فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



سوره انشقاق [84].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 25 آيه است .

محتواى سوره :.

اين سوره مانند بسيارى از سوره هاى جز اخير قرآن مجيد از مباحث معادسخن مى گويد, در آغاز اشـاراتـى بـه حوادث هولناك و تكان دهنده پايان جهان وشروع قيامت مى كند, و در مرحله بعد به مـساله رستاخيز و حساب اعمال نيكوكاران و بدكاران , و سرنوشت آنها, و در مرحله سوم به بخشى از اعـمـال و اعـتـقـاداتـى كـه مـوجب عذاب و كيفرالهى مى شود, و در مرحله چهارم بعد از ذكر سـوگـنـدهـائى به مراحل سير انسان در مسير زندگى دنيا و آخرت اشاره مى كند و سرانجام در مرحله پنجم باز سخن از اعمال نيك و بد و كيفر و پاداش آنهاست .
دربـاره فـضـيـلـت تـلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم (كسى كه سوره انـشـقاق را بخواند خداوند او را از اين كه در قيامت نامه اعمالش به پشت سرش داده شود در امان مى دارد))!.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيـه )ـ هـمـان گونه كه در شرح محتواى سوره گفتيم در آغاز اين سوره نيز به حوادث عظيم و عـجـيـب پـايـان جهان اشاره شده , مى فرمايد: ((در آن هنگام كه آسمان [ كرات آسمانى ] شكافته شود)) (اذا السما انشقت ).
نـظـيـر آنچه در آغاز سوره انفطار آمده كه مى فرمايد: ((در آن زمان كه آسمان (وكرات آسمانى ) شكافته و ستارگان پراكنده شوند و فرو ريزند)).
و اين اعلام پايان دنيا و خرابى و فناى آن است .
در حـديثى از اميرمؤمنان على (ع ) در تفسير آيه آمده كه فرمود: ((در آستانه قيامت اين كواكب را كه ما مشاهده مى كنيم از كهكشان جدا مى شود, و نظام همگى به هم مى خورد)).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و تسليم فرمان پروردگارش شود و شايسته است چنين باشد)) (واذنت لربها وحقت ).
مبادا تصور شود كه آسمان با آن عظمت كمترين مقاومتى در مقابل اين فرمان الهى مى كند.
چـگـونـه مـى تـوانـد تسليم نباشد در حالى كه فيض وجود لحظه به لحظه ازسوى خداوند به آن مى رسد, و اگر يك آن اين رابطه قطع گردد متلاشى و نابودخواهد شد.
(آيـه )ـ و در مـرحـلـه بـعد به وضع ((زمين )) اشاره كرده , مى فرمايد: ((و در آن هنگام كه زمين گسترده شود)) (واذا الا رض مدت ).
كوهها ـبه شهادت آيات فراوانى از قرآن ـ بكلى متلاشى و برچيده مى شوند وتمام بلنديها و پستيها از ميان مى رود, زمين صاف و گسترده و آماده حضور همه بندگان در صحنه مى شود.
(آيـه )ـ و در سـومـيـن مـرحله , مى افزايد: ((و (زمين ) آنچه در درون داردبيرون افكنده و خالى مى شود)) (والقت مـا فيها وتخلت ).
مـعروف درميان مفسران اين است كه مفهوم آيه اين است كه تمام مردگانى كه در درون خاك و داخـل قـبـرهـا آرمـيـده اند يكباره همه به بيرون پرتاب مى شوند, ولباس حيات و زندگى بر تن مى كنند.
بـعـضـى ديگر گفته اند علاوه بر انسانها, معادن و گنجهاى نهفته درون زمين نيزهمگى بيرون مى ريزد.
ايـن احـتـمـال نيز وجود دارد كه مواد مذاب درون زمين با زلزله هاى هولناك ووحشتناك بكلى بيرون مى ريزد, و همه پستيها را پر مى كند و سپس درون زمين خالى و آرام مى گردد.
(آيـه )ـ باز به دنبال اين سخن , مى افزايد: ((و تسليم فرمان پروردگارش گردد و شايسته است )) كه تسليم باشد (واذنت لربها وحقت ).
ايـن حـوادث عظيم كه با تسليم كامل همه موجودات توام است , از يكسوبيانگر فناى اين دنياست , فـناى زمين و آسمان و انسانها و گنجها و گنجينه ها,و از سوى ديگر دليل بر ايجاد نقطه عطفى است در جهان آفرينش , و مرحله نوين وتازه هستى .
و از سوى سوم نشانه قدرت خداوند بزرگ است , بر همه چيز مخصوصا برمساله معاد و رستاخيز.
آرى ! هـنـگـامـى كـه اين حوادث واقع شود, انسان , نتيجه اعمال نيك و بد خودرا مى بيند ـ و اين جمله اى است كه در تقدير است .
(آيه )ـ.

تلاشى پررنج به سوى كمال مطلق !.

سـپـس انسانها را مخاطب ساخته و سرنوشت آنها را در مسيرى كه در پيش دارند براى آنها روشن كـرده , مـى فـرمـايـد: ((اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى , و او را ملاقات خواهى كرد)) (يا ايها الا نسان انك كادح الى ربك كدحا فملا قيه ).
اين آيه اشاره به يك اصل اساسى در حيات همه انسانهاست , كه همواره زندگى , آميخته با زحمت و رنـج و تعب است , حتى اگر هدف رسيدن به متاع دنياباشد, تا چه رسد به اين كه هدف آخرت و سعادت جاويدان و قرب پروردگار باشد,اين طبيعت زندگى دنياست , حتى افرادى كه در نهايت رفاه زندگى مى كنند آنها نيزاز رنج و زحمت و درد بركنار نيستند.
تـعبير به ((ملاقات پروردگار)) در اينجا, خواه اشاره به ملاقات صحنه قيامت كه صحنه حاكميت مطلقه اوست باشد, يا ملاقات جزا و پاداش و كيفر او, يا ملاقات خود اواز طريق شهود باطن , نشان مى دهد كه اين رنج و تعب تا آن روز ادامه خواهد يافت ,و زمانى به پايان مى رسد كه پرونده اين دنيا بسته شود و انسان با عملى پاك خداى خويش را ملاقات كند.
آرى ! راحتى بى رنج و تعب , تنها در آنجاست .
تكيه بر عنوان ((رب )) (پروردگار) اشاره به اين است كه اين سعى و تلاش جزئى از برنامه ربوبيت خداوند و تكامل و تربيت انسان است .
(آيـه )ـ ولـى در اينجا انسانها به دو گروه تقسيم مى شوند همان گونه كه مى فرمايد: ((پس كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شود)) (فاما من اوتى كتابه بيمينه ).
(آيه )ـ ((به زودى حساب آسانى براى او مى شود)) (فسوف يحاسب حسابا يسيرا).
(آيه )ـ ((و خوشحال به اهل و خانواده اش باز مى گردد)) (وينقلب الى اهله مسرورا).
ايـنـهـا كـسـانى هستند كه در مدار اصلى آفرينش , در همان مدارى كه خداوندبراى اين انسان و سـرمـايـه ها و نيروهاى او تعيين كرده حركت مى كنند, و تلاش وكوشش آنها همواره براى خدا, و سـعـى و حركتشان به سوى خداست , در آنجا نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند كه اين نشانه پاكى عمل و صحت ايمان ونجات در قيامت است , و مايه سرافرازى و سربلندى در برابر اهل محشر.
مـنـظـور از ((حـساب يسير)) حساب سهل و آسان است كه سخت گيرى و دقت در آن نباشد, از سيئات بگذرد و حسنات را پاداش دهد و حتى سيئات آنها را به حسنات تبديل كند.
(آيه )ـ.

آنها كه از شرم نامه اعمال را پشت سر مى گيرند!.

بـه دنـبـال بـحـثى كه در آيات قبل پيرامون اصحاب اليمين (مؤمنانى كه نامه اعمالشان به دست راسـتـشـان داده مـى شـود) گذشت در اينجا از كفار و مجرمان وچگونگى نامه اعمال آنها سخن مى گويد.
نـخـست مى فرمايد: ((و اما كسى كه نامه اعمالش به پشت سرش داده شود)) (واما من اوتى كتابه ورا ظهره ).
(آيه )ـ ((به زودى فرياد مى زند: اى واى بر من كه هلاك شدم ))! (فسوف يدعوا ثبورا).
(آيه )ـ ((و در شعله هاى سوزان آتش مى سوزد)) (ويصلى سعيرا).
((اصحاب اليمين )) با سرافرازى و افتخار و مباهات نامه اعمالشان را به دست راست گرفته و صدا مى زنند: هاؤم اقروا كتابيه ;اى اهل محشر! بياييد و نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد)) (حاقه /19).
اما وقتى مجرمان تبهكار نامه اعمالشان را به دست چپشان مى دهند آنها ازشرمسارى و ذلت دست را پشت سر مى گيرند, تا اين سند جرم و فضاحت كمترديده شود, ولى چه فايده كه در آنجا چيزى پنهان شدنى نيست .
(آيه )ـ سپس به بيان علت اين سرنوشت شوم پرداخته , مى فرمايد: ((چراكه او درميان خانواده اش پيوسته (از كفر و گناه خود) مسرور بود)) (انه كان فى اهله مسرورا).
سـرورى آميخته با غرور, و غرورى آميخته با غفلت و بى خبرى از خدا,سرورى كه نشانه دلبستگى سخت به دنيا و بى اعتنايى به جهان پس از مرگ بود.
(آيـه )ـ و لـذا در اين آيه , مى افزايد: اين به خاطر آن است كه ((او گمان مى كرد هرگز بازگشت نمى كند)) و معادى در كار نيست ! (انه ظن ان لن يحور).
در حـقـيـقـت منشا اصلى بدبختى او اعتقاد فاسد و گمان باطلش دائر بر نفى معاد بود, و همين اعـتـقـاد بـاعث غرور و سرور او شد, او را از خدا دور ساخت و درشهوات و انواع گناهان غوطه ور نـمـود, تـا آنجا كه دعوت انبيا را به باد استهزا گرفت ,و وقتى به سراغ خانواده خود مى آمد از اين استهزا و سخريه شاد و خوشحال بود,همين معنى در آيه 31 سوره مطففين نيز آمده است .
(آيه )ـ در اين آيه , براى نفى عقائد باطل آنها مى فرمايد: ((آرى پروردگارش نسبت به او بينا بود)) و اعمالش را براى حساب ثبت كرد! (بلى ان ربه كان به بصيرا).
تعبير اين آيه همانند آيه ((يا ايها الا نسان انك كادح الى ربك كدحا فملا قيه )).
مـى تـوانـد به منزله دليلى بر مساله معاد محسوب شود, بخصوص اين كه در هردو آيه روى عنوان ((رب )) تـكـيـه شده است , چرا كه سير تكاملى انسان به سوى پروردگار هرگز نمى تواند با مرگ متوقف گردد, و زندگى دنيا كمتر از آن است كه هدف چنين سيرى باشد.
و نيز بصير بودن خداوند نسبت به اعمال آدمى , و ثبت و ضبط آنها حتما بايدمقدمه اى براى حساب و جزا باشد وگرنه بيهوده است .
(آيـه )ـ بـه دنـبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون سير تكاملى انسان به سوى خداوند آمد, در اينجا براى تاكيد اين مطلب و توضيح بيشتر, مى فرمايد(سوگند به شفق )) (فلا اقسم بالشفق ).
(آيه )ـ ((و سوگند به شب و آنچه را (از امور پراكنده ) جمع آورى مى كند)) (والليل ومـا وسق ).
(آيه )ـ ((و سوگند به ماه آنگاه كه بدر كامل مى شود)) (والقمر اذا اتسق ).
(آيـه )ـ ((كه همه شما پيوسته از حالى به حال ديگر منتقل مى شويد)) تا به كمال برسيد (لتركبن طبقا عن طبق ).
منظور از ((شفق )) در اينجا همان روشنى آميخته با تاريكى در آغاز شب است .
و از آنـجـا كـه ظـهور ((شفق )) خبر از يك حالت تحول و دگرگونى عميق در جهان مى دهد, و اعـلام پايان روز و آغاز شب است , به علاوه جلوه و زيبائى خاصى دارد,و از همه گذشته وقت نماز مـغـرب اسـت , خداوند به آن سوگند ياد فرموده تا همگان را وادار به انديشه در اين پديده زيباى آسمانى كند.
و امـا سوگند به شب به خاطر آثار و اسرار زيادى است كه در آن نهفته شده ودر گذشته مشروحا از آن سخن گفته ايم .
تـعـبـيـر بـه ((مـاوسق )) باتوجه به اين كه ((وسق )) به معنى جمع كردن پراكنده هاست اشاره به بـازگشت انواع حيوانات و پرندگان و حتى انسانها به خانه هاو لانه هاى خود به هنگام شب است , كـه نـتـيـجـه آن آرامـش و آسايش عمومى جانداران مى باشد, و يكى از اسرار و آثار پراهميت شب محسوب مى شود.
قـابـل تـوجـه اين كه هر چهار موضوعى كه در آيات فوق به آن سوگند ياد شده است (شفق , شب موجوداتى كه شب آنها را گردآورى مى كند, ماه در حالت بدركامل ) همه موضوعاتى است مربوط به هم و مكمل يكديگر, و مجموعه اى زيباو منسجم را تشكيل مى دهد كه انديشه انسان را تحريك مى كند, تا در قدرت عظيم آفرينش بينديشد, و از اين دگرگونيهاى سريع به مساله معاد و قدرت خداوند بر آن آشناتر شود.
جـمـلـه ((لتركبن طبقا عن طبق )) بيانگر حالات مختلفى است كه انسان در مسيرزندگى خود يكى پس از ديگرى پيدا مى كند.
از جـمـلـه حـالات گـوناگونى كه انسان در طريق پررنج و مشقت خود به سوى خداوند و كمال مطلق پيدا مى كند, نخست عالم دنيا, بعد جهان برزخ و سپس رستاخيز و حالات مختلف آن .
(آيـه )ـ سپس به عنوان يك نتيجه گيرى كلى از بحثهاى گذشته ,مى فرمايد: ((پس چرا هنگامى كه آنها ايمان نمى آورند))؟! (فما لهم لا يؤمنون ).
بـا اين كه دلائل حق روشن و آشكار است هم دلائل توحيد و خداشناسى وهم دلائل معاد, هم آيات آفاقى و هم آيات انفسى .
(آيـه )ـ سـپس از كتاب ((تكوين )) به سراغ كتاب ((تدوين )) مى رود,مى افزايد: ((و (چرا) هنگامى كه قرآن بر آنها خوانده مى شود سجده نمى كنند))؟(واذا قرئ عليهم القرآن لا يسجدون ).
قـرآنـى كـه نور اعجاز از جوانب مختلف آن مى درخشد, و هر ناظر بى طرف مى داند ممكن نيست زائيده مغز بشرى باشد.
(آيه )ـ در اين آيه , مى افزايد: ((بلكه كافران پيوسته آيات الهى را تكذيب مى كنند)) (بل الذين كفروا يكذبون ).
به كار بردن ((فعل مضارع )) (يكذبون ) در اينجا كه معمولا براى استمرار مى آيد گواه براين معنى اسـت كـه آنـهـا در تـكـذيـبـهـاى خود اصرار داشتند, اصرارى كه از روح لجاج وعناد سرچشمه مى گرفت .
(آيـه )ـ سـپـس با لحنى تهديدآميز مى فرمايد: ((و خداوند آنچه را در دل پنهان مى دارند به خوبى مى داند)) (واللّه اعلم بما يوعون ).
خـداوندا از نيات و اهداف آنها, و انگيزه هائى كه سبب اين تكذيبهاى مستمرمى گردد, باخبر است هر قدر آنها بر آن پرده پوشى كنند و سرانجام كيفر همه آن را به آنها خواهد داد.
(آيه )ـ و در اين آيه , مى فرمايد: ((پس آنها را به عذابى دردناك بشارت ده ))(فبشرهم بعذاب اليم ).
تـعـبـير به ((بشارت )) كه معمولا در خبرهاى خوش به كار مى رود در اينجا نوعى طعن و سرزنش اسـت , ايـن در حـالى است كه مؤمنان را حقيقتا بشارت به نعمتهاى گسترده بهشتى مى دهد, تا تكذيب كنندگان دوزخى در حسرت و اندوه فرو روند.
(آيـه )ـ در آخـريـن آيـه اين سوره , به صورت يك استثنا بار ديگر به سرنوشت مؤمنان صالح العمل اشـاره كـرده , مـى فرمايد: ((مگر كسانى كه ايمان آورده واعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى است قطع نشدنى )) (الا الذين آمنواوعملوا الصالحات لهم اجر غير ممنون ).
ايـن آيـه راه بـازگشت را به روى كفار مى گشايد, و مى فرمايد: اين عذاب اليم ازكسانى كه توبه كـنند و ايمان آورند و اعمال صالح انجام دهند قطعا برداشته شده وپاداش دائم و نقصان ناپذير به آنها داده مى شود.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-11-05] [ 02:10:00 ب.ظ ]




سوره انفطار [82].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 19 آيه است .

محتواى سوره :.

ايـن سـوره مـانـنـد بسيارى از سوره هاى ديگر جز آخر قرآن بر محور مسائل مربوط به قيامت دور مى زند, و روى هم رفته در آيات نوزده گانه آن به پنج موضوع در اين رابطه اشاره شده :.
1ـ اشراط الساعه : يعنى ;حوادث عظيمى كه در پايان جهان و در آستانه قيامت رخ مى دهد.
2ـ توجه انسان به نعمتهاى خداوند كه سراسر وجود او را فراگرفته .
3ـ اشاره به فرشتگانى كه مامور ثبت اعمال انسانها هستند.
4ـ سرنوشت نيكان و بدان در قيامت .
5ـ گوشه اى از سختيهاى آن روز بزرگ .

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثـى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((هركس اين دو سوره : سوره انفطار وسوره انشقاق را تـلاوت كـنـد, و آن دو را در نماز فريضه و نافله برابر چشم خود قراردهد هيچ حجابى او را از خدا مـحـجـوب نـمـى دارد, و چـيـزى ميان او و خداوند حائل نمى شود, پيوسته (با چشم دل ) به خدا مى نگرد و خدا (با لطفش ) به او نگاه مى كند, تا از حساب مردم فارغ شود)).
مسلما نعمت بزرگ حضور در پيشگاه خدا, و از ميان رفتن حجابها ميان او وپروردگار, براى كسى اسـت كـه اين دو سوره را در عمق جانش جاى دهد و خود رابراساس آن بسازد, نه اين كه به لقلقه زبان اكتفا كند.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.

آن زمان كه نظام جهان درهم ريزد!.

باز در آغاز اين سوره به قسمتى از حوادث وحشت انگيزى كه در آستانه رستاخيز سرتاسر اين جهان را فرا مى گيرد برخورد مى كنيم .
نـخـسـت مـى فـرمـايد: ((در آن زمان كه آسمان [ كرات آسمانى ] از هم شكافته شود)) (اذا السما انفطرت ).
(آيه )ـ ((و آن زمان كه ستارگان پراكنده شوند و فرو ريزند)) (واذاالكواكب انتثرت ).
نـظـام جـهـان بـالا درهـم مـى ريـزد, و انـفـجـارهـاى عـظـيـمـى سـراسر كرات آسمانى رافرا مـى گيرد,منظومه ها نظام خويش را از دست مى دهند, وستارگان از مدارخودبيرون مى روند, و بر اثـر تـصـادم شـديـد به يكديگر متلاشى مى شوند, عمر اين جهان به پايان مى رسد, وهمه چيز ويران مى شود, تا بر ويرانه هايش عالم نوين آخرت برپا گردد.
هـدف ;اعـلام ايـن مـطلب است جايى كه اين كرات عظيم آسمانى به چنين سرنوشتى دچار شوند تكليف انسان ضعيف در اين ميان معلوم است .
(آيـه )ـ سـپـس از آسمان به زمين مى آيد, مى فرمايد: ((و آن زمان كه درياها به هم پيوسته شود)) (واذا البحار فجرت ).
گـرچـه امـروز نـيز تمام درياهاى روى زمين (غير از درياچه ها) به هم ارتباطدارند, ولى به نظر مى رسد كه در آستانه قيامت بر اثر زلزله هاى شديد, يا متلاشى شدن كوهها و ريختن آنها در درياها چـنـان دريـاها پر مى شوند كه آب سراسر خشكيهارا فرامى گيرد, و درياها به صورت يك اقيانوس گـسـترده و فراگير در مى آيند,همان گونه كه يكى از تفسيرهاى آيه 6 سوره تكوير ((واذا البحار سـجرت )) نيزهمين است ((5))(آيه )ـ سپس درباره مرحله دوم رستاخيز و تجديد حيات جهان و تـجـديـدحـيات مردگان مى فرمايد: ((و آن زمان كه قبرها زيرورو گردد)) (واذا القبور بعثرت ) ومردگان بيرون آيند و براى حساب آماده شوند.
(آيـه )ـ و بعد از ذكر اين نشانه ها كه قبل از رستاخيز و بعد از آن صورت مى گيرد, سخن نهائى را چـنين بيان مى كند: در آن زمان ((هركس مى داند آنچه را كه ازپيش فرستاده و آنچه را براى بعد گذاشته است )) (علمت نفس مـا قدمت واخرت ).
آرى ! آن روز حـجابها كنار مى رود, پرده هاى غرور و غفلت دريده مى شود, وحقايق جهان عريان و آشكار مى گردد, آنجاست كه انسان تمامى اعمال خود رامى بيند و از نيك و بد آن آگاه مى شود, چه اعمالى را كه از قبل فرستاده , و چه كارهائى كه آثارش بعد از او در دنيا باقى مانده مانند خيرات و صـدقـات جـاريـه , وبـنـاهـا و آثارى كه براى مقاصد رحمانى يا شيطانى ساخته , و از خود به جا نـهـاده اسـت , و يا كتابها و آثار علمى و غيرعلمى كه براى مقاصد نيك و بد تحرير يافته , وبعد از او مـورد بـهـره بردارى ديگران قرارگرفته است , همچنين سنتهاى نيك و بد كه اقوامى را به دنبال خود كشانيده .
اينها نمونه هائى است از كارهائى كه نتايجش بعد از انسان به او مى رسد ومصداق ((اخرت )) در آيه فوق است .
در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((بعد از مرگ انسان , پرونده اعمال اوبسته مى شود, و اجر و پـاداشـى بـه او نمى رسد مگر از سه طريق (و در روايت ديگرى اين امور شش چيز شمرده شده بناها و اشيا مفيدى كه براى استفاده مردم از خودبه يادگار گذارده , فرزند صالح , قرآنى كه آن را تلاوت مى كند, چاهى كه حفر كرده ,درختى كه غرس نموده , تهيه آب , و سنت حسنه اى كه بعد از او باقى مى ماند ومورد توجه قرار مى گيرد)).
(آيه )ـ.

اى انسان ! چه چيز تو را مغرور ساخته ؟.

در تـعـقـيـب آيات گذشته كه پيرامون معاد سخن مى گفت , در اينجا براى بيداركردن انسان از خـواب غـفـلت , و توجه او به مسؤوليتهايش در برابر خداوند,نخست او را مخاطب ساخته , و با يك استفهام توبيخى شديد و در عين حال توام بانوعى لطف و محبت مى فرمايد: ((اى انسان ! چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته ))؟ (يا ايها الا نسان مـا غرك بربك الكريم ).

بـه مـقـتـضاى ربوبيتش پيوسته او را در كنف حمايت خود قرار داده , و تربيت وتكامل را برعهده گـرفـته , و به مقتضاى كرمش را بر سر خوان نعمت خود نشانده , و ازتمام مواهب مادى و معنوى برخوردار ساخته است .
در حـديـثـى از پـيـغمبراكرم (ص ) آمده است كه هنگام تلاوت اين آيه فرمود(غره جهله ;جهل و نادانيش او را مغرور و غافل ساخته است ))!.
و از ايـنجا روشن مى شود هدف اين است كه با تكيه بر مساله ربوبيت و كرم خداوند غرور و غفلت و جهل انسان را درهم بشكند.
(آيـه )ـ سـپـس بـراى بـيدار ساختن اين انسان غافل به گوشه اى از كرم والطافش به او در چهار مرحله اشاره كرده , مى فرمايد: ((همان خدائى كه تو را آفريد, وسامان داد و منظم ساخت )) (الذى خلقك فسويك فعدلك ).
(آيه )ـ ((و در هر صورتى كه مى خواست تو را تركيب نمود)) (فى اى صورة مـاشا ركبك ).
در ايـن آيـات و بسيارى ديگر از آيات قرآن خداوند اين انسان فراموشكار ومغرور را وادار به عرفان خـويـشتن مى كند از آغاز آفرينش در رحم مادر, تا لحظه تولد, و از آنگاه تا نمو و رشد كامل , وجود خـويش را مورد بررسى دقيق قرار دهد, وببيند در هر گام , و در هر لحظه , نعمت تازه اى از سوى آن منعم بزرگ به سراغش آمده , تا خود را سراپا غرق احسان او بيند و از مركب غرور و غفلت پايين آيد وطوق بندگى حق را بر گردن نهد.
(آيه )ـ سپس به منشا غرور و غفلت آنها اشاره كرده , مى فرمايد: ((آن گونه كه شما مى پنداريد نيست بلكه شما روز جزا را منكريد)) (كلا بل تكذبون بالدين ).
نـه مـسـالـه كرم خداوند مايه غرور شماست , و نه لطف و نعمتهاى او, بلكه ريشه اصلى را در عدم ايمان به روز رستاخيز بايد بيابيد.
(آيـه )ـ سـپـس بـراى از مـيـان بـردن عـوامـل غـرور و غـفـلت و تقويت ايمان به معادمى افزايد: ((وبى شك نگاهبانانى بر شما گمارده شده )) (وان عليكم لحافظين ).
(آيه )ـ نگاهبانانى كه در نزد پروردگار ((والا مقام و نويسنده )) اعمال نيك وبد شما هستند (كراما كاتبين ).
(آيه )ـ ((كه مى دانند شما چه مى كنيد)) (يعلمون مـا تفعلون ) حتى ازاراده و تصميم باطنى شما به هنگام گناه يا كار نيك باخبرند.
منظور از ((حافظين )) در اينجا فرشتگانى هستند كه مامور حفظ و نگهدارى اعمال انسانها اعم از نـيك و بد هستند كه در آيه 17 سوره ق از آنها تعبير به ((رقيب وعتيد)) شده است : ((انسان هيچ سخنى را تلفظ نمى كند مگر اين كه نزد او فرشته اى است مراقب و آماده براى انجام ماموريت )).
و در همان سوره ق در آيه 16 مى فرمايد: ((به خاطر بياوريد هنگامى را كه دوفرشته از راست و چپ كه ملازم شما هستند اعمال شما را تلقى و ثبت مى كنند)).
(آيـه )ـ به دنبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون ثبت وضبطاعمال انسانهابه وسيله فرشتگان آمد, درايـنـجـا بـه نتيجه اين حسابرسى , و مسير نهائى نيكان وبدان اشاره كرده , مى فرمايد: ((به يقين نيكان در نعمتى فراوانند)) (ان الا برار لفى نعيم ).
(آيه )ـ ((و بدكاران در دوزخند))! (وان الفجار لفى جحيم ).
ايـن كه مى فرمايد: ((نيكوكاران در بهشت , و بدكاران در دوزخند)) ممكن است به اين معنى باشد كـه آنـهـا هـم اكـنـون نيز در بهشت و دوزخ وارد شده اند, و در همين دنيا نيز نعمتهاى بهشتى و عـذابهاى دوزخى آنها را فراگرفته , همان گونه كه در آيه 54سوره عنكبوت مى خوانيم : ((دوزخ كافران را احاطه كرده است )).
و نيز جمعى گفته اند كه اين گونه تعبيرها اشاره به آينده حتمى است ـ ولى معنى اول با ظاهر آيه سازگارتر است .
(آيـه )ـ در ايـن آيـه تـوضيح بيشترى درباره سرنوشت فاجران داده ,مى افزايد: ((روز جزا وارد آن مى شوند و مى سوزند)) (يصلونها يوم الدين ).
هرگاه معنى آيه گذشته چنين باشد كه آنها هم اكنون داخل دوزخند اين آيه نشان مى دهد كه در روزقـيـامـت ورود بـيـشتر و عميقترى در اين آتش سوزان مى يابندو اثر آتش را به خوبى احساس مى كنند.
(آيه )ـ و باز براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: ((و آنان هرگز از آن غايب و دورنيستند)) (ومـاهم عنها بغائبين ).
بـسـيارى از مفسران اين جمله را دليلى بر خلود و جاودانگى عذاب ((فجار))گرفته اند, و چنين نتيجه گيرى كرده اند كه منظور از ((فجار)) در اين آيات كفارند چرا كه ((خلود)) و جاودانگى جز در مـورد آنـهـا وجـود نـدارد بـنـابراين فجار كسانى هستند كه پرده هاى تقوا و عفاف را به خاطر عدم ايمان و تكذيب روز جزا دريده اند نه به خاطرغلبه هواى نفس در عين داشتن ايمان .
ضمنا آيه فوق اين حقيقت را نيز بازگو مى كند كه عذاب دوزخيان هيچ گونه فترتى ندارد, و حتى براى ساعت و يا لحظه اى از آن دور نمى شوند.
(آيه )ـ بعد براى بازگو كردن اهميت آن روز بزرگ مى افزايد: ((تو چه مى دانى روز جزا چيست ))؟ (ومـا ادريك مـا يوم الدين ).
(آيه )ـ ((باز چه مى دانى روز جزاچيست ))؟ (ثم ما ادريك ما يوم الدين ).
جـائى كـه پـيـامـبـر(ص ) با آن آگاهى وسيع از قيامت و علم فوق العاده او نسبت به مبدا و معاد, حـوادث آن روز بـزرگ و اضطراب و وحشت عظيمى را كه بر آن حاكم است به خوبى نداند تكليف بقيه روشن است .
(آيـه )ـ سپس در يك جمله كوتاه و پرمعنى يكى ديگر از ويژگيهاى آن روزرا كه در حقيقت همه چـيز در آن نهفته است مطرح كرده , مى فرمايد: ((روزى است كه هيچ كس قادر بر انجام كارى به سـود ديگرى نيست , و همه امور در آن روز از آن خداست )) (يوم لا تملك نفس لنفس شيئا والا مر يـومئذ للّه ) البته در اين جهان نيزهمه كارها به دست قدرت اوست , و همگان به او نيازمندند, ولى در آن روز ايـن مـالـكـيـت و حـاكـمـيـت صورى و مجازى انسانها نيز برچيده مى شود, حاكميت مطلقه خداوند و مالكيت او بر هر چيز از هر زمان آشكارتر است .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:09:00 ب.ظ ]




سوره بروج [85].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 22 آيه است .

محتواى سوره :.

بـاتـوجـه بـه ايـن كه اين سوره از سوره هاى ((مكى )) است چنين به نظر مى رسدكه هدف اصلى تقويت روحيه مؤمنان در برابر دشمنان و تشويق آنان به پايمردى واستقامت است .
و در هـمـيـن رابـطـه در اين سوره داستان ((اصحاب اخدود)) را نقل مى كند,همانها كه خندقها كندند و آتشهاى عظيمى در آن افروختند, و مؤمنان را تهديد به شكنجه با آتش كردند, گروهى را زنده زنده در آتش سوزاندند, اما آنها از ايمانشان بازنگشتند.
در قسمت ديگرى از اين سوره كافرانى را كه مؤمنان را تحت فشار قرارمى دهند سخت مورد حمله قـرار داده و آنها را به عذاب سوزان جهنم تهديدمى كند, در حالى كه مؤمنان را بشارت به باغهاى پرنعمت بهشتى مى دهد.
در مـقـطع بعد آنها را به گذشته تاريخ باز مى گرداند, و داستان فرعون و ثمود واقوام زورمند را در بـرابـر ديـدگانشان مجسم مى سازد, تا كفار ((مكه )) كه نسبت به آنهاقدرت ناچيزى داشتند حساب خود را بكنند, و هم مايه تسلى خاطر پيامبر(ص ) ومؤمنان بوده باشد.
و در آخرين مقطع سوره اشاره به عظمت قرآن مجيد و اهميت فوق العاده اين وحى الهى مى كند, و سوره را با آن پايان مى دهد.
نامگذارى اين سوره به ((بروج )) به تناسب سوگندى است كه در آيه نخستين آن آمده است .

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثـى از پـيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((هركس اين سوره را بخواندخداوند به تعداد تمام كسانى كه در نماز جمعه اجتماع مى كنند, و تمام كسانى كه روز عرفه (در عرفات ) جمع مى شوند, ده حسنه به او مى دهد, و تلاوت آن انسان رااز ترسها و شدائد رهائى مى بخشد)).
باتوجه به اين كه يكى از تفسيرهاى آيه ((وشاهد ومشهود)) روز جمعه و روزعرفه است , و نيزباتوجه بـه ايـن كه سوره حكايت از مقاومت شديد مؤمنان پيشين دربرابر شدائد و فشارها مى كند, تناسب ايـن پاداشها با محتواى سوره روشن مى شود,و در ضمن نشان مى دهد كه اين همه اجر و پاداش از آن كسانى است كه آن رابخوانند و در آن بينديشند و سپس عمل كنند.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ در آغاز سوره , مى فرمايد: ((سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسياراست )) (والسما ذات البروج ).
بـرجـهـاى آسـمـانى يا به معنى ستارگان درخشان و روشن آسمان است يا به معنى ((صورتهاى فـلـكى )) يعنى ;مجموعه اى از ستارگان كه در نظر ما شباهت به يكى از موجودات زمينى دارد, و بـرجـهـاى دوازده گـانـه دوازده صورت فلكى است كه خورشيد در مسير سالانه خود در هر ماه محاذى يكى از آنها قرارمى گيرد ـ البته خورشيد حركت نمى كند بلكه زمين به دور آن مى گردد ولى به نظر مى رسد كه خورشيد جابه جا مى شود و محاذى يكى از اين صورتهاى فلكى مى گردد.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و سوگند به آن روز موعود)) روز رستاخيز(واليوم الموعود).
هـمـان روزى كـه تمام انبيا و پيامبران الهى آن را وعده داده اند و صدها آيه قرآن مجيد از آن خبر مى دهد.
(آيـه )ـ و در سـومـيـن و چـهـارمـين سوگند, مى فرمايد: ((و قسم به شاهد ومشهود)) (وشاهد ومشهود).
در ايـن كـه منظور از ((شاهد)) و ((مشهود)) چيست ؟ مفسران حدود سى تفسيرذكر كرده اند كه مهمترين آنها تفسيرهاى زير است :.
1ـ ((شاهد)) شخص پيغمبراكرم (ص ) و ((مشهود)) روز قيامت است .
2ـ شاهد گواهان عمل انسانند, مانند اعضاى پيكر او و ((مشهود)) انسانها واعمال آنها هستند.
3ـ ((شاهد)) به معنى روز جمعه است كه شاهد اجتماع مسلمين در مراسم بسيار مهم نماز آن روز است و ((مشهود)) روز عرفه است كه زائران بيت اللّه الحرام شاهد و ناظر آن روزند.
4ـ ((شاهد)) روز عيد قربان و ((مشهود)) روز عرفه مى باشد.
5ـ منظور از ((شاهد)) شبها و روزها, و ((مشهود)) بنى آدم است كه به اعمال اوگواهى مى دهد.
6ـ منظور از ((شاهد)) ملائكه و ((مشهود)) قرآن است .
7ـ مـنـظور از ((شاهد)) حجرالاسود و ((مشهود)) حاجيانند كه در كنار آن مى آيندو دست بر آن مى نهند.
8ـ ((شاهد)) خلق است , و ((مشهود)) حق است .
9ـ منظور از ((شاهد)) امت اسلامى است و ((مشهود)) امتهاى ديگر.
10ـ ((شاهد)) پيامبراسلام (ص ) و ((مشهود)) ساير انبيا هستند.
11ـ ((شاهد)) پيامبر(ص ) و ((مشهود)) امير مؤمنان على (ع ) است .
البته تناسب اين آيه با آيات قبل ايجاب مى كند كه ((شاهد)) اشاره به شهود روزقيامت باشد, اعم از پيامبر اسلام (ص ) يا ساير پيامبران نسبت به امتهاى خود, وملائكه و فرشتگان و اعضاى پيكر آدمى و شب و روز, و مانند آنها, و ((مشهود))انسانها يا اعمال آنهاست .
و بـه اين ترتيب بسيارى از تفاسير فوق درهم ادغام مى شود و در يك مجموعه با يك مفهوم وسيع خلاصه مى گردد و تضادى ميان آنها وجود ندارد.
چـرا كـه ((شـاهد)) هرگونه گواه را شامل مى شود, و ((مشهود)) هر چيزى را كه برآن گواهى مى دهند.
آرى ! آسـمـان و سـتارگان درخشان و برجهاى موزونش همگى نشانه نظم وحساب است و ((يوم مـوعـود)) صـحنه روشنى از حساب و كتاب , و شاهد و مشهودنيز وسيله اى است براى رسيدگى دقـيق به اين حساب , وانگهى همه اين سوگندهابراى آن است كه به شكنجه گران ظالم هشدار دهد اعمال آنها در مورد مؤمنان راستين همگى ثبت و ضبط, و براى روز موعود نگهدارى مى شود.
(آيه )ـ.

مؤمنان در برابر كوره هاى آدم سوزى !.

قـرآن بـعـد از ايـن سـوگـندها مى فرمايد: ((مرگ بر شكنجه گران صاحب گودال ))آتش (قتل اصحاب الا خدود).
(آيه )ـ ((آتشى عظيم و شعله ور)) (النار ذات الوقود).
(آيه )ـ ((هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند)) (اذهم عليها قعود).
(آيه )ـ ((و آنچه را با مؤمنان انجام مى دادند (با خونسردى و قساوت )تماشا مى كردند))! (وهم على مـا يفعلون بالمؤمنين شهود).
اين گروه شكنجه گر خندقهاى بزرگى از آتش فراهم ساخته بودند, و مؤمنان راوادار مى كردند كـه دسـت از ايـمـان خـود بـردارنـد, هـنگامى كه با مقاومت آنان روبه رومى شدند آنها را در اين كوره هاى آدم سوزى انداخته , به آتش مى كشيدند!.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: ((آنها (شكنجه گران ) هيچ ايرادى بر مؤمنان نداشتند جز اين كه به خداوند عزيز و حميد ايمان آورده بودند))؟! (ومـا نقموا منهم الا ان يؤمنوا باللّه العزيز الحميد).
تـعـبـيـر بـه ((عـزيـز)) (قدرتمند شكست ناپذير) و ((حميد)) (شايسته هرگونه ستايش و داراى هـرگـونـه كمال ) در حقيقت پاسخى است به جنايتهاى آنها,و دليلى است بر ضد آنان , يعنى ;Š مگر ايمان به چنين خدائى جرم و گناه است ؟!.
در ضـمـن تهديد و هشدارى نيز به اين شكنجه گران در طول تاريخ محسوب مى شودكه خداوند عزيز و حميد در كمين آنهاست .
(آيـه )ـ سپس به بيان دو وصف ديگر از اوصاف اين معبود بزرگ پرداخته , مى افزايد: ((همان كسى كـه حـكـومـت آسـمـانـها و زمين از آن اوست وخداوند بر همه چيز گواه است )) (الذى له ملك السموات والا رض واللّه على كل شى شهيد).
در حـقيقت اين چهار وصف از اوصافى است كه شايستگى براى عبوديت رامسلم مى كند, قدرت و توانائى , واجد هرگونه كمال بودن , مالكيت آسمانها و زمين ,و آگاهى از همه چيز.
در ضمن بشارتى است به مؤمنان كه خدا حاضر و ناظر است و صبر وشكيبايى و استقامتشان را در راه حفظ ايمان مى بيند.
و البته توجه به اين حقيقت به آنها نيرو و نشاط مى دهد.
از سوى ديگر تهديدى است براى دشمنان آنها و هشدارى است كه اگر خدامانع كار آنها نمى شود نـه به خاطر ناتوانى است , بلكه به خاطر آزمون و امتحان است , و سرانجام طعم تلخ عذاب دردناك خدا را خواهند چشيد.

اصحاب اخدود چه كسانى بودند؟.

((اخـدود)) بـه مـعـنى گودال بزرگ يا خندق است , منظور در اينجا خندقهاى عظيمى است كه مملو از آتش بود تا شكنجه گران , مؤمنان را در آنها بيفكنند وبسوزانند.
مـعـروف و مشهور آن است كه اين ماجرا مربوط به ((ذونواس )) آخرين پادشاه ((حمير))[لطفا جهت مشاهده لینک ها ثبت نام کنید.

]در سرزمين ((يمن )) است .
تـوضـيح اين كه : ((ذونواس )) كه آخرين نفر از سلسله گروه ((حمير)) بود به آيين يهود درآمد, و گـروه ((حـمـيـر)) نـيـز از او پـيروى كردند, او نام خود را ((يوسف )) نهاد, ومدتى بر اين منوال گذشت , سپس به او خبر دادند كه در سرزمين ((نجران )) (درشمال يمن ) هنوز گروهى بر آيين نـصرانيتند, هم مسلكان ((ذونواس )) او را وادار كردندكه اهل ((نجران )) را مجبور به پذيرش آيين يهود كند, او به سوى نجران حركت كرد, وساكنان آنجا را جمع نمود, و آيين يهود را بر آنها عرضه داشـت و اصـرار كرد آن راپذيرا شوند, ولى آنها ابا كردند حاضر به قبول شهادت شدند اما حاضر به صرف نظركردن از آيين خود نبودند.
((ذونـواس )) دسـتـور داد خـندق عظيمى كندند و هيزم در آن ريختندو آتش زدند, گروهى را زنـده زنـده بـه آتـش سـوزانـد, و گروهى را با شمشير كشت وقطعه قطعه كرد, بطورى كه عدد مـقتولين و سوختگان به آتش به بيست هزار نفررسيد!((7))بعضى افزوده اند كه در اين گير و دار يك تن از نصاراى نجران فرار كرد و به سوى روم و دربار قيصر شتافت , و از ذونواس شكايت كرد و يارى طلبيد.
قـيـصر گفت : سرزمين شما از من دور است , اما نامه اى به پادشاه حبشه مى نويسم كه او مسيحى اسـت و همسايه شماست , از او مى خواهم شما را يارى دهد, مرد نجرانى نزد سلطان حبشه نجاشى آمـد, و نـجـاشى از شنيدن اين داستان سخت متاثر گشت , و از خاموشى شعله آيين مسيح (ع ) در سرزمين نجران افسوس خورد, و تصميم بر انتقام شهيدان را از او گرفت .
لشكريان حبشه به جانب يمن تاختند و در يك پيكار سخت سپاه ذونواس راشكست دادند, و گروه زيادى از آنان كشته شد, و طولى نكشيد كه مملكت يمن به دست نجاشى افتاد و به صورت ايالتى از ايالات حبشه درآمد.
(آيه )ـ.

شكنجه گران در برابر مجازات الهى !.

بعد از بيان جنايت عظيم شكنجه گران اقوام پيشين در اينجا به كيفر سخت الهى نسبت به آنان , و پـاداشـهـاى عـظيم مؤمنان اشاره كرده , مى فرمايد: ((كسانى كه مردان و زنان با ايمان را شكنجه دادنـد, سـپـس تـوبـه نكردند, براى آنها عذاب دوزخ وعذاب آتش سوزان است )) (ان الذين فتنوا المؤمنين والمؤمنات ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنم ولهم عذاب الحريق ).
جـمـلـه ((ثـم لم يتوبوا)) نشان مى دهد كه راه توبه حتى براى چنين شكنجه گران ستمگرى باز است , و اين نهايت لطف پروردگار را نسبت به گنهكاران نشان مى دهد,و ضمنا هشدارى است به مردم مكه كه تا دير نشده دست از آزار و شكنجه مؤمنان بردارند, و به سوى خدا بازگردند.
قـابـل تـوجـه ايـن كـه در اين آيه دو گونه عذاب براى آنها ذكر كرده : يكى عذاب جهنم و ديگرى ((عـذاب حـريـق )) (عـذاب آتـش سوزان ) ذكر اين دو ممكن است به خاطر اين باشد كه در جهنم انـواعـى از مجازاتها وجود دارد كه يكى از آنها آتش سوزان است , و ذكر آن بالخصوص به خاطر اين است كه شكنجه گران مزبور مؤمنان را با آتش مى سوزاندند و بايد در آنجا با آتش مجازات شوند اما اين آتش كجا و آن آتش كجا.
(آيـه )ـ سـپـس بـه پاداش مؤمنان پرداخته , مى فرمايد: ((و براى كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صـالـح انـجـام دادنـد بـاغهايى از بهشت است كه نهرها زيردرختانش جارى است , و اين نجات و پـيروزى بزرگ است )) (ان الذين آمنوا وعملواالصالحات لهم جنات تجرى من تحتها الا نهار ذلك الفوز الكبير).
چـه فـوز و پـيـروزى از ايـن بـرتـر كه در جوار قرب پروردگار و در ميان انواع نعمتهاى پايدار, با سـربـلندى و افتخار جاى گيرند, ولى نبايد فراموش كرد كه كليداصلى اين پيروزى و فوز كبير, ايمان و عمل صالح است .
(آيـه )ـ سـپـس بـار ديگر به تهديد كفار و شكنجه گران پرداخته , مى افزايد: ((گرفتن قهرآميز و مجازات پروردگارت به يقين بسيار شديد است ))! (ان بطش ربك لشديد).
(آيه )ـ بعد مى فرمايد: گمان نكنيد قيامتى در كار نيست و يا بازگشت شمامشكل است ;((اوست كه آفرينش را آغاز مى كند, و باز مى گرداند)) (انه هو يبدئ ويعيد).
(آيـه )ـ سـپـس بـه بـيان پنج وصف از اوصاف خداوند بزرگ پرداخته ,مى گويد: ((و او آمرزنده و دوستدار (مؤمنان ) است )) (وهو الغفور الودود).
(آيه )ـ ((صاحب عرش و داراى مجد و عظمت است )) (ذوالعرش المجيد).
(آيه )ـ ((و آنچه را مى خواهد انجام مى دهد)) (فعال لما يريد).
در حـقيقت ذكراين اوصاف در برابر تهديدى كه در آيات قبل آمده براى بيان اين حقيقت است كه راه بـازگـشـت به روى گنهكاران باز است , و خداوند در عين شديدالعقاب بودن غفور و ودود و رحيم و مهربان است .
(آيه )ـ.

ديدى خدا با لشكر فرعون و ثمود چه كرد؟.

آيـات قـبـل بيان قدرت مطلقه خداوند و حاكميت بلامنازع او, و تهديد كفار وشكنجه گران بود, بـراى ايـن كـه مـعـلـوم شود اين تهديدها عملى است در اينجا روى سخن را به پيامبر(ص )كرده , مى فرمايد: ((آيا داستان لشكرها به تو رسيده است )) (هل اتيك حديث الجنود).
لـشـكـريـان عظيمى كه در برابر پيامبران الهى صف آرائى كردند و به مبارزه برخاستند به گمان اين كه مى توانند در مقابل قدرت خدا عرض اندام كنند.
(آيـه )ـ و بـعد به دو نمونه آشكار از آنها كه يكى در قديم الايام ,و ديگرى در عصر نزديكتر واقع شد اشاره كرده , مى افزايد: ((لشكريان فرعون وثمود)) (فرعون وثمود).
همانها كه بعضى شرق و غرب جهان را زير سلطه خود قرار دادند, و بعضى دل كوهها را شكافتند و سنگهاى عظيم آن را بركندند, و از آن خانه ها و قصرهاى عظيم ساختند, و كسى را ياراى مقابله با آنها نبود.
امـا خـداونـد گـروه اول را با ((آب )) و گروه دوم را با ((باد)) كه هر دو وسيله هاى حيات آدمى هستند, درهم كوبيد!.
(آيه )ـ در اين آيه مى افزايد: ((ولى كافران پيوسته در تكذيب حقند)) (بل الذين كفروا فى تكذيب ).
چـنـان نـيست كه نشانه هاى حق بر كسى مخفى و پنهان باشد, لجاجت و عناداجازه نمى دهد كه بعضى راه را پيدا كنند, و در طريق حق گام بگذارند.
تـعـبير به ((بل )) كه به اصطلاح براى اضراب (عدول از چيزى به چيز ديگر)است گوئى اشاره به ايـن است كه اين گروه مشرك از قوم فرعون و ثمود هم بدتر ولجوج ترند, دائما مشغول تكذيب و انكار قرآنند.
(آيـه )ـ ولـى آنـها بايد بدانند كه ;((و خداوند به همه آنها احاطه دارد)) وهمه در چنگال قدرت او هستند (واللّه من ورائهم محيط).
اگـر خـدا بـه آنـهـا مـهـلت مى دهد نه به خاطر عجز و ناتوانى است , و اگر آنها راسريعا مجازات نمى كند نه به خاطر اين است كه از قلمرو قدرتش بيرونند.
(آيـه )ـ در اين آيه مى افزايد: اصرار آنها در تكذيب قرآن و نسبت آن به سحر و كهانت و شعر بيهوده است اين آيات , سحر و دروغ نيست ((بلكه قرآن باعظمت است )) (بل هو قرآن مجيد).
محتوايش عظيم و گسترده , و معانيش بلند و پرمايه است , هم در زمينه معارف و اعتقادات , و هم اخلاق و مواعظ و هم احكام و سنن .
(آيـه )ـ ((كـه در لوح محفوظ جاى دارد)) (فى لوح محفوظ) و دست نااهلان و شياطين و كاهنان هرگز به آن نمى رسد, و از هرگونه تغيير و تبديل و زياده ونقصان بركنار مى باشد.
بـنـابراين ;اگر نسبتهاى ناروا به تو مى دهند, و شاعر و ساحر و كاهن ومجنونت مى خوانند, هرگز غمگين مباش , تكيه گاه تو محكم , راهت روشن , وپشتيبانت قدرتمند و تواناست .
مـنـظـور از ((لـوح )) در اينجا صفحه اى است كه قرآن مجيد بر آن ثبت و ضبط شده است ولى نه صـفـحـه اى هـمـچـون الـواح متداول در ميان ما, بلكه در تفسيرى از ابن عباس آمده است ((لوح محفوظ)) طولش به اندازه فاصله زمين و آسمان ! و عرضش به اندازه فاصله مغرب و مشرق است !.
و ايـنـجـاست كه به نظر مى رسد كه لوح محفوظ همان صفحه علم خداونداست كه شرق و غرب عالم را فراگرفته , و از هرگونه دگرگونى و تحريف مصون ومحفوظ است .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:06:00 ب.ظ ]




سوره تكوير [81].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 29 آيه است .

محتواى سوره :.

محتواى اين سوره عمدتا بر دو محور دور مى زند:
1ـ آيات آغاز اين سوره بيانگر نشانه هائى از قيامت و دگرگونيهاى عظيم درپايان اين جهان و آغاز رستاخيز است .
2ـ بخش دوم سوره از عظمت قرآن و آورنده آن و تاثيرش در نفوس انسانى سخن مى گويد, و اين قسمت با سوگندهاى بيداركننده و پرمحتوايى همراه است .

فضيلت تلاوت سوره :.

در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((كسى كه سوره اذا الشمس كورت را بخواند خداوند او را از رسوائى در آن هنگام كه نامه عملش گشوده مى شود حفظمى كند)).
در حـديـث ديگرى مى خوانيم كه به پيامبر اسلام (ص ) گفتند: چرا اين قدر زودآثار پيرى در شما نمايان گشته ؟.
فرمود: ((سوره هود, واقعه , مرسلات , عم , و اذا الشمس كورت , مرا پير كرد))زيرا آن چنان حوادث هولناك قيامت در اينها ترسيم شده است كه هر انسان بيدارى را گرفتار پيرى زودرس مى كند.
تـعـبـيـراتـى كه در روايات بالا آمده به خوبى نشان مى دهد كه منظور تلاوتى است كه سرچشمه آگاهى و ايمان و عمل باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.

آن روز كه طومار كائنات پيچيده شود!.

در آغـاز ايـن سـوره چـنـانـكـه گفتيم به اشارات كوتاه و هيجان انگيز وتكان دهنده اى از حوادث هـولـنـاك پـايـان ايـن جهان و آغاز رستاخيز برخورد مى كنيم كه انسان را در عوالم عجيبى سير مى دهد, و مجموعا هشت نشانه از اين نشانه ها رابازگو مى كند.

نخست مى فرمايد: ((در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود)) (اذاالشمس كورت ).
مـى دانيم خورشيد در حال حاضر كره اى است فوق العاده داغ و سوزان به اندازه اى كه تمام مواد آن به صورت گاز فشرده اى درآمده و در گرداگردش شعله هاى سوزانى زبانه مى كشد كه صدها هزار كـيـلـومـتـر ارتفاع آنهاست واگر كره زمين در وسطيكى از اين شعله هاى عظيم گرفتار شود در دم خاكستر و تبديل به مشتى گاز مى شود!.
ولـى در پايان اين جهان و در آستانه قيامت اين حرارت فرو مى نشيند, و آن شعله ها جمع مى شود, روشنائى آن به خاموشى مى گرايد, و از حجم آن كاسته مى شود و اين است معنى ((تكوير)).
ايـن حـقـيقتى است كه در علم و دانش امروز نيز منعكس است و ((ثابت خورشيد)) تدريجا رو به تاريكى و خاموشى مى رود.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ شوند)) (واذاالنجوم انكدرت ).
(آيـه )ـ در سومين نشانه رستاخيز مى فرمايد: ((و در آن هنگام كه كوهها به حركت درآيند)) (واذا الجبال سيرت ).
از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه در آستانه قيامت كوهها مراحل مختلفى را طى مى كنند ـ شرح بيشتر در اين باره را در همين جلد در تفسير آيه 20سوره نبا مطالعه فرماييد.
(آيـه )ـ سـپـس مى افزايد: ((و در آن هنگام كه باارزشترين اموال به دست فراموشى سپرده شود)) (واذا العشار عطلت ).
((عشار)) جمع ((عشرا)) در اصل به معنى شتر ماده باردارى است كه ده ماه برحمل او گذشته , و در آسـتـانـه آوردن بـچه است يعنى چيزى نمى گذرد كه شتر ديگرى از او متولد مى شود, و شير فراوان در او ظاهر مى گردد.
در آن روز كه اين آيات نازل گشت چنين شترى باارزشترين اموال عرب محسوب مى شد.
مـنظور اين است شدت هول و وحشت آن روز به قدرى است كه هر انسانى نفيسترين اموال خويش را فراموش مى كند.
(آيه )ـ در اين آيه مى افزايد: ((و در آن هنگام كه وحوش جمع شوند)) (واذا الوحوش حشرت ).
هـمان حيواناتى كه در حال عادى از هم دور بودند, و از يكديگر مى ترسيدندو فرار مى كردند, ولى شـدت وحـشـت حوادث هولناك آستانه قيامت آن چنان است كه اينها را گرد هم جمع مى كند, و هـمـه چيز را فراموش مى كنند, گوئى مى خواهند بااين اجتماعشان از شدت ترس و وحشت خود بكاهند.
و بـه تعبير ديگر: وقتى آن صحنه هاى هولناك خصائص ويژه حيوانات وحشى را از آنها مى گيرد با انسانها چه مى كند!.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و در آن هنگام كه درياها برافروخته شوند))! (واذاالبحار سجرت ).
مـى دانـيـم آب از دو ماده ((اكسيژن )) و ((هيدروژن )) تركيب يافته كه هر دو سخت قابل اشتعال اسـت , بـعـيد نيست كه در آستانه قيامت آب درياها چنان تحت فشارقرار گيرد كه تجزيه شوند و تبديل به يكپارچه آتش گردند.

(آيـه )ـ بـعـد از ذكـر شـش تحول عظيم كه از مقدمات رستاخيز است به نخستين طليعه آن روز بـزرگ اشـاره كـرده , مـى فرمايد: ((و در آن هنگام كه هركس با همسان خودقرين گردد)) (واذا النفوس زوجت ).

صـالـحان با صالحان , و بدكاران با بدكاران , اصحاب اليمين با اصحاب اليمين ,واصحاب الشمال با اصـحـاب الشمال , برخلاف اين دنيا كه همه با هم آميخته اند, گاه همسايه مؤمن , مشرك است , و گـاه هـمسر صالح , ناصالح ولى در قيامت كه يوم الفصل و روزجدائيهاست اين صفوف كاملا از هم جدا مى شوند.
(آيه )ـ سپس به سراغ يكى ديگر از حوادث رستاخيز رفته , مى افزايد: ((ودر آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود) (واذا الموؤدة سئلت ).
(آيه )ـ ((به كدامين گناه كشته شدند))؟! (باى ذنب قتلت ).
يـكـى از دردنـاكـتـريـن و وحشيانه ترين پديده هاى عصر جاهليت عرب پديده زنده به گور كردن دختران است كه در قرآن مجيد مكرر به آن اشاره شده , با نهايت تاسف اين مساله به اشكال ديگرى در جاهليت قرون اخير نيز خودنمايى مى كند.
در بـعـضى از روايات در تفسير اين آيه توسعه داده شده , تا آنجا كه شامل هرگونه قطع رحم , و يا قطع مودت اهل بيت (ع ) مى شود.
در حـديثى از امام باقر(ع ) مى خوانيم هنگامى كه از تفسير اين آيه سؤال شدفرمود: ((من قتل فى مودتنا;Š منظور كسانى است كه در طريق محبت و دوستى ماكشته مى شوند)).
البته ظاهر آيه همان است كه گفتيم , ولى ملاك و مفهوم آن قابل چنين توسعه اى مى باشد.
(آيه )ـ.

آن روز معلوم شود كه در چه كاريم همه ؟.

به دنبال بحثى كه در آيات گذشته در مورد مرحله اول رستاخيز آمده بود, دراينجا به مرحله دوم آن يـعنى , بروز و ظهور عالم ديگر و حسابرسى اعمال اشاره كرده , مى فرمايد: ((و در آن هنگام كه نامه هاى اعمال گشوده شود)) (واذا الصحف نشرت ).
گشوده شدن نامه هاى اعمال در قيامت هم در برابر چشم صاحبان آنهاست ,تا بخوانند و خودشان بـه حساب خود برسند, همان گونه كه در سوره اسرا آيه 14آمده است و هم در برابر چشم ديگران , كه خود تشويقى است براى نيكوكاران ومجازات و رنجى است براى بدكاران .
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايد: ((و در آن هنگام كه پرده از روى آسمان برگرفته شود)) (واذا السما كـشطت ) اين پرده هايى كه در اين دنيا بر جهان ماده و عالم بالاافكنده شده , و مانع از آن است كه مـردم فرشتگان يا بهشت و دوزخ را كه درون اين جهان است ببينند كنار مى رود, و انسانها حقايق عالم هستى را مى بينند.
مـطـابق آيه 49 سوره توبه جهنم هم امروز موجود است , ولى پرده ها وحجابهاى عالم دنيا مانع از مـشـاهـده آن اسـت , همان گونه كه مطابق بسيارى از آيات قرآن بهشت نيز هم اكنون آماده براى پرهيزكاران است .
به هر حال آيه فوق ناظر به حوادث مرحله دوم رستاخيز, يعنى مرحله بازگشت انسانها به زندگى و حيات نوين است .
(آيـه )ـ و لـذا در ايـن آيـه مـى افـزايد: ((و در آن هنگام كه دوزخ شعله ور گردد)) (واذا الجحيم سعرت ).
(آيـه )ـ و در ايـن آيـه مـى فـرمايد: ((و درآن زمان كه بهشت (به پرهيزكاران )نزديك شود)) (واذا الجنة ازلفت ).
هـمـيـن مـعـنـى در آيـه 90 سوره ((شعرا)) نيز آمده است با اين تفاوت كه در اينجاتصريح به نام ((متقين )) نشده و در آنجا تصريح شده است .
(آيـه )ـ وبـالاخـره درايـن آيـه , كـه درحـقـيـقت مكمل تمام آيات گذشته وجزايى براى جمله هاى شـرطـيـه اى اسـت كه در دوازده آيه قبل آمده , مى فرمايد: آرى درآن هنگام ((هركس مى داند چه چيزى را آماده كرده است ))! (علمت نفس مـا احضرت ).
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه همه اعمال انسانها درآنجا حاضرمى شود,و علم و آگاهى آدمى نسبت به آنها علمى توام با شهود و مشاهده خواهد بود.
ايـن حـقـيـقـت در آخرين آيات سوره زلزال نيز آمده است ; آنجا كه مى فرمايد: ((هركس به اندازه ذره اى كـار نـيـك كـرده بـاشد آن را مى بينيد, و هركس به اندازه ذره اى كار بدكرده باشد آن را مى بيند)).
(آيه )ـ به دنبال آيات گذشته كه سخن از معاد و مقدمات رستاخيزوبخشى ازحوادث آن روز بزرگ مـى گـفـت , درايـنـجا به بحث از حقانيت قرآن وصدق گفتار پيامبر اسلام (ص ) مى پردازد, و در حـقـيـقـت آنچه را در آيات قبل پيرامون معادآمده است تاكيد مى كند و با ذكر قسمهاى آگاهى بخش , مطلب را مؤكد مى سازد.
نخست مى فرمايد: ((سوگند به ستارگانى كه بازمى گردند)) (فلا اقسم بالخنس ).
(آيه )ـ ((حركت مى كنند و از ديده ها پنهان مى شوند)) (الجوار الكنس ).
منظور از اين سوگندها ـهمان گونه كه در حديثى از اميرمؤمنان على (ع ) درتفسير اين آيات نقل شـده ـ پـنج ستاره سيار منظومه شمسى است كه با چشم غيرمسلح ديده مى شود (عطارد, زهره , مريخ , مشترى , و زحل ).
تـوضـيـح ايـن كـه اگـر در چند شب متوالى چشم به آسمان بدوزيم به اين معنى پى مى بريم كه سـتارگان آسمان دسته جمعى تدريجا طلوع مى كنند و با هم غروب مى نمايند بى آنكه تغييرى در فـواصـل آنـها به وجود آيد, گوئى مرواريدهايى هستندكه روى يك پارچه سياه در فواصل معينى دوخـته شده اند, و اين پارچه را از يك طرف بالا مى آورند و از طرف ديگر پايين مى كشند, تنها پنج سـتـاره اسـت كـه از اين قانون كلى مستثناست , يعنى در لابلاى ستارگان ديگر حركت مى كنند گوئى پنج مرواريد ندوخته روى اين پارچه آزاد قرار گرفته اند, و در لابلاى آنها مى غلطند!.
ايـنـهـا هـمـان پنج ستاره عضو خانواده منظومه شمسى مى باشد, وحركات آنهابه خاطرنزديكيشان بـاماست ,وگرنه ساير ستارگان آسمان نيز داراى چنين حركاتى هستنداما چون از ما بسيار دورند ما نمى توانيم حركات آنهارا احساس كنيم ,اين از يكسو.
از سـوى ديـگـر: توجه به اين نكته لازم است كه علماى هيئت اين ستارگان را((نجوم متحيره )) ناميده اند زيرا حركات آنها روى خط مستقيم نيست , و به نظرمى رسد كه مدتى سير مى كنند بعد كـمـى بـرمـى گردند, دو مرتبه به سير خود ادامه مى دهند كه درباره علل آن در علم ((هيئت )) بحثهاى فراوانى شده است .
آيـات فـوق مـمكن است اشاره به همين باشد كه اين ستارگان داراى حركتند(الجوار) و در سير خـود رجـوع و بازگشت دارند (الخنس ) و سرانجام به هنگام طلوع سپيده صبح و آفتاب مخفى و پـنـهـان مـى شـوند, شبيه آهوانى كه شبها در بيابانهابراى به دست آوردن طعمه مى گردند, و به هنگام روز از ترس صياد و حيوانات وحشى در ((كناس )) خود مخفى مى شوند (الكنس ).
به هر حال گويا قرآن مجيد مى خواهد با اين سوگندهاى پرمعنى و آميخته بانوعى ابهام انديشه ها را بـه حـركـت درآورد و متوجه وضع خاص و استثنائى اين سيارات درميان خيل عظيم ستارگان آسمان كند, تا بيشتر در آن فكر كنند و به عظمت پديدآورنده اين دستگاه عظيم آشناتر شوند.
(آيه )ـ در اين آيه , به دومين سوگند پرداخته , مى گويد: ((و قسم به شب ,هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد)) (والليل اذا عسعس ).
(آيـه )ـ و سرانجام به سراغ سومين و آخرين قسم رفته , مى فرمايد: ((و به صبح , هنگامى كه تنفس كند))! (والصبح اذا تنفس ).
ايـن تـعـبير شبيه تعبيرى است كه در سوره مدثر بعد از سوگند به شب آمده است كه مى فرمايد: ((والـصـبـح اذا اسـفـر;Š سوگند به صبح هنگامى كه نقاب از چهره برگيرد)) گوئى ظلمت شب هـمـچـون نـقـاب سياهى بر صورت صبح افتاده , به هنگام سپيده دم نقاب را كنار مى زند و چهره نورانى و پرفروغ خود را كه نشانه زندگى وحيات است به جهانيان نشان مى دهد.
(آيه )ـ.

