَا » : كارتان چيست‌ ؟ مراد اين است كه چرا گوسفندان خود را با ديگران آب نمي‌دهيد ؟ ( نگا : طه‌ / 95 ، حجر / 57 ، يوسف / 51 ) . « يُصْدِرَ » : برمي‌گردانند . خارج مي‌كنند . « الرِّعَآءُ » : جمع راعي ، چوپانان . « شَيْخٌ » : پيرمرد . « كَبِيرٌ » : كهنسال . سالخورده . يادآوري : مفعول‌هاي افعال « يَسْقُونَ ، تَذُودانِ ، نَسْقي ، يُصْدِرَ » محذوف است .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي دلش به حال آنان سوخت ، و ) گوسفندان ايشان را سيراب كرد . سپس ( از فرط خستگي ) به زير سايه ( درختي ) رفت و عرضه داشت : پروردگارا ! من نيازمند هر آن چيزي هستم كه برايم حواله و روانه فرمائي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَوَلّي‌ » : پشت كرد و رفت . « خَيْرٍ » : رزق و روزي . خوبي و نيكي . « إِنِّي . . . فَقِيرٌ » : هر رزقي كه براي من فرستي نيازمند آنم ، و هر گونه نيكوئيي كه در حق من كني محتاج بدانم .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏يكي از آن دو ( دختر ) كه با نهايت حياء گام برمي‌داشت ( و پيدا بود كه از سخن گفتن با يك جوان بيگانه شرم دارد ) به پيش او آمد و گفت : پدرم از تو دعوت مي‌كند تا پاداش اين كه ( لطف فرموده و آب از چاه بيرون كشيده‌اي و بدان گوسفندان ) ما را آب داده‌اي ، به تو بدهد . هنگامي كه موسي به پيش پدر او آمد و سرگذشت خود را براي وي بيان كرد ، گفت : نترس كه از مردمان ستمگر رهائي يافته‌اي ( و اينجا از قلمرو آنان بيرون است و دسترسي به تو ندارند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلَي اسْتِحْيَآءٍ » : با حياء و شرم . « الْقَصَصَ » : داستان . سرگذشت ( نگا : يوسف‌ / 3 ) .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏يكي از آن دو ( دختر ) گفت : اي پدر من ! او را استخدام كن . چرا كه بهترين كسي را كه بايد استخدام كني شخصي است كه نيرومند و درستكار باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَآ أَبَتِ » اي پدر من ! ( نگا : يوسف‌ / 4 و 100 ، مريم‌ / 42 - 45 ) . « إِسْتَأْجِرْهُ » : او را اجير كن . او را به كار گمار . « إِسْتَأْجَرْتَ » : اجير كرده‌اي . به كار گمارده‌اي . ذكر فعل به صورت ماضي و اراده معني به صورت مضارع ، اشاره دارد به اين كه ، او آزموده و شناخته شده مي‌باشد . « الْقَوِيُّ » : خبر ( إِنَّ ) است .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( شعيب‌ - پدر آن دو دختر - به موسي ) گفت : من مي‌خواهم يكي از اين دو دخترم را به ازدواج تو درآورم ، به اين شرط كه هشت سال براي من كار كني . سپس اگر هشت سال را به ده سال تمام برساني ، محبّتي كرده‌اي ، ( و اين دو سال اضافه بر تو واجب نيست . به هر حال ) من نمي‌خواهم بر تو سختگيري كنم ( و تو را به درازترين مدّت وا دارم ) . اگر خدا بخواهد مرا از زمره نيكان خواهي يافت ( و خواهي ديد كه من به عهد خود وفا مي‌كنم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَأْجُرَنِي‌ » : براي من كار كني . خويشتن را كارگر من گرداني . « حِجَجٍ » : جمع حِجَّة ، سالها . « مِنْ عِندِكَ » : از بزرگواري خودت است . كاري است كه به اختيار خود مي‌كني .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي پذيرفت و ) گفت : اين قراردادي ميان من و تو است . البتّه هر كدام از اين دو مدّت را برآوردم ( به عهد خود وفا كرده‌ام ، و از من خواسته نمي‌شود كه بيش از آن كار كنم ) و بر من ستم نمي‌گردد . خدا هم بر آنچه ما مي‌گوئيم شاهد و گواه است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الأجَلَيْنِ » : دو مدّت . دو سرانجام . « لا عُدْوَانَ عَلَيَّ » : نبايد به من ستم شود و بر مدّت افزوده گردد . گناهي بر من نيست ، چرا كه زمان كار خود را به پايان برده‌ام . « وَكِيلٌ » : شاهد و گواه . كسي كه كار بدو واگذار مي‌شود و حافظ مردمان و مسؤول كار آنان است .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا قَضَى مُوسَىالْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَاراً لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه موسي مدّت را به پايان رسانيد و همراه خانواده‌اش ( از مدين به سوي مصر ) حركت كرد ، در جانب كوه طور آتشي را ديد به خانواده‌اش گفت : بايستيد . من آتشي مي‌بينم . شايد از آنجا خبري ( از راه ) يا شعله‌اي از آتش براي شما بياورم تا خويشتن را بدان گرم كنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَضي‌ » : بسر برد . « أَهْلِ » : خانواده . همسر و ساير همراهان . « ءَانَسَ » : ديد . مشاهده كرد ( نگا : طه‌ / 10 ، نمل‌ / 7 ) . « جَذْوَةٍ » : اخگر سوزان . شعله آتش . « تَصْطَلُونَ » : خود را با آتش گرم كنيد ( نگا : نمل‌ / 7 ) .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه موسي به كنار آتش آمد ، از ناحيه سرزمين راست ( خود ) در منطقه مباركي ( چون كوه طور ) از ميان يك درخت ندا داده شد : اي موسي ! من يزدانم ، پروردگار جهانيان .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شَاطِئِ » : ساحل . كناره . « الْوِادِي‌ » : ( نگا : طه‌ / 12 ) . « الأيْمَنِ » : طرف راست . ميمون و مبارك ( نگا : تفسير قاسمي ) . « مِنَ الشَّجَرَةِ » : از ميان درخت . از سوي درخت .‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و عصاي خود را بينداز . وقتي كه موسي ديد كه همسان ماري با سرعت و شدّت حركت مي‌كند ، پشت كرد و پاي به فرار گذاشت و پشت سر خود را نگاه نكرد . ( بار ديگر ندا داده شد : ) اي موسي ! برگرد و نترس كه تو از زمره افرادي هستي كه ( از مخاوف و مكاره ) در امانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَآنٌّ » : ( نگا : نمل‌ / 10 ) . « أَقْبِلْ » : رو كن . بيا . « الآمِنِينَ » : جمع آمِن ، در امن و امان .‏

آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏دست خود را به گريبانت فرو ببر ، بدون اين كه به عيب و نقصي ( همچون بيماري برص مبتلا باشد ) سفيد و رخشان ( بسان ماه تابان ) بيرون مي‌آيد ، و دستهايت را براي زدودن خوف و هراس به سوي خود ( بيار و آنها را ) جمع كن ( و بر سينه‌ات بگذار ، تا آرامش خويش را بازيابي ) . چرا كه اين دو ( يعني قلب عصا به اژدها ، و يد بيضاء ) دو دليل قاطع و حجّت واضح پروردگارت براي فرعون و اطرافيان او است . بي‌گمان آنان گروهي هستند كه گناهكار ( و خارج از فرمان پروردگار ) مي‌باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُسْلُكْ » : داخل گردان . فرو ببر ( نگا : مدّثّر / 42 ، حاقّه‌ / 32 ، مؤمنون‌ / 27 ) . « أُضْمُمْ » : جمع گردان . « جَنَاحَ‌ » : بال . در اينجا مراد دست و ساعد و بازو است كه براي انسان به منزله بال پرندگان است . « الرَّهْبِ » : خوف و هراس . « أُضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ » : دستهايت را جمع و بر سينه‌ات بگذار تا قلبت آرامش خود را بازيابد . قاطع و جدّي باش و در اداي مسؤوليّت رسالت از هيچ مقام و هيچ قدرتي ترس و وحشت نداشته باش . « ذَانِكَ » : اين دو تا . مراد تبديل عصا به اژدها و يد بيضاء است . « بُرْهَانَانِ » : دو دليل قاطع و واضح .‏

آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : پروردگارا ! من از آنان كسي را كشته‌ام و مي‌ترسم كه مرا بكشند ( و اين مأموريّت ناتمام بماند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَفْساً » : كسي . فردي .‏

آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏برادرم هارون كه از من زبان بليغ‌تر و فصيح‌تري دارد با من بفرست تا ياور من بوده و ( با توضيح گفتارم براي ديگران و پاسخگوئي روشن به شبهات ايشان ) مرا تصديق نمايد . چرا كه مي‌ترسم تكذيبم كنند و دروغگويم نامند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رِدْءاً » : ياور و مددكار . « يُصَدِّقُنِي‌ » : مراد اين است كه با توضيح گفتارم و ردّ شبهات ديگران ، راستي و درستي من روشن شود .‏

آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَاناً فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خدا درخواست موسي را پذيرفت و بدو ) گفت : ما بازوان تو را به وسيله برادرت ( هارون ) تقويت و نيرومند خواهيم كرد ، و به شما سلطه و برتري خواهيم داد ، و لذا به سبب ( قدرت ) معجزات ما آنان به شما دسترسي نمي‌يابند و بر شما پيروز نمي‌گردند . بلكه شما و پيروانتان چيره و پيروزيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَنَشُدُّ » : محكم و استوار خواهيم كرد . قوّت و قدرت خواهيم داد . « عَضُدَ » : بازو . تقويت بازو ، كنايه از تقويت و پشتيباني شخص است . « سُلْطَاناً » : سلطه و شوكت . تسلّط و قدرت . « أَنتُمَا » : مبتدا است . « أَنتُمَا وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ » : ( نگا : مجادله‌ / 21 ) .‏

آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا جَاءهُم مُّوسَى بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه موسي با آيات روشن و دلائل قاطع ما به سراغ آنان رفت ( و خويشتن را معرّفي كرد و فرمان خدا و معجزه‌هاي يد بيضاء و قلب عصا را بديشان نمود ) گفتند : اين چيزي جز جادوي دروغ و به هم بافته‌اي نيست ( و سخن خود را به دروغ فرموده خدا مي‌نامي ) و ما نشنيده‌ايم چنين چيزي در ميان نياكان ما بوده باشد ( و كسي تا حال خدا را يكي معرّفي و ادّعاي توحيد كرده باشد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِئَايَاتِنَا » آيات ما . معجزات ما . دلائل و حجّتهاي ما . « بَيِّنَاتٍ » : روشن . حال است . « مُفْتَريً » : سر هم كرده و به هم بافته . مرادشان اين بود كه موسي در ادّعاي خود دروغ مي‌گويد و سخنان و معجزه‌هاي او ، جادوي خود او است‌ ؛ نه فرموده و معجزه‌هائي كه خدا فرو فرستاده باشد و بديشان نموده باشد .‏

آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ مُوسَى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَن جَاء بِالْهُدَى مِنْ عِندِهِ وَمَن تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏موسي گفت : ( آنچه مي‌گويم حقيقت و هدايت است و جادو نيست و ) پروردگار من بهتر مي‌داند كه چه كساني هدايت را از سوي او ( براي مردم ) آورده‌اند و چه كساني سراي آخرت از آن ايشان است . بي‌گمان ستمكاران رستگار نمي‌گردند ( و به عذاب خدا گرفتار مي‌آيند و از دست مجازات خدا نجات پيدا نمي‌كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَاقِبَةُ الدَّارِ » : مراد سرانجام خوش و پسنديده سراي جاويدان است كه بهشت است ( نگا : انعام‌ / 135 ، رعد / 22 و 24 ) . بعضي هم معتقدند كه سرانجام سعادتمندانه كار انسان در گشت و گذار همين جهان است و به تبع آن خوشبختي آن جهان جاويدان كه بهشت يزدان است . يعني : سعادت هر دو دنيا ( نگا : يونس‌ / 64 ، نحل‌ / 30 ، زمر / 10 ) .‏

آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحاً لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرعون گفت : اي سران و بزرگان قوم ! من خدائي جز خودم براي شما سراغ ندارم . ( امّا محض احتياط و تحقيق بيشتر ) اي هامان ! آتشي بر گِل بيفروز ( و از خشتها آجرهاي محكم بساز ) و براي من كاخ بزرگي بساز . شايد من خداي موسي را از بالا ببينم ، هر چند كه من يقين دارم كه موسي از زمره دروغگويان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِلهٍ » : خداوندگار . پروردگار ( نگا : شعراء / 29 ، نازعات‌ / 24 ) . « مِنْ إِلهٍ » : واژه ( مِنْ ) براي تعميم ( إِلهٍ ) بعد از خود است . « أَوْقِدْ عَلَي الطِّينِ » : مراد تبديل خشت گلين به آجر پخته است . « هَامَان » : وزير اعظم يا نخست وزير فرعون بوده است . « صَرْحَاً » : كاخ بزرگ و بلند ( نگا : نمل‌ / 44 ) . « أَطَّلِعُ » : خبر يابم . بنگرم ( نگا : كهف‌ / 18 ، مريم‌ / 78 ، صافّات‌ / 55 ) . « لَأَظُنُّهُ » : گمانش مي‌برم . يقين دارم كه او .‏

آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرعون و سپاهيانش به ناحق در سرزمين ( مصر ) تكبّر ورزيدند و گمان بردند كه ( پس از مرگ زنده نمي‌گردند و ) به سوي ما برگردانده نمي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إسْتَكْبَرَ » : تكبّر نمود . خويشتن را بزرگ پنداشت ( نگا : بقره‌ / 34 ) .‏

آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ما او و سپاهيانش را ( به سوي دريا كشانديم و آنان را ) گرفتيم و به دريايشان انداختيم ( و نابودشان ساختيم ) . بنگر كه عاقبت كار ستمگران چگونه شد ؟ ( اين ، سرنوشت ستمكاران در همه دوران است‌ ؛ نه ويژه فرعون و فرعونيان ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَنَبَذْنَاهُمْ » : ايشان را پرت كرديم و انداختيم . « الْيَمِّ » : دريا . « أُنظُرْ » : بنگر . مراد نگاه كردن با چشم ظاهر نيست ، بلكه با چشم دل است .‏

آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما آنان را سردستگان و پيشواياني كرديم كه مردمان را به سوي دوزخ مي‌خواندند و روز قيامت ( از سوي كسي ) ياري نمي‌گردند ( و ايشان و دنباله روانشان از آتش دوزخ رهائي ندارند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَئِمَةً » : جمع امام ، پيشوايان ، مراد سردستگان كفر و ضلال و پيشاهنگان كاروان گمراهان است كه در دنيا به آنان خطّ و نشان مي‌دهند و در دنيا پيشاپيش ايشان به سوي بدبختي حركت ، و در قيامت نيز در جلو پيروانشان به جانب جهنّم راه مي‌افتند و آنان را به دوزخ مي‌كشانند و بدانجا وارد مي‌گردانند ( نگا : هود / 98 ) .‏

آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در همين جهان در عقبشان نفرين فرستاديم و در روز قيامت هم ( زشت سيرتان اين جهان ) از زمره زشت صورتان ( آن جهان ) خواهند بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَتْبَعْنَاهُمْ » : در پي ايشان روانه كرديم . به دنبالشان آورديم . « الْمَقْبُوحِينَ » : زشت‌رويان . روسياهان ( نگا : زمر / 60 ) . طرد شدگان از مرحمت و مكرمت يزدان ، و دور افتادگان از بهشت جاويدان .‏

آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما بر موسي كتاب آسماني ( تورات ) نازل كرديم بعد از آن كه اقوام روزگاران پيشين را ( بر اثر كفر و ظلم و زورشان ) نابود كرديم ، تا براي مردم مايه بينش و وسيله هدايت و رحمت باشد ، و ايشان ( در پرتو اوامر و نواهي آن ، راه را از چاه باز شناسند و ) پندپذير گردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْقُرُونَ الأُولي‌ » : ملّتهاي پيشين . اقوام گذشته . « بَصَآئِرَ » : جمع بَصِيرَة ، بينش . نور دلها . مفعول له يا حال است .‏

آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي محمّد ! ) تو در جانب غربي ( كوه طور ) نبودي در آن دم كه ما فرمان ( نبوّت ) را به موسي ابلاغ كرديم ( و بدو كتاب تورات عطاء و وي را براي تبليغ به پيش مردم فرستاديم ) و تو از حاضران ( در صحنه تبليغ و مبارزه موسي با فرعون و فرعونيان ) نبودي ( تا بر سرگذشت ايشان مطّلع گردي . حال كه سرگذشت حقيقي بني‌اسرائيل و موسي و فرعون و پيروان آنان را - چنان كه بايد - براي مردم بيان مي‌داري ، چرا بايد باور نكنند و به تو ايمان نياورند ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ » : مراد قسمت غربي كوه طور با توجّه به موقعيّت موسي است . « قَضَيْنَا » : رسانديم . پيام داديم ( نگا : حجر / 66 ، اسراء / 4 ) .‏

آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُوناً فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين ما بوديم كه اقوام و نسلهائي را ( در قرون و اعصار مختلف ) آفريديم و زمانهاي طولاني بر آنان سپري شد ( و بر اثر مرور زمان ، عهدها و پيمانهاي خدا را فراموش كردند و رهنمودهاي انبياء را از ياد بردند . اي پيغمبر ! ) تو در ميان اهل مدين اقامت نداشتي تا آيات ما را ( كه بيانگر سرگذشت ساكنان مدين است ) بر اينان ( كه مردمان مكّه و سالها بعد از ايشان مي‌زيند ) فروخواني ( و از احوال پيشينيان بياگاهاني ) . ولي اين ما هستيم كه تو را فرستاده‌ايم ( و چنين اخباري را از طريق وحي در اختيارت قرار داده‌ايم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَنْشَأْنَا » : آفريديم ( نگا : انعام‌ / 6 و 98 ) . « تَطَاوَلَ » : به درازا كشيد . بعد از فوت ايشان ، روزگاران زيادي گذشت و زمان امتداد پيدا كرد . « ثَاوِياً » : مقيم . ساكن . « تَتْلُو » : فرو مي‌خواني . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد . « مُرْسِلِينَ » : فرستندگان . روانه‌كنندگان .‏

آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تو در كنار كوه طور نبودي بدان گاه كه ما ( موسي را براي برگزيدن او به عنوان پيغمبر ) ندا در داديم ( تا فرمانهاي صادره الهي را بشنوي و هم اينك براي ديگران روايت نمائي ) . ولي ( ما اين اخبار را به تو مي‌رسانيم ) به خاطر مرحمتي كه پروردگارت نسبت به تو دارد ، تا قومي را ( با آنها ) بيم دهي كه پيش از تو بيم دهنده‌اي ( از پيغمبران خدا ) به سوي ايشان نيامده است ، شايد مايه عبرت و بيداري آنان گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَحْمَةً » : مفعول له يا خبر ( كانَ ) محذوف است . « مَآ أَتَاهُمْ مِن نَّذِيرٍ » : تا حال پيغمبري براي ايشان نيامده است ( نگا : سجده‌ / 3 ) . مراد نيامدن پيغمبري به سرزمين عربستان بدين زوديها است‌ ؛ نه از آغاز جهان تا روزگار خاتم پيغمبران ( نگا : تفسير قاسمي ، تفسير آلوسي ) . چرا كه به فرموده قرآن هيچ ملّتي بدون پيغمبر نبوده است ( نگا : فاطر / 24 ) .‏

آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْلَا أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر گاه ( پيش از فرستادن تو ، اي پيغمبر ! ) عقوبتي به خاطر اعمالشان گريبانگيرشان مي‌گرديد ، مي‌گفتند : پروردگارا ! چه خوب بود اگر پيغمبري براي ما مي‌فرستادي تا از آيات تو فرمان مي‌برديم و از زمره مطيعان مي‌گشتيم ! ( اين است كه تو را در ميان آنان برانگيختيم ، همان گونه كه ساير پيغمبران را در ميان اقوام خودشان برانگيخته و مأمور تبليغ نموده‌ايم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَوْ لا أَنْ . . . » : واژه ( لَوْلا ) امتناعيّه و جواب آن محذوف است و تقدير چنين است : لَوْ لا أَنَّهُمْ يَحْتَجُّونَ بِتَرْكِ الإِرْسالِ إِلَيْهِمْ لَعاجَلْناهُمْ بِالْعُقُوبَةِ . « لَوْ لآ أَرْسَلْتَ . . . » : واژه ( لَوْلا ) تحضيضيّه است . « بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ » : حرف ( ب ) سببيّه است . نسبت دادن اعمال به دست ، از راه تغليب است ( نگا : بقره‌ / 95 ، آل‌عمران‌ / 182 ، نساء / 62 ) . چرا كه بيشتر كارها با دست انجام مي‌پذيرد . يادآوري : آيات متعدّدي بيانگر اين واقعيّت است كه سنّت خداوندي بر اين است كه پروردگار پيش از ارسال پيغمبران ، هيچ ملّتي را به خاطر گناهانشان مجازات نفرموده و به عذاب گرفتار نساخته است ( نگا : نساء / 165 ، مائده‌ / 19 ، انعام‌ / 156 ) .‏

آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه قرآن از سوي ما به پيش ايشان فرستاده شد ، گفتند : چه خوب بود اگر همان چيزهائي كه به موسي داده شده بود ( كه قلب عصا به اژدها و يد بيضاء و نزول كتاب يكجا است ) بدو داده مي‌شد . مگر در گذشته چيزهائي را انكار نكردند كه به موسي داده شده بود ؟ ( اين بهانه‌جويان ) گفتند : اين دو ( كتاب تورات و قرآن ) جادوهائي هستند كه يكديگر را پشتيباني و تأكيد مي‌نمايند ، و گفتند : ما هيچ كدام را قبول نداريم ( و منكر هر دو هستيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْحَقُّ » : قرآن . « سِحْرَانِ » : دو تا فسون و جادو . مراد تورات و قرآن است . « تَظَاهَرَا » : پشت يكديگر را گرفته‌اند . همديگر را پشتيباني و تأكيد نموده‌اند .‏

آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : اگر شما راست مي‌گوئيد ( كه اين دو كتاب ، يعني تورات و قرآن از سوي خدا نيست ) كتابي روشن‌تر و هدايت‌بخش‌تر از آنها را از سوي خدا بياوريد تا من از آن پيروي كنم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَتَّبِعْهُ » : تا از آن پيروي كنم . مجزوم به جواب امر است .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس اگر ( اين پيشنهاد تو را نپذيرفتند و ) پاسخت نگفتند ، بدان كه ايشان فقط از هواها و هوسهاي خود پيروي مي‌كنند ! آخر چه كسي گمراه‌تر و سرگشته‌تر از آن كسي است كه ( در دين ) از هوي و هوس خود پيروي كند ، بدون اين كه رهنمودي از جانب خدا ( بدان شده ) باشد ؟ ! مسلّماً خداوند مردمان ستم‌پيشه را ( به سوي حق ) رهنمود نمي‌نمايد ( چرا كه كسي كه به دنبال باطل رود ، به حق راهياب نمي‌شود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ . . . » : اگر در آوردن كتابي كه خواسته‌اي پاسخت ندادند و از عهده آن برنيامدند .‏

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما سخنان ( قرآن ) را ( در قالب آيات متعدّدي ، به اقتضاي حكمت ) پياپي فرستاديم و به هم ارتباط و پيوند داديم تا ( درباره وعده‌ها و پندها و درسهاي آن بينديشند و بدانها ايمان بياورند و مقاصد و مفاهيم آن را بياموزند و ) يادآور شوند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَقَدْ وَصَّلْنا » : ارتباط داديم و متّصل كرديم . يكي بعد از ديگري را فرو فرستاديم . اندك اندك و پياپي نازل نموديم و به هم پيوند داديم ( نگا : فرقان‌ / 32 ) . « الْقَوْلَ » : مراد آيات قرآن است .‏

آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني كه پيش از نزول قرآن ، برايشان كتاب ( تورات و انجيل را ) فرستاديم ( و اهل كتاب ناميده مي‌شوند ، اگر واقعاً مطالب تورات و انجيل را خوانده و از دل مقاصد آنها را تصديق كرده باشند ، هم اينك محمّد را به عنوان پيغمبر مي‌پذيرند و ) به قرآن ايمان مي‌آورند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن قَبْلِهِ . . . هُم بِهِ . . . » : ضمير ( ه ) به قرآن برمي‌گردد .‏

آيه 53
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه ( قرآن ) بر آنان خوانده مي‌شود ( شتابان ايمان خود را اعلان مي‌دارند و ) مي‌گويند : بدان باور داريم ، چرا كه آن حق بوده و از سوي پروردگارمان ( نازل شده ) است . ما پيش از نزول قرآن هم مسلمان بوده‌ايم ( و نشانه‌هاي اين پيغمبر را در كتابهاي آسماني خود يافته‌ايم ، و هم اينك كه او را بازشناخته و آيات قرآني را با كتابهاي ديگر آسماني همسو و هماهنگ ديده‌ايم ، آن را با جان و دل پذيرا شده‌ايم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن قَبْلِهِ » : پيش از نزول قرآن و تلاوت آن . « مُسْلِمِينَ » : ايمانداران . فرمانبرداران . مؤمنين به بعثت محمّد و نزول قران بر او .‏

آيه 54
‏متن آيه : ‏
‏ أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان كسانيند كه دو بار اجر و پاداششان داده مي‌شود ، به سبب اين كه ( در راه ايمان اذيّت و آزارها ديده‌اند و ) شكيبائي كرده‌اند ، و بديها را با نيكيها از ميان برمي‌دارند ( و نه تنها بديها را با بديها پاسخ نمي‌گويند ، بلكه در مقابل كردار و گفتار بد مردم ، رفتار بايسته مي‌كنند و سخن شايسته مي‌گويند ) و از آنچه بديشان عطاء كرده‌ايم ( در راه خير و صلاح ) خرج مي‌كنند و مي‌بخشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَرَّتَيْنِ » : دو بار . پاداشي در برابر ايمان به پيغمبران پيشين ، و پاداشي در مقابل باور به خاتم‌النبيين . « يَدْرَءُونَ . . . » : ( نگا : رعد / 22 ) .‏

آيه 55
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه ياوه بشنوند از آن روي مي‌گردانند ( و دشنام را با دشنام پاسخ نمي‌گويند و بلكه ) مي‌گويند : اعمال ما از آن ما ، و اعمال شما از آن شما است ( و هر كسي آن درود عاقبت كار كه كشت ) . وداع و بدرودتان باد ! ما خواهان ( همنشيني با ) نادانان نيستيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« اللَّغْوَ » : سخنان پوچ . ياوه سرائي . بيهوده‌گوئي . « سَلامٌ عَلَيْكُمْ » : وداعتان باد ! بدرودتان ! ( نگا : فرقان‌ / 63 ) . « لا نَبْتَغي‌ » : نمي‌خواهيم . مراد طالب نبودن معاشرت و مصاحبت است « الْجَاهِلِينَ » : ( نگا : بقره‌ / 67 ) .‏

آيه 56
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) تو نمي‌تواني كسي را كه بخواهي هدايت ارمغان داري ( و او را به ايمان ، يعني سر منزل مقصود و مطلوب انسان برساني ) ولي اين تنها خدا است كه هر كه را بخواهد هدايت عطاء مي‌نمايد ، و بهتر مي‌داند كه چه افرادي ( بر طبق حكمت و عنايت يزدان و برابر انديشه و تلاش انسان ، سزاوار پذيرش ايمان بوده و به سوي صفوف مؤمنان ) راهيابند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّكَ لا تَهْدِي . . . » : مراد اين است كه پيغمبر ، تبليغ و ارائه طريق مي‌نمايد و بس . توفيق هدايت و ايصال به مطلوب در دست خداوند است ( نگا : بقره‌ / 272 ، يونس‌ / 43 ، ابراهيم‌ / 4 ) .‏

آيه 57
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالُوا إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّن لَّهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِن لَّدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مشركان مكّه به پيغمبر عرض كردند ) و گفتند : اگر همراه تو هدايت را پذيرا شويم ( و از برنامه توحيدي اسلامي پيروي كنيم ، قبايل نيرومند عرب به جنگ ما برمي‌خيزند و ) ما را از روي زمينمان مي‌ربايند ( و نابودمان مي‌نمايند . پس هر چند به حقّانيّت اسلام معترفيم ، ولي براي حفظ جان و مال و مقام خود حاضر به قبول ايمان نيستيم ! ) . مگر ما حرم پر اَمن و اماني را براي ايشان فراهم نياورده‌ايم كه محصولات و ميوه‌جات فراواني ( از نواحي مختلف ) به سوي آن آورده مي‌شود ؟ ! ( وقتي كه در حال كفر ، ايشان را از امنيّت و مواهب زندگي برخوردار مي‌گردانيم ، چگونه آنان را با وجود ايمان و اطاعت از فرمان ، در دست ديگران رها مي‌گردانيم‌ ؟ ! اين محصولات و ثمرات ) داده ما است ( بديشان . . . ) و ليكن بيشتر آنان ( اين را ) نمي‌دانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْهُدي‌ » : هدايت و رهنمود . مراد دين اسلام است . « نُتَخَطَّفْ » : ربوده مي‌گرديم . از ميان برداشته مي‌شويم . « أَوَلَمْ نُمَكِّنْ » : آيا براي ايشان قرار نداده‌ايم و نساخته‌ايم‌ ؟ واژه ( نُمَكِّنْ ) : در اينجا به معني ( نَجْعَلْ ) است . « ءَامِناً » : داراي امن و امان . داراي امنيّت . « يُجْبي‌ » : جمع‌آوري و حمل مي‌شود . « كُلِّ » : در اينجا براي تكثير و به معني فراوان و زياد است . « رِزْقاً » : داده و عطاء . حال ( ثَمَرَاتُ ) يا مفعول له است .‏

