فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



آیت الله مهدوی کنی را از زبان خودشان بشناسید

آیت الله مهدوی کنی: خانواده ها باید برای تربیت فرزندان بدانند این است که پدر و مادر

خودشان اهل عبادت باشند، نمی شود که آنها اهل عبادت نباشند ولی بخواهند بچه شان اهل عبادت باشد.

آیت الله مهدوی کنی در نگاه دیگران:

1)حسین فدایی : آیت الله مهدوی عاشقانه آبروی خود را در دفاع از انقلاب هدیه می کرد

2)حجت الاسلام و المسلمین ابوترابی فرد : نقش محوری آیت‌الله مهدوی در سامان‌دهی نیروهای انقلاب

3)حجت الاسلام و المسلمین پناهیان : آیت‌الله مهدوی‌ حجت حقانیت روحانیت در سیاست است

4)آیت الله مجتهد شبستری : آیت الله مهدوی کنی مانند برخی افراد خط خط حرکت نکرده و ثبات قدم داشتند

موضوعات: آیت الله مهدوی کنی  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-02-14] [ 06:15:00 ب.ظ ]




چگونه یک نماز خوب بخوانیم ؟

در زندگیتان هرجا نقصی دیدی، مادی-جسمی-روحی، بدانید که در نماز کم گذاشته اید.
برای مومن مشکلات و رنجهایی هست اما اگر احساس کردید این مشکلات و موانع بیش از حد شده است بدان که در نمازت کم گذاشته ای .

اگر خیلی گرفتار نفس و شیطان هستی ، اگر عصبی مزاج هستی ، اگر افسرده هستی ، اگر بی حالی و….یک سری به نمازت بزن و درستش کن .
نماز برای زمانی که حال داری نیست.

خداوند متعال دستورات نماز را طوری داده که حالت رو هم بگیره . نماز آنقدر تکراری است که هیچ گونه لذتی ندارد به همین خاطر است که نماز انسان را رشد می دهد.
اوقات نماز هم زمانهایی است که همه اش حال گیری است چون یا غرق کاری ، یا غرق خوابی و یا سرگرم با دیگرانی و باید از آنها دل بکنی و به سوی نماز بروی . نماز یک نوع ریاضت است.
قر ار نیست در اول راه از نماز لذت ببری.

نماز نخواندن هم هیچ لذتی ندارد فقط بی احترامی به خداست و به خاطر این است که بی نماز کافر است.
خیلی از گناهان هستند که اگر مومن انجام دهد مجازاتش اعدام است اما کافر نیست اما بی نماز کافر است.

موضوعات: چگونه یک نماز خوب بخوانیم ؟  لینک ثابت
 [ 06:10:00 ب.ظ ]




استاد پناهیان:
ما چون به فرزند خود علاقه داریم،بی دریغ و بدون چشمداشت به او خدمت میکنیم.

کاش به خدا هم علاقه داشتیم تا بی دریغ و مخلصانه به عبادت او بپردازیم.

اگر احساس میکنیم عبادت خدا سخت است

باید به دلهای خود که خالی از محبت خدا است،نگاه کنیم.

خدایی که باید بیشتر از فرزند نزد ما عزیز باشد.

موضوعات: استاد پناهیان:9  لینک ثابت
 [ 06:02:00 ب.ظ ]





استاد پناهیان:

فقط راه رسیدن به خدا مستقیم است و انگار بقیه ی راه ها غیر مستقیم هستند.

برای رسیدن به ثروت باید انفاق کنی،

برای رسیدن به بزرگی باید کوچکی کنی،

برای رسیدن به راحتی باید سختی ها را تحمل کنی،

برای رسیدن به امنیت باید جهادکنی،

و برای رسیدن به منافع خودت باید به فکر منافع دیگران باشی.

موضوعات: استاد پناهیان:8  لینک ثابت
 [ 06:01:00 ب.ظ ]





استاد پناهیان:


نیاز ما به امام مهم ترین نیاز در ارتباطات انسانی است.


نمیشود جای این نیاز را با محبت و رابطه ی دیگری پر کرد.


اگر جای امام را در قلبت به دیگری بدهی،مقام امام را در قلبت غصب


کرده ای و هیچگاه از زندگیت لذت کافی و کامل نخواهی برد.

موضوعات: استاد پناهیان:7  لینک ثابت
 [ 05:59:00 ب.ظ ]





استادپناهیان:

مهم ترین موضوعی که سرنماز باید به آن فکر کنیم این است

که خدا را چگونه ملاقات خواهیم کرد؟
لحظه ی ملاقات خدا مهم ترین و باشکوه ترین لحظه ی حیات

هر انسان است،ملاقات خالق همه ی عظمت ها…
هیچ لذتی بالاتر از دیدار خدای مهربان نیست،و هیچ عذابی

بالاتر از قهر خدا و سخن نگفتن او با انسان نیست.

 

موضوعات: استاد پناهیان:5  لینک ثابت
 [ 05:58:00 ب.ظ ]




استاد پناهیان:

اگر خدا ما را در این جهان منظم و حساب شده تنها میگذاشت و

ما بودیم و نتیجه ی اعمال و افکار ناصحیح خودمان،به سرعت نابود میشدیم.
ولی خدای مهربان به هزار بهانه ما را میبخشد و دائما از نتایج سوء

رفتار ما جلوگیری میکند تا فرصت جبران پیدا کنیم.

موضوعات: استاد پناهیان:5  لینک ثابت
 [ 05:56:00 ب.ظ ]




استاد پناهیان:

اینکه انسان عاشق خلق شده بسیار عالی است اما اینکه خود او باید

معشوقش را انتخاب کند، کار را خراب می کند.
اینکه انسان حق انتخاب دارد خیلی عالی است اما اینکه همیشه اولین مواردی

که برای انتخاب میشناسد،چیزهایی غیر از خداست کار را خراب میکند.
بعد وقتی به خدا میرسد دیگر رمق عاشقی ندارد.

موضوعات: استاد پناهیان:4  لینک ثابت
 [ 05:54:00 ب.ظ ]




استاد پناهیان:

آدم دائما خود را فریب می دهد و برای فریب دادن خود از راه های متنوعی استفاده می کند.
تا ببینند دیگر نمی شود از یک طریقی خود را فریب بدهد،از راه دیگری استفاده میکند.
آدم وقتی خودش را گول می زند خوشحال هم می شود.
مثلا ما خود را فریب می دهیم که مرگ نزدیک نیست،یا دنیا خیلی لذت دارد و…

موضوعات: استاد پناهیان:3  لینک ثابت
 [ 04:56:00 ب.ظ ]





استاد پناهیان:

زندگی تنها به دست آوردن یک مجموعه تجربه است برای آخرت.
در پایان تمام ابزار تجربه را به زمین می گذاری و می روی و فقط تجربه ها را با خود می بری.
تجربیاتی مانند ایمان،قلب سلیم،محبت به خوبان،رفتارها و احساسات خوب.
این تجربه ها در آن عالم،سرمایه های تو برای یک حیات جاوید خواهند بود.

موضوعات:  استاد پناهیان:2  لینک ثابت
 [ 04:55:00 ب.ظ ]





استاد پناهیان:

نباید منتظر شرایط خوب و مساعد باشیم تا به اصلاح نفس بپردازیم و

برنامه های زندگی خود را در جهت تقرب به خدا مرتب کنیم.
این یک فریب است که انسان ،برنامه ریزی و اقدامات منظم خود برای

تقرب و اصلاح نفس را به شرایط خوبی موکول کند که هرگز پیش نمی آید.
زندگی حضور در همین"به هم ریختگی"هاست.

موضوعات:  استاد پناهیان:  لینک ثابت
 [ 04:54:00 ب.ظ ]




توصيه ي امام كاظم عليه السلام درباره ي احترام به علما چيست؟

الإمامُ الكاظمُ عليه‏السلام :

عَظِّمِ العالِمَ لِعِلمِهِ‏ودَعْ مُنازَعتَهُ ، وصَغِّرِ الجاهِلَ لِجَهلِهِ ولا تَطرُدْهُ ، ولكِن قَرِّبْهُ وعَلِّمْهُ .

امام كاظم عليه‏السلام :

دانشمند را به خاطر دانشش احترام نه و با او ستيزه مكن و نادان را به سبب نادانيش كوچك شمار

، امّا او را از خود مران ، بلكه به خود نزديك گردان و او را علم بياموز .

منبع:تحف العقول : 394 منتخب ميزان الحكمة :

موضوعات: توصيه ي امام كاظم عليه السلام درباره ي احترام به علما چيست؟  لینک ثابت
 [ 03:23:00 ب.ظ ]




چهل حدیث از حضرت امام کاظم (ع)

قالَ الاْمامُ الْكاظم(علیه السلام):

1- تعقّل و معرفت

«ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلی عِبادِهِ إِلاّ لِیعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.»:

خداوند پیامبران و فرستادگانش را به سوی بندگانش بر نینگیخته، مگر آن كه از طرف خدا تعقّل كنند. پس نیكوترینشان از نظر پذیرش، بهترینشان از نظر معرفت به خداست، و داناترینشان به كار خدا، بهترینشان از نظر عقل است، و عاقلترین آنها، بلند پایه ترینشان در دنیا و آخرت است.

 

2- حجّت ظاهری و باطنی

«إِنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ، حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَْنْبِیاءُ وَ الاَْئِمَّةُ وَ أَمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ.»:

همانا برای خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشكار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشكار عبارت است از: رسولان و پیامبران و امامان; و حجّت پنهانی عبارت است از عقول مردمان.

 

3- صبر و گوشه گیری از اهل دنیا

«أَلصَّبْرُ عَلَی الْوَحْدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ تَبارَكَ وَ تَعالی إِعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیا وَ الرّاغِبینَ فیها وَ رَغِبَ فیما عِنْدَ رَبِّهِ وَ كانَ اللّهُ آنِسَهُ فِی الْوَحْشَةِ وَ صاحِبَهُ فِی الْوَحْدَةِ، وَ غِناهُ فِی الْعَیلَةِ وَ مُعِزَّهُ فی غَیرِ عَشیرَة.»:

صبر بر تنهایی، نشانه قوّت عقل است، هر كه از طرف خداوند تبارك و تعالی تعقّل كند از اهل دنیا و راغبین در آن كناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت نموده، و خداوند در وحشت انیس اوست و در تنهایی یار او، و توانگری اوست در نداری و عزّت اوست در بی تیره و تباری .

 

4- عاقلان آینده نگر

«إِنَّ الْعُقَلاءَ زَهَدُوا فِی الدُّنْیا وَ رَغِبُوا فِیالاْخِرَةِ لاَِنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیا طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ وَ الاْخِرَةُ طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ مَنْ طَلَبَ الاْخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیا حَتّی یسْتَوْفی مِنْها رِزْقَهُ، وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا طَلَبَتْهُ الاْخِرَةُ فَیأْتیهِ الْمَوْتُ فَیفْسِدُ عَلَیهِ دُنْیاهُ وَ آخِرَتَهُ.»:

به راستی كه عاقلان، به دنیا بی رغبتند و به آخرت مشتاق; زیرا می دانند كه دنیا خواهانست و خواسته شده و آخرت هم خواهانست و خواسته شده، هر كه آخرت خواهد دنیا او را بخواهد تا روزی خود را از آن دریافت كند، و هر كه دنیا را خواهد آخرتش به دنبال است تا مرگش رسد و دنیا و آخرتش را بر او تباه كند.

 

5- تضرّع برای عقل

«مَنْ أَرادَ الْغِنی بِلا مال وَ راحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلامَةَ فِی الدّینِ فَلْیتَضَّرَعْ إِلَی اللّهِ فی مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ یكْمِلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما یكْفیهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما یكْفیهِ اسْتَغْنی وَ مَنْ لَمْ یقْنَعْ بِما یكْفیهِ لَمْ یدْرِكِ الْغِنی أَبَدًا.»:

هر كس بینیازی خواهد بدون دارایی، و آسایش دل خواهد بدون حسد، و سلامتی دین طلبد، باید به درگاه خدا زاری كند و بخواهد كه عقلش را كامل كند، هر كه خرد ورزد، بدانچه كفایتش كند قانع باشد. و هر كه بدانچه او را بس باشد قانع شود، بینیاز گردد. و هر كه بدانچه او را بس بُوَد قانع نشود، هرگز به بینیازی نرسد.

 

6- دیدار با مؤمن برای خدا

«مَنْ زارَ أَخاهُ الْمُؤْمِنَ لِلّهِ لا لِغَیرِهِ، لِیطْلُبَ بِهِ ثَوابَ اللّهِ وَ تَنَجُّزَ ما وَعَدَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَكَّلَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ سَبْعینَ أَلْفِ مَلَك مِنْ حینَ یخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ حَتّی یعُودَ إِلَیهِ ینادُونَهُ: أَلا طِبْتَ وَ طابَتْ لَكَ الْجَنَّةُ، تَبَوَّأْتَ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْزِلاً.»:

هر كس ـ فقط برای خدا نه چیز دیگر ـ به دیدن برادر مؤمنش رود تا به پاداش و وعده های الهی برسد، خداوند متعال، از وقت خروجش از منزل تا برگشتن او، هفتاد هزار فرشته بر او گمارد كه همه ندایش كنند: هان! پاك و خوش باش و بهشت برایت پاكیزه باد كه در آن جای گرفتی.

 

7- مروّت، عقل و بهای آدمی

«لا دینَ لِمَنْ لا مُرُوَّةَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ النّاسِ قَدْرًا الَّذی لایرَی الدُّنْیا لِنَفْسِهِ خَطَرًا، أَما إِنَّ أَبْدانَكُمْ لَیسَ لَها ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلا تَبیعوها بِغَیرِها.

كسی كه جوانمردی ندارد، دین ندارد; و هر كه عقل ندارد، جوانمردی ندارد. به راستی كه باارزشترین مردم كسی است كه دنیا را بری خود مقامی نداند، بدانید كه بهای تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.

 

8- حفظ آبروی مردم

«مَنْ كَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أَقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ یوْمَ الْقِیمَةِ وَ مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یوْمَ الْقِیمَةِ.»:

هر كه خود را از ریختن آبروی مردم نگه دارد، خدا در روز قیامت از لغزشش می گذرد، و هر كه خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قیامت خشمش را از او باز دارد.

 

9- عوامل نزدیكی و دوری به خدا

«أَفْضَلُ ما یتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَی اللّهِ بَعْدَ الْمَعْرَفَةِ بِهِ الصَّلاةُ وَ بِرُّ الْوالِدَینِ وَ تَرْكُ الْحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْرِ.»:

بهترین چیزی كه به وسیله آن بنده به خداوند تقرّب می جوید، بعد از شناختن او، نماز و نیكی به پدر و مادر و ترك حسد و خودبینی و نیز ترک به خود بالیدن است.

 

10- عاقل دروغ نمیگوید

«إِنَّ الْعاقِلَ لا یكْذِبُ وَ إِنْ كانَ فیهِ هَواهُ.»:

همانا كه عاقل دروغ نمی گوید، گرچه طبق میل و خواسته او باشد.

 

11- حكمت كم گویی و سكوت

«قِلَّةُ الْمَنْطِقِ حُكْمٌ عَظیمٌ، فَعَلَیكُمْ بِالصَّمْتِ، فَإِنَّهُ دَعَةٌ حَسَنَةٌ وَ قِلَّةُ وِزْر، وَ خِفَّةٌ مِنَ الذُّنُوبِ.»:

كم گویی ، حكمت بزرگی است، بر شما باد به خموشی كه شیوه ی نیكو و سبك بار و سبب تخفیف گناه است.

 

12- هرزه گویی بی حیا

«إِنَّ اللّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلی كُلِّ فاحِش قَلیلِ الْحَیاءِ لا یبالی ما قالَ وَ لا ما قیلَ لَهُ.»:

همانا خداوند بهشت را بر هر هرزه گوِ كم حیا كه باكی ندارد چه می گوید و یا به او چه گویند، حرام گردانیده است.

 

13- متكبّر، داخل بهشت نمیشود

«إِیاكَ وَ الْكِبْرَ، فَإِنَّهُ لا یدْخُلِ الْجَنَّةَ مَنْ كانَ فی قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّة مِنْ كِبْر.»:

از كبر و خودخواهی بپرهیز، كه هر كسی در دلش به اندازه دانه ی كبر باشد، داخل بهشت نمی شود.

 

14- تقسیم كار در شبانه روز

«إِجْتَهِدُوا فی أَنْ یكُونَ زَمانُكُمْ أَرْبَعَ ساعات:ساعَةً لِمُناجاةِ اللهِ، وَساعَةً لاَِمْرِالْمَعاشِ، وَساعَةً لِمُعاشَرَةِ الاِْخْوانِ والثِّقاةِ الَّذینَ یعَرِّفُونَكُمْ عُیوبَكُمْ وَیخَلِّصُونَ لَكُمْ فِی الْباطِنِ، وَساعَةً تَخْلُونَ فیها لِلَذّاتِكُمْ فی غَیرِ مُحَرَّم وَبِهذِهِ السّاعَةِ تَقْدِروُنَ عَلَی الثَّلاثِ ساعات.»:

بكوشید كه اوقات شبانه روز شما چهار قسمت باشد:1 ـ قسمتی برای مناجات با خدا، 2 ـ قسمتی برای تهیه معاش، 3 ـ قسمتی برای معاشرت با برادان و افراد مورد اعتماد كه عیب های شما را به شما میفهمانند و در دل به شما اخلاص می ورزند، 4 ـ و قسمتی را هم در آن خلوت می كنید برای درك لذّت های حلال [و تفریحات سالم] و به وسیله انجام این قسمت است كه بر انجامِ وظایف آن سه قسمت دیگر توانا می شوید.

 

15- همنشینی با دیندار و عاقل خیرخواه

«مُجالَسَةُ أَهْلِ الدّینِ شَرَفُ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ، وَ مُشاوَرَةُ الْعاقِلِ النّاصِحِ یمْنٌ وَ بَرَكَةٌ وَ رُشْدٌ وَ تَوْفیقٌ مِنَ اللّهِ، فَإِذا أَشارَ عَلَیكَ الْعاقِلُ النّاصِحُ فَإِیاكَ وَ الْخِلافَ فَإِنَّ فی ذلِكَ الْعَطَبَ.»:

همنشینی اهل دین، شرف دنیا و آخرت است، و مشورت با خردمندِ خیرخواه، یمن و بركت و رشد و توفیق از جانب خداست، چون خردمند خیرخواه به تو نظری داد، مبادا مخالفت كنی كه مخالفتش هلاكت بار است.

 

16- پرهیز از اُنس زیاد با مردم

«إِیاكَ وَ مُخالَطَةَ النّاسِ وَ الاُْنْسَ بِهِمْ إِلاّ أَنْ تَجِدَ مِنْهُمْ عاقِلاً وَ مَأْمُونًا فَآنِسْ بِهِ وَ اهْرُبْ مِنْ سایرِهِمْ كَهَرْبِكَ مِنَ السِّباعِ الضّارِیةِ.»:

بپرهیز از معاشرت با مردم و انس با آنان، مگر این كه خردمند و امانتداری در میان آنها بیابی كه [در این صورت] با او انس گیر و از دیگران بگریز، به مانند گریز تو از درنده های شكاری.

 

17- نتیجه حبِّ دنیا

«مَنْ أَحَبَّ الدُّنْیا ذَهَبَ خَوْفُ الاْخِرَةِ مِنْ قَلْبِهِ وَ ما أُوتِی عَبْدٌ عِلْمًا فَازْدادَ لِلدُّنیا حُبًّا إِلاَّ ازْدادَ مِنَ اللّهِ بُعْدًا وَ ازْدادَ اللّهُ عَلَیهِ غَضَبًا.»:

هر كه دنیا را دوست بدارد، خوف آخرت از دلش برود، و به بنده ای دانشی ندهند كه به دنیا علاقه مندتر شود، مگر آن كه از خدا دورتر و مورد خشم او قرار گیرد.

 

18- پرهیز از طمع و تكیه بر توكّل

«إِیاكَ وَ الطَّمَعَ، وَ عَلَیكَ بِالْیأْسِ مِمّا فی أَیدِی النّاسِ، وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الَْمخْلُوقینَ، فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتاحٌ لِلذُّلِّ، وَ اخْتِلاسُ الْعَقْلِ وَاخْتِلاقُ الْمُرُوّاتِ، وَ تَدْنیسُ الْعِرْضِ وَ الذَّهابُ بِالْعِلْمِ. وَ عَلَیكَ بِالاِْعْتِصامِ بِرَبِّكَ وَ التَّوَكُّلِ عَلَیهِ.

از طمع بپرهیز، و بر تو باد به ناامیدی از آنچه در دست مردم است، طمع را از مخلوقین ببُر كه طمع، كلیدِ خواری است، طمع، عقل را می رباید و مردانگی را نابود می كند و آبرو را می آلاید و دانش را از بین می برد. بر تو باد كه به پروردگارت پناه بری و بر او توكّل كنی.

 

19- نتایج امانتداری و راستگویی

«أَداءُ الأَمانَةِ وَ الصِّدْقُ یجْلِبانِ الرِّزْقَ، وَ الْخِیانَةُ وَ الْكِذْبُ یجْلِبانِ الْفَقْرَ وَ النِّفاقَ.»:

امانتداری و راستگویی، سبب جلب رزق و روزی اند، و خیانت و دروغگویی، سبب جلب فقر و دورویی.

 

20- سقوطِ برتری جوی

«إِذا أَرادَ اللّهُ بِالذَّرَّةِ شَرًّا أَنْبَتَ لَها جَناحَینِ، فَطارَتْ فَأَكَلَهَا الطَّیرُ.»:

هر گاه خداوند بدی مورچه را بخواهد، به او دو بال می دهد كه پرواز كند تا پرنده ها او را بخورند.

 

21- حقگویی و باطل ستیزی

«إِتَّقِ اللّهَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ كانَ فیهِ هَلاكُكَ فَإِنَّ فیهِ نَجاتُكَ إِتَّقِ اللّهَ وَدَعِ الْباطِلَ وَ إِنْ كانَ فیهِ نَجاتُكَ، فَإِنَّ فیهِ هَلاكُكَ.»:

از خدا بترس و حقّ را بگو، اگرچه نابودی تو در آن باشد. زیرا كه در واقع، نجات تو در آن است.از خدا بترس و باطل را واگذار، اگرچه نجات تو در آن باشد، زیرا كه در واقع، نابودی تو در آن است.

 

22- تناسب بلا و ایمان

«أَلْمُؤْمِنُ مِثْلُ كَفَّتَی الْمیزانِ كُلَّما زیدَ فی إِیمانِهِ زیدَ فی بَلائِهِ.»:

مؤمن همانند دو كفّه ترازوست، هر گاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش افزوده گردد.

 

23- كفّاره خدمت به حاكمان

«كَفّارَةُ عَمَلِ السُّلْطانِ أَلاِْحْسانُ إِلَی الاِْخْوانِ.»:

كفّاره كارمندی سلطان، احسان به برادران دینی است.

 

24- نافله و تقرّب

«صَلاةُ النَّوافِلِ قُرْبانٌ اِلَی اللّهِ لِكُلِّ مُؤْمِن… .»:

نماز نافله راه نزدیك شدن هر مؤمنی به خداوند است… .

 

25- اصلاح و گذشت

«ینادی مُناد یوْمَ القِیمَةِ: أَلا مَنْ كانَ لَهُ عَلَی اللّهِ أَجْرٌ فَلْیقُمْ، فَلا یقُومُ إِلاّ مَنْ عَفَی وَ أَصْلَحَ، فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ.»:

ندا كننده ای در روز قیامت ندا می كند:آگاه باشید، هر كه را بر خدا مزدی است برخیزد، و برنمی خیزد، مگر كسی كه گذشت كرده و اصلاح بین مردم نموده باشد، پس پاداشش با خدا خواهد بود.

 

26- بهترین صدقه

«عَوْنُكَ لِلضَّعیفِ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَةِ.»:

كمك كردنت به ناتوان از بهترین صدقه است.

 

27- سختی ناحقّ

«یعْرِفُ شِدَّةَ الْجَوْرِ مَنْ حُكِمَ بِهِ عَلَیهِ.»:

سختی ناحقّ را آن كس شناسد كه بدان محكوم گردد.

 

28- گناهان تازه، بلاهای تازه

«كُلَّما أَحْدَثَ الناسُ مِنَ الذُّنُوبِ مالَمْ یكُونُوا یعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلاء ما لَمْ یكُونُوا یعُدُّونَ.»:

هر گاه مردم گناهان تازه كنند كه نمی كردند، خداوند بلاهایی تازه به آنها دهد كه به حساب نمی آوردند.

 

29- كلید بصیرت

«تَفَقَّهُوا فی دینِ اللّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتاحُ الْبَصیرَةِ، وَ تَمامُ الْعِبادَةِ وَ السَّبَبُ إِلَی الْمَنازِلِ الرَّفیعَةِ وَ الرُّتَبِ الْجَلیلَةِ فِی الدّینِ وَ الدُّنْیا، وَ فَضْلُ الْفَقیهِ عَلَی الْعابِدِ كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَی الْكَواكِبِ، وَ مَنْ لَمْ یتَفَقَّهْ فی دینِهِ لَمْ یرْضَ اللّهُ لَهُ عَمَلاً.»:

در دین خدا دنبال فهم عمیق باشید، زیرا كه فهم عمیقِ دین، كلید بصیرت و بینایی و كمال عبادت و سبب تحصیل درجات بلند و مراتب بزرگ در امور دین و دنیاست.
و برتری فقیه بر عابد، مانند برتری آفتاب است بر كواكب، و كسی كه در دینش فهم عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد.

 

30- دنیا، بهترین وسیله

«إِجْعَلُوا لاَِنْفُسِكُمْ حَظًّا مِنَ الدُّنْیا بِإِعْطائِها ما تَشْتَهی مِنَ الْحَلالِ وَ ما لا یثْلِمُ الْمُرُوَّةَ وَ ما لا سَرَفَ فیهِ، وَ اسْتَعینُوا بِذلِكَ عَلی أُمُورِ الدّینِ، فَإِنَّهُ رُوِی «لَیسَ مِنّا مَنْ تَرَكَ دُنْیاهُ لِدینِهِ أَوْ تَرَكَ دینَهُ لِدُنْیاهُ».»:

برای خود بهره ی از دنیا برگیرید و آنچه خواهش حلال باشد و رخنه در جوانمردی ایجاد نكند و اسراف نباشد منظور دارید، و به این وسیله بری انجام امور دین یاری جویید. زیرا كه روایت شده است: «از ما نیست كسی كه دنیایش را برای دینش ترك گوید یا دینش را برای دنیایش رها سازد.»

 

31- انتظار فَرَج

«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ إِنْتِظارُ الْفَرَجِ.»:

بهترین عبادت بعد از شناخت خداوند، انتظار فَرَج و گشایش است.

 

32- مِهرورزی با مردم

«أَلتَّوَدُّدُ إِلَی النّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ.»:

مِهرورزی و دوستی با مردم، نصف عقل است.

 

33- پرهیز از خشم

«مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَ یوْمِ الْقِیمَةِ.»:

هر كه خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب روز قیامت را از او باز می دارد.

 

34- قویترین مردم

«مَنْ أَرادَ أَنْ یكُونَ أَقْوَی النّاسِ فَلْیتَوَكَّلْ عَلَی اللّهِ.»:

هر كه می خواهد كه قویترین مردم باشد بر خدا توكّل نماید.

 

35- ترقّی، نه درجا زدن

«مَنِ اسْتِوی یوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ، وَ مَنْ كانَ آخِرُ یوْمَیهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یعْرِفِ الزِّیادَةَ فی نَفْسِهِ فَهُوَ فی نُقْصان، وَ مَنْ كانَ إِلَی النُّقْصانِ فَالْمَوْتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الْحَیاةِ.»:

كسی كه دو روزش مساوی باشد، مغبون است، و كسی كه دومین روزش، بدتر از روز اوّلش باشد ملعون است، و كسی كه در خودش افزایش نبیند در نقصان است، و كسی كه در نقصان است مرگ برای او بهتر از زندگی است.

 

36- خیر رسانی به دیگران

«إِنَّ مِنْ أَوْجَبِ حَقِّ أَخیكَ أَنْ لا تَكْتُمَهُ شَیئًا ینْفَعُهُ لاَِمْرِ دُنْیاهُ وَ لاَِمْرِ آخِرَتِهِ.»:

همانا واجبترین حقّ برادرت بر تو آن است كه چیزی را كه سبب نفع دنیا و آخرت اوست، از او پنهان و پوشیده نداری.

 

37- پرهیز از شوخی

«إِیاكَ وَ الْمِزاحَ فَإِنَّهُ یذْهَبُ بِنُورِ إِیمانِكَ.»:

از شوخی [بی مورد] بپرهیز، زیرا كه شوخی، نور ایمان تو را می برد.

 

38- پند پدیده ها

«ما مِنْ شَیء تَراهُ عَیناكَ إِلاّ وَ فیهِ مَوْعِظَةٌ.»:

چیزی نیست كه چشمانت آن را بنگرد، مگر آن كه در آن پند و اندرزی است.

 

39- رنج نادیده، نیكی را نمی فهمد

«مَنْ لَمْ یجِدْ لِلاِْساءَةِ مَضَضًا لَمْ یكُنْ عِنْدَهُ لِلاِْحْسانِ مَوْقِعٌ.»:

كسی كه مزه رنج و سختی را نچشیده، نیكی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.

 

40- محاسبه اعمال

«لَیسَ مِنّا مَنْ لَمْ یحاسِبْ نَفْسَهُ فی كُلِّ یوْم فَإِنْ عَمِلَ حَسَنـًا اسْتَزادَ اللّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَیئًا اسْتَغْفَرَ اللّهَ مِنْهُ وَ تابَ إِلَیهِ.»:

از ما نیست كسی كه هر روز حساب خود را نكند، پس اگر كار نیكی كرده است از خدا زیادی آن را بخواهد، و اگر در آن كار بدی كرده، ازخدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید.

موضوعات: چهل حدیث از حضرت امام کاظم (ع)  لینک ثابت
 [ 03:18:00 ب.ظ ]




عرق کار

امام کاظم در زمینی که متعلق به شخص خودش بود مشغول کار و اصلاح زمین بود. فعالیت زیاد عرق امام را از تمام بدنش جاری ساخته بود. علی بن ابی حمزه بطائنی در این وقت رسید و عرض کرد:

«قربانت گردم، چرا این کار را به عهده دیگران نمی گذاری؟»

- چرا به عهده دیگران بگذارم؟ افراد از من بهتر همواره از این کارها می کرده اند - مثلا چه کسانی؟

- رسول خدا و امیر المؤمنین و همه پدران و اجدادم. اساسا کار و فعالیت در زمین از سنن پیغمبران و اوصیای پیغمبران و بندگان شایسته خداوند است(12).
12 - بحار الانوار، ج 11/ص 266، و وسائل، ج 2/ص 531.

موضوعات: عرق کار  لینک ثابت
 [ 03:13:00 ب.ظ ]




حیات علمی امام موسی کاظم (علیه السلام)

********************************************************

نجمه کرمانی

امام معصوم سرچشمه علم الهی و معدن اسرار است و ملکه علم و عصمت از کودکی در او بارور می گردد و در سراسر عمر با او همراه است. امام معصوم، میراث دار علم و حکمت انبیاست آن گونه که مسیح (علیه السلام) در گهواره فرمود:«قَالَ اِنّی عَبدُاللّه اَتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبیّا»1 از این رو، بررسی زندگانی امامان معصوم (علیه السلام) از کودکی تا شهادت آنان در بردارنده نکاتی عالی و درس آموز از علم و حکمت و الگوی کاملی برای انسان هاست. شهادت حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) بهانه ای به دست داد تا در نگاهی گذرا، به حیات علمی آن امام همام و موقعیت برجسته علمی ایشان بپردازیم، و به گونه اجمالی، چهره علمی ایشان از کودکی تا شهادت را مورد بررسی قرار دهیم؛ «و سلام عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَموتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیّا».2

دانش امام در کودکی
1ـ نشان خردورزی

«صفوان جمّال» از جمله اصحاب و یاران امام کاظم(علیه السلام) که به شغل شتربانی مشغول بود، هر از چند گاهی، برای کسب فیض و بهره مندی از بیکران دانش ائمه (علیهم السلام) نزد ایشان شرفیاب می شد. خود می گوید: روزی نزد امام صادق (علیه السلام) رفته تا در مورد پاره ای از مسائل و موضوعات از جمله موضوع امامت پس از ایشان پرسشی نمایم تا بدانم پس از امام صادق (علیه السلام) پیشوا و مقتدای شیعیان چه کسی خواهد بود؟ از امام پرسیدم: «[پس از شما] عهده دار امر امامت چه کسی خواهد بود؟» امام در پاسخ من فرمود:«از جمله نشانه های فردی که پیشوا و امام مسلمانان می شود، این است که به سرگرمی نمی پردازد و دل مشغول بازیچه نمی شود و از کارهای بیهوده پرهیز می نماید». در همین حین فرزند او، موسی بن جعفر (علیه السلام) وارد خانه شد، در حالی که همراه خود بزغاله ای داشت. من به او نگریستم و تعجب کردم که چگونه این رفتار او با سخن امام صادق (علیه السلام) سازگاری می یابد. کمی دقت کردم دیدم او به بزغاله می فرماید: «در برابر پروردگار خود فروتن باش!» از دانایی و بینش او شگفت زده شدم. امام صادق(علیه السلام) او را در آغوش کشید و فرمود:« پدر و مادرم به فدایت که به سرگرمی و بیهودگی نمی پردازی».3

2ـ کودکی دانشمند

«ابو حنیفه» پیشوای مذهب «حنفی» اهل سنت، آهنگ سفر حج نمود و پس از پایان حج برای دیدار با امام صادق (علیه السلام) و به جهت برخی مذاکرات علمی عازم مدینه شد. چون به مدینه رسید، به منزل امام رفت و در سراچه خانه اندکی درنگ نمود تا امام او را به حضور بپذیرد. روی سکوی دهلیز نشست. در همین حین کودکی را دید. ابوحنیفه از او پرسید: «در شهر شما اگر کسی غریب باشد و نیاز به قضای حاجت داشته باشد، کجا می رود؟» کودک، عالمانه پاسخ داد: «از دید مردم دور می شود و از تخلّی در آب های روان، نهرها، زیر درختان میوه، در حریم منازل شخصی، حریم راه ها و مساجد دوری می کند. در هنگام تخلّی نباید رو یا پشت به قبله باشد و مراقب باشد که لباس او نجس نگردد و…» ابوحنیفه از پاسخ جامع و کامل کودکی یکه خورد و با شگفتی از او پرسید:« نامت چیست؟» کودک پاسخ داد: «من موسی بن جعفر(علیه السلام) هستم». ابوحنیفه که خود را در محضر کودکی دانشمند می دید، از فرصت استفاده کرد و از او پرسید:« فدایت شوم! گناه از سوی کیست؟ خدا یا بنده خدا؟» امام فرمود:« پس بنشین تا پاسخت گویم؛ اگر بگوییم منشأ گناه خداوند است، به خطا رفته ایم که او سزاوار آن نیست که بنده خویش را به گناه مرتکب نشده، عقاب نماید. اگر بگوییم گناه هم از سوی خدا و هم از سوی بنده است، باز هم سزاوار نیست که شریک قدرتمند بر شریک ناتوان خویش ستم روا دارد، یا این که بگوییم گناه از سوی بنده است. دراین صورت، اگر پروردگار از گناه او درگذرد که بنابر عفو و گذشت بیکران خود عمل کرده و اگر او را مجازات نماید، ظلمی بر او روا نداشته است». سخن امام که به اینجا رسید، ابوحنیفه همچنان مات و مبهوت از پاسخ دانشورانه و حکیمانه امام کاظم (علیه السلام) خود را از شرفیاب شدن به محضر امام صادق (علیه السلام) که قصد اولیه او بود، بی نیاز دید و از همان جا، با دستی پر به سوی شهر خود بازگشت.4

3ـ کودکی از تبار آفتاب

امام صادق (علیه السلام)، امام کاظم را در اوان کودکی، برای تحصیل، به مکتب خانه ای فرستاد. آنچه مسلم است این است که انگیزه امام از این کار، تحصیل فردی امام کاظم (علیه السلام) نبوده؛ چرا که در آن دوره هیچ کس جز امام صادق (علیه السلام) نمی توانست چیزی بر اندوخته علمی آن کودک فرزانه بیفزاید. شاید این کار امام صادق (علیه السلام) به انگیزه تشویق دیگر کودکان به تحصیل، یا شناخت و معرفی امام بعد از خود به مردم و یا نشان دادن ارزش تحصیل علم به دیگران و انگیزه هایی چنین بوده است. امام کاظم (علیه السلام) می فرماید: روزی از مکتب خانه به سوی منزل بازمی گشتم، به خانه رسیدم و لوحی که با خود داشتم، نشان پدرم دادم. پدرم مرا روبه روی خود نشانید و پس از دیدن لوح به من فرمود: «فرزندم بنویس: تَنَحِّ عَنِ القَبیحِ وَ لاتُرِدهُ؛ از زشت گویی و زشت کاری بپرهیز و حتی اراده آن را هم مکن.»

آن گاه به من فرمود:«حال این بیت شعر را که گفتم، تو کامل کن». من بیت شعر را این گونه کامل کردم: «وَ مَنْ اَوْلَیْتَهُ حُسْنا فَزِدْهُ؛ و هر کس را سزاوار احسان یافتی، [بر نیکی ات به او] بیفزا».

در این لحظه پدرم مصرعی دیگر انشا کرد و فرمود: «سَتُلْقی مِنْ عَدُوِّکَ کُلَّ کَیْدٍ؛ به زودی مکر و حیله از دشمن خود خواهی دید.»

من نیز بیت او را کامل کردم: «اِذَا کادَ العَدُوُّ فَلا تَکِدْهُ؛ وقتی دشمن، دشمنی پیشه کرد تو مانند او مباش.»

امام وقتی ذهن پویا و فعال فرزند خویش را در پاسخ رسا و شیوا، این چنین آماده می بیند، در شأن او می فرماید: «ذُرّیَةٌ بَعضها مِن بَعضٍ؛ فرزندانی که بعضی از نسل بعض دیگرند»5

دانش امام در نوجوانی
1ـ از زلال نبوت

امام کاظم نوجوانی نورس و با نشاط شده بود. روزی از کوچه های شهر پیامبر (صلی الله علیه وآله) می گذشت. شخصی از شیعیان درشت گو و ظاهربین، به نام «عیسی شلقان»، او را دید و با عتاب گفت: «ای پسر! می بینی پدرت با ما چه می کند؟ روزی ما را به چیزی فرمان می دهد و روز دیگر ما را از آن باز می دارد! او به ما گفته بود: با ابوالخطاب دوستی کنیم، امروز می گوید: از او بیزاری جویید و او را لعن می کند». ابوالخطاب از نزدیکان و بزرگان اصحاب امام صادق (علیه السلام) بود، اما پس از مدتی منحرف شد و به غلات گرایش یافت. او امام صادق (علیه السلام) را خدا خواند و خویش را پیامبر او معرفی نمود. امام کاظم(علیه السلام) با منطقی استوار در پاسخش فرمود:«آفریدگان خدا سه دسته اند؛ دسته اول مؤمنان راستین اند که ایمانی استوار دارند. دسته دوم کافرانی گمراه هستند که در کفر خود پافشاری می کنند. و دسته سوم گروهی هستند که هر چند خود را در زمره مؤمنان قرار می دهند، اما نور ایمان در دلشان نتابیده و ایمانشان عاریه ای است که آن ها را «معارین» گویند».

امام به نحوی سربسته عیسی شلقان را جزو همین گروه سوم برشمرد. عیسی می گوید: «پس از این گفتگوی کوتاه که بین من و موسی بن جعفر (علیه السلام) صورت پذیرفت، نزد پدرش امام صادق (علیه السلام) رفتم و آنچه را او به من گفته بود، به امام گفتم. امام فرمود: فرزندم موسی(علیه السلام) از سرچشمه نبوت جوشیده است.»6

2ـ کشتیبان امت

یکی از نزدیکان امام صادق (علیه السلام) به نام «فیض بن مختار» خدمت امام رسید و به منزل امام رفت. پس از اندکی موسی بن جعفر(علیه السلام) که نوجوانی بود، وارد شد و سلام کرد. به احترامش برخاستم و پیشواز او رفتم و وی را در آغوش گرفتم و بوسیدم. امام صادق (علیه السلام) با دیدن ابراز محبت و احترام من نسبت به فرزندش خرسند شد، با تبسمی ملیح فرمود: «شما شیعیان ما به سان کشتی ای هستید و این نوجوان که تو به او محبت نشان دادی، کشتیبان شما می باشد». مدتی از دیدار من با امام گذشت و سال بعد برای انجام مناسک حج به مکه مشرف شدم. پس از انجام اعمال حج دو هزار سکه ای را که همراه داشتم، توسط شخصی برای امام فرستادم و به او گفتم که هزار سکه آن را از سوی من به امام صادق (علیه السلام) و هزار درهم دیگر را به فرزندش امام کاظم (علیه السلام) بدهد. پس از مدتی امام را زیارت کردم. امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:«آیا مرا با فرزندم موسی برابر می دانی؟ [که در هدیه دادن تساوی برقرار نمودی]» عرض کردم: «مولای من! من این کار را به دلیل فرمایش خودتان انجام دادم [که فرمودید: شما کشتی نشین و او کشتیبان شیعیان است]». امام به نشانه تأیید سری تکان داد و فرمود: «آری، اما به خدا سوگند من این کار را نکردم، بلکه این پروردگار بزرگ است که چنین مقام شامخی به او داده است.»7

جایگاه و موقعیت علمی امام در دوران امامت
1. دانای اسرار

از جمله راه های شناخت امام معصوم (علیه السلام) از بقیه، اخبار او از آینده و آگاهی دادن از اسرار پوشیده بر آفریدگان است. نگاشته اند: «ابابصیر» شاگرد برجسته مکتب امامت که محضر سه امام معصوم (علیه السلام) را درک نموده بود( از امام باقر (علیه السلام) تا امام کاظم (علیه السلام))، روزی نزد مولای خویش امام کاظم (علیه السلام) می رود و پرسش مهمی را مطرح می نماید. و از امام می پرسد که نشانه های شناخت امام چیست؟ امام پاسخ می دهد: «امام را از چند راه می توان شناخت؛ نخست این که امامت او منصوص باشد یعنی توسط امام پیشین بدان تصریح شده باشد. دوم این که هر پرسشی از او شد، بتواند پاسخ گوید و از جواب درنماند و اگر هم از او پرسشی [در زمینه ای که پاسخ آن لازم است] نشد، خودش سخن بیاغازد و آن مسأله را حل نماید. سوم از آینده خبر بدهد. چهارم زبان های مختلف اقوام بشر را بداند و بتواند با هر زبانی که با او سخن می گویند، به همان زبان پاسخ دهد». سپس رو به ابابصیر کرد و با لبخندی معنی دار فرمود:«پیش از آن که از این مجلس خارج شوی، این نشانه ها را خواهی دید!» در همین اثنا، مردی از اهالی خراسان (مناطقی شامل خراسان کنونی و افغانستان تا هندوستان) وارد شد و با تکلّف فراوان به زبان عربی با امام سلام و احوالپرسی کرد، اما امام پاسخ او را به زبان فارسی داد و حتی جواب پرسش او را که به عربی مطرح کرده بود، پاسخ فرمود. مرد خراسانی شگفت زده عرض کرد: «یابن رسول الله! به خدا سوگند من فقط به این دلیل فارسی سخن نگفتم، چون می پنداشتم شما فارسی را نکو نمی دانید!» امام با متانت فرمود: «سبحان الله! اگر من نتوانم به خوبی و وضوح پاسخ تو را بدهم، پس برتری من نسبت به تو در جایگاه امامت چیست».8 آن گاه رو به ابابصیر کرد و فرمود:«ای ابابصیر! امام کسی است که زبان هریک از گروه های مردم را بداند و نه تنها زبان آن ها را بلکه زبان هر موجودی از پرنده و جاندار را به نیکی می داند.»

2. آیینه ایزد نُمای

امام کاظم (علیه السلام) در مجلسی با فردی سخن می گفت. در بین سخنان خود به او فرمود که در فلان تاریخ خواهد مُرد. «اسحاق بن عمار» از شاگردان امام در مجلس بود. با شنیدن این سخن به فکر فرورفت:« آیا واقعا امام هنگام مرگ افراد را می داند.» در همین افکار غوطه می خورد که متوجه شد امام با تندی به او می نگرد. به خود آمد. امام به او فرمود: «ای اسحاق! وقتی رُشَید هجری (از یاران با وفای امام علی (علیه السلام) که در زمان امام مجتبی (علیه السلام) به فرمان معاویه به شهادت رسید) به خاطر داشتن علم مُنایا و بلایا، هنگام مرگ افراد و رخدادهای آینده را که کسی از آن آگاهی نداشت، می دانست؛ من که امام هستم، بی اطلاع باشم؟! در حالی که امام به دانستن آن از هر کسی شایسته تر است؟!»

سپس در مورد آینده خود او هم فرمود:«ای اسحاق! هر آنچه در توان داری، عمل صالح انجام بده که چراغ عمر تو نیز رو به خاموشی می رود و دو سال دیگر از دنیا خواهی رفت. پس از تو نیز با گذشت مدت اندکی بین بازماندگان تو اختلاف می افتد، به گونه ای که به ستیزه جویی با هم می پردازند و حتی خیانت می کنند تا بدان جا که دشمنان آنان را مورد سرزنش خویش قرار می دهند. آیا باز هم تعجب می کنی از این که امام زمان مرگ کسی را بداند [در حالیکه من از رخدادهای پس از مرگ تو نیز آگاهم؟!]»

اسحاق سر به زیر انداخت و از گفته های خود پشیمان شد و استغفار نمود. پس از مدتی او از دنیا رفت و همان گونه که امام فرموده بود، بین بازماندگانش سرکشی و طغیان درگرفت. آنان اموال مردم را به زور می گرفتند و در راه های غیر مشروع هزینه می نمودند، اما انجام کارشان به دریوزگی و بدبختی افتاد.9

3. پاسخ فراخور پرسشگر

از جمله ویژگی های فرد دانشمند شناخت توان علمی طرف مباحثه خود و پاسخگویی در محدوده آگاهی های اوست. نوشته اند: فردی به نام «ابو احمد خراسانی» برای پرسش مسأله ای علمی محضر امام کاظم (علیه السلام) رسید. اما امام به خوبی از پایین بودن سطح آگاهی های علمی او آگاهی داشت. وقتی خدمت امام رسید، پرسید: «کفر مقدم است یا شرک؟» از آن جا که درک این پرسش و توان دریافت پاسخ و فهم آن برای وی مشکل بود، امام در جواب او فرمود: «تو را با این بحث چه کار؟! من در قبال تو فکر نمی کنم که صلاحیت واردشدن به این بحث ها را داشته باشی». ابواحمد در جواب امام عرض کرد: «هشام بن حکم از من خواسته بود تا این سؤال را از شما بپرسم». امام وقتی دانست او از جانب خود این سؤال را نپرسیده، بلکه فقط می خواسته جواب را دریافت کند و به فرد مذکور برساند، پاسخی شفاف بیان نمود. امام فرمود: «کفر مقدم بر شرک است ؛ زیرا نخستین کسی که کفر ورزید، شیطان بود که بزرگی نمود و از فرمان خداوند روی برتافت. او از کافرین بود. از آن گذشته، کفر یک چیز است و آن انکار پروردگار و باور به الهیت غیر او، امّا شرک انکار پروردگار نیست، بلکه اثبات الهیت او و شریک قرار دادن دیگری با اوست.»10

4. پاسخ کوبنده

مُجاب کردن غرض ورزان و پاسخ کوبنده در برابر کج اندیشی مخالفان ولایت، از جمله شیوه های علمی امامان معصوم در برخورد با این گونه افراد است که عمدتا دست نشاندگان حکمرانان فاسد بوده و در شمار مزدوران دربار هستند. یکی از این افراد دست نشانده و دانشوران مزدور، «نفیع انصاری» بود. نوشته اند: روزی هارون الرشید عباسی، امام کاظم (علیه السلام) را به حضور طلبید. امام به دربار خلیفه رفت. نفیع پشت در کاخ هارون الرشید منتظر نشسته بود تا او را به درون راه دهند. امام از پیش روی او گذشت و با شکوه و جلالی ویژه به درون رفت. نفیع از عبدالعزیر بن عمر که در کنارش بود، پرسید: «این مرد باوقار که بود؟» عبدالعزیز گفت: «او فرزند بزرگوار علی بن ابی طالب از آل محمد (صلی الله علیه وآله) است. او موسی بن جعفر(علیه السلام)است.» نفیع که از دشمنی بنی عباس با خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) آگاه بود و خود نیز کینه آنان را به دل داشت، گفت: «گروهی بدبخت تر از اینان (عباسیان) ندیده ام؛ چرا آنان به کسی که اگر قدرت یابد، آنان را سرنگون خواهد کرد این قدر احترام می گذارند؟ هم اینک این جا منتظر می شوم تا او برگردد تا با برخوردی کوبنده، شخصیتش را درهم بکوبم». عبدالعزیز با دیدن سخنان کینه توزانه نفیع نسبت به امام، گفت: «بدان که اینان خاندانی هستند که هر کس بخواهد با مرکب سخن به سوی آن ها بتازد، خود پشیمان می شود و داغ خجالت و شرمساری بر جبین خویش تا پایان عمر می زند». اندکی گذشت و امام از کاخ بیرون آمد و سوار بر مرکب خویش شد. نفیع با چهره ای مصمّم جلو آمد، افسار اسب امام را گرفت و مغرورانه پرسید: «آی! تو که هستی؟» امام از بالای اسب نگاهی «عاقل اندر سفیه» کرد و با اطمینان فرمود: «اگر نسبم را می خواهی، من فرزند محمد (صلی الله علیه وآله) دوست خدا، فرزند اسماعیل ذبیح الله و پور ابراهیم خلیل الله هستم. اگر می خواهی بدانی اهل کجا هستم، اهل همان مکانی که خدا حج و زیارت آن را بر تو و همه مسلمانان واجب کرده است. اگر می خواهی شهرتم را بدانی، از خاندانی هستم که خدا درود فرستادن بر آنان را در هر نماز بر شماها واجب گردانیده و اما اگر از روی فخر فروشی سؤال کردی، به خدا سوگند! مشرکان قبیله من راضی نشدند، مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند و به پیامبر گفتند: ای محمد! آنان که از قبیله خویش هم شأن و هم مرتبه ما هستند، نزد ما بفرست. اکنون نیز از جلوی اسب من کنار برو و افسارش را ردکن!» نفیع که همه شخصیت و غرور خود را در طوفان سهمگین کلام امام بر باد رفته می دید، در حالی که دستش می لرزید و چهره اش از شرمندگی سرخ شده بود، افسار اسب امام را رها کرد و به کناری رفت.

عبدالعزیز با پوزخندی زهرناک به شانه نفیع زد و گفت: «نگفتم به تو که با او توان رویارویی نداری!»11

5. به سنگینی شرم

اشراف کامل به مسائل علمی و پاسخ فراگیر، رمز دیگری از هزاران نکته پنهان و آشکار موقعیت علمی امام (علیه السلام) بود. در دوران ائمه معصومین (علیهم السلام) بسیار اتفاق می افتاد که حکمرانان برای زیر سؤال بردن شخصیت علمی ائمه (علیهم السلام) از برپایی مجالس علمی و مناظرات گوناگون بهره می جستند. نوشته اند: روزی فردی به نام «ابویوسف» که سمت قضاوت و امامت جمعه و جماعت را در بغداد عهده دار بود، از خلیفه عباسی (مهدی یا هارون الرشید) خواست تا جلسه مناظره ای برای درهم شکستن شخصیت امام کاظم(علیه السلام)ترتیب دهد و با طرح مسائلی به زعم خود، «پیچیده!» امام را در تنگنا قرار دهد. ابویوسف به خلیفه گفت: «به من رخصتی ده تا از موسی بن جعفر (علیه السلام) سؤالاتی بپرسم که توان پاسخ دادن به هیچ یک از آن ها را نداشته باشد». خلیفه با کمال میل پذیرفت. امام را به دربار احضار نمودند. ابویوسف از امام خواست تا مسائل خود را مطرح نماید. امام پذیرفت. ابویوسف پرسید: «نظرت در مورد تظلیل (زیر سایه رفتن) شخص مُحرم که لباس احرام پوشیده است، چیست؟» امام فرمود: «شخصی که مُحرم شده، نبایستی زیر سایه برود». او بلافاصله پرسید: «اگر خیمه بزند چه؟ آیا می تواند داخل خیمه برود؟» امام فرمود: «آری، زیر خیمه می تواند برود». ابویوسف که به خیال خود، پاسخ دلخواه را ستانده بود، به زعم این که تناقض در پاسخ امام وجود دارد، گفت: «پس فرق این دو (سایه بان و خیمه) با هم چیست [که محرم زیر سایه بان نمی تواند برود، اما در سایه خیمه اشکالی ندارد که قرار گیرد]»؟ امام فرمود: «حال من از تو می پرسم: چه تفاوتی بین نماز و روزه زنی که در عادت ماهانه است، وجود دارد؟ آیا باید نمازهای این ایام را قضا نماید؟» قاضی پاسخ داد: «خیر قضای این نمازها بر او واجب نیست». امام پرسید:«روزه چطور؟» او پاسخ گفت:« بله روزهایی را که در ایام عادت نگرفته، بایستی قضا نماید». امام دوباره پرسید: «چگونه است که نمازها را نباید قضا کند، اما قضای روزه ها را باید به جای آورد؟». قاضی پاسخ داد: «چون این حکم اسلام است». امام فرمود: «آن (تظلیل در سایه بان یا خیمه) هم حکم اسلام است». خلیفه در این مدت سکوت کرده و منتظر نتیجه مناظره بود، وقتی از پیروزی ابویوسف ناامید شد، زیر لب به او غرّید: «گمان نمی کنم دیگر [در مقابله با او] از تو کاری ساخته باشد». ابویوسف که از شکست آسان خود در برابر امام خشمگین و خجلت زده بود، رو کرد به خلیفه و گفت:«سنگ بزرگی پیش پایم افکند.

****************************************

پی نوشت ها:

1ـ مریم، 30.

2ـ مریم، 15.

3ـ بحارالانوار، ج48، ص 107؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 432.

4ـ همان، ص 114؛ ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص 411.

5ـ بحارالانوار، ج 48، ص 109، مناقب آل ابی طالب، ج 3،ص 434.

6ـ محمدبن یعقوب کلینی،الاصول من الکافی، ج 2، ص 418.

7ـ همان، ج 1، ص 311.

8ـ محمدبن محمدبن النعمان (شیخ مفید)،الارشاد، ص 217.

9ـ الاصول من الکافی، ج 1، ص 484.

10ـ بحارالانوار، ج 78، ص 324؛ تحف العقول، ص 304.

11ـ بحارالانوار، ج 48، ص 143؛ مناقب آل ابی طالب (علیه السلام)، ج 3، ص 431.

12ـ الارشاد، ص 229.

موضوعات: حیات علمی امام موسی کاظم (علیه السلام)  لینک ثابت
 [ 03:12:00 ب.ظ ]





حوزه علمیه بغداد

دوره اول

بعد از عصر امام صادق(ع) بیشتر ائمه به بغداد قدم گذارده و چندی در آنجا توقف کرده اند که البته امام کاظم و امام جواد - علیهما السلام - در همان جا نیز به شهادت رسیده و دفن گردیده اند.

با افزوده شدن بر سابقه تاریخی بغداد تجمع شیعیان در این شهر بیشتر گردید تا اینکه در قرن سوم و چهارم و پنجم هجری مرکز عمده شیعیان شد و دانشمندان آن سامان ریاست مطلق شیعیان را بر عهده گرفتند که «نواب اربعه » از آن جمله اند.

حضرت امام کاظم(ع) بعد از شهادت پدر گرامی شان حضرت امام صادق(ع) راه وی را ادامه داد و به نشر معارف الهی پرداخت چنانکه علما و دانشمندان بزرگی از فقها محدثان، متکلمان و عرفا در مکتب موسوی(ع) درس دین آموختند و با قرآن و سنت آشنا گشتند استاد عزیز الله عطاردی رقم روایان حدیث ایشان را 638 نفر می داند.

امام کاظم(ع) در عصری می زیست که عقاید انحرافی ترویج می شد و برخی از متکلمان در تفسیر ایات قرآنی و صفات الهی به گمراهی افتاده بودند مساله تجسیم، جبر و تفویض، انکار عذاب قبر و معاد جسمانی از جمله مواردی بود که در میان مردم منتشر شده بود امام برای مقابله با اندیشه های انحرافی با گفت و گوهای علمی و مباحث عمیق و برهانی خویش راه مبارزه را در پیش گرفتند و این بدان معنی نبود که امام کاظم(ع) باب عقل را مسدود نمایند و انسان را از تفکر و تعقل باز دارند بلکه روش امام پیروی از روش قرآن کریم بود همان گونه که قرآن برای عقل و عقلا و علم و علما احترام قایل بود ایشان نیز با زبان قرآن و با سلوک قرآنی اصحاب خویش رابه تعقل و تفکر می خواند وصایای ایشان به هشام بن حکم سیره علمی و تفکر قرآنی آن حضرت را روشن می دارد ایشان می فرمایند: «خداوند تبارک و تعالی در قرآن اهل عقل و تفکر را بشارت داده و فرموده است آن بندگان مرا که سخنان را گوش کنند و از بهترین آنها پیروی نمانید بشارت ده اینها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده و اینان خردمندان می باشند.»

امام کاظم(ع) علاوه بر سلوک علمی و ترغیب دانشجویان مکتبش به تعقل و تفکر آنان را با سلوک عملی نیز آشنا ی ساخت شناسایی مراحل سلوک عملی نیز با براهین قرآنی همراه است وی متواضع ترین مردم را خردمندترین آنها می شمارد و دنیا را به دریایی ژرف شبیه می کند که کشتی آن باید تقوی باشد و بارش ایمان، بادبانش توکل ناخدایش عقل، راهنمایش علم و سکانش صبر.»

امام کاظم(ع) به تربیت شیعیان و آموزش آنان اکتفا نمی کند و فقه و حدیث و کلام و تفسیر را به گونه ای خشک که تنها جنبه آموزشی داشته باشد نمی پذیرد لذا با سیره عملی خویش مسایل سیاسی را با سنت نبوی(ص) در می آمیزد و پاسخهای دندان شکنی به ائمه کفر می دهد تا در هدایت جامعه اسلامی کوتاهی نکرده باشد هرچند جانش با این روش مورد تهدید قرار گیرد.

دوره دوم

دوره دوم حوزه علمیه بغداد از روزی شروع می شود که امام کاظم(ع) به دیار باقی شتافته است و برخی از راویان حدیث وی در آن شهر به تربیت شاگردان مشغولند و آن به گونه ای است که امام رضا(ع) از مدینه به خراسان رفته و حجاز و عراق از دیدار وی محروم گشته اند.

دوره سوم

این دوره از عصر امامت امام جواد(ع) شروع می گردد و آن زمانی است که حاکم مدینه مامون را از نفوذ کلام امام شیعیان آگاهند و از گسترش تفکر شیعی و نهضت علوی بیم داده است و او نیز بقای خلافت خویش را در تبعید امام محمد تقی(ع) و تحت نظر گرفتن وی دانسته است.

دوره چهارم

این دوره به عصر غیبت صغری اختصاص دارد و نواب چهارگانه امام مهدی(عج) با استفاده از عنصر تقیه به رشد و تعالی شیعه در این شهر پرداختند و در کمیت و کیفیت جامعه شیعه نشین بغداد نقش مؤثری ایفا نمودند به صورتی که حوزه علمیه بغداد پس از غیبت صغری ادامه یافت و دانشمندان بسیاری را در خود پرورد.

حوزه بغداد در این دوره از ادوار پنچگانه خویش از جهت مرجعیت و رهبری امت اسلامی نظرگاه تمامی شیعیان بود و این حوزه تنها حوزه ای است که عصر امامت غیبت صغری و کبری را درک کرده و رهبری شیعه در آن به سر می برده است.

بدین ترتیب «عثمان بن سعید»، «محمد بن عثمان »، «حسین بن روح »و «علی بن محمد سیمری » علاوه بر جوابگویی به ارجاعات فقهی و اخذ وجوهات شرعی رهبری شیعه را نیز بر عهده داشتند تا اینکه توقیعی از سوی حضرت امام عصر (عج) صادر شد که فرموده بود: «ای علی بن محمد سیمری خداوند بزرگ در مصیبت درگذشت تو به برادران دینی ات پاداش عظیم عنایت فرماید تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. بنابراین امور زندگی خود را تمام کن (دفتر کار خویش را ببند) و هیچ کس را وصی و جانشین خویش قرار مده زیرا دوران غیبت کبری آغاز شده و امر ظهور موکول به اجازه خداوند برزگ است که آن هم پس از غیبت طولانی قساوت دلهای مردم و دوری آنان از حقایق و فراگیر شدن ظلم و جور در دنیا خواهد بود.

بزودی افرادی به سوی شیعیان من آمده ادعای مشاهده (نیابت خاصه) مرا خواهند کرد آگاه باشید که هر کس قبل از خروج سفیانی و شنیدن صیحه آسمانی ادعای مشاهده کند دروغگو است و بر خدا و رسول او افترا می بندد و تمام قدرتها و نیروها از آن خداوند متعال است.»

و با روایت «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم » شیعیان را پس از چهارمین نایب خاص به نواب عامه ارجاع فرمود.

دوره پنجم

این دوره به غیبت کبری مربوط می شود که در آن فقها و دانشمندان شیعی بسیاری در بغداد به سر می بردند از جمله «ابوالفرج اصفهانی » «شیخ مفید»، «کلینی رازی »، «سید رضی »و «شریف مرتضی ».

البته نباید از یاد برد که بغداد مرکز خلافت عباسی و مرکز علمی فرهنگی اهل سنت نیز بود و مشاهیری از اهل سنت نیز در آن حوزه به سر می بردند ابوحنیفه نعمان بن ثابت ابو عبد الله احمد بن محمد بن حنبل و ابو جعفر محمد بن جریر طبری در این شمارند

دانشمندان و علمای شیعه در این حوزه تنها از فقها و ادبا نبودند بلکه درمیان آنان به شعرای اهل بیت(ع) و عرفای نامی نیز بر می خوریم.

نقابت علویان

نقابت علویان از مواردی است که درحوزه علمیه بغداد به وجود آمد و موسس این حکومت و تشکیلات آن به «حسین نسابة ابن احمد» می رسد که از حجاز به بغداد روی نمود وی زمانی به بغداد هجرت کرد که «مستعین بالله » حکومت می کرد و سال 251 هجری بود او که از خاندان زید شهید فرزند امام زین العابدین(ع) بود به نزد خلیفه حاضر شد و گفت: «از شما درخواست می نمایم که حاکمی برای طالبیین بگماری که مردی از آنان باشد و وی را اطاعت نماید.»

مستعین که در عصر تزلزل خلافتش به سر می برد با رای «حسین نسابة » موافقت کرد ومنصب نقابت را در جمعی از طالبیان به وی بخشید.

پس از وی پسرش «یحیی » و سپس فرزند او «ابوالحسن الفارس، محمد بن یحیی » و بعد «ابو الحسن بن جعفر ملقب به قیراط » اوایل قرن چهارم به این منصب رسیدند و آن گاه: - ابوعبد الله محمد بن الداعی در سال 348 - و ابو احمد حسین بن موسی الحسینی الموسوی پدر شریف رضی از سال 354 تا 369 به این مقام رسید تا آنکه عضد الدولة بویهی وی را در قلعه ای در فارس حبس کرد. - ابی الحسن علی بن احمد العمری - الشریف الرضی بن حسین - الشریف المرتضی - الشریف عدنان بن الشریف الرضی - ابوالغنائم العمر بن محمد - ابوالحسن ناصر بن مهدی بن حمزة نیز به منصب نقابت در بغداد رسیدند و کارهای سادات رسیدگی به امور سیاسی اقتصادی و حقوی آنان را برعهده گرفتند.

جنبش علمی

حوزه علمیه بغداد به علت ضعف دستگاه حاکم عباسی و ظهور شخصیتهای بزرگی در فقه و حدیث و اصول و کلام در این دوره به اوج شکوفایی رسید و کتب اربعه شیعه در این حوزه به رشته تحریر درآمد.
1 - «الکافی »

نخستین کتاب از مجموعه مشهور مکتب تشیع است که «ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی » به تدوین آن همت گمارده است. جمع آوری این کتاب گرانقدر که به هشت جلد می رسد و حدود 16190 حدیث را در خود فراهم آورده است بیست سال به طول انجامید وی به سال 328/329 هجری وفات یافت ودر باب الکوفه بغداد به خاک سپرده شد.
2 - «من لا یحضره الفقیه »

دومین کتاب از کتب اربعه است که به همت فقیه و محدث عصر «ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی » تالیف گردیده است. تالیفات او از مرز سیصد جلد می گذرد و این کتاب مشهورترین آنهاست. شیخ صدوق در حوزه های علمی ری، نیشابور، خراسان و بخارا مقیم بود. به سال 355 به حوزه علمیه بغداد رو نهاد و به تدریس پرداخت وی یکی از اساتید شیخ مفید است که در این حوزه به افاضه و استفاضه پرداخته است.

احادیث «من لا یحضره الفقیه » به 5963 رقم می رسد شیخ صدوق در سال 381 هجری از دنیا رفت و در شهر ری به خاک سپرده شد.
4 و 3 «تهذیب الاحکام » و «الاستبصار فیما اختلف فیه من الاخبار»

سومین و چهارمین کتاب از مجموعه کتب اربعه شیعه است که به وسیله «شیخ طوسی »تدوین یافته است کتاب تهذیب مشتمل بر 13590 و کتاب استبصار مشتمل بر 5511 حدیث می باشد. وی که دوازده سال آخر عمر خویش را در جوار مرقد مبارک حضرت مولی الموحدین علی(ع) سپری کرد در 22 محرم سال 460 هجری به جوار رحمت حق پیوست و در خانه اش مدفون شد.

بدین ترتیب «کتب اربعه » جانشین «اصول اربعماة » شد و مورد استفاده فقها در استنباط مسایل شرعی جزء متون درسی طلاب و دانشجویان قرار گرفت چنانکه «سید بن طاووس » به فرزندش توصیه نمود کتابهای شیخ طوسی را فراموش نسازد.