پيك وحى الهى بر او نازل شده !.

در ايـن آيـه به چيزى كه تمام اين سوگندها به خاطر آن ياد شده پرداخته ,مى فرمايد: ((يقينا اين (قرآن ) كلام فرستاده بزرگوارى است [ جبرئيل امين ])) كه ازسوى خداوند براى پيامبرش آورده (انه لقول رسول كريم ).
و اين پاسخى است به آنها كه پيامبر(ص ) را متهم مى كردند كه قرآن را خودساخته و پرداخته , و به خدا نسبت داده است .
در ايـن آيـه و آيـات بـعـد پـنـج وصف براى ((جبرئيل )) پيك وحى خدا بيان شده , كه درحقيقت اوصافى است كه براى هر فرستاده جامع الشرائط لازم است .
نخست توصيف او به ((كريم )) بودن كه اشاره به ارزش وجودى اوست .
(آيـه )ـ سـپـس بـه اوصـاف ديگر پرداخته ,مى افزايد(اوصاحب قدرت است ,ونزد (خداوند) صاحب عرش مقام والائى دارد))! (ذى قوة عند ذى العرش مكين ).
((ذى الـعـرش )) اشاره به ذات پاك خداوند است , گرچه او صاحب تمام عالم هستى است ولى از آنـجـا كـه عـرش ـخـواه به معنى عالم ماورا طبيعت باشد, ويا مقام علم مكنون خداوندـ اهميت بيشترى دارد, او را به صاحب عرش بودن توصيف مى كند.
(آيه )ـ و در چهارمين و پنجمين توصيف مى گويد: ((در آسمانها مورداطاعت (فرشتگان ) و امين است )) (مطاع ثم امين ).
از روايـات استفاده مى شود كه گاه جبرئيل امين براى ابلاغ آيات قرآن از سوى گروه عظيمى از فـرشـتـگـان همراهى مى شد و مسلما درميان آنها مطاع بود و يك رسول بايد درميان همراهانش مطاع باشد.
در حـديـثـى آمـده است به هنگام نزول اين آيات پيغمبراكرم (ص ) به جبرئيل فرمود: ((چه خوب خـداوند تو را ستوده است كه فرموده : صاحب قدرت است , و درنزد خداوند صاحب عرش , قرب و مقام دارد و در آنجا فرمانرواست و امين ,نمونه اى از قدرت و امانت خود را بيان كن !.
جـبرئيل در پاسخ عرض كرد: اما نمونه قوت من اين كه مامور نابودى شهرهاى قوم لوط شدم , و آن چـهـار شـهـر بود, در هر شهر چهارصدهزار مردجنگجو وجود داشت , به جز فرزندان آنها, من اين شـهـرهـا را از بـيـن بـرداشتم و به آسمان بردم تا آنجا كه فرشتگان آسمان صداى حيوانات آنها را شنيدند, سپس به زمين آوردم , و زيرورو كردم !.
و اما نمونه امانت من اين است كه هيچ دستورى به من داده نشده كه از آن دستور كمترين تخطى كرده باشم )).
(آيه )ـ سپس به نفى نسبت ناروائى كه به پيامبر(ص ) مى دادند پرداخته ,مى افزايد: ((و صاحب شما [ پيامبر] ديوانه نيست )) (ومـا صاحبكم بمجنون ).
تعبير به ((صاحب )) اشاره به اين است كه او ساليان دراز درميان شما زندگى كرده , و همنشين با افـراد شـمـا بـوده اسـت , و او را بـه عـقـل و درايت و امانت شناخته ايد, چگونه نسبت جنون به او مى دهيد؟!.
(آيه )ـ بعد براى تاكيد ارتباط پيامبر(ص ) با جبرئيل امين مى افزايد: ((او(جبرئيل ) را در افق روشن ديده است ))! (ولقد راه بالا فق المبين ).
منظور از ((افق مبين )) همان ((افق اعلى )) و افق آشكاركننده فرشتگان است كه پيامبر جبرئيل را در آن مشاهده كرد.
(آيـه )ـ سپس مى افزايد: ((و او نسبت به آنچه از طريق وحى دريافت داشته بخل ندارد)) (ومـا هو على الغيب بضنين ).
همه را بى كم و كاست در اختيار بندگان خدا مى نهد, او مانند بسيارى از مردم نيست كه وقتى به حقيقت مهمى دست مى يابند اصرار در كتمان آن دارند, و غالبا ازبيان آن بخل مى ورزند.
اگر ديگران به خاطر علوم محدودشان چنين صفتى را دارند پيامبر كه سرچشمه علمش اقيانوس بيكران علم خداست از اين گونه صفات مبراست .
(آيه )ـ و نيز مى افزايد: ((و اين (قرآن ) گفته شيطان رجيم نيست )) (ومـا هوبقول شيطان رجيم ) .
ايـن آيـات قـرآنى هرگز مانند سخنان كاهنان كه از طريق ارتباط با شياطين دريافت مى داشتند نـمـى بـاشد, و نشانه هاى اين حقيقت در آن ظاهر است , چرا كه سخنان كاهنان آميخته با دروغ و اشـتباهات فراوان بود, و بر محور اميال ومطامعشان دور مى زند, و اين هيچ نسبتى با قرآن مجيد ندارد.
(آيه )ـ.

اى غافلان به كجا مى رويد؟!.

در آيـات گـذشـتـه اين حقيقت روشن شد كه قرآن مجيد كلام خداست , چرا كه محتوايش نشان مى دهد كه گفتار شيطانى نيست بلكه سخن رحمانى است , كه به وسيله پيك وحى خدا با قدرت و امانت كامل بر پيامبرى كه در نهايت اعتدال عقل است نازل شده .
در ايـنـجـا مخالفان را به خاطر عدم پيروى از اين كلام بزرگ مورد توبيخ قرار داده بايك استفهام تـوبيخى مى گويد: ((پس به كجا مى رويد))؟ (فاين تذهبون ) چرا راه راست را رها كرده , به بيراهه گام مى نهيد؟.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افزايد: ((اين (قرآن ) چيزى جز تذكرى براى جهانيان نيست )) (ان هو الا ذكر للعالمين ).
همه را اندرز مى دهد, هشدار مى دهد, تا از خواب غفلت بيدار شوند.
(آيـه )ـ و از آنجا كه براى هدايت و تربيت تنها ((فاعليت فاعل )) كافى نيست بلكه ((قابليت قابل )) نـيـز شـرط است , در اين آيه مى افزايد: قرآن مايه بيدارى است ((براى كسى از شما كه بخواهد راه مستقيم پيش گيرد)) (لمن شا منكم ان يستقيم ).
آيـه قـبل عموميت فيض هدايت الهى را بيان مى كند, و اين آيه شرط بهره گيرى از اين فيض را, و تمام مواهب عالم چنين است كه اصل فيض عام است ولى استفاده از آن مشروط به اراده و تصميم است .
(آيـه )ـ امـا از آنـجـا كه تعبير به مشيت و اراده انسان ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه انسان چنان آزاد است كه هيچ نيازى در پيمودن اين راه به خداوند وتوفيق الهى ندارد, در آخرين آيه اين سـوره بـه بـيـان نـفوذ مشيت پروردگار پرداخته ,مى فرمايد: ((و شما اراده نمى كنيد مگر اين كه خداوند ـپروردگار جهانيان ـ اراده كندو بخواهد)) (ومـا تشاؤن الا ان يشا اللّه رب العالمين ).
در حـقـيـقت مجموع اين دو آيه همان مساله دقيق و ظريف ((امر بين امرين )) رابيان مى كند, از يـكـسـو مـى گـويد تصميم گيرى به دست شماست , از سوى ديگرمى گويد: تا خدا نخواهد شما نـمـى تـوانيد تصميم بگيريد, يعنى ;Š اگر شما مختار وآزاد آفريده شده ايد اين اختيار و آزادى نيز از ناحيه خداست , او خواسته است كه شما چنين باشيد.
انـسـان در اعـمـال خود نه مجبور است , و نه صددرصد آزاد, نه طريقه ((جبر))صحيح است و نه طـريـقـه ((تفويض )) بلكه هرچه او دارد, از عقل و هوش و توانائى جسمى و قدرت تصميم گيرى هـمـه از ناحيه خداست و همين واقعيت است كه او رااز يكسو دائما نيازمند به خالق مى سازد, و از سوى ديگر به مقتضاى آزادى واختيارش به او تعهد و مسؤوليت مى دهد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:01:00 ب.ظ ]




سوره عبس [80].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 42 آيه است .

محتواى سوره :.

محتواى اين سوره را مى توان در پنج موضوع خلاصه كرد:
1ـ عتاب شديد خداوند نسبت به كسى كه در برابر مرد نابيناى حقيقت جوبرخورد مناسبى نداشت .
2ـ ارزش و اهميت قرآن مجيد.
3ـ كفران و ناسپاسى انسان در برابر نعمتهاى خداوند.
4ـ بيان گوشه اى از نعمتهاى او در زمينه تغذيه انسان و حيوانات براى تحريك حس شكرگزارى بشر.
5ـ اشاره به قسمتهاى تكان دهنده اى از حوادث قيامت و سرنوشت مؤمنان وكفار در آن روز بزرگ .
نامگذارى آن به ((عبس )) به تناسب نخستين آيه سوره است .

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثـى از پيغمبرگرامى اسلام (ص ) آمده است : ((كسى كه سوره عبس رابخواند روز قيامت درحالى وارد محشر مى شود كه صورتش خندان و بشاش است )).
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
آيه ـ شان نزول : ده آيه آغاز سوره اجمالا نشان مى دهد كه خداوند كسى را در آنهامورد عتاب قرار داده به خاطر اين كه فرد يا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابيناى حق طلبى مقدم داشته است , اما اين شخص مورد عتاب كيست ؟ در آن اختلاف نظراست .
مشهور در ميان مفسران عامه و خاصه اين است كه :.
عده اى از سران قريش مانند عتبة بن ربيعه , ابوجهل , عباس بن عبدالمطلب ,و جمعى ديگر, خدمت پـيامبر(ص ) بودند و آن حضرت مشغول تبليغ و دعوت آنهابه سوى اسلام بود و اميد داشت كه اين سخنان در دل آنها مؤثر شود در اين ميان ((عبداللّه بن ام مكتوم )) كه مرد نابينا و ظاهرا فقيرى بود وارد مـجـلس شد, و ازپيغمبر(ص ) تقاضا كرد آياتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعليم دهد, و پـيوسته سخن خود را تكرار مى كرد و آرام نمى گرفت , زيرا دقيقا متوجه نبود كه پيامبر(ص )با چه كسانى مشغول صحبت است .
او آنقدر كلام پيغمبر(ص ) را قطع كرد كه حضرت ناراحت شد, و آثارناخشنودى در چهره مباركش نـمـايـان گـشت و در دل گفت : اين سران عرب پيش خودمى گويند: پيروان محمد نابينايان و بردگانند, و لذا از ((عبداللّه )) رو برگرداند, و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.
در اين هنگام اين آيات نازل شد (و در اين باره پيامبر(ص ) را مورد عتاب قرارداد).
رسول خدا بعد از اين ماجرا ((عبداللّه )) را پيوسته گرامى مى داشت .
البته در آيه چيزى كه صريحا دلالت كند كه منظور شخص پيامبر(ص ) است وجود ندارد و به فرض كـه شـان نـزول فـوق واقـعيت داشته باشد اين مطلب در حدترك اولائى بيش نيست و كارى كه منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمى شود.
تفسير:.

عتاب شديد به خاطر بى اعتنائى به نابيناى حق طلب !.

بـاتـوجـه بـه آنچه در شان نزول آيات گفته شد, به سراغ تفسير آيات مى رويم ,نخست مى فرمايد: ((چهره درهم كشيد, و روى برتافت )) (عبس وتولى ).
(آيه )ـ از اين كه نابينائى به سراغ او آمده بود))! (ان جاه الا عمى ).
(آيه )ـ ((تو چه مى دانى شايد او پاكى و تقوا پيشه كند))؟ (ومـا يدريك لعله يزكى ).
(آيـه )ـ ((يـا (از شـنـيدن سخنان حق ) متذكر گردد و اين تذكر به حال او مفيدباشد)) (او يذكر فتنفعه الذكرى ).
و اگر صددرصد پاك و باتقوا نشود لااقل از تذكر پند مى گيرد و بيدار مى شود,و اين بيدارى در او اجمالا اثر مى گذارد.
(آيه )ـ سپس اين عتاب را ادامه داده , مى افزايد: ((اما آن كس كه توانگراست )) (اما من استغنى ).
(آيه )ـ ((تو به او روى مى آورى ))! (فانت له تصدى ).
و اصرار به هدايت او دارى در حالى كه او گرفتار غرور ثروت و خودخواهى است , غرورى كه منشا طغيان و گردنكشى است .
(آيه )ـ ((در حالى كه اگر او خود را پاك نسازد چيزى بر تو نيست )) (ومـاعليك الا يزكى ).
وظـيـفـه تو تنها ابلاغ رسالت است خواه از آن پند گيرند يا ملال بنابراين به خاطر اين گونه افراد نمى توانى نابيناى حق طلب را ناديده بگيرى , هرچند هدف تو هدايت اين گردنكشان باشد.
(آيه )ـ بار ديگر تاكيد و عتاب را از سر مى گيرد و همچنان به صورت خطاب مى فرمايد: ((اما كسى كه به سراغ تو مى آيد, و (براى هدايت و پاكى ) كوشش مى كند)) (واما من جاك يسعى ).
(آيه )ـ ((و از خدا ترسان است )) (وهو يخشى ).
و همين انگيزه ترس از خداوند او را به دنبال تو فرستاده , تا حقايق بيشترى بشنود و به كار بندد, و خود را پاك و پاكيزه كند.
(آيه )ـ ((تو از او غافل مى شوى )) و به ديگرى مى پردازى (فانت عنه تلهى ).
اين عتاب و خطاب خواه به شخص پيامبر(ص ) باشد يا غير او بيانگراين واقعيت مهم است كه اسلام و قرآن اهميت و احترام خاصى براى پويندگان راه حق مخصوصا از طبقات مستضعف قائل است و بـه عـكـس مـوضـع گـيـرى تـند و خشنى در برابر آنها كه بر اثر وفور نعمت الهى , مست و مغرور شده انددارد.
(آيـه )ـ در تـعـقيب آيات گذشته كه در آن سخن از سرزنش كسى آمده بودكه نسبت به نابيناى حق طلبى كم توجهى نموده بود, در اينجا به مساله اهميت قرآن مجيد و مبدا پاك آن و تاثيرش در نفوس پرداخته , مى فرمايد: ((هرگز)) اين كار راتكرار مكن و آن را براى هميشه فراموش نما (كلا ).
چرا كه ((اين (قرآن ) تذكر و يادآورى است )) (انها تذكرة ).
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق پاسخى باشد به تمام تهمتهاى مشركان و دشمنان اسلام در مورد قرآن كه گاه شعرش مى خواندند, و گاه سحر, و گاه نوعى كهانت , قرآن مى گويد: هيچ يك از ايـن نـسـبـتـها صحيح نيست , بلكه اين آيات وسيله اى است براى آگاهى و ايمان و دليل آن در خودش نهفته است .
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و هركس بخواهد از آن پند مى گيرد)) (فمن شاذكره ).
ايـن تـعـبـير هم اشاره اى است به اين كه اكراه و اجبارى در كار نيست , و هم دليلى است بر آزادى اراده انسان كه تا نخواهد و تصميم بر قبول هدايت نگيردنمى تواند از آيات قرآن بهره گيرد.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: اين كلمات بزرگ الهى ((در الواح پرارزشى ثبت است )) (فى صحف مكرمة ).
تعبير به ((صحف )) نشان مى دهد كه آيات قرآن قبل از نزول برپيغمبراكرم (ص ) در الواحى نوشته شده بود, و فرشتگان وحى آن را با خودمى آوردند الواحى بسيار گرانقدر و پرارزش .
(آيه )ـ بعد مى فرمايد: اين صحائف و الواح ((والاقدر و پاكيزه است ))(مرفوعة مطهرة ).
بالاتر از آن است كه دست نااهلان به سوى آن دراز شود, و يا قادر بر تحريف آن باشند, و پاكتر از آن است كه دست ناپاكان آن را آلوده كند, و نيز پاك است ازهرگونه تناقض و تضاد و شك و شبهه .
(آيه )ـ از اين گذشته , اين آيات الهى ((به دست سفيرانى است )) (بايدى سفرة ).
(آيه )ـ سفيرانى ((والامقام و فرمانبردار و نيكوكار)) (كرام بررة ).
منظور از ((سفره )) در اينجا فرشتگان الهى است كه سفيران وحى يا كاتبان آيات او هستند.
در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((كسى كه حافظ قرآن باشدو به آن عمل كند با سفيران بزرگوار فرمانبردار الهى خواهد بود)).
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه حافظان و مفسران و عاملان به قرآن دررديف اين ((سفره )) و همگام آنها هستند, نه اين كه خود آنها مى باشند و اين يك واقعيت است كه وقتى اين دانشمندان و حافظان , كارى شبيه كار فرشتگان وحاملان وحى انجام دهند در رديف آنها قرار مى گيرند.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: بـا وجود اين همه اسباب هدايت الهى كه درصحف مكرمه به وسيله فـرشـتـگان مقرب خداوند, با انواع تذكرات , نازل شده , بازهم اين انسان سركش و ناسپاس تسليم حق نمى شود;Š ((مرگ بر اين انسان , چقدركافر و ناسپاس است ))؟! (قتل الا نسان مـا اكفره ).
(آيه )ـ و از آنجا كه سرچشمه سركشيها و ناسپاسيها غالبا غرور است براى درهم شكستن اين غرور در اين آيه مى فرمايد: خداوند ((او را از چه چيز آفريده است ))؟ (من اى شى خلقه ).
(آيه )ـ ((او را از نطفه ناچيزى آفريد, و سپس اندازه گيرى كرد و موزون ساخت ))(من نطفة خلقه فقدره ).
دقت در آفرينش انسان از نطفه و اندازه گيرى تمام ابعاد وجودى او,اعضا پيكرش , استعدادهايش و نيازهايش خود بهترين دليل براى خداشناسى ومعرفة اللّه است .
و چـه بـزرگ است آن خدائى كه اين موجود ضعيف را اين همه قدرت وتوانائى بخشيد كه مى تواند آسـمـان و زمـين و اعماق درياها را جولانگاه خود قراردهد, و همه نيروهاى محيط خود را مسخر فرمان خويش سازد.
(آيه )ـ در ادامه همين سخن مى افزايد: ((سپس راه را براى او آسان كرد)) (ثم السبيل يسره ).
راه تكامل پرورش جنين در شكم مادر, و سپس راه انتقال او را به اين دنياسهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان اين است كه قبل از لحظات تولد آن چنان در شكم مادر قرار دارد كه سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پايين رحم است , ولى هنگامى كه فرمان تولد صادر مى شود ناگهان واژگونه مى گرددسر او به طرف پايين مى آيد, و همين موضوع امر تولد را براى او و مادر سهل و آسان مى كند.
بعد از تولد نيز در مسير نمو و رشد جسمى در دوران كودكى , و سپس نمو ورشد غرائز, و بعد از آن رشـد در مـسـيـر هدايت معنوى و ايمان , همه را از طريق عقل و دعوت انبيا براى او سهل و آسان ساخته است .
(آيـه )ـ سـپس به مرحله پايانى عمر انسان بعد از پيمودن اين راه طولانى اشاره كرده , مى فرمايد: ((بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود)) (ثم امـاته فاقبره ).
دستور به دفن كردن بدن مردگان (بعد از غسل و كفن و نماز) دستورى است الهام بخش كه مرده انسانها بايد از هر نظر پاك و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها!.
(آيه )ـ بعد به مرحله رستاخيز انسانها پرداخته , مى افزايد: ((سپس هرگاه كه بخواهد او را زنده (و براى حساب و جزا محشور) مى كند)) (ثم اذا شا انشره ).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه مـى فـرمـايد: با اين همه مواهب الهى نسبت به انسان , ازآن روز كه به صورت نطفه اى بى ارزش بود تا آن روز كه قدم در اين دنيا گذارد, و راه خود را به سوى كمال طى كرد و سـپـس از اين دنيا مى رود و در قبر پنهان مى گردد بازاين انسان راه صحيح خود را پيدا نمى كند ((چـنين نيست كه او مى پندارد, او هنوزآنچه را (خدا) فرمان داده , اطاعت نكرده است )) (كلا لما يقض مـا امره ).
(آيه )ـ.

انسان بايد به غذاى خود بنگرد!.

از آنـجـا كـه آيـات قبل سخن از مساله معاد مى گفت , و آيات آينده نيز باصراحت بيشترى از اين مـساله سخن مى گويد, به نظر مى رسد كه آيات مورد بحث به منزله دليلى است براى مساله معاد كه از طريق بيان قدرت خداوند بر همه چيز, وهمچنين احياى زمينهاى مرده به وسيله نزول باران ـكه خود نوعى معاد در عالم گياهان است ـ امكان رستاخيز را اثبات مى كند.
در ضـمـن چـون ايـن آيـات از انواع غذاهائى كه خدا در اختيار انسان وچهارپايان قرارداده سخن مـى گـويـد حـس شـكرگزارى انسان را برمى انگيزد و او را به شناخت منعم و معرفت اللّه دعوت مى كند.
نـخـسـت مـى فرمايد: ((انسان بايد به غذاى خويش (و آفرينش آن ) بنگرد)) (فلينظر الا نسان الى طعامه ).
نـزديكترين اشيا خارجى به انسان غذاى اوست كه با يك دگرگونى جزوبافت وجود او مى شود, و اگـر به او نرسد به زودى راه فنا را پيش مى گيرد, و به همين دليل قرآن از ميان تمام موجودات روى مـواد غـذائى آن هـم موادى كه از طريق گياهان و درختان , عايد انسان مى شود تكيه كرده است .
روشن است كه منظور از ((نگاه كردن )) تماشاى ظاهرى نيست , بلكه نگاه به معنى دقت و انديشه در سـاخـتمان اين مواد غذائى , و اجزا حياتبخش آن , و تاثيرات شگرفى كه در وجود انسان دارد, و سپس انديشه در خالق آنهاست .
و نيز دقيقا بنگرد كه آنها را از چه راهى تهيه كرده , حلال يا حرام ؟ مشروع يانامشروع ؟.
در بـعـضـى از روايات كه از معصومين نقل شده آمده است كه منظور از ((طعام ))در اينجا علم و دانشى است كه غذاى روح انسان است , بايد بنگرد كه آن را از چه كسى گرفته ؟.
آرى ! انسان بايد درست بنگرد كه سرچشمه اصلى علم و دانش او كه غذاى روحانى اوست كجاست مبادا از سرچشمه آلوده اى تغذيه شود و روح و جان او رابيمار كند يا به هلاكت افكند.
(آيـه )ـ سـپـس به شرح تفصيلى اين مواد غذائى و منابع آن پرداخته ,مى فرمايد: ((ما آب فراوان از آسمان فرو ريختيم )) (انا صببنا الما صبا).
آرى ! آب كـه مهمترين مايه حيات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل مـى شـود, و مـى دانـيـم تـمـام نـهرها, چشمه ها, قناتها و چاههاى آب , ذخائر آبى خود را از باران مى گيرند.
(آيه )ـ بعد از ذكر موضوع آب كه يكى از اركان مهم رويش گياهان است ,به سراغ ركن مهم ديگر يعنى ((زمين )) مى رود و مى افزايد: ((سپس زمين را از هم شكافتيم )) (ثم شققنا الا رض شقا).
ايـن شـكـافـتن اشاره به شكافتن زمين به وسيله جوانه هاى گياهان است , و به راستى اين يكى از عـجـائب اسـت كـه جـوانـه اى بـا آن همه نرمى و لطافت خاكهاى سخت را مى شكافد, و گاه در كوهستانها از لابلاى سنگها عبور كرده , سر بيرون مى آورد.
و احتمال دارد منظور از شكافتن زمين خرد شدن سنگهاى سطح آن در آغاز باشد.
بـه ايـن تـرتـيـب آيـه اشاره به يكى از معجزات علمى قرآن است كه نشان مى دهد اول بارانها فرو مـى بـارند, و سپس زمينها شكافته مى شوند و آماده زراعت مى گردند, نه تنها در روزهاى نخست اين عمل صورت گرفته كه امروز نيز ادامه دارد.
(آيه )ـ بعد از ذكر اين دو ركن اساسى يعنى ((آب )) و ((خاك )) به هشت قسمت از روئيدنيها كه از اركـان اسـاسـى غـذاى انسان يا حيوانات است اشاره كرده ,مى فرمايد: ((و در آن دانه هاى فراوانى رويانديم )) (فانبتنا فيها حبا).
دانـه هـاى غـذائى كه مايه اصلى تغذيه انسان و انواع حيوانات است , دانه هايى كه اگر يكسال بر اثر خشكسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرامى گيرد و انسانها همه در زحمت فرو مى روند.
(آيه )ـ و در مرحله بعد مى افزايد: ((و (همچنين ) انگور و سبزى بسيار)) (وعنبـا وقضبا).
ذكـر ((عـنـب )) (انگور) از ميان تمام ميوه ها به خاطر مواد غذائى و حياتى فراوانى است كه در اين ميوه نهفته شده و آن را به صورت يك غذاى كامل درآورده است .
توجه داشته باشيد كه ((عنب )) هم به ((انگور)) گفته مى شود و هم به ((درخت انگور)) و در آيات قرآن بر هر دو اطلاق شده , ولى در اينجا مناسب همان انگور است .
((قـضـب )) در ايـنـجـا معنى گسترده اى دارد كه هم سبزيهاى خوردنى را شامل مى شود, و هم ميوه هاى بوته اى و هم ريشه هاى غذائى را.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و زيتون و نخل فراوان )) (وزيتونا ونخلا ).
تـكـيـه روى ايـن دو ميوه نيز دليلش روشن است چرا كه امروز ثابت شده كه هم ((زيتون )) و هم ((خرما)) از مهمترين مواد غذائى نيروبخش و مفيد وسلامت آفرين است .
(آيه )ـ و در مرحله بعد مى افزايد: ((و باغهاى پردرخت )) با انواع ميوه هاى رنگارنگ (وحدائق غلبا).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و ميوه و چراگاه )) (وفاكهة وابا).
((اب )) بـه معنى گياهان خودرو و چراگاهى است كه آماده چريدن حيوانات ويا چيدن گياهان باشد.
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه در آيات گذشته بعضى از ميوه ها بالخصوص مطرح شده بود, و در ايـنـجـا مـيـوه بطوركلى مطرح شده , و از اين گذشته در آيه قبل كه سخن از باغها مى گفت ظاهرا نظر به ميوه هاى باغها داشت , چگونه بار ديگر ميوه در اينجا مطرح شده است ؟.
در پاسخ مى گوئيم : اما اين كه بعضى از ميوه ها بالخصوص ذكر شده مانندانگور و زيتون و خرما (به قـريـنه درخت نخل ) به خاطر اهميت فوق العاده اى است كه از ميان ميوه ها دارند, و اما اين كه چرا ((فاكهه )) (ميوه ) جداگانه از ((حدائق )) (باغها)ذكر شده ؟ ممكن است به خاطر اين باشد كه باغها منافع ديگرى غير از ميوه نيزدارند, منظره زيبا, طراوت و هواى سالم و مانند آن .
از ايـن گذشته برگ بعضى از درختان و ريشه و پوست بعضى ديگر, جز موادغذائى هستند (مانند چاى و دارچين و زنجبيل و امثال آن ) به علاوه برگهاى بسيارى از درختان خوراك مناسبى براى حـيوانات است و مى دانيم آنچه در آيات فوق آمده ,هم خوراك انسان را شامل مى شود, هم خوراك حيوان را.
(آيـه )ـ و لذا در اين آيه مى افزايد: ((تا وسيله اى براى بهره گيرى شما وچارپايانتان باشد)) (متاعا لكم ولا نعامكم ).
((متاع )) هر چيزى است كه انسان از آن متمتع و بهره مند مى شود.
(آيه )ـ.

صيحه رستاخيز:.

بـعـد از ذكر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنيوى , به بيان معاد وگوشه اى از حوادث رستاخيز و سرنوشت مؤمنان و كافران مى پردازد, تا از يكسواعلام كند كه اين مواهب و متاع هرچه باشد زودگذر است و نقطه پايانى دارد, و ازسوى ديگر وجود اينها دليلى است بر قدرت خداوند بر همه چيز و بر مساله معاد.
مـى فـرمايد: ((هنگامى كه آن صداى مهيب [ صيحه رستاخيز] بيايد)) كافران ومجرمان در اندوه عميقى فرو مى روند (فاذا جات الصاخة ).
((صـاخه )) در اينجا اشاره به ((نفخه دوم صور)) است , همان صيحه عظيمى كه صيحه بيدارى و حيات مى باشد و همگان را زنده كرده , به عرصه محشردعوت مى كند.
(آيه )ـ و لذا بلافاصله بعد از آن مى افزايد: ((در آن روز كه انسان از برادرخود مى گريزد)) (يوم يفر المر من اخيه ).
هـمـان بـرادرى كـه بـا جان برابر بود و همه جا به ياد او بود و در فكر او, امروزبكلى از او گريزان مى شود.
(آيه )ـ ((و (همچنين ) از مادر و پدرش )) (وامه وابيه ).
(آيه )ـ ((و زن و فرزندانش )) (وصاحبته وبنيه ).
وبـه ايـن تـرتـيـب انـسان نزديكترين نزديكانش را كه برادر وپدر ومادر وزن وفرزندهستند نه فقط فـرامـوش مـى نـمايد بلكه از آنها فرار مى كند و اين نشان مى دهد هول ووحشت محشر آنقدر زياد است كه انسان را از تمام پيوندها وعلائقش جدا مى كند.
(آيـه )ـ در اين آيه دليل اين فرار را بيان كرده , مى فرمايد: ((در آن روزهركدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول مى سازد)) (لكل امرئ منهم يومئذ شان يغنيه ).
در حـديـثـى آمـده است كه بعضى از خاندان پيامبر(ص ) از آن حضرت سؤال كردند كه آيا در روز قيامت انسان به ياد دوست صميميش مى افتد؟.
در پـاسـخ فـرمود: ((سه موقف است كه هيچ كس در آنها به ياد هيچ كس نمى افتد: اول پاى ميزان سـنجش اعمال است تا ببيند آيا ميزانش سنگين است ياسبك ؟ سپس بر صراط است تا ببيند آيا از آن مـى گـذرد يـا نـه ؟ و سپس به هنگامى است كه نامه هاى اعمال را به دست انسانها مى دهند تا بـبـيند آن را به دست راستش مى دهند يا دست چپ ؟ اين سه موقف است كه در آنها كسى به فكر كـسـى نيست , نه دوست صميمى , نه يار مهربان , نه افراد نزديك , نه دوستان مخلص , نه فرزندان , ونـه پدر و مادر, و اين همان است كه خداوند متعال مى فرمايد: در آن روز هركسى به قدر كافى به خود مشغول است )).
(آيه )ـ سپس به چگونگى حال مؤمنان و كافران در آن روز پرداخته ,مى گويد: ((چهره هائى در آن روز گشاده و نورانى است )) (وجوه يومئذ مسفرة ).
(آيه )ـ ((خندان و مسرور است )) (ضاحكة مستبشرة ).
(آيه )ـ ((و صورتهائى در آن روز غبارآلود است )) (ووجوه يؤمئذ عليها غبرة ).
(آيه )ـ ((و دود تاريكى آن را پوشانده است )) (ترهقها قترة ).
(آيه )ـ ((آنان همان كافران فاجرند))! (اولئك هم الكفرة الفجرة ).
از ايـن آيـات بـه خـوبـى اسـتـفاده مى شود كه در صحنه قيامت آثار عقائد واعمال سؤ انسانها در چهره هايشان نمايان مى گردد.
تـعـبـيـر بـه ((وجوه )) به خاطر اين است كه رنگ صورت بيش از هر چيزى مى تواند بيانگر حالات درونى باشد, هم ناراحتيهاى فكرى و روحى و هم ناراحتيهاى جسمانى .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:00:00 ب.ظ ]




سوره مطففين [83].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 36 آيه است .

محتواى سوره :.

بحثهاى اين سوره بر پنج محور دور مى زند:
1ـ هشدار و تهديد شديدى نسبت به كم فروشان .
2ـ اشاره به اين مطلب كه گناهان از عدم ايمان راسخ به رستاخيزسرچشمه مى گيرد.
3ـ بخشى از سرنوشت ((فجار)) در آن روز بزرگ .
4ـ قسمتى از مواهب عظيم و نعمتهاى روح پرور نيكوكاران در بهشت .
5ـ اشاره اى به استهزاى جاهلانه كافران نسبت به مؤمنان و معكوس شدن اين كار در قيامت .

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((هركس سوره مطففين را بخواندخدا او را از شراب طهور زلال و خالص كه دست احدى به آن نرسيده در آن روزسيراب مى كند)).
و در حـديـثـى از امـام صادق (ع ) آمده است : ((هركس در نمازهاى فريضه خودسوره مطففين را بـخواند خداوند امنيت از عذاب دوزخ را در قيامت به او عطامى كند, نه آتش دوزخ او را مى بيند و نه او آتش دوزخ را)).
پـيـداست اين همه ثواب و فضيلت و بركت براى كسى است كه خواندن آن رامقدمه اى براى عمل قرار دهد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
شان نزول : ((ابن عباس )) مى گويد: هنگامى كه پيغمبراكرم (ص ) وارد مدينه شدبسيارى از مردم سخت آلوده كم فروشى بودند, خداوند اين آيات را نازل كرد و آنهاپذيرفتند;Š و بعد از آن كم فروشى را ترك كردند.
در حـديـث ديـگـرى آمـده اسـت كـه : بسيارى از اهل مدينه تاجر بودند و در كارخود كم فروشى مـى كـردنـد, و بسيارى از معاملات آنها معاملات حرام بود, اين آيات نازل شد و پيامبر(ص ) آنها را براى اهل مدينه تلاوت فرمود سپس افزود: ((پنج چيزدر برابر پنچ چيز است ))!.
عرض كردند: اى رسول خدا! كدام پنج در مقابل كدام پنج است ؟.
فرمود: هيچ قومى عهدشكنى نكردند مگر اين كه خداوند دشمنانشان را برآنها مسلط ساخت .
و هيچ جمعيتى به غير حكم الهى حكم نكردند مگر اين كه فقر درميان آنهازياد شد.
و در ميان هيچ ملتى فحشا ظاهر نشد مگر اين كه مرگ و مير درميان آنهافراوان گشت !.
هيچ گروهى كم فروشى نكردند مگر اين كه زراعت آنها از بين رفت و قحطى آنها را فرو گرفت !.
و هيچ قومى زكات را منع نكردند مگر اين كه باران از آنها قطع شد))!.
(آيه )ـ.

واى بر كم فروشان !.

در آغـاز سـوره قـبـل از هر چيز كم فروشان را مورد تهديد شديدى قرار داده ,مى فرمايد: ((واى بر كم فروشان ))! (ويل للمطففين ).
ايـن در حـقـيـقت اعلان جنگى است از ناحيه خداوند به اين افراد ظالم وستمگر و كثيف كه حق مردم را به طرز ناجوانمردانه اى پايمال مى كنند.
قابل توجه اين كه در روايتى از امام صادق (ع ) آمده كه خداوند ((ويل )) رادرباره هيچ كس در قرآن قـرار نداده مگر اين كه او را كافر نام نهاده همان گونه كه در آيه37 سوره مريم , مى فرمايد: ((واى بر كافران از مشاهده روز بزرگ )).
از اين روايت استفاده مى شود كه كم فروشى بوى كفر مى دهد!.
(آيـه )ـ سـپس به شرح كار مطففين و كم فروشان پرداخته , مى فرمايد: ((آنان كه وقتى براى خود پيمانه مى كنند حق خود را بطوركامل مى گيرند)) (الذين اذااكتالوا على الناس يستوفون ).
(آيـه )ـ ((امـا هـنـگـامى كه مى خواهند براى ديگران پيمانه يا وزن كنند كم مى گذارند))! (واذا كالوهم او وزنوهم يخسرون ).
الـبـتـه بـعيد نيست با استفاده از الغاى خصوصيت ((كم فروشى )) كم گذاردن درخدمات را نيز فـراگـيـرد, فـى الـمـثل كارگر و كارمندى چيزى از وقت خود بدزدد دررديف ((مطففين )) و كـم فروشانى است كه آيات اين سوره سخت آنها را نكوهش كرده است حتى بى تناسب نيست اگر هـرگـونه تجاوز از حدود الهى و كم و كسر گذاشتن درروابط اجتماعى و اخلاقى را مشمول آن بدانيم .
(آيـه )ـ سپس آنها را بااين جمله استفهام توبيخى , موردتهديدقرارمى دهد(آياآنها گمان نمى كنند كه برانگيخته مى شوند))؟! (الا يظن اولئك انهم مبعوثون ).
(آيـه )ـ ((در روزى بـزرگ )) (لـيوم عظيم ) روزى كه عذاب و حساب و خبراو و هول و وحشتش همه عظيم است .
(آيـه )ـ ((روزى كـه مـردم در پـيـشـگـاه پروردگار جهانيان مى ايستند)) (يوم يقوم الناس لرب العالمين ).
يـعـنـى ;Š اگـر آنـهـا قـيـامت را باور مى داشتند و مى دانستند حساب و كتابى در كاراست , و تمام اعمالشان براى محاكمه در آن دادگاه بزرگ ثبت مى شود, هرگز چنين ظلم و ستم نمى كردند, و حقوق افراد را پايمال نمى ساختند.
در حديثى از امام باقر(ع ) نقل شده است : ((هنگامى كه اميرمؤمنان على (ع ) در كوفه بود همه روز صـبـح در بازارهاى كوفه مى آمد و بازار به بازار مى گشت و تازيانه اى (براى مجازات متخلفان ) بر دوش داشت در وسط هر بازار مى ايستاد و صدا مى زد(اى گروه تجار! از خدا بترسيد))!.
هـنـگـامـى كه بانگ على را مى شنيدند هرچه در دست داشتند بر زمين گذاشته و با تمام دل به سخنانش گوش فرا مى دادند, سپس مى فرمود:.
((از خـداونـد خـيـر بخواهيد, و با آسان گرفتن كار بر مردم بركت بجوئيد, و به خريداران نزديك شـويـد, حـلـم را زيـنـت خـود قـرار دهـيـد, از سـوگـنـد بـپـرهـيزيد, از دروغ اجتناب كنيد, از ظـلـم خـوددارى نماييد, وحق مظلومان را بگيريد, به ربانزديك نشويد,پيمانه ووزن را بطوركامل وفا كنيد, واز اشيا مردم كم نگذاريد, ودرزمين فسادنكنيد))!.
و بـه ايـن تـرتـيـب در بـازارهاى كوفه گردش مى كرد, سپس به دارالاماره بازمى گشت و براى دادخواهى مردم مى نشست )).
(آيه )ـ.

تو نمى دانى ((سجين )) چيست ؟.

در تعقيب بحثى كه در آيات گذشته درباره كم فروشان , و رابطه گناه با عدم ايمان راسخ به روز رسـتـاخـيز آمده بود, در اينجا به گوشه اى از سرنوشت بدكاران وفاجران در آن روز اشاره كرده , مـى فـرمـايـد: ((چنين نيست كه آنها (درباره قيامت )مى پندارند به يقين نامه اعمال بدكاران در سجين است )) (كلا ان كتاب الفجار لفى سجين ).
(آيه )ـ ((تو چه مى دانى سجين چيست ))؟ (ومـا ادريك مـا سجين ).
(آيه )ـ ((نامه اى است رقم زده شده و سرنوشتى است حتمى )) (كتاب مرقوم ).
در تفسير اين آيات عمدتا دو نظريه وجود دارد:.
1ـ مـنـظـور از ((كـتـاب )) هـمان نامه اعمال انسانهاست كه هيچ كار كوچك و بزرگ و صغيره و كبيره اى نيست مگر اين كه آن را احصا كرده , و همه چيز بى كم و كاست در آن ثبت است .
و مـنـظـور از ((سـجـين )) كتاب جامعى است كه نامه اعمال همه بدكاران بطورمجموعى در آن گـردآورى شـده اسـت و بـه تـعـبير ساده مانند دفتركلى است كه حساب هريك از بستانكاران و بدهكاران را در صفحه مستقلى در آن ثبت مى كنند.
و تـعـبـيـر از آن به عنوان ((سجين )) شايد به خاطر اين باشد كه محتويات اين ديوان سبب زندانى شدن آنها در جهنم است , يا خود اين ديوان در قعر جهنم جاى دارد, به عكس كتاب ابرار و نيكان كه در ((اعلى عليين )) بهشت است .
2ـ تـفـسير دوم اين است كه ((سجين )) به همان معنى مشهور و معروف يعنى ;Š((دوزخ )) است كه زنـدان عـظـيمى است براى همه بدكاران , و يا محل سختى از دوزخ *مى باشد, و منظور از ((كتاب فجار)) همان سرنوشتى است كه براى آنها رقم زده شده .
بنابراين ,معنى آيه چنين است (سرنوشت مقرر ومسلم بدكاران درجهنم است )).
جـمع ميان اين دو تفسير نيز مانعى ندارد, چرا كه سجين در تفسير اول به معنى ديوان كل اعمال بـدكـاران اسـت , و در تفسير دوم به معنى دوزخ يا قعر زمين ومعلوم است كه اينها علت و معلول يكديگرند, يعنى ;هنگامى كه نامه عمل انسان در ديوان كل اعمال بدكاران قرار گرفت همان سبب مى شود كه او را به پست ترين مقام و قعر دوزخ بكشاند.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه , با يك جمله تكان دهنده به عاقبت شوم منكران معاداشاره كرده , مى فرمايد: ((واى در آن روز بـر تـكـذيـب كـنـنـدگان )) (ويل يومئذ للمكذبين )تكذيبى كه سرچشمه انواع گناهان و از جمله كم فروشى و ظلم است .
(آيـه )ـ در آيـه قـبـل اشـاره كـوتاهى به سرنوشت شوم مكذبان شده بود, دراينجا به معرفى آنان پرداخته , مى گويد: ((همانها كه روز جزا را انكار مى كنند)) (الذين يكذبون بيوم الدين ).
(آيه )ـ و بعد مى افزايد: ((تنها كسانى آن را تكذيب مى كنند كه متجاوز وگنهكارند)) (ومـا يكذب به الا كل معتد اثيم ).
يـعـنـى ;Š ريـشه انكار قيامت ,منطق واستدلال نيست , بلكه افرادى كه مى خواهندپيوسته به تجاوزها ادامه دهند و در گناه غوطه ور باشند منكر قيامت مى شوند.
(آيه )ـ در اين آيه به سومين وصف منكران قيامت اشاره كرده , مى افزايد((همان كس كه ) وقتى آيـات مـا بر او خوانده مى شود مى گويد: اين افسانه هاى پيشينيان است )) (اذا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الا ولين ).
آنـهـا عـلاوه بر اين كه تجاوزگر (معتد) و گنهكار (اثيم ) هستند آيات الهى را نيزبه باد سخريه و استهزا گرفته , آن را مجموعه اى از اسطوره ها و افسانه هاى موهوم وسخنان بى ارزش , نظير آنچه از دورانـهـاى نـخستين (دوران نادانى بشر) به يادگارمانده است معرفى مى كنند و به اين بهانه مى خواهند خود را از مسؤوليت در برابراين آيات بركنار دارند.
در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز مى خوانيم كه مجرمان جسور براى فرار ازاجابت دعوت الهى به همين بهانه متوسل مى شدند.
(آيه )ـ.

گناهان زنگار دلهاست !.

قـرآن در ايـن آيـه بـار ديگر به ريشه اصلى طغيان و سركشى آنها اشاره كرده ,مى افزايد: ((چنين نـيـسـت كـه آنـها مى پندارند, بلكه اعمالشان چون زنگارى بردلهاشان نشسته )) واز درك حقيقت وامـانـده اند (كلا بل ران على قلوبهم مـا كانوايكسبون ) چرا كه نور وصفاى نخستين را كه به حكم فطرت خداداد در آن بوده گرفته , به همين دليل پرتو انوار وحى در آن منعكس نمى گردد!.

در حـديـثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((هنگامى كه بنده گناه كند, نكته سياهى در قلب او پـيدا مى شود, اگر توبه كند, و از گناه دست بردارد و استغفار نمايدقلب او صيقل مى يابد, و اگر بـاز هم به گناه برگردد سياهى افزون مى شود, تا تمام قلبش را فرا مى گيرد, اين همان زنگارى است كه در آيه ((كلا بل ران على قلوبهم مـاكانوا يكسبون )) به آن اشاره شده )).
(آيـه )ـ در ايـن آيه مى افزايد: ((چنين نيست كه مى پندارند, بلكه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند)) (كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون ).
و ايـن دردناك ترين مجازات آنهاست , همان گونه كه لقاى معنوى پروردگار,وحضور در بارگاه قرب او براى ابرار و نيكان بالاترين موهبت و لذتبخش ترين نعمت است .

(آيه )ـ ((سپس آنها به يقين وارد دوزخ مى شوند)) و ملازم آن هستند (ثم انهم لصالوا الجحيم ).

ايـن ورود در آتـش نـتـيجه محجوب بودن از پروردگار است , و اثرى است كه ازآن جدا نيست , و بطور مسلم آتش محروميت از ديدار حق , از آتش دوزخ هم سوزانتر است !.
(آيـه )ـ و در ايـن آيـه مـى فـرمايد: ((سپس به آنها گفته مى شود: اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مى كرديد))! (ثم يقال هذا الذى كنتم به تكذبون ).
ايـن سـخـن بـه عـنـوان توبيخ و ملامت و سرزنش به آنها گفته مى شود و عذابى است روحانى و شكنجه اى است معنوى براى اين گروه خيره سر و لجوج .
(آيه )ـ.

((عليين )) در انتظار ابرار است !.

بـه دنـبـال تـوصيفى كه در آيات گذشته درباره ((فجار)) و نامه اعمال و سرنوشت آنها آمده , در ايـنـجا, سخنى از گروه مقابل آنان , يعنى ابرار و نيكان است كه ملاحظه افتخارات و امتيازات آنها در برابر فاجران , موقعيت هر دو را روشنترمى سازد.
نـخست مى فرمايد: ((چنان نيست كه آنها (درباره معاد) مى پندارند, بلكه نامه اعمال ابرار و نيكان در عليين است )) (كلا ان كتاب الا برار لفى عليين ).
((ابرار)) كسانى هستندكه روحى وسيع وهمتى بلند واعتقاد وعملى نيك دارند.
شـبـيه همان دو تفسير كه در آيات سابق درباره ((سجين )) داشتيم در باره ((عليين )) نيز صادق است .
نـخـست اين كه : منظور از((كتاب الا برار)) نامه اعمال نيكان وپاكان ومؤمنان است ,و هدف بيان اين نـكته است كه نامه اعمال آنها در يك ديوان كل به نام ((عليين )) كه بيانگرتمام اعمال مؤمنان است قرار دارد, ديوانى كه بسيار بلندمرتبه ووالامقام است .
يـا ايـن كـه نامه اعمال آنها بر فراز آنها در شريفترين مكان , يا بر فراز بهشت دربلندترين مقام جاى دارد, و همه اينها نشان مى دهد كه مقام خود آنها فوق العاده بلند و والاست .
تـفسير ديگر اين كه ((كتاب )) در اينجا به معنى سرنوشت و حكم قطعى الهى است كه مقرر داشته نيكان در اعلى درجات بهشت باشند.
و البته جمع ميان اين دو تفسير نيز ممكن است كه هم نامه اعمال آنها در يك ديوان كل قرار دارد, و هـم مـجموعه آن ديوان بر فراز آسمانهاست و هم فرمان الهى بر آن قرار گرفته كه خودشان در بالاترين درجات بهشت باشند.
(آيه )ـ سپس براى بيان اهميت و عظمت ((عليين )) مى افزايد: ((و تو چه مى دانى عليين چيست )) (ومـا ادريك مـا عليون ).
اشـاره بـه ايـن كـه مقام و مكانى است برتر از ((خيال و قياس و گمان و وهم )) كه هيچ كس حتى پيغمبراكرم (ص ) نيز نمى تواند ابعاد عظمت آن را دريابد.
(آيـه )ـ سپس خود قرآن به توضيح بيشتر پرداخته , مى افزايد: عليين ((نامه اى است رقم خورده و سرنوشتى است قطعى )) (كتاب مرقوم ).
ايـن بـنابر تفسيرى است كه ((عليين )) را به معنى ديوان كل نامه اعمال ابرارمعرفى مى كند, و اما بنابر تفسير ديگر معنى آيه چنين است : ((اين سرنوشت حتمى است كه خداوند درباره آنها رقم زده كه جايگاهشان برترين درجات بهشت باشد)).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: اين كتاب كتابى است كه ((مقربان شاهد آنند))! يابر آن گواهى مى دهند (يشهده المقربون ).
((مقربون )) گروهى از خاصان و برگزيدگان مؤمنانند كه مقامى بس والا دارند, وشاهد و ناظر نامه اعمال ابرار و نيكان ديگرند.
البته همه مقربان از ابرارند ولى همه ابرار در سلك مقربان نيستند.
(آيـه )ـ سپس به شرح بخشى از پاداشهاى عظيم ابرار و نيكان پرداخته ,مى فرمايد: ((مسلما نيكان در انواع نعمت اند)) (ان الا برار لفى نعيم ).
(آيه )ـ بعد به شرح بعضى از آنها پرداخته , مى فرمايد: ((بر تختهاى زيباى بهشتى تكيه كرده , و (به زيباييهاى بهشت ) مى نگرند))! (على الا رائك ينظرون ).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: هرگاه به آنها بنگرى ((در چهره هايشان طراوت ونشاط نعمت را مى بينى و مى شناسى )) (تعرف فى وجوههم نضرة النعيم ).
اشاره به اين كه نشاط و سرور و شادى در چهره هايشان موج مى زند.
(آيه )ـ بعد از نعمت تخت و نگاه و آرامش و نشاط اشاره به نعمتى ديگريعنى ;Š شراب بهشتيان كرده , مـى افزايد: ((آنها از شراب (طهور) زلال دست نخورده سربسته اى سيراب مى شوند)) (يسقون من رحيق مختوم ).
شـراب طهورى كه مانند شراب آلوده و شيطانى دنيا معصيت زا و جنون آفرين نيست , بلكه هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا مى آفريند.
(آيه )ـ سپس مى فرمايد: ((مهرى كه بر آن نهاده شده از مشك است )) (ختامه مسك ).
نه همچون ظرفهاى دربسته دنيا كه مهر آن را با ((گل )) مى نهند, و هنگامى كه انسان مى خواهد شـئ سـربـسـتـه را با شكستن مهرش باز كند, دستش آلوده مى شود,شراب طهور بهشتى چنين نيست , هنگامى كه دست بر مهرش مى نهند, بوى عطرمشك در فضا پراكنده مى شود!.
و در پـايـان آيه بعد از ذكر اوصاف شراب طهور بهشتى , مى فرمايد: ((و در اين (نعمتهاى بهشتى ) راغبان بايد بر يكديگر پيشى گيرند)) (وفى ذلك فليتنافس المتنافسون ).
((تـنـافـس )) بـه مـعـنى تمنى و تلاش دو انسان است كه هركدام مى خواهد شئ نفيسى كه براى ديگرى است در اختيار او نيز باشد.
در حـقيقت مضمون آيه شبيه چيزى است كه در آيه 21 سوره حديد آمده است : ((پيشى بگيريد بر يـكـديـگر براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان , و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است ))!.
(آيـه )ـ و بـعـد به آخرين نعمتى كه در اين سلسله آيات آمده اشاره كرده ,مى فرمايد: ((اين شراب (طهور) آميخته با تسنيم است )) (ومزاجه من تسنيم ).
(آيه )ـ ((همان چشمه اى كه مقربان از آن مى نوشند)) (عينا يشرب بهاالمقربون ).
از اين آيات استفاده مى شود كه ((تسنيم )) برترين شراب طهور بهشتى است كه مقربان آن را بطور خـالص مى نوشند, و از آسمان بهشت يا طبقات بالاى آن فرومى ريزد ولى براى ابرار مقدارى از آن را با رحيق مختوم كه نوع ديگرى از شراب طهور بهشتى است مى آميزند!.
در روايـات مـتـعـددى ايـن شـراب بـهشتى پاداش كسانى ذكر شده كه از شراب آلوده دنياچشم بـپـوشند, و تشنه كامان را سيراب كنند, و آتش اندوه را در دل مؤمنان خاموش سازند و كسانى كه در روز گرم تابستان روزه بگيرند.
از جمله پيغمبراكرم (ص ) به على (ع ) فرمود: ((اى على ! كسى كه خمر وشراب را به خاطر خدا ترك گويد خداوند او را از شراب زلال دربسته مهر شده بهشتى سيراب مى كند)).
آيـه ـ شـان نـزول : مـفـسران براى اين آيه و هفت آيه بعد از آن دو شان نزول نقل كرده اند نخست ايـن كـه : روزى عـلـى (ع ) و جـمـعـى از مؤمنان از كنار جمعى از كفار((مكه )) گذشتند, آنها به عـلى (ع ) و مؤمنان خنديدند و استهزا كردند, آيات موردبحث نازل شد و سرنوشت اين گروه كافر استهزاكننده را در قيامت روشن ساخت .
ديـگـر ايـن كـه آيـات موردبحث درباره افرادى همچون عمار, صهيب , خباب ,بلال , و ساير فقراى مؤمنين كه مورد استهزاى مشركان قريش همچون ابوجهل , ووليدبن مغيره , و عاص بن وائل , واقع مى شدند نازل شده .
جمع ميان اين دو شان نزول نيز كاملا ممكن است .
تفسير:.

آن روز آنها مؤمنان را مسخره مى كردند, اما امروز !.

در تـعقيب آيات گذشته كه سخن از نعمتها وپاداشهاى عظيم ابرار و نيكان مى گفت , در اينجا به گـوشـه اى از مـصائب و زحمات آنها كه در اين جهان به خاطرايمان و تقوا با آن روبه رو مى شوند اشاره مى كند, تا روشن شود كه آن پاداشهاى بزرگ بى حساب نيست .

نـخـست مى فرمايد: ((بدكاران (در دنيا) پيوسته به مؤمنان مى خنديدند)) (ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون ).
خـنـده اى تـمـسـخـرآميز و تحقيركننده , خنده اى كه از روح طغيان و كبر و غرور وغفلت ناشى مى شود, و هميشه افراد سبك سر و مغرور در برابر مؤمنان باتقوا چنين خنده هاى مستانه داشته اند.
(آيـه )ـ در ايـن آيه دومين برخورد زشت آنها را بيان كرده , مى فرمايد: ((وهنگامى كه از كنارشان مى گذشتند آنها را با اشاره تمسخر مى كردند)) (واذا مروا بهم يتغامزون ).
و بـا ايـن علامات واشارات مى گويند: اين بى سروپاها را ببينيد كه مقربان درگاه خدا شده اند اين آسـتين پاره ها و پابرهنه ها را تماشا كنيد كه مدعى نزول وحى الهى بر خودشان هستند! واين گروه نـادان را بـنـگـريـد كـه مـى گـويـنـد استخوان پوسيده وخاك شده بار ديگر به حيات و زندگى برمى گردد و امثال اين سخنان زشت و بى محتوا.
(آيـه )ـ ايـنـها همه در برخوردشان با مؤمنان بود, در جلسات خصوصى نيزهمين برنامه را بازگو كرده , و سخريه ها را غيابا ادامه مى دادند, همان گونه كه آيه موردبحث مى گويد: ((و هنگامى كه بـه سـوى خـانـواده خـود بـاز مـى گـشـتند مسرور وخندان بودند)) و از آنچه انجام داده بودند خوشحالى مى كردند (واذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فكهين ).
گـوئى فـتـح و پـيـروزى نـصـيب آنها شده كه به آن مباهات مى كنند, و باز هم درغياب , همان سخريه ها, و همان استهزاها ادامه دارد.
(آيه )ـ چهارمين عكس العمل شرارت آميز آنها در برابر مؤمنان اين بودكه : ((وقتى آنان را مى ديدند مى گفتند: اينها گمراهانند)) (واذا راوهم قالوا ان هؤلا لضالون ).
چـرا كـه راه و رسـم بـت پرستى و خرافاتى را كه درميان آنها رائج بود و هدايتش مى پنداشتند رها كـرده , و بـه سـوى ايـمـان بـه خـدا و توحيد خالص بازگشته و به گمان آنها لذت نقد دنيا را به نعمتهاى نسيه آخرت فروخته بودند.
(آيـه )ـ و از آنـجـا كـه مؤمنان غالبا از افرادى بودند كه موقعيت اجتماعى وثروت قابل توجهى در اخـتـيـار نـداشـتـنـد ـ و بـه همين دليل كفار به آنها با چشم حقارت مى نگريستند, و ايمانشان را بـى ارزش شـمرده , و آئينشان را به باد مسخره مى گرفتندقرآن مى گويد: ((در حالى كه هرگز مامور مراقبت و متكفل آنان [ مؤمنان ] نبودند)) (ومـا ارسلوا عليهم حافظين ).
اين در حقيقت جوابى است به اين افراد خودخواه و پرادعا كه به شما چه مربوط كه مؤمنان از كدام گروهند؟ شما در متن دعوت و محتواى آئين پيامبراسلام (ص )بنگريد.
(آيه )ـ ولى در قيامت مساله برعكس مى شود, چنانكه در اين آيه مى فرمايد: ((ولى امروز مؤمنان به كفار مى خندند))! (فاليوم الذين آمنوا من الكفاريضحكون ).
چـرا كه قيامت بازتابى است از اعمال انسان در دنيا, و در آنجا بايد عدالت الهى اجرا شود, و عدالت ايـجـاب مـى كند كه در آنجا مؤمنان پاكدل به كفار لجوج ومعاند و استهزاگر بخندند, و اين خود نوعى عذاب دردناك براى اين مغروران مستكبر است !.
در بـعـضـى از روايـات از رسول خدا(ص ) آمده است كه : ((در آن روز درى ازبهشت به روى كفار گشوده مى شود, و آنها به گمان اين كه فرمان آزادى از دوزخ وورود در بهشت داده شده است به سـوى آن حـركت مى كنند, هنگامى كه به آن رسيدند ناگهان دربسته مى شود, و اين كار چند بار تكرار مى شود و مؤمنان كه ازبهشت نظاره گر آنانند مى خندند))!.
(آيـه )ـ لـذا در ايـن آيه مى افزايد: ((در حالى كه بر تختهاى آراسته بهشتى نشسته و (به سرنوشت شوم آنها) مى نگرند)) (على الا رائك ينظرون ).
بـه چه چيز نگاه مى كنند! به آن همه نعمتهاى بى پايان الهى , به آن مواهب عظيم و به آن عذابهاى دردناكى كه كفار مغرور و خودخواه در نهايت ذلت و زبونى به آن گرفتارند.
(آيـه )ـ سـرانـجام در آخرين آيه اين سوره به صورت يك جمله استفهاميه ,مى فرمايد: ((آيا (با اين حال ) كافران پاداش اعمال خود را گرفتند))؟! (هل ثوب الكفار مـا كانوا يفعلون ).
اين سخن خواه از ناحيه خداوند باشد, يا فرشتگان , و يا مؤمنان , نوعى طعن و استهزا نسبت به افكار و ادعـاهاى اين مغروران مستكبر است كه انتظار داشتند درمقابل اعمال زشتشان جايزه و پاداشى هـم از خـداونـد دريـافـت دارنـد, در بـرابر اين پندار غلط و خيال خام مى فرمايد: ((آيا آنها پاداش اعمالشان را گرفتند))؟.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:59:00 ب.ظ ]




سوره نازعات [79].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 46 آيه است .