آيه 58
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلاً وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چه مردمان زيادي را نابود ساخته‌ايم كه در زندگي خود ( همچون اينان ) مست و مغرور ( جاه و مال و زر و زور ) شده‌اند و طغيان و سركشي پيشه ساخته‌اند . اين خانه‌هاي ايشان است كه بعد از آنان ( روي آبادي به خود نديده است و ) جز مدّت اندكي منزل و مأوي نگشته است ، ( و آن هم سكونت موقّت مسافران و سيّاحان به هنگام رفت و آمدشان از اين مناطق بوده است ) . و ما خودمان مالك و صاحب ( املاك و ديارشان ) شده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَمْ أَهْلَكْنا مِن قَرْيَةٍ . . . » : ( نگا : اعراف‌ / 4 ) . « بَطِرَتْ » : سرمست و مغرور شده است . طغيان و سركشي كرده است . كفران كرده و ناسپاس گذاشته است ( نگا : انفال‌ / 47 ) . « مَعِيشَتَهَا » : مفعول فيه است و حرف جرّ ( في ) محذوف است . در اصل چنين است : بَطِرَتْ فِي مَعِيشَتِها . « لَمْ تُسْكَنْ . . . إلاّ قَلِيلاً » : جز مدّت كمي ، يا جز بخش اندكي ، و يا اين كه جز توسّط افراد معدودي ، روي آبادي به خود نديده است و ساكناني نداشته است . « الْوَارِثِينَ » : مالكين . صاحبان ( نگا : حجر / 23 ، انبياء / 89 ، قصص‌ / 5 ) .‏

آيه 59
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولاً يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگار تو هرگز شهر و دياري را ويران نمي‌سازد مگر اين كه در كانون و مركز آنجا پيغمبري را برانگيزد تا آيات ما را بر اهالي آن فرو خواند ، و ما شهر و دياري را نابود نكرده و نابود نمي‌گردانيم مگر اين كه ساكنان آنجا ستمكار باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْقُري‌ » : جمع قَرْيَة ، شهرها و آباديهاي بزرگ ( نگا : انعام‌ / 131 ) . « أُمِّهَا » : مركز آن . كانون و پايتخت آن . « يَتْلُو » : الف زائدي در رسم‌الخط قرآني در آخر دارد . « حَتّي يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولاً » : اين بخش ، اشاره به اين واقعيّت است كه لزومي ندارد در هر شهر و روستائي پيغمبري مبعوث گردد . همين كه در يك كانون بزرگ كه مركز اخبار و محل انديشمندان و پايتخت بزرگان يك قوم است پيغمبري برانگيخته شود ، كافي و بسنده است . « وَ أَهْلُهَا ظَالِمُونَ » : اين بخش ، بيانگر اين مطلب است كه ظلم سبب ويراني است ، و ظالمان بدون كيفر و مجازات نمي‌مانند .‏

آيه 60
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنچه به شما داده شده است ، كالاي اين جهان و زينت آن است ( و زودگذر و همراه با ناگواريها و رنجها و دردها است ) ولي آنچه در نزد خدا ( در آن سرا است ) بهتر و جاودانه‌تر است . آيا نمي‌دانيد ( كه باقي با فاني و محدود با نامحدود ، يكسان نيست‌ ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا » : كالاي زندگي دنيوي است و تنها در مدّت عمر كوتاهتان از آن استفاده مي‌كنيد و بس . « خَيْرٌ وَ أَبْقي‌ » : خوبتر و پايدارتر . مراد خوب و سرمدي است .‏

آيه 61
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لَاقِيهِ كَمَن مَّتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا كسي كه بدو وعده نيكو داده‌ايم ، و بدان خواهد رسيد ( كه نعمت فراوان و نامحدود آن جهان و بهشت جاويدان است ) همسان كسي است كه كالاي زندگي اين جهان را بدو داده‌ايم ( و از نعمت ناپايدار و آميزه به غصّه و رنج آن بهره‌مندش ساخته‌ايم ) و سپس در روز قيامت از زمره احضارشدگان ( براي حساب و كتاب ، و گرد آورده شدگان در عذاب و عقاب دوزخ ) است‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« لاقِيهِ » : رسنده بدان است . « الْمُحْضَرِينَ » : احضار شدگان . گرد آورده شدگان . مراد كساني است كه فرشتگان آنان را به پاي حساب و كتاب مي‌آورند و براي عذاب حاضرشان مي‌گردانند ( نگا : روم‌ / 16 ، صافّات‌ / 57 ) .‏

آيه 62
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزي ( را خاطر نشان ساز كه ) خدا ايشان را فرياد مي‌دارد و مي‌گويد : انبازهائي كه براي من گمان مي‌برديد كجايند ؟ ! ( اي مشركان ! حالا كه حجابها و پرده‌ها كنار رفته‌اند و هنگامه حساب و كتاب و گرفتاري و درماندگي است ، بگوئيد بتها و خداگونه‌هاي انس و جنّي كه مي‌پنداشتيد و مي‌پرستيديد بيايند و شما را از عقاب و عذاب آفريدگار برهانند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَيْنَ » : كجا ؟ كو ؟‏

آيه 63
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هَؤُلَاء الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَيْكَ مَا كَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني كه ( سردستگان كفر و ضلال بوده و ) فرمان عذاب درباره آنان مسلم شده است ، مي‌گويند : پروردگارا ! ما اينان را گمراه ساخته‌ايم . از آنجا كه خودمان گمراه بوده‌ايم ايشان را هم گمراه نموده‌ايم . ما از اينان در پيشگاه تو بيزاري مي‌جوئيم ( و مي‌گوئيم : ايشان شهوات و آرزوهاي خود را پرستش كرده‌اند و ) ما را عبادت نكرده‌اند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ » : مستحقّ عذاب شده‌اند ( نگا : نمل‌ / 82 ) . « أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا » : ايشان را گمراه ساخته‌ايم ، چرا كه خودمان گمراه بوده‌ايم . مراد اين است كه اغواگران مي‌گويند : پيروان ما به ميل خود به دنبال ما آمده‌اند و به محض اين كه وسوسه ما با شهوات ايشان موافقت داشته است ، از ما اطاعت نموده‌اند . لذا هر دو گروه يكسان و برابريم ( نگا : مائده‌ / 77 ) . « مَا . . . يَعْبُدُونَ » : عبادت ، در اينجا علاوه از پرستش ، معني اطاعت نيز دارد .‏

آيه 64
‏متن آيه : ‏
‏ وَقِيلَ ادْعُوا شُرَكَاءكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَرَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به پرستش كنندگان گول خورده ) گفته مي‌شود : انبازهاي خود را ( كه معبودهاي دروغينند ) به فرياد خوانيد ( تا شما را ياري كنند ) . آنان ايشان را به فرياد مي‌خوانند ، ولي پاسخي بدانان نمي‌دهند . ( در اين هنگام ) عذاب را ( با چشم خود ) مي‌بينند ( و آرزو مي‌كنند : ) كاش ! هدايت يافته و راهياب مي‌بودند ( و امروز گرفتار چنين مجازات شديد نمي‌شدند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُدْعُوا » : فرا خوانيد . به كمك طلبيد . « لَوْ أَنَّهُمْ . . . » : حرف ( لَوْ ) براي تمنّي است . يا براي شرط است و جواب محذوف است كه ( لَمّا رَأَوُا الْعَذابَ ) است .‏

آيه 65
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خاطرنشان ساز ) روزي را كه خداوند مشركان را فرياد مي‌دارد و مي‌گويد : به پيغمبران چه پاسخي داديد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَجَبْتُمْ » : پاسخ داديد ( نگا : مائده‌ / 109 ) .‏

آيه 66
‏متن آيه : ‏
‏ فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنبَاء يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لَا يَتَسَاءلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در اين هنگام ( بر اثر حيرت و دهشت ) همه خبرها از يادشان مي‌رود ( و جملگي دچار فراموشي مي‌شوند و سخني براي گفتن نخواهند داشت و حتّي از هول و هراس ) نمي‌توانند چيزي از يكديگر هم بپرسند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَمِيَتْ » : كور مي‌گردد . مراد مخفي شدن و از ياد رفتن است . اين فراموشي از شدّت حيرت بديشان دست مي‌دهد . « لا يَتَسَآءَلُونَ » : نمي‌پرسند . مراد اين است كه نمي‌توانند بر اثر هول و هراس از يكديگر هم سؤال بكنند .‏

آيه 67
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسَى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آنچه گذشت درباره مشركاني است كه بر شرك مرده‌اند ) و امّا كساني كه ( در دنيا ) توبه كرده و ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده باشند ، اميد است كه از زمره رستگاران گردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَسي‌ » : اميد است . اين واژه نسبت به خدا به معني محقّق و مسلّم و حتمي است .‏

آيه 68
‏متن آيه : ‏
‏ وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگار تو هر چه را بخواهد مي‌آفريند ، و هر كس را بخواهد برمي‌گزيند ، و مردمان ( پس از صدور فرمان خدا درباره چيزي و كسي ) حق انتخاب و اختيار ندارند . خداوند بسي منزّه‌تر و بالاتر از آن است كه چيزي را انباز او كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْخِيَرَة » : حق انتخاب . گزينش . مراد اين است كه انسان در برابر حكم خدا ، صاحب اختيار نبوده و حق چانه زدن ندارد ( نگا : احزاب‌ / 36 ) .‏

آيه 69
‏متن آيه : ‏
‏ وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) پروردگار تو آگاه است از آنچه سينه‌هايشان ( از كينه‌ها در خود ) پنهان مي‌دارد ، و از آنچه آنان آشكار مي‌سازند ( و به صورت اعتراضها و طعنه‌ها بروز مي‌دهند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تُكِنُّ » : پنهان مي‌دارد ( نگا : نمل‌ / 74 ) .‏

آيه 70
‏متن آيه : ‏
‏ وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگار تو الله است و خدائي جز او نيست ، و هر گونه سپاس و ستايشي بدو تعلّق دارد چه در اين جهان و چه در آن جهان ، و فرماندهي و داوري از آن او است ، و بازگشت همه شما به سوي او خواهد بود . ( او خالق ، و او حاكم ، و او قاضي است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الأُولي‌ » : اين جهان . « الآخِرَة » : آن جهان . « الْحُكْمُ » : فرماندهي . داوري و دادرسي .‏

آيه 71
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاء أَفَلَا تَسْمَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : ( اي مردم ! ) به من بگوئيد اگر خداوند شب را تا روز قيامت هميشه ماندگار كند ( و روز روشن را به دنبال آن نياورد ) بجز خدا كدام خدا است كه بتواند براي شما روشنائي بياورد ؟ ( و روز روشني پديدار كند تا در آن به تلاش بپردازيد و كسب و كار كنيد ؟ ) . آيا نمي‌شنويد ؟ ( بايد كه بشنويد و بنگريد و كرنش بريد اگر عاقليد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَرَأَيْتُمْ » : چه مي‌بينيد و نظرتان چيست‌ ؟ مرا خبر دهيد و به من بگوئيد . « سَرْمَداً » : دائمي و هميشگي . ماندگار و پايدار .‏

آيه 72
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : مرا خبر دهيد ، اگر خداوند روز را تا روز قيامت جاودانه و دائمي كند ( و شب تاريك را به دنبال آن نياورد ) بجز خدا كدام خدا است كه بتواند براي شما شبي را بياورد تا در آن بياراميد ( و خستگي كار روزانه را از تن به در كنيد ؟ ) . مگر نمي‌بينيد ( كه دچار چه اشتباه بزرگي هستيد ؟ مگر شب و روز دو نشانه سترگ بر وجود خداي بزرگ نيستند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَسْكُنُونَ » : بياراميد . به استراحت بپردازيد ( نگا : يونس‌ / 67 ) .‏

آيه 73
‏متن آيه : ‏
‏ وَمِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين از لطف و مرحمت الهي است كه شب را و روز را براي شما آفريده است تا در آن بياراميد و ( در اين ، به تلاش معاش بپردازيد و ) فضل خدا را بجوئيد ، و سپاسگزار ( الطاف و مراحم او ) باشيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فِيهِ » : در شب .‏

آيه 74
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزي ( را خاطر نشان ساز كه ) خدا ايشان را فرياد مي‌دارد و مي‌گويد : انبازهائي كه براي من گمان مي‌برديد كجايند ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 75
‏متن آيه : ‏
‏ وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در آن روز ، ما ) از هر امتي گواهي ( از ميانشان برگزيده و ) بيرون مي‌كشيم و ( به پيش خود احضار مي‌كنيم ، و خطاب به مشركان ) مي‌گوئيم : دليل خود را ( بر شرك و كفر دنيوي ) بياوريد . پس آنان خواهند دانست كه حق با خدا است ، و چيزهائي كه به هم مي‌بافتند ( و انباز و بت و دست‌اندركار جهان مي‌ناميدند ، از دستشان به در رفته است و ) از ايشان گم و ناپديد گشته است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَزَعْنَا » : نزع به معني بيرون كشيدن است . ولي در اينجا مراد برگزيدن و احضار كردن است . « شَهِيداً » : گواه . مراد پيغمبر هر قومي است ( نگا : بقره‌ / 143 ، نساء / 41 و 42 ) . « أَنَّ الْحَقَّ لِلّهِ » : حق با خدا است . آنچه خدا فرموده است ، حق و حقيقت است . الوهيّت حق خدا است و بس .‏

آيه 76
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قارون از قوم موسي بود و ( بر اثر داشتن دارائي فراوان ) بر آنان فخر فروشي كرد ( و چون ثروتمندترين فرد بني‌اسرائيل بود ، از ايشان خواست كه او را فرمانده و خويشتن را فرمانبردارش بدانند ) . ما آن اندازه گنج و دفينه بدو داده بوديم كه ( حمل صندوقهاي ) خزائن آن بر گروه پر زور و با قدرت سنگيني مي‌كرد ( و ايشان را دچار مشكل مي‌نمود ) . وقتي ( از اوقات ) قوم او بدو گفتند : ( مغرورانه ) شادماني مكن ، كه خدا شادمانان ( سرمست از غرور ) را دوست نمي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَغي‌ » : سركشي كرد . تكبّر ورزيد . خود را بزرگتر از ديگران ديد و ديگران را پائين‌تر از خويش . « الْكُنُوزِ » : جمع كَنْز ، گنجينه . دفينه . « ما » : چيزي كه . مقداري كه . موصول است و به معني ( ألَّتي ) است . « مَفَاتِحَ » : جمع مَفْتَح ، به فتح ميم ، مخزن . خزينه . صندوق و ظروف گنج ( نگا : انعام‌ / 59 ، نور / 61 ) . « تَنُوأُُ » : سنگيني مي‌كند . به رنج و مشقّت مي‌اندازد . « الْعُصْبَةِ » : جماعت زياد . گروه فراوان ( نگا : يوسف‌ / 8 ) . « أُولِي الْقُوَّةِ » : زورمندان . قدرتمندان . « الْفَرِحِينَ » : افراد شادمان . مراد كساني است كه بر اثر فرا چنگ آوردن اموال و داشتن ماديات فراوان مغرور و متكبّر شوند و از باده پيروزي سرمست گردند و از خوشحالي در پوست نگنجند .‏

آيه 77
‏متن آيه : ‏
‏ وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به وسيله آنچه خدا به تو داده است ، سراي آخرت را بجوي ( و بهشت جاويدان را فرا چنگ آور ) و بهره خود را از دنيا فراموش مكن ( و بدان كه تو هم حق حيات داري و بايد از امتعه و لذائذ حلال استفاده بكني و به خويشتن برسي ) ، و همان گونه كه خدا به تو ( بخشيده است و در حق تو ) نيكي كرده است ، تو نيز ( به ديگران ببخش و بديشان ) نيكي كن ، و در زمين تباهي مجوي كه خدا تباهكاران را دوست نمي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِبْتَغِ » : بطلب . بجوي . « وَابْتَغِ فِيمَا » : مراد اين است كه نعمت دنيا بايد وسيله باشد ؛ نه هدف . به عبارت ديگر ثروت دنيا را بايد در راه فراچنگ آوردن بهشت خدا به كار انداخت .‏

آيه 78
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً وَلَا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( قارون ) گفت : اين مال در سايه آگاهي و دانشي كه دارم به من داده شده است ( و مرا فراهم گشته است . خودم آن را به دست آورده‌ام و خودم هم مي‌دانم چگونه آن را مصرف كنم ) . مگر ندانسته است كه خداوند نسلهاي ( قرون و اعصار ) زيادي را نابود كرده است كه از او قدرت بيشتري ، و در گردآوري ( دارائي مهارت ) زيادتري داشته‌اند . ( بگذار مجرمان چون او در فسق و فجور و كبر و غرور خود فرو روند . در قيامت همه چيز عيان است و حاجت به بيان نيست ، و لذا ) گناهكاران از گناهانشان سؤال ( تحقيق و ترحيم ) نمي‌شود ، ( بلكه سؤال توبيخ و تحقير از ايشان مي‌گردد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلي عِلْمٍ عِندِي‌ » : در پرتو دانشي كه دارم . در سايه آگاهي و به سبب علمي كه مرا است . « الْقُرُونِ » : ( نگا : يونس‌ / 13 ، قصص‌ / 43 و 45 ) . « قُوَّةً » : مراد نيروي مادي است . « جَمْعاً » : گردآوري . توان بهره‌وري و استفاده از سرمايه در بازرگاني و كشاورزي و راههاي ديگر اقتصادي براي افزايش دارائي مراد است . « لا يُسْأَلُ . . . » : در آخرت گناهكاران از گناهانشان پرسشي نمي‌شود كه براي تحقيق باشد و بخواهند حال ايشان را هم مراعات دارند و مِهري بدانان ورزند ، زيرا همه چيز روشن است . بلكه سؤال توبيخ و تهديد مطرح است كه خود يك نوع مجازات رواني براي گناهكاران است ( نگا : حجر / 92 ، نحل‌ / 56 ، صافّات‌ / 24 ) . برخي هم احتمال داده‌اند كه چنين امري مربوط به مجازات دنيوي است كه چون عذاب الهي فرا رسد ، مجال پرسش و پاسخ نيست و عذاب الهي همان و نابودي همان ( نگا : تفسير نمونه ) .‏

آيه 79
‏متن آيه : ‏
‏ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( قارون به اندرز پندگويان وقعي ننهاد و بلكه هوس قدرت و جنون ثروت او را بر آن داشت كه با آرايش هر چه بيشتر ، دارائي خود را به نمايش گذاشت و ) با تمام زينت خود در برابر قوم خويش نمايان گرديد ( و زر و زيور و قدرت و شوكت خويشتن را در معرض ديدگان مردمان قرار داد ) . آنان كه طالب زندگي دنيا بودند ، گفتند : اي كاش ! همان چيزهائي كه به قارون داده شده است ما هم مي‌داشتيم . ( چه ثروت سرشاري ! و چه جاه و جلالي ! ) . واقعاً او داراي بهره بزرگ و شانس سترگ است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فِي زِينَتِهِ » : در ميان جاه و جلالش . با تمام زر و زورش ( نگا : هود / 15 ، احزاب / 28 ) . « حَظٍّ » : بهره و نصيب . شانس و بخت . سعادت و خوشبختي .‏

آيه 80
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و كساني كه دانش و آگاهي داشتند ( به افرادي كه عاشقان زرق و برق دنيا بودند و بزرگواري را در زر و زور مي‌ديدند ) گفتند : واي بر شما ! ( چه مي‌گوئيد و سعادت را در چه مي‌جوئيد ؟ ) اجر و پاداش خدا ( كه بهشت جاويدان است ) بسي والاتر و بهتر ( از اين چيزها ) است براي كساني كه ايمان داشته باشند و كارهاي شايسته انجام دهند و اين ( بهشت يزدان هم ) جز نصيب شكيبايان نمي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُوتُوا الْعِلْمَ » : دانايان و فرزانگان . « لا يُلَقَّاهَا إِلاَّ الصَّابِرُونَ » : به بهشت خدا جز شكيبايان برده نمي‌شوند و بدان رسانده نمي‌شوند . اين نصيحت جز به دل شكيبايان فرو نمي‌رود و كسي جز ايشان آن را پذيرا نمي‌شود . ضمير ( ها ) به ( مَثُوبَة ) و ( جنّة ) مفهوم از ثواب ، و يا به ( مَقالَة ) و ( كَلِمَة ) علماء آگاه از احوال دنيا و آخرت بر مي‌گردد .‏

آيه 81
‏متن آيه : ‏
‏ فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس ما او را و خانه‌اش را به زمين فرو برديم ، و گروه و دسته‌اي نداشت كه او را در برابر خدا ياري دهند ( و وي را از عذاب الهي برهانند ) ، و خود نيز نتوانست خويشتن را كمك كند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَسَفْنَا » : فرو برديم ( نگا : نحل‌ / 45 ، اسراء / 68 ) . « مِن دُونِ اللهِ » : در مقابل خدا ( نگا : كهف‌ / 43 ) . « الْمُنتَصِرِينَ » : ياري دهندگان .‏

آيه 82
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان كه ديروز آرزو مي‌كردند به جاي او باشند ، ( هنگامي كه اين صحنه دلخراش را ديدند ) گفتند : واي ! انگار خدا روزي را براي هر كس از بندگانش كه بخواهد گسترش مي‌دهد و براي هر كس كه بخواهد روزي را تنگ و كم مي‌گرداند ( و چرا ما از اين واقعيّت غافل بوديم كه داشتن و نداشتن ماديات ، وسيله آزمايش مردمان است و بس‌ ؟ ! ) . اگر خداوند بر ما منت نمي‌نهاد ( و تفضّل نمي‌فرمود ، آرزوي ديروزي ما را برآورده مي‌كرد ، و امروز همچون قارون ) ما را ( به دل زمين ) فرو مي‌برد . واي ! انگار كافران رستگار نمي‌گردند ( و حتماً عذاب خدا دير يا زود گريبانگيرشان مي‌شود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَيْكَأَنَّ » : واي ! مثل اين كه . اين كلمه را بعضي بسيط مي‌دانند ، و برخي مركب از ( وَيْ ) و ( كَأَنَّ ) يا ( وَيْكَ ) و ( أَنَّ ) . واژه ( وَيْ ) يا ( وَيْكَ ) اسم الفعل و براي تعجّب و ندامت به كار مي‌روند ، و در اينجا معني ندامت و پشيماني دارند . « يَقْدِرُ » : تنگ مي‌كند . كم مي‌گرداند ( نگا : رعد / 26 ، اسراء / 30 ) .‏

آيه 83
‏متن آيه : ‏
‏ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما آن سراي آخرت را تنها بهره كساني مي‌گردانيم كه در زمين خواهان تكبّر و استكبار نيستند و فساد و تباهي نمي‌جويند ( و دلهايشان از آلودگيهاي مقام‌طلبي و شهرت‌طلبي و بزرگ‌بيني و تباهكاري ، پاك و پالوده است ) ، و عاقبت از آن پرهيزگاران است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تِلْكَ الدَّارُ . . . » : آن سراي آخرت كه بهشت جاويدان است و بارها وصف آن را شنيده‌ايد . « عُلُوّاً » : برتري جوئي . مراد تكبّر و استكبار و خود بزرگ بيني است ( نگا : اسراء / 4 ، نمل‌ / 14 ) . « الْعَاقِبَةُ » : سرانجام ، به معني وسيع كلمه . از قبيل : سرانجام كار . پيروزي در اين جهان . بهشت و نعمتهاي آن جهاني .‏

آيه 84
‏متن آيه : ‏
‏ مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر كس كار نيكي انجام دهد ، پاداشي بهتر از آن دارد ، ( كه اجر مضاعف است ، و اين افزايش بستگي به ميزان عمل و اخلاص و حسن نيّت و صفاي قلب دارد ) و هر كس كار بدي انجام دهد ، به كساني كه كار بد كنند ، جز اعمال آنان ، كيفر ايشان نيست ( و كيفرشان درست به اندازه گناهشان است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ » : مراد از حَسَنة ، هر گونه كار نيك است كه پاداش مضاعف دارد ( نگا : انعام‌ / 160 ، بقره‌ / 261 ) . يا اين كه مراد ايمان و عمل صالح است كه جزاي آن بهتر از خود آن است كه رضا و خوشنودي خدا است كه همه خوشيها را به همراه دارد ( نگا : توبه‌ / 72 ، مائده‌ / 16 ) . « لا يُجْزَي . . . إِلاّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ » : در برابر سيّئات و معاصي ، كيفري جز كيفر همان عملي را كه انجام داده‌اند دامنگيرشان نمي‌گردد ( نگا : انعام‌ / 160 ، يونس‌ / 27 ) .‏

آيه 85
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاء بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏همان كسي كه ( تبليغ ) قرآن را بر تو واجب گردانده است ، تو را به محلّ بازگشت بزرگ ( قيامت ) برمي‌گرداند ( و ميان تو و تكذيب‌كنندگانت داوري مي‌نمايد و به مقام محمود و بهشت موعودت مي‌رساند ) . بگو : پروردگار من ( از همه ) بهتر مي‌داند كه چه كسي هدايت را از سوي او آورده است ، و چه كسي در گمراهي آشكار بسر مي‌برد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَرَضَ » : واجب گردانده است . مراد تبليغ قرآن و عمل به آن و رساندن اوامر يزدان به مردمان است ( نگا : نور / 1 ، مائده‌ / 92 و 99 ) . « رَآدّ » : برگرداننده . « مَعَادٍ » : زادگاه و جايگاه كه مراد مكّه است . روز رستاخيز يا محشر و ميعادگاه حساب و كتاب كه براي پيغمبر ورود به بهشت را به دنبال دارد . بهشت كه محلّ برگشت مؤمنان بدان است . تنوين مَعادٍ ، براي تعظيم است . « مَن جَآءَ بِالْهُدي‌ » : مراد خود پيغمبر است .‏
آيه 86
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا كُنتَ تَرْجُو أَن يُلْقَى إِلَيْكَ الْكِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيراً لِّلْكَافِرِينَ ‏
‏ترجمه : ‏
‏تو اين اميد را نداشتي كه كتاب ( بزرگ قرآن ) براي تو فرستاده شود ، ليكن رحمت پروردگارت چنين ايجاب كرد و ( خواست با ارسال قرآن براي خاتم پيغمبران ، اين مسؤوليّت سنگين را به تو سپارد . به شكرانه اين نعمت بزرگ هرگز ) پشتيبان كافران مباش ( و ياور و همدست ايشان مشو ) .‏
‏توضيحات : ‏‏« أَمْ كُنتَ تَرْجُو » : چشم به راه نبودي . اميدوار نبودي . الف زائدي در رسم‌الخطّ قرآني در آخر ( تَرْجُو ) موجود است . « إِلاّ » : ليكن ( نگا : قصص‌ / 46 ) . « إِلاّ رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ » : ليكن رحمت پروردگارت ايجاب كرد و شامل تو شد . مگر به خاطر رحم پروردگارت نسبت به تو و امت تو . « إِلاّ رَحْمَةً » : ( نگا : اسراء / 87 ) . « ظَهِيراً » : پشتيبان ( نگا : قصص‌ / 17 ) . مسلّماً پيغمبر هرگز از كفّار پشتيباني نمي‌كرده است ، ولي اين دستور در مورد او تأكيد است ، و در مورد ديگران بيان يك وظيفه مهمّ .‏
آيه 87
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْكَ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ‏
‏ترجمه : ‏
‏كافران تو را از آيات خداوند باز ندارند ، پس از آن كه بر تو نازل شده است ، و ( مردم را ) به سوي پروردگارت دعوت كن ، و از زمره مشركان مباش .‏
‏توضيحات : ‏
‏« لا يَصُدُّنَّكَ » : تو را باز ندارند . « عَنْ ءَايَاتِ اللهِ » : از ترتيل و تبليغ و عمل به آيات خدا .‏

آيه 88
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ‏
‏ترجمه : ‏‏همراه الله معبود ديگري را به فرياد مخوان . جز او هيچ معبود ديگري وجود ندارد . همه چيز جز ذات او فاني و نابود مي‌شود . فرماندهي از آن او است و بس ، و همگي شما به سوي او برگردانده مي‌شويد ( و به حساب و كتاب اقوال و اعمالتان رسيدگي مي‌كند و در ميانتان داوري خواهد كرد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَدْعُ » : به فرياد مخوان . مپرست . « وَجْهَهُ » : ( نگا : انعام‌ / 52 ، كهف‌ / 28 ) . « الْحُكْمُ » : فرماندهي و حاكميّت . داوري و قضاوت .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره قصص / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 02:57:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره نمل / تفسیر نور