تاکید بر فلسفه سیاسی

در این دوره از حوزه علمیه بغداد با وجود اندیشه مندان و فقهایی بسان شیخ مفید و سید مرتضی و حکومتهایی چون ال بویه، این اندیشه در جامعه رشد می کرد که شیعه باید خلافت و رهبری جامعه اسلامی را بر عهده گیرد و پیشتر نیز این حق بزرگ از آن امامان شیعه بوده است.

شیخ مفید با تالیف کتب و مناظراتی علمی جایگاه امامت در فلسفه سیاسی اسلام را روشن ساخت و سید مرتضی این روش را پیگیری و درفقه سیاسی نیز اصول عملی فلسفه سیاسی اسلام را تبین کرد و حضور ولی فقیه در جامعه را به مثابه سرپرست مسلمانان امری ضروری برشمرد.

«شناخت امام و وجوب اطاعت از وی » وجوب پرداخت زکات به رسول خدا(ص) ائمه(ع) و در زمان غیبت به نواب خاص یا فقهای جامع الشرایط شیعه، «بحث شقاق و اختلاف زوجین و دستور بعث حکمین و تعیین آنان » و «اقامه حدود» از آنجمله مواردی است که شیخ مفید در فقه سیاسی از آنها نام برده جایگاه حکومت و حاکمیت فقیه رامشخص می نماید.

و شاید همین امور باعث گردیده که بنی عباس با برانگیختن برخی از مردم بغداد شیعه و مکتب تشیع را تضعیف کنند چه آنان در مقابل براهین قاطع متفکران شیعی پاسخ مناسبی نداشتند و تنها با منطق آشوبگری و نزاع در مقابل منطق قرآنی و استدلالی مکتب علوی، خودی نشان می دادند.

دانشمندان حوزه علمیه بغداد

حوزه علمیه بغداد یکی از حوزه های غنی شیعه در علوم مختلف بوده که علاوه بر علوم اسلامی در علوم شیمی فیزیک نجوم پزشکی و دارو سازی نیز دانشمندانی را به خود دیده و از آنها بهره جسته است.

«حسن بن محمد بن عاصم محدث قمی » از جمله ستارشناسان حوزه علمیه بغداد تالیفاتی در علم نجوم دارد رازی در پزشکی به چنان مقام رفیعی نایل آمده بود که عضد الدوله دیلمی ریاست بیمارستان عضدی را به وی سپرده بود.

اینک به ذکر برخی دانشمندان مشهور شیعه در حوزه علمیه بغداد می پردازیم: 1 - ابن اعلم بغدادی (324 - 375 ق.) 2 - ابن مبشر (متوفی 618 ق.) 3 - بو علی بن مسکویه (325 - 421 ق.) 4 - بدیع اسطرلابی 5 - جعفر قطاع 6 - زکریا رازی (240/250 - 320 ق.) 7 - کندی (1850 - 260 ق.) 8 - شیخ مفید (336/338 - 413ق.) 9 - سید مرتضی (355 - 634 ق.) 10 - سید رضی (359 - 406ق.)

موضوعات: حوزه علمیه بغداد  لینک ثابت
 [ 03:09:00 ب.ظ ]




امام هفتم علیه السلام مشعل دار عبادت و دعا

**********************************************************************

اسم مبارک امام هفتم، موسی علیه السلام و القاب مشهور آن حضرت، کاظم، عبدصالح، عالم و باب الحوائج، و کنیه مشهورش، ابوالحسن الاول است . (1) پدر بزرگوارش، حضرت صادق علیه السلام و مادر مکرمه اش بانویی بافضیلت به نام «حمیده » است .

آن حضرت در هفتم صفر سال 128 ه . ق در سرزمین «ابواء» (یکی از روستاهای اطراف مدینه) چشم به جهان گشود و در سال 183 (یا 186) ه . ق به دست سندی بن شاهک و به دستور هارون الرشید مسموم شد و در زندان به شهادت رسید .

مدت امامت آن حضرت که از سال 148 ه . ق شروع شد، مانند پدر بزرگوارش 34 سال بوده و در این دوران با چهار خلیفه عباسی همزمان بوده است:

1 . منصور دوانیقی (136 - 158 ه . ق)

2 . محمد معروف به مهدی عباسی (158 - 169 ه . ق)

3 . هادی عباسی (169 - 170 ه . ق)

4 . هارون الرشید (170 - 193 ه . ق)

و غالبا مدت مذکور را یا در زندان و یا در تبعید سپری کرده است .

در این مقاله، به مناسبت ولادت با سعادت امام هفتم علیه السلام، نگاهی به عبادتها و مناجات آن حضرت خواهیم کرد .
عبادت و دعا نیاز فطری انسان

عبادت، دعا، پرستش و نیایش، نیاز فطری و درونی انسان است; چرا که انسان فطرتا به گونه ای آفریده شده که در هر وضعیتی قرار داشته باشد مایل به عبادت و محتاج به پرستش است . به همین جهت، هیچ قوم و گروهی از انسانها عاری از پرستش و نیایش نبوده اند و دانشمندان هم معترف اند که یکی از چهار میل اساسی انسان (حس دانایی، حس نیکی، حس زیبایی و حس مذهبی) میل به پرستش و نیایش است .

آلکسیس کارل، روان شناس معروف می گوید: «فقدان نیایش در میان ملتی برابر با سقوط آن ملت است; اجتماعی که احتیاج به نیایش را در خود کشته است، معمولا از فساد و زوال مصون نخواهد ماند .» (2)

و از طرف دیگر، عبادت و دعا راهی به سوی کمال، بلکه تنها راه رسیدن به کمال و سعادت ابدی دنیا و آخرت است . امام صادق علیه السلام فرمود: «ان عند الله عزوجل منزلة لاتنال الا بمسالة; (3) در نزد خداوند مقاماتی است که بدون درخواست [و دعا، کسی] به آن نمی رسد .»

یکی از دانشمندان می گوید: «وقتی که مانیایش می کنیم، خود را به قوه پایان ناپذیری که تمام کائنات را به هم پیوسته است، متصل و مربوط می سازیم .» (4) و اضافه می کند: «امروز جدیدترین علم; روان پزشکی، همان چیزهایی را تعلیم می دهد که پیامبران تعلیم می دادند، چرا؟ به علت اینکه روان پزشکان دریافته اند که دعا و نماز و داشتن یک ایمان محکم به دین، نگرانی و تشویش و هیجان و ترس را که موجب نیم بیشتری از ناراحتیهای ما است، برطرف می سازد .» (5)
عبادت حضرت

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام به شهادت تاریخ و حتی مخالفان، بخش مهمی از ساعات زندگی خویش را به عبادت و دعا و نیایش و مناجات گذراند و ارزشمندترین لحظات آن حضرت زمانی بود که با خدای خویش خلوت داشت . او با تمام وجود و احساس و عاطفه اش متوجه خداوند بود . هرگاه در حال نماز یا مناجات در پیشگاه خدای بزرگ قرار می گرفت، اشکش چون باران جاری بود و از خوف عظمت خداوند مضطرب بود: «انه کان یصلی نوافل اللیل ویصلها بصلاة الصبح، ثم یعقب حتی تطلع الشمس، ویخر لله ساجدا فلا یرفع راسه من الدعاء والتمجید حتی یقرب زوال الشمس; (6) همیشه این گونه بود که نوافل شب را می خواند و آن را به نماز صبح وصل می کرد . آن گاه تا طلوع آفتاب به تعقیبات نماز می پرداخت . سپس به سجده می افتاد و سر از سجده و دعا و تمجید (الهی) تا نزدیک زوال برنمی داشت .»

هرگاه داخل مسجدالحرام می شد، به سجده می افتاد و با اشک جاری و اخلاص و خشوع عرضه می داشت: «عظم الذنب من عبدک، فلیحسن العفو من عندک; (7) گناه بنده ات بزرگ شد، پس بخشودگی از نزد تو چه زیبا است .»

و در زیارت نامه آن حضرت چنین می خوانیم: «وصل علی موسی بن جعفر وصی الابرار وامام الاخیار … الذی کان یحیی اللیل بالسهر الی السحر بمواصلة الاستغفار حلیف السجدة الطویلة والدموع الغزیرة والمناجاة الکثیرة والضراعات المتصلة; (8) درود بر موسی بن جعفر علیه السلام وصی نیکان و پیشوای برگزیدگان … آن کسی که شب را تا سحر [زنده می داشت و] به استغفار همیشگی و سجده های طولانی و گریه های سرشار و مناجات بسیار و ناله های پی در پی بیدار بود .»

حتی مخالفان آن امام نیز بدین امر اعتراف نموده اند; محمد بن طلحه شافعی درباره آن حضرت می گوید: «انه الامام جلیل القدر عظیم الشان کثیر التهجد المواظب علی الطاعات المشهور بالکرامات مسهر الیل بالسجدة والقیام ومتم الیوم بالصیام والصدقة والخیرات المسمی بالکاظم لعفوه واحسانه بمن اسائه والمسمی بالعبد الصالح لکثرة عبودیته والمشهور بباب الحوائج اذ کل من یتوسل الیه اصاب حاجته . کراماته تحار منها العقول; (9) به راستی او (موسی بن جعفر) پیشوای جلیل القدر و بزرگ منزلت است . او شب زنده دار و مواظب بر طاعات (پروردگار) است . مشهور به کرامات می باشد، شب تا صبح به سجده و نماز [و عبادت] می پردازد و روز را به روزه و اعانت و خیرات [به دیگران] به پایان می رساند .

کاظم (فرو برنده خشم) نامیده شده، به خاطر گذشت و احسانش به افرادی که به او بدی کرده اند . بنده صالح نامیده شده، به خاطر زیادی بندگی [و عبادت] . و به «باب الحوائج » مشهور می باشد; زیرا هر کس به او متوسل شود به حاجتش می رسد . کرامات او به قدری فراوان است که عقلها از آنها در تحیر می ماند .»

مامون از پدرش هارون (که دشمن جان حضرت و قاتل او بود) چنین نقل نموده است: «اذ دخل شیخ مسخد قد انهکته العبادة کانه شن قد کلم السجود وجهه وانفه; (10) پیر مردی وارد شد که صورتش از شب بیداری زرد شده و ورم کرده بود و عبادت او را رنجور و لاغر نموده و همچون مشک خشکیده شده و زیادی سجده پیشانی و بینی او را مجروح نموده بود .»

از عبدالله قزوینی نقل شده که روزی بر فضل بن ربیع وارد شدم، در حالی که بر بام خانه خود نشسته بود و آن گاه که نگاهش بر من افتاد، مرا نزد خود طلبید و گفت: از این روزنه نگاه کن چه می بینی؟ گفتم: جامه ای که بر زمین افتاده است . گفت: با دقت نگاه کن! چون دقت بیشتری به خرج دادم، گفتم: انسانی می نماید که به سجده رفته است . گفت: او را می شناسی؟ گفتم: نه . گفت: این مولای تو است . گفتم: مولای من کیست؟ گفت: تجاهل می کنی؟ گفتم: نه، من مولایی برای خود نمی شناسم . گفت: این موسی بن جعفر علیه السلام است، که من شب و روز مواظب حالات او هستم و او را جز به این حال که می بینی، نمی یابم; چون نماز صبح را اقامه می کند تا طلوع آفتاب مشغول تعقیبات است . آن گاه به سجده می رود و به همان حال باقی است تا زوال شمس، و به کسی سپرده است که هنگام زوال و ظهر به او خبر دهد، آن گاه بدون تجدید وضو مشغول نماز ظهر و عصر و نافله آن می شود و باز به سجده می رود تا غروب آفتاب و بعد از نماز مغرب و عشاء و تعقیبات آن افطار می کند، و بعد از آن تجدید وضو نموده به سجده می رود، بعد از سجده طولانی، به بستر خواب رفته، و بعد از بیداری و تجدید وضو مشغول عبادت و نماز می شود تا اذان صبح … از آن روزی که او را نزد من آورده اند، پیوسته کار و عادتش این است و چیزی جز عبادت از او ندیده ام، عبدالله می گوید: چون این سخن را از او شنیدم گفتم: از خدابترس و قصد بدی نسبت به او نداشته باش که باعث زوال نعمت از تو می شود; زیرا هر کس به این [خانواده] بدی کرده است، به سرعت در همین دنیا به جزای خود رسیده است .

فضل گفت: بارها نزد من آورده اند که او را به شهادت برسانم، ولی من زیر بار نرفته ام و به آنها گفته ام که این کار از من ساخته نیست . (11)

آنچه در عبادات و دعاهای آن حضرت قابل دقت و توجه می باشد، این است که هرگز عباداتی خشک و بی روح و بی اثر و عاداتی خالی از توجه نبوده است; بلکه عبادات آن حضرت ویژگیهایی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود .
ویژگیهای عبادت امام هفتم علیه السلام

1 . عبادت عاشقانه

مهم ترین ویژگی که به عبادت ارزش و عظمت می دهد، و نیازهای فطری انسان را برآورده می کند و به قله سعادت و کمال می رساند، عاشقانه عبادت نمودن است . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «برترین افراد کسی است که عاشق عبادت باشد; سپس به عبادت تن دهد و آن را از دل دوست بدارد و با جسد با آن مباشرت داشته و خود را برای آن فارغ نموده باشد … .» (12)

وقتی که طاغوت زمان، هارون الرشید امام موسی بن جعفر علیهما السلام را در قعر زندانهای تاریک و نمور زندانی نمود، و احساس کرد که جای خلوتی برای ابراز عشق و محبت به معبود خود یافته، دست به آسمان برداشته، عاشقانه عرضه داشت:

«اللهم اننی کنت اسالک ان تفرغنی لعبادتک اللهم وقد فعلت فلک الحمد; (13) بارخدایا! به راستی من همیشه درخواست می کردم که به من محل خلوتی برای عبادت خود عنایت نمایی . خدایا! این کار را انجام دادی، پس ستایش برای تو است .»

به راستی جز عشق به خدا و عبادت نام دیگری نمی توان بر جملات فوق گذاشت; چنان که گاهی نماز و سجده انجام می داد و یا دعا می خواند تا با معشوق خویش سخن بگوید، و گاه قرآن تلاوت می نمود تا خدای با او سخن بگوید، و انس شبهای تار او صوت قرآن عارفانه او بود . از «المناقب » چنین نقل شده است: «کان الذکر الحکیم رفیق الامام فی خلواته، و صاحبه فی وحشته وکان یتلوه بامعان وتدبر وکان من احسن الناس صوتا به، فاذا قرا یحزن ویبکی السامعون لتلاوته; (14) قرآن حکیم یار تنهاییهای امام (موسی بن جعفر علیهما السلام) و مونس وحشتش بود، همیشه قرآن را با دقت و تدبر تلاوت می نمود، و دارای زیباترین صوت قرآنی بود . هرگاه قرآن می خواند، شنوندگان به خاطر تلاوتش محزون می شدند و گریه می کردند .»

حفص درباره قرائت حضرت می گوید: «وکان قراءته حزنا فاذا قرا فکانه یخاطب انسانا; (15) خواندن قرآنش حزین بود . پس هرگاه قرآن می خواند بگونه ای می خواند که گویا با انسانی سخن می گوید .»

2 . عبادت آگاهانه

عبادت حضرت با علم و معرفت بود; چرا که او آگاه ترین فرد زمان خویش نسبت به مسائل دینی و صفات جمال و جلال خداوند بود . (16) پدر بزرگوارش، امام صادق علیه السلام درباره علم و معرفت او می فرماید: «ان ابنی هذا لو سالته عما بین دفتی المصحف لاجابک فیه بعلم; (17) به راستی این پسرم را اگر از آنچه در قرآن آمده سؤال نمایی، آگاهانه جواب می دهد .» و در جای دیگر فرمود: «وعنده علم الحکمة، والفهم، والسخاء، والمعرفة بما یحتاج الیه الناس فیما اختلفوا من امر دینهم; (18) در نزد اوست علم حکمت و فهم، و سخاوتمندی، و شناخت نسبت به معارف دینی که مردم به آن نیاز دارند .»

شواهدی نشان می دهد که عبادت حضرت، از روی آگاهی و از سر شناخت اوج عظمت الهی بوده است، مثل:

الف) حضرت به یکی از فرزندانش فرمود: «یا بنی ایاک ان یراک الله فی معصیة نهاک عنها، وایاک ان یفقدک عند طاعة امرک بها، وعلیک بالجد ولا تخرجن نفسک من التقصیر فی عبادة الله وطاعته، فان الله لایعبد حق عبادته; (19) ای پسر عزیزم! مبادا خداوند تو را در گناهی که از آن نهی کرده، ببیند، و مبادا تو را در عبادتی که تو را به آن فرمان داده، نیابد و بر تو باد بر تلاش کردن، و همیشه احساست این باشد که در عبادت خدا و اطاعت او کوتاهی کرده ای; چرا که خداوند آن گونه که حق عبادت اوست، عبادت نمی شود . »

اینکه انسان همیشه خود را مقصر بداند، و درک کند که حق عبادت خدا را نمی تواند ادا کند، نشانه عمق معرفت به عظمت و جلالت الهی است; چنان که آن حضرت با همه تلاشهای شبانه روزی در عبادت حق، خود را مقصر و عبادات خویش را ناچیز می دانست .

ب) در جای دیگر فرمود: «تفقهوا فان الفقه مفتاح البصیرة وتمام العبادة والسبب الی المنازل الرفیعة والرتب الجلیلة فی الدین والدنیا، وفضل الفقیه علی العابد کفضل الشمس علی الکواکب ومن لم یتفقه فی دینه لم یرض الله له عملا; (20) تفقه کنید [و دین را بشناسید] زیرا که فقه [و فهم] کلید بصیرت، و کمال عبادت است، و راه رسیدن به جایگاههای بلند و مراتب باعظمت در دین و دنیاست و برتری دین شناس بر عبادت پیشه، همانند برتری خورشید بر ستارگان است و هر کس فهم دینش را دنبال نکرد خدا از عمل او خرسند نگشت .»

در زیارت نامه آن حضرت می خوانیم که ایشان «عیبة الانوار» یعنی صندوقچه جواهرات علم الهی بود . (21)

3 . عبادت پیوسته و مستمر

از دیگر ویژگیهای مطلوب یک عبادت، مداومت و استمرار بر آن است . الکسیس کارل می گوید: «البته نباید فراموش کرد که تنها صبح نیایش کردن و بقیه روز همچون یک وحشی به سر بردن، بیهوده است . باید نیایش را پیوسته انجام داد و در همه حال با توجه بود تا اثر عمیق خود را در انسان از دست ندهد .» (22)

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام عبادت پیوسته، حضور دائمی و مناجات همیشگی داشت; لذا در زیارت نامه حضرت می خوانیم: «حلیف السجدة الطویلة والدموع الغزیرة والمناجاة الکثیرة والضراعات المتصلة; (23) سجده های طولانی و گریه های سرشار و مناجات زیاد همیشگی و ناله های پی در پی داشت .»

از شافعی نقل شده که درباره او گفته است: «کثیر التهجد المواظب علی الطاعات; (24) زیاد شب زنده دار و مواظب بر طاعات (پروردگار) است .» و مامون عباسی نیز درباره او گفته است: «آن قدر عبادت می کرد که صورتش زخمی شده بود .»

سبط ابن الجوزی می گوید: «ویدعی بالعبد الصالح لعبادته واجتهاده وقیامه باللیل; (25) و [موسی بن جعفر] به خاطر عبادت و تلاش [پیوسته] و شب بیداری اش عبد صالح خوانده می شد .»

احمد بن یوسف دمشقی قرمانی نیز می گوید: «هو الامام الکبیر القدر … الحجة، الساهر لیله قائما القاطع نهاره صائما; (26) او [موسی بن جعفر] پیشوای بزرگ منزلت و حجت [خدا] است که شبها به حال نماز بیدار، و روزها روزه دار است .»

محمد خواجه بخاری درباره او گفته است: «کان یدعی بالعبد الصالح، وفی کل یوم یسجد الله سجدة طویلة بعد ارتفاع الشمس الی الزوال; (27) او به عبدصالح خوانده می شد و در هر روز پس از بالا آمدن خورشید تا ظهر خدا را با سجده طولانی، سجده می کرد .» محمد بن الحسن شیبانی شاگرد ابوحنیفه نیز همین نکته را بیان کرده است . (28)

از دعاهایی که آن حضرت فراوان بر لب داشت این بود: «اللهم انی اسالک الرحة عند الموت [والمغفرة بعد الموت] والعفو عند الحساب; (29) خدایا! از تو راحتی لحظه جان دادن را [و بخشش بعد از مرگ را] و گذشت در نزد حسابرسی روز قیامت را درخواست می کنم .»
4 . برترین عبادت

امام علیه السلام درباره عبادت برتر فرمودند: «صلاة النوافل قربان الی الله لکل مؤمن … ولکل شیی ء زکاة وزکاة الجسد صیام النوافل، وافضل العبادة بعد المعرفة انتظار الفرج; (30) نمازهای مستحبی نزدیک کننده هر مؤمن به خداست … و برای هر چیزی زکاتی باشد و زکات بدن، روزه های مستحبی است و برترین عبادت پس از شناخت، انتظار فرج است .» در این روایت معرفت و انتظار فرج برترین عبادت شمرده شده است .
5 . عبادت هدایت بخش

عبادات و مناجات امام کاظم از خصیصه هدایتگری و نجات بخشی برخوردار بود که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:

الف) تحول کنیز در زندان

نقل کرده اند که هارون الرشید، برای فریب دادن، یا شکنجه و یا تحقیر نمودن آن حضرت علیه السلام در دید مردم، فاحشه ای رقاصه و زیبا را به بهانه خدمتکاری نزد ایشان فرستاد و از طرفی غلامی را گمارد که مواظب اوضاع باشد . وقتی کنیز را به محضر آن حضرت آوردند، فرمود: من نیازی به کنیز و خدمتکار ندارم; لذا او را برگردانید . هارون الرشید از این کار ناراحت شد و گفت: ما با اجازه او، وی را زندانی نکرده ایم تا کنیز را نیز با اجازه او به آنجا بفرستیم و بعد دوباره دستور داد کنیز را به زندان برگردانند …

مدتی گذشت . غلام، گزارش داد که کنیز نیز به سجده افتاده و پیوسته و مرتب در سجده می گوید: «قدوس قدوس سبحانک سبحانک سبحانک .» هارون گفت: موسی بن جعفر وی را سحر کرده است! ! او را با سرعت نزد من آورید . وقتی کنیز را نزد او بردند، دیدند از خوف خدا می لرزد و مرتب به آسمان نگاه می کند; آن گاه مشغول نماز گشت . هارون پرسید: چرا چنین می کنی، این چه حالی است که در پیش گرفته ای؟

کنیز گفت: من داستان بسیار عجیبی دارم، و آن این است که وقتی محضر امام کاظم علیه السلام شرفیاب شدم، او مرتب مشغول نماز و دعا بود . سرانجام به وی عرض کردم: ای مولا و سید من! آیا کاری دارید که من آن را انجام دهم؟ فرمود: من با تو کاری ندارم . عرض کردم: مامور به خدمت شما می باشم . فرمود: اینها چه بد فکر می کنند . ناگهان متوجه باغ بزرگی شدم که ابتدا و انتهای آن پایانی نداشت; این باغ با فرشهای زیبا و پرارزش مفروش شده بود، و کنیزان و حوریانی زیبا در آن صف کشیده بودند، و در دستهای خود ظرفهای آب و طشت برای شستن دستهای آن حضرت آماده ساخته بودند، از آن به بعد به سجده افتادم تا لحظه ای که غلام به بالین من آمد . هارون گفت: شاید این قضایا را در خواب دیده ای؟ کنیز گفت: به خدا قسم همه اینها را قبل از اینکه به سجده روم با چشمان خود دیدم و سجده ام برای سپاس از آنها بود . هارون دستور داد از او مراقبت نمایند که این حرفها را به کسی نگوید . آن کنیز دوباره به سجده افتاد و مشغول نماز شد . همیشه کارش این بود و مرتب می گفت: عبدصالح نیز چنین می کرد و من در عالم واقع دیدم که آن کنیزان مرا خطاب کردند که از حضور امام کاظم علیه السلام دور باشم و به من گفتند که ما برای خدمت امام موسی بن جعفر برتر و مناسب تر هستیم . (31)

ب) بیداری شقیق

شقیق می گوید: «در سال 149 هجری برای زیارت خانه خدا عازم مکه شدم و در بین راه چشمم به جوانی افتاد که در گوشه ای نشسته بود و لباس پشمی بر تن داشت . با خود گفتم: به خدا سوگند! این جوان از «صوفیه » است، الآن می روم و او را تحقیر می کنم . چون به نزدیک او رسیدم، به من گفت: ای شقیق! از بدگمانی دوری گزینید، زیرا بعضی از گمانها گناه است . (32)

با شنیدن این جمله از او دور شدم و با خود گفتم: او از قلب من خبر داد! و با نام و نشانم با من سخن گفت! تصمیم گرفتم از وی درخواست کنم که مرا جزء دوستان خود قرار دهد تا از او استفاده نمایم . بنابراین، به دنبال او رفتم ولی هرگز به او نرسیدم و او از چشمم ناپدید شد; اما من همیشه به فکر او بودم و آرزو می کردم که او را دوباره ببینم . ناگاه در سرزمینی به نام «واقصه » دیدم که او مشغول نماز است و از شدت خضوع و خشوع اعضایش می لرزد و اشک از چشمانش فرو می ریزد . تصمیم گرفتم به حضور او رسیده، از وی عذرخواهی نمایم . چون از نماز فارغ شد قبل از آنکه سخن بگویم فرمود: «یا شقیق! اتل «وانی لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدی » ; (33) ای شقیق! بخوان [این آیه قرآن را که خداوند می فرماید:] به راستی من می بخشم کسی را که توبه نموده، ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت یابد .»

شقیق می گوید: او وقتی آیه را خواند به راه خویش ادامه داد و من به فکر فرو رفتم و با خود گفتم: خدایا! این کیست که دو بار از قلب من خبر داد؟ لابد از ابدال و اولیای الهی است . برای بار سوم او را در کنار چاهی مشاهده کردم، او می خواست از آب چاه مشک کوچک خود را پر از آب کند، ناگهان طناب مشک پاره شد و به درون چاه افتاد . او دعایی خوانده، از خدا خواست که مشکش را برگرداند، ناگاه چاه پر از آب شد و آن جوان مشک را با دستش گرفت، و سپس از آب چاه وضو گرفته، مشغول خواندن نماز شد . بعد از انجام چهار رکعت، در گوشه ای مشغول خوردن غذا شد . من محضر او رفته، بعد از سلام عرض کردم: اجازه می دهید من هم از طعام شما استفاده کنم؟ آن جوان فرمود: ای شقیق! پیوسته نعمتهای ظاهری و باطنی خدا شامل حال ما است، تو نیز حسن ظن به خدا داشته باش و اینک بیا و از طعام موجود استفاده کن .

شقیق در کنار سفره آن جوان قرار گرفت و از غذای او که نوعی حلوا بود خورد و از آب مشک نوشید . او می گوید: این غذا را لذیذترین غذاها یافتم و تا چند روز دیگر میل به غذا و آب نداشتم . او اضافه می کند که با آن جوان وداع کردم و دیگر او را ندیدم، تا سرانجام در مکه معظمه شبی او را از دور دیدم، ساعات آخر شب بود، او مشغول نماز و مناجات بود، و مرتب زاری و گریه می کرد . چون فجر طلوع کرد به نماز صبح مشغول شد و طواف کعبه را انجام داد و هنگامی که خواست از کعبه دور شود، جمعیت زیادی دور او را گرفتند … من از یکی از آنان پرسیدم، این جوان کیست؟ جواب داد: این امام کاظم، موسی بن جعفر علیهما السلام است . (34)

ماییم و عنایت امام کاظم

یک سینه ولایت امام کاظم

چون ذره به سر منزل خورشید رسیم

در ظل هدایت امام کاظم

این زمزمه در عرش برین است امشب

پیدایش نور شمس دین است امشب

مژده به محمد و علی و زهرا

میلاد امام هفتمین است امشب

**************************************

پی نوشت:

1) و گاهی در روایات به ابوالحسن الماضی نیز یاد شده است تا ردی باشد بر عقاید واقفیه که قائل به زنده بودن آن حضرت بودند .

2) نیایش، آلکسیس کارل، به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 640 .

3) اصول کافی محمد بن یعقوب کلینی، ج 2، ص 338، ح 3 .

4) آیین زندگی، ص 156 به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 641 .

5) همان، ص 152 به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 642 .

6) الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 231; کشف الغمة، اربلی، ج 3، ص 18; اعلام الهدایة الامام موسی بن جعفر (مجمع عالمی اهل بیت، چاپ اول، 1422)، ج 9، ص 28 .

7) اعلام الهدایة، ص 29; وفیات الاعیان، ج 4، ص 293; تاریخ بغداد، ج 13، ص 27; انوار البهیة، شیخ عباس قمی، ص 190 .

8) مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، صلوات بر امام موسی کاظم علیه السلام، ص 791; ر . ک: چهارده معصوم، حسین مظاهری، (کانون پرورش فکری قم، 1363، چاپ اول) ص 106; منتهی الآمال، ص 123 .

9) چهارده معصوم، ص 109; ر . ک: منتهی الآمال، ج 2، ص 122 - 123 .

10) منتهی الآمال، ج 2، ص 123 .

11) همان، با تصرف و تغییر .

12) افضل الناس من عشق العبادة فعانقها واحبها بقلبه وباشرها بجسده وتضرع لها …» ر . ک: منتخب میزان الحکمه، محمدی ری شهری، سید حمید حسینی، (قم، دارالحدیث، چاپ دوم، 1380) ص 325، ح 3931 .

13) اعلام الهدایه، ج 9، ص 29; حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 1، ص 140 .

14) اعلام الهدایه، ج 9، ص 31; المناقب، ج 4، ص 348 .

15) اعلام الهدایه; و ر . ک: الدرالنظیم فی مناقب الائمه، یوسف بن حاتم شامی .

16) الارشاد، ج 2، ص 225 .

17) اعلام الهدایة، ج 9، ص 27 .

18) همان .

19) تحف العقول، ص 746، ح 15 .

20) همان، ص 748 .

21) چهارده معصوم، ص 109 .

22) نیایش، به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 640 .

23) مفاتیح الجنان، صلوات بر امام موسی کاظم علیه السلام، ص 791 .

24) چهارده معصوم، ص 109 .

25) تذکرة الخواص، ص 312; اعلام الهدایة، ج 9، ص 23 .

26) اعلام الهدایه، ص 24; اخبار الدول، ص 112 .

27) اعلام الهدایه، ج 9، ص 25 .

28) همان، ج 9، ص 29; حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 1، ص 140 .

29) منتهی الآمال، ج 2، ص 123; اعلام الهدایه، ج 9، ص 24; و ر . ک: نورالابصار عبدالمؤمن شبلنجی، ص 218 .

30) تحف العقول، ص 734 .

31) بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج 48، ص 238; جلاء العیون شبر، ج 3، ص 70; مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 297 .

32) حجرات/12 .

33) طه/82 .

34) اثبات الهداة، حر عاملی، ج 3، ص 216; محجة البیضاء، فیض کاشانی، ج 4، ص 268; مناقب الاخبار، ص 34; روض الریاحین، ص 58; فصول المهمة، ص 215 .

موضوعات:  امام هفتم علیه السلام مشعل دار عبادت و دعا  لینک ثابت
 [ 03:05:00 ب.ظ ]




نگرشی بر زندگی امام کاظم (ع)


امام کاظم (ع) سومین یا چهارمین فرزند امام صادق (ع) است . بنا به نقل اکثر روایات، در هفتم ماه صفر 128 ق . در «ابواء» (محلی بین مکه و مدینه) زاده شد . آن گونه که در «محاسن » برقی آمده است، مادر او به نام حمیده، بنابر احتمالی از مردم اندلس بود و در مرتبه بالا و والای زهد و صلاح قرار داشت . امام بیست سال از زندگی خود را کنار پدر گذراند و ناظر بود که دانشمندان پیر و جوان از سراسر جهان به مدینه می آمدند و در محضر پدر بزرگوارش تجمع می کردند و عده ای به فراگیری دانش مشغول بودند و گروه دیگری در خصوص توحید، تشبیه، قدر و امامت با امام صادق به مناظره می پرداختند . امام کاظم در این مدت بیست ساله از محضر پدر بزرگوارش علوم و اسرار امامت را آموخت و در همان سنین، شگفتی و تحسین دانشمندان را برانگیخت .

روزی میان او و ابوحنیفه، مباحثه ای رخ داد، در پی این مباحثه بود که ابوحنیفه به دانش فراوان آن حضرت اذعان کرد . این ماجرا زمانی رخ داد که ابوحنیفه منتظر بود تا حضرت صادق (ع) به او اجازه ورود دهد . حضرت کاظم (ع) - که کودکی بیش نبود - در برابر ابوحنیفه ظاهر شد ابوحنیفه بر آن شد تا باب سخن را با وی باز کند و از این رو نخستین سؤال را از امام کرد و چون پاسخ عمیق و علمی آن بزرگوار را دید، دیدگاهش نسبت به او تغییر کرد و دومین سؤال خود را که از مسائل مهم روز بود و متکلمان و فقیهان را به خود مشغول ساخته بود از حضرتش پرسید .

در تحف العقول و دیگر منابع، ماجرای یاد شده، چنین گزارش شده است: ابوحنیفه می گوید: در روزگار حضرت جعفر بن محمد صادق (ع) حج گزاردم و در بازگشت به مدینه رفته و به خانه حضرت صادق (ع) درآمدم و در دهلیز، منتظر اجازه ورود بودم . کودکی نزدم آمد، به او گفتم: ناآشنا و غریب (که جایی نداشته باشد) کجا قضای حاجت کند؟ نگاهی به من کرد و گفت: در پس دیوار پنهان شود و کنار چشمه و جویبار و زیر درختان میوه و حیاط خانه و گذرگاه نباشد و خارج از مسجد و دور از دید مردم باشد و پشت و یا رو به قبله قرار نگیرد و . . . هر کجا که خواهد قضای حاجت کند . چون این تفصیل از آن حضرت شنیدم او را بزرگ شمردم .

به او گفتم: فدایت شوم، گناه از که صادر می شود؟ نگاهی به من کرد . فرمود: بنشین تا تو را خبر دهم . نشستم و به گفته هایش گوش فرا دادم . آن گاه فرمود: لزوما گناه یا از بنده صادر می شود و یا از خدای او و یا از هر دو . اگر چنان چه گناه از سوی خداوند باشد، او عادل تر از آن است که بنده اش را به جرم گناه ناکرده مجازات کند . اگر از سوی خدا و بنده باشد، پس خدا قوی ترین شریک است و توانا سزاوارتر است که بنده ناتوان و ضعیف خود را ببخشد و اگر گناه به تنهایی از بنده سر زند - که همین امر درست است - پس امر و نهی متوجه اوست و اگر خداوند او را ببخشد با او کریمانه رفتار کرده و اگر مجازات و کیفر کند همانا نتیجه عمل بنده بوده است .

ابوحنیفه گفت: آنچه از آن جوان (امام کاظم) شنیدم مرا مستغنی کرد و بدون این که با حضرت صادق (ع) دیدار کنم راه خود را پیش گرفتم و با خود خواندم: «ذریة بعضها من بعض والله سمیع علیم » .

پیش از آن که حضرت کاظم از مرزنوجوانی بگذرد، شاهد جنگ های خونینی بود که سال های متوالی میان امویان و دشمنان آنان، که به نام علویان شعار می دادند و حکومت را متعلق به آنان می دانستند، جریان داشت . آنان با برشمردن مفاسد و بدی های امویان و دشمنی آنها با اهل بیت (ع) در سست کردن پایه های حکومتی بنی امیه تلاش داشتند، این حرکت، سراسر جهان اسلام را فرا گرفت و مسلمانان آن را پذیرفتند، زیرا می پنداشتند که در سایه این قیام، آزادی، کرامت و حقوق از دست رفته ده ها ساله خود را باز می یابند، اما برخلاف آنچه مدعیان می گفتند، حکومت به علویان نرسید و بنی العباس قدرت را قبضه کردند . با گذشت چند سال، سردمداران نظام جدید که منتظر از بین رفتن کامل دشمنان خود بودند زمینه را برای تامین امنیت نظام خود هموار ساختند و شیوه هایی بدتر از آنچه که حاکمان سابق در مورد علویان و شیعیان به کار می بردند، اعمال کردند . منصور خلیفه جدید، چندین بار بر آن شد تا امام صادق (ع) را از میان بردارد، ولی خداوند امام را از شر او محافظت کرد .

امام کاظم (ع) بیست سال از عمر مبارک خود را که در کنار پدر بزرگوار خود بود، پنج سال آن را در روزگار امویان، چهار سال و شش ماه به روزگار سفاح و نه سال و اندی در دوران حکومت منصور دوانیقی گذراند . او پس از پدر 35 سال زیست و امامت و رهبری روحی و معنوی مردم را به عهده گرفت . آن حضرت ده سال از این روزگار را با منصور، ده سال با محمدالمهدی پسر منصور، یک سال با موسی الهادی و پانزده سال دیگر عمر خود را با هارون الرشید برادر منصور سپری کرد و سرانجام - و بنابر مشهور - در رجب سال 183ق در زندان هارون و به دست سندی بن شاهک - زندان بان هارون - به وسیله زهر به شهادت رسید .

پرتوی از صفات امام کاظم (ع)

کسانی که به توصیف آن حضرت پرداخته اند معتقدند که او عابدترین، زاهدترین، فقیه ترین، بخشنده ترین و کریم النفس ترین مردم روزگار خود بود . او ثلث آخر شب را برمی خاست و به عبادت و نمازهای مستحب مشغول می شد و چون هنگام نماز صبح فرا می رسید، پس از گزاردن فریضه به دعا می پرداخت و آن چنان از خوف خدا می گریست که اشک بر محاسنش جاری می شد و از خشیت خداوند بی هوش می گشت، آن حضرت چنان زیبا قرآن می خواند که مردم گرد او جمع می شدند و گاه نیز از خشوع و گریه حضرت، گریه می کردند . از این رو مردم او را «عبد صالح » خواندند و او بیش تر با این نام شناخته می شد تا با نام و کنیه اش . در کتاب «مطالب السؤول » آمده است: او به صالح، صابر، امین و کاظم ملقب بوده و عبد صالح شناخته می شد . از این رو او را «کاظم » می خواندند که خشم خود را فرو می برد و بر گرفتاری ها شکیبایی می ورزید .

ابن جوزی از شقیق بلخی نقل می کند: در سال 146 ق روانه حج شدم، در قادسیه فرود آمدم، در آن جا جوانی دیدم، خوب رو و گندم گون که پیراهنی پشمین بر تن داشت و جدای از مردم در گوشه ای نشست، با خود گفتم: این جوان از صوفیان است که می خواهد سربار مردم باشد، به قصد توبیخش بدو نزدیک شدم، چون مرا دید، گفت: یا شقیق، «اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم .»

با خود گفتم: او بنده صالحی است، زیرا از آنچه در دل داشتم آگاهم کرد، پس از او بخواهم که افتخار هم نشینی خود را به من بدهد که ناگهان از دیده ام غایب شد . زمان کوچ فرا رسید و چون به «واقصه » رسیدم، او را دیدم که نماز می خواند و پیکرش می لرزید و اشک بر دیدگانش می غلتید، با خود گفتم که به سویش بروم و از او عذرخواهی کنم . آن جوان نماز خود را مختصر کرد و گفت: ای شقیق، «انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدی .» با خود گفتم که او از «ابدال » است که دو بار از اسرار نهفته من پرده برداشت . پس از حرکت از این محل در «زیال » اطراق کردیم او را دیدم بر سر چاهی ایستاده و ظرفی چرمین در دست داشت و می خواست از چاه آب برگیرد که ظرف از دستش به چاه افتاد . او روی به طرف آسمان کرد و گفت: «چون تشنه و گرسنه شوم تو پروردگار منی » به خدا سوگند که دیدم آب چاه چنان بالا آمد که آن جوان ظرف خود را باز گرفت و آن را پر آب کرد و وضو ساخت و چهار رکعت نماز به جای آورد . آن گاه بر تپه رملی رفت و از آن رمل ها مشت می کرد و در ظرف آب می ریخت و می نوشید . به او گفتم: از آنچه خداوند بر تو ارزانی داشته مرا بخوران . گفت: ای شقیق، گمانت را به خدایت نیکو گردان که خداوند نعمت های ظاهری و باطنی خود را بر ما ارزانی داشته است . آن گاه ظرف را به من داد و من از آن خوردم . در آن ظرف آمیخته ای از آرد گندم و شکر دیدم که به خدا سوگند هرگز دلپذیرتر و معطرتر از آن نخورده بودم، با خوردن آن سیر شدم و چندین روز نیاز به خوراک و نوشیدنی نداشتم . دیگر آن جوان را ندیدم تا این که به مکه رسیدم . نیمه شبی او را در کنار «قبة الشراب » دیدم که با خشوع و گریه به نماز ایستاده است، چون فجر برآمد در مصلای خود به تسبیح خداوند پرداخت و چون از تسبیح فارغ شد به نماز صبح ایستاد . سپس هفت بار گرد کعبه طواف کرد و از حرم خارج شد . به دنبال او رفتم تا مقصد او را بدانم که دیدم - بر خلاف ظاهر فقیرانه - غلامان و یارانی دارد . مردم به گرد او جمع شدند و بر او سلام می کردند و به او تبرک می جستند، از یکی از حاضران پرسیدم که این جوان کیست؟ گفت: او موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب است .

آنچه گفته شد موافق نقل قول تمامی محدثان و راویانی است که به توصیف بندگی و عبادت آن حضرت پرداخته اند و تمایل به تصوف بلخی خدشه ای در این مطلب وارد نمی کند، زیرا روایات نقل شده از سنی و شیعه، برتر از آنچه نقل شده به امامان و اهل بیت نسبت داده اند و این منطقی است که هر کس سر به فرمان حق نهد قطعا خداوند خواسته او را اجابت کرده، و او را صاحب کرامت خواهد کرد .

همین طور در نقل ها آمده است که او بخشنده ترین عصر خود بود و به نزدیکان و بیگانگان عطا و بخشش می کرد . بدره های او کمتر از سی صد دینار نبود . معاصران آن حضرت می گفتند: شگفت از کسی است که بدره حضرت موسی بن جعفر (ع) را دریافت کند و از فقر شکایت کند .

خطیب بغدادی در کتاب تاریخ خود آورده است: او سخی و کریم بود . او سی صد یا چهارصد دینار در کیسه می نهاد و شبانه به در خانه بی نوایان می رفت و دینارها را میان آنها تقسیم می کرد و کیسه های زر او ضرب المثل بود . هم چنین خطیب از محمد بن عبدالله بکری نقل می کند که او گفت: برای گرفتن وامی به مدینه رفتم، ولی موفق نشدم . با خود گفتم: خوب است نزد ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) بروم و عرض حال کنم، لذا به سوی او روان شدم . چون مرا دید . خواسته ام را جویا شد، عرض حال کردم، به خانه خود رفت و شتابان خارج شد و غلام خود را از محل دور کرد . چون غلام رفت، حضرت کیسه ای که سی صد دینار در آن بود به من داد و من سوار مرکب شدم و به راه افتادم .

در نقل راویان آمده است که یکی از فرزندان عمربن خطاب ساکن مدینه بود و امام کاظم (ع) را می آزرد و امیرالمؤمنین علی (ع) را دشنام می داد، تنی چند از یاران امام از آن حضرت خواستند تا اجازه دهد او را بکشند، حضرت با آنان به درشتی سخن گفت و از این کار نهی فرمود . روزی درباره آن مرد سؤال کرد، به او گفتند: او مزرعه ای در اطراف مدینه دارد و در همان جا کار می کند، حضرت سوار بر مرکب خود روانه مزرعه آن مرد شد و او را در مزرعه دید، به سوی آن مرد شتافت، آن مرد فریاد برآورد: کشت ما را لگد مکن . حضرت راه خود را دنبال کرد تا نزدیک آن مرد رسیده در کنار او نشست و به ملاطفت با وی پرداخت . آن گاه به او فرمود:

چه قدر هزینه زراعتت کرده ای؟

- صد دینار .

- امید داری چه قدر عایدت شود؟

- ما غیب نمی دانیم .

- گفتم چقدر امید داری؟

- امیددارم دویست دینار عایدم شود .

حضرت سی صد دینار به او داد و فرمود: کشتزار تو نیز سالم مانده است، آن مرد برخاست و سر امام را بوسید و روانه شد . حضرت از آن جا به مسجد رفت و آن مرد را در آن جا دید، چون آن مرد امام را دید گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته » ، عده ای از او پرسیدند: جریان از چه قرار است . تو پیش تر، خلاف این رفتار و گفتار را داشتی؟ او به آنان پرخاش کرده و بد گفت . از آن پس در هر حال از امام کاظم (ع) به نیکی یاد می کرد . امام کاظم (ع) به یاران خود - که خواهان کشتن همان مرد بودند - فرمود: کدام بهتر است، آنچه که شما می خواستید انجام دهید یا این کاری که من انجام دادم؟

در این باره روایات فراوانی هست که بیانگر زهد، صبر، خلق نیکو و دیگر صفات آن حضرت است .

زندگی امامان شیعه وقف علم، دین و خدمت به مردم بود و برای این اهداف هر چیزی را فدا می کردند، ولی موقعیت های سخت و رخدادهایی پیش می آمد که آنان را از اهداف شان باز می داشت . آنان - جز در مقاطع کوتاه - هرگز طعم آسایش را نچشیدند و هرگاه فرصتی دست می داد آن را غنیمت شمرده و آن را صرف اهداف و مصالح اسلام و نشر تعالیم و احکام آن می کردند که سراسر تاریخ زندگی آنان، مؤید این مطلب است .

در جو اختناقی که حاکمان عباسی برای امامان شیعه و پیروانشان به وجود آورده بودند امام کاظم (ع) رسالت الهی را که از پدرانش به ارث برده بود دنبال می کرد . با توجه به این که آن حضرت فشارهای شدید حاکمان جور و زندان را تحمل کرد، اما روایت های زیادی در موضوع های گوناگون، از ایشان نقل شده است و شاگردان مکتب او، از هر فرصتی برای کسب دانش از محضرش بهره می جستند و فرصت ها را از دست نمی دادند .

برخی وصایا و کلمات قصار آن حضرت

در تحف العقول آمده است که او به یکی از فرزندانش چنین سفارش می کرد: ای فرزندم، مبادا که خداوند تو را در حال ارتکاب معصیتی ببیند و مبادا تو را در جایی که فرمان داده (در میان بندگان صالح) نبیند . خود را در عبادت حق، مقصر بدان، زیرا خداوند آن گونه که باید، عبادت نشده است . و بپرهیز از کم حوصلگی و تنبلی که این دو صفت، تو را از بهره (نعمت) دنیا و آخرت محروم می کنند .

امام کاظم (ع) در وصیتی به هشام بن حکم می فرمایند: ای هشام، اگر در دستت گردویی بود و مردم آن را گوهر خواندند مغرور مشو که برای تو سودی ندارد، زیرا تو می دانی آنچه در دست داری گردو است . و اگر در دست خود گوهری داشتی و مردم آن را گردو خواندند گفته آنان به تو ضرر نمی رساند، زیرا تو می دانی که گوهر داری . ای هشام، ملایمت را پیشه کن که ملایمت خوش یمن، و خشونت و بد رفتاری نحس و شوم است و نیکی و خلق نیکو، خانه را آباد و روزی را زیاد می کند که خدای فرموده است: پاداش نیکی، نیکی است همه مردم - چه مؤمن و چه کافر - مشمول این قاعده اند . هر کس به تو نیکی کرد بر تو است که کار او را جبران کنی و اگر همان گونه که درباره ات احسان کرده اند احسان کنی، کاری نکرده ای، بلکه فضل، از آن کسی است که ابتدائا احسان کند .

مؤمن همانند دو کفه ترازوست که هرچه برایمان او افزوده شود، گرفتاری اش فزونی گیرد .

حسن مجاورت، نیازردن همسایه نیست، بلکه صبر بر آزار همسایه است . برتری فقیه و دانشمند بر عابد، همانند برتری خورشید بر سایر ستارگان است . و نیز فرمود: روز قیامت منادی ندا می دهد: هر کس که بر خداوند حقی دارد برخیزد، تنها، کسی که برمی خیزد شخصی با گذشت و مصلح است که پاداش او با خداست . پس فرمود: بخشنده و خوش خو در حمایت خداوند است و خدا او را تا ورود به بهشت همراهی می کند . پدرم پیوسته مرا به سخا و حسن خلق سفارش می کرد تا وفات یافت .

امام کاظم (ع) و حاکمان عصر او

برخورد خصمانه کسانی که تا دیروز بر گرفتاری ها و فشارهای آل علی می گریستند، در روزگار امام کاظم (ع) به رویارویی مبدل شده بود . آنان تا آن جا که در توان داشتند بر علویان سخت می گرفتند تا جایی که تن به آوارگی در دادند و عده ای نیز به جرم علوی بودن کشته شدند . امام صادق (ع) نیز از این قاعده مستثنی نبود . امام کاظم (ع) در مدت بیست سال در کنار پدر، این وقایع را با تمام وجود لمس می کرد . او می دید که چگونه پدر گرامی اش، با این که طمع به خلافت نداشت و تنها به نشر تعالیم اسلام مشغول بود، همیشه مورد تعرض منصور و تهدید به قتل قرار داشت . این فشارها باعث شد تا امام صادق (ع) نام جانشین پس از خود را فاش نکند و او را تنها به یاران خاص معرفی کند با این شرط که آنان این راز را پنهان کنند .

امامت 35 ساله امام کاظم (ع) در این جو و خفقان حاکم بر آن آغاز شد; فضایی که کینه اهل بیت (ع) در آن پراکنده بود . او جانب احتیاط را می گرفت و تنها کسانی که شایستگی تبلیغ امامت او را داشتند، به این امر مهم می گمارد . آن گونه که از تاریخ برمی آید، او در تمام ایام حیات خود، از گزند عباسیان دوری می جست و حتی به شیعیان اجازه نمی داد آن گونه که در زمان حیات پدر ارجمندش معمول بود، با وی دیدار کنند . راویان روایات منقول از آن حضرت را کمتر با نام مبارکش ذکر می کردند، بلکه به کنیه و اشاره اکتفا می کردند . آنان چنین نقل روایت می کردند: از ابو ابراهیم، ابوالحسن، عبد صالح، عالم، سید و رجل شنیدیم . . . این امر نشان دهنده تحت نظر بودن آن حضرت است . آن حضرت نیز برای حفظ جان یاران، از آنان می خواست که در امور دینی و عبادی تقیه کنند تا مبادا مورد تعرض و انتقام حاکمان جور قرار گیرند .

در این باب به مطلبی از محمد بن فضل توجه می کنیم:

در میان اصحاب در باب مسح پا که آیا از بالا به طرف انگشتان صورت می گیرد و یا بالعکس . علی بن یقطین طی نامه ای از امام کاظم (ع) استفتا کرد . امام پاسخ دادند که به جای مسح، پاها را در وضو بشویند . علی از این پاسخ متعجب شد، ولی امر امام را سرلوحه عمل خود قرار داد . چندی بعد یکی از دشمنان ابن یقطین از او نزد خلیفه سعایت کرد که او رافضی است و در مذهب، پیرو موسی بن جعفر است و او را امام می داند، هارون این مطلب را با یکی از خواص خود در میان گذاشت و گفت: حرف های زیادی درباره علی شنیده ام و بارها او را آزموده ام، ولی چیزی که خلاف میل من باشد از او سرنزده است . به او گفتند: رافضیان در وضو با اهل سنت مخالفت می کنند، از این رو می توانی او را در وضو بیازمایی . هارون این پیشنهاد را پذیرفت، پس در کمین او نشست و علی بن یقطین، همانند اهل سنت و به همان ترتیب وضو ساخت، هارون که این صحنه را دید نتوانست خودداری کند و به سوی او رفت و گفت: علی بن یقطین، هر کس بگوید تو رافضی هستی دروغ گفته است . پس از این واقعه نامه ای از امام کاظم (ع) به او رسید که به شیوه شیعه وضو بسازد .

مطالب زیادی در این باره آمده که نشان می دهد امام کاظم (ع) برای حفظ خون و جان شیعیان تمامی جوانب احتیاط را در نظر می گرفت تا مبادا خود و شیعیانش دست خوش قتل، زندان و آوارگی شوند . اما علی رغم تمامی این تمهیدات، ده ها تن از شیعیان و خود حضرت به دست دژخیمان دستگاه عباسی به شهادت رسیدند .

آنچه از تاریخ برمی آید این است که امام کاظم (ع) در ده سال اول امامت خود، که با منصور معاصر بود، با او دیداری نداشته و حتی منصور برخلاف محمد المهدی و هارون - فرزند و نوه اش - او را به بغداد فرا نخواند و نیز به بند نکشید . این در حالی است که منصور، از آن دو خبیث تر بود و این از رفتار او با امام صادق (ع) و آل علی آشکار می شود .

زمانی که خبر شهادت امام صادق (ع) به منصور رسید، او طی نامه ای به محمد بن سلیمان، عامل خود در مدینه، خواست تا وصی امام صادق (ع) را بکشد . محمد در پاسخ نوشت: جعفر بن محمد پنج تن را به عنوان وصی معرفی کرده است که یکی از آنان شخص منصور است و منصور ناکام ماند . مساله دیگری که بر پلیدی و کینه ورزی او نسبت به خاندان علی (ع) و یاران آنان دلالت دارد، وجود خزانه ای است که کلید آن را به «ریطه » همسر مهدی داده بود . او به ریطه سفارش کرد که پس از مرگ منصور و در حضور خلیفه بعدی درب این خزانه باز شود . ریطه می پنداشت که در خزانه گوهرهای گران بهایی وجود دارد که باید از بیگانگان پنهان بماند . زمانی که درب خزانه را گشودند، سر صد تن از علویان که در کنار هر یک مشخصات صاحب سر بر رقعه ای نوشته شده بود مشاهده کردند . این اقدام منصور برای شعله ور ساختن آتش کینه در دل خلیفه بعدی بود تا بدون ترحم قدرت و مقام خلافت را حفظ کند .

امام کاظم (ع) بارها در روزگار مهدی و هادی به بغداد احضار شد و به بند و زندان درآمد و آزاد می شد، اما روزگاری را که آن حضرت در دوران هارون به سر برد سخت ترین دوران حیات او بود . هارون تمام تجهیزات خود را برای کنترل حرکات آن حضرت به کار گرفت . در آغاز خلافتش بارها امام را به بغداد فرا خواند و او را به زندان افکند و پس از مدتی او را آزاد ساخته و چنین وانمود می کرد که او را محترم و گرامی می دارد .

شهادت امام کاظم (ع)

با همه تنگناهایی که برای امام به وجود آمده بود، شهرت او جهان گیر شد و دانشمندان به سوی او روانه شدند و آنان که تا دیروز از وی رو گردان بودند، به امامت او معترف شدند و شیعیان از همه جا خمس و زکات خود را برای او می آوردند و تمامی این امور از دید ماموران هارون پنهان نبود . سخن چینان به هارون درباره خلافت او هشدار دادند، یکی از نزدیکان امام کاظم (ع) به نام محمد بن اسماعیل نزد هارون رفته به او گفت: دو خلیفه در یک زمان! یکی عمویم موسی بن جعفر در حجاز و دیگری هارون در بغداد! محمد بن اسماعیل، چنان صحنه ای از جریانات مدینه را برای هارون ترسیم نمود تا هارون را وادار به تصمیم گیری کرد . هارون مصمم شد تا امام کاظم را بازداشت کند و از او رهایی یابد . بنا به نقل ابن جوزی در «تذکرة » هارون به سال 170 ه . ق در راه سفر حج وارد مدینه شد و مردم به استقبال او رفتند، پس از مراسم استقبال، امام مانند همیشه به مسجد رفت . در آن شب هارون نیز به زیارت قبر پیامبر (ص) رفت و خطاب به پیامبر (ص) گفت: یا رسول الله، از بابت کاری که می خواهم انجام دهم معذرت می خواهم، شنیده ام که موسی بن جعفر مردم را به سوی خود دعوت می کند و با این کار امتت را متفرق کرده و خون آنان را بر زمین می ریزد، لذا می خواهم او را زندانی کنم . آن گاه به مزدوران خود دستور داد او را از مسجد به خانه او بیاورند . سپس دو محمل طلبید و هر یک را بر قاطری گذارد و بر آنها پوششی نهاد و همراه هر محمل، سوارانی گسیل داشت و به آنان دستور داد یکی از محمل ها را به کوفه و محملی که امام در آن است به بصره ببرند . آن گاه به همراهان امام دستور داد تا او را به والی بصره، عیسی بن جعفر بن منصور تحویل دهند . او امام را یک سال در زندان نگاه داشت که هارون به او نوشت که امام را بکشد . او عده ای از خواص و معتمدان خود را خواست و با آنان درباره دستور هارون مشورت کرد، آنان او را از این کار برحذر داشتند .

عیسی بن جعفر در نامه ای که برای هارون فرستاد نوشت: مدت درازی است که موسی بن جعفر در زندان من است و کسانی را گمارده ام تا اوضاع او را برای من گزارش کنند، ولی او در این مدت نه از تو و نه از من به بدی یاد نکرده و تنها به عبادت و طلب آمرزش برای خود مشغول است، اگر کسی را برای تحویل گرفتن او نفرستی من او را آزاد خواهم کرد، زیرا در نگهداری او در زندان دچار حرج شده ام . چون نامه به هارون رسید کسی را فرستاد تا امام را از عیسی بن جعفر تحویل گرفته و او را به بغداد برده و به فضل بن ربیع بسپرد . امام روزگاری طولانی نزد او بود .

شیخ مفید در ارشاد می گوید: هارون از فضل بن ربیع خواست تا امام را بکشد، ولی او نپذیرفت، هارون در نامه ای به او فرمان داد تا امام را به فضل بن یحیی تحویل دهد و او امام را در حجره ای تحت نظر قرار داد، امام پیوسته مشغول عبات بود و بیشترین روزها را روزه بود و شب ها را به نماز می گذراند . فضل چون این حال را بدید امام را گرامی داشت و تنگناها را کمتر کرد . این خبر به هارون رسید . او که در «رقه » بود از این مساله خشمگین شد و به او دستور داد تا امام را بکشد، ولی او ابا کرد . هارون غضبناک شد و مسرور خادم را طلبید و دو نامه به او داد و گفت: به بغداد برو و بر موسی بن جعفر وارد شو، اگر او را در رفاه و گشایش دیدی، یکی از نامه ها را به عباس بن محمد و دیگری را به سندی بن شاهک بده . در نامه اول به عباس دستور داده شده بود به محتوای آن عمل کند و در نامه سندی آمده بود که باید سر به فرمان عباس گذارد .

مسرور به دستور هارون به بغداد رفت و به خانه فضل بن یحیی درآمد . کسی از قصد او آگاهی نداشت، چون مسرور از وضع امام کاظم (ع) و آسایش نسبی او آگاه شد فورا نزد عباس و سندی رفت و نامه ها را به آنان داد . زمانی نگذشت که پیکی نزد فضل آمد تا او را با خود ببرد، فضل مدهوش و مات همراه او روان شد و بر عباس بن محمد وارد شد، عباس تازیانه طلبید و فرمان داد تا فضل بن یحیی را لخت کنند و سندی او را دویست ضربه تازیانه زد . مسرور ماجرا را برای هارون نوشت، هارون فرمان داد تا موسی بن جعفر (ع) را به سندی بن شاهک تحویل دهند، آن گاه خود در مجلس نشست و در حالی که مردم گرد او بودند چنین گفت: ای مردم، بدانید که فضل بن یحیی سر از فرمان برتافت، من او را لعن و نفرین می کنم و شما نیز چنین کنید . از همه سو صدای لعن و نفرین برخاست . در همین حال یحیی بن خالد برمکی پدر فضل از دری مخفی وارد شد و پشت سر هارون قرار گرفت و به او گفت: آنچه از فضل خواستی من انجام می دهم .

هارون شادمان شد و رو به مردم کرد و گفت: من فضل را به جرم سرپیچی لعن کردم، حال که توبه کرده و سر به فرمان من نهاده است او را دوست بدارید . حاضران گفتند: ما دوستدار کسی هستیم که تو او را دوست بداری و دشمن کسی هستیم که تو دشمن می داری!

آن گاه یحیی بن خالد به بغداد رفت و با سندی بن شاهک بر قتل امام کاظم (ع) به توافق رسیدند، سرانجام پس از سال ها - بین هفت تا چهارده سال - که امام در زندان ها به سر برده به دست سندی و با غذای آلوده به زهر مسموم شد و امام تنها سه روز زنده ماند . چون امام (ع) به شهادت رسید، سندی عده ای از فقیهان و بزرگان بغداد را کنار پیکر امام حاضر کرد و به آنان گفت: آیا جای شمشیر یا نیزه بر پیکر او می بینید؟ گفتند: نه، سندی گفت: پس گواهی بدهید که او به مرگ طبیعی مرده است و آنان چنین کردند . بعد از این اقدام، جنازه امام را بر روی پل بغداد قرار داد و منادی فریاد برآورد: موسی بن جعفر را ببینید که با مرگ طبیعی مرده است! سپس جسد مطهر امام کاظم (ع) را به گورستان قریش بردند و به خاک سپردند .

شهادت آن بزرگ در سال 183 یا 186ق و در 55 سالگی اتفاق افتاد .

از او 37 دختر و پسر به جای ماند که برترین و عظیم الشان ترین آنان هشتمین خورشید آسمان ولایت علی بن موسی الرضا (ع) است .

**************************************************

منبع:هاشم معروف الحسینی، سیرة الائمة الاثنی عشر، ج 2، شرح حال امام کاظم (ع) .

موضوعات: نگرشی بر زندگی امام کاظم (ع)  لینک ثابت
 [ 03:01:00 ب.ظ ]




چند مفهوم اخلاقی از زندگانی امام کاظم (علیه السلام)

پنجره ای رو به آسمان گشوده شد. برکه ای از نیلوفر، بر سجاده گسترده زمین درخشید و بهار بر آن ایستاد. مردی می آمد که پرتو آفتاب خدایی اش بر دیده ها تابید و چشم ها را از برق شادی پر کرد. درخشش عالم آرای آفتاب بندگی و عبودیت، حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) بر زمین پرتو افکند و خانه گلین امام صادق (علیه السلام) را عطر شادی و طراوت پر کرد. این مقاله بر آن است تا در گلشن اخلاق ملکوتی امام مهربانان، امام کاظم (علیه السلام) گلگشتی کند و پای درس سیرت نیکوی او بنشیند.

بر مرکب سخن

مُجاب کردن غرض ورزان و پاسخ کوبنده در برابر کج اندیشی مخالفان ولایت، از جمله شیوه های علمی امامان معصوم در برخورد با این گونه افراد است که عمدتا دست نشاندگان حکمرانان فاسد بوده و در شمار مزدوران دربار هستند. یکی از این افراد دست نشانده و دانشوران مزدور، «نفیع انصاری» بود.

نوشته اند: روزی هارون الرشید عباسی، امام کاظم (علیه السلام) را به حضور طلبید. امام به دربار خلیفه رفت. نفیع پشت در کاخ هارون الرشید منتظر نشسته بود تا او را به درون راه دهند. امام از پیش روی او گذشت و با شکوه و جلالی ویژه به درون رفت. نفیع از عبدالعزیز بن عمر که در کنارش بود، پرسید: «این مرد باوقار که بود؟» عبدالعزیز گفت: او فرزند بزرگوار علی بن ابی طالب از آل محمد (صلی الله علیه و آله) است. او موسی بن جعفر (علیه السلام) است. نفیع که از دشمنی بنی عباس با خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) آگاه بود و خود نیز کینه آنان را به دل داشت، گفت: گروهی بدبخت تر از اینان (عباسیان) ندیده ام؛ چرا آنان به کسی که اگر قدرت یابد، آنان را سرنگون خواهد کرد این قدر احترام می گذارند؟ هم اینک این جا منتظر می شوم تا او بر گردد تا با برخوردی کوبنده، شخصیتش را در هم بکوبم.

عبدالعزیز با شنیدن سخنان کینه توزانه نفیع نسبت به امام گفت: «بدان که این ها خاندانی هستند که هر کس بخواهد با مرکب سخن به سوی آن ها بتازد، خود پشیمان می شود و داغ خجالت و شرمساری بر جبین خویش تا پایان عمر می زند». اندگی گذشت و امام از کاخ بیرون آمد و سوار بر مرکب خویش شد. نفیع با چهره ای مصمّم جلو آمد، افسار اسب امام را گرفت و مغرورانه پرسید: «آی! تو که هستی؟» امام از بالای اسب نگاهی بدو کرد و با اطمینان فرمود: اگر نَسَبم را می خواهی، من فرزند محمد (صلی الله علیه و آله) دوست خدا، فرزند اسماعیل ذبیح الله و پور ابراهیم خلیل الله هستم. اگر می خواهی بدانی اهل کجا هستم، اهل همان مکانی که خدا حج و زیارت آن را بر تو و همه مسلمانان واجب کرده است. اگر می خواهی شهرتم را بدانی، از خاندانی هستم که خدا درود فرستادن بر آنان را در هر نماز بر شماها واجب گردانیده و اما اگر از روی فخر فروشی سؤال کردی، به خدا سوگند! مشرکان قبیله من راضی نشدند، مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند و به پیامبر گفتند: ای محمد! آنان را که از قبیله خویش هم شأن و هم مرتبه ما هستند، نزد ما بفرست. اکنون نیز از جلوی اسب من کنار برو و افسارش را رها کن!.

نفیع که همه شخصیت و غرور خود را در طوفان سهمگین کلام امام بر باد رفته می دید، در حالی که دستش می لرزید و چهره اش از شرمندگی سرخ شده بود، افسار اسب امام را رها کرد و به کناری رفت.

عبدالعزیز با پوزخندی زهرناک به شانه نفیع زد و گفت: «نگفتم به تو که با او توان رویارویی نداری!»