محتواى سوره :.

محتواى اين سوره در شش بخش خلاصه مى شود:
1ـ نـخـسـت بـا قـسـمهاى مؤكدى كه ارتباط با مساله معاد دارد روى تحقق اين روز بزرگ تاكيد مى كند.
2ـ سپس به قسمتى از مناظر هول انگيز و وحشتناك آن روز اشاره مى نمايد.
3ـ و بـعـد اشـاره كوتاه و گذرائى به داستان موسى و سرنوشت فرعون طغيانگردارد كه هم مايه تـسـلى خاطر پيامبر(ص ) و مؤمنان است و هم هشدار به مشركان طغيانگر, و هم اشاره اى است به اين كه انكار معاد انسان را به چه گناهانى آلوده مى كند.
4ـ در بخش بعد نمونه هايى را از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمين كه خود دليلى است براى امكان معاد و حيات بعد از مرگ برمى شمرد.
5ـ بـار ديـگـر بـه شـرح قسمتى ديگر از حوادث وحشتناك آن روز بزرگ وسرنوشت طغيانگران و پاداش نيكوكاران مى پردازد.
6ـ سرانجام در پايان سوره بر اين حقيقت تاكيد مى كند كه : هيچ كس از تاريخ *آن روز باخبر نيست , ولى همين اندازه مسلم است كه نزديك است .
انتخاب نام ((نازعات )) براى اين سوره به خاطر نخستين آيه آن است .

فضيلت تلاوت سوره :.

در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) آمده است : ((كسى كه سوره نازعات را بخواندتوقف و حساب او در روز قيامت تنها به اندازه خواندن يك نماز روزانه است , و بعداز آن وارد بهشت مى شود)).
مـسـلـم است كسى كه محتواى اين سوره را كه آيات تكان دهنده اش ارواح خفته را بيدار و متوجه وظائف خود مى سازد در جان خويش پياده كند از چنان پاداشهائى برخوردار خواهد شد, نه آنها كه فقط به خواندن الفاظ قناعت مى كنند.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.

سوگند به اين فرشتگان پرتلاش !.

در آغـاز سـوره بـه پنج موضوع مهم , قسم ياد شده و هدف از اين سوگندها بيان حقانيت و تحقق مساله معاد و رستاخيز است .
مـى فـرمـايـد: ((سـوگـند به فرشتگانى كه (جان مجرمان را بشدت از بدنهايشان )برمى كشند)) (والنازعات غرقا).
(آيه )ـ ((و فرشتگانى كه (روح مؤمنان را) با مدارا و نشاط جدا مى سازند))(والناشطات نشطا).
(آيـه )ـ ((و سـوگـنـد بـه فـرشـتـگـانى كه (در اجراى فرمان الهى ) با سرعت حركت مى كنند)) (والسابحات سبحا).
(آيه )ـ ((و سپس بر يكديگر سبقت مى گيرند)) (فالسابقات سبقا).
(آيه )ـ ((و آنها كه امور را تدبير مى كنند)) (فالمدبرات امرا).
مـنـظور از اين سوگندها ((فرشتگانى )) است كه مامور قبض ارواح كفار ومجرمانند كه آنها را به شدت از بدنهايشان برمى كشند, ارواحى كه هرگز حاضر به تسليم در برابر حق نبودند.
و فرشتگانى كه مامور قبض ارواح مؤمنانند كه با مدارا و نرمش و نشاط آنها راجدا مى سازند.
و فرشتگانى كه در اجراى فرمان الهى باسرعت حركت مى كنند.
سپس بر يكديگر پيشى مى گيرند.
و سرانجام امور جهان را به فرمان او تدبير مى كنند.
(آيه )ـ.

معاد تنها با يك صيحه عظيم رخ مى دهد!.

بـعد از آن كه با قسم هاى مؤكد وقوع قيامت به عنوان يك امر حتمى در آيات گذشته بيان شد, در ايـنجا به شرح بعضى از نشانه ها و حوادث اين روز بزرگ مى پردازد, مى فرمايد: اين بعث و رستاخيز ((در آن روز است كه زلزله هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه در مى آورد)) (يوم ترجف الراجفة ).
(آيه )ـ ((و به دنبال آن , حادثه دومين [ صيحه عظيم محشر] رخ مى دهد))(تتبعها الرادفة ).
مـنـظـور از ((راجفه )) همان صيحه نخستين يا نفخ صور اول است كه شيپور فناى جهان و زلزله نابودى دنياست و ((رادفه )) اشاره به صيحه دوم يا نفخ صور ثانى است كه نفخه حيات و رستاخيز و بازگشت به زندگى جديد است .
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((دلهائى در آن روز سخت مضطرب است ))(قلوب يومئذ واجفة ).
دلهاى مجرمان و گنهكاران و طغيانگران همه بشدت مى لرزد, و نگران حساب و جزا و كيفر است .
(آيـه )ـ ايـن اضـطـراب درونـى بـه قـدرى شديد است كه آثار آن در تمام وجود گنهكاران ظاهر مـى شـود, لـذا در ايـن آيه مى افزايد: ((و چشمهاى آنان از شدت ترس فرو افتاده است )) (ابصارها خاشعة ).
در آن روز چشمها به گودى مى نشيند, از حركت باز مى ايستد و خيره مى شود, و گوئى ديد خود را از شدت ترس از دست مى دهد.
(آيـه )ـ آنـگـاه سـخـن را از قيامت به دنيا مى كشاند, مى فرمايد: ولى امروز((مى گويند: آيا ما به زندگى مجدد باز مى گرديم ))؟! (يقولون انا لمردودن فى الحافرة ).
(آيـه )ـ اين آيه ادامه سخنان آنها را نقل كرده , مى گويد: ((آيا هنگامى كه استخوانهاى پوسيده اى شديم )) ممكن است زنده شويم ؟ (اذا كنا عظاما نخرة ).
ايـن همان چيزى است كه همواره منكران معاد روى آن تكيه مى كردند, ومى گفتند: باور كردنى نـيـسـت كـه استخوانهاى پوسيده بار ديگر لباس حيات در تن بپوشد, در حالى كه فراموش كرده بودند در آغاز نيز از همان خاك آفريده شده اند.
(آيـه )ـ مـنكران معاد به اين هم قناعت نمى كنند, بلكه به استهزاى ((معاد))برخاسته و به عنوان مـسـخـره , ((مـى گويند: اگر قيامتى در كار باشد بازگشتى است زيانبار)) و حال ما در آن روز سخت و دردناك خواهد بود! (قالوا تلك اذا كرة خاسرة ).
(آيه )ـ در اين آيه بار ديگر به مساله قيام قيامت و برپاشدن رستاخيز بازمى گردد, و با لحنى قاطع و كوبنده , مى فرمايد: ((اين بازگشت تنها با يك صيحه عظيم است )) (فانما هى زجرة واحدة ).
(آيه )ـ ((ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر مى گردند)) (فاذاهم بالساهرة ).
ايـن كـار پـيچيده و مشكلى نيست , همين كه به فرمان خدا نفخه دوم دميده شود و بانگ حيات و زنـدگـى بـرخـيـزد, تـمـام ايـن خـاكـها و استخوانهاى پوسيده يك مرتبه جمع مى شوند و جان مى گيرند, و از قبرها بيرون مى پرند!.
(آيه )ـ بعد از بيانات نسبتا مشروحى كه در آيات قبل درباره مساله معاد وانكار و مخالفت مشركان آمـد, در اينجا به داستان يكى از طغيانگران بزرگ تاريخ *يعنى ;Š فرعون و سرنوشت دردناك او اشاره مـى كـنـد, تا هم مشركان عرب بدانند كه افراد نيرومندتر از آنها نتوانستند در برابر خشم و عذاب الهى مقاومت كنند, و هم مؤمنان را دلگرم سازد كه از برترى نيروى ظاهرى دشمن هراسى به دل راه ندهند,چرا كه درهم كوبيدن آنها براى خداوند بسيار سهل و آسان است .
نخست از اينجا شروع مى كند: ((آيا داستان موسى به تو رسيده است ))؟ (هل اتيك حديث موسى ).
(آيـه )ـ سپس مى افزايد: ((در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس طوى ندا داد)) (اذ ناديه ربه بالواد المقدس طوى ).
((طـوى )) مـمـكن است نام سرزمين مقدسى باشد كه در شام در ميان ((مدين )) و((مصر)) قرار داشت , و نخستين جرقه وحى در آن بيابان بر قلب موسى وارد شد.
(آيـه )ـ سـپـس بـه پـيـامى كه خداوند به موسى در آن سرزمين مقدس داد,در دو جمله كوتاه و پرمعنى , اشاره كرده , مى فرمايد: ((به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است ))! (اذهب الى فرعون انه طغى ).
(آيه )ـ ((و به او بگو: آيا مى خواهى پاكيزه شوى ))؟ (فقل هل لك الى ان تزكى ).
(آيـه )ـ ((و (پس از پاك شدن و لايق لقاى محبوب گشتن ) من تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم , تا از او بترسى )) و گناه نكنى (واهديك الى ربك فتخشى ).
(آيه )ـ و از آنجا كه هر دعوتى بايد آميخته با دليل باشد در اين آيه مى افزايد: موسى ((به دنبال اين سخن بزرگترين معجزه را به او نشان داد)) (فاريه الا ية الكبرى ).
ايـن مـعـجـزه خواه معجزه تبديل شدن عصا به مار عظيم باشد, يا يد بيضا,و يا هر دو, از معجزات بزرگ موسى بوده است كه در آغاز دعوتش بر آن تكيه كرده .
اين آيات نشان مى دهد كه يكى از اهداف بزرگ انبيا هدايت طغيانگران يامبارزه قاطع با آنهاست .
(آيـه )ـ اكـنون ببينيم فرعون در برابر اين همه لطف و محبت , و اين منطق وبيان زيبا و ارائه آيت كبرى چه عكس العملى نشان داد؟.
ايـن طاغوت خيره سر, هرگز از مركب غرور پياده نشد, چنانكه در اين آيه مى فرمايد(او (دعوى موسى را) تكذيب , و عصيان كرد)) (فكذب وعصى ).
ايـن نـشـان مـى دهـد كـه تكذيبها مقدمه عصيانهاست , همان گونه كه تصديقها وايمانها مقدمه طاعتهاست .
(آيـه )ـ بـه اين مقدار هم قناعت نكرد و در برابر دعوت موسى بى تفاوت نماند بلكه : ((سپس پشت كرد و پيوسته (براى محو آيين حق ) تلاش نمود)) (ثم ادبر يسعى ).

(آيـه )ـ و از آنجا كه معجزه موسى تمام موجوديت طاغوتى او رابه خطر مى انداخت , ماموران را به شـهرهاى مختلف اعزام كرد ((و ساحران را جمع كرد و مردم را دعوت نمود)) تا مبارزه ساحران با موسى را مشاهده كنند (فحشرفنادى ).
(آيـه )ـ بـاز به اين توطئه ها اكتفا نكرد, بلكه بزرگترين ادعا را با بدترين تعبيرات مطرح نمود ((و گفت : من پروردگار برتر شما هستم ))! (فقال انا ربكم الا على ).
خـودش يـكى از بت پرستان بود, ولى در اينجا ادعا مى كند من پروردگار بزرگ شما هستم , يعنى حتى خودش را از معبود خودش نيز بالاتر مى شمرد و اين است بيهوده گوئيهاى طاغوتها!.
(آيه )ـ به هر حال فرعون سركشى را به آخرين مرحله رسانده و مستحق دردناكترين عذاب شده و فرمان الهى بايد فرا رسد و او و دستگاه ظلم و فسادش رادرهم بكوبد لذا در اين آيه مى فرمايد: ((از اين رو خداوند او را به عذاب آخرت ودنيا گرفتار ساخت )) (فاخذه اللّه نكال الا خرة والا ولى ).
در ايـنـجـا تفسير ديگرى براى آيه ذكر شده است و آن اين كه منظور از ((الاولى ))كلمه نخستين اسـت كه فرعون در مسير طغيان گفت و ادعاى الوهيت كرد (قصص /38)و ((الا خرة )) اشاره به آخـريـن كـلـمه اى است كه او گفت و آن ادعاى ربوبيت اعلى بود خداوند او را به مجازات اين دو ادعاى كفرآميزش در همين دنياگرفتار ساخت .
(آيـه )ـ و سرانجام در اين آيه , از اتمام اين ماجرا نتيجه گيرى كرده ,مى فرمايد: ((در اين (داستان مـوسـى و فرعون و عاقبت آنان درس ) عبرتى است براى كسى كه (از خدا) بترسد)) (ان فى ذلك لعبرة لمن يخشى ).
ايـن آيـه بـه خوبى نشان مى دهد كه عبرت گرفتن از اين ماجراها تنها براى كسانى ميسر است كه بـهره اى از خوف و خشيت و احساس مسؤوليت به دل راه داده اند و يا به تعبير ديگر داراى چشمى عبرت بينند.
اى خوشا چشمى كه عبرت بين بود ـــــ عبرت از نيك و بدش آيين بود.
(آيه )ـ.

آفرينش شما مشكلتر است يا آسمانها؟ (دليل ديگرى بر معاد).

بـه دنـبـال نـقـل سـرگذشت موسى و فرعون به عنوان يك درس عبرت براى همه طغيانگران و تكذيب كنندگان بار ديگر به مساله معاد و رستاخيز برمى گردد.
نخست منكران معاد را مخاطب ساخته , و ضمن يك استفهام توبيخى مى فرمايد: ((آيا آفرينش شما (و بـازگـشت به زندگى پس از مرگ ) مشكلتر است ياآفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاده است )) (انتم اشد خلقا ام السما بنيها).
ايـن سـخن در حقيقت پاسخى است به گفتار آنها كه در آيات پيشين گذشت كه مى گفتند: انا لمردودون فى الحافرة ;Š آيا ما به حالت اول باز مى گرديم )).
ايـن آيه مى گويد: هر انسانى در هر مرحله اى از درك و شعور باشد مى داند كه آفرينش اين آسمان بلند, اين همه كرات عظيم و كهكشانهاى بى انتها قابل مقايسه باآفرينش انسان نيست كسى كه اين قدرت را داشته چگونه از بازگرداندن شما به حيات عاجز است ؟!.
(آيـه )ـ سـپـس بـه شـرح بـيشتر درباره اين آفرينش بزرگ پرداخته , مى افزايد(سقف آسمان را برافراشت و آن را منظم ساخت )) (رفع سمكها فسويها).
احـتمال دارد كه آيه هم اشاره به ارتفاع آسمان و فاصله بسيار زياد وسرسام آور كرات آسمانى از ما بوده باشد و هم اشاره به سقف محفوظ و قشر عظيم هواى اطراف زمين .
(آيـه )ـ سـپـس بـه يكى از مهمترين نظامات اين عالم بزرگ يعنى نظام نور و ظلمت اشاره كرده , مى فرمايد: ((و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود)) (واغطش ليلهاواخرج ضحيها).
كـه هـركـدام از ايـن دو در زنـدگـى انـسان و ساير موجودات زنده اعم از حيوانان وگياه نقش فـوق العاده مهمى دارد نه انسان بدون نور مى تواند زندگى كند كه همه بركات و روزيها و حس و حركت او وابسته به آن است و هم بدون ظلمت و زندگى او ممكن نيست كه رمز آرامش اوست .
(آيـه )ـ سـپـس از آسمان به زمين مى آيد, مى فرمايد: ((و زمين را بعد از آن گسترش داد)) (والا رض بعد ذلك دحيها).
منظور از ((دحوالا رض )) اين است كه در آغاز تمام سطح زمين را آبهاى حاصل از بارانهاى سيلابى نخستين فراگرفته بود اين آبها تدريجا در گودالهاى زمين جاى گرفتند و خشكيها از زير آب سر برآوردند و روزبه روز گسترده تر شدند تا به وضع فعلى درآمد ـ و اين مساله بعد از آفرينش زمين و آسمان روى داد.
(آيـه )ـ بـعـد از گسترش زمين و آماده شدن براى زندگى و حيات سخن ازآب و گياه به ميان آورده , مى فرمايد: ((و از آن , آب و چراگاهش را بيرون آورد)) (اخرج منها مـاها ومرعيها).
اين تعبير نشان مى دهد كه آب در لابلاى قشر نفوذپذير زمين پنهان بود, سپس به صورت چشمه ها و نهرها جارى شد و حتى دريا و درياچه ها راتشكيل داد.
(آيـه )ـ ولـى از آنجا كه عوامل مختلفى مى توانست آرامش زمين را برهم زند ـ از جمله طوفانهاى عـظـيم و دائمى و ديگر جزر و مدهائى كه در پوسته زمين براثر جاذبه ماه و خورشيد و همچنين لـرزه هايى كه بر اثر فشار مواد مذاب درونى رخ *مى دهدـ آن را به وسيله شبكه نيرومندى از كوهها كه سرتاسر روى زمين را فراگرفته آرام كرد.
و لذا مى فرمايد: ((و كوهها را ثابت و محكم نمود)) (والجبال ارسيها).
(آيـه )ـ و در پايان مى فرمايد: ((همه اينها براى بهره گيرى شما وچهارپايانتان است ))! (متاعا لكم ولا نعامكم ).
تا از مواهب حيات بهره گيريد و به غفلت نخوريد.
ايـنـهـا از يكسو نشانه هاى قدرت او بر مساله معاد است و از سوى ديگر دلائل عظمت و نشانه هاى وجود او در مسير توحيد و معرفت است .
(آيـه )ـ بـعد از اشاره به بعضى از دلائل معاد, در آيات قبل , در اينجا بارديگر, به مساله رستاخيز و سـرنـوشـت خداترسان و هوى پرستان در آن روزبازمى گردد, مى فرمايد: ((هنگامى كه آن حادثه بزرگ , رخ دهد)) نيكوكاران و بدكاران هركدام به جزاى اعمال خويش مى رسند (فاذا جات الطامة الكبرى ).
((طـامـه )) در ايـنـجـا اشـاره به قيامت است كه مملو از حوادث هولناك مى باشد وتوصيف آن به ((كبرى )) تاكيد بيشترى درباره اهميت و عظمت اين حادثه بى نظير است .
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايد: ((در آن روز انسان به ياد كوششهايش مى افتد))(يوم يتذكر الا نسان مـاسعى ).
اما اين تذكر و يادآورى چه سودى براى او مى تواند داشته باشد.
اگـر تقاضاى بازگشت به دنيا و جبران گذشته كند دست رد به سينه او مى زنندو در پاسخ اين تقاضا ((كلا )) (چنين نيست ) مى گويند.
و اگر توبه كند و از اعمالش پوزش طلبد فايده اى ندارد چرا كه درهاى توبه ديگر بسته شده است .
آرى ! در آن روز حـجـابـها از قلب و روح انسان برداشته مى شود و همه حقايق مكنون بارز و آشكار مى شود.
(آيـه )ـ و لـذا در ايـن آيـه مى افزايد: ((و (در آن روز) جهنم براى هر بيننده اى آشكار مى گردد)) (وبرزت الجحيم لمن يرى ).
جـهـنـم هـم اكـنون نيز وجود دارد بلكه طبق آيه 54 سوره عنكبوت ((كافران را ازهر سو احاطه كرده )) اما حجابهاى عالم دنيا مانع رؤيت آن است ولى آن روز كه روزظهور و بروز همه چيز است جهنم از همه آشكارتر ظهور مى كند.
(آيـه )ـ سـپس به وضع حال مجرمان و افراد بى ايمان در صحنه قيامت اشاره كرده و با چند جمله كوتاه و پرمعنى هم سرنوشت آنها را بيان مى كند و هم عوامل گرفتارى آنها را, مى فرمايد: ((اما آن كسى كه طغيان كرده )) (فاما من طغى ).
(آيه )ـ ((و زندگى دنيا را (بر همه چيز) مقدم داشته )) (وآثر الحيوة الدنيا).
(آيه )ـ ((مسلما دوزخ جايگاه اوست )) (فان الجحيم هى الماوى ).
در جـمله اول اشاره به فساد عقيدتى آنها مى كند زيرا طغيان ناشى از خودبزرگ بينى است و خود بزرگ بينى ناشى از عدم معرفة اللّه است .
كـسى كه خدا را به عظمت بشناسد خود را بسيار كوچك و ضعيف مى بيند وهرگز پاى خود را از جاده عبوديت بيرون نمى گذارد.
و جـمـله دوم اشاره به فساد عملى آنهاست چرا كه طغيان سبب مى شود كه انسان لذت زودگذر دنيا و زرق و برق آن را بالاترين ارزش حساب كند و آن را بر همه چيز مقدم بشمرد.
ايـن دو در حـقيقت علت و معلول يكديگرند: طغيان و فساد عقيده سرچشمه فساد عمل و ترجيح زنـدگى ناپايدار دنيا بر همه چيز است و سرانجام اين دوآتش سوزان دوزخ است كه در جمله سوم به آن اشاره شده .
(آيـه )ـ سپس به ذكر اوصاف بهشتيان در دو جمله كوتاه و بسيار پرمعنى پرداخته , مى فرمايد: ((و آن كسى كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را ازهوى باز دارد )) (واما من خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى ).
(آيه )ـ ((قطعا بهشت جايگاه اوست )) (فان الجنة هى الماوى ).
آرى ! شـرط اول بـهـشـتـى شدن ((خوف )) ناشى از ((معرفت )) است , شناختن مقام پروردگار و تـرسـيدن از مخالفت فرمان او, شرط دوم كه در حقيقت نتيجه شرط اول وميوه درخت معرفت و خـوف اسـت تـسـلـط بـر هواى نفس و باز داشتن آن از سركشى ,چرا كه تمام گناهان و مفاسد و بدبختيها از هواى نفس سرچشمه مى گيرد.
(آيه )ـ.

تاريخ قيامت را فقط خدا مى داند:.

در تـعـقيب مطالبى كه درباره قيامت و سرنوشت نيكان و بدان در آن روز درآيات پيشين آمد, در ايـنـجـا بـه سراغ سؤال هميشگى مشركان و منكران معاد رفته ,مى فرمايد: ((و از تو درباره قيامت مى پرسند كه در چه زمانى واقع مى شود)) (يسئلونك عن الساعة ايان مرسيها).
(آيـه )ـ قـرآن در پـاسـخ اين سؤال براى اين كه به آنها بفهماند كه هيچ كس ازلحظه وقوع قيامت بـاخـبـر نـبوده و نخواهد بود, روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده ,مى گويد: ((تو را با يادآورى اين سخن چه كار))؟! (فيم انت من ذكريها).
يعنى ;Š تاريخ وقوع قيامت حتى از تو پنهان است , تا چه رسد به ديگران , اين از آن علم غيبى است كه از مختصات ذات پروردگار مى باشد, و احدى را به آن راهى نيست !.
(آيـه )ـ سـپس مى افزايد: ((نهايت آن (قيامت ) به سوى پروردگار تو است ))و هيچ كس جز خدا از زمانش آگاه نيست (الى ربك منتهيها).
اين همان مطلبى است كه در آيه 34 سوره لقمان نيز آمده است : ((علم زمان وقوع قيامت تنها نزد خداست )).
(آيـه )ـ باز براى توضيح بيشتر مى افزايد: ((كار تو فقط بيم دادن كسانى است كه از آن مى ترسند)) (انما انت منذر من يخشيها).
وظـيفه تو همين انذار و هشدار و بيم دادن است و بس , و اما تعيين وقت قيامت از قلمرو وظيفه و آگاهى تو بيرون است .
(آيـه )ـ و سـرانجام در آخرين آيه اين سوره براى بيان اين واقعيت كه تاقيامت زمان زيادى نيست , مى فرمايد: ((آنها در آن روز كه قيام قيامت را مى بينندچنين احساس مى كنند كه گوئى توقفشان (در دنيا و برزخ ) جز شامگاهى يا صبح آن بيشتر نبوده است ))! (كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشية اوضحيها).
به قدرى عمر كوتاه دنيا بسرعت مى گذرد, و دوران برزخ نيز سريع طى مى شود كه به هنگام قيام قيامت آنها فكر مى كنند تمام اين دوران چند ساعتى بيش نبود.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:57:00 ب.ظ ]




سوره نبا [78].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 40 آيه است .

محتواى سوره :.

اصـولا اكـثـريت قريب به اتفاق سوره هاى جز آخر قرآن در ((مكه )) نازل شده ,و بيش از همه چيز روى مساله مبدا و معاد, و بشارت و انذار تكيه مى كند.

محتواى اين سوره را مى توان در چند بخش خلاصه كرد.
1ـ سؤالى كه در آغاز سوره , از حادثه بزرگ (نبا عظيم ) يعنى ; روز قيامت مطرح شده است .

2سپس به بيان نمونه هائى از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمين وزندگى انسانها به عنوان دليلى بر امكان معاد و رستاخيزـ مى پردازد.
3ـ در بخش ديگر قسمتى از نشانه هاى آغاز رستاخيز را بيان مى دارد.
4ـ در بخش ديگرى گوشه اى از عذابهاى دردناك طغيانگران را.
5ـ به دنبال آن قسمتى از نعمتها و مواهب بهشتى را شرح مى دهد.
6ـ سـرانـجـام بـا انـذار شديدى از عذاب قريب , و سپس ذكر سرنوشت غم انگيزكافران سوره پايان مى گيرد.
ضمنا نامگذارى اين سوره به خاطر تعبيرى است كه در آيه دوم آن آمده است , و گاه از آن به عنوان سوره ((عم )) به تناسب آيه نخستين آن تعبير مى شود.

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثـى از پـيـغمبرگرامى اسلام (ص ) آمده است : ((كسى كه سوره عم يتسـائلون را بخواند خداوند از نوشيدنى خنك و گواراى بهشتى در قيامت سيرابش مى كند)).
و نـيـز در حـديـث ديگرى از آن حضرت نقل شده كه فرمود: ((كسى كه آن رابخواند و حفظ كند حساب او در روز قيامت (چنان سريع انجام مى گيرد كه ) به مقدار خواندن يك نماز خواهد بود)).
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ خبر مهم ! در نخستين آيه سوره به عنوان يك استفهام آميخته با تعجب مى فرمايد: ((آنها از چه چيز از يكديگر سؤال مى كنند))؟ (عم يتسـالون ).
(آيـه )ـ سـپـس بـى آنكه در انتظار پاسخ آنها باشد خود به پاسخگوئى پرداخته , مى افزايد: ((از خبر بزرگ و پراهميت )) رستاخيز (عن النبا العظيم ).
(آيه )ـ ((همان خبرى كه پيوسته در آن اختلاف دارند)) (الذى هم فيه مختلفون ).
در اين كه منظور از اين خبر بزرگ ((نبا عظيم )) چيست ؟.
دقـت در مـجموع آيات اين سوره مخصوصا تعبيراتى كه در آيات بعد آمده وجمله ((ان يوم الفصل كــان مـيـقــاتـا)) كه بعد از ذكر نشانه هاى قدرت خداوند در زمين و آسمان آمده و توجه به اين حقيقت كه شديدترين مخالفت مشركان در مساله ((معاد)) بود, روى هم رفته تفسير به روز معاد و رستاخيز را تاييد مى كند.
ولـى ايـن مـانـع نـمـى شـود كه آيه مصداقهاى ديگرى نيز داشته باشد;Š چرا كه قرآن داراى بطون مـخـتـلـفى است , يعنى يك آيه ممكن است معانى متعددى داشته باشد كه از ميان آنها يك معنى ظـاهر است , و معانى ديگر بطون قرآن است كه به كمك قرائن مختلفى از آن استفاده مى شود, لذا در روايـات زيادى كه از طرق اهل بيت (ع ) و بعضى از طرق اهل سنت نقل شده ((نبا عظيم )) (خبر بـزرگ ) بـه مساله ولايت و امامت اميرمؤمنان على (ع ) كه مورد اختلاف و گفتگو از سوى جمعى بود,يا به مساله ولايت بطور اعم تفسير شده است .
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: ((چـنـيـن نيست كه آنها فكر مى كنند و به زودى مى فهمند)) (كلا سيعلمون ).
(آيه )ـ ((باز هم چنين نيست و به زودى مى فهمند)) (ثم كلا سيعلمون ).
((آن روز بـا خـبـر مـى شـوند كه فرياد واحسرتاى آنها بلند است , و از تفريط وكوتاهى خود سخت پشيمان مى شوند)) (زمر/56).
آن روز كـه امـواج عذاب گرداگرد آنها را مى گيرد, و تقاضاى بازگشت به دنيا رامى كنند ((آيا راهى به بازگشت وجود دارد)) (شورى /44).
حـتـى در لـحظه مرگ كه حجابها از برابر چشم انسان كنار مى رود و حقايق عالم ديگر در برابر او آشكار مى شود و به برزخ و معاد يقين پيدا مى كند در همان لحظه نيزفريادش بلند مى شود كه :.
((مرا بازگردانيد تا عمل صالحى انجام دهم )) (مؤمنون /99و100).
(آيه )ـ.

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار.

از ايـن آيه به بعد در حقيقت پاسخى است به سؤالاتى كه منكران معاد واختلاف كنندگان در اين نـبـا عظيم داشته اند, زيرا در اين آيات گوشه اى از نظام حكيمانه اين عالم هستى كه نقش بسيار مـؤثـرى در زندگى انسانها دارد بيان شده است , كه از يك سو دليل روشنى بر قدرت خدا بر همه چيز و از جمله تجديد حيات مردگان است و از سوى ديگر اشاره به اين است كه اين نظام حكيمانه نمى تواندبيهوده و عبث باشد, در حالى كه اگر با پايان اين زندگى مادى دنيا;Š همه چيز پايان يابد, مسلما طرحى عبث و بيهوده خواهد بود.
و به اين ترتيب از دو جهت , استدلال براى مساله معاد محسوب مى شود, از طريق ((برهان قدرت )) و ((برهان حكمت )).
و در يـازده آيـه بـه دوازده نـعـمت مهم , با تعبيراتى آميخته با لطف و محبت , وتوام با استدلال و تـحـريك عواطف , اشاره شده است , نخست از زمين شروع كرده ,مى فرمايد: ((آيات زمين را محل آرامش (شما) قرار نداديم ))؟! (الم نجعل الا رض مهـادا).
انـتـخـاب ايـن تـعـبير براى زمين , بسيار پرمعنى است , چرا كه از يكسو قسمتهاى زيادى از زمين آن چـنـان نرم و صاف و مرتب است كه انسان به خوبى مى تواند در آن خانه سازى كند, زراعت و باغ احداث نمايد.
از سـوى ديـگـر هـمه نيازمنديهاى او بر سطح زمين يا در اعماق آن به صورت مواد اوليه و معادن گرانبها نهفته است .
و از سوى سوم مواد زائد او را به خود جذب مى كند و اجساد مردگان با دفن در آن به زودى تجزيه و مـتـلاشـى مى شوند و انواع ميكربها به واسطه اثر مرموزى كه دست آفرينش در خاك نهاده است نابود مى گردد.
و از سـوى چـهـارم بـا حـركـت نـرم و سـريـع به دور خورشيد و به دور خود,شب و روز و فصول چهارگانه را كه نقش عمده اى در حيات انسان دارندمى آفريند.
(آيـه )ـ و از آنجا كه ممكن است در برابر نرمى زمينهاى مسطح , اهميت كوهها و نقش حياتى آنها, فـرامـوش شـود, در اين آيه مى افزايد: ((و (آيا) كوهها راميخهاى زمين )) قرار نداديم ؟ (والجبـال اوتـادا).
كـوهها علاوه بر اين كه ريشه هاى عظيمى در اعماق زمين دارند, و همچون زرهى پوسته زمين را در برابر فشار ناشى از مواد مذاب درونى , و تاثير جاذبه جزر ومد آفرين ماه از بيرون حفظ مى كنند, ديوارهاى بلندى در برابر طوفانهاى سخت وسنگين محسوب مى شوند.
و از سوى سوم كانونى هستند براى ذخيره آبها و انواع معادن گرانبها.
علاوه بر همه اينها در اطراف كره زمين قشر عظيمى از هوا وجود دارد كه براثر وجود كوهها كه به صـورت دنـده هـاى يـك چـرخ , پنجه در اين قشر عظيم افكنده اند همراه زمين حركت مى كنند, دانـشـمـنـدان مـى گـويـند اگر سطح زمين صاف بود, قش هوا به هنگام حركت زمين روى آن مـى لـغزيد, و طوفانهاى عظيم ايجادمى شد, و هم ممكن بود اين اصطكاك دائمى سطح زمين را داغ و سوزان و غيرقابل سكونت كند.
(آيـه )ـ بـعـد از بيان اين دو نمونه از مواهب و آيات آفاقى به سراغ مواهب درونى وجودى انسان و آيات انفسى مى رود, مى فرمايد: ((و شما را به صورت زوجهاآفريديم )) (وخلقنـاكم ازواجا).
((ازواج )) جمع ((زوج )) به معنى جفت , و جنس ((مذكر و مؤنث )) است , وآفرينش انسان از اين دو جـنـس عـلاوه بـر اين كه ضامن بقاى نسل اوست ,سبب آرامش جسم و جان او محسوب مى شود, چنانكه در آيه 21 سوره روم مى خوانيم : ((از نشانه هاى (عظمت ) خداوند اين است كه همسرانى از جـنـس خودتان براى شما آفريد, تا در كنار آنها آرامش بيابيد, و در ميان شما محبت ورحمت قرار داد)).
(آيـه )ـ سـپـس بـه پـديـده ((خواب )) كه از مواهب بزرگ الهى بر انسان است ونقش عظيمى در سـلامـت جسم و جان او دارد اشاره كرده , مى افزايد: ((و خواب شمارا مايه آرامشتان قرار داديم )) (وجعلنـا نومكم سبـاتا).
با اين كه يك سوم زندگى انسان را ((خواب )) فراگرفته , و هميشه انسان با اين مساله مواجه بوده , هنوز اسرار خواب به خوبى شناخته نشده است , و حتى اين كه چه عاملى سبب مى شود كه در لحظه معينى بخشى از فعاليتهاى مغزى از كار بيفتد,و سپس پلك چشمها برهم آمده , و تمام اعضاى تن در سكون و سكوت واستراحت فرو رود, هنوز به درستى روشن نيست !.
گرچه آيه فوق ناظر به خواب به عنوان يك نعمت الهى است , ولى از آنجا كه ((خواب )) شباهت به ((مرگ )) و ((بيدارى )) شباهتى به ((رستاخيز)) دارد, مى توانداشاره اى به اين مطلب نيز باشد.
(آيـه )ـ سـپـس در رابطه با مساله خواب سخن از موهبت ((شب )) به ميان آورده ,مى فرمايد: ((و شب را پوششى (براى شما) قرار داديم )) (وجعلنا الليل لبـاسا).
(آيه )ـ و بلافاصله مى افزايد: ((و روز را وسيله اى براى زندگى و معاش ))(وجعلنا النهـار معـاشا).
مطابق آيات فوق پرده شب لباس و پوششى است بر اندام زمين , و تمام موجودات زنده اى كه روى آن زيـست مى كنند, فعاليتهاى خسته كننده زندگى را به حكم اجبار تعطيل مى كند, و تاريكى را كـه مايه سكون و آرامش و استراحت است بر همه چيز مسلط مى سازد, تا اندامهاى فرسوده مرمت گردد و روح خسته تجديدنشاط كند, چرا كه خواب آرام جز در تاريكى ميسر نيست .
از ايـن گذشته با فرو افتادن پرده شب , نور آفتاب برچيده مى شود كه اگربطور مداوم بتابد تمام گياهان و حيوانات را مى سوزاند, و زمين جاى زندگى نخواهد بود!.
آخـرين سخن اين كه آمد و شد شب و روز و نظام دقيق تغييرات تدريجى آنهايكى از آيات خلقت و نـشانه هاى خداست , به علاوه سرچشمه پيدايش يك تقويم طبيعى براى نظام بندى زمانى زندگى انسانها محسوب مى شود.
(آيـه )ـ پـس از زمين به ((آسمان )) پرداخته , مى فرمايد: ((و بر فراز شما هفت (آسمان ) محكم بنا كرديم )) (وبنينـا فوقكم سبعا شدادا).
عـدد ((هـفـت )) در ايـنجا ممكن است عدد تكثير و اشاره به كرات متعددآسمان , و مجموعه هاى مـنـظـومه ها و كهكشانها و عوالم متعدد جهان هستى باشد, كه داراى خلقتى محكم و ساختمانى عـظـيم و قوى هستند و يا عددتعداد به اين ترتيب كه آنچه ما از ستارگان مى بينيم همه به حكم آيه 6 سوره صافات : ((ما آسمان پايين را با ستارگان زينت بخشيديم )) متعلق به آسمان اول است و ماوراى آن شش عالم و آسمان ديگر وجود دارد كه از دسترس علم بشربيرون است .
(آيـه )ـ بـعـد از اشـاره اجـمـالـى بـه آفرينش آسمانها به سراغ نعمت بزرگ آفتاب عالمتاب رفته , مى فرمايد: ((و چراغى روشن و حرارتبخش آفريديم ))(وجعلنـا سراجا وهاجا).
((وهـاج )) از ماده ((وهج )) به معنى نور و حرارتى است كه از آتش صادر مى شودبنابراين , ذكر اين وصـف براى اين چراغ پرفروغ آسمانى اشاره اى به دو نعمت بزرگ است كه خمير مايه همه مواهب مادى اين جهان است ((نور)) و ((حرارت )).
نـور خـورشـيد نه تنها صحنه زندگى انسان و تمام منظومه شمسى را روشن مى سازد, بلكه تاثير عميقى در پرورش موجودات زنده دارد.
حـرارت آن نـيـز عـلاوه بر تاثيرى كه در حيات انسان و حيوان و گياه بطورمستقيم دارد, منبع اصلى وجود ابرها, وزش بادها, نزول بارانها و آبيارى سرزمينهاى خشك است .
خـورشـيـد به خاطر اشعه مخصوص ((ماورابنفش )) تاثير فراوانى در كشتن ميكربها دارد, و نورى سـالـم و مـجـانى و دائمى و از فاصله اى مناسب , نه چندان گرم و سوزان , و نه سرد و بى روح , در اختيار همه ما مى گذارد.
(آيه )ـ به دنبال نعمت نور و حرارت از ماده حياتى مهم ديگرى كه ارتباطنزديكى با تابش خورشيد دارد سـخـن به ميان آورده , مى افزايد: ((و از ابرهاى باران زاآبى فراوان نازل كرديم )) (وانزلنا من المعصرات مـا ثجاجا).
(آيه )ـ گرچه نزول باران به خودى خود مايه خير و بركت است , هوا رالطيف مى كند, آلودگيها را مـى شـويد, كثافات را با خود مى برد, گرماى هوا را فرومى نشاند و حتى سرما را تعديل مى كند, از عـوامـل بيمارى مى كاهد و به انسان روح و نشاط مى دهد, ولى با اين همه در آيات بعد به سه فايده مـهـم آن اشاره كرده ,مى فرمايد: هدف از نزول باران اين است ((تا به وسيله آن دانه و گياه بسيار برويانيم ))(لنخرج به حبا ونباتا).
(آيه )ـ ((و باغهايى پردرخت )) (وجنات الفافا).
در دو آيـه فـوق به تمام مواد غذائى كه انسان و حيوان از آن استفاده مى كنند, و اززمين مى رويد, اشـاره شـده اسـت , زيـرا قـسـمت مهمى از آنها را دانه هاى غذائى تشكيل مى دهد (حبا) و قسمت ديگرى سبزيها و ريشه هاست (ونباتا) و بخش ديگرى نيز ميوه ها مى باشد (وجنات ).
(آيه )ـ.

سرانجام روز موعود فرا مى رسد.

در آيـات قـبـل اشـاراتـى بـه دلايل مختلف معاد آمده بود, در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى , مى فرمايد: ((روز جدائى (روز رستاخيز) ميعاد همگان است )) (ان يوم الفصل كان ميقاتا).
تعبير به ((يوم الفصل )) تعبير بسيار پرمعنائى است كه بيانگر جدائيها در آن روزعظيم است :.
جدائى حق از باطل .
جدائى صفوف مؤمنان صالح از مجرمان بدكار.
جدائى پدر و مادر از فرزند, و برادر از برادر.
(آيه )ـ سپس به شرح بعضى از ويژگيها و حوادث آن روز بزرگ پرداخته ,مى گويد: ((روزى كه در صور دميده مى شود, و شما فوج فوج به (محشر) مى آييد))(يوم ينفخ فى الصور فتاتون افواجا).
از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه دو حادثه عظيم به عنوان ((نفخ *صور)) واقع مى شود, در حـادثـه اول نـظـام جـهـان هستى به هم مى ريزد, و تمام اهل زمين و همه كسانى كه در آسمانها هـسـتـنـد مـى مـيـرنـد, و در حادثه دوم , جهان نوسازى مى شود, و مردگان به حيات جديد باز مى گردند و رستاخيز بزرگ انجام مى گيرد واين آيه اشاره به نفخ دوم است .
(آيـه )ـ و بـه دنـبـال آن مـى افزايد: ((و آسمان گشوده مى شود, و به صورت درهاى متعددى در مى آيد)) (وفتحت السما فكانت ابوابا).
مـمـكـن است منظور از اين ((درها)) و گشوده شدن آنها اين باشد كه : درهاى عالم ((غيب )) به عالم ((شهود)) گشوده مى شود, حجابها كنار مى رود, و عالم فرشتگان به عالم انسان راه مى يابد.
(آيـه )ـ و بـالاخـره در ايـن آيـه وضع كوهها را در قيامت , منعكس كرده ,مى فرمايد: ((و كوهها به حركت در مى آيد و به صورت سرابى مى شود))! (وسيرت الجبال فكانت سرابا).
بـطـورى كـه از جمع بندى آيات مختلف قرآن درباره سرنوشت كوهها درقيامت به دست مى آيد, كوهها مراحلى را طى مى كند, نخست كوهها به حركت درمى آيد (طور/10).
سپس از جا كنده و سخت درهم كوفته خواهد شد (حاقه /14).
و بعدا به صورت توده اى از شنهاى متراكم در مى آيد (مزمل /14).
و بعد به صورت پشم زده شده درمى آيد كه با تندباد حركت مى كند(قارعه /5).
و سپس به صورت گردو غبار درمى آيد كه در فضا پراكنده مى شود (واقعه /5و6).
و بـالاخـره چـنـان كه در آيه موردبحث آمده تنها اثرى از آن باقى مى ماند وهمچون سرابى از دور نمايان خواهد شد.
(آيه )ـ.

جهنم كمينگاه بزرگ !.

بـعـد از بـيـان بـعضى از دلايل معاد, و قسمتى از حوادث رستاخيز, به سراغ سرنوشت دوزخيان و بـهـشـتـيـان مـى رود, نـخست از دوزخيان شروع كرده , مى فرمايد(مسلما (در آن روز) جهنم كمينگاهى است بزرگ )) (ان جهنم كانت مرصادا).
از اين گذرگاه عمومى احدى از سركشان نمى توانند بگذرند, يا فرشتگان عذاب آنها را مى ربايند, و يا جاذبه شديد جهنم .
(آيه )ـ ((و محل بازگشتى براى طغيانگران ))! (للطاغين مـابا).
(آيه )ـ ((مدتهاى طولانى در آن مى مانند)) (لا بثين فيها احقابا).
(آيـه )ـ سپس به گوشه كوچكى از عذابهاى بزرگ جهنم اشاره كرده ,مى افزايد: ((در آنجا نه چيز خنكى مى چشند (كه گرماى وحشتناك دوزخ را فرونشاند) و نه نوشيدنى گوارائى )) كه عطش شديد آنها را تسكين بخشد (لا يذوقون فيها بردا ولا شرابا).
(آيه )ـ ((جز آبى سوزان و مايعى از چرك و خون )) (الا حميما وغساقا).
و جـز سايه دودهاى غليظ و داغ و خفقان آور آتش كه در آيه 43 سوره واقعه آمده است ((وظل من يحموم )).
ايـن در حـالـى اسـت كـه بـهشتيان از چشمه هاى گواراى شراب طهور به وسيله پروردگارشان سيراب مى شوند (دهر/21).
(آيـه )ـ و از آنـجا كه ممكن است وجود اين كيفرهاى سخت و شديد درنظر بعضى عجيب آيد, در اين آيه مى افزايد: ((اين مجازاتى است موافق و مناسب ))اعمالشان (جزا وفاقا).
چرا چنين نباشد؟ در حالى كه آنها در اين دنيا قلبهاى مظلومان را سوزاندند,روح و جان آنها را به آتش كشيدند و با ظلم و ستم و طغيان خود بر كسى رحم نكردند.
(آيه )ـ سپس به توضيح علت اين مجازات پرداخته , مى فرمايد: ((چرا كه آنها هيچ اميدى به حساب (و ترسى از عقاب خداوند) نداشتند)) (انهم كانوالا يرجون حسابا).
و همين بى اعتنائى به حساب و روز جزا مايه طغيان و سركشى و ظلم و ستم آنها شد, و آن ظلم و فساد چنين سرنوشت دردناكى را براى آنان فراهم ساخت .
چرا كه آنها حساب روز قيامت را از برنامه زندگى خود كاملا حذف كرده بودند.
(آيه )ـ و لذا بلافاصله مى افزايد: ((و آيات ما را بكلى تكذيب كردند))(وكذبوا بـاياتنا كذابا).
هـواى نفس آن چنان بر آنها چيره شده بود كه همه آيات بيدارگر الهى راشديدا انكار كردند, تا به هوسهاى سركش خود ادامه دهند, و به خواسته ها وتمنيات نامشروع خويش لباس عمل بپوشانند.
(آيـه )ـ سـپـس بـه عـنوان هشدار به اين طغيانگران و هم براى تاكيد بر مساله وجود موازنه ميان ((جـرم )) و ((جـريـمـه )) و حاكميت ((جزاى وفاق )) مى افزايد: ((و ما همه چيز را شمارش و ثبت كرده ايم )) (وكل شى احصيناه كتابا).
تـا گـمـان نـكـنيد چيزى از اعمال شما بى حساب و مجازات مى ماند و نيز هرگزفكر نكنيد اين كيفرهاى شديد غيرعادلانه است .
اين حقيقت در بسيارى از آيات قرآن منعكس است .
در يـك جـا مـى فـرمـايد: ((هركارى را كه انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است و هر عمل كوچك و بزرگى نوشته مى شود)) (قمر/52 و 53).
و در جـاى ديگر مى خوانيم : ما آنچه را از پيش فرستاده اند و همچنين تمام آثار آنها را مى نويسيم )) (يس 12).
و لـذا هنگامى كه نامه اعمال مجرمان را به دست آنها مى دهند فريادشان بلندمى شود, مى گويند: ((اى واى بـرمـا! ايـن چه كتابى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى نيست مگر اين كه آن را ثبت و شماره كرده است ))؟! (كهف /49).
اين اعتقاد مانع بزرگى ميان انسان و گناه ايجاد مى كند و از عوامل مهم تربيت محسوب مى شود.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه , لـحـن سخن را تغيير داده و از ((غيبت )) به ((خطاب ))مبدل نموده , آنها را مـخـاطب ساخته , و ضمن جمله تهديدآميز و خشم آلود وتكان دهنده اى مى فرمايد: ((پس بچشيد كه چيزى جز عذاب بر شما نمى افزائيم ))!(فذوقوا فلن نزيدكم الا عذابا).
ايـن جـزاى كـسـانـى است كه وقتى در مقابل دعوت پرمهر انبياى الهى به سوى ايمان و تقوا قرار مى گرفتند, مى گفتند: ((براى ما يكسان است مى خواهى اندرز ده , يااندرز مده ))! (شعرا/136).
در حديثى از پيغمبرگرامى اسلام (ص ) نقل شده است كه فرمود: ((اين آيه شديدترين آيه اى است كه در قرآن مجيد درباره دوزخيان آمده است ))!.
(آيه )ـ.

بخشى از پاداش عظيم پرهيزكاران .

در آيـات پـيـشـيـن سـخن از سرنوشت طغيانگران و قسمتى از كيفرهاى دردناك آنها و علت اين بدبختى بود, در اينجا به شرح نقطه مقابل آنها پرداخته , از مؤمنان راستين و پرهيزكاران و قسمتى از مـواهـب آنـهـا در قـيامت سخن مى گويد, تا در يك مقايسه رويارو ميان اين دو حقايق روشنتر گردد.
نخست مى فرمايد: ((براى پرهيزكاران نجات و پيروزى بزرگى است )) (ان للمتقين مفازا).
(آيـه )ـ سـپـس بـه شـرح ايـن فـوز و سعادت پرداخته , مى افزايد: ((باغهائى سرسبز و (محفوظ با ميوه هائى از) انواع انگورها)) (حدائق واعنابا).
در حديثى از پيغمبر اكرم (ص ) مى خوانيم : ((بهترين ميوه هاى شما انگوراست )).
(آيـه )ـ سپس به همسران بهشتى كه يكى ديگر از مواهب پرهيزكاران است اشاره كرده , مى افزايد: ((و (براى آنها) حوريانى بسيار جوان و هم سن و سال ))است (وكواعب اترابا).
(آيـه )ـ سـپس چهارمين نعمت بهشتى را كه در انتظار پرهيزكاران است چنين شرح مى دهد: ((و جامهائى لبريز و پياپى )) از شراب طهور! (وكاسا دهاقا).
اما نه شرابى همچون شرابهاى آلوده دنيا كه عقل را مى زدايد, بلكه شرابى كه عقل آور, و نشاطفرين و جان پرور و روح افزاست .
(آيه )ـ و از آنجا كه سخن از جام و شراب تداعى معنى نامطلوب آن را دردنيا مى كند, در حالى كه شـراب بـهشتى درست نقطه مقابل شرابهاى شيطانى دنياست بلافاصله مى افزايد: بهشتيان ((در آنجا نه سخن لغو و بيهوده اى مى شنوند,و نه دروغى )) (لا يسمعون فيها لغوا ولا كذابا).
يـكى از مواهب بزرگ معنوى بهشتيان اين است كه در آنجا اثرى ازدروغ پردازيها, بيهوده گوييها, تهمتها و افتراها, تكذيب حق و توجيه باطل , وگفتگوهاى ناهنجارى كه قلب پرهيزكاران را در اين دنـيا آزار مى دهد وجود نخواهدداشت و به راستى چه زيباست آن محيطى كه اثرى از اين سخنان نـامـوزون و رنـج آوردر آن وجـود ندارد, و طبق آيه 62 سوره مريم ((در آنجا هرگز گفتار لغو و بيهوده اى نمى شنوند; و جز سلام در آنجام سخنى نيست )).
(آيـه )ـ و در پـايـان ذكـر اين نعمتها به نعمت معنوى ديگرى اشاره مى كندكه از همه بالاتر است , مـى فـرمايد: ((اين پاداشى است از سوى پروردگارت , وعطيه اى است كافى )) (جزا من ربك عطا حسابا).
چـه بـشارت و نعمتى از اين برتر و بالاتر كه بنده ضعيف , مورد نوازش والطاف و محبتهاى مولاى كريم خود قرار گيرد.
و به گفته شاعر:.
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم ـــــ لطفها مى كنى اى خاك درت تاج سرم .
(آيه )ـ سپس در اين آيه , مى افزايد: ((همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه درميان آن دو است , پروردگار رحمان )) (رب السموات والا رض وما بينهما الرحمن ).
در حـقـيقت , آيه فوق اشاره اى به اين واقعيت است كه اگر خداوند چنين وعده هائى را به متقين مى دهد گوشه اى از آن را در اين دنيا, به صورت رحمت عامش , به اهل آسمانها و زمين نشان داده است .
و در پـايـان آيـه مـى فـرمـايـد: ((و (در آن روز) هيچ كس حق ندارد بى اجازه اوسخنى بگويد)) يا شفاعتى كند (لايملكون منه خطابا).
زيرا آن قدر حساب الهى دقيق و عادلانه است كه جائى براى ((چون و چرا))باقى نمى ماند.
(آيه )ـ در آيات گذشته قسمتهاى قابل ملاحظه اى از كيفرها و مجازاتهاى طغيانگران و مواهب و پاداشهاى پرهيزكاران در روز رستاخيز بيان شد, در اينجا به معرفى آن روز بزرگ پرداخته , بخشى از اوصاف آن روز و حوادث آن راشرح مى دهد.
مى فرمايد: اينها همه در ((روزى (است ) كه روح و ملائكه در يك صف مى ايستند وهيچ يك , جز به اذن خـداونـد رحـمـان سخن نمى گويند و (آنگاه كه مى گويند) درست مى گويند)) (يوم يقوم الروح والملا ئكة صفا لا يتكلمون الا من اذن له الرحمن وقال صوابا).
بدون شك قيام ((روح )) و ((فرشتگان )) در آن روز در يك صف , و سخن نگفتن جز به اذن خداوند رحمان , فقط براى اجراى فرمان اوست , آنها در اين جهان نيز((مدبرات امر)) و مجرى فرمانهاى او هستند, و در عالم آخرت اين امر آشكارتر وواضحتر و گسترده تر خواهد بود.
و منظور از ((روح )) در اينجا يكى از فرشتگان بزرگ الهى است كه بر طبق بعضى از روايات حتى از جـبرئيل برتر است , چنانكه در حديثى از امام صادق (ع )مى خوانيم : ((او فرشته اى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل ))!.
بـه هـرحـال اين مخلوق بزرگ الهى در قيامت همراه ملائكه آماده اطاعت فرمان او هستند, چنان هول و اضطراب محشر, همه را فراگرفته كه هيچ كس را ياراى سخن گفتن نيست .
در حـديـثـى آمـده است كه از امام صادق (ع ) درباره اين آيه سؤال كردند,فرمود: روز قيامت به ما اجازه داده مى شود و سخن مى گوئيم )).
راوى سؤال مى كند در آن روز شما چه مى گوئيد؟.
فـرمـود: ((تـمـجيد و ستايش پروردگارمان را مى كنيم , و بر پيامبرمان درودمى فرستيم , و براى پيروانمان شفاعت مى كنيم , و خداوند شفاعت ما را ردنمى كند)).
از اين روايت استفاده مى شود كه انبيا و امامان معصوم نيز در صف فرشتگان و روح قرار مى گيرند, و از كسانى كه به آنها اجازه سخن گفتن و مدح و ثناى خداوندو شفاعت داده مى شود آنها هستند .
(آيـه )ـ سپس اشاره به اين روز بزرگ ـكه هم روز قيامت انسانها و هم فرشتگان و هم يوم الفصل و روز كيفر طاغين و پاداش متقين است ـ كرده , مى فرمايد(آن روز حق است )) (ذلك اليوم الحق ).
((حـق )) بـه مـعـنى چيزى است كه ثابت است , واقعيت دارد و تحقق مى يابد, واين معنى درباره قـيـامـت كـامـلا صـادق اسـت بـعلاوه روزى است كه ((حق )) هركس به اوداده مى شود, حقوق مـظلومان از ظالمان گرفته خواهد شد, و ((حقايق )) و اسراردرون به ظهور مى پيوندند, بنابراين روزى است به تمام معنى حق .
و چـون تـوجـه بـه اين واقعيت مى تواند مؤثرترين انگيزه انسان براى حركت به سوى پروردگار, و اطـاعـت فـرمان او گردد, بلافاصله مى افزايد: ((پس هركس بخواهد راهى به سوى پروردگارش برمى گزيند)) و به سوى او باز مى گردد (فمن شااتخذ الى ربه مـابا).
يـعـنـى ; تمام اسباب اين حركت الهى فراهم است , انبيا به قدر كافى ابلاغ فرمان حق كرده اند, عقل انسانى نيز ـكه پيامبرى از درون او است ـ راه او را روشن كرده سرنوشت طاغيان و پرهيزكاران نيز بـه خوبى تبيين شده , تنها چيزى كه باقى مانده تصميم قاطع انسان است كه با استفاده از اختيارى كه خدا به او داده است راه رابرگزيند و پيش رود.
(آيـه )ـ سـپس به عنوان تاكيد روى مساله مجازات مجرمان , و بيان نزديك بودن آن روز بزرگ در بـرابـر كـسـانى كه آن را دور يا نسيه اش مى پندارند, مى افزايد: ((وما شما را از عذاب نزديكى بيم داديم )) (انا انذرناكم عذابا قريبا).
امير مؤمنان على (ع ) مى فرمايد: ((هرچيزى كه مى آيد قريب و نزديك است )).
چرا نزديك نباشد در حالى كه مايه اصلى عذاب الهى اعمال خود انسانهااست كه هميشه با آنهاست ((و جهنم هم اكنون كافران را احاطه كرده )) (عنكبوت /54).
و از آنـجـا كـه در آن روز گـروه عـظيمى غرق حسرت و اندوه شده , نادم وپشيمان مى گردند, حـسـرتـى كـه به حالشان سودى نخواهد داشت و ندامتى كه نتيجه اى ندارد, به دنبال اين هشدار مـى افـزايـد: ((ايـن عـذاب در روزى خواهد بود كه انسان آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مـى بـيـند, و كافر مى گويد: اى كاش خاك بودم )) و گرفتار عذاب نمى شدم ! (يوم ينظر المر مـا قدمت يداه ويقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا).
اصولا يكى از بهترين پاداشهاى نيكوكاران , و يكى از بدترين كيفرهاى بدكاران همين اعمال مجسم آنهاست كه همراهشان خواهد بود.
آرى ! كار انسانى كه اشرف مخلوقات است گاه بر اثر كفر و گناه به جائى مى رسد كه آرزو مى كند در صف يكى از موجودات بى روح و پست باشد.
در آيـات قرآن مى خوانيم : كفار و مجرمان هنگامى كه صحنه قيامت ودادرسى پروردگار و جزاى اعمال را مشاهده مى كنند, عكس العملهاى مختلفى نشان مى دهند كه همگى حكايت از شدت تاثر و تاسف آنها مى كند.
گاه مى گويند: ((واى بر ما از اين حسرت كه در اطاعت فرمان خدا كوتاهى كرديم )) (زمر/56).
و گاه مى گويند: ((خداوندا! ما را به دنيا بازگردان تا عمل صالح انجام دهيم ))(الم سجده /12).
و گـاه مـى گـويـنـد: ((اى كاش خاك بوديم و هرگز زنده نمى شديم )) همان گونه كه در آيات موردبحث آمده است .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:56:00 ب.ظ ]




تفسیر سوره ی ناس

این سوره دارای ۶ آیه و مکی می باشد . ناس به معنی مردم است.

کلمه ی ناس در این سوره ۵ بار تکرار شده است . خداوند در این سوره از رسول می خواهد که به مردم ابلاغ کند که از شر و وسوسه های جن و انس به خدا پناه ببرند. وسواس یعنی بسیار وسوسه کننده و خناس نیز به معنی بسیار پنهان شونده که نهایت تلاش خود را می کند تا خود را پنهان نگه دارد. وسواس خناس کیست؟ او کسی است که در درون انسان ها وسوسه می کند ، انسان را از خود و خدای خود غافل می کند و بسیار ماهرانه عمل می کند.
تفسیر سوره ی فلق

این سوره دارای ۵ آیه و مکی می باشد فلق به معنی سپیده دم می باشد.

طبق آیات این سوره آنچه از آنها باید به خدا پناه برد عبارتند از : الف) شر عموم مخلوقات از انسان ، جن ، حیوانات و… ب) شرور خاص که سه قسم است : ۱- شر تاریکی و ظلمات که بیشتر جنایت ها و سرقت ها در شب صورت می گیرد. ۲- شر آنان که با خرافات و سحر و جادو انسان ها را می فریبند و باطل را حق جلوه می دهند. مانند شبکه های ماهواره ای و نشریات بیگانه که جوانان را می فریبند. ۳- شر حسود آنگاه که حسد می ورزد.

تفسیرسوره ی اخلاص

این سوره دارای ۴ آیه و مکی می باشد. اخلاص به معنی خالص کردن است.

نام دیگر این سوره توحید است. هر کس به آنچه در این سوره آمده است اعتقاد داشته باشد ، عقیده و دین خود را از کجی ها و انحرافات خالص و پاک کرده است. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که یهودیان از رسول خدا پرسیدند : مشخصات و حسب ونسب پروردگارت را برای ما بیان کن. آن حضرت تا سه روز پاسخ نداد و بعد شروع به خواندن سوره ی اخلاص کرد. در روایات صمد اینگونه معرفی شده است :۱- سرور و بزرگی که همه او را اطاعت می کنند و آنکه مافوق او هیچ فرمانروایی نیست. ۲- بزرگی که تمام موجودات عالم در نیازهای کوچک وبزرگ خود به او مراجعه می کنند و محتاج او هستند. تمام هستی نشان از یگانگی و بی همتایی خدا دارد.

تفسیر سوره ی مَسَد

این سوره دارای ۵ آیه و مکی می باشد. مسد به معنی ریسمان بافته شده از الیاف و نخ های درخت خرما است.

این سوره از عاقبت شوم ابولهب و همسرش خبر می دهد . ابولهب که در این سوره مورد نفرین خداوند قرار گرفته است فرزند عبد المطلب و عموی پیامبر است. در روایتی است که زن ابولهب بوته های خار رابا طناب می پیچید و شبانه برای آزار پیامبر حمل می کرد و بر سر راه آن حضرت قرار می داد. قرآن کریم می فرماید : او در روز قیامت نیز به همین صورت یعنی طناب به گردن و هیزم بر پشت وارد آتش دوزخ می شود.
تفسیر سوره ی نصر

این سوره دارای ۳ آیه و مدنی می باشد . نصر به معنی کمک و یاری است.

سوره ی نصر ظاهرا در مدینه بعد از صلح حدیبیه ، قبل از فتح مکه نازل شده است. در این سوره خداوند متعال به رسول گرامی اش وعده ی یاری و فتح و پیروزی می دهدو پیشاپیش خبر می دهد که مردم گروه گروه به دین خدا داخل می شوندو فتح شهر مکه به دست مسلمانان از دیگر نکات این سوره است.
تفسیر سوره ی کافرون

این سوره دارای ۶ آیه و مکی می باشد .

در این سوره خداوند به پیامبر خویش دستور می دهد که سازش نا پذیری و بیزاری خود را ار آیین بت پرستی اعلام کند و به کفار نیز خبر دهد که خداوند از اصرار آنان بر کفر و نپذیرفتن دین اسلام آگاه است.
تفسیر سوره کوثر

این سوره دارای ۳ آیه و مکی می باشد . کوثر به معنی خیر بسیار است.