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏طا . سين . اين ( كلام كه آن را به تو وحي مي‌كنيم ) آيات قرآن و كتاب بيانگر ( احكام الهي براي سعادت دو جهان ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« طس‌ » : حروف مقطّعه است ( نگا : بقره‌ / 1 ) و ( طا . سين ) خوانده مي‌شود ( نگا : المصحف الميسّر ) . « تِلْكَ . . . » : ( نگا : يوسف‌ / 1 ) . « كِتَابٍ مُبِينٍ » : از آنجا كه ( كتاب ) همراه صفت ( مُبين ) آمده است ، عطف آن بر ( الْقُرْءَانِ ) از قبيل عطف صفت بر موصوف است ( نگا : مائده‌ / 15 ، انبياء / 48 ) .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏راهنما و مژده‌رسان براي مؤمنان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هُديً » : هدايت . هادي ( نگا : بقره‌ / 2 ) . « بُشْري‌ » : مژده . مژده‌رسان ( بقره‌ / 97 ، نحل‌ / 89 و 102 ) .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن كساني كه نماز را چنان كه بايد مي‌خوانند ، و زكات را مي‌پردازند ، و قاطعانه آنان به آخرت ايمان دارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الَّذِينَ يُقِيمُونَ . . . » : ( نگا : بقره‌ / 3 و 4 ) .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان كساني كه به آخرت ايمان ندارند ، ما اعمالشان را ( توسّط وسوسه اهريمن و اتباع و اعوان شيطان ، و انسانهاي شيطان صفت ) در نظرشان مي‌آرائيم و ايشان سرگردان بسر مي‌برند ( و چاه را از راه ، و زشت را از زيبا جدا نمي‌كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ » : ( نگا : انعام‌ / 43 ، اسراء / 63 - 65 ، مريم‌ / 81 - 83 ، حجّ‌ / 53 ، فصّلت‌ / 25 ) . « يَعْمَهُون‌ » : ( نگا : بقره‌ / 15 ، انعام‌ / 110 ، اعراف‌ / 186 ) .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان كساني هستند كه عذاب بدي ( در دنيا ) دارند ، و ايشان در آخرت زيانكارترين ( مردمان جهان ) مي‌باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سُوءُ الْعَذَابِ » : عذاب بد . مراد سرگرداني و پريشاني و يأس و نااميدي و چه بسا زنداني و گرفتاري اين جهان است . اضافه صفت به موصوف است . « الأخْسَرُونَ » : جمع أَخْسَر ، كسي كه دچار زيان و خسران بيشتري گردد .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و تو ( اي محمّد ! ) كسي هستي كه قرآن از سوي خداوند حكيم ( در گرداندن امور آفريدگان ، و ) آگاه ( از كار و بار سعادت و شقاوت دنيوي و اخروي ايشان ) به تو القاء و عطاء مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تلقّي‌ » : به تو القاء و عطاء مي‌گردد . به تو رسانده و آموخته مي‌شود . « حَكِيمٍ » : خدائي كه كارهايش از روي حكمت است و حساب و هدفي در آفرينش جهان و نازل كردن قرآن دارد . « عَلِيمٍ » : خدائي كه داراي آگاهي بي‌پايان و فرزانه مطلق جهان است .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ نَاراً سَآتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يادآوري كن ) زماني را كه موسي ( در راه برگشت از مدين به مصر ، در شب تاريك و سردي كه راه را گم كرده بود و درد زايمان همسرش درگرفته بود ) به خانواده‌اش گفت : ( بايستيد كه ) من آتشي ( از دور ) مي‌بينم . هر چه زودتر خبري ( از راه ) و يا شعله و اخگري چند از آتش برايتان مي‌آورم ، تا اين كه خويشتن را گرم كنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَانَسْتُ » : ديده‌ام . مشاهده كرده‌ام . « شِهَابٍ » : آذرخش . در اينجا مراد شعله و اخگر آتش است . « قَبَسٍ » : برگرفته . برداشته شده . مقداري از آتش كه از آتش ديگري برداشته شود و از جائي به جائي برده شود ( نگا : طه‌ / 10 ) . « تَصْطَلُونَ » : خود را با آتش گرم كنيد .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا جَاءهَا نُودِيَ أَن بُورِكَ مَن فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه به آتش رسيد ، ندائي برخاست كه : مبارك است آن كسي كه ( آثار قدرتش ) در آتش ( جلوه‌گر ) است و ( آفريدگار همه جهان است ، و مبارك است ) آن كسي كه ( موسي نام ) و پيرامون آتش ( بر پاي ايستاده ) است ( و براي بردن آتش ظاهري آمده است ، ولي با آتش پيام آسماني بر مي‌گردد ) ، و خدا كه پروردگار جهانيان است منزّه است ( از اين كه محدود به مكان و مقيّد به مادّيّت و جسميّت و متجلّي در صورت و شكلي همچون آتش شود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نُودِيَ » : ندا داده شد . ندائي برخاست . مجهول فعل ( نادي ) و از باب مُفاعله است . « أَنْ » : حرف تفسيريّه است . يعني ندا اين بود . « مَن فِي النَّارِ » مراد خدا است كه نشانه قدرت او در آتش جلوه‌گر بود . « مَنْ حَوْلَهَا » : مراد موسي است كه با آتش عشق الهي روياروي گشته است و پيام رسان آسمان شده است . « سُبْحَانَ اللهِ . . . » : مراد تنزيه خدا از جسميّت ، و تقيّد به مكان ، و حلول و ظهور در چيزي است . و يا اين كه آفريدگار در ذات و صفات و افعال ، جداي از آفريدگان است .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ يَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي موسي ! آن كس ( كه با تو سخن مي‌گويد ) منم كه يزدان ( جهان و جهانيان و ) توانا و مقتدر شكست‌ناپذير و آگاه و فرزانه كار به جايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّهُ » : آن كس كه با تو سخن مي‌گويد . « اللهُ » : عطف بيان است . برخي ضمير ( هُ ) در ( إِنَّهُ ) را ضمير شأن ، و ( أَنَا ) را مبتدا و ( اللهُ ) را خبر دانسته‌اند . در اين صورت معني آيه چنين مي‌شود : بي‌گمان من خداي عزيز و حكيم هستم .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي موسي ! براي اطمينان خاطر و يقين به حضور در پيشگاه خداي غفور ) عصاي خود را بينداز . ( همين كه عصايش را انداخت به اژدهائي تبديل شد ) . هنگامي كه ديد به حركت درآمد ، انگار مار چابك و تندروي است ، پاي به فرار گذاشت و پشت سر خود را ننگريست ! ( او را ندا در داديم : ) اي موسي مترس ! ( تو پيغمبري و در بارگاه حضور خدائي ، و ) پيغمبران در پيشگاه من نمي‌ترسند ( چرا كه اينجا آستانه دادگري و امن و امان يزدان است‌ ؛ نه دربار ستمگري و خوف و هراس فرعون و فرعونيان ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَهْتَزُّ » : حركت مي‌كند . مي‌جنبد . « جَآنٌّ » : مار تندرو و سريع‌السير سفيد يا زرد رنگ . « وَلّي مُدْبراً » : ( نگا : توبه‌ / 25 ) . « لَمْ يُعَقِّبْ » : به پشت سر نگاه نكرد ، يعني برنگشت .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا هر كس كه ستم كند و سپس ( توبه نموده و در مقام جبران برآيد و بدين وسيله ) بدي را به نيكي تبديل نمايد ، ( او را خواهم بخشيد ، چرا كه ) بي‌گمان من بخشايشگر و مهربانم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِلاّ مَنْ . . . » : مگر كسي كه . با توجّه بدين معني ، استثناء متّصل است و مراد از لغزش پيغمبران ، ترك اوّلي است و تنها به صورت گناه است ( نگا : اعراف‌ / 22 و 23 ، انبياء / 87 ، قصص‌ / 16 ) يا اين كه ( إِلاّ ) به معني ( لكن ) است و معني آن در ترجمه آيه گذشت ، و استثناء منقطع است و مستثني كساني جز پيغمبران هستند كه در پرتو توبه و ترك معاصي و انجام كارهاي پسنديده ، مي‌توانند از مغفرت و مرحمت خدا برخوردار گردند ( نگا : انعام‌ / 54 ) .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( اي موسي ! ) دست خود را به گريبان خويش فرو ببر ( و سپس آن را از چاك گريبان بيرون بيار و ببين ) كه سفيد و درخشان ( همچون ماه تابان ) به در مي‌آيد ، بدون آن كه ( به بيماري بَرَص يا بيماري ديگري مبتلا شده باشد و ) عيبي در آن وجود داشته باشد ، ( و بدان كه معجزات تو منحصر به يد بيضاء و عصا نيست ، و بلكه اين دو معجزه ) از جمله نه معجزه‌اي است كه تو آنها را به فرعون و قوم او نشان خواهي داد . ايشان واقعاً جماعت طغيانگر و نافرمانبرداري هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَيْضَآءَ » سفيد . درخشان ( نگا : اعراف‌ / 108 ) . حال است . « تِسْعِ ءَايَاتٍ » : نُهْ معجزه . نُهْ دليل بر صدق رسالت موسي ( نگا : اسراء / 101 ) . « فَاسِقِينَ » : درروندگان از پذيرش فرمان خدا .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا جَاءتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه معجزات ما را كاملاً آشكارا بديشان نمود ، گفتند : ( اين چيزهائي كه ما مي‌بينيم ) جز جادوي واضح و روشني نيست !‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَآءَتْهُمْ » : به پيش ايشان آمد . مراد از آمدن . پديدار شدن و جلوه‌گر گشتن است . « مُبْصِرَةً » : كاملاً آشكارا و پيدا . حال ( آيات ) است .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ستمگرانه و مستكبرانه معجزات را انكار كردند ، هر چند كه در دل بدانها يقين و اطمينان داشتند . بنگر سرانجام و سرنوشت تباهكاران چگونه شد ؟ ( مگر در دريا غرق نشدند و به دوزخ واصل نگشتند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَحَدُوا بِهَا » : آنها را انكار كردند و نپذيرفتند . « إِسْتَيْقَنَتْهَا » : آنها را كاملاً باور داشتند و يقيناً مي‌دانستند . « ظُلْماً وَ عُلُوّاً » : ستمگرانه و مستكبرانه . از روي ستم و برتري جوئي . با توجّه به معني اوّل ، اين دو واژه حال ضمير ( و ) در فعل ( جَحَدُوا ) و به معني ( ظَالِمينَ وَ عَالِينَ ) است . و با توجّه به معني دوم ، مفعول له مي‌باشند .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْماً وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به داود و سليمان دانش ( قابل ملاحظه‌اي ) عطاء كرديم و آنان ( سپاس خدا را به جاي آوردند و ) گفتند : حمد و سپاس خداوند را سزا است كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمن خود برتري بخشيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عِلْماً » : دانش عظيم و فراوان . تنكير براي تعظيم است . « فَضَّلْنَا . . . » : در اين آيه ، يكي از نعمتهاي مهمّ الهي كه دانش است ، معيار برتري دانسته شده است . چرا كه هر قدرتي و هر ارزشي از علم سرچشمه مي‌گيرد . در آيات بالا مي‌بينيم كه نعمت مايه غرور فرعون و فرعونيان و قوم عاد گشته است ، ولي اين آيه مي‌رساند كه مؤمنانِ چون سليمان و داود ، نعمت بر شكر و طاعتشان افزوده است .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سليمان وارث ( پدرش ) داود شد و گفت : اي مردم ! به ما ( درك ) سخن پرندگان ( و نحوه سخن گفتن با آنها ، به وسيله خداوند بزرگوار ) آموخته شده است ، و به ما از همه چيزها ( و تمام وسائلي كه از نظر مادي و معنوي براي تشكيل حكومت الهي لازم باشد ) داده شده است . اين فضيلت و لطف آشكاري است ( و بايد بسيار سپاس آن را بگوئيم ، و با شكر اين فخر رضاي خدا را بجوئيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَنطِق‌ » : سخن . گفتار . مصدر ميمي و به معني نطق است . اين آيه اشاره به نطق پرندگان دارد و آيات ديگر نيز مؤيّد اين مطلب است كه حيوانات و از جمله پرندگان با يكديگر سخن مي‌گويند ( نگا : انعام‌ / 38 ، نمل‌ / 18 و 22 ) . « مِن كُلِّ شَيْءٍ » : مراد همه چيزهائي است كه براي حكومت آنان و خليفه‌گري انسان لازم باشد .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏لشكريان سليمان از جنّ و انس و پرنده ، براي او گردآوري گشتند ، و همه آنان به يكديگر ملحق و در نزد هم نگاه داشته شدند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حُشِرَ » : گرد آورده شد . « مِنْ » : حرف تبعيضيّه است . يعني برخي از جنّ و انس و پرنده ( نگا : في ظلال القرآن ) . « يُوزَعُونَ » : نگاه داشته شدند و كنار يكديگر جمع آورده شدند ( نگا : فصّلت‌ / 19 ) . با نظم و ترتيب و صف در صف جاي داده شدند ، به گونه‌اي كه هيچ كدام از مكان خود پيش و پس نرود .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِي النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آن گاه حركت كردند ) تا رسيدند به درّه مورچگان ، مورچه‌اي گفت : اي مورچگان ! به لانه‌هاي خود برويد ، تا سليمان و لشكريانش بدون اين كه متوجّه باشند شما را پايمال نكنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَادِ النَّمْلِ » : درّه مورچگان . سرزمين مورچگان . مراد مكاني است كه مورچه‌ها در آنجا فراوان بودند . در رسم‌الخطّ قرآني ياء آخر ( وادي ) حذف شده است . « قالَتْ نَمْلَةٌ » : قرآن بيانگر اين واقعيّت است كه حيوانات و پرندگان هر گروهي براي خود ملّت و گروهي همچون انسانها بوده و با يكديگر سخن مي‌گويند ( نگا : نمل‌ / 16 و 22 ) . « لا يَحْطِمَنَّكُمْ » : شما را پايمال نكنند . شما را درهم نشكنند و نكشند . « وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ » : در حالي كه متوجّه نباشند .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سليمان از سخن آن مورچه تبسّم كرد و خنديد و گفت : پروردگارا ! چنان كن كه پيوسته سپاسگزار نعمتهائي باشم كه به من و پدر و مادرم ارزاني داشته‌اي ، و ( مرا توفيق عطاء فرما تا ) كارهاي نيكي را انجام دهم كه تو از آنها راضي باشي ( و من بدانها رستگار باشم ) ، و مرا در پرتو مرحمت خود از زمره بندگان شايسته‌ات گردان .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً » : لبخند زد و خنديد . واژه ( ضَاحِكاً ) حال مؤكّده است . خنديدن سليمان به خاطر ياد نعمتهاي سترگ خدا بر خود است كه از جمله آنها فهم سخنان مورچگان و پرندگان است . همچنين از اين كه او و سپاهيانش حتي عمداً به مورچه‌اي زيان نمي‌رسانند ، و اين كه حيوانات و پرندگان و حتي حشراتي چون مورچگان هم او را مي‌شناسند . « أَوْزِعْنِي . . . » : مرا ملازم شكر خود گردان . چنان كن كه دائماً سپاسگزار نعمتهاي تو باشم و آنها را هيچ وقت فراموش نكنم .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سليمان از لشكر پرندگان سان ديد و جوياي حال آنها شد و گفت : چرا شانه بسر را نمي‌بينم‌ ؟ ( آيا او در ميان شما است و او را نمي‌بينم‌ ؟ ) يا اين كه از جمله غائبان است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَفَقَّدَ » : جويا شد . پرس و جو كرد . « تَفَقَّدَ الطَّيْرَ » : از پرندگان سان ديد . جوياي حال و احوال پرندگان شد . « الْهُدْهُدَ » : شانه‌بسر . پوپك . پوپو . در اينجا هدهد ويژه‌اي مراد است كه چه بسا نوبت كشيك او بوده باشد .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏حتماً او را كيفر سختي خواهم داد ، و يا او را سر مي‌برم ( اگر گناهش بزرگ باشد ) ، و يا اين كه بايد براي من دليل روشني اظهار كند ( كه غيبت وي را موجّه سازد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سُلْطَانٍ » : دليل و حجّت . « مُبِينٍ » : روشن . بيانگر حقّانيّت و عذر تقصير .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چندان طول نكشيد ( كه هدهد برگشت و ) گفت : من بر چيزي آگاهي يافته‌ام ، كه تو از آن آگاه نيستي . من براي تو از سرزمين سبا يك خبر قطعي و مورد اعتماد آورده‌ام .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَكَثَ » : ماند . مراد طول كشيدن است . در اصل مرجع ضمير مستتر در آن به هدهد برمي‌گردد . « غَيْرَ بَعيدٍ » : نه چندان زياد . مدّت كمي . واژه ( غَيْرَ ) صفت زمان محذوف است و تقدير چنين است : فَمَكَثَ الْهُدْهُدُ زَمَاناً غَيْرَ بَعيدٍ . « أَحَطْتُ » : احاطه پيدا كرده‌ام . به خوبي آگاهي يافته‌ام ( نگا : كهف‌ / 91 ) . « سَبَإٍ » : اسم نياي قبيله سبا بوده و سپس بر خود اين قبيله اطلاق شده و بعدها نام سرزمين ايشان گشته است . « نَبَإٍ يَقِينٍ » : خبر راستين و قطعي .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من ديدم كه زني بر آنان حكومت مي‌كند ، و همه چيز ( لازم براي زندگي ) بدو داده شده است ، و تخت بزرگي دارد ( و دربار بسيار مجلّلي ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن كُلِّ شَيْءٍ » : مراد وسائل زندگي و اسباب رفاه است ، و مراد از همه چيز بيان كثرت و فراواني نعمت است . « عَرْشٌ » : تخت سلطنت .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من او و قوم او را ديدم كه به جاي خدا براي خورشيد سجده مي‌برند ، و اهريمن اعمالشان را در نظرشان آراسته است و ايشان را از راه ( راست ) به در برده است ، آنان ( به خدا و يكتاپرستي ) راهياب نمي‌گردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن دُونِ اللهِ » : به جاي خدا . بجز خدا . « أَعْمَالَهُمْ » : مراد پرستش و كرنش ايشان براي خورشيد است .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آنان را از راه بدر برده است ) تا اين كه براي خداوندي سجده نبرند كه نهانيهاي آسمانها و زمين را بيرون مي‌دهد و مي‌داند آنچه را پنهان مي‌داريد و آنچه را كه آشكار مي‌سازيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلاّ يَسْجُدُوا » تا سجده نبرند و عبادت نكنند . ( أَلاّ ) فراهم آمده است از ( أَنْ ) ناصبه و ( لا ) نافيه . « الْخَبْءَ » : نهان . پوشيده . مصدر است و به معني اسم مفعول ، يعني مَخْبُوء است . « يُخْرِجُ الْخَبْءَ » : نهانيها را بيرون مي‌آورد و از آسمانها اشعّه‌ها و بارانها و از زمين گنجها و معدنها و گياهان را بيرون مي‌دهد و به ظهور مي‌رساند . بر غيب آسمانها و زمين مطّلع‌است .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏جز خدا كه صاحب عرش عظيم ( و حكمفرمائي بر كائنات ) است معبودي نيست . ( پس چرا بايد جز او را بپرستند ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« اللهُ » : خبر مبتداي محذوف است و تقدير چنين است : هُوَ اللهُ . « الْعَرْشِ الْعَظِيمِ » : ( نگا : اعراف‌ / 54 ) . اشاره به اين است كه : تخت بلقيس كجا و تخت فرماندهي كلّ كائنات كجا ؟‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سليمان به هدهد ) گفت : تحقيق مي‌كنيم تا ببينيم راست گفته‌اي يا از زمره دروغگويان بوده‌اي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَنَنظُرُ » : خواهيم نگريست . مراد از نگريستن بررسي و تحقيق است .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ اذْهَب بِّكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين نامه مرا ببر و آن را به سويشان بينداز و سپس از ايشان دور شو و در كناري بايست و بنگر كه به يكديگر چه مي‌گويند و واكنش آنان چه خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلْقِهْ » : آن را بينداز . ضمير ( ه ) را با اختلاس كسره ، يعني ساكن خوانده‌اند . « تَوَلَّ » : پشت كن . دور شو . مراد اين است كه خود را در گوشه‌اي دور از چشمان ايشان پنهان كن . « يَرْجِعُونَ » : به همديگر چه مي‌گويند . تصميم ايشان بعد از رايزني چه خواهد بود .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَتْ يَا أَيُّهَا المَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بلقيس ) گفت : اي سران قوم ! نامه محترمي به سويم انداخته شده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كِتَابٌ » : نوشته . نامه . « كَرِيمٌ » : محترم . ارزشمند .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين نامه از سوي سليمان آمده است ، و ( سرآغاز ) آن چنين است : به نام خداوند بخشنده مهربان .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏براي اين ( نامه را فرستاده‌ام ) تا برتري‌جوئي در برابر من نكنيد ، و تسليم شده به سوي من آئيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلاّ تَعْلُوا » : تا اين كه تكبّر و تعالي نكنيد . يعني بزرگي نفروشيد و عظمت به خود نگيريد . ( أَنْ ) حرف ناصبه ، يا حرف تفسيريّه و به معني يعني ، و ( لا ) حرف نهي است . « مُسْلِمِينَ » : منقادان و خاضعان . موحّدان و مؤمنان . حال است .‏

آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَتْ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بلقيس رو به اعضاي مجلس شوري كرد و ) گفت : اي بزرگان و صاحب نظران ! رأي خود را در اين كار مهمّ براي من ابراز داريد كه من هيچ كار مهمّي را بدون حضور و نظر شما انجام نداده‌ام .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَفْتُونِي‌ » : براي من نظر خود را بيان داريد و رأي دقيق و صحيح خويش را بگوئيد . از مصدر إفتاء است . « قاطِعَةً » : تصميم گيرنده و اقدام كننده . « تَشْهَدُونِ » : در پيش من حاضر مي‌شويد و رأي خود را صادر مي‌كنيد .‏

آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا نَحْنُ أُوْلُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ما از هر لحاظ قدرت و قوّت داريم و در جنگ تند و سرسخت مي‌باشيم . فرمان فرمانِ تو است ، بنگر كه چه فرمان مي‌دهي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُولُوا » : صاحبان . دارندگان . « بَأْسٍ » : شدّت و حدّت جنگ . « الأمْرُ إِلَيْكَ » : اختيار كار در دست تو است . فرمان فرمانِ تو است .‏

آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : پادشاهان هنگامي كه وارد منطقه آبادي شوند ، آن را به تباهي و ويراني مي‌كشانند و عزيزان اهل آنجا را خوار و پست مي‌گردانند . اصلاً پيوسته شاهان چنين مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَرْيَةً » : شهر و ديار . « أَعِزَّةَ » : جمع عزيز ، بزرگان و مقتدران . « أَذِلَّةً » : جمع ذليل ، خواران و كوچكان . ملكه سبا با بيان اين مطالب خواست عطش جنگ سپاهيان را فرو نشاند ، و عاقبتِ دائمي جنگ را جلو چشمانشان مجسّم گرداند .‏

آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من ( براي صلح و ساز و جلوگيري از خرابيها و خونريزيها ، هيئتي را ) به پيش آنان مي‌فرستم همراه با تحفه‌اي تا ببينم فرستادگان ( ما از پذيرش ارمغان يا نپذيرفتن آن ، و چيزهاي ديگر ) چه خبري با خود مي‌آورند ( تا برابر آن عمل كنيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُرْسِلَةٌ » : فرستنده . « هَدِيَّةٍ » : تحفه . ارمغان . پيشكش . « ناظِرَةٌ » : نگاه كننده .‏

آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا جَاء سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِّمَّا آتَاكُم بَلْ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه ( رئيس و گوينده فرستادگان ) به پيش سليمان رسيد ( و هديّه را تقديم داشت ، سليمان شاكرانه ) گفت : مي‌خواهيد مرا از لحاظ دارائي و اموال كمك كنيد ( و با آن فريبم دهيد ؟ ! ) . چيزهائي را كه خدا به من عطاء فرموده است بسي ارزشمند و بهتر از چيزهائي است كه ‌خدا به شما داده است . ( و من نيازي بدين اموال ندارم ) . بلكه اين شمائيد كه ( نيازمند دارائي و اموال هستيد و ) به هديّه خود شادمان و خوشحاليد . ( زيرا شما تنها به بودن اين دنيا معتقديد و سخت به وسائل زندگي و رفاه آن دل بسته‌ايد . ولي ما بدين جهان و آن جهان باور داريم ، و اينجا را پلي براي رسيدن به سعادت آنجا مي‌دانيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَآءَ » : ذكر فعل به صورت مفرد با توجّه به سردسته و گوينده فرستادگان است . « قَالَ » : حضرت سليمان به عنوان تحدّث به نعمت خدا و برشمردن الطاف او ، شاكرانه گفت . « تَفْرَحُونَ » : شادمان مي‌شويد ( نگا : آل‌عمران‌ / 188 ) . مغرور مي‌گرديد ( نگا : هود / 10 ، قصص‌ / 76 ) .‏

آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به سوي ايشان بازگرد ( و بديشان بگو كه ) ما با لشكرهائي به سراغ آنان مي‌آئيم كه قدرت مقابله با آنها را نداشته باشند ، و ايشان را از آن ( شهر و ديار سبا ) به گونه خوار و زار در عين حقارت بيرون مي‌رانيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِرْجِعْ » : برگرد اي رئيس گروه اعزامي بلقيس ! « قِبَلَ » : توانائي . تاب مقاومت . « صَاغِرُونَ » : ( نگا : توبه / 29 ، اعراف‌ / 13 و 119 ، يوسف‌ / 32 ) .‏

آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سليمان خطاب به حاضران ) گفت : اي بزرگان ! كدام يك از شما مي‌تواند تخت او را پيش من حاضر آورد ، قبل از آن كه آنان نزد من بيايند و تسليم شوند ( تا بدين وسيله با قدرت شگرفي روياروي گردند و دعوت ما را بپذيرند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا » : تخت بلقيس را براي من مي‌آورد .‏

آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏عفريتي از جنّيان گفت : من آن را براي تو حاضر مي‌آورم پيش از اين كه ( مجلس به پايان برسد و ) تو از جاي برخيزي . و من بر آن توانا و امين هستم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عِفْرِيتٌ » : نيرومندترين جنّيان . ديو قوي و درشت هيكل . سرگذشت سليمان پر از شگفتيها و خارق عادات است ، و از جمله اطاعت جنّيها از او و انجام كارهاي شگفت براي او است ( نگا : سبأ / 12 ، ص‌ / 35 ) . « ءَاتِي . . . » : مي‌آورم . آورنده . اين واژه مي‌تواند فعل مضارع و متكلّم وحده ، و يا اين كه اسم فاعل ( إتيان ) باشد . « أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ » : مراد پايان يافتن مجلس است .‏

آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كسي كه علم و دانشي از كتاب داشت گفت : من تخت ( بلقيس ) را پيش از آن كه چشم بر هم زني ، نزد تو خواهم آورد . هنگامي كه سليمان تخت را پيش خود آماده ديد ، گفت : اين از فضل و لطف پروردگار من است . ( اين همه قدرت و نعمت به من عطاء فرموده است ) تا مرا بيازمايد كه آيا شكر ( نعمت ) او را بجا مي‌آورم يا ناسپاسي مي‌كنم . هر كس كه سپاسگزاري كند تنها به سود خويش سپاسگزاري مي‌كند ، و هر كس كه ناسپاسي كند ، پروردگار من بي‌نياز ( از سپاس او و ) صاحب كرم است ( و سفره كريمانه انعام خود را از شكرگزار و ناشكر قطع نمي‌كند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ » : مراد كسي است كه مرد خدا بوده و دانش فراوان و عميقي از كتاب فراچنگ آورده است . بعضي نام اين شخص محترم را آصف ابن برخيا ذكر كرده‌اند . برخي از مفسّران چنين شخص مقتدر و فرزانه‌اي را خود سليمان مي‌دانند كه خطاب به عفريت مذكور مي‌گويد : من آن را در آن واحد حاضر مي‌آورم ( نگا : تفسيرهاي المراغي و عبدالكريم خطيب ) . « الْكِتَابِ » : روشن نيست چه كتابي است . برخي آن را لوح محفوظ مي‌دانند . « يَرْتَدَّ » : برگردد . مراد چشم برهم نهادن است . « طَرْف‌ » : چشم . مراد پلك بالا است . كنايه از سرعت است . « يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ » : مراد اين است كه نفع شكرگزاري عائد خود سپاسگزار مي‌گردد .‏

آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سليمان ) گفت : تخت او را ( با تغييرات محلّ برخي از زينت آلات و رنگ و روغن ظاهري ) ناشناخته كنيد ، تا ببينيم متوجّه مي‌شود ( كه تخت او است ) يا جزو كساني خواهدبود كه پي نمي‌برند ( كه اين خود آن تخت است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَكِّرُوا » : ناشناخته كنيد و بدو نگوئيد . تغيير شكل دهيد . مراد جابه‌جائي برخي از لونها و رنگها است . « أَتَهْتَدِي‌ » : آيا پي مي‌برد ؟ آيا متوجّه تخت خود مي‌شود ؟‏

آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا جَاءتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه او بدانجا رسيد ( و تخت خود را با وجود آن همه مسافت و درهاي بسته و محافظان كاخ سلطنت ، مشاهده كرد و بدان خيره شد ، از سوي يكي از همراهان بدو ) گفته شد : آيا تخت تو اين گونه است ( و اين همان تخت نيست‌ ؟ ) گفت : انگار اين همان است ! امّا پيش از اين ( معجزه ) هم ( با مشاهده كار هدهد و شنيدن چيزهائي از قاصدان خود ، از حقّانيّت سليمان ) آگاهي يافته و از زمره منقادان و تسليم شدگان بوده‌ايم ( و چندان نيازي به اين معجزه جديد نبود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُوتِينَا الْعِلْمَ » : آگاهي يافته بوديم . به قدرت خدا و صدق نبوّت سليمان پي برده بوديم . « مِن قَبْلِهَا » : پيش از اين معجزه ، مرجع ضمير ( معجزه ) يا ( حاله ) است كه مراد حاضر آوردن تخت بلقيس است .‏

آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و معبودهائي كه به جاي خدا مي‌پرستيد ، او را ( از پرستش خدا ) بازداشته بود . او هم از زمره قوم كافر ( خود ) بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صَدَّهَا » : او را بازداشته بود . « مَا » : مصدريّه يا موصول است و فاعل فعل ( صَدَّ ) مي‌باشد .‏

آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بعد از مشاهده تخت خود ) بدو گفته شد : داخل كاخ ( عظيم سليمان ) شو . هنگامي كه ( صحنه شيشه‌اي ) آن را ديد ، گمان برد كه آب عميقي است ( چرا كه ماهيها در آن شنا مي‌كردند ) . ساق پاهاي خود را برهنه كرد ( تا از آب عبور كند و جامه‌هاي درازش تر نشود ، سليمان بدو ) گفت : ( حياط ) قصر از بلور صاف ساخته شده است ! ( بلقيس از دم و دستگاه سليمان شگفت زده شد و سلطنت و قدرت مادي و معنوي خود را در برابر فرمانروائي و توانائي و دارائي سليمان ناچيز ديد . دل خود را متوجّه خالق جهان كرد و ) گفت : پروردگارا ! من به خود ستم كرده‌ام ( و گول كفر و غرور شاهي را خورده‌ام ، و هم اينك پشيمانم ) و با سليمان خويشتن را تسليم پروردگار جهانيان مي‌دارم ( و به پيغمبري او اقرار مي‌نمايم و تو را به يگانگي مي‌ستايم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الصَّرْحَ » : كاخ . قصر ( نگا : قصص‌ / 38 ، غافر / 36 ) . « لُجَّةً » : آب فراواني كه داراي موج باشد . « مُمَرَّدٌ » : صيقلي زده و صاف . « قَوَارِيرَ » : جمع قارُورَة ، قطعات صاف شيشه . بلور . « أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ . . . » : مراد پذيرش پيغمبري سليمان و متابعت از قانون يزدان است .‏

آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به سوي قوم ثمود برادرشان صالح را روانه كرديم ( تا ايشان را به يكتاپرستي دعوت كند و بديشان بگويد ) كه خدا را بپرستيد . امّا آنان به دو گروه تقسيم شدند و به كشمكش پرداختند . ( دسته‌اي مؤمن و دسته‌اي كافر گشتند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَخَاهُمْ . . . » : مراد برادر نسبي و قومي است‌ ؛ نه ديني و مكتبي ( نگا : اعراف‌ / 65 و 73 و 85 ) . « فَريقَانِ » : دو دسته . دو گروه . مراد كافران و مؤمنان است ( نگا : اعراف‌ / 75 و 76 ) . « يَخْتَصِمُونَ » نزاع و كشمكش مي‌كنند . ذكر فعل به صورت جمع با توجّه به افراد و اشخاص دو گروه است .‏

آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بديشان ) گفت : اي قوم من ! چرا پيش از تلاش و كوشش براي جلب خوبيها و نيكيها ( با عبادت و اطاعت از الله ) عجله براي بلاها و بديها داريد ( و عذاب و مجازات خدا را با شتاب خواستار مي‌گرديد ؟ ) . چرا نبايد از خدا طلب آمرزش كنيد تا مورد مرحمت قرار گيريد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« السَّيِّئَةِ » : بدي . مراد عذاب خدا است . چرا كه قوم صالح مي‌گفتند : اي صالح ! اگر راست مي‌گوئي كه تو پيغمبري و عذاب خدا در كمين بزهكاران است ، آنچه را كه ما را از آن بيم مي‌دهي بر سر ما بياور ( نگا : اعراف‌ / 77 ) . « الْحَسَنَةِ » : نيكي ، مراد رحمت و نعمت حاصل از ايمان به خدا است . « لَوْلا » : اين واژه به معني ( هَلاّ ) و براي ترغيب و تشويق انجام كار بعد از خود به كار مي‌رود .‏

آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ قَالَ طَائِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ما تو را و كساني را كه با تو هستند به فال بد گرفته‌ايم ( و شوم و بدشگونتان مي‌دانيم . به سبب نحوست وجود شما است كه قحطي و خشكسالي گريبانگيرمان شده است . در پاسخ بديشان ) گفت : بدشانسي و بدبختي شما ( به خاطر اعمال خودتان ) از سوي خدا ( بر سرتان مي‌آيد و چنين مجازاتي را سبب شده ) است . بلكه ( بايد بدانيد اين هوشدارها و بيدارباشها آزمايشهاي الهي هستند ، و پيوسته با خوبيها و بديها ) شما مردمان مورد آزمايش قرار مي‌گيريد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِطَّيَّرْنَا » : به فال بد مي‌گيريم . نحس و شوم مي‌دانيم . اصل آن ( تَطَيَّرْنَا ) و از باب تفعّل است ( نگا : اعراف‌ / 131 ، يس‌ / 18 ) . « طَآئِرُكُمْ » : بدبختي و بدطالعي شما ( نگا : اعراف‌ / 131 ، اسراء / 13 ) . « تُفْتَنُونَ » : مورد آزمايش قرار مي‌گيريد ( نگا : عنكبوت‌ / 2 ) . عذاب داده مي‌شويد ( نگا : ذاريات‌ / 13 ، بروج‌ / 10 ) . گول زده مي‌شويد و از دين برگردانده مي‌شويد و گمراه مي‌گرديد ( نگا : نساء / 101 ، اعراف‌ / 27 ) .‏

آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن شهر ( كه حِجر نام داشت ) نُهْ گروهك بودند كه در سرزمين ( آنجا با آراء و تبليغ و خرابه كاري خود ) تباهي مي‌كردند و به اصلاح ( حال خويش و جامعه ) نمي‌پرداختند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَدينَةِ » : شهر . مراد حِجر است كه بين حجاز و شام واقع است و « مدائن صالح‌ » ناميده مي‌شود ( نگا : حجر / 80 ) . « رَهْطٍ » : گروهك ( نگا : هود / 91 و 92 ) . مراد نُهْ نفر از رؤساء قبائل و اشراف شهر است همراه با دار و دسته ايشان .‏

آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين گروهكها كه آئين صالح عرصه بر آنان تنگ كرده بود ، به يكديگر ) گفتند : براي همديگر به خدا سوگند بخوريد كه بر صالح و خانواده‌اش شبيخون مي‌زنيم و آنان را به قتل مي‌رسانيم ، سپس به ولي دم او مي‌گوئيم كه ما در كشتن ( وي و ) خانواده‌اش شركت نداشته‌ايم و ( در آنچه مي‌گوئيم ) راستگوئيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَقاسَمُوا » : براي يكديگر سوگند بخوريد و قسم ياد كنيد . فعل امر است . اين واژه مي‌تواند فعل ماضي بوده و بدل از واو ( قَالُوا ) يا حال فاعل باشد ( نگا : تفسير آلوسي ) . « لَنُبَيِّتَنَّهُ » : قطعاً شبيخون مي‌زنيم . از مصدر ( تَبْيِيت ) به معني شبيخون زدن و حمله غافلگيرانه شبانه . « وَلِيِّهِ » : صاحب خون و ولي دم صالح ، از قبيل خويشان و نزديكان . « مَهْلِكَ » : هلاك . مصدر ميمي است . يا اين كه اسم مكان يا اسم زمان است . يعني ما چه رسد كه ايشان را نكشته‌ايم ، اصلاً بدانجا گام ننهاده و در آن زمان در محلّ قتل نبوده‌ايم . « مَهْلِكَ أَهْلِهِ » : مراد اين است كه كسي كه اتباع صالح را نكشد ، حتماً خود او را نيز نمي‌كشد . « مَا شَهِدْنَا » : حاضر نشده‌ايم . شركت نداشته‌ايم .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَكَرُوا مَكْراً وَمَكَرْنَا مَكْراً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ايشان نقشه مهمي‌كشيدند ( براي نابودي صالح و پيروان او ) و ما هم نقشه مهمي‌كشيديم ، ( براي نجات او و پيروانش ) . در حالي كه ايشان خبر نداشتند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَكَرُوا » : نقشه كشيدند . توطئه كردند . به چاره‌جوئي پرداختند ( نگا : آل‌عمران‌ / 54 ، انفال‌ / 30 ) .‏

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بنگر كه عاقبت ، توطئه ايشان چه شد ( و كار آنان به كجا كشيد ؟ عاقبت ، اين شد ) كه ما آنان و قوم ايشان همگي را نابود كرديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ . . . » : مؤوّل به مصدر و بدل از ( عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ ) است . يا خبر مبتداي محذوف مي‌باشد .‏

آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين ، خانه‌هاي ايشان است كه بر اثر ظلم و ستم فرو تپيده است و خالي از سكنه شده است . مسلّماً در اين امر عبرت بزرگي است براي كساني كه آگاه و فهميده باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَاوِيَةً » : فروتپيده و ويران . خالي از سكنه ( نگا : بقره‌ / 259 ، كهف‌ / 42 ، حجّ‌ / 45 ) . حال است . « ءَايَةً » : عبرت . اندرز .‏

آيه 53
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَنجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما كساني را نجات داديم كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الَّذِينَ ءَامَنُوا . . . » : مراد صالح و ساير مؤمنين است .‏

آيه 54
‏متن آيه : ‏
‏ وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏لوط را ( هم به سوي قوم خود فرستاده‌ايم ) . وقتي به قوم خود گفت : آيا به سراغ كار بسيار زشت ( لِواط ) مي‌رويد ، در حالي كه ( پلشتي و سرانجام شوم آن را ) مي‌دانيد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْفَاحِشَةَ » : قبيح‌ترين كردارها و گفتارها ( نگا : اعراف‌ / 28 ) . زنا ( نگا : نساء / 15 و 19 ) . در اينجا مراد لِواط است ( نگا : نمل‌ / 55 ) . « وَ أَنتُمْ تُبْصِرُونَ » : در حالي كه شما زشتي و پلشتي آن را مي‌بينيد . در حالي كه همديگر را در حين انجام لواط مي‌بينيد و از يكديگر خجالت نمي‌كشيد .‏

آيه 55
‏متن آيه : ‏
‏ أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا شما به جاي زنان به سراغ مردان مي‌رويد و ( اين‌عمل قبيح و غيرطبيعي را ) دوست مي‌داريد ؟ ! اصلاً شما قوم ناداني هستيد . ( نه خدا را چنان كه بايد مي‌شناسيد ، و نه به نواميس خلقت آشنائيد ، و نه هدف آفرينش را تشخيص مي‌دهيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَأْتُونَ » : از مصدر إتيان ، به معني جماع و نزديكي است . « شَهْوَةً » : آرزومند گشتن . تمايل به جماع . مفعول‌له ، يا حال است .‏

آيه 56
‏متن آيه : ‏
‏ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پاسخ قوم او جز اين نبود كه ( به يكديگر ) گفتند : ( لوط و ) پيروان لوط را از شهر و ديار خود بيرون كنيد ، آنان مردماني پاكدامن و بيزار از ناپاكيها هستند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَالَ » : خاندان . مراد پيروان مؤمن و گرويدگان به لوط است ( نگا : آل‌عمران‌ / 33 ، غافر / 28 و 46 ) . « يَتَطَهَّرُونَ » : پاكي و پاكدامني مي‌ورزند . از ناپاكي بيزاري مي‌جويند . البتّه مرادشان ريشخند و تمسخر بود .‏

آيه 57
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما لوط و خاندان او را ( از عذاب قريب‌الوقوع ) نجات داديم ، بجز همسرش را كه خواستيم جزو باقيماندگان ( در شهر و از زمره نابود شوندگان ) باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَدَّرْنَاهَا » : ( نگا : حجر / 60 ) . « الْغَابِرِينَ » : ( نگا : حجر / 60 ) .‏

آيه 58
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَراً فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بر آنان باران ( سنگ ) را سخت بارانديم . باران بيم داده شدگان ( به عذاب الهي ) چه بد باراني است !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمْطَرْنَا » : ( نگا : هود / 82 و 83 ) . « الْمُنذَرِينَ » : بيم داده شدگان . ترسانده شدگان .‏

آيه 59
‏متن آيه : ‏
‏ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) بگو : خداي را سپاس ( مي‌گويم كه تباهكاران همچون قوم ثمود و گردنكشان همسان فرعونيان را به ديار عدم فرستاد ، و از خدا درخواست مي‌نمايم كه نازل فرمايد ) رحمت و مغفرت خود را بر بندگان برگزيده خويش . آيا خدا ( كه اين همه قدرت و نعمت و موهبت دارد ) بهتر است ( براي پرستش و كرنش ) يا چيزهائي كه انباز خدا مي‌سازيد ( و فاقد نفع و ضرر هستند و چيزي از آنها ساخته نيست‌ ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ . . . » : ( نگا : انعام‌ / 45 ) . « إِصْطَفي‌ » : برگزيد . « ءَاللهُ » : فراهم آمده است از همزه استفهام و واژه ( الله ) . « امّا . . . » : مركب است از ( أَمْ ) و ( ما ) .‏

آيه 60
‏متن آيه : ‏
‏ أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاء فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آيا بتهائي كه معبود شما هستند بهترند ) يا كسي كه آسمانها و زمين را آفريده است ، و براي شما از آسمان آبي بارانده است كه با آن باغهاي زيبا و فرح‌افزا رويانيده‌ايم‌ ؟ باغهائي كه شما نمي‌توانستيد درختان آنها را برويانيد . آيا ( با توجّه به آفرينش آسمانها و زمين و نزول باران و بركات و ثمرات ناشي از آن ، و هماهنگي و پيوند لطيف و دقيق هر يك از اين مخلوقات ) معبودي با خدا است‌ ؟ ! اصلاً ايشان قومي هستند ( از حق‌پرستي به بت‌پرستي ) عدول مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَدَآئِقَ » : جمع حديقة ، باغهائي كه داراي آب كافي بوده و اطراف آن را ديوار كشيده باشند . « ذَاتَ بَهْجَةٍ » : زيبا و شادي‌افزا . « بَهْجَةٍ » : زيبائي رنگ و حسن ظاهر . « مَا كَانَ لَكُمْ » : براي شما امكان نداشت . شما نمي‌توانستيد . « يَعْدِلُونَ » : تجاوز مي‌كنند . عدول مي‌نمايند .‏

آيه 61
‏متن آيه : ‏
‏ أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَاراً وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَاراً وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِيَ وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزاً أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بتها بهترند ) يا كسي كه زمين را قرارگاه ( و محلّ اقامت انسانها ) ساخته است ، و در ميان آن رودخانه‌ها پديد آورده است ، و براي زمين كوههاي پابرجا و استوار آفريده است ( تا قشر زمين را از لرزش نگاه دارند ) و ميان دو دريا مانعي پديدار كرده است ( تا آميزه يكديگر نگردند . حال با توجّه به اينها ) آيا معبودي با خدا است‌ ؟ ! اصلاً بيشتر آنان بي‌خبر و نادانند ( و قدر عظمت خدا را نمي‌دانند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَرَاراً » : محلّ اقامت . قرارگاه . مكان استقرار . مصدر است و به معني اسم مكان ، يعني مَقَرّ است . « رَواسِيَ » : جمع راسِيَة ، كوههاي محكم و پابرجا ( نگا : رعد / 3 ، حجر / 19 ) . « الْبَحْرَيْنِ » : درياي شور و درياي شيرين ( نگا : فرقان‌ / 53 ، فاطر / 12 ) . « حَاجِزاً » : مانع .‏

آيه 62
‏متن آيه : ‏
‏ أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آيا بتها بهترند ) يا كسي كه به فرياد درمانده مي‌رسد و بلا و گرفتاري را برطرف مي‌كند هر گاه او را به كمك طلبد ، و شما ( انسانها ) را ( برابر قانون حيات دائماً به طور متناوب ) جانشين ( يكديگر در ) زمين مي‌سازد ( و هر دم اقوامي را بر اين كره خاكي مسلّط و مستقرّ مي‌گرداند . حال با توجّه بدين امور ) آيا معبودي با خدا است‌ ؟ ! واقعاً شما بسيار كم اندرز مي‌گيريد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُضْطَرَّ » : درمانده . وامانده . « يَجْعَلُكُمْ خُلَفَآءَ الأرْضِ » : شما را در زمين جايگزين يكديگر مي‌سازد ( نگا : انعام‌ / 165 ، نور / 55 ) . « قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ » : ( نگا : اعراف‌ / 3 ) .‏

آيه 63
‏متن آيه : ‏
‏ أَمَّن يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آيا بتهاي بي‌جان بهترند ) يا كسي كه شما را در تاريكيهاي خشكي و دريا رهنمود ( و دستگيري ) مي‌كند ، و كسي كه بادها را به عنوان بشارت دهندگان ، پيشاپيش نزول رحمتش وزان مي‌سازد ( و آنها را پيك قدوم باران مي‌سازد . در ساختن و راه‌اندازي اينها ) آيا معبودي با خدا است‌ ؟ خدا فراتر و دورتر از اين چيزهائي است كه انباز او مي‌گردانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ » : ( نگا : اعراف‌ / 57 ) .‏

آيه 64
‏متن آيه : ‏
‏ أَمَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آيا معبودهاي دروغين شما بهترند ) يا كسي كه آفرينش را مي‌آغازد ، سپس آن را برگشت مي‌دهد ، و كسي كه شما را از آسمان و زمين روزي عطاء مي‌كند ؟ ( حال با توجّه به قدرت آفرينش يزدان ، و نظم و نظام موجود در پديده‌هاي جهان ، و اقرار عقل سالم به زنده شدن دوباره مردمان در دنياي جاويدان ) آيا معبودي با خدا است‌ ؟ ( اي پيغمبر بديشان ) بگو : دليل و برهان خود را بيان داريد اگر راست مي‌گوئيد ( كه جز خدا معبودهاي ديگري هم وجود دارند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَبْدَأُ » : مي‌آغازد . « الْخَلْقَ » : آفرينش . « يَبْدَأُ الْخَلْقَ » : اشاره به سرآغاز جهان و آفرينش آن از عدم است . شايد هم مراد آفرينش مستمرّ اشياء و انسانها در همه ازمنه و ادوار جهان باشد ( نگا : قصص‌ / 68 ، رحمن‌ / 29 ) . « يُعِيدُهُ » : آفرينش را بار ديگر برگشت مي‌دهد . مراد رستاخيز است . شايد هم مراد اعاده مستمرّ حيات و ممات برخي از موجودات و گردش چرخه زندگي در همين جهان با دست قدرت خداي سبحان باشد . از قبيل تبديل لاشه و گياه به خاك ، و خاك به لاشه و گياه و . . . ( نگا : روم‌ / 19 ) .‏

آيه 65
‏متن آيه : ‏
‏ قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : كساني كه در آسمانها و زمين هستند غيب نمي‌دانند جز خدا ، و نمي‌دانند چه وقت برانگيخته مي‌شوند ( و قيامت فرا مي‌رسد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قُل لَّا يَعْلَمُ . . . » : اين آيه قاطعانه و با چند تأكيد ، آگاهي از غيب را خاصّ خدا مي‌داند و بس ( نگا : انعام‌ / 59 ) . « أَيّانَ » : چه وقت .‏

آيه 66
‏متن آيه : ‏
‏ بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اصلاً دانش و آگاهي ايشان درباره قيامت به پايان آمده و ته كشيده است ( و كمترين اطّلاعي از آن ندارند ) . بلكه درباره قيامت دودل و متردّدند ، و حتي نسبت بدان كوردل و نابينايند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِدَّارَكَ » : به پايان آمده است . ته كشيده است . عاجز و ناتوان گشته است ( نگا : تفسير ابن كثير ، تفسير كبير ) . پياپي آمده است . اصل اين فعل ( تَدَارَكَ ) و ماضي باب تفاعُل است . « فِي الآخِرَةِ » : درباره آخرت . نسبت به آخرت . « عَمُونَ » : جمع ( عَمي ) ، كوران . مراد كوردلان است . « إِدَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الآخِرَةِ » : آگاهي ايشان درباره قيامت به پايان آمده و ته كشيده است . دلائل و براهين پياپي و فراواني بر وجود قيامت بديشان نموده شده و به دستشان رسيده است ، ولي آنان از آنها رويگردان هستند .‏

آيه 67
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَئِذَا كُنَّا تُرَاباً وَآبَاؤُنَا أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كافران مي‌گويند : آيا زماني كه ما و پدران ما خاك گشتيم ( و هر ذرّه‌اي از انداممان به درزي و گودي خزيد ) آيا ما ( زنده مي‌گرديم و براي زندگي مجدّد ) بيرون آورده مي‌شويم‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَابَآؤُنَا » : عطف بر ضمير ( نَا ) است .‏

آيه 68
‏متن آيه : ‏
‏ لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين ( زنده شدن دوباره ، توسّط محمّد ) به ما ، و قبلاً ( به وسيله كساني كه خويشتن را اتباع پيغمبران ديگر مي‌دانند ) به پدران ما ، وعده داده شده است . ( اگر رستاخيز راست بود ، تا به حال رخ مي‌داد ) . اين جز افسانه‌هاي پيشينيان و خرافات گذشتگان نمي‌باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ هذا . . . » : حرف ( إِنْ ) نافيه است . « أَسَاطِيرُ » : دروغها و افسانه‌ها ( نگا : انعام‌ / 25 ) .‏

آيه 69
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) بگو : در زمين بگرديد ( و آثار گذشتگان و عجائب و غرائب جهان را ببينيد ) و بنگريد كه سرانجام كار گناهكاران به كجا كشيده و عاقبت ايشان چه شده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سِيرُوا » : بگرديد . به گردش پردازيد . « أُنظُرُوا » : بنگريد . دقّت و تأمّل كنيد .‏

آيه 70
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُن فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏غم آنان را مخور و از نيرنگهائي كه مي‌كنند تنگدل مباش . ( وظيفه تو تبليغ است و بس . و ما پشتيبان و يار و ياور تو مي‌باشيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ضَيْقٍ » : تنگي . دلتنگي . غمگيني ( نگا : نحل‌ / 127 ) .‏

آيه 71
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( كافران تمسخركنان ) مي‌گويند : اگر راست مي‌گوئيد ( كه عذابي در ميان است ) موعد آن كي خواهد بود ؟ ( پس چرا هر چه زودتر فرا نمي‌رسد ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَتي‌ » : چه وقت‌ ؟ كي‌ ؟‏

آيه 72
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ عَسَى أَن يَكُونَ رَدِفَ لَكُم بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : چه بسا بخشي از عذابي كه در فرا رسيدن آن شتاب داريد ، ( هم اينك ) براي فرا گرفتن شما رديف شده ( و بر سرتان سايه افكنده ) باشد ( و به همين زودي بر شما فرود آيد و نابودتان كند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَدِفَ » : پياپي شده است . پشت سر هم قرار گرفته است .‏

آيه 73
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارت نسبت به مردم لطف و كرم دارد ( و هر چه زودتر تازيانه عذاب را بر سرشان فرود نمي‌آورد ، و بلكه كيفرشان را به تأخير مي‌اندازد ) ولي بيشتر آنان سپاسگزاري نمي‌كنند ( و الطاف و مراحم خدا را ناديده مي‌گيرند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَذُو فَضْلٍ . . . » : ( نگا : بقره‌ / 243 ) .‏

آيه 74
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارت محقّقاً آگاه است از چيزهائي كه سينه‌هايشان در خود نهان مي‌دارند ، و از چيزهائي كه ايشان آشكار مي‌سازند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تُكِنُّ » : نهان مي‌دارد . پنهان مي‌نمايد ( نگا : بقره‌ / 235 ) .‏

آيه 75
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هيچ نهفته‌اي در آسمانها و زمين نيست ، مگر اين كه ( خدا از آن آگاه است و ثبت و ضبط ) در كتاب آشكاري است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« غَآئِبَةٍ » : نهفته . نهان . حرف ( ه ) براي مبالغه است ، يعني بسيار پنهان و نهان . « كِتَابٍ مُبِينٍ » : ( نگا : انعام‌ / 59 ) .‏

آيه 76
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان اين قرآن براي بني‌اسرائيل ( حقيقت ) اكثر چيزهائي را ( كه در تورات از احكام و قصص آمده است و ) در آنها اختلاف دارند ، روشن و بيان مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَقُصُّ » : بيان مي‌دارد . فرو مي‌خواند . ( نگا : انعام‌ / 57 ) . « أَكْثَرَ الَّذي . . . » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 59 ، مريم‌ / 30 ) .‏

آيه 77
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّهُ لَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و قطعاً اين قرآن براي مؤمنان ( وسيله ) هدايت و رحمت ( و مايه نجات و سعادت دو جهان ايشان ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِلْمُؤْمِنين‌ » : هر چند قرآن مايه هدايت و رحمت و سعادت همگان است ، امّا ذكر مؤمنان بدان خاطر است كه به ويژه ايشان از قرآن منتفع و بهره‌مند مي‌گردند .‏

آيه 78
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُم بِحُكْمِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسلّماً پروردگارت با قضاوت ( دادگرانه و حكيمانه ) خود ( در روز قيامت ) ميانشان داوري خواهد كرد ، و او بس چيره و توانا و آگاه و دانا است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَقْضي‌ » : داوري مي‌كند . مراد در روز قيامت است ( نگا : يونس‌ / 93 ، جاثيه‌ / 17 ) . « بِحُكْمِهِ » : با قضاوت و داوري خود .‏

آيه 79
‏متن آيه : ‏
‏ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس بر خدا توكّل كن ( و كار و بار خود را بدو بسپار و بدان كه با وجود اين كه كافران از دعوت تو رويگردانند ) تو قطعاً بر ( راستاي جاده حقيقت و طريقه ) حق آشكار هستي ( و با دين راستيني كه داري بر كفّار پيروز مي‌گردي ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُبِين‌ » : روشن و آشكار . روشنگر درست از نادرست و جدا سازنده محقّ از مبطل .‏

آيه 80
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان تو نمي‌تواني مرده دلان ( زنده‌نما ) را شنوا بگرداني ، و نداي ( دعوت خود ) را به گوش كران برساني ، وقتي كه ( به حق ) پشت مي‌كنند و ( از آن ) مي‌گريزند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تُسْمِعُ » : نمي‌شنواني . شنوا نمي‌گرداني . پذيرا نمي‌گرداني . ( نگا : انفال‌ / 23 ، فاطر / 22 ) . « الْمَوْتي‌ » : مردگان . مراد كافران و مشركاني است كه تعصّب و لجاجت و استمرار بر گناه ، فكر و انديشه آنان را به خود مشغول داشته است و گوش ايشان را از شنيدن ادلّه و پذيرش حق انداخته است و آن را به مرده دلاني تبديل ساخته است ( انعام‌ / 122 ) . « الصُّمَّ » : كران . مراد افرادي است كه پنبه غفلت گوش ايشان را آگنده است ، و اباطيل ايشان را از حقائق گريزان كرده است . « الدُّعَآءَ » : نداء ( نگا : انبياء / 45 ) . « وَلَّوْا » : ( نگا : اسراء / 46 ، نمل‌ / 10 ) . « مُدْبِرِينَ » : ( نگا : توبه‌ / 25 ، انبياء / 57 ) . « وَلَّوْا مُدْبِرِينَ » : كساني كه بسيار رويگردان و گريزانند .‏

آيه 81
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تو نمي‌تواني كوردلان را از گمراهيشان بازگرداني و به سوي حق رهنمودشان كني . تو تنها كساني را مي‌تواني شنوا ( و با حق آشنا ) گرداني كه به آيات ما ايمان داشته باشند ، چرا كه آنان تسليم شوندگان ( حقائق و مخلصان و فرمانبرداران اوامر خدا ) هستند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعُمْيِ » : جمع أَعْمي ، كوران . مراد كوردلان و دل مردگان است ( نگا : بقره‌ / 18 و 171 ) . « إِنْ » : حرف نفي است . « مُسْلِمُونَ » : مطيعان . مخلصان . تسليم شوندگان .‏

آيه 82
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه فرمان وقوع قيامت فرا مي‌رسد ( و مردمان در آستانه رستاخيز قرار مي‌گيرند ، از جمله نشانه‌هاي آن ، يكي اين است كه ) ما جانوري را از زمين براي مردمان بيرون مي‌آوريم كه با ايشان سخن مي‌گويد ( و برخي از سخنانش اين است كه كافران كه ) به آيات خدا ايمان نمي‌آوردند ( اينك با چشم خود ببينند كه قيامت دارد شروع مي‌شود و عذاب الهي گريبانگيرشان مي‌گردد و ديگر پشيماني سودي ندارد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَقَعَ » : رخ داد . فرا رسيد . حتمي و ثابت شد ( نگا : اعراف‌ / 71 و 118 و 134 ، يونس‌ / 51 ، واقعه‌ / 1 ، حاقّه‌ / 15 ) . در اينجا مراد نزديك شدن قيامت و پيدايش نشانه‌هاي ظهور آن است . « الْقَوْلُ » : فرمان و حكم خدا . مراد فرموده خداوندي دالّ بر وعيد كافران به عذاب است ( نگا : اسراء / 16 ، قصص‌ / 63 ، زمر / 71 ، ِ / 14 ) . « دَآبَّةً » : جنبنده . حيوان . مراد حيواني است كه داراي مشخّصات و صفات خاصّ خود بوده و ظهور آن يكي از علائم فرا رسيدن قيامت و بسته شدن درگاه توبه است . قرآن به اجمال از آن گذشته است و اين ما را بس . احاديث فراواني را درباره نوع و شكل و محلّ خروج و كارهاي وي ، به پيغمبر ( نسبت داده‌اند كه علماء و فقهاء ، اغلب آنها را مردود و نامقبول دانسته‌اند ( نگا : تفسير روح‌المعاني ، قاسمي ، كبير ، الواضح ، المراغي ) . حتي برخي ( دَآبَّة ) را مفرد و برخي جمع ، و گروهي آن را حيوان يا حيوانها ، و دسته‌اي آن را انسان يا انسانهاي مصلح دانسته‌اند ( نگا : تفسير الواضح ، تفسير عبدالكريم خطيب ، نمونه . . . ) . « أَنَّ النَّاسَ . . . » : در اصل : بِأَنَّ النَّاسَ . . . لاِنَّ النَّاسَ . . . است .‏

آيه 83
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزي ( را اي پيغمبر ! يادآور شو كه قيامت فرا مي‌رسد و ) گروه عظيمي از همه ملّتها را گرد مي‌آوريم كه ( در دنيا ) آيات ( كتابهاي آسماني و معجزات پيغمبران ربّاني و نشانه‌هاي جهاني دالّ بر وجود ) ما را تكذيب مي‌كرده‌اند ، و پس ( از گردآوري ايشان ، جملگي ) آنان به يكديگر ملحق و در كنار همديگر نگاه داشته مي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَوْجاً » : گروه و جماعت فراوان . مراد كافران و ناباوران سراسر تاريخ كره خاكي است . « مِمَّنْ » : حرف ( مِنْ ) بيانيّه است . يعني : از كساني كه . برخي هم ( مِنْ ) را تبعيضيّه گرفته‌اند و گفته‌اند : مراد از فوج تكذيب‌كنندگان ، رؤساي خط‌دهنده شيطان‌صفت و سردستگان گمراه و گمراهساز گروهها و دسته‌هاي مختلف مردمان در طول تاريخ است كه براي توبيخ بيشتر ، زودتر به پيش خوانده مي‌شوند و مجازات مي‌گردند ( نگا : هود / 98 ، مريم‌ / 69 ) . « ءَايَات‌ » : مراد آيات كتابهاي منزل آسماني ، و معجزات انبياء ربّاني ، و نشانه‌هاي جهاني دالّ بر وجود خدا است ( نگا : يوسف‌ / 105 ، فصّلت‌ / 53 ) . « يُوزَعُونَ » : ( نگا : نمل‌ / 17 ) .‏