درسی بزرگ

زندگانی سراسر مهر امام کاظم (علیه السلام) در بردارنده نکات بسیار آموزنده اخلاقی است. از جمله برجسته ترین آن ها گذشت فوق العاده ایشان است. به عنوان نمونه نوشته اند در شهری که امام در آن زندگی می کرد مردی طرفدار خلفا می زیست که نسبت به امام بغض عجیبی داشت. او هرگاه امام کاظم (علیه السلام) را می دید زبان به دشنام می گشود؛ حتی گاهی به امیر المؤمنین علی (علیه السلام) نیز ناسزا می گفت. روزی امام به همراه یاران خویش از کنار مزرعه او می گذشتند. او مثل همیشه، ناسزا گفت.

یاران امام بر آشفتند و از امام خواستند تا آن مرد بد زبان را مورد تعرض قرار دهند. امام به شدت با این کار، مخالفت کرد. روزی به سراغ مرد رفت تا او را در مزرعه اش ملاقات کند، ولی مرد عرب، از کار زشت خود دست بر نداشت و به محض دیدن امام، شروع به ناسزا گفتن کرد.

امام نزدیک او رفت و از مرکب خود پیاده شد. به مرد سلام کرد. مرد بر شدت دشنام های خود افزود. امام با خوش رویی به او فرمود: هزینه کشت این مزرعه چه قدر شده است؟ مرد پاسخ داد: یکصد دینار، امام پرسید: امید داری چه اندازه از آن سود ببری و برداشت کنی؟ مرد با گستاخی و طعنه پاسخ داد: من علم غیب ندارم که چه مقدار قرار است عایدم شود؟ فکر می کنم دویست دینار محصول از این مزرعه برداشت کنم. در این هنگام امام کیسه ای به مبلغ سیصد دینار طلا بیرون آورد و به مرد داد و فرمود: این را بگیر و کشت و زرعت نیز برای خودت باشد. امید دارم پروردگار آنچه را امید داری از کشت و کارت سود ببری، عاید تو سازد.

مرد سرافکنده و بهت زده، کیسه سکه های زر را از امام گرفت و پیشانی امام را بوسید و از رفتار زشت خود، پوزش خواست. امام با بزرگواری اشتباه او را بخشید. چند روزی گذشت، تا این که یک روز مرد به مسجد آمد و هنگامی که نگاهش به امام کاظم (علیه السلام) افتاد گفت: پروردگار می داند که رسالت خویش را کجا و بر دوش چه کسی قرار دهد. سخن او موجب تعجب یاران امام شد. می خواستند بدانند چه چیز موجب تغییر رویه او شده است. از او پرسیدند: چه شد؟ تو که پیشتر غیر از این می گفتی؟ مرد عرب سر به زیر انداخت و گفت: درست شنیدید و همین است که اکنون گفتم و جز این هرگز چیز دیگری نمی گویم. آن گاه دست به دعا برداشت و برای امام دعا کرد. مرد از مسجد خارج شد و امام نیز به سوی منزل خویش به راه افتاد. امام در بین راه، رو به دوستان خود کرد و فرمود: «حال بگویید کدام یک از این دو راه بهتر بود؛ آنچه شما می خواستید یا آنچه من انجام دادم! مشکل او را با آن مقدار پول که می دانید، حل کردم و به وسیله آن، خود را از شر او آسوده ساختم.

آراستگی و پیراستگی

از جمله عادات پسندیده امام که همواره سبب جذب دیگران به سوی ایشان می شد رعایت بهداشت و آراستگی بود. بر خلاف برخی از مسلمانان که به دلیل افراط در برخی آموزه های دینی از برخی دیگر آن غافل می شوند که رعایت بهداشت و آراستگی از آن دسته است. گذشته از آن بایستی جنبه خانوادگی آن را به ویژه زوج های جوان مدنظر داشته باشند.

یکی از دوستداران امام کاظم (علیه السلام) خدمت ایشان رسید و با امام سلام و احوال پرسی کرد. خوب در چهره امام نگاه کرد و دید امام علی رغم سن بالای خود، محاسن خود را با خضاب سیاه، آراسته و آن را رنگ کرده است. به گونه ای که چهره امام بسیار جوان تر شده بود.

از امام پرسید: فدایت شوم، آیا محاسن خود را خضاب نموده اید؟ امام پاسخ داد: آری! زیرا آراستگی نزد خدا پاداش دارد. از آن گذشته خضاب و آراستگی ظاهری موجب افزایش عفت زنان و پاکدامنی همسران می شود. زنانی بوده اند که به سبب عدم آراستگی همسران خود، به فساد و گناه و تباهی افتاده اند.

اهمیت صله رحم

امام کاظم (علیه السلام) اهتمام فراوانی به مسئله صله رحم داشتند. ایشان چون پدر بزرگوار خویش همواره نزدیکان خویش را حتی در بدترین شرایط گرامی می داشت و رعایت آن را به دیگران نیز توصیه می نمود.

امام صادق (علیه السلام) به سختی نفس می کشید و در بستر شهادت آرمیده بود. زهری به او خورانیده و حضرت را مسموم کرده بودند و امام لحظات واپسین عمر شریف خود را می گذراند. جمعی از یاران، بستگان و دوستان امام جمع بودند و همگان در فراق پیشوای دانشمند و فرزانه خود می گریستند.

امام به سختی به فرزند خود امام کاظم (علیه السلام) فرمود: به «حسن افطس» هفتاد دینار بدهید، به فلانی این مقدار و… سپس وصیت خود را به فرزند خود کرد. یکی از خدمتکاران امام به اسم «ساعد» با گریه به امام گفت: آیا به کسی پول می دهید که به روی شما شمشیر کشیده و قصد کشتن شما را داشت؟ امام چشمانش را به طرف او گردانید و فرمود: آیا دوست نداری من از کسانی باشم که پروردگار در مورد آنان می فرماید: «وَ الَّذین یَصِلُونَ ما أمَرَ اللّهُ بِهِ اَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ»

«آنان [مؤمنان] کسانی هستند که پیوندهایی را که خداوند به آن امر کرده است برقرار می کنند و از پروردگارشان می ترسند و از سختی روز حساب بیم دارند». (رعد: 21).

آری ای ساعد! خداوند بهشت را آفرید و بوی آن را خوب و مطبوع گردانید. بوی دل انگیز بهشت که از فاصله دو هزار سال به مشام می رسد به مشام دو دسته نمی رسد: دسته ای که عاق پدر و مادر شده اند و دسته ای که صله رحم را قطع کرده اند.

کمک به مظلوم، کفاره گناهان

کمک به محرومان، نیازمندان و ستمدیدگان جامعه، اصل بزرگی در زندگانی امام کاظم (علیه السلام) بود و برطرف کردن نیازهای مادی، معنوی و روحی آنان را مهم ترین فعالیت اجتماعی خود به شمار می آورد. امام، همواره از وضعیت زندگی دوستان و آشنایان خود و مشکلات آنان با اطلاع بود و تلاش می کرد گاه گاهی با آنان دیداری تازه کند و از مشکلاتشان آگاهی یابد و تا جایی که در توان دارد معضلات معیشتی آنان را برطرف کند. همچنان که در احادیث و سخنان امامان معصوم (علیهم السلام) نیز رویکرد گسترده ای به این موضوع شده است. ایشان از هر فرصتی برای کمک به مسلمانان بهره می جست و بزرگ ترین سفارش او به نزدیکان در دوران خفقان عباسی همین اصل بود و کمک به مؤمنان را کفاره گناهان می دانست.

در این باره نوشته اند: «زیاد بن ابی سلمة» از دوستداران امام کاظم (علیه السلام) بود، ولی با دستگاه هارون الرشید نیز ارتباط داشت. روزی امام او را دید و از او پرسید: زیاد بن ابی سلمه! شنیده ام تو برای هارون الرشید کار می کنی و با آنان همکاری داری؟! گفت: بله سرورم! امام پرسید: چرا؟ عرض کرد: مولای من! من تهیدستی آبرومندم. مجبورم برای تأمین نیازهای خانواده ام کار کنم. امام با چهره ای عبوس گفت: اما اگر من از بلندی بیفتم و قطعه قطعه شوم برایم بهتر است که عهده دار کاری از کارهای ظالمان شوم یا گامی بر روی فرش های آنان گذارم، مگر در یک صورت. می دانی آن در چه صورتی است؟ گفت: نه فدایت شوم! امام گفت: من هرگز با آنان همکاری نمی کنم مگر آن که یا غمی را از دل مؤمنی با حل مشکلش بردارم یا با پرداختن قرض او، ناراحتی را از چهره اش بزدایم. ای زیاد! بدان پروردگار کمترین کاری که با یاوران ظالمان انجام می دهد این است که آنان را در تابوتی از آتش قرار می دهد تا روز حساب باز رسد. ای زیاد! هرگاه عهده دار شغلی از شغل های این ظالمان شدی، به برادرانت نیکی کن و به آنان کمک کن تا کفاره این کارت باشد. وقتی قدرتی به دست آوردی بدان خدای تو نیز در روز قیامت قدرت دارد و بدان که نیکی های تو می گذرد و ممکن است دیگران آن را فراموش کنند، ولی در نزد خدا و برای روز قیامت تو باقی خواهد ماند!.

یکی دیگر از یاران نزدیک امام در دستگاه خلافت «علی بن یقطین» بود. او بارها نزد مولای خود امام کاظم (علیه السلام) آمده بود تا همکاری خود را با دستگاه حکومتی قطع کند، ولی امام به او اجازه نمی داد؛ زیرا می دانست که او از دوستداران راستین اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است. بار دیگر خدمت امام خویش آمد از امام اجازه خواست که دیگر به دربار هارون الرشید نرود و استعفا بدهد. امام با مهربانی به او فرمود:

این کار را مکن! ما به تو علاقه داریم. اشتغال تو در دربار خلیفه وسیله راحتی برادران دینی توست. امید است که خداوند ناراحتی ها را به وسیله تو برطرف کند و آتش دشمنی و توطئه آنان را خاموش سازد. او که نمی خواست سخن امام را قطع کند، سراپا گوش شده بود. امام به او فرمود: ای علی بن یقطین! بدان که کفاره خدمت در دربار ظالمان، گرفتن حق محرومان است. تو چیزی را برای من ضمانت کن. من در مقابل سه چیز را ضمانت می کنم. تو قول بده که هر وقت یکی از مؤمنان به تو مراجعه کرد، هر حاجتی داشت برطرف کنی و حق او را بستانی و با احترام با او برخورد کنی من نیز ضمانت می کنم که هیچ وقت زندانی نشوی، هرگز با شمشیر دشمن کشته نشوی و هیچ وقت به فقر و تنگدستی گرفتار نیایی. بدان هر کس حق مظلومی را بگیرد و دل او را شاد کند اول خدا، دوم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و سوم همه ما امامان را خشنود کرده است.

خورشید گیتی فروز دانش

امام به سان خورشیدی گیتی فروز، بر سپهر دانش پرتو افکن بود. اشراف کامل ایشان به مسائل علمی و پاسخ فراگیر، رمز دیگری از هزاران نکته پنهان و آشکار موقعیت علمی امام کاظم (علیه السلام) بود. یکی از دانشمندان بزرگ مسیحی که بریهة نام داشت و مسیحیان به سبب وجود او، بر خود می بالیدند، چندی بود که نسبت به عقاید خود دچار تردید شده بود و در جست و جوی رسیدن به حقیقت، از هیچ تلاشی فروگذار نمی شد.

گَه گاه با مسلمانان درباره پرسش هایی که در ذهنش ایجاد می شد بحث می کرد، ولی هنوز فکر می کرد به هدف خود دست نیافته است و آنچه را می خواهد بایستی جای دیگر جست و جو کند.

روزی از روی اتفاق، شیعیان او را به یکی از شاگردان امام صادق (علیه السلام) به نام هشام بن حکم که استادی چیره دست در مباحث اعتقادی بود معرفی کردند. هشام در کوفه مغازه داشت. بریهه با چند تن از دوستان مسیحی خود به مغازه او رفت. هشام در مغازه خود به چند نفر قرآن یاد می داد. وارد مغازه او شد و هدف خود را از حضور در آن جا بیان کرد. بریهه گفت: «من با بسیاری از دانشمندان مسلمان بحث و مناظره کرده ام اما به نتیجه ای نرسیده ام! اکنون آمده ام تا درباره مسائل اعتقادی با تو گفت و گو کنم.

هشام با رویی گشاده گفت: اگر آمده اید و از من معجزات مسیح (علیه السلام) را می خواهید باید بگویم من قدرتی بر انجام آن ندارم. شوخی طبعی هشام آغاز خوبی برای شروع گفت و گو میان آنان شد. ابتدا بریهه پرسش های خود را درباره حقانیت اسلام مطرح کرد و هشام با حوصله و صبر، آن چه در توان داشت برای او بیان کرد. پس نوبت به هشام رسید. هشام چند پرسش درباره مسیحیت از بریهه پرسید ولی بریهه درماند و نتوانست پاسخ قانع کننده ای به آن ها بدهد.

فردا دوباره به مغازه هشام رفت، ولی این بار تنها وارد شد و از هشام پرسید: آیا تو با این همه دانایی و برازندگی استادی هم داری؟

هشام پاسخ داد: البته که دارم! بریهه پرسید: او کیست و کجا زندگی می کند؟ شغلش چیست؟ هشام دست او را گرفت و کنار خودش نشاند و ویژگی های اخلاقی و منحصر به فرد امام صادق (علیه السلام) را برای او گفت. او از نسب امام، بخشش او، دانش او، شجاعت و عصمت او بسیار سخن گفت. پس به او نزدیک شد و گفت: «ای بریهه! پروردگار هر حجتی را که بر مردم گذشته آشکار کرده است بر مردمی که پس از آن ها آمدند نیز آشکار می سازد و زمین خدا هیچ گاه از وجود حجت خالی نمی شود.»

بریهه آن روز سراپا گوش شده بود و آنچه را که می شنید به خاطر می سپرد. او تا آن روز این همه سخن جذاب نشنیده بود. به خانه بازگشت. ولی این بار، با رویی گشاده و چهره ای که آثار شادی و خرسندی در آن پدیدار بود. همسرش را صدا زد و به او گفت که هر چه سریعتر آماده سفر به سوی مدینه شود. فردای آن روز به سوی مدینه حرکت کردند. هشام نیز در این سفر آنان را همراهی کرد. سفر با همه سختی هایش به شوق دیدن امام آسان می نمود. سرانجام به مدینه رسیدند و بی درنگ به خانه امام صادق (علیه السلام) رفتند.

پیش از دیدار امام، فرزند ایشان امام کاظم (علیه السلام) را دیدند. هشام داستان آشنایی خود با بریهه را برای امام کاظم (علیه السلام) تعریف کرد. امام به او فرمود: تا چه اندازه با کتاب دینت «انجیل» آشنایی داری؟ پاسخ داد: از آن آگاهم، امام فرمود: «چقدر اطمینان داری که معنای آن را درست فهمیده ای؟ گفت: بسیار مطمئنم که معنای آن را درست درک کرده ام. امام برخی کلمات انجیل را از حفظ برای بریهه خواند. شدت اشتیاق بریهه به صحبت با امام، زمان و مکان و خستگی سفر را از یادش برده بود. او آن قدر شیفته کلام امام شد که از اعتقادات باطل خود دست برداشت و به اسلام گروید. هنوز به دیدار امام صادق (علیه السلام) شرفیاب نشده بود که به وسیله فرزند او مسلمان شد. آن گاه گفت: من پنجاه سال است که در جست و جوی فردی آگاه و دانشمندی راستین و استادی فرهیخته مانند شما می گردم.

***************************************************************************

پی نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج48، ص143؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص431.

2. شیخ مفید، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد فی معرفة الحجج الله علی العباد، برگردان: سیّد هاشم رسولی محلاتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1378 ش، ج 2، ص 327.

3. بحار الانوار، ج 72، ص 100.

4. همان، ج 71، ص 96.

5. همان، ج 48، ص 172.

6. همان، ج 48، ص 136؛ ج 75، ص 379 (با اندک تفاوت).

7. الاصول من الکافی، ج 1، ص 227، ح 1.

موضوعات: چند مفهوم اخلاقی از زندگانی امام کاظم (علیه السلام)  لینک ثابت
 [ 02:57:00 ب.ظ ]




گوشه ای از ویژگی های شخصیتی امام هفتم علیه السلام


امام موسی بن جعفر علیه السلام در سپیده دم روز یکشنبه یا سه شنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 هجری قمری در «ابواء» - محلی میان مکه و مدینه - از کنیزی از سرزمین بربر (مغرب) یا اندلس (اسپانیا) به نام «حمیده » معروف به «حمیده بربریه، حمیده مغربیه، حمیده مصفاة » زاده شد و شهادت آن حضرت بنا بر قول مشهور در 25 رجب سال 183 ه . ق و به نقلی 186 ه . ق در بغداد در زندان هارون الرشید و به دستور وی بوده است .

کنیه امام هفتم شیعیان جهان، ابوالحسن، ابوالحسن الاول، ابوالحسن الماضی، ابو ابراهیم، ابو اسماعیل، ابو علی و لقب آن بزرگوار، عبد صالح، راهب بنی هاشم، الامین، الصابر، زین المجتهدین، باب الحوائج، . . . و مشهورترین آن «کاظم » و در لوح محفوظ «المنتخب » است (1) .

امام موسی بن جعفر دارای قامتی استوار، اندامی لاغر، چهره ای زیبا و گندمگون، ریشی انبوه و مشکین بود .

نقش نگین انگشتری اش «حسبی الله » و یا «الملک لله وحده » بود، هماره خود را می آراست و به چشمان خود سرمه می کشید (2) و به شیعیان خود نیز سفارش می کرد تا همواره آراسته باشند (3) .
همسران و فرزندان

امام موسی بن جعفر علیه السلام همسران متعددی داشت که همگی آنان کنیز بودند (4) . ثمره ازدواج های مکرر آن حضرت فرزندان زیادی است که همه آن ها از خوبان و افراد برگزیده بودند (5) . درباره تعداد فرزندان دختر و پسر امام هفتم گزارش های گوناگونی در منابع روایی و رجالی رسیده است; برخی مانند ابن کثیر تعداد آنان را چهل تن، برخی کمتر و گروهی بیشتر دانسته اند (6) . در میان فرزندان آن حضرت، امام هشتم علی بن موسی علیهما السلام نزد پدر بزرگوارش از موقعیت و احترام ویژه ای برخوردار بود . امام هفتم فرزند دلبند خویش را بر دوش خود سوار می کرد، او را در آغوش می کشید، می بوئید و به گونه هایش بوسه می زد و با عبارت «پدر و مادرم فدایت باد» نهایت محبت خویش را نسبت به او ابراز می نمود، و با کنیه «ابوالحسن » او را صدا می کرد (7) .
ویژگی های شخصیتی امام هفتم علیه السلام

فضایل و کمالات امام موسی بن جعفر علیه السلام بی شمار و برای جویندگان آن ها واضح و روشن است . در این نوشتار به گوشه ای از کمالات و ویژگی های برجسته آن حضرت می پردازیم .
دانش امام هفتم علیه السلام

اقیانوس بی کران علم و دانش پیشوایان معصوم برای غواصان در آن، ناشناخته نیست . در اینجا برای معرفی اجمالی توان علمی هفتمین امام به چند شاهد تاریخی اشاره می کنیم:

1- حمیده مادر گرامی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام پس از آن که رفتار غیر عادی نوزادش به هنگام تولد را برای همسر عزیر خود امام صادق علیه السلام بیان نمود، آن حضرت در تایید گفتار وی فرمود: «آری این نشانه هر پیامبر و وصی پیامبری است که به هنگام ولادت سر به سوی آسمان بلند و به گونه ای که دیگران از شنیدن آن ناتوانند، بر یگانگی پروردگار جهان شهادت دهد; آن گاه خداوند منان همه دانش را یک جا به او عطا کند و او را سزاوار دیدار فرشته «روح » که اعظم از جبرئیل است گرداند (8) .

2- ابو حنیفه پیشوای «مذهب حنفی » می گوید: در سفر زیارت بیت الله الحرام به قصد ملاقات و دیدار با امام صادق علیه السلام به مدینه آمدم . هنگامی که بر در خانه آن حضرت رفته و در بیرون منزل به انتظار اجازه ورود نشسته بودم، کودکی از خانه امام صادق علیه السلام بیرون آمد . از وی پرسشی نمودم که از پاسخ متین و عالمانه اش در شگفت ماندم . پرسیدم نامت چیست؟ گفت: موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب .

در ادامه این دیدار ابوحنیفه مساله ای دقیق از مسائل کلامی و اعتقادی مطرح می کند و با پاسخ زیبا و مستدل آن حضرت مواجه می گردد . آن گاه لب به تحسین موسی بن جعفر علیهما السلام گشوده و آیه «ذریة بعضها من بعض (9) » را تلاوت می کند (10) .

امام موسی بن جعفر علیهما السلام مانند دیگر امامان معصوم در تبیین بینش صحیح از میان عقاید و بینش های نادرست، به خوبی ایفای نقش نمود و با توجه به پدید آمدن فرقه های مختلف - که در قرن دوم اوج گرفت - و گروه هایی مانند خوارج، معتزله، مرجئه و . . . که هر کدام در زمینه مسائل اعتقادی در ترویج دیدگاه خود فعال بودند، این امام زمان شناس در برابر اعتقادات نادرست برخورد کرد و با پاسخ های مستحکم و مستدل خویش در برابر پرسش های متعدد، شیعیان را از انحراف و کجی حفظ نمود . آن حضرت از پاسخ گویی به هر شخص و گروهی و از هر ناحیه و با هر زبان و ملیتی سر باز نزد و هیچ گاه از پاسخ ناتوان نماند .

آری آن گونه که خود امام کاظم علیه السلام فرمود: «از ویژگی های امام و حجت خدا آن است که از هر چیزی پرسیده شود، پاسخ گوید و به هر زبانی یارای سخن گفتن داشته باشد . (11) »
حلم و بردباری

حلم و بردباری از ویژگی های مهمی است که مردان موفق و بزرگ به ویژه رهبران راستین که بنا به وظیفه الهی، بیشترین برخورد و معاشرت را با مردم داشتند، از آن برخوردار بودند . امام هفتم علیه السلام که به خاطر همین ویژگی اش «کاظم » لقب گرفت، علم را با حلم آراسته بود، در برابر ناملایمات روزگار بردبار بود، با دشمنان و بد اندیشان با نرمی رفتار می کرد و با این شیوه به تربیت آنان می پرداخت (12) .

مردی از تبار عمر بن خطاب در مدینه نسبت به علی بن ابی طالب علیهما السلام سخت کینه می ورزید، به آن حضرت ناسزا می گفت و بدینسان خاطر امام هفتم را می آزرد . اصحاب و یاران موسی بن جعفر علیهما السلام از آن حضرت خواستند اجازه دهد تا او را از پای درآورند، اما امام آنان را از این اقدام برحذر داشت . یک روز که آن شخص در مزرعه اش مشغول کار بود، امام موسی بن جعفر علیهما السلام بر مرکب خویش سوار و راهی مزرعه او شد، آن مرد با دیدن امام موسی بن جعفر علیهما السلام خت برآشفت و فریاد زد که چرا با مرکب خود دست رنج مرا لگد مال می کنی؟ امام در حالی که خنده بر لب داشت به راه خود ادامه داد تا به او رسید، از مرکب پیاده شد، در کنار او نشست و با سخنان شیرین با او به گفت و گو پرداخت و از وی پرسید: چه مقدار برای زراعت خویش خرج کرده ای؟ گفت: صد دینار . فرمود: چقدر امید برداشت داری؟ گفت: من علم غیب ندارم . امام فرمود: می پرسم چقدر امیدواری؟ آن مرد گفت: دویست دینار . امام بی درنگ مبلغ سیصد دینار به او عطا کرد . آن شخص با دیدن رفتار بزرگوارانه امام در حالی که عرق شرم وجودش را فرا گرفته بود از جای برخاست و پیشانی امام را بوسید و از وی عذر خواهی نمود .

آن شخص هنگام نماز پیش از دیگران در مسجد حاضر شد و با دیدن چهره نورانی موسی بن جعفر علیهما السلام در حضور انبوه حاضران در مسجد چنین گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته (13) » ; «خداوند داناتر است که رسالت خویش را کجا نهد .»

امام خطاب به اصحاب خود فرمود: «کدامیک از این دو شیوه بهتر است; آنچه شما تصمیم داشتید یا آنچه من انجام دادم؟ (14) »
سخاوت و بخشش

آن گونه که اشاره شد، آن حضرت بخشنده ترین مردم زمان خویش بود . در منابع شیعه و اهل سنت آمده است که هر گاه از کسی بدی و ناخوشایندی به آن حضرت می رسید، با ارسال هدایایی پاسخ می داد (15) ، و این اوج بخشندگی و سخاوت است . مبلغ اعطایی آن حضرت به اندازه ای بود که نیازمند را بی نیاز می کرد . محمد بن عبد الله بکری می گوید: فشار اقتصادی و معیشتی باعث شد که در اندیشه گرفتن وام بیافتم، بدین منظور راهی مدینه شدم، در آن دیار نزد موسی بن جعفر علیه السلام که در مزرعه ای نزدیک کوه احد مشغول کار و تلاش بود رفتم، آن حضرت از حالم جویا شد، من هدف از سفرم را بازگو کردم، امام موسی بن جعفر علیه السلام کیسه ای که در آن مبلغ سیصد دینار بود به من داد و من از همان جا به دیار خود باز گشتم (16) .

در حکایت دیگری می خوانیم که آن حضرت به عیسی بن محمد بن مغیث که در اثر هجوم ملخ به مزرعه اش و از بین رفتن محصولات کشاورزی اش زانوی غم بغل کرده بود، مبلغ صد و پنجاه دینار عطا کرد، در حالی که خسارت وارده بر او از صد و بیست دینار تجاوز نمی کرد . همچنین برای دلجویی بیشتر از او، وارد مزرعه او شد و از خداوند خواست تا محصولات او را زیاد کند (17) .

آن امام مهربان با این گونه رفتارها علاوه بر آن که گرد غم از چهره درماندگان می زداید و به آنان امید زندگی می بخشد، به پیروان راستین و رهبران جامعه می آموزد که با تک تک افراد جامعه ارتباط نزدیک و مستقیم داشته باشند و در پیشامدهای ناگوار آنان را دریابند .
عبادت و بندگی

در میان مناقب بی شمار امام هفتم علیه السلام خلوت با معشوق و مناجات با قاضی الحاجات، درخشندگی خاصی دارد و بدین جهت آن حضرت را «عبد صالح، راهب بنی هاشم و زین المتهجدین » لقب داده اند . آن حضرت بسیاری از شب ها را تا سپیده صبح به دعا و مناجات می پرداخت .

نقل شده است که آن حضرت در اول شب وارد مسجد النبی صلی الله علیه و آله در مدینه شد و تا سپیده دم و در حال سجده این دعا را تکرار کرد: «عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک یا اهل التقوی واهل المغفرة .» پس از ادای فریضه صبح تا طلوع آفتاب به تعقیبات می پرداخت و آن چنان با سوز و اشک تلاوت قرآن می کرد که هر شنونده ای بی اختیار می گریست (18) .

عبادت و راز و نیاز آن بنده صالح خدا همگان را مجذوب خود ساخته بود، حتی زمانی که در زندان هارون الرشید قرار گرفت، از این که جای خلوت با دوست نصیبش شده است خدای را سپاس می گفت . فضل بن ربیع که به دستور هارون الرشید موسی بن جعفر علیه السلام را زندانی کرده بود، در نامه ای به خلیفه نوشت: اگر او را از من تحویل نگیری رهایش خواهم کرد، چون در مدت یکسال، در شبانه روز جز دعا و استغفار و طلب رحمت و مغفرت الهی کلمه ای از وی شنیده نشده است (19) .

شقیق بلخی می گوید: در سال 149 هجری قصد زیارت خانه خدا کردم و در «قادسیه (20) » به کاروانی که عازم حج بود پیوستم . در میان آنان جوانی لاغر اندام و گندم گون و خوش سیما نظرم را جلب کرد . او جامه ای پشمی به تن داشت و به دور از افراد کاروان در گوشه ای نشسته بود . پنداشتم او از صوفیه است و با این روش موجب زحمت همسفران خود خواهد شد . به قصد پند و اندرز نزد او رفتم . وی مرا با نام خطاب کرد و این آیه را تلاوت نمود: «اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم (21) » ; «از بسیاری از گمان ها بپرهیزید، چرا که برخی از گمان ها گناه است .» پس از آن از من جدا شد . در شگفت ماندم که چگونه نام مرا دانست و از درونم آگاهی داد؟ ! پس از طی راهی طولانی در «واقصه (22) » او را دیدم که نماز می گذارد، در حالی که از خوف خدا اعضای بدنش لرزان و چشمانش گریان است . صبر کردم تا پس از نماز، از بد گمانی ام درباره وی - در دیدار قبلی - پوزش خواسته و لالیت بطلبم . او نماز را تمام کرد، آن گاه رو به من نمود و این آیه را تلاوت کرد: «وانی لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدی (23) » ; «و من در حق کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و کاری شایسته پیش گیرد و به راه آید آمرزگارم .» سپس از من جدا شد .

بار دیگر او را در منزل معروف میان راه مکه یعنی «زباله » در حال کشیدن آب از چاه دیدم . در همین حال طناب دلو بریده شد و دلو به درون چاه افتاد . آن گاه وی رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! چون تشنه و گرسنه شوم تو خدای [روزی ده] من هستی . بار الها! چیزی جز این ظرف ندارم، پس آن را از من مگیر .

شقیق می گوید: به خدا سوگند، دیدم که آب چاه فزونی گرفت تا این که ظرف را که از آب پر شده بود بر گرفت، وضو ساخت و چهار رکعت نماز گزارد . آن گاه به سوی پشته شنی رفت و چند دانه شن برداشته، در ظرف آب خوری ریخت، آن را تکان می داد و از آن می نوشید . نزد او رفتم و سلام کردم . او پاسخ سلام مرا داد . گفتم: از زیادی آنچه خداوند به تو ارزانی داشته به من بخوران . گفت: ای شقیق! پیوسته نعمت های پنهان و آشکار خداوند شامل حال ما می باشد، پس به خداوندت خوش گمان باش . آن گاه ظرف را به من داد و چون از آن ظرف نوشیدم محتوای ظرف را سویق و شکر یافتم، با آن سیر و سیراب شدم و چندین روز به آب و خوراک نیازمند نشدم . به خدا سوگند! هرگز گواراتر و لذیذتر و معطرتر از آن ننوشیدم .

او را تا زمانی که وارد مکه شدم، ندیدم . نیمه شبی او را در کنار «قبة الشراب » دیدم که نالان و گریان و با حال خشوع به نماز مشغول بود تا این که شب به پایان رسید . چون سپیده دمید، در مصلای خود نشست و به تسبیح پرداخت . سپس نماز صبح گزارد و گرد خانه خدا طواف کرد و از حرم خارج شد . وی را دنبال کردم، بر خلاف حالی که در بین راه داشت، دوستانی او را در بر گرفته بودند . مردم نیز گرد او جمع شده، به او سلام می دادند . از یکی از آنان پرسیدم: این جوان کیست؟ گفت: او موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است .

گفتم: اگر این رفتار از جز این خاندان سر می زد، جای شگفتی بود (24) .

***************************************************************

پی نوشت ها:

1) نک به: تاریخ بغداد 13/27; وفیات الاعیان 5/310; روضة الواعظین 1/221; سیر اعلام النبلاء 6/270; صفة الصفوة 1/191; مناقب آل ابی طالب 4/349; اصول کافی 2/باب موسی بن جعفر علیهما السلام; نورالابصار 164; اعیان الشیعة 2/7 و عوام العلوم 2/15 .

2) ر . ک به: بحار الانوار، ج 48، ص 11، ط بیروت; دلائل الامامة، ص 148; البدایة و النهایة، ج 10، ص 183; مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 349 .

3) الفروع من الکافی، ج 6، ص 48 (کتاب الزی والتجمل).

4) سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 274; حیاة الامام موسی بن جعفر، ج 2، ص 440- 377 .

5) حیاة الامام موسی بن جعفر، ج 2، ص 377 به نقل از اعلام الوری .

6) البدایة والنهایة، ج 10، ص 183; بحار الانوار، ج 48، ص 288، بیروت; عوالم العلوم، ج 21، ص 319- 322 .

7) عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 31، ح 28 .

8) اثبات الوصیه، ص 161; دلائل الامامه، ص 304، ح 258 .

9) آل عمران/34 .

10) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 339; بحار الانوار، ج 48، ص 106، ط بیروت; تحف العقول، ص 307، با اندکی تفاوت .

11) ر . ک به: الارشاد، ج 2، ص 224، (سلسله مؤلفات مفید) ; روضة الواعظین، ج 1، ص 213; مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323; بحار الانوار، ج 48، ص 57، ط بیروت .

12) تاریخ بغداد، ج 13، ص 27; وفیات الاعیان، ج 5، ص 308; سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 271 .

13) انعام/124 .

14) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 344; سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 271; تهذیب الکمال، ج 29، ص 46; مقاتل الطالبین، ص 499 .

15) وفیات الاعیان، ج 5، ص 308; بحار الانوار، ج 48، ص 104، ط بیروت .

16) الارشاد، ج 2، ص 233; تاریخ بغداد، ج 13، ص 28; روضة الواعظین، ج 1، ص 215; بحار الانوار، ج 48، ص 102، ط بیروت .

17) تهذیب الکمال، ج 29، ص 46; اعیان الشیعه، ج 2، ص 7 .

18) تاریخ بغداد، 13/30، تهذیب الکمال، 29/44، الارشاد، 2/235 (سلسله مؤلفات الشیخ المفید).

19) مقاتل الطالبین، ص 502 .

20) قریه ای است که جنگ معروف قادسیه در زمان خلافت عمر بن خطاب در سال 16 هجری میان مسلمانان و ایرانیان در آن واقع شد . فرمانده مسلمانان سعد بن ابی وقاص بود و رستم، پهلوان و جنگ جوی نامی ایرانیان در این جنگ کشته شد و سپاه اسلام به پیروزی رسید .(معجم البلدان، ج 4، ص 291- 292 .

21) حجرات/12 .

22) منزلی در بین راه مکه و کوفه است .(معجم البلدان، ج 5، ص 354).

23) طه/82 .

24) بحار الانوار، ج 48، ص 82، ط بیروت . و ر . ک: صفة الصفوة، ج 1، ص 441 و کشف الغمة، ج 3، ص 4 .

موضوعات:  گوشه ای از ویژگی های شخصیتی امام هفتم علیه السلام  لینک ثابت
 [ 02:53:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خامنه ای(حضرت زينب (س))

ببينيد اين زينب كبرى(سلام‏ اللَّه ‏عليها) دختر همين فاطمه‏ى زهرا (سلام‏اللَّه‏عليها)، به مقتدرترين سلاطين زمان خودش، در وقتى كه خود او اسير در دست آن سلطان ظالم و سفاك است، مى‏گويد كه هر كار مى‏توانى بكنى، بكن؛ اما نخواهى توانست ما را از صحنه‏ى تاريخ بيرون ببرى و راه ما را محو و پاك كنى تا بشريت نتواند اين راه را برود.

بخش عمده‏يى از حماسه‏ى بزرگ ماندگار عاشورا متعلق به حضرت زينب كبرى(سلام‏اللَّه‏عليها) است.

حضرت زينب، آن كسى است كه از لحظه‏ى شهادت امام حسين، اين بار امانت را بر دوش گرفت و شجاعانه و با كمال اقتدار، آن‏چنان كه شايسته‏ى دختر اميرالمؤمنين است، در اين راه حركت كرد.

دختر والاى اميرالمؤمنين، زينب كبرى(سلام‏اللَّه‏عليها) جزو شخصيتهاى بارز دنياى اسلام بوده است.

زينب تالى تلو مقام امامت است.

گاهى رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهيد، از خود شهادت كمتر نيست. رنج چندين ساله‏ى زينب كبرى از اين قبيل است.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(حضرت زينب (س))  لینک ثابت
 [ 01:42:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(فاطمه‏ معصومه(س))

در اين شهر عزيز، سه نقطه‏ى برجسته در ميان اين همه نقاط روشن، چشم را به خود جلب مى‏كند

: اول، حرم مطهر و مضجع شريف حضرت فاطمه‏ى معصومه است؛ آن بزرگوارى كه سرچشمه‏ى جوشان و

خروشان انقلاب، نخستين بار از كنار مرقد او جوشيد و بركاتش به همه‏ى عالم و بخصوص به دنياى اسلام رسيد.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(فاطمه‏ معصومه(س))  لینک ثابت
 [ 01:41:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(امام زمان (عج))

اعتقاد به مهدويت و وجود مقدس مهدى موعود (ارواحنافداه)، اميد را در دلها زنده مى‏كند.

انتظار، يعنى دل سرشار از اميد بودن نسبت به پايان راه زندگى بشر.

جامعه‏يى مى‏تواند پذيراى مهدى موعود (ارواحنافداه) باشد كه در او آمادگى و قابليت باشد.

دورانى خواهد رسيد كه قدرت قاهره‏ى حق، همه‏ى قله‏هاى فساد و ظلم را از بين خواهد برد و چشم‏انداز زندگى بشر را با نور عدالت منور خواهد كرد؛ معناى انتظار دوران امام زمان اين است.

روز نيمه‏ى شعبان، روز اميد و ايمان به آينده، روز مجاهدان پاكباز و صادق و روز نگاه به آينده‏ى روشن و تلاش براى آن است.

شيعه‏ خوب كسى است كه حضور امام زمان را حس كند و خود را در حضور او احساس نمايد. اين، به انسان اميد و نشاط مى‏بخشد.

عيد بسيار بزرگ و مسعود ميلاد حضرت خاتم‏الاوصيا، حضرت ولىّ‏عصر و صاحب‏الزمان (ارواحناله‏الفداوعجّل‏اللَّه تعالى‏له‏الفرج) را به همه‏ى شيعيان عالم و به همه‏ى كسانى كه در هر نقطه‏ى عالم، از ستم و ظلمات حكومتهاى طاغوتى رنج مى‏برند و اميدى مى‏طلبند، تبريك عرض مى‏كنم.

قطب عالم امكان و ملجأ همه‏ى خلايق، اگر چه غايب است و ظهور نكرده؛ اما حضور دارد.

كسى كه در انتظار آن مصلح بزرگ است، بايد در خود زمينه‏هاى صلاح را آماده كند و كارى كند كه بتواند براى تحقق صلاح بايستد.

يكى از مهمترين روزهاى سال، همين روز نيمه‏ى شعبان است كه هم مصادف با ولادت ذى‏جود مسعود حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) شده است، و هم شب و روز نيمه‏ى شعبان - با قطع نظر از ولادت اين بزرگوار در اين شب و روز - از ليالى و ايام متبرك هستند.

كسى كه در انتظار آن مصلح بزرگ است، بايد در خود زمينه‏هاى صلاح را آماده كند و كارى كند كه بتواند براى تحقق صلاح بايستد.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(امام زمان (عج))  لینک ثابت
 [ 01:40:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامکنه ای(امام حسن عسکری (ع))

شيعه در دوران حضرت هادى و حضرت عسگرى (عليهماالسّلام)

در آن شدت عمل روزبه‏روز وسعت پيدا كرد و قوى‏تر شد.

هر كس تصور كند كه ائمه (عليه‏السّلام) از زمان امام حسين تا زمان امام حسن عسگرى

يك روز از حركت به سمت ايجاد حكومت علوى منصرف شدند، اشتباه كرده است.

موضوعات: کلمات قصار امام خامکنه ای(امام حسن عسکری (ع))  لینک ثابت
 [ 01:38:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای (امام هادی (ع))

در نبرد بين امام هادى (عليه‏السّلام) و خلفايى كه در زمان ايشان بودند،

آن كس كه ظاهراً و باطناً پيروز شد، حضرت هادى (عليه‏السّلام) بود.

شيعه در دوران حضرت هادى و حضرت عسگرى (عليهماالسّلام) در آن شدت عمل روزبه‏روز وسعت پيدا كرد و قوى‏تر شد.

در شهر سامرا عده‏ى قابل توجهى از بزرگان شيعه در زمان امام هادى (عليه‏السّلام) جمع شدند و

حضرت توانست آنها را اداره كند و به وسيله‏ى آنها پيام امامت را به سرتاسر دنياى اسلام برساند.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای (امام هادی (ع))  لینک ثابت
 [ 01:36:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(امام جواد (ع))

جوادالائمه (علیه السلام) مظهر مبارزه ی با باطل و کوششگر برای حکومت الله بود.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(امام رضا (ع))  لینک ثابت
 [ 01:35:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(امام رضا (ع))

اساس كار وجود مقدس على‏بن‏موسى‏الرّضا(عليه‏الصّلاةوالسّلام) كار فرهنگى و تبليغى بوده است

؛ در اين سفر حضرت به خراسان هم ببينيد چقدر مباحثات و مناظرات انجام گرفته است.

على‏بن‏موسى‏الرضا (عليه‏آلاف‏التحيةوالثناء) با يك سياست الهى به جنگ دشمن رفت.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(امام رضا (ع))  لینک ثابت
 [ 01:34:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای (امام كاظم (ع))

امام موسى‏ بن‏ جعفر.(عليه‏السّلام) نيز همه‏ى زندگى خود را وقف اين جهاد مقدس

[تحقق بخشيدن به هدف پيامبر معظّم اسلام(صلّى‏اللَّه‏عليه‏واله)] ساخته بود؛

درس و تعليم و فقه و حديث و تقيه و تربيتش در اين جهت بود

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای (امام كاظم (ع))  لینک ثابت
 [ 01:31:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(امام صادق (ع))

ما نمى‏توانيم عظمت … امام صادق(ع) و بقيه‏ى اوليا را حتّى درست تصور كنيم؛

ذهن ما كوچكتر از آن است كه بتواند

عظمت شخصيت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور كند.

 

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(امام صادق (ع))  لینک ثابت
 [ 01:30:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(امام باقر (ع))

اين بزرگوار كه حدود هجده سال دوران امامتشان طول كشيد، الگوى كامل تلاش و مبارزه و

مجاهدت خستگى‏ناپذير و پُر از مشكلات براى اشاعه‏ى دين و كلمه‏ى حق و راه انداختن

جريان فكرى درست در دنياى آن روز بود.

زنده‏كردن سخن حق در دنياى مادّى و منحط و گمراه كننده و غرق در فساد كارى است كه امام باقر

(عليه‏السّلام) يك‏تنه به كمك معدودى از اصحاب خود، در دنياى بزرگ آن روز اسلام انجام میداد.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(امام باقر (ع))  لینک ثابت
 [ 01:26:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای (امام سجاد (ع))

از دعاهاى معتبر - بخصوص صحيفه‏ى سجاديه - با توجه به معانى و مفاهيمش حتماً استفاده كنيد

، ولو كم؛ اينها انسان را در همه‏ى ميدانها قوى مى‏كند و در دل و روح و باطن خود احساس قدرت و قوّت مى‏كند؛

شخصيت امام سجاد (عليه‏السّلام) از آن شخصيتهاى دست نيافتنى است. نه اين‏كه فقط در عمل دست نيافتنى است،

حتّى در ذهن هم دست نيافتنى است. از آن خورشيدهاى تابانى است كه ما فقط مى‏توانيم شعاعش را از دور ببينيم.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای (امام سجاد (ع))  لینک ثابت
 [ 01:24:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای (امام حسين (ع))



اگر عشق به امام حسين و ذكر مصائب اين بزرگوار نبود، معلوم نبود كه نهضت ما با اين كيفيت به پيروزى برسد.

امام حسين (عليه‏السّلام) عظيم‏ترين مبارز و مجاهد تاريخ اسلام است.

ماجراى امام حسين، نجاتبخشى يك ملت نبود، نجاتبخشى يك امت نبود، نجاتبخشى يك تاريخ بود.

محبت مردم به حسين‏بن‏على (عليه‏السّلام) ضامن حيات و بقاى اسلام است.

حسين‏بن‏على (عليه‏السّلام) مظهر عزت راستين و نمودار كامل افتخار حقيقى است؛ هم در چشم ما مردمِ اسير

در دستگاه مادى عالم، و هم براى رستگاران عالم ملكوت.

حركت امام حسين، حركت عزت بود؛ يعنى عزت حق، عزت دين، عزت امامت و عزت

آن راهى كه پيغمبر ارائه كرده بود.

نوجوانها و جوانها هم دخترها هم پسرها و بقيه‏ى اشخاص در دوره‏هاى مختلف، طهارت و

صداقت و سلامت و نشاط حسين‏بن‏على را الگوى خود قرار دهند.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای (امام حسين (ع))  لینک ثابت
 [ 01:22:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خامنه ای(امام حسن (ع))

امام حسن مجتبى‏ كارى كرد كه جريان اصيل اسلام در مجراى ديگرى، جريان پيدا بكند؛

منتها اگر نه به شكل حكومت

- زيرا ممكن نبود - لااقل دوباره به شكل نهضت جريان پيدا كند.

دوران امام مجتبى‏(عليه‏الصّلاةوالسّلام) و حادثه‏ى صلح آن بزرگوار با معاويه،

يا آن چيزى كه به نام صلح ناميده شد،

حادثه‏ى سرنوشت‏ساز و بى‏نظيرى در كل روند انقلاب اسلامىِ صدر اول بود.

صلح امام حسن، صددرصد منطبق بر استدلال منطقى بود.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(امام حسن (ع))  لینک ثابت
 [ 01:21:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای (فاطمه زهرا (س))

 

 

آن بزرگوار محدثه بود، يعنى فرشتگان بر او فرود مى‏آمدند، با او مأنوس مى‏شدند و سخن مى‏گفتند.

اين زندگى جهادى فاطمه‏ى زهرا(عليهاالسّلام)است كه بسيار عظيم است و فوق‏العاده است و حقيقتاً بى‏نظير است، و يقيناً در ذهن بشر چه امروز و چه در آينده يك نقطه درخشان و استثنايى است.

حضرت فاطمه‏ زهرا(عليه االسّلام) به عنوان يك بانوى بزرگ اين فرصت و قدرت را بازيافت تا خود را به بلندترين مرتبه كمال انسانى به اوج نقطه برساند.

دخت گرامى رسول اكرم معماى ناشناخته‏ى ذهن و معارف بشرى است و آن حضرت را فقط با پيامبر اسلام و اميرالمؤمنين مى‏توان مقايسه كرد.

در واقع فاطمه‏ى زهرا فجر درخشانى است كه از گريبان او، خورشيد امامت و ولايت و نبوت درخشيده است.

علو درجه‏ى معنوى و ملكوتى ام‏الائمة النجباء حضرت فاطمه‏ى زهرا(سلام‏اللَّه‏عليها) براى ذهن قاصر ما قابل درك نيست.

مقام حضرت فاطمه‏ى زهرا در خور آن است كه عقول برجسته‏ى انسانهاى بزرگ در آن بينديشند.

[فاطمه‏ى زهرا] آسمان بلند و رفيعى است كه در آغوش آن، ستاره‏هاى فروزان ولايت قرار گرفته است.

زندگى اميرالمؤمنين و فاطمه‏ى زهرا نمونه است.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای (فاطمه زهرا (س))  لینک ثابت
 [ 01:19:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خامنه ای(اميرالمؤمنين (ع))

آن حضرت [اميرالمؤمنين‏] تجسم آيات قرآن در ميان مسلمين و تجسم عدلِ مطلق و «اشدّاء على الكفار و رحماء بينهم» بود.

اگرچه به پيروى از اميرالمؤمنين مفتخريم، ليكن خجليم از اين‏كه با اين انتساب، نمى‏توانيم مايه‏ى آبرو و عزتى براى آن بزرگوار باشيم. خيلى فاصله است بين ما و عملكرد و رفتارهاى ما با درسى كه اميرالمؤمنين به ما داد.

اميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) جزو شخصيتهاى نادرى است كه … نه فقط در ميان شيعيان، بلكه در ميان همه‏ى مسلمانان و بلكه در ميان انسانهاى آزادانديش غيرمسلمان، محبوب بوده است.

اميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) يكى از مظلومترين چهره‏هاى تاريخ است.

بيشترين دشمنان را، على (عليه‏السّلام) داشته؛ اما بيشترين ستايشگران را هم -حتى كسانى كه به دين و راه او اعتقادى نداشتند - آن بزرگوار داشته است.

على (عليه‏السّلام) ظلم‏ستيز بود و با ظلم و ظالم در هر سطح و با هر كيفيتى مى‏جنگيد. راه او، راه ما و كسانى است كه ادعاى پيروى از اميرالمؤمنين دارند.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(اميرالمؤمنين (ع))  لینک ثابت
 [ 01:17:00 ب.ظ ]




کلمات قصار امام خامنه ای(پيامبر اكرم (ص)

 

بيدار كردن مردم، بيدار كردن دنيا، بيدار كردن بشريت، كار بزرگ پيامبر اكرم و دعوت نبوى بود.

شايد بتوان گفت بزرگترين بركات اين ولادت عظيم - ولادت پيامبر اكرم - عبارت از هديه كردن توحيد و عدالت به جوامع بشرى بود.

شما درباره‏ى اميرالمؤمنين مطالب زيادى شنيده‏ايد؛ همين قدر كافى است عرض شود كه هنر بزرگ اميرالمؤمنين اين بود كه شاگرد و دنباله‏رو پيامبر بود.

مباركترين مولودى كه در طول تاريخ متولد شده است، وجود مقدس نبى‏مكرم اسلام (صلّى‏اللَّه‏عليه‏واله‏وسلّم) است.

نبى مكرم اسلام جداى از خصوصيات معنوى و نورانيت و اتصال به غيب و آن مراتب و درجاتى كه امثال بنده از فهميدن آنها هم حتّى قاصر هستيم، از لحاظ شخصيت انسانى و بشرى، يك انسان فوق‏العاده، طراز اول و بى‏نظير است.

يك شخصيت عظيم، با ظرفيت بى‏نهايت و با خُلق و رفتار و كردار بى‏نظير، در صدر سلسله‏ى انبيا و اوليا قرار گرفته است.

پيامبر اكرم معلم بشر و برافرازنده‏ى پرچم تعليم و تربيت و تكريم كار و تلاش بود. آن بزرگوار فرياد عدالت و تكريم انسان و برداشتن تبعيضها در جامعه و اهتمام به معنويت و فضيلت روحى و معنوى را در جهان بلند كرد.

اين ولادت‏[ولادت پيامبر اكرم‏] براى تاريخ بشريت، طليعه‏ى رحمت الهى بود. در قرآن از وجود پيغمبر به عنوان «رحمة للعالمين» تعبير شده است. اين رحمت، محدود نيست؛ شامل تربيت، تزكيه، تعليم و هدايت انسانها به صراط مستقيم و پيشرفت انسانها در زمينه‏ى زندگى مادى و معنويشان هم هست.

موضوعات: کلمات قصار امام خامنه ای(پيامبر اكرم (ص)  لینک ثابت
 [ 01:15:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خامنه ای(ائمه‏ اطهار)

اين بزرگواران يك واحدند، يك شخصيتند. شك نمى‏شود كرد كه هدف و جهت آنها يكى است. پس ما به‏جاى اين‏كه بياييم زندگى امام حسن مجتبى‏ (عليه‏السّلام) را جدا، و زندگى امام حسين (عليه‏السّلام) را جدا، و زندگى امام سجاد (عليه‏السّلام) را جدا تحليل كنيم - تا احياناً در دام اين اشتباه خطرناك بيفتيم كه سيره‏ى اين سه امام، به خاطر اختلاف ظاهرى با هم، متعارض و متخالفند - بايد يك انسانى را فرض كنيم كه دويست و پنجاه سال عمر كرده، و در سال يازدهم هجرت قدم در يك راهى گذاشته، و تا سال دويست و شصت هجرى، اين راه را طى كرده است.

زندگى ائمه (عليهم‏السّلام) را، ما بايد به عنوان درس و اسوه فرا بگيريم؛ نه فقط به عنوان خاطره‏هاى شكوهمند و ارزنده.

همه‏ى كارهاى ائمه (عليهم‏السّلام) - غير از آن كارهاى معنوى و روحى كه مربوط به اعلاء نفس يك انسان و قرب او به خداست، «بينه و بين ربّه» - يعنى درس، حديث، علم، كلام، محاجّه با خصوم علمى، با خصوم سياسى، تبعيد، حمايت از يك گروه و رد يك گروه، در اين خط است؛ براى اين است كه حكومت اسلامى را تشكيل بدهند. اين، مدعاست.

موضوعات:  کلمات قصار امام خامنه ای(ائمه‏ اطهار)  لینک ثابت
 [ 01:14:00 ب.ظ ]




تفسیر سوره ال عمران(آیات 51تا100)

*****************************************


آيه 51

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بيگمان خداوند پروردگار من و پروردگار شما است ، پس او را بپرستيد ؛ اين راه راست است ( و انسان را به سعادت هر دو جهان مي‌رساند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ » : ( نگا : فاتحه / 6 ، بقره / 142 و 213 ) .‏

آيه 52

‏متن آيه : ‏

‏ فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللّهِ آمَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏ولي هنگامي كه عيسي از ايشان احساس كفر ( و سركشي و نافرماني ) كرد ، گفت : كيست كه ياور من به سوي خدا ( و براي تبليغ آئين او ) گردد ؟ حواريّون گفتند : ما ياوران ( دين ) خدائيم‌ ؛ ( زيرا ما ) به او ايمان آورده‌ايم‌ ؛ و ( تو نيز ) گواه باش كه ما مخلص و منقاد ( اوامر او ) هستيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَنْ أَنصَارِي إِلَي اللهِ » : چه كساني در دعوت به سوي خدا مرا ياري خواهند كرد ؟ ( إِلي ) به معني ( لِ ) يا ( في ) است . « حَوَارِيُّونَ » : جمع حَواريّ ، خاصّگان . ياران گزيده . اين واژه بيشتر براي ياران يكرنگ انبياء به كار مي‌رود . « مُسْلِمُونَ » : مطيعان اوامر خدا .‏

آيه 53

‏متن آيه : ‏

‏ رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنزَلَتْ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پرودرگارا ! ما بدانچه نازل فرموده‌اي ايمان آورده‌ايم و از پيغمبر پيروي نموده‌ايم ، پس ما را از زمره گواهان ( بر تبليغ پيغمبر و انكار بني‌اسرائيل ) بنويس .‏

‏توضيحات : ‏

‏« شَاهِدِينَ » : گواهان . اقراركنندگان به يگانگي خدا .‏

آيه 54

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( يهوديان و دشمنان مسيح براي نابودي او و آئين آسماني ) نقشه كشيدند ، و خداوند ( هم براي حفظ او و آئين آسماني ) چاره‌جوئي كرد ؛ و خداوند بهترينِ چاره‌جويان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَكَرُوا » : نقشه كشيدند و چاره‌جوئي نمودند . حيله‌گري كردند . « مَكَرَ اللهُ » : خداوند براي ابطال حيله و نقشه ايشان چاره‌جوئي كرد . ميان ( مَكَرُوا ) و ( مَكَرَ ) مُشاكله است‌ ؛ يعني اتّفاق در لفظ و اختلاف در معني .‏

آيه 55

‏متن آيه : ‏

‏ إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( به ياد آوريد ) هنگامي را كه خدا به عيسي فرمود : من تو را ( با مرگ طبيعي در وقت معيّن ) مي‌ميرانم و ( مقام تو را بالا مي‌برم و بعد از مرگ طبيعي ) به سوي خويش فرا مي‌برم ، و تو را از ( دست ) كافران مي‌رهانم و كساني را كه از تو پيروي مي‌كنند تا روز رستاخيز برتر از كساني خواهم ساخت كه كفر مي‌ورزند ، سپس برگشت ( همه ) شما به سوي من خواهد بود و در ميان شما درباره آنچه كه اختلاف داريد داوري خواهم كرد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مُتَوَفِّيكَ » : تو را در وقت خود مي‌ميرانم ( نگا : مائده / 117 ) . « رَافِعُكَ إِلَيَّ » : تو را منزلت و رفعت مي‌بخشم و با كساني چون ادريس همدم مي‌گردانم ( نگا : مريم / 57 ) . « مُطَهِّر » : رهاننده . « فَوْقَ الَّذِينَ » : مراد فوقيّت و برتري معنوي ، يعني فضائل و قوّت حجّت است . « مَرْجِع‌ » : برگشت .‏

آيه 56

‏متن آيه : ‏

‏ فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏امّا كافران را در دنيا ( با مسلّط كردن ملّتها بر آنان ) و در آخرت ( با جاودانگي در آتش دوزخ ) به عذاب سختي گرفتار و مجازات خواهم كرد ، و هيچ گونه ياوراني نخواهند داشت ( كه ايشان را از عذاب خدا برهانند ) .‏

‏توضيحات : ‏

 

آيه 57

‏متن آيه : ‏

‏ وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و امّا كساني كه ايمان مي‌آورند و كارهاي شايسته انجام مي‌دهند ، خداوند پاداش آنان را به طور كامل خواهد داد ، و خداوند ستمكاران را دوست نمي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

 

آيه 58

‏متن آيه : ‏

‏ ذَلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الآيَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اين ( اخباري كه اي محمّد ) بر تو مي‌خوانيم از آيات ( خدا در قرآن است ) و از قرآن مشتمل بر علم نافع است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ذلِكَ » : آنچه راجع به كار و بار عيسي گذشت . « ذِكْر » : قرآن ( نگا : حجر / 6 و 9 ) . « حَكِيم‌ » : داراي حكمت . محكم و متقن .‏

آيه 59

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مسأله ( آفرينش ) عيسي براي خدا ، همچون مسأله ( آفرينش ) آدم است كه او را از خاك بيافريد ، سپس بدو گفت : پديد آي ! و ( بي‌درنگ ) پديد آمد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَثَلَ عِيسَيا . . . الخ » : مراد آن است كه اگر آفرينش عيسي بدون پدر در نظرتان بعيد مي‌نمايد ، بدانيد كه آفرينش آدم بدون پدر و مادر شگفت‌تر از آن است .‏

آيه 60

‏متن آيه : ‏

‏ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُن مِّن الْمُمْتَرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( اين بيان درباره آفرينش عيسي ) حقيقتي است از جانب پروردگارت‌ ؛ پس از ترديدكنندگان مباش .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَلْحَقُّ » : خبر مبتداي محذوف است كه تقدير آن چنين است : هُوَ الْحَقُّ . « مُمْتَرِينَ » : شكّ كنندگان . از ماده ( مِرْيَة ) به معني : شكّ .‏

آيه 61

‏متن آيه : ‏

‏ فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هرگاه بعد از علم و دانشي كه ( درباره مسيح ) به تو رسيده است ( باز ) با تو به ستيز پرداختند ، بديشان بگو : بيائيد ما فرزندان خود را دعوت مي‌كنيم و شما هم فرزندان خود را فرا خوانيد ، و ما زنان خود را دعوت مي‌كنيم و شما هم زنان خود را فرا خوانيد ، و ما خود را آماده مي‌سازيم و شما هم خود را آماده سازيد ، سپس دست دعا به سوي خدا برمي‌داريم و نفرين خدا را براي دروغگويان تمنّا مي‌نمائيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ » : پس اگر كسي درباره مسأله عيسي با تو بدون دليل مجادله كرد . « تَعَالَوْا » : بيائيد . « نَبْتَهِلْ » : فروتنانه دست دعا به درگاه خدا برداريم و به زاري از او بخواهيم كه . مباهله كنيم .‏

آيه 62

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بيگمان اين ( چيزي كه درباره عيسي بر تو مي‌خوانيم ) سرگذشت واقعي ( مسيح ) است ( و ادّعاهائي همچون الوهيّت عيسي و فرزند خدا بودن او ، بي‌اساس است ) و هيچ معبودي جز خداوند يگانه نيست و خداوند داراي عزّت و حكمت است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« هُوَ الْقَصَصُ » : ( هُوَ ) ضمير فصل است و ( قَصَص ) خبر ( إِنَّ ) .‏

آيه 63

‏متن آيه : ‏

‏ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اگر ( با اين همه شواهد روشن ، باز هم از پذيرش حق ) روي بگردانند ( بدان كه خواهان حقيقت نيستند و ) خداوند از تبهكاران آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَوَلَّوْا » : اعراض نمودند .‏

آيه 64

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : اي اهل كتاب ! بيائيد به سوي سخن دادگرانه‌اي كه ميان ما و شما مشترك است ( و همه آن را بر زبان مي‌رانيم ، بيائيد بدان عمل كنيم ، و آن اين ) كه جز خداوند يگانه را نپرستيم ، و چيزي را شريك او نكنيم ، و برخي از ما برخي ديگر را ، به جاي خداوند يگانه ، به خدائي نپذيرد . پس هرگاه ( از اين دعوت ) سر بر تابند ، بگوئيد : گواه باشيد كه ما منقاد ( اوامر و نواهي خدا ) هستيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كَلِمَةٍ » : كلام . سخن . « سَوَآءٍ » : دادگرانه . يكسان . صفت ( كَلِمَةٍ ) است . « سَوَآءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ » : مراد اين است كه همه كتابهاي آسماني صحيح از جمله تورات و انجيل و قرآن در آن اختلاف ندارند . « مِن دُونِ اللهِ » : به جاي خدا . غير از خدا .‏

آيه 65

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّورَاةُ وَالإنجِيلُ إِلاَّ مِن بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي اهل كتاب ! چرا درباره ( دين ) ابراهيم با يكديگر به مجادله و ستيز مي‌پردازيد ( و هر يك از شما او را بر آئين خويش مي‌پنداريد ) و حال آن كه تورات و انجيل نازل نشده‌اند مگر بعد از او ؟ آيا نمي‌فهميد ( كه پيشين نمي‌شود پيرو پَسين باشد ) ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« لِمَ » : چرا . « تُحَآجُّونَ » : مجادله و ستيز مي‌كنيد .‏

آيه 66

‏متن آيه : ‏

‏ هَاأَنتُمْ هَؤُلاء حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هان ! شما ( اي يهوديان و مسيحيان ) اي گروهي كه درباره چيزي كه ( به گمان خود ) نسبت بدان آگاهي و اطّلاعي داريد ، مجادله و مناظره كرديد ، ولي چرا درباره چيزي كه آگاهي و اطّلاعي از آن نداريد مجادله و مناظره مي‌نمائيد ؟ و خدا ( چگونگي دين ابراهيم را ) مي‌داند و شما نمي‌دانيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« هَآ أَنتُمْ هَ‍ؤُلآءِ » : هان ! شما كه . ( ها ) حرف تنبيه است و به اوّل اسماء اشاره ، و ضمير مرفوعي كه با اسم اشاره از آن خبر دهند ، اضافه مي‌گردد . مانند : هذا . هاأَنَاذا .‏

آيه 67

‏متن آيه : ‏

‏ مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّاً وَلاَ نَصْرَانِيّاً وَلَكِن كَانَ حَنِيفاً مُّسْلِماً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏ابراهيم نه يهودي بود و نه مسيحي ، وليكن ( از اديان باطله بيزار و منصرف و ) بر ( دين ) حق و منقاد ( فرمان ) خدا بود ، و از زمره مشركان ( و كافراني چون قريش و همگنان ايشان ) نبود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَنِيفاً » : دور از باطل و گراينده به حق . مخلصي كه خويشتن را تسليم فرمان خدا كرده و در هيچ چيز سر از فرمان دين او نپيچد .‏

آيه 68

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏سزاوارترين مردم ( براي انتساب ) به ابراهيم ( و دين او ) كساني هستند كه ( در زمان ابراهيم دعوت او را اجابت كردند و ) از او پيروي نمودند و نيز اين پيغمبر ( محمّد ) و كساني‌اند كه ( با او ) ايمان آورده‌اند ( زيرا محمّد و يارانش اهل توحيد خالصند كه دين ابراهيم است ) و خداوند سرپرست و ياور مؤمنان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَوْلَيا » : سزاوارترين . « هذَا النَّبِيُّ » : مراد محمّد است .‏

آيه 69

‏متن آيه : ‏

‏ وَدَّت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گروهي از اهل كتاب آرزو داشتند كاش مي‌شد شما را گمراه كنند ! و ( با القاء شبهه‌هائي در دينتان ، شما را از اسلام برگردانند ، ولي با اين كارها ) جز خويشتن را گمراه نمي‌سازند و نمي‌فهمند .‏

‏توضيحات : ‏

 

آيه 70

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي اهل كتاب ! چرا آيه‌هاي ( دالّ بر صدق نبوّت محمّد ، فرستاده ) خداوند را ناديده مي‌گيريد و تكذيب مي‌داريد ، و حال آن كه ( صحّت آنها و نشانه‌هاي نبوّت محمّد را در كتابهاي خود ) مي‌بينيد ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَشْهَدُونَ » : مي‌بينيد . بيگمان مي‌دانيد ( نگا : بقره / 146 ) .‏

آيه 71

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي اهل كتاب ! چرا حق را با باطل مي‌آميزيد و كتمانش مي‌كنيد ، و حال آن كه شما مي‌دانيد ( كه عقاب و عذاب خدا در برابر چنين كاري چيست ) ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَلْبِسُونَ » : آميزه هم مي‌داريد .‏

آيه 72

‏متن آيه : ‏

‏ وَقَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُواْ بِالَّذِيَ أُنزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُواْ آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏جمعي از اهل كتاب ( به همكيشان خود ) گفتند : بدانچه بر مسلمانان نازل شده است ، در آغاز روز ايمان بياوريد ، و در پايان روز بدان كافر شويد ، تا شايد ( از قرآن پيروي نكنند و از آن ) برگردند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَلَّذِي‌ » : آنچه . « وَجْهَ الْنَّهَارِ » : آغاز روز . مراد از اوّل و آخر روز ، مدّتي از زمان است‌ ؛ نه آغاز و انجام اصطلاحيِ يك روز ( نگا : واژه « غَداً » در كهف / 23 و لقمان / 34 ) .‏

آيه 73

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ تُؤْمِنُواْ إِلاَّ لِمَن تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللّهِ أَن يُؤْتَى أَحَدٌ مِّثْلَ مَا أُوتِيتُمْ أَوْ يُحَآجُّوكُمْ عِندَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و باور مكنيد مگر به كسي كه پيروي از آئين شما كرده باشد - بگو : بيگمان هدايت ، هدايت خدا است‌ - اين كه ( ديگران آن افتخارات و كتابهاي آسماني را كه نصيب شما شده است به دست آورند . يعني ) به كسي همان چيزي داده شود كه به شما داده شده است ، و اين كه ديگران بتوانند در پيشگاه پروردگارتان با شما به داوري بنشينند و اقامه حجّت كنند . بگو : فضل و بزرگي در دست خدا است و آن را به هركس كه بخواهد مي‌دهد . و خداوند ( عطاء و نعمتش ) فراخ ، و آگاه ( از اهليّت و شايستگي مستحقّ وحي و رسالتِ خويش ) است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا تُؤْمِنُوا » : نپذيريد . تصديق نكنيد . « لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ . . . . » : نابكاران يهودي به پيروان خود مي‌گفتند : نبوّت منحصر به قوم يهود است و لذا امور دين را از ديگران نشنويد ، پيغمبري محمّد را نپذيريد ، و قبول نداشته باشيد در روز قيامت كسي بتواند عليه شما اقامه حجّت كند . « وَاسِع‌ » : داراي رحمت و قدرت فراوان .‏