این سوره از نظر تعداد حروف کوتاهترین سوره ی قرآن است. مردم عرب در زمان جاهلیت فقط به پسران بها می دادند ، انها به مردمی که پسر نداشتند ابتر می گفتند. در تفسیر این سوره معانی بسیاری برای کوثر بیان شده است: ۱- اولاد رسول خدا از نسل فاطمه زهرا (س) ۲- پیروان آن حضرت تا روز قیامت ۳- نهری در بهشت ۴- حوض خاص رسول خدا (ص) در بهشت ۵- علمای امت ۶- قرآن و فضائل بسیار آن ۷- حکمتی که بر پیامبر عطاء شده است. ۸- مقام محمود یعنی مقام شفاعت برای رسول خدا.

تفسیر سوره ماعون

این سوره دارای ۷آیه و مکی می باشدماعون به هر چیزی که نیازی را از دیگران بر آورد می گویند.

گفته می شود که نصف سوره ماعون مکی و نصف دیگر مدنی است. در این سوره صفات دو دسته ی کافران و منافقان در کنار هم بیان شده است . آیات ۱تا۳ در رابطه با ویژگی های کفار یعنی کسانی که دین را تکذیب می کردن و آیات ۴تا۷ در مورد نماز ریایی منافقان و بی توجهی آنان به نیاز نیازمندان است.
تفسیر سوره قریش

این سوره دارای ۴ آیه و مکی می باشد قریش نام دودمان رسول خدا (ص) می باشد.

قریش نام عشیره ی پیامبر خداست ، آنان همگی از نسل نضربن کنانه اند. این سوره در اوایل بعثت در مکه نازل شد. این سوره در مورد دعوت نزدیکان پیامبر به اسلام می باشد . در روایتی آمده است که سوره فیل و قزیش یک سوره اند مانند ضحی و الم نشرح و باید در نماز هر دو سوره را با هم خواند به جای یک سوره.
تفسیر سوره فیل

این سوره دارای ۵آیه و مکی می باشد . منظور ازفیل در اینجا اصحاب فیل است.

این سوره اشاره به داستان ابرهه و لشکرکشی او به خانه ی خدا را دارد و در پایان هلاکت وی و سپاهش و عبرت گرفتن از چنین داستان هایی را بیان می کند. عرب سال وقوع این حادثه را مبدا تاریخ قرار داده و آن را عام الفیل یعنی سال فل نامید و تاریخ نگاران همگی آن سال را سال تولد پیامبر (ص) نگاشته اند.
تفسیر سوره همزه

این سوره دارای ۹آیه و مکی می باشد. همزه به معنی عیب جو و طعنه زننده است.

همزه : کسی که در پشت سر مردم بسیار عیب جویی و خرده گیری می کندو طعنه می زند. آنچه می گوید عیب و نقص نیست بلکه منظور چنین کسی بی ارزش و سبک شمردن دیگران است. از امام صادق (ع) روایت شده که مراد از آن کسانی است که آل محمد (ص) را مسخره و به آنان بد زبانی کردند و بر جای اهل بیت پیامبر نشستند. اُمزه مانند همزه است با این تفاوت که کار چنین افرادی در پشت سر نیست بلکه در حضور است و عیب جویی در اینجا با تقلید حرکات و اشاره با چشم و ابرو وسر است. گفته اند این سوره درباره ی مشرکانی نازل شده است که از رسول خدا (ع) عیب جویی می کردند و او را مسخره می کردند.
تفسیر سوره عصر

این سوره دارای ۳ آیه ومکی میباشد. عصر بمعنی زمان و روزگار است.

عصر بمعنی دوران وبخشی از تاریخ است البته به بخش پایانی روز هم گفته میشود. برخی منظور از عصر را ،عصر پیامبر(ص) دانسته اند که دوران ظهور اسلام و غلبه حق بر باطل و دوره شکوفایی انسان میباشد.دربرخی از روایات نیز آمده که منظور از عصر ، عصر امام زمان(عج) است که زمین را از پلیدی ها پاک میکند.
تفسیر سوره تکاثر

این سوره دارای ۸ آیه و مکی می باشد.تکاثر بمعنی فخرفروشی درامور دنیاست.

تکاثر بمعنی افتخار وفخرفروشی به دیگران در مورد امور دنیایی است. چنین مردمانی به شدت درقیامت توبیخ می شوند،مردمانی که پیوسته مشغول تکاثر وزیاده طلبی هستند تا زمانی که پایشان به گور نرسد از خواب غفلت بیدار نمی شوند.
تفسیرسوره قارعه

این سوره دارای ۱۱ آیه ومکی میباشد. قارعه بمعنی کوبنده است.

قارعه کوبنده ی دلهاست با وحشت وترس شدید وکوبنده دشمنان خداست با عذابی سخت.

قارعه از نامهای قیامت است.دراین سوره انسانها به پروانه هاتشبیه شده اند .اگر به مراحل زندگی پروانه توجه کنید می بینیم که مانند انسان است ، با مردن نابود می شوند. پروانه ها وقتی که به صورت کرم در پیله هستند به نظر می رسد حرکتی ندارند ولی اینطور نیست، انسان نیز وقتی می میرد نابود نمی شوند.
تفسیر سوره عادیات

این سوره دارای ۱۱ آیه و مکی می باشد . عادیات به معنی اسبان تیز تک می باشد.

مراد از عادیات اسبانی است که با سرعت هر چه تمام به سوی کفار و دشمنان اسلام می تازند و نیز اشاره به معاد و زنده شدن دوباره ی انسانها و فاش شدن افکار پلید آنها می باشد.روایاتی از امام صادق (ع) در مورد این سوره چنین است : که رسول خدا چند نوبت لشکرانی را به فرماندهانی غیر از امام علی (ع) به جنگ ذات السلاسل (زنجیرها) فرستاده بود اما پیروز نشده بودند ، تا اینکه علی (ع) رابا لشکری به جنگ فرستاد وپیروز شد. پیامبر این سوره را برای اولین بار در نماز صبح بعد از پیروزی علی (ع) خواند.

تفسیر سوره زلزال( الزلزله)

این سوره دارای ۸ آیه است زلزال به معنی زلزله و لرزش شدید می باشد.این سوره هم می تواند مکی و هم میتواندمدنی باشد(رجوع به المیزان ج ۲ ص ۲۸۱).

این سوره از روز رستاخیز و زنده شدن مردم برای محاسبه ی اعمال و حوادثی که در آن رخ می دهد سخن می گوید. زلزله های دنیا در یک محدوده ی خاص اتفاق می افتد اما زلزله ی روز قیامت همه جا را در بر می گیرد.
تفسیر سوره بینه

این سوره دارای ۸آیه و مدنی است . بینه به معنی دلیل روشن و آشکار می باشد.

مراد از بینه در این سوره ، پیامبر اکرم (ص) است. خداوند به انسان این استعداد را داده است که چنانچه بینه و دلیل روشنی ببیند ، می تواند به کمک آن پندارهای باطل را هر چند مدت های طولانی با آن خو گرفته است ، رها کند و کنار بگذارد.و ان بینه ودلیل روشن پیامبر اعظم می باشد.در آیات ۵تا۸ این سوره چکیده ی دین و دعوت رسول خدا را بیان می کند و سرانجام کسانی که ایمان آورده اند یا نیاورده اد بیان می کند.

تفسیر سوره قدر

این سوره دارای ۵آیه و مکی می باشد . قدر به معنی اندازه وارزش است.

این سوره فرو فرستادن قرآن را در شب قدر بیان می کند و آن شب را با ارزش تر از هزار ماه می شمارد.قرآن به دو صورت بر پیامبر نازل شده است: ۱- انزال :نازل شدن قرآن به صورت یکباره در شب قدر ۲- تنزیل : که همان نزول تدریجی قرآن بر قلب پیامبر است.شب قدر شبی است که میان آسمان و زمین ارتباط برقرار می شود و این شبِ رحمت و تهنیت است.

تفسیر سوره علق

این سوره دارای ۱۹ آیه و مکی می باشد علق به معنی خون بسته می باشد.

این سوره اولین سوره ای بود که در آغاز رسالت در غار حراء بر پیامبر نازل شد. سوره علق یکی از سور ه ای چهار گانه ی عزائم است ، یعنی دارای سجده واجب می باشدکه آخرین آیه این سوره می باشد.در شان نزول این سوره روایت است که روزی ابوجهل می خواست گردن پیامبر را در نماز لگدگوب کند ابوجهل پیش رفت و چیزی نگذشت که عقب عقب برگشت، گویا از چیزی ترسید . از او پرسیدند چه دیدی : گفت بین من و پیامبر خندقی از آتش بود و فرشتگان با بالهای خود حرارت آتش را به صورت من نزدیک می کردند.

تفسیر سوره تین

این سوره دارای ۸آیه و مکی می باشد و به معنی انجیر می باشد.

در این سوره خداوند به زیتون و انجیر و طور سینا و شهر امن قسم یاد کرده است. درخت انجیر بدون آنکه شگوفه بدهد میوه اش را ظاهر می کند. این درخت اینطور نیست که وعده بسیار دهد و تخلف کند (مانند بسیاری از درختان دیگر)و آن را درخت صادق و باوفا می خوانند. طور سینا همان کوهی است که خدا در آنجا با موسی (ع) سخن گفت. مراد از شهر امن در این سوره شهر مکه است و اشاره به اینکه خداوند انسان را به نیکوترین وضع آفریده است.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:54:00 ب.ظ ]




كلام : 180

و من كلام له ع وَ قَدْ اءَرْسَلَ رَجُلاً مِنْ اءَصْحَابِهِ یعْلَمُ لَهُ عِلْمَ اءَحْوَالِ قَوْمٍ مِنْ جُنْدِ الْكُوفَةِ قَدْ هَمُّوابِاللِّحَاقِ بِالْخَوَارِجِ، وَ كَانُوا عَلَى خَوْفٍ مِنْهُ ع ، فَلَمَّا عَادَ إِلَیهِ الرَّجُلُ قَالَ لَهُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) مردى از اصحاب خود را فرستاد تا بداند كه آیاجماعتى از سپاهكوفه كه مى خواستند به خوارج بپیوندند ولى از آن حضرت بیم داشتند، اكنون چه مى كنند.چون آن مرد نزد او بازگشت ، پرسید:

خطبه : 181

الْكُوفَةِ، وَ هُوَ قائِمٌ عَلَى حِجارَةٍ نَصَبَها لَهُ جَعْدَةُ بْنُ هُبَیرَةَ الْمَخْزُومِی، وَ عَلَیهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ، وَ حَمائِلُ سَیفِهِ لِیفٌ، وَ فِی رِجْلَیهِ نَعْلانِ مِنْ لِیفٍ، وَ كَاءنَّ جَبِینَهُ ثَفِنَةُ بَعِیرٍ. فَقَالَ ع :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) از نوف بكالى روایت شده است كه گفت : امیرالمؤ منین این خطبه رابراى ما در كوفه ادا فرمود. و او كه بر سنگى كه جعدة بن هبیره المخزومى براى او نصبكرده بود، ایستاده بود. جبّه اى پشمین بر تن داشت و بند شمشیرش از لیف خرما بود و پاىافزارى از لیف خرما به پاى داشت و نشان سجده بر پیشانیش چون پینه هاى زانوى شتر پیدابود. و چنین فرمود:

خطبه : 182

من خطبة له ع

از خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 183

و من كلام له ع قالَهُ لِلْبُرْجِ بْنِ مُسْهِرٍ الطَائِىٍِّّ وَ قَدْ قالَ لَهُ بِحَیثُ یسْمَعُهُ: ((لا حُكْمُ إِلالِلّهِ))،وَ كانَ مِنَ الْخَوارِج :

سخنى از آن حضرت (ع ) به برج بن مسهر طایى فرمود، هنگامى كه برج به گونه اى كهامام بشنود گفت : ((لا حكم الا للّه )) هیچ دارویى جز از آن خدا نیست . و برج از خوارج بود.

خطبه : 184

خطبة له ع رُوِی اءَنَّ صَاحِبا لِاءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع یقالُ لَهُ:هَمَّامٌ كانَ رَجُلاً عابِدا،فَقالَ لَهُ: یا اءَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ صِفْلِیالْمُتَّقِینَ حَتَّى كَاءَنِّی اءَنْظُرُ إِلَیهِمْ،فَتَثَاقَلَ ع عَنْ جَوَابِهِ،ثُمَّ قَالَ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) گویند كه امیرالمؤ منین (ع ) را مصاحبى بود به نام همام كه مردىعبادت پیشه بود. روزى گفتش كه اى امیرالمؤ منین ، پرهیزگاران را برایم وصف كن . آنسان كهگویى در آنها مى نگرم . على (ع ) در پاسخش درنگ كرد، سپس گفت :

خطبه : 185

و من خطبة له ع یصِفُ فِیهَا الْمُنافِقِینَ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در وصف منافقان :

خطبه : 186

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 187

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 188

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 189

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 190

و من كلام له ع كانَ یوصِی بِهِ اءصْحابَهُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) به یاران خود سفارش مى كند:

كلام : 191

و من كلام له ع فی معاویة

سخنى از آن حضرت (ع ) در باره معاویه

كلام : 192

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 193

و من كلام له ع رُوِی عَنْهُ اءَنَّهُ قالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَیدَةِ النِّساءِ فَاطِمَةَع كَالْمُناجِی بِهِ رَسُولَ اللَّهِص عِنْدَ قَبْرِهِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) این سخن از آن حضرت روایت شده كه هنگام به خاك سپردن سیده زنان، فاطمه (علیهما السلام ) بر سر قبر رسول اللّه (ص )، چنانكه گویى با او راز مى گوید،بیان داشته است :

كلام : 194

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 195

و من كلام له ع كانَ كَثِیرا ما ینادِی بِهِ اءَصْحابَهُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) همواره در میان اصحاب خود چنین ندا مى داد:

كلام : 196

و من كلام له ع كَلَّمَ بِهِ طَلْحَةَ وَالزُّبَیرَ بَعْدَ بَیعَتِهِ بالخِلافَة ، وَ قَدْ عَتَبا عَلَیهِ مِن تَرْكِمَشْوَرَتِهما، والاستِعانَةِ فِی الاءُمُوربهما:

سخنى از آن حضرت (ع ) خطاب به طلحه و زبیر، پس از بیعت به خلافت . آن دو از اینكه امام(ع ) در كارها با آنها مشورت نكرده و از ایشان یارى نخواسته ، اظهار ناخشنودى كرده بودند.

كلام : 197

و من كلام له ع وَ قَدْ سَمِعَ قَوْما مِنْ اءَصحابِهِ یسِبُّونَ اءَهْلَ الشامِ اءَیامَ حَرْبِهِمْ بِصِفِّینَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه شنید گروهى از اصحابش در جنگ صفین ، شامیان را دشناممى گویند چنین فرمود:

كلام : 198

و من كلام له ع فِی بَعْضِ اءیامِ صِفَینِ وَ قَدْ رَاءى الْحَسَنَ ابْنَهُ ع یتَسَرَّعُ إ لَى الْحَرْبِ:

سخنى از آن حضرت (ع ). در یكى از روزهاى جنگ صفین فرزندش حسن (ع ) را دید كه به جنگمى شتابد و چنین فرمود:

كلام : 199

و من كلام له ع قالَهُ لَمَّا اضْطَرَبَ عَلَیهِ اءصْحابُهُ فِی اءمْرِ الْحُكُومَةِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه یارانش در باب حكمیت با او راه مخالفت پیش گرفتند،فرمود:

كلام : 200

و من كلام له ع بِالبَصْرَةِ وَ قَدْ دَخَلَ عَلَى الْعَلاءِ بنِ زِیادٍالْحارِثِی وَ هُوَ مِن اءَصْحابِهِ یعُودُهُ،فَلَما رَاءى سَعَةَ دارِهِ قالَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) امام (ع ) در بصره به عیادت علاء بن زیاد حارثى رفت و علاء ازاصحابش بود. چون فراخى خانه اش را دید، چنین فرمود:

كلام : 201

و من كلام له ع وَ قَدْ سَاءَلَهُ سائِلُ عن اءَحادِیثِ الْبِدَعِ وَ عَمَا فِی اءَیدِی النَاسِ مِنِ اخْتِلافِ الْخَبَرِ،فَقالَ ع :

سخنى از آن حضرت (ع ) كسى در باب حدیثهاى مجعول و خبرهاى گوناگون كه در دست مردماست از او سؤ ال كرد و آن حضرت (ع ) چنین فرمود:

خطبه : 202

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 203

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 204

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 205

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 206

و من دعاء له ع كان یدعو به كثیرا

از دعاهاى آن حضرت كه فراوان مى خواند:

خطبه : 207

و من خطبة له ع خَطَبَها بِصِفَّینَ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در صفین :

كلام : 208

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 209

و من كلام له ع لَمَا مَرَّ بِطَلْحَةَ وَ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ عَتابِ بْنِ اءسِیدٍ وَ هُما قَتِیلانِ یوْمَ الْجَمَلِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) در جنگ جمل بر كشته طلحه و عبد الرحمان بن عتاب بن اسید گذشت وچنین فرمود:

كلام : 210

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 211

و من كلام له ع یحُثُ فِیهِ اءصْحابَهُ عَلَى الْجِهادِ

سخنى از آن حضرت (ع ) در برانگیختن اصحابش به جنگ :

كلام : 212

و من كلام له ع قالَهُ بَعْدَ تِلاوَتِهِ اءَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) پس از تلاوت الهیكم التكاثر حتى زُرتم المقابر((71)) فرمود:

كلام : 213

و من كلام له ع قالَهُ عِندَ تِلاوَتِهِ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَیعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگام تلاوت آیه رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذكر الله:

كلام : 214

و من كلام له ع قالَهُ عِندَ تِلاوَتِهِ یا اءَیهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَالْكَرِیمِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگام تلاوت یا ایها الانسان ما غرّك بربّك الكریم ((73)) فرمود:

كلام : 215

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 216

و من دعاء له ع

دعایى از آن حضرت (ع )

خطبه : 217

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 218

و من دعاء له ع

دعایى از آن حضرت (ع )

كلام : 219

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام :220

و من كلام له ع فِی وَ صْفِ بَیعَتهِ بِالْخِلافَةِ، وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِثْلُهُ بِاءَلْفاظٍ مُخْتَلِفةٍ.

سخنى از آن حضرت (ع ) در وصف بیعت با او به خلافت . نظیر این سخن با الفاظى دیگر،پیش از این گذشت .

خطبه : 221

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 222

و من خطبة له ع خَطَبَها بِذِی قارٍ وَ هُوَ مُتَوَجَّهٌ إ لَى الْبَصْرَةِ، ذَكَرَهَا الْواقِدِىٌٍّ فِی كِتابِ الْجَمَلِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در ذوقار ادا فرمود. هنگامى كه به بصره مى رفت . آن را واقدى دركتاب الجمل آورده است :

كلام : 223

و من كلام له ع كَلَّمَ بِهِ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ زَمَعَةَ وَ هُوَ مِنْ شِیعَتِهِ، وَذلِكَ اءَنَّهُ قَدِمَ عَلَیهِ فِی خِلافَتِهِیطْلُبُ مِنْهُ مالا،ً فَقَالَ ع :

سخنى از آن حضرت (ع ). به عبد الله بن زمعه فرمود و او از شیعیانش بود. در ایام خلافتشنزد او آمد و مالى طلبید و على (ع ) در پاسخش چنین فرمود:

كلام : 224

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 225

و من كلام له ع رَوى ذِعْلَبٌ الْیمانِی عَنْ اءَحْمَدَ بْنِ قُتَیبَةَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ یزِیدَ عَنْ مالِكِ بْنِدِحْیةَ قالَ: كُنَّا عِنْدَ اءَمِیرِ الْمُؤْمنِینَ ع وَ قَدْ ذُكِرَ عِنْدَهُ اخْتِلافُ النَّاسِ، فَقَالَ:

سخنى از آن حضرت (ع ). ذعلب یمانى از احمد بن قتیبه از عبد الله بن یزید از مالك بن دحیه روایت مى كند كه گفت ما نزد امیرالمؤ منین (ع ) بودیم . در آنجا از اختلاف مردم سخن رفت و آن حضرت فرمود:

كلام : 226

و من كلام له ع قالَهُ وَ هُوَ یلِی غُسْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَجْهِیزَهُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) به هنگام غسل دادن و كفن كردنرسول الله (ص ) فرمود:

خطبه : 227

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 228

و من خطبة له ع فِی التَّوحِیدِ وَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخُطْبَةُ مِنْ اءُصُولِ الْعِلْمِ مَا لا تَجْمَعُهُ خُطْبَةٌ غَیرُها:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در توحید است و در این خطبه ازاصول علم چیزى گردآورده كه در دیگر خطبه ها نیست .

خطبه : 229

و من خطبة له ع تَخْتَصُّ بِذِكْرِ الْمَلاحِمِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن اشارت است به پیشامدهاى ناگوار آینده

خطبه : 230

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 231

و من خطبة له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

خطبه : 232

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 233

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 234

صِعَةِ وَ هِىٍَّ تَتَضَمَّنُ ذَمَّ إ بْلِیسَ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَى اءسْتِكْبِارِهِ وَ تَرْكِهِ السُّجُودَ لاَِّدَمَ عَلَیه السَّلامُ وَ اءنَّهُ اءَوَّلُ مَنْ اءَظْهَرَ الْعَصَبِیةَ وَ تَبِعَ الْحَمِیةَ، وَ تَحْذِیر النَاسِ مِن سُلُوك طَرِیقَتِهِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) بعضى این خطبه را ((قاصعه ))((80)) نامیده اند و آن در نكوهشابلیس (لعنه الله ) است به سبب خودپسندى او و سجده نكردنش براى آدم (ع ). او نخستین كسىاست كه عصبیت را آشكار ساخت و از حمیت پیروى نمود. این خطبه مردم را از رفتن به راه ابلیس ‍برحذر مى دارد.

كلام : 235

و من كلام له ع قاله لعبد الله بن العباس ، و قد جاءه برسالة من عثمان و هو محصور یساءلهفیها الخروج إ لى ماله بینبع ، لیقل هتف الناس باسمه للخلافة ، بعد اءن كان ساءلهمثل ذلك من قبل ، فقال علیه السلام :

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 236

و من كلام له ع اقتص فیه ذكر ما كان منه بعد هجرة النبی ص ثم لحاقه به :

سخنى از آن حضرت (ع )

خطبه : 237

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 238

و من كلام له ع فی شاءن الحكمین و ذم اءهل الشام :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در باب حكمین و نكوهش مردم شام

خطبه : 239

و من خطبة له ع یذكر فیها آل محمد ص

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن آلمحمد را یاد مى كند:
خطبه شماره 240

و من کلام له عليه السلام [6] قاله لعبد الله بن العباس ، و قد جاءه برساله من عثمان ، و هو محصوريساله فيها الخروج الي ماله بينبع ، ليقل هتف الناس باسمه للخلافه ، بعد ان کان ساله مثل ذلک من قبل ، فقال عليه السلام : [7] يابن عباس ، ما يريد عثمان الا ان يجعلني جملا ناضحا بالغرب : [8] اقبل و ادبر بعث الي ان اخرج ، ثم بعث الي ان اقدم ، [9] ثم هو الان يبعث الي ان اخرج والله لقد دفعت عنه حتي خشيت ان اکوان آثما

ترجمه

[6] از سخنان امام ( ع ) عبدالله بن عباس به هنگامي که عثمان درمحاصره بود از ناحيه او اين پيام را براي امام ( ع ) آورد که پيشنهاد مي کرد امام ( ع ) از مدينه خارج شود و به ملک خود ينبع برود تا مردم شعار خلافت به نام او ندهند و اين بار دوم بود که عثمان از آن حضرت چنين درخواستي مي کرد . اين بار امام ( ع ) در پاسخ عبدالله بن عباس فرمود : [7] اي ابن عباس عثمان مقصودي جز اين ندارد که مرا همچون شتر آبکش قرار دهد . [8] گاهي بروم و گاه بازگردم يک بار فرستاد که از مدينه خارج شوم و باز فرستاد که بازگردم [9] و هم اکنون نيز فرستاده است که بيرون رو بخدا سوگند من آنقدر از او دفاع کردم که ترسيدم گناهکار باشم

خطبه شماره 241

و من کلام له عليه السلام [10] يحث به اصحابه علي الجهاد[11] والله مستاديکم شکره و مورثکم امره ، و ممهلکم في مضمار محدود ، [1] لتتنازعوا سبقه ، فشدوا عقد المازر ، [2] واطووا فضول الخواصر ، و لا تجتمع عزيمه و وليمه [3] ما انقض النوم لعزائم اليوم ، و امحي الظلم لتذاکير الهمم [4] و صلي الله علي سيدنا محمد النبي الامي ، و علي آله مصابيح الدجي و العروه الوثقي ، و سلم تسليما کثيرا

ترجمه

[10] از سخنان امام ( ع ) که در آن اصحابش را به جهاد تشويق فرموده است [11] خداوند از شما اداي شکر و سپاس خويش را مي طلبد و فرمان خويش را به دست شما مي سپارد و در اين سراي آزمايش و تمرين به شما فرصت مي دهد 000 [1] تا کوشش کنيد و برنده جايزه او [ بهشت برين ] شويد بنابراين کمربندها را محکم ببنديد و آماده شويد [2] و دامنها را به کمر زنيد [ تا دست و پايتان را نگيرد و مانع تلاش شما نشود ] به مقامهاي بلندرسيدن با هوسراني و لذت سازگار نيست [3] بسا خوابهاي [ شب ] است که تصميمهاي روز را از بين برده و تاريکيها است که ياد همتهاي بلند را از خاطر محو کرده است . [4] درود بر سيد و سرور ما محمد پيامبر ( ص ) و بر خاندانش چراغهاي روشني بخش تاريکيها و رشته هاي محکم الهي و سلام فراوان بر آنها باد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-11-04] [ 11:52:00 ب.ظ ]




كلام :120

و من كلام له ع وَ قَدْ قامَ رَجُلٌ مِنْ اءَصْحابِهِ فَقالَ: نَهَیتَنا عَنِ الْحُكُومَةِ ثُمَّ اءَمَرْتَنا بِها، فَلَمْنَدْرِ اءَی الْاءَمْرَینِ اءَرْشَدُ؟ فَصَفَقَ ع إِحْدَى یدَیهِ عَلَى الْاءُخْرَى . ثُمَّ قَالَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) یكى از اصحابش برخاست و گفت : ما را از حكمیت منع مى كردى و سپسخود حكمى برگماشتى ندانیم كدامیك از این دو به صواب نزدیكتر است ، على (ع ) دست بردست زد و فرمود:

كلام :121

و من كلام له ع قالَهُ لِلْخَوارِجِ، وَ قَدْ خَرَجَ إِلَى مُعَسْكَرِهِمْ وَ هُمْ مُقِیمُونَ عَلَى إِنْكَارِ الْحُكُومَةِ

سخنى از آن حضرت (ع ) این سخن خطاب به خوارج است ، هنگامى كه به لشكرگاهشان رفتهبود و آنان ، همچنان ، در مورد حكمیت خرده مى گرفتند.

كلام : 122

و من كلام له ع قالَهُ لا صْحابِهِ فِی ساعَةِ الْحَرْبِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) به اصحاب خود در عرصه پیكار فرمود:

كلام : 123

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 124

و من كلام له ع فِی حَثِّ اءَصْحابِهِ عَلَى الْقِتالِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) در برانگیختن اصحابش به جهاد:

كلام :125

و من كلام له ع فِى مَعْنى الْخَوارِج لَمَا اءَنْكَرُوا تَحْكِیمَ الرَّجالِ، وَ یذُمُّ فِیه اءَصْحابَهُ فِىالتَّحْكِیمِ، فَقالَ عَلَیهِالسَّلامُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) درباره خوارج . هنگامى كه حكمیت مردان را منكر شدند. اینك اصحابش رانكوهش مى كند.

كلام : 126

و من كلام له ع لَمَّا عُوتِبَ عَلى التَّسوِیةَ فی الْعَطاءِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه او را مورد عتاب قرار دادند كه چرا عطایا را به تساوىتقسیم مى كند.

كلام : 127

و من كلام له ع لِلْخَوارِجِ اءَیضا

سخنى از آن حضرت (ع ) خطاب به خوارج

كلام : 128

و من كلام له ع فِیما یخْبِرُ بِهِ عَنِ الْمَلاحِمِ بِالْبَصْرَةِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) از حوادث شگرف بصره خبر مى دهد:

خطبه : 129

و من خطبة له ع فِی ذِكْرِ الْمَكاییلِ وَالْمَوازِینِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) درباره پیمانه ها و ترازوها:

كلام : 130

و من كلام له ع لا بِی ذَرٍ، رَحِمَهُ اللَهُ، لَمَا اءُخْرِجَ إ لَى الرَّبَذَةِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) در خطاب به ابوذر، رحمه الله ، هنگامى كه عثمان او را به ربذهتبعید كرد:

كلام : 131

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

خطبه : 132

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 133

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 134

و من كلام له ع وَ قَدْ شاوَرَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَابِ فی الْخُرُوج إ لى غَزْوِ الرَّومِ بِنَفْسِهِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) عمر براى اینكه خود به نبرد رومیان رود با او مشورت كرد و على (ع) فرمود:

كلام : 135

و من كلام له ع وَ قَدْ وَقَعتْ مُشاجَرَةُ بَینَهُ وَ بَینَ عُثْمانَ، فَقالَالْمُغِیرَةُ بْنَ الاَْخْنَس لِعُثْمانَ:اءَنَااءَكْفِیكَهُ، فَقالَ عَلى عَلَیهِ السَّلامُ لِلْمُغِیرَةِ:

سخنى از آن حضرت (ع ). روزى میان او و عثمان مشاجره اى در گرفت . مغیرة بن اخنس ، كه درآنجا بود، به عثمان گفت من تو را در برابر او بسنده ام و امیرالمؤ منین مغیره را فرمود:

كلام : 136

و من كلام له ع فی اءمر البیعة

سخنى از آن حضرت (ع ) در مورد بیعت

كلام : 137

و من كلام له ع فى مَعْنى طَلْحَةَ وَ الزُبَیرِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) درباره طلحه و زبیر:

خطبه : 138

و من خطبة له ع یومِئُ فِیها إ لى ذِكْرِ الْمَلاحِمِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) در آن به حوادث بزرگ اشارت دارد:

كلام : 139

و من كلام له ع فی وَقْتِ الشُّورى :

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگام شورا:

كلام : 140

و من كلام له ع فی النَهْی عَنْ غِیبةِ النَّاسِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) در نهى از غیبت مردم :

كلام : 141

و من كلام له ع فى النهى عن سماع الغیبة و فى الفرق بین الحق والباطل

سخنى از آن حضرت (ع ) در نهى از شنیدن غیبت و فرق میان حق وباطل

كلام : 142

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

خطبه : 143

و من خطبة له ع فی الاْسْتِسْقاءِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در طلب باران :

خطبه : 144

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 145

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 146

و من كلام له ع لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَابِ وَ قَدِ اسْتَشارَهُ عمر بن الخطاب فِی الشُخُوصِ لِقِتالِالْفُرْسِ بِنَفْسِهِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) به عمر بن الخطاب گفت هنگامى ، كه با او مشورت كرد، كه خود بهجنگ ایرانیان برود:

خطبه : 147

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 148

و من كلام له ع فِی ذِكْرِ اءَهْلِ الْبَصرَةِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) درباره مردم بصره :

كلام : 149

و من كلام له ع قَبْلَ مَوْتِهِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) پیش از وفاتش :

خطبه : 150

و من خطبة له ع یومِىٌٍّ فِیها إ لَى اءلْمَلاحِمِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) به حوادث بزرگ اشارت دارد:

خطبه : 151

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 152

و من خطبة له ع فى صفات اللّه جل جلاله و صفات اءئمة الدین

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در صفات خداوند و امامن دین

خطبه : 153

و من خطبة له ع یذكر فیها فضائلاءهل البیت

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن از فضائلاهل بیت مى فرماید

خطبه : 154

و من خطبة له ع یذْكُرُ فِیها بَدِیعَ خِلْقَةِ الْخُفَاشِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن آفرینش بدیع خفاش را بیان مى كند:

كلام : 155

و من كلام له ع خاطَبَ بِهِ اءَهْلَ الْبَصرَةِ عَلى جَهَةِ اقْتِصاصِ الْملاحِمِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) خطاب به مردم بصره و در آن از پیش آمدهاى سخت حكایت كند:

خطبه : 156

و من خطبة له ع یحث الناس على التقوى

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن مردم را به پرهیزگارى مى خواند

خطبه : 157

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 158

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 159

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 160

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 161

و من كلام له ع لِبَعْضِ اءَصْحابِهِ وَ قَدْ سَاءَلَهُ كَیفَ دَفَعكُمْ قَوْمُكُمْ عَنْ هذَا الْمَقامِ وَ اءَنْتُمْ اءَحَقُبِهِ؟ فَقالَ عَلَیهِ السَّلامُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) به یكى از اصحابش كه از او پرسید: چگونه قومتان شما را از اینمقام (یعنى خلافت ) باز داشتند، در حالى كه ، از دیگران سزاوارتر بدان بودید؟ چنین پاسخداد:

خطبه : 162

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 163

و من كلام له ع لَمّا اجْتَمَعَ النّاسُ اِلَیهِ وَ شَكَوْا ما نَقْمُوهُ عَلى عُثْمانَ، وَ سَاءَلُوهُ مُخاطَبَهُ عَنْهُمْوَاسْتَعتابَهُ لَهُمْ، فَدْخَلَ ع عَلى عُثْمانَ فَقالَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه مردم نزد او گرد آمدند و، در آنچه از عثمان ناپسندشانافتاده بود، به وى شكایت كردند و خواستند كه از سوى آنها با عثمان سخن گوید و بخواهدتا خشنودشان سازد، نزد عثمان شد و چنین گفت :

خطبه : 164

و من خطبة له ع یذْكُرُ فِیها عَجِیبَ خِلْقَةِ الطاوُوسِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن به ذكر آفرینش شگفت طاووس مى پردازد:

خطبه : 165

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 166

و من خطبة له ع فی اءَوِّلِ خِلافَتِه :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آغاز خلافتش فرمود:

كلام : 167

و من كلام له ع بَعْدَ ما بُویعَ بِالْخِلافَةِ، وَ قَدْ قالَ لَهُ قَومْ مِنَ الصَّحابَةِ لَوْ عاقَبْتَ قَوْمامِمَّناءَجْلَبَ عَلى عُثْمانِ؟ فَقَالِ عَلَیهِالسَّلامُ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) پس از آنكه به خلافت با او بیعت كردند، جمعى از صحابه او راگفتند، چه شود اگر كسانى را كه بر عثمان شوریدند، كیفر دهى ؟ على (ع ) فرمود:

خطبه : 168

و من خطبة له ع عِندَ مَسِیرِ اءصْحابِ الْجَمَلِ إ لَى الْبَصْرَةِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) هنگام رهسپار شدن اصحابجمل به بصره :

كلام : 169

َابِ الْجَمَلِ لِتَزُولَ الشُّبْهَةُ مِنْ نُفُوسِهِمْ، فَبَینَ لَهُ، ع ، مِنْ اءَمْرِهِ مَعَهُمْ مَا عَلِمَ بِهِ اءَنَّهُ عَلَى الْحَقِّ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: بَایعْ، فَقَالَ: إِنِّی رَسُولُ قَوْمٍ وَ لاَ اءُحْدِثُ حَدَثا حَتَّى اءَرْجِعَ إِلَیهِمْ، فَقَالَ ع

سخنى از آن حضرت (ع ) روى سخن با یكى از عربهاست ، هنگامى كه ، امام (ع ) به بصرهنزدیك شد، مردم بصره ، عربى را نزد او فرستادند تا حقیقت حالش را با اصحابجمل معلوم دارد، مگر شبهه از دلشان برود. على (ع ) حقیقت كار خود را با آن مردم آنچنان بیانكرد كه آن مرد دریافت كه حق با اوست . پس ، على (ع ) او را گفت بیعت كن . آن مرد گفت كه منفرستاده قومى هستم ، كارى نخواهم كرد تا نزد آنان بازگردم . على (ع ) او را گفت :

كلام : 170

و من كلام له ع لَمَا عَزَمَ عَلى لِقاءِ اءلْقَوْم بِصِفِّینَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه عزم نبرد آن قوم را در صفین داشت :

خطبه : 171

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 172

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 173

و من كلام له ع فِی مَعْنى طَلْحَةَ بْنِ عُبَیدِ اللّهِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) درباره طلحة بن عبید الله :

خطبه : 174

من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 175

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 176

و من كلام له ع فِى مَعْنَى الْحَكَمَینِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) در باب آن دو حكم :

خطبه : 177

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 178

و من كلام له ع وَ قَدْ سَاءَلَهُ ذِعْلِبُ الْیمَانِی فَقَالَ: هَلْ رَاءَیتَرَبَّكَ یا اءَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ فَقَالَع :

سخنى از آن حضرت (ع ) ذعلب یمانى از او پرسید: ((یا امیرالمؤ منین آیا پروردگارت را دیدهاى ؟)) على (ع ) فرمود:

خطبه : 179

و من خطبة له ع فِی ذَمَّ اءَصْحابِهِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در نكوهش یارانش :

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:50:00 ب.ظ ]




كلام : 60

و قال ع فِى الخوارج :

و آن حضرت فرمود در باب خوارج :

كلام : 61

و من كلام له ع لَما خَوف مِن الغَیلَة :

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه او را از ناگهان كشته شدن هشدار دادند:

خطبه : 62

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 63

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 64

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 65

و من كلام له ع كانَ یقُوُله لِاءَصحابه فِى بِعْضِ اءَیام صفِّینَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) در یكى از روزهاى جنگ صفین به اصحاب خود چنین فرمود:

كلام : 66

اءَنصارِ، قَالُوا: لَمَّا انْتَهَتْ إِلَى اءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع اءَنْبَاءُ السَّقِیفَةِ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه قَالَ: مَا قَالَتِ الْاءَنْصَارُ؟ قَالُوا: قَالَتْ: مِنَّا اءَمِیرٌ وَ مِنْكُمْ اءَمِیرٌ قَالَ ع

سخنى از آن حضرت (ع ) درباره انصار: پس از وفات رسول الله (صلى اللّه علیه و آله ) چون اخبار سقیفه به امیرالمؤ منین (ع ) رسید، پرسید انصار چه گفتند گفتند انصار گفته اند، كه امیرى از ما و امیرى از شما.على (ع ) فرمود:

كلام : 67

و من كلام له ع لَما قُلّد مُحَمّد بْنَ اءبی بَكْرِ مصر فملكت عَلیه وَقتل :

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه ، محمد بن ابى بكر را فرمانرواى مصر نمود و بر اوشوریدند و مصر را از كفش به درآوردند و خودش را كشتند،

فرمود:

كلام : 68

و من كلام له ع فِى ذَمّ اءصحابه :

سخنى از آن حضرت (ع ) در نكوهش اصحابش :

كلام : 69

و قال ع فِی سِحرة الیوم الْذی ضُرِبَ فِیه :

آن حضرت در سحرگاه روزى كه ضربتش زدند فرمود :

خطبه : 70

و من خطبة له ع فِی ذَم اءَهْل الْعَراق :

سخنى از آن حضرت (ع ) در نكوهش مردم عراق :

خطبه : 71

و من خطبة له ع عِلْمُ فِیها الناس الصَلاة عَلى النَبی ص :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن به مردم آموخته است كه چگونه بر پیامبر (ص ) درودفرستند:

كلام : 72

ة ، قَالُوا: اءُخِذَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَكَمِ اءَسِیرا یوْمَ الْجَمَلِ فَاسْتَشْفَعَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ ع إ لَى اءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَكَلَّمَاهُ فِیهِ، فَخَلَّى سَبِیلَهُ، فَقالا لَهُ: یبَایعُكَ یا اءَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ فَقالَ ع :

سخنى از آن حضرت (ع ) درباره مروان بن حكم در بصره ، مروان بن حكم در جنگجمل اسیر شد. امام حسن و امام حسین (ع )، نزد امیرالمؤ منین شفاعتش كردند و على (ع ) از بنداسارت آزادش نمود. پدر را گفتند یا امیرالمؤ منین ، مروان با تو بیعت نمى كند على (ع ) درپاسخ آن دو چنین فرمود:

خطبه : 73

و من خطبة له ع لِما عَزَموا عَلى بَیعَة عُثْمان :

سخنى از آن حضرت (ع ) چون دیگران آهنگ بیعت با عثمان نمودند:

كلام : 74

و من كلام له ع لَما بَلَغَه اتهام بَنی اءمیة له بِالْمُشاركة فِی دَمِّ عُثْمان :

سخنى از آن حضرت (ع ) وقتى كه شنید بنى امیه او را به شركت درقتل عثمان متهم مى كنند:

خطبه : 75

و من خطبة له ع فی الحث على العمل الصالح

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن مردم را بهعمل صالح ترغیب مى كند

كلام : 76

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 77

من كلمات كان ع یدْعُو بها:

از سخنان آن حضرت (ع ) در دعا:

كلام : 78

و من كلام له ع قالَهُ لِبَعْضِ اءَصْحابه لِما عِزْمِ عَلَى الْمَسیر إ لى الخَوارج ، وَ قَدْ قالَ له : یااءمیرالمؤ منین إ ن سَرت فِی هَذا الْوَقت ، خَشیت اءَن لا تَظْفر بِمُرادك ، مِنْ طریق عِلم النُجوم .فَقَالَ ع :

سخنى از آن حضرت (ع ) آنگاه ، كه آهنگ خوارج كرد، یكى از اصحابش او را گفت اى امیرالمؤ منینبه شهادت علم نجوم ، اگر در این ساعت حركت كنى مى ترسم كه به مراد خویش نرسى . على(ع ) در پاسخ او فرمود:

خطبه : 79

و من خطبة له ع بَعْدَ فَراغَه مِن حَرْب الجَمل

سخنى از آن حضرت (ع ) پس از فراغت از جنگ جمل

كلام : 80

و من كلام له ع فی الزهد

سخنى از آن حضرت (ع ) در زهد

كلام : 81

و من كلام له ع فِی صِفة الدُنیا:

سخنى از آن حضرت (ع ) در نكوهش دنیا

خطبه : 82

و من خطبة له ع وَ تَسْمى الغراء وَ هِی الخُطْبَة العَجیبَة

خطبه اى از آن حضرت (ع ) آن را خطبه غرّاء نامیده اند كه از خطبه هاى شگفت انگیز آن حضرت(ع ) است

خطبه : 83

و من خطبة له ع فِی ذِكر عمرو بْن العاص

سخنى از آن حضرت (ع ) درباره عمرو بن عاص

خطبه : 84

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 85

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 86

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 87

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلامُ

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 88

و من خطبة له علیه السلام

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 89

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 90

و من خطبة له ع تَعْرِف بِخطبة الا شباح وَ هِی مِن جَلائِل خُطْبَه وَ كانَسائِل سَاءَلَهُ اءَنْ یصِفْ الله لَهُ حَتى كَانَّه یراه عَیانا فَغَضَبُ لذلِك .

خطبه اى از آن حضرت (ع )، این خطبه به خطبه اشباح معروف است . و از خطبه هاىجلیل و گرانقدر اوست . كسى از اوخواست كه خدا را برایش ‍ توصیف كند، آنسان كه گویى اورا به چشم مى بیند. امیرالمؤ منین از این سخن خشمگین شد.

كلام : 91

و من كلام له ع لَمَا اُرِیدَ عَلَى الْبَیعَةِ بَعْدِ قَتِل عُثْمانَ

خطبه اى از آن حضرت (ع ) پس از كشته شدن عثمان كه خواستند با او بیعت كنند:

خطبه : 92

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 93

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 94

و من خطبة له ع

از خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 95

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 96

و من خطبة له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 97

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

خطبه : 98

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 99

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 100

و من خطبة له ع تَشْتَمِلُ عَلى ذِكُرِ الْمَلاحِمِ

خطبه اى از آن حضرت (ع ) مشتمل بر پیشگوییهایى

خطبه : 101

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در همین باب :

خطبه : 102

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 103

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع ) ،گزیده اى از آن را كه با این روایت متفاوت است پیش از این آوردیم .

خطبه : 104

و من خطبة له ع

از خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 105

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام :106

و من كلام له ع فِی بَعضِ اءَیامِ صِفَینَ

سخنى از آن حضرت (ع ) در یكى از روزهاى صفین :

خطبه : 107

و من خطبة له ع وَ هِىٍَّ مِنْ خُطَبِ الْمَلاحِمِ

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در این خطبه از وقوع پیشامدهاى بزرگ یاد مى كند

خطبه : 108

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 109

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 110

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 111

و من خطبة له ع ذَكَرَ فِیها مَلَكَ الْمَوْتِ ع وَ تَوَفِّیةُ اءلاءنفُسَ:

از خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن از ملك الموت یاد كرده و گرفتن او جانها را:

خطبه : 112

و من خطبة له ع فی ذم الدنیا

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در نكوهش دنیا

خطبه : 113

و من خطبة له ع و فیها مواعظ للناس

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن پندهائى براى مردم است

خطبه : 114

و من خطبة له ع فِی الاْستِسقاءِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در طلب باران

خطبه : 115

و من خطبة له ع و فیها ینصح اءصحابه

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن یارانش را نصیحت مى كند

خطبه : 116

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 117

و من كلام له ع فى الصالحین من اءصحابه

سخنى از آن حضرت (ع ) در باره یاران خوبش

كلام : 118

و من كلام له ع وَ قَدْ جَمَعَ النَاسَ وَ حَضَّهُمْ عَلَى الْجِهادِ فَسَكَتُوا مَلِیا، فَقَالَ ع :

سخنى از آن حضرت (ع ) در حالیكه مردم را گرد آورده بود و به جهاد تحریض مى كرد. و آنان، همچنان ، مهر سكوت بر لب ، پاسخى نمى دادند. به آنها فرمود:

كلام : 119

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:49:00 ب.ظ ]




خطبه : 1

مِنْ خُطْبَهِ لَهُ عَلَیهِالسَّلامُ یذْكُرُ فِیهَا اءبْتِداءَ خَلْقِ اءلسَّماءِ وَ الاَرْضِ وَ خَلْقِ آدَمَ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در این خطبه ، سخن از آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم (ع )است :

خطبه : 2

وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلامُ بَعْدَ انْصِرافِهِ مِن صِفِّینَ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) پس از بازگشتش از صفین :

خطبه : 3

وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلامُ الْمَعْرُوفَهُ بِالشِّقشْقِیهِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) معروف به خطبه شقشقیه :

خطبه : 4

و من خطبة له ع و هی من اءفصح كلامه علیه السلام و فیها یعظ الناس و یهدیهم من ضلالتهم ویقال إ نه خطبها بعد قتل طلحة و الزبیر

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه فصیح ترین كلام حضرت است و در آن مردم را موعظه مى كند

خطبه : 5

و من خطبة له ع لَما قُبِضَ رَسوُلُ اللّهُ ص وَ خاطَبَهُ الْعَباسُ وَ اءَبُوسُفْیانَ بْنُ حَرْبٍ فِی اءَنْیبایعا لَهُ بِالْخِلافَةِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه رسول خدا (ص ) رحلت كرده بود و، عباس و ابو سفیان بنحرب از او خواستند كه به خلافت با او بیعت كنند:

كلام : 6

و من كلام له ع لَمَا اءُشِیرَ عَلَیهِ بِاءَن لا یتْبَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبِیرَ وَ لا یرْصِدَ لَهُما القِتالَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) آنگاه كه به او گفتند، از تعقیب طلحه و زبیر باز ایستد و بسیج نبردبا ایشان نكند:

خطبه : 7

و من خطبة له ع یذم فیها اءتباع الشیطان

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن پیروان شیطان را نكوهش مى كند

كلام : 8

و من كلام له ع یعْنِی بِهِ الزُّبَیرِ فِی حالٍ اقْتَضَتْ ذلِكَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) مقصودش زبیر است ، در حالى كه ، مقتضى چنین سخنى بود:

كلام : 9

و من كلام له ع فی صفته و صفة خصومه و یقال إ نها فی اءصحابالجمل

سخنى از آن حضرت (ع ) در مورد صفت خود و دشمنش ، و گویند درباره اصحابجمل است :

خطبه : 10

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 11

و من كلام له ع لابْنِهِ مُحَمَدِ بْنِ الحَنَفیةِ لَمَا اءَعْطاهُ الرَایةَ یوْمَ الْجَمَلِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) به پسرش ، محمد بن حنفیه ، هنگامى كه در جنگجمل رایت را به دست او داد:

خطبه : 12

و من كلام له ع لَمَا اءَظْفَرَهُ اللّهُ بِاءَصْحابِ الجَمَلِ وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ اءَصْحَابِهِ: وَدِدْتُ اءَنَّاءَخِی فُلاَنا كَانَ شَاهِدَنَا لِیرَى مَا نَصَرَكَ اللَّهُ بِهِ عَلَى اءَعْدَائِكَ. فَقَالَ لَهُ ع :

چون خداوند در جنگ جمل پیروزش گردانید، یكى از یاران گفتش اى كاش برادرم ، فلان ، مىبود و مى دید كه چسان خداوند تو را بر دشمنانت پیروز ساخته است . على (ع ) از او پرسید:آیا برادرت هوادار ما بود گفت : آرى . على (ع ) گفت :

خطبه : 13

و من كلام له ع فِی ذَمَّ الْبَصْرَةِ وَ اءَهْلُها:

سخنى از آن حضرت (ع ) در نكوهش بصره و مردمش :

كلام : 14

و من كلام له ع فِی مِثْلِ ذلِكَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) در همین معنى :

كلام : 15

و من كلام له ع فیما رَدَّه عَلَى الْمَسْلِمینَ مِنْ قَطائعِ عُثْمانَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) درباره زمینهایى كه عثمان در زمان خلافت خود به این و آن داده بود وامام (ع ) آنها را به مسلمانان بازگردانید:

خطبه : 16

و من خطبة له ع لَمَا بُویعِ بِالْمَدینَةِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه در مدینه با او بیعت كردند:

كلام : 17

و من كلام له ع فِی صِفَةِ مَن یتَصَدَى لِلْحُكْمِ بَینَ الا مة وَ لَیسَ لِذلكَ بِاءَهْلٍ:

سخنى از آن حضرت (ع ) در وصف كسانى كه داورى میان مردم را به عهده مى گیرند و شایان آننیستند:

كلام : 18

و من كلام له ع فی ذَمٍّ اختِلافِ العُلَماءِ فِی الفُتْیا:

سخنى از آن حضرت (ع ) در نكوهش اختلاف علما در فتوا:

كلام : 19

من كلام له ع قالَهُ لِلا شْعَثِ بْنِ قَیسٍ وَ هُوَ عَلى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ یخْطُبُ، فَمَضى فِی بَعْضِ كَلامِهِ شَی ء اعْتَرَضَهُ الا شْعَثُ فَقالَ: یا اءَمیرَالمؤ منینَ، هذِهِ عَلَیكَ لا لَكَ، فَخَفَضَ عَلَیهِالسّلامُ إ لَیهِ بَصَرَهُ ثُمّز قالَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) این سخن خطاب به اشعث بن قیس است . امام در كوفه بر منبر سخن مىگفت . در سخن او عبارتى بود كه اشعث بر آن اعتراض كرد و گفت یا امیرالمؤ منین اینكه گفتىبه زیان توست نه به سود تو. امام تیز در او نگریست و گفت :

خطبه : 20

و من خطبة له ع و فیه ینفر من الغفلة و ینبه إ لى الفرار للّه

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن از غفلت نهى كرده و به رجوع به خدا دعوت مى كند

خطبه : 21

و من خطبة له ع و هی كلمة جامعة للعظة و الحكمة

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه سخنى جامع در موعظه و حكمت است

خطبه : 22

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 23

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 24

و من خطبة له ع و هی كلمة جامعة له ، فیها تسویغقتال المخالف ، و الدعوة إ لى طاعة اللّه ، و الترقی فیها لضمان الفوز

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه كلام جامعى در سوغ دادن به جنگ با مخالف است

خطبه : 25

عَلَیهِ عامِلاهُ عَلَى الْیمَنِ وَ هُما عُبَیدُاللّهِ بْنُ عَباسٍ وَ سَعیدُ بْنُ نَمْرانُ لَمَا غَلَبَ عَلَیها بُسْرُ بْنُ اءَبِی اءَرْطاةَ، فَقام ع عَلَى الْمِنْبَرِ ضَجِرا بِتَثاقُلِ اءَصْحابِهِ عَنِ الْجِهادِ وَ مُخالَفَتِهِمْ لَهُ فِی الرَّاءی ، فَقالَ:

خطبه اى از آن حضرت (ع )، پیاپى به امیرالمؤ منین خبر مى رسید، كه اصحاب معاویه بربلاد مستولى شده اند. عبید الله بن عباس و سعید بن نمران كه كارگزاران او در یمن بودند،نیز بیامدند. بسر بن ابى ارطاة بر آنان چیره شده بود. على (ع ) در حالى كه از درنگاصحاب خود در امر جهاد، و مخالفت ورزیدنشان با راءى و نظر خودملول شده بود، بر منبر شد و چنین فرمود:

خطبه : 26

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 27

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 28

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 29

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 30

و من كلام له ع فِی مَعْنى قَتْلِ عثُمْانَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) درباره كشته شدن عثمان :

كلام :31

و من كلام له ع لَما اءَنْفَذَ عَبْدَ اللّهِ بْنَ عَبَاسٍ إ لَى الزُّبَیرِ قَبْلَ وُقُوعِ الْحَرْبِ یوْمَ الْجَمَلْلِیسْتَفِیئهُ إ لى طاعَتِهِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه عبد الله بن عباس را، پیش از شروع جنگجمل ، نزد زبیر فرستاد تا او را به اطاعت خویش ‍ بازگرداند:

خطبه : 32

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 33

و من خطبة له ع عِند خُروجه لِقتال اءهل البصرة ،قال عبدالله بْنِ العباس : دَخَلَتْ عَلى اءمیر المؤ منین ع بِذى قار وَ هُوَ یخصف نَعله ، فَقالَ لى :و فیها حكمة مبعث الرسل ، ثم یذكر فضله و یذم الخارجین

سخنى از آن حضرت (ع )

خطبه : 34

و من خطبة له ع فِی اِسْتنفارُ الناس إ لى اءهلِ الشامْ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) آنگاه كه لشكر به جنگ با شامیان بسیج مى كرد:

خطبه : 35

و من خطبة له ع بَعْدُ التَحْكیم :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) بعد از حكمیت :

خطبه : 36

و من خطبة له ع فِی تِخْویف اءَهل النَهروان :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در بیم دادن نهروانیان :((19))

كلام : 37

و من كلام له ع یجْری مُجْرى الخطبة :

سخنى از آن حضرت (ع ) كه تواند خطبه اى باشد:

خطبه : 38

و من خطبه له ع و فیها علة تسمیة الشبهة شبهة ثم بیانحال الناس فیها

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن علت اینكه شبهه را شبهه نامیده ان بیان مى كند

خطبه : 39

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 40

و من كلام له ع فِی الْخَوارِج لَما سَمع قولهم ((لا حكم إ لا لله )) قَالَ ع :

سخنى از آن حضرت (ع ) وقتى شنید كه خوارج مى گویند، ((لا حكم الا للّه )) فرمود:

خطبه : 41

و من خطبة له ع و فیها ینهى عن الغدر و یحذر منه

خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن نهى مى كند از مكر و حیله

خطبه : 42

و من خطبه له ع و فیه یحذر من اتباع الهوى و طول الامل فی الدنیا

سخنى از آن حضرت (ع ) كه در آن از تبعیت هواى نفس و درازى آرزو مردم را بر حذر مى دارد

كلام : 43

و من كلام له ع وَ قَدْ اءشارَ عَلَیهِ اءَصْحابه بالاستعداد لِحَرباءَهْل الشامِ بَعْد إ رساله جَریر بْنِ عَبْدالله البَجَلی إ لى مُعاویة :

سخنى از آن حضرت (ع ) پس از آنكه ، جریر ابن عبد الله البجلى را به سفارت نزد معاویهفرستاد، اصحابش اشارت كردند كه براى نبرد با مردم شام مهیا شود، فرمود:

كلام : 44

و من كلام له ع لَما هَرَبَ مَصْقِلة بْنَ هَبیرةَ الشیبانی إ لى مُعاویةَ، وَ كانَ قَدْ ابْتاعَ سَبی بنیناجِیة مِن عامِل اءمیر المؤ منین علیه السلام وَ اءعْتقهم ، فَلَما طالِبهبِالمال خاسَّ بِه وَ هَرْب إ لى الشام :

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه مصقلة ابن هبیره شیبانى ، اسیران بنى ناجیه را ازعامل امیرالمؤ منین خرید و آزاد كرد و چون على (ع ) بهاى آن مطالبه نمود، مصقله نزد معاویهگریخت و على (ع ) درباره آن فرمود:

خطبه : 45

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 46

و من كلام له ع عِنْدَ عَزمه عَلى الْمَسیر إ لى الْشام :

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه به قصد شام سفر مى كرد:

كلام : 47

و من كلام له ع فِی ذِكْر الكوفة

سخنى از آن حضرت (ع ) درباره كوفه :

خطبه : 48

و من خطبة له ع عِنْدَ الْمَسیر إ لى الشام :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه عزم سفر شام داشت :

خطبه : 49

و من خطبة له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام :50

و من كلام له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 51

و من خطبة له ع لَما غَلَبَ اءَصْحاب مُعاویة اءصحابه ع عَلى شریعة الْفرات بِصَفین وَمَنْعوهم الْماء:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه یاران معاویه در صفین بر آب فرات غلبه یافتند و آب رابه روى اصحاب او بستند:

خطبه : 52

و من خطبة له ع وَ قَدْ تَقَدَّم مُخْتارَها بِروایة وَ نَذَكِّرها هاهُنا بِروایة اُخرى لِتَغایر الرَوایتَین :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) گزیده اى از این خطبه را پیش از این آوردیم . در اینجا، روایتدیگرى از آن را مى آوریم .زیرا میان دو روایت تفاوتهایى است :

خطبه : 53

و من خطبة له ع فِى ذِكْر الْبَیعة :

سخنى از آن حضرت (ع ) در ذكر بیعت :

كلام : 54

و من كلام له ع وَ قَدْ استبطاء اءَصْحابه إ ذنه لَهُمْ فِیالْقِتال بِصفّین :

سخنى از آن حضرت (ع )، یاران على (ع ) مى گفتند، كه چرا در نبرد صفین درنگ مى كند و بهآنان اجازت جنگ نمى دهد. و او در پاسخ چنین گفت :

كلام : 55

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 56

و من كلام له ع لاءصْحابه :

سخنى از آن حضرت (ع ) در خطاب به اصحاب خود:

كلام : 57

و من كلام له ع كلم بِه الْخَوارِج :

سخنى از آن حضرت (ع ) در باب خوارج :

كلام : 58

و قال ع لَما عَزْم عَلى حَرْبِ الخَوارج وَ قیلَ لَه : إ نَ القوَمَ عبروا جَسر النَهْرَوان :

آن حضرت فرمود: هنگامى كه آهنگ جنگ با خوارج داشت به او گفتند كه ایشان ازپل نهروان گذشته اند:

كلام : 59

و قال ع لِما قَتَل الخَوارج فَقیلَ لَه : یا اءمیرالمؤ منین هلك القوم باءجمعهم :

و آن حضرت فرمود: هنگامى كه همه خوارج كشته شدند و او را گفتند، یا امیرالمؤ منین ، همه آنقوم طعمه تیغ هلاكت گردیدند، فرمود:

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:48:00 ب.ظ ]




 
موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:42:00 ب.ظ ]




حكمت 301احتياط در فرستادن پيك ها و نامه ها(اجتماعى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] رَسُولُكَ تَرْجُمَانُ عَقْلِكَ وَ كِتَابُكَ أَبْلَغُ مَا يَنْطِقُ عَنْكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: فرستاده تو بيانگر ميزان عقل تو ، و نامه تو گوياترين سخنگوى تو است!.

حكمت 302نياز انسان به دعا(معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا الْمُبْتَلَى الَّذِى قَدِ اشْتَدَّ بِهِ الْبَلَاءُ بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ الَّذِى لَا يَأْمَنُ الْبَلَاءَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: آن كس كه به شدت گرفتار دردى است نيازش به دعا بيشتر از تندرستى است كه از بلا در امان است نمى باشد.

حكمت 303ارزش دنيا دوستى(اخلاقى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْيَا وَ لَا يُلَامُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: مردم فرزندان دنيا هستند و هيچ كس را بر دوستى مادرش نمى توان سرزنش كرد.

حكمت 304ضرورت پاسخ دادن به درخواست ها(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّهَ وَ مَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اللَّهَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: نيازمندى كه به تو روى آورده فرستادة خداست ، كسى كه از يارى او دريغ كند، از خدا دريغ كرده، و آن كس كه به او بخشش كند، به خدا بخشيده است.

حكمت 305غيرتمندى و ترك زنا(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ .

و درود خدا بر او ، فرمود: غيرتمند هرگز زنا نمى كند.

حكمت 306نگهدارندگى أجل(اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] كَفَى بِالْأَجَلِ حَارِساً .

و درود خدا بر او ، فرمود: اجل ، نگهبان خوبى است (43).

حكمت 307مشكل مال غارت شده(اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] يَنَامُ الرَّجُلُ عَلَى الثُّكْلِ وَ لَا يَنَامُ عَلَى الْحَرَبِ .
قال الرضى و معنى ذلك أنه يصبر على قتل الأولاد و لا يصبر على سلب الأموال .

و درود خدا بر او ، فرمود: آدم داغدار مى خوابد، اما كسى كه مالش غارت شده نمى خوابد.
مى گويم: (معناى سخن امام، اين است كه انسان بر كشته شدن فرزندان بردبارى مى كند اما در غارت ربوده شدن اموال بردبار نيست).

حكمت 308ره آورد دوستى پدران(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَوَدَّةُ الْآبَاءِ قَرَابَةٌ بَيْنَ الْأَبْنَاءِ وَ الْقَرَابَةُ إِلَى الْمَوَدَّةِ أَحْوَجُ مِنَ الْمَوَدَّةِ إِلَى الْقَرَابَةِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: دوستى ميان پدران ، سبب خويشاوندى فرزندان است. خويشاوندى به دوستى نيازمندتر است از دوستى به خويشاوندي.

حكمت 309ارزش گمان مؤمن(اخلاقى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ .

و درود خدا بر او ، فرمود: از گمان مؤمنان بپرهيزيد كه خدا حق را بر زبان آنان قرار داده است.

حكمت 310ضرورت اطمينان به وعده هاى الهي (اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يَصْدُقُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَكُونَ بِمَا فِى يَدِ اللَّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِى يَدِهِ .

و درود خدا بر او، فرمود: ايمان بنده اى درست نباشد جز آن كه اعتماد او به آنچه در دست خداست بيشتر از آن باشد كه در دست اوست.

حكمت 311نفرين امام [عليه السلام](اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِأَنَسِ بْنِ مَالِكٍ وَ قَدْ كَانَ بَعَثَهُ إِلَى طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ لَمَّا جَاءَ إِلَى الْبَصْرَةِ يُذَكِّرُهُمَا شَيْئاً مِمَّا سَمِعَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِى مَعْنَاهُمَا فَلَوَى عَنْ ذَلِكَ فَرَجَعَ إِلَيْهِ فَقَالَ إِنِّى أُنْسِيتُ ذَلِكَ الْأَمْرَ فَقَالَ ع إِنْ كُنْتَ كَاذِباً فَضَرَبَكَ اللَّهُ بِهَا بَيْضَاءَ لَامِعَةً لَا تُوَارِيهَا الْعِمَامَةُ .
قال الرضى يعنى البرص فأصاب أنسا هذا الداء فيما بعد فى وجهه فكان لا يرى إلا مبرقعا .

و درود خدا بر او، فرمود: (چون به شهر بصره رسيد خواست انس بن مالك را به سو طلحه و زبير بفرستد تا آنچه از پيامبر (ص) دربارة آنان شنيده ، يادشان آورد، أنس ، سرباز زد و گفت من آن سخن پيامبر (ص) را فراموش كردم، فرمود) (44)
اگر دروغ مى گويى خداوند تو را به بيمارى بُرُص (سفيدى روشن) دچار كند كه عمامه آن را نپوشاند، (پس از نفرين امام ، أنس به بيمار برص در سر و صورت دچار شد ، كه همواره نقاب مى زد).

حكمت 312روانشناسى عبادات(علمى، عبادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ.

و درود خدا بر او ، فرمود: دل ها را روى آوردن و نشاط ، و پْشت كردن و فرارى است؛ پس آنگاه كه نشاط دارند آن را بر انجام مستحبات وا داريد ، و آنگاه كه پْشت كرده بى نشاط است، به انجام واجبات قناعت كنيد.

حكمت 313جامعيت قرآن (علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ فِى الْقُرْآنِ نَبَأُ مَا قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَكُمْ وَ حُكْمُ مَا بَيْنَكُمْ .

و درود خدا بر او ، فرمود: در قرآن اخبار گذشتگاه ، و آيندگان ، و احكام مورد نياز زندگى تان وجود دارد.

حكمت 314روش برخورد با متجاوز (اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لَا يَدْفَعُهُ إِلَّا الشَّرُّ .

و درود خدا بر او ، فرمود: سنگ را از همان جايى كه دشمن پرت كرده ، باز گردانيد ، كه شر را جز شر پاسخى نيست.

حكمت 315روش نويسندگى(علمى، هنرى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِكَاتِبِهِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِى رَافِعٍ أَلِقْ دَوَاتَكَ وَ أَطِلْ جِلْفَةَ قَلَمِكَ وَ فَرِّجْ بَيْنَ السُّطُورِ وَ قَرْمِطْ بَيْنَ الْحُرُوفِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَجْدَرُ بِصَبَاحَةِ الْخَطِّ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (به نويسندة خود عبيدالله بن ابى رافع دستور داد)
در دوات، ليقه بينداز ، نوك قلم را بلند بگير، ميان سطرها فاصله بگذار، و حروف را نزديك به يكديگر بنويس ، كه اين شيوه براى زيبايى خط بهتر است.

حكمت 316پيشواى مؤمنان و تبهكاران(اعتقادى،اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَنَا يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْفُجَّارِ
قال الرضى و معنى ذلك أن المؤمنين يتبعوننى و الفجار يتبعون المال كما تتبع النحل يعسوبها و هو رئيسها .

و درود خدا بر او ، فرمود: من پيشواى مؤمنان ، و مال ، پيشواى تبهكاران است.
مى گويم: (معناى سخن امام ، اين است كه مؤمنان از من پيروى مى كنند و بدكاران پيرو مال مى باشند آنگونه كه زنبورانِ عسل از رئيس خود اطاعت مى كنند)

حكمت 317اختلاف مسلمين و انحراف يهوديان(اعتقادى، سياسى)

وَ قَالَ لَهُ بَعْضُ الْيَهُودِ مَا دَفَنْتُمْ نَبِيَّكُمْ حَتَّى اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ فَقَالَ [عليه السلام] لَهُ إِنَّمَا اخْتَلَفْنَا عَنْهُ لَا فِيهِ وَ لَكِنَّكُمْ مَا جَفَّتْ أَرْجُلُكُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتَّى قُلْتُمْ لِنَبِيِّكُمْ اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (شخصى يهودى ، به امام گفت: هنوز پيامبرتان را دفن نكرده، درباره اش اختلاف كرديد، امام فرمود:)
ما دربارة آنچه كه از او رسيده اختلاف كرديم، نه در خود او ؛ اما شما يهوديان ، هنوز پاى شما پس از نجات از درياى نيل خشك نشده بود كه به پيامبرتان گفتيد:” براى ما خدايى بساز، چنانكه بت پرستان خدايى دارند!” و پيامبر شما گفت: “شما مردمى نادانيد".

حكمت 318قاطعيت در مبارزات(سياسى، نظامى)

وَ قِيلَ لَهُ بِأَيِّ شَيْ‏ءٍ غَلَبْتَ الْأَقْرَانَ فَقَالَ [عليه السلام] مَا لَقِيتُ رَجُلًا إِلَّا أَعَانَنِى عَلَى نَفْسِهِ .
قال الرضى يومئ بذلك إلى تمكن هيبته فى القلوب .

و درود خدا بر او ، فرمود: (از امام پرسيدند: با كدام نيرو بر حريفان خود پيروز شدي؟ فرمود)
كسى را نديدم جز آن كه مرا در شكست خود يارى مى داد!.
مى گويم: (امام به اين نكته اشاره كرد كه هيبت و ترس مولايمان در دلها جاى مى گرفت).

حكمت 319ره آورد شوم تهيدستى(اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِابْنِهِ مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ يَا بُنَيَّ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ دَاعِيَةٌ لِلْمَقْتِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (به پسرش محمد حنفيه سفارش كرد) اى فرزند! من از تهيدستى بر تو هراسناكم ، از فقر به خدا پناه ببر ، كه همانا فقر ، دين انسان را ناقص ، و عقل را سرگردان ، و عامل دشمنى (45) است.

حكمت 320روش صحيح پرستيدن (علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِسَائِلٍ سَأَلَهُ عَنْ مُعْضِلَةٍ سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِيهٌ بِالْعَالِمِ وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَسِّفَ شَبِيهٌ بِالْجَاهِلِ الْمُتَعَنِّتِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (شخصى مسئلة پيچيده اى سؤال كرد، فرمود: ) براى فهميدن بپرس ، به براى آزار دادن ؛ كه نادان آموزش گيرنده، همانند داناست، و همانا داناى بى انصاف چون نادان بهانه جو است!.

حكمت 321قاطعيت رهبرى در مشورت(سياسى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ وَ قَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ فِى شَيْ‏ءٍ لَمْ يُوَافِقْ رَأْيَهُ لَكَ أَنْ تُشِيرَ عَلَيَّ وَ أَرَى فَإِنْ عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِى .

و درود خدا بر او ، فرمود: (عبدالله بن عباس در مسئله اى نظر داد كه امام آن را قبول نداشت و فرمود) بر تو است كه رأى خود را به من بگويى، و من باى پيرامون آن بينديشم ، آنگاه اگر خلاقى نظر تو فرمان دادم بايد اطاعت كني! (46)

حكمت 322ضرورت تقويت روحية مردم پس از جنگ(سياسى، اجتماعى)

وَ رُوِيَ أَنَّهُ [عليه السلام] لَمَّا وَرَدَ الْكُوفَةَ قَادِماً مِنْ صِفِّينَ مَرَّ بِالشِّبَامِيِّينَ فَسَمِعَ بُكَاءَ النِّسَاءِ عَلَى قَتْلَى صِفِّينَ وَ خَرَجَ إِلَيْهِ حَرْبُ بْنُ شُرَحْبِيلَ الشِّبَامِيِّ وَ كَانَ مِنْ وُجُوهِ قَوْمِهِ فَقَالَ [عليه السلام] لَهُ أَ تَغْلِبُكُمْ نِسَاؤُكُمْ عَلَى مَا أَسْمَعُ أَ لَا تَنْهَوْنَهُنَّ عَنْ هَذَا الرَّنِينِ وَ أَقْبَلَ حَرْبٌ يَمْشِى مَعَهُ وَ هُوَ [عليه السلام] رَاكِبٌ فَقَالَ [عليه السلام] ارْجِعْ فَإِنَّ مَشْيَ مِثْلِكَ مَعَ مِثْلِى فِتْنَةٌ لِلْوَالِى وَ مَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (وقتى امام از جنگ صفين باز مى گشت، به محله شباميان (47) رسيد، او از گريه زنان بر كشتگان جنگ را شنيد، ناگاه حرب بن شُرحبيل شبامى، بزرگ قبيلة شباميان خدمت امام رسيد به او فرمود)
آيا آن گونه كه مى شنوم ، زنان شما بر شما چيره شده اند؟ چرا آنان را از گريه و زارى باز نمى داريد؟ (حرب پياده و امام سوار بر اسب مى رفتند ، به او فرمود) باز گرد، كه پياده رفتن رييس قبيله اى چون تو پشت سر من ، موجب انحراف زمامدار و زبون مؤمن است.

حكمت 323علل انحراف خوارج(سياسى، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ قَدْ مَرَّ بِقَتْلَى الْخَوَارِجِ يَوْمَ النَّهْرَوَانِ بُؤْساً لَكُمْ لَقَدْ ضَرَّكُمْ مَنْ غَرَّكُمْ فَقِيلَ لَهُ مَنْ غَرَّهُمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ الشَّيْطَانُ الْمُضِلُّ وَ الْأَنْفُسُ الْأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ غَرَّتْهُمْ بِالْأَمَانِيِّ وَ فَسَحَتْ لَهُمْ بِالْمَعَاصِى وَ وَعَدَتْهُمُ الْإِظْهَارَ فَاقْتَحَمَتْ بِهِمُ النَّارَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (در جنگ نهروان هنگامى كه از كنار كشتگان خوارج مى گذشت فرمود) واى به حال شما! آن كه شما را فريب داد به شما زيان رساند. پرسيدند چه كسى آنان را فريفت، اى امير المؤمنين [عليه السلام]، در جواب فرمود: شيطان گمراه كننده، و نفسى كه به بدى فرمان مى دهد ، آنان را به آرزوها مغرور ساخت ، و راه گناه را بر ايشان آماده كرد، و به آنان وعدة پيروزى داد ، و سر انجام به آتش جهنم گرفتارشان كرد.

حكمت 324خدا ترس در خلوتگاهها (اخلاقى، اعتقادى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] اتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِى الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: از نافرمانى خدا در خلوت ها بپرهيزيد، زيرا همان كه گواه است، داورى مى كند.

حكمت 325اندوه عزاى محمد بن ابى بكر(سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَمَّا بَلَغَهُ قَتْلُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى بَكْرٍ .
إِنَّ حُزْنَنَا عَلَيْهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ إِلَّا أَنَّهُمْ نَقَصُوا بَغِيضاً وَ نَقَصْنَا حَبِيباً .

و درود خدا بر او ، فرمود: (آنگاه كه خبر كشته شدن محمد بن ابى بكر را به او دادند فرمود) همانا اندوه ما بر شهادت او ، به اندازه شادى شاميان است، جز آن كه از آن يك دشمن ، و از ما يك دوست كم شد.

حكمت 326مهلت پذيرش توبه(معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْعُمُرُ الَّذِى أَعْذَرَ اللَّهُ فِيهِ إِلَى ابْنِ آدَمَ سِتُّونَ سَنَةً .

و درود خدا بر او ، فرمود: عمرى كه خدا از فرزند آدم پوزش را مى پذيرد شصت سال است.

حكمت 327پيروزيهاى دروغين(سياسى، اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا ظَفِرَ مَنْ ظَفِرَ الْإِثْمُ بِهِ وَ الْغَالِبُ بِالشَّرِّ مَغْلُوبٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود: پيروز نشد آن كس كه گناه بر او چيرگى يافت، و آن كس كه با بدى پيروز شد شكست خورده است.

حكمت 328وظيفة سرمايه داران(اقتصادى،اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِى أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ وَ اللَّهُ تَعَالَى سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: همانا خداى سبحان روزى فقراء را در اموال سرمايه داران قرار داده است، پس فقيرى گرسنه نمى ماند جز به كاميابى توانگران ، و خداوند از آنان دربارة گرسنگى گرسنگان خواهد پرسيد.

حكمت 329بى نيازى از عذر خواهى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الِاسْتِغْنَاءُ عَنِ الْعُذْرِ أَعَزُّ مِنَ الصِّدْقِ بِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: بى نيازى از عذر خواهى، گرامى تر از عذر راستين است.

حكمت 330مسؤليت نعمت ها(اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَقَلُّ مَا يَلْزَمُكُمْ لِلَّهِ أَلَّا تَسْتَعِينُوا بِنِعَمِهِ عَلَى مَعَاصِيهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: حق خدا بر عهدة شما اينكه از نعمت هاى الهى د رگناهان يارى نگيريد.

حكمت 331ارزش اطاعت و بندگى(عبادى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الطَّاعَةَ غَنِيمَةَ الْأَكْيَاسِ عِنْدَ تَفْرِيطِ الْعَجَزَةِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: خداى سبحان طاعت را غنيمت زيركان قرار داد آنگاه كه مردم ناتوان ، كوتاهى كنند.

حكمت 332مسؤليت رهبري (سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] السُّلْطَانُ وَزَعَةُ اللَّهِ فِى أَرْضِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: حاكم اسلامى ، پاسبان خدا در زمين اوست.

حكمت 333روانشناسى مؤمن(علمى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] فِى صِفَةِ الْمُؤْمِنِ الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِى وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِى قَلْبِهِ أَوْسَعُ شَيْ‏ءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَيْ‏ءٍ نَفْساً يَكْرَهُ الرِّفْعَةَ وَ يَشْنَأُ السُّمْعَةَ طَوِيلٌ غَمُّهُ بَعِيدٌ هَمُّهُ كَثِيرٌ صَمْتُهُ مَشْغُولٌ وَقْتُهُ شَكُورٌ صَبُورٌ مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ سَهْلُ الْخَلِيقَةِ لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (در توصيف مؤمن فرمود) شادى مؤمن در چهرة او ، و اندوه وى در دلش پنهان است، سينه اش از هر چيزى فراخ تر ، و نفس او از هر چيزى خوارتر است. برترى جويى را زشت ، و رياكارى را دشمن مى شمارد، اندوه او طولانى ، و همت او بلند است، سكوتش فراوان ، و وقت او با كار گرفته است، شكر گزار و شكيبا و ژرف انديش است. از كسى در خواست ندارد و نرم خو و فروتن است، نفس او از سنگ خارا سخت تر اما در ديندارى از بنده خوارتر است.

حكمت 334ياد مرگ و آرزوها(اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَوْ رَأَى الْعَبْدُ الْأَجَلَ وَ مَصِيرَهُ لَأَبْغَضَ الْأَمَلَ وَ غُرُورَهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: اگر بندة خدا اجل و پايان كارش را مى ديد، با آرزو و فريب آن دشمنى مى ورزيد.

حكمت 335آفات اموال (اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِكُلِّ امْرِئٍ فِى مَالِهِ شَرِيكَانِ الْوَارِثُ وَ الْحَوَادِثُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: براى هر كسى در مال او دو شريك است: وارث و حوادث.

حكمت 336مسؤليت وعده دادن(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْمَسْئُولُ حُرٌّ حَتَّى يَعِدَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: كسى كه چيزى از او خواسته اند تا وعده نداده آزاد است.

حكمت 337ضرورت عمل گرايى(اخلاقى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الدَّاعِى بِلَا عَمَلٍ كَالرَّامِى بِلَا وَتَرٍ .

و درود خدا بر او ، فرمود: دعوت كنندة بى عمل، چون تير انداز بدون كمان است.

حكمت 338اقسام علم (علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْعِلْمُ عِلْمَانِ مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ وَ لَا يَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ يَكُنِ الْمَطْبُوعُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: علم دو گونه است: علم فطرى و علم اكتسابي؛ اگر هماهنگ با علم فطري(48) نباشد سودمند نخواهد بود.

حكمت 339قدرت و حاكميت انديشه(سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] صَوَابُ الرَّأْيِ بِالدُّوَلِ يُقْبِلُ بِإِقْبَالِهَا وَ يَذْهَبُ بِذَهَابِهَا .

و درود خدا بر او ، فرمود: استوارى رأى با كسى است كه قدرت و دارايى دارد، با روى آوردن قدرت، روى آورد، و با پشت كردن آن روى بر تابد.

حكمت 340ارزش پاكدامنى و شكر گزارى (اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ وَ الشُّكْرُ زِينَةُ الْغِنَى .

و دورد خدا بر او ، فرمود: پاكدامنى زيور تهيدستى ، و شكر گزارى زيور بى نيازى (ثروتمندى) است.

حكمت 341روز دردناك ظالم(سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] يَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: روز انتقام گرفتن از ظالم سخت تر از ستمكارى بر مظلوم است.

حكمت 342راه بى نيازى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْغِنَى الْأَكْبَرُ الْيَأْسُ عَمَّا فِى أَيْدِى النَّاسِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: برترين بى نيازى و دارايى، نوميدى است از آنچه در دست مردم است.

حكمت 343شناخت مردم و ضد ارزش ها(سياسى، علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ وَ السَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ وَ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ وَ النَّاسُ مَنْقُوصُونَ مَدْخُولُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ وَ مُجِيبُهُمْ مُتَكَلِّفٌ يَكَادُ أَفْضَلُهُمْ رَأْياً يَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْيِهِ الرِّضَى وَ السُّخْطُ وَ يَكَادُ أَصْلَبُهُمْ عُوداً تَنْكَؤُهُ اللَّحْظَةُ وَ تَسْتَحِيلُهُ الْكَلِمَةُ الْوَاحِدَةُ .

و درود خدا بر او، فرمود: گفتارها نگهدارى مى شود، و نهان ها آشكار، و هر كسى در گرو اعمال خويش است، و مردم گرفتار كمبودها و آفت هايند جز آن را كه خدا نگهدارد؛ در خواست كنندگانش مردم آزار، و پاسخگويان به زحمت و رنج دچارند ، و آن كس كه در انديشه از همه برتر است با اندك خشنودى يا خشمى از رأى خود باز مى گردد. و آن كس كه از همه استوار تر است از نيك نگاهى ناراحت شود يا كلمه او را دگرگون سازد.

حكمت 344ضرورت توجه به فنا پذيرى دنيا(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَعَاشِرَ النَّاسِ اتَّقُوا اللَّهَ فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لَا يَبْلُغُهُ وَ بَانٍ مَا لَا يَسْكُنُهُ وَ جَامِعٍ مَا سَوْفَ يَتْرُكُهُ وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ أَصَابَهُ حَرَاماً وَ احْتَمَلَ بِهِ آثَاماً فَبَاءَ بِوِزْرِهِ وَ قَدِمَ عَلَى رَبِّهِ آسِفاً لَاهِفاً قَدْ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ .(49)

و درود خدا بر او ، فرمود: اى مردم از خدا بترسيد، چه بسا آرزومندى كه به آروزى خود نرسيد، و سازندة ساختمانى كه در آن مسكن نكرد، و گردآورنده اى كه زود آنچه را گرد آورده ، رها خواهد كرد شايد كه از راه باطل گرد آورده و يا حق ديگران را بازداشته ، و با حرام به هم آميخته ، كه گناهش بر گردن اوست، و با سنگينى بار گناه در مى گذرد، و با پشيمانى و حسرت به نزد خدا مى رود كه:
“در دنيا و آخرت زيان كرده و اين است زيانكارى آشكار”

حكمت 345يكى از راه هاى پاك ماندن(معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مِنَ الْعِصْمَةِ تَعَذُّرُ الْمَعَاصِى .

و درود خدا بر او ، فرمود: دست نيافتن به گناه نوعى عصمت است.

حكمت 346مشكلات در خواست كردن(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَاءُ وَجْهِكَ جَامِدٌ يُقْطِرُهُ السُّؤَالُ فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: آبروى تو چون يخى جامد است كه در خواست آن را قطره قطره آب مى كند، پس بنگر كه آن را نزد چه كسى فرو مى ريزي؟.

حكمت 347جايگاه ستايش(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَ التَّقْصِيرُ عَنِ الِاسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَدٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود: ستودن بيش از آنچه كه سزاوار است نوعى چاپلوسى ، و كمتر از آن ، درماندگى يا حسادت است.

حكمت 348سخت ترين گناه(اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: سخت ترين گناه ، آن كه گناهكار آن را كوچك بشمارد.

حكمت 349الگوى انسان كامل(اخلاقى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ نَظَرَ فِى عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ وَ مَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللَّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ وَ مَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ وَ مَنْ كَابَدَ الْأُمُورَ عَطِبَ وَ مَنِ اقْتَحَمَ اللُّجَجَ غَرِقَ وَ مَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ السُّوءِ اتُّهِمَ وَ مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ وَ مَنْ نَظَرَ فِى عُيُوبِ النَّاسِ فَأَنْكَرَهَا ثُمَّ رَضِيَهَا لِنَفْسِهِ فَذَلِكَ الْأَحْمَقُ بِعَيْنِهِ وَ الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ وَ مَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ الدُّنْيَا بِالْيَسِيرِ وَ مَنْ عَلِمَ أَنَّ كَلَامَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ كَلَامُهُ إِلَّا فِيمَا يَعْنِيهِ.

و درود خدا بر او ، فرمود: آن كس كه در عيب خود بنگرد از عيب جويى ديگران باز ماند، و كسى كه به روزى خدا خشنود باشد بر آنچه از دست رود اندوهگين نباشد، و كسى كه شمشير ستم بر كشد با آن كشته شود و آن كس كه در كارها خود را به رنج اندازد خود را هلاك سازد ، و هر كس خود را در گردابهاى بلا افكند عرق گردد، و هر كس به جاهاى بدنام قدم گذاشت متهم گرديد.
و كسى كه زياد سخن مى گويد: زياد هم اشتباه دارد، و هر كس كه بسيار اشتباه كرد، شرم وحياء او اندك است ، و آن كه شرم او اندك ، پرهيزكارى او نيز اندك خواهد بود، و كسى كه پرهيزكارى او اندك است دلش مرده، و ان كه دلش مرده باشد، در آتش جهنم سقوط خواهد كرد. و آن كس كه زشتى هاى مردم را بنگرد، و آن را زشت بشمارد سپس همان زشتى ها را مرتكب شود، پس او احمق واقعى است. قناعت ، مالى است كه پايان نيابد، و آن كس كه فراوان به ياد مرگ باشد در دنيا به اندك چيزى خشنود است، و هر كس بداند كه گفتار او نيز از اعمال او به حساب مى آيد جز به ضرورت سخن نگويد.

حكمت 350روانشناسى مردان ستمكار(سياسى، اجتماعى،اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِلظَّالِمِ مِنَ الرِّجَالِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ يَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِيَةِ وَ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ وَ يُظَاهِرُ الْقَوْمَ الظَّلَمَةَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: مردم ستمكار را سه نشان است: با سركشى به مافوق خود ستم روا دارد، و به زير دستان خود با زور و چيرگى ستم مى كند، و ستمكاران را يارى مى دهد.

حكمت 351اميدوارى در سختى ها(معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] عِنْدَ تَنَاهِى الشِّدَّةِ تَكُونُ الْفَرْجَةُ وَ عِنْدَ تَضَايُقِ حَلَقِ الْبَلَاءِ يَكُونُ الرَّخَاءُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: چون سختى ها به نهايت رسد، گشايش پديد آيد، و آن هنگام كه حلقه هاى بلا تنگ گردد آسايش فرا رسد.

حكمت 352اعتدال در پرداخت به امور خانواده(اخلاقى،اجتماعى،خانوادگى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ لَا تَجْعَلَنَّ أَكْثَرَ شُغُلِكَ بِأَهْلِكَ وَ وَلَدِكَ فَإِنْ يَكُنْ أَهْلُكَ وَ وَلَدُكَ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَوْلِيَاءَهُ وَ إِنْ يَكُونُوا أَعْدَاءَ اللَّهِ فَمَا هَمُّكَ وَ شُغُلُكَ بِأَعْدَاءِ اللَّهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (به برخى از ياران خود فرمود) بيشترين اوقات زندگى را به زن و فرزندت اختصاص مده ، زيرا اگر زن و فرزندت از دوستان خدا باشند خدا آن ها را تباه نخواهد كرد ، و اگر دشمنان خدايند ، چرا غم دشمنان خدا را مى خوري؟!

حكمت 353بزرگ ترين عيب(اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَكْبَرُ الْعَيْبِ أَنْ تَعِيبَ مَا فِيكَ مِثْلُهُ .

و درود خدا بر او، فرمود: بزرگ ترين عيب آن كه چيزى را در خوددارى، بر ديگران عيب بشمار!

حكمت 354روش تبريك گفتن در تولد فرزند(اخلاقى، اجتماعى)

وَ هَنَّأَ بِحَضْرَتِهِ رَجُلٌ رَجُلًا بِغُلَامٍ وُلِدَ لَهُ فَقَالَ لَهُ لِيَهْنِئْكَ الْفَارِسُ فَقَالَ [عليه السلام] لَا تَقُلْ ذَلِكَ وَ لَكِنْ قُلْ شَكَرْتَ الْوَاهِبَ وَ بُورِكَ لَكَ فِى الْمَوْهُوبِ وَ بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ رُزِقْتَ بِرَّهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (در حضور امام، شخصى با اين عبارت ، تولد نوزادى را تبريك گفت ” قدم دلاورى يكّه سوار مبارك باد” (50)
چنين مگو ! بلكه بگو : خداى بخشنده را شكر گزار ، و نوزاد بخشيده بر تو مبارك ، اميد كه بزرگ شود و از نيكو كارى اش بهرمند گردي!.

حكمت 355پرهيز از تجمل گرايى(اعتقادى، سياسى)

وَ بَنَى رَجُلٌ مِنْ عُمَّالِهِ بِنَاءً فَخْماً فَقَالَ [عليه السلام] أَطْلَعَتِ الْوَرِقُ رُءُوسَهَا إِنَّ الْبِنَاءَ يَصِفُ لَكَ الْغِنَى .

و درود خدا بر او ، فرمود: وقتى يكى از كارگزارانِ امام، خانة با شكوهى ساخت به او فرمود) سكه هاى طلا و نقره سر بر آورده خود را آشكار ساختند، همانا ساختن مجلل بى نيازى و ثروتمندى تو را مى رساند.

حكمت 356قدرت خداوند در روزى رسانى(اعتقادى)

وَ قِيلَ لَهُ [عليه السلام] لَوْ سُدَّ عَلَى رَجُلٍ بَابُ بَيْتِهِ وَ تُرِكَ فِيهِ مِنْ أَيْنَ كَانَ يَأْتِيهِ رِزْقُهُ فَقَالَ [عليه السلام] مِنْ حَيْثُ يَأْتِيهِ أَجَلُهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (از امام پرسيدند: اگر دُرِ خانة مردى را به رويش بندند، روزى او از كجا خواهد آمد ؟ فرمود)
از آن جايى كه مرگ او مى آيد!.

حكمت 357روش تسليت گفتن(اخلاقى، اجتماعى)

وَ عَزَّى قَوْماً عَنْ مَيِّتٍ مَاتَ لَهُمْ فَقَالَ [عليه السلام] إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَيْسَ لَكُمْ بَدَأَ وَ لَا إِلَيْكُمُ انْتَهَى وَ قَدْ كَانَ صَاحِبُكُمْ هَذَا يُسَافِرُ فَعُدُّوهُ فِى بَعْضِ أَسْفَارِهِ فَإِنْ قَدِمَ عَلَيْكُمْ وَ إِلَّا قَدِمْتُمْ عَلَيْهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (مردمى را در مرگ يكى از خويشاوندانشان چنين تسليت گفت)
مْردن از شما آغاز نشده ، و به شما نيز پايان نخواهد يافت. اين دوست شما به سفر مى رفت، اكنون پنداريد كه به يكى از سفرها رفته ؛ اگر او باز نگردد شما به سوى او خواهيد رفت.

حكمت 358مسؤوليت نعمت ها(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَيُّهَا النَّاسُ لِيَرَكُمُ اللَّهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِينَ كَمَا يَرَاكُمْ مِنَ النِّقْمَةِ فَرِقِينَ إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فِى ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً وَ مَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فِى ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اخْتِبَاراً فَقَدْ ضَيَّعَ مَأْمُولًا.

و درود خدا بر او ، فرمود: اى مردم، بايد خدا شما را به هنگام نعمت همانند هنگامه كيفر ، ترسان بنگرد ، زيرا كسى كه رفاه و گشايش را زمينة گرفتار شدن خويش نداند ، پس خود را از حوادث ترسناك ايمن مى پندارد و آن كس كه تنگدستى را آزمايش الهى نداند پاداشى را كه اميدى به آن بود از دست خواهد داد.

حكمت 359راه خود سازى(اخلاقى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] يَا أَسْرَى الرَّغْبَةِ أَقْصِرُوا فَإِنَّ الْمُعَرِّجَ عَلَى الدُّنْيَا لَا يَرُوعُهُ مِنْهَا إِلَّا صَرِيفُ أَنْيَابِ الْحِدْثَانِ أَيُّهَا النَّاسُ تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا .

و درود خدا بر او ، فرمود: اى اسيران آرزوها ، بس كنيد! زيرا صاحبان مقامات دنيا را تنها دندان حوادث روزگار به هراس افكند، اى مردم كار تربيت خود را خود بر عهده گيريد، و نفس را از عادت هايى كه به آن حرص دارد باز گردانيد.

حكمت 360ضرورت پرهيز از بدگمانى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِى الْخَيْرِ مُحْتَمَلًا .

و درود خدا بر او ، فرمود: شايسته نيست به سخنى كه از دهان كسى خارج شد، گمان بد ببرى ، چرا كه براى آن برداشت نيكويى مى توان داشت

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:42:00 ب.ظ ]




حكمت 201امدادهاى الهى و حفظ انسان (اعتقادى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَانٍ مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّيَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود : با هر انسان دو فرشته است كه او را حفظ مى كنند، و چون تقدير الهى فرا رسد، تنهايش مى گذارند كه همانا زمان عمر انسان ، سپرى گشته است.

حكمت 202واقع نگرى در مسائل سياسى(سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ قَدْ قَالَ لَهُ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ نُبَايِعُكَ عَلَى أَنَّا شُرَكَاؤُكَ فِى هَذَا الْأَمْرِ لَا وَ لَكِنَّكُمَا شَرِيكَانِ فِى الْقُوَّةِ وَ الِاسْتِعَانَةِ وَ عَوْنَانِ عَلَى الْعَجْزِ وَ الْأَوَدِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : (طلحه و زبير خدمت امام آمدند و گفتند با تو بيعت كرديم كه ما در حكومت شريك تو باشيم ، فرمود)
نه هرگز! بلكه شما در نيرو بخشيدن ، و يارى خواستن شركت داريد، و دو ياوريد به هنگام ناتوانى و درماندگى در سختى ها.

حكمت 203ياد مرگ و پرهيز كارى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ وَ إِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِى إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ وَ إِنْ أَقَمْتُمْ أَخَذَكُمْ وَ إِنْ نَسِيتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ .

و درود خدا بر او ، فرمود : اى مردم ! از خدايى بترسيد كه اگر سخنى گوييد مى شنود ، و اگر پنهان داريد مى داند، و براى مرگى آماده باشيد كه اگر از آن فرار كنيد شما را مى يابد، و اگر بر جاى خود بمانيد شما را مى گيرد ، و اگر فراموشش كنيد شما را از ياد نبرد.

حكمت 204بى توجهى به سپاسگذارى مردم(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يُزَهِّدَنَّكَ فِى الْمَعْرُوفِ مَنْ لَا يَشْكُرُهُ لَكَ فَقَدْ يَشْكُرُكَ عَلَيْهِ مَنْ لَا يَسْتَمْتِعُ بِشَيْ‏ءٍ مِنْهُ وَ قَدْ تُدْرِكُ مِنْ شُكْرِ الشَّاكِرِ أَكْثَرَ مِمَّا أَضَاعَ الْكَافِرُ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : ناسپاسى مردم تو را از كار نيكو باز ندارد، زيرا هستند كسانى ، بى آن كه از تو سودى برند تو را مى ستايند، چه بسا ستايش اندك آنان براى تو ، سودمندتر از ناسپاسى ناسپاسان باشد (و خداوند نيكوكاران را دوست دارد).

حكمت 205گنجايش نا محدود ظرف علم(علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : هر ظرفى با ريختن چيزى در آن پر مى شود جز ظرف دانش كه هر چه در آن جاى دهى ، وسعتش بيشتر مى شود.

حكمت 206ره آورد حلم و بردبارى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : نخستين پاداش بردبار از بردبارى اش آن كه مردم در برابر نادان ، پشتيبان او خواهند بود.

حكمت 207ارزش همانند شدن با خوبان(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ .

و درود خدا بر او ، فرمود : اگر بردبار نيستي، خود را به بردبارى بنماى ، زيرا اندك است كه خود را همانند مردمى كند و از جملة آنان به حساب نيايد.

حكمت 208مراحل خودسازي (اخلاقى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ وَ مَنْ خَافَ أَمِنَ وَ مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كسى كه از خود حساب كشد ، سودى مى برد، و آن كه از خود غفلت كند زيان مى بيند ، و كسى كه از خدا بترسد ايمن باشد، و كسى كه عبرت آموزد اگاهى يابد، و آن كه آگاهى يابد مى فهمد ، و آن كه بفهمد دانش آموخته است!.

حكمت 209خبر از ظهور حضرت مهدى (عج) (اعتقادى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِيبَ ذَلِكَ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : دنيا پس از سركشي، به ما روى مى كند ، چونان شتر مادة بدخو كه به بچه خود مهربان گردد.(سپس اين آيه را خواند)
“و اراده كرديم كه بر مستضعفين زمين، منّت گذارده آنان را امامان و وارثان حكومت ها گردانيم".

حكمت 210الگوهاى پرهيزكارى(اخلاقى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] اتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ شَمَّرَ تَجْرِيداً وَ جَدَّ تَشْمِيراً وَ كَمَّشَ فِى مَهَلٍ وَ بَادَرَ عَنْ وَجَلٍ وَ نَظَرَ فِى كَرَّةِ الْمَوْئِلِ وَ عَاقِبَةِ الْمَصْدَرِ وَ مَغَبَّةِ الْمَرْجِعِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : از خدا بترسيد ، ترسيدن انسان وارسته اى كه دامن به كمر زده و خود را آماده كرده ، و در بهره بردن از فرصت ها كوشيده ، و هراسان در اطاعت خدا تلاش كرده ، و در دنياى زودگذر ، و پايان زندگى و عاقبت كار، به درستى انديشيده است!.

حكمت 211ارزش هاى اخلاقى (اخلاقى،اجتماعى،اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْجُودُ حَارِسُ الْأَعْرَاضِ وَ الْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِيهِ وَ الْعَفْوُ زَكَاةُ الظَّفَرِ وَ السُّلُوُّ عِوَضُكَ مِمَّنْ غَدَرَ وَ الِاسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ وَ قَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ وَ الصَّبْرُ يُنَاضِلُ الْحِدْثَانَ وَ الْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ وَ أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنَى وَ كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ وَ مِنَ التَّوْفِيقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ وَ الْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ وَ لَا تَأْمَنَنَّ مَلُولًا .

و درود خدا بر او ، فرمود: بخشندگى ، نگاهدارندة آبروست ، و شكيبايى با مصيبت هاى شب و روز و آن كس كه با رأى خود احساس بى نيازى كند به كام خطرها افتد ، شكيبايى با مصيبت هاى شب و روز پيكار كند ، و بى تابي، زمان را در نابودى انسان يارى دهد ، و برترين بى نيازى ترك آروزهاست، و چه بسا عقل كه اسير فرمانروايى هوس است؛ حفظ و به كار گيرى تجربه رمز پيروزى است، و دوستى نوعى خويشاوندى به دست آمده است ، و به آن كس كه به ستوده آمده و توان تحمل ندارد اعتماد نكن.

حكمت 212خود پسندى آفت عقل (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ .

و درود خدا بر او، فرمود : خود پسندى يكى از حسودان عقل است.

حكمت 213تحمل مشكلات و خشنودى (اخلاقى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ الْأَلَمِ تَرْضَ أَبَداً .

و درود خدا بر او، فرمود : چشم را از سختيِ خوار و خاشاك و رنج ها فروبند تا همواره خشنود باشي.

حكمت 214نرمخويى و كاميابى(اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ لَانَ عُودُهُ كَثُفَتْ أَغْصَانُهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كسى كه درخت شخصيت او نرم و بى عيب باشد، شاخ و برگش فراوان است.

حكمت 215اختلاف، آفت انديشه(اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْخِلَافُ يَهْدِمُ الرَّأْيَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : اختلاف نابود كنندة انديشه است.

حكمت 216قدرت و تجاوز كارى(اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كسى كه به نوايى رسيد تجاوز كار شد.

حكمت 217دگرگونى روزگار و شناخت انسان ها (اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] فِى تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : در دگرگونى روزگار، گوهر شخصيت مردان شناخته مى شود.(32)

حكمت 218حسادت ، آفت دوستى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] حَسَدُ الصَّدِيقِ مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّةِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : حسادت بر دوست، از آفات دوستى است.

حكمت 219آرزوها آفت انديشه (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : قربانگاه انديشه ها ، زير برق آرزوهاست.

حكمت 220عدالت در قضاوت(اخلاقى، قضايى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ .

و درود خدا بر او ، فرمود : داوريِ با گمان بر افراد مورد اطمينان ، دور از عدالت است.

حكمت 221آينده دردناك ستمكاران (اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : بدترين توشه براى قيامت ، ستم بر بندگان است.

حكمت 222بى توجهى به بدى بدكاران(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مِنْ أَشْرَفِ أَعْمَالِ الْكَرِيمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا يَعْلَمُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : خود را به بى خبرى نماياندن از بهترين كارهاى بزرگواران است.

حكمت 223حياء و عيب پوشى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ كَسَاهُ الْحَيَاءُ ثَوْبَهُ لَمْ يَرَ النَّاسُ عَيْبَهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : آن كس كه لباس حياء بپوشد، كسى عيب او را نبيند.

حكمت 224برخى از ارزش هاى اخلاقى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ وَ بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُ الْأَقْدَارُ وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ وَ بِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ يَجِبُ السُّؤْدُدُ وَ بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ وَ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِيهِ تَكْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَيْهِ.

و درود خدا بر او ، فرمود : با سكوت بسيار ، وقار انسان بيشتر شود، و با انصاف بودن ، دوستان را فراوان و با بخشش ، قدر و منزلت انسان بالا رود، و با فروتنى ، نعمت كامل شود، و با پرداخت هزينه ها، بزرگى و سرورى ثابت گردد، و روش عادلانه ، مخالفان را در هم شكند ، و با شكيبايى در برابر بى خرد، ياران انسان زياد گردند.

حكمت 225حسادت و بيماري(اخلاقى، بهداشتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَةِ الْأَجْسَادِ .

درود خدا بر او ، فرمود : شگفتا كه حسودان از سلامتى خود غافل مانده اند!!.

حكمت 226طمع ورزى و خوارى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الطَّامِعُ فِى وِثَاقِ الذُّلِّ .

و درود خدا بر او ، فرمود : طمعكار همواره زبون و خوار است.

حكمت 227اركان ايمان(اعتقادى، معنوى)

وَ سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : (در مورد ايمان پرسيدند).
جواب: ايمان، بر شناخت با قلب، اقرار با زبان عمل با اعظاء و جوارح استوار است.

حكمت 228ارزش ها و ضد ارزش ها(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كسى كه از دنيا اندوهناك مى باشد، از قضاء الهى خشمناك است، و آن كس كه از مصيبت وارد شده شِكْوه كند از خدا شكايت كرده، و كسى كه نزد توانگرى رفته و به خاطر سرمايه اش برابر او فروتنى كند ، دو سوم دين خود را از دست داده است، و آن كس كه قرآن بخواند و وارد آتش جهنم شود حتماً از كسانى است كه آيات الهى را بازيچه قرار داده است ، و آن كس كه قلب او با دنيا پرستى پيوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشكل است، اندوهى رها نشدنى ، و آرزوئى نايافتني.

حكمت 229ارزش قناعت و خوش خُلقى(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكاً وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِيماً وَ سُئِلَ ع عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً (33)فَقَالَ هِيَ الْقَنَاعَةُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : آدمى را قناعت براى دولتمندى ، و خوش خلقى براى فراوانى نعمت ها كافى است .( از امام سؤال شد تفسير آيه ، فَلْنُحْيَينه حياة طيّبة چيست؟ فرمود) آن زندگى با قناعت است (34).

حكمت 230راه به دست آوردن روزى(اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] شَارِكُوا الَّذِى قَدْ أَقْبَلَ عَلَيْهِ الرِّزْقُ فَإِنَّهُ أَخْلَقُ لِلْغِنَى وَ أَجْدَرُ بِإِقْبَالِ الْحَظِّ عَلَيْهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : با آن كس كه روزى به او روى آورده شراكت كنيد كه او توانگرى را سزاوار تر، و روى آمدن روزگار خويش را شايسته تر است.

حكمت 231تعريف عدل و إحسان(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] فِى قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ وَ الْإِحْسَانُ التَّفَضُّلُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : (در تفسير آيه 90 سوره نحل “خدا به عدل و احسان فرمان مى دهد” فرمود) عدل ، همان انصاف ، و احسان، همان بخشش است.

حكمت 232ره آورد إنفاق(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ يُعْطِ بِالْيَدِ الْقَصِيرَةِ يُعْطَ بِالْيَدِ الطَّوِيلَةِ .
قال الرضى و معنى ذلك أن ما ينفقه المرء من ماله فى سبيل الخير و البر و إن كان يسيرا فإن الله تعالى يجعل الجزاء عليه عظيما كثيرا و اليدان هاهنا عبارة عن النعمتين ففرق ع بين نعمة العبد و نعمة الرب تعالى ذكره بالقصيرة و الطويلة فجعل تلك قصيرة و هذه طويلة لأن نعم الله أبدا تضعف على نعم المخلوق أضعافا كثيرة إذ كانت نعم الله أصل النعم كلها فكل نعمة إليها ترجع و منها تنزع .

و درود خدا بر او ، فرمود: آن كس كه با دست كوتاه ببخشد، از دستى بلند پاداش گيرد.
مى گويم: (معنى سخن اين است كه آنچه انسان از اموال خود در راه خير و نيكى انفاق مى كند، هر چند كم باشد، خداوند پاداش او را بسيار مى دهد، و منظور از “دو دست” در اينجا دو نعمت است كه امام [عليه السلام] بين نعمت پروردگار ، و نعمت از ناحيه انسان، را با كوتاهى و بلندى فرق گذاشته است كه نعمت و بخشش از ناحيه بنده را كوتاه ، و از ناحيه خداوند را بلند قرار داده است ، بدان جهت كه نعمت خدا هميشگى و چند برابر نعمت مخلوق است، چرا كه نعمت خداوند اصل و اساس تمام نعمت ها است، بنابراين تمام نعمت ها به نعمت هاى خدا باز مى گردد، و از آن سرچشمه مى گيرد).

حكمت 233پرهيز از آغاز گرى در مبارزه(اخلاقى،اجتماعى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِابْنِهِ الْحَسَنِ ع لَا تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَةٍ وَ إِنْ دُعِيتَ إِلَيْهَا فَأَجِبْ فَإِنَّ الدَّاعِيَ إِلَيْهَا بَاغٍ وَ الْبَاغِيَ مَصْرُوعٌ.

و درود خدا بر او ، فرمود : (به فرزندش امام مجتبى (ع) فرمود) كسى را به پيكار دعوت نكن ، اما اگر تو را دعوت به نبرد خواندند بپذير، زيرا آغازگر پيكار تجاوزكار شكست خورده است.

حكمت 234 تفاوت اخلاقى مردان و زنان (اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ فَإِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِهَا وَ إِذَا كَانَتْ بَخِيلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا وَ إِذَا كَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ يَعْرِضُ لَهَا .

و درود خدا بر او ، فرمود : برخى از نيكوترين خلق و خوى زنان، زشت ترين اخلاقى مردان است، مانند تكبر ، ترس ، بخل : هرگاه زنى متكبر باشد، بيگانه را به حريم خود راه نمى دهد ، و اگر بخيل باشد اموال خود و شوهرش را حفظ مى كند، و چون ترسان باشد از هر چيزى كه به آبروى او زيان رساند فاصله مى گيرد.(35) .

حكمت 235نشانة خردمندى(اخلاقى)

وَ قِيلَ لَهُ صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ فَقَالَ ع هُوَ الَّذِى يَضَعُ الشَّيْ‏ءَ مَوَاضِعَهُ فَقِيلَ فَصِفْ لَنَا الْجَاهِلَ فَقَالَ قَدْ فَعَلْتُ .
قال الرضى يعنى أن الجاهل هو الذى لا يضع الشي‏ء مواضعه فكأن ترك صفته صفة له إذ كان بخلاف وصف العاقل .

و درود خدا بر او ، فرمود : (به امام گفتند، عاقل را به ما بشناسان ، پاسخ داد:) خردمند آن است كه هر چيزى را در جاى خود مى نهد. (گفتند پس جاهل را تعريف كن فرمود) با معرفى خردمند، جاهل را نيز شناساندم . (يعنى جاهل كسى كه هر چيزى را در جاى خود نمى گذارد ، بنابراين با ترك معرفى مجدد جاهل را شناساند).

حكمت 236زشتى دنياى حرام(اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِى عَيْنِى مِنْ عِرَاقِ خِنْزِيرٍ فِى يَدِ مَجْذُومٍ .

و درود خدا بر او ، فرمود: به خدا سوگند ! اين دنياى شما كه به انواع حرام آلوده است ، در ديدة من از استخوان خوكى كه در دست بيمارى جذامى باشد، پست تر است!.

حكمت 237اقسام عبادت(عبادي، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : گروهى خدا را به اميد بخشش پرستش كردند، كه اين پرستش بازرگانان است، و گروهى او را از روى ترس عبادت كردند كه اين عبادت بردگان است، و گروهى خدا را از روى سپاسگذارى پرستيندند و اين پرستش آزادگان است.

حكمت 238مشكلات تشكيل خانواده(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْمَرْأَةُ شَرٌّ كُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِيهَا أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْهَا .

و درود خدا بر او ، فرمود : زن و زندگى همه اش زحمت و دردسر است و زحمت بارتر اينكه چاره اى جز بودن با او نيست. (36)

حكمت 239زشتى سْستى و سخن چينى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَطَاعَ التَّوَانِيَ ضَيَّعَ الْحُقُوقَ وَ مَنْ أَطَاعَ الْوَاشِيَ ضَيَّعَ الصَّدِيقَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : هر كس تن به سستى دهد ، حقوق را پايمال كند ، و هر كس سخن چين را پيروى كند دوستى را به نابودى كشاند.

حكمت 240غضب و ويرانى(اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْحَجَرُ الْغَصِيبُ فِى الدَّارِ رَهْنٌ عَلَى خَرَابِهَا .
قال الرضى و يروى هذا الكلام عن النبى (ص) و لا عجب أن يشتبه الكلامان لأن مستقاهما من قليب و مفرغهما من ذنوب .

و درود خدا بر او ، فرمود : سنگ غضبى در بناى خانه، ماية ويران شدن آن است.
(اين سخن از رسول خدا نقل شده است، و اينكه سخن پيامبر (ص) و على [عليه السلام] شبيه يكديگرند جاى شگفتى نيست براى اينكه هر دو از يك جا سرچشمه گرفته و در دو ظرف ريخته شده است).

حكمت 241آيندة دردناك ستمكاران (سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : روزى كه ستمديده از ستمكار انتقام كشد، سخت تر از روزى است كه ستمكار بر او ستم روا مى داشت.

حكمت 242ارزش ترس از خداوند(اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] اتَّقِ اللَّهَ بَعْضَ التُّقَى وَ إِنْ قَلَّ وَ اجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ سِتْراً وَ إِنْ رَقَّ .

و درود خدا بر او ، فرمود : از خدا بترس هر چند اندك ؛ و ميان خود و خدا پرده اى قرار ده هر چند نازك!.

حكمت 243روش صحيح پاسخگويى(علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِيَ الصَّوَابُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : هر گاه پاسخ ها همانند و زياد شد ، پاسخ درست پنهان گردد.

حكمت 244مسئوليت نعمت هاى الهى(اعتقادى،اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ لِلَّهِ فِى كُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنْهَا وَ مَنْ قَصَّرَ فِيهِ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : خدا را در هر نعمتى حقّى است، هر كس آن را بپردازد ، فزونى يابد، و آن كس كه نپردازد و كوتاهى كند، در خطر نابودى قرار گيرد.

حكمت 245كاستى قدرت و كنترل شهوت (اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا كَثُرَتِ الْمَقْدِرَةُ قَلَّتِ الشَّهْوَةُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : هنگامى كه توانايى فزونى يابد، شهوت كاستى گيرد.

حكمت 246هشدار از پْشت كردن نعمت ها (معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] احْذَرُوا نِفَارَ النِّعَمِ فَمَا كُلُّ شَارِدٍ بِمَرْدُودٍ .

و درود خدا بر او ، فرمود : از فرار نعمت ها بپرهيزيد ، زيرا هر گريخته اى باز نمى گردد.

حكمت 247ره آورد سخاوت (اقتصادى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْكَرَمُ أَعْطَفُ مِنَ الرَّحِمِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : بخشش بيش از خويشاوندى محبت مى آورد.

حكمت 248تقويت خوش بينى ها(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : چون كسى به تو گمان نيك بْرد ، خوشبينى او را تصديق كن.

حكمت 249بهترين عمل ها(اخلاقى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ مَا أَكْرَهْتَ نَفْسَكَ عَلَيْهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : بهترين كارها آن است كه با ناخشنودى در انجام آن بكوشي.

حكمت 250خداشناسى در حوادث روزگار (اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : خدا را از سْست شدن اراده هاى قوى ، گشوده شدن گره هاى دشوار ، و درهم شكسته شدن تصميم ها ، شناختم. (37)

حكمت 251تلخى ها و شيرينى هاى دنيا و آخرت (اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَرَارَةُ الدُّنْيَا حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ وَ حَلَاوَةُ الدُّنْيَا مَرَارَةُ الْآخِرَةِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: تلخكامى دنيا، شيرينى آخرت، و شيرينى دنياى حرام، تلخى آخرت است.

حكمت 252فسلفة احكام الهى (اخلاقى،اجتماعى،اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّيَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدِّينِ وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ وَ إِقَامَةَ الْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصِيناً لِلْعَقْلِ وَ مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْكَ الزِّنَى تَحْصِيناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْكَ اللِّوَاطِ تَكْثِيراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهَادَاتِ اسْتِظْهَاراً عَلَى الْمُجَاحَدَاتِ وَ تَرْكَ الْكَذِبِ تَشْرِيفاً لِلصِّدْقِ وَ السَّلَامَ أَمَاناً مِنَ الْمَخَاوِفِ وَ الْأَمَانَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ وَ الطَّاعَةَ تَعْظِيماً لِلْإِمَامَةِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: خدا “ايمان” را براى پاكسازى دل از شرك ، و “نماز” را براى پاك بودن از كبر و خودپسندى و “زكات” را عامل فزونى روزي، و “روزه” را براى آزمودن اخلاص بندگان ، و “حج” را براى نزديكى و همبستگى مسلمانان ، و “جهاد” را براى عزت اسلام، و “امر به معروف” را براى اصلاح توده هاى ناآگاه ، و “نهى از منكر” را براى بازداشتن بى خردان از زشتى ها ، “صلة رحم” را براى فراوانى خويشاوندان ، و “قصاص” را براى پاسدارى از خون ها، و اجراى “حدود” را براى تحقق عفّت ، و ترك “زنا” را براى سلامت نسل آدمى ، و ترك “لواط” را براى فزونى فرزندان ، و “گواهى دادن” را براى به دست آوردن حقوق انكار شده ، و ترك “دروغ” را براى حرمت نگهداشتن راستى ، و “سلام” كردن را براى امنيت از ترس ها، و “امامت” را براى سازمان يافتن امور امت، و “فرمانبردارى از امام” را براى بزرگداشت مقام رهبري، واجب كرد.

حكمت 253روش سوگند دادن ستمكار (سياسى، اعتقادى)

وَ كَانَ [عليه السلام] يَقُولُ أَحْلِفُوا الظَّالِمَ إِذَا أَرَدْتُمْ يَمِينَهُ بِأَنَّهُ بَرِي‏ءٌ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ فَإِنَّهُ إِذَا حَلَفَ بِهَا كَاذِباً عُوجِلَ الْعُقُوبَةَ وَ إِذَا حَلَفَ بِاللَّهِ الَّذِى لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَمْ يُعَاجَلْ لِأَنَّهُ قَدْ وَحَّدَ اللَّهَ تَعَالَى .

و درود خدا بر او ، فرمود : آنگاه كه خواستيد ستمكارى را سوگند دهيد از او بخواهيد كه بگويد ” از جنبش و نيروى الهى بيزار است” زيرا اگر به دروغ سوگند خورد، پس از بيزارى ، در كيفر او شتاب شود، اما اگر در سوگند خود بگويد ” به خدايى كه جز او خدايى نيست” در كيفرش شتاب نگردد، چه او خدا را به يگانگى ياد كرد.

حكمت 254تلاش در انفاقهاى اقتصادى(اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] يَا ابْنَ آدَمَ كُنْ وَصِيَّ نَفْسِكَ فِى مَالِكَ وَ اعْمَلْ فِيهِ مَا تُؤْثِرُ أَنْ يُعْمَلَ فِيهِ مِنْ بَعْدِكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : اى فرزند آدم ! خودت وصى مال خويش باش، امروز به گونه اى عمل كن كه دوست دارى پس از مرگت عمل كنند.

حكمت 255تندخويى و جنون(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكِمٌ .

و درود خدا بر او، فرمود: تندخويى بى مرود نوعى ديوانگى است ، زيرا كه تندخو پشيمان مى شود، و اگر پشيمان نشد پس ديوانگى او پايدار است.

حكمت 256حسادت و بيمارى(اخلاقى، بهداشتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : سلامت تن در دورى از حسادت است.

حكمت 257راه شاد كردن ديگران (اخلاق خانواده)(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ يَا كُمَيْلُ مُرْ أَهْلَكَ أَنْ يَرُوحُوا فِى كَسْبِ الْمَكَارِمِ وَ يُدْلِجُوا فِى حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ فَوَالَّذِى وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِكَ السُّرُورِ لُطْفاً فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِى انْحِدَارِهِ حَتَّى يَطْرُدَهَا عَنْهُ كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الْإِبِلِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : اى كميل ! خانواده ات را فرمان ده كه روزها در به دست آوردن بزرگوارى ، و شب ها در رفع نياز خفتگان بكوشند . سوگند به خدايى كه تمام صداها را مى شنود، هر كس دلى را شاد كند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد كه به هنگام مصيبت چون آب زلالى بر او باريدن گرفته و تلخى مصيبت را بزدايد چنان كه شتر غريبه را از چراگاه دورسازند.

حكمت 258صدقه و توانگرى(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَةِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: هرگاه تهيدست شديد ، با صدقه دادن ، با خدا تجارت كنيد.

حكمت 259شناخت جايگاه وفادارى(اخلاقى،اجتماعى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْغَدْرُ بِأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَ اللَّهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : وفادارى با خيانتكاران نزد خدا نوعى خيانت ، و خيانت به خيانتكاران نزد خدا وفادارى است.

حكمت 260پرهيز از مهلت دادن هان خدا (اعتقادى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ . قال الرضى و قد مضى هذا الكلام فيما تقدم إلا أن فيه هاهنا زيادة جيدة مفيدة

و درود خدا بر او، فرمود: بسا احسان پياپى خدا، گناهكار را گرفتار كند و پرده پوشى خدا او را مغرور سازد ، و با ستايش مردم فريب خورد و خدا هيچ كس را همانند مهلت دادن ، مورد آزمايش قرار نداد.

حكمت 261مظلوميت امام على [عليه السلام] (سياسى، تاريخى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَمَّا بَلَغَهُ إِغَارَةُ أَصْحَابِ مُعَاوِيَةَ عَلَى الْأَنْبَارِ فَخَرَجَ بِنَفْسِهِ مَاشِياً حَتَّى أَتَى النُّخَيْلَةَ وَ أَدْرَكَهُ النَّاسُ وَ قَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَحْنُ نَكْفِيكَهُمْ
فَقَالَ مَا تَكْفُونَنِى أَنْفُسَكُمْ فَكَيْفَ تَكْفُونَنِى غَيْرَكُمْ إِنْ كَانَتِ الرَّعَايَا قَبْلِى لَتَشْكُو حَيْفَ رُعَاتِهَا وَ إِنَّنِى الْيَوْمَ لَأَشْكُو حَيْفَ رَعِيَّتِى كَأَنَّنِى الْمَقُودُ وَ هُمُ الْقَادَةُ أَوِ الْمَوْزُوعُ وَ هُمُ الْوَزَعَةُ
فلما قال [عليه السلام] هذا القول فى كلام طويل قد ذكرنا مختاره فى جملة الخطب تقدم إليه رجلان من أصحابه فقال أحدهما إنى لا أملك إلا نفسى و أخى فمر بأمرك يا أمير المؤمنين ننقد له فقال [عليه السلام]
وَ أَيْنَ تَقَعَانِ مِمَّا أُرِيدُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : (آن هنگام كه تهاجم ياران معاويه به شهر انبار، و غارت كردن آن را شنيد ، تنها و پياده به طرف پادگان نظامى كوفه “نخليه"(38) حركت كرد ، مردم خود را به او رسانده ، گفتند اى امير مؤمنان ما آنان را كفايت مى كنيم، فرمود)
شما از انجام كار خود درمانده ايد! چگونه كار ديگرى را برايم كفايت مى كنيد؟ اگر رعاياى پيش از من از ستم حاكمان مى ناليدند، امروز از رعيت خود مى نالم، گويى من پيرو، وآنان حكمرانند، يا من محكوم و آنان فرمانروايانند.
وقتى سخن امام در يك سخنرانى طولانى كه برخى از آن را در ضمن خطبه هاى گذشته آورديم به اينجا رسيد.
(دو نفر از ياران جلو آمدند و يكى گفت: من جز خود و برادرم را در اختيار ندارم، اى امير مؤمنان فرمان ده تا هر چه خواهى انجام دهم، امام فرمود) شما كجا و آنچه من خواهم كجا؟!

حكمت 262فسلفة احكام الهى (اعتقادى)

وَ قِيلَ إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ فَقَالَ أَ تَرَانِى أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ كَانُوا عَلَى ضَلَالَةٍ
فَقَالَ [عليه السلام] يَا حَارِثُ إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ
فَقَالَ الْحَارِثُ فَإِنِّى أَعْتَزِلُ مَعَ سَعِيدِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فَقَالَ [عليه السلام]
إِنَّ سَعِيداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلَا الْبَاطِلَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (حارث بن حوت (39) نزد امام آمد و گفت: آيا چنين پندارى كه من اصحاب جُمُل را گمراه مى دانم؟ چنين نيست، امام فرمود) اى حارث ! تو زير پاى خود را ديدى ، اما به پيرامونت نگاه نكردي، پس سرگردان شدي، تو حق را نشناختى تا بدانى كه اهل حق چه كسانى مى باشند؟ و باطل را نيز نشناختى تا باطل گرايان را بداني.
(حارث گفت: من و سُعد بن مالك (40) و عبدالله بن عمر، از جنگ كنار مى رويم ، امام فرمود)
همانا سعد و عبدالله بن عمر ، نه حق را يارى كردند، نه باطل را خوار ساختند.

حكمت 263مشكل هم نشينى با قدرتمندان(سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] صَاحِبُ السُّلْطَانِ كَرَاكِبِ الْأَسَدِ يُغْبَطُ بِمَوْقِعِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَوْضِعِهِ .

و درود خدا بر او، فرمود: همنشين پادشاه، شيرسوارى را ماند كه ديگران حسرت منزلت او را دارند، ولى خود مى داند كه در جاى خطرناكى قرار گرفته است.

حكمت 264نيكى به بازماندگان ديگران(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَحْسِنُوا فِى عَقِبِ غَيْرِكُمْ تُحْفَظُوا فِى عَقِبِكُمْ .

و درود خدا بر او ، فرمود: به بازماندگان ديگران نيكى كنيد، تا حرمت بازماندگان شما را نگاه دارند.

حكمت 265گفتار حكيمان و درمان (علمى، درمانى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ كَلَامَ الْحُكَمَاءِ إِذَا كَانَ صَوَاباً كَانَ دَوَاءً وَ إِذَا كَانَ خَطَأً كَانَ دَاءً .

و درود خدا بر او ، فرمود: گفتار حكيمان اگر درست باشد درمان (41) ، و اگر نادرست باشد، درد جان است.

حكمت 266روش صحيح پاسخ دادن(علمى)

وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ أَنْ يُعَرِّفَهُ الْإِيمَانَ فَقَالَ [عليه السلام] إِذَا كَانَ الْغَدُ فَأْتِنِى حَتَّى أُخْبِرَكَ عَلَى أَسْمَاعِ النَّاسِ فَإِنْ نَسِيتَ مَقَالَتِى حَفِظَهَا عَلَيْكَ غَيْرُكَ فَإِنَّ الْكَلَامَ كَالشَّارِدَةِ يَنْقُفُهَا هَذَا وَ يُخْطِئُهَا هَذَا .
و قد ذكرنا ما أجابه به فيما تقدم من هذا الباب و هو قوله الإيمان على أربع شعب .