آيه 84
‏متن آيه : ‏
‏ حَتَّى إِذَا جَاؤُوا قَالَ أَكَذَّبْتُم بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زماني كه ( به پاي حساب سوق ، و در آنجا حاضر ) مي‌آيند ( خدا توبيخ‌كنان خطاب بديشان ) مي‌گويد : آيا آيات مرا تكذيب كرده‌ايد ، بدون آن كه ( تحقيق نموده و ) كاملاً از آنها آگاهي پيدا كرده باشيد ؟ ! اصلاً ( شما در دنيا ) چه كار مي كرده‌ايد ؟ ( مگر بيهوده آفريده شده بوديد ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَآءُوا » : در مكان حساب و كتاب حاضر آمدند . « وَ لَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْماً » : درباره آيات كتابهاي آسماني و معجزات پيغمبران و نشانه‌هاي دالّ بر وجود يزدان و پخش در گستره جهان ، تحقيق نكرديد و بدون احاطه علمي بدانها ، درصدد انكار آنها برآمديد ؟ جمله حاليّه است . « أمَّا ذَا » : يا چه خبر را . مركّب از حرف عطف ( أَمْ ) و ( مَا ) استفهاميّه است . در اصل از آنان درباره دو چيز سؤال مي‌شود : يكي از تكذيب بدون تحقيق و آگاهي ، و ديگر از اعمالي كه انجام مي‌داده‌اند .‏

آيه 85
‏متن آيه : ‏
‏ وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُوا فَهُمْ لَا يَنطِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( سرانجام ) فرمان ( خدا درباره ايشان صادر و عذاب ) به سبب ظلمي كه كرده‌اند گريبانگيرشان مي‌شود و ( آنان چنان مبهوت و درمانده مي‌گردند كه براي دفاع از خود ) سخني براي گفتن ندارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ » : ( نگا : نمل / 82 ) . « بِمَا ظَلَمُوا » : به سبب ظلمي كه كرده‌اند و آن تكذيب آيات خدا ، بدون تحقيق و بررسي و علم و آگاهي است .‏

آيه 86
‏متن آيه : ‏
‏ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر نمي‌بينند كه ما شب را ( تاريك ) ساخته‌ايم تا در آن بيارامند ، و روز را روشن نموده‌ايم ( تا در آن به تلاش پردازند ؟ ) قطعاً در اين ( ساختار شبها و روزها ، و دگرگوني ظلماني و نوراني ، كه موجب فعل و انفعالات فراوان و گردش چرخه حيات مردمان است ) نشانه‌هائي ( دالّ بر وجود قادر متعال و ايزد لايزال ) است براي مردماني كه ( درباره حقائق مي‌انديشند و به حقائق مسلم ) ايمان مي‌آورند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَعَلْنَا الَّيْلَ » : شب را ساخته‌ايم با تاريكيها و همه ويژگيهائي كه دارد . اصل آن جَعَلْنَا الَّيْلَ مُظْلِماً است . « لِيَسْكُنُوا » : تا بيارامند . ( نگا : يونس‌ / 67 ، قصص‌ / 72 ) . « مُبْصِراً » : واضح و آشكار . روشن ( نگا : اسراء / 12 و 59 ، نمل‌ / 13 ) .‏

آيه 87
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( يادآور شو ) روزي كه در صور دميده شود ، و تمام كساني كه در آسمانها و زمينند وحشت‌زده و هراسناك شوند ، مگر كساني كه خدا بخواهد . و همگان فروتنانه در پيشگاه او حاضر و آماده مي‌گردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمَ » : عطف بر ( يَوْمَ ) در آيه 83 است . « فَزِعَ » : وحشت‌زده و هراسان گردد . « إِلاّ مَنْ . . . » : ( نگا : انبياء / 101 - 103 ) . « دَاخِرِينَ » : فروتنان و كرنش بران ( نگا : نحل‌ / 48 ) .‏

آيه 88
‏متن آيه : ‏
‏ وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كوهها را مي‌بيني و آنها را ساكن و بي‌حركت مي‌پنداري ، در حالي كه كوهها مانند ابرها در سير و حركت هستند ( چرا كه كوهها بخشي از كره زمين بوده و كره زمين به دور خود و به دور خورشيد مي‌گردد ) . اين ساختار خدائي است كه همه چيز را محكم و استوار ( و مرتّب و منظّم ) آفريده است . ( خداوندي كه حساب و نظام در برنامه آفرينش او است ) مسلّماً وي از كارهائي كه شما انجام مي‌دهيد بس آگاه است ( و كردار نيك و بدتان را بي‌جزا و سزا نمي‌گذارد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَامِدَةً » : ساكن و ثابت . آرام و بي‌حركت . « وَ هِيَ تَمُرُّ . . . » : از آنجا كه حركت كوهها به ناچار بايد همراه حركت همه زمينهاي متّصل بدانها باشد ، لذا حركت كوهها اشاره به حركت زمين است . زمين هر شبانه‌روز يك بار به دور خود مي‌گردد ، آن را حركت وضعي مي‌نامند ، و هر سال يك بار به دور خورشيد مي‌گردد و آن را حركت انتقالي مي‌گويند . « صُنْعَ » : آفرينش . ساختار . مفعول مطلق فعل محذوفي بوده و تقدير چنين است : صَنَعَ اللهُ ذلِكَ صُنْعاً . اضافه مصدر است به فاعل خود . « أَتْقَنَ » : محكم و استوار درست كرده است . منظّم و مرتّب و به تمام و به كمال آفريده است . اين آيه يكي از معجزات قرآن است . چرا كه تا آن زمان صحبت كردن از حركت زمين در جهان مطرح نبوده است و اگر هم بوده باشد مشهور و مقبول عام نبوده است .‏

آيه 89
‏متن آيه : ‏
‏ مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني كه كارهاي پسنديده ( چون ايمان به خدا و اخلاص در طاعت ) انجام بدهند ، پاداش بهتر و والاتري از آن خواهند داشت ( كه رضا و خوشنودي پروردگار است ) ، و در آن روز ( كه قيامت فرا مي‌رسد و ترس و خوف مردمان را فرا مي‌گيرد ) چنين كساني در امن و امان بسر مي‌برند ( و غم و اندوه و دلهره و نگراني همگاني ، از آنان به دور است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَزَعٍ » : ترس و هراس ( نگا : انبياء / 103 ) . « ءَامِنُونَ » : جمع ءَامِن ، در امن و امان . دور از بلا و مصيبت و خوف و هراس . مفرد آمدن بخش نخست آيه ، با توجّه به لفظ ( مَنْ ) ، و جمع آمدن قسمت دوم آيه ، با توجّه به معني آن است .‏

آيه 90
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و كساني كه كارهاي ناپسند ( چون شرك و معصيت ) انجام مي‌دهند ، به رو در آتش افكنده مي‌شوند ( و بدان سرنگون مي‌گردند ، و بديشان گفته مي‌شود : ) آيا جزائي جز سزاي آنچه مي‌كرديد ( و معاصي و كفري كه مي‌ورزيديد ) به شما داده مي‌شود ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« كُبَّتْ » : به رو افكنده شد . به صورت بر زمين انداخته شد . از ماده ( كبّ ) به معني افكندن چيزي به صورت بر زمين است . ذكر ( وُجُوه ) براي تأكيد است ، و مراد از ( وُجُوه ) هم همه اندامها است .‏

آيه 91
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به من دستور داده شده است كه تنها و تنها خداوند اين شهر ( مقدّس مكّه نام ) را بپرستم . آن خداوندي كه چنين شهري را حرمت بخشيده است ( و آن را حرم امن و امان ساخته است ، و حرام فرموده است كه با كشتن انساني يا ظلم به كسي ، و يا با ذبح حيوان و جانور پناهنده بدان ، و يا اين كه با كندن درخت و گياه آن بدان اهانت گردد . امّا تصوّر نشود كه فقط اين سرزمين ملك خدا است ، بلكه در عالم هستي ) همه چيز از آن او است . و به من فرمان داده شده است كه از زمره تسليم شدگان باشم ( و همچون ساير مخلصان در برابر او كرنش ببرم و بس ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَبِّ » : خداوند . صاحب . « هذِهِ الْبَلْدَةِ » : اين شهر . مراد مكّه مشرّفه است . « حَرَّمَهَا » : آن را حرمت و كرامت بخشيده است . آن را حرام كرده است ( نگا : مائده‌ / 96 و 97 ، ابراهيم‌ / 37 ) . « الْمُسْلِمِينَ » : تسليم شوندگان . منقادان . مخلصان .‏

آيه 92
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به من فرمان داده شده است ) اين كه قرآن را بخوانم ( و آن را بررسي و وارسي كرده و خود بفهمم و به ديگران تفهيم نمايم ، و در همه كارهاي زندگي برنامه خويشتن گردانم ) . پس هر كس ( در پرتو آن ) راهياب شود براي ( خير و صلاح و سعادت دنيوي و اخروي ) خود راهياب شده است ، و هر كس ( از قرآن دوري كند و در نتيجه ) گمراه گردد ( سزاي خود را مي‌بيند ) . و بگو : من فقط از زمره بيم دهندگان مي‌باشم ( و يكي از پيغمبران خدا بوده و وظيفه ما رساندن فرمان يزدان است و حساب و كتاب بر خداي منّان ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَتْلُوَ » : تلاوت نمايم . الف زائدي در رسم‌الخطّ قرآني در آخر دارد .‏

آيه 93
‏متن آيه : ‏
‏ وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بگو : حمد و سپاس خداي را سزا است . او آيات خود را به شما نشان خواهد داد و شما آنها را خواهيد شناخت ، و پروردگار تو از آنچه انجام مي‌دهيد غافل و بي‌خبر نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَيُرِيكُمْ ءَايَاتِهِ » : مراد از آيات ، آثار قدرت خدا در دنيا و اسرار عالم هستي است كه در پرتو پيشرفت علم ، مردمان با خداشناسي آشناتر مي‌شوند . يا اين كه مراد از آيات ، فرموده‌هاي قرآن است كه با گذشت زمان و ترقّي دانش و معرفت ، اعجاز آن نمايانتر مي‌گردد ( نگا : فصّلت‌ / 53 ) .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره نمل / تفسیر نور  لینک ثابت
 [ 02:57:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره شعراء / تفسیر نور / آیات 201 - 227 شعراء

آيه 201
‏متن آيه : ‏
‏ لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( امّا ايشان ، به سبب دلهاي بيماري كه دارند ) بدان ايمان نمي‌آورند ، تا عذاب دردناك را ( و مجازات شديدي را كه بدان بيم داده شده بودند ) مي‌بينند . ( امّا چه فايده كه ديگر ايمان ايشان پذيرفته و سودمند نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَذَاب‌ » : مراد عقاب و عذابي است كه از آن بيم داده شده‌اند .‏

آيه 202
‏متن آيه : ‏
‏ فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏عذاب ، ناگهاني گريبانگير ايشان مي‌گردد . به گونه‌اي كه نمي‌فهمند ( چگونه و از كجا سر رسيده است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَغْتَةً » : ناگهاني . « وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ » : به گونه‌اي كه از آمدن آن خبردار و آگاه نمي‌شوند و غافلگير مي‌گردند .‏

آيه 203
‏متن آيه : ‏
‏ فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( و به هنگام نزول عذاب فرياد برمي‌آورند ) و مي‌گويند : آيا به ما مهلتي و فرصتي داده مي‌شود ؟ ! ( آخر اكنون همه چيز را مي‌دانيم و سخت پشيمانيم و گوش بفرمانيم ! مگر چنين چيزي ممكن است‌ ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُنظَرُونَ » : مهلت داده شدگان ( نگا : اعراف‌ / 15 ، حجر / 8 و 37 ) . « هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ » : اين جمله مي‌تواند بيانگر قطع اميد و اظهار تأسّف ايشان باشد ، و يا اين كه بيانگر درخواست بي‌پاسخ آنان بشمار آيد .‏

آيه 204
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا درخواست سرعت گرفتن و جلو افتادن ( نزول ) عذاب ما را داشتند ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَسْتَعْجِلُونَ » : درخواست جلو انداختن دارند . درخواست مي‌نمايند عذاب پيش از زمان خود فرا رسد . اشاره به اين است كه كافران بارها تمسخركنان به پيغمبران مي‌گفتند : هر چه زودتر خدا عذابي را كه ما را از آن مي‌ترسانيد به ما برساند ( نگا : اعراف‌ / 70 و 77 ، انفال‌ / 32 ، هود / 32 ، عنكبوت‌ / 29 ، احقاف‌ / 22 ) .‏

آيه 205
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو ببينم ، اگر ما سالهاي ديگري ايشان را ( از اين زندگي دنيا ) بهره‌مند سازيم ( و با خوشي و خرّمي مدّت ديگري را بسر ببرند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« اَفَرَأَيْتَ » : به من بگو . بيان كن ( نگا : مريم‌ / 77 ، فرقان‌ / 43 ) . « سِنِينَ » : سالها .‏

آيه 206
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ جَاءهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس عذابي كه به آنان وعده داده مي‌شود ، دامنگيرشان گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا » : فاعل فعل ( جَآءَ ) است .‏

آيه 207
‏متن آيه : ‏
‏ مَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين تمتّع و بهره‌گيري از دنيا ، براي آنان چه سودي خواهد داشت‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا » : واژه نخستين استفهاميّه ، و واژه دوم موصوله يا مصدريّه است .‏

آيه 208
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما اهل هيچ شهر و دياري را هلاك نكرده‌ايم ، مگر اين كه بيم دهندگاني ( از پيغمبران ) داشته‌اند ( و قبلاً به ميان ايشان رفته‌اند و به اندرز و رهنمودشان برخاسته‌اند و آنان را به اوامر و نواهي خدا آشنا ساخته‌اند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَرْيَةٍ » : شهر و ديار . مراد ساكنان آنجا است .‏

آيه 209
‏متن آيه : ‏
‏ ذِكْرَى وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا متذكّر شوند و بيدار گردند . ما هرگز ستمگر نبوده‌ايم ( تا پيش از ارسال پيغمبران و اتمام حجّت بر مردمان ، ايشان را عذاب دهيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذِكْري‌ » : يادآوري و عبرت . مفعول له است . يا خبر مبتداي محذوف و تقدير چنين است : هذِهِ ذِكْري . . . .‏

آيه 210
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين قرآن را شياطين فرو نياورده‌اند ( و بلكه جبريل آن را فرو آورده است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا تَنَزَّلَتْ . . . » : مشركان مي‌گفتند : جنّيان و شياطين قرآن را به محمّد مي‌رسانند ، و او همچون كاهنان الهامات و اطّلاعات خود را از ايشان دريافت مي‌دارد .‏

آيه 211
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اصلاً اين كار ) ايشان را نسزد ، و توانائي ( چنين كاري را ) ندارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا يَنْبَغِي لَهُمْ » : ايشان را نسزد . سزاوار آن نيستند .‏

آيه 212
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قطعاً ايشان از گوش فرا دادن ( به فرشتگان و دريافت پيام آسماني از ايشان ) محروم و بركنارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« السَّمْع‌ » : گوش فرا دادن و شنيدن ( نگا : حجر / 9 ، جنّ‌ / 8 و 9 ) .‏

آيه 213
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بجز خدا معبودي را به فرياد مخوان و پرستش مكن ، كه ( اگر چنين كني ) از زمره عذاب شوندگان خواهي بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَدْعُ » : به فرياد مخوان . به كمك مطلب . پرستش مكن . « مَعَ اللهِ » : با خدا . مراد بجز خدا است . « فَتَكُونَ . . . » : مخاطب پيغمبر و مراد افراد امّت است .‏

آيه 214
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خويشاوندان نزديك خود را ( از شرك و مخالفت با فرمان پروردگار ) بترسان ( و آنان را به سوي توحيد و دادگري فرا خوان ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَشِيرَة » : وابستگان و خويشان ( نگا : توبه‌ / 24 ) .‏

آيه 215
‏متن آيه : ‏
‏ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بال ( محبّت و مودّت ) خود را براي مؤمناني كه از تو پيروي مي‌كنند بگستران .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِخْفِضْ جَنَاحَكَ » : بگستران بال خود را . مراد نرمخوئي و فروتني و مهرباني است ( نگا : حجر / 88 ) .‏

آيه 216
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر آنان ( كه خويشان تو مي‌باشند ) از فرمان تو سركشي كردند ، بگو : من از كار شما بيزارم ( و شما را دوست نمي‌دارم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَصَوْكَ » : از تو سرپيچي و سركشي كردند و نافرماني نمودند . مرجع ضمير ( و ) خويشان نزديك است . يا مرجع آن مؤمنين است كه اگر در احكام و فروع اسلام از محمّد ( پيروي نكنند ، از ايشان و معاصي ايشان بيزاري مي‌جويد .‏

آيه 217
‏متن آيه : ‏
‏ وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بر خداي چيره و مهربان توكّل كن .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 218
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن خدائي كه تو را مي‌بيند بدان گاه كه ( براي نماز تهجّد ) برمي‌خيزي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَقُومُ » : برمي‌خيزي . پا مي‌شوي . مراد قيام براي تهجّد ، يعني نماز شب يا ساير نمازهاي ديگر است .‏

آيه 219
‏متن آيه : ‏
‏ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( همچنين مي‌بيند ) حركت ( قيام و ركوع و سجود و نشست و برخاست ) تو را در ميان ( صف جماعت ) سجده برندگان .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَقَلُّبَ » : انتقال از حالي به حالي . مراد اوضاع و احوال قيام و ركوع و سجده ، و بالاخره حركات و سكنات نمازگزار است . « السَّاجِدِينَ » : سجده برندگان . مراد مؤمناني است كه به نماز جماعت مشغولند .‏

آيه 220
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چرا كه او بس شنوا و آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 221
‏متن آيه : ‏
‏ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا به شما خبر بدهم شياطين بر چه كسي نازل مي‌شوند ( و القاء وسوسه مي‌كنند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَلْ أُنَبِّئُكُمْ . . . » : اين آيه پاسخ به تهمت كافران است كه مي‌گفتند قرآن را شياطين به محمّد القاء مي‌كنند .‏

آيه 222
‏متن آيه : ‏
‏ تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بر كساني نازل مي‌گردند كه كذّاب و بس گناهكار باشند . ( چرا كه كاهنان و غيبگويان دروغزن و پلشت‌مي‌باشند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَفَّاكٍ » : مرتكب شونده زشت‌ترين دروغها . كذّابي كه دائماً دروغهاي بزرگ را رديف مي‌سازد . « أَثِيمٍ » : گناهكار و بزهكار .‏

آيه 223
‏متن آيه : ‏
‏ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به شياطين ) گوش فرا مي‌دهند ، و بيشترشان دروغگويند ( و از پيش خود چيزهائي به هم مي‌بافند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُلْقُونَ السَّمْعَ » : گوش فرا مي‌دهند . شنيده‌هاي خود را به ديگران القاء مي‌كنند و مي‌رسانند . « وَ أَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ » : بيشترشان دروغگويند . مراد اين است كه كاهنان و غيبگويان مطلقاً دروغگويند ، ولي سخنان دروغ خود را در لابلاي سخنان و واژه‌هاي صحيح پنهان و بيان مي‌دارند .‏

آيه 224
‏متن آيه : ‏
‏ وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سرگشتگان و گمراهان از شعراء پيروي مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الشُّعَرَآءُ . . . » : كافران مي‌گفتند قرآن شعر است و محمّد از زمره شاعران است . خدا مي‌فرمايد اغلب شعراء سخنانشان مبتني بر باطل و دروغ است و به دنبال خيال روان مي‌گردند . ولي محمّد از خدا سخنان خود را دريافت مي‌دارد و كلامش احكام و حكمت و دستور زندگي است .‏

آيه 225
‏متن آيه : ‏
‏ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر نمي‌بيني كه آنان به هر راهي بي‌هدف پا مي‌گذارند ( و غرق تخيّلات و تشبيهات شاعرانه خويش بوده و در بند منطق و استدلال نمي‌باشند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَادٍ » : درّه . مراد راه است . نوع كلام و فن سخن . مراد انواع شعر ، از قبيل : هجاء و مدح و غزل و غيره است . در اينجا تنها فنون و انواع شعر مورد نظر است . « يَهِيمُونَ » : سرگشته روان مي‌گردند . بي‌هدف اقدام مي‌كنند .‏

آيه 226
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اين كه ايشان چيزهائي مي‌گويند كه خودشان انجام نمي‌دهند و بدانها عمل نمي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 227
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر شاعراني كه مؤمن هستند و كارهاي شايسته و بايسته مي‌كنند و بسيار خدا را ياد مي‌نمايند ( و اشعارشان مردم را به ياد خدا مي‌اندازد ) و هنگامي كه مورد ستم قرار مي‌گيرند ( با اين ذوق خويش خود را و ساير مؤمنان را ) ياري مي‌دهند . و كساني كه ستم مي‌كنند خواهند دانست كه بازگشتشان به كجا و سرنوشتشان چگونه است ! !‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنتَصَرُوا » : كمك كردند و ياري دادند . مراد دفاع از اسلام و مؤمنان و پاسخ به هجاء باطل كافران با هجاء حق است . « مُنقَلَبٍ » : مرجع ، بازگشت ( نگا : كهف‌ / 36 ) . « يَنقَلِبُونَ » : برمي‌گردند . بازگشت مي‌كنند ( نگا : شعراء / 50 ) .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره شعراء / تفسیر نور / آیات 201 - 227 شعراء  لینک ثابت
 [ 02:53:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره شعراء / تفسیر نور / آیات 151 - 200 شعراء

آيه 151
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از فرمان اسراف كنندگان فرمانبرداري مكنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمْرَ » : فرمان . مراد دستور و فرمان سران و رهبران ستمكار و بزهكار است .‏

آيه 152
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن كساني كه در زمين تباهي مي‌نمايند و اصلاح نمي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 153
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( قوم ثمود به صالح پاسخ دادند و ) گفتند : تو از زمره جادوشدگان و ديوانگان هستي و بس . ( اين است كه چنين پريشان‌گوئي و ياوه‌سرائي مي‌كني ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُسَحَّرِينَ » : جادوشدگان . عقل از دست دادگان و ديوانگان ( نگا : اسراء / 47 ) .‏

آيه 154
‏متن آيه : ‏
‏ مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآيَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تو انساني همچون خود ما بيش نيستي ، ( آخر چگونه گمان مي‌بري كه پيغمبر شده‌اي‌ ؟ ) اگر از زمره راستگوياني ، معجزه‌اي را به ما بنما .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَةً » : معجزه . نشانه .‏

آيه 155
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هنگامي كه خدا شتر ماده‌اي را معجزه‌آسا براي صالح پديدار كرد ، صالح بديشان ) گفت : اين شتري است ( كه خدا آن را معجزه شما نموده است ) . يك روز سهم آب متعلّق به آن و روز جداگانه ديگري سهم آب متعلّق به شما است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَاقَةٌ » : ( نگا : اعراف‌ / 73 و 77 ، هود / 64 ، اسراء / 59 ، قمر / 27 ) . « شِرْبٌ » : سهم آب . نصيب و بهره‌اي از آب . اين شتر ، يك شتر عادي نبوده و گويا از ويژگيهاي آن يكي اين بوده است كه يك روز آب آبادي را به خود اختصاص مي‌داد و مي‌نوشيد !‏

آيه 156
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كمترين آزاري به آن نرسانيد كه اگر چنين كنيد عذاب روز بزرگ ، شما را فرو خواهد گرفت .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمٍ عَظيمٍ » : روز بزرگ . مراد عذاب بزرگ است كه در روز معيّن و مقدّر رخ مي‌دهد . نسبت دادن عظيم به روز ، به جاي نسبت آن به عذاب براي مبالغه است . چرا كه عظمت روز ، به علّت عظمت بلا و مصيبت وارده است .‏

آيه 157
‏متن آيه : ‏
‏ فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ولي آنان شتر را ( با تير ) كشتند و ( عذاب خدا را در چند قدمي خود ديدند و از كرده خود ) پشيمان شدند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَقَرُوهَا » : شتر را كشتند ( نگا : اعراف‌ / 77 ، هود / 65 ) .‏

آيه 158
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏عذاب ايشان را فرو گرفت ( و پشيماني بديشان سودي نبخشيد ) . مسلّماً در اين ( سرگذشتِ پايمردي پيغمبران و مؤمنان ، و سرنوشت كافران و ظالمان ) درس عبرتي ( براي مردمان ، و همچنين نشانه‌اي از قدرت خداوند جهان در ياري دينداران و نابودي بي‌دينان و گردنكشان تاريخ ) است . و اكثر ( قوم ثمود هم ايمان نياوردند و همچون قوم عاد ) ايشان ( نيز از زمره ) مؤمنان نشدند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّ فِي ذلِكَ . . . » : ( نگا : شعراء / 139 ) .‏

آيه 159
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان پروردگار تو چيره ( بر گردنكشان و ) مهربان ( در حق مؤمنان ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 160
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قوم لوط پيغمبران را دروغگو ناميدند ( و از ايشان پيروي نكردند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 161
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن زمان كه برادرشان لوط بديشان گفت : هان ! پرهيزگاري كنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلا تَتَّقُونَ » : ( نگا : شعراء / 106 ) .‏

آيه 162
‏متن آيه : ‏
‏ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان من پيغمبر اميني براي شما هستم .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 163
‏متن آيه : ‏
‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 164
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در برابر اين ( دعوت آسماني ) مزدي از شما نمي‌خواهم . اجر و پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ أَجْرِيَ . . . » : ( نگا : شعراء / 109 ) .‏

آيه 165
‏متن آيه : ‏
‏ أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا در ميان جهانيان ، به سراغ جنس ذكور مي‌رويد ( و با ايشان به جاي زنان آميزش مي‌نمائيد ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الذُّكْرَانَ » : جمع ذَكَر ، نرها ، مراد مردان است ( نگا : شوري‌ / 50 ) . « مِنَ الْعَالَمِينَ » : در ميان زنان و مردان ، به سراغ مردان مي‌رويد و همجنسگرائي مي‌كنيد . در ميان مردمان جهان ، تنها شما اين انحراف را پيش گرفته و به چنين كار پست و ننگيني آلوده‌ايد .‏

آيه 166
‏متن آيه : ‏
‏ وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و همسراني را كه پروردگارتان برايتان آفريده است رها مي‌سازيد . بلكه اصلاً شما قومي هستيد كه ( با ارتكاب همه معاصي ، در ظلم به خود و جامعه ) از حدّ مي‌گذريد ( و مرزي ميان خوب و بد به رسميّت نمي‌شناسيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَذَرُونَ » : رها مي‌سازيد . ترك مي‌كنيد ( نگا : بقره‌ / 278 ) . « عَادُونَ » : متجاوزين . از حدود و مقرّرات خدا درگذرندگان ( نگا : بقره‌ / 173 و 190 ) .‏

آيه 167
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : اي لوط ! اگر ( از اين سخنان ) دست نكشي ، از زمره تبعيد شدگان ( از شهر و ديار ما ) خواهي بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُخْرَجِينَ » : اخراج شدگان . تبعيد شدگان .‏

آيه 168
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( لوط بديشان پاسخ داد و ) گفت : من از كار شما نفرت دارم ( و زشت و ناپسندش مي‌دانم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْقَالِينَ » : جمع قالي ، دشمن دارندگان . بيزاران ، كينه به دل دارندگان .‏

آيه 169
‏متن آيه : ‏
‏ رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارا ! مرا و اهل و عيال و پيروان مرا از ( عذابي كه سزاوار ) كارهاي ايشان ( است ) به دور و محفوظ دار !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَهْلِي‌ » : مراد از اهل ، افراد مؤمن خانواده و همه پيروان است . « مِمَّا يَعْمَلُونَ » : از آنچه انجام مي‌دهند . مراد نجات از بلا و عذاب درهم كوبنده‌اي است كه زشتكاريها و گناهان ايشان به دنبال دارد .‏

آيه 170
‏متن آيه : ‏
‏ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما او را و جملگي خاندان و پيروان او را ( از عذاب و بلاي نابودكننده ناشي از كردار بزهكاران ) رهائي بخشيديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَجْمَعِين » : جملگي . تأكيد است .‏

آيه 171
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَّا عَجُوزاً فِي الْغَابِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر پيرزني را كه ( همسر او بود ، و به سبب همكاري با بزهكاران ) از هلاك شدگان گرديد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَجُوزاً » : پيرزني . مراد همسر لوط است ( نگا : تحريم‌ / 10 ) . « الْغَابِرِينَ » : هالكين . نابود شوندگان ( نگا : اعراف‌ / 83 ) . باقيماندگان . « فِي الْغَابِرِينَ » : از زمره هلاك شوندگان . از جمله باقيماندگان در عذاب به همراه كافران و فاجران .‏

آيه 172
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس ما ديگران را نابود كرديم ( و جملگي اهل شهر را با شهر زير و رو نموده و درهم كوبيديم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الآخَرِينَ » : ديگران . مراد ساكنان شهر است كه لوط و مؤمنان از ميانشان گريخته و به بيرون شهر رفته بودند .‏

آيه 173
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَراً فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بر سرشان باران ( سنگ ) را بارانديم امّا چه باران بدي كه اين گروه تهديد شدگان را فرو گرفت ! ( باراني كه سخت شهر و ديارشان را ويران و نابود كرد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمْطَرْنَا » : بارانديم . مراد سنگباران است ( نگا : هود / 82 ) . « الْمُنذَرِينَ » : بيم داده شدگان . تهديد شدگان . مراد قوم لوط است كه توسّط لوط تهديد به عذاب الهي شده بودند .‏