آيه 74

‏متن آيه : ‏

‏ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هر كس را كه بخواهد به رحمت خود مخصوص مي‌گرداند . خداوند داراي فضل عظيم و لطف عميم است .‏

‏توضيحات : ‏

 

آيه 75

‏متن آيه : ‏

‏ وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لاَّ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِماً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در ميان اهل كتاب كساني هستند كه اگر دارائي فراواني به رسم امانت بديشان بسپاري ، آن را به تو بازپس مي‌دهند . و در ميان آنان كساني هستند كه اگر ديناري به رسم امانت بديشان بسپاري ، آن را به تو بازپس نمي‌دهند ، مگر آن كه پيوسته بالاي سرشان ايستاده باشي . اين بدان خاطر است كه ايشان مي‌گويند : ما در برابر امّيها ( يعني غير يهود ) مسؤول نبوده و بازخواستي نداريم ! و بر خدا دروغ مي‌بندند ( و چنين چيزي حكم خدا نيست ) و حال آن كه ايشان ( اين را ) مي‌دانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِن تَأْمَنْهُ » : اگر او را امين بداني . « قِنطَارٍ » : مراد دارائي هنگفت است ( نگا : آل‌عمران / 14 و نساء / 20 ) . « دِينَارٍ » : مراد دارائي اندك است . « إِلاّ مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِماً » : مگر آن كه بالاي سر او بايستي و پيوسته مطالبه كني . « أُمِّيِّينَ » : عربها . ملّتهاي غير يهود . منسوب است به ( أُمّ ) يا ( أُمَم ) كه مفردش ( أُمَّة ) است و ياء نسبت بعد از حذف حرف تاء به آخر آن افزوده مي‌شود . « سَبِيل‌ » : راه . مراد عتاب و عِقاب است .‏

آيه 76

‏متن آيه : ‏

‏ بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آري ! كسي كه به عهد و پيمان خود وفا كند و پرهيزگاري پيشه نمايد ( محبّت و رضايت خدا را فراچنگ آورده است ) زيرا خداوند پرهيزگاران را دوست مي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَلَيا » : ( نگا : بقره / 81 ) . « أَوْفَيا » : وفا كرد . « إِتَّقَيا » : پرهيزگاري كرد .‏

آيه 77

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُوْلَئِكَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه پيمان خدا و سوگندهاي خود را به بهاي كمي ( از ماديات و مقامات دنيوي هر اندازه هم در نظرشان بزرگ و سترگ جلوه‌گر شود ) بفروشند ، بهره‌اي در آخرت نخواهند داشت و خداوند با ايشان در آخرت ( با مرحمت ) سخن نمي‌گويد ، و به آنان در قيامت ( با محبّت ) نمي‌نگرد ، و ايشان را ( از كثافات گناه ) پاك نمي‌سازد ، و عذاب دردناكي دارند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ أَيْمَانِهِمْ » : عهد خدا و سوگندهاي خود را مي‌فروشند . « خَلاّق » : بهره و نصيب از خير و نعمت . « لا يُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَ لا يَنظُرُ إِلَيْهِمْ » : مراد آن است كه خداوند از آنان ناراضي است و بديشان نظر لطف ندارد . « لا يُزَكِّيهِمْ » : با مغفرت خود آنان را از گناهان پاكيزه نمي‌دارد .‏

آيه 78

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در ميان آنان كساني هستند كه به هنگام خواندن كتاب ( خدا ) زبان خود را مي‌پيچند و آن را دگرگون مي‌كنند تا شما گمان بريد ( آنچه را كه مي‌خوانند ) از كتاب ( خدا ) است ! در حالي كه از كتاب ( خدا ) نيست . و مي‌گويند كه : آن از نزد خدا ( نازل شده ) است و با اين كه از سوي خدا نيامده است و به خدا دروغ مي‌بندند و حال آن كه مي‌دانند ( كه دروغ مي‌گويند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« فَرِيق‌ » : دسته . گروه . « يَلْوُونَ » : پيچ مي‌دهند . به گونه صحيح اداء نمي‌كنند . « يَلْوُون أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتابِ » : آنچه مي‌خوانند تحريفش مي‌كنند و درست بيان نمي‌دارند . مراد تحريف تورات و توجيه و تفسير آن برابر خواست خودشان است ( نگا : نساء / 46 ) .‏

آيه 79

‏متن آيه : ‏

‏ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَاداً لِّي مِن دُونِ اللّهِ وَلَكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏هيچ كسي ( از پيغمبران ) را نسزد كه خدا بدو كتاب و حكمت و نبوّت بخشد ، آن گاه او به مردمان بگويد : به جاي خدا ، بندگان ( و پرستش‌كنندگان ) من باشيد . بلكه ( به مردمان اين چنين مي‌گويد كه : ) با كتابي كه آموخته‌ايد و ياد داده‌ايد و درسي كه خوانده‌ايد ، مردماني خدائي باشيد ( و جز او را بندگي نكنيد و نپرستيد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِن دُونِ اللهِ » : به جاي خدا . « رَبَّانِيِّينَ » : خداجويان و خداپرستان .‏

آيه 80

‏متن آيه : ‏

‏ وَلاَ يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِكَةَ وَالنِّبِيِّيْنَ أَرْبَاباً أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( هيچ كسي از پيغمبران ) به شما فرمان نمي‌دهد كه فرشتگان و پيغمبران را به پروردگاري خود گيريد . مگر ( معقول است كه ) شما را به كفر فرمان دهد ، بعد از آن كه ( مخلصانه رو به خدا كرده‌ايد و ) مسلمان شده‌ايد ؟ !‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَرْبَاب‌ » : جمع رَبّ ، پروردگاران .‏

آيه 81

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( به خاطر بياوريد ) هنگامي را كه خداوند پيمان مؤكّد از ( يكايك ) پيغمبران ( و پيروان آنان ) گرفت كه چون كتاب و فرزانگي به شما دهم و پس از آن پيغمبري آيد و ( دعوت او موافق با دعوت شما بوده و ) آنچه را كه با خود داريد تصديق نمايد ، بايد بدو ايمان بياوريد و وي را ياري دهيد . ( و بديشان ) گفت : آيا ( بدين موضوع ) اقرار داريد و پيمان مرا بر اين كارتان پذيرفتيد ؟ گفتند : اقرار داريم ( و فرمان را پذيرائيم . خداوند بديشان ) گفت : پس ( برخي بر برخي از خود ) گواه باشيد و من هم با شما از زمره گواهانم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِيثَاق » : پيمان استوار . « لَمَآ ءَاتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ » : اگر كتاب براي شما فرستادم . ( لَ ) حرف تأكيد است و ( مَا ) شرطيّه و فعل ( ءَاتَيْتُكُمْ ) شرط و فعل ( لَتُؤْمِنُنَّ ) جواب شرط مي‌باشد . « مَا » : اگر . آنچه . واژه ( مَا ) مي‌تواند شرطيّه يا موصول باشد . « إِصْر » : عهد . « أَخَذْتُمْ عَلَيا ذلِكُمْ إِصْرِي‌ » : آيا پيمان مرا بر اين كارتان پذيرفتيد ؟ آيا از پيروان خود بر اين كار پيمان گرفتيد ؟ « إشْهَدُوا » : گواه باشيد بر خود و پيروان خود .‏

آيه 82

‏متن آيه : ‏

‏ فَمَن تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس هر كه بعد از اين ( پيمان محكم ، از ايمان به پيغمبر اسلام ) روي بگرداند ، از زمره فاسقان ( و بيرون‌روندگان از شرع خدا و كافران به انبياء از اوّل تا آخر ) است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَوَلَّيا » : پشت كرد و عهدشكني نمود .‏

آيه 83

‏متن آيه : ‏

‏ أَفَغَيْرَ دِينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا جز دين خدا را مي‌جويند ( كه اسلام است ) ؟ ولي آنان كه در آسمانها و زمينند از روي اختيار يا از روي اجبار در برابر او تسليمند و به سوي او بازگردانده مي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَبْغُونَ » : طلب مي‌كنند . مي‌جويند . « طَوْعاً وَ كَرْهاً » : خواه و ناخواه . مطيعانه با اراده و اختيار ، و مجبورانه در آفرينش و پيدايش . اين دو مصدر در معني اسم فاعل ، يعني طَآئِعينَ و كَارِهِينَ به كار رفته و حالند .‏

آيه 84

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَالنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : ايمان داريم به خدا و بدانچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط ( يعني فرزندان و نوادگان دوازده‌گانه يعقوب ) نازل شده است ، و بدانچه به موسي و عيسي و سائر پيغمبران از سوي پروردگارشان داده شده است . ميان هيچ يك از پيغمبرانش ( در ايمان بديشان ) تفاوت نمي‌گذاريم و ما ( بدين وسيله ) خالصانه و خاشعانه تسليم اوئيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَسْبَاط‌ » : نوادگان . قبائل . مراد از قبائل ، قبائل دوازده‌گانه بني‌اسرائيل است ( نگا : بقره / 136 و 60 ، و اعراف‌ / 160 ) .‏

آيه 85

‏متن آيه : ‏

‏ وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و كسي كه غير از ( آئين و شريعت ) اسلام ، آئيني برگزيند ، از او پذيرفته نمي‌شود ، و او در آخرت از زمره زيانكاران خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَبْتَغِ » : بخواهد . طلب كند . « إِسْلام‌ » : توحيد و انقياد . آئين اسلام .‏

آيه 86

‏متن آيه : ‏

‏ كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْماً كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏چگونه خداوند گروهي را رهنموني مي‌كند كه بعد از ايمانشان و بعد از آن كه گواهي دادند به اين كه پيغمبر بر حق است و معجزات و دلائل روشني براي آنان ( بر حقّانيّت محمّد ) بيامد ، كافر شدند ؟ و خدا گروه ستمكاران را هدايت نخواهد كرد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بَيِّنَات‌ » : دلائل روشن . معجزات .‏

آيه 87

‏متن آيه : ‏

‏ أُوْلَئِكَ جَزَآؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اين چنين كساني ، كيفرشان اين است كه لعنت خدا و فرشتگان و مردمان همه ، بر آنان باشد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« جَزَآؤُهُمْ » : مبتداي دوم است .‏

آيه 88

‏متن آيه : ‏

‏ خَالِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏در اين لعن و نفرين ، جاودانه مي‌مانند و عذابشان تخفيف نمي‌گردد و مهلتي بديشان داده نخواهد شد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« وَلاهُمْ يُنظَرُونَ » : مهلتي بديشان داده نمي‌شود و دخول آنان به دوزخ به تأخير نمي‌افتد و عذاب ايشان بلاانقطاع خواهد بود .‏

آيه 89

‏متن آيه : ‏

‏ إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُواْ فَإِنَّ الله غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مگر كساني كه بعد از آن ، توبه كنند و به اصلاح بپردازند ( يعني به سوي خدا برگردند و در مقام جبران گذشته برآيند ، كه توبه آنان پذيرفتني است ) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است .‏

 

 

آيه 90

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْراً لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الضَّآلُّونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه بعد از ايمانشان كافر مي‌شوند و آن گاه بر كفر مي‌افزايند ( و در اين راه اصرار مي‌ورزند ) هيچ گاه توبه آنان ( بعد از گذشت فرصت كه از روي ناچاري يا در آستانه مرگ صورت مي‌گيرد ) قبول نمي‌شود و ايشان به حقيقت گمراهند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ضَآلُّونَ » : گمراهان .‏

آيه 91

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَن يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِّلْءُ الأرْضِ ذَهَباً وَلَوِ افْتَدَى بِهِ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه كفر مي‌ورزند و با كفر از دنيا رخت برمي‌بندند ، اگر زمين پر از طلا باشد و ( بتوانند براي بازخريد خود ) آن را به عنوان فديه بپردازند ، هرگز از هيچ كدام از آنان پذيرفته نخواهد شد . براي ايشان عذاب دردناكي است و ياوري ندارند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِلْءُ الأرْضِ » : پرِ زمين . « ذَهَباً » : طلا . « لَوِ افْتَدَيا بِهِ » : اگر آن را براي رهائي خود و نجات از عذاب بدهد .‏

آيه 92

‏متن آيه : ‏

‏ لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏به نيكي ( كاملي كه جوياي آنيد و مورد پسند خدا است ) دست نمي‌يابيد ، مگر آن كه از آنچه دوست مي‌داريد ( در راه خدا ) ببخشيد . و هر چه را ببخشيد ( كم يا زياد ، بي‌ارزش يا باارزش ) خدا بر آن آگاه است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَن تَنَالُوا » : نائل نمي‌گرديد . دست نمي‌يابيد . « بِرَّ » : خوبي . خير كثير . « مَا تُنفِقُوا » : آنچه را كه مي‌بخشيد .‏

آيه 93

‏متن آيه : ‏

‏ كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏همه غذاها بر بني‌اسرائيل حلال بود ، جز آنچه اسرائيل ( يعني يعقوب به عللي ، يا قوم اسرائيل به سبب ارتكاب گناهان ) پيش از نزول تورات بر خود حرام كرده بود . بگو : اگر راست مي‌گوئيد ( كه شريعت ابراهيم چنين چيزهائي را حرام نموده است ، براي اثبات ادّعاي خويش ) تورات را بياوريد و آن را بخوانيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حِلّ » : حلال . ( نگا : مائده / 5 ) . « إِسْرَآئِيلُ‌ » : يعقوب . قوم اسرائيل .‏

آيه 94

‏متن آيه : ‏

‏ فَمَنِ افْتَرَىَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ مِن بَعْدِ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بنابراين كساني كه بعد از اين به خدا دروغ بندند ( و به ابراهيم و ساير پيغمبران پيشين ، نسبتهاي ناروا دهند ) اينان ستمگرند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِفْتَرَيا » : بهم بافت . دروغ بست . نسبت ناروا داد .‏

آيه 95

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : خدا راست گفته است ( و همه خوراكيها بر بني‌اسرائيل حلال بوده است ) بنابراين از آئين ابراهيم پيروي كنيد كه ( بي‌آلايش بود و ) به حق گرايش داشت و جزو مشركان نبود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِلَّةَ‌ » : دين و آئين . « حَنِيفاً » : حقگرا ( نگا : بقره / 135 ) .‏

آيه 96

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏نخستين خانه‌اي ( از حيث قدمت و حرمت كه با دست انبياء جهت پرستش و نيايش صحيح خداوند يگانه ) براي مردم بنيانگذاري گشته است ، خانه‌اي است كه در مكّه قرار دارد ( و كعبه نام و از لحاظ ظاهر و باطن ) پربركت و نعمت است و ( از آنجا كه قبله‌گاه نماز مسلمانان و مكان حجّ آنان يعني كنگره بزرگ سالانه ايشان است ، مايه ) هدايت جهانيان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أوَّلَ بَيْتٍ » : نخستين خانه . مراد اين است نخستين خانه‌اي كه براي عبادت با دست پيغمبران ساخته شده است كعبه است كه ابراهيم و اسماعيل آن را ساخته‌اند و بعد از آن قرنها بعد مسجدالاقصي در سال 1005 پيش از ميلاد توسّط سليمان ساخته شد . « بَكَّةَ‌ » : اسمي از اسامي مكّه است . « مُبَارَكاً » : پرخير و بركت است براي حاجيان و ساكنان آنجا ( نگا : بقره / 126 ) . حال ضمير مستتر در ( وُضِعَ ) است .‏

آيه 97

‏متن آيه : ‏

‏ فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏در آن نشانه‌هاي روشني است ، مقام ابراهيم ( يعني مكان نماز و عبادت او از جمله آنها است ) . و هركس داخل آن ( حرم ) شود در امان است . و حجّ اين خانه واجب الهي است بر كساني كه توانائي ( مالي و بدني ) براي رفتن بدانجا را دارند . و هركس ( حجّ خانه خدا را به جاي نياورد ، يا اصلاً حجّ را نپذيرد ، و بدين وسيله ) كفر ورزد ( به خود زيان رسانده نه به خدا ) چه خداوند از همه جهانيان بي‌نياز است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ » : ( نگا : بقره / 125 ) . ( مَقَامُ ) خبر است براي مبتداي محذوف ، و يا بدل از ( ءَايَاتٌ ) است . « حِجُّ » : رهسپار بيت‌الله شدن و براي انجام مناسك در آنجا ماندن . « مَنِ اسْتَطَاعَ » : ( مَنْ ) بدل است .‏

آيه 98

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَاللّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : اي اهل كتاب ! چرا نسبت به آيات خدا ( كه دالّ بر صدق نبوّت محمّد است ) كفر مي‌ورزيد و ( آنها را تكذيب مي‌كنيد ) با آن كه خدا گواه بر اعمالِ شما است‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏

‏« شَهِيدٌ » : دانا و آگاه .‏

آيه 99

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجاً وَأَنتُمْ شُهَدَاء وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : اي اهل كتاب ! چرا كسي را كه ايمان آورده است ، از راه خدا باز مي‌داريد و مي‌خواهيد اين راه را كج نشان دهيد ، و حال آن كه شما ( از راستي و درستي اين راه ) آگاهيد ؟ و خدا از آنچه مي‌كنيد بي‌خبر نيست ( و پاداش شما را مي‌دهد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَصُدُّونَ » : باز مي‌داريد . « تَبْغُونَهَا عِوَجاً » : آن راه را كج مي‌خواهيد . مراد اين است كه راه خدا را در نظر مردم كج نشان مي‌دهيد . « عِوَجاً » : كج . « وَ أَنتُمْ شُهَدَآءُ » : همان گونه كه گواهان از حقيقت قضيّه آگاهند ، شما نيز از روي كتابهاي خود از راه خدا قاطعانه آگاهيد .‏

آيه 100

‏متن آيه : ‏

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقاً مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ، اگر از گروهي از كساني كه كتاب بديشان داده شده است پيروي كنيد ، شما را پس از ايمان آوردنتان به كفر باز مي‌گردانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يَرُدُّوكُمْ . . . كَافِرِينَ » : شما را كافر سازند . شما را به كفر برگردانند . « كَافِرِينَ » : مفعول دوم ، يا حال است .

 

موضوعات: تفسیر سوره ال عمران(آیات 51تا100)  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-02-13] [ 09:26:00 ب.ظ ]




درس هایی آموزنده از زندگانی امام کاظم «علیه السلام»


امام نیکو سیرتان

گاه آدمی پاسخ یک بدی را با مهربانی می دهد و این پاسخ مهرورزانه او سبب تغییر رویه طرف مقابل می شود. امام کاظم «علیه السلام» را به دلیل این ویژگی به چنین لقبی خوانده اند. در مدینه مردی بود که هرگاه امام را می دید زبان به دشنام می گشود. روزی امام به همراه یاران خویش از کنار مزرعه او می گذشتند که او مثل همیشه، ناسزاگویی را آغاز کرد. یاران امام بر آشفتند و از امام خواستند تا آن مرد بد زبان را مورد تعرض قرار دهند. امام به شدّت با این کار مخالفت کرد و آنان را از انجام چنین کاری بازداشت. روز دیگری امام به سراغ مرد رفت تا او را در مزرعه اش ملاقات کند، ولی مرد عرب از کار زشت خود دست بر نداشت و به محض دیدن امام، ناسزا گفت.

امام نزدیک او رفت و از مرکب خود پیاده شد. به مرد سلام کرد. مرد بر شدت دشنام های خود افزود. امام با خوش رویی به او فرمود: هزینه کشت این مزرعه چه قدر شده است؟ مرد پاسخ داد: یکصد دینار، امام پرسید: امید داری چه اندازه از آن سود ببری و برداشت کنی؟ مرد با گستاخی و طعنه پاسخ داد: من علم غیب ندارم که چه مقدار قرار است عایدم شود. امام فرمود: من نگفتم چه سودی به تو خواهد رسید بلکه پرسیدم تو امید داری چه مقدار سود عایدت شود؟

او که از پرسش های امام گیج شده بود پاسخ داد: فکر می کنم دویست دینار محصول از این مزرعه برداشت کنم. در این هنگام، امام کیسه ای به مبلغ سیصد دینار طلا بیرون آورد به مرد داد و فرمود: این را بگیر و کشت و زرعت نیز برای خودت باشد. امید دارم پروردگار آنچه را امید داری از کشت و کارت سود ببری، عاید تو سازد. مرد سرافکنده و بهت زده، کیسه سکه های زر را از امام گرفت و پیشانی امام را بوسید و از رفتار زشت خود، پوزش خواست.
این درسی بزرگ برای شیعیان و پیروان ایشان است.

پیشوای مهرورزی

امام همواره دوستی و مهربانی را به دیگران سفارش می نمود و آن را مایه فزونی و برکت می دانست. یعقوب و دوستش شعیب نزد امام کاظم «علیه السلام» آمدند تا هم خستگی سفر حج را از تن بیرون کنند و هم با امام دیداری تازه نمایند. وارد خانه امام شدند. پس از سلام و احوالپرسی، امام رو به یعقوب کرد و فرمود: ای یعقوب! تو دیروز به مدینه آمدی و با برادر خود در فلان محل دیدار کردی، ولی با هم درگیر شدید و به همدیگر دشنام دادید. شما هرگز نباید مرتکب چنین عمل زشتی بشوید. ناسزا گفتن به دیگران از شیوه من و پدران من نیست و از شیعیان ما به دور است که به یکدیگر ناسزا بگویند. ای یعقوب! به سبب این کارت مرگ بین شما فاصله می اندازد. برادرت اسحاق در حین سفر پیش از آن که به شهر و خانه و کاشانه خود برسد از دنیا خواهد رفت و تو نیز از این رفتارت پشیمان خواهی شد. خداوند عمر شما را کوتاه خواهد کرد.

یعقوب که دست و پای خود را گم کرده بود، پرسید: فدایت شوم! اجل من کی خواهد رسید؟ امام فرمود: اجل تو نیز رسیده بود، ولی به خاطر این که تو در فلان منزلگاه به همراهت خدمت کردی و با هدیه ای او را خوشحال کردی خدا بیست سال بر عمر تو افزود. شعیب که متحیرانه به گفت و گوی او و امام گوش می داد پس از مدتی یعقوب را در مکه دید و حال برادرش را پرسید. او پاسخ داد همان طور که امام فرموده بود برادرم پیش از رسیدن به خانه اش از دنیا رفت و در همین راه به خاک سپرده شد و هرگز خانواده خود را ندید.

میراث دار انبی

پیشوایان معصوم دین، میراث دار پیامبرند که نسبت به امت خود مهربان ترین بود. روزی ابو حنیفه برای پرسشی به خدمت امام صادق «علیه السلام» رسید. گفتند: امام خوابیده است. او نیز منتظر نشست تا امام بیدار شود. همان جا نشسته بود که پسرکی پنج یا شش ساله را دید. پرسید: این پسر بچه کیست؟ گفتند: او موسی بن جعفر «علیه السلام» فرزند امام صادق «علیه السلام» است. پیش خود گفت: بد نیست پرسشم را با او مطرح کنم تا ببینم پاسخ او چیست. پرسید: ای فرزند رسول خدا! نظر شما درباره گناهان بندگان خدا چیست؟ بنده آن را انجام می دهد یا خدا به انجام آن رضایت می دهد؟ امام کاظم «علیه السلام» با متانت، چهارزانو روبه روی او نشست و فرمود: از سه حال خارج نیست، یا خدا آن را انجام می دهد، یا بنده و یا هردو. اگر خدا انجام می دهد پس چرا بنده را کیفر می کند که گناهی مرتکب نشده و این از خدای عادل و حکیم پذیرفته نیست. اگر خدا و بنده هر دو انجام بدهند، چرا شریک قوی، شریک ضعیف خود (بنده) را مجازات می کند، در حالی که خودش به او کمک کرده است. ابو حنیفه صحبت امام «علیه السلام» را قطع کرد و گفت: این دو صورت محال است. امام فرمود: بلی، پس فقط یک صورت باقی می ماند که بنده خود به تنهایی گناه را انجام دهد و خود نیز مسئولیت آن را بر عهده دارد.

بخوان و بالا برو!

امام کاظم «علیه السلام» توجه فراوانی به پاسخ گویی دقیق به مسائل اطرافیان داشت و با نهایت دقت و حوصله پرسش هایشان را پاسخ می گفت. مردی برای مطرح کردن چند پرسش نزد امام کاظم «علیه السلام» آمده بود. بعد از این که پاسخ پرسش هایش را شنید، امام با مهربانی از او پرسید: آیا دوست داری که در دنیا عمر طولانی داشته باشی؟ مرد پاسخ داد: آری، امام فرمود: برای چه دوست داری بیشتر در دنیا بمانی؟ پاسخ داد: برای تلاوت کردن سوره توحید. امام اندکی ساکت ماند و پس از ساعتی به او فرمود: هر یک از دوستان ما بمیرد درحالی که تلاوت قرآن را خوب نمی داند، در عالم قبر (برزخ) به او خواهند آموخت تا درجه او به خاطر قرآن ارتقا یابد؛ زیرا بهشت به اندازه آیات قرآن است و به او گفته می شود: بخوان و بالا برو. او نیز قرآن می خوانَد و بالا می رود.

مهربانی با غیر مسلمانان

بریهه دانشمندی مسیحی بود که مسیحیان به سبب وجود او، بر خود می بالیدند. وی چندی بود که او نسبت به عقاید خود دچار تردید شده بود و در جست و جوی رسیدن به حقیقت، از هیچ تلاشی فروگذار نمی کرد. روزی از روی اتفاق، شیعیان او را به یکی از شاگردان امام صادق «علیه السلام» به نام هشام بن حکم که استادی چیره دست در مباحث اعتقادی بود معرفی کردند. هشام در کوفه مغازه داشت. ابتدا بریهه پرسش های خود را درباره حقانیت اسلام مطرح کرد و هشام با حوصله و صبر، آنچه در توان داشت برای او بیان کرد. او از هشام پرسید: آیا تو با این همه دانایی و برازندگی استادی هم داری؟ هشام پاسخ داد: البته که دارم! بریهه پرسید: او کیست و کجا زندگی می کند؟ شغلش چیست؟ هشام دست او را گرفت و کنار خودش نشاند و ویژگی های اخلاقی و منحصر به فرد امام صادق «علیه السلام» و فرزند او را که در مدینه می زیستند را برای او گفت. او به مدینه رفت. پیش از دیدار امام، فرزند ایشان امام کاظم «علیه السلام» را دید. امام استقبال گرمی از او کرد و با مهربانی به او فرمود: تا چه اندازه با کتاب دینت (انجیل) آشنایی داری؟ پاسخ داد: از آن آگاهم. امام فرمود: چقدر اطمینان داری که معانی آن را درست فهمیده ای؟ گفت: بسیار مطمئنم که معنای آن را درست درک کرده ام. امام برخی کلمات انجیل را از حفظ برای بریهه خواند. شدت اشتیاق بریهه به صحبت با امام زمان و مکان و خستگی سفر را از یادش برده بود. او آن قدر شیفته کلام و مهرورزی امام شد که از اعتقادات باطل خود دست برداشت و به اسلام گرایید. هنوز به دیدار امام صادق «علیه السلام» شرفیاب نشده بود که به وسیله فرزند او مسلمان شد.

مهربانی با بستگان

مهربانی با نزدیکان ویژگی بارز یک مؤمن است. علی بن جعفر برادر امام کاظم «علیه السلام» و برادر زاده امام کاظم «علیه السلام» محمد بن اسماعیل به دیدن امام کاظم «علیه السلام» رفتند. اندکی از مغرب گذشته بود. در زدند. امام در را گشود و با برادر خود سلام و احوالپرسی کرد. محمد نزدیک آمد و دست امام را بوسید و گفت: فدایت شوم، مرا پندی دهید. امام فرمود: به تو سفارش می کنم در مورد ریختن خون من از خدا بترسی. محمد تعجب کرد. امام تا سه بار جمله خود را تکرار کرد. محمد به کناری رفت و امام به علی بن جعفر فرمود: تو همین جا بمان. سپس به داخل خانه رفت و کیسه ای صد دیناری به او داد و فرمود: این را به محمد بده و بگو آن را در سفر همراه داشته باشد. علی کیسه را ستاند و بیرون آمد. ولی امام دوباره پیش از بیرون رفتن او را صدا زد و صد دینار دیگر به او داد و فرمود: این کیسه را هم به او بده. به امام گفت: قربانت شوم! اگر به آنچه به او فرمودی از او می ترسی پس چرا او را در این سفر یاری می کنید؟

امام که می دانست محمد بن اسماعیل نزد هارون الرشید خواهد رفت و سخن چینی خواهد کرد، گفت: اگر من از قطع پیوندم با او دوری کنم اما او حق خویشی را ادا نکند و از من ببرد، خدا عمرش را کوتاه خواهد کرد، سپس کیسه بزرگی که سه هزار درهم در آن بود آورد و فرمود: این کیسه را هم به او بده. علی خداحافظی کرد. در راه بازگشت کیسه صد دیناری را به او داد و گفت که آن را امام داده است. او بسیار خوشحال شد و امام را دعا کرد. کیسه دوم و سوم را هم به او داد و شادمانی او بیشتر گردید و امام را فراوان دعا نمود. او با علی بن جعفر خداحافظی کرد و به بغداد رفت. پس از مدتی درنگ در بغداد سرانجام فریب خورد و نزد هارون الرشید بدگویی امام را کرد و حتی هارون الرشید را امیر المؤمنین نامید. هارون الرشید از خوش خدمتی محمد بن اسماعیل خرسند شد و صد هزار درهم برای او فرستاد. ولی پروردگار او را به بیماری سختی دچار کرد و در نتیجه آن بیماری او را هلاک گردانید و نتوانست از هدیه هارون الرشید بهره مند شود.

پیش بینی اعجازآمیز

پیشوایان شیعه نسبت به پیروان خود بسیار دلسوز بودند و همواره آنان را از گزند خطرها حفظ می کردند. روزی هارون الرشید، به علی بن یقطین خلعت زربافتی هدیه داد. او روز بعد، آن خلعت را به همراه مقداری پول که خمس اموالش بود نزد مولای خود امام کاظم «علیه السلام» فرستاد. امام پول را پذیرفت، ولی دستور داد خلعت زربافت را به او بازگردانند و نامه ای برایش نوشت و در آن تأکید کرد که خلعت را نزد خود نگه دارد و آن را به کسی ندهد؛ زیرا به زودی سخت به آن نیازمند می شود. او علت باز پس گرداندن خلعت را نفهمید. چند روزی گذشت و علی بن یقطین بر یکی از زیردستان خود خشم گرفت و او را از کار برکنار کرد. آن فرد نیز کینه او را به دل گرفت و چون از رابطه او با امام کاظم «علیه السلام» و دوستداری او نسبت به ایشان با اطلاع بود، نزد هارون الرشید رفت و نزد او از علی بن یقطین بدگویی کرد. وی به هارون الرشید گفت: علی بن یقطین، موسی بن جعفر «علیه السلام» را پیشوای خود می داند و هر سال خمس اموال خود را به ایشان می دهد؛ حتی خلعتی را که شما به او داده بودید، برای موسی بن جعفر «علیه السلام» فرستاده است.

هارون الرشید بسیار خشمگین شد و گفت: اگر آنچه گفتی درست باشد، علی بن یقطین را خواهم کشت. همان لحظه دستور داد علی را به دربار بیاورند. به محض ورود علی بن یقطین هارون الرشید سر او فریاد کشید: خلعتی را که به تو دادم چه کار کردی؟ علی بن یقطین که هنوز از ماجرا بی اطلاع بود گفت: آن نزد خودم هست. هارون که باور نمی کرد، گفت: اکنون باید آن را نزد من بیاوری. علی بن یقطین با چند تن از غلامان هارون الرشید به خانه رفت و آن را باز پس آورد. هارون الرشید خنده ای کرد و گفت: خلعت را سر جایش بگذار! من هرگز حرف سخن چینان را درباره تو نخواهم پذیرفت. علی بن یقطین تازه متوجه شد که امام خلعت را برای چه باز گردانیده است. آن گاه مرد سخن چین را فرا خواند و دستور داد در حضور علی بن یقطین او را هزار تازیانه بزنند. او پانصد تازیانه بیشتر نخورده بود که زیر ضربات سهمگین آن جان داد، و هارون الرشید از علی بن یقطین معذرت خواست و او را با هدایایی به منزل فرستاد.

پندی سترگ

اسلام کسانی را که برای رفع مشکلات دیگران تلاش می کنند پاس داشته و آنان را ستوده است. محمد بن ابی عمیر از پارسایان روزگار و از شاگردان برجسته امام کاظم «علیه السلام» و پیشه اش پارچه فروشی بود. روزی به یکی از برادران مؤمن خویش ده هزار درهم قرض داد، ولی آن مؤمن رفته رفته فقیر و ورشکسته شد. وقتی که هنگام پس دادن قرضش به محمد فرا رسید، خانه خود را فروخت و ده هزار درهم تهیه کرد و آن را به خانه محمد برد. در زد، ابن ابی عمیر بیرون آمد و وی سکه ها را به او داد. ابن ابی عمیر از او پرسید: این سکه ها را از کجا آورده ای؟ آیا ارثی به تو رسیده است؟ پاسخ داد: خیر! گفت: آیا کسی آن را به تو بخشیده است؟ پاسخ داد: نه! بلکه خانه ام را فروخته ام تا قرض خویش را ادا کنم. محمد گفت: از مولای خویش شنیده ام که بر فرد لازم نیست که به خاطر بدهکاری خانه اش را بفروشد. این پول را بگیر که من نیازی به آن ندارم. به خدا سوگند اگر چه اکنون نیازمند یک درهم هستم، ولی این پول را از تو هرگز نمی گیرم. گفته امام سبب شد تا او که از وضعیت مالی برادر مؤمن خویش آگاه بود، اجازه ندهد وی برای رفع مشکل خود خانواده اش را بی سرپناه سازد و باز گرداندن سکه ها مشکل او را حل کرد.

ارزش شاد کردن مؤمن

کمک به مظلوم تا بدان جا نزد خداوند ارزش دارد که حتی اگر فرد به انگیزه خدمت به مؤمن، با دستگاه ظلم ارتباط داشته باشد ولی به مؤمنی کمک کند، سزاست.

زیاد بن ابی سلمة از دوستداران امام کاظم «علیه السلام» بود، ولی با دستگاه هارون الرشید نیز ارتباط داشت. روزی امام او را دید و از او پرسید: شنیده ام تو برای هارون الرشید کار می کنی و با آنان همکاری داری؟! گفت: بله سرورم! امام پرسید: چرا؟ عرض کرد: مولای من! من تهیدستی آبرومندم. مجبورم برای تأمین نیازهای خانواده ام کار کنم. امام با چهره ای عبوس گفت: اما اگر من از بلندی بیفتم و قطعه قطعه شوم، برایم بهتر است که عهده دار کاری از کارهای ظالمان شوم یا گامی بر روی فرش های آنان گذارم، مگردر یک صورت. می دانی آن در چه صورتی است؟ گفت: نه فدایت شوم! امام گفت: من هرگز با آنان همکاری نمی کنم مگر آن که یا غمی را از دل مؤمنی با رفع مشکلش بردارم یا با پرداختن قرض او، ناراحتی را از چهره اش بزدایم. ای زیاد! بدان پروردگار کمترین کاری که با یاوران ظالمان انجام می دهد این است که آنان را در تابوتی از آتش قرار می دهد تا روز حساب باز رسد. ای زیاد! هرگاه عهده دار شغلی از شغل های این ظالمان شدی، به برادرانت نیکی کن تا کفاره این کارت باشد. وقتی قدرتی به دست آوردی بدان خدای تو نیز در روز قیامت قدرت دارد و بدان که نیکی های تو می گذرد و ممکن است دیگران آن را فراموش کند، ولی در نزد خدا و برای روز قیامت تو باقی خواهد ماند.

خشنودی خدا و اهل بیت «علیهم السلام»

چه بسیار کارهایی که انسان می پندارد نادرست است اما راهنمایی یک رهبر فرزانه سبب تغییر نگرش او می شود. علی بن یقطین بارها نزد مولای خود امام کاظم «علیه السلام» آمده بود تا همکاری خود را با دستگاه حکومتی قطع کند، ولی امام به او اجازه نمی داد؛ زیرا می دانست که او از دوستداران راستین اهل بیت پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» است. بار دیگر خدمت امام خویش آمد و اجازه خواست که دیگر به دربار هارون الرشید نرود و استعفا بدهد. امام با مهربانی به او فرمود: این کار را مکن! ما به تو علاقه داریم. اشتغال تو در دربار خلیفه وسیله راحتی برادران دینی توست. امید است که خداوند ناراحتی ها را به وسیله تو برطرف کند و آتش دشمنی و توطئه آنان را خاموش سازد. او که نمی خواست سخن امام را قطع کند، سراپا گوش شده بود. امام به او فرمود: بدان که کفاره خدمت در دربار ظالمان، گرفتن حق محرومان است. تو چیزی را برای من ضمانت کن، من در مقابل سه چیز را ضمانت می کنم. تو قول بده که هر وقت یکی از مؤمنان به تو مراجعه کرد، هر حاجتی داشت برآورده کنی و حق او را بستانی و با احترام با وی برخورد کنی من نیز ضمانت می کنم که هیچ وقت زندانی نشوی، هرگز با شمشیر دشمن کشته نشوی و هیچ وقت به فقر و تنگدستی گرفتار نیایی. بدان هر کس حق مظلومی را بگیرد و دل او را شاد کند اول خدا، دوم پیامبر خدا «صلی الله علیه و آله» و سوم همه ما امامان را خشنود کرده است.

دعا برای شیعیان

دعا برای رفع مشکلات دوستان نشانه دوستی و محبت راستین بین آنان است. نوشته اند یکی از دوستان امام کاظم «علیه السلام» نزد ایشان رفت تا امام برایش دعایی کند. او گفت: ای فرزند رسول خدا! مرا نیز در دعای خود فراموش نکنید و برای برطرف شدن مشکلاتم دعا کنید. امام پاسخش فرمود: تو از کجا می دانی که من تو را در دعاهای خود فراموش می کنم و برایت دعا نمی کنم؟ حسن بن جهم با خود گفت: آن بزرگوار امام شیعیان است و دوستان و شیعیان خود را فراموش نمی کند. پس مرا هم که از شیعیان اویم، فراموش نمی کند.

سپس گفت: نه شما مرا فراموش نمی کنید. امام فرمود: چگونه فهمیدی که فراموشت نمی کنم؟ گفت: چون من از شیعیان و دوستداران شما هستم و می دانم که شما برای دوستان خود دعا می کنید. امام پرسید: آیا غیر از این مطلب چیز دیگری را هم می دانی که به خاطر آن دعایت کنم و فراموشت نسازم؟ گفت: خیر چیز دیگری نمی دانم. امام فرمود: هرگاه خواستی بدانی که تو در نزد من چگونه ای، ببین من در نظر تو چگونه هستم و چقدر با هم دوستی داریم تا به وسیله آن، بیشتر به یاد هم باشیم.

**********************************************
پی نوشت ها:

1. شیخ مفید، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد فی معرفة الحجج الله علی العباد، برگردان: هاشم رسولی محلاتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1378 ش، ج 2، ص 327.

2. بحارالانوار، ج 48، ص 36.

3. محمد باقر المجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ه .ق، ج 48، ص 175.

4. اصول کافی، ج 2، ص 606.

5. الاصول من الکافی، ج 1، ص 227، ح 1.

6. همان، ج 2، ص 458.

7. بحارالانوار، ج 48، ص 137.

8. محمد تقی التستری، قاموس الرجال: قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ 1، 1419 ه .ق، ج 9، ص 42.

9. بحارالانوار، ج 48، ص 172.

10. همان، ص 136؛ ج 75، ص 379.

11. محمد بن یعقوب الکلینی، الاصول من الکافی، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، بی تا، ج 2، ص 652، حدیث 4.

موضوعات:  درس هایی آموزنده از زندگانی امام کاظم «علیه السلام»  لینک ثابت
 [ 09:10:00 ب.ظ ]




اخلاق و رفتار امام موسی بن جعفر (ع)



عبادت و نیایش هر فرد در حدود معرفت و شناسائی پروردگار عالم، اندازه گیری میگردد.مجال است فردی بدون معرفت کافی و لازم نسبت به پروردگار خود، عبادت و ستایش شایسته ای انجام دهد از اینرو آنانکه شناسائی کامل از مبداء غیبی دارند و مراحل ایمان و عقیده را طی کرده اند، عبادت و ستایش یکی از لذات بخش ترین مراحل زندگی آنان را تشکیل میدهد و لذتی را بالاتر از آن حالت نمیدانند و نمیتوانند احساس کنند.

امام هفتم (ع) در دودمان مقدس و تقوی و در بیت رفیع زهد و عبادت پرورش یافته بود که ایمان به خدا و عشق و علاقه به فضائل معنوی و خصائص انسانی از تمام در و دیوار و جوانب زندگی آن میبارید و همگان شیفته و دلباخته عبادت و ستایش پروردگار خود بودند.
در کودکی:

امام هنوز کودک خردسالی است و در عادات و اطوار کودکی بسر میبرد که صفوان جمال یکی از دوستداران امام صادق (ع) وارد محضر امام میگردد و از پیشوای آینده سئوال میکند.امام میفرماید:

صاحب این منصب کسی خواهد بود که لهو و لعب در زندگی او راه ندارد.

در این هنگام کودک خردسالی که در دست خود بره گوسفندی را گرفته و با خود همراه دارد و با همان اطوار کودکانه با عشق و علاقه ای که خود به عبادت و سجده دارد به آن حیوان بی زبان اصرار میورزد و سر او را بپائین میآورد که بر آفریدگار خود سجده کند!

پدر مهربان دست او را فرا میگیرد و به آغوش خود میکشد و او را به سینه خود میچسباند و میفرماید:

عزیز دل من تو آن فردی هستی که لهو و لعب در برنامه زندگی تو راه ندارد. (1)

زیباترین ساعات زندگی امام (ع) بهنگام خلوت کردن با آفریدگارش سپری میشد و لذت بخش ترین اوقات عمر او را نماز و انجام فرائض الهی تشکیل میداد.او بهنگام عبادت با تمام وجود و با تمام احساسات و مشاعر و عواطف خود، متوجه کمال مطلق و معبود بی همتا میگشت و قطره ی وجود خود را به اقیانوس بیکران هستی بخش جهان میپیوست، قطرات اشک شوق بی اختیار از چشمان نازنین او بر صورتش می نشست و آرام آرام بر زمین میغلتید و میافتاد و اضطراب و لرزه اندام او را فرا میگرفت و ناله های جان سوز سر میداد و گریه های طولانی.

امام (ع) پس از انجام فرائض و واجبات به نوافل و مستحبات میپرداخت، نافله شب را تا وقت فریضه صبح ادامه میداد، سپس تا طلوع آفتاب به تعقیبات و دعاها میپرداخت، تا هنگام زوال و وقت ظهر در این حالت روحانی باقی میماند.

محدثین نقل نموده اند که بارها در شب ها در مدینه داخل مسجد نبوی (ص) میشد و پس از انجام فرائض سر بر سجده میگذاشت و با صدای حزین و اندوه فراوان توام با اشگ چشم، اخلاص و شوق این کلمات از او شنیده میشد:

عظم الذنب من عندی، فلیحسن العفو من عندک یا اهل التقوی و یا اهل المغفره» او این کلمات را با خضوع و خشوع کامل توم با ناله و سوزش مخصوص تا پاسی از شب بر زبان جاری میساخت و در وادی شوق وصال محبوب خود گام میزد. (2)
سپاس برای فراغت

امام موسی بن جعفر (ع) هنگامیکه بدستور ستمگر عصر و طاغوت زمان خود، هارون الرشید به جرم حق گوئی و دفاع از حقیقت، دستگیر و روانه زندان شد، بخاطر فراغت و دست یابی به فرصت بیشتر برای عبادت پروردگار سجده شکر طولانی بجا آورد و در حال سجده این چنین عرضه داشت :

بار الها! من بارها از درگاه تو مسئلت میداشتم که برای عبادت، فراغتی بمن عنایت فرمائی تا به اطاعت و فرمان برداری تو قیام ورزم از اینکه اکنون درخواست مرا اجابت فرموده ای در برابر چنین توفیقی سپاسگزارم. (3)

در بیشترین اوقات دعای آنحضرت با این کلمات آغاز میگردد.

الهم انی اسئلک الراحة عند الموت و المغفرة بعد الموت و العفو عند الحساب. (4)

بار خدایا! من بهنگام مرگ آسایش و راحتی و پس از مرگ غفران و آموزش و بهنگام بررسی حساب عفو و گذشت از درگاه تو مسئلت میدارم.
سفرهای حج آن بزرگوار

مسافرتهای حج آن بزرگوار که معمولا 24 تا 25 روز طول میکشید با آنکه وسایل سوار شدن از هر نظر فراهم و آماده بود مرکبها و اسبهای راهوار پیش روی آن حضرت کشانده میشد بصورت پیاده انجام میگرفت و این خود میرساند که علاقه و اخلاص آن بزرگوار بمظاهر توحید و عبادت تا چه حد بوده است.امام، چهار بار بصورت خانوادگی به بیت الله الحرام تشریف فرما شدند و در آن سفرهای خانوادگی علی بن جعفر برادر ارجمندش نیز حضور داشت و ملتزم رکاب امام و مفتخر به امتثال اوامر او بودم و چندین بار هم تنها بدون عائله و خانواده به سفر رفتند .

روش مسافرتهای آن حضرت باین ترتیب بود که معمولا از معاشرت و اختلاف با مردم که موجب تضییع فرصت گرانبهای عبادت خالق میگردد احتراز و اجتناب میورزید و فقط و فقط به عبادت و سازندگی نفس، و تصفیه خویشتن، و تفکر در عظمت خالق میپرداخت.در این سیر و سلوک و اندیشه ها بود که از خود بیخود میگشت و راه تقرب و وصال را میجست که عالیترین و لذت بخش ترین حالات یک فرد با ایمان و بنده خداست.داستان ملاقات او با شقیق بلخی که در بخش آراء و گفته های دیگران آمده است که گویای این حالت سیر و سفر روحانی است.او در پایان ملاقاتش با امام طبق دریافتهای خود اعتراف نمود: که موسی بن جعفر یکی از اوتاد و ابدال روزگار میباشد» . (5)

امام در یکی از دعاهای حج خود میگوید:

«انت شربی اذا ظمئت من الماء و قوتی اذا اردت الطعاما الهی! و سیدی! مالی سواک فلا تعدمنیها» .

خدایا! همه چیز و همه زندگی من تو هستی و جز تو خواسته و پناه دیگری ندارم.تلاوت و انس با قرآن:

او عاشق قرآن و فانی در اجرای احکام و محتوایات قرآن بود و لحظه ای از این امر غفلت نداشت قرآن را با صدای خوش و لحن زیبا و آواز دلربا و آهنگ روحانی و معنوی بصورت شمرده و مقطع تلاوت میفرمود.جذبه صدای او، رهگذران و مستمعین را از راه رفتن باز میداشت و تحت تاثیر خاص خود قرار میداد و گاهی آنان را به گریه و ناله میافکند.در اثر ممارست دائمی با قرآن و عبادتها و مناجاتهائی که داشت مردم مدینه در میان خود او را به «زین المتهجدین» یعنی زینت شب زنده داران و عبادت کنندگان لقب داده بودند و با آن لقب میان مردم شهرت یافته بود. (6)

عنایت خاص امام به تلاوت و ممارست قرآن و آیات نورانی الهی از یک حقیقت بزرگ پرده بر میدارد و آن این که قرآن از دیدگاه اهل بیت در مقام عظمت و اهمیت والاتری قرار دارد که ما هنوز به آن حقیقت نرسیده ایم آنان بهتر از همگان میدانند که قرآن چه تاثیر شگرف و فوق العاده ای در زندگی روحی و اجتماعی مردم میتواند داشته باشد و اگر محتویات و احکام آن در میان مردم پیاده و اجرا شود چه زندگی سعادت بخش و راحتی نصیب آنان خواهد شد.

مردان حدیث و روایت با اتفاق آراء اعتراف کرده اند که قهرمان گفتار ما در پرهیزکاری و پرستش حق و عبادت شبانه روزی خداوند عالم، و در عنایت و توجه به قرآن در عصر خود بی همتا و بی نظیر بود و کمتر شبی در عمر پر برکتش سپری گردید که سر بر بالین استراحت و آسایش بنهد و آسوده و غافل در بستر استراحت بیارامد و از عبادت و نیایش پروردگار و از قرائت و تلاوت آیات قرآن کریم غفلت و کوتاهی داشته باشد.
تفقد از مخلوق

در برنامه های عبادت و بندگی امام (ع) عبادت ویژه ای هم گنجانده شده بود که محض خشنودی خدا، و جلب رضایت و رفاه مخلوق صورت میگرفت که از نظر اهمیت کمتر از سجده های طولانی آن بزرگوار نبود و آن تفقد از مستمندان و رسیدگی بوضع درماندگان و در دل آنان در دل شبها بود بی آنکه خود آنان متوجه عامل این تفقدها گردند.

شیخ مفید در این باره مینویسد:

او شبانه از فقراء و مستمندان شهر مدینه تفقد و دلجوئی بعمل میآورد

و در زنبیل مخصوص پول و مواد غذائی بمنازل و کلبه های آنان حمل میکرد، و به ترتیبی در اختیار آنان قرار میداد که گاهی خودشان هم نمیدانستند که این کمک ها از سوی کدام شخص است و از کدام ناحیه صورت گرفته است» (7)
تواضع و فروتنی:

امام موسی بن جعفر (ع) بر مرد سپاه چهره و بد منظری گذر کرد و بر وی سلام نمود و کنارش نشست مدتی با او سخن گفت سپس آمادگی خود را در قضاء حوائج او اعلام فرمود بعضی که ناظر جریان بودند عرض، کردند یابن رسول الله! آیا با چنین شخصی مینشینی و از حوائج او سئوال میکنی؟

حضرت در جواب فرمود:

این مرد سیاه چهره بنده ای است از بندگان خدا و برادری است که بحکم کتاب خدا، همسایه ی است یا ما در بلاد خدا، حضرت آدم بهترین پدران و آئین اسلام والاترین ادیان، بین ما و او را بهم ربط داده است (8).
در راه انجام وظیفه ی امر به معروف

روش تبلیغ و راه و رسم امر بمعروف و نهی از منکر امام (ع) شیوه مخصوص داشت که امکان نداشت نفس گرم و مسیحائی او بر قلب مستعدی دمیده گردد و او از گناه خود بر نگردد.

داستان زیر میتواند نمونه بارزی از این مقوله بشمار آید.

«بشر بن حارث حافی» از اهالی مرو بود و مدتی از عمرش را به گناهکاری و شهوات گذرانده بود.روزی حضرت موسی بن جعفر (ع) از کوچه ای که خانه «بشر» در آن بود عبور میفرمود، موقعی که به در خانه «بشر» رسید اتفاقا در باز شد و یکی از کنیزکان بشر از خانه بیرون آمد کنیز حضرت را شناخت و آن حضرت هم میدانست که این خانه ی بشر است از کنیز سئوال فرمود : آقای تو آزاد است یا بنده؟

پاسخ داد: آزاد است.فرمود: چنین مینماید که گفتی، زیرا اگر بنده بود به شرایط بندگی عمل میکرد و از آقای خود اطاعت مینمود.

حضرت این سخن را فرمود و راه خود را در پیش گرفت و رفت.کنیز به خانه برگشت و گفته امام را برای بشر بازگو کرد.سخن حضرت در نهاد وجود او طوفانی بر پا کرد و سخت منقلبش نمود .او با عجله ی تمام از جا برخاست و با پای برهنه از خانه بیرون دوید و خود را به امام رساند و با دست مبارک او توبه کرد و گناهان خود را ترک گفت و راه و رسم اطاعت و بندگی را پیش گرفت.چون موقعی که بحضور امام شرفیاب شد و توبه کرد پا برهنه بود به احترام حفظ آن لحظه ی سعادت بخش تا پایان عمر کفش نپوشید و همیشه با پای برهنه راه میرفت لذا معروف شد به بشرحافی: یعنی پابرهنه (9)

چون امام راه و رسم تبلیغ را میدانست که با چه زبانی با فرد آلوده سخن گوید بشری که چندین سال با گناه و ناپاکی آلوده بود با یک جمله کوتاه او را متنبه ساخت و چنان منقلب نمود که از گذشته ی خود استغفار نمود و باقیمانده ی عمر خود را با پاکی و درستکاری سپری ساخت و یکی از مردان نامی و معروف تاریخ گردید بحدی که خطیب بغدادی در تاریخ خود از یکی از علمای آن عصر بنام ابراهیم حربی نقل میکند که او گوید «شهر بغداد عاقل تر و متین تر از بشر بن حارث را در خود نپرورانده است گوئی که در هر موی او عقل و تدبیری نهفته است» (10)
آزاد ساختن غلام:

خریدن غلام و آزاد ساختن غلام یکی از برنامه های عبادتی امام (ع) بوده است به حدی که در مدت عمر خود بیش از هزار نفر را خریداری و در راه خدا و جلب رضایت و خشنودی او آزاد ساخته است (11).

توضیح این مطلب اینست که در گذشته مسئله برده داری و برده فروشی (با کمال تاسف) یکی از مسائل مورد قبول اجتماع آنروز بوده است که در اثر جنگها و تجارتهای بین المللی به وفور در کشور اسلامی انجام میگرفت.برخی از برده ها در اختیار افراد قسی القلب و خشن قرار میگرفتند که رفتاری خشونت بار با آنان داشتند و چاره ای جز ماندن و تحمل مشکلات را نداشتند، بهترین خدمت بهمنوع در شرایط آنروز نجات دادن برده ها از چنگال چنین مالکان سنگدل بود که مردان خدا و پاک دلان آنان را میخریدند و در راه خدا آزاد می ساختند و عمل امام (ع) نیز بر اساس همین هدف بود.
بذل و کرم آن بزرگوار

یکی از مشخص ترین صفات بارز پیشوای هفتم ما سخاوت و بذل وجود و کرم اوست که در راه خدا مبذول می داشت.خاندان عصمت و طهارت به مال و ثروت و اندوخته های مادی از آن دیدگاه عنایت دارند که وسیله ای است که میتوان با آن رضایت و خشنودی پروردگار را با سد جوع گرسنگان و رفع نیاز مستمندان و ایجاد سرور در قلب یتیمان یا تامین رفاه عمومی مسلمانان و جلب نمود و افرادی را در زندگی به نوائی رساند وگرنه خود امکانات مالی از دیدگاه آنان، اصالت ندارد و معمولا تراکم یا فراوانی آن فرد را از زندگی حقیقی و واقعیت حیات باز میدارد و انسان را بصورت خدمتگزار و ابزار بی اراده خود در می آورد که بطور یقین هدف چنین نزول شأنی نبوده است بر این اساس است که سیره نویسان بیطرف اتفاق نظر دارند که امام موسی بن جعفر (ع) یکی از چهره های معروف سخاوت و کرم عصر خود بود و امکانات مالی خود را که محصول دسترنج خود او بود و از راه کشاورزی و زراعت و عائدش میشد در اختیار نیازمندان و بیچارگان واقعی اجتماع قرار میداد.بترتیبی بخششها و کرامتهای آن بزرگوار در اعماق دلهای مردم ریشه دوانده بود که در مدینه بصورت ضرب المثلی شیوع داشت و مردم گاهی در گفتگوهای خود به همدیگر میگفتند:

«تعجب از کسی است که کیسه بذل و بخشش موسی بن جعفر به او رسیده باشد ولی باز هم اظهار فقر و تنگدستی بنماید» (12)

او سعی و کوشش داشت کاری را که برای خدا انجام میدهد بیرون از دائره دید مردم باشد و جز خداوند متعال کسی از آن آگاهی و اطلاع نداشته باشد.

امام شبها را بهترین فرصت برای انجام چنین نیتی میدانست و عطایاو کمکهای خود را در دل شب بمنازل مستمندان میرساند و بی آنکه خود صاحب منازل اطلاع پیدا کنند در منازل آنان قرار میداد هدف امام از این پنهان کاری این بود که مبادا آبروی ارزشمند مستمندان در برابر متاعهای کم ارزش و پست مادی باز ستانده شود یا اینکه کسی جز پروردگار عالم از راز چنین عملی آگاه گردد او با عطایا و بخششهای شبانه ی خود خانواده هائی را از فقر و فلاکت نجات داد.

مرحوم شیخ مفید در ارشاد مینویسد:

«امام موسی بن جعفر سخی ترین فرد عصر خود بود» (13)

مرحوم سید محسن جبل عاملی اعلی الله مقامه در این باره نقل میکند:

«سخاوت و کرم و بذل و بخشش امام (ع) زبانزد خاص و عام بود و از این جهت شهرت به سزا داشت او در دل شب از مستمندان و فقرای مدینه تفقد بعمل می آورد و در زنبیل مخصوص پول و نقدینه و مواد غذائی بمنازل آنان حمل میکرد بی آنکه مستمندان توجه و آگاهی پیدا نمایند که این عطایا از کدام ناحیه است؟»

شخصی بنام محمد بن عبد الله بکری برای وصول مطابات خود بمدینه آمد ولی از بدهکاران چیزی به دستش نیامد.در بین راه با امام روبرو گشت و جریان را به امام عرض نمود امام به خدمتگزار خود دستور داد به منزل برگردد و کیسه ای را که محتوی سیصد دینار بود بیاورد و به او بدهد تا دست خالی به وطن برنگردد.

او در پایان نقل خود می افزاید: معمولا عطایای امام بین دویست تا سیصد دینار بود که آن روز مبلغ قابل توجهی بشمار می آمد از اینرو کیسه های عطایا و بخشش امام در میان مردم معروف و مشهور بود.

استاد سید باقر قریشی داستان زیر را از تاریخ خطیب بغداد نقل میکند.

امام روزی با اطرافیان و خدمتگزاران خود برای سرکشی بمزارع خود بصحرا میرفت، در بین راه در محلی به استراحت پرداختند، سردی هوای مدنیه در حدی بود که نیاز به آتش احساس میشد، همگی نشسته بودند ناگاه غلام زنگی که در دست خود دیگ حلوائی داشت بسراغ خدمتگزاران امام آمد و پرسید آقا و سید شما کجاست؟ آنان با اشاره امام را به او نشان دادند.

باز پرسید کنیه ی او چیست؟

گفتند: ابو الحسن،

غلام به سوی امام آمد و حلوائی که در دست داشت جلو امام گذاشت تا میل کند.امام آنرا پذیرفت و به خدمتگزاران خود تحویل داد، او که سردی هوا را احساس میکرد.بطرف بیابان رفت و قدری هیزم جمع آوری کرد و به پیشگاه امام آورد.و عرض کرد این هیزم ها را تقدیم شما میکنم امام از خدمتگزاران خواست آتش فراهم آوردند تا هیزم را روشن کنند و دستور داد نام آن برده و مشخصات مالک او را ثبت کنند و محفوظ نگهدارند.

امام چند روزی در مزرعه ی خود اقامت گزید سپس عازم بیت الله الحرام گردید تا حج عمره بجا آورد.پس از فراغت از اعمال عمره بیکی از دوستان خود بنام «صاعد» دستور داد که جویای مالک و صاحب غلام شود و اگر او در مکه است حضور او را به امام اطلاع دهد تا شخصا بسراغ او برود.امام انگیزه صدور این دستور را چنین توجیه فرمود:

«بهتر است من به سوی او روز چرا که من نیازمند او هستم»

«صاعد» به جستجوی مالک برده پرداخت و اطلاع پیدا کرد که خوشبختانه او یکی از دوستداران و شیعیان اهل بیت (ع) است.مالک برده پس از آشنائی با صاعد از علت آمدن او جویا شد صاعد ابتدا نمیخواست که قدوم امام را باطلاع او برساند ولی در اثر کنجکاوی و دقت او در پرس و جوئی از تشریف فرمائی امام هم آگاهی یافت بااشتیاق تمام بدیدار امام شتافت و از ملاقات امام بسیار خوشحال و مسرور گردید.امام در ضمن صحبت خود فرمودند:

آیا علاقمند هستی که غلامت را بفروشی؟ عرض کرد: غلام و هر چه ملک و دارائی دارم مال شما است و تقدیم محضر مبارک میباشد.

امام فرمود:

من با ملک و دارائی شما کار ندارم و فقط اگر غلام را بفروشی من خریدارم.آن مرد اصرار داشت که امام غلام را بی پول بصورت هدیه بپذیرد ولی امام امتناع میورزید، تا اینکه او را با ملکی که در آن کار میکرد به هزار دینار خریده، برده را در راه خدا آزاد ساخت و ملک را در اختیار او گذاشت تا وسیله ی معیشت وی باشد.

امام با این عمل خود خواست که در برابر احسان و خدمت آن برده، احسان و نیکی متقابل داشته باشد.به برکت این عطای خاص امام خداوند متعال وسعتی در کار آن برده فراهم آورد که فرزندان او گردانندگان چرخ اقتصادی بازار مکه گردیدند.

این صباغ مالکی در مورد کرم و سخاوت آن بزرگوار مینویسد:

«و کان موسی الکاظم اعبد اهل زمانه و اعلمهم و اسخاهم کفا و اکرمهم نفاس و کان ینفقد فقراء المدینه و یحمل الیهم الدراهم و الدنانیر و النفقات الی بیوتهم و لا یعلمون من ای جهة وصلهم ذالک و لم یعلموا بذالک الا بعد موته.» (14)

«موسی بن جعفر عابدترین و داناترین و سخی ترین و پاک نفس ترین مردم عصر خود بود او پول و مواد غذائی و دیگر نیازمندیهای ضروری را به خانه های مستمندان مدینه میبرد بی آنکه آنان دریابند این احسانها و کمکها از کدام ناحیه است و تا روزیکه آن بزرگوار رحلت کرد کسی از این راز آگاهی نداشت با شهادت امام بر همگان معلوم گردید»

او بخشش و کرم را از نیای بزرگش امیر المؤمنین، علی علیه السلام آموخته بود.شب هنگام در دل ظلمات مدهش مدینه در خانه یتیمان و بیوه زنان را میکوفت بی آنکه خود را بشناساند شام شب و روزی روزشان را میرساند و بی سر و صدا به خانه خود باز میگشت.
احسان به دشمن:

احسان و نیکی کردن به دوستان کار سهل و آسان و ساده ای است چون در آنان امید عوض یا حداقل حس اشباع حب ذات و خود دوستی نهفته است و حتی اگر امید پاداشی هم نباشد، یاری شونده دوست و همکار او محسوب میگردد و احتمال دارد که روزی بکار آید ولی کمال کرم و سخا در آنست که انسان دوست و دشمن را بهنگام نیازمندی یکسان نگریسته و فقط خدا را مقصد و مقصود خود قرار دهد و جز پروردگار هدف دیگری نداشته باشد این برنامه در زندگی امام (ع) بارها اتفاق افتاده است که تنها به نقل داستان زیر اکتفا میکنیم:
نیکی و احسان به دشمن:

در شهر مدینه مردی گمنام و فرو مایه بسر میبرد که با امام (ع) عداوت شدید و کینه قلبی دیرینه داشت.حکومت وقت و ایادی او نیز وی را تحریک و از عملیات او پشتیبانی مینمودند و او را وا میداشتند که هر کینه ای که در دل دارد در حق خاندان پیامبر و نوادگان علی (ع) روا و اظهار دارد این مرد اصرار میورزید که کینه ی دیرینه و زهرآگین خود را منحصرا بر دامان موسی بن جعفر (ع) سرشناس ترین فرد خاندان علوی بریزد.

کار تعدی و بیدادگری این فرومایه به جائی رسید که چند تن از یاران پیشوای هفتم اجازت طلبیدند که با ریختن خون او دفتر این حکایت ننگین را بشویند.آنان اصرار داشتند امام اجازه دهد تا با یک ضرب شمشیر کار این فاجر خبیث را برای همیشه بسازند و خود را از آزار زبان و طعن او راحت سازند.

ولی امام، هرگاه که این درخواست را از یاران خود می شنید با لحن پرخاش آمیزی آنان را از این اندیشه باز میداشت و میفرمود:

«من خود او را تنبیه خواهم کرد»

امام (ع) روزی بی آنکه کسی را همراه خود بردارد بر قاطری که مرکب اختصاصی اش بود نشست، و به سراغ آن مرد رفت و از وضع او اطلاع گرفت.بعرض رساندند او در حومه مدینه در کشتزار خود مشغول کشاورزی است امام به سوی مزرعه ی او رفت و بدون رعایت آئین کشت و کار قاطر سواری خود را از میان گندمها عبور داد.

آن مرد که از دور این سوار بزرگوار را شناخته بود فریاد کشید: چه میکنی؟ کجا می آئی؟

امام (ع) بی آنکه باین فریادها پاسخ گوید همچنان پیش میرفت تا به در کومه ی او رسید و در آنجا از مرکب خود پیاده شد و بر دشمن کینه توز و نادان خود سلام گفت و با خنده و خوشروئی فرمود:

خوب حالا بگو ببینم از این بی احتیاطی من مزرعه ی شما چقدر خسارت دید که اینقدر ناراحت شدی؟

مردک که هنوز اخمهایش باز نشده بود گفت: صد سکه طلا.

بگو ببینم از این مزرعه چقدر امید سود و بهره داری؟

مرد با لحن تند و تلخی گفت: من که غیب نمیدانم.

امام فرمود: منهم از غیب سئوال نکردم.

مرد فکری کرد و گفت: دویست سکه طلا.

در این هنگام امام کیسه ای از جیب خود بیرون آورد و در دامان آن مرد سرازیر کرد که محتوای آن سیصد سکه ی طلا بود.

امام فرمود:

این بهره ای که امیدوار بودی از مزرعه ات بدست آوری می بینی که مزرعه ی تو همچنان بحال خود باقی است و من امیدوارم که خداوند متعال امید ترا از این مزرعه باز آورد.