و درود خدا بر او ، فرمود: (شخصى از امام پرسيد كه ايمان را تعريف كن)
در پاسخ فرمودند: فردا نزد من بيا تا در جمع مردم پاسخ گويم ، كه اگر تو گفتارم را فراموش كنى و ديگرى آن را در خاطرش بسپارد ، زيرا گفتار چونان شكار رمنده است، يكى آن را به دست آورد، و ديگرى آن را از دست مى دهد.

حكمت 267پرهيز از حرص ورزى در كسب روزى (اعتقادى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] يَا ابْنَ آدَمَ لَا تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذِى لَمْ يَأْتِكَ عَلَى يَوْمِكَ الَّذِى قَدْ أَتَاكَ فَإِنَّهُ إِنْ يَكُ مِنْ عُمُرِكَ يَأْتِ اللَّهُ فِيهِ بِرِزْقِكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: اى فرزند آدم ! اندوه روز نيامده را بر اِمروزت ميفزا ، زيرا اگر روزِ نرسيده، از عمر تو باشد خدا روزى تو را خواهد رساند.

حكمت 268اعتدال در دوستى ها و دشمنى ها(اخلاقى،اجتماعى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَحْبِبْ حَبِيبَكَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ بَغِيضَكَ يَوْماً مَا وَ أَبْغِضْ بَغِيضَكَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ حَبِيبَكَ يَوْماً مَا .

و درود خدا بر او ، فرمود: در دوستى با دوست مدارا كن، شايد روزى دشمن تو گردد، و در دشمنى با دشمن نيز مدارا كن ، زيرا شايد روزى دوست تو گردد.

حكمت 269روش برخورد با دنيا(اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] النَّاسُ فِى الدُّنْيَا عَامِلَانِ عَامِلٌ عَمِلَ فِى الدُّنْيَا لِلدُّنْيَا قَدْ شَغَلَتْهُ دُنْيَاهُ عَنْ آخِرَتِهِ يَخْشَى عَلَى مَنْ يَخْلُفُهُ الْفَقْرَ وَ يَأْمَنُهُ عَلَى نَفْسِهِ فَيُفْنِى عُمُرَهُ فِى مَنْفَعَةِ غَيْرِهِ وَ عَامِلٌ عَمِلَ فِى الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا فَجَاءَهُ الَّذِى لَهُ مِنَ الدُّنْيَا بِغَيْرِ عَمَلٍ فَأَحْرَزَ الْحَظَّيْنِ مَعاً وَ مَلَكَ الدَّارَيْنِ جَمِيعاً فَأَصْبَحَ وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ لَا يَسْأَلُ اللَّهَ حَاجَةً فَيَمْنَعُهُ .

و درود خدا بر او، فرمود: مردم در دنيا دو دسته اند: يك دسته براى كسانى كه در دنيا براى دنيا كار كرد، و دنيا او را از آخرتش باز داشت، بر بازماندگان خويش از تهيدستى هراسان ، و از تهيدستى خويش در امان است، پس زندگانى خود را در راه سود ديگران از دست مى دهد.
و ديگرى آن كه در نيا براى آخرت كار مى كند، و نعمت هاى دنيا نيز بدون تلاش به او روى مى آورد، پس بهرة هر دو جهان را چشيده، و مالك هر دو جهان مى گردد، و با آبرومندى در پيشگاه خدا صبح مى كند، و حاجتى را از خدا در خواست نمى كند جز آن كه روا مى گردد.

حكمت 270ضرورت حفظ اموال كعبه (تاريخي، فقهي، اقتصادى)

وَ رُوِيَ أَنَّهُ ذُكِرَ عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِى أَيَّامِهِ حَلْيُ الْكَعْبَةِ وَ كَثْرَتُهُ فَقَالَ قَوْمٌ لَوْ أَخَذْتَهُ فَجَهَّزْتَ بِهِ جُيُوشَ الْمُسْلِمِينَ كَانَ أَعْظَمَ لِلْأَجْرِ وَ مَا تَصْنَعُ الْكَعْبَةُ بِالْحَلْيِ فَهَمَّ عُمَرُ بِذَلِكَ وَ سَأَلَ عَنْهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ [عليه السلام] فَقَالَ[عليه السلام]:
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ الْأَمْوَالُ أَرْبَعَةٌ أَمْوَالُ الْمُسْلِمِينَ فَقَسَّمَهَا بَيْنَ الْوَرَثَةِ فِى الْفَرَائِضِ وَ الْفَيْ‏ءُ فَقَسَّمَهُ عَلَى مُسْتَحِقِّيهِ وَ الْخُمُسُ فَوَضَعَهُ اللَّهُ حَيْثُ وَضَعَهُ وَ الصَّدَقَاتُ فَجَعَلَهَا اللَّهُ حَيْثُ جَعَلَهَا وَ كَانَ حَلْيُ الْكَعْبَةِ فِيهَا يَوْمَئِذٍ فَتَرَكَهُ اللَّهُ عَلَى حَالِهِ وَ لَمْ يَتْرُكْهُ نِسْيَاناً وَ لَمْ يَخْفَ عَلَيْهِ مَكَاناً فَأَقِرَّهُ حَيْثُ أَقَرَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَوْلَاكَ لَافْتَضَحْنَا وَ تَرَكَ الْحَلْيَ بِحَالِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: در زمان حكومت عمر، نسبت به فراوانى زيور و زينت هاى كعبه صحبت شد، گروهى گفتند آن ها را براى لشگر اسلام مصرف كن، كعبه زر و زيور نمى خواهد، وقتى از امير المؤمنين [عليه السلام] پرسيدند، فرمود)
همانا قرآن بر پيامبر (ص) هنگامى نازل گرديد كه اموال چهار قسم بود، اموال مسلمانان، كه آن را بر اساس سهم هر يك از وارثان ، تقسيم كرد، و غنيمت جنگى كه آن را به نيازمندانش رساند، و خمس كه خدا جايگاه مصرف آن را تعيين فرمود، و صدقات ، كه خداوند راه هاى بخشش آن را مشخص فرمود. و زيور آلات و زينت كعبه از اموالى بودند كه خدا آن را به حال خود گذاشت ، نه از روى فراموشى آن را ترك كرد، و نه از چشم خدا پنهان بود، تو نيز آن را به حال خود واگذار چنانكه خدا و پيامبرش آن را به حال خود واگذاشتند.

حكمت 271روش صحيح قضاوت (قضايى)

رُوِيَ أَنَّهُ [عليه السلام] رُفِعَ إِلَيْهِ رَجُلَانِ سَرَقَا مِنْ مَالِ اللَّهِ أَحَدُهُمَا عَبْدٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ وَ الْآخَرُ مِنْ عُرُوضِ النَّاسِ
فَقَالَ ع أَمَّا هَذَا فَهُوَ مِنْ مَالِ اللَّهِ وَ لَا حَدَّ عَلَيْهِ مَالُ اللَّهِ أَكَلَ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَعَلَيْهِ الْحَدُّ الشَّدِيدُ فَقَطَعَ يَدَهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: دو نفر دزد را خدمت امام آوردند كه از بيت المال دزدى كرده بودند، يكى برده مردم، و ديگرى برده اى جزو بيت المال بود، امام فرمود
برده اى كه از بيت المال است حدى بر او نيست، زيرا مال خدا مقدارى از مال خدا را خورده است، اما ديگرى بايد حد دزدى با شدت بر او اجرا گردد (سپس دست راست او را بريد).

حكمت 272ضرورت استقامت در برداشتن كجى ها (سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ مِنْ هَذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: اگر از اين فتنه ها و لغزشگاه با قدرت بگذرم، دگرگونى هاى بسيار پديد مى آورم.

حكمت 273ضرورت توكل به خداوند(اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] اعْلَمُوا عِلْماً يَقِيناً أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْعَبْدِ وَ إِنْ عَظُمَتْ حِيلَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ طَلِبَتُهُ وَ قَوِيَتْ مَكِيدَتُهُ أَكْثَرَ مِمَّا سُمِّيَ لَهُ فِى الذِّكْرِ الْحَكِيمِ وَ لَمْ يَحُلْ بَيْنَ الْعَبْدِ فِى ضَعْفِهِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ وَ بَيْنَ أَنْ يَبْلُغَ مَا سُمِّيَ لَهُ فِى الذِّكْرِ الْحَكِيمِ وَ الْعَارِفُ لِهَذَا الْعَامِلُ بِهِ أَعْظَمُ النَّاسِ رَاحَةً فِى مَنْفَعَةٍ وَ التَّارِكُ لَهُ الشَّاكُّ فِيهِ أَعْظَمُ النَّاسِ شُغُلًا فِى مَضَرَّةٍ وَ رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٌ بِالنُّعْمَى وَ رُبَّ مُبْتَلًى مَصْنُوعٌ لَهُ بِالْبَلْوَى فَزِدْ أَيُّهَا الْمُسْتَنْفِعُ فِى شُكْرِكَ وَ قَصِّرْ مِنْ عَجَلَتِكَ وَ قِفْ عِنْدَ مُنْتَهَى رِزْقِكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: به يقين بدانيد! خداوند براى بندة خود هر چند با سياست و سخت كوش و در طرح و نقشه نيرومند باشد، بيش از آنچه كه در علم الهدي(42) وعده فرمود: قرار نخواهد داد، و ميان بنده، هر چند ناتوان و كم سياست باشد، و آنچه در قرآن براى او رقم زده حايلى نخواهد گذاشت، هر كس اين حقيقت را بشناسد و به كار گيرد، از همة مردم آسوده تر است و سود بيشترى خواهد بد. و آن كه آن را وا گذارد و در آن كش كند، از همه مردم گرفتار تر و زيانكار تر است، چه بسا نعمت شده اى كه گرفتار عذتب شود و بسا گرفتارى كه در گرفتارى ساخته شده و آزمايش گردد، پس اى كسى كه از اين گفتار بهده مند مى شوي، بر شكرگزارى بيفزاى ، و از شتاب بى جا دست بردار ، و به روزيِ رسيده قناعت كن.

حكمت 274ضرورت عمل گرايى(اخلاقى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلًا وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا .

و درود خدا بر او ، فرمود: علم خود را نادانى ، و يقين خود را شك و ترديد مپنداريد، پس هر گاه دانستيد عمل كنيد، و چون به يقين رسيديد اقدام كنيد.

حكمت 275ضد ارزش هاى اخلاقى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ وَ كُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّيْ‏ءِ الْمُتَنَافَسِ فِيهِ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ لِفَقْدِهِ وَ الْأَمَانِيُّ تُعْمِى أَعْيُنَ الْبَصَائِرِ وَ الْحَظُّ يَأْتِى مَنْ لَا يَأْتِيهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: طمع انسان را به هلاكت مى كشاند و نجات نمى دهد، و به آنچه ضمانت كند، وفادار نيست، و بسا نوشندة آبى كه پيش از سيراب شدن گلو گيرش شد؛ و ارزش آنچه كه بر سر آن رقابت مى كنند، هر چه بيشتر باشد، مصيبت از دست دادنش اندوهبارتر خواهد بود، و آرزوها چشم بصيرت را كور مى كند، و آنچه روزى هر كسى است بى جستجو خواهد رسيد.

حكمت 276پرهيز از دو رويى ها(اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ فِى لَامِعَةِ الْعُيُونِ عَلَانِيَتِى وَ تُقَبِّحَ فِيمَا أُبْطِنُ لَكَ سَرِيرَتِى مُحَافِظاً عَلَى رِثَاءِ النَّاسِ مِنْ نَفْسِى بِجَمِيعِ مَا أَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَيْهِ مِنِّى فَأُبْدِيَ لِلنَّاسِ حُسْنَ ظَاهِرِى وَ أُفْضِيَ إِلَيْكَ بِسُوءِ عَمَلِى تَقَرُّباً إِلَى عِبَادِكَ وَ تَبَاعُداً مِنْ مَرْضَاتِكَ .

و درود خدا بر او، فرمود: خدايا به تو پناه مى برم كه ظاهر من در برابر ديده ها نيكو و درونم در آنچه كه از تو پنهان مى دارم، زشت باشد، و بخواهم با اعمال و رفتارى كه تو از آن آگاهى ، توجه مردم را به خود جلب نمايم، و چهرة ظاهرم را زيبا نشان داده با اعمال نادرستى كه درونم را زشت كرده به سوى تو ايم، تا به بندگانت ، نزديك ، و از خشنودى تو دور گردم.

حكمت 277سوگند امام (ع)(اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا وَ الَّذِى أَمْسَيْنَا مِنْهُ فِى غُبْرِ لَيْلَةٍ دَهْمَاءَ تَكْشِرُ عَنْ يَوْمٍ أَغَرَّ مَا كَانَ كَذَا وَ كَذَا .

و درود خدا بر او ، فرمود: نه ، سوگند به خدايى كه با قدرت او شب تاريك را به سر برديم كه روز سپيدى در پى داشت، چنين و چنان بود!

حكمت 278ارزش تداوم عمل(اخلاقى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] قَلِيلٌ تَدُومُ عَلَيْهِ أَرْجَى مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: كار اندكى كه ادامه يابد، از كار بسيارى كه از آن به ستوه آيى اميدوار كننده تر است.

حكمت 279شناخت جايگاه واجبات و مستحبات (عبادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا .

و درود خدا بر او ، فرمود: هر گاه مستحابت به واجبات زيان رساند آن را ترك كنيد.

حكمت 280ياد قيامت و آمادگى(اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ تَذَكَّرَ بُعْدَ السَّفَرِ اسْتَعَدَّ .

و درود خدا بر او ، فرمود: كسى كه به ياد سفر طولانى آخرت باشد خود را آماده مى سازد.

حكمت 281برترى عقل از مشاهدة چشم(علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالْمُعَايَنَةِ مَعَ الْإِبْصَارِ فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ أَهْلَهَا وَ لَا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ .

و درود خدا بر او، فرمود: انديشيدن همانند ديدن نيست، زيرا گاهى چشم ها دروغ مى نماياند ، اما آن كس كه از عقل نصيحت خواهد به او خيانت نمى كند.

حكمت 282غرور ، آفت پندپذيرى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: ميان شما و پندپذيرى ، پرده اى از غرور و خود خواهى وجود دارد.

حكمت 283علل سقوط جامعه(اجتماعى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] جَاهِلُكُمْ مُزْدَادٌ وَ عَالِمُكُمْ مُسَوِّفٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود: جاهلان شما پْر تلاش، و اگاهان شما تن پرور و كوتاهى ورزند!.

حكمت 284دانش ، نابود كنندة عْذرها (اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّلِينَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: دانش، راه عذر تراشى را بر بهانه جويان بسته است.

حكمت 285ضرورت استفاده از فرصت ها(اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] كُلُّ مُعَاجَلٍ يَسْأَلُ الْإِنْظَارَ وَ كُلُّ مُؤَجَّلٍ يَتَعَلَّلُ بِالتَّسْوِيفِ .

درود خدا بر او ، فرمود: آنان كه وقتشان پايان يافته خواستار مهلتند ، و آنان كه مهلت دارند كوتاهى مى ورزند!.

حكمت 286سرانجام خوشى ها(سياسى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا قَالَ النَّاسُ لِشَيْ‏ءٍ طُوبَى لَهُ إِلَّا وَ قَدْ خَبَأَ لَهُ الدَّهْرُ يَوْمَ سَوْءٍ .

و درود خدا بر او ، فرمود: مردم چيزى را نگفتند خوش باد، جز آن كه روزگار، روز بدى را براى او تدارك ديد.

حكمت 287مشكل درك قضا و قدر(اعتقادى)

وَ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُكُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَكَلَّفُوهُ .

و درود خدا بر او، فرمود: (از قَدُر پرسيدند، پاسخ داد: )
راهى است تاريك ، آن را مى پيمائيد ، و دريايى است ژرف ، وارد آن نشويد ، و رازى است خدايى ، خود را به زحمت نيندازيد.

حكمت 288جُهل و خوارى(علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا أَرْذَلَ اللَّهُ عَبْداً حَظَرَ عَلَيْهِ الْعِلْمَ .

و درود خدا بر او، فرمود: هرگاه خدا بخواهد بنده اى را خوار كند ، دانش را از او دور سازد.

حكمت 289الگوى كامل انسانيت(اخلاقى، اجتماعى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] كَانَ لِى فِيمَا مَضَى أَخٌ فِى اللَّهِ وَ كَانَ يُعْظِمُهُ فِى عَيْنِى صِغَرُ الدُّنْيَا فِى عَيْنِهِ وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا يَشْتَهِى مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ لَا يُدْلِى بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً وَ كَانَ لَا يَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِى مِثْلِهِ حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ وَ كَانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ وَ كَانَ يَقُولُ مَا يَفْعَلُ وَ لَا يَقُولُ مَا لَا يَفْعَلُ وَ كَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْكَلَامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ وَ كَانَ عَلَى مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ وَ كَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَيُخَالِفُهُ فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِيرِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: در گذشته برادرى دينى داشتم كه در چشم من بزرگ مقدار بود، چون دنياى حرام در چشم او بى ارزش مى نمود، و از شم بارگى دور بود، پس آنچه را نمى يافت آرزو نمى كرد، و آنچه را مى يافت زياده روى نداشت، در بيشتر عمرش ساكت بود، اما گاهى كه لب به سخن مى گشود بر ديگر سخنوران برترى داشت، و تشنگى پرسش كنندگان را فرو مى نشاند به ظاهر ناتوان و مستضعف مى نمود، اما در بر خورد جدى چونان شير بيشه مى خروشيد، يا چون مار بيابانى به حركت در مى آمد . تا پيش قاضى نمى رفت دليلى مطرح نمى كرد، و كسى را عذرى داشت سرزنش نمى كرد، تا آن عذر او را مى شنيد، از درد شكوه نمى كرد، نگر پس از تندرسى و بهبودي، آنچه عمل مى كرد مى گفت، و بدانچه عمل نمى كرد چيزى نمى گفت، اگر در سخن گفتن بر او پيشى مى گرفتند در سكوت مغلوب نمى گرديد.
و بر شنيدن بشتر از سخن گفتن حريص بود. اگر بر سر دو راهى دو كار قرار مى گرفت ، مى انديشيد كه كدام يك با خواسته نفس نزديك تر است با آن مخالفت مى كرد، پس بر شما باد روى آوردن بهاين گونه از ارزش هاى اخلاقى، و با يكديگر در كسب آن ها رقابت كنيد، و ارگ نتوانستيد ، بدانيد كه به دست آوردن برخى از آن ارزش هاى اخلاقى بهتر از رها كردن همه آن هاست.

حكمت 290مسؤوليت نعمت ها(اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَوْ لَمْ يَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَى مَعْصِيَتِهِ لَكَانَ يَجِبُ أَلَّا يُعْصَى شُكْراً لِنِعَمِهِ .

و درود خدا بر او، فرمود: اگر خدا بر گناهان وعدة عذاب هم نمى داد ، لازم بود به خاطر سپاسگزارى از نعمت هايش نافرمانى نشود.

حكمت 291روش تسليت گفتن(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ قَدْ عَزَّى الْأَشْعَثَ بْنَ قَيْسٍ عَنِ ابْنٍ لَهُ
يَا أَشْعَثُ إِنْ تَحْزَنْ عَلَى ابْنِكَ فَقَدِ اسْتَحَقَّتْ مِنْكَ ذَلِكَ الرَّحِمُ وَ إِنْ تَصْبِرْ فَفِى اللَّهِ مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ خَلَفٌ يَا أَشْعَثُ إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ يَا أَشْعَثُ ابْنُكَ سَرَّكَ وَ هُوَ بَلَاءٌ وَ فِتْنَةٌ وَ حَزَنَكَ وَ هُوَ ثَوَابٌ وَ رَحْمَةٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (جهت تسليت گفتن به اشعث بن قيس در مرگ فرزندش)
اى اشعث ! اگر براى پسرت اندوهناكى ، به خاطر پيوند خويشاوندى سزاواري، اما اگر شكيبا باشى هر مصيبتى را نزد خدا پاداشى است. اى اشعث ! اگر شكيبا باشى تقدير الهى بر تو جارى مى شود و تو پاداش داده خواهى شد و اگر بى تابى كنى نيز تقدير الهى بر تو جارى مى شود و تو گناهكارى . اى اشعث ! پسرت تو را شاد مى ساخت و براى تو گرفتارى و آزمايش بود، و مرگ او تو را اندوهگين كرد در حالى كه براى تو پاداش و رحمت است.

حكمت 292عزاى پيامبر (ص) و بى تابى ها (اعتقادى)

وَ قَالَ ع عَلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص سَاعَةَ دَفْنِهِ
إِنَّ الصَّبْرَ لَجَمِيلٌ إِلَّا عَنْكَ وَ إِنَّ الْجَزَعَ لَقَبِيحٌ إِلَّا عَلَيْكَ وَ إِنَّ الْمُصَابَ بِكَ لَجَلِيلٌ وَ إِنَّهُ قَبْلَكَ وَ بَعْدَكَ لَجَلَلٌ

و درود خدا بر او، فرمود: (به هنگام دفن رسول خدا ص)
همانا شكيبايى نيكوست جز در غم از دست دادنت، و بى تابى نا پسند است، جز در اندوه مرگ تو، مصيبت تو بزرگ ، و مصيبت هاى پيش از تو و پس از تو نا چيزند.

حكمت 293دوستى با احمق ، هرگز!(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا تَصْحَبِ الْمَائِقَ فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ فِعْلَهُ وَ يَوَدُّ أَنْ تَكُونَ مِثْلَهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: همنشين بى خرد مباش، كه كار زشت را زيبا جلوه داده ، دوست دارد تو همانند او باشي.

حكمت 294فاصله ميان شرق و غرب (علمى)

وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَسَافَةِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَقَالَ ع مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: ( از فاصله ميان مشرق و مغرب پرسيدند ، فرمود:) به اندازه يك روز حركت خورشيد.

حكمت 295شناخت دوستان و دشمنان(اخلاقى، اجتماعى،سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَصْدِقَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ وَ أَعْدَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ فَأَصْدِقَاؤُكَ صَدِيقُكَ وَ صَدِيقُ صَدِيقِكَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّكَ وَ أَعْدَاؤُكَ عَدُوُّكَ وَ عَدُوُّ صَدِيقِكَ وَ صَدِيقُ عَدُوِّكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: دوستان تو سه گروهند، و دشمنان تو نيز سه دسته اند؛ اما دوستانت : دوست تو و دوستِ دوست تو ، و دشمنِ دشمن تو است، و اما دشمنانت : دشمن تو ، و دشمن دوست تو ، و دوست دشمن تو است.

حكمت 296پرهيز از دشمنى ها(اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِرَجُلٍ رَآهُ يَسْعَى عَلَى عَدُوٍّ لَهُ بِمَا فِيهِ إِضْرَارٌ بِنَفْسِهِ إِنَّمَا أَنْتَ كَالطَّاعِنِ نَفْسَهُ لِيَقْتُلَ رِدْفَهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (شخصى را ديد كه چنان بر ضد دشمنش مى كوشيد كه به خود زيان مى رسانيد ، فرمود:) تو مانند كسى هستى كه نيزه در بدن خود فرو برد تا ديگرى را كه در كنار اوست بكشد!

حكمت 297ضرورت عبرت گرفتن(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: عبرت ها چقدر فراوانند و عبرت پذيران چه اندك !

حكمت 298اعتدال در دشمنى ها

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ بَالَغَ فِى الْخُصُومَةِ أَثِمَ وَ مَنْ قَصَّرَ فِيهَا ظُلِمَ وَ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَتَّقِيَ اللَّهَ مَنْ خَاصَمَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: كسى كه در دشمنى زياده روى كند گناهكار ، و آن كس كه در دشمنى كوتاهى كند ستمكار است، و هر كس كه بى دليل دشمنى كند نمى تواند با تقوا باشد!.

حكمت 299نماز در نگرانى ها(اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا أَهَمَّنِى ذَنْبٌ أُمْهِلْتُ بَعْدَهُ حَتَّى أُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ وَ أَسْأَلَ اللَّهَ الْعَافِيَةَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: آنچه كه بين من و خدا ناروا است اگر انجام دهم و مهلت دو ركعت نماز داشته باشم كه خدا عافيت طلبم، مرا اندوهگين نخواهد ساخت.

حكمت 300شگفتى روزى بندگان (اعتقادى)

وَ سُئِلَ [عليه السلام] كَيْفَ يُحَاسِبُ اللَّهُ الْخَلْقَ عَلَى كَثْرَتِهِمْ فَقَالَ [عليه السلام] كَمَا يَرْزُقُهُمْ عَلَى كَثْرَتِهِمْ فَقِيلَ كَيْفَ يُحَاسِبُهُمْ وَ لَا يَرَوْنَهُ فَقَالَ [عليه السلام] كَمَا يَرْزُقُهُمْ وَ لَا يَرَوْنَهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: (از امام پرسيندند چگونه خدا با فراوانى انسان ها به حسابشان رسيدگى مى كند؟ آن چنان كه با فراوانى آنان روزيشان مى دهد! (و باز پرسيدند چگونه به حساب انسان ها رسيدگى مى كند كه او را نمى بينند، فرمود) همان گونه كه آنان را روزى مى دهد و او را نمى بينند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:41:00 ب.ظ ]




حكمت 101روش بر طرف كردن نيازهاى مردم(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يَسْتَقِيمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُؤَ .

درود خدا بر او ، فرمود : بر آوردن نيازهاى مردم پايدار مگر به سه چيز ، كوچك شمردن آن تا خود بزرگ نمايد ، پنهان داشتن آن تا خود آشكار شود ، و شتاب در بر آوردن آن ، تا گوارا باشد.

حكمت 102آينده و مسخ ارزشها (سياسى ، علمى ، تاريخى)

وَ قَالَ [عليه السلام] يَأْتِى عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يُقَرَّبُ فِيهِ إِلَّا الْمَاحِلُ وَ لَا يُظَرَّفُ فِيهِ إِلَّا الْفَاجِرُ وَ لَا يُضَعَّفُ فِيهِ إِلَّا الْمُنْصِفُ يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِيهِ غُرْماً وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً وَ الْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ النِّسَاءِ وَ إِمَارَةِ الصِّبْيَانِ وَ تَدْبِيرِ الْخِصْيَانِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : روزگارى بر مردم خواهد آمد كه محترم نشمارند جز سخن چين را ، و خوششان نيايد جز از بدكار هرزه ، و ناتوان نگردد جز عادل.
در آن روزگار كمك به نيازمندان خسارت ، و پيوند با خويشاوندى منّت گذارى ، و عبادت نوعى برترى طلبى بر مردم محسوب مى شود در آن روز حكومت با مشورت زنان ، و فرماندهى خردسالان و تدبير خواجگان اداره مى گردد.

حكمت 103روش برخورد با دنيا (اخلاقى)

وَ رُئِيَ عَلَيْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ فَقِيلَ لَهُ فِى ذَلِكَ فَقَالَ :
يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ وَ يَقْتَدِى بِهِ الْمُؤْمِنُونَ إِنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِيلَانِ مُخْتَلِفَانِ فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَاشٍ بَيْنَهُمَا كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ .

و درود خدا بر او : (پيراهن وصله دارى بر اندام امام بود شخصى پرسيد چرا پيراهن وصله دار مى پوشى ؟)
فرمود : دل با آن فروتن ، و نفس رام مى شود و مؤمنان از آن سرمشق مى گيرند .
دنياى (حرام) و آخرت ، دو دشمن متفاوت ، و دو راه جداى از يكديگرند ، پس كسى كه دنيا پرست باشد و به آن عشق ورزد ، به آخرت كينه ورزد و با آن دشمنى خواهد كرد.
و آن دو همانند شرق و غرب و انسانى هستند كه بين اين دو راه مى رود ، هرگاه به يكى نزديك شود از ديگر دور مى گردد ، و آن دو همواره به يكديگر زيان رسانند.

حكمت 104″1ـ وصف الزّاهدين” (اخلاقى ، تربيتى)

وَ عَنْ نَوْفٍ الْبَكَالِيِّ (24) قَالَ رَأَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع ذَاتَ لَيْلَةٍ وَ قَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ فَنَظَرَ فِى النُّجُومِ فَقَالَ لِى يَا نَوْفُ أَ رَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ فَقُلْتُ بَلْ رَامِقٌ فقَال:
يَا نَوْفُ طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِى الدُّنْيَا الرَّاغِبِينَ فِى الْآخِرَةِ أُولَئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِيباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ الْمَسِيحِ .
“2ـ مكاسب الاسحار”
يَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ ع قَامَ فِى مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّيْلِ فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لَا يَدْعُو فِيهَا عَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِيبَ لَهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِيفاً أَوْ شُرْطِيّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ وَ هِيَ الطُّنْبُورُأَوْ صَاحِبَ كَوْبَةٍ وَ هِيَ الطَّبْلُ وَ قَدْ قِيلَ أَيْضاً إِنَّ الْعَرْطَبَةَ الطَّبْلُ وَ الْكَوْبَةَ الطُّنْبُورُ .
” وصف زاهدان “

از توف بكالى ، نقل شده كه در يكى از شب ها ، امام على [عليه السلام] را ديدم براى عبادت از بستر بر خاسته ، نگاهى به ستارگان افكند ، و به من فرمود : خوابى يا بيدار ؟ گفتم بيدارم . فرمود :
اى نوف ! خوشا به حال آنان كه از دنياى حرام چشم پوشيدند ، و دل به آخرت بستند ! آنان مردمى هستند كه زمين را تخت ، خاك را بستر ، آب را عطر ،(25) و قرآن را پوشش زيرين (26)، و دعا را لباس روئين خود قرار دادند ، و با روش عيساى مسيح با دنيا بر خورد كنند.
” 2ـ ارزش سحر خيزى “
اى نوف ! همانا داوود پيامبر ( كه درود خدا بر او باد ) در چنين ساعتى از شب بر مى خاست و مى گفت : ” اين ساعتى است كه دعاى هر بنده اى به اجابت مى رسدد جز باجگيران ، جاسوسان ، شبگردان و نيروهاى انتظامى حكومت ستمگر ، و نوازندة طنبور و طبل “.

حكمت 105احترام گذاشتن به مرزها و حدود احكام الهى (عبادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْكُمْ فَرَائِضَ فَلَا تُضَيِّعُوهَا وَ حَدَّ لَكُمْ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ نَهَاكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ فَلَا تَنْتَهِكُوهَا وَ سَكَتَ لَكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَ لَمْ يَدَعْهَا نِسْيَاناً فَلَا تَتَكَلَّفُوهَا .

درود خدا بر او ، فرمود : همانا خدا واجباتى را بر شما لازم شمرده ، آن ها را تباه نكنيد و حدودى براى شما معين فرموده ، اما از آن ها تجاوز نكنيد و از چيزهايى نهى فرمود ، حركت آن را نگاه داريد و نسبت به چيزهايى سكوت فرمود نه از روى فراموشى . پس خود را دربارة آنها به رنج و زحمت دچار نسازيد.

حكمت 106راه آورد شوم دين گريزى(اخلاقى ، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يَتْرُكُ النَّاسُ شَيْئاً مِنْ أَمْرِ دِينِهِمْ لِاسْتِصْلَاحِ دُنْيَاهُمْ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ .

درود خدا بر او ، فرمود : مردم براى اصلاح دنيا چيزى از دين را ترك نمى گويند ، جز آن كه خدا آنان را به چيزى زيانبارتر از آن دچار خواهد ساخت .

حكمت 107علل سقوط عالمان بى عمل (اخلاقى ، علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا يَنْفَعُهُ .

درود خدا بر او ، فرمود : چه بسا دانشمندى كه جهلش او را از پاى در آرد و دانش او همراهش باشد اما سودى به حال او نداشته باشد.

حكمت 108شگفتى هاى روح آدمى (علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ وَ ذَلِكَ الْقَلْبُ وَ ذَلِكَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ أَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ وَ إِنْ مَلَكَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ وَ إِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِيَ التَّحَفُّظَ وَ إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ وَ إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ وَ إِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ وَ إِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ وَ إِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ كَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ فَكُلُّ تَقْصِيرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ كُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ .

درود خدا بر او ، فرمود: به رگ هاى درونى انسان پاره گوشتى آويخته كه شگرف ترين اعضاى درونى اوست ، و آن قلب است ، كه چيزهايى از حكمت ، و چيزهايى متفاوت با آن ، در او وجود دارد.
پس اگر در دل اميدى پديد آيد ، طمع آن را خوار گرداند ، و اگر طمع بر آن هجوم آورد حرص آن را تباه سازد ، و اگر نوميدى بر آن چيره شود ، تأسف خوردن آن را از پاى در آورد ، اگر خشمناك شود كينه توزى آن فزونى يابد و آرام نگيرد ، اگر به خشنودى دست يابد ، خويشتن دارى را از ياد برد، و اگر ترس آن را فراگيرد پرهيز كردن آن را مشغول سازد.
و ارگ به گشايشى برسد ، دچار غفلت زدگى شود ، و اگر مالى به دست آورد ، بى نيازى آن را به سركشى كشاند ، و اگر مصيبت ناگوارى به آن رسد ، بى صبرى رسوايش كند ، و اگر به تهيدستى مبتلا گردد ، بلاها او را مشغول سازد ، و اگر گرسنگى بى تابش كند ، ناتوانى آن را از پاى در آورد ، و اگر زيادى سير شود ، سيرى آن را زيان رساند ، پس هر گونه كُندروى براى آن زيانبار ، و هرگونه تُندروى براى آن فساد آفرين است .

حكمت 109ارزش والاى اهل بيت پيامبر (ص) (اعتقادى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى بِهَا يَلْحَقُ التَّالِى وَ إِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِى .

درود خدا بر او ، فرمود : ما تكيه گاه ميانه ايم ، عقب ماندگان به ما مى رسند ، و تندروان غلو كننده به سوى ما باز مى گردند.

حكمت 110شرائط تحقّق اوامر الهى (سياسى، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يُقِيمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا مَنْ لَا يُصَانِعُ وَ لَا يُضَارِعُ وَ لَا يَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ .

درود خدا براو ، فرمود : فرمان خدا را بر پا ندارد ، جز آن كس كه در اجراى حق مدارا نكند . و به روش اهل باطل عمل نكند و پيرو فرمان طمع نگردد.

حكمت 111عشق تحمل ناشدنى امام على [عليه السلام] (اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ قَدْ تُوُفِّيَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْفٍ الْأَنْصَارِيُّ بِالْكُوفَةِ بَعْدَ مَرْجِعِهِ مَعَهُ مِنْ صِفِّينَ وَ كَانَ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْهِ
لَوْ أَحَبَّنِى جَبَلٌ لَتَهَافَتَ معنى ذلك أن المحنة تغلظ عليه فتسرع المصائب إليه و لا يفعل ذلك إلا بالأتقياء الأبرار و المصطفين الأخيار و هذا مثل قوله [عليه السلام] .

درود خدا بر او : (پس از بازگشت از جنگ صفّين ، يكى از ياران دوست داشتنى امام ، سهل بن حْنيف از دنيا رفت .)
فرمود : اگر كوهى مرا دوست بدارد ، در هم فرو مى ريزد .( يعنى مصيبت ها به سرعت به سراغ او آيد ، كه اين سرنوشت در انتظار پرهيزكاران و برگزيدگان خداست ، همانند آن در حكمت 112 آمده است ).

حكمت 112مشكلات شيعه بودن!! (اعتقادى ، سياسى)

مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً
و قد يؤول ذلك على معنى آخر ليس هذا موضع ذكره .

درود خدا بر او ، فرمود : هر كس ما آهل بيت پيامبر (ص) را دوست بدارد ، پس بايد فقر را چونان لباس رويين بپذيرد .(يعنى آمادة انواع محروميت ها باشد).

حكمت 113ارزش هاى والاى اخلاقى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَا عَقْلَ كَالتَّدْبِيرِ وَ لَا كَرَمَ كَالتَّقْوَى وَ لَا قَرِينَ كَحُسْنِ الْخُلُقِ وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ وَ لَا قَائِدَ كَالتَّوْفِيقِ وَ لَا تِجَارَةَ كَالْعَمَلِ الصَّالِحِ وَ لَا رِبْحَ كَالثَّوَابِ وَ لَا وَرَعَ كَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ وَ لَا زُهْدَ كَالزُّهْدِ فِى الْحَرَامِ وَ لَا عِلْمَ كَالتَّفَكُّرِ وَ لَا عِبَادَةَ كَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ لَا إِيمَانَ كَالْحَيَاءِ وَ الصَّبْرِ وَ لَا حَسَبَ كَالتَّوَاضُعِ وَ لَا شَرَفَ كَالْعِلْمِ وَ لَا عِزَّ كَالْحِلْمِ وَ لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ .

درود خدا بر او ، فرمود : سرمايه اى از عقل سودمندتر نيست ، و هيچ تنهايى ترسناك تر از خودبينى ، و عقلى چون دورانديشى ، و هيچ بزرگوارى چون تقوى ، و همنشينى چون اخلاقى خوش ، و ميراثى چون ادب ، و رهبرى چون توفيق الهى ، و تجارتى چون عمل صالح ، و سودى چون پاداش الهى ، و هيچ پارسايى چون پرهيز از شُبهات ، و زُهدى همچون بى اعتنايى به دنياى حرام ، و دانشى چون انديشيدن ، و عبادتى چون انجام واجبات ، و ايمانى چون حياء و صبر . و خويشاوندى چون فروتنى ، و شرافتى چون دانش ، و عزّتى چون بردبارى ، و پشتيبانى مطمئن تر از مشورت كردن نيست.

حكمت 114جايگاه خوشبينى و بدبينى در جامعه(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ وَ إِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ .

درود خدا بر او ، فرمود : هرگاه نيكوكارى بر روزگار و مردم آن غالب آيد ، اگر كسى ديگرى گمان بد برد ، در حالى كه از او عمل زشتى آشكار نشده ستمكار است ، و اگر بدى بر زمانه و مردم آن غالب شود و كسى به ديگرى خوش گمان باشد (27) ، خود را فريب داد.

حكمت 115توجه به پايان پذيرى دنيا (اخلاقى)

وَ قِيلَ لَهُ [عليه السلام] كَيْفَ نَجِدُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ ع كَيْفَ يَكُونُ حَالُ مَنْ يَفْنَى بِبَقَائِهِ وَ يَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ وَ يُؤْتَى مِنْ مَأْمَنِهِ .

درود خدا بر او ، فرمود : ( شخصى از امام پرسيد حال شما چگونه است ؟ فرمود :)
چگونه خواهد بود حال كسى كه در بقاى خود ناپايدار ، و در سلامتى بيمار است ، و در آنجا كه آسايش دارد مرگ او فرا مى رسد!

حكمت 116انسان و انواع آزمايش ها(اعتقادى ، اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ .

درود خدا بر او ، فرمود : چه بسا كسى كه با نعمت هايى كه به او رسيده ، به دام افتد ، و با پرده پوشى بر گناه ، فريب خورد ، و با ستايش شدن ، آزمايش گردد ؛ و خدا هيچ كس را به چيزى همانند مهلت دادن ، نيازموده.

حكمت 117 پرهيز از افراط و تفريط در دوستى با امام [عليه السلام](اعتقادى، اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] هَلَكَ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ .

درود خدا بر او ، فرمود : دو تن به خاطر من به هلاكت رسيدند : دوست افراط كننده ، و دشمن دشنام دهنده.

حكمت 118استفاده از فرصت ها (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِضَاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّةٌ .

درود خدا بر او فرمود : از دست دادن فرصت ها ، اندوهبار است .

حكمت 119ضرورت شناخت دنيا (اخلاقى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ الْحَيَّةِ لَيِّنٌ مَسُّهَا وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِى جَوْفِهَا يَهْوِى إِلَيْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ وَ يَحْذَرُهَا ذُو اللُّبِّ الْعَاقِلُ .

درود خدا بر او ، فرمود : دنياى حرام چون مار سمى است ، پوست آن نرم ولى سم كشنده در درون دارد ، نادان فريب خورده به آن مى گرايد ، و هوشمند عاقل از آن دورى گزيند.

حكمت 120روانشناسى قبائل قريش(علمى، اجتماعى، تاريخى)

وَ سُئِلَ [عليه السلام] عَنْ قُرَيْشٍ فَقَالَ أَمَّا بَنُو مَخْزُومٍ فَرَيْحَانَةُ قُرَيْشٍ نُحِبُّ حَدِيثَ رِجَالِهِمْ وَ النِّكَاحَ فِى نِسَائِهِمْ وَ أَمَّا بَنُو عَبْدِ شَمْسٍ فَأَبْعَدُهَا رَأْياً وَ أَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا وَ أَمَّا نَحْنُ فَأَبْذَلُ لِمَا فِى أَيْدِينَا وَ أَسْمَحُ عِنْدَ الْمَوْتِ بِنُفُوسِنَا وَ هُمْ أَكْثَرُ وَ أَمْكَرُ وَ أَنْكَرُ وَ نَحْنُ أَفْصَحُ وَ أَنْصَحُ وَ أَصْبَحُ .

درود خدا بر او : (از امام دربارة قريش پرسيدند فرمود : ) اما بنى مخزوم ، گُل خوشبوى قريشند ، كه شنيدن سخن مردانشان ، و ازدواج با زنانشان را دوست داريم ؛ اما بنى عبد شمس (28) بد انديش تر و بخيل تر مى باشند ، و اما ما (بنى هاشم) آنچه در دست داريم بخشنده تر ، و براى جانبازى در راه دين سخاوتمندتريم . آن ها شمارشان بيشتر اما فريبكارتر و زشت روى ترند و ما گوياتر و خيرخواه تر و خوش روى تريم.(29)

حكمت 121روانشناسى قبائل قريش(علمى، اجتماعى، تاريخى)

وَ قَالَ [عليه السلام] شَتَّانَ مَا بَيْنَ عَمَلَيْنِ عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَئُونَتُهُ وَ يَبْقَى أَجْرُهُ .

درود خدا بر او ، فرمود : چقدر فاصلة بين دو عمل دور است : عملى كه لذتش مى رود و كيفر آن مى ماند ، و عملى كه رنج آن مى گذرد و پاداش آن ماندگار است!

حكمت 122عبرت از مرگ ياران(اخلاقى، اجتماعى)

وَ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلًا يَضْحَكُ فَقَالَ كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ وَ كَأَنَّ الَّذِى نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ وَ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ ثُمَّ قَدْ نَسِينَا كُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَةٍ وَ رُمِينَا بِكُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ .

درود خدا بر او : (در پى جنازه اى مى رفت و شنيد كه مردى مى خندد.)
فرمود : گويى مرگ بر غير ما نوشته شده ، و حق بر غير ما واجب گرديد ، و گويا اين مردگان مسافرانى هستند كه به زودى باز مى گردند ، در حالى كه بدن هايشان را به گورها مى سپاريم ، و ميراثشان را مى خوريم . گويا ما پس از مرگ آنان جاودانه ايم !!! آيا چنين است ، كه اندرز هر پند دهنده اى از زن و مرد را فراموش مى كنيم و در حالى كه نشانة تيرهاى بلا و آفات قرار گرفته ايم ؟

حكمت 123الگوهاى كامل انسانيت (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِى نَفْسِهِ وَ طَابَ كَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِيقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ يُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَةِ .
قال الرضى أقول و من الناس من ينسب هذا الكلام إلى رسول الله ص و كذلك الذى قبله .

درود خدا بر او ، فرمود : خوشا به حال آن كس كه خود را كوچك مى شمارد ، و كسب و كار او پاكيزه است ، و جانش پاك ، و اخلاقش نيكوست ، مازاد بر مصرف زندگى را در راه خدا بخشش مى كند ، و زبان را از زياده گويى باز مى دارد و آزار او به مردم نمى رسد و سنّت پيامبر (ص) او را كفايت كرده ، بدعتى در دين خدا نمى گذارد .( برخى حكمت 123 و 122 را از پيامبر (ص) نقل كرده اند.)

حكمت 124 روانشناسى زن و مرد (علمى، اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] غَيْرَةُ الْمَرْأَةِ كُفْرٌ وَ غَيْرَةُ الرَّجُلِ إِيمَانٌ .

درود خدا بر او ، فرمود : غيرت زن ، كفر آور ، و غيرت مرد نشانة ايمان اوست .

حكمت 125 امام و شناساندن اسلام(معنوي، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَمْ يَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِى الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِيمُ وَ التَّسْلِيمُ هُوَ الْيَقِينُ وَ الْيَقِينُ هُوَ التَّصْدِيقُ وَ التَّصْدِيقُ هُوَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ .

درود خدا بر او ، فرمود : اسلام را چنان مى شناسانم كه پيش از من كسى آنگونه معرفى نكرده باشد . اسلام همان تسليم در برابر خدا و تسليم همان يقين داشتن و يقين اعتقاد راستى ، و باور راستين همان اقرار درست و اقرار درست انجام مسئوليت ها ، و انجام مسؤوليت ها همان عمل كردن به احكام دين است .

حكمت 126شگفتى ضد ارزش ها (اخلاقى،اجتماعى،اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِى مِنْهُ هَرَبَ وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِى إِيَّاهُ طَلَبَ فَيَعِيشُ فِى الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ وَ يُحَاسَبُ فِى الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِى كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ يَكُونُ غَداً جِيفَةً وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَكَّ فِى اللَّهِ وَ هُوَ يَرَى خَلْقَ اللَّهِ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ وَ هُوَ يَرَى الْمَوْتَى وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَ تَارِكٍ دَارَ الْبَقَاءِ .

درود خدا بر او ، فرمود : در شگفتم از بخيل : به سوى فقرى مى شتابد كه از آن مى گريزد ، و سرمايه اى را از دست مى دهد كه براى آن تلاش مى كند در دنيا چون تهيدستان زندگى مى كند ، اما در آخرت چون سرمايه داران محاكمه مى شود . و در شگفتم از متكبرى كه ديروز نقطه اى بر ارزش ، و فردا مردارى گنديده خواهد بود ؛ و در شگفتم از آن كس كه آفرينش پديده ها را مى نگرد و در وجود خدا ترديد دارد! و در شگفتم از آن كس كه مردگان را مى بيند و مرگ را از ياد برده است ، و در شگفتم از آن كس كه پيدايش دوباره را انكار مى كند در حالى كه پيدايش آغازين را مى نگرد و در شگفتم از آن كس كه خانه نابودشدنى ، را آباد مى كند اما جايگاه هميشگى را از ياد برده است.

حكمت 127نكوهش از سستى در عمل (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ قَصَّرَ فِى الْعَمَلِ ابْتُلِيَ بِالْهَمِّ وَ لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِيمَنْ لَيْسَ لِلَّهِ فِى مَالِهِ وَ نَفْسِهِ نَصِيبٌ .

درود خدا بر او ، فرمود : آن كس كه در عمل كوتاهى كند ، دچار اندوه گردد ، و آن را كه از مال و جانش بهره اى در راه خدا نباشد خدا را به او نياز نيست.

حكمت 128تأثير عوامل زيست محيطى در سلامت (علمى، بهداشتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِى أَوَّلِهِ وَ تَلَقَّوْهُ فِى آخِرِهِ فَإِنَّهُ يَفْعَلُ فِى الْأَبْدَانِ كَفِعْلِهِ فِى الْأَشْجَارِ أَوَّلُهُ يُحْرِقُ وَ آخِرُهُ يُورِقُ .

درود خدا بر او ، فرمود : در آغاز سرما خود را بپوشانيد ، و در پايانش آن را در يابيد ، زيرا با بدن ها همان مى كند كه با برگ درختان خواهد كرد : آغازش مى سوزاند ، و پايانش مى روياند .(30)

حكمت 129تأثير عوامل زيست محيطى در سلامت (علمى، بهداشتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَكَ يُصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فِى عَيْنِكَ .

درود خدا بر او ، فرمود : بزرگى پروردگار در جانت ، پديده ها را در چشمت كوچك مى نماياند .

حكمت 130توجه به فنا پذيرى دنيا (اخلاقى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ قَدْ رَجَعَ مِنْ صِفِّينَ فَأَشْرَفَ عَلَى الْقُبُورِ بِظَاهِرِ الْكُوفَةِ يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُكِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُكِحَتْ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِى الْكَلَامِ لَأَخْبَرُوكُمْ أَنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى .

درود خدا بر او ، فرمود : ( امام [عليه السلام] وقتى از جنگ صفين برگشت و به قبرستان پشت دروازه كوفه رسيد رو به مردگان كرد .) فرمود :
اى ساكنان خانه هاى وحشت زا ، و محله هاى خالى و گورهاى تاريك ، اى خفتگان در خاك ، اى غريبان ، اى تنها شدگان ، اى وحشت زدگان ، شما پيش از ما رفتيد و ما در پى شما روانيم ، و به شما خواهيم رسيد. اما خانه هايتان ! ديگران در آن سكونت گزيدند ؛ و اما زنانتان ! با ديگران ازدواج كردند؛ و اما اموال شما ! در ميان ديگران تقسيم شد ! اين خبرى است كه ما داريم ، حال شما چه خبر داريد ؟ ( سپس به اصحاب خود رو كرد و فرمود : ) بدانيد كه اگر اجازة سخن گفتن داشتند ، شما را خبر مى دادند كه ، بهتين توشه ، تقوا است.

حكمت 1311ـ توبيخ الذّام لِلدّْنيا(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ قَدْ سَمِعَ رَجُلًا يَذُمُّ الدُّنْيَا أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِيلِهَا أَ تَغْتَرُّ بِالدُّنْيَا ثُمَّ تَذُمُّهَا أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَيْهَا أَمْ هِيَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَيْكَ مَتَى اسْتَهْوَتْكَ أَمْ مَتَى غَرَّتْكَ أَ بِمَصَارِعِ آبَائِكَ مِنَ الْبِلَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِكَ تَحْتَ الثَّرَى كَمْ عَلَّلْتَ بِكَفَّيْكَ وَ كَمْ مَرَّضْتَ بِيَدَيْكَ تَبْتَغِى لَهُمُ الشِّفَاءَ وَ تَسْتَوْصِفُ لَهُمُ الْأَطِبَّاءَ غَدَاةَ لَا يُغْنِى عَنْهُمْ دَوَاؤُكَ وَ لَا يُجْدِى عَلَيْهِمْ بُكَاؤُكَ لَمْ يَنْفَعْ أَحَدَهُمْ إِشْفَاقُكَ وَ لَمْ تُسْعَفْ فِيهِ بِطَلِبَتِكَ وَ لَمْ تَدْفَعْ عَنْهُ بِقُوَّتِكَ وَ قَدْ مَثَّلَتْ لَكَ بِهِ الدُّنْيَا نَفْسَكَ وَ بِمَصْرَعِهِ مَصْرَعَكَ إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ فَمَنْ ذَا يَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَيْنِهَا وَ نَادَتْ بِفِرَاقِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلَائِهَا الْبَلَاءَ وَ شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ رَاحَتْ بِعَافِيَةٍ وَ ابْتَكَرَتْ بِفَجِيعَةٍ تَرْغِيباً وَ تَرْهِيباً وَ تَخْوِيفاً وَ تَحْذِيراً فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ذَكَّرَتْهُمُ الدُّنْيَا فَتَذَكَّرُوا وَ حَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا وَ وَعَظَتْهُمْ فَاتَّعَظُوا .

درود خدا بر او : (شنيد مردى دنيا را نكوهش مى كند.)
فرمود : 1ـ توبيخ نكوهش كننده دنيا: اى نكوهش كنندة دنيا ، كه به غرور دنيا مغرورى و با باطل هاى ان فريب خوردي! خود فريفته دنيايى و آن را نكوهش مى كنى ؟ آيا تو در دنيا جرمى مرتكب شده اى ؟ يا دنيا به تو جرم كرده است ؟ كى دنيا تو را سرگردان كرد ؟ و در چه زمانى تو را فريب داد ؟ آيا با گورهاى پدرانت كه پوسيده اند ؟ (تو را فريب داد) يا آرامگاه مادرانت كه در زير خاك آرميده اند؟ آيا با دو دست خويش بيماران را درمان كرده اي؟ و آنان را پرستارى كرده در بسترشان خوابانده اى ؟ در خواست شفاى آنان را كدره و از طبيبان داروى آن را ها تقاضا كرده اى ؟ د ران صبحگاهان كه داروى تو به حال آنان سودى نداشت ، و گريه تو فايده نكرد ، و ترس تو آنان را سودى نرساند ، و آنچه مى خواستى به دست نياوردى ، و با نيروى خود نتوانستى مرگ را از آنان دور كنى . دنيا براى تو حال آنان را مثال زد ، و با گورهايشان ، گور خودت را به رْخ تو كشيد.
2ـ خوبيها و زيبائيهاى دنيا: همانا دنيا سراى راستى براى راست گويان ، و خانة تندرستى براى دنيا شناسان ، و خانه بى نيازى براى توشه گيران ، و خانه پند ، براى پند آموزان است . دنيا سجده گاه دوستان خدا ، نماز گاه فرشتگان الهى ، فرودگاه وحى خدا ، و جايگاه تجارت دوستان خداست، كه در آن رحمت خدا را به دست آوردند. و بهشت را سود بردند. چه كسى دنيا را نكوهش مى كند ؟ و حال آن كه دنيا جدا شدنشرا اعلام داشته و فرياد زد كه ماندگار نيست، و از نابودى خود و اهلش خبر داده است ؟ با بلاى خود بلاها را نمونه آورد، و با شادمانى خود آنان را به شادمانى رساند . در آغاز شب به سلامت گذشت ، اما در صبحگاهان با مصيبتى جانكاه بازگشت ، تا مشتاق كند ، و تهديد نمايد، و بترساند ، و هشدار دهد . پس مردمى در بامداد با پشيمانى ، دنيا را نكوهش كنند، و مردمى ديگر در روز قيامت آن را مى ستايند ، دنيا حقائق را به يادشان آورد ، يادآور آن شدند ، از رويدادها برايشان حكايت كرد ، او را تصديق كردند و اندرزشان داد ، پند پذيرفتند.

حكمت 132ضرورت ياد مرگ (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً يُنَادِى فِى كُلِّ يَوْمٍ لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ وَ ابْنُوا لِلْخَرَابِ .

درود خدا بر او ، فرمود : خدا را فرشته ايست كه هر روز بانگ مى زند : بزاييد براى مردن ، و فراهم آوريد نابود شدن ، و بسازيد براى ويران گشتن.

حكمت 133اقسام مردم و دنيا (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا.

درود خدا بر او ، فرمود : دنيا گذرگاه عبور است ، نه جاى ماندن ؛ و مردم در آن دو دسته اند : يكى آن كه خود را فروخت و به تباهى كشاند ، و ديگرى آن كه خود را خريد و آزاد كرد.

حكمت 134حقوق دوستان(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يَكُونُ الصَّدِيقُ صَدِيقاً حَتَّى يَحْفَظَ أَخَاهُ فِى ثَلَاثٍ فِى نَكْبَتِهِ وَ غَيْبَتِهِ وَ وَفَاتِهِ .

درود خدا بر او ، فرمود : دوست ، دوست نيست مگر آن كه حقوق برادرش را در سه جايگاه نگهبان باشد : در روزگار گرفتارى ، آن هنگام كه حضور ندارد ، و پس از مرگ.

حكمت 135چهار ارزش برتر (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أُعْطِيَ أَرْبَعاً لَمْ يُحْرَمْ أَرْبَعاً مَنْ أُعْطِيَ الدُّعَاءَ لَمْ يُحْرَمِ الْإِجَابَةَ وَ مَنْ أُعْطِيَ التَّوْبَةَ لَمْ يُحْرَمِ الْقَبُولَ وَ مَنْ أُعْطِيَ الِاسْتِغْفَارَ لَمْ يُحْرَمِ الْمَغْفِرَةَ وَ مَنْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ لَمْ يُحْرَمِ الزِّيَادَةَ .
قال الرضى و تصديق ذلك كتاب الله قال الله فى الدعاء ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ و قال فى الاستغفار وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً و قال فى الشكر لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ و قال فى التوبة إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً.

درود خدا بر او ، فرمود : كسى را كه چهار چيز دادند ، از چهار چيز محروم نباشد : با دعا از اجابت كردن ، با توبه از پذيرفته شدن ، با استغفار از آمرزش گناه ، با شكرگزارى از فزونى نعمت ها .
سيد رضى مى گويد : (و اين حقيقت مورد تصديق كتاب الهى است كه در مورد دعا گفته است :” مرا بخوانيد تا خواسته هاى شما را بپردازم .” (قرآن كريم ، سورة مؤمن ، آية 60) در مورد استغفار گفته است :"هر آن كه به بدى دست يابد يا بر خود ستم روا دارد و آز پس به درگاه خدا استغفار كند ، خداى را آمرزش گر و مهربان يابد". (قرآن كريم سورة نساء ، آيه 110) در مورد سپاس فرموده است :” بى شك اگر سپاس گزاريد ، نعمت مى افزايم “. ( قرآن كريم ، سورة ابراهيم ، آيه 7) و در مورد توبه فرموده است :” تنها توبه را خداوند از كسانى مى پذيرد كه از سر نادانى به كار زشتى دست مى يابند و تا دير نشده است باز مى گردند ، تنها چنين كسانند كه خداوند در موردشان تجديد نظر مى كند ، كه خدا دانا و حكيم است “.(قرآن كريم ،سوره نساء ، آيه 17).

حكمت 136فلسفة احكام الهى (اخلاقى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ وَ الْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْبَدَنِ الصِّيَامُ وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ .

درود خدا بر او فرمود : نماز موجب نزديكى هر پارسايى به خداست ، و حج جهاد هر ناتوان است . هر چيزى زكاتى دارد ، و زكات تن ، روزه و جهاد زن ، نيكو شوهر دارى است.

حكمت 137صدقه را نزول روزى(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ .

درود خدا بر او ، فرمود : آن كه پاداش الهى را باور دارد ، در بخشش سخاوتمند است.

حكمت 138نقش پاداش الهى در انفاق (اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّةِ .

درود خدا بر او ، فرمود : آن كه پاداش الهى را باور دارد ، در بخشش سخاوتمند است.

حكمت 139تناسب امداد الهى با نيازها (اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] تَنْزِلُ الْمَعُونَةُ عَلَى قَدْرِ الْمَئُونَةِ .

درود خدا بر او ، فرمود : كمك الهى به اندازه نياز فرود مى آيد.

حكمت 140قناعت و بى نيازى (اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا عَالَ مَنِ اقْتَصَدَ .

درود خدا بر او ، فرمود : آن كه ميانه روى كند تهيدست نخواهد شد.

حكمت 141 راه آسايش (اجتماعى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] قِلَّةُ الْعِيَالِ أَحَدُ الْيَسَارَيْنِ .

درود خدا بر او ، فرمود : اندك بودن تعداد زن و فرزند يكى از دو آسايش است.

حكمت 142دوستى ها و خردمندى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ .

درود خدا بر او ، فرمود : دوستى كردن نيمى از خردمندى است.

حكمت 143غمها و پيرى زودرس (اخلاقى،بهداشت روانى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَمِ .

درود خدا بر او ، فرمود : اندوه خوردن ، نيمى از پيرى است.

حكمت 144تناسب بردبارى با مصيبتها (اخلاقى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] يَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْمُصِيبَةِ وَ مَنْ ضَرَبَ يَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِيبَتِهِ حَبِطَ عَمَلُهُ .

درود خدا بر او ، فرمود : صبر با اندازة مصيبت فرود آيد ، و آن كه در مصيبت بى تاب بر رانش زند ، اجرش نابود مى گردد.

حكمت 145عبادتهاى بى حاصل (اخلاقى،معنوي،عبادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] كَمْ مِنْ صَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ وَ كَمْ مِنْ قَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَكْيَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ .

درود خدا بر او ، فرمود : بسا روزه دارى كه بهره اى جز گرسنگى و تشنگى از روزه دارى خود ندارد ، و بسا شب زنده دارى كه از شب زنده دارى چيزى جز رنج و بى خوابى به دست نياورد ! خوشا خواب زيركان، و افطارشان!

حكمت 146ارزش دعا ، صدقه و زكات دادن(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] سُوسُوا إِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : ايمان خود را با صدقه دادن ، و اموالتان را با زكات دادن نگاهداريد، و امواج بلا را با دعا از خود برانيد.