آيه 174
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در اين ( ماجراي قوم لوط ) درس عبرتي ( براي هوشياران ) است ، و بيشتر آن قوم ايمان نياوردند ( و سزاي خود را ديدند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 175
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قطعاً پروردگار تو چيره ( بر نابودي بزهكاران و جبّاران تاريخ ) و مهربان ( در حق مؤمنان ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 176
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ساكنان اَيْكَه پيغمبران را دروغگو ناميدند ( و از ايشان پيروي نكردند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَصْحَابُ الأيْكَةِ » : ( نگا : حجر / 78 ) .‏

آيه 177
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه شعيب بديشان گفت : هان ! پرهيزگاري كنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلا تَتَّقُونَ » : ( نگا : شعراء / 106 ) .‏

آيه 178
‏متن آيه : ‏
‏ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسلّماً من براي شما پيغمبر اميني هستم .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 179
‏متن آيه : ‏
‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از خدا بترسيد و از من پيروي كنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 180
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من در برابر دعوت خود هيچ گونه پاداشي از شما نمي‌خواهم و پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 181
‏متن آيه : ‏
‏ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پيمانه را به تمام و كمال بپردازيد ، و از زمره كم‌دهندگان ( جنس به مردم و كاهندگان اموال ايشان ) نباشيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوْفُوا الْكَيْلَ » : ( نگا : انعام‌ / 152 ) . « الْمُخْسِرِينَ » : كم دهندگان ، كاهندگان ( نگا : الرحمن‌ / 9 ، مطفّفين‌ / 3 ) .‏

آيه 182
‏متن آيه : ‏
‏ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و با ترازوي درست ( اشياء و اجناس را ) بكشيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« زِنُوا » : وزن كنيد . بكشيد . « الْقِسْطَاسِ » : ترازو . « الْمُسْتَقِيمِ » : صحيح و درست .‏

آيه 183
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اشياء مردم را نكاهيد ( و حقوق ايشان را ضايع نكنيد ) و در زمين تباهي نورزيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لا تَبْخَسُوا » : نكاهيد ( نگا : اعراف‌ / 85 ، هود / 85 ) . « لا تَعْثَوْا » فساد نكنيد ( نگا : بقره‌ / 60 ) .‏

آيه 184
‏متن آيه : ‏
‏ وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بپرهيزيد از ( عذاب ) كسي كه شما و نسلهاي گذشته را آفريده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْجِبِلَّةَ » : جماعت و گروه . مراد دسته‌ها و نسلهاي قوي و مقتدر است ( نگا : يس‌ / 62 ) .‏

آيه 185
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : تو قطعاً از جمله جادوشدگان و ديوانگاني .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُسَحَّرِينَ » : ( نگا : شعراء / 153 ) .‏

آيه 186
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تو انساني جز ما نيستي و ما مسلّماً تو را از زمره دروغگويان مي‌دانيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ » : حتماً . مسلّماً . مخفّف از مثقّله است . بعضي هم حرف ( إِنْ ) را نافيه و لام ( لَمِن ) را به معني ( إِلاّ ) مي‌دانند .‏

آيه 187
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفاً مِّنَ السَّمَاءِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر راست مي‌گوئي ( كه پيغمبري ) تكّه‌هائي از آسمان بر سر ما فرو ريز .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كِسَفاً » : جمع كِسْفَة ، قطعات . تكّه‌ها ( نگا : اسراء / 92 ) .‏

آيه 188
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( شعيب بديشان ) گفت : پروردگار من آگاه‌تر ( از هر كسي ) از كارهائي است كه شما مي‌كنيد ( و معاصي و گناهاني كه مي‌ورزيد . مطمئنّاً عذاب درخور گناهتان را در وقت مقدّر به شما مي‌رساند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَبِّي أَعْلَمُ . . . » : اين سخن بر نهايت تفويض و توكّل شعيب ، و غايت تهديد ايشان دلالت دارد .‏

آيه 189
‏متن آيه : ‏
‏ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏او را تكذيب كردند و در نتيجه عذاب روزِ ابر ايشان را فرو گرفت ( و آتش سوزان آنان را سوزاند ) . واقعاً عذاب روز بزرگي بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الظُّلَّةِ » : ابر سايه‌گستر ( نگا : اعراف‌ / 171 ) . گويا از شدّت گرما به زير ابر بزرگي پناهنده شده بودند و ابر بر آنان باران آتش باراند و ايشان را به بدترين وجه سوزاند . « عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ » : ( نگا : شعراء / 135 و 156 ) .‏

آيه 190
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏همانا در اين ( سرگذشت نيز ) درس عبرتي است ( براي عاقلان ) و بيشتر ايشان ( هم ) ايمان نياوردند ( و جزاي خود را ديدند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 191
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان پروردگارت چيره و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 192
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين ( قرآن ) فرو فرستاده پروردگار جهانيان است ( و همه سرگذشتهاي مذكور در آن راست ، و احكام آن تا روز قيامت برجا و واجب‌الاجرا است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّهُ » : همانا قرآن . « تَنزِيلُ » : مصدر است و به معني اسم مفعول است ، يعني مُنَزَّل و فرو فرستاده ( نگا : انعام‌ / 114 ) .‏

آيه 193
‏متن آيه : ‏
‏ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏جبرئيل آن را فرو آورده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الرُّوحُ الأمِينُ » : لقب جبريل ( ع ) است .‏

آيه 194
‏متن آيه : ‏
‏ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بر قلب تو ، تا از زمره بيم دهندگان باشي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَلْب‌ » : مراد روح پيغمبر است كه پايگاه نزول معجزه بزرگ و جاويدان قرآن است .‏

آيه 195
‏متن آيه : ‏
‏ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏با زبان عربي روشن و آشكاري است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِلِسَانٍ » : جار و مجرور متعلّق به فعل ( نَزَل ) است . « مُبِينٍ » : واضح و روشن ( نگا : يوسف‌ / 1 ) .‏

آيه 196
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( وصف ) اين قرآن در كتابهاي پيشينيان ( از قبيل تورات و انجيل ) موجود است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« زُبُر » : جمع زَبُور . كتابها ( نگا : آل‌عمران‌ / 184 ، نحل‌ / 44 ) . « إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الأوَّلِينَ » : بيشتر فضائل و عقائد و مواعظ و قصص قرآن و صفات پيغمبر ، در كتابهاي پيغمبران پيشين موجود بوده است ( نگا : بقره‌ / 89 ، طه‌ / 133 ، اعلي‌ / 18 و 19 ) . اين فرموده ، به اعتبار اغلب است .‏

آيه 197
‏متن آيه : ‏
‏ أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا همين نشانه براي ( ايمان آوردن ) ايشان كافي نيست كه علماي بني‌اسرائيل ( به خوبي ) از آن آگاهند ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَةً » : نشانه . دليل و برهان بر صدق رسول . « أَن يَعْلَمَهُ . . . » : مراد علم و آگاهي بني‌اسرائيل از دلائل حقّانيّت قرآن و صدق دعوت است ( نگا : بقره‌ / 146 ، رعد / 43 ) .‏

آيه 198
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر قرآن را بر يكي از غير عربها نازل مي‌كرديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَعْضِ » : يكي . فردي . « الأعْجَمِينَ » : غير عربها . مفرد آن أَعْجَم ، يعني كسي كه سخنش براي عربها نامفهوم باشد . عربها به غير عربها ، عجم مي‌گويند .‏

آيه 199
‏متن آيه : ‏
‏ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و او قرآن را براي آنان مي‌خواند ( به گونه كاملاً رسا و گويا و صحيح و زيبا ) به آن ايمان نمي‌آوردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ » : مراد اين است كه قرآن چه رسد به اين كه توسّط پيغمبري از خودشان آمده است ، اگر توسّط فردي غير عرب هم به دستشان مي‌رسيد و اعجاز آن را بيش از پيش هم مي‌ديدند و به فرض مي‌دانستند كه چنين كلامي ساخته چنين فردي نمي‌تواند باشد ، باز هم ايمان نمي‌آوردند .‏

آيه 200
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما اين گونه قرآن را ( با بياني گويا و رسا ، و به شيوه ساده و آسان ، توسّط فردي از خودشان ) به دلهاي بزهكاران وارد مي‌گردانيم ( و فصاحت و بلاغت و اعجاز آن را بديشان مي‌فهمانيم . امّا . . . ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَلَكْنَاهُ » : آن را داخل و وارد مي‌گردانيم ( نگا : حجر / 12 ) .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره شعراء / تفسیر نور / آیات 151 - 200 شعراء  لینک ثابت
 [ 02:52:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره شعراء / تفسیر نور / آیات 101 - 150 شعراء

آيه 101
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( همچنين ، امروز ) دوست صميمي و دلسوزي هم نداريم ( تا دست كم گريه‌اي براي ما سر دهد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَميمٍ » : گرم . مراد صميمي و دلسوز است .‏

آيه 102
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كاش ! ( به جهان ) برگشتي داشتيم تا از زمره مؤمنان مي‌شديم ( و در پرتو ايمان درست و اعمال شايسته ، از عذاب دوزخ نجات مي‌يافتيم و به بهشت در مي‌آمديم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَوْ » : واژه ( لَوْ ) در اينجا در معني ( لَيْتَ ) و براي تمنّي است . « كَرَّةً » : رجعت . برگشت . مراد برگشت به جهان است ( نگا : مؤمنون‌ / 99 و 100 ) .‏

آيه 103
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان در اين ( سرگذشت ابراهيم ) پند و عبرتي ( براي عاقلان قوم تو و ساير فرزانگان ) است ، ولي ( جاي تعجّب است ) بيشتر آنان ايمان نداشته ( و ايمان نمي‌آورند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَةً » : پند و اندرز . درس عبرت .‏

آيه 104
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قطعاً پروردگارت ( بر انتقام از بي‌دينان ) توانا و ( نسبت به مؤمنان ) مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ إِنَّ رَبَّكَ . . . » : تكرار اين نوع جمله‌ها دلداري مؤثّري است براي پيغمبر و مؤمنان اندك صدر اسلام ، و براي اقليت مؤمنان در برابر اكثريّت گمراهان در هر عصر و زمان .‏

آيه 105
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ماجراي آموزنده ديگري مربوط به قوم نوح است ) . قوم نوح پيغمبران را تكذيب كردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَذَّبَتْ . . . » : قوم نوح با تكذيب نوح ، همه پيغمبران را نيز تكذيب كرده‌اند ، چرا كه تكذيب پيغمبري ، تكذيب همه پيغمبران بشمار است‌ ؛ شايد هم قوم نوح ، منكر همه پيغمبران و به طور كلّي همه اديان آسماني بوده‌اند ( نگا : فرقان‌ / 37 ) . تأنيث فعل ( كَذَّبَتْ ) به خاطر اين است كه واژه ( قوم ) به صورت مذكّر و مؤنّث به كار مي‌رود ، و به طور كلّي هر اسم جمعي فعل آن مي‌تواند به صورت مذكّر و مؤنّث ذكر شود .‏

آيه 106
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زماني كه هم‌نژادشان نوح بديشان گفت : هان ! پرهيزگاري كنيد !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَخُوهُمْ » : برادرشان . مراد همنژادشان است ، همان گونه كه مي‌گويند : أَخُوالْعَرَب . أَخُوتَميم . « أَلا تَتَّقُونَ » : آيا پرهيزگاري نمي‌كنيد ؟ هان ! پرهيزگاري كنيد .‏

آيه 107
‏متن آيه : ‏
‏ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قطعاً من براي شما پيغمبر اميني هستم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمينٌ » : امين در اداي رسالت آسماني . مشهور به امانت در ميان مردم .‏

آيه 108
‏متن آيه : ‏
‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِتَّقُوااللهَ » : از عذاب خدا خويشتن را در امان داريد . از خدا بترسيد .‏

آيه 109
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من در مقابل اين دعوت هيچ مزدي از شما نمي‌خواهم . مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلَيْهِ » : در برابر دعوت و تبليغ اوامر و نواهي . « إِنْ » : حرف نفي است .‏

آيه 110
‏متن آيه : ‏
‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَطيعُونِ » : از من اطاعت كنيد . مراد پذيرش دستور آسماني است .‏

آيه 111
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : آيا ما ( اشراف و نجباء ) به شما ايمان بياوريم ، در حالي كه پست‌ترين و بي‌ارزش‌ترين افراد از تو پيروي كرده‌اند ؟ ! ( چگونه انتظار داري افراد ثروتمند و والامقام ، با مشتي بي‌سر و پا و گمنام ، همراه و همنشين شوند ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَاتَّبَعَكَ » : حرف ( و ) حاليّه است . « الأرْذَلُونَ » : پست‌ترين مردم . مراد افراد بي‌چيز و بي‌مقام است ( نگا : هود / 27 ) .‏

آيه 112
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( نوح ) گفت : ( وظيفه من دعوت همگان به سوي حق و اصلاح جامعه است ) من چه مي‌دانم آنان چه كاري داشته‌اند ؟ ( و گذشته ايشان چه بوده است‌ ؟ مهم امروز است كه دعوت مرا پذيرفته و در مقام خودسازي برآمده‌اند و در راه حق گام نهاده‌اند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا عِلْمي‌ » : من چه مي‌دانم . من نمي‌دانم . واژه ( ما ) مي‌تواند اسم استفهام يا حرف نفي باشد .‏

آيه 113
‏متن آيه : ‏
‏ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏حساب ( اعمال و جزاي كار ) ايشان جز بر عهده پروردگارم نيست ، اگر شما فهميده و باشعور باشيد ( مي‌دانستيد كه كار خوب و بد گذشته ايشان از ديد خدا پنهان نبوده است و سر و كارشان با خدا است نه با من ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ » : حرف نفي است .‏

آيه 114
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من هرگز مؤمنان را ( از پيش خود ) نمي‌رانم ( تا دل شما را به دست آرم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« طَارِد » : طرد كننده . دور كننده .‏

آيه 115
‏متن آيه : ‏
‏ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من بيم دهنده آشكاري بيش نيستم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ أَنَا . . . » : حرف ( إِنْ ) نافيه است . « مُبينٌ » : واضح و آشكار .‏

آيه 116
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : اي نوح ! اگر ( بدين رفتار و گفتار خود ) پايان ندهي ، قطعاً جزو سنگساران خواهي شد ( و بر سر تو همان خواهد آمد كه بر سر ساير مخالفان ما آمده است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَرْجُومِينَ » : افراد سنگباران شده . سنگساران .‏

آيه 117
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( نوح به پيشگاه خدا عرض كرد و ) گفت : پروردگارا ! قوم من ، مرا دروغگو ناميدند ( و دعوتم را نپذيرفتند ) !‏

‏توضيحات : ‏
‏« قالَ : رَبِّ . . . » : اين آيه مقدّمه تقاضاي مطالب آيه بعدي است .‏

آيه 118
‏متن آيه : ‏
‏ فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحاً وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اكنون كه هيچ راهي براي هدايت اين ستمگران باقي نمانده است و تمام تلاش و توانم بيفايده بوده است ) ميان من و اينان خودت داوري كن ( و كافران و مشركان را نابود فرما ) و من و مؤمناني را كه با من هستند ( از دست شكنجه و آزارشان ) نجات بده .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِفْتَحْ » : داوري كن ( نگا : اعراف‌ / 89 ) . جدائي بيفكن . مراد قضاوت در ميان اهل توحيد و ساير كافران و مشركان است ، و حق و سزاي هر گروهي را دادن و به مكافات يا مجازات رساندن است .‏

آيه 119
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما او و كساني را كه با او بودند ، در كشتي پر ( از انسانها و حيوانهاي گوناگون و خوراك و نيازمنديهاي آنان و اينان ) نجات داديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَن مَّعَهُ » : كساني كه با او بودند . مراد پيروان ايماندار است . « الْفُلْك‌ » : ( نگا : بقره‌ / 164 ) . « الْمَشْحُونَ » : پر . لبريز . كشتي نوح انباشته از مردمان و حيوانات و پرندگان و خوراك و مايحتاج آنها بود ( نگا : هود / 40 ) .‏

آيه 120
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس بقيّه را غرق كرديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَعْدُ » : بعد از نجات نوح و مؤمنان .‏

آيه 121
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان در اين ( سرگذشت نوح و سرنوشت مؤمنان و كافران ) عبرت سترگ و دليل بزرگي ( بر قدرت خدا و صدق پيغمبران ) است ، و بيشتر مردمان ( با وجود شنيدن داستان عبرت‌انگيزِ راه يافتگان و گمراهان و سرانجام كار ايشان ) ايمان نمي‌آورند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَةً » : عبرت ( نگا : فرقان‌ / 37 ) . دليل . « مَا كَانَ أَكْثَرُهُم بِمُؤْمِنِينَ » : اغلب مردمان آن روزي به نوح ايمان نياوردند و غرق شدند . بيشتر كساني كه قرآن را مي‌شنوند و از اين سرنوشت اطّلاع حاصل مي‌كنند ، ايمان نمي‌آورند ( نگا : هود / 17 ، غافر / 59 ، روم‌ / 42 ، شعراء / 158 و 190 ) .‏

آيه 122
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسلّماً پروردگار تو چيره و توانا ( بر انتقام از ستمكاران ) و مهربان ( در حق پرهيزگاران ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَزِيز » : چيره . شكست‌ناپذير .‏

آيه 123
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قوم عاد پيغمبران ( خدا ) را تكذيب كردند ( و دروغگو ناميدند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 124
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بدان گاه كه برادرشان هود بديشان گفت : هان ! تقوا پيشه كنيد ( و پرهيزگار باشيد ، و از عذاب خدا بپرهيزيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلا تَتَّقُونَ » : هان ! پرهيزگار باشيد . آيا تقوا پيشه نمي‌كنيد ؟‏

آيه 125
‏متن آيه : ‏
‏ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من پيغمبر اميني براي شما هستم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَسُولٌ أَمِينٌ » : ( نگا : شعراء / 107 ) .‏

آيه 126
‏متن آيه : ‏
‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 127
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من هيچ اجر و پاداشي در برابر اين دعوت از شما نمي‌طلبم . اجر و پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نمي‌باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَلَيْهِ » : ( نگا : شعراء / 109 ) .‏

آيه 128
‏متن آيه : ‏
‏ أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا شما بالاي هر بلندي و مكان مرتفعي كاخ سر به فلك كشيده‌اي مي‌سازيد و ( در آن ) به خوشگذراني و كارهاي بيهوده مي‌پردازيد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« رِيعٍ » : مكان مرتفع . بلندي . « ءَايَةً » : نشانه . مراد كاخ بلند و سر به فلك كشيده است . « تَعْبَثُونَ » : كارهاي بيهوده . و خوشگذراني مي‌كنيد . جمله حال است براي ضمير ( و ) در فعل ( تَبْنُونَ ) .‏

آيه 129
‏متن آيه : ‏
‏ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و دژها و قلعه‌هائي مي‌سازيد كه انگار جاودانه مي‌مانيد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَصَانِعَ » : دژها و كاخها . كارخانه‌ها و كارگاهها . « لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ » : انگار جاودانه مي‌مانيد . تا اين كه جاودانه بمانيد . معني آيه مي‌تواند چنين هم باشد : كارخانه‌ها و كارگاهها را براي كندن كوهها و ساختن كاخها و برجها به كار مي‌بريد ، انگار جاودانه مي‌مانيد ؟‏

آيه 130
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه مجازات مي‌كنيد ، از حدّ تجاوز مي‌كنيد و همچون ستمگران و سركشان كيفر مي‌دهيد ( و در برابر كمترين جرم ، سنگين‌ترين جريمه و سزا روا مي‌داريد و عدالت و ترحّمي نداريد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَطَشْتُمْ » : حمله‌ور شديد . يعني سخت به ديگران و همسايگان تاخت و تاز مي‌بريد . در مجازات زياده‌روي كرديد و از حد فراتر رفتيد ( نگا : بروج‌ / 12 ) . « جَبّارينَ » : سركشان و ستمگران . حال است .‏

آيه 131
‏متن آيه : ‏
‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 132
‏متن آيه : ‏
‏ وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از ( خشم ) خدائي بپرهيزيد كه شما را با نعمتهائي كه مي‌دانيد ياري داده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمَدَّكُمْ » : شما را ياري داده است ( نگا : إسراء / 6 ) .‏

آيه 133
‏متن آيه : ‏
‏ أَمَدَّكُم بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شمار را ياري داده است با ( اعطاء ) چهارپايان و پسران .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمَدَّكُمْ » : اين آيه ، سرآغاز برشمردن امداد خداوندي است .‏

آيه 134
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و با باغها و چشمه‌ها .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 135
‏متن آيه : ‏
‏ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من مي‌ترسم عذاب روز بزرگ ( قيامت ) گريبانگير شما شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمٍ عَظيمٍ » : روز بزرگ . مراد قيامت است ( نگا : انعام‌ / 15 ، اعراف‌ / 59 ) . از آنجا كه در دنيا نيز انسان به مجازات عمل بد خود ( نگا : اعراف‌ / 130 و 165 ) يا به مكافات عمل خوبه خود ( نگا : نحل‌ / 30 ) مي‌رسد ، روز بزرگ مي‌تواند روزهاي سخت و وحشتناك دنيا نيز باشد ( نگا : شعراء / 189 ) .‏

آيه 136
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا سَوَاء عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان ( به هود پاسخ دادند و ) گفتند : براي ما تفاوت نمي‌كند چه ما را اندرز بدهي يا ندهي ! ( بيهوده خود را خسته مكن و ما را درد سر مده ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَالُوا » : قوم عاد گفتند . مراد از اين سخن تحقير و توهين است .‏

آيه 137
‏متن آيه : ‏
‏ إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين ( چيزهائي كه به هم بافته‌اي و به ما خواهي گفت ) جز شيوه و عادت پيشينيان نيست ( آناني كه در گذشته خود را پيغمبر ناميده‌اند و دروغهائي را به گذشتگان تحويل داده‌اند و ادعاهائي همچون ادّعاي تو داشته‌اند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ » : حرف نفي است . « خُلُقُ الأوَّلِينَ » : اخلاق و عادت گذشتگان و پيشينيان . مرادشان تكذيب همه پيغمبران است ( نگا : انعام‌ / 25 ) . يا اين كه مراد اين است اعمالي كه آنان مرتكب مي‌شدند ، از قبيل بت‌پرستي و ساختن قصرها و قلعه‌هاي سر به فلك كشيده بر نقاط مرتفع ، و خشونت در مجازات رساندن و كيفر دادن ، همان چيزهائي است كه پيشينيان انجام مي‌داده‌اند و مطلب قابل ايرادي نمي‌باشد .‏

آيه 138
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما ( نه در اين جهان و نه در آن جهان ) عذاب داده نمي‌شويم .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 139
‏متن آيه : ‏
‏ فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قوم عاد ، هود را دروغگو ناميدند ( و رسالتش را نپذيرفتند ) و ما هم نابودشان كرديم . در اين ( سرگذشت قوم عاد ) عبرتي است ( براي كساني كه بخواهند از سرنوشت ديگران ، درسي و پندي بياموزند ) . اكثر قوم عاد ايمان نياوردند ( و راه كفر در پيش گرفتند و نتيجه آن را ديدند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَةً » : درس عبرت . نشانه قدرت . « مَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ » : بيشتر قوم عاد ايمان نداشتند ، بيشتر مردم به اين روايت ايمان ندارند .‏

آيه 140
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان پروردگار تو چيره و توانا ( بر درهم شكستن جبّاران ستمكار ) و مهربان ( در حق ضعيفان ديندار ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 141
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قوم ثمود پيغمبران را دروغگو ناميدند ( و از آنان فرمانبرداري نكردند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ » : ( نگا : فرقان‌ / 37و38 ) .‏

آيه 142
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن زمان كه برادرشان صالح بديشان گفت : آيا تقواپيشه نمي‌سازيد ؟ ( و از خدا نمي‌ترسيد ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَخُوهُمْ » : ( نگا : شعراء / 106 ) . « أَلا تَتَّقُونَ » : آيا تقوا پيشه نمي‌سازيد ؟ هان ! تقواپيشه كنيد ( نگا : شعراء / 106 ) .‏

آيه 143
‏متن آيه : ‏
‏ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من بي‌گمان برايتان پيغمبر اميني هستم .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 144
‏متن آيه : ‏
‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 145
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در قبال تبليغ دعوت اجر و پاداشي از شما درخواست نمي‌كنم . اجر و پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ أَجْرِيَ . . . » : ( نگا : شعراء / 109 ) .‏

آيه 146
‏متن آيه : ‏
‏ أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا ( چنين تصوّر مي‌كنيد كه جهان سراي جاودانگي است و ) شما در نهايت امن و امان در ناز و نعمت جهان رها مي‌شويد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَتُتْرَكُونَ » : آيا به ترك شما گفته مي‌شود ؟ آيا رها مي‌شويد ؟ استفهام انكاري و مفيد نفي است . « مَا » : آنچه . مراد نعمت جهان است . « ههُنَا » : اينجا مراد اين جهان است . « ءَامِنِينَ » : در امن و امان و دور از دست انتقام و مرگ و عذاب و كيفر . حال است .‏

آيه 147
‏متن آيه : ‏
‏ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در ميان باغها و چشمه‌سارها ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 148
‏متن آيه : ‏
‏ وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در ميان كشتزارها ، و نخلستانهائي كه ميوه‌هاي نرم و شاداب و رسيده دارند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« طَلْع‌ » : چوبهاي شكوفه خرما كه خوشه خرما در درون آن قرار دارد . در اينجا مراد نخستين ميوه خرما است ( نگا : انعام‌ / 99 ، ِ / 10 ) . « هَضِيمٌ » : درهم فرو رفته و پر و تنگ يكديگر . نرم و لطيف و شاداب و رسيده .‏

آيه 149
‏متن آيه : ‏
‏ وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ماهرانه در دل كوهها خانه‌هائي را بتراشيد ( و بسازيد و در آنها به عيش و نوش بپردازيد ؟ )‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَنْحِتُونَ » : مي‌تراشيد . « فَارِهِينَ » : حاذقانه و ماهرانه . سرمستانه و هواپرستانه و شادان و خندان . حال ضمير ( و ) در فعل ( تَنْحِتُونَ ) است .‏

آيه 150
‏متن آيه : ‏
‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد .‏

 

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره شعراء / تفسیر نور / آیات 101 - 150 شعراء  لینک ثابت
 [ 02:50:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره شعراء / تفسیر نور / آیات 51 - 100 شعراء

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهان ما را ببخشاياد ، چرا كه ما ( در ميان قوم تو ) نخستين ايمان‌آورندگان بوده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَطْمَعُ » : آزمنديم . اميدواريم . « خطايا » : گناهان . خطاها . « أَن كُنَّا » : به سبب اين كه ما بوده‌ايم . در اصل ( لِأن كُنَّا ) بوده و حرف ( أَنْ ) مخفّف از مثقّله است .‏

آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به موسي وحي كرديم كه شبانه بندگان ( مؤمن بني‌اسرائيل ) مرا ( از مصر ) كوچ بده . شما حتماً تعقيب مي‌شويد ( و فرعون و فرعونيان براي دستگيري شما دنبالتان مي‌كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَنْ » : حرف مشبّهةٌبالفعل و مخفّف از ( أَنَّ ) است ( نگا : مؤمنون‌ / 27 ) « أَسْرِ بِعِبادي‌ » : در شب بندگانم را كوچ بده ( نگا : إسراء / 1 ) . « مُتَّبَعُونَ » : تعقيب شوندگان . دنبال شوندگان . مراد تعقيب بني‌اسرائيل توسّط فرعون و فرعونيان است .‏

آيه 53
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( توسّط جاسوسان خبر به دربار رسيد كه موسي و بني‌اسرائيل در صدد كوچ به سرزمين ديگري هستند ) پس فرعون ( مأموراني ) به شهرها فرستاد تا ( نيرو ) جمع كنند ( و جلو ايشان را بگيرند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَدَآئِن » : جمع مَدينة ، شهر . « حَاشِرِينَ » : گردآورندگان ( نگا : شعراء / 36 ) .‏

آيه 54
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ هَؤُلَاء لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون به مأموران دستور داد و گفت : به اهالي شهرها بگوئيد : ) اينها ( كه قصد فرار و تجمع و تقويت در جاي ديگري را دارند ) گروه اندك و ناچيزي هستند ( و ما با نخستين تاخت ايشان را گرفتار و به شكنجه و آزار مي‌رسانيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شِرْذِمَةٌ » : گروه و طائفه‌اي ناچيز و كم اهمّيّت .‏

آيه 55
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان ما را بر سر خشم مي‌آورند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« غَآئِظُونَ » : خشمگين‌كنندگان . بر سر خشم‌آورندگان .‏

آيه 56
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( البتّه جاي هيچ گونه نگراني نيست ، و ليكن ) ما گروهي هستيم محتاط ( و بيدار و دورانديش ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَمِيعٌ » : گروه و دسته . جمع ( نگا : قمر / 44 ) . « حَاذِرُونَ » : افراد محتاط و دورانديش . آگاه و بيدار .‏

آيه 57
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سرانجام آنچه مي‌بايست بشود شد ، و عاقبت بني‌اسرائيل بر فرعون و فرعونيان پيروز شدند ) و ما آنان را از باغها و چشمه‌سارها بيرون رانديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ » : مراد باغهاي سرسبز و چشمه‌ساران پر آب مصر است .‏

آيه 58
‏متن آيه : ‏
‏ وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( ايشان را ) از ميان گنجها و كاخهاي مجلّل ( به در كرديم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كُنُوزٍ » : گنجها . « كَرِيمٍ » : مراد ارزشمند و مجلّل و مزيّن و خوش و زيبا است .‏

آيه 59
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين چنين ( شد كه بني‌اسرائيل پيروز گشتند ) و آنها را ميراث بني‌اسرائيل كرديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَذالِكَ » : كار چنين شد . در اينجا ترتيب طبيعي داستان مراعات نشده است . بلكه نتيجه و چكيده داستان گفته شده سپس به درازا از آن سخن رفته است .‏