آن مرد که در برابر این کرم و بخشش و در مقابل این ماجرا متحیر وبهت زده مانده بود از جا برخاست و با انکسار و مذلت خود را بپای آن بزرگوار افکند و دیگر از شرم نتوانست سر بردارد و در چشم امام (ع) بنگرد.

عصر آنروز که یاران امام (ع) آنمرد را در مسجد پیامبر (ص) در مدینه دیدند وی درباره امام میگفت:

الله اعلم حیث یجعل رسالته:

«خداوند آگاه و دانا است که پیشوائی را به چه کسی واگذارد» .
آخرین دعا

اینها نمونه هائی چند از عطایا و بخششهای فراوان آن بزرگوار بود که در کتابهای مربوط به تفصیل بیان گردیده است و همیشه میفرمود: «یکی از عوامل مغفرت و بخشش الهی، اطعام غذا در راه خدا است» (15)

این قبیل نمونه ها و الگوها را جز در مکتب انسانساز اهل بیت در جای دیگری نمیتوان سراغ گرفت، مکتبی که پیشروان آن هستی و امکانات خود را در راه خدا و آسایش بندگان او قرار میدهند و خود را فانی و محو در بقاء و دوام تعالیم آن مینمایند هرگز نظیر این برخورد را در دیگر مکتبهای مادی و حتی معنوی نمیتوان جستجو کرد بویژه در عصر کنونی که چرخهای زندگی مردم بر اساس مادیت متقابل و گام به گام و اقتصاد ربائی و بهره ای میچرخد، و اصول انسانی را زیر چرخهای بیرحم ماده پرستی محو و تباه میسازد و همه را طالب مال و منال و جویاگر کسب قدرت از راه ماده و مادیات مینماید، و کمتر به معنویات و عواطف عالیه و اصول فضایل توجه میشود و اصولا عواطف و احساسات دست نخورده و سالمی باقی نگذاشته اند تا سرچشمه و زاینده این ثمرات باشد، و اگر باز نمونه هائی پیدا شود، در میان پیروان و دوستداران این مکتب پر فضیلت، است که مورد گواهی دوست و دشمن و آشنا و بیگانه است .عطوفت به همنوع:

امام (ع) قلبی مهربان و پر عاطفه نسبت بمردم و همنوعان خود داشت و سعی و کوشش تام و تمام در اداء حوائج و نیازهای توده ها و مستمندان و رفع ظلم و نیاز از دیگران داشت هیچ فردی قصد خانه ی او را نمیکرد

مگر آنکه با دست پر و با قلب آرام و مسرور از حضور او برمیگشت.

امام به یار وفادار و صحابی بزرگوار خود علی بن یقطین، از آن نظر

اجازه ی دخول بدستگاه خلافت داد که بتواند رفع ظلمی از مظلومان و بیچارگان بنماید و از روایاتی که از آن بزرگوار در این باره صادر شده است، استفاده میگردد که کفاره خدمت در تشکیلات دولتی خدمت بهمنوع و برادران و ستمدیدگان است و او هم توانست گرفتاران فراوانی را از فشار ظلم و تعدی نجات دهد و استخدام او بر این اساس و روی این هدف مقدس بود.
مردی از دیار ری:

یکی از افرادی که مورد حمایت، و عنایت امام قرار گرفت درمانده ای از مردم ری بود که اموال و بدهی های فراوانی بیکی از روسای حکومت روی داشت و توانائی پرداخت آنرا نداشت دائم در اندیشه نجات و خلاصی از این گرفتاری بود و چاره ای پیدا نمیکرد تا اینکه روزی به فکرش رسید که به محضر امام برسد و از آن بزرگوار استمداد جوید.او با این امید بمدینه مسافرت کرد و شرفیاب محضر امام گردید و گرفتاری خود را به امام بازگو نمود.امام در حل مشکل او نامه ای با این عبارت بحاکم ری فرستاد.

«آگاه باش! در تحت عرش الهی سایه ای وجود دارد در آن افرادی آرامش پیدا میکنند که نسبت به برادران ایمانی خود خیر و نیکی انجام داده باشند یا گرهی از مشکلات آنان را بگشایند یا سرور و شادی به قلب او وارد سازند، حامل نامه هم برادر تو است سلام و رحمت الهی بر شما باد!» (16)

نامه را گرفت و پس از انجام فریضه حج، به وطن برگشت وقتی به شهر خود رسید شبانه به سراغ فرماندار ری رفت و در را کوبید.خدمتگزار فرماندار آمد و پرسید:

تو کیستی؟

من پیام آور امام صابر هستم.

خدمتکار پیش فرماندار رفت و جریانرا باطلاع او رساند.فرماندار با خوشحالی پا برهنه به استقبال او شتافت، دست بر گردنش انداخت، بوسه بر سر و چشم او زد و با اشتیاق و علاقه ی فراوان از احوال امام (ع) جویا شد.او نامه ی امام را به فرماندار تفویض کرد او نامه را روی چشم خود گذاشت، باحترام آن بلند شد، و پس از مطالعه نامه امام دستور داد تمام اموال و لباسها و دارائی او را آوردند و میان خود و او تقسیم نمود و قیمت اموال غیر منقول را نیز پرداخت و به هنگام اجرای این اعمال مرتب میگفت برادرم آیا ترا خوشحال ساختم؟ سپس پرونده حساب او را در آورد و روی حساب او قلم گرفت و ذمه ی او را از مطالبات بری ساخت و او را با خوشحالی و شادمانی مرخص کرد.مرد گرفتار بعنوان ادای برخی از حقوق برادری او عازم بیت الله الحرام گردید تا در موسم حج شرکت کند و او را دعا کند و امام را در جریان کار خود قرار دهد.وقتی امام از اوضاع او آگاه شد بسیار خوشحال گردید.آن مرد پرسید آیا این واقعه شما را خوشحال نمود؟

امام فرمود:

«بخدا قسم که او مرا شادمان ساخت، امیر المؤمنین را شاد ساخت،

1 حیاة الامام موسی بن جعفر ص 150

1 اعلم ان لله تحت عرشه ظلا لا یسکنه الا من اسدی الی اخیه معروفا او نفس عنه کربة، او ادخل علی قلبه سرورا و هذا اخوک و السلام.جدم، رسول خدا را شادمان ساخت و خدا را نیز خشنود کرد» (17)

این داستان با همه آموزندگی و ایثار و گذشتی که در بر دارد گویای اهتمام بلیغ امام در توجه کامل به شئون مسلمانان است.
دعای آن بزرگوار:

دعاهای متعددی در کتابهای مربوط به زندگانی امام از آن بزرگوار نقل گردیده که هر کدام محتوی مفاهیم عالی و تعالیم ارزنده معنوی است که در این کتاب بعنوان تبرک دعائی را که در مورد حرز و نگهداری از آفات و شرور با خدای خود مناجات مینموده است می آوریم و از خداوند بزرگ مسئلت داریم که به برکت آن دعا که بر زبان مبارک امام معصوم ما جاری شده است استقلال و عظمت کشورهای اسلامی و حریم و منطقه نفوذ قرآن کریم بویژه کشور علی بن ابیطالب (ع) و مهد تعالیم اهل بیت «ایران» عزیز را از شر اجانب و بیگانگان و استعمارگران محفوظ دارد و به پیروان علی (ع) و اهل بیت او، آن رشد و بصیرت و اتحاد و یگانگی را عنایت فرماید که این کشور را طبق دلخواه و مورد علاقه ی آن بزرگواران اداره کنند و حقیقتا کشور ما را شایسته اهل بیت بنمایند که آرزوی هر مسلمان وطن دوست و پایبند استقلال و عظمت کشور است.
متن دعا:

«توکلت علی الحی الذی لا یموت و تحصنت بذی العزة و الجبروت، و استعنت بذی الکبریا و الملکوت مولای استسلمت الیک فلا تسلمنی، و توکلت علیک فلا تخذلنی، و التجأت الی ظلل البسیط فلا تطرحنی، انت الطلب و الیک المهرب، تعلم اخفی و ما اعلن و تعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصدور، فامسک عنی اللهم ایدی الظالمین، من الجن و الأنس اجمعین و اشفنی و عافنی یا ارحم الراحمین.» (18) کار و کوشش امام (ع):

اسلام آئین کار و کوشش و تلاش و فعالیت است.تأکید و سفارش اسلام بر فعالیت و کوشش فوق العاده، و بیرون از حد متعارف است، بحدیکه کار کردن برای تامین پاره ای از ضروریات زندگی را بر هر فرد مسلمان، بصورت واجب کفائی تعیین کرده است از اینرو پیشوایان معصوم ما، که راهنمایان اجتماع و چشم و چراغ امت هستند هر کدام در عهد خود با کارهای معمولی آن عصر سر و کار داشته اند و کشاورزی و زراعت که حرفه ی معمول آن روز بوده است مورد علاقه و عمل آن بزرگواران بوده است.آنان به امور زراعت و کشاورزی میپرداختند و معاش خود را از آن راه تامین میساختند.امام موسی بن جعفر (ع) هم زراعت و کشاورزی داشت و خود شخصا به امور آن مباشرت میورزید.یکی از دوستان و شاگردان امام (ع) بنام حسن فرزند علی بن ابی حمزه در این باره میگوید:

موسی بن جعفر (ع) را در مزرعه خود ملاقات کردم و مشاهده نمودم که در مزرعه مشغول تلاش و فعالیت است به حدی که از شدت حرارت و گرما، عرق تا قدم های مبارک او رسیده است.

گفتم: فدایت گردم کارگران و خدمتگزاران شما کجا هستند که شما خودتان این چنین مشغول کار شده اید؟

امام فرمودند:

«بزرگوارتر از من و پدرم با دست خودشان در زراعت کار و تلاش داشتند و کار خود را به دیگران واگذار نمیکردند» .

عرض کردم آنان کیانند؟

فرمود: جدم رسول خدا (ص) و امیر المؤمنین و پدران ارجمندم همگی، خودشان به امور کشاورزی و زراعت مباشرت داشتند و در مزرعه کار میکردند زیرا کشاورزی ا

کارهای پیامبران و فرستادگان شایسته الهی و مردان راه خدا است. (19)


منبع : زندگانی امام موسی بن جعفر (ع) , عقیقی بخشایشی

******************************************************************

پی نوشت ها:

1 تحف العقول ص 302 سیرة الائمة الاثنی عشر ج 2 310 و عین عبارت فشرده اینست یتواری خلف الجدار، و یتوقی اعین الجار و شطوط الانهار و مساقط الثمار و افنیه الدور و الطرق النافذه و المساجد و لا یستقبل القبلة و لا یستد برها و یرفع ثوبه و یضع بعد ذالک حیث یشاء

2 المجالس اسنیة سید محسن جبل عاملی ج 2 ص 523 و منابع متعدد دیگر

3 و فیک الاعیان، ج 4 ص 293

4 المناقب ج 2 ص 379

5 المجالس السنیه ج 2 ص 527 ارشاد مفید ص 260

6 ارشاد مفید ص 277

7 تفصیل داستان مزبور در کتابهای: اخبر الدول ص 112 مختار صفوة الصفوة ص 153 نور الابهار ص 135 و بحار الانوار و احقاق الحق ج 12 و دیگر منابع تاریخی آمده است برای آگاهی بیشتر به این منابع مراجعه گردد.

8 روی عن موسی بن جعفر علیه السلام انه مر برجل من اهل السواد رمیم المنظر فسلم علیه و نزل عنده و حادثه طویلا ثم عرض نفسه فی القیام بحاجة ان عرضت له فقیل یابن رسول الله أتنزل الی هذا ثم تسأله عن حوائجه و هو الیک احوج.فقال علیه السلام:

عبد من عبید الله و اخ فی کتاب الله و جار فی بلاد الله یجمعنا و ایاه خیر الآباء آدم و افضل الادیان الاسلام.

تحت العقول ص 413

9 تتمة المنتهی ص 329 نقل از آیة الکرسی استاد خطیب نامی آقای فلسفی ص 191

10 تاریخ بغداد ج 7 ص 73

11 حیاة الامام موسی بن جعفر نقل از کتاب الدر النظیم فی مناقب الائمه مخطط در کتابخانه آیت الله حکیم در نجف.

12 عمدة الطالب ص 185

13 ارشاد ص 227 چاپ دار الکتب الاسلامیه

14 المجالس السنیة ج 2 ص 527

15 حیاة الامام موسی بن جعفر 1 ص 150

16 الفصول المهمه ابن صباغ مالکی ص 219

17 حیاة الامام موسی بن جعفر ص 161

18 مهج الدعوات ص 373

19 من لا یحضره الفقیه ج 3 ص

موضوعات: اخلاق و رفتار امام موسی بن جعفر (ع)  لینک ثابت
 [ 09:00:00 ب.ظ ]




در سوگ و عزاى هفتمين ستاره ولايت


سر شب تا به سحر گوشه زندان چه كنم
دل آشفته چو گيسوى پريشان چه كنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه چون شمع مرا سينه سوزان چه كنم
آرزويم به جهان ديدن روى پسر است
سوختم ، سوختم از آتش هجران چه كنم
كنج زندان ، بلا گشته ز هجران رضا
تيره تر روز من از شام غريبان چه كنم
نه رفيقى به جز از دانه زنجير مرا
نه انيسى به جز از ناله و افغان چه كنم
به خدا دورى معصومه و هجران رضا
مى كُشد عاقبتم گوشه زندان چه كنم
از وطن كرده مرا دور، جفاى هارون
من دل خسته سرگشته و حيران چه كنم
گلى از خار نديد، اين همه آزار كه من
ديدم از طعنه اين مردم نادان چه كنم
سرنگون كاش شود خانه هارون پليد
كه چنين كرد مرا بى سر و سامان چه كنم
هر كجا مرغ اسيرى است ، ز خود شاد كنيد
تا نمرده است ، ز كنج قفس آزاد كنيد
مُرد اگر كنج قفس ، طاير بشكسته پرى
ياد از مردن زندانى بغداد كنيد
چون به زندان ، به ملاقاتى محبوس رويد
از عزيز دل زهرا و علىّ ياد كنيد
كُند و زنجير گشائيد، ز پايش دم مرگ
زين ستمكارى هارون ، همه فرياد كنيد
چار حمّال ، اگر نعش غريبى ببرند
خاطر موسى جعفر، همه امداد كنيد
تا دم مرگ ، مناجات و دعا كارش بود
گوش بر زمزمه آن شه عبّاد كنيد
پسرش نيست ، كه تا گريه كند بر پدرش
پس شما گريه بر آن كشته بيداد كنيد
نگذاريد كه معصومه خبردار شود
رحم بر حال دل دختر ناشاد كني

 

موضوعات: در سوگ و عزاى هفتمين ستاره ولايت  لینک ثابت
 [ 08:54:00 ب.ظ ]





 

پنج درس آموزنده ارزشمند

 

1 شخصى به نام مرازم گويد:
روزى جهت زيارت و ملاقات امام موسى كاظم عليه السلام به سوى مدينه طيّبه حركت كردم و در مسافرخانه اى منزل گرفتم ، در اين ميان چشمم به زنى افتاد كه مرا جلب توجّه نمود، خواستم با او رابطه زناشوئى برقرار كنم ؛ ولى او نپذيرفت كه با من ازدواج نمايد.
سپس به دنبال كار خويش رفتم ؛ و چون شب فرا رسيد به مسافرخانه بازگشتم و دقّ الباب كردم ، پس از لحظه اى همان زن درب را گشود و من سريع دست خود را بر سينه اش نهادم ؛ ولى او با سرعت از من دور شد.
فرداى آن شب ، چون بر مولايم امام كاظم عليه السلام وارد شدم ، حضرت فرمود: اى مرازم ! كسى كه در خلوت خلافى مرتكب شود و تقواى الهى نداشته باشد، شيعه و دوست ما نيست .(56)

 

2 در روايات آمده است بر اين كه شخصى به نام اميّة بن علىّ قيسى به همراه دوستش حمّاد بن عيسى بر حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام وارد شد تا براى مسافرت ، از حضرتش خداحافظى نمايند.
اميّه گويد: همين كه به محضر مبارك آن حضرت رسيديم ، بدون آن كه سخنى گفته باشيم ، امام عليه السلام فرمود: مسافرت خود را به تاءخير بيندازيد و فردا حركت كنيد.
وقتى از منزل آن حضرت بيرون آمديم ، حمّاد گفت : من حتما همين امروز مى روم ؛ ولى من گفتم : چون حضرت فرموده است كه نرويد، من مخالفت دستور امام خود را نمى كنم .
سپس حمّاد حركت كرد و رفت و چون از شهر مدينه خارج گرديد، باران شديدى باريد و سيلاب عظيمى به راه افتاد و حمّاد در سيلاب غرق شد و مُرد؛ و در همان محلّ به نام سيّاله دفن گرديد.(57)

 

3 روزى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام ، يكى از خادمان خود را به بازار فرستاد تا برايش تخم مرغ خريدارى نمايد.
غلام بعد از خريد، با يكى دو عدد از آن تخم مرغ ها با بعضى از افراد قماربازى كرد؛ و سپس آن ها را براى حضرت آورد.
بعد از آن كه تخم مرغ ها پخته شد و امام عليه السلام مقدارى از آن ها را تناول نمود، يكى از غلامان گفت : با بعضى از آن ها قماربازى و برد و باخت شده است .
حضرت با شنيدن اين سخن ، فوراً طشتى را درخواست نمود و آنچه خورده بود، در آن استفراغ كرد.(58)

 

4 روزى هارون الرّشيد طبقى از سرگين الاغ تهيّه كرد و سرپوشى بر آن نهاد؛ و آن را توسّط يكى از افراد مورد اطمينان خود براى حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليهما السلام فرستاد با اين گمان كه حضرت را مورد تحقير و توهين قرار دهد.
هنگامى كه آن شخص طبق را نزد حضرت آورد و سرپوش را برداشت ، ديد خرماهاى تازه و گوارائى در آن قرار دارد.
پس ، حضرت تعدادى از آن رطب ها را تناول نمود و سپس چند دانه به كسى كه طبق را آورده بود، داد و او نيز آن ها را خورد، بعد از آن باقى مانده آن ها را براى هارون فرستاد.
وقتى ماءمور، طبق را نزد هارون آورد و جريان را تعريف كرد، هارون يكى از آن خرماها را برداشت و چون در دهان خود نهاد، تبديل به سرگين الاغ گشت .(59)

 

5 يونس بن عبدالرّحمان - كه يكى از ياران صديق و از وكلاى امام صادق ، امام كاظم و امام رضا عليهم السلام بود - روزى به مجلس پُر فيض حضرت ابوالحسن ، امام موسى بن جعفر عليهما السلام وارد شد.
امام عليه السلام پس از مذاكراتى ، ضمن موعظه هائى گوناگون به او فرمود: اى يونس ! با مردم مدارا كن ؛ و هركسى را به اندازه معرفت و شعورش با وى صحبت كن .
يونس اظهار داشت : اى مولايم ! مردم مرا به عنوان بى دين و زنديق خطاب مى كنند.
امام عليه السلام فرمود: گفتار مردم نبايد در روحيّه و افكار تو تاءثير بگذارد، چنانچه در دستان تو جواهرات باشد و مردم بگويند كه سنگ ريزه است ؛ و يا آن كه در دست هايت سنگ ريزه باشد و بگويند كه جواهرات در دست دارد، اين گفتار هيچ گونه سود و يا زيانى براى تو نخواهد داشت .(60)

موضوعات: پنج درس آموزنده ارزشمند  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ب.ظ ]




دستور خواب تا هنگام شهادت

 

اكثر محدّثين و مورّخين در كتاب هاى مختلفى آورده اند:
هنگامى كه ماءمورين حكومتى خواستند امام موسى بن جعفر عليه السلام را از مدينه منوّره به سوى عراق حركت دهند، حضرت به فرزند خود، حضرت رضا عليه السلام دستور فرمود تا زمانى كه خبر قتل و شهادت پدرش را نياورده اند، هر شب رختخواب خود را جلوى اتاق آن حضرت پهن نمايد و در آن بخوابد.
خادم آن حضرت گويد: من هر شب رختخواب حضرت علىّ بن موسى الّرضا عليه السلام را جلوى اتاق امام موسى كاظم عليه السلام پهن مى كردم و حضرت رضا سلام اللّه عليه مى آمد و مى خوابيد.
و مدّت چهار سال به همين منوال سپرى شد، تا آن كه شبى از شب ها وقتى رختخواب را پهن كردم ، حضرت نيامد و تمام اهل منزل وحشت زده ؛ و غمگين شديم و همگى در فكر فرو رفتيم كه حضرت رضا عليه السلام كجا رفته ؛ و چه شده است ؟
چون صبح شد متوجّه شديم كه حضرت علىّ بن موسى الّرضا عليه السلام آمد و مستقيما نزد امّ احمد - يكى از همسران امام موسى كاظم عليه السلام رفت و فرمود: اى امّ احمد! آنچه پدرم نزد تو به وديعه نهاده است ، تحويل من بده .
در اين هنگام ، امّ احمد فريادى كشيد و گريه كنان بر سر و صورت خود زد و گفت : مولا و سرورم شهيد گشته است .
امام رضا عليه السلام فرمود: آرام باش و تا زمانى كه خبر شهادت پدرم منتشر نشده است سكوت نما.
پس ، امّ احمد آرامش خود را حفظ كرد؛ و آن گاه صندوقچه اى را به همراه دو هزار دينار آورد و تحويل امام رضا عليه السلام داد و گفت : پدرت ، امام موسى كاظم عليه السلام اين ها را به عنوان وديعه نزد من نهاد و فرمود:
تا هنگامى كه خبر شهادت مرا نشنيده اى ، از اين اشياء خوب مراقبت و نگه دارى كن ؛ و چون خبر قتل مرا شنيدى ، فرزندم رضا - سلام اللّه عليه - نزد تو مى آيد و آن ها را مطالبه مى نمايد، پس همه را تحويل او بده ؛ و بدان كه او بعد از من امام و حجّت خداوند متعال بر تمامى خلق مى باشد.(52)
همچنين مرحوم شيخ صدوق و طبرى و ديگر بزرگان ضمن حديثى طولانى از حضرت ابومحمّد امام حسن عسكرى عليه السلام آورده اند:
امام موسى كاظم عليه السلام سه شب مانده به آخر عمر شريفش ، به زندان بان خود - مسيّب - فرمود:
من سه روز ديگر به سوى پروردگار خود رحلت خواهم كرد و اين شخص ‍ پليد و پست - سندى بن شاهك - ادّعا مى كند كه مراسم تجهيز كفن و دفن مرا انجام مى دهد.
و سپس افزود: اى مسيّب ! بدان و آگاه باش كه چنين كارى امكان پذير نيست ؛ بلكه فرزندم ، علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام مرا تجهيز و تدفين مى نمايد.
و چون جنازه ام به قبرستان قريش منتقل گرديد، درون قبر، لَحَدى برايم درست كنيد؛ و هنگامى كه درون لَحَد قرار گرفتم ، سعى كنيد كه قبرم را مرتفع نگردانيد؛ و نيز از خاك قبر من جهت تبرّك استفاده نكنيد؛ چون خوردن تمام خاك ها حرام است ، مگر تربت شريف جدّم ، امام حسين عليه السلام كه خداوند تبارك و تعالى براى شيعيان و دوستان ، در آن تربت ، شفا قرار داده است .
مسيّب در ادامه روايت گويد: چون روز سوّم فرا رسيد و لحظات شهادت حضرتش نزديك شد، فرزند بزرگوارش حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام - كه از قبل او را مى شناختم - حضور يافت و من شاهد حضور آن حضرت تا پايان مراسم بودم .(53)
و چون حضرت ابوالحسن ، امام موسى بن جعفر عليهما السلام در همان زندان بغداد به شهادت رسيد - كه بعد از مدّت ها، آن زندان تبديل به مسجدى شد، كه در بغداد در محلّ دروازه كوفه موجود مى باشد - توسّط فرزندش امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام تجهيز شد و در قبرستان قريش ، در اتاقى كه خود امام موسى كاظم عليه السلام خريدارى كرده بود، دفن گرديد.(54)

موضوعات: دستور خواب تا هنگام شهادت  لینک ثابت
 [ 08:44:00 ب.ظ ]




خروج از زندان و طىّ الارض

 

مرحوم شيخ صدوق و ديگر بزرگان آورده اند:
پس از آن كه چون هارون الرّشيد حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام را از زندان بصره به بغداد منتقل كرد، تحويل شخصى به نام سندى بن شاهك يهودى داده شد.
و در زندان بغداد، حضرت بسيار تحت كنترل و فشار بود؛ و زير انواع شكنجه هاى روحى و جسمى قرار گرفت ، تا جائى كه حتّى دست و پا و گردن آن امام مظلوم عليه السلام را نيز به وسيله غل و زنجير بستند.
امام حسن عسكرى عليه السلام در اين باره فرموده است :
جدّم ، حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سه روز پيش از شهادتش ، زندان بان خود - مسيّب - را طلبيد و اظهار نمود:
من امشب به مدينه جدّم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله مى روم تا با آن حضرت تجديد عهد و ميثاق نمايم و آثار امامت را تحويل امام بعد از خودم دهم .
مسيّب عرض كرد: اى مولاى من ! شما در ميان اين غل و زنجير و آن همه ماءمورين اطراف زندان ، چگونه قصد چنين كارى را دارى ؟
و من چگونه زنجيرها و درب هاى زندان را باز كنم ، در حالى كه كليد قفل ها نزد من نيست ؟!
امام عليه السلام فرمود: اى مسيّب ! ايمان و اعتقاد تو نسبت به خداوند متعال و هچنين نسبت به ما اهل بيت عصمت و طهارت سُست است .
و سپس حضرت افزود: همين كه مقدار يك سوّم از شب سپرى گرديد، منتظر باش كه چگونه خارج خواهم شد.
مسيّب گويد: من آن شب را سعى كردم كه بيدار بمانم و متوجّه حركات امام موسى كاظم عليه السلام باشم ؛ ولى خسته شدم و خواب چشمانم را فرا گرفت ؛ و لحظه اى در حال نشسته ، خوابم برد.
ناگهان متوجّه شدم كه حضرت با پاى مباركش مرا حركت مى دهد، پس ‍ سريع از جاى خود برخاستم ؛ و هر چه نگاه كردم اثرى از ديوار و ساختمان و زندان نديدم ، بلكه خود را به همراه حضرت در زمينى هموار مشاهده نمودم .
و چون گمان كردم كه آن حضرت مرا نيز به همراه خود از آن ساختمان ها بيرون آورده است ، گفتم : ياابن رسول اللّه ! مرا نيز از شرّ اين ظالم نجات بده .
حضرت اظهار نمود: آيا مى ترسى تو را به جهت من از بين ببرند و بكُشند؟
و سپس افزود: اى مسيّب ! در همين حالى كه هستى ، آرام باش ، من پس از مدّتى كوتاه باز مى گردم .
مسيّب با تعجّب سؤال كرد: ياابن رسول اللّه ! غل و زنجيرى كه بر دست و پاى شما بود، چگونه گشودى ؟!
امام عليه السلام فرمود: خداوند متعال به جهت ما اهل بيت ، آهن را براى حضرت داود عليه السلام ملايم و نرم كرد؛ و اين كار براى ما نيز بسيار سهل و ساده است .
آن گاه حضرت از نظرم ناپديد گشت و با ناپديد شدنش ديوارها و ساختمان زندان با همان حالت قبل نمايان گرديد.
و چون ساعتى گذشت ناگهان ديدم ديوارها و ساختمان زندان به حركت درآمد و در همين حالت ، مولا و سرورم حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام را ديدم كه به زندان بازگشته است و همانند قبل غل و زنجير بر دست و پاى مبارك حضرت بسته مى باشد.
از ديدن اين معجزه ، بسيار تعجّب كردم و به سجده افتادم .
بعد از آن امام عليه السلام به من فرمود: اى مسيّب ! برخيز و بنشين ؛ و ايمان خود را تقويت و كامل گردان ، و سپس افزود: من سه روز ديگر از اين دنيا و محنت هاى آن خلاص خواهم شد و به سوى خداوند متعال و مهربان رهسپار مى گردم

موضوعات: خروج از زندان و طىّ الارض  لینک ثابت
 [ 08:41:00 ب.ظ ]




خبر از شهادت در دوّمين مرحله

 

مرحوم كلينى ، علاّمه طبرسى و علاّمه مجلسى و ديگر بزرگان ، به نقل از ابوخالد زبالى حكايت كنند:
در آن زمانى كه مهدى عبّاسى ، امام موسى كاظم عليه السلام را از مدينه به عراق احضار كرد، من در يكى از كاروان سراها به نام زباله بودم ، كه حضرت به همراه تعدادى از ماءمورين خليفه وارد كاروانسرا شد؛ و چون آن بزرگوار مرا ديد خوشحال گرديد و فرمود: مقدارى لوازم ، برايش تهيّه و فراهم كنم .
عرض كردم : مولاى من ! چرا شما را در اين وضعيّت مى بينم ؟!
اين همه ماءمور، شما را به كجا مى برند؟
و سپس افزودم : من از اين طاغوت مهدى عبّاسى مى ترسم و شما را در امان نمى بينم .
حضرت فرمود: اى ابوخالد! در اين سفر به من آسيبى نخواهد رسيد، ناراحت نباش ، در فلان ماه و تاريخ ، نزديك غروب آفتاب منتظر من باش ، كه ان شاءاللّه مراجعت مى نمايم .
ابوخالد گويد: بعد از آن كه ماءمورين حكومتى حضرت را بردند، من مرتّب در حال محاسبه ايّام و ساعات بودم ، كه چه موقع زمان وعده حضرت فرا مى رسد و مراجعت مى فرمايد.
پس چون آن روزى كه امام عليه السلام وعده داده بود، فرا رسيد، من تا غروب آفتاب منتظر قدوم مبارك آن حضرت نشستم ؛ ولى آن بزرگوار نيامد، تا هنگامى كه هوا تاريك شد، ناگهان ديدم از آن دور يك سياهى پديدار گشت .
چون جلو رفتم ، امام موسى كاظم عليه السلام را سوار بر قاطر ديدم ، بر حضرتش سلام كردم و از اين كه صحيح و سالم مراجعت فرموده است ، بسيار خوشحال و مسرور گشتم .
آن گاه حضرت به من خطاب كرد و فرمود: اى ابوخالد! آيا هنوز هم ، در شكّ و ترديد هستى ؟
گفتم : الحمدللّه ، كه از شرّ اين ستمگر ظالم نجات يافتى .
فرمود: آرى ، ليكن مرحله اى ديگر مرا احضار خواهند كرد و در آن مرحله نجات نمى يابم ؛ و آنان به هدف شوم خود خواهند رسيد.(50)

موضوعات: خبر از شهادت در دوّمين مرحله  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ب.ظ ]




هلاكت سگ خليفه به وسيله خرما

 

راويان حديث و تاريخ ‌نويسان آورده اند:
در آن زمانى كه حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه را از بصره به زندان بغداد منتقل كردند، حضرت به طور دائم مورد انواع شكنجه هاى روحى و جسمى قرار مى گرفت .
و پس از مدّتى در اختيار سندى بن شاهك يهودى با بدترين و شديدترين وضعيّت قرار گرفت .
تا آن كه در نهايت هارون الرّشيد با توجّه به فضائل و مناقب ؛ و نيز موقعيّت اجتماعى امام عليه السلام ، از روى حسادت و ترس ، به فكر مسموم كردن و قتل آن حضرت افتاد.
به همين جهت مقدارى رطب و خرماى تازه را تهيّه كرده و يكى از آن ها را به وسيله نخ و سوزن درون آن را به طورى آغشته به زهر كرد، كه يقين كرد خورنده خرما، سالم نمى ماند؛ و سپس در طَبَقى سينى و يا بشقاب گذاشت و روى خرماها را پوشاند.
پس از آن ، به يكى از ماءمورين خود دستور داد تا طبق خرما را نزد حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام برده و بگويد: اميرالمؤمنين ، هارون الرّشيد مقدارى از آن ها را تناول كرده ؛ و نيز اين مقدار را براى شما فرستاده است تا ميل نمائيد.
و افزود: مواظب باش كه تمامى خرماها را ميل كند و كسى ديگر حقّ خوردن از آن ها را ندارد.
هنگامى كه ماءمور هارون ، خرماها را نزد امام كاظم عليه السلام آورد و پيام خليفه را به حضرتش رسانيد، حضرت يكى از خرماها را - كه آغشته به زهر بود - برداشته و در دست گرفت ؛ و با دست ديگر مشغول خوردن بقيّه گرديد.
در همين اثناء، سگ مخصوص هارون الرّشيد - كه هارون بيش از هر چيز و هركس به آن علاقه مند بود و آن را به انواع جواهرات و زيورآلات زينت كرده بود - خود را رهانيد و از جايگاه مخصوص خود بيرون شد و مستقيم داخل زندان امام عليه السلام گرديد؛ و خواست كه نزديك آن حضرت برود و آن خرماى زهرآلود را دهن بزند و بخورد.
حضرت آن خرماى مسموم را كه در دست خويش گرفته بود، در حضور غلام خليفه ، نزد آن سگ انداخت و سگ هم سريع آن را خورد؛ و چندان زمانى نگذشت كه سگ روى زمين افتاد و با سر و صدا، شروع به ناليدن كرد و مُرد.
سپس امام عليه السلام به ناچار باقيمانده خرماها را ميل نمود؛ و بعد از آن ، ماءمور خليفه ، نزد هارون بازگشت و گفت : تمامى خرماها را آن شخص ‍ زندانى خورد.
هارون سؤال كرد: او را در چه حالتى ديدى ؟
پاسخ داد: در وضعيّتى خوب ، بدون آن كه تغييرى در بدن و جسم او ظاهر گردد.
و چون خبر مسموم شدن و مردن سگ به هارون رسيد بسيار غمگين و اندوهناك شد و بر بالين لاشه سگ مرده آمد و بسيار افسوس ‍ خورد.
سپس بازگشت و ماءمورى را كه خرماها را نزد امام موسى كاظم عليهما السلام آورده بود، احضار كرد و شمشير برهنه خود را دست گرفت و او را مخاطب قرار داد و گفت : چنانچه حقيقت را بيان نكنى تو را به قتل مى رسانم .
ماءمور گفت : من رطب ها را نزد موسى بن جعفر عليه السلام بردم و پيام شما را نيز به او رساندم و سپس بالاى سر او ايستادم تا مشغول خوردن آن خرماها شد.
در همين بين ، كه ناگهان سگ شما فرا رسيد و خواست نزديك آن شخص ‍ زندانى برود و از دستش خرمائى بگيرد.
و زندانى ناچار شد و خرمائى را كه در دست داشت ، نزد سگ انداخت و سگ آن را خورد و درجا افتاد؛ و موسى بن جعفر عليه السلام بقيّه خرماها را ميل نمود.
هارون الرّشيد با شنيدن اين خبر بسيار افسرده خاطر گشت و گفت : بهترين رطب را براى او تهيّه كرديم ، ولى حيف كه به هدف خود نرسيديم و بلكه سگ از دست ما رفت .
و سپس افزود: هر چه تلاش مى كنيم تا از وجود موسى بن جعفر نجات يابيم ، ممكن نمى شود.
و در پايان با تهديد به غلام گفت : مواظب باش كه اين خبر در بين افراد منتشر نگردد.(49)

موضوعات: هلاكت سگ خليفه به وسيله خرما  لینک ثابت
 [ 08:35:00 ب.ظ ]




معرّفى جانشين خود

 

زكريّا بن آدم - كه يكى از بزرگان شيعه و مورد توجّه خاصّ ائمّه اطهار عليهم السلام بوده است - به نقل از گفتار بعضى دوستانش حكايت نمايد:
روزى در مدينه منوّره كنار قبر مطهّر رسول خدا صلى الله عليه و آله به همراه بعضى افراد نشسته بوديم ، كه ناگهان متوجّه شديم امام موسى كاظم سلام اللّه عليه دست فرزندش ، حضرت رضا عليه السلام را گرفته و به سمت ما مى آمد، چون وارد مجلس ما گرديد و فرمود: آيا مى دانيد من چه كسى هستم ؟
عرض كرديم : ياابن رسول اللّه ! شما موسى ، فرزند جعفر بن محمّد عليهما السلام هستى .
حضرت فرمود: اين فرزند را مى شناسيد؟
گفتيم : بلى ، او علىّ، پسر موسى ، پسر جعفر صادق - صلوات اللّه عليهم مى باشد.
آن گاه امام عليه السلام افزود: تمامى شما گواه و شاهد باشيد، كه من او را وكيل خود در زمان حياتم ؛ و نيز وصىّ و جانشين خود پس از آن كه از دنيا بروم ، قرار دادم .(47)
همچنين علىّ بن جعفر حكايت كند:
روزى در محضر برادرم امام موسى بن جعفر عليه السلام بودم و او را حجّت خداوند متعال پس از پدرم ، در روى زمين مى دانستم .
ناگهان فرزندش ، علىّ عليه السلام وارد شد و برادرم فرمود: اين فرزندم ، علىّ صاحب و پيشواى تو خواهد بود؛ و همان طور كه من جانشين پدرم هستم ، او نيز جانشين من مى باشد، خداوند تو را ثابت قدم و پايدار نگه دارد.
من گريان شدم و با خود گفتم : برادرم با اين سخنان ، خبر از مرگ و رحلت خود مى دهد.
ناگاه امام عليه السلام اظهار نمود: برادرم علىّ! مقدّرات الهى بايد انجام پذيرد، همانا حضرت رسول ، اميرالمؤمنين ، فاطمه ، حسن و حسين (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) الگوى تمام انسان ها بوده و هستند و من نيز تابع و پيرو ايشان خواهم بود.
علىّ بن جعفر افزود: اين سخنان را برادرم ، امام موسى كاظم عليه السلام سه روز پيش از آن كه هارون الرّشيد در دوّمين مرحله او را به بغداد احضار نمايد، بيان فرمود.(48)

موضوعات: معرّفى جانشين خود  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ب.ظ ]




خريد همسر به عنوان مادر

 

هشام بن احمر - كه يكى از اصحاب امام موسى كاظم عليه السلام است ، حكايت كند:
روزى در محضر مبارك آن حضرت بودم ، به من فرمود: اى هشام ! آيا خبر دارى كه از شهرهاى مغرب كسى آمده باشد؟
عرض كردم : خير، بى اطّلاع هستم .
فرمود: بلى ، همين امروز عدّه اى آمده اند، بيا تا با يكديگر برويم و سرى به آن ها بزنيم .
پس سوار مَركب هاى خود شديم و حركت كرديم تا به نزد مردى از اهالى مغرب رسيديم ، كه تعدادى كنيز و غلام جهت فروش آورده بود و آن ها را جهت فروش بر ما عرضه كرد.
كنيزان نُه نفر بودند، كه همه آن ها را حضرت ديد و نپسنديد و سپس اظهار داشت : به اين ها نيازى نيست و ما براى اينها نيامده ايم ؛ اگر كنيزى ديگر دارى ، ارائه نما؟
مرد مغربى گفت : غير از اين ها ديگر ندارم .
امام عليه السلام فرمود: چرا، آنچه كه دارى در معرض قرار بده ؛ و در خفاء نگه ندار.
مرد مغربى گفت : به خدا قسم ديگر كنيزى ندارم ، مگر يك نفر كه مريض ‍ حال است .
امام عليه السلام فرمود: چرا او را عرضه نمى كنى ؟
و سپس اظهار نمود: او را هم بياور.
وليكن مرد مغربى قبول نكرد؛ و ما بازگشتيم .
فرداى آن روز، حضرت به من فرمود: اى هشام ! نزد آن مرد مغربى كنيز فروش برو و آن كنيز مريض را - كه نشان نداد - به هر قيمتى كه بود، خريدارى كن و بياور.
هشام گويد: نزد همان شخص رفتم و تقاضاى خريد آن كنيز مريض را نمودم ؛ و او مبلغى را مطرح كرد، كه من نيز به همان مبلغ آن كنيز را خريدارى كردم .
بعد از آن كه معامله تمام شد، مرد مغربى گفت : آن شخصيّتى كه ديروز همراه تو بود، كيست ؟
گفتم : يك نفر از بنى هاشم مى باشد، گفت : از چه خانواده اى ؟
پاسخ دادم : از پاكان و پرهيزكاران است .
گفت : بيش از اين توضيح بده ؟
اظهار داشتم : بيش از اين اطّلاعى ندارم .
آن گاه مغربى گفت : اين كنيز جريانى دارد، كه مهمّ است :
وقتى او را از دورترين نقاط مغرب خريدم ، زنى از اهل كتاب ، نزد من آمد و گفت : اين كنيز را براى چه منظور خريده اى ؟
گفتم : او را براى خودم خريدارى كرده ام .
زن اهل كتاب گفت : سزاوار نيست چنين كنيزى نزد شخصى چون تو و ما باشد؛ بلكه اين كنيز بايد نزد بهترين انسان هاى روى زمين باشد و در خدمت او قرار گيرد؛ زيرا كه به همين زودى نوزادى از او به دنيا مى آيد، كه شرق و غرب جهان را در سيطره ولايت خود قرار مى دهد.
هشام گويد: سپس كنيز را نزد امام موسى كاظم عليه السلام آوردم كه بعد از مدّتى روزى حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام از او تولّد يافت .(46)

موضوعات: خريد همسر به عنوان مادر  لینک ثابت
 [ 08:31:00 ب.ظ ]




ارزش كار و كشاورزى

**********************************


 

يكى از اصحاب و راويان حديث ، به نام علىّ فرزند ابوحمزه بطائنى حكايت كند:
روزى از روزها جهت ديدار و ملاقات حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام حركت كردم ، حضرت را در زمين كشاورزى ، در حالتى يافتم كه مشغول كار و تلاش بود و عرق از بدن مباركش سرازير گشته بود.
بسيار تعجّب كردم و اظهار داشتم : ياابن رسول اللّه ! من فداى شما گردم ، مردم كجا هستند تا مشاهده كنند، كه شما اين چنين در اين گرماى سوزان مشغول كار هستى و تلاش و فعّاليّت مى نمائى .
امام عليه السلام لب به سخن گشود و فرمود: اى علىّ! آن هائى كه از من بهتر و برتر بوده اند، به طور مرتّب كوشش و تلاش داشته اند و هر كدام به نوعى كار مى كرده اند.
عرض كردم : منظور شما چه كسانى هستند؟
حضرت در پاسخ فرمود: منظورم رسول اللّه ، اميرالمؤمنين و ديگر پدرانم صلوات اللّه عليهم اجمعين مى باشند، كه با دست خود كار و تلاش ‍ مى كرده اند.
سپس امام موسى كاظم عليه السلام ضمن فرمايشات خود افزود:
و اين نوع كار و تلاشى را كه من مشغول انجام آن هستم و تو مشاهده مى كنى ، پيامبران مُرسل الهى و نيز پيامبران غير مرسل همه شان به آن اشتغال داشته اند و به وسيله آن تلاش و امرار معاش مى كرده اند.
و همچنين بندگان صالح خداوند متعال همه در تلاش و كوشش ‍ مى باشند.

موضوعات: ارزش كار و كشاورزى  لینک ثابت
 [ 08:30:00 ب.ظ ]




دلسوزى شير براى زايمان همسر

*************************************************

 

علىّ بن ابوحمزه بطائنى حكايت كند:
روزى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام از شهر مدينه به سوى مزرعه اش خارج شد؛ حضرت سوار قاطر بود و من نيز سوار الاغ شدم و حضرت را همراهى كردم .
مقدارى از شهر كه دور شديم ، ناگهان نرّه شيرى سر راه ما را گرفت ، من بسيار ترسيدم ، وليكن شير به سوى حضرت نزديك آمد و با حالت ذلّت و تضرّع مشغول همهمه اى شد.
امام موسى كاظم عليه السلام ايستاد و شير دست هاى خود را بلند كرده و بر شانه هاى قاطر قرار داد.
من به گمان اين كه شير قصد حمله دارد، براى جان آن حضرت وحشت كردم ؛ و سخت نگران شدم .
پس از لحظاتى ، شير دست هاى خود را بر زمين نهاد و آرام ايستاد و آن گاه حضرت روى مبارك خود را به سمت قبله نمود و دعائى را زمزمه نمود، وليكن من چيزى از آن را متوجّه نشدم .
پس از آن ، شير همهمه اى كرد؛ و حضرت آمين فرمود.
و سپس امام عليه السلام به شير اشاره نمود: برو.
همين كه شير رفت ، حضرت نيز به راه خود ادامه داد و چون از آن محلّ دور شديم ، به حضرت عرض كردم : ياابن رسول اللّه ! فدايت گردم ، شير چه كارى داشت ؟! من بسيار براى جان شما و خودم ترسيدم ؛ و از اين برخورد در تعجّب و حيرت هستم .
امام عليه السلام فرمود: آن شير، همسر باردارى داشت كه هنگام زايمانش ‍ فرا رسيده و درد سختى دچارش گشته بود.
لذا نزد من آمده بود كه برايش دعا كنم تا به آسانى زايمان نمايد و من هم در حقّش دعا كردم .
و بعد از آن كه دعا به پايان رسيد، به آن شير گفتم : برو، اظهار داشت : خداوند هيچ درّنده اى را بر تو و ذرّيّه و شيعيانت مسلّط نگرداند؛ و من گفتم : آمين .(4

موضوعات: دلسوزى شير براى زايمان همسر  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ب.ظ ]




 

القاب امام موسی بن جعفر (ع)

منبع : کتاب: زندگانی امام موسی بن جعفر (ع)، ص 17 , بخشایشی ،عقیقی

لقب و کنیه در زبان عربی نمایانگر نحوه پذیرش جامعه و طرز تلقی آن از فرد میباشد و هویت شخصی او را در زندگی روشن میسازد، و تقریبا

یک نوع تاریخ متحرک است که از شخص ثابت میماند، از اینرو گاهی یک فرد به تناسب شئون و خدمات و فعالیتها یا خصائص و ویژگیهای خود دارای عناوین و القاب متعددی میگردد.بدین جهت قهرمان گفتار ما دارای چند لقب افتخار آمیز و انسانی است که ذیلا توضیح داده میشود :

1 ابو الحسن الاول ابو ابراهیم ابو علی ابو اسماعیل این چهار کنیه نامهای دوم بود که گاهی در مکالمات و اغلب در کتب حدیث به آن حضرت اطلاق شده است که کنیه ی نخستین، معروفترین و مشهورترین آنها میباشد و آن کنیه خاطرات و مبارزات امام نخستین را در دلها زنده میسازد و چند تن از پیشوایان معصوم ما این کنیه را داشته اند که پس ازحضرت علی (ع) امام کاظم امام رضا امام جواد علیهم السلام هستند از اینرو محض تشخیص کامل، مقصود از ابو الحسن تنها و بدون قید، حضرت علی (ع) است.

ابو الحسن الاول: امام موسی (ع) ابو الحسن الثانی: امام رضا و ابو الحسن الثالث امام جواد (ع) است.

2 کاظم: (فرو دهنده خشم) امام در مقابل سعه ی صدر و حلم و بردباری و گذشتی که داشت اغلب به دشمنان و بدخواهان و متجاوزین حقوق شخصی و خصوصی خود عفو و گذشت روا میداشت و گاهی نه تنها مرتکب قصاص یا انتقام نمیشد بلکه آنانرا مورد عنایت و بذل توجه خاص خود قرار میداد.

3 عالم: (دانشمند و دانا) و آگاه لقبی بود که در آن عصر مشعشع اسلامی در بین جمع علما و دانشمندان متعددیکه وجود داشتند به سبب وفور علم و احاطه ی کامل او بر علوم و دانشها به آن بزرگوار اختصاص یافته بود.

4 صالح: (فرد شایسته) عنوانی بود که دوستان و علاقمندان حضرتش بر اساس شایستگی و عبادت و اطاعت او به امام داده بودند و گاهی این لقب، علامت رمز و استتاری بود که میخواستند دشمنان از راز شیعه آگاه نگردند.

5 باب الحوائج: مردم بغداد پس از تجربه های فراوان و امتحانهای مکرر از آنرو که در مواقع نیازمندی و گرفتاری هنگام توسل به درگاه الهی، از احترام وجودی آن بزرگوار بهره مند شده و بدرخواستهای خود به برکت توسل به آن محبوب حضور الهی، رسیده اند او را «باب الحوائج» نامیده اند و این لقبی است که پس از رحلت به ایشان تعلق گرفته است که در تأیید آن از منابع سنت مطالبی در بخش آراء و گفته های این کتاب آمده است که مطالعه خواهید فرمود .

6 صابر: پایدار و استقامت کننده در برابر جور و ظلمهائی که ازطرف خلفای غاصب نسبت به آن شخصیت عالیقدر صورت میگرفت.خلفاء جور او را با انواع و اقسام ناروائیها و مظالم اذیت کردند ولی او ثبات و استقامت خود را از دست نداد و کوچکترین ضعف و فتوری از خود نشان نداد.

7 الاءمین: امانت دارای و درستکاری در اداء امانت با تمام معنای لفظ آن در وجود آن بزرگوار فراهم آمده بود علاوه بر امانت داری دنیوی، امین صادق و درستکار در اداء رسالت الهی و انجام تعهدات انسانی و پیشوائی ملت خود بود و در راه ادای امامت جان خود را فدا نمود و زندگی را در زندانها سپری ساخت تا انسانها آزاد زندگی کنند.

موضوعات: القاب امام موسی بن جعفر (ع)  لینک ثابت
 [ 04:34:00 ب.ظ ]





شهادت جانگداز هفتمين کوکب تابناک آسمان امامت


و ولايت بر طلاب گرامی و وبلاگ  نویسان عزیز  تسليت باد

موضوعات: پیام تسلیت  لینک ثابت
 [ 04:30:00 ب.ظ ]






مهدى بيا از گوشه ى زندان نظر كن
با ديده گريان عيادت از پدر كن

برگو به زهرا مادرت سرت سلامت
ديدار موسى و تو در روز قيامت

موضوعات: مهدى بيا از گوشه ى زندان نظر كن  لینک ثابت
 [ 04:24:00 ب.ظ ]





امشب رضا ز سوز جگر گريه مى‏كند
مانند سيل ز ابر بصر گريه مى‏كند

تنها پسر نه، دختر چشم انتظار هم
از داغ جانگداز پدر گريه مى ‏كند

موضوعات: امشب رضا ز سوز جگر گريه مى‏كند  لینک ثابت
 [ 04:23:00 ب.ظ ]





از جهان رفته با قلب خسته

نزد زهرای پهلو شکسته

راحت از جور و زنجیر کین شد

خاک غم بر سر مسلمین شد

شهادت امام موسی کاظم تسبیت باد

موضوعات: از جهان رفته با قلب خسته  لینک ثابت
 [ 04:21:00 ب.ظ ]




 


امشب شب عزای امام عالمین است

دل را هوای قبر غریب کاظمین است

باب الحوائج امشب حاجت روا گردیده

مهدی به یاد جدش، صاحب عزا گردیده

آجرک الله یا بقیة الله

موضوعات: امشب شب عزای امام عالمین است  لینک ثابت
 [ 04:14:00 ب.ظ ]





یا موسي ابن جعفر(ع)

يا باب الحوائج

احوال من از این تن تب دار روشن است

زندان من به چشم گهربار روشن است

از صبح تا غروب که حبسم به زیر خاک

تا صبح حالم از دم افطار روشن است

این سال ها که سخت گذشته برای من

دم به دمش ز آه شرربار روشن است

یک جا بلای شیعه به جانم خریده ام

آثار آن به جسم من زار روشن است

معلوم تا شود به سر من چه آمده

از صورتم که خورده به دیوار روشن است

حرفی ز استخوان صبورم نمی زنم

از ساق پام شدت آزار روشن است

جسمم کبود هست ولی غیر عادی است

حتی به زیر سایه ی دیوار روشن است

زنجیر را که عضو جدید تنم شده

پنهان نکرده ام ، همه اسرار روشن است

من دیده بسته ام به همه ، غیر فاطمه

چشمم فقط به دیدن دلدار روشن است

(رضا رسول زاده)

موضوعات: یا موسي ابن جعفر(ع)  لینک ثابت
 [ 03:53:00 ب.ظ ]





مرثيه موسي ابن جعفر(ع)

يا باب الحوائج

فقط نه قلب زنِ زشت كاره ميشِكند

كه در غمم دلِ هر سنگ خاره ميشِكند

چنان زده است كه بعضي از استخوانهايم

ترك ترك شده با يك اشاره ميشكند

كشيده خوردم و امروز خوب فهميدم

ميان گوش چرا گوشواره ميشكند

من از شكنجه گرم راضي ام كه ميزندم

چرا كه حرمت ما را نظاره ميشكند

فشار اين غل و زنجير ساق پايم را

هنوز جوش نخورده دوباره ميشكند

بگو به زهر بيايد كه قفل اين زندان

از آتش جگر پاره پاره ميشكند

يكي يكي همه ي ميله هاي سخت قفس

نفس بيافتد اگر در شماره ميشكند

(مصطفي متولي)

موضوعات: مرثيه موسي ابن جعفر(ع)  لینک ثابت
 [ 03:48:00 ب.ظ ]




 

 

زمزمه شهادت امام کاظم علیه السلام

*از زهر خصم کافرم،می سوزه از پا تا سرم

داد از جدایی،رضا کجایی

در ذکر یا رب یا ربم،خَلّصنی یا رب بر لبم

ذکر صلاتم،بده نجاتم

از کینه ی این دشمن یهودی،مونده برام جراحت و کبودی

مَرهَم ِ دل ناله های یا زهرا

واغربتا واغربتا واویلا…

در بین زنجیر جفا،دلخون ِ ظلم ِ اشقیا

مضطر شدم من،پرپر شدم من

ماندم اسیر درد و غم،دشمن کند بر من ستم

چه بی کرانه، با تازیانه

بی حرمتی گر شد به محضر من،امّا نشد از تن جدا سر من

از غربت کرببلا واویلا…

واغربتا واغربتا واویلا…

موضوعات: زمزمه شهادت امام کاظم علیه السلام  لینک ثابت
 [ 03:42:00 ب.ظ ]




 

شهادت امام کاظم علیه السلام

*من که به عالمی پناهم،میره تا آسمونها آهم

زندان میشه به رسمه غربت،آخر گودی قتلگاهم

آتیش دل،سوز مرثیه هامه

ظلم و جفا،همدم لحظه هامه

جون میدم و،کاظمین کربلامه

ای خدا،ببین غریبم،دیگه نجاتم،بده ازین غم

واویلا واویلا واویلا…

*خصم ِ یهودی ِ بی وجدان،میزد من و چه بی بهانه

روزه بودم ولی افطارم،بوده طعام ِ تازیانه

برای دین،چه سختی ها کشیدم

زهر ستم به جان خود خریدم

طعنه ها از دشمن خود شنیدم

شد آهم،با دیده ی تر،برات بمیرم،شهیده مادر

واویلا واویلا واویلا…

*زندان بود و هجوم غربت،اما نشد تن تو بی سر

دلها بسوزه بر مظلومی،که شد سرش جدا از پیکر

تو کربلا،چه محشری به پا شد

تو قتلگاه،سری زِ تن جدا شد

وَ مثل ماه،هلال ِ نیزه ها شد

غمها بود،چه بی کرانه،که تسلیت شد،با تازیانه

واویلا واویلا واویلا…

موضوعات: شعر شهادت امام کاظم علیه السلام  لینک ثابت
 [ 03:37:00 ب.ظ ]




 

زندگی نامه امام موسی کاظم(ع)

 

موسی کاظم

ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) امام هفتم از ائمه اثنی عشر (ع) و نهمین معصوم از چهارده معصوم (ع) است. تولد ان حضرت در ابواء (محلی میان مکه و مدینه) به روز یکشنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 ق واقع شد. به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به العبا- الصالح بود و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و الام زمانه مشهور به (الکاظم) گردید آن حضرت به کنیه های ابو ابراهیم و ابوعلی نیز معروف بوده است. مادر ان حضرت حمیده کنیزی از اهل مغرب یا اندلس(اسپانیا) بوده است و نام پدر حمیده را صاعد مغربی (بربری) گفته اند. برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بوده اند. امام موسی کاظم(ع) هنوز کودک بود که فقهای مشهور مثل ابو حنیفه از او مسئله می پرسیدند و کسب علم مکردند. بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) در بیست سالگی به امامت رسید و 35 سال رهبری و ولایت شیعیان را بر عهده داشت
چگونگی به امامت رسیدن ان حضرت:

در زمان حیات امام صادق(ع) کسانی از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولی کسانی مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات امام صادق(ع) عده ای چون از حیات اسماعیل مایوس شدند پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند. و پس از او پسر او را امام می دانند و همینطور به ترتیب و به تفضیلی که در کتب اسماعیلیه مذکور است. پس از وفات حضرت (ع) بزرگترین فرزند ایشان عبدالله افطحمی دانند این عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر امام را نداشت و به قول شیخ مفید در ارشاد متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعای امامت کرد و برخی نیز از او پیروی کردند. اما چون ضعف دعوی و دانش او را دیدند روی از او برفتافتند و فقط عده قلیلی از او پیروی کردند که به فطیحه مرسوم هستند.
شخصیت اخلاقی:

امام موسی کاظم(ع) در علم و تواضح و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت می فرمود. شبها به طور ناشناس در کوچه های مدینه می گشت و به مستمندان کمک میکرد.مبلغ دویست،سیصد،وچهارصد دینار در کیسه ها میگذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت میکرد. موسی بن جعفر در مدینه معروف بود و اگر به کسی صره ای میرسید بی نیاز میگشت.
برخورد حاکمان سیاسی معصر با امام:

مهدی خلیفه عباسی امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر بی خوابی که دید و نیز تحت تاثیر شخصیت امام از او عذر خواهی کرد و به مدینه اش بازگرداند. کویند که مهدی از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندش قیام نکند این روایت نشان میدهد که امام کاظم ع قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمیدانسته است و با انکه از جهتکثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشته است که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز میدانستند و همین امر موجب تشویش و اظطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدی به حبس او فرمان داده است.
زندان نمودن امام و چگونگی شهادت:

درباره حبس امام موسی کاظم ع به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت میکند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن برمک بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به از مقربان خود به امام جعفر بن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم ان را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفر بن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و برمکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی ع و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند.گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پسش هارون باز یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال او می دهند تا انجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند.امام هارون در قبر حضرت رسول ص گفت یا رسول الله از تو پوزش میخواهم که میخواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او میخواهد امت تو را برهم زند و خونشان را بریزد.آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والی عیسی بن جعفر بن منصور برند.عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت و گفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را ازاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برسند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قران اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخرالامر یحیی امام را به سندی بن شاهک سپرد و سندی ان حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد ان حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببینند در بدن او اثر از زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ف در 55 سالگی گفته اند.
نجمه همسر امام:

نجمه، مادر بزرگوار امام رضا (ع) و از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاکیزه بود حمیده، همسر امام صادق (ع)، او را که کنیزی از اهالی مغرب بود، خرید و به منزل برد نجمه در خانه امام صادق(ع)، حمیده خاتون را بسیار احترام میکرد و بخاطر جلال و عظمت او، هیچگاه نزدش نمینشست روزی حمیده در عالم رویا، رسول گرامی اسلام(ص) را دید که به او فرمودند: ای حمیده! نجمه را به ازدواج فرزند خود موسی در آور زیرا از او فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روی زمین باشد. پس از این پیام حمیده به فرزندش امام کاظم ع فرمود: پسرم، نجمه بانویی است که من هرگز بهتر از او را ندیده ام، زیرا در زیرکی و محاسن اخلاق، مانندی ندارد. من او را به تو میبخشم، تو نیز در حق او نیکی کن، ثمره ازدواج امام موسی کاظم ع و نجمه، فرزندی بود که نامش امام رضا ع بود. پس از تولد امام هشتم ع، این بانوی مکرمه با تربیت گوهری تابناک، ارزشی فراتر یافت
فرزندان امام:

بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی کاظم ع سی و هفت فرزند پسرو دختر داشت که هیجده تن از آنها پسر بودند. و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود. از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یکی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است.
تاثیر علمی آن بزرگوار:

امام هفتم علیه السلام با جمع روایات و احادیث و احکام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را که با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفربن محمد ع نظم و استحکام یافته بود حفظ و تقویت کرد و علی رغم موانع بسیار در راه انجام وظایف الهی تا انجا پایداری کرد که جان خود را فدا ساخت

موضوعات: زندگی نامه امام موسی کاظم(ع)  لینک ثابت
 [ 03:31:00 ب.ظ ]




 

فتح قلعه ي خيبر به دست تواناي “حضرت علي"(ع)(7 ق)

 در مجمع البیان در داستان فتح خیبر می گوید: وقتی رسول خدا(ص) از حدیبیه به مدینه آمد، بیست روز در مدینه ماند آنگاه برای جنگ خیبر خیمه زد.

ابن اسحاق به سندی که به مروان اسلمی دارد از پدرش از جدش روایت کرده که گفت: با رسول خدا(ص)به سوی خیبر رفتیم، همین که نزدیک خیبرشدیم و قلعه هایش از دور پیدا شد، رسول خدا(ص)فرمود: بایستید.مردم ایستادند، فرمود: بار الها!ای پروردگار آسمانهای هفتگانه و آنچه که بر آن سایه افکنده اند، و ای پروردگار زمینهای هفتگانه و آنچه بر پشت دارند، و ای پروردگار شیطانها و آنچه گمراهی که دارند، از تو خیر این قریه و خیر اهلش و خیر آنچه در آنست را مسالت می دارم، و از شر این محل و شر اهلش و شر آنچه در آنست به تو پناه می برم، آنگاه فرمود: راه بیفتید به نام خدا (1)

و از سلمة بن اکوع نقل کرده که گفت: ما با رسول خدا(ص)به سوی خیبر رفتیم شبی در حال حرکت بودیم مردی از لشکریان به عنوان شوخی به عامر بن اکوع گفت: کمی از شروورهایت(یعنی از اشعارت)برای ما نمی خوانی؟و عامر مردی شاعر بود شروع کرد به سرودن این اشعار:

لا هم لو لا انت ما حجینا و لا تصدقنا و لا صلینا فاغفر فداء لک ما اقتنینا و ثبت الاقدام ان لاقینا و انزلن سکینة علینا انا اذ صیح بنا اتینا و بالصیاح عولوا علینا (2)

رسول خدا(ص)پرسید این که شتر خود را با خواندن شعرمی راند کیست؟عرضه داشتند عامر است.فرمود: خدا رحمتش کند.عمر که آن روز اتفاقا برشتری خسته سوار بود شتری که مرتب خود را به زمین می انداخت، عرضه داشت یا رسول الله عامر به درد ما می خورد از اشعارش استفاده می کنیم دعا کنیم زنده بماند.چون رسول خدا(ص)در باره هر کس که می فرمود"خدا رحمتش کند"در جنگ کشته می شد.

می گویند همین که جنگ جدی شد، و دو لشکر صف آرایی کردند، مردی یهودی ازلشکر خیبر بیرون آمد و مبارز طلبید و گفت:

قد علمت خیبر انی مرحب شاکی السلاح بطل مجرب اذا الحروب اقبلت تلهب (3)

از لشکر اسلام عامر بیرون شد و این رجز را بگفت:

قد علمت خیبر انی عامر شاکی السلاح بطل مغامر (4)

این دو تن به هم آویختند، و هر یک ضربتی بر دیگری فرود آورد، و شمشیر مرحب به سپر عامر خورد، و عامر از آنجا که شمشیرش کوتاه بود، ناگزیر تصمیم گرفت به پای یهودی بزند،نوک شمشیرش به ساق پای یهودی خورد، و از بس ضربت شدید بود شمشیرش، در رگشت به زانوی خودش خورد و کاسه زانو را لطمه زد، و از همان درد از دنیا رفت.

سلمه می گوید: عده ای از اصحاب رسول خدا(ص)می گفتندعمل عامر بی اجر و باطل شد، چون خودش را کشت.من نزد رسول خدا(ص) شرفیاب شدم، و می گریستم عرضه داشتم یک عده در باره عامر چنین می گویند،فرمود: چه کسی چنین گفته.عرض کردم چند نفر از اصحاب. حضرت فرمود دروغ گفتند،بلکه اجری دو چندان به او می دهند.

فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که…

می گوید: آنگاه اهل خیبر را محاصره کردیم، و این محاصره آنقدر طول کشید که دچار مخمصه شدیدی شدیم، و سپس خدای تعالی آنجا را برای ما فتح کرد، و آن چنین بودکه رسول خدا(ص)لوای جنگ را به دست عمر بن خطاب داد، وعده ای از لشکر با او قیام نموده جلو لشکر خیبر رفتند، ولی چیزی نگذشت که عمر وهمراهیانش فرار کرده نزد رسول خدا(ص)برگشتند، در حالی که اوهمراهیان خود را می ترسانید و همراهیانش او را می ترساندند، و رسول خدا(ص)دچار درد شقیقه شد، و از خیمه بیرون نیامد، و فرمود: وقتی سرم خوب شد بیرون خواهم آمد.بعد پرسید: مردم با خیبر چه کردند؟جریان عمر را برایش گفتند فرمود: فردا حتماپرچم جنگ را به مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست می دارد، و خدا و رسول او، وی رادوست می دارند، مردی حمله ور که هرگز پا به فرار نگذاشته، و از صف دشمن برنمی گردد تاخدا خیبر را به دست او فتح کند (5).

بخاری و مسلم از قتیبة بن سعید روایت کرده اند که گفت: یعقوب بن عبد الرحمان اسکندرانی از ابی حازم برایم حدیث کرد، و گفت: سعد بن سهل برایم نقل کرد که: رسول خدا(ص)در واقعه خیبر فرمود فردا حتما این پرچم جنگ را به مردی می دهم که خدای تعالی به دست او خیبر را فتح می کند، مردی که خدا و رسولش را دوست می دارد، و خدا و رسول او وی را دوست می دارند، مردم آن شب را با این فکر به صبح بردندکه فردا رایت را به دست چه کسی می دهد.وقتی صبح شد مردم همگی نزد آن جناب حاضرشدند در حالی که هر کس این امید را داشت که رایت را به دست او بدهد.

رسول خدا(ص)فرمود: علی ابن ابی طالب کجاست؟عرضه داشتند یا رسول الله او درد چشم کرده.فرمود: بفرستید بیاید.رفتند و آن جناب را آوردند.