حكمت 147 (عملي، اخلاقى، اعتقادى)

وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ [عليه السلام] لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ [عليه السلام] فَأَخْرَجَنِى إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ :
يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّى مَا أَقُولُ لَكَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِى حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِى الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِى أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِى قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِى شَيْ‏ءٍ أَقْرَبُ شَيْ‏ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِى قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَ
جَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِى أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : (كميل بن زياد مى گويد: امام دست مرا گرفت و به سوى قبرستان كوفه برد، آنگاه آه پْر دردى كشيد و فرمود )
اى كميل بن زياد ! اين قلب ها بسان ظرفهايى هستند ، كه بهترين آن ها ، فراگيرترين آن هاست، پس آنچه را مى گويم نگاهدار:
1ـ اقسام مردم (مردم شناسى)
مردم سه دسته اند ، دانشمند الهى ، و آموزنده اى بر راه رستگارى ، و پشه هاى دست خوش باد و طوفان و هميشه سرگردان ، كه به دنبال هر سر و صدايى مى روند. و با وزش هر بادى حركت مى كنند؛ نه از روشنايى دانش نور گرفتند ، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند .
2ـ ارزش هاى والاى دانش
اى كميل: دانش بهتر از مال است . زيرا علم ، نگهبان تو است ، ولى تو بايد از مال خويش نگهدارى كني؛ مال با بخشيدن كم مى شود اما علم با بخشش فزونى گيرد ؛ و مقام و شخصيتى كه با مال به دست آمده با نابودى مال ، نابود مى گردد.
اى كميل بن زياد! شناخت علم راستين ( علم الهى آيينى است كه با آن پاداش داده مى شود و انسان در دوران زندگى با آن خدا را اطاعت مى كند ، و پس از مرگ ، نام نيكو به يادگار گذارد . دانش . فرمانروا؛ و مال، فرمانبر است.
3ـ ارزش دانشمندان
اى كميل!ثروت اندوزانِ بى تقوا، مرده اى به ظاهر زنده اند ، اما دانشمندان تا دنيا بر قرار است زنده اند ، بدن هايشان گرچه در زمين پنهان اما ياد آنان در دل ها هميشه زنده است.
4ـ اقسام دانش پژوهان
بدان كه در اينجا (اشاره به سينه مبارك كرد) دانش فراوانى انباشته است، اى كاش كسانى را مى يافتم كه مى توانستند آن را بياموزند ؟ آرى تيزهوشانى مى يابم اما مورد اعتماد نمى باشند . دين را وسيله دنيا قرار داده ، و با نعمت هاى خدا بر بندگان ، و با برهان هاى الهى بر دوستان خدا فخر مى فروشند . يا گروهى كه تسليم حاملان حق مى باشند اما ژرف انيشيِ لازم را در شناخت حقيقت ندارند، كه با اولين شبهه اى ، شك و ترديد در دلشان ريشه مى زند؛ پس نه آنها ، و نه اينها ، سزاوار آموختن دانش هاى فراوان من نمى باشند. يا فرد ديگرى كه سخت در پى لذت بوده ، و اختيار خود را به شهوت داده است، يا آن كه در ثروت اندوزى حرص مى ورزد ، هيچ كدام از آنان نمى توانند از دين پاسدارى كنند، و بيشتر به چهارپايان چرنده شباهت دارند، و چنين است كه دانش با مرگ دارندگان دانش مى ميرد.
5ـ ويژگى هاى رهبران الهي
آرى ! خداوندا! زمين هيچ گاه از حجت الهى خالى نيست، كه براى خدا با برهان روشن قيام كند، يا آشكار و شناخته شده، يا بيمناك و پنهان ، تا حجت خدا باطل نشود ، و نشانه هايش از ميان نرود. تعدادشان چقدر؟ و در كجا هستند؟ به خدا سوگند ! كه تعدادشان اندك ولى نزد خدا بزرگ مقدارند ، كه خدا به وسيله آنان حجت ها و نشان هاى خود را نگاه مى دارد، تا به كسانى كه همانندشان هستند بسپارد ، و در دل هاى آن بكارد، آنان كه دانش ، نور حقيقت بينى را بر قلبشان تابيده ، و روح يقين را در يافته اند ، كه آنچه را خوشگذران ها دشوار مى شمارند ، آسان گرفتند، و آن چه كه ناآگاهان از آن هراس داشتند أنس گرفتند . در دنيا با بدن هايى زندگى مى كنند، كه ارواحشان به جهان بالا پيوند خورده است، آنان جانشينان خدا در زمين، و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند. آه، آه، چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم! كميل! هرگاه خواستى بازگرد.

حكمت 148تنقش سخن در شناخت انسان (رفتار شناسى) (اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : انسان زير زبان خود پنهان است (31).

حكمت 149ضرورت خود شناسى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : نابود شد كسى كه ارزش خود را ندانست.

حكمت 150ضد ارزش ها و هشدارها (اخلاقى،اجتماعى،سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ يُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ يَقُولُ فِى الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِى الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِى وَ يَأْمُرُ بِمَا لَا يَأْتِى يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لَا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَ يُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ وَ يُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِياً يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ وَ يَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ وَ لَا يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا يَعْتَبِرُ وَ يُبَالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَ لَا يَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى وَ يُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى يَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً يَخْشَى الْمَوْتَ وَ لَا يُبَادِرُ الْفَوْتَ يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّكْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لَا يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَ يُغْوِى نَفْسَهُ فَهُوَ يُطَاعُ وَ يَعْصِى وَ يَسْتَوْفِى وَ لَا يُوفِى وَ يَخْشَى الْخَلْقَ فِى غَيْرِ رَبِّهِ وَ لَا يَخْشَى رَبَّه فِى خَلْقِهِ

قال الرضى و لو لم يكن فى هذا الكتاب إلا هذا الكلام لكفى به موعظة ناجعة و حكمة بالغة و بصيرة لمبصر و عبرة لناظر مفكر .

و درود خدا بر او ، فرمود : (مردى از امام درخواست اندرز كرد.)
از كسانى مباش كه بدون عمل صالح به آخرت اميدوار است، و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخير مى اندازد، در دنيا چونان زاهدان سخن مى گويد، اما در رفتار همانند دنيا پرستان است ، اگر (32) نعمت ها به او برسد سير نمى شود ، و در محروميت قناعت ندارد ، از آنچه به او رسيد شكرگزار نيست و از آنچه مانده ، زياده طلب است.
ديگران را پرهيز مى دهد اما خود پروا ندارد ، به فرمانبردارى امر مى كند اما خود فرمان نمى برد ، نيكوكاران را دوست دارد ، اما رفتارشان را ندارد ، گناهكاران را دشمن دارد اما خود يكى از گناهكاران است ، و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمى دارد ، اما در آنچه كه مرگ را ناخوشايند ساخت پافشارى دارد، اگر بيمار شود پشيمان مى شود ، و اگر مصيبتى به او رسد به زارى خدا را مى خواند ؛ اگر به گشايش ، دست يافت مغرورانه از خدا روى بر مى گرداند ، نفس به نيروى گُمان ناروا بر او چيرگى دارد ، و او با قدرت يقين بر نفس چيره نمى گردد.
براى ديگران كه گناهى كمتر از او دارند نگران ، و بيش ار [چه كه عمل كرده اميدوار است . اگر بى نياز گردد مست و مغرور شود ، و اگر تهى دست گردد ، مأيوس و سْست شود ، چون كار كند در آن كوتاهى ورزد ، و چون چيزى خواهد زياده روى نمايد ، چون در برابر شهوت قرار گيردگناه را برگزيده ، توبه را به تأخير اندازد ، و چون رنجى به او رسد از راه ملت اسلام دورى گزيند ، عبرت آموزى را طرح مى كند اما خود عبرت نمى گيرد ، در پند دادن مبالغه مى كند اما خود پند پذير نمى باشد.
سخن بسيار مى گويد ، اما كردار خوب او اندك است ! براى دنياى زودگذر تلاش و رقابت دارد اما براى آخرت جاويدان آسان مى گذرد؛ سود را زيان و زيان را سود مى پندارد ، از مرگ هراسناك است اما فرصت را از دست مى دهد ، گناه ديگران را بزرگ مى شمارد، اما گناهان بزرگ خود را كوچك مى پندارد، طاعت خود را رياكارانه بر خورد مى كند ، خوشگذرانى با سرمايه داران را بيشتر از ياد خدا با مستمندان دوست دارد ، به نفع خود بر زيان ديگران حكم مى كند اما هرگز به نفع ديگران بر زيان خود حكم نخواهد كرد.

حكمت 151ضرورت آينده نگرى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِكُلِّ امْرِئٍ عَاقِبَةٌ حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود : هر كس را پايانى است ؛ تلخ يا شيرين.

حكمت 152توجه به فنا پذيرى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِكُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ وَ مَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ .

و درود خدا بر او ، فرمود : آنچه روى مى آورد ، باز مى گردد؛ وچيزى كه بازگردد ، گويى هرگز نبوده است!

حكمت 153صبر و پيروزي (اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: انسان شكيبا ، پيروزى را از دست نمى دهد ، هر چند زمان آن طولانى شود .

حكمت 154اهميت نيت ها (اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الرَّاضِى بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِى بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَى بِهِ.

و درود خدا بر او ، فرمود : آن كس كه از كار مردمى خشنود باشد ، چونان كسى است كه همراه آنان بوده و هر كس كه به باطلى روى آورد ، دو گناه بر عهده او باشد: گناه كردار باطل ، و گناه خشنودى به كار باطل.

حكمت 155 ضرورت پايبندى به عهد و پيمان (اخلاق اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] اعْتَصِمُوا بِالذِّمَمِ فِى أَوْتَادِهَا .

و درود خدا بر او ، فرمود : عهد و پيمان ها را پاس داريد به خصوص با وفاداران.

حكمت 156ضرورت خداشناسى و اطاعت(اخلاقى،عبادي، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] عَلَيْكُمْ بِطَاعَةِ مَنْ لَا تُعْذَرُونَ بِجَهَالَتِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : خداى را اطاعت كنيد كه در نشناختن پروردگار عذرى نداريد.

حكمت 157 فراهم بودن راه هاى هدايت(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] قَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ وَ قَدْ هُدِيتُمْ إِنِ اهْتَدَيْتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنِ اسْتَمَعْتُمْ .

و درود خدا بر او ، فرمود : اگر چشم بينا داشته باشيد، حقيقت را نشانتان داده اند ، اگر هدايت مى طلبيد شما را هدايت كرده اند ، اگر گوش شنوا داريد ، حق را به گوشتان خواندند.

حكمت 158روش برخورد با دوستان بد (اخلاق اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] عَاتِبْ أَخَاكَ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ ارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَيْهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : برادرت را با احسانى كه در حق او مى كنى سرزنش كن ، و شر او را با بخشش بازگردان.

حكمت 159پرهيز از مواضع اتهام (اخلاق اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهَمَةِ فَلَا يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كسى كه خود را در جايگاه تهمت قرار داد ، نبايد جز خود را نكوهش كند!.

حكمت 160قدرت و زورگويى (اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : هر كس قدرت به دست آورد ، زورگويى دارد.

حكمت 161 ارزش مشورت و پرهيز از خودمحورى(اخلاقى،سياسى،اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِى عُقُولِهَا .

و درود خدا بر او ، فرمود : هر كس خود رأى شد به هلاكت رسيد، و هر كس با ديگران مشورت كرد ، در عقل هاى آنان شريك شد.

حكمت 162ضرورت رازدارى (اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ كَانَتِ الْخِيَرَةُ بِيَدِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : آن كس كه راز خود را پنهان دارد ، اختيار آن در دست اوست.

حكمت 163فقر و نابودى (اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَكْبَرُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : فقر مرگ بزرگ است!

حكمت 164 روش برخورد با متجاوزان(اخلاقى،سياسى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لَا يَقْضِى حَقَّهُ فَقَدْ عَبَدَهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : رعايت حق كسى كه او حقش را محترم نمى شمارد نوعى بردگى است.

حكمت 165پرهيز از نافرمانى خدا (اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِى مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ .

و درود خدا بر او، فرمود : هيچ اطاعتى از مخلوق ، در نافرمانى پروردگار نيست!.

حكمت 166پرهيز از تجاوز به حقوق ديگران(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِيرِ حَقِّهِ إِنَّمَا يُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَيْسَ لَهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : مرد را سرزنش نكنند كه چرا حقّش را با تأخير مى گيرد، بلكه سرزنش در آنجاست كه آنچه حقش نيست بگيرد.(33)

حكمت 167 خودپسندى و محروميت ها (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْإِعْجَابُ يَمْنَعُ الِازْدِيَادَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : خود پسندى مانع فزونى است.

حكمت 168توجه به فناپذيرى دنيا (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْأَمْرُ قَرِيبٌ وَ الِاصْطِحَابُ قَلِيلٌ .

و درود خدا بر او فرمود : آخرت نزديك ، و زمانِ ماندن در دنيا اندك است.

حكمت 169آينده نگرى (اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] قَدْ أَضَاءَ الصُّبْحُ لِذِى عَيْنَيْنِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : صبحگاهان براى آن كه دو چشم بينا دارد روشن است.

حكمت 170ضرورت ترك گناه (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] تَرْكُ الذَّنْبِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْمَعُونَةِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : ترك گناه آسان تر از در خواست توبه است.

حكمت 171ره آورد شوم حرام خورى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] كَمْ مِنْ أَكْلَةٍ مَنَعَتْ أَكَلَاتٍ .

و درود خدا بر او ، فرمود : بسا لقمه اى گلوگير كه لقمه هاى فراوانى را محروم مى كند.

حكمت 172نادانى ها و دشمنى ها (اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا .

و درود خدا بر او ، فرمود : مردم دشمن چيزهايى هستند كه نمى دانند.

حكمت 173ارزش مشورت ها(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : آن كس كه از افكار و آراء گوناگون استقبال كند، صحيح را از خطا خوب شناسد.

حكمت 174 ارزش خشم در راه خدا(اخلاقى، سياسى، عقيدتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ .

آن كس كه دندان خشم را در راه خدا ب رهم فشارد، بر كشتن باطل گرايان ، توانمند گردد.

حكمت 175راه درمان ترس (اخلاقى، علمى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِيهِ فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : هنگامى كه از چيزى مى ترسى ، خود را در آن بيفكن ، زيرا گاهى ترسيدن از چيزي، از خود آن سخت تر است.

حكمت 176 ابزار رياست (بردبارى فراوان)(اخلاقى، مديريتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : بردبارى و تحمل سختى ها ، ابزار رياست است.

حكمت 177روش بر خورد با بدان(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] ازْجُرِ الْمُسِي‏ءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : بدكار را با پاداش دادن به نيكوكر آزار بده!

حكمت 178روش نابود كردن بدى ها(اخلاقى، سياسى،اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] احْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَيْرِكَ بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِكَ

و درود خدا بر او ، فرمود : بدى را از سينة ديگران ، با كندن آن از سينة خود ، ريشه كن نما!.

حكمت 179لجاجت و سْستى اراده(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] اللَّجَاجَةُ تَسُلُّ الرَّأْيَ .

و درود خدا بر او فرمود : لجاجت تدبير را سْست مى كند.

حكمت 180طمع ورزى و بردگى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود : طمع ورزى ، بردگيِ هميشگى است.

حكمت 181 ارزش ، دورانديشى و پرهيز از كوتاهي (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] ثَمَرَةُ التَّفْرِيطِ النَّدَامَةُ وَ ثَمَرَةُ الْحَزْمِ السَّلَامَةُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : حاصل كوتاهى ، پشيمانى ؛ و حاصل دورانديشي، سلامت است.

حكمت 182 شناخت جايگاه سخن و سكوت (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا خَيْرَ فِى الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ كَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِى الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : آنجا كه بايد سخنِ درست گفت، در خاموشى خيرى نيست، چنانكه در سخن ناآگاهانه نيز خيرى نخواهد بود.

حكمت 183باطل گرايى و اختلاف (اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتَانِ إِلَّا كَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلَالَةً .

و درود خدا بر او ، فرمود : دو دعوت به اختلاف نرسد جز اينكه يكى باطل باشد!

حكمت 184ويژگى هاى اعتقادى امام [عليه السلام] (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا شَكَكْتُ فِى الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : از روزى كه حق براى من نمايان شد، هرگز دچار ترديد نشدم!

حكمت 185ويژگى هاى اعتقادى امام على [عليه السلام] (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا كَذَبْتُ وَ لَا كُذِّبْتُ وَ لَا ضَلَلْتُ وَ لَا ضُلَّ بِى .

و درود خدا بر او ، فرمود : هرگز دروغ نگفتم و به من دروغ نگفتند ، و هرگز گمراه نشدم ، به كسى به وسيله من گمراه نشده است.

حكمت 186آينده سخت ستمكاران (اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِلظَّالِمِ الْبَادِى غَداً بِكَفِّهِ عَضَّةٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود : آغاز كنندة ستم ، در قيامت ، انگشت به دندان مى گزد.

حكمت 187ضرورت ياد قيامت (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الرَّحِيلُ وَشِيكٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كوچ كردن نزديك است!

حكمت 188ضرورت حق گرايى (اخلاقى، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : هر كس كه با حق در آويزد نابود مى گردد.

حكمت 189ارزش صبر و خطر بى تابى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ لَمْ يُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَكَهُ الْجَزَعُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كسى را كه شكيبايى نجات ندهد ، بى تابى او را هلاك گرداند.

حكمت 190معيار امامت؟ (اعتقادى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَا عَجَبَاهْ أَ تَكُونُ الْخِلَافَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ الْقَرَابَةِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : شگفتا! آيا معيار خلافت ، صحابى بودن و خويشاوندى ملاك نيست؟ (از امام، شعرى در همين مسئله نقل شد كه به ابابكر فرمود) اگر ادعا مى كنى با شوراى مسلمين به خلافت رسيدي، چه شورايى بود كه رأى دهندگان حضور نداشتند ؟ و اگر خويشاوندى را حجت مى آورى ، ديگران از تو به پيامبر نزديك تر و سزاوار ترند.

حكمت 191مشكلات دنيا (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّمَا الْمَرْءُ فِى الدُّنْيَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِيهِ الْمَنَايَا وَ نَهْبٌ تُبَادِرُهُ الْمَصَائِبُ وَ مَعَ كُلِّ جُرْعَةٍ شَرَقٌ وَ فِى كُلِّ أَكْلَةٍ غَصَصٌ وَ لَا يَنَالُ الْعَبْدُ نِعْمَةً إِلَّا بِفِرَاقِ أُخْرَى وَ لَا يَسْتَقْبِلُ يَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا بِفِرَاقِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ فَنَحْنُ أَعْوَانُ الْمَنُونِ وَ أَنْفُسُنَا نَصْبُ الْحُتُوفِ فَمِنْ أَيْنَ نَرْجُو الْبَقَاءَ وَ هَذَا اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ لَمْ يَرْفَعَا مِنْ شَيْ‏ءٍ شَرَفاً إِلَّا أَسْرَعَا الْكَرَّةَ فِى هَدْمِ مَا بَنَيَا وَ تَفْرِيقِ مَا جَمَعَا .

و درود خدا بر او ، فرمود : همانا انسان در دنيا تخته نشان تيرهاى مرگ ، و ثروتى است دستخوش تاراج مصيبت ها: با هر جرعة نوشيدني، گلو رفتني، و در هر لقمه اى ، گلو گير شدنى است ، و بنده نعمتى به دست نياورد جز آن كه نعمتى از دست بدهد ، و روزى به عمرش افزوده نمى گردد جز با كم شدن روزى ديگر! پس ما ياران مى گيم، و جان هاى ما هدف نابودى ها ، پس چگونه به ماندن جاودانه اميدوار باشيم؟. در حالى كه گذشت شب و روز بنايى را بالا نبرده جز آن كه آن را ويران كرده و به اطراف پراكند!

حكمت 192پرهيز از زراندوزى(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] يَا ابْنَ آدَمَ مَا كَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِكَ فَأَنْتَ فِيهِ خَازِنٌ لِغَيْرِكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : اى فرزند آدم ، آنچه را كه بيش از نياز خود فراهم كنى ، براى ديگران اندوخته اى .

حكمت 193راه به كار گرفتن قلب (اخلاقى، علمى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : دل ها را روى آوردن و پشت كردنى است ، پس دل ها را آنگاه به كار وا داريد كه خواهشى دارند و روى آوردنى ، زيرا اگر دل را به اجبار به كارى وا دارى كور مى گردد.

حكمت 194 ضرورت پرهيز از خشم و انتقام (اخلاقى، اجتماعى)

وَ كَانَ [عليه السلام] يَقُولُ مَتَى أَشْفِى غَيْظِى إِذَا غَضِبْتُأَ حِينَ أَعْجِزُ عَنِ الِانْتِقَامِ فَيُقَالُ لِى لَوْ صَبَرْتَ أَمْ حِينَ أَقْدِرُ عَلَيْهِ فَيُقَالُ لِى لَوْ عَفَوْتَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : چون خشم گيرم ، كى آن را فرو نشانم ؟ در آن زمان كه قدرت انتقام ندارم ، كه به من بگويند: ” اگر صبر كنى بهتر است ” يا آنگاه كه قدرت انتقام دارم ؟ كه به من بگويند ” اگر عفو كنى خوب است “.

حكمت 195پرهيز از بْخل ورزى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ قَدْ مَرَّ بِقَذَرٍ عَلَى مَزْبَلَةٍ هَذَا مَا بَخِلَ بِهِ الْبَاخِلُونَ وَ رُوِيَ فِى خَبَرٍ آخَرَ أَنَّهُ قَالَ هَذَا مَا كُنْتُمْ تَتَنَافَسُونَ فِيهِ بِالْأَمْسِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : (در سر راه ، از كنار مزيله اى عبور مى كرد)
اين همان است كه بخيلان به آن بخل مى ورزند ! و رد روايت ديگرى نقل شد كه اين چيزى است كه ديروز بر سر آن رقابت مى كرديد!

حكمت 196عبرت آموزى از إتلاف اموال(اخلاقى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَمْ يَذْهَبْ مِنْ مَالِكَ مَا وَعَظَكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : مالى كه نابودى آن تو را پند مى دهد ، از دست نرفته است.

حكمت 197روش درمان روح (روانشناسى بالينى) (اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَمْ يَذْهَبْ مِنْ مَالِكَ مَا وَعَظَكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : اين دلها همانند تن ها خسته مى شوند ، براى نشاط آن به سخنان تازة حكيمانه روى بياوريد.

حكمت 198ضرورت حكومت (اعتقادى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَمَّا سَمِعَ قَوْلَ الْخَوَارِجِ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ .

و درود خدا بر او، فرمود : (وقتى شنيد كه خوارج مى گويند حكومت فقط از آنِ خداست.)
سخن حقّى است كه از آن اراده باطل دارند.

حكمت 199نكوهش اُوباش (انسان هاى شرور)(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] فِى صِفَةِ الْغَوْغَاءِ هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَ قِيلَ بَلْ قَالَ ع هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا فَقِيلَ قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّةَ اجْتِمَاعِهِمْ فَمَا مَنْفَعَةُ افْتِرَاقِهِمْ فَقَالَ يَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ فَيَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ كَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ وَ النَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ وَ الْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : ( در تعريف جمع اوباش ، فرمود) آنان چون گرد هم آيند پيورز شوند ، و چون پراكنده شوند شناخته نگردند (34) (و گفته شد كه امام فرمود) آنان چون گرد هم آيند زيان رسانند و جون پراكنده شوند سود دهند، (از امام پرسيدند چون اوباش گرد هم آيند زيان رسانند را دانستيم ، اما چه سودى در پراكندگى آنان است ، فرمود) صاحبان كسب و كار ، و پيشه وران به كارهاى خود باز مى گردند، و مردم از تلاش آنان سود برند ، بنّا به اسختن ساختمان ، و بافنده به كارگاه بافندگى ، و نانوا به نانوايى روى مى آورد.

حكمت 200نكوهش انسان هاى شرور(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ أُتِيَ بِجَانٍ وَ مَعَهُ غَوْغَاءُ فَقَالَ لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَا تُرَى إِلَّا عِنْدَ كُلِّ سَوْأَةٍ .

و درود خدا بر او ، فرمود : (جنايتكارى را حضور امام آوردند كه جمعى اوباش هماره او بودند) مباك مباد ، چهره هاى كه جز به هنگام زشتى ها ديده نمى شوند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:39:00 ب.ظ ]





حكمت 1روش برخورد با فتنه ها(اخلاقى ، سياسى)

قَال َ[عليه السلام] كُنْ فِى الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.

درود خدا بر او ، فرمود: در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد كه سوارى دهد و نه پستانى تا او را بدوشند.

حكمت 2شناخت ضد ارزش ها (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ .

و درود خدا بر او، فرمود : آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پُست كرده ، و آن كه راز سختى هاى خود را آشكار سازد خود را خوار كرده ، و آن كه زبان را بر خود حاكم كند خود را بى ارزش كرده است.

حكمت 3شناخت ضد ارزش ها(اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْبُخْلُ عَارٌ وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ وَ الْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ وَ الْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِى بَلْدَتِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : بْخل ننگ و ترس نقصان است . و تهيدستى مرد زيرك را در برهان كُند مى سازد و انسان تهيدست در شهر خويش نيز بيگانه است.

حكمت 4ارزش هاى اخلاقى و ضد ارزش ها(اخلاقى ، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْعَجْزُ آفَةٌ وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ وَ نِعْمَ الْقَرِينُ الرِّضَى .

و درود خدا بر او ، فرمود : ناتوانى ، آفت و شكيبايى ، شجاعت و زُهد ، ثروت و پرهيزكارى ، سپرِ نگه دارنده است : و چه همنشين خوبى است راضى بودن و خرسندى .

حكمت 5شناخت ارزش هاى اخلاقى (اخلاقى،سياسي،اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود : دانش، ميراثى گرانبها ، و آداب ، زيورهاى هميشه تازه ، و انديشه ، آيينه اى شفاف است.

حكمت 6ارزش هاى رازدارى و خوشرويي (اخلاقى،سياسي،اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ وَ الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ وَ الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ وَ رُوِيَ أَنَّهُ قَالَ فِى الْعِبَارَةِ عَنْ هَذَا الْمَعْنَى أَيْضاً الْمَسْأَلَةُ خِبَاءُ الْعُيُوبِ وَ مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : سينه خردمند صندوق راز اوست و خوشرويى وسيله دوست يابى ، و شكيبايى ، گورستان پوشاننده عيب هاست . و يا فرمود : پرسش كردن وسيله پوشاندن عيب هاست ، و انسان از خود راضى ، دشمنان او فراوانند.

حكمت 7ايثار اقتصادى و آخرت گرايي (اخلاقى ، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ وَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِى عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِى آجَالِهِمْ .

و درود خدا بر او ، فرمود : صدقه دادن دارويى ثمر بخش است ، و كردار بندگان در دنيا ، فردا در پيش روى آنان جلوه گر است.

حكمت 8شگفتى هاى تن آدمي (علمى ، فيزيولوژى انسانى)

وَ قَالَ [عليه السلام] اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ .

و درود خدا بر او ، فرمود : از ويژگى هاى انسان در شگفتى مانيد ، كه : با پاره اى ” پى ” مى نگرد ، و با ” گوشت ” سخن مى گويد . و با ” استخوان ” مى شنود ، و از ” شكافى ” نَفس مى كشد!!(1)

حكمت 9شناخت ره آورد اقبال و ادبار دنيا (اجتماعي، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : چون دنيا به كسى روى آورد ، نيكى هاى ديگران را به او عاريت دهد ، و چون از او روى برگرداند خوبى هاى او را نيز بربايند.

حكمت 10روش زندگى با مردم (اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ .

و درود خدا بر او ، فرمود : با مردم آن گونه معاشرت كنيد ، كه اگر مْرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد ، با اشتياق سوى شما آيند.

حكمت 11روش برخورد با دشمن (سياسى ، اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : اگر بر دشمنت دست يافتى ، بخشيدن او را شكرانه پيروزى قرار ده.

حكمت 12آيين دوست يابي (اخلاقى، اجتماعي، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ .

و درود خدا بر او ، فرمود : ناتوان ترين مردم كسى است كه در دوست يابى ناتوان است ، و از او ناتوان تر آن كه دوستان خود را از دست بدهد.

حكمت 13روش استفاده از نعمت ها (اخلاقى ، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْرِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : چون نشانه هاى نعمت پروردگار آشكار شد، با ناسپاسى نعمت ها را از خود دور نسازيد.

حكمت 14روش برخورد با خويشاوندان (اخلاقى ، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ ضَيَّعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِيحَ لَهُ الْأَبْعَدُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كسى را كه نزديكانش واگذارند ، بيگانه او را پذيرا مى گردد.

حكمت 15روش برخورد با فريب خوردگان (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : هر فريب خورده اى را نمى شود سرزنش كرد.(2)

حكمت 16شناخت جايگاه جبر و اختيار (اعتقادى ، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِى التَّدْبِيرِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كارها چنان در سيطره تقدير است كه چاره انديشى به مرگ مى انجامد.(3)

حكمت 17 ضرورت رنگ كردن موها (بهداشتى ، تجمل و زيبايى)

وَ سُئِلَ [عليه السلام] عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ ص غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ فَقَالَ ع إِنَّمَا قَالَ ص ذَلِكَ وَ الدِّينُ قُلٌّ فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَارَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : (از امام پرسيدند كه رسول خدا (ص) فرمود : موها را رنگ كنيد و خود را شبيه يهود نسازيد يعنى چه ؟ فرمود) پيامبر (ص) اين سخن را در روزگارى فرمود كه پيروان اسلام اندك بودند، اما امروز كه اسلام گسترش يافته ، و نظام اسلامى استوار شده ، هر كس آن چه را دوست دارد انجام دهد.

حكمت 18ره آورد شوم فرار از جنگ (سياسى ، اخلاقى ، نظامى)

وَ قَالَ [عليه السلام] فِى الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : (درباره آنان كه از جنگ كناره گرفتند) حق را خوار كرده ، باطل را نيز يارى نكردند. (4)

حكمت 19ره آورد شوم هوا پرستى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ جَرَى فِى عِنَان أَمَلِهِ عَثَرَ بِأَجَلِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : آن كس كه در پى آرزوى خويش تازد ، مرگ او را از پاى در آورد.

حكمت 20 روش برخورد با جوانمردان (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَقِيلُوا ذَوِى الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : از لغزش جوانمردان در گذيريد، زيرا جوانمردى نمى لغزد جز آن كه دست خدا او را بلند مرتبه مى سازد.

حكمت 21ارزش ها و ضد ارزش ها (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: ترس با نا اميدى ، و شرم با محروميت همراه است ، و فرصت ها چون ابرها مى گذرند ، پس فرصت هاى نيك را غنيمت شماريد.

حكمت 22روش گرفتن حق (اخلاقى ، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِينَاهُ وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى .

قال الرضى و هذا من لطيف الكلام و فصيحه و معناه أنا إن لم نعط حقنا كنا أذلاء و ذلك أن الرديف يركب عجز البعير كالعبد و الأسير و من يجرى مجراهما.
و درود خدا بر او ، فرمود : ما را حقّى است اگر به ما داده شود ، و گرنه بر پشت شتران سوار شويم و براى گرفتن آن برانيم هر چند شب رُوى به طول انجامد.(5)

حكمت 23ضرورت عمل گرايى (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كسى كه كردارش او را به جايى نرساند ، افتخارات خاندانش او را به جايى نخواهد رسانيد.

حكمت 24روش يارى كردن مردم (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : از كفّاره گناهان بزرگ ، به فرياد مردم رسيدن ، و آرام كردن مصيبت ديدگان است.

حكمت 25ترس از خدا در فزونى نعمت ها (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] يَا ابْنَ آدَمَ إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ فَاحْذَرْهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : اى فرزند آدم ! زمانى كه خدا را مى بينى كه انواع نعمت ها را به تو مى رساند تو در حالى كه معصيت كارى ، بترس.

حكمت 26رفتار شناسى ( و نقش روحيات در تن آدمى )(علمى،اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِى فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كسى كه چيزى را در دل پنهان نكرد جز آن كه در لغزش هاى زبان و رنگ رخسارش ، آشكار خواهد گشت.(6)

حكمت 27روش درمان دردها (بهداشتى ، درمانى)

وَ قَالَ [عليه السلام] امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : با درد خود بساز ، چندان كه با تو سازگار است .

حكمت 28 برترين پارسايي (اخلاقى ، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : برترين زهد ، پنهان داشت زهد است !

حكمت 29ضرورت ياد مرگ(اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا كُنْتَ فِى إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِى إِقْبَالٍ فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى .

و درود خدا بر او ، فرمود : هنگامى كه تو زندگى را پْشت سر مى گذارى و مرگ به تو روى مى آورد، پس ديدار با مرگ چه زود خواهد بود .

حكمت 30پرهيز از غفلت زدگى (اخلاقى ، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : هشدار ! هشدار ! به خدا سوگند ، چنان پرده پوشى كرده كه پندارى تو را بخشيده است !

حكمت 31معرفة اقسام الايمان

وَ سُئِلَ [عليه السلام] عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِى الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَيْرَاتِ وَ الْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِى الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ وَ مَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِى الْأَوَّلِينَ وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُكْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُكْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِى أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِى النَّاسِ حَمِيداً وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الصِّدْقِ فِى الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْكَافِرِينَ وَ مَنْ صَدَقَ فِى الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّيْغِ وَ الشِّقَاقِ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ وَ مَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَ سَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ وَ الشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى التَّمَارِى وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ
فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِى الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا
قال الرضى و بعد هذا كلام تركنا ذكره خوف الإطالة و الخروج عن الغرض المقصود فى هذا الكتاب.

و درود خدا بر او ، فرمود : (از ايمان پرسيدند ، جواب داد)
1ـ شناخت پايه هاى ايمان : ايمان بر چهار پايه استوار است : صبر ، يقين ، عدل و جهاد . صبر نيز بر چهار پايه قرار دارد . شوق ، هراس ، زهد و انتظار. آن كس كه اشتياق بهشت دارد ، شهوت هايش كاستى گيرد ، و آن كس كه از آتش جهنّم مى ترسد ، از حرام دورى مى گزيند ، و آن كس كه در دنيا زهد مى ورزد ، مصيبت را ساده پندارد ، و آن كس كه مرگ را انتظار مى كشد در نيكى ها شتاب مى كند . يقين نيز بر چهار پايه استوار است : بينش زيركانه ، دريافت حكيمانة واقعيت ها ، پند گرفتن از حوادث روزگار ، و پيمودن راه درست پيشينيان . پس آن كس كه هوشمندانه به واقعيت ها نگريست ، حكمت را آشكارا بيند ، و آن كه حكمت را آشكارا ديد ، عبرت آموزى را شناسد ، و آن كه عبرت آموزى شناخت گويا چنان است كه با گذشتگان مى زيسته است . و عدل نيز بر چهار پايه بر قرار است : فكرى ژرف انديش ، دانشى عميق و به حقيقت رسيده ، نيكو داورى كردن و استوار بودن در شكيبايى . پس كسى كه درست انديشد به ژرفاى دانش رسيد و آن كس كه به حقيقت دانش رسيد ، از چشمة زلال شريعت نوشيد ، پس كسى كه شكيبا شد در كارش زياده روى نكرده با نيكنامى در ميان مردم زندگى خواهد كرد . و جهاد نيز بر چهار پايه استوار است : امر به معروف ، نهى از منكر ، راستگويى در هر حال ، و دشمنى با فاسقان . پس هر كس به معروف امر كرد ، پشتوانه نيرومند مؤمنان است ، و آن كس كه از زشتى ها نهى كرد ، بينى منافقان را به خاك ماليد ، و آن كس كه در ميدان نبرد صادقانه پايدارى كند حقّى را كه بر گردن او بوده ادا كرده است ، و كسى كه با فاسقان دشمنى كند و براى خدا خشم گيرد ، خدا هم براى او خشم آورد ، و روز قيامت او را خشنود سازد .
2ـ شناخت اقسام كفر و ترديد : و كفر بر چهار ستون پايدار است : كنجكاوى دروغين.(7) ستيزه جويى و جُدُل ، انحراف از حق و دشمنى كردن . پس آن كس كه دنبال توهم و كنجكاوى دروغين رفت به حق نرسيد . (8) و آن كس كه به ستيزه جويى و نزاع پرداخت از ديدن حق نابينا شد ، و آن كس كه از راه حق منحرف گرديد ، نيكويى را زش ، و زشتى را نيكويى پنداشت و سر مست گمراهى ها گشت ، و آن كس كه دشمنى ورزيد پيمودن راه حق بر او دشوار و كارش سخت ، و نجات او از مشكلات دشوار است . و شك چهار بخش دارد : جدال در گفتار ، ترسيدن ، دو دل بودن ، و تسليم حوادث روزگار شدن . پس آن كس كه جدال و نزاع را عادت خود قرار داد از تاريكى شُبهات بيرون نخواهد آمد و آن كس كه از هر چيزى ترسيد همواره در حال عقب نشينى است ، و آن كس كه در ترديد و دودلى باشد زير پاى شيطان كوبيده خواهد شد ، و آن كس كه تسليم حوادث گردد و به تباهى دنيا و آخرت گردن نهد ، و هر دو جهان را از كف خواهد داد .(سخن امام طولانى است چون در اين فصل ، حكمت هاى كوتاه را جمع آورى مى كنم از آوردن دنباله سخن خوددارى كردم ).

حكمت 32ارزش و والايى انجام دهندة كارهاى خير (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : نيكو كار، از كار نيك بهتر و بدكار از كار بد بدتر است .

حكمت 33اعتدال در بخشش و حسابرسى (اخلاقى ، اجتماعى ، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] كُنْ سَمْحاً وَ لَا تَكُنْ مُبَذِّراً وَ كُنْ مُقَدِّراً وَ لَا تَكُنْ مُقَتِّراً .

و درود خدا بر او ، فرمود : بخشنده باش اما زياده روى نكن ، در زندگى حسابگر باش اما سخت گير مباش.

حكمت 34راه بى نيازى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنَى .

و درود خدا بر او ، فرمود : بهترين بى نيازى ، ترك آرزوهاست.
حكمت 35ضرورت موقعيت شناسى (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ قَالُوا فِيهِ بِمَا لَا يَعْلَمُونَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كسى در انجام كارى كه مردم خوش ندارند، شتاب كند ، دربارة او چيزى خواهند گفت كه از آن اطلاعى ندارند.

حكمت 36آرزوهاى طولانى و بزهكاري (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَطَالَ الْأَمَلَ أَسَاءَ الْعَمَلَ .

و دورد خدا بر او ، فرمود : كسى كه آرزوهايش طولانى است كردارش نيز ناپسند است .

حكمت 37ضرورت ترك آداب جاهلي (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ قَدْ لَقِيَهُ عِنْدَ مَسِيرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِينُ الْأَنْبَارِ فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَ اشْتَدُّوا بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ
مَا هَذَا الَّذِى صَنَعْتُمُوهُ فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ وَ إِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِى دُنْيَاكُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِى آخِرَتِكُمْ وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ وَ أَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّارِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : ( در سر راه صفّين دهقانان شهر انبار (9) تا امام را ديدند پياده شده و پيشاپيش آن حضرت مى دويدند فرمود چرا چنين مى كنيد؟ گفتند عادتى است كه پادشاهان خود را احترام مى كرديم، فرمود) به خدا سوگند كه اميران شما از اين كار سودى نبردند، و شما در دنيا با آن خود را به زحمت مى افكنيد ، و در آخرت دچار رنج و زحمت مى گرديد، وچه زيانبار است رنجى كه عذاب در پى آن باشد ، و چه سودمند است آسايشى كه با آن ، امان از آتش جهنم باشد.

حكمت 38ارزش ها و آداب معاشرت با مردم (اخلاقى، اجتماعي، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِابْنِهِ الْحَسَنِ [عليه السلام] يَا بُنَيَّ احْفَظْ عَنِّى أَرْبَعاً وَ أَرْبَعاً لَا يَضُرُّكَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ إِنَّ أَغْنَى الْغِنَى الْعَقْلُ وَ أَكْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ وَ أَوْحَشَ الْوَحْشَةِ الْعُجْبُ وَ أَكْرَمَ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلُقِ يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْأَحْمَقِ فَإِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرَّكَ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْبَخِيلِ فَإِنَّهُ يَقْعُدُ عَنْكَ أَحْوَجَ مَا تَكُونُ إِلَيْهِ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْفَاجِرِ فَإِنَّهُ يَبِيعُكَ بِالتَّافِهِ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْكَذَّابِ فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ .

به فرزندش امام حسن [عليه السلام] فرمود : پسرم ! چهار چيز از من يادگير (در خوبى ها ) ، و چهار چيز به خاطر بسپار (هشدارها)، كه تا به آن ها عمل مى كنى زيان نبيني:
الف ـ خوبى ها
1 ـ همانا ارزشمند ترين بى نيازى عقل است . 2 ـ و بزرگ ترين فقر بى خردى است . 3 ـ و ترسناك ترين تنهايى خود پسندى است . 4 ـ و گرامى ترين ارزش خانوادگى ، اخلاق نيكوست.
ب ـ هشدار ها
1 ـ پسرم ! از دوستى با احمق بپرهيز ، چرا كه مى خواهد به تو نفعى رساند اما دچار زيانت مى كند.
2 ـ از دوستى با بخيل بپرهيز ، زيرا آنچه را كه سخت به آن نياز دارى از تو دريغ مى دارد.
3 ـ و از دوستى با بدكار بپرهيز، كه با اندك بهايى تو را مى فروشد.
4 ـ و از دوستى با دروغگو بپرهيز كه به سراب ماند: دور را به تو نزديك ، و نزديك را دور مى نماياند.

حكمت 39جايگاه واجبات و مستحبات (عبادت ، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ .

و دورد خدا بر او ، فرمود : عمل مستحب(10)، انسان را به خدا نزديك نمى گرداند، اگر به واجب زيان رساند.

حكمت 40راه شناخت عاقل و احمق(اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ

قال الرضى و هذا من المعانى العجيبة الشريفة و المراد به أن العاقل لا يطلق لسانه إلا بعد مشاورة الروية و مؤامرة الفكرة و الأحمق تسبق حذفات لسانه و فلتات كلامه مراجعة فكره و مماخضة رأيه فكأن لسان العاقل تابع لقلبه و كأن قلب الأحمق تابع للسانه .
و درود خدا بر او، فرمود : زبان عاقل در پْشت قلب اوست ، و قلب احمق در پْشت زبانش قرار دارد.(11)
(اين سخنان ارزشمند و شگفتى آور است ، كه عاقل زبانش را بدون مشورت و فكر و سنجش رها نمى سازد . اما احمق هر چه بر زبانش آيد مى گويد بدون فكر و دقت ، پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان مى گيرد).

حكمت 41راه شناخت عاقل و احمق(اخلاقى)

و قد روى عنه [عليه السلام] هذا المعنى بلفظ آخر و هو قوله
قَلْبُ الْأَحْمَقِ فِى فِيهِ وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ فِى قَلْبِهِ

و معناهما واحد .
و درود خدا بر او ، فرمود : قلب احمق در دهان او ، و زبان عاقل در قلب او قرار دارد .

حكمت 42بيمارى و پاك شدن گناهان (اخلاقى ، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِى عِلَّةٍ اعْتَلَّهَا جَعَلَ اللَّهُ مَا كَانَ مِنْ شَكْوَاكَ حَطّاً لِسَيِّئَاتِكَ فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِيهِ وَ لَكِنَّهُ يَحُطُّ السَّيِّئَاتِ وَ يَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِى الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَيْدِى وَ الْأَقْدَامِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّيَّةِ وَ السَّرِيرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ
قال الرضى و أقول صدق ع إن المرض لا أجر فيه لأنه ليس من قبيل ما يستحق عليه العوض لأن العوض يستحق على ما كان فى مقابلة فعل الله تعالى بالعبد من الآلام و الأمراض و ما يجرى مجرى ذلك و الأجر و الثواب يستحقان على ما كان فى مقابلة فعل العبد فبينهما فرق قد بينه ع كما يقتضيه علمه الثاقب و رأيه الصائب .

و درود خدا بر او به يكى از يارانش كه بيمار بود فرمود : خدا آنچه را كه از آن شكايت دارى ( بيمارى ) موجب كاستن گناهانت قرار داد ، در بيمارى پاداشى نيست اما گناهان را از بين مى برد ، آن ها را چونان برگ پاييزى مى ريزد و همانا پاداش در گفتار به زبان ، و كردار با دست ها و قدم هاست ، و خداى سبحان به خاطر نيت راست ، و درون پاك ، هركس از بندگانش را كه بخواهم وارد بهشت خواهد كرد .
مى گويم : ( راست گفت امام على [عليه السلام] ” درود خدا بر او باد ” كه بيمارى پاداشى ندارد ، بيمارى از چيزهائى است كه استحقاق عُوُض دارد ، و عوض در برابر رفتار خداوند بزرگ است نسبت به بندة خود ، در نا ملايمات زندگى و بيمارى ها و همانند آن ها ، اما اجر و پاداش در برابر كارى است كه بنده انجام مى دهد. پس بين اين دو تفاوت است كه امام [عليه السلام] آن را با علم نافذ و رأى رساى خود ، بيان فرمود .

حكمت 43الگوهاى انسانى (فضائل اخلاقى يكى از ياران) (اخلاقى ، تاريخى)

وَ قَالَ [عليه السلام] فِى ذِكْرِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ وَ عَاشَ مُجَاهِداً .

در ياد يكى از ياران ،” خباب بن أرت” فرمود : خدا خباب بن أرت (12) را رحمت كند ، با رغبت مسلمان شد و از روى فرمانبردارى هجرت كرد ، و با قناعت زندگى گذراند ، و از خدا راضى بود، و مجاهد زندگى كرد.

حكمت 44ارزش آخرت گرايى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : خوشا به حال كسى كه به ياد معاد باشد ، براى حسابرسى قيامت كار كند ، با قناعت زندگى كند ، و از خدا راضى باشد.

حكمت 45 راه شناخت مؤمن و منافق ( اخلاقى ، انسان شناسى ، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِى هَذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِى مَا أَبْغَضَنِى وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ يُحِبَّنِى مَا أَحَبَّنِى وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قُضِيَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ص أَنَّهُ قَالَ يَا عَلِيُّ لَا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يُحِبُّكَ مُنَافِقٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود : اگر با شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه دشمن من شود ، با من دشمنى نخواهد كرد ، و اگر تمام دنيا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد ، دوست من نخواهد شد و اين بدان جهت است كه قضاى الهى جارى شد ، و بر زبان پيامبر اُمى (ص) گذشت كه فرمود :
” اى على ! مؤمن تو را دشمن نگيرد ، و منافق تو را دوست نخواهد داشت .”

حكمت 46 ارزش پشيمانى و زشتى غرور زدگى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ .

دورد خدا بر او ، فرمود : گناهى كه تو را پشيمان كند بهتر از كار نيكى است كه تو را به خود پسندى وا دارد.

حكمت 47 شناخت ارزش ها (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : ارزش مرد به اندازة همت اوست ، و راستگويى او به ميزان جوانمردى اش ، و شجاعت او به قدر ننگى است كه احساس مى كند ، و پاكدامنى او به اندازة غيرت اوست .

حكمت 48رازدارى و پيروزى (اخلاقى ، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ وَ الْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْيِ وَ الرَّأْيُ بِتَحْصِينِ الْأَسْرَارِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : پيروزى در دور انديشى ، و دور انديشى در به كار گيرى صحيح انديشه ، و انديشه صحيح به راز دارى است.

حكمت 49 شناخت بزرگوار و پُست فطرت (اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] احْذَرُوا صَوْلَةَ الْكَرِيمِ إِذَا جَاعَ وَ اللَّئِيمِ إِذَا شَبِعَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : از يورش بزرگوار به هنگام گرسنگى ، و تهاجم انسان پُست به هنگام سيرى ، بپرهيز.

حكمت 50راه جذب دلها (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : دل هاى مردم گريزان است ، به كسى روى آورند كه خوشرويى كند .

حكمت 51قدرت و عيب پوشى (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] عَيْبُكَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَكَ جَدُّكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : عيب تو تا آن گاه كه روزگار با تو هماهنگ باشد ، پنهان است .

حكمت 52 روش برخورد با شكست خوردگان (اخلاقى ، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَوْلَى النَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَى الْعُقُوبَةِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : سزاوار ترين مردم به عفو كردن ، تواناترينشان به هنگام كيفر دادن است .

حكمت 53 شناخت جايگاه سخاوت و ايثارگري (اخلاقى ،اقتصادي، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] السَّخَاءُ مَا كَانَ ابْتِدَاءً فَأَمَّا مَا كَانَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَيَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ .

و درود خدا بر او، فرمود : سخاوت آن است كه تو آغاز كنى ، زيرا آنچه با درخواست داده مى شود يا از روى شرم و يا از بيم شنيدن سخن نا پسند است .

حكمت 54ارزش هاى اخلاقى (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا غِنَى كَالْعَقْلِ وَ لَا فَقْرَ كَالْجَهْلِ وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ وَ لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : هيچ ثروتى چون عقل ، و هيچ فقرى چون نادانى نيست . هيچ ارثى چون ادب (13) ، و هيچ پشتيبانى چون مشورت نيست .

حكمت 55 اقسام بردبارى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الصَّبْرُ صَبْرَانِ صَبْرٌ عَلَى مَا تَكْرَهُ وَ صَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ .

و درود خدا بر او ، فرمود : شكيبايى دو گونه است : شكيبايى بر آنچه خوش نمى دارى و شكيبايى در آنچه دوست مى داري.

حكمت 56تهيدستى و تنهايى (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْغِنَى فِى الْغُرْبَةِ وَطَنٌ وَ الْفَقْرُ فِى الْوَطَنِ غُرْبَةٌ .

و درود خدا بر او، فرمود : ثروتمندى در غربت ، چون در وطن بودن و تهيدستى در وطن ، غربت است.

حكمت 57ارزش قناعت و خودكفايى(اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ .

قال الرضى و قد روى هذا الكلام عن النبى (ص) .
و درود خدا بر او ، فرمود : قناعت ، ثروتى است پايان نا پذير .(اين سخن از رسول خدا (ص) نيز نقل شده است ).

حكمت 58 توانگرى و شهوت ها(اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : ثروت ، ريشة شهوت هاست.

حكمت 59 ارزش تذكّر دادن اشتباهات (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ .

و درود خدا بر او فرمود : آن كه تو را هشدار داد ، چون كسى است كه مژده داد.

حكمت 59 ارزش تذكّر دادن اشتباهات (اخلاقى ، اجتماعى)

حكمت 60ضرورت كنترل زبان (اخلاقى ، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ .
و درود خدا بر او ، فرمود : زبان تربيت نشده ، درنده اى است كه اگر رهايش كنى مى گزد.

حكمت 61 شيرينى آزار زن (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ .

و درود خدا بر او، فرمود : نيش زن شيرين است .

حكمت 62 روش پاسخ دادن به ستايش ها و نيكى ها (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا حُيِّيتَ بِتَحِيَّةٍ فَحَيِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِيَتْ إِلَيْكَ يَدٌ فَكَافِئْهَا بِمَا يُرْبِى عَلَيْهَا وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِكَ لِلْبَادِئِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : چون تو را ستودند ، بهتر از آنان ستايش كن ، و چون به تو احسان كردند ، بيشتر از آن ببخش ، به هر حال پاداشِ بيشتر از آنِ آغاز كننده است .

حكمت 63ارزش شفاعت (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الشَّفِيعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : شفاعت كننده چونان بال و پُر در خواست كننده كننده است.

حكمت 64 غفلت دنيا پرستان (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَهْلُ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ يُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِيَامٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود : اهل دنيا سوارانى در خواب مانده اند كه آنان را مى رانند.

حكمت 65 ترك دوستان و تنهايى (اخلاقى ، اجتماعي، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] فَقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَةٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود : از دست دادن دوستان غربت است .

حكمت 66روش خواستن (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَيْرِ أَهْلِهَا .

و درود خدا بر او ، فرمود : از دست دادن حاجت بهتر از درخواست كردن از نا اهل است.

حكمت 67ارزش ايثار اقتصادى (اخلاقى ، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا تَسْتَحِ مِنْ إِعْطَاءِ الْقَلِيلِ فَإِنَّ الْحِرْمَانَ أَقَلُّ مِنْهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : از بخشش اندك شرم مدار كه محروم كردن ، از آن كمتر است.

حكمت 68 ره آورد عفّت و شكر گذارى (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ وَ الشُّكْرُ زِينَةُ الْغِنَى .

و درود خدا بر او ، فرمود : عفّت ورزيدن زينت فقر ، و شكر گزارى زينت بى نيازى است.

حكمت 69حفظ روح اميدوارى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا لَمْ يَكُنْ مَا تُرِيدُ فَلَا تُبَلْ مَا كُنْتَ .

و درود خدا بر او، فرمود : اگر به آن چه كه مى خواستى نرسيدى ، از آنچه هستى نگران مباش.

حكمت 70روانشناسى جاهل (اخلاقى ، علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً .

و درود خدا بر او ، فرمود : نادان را يا تُندرو و يا كُند رو مى بيني.

حكمت 71نشانه كمال عقل (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلَامُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : چون عقل كامل گردد ، سخن اندك شود .

حكمت 72رابطه دنيا و انسان (اخلاقى،علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الدَّهْرُ يُخْلِقُ الْأَبْدَانَ وَ يُجَدِّدُ الْآمَالَ وَ يُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ وَ يُبَاعِدُ الْأُمْنِيَّةَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ.

و درود خدا بر او ، فرمود : دنيا بدن ها را فرسوده و آرزوها را تازه مى كند ، مرگ را نزديك و خواسته ها را دور و دراز مى سازد ، كسى كه به آن دست يافت خسته مى شود ، و آن كه به دنيا نرسيد رنج مى برد.

حكمت 73 ضرورت خودسازى رهبران و مديران(اخلاقى ، تربيتى ، مديريتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كسى كه خود را رهبر مردم قرار داد ،بايد پيش از آن كه به تعليم ديگران پردازد ، خود را بسازد ، و پيش از آن كه به گفتار تربيت كند ، با كردار تعليم دهد ، زيرا آن كس كه خود را تعليم دهد و ادب كند سزاوار تر به تعظيم است از آن كه ديگرى را تعليم دهد و ادب بياموزد.

حكمت 74 ضرورت ياد مرگ(اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : انسان با نَفَسى كه مى كشد ، قدمى به سوى مرگ مى رود .

حكمت 75 توجه به فناپذيرى دنيا(اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] كُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ وَ كُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ .

و درود خدا بر او ، فرمود : هر چيز كه شمردنى است پايان مى پذيرد ، و هر چه را كه انتظار مى كشيدى ، خواهد رسيد.

حكمت 76 روش تحليل رويدادها (روش تجربى) (اخلاقى ، علمى ، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ الْأُمُورَ إِذَا اشْتَبَهَتْ اعْتُبِرَ آخِرُهَا بِأَوَّلِهَا .

و درود خدا بر او ، فرمود : حوادث اگر همانند يكديگر بودند ، آخرين را با آغازين مقايسه و ارزيابى مى كنند (14).

حكمت 77 دنيا شناسى (امام و ترك دنياى حرام) (اخلاقى)

وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ حَمْزَةَ الضَّبَائِيِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِيَةَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِى بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِى مِحْرَابِهِ قَابِضٌ عَلَى لِحْيَتِهِ يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِى بُكَاءَ الْحَزِينِ وَ يَقُولُ يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا إِلَيْكِ عَنِّى أَ بِى تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِينُكِ هَيْهَاتَ غُرِّى غَيْرِى لَا حَاجَةَ لِى فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ َلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : (ضرار بن ضمرة (15) ضبايى از ياران امام به شام رفت بر معاويه وارد شد . معاويه از او خواست از حالات امام بگويد ، گفت على [عليه السلام] را در حالى ديدم كه شب ، پرده هاى خود را افكنده بود ، و او در محراب ايستاده ، محاسن را به دست گرفته ، چون مار گزيده ، به خود مى پيچيد ، و محزون مى گريست و مى گفت :) اى دنيا !!! اى دنياى حرام ! از من دور شو ، آيا براى من خود نمايى مى كنى ؟ يا شيفتة من شده اى تا روزى در دل من جاى گيرى ؟ هرگز مباد! غير مرا بفريب ، كه مرا در تو هيچ نيازى نيست ، تو را سه طلاقه كرده ام ، تا بازگشتى نباشد ، دوران زندگانى تو كوتاه ، ارزش تو اندك و آرزوى تو پُست است . آه از توشة اندك ، و درازى راه ، و دورى منزل ، و عظمت روز قيامت !

حكمت 78شناخت جايگاه جبر و اختيار(اعتقادى)

وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ [عليه السلام] لِلسَّائِلِ الشَّامِيِّ لَمَّا سَأَلَهُ أَ كَانَ مَسِيرُنَا إِلَى الشَّامِ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ بَعْدَ كَلَامٍ طَوِيلٍ هَذَا مُخْتَارُهُ
وَيْحَكَ لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً وَ لَمْ يُرْسِلِ الْأَنْبِيَاءَ لَعِباً وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ (16)

و در جواب مرد شامى فرمود : ( مرد شامى پرسيد آيا رفتن ما به شام ، به قضا و قدر الهى است ؟ امام با كلمات طولانى پاسخ او را داد ، كه برخى از آن را برگزيديم.)
واى بر او ! شايد قضاء لازم ، و قَدُر حُتمى را گمان كرده اى ؟ اگر چنين بود ، پاداش و كيفر ، بشارت و تهديد الهى ، بيهوده بود ! خداوند سبحان ! بندگان خود را فرمان داد در حالى كه اختيار دارند ، و نهى فرمود تا بترسند ، احكام آسانى را واجب كرد ، و چيز دشوارى را تكليف نفرمود ، و پاداش اعمال اندك را فراوان قرار داد با نافرمانى بندگان مغلوب نخواهد شد ، و با اكراه و اجبار اطاعت نمى شود ، و پيامبران را به شوخى نفرستاد ، و فرو فرستادن كُتُب آسمانى براى بندگان بيهوده نبود .(17) و آسمان و زمين و آنچه را در ميانشان است بى هدف نيافريد.

حكمت 79ارزش حكمت و بى لياقتى منافق (علمى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِى صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِى صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِى صَدْرِ الْمُؤْمِنِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : حكمت را هر كجا كه باشد ، فراگير ، گاهى حكمت در سينه منافق است بى تابى كند تا بيرون آمده و با همدمانش در سينة مؤمن آرام گيرد.

حكمت 80مؤمن و ارزش حكمت (علمى ، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : حكمت ،گمشدة مؤمن است ، حكمت را فراگير هر چند از منافقان باشد.

حكمت 81 ميزان ارزش انسان ها (ارزش تخصّص و تجربه) (اخلاقى،معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ
قال الرضى و هى الكلمة التى لا تصاب لها قيمة و لا توزن بها حكمة و لا تقرن إليها كلمة .

و درود خدا بر او ، فرمود : ارزش هر كس به مقدار دانايى و تخصّص اوست .
(اين از كلماتى است كه قيمتى براى آن تصور نمى شود ، و هيچ حكمتى هم سنگ آن نبوده و هيچ سخنى والايى آن را ندارد).(18)

حكمت 82ارزش هاى والاى انسانى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلًا لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا يَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْ‏ءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَيْرَ فِى جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا فِى إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه اگر براى آن ها شتران را پر شتاب برانيد و رنج سفر را تحمل كنيد سزاوار است : كسى از شما جز به پروردگار خود اميدوار نباشد، و جز از گناه خود نترسد، و اگر از يكى سؤال كردند و نمى داند ، شرم نكند و بگويد نمى دانم ، و كسى در آموختن آنچه نمى داند شرم نكند و بر شما باد به شكيبايى كه شكيبايى ، ايمان را چون سر است بر بدن و ايمان بدون شكيبايى چونان بدن بى سر ، ارزشى ندارد.

حكمت 83روش برخورد با چاپلوسان (اخلاقى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِى الثَّنَاءِ عَلَيْهِ وَ كَانَ لَهُ مُتَّهِماً أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِى نَفْسِكَ .

و درود خدا بر او ، : (به شخصى كه در ستايش امام افراط كرد ، و آنچه در دل داشت نگفت).
فرمود : من كمتر از آنم كه بر زبان آوردى ، و برتر از آنم كه در دل داري.

حكمت 84مردم پس از جنگها (سياسى ، نظامى)

وَ قَالَ [عليه السلام] بَقِيَّةُ السَّيْفِ أَبْقَى عَدَداً وَ أَكْثَرُ وَلَداً .

و درود خدا بر او ، فرمود : باقيماندگان شمشير و جنگ ، شماره شان با دوام تر ، و فرزندانشان بيشتر است .

حكمت 85پرهيز از ادعاهاى علمى(علمى اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ تَرَكَ قَوْلَ لَا أَدْرِى أُصِيبَتْ مَقَاتِلُهُ .

و درود خدا بر او فرمود : كسى كه از گفتن “نمى دانم” روى گردان است ، به هلاكت و نابودى مى رسد.

حكمت 86 برترى تجربه پيران از قدرتمندى جوانان (اخلاقى، تجربى)

وَ قَالَ [عليه السلام] رَأْيُ الشَّيْخِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلَامِ وَ رُوِيَ مِنْ مَشْهَدِ الْغُلَامِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : انديشه پير در نزد من از تلاش جوان خوشايندتر است .
(و نقل شده كه تجربة پيران از آمادگى رزمى جوانان برتر است .)

حكمت 87 ارزش استغفار (طلب بخشش از خدا) (اخلاقى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَارُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : در شگفتم از كسى كه مى تواند استغفار كند و نا اميد است.

حكمت 88دو عامل ايمنى مسلمين (اخلاقى ، معنوى)

وَ حَكَى عَنْهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ [عليه السلام] أَنَّهُ
قَالَ كَانَ فِى الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا فَدُونَكُمُ الْآخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِى رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ أَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِى فَالِاسْتِغْفَارُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ .(19)
قال الرضى و هذا من محاسن الاستخراج و لطائف الاستنباط .

و درود خدا بر او : (امام باقر [عليه السلام] از حضرت امير المؤمنين [عليه السلام] نقل فرمود :)
دو چيز در زمين ماية امان از عذاب خدا بود : يكى از آن دو برداشته شد ، پس ديگرى را دريابيد و بدان چنگ زنيد ، اما امانى كه برداشته شد رسول خدا (ص) بود و امان باقيمانده ، استغفار كردن است كه خداى بزرگ به رسول خدا فرمود :
” خدا آنان را عذاب نمى كند در حالى كه تو در ميان آنانى ، و عذابشان نمى كند تا آن هنگام كه استغفار مى كنند.”
(اين يك نمونه از بهترين استفاده ها و لطيف ترين استنباط ها از آيات قرآن است.)

حكمت 89 راه اصلاح دنيا و آخرت (اخلاقى، تربيتى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود : كسى كه ميان خود و خدا را اصلاح كند ، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد، و كسى كه امور آخرت را اصلاح كند ، خدا امور دنياى او را اصلاح خواهد كرد ، و كسى كه از درون جان واعظى دارد ، خدا را بر او حافظى است .

حكمت 90شناخت عالم آگاه (علمى ، اعتقادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : فقيه كامل كسى است كه مردم را از آمرزش خدا مأيوس ، و از مهربانى او نوميد نكند و از عذاب ناگهانى خدا ايمن نسازد.