آيه 60
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون و فرعونيان ) بني‌اسرائيل را تعقيب كردند و به هنگام طلوع آفتاب بديشان رسيدند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُشْرِقِينَ » : به طلوع خورشيد رسيدگان . از مصدر ( إشراق ) به معني رسيدن به وقت شُروق كه به معني طُلوع است . همان گونه كه ( إصباح ) به معني داخل شدن در ( صَباح ) و ( إمساء ) به معني رسيدن به ( مَساء ) است . ( مُشرِقِينَ ) مي‌تواند حال ضمير ( و ) و يا ( هم ) باشد .‏

آيه 61
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا تَرَاءى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه هر دو گروه يكديگر را ديدند ، ياران موسي گفتند : ما ( در چنگال فرعونيان ) گرفتار مي‌گرديم ( و هلاك مي‌شويم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَرَآءَيا‌ » : ديد . فعل ماضي باب تفاعل است و در رسم‌الخطّ قرآني ( تراءا ) است . « مُدْرَكُونَ » : رسيدگان . گرفتارشدگان .‏

آيه 62
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : چنين نيست . پروردگار من با من است . ( قطعاً به دست دشمنم نمي‌سپارد و به راه نجات ) رهنمودم خواهد كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كلاّ » : چنين نيست . اين واژه حرفي است كه سخن پيش از خود را ردّ و نفي مي‌كند . يعني : نگوئيد كه فرعون و سپاهيانش به ما مي‌رسد . « مَعِيَ » : ( نگا : طه‌ / 46 ) .‏

آيه 63
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به دنبال آن به موسي پيام داديم كه عصاي خود را به دريا بزن . ( وقتي عصا را به دريا زد ) دريا از هم شكافت ، و هر بخشي همچون كوه بزرگي گرديد ( و دوازده راه خشك در آن پديدار شد ، و هر گروهي از اسباط دوازده‌گانه بني‌اسرائيل در جاده‌اي حركت كرد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إنفَلَقَ » : از هم شكافت . از هم باز شد . از هم جدا شد . « فِرْقٍ » : قِسم . بخش . مراد جوانب آبي است كه واپس رفته است . « الطَّوْد » : كوه . كوه بزرگ . توصيف آن به عظيم در آيه ، براي تأكيد است .‏

آيه 64
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در آنجا ديگران را ( نيز به موسي و بني‌اسرائيل ) نزديك گردانديم ( و فرعون و فرعونيان را وارد آن راه‌هاي دوازده‌گانه كرديم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَزْلَفْنا » : نزديك گردانديم ( نگا : شعراء / 90 ، ِ / 31 ، تكوير / 13 ) . « ثُمَّ » : آنجا . ظرف است . مراد وسط دريا است . « الآخَرينَ » : ديگران . مراد فرعون و لشكريان فرعون است .‏

آيه 65
‏متن آيه : ‏
‏ وَأَنجَيْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏موسي و جملگي همراهان او را نجات داديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَنجَيْنَا » : نجات داديم .‏

آيه 66
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس ديگران را غرق كرديم .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 67
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان در اين ( ماجراي نجات مؤمنان و غرق كافران ) درس عبرت بزرگي است ( براي كساني كه چشم باز و دل آگاه داشته باشند و درباره سرگذشت جبّاران مغرور بينديشند و اوراق تاريخ مكتوب و منظور را به دقّت بخوانند و ببينند ) . ولي اكثر آنان ايمان نياوردند ( و كمتر ايشان ، همچون آسيه و جادوگران ، به جمع مؤمنان پيوستند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَةً » : اندرز سترگ و عبرت بزرگ .‏

آيه 68
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان پروردگار تو با عزّت و توانا ، و با محبّت و مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَزِيزُ » : توانا ، در انتقام گرفتن از تكذيب كنندگان . « الرَّحِيمُ » : مهربان ، در حق تصديق كنندگان .‏

آيه 69
‏متن آيه : ‏
‏ وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) سرگذشت ابراهيم را براي كافران بيان دار .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَبَأ » : خبر . مراد قصّه و سرگذشت است .‏

آيه 70
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه به پدرش ( آزر ) و قوم ( بت‌پرست ) خود گفت : چه چيز را پرستش مي‌كنيد ؟ ( چيزهائي را كه مي‌پرستيد ، كي شايسته پرستش مي‌باشند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 71
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَاماً فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مفتخرانه پاسخ دادند و ) گفتند : بتهاي بزرگي را مي‌پرستيم و دائماً ( به پرستش آنها مي‌پردازيم و ) بر عبادتشان ماندگار مي‌مانيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَظَلُّ » : بر دوام مي‌مانيم . از افعال ناقصه و بيانگر استمرار در كار است . « عَاكِفِينَ » : ملازمان عبادت ( نگا : بقره‌ / 187 ، اعراف‌ / 138 ) .‏

آيه 72
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : آيا هنگامي كه آنها را به كمك مي‌خوانيد ، صداي شما را مي‌شنوند و نيازتان را برآورده مي‌كنند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ ؟ » : آيا دعا و سخن شما را مي‌شنوند ؟ آيا نيازتان را برآورده مي‌كنند و به شما پاسخ مي‌گويند ؟‏

آيه 73
‏متن آيه : ‏
‏ أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏يا سودي به شما مي‌رسانند ( اگر از آنها اطاعت كنيد ؟ ) و يا زياني متوجّه شما مي‌سازند ( اگر از آنها سرپيچي نمائيد ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 74
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مي‌گويند : ( چيزي از اين كارها را نمي‌توانند بكنند ) فقط ما پدران و نياكان خود را ديده‌ايم كه اين چنين مي‌كردند ( و بتان را به گونه ما پرستش مي‌نمودند و ما هم از كارشان تقليد مي‌كنيم و بس . مگر مي‌شود پدران و نياكان ما در اشتباه بوده باشند ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَجَدْنَا » : يافته‌ايم . ديده‌ايم . « ءَابَآء » : پدران . مراد پدران و اجداد و نياكان است ( نگا : شعراء / 76 ) .‏

آيه 75
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا ( مي‌دانيد كه چه كار مي‌كنيد و ) مي‌بينيد كه چه چيز را مي‌پرستيد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَفَرَأَيْتُمْ ؟ » : آيا مي‌بينيد ؟ مراد از ديدن ، انديشيدن و دانستن و به اصل مسأله پي بردن است .‏

آيه 76
‏متن آيه : ‏
‏ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هم شما و هم پدران پيشين شما .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَنتُمْ » : تأكيد ضمير فاعلي در آيه قبلي است . « الأقْدَمُونَ » : پيشينيان و گذشتگان .‏

آيه 77
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏همه آنها دشمن من هستند ( آنهائي كه شما معبود خود مي‌دانيد ) بجز پروردگار جهانيان .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَدُوٌّ » : اين واژه براي مفرد و مثنّي و جمع و مذكّر و مؤنّث يكسان به كار مي‌رود ( نگا : نساء / 101 ، انعام‌ / 112 ) . « إِلاّ رَبَّ » : اگر به خدا معتقد نبوده باشند و خدا جزو معبودهاي آنان نبوده باشد ، استثناء منقطع است و ذكر آن به منظور تأكيد بر توحيد خالص است . اگر هم علاوه از بتها خدا را نيز پرستش مي‌كرده‌اند ، ابراهيم پروردگار جهانيان را استثناء مي‌كند .‏

آيه 78
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پروردگار جهانياني ) كه مرا آفريده است ، و هم او مرا ( به سوي سعادت دنيا و آخرت ) راهنمائي مي‌سازد ( و در سراسر زندگي من حضور دارد و لحظه‌اي از من غافل نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَهْدِينِ‌ » : مرا راهنمائي مي‌كند و دستگيرم او است ( نگا : طه‌ / 50 ) .‏

آيه 79
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن كسي است كه او مرا ميخوراند و مي‌نوشاند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُطْعِمُني . . . » : مراد اين است كه روزي‌رسانم او است و من همه جا بر سر خوان نعمت او نشسته‌ام .‏

آيه 80
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه بيمار شوم او است كه مرا شفا مي‌دهد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَشْفِينِ » : مراد اين است كه شافي تنها خدا است و دكتر و دوا وسيله است . انسان مؤمن به پزشك مراجعه‌ مي‌كند و دارو مي‌خورد ، ولي هيچ كدام را شفا دهنده نمي‌داند و بلكه معتقد است كه اگر خدا خواست دوا و درمان مؤثّر واقع مي‌شوند . نان و آب وسيله سير كردنند ، ولي سيركننده خدا است .‏

آيه 81
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آن كسي است كه ( چون اجلم فرا رسيد ) او مرا مي‌ميراند و سپس ( در رستاخيز براي حساب و كتاب و جزا و سزا ) مرا زنده مي‌گرداند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُحْيِينِ‌ » : مرا زنده مي‌كند . اشاره به اين است كه حيات‌بخش و ميراننده و دوباره زنده كننده خدا است .‏

آيه 82
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آن كسي است كه اميدوارم در روز جزا و سزا ( كه قيامت برپا است ) گناهم را بيامرزد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَطْمَعُ » : چشم طمع مي‌دوزم . اميدوارم . « خَطِيئَتِي‌ » : گناهم . لغزشم . « يَوْمَ الدِّينِ » : روز حساب و كتاب و جزا و سزا ( نگا : فاتحه‌ / 4 ) .‏

آيه 83
‏متن آيه : ‏
‏ رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ابراهيم دست دعا به درگاه خدا برداشت و گفت : ) پروردگارا ! به من كمال و معرفت مرحمت فرما ( تا در پرتو آن ، حق را حق و باطل را باطل ببينم ، و قدرت بر داوري صحيح در ميان بندگانت داشته باشم ) ، و مرا ( در دنيا و آخرت ) از زمره شايستگان و بايستگان گردان .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حُكْماً » : كمال و معرفت . شناخت عميق همراه با قدرت داوري . كمال علم و عمل . حكمت ( نگا : شعراء / 21 ) .‏

آيه 84
‏متن آيه : ‏
‏ وَاجْعَل لِّي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( با توفيق در طاعت و عبادت و اعمال نيك ) براي من ذكر خير و نام نيك در ميان آيندگان بر جاي دار .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِسَانَ صِدْقٍ » : ذكر خير . نام نيك ( نگا : مريم‌ / 50 ) . « الآخِرينَ » : كساني كه بعدها مي‌آيند و در زمين زندگي مي‌كنند . آيندگان جهان .‏

آيه 85
‏متن آيه : ‏
‏ وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و مرا از زمره كساني ساز كه بهشت پرنعمت را فراچنگ مي‌آورند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَرَثَةِ جَنَّةِ » : وارثان بهشت . مراد كساني است كه در پرتو ايمان به الله و پرستش خدا بهشت را به دست مي‌آورند ( نگا : اعراف‌ / 43 ) . « جَنَّةِ النَّعِيمِ » : ( نگا : مائده‌ / 65 ، يونس‌ / 9 ، حجّ‌ / 56 ) .‏

آيه 86
‏متن آيه : ‏
‏ وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و پدرم را ( با رهنمود به ايمان و توفيق در طاعت و عبادت ، مورد مرحمت و مشمول مغفرت گردان ، و بدين وسيله او را ) كه از گمراهان است بيامرز .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِغْفِرْ . . . » : طلب آمرزش ابراهيم براي پدرش آزر ، پيش از فوت آزر است ، و ابراهيم وقت جدا شدن از او بدو وعده داده بود كه براي وي طلب آمرزش كند . امّا چون ديد كه او با كفر از جهان رفت ، از او بيزاري جست و طلب آمرزش را قطع كرد ( نگا : توبه‌ / 114 ) .‏

آيه 87
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و مرا خوار و رسوا مدار در روزي كه ( مردمان براي حساب و كتاب و سزا و جزا ، زنده و ) برانگيخته مي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُبْعَثُونَ » : ( نگا : اعراف‌ / 14 ، حجر / 36 ، مؤمنون‌ / 100 ) .‏

آيه 88
‏متن آيه : ‏
‏ يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن روزي كه اموال ، ( يعني نيروي مادي ) ، و اولاد ، ( يعني نيروي انساني ، به كسي ) سودي نمي‌رساند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَوْمَ » : ظرف و مراد قيامت است .‏

آيه 89
‏متن آيه : ‏
‏ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بلكه تنها كسي ( نجات پيدا مي‌كند و از اموالي كه در راه آفريدگار صرف ، و از اولادي كه در مسير پروردگار رهنمود كرده باشد ، سود مي‌برد ) كه با دل سالم ( از بيماري كفر و نفاق و ريا ) به پيشگاه خدا آمده باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِلاّ مَنْ . . . » : مگر كسي كه . ليكن كسي كه . واژه ( مَنْ ) مي‌تواند مرفوع و بدل از فاعل ( يَنفَعُ ) و مضافي پيش از آن مقدّر باشد كه تقدير چنين خواهد بود : لا يَنفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاّ مالُ و بَنُو مَنْ أَتَي اللهَ بَقَلْبٍ سَليمٍ . و يا اين كه واژه ( مَنْ ) منصوب و مفعول بوده و در اصل بدل از مفعول محذوف باشد كه تقدير چنين خواهد بود : يَوْمَ لاْ يَنفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ أَحَدَاً إَلاّ مَنْ أَتَي اللهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ . در هر صورت اموال و اولادي به انسان سود مي‌رسانند كه تبديل به باقيات صالحات شده باشند . « قَلْبٍ سَليمٍ » : دل سالم از بيماري كفر و نفاق و ريا ( نگا : اعراف‌ / 147 ، احزاب‌ / 19 ، بقره‌ / 264 ) .‏

آيه 90
‏متن آيه : ‏
‏ وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن هنگام بهشت براي پرهيزگاران نزديك گردانده مي‌شود ( و آنان كه از كفر و معاصي رويگردان ، و به ايمان و طاعت در جهان روي آورده بودند ، به سوي آن مي‌روند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُزْلِفَتْ » : نزديك گردانده شد .‏

آيه 91
‏متن آيه : ‏
‏ وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و دوزخ براي گمراهان آشكار گردانده مي‌شود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بُرِّزَتْ » : نموده شد . آشكار گرديد . « الْغَاوِينَ » : گمراهان .‏

آيه 92
‏متن آيه : ‏
‏ وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بديشان گفته مي‌شود : كجا هستند معبودهائي كه پيوسته آنها را عبادت مي‌كرديد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا » : چيزهائي كه . مراد معبودهاي دروغين است .‏

آيه 93
‏متن آيه : ‏
‏ مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنصُرُونَكُمْ أَوْ يَنتَصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( معبودهاي ) غير از خدا . آيا آنها ( در برابر اين شدائد و سختيهائي كه اكنون با آن روبرو هستيد و هستند ) شما را كمك مي‌كنند يا خويشتن را ياري مي‌دهند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَنتَصِرُونَ » : باز مي‌دارند . خويشتن را به دور مي‌دارند . انتصار به معني ياري دادن خود يا كمك خواستن و يا دفع بلا از خويشتن است ( نگا : كهف‌ / 43 ، قصص‌ / 81 ، قمر / 10 ، رحمن‌ / 35 ) .‏

آيه 94
‏متن آيه : ‏
‏ فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس از آن ، آنان ( كه پرستش شوندگان گمراهساز ) همراه گمراهان ( كه پرستش كنندگان ايشان بودند ) پياپي به دوزخ سرنگون افكنده مي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كُبْكِبُوا » : سرنگون و پياپي فرو افكنده مي‌شوند .‏

آيه 95
‏متن آيه : ‏
‏ وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و جملگي لشكريان اهريمن ( نيز همراه آن دو گروه به دوزخ سرنگون مي‌گردند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جُنُودُ إِبْلِيسَ » : لشكريان و ياوران ابليس . مراد پيروان ابليس ، يعني جنايتكاران و معصيت پيشگان سراسر تاريخ است ( نگا : اعراف‌ / 18 ، حجر / 43 ) .‏

آيه 96
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان ( كه معبودهاي دروغين را پرستيده‌اند ) در آنجا به كشمكش ( با معبودهاي خود ) مي‌پردازند و مي‌گويند :‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ هُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ » : جمله حاليّه است .‏

آيه 97
‏متن آيه : ‏
‏ تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به خدا سوگند ما در گمراهي آشكاري بوده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِن كُنَّا » : واژه ( إِنْ ) مخفّف از مثقّله و در اصل چنين است : إِنَّا كُنَّا .‏

آيه 98
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن زمان كه ما شما ( معبودان دروغين ) را با پروردگار جهانيان ( در عبادت و طاعت ) برابر مي‌دانستيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِذْ » : زماني كه . ظرف زمان گمراهي است . يا ( إِذْ ) تعليليّه است ( نگا : زخرف‌ / 39 ) .‏

آيه 99
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما را جز بزهكاران ( شياطين نام ) گمراه نكرده است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُجْرِمُونَ » : مراد شيطان و ياوران او ، يا رؤساء و كبراء ايشان است ( نگا : احزاب‌ / 67 ) .‏

آيه 100
‏متن آيه : ‏
‏ فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي واي بر ما ! امروز ) ما اصلاً شفاعت كنندگاني نداريم ( كه ما را برهانند ! ما كه معتقد به ميانجيگري ميانجيگران براي نجات خود بوديم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن شَافِعِينَ » : واژه ( مِنْ ) بيانگر عموميّت نفي چيزي است كه پس از آن قرار دارد ( نگا : تفسير المصحف المفسّر ) .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره شعراء / تفسیر نور / آیات 51 - 100 شعراء  لینک ثابت
 [ 02:48:00 ب.ظ ]




موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره شعراء / تفسیر نور / آیات 1 - 50 شعـراء

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ طسم ‏

‏ترجمه : ‏
‏طا . سين . ميم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« طسم‌ » : حروف مقطّعه است ( نگا : بقره‌ / 1 ) .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين ( سوره كه به تو وحي مي‌شود ، برخي از ) آيات كتاب ( قرآن است كه ) بيانگر ( احكام الهي براي سعادت دنيا و آخرت مردمان ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تِلْكَ . . . » : ( نگا : يوسف‌ / 1 ، حجر / 1 ) .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏انگار مي‌خواهي از غم و اندوه اين كه آنان ايمان نمي‌آورند ، خويشتن را نابود كني‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَعَلَّكَ » : چرا بايد كه تو . انگار تو مي‌خواهي . مراد از ( لَعَلَّ ) در اينجا استفهام انكاري است كه متضمّن نفي بعد از خود است . « بَاخِعٌ » : هلاك كننده . نابود سازنده ( نگا : كهف‌ / 6 ) . « أَلاّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ » : از اين كه ايمان نمي‌آورند . جمله در موضع نصب است و مفعول له است .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر ما بخواهيم معجزه‌اي از آسمان بر آنان نازل مي‌نمائيم كه گردنهايشان در برابر آن ( خم گردد ، و از روي اجبار ايمان آورند و ) تسليم شوند . ( امّا سنّت خدا و حكمت الله مقتضي اختيار است ، و ثواب يا عقاب را مترتّب بر آن كرده است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَةً » : معجزه‌اي مراد است كه مردم را وادار به ايمان گرداند . « ظَلَّتْ » : بشود و بگردد . از افعال ناقصه و به معني ( صارَتْ ) مي‌باشد . « أَعْنَاق » : جمع عُنُق ، گردنها ، تسميه كلّ به اسم جزء است و مراد خود مردمان است . برخي ( أعنَاق ) را به معني جماعت و گروه ، و رؤساء و رهبران قوم دانسته‌اند . ذكر ( ظَلَّتْ ) به شكل مفرد مؤنّث باتوجّه به لفظ ( أعناق ) و ذكر ( خَاضِعينَ ) به صورت جمع مذكّر با توجّه به معني آن است ( نگا : انبياء / 15 ، يوسف‌ / 4 ) .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هيچ گونه موعظه و اندرز تازه‌اي ( از قرآن ) براي آنان از سوي خداوند رحمان نمي‌آيد ، مگر اين كه ايشان از آن روي‌گردان مي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذِكْرٍ » : موعظه و اندرز . در اينجا مراد بخشي از آيات قرآن است . « مُحْدَثٍ » : تازه و نو ( نگا : انبياء / 2 ) .‏

آيه 6
‏متن آيه : ‏
‏ فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان ( آيات قرآني را ) دروغ مي‌نامند ، و هرچه زودتر خبر ( مجازات ) چيزي كه بدان استهزاء و تمسخر مي‌كنند بديشان خواهد رسيد ( و كيفر كمرشكن و دردناك كار خود را خواهند ديد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَنبَآءُ » : اخبار . مراد كيفرهاي سختي است كه در اين جهان و آن جهان دامنگير آنان مي‌شود ( نگا : انعام‌ / 5 و 6 ) .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا آنان به زمين نمي‌نگرند و نمي‌بينند كه چه قدر انواع و اقسام گياهان و درختان نر و ماده زيبا و سودمند را در آن رويانده‌ايم‌ ؟ ( اگر دقّت كنند نشانه‌هاي قدرت يزدان را در آرايش و پيرايش ظاهري و در خواصّ و فوائد باطني روئيدنيها مي‌بينند ، و پيدايش اين همه رنگ و بو و فعل و انفعالات شيميائي ، و وجود زوجيّت و طرز تلقيح و باروري رُستنيها ، به زبان حال ايشان را به سوي خالق متعال رهنمود مي‌كند و آنان را از تكفير و تكذيب حق به دور مي‌سازد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« زَوْجٍ » : صنف و نوع ( نگا : طه‌ / 53 ) . نر و ماده ( نگا : رعد / 3 ) . « كَرِيمٍ » : نافع و سودمند . ارزشمند . زيبا و خوش منظر ( نگا : شعراء / 58 ) .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بي‌گمان در اين كار ( آفرينش گياهان و درختان ، در كوه و دمن و مزرعه و بيابان ) نشانه بزرگي است ( بر وجود خالق جهان ) ولي اكثر مردمان ( چشم دل را مي‌بندند و به نداي عقل گوش فرا نمي‌دهند و اين چند روزه حيات را غافلوار بسر مي‌برند و به خدا ) ايمان نمي‌آورند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَةً » : نشانه و دليل . عبرت و پند .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگار تو قطعاً چيره‌ي مهربان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَزِيزُ » : قدرتمندي كه توانا بر همه چيز است . « الرَّحيمُ » : مهرباني كه رحمت واسعه‌اش همه جا را فرا گرفته است .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( براي قوم خود بيان دار ) هنگامي را كه پروردگارت موسي را نزديك كوه طور ندا داد كه به سوي قوم ستمكار ( فرعون و فرعونيان برو ) . ( قومي كه با كفر و معاصي بر خود ستم كرده‌اند ، و با به بندگي كشاندن بني‌اسرائيل ، بدانان ظلم نموده‌اند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِئْتِ » : بيا . در اينجا مراد به سراغ رفتن است .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قوم فرعون . ( شگفتا چگونه در ظلم فرو رفته‌اند ! ) آيا ( از سرانجام كار و كيفر ستم خود نمي‌ترسند و از خشم و عذاب خدا ) نمي‌پرهيزند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَوْمَ » : عطف بيان يا بدل است . « أَلا يَتَّقُونَ » : آيا نمي‌پرهيزند ؟ هان پرهيز كنند . « أَلا » : دو كلمه و فراهم آمده است از همزه استفهام و لاء نفي . يا تنها واژه‌اي است و حرف تنبيه بوده و براي ترغيب و تشويق به كار پس از خود است .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : پروردگارا ! من مي‌ترسم كه مرا تكذيب كنند ( و از روي تكبّر و تفرعن رسالتم را نپذيرند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَن يُكَذِّبُونِ » : اين كه مرا دروغگو نامند و تكذيب كنند . ضمير مفعولي ( ي ) از آخر فعل حذف شده است .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اگر تكذيبم كنند ، از غم و غصّه ) سينه‌ام تنگ مي‌شود ، و ( بدين هنگام چنان كه بايد در مجادله با آنان ) زبانم نمي‌گردد ( و روان و گويا صحبت نمي‌كنم ) . پس ( جبرئيل را ) به پيش ( برادرم ) هارون بفرست ( و پيغمبرش گردان ، تا ياري و كمكم‌كند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَضيقُ صَدْري‌ » : سينه‌ام تنگ مي‌شود . در فارسي مي‌گوئيم : دلم تنگ مي‌شود . آزرده خاطر و دل شكسته‌ مي‌گردم . « لا يَنطَلِقُ » : گويا و رسا نمي‌گردد . « فَأَرْسِلْ » : بفرست . مفعول آن مقدّر است كه ( جبرئيل ) فرشته وحي است . از واژه ارسال پيدا است كه موسي از آستان ذوالجلال درخواست نموده است كه هارون را پيغمبر فرمايد ( قصص‌ / 34 ، مريم‌ / 53 ، انبياء / 48 ) .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان ( به گمان خود ، قصاص ) گناهي بر من دارند و مي‌ترسم ( پيش از انجام وظيفه تبليغ ) مرا بكشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذَنبٌ » : مراد قصاص مرد ستمگري است كه با يك مرد مظلوم بني‌اسرائيلي درگير شده بود ، و به هنگام ميانجيگري موسي ، اشتباهاً توسّط موسي به قتل رسيد ( نگا : قصص‌ / 15 ) .‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خداوند اين تقاضاي صادقانه موسي را اجابت كرد و گفت : ) اين چنين نيست ( كه بتوانند تو را به قتل برسانند . درخواستت را راجع به هارون پذيرفتم ) . دو نفري با ( توشه ) معجزات ما ( كه عصا و يد بيضاء است ، به سوي فرعون و فرعونيان ) برويد ( و بدانيد كه ) ما با شما هستيم و ( شما را در پناه خود مي‌داريم ، و كاملاً مطالبي را كه در ميان شما و ايشان مي‌گذرد ) مي‌شنويم . ( قطعاً شما پيروزيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَات‌ » : معجزات . مراد عصا و يد بيضاء است ( نگا : طه‌ / 17 - 23 ) .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به سراغ فرعون برويد و بگوئيد : ما فرستادگان پروردگار جهانيانيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَسُولُ » : علّت اين كه به صورت مفرد آمده است نه به صورت مثنّي‌ ؛ يعني ( رَسُولا ) ، اين است ( رَسُول ) مصدر و به معني ( رِسالَة ) است و به عنوان مفرد و مثنّي و جمع و مؤنّث و مذكّر ذكر مي‌شود . مانند : لَقَدْ كَذَبَ الْواشُونَ ما فُهْتُ عِنْدَهُمْ بِسِرٍّ وَ لا أَرْسَلْتُهُمْ بِرَسُولٍ همچنين ( رسول ) معني جمع نيز دارد . مانند : ضَيف و طِفل در : هؤُلآءِ ضَيْفي ( حجر / 68 ) ، ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ( حجّ‌ / 5 ) .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پروردگار جهانيان به تو دستور مي‌دهد ) اين كه بني‌اسرائيل را ( آزاد از زنجير اسارت و بردگي كني و ) با ما همراه سازي ( تا به سرزمين مقدّس ، يعني فلسطين برويم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَرْسِلْ مَعَنَا » : مراد جلوگيري نكردن و آزاد گذاشتن است تا اين كه بتوانند بيايند و با موسي و هارون راهي فلسطين شوند .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيداً وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون ) گفت : آيا ما تو را در كودكي ميان خود ( در دامان مهر و در آغوش لطف خويش ) نپرورده‌ايم‌ ؟ ! و آيا سالهاي متمادي از عمرت در بين ما ماندگار نبوده‌اي ( و از رعايت و حفاظت و نان و نمك ما برخوردار نگشته‌اي‌ ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قالَ . . . » : سخن فرعون جنبه ريشخند را دارد . « وَلِيداً » : طفل . كودك . فعيل به معني مفعول ، و حال است . « لَبِثْتَ » : مانده‌اي .‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آن كاري را كرده‌اي كه كرده‌اي و ( مرتكب قتل يكي از طرفداران ما شده‌اي . و از اينها گذشته ، تو اينك ) كفران نعمتهاي ما مي‌كني ( و حق نان و نمك ما را فراموش مي‌نمائي ، و با ادّعاي پيغمبري پرورگار جهان ، الوهيّت ما را ناديده مي‌گيري ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَعْلَتَكَ » : كاري كه كرده‌اي . اشاره به قتل مرد قبطي است ( نگا : قصص‌ / 15 ) . « الْكَافِرِينَ » : افراد ناسپاس . كفران نعمت كنندگان .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : من در حين انجام اين كار ( نمي‌دانستم مشتي كه براي تأديب و تنبيه به قبطي مي‌زنم ، منتهي به قتل مي‌گردد ، و ) از سرگشتگان ( و بيخبراني ) بودم ( كه اطّلاع ندارند ضربه مشت هم گاهي منجر به قتل مي‌شود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِذاً » : آن زمان كه . « الضَّآلِّينَ » : گمراهان . در اينجا مراد جاهلين ، بيخبران و غافلان از عواقب موقعيّت است .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس من از دست شما گريختم وقتي كه از شما ترسيدم ( كه در برابر اين قتل غيرعمد مرا بكشيد ) و خداوند به من علم و دانش بخشيد ( تا در پرتو آن چيزها را درست ببينم و كارها را صحيح و بجا انجام دهم ) و مرا از زمره پيغمبران كرد ( تا بندگان خدا را به سوي نجات از عذاب فرا خوانم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حُكْماً » : دانش و آگهي . حكمت ، كه هر كاري در پرتو آن بجا و به موقع انجام مي‌پذيرد ( نگا : انعام‌ / 89 ) .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا اين منّتي است كه تو بر من ميگذاري اين كه بني‌اسرائيل را بنده و برده خود ساخته‌اي‌ ؟ !‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ تِلْكَ نِعمَةٌ . . . » : در اين جمله ، حرف استفهام انكاري مقدّر است كه مفيد نفي است . اصل آن چنين است : وَ هَلْ تِلْكَ نِعْمَةٌ . . . ؟ ! آيا نعمت است كه‌ ؟ ! « أَنْ عَبَّدْتَ . . . » : حرف ( أَنْ ) تفسيريّه است ، و مطالب مابعد آن ، تفسير مطالب ماقبل آن است ( نگا : يونس‌ / 2 ) . « عَبَّدْتَ » : برده و بنده كرده‌اي .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرعون گفت : پروردگار جهانيان كيست ( كه اين همه از او صحبت مي‌كني و خويشتن را فرستاده او مي‌داني‌ ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا رَبُّ الْعَالَمِينَ » : گمان مي‌رود فرعون اين سخن را براي تجاهل و تحقير مطرح كرده باشد .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است ، اگر شما راه يقين مي‌پوئيد ( و حقيقت را مي‌جوئيد ، حق اين است كه گفتم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَبُّ » : خبر مبتداي محذوف است و تقدير چنين است : هُوَ رَبُّ . . . « إِن كُنتُم مُّوقِنينَ » : اگر به دنبال باور درست و سخن منطقي بوده باشيد و هدف شما از اين سؤال ، درك و فهم حقيقت باشد .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون رو ) به اطرافيان خود ( كرد و مسخره‌كنان ) گفت : آيا نمي‌شنويد ( اين مرد چه مي‌گويد ؟ ! مي‌شنويد كه جز ياوه نمي‌گويد ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلا تَسْتَمِعُونَ » : آيا گوش فرا مي‌دهيد ؟ ! آيا مي‌شنويد ؟ ! اين سخن جنبه تعجّب و ريشخند را دارد .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي پس از اشاره به جهان كبير ، اشاره به جهان صغير كرد و ) گفت : او پروردگار شما و پروردگار نياكان پيشين شما است ( كه مردند و چون جاودانه نبودند خدا نبودند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَبُّكُمْ وَ رَبُّ . . . » : اشاره به دو نكته است : 1 - متوجّه ساختن فرعون و فرعونيان به نشانه‌هاي موجود در انفس ، يا تذكّر خودشناسي 2 - قلم بطلان كشيدن بر ادّعاي ربوبيّت فرعون زمان و فرعونهاي دوران .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون به خيره‌سري همچنان ادامه داد و ) گفت : پيغمبري كه به سوي شما فرستاده شده است قطعاً ديوانه است ! ( چرا كه سخنان پريشان مي‌گويد ، و جز مرا خدا مي‌داند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ » : فرعون خواست با تعبير « به سوي شما فرستاده شده است‌ » خشم مردم را برانگيزد ، و ايشان را به تكذيب موسي وادارد .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( و موسي باز هم به نشانه‌هاي خداشناسي گسترده در پهنه آفرينش اشاره كرد و ) گفت : او پروردگار طلوع و غروب ( كواكب و سيّارات جهان ) و همه چيزهائي است كه در ميان آن دو قرار دارد ، اگر شما عاقل مي‌بوديد ( چنين چيزي را در پرتو خرد ، از روي نظام طلوع و غروب ستارگان و برنامه دقيق و اسرارآميز آنها مي‌فهميديد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ » : مراد طلوع خورشيد و نمايان شدن روز ، و غروب خورشيد و پيدايش شب است . يا اين كه مراد طلوع و غروب همه كواكب و سيّارات جهان است . به معني خاور و باختر نيز مي‌باشند ، و معني زمان طلوع و غروب هم از آنها مستفاد مي‌گردد ( نگا : تفسير شربيني ) .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون سخت برآشفت و ) گفت : اگر جز مرا به پروردگاري برگزيني تو را از زمره زندانيان خواهم كرد ( و در بيغوله‌هاي زندان همچون ديگران خواهي پوسيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمَسْجُونِينَ » : زندانيان .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( موسي ) گفت : آيا اگر من چيز روشني را به تو نشان دهم ( كه دليل قاطع و برهان واضحي بر وجود خداي متعال و نمايانگر صدق رسالت و پيغمبري من باشد ) باز هم ( مرا زنداني مي‌كني‌ ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شَيْءٍ » : چيز . مراد معجزه دالّ بر وجود خدا و درستي پيغمبريِ موسي است .‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون ) گفت : اگر از زمره راستگوياني ، آن را بنماي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَأْتِ بِهِ » : آن را بياور . آن را نشان بده .‏

آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در اين هنگام موسي ) عصاي خود را انداخت . به ناگاه اژدهاي ( حقيقي و ) نماياني گرديد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلْقَيا‌ » : انداخت . افكند . « ثُعْبَانٌ » : اژدها . مار بزرگ ( نگا : طه‌ / 20 ) . « مُبِينٌ » : آشكار و نمايان . مراد حقيقي است . يعني چشم‌بندي و جادوئي در ميان نبود . بلكه به خواست خدا چوبه دستي مار گرديد .‏

آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و دست خود را ( به گريبان فرو برد و سپس آن را ) بيرون آورد ، ناگهان بينندگان آن را سفيد و روشن ( همچون ماه تابان ) ديدند . ( پرتو آن همه جا را نورباران و درخشان كرد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَزَعَ » : بيرون آورد . مراد بيرون آوردن از گريبان است ( نگا : نمل‌ / 12 ) . « بَيْضَآءُ » : سفيد . مراد تابان و رخشان است .‏

آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون ) به اشراف و بزرگان دور و بر خود گفت : اين ( مرد ) جادوگر بس آگاه ( و ماهري ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَلإ » : اشراف . بزرگان ( نگا : بقره‌ / 246 ، اعراف‌ / 60 ) .‏

آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مي‌خواهد با جادوي خود ( عامّه مردم را پيرامون خويش جمع آورد و ) شما را از سرزمين خودتان ( مصر ) بيرون كند . پس شما ( چه مي‌انديشيد و ) چه فرمان مي‌دهيد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَاذَا تَأْمُرُونَ ؟ » : فرمان شما چيست‌ ؟ اين سخن بيانگر سقوط فرعون از ادّعاي خدائي ودلجوئي او از سران به هنگام ضعف خود و غلبه موسي است .‏

آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : موسي و برادرش را مهلت بده ( و در كار شكنجه آنان عجله مكن ) و به تمام شهرها ( ي مصر ، مأموراني ) براي بسيج اعزام كن .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَرْجِهْ » : او را مهلت بده . امر مصدر ( إرجاء ) به معني به تأخير انداختن ، و ضمير متّصل ( ه ) است . در اصل ( أَرْجِئْهُ ) بوده و همزه براي تخفيف حذف شده است و ضمير ساكن گشته است ( نگا : اعراف‌ / 111 ) . « حَاشِرينَ » : گرد آورندگان . يعني كساني باشند كه جادوگران را جمع‌آوري و در دربار حاضر كنند .‏

آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا همه جادوگران ماهر و زبردست را پيش تو بياورند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَحَّار » : صيغه مبالغه ساحِر است ، جادوگر بسيار ماهر و بس آگاه و كهنه‌كار .‏

آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سرانجام جادوگران در روز موعود ( كه چاشتگاه روز جشن مصريها بود ، در مكان معيّني ) گردآورده شدند ( و به ميدان مبارزه گسيل گشتند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لِمِيقَاتِ » : در وعده‌گاه . در زمان معيّن و در مكان مشخّص ( نگا : اعراف‌ / 143 و 155 ) . « يَوْمٍ مَّعْلُومٍ » : روز مشخّص كه روز جشن مصريان بوده است .‏

آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( از مردم نيز براي حضور در ميدان مبارزه دعوت به عمل آمد ) و به مردم گفته شد : آيا ( در اين صحنه ) شما گرد مي‌آئيد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ ؟ » : آيا اجتماع مي‌كنيد ؟ آيا جمع مي‌شويد ؟ مراد از سؤال ، تحريك و تشويق مردم به گردهمآئي با شتاب هر چه بيشتر است .‏

آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا اگر جادوگران پيروز شوند ، ما از آنان پيروي كنيم ( و آن چنان صحنه را گرم و داغ نمائيم و هياهو و جنجالي برپا كنيم كه دشمنِ خدايان ما براي هميشه از ميدان به در رود ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَتَّبِعُ » : پيروي كنيم . دنباله‌روي كنيم . مراد پيروي و دنباله‌روي از آئين جادوگران و طرفداري از مكتب خدايان دروغين ايشان است .‏

آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْراً إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه جادوگران ( نزد فرعون حاضر ) آمدند و به فرعون گفتند : آيا ما پاداش بزرگ و قابل ملاحظه‌اي خواهيم داشت اگر پيروز شويم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَجْراً » : تنوين براي بيان عظمت و ارزش پاداش و مزد كار است .‏

آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذاً لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون كه سخت از موسي به وحشت افتاده بود و در تنگنا قرار داشت ) گفت : بلي ! ( هر چه بخواهيد مي‌دهم ) به علاوه شما در اين صورت از مقرّبان ( درگاه من ) خواهيد بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْمُقَرَّبِينَ » : مراد نزديكان درگاه فرعون و درباريان شاهي است .‏

آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در روز موعود و در ميدان مبارزه ، موسي ) به جادوگران گفت : آنچه را مي‌خواهيد بيفكنيد ، بيفكنيد ! ( و هر چه در قدرت داريد بنمائيد و به ميدان آوريد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مُلْقُونَ » : اندازندگان . افكنندگان . اسم فاعل از مصدر ( إلقاء ) است .‏

آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس جادوگران ( با غرور و نخوت ) طنابها و عصاهاي خود را افكندند و گفتند : به عزّت فرعون سوگند كه ما قطعاً چيره و پيروزيم !‏

‏توضيحات : ‏
‏« حِبَال‌ » : جمع حَبْل ، طنابها . ريسمانها . « عِصِيّ » : جمع عَصا ، چوبه دستي .‏

آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏موسي ( مهلت نداد و ) عصاي خود را افكند ، ناگهان ( اژدهاي بزرگي گرديد و با سرعت ) شروع به بلعيدن ابزارهاي دروغين ايشان كرد ( و آنها را يكي بعد از ديگري در كام خود فرو برد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَلْقَفُ » : با سرعت و قدرت مي‌بلعيد . « يَأْفِكُونَ » : با دروغ سر هم مي‌كردند و به هم مي‌بافتند . اشاره به كارها و ابزارهاي دروغين جادوگران است ( نگا : اعراف‌ / 117 ، توبه‌ / 70 ) .‏

آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏جادوگران سجده‌كنان بر زمين فرو افتادند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أُلْقِيَ » : فرو انداخته شدند . بيان فعل به صورت مجهول بيانگر اين است كه آن چنان تحت تأثير جاذبه معجزه موسي قرار گرفتند كه براي خدا سجده بردند ( نگا : طه‌ / 70 ) و نيروي معجزه به گونه‌اي ايشان را قانع كرد كه نتوانستند خويشتنداري كنند و فوراً براي خدا سجده بردند .‏

آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : به پروردگارِ عالَميان ايمان داريم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قالُوا . . . » : مراد اين است كه كردار را با گفتار توأم ، و فعل سجده را با قول مؤكّد كردند .‏

آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به پروردگار موسي و هارون .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَبِّ » : بدل است . ذكر آن براي رفع توهمي است كه در ذهن عامّه مردم بود . و آن اين كه مردم ، فرعون را ( رَبِّ ) خود مي‌دانستند .‏

آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرعون جادوگران را تهديد كرد و ) گفت : آيا به او ايمان آورديد پيش از آن كه من به شما اجازه دهم‌ ؟ ! او بي‌گمان بزرگ و استاد شما است و به شما جادوگري آموخته است . پس خواهيد دانست ( كه با چه زجر و شكنجه‌اي شما را خواهم كشت ) . حتماً دستها و پاهاي شما را عكس يكديگر قطع مي‌گردانم و همگي شما را به دار مي‌آويزم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَاذَنَ » : اجازه دهم . « كَبِيرُ » : مراد بزرگ و استاد است . « مِنْ خِلافٍ » : عكس يكديگر . مثلاً دست راست و پاي چپ ، يا پاي راست و دست چپ ( نگا : مائده‌ / 33 ) . « لاُصَلِّبَنَّكُمْ » : حتماً به دارتان مي‌آويزم .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( جادوگران شجاعانه ) گفتند : هيچ زياني نيست ( از اين كاري كه تو خواهي كرد . هر كاري كه مي‌خواهي بكن باكي نيست ، چرا كه ) ما به سوي پروردگارمان باز مي‌گرديم ( و به لقاي معشوق و معبود حقيقي خود مي‌رسيم و پاداش خويش را از او دريافت مي‌داريم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ضَيْرَ » : زيان و ضرر . « لا ضَيْرَ » : مانعي نيست . زيان و ضرري در ميان نمي‌باشد . « مُنقَلِبُونَ » : بر گردندگان ( نگا : مطفّفين‌ / 31 ) .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره شعراء / تفسیر نور / آیات 1 - 50 شعـراء  لینک ثابت
 [ 02:44:00 ب.ظ ]




روزی هزار بار دلت را شکسته ام


بیخود به انتظار وصالت نشسته ام


هر بار این تویی که رسیدی و در زدی


هر بار این منم که در خانه بسته ام


هر جمعه قول میدهم آدم شود ولی


هم عهد خویش ، هم دلتان را شکسته ام


اللهم العجل لولیک الفرج

موضوعات: انتظار  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-02-27] [ 11:50:00 ب.ظ ]




 

 

 

این کودکمان هم می داند که ” مهدیه ” اسم مکان است

 

و ” فاطمیه” اسم زمان…

 

و ما منتظر روزی هستیم که ” مهدیه ” اسم زمان شود

 

و ” فاطمیه “اسم مکان….

 

موضوعات: اللهم العجل لولیک الفرج  لینک ثابت
 [ 11:48:00 ب.ظ ]




مهدی عباس میخواد

شنیدی میگن امام حسین (ع) در روز عاشورا فرمود:

هل من ناصر ینصرنی

آرزو میکردی ای کاش تو هم اون موقع بودی

با دقت گوش کن داره یه صدایی میاد…

آره

ندای هل من ناصر امام حسینه

پاشو سرباز….

آماده شو…

عاشورا نزدیکه…

آخه مهدی عباس میخواد…

 

موضوعات: مهدی عباس میخواد  لینک ثابت
 [ 11:38:00 ب.ظ ]




 

دعای فرج

گاهی وقتها می گویم خوش به حال روزهایی که کلاس اول بودیم،

واژه های دعای فرج را درست ادا نمی کردیم ،

اما دلمان صاف بود …..

موضوعات: دعای فرج  لینک ثابت
 [ 11:35:00 ب.ظ ]




 



تا شیعه به خود نیاید

 


معشوق کجا آید …



«اللهم عجل لولیک الفرج»

موضوعات: یکی از اسرار صدقه:  لینک ثابت
 [ 11:24:00 ب.ظ ]





یکی از اسرار صدقه:

 

انسان با علاقه مندی و محبت به مال و منال و زخارف دنیویه بزرگ شده است و تربیت گردیده، و منشأ بیشتر مفاسد اخلاقی و اعمالی، بلکه مفاسد دینی، همین علاقه است. چنانکه در احادیث کثیره وارد است.
پس، اگر انسان به واسطه صدقات و ایثار بر نفس این علاقه را بتواند سلب کند یا کم کند، البته قطع ماده فساد و جرثومه قبایح کرده، و طریق نیل به حصول معارف و انقطاع به عالم غیب و ملکوت و حصول ملکات فاضله و اخلاق کامله را برای خود مفتوح نموده. و این یکی از نکات بزرگ انفاقات مالیه واجبه و مستحبه است. و در مستحبات این نکته کاملتر است، چنانکه واضح است.
پس، از مجموع اخبار و آثار این باب معلوم شد که صدقه جامع فضایل دنیویه و اخرویه است. از ساعت اول دادن آن با انسان همراه است و دفع بلیات می کند، تا آخر امر در قیامت سایر مراحل که انسان را به بهشت و جوار حق برساند.


تتمه:

باید دانست که صدقه مندوبه در سر و خفا افضل است از صدقه آشکارا و علانیه؛ چنانکه در کافی شریف سند به حضرت صادق علیه السلام رساند که به عمار ساباطی فرمود: یا عمار، الصدقة فی السر و الله افضل من الصدقة فی العلانیة؛ و کذلک و الله العبادة فی السر أفضل منها فی العلانیة.
در احادیث کثیره وارد است که صدقه پنهانی غضب پروردگار را خاموش می کند.
و در حدیث است:
هفت طایفه است که خدای تعالی در پناه خودش آنها را حفظ فرماید در روزی که پناهی جز پناه او نیست. یکی از آنها کسی است که صدقه بدهد و پنهان کند حتی آنکه دست راست او نفهمد آنچه دست چپش انفاق کند.
شاید نکته افضلیت یکی آن است که عبادت سری بعیدتر از ریا و به اخلاص نزدیکتر است. دیگر آنکه در باب صدقه حفظ آبروی فقرا در کتمان آن است.
نیز صدقه بر ارحام و اقربا افضل است از غیر آنها؛ و بر آن، عنوان صله رحم، که از افلضل عبادات است، منطبق شود؛ چنانکه در حدیث وارد است که افضل صدقات، صدقه به ذی رحم است؛ و صله اخوان اجرش بیست است، و صله رحم بیست و چهار است.
بلکه در بعضی روایات است که صدقه به غیر رحم در صورتی که رحم محتاج است قبول نمی شود.

ختام:

 

در این حدیث شریف که می فرماید در صدقه جهد کن تا گمان کنی که اسراف کردی، با آنکه اسراف نکردی، ظاهر شود که مطلوب در صدقه کثرآن است و به هر اندازه رسد اسراف نیست. در حدیث است که حضرت امام حسن مجتبی سلام الله علیه سه مرتبه قسمت کرد اموال خود را با فقرا به طور تنصیف؛ حتی اگر دارای دو جفت نعلین بود یا دو ثوب بود، تنصیف فرمود.
در حدیث دیگر است که حضرت رضا علیه السلام به حضرت جواد سلام الله علیه مرقوم فرمود:
شنیدم غلامان تو وقتی سوار می شوی، تو را خارج می کنند از در کوچک؛ آنها بخل می کنند و می خواهند تو به کسی چیزی ندهی. به حق من بر تو که بیرون رفتن و داخل شدنت نباشد مگر از در بزرگ. و وقتی سوار شدی همراه خود طلا و نقره بردار و هیچ کس از تو سوالی نکند مگر آنکه به او عطا نمایی. و از عموهای تو هر کس از تو سوالی کرد، کمتر از پنجاه دینار به او مده؛ و اگر بیشتر خواستی بدهی، اختیار با توست. و من اراده کردم به این امر این که خداوند مقام تو را رفیع فرماید؛ پس انفاق کن و ترس مکن که خداوند بر تو سختگیری فرماید.
این احادیث منافات ندارد با احادیثی که دلالت کند بر آنکه کثرت صدقه به قدری که معیشت بر عیال سخت شود از جمله اسراف است؛ و خداوند دعای کسی را که انفاق کند و برای معیشت خود و عیالش چیزی نگذارد قبول نفرماید؛ در حدیث است که افضل صدقه صدقه ای است که از زیادت کفاف باشد.
وجه عدم منافات آن است که کثرت و جهد در صدقه لازم نیست به قدری باشد که موجب سختی بر عیال شود. چه بسا اشخاصی که نصف مال یا بیشتر آن را صدقه دهند و کفاف خود و عیال آنها محفوظ ماند به طوری که در ضیق معاش و سختی نیفتند.

موضوعات: یکی از اسرار صدقه:  لینک ثابت
 [ 11:06:00 ب.ظ ]





حکایت :مهم دل نبستن است

 


عارف و درویشی با هم دوست بودند. عارف بسیار ثروتمند بود اما درویش از مال دنیا فقط یک کشکول داشت و

همواره بخاطر همان بر روی زاهد بودن خود تاکید می کرد.
روزی درویش مهمان دوستش بود خواست تا باز زهد خود را مطرح کند. به عارف گفت حاضری همین الان از

همه ثروت خود دست بشویی و با من به یک معبد بیایی تا فقط به عبادت و ترک دنیا بپردازیم؟

عارف گفت البته..بیا همین الان برویم. درویش شگفت زده شد و باور نمی کرد بهمین دلیل

گفت یعنی از این همه ثروت و کاخ خود جدا می شوی؟

عارف گفت: بله اگر آماده هستی برویم.

هردوبراه افتادند در بین راه ناگهان درویش گفت ای وای…کشکول را جا گذاشتم.

عارف گفت دوست عزیز دیدی هنوز در زندگی دلبستگی داری…داشتن مهم نیست.

هرچه بیشتر ثروت داشته باشی بهتر است. مهم دل نبستن است و تو نتوانستی حتی از یک کشکول دل بکنی.

موضوعات: سیر تربیتی آیة الله نخودکی  لینک ثابت
 [ 07:10:00 ب.ظ ]





سیر تربیتی آیة الله نخودکی

انسان چیست؟ این سؤالى است كه وقتى ماجراى زندگى بعضى را مطالعه مى‏كنى، تمام ذهنت را پر مى‏كند. این گِل متعفن كه با «نفخت فیه من روحى»(1)، مسجود ملائكه شد، حال هم مى‏تواند با پیروى از هواى نفس و شیطان، خود را به رده‏هاى پایین‏تر از چهار پا و به طرف گل متعفن بكشاند و هم ظرفیت این را دارد كه از فرشتگان بالاتر رود. آیة‏الله نخودكى از این دسته انسان‏هاست. او از كسانى است كه سراسر زندگى‏شان نور است. 80 سال عمر وى، «نورٌ على نور» بود.(2) افراد زیادى در طول تاریخ 80 سال عمر را پشت سر گذاشته‏اند؛ اما تعداد معدودى به این رتبه رسیده‏اند. وى چنان از عمر - این مهلت بشر - براى رسیدن به مطلوب بهره جست كه انسان غرق تعجب و خجالت مى‏شود. زندگى جریان دارد و روزها از پى هم مى‏گذرند؛ هم براى آنان كه از نفس خود، اسبى راهوار، براى طى طریق یار ساخته‏اند و هم براى كسانى كه عمرشان «چراگاه شیطان»(3) است و خود چون اسبى رام، مطیع ابلیس هستند.
پدر وى، ملاعلى اكبر، مردى زاهد و پرهیزگار و داراى روشى منحصر به فرد در زندگى بود. هر درآمدى كه كسب مى‏كرد، نیمى را براى خانواده خود هزینه مى‏كرد و بقیه را به سادات و فرزندان حضرت زهرا سلام‏ الله ‏علیها اختصاص مى‏داد.

حدود 150 سال پیش در نیمه ماه ذى القعده الحرام، كودكى به نام حسنعلى در یكى از محلات اصفهان به دنیا آمد. پدر وى، ملاعلى اكبر، مردى زاهد و پرهیزگار و داراى روشى منحصر به فرد در زندگى بود. هر درآمدى كه كسب مى‏كرد، نیمى را براى خانواده خود هزینه مى‏كرد و بقیه را به سادات و فرزندان حضرت زهرا سلام‏ الله ‏علیها اختصاص مى‏داد.

پدر، این یگانه فرزند خردسال خود را در هر سحرگاه - كه خود به تهجد و عبادت مى‏پرداخت - بیدار مى‏كرد و او را با نماز، دعا و راز و نیاز آشنا مى‏ساخت. او از هفت سالگى فرزند را تحت تربیت و مراقبت، انسانی خودساخته و عارف بزرگوار، حاج محمد صادق تخته فولادى قرار داد. این كودك، از همان زمان، به نماز، روزه، مستحبات، نوافل شب و عبادت مى‏پرداخت و تا 11 سالگى كه این مرد بزرگ دار فانى را وداع گفت، تحت تربیت وى بود. شیخ حسنعلى از 12 تا 15 سالگى با وجود نداشتن استاد، تمام روزها، جز روزهاى حرام، روزه بود.(4) در ماه محرم، از روز اول تا نهم روزه مى‏گرفت و به آب افطار مى‏كرد و عصر عاشورا، كمى تربت تناول مى‏كرد و شب‏ها تا صبح به عبادت مشغول بود. او تا پایان عمر، دو ماه رجب و شعبان را به رمضان وصل مى‏كرد و ایام البیض(5) هر ماه را روزه مى‏گرفت؛ شب‏ها تا صبح بیدار مى‏ماند و آرام نداشت.

هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ از یمن دعاى شب و ورد سحرى بود

او علاوه بر تهذیب نفس، از اوایل جوانى به كسب دانش و تحصیل علوم مختلف مشغول بود. او خواندن، نوشتن و ادبیات عرب را در اصفهان فرا گرفت و در همین شهر، نزد استادان بزرگ آن زمان به تحصیل فقه، اصول، منطق و فلسفه پرداخت. تفسیر قرآن را از پسر مرحوم كاشفى آموخت و پس از آن، براى تكمیل تحصیلات خود به نجف رفت و از درس‏هاى سیدمحمد فشاركى و سید مرتضى كشمیرى استفاده مى‏كرد.

براى این كه با مقام معنوى وى آشنا شویم، به این حادثه كه در 24 سالگى او روى داد، توجه كنید:
پدر، این یگانه فرزند خردسال خود را در هر سحرگاه - كه خود به تهجد و عبادت مى‏پرداخت - بیدار مى‏كرد و او را با نماز، دعا و راز و نیاز آشنا مى‏ساخت. او از هفت سالگى فرزند را تحت تربیت و مراقبت، انسانی خودساخته و عارف بزرگوار، حاج محمد صادق تخته فولادى قرار داد. این كودك، از همان زمان، به نماز، روزه، مستحبات، نوافل شب و عبادت مى‏پرداخت و تا 11 سالگى كه این مرد بزرگ دار فانى را وداع گفت، تحت تربیت وى بود.

جواهرات حاكم اصفهان، ظل السلطان مفقود شد. او عده زیادى از خدمت‏كاران را تحت شكنجه و آزار قرار داده تا اعتراف به دزدى كنند. وزیر او در یك جلسه، نزد آقاى نخودكى و یكى از عالمان، از این آزار و اذیت خبر داد. آقاى نخودكى فرمود اگر قول بدهد دزد را نخواهد من جاى جواهرات را مى‏گویم. و باید دست خط و امضا بدهد كه دزد را نمى‏خواهد. بعد از امضا و دست خط ظل السلطان، آقاى نخودكى گفت: در خارج از شهر، در فلان نقطه، قنات متروكه‏اى است؛ در داخل چاه، زمین را حفر كنید؛ جواهرات آن جاست. پس از یافتن جواهرات، وزیر نزد آیة‏الله نخودكى آمد و گفت: ظل السلطان، دزد را مى‏خواهد. آقا گفت: شما چطور تعهد خود را نادیده مى‏گیرید. ظل السلطان گفت: من این حرف را نمى‏فهمم؛ من دزد را مى‏خواهم. آقا گفت: من اول شرط كردم و شما هم قبول كردید و كارى از من ساخته نیست.

ظل السلطان گفت: من دستور مى‏دهم كه تو را فلك نمایند تا اقرار كنى. كار كه به این جا رسید، شیخ حسنعلى گفت: اگر قرار است من مضروب شوم، تو براى این امر، بهتر هستى. بنابراین، به موكلین و نیروهاى نامرئى كه در اختیارش بود، امر كرد تا او را به حیاط باغ حكومتى برده، بر پایه بستند و شروع به چوب زدن كردند و وقتى خدمت‏كاران هم جلو مى‏رفتند، خود مضروب مى‏شدند و فرار مى‏كردند. او نیم ساعت چوب خورد و بعد از این واقعه، او از اصفهان خارج شد و به مشهد مقدس سفر كرد. در مشهد، علاوه بر درس و تحصیل، به تزكیه نفس و ریاضت‏هاى شرعى پرداخت.

پس از آن به اصفهان بازگشت و دوباره براى ادامه تحصیلات به نجف اشرف رفت و بعد براى تزكیه نفس به مشهد بازگشت و در حجره‏اى از صحن عتیق، به امور معنوى مشغول شد. در این سفر، در مدتى بیش از یك سال، هر شب تمام قرآن مجید را در حرم امام رضا علیه‏السلام قرائت كرد و نزد عالمان آن عصر، به كسب علوم ظاهرى پرداخت.

آیة‏الله نخودكى مدتى هم به شیراز رفت و در آن مدت، صبح‏ها در مطب حاجى میرزا جعفر، طبیب مشهور عصر، به معاینه و معالجه بیماران سرگرم بود و عصرها، كتاب قانون بوعلى را نزد وى مى‏خواند. در یادداشتى كه از خود آیة‏الله نخودكى به دست آمده، چنین نوشته شده است:

نیست علمى كه مرا نیست به آن استقصا اى بسا گنج كه خوابیده به ویرانه ماست.

وى از تمام علوم ظاهرى و باطنى اطلاع و آگاهى داشت و معتقد بود كه بعد از علم توحید، ولایت و احكام شرعیه كه تعلم آنها واجب است، تحصیل سایر علوم نیز لازم و پسندیده است. آیة‏الله نخودكى؛ فقه، تفسیر، هیئت و ریاضیات را براى طلاب تدریس مى‏كرد؛ ولى در فلسفه و علوم الهى با آن كه متبحر كامل بود، تدریس نداشت و معتقد بود كه طالب این علم، باید ابتدا اخبار معصومین علیهم‏السلام را كاملاً مطالعه كرده باشد و علم طب را نیز بداند و در حین تحصیل، باید به تزكیه نفس بپردازد؛ زیرا پیامبر، ابتدا مردم را تزكیه و تصفیه مى‏كرد و بعد كتاب و حكمت. بخشى از معضلات علم حكمت و فلسفه جز به مكاشفه حل شدنى نیست و… .

////////////////////////////////////////////////////

پی‌نوشت‌ها:

1. ص (38)، آیه 72.

2. نور (24)، آیه 35.

3. دعاى مكارم اخلاق امام سجاد علیه السلام.

4. روز عید فطر و قربان.

5. 13، 14 و 15 هر ماه را ایام البیض مى‏گویند.

////////////////////////////////////////////////

منبع: کتاب نشان از بی‌نشان‌ها

موضوعات: سیر تربیتی آیة الله نخودکی  لینک ثابت
 [ 06:53:00 ب.ظ ]