حضرت آب دهان خود را به دیدگان علی(ع)مالید، و در دم بهبودی یافت، به طوری که گوئی اصلا درد چشم نداشت، آنگاه رایت را به وی داد.علی(ع)پرسید: یارسول الله!با آنان قتال کنم تا مانند ما مسلمان شوند؟فرمود: بدون هیچ درنگی پیش روی کن تا به درون قلعه شان درآئی، آنگاه در آنجا به اسلام دعوتشان کن، و حقوقی را که خدا به گردنشان دارد برایشان بیان کن، برای اینکه به خدا سوگند اگر خدای تعالی یک مرد را به دست تو هدایت کند برای تو بهتر است از اینکه نعمت های مادی و گرانبها داشته باشی.

سلمه می گوید: از لشکر دشمن مرحب بیرون شد، در حالی که رجز می خواند، ومی گفت: “قد لمت خیبر انی مرحب…"، و از بین لشکر اسلام علی(ع)به هماوردیش رفت در حالی که می سرود:

انا الذی سمتنی امی حیدره کلیث غابات کریه المنظره اوفیهم بالصاع کیل السندره (6)

آنگاه از همان گرد راه با یک ضربت فرق سر مرحب را شکافت و به خاک هلاکتش انداخت و خیبر به دستش فتح شد (7).

این روایت را مسلم (8) هم در صحیح خود آورده.

ابو عبد الله حافظ به سند خود از ابی رافع، برده آزاد شده رسول خدا، روایت کرده که گفت: ما با علی(ع)بودیم که رسول خدا(ص)او را به سوی قلعه خیبر روانه کرد، همین که آن جناب به قلعه نزدیک شد، اهل قلعه بیرون آمدند و با آن جناب قتال کردند.مردی یهودی ضربتی به سپر آن جناب زد، سپر از دست حضرتش بیفتاد،ناگزیر علی(ع)درب قلعه را از جای کند، و آن را سپر خود قرار داد و این درب همچنان در دست آن حضرت بود و جنگ می کرد تا آن که قلعه به دست او فتح شد، آنگاه درب را از دست خود انداخت.به خوبی به یاد دارم که من با هفت نفر دیگر که مجموعاهشت نفر می شدیم هر چه کوشش کردیم که آن درب را تکان داده و جابجا کنیم نتوانستیم (9).

و نیز به سند خود از لیث بن ابی سلیم از ابی جعفر محمد بن علی روایت کرده که فرمود: جابر بن عبد الله برایم حدیث کرد که علی(ع)در جنگ خیبر درب قلعه راروی دست بلند کرد، و مسلمانان دسته دسته از روی آن عبور کردند با اینکه سنگینی آن درب به قدری بود که چهل نفر نتوانستند آن را بلند کنند (10).

و نیز گفته که از طریقی دیگر از جابر روایت شده که گفت: سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا توانستند آن را به جای اولش برگردانند (11).

و نیز به سند خود از عبد الرحمان بن ابی لیلی روایت کرده که گفت: علی(ع)همواره در گرما و سرما، قبایی باردار و گرم می پوشید، و از گرما پروا نمی کرد،اصحاب من نزد من آمدند و گفتند: ما از امیر المؤمنین چیزی دیده ایم، نمی دانیم تو هم متوجه آن شده ای یا نه؟پرسیدم چه دیده اید؟گفتند: ما دیدیم که حتی در گرمای سخت با قبائی باردار و کلفت بیرون می آید، بدون اینکه از گرما پروایی داشته باشد، و بر عکس در سرمای شدید با دو جامه سبک بیرون می آید، بدون اینکه از سرما پروایی کند، آیا تو در این باره چیزی شنیده ای؟من گفتم: نه چیزی نشنیده ام.گفتند: پس از پدرت بپرس شاید او در این باب اطلاعی داشته باشد، چون او با آن جناب همراز بود.من از پدرم ابی لیلی پرسیدم، او هم گفت: چیزی در این باب نشنیده ام.

آنگاه به حضور علی(ع)رفت و با آن جناب به راز گفتن پرداخت و این سؤال را در میان نهاد.علی(ع)فرمود: مگر در جنگ خیبر نبودی؟عرضه داشتم چرا.فرمود یادت نیست که رسول خدا(ص)ابو بکر را صدا کرد، وبیرقی به دستش داده روانه جنگ یهود کرد، ابو بکر همین که به لشکر دشمن نزدیک شد،مردم را به هزیمت برگردانید، سپس عمر را فرستاد و لوائی به دست او داده روانه اش کرد.عمرهمین که به لشکر یهود نزدیک شد و به قتال پرداخت پا به فرار گذاشت.

رسول خدا(ص)فرمود: رایت جنگ را امروز به دست مردی خواهم داد که خدا و رسول را دوست می دارد، و خدا و رسول هم او را دوست می دارند، و خدابه دست او که مردی کرار و غیر فرار است قلعه را فتح می کند، آنگاه مرا خواست، و رایت جنگ به دست من داد، و فرمود: بارالها او را از گرما و سرما حفظ کن.از آن به بعد دیگر سرماو گرمایی ندیدم.همه این مطالب از کتاب دلائل النبوة تالیف امام ابی بکر بیهقی نقل شده (12).

طبرسی می گوید: بعد از فتح خیبر رسول خدا(ص)مرتب سایرقلعه ها را یکی پس از دیگری فتح کرد و اموال را حیازت نمود، تا آنکه رسیدند به قلعه"وطیح"و قلعه"سلالم"که آخرین قلعه های خیبر بودند آن قلعه ها را هم فتح نمود و ده روز واندی محاصره شان کرد (13).

ابن اسحاق می گوید: بعد از آنکه قلعه"قموص"که قلعه ابی الحقیق بود فتح شد،صفیه دختر حی بن اخطب و زنی دیگر که با او بود اسیر شدند.بلال آن دو را از کنار کشتگان یهود عبور داد، و صفیه چون چشمش به آن کشتگان افتاد، صیحه زد، و صورت خود را خراشید و خاک بر سر خود ریخت.چون رسول خدا(ص)این صحنه را دیدفرمود: این زن فتنه انگیز را از من دور کنید و دستور داد صفیه را پشت سر آن جناب جای دادند، و خود ردائی به روی او افکند.مسلمانان فهمیدند رسول خدا(ص)او را برای خود انتخاب فرموده، آنگاه وقتی از آن زن یهودی آن وضع را دید به بلال فرمود ای بلال مگر رحمت از دل تو کنده شده که دو تا زن داغدیده را از کنار کشته مردانشان عبور می دهی؟

از سوی دیگر صفیه در ایام عروسی اش که بنا بود به خانه کنانة بن ربیع بن ابی الحقیق برود، شبی در خواب دید ماهی به دامنش افتاد، و خواب خود را به همسرش گفت.

کنانه گفت: این خواب تو تعبیری ندارد جز اینکه آرزو داری همسر محمد پادشاه حجاز شوی،و سیلی محکمی به صورتش زد، به طوری که چشمان صفیه از آن سیلی کبود شد، و آن روزی که او را نزد رسول خدا(ص)آوردند، اثر آن کبودی هنوز باقی مانده بود.

رسول خدا(ص)پرسید: این کبودی چشم تو از چیست؟صفیه جریان رانقل کرد (14).

ابن ابی الحقیق شخصی را نزد رسول خدا(ص)فرستاد که دریک جا جمع شویم با شما صحبتی دارم.حضرت پذیرفت.ابن ابی الحقیق تقاضای صلح کرد، بر این اساس که خون هر کس که در قلعه ها مانده اند محفوظ باشد، و متعرض ذریه واطفال ایشان نیز نشوند، و جمعیت با اطفال خود از خیبر و اراضی آن بیرون شوند، و هر چه مال و زمین و طلا و نقره و چارپایان و اثاث و لباس دارند برای مسلمانان بگذارند، و تنها با یک دست لباس که به تن دارند بروند.رسول خدا(ص)هم این پیشنهاد راپذیرفت به شرطی که از اموال چیزی از آن جناب پنهان نکرده باشند، و گر نه ذمه خدا ورسولش از ایشان بری خواهد بود.ابن ابی الحقیق پذیرفت و بر این معنا صلح کردند.

مردم فدک وقتی این جریان را شنیدند پیکی نزد رسول خدا(ص)فرستادند که به ما هم اجازه بده بدون جنگ از دیار خود برویم، و جان خود را سالم بدرببریم، و هر چه مال داریم برای مسلمین بگذاریم.رسول خدا(ص)هم پذیرفت.و آن کسی که بین رسول خدا(ص)و اهل فدک پیام رد و بدل می کرد، محیصة بن مسعود یکی از بنی حارثه بود.

آوردن گوسفند مسموم یک یهودیه برای رسول الله(ص)بعد از آنکه یهودیان بر این صلحنامه تن در دادند، پیشنهاد کردند که اموال خیبر را به ما واگذار که ما به اداره آن واردتر هستیم تا شما، و عوائد آن بین ما و شما به نصف تقسیم شود.رسول خدا(ص)هم پذیرفت به این شرط که هر وقت خواستیم شمارا بیرون کنیم این حق را داشته باشیم.اهل فدک هم به همین قسم مصالحه کردند، در نتیجه اموال خیبر بین مسلمانان تقسیم شد، چون با جنگ فتح شده بود، ولی املاک فدک خالص برای رسول خدا(ص)شد، برای اینکه مسلمانان در آنجا جنگی نکرده بودند.

بعد از آنکه رسول خدا(ص)آرامشی یافت زینب دختر حارث همسر سلام بن مشکم و برادرزاده مرحب گوسفندی بریان برای رسول خدا(ص)هدیه فرستاد، قبلا پرسیده بود که آن جناب از کدام یک از اجزای گوسفند بیشترخوشش می آید؟گفته بودند از پاچه گوسفند، و بدین جهت از سمی که در همه جای گوسفند ریخته بود، در پاچه آن بیشتر ریخت، و آنگاه آن را برای رسول خدا(ص)آورد،و جلو آن حضرت گذاشت.رسول خدا(ص)پاچه گوسفند را گرفت وکمی از آن در دهان خود گذاشت، و بشر بن براء ابن معرور هم که نزد آن جناب بود،استخوانی را برداشت تا آن را بلیسد، رسول خدا(ص)فرمود از خوردن این غذا دست بکشید که شانه گوسفند به من خبر داد که این طعام مسموم است.آنگاه زینب را صدا زدند، و او اعتراف کرد، پرسید: چرا چنین کردی؟گفت برای اینکه می دانی چه برسر قوم من آمد؟پیش خود فکر کردم اگر این مرد پیغمبر باشد، از ناحیه غیب آگاهش می کنند، و اگر پادشاهی باشد داغ دلم را از او گرفته ام، رسول خدا(ص)از جرم او گذشت، و بشر بن براء با همان یک لقمه ای که خورده بود درگذشت.

می گوید: در مرضی که رسول خدا(ص)به آن مرض از دنیارفت مادر بشر بن براء وارد شد بر رسول خدا(ص)تا از آن جناب عیادت کند، رسول خدا(ص)فرمود: ای ام بشر آن لقمه ای که من با پسرت درخیبر خوردیم!مدام اثرش به من برمی گردد و اینک نزدیک است رگ قلب مرا قطع کند.ومسلمانان معتقدند که رسول خدا(ص)با اینکه خدای تعالی او را به نبوت گرامی داشته بود به شهادت از دنیا رفت (15).

 

منبع : ترجمه المیزان ج 18 , علامه طباطبایی

************************************************

پی نوشت ها:

1) مجمع البیان، ج 9، ص 119

2) یعنی: بار الها اگر لطف و عنایت تو نبود ما نه حج می کردیم، و نه صدقه می دادیم و نه نمازمی خواندیم، پس بیامرز ما را، فدایت باد آنچه که ما آن را بدست آوردیم. و قدمهای ما را هنگامی که بادشمن ملاقات می کنیم ثابت فرما، و سکینت و آرامش را بر ما نازل فرما.ما هر وقت به سوی جنگ دعوت شویم براه می افتیم، و رسول خدا(ص)هم به همین که ما را دعوت کند اکتفاء واعتماد می کند.

3) یعنی: مردم خیبر مرا می شناسد، که مرحبم، و غرق اسلحه و قهرمانی هستم که همه قهرمانیم را تجربه کرده اند، و در مواقعی که تنور جنگ شعله می زند دیده اند.

4) لشکر خیبر می داند که من عامر، غرق در سلاح و قهرمانی هستم که تا قلب لشکر دشمن پیش می روم.

5) مجمع البیان، ج 9، ص 119.

6) من همانم که مادرم نامم را حیدر گذاشت، من چون شیر جنگلم که دیدنش وحشت است، وضربت من مانند کیل سندره که احتیاج به دو بار وزن کردن ندارد احتیاج به تکرار ندارد.

7) صحیح بخاری، ج 5، ص 171 و مجمع البیان، ج 9، ص 120.

8) صحیح مسلم، ج 5، ص 178.

9 و 10 و 11) مجمع البیان، ج 9، ص 120 و 121.

12 و 13) مجمع البیان، ج 9، ص 121.

14) مجمع البیان، ج 9، ص 121.

15) مجمع البیان، ج 9، ص 121.

 

موضوعات: فتح قلعه ي خيبر به دست تواناي "حضرت علي"(ع)(7 ق)  لینک ثابت
 [ 01:55:00 ب.ظ ]




چگونگی توسل به ائمه اطهار علیهم السلام

چگونه‌ و با چه‌ روشی‌ به‌ ائمه‌ (ع‌) متوسل‌ شویم‌ و چه‌ بگویم‌ تا حاجاتمان‌ بر آورده‌ شود؟

پیش‌ از بیان‌ روش‌ توسل‌ و دعا و کلمات‌ خاص‌، لازم‌ است‌ برای‌ شفاف‌ شدن‌ پاسخ‌، مفهوم‌ توسل‌ توضیح‌ داده‌ شود.

مفهوم توسل:

توسل‌ واژه‌ای‌ عربی‌ می‌باشد و ریشه‌ آن‌ “وسیله‌” و “وَسْل‌” است‌. مفهومش‌ این‌ است‌ که‌ انسان‌ با شوق‌ و رغبت‌ به‌ سوی‌ مقصدی‌ حرکت‌ کند و مطمئن‌ باشد که‌ با کمک‌ آن‌ می‌تواند به‌ هدف خویش‌ نایل‌ گردد". به‌ بیان‌ روشن‌تر: توسل‌ به‌ معنی‌ گزینش‌ “وسیله‌” است‌ و وسیله‌ در اصل‌ به‌ معنی‌ چیزی‌ یا عملی‌ است‌ که‌ باعث‌ و نزدیکی‌ به‌ دیگری‌ از روی‌ علاقه‌ و رغبت‌ است‌. قرآن‌ می‌فرماید: ” یا ایّها الذین‌ آمنوا، اتقوا اللّه‌ و ابتغوا الیه‌ الوسیله‌؛ ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! تقوا پیشه‌ کنید و وسیله‌ای‌ برای‌ تقرّب‌ به‌ خدا بر گزینید". وسیله‌ای‌ که‌ در آیه‌ ذکر شده‌ و مؤمنان‌ مأمور به‌ “توسّل‌” به‌ آن‌ هستند، مفهومی‌ وسیع‌ دارد شامل‌ هر کار و هر چیزی‌ که‌ باعث‌ نزدیک‌ شدن‌ به‌ پیشگاه‌ مقدس‌ برورد گار شود، می‌گردد که‌ مهم‌ترین‌ آن‌ها بعد از ایمان‌ به‌ خدا و پیامبر (ص‌)، ایمان‌ به‌ ولایت‌ ائمه‌ (ع‌) و اطاعت‌ و پیروی‌ از آن‌ها است‌.

آداب‌ و روش‌های‌ توسّل‌

توسل‌ جستن‌ به‌ ائمه‌ (ع‌)، نیازمند رعایت‌ روش‌ها و ایجاد شرایطی‌ است‌ که‌ بدون‌ تحقق‌ آن‌، نمی‌توان‌ امید به‌ بر آورده‌ شدن‌ خواسته ها و حاجات‌ خود داشت‌. در ذیل‌ به‌ برخی‌ از آداب‌ و روش‌های‌ توسل‌ اشاره‌ می‌شود:

1 ـ توسل‌ و معرفت‌

حرکت‌ به‌ سوی‌ مقصد با شوق‌ و رغبت‌، بدون‌ معرفت‌ و شناخت‌ نمی‌شود. به‌ بیان‌ دیگر: حرکت‌ رغبت‌آمیز به‌ سوی‌ مقصد زمانی‌ رهرو را به‌ مقصد می‌رساند که‌، ملازم‌ با تحقق‌ سه‌ امر باشد:

الف‌) “وسیله‌ای‌” که‌ شخص‌ متوسل‌ می‌خواهد به‌ مدد آن‌ و با اطمینان‌ به‌ سمت‌ مقصد حرکت‌ کند، از توانایی‌ و کمالات‌ والا و آرامش بخشی‌ برخوردار باشد.

ب‌) توسل‌ جوینده‌، معرفت‌ و شناخت‌ لازم‌ در مورد آن‌ “وسیله‌” و قدرت‌ و منزلتش‌ را داشته‌ باشد.

ج‌) فرد متوسل‌، با آگاهی‌ از توانایی‌ و استعدادهای‌ خویش‌ و به‌ کارگیری‌ آن‌ بتواند، شایستگی‌ لازم‌ برای‌ نزد یکی‌ و تقرب‌ به‌ “وسیله‌” و استمداد و استعانت از آن کسب کند.(1)

2 ـ طهارت‌

الف‌) طهارت‌ باطنی‌: گفته‌ شد، توسل‌ به‌ معنی‌ و نزدیک‌ شدن‌ به‌ خدا از راه‌ نزدیک‌ شدن‌ به‌ ائمه‌ (ع‌) و در خواست‌ شفاعت‌ آنان‌ است‌. انسان‌ که‌ قلبش‌ آلوده‌ به‌ گناهان‌ بسیار است‌، تا توبه‌ نکند و با کسب‌ طهارت‌ قلبی‌ و باطنی‌، شایستگی‌ و لیاقت‌ لازم‌ را کسب‌ ننماید، چگونه‌ می‌تواند خود را به‌ ائمه‌ (ع‌) نزدیک‌ کند و توسل‌ جوید و آنان‌ را شفیع‌ خود قرار دهد؟

ب‌) طهارت‌ ظاهری‌: شامل‌ طهارت‌ بدن‌ و لباس،‌ نیز و ضو یا غسل‌ و پوشیدن‌ لباس‌ مناسب‌ و معطر است‌ و به‌ این‌ ترتیب‌ خود را برای‌ بر قراری‌ ارتباط‌ با امامان‌ (ع‌) و توسل‌ به‌ آنان‌ آماده‌ می‌سازید.

3 ـ توجه‌ به‌ تجلیّات‌ ویژه‌

بر اساس‌ آن‌ چه‌ در معارف‌ اسلامی‌ آمده‌ است‌، خداوند هستی‌ را به‌ خاطر چهارده‌ معصوم‌ (ع‌) آفرید و آفرینش‌ را با خلق‌ آنان‌ آغاز کرد، آنان‌ را روح‌ عالم‌ قرار داد. تا انوار آنان‌ بر جهان‌ تجلی‌ دارد، جهان‌ پایدار است‌. فیض‌ ربوی‌ به‌ عالم‌ موجودات‌ جریان‌ می‌یابد و نعمت‌ها ‌ به‌ دست‌ آنان‌ سر ازیر می‌گردد، و همه همّ و غم‌ها، سختی‌ها و مشکلات‌ با توسل‌ به هر یک‌ از آنان‌ و شفاعت‌‌شان‌ بر طرف‌ می‌گردد، لیکن‌ هر یک‌ از آنان‌ مظهر اسم‌ خاص‌ از اسمای‌ حسنای‌ الهی‌ و اسم‌ اعظم‌ می‌باشد. از این‌ رو امام‌ ششم‌، “صادق‌” و امام‌ پنجم‌ “باقر” و امام‌ هفتم‌ “کاظم‌” و امام‌ نهم‌ “جواد” نامیده‌ شده‌اند؛ با این‌ که‌ همه‌ آنان‌ صادق‌ و باقر و کاظم‌ و جواد هستند.

بنابر این‌ بهتراست‌ در توسل‌ جستن‌ به‌ چهارده‌ معصوم‌ (ع‌) به‌ نوع‌ مظهریت‌ و تجلیات‌ ویژه‌ توجه‌ شود، صاحب‌ نجم‌ الثاقب‌ می‌نویسد: “در امور معنوی‌ و قلبی‌، مسایل‌ آخرت‌، آمرزش‌ گناهان‌، طلب‌ شفاعت‌ و سعادت‌ و خوشبختی‌ و عاقبت‌ به‌ خیری‌، به‌ پیامبر اکرم‌ (ص‌) فاطمة‌ (س‌) امام‌ حسن‌ و امام‌ حسین‌ و امام‌ باقر و امام‌ صادق‌ و امام‌ هادی‌ و امام‌ حسن‌ عسکری‌ (ع‌) متوسل‌ شوید.

در مسایل‌ علمی‌ و کسب‌ معارف‌ الهی‌ به‌ “باب‌ مدینه العلم‌” یعنی‌ امیر‌المؤمنین‌ (ع‌) باید متوسل‌ شد.

برای‌ نجات‌ از ستم‌ سلاطین‌، شر دشمنان‌، دفع‌ اذیت‌ و آزار شیاطین‌ جنّی‌ و انسی‌ به‌ امام‌ علی‌ (ع‌) و امام‌ سجاد (ع‌) باید توسل‌ جست‌.

برای‌ شفای بیماران‌ به‌ امام‌ موسی‌ بن‌ جعفر توسل‌ جویید.

برای‌ رهایی‌ از هرگرفتاری‌ مخصوصاً صحت‌ و سلامتی‌ در سفر به‌ امام‌‌رضا‌(ع‌) متوسل‌ شوید.

برای‌ وسعت‌ رزق‌ و روزی‌، و طلب‌ گشایش‌ در امور زندگی‌ و دنیایی‌ به‌ امام‌ جواد (ع‌) متوسل‌ شوید.

در هر کاری‌ که‌ انسان‌ احساس‌ کرد فریاد رسی‌ جز خدا ندارد یا در اضطرار و تنگنا قرار گرفت‌، به‌ امام‌ زمان‌ (ع‌) متوسل‌ شود و بگوید: یا مولای‌، یا صاحب‌ الزمان‌، ادرکنی‌. یا مولای‌، یا صاحب‌ الزمان‌، اغثنی‌. یا ابا صالح‌ و یا بقیة‌ اللّه‌، ادرکنی‌.

4 ـ توسل‌ و زمان‌ و مکان‌

در تعیین‌ هر یک‌ از روزهای‌ هفته‌ به‌ نام‌ یکی‌ از معصومان‌ (ع‌) حکمتی‌ نهفته‌ است‌. از این‌ رو توسل‌ جستن‌ به‌ امامان‌ (ع‌) در آن‌ روزهای‌ معیّن‌، امید استجابت‌ دعا را بیشتر می‌کند.

ـ روز شنبه‌ به‌ نام‌ پیامبر اسلام‌ (ص‌)

ـ یکشنبه‌، امیر المؤمنین‌ (ع‌) و حضرت‌ فاطمه‌ (س‌)

ـ دوشنبه‌، امام‌ حسن‌ و امام‌ حسین‌ (ع‌)

ـ سه‌ شنبه‌، امام‌ سجاد، امام‌ محمّد باقر و امام‌ جعفر صادق‌ (ع‌)

ـ چهار شنبه‌، امام‌ موسی‌ کاظم‌، امام‌ رضا، امام‌ جواد و امام‌ هادی‌ (ع‌)

ـ پنج‌ شنبه‌، امام‌ حسن‌ عسکری‌ (ع‌)

ـ جمعه‌، امام‌ زمان‌ (ع‌)

5 ـ صلوات‌

پیش‌ از توسل‌ جستن‌ حمد و ثنای‌ الهی‌ و نعمت‌های‌ بی‌شماری‌ که‌ خداوند به‌ انسان‌ عنایت‌ کرده‌ ذکر شود، با ذکر گناهان‌ به‌ گناهان‌ و تقصیرات‌ خود اعتراف‌ کرده و خود را مستحق‌ پاداش‌ و بهشت‌ ندانید.

سپس‌ بر محمد و آل‌ محمد صلوات‌ بفرستید، امام پنجم‌ از پدرش‌ و از جدش‌ پیامبر اکرم‌، نقل‌ کرده‌ که‌ آن‌ حضرت‌ فرمود: هرکس‌ می‌خواهد به‌ من‌ متوسل‌ شود و من‌ از او شفاعت‌ کنم‌ باید بر اهل‌ بیت‌ من‌ صلوات‌ بفرستید و آنان‌ را (با قول‌ و عمل‌ شان‌) مسرور و خوشحال‌ سازد” در اواخر مفاتیح‌‌الجنان‌ برای‌ هر یک‌ از چهارده‌ معصوم‌ صلوات‌ خاصی‌ ذکر شده‌ است‌. آن‌ صلوات‌ را پیش‌ از شروع‌ دعا بخوانید.

6 ـ ذکر نام‌های‌ مبارک‌ چهارده‌ معصوم‌ (ع‌)

رسول‌ اللّه‌ (ص‌) فرمود: “یا جابر! إذا أردتَ أنْ تدعوا اللّه‌ فیَستَجیب‌ لک‌ فادْعه‌ بأسمائهم‌ (اهل‌ بیتی‌) فإنّها أحبّ الاسماء إلی‌ اللّه‌ عزّ وجلّ؛(2) ای‌ جابر، هرگاه‌ خواستی‌ در پشگاه‌ الهی‌ دعاکنی‌ و خداوند نیز دعای‌ شما را مستجاب‌ گرداند، متوسل‌ به‌ اهل‌ بیت‌ من ‌شو و خداوند را به‌ اسمای‌ آنان‌ بخوان‌ که‌ محجوب‌ترین‌ اسم‌ها نزد خدا. اهل‌ بیت‌ من‌ هستند” .

7 ـ سوگند به‌ ائمه‌ معصومین‌ (ع‌)

امام‌ صادق‌ (ع‌) فرمود: “برای‌ استجابت‌ دعا، آمرزش‌ گناهان‌ به‌ پنج‌ تن‌ و سایر امامان‌ متوسل‌ شوید و خداوند را به‌ حق‌ آنان‌ سوگند دهید و بگویید:

“اللهم‌ إنْ کانتْ ذنوبی‌ قد اخْلقتْ وجهی‌ عندک‌، فإنّی‌ أتوجّه‌ إلیک‌ بوَجْه‌ نبیّک‌، نبی‌ الرحمه‌ و علیّ و فاطمه‌ و الحسن‌ و الحسین‌ و الائمة"؛(3) بعد از “والحسین‌” نام‌ بقیه‌ امامان‌ را بگویید: (اللهم‌ إنْ کانتْ ذنوبی‌ قد اخْلقتْ وجهی‌ عندک‌، فإنّی‌ أتوجّه‌ إلیک‌ بوَجْه‌ نبیّک‌، نبی‌ الرحمة و علیّ و فاطمة و الحسن‌ و الحسین‌ ) و علی‌ بن‌ الحسین‌ و محمد بن‌ علی‌ و جعفر بن‌ محمد و موسی‌ بن‌ جعفر و علی‌ بن‌ موسی‌ و محمد بن‌ علی‌ و علی‌ بن‌ محمد و الحسن‌ بن‌ علی‌ العسکری‌ و الحجة بن‌ الحسن‌ الصاحب‌ الزمان‌ صلوات‌ الله‌ علیهم‌.

در توسل‌ به‌ پیامبر اکرم‌ (ص‌) آن‌ حضرت‌ را به‌ امیر المؤمنین‌ (ع‌) و حضرت‌ فاطمه‌ زهرا و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسین‌ (ع‌) سوگند دهید. در توسل‌ به‌ امیر المؤمنین‌ (ع‌) آن‌ حضرت‌ را به‌ پیامبر اکرم‌ (ص‌) و بقیه‌ پنج‌ تن‌ سوگند دهید، و در توسل‌ به‌ سایر امامان‌، سوگند به‌ مادرشان‌ حضرت‌ صدیقه‌ طاهره‌‌(س‌) باعث‌ جلب‌ توجه‌ و عنایات‌ بیشتر ائمه‌ (ع‌) می گردد.

مطالب‌ ذکر شده‌ در مورد معنای‌ توسل‌، روش‌ و آداب‌ آن‌ و نکات‌ و شرایطی و … است که‌ برای‌ توسل‌ باید نظر داشت‌. اما گاهی‌ با همه‌ این‌ اوصاف، دعای‌ انسان‌ بر آورده‌ نمی‌شود. این‌ موضوع‌ مطلب‌ مستقل‌ و جداگانه‌ای‌ است‌ که‌ بحث‌ مفصلی‌ را طلب‌ می‌کند، در عین‌ حال‌ انسان‌ آگاه‌ هیچ‌ گاه‌ از این‌ مسئله‌ نومید نمی‌شود، بلکه‌ در توسل‌ فواید و آثار معنوی‌ بسیاری‌ است‌ که‌ چه‌ بسیار بیش‌تر و برتر از بر آورده‌ شدن‌ دعا است‌.

********************************************************

پی نوشت ها:

1. وسایل الشیعه، ج4، ص 1219.

2. بحارالانوار، ج91، ص 21، حدیث 16.

3. همان، ص 20، حدیث 13.

موضوعات: چگونگی توسل به ائمه اطهار علیهم السلام  لینک ثابت
 [ 01:44:00 ب.ظ ]




طریقه توسّل به معصومین علیهم السلام و ساعات مخصوصه آن 


*********************************************************************************************************


1- ساعات آخر شب ، یک ساعت قبل از طلوع فجر توسّل به حضرت زهرا (علیه السلام ) : به جهت رحمت و مغفرت .

2- از طلوع فجر تا طلوع آفتاب ، ساعت توسّل به جناب امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام ) : برای رفع ظلم ، انتقام و دفع مکر .

3- از طلوع آفتاب ساعت توسّل به امام حسن ( علیه السلام ) : برای رفع ظلم ، انتقام و دفع مکر .

4- از ساعت سوّم ، از تابش شعاع خورشید تا بلند شدن روز ، مختص به امام حسین ( علیه السلام ) : به جهت رحمت و مغفرت الهی .

5- ساعت بعدی ، از بلند شدن روز است تا زوال آفتاب ، توسّل به امام سجّاد (علیه السلام ) : ایمنی یافتن از شرّ سلطان جائر و شیطان و معزز بودن در نظر سلطان .

6- از اوّل زوال تا هشت رکعت نماز نافله ظهر ، توسّل به امام باقر ( علیه السلام ) : به جهت توفیق کسب علم و معرفت

7- از چهار رکعت مانده به نماز ظهر تا وقت نماز ظهر ، زمان توسّل به امام صادق ( علیه السلام ) : به جهت توفیق یافتن بر وظایف و عبادات و اداء سُنن و ترک محرّمات .

8- از ساعت هفتم و بعد از فارغ شدن از نماز ظهر تاچهار رکعت از نافله عصر ، زمان توسّل به امام موسی بن جعفر ( علیه السلام ) : برای شفای امراض وبیماری و دفع امراض باطنی و ظاهری .

9- ساعت هشتم از چهار رکعت نافله عصر است تا فراغ از نافله عصر ، توسّل به امام رضا ( علیه السلام ) : برای سلامتی در سفر - چه دریا و چه خشکی - و رسیدن به وطن و خلاصی از غم و اندوه و غربت.

10-از ساعت نهم بعد از فراغ از نماز عصر تا انقضای سه ربع ، زمان توسّل به امام جواد ( علیه السلام ) : برای یافتن گنج ، قناعت و رسیدن به نعمت های پی در پی و توانگری و بخشش .

11-ساعت دهم ، از ابتدای ربع آخر روز است تا یک ساعت به زردی آفتاب که زمان توسّل به امام علی النقی ( علیه السلام ) است : از برای استعانت بر اداء حقوق اخوات از مؤمنین و مؤمنات و رد مظالم .

12- قبل از زردی آفتاب زمان توسّل به امام حسن عسکری ( علیه السلام ) : از برای درست شدن کارهای دینی و دنیوی و غلط نشدن آن و مسرور بودن در همه اوقات.

13- از زردی آفتاب تا غروب زمان توسّل به امام عصر ( عجل الله تعالی فرجه شریف ) : به جهت پیروزی یافتن و ظفر بر اعداء در جنگ و … و اداء قرض و روی نمودن فتوحات .

***********************************

(منابع:منتهی الآمال-جلاء العیون-جنات الخلود)

 

موضوعات: طریقه توسّل به معصومین علیهم السلام و ساعات مخصوصه آن  لینک ثابت
 [ 01:41:00 ب.ظ ]




 

خصوصیت هر یک از معصومین علیهم السّلام در بر آورده شدن حاجات

1- رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و دختر گرامی او علیها السّلام و دو سبط ارجمند او علیهما السّلام

را خصوصیتی در حوائج متعلّقه به تحصیل طاعت و رضوان خدای جلّ جلاله

2- و برای امیرالمۆمنین علیه السّلام اختصاص در انتقام از دشمنان و کفایت شرّ ستمکاران

3- و برای امام سجّاد علیه السّلام در جور پادشاهان و وسوسه ی شیاطین

4- و برای امام باقر و{ امام} صادق علیهما السّلام در فریاد رسی بر امر آخرت

5- و برای امام کاظم علیه السّلام در ترس از ناخوشی ها و بیماری ها و دردها

6- و برای امام رضا علیه السّلام در نجات از هول و بیم سفرهای دریاها و صحراها و بیابان ها

7- و برای امام جواد علیه السّلام در وسعت زندگی و بی نیازی از مردم

8- و برای امام هادی علیه السّلام در بر آورده شدن مستحبّات و نیکی به برادران و کامل شدن طاعات

9- و برای امام عسکری علیه السّلام در اعانت بر امر آخرت

10- و برای ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت امام مهدی علیه السّلام در تمامی حاجات و

نیازمندی ها و غیر آنها هر آنچه نام حاجت بر آن اطلاق شود، اختصاص و خصوصیتی می باشد. (المراقبات، ص90)

موضوعات: خصوصیت هر یک از معصومین علیهم السّلام در بر آورده شدن حاجات  لینک ثابت
 [ 01:39:00 ب.ظ ]




امام علی علیه السلام وشیوه درود فرستادن بررسول خدا

در پایان این نوشتار شیوه درود فرستادن وعرض ادب امام علی علیه السلام به ساحت مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را كه بیانگر عشق وارادت وصف ناپذیر امیر المومنین به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌باشد، ذكر می كنیم آن حضرت از پیشگاه خداوند بزرگ این گونه طلب رحمت وفضل الهی را برای پیامبر برگزیده، محمد مصطفی صلی الله علیه واله وسلم درخواست می كند:« پروردگارا برای پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم درسایه ی لطف خود جایگاه وسیعی بگشای واز فضل وكرمت پاداش اورا فراوان گردان. خداوندا كاخ آئین اورا از هربنایی برتر ومقام اورا در پیشگاه خود گرامی تر گردان. نورش را كامل فرما وپاداش رسالت او را پذیرش گواهی وشفاعت وقبول گفتار او قرار ده. بار خدایا بین ما وپیغمبرت در نعمتهای جاودان و زندگانی خوش و آرزوهای برآورده وخواسته های به انجام رسیده ، در كمال آرامش ودر نهایت اطمینان همراه با مواهب وهدایای با ارزش جمع گردان».

امیر المومنین در بسیاری از خطبه‌های خود، ضمن تجلیل وتكریم پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ، با شیوه های گوناگون از پیشگاه خداوند طلب فضل ورحمت نموده ودست به دعا برمی دارد. وشایسته ترین درود ورحمت وصلوات را به آن حضرت تقدیم می كند.

امید است خداوند بزرگ دلهای همه مومنان ومحبان پیامبر اكرم و اهل بیت آن حضرت را به عشق وارادت واقعی رسول الله زنده گرداند ودر پیروی وتبعیت از آن حضرت یاری نماید ودر تاسی و الگو پذیری از آن اسوه حسنه موفق فرماید.

منبع : ايران مطلب

موضوعات: امام علی علیه السلام وشیوه درود فرستادن بررسول خدا  لینک ثابت
 [ 01:29:00 ب.ظ ]




خوشا كسي كه دست توسل به آن جناب گرفت



خوشا کسي که دست توسل به آن جناب گرفت


آيت الله جعفر سبحاني

اشاره

يکي از شبهاتي كه دشمنان به شيعيان دارند و با آن ما را متهم به شرك مي كنند، توسل به اولياي الهي است. آيت الله جعفر سبحاني، به اين شبهه اين گونه پاسخ مي دهند:
ريشه در کتاب خدا و سنت پيامبر (ص)

توسل به اولياي الهي نوعي تمسک به «وسيله» است که در قرآن به آن دعوت شده ايم. قرآن پيوسته به جامعه باايمان و باتقوا دستور مي دهد که در پي وسيله بروند، چنان که مي فرمايد: «يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا اتَّقوا اللّه وابتَغُوا إِليهِ الوَسيلَه وجاهِدُوا في سَبيلهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون؛ اي افراد با ايمان، تقـواي الهي را پيشـه کنيـد و براي رسيدن به او، وسيله اي فـراهـم آوريد (توسل جوييد) و در راهش جهاد کنيد، باشد که رستگار شويد.» (مائده، 35)
اکنون بايد ديد مقصود از تحصيل وسيله چيست؟ تدبر در آيه مي رساند که مقصود از آن، سبب تقرب و وسيله نزديکي به خداست. براي تقرب به خدا وسايل و اسباب گوناگوني هست که به برخي از آن ها اشاره مي کنيم:

1. انجام فرايض

انجام واجبات يکي از اسباب تقرب به درگاه الهي است. اميرمؤمنان(ع) در يکي از سخنان خود چنين مي فرمايند: بهترين چيزي که متوسلان به خدا بدان توسل مي جويند، ايمان به خدا و به رسول و جهاد در راه خدا و برپاداشتن نماز ـ که اساس طريقت و شريعت است ـ و دادن زکات است.

 

2. توسل به اسما و صفات خدا

يکي از اقسام توسل، خواندن خداوند به اسما و صفات اوست. اين نوع توسل در روايات، به ويژه در ادعيه اهل بيت (ع)، فوق العاده بارز و چشمگير است.
در اين مورد به دو حديث بسنده مي کنيم:
الف) ترمذي در سنن خود از «بريده» نقل مي کند، پيامبر (ص) شنيد مردي چنين مي گويد: خدايا! من از تو درخواست مي کنم به گواهي ام بر اين که تو آن خدايي هستي که جز تو خدايي نيست، تو احد و صمد هستي که نه مي زايد و نه زاييده شده است و نه براي او مانندي يافت مي شود…
پيامبر (ص) فرمود: تو خدا را به وسيله اسم اعظم او خواندي، که اگر او به آن اسم خوانده شود، اجابت مي کند و اگر از او چيزي خواسته شود، عطا مي نمايد.
ب) در دعاي سمات از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) چنين وارد شده است: خدايا! من از تو سؤال مي کنم به نام بزرگ و بزرگ تر، گرامي تر و برترت، نامي که اگر به آن نام براي باز شدن درهاي بسته آسمان خوانده شوي باز مي شود، و اگر به آن نام، بر گشايش درهاي زمين خوانده شوي گشوده مي گردد، و اگر به آن نام براي آسان شدن امري خوانده شوي آسان گردد.

 

3. توسل به قرآن کريم

يکي از راه هاي توسل اين است که انسان قرآن را بخواند و به وسيله آن، از خدا حاجت بطلبد. در حقيقت، اين نوع توسل، توسل به فعل خدا است؛ زيرا قرآن کلام خداست که بر قلب رسول الله (ص) نازل شده است.
احمدبن حنبل از عمران بن حصين نقل مي کند که از پيامبر (ص) شنيدم که مي فرمود: قرآن را بخوانيد و از خدا به وسيله آن سؤال کنيد، پيش از آن که گروهي بيايند و به وسيله آن از مردم سؤال کنند.
دقت و امعان نظر در حديث فوق، اين نکته را روشن مي سازد که: توسل به هر موجودي که نزد خدا منزلت و کرامت داشته باشد جايز است. ازاين رو در شب هاي قدر مستحب است انسان قرآن را باز کند و اين دعا را بخواند: پروردگارا! من از تو به وسيله اين کتابي که فرو فرستاده اي و آن چه در آن است سؤال مي کنم. پروردگارا! نام بزرگت و اسماي زيبايت در اين کتاب هست…

 

4. توسل به دعاي برادر مؤمن

يکي از اسباب توسل و جلب مغفرت خدا، اين است که انسان از برادر مؤمن خود بخواهد در حق او دعا کند و اين نوع توسل مورد اتفاق همه موحدان جهان است. در اين مورد، کافي است بدانيم که حاملان عرش الهي درباره افراد باايمان، طلب مغفرت مي کنند «يَسْتَغْفِرونَ لِلّذينَ آمَنُوا».
اين تنها فرشتگان نيستند که درباره آنان طلب آمرزش مي نمايند، بلکه مؤمنان نيز درباره گذشتگان چنين کاري انجام مي دهند «رَبّنا اغْفِرْ لَنا وَ لإِخوانِنا الَّذين سَبَقُونا بِالإِيمان؛ پروردگارا! بر ما و بر آن برادرانمان که در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفته اند، ببخشاي.»(حشر، 10)
پيامبر گرامي از امت اسلامي مي خواهد که در حق او دعا کنند و مي فرمايد: براي من از خدا وسيله بطلبيد و آن مقامي است در بهشت که جز بر يکي از بندگان خدا شايسته نيست و اميدوارم که من همو باشم. هر کس براي من چنين مقامي بطلبد، شفاعت من بر او روا مي شود.

 

5. توسل به دعاي پيامبر در زمان حيات

رسول گرامي (ص) شريف ترين و گرامي ترين انساني است که خدا آفريده است. آيات قرآني به مقام و منزلت پيامبر (ص) اشارات فراواني دارند که نقل آن ها در اين مختصر نمي گنجد.
در منزلت پيامبر (ص) کافي است که بدانيم خدا او را مايه مصونيت مردم از عذاب مي شمرد و تصريح مي کند که تا او در ميان مردم است خدا آنان را با نزول عذاب مجازات نمي کند: «وَ ما کانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ مَا کانَ اللّهُ مُعذِّبَهم و هُمْ يَسْتَغْفرون؛ تا تو در ميان آنان هستي، خداوند هرگز آنان را مجازات نمي کند، هم چنان که ايشان را تا زماني که طلب آمرزش مي کنند، عذاب نمي کند.»(انفال، 33)
در عظمت پيامبر (ص) کافي است که خدا نام او را در کنار نام خود و اطاعت او را در کنار اطاعت خويش قرار داده است: «وَمَنْ يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوزاً عَظيماً» (احزاب، 71)
اين آيات و آيات ديگر، همگي از کرامت و منزلت آن حضرت حکايت مي کند؛ منزلتي که براي آن نظيري در عرصه آفرينش نيست. به دليل همين جايگاه قدسي پيامبر در پيشگاه خدا، دعاي او رد نمي شود، و از همين رو به گنه کاران دستور داده شده که به محضر پيامبر بروند و از او درخواست کنند که در حق آنان استغفار کند.
فراتر از اين، حتي خودداري از طلب استغفار از پيامبر را نشانه نفاق مي داند: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاستَغْفَرُوا اللّه وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً؛ هر گاه آنان زماني که بر خويش ستم کرده اند نزد تو بيايند و از خدا طلب مغفرت کنند و پيامبر نيز براي آنان طلب مغفرت کند، خدا را توبه پذير و رحيم خواهند يافت.»(نساء، 64)
از برخي آيات استفاده مي شود که امت هاي پيامبران پيشين نيز از آنان درخواست استغفار مي کردند. براي نمونه، فرزندان يعقوب آن گاه که خطاي آنان آشکار گشت به پدر گفتند: «يَا أَبانَا استَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئين، قالَ سَوفَ أسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّي إنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحيم؛ پدرجان! براي مغفرت گناهان ما از خداوند طلب آمرزش کن؛ ما خطاکار بوديم. [يعقوب] گفت: به زودي براي شما از پروردگارم مغفرت مي خواهم، همانا او آمرزنده و رحيم است» (يوسف، 98)
در جواز اين نوع توسل، جاي هيچ بحث و گفت وگو نيست و مخالفتي با آن ديده نشده. چيزي که مهم است آگاهي از سبب استجابت دعاي پيامبران است و آن، منزلت و جايگاه قدسي آن هاست.

6. توسل به دعاي پيامبر پس از رحلت

ثابت شده است که انسان هاي والا در جهان برزخ، حي و زنده هستند، و ارتباط ما با آنان برقرار است، در اين صورت درخواست دعا از آنان در هر دو حالت؛ حيات دنيوي و برزخي، کاملاً منطقي خواهد بود و آيه مربوط به درخواست استغفار، هر دو حالت را در برمي گيرد، آنجا که مي فرمايد: «وَلَو أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جاؤوکَ فَاسْتَغفَرُوا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحيماً؛ و اگر اين مخالفان، هنگامي که بر خود ستم کرده اند به نزد تو مي آمدند و از خدا طلب آمرزش مي کردند، و پيامبر نيز براي آنان طلب آمرزش مي کرد، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.»
مسلماً ريشه استجابت دعاي پيامبر را بايد در روح پاک و نفس کريم و قرب ايشان نسبت به خداوند جست وجو کرد. به پاس اين کرامت معنوي است که خداوند دعاي او را مي پذيرد؛ زيرا دعاي برخاسته از روح پاک و قلب مملو از مهر الهي، بدون چون و چرا به هدف اجابت مي رسد و در اين مورد، فرقي بين حيات مادي و حيات برزخي نيست.
گواه بر اين که آيه ياد شده اختصاص به زمان حيات رسول خدا (ص) ندارد، اين است که مسلمانان جهان از عصر صحابه و تابعان تا به امروز، عملاً اين باب رحمت را باز مي دانند و زائران روضه مطهر نيز اکنون پس از تقديم سلام و درود به پيشگاه ارجمند پيامبر، آيه ياد شده را تلاوت مي کنند و ضمن استغفار به درگاه الهي، از پيامبر مي خواهند که براي آنان طلب آمرزش کند و هر فردي در هر زماني که به حرم آن حضرت مشرف شود، زائران را در اين حالت مي يابد.
اکنون نمونه هايي از گفتار بزرگان اهل سنت، درباره اين آيه و درخواست دعا و توسل به آن حضرت، پس از رحلت ايشان را ذکر مي کنيم:

**************************************

1. محيي الدين نووي که از محدثان برجسته اهل سنت و شارح صحيح مسلم است، مي نويسد: زائر رو به رسول خدا کند و درباره خويش به او متوسل شود و به وسيله او به سوي خدا شفاعت جويد و از زيباترين چيزها همان است که «ماوردي»، «قاضي ابوالطيب» و ديگر اساتيد ما از عتبي نقل کرده اند.
عتبي مي گويد: روزي کنار قبر رسول خدا (ص) بودم، مردي از بيابان آمد و گفت:
سلام بر تو اي فرستاده خدا. شنيدم که خداوند مي فرمايد: هرگاه آنان بر خويش ستم کنند و نزد تو بيايند و از خدا طلب آمرزش کنند و رسول خدا نيز براي آنان درخواست مغفرت کند، خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت. اي رسول خدا، اکنون به نزد تو آمدم، از گناهم استغفار مي کنم و تو را شفيع به نزد پروردگارم قرار مي دهم.»

 

2. ابن قدامه حنبلي صاحب کتاب «مغني» در آداب زيارت پيامبر خدا (ص) ضمن طرح اين مطلب که زيارت آن حضرت مستحب است، از پيامبر (ص) نقل مي کند که فرمود: هر کس به من سلام کند، من پاسخ سلام او را مي گويم. سپس از «عتبي» سرگذشت عرب ياد شده را که از «نووي» آورديم، نقل مي کند و هدف وي از نقل اين داستان آن است که زيارت آن حضرت، به اين شيوه مستحب است.

 

3. غزالي در بخش مربوط به فضيلت زيارت مدينه، چگونگي زيارت آن حضرت را به تفصيل آورده و مي گويد: پس از به پايان رساندن درودها، رو به قبر پيامبر ايستاده، خدا را حمد و ثنا بگويد و درود فراواني به پيامبر بفرستد. سپس آيه «ولو أنَّهم…» را تلاوت کند و بگويد: پروردگارا، سخن تو را شنيديم و امر تو را اطاعت کرديم و نزد پيامبر تو آمديم، در حالي که او را شفيع خويش نزد تو براي آمرزش گناهانمان قرار داده ايم و پشت ما از بار گناهان سنگين است.
افزون بر عالمان بزرگ اهل سنت که شيوه زيارت آن حضرت را به شيوه ياد شده مورد تأکيد قرار مي دهند، گروهي ديگر نيز در اين مورد، با آنان هم صدا هستند که براي رعايت اختصار، از نقل آن ها خودداري مي کنيم. ●

موضوعات: خوشا كسي كه دست توسل به آن جناب گرفت  لینک ثابت
 [ 01:25:00 ب.ظ ]




 توسل به پیامبر (ص) و تبرک به آثار آن حضرت در حیات و ممات 

*******************************************************************

نوشتاری از علا مه فقید جهان تشیّع‚ آیةاللّه سید مرتضی عسکری (ره)

بسم اللّه الرحمن الرحیم

و اذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل انّی رسول اللّه الیکم مصدّقاً لما بین یدیّ من التوراة و مبشّراً برسول یاتی من بعدی اسمه احمد و (به یاد آورید) هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل من فرستاده خدا به سوی شما هستم ‚ تصدیق کننده کتاب پیش از خود‚ تورات و بشارت دهنده به فرستاده ای که بعد از من می آید و نامش احمد است. صف / 6

انّ اللّه و ملا ئکته یصلّون علی النّبیّ یا ایّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیما

خدا و فرشتگان او بر پیامبر درود می فرستند. ای اهل ایمان‚ بر او درود فرستید و سلا م گویید و تسلیم باشید. احزاب 56/

 

توسل به پیامبر صلی اللّه علیه وآله و تبرک به آثار او در حیات و ممات

برخی از مسلمانان در بحث از صفات انبیاء علیهم السلا م گویند: تبرک جستن به آثار انبیاء علیهم السلا م و عبادتگاه گرفتن محل قبر ایشان شرک است. مجلس بزرگداشت تولد ایشان و تولد اولیاء معصیت و بدعت حرام است. و در یک کلا م‚ توسل به خدا به وسیله غیر خدا‚ در حد شرک است. و وسیله قرار دادن رسول خدا صلی اللّه علیه وآله پس از وفات آن حضرت‚ مخالف شرع اسلا م است. مخالفان این گروه در پاسخ چنین استدلا ل می کنند که:


 تبرک جستن به آثار پیامبر صلی اللّه علیه وآله:

در همه کتب حدیثی با نقل متواتر آمده است که: صحابه رسول خدا صلی اللّه علیه وآله در زمان حیات ایشان با مباشرت و خواسته خود آن حضرت به آثار او تبرک می جستند. چنان که پس از وفات ایشان نیز‚ این روش را ادامه دادند. برخی از دلا یل ایشان چنین است:

 

تبرک جستن به آب دهان پیامبر صلی اللّه علیه وآله

در صحیح بخاری (1) از سهیل بن سعد روایت کند که رسول خدا صلی اللّه علیه وآله در جنگ خیبر فرمود: فردا این پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند خیبر را به دست او می گشاید‚ او دوستدار خدا و رسول خداست و خدا و رسول خدا صلی اللّه علیه وآله دوستدار اویند. راوی گوید: مردم آن شب را به سختی سپری کردند تا بدانند پرچم به دست کدامین آنها داده خواهد شد. بامدادان همگی به نزد رسول خدا صلی اللّه علیه وآله آمدند و هر یک امید آن داشت که پرچم به او داده شود که رسول خدا صلی اللّه علیه وآله فرمود: علی کجاست؟ گفته شد: یا رسول خدا او از درد چشمانش می نالد. پیامبر به دنبال او فرستاد تا حاضر شد‚ و دو چشم او را با آب دهان شفا بخشید‚ به گونه ای که گویا دردی وجود نداشته است … تا آخر حدیث . (2)

این روایت در صحیح مسلم از قول سلمه بن اکوع چنین است: گوید: نزد علی آمدم و او را که دچار درد چشم بود با خود می کشیدم تا نزد رسول خدا آوردم. آن حضرت با آب دهان چشمانش را شفا بخشید و پرچم را به دست او داد. (3)

 

تبرک جستن به وضوی رسول خدا صلی اللّه علیه وآله:

در صحیح بخاری از انس بن مالک روایت کند که گفت: وقت نماز عصر فرا رسید و مردم برای وضو به جستجوی آب پرداختند و آن را نیافتند. پیامبر صلی اللّه علیه وآله با ظرف وضو سررسید و دست خود را در آن نهاد و به مردم فرمود وضو بگیرند. ناگهان دیدم آب از سر انگشتان آن حضرت هم چون چشمه می جوشید و مردم تا آخرین نفر از آن وضو گرفتند. (4)

و در روایت دیگری از جابر بن عبداللّه گوید: من با پیامبر صلی اللّه علیه وآله بودم که وقت نماز عصر فرا رسید و ما جز اندکی آب نداشتیم. آن را در ظرفی ریختند و نزد پیامبر صلی اللّه علیه وآله آوردند. ایشان دست خود را در آن فرو بردند و انگشتان خود را باز کردند و فرمودند: وضو گیرندگان بشتابند که خداوند برکت افزاید. ناگهان دیدم آب از میان انگشتان آن حضرت می جوشید تا آن گاه که مردم وضو گرفتند و نوشیدند‚ و این معجزه چنان در من اثر کرد که دیگر دچار تردید نگشتم و دانستم که این عین برکت است. به جابر گفتند: شما در آن روز چند نفر بودید؟ گفت: 1400 نفر! و در روایت دیگری‚ پانصد نفر. (5)


تبرک جستن به موی پیامبر صلی اللّه علیه وآله:

مسلم در صحیح خود روایت می کند که: رسول خدا صلی اللّه علیه وآله به منا آمد و پس از رمی جمرات و قربانی کردن‚ سر خود را تراشید و موی سر را به مردمان داد.

و در روایت دیگری گوید: آن حضرت سرتراش را فرا خواند و پس از تراشیدن موها‚ آنها را به اباطلحه داد. روای گوید: او نیز آنها را میان مردم تقسیم کرد. (6) و نیز از انس بن مالک روایت کند که گفت: رسول خدا صلی اللّه علیه وآله را دیدم که سر می تراشید و صحابه آن حضرت دور او را گرفته بودند تا هر مویی که فرو افتد در دست یکی از آنان قرار گیرد.(7) و در کتاب اسد الغابه در شرح حال خالد بن ولید گوید: خالد بن ولید که در نبرد با ایرانیان و رومیان نقش ویژه و برجسته ای داشت به هنگام فتح دمشق در شب کلا هی که با آن می جنگید‚ تار مویی از رسول خدا صلی اللّه علیه وآله را قرار داده بود که به برکت آن فتح و ظفر می جست و همیشه پیروز بود.

هم چنین در شرح حال او در اصابه و مستدرک حاکم گویند: خالد بن ولید در نبرد یرموک شب کلا ه خویش را گم کرد و دستور داد آن را بجویند. ابتدا آن را نیافتند‚ ولی دوباره جستجو کردند و آن را یافتند و دیدند شب کلا هی کهنه و مندرس است. خالد گفت: رسول خدا صلی اللّه علیه وآله در سالی عمره به جای آورد و سر تراشید. مردمان به جمع آوری موهای آن حضرت پرداختند و من در گرفتند موی پیشانی بر آنان سبقت گرفتم و آن را در این شب کلا ه نهادم و اکنون در هیچ نبردی حاضر نمی شوم که این شب کلا ه با من باشد مگر آنکه پیروزی نصیب من می گردد. (8) و در صحیح بخاری روایت کند که: تارهای از موی پیامبر صلی اللّه علیه وآله نزد ام سلمه زوجه رسول خدا صلی اللّه علیه وآله بود که هرگاه کسی را چشم زخمی می رسید ظرف آبی خدمت ایشان می فرستاد تا آن موها را در آن فرو کند و آسیب دیده را شفا بخشد. (9) عبیده گوید: اگر یک تار موی پیامبر نزد من باشد از همه دنیا و هر چه در آن است نزد من محبوب تر است. (10)


تبرک جستن به لباس پیامبر صلی اللّه علیه وآله:

عبداللّه خادم اسماء دختر ابوبکر گوید: بانوی من اسماء‚ جبه و روپوش بلندی با نشان های سبز به من نشان داد و گفت: این جبه را رسول خدا صلی اللّه علیه وآله می پوشید و ما آن را می شوییم و از آن شفا می گیریم. (11) و در صحیح مسلم گوید: این جبه رسول خدا صلی اللّه علیه وآله است. سپس جبه ای بلند بیرون آورد که جادکمه ها و چاک های آن از حریر و دیباج بود و گفت: این جبه نزد عایشه بود تا از دنیا رفت و پس از او به من رسید. پیامبر صلی اللّه علیه وآله آن را می پوشید و ما آن را می شوییم تا بیماران به وسیله آن بهبود یابند. (12)


تبرک جستن به تیر و پیکان پیامبر صلی اللّه علیه وآله:

بخاری درباره صلح حدیبیه روایت کرده و گوید: رسول خدا صلی اللّه علیه وآله با سپاهیان خود در انتهای حدیبیه بر سر چاهی کم آب فرود آمدند مردم به سوی آن شتافتند و با سرعت آب آن را کشیدند و اندکی بعد از تشنگی به رسول خدا صلی اللّه علیه وآله شکوه کردند. پیامبر صلی اللّه علیه وآله تیری از تیردان خود بیرون کشید و فرمود تا آن را در درون چاه قرار دهند. پس به خدا سوگند پیوسته جوشید و آنان را سیراب کرد تا از آنجا کوچ کردند. (13)


تبرک جستن به جای دست پیامبر صلی اللّه علیه وآله:

در کتاب اصابه و مسند احمد در شرح حال حنظله روایتی است که فشرده آن چنین است: حنظله گوید: جد من مرا خدمت پیامبر صلی اللّه علیه وآله برد و گفت: من پسرانی بزرگ و کوچک دارم که این کوچکترین آنهاست. برای او دعا بفرمایید. پیامبر صلی اللّه علیه وآله دستی بر سر او کشید و فرمود: خداوند سعادتت افزاید. یا او سعادتمند است. راوی گوید: با چشم خود دیدم که بیماران صورت باد کرده یا حیوانات ورم کرده نزد حنظله می آوردند و او بر دست خود آب دهان می زد و با بسم اللّه آن را به سر خود می کشید و می گفت: این جای دست رسول خدا صلی اللّه علیه وآله است. سپس محل ورم کرده را مسح می کرد و به گفته راوی‚ ورم برطرف می شد. (14) و در عبارت اصابه آمده است: حنظله بسم اللّه می گفت و دستش را بر سر خود که جای دست رسول خدا صلی اللّه علیه وآله بود می نهاد و آن را مسح می کرد و سپس بر محل ورم کرده می کشید و آماس آن بر طرف می شد.

باری‚ برکت و فرخندگی همچون نور خورشید و عطر شکوفه از رسول خدا صلی اللّه علیه وآله به اطراف او پراکنده می شد; و در کودکی و بزرگی‚ در سفر و حضر‚ در شب و روز‚ هیچ گاه از آن حضرت جدا نگردید. چه آنگاه که در خیمه حلیمه سعدیه مادر رضای خود بود‚ و چه در سفر شام برای تجارت‚ یا در خیمه امّ معبد در حال هجرت‚ یا در مدینه در کسوت قیادت و رهبری و حکومت; و بدیهی است که آن چه را ما در این جا آوردیم‚ نمونه ای از انواع است و ما هرگز درصدد آمار و احصاء نبوده ایم. زیرا‚ احصای همه در توان هیچ پژوهشگری نگنجد. و آنچه بیان شد برای دارندگان قلب سلیم و گوش شنوا و دل آگاه بسنده باشد.

در بخش بعد‚ موضوع شفاعت خواهی و وسیله قرار دادن پیامبر صلی اللّه علیه وآله به درگاه خدای متعال را بررسی کرده و سپس - به یاری خدا - به منشاء اختلا ف درباره ویژگی ها و امتیازات رسول خدا صلی اللّه علیه وآله بر سایر مردمان می پردازیم.


وسیله قرار دادن پیامبر صلی اللّه علیه وآله نزد خدا و توسل به آن حضرت:

معتقدان به جواز و مشروعیت توسل به رسول خدا صلی اللّه علیه وآله و وسیله قراردادن آن حضرت به درگاه خداوند متعال در همه دوران ها‚ می گویند: این گونه توسل پیش از خلقت رسول خدا صلی اللّه علیه وآله و در زمان حیات و بعد از وفات آن حضرت با رضای الهی انجام گرفته است و هم چنان تا روز قیامت نیز‚ به دلا یل زیر‚ ادامه می یابد:
نخست - توسل به رسول خدا صلی اللّه علیه وآله قبل از خلقت:

گروهی از راویان حدیث از جمله حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک خود از قول عمر بن خطاب روایت کنند که‚ آدم هنگامی که دچار آن لغزش گردید‚ عرض کرد: پروردگار! از تو می خواهم که به حق محمد و آل محمد مرا ببخشی. خداوند سبحان فرمود: ای آدم ! تو محمد را چگونه شناختی در حالی که من هنوز او را نیافریده ام؟

عرض کرد: پروردگارا! هنگامی که مرا به دست قدرت خود آفریدی‚ و از روح خودت در من دمیدی‚ وقتی سر برداشتم دیدم بر ستون های عرش نوشته شده: لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه. پس دانستم که تو نام کسی جز محبوب ترین آفریده ات را کنار نام خود قرار نمی دهی.

خداوند فرمود: راست گفتی ای آدم! او محبوب ترین آفریده های من است. مرا به حق او بخوان که تو را بخشیدم. و اگر محمد نبود تو را نمی آفریدم.

این حدیث را طبرانی نیز در کتاب خود آورده و بر آن افزوده: و او آخرین پیامبر نسل توست. (15) و در تفسیر این آیه شریفه: و لمّا جاء هم کتاب من عنداللّه مصدّق لما معهم و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلما جاء هم ما عرفوا کفروا به فلعنة اللّه علی الکافرین (16) و هنگامی که از سوی خدا کتابی به سویشان آمد که تصدیق کننده کتاب آنان است‚ و آنها خود پیش از این - به نام آورنده آن - بر کفار پیروزی می جستند. حال که همان شناسای ایشان به سویشان آمده به آن کافر شدند. پس لعنت خدا بر کافران باد.

محدثان و مفسران در تفسیر این آیه روایت کرده اند که: یهود مدینه و خیبر پیش از بعثت هرگاه با همسایگان عرب و مشرک خود از قبیله اوس و خزرج و غیر ایشان‚ می جنگیدند‚ به نام رسول خدا صلی اللّه علیه وآله که در تورات یافته بودند بر آنان پیروزی می جستند و پیروز می شدند و علیه کفار دعا می کردند و می گفتند: پروردگارا! به حق نبی امی از تو می خواهیم که ما را بر آنها پیروز گردانی. یا می گفتند: پروردگارا! به نام نبی خودت ما را بر آنها پیروز گردان. (17) اما هنگامی که کتاب خداوندی‚ قرآن کریم و تصدیق کننده تورات و انجیل به وسیله کسی که او را به خوبی و بی تردید می شناختند‚ یعنی محمد‚ به سویشان آمد‚ بدان کافر شدند‚ زیرا او از بنی اسرائیل نبود. (18)


 توسل به پیامبر صلی اللّه علیه وآله در حال حیات:

احمد بن حنبل‚ ترمذی‚ ابن ماجه و بیهقی از عثمان بن حنیف روایت کنند که: مردی نابینا خدمت رسول خدا صلی اللّه علیه وآله آمد و عرض کرد: از خدا بخواه مرا بهبود بخشد.

پیامبر صلی اللّه علیه وآله به او فرمود: اگر خواستی دعا می کنم‚ و اگر بخواهی صبر کنی‚ برای تو بهتر است.

عرض کرد: دعا بفرمایید.

پیامبر صلی اللّه علیه وآله به او فرمود: وضو بگیر‚ وضوی نیکو و این دعا را بخوان: اللّهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمه. یا محمد انی توجهت بک الی ربی فی حاجتی لتقضی لی. اللّهم شفعه فی.

پروردگارا! من به وسیله پیامبرت محمد پیامبر رحمت‚ به سوی تو می آیم و از تو درخواست می کنم. ای محمد! من برای درخواست حاجتم از خداوند نزد تو آمدم و تو را وسیله قرار دادم تا خواسته ام برآورده گردد. خداوندا! او را شفیع و وسیله من قرار ده. (19)

این روایت را بیهقی و ترمذی صحیح السند دانسته اند.

 توسل به پیامبر صلی اللّه علیه وآله بعد از وفات:

طبرانی در معجم الکبیر از عثمان بن حنیف روایت کند که: مردی برای نیاز خویش نزد عثمان بن عفان آمد و شد می کرد ولی عثمان به او و خواسته او توجهی نشان نمی داد. آن مرد ابن حنیف را دید و از وضع موجود شکوه کرد.

عثمان بن حنیف به او گفت: به وضو خانه برو وضو بگیر. سپس به مسجد درآی و دو رکعت نماز بگزار و بگو:

اللّهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبینا محمد نبی الرحمة. یا محمد انی اتوجه بک الی ربی لتقضی حاجتی و تذکر حاجتک.

پروردگارا! من به وسیله پیامبرمان محمد‚ پیامبر رحمت‚ به سوی تو می آیم و از تو درخواست می کنم. ای محمد! من برای رفتن به سوی خدا نزد تو آمدم و تو را وسیله قرار دادم تا حاجتم برآورده گردد. سپس ‍ خواسته ات را یادآور می شوی .

آن مرد رفت و آنچه به او گفته بود انجام داد. سپس به در خانه عثمان بن عفان آمد که ناگهان دربان خانه نزد او آمد و دستش را گرفت و وارد مجلس عثمان کرد. او نیز وی را روی زیرانداز کنار خود نشانید و گفت: خواسته ات چیست؟ او خواسته اش را بیان کرد و وی آن را برآورده ساخت .

سپس به او گفت: تو تا این ساعت نیازت را یادآور نشده بودی. و گفت: هر نیاز و حاجت دیگری که داری بیان کن. (20)


 توسل به قبر پیامبر صلیاللّه علیه وآله:

در سنن دارمی و وفاء الوفاء سمهودی از اوس بن عبداللّه روایت کنند که گفت: مردم مدینه دچار قحطی شدید شدند و به عایشه شکوه کردند. عایشه گفت: به سوی قبر پیامبر صلیاللّه علیه وآله بروید و دریچه ای از آن به سوی آسمان باز کنید تا میان قبر و آسمان سقفی نباشد.

راوی گوید: چنین کردند. پس از آن‚ چنان بارانی بر ما بارید که گیاهان روییدند و شتران فربه شدند. (21)
د - توسل به عباس عموی پیامبر صلیاللّه علیه وآله:

در صحیح بخاری است که: عمر بن خطاب هر گاه قحطی می شد عباس بن عبدالمطلب را شفیع و وسیله قرار می داد و می گفت: اللّهم انا کنا نتوسل الیک بنبینا فتسقینا‚ و انا نتوسل الیک بعم نبینا فاسقنا قال فیسقون.

پروردگارا! ما در گذشته با توسل به پیامبرمان به سوی تو می آمدیم و تو بارانمان می دادی و سیرابمان می کردی. و اکنون با توسل به عموی پیامبرمان به سوی تو می آییم. پس‚ بارانمان ده و سیرابمان کن .

راوی گوید: پس از آن باران می بارید و سیراب می شدند. (22)

توسل به لباس پیامبر صلیاللّه علیه وآله برای کاستن از فشار قبر:

در کنزالعمال‚ استیعاب‚ اسدالغابه و اصابه در شرح حال فاطمه بنت اسد از ابن عباس روایت کنند که گفت: هنگامی که فاطمه بنت اسد مادر امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلا م وفات کرد‚ رسول خدا صلیاللّه علیه وآله پیراهن خود را بر او پوشانید و در قبر وی در کنار او خوابید.

حاضران با تعجب گفتند: آنچه را که با این جنازه انجام دادی‚ تا به حال از شما ندیده بودیم! فرمود: این برای آن است که هیچ کس - بعد از ابی طالب - نسبت به من نیکوکارتر از او نبوده است. من پیراهن خود را بر او پوشاندم تا او از جامه های بهشتی بپوشد‚ و در قبر با او خوابیدم تا از فشار قبر در امان باشد. (23) و در طبقات ابن سعد از سهل بن سعد روایت کند که گفت: زنی با عبایی بافته شده حاشیه دار خدمت رسول خدا صلیاللّه علیه وآله رسید و گفت: یا رسول خدا! من این عبا را با دست خود بافته و آن را آورده ام که بر شما بپوشانم. راوی گوید: رسول خدا صلیاللّه علیه وآله که بدان نیاز داشت‚ آن را پذیرفت و پوشش خود قرار داد و روزی که با آن در جمع ما آمده بود‚ فلا ن بن فلا ن آن را برانداز کرد و گفت: یا رسول اللّه! این عبا چقدر نیکوست! آن را بر من بپوشان! فرمود: باشد. پس‚ تا آن جا که خدا خواست در آن مجلس نشست و سپس مراجعت فرمود و چون به منزل رسید‚ آن را پیچید و نزد او فرستاد. مردم به او گفتند: کار خوبی نکردی‚ رسول خدا صلیاللّه علیه وآله چون به آن نیاز داشت آن پذیرفت و تو که می دانستی پیامبر هیچ سائلی را رد نمی کند آن را از او درخواست کردی! آن مرد گفت: به خدا سوگند‚ آن را برای پوشیدن بر خود نخواستم‚ بلکه او را از پیامبر صلیاللّه علیه وآله درخواست کردم تا کفن روز مرگم باشد. سهل گوید: آن عبا روز مرگ کفن او بود. (24)

و الحمدللّه رب العالمین

***********************************

——— پی نوشت ها: ———

1. صحیح بخاری کتاب المغازی باب غزوه خبیر جلد 3 صفحه 35‚ و کتاب الجهاد و السیر جلد 2 صفحه 109‚ باب 102‚ و باب ما قیل فی لواء النبی جلد 2 صفحه 111‚ و باب فضل من اسلم علی یدیه رجل جلد 2 صفحه 115‚ و کتاب فضائل اصحاب الصحابه باب من فضائل علی بن ابی طالب علیه السلا م حدیث 32 و 34‚ و باب غزوه ذی قرد و غیرها حدیث 132‚ و سنن ترمذی کتاب المناقب باب مناقب علی بن ابی طالب جلد 13 صفحه 172.

2. صحیح بخاری‚ باب دعاء النبی الی الا سلا م جلد 2 صفحه 107.

3. صحیح مسلم‚ کتاب الجهاد و السیر حدیث 132.

4. صحیح بخاری کتاب الوضوء باب التماس الوضوء اذ کانت الصلا ه جلد 1 صفحه 31.

5. صحیح بخاری کتاب الا شربه باب شرب البرکة و الماء المبارک جلد 3 صفحه 219‚ سنن نسائی کتاب الطهاره باب الوضوء من الا ناء جلد 1 صفحه 25. مسند احمد‚ جلد 1 صفحه 402. سنن دارمی از قول عبداللّه بن عمر باب ما اکرم اللّه النبی من تفجر الماء من بین اصابعه جلد 1 صفحه 15.

6. صحیح مسلم‚ کتاب الحج باب بیان ان السنه یوم النجران یرمی ثم ینحر ثم یحلق حدیث 323 و 326. سنن ابوداوود‚ کتاب المناسک باب - الحلق و التقصیر حدیث 1981. طبقات ابن سعد‚ جلد 1 صفحه 135‚ مسند احمد‚ جلد 3 صفحه 111‚ 133‚ 137‚ 146‚ 208‚ 214‚ 239‚ 256 و287 جلد 4 صفحه 42 و مغازی واقدی‚ صفحه 429.

7. صحیح مسلم‚ کتاب الفضائل باب قرب النبی من الناس و تبرکهم به حدیث 74 صفحه 1812.

8. مستدرک حاکم‚ کتاب معرفه الصحابه باب مناقب خالد بن الولید جلد 3 صفحه 299. فشرده این روایت در منتخب کنز العمال در حاشیه مسند احمد جلد 5 صفحه 178 و تاریخ ابن کثیر‚ جلد 7 صفحه 113 نیز آمده است .

9. صحیح بخاری‚ کتاب اللباس باب ما یذکر فی الشیب جلد 4 صفحه 27 که ما فشرده آن را آوردیم .

10. طبقات ابن سعد‚ جلد 6 صفحه 62. صحیح بخاری‚ کتاب الوضوء باب الماء الذی یغسل به شعر الا نسان جلد 1 صفحه 31.

11. مسند احمد‚ جلد 6 صفحه 348. طبقات ابن سعد‚ جلد 1 صفحه 22‚ باب ذکر لباس النبی. تاریخ الا سلا م ذهبی السیرة النبویة صفحه 503. السیرة النبویة و الا ثار المحمدیه‚ چاپ دوم بیروت‚ دارالمعرفة‚ جلد 2 صفحه 225.

12. صحیح مسلم‚ جلد 3 صفحه 161‚ کتاب اللباس و الزینة باب تحریم استعمال اناء الذهب و الفضة حدیث 2069.

13. صحیح بخاری‚ کتاب الشروط باب الشرط فی الجهاد و المصالحة مع اهل الحرب جلد 2 صفحه 81 و کتاب المغازی باب غزوه الحدیبیه. طبقات ابن سعد‚ جلد 3 صفحه 29 و جلد 1 قسمت اول صفحه 118 و مغازی واقدی صفحه 247.

14. مسند احمد‚ جلد 5 صفحه 68. مشروح آن در شرح حال حنظلة بن حذیم بن حنیفه در اصابه آمده است .

15. مستدرک حاکم‚ جلد 2 صفحه 615. مجمع الزوائد‚ جلد 8 صفحه 253. تحقیق النصره‚ مرامی ( 816 هجری ) صفحه 113 - 114 به نقل از طبرانی.

16. بقره / 89.

17. از این روایات چنین ظاهر می شود که آنها با امثال این گونه دعاها خداوند جلیل را می خواندند; دعاهایی که دربردارنده توسل به رسول خداست .

18. این روایات از حیث مضمون متواتر است و در کتاب های زیر آمده است: دلا یل النبوة‚ بیهقی صفحه 343 - 345. تفسیر طبری در تفسیر آیه. تفسیر نیشابوری در حاشیه تفسیر طبری‚ جلد 1 صفحه 333. مستدرک حاکم‚ جلد 4 صفحه 263. تفسیر سیوطی به نقل از دلا ئل النبوة ابونعیم‚ تفسیر محمد بن عبد حمید‚ تفسیر عبدالرحمان بن ابی حاتم بن ادریس رازی و تفسیر محمد بن ابراهیم بن المنذر نیشابوری (318 هجری ).

19. مسند احمد‚ جلد 4 صفحه 138. سنن ترمذی کتاب الدعوات جلد 13 صفحه 80 - 81. سنن ابن ماجه کتاب اقامة الصلا ة و السنة فیها باب ما جاء فی صلا ة الحاجة حدیث 1358‚ صفحه 441‚ ابن اثیر با سند خود در شرح حال عثمان بن حنیف در اسدالغابة بیهقی بنا بر نقل صاحب کتاب تحقیق النصرة از او و تحقیق النصرة صفحه 114. ما عبارت احمد بن حنبل امام حنابله را از آن رو آوردیم که منکران شفاعت از پیروان ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب پیروان احمد بن حنبل اند.

20. تحقیق النصرة‚ صفحه 14 و 115 به نقل از معجم کبیر طبرانی .

21. سنن دارمی‚ جلد 1 صفحه 43 - 44. وفاء الوفاء‚ جلد 2 صفحه 549.

-22 صحیح بخاری‚ کتاب الا ستقساء باب سوال الناس الا مام الا ستقساء اذا قحطوا و کتاب اصحاب النبی باب مناقب عباس بن عبدالمطلب جلد 2 صفحه 200 و جلد 1 صفحه 124. سنن بیهقی کتاب صلا ة الا ستقساء باب الا ستقساء بمن ترجی برکه دعائه جلد 3 صفحه 352.

23. کنزالعمال‚ جلد 12 صفحه 147 حدیث 34424. اصابه‚ جلد 8 صفحه 160‚ اسدالغابة‚ جلد 5 صفحه 517.

استیعاب در حاشیه اصابه جلد 4 صفحه 328‚ چاپ مصر 1328 هجری. صفوةالصفوه ‚ جلد 2 صفحه 54 در شرح حال فاطمه بنت اسد. ذخائر العقبی‚ صفحه 55 و 56. فصول المهمه ابن صباغ مالکی‚ صفحه 31 و 32. وفاء الوفاء‚ جلد 3 صفحه 897 و 898. و ینابیع المودة .

24. طبقات ابن سعد‚ جلد 1 صفحه 222‚ باب ذکر لباس الرسول .

موضوعات: توسل به پیامبر (ص) و تبرک به آثار آن حضرت در حیات و ممات  لینک ثابت
 [ 01:13:00 ب.ظ ]




توسل به پیامبر اعظم گره‎گشای مشکلات

 

روایتی داریم که اگر حاجتی داشتی به پیامبر صلی الله علیه و آله پناه ببر.

به گزارش فرهنگ نیوز، محمد لطفی زاده در وبلاگ “منبر اینترنتی” نوشت:

به نام خدایی که به پیامبر اسلام درود می فرستد
نکته‎ای در باب توسل به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از کتاب هدهد (جلد دوم) به نقل از کتاب روضه‎های استاد فاطمی نیا تقدیم می شود :

روایتی داریم که اگر حاجتی داشتی به پیامبر صلی الله علیه و آله پناه ببر. شیخ صدوق رحمت الله تعالی علیه هم روایت کرده پیامبر صلی الله علیه و آله از جایی رد می شدند که صدای گریه کنیزی را در یک گوشه شنیدند. پرسیدند چرا گریه می‌کنی؟ گفت : مولایم پولی داده بود که چیزی با آن بخرم ولی پول را گم کرده‎ام. حضرت فرمود: من به تو این پول را می‎دهم. ظاهراً حضرت پیراهن خود را فروختند و پول را دادند. اما دوباره کنیز گریه می‎کرد. حضرت علت را پرسیدند. گفت : چون دیر کرده‎ام می‎ترسم دعوایم کند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من با تو می‏ آیم و وساطت می‎کنم. به در خانه که رسیدند چون در آن زمان برای کسب اجازه جهت داخل شدن به خانه سلام می‎گفتند، پیامبر فرمود : السلام علیکم (یعنی اگر کسی هست بیاید بیرون) حضرت دو بار سلام گفتند اما جوابی نیامد و بار سوم از داخل خانه صدایی بلند شد که : السلام علیک یا رسول الله. حضرت فرمود چرا دو بار قبل جواب ندادید؟ صاحب کنیز عرض کرد: یا رسول الله ، صدای شما دلنشین بود. خواستیم این صدا را بیشتر بشنویم. قربان قدمتان ، امر بفرمایید. حضرت سفارش کنیز را کرد و صاحب کنیز هم به احترام حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نه تنها او را دعوا نکرد بلکه وی را آزاد نمود.

این کنیز گوشه‎ای گریه می‎کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گره از کارش گشودند. ما هم گوشه دلمان را متوجه حضرت کنیم و از عمق جانمان عرض کنیم : یا رسول الله ، ما هم از شما می‎خواهیم دستمان را بگیرید و شفاعتمان بفرمایید. همانطور که در دعای کمیل آمده، گریه سلاح ما است و باید همین توفیق را هم از خداوند درخواست نمود. همانگونه که در دعای ابوحمزه ثمالی عرضه می‎داریم: خدایا کمکم کن به حال خودم گریه کنم.

البته باید توجه داشت که داشتن سلاح به تنهایی کافی نیست بلکه آمادگی فرد و نحوه استفاده از سلاح هم مهم است. ان‌شاء‌الله با توجه قلبی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله متوسل شویم و در گوشه‎ای بنشینیم و عرض کنیم :

یا وجیهاً عند الله اشفع لنا عند الله (ای آبرومند نزد خدا برای ما نزد خدا شفاعت فرما)

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

موضوعات: توسل به پیامبر اعظم گره‎گشای مشکلات  لینک ثابت
 [ 01:04:00 ب.ظ ]




با رفتارمان هم میشود تمام چشم های جهان را خیره نگه داشت

خواهرم حجابت

برادرم نگاهت

ودیگر هییییچ.

موضوعات: با رفتارمان هم میشود  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-02-12] [ 11:44:00 ب.ظ ]




حجاب آن چادری است که لای در سوخت

ولی از سر فاطمه نیفتاد.

موضوعات: حجاب آن چادری است  لینک ثابت
 [ 11:40:00 ب.ظ ]




خدایا

باهمه فاصله ای که از تو گرفته ایم

هنوز هم چقدر به ما نزدیکی…

موضوعات: خدایا......  لینک ثابت
 [ 11:34:00 ب.ظ ]




خدایا

دلم مانند قطب نماست

وقتی به سمت تو می ایستد

آرام میشود…

موضوعات: خدایا  لینک ثابت
 [ 11:28:00 ب.ظ ]




معلمی در کلام بزرگان ( امام خمینی ، شهید مطهری ، نراقی )

**************************************************************************************************

 

 

معلمی در کلام امام خمینی (ره):

نقش معلم در جامعه، نقش انبیاست؛ انبیا هم معلم بشر هستند. تمام ملت باید معلم باشند؛ فرزندان اسلام تمام افرادش معلم باید باشند و تمام افرادش متعلم.

 

 

معلم در سخنان مقام معظم رهبری:

دست توانای معلم است که چشم انداز آینده ما را ترسیم می کند. اگر می بینید که امیرمؤمنان، مولای متقیان علی (ع) می فرماید: (من علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً؛ هرکس چیزی به من بیاموزد، مرا غلام خویش کرده است.) این بیان برای ما درس است تا معلمان، قدر خود را بدانند و تشخیص دهند که چقدر، وجود آنها در سرنوشت یک ملت مؤثر است.

 

 

معلم در کلام استاد مطهری:

معلم باید نیروی فکری متعلم را پرورش دهد و او را به سوی استقلال رهنمون شود. باید قوه ابتکار او را زنده کند؛ یعنی در واقع، کار معلم آتش گیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا آن را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گیره از خارج می آورید و آن قدر زیر این چوب ها و هیزم ها قرار می دهید که اینها کم کم مشتعل شود.

 

معلم در کلام نراقی(ره)

ملا احمد نراقی از علمای به نام شیعه، در گفتاری در باب مقام معلم می گوید: معلم باید قصدش از آموختن، قرب به خدا و ارشاد و رسیدن به ثواب باشد؛ نه جاه و ریاست و شهرت.معلم باید نسبت به شاگرد مهربان باشد و پیوسته او را اندرز دهد و اندازه فهم شاگرد را در تدریس رعایت کند و با او باملایمت سخن گوید و درشتی نکند. چیزی که خلاف واقع است تدریس نکند. در آموختن نباید مضایقه کند و بخل بورزد و باید مطالبی را که شاگرد قادر به درک آن نیست بدو نیاموزد.

موضوعات: معلمی در کلام بزرگان ( امام خمینی ، شهید مطهری ، نراقی )  لینک ثابت
 [ 11:11:00 ب.ظ ]




معلم‏

 

احترام به استاد، احترام به علم است.

امروز همه بايد تكريم به معلمان را، در فضاى فرهنگى جامعه و در ذهن مردم بيش از پيش تشديد كنند.

اين معلمان چه‏قدر عزيزند! اين شغل معلمى چه‏قدر ارزشمند است! اين مرتبه‏ى تعليم چه قدر والا و بلند است، كه همه‏ى انسانهاى فرزانه، انسانهاى بزرگ و برجسته، هرجايى كه باشند، خود را پرورده‏ى دست معلم مى‏دانند و سايه‏ى معلم را بر سر خودشان حس مى‏كنند!

تكريم نسبت به معلم و بزرگداشت او به معناى واقعى كلمه، آثار بسيار مثبتى را در فرهنگ جامعه و تعليم و تربيت باقى مى‏گذارد.

شما معلمان و مربيان و نسل جوان هستيد كه فردا را مى‏سازيد و استكبار جهانى را مأيوس مى‏كنيد و نقطه‏ى اميد روشن را … در دل مستضعفان عالم زنده نگه مى‏داريد.

شما معلمان هستيد كه فردا را مى‏سازيد.

معلم با آموختن به يك انسان كليد بهره‏بردارى از گنجينه‏يى تمام نشدنى را به او مى‏دهد.

معلم متحول كننده‏ى جان لايعلم انسانها به روان عالم است.

نقش معلم و مربى در جامعه‏ى ما، نقش تراز اول است.

موضوعات: سخن رهبر در مورد معلم  لینک ثابت
 [ 11:08:00 ب.ظ ]




تفسیر سوره آل عمران ( آیات 1 تا 50 )

*********************************

 
آيه 1

‏متن آيه : ‏

‏ الم ‏

ترجمه : ‏

‏الف . لام . ميم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الم‌ » : به سرآغاز سوره بقره مراجعه شود .‏

*******************************************
آيه 2

‏متن آيه : ‏

‏ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏جز خدا ، خدائي نيست و او زنده ( به خود ) و متصرّف ( در كار و بار جهان ) است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الْحَيُّ » : زنده جاويد و باقي پايدار . « الْقَيُّومُ » : نگهدار جهان و گرداننده امور آن . واژه ( الْحَيُّ ) و ( الْقَيُّومُ ) صفت يا بدل ، و يا خبر مبتداي محذوف مي‌باشند .‏

***************************************

آيه 3

‏متن آيه : ‏

‏ نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( همان كسي كه ) كتاب ( قرآن ) را بر تو نازل كرده است كه مشتمل بر حق است ( و متضمّن اصول رسالتهاي آسماني پيشين ، و ) تصديق‌كننده كتابهائي است كه قبل از آن ( براي پيغمبران فرستاده شده‌اند و ) بوده‌اند . و خداوند پيش از آن ، تورات را ( براي موسي ) و انجيل را ( براي عيسي ) نازل كرده است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« بِالْحَقِّ » : مشتمل بر احكام و عقائد و اخبار صحيح ثابت . جار و مجرور در موضع نصب بوده و حال كتاب است . « مُصَدِّقاً » : تصديق‌كننده . حال دوم كتاب است . تقدير چنين خواهد بود : نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مُحَقِّقاً مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ . « مَا بَيْنَ يَدَيْهِ » : مراد كتابهاي آسماني پيشين است ( نگا : سبأ / 31 ) . « وَ أَنزَلَ الْتَوْرَاةَ وَ الإِنجِيلَ » : اين جمله بيانگر بعضي از ( مَا بَيْنَ يَدَيْهِ ) است كه از شهرت بيشتري برخوردارند .‏

**************************************************

آيه 4

‏متن آيه : ‏

‏ مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پيش از ( قرآن ، تورات و انجيل را نازل كرده است ) جهت رهنمود مردمان ، و ( چون منحرف گشتند ، قرآن يعني ) جدا سازنده ( حق از باطل ) را فرو فرستاده است . بيگمان كساني كه نسبت به آيات خدا كفر ورزند ، عذاب سختي دارند ، و خداوند توانا و انتقام گيرنده است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِن قَبْلُ » : پيش‌تر . جار و مجرور متعلّق به ( أَنزَلَ ) است . « هُديً » : مفعولٌ‌له ، و يا حال تورات و انجيل است . « فُرْقَان‌ » : جداسازنده هدايت از ضلالت و حق از باطل و حلال از حرام ( نگا : بقره / 53 و 185 ، انبياء / 48 ، فرقان / 1 ) . « ذُوانتِقَامٍ » : انتقام‌گيرنده .‏

*************************************************************

آيه 5

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَىَ عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء ‏

‏ترجمه : ‏

‏شكّي نيست كه هيچ‌چيز نه در زمين و نه در آسمان بر خدا پنهان نمي‌ماند ( كوچك باشد يا بزرگ ، پديدار باشد يا پنهان ، دور باشد يا نزديك ) .‏

‏توضيحات : ‏

***********************************************

 

آيه 6

‏متن آيه : ‏

‏ هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏او است كه شما را در رحمهاي ( مادران ) هر آن گونه كه بخواهد شكل مي‌بخشد ( و به صورتهاي مختلف مي‌آفريند ) . جز او خدائي نيست ( و همو ) عزيز و حكيم است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« يُصَوِّرُكُمْ » : شما را مي‌آفريند و از لحاظ عقلاني و جسماني شكل مي‌بخشد . « أَرْحَام‌ » : جمع رَحِم ، محلّ تكوين جنين .‏

***************************************************

آيه 7

‏متن آيه : ‏

‏ هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏او است كه كتاب ( قرآن ) را بر تو نازل كرده است . بخشي از آن ، آيه‌هاي « مُحْكَمَات‌ » است ( و معاني مشخّص و اهداف روشني دارند و ) آنها اصل و اساس اين كتاب هستند ، و بخشي از آن آيه‌هاي « مُتَشَابِهَات‌ » است ، ( و معاني دقيقي دارند و احتمالات مختلفي در آنها مي‌رود ) . و امّا كساني كه در دلهايشان كژي است ( و گريز از حق ، زواياي وجودشان را فرا گرفته است ) براي فتنه‌انگيزي و تأويل ( نادرست ) به دنبال متشابهات مي‌افتند . در حالي كه تأويل ( درست ) آنها را جز خدا و كساني نمي‌دانند كه راسخان ( و ثابت‌قدمان ) در دانش هستند . ( اين چنين وارستگان و فرزانگاني ) مي‌گويند : ما به همه آنها ايمان داريم ( و در پرتو دانش مي‌دانيم كه محكمات و متشابهات ) همه از سوي خداي ما است . و ( اين را ) جز صاحبان عقل ( سليمي كه از هوي و هوس فرمان نمي‌برند ، نمي‌دانند و ) متذكّر نمي‌شوند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مُحْكَمَاتٌ‌ » : آيه‌هاي متقن و واضحي كه همگان مي‌توانند به معاني و تفسير آنها پي ببرند و در فهم آنها دچار اشتباه و التباس نشوند . « أُمُّ الْكِتَابِ‌ » : اصل و اساس قرآن و مرجع احكام حلال و حرام و كليد مشكلات و مجملات . « مُتَشَابِهَاتٌ‌ » : آياتي كه مشكل و قابل تأويل بوده و معاني كاملاً واضح و روشني ندارند و چون محتمل مفاهيم و اوجه زيادي هستند ، قاطعانه نمي‌توان آنها را تفسير و تبيين كرد . از قبيل : حروف مقطّعه ، هنگامه رستاخيز ، چگونگي روح ، مجملات قرآن ، صفات‌يزدان ، و . . . « زَيْغٌ » : انحراف از حق . كج‌روي . « إِبْتِغاء » : خواستن . طلبيدن . « فِتْنَة‌ » : برگرداندن از دين . كفر و شرك ( نگا : بقره / 191 و 217 . . . ) . « تَأْوِيل‌ » : واژه ( تأويلِ ) نخستين به معني تحريف و تفسير نادرست ، و دومي به معني تفسير صحيح و تبيين متشابهات در حدود توان بشري است . « الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ » : دانشمندان زبردست و فرزانه . « رَاسِخُونَ » : عطف بر ( اللهُ ) است و ضمير ( هُ ) در ( تَأْويلَهُ ) به ( مَا ) يعني متشابه برمي‌گردد . « كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا » : هر يك از محكم و متشابه ، از سوي پروردگارمان نازل شده است و ممكن نيست برخي از آن مخالف برخي ديگر باشد .‏

***********************************************

آيه 8

‏متن آيه : ‏

‏ رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( چنين فرزانگان خردمندي مي‌گويند : ) پروردگارا ! دلهاي ما را ( از راه حق ) منحرف مگردان بعد از آن كه ما را ( حلاوت هدايت چشانده و به سوي حقيقت ) رهنمود نموده‌اي ، و از جانب خود رحمتي به ما عطاء كن . بيگمان بخشايشگر توئي تو .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لا تُزِغْ » : منحرف مگردان . « هَبْ » : عطاء كن . ببخش . « مِن لَّدُنكَ » : از سوي خود . « الْوَهَّاب » : بس بخشنده .‏

****************************************************

آيه 9

‏متن آيه : ‏

‏ رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَّ رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پروردگارا ! تو مردمان را در روزي كه ترديدي در آن نيست جمع خواهي كرد ( تا همگان را در برابر كارشان پاداش دهي و بدين امر وعده داده‌اي و ) بيگمان خدا خلاف وعده نمي‌كند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لِيَوْمٍ » : براي حساب روزي كه قيامت است . مضاف محذوف است ، و تقدير آن چنين است : لِحِسَابِ يَوْمٍ . « الْمِيعَاد » : وعده . مصدر ميمي است .‏

*************************************************************

آيه 10

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَيْئاً وَأُولَئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( در چنين روزي ) به هيچ وجه اموال و اولاد كافران ، آنان را نمي‌تواند از ( عذاب ) خدا نجات دهد ( و مايه رهائي ايشان از عذاب خدا گردد ) و ايشان افروزينه آتش ( دوزخ ) هستند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ » : بديشان نفع نمي‌رساند . از ايشان دفع نمي‌گرداند . « مِنَ اللهِ » : از عذاب خدا . « وَقُود » : افروزينه . هيمه‌اي كه آتش را با آن روشن مي‌سازند . هيزم .‏

************************************************************

آيه 11

‏متن آيه : ‏

‏ كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( اينان رفتار و كردار زشتي دارند ) همچون رفتار و كردار قوم فرعون و كساني كه پيش از ايشان بودند و آيات ما را ( با وجود روشني ) تكذيب مي‌كردند ، پس خدا آنان را به ( كيفر ) گناهانشان گرفت ، و خداوند شديدالعقاب است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« دَأب » : عادت . كار . جار و مجرور « كَدَأْبِ » : متعلّق است به ( دَأْب ) محذوف و تقدير آن چنين است : دَأْبُهُمْ كَدَأْبِ . « ءَالِ‌ » : اهل . پيروان . دار و دسته . « فِرْعَوْن‌ » : لقب شاهان مصر . در اينجا مراد فرعون معاصر موسي است به نام رامسس دوم .‏

****************************************************************

آيه 12

‏متن آيه : ‏

‏ قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( اي پيغمبر ! ) به كساني كه كافرند ، بگو : شما ( در دنيا ) شكست خواهيد خورد و ( در آخرت ) گردآورده مي‌شويد و به دوزخ افكنده مي‌شويد ، و ( دوزخ ) چه بد جايگاهي است !‏

‏توضيحات : ‏

‏« تُحْشَرُونَ » : گردآورده مي‌شويد . « مِهَاد » : آرامگاه . قرارگاه . بستر‏

***********************************************************

آيه 13

‏متن آيه : ‏

‏ قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَن يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لَّأُوْلِي الأَبْصَارِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏در دو دسته‌اي كه ( در ميدان جنگ بدر ) با هم روبرو شدند ، نشانه‌اي ( و درس عبرتي ) براي شما است . دسته‌اي در راه خدا مي‌جنگيد ( و براي اعلاء فرمان خدا و انتشار دين حق مي‌رزميد ) و دسته‌اي ديگر كافر بود ( و در راه اهريمن هوي و هوس نبرد مي‌كرد . چنين كافراني ) مؤمنان را ( بخواست خدا ) باچشم خويش دو برابر ( تعداد واقعي ) خود مي‌ديدند ( و بدين‌سبب ترس و هراس بر آنان چيره شد و گريختند ) و خداوند هركس را بخواهد با ياري خود تأييد مي‌كند ( و پيروزي را نصيب او مي‌گرداند ) . بيگمان در اين امر عبرتي براي صاحبان چشم ( بينا و بينش راستين ) است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إِلْتَقَتَا » : با هم در جنگ بدر روياروي شدند ( نگا : انفال / 41 - 44 ) . « فِئَةٌ‌ » : دسته . گروه . « يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ » : دسته كافران ، شماره گروه مؤمنان را دو برابر خود مي‌ديدند ( نگا : أنفال / 43 ) . ( مِثْلَيْهِمْ ) حال ضمير ( هِمْ ) است . « رَأْيَ الْعَيْنِ » : ديدن روشن و آشكار . ( رَأْيَ ) مفعول مطلق ( يَرَوْنَهُمْ ) است . « أُوْلِي الأبْصَارِ » : دارندگان چشم . صاحبان بينش .‏

********************************************************

آيه 14

‏متن آيه : ‏

‏ زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏براي انسان ، محبّت شهوات ( و دلبستگي به امور مادي ) جلوه داده شده است ، از قبيل : عشق به زنان و فرزندان و ثروت هنگفت و آلاف و الوف طلا و نقره و اسبهاي نشاندار ( و مركبهاي ممتاز ) و چهارپايان ( همچون : شتر و گاو و بز و گوسفند . . . ) و كشت و زرع . اينها ( همه ) كالاي دنياي پست ( فعلي ) است و سرانجام نيك ( تلاشگران در راه حق ) در پيشگاه خدا است ( و همو داند كه در آخرت به نيكوكاران چه چيزهائي عطاء خواهد كرد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِنَ النِّسَآءِ وَ . . . » : از قبيل عشق به زنان و . . . . دوست داشت زنان و . . . حرف ( مِنْ ) مي‌تواند مفسّره يا بيانيّه باشد . « الْبَنِينَ » : پسران . مراد فرزندان است . « الْقَنَاطِير » : جمع قِنطار ، دارائي هنگفت . آلاف و الوف . « الْمُقَنطَرَةِ » : انباشته . بيشمار . كومه . « الذَّهَبِ » : طلا . « الْفِضَّةِ » : نقره . « الْخَيْلِ » : رمه اسبان . « الْمُسَوَّمَةِ » : سر داده شده براي چَرا . نشاندار سفيد پيشاني و دست و پا . زيبا و برازنده . « الأنْعَامِ » : چهارپايان . شتر و گاو و بز و گوسفند . « الْحَرْثِ » : كشتزار . مصدر است و به معني اسم مفعول به كار رفته است . « الْمَئَابِ » : مرجع . بازگشت . « حُسْنُ الْمَئَابِ » : بازگشتگاه نيكو در بهشت . صفت به موصوف خود اضافه شده است

***********************************************************

آيه 15

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيْرٍ مِّن ذَلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : آيا شما را از چيزي با خبر سازم كه از اين ( چيزهائي كه در ديده‌ها آراسته و جلوه داده شده است ) بهتر است‌ ؟ براي كساني كه پرهيزگاري پيشه كنند در نزد پروردگارشان باغهائي ( در جهان ديگر ) است كه رودخانه‌ها از پاي ( درختان ) آنها مي‌گذرد ، آنان در آنجاها جاويدانه خواهند بود . ( همچنين ايشان را ) همسران پاكيزه ( از هر پليدي و نقصي ) و خوشنودي خدا است . و خداوند ( رفتار و كردار ) بندگان را مي‌بيند ( و نيّت دروني ايشان را مي‌داند ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أُنَبِّئُكُمْ » : آگاهتان كنم . « ذلِكُمْ » : آنچه گذشت از زنان و . . . « رِضْوَان‌ » : خوشنودي فراوان .‏

*************************************************************************

آيه 16

‏متن آيه : ‏

‏ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و همان كساني كه ( ايمان ، دل آنان را لبريز مي‌سازد و فرياد برمي‌آورند و ) مي‌گويند : پرودگارا ! ما ايمان آورده‌ايم ، پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش ( دوزخ ) به دور دار .‏

‏توضيحات : ‏

‏« قِنَا » : ما را محفوظ و مصون دار . از ماده ( وقي ) .‏

***************************************************

آيه 17

‏متن آيه : ‏

‏ الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالأَسْحَارِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و همان كساني كه ( در راه طاعت و عبادت ، و دوري از گناه و معصيت ، و تحمّل مشقّات و ناملايمات ) بردبار ، و ( در نيّت و كردار و گفتار ) درستكار ، و ( با خشوع و خضوع بر طاعت و عبادت ) مداوم و ماندگار ، و ( از آنچه مي‌توانند و بدان دسترسي دارند ) بخشاينده ، و در سحرگاهان آمرزش خواهند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الصَّابِرِينَ » : شكيبايان . ( الصَّابِرِينَ ) مي‌تواند مجرور باشد و بدل يا صفت ( الَّذِينَ ) و يا صفت ( الْعِبَادِ ) بشمار آيد ، و يا منصوب باشد و مخصوص به مدح قلمداد شود . « الْقَانِتِينَ » : مطيعان خاشع و خاضع . مداومان بر طاعت و عبادت .‏

***************************************************************

آيه 18

‏متن آيه : ‏

‏ شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند ( با نشان دادن جهان هستي به گونه يك واحد بهم پيوسته و يك نظام يگانه و ناگسسته ، عملاً ) گواهي مي‌دهد اين كه معبودي جز او نيست ، و اين كه او ( در كارهاي آفريدگان خود ) دادگري مي‌كند ، و فرشتگان و صاحبان دانش ( هر يك به گونه‌اي در اين باره ) گواهي مي‌دهند . جز او معبودي نيست كه هم توانا است و هم حكيم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« قَآئِماً بِالْقِسْطِ » : در ميان بندگانش دادگرانه رفتار مي‌كند . ( قَآئِماً ) حال ( هُوَ ) است .‏

******************************************************************

آيه 19

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بيگمان دين ( حق و پسنديده ) در پيشگاه خدا اسلام ( يعني خالصانه تسليم فرمان الله شدن ) است ( و اين ، آئين همه پيغمبران بوده است ) و اهل كتاب ( در آن ) به اختلاف برنخاستند مگر بعد از آگاهي ( بر حقيقت و صحّت آن‌ ؛ اين كار هم ) به سبب ستمگري و سركشي ميان خودشان بود ( و انگيزه‌اي جز رياست‌خواهي و انحصارطلبي نداشت ) . و كسي كه به آيات خدا ( اعم از آيات ديدني در آفاق و انفس ، يا آيات خواندني در كتابهاي آسماني پشت كند و ) كفر ورزد ( بداند كه ) بيگمان خدا زود حسابرسي مي‌كند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« الإِسْلام‌ » : فرمانبرداري از خدا و قوانين و احكام آسماني . آئين اسلام كه همه انبياء از آدم تا خاتم بر آن بوده‌اند و در تبليغ آن كوشيده‌اند ( نگا : بقره / 132 ، آل‌عمران / 67 ، انعام 161 - 163 ) . « بَغْياً » : ستمگري و سركشي . مفعولٌ‌له يا حال است .‏

*************************************************************

آيه 20

‏متن آيه : ‏

‏ فَإنْ حَآجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِّلَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ وَالأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس اگر با تو به ستيز پرداختند ، بگو : من و كساني كه از من پيروي نموده‌اند ، خويشتن را تسليم خدا كرده‌ايم و رو بدو نموده‌ايم . و بگو به اهل كتاب ( يعني يهوديان و مسيحيان ) و به بيسوادان ( يعني مشركان عرب ) : آيا شما تسليم شده‌ايد ؟ اگر تسليم شوند ، بيگمان هدايت يافته‌اند ( و راه را از چاه باز شناخته‌اند ) و اگر سرپيچي كنند ( نگران مباش‌ ؛ زيرا ) بر تو ابلاغ ( رسالت ) است و بس ، و خدا بينا به ( اعمال و عقائد ) بندگان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَآجُّوكَ » : با تو جدال و ستيزه كردند . « أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ ِللهِ » : با تمام وجود فرمانبردار اوامر و نواهي خدايم و كسي را انباز او نمي‌گردانم . « وَجْه‌ » : مراد ذات و وجود است . « مَنْ » : عطف بر ضمير ( تُ ) است . « الأُمِّيِّينَ » : كساني كه نمي‌توانند بخوانند و بنويسند . بيسوادان . در اينجا مراد عربهاي مشرك است . « ءَأَسْلَمْتُمْ » : اين واژه ماضي و استفهامي است ؛ ولي مراد امر است و تقدير چنين است : أَسْلِمُوا ( نگا : مائده / 91 ) . « الْبَلاغ‌ » : تبليغ .‏

****************************************************************************

آيه 21

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏كساني كه به آيات ( ديدني و خواندني ) خدا كفر مي‌ورزند ، و پيغمبران را به ناحق به قتل مي‌رسانند ، و كساني از مردمان را مي‌كشند كه به عدالت و دادگري فرمان مي‌دهند ( و ايشان را به سوي خدا مي‌خوانند ) ، پس آنان را به عذاب دردناكي بشارت بده .‏

 

‏توضيحات : ‏

‏« الْقِسْط‌ » : دادگري .‏

***************************************************************

آيه 22

‏متن آيه : ‏

‏ أُولَئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آنان كساني هستند كه اعمالشان در دنيا و آخرت تباه شده ( و اگر كردار نيكي هم داشته باشند ، باطل و بي‌ثمر خواهد بود ) و ايشان را ياور و مددكاري نيست ( تا آنان را از زيان دنيوي و عذاب اخروي نجات دهد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« حَبِطَتْ » : تباه و هدر رفته است . باطل و بي‌ثمر شده است .‏

****************************************************

آيه 23

‏متن آيه : ‏

‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوْتُواْ نَصِيباً مِّنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَى كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِّنْهُمْ وَهُم مُّعْرِضُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آيا آگاهي از حال كساني كه بديشان بهره‌اي از كتاب ( آسماني ) داده شده است‌ ؛ ( هنگامي كه ) ايشان به سوي كتاب خدا ( قرآن ) دعوت مي‌شوند تا در ميانشان داوري كند ( و حق را از باطل جدا سازد ، ولي آنان دعوت را نمي‌پذيرند ) سپس گروهي از ايشان سرپيچي مي‌كنند ، و حال آن كه ( هميشه چنين كساني از حق و حقيقت ) روي گردانند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أُوتُوا نَصِيباً مِّنَ الْكِتَابِ » : بهره‌اي از كتاب بديشان داده شده است و بدان آشنايند . مراد از چنين كساني ، رؤساي يهود ، و از كتاب ، تورات است . « إِلي كِتَابِ اللهِ » : مراد از كتاب خدا تورات يا قرآن است . « مُعرِضُونَ » : رويگردانان . پشت‌كنندگان .

************************************************************

آيه 24

‏متن آيه : ‏

‏ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَّعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اين ( عمل آنان ) بدان خاطر است كه مي‌گفتند : جز چند روز اندكي ، آتش ( دوزخ ) به ما نمي‌رسد ( و مجازات محدودي داريم . چرا كه از قوم گزيده‌ايم ! ) و افتراهائي كه در دينشان به خداي مي‌بستند و ( پيوسته ) به هم مي‌بافتند ، ايشان را گول زده است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ذلِكَ » : آنچه مذكور افتاد از تولّي و اعراض . ذلِكَ : مبتدا و عبارت ( بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاّ أَيَّاماً مَّعْدُودَاتٍ ) خبر است . « لَن تَمَسَّنَا » : به ما نمي‌رسد و ما را نمي‌سوزاند . « أيَّاماً مَّعْدُودَاتٍ » : چند روز اندك . منظورشان تنها چهل روز است كه در آن گوساله‌پرستي كرده‌اند . « غَرَّ » : گول زد . فريب داد .

**************************************************************************

آيه 25

‏متن آيه : ‏

‏ فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لاَّ رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس ( حال آنان ) چگونه خواهد بود ( و چه كار خواهند كرد ) وقتي كه ايشان را در روزي كه هيچ شكّي در ( وقوع ) آن نيست ، جمع مي‌آوريم و به هر كسي ( پاداش و پادافره ) آنچه كرده و فراچنگ آورده است به تمام و كمال داده شود و بر آنان ستم نرود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كَيْفَ » : حال آنان چگونه خواهد بود ؟ چه وضعي پيدا مي‌كنند ؟ . « وُفِّيَتْ » : به تمام و كمال داده شد .‏

****************************************************************************

آيه 26

‏متن آيه : ‏

‏ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : پروردگارا ! اي همه چيز از آن تو ! تو هر كه را بخواهي حكومت و دارائي مي‌بخشي و از هر كه بخواهي حكومت و دارائي را بازپس مي‌گيري ، و هر كس را بخواهي عزّت و قدرت مي‌دهي و هركس را بخواهي خوار مي‌داري ، خوبي در دست تو است و بيگمان تو بر هر چيزي توانائي .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَالِكَ » : منادا است يا صفت ( الله ) . « تَنزِعُ » : بازپس مي‌گيري . سلب مي‌كني .‏

*******************************************************************

آيه 27

‏متن آيه : ‏

‏ تُولِجُ اللَّيْلَ فِي الْنَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الَمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( بخشي از ) شب را جزو روز مي‌گرداني ( و بدين سبب شبها كوتاه و روزها دراز مي‌گردند ) و ( بخشي از ) روز را جزو شب مي‌گرداني ( و لذا روزها كوتاه و شبها دراز مي‌شوند ) و زنده را از مرده پديد مي‌آوري و مرده را از زنده ، و به هر كس كه بخواهي بدون حساب روزي مي‌بخشي .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تُولِجُ » : داخل مي‌گرداني . وارد مي‌كني . « تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنْ . . . » : زنده را از مرده ، و مرده را از زنده پديدار مي‌سازي . همان گونه كه شب به داخل روز مي‌خزد و روز از شب مي‌خيزد ، عين اين خَزِش و خيزِش در سلولهاي بدن موجود زنده برقرار است . پيوسته سلولهائي مي‌ميرند و سلولهاي ديگري به وجود مي‌آيند ، و چرخه حيات و موت لحظه‌اي متوقّف نمي‌گردد .‏

***********************************************************

آيه 28

‏متن آيه : ‏

‏ لاَّ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِي شَيْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏مؤمنان نبايد مؤمنان را رها كنند و كافران را به جاي ايشان به دوستي گيرند ، و هر كه چنين كند ( رابطه او با خدا گسسته است و بهره‌اي ) وي را در چيزي از ( رحمت ) خدا نيست - مگر آن كه ( ناچار شويد و ) خويشتن را از ( اذيّت و آزار ) ايشان مصون داريد و ( به خاطر حفظ جان خود تقيه كنيد ) - و خداوند شما را از ( نافرماني ) خود برحذر مي‌دارد و بازگشت ( همگان ) به سوي او است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مِن دُونِ » : به جاي . « فَلَيْسَ مِنَ اللهِ فِي شَيْءٍ » : بهره‌اي از دين خدا ندارد ، و بسي دور از رحمت او است ( نگا : مائده / 51 ) . در اينجا مضاف پيش از ( اللهِ ) حذف شده است كه ( دين ) يا ( ثَواب ) يا ( رَحْمَة ) است . « إِلاّ أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً » : مگر اين كه از اذيّت و آزارشان بترسيد كه در اين صورت مي‌توانيد با آنان در ظاهر دوستي ورزيد ، بدان اندازه كه دفع ضرر گردد ( نگا : نحل / 106 ) . « تُقَاة » : پرهيز كردن و خويشتن را محفوظ داشتن . اصل آن ( وُقَيَة ) است و واو به تاء ، و ياء به الف تبديل شده است . مفعول مطلق است . « يُحَذِّرُكُمُ اللهُ نَفْسَهُ » : خدا شما را از عقاب و عذاب خود برحذر مي‌دارد . مضاف پيش از ( نَفْسَهُ ) حذف شده است كه ( عِقَاب ) است .

*********************************************************************

آيه 29

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ إِن تُخْفُواْ مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : اگر آنچه را كه در سينه‌هايتان داريد پنهان سازيد يا آشكار كنيد ، خداوند آن را مي‌داند و خداوند آگاه از هر چيزي است كه در آسمانها و زمين است ، و خداوند بر هر چيزي توانا است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« صُدُور » : سينه‌ها . در اينجا مراد دل و درون است .‏

**********************************************************

آيه 30

‏متن آيه : ‏

‏ يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفُ بِالْعِبَادِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( كساني كه از فرمان پروردگارشان سرپيچي مي‌كنند ، بترسند از ) روزي كه هر كسي آنچه را از نيكي انجام داده است حاضر و آماده مي‌بيند ( و مايه سرور او مي‌شود ) و دوست مي‌دارد كاش ميان او و آنچه از بدي انجام داده است فاصله زيادي مي‌بود ( تا ديدار زشت آن را نبيند و به فرجام نامبارك آن ، دچار عقاب و عذاب نشود ) ، و خداوند شما را از ( نافرماني ) خودش برحذر مي‌دارد ، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است ( و با نافرماني از او ، رحمت را به زحمت ، و نعمت را به نقمت تبديل نكنيد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مُحْضَراً » : حاضر و آماده ( نگا : كهف / 49 ) . حال ( ما ) است . « أَمَداً بَعِيداً » : فاصله زياد .‏

*****************************************************************************

آيه 31

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : اگر خدا را دوست مي‌داريد ، از من پيروي كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشايد ، و خداوند آمرزنده مهربان است .‏

****************************************************

آيه 32

‏متن آيه : ‏

‏ قُلْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏بگو : از خدا و از پيغمبر اطاعت و فرمانبرداري كنيد ، و اگر سرپيچي كنند ( ايشان به خدا و پيغمبر ايمان ندارند و كافرند و ) خداوند كافران را دوست نمي‌دارد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَوَلَّوْا » : پشت كردند . سرپيچي نمودند .‏

**********************************************************

آيه 33

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم ( از قبيل : اسماعيل و اسحاق و يعقوب ) و خاندان عِمران ( از قبيل : موسي و هارون و عيسي و مادرش مريم ) را از ميان جهانيان برگزيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« إصْطَفي‌ » : برگزيد و برتري بخشيد . از ماده ( صفو ) .‏

********************************************************

آيه 34

‏متن آيه : ‏

‏ ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏

‏آنان فرزنداني بودند كه ( چه از نظر پاكي و تقوا و فضيلت ، و چه از نظر دودمان ) برخي از برخي ديگرند ( زيرا خاندان ابراهيم كه اسماعيل و اسحاق و فرزندان ايشانند از نسل ابراهيم هستند ، و ابراهيم از نسل نوح ، و نوح از آدم است ، و خاندان عمران كه موسي و هارون و عيسي و مادرش مي‌باشند ، از نژاد ابراهيم و نوح و آدم هستند ) ، و خداوند شنوا و دانا است ( و از گفتار بندگان و افعال ايشان آگاه است ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ذُرِّيَّةً » : نسل . دودمان . بدل ( ءَالَ ) است .‏

****************************************************

آيه 35

‏متن آيه : ‏

‏ إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( خداوند شنيد ) هنگامي كه همسر عمران گفت : پروردگارا ! من آنچه را در شكم دارم خالصانه نذر تو كردم ( تا كارش تنها خدمت به بيت‌المقدّس باشد . ) پس ( آن را ) از من بپذير كه تو شنوا و دانائي ( و گريه و زاري مرا مي‌شنوي و اخلاص و هدف مرا مي‌داني ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مُحَرَّراً » : آزاد از كار و بار دنيا ، و مختصّ عبادت تو و خدمت بيت‌المقدّس . حال ( ما ) است .‏

**************************************************************************

آيه 36

‏متن آيه : ‏

‏ فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنثَى وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالأُنثَى وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وِإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس هنگامي كه او را زائيد ، ( ديد كه دختر است و به درگاه پروردگار دست مناجات برداشت و عذر خواهان ) گفت : خداوندا ! من او را دختر زائيدم - ولي خدا بدانچه او به دنيا آورده بود آگاه‌تر بود ( از خود مريم ، و بهتر مي‌دانست كه ) پسر مانند دختر نيست ( و اين دختر به مراتب از پسري كه آرزوي او بود ، سودمندتر خواهد بود - و گفت : ) من او را مريم نام گذاردم و او و فرزندانش را از ( وسوسه و گمراه‌سازي ) اهريمن مطرود ( از درگاه فضل و كرمت ، به تو مي‌سپارم و ) در پناه تو مي‌دارم .‏

‏توضيحات : ‏

‏« رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنثَيا » : اين جمله بيانگر افسوس مادر مريم است ، نه اين كه او خدا را آگاه سازد . ( أُنثَيا ) حال ضمير ( هَا ) است . « لَيْسَ الذَّكَرُ كَالأُنثَيا » : اين سخن مي‌تواند گفته خدا باشد و يا گفته مادر مريم كه با افسوس مي‌گويد : براي خدمت به بيت‌المقدّس ، دختر همچون پسر نمي‌تواند مفيد باشد . « أُعِيذُهَا بِكَ » : او را در پناه تو مي‌دارم و به تو مي‌سپارم . « الرَّجِيمِ‌ » : مطرود .‏

**********************************************************

آيه 37

‏متن آيه : ‏

‏ فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ‏

‏ترجمه : ‏

‏خداوند ، او ( يعني مريم ) را به طرز نيكوئي پذيرفت ، و به طرز شايسته‌اي ( نهال وجود ) او را رويانيد ( و پرورشش داد ) ، و زكريّا ( شوهر خاله او ) را سرپرست او كرد . هر زمان كه زكريّا وارد عبادتگاه او مي‌شد ، غذاي ( تمييز و زيادي ) را در پيش او مي‌يافت . ( باري ) به مريم گفت : اين از كجا براي تو مي‌آيد ؟ ! گفت : اين از سوي خدا مي‌آيد . خداوند به هركس كه بخواهد بي‌حساب و بي‌شمار روزي مي‌رساند .‏

‏توضيحات : ‏

‏« تَقَبَّلَ » : پذيرفت . « أَنبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً » : او را به زيباترين وجه تربيت كرد و به بهترين صورت محافظت و مراقبت نمود . ( نَبَاتاً ) مفعول مطلق است . « كَفَّلَهَا زَكَرِيَّا » : زكريّا را سرپرست مريم كرد . « أَنَّيا » : از كجا ؟‏

************************************************************

آيه 38

‏متن آيه : ‏

‏ هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَّدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاء ‏

‏ترجمه : ‏

‏بدان هنگام ( كه زكريّا آن همه مرحمت و محبّت خدا را در حق مريم ديد ، خاشعانه در عبادتگاه به پا خاست و رو به سوي آسمان كرد و ) پروردگار خويش را به فرياد خواند ، گفت : پروردگارا ! ( هر چند كه خود پيرم و همسرم نازا ) فرزند شايسته‌اي از جانب ( لطف و كرم ) خويش به من عطاء فرما ، بيگمان تو شنونده دعائي ( و پذيرنده تمنّائي ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« هُنَالِكَ » : آنجا ، پيش مريم و در كنار عبادتگاه . « دَعَا » : به كمك طلبيد . به فرياد خواند .‏

*************************************************************************

آيه 39

‏متن آيه : ‏

‏ فَنَادَتْهُ الْمَلآئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً مِّنَ الصَّالِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏پس ( خداوند دعاي او را پذيرفت و ) در حالي كه در عبادتگاه به نيايش ايستاده بود ، فرشتگان او را ندا در دادند كه خداوند تو را به يحيي مژده مي‌دهد ، و او تصديق كننده كلمه خدا ( يعني عيسي ، چون با كلمه « كُن‌ » پديد آمده است ) و پيشوا و بركنار از هوسهاي سركش ، و پيغمبري از ( تبار ) صالحان خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَلآئِكَةُ » : فرشتگان . در اينجا چه بسا مراد تنها جبرئيل باشد . « مُصَدِّقاً » : تصديق‌كننده . حال ( يَحْيي ) است . « كَلِمَةٍ » : مراد عيسي است ( نگا : آل‌عمران / 45 ) . « سَيِّداً » : سَرور . مراد اين است كه با دانش و فضلي كه دارد بر قوم خود سروري و آقائي مي‌كند . « حَصُوراً » : بركنار از هوسهاي سركش . كسي كه با وجود قدرت ازدواج براي زهد و پارسائي از آن چشم مي‌پوشد . البتّه اين امر دليل بر فضلِ ترك ازدواج نيست‌ ؛ چرا كه يحيي نه از پدر خود برتر بوده است و نه از نياي خود ابراهيم خليل . « مِنَ الصَّالِحِينَ » : از نژاد صالحان .‏

*************************************************************

آيه 40

‏متن آيه : ‏

‏ قَالَ رَبِّ أَنَّىَ يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِكَ اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( با رسيدن اين مژده ، زكريّا متحيّرانه و مضطربانه كيفيّت وقوع اين امر خارق‌العاده را جويا شد و ) گفت : پروردگارا ! چگونه فرزندي مرا خواهد بود ، در حالي كه پيري به سراغ من آمده است و همسرم نازا است‌ ؟ ( خداوند توسّط فرشتگان بدو ) فرمود : همين طور است ، خداوند هر كاري را بخواهد انجام مي‌دهد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَنَّيا » : چگونه‌ ؟ « غُلام‌ » : فرزند . « الْكِبَرُ » : پيري . كهنسالي . « عَاقِرٌ » : نازا .‏

***********************************************************************

آيه 41

‏متن آيه : ‏

‏ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّيَ آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَاذْكُر رَّبَّكَ كَثِيراً وَسَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَالإِبْكَارِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏گفت : پروردگارا ! نشانه‌اي براي من قرار بده ( كه حاملگي همسرم را برساند ) . فرمود : نشانه تو آن است كه نمي‌تواني سه روز با مردم حرف بزني مگر با رمز و اشاره ، و ( در اين مدّت به شكرانه نعمت ) پروردگارت را بسي ياد كن و سحرگاهان و شامگاهان او را تسبيح گوي و به پاكي بستاي .‏

‏توضيحات : ‏

‏« ءَايَةً » : نشانه . علامت . « أَلاَّ تُكلِّمَ النَّاسَ » : اين كه نمي‌تواني با مردم سخن بگوئي . « رَمْزاً » : اشاره با دست يا سر و غيره . « الْعَشِيِّ » : شامگاهان . « الإِبْكَار » : سحرگاهان ( نگا : مريم / 11 ) .‏

******************************************************************

آيه 42

‏متن آيه : ‏

‏ وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( تو حضور نداشتي ) هنگامي كه فرشتگان گفتند : اي مريم ! خدا تو را برگزيده و پاكيزه‌ات داشته است ، و تو را بر همه زنان جهان برتري داده است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« طَهَّرَكِ » : تو را از ناپاكيها زدوده است و از اتّهامات يهوديان پاكيزه داشته است . « إصْطَفَاكِ عَلَيا نِسَآءِ الْعَالَمِينَ » : تو را بر سائر زنان جهانيان برتري داد ؛ در اين كه تو يگانه زني هستي كه براي خدمت در كليسا پذيرفته شده و بدون شوهر ، صاحب نوزاد گشته است

**********************************************************************.‏

آيه 43

‏متن آيه : ‏

‏ يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اي مريم ! ( به شكرانه اين نعمت بزرگ ) هميشه خاشعانه به اطاعت و عبادت پروردگارت مشغول شو و با نمازگزاران به سجده و ركوع بپرداز ( و با آنان نماز بخوان ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أُقْنُتِي لِرَبِّكِ » : فروتنانه به پرستش پروردگارت بپرداز . « أُسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ » : با نمازگزاران نماز بخوان .‏

*********************************************************************************

آيه 44

‏متن آيه : ‏

‏ ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏اين ( چيزهائي كه گفته شد ) از جمله خبرهاي غيبي است كه آن را به تو وحي مي‌كنيم و تو در آن هنگام كه قلمهاي خود را ( براي قرعه‌كشي به درون آب يا كيسه‌اي و . . . ) مي‌افكندند تا ( روشن شود بر طبق قرعه ) كدام يك سرپرستي مريم را بر عهده گيرد ، و بدان هنگام كه ميان خود ( بر سر سرپرستي او ) كشمكش داشتند حضور نداشتي ( و همه اينها از راه وحي به تو مي‌رسد ) .‏

‏توضيحات : ‏

‏« أَنبَآءِ » : جمع نَبَأ ، اخبار « أَقْلام‌ » : قلمها . تيرها . « أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ » : تا ببينند كدام يك سرپرستي مريم را به عهده مي‌گيرد . ( أَيُّ ) مبتدا و جمله بعدي خبر است ، و فعلي مانند ( يَنظُرُونَ ) يا ( يَعْلَمُونَ ) قبل از آن مقدّر است . « إِذْ يَخْتَصِمُونَ » : آن گاه كه منازعه و كشمكش مي‌كردند .‏

***********************************************************************************

آيه 45

‏متن آيه : ‏

‏ إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( تو حضور نداشتي ) آن گاه كه فرشتگان گفتند : اي مريم ! خداوند تو را به كلمه خود كه نامش مسيح عيسي پسر مريم است مژده مي‌دهد ، و او در اين جهان و آن جهان بلندمرتبه و بزرگوار و از زمره مقرّبان است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَسِيحُ » : لقب عيسي است ، معرّب ( مشيخا ) كه در تورات آمده است و به معني مدهون و تعميد شده است . « وَجِيهاً » : داراي وجاهت و كرامت . محترم . حال عيسي است .‏

***********************************************************************

آيه 46

‏متن آيه : ‏

‏ وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و در گهواره و در حالت كهولت ( يعني ميان‌سالي ، كه از سي سال تا پنجاه و يك سال است ) با مردم سخن خواهد گفت و از زمره صالحان بشمار است .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مَهْد » : گهواره . « كَهْلاً » : كهولت و ميان‌سالي . ( يُكَلِّمُ النَّاسَ ) و ( كَهْلاً ) حالند و عطف بر ( وَجيهاً ) در آيه قبلي مي‌باشند . « صَالِحِينَ » : كاملان در تقوا و صلاح .‏

*******************************************************************

آيه 47

‏متن آيه : ‏

‏ قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذَلِكِ اللّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ ‏

‏ترجمه : ‏

‏( مريم در حالي كه از تولّد فرزند از راه غيرطبيعي ، شگفت‌زده شده بود ) گفت : پروردگارا ! چگونه مرا فرزندي خواهد بود ، در حالي كه انساني با من نزديكي نكرده است‌ ؟ ! فرمود : اين گونه هر چه را بخواهد مي‌آفريند ، و هنگامي كه اراده چيزي كند ( و بخواهد پديد آيد ) فقط بدان مي‌گويد : پديد آي ! پس ( بي‌درنگ ) پديد مي‌آيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« لَمْ يَمْسَسْنِي‌ » : با من آميزش و نزديكي نكرده است . « قَضَيا » : اراده كرد . مقدّر فرمود .‏

*********************************************************************

آيه 48

‏متن آيه : ‏

‏ وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و بدو خطّ و كتابت ، و دانش راستين و سودمند ، و تورات و انجيل مي‌آموزد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كِتَابَ‌ » : خطّ و كتابت . « يُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ » : مراد اين است كه عيسي باسواد خواهد بود ؛ نه بيسواد .‏

*******************************************************************************

آيه 49

‏متن آيه : ‏

‏ وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأكْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و او را به عنوان پيغمبري به سوي بني‌اسرائيل روانه مي‌دارد ( و بديشان خبر مي‌دهد ) كه من ( بر صدق نبوّت خود ) نشانه‌اي را از سوي پروردگارتان برايتان آورده‌ام ، و آن اين كه : من از گِل چيزي را به شكل پرنده ‌برايتان مي‌سازم ، سپس در آن مي‌دمم و به فرمان خدا پرنده‌اي ( زنده ) مي‌گردد ؛ و كور مادرزاد و مبتلاي به بيماري پيسي را شفا مي‌دهم و مردگان را به فرمان خدا زنده مي‌كنم و از آنچه مي‌خوريد و از آنچه در خانه‌هاي خود ذخيره مي‌كنيد به شما خبر مي‌دهم ! بيگمان در اينها نشانه‌اي براي شما است اگر ( اراده پذيرش ) ايمان داشته باشيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« رَسُولاً » : حال و تقدير چنين است : وَ يُكَلِّمُهُم رَسُولاً . يا اين كه مفعولٌ‌به فعل محذوفي است و تقدير چنين مي‌شود : وَ نَجْعَلُهُ رَسُولاً . « أَنِّي‌ » معمول ( رَسُولاً ) است و تقدير چنين است : رَسُولاً ناطِقاً بِأَنِّي . « أَخْلُقُ » : شكل مي‌بخشم . « طِينِ » : گِل . « أُبْرِئُ » : شِفا مي‌دهم . « أَكْمَهَ » : كور مادرزاد . « أَبْرَصَ » : پيس . « مَوْتَيا‌ » : جمع ميّت ، مردگان .‏

**************************************************************************

آيه 50

‏متن آيه : ‏

‏ وَمُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَطِيعُونِ ‏

‏ترجمه : ‏

‏و ( من پيغمبريم كه ) تصديق‌كننده آن چيزي هستم كه پيش از من از تورات بوده است و ( آمده‌ام ) تا پاره‌اي از چيزهائي را كه ( بر اثر ستم و گناه ) بر شما حرام شده است ( به عنوان تخفيفي از سوي خدا ) برايتان حلال كنم ، و نشانه‌اي ( به دنبال نشانه‌اي ) را برايتان آورده‌ام‌ ؛ بنابراين ( معجزه‌ها و نشانه‌هاي پياپي ) از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد .‏

‏توضيحات : ‏

‏« مُصَدِّقاً » : حال فعل محذوف ( جِئْتُكُمْ ) است . « مَا بَيْنَ يَدَيَّ » : آنچه پيش از من بوده است . « ءَايَةً » : معجزه .‏

******************************************************************************************

 

موضوعات: تفسیر سوره آل عمران ( آیات 1 تا 50 )  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (بازگشت متخصصان به كشور)


آغوش كشور و انقلاب ، هميشه براى پذيرفتن همه كسانى كه قصد خدمت و

آهنگ‏ مراجعت داشته و دارند گشوده است ، ولى نه به قيمت طلبكارى آنان از همه ‏اصول .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (بازگشت متخصصان به كشور)  لینک ثابت
 [ 07:53:00 ب.ظ ]






کلمات قصار امام خمینی (بازار و سرمايه)

الان بازار كه در دست بازاريهاى به ظاهر متدين است ، به اسم اين كه حالاديگر كسى نيست كه به

ما فشار بياورد و بگويد نرخ كذا ، نبايد اجحاف‏ بكند ، با حاكم وقت است كه جلوگيرى كند .

اسلام نه با سرمايه‏دارى ظالمانه و بى‏حساب ، و محروم‏كننده توده‏هاى تحت‏ستم‏و مظلوم موافق است ،بلكه آن را به طور جدى در

 كتاب و سنت محكوم مى‏كند ومخالف عدالت اجتماعى مى‏داند… و نه رژيمى مانند رژيم كمونيسم و

ماركسيسم لنينيسم است كه با مالكيت فردى مخالف و قائل به اشتراك مى‏باشند .

 

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (بازار و سرمايه)  لینک ثابت
 [ 07:52:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی(كشاورزى)

ايران مملكتى است كه كشاورزى او بايد كشاورزى غنيى باشد .

شما كشاورزان كه بزرگترين پشتيبان ملت هستيد ، بايد به كار كشاورزى خودتان‏ادامه بدهيد . الان مى‏دانيد كه

ما محتاج به خارجيم راجع به مواد غذايى ، بايد خودمان اين راجبران بكنيم ، و اين به همت كشاورزان ماست .

در هر كشور كارگر و كشاورز اساس آن كشور هستند ؛ اساس اقتصادى كشور بسته‏به كار كارگر و كشاورز است .

كشاورزان و كارگران اساس استقلال كشورند . اصلاحات ارضى كه ما خواستارش هستيم ، كشاورز را از

محصول كارش بهره‏مندخواهد ساخت ، و مالكانى را كه بر خلاف قوانين اسلامى عمل كرده‏اند مجازات‏خواهد كرد

. جهاد كشاورزها اين است كه كشاورزى‏شان را تقويت كنند .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی(كشاورزى)  لینک ثابت
 [ 07:50:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (كار و كارگر)


حيات يك ملت مرهون كار و كارگر است .

كارگران از ارزشمندترين طبقه و سودمندترين گروه در جامعه‏ها هستند .

چرخ عظيم جوامع بشرى ، با دست تواناى كارگران در حركت و چرخش است .

روز كارگر روز دفن سلطه ابر قدرتهاست .

موضوعات:  کلمات قصار امام خمینی (كار و كارگر)  لینک ثابت
 [ 07:49:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (كاخ‏نشينان و كوخ‏نشينان)

ما بايد كوشش كنيم كه اخلاق كاخ‏نشينى را از اين ملت بزداييم . اكثر اين خويهاى فاسد از طبقه مرفه به مردم ديگر صادر شده است . طبع كاخ‏نشينى منافات دارد با تربيت صحيح ، منافات دارد با اختراع وتصنيف و تاليف و زحمت .

ما وقتى كه در مذهب خودمان ملاحظه مى‏كنيم كه فقه ما آن طور غنى است ، وفلسفه ما آن طور غنى است ، مى‏بينيم اشخاصى كه اين فقه را به اين غنارساندند ، و آن اشخاصى كه اين فلسفه را به اين غنا رساندند كاخ‏نشنان‏نبودند ، كوخ‏نشينان بودند . تزلزلى كه در بين كاخ‏نشينها هست در بين كوخ‏نشينها نيست ؛ آرامشى كه اين‏طبقه محروم دارند ، آن طبقه‏اى كه به خيال خودشان در آن بالاها هستند ندارند .

ما در طول مشروطيت از اين كاخ‏نشينها خيلى صدمه خورديم . مجلسهاى ما مملواز كاخ‏نشين بود ، و در بينشان معدودى بودند كه كوخ‏نشينها بودند ؛ و همين‏معدودى از كوخ‏نشينها بودند كه خيلى از انحرافات جلوگيرى مى‏كردند . ما - بحمد الله - امروز همه دست اندر كارهايمان كاخ‏نشين نيستند ، دولت‏ما يك دولت كاخ‏نشين نيست . آن روزى كه دولت ما توجه به كاخ پيدا كرد ،آن روز است كه بايد ما فاتحه دولت و ملت را بخوانيم . آن روزى كه رئيس جمهور ما - خداى نخواسته - از آن خوى كوخ‏نشين بيرون‏برود و به كاخ‏نشينى توجه بكند ، آن روز است كه انحطاط براى او و براى‏كسانى كه با او تماس دارند پيدا مى‏شود .

كاش كاخ‏نشينان حال دردمندان ما را مشاهده مى‏كردند ، تا به جنايات دولت‏جبار آمريكا دامن نزنند ! شما طبقه جوان برومند زاغه‏نشين ، بر آن اشخاص كاخ‏نشين شرافت داريد ، وشما هستيد كه اسلام را حفظ كرديد . يك موى سر اين كوخ‏نشينان و شهيد دادگان به همه كاخها و كاخ‏نشينان‏جهان شرف و برترى دارد . اين پايين شهريها و اين پابرهنه‏ها- به اصطلاح شما ! - اينها ولى نعمت ماهاهستند . اگر همراهى اين توده‏هاى محروم نبود ، حكومت نمى‏توانست برقرار باشد .

اگر نبود / اين / همت اين محرومان و همت اين روستاييان و همت اين جنوب‏شهريها ، اگر نبود اين ، نه رژيم سابق ظلمش از بين رفته بود و نه ما درمقابل مشكلات مى‏توانستيم مقاومت كنيم . آنهايى تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده‏باشند .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (كاخ‏نشينان و كوخ‏نشينان)  لینک ثابت
 [ 07:48:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (حمايت از مستضعفان و محرومان)

طريق اسلامى اين است كه مستضعفين را حمايت كنند . ما به پيروى از اسلام بزرگ ، از جميع مستضعفين حمايت مى‏كنيم .

گمان نمى‏كنم عبادتى بالاتر از خدمت به محرومين وجود داشته باشد . دوستان عزيزم ! خود را براى خدمت به اسلام و ملت محروم مهيا كنيد ؛ كمر به‏خدمت بندگان خدا كه خدمت به خداست ببنديد .

به همه در كوشش براى رفاه طبقات محروم وصيت مى‏كنم كه خير دنيا و آخرت‏شماها در رسيدگى به حال محرومان جامعه است . چه نيكوست كه طبقات تمكن‏دار ، به طور داوطلب براى زاغه و چپرنشينان‏ مسكن و رفاه تهيه كنند؛ و مطمئن باشند كه خير دنيا و آخرت در آن است .

و ازانصاف به دور است كه يكى بى‏خان و مان ، و يكى داراى آپارتمانها باشد . ما آن روز عيد داريم كه مستمندان ما ، مستضعفان ما به زندگى صحيح رفاهى و به‏تربيت صحيح اسلامى - انسانى برسند . آنچه مهم است اين است كه آن قشر مستضعف بيشتر مورد نظر باشد . خدا نياورد آن روزى را كه سياست ما و سياست مسئولين كشور ما ، پشت كردن‏به دفاع از محرومين و روآوردن به حمايت از سرمايه‏دارها گردد .

اسلام براى مستضعفين آمده است و اول نظرش به آنهاست . اين قرن - به خواست‏خداوند قادر - قرن غلبه مستضعفان بر مستكبران ، و حق برباطل است . به مستضعفان و مستمندان و زاغه‏نشينان كه ولى نعت ما هستند خدمت كنيد . پيش خداى تبارك و تعالى كمتر خدمتى است كه به اندازه خدمت به زاغه‏نشينان فايده داشته باشد .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (حمايت از مستضعفان و محرومان)  لینک ثابت
 [ 07:47:00 ب.ظ ]





کلمات قصار امام خمینی (عدالت اجتماعى)

************************************************************


ملت ايران خواستار عدالتند و آزادى و استقلال ؛ و معتقدند جز در سايه اسلام وبا قوانين اسلام به آن نمى‏رسند .

عدالت را اجرا كنيد، عدالت را براى ديگران نخواهيد ، براى خودتان هم‏بخواهيد .

عدل از هر كس صادر بشود عدل است ، و جرم و جور از هر كس صادر بشود جرم‏است .

خروج از اعتدال و عدالت الهى و صراط مستقيم ، انحراف است و اجتناب از آن‏وظيفه‏اى الهى است

. به جهانيان بگوييد، در راه حق و اقامه عدل الهى و كوتاه كردن دست مشركان‏زمان بايد سر از پا نشناخت

، و از هر چيزى حتى مثل اسمعيل ذبيح الله گذشت كه حق جاودانه شود .

موضوعات: کلمات قصار امام خمینی (عدالت اجتماعى)  لینک ثابت
 [ 07:46:00 ب.ظ ]





شعری به مناسبت روز کارگر

************************************************
بولتن نیوز : جناب آقای محمد عراقی جدیدترین سروده خود را در خصوص

روز کارگر برای ما ارسال کرده اند که در پی می آید :

********************************************************

کار یعنی روح و جان زندگی

کار یعنی مایه پایندگی

کار اصل رویش و افزودن است

خود صدای کار نبض بودن است

گرچه قدر کارگر از کار شد

کار بی او نیز بی آثار شد

تا پیمبر"ص” بوسه زد بر دست من

جاودان از بوسه اش شد هست من

کاوه آهنگر از نسل من است

اصل آیین محموری اصل من است

کارگر هستم نجیب و سختکوش

از تبار میثم خرما فروش

مقتدای من امام غیب است

پاک مردی در غیابش نائب است

تا فقیهی متقی شد رهبرم

من مطیع و هم مرید این درم

فاش گویم با هزاران افتخار

کارگر هستم به شکر کردگار

موضوعات: شعری به مناسبت روز کارگر  لینک ثابت
 [ 07:42:00 ب.ظ ]




روز کارگر، هیچ کارگری نباید سر کار برود

فرشاد اسماعیلی*

تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵
روز 11 اردیبهشت یا 1 می؛ روز کارگر. روز ی که بسیاری از کارگران آمریکایی دست به اعتصاب زدند و به دنبال کاهش ساعت کاری و نزدیک کرد شن به استانداردهای ساعت کاری در روز بودند. اعتصاب هایی در قرن نوزدهم برای مهار ساعت های بی رویه کار. دستاورد این اعتصابات کاهش ساعت کاری کارگران به هشت ساعت و به رسمیت شناخت آن در طی سالهای بعد در قطعنامه های بین المللی و بسیاری از کشورهای جهان و جشن گرفتن و تعطیل کردن این این روز برا کارگران بود.

قانونگذار ما نیز این روز را به رسمیت شناخته و به همین مناسبت در ماده 63 قانون کار 11 اردیبهشت را از تعطیلات رسمی کارگران به حساب آورده است. اما متاسفانه با تخلف کارفرمیایان این « حق تعطیلی »را از کارگان سلب می شود و عملا بسیاری از کارگران از این «حق تعطیلی» قانونی بی بهره مانده اند. مطابق ماده 62 قانون کار روز جمعه ، روز تعطیل هفتگی کارگران با استفاده از مزد می باشد.

بنابر این روز جمعه مطابق قانون روز تهعطیل کارگران محسوب می شود اما متاسفانه در بسیاری از مشاغل کارفرمایان کارگران را بر خلاف قانون ملزم به حضور در کارگاه می نمایند. با این حال در تبصره یک ماده62 آمده است که :تبصره 1- در امور مربوط به خدمات عمومی نظیر آب ، برق ، اتوبوس رانی و یا در کارگاه هایی که حسب نوع یا ضرورت کار و یا توافق طرفین ، به طور مستمر روز دیگری برای تعطیل تعیین شود همان روز در حکم روز تعطیل هفتگی خواهد بود و به هر حال تعطیل یک روز معین در هفته اجباری است .”

مطابق قسمت دوم تبصره فوق در کارگاه هایی که حسب نوع یا ضرورت کار و یا توافق طرفین ، به طور مستمر روز دیگری برای تعطیل تعیین شود همان روز در حکم روز تعطیل هفتگی خواهد بود.
قانونگذار در این تبصره آمده است و ضرورت کار و یا توافق طرفین را برای تغییر روز تعطیل کارگران به رسمیت شناخته و اعتبار قانونی بخشیده است. به عبارت دیگر در صورت نبودن این تبصره از ماده 62، هرگونه توافق یا ضرورت کار نمی توانست مبنای معتبر و قانونی برای تغییر روز تعطیلی کارگران در کارگاه ها باشد و این تنها اعتبار قانون است که آن توافق را به رسمیت شناشانده است.

به عنوان مثال بیشتر و غالب روزنامه نگاران و خبرنگاران روزنامه ها در ایران به دلیل اینکه شنبه روزنامه منشر می شود روز جمعه را در کارگاه یا دفتر روزنامه هستند و مطابق ضرورت یا نوع کار روز تعطیل آنها پنجشنبه محسوب می شود.

با یان حال قانونگذار در ادامه ماده برای کارگرانی که در روز جمعه کار می کنند یا به عبارت دیگر روز تعطیلی در هفته ندارند نیز تعیین تکلیف نموده است و کارفرمایان را ملزم به اضافه مزد نموده و بیان داشته است که کارگرانی که به هر عنوان به این ترتیب روزهای جمعه کار می کنند، در مقابل عدم استفاده از تعطیل روز جمعه (40%) اضافه بر مزد دریافت خواهند کرد.

همه این مقرره ها که قانونگذار در جهت حمایت از حقوق کارگان وضع کرده و بسیاری از کارگران از آن بی اطلاع هستند و بسیاری از کارفرمایان آن را رعایت نمی کنند، همگی شان و اعتبار اجرایی خود را از قانون بودن خود می گیرند. به عبارت دیگر در صورتی که قانونگذار در این موضوعات سکوت کرده بود هر گونه توافق طرفین خلاف قانون و فاقد ضمانت اجرایی بود. اما قانون گذار در ماده 63 قانون کار ماده ایی را در حمایت از کارگان وضع نموده است که مقید به هیج کدام از این شرایط و قیود نیست و بعبارتی به هیچ وجه توافق پذیر نیست و بالای توافق ایستاده است.

مطابق متن صریح ماده 63 قانون کار ماده 63:” علاوه بر تعطیلات رسمی کشور ، روز کارگر (11 اردیبهشت) نیز جزو تعطیلات رسمی کارگران به حساب می آید .” یکی از مسائل یا مشکلاتی که در این موضوع پیش آمده است این است که بسیاری از کارفرمایان حاضر نیستند که کارگاه خود را در این ورز تعطیل کنند و کارگران را بالجبار وادار به حضور در کارگاه می نمایند. این در حالی است که 11 اردیبهشت هر سال، تعطیل رسمی و قانونی کارگران در کشور محسوب می شود و استفاده از این حق توسط کارگران به هیچ وجه ملتزم تعطیلی کارگاه نمی باشد.

کارگرانی که که موضوع استفاده از این تعطیلی رسمی و قانونی هستند تعریف مشخص قانونی دارند که غیر قابل خدشه استو مفهوم قانونی کارگر یکی از مهم ترین مفاهیم قانون کار بوده و هیچگاه نمی توانند محل نزاع تفسیر و اختلاف برای مشمول یا غیر مشمول بودن بودن قانون باشند.

ماده 3 قانون کار در مقام تعریف کارگر به معنای قانونی آن بر آمده آمده و بیان می دارد که کارگر کسی است که به هر عنوان در مقابل دریافت حق السعی اعم از مزد، حقوق و سهم سود و سایر مزایا به درخواست کارفرما کار می کند.

مضاف بر آنکه حتی ملاک کارگر شمردن یک فرد تنها و تنها نوع رابطه حقوقی فرد با طرف دیگر کار است و حتی تمام و قت یا پاره وقت بودن آن تاثیری دراین موضوع ندارد. چرا که ماده 39 قانون کار در تایید آن به مزد یا مزایای نیم وقت یا ساعتی کارگران اشاره می کند.

اما یکی از مشکلات کارگران در خصوص کارگاه هایی است که نیروهای استخدامی رسمی و نیروهای قراردادی در یک کارگاه و در کنار هم مشغول به کار می باشند. متاسفانه کارفرمایان به دلیل اینکه کارگاه برقرار است و کارمندان کارگاه سر کار می آیند اجازه استفاده کارگران از این تعطیلی را نمی دهند. در حالی که 11 اردیبهشت روز تعطیلی کارگران است و قرار نیست کارگاه هم تعطیل باشد تا کارگان از این حقشان بتوانند استفاده نمایند.

یکی دیگر از مشکلات را همین روزنامه نگاران دارد. بیشتر و غالب روزنامه نگارن کشور قرارداد های موقت معین کتبی یا شفاهی دارند و همه مشمول قانون کار بوده و کارگر محسوب می شوند. یکی از مسائل این روزنامه نگاران این است که که به دلیل اینکه در طول هفته روزنامه منتشر می شود و 11 اردیبهشت تعطیلی عمومی نیست اجازه استفاده از این روز تعطیل را به کارگران نمی دهند. یا استدلال می کنند که در قرارداد نیامده است یا بعضا حتی توافق می کنند که این روز را کارگر باید در کارگاه حاضر باشد.

همه این ادعاهای کارفرمایان همانطور که در بالا اشاره کردیم خلاف قانون است. خلاف قانون به این معنا که قانون قطعا متنی بالا تر از متن قرارداد است. وقتی قانون می گوید 11 اردیبهشت روز تعطیل کارگران محسوب م یشود و به صورت مطلق هم گفته است و هیچ تبصره ایی هم در ادامه آن نیامده است یعنی اینکه این حق قابل توافق نیست. حتی از شرایط استثنایی که قانونگذار برای روزهای جمعه قائل بود در تعطیلی 11 اردیبهشت خبری نیست. بدین معنا که حتی اگر نوع کار هم ضرورت داشته باشد کارفرما نمی تواند کارگر را از داشتن این حق قانونی خود سلب نماید.

بنابر این شغل یا فعالیت حرفه ایی فردی که در کارگاهی کار می کند و در قبال آن دستمزدی دریافت می کند تاثیری در مصداق کارگر بودن او نخواهدداشت. توافق یا ضرورت و نوع کار در استفاده این حق قانونی کارگران تاثیری نخواهد داشت. آنچه اهمیت دارد و موثر است نوع رابطه حقوقی فرد با کارفرما است و اینکه در برابر کار دستمزدی دریافت کند و رابطه تبعیتی بین ایشان و جود داشته باشد. یعنی کارگر به درخواست کارفرما یا نماینده او در کارگاه مشغول به کار شده باشد.

با این ویژگی ها تبعا ممکن است فردی پزشک یا پرستار باشد و با بیمارستان یا درمانگاه یا کارگاه خاصی، قرارداد موقت معین داشته و نهایتا کارگر به حساب بیاید. مهندس متخصص که در کارخانه قراداد موقت معین منعقد نموده است کارگر به حساب می آید. روزنامه نگاری که برای روزنامه کار می کند و حتی قرارداد شفاهی دارد کارگر محسوب می شود، خبرنگاری که برای یکی از سایت های خبری کار می کند و هیچ قرارداد کتبی هم ندارد به واسطه اینکه دستمزدی دریافت می کند و کارفرمایی دارد و از او تبعیت میکند کارگر محسوب می شود.

بدین ترتیب، می تواند یک پزشک یا پرستار یا مهندس یا خبرنگار مشمول قانون کار باشند و همین که مشمول قانون کار بودند از حمایت های قانونی این قانون برخوردار خواهند بود و یکی از این حمایت های بحث تعطیلات رسمی است و یکی از این تعطیلات روز 11 اردیبهشت یعنی روز کارگر است . روزی که هیچ کارفرمایی حق ندارد به دلیل برقرار بودن کارگاه کارگران را از استفاده از آن منع کند و در صورت منع کارفرمایان در استفاده کارگران از این روز تعطیل، قطعا کارفرمایان مرتکب تخلف قانونی شده اند.

************************************

*پژوهشگر حقوق کار و تامین اجتماعی

موضوعات: روز کارگر، هیچ کارگری نباید سر کار برود  لینک ثابت
 [ 07:38:00 ب.ظ ]






دیدار کارگران با رهبر انقلاب

۱۳۹۵/۰۲/۰۸

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (چهارشنبه) در آستانه‌ی روز کارگر در دیدار هزاران نفر از کارگران، با تجلیل از وفاداری و ثبات قدم جامعه‌ی کارگری در قبال انقلاب و نظام، بر «حل مشکلات جامعه‌ی کارگری»، «تقویت تولید داخلی»، «ضرورت مقابله‌ی جدی با قاچاق کالا» و «ممنوعیت واردات کالاهای دارای مشابه ایرانی» تأکید کردند و با اشاره به ادامه‌ی خصومت‌های آمریکا افزودند: آمریکایی‌های غیر قابل اعتماد، با اصرار بر تحریم‌های مختلف ایران تلاش می‌کنند با ایجاد «ایران‌هراسی»، عملاً در راه تعاملات اقتصادی کشور با خارج، مانع‌تراشی کنند.
ایشان همچنین با اشاره به انتخابات مرحله‌ی دوم مجلس شورای اسلامی در جمعه‌ی همین هفته، همه‌ی واجدان شرایط شرکت در این مرحله را، به حضور در انتخابات فراخواندند.
رهبر انقلاب با تشکر از زحمات و تلاش‌های جامعه‌ی کارگری کشور و اظهار ارادت نسبت به کارگران، کار و تلاش در جامعه را «ارزش» خواندند و گفتند: هر فردی که در جامعه مشغول کار است، اعم از مسئول، وزیر، استاد دانشگاه، دانشجو، طلبه، مدیر و دیگران، به معنای عمومی کلمه کارگر است و در واقع، «تولید ارزش» می‌کند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر اینکه از دیدگاه اسلام، «بیکاری، تنبلی و وقت‌گذرانی بیهوده»، ضدّ ارزش است، افزودند: باید همه‌ی کسانی که در عرصه‌های مختلف مشغول کار هستند، علاوه بر بالا بردن کیفیت کار، حق آن کار را ادا و خود را وقف کار کنند.
رهبر انقلاب افزودند: هر کسی در کشور مسئولیتی پذیرفته است، باید همه‌ی وقت و توان خود را به ادای صحیح آن مسئولیت اختصاص دهد.
ایشان با اشاره به وفاداری و ثبات قدم جامعه‌ی کارگری نسبت به انقلاب و نظام اسلامی در طول ۳۷ سال گذشته خاطرنشان کردند: با وجود مشکلات معیشتی، کارگران هیچ‌گاه به تبلیغات ضد انقلاب اعتنا نکردند و در مقابل نظام نایستادند بلکه همواره مدافع نظام اسلامی بوده‌اند.
رهبر انقلاب با تشکر صمیمانه از جامعه‌ی کارگری به‌دلیل وفاداری و بصیرت در قبال مسائل انقلاب و نظام، به موضوع «وظایف کارگران، بنگاه‌های اقتصادی و مسئولان در اجرای سیاست‌های اقتصاد مقاومتی» پرداختند و گفتند: پیام اصلی «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل» این است که مسئولان باید برای یکایک بندهای سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی، برنامه‌ریزی و آنها را به‌صورت واقعی اجرا کنند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درخصوص نقش و سهم کارگران در اجرای سیاست‌های اقتصاد مقاومتی خاطرنشان کردند: مهمترین مسئولیت کارگران در این بخش، «درست، با کیفیت و با استحکام انجام دادنِ کار» است.
ایشان با تأکید بر بالا رفتن کیفیت کار گفتند: از جمله مسائل مهمی که در بالا رفتن کیفیت کار کارگران تأثیر بسزایی دارد، جدی گرفتن موضوع «مهارت‌افزایی» و بالا بردن مهارت کارگران است که دولت در این زمینه مسئولیت‌های مشخصی دارد.
رهبر انقلاب، یکی دیگر از مسائل تأثیرگذار و مهم در افزایش کیفیت کار را تأمین امنیت شغلی کارگران دانستند و خاطرنشان کردند: تأمین امنیت شغلی کارگران بر عهده‌ی مسئولان و همچنین کارفرمایان است.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، «تعطیلی کارگاه‌های تولیدی» را از آفات بزرگ برشمردند و گفتند: برخی اوقات، تعطیلی کارگاه‌ها به‌دلیل مشکلاتی همچون کمبود نقدینگی و امکانات یا فرسودگی تجهیزات است که در این موارد، کارفرما مقصر نیست و مسئولان مربوط در بخش صنعت و تجارت، بانک‌ها، مسئولان بخش فناوری و شرکت‌های دانش‌بنیان، باید به مسئولیت خود عمل کنند.
ایشان افزودند: البته در موارد دیگری نیز به‌دلیل سوء استفاده‌ی برخی کارفرمایان و استفاده از وام‌ها و تسهیلات در بخش‌هایی همچون ساخت‌وساز به‌جای تولید، کارگاه‌ها تعطیل می‌شوند که در این موارد، باید دستگاه قضایی، دولت و دستگاه‌های اطلاعاتی موضوع را به‌طور جدی پیگیری کنند.
رهبر انقلاب تأکید کردند: کسی مخالف تولید ثروت نیست اما این تولید ثروت نباید به بهای لگدمال شدن جامعه‌ی کارگری و اقشار محروم باشد.
ایشان «ترویج محصول کارگر ایرانی»، «سلامت محیط کار» و «افزایش سهم دستمزد در هزینه‌ی تولید» را از دیگر عوامل تأثیرگذار در افزایش کیفیت کار کارگران دانستند و تأکید کردند: برای همه‌ی این موارد، می‌توان با استفاده از روش‌های صحیح و همچنین تجربیات کشورهای دیگر، برنامه‌ریزی مناسب انجام داد تا هم انگیزه و کیفیت کار کارگران ارتقا یابد، و هم کارفرمایان آسیب نبینند.
رهبر انقلاب در ادامه‌ی سخنانشان به تبیین حقوق کارفرمایان نیز پرداختند و تأکید کردند: کارفرما و کارگر در منطق اسلام مکمل یکدیگرند نه معارض و دشمن.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با قدردانی از کارفرمایانی که سرمایه‌شان را به جای سرمایه‌گذاری بدون دغدغه در بانک‌ها، به میدان تولید و کارآفرینی می‌آورند، افزودند: «همکاری صمیمانه‌ی کارگران با کارفرمایان»، «تلاش مسئولان برای تسهیل سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف» و «فراهم کردن زمینه‌ی صادرات و دفاع از حقوق صادرکنندگان در کشورهای خارجی»، از جمله حقوق کارفرمایان است که باید رعایت شود.
ایشان در همین بحث به مسئولان خاطرنشان کردند: باید بر سلامت و کیفیت کالاهای صادراتی نظارت شود چرا که صادر شدن اجناس و کالاهای ناسالم و بی‌کیفیت، موجب بدنام شدن ایران و ضربه به صادرات کشور خواهد شد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید فراوان بر «ارزش و اهمیت تولید داخلی» افزودند: تولید داخلی باید به‌عنوان امری مقدس شناخته و حمایت از آن، یک «وظیفه» تلقی شود.
رهبر انقلاب، وارد کردن اجناسی را که مشابه داخلی دارند، «مطلقاً ممنوع» خواندند و افزودند: برخی فروشگاه‌ها مقیدند که جز تولید داخلی نفروشند که باید به این انسان‌های با غیرت آفرین گفت.
ایشان افزودند: البته در برخی فروشگاه‌های عمدتاً بزرگ و گاه وابسته به دستگاه‌های دولتی، همه‌ی اجناس، خارجی است که این کارِ زشت، عملاً موجب بیکاری کارگر ایرانی و بهبود وضع کارگر خارجی می‌شود.
رهبر انقلاب با انتقاد از فرهنگ خرید کالاهای خارجی و پُز دادن با کالاهای دارای نشان‌های خارجی گفتند: ما با دنیا تعامل داریم اما در عرصه‌هایی که تولید داخلی داریم، وارد کردن و فروش و مصرف کالاهای خارجی باید به‌عنوان یک ضدّ ارزش تبلیغ و شناخته شود.
ایشان خاطرنشان کردند: البته در این زمینه طرفدار افراط نیستم بلکه باید با حکمت و تدبیر عمل کرد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به‌عنوان یک مصداق به قضیه‌ی وارد کردن خودروهای آمریکایی اشاره کردند و گفتند: خود آمریکایی‌ها به علت مصرف زیاد و سنگین بودن این خودروها، رغبتی به خرید آنها ندارند؛ حالا در این شرایط ما بیاییم و از فلان کارخانه‌ی رو به ورشکستگی آمریکا، خودرو وارد کنیم!؟ این جای تعجب فراوان دارد.
ایشان افزودند: مدیران و مسئولان محترم در مقابل فشارهای پنهانی که در این زمینه‌ها وارد می‌شود، بایستند و جداً نگذارند این قبیل مسائل انجام شود.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همچنین با انتقاد از «واردات میلیاردی برخی لوازم غیر ضروری»، به مشکل جدی قاچاق کالاها و اجناس به داخل اشاره و خاطرنشان کردند: به مسئولان دولت‌های مختلف، مکرر این مسئله را گوشزد کرده‌ام، و آنها نیز می‌گویند اگر تعرفه‌ی سنگین بگذاریم، قاچاق آن کالا بالا می‌رود، اما این دلیل، پذیرفتنی نیست.
ایشان قاچاق را بلایی بزرگ و سمّ تولید داخلی برشمردند و با انتقاد شدید از عدم برخورد جدی با این مسئله تأکید کردند: باید قوی‌ترین اشخاص را مأمور این کار کرد و دولت، ضمن تقویت دستگاه‌های ذی‌ربط، با قدرت با قاچاق سازمان‌یافته مقابله و برخورد کند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: البته منظور از مبارزه با قاچاق کالا، مقابله با کوله‌برهای ضعیفی که در برخی مناطق اجناس کوچک را وارد می‌کنند، نیست؛ بلکه منظور قاچاقچیان بزرگی است که با ده‌ها و صدها کانتینر، اجناس قاچاق، وارد کشور می‌کنند.
رهبر انقلاب همچنین در اشاره به یک مسئله‌ی خیلی مهم در باب تولید داخلی گفتند: گاه جنسی می‌تواند در داخل تولید شود اما واردکنندگانی که سودهای کلان به‌دست می‌آورند، با روش‌های مختلف از جمله «رشوه‌های سنگین، تهدید و حتی جنایت»، تلاش می‌کنند جلوی تولید آن کالا را بگیرند.
ایشان تأکید کردند: این مسائل، بسیار مهم و امنیتی است و نباید با آنها ساده برخورد کرد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ادامه‌ی آسیب‌شناسی موانع رشد تولید داخلی، به نقد کسانی پرداختند که به بهانه‌ی کهنه بودن فناوری تولید محصولات داخلی، عملاً راه ورود محصولات خارجی را به کشور هموار می‌کنند.
ایشان گفتند: برخی مدافعان واردات کالاهای خارجی هر جا در استدلال کم می‌آورند، می‌گویند فناوری خارجی، «پیشرفته» و فناوری داخلی، «قدیمی» است؛ بسیار خب اما چرا با این همه استعداد و ذهن خلاق ایرانی، این مشکل را حل نمی‌کنید؟
رهبر انقلاب سؤال کردند: آیا ذهن ایرانی که می‌تواند موشک را پس از مسافتی دو هزار کیلومتری با خطایی کمتر از ۱۰ متر به هدف بزند، نمی‌تواند مشکل فناوری داخلی برخی عرصه‌ها از جمله صنعت خودرو را حل کند؟ پس چرا برای حل مشکلات به این‌گونه جوانان مراجعه نمی‌کنید؟
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: برخی پیشرفت‌های کشور محرمانه است و قابل بازگویی نیست وگرنه همه از استعداد جوانان این سرزمین متعجب می‌شوند.
رهبر انقلاب در جمع‌بندی این بخش از سخنانشان افزودند: به جامعه‌ی کارگری، کارفرمایان و مسئولان دولتی خوش‌بین هستم اما واقعیت این است که کار در جاهایی می‌لنگد و برخی علل و عوامل نمی‌گذارد تلاش‌ها به نتیجه‌ی لازم برسد، مسئولان تلاش کنند و با شناخت و رفع این رخنه‌ها، شتاب حرکت پیشرفت کشور را افزایش دهند.
ایشان تأکید کردند: رسیدن ایران به قله‌ی رفیع تمدن اسلامی، شعار و رجزخوانی نیست بلکه مستند به واقعیات، امکانات، ویژگی‌ها و ظرفیت‌هایی است که توجه به آنها، زمینه‌ساز تحقق این هدف خواهد شد.
رهبر انقلاب اسلامی گفتند: البته دشمن، همچنان دشمنی و ایجاد مانع می‌کند و در رأس این دشمنی نیز آمریکا و صهیونیسم قرار دارند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: آمریکایی‌ها گاهی اوقات از دور گلایه می‌کنند که چرا نسبت به ما بدبین هستید!؟ خب مسائلی را که موجب بدبینی هستند، می‌بینیم و نمی‌توانیم چشمان خود را بر روی آنها ببندیم.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، «انجام مبادلات بانکی با زحمت و کندی زیاد و اخلال آمریکایی‌ها در معاملات بانکی» را نمونه‌ای آشکار از زمینه‌های بدبینی برشمردند و گفتند: اکنون موضوع اختلال در معاملات بانکی را مسئولان نیز می‌گویند اما چرا بانک‌های بزرگ دنیا حاضر به همکاری با ایران نیستند؟
رهبر انقلاب اسلامی گفتند: علت آنکه بانک‌های بزرگ دنیا حاضر به همکاری با ایران نیستند، «ایران‌هراسی»ای است که آمریکایی‌ها ایجاد کرده و ادامه می‌دهند.
ایشان تأکید کردند: بارها گفته‌ام که نمی‌توان به آمریکایی‌ها اعتماد کرد و اکنون علت این مسئله در حال روشن شدن است.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به اینکه بر روی کاغذ می‌نویسند و می‌گویند «بانک‌ها با ایران معامله کنند» اما در عمل به‌گونه‌ی دیگری اقدام می‌شود تا «ایران‌هراسی» به‌وجود آید، افزودند: آمریکایی‌ها می‌گویند ایران یک کشور حامی تروریسم است و ممکن است به علت حمایت از تروریسم، مورد تحریم قرار گیرد.
ایشان تأکید کردند: این مطالب چه پیامی را به بانک‌ها و طرف‌های خارجی منتقل می‌کند؟ پیام این مطالب این است که برای معامله با ایران اقدام نکنید و در نتیجه، عملاً بانک‌ها و سرمایه‌داران خارجی از تعامل با ایران به هراس می‌افتند.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: البته درخصوص موضوع تروریسم، آمریکایی‌ها از همه‌ی تروریست‌ها بدتر هستند و براساس اطلاعات موجود، همچنان به ترویست‌های نام‌ونشان‌دار کمک می‌کنند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به یکی دیگر از شیوه‌های «ایران‌هراسی» دولت آمریکا برای ممانعت عملی از همکاری بانک‌ها و سرمایه‌داران خارجی اشاره کردند و گفتند: آنها ادعا می‌کنند که دلیل همکاری نکردن کشورهای خارجی، اوضاع داخلی ایران است درحالی‌که اکنون امن‌تر از ایران در منطقه وجود ندارد و شرایط داخلی ایران، از خود آمریکا که روزانه چندین نفر کشته می‌شوند و حتی از کشورهای اروپایی امن‌تر است و اوضاع داخلی ایران به کوری چشم دشمنان، بسیار خوب است.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید مکرر مقامات آمریکایی بر حفظ شاکله و نظام تحریم‌های ایران را یکی دیگر از روش‌های صریح «ایران‌هراسی برای ممانعت از حضور سرمایه‌گذاران خارجی» برشمردند و خاطرنشان کردند: ما با چنین دشمنی طرف هستیم، و برای هر فعالیتی که می‌خواهیم انجام دهیم، باید وجود این دشمن را مفروض بگیریم.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به پیشرفت جمهوری اسلامی ایران در ۳۷ سال گذشته -به‌رغم دشمنی آمریکا- تأکید کردند: اگر این دشمنی تا صد سال دیگر هم ادامه داشته باشد، به کوری چشم آنها تا صد سال دیگر نیز پیشرفت خواهیم کرد.
ایشان افزودند: آمریکا دشمن است؛ چه به روی او بیاوریم، چه به روی او نیاوریم؛ و چه بر زبان بیاوریم و چه بر زبان نیاوریم، این دشمنی‌ها تمام نخواهد شد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، همه‌ی مسئولان سه قوه، دستگاه‌ها و نهادهای انقلاب و همچنین آحاد مردم را به شناخت قدر و قدرت کشور و توانایی‌های آن، توصیه کردند و افزودند: ما همانند امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام مظلوم اما قوی هستیم و اگر از توانایی‌ها و ظرفیت‌های خود به بهترین، انسانی‌ترین و اسلامی‌ترین شکل استفاده کنیم، قطعاً بر همه‌ی موانع فائق خواهیم آمد.
ایشان تأکید کردند: راه ما هموار نیست اما سنگلاخ هم نیست و اگر به قدرت خود تکیه کنیم، حتماً به موفقیت و پیشرفت‌های بیشتر خواهیم رسید.
رهبر انقلاب در بخش پایانی سخنان خود به برگزاری مرحله‌ی دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی در روز جمعه دهم اردیبهشت در برخی شهرها اشاره کردند و گفتند: اهمیت مرحله‌ی دوم انتخابات کمتر از مرحله‌ی اول نیست و همه‌ی واجدان شرایط رأی دادن، در انتخابات شرکت کنند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: شرکت در انتخابات تعیین‌کننده است زیرا اگر در پای صندوق‌های رأی حاضر نشویم، این میل و کشش و هویت به صندوق منتقل نمی‌شود.
پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی با گرامیداشت روز کارگر، به مشکلات کارگران و بازنشستگان اشاره کرد و گفت: در دو سال گذشته براساس همدلی و هم‌ز‌بانی شکل‌گرفته میان کارگران و کارفرمایان، شکاف موجود میان تورم و مزد کاهش یافته است.
آقای ربیعی با تأکید بر ضرورت توسعه‌ی بنگاه‌های کوچک و متوسط برای نهادینه شدن گفتمان رشد فقرزداییِ اشتغال‌محور، افزود: «تقویت بیمه‌ها و بیمه کردن ۱۰ میلیون شهروند فاقد بیمه‌ی درمان»، «مبارزه با فقر و فساد»، «بهبود وضعیت کودکان کار»، «گسترش تعاونی‌ها»، «توسعه‌ی درمان به مناطق محروم»، «توانمندسازی با تأکید بر توسعه‌ی فنی و حرفه‌ای»، «تدوین لایحه‌ی حمایت از معلولان و ایجاد شغل و تهیه‌ی مسکن برای آنها»، «اجرایی شدن بیمه‌ی زنان سرپرست خانوار»، «رسیدگی به آسیب‌های اجتماعی» و «اصرار بر صیانت از شخصیت کارگران» از مهمترین برنامه‌ها و فعالیت‌های وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی بوده است.

موضوعات: دیدار کارگران با رهبر انقلاب ۱۳۹۵/۰۲/۰۸  لینک ثابت
 [ 07:37:00 ب.ظ ]




امام صادق (ع) :


کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد

کارگری را بکار نمی گیرد

مگر اینکه بیش از شروع کار مزدش را تعیین کرده باشد

موضوعات: امام صادق (ع) :  لینک ثابت
 [ 07:34:00 ب.ظ ]




حضرت علی (ع) :


کار همراه با پاکدامنی

به مراتب از توانگری همراه با هرزگی ارزشمندتر است

روز جهانی کار و کارگر گرامی باد

موضوعات: حضرت علی (ع) :  لینک ثابت
 [ 07:34:00 ب.ظ ]





حضرت علی(ع) عرقِ جبین می ریخت

و در کِشتزار کار می کرد تا کارگران برخود ببالند که

رهبر آزاده شان نیز بر کارگری افتخار می کرد

روز جهانی کارگر گرامی باد

موضوعات: حضرت علی(ع) عرقِ جبین می ریخت  لینک ثابت
 [ 07:33:00 ب.ظ ]





امام خمینی (ره) :

کارگران از ارزشمندترین طبقه و سودمندترین گروه در جامعه ها هستند

موضوعات: امام خمینی (ره) :  لینک ثابت
 [ 07:31:00 ب.ظ ]





امام خمینی (ره) :

حیات یک ملت مرهون کار و کارگر است

موضوعات: امام خمینی (ره) :  لینک ثابت
 [ 07:31:00 ب.ظ ]




رسول گرامى اسلام:

دست کارگرى را که بر اثر کار و فعالیت ورم کرده بود بلند کرد و فرمود:

این دستى است که هیچ گاه آتش جهنم آن را نمى سوزاند

این دستى است که خدا و رسولش آن را دوست مى دارد

کسى که از دسترنج خود روزى اش را فراهم کند خداوند با نظر رحمت به او مى نگرد

موضوعات: رسول گرامى اسلام:  لینک ثابت
 [ 07:30:00 ب.ظ ]




حضرت  محمد (ص) :

هرکس از پرداخت مزد کارگری خودداری ورزد ، لعنت خداوند بر او باد

روز جهانی کار و کارگر بر کارگران مبارک باد

موضوعات: حضرت محمد (ص) :  لینک ثابت
 [ 07:29:00 ب.ظ ]




روز کارگر


بنده یک کارگر و این همه کار سَرَم

زاده ی درد و عذاب و عاشق همسرم

دِلی دریایی دارم و سفره ام باز ِ باز

لـَب ِ من در همه حال مشغوله راز و نیاز

روز جهانی کار و کارگر مبارک باد

موضوعات:  روز کارگر  لینک ثابت
 [ 07:27:00 ب.ظ ]






 

روزجهاني كار و كارگر

آشنایی با روز جهانی کار و کارگر

نخستین روز ماه مه برابر با 12 اردیبهشت روزجهانی كار و كارگر نام دارد.

در سال 1889 میلادی کنگره بین‌المللی کارگران در پاریس، به پیشنهاد نماینده کارگران امریکا، روز اول ماه مه را به عنوان روز جهانی کارگر برگزیدند و درپی آن در بسیاری از کشورهای دنیا، کارگران این روز را گرامی می‌دارند.

در سال 1886 میلادی، پلیس شیکاگو با حمله به تظاهرات گسترده کارگران، که برای 8 ساعت کار درروز و حق تشکیل اتحادیه‌های کارگری برپاشده بود، آنان را به خاک و خون کشیدند. چند روز بعد از این واقعه دادگاه چند تن از رهبران کارگران را محاکمه و به مرگ محکوم کرد.

روزجهاني كار و كارگر

روزجهاني كار و كارگر

یکی از رهبران کارگران اعتصابی، پس از اعلام رای، در برابر دادگاه چنین گفت: کارگران این که دریافته‌اند که می‌توانند با اتحاد و همبستگی و مبارزه جمعی مشکلات خود فائق آیند.

آنان می‌دانند که چه قدرت عظیمی در اتحاد ایشان نهفته است، به همین علت است که کارفرمایان با تمام توان می‌کوشند تا اتحاد کارگران را بشکنند، و میتینگ کارگران را به خاک و خون بکشانند، ما کارگران گردهم آمدیم تا اندکی از حقوق خود را باز پس بگیریم، اما اکنون از دادگاه و زندان سردرآورده‌ایم. آیا این است معنای برابری و عدالت درجامعه ما؟ امروز اگر صدای حق‌طلبانه ما را با گلوله خفه می‌کنید، مطمئن باشید که این صداها از این پس خاموش شدنی نیست، بلکه هر روز طنین آن رساتر خواهد شد.

رهبران کارگران شیکاگو به دست مستکبران جان باختند، اما حقانیت گفته‌هایشان به تدریج بر همگان مسلم شد.در سال 1919 بر براساس معاهده ورسای سازمان بین‌المللی کار به عنوان یک نهاد خود مختار و وابسته به مجمع عمومی سازمان ملل متحد برپا شد.

موافقت نامه مربوط به برقراری رابطه بین این سازمان و سازمان ملل متحد در سال 1946 به تصویب رسید و آن را به صورت نخستین کارگزاری تخصصی وابسته به سازمان ملل متحد درآورد.

موضوعات: روزجهاني كار و كارگر  لینک ثابت
 [ 07:25:00 ب.ظ ]




 


23 رجب مسموم شدن امام موسی کاضم (ع)

امام موسي كاظم (ع) ادامه دهنده مسير علمي ائمه اطهار استامام موسی کاظم (ع) 35 سال پس از پدر بزرگوارش بر مردم امامت کردند،منصور، مهدی و هارون از خلفای غاصب دوران این امام بزرگوار بودند که غاصبانه‌ترین رفتار را بر ایشان اعمال کردند.دوران امامت امام موسی کاظم (ع) با خفقان و رعب فراوانی همراه بوده است که پیشوای هفتم شیعیان، فرزندان را برای تبلیغ اسلام انتخاب کردند.
دوران اسارت امام موسی کاظم (ع)30 سال طول کشید.موسی بن جعفر (ع) بیشتر دوران امامت خود را در اسارت به سر ‌بردند که با صبر و شکیبایی آن را سپری کردند.امام موسی کاظم (ع) برنامه علمی پدر گرامیشان را ادامه داد و با تشکیل حوزه‌ای، به تربیت شاگردان بزرگ و مردان علم و فضیلت پرداختند.

مردم از مدینه به محضر امام موسی کاظم (ع) حاضر می‌شدند تا از معنویت آن حضرت بهره‌مند شوند.علی بن یقطین از شاگردان برجسته دوران امام موسی کاظم (ع) است. این شاگرد گرانقدر پیشوای هفتم شیعیان خدمات ارزنده‌ای به شیعیان عرضه کرده است.باب الحوائج زیبنده‌ترین لقب وصی هفتم پروردگار است،پیشوای هفتم شیعیان دروازه و مرجع حاجات است و خداوند به درخواست این امام بزرگوار حاجت بندگان را برآورده می‌سازد.

کاظم از دیگر لقب‌های وصی هفتم شیعیان است. امام موسی کاظم (ع) به دلیل نگهداری خشم و تحمل در برابر سختی‌ها لقب کاظم را صفت وجودی خود ساخت.

موضوعات: 23 رجب مسموم شدن امام موسی کاضم (ع)  لینک ثابت
 [ 07:18:00 ب.ظ ]





هشت کتاب خواندنی شهید مرتضی مطهری

 

همزمان با فرارسیدن سالروز شهادت آیت الله مرتضی مطهری و روز معلم، اداره کل امور فرهنگی نهاد کتابخانه های عمومی پوستر معرفی مجموعه کتاب های این معلم شهید را با عنوان «مرتضی مطهری» منتشر کرد.

به گزارش لیزنا، اداره کل امور فرهنگی نهاد همزمان با فرارسیدن سالروز شهادت آیت الله مرتضی مطهری و روز معلم، اداره کل امور فرهنگی نهاد کتابخانه های عموی پوستر معرفی مجموعه کتاب های این معلم شهید را با عنوان «مرتضی مطهری» منتشر کرده است که علاقه مندان می توانند با مراجعه به کتابخانه های عمومی سراسر کشور این کتاب ها را امانت گرفته و مطالعه کنند.

اداره کل امور فرهنگی نهاد پوستر جدید «این چند کتاب» شامل معرفی هشت عنوان از کتاب های موجود شهید مرتضی مطهری در کتابخانه های عمومی کشور را برای علاقه مندان کتاب و کتابخوانی و اعضای کتابخانه های عمومی منتشر کرده است که در ادامه به اختصار معرفی می شوند.

استاد در کلام رهبر/ مجتبی پیرهادی/ صدرا/ ۱۷۲ صفحه

کتاب مجموعه‌ای از گفته‌ها و خاطرات مقام معظم رهبری درباره استاد شهید مطهری است. در آغاز دیباچه‌ای گشوده شده و کلام امام راحل(ره) در وصف استاد شهید مطهری مطرح می‌شود.

بخش اول «شخصیت استاد» نام دارد و در آن به بحث‌هایی مانند نقش بی‌نظیر شهید مطهری در باروری اندیشه اسلامی؛ شریعتی، مرید فکری و علمی مطهری،‌ پایه گذاری تفکر ناب اسلامی به عنوان مبنای نظام اجتماعی، شهید مطهری؛ معلمی دلسوز، تفکرات شهید مطهری؛ عمیق تر از همه، نیاز جامعه امروز به اندیشه های شهید مطهری، وحدت در پرتو خورشید، بیانات رهبر در دیدار با مجریان همایش جهانی حکمت مطهر و مطهری؛ متفکر ژرف اندیش می‌پردازد.

«آثار استاد» عنوان بخش دوم است. برتری فرآورده‌ی فکری معلم شهید، لزوم کار موضوعی بر روی آثار استاد، اندیشه مطهری؛ فکر صاعد انقلاب و ضرورت استفاده از آثار استاد در دروس حوزه از جمله موضوعات مورد بحث در این بخش است.

بخش‌های بعدی این کتاب نیز به مصاحبه‌ها و گزیده بیانات رهبری معظم در خصوص ایشان پرداخته است.

استاد مطهری (از مجموعه‌ی چلچراغ)/ محسن مؤمنی/ مدرسه/ ۱۳۲صفحه

ابتدا داستانی از کودکی استاد مطهری بازگو می‌شود و در پی آن سرگذشت زندگی ایشان ارائه می‌گردد. استاد مطهری در سال ۱۲۹۹ هجری شمسی در دهکده فریمان از توابع استان خراسان به دنیا آمد. وی در پنج سالگی به مکتب رفت و سپس برای ادامه تحصیل به مدرسه ابدال‌خان مشهد قدم گذارد. او در شانزده سالگی راهی حوزه علمیه قم و به کسب علم مشغول شد. مطهری در سی سالگی ازدواج کرد و به تهران رفت و تحصیلات دانشگاهی خود را آغاز کرد. سرانجام پس از سال‌ها تدریس، سخنرانی و مبارزه با رژیم پهلوی در اوایل انقلاب به شهادت رسید. مطالب این کتاب با نثری روان و به سبک روایت‌گونه برای قشر نوجوان به رشته‌ی تحریر درآمده و اطلاعات مفید و ارزشمندی در خصوص زندگینامه‌ی استاد مطهری را در خود جای داده است. وجود عکس‌های متنوع و فهرست اعلام در پایان کتاب بر جذابیت آن برای مخاطب افزوده است.

این مجموعه (چلچراغ)، در بردارنده‌ی زندگینامه‌ی داستانیِ مشاهیر علم، هنر و سیاست ایران است. بیشتر این آثار، محصول قلم نویسندگانی است که پیش از این، آثاری را برای کودکان و نوجوانان به رشته تحریر درآورده بودند و این بار با تحقیق در زندگی این بزرگان، سعی کرده‌اند زندگی‌نامه‌ی نخبگان علم، هنر و سیاست ایران را با بیانی شیرین برای مخاطبان نوجوان روایت کنند.

اسلام و نیاز های زمان/ مرتضی مطهری/ صدرا/ دو جلدی

این کتاب حاوی بحث‌های مهم و در عین حال جذاب در موضوع خود بوده و حاوی مسائل مورد نیاز در باب «اسلام و مقتضیات زمان» است. اسلام همواره از طرف متفکران اسلامی، دینی برای تمام اعصار معرفی شده و در احکام اسلامی محلی برای نیازهای زمان و شرایط مختلف دیده شده است.

برخی مطالب کتاب عبارتند از: علّت تغییر مقتضیات زمان‌ها، دو نوع تغییر در زمان، جامعه در حال رشد، افراط و تفریط، راه میانه، عقل و راه اعتدال، خوارج، عوامل تصفیه‌ی فکر اسلامی، اخباریگری، شئون پیامبر: رسالت، قضاوت و حکومت، تغییرات زمان در تاریخ اسلام، اجتهاد و تفقه در دین، قاعده ملازمه، علی(علیه‌السلام) شخصیت همیشه تابان، نسبیت آداب، عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان، نظریه نسبیت عدالت، رد نظریه نسبیت عدالت، بررسی نظریه نسبیت اخلاق، مسئله نسخ و خاتمیت، نظریه جبر اقتصادی تاریخ و برسی آن، جامعه و تاریخ از نظر قرآن، آیا اخلاق مطلق است یا نسبی؟

در کتاب آمده است: «برای روشنفکران مسلمان در عصر ما که از نظر کیفیت زبده‌ترین طبقات اجتماعی می‌باشند و از نظر کمیت خوشبختانه قشر قابل توجهی به شمار می‌روند، مهمترین مسئله اجتماعی اسلام و مقتضیات زمان است.»

آزادی معنوی/ شهید مطهری/ صدرا/ ۲۷۲ صفحه

آزادی معنوی یکی از بهترین آثار استاد مطهری برای عموم مردم است. محور اصلی گفتارهای این کتاب مسأله‌ی خودسازی، تزکیه‌ی نفس و در یک کلمه «انسان شدن» است که به طور اختصار به محتوای هر فصل اشاره می‌شود.

فصل اول: آزادی معنوی؛ تعریف و اقسام آزادی، معنای آزادی معنوی و ارتباط میان آزادی‌ اجتماعی و آزادی معنوی.

فصل دوم: عبادت و دعا؛ آثار عبادت، تقوا، تقرب به خدا، آثار منفی افراطی‌گری در عبادت و مسائل اجتماعی، ابعاد، شرایط و ویژگی‌های نماز صحیح.

فصل سوم: توبه؛ بحث درباره اولین منزل سیر و سلوک یعنی توبه، اهمیت آن، تعریف، شرایط، زمان، آثار و نمونه‌هایی از توبه‌های اولیاء خدا.

فصل چهارم: هجرت و جهاد؛ تبیین انواع هجرت از جمله هجرت انسان از گناه، هجرت برای کسب علم، هجرت برای مبارزه با ظالمین و حفظ دین، انواع جهاد، آثار مثبت سفر و سفارش به آن.

فصل پنجم: بزرگی و بزرگواری روح؛ آثار همت بلند، تحلیل بزرگواری و بزرگی روح، و خسارتی که برخی تعلیمات متصوفه در مبارزه با نفس تحت تأثیر تعلیمات دیگر مکاتب به جامعه‌ی اسلامی وارد کردند.

فصل ششم:‌ ایمان به غیب؛ بررسی مفهوم غیب و ایمان به غیب، امدادهای غیبی و نظر اسلام درباره‌ی امید به آینده.

‌فصل هفتم: معیار انسانیت چیست؟ بررسی ۶ نظریه درباره‌ی معیار انسانیت، معیار بودن علم، خلق و خوی، انسان‌دوستی.

فصل هشتم: مکتب انسانیت؛ دور شدن بشر از مقام انسانیت در قرون اخیر و تلاش برخی متفکران برای بازگشت به مقام انسانیت.

جاذبه و دافعه علی(علیه السلام)/ شهید مطهری/ صدرا/ ۱۶۸ صفحه

شاید در جامعه ما کسی نباشد که با شهید مطهری و خدمات این استاد بزرگوار آشنا نباشد و یا حداقل نامی از وی و سوابق ایشان نشنیده باشد.

یکی از آثار منتشر شده از این شهید بزرگوار کتاب جاذبه و دافعه علی(علیه‌السلام) است. این کتاب با مقدمه‌ای درباره قانون جذب و دفع شروع می‌شود و در یک بخش از «نیروی جاذبه علی(علیه‌السلام)» و محبت و رمز جاذبه ایشان و در بخش دیگر از «نیروی دافعه علی(علیه‌السلام)» ‌نسبت به دشمنان و مسأله خوارج به تفضیل سخن می‌گوید.

از نکات بسیار ارزشمند این کتاب نقد دقیق این نظریه است که انسان خوب را شخصی معرفی می‌کند که دارای جاذبه محض است که بیشتر در مکاتب منحرف شده مسیحیت نمایان است.

استاد مطهری پیرامون این کتاب می‌گوید: «این کتاب مشتمل است بر یک مقدمه و دو بخش. در مقدمه کلیاتی دربارة جذب و دفع به طور عام و جاذبه و دافعة انسانها به طور خاص بحث شده است. در بخش اول، جاذبة علی(علیه‌السلام) و فلسفة آن و فایده و اثر آن، موضوع بحث قرار گرفته است. در بخش دوم، دافعة نیرومند آن حضرت که چگونه عناصری را به سختی طرد می‌کرد و دور می‌انداخت، توضیح و تشریح شده است؛ ثابت شده که علی(علیه‌السلام) دو نیرویی بوده است و هر کس که بخواهد در مکتب او پرورش یابد، باید دو نیرویی باشد.»

سیاست و حکومت (مجموعه چلچراغ حکمت)/ محمدحسن قدردان قراملکی/ کانون اندیشه جوان/ ۸۳ صفحه

مجموعه چلچراغ حکمت با تکیه بر تمام آثار منتشر شده‌ی استاد، در چهل دفتر مستقل فراهم شده است. بی‌شک خواننده‌ی جوان و دانش‌پژوه با مطالعه‌ی این مجموعه خود را از مطالعه آثار استاد بی‌نیاز نمی‌داند، بلکه در گامی فراتر به مطالعه کتاب‌های ایشان و انس بیشتر با آنها ترغیب می‌شود.

از جمله مطالب دفتر بیست و نهم این مجموعه با عنوان سیاست و حکومت عبارتند از:

فصل اول؛ دین و سیاست: تعریف سیاست و اقسام آن، جایگاه سیاست در اندیشه اسلامی، معنای همبستگی دین و سیاست، سیاست حق یا تکلیف و مبانی همبستگی دین و سیاست.

فصل دوم؛ دین و حکومت: تعریف دولت و حکومت، تعریف حکومت دینی، مبانی همبستگی دین و حکومت، عدالت، تشکیل حکومت دینی، آزادی اجتماعی، سیره‌ی پیامبر اسلام(صلوات‌الله علیه و آله)، راهکارهای دین در اداره‌ی حکومت و جامعه، اطلاع‌رسانی به مردم، عدم تبعیض، عدم غرور، نظارت و انتقاد، مشورت با مردم و حقوق حکومت دینی برای مردم.

فصل سوم؛ دین و حاکم: شرایط رهبر و حاکم، تفکیک مرجعیت و رهبری، مشروعیت حکومت معصومان، منشأ مشروعیت ولایت فقیه و ادله‌ی ولایت فقیه.

فصل چهارم؛ تحلیل نظریه‌ی «جمهوری اسلامی»: شکل حکومت در عصر غیبت، توضیح «جمهوریت»، توضیح «اسلامیت»، پارادوکس جمهوریت و اسلامیت و علت حذف قید دموکراتیک.

داستان راستان (دوره دو جلدی)/ شهید مطهری/ انتشارات صدرا

این کتاب از معروفترین آثار شهید مطهری است که داستان های قرآنی را برای کودکان و حتی بزرگسالان با بیان ساده و روان ارائه کرده است.

قهرمان داستان ها، غالباً پیشوایان بزرگ دین، یا شخصیت های بزرگوار علمی و فقهی می باشند. به همین دلیل این کتاب، «داستان راستان» نام گرفته است. این داستان ها علاوه بر آن که عملاً می تواند راهنمای اخلاقی و اجتماعی سودمندی باشد، خواننده را نیز از این رهگذر با حقیقت و روح تعلیمات اسلامی آشنا می کند.

جلد اول کتاب شامل ۷۵ داستان برگرفته از کتب حدیث، کتب رجال، تراجم، تواریخ و سـیره است و جلد دوم مجموعه «داستان راستان» شامل ۵۰ داستان است که مانند جلد اول غالباً از کتب حدیث و تاریخ اقتباس شده، در هر دو جلد، نویسنده از خود چیزی بر اصل داستان نیفزوده ولی در حدود قرائن احوال، داستان را پرورش داده است.

حکمت‌ها و اندرزها (دوره دو جلدی)/ شهید مطهری/ انتشارات صدرا

مجموعه مقالات استاد شهید از سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۱ شمسی برای یک برنامه‌ی عمومی آشنایی با فرهنگ اسلامی و جهت ایراد به صورت گفتار و خطابه به رشته تحریر درآمده و بیشتر مطالب آن پیرامون راه و رسم زندگی و دستورات اسلام در این باب است. از نظر مقایسه با سایر آثار استاد این اثر از یک سو شبیه به کتاب بیست گفتار است و از سوی دیگر با کتاب داستان راستان شباهت دارد.

برخی از عناوین و مباحث طرح شده در این کتاب عبارتند از: بردگان و آزادگان، ارکان سعادت بشر، خداشناسی، مبنای انسانیت، ارزش سرمایه عمر، حقیقت زهد، خصوصیات «حق» از نظر علی(علیه السلام)، دشمنان عقل، روحیه سالم، سرمایه خلق نیک، تأثیر کار در تهذیب اخلاق، لزوم همگامی کار و دانش، صبر و ظفر، رعایت جنبه‏های معنوی و اخلاقی در انفاق، تعصب باطل، موجبات کاهش تأثیر تعلیمات دین، تأثیر گناه و معاشرت با بدان در سیاه دلی، تعارف‌های دروغین.

موضوعات: هشت کتاب خواندنی شهید مرتضی مطهری  لینک ثابت
 [ 06:59:00 ب.ظ ]





کتابهای شهید مطهری

اخلاق جنسی
استاد مطهری و روشنفکران
اسلام و مقتضیات زمان ۱
سلام و مقتضیات زمان۲
آشنایی با علوم اسلامی ۱
آشنایی با علوم اسلامی ۲
آشنایی با علوم اسلامی ۳
آشنایی با قرآن ۳
آشنایی با قرآن ۴
آشنایی با قرآن ۵
آشنایی با قرآن ۶
آشنایی با قرآن ۷
آشنایی با قرآن ۸
اصول فلسفه و روش رئالیسم ۱
امامت و رهبری
امدادهای غیبی در زندگی بشر
انسان در قرآن
انسان کامل
انسان و ایمان
انسان و سرنوشت
بیست گفتار
پاسخهای استاد به نقدهای کتاب مساله حجاب
پیامبر امی
پیرامون انقلاب اسلامی
پیرامون جمهوری اسلامی
تعلیم و تربیت در اسلام
تکامل اجتماعی انسان
توحید
جاذبه و دافعه علی
جامعه و تاریخ
جهاد
جهان بینی توحیدی
حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ۱
حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ۲
حق و باطل
حکمتها و اندرزها
حماسه حسینی ۱
حماسه حسینی ۲
حماسه حسینی ۳
خاتمیت
ختم نبوت
خدمات متقابل اسلام و ایران
داستان راستان ۱
داستان راستان ۲
درسهای الهیات شفا۱
درسهای الهیات شفا۲
ده گفتار
زندگی جاوید یا حیات اخروی
سیری در سیره ائمه اطهار
سیری در سیره نبوی
سیری در نهج البلاغه
شرح منظومه ۱
شرح منظومه ۲
شش مقاله (جهان بینی الهی و جهان بینی مادی)
عدل الهی
علل گرایش به مادیگری
فطرت
فلسفه اخلاق
فلسفه تاریخ ۱
فلسفه تاریخ ۲
قیام و انقلاب مهدی
گفتارهای معنوی
مساله حجاب
مساله ربا
مساله شناخت
معاد
مقالات فلسفی ۱
نبوت
نظام حقوق زن در اسلام
نظری به نظام اقتصادی اسلام
نقدی بر مارکسیسم
نهضت های اسلام صد ساله اخیر
وحی و نبوت
ولا ها و ولایتها

موضوعات: کتابهای شهید مطهری  لینک ثابت
 [ 06:55:00 ب.ظ ]




جایگاه معلم در مکتب اسلام

اسلام معلم را به عنوان پدر روانی معرفی می کند و می گوید: یکی از پدران ثلاثه تو، معلمی است که به تو دانش می آموزد و بنابراین تمام حقوقی که درباره پدر و مادر رعایت می شود باید در حق معلم به صورت کامل تری رعایت گردد. نام معلم چنان با عظمت است که در جای جای متون اسلامی از او تجلیل به عمل آمده تا به آن حد که خداوند علیم خود را معلم خوانده و رسول الله (ص) فرموده اند: (انما بعثت معلما).

در نظام تعلیم و تربیت اسلام معلم مسؤل تمام مقدراتی است که برای یک کشور یا جامعه پیش می آید و مسول تمام انسان هائی است که زیر دست او باید تربیت بشوند. معلم اگر خودسازی کند و تهذیب نفس نماید و حاکم برخود باشد افراد یک جامعه صالح و صالحه خواهند بود و اگر خدای ناخواسته معلم تربیت دینی نداشته باشد سبب انحراف نسلها و عصرها می گردد و جامعه ای را به خرابی می کشاند و همه سعادت ها و همه شقاوت ها از مدرسه هاست و کلیدش به دست معلم است و این موضوع حکایت گر جایگاه خطیر و بسیار مهم معلم و مربی است، امام باقر (ع) فرموده اند: (عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد)

مقام معلم مقام والائی است، مقامی است که بالاتر از مقام معلم نیست و چنین است که وارثان انبیاء شمرده می شوند. چنانچه امام صادق (ع) فرموده اند: (ان العلما ورثه الانبیاء) یعنی دانشمندان وارثان پیامبرانند.
معلم شمع سوزان و فروزان هدایت است که نورش بر اساس حدیث مشهور (العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء) از منبع اصلی نور یعنی خدا دریافت داشته و برای نورافشانی قلوب و بینا نمودن آنها به منظور هدایت در طرح مستقیم و رسیدن به قرب الهی که مقصد نهائی انسان است تلاش می کند، معلم راهبر دلها به قله های کمال و سعادت است معلم به مثابه باغبانی دلسوزاست که بذر ایمان می افشاند و گل تقوا می پروراند.
جایگاه و شأن معلم و استاد تا بدان جاست که رسول الله (ص) در کلامی به امام علی (ع) فرموده اند:
( یا علی اگر یک فرد بوسیله تو و (بمدد الهی) طریق هدایت را باز یابد و به حق رهنمون گردد پر ارزش تر و بهتر از آن است که ما لک شتران سرخ موی فراوان باشی)
معلمین مایه ی حرکت و برکت جامعه هستند و امام امیر المومنین علی (ع) فرموده است: ( العلما باقون ما بقی الدهر اعیانهم مفقوده و امثالکم فی القلوب موجوده) دانشمندان تا پایان جهان زنده اند، شخص آنها در میان نیست اما آثارشان در قلبها موجود است و چنین است که علما به مقام شفاعیت می رسند)
رسول الله (ص) فرموده اند: (یشفع یوم القیامه الانبیاء ثم العلما، ثم الشهداء) روز قیامت نخست انبیاء شفاعت می کنند، سپس علما و بعد از آنها شهیدان، و چنین است که از خدا می ترسند و به مقام عالی خشیت می رسند، یعین تنها دانشمندانند که از خدا می ترسند و خشیت یعنی ترس از مسولیت توأم با درک عظمت مقام پروردگار و این حالت خشیت مولود سیر در آیات آفاقی و انفسی و آگاهی از علم و قدرت پرودگار و هدف آفرینش است.

موضوعات: جایگاه معلم در مکتب اسلام  لینک ثابت
 [ 06:46:00 ب.ظ ]




شهيد مطهرى از ديدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامى

رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيت الله العظمى خامنه اى مدظله العالى در بيانات مختلف ، شخصيت والاى شهيد مطهرى را بازگو نموده اند:
حقيقتا محصول بسيار عظيم و با ارزشى از شهيد مطهرى در اختيار ماست و بايد آثار اين استاد گرانقدر را كه با فكر والاى خود به جامعه فكرى ما اهدا كرده است به درستى دريافت كرد و آن را آموخت .
سخنان اين شهيد حاوى معارف و مسائل بسيار ارزنده اى است كه مى تواند نقطه شروع خوبى در مسير تفكر و انديشه باشد.
آثار شهيد مطهرى بايد مورد توجه و نقد علمى قرار گيرد و مباحث آن به طور گسترده مطرح تا بنيادهاى فكرى جديدى بنا شود و اين كارى است ممكن و لازم .
فهم و شناخت اسلام ناب و مستند، هوشمندى و بصيرت وافر در شناسايى جريانهاى منحرف و آلوده ، شجاعت و بى پروايى در برخورد با اين جريانها خصوصيتى بودند كه به شخصيت چند بعدى و كم نظير استاد فرزانه شهيد ما جنبه اى استثنايى مى بخشيدند.
اينك اين شخصيت والا و ارجمند در ميان ما نيست ، اما گنجينه گرانبهايى از عصاره افكار و انديشه هاى او و نيز خط روشنى از جهاد بلند مدت و پرحوصله او پيش روى ماست .
خطى كه مى تواند انقلاب را از نظر فكرى حفظ كند همان خط مطهرى است
مطهرى يكى از معماران نظام جمهورى اسلامى بود كه طرح اصلى نظام اسلامى با مغز قوى ، دل آگاه و هوشمندى علمى او شكل گرفت
استاد شهيد مطهرى تعليم و تربيت را مهمترين رسالت خود مى دانست . او فقط در كلاس درس ، معلم نبود بلكه در خانه ، در ميان دوستان و در اجتماع نيز معلمى توانا به حساب مى آمد.
مطهرى در وجود تك تك افرادى است كه براى اين انقلاب و نظام مقدس ‍ خدمت مى كنند و آينده اين انقلاب تجلى گاه مطهرى هاست
خط مطهرى خط سياست در مقابل حركات نفوذى در داخل انديشه هاى اصيل اسلامى است .
مطهرى پرچمدار نهضت بازگرداندن شخصيت انسانى زن مسلمان به او بوده

 

موضوعات: شهيد مطهرى از ديدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامى  لینک ثابت
 [ 06:45:00 ب.ظ ]