حكمت 91 راه درمان روان (روانكارى ، روانشناسى بالينى) (علمى،اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكَمِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : همانا اين دل ها همانند بدن ها افسرده مى شوند ، پس براى شادابى دل ها ، سخنان زيباى حكمت آميز را بجوييد.(20)

حكمت 92 والاترين دانش(علمى ، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ وَ أَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِى الْجَوَارِحِ وَ الْأَرْكَانِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : بى ارزش ترين دانش ، دانشى است كه بر سر زبان است ، و برترين علم ، علمى است كه در اعضا و جوارح آشكار است.

حكمت 93فلسفة آزمايشها (اخلاقى ، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ وَ لَكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ مَعْنَى ذَلِكَ أَنَّهُ يَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ لِيَتَبَيَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ الرَّاضِيَ بِقِسْمِهِ وَ إِنْ كَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ لَكِنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِى بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ لِأَنَّ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ الذُّكُورَ وَ يَكْرَهُ الْإِنَاثَ وَ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ تَثْمِيرَ الْمَالِ وَ يَكْرَهُ انْثِلَامَ الْحَالِ .
قال الرضى و هذا من غريب ما سمع منه فى التفسير .

و درود خدا بر او ، فرمود : فردى از شما نگويد ك خدايا از فتنه به تو پناه مى برم ، زيرا كسى نيست كه در فتنه اى نباشد، لكن آن كه مى خواهد به خدا پناه بُرد ، از آزمايش هاى گمراه كننده پناه ببرد ؛ همانا خداى سبحان مى فرمايد:
” بدانيد كه اموال و فرزندان شما فتنه شمايند “
معنى اين آيه اين است كه خدا انسان ها را با اموال و فرزندانشان مى آزمايد ، تا آن كس كه از روزى خود نا خشنود ، و آن كه خرسند است ، شناخته شوند ، گرچه خداوند به احوالاتشان از خودشان آگاه تر است ، تا كردارى كه استحقاق پاداش يا كيفر دارد آشكار نمايد چه آن كه بعضى مردم فرزند پسر را دوست دارند و فرزند دختر را نمى پسندند و بعضى ديگر فراوانى اموال را دوست دارند و از كاهش سرمايه نگرانند.

حكمت 94شناخت نيكى ها و خوبيها (اخلاقى،تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] : وَ سُئِلَ عَنِ الْخَيْرِ مَا هُوَ فَقَالَ لَيْسَ الْخَيْرُ أَنْ يَكْثُرَ مَالُكَ وَ وَلَدُكَ وَ لَكِنَّ الْخَيْرَ أَنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ وَ أَنْ يَعْظُمَ حِلْمُكَ وَ أَنْ تُبَاهِيَ النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّكَ فَإِنْ أَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللَّهَ وَ إِنْ أَسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ وَ لَا خَيْرَ فِى الدُّنْيَا إِلَّا لِرَجُلَيْنِ رَجُلٍ أَذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ يَتَدَارَكُهَا بِالتَّوْبَةِ وَ رَجُلٍ يُسَارِعُ فِى الْخَيْرَاتِ .

و درود خدا بر او : ( از امام پرسيدند “خير” چيست ؟ فرمود: )
خوبى آن نيست كه مال و فرزندت بسيار شود ، بلكه خير آن است كه دانش تو فراوان و بردبارى تو بزرگ و گران مقدار باشد و در پرستش پروردگار در ميان مردم سرفراز باشى ، پس اگر كار نيكى انجام دهى شكر خدا به جاى آورى ، و اگر بد كردى از خدا آمرزش خواهى . در دنيا جز براى دو كس خير نيست:
يكى گناهكارى كه با توبه جبران كند ، و ديگر نيكوكارى كه در كارهاى نيكو شتاب ورزد.

حكمت 95تقوى و ارزش اعمال (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوَى وَ كَيْفَ يَقِلُّ مَا يُتَقَبَّلُ

و درود خدا بر او ، فرمود : هيچ كارى با تقوا اندك نيست ، و چگونه اندك است آنچه كه پذيرفته شود؟

حكمت 96ارزش علم و بندگى(اخلاقى،علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ ثُمَّ تَلَا إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الْآيَةَ (21) ثُمَّ قَالَ إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ إِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : نزديك ترين مردم به پيامبران ، دانا ترين آنان است ، به آنچه كه آورده اند.
سپس اين آيه را تلاوت فرمود : ” همانا نزديك ترين مردم به ابراهيم آنانند كه پيرو او گرديدند ، و مؤمنانى كه به اين پيامبر خاتم پيوستند (سپس فرمود)
دوست محمد (ص) كسى است كه خدا را اطاعت كند هر چند پيوند خويشاوندى او دور باشد ، و دشمن محمد (ص) كسى است كه خدا را نافرمانى كند ، هر چند خويشاوند نزديك او باشد.

حكمت 97 ارزش يقين (اخلاقى ، اعتقادى)

وَ سَمِعَ [عليه السلام] رَجُلًا مِنَ الْحَرُورِيَّةِ يَتَهَجَّدُ وَ يَقْرَأُ فَقَالَ نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِى شَكٍّ .

و درود خدا بر او : (صداى مردى از حروراء (22) را شنيد كه نماز شب مى خواند و قرآن تلاوت مى كرد.)
فرمود : خوابيدن همراه با يقين ، برتر از نمازگزاردن با شك و ترديد است.

حكمت 98 ضرورت عمل كردن به روايات (علمى ،اجتماعى ،تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ رِوَايَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ .

و درود خدا بر او ، فرمود : چون روايتى را شنيديد ، آن را بفهميد عمل كنيد ، نه فقط بشنويد و نقل كنيد ، زيرا راويان علم فراوان و عمل كنندگان آن اندكند.

حكمت 99 ” نهج البلاغه “

وَ سَمِعَ رَجُلًا يَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ فَقَالَ إِنَّ قَوْلَنَا إِنَّا لِلَّهِ إِقْرَارٌ عَلَى أَنْفُسِنَا بِالْمُلْكِ وَ قَوْلَنَا وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ إِقْرَارٌ عَلَى أَنْفُسِنَا بِالْهُلْكِ .

” ترجمه نهج البلاغه ” (علمى،تفسيري،اعتقادى)
و درود خدا بر او ، فرمود : ( شنيد كه شخصى گفت انا لله و انا اليه راجعون )
اين سخن ما كه مى گوييم ، ما همه از آنِ خداييم ، اقرارى است به بندگى و اينكه مى گوييم ” بازگشت ما به سوى اوست ” اعترافى است به نابودى خويش.

حكمت 100روش مناجات كردن (معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ مَدَحَهُ قَوْمٌ فِى وَجْهِهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِى مِنْ نَفْسِى وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِى مِنْهُمْ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا يَعْلَمُونَ .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:37:00 ب.ظ ]




نامه شماره71

و من کتاب له عليه السلام [11] الي المنذر بن الجارود العبدي ، و قدخان في بعض ما ولاه من اعماله [12] اما بعد ، فان صلاح ابيک غرني منک ، و ظننت انک تتبع هديه ، [1] و تسلک سبيله ، فاذا انت فيما رقي الي عنک لا تدع لهواک انقيادا ، [2] و لا تبقي لاخرتک عتادا تعمر دنياک بخراب آخرتک ، [3] و تصل عشير تک بقطيعه دينک و لئن کان ما بلغني عنک حقا ، [4] لجمل اهلک و شسع نعلک خير منک ، و من کان بصفتک فليس باهل ان يسد به ثغر ، [5] او ينفذ به امر ، او يعلي له قدر ، او يشرک في امانه ، [6] او يؤمن علي جبايه ، فاقبل الي حين يصل اليک کتابي هذا ، ان شاء الله [7] قال الرضي : و المنذر بن الجارود هذا هو الذي قال فيه امير المؤمنين عليه السلام : انه لنظار في عطفيه مختال في برديه تفتال في شراکيه

ترجمه

[11] از نامه هاي امام عليه السلام به منذربن جارود عبدي که در کارفرمانداري خويش خيانت کرده بود . [12] اما بعد شايستگي پدرت مرا نسبت به تو گرفتار خوشبيني ساخت و گمان کردم تو هم پيرو هدايت او هستي000 [1] و از راه او مي روي. ناگهان به من خبر دادند که تو در پيروي از هوا و هوس فروگذار نمي کني[2] و براي آخرتت چيزي باقي نگذاشته اي. دنيايت را با ويراني آخرت آباد مي سازي. [3] و پيوندت را با خويشاوندانت به قيمت قطع دينت برقرار مي کني. اگر آنچه از تو به من رسيده درست باشد [4] شتر [ بارکش ] خانواده ات و بند کفشت از تو بهتر است و کسي که همچون تو باشد نه شايستگي اين را دارد که حفظ مرزي را به او بسپارند [5] و نه کاري به وسيله او اجرا شود يا قدرش را بالا برند و يا در امانتي شريکش سازند [6] و يا در جمع آوري حقوق بيت المال به او اعتماد کنند به مجرد رسيدن اين نامه به سوي من حرکت کن انشاءالله . [7] شريف رضي مي گويد : منذر اين جارود همان کسي است که اميرمؤمنان عليه السلام درباره اش فرمود : او آدم متکبري است پي در پي به اين طرف و آن طرفش مي نگرد همچون متکبران گام برمي دارد و مواظب است بر کفشش گرد و غبار ننشيند

نامه شماره72

و من کتاب له عليه السلام [8] الي عبد الله بن العباس [9] اما بعد ، فانک لست بسابق اجلک ، و لا مرزوق ما ليس لک ، [10] و اعلم بان الدهر يومان : يوم لک ويوم عليک ،و ان الدنيا دار دول ، [11] فما کان منها لک اتاک علي ضعفک ، و ما کان منها عليک لم تدفعه بقوتک

ترجمه

[8] از نامه هاي امام عليه السلام به عبدالله بن عباس .[9] اما بعد تو براجل و سرآمدت پيشينمي گيري و از آنچه روزي تو نيست قسمت تو نمي گردد . [10] بدان دنيا دو روز است روزي به سود تو و روزي به زيانت دنيا خانه متغير و پر تحولياست . [11] آنچه از منافع قسمت توست به سراغ تو مي آيد هر چند ضعيف باشي. و آنچه هم بر زيان توست گريبانت را مي گيرد هر چند قوي باشي و قدرت دفع آن را نخواهي داشت

نامه شماره73

و من کتاب له عليه السلام [1] الي معاويه [2] اما بعد ، فاني علي التردد في جوابک ، و الاستماع الي کتابک ، [3] لموهن رايي ، و مخطي ء فراستي و انک اذ تحاولني الامور [4] و تراجعني السطور کالمستثقل النائم تکذبه احلامه ، [5] و المتحير القائم يبهظه مقامه ، لا يدري اله ما ياتي ام عليه ، [6] و لست به ، غير انه بک شبيه و اقسم بالله انه لولا بعض الاستبقاء ، [7] لوصلت اليک مني قوارع ، تقرع العظم ، و تهلس اللحم [8] و اعلم ان الشيطان قد ثبطک عن ان تراجع احسن امورک ، [9] و تاذن لمقال نصيحتک ، و السلام لاهله

ترجمه

[1] از نامه هاي امام عليه السلام به معاويه [2] اما بعد من در اينکه مکرر گوش به نامه هاي تو فراداده و پاسخ نوشته ام [3] خود را تخطئه و سرزنش مي نمايم . در آن هنگام که تو از من خواسته هائي[ همچون حکومت شام ] داري[4] و مرتبا نامه نگاري مي کني به کسي مي ماني که به خواب سنگيني فرو رفته و خوابهاي دروغي نش او را تکذيب مي کنند [5] و يا همچون کسي که مقام بر دوشش سنگيني مي نمايد و نمي داند که آينده به سود اوست يا به زيانش . [6] گر چه تو آن شخص نيستي اما شبيه او هستي. به خدا سوگند اگر نبود علاقه به باقي ماندن مؤمنان پاک دل [7] ضربه کوبنده اي از من به تو مي رسيد که استخوانت را خرد و گوشتت را آب کند [8] بدان که شيطان تو را از اينکه به کارهاي خوب بپردازي بازداشته [9] [ و نمي گذارد ] به اندرزها گوش فرادهي. سلام بر آنها که شايسته سلامند

نامه شماره74

و من حلف له عليه السلام [10] کتبه بين ربيعه و اليمن ، و نقل من خط هشام بن الکلبي [11] هذا ما اجتمع عليه اهل اليمن حاضرها و باديها ، و ربيعه حاضرها ، [12] انهم علي کتاب الله يدعون اليه ، و يامرون به ، [13] و يجيبون من دعا اليه و امر به ، لا يشترون به ثمنا ، و لا يرضون به بدلا ، [1] و انهم يد واحده علي من خالف ذلک و ترکه ، انصار بعضهم لبعض : [2] دعوتهم واحده ، لا ينقضون عهدهم لمعتبه عات ، [3] و لا لغضب غاضب ، و لا لاستذلال قوم قوما ، و لا لمسبه قوم قوما [4] علي ذلک شاهدهم و غائبهم ، و سفيههم و عالمهم ، و حليمهم و جاهلهم [5] ثم ان عليهم بذلک عهد الله و ميثاقه [[ ان عهد الله کان مسؤولا ] ] [6] و کتب : علي بن ابي طالب

ترجمه

[10] از عهدنامه هائي است که امام عليه السلام براي قبيله ربيعه وي من تنظيم فرموده و از خط هشام کلبي نقل شده است . [11] اين پيماني است که اهل يمن شهريان و بيابان نشينهاي آنها و ربيعه اعم از شهرنشين و بياباني بر آن اتفاق کرده اند . [12] که قانون قرآن را پايبند باشند و به سوي آن دعوت کنند و به آن امر نمايند .[13] و هر کس آنها را به قرآن دعوت نمود به او پاسخ مثبت دهند آنرا به هيچ بهائي نفروشند و چيزي را به جاي آن نپذيرند 000 [1] و متحد باشند بر ضد کسيکه آنرا ترک کند و به مخالفت با آن برخيزد . و ياور يکديگر باشند : [2] همه يکصدا هرگز پيمان خويش را بخاطر گله بعضي[3] و يا خشم کسي و يا خوارشمردن و يا دشنام دادن بيکديگر نشکنند [4] بر اين عهد و پيمان حاضران و غايبان دانايان و غير دانايان بردباران و نابردباران آنها پايبندند و به آن احترام مي گذارند . [5] آنها با اين پيمان در برابر خداوند متعهد و مسک ولند ان عهد الله کان مسؤلا : [ پيمان الهي مورد بازخواست قرار خواهد گرفت ] [6] اين عهدنامه را علي بن ابيطالب نوشته است

نامه شماره75

و من کتاب له عليه السلام [7] الي معاويه في اول ما بويع له ذکره الواقدي في کتاب [[ الجمل ] ] [8] من عبد الله علي امير المؤمنين الي معاويه بن ابي سفيان : [9] اما بعد ، فقد علمت اعذاري فيکم ، و اعراضي عنکم ، [10] حتي کان ما لا بد منه دفع له ، و والحديث طويل ، و الکلام کثير ، [11] و قدادبر ما ادبر ، و اقبل ما اقبل .[12] فبايع من قبلک ، و اقبل الي في وفد من اصحابک و السلام

ترجمه

[7] از نامه هاي امام عليه السلام که در آغاز بيعت به معاويه نوشته .اين نامه را واقدي درکتاب الجمل آورده است . [8] از بنده خدا اميرمؤمنان به معاويه فرزند ابوسفيان : [9] اما بعد از اتمام حجتم درباره شما و اعراضم از شما به خوبي آگاهي داري. [10] تا آنچه شدني بود واقع شد و چاره ايجز اين نبود . اين داستان سر دراز دارد و سخن فراوان است . [11] گذشته گذشت و آينده روي آورده است . [ سخن درباره اينها را فعلا بگذار ] [12] اکنون تو مامورياز تمام کسانيکه در آنجا هستند بيعت بگيري و با گروهي از يارانت به سوي من بشتاب . والسلام

نامه شماره76

و من وصيه له عليه السلام [1] لعبد الله بن العباس ، عند استخلافه اياه علي البصره [2] سع الناس بوجهک و مجلسک و حکمک ، و اياک و الغضب فانه طيره من الشيطان [3] و اعلم ان ما قربک من الله يباعدوک من النار ، [4] و ما با عدک من الله يقربک من النار

ترجمه

[1] از سفارشهاي امام عليه السلام به عبدالله ابن عباس هنگامي که وي را به فرمانداري بصره منصوب فرمود . [2] با چهره اي باز در مجلس خود با مردم روبرو شو و با حکم و قضاوت [ عادلانه ] آنها را بنگر از خشم و غضب سخت دوريکن که انگيزه اياست از شيطان . [3] بدان آنچه تو را به خدا نزديک مي سازد از دوزخ دور مي کند [4] و آنچه تو را از خدا دور مي کند به آتش نزديک مي نمايد .

نامه شماره77

و من وصيه له عليه السلام [5] لعبد الله بن العباس ، لما بعثه للاحتجاج علي الخوارج [6] لا تخاصمهم بالقرآن ، فان القرآن حمال ذو وجوه ، تقول و يقولون ، [7] ولکن حاججهم بالسنه ، فانهم لن يجدوا عنها محيصا

ترجمه

[5] از سفارشهاي امام عليه السلام به عبدالله بن عباس هنگاميه ويرابراي گفتگو نزد خوارج فرستاد [6] با آيات قرآن با آنها محاجه نکن چرا که قرآن [ براي اين لجوجان ] تاب معان مختلف و امکان تفسير گوناگون دارد تو چيزي مي گوئي و آنها چيز ديگر [ و سخن به جائي نمي رسد ] [7] لکن با سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با آنها بحث نما که در برابر آن پاسخي نخواهند يافت [ و مجبور به تسليمند ] .

نامه شماره78

و من کتاب له عليه السلام [8] الي ابي موسي الاشعري جوابافي امر الحکمين ، ذکره سعيد بن يحيي الاموي في کتاب [[ المغازي ] ] [9] فان الناس قد تغير کثير منهم عن کثير من حظهم . فمالوا مع الدنيا ، [10] و نطقوا بالهوي و اني نزلت من هذا الامر منزلا معجبا ، [ نهج البلاغه م 30 ] [1] اجتمع به اقوام اعجبتهم انفسهم و انا اداوي منهم قرحا اخاف ان يکون علقا [2] و ليس رجل فاعلم احرص علي جماعه امه محمد صلي الله عليه و آله و سلم و الفتها مني ، [3] ابتغي بذلک حسن الثواب ، و کرم الماب [4] و سافي بالذي وايت علي نفسي ، و ان تغيرت عن صالح ما فارقتني عليه ، [5] فان الشقي من حرم نفع ما اوتي من العقل ، و التجربه ، [6] و اني لاعبد ان يقول قائل بباطل ، و ان افسد امرا قد اصلحه الله [7] فدع ما لا تعرف ، فان اشرار الناس طائرون اليک باقاويل السوء ، و السلام

ترجمه

[8] از نامه هايامام عليه السلام به ابوموسي اشعريدر جواب نامه اودرباره حکمين . اين نامه را سعيدابن يحيي اموي در کتاب المغازي آورده است . [9] بسيارياز مردم از بهره زيادي که ممکن بود [ در اثر تهذيب نفس در آخرت نصيب آنها گردد ] باز ماندند . به دنيا روي آوردند [10] و از سر هواي نفس سخن گفتند و اين کار باعث تعجب من گرديده [1] که اقوامي خودپسند در آن گرد آمده اند من مي خواهم زخم درون آنها را مداوا کنم چرا که مي ترسم مزمن و غير قابل علاج گردد [ ولي آنها مانع مي شوند ] [2] بدان که هيچ کس نيست که نسبت به وحدت و اتحاد امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم از من حريصتر و انسش به آن از من بيشتر باشد . [3] من در اين کار پاداش نيک و سرانجام شايسته را از خدا مي طلبم . [4] و به آنچه تعهد کرده ام وفادارم هر چند تو از آن شايستگي که به هنگام رفتن از نزد من داشتي تغيير پيدا کرده باشي. [5] بدبخت کسي است که از عقل و تجربه اي که نصيب او شده محروم ماند [6] و من از اينکه کسي سخن بيهوده گويد متنفرم . و از اينکه کاري را که خدا آنرا اصلاح کرده بر هم زنم بيزارم [7] آنچه را نمي دانيرها کن زيرا که اشرار مردم شايعات زشت و سخنان نادرست [ درباره من ] از گوشه و کنار به تو مي رسانند . والسلام

نامه شماره79

و من کتاب له عليه السلام [8] لما استخلف ،الي امراء الاجناد [9] امابعدفانما اهلک من کان قبلکم انهم منعوا الناس الحق فاشتروه ، [10] و اخذوهم بالباطل فاقتدوه

ترجمه

[8] از نامه هاي امام عليه السلام به فرماندهان لشکر هنگامي که زمام خلافت را به دست گرفت . [9] اما بعد هلاکت و بدبختي کساني که پيش از شما بودند به دو دليل بود : نخست اينکه آنها مردم را از حق خود باز داشتند لذا ناچار شدند حق خويش را [ از طريق رشوه و راههاي نادرست از ايشان ] خريداريکنند . [10] ديگر اينکه آنها مردم را به باطل سوق دادند و آنان از وي پيروي کردند

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:31:00 ب.ظ ]




نامه شماره61

و من کتاب له عليه السلام [8] الي کميل بن زياد النخعي ، و هو علي هيت ، ينکر عليه ترکه دفع من يجتاز به من العدو طالبا الغاره [9] امابعد ، فان تضييع المرء ما و لي ، و تکلفه ما کفي ، لعجز حاضر ، و راي متبر [10] و ان تعاطيک الغاره علي اهل قرقيسيا ، و تعطيلک مسالحک التي و ليناک [11] ليس بها من يمنعها ، و لا يرد ا عنها لراي شعاع [12] فقد صرت جسرا لمن اراد الغاره من اعدائک علي اوليائک ، [13] غير شديد المنکب ، و لا مهيب الجانب ، [1] و لا ساد ثغره ، و لا کاسرلعدو شوکه ، و لا مغن عن اهل مصره ، و لا مجز عن اميره

ترجمه

[8] از نامه هاي امام عليه السلام به کميل ابن زيادنخعي فرماندار هيت از آبادي هاي کشور عراق و [ امام در اين نامه او را ملامت مي کند که چرا با لشکريان غارتگر دشمن که از آن منطقه عبور کرده اند مقابله نکرده است ] [9] اما بعد سستي انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده و اصرار برانجام آنچه در وظيفه او نيست يک ناتواني روشن و نظريه باطل و هلاک کننده است [10] تو به اهل قرقي سا حمله کرده ايولي مرزهائي را که حفظش بر عهده تو گذارده ايم [11] بي دفاع رها ساخته اي اين کار يک فکر نادرست و بيهوده است . [12] تو در حقيقت پلي شده اي براي دشمنانيکه مي خواهند بر دوستانت دست غارت بگشايند [13] نه بازوي توانائي داري نه هيبت و ترسي در دل دشمن ايجاد مي کني000 [1] نه مرزي را حفظ مي کني و نه شوکت دشمني را درهم مي شکني نه اهل شهر و ديارت را کفايت مي کني و از آنان به خوبي دفاع مي نمائي و نه امير و پيشوايت را از دخالت در آنجا بي نياز مي سازي

نامه شماره62

و من کتاب له عليه السلام [2] الي اهل مصر ، مع مالک الاشتر لما ولاه امارتها [3] اما بعد ، فان الله سبحانه بعث محمدا صلي الله عليه و آله و سلم نذيرا للعالمين ، و مهيمنا علي المرسلين [4] فلما مضي عليه السلام تنازع المسلمون الامر من بعده [5] فوالله ما کان يلقي في روعي و لا يخطر ببالي ، [6] ان العرب تزعج هذا الامر من بعده صلي الله عليه و آله و سلم عن اهل بيته ، [7] و لا انهم منحوه عني من بعده [8] فما راعني الا انثيال الناس علي فارن يبايعونه ، [9] فامسکت يدي حتي رايت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام ، [10] يدعون الي محق دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم [11] فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اري فيه ثلما او هدما ، [12] تکون المصيبه به علي اعظم من فوت ولايتکم التي انما هي متاع ايام قلائل ، [13] يزول منها ما کان ، کما يزول السراب ، او کما يتقشع السحاب ، [14] فنهضت في تلک الاحداث حتي زاح الباطل وزهق ، و اطمان الدين و تنهنه [1] و منه : اني و الله لو لقيتهم واحدا و هم طلاع الارض کلها ما باليت و لا استوحشت ، [2] و اني من ضلالهم الذي هم فيه و الهدي الذي انا عليه [3] لعلي بصيره من نفسي و يقين من ربي و اني الي لقاء الله لمشتاق ، [4] و حسن ثوابه لمنتظر راج ، و لکنني آسي ان يلي امره هذه الامه سفهاؤها و فجارها ، [5] فيتخذوا مال الله دولا ، و عباده خولا [6] و الصالحين حربا ، و الفاسقين حزبا ، [7] فان منهم الذي قد شرب فيکم الحرام ، و جلد حدا في الاسلام ، [8] و ان منهم من لم يسلم حتي رضخت له علي الاسلام الرضائخ [9] فلو لا ذلک ما اکثرت تاليبکم و تانيبکم ، و جمعکم و تحريضکم ، [10] و لترکتکم اذ ابيتم وونيتم [11] الا ترون الي اطرافکم قد انتقصت ، و الي امصارکم قد افتتحت ، [12] و الي ممالککم تزوي و الي بلادکم تغزي [13] انفروا رحمکم الله الي قتال عدوکم ، و لا تثاقلوا الي الارض [14] فتقروا بالخسف ، و تبووؤا بالذل ، و يکون نصيبکم الاخس ، [15] و ان اخا الحرب الارق ، و من نام لم ينم عنه ، و السلام

ترجمه

[2] از نامه هاي امام عليه السلام که همراه مالک براي اهل مصر فرستادزماني که استانداري آنجا را به او واگذار نمود . [3] اما بعد خداوند سبحان محمد صلي الله عليه و آله و سلم را فرستاد تا بيم دهنده جهانيان و گواه و حافظ آئين انبياي او باشد . [4] چون او که درود بر او باد از جهان رخت بربست مسلمانان درباره امارت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند . [5] به خدا سوگند هرگز فکر نمي کردم و به خاطرم خطور نمي کرد . [6] که عرب بعد از پيامبر امر امامت و رهبري را از اهل بيت او بگردانند [ و در جاي ديگر قرار دهند و باور نمي کردم ] [7] آنها آن را از من دور سازند [8] تنها چيزي که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان بود که با او بيعت کنند [9] دست بر روي دست گذاردم تا اينکه با چشم خود ديدم گروهي از اسلام بازگشته [10] و مي خواهند دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم را نابود سازند . [11] [ در اينجا بود ] که ترسيدم . اگر اسلام و اهلش را ياري نکنم بايد شاهد نابوديو شکاف در اسلام باشم [12] که مصيبت آن برايمن از رهاساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود چرا که اين بهره دوران کوتاه زندگي دنيا است [13] که زايل و تمام مي شود . همانطور که سراب تمام مي شود و يا همچون ابرهائي که از هم مي پاشند . [14] پس براي دفع اين حوادث به پا خاستم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و دين پابرجا و محکم گرديد . [1] قسمتي ديگر از اين نامه است . به خدا سوگند اگر من تنها با آنها [ دشمنان ] روبرو شوم در حاليکه آنها تمام رويزمين را پر کرده باشند نمي ترسم و باکي ندارم [2] من آن گمراهي را که آنها در آن هستند و هدايتي را که خودم بر آن هستم [3] با چشم خود مي بينم و با يقين به پروردگارم پا برجا مي باشم من مشتاق ملاقات پروردگارم هستم . [4] و به پاداشش اميدوارم ولي از اين اندوهناکم که سرپرستي حکومت اين امت به دست اين بي خردان و نابکاران افتد . [5] بيت المال را به غارت ببرند آزادي بندگان خدا را سلب کنند و آنها را برده خويش سازند [6] با صالحان نبرد کنند و فاسقان را همدستان خود قرار دهند . [7] در اين گروه بعضي هستند که شراب نوشيده و حد بر او جاري شده [8] و برخي از آنان اسلام را نپذيرفتند تا براي آنها عطائي تعيين گرديد [9] و اگر بخاطر اين جهات نبود اين اندازه شما را براي قيام و نهضت تشويق نمي کردم و به سستي در کار سرزنش و توبيخ نمي نمودم . و در گردآوري و تشوي قتان نمي کوشيدم .[10] و اگر ابا و سستي مي نموديد رهاتان مي ساختم .[11] آيا نمي بينيد اطراف شما را گرفته اند و شهرهاي شما را تحت تسلط خود در آورده اند ؟ [12] آيا نمي بينيد کشورهاي شما تسخير شده و شهرهاي شما به ميدان جنگ تبديل گشته است ؟ [13] خداي شما را رحمت کند براي نبرد با دشمن کوچ کنيد شانه از زير بار نبرد تهي نکنيد و سستي و تنبلي به خود راه ندهيد [14] که زيردست خواهيد شد و تن به ذلت و خواري خواهيد داد و بهره زندگي شما از همه پست تر خواهد بود [15] برادر جنگجو هميشه بيدار است و آن کس که بخوابد دشمن از تعقيب او نخواهد خفت . والسلام

نامه شماره63

و من کتاب له عليه السلام [1] الي ابي موسي الاشعري ، و هو عامله علي الکوفه ، و قد عنه تثبيطه الناس عن الخروج اليه لما ندبهم لحرب اصحاب الجمل [2] من عبد الله علي امير المؤمنين الي عبد الله بن قيس [3] اما بعد ، فقد بلغني عنک قول هو و عليک ، فاذا قدم رسولي عليک فارفع ذيلک ، [4] و اشدد مئزرک و اخرج من جحرک ، [5] و اندب من معک ، فان حققت فانفذ ، و ان تفشلت فابعد [6] و ايم الله لتؤتين من حيث انت ، و لا تترک حتي يخلط زبدک بخاثرک ، و ذائبک بجامدک ، [7] و حتي تعجل عن قعدتک ،[8] و تحذر من امامک کحذرک من خلفک ، و ما هي بالهويني التي ترجو ، [9] و لکنها الداهيه الکبري ، يرکب جملها ، و يذلل صعبها ، و يسهل جبلها [10] فاعقل عقلک ، و املک امرک ، و خذ نصيبک و حظک [11] فان کرهت فتنح الي غير رحب و لا في نجاه ، فبالحري لتکفين و انت نائم ، [12] حتي لا يقال : اين فلان ? و الله انه لحق مع محق ، و ما ابالي ما صنع الملحدون ، و السلام

ترجمه

[1] از نامه هاي امام عليه السلام اين نامه را امام عليه السلام به ابوموسي اشعري فرماندار کوفه به هنگامي نوشت که به او خبر رسيد ابوموسي اهل کوفه را از حرکت در همراهي آن حضرت براي جنگ جمل باز داشته است . [2] از بنده خدا علي اميرمؤمنان به عبدالله بن قيس [ ابوموسي اشعري] . [3] اما بعد سخني از تو به من گزارش داده اند که هم به سود تو است و هم به زيان تو هنگامي که فرستاده من بر تو وارد مي شود فورا دامن بر کمر زن [4] و کمربندت را محکم ببند و از خانه ات بيرون آي [5] از کسانيکه با تو هستند دعوت نما، اگر حق را يافتي و تصميم خود را گرفتي آنها را بسوي ما بفرست و اگر سستي را پيشه کردي از مقام خود دور شو . [6] به خدا سوگند هر کجا و هر چه باشي به سراغت خواهند آمد دست از تو بر نخواهند داشت و رهايت نخواهند ساخت تا گوشت و استخوان و تر و خشکت را به هم درآميزند . [7] [ اين کار را انجام ده پيش از آنکه ] در بازنشستگي و برکناريت تعجيل گردد [8] و از آنچه پيش روي توست همانگونه خواهي ترسيد که از پشت سر [ آنچنان برتو سخت گيرند که سراسر وجودت را خوف و ترس فراگيرد و در دنيا همانقدر وحشتزده خواهيشد که در آخرت ] اين حادثه آنچنان که فکر مي کني کوچک و ساده نيست [9] بلکه حادثه بسيار بزرگياست که بايد بر مرکبش سوار شد و مشکلات و سختي هايش را هموار ساخت . و کوههاي ناصافش را صاف نمود [10] پس انديشه خود را به کارگير و مالک کار خويش باش و بهره و نصيبت را درياب [11] و اگر براي تو خوشايند نيست کنار رو بدون کاميابي و رسيدگي به راه رستگاري. اگر تو خواب باشيديگران وظيفه ات را انجام خواهند داد [12] و آنچنان به دست فراموشي سپرده شويکه نگويند فلاني کجا است ؟ به خدا سوگند اين راه حق است و به دست مرد حق انجام مي گردد . و من باکي ندارم که خدانشناسان چکار مي کنند . والسلام

نامه شماره64

و من کتاب له عليه السلام [1] الي معاويه ، جوابا[2] اما بعد ، فانا کنا نحن و انتم علي ماذکرت من الالفه و الجماعه ، [3] ففرق بيننا و بينکم امس انا آمنا و کفرتم ، و اليوم انا استقمنا و فتنتم ، [4] و ما اسلم مسلمکم الا کرها ، و بعد ان کان انف الاسلام کله لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ، حزبا [5] و ذکرت اني قتلت طلحه و الزبير ، و شردت بعائشه ، و نزلت بين المصرين [6] و ذلک امر غبت عنه فلا عليک ، و لا العذر فيه اليک [7] و ذکرت انک زائري في المهاجرين و الانصار ، [8] و قد انقطعت الهجره يوم اسر اخوک ، فان کان فيه عجل فاسترفه ، [9] فاني ان ازرک فذلک جدير ان يکون الله انما بعثني اليک للنقمه منک [10] و ان تزرني فکما قال اخو بني اسد :[11] مستقبلين رياح الصيف تضربهم بحاصب بين اغوار وجلمود [12] و عندي السيف الذي اعضصته بجدک و خالک و اخيک في مقام ، واحد [1] و انک و الله ما علمت الاغلف القلب ، المقارب العقل ، [2] و الاولي ان يقال لک : انک رقيت سلما اطلعک مطلع سوء عليک لا لک ، [3] لانک نشدت غير ضالتک ، و رعيت غير سائمتک ، [4] و طلبت امرا لست من اهله و لا في معدنه ، فما ابعد قولک من فعلک [5] و قريب ما اشبهت من اعمام و اخوال [6] حملتهم الشقاوه ، و تمني الباطل ، علي الجحود بمحمد صلي الله عليه و آله و سلم [7] فصرعوا مصارعهم حيث علمت ، لم يدفعوا عظيما ، [8] و لم يمنعوا حريما ، بوقع سيوف ما خلا منها الوغي ، ولم تماشها الهويني [9] و قد اکثرت في قتله عثمان ، فادخل فيما دخل فيه الناس ، [10] ثم حاکم القوم الي ، احملک و اياهم علي کتاب الله تعالي ، [11] و اما تلک التي تريد فانها خدعه الصبي عن اللبن في اول الفصال ، [12] و السلام لاهله

ترجمه

[1] از نامه هاي امام علي عليه السلام در پاسخ معاويه . [2] اما بعد ما وشما همانطوري که يادآوري نموده اي گرد هم جمع و با هم انس داشتيم [3] ولي در گذشته از هم جدا شديم زيرا ما ايمان آورديم و شما به کفر خود باقي مانديد امروز هم ما به راه راست مي رويم و شما پيرامون فتنه هستيد . [4] آنها که از گروه شما اسلام را پذيرا شدند از روي ميل نبود بلکه در حالي بود که همه بزرگان عرب در برابر رسول خدا [ ص ] تسليم شدند و در حزب او در آمدند . [5] نوشته بودي که من طلحه و زبير را کشته و عايشه را تبعيد کرده ام و در کوفه و بصره اقامت گزيده ام [6] اين مربوط به تو نيست و لزومي ندارد عذر آنرا از تو بخواهم [ اين تنها مربوط به امت اسلامي و من است که اميرمؤمنانم ] . [7] تو يادآور شده بودي که با گروهي از مهاجران و انصار به مقابله با من خواهي شتافت [ کدام مهاجر و کدام انصار ؟ ] [8] هجرت از آن روزي که برادرت [ يزيدبن ابوسفيان روز فتح مکه ] اسير شد پايان يافت . با اين حال اگر در اين ملاقات شتابداري دست نگهدار [9] زيرا اگر من به ديدار تو آيم سزاوارتر است . چرا که خداوند مرا به سوي تو فرستاده که از تو انتقام بگيرم [10] و اگر تو با من ديدار کني چنان است که شاعر بني اسد گفته [11] به استقبال تندباد تابستاني مي شتابند که آنها را با سنگريزه ها و در ميان غبار و تخته سنگها در هم مي کوبد . [12] نزد من همان شمشيري است که بر پيکر جد و دائي و برادرت [ در ميدان احد ] کوبيدم [1] به خدا سوگند من مي دانم تو مردي بي خرد و پوشيده دل هستي. [2] و سزاوار است درباره تو گفته شود : به نردباني بالا رفته ايکه تو را به پرتگاه خطرناکي کشانده که به زيان تو است نه به سود تو [3] زيرا به کسيمي ماني که غير گمشده خود را مي جويد و گوسفندان ديگري را مي چراند . [4] مقاميرا مي طلبي که نه سزاوار آن هستي و نه در کانون آن قرار داري چقدر بين کردار و گفتارت فاصله است ؟ [5] و چقدر با عموها و دائي هايبت پرستت شباهت داري ؟ [6] همانها که شقاوت و تمناي باطل وادارشان ساخت که محمد صلي الله عليه و آله و سلم را انکار کنند [7] و همانگونه که مي داني با او ستيزه کردند تا به خاک و خون غلطي دند و نتوانستند از خود دفاع کنند [8] و نه از زخم شمشير ها که ميدان نبرد از آن خالي نيست و سستي با آن نمي سازد خود را حفظ نمايند . [9] تو درباره قاتلان عثمان زياد حرف زدي بيا نخست همچون ساير مسلمانان با من بيعت کن [10] سپس درباره آنها طرح شکايت نما تا من طبق حکم خداوند ميان تو و آنها داوري کنم [11] اما آنچه را تو مي خواهي مانند فريب دادن طفل است که بخواهند وي را از شير بگيرند [12] و سلام به آنها که لياقت دارند

نامه شماره65

و من کتاب له عليه السلام [13] اليه ايضا[14] اما بعد ، فقد آن لک ان تنتفع باللمح الباصر من عيان الامور ، [15] فقد سلکت مدارج اسلافک بادعائک ، الاباطيل ، [1] و اقتحامک غرور المين و الاکاذيب ، و بانتحالک ما قد علا عنک ، [2] و ابتزازک لما قد اختزن دونک ، فرارا من الحق ، [3] وجحودا لما هو الزم لک من لحمک و دمک ، مما قد وعاه سمعک ، [4] و ملي ء به صدرک ، فماذا بعد الحق الا الضلال المبين ، [5] و بعد البيان الا اللبس ? فاحذر الشبهه و اشتمالها علي لبستها ، [6] فان الفتنه طالما اغدفت جلابيبها ، و اغشت الابصار ظلمتها [7] و قد اتاني کتاب منک ذو افانين من القول ضعفت قواها عن السلم ، [8] و اساطير لم يحکها منک علم و لا حلم ، [9] اصبحت منها کالخائض في الدهاس ، و الخابط في الديماس ، [10] و ترقيت الي مرقبه بعيده المرام ، نازحه الاعلام ، تقصر دونها الانوق و يحاذي بها العيوق [11] و حاش لله ان تلي للمسلمين بعدي صدرا او وردا ، او اجري لک علي احد منهم عقدا او عهدا [12] فمن الان فتدارک نفسک ، و انظر لها ،[13] فانک ان فرطت حتي ينهد اليک عباد الله ارتجت عليک الامور [14] و منعت امرا هو منک اليوم مقبول ، و السلام

ترجمه

[13] از نامه هاي امام عليه السلام به معاويه [14] اما بعد زمان آن فرارسيده که از مشاهده امور با چشم صحيح بهره مند گردي[15] تو با ادعاهاي باطل همان راه نياکان خود را مي پيمائي000 [1] خود را در دروغ و فريب مي افکني آنچه بالاتر از شان تو است به خود نسبت مي دهي[2] و به آنچه نمي رسي و از تو منع شده دست مي افکني همه اين کارها بخاطر فرار از زير بار حق [3] و انکارکردن آنچه از گوشت و خون براي تو لازمتر است مي باشد [ يعني ايمان و بيعت با امام معصوم ] همان چيزي که گوش تو شنيده [4] و به خوبي از آن آگاهي . آيا بعد از روشن شدن راه حق جز گمراهي آشکار چيزي هست ؟ [5] و آيا بعد از بيان واضح چيزي جز مغلطه اندازي و اشتباه کاري تصور مي شود ؟ از اشتباه اندازي و غلطکاري ها بپرهيز [6] زيرا از دير زمان فتنه پرده هاي سياه خود را گسترده و با تاريکي خود ديده هائي را نابينا کرده است . [7] نامه اي از تو به من رسيده که سراسر آن پشت هم اندازي بود در آن از صلح و خيرخواهي خبري نبود [8] در اساطير و سخنان افسانه اي ات هيچ اثري از دانش و بردباري به چشم نمي خورد [9] تو همچون کسي هستي که در زمين سست و صعب العبور گام گذارده و يا همچون کسيکه در تاريکي دخمه هاي زيرزميني راه خود را گم مي کند . [10] تو مي خواهي به نقطه ايبرسي که از مرتبه ات بسيار برتر است و مرغان لاشخور را ياراي پرواز به آن نيست چرا که در اوج ستارگان آسمان همچون عيوق است [11] پناه به خدا که تو بعد از من سرپرست مسلمانان براي جلب منفعت يا دفع ضرر گردي يا من در اين باره براي تو نسبت به يک تن از آنان قرار و تعهدي امضاء کنم [12] از هم اکنون خود را درياب و براي خويش چاره انديش [13] زيرا اگر کوتاهي کني و براي کوبيدنت بندگان خدا بپاخيزند درهاي چاره به رويت بسته خواهد شد [14] و چيزي که امروز از تو مورد قبول است فردا نخواهند پذيرفت . والسلام

نامه شماره66

و من کتاب له عليه السلام [1] الي عبد الله بن العباس ، و قد تقدم ذکره بخلاف هذه الروايه [2] اما بعدفان المرء ليفرح بالشي ء الذي لم يکن ليفوته ، [3] و يحزن علي الشي ء الذي لم يکن ليصيبه ، فلا يکن افضل ما نلت في نفسک من دنياک بلوغ لذه او شفاء غيظ ، [4] و لکن اطفاء باطل او احياء حق [5] و ليکن سرورک بما قدمت ، و اسفک علي ما خلفت ، و همک فيما بعد الموت

ترجمه

[1] از نامه هاي امام عليه السلام به عبدالله ابن عباس اين نامه به صورت ديگري نيز قبلا آمده است . [2] اما بعد بسيار مي شود که انسان از يافتن چيزي که هرگز از او فوت نمي شد خشنود مي گردد [3] [ و بعکس ] از فوت منفعتي که هرگز نصيب او نمي گرديد اندوهناک مي شود مواظب باش که بهترين و برترين چيز نزد تو رسيدن به لذات دنيا و يا انتقام از دشمن نباشد [4] بلکه بايد بهترين امور نزد تو خاموش کردن آتش باطل و يا زنده کردن حق باشد [5] تنها به چيزي که از پيش فرستاده اي خوشحال باش و تاسفت از آن چيزي که به جاي مي گذاري و بايد تمام هم تو معطوف به جهان پس از مرگ باشد

نامه شماره67

و من کتاب له عليه السلام [6] الي قثم بن العباس ، و هو عامله علي مکه [7] اما بعد ، فاقم للناس الحج و ذکرهم بايام الله ، و اجلس لهم العصرينه ، [8] فافت المستفتي ، و علم الجاهل ، و ذاکر العالم ، [9] و لايکن لک الي الناس سفير الا لسانک ، و لا حاجب الا وجهک [10] و لا تحجبن ذا حاجه عن لقائک بها ، فانها ان ذيدت عن ابوابک في اول وردها لم تحمد فيما بعد علي قضائها [11] و انظر الي ما اجتمع عندک من مال الله فاصرفه الي من قبلک [1] من ذوي العيال و المجاعه ، مصيبا به مواضع الفاقه و الخلات ، [2] و ما فضل عن ذلک فاحمله الينا لنقسمه فيمن قبلنا [3] و مر اهل مکه الا ياخذوا من ساکن اجرا ، فان الله سبحانه يقول : [4] [[ سواء العاکف فيه و الباد ] ] فالعاکف : المقيم به ، [5] و البادي : الذي يحج اليه من غير اهله وفقنا الله و اياکم لمحابه ، و السلام

ترجمه

[6] از نامه هاي امام عليه السلام به قثم ابن عباس فرماندار مکه . [7] امابعد در اقامه حج مردم را راهنما باش و روزهاي خدا را به ياد آنها آر صبح و عصر براي رسيدگي به امور آنان بنشين [8] به کساني که پرسشي دارند پاسخ ده جاهلان را بياموز و با دانشمندان مذاکره کن [9] در بين تو و مردم بايد واسطه و سفيري جز زبانت و حاجب و پرده اي جز چهره ات نباشد [10] افرادي که با تو کار دارند از ملاقات با خود محروم مساز اگر آنها را در ابتداء از در خانه ات برانند حل مشکلشان بعدا جبران آنرا نخواهد کرد . [11] اموالي که در نزد تو گرد آمده و مربوط به خدا است به دقت در مصرف آنها بنگر و آن را به مصرف عيالمندان و گرسنگان ، کساني که در محل هستند بکن 000 [1] آنچنان که به طور صحيح به دست فقرا و نيازمندان برسد [2] و مازاد آنرا نزد ما بفرست تا بين کساني که در اينجا هستند تقسيم کنيم . [3] به مردم مکه دستور ده تا از کساني که در اين شهر مسکن مي گزينند اجاره بها نگيرند زيرا خداوند مي فرمايد : [4] در اين سرزمين کساني که مقيم هستند و آنها که از بيرون مي آيند مساويند [ سواء العاکف فيه و الباد ] منظور از عاکف کسياست که مقيم در آنجا است [5] و از باديکسيکه از نقاط ديگر به قصد حج به مکه مي آيد . خداوند ما و شما را توفيق انجام اعمال نيک که موجب رضاياو است عنايت کند . والسلام

نامه شماره68

و من کتاب له عليه السلام [6] الي سلمان الفارسي رحمه الله قبل ايام خلافته [7] اما بعد ، فانما مثل الدنيا مثل الحيه : لين مسها ، قاتل سمها ، [8] فاعرض عما يعجبک فيها ، لقله ما يصحبک منها ، وضع عنک همومها ، [9] لما ايقنت به من فراقها ، و تصرف حالاتها ، و کن آنس ما تکون بها ، [10] احذر ما تکون منها، فان صاحبها کلما اطمان فيها الي سرور اشخصته عنه الي محذور ، [11] او الي ايناس ازالته عنه الي ايحاش و السلام

ترجمه

[6] از نامه هاي امام عليه السلام به سلمان فارسي پيش از خلافتش [7] امابعد دنيا به مار مي ماند ظاهرش نرم و زيبا ولي زهرکشنده در درون دارد [8] بنابراين از هر چيزي از دنيا که جلب توجه تو را مي کند اعراض کن زيرا بزودي از تو جدا خواهد شد و مدت کمي مصاحب تو بيش نخواهد بود هم و غم آنرا از خود بنه [9] چرا که يقين به فراق و دکرگوني حالات آن داري آنگاه که به آن سخت انس گرفتي[10] در همان حال به شدت از آن بر حذر باش زيرا در همان زمان که انسان در آن به خوشحالي مطمئن مي شود او را به طرف محذور و مشکلات مي فرستد .[11] و هر زمان که به آن سخت انس مي گيرد او را در وحشت و هراس قرار خواهد داد . والسلام

نامه شماره69

و من کتاب له عليه السلام [1] الي الحارث الهمذاني [2] و تمسک بحبل القرآن و استنصحه ، و احل حلاله ،و حرم حرامه ، [3] و صدق بما سلف من الحق ، و اعتبر بما مضي من الدنيا لما بقي منها ، [4] فان بعضها يشبه بعضا ، و آخرها لاحق باولها و کلها حائل مفارق [5] و عظم اسم الله ان تذکره الا علي حق ، [6] و اکثر ذکر الموت و ما بعد الموت ، و لا تتمن الموت الا بشرط وثيق [7] و احذر کل عمل يرضاه صاحبه لنفسه ، و يکره لعامه المسلمين [8] و احذر کل عمل يعمل به في السر ، و يستحي منه في العلانيه ، [9] و احذر کل عمل اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه [10] و لا تجعل عرضک غرضا لنبال القول ، و لا تحدث الناس بکل ما سمعت به ، [11] فکفي بذلک کذبا و لا ترد علي الناس کل ما حدثوک به ، فکفي بذلک جهلا [12] و اکظم الغيظ ، و تجاوز عند المقدره و احلم عند الغضب ، [13] و اصفح مع الدوله ، تکن لک العاقبه و استصلح کل نعمه انعمها الله عليک ، [14] و لا تضيعن نعمه من نعم الله عندک ، و لير عليک اثر ما انعم الله به عليک [15] و اعلم ان افضل المؤمنين افضلهم تقدمه من نفسه و اهله و ماله ، [1] فانک ما تقدم من خير يبق لک ذخره ، و ما تؤخره يکن لغيرک خيره [2] و احذر صحابه من يفيل رايه ، و ينکر عمله ، فان الصاحب معتبر بصاحبه [3] و اسکن الامصار العظام فانها جماع المسلمين ، [4] و احذر منازل الغفله و الجفاء و قله الاعوان علي طاعه الله و اقصر رايک علي ما يعنيک [5] و اياک و مقاعد الاسواق ، فانها محاضر الشيطان ، و معاريض الفتن [6] و اکثر ان تنظر الي من فضلت عليه ، فان ذلک من ابواب الشکر ، [7] و لا تسافر في يوم جمعه حتي تشهد الصلاه الا فاصلا في سبيل الله ، او في امر تعذر به [8] و اطع الله في جميع امورک ، فان طاعه الله فاضله علي ماسواها [9] و خادع نفسک في العباده ، و ارفق بها و لا تقهرها ، و خذ عفوها و نشاطها ، [10] الا ما کان مکتوبا عليک من الفريضه ، فانه لابد من قضائها و تعاهدها عند محلها [11] و اياک ان ينزل بک الموت و انت آبق من ربک في طلب الدنيا [12] و اياک و مصاحبه الفساق ، فان الشر بالشر ملحق [13] ووقر الله و احبب احباءه و احذر الغضب ، فانه جند عظيم من جنود ابليس ، و السلام

ترجمه

[1] از نامه هاي امام عليه السلام به حارث همداني[2] به ريسمان قرآن چنگ زن و از آن اندرز بخواه حلالش را حلال بشمر و حرامش را حرام [3] آنچه از حقايق زندگي پيشينيان در قرآن آمده است تصديق کن از [ حوادث ] گذشته دنيا براي باقيمانده آن عبرت گير [4] چرا که بعضي از آن شبيه بعضي ديگر است و پايانش به نخستين آن ملحق مي گردد اما تمام آن گذرا و ناپايدار است . [5] نام خدا را بزرگ شمار و جز به حق از او نام مبر [6] بسيار زياد به ياد مرگ و عالم بعد از آن باش . هرگز آرزوي مرگ مکن مگر با شرائط مورد اعتماد [ به اين شرط که خود را اهل نجات بداني] . [7] از هر عمليکه تو را خشنود و مسلمانان را ناپسند آيد بر حذر باش [8] و از هر کاريکه پنهاني انجام مي شود و در ظاهر از آن شرم داريپرهيز کن [9] از اعمالي که اگر از کننده اش پرسش شود انکار مي کند و يا پوزش مي طلبد اجتناب نما [10] آبروي خود را هدف تيرهاي سخنان مردم قرار مده و تمام آنچه را مي شنوي براي مردم بازگو مکن [ چرا که راست و دروغ با هم مخلوط است ] [11] اين تو را به دروغ آلوده مي کند . و نيز تمام آنچه را براي تو نقل مي کنند تکذيب منما زيرا اين براي ناداني تو بس است [12] خشمت را فرو خور به هنگام قدرت گذشت پيشه کن و هنگام خشم بردبار . [13] آنگاه که حکومت در دست تو است عفو و مدارا کن تا عاقبت خوب براي تو باشد . هر نعمتي که به تو داد نيکو دار [14] و هيچ نعمتي از نعمتها را ضايع و تباه مساز و بايد اثر نعمتهائي که خدا به تو داده در تو ديده شود .[15] بدان برترين مؤمنان کساني هستند که خود خاندان و اموالشان را در راه خدا تقديم کنند و از همه در اين راه پيشگام تر باشند . [1] زيرا هر چه از کارهاي خير را پيش فرستي براي تو ذخيره خواهد شد . و آنچه باقي گذاري خيرش براي ديگران خواهد بود . [2] از ياراني که در فکر و نظر ضعي فند و عمل آنها ناشايسته است برحذر باش زيرا مقياس سنجش شخصيت هر کس را يارانش تشکيل مي دهند [3] در شهرهاي بزرگ مسکن گزين زيرا آنجا مرکز اجتماع مسلمانان است . [4] و از اقامتگاههائي که اهل غفلت و جفا هستند و ياران مطيع خدا در آن کمند بپرهيز فکرت را به چيزي مشغول دار که از آن بهره مي بري[5] از مراکز نشستن عمومي در بازارها بپرهيز زيرا آنجا محل حضور شيطان و انگيزش فتنه ها است . [6] به افراد پائين تر از خود توجه داشته باش که اين خود شکر برتري تو بر آنها است . [7] در روز جمعه پيش از اداي نماز مسافرت مکن مگر برايجهاد در راه خدا و يا در کاري که به راستي معذور هستي. [8] در تمام اعمالت مطيع فرمان خدا باش زيرا اطاعت فرمان خدا از هر کاري بهتر است . [9] در انجام عبادت با خود مدارا کن و خويشتن را بر آن مجبور منما بلکه بکوش آن را توام با نشاط و در وقت فراغت انجام دهي[10] مگر فرائضي که بر تو حتم است و بهر حال بايد آنها را به انجام رساني تعهد خود را به موقع اداء کني [11] و بترس از آنکه مرگ گري بانت را بگيرد و تو از خدايت فرار کرده و در طلب دنيا باشي[12] از همنشيني بدان بپرهيز که بديبدي آرد [13] خدايرا محترم شمار و دوستان خدا را دوست بدار . و از خشم برحذر باش که آن از لشکريان ابليس است . والسلام

نامه شماره70

و من کتاب له عليه السلام [1] الي سهل بن حنيف الانصاري ، و هو عامله علي المدينه ، في معني قوم من اهلها لحقوا بمعاويه [2] اما بعد ، فقد بلغني ان رجلا ممن قبلک يتسللون الي معاويه ، [3] فلا تاسف علي ما يفوتک من عددهم ، و يذهب عنک من مددهم ، [4] فکفي لهم غيا ، و لک منهم شافيا ، فرارهم من الهدي و الحق و ايضاعهم الي العمي و الجهل ، [5] و انما هم اهل دنيا مقبلون عليها ، و مهطعون اليها ، [6] و قد عرفوا العدل وراوه ، و سمعوه ، و وعوه ، [7] و علموا ان الناس عندنا في الحق اسوه ، فهربوا الي الاثره ، [8] فبعدا لهم و سحقا [9] انهم و الله لم ينفروا من جور ، و لم يلحقوا بعدل ، [10] و انا لنطمع في هذا الامر ان يذل الله لنا صعبه ، و يسهل لنا حزنه ، ان شاء الله ، و السلام

ترجمه

[1] از نامه هاي امام عليه السلام به سهل بن حنيف فرماندار مدينه درباره گروهي که به معاويه ملحق شده بودند [2] اما بعد به من خبر رسيده که افرادي از قلمرو تو مخفيانه به معاويه پيوسته اند [3] بر اين تعداد که از دست داده اي و از کمک آنان بي بهره مانده اي افسوس مخور [4] براي آنها همين گمراهي بس که از هدايت حق به سوي کوردلي و جهل شتافته اند و اين براي تو مايه آرامش خاطر است . [5] آنها دنيا پرستاني هستند که با سرعت به آن روي آورده اند [6] در حاليکه عدالت را به خوبي شناخته و ديده و گزارش آنرا شنيده اند [7] و بخاطر سپرده اند که همه مردم در نزد ما و در آئين حکومت ما حقوق برابر دارند آنها از اين برابري به سوي خودخواهي و تبعيض و منفعت طلبي گريخته اند . [8] دور باشند از رحمت خدا [9] به خدا سوگند آنها از ستم نگريخته اند و به عدل روي نياورده اند . [10] و ما اميدواريم که در اين راه خداوند مشکلات را بر ما آسان سازد . و سختيها را هموار انشاءالله . والسلام

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ب.ظ ]




نامه شماره51

و من کتاب له عليه السلام [1] الي عماله علي الخراج [2] من عبد الله علي امير المؤمنين الي اصحاب الخراج : [3] اما بعد ، فان من لم يحذر ما هو صائر اليه لم يقدم لنفسه ما يحرزها [4] و اعلموا ان ما کلفتم به يسير ، و ان ثوابه کثير ، [5] و لو لم يکن فيما نهي الله عنه من البغي و العدوان عقاب يخاف [6] لکان في ثواب اجتنابه ما لا عذر في ترک طلبه فانصفوا الناس من انفسکم ، [7] و اصبروا لحوائجهم ، فانکم خزان الرعيه ، ووکلاء الامه ، و سفراء الائمه [8] و لا تحشموا احدا عن حاجته ، و لا تحبسوه عن طلبته ، [9] و لا تبيعن للناس في الخراج کسوه شتاء و لا صيف ، و لا دابه يعتملون عليها ، و لا عبدا [10] و لا تضربن احدا سوطا لمکان درهم ، [11] و لا تمسن مال احد من الناس ، مصل و لا معاهد ، [12] الا ان تجدوا فرسا او سلاحا يعدي به علي اهل الاسلام ، [13] فانه لا ينبغي للمسلم ان يدع ذلک في ايدي اعداء الاسلام ، فيکون شوکه عليه [14] و لا تدخروا انفسکم نصحيه ، و لا الجند حسن سيره ، و لا الرعيه معونه ، و لا دين الله قوه [15] و ابلوا في سبيل الله ما استوجب عليکم ، فان الله سبحانه قد اصطنع عندنا و عندکم ان نشکره بجهدنا ، [1] و ان ننصره بما بلغت قوتنا ، و لا قوه الا بالله العلي العظيم

ترجمه

[1] از نامه هاي امام عليه السلام به کارگزاران بيت المال . [2] اين نامه اي است از بنده خدا علي [عليه السلام ] اميرمؤمنان به کارگزاران بيت المال و جمع آوري خراج : [3] اما بعد کسيکه از آنچه به سوي آن در حرکت است [ قيامت ] ترس نداشته باشد چيزي از پيش براي خويشتن نمي فرستد [4] بدانيد آنچه به آن مکلف شده ايد کم اما ثواب آن بسيار است . [5] اگر براي آنچه خداوند از آن نهي کرده يعني: ستم و دشمني عقاب و کيفري وجود نداشت [6] باز براي درک ثواب در اجتناب از آنها عذري باقي نمي ماند خودتان انصاف را نسبت به مردم روا داريد [7] و در برابر انجام نيازمندي هايشان که طبعا مشکلاتي بهمراه دارد صبر و استقامت بخرج دهيد. شما خزانه داران رعيت وکلايامت و سفيران ائمه و پيشوايان هستيد . [8] بر هيچکس بخاطر نيازمنديش بخاطر موقعيت خود خشم نگيريد . هيچ کس را از خواسته هاي مشروعش باز مداريد . [9] و به خاطر گرفتن خراج از بدهکار لباس تابستاني يا زمستاني و مرکبي را که با آن به کارهايش مي رسد و نيز برده اش را به فروش نرسانيد . [10] و نيز به خاطر گرفتن درهمي کسي را تازيانه نزنيد [11] همچنين براي حق جمع آوري بيت المال به مال احدي چه مسلمان و چه غير مسلماني که در پناه اسلام است دست نزنيد [12] مگر اينکه اسب يا اسلحه اي باشد که براي تجاوز به مسلمانها به کار گرفته مي شود [13] چرا که براي مسلمان درست نيست بگذارد چنين اسلحه اي در اختيار دشمنان اسلام باشد و در نتيجه آنها نيرومندتر از سپاه اسلام گردند . [13] از نصيحت و اندرز به خويشتن و از خوشرفتاري با سپاهيان و کمک به رعايا و تقويت دين خداوند خودداري مکنيد . [14] در راه خداوند آنچه بر شما واجب است انجام دهيد زيرا که خداوند از ما و شما خواسته است که با کوششهاي خود از او سپاسگزاري کنيم و به مقدار قدرت خود ياريش نمائيم [1] در حاليکه هيچ قدرت و نيروئي جز از ناحيه خداوند بزرگ وجود ندارد : و لا قوه الا بالله العليالعظيم .

نامه شماره52

و من کتاب له عليه السلام [2] الي امراء البلاد في معني الصلاه [3] امابعد ، فصلوا بالناس الظهر حتي تفي ء الشمس من مربض العنز ، [4] و صلوا بهم العصر و الشمس بيضاء حيه في عضو من النهار [5] حين يسار فيها فرسخان ، و صلوا بهم المغرب حين يفطر الصائم ، [6] و يدفع الحاج الي مني و صلوا بهم العشاء حين يتواري الشفق الي ثلث الليل ، [7] و صلوا بهم الغداه و الرجل يعرف وجه صاحبه ، [8] و صلوا بهم صلاه اضعفهم ، و لا تکونوا فتانين

ترجمه

[2] از نامه هاي امام عليه السلام به فرمانداران شهرها درباره معني نماز[3] اما بعد نماز ظهر را تا هنگامي که خورشيد به اندازه طول خوابگاه گوسفندي[ از نصف النهار ] گذشته باشد با مردم بخوانيد . [4] و نماز عصر را هنگامي برايشان به جا آوريد که خورشيد هنوز کاملا زنده و قسمتي از روز باقياست [5] به گونه ايکه مي توان تا غروب دو فرسخ راه را طيکرد . نماز مغرب را برايشان موقعي انجام دهيد که روزه دار افطار مي کند [6] و حاجي از عرفات [ به جانب مشعرالحرام و از آن جا ] به سوي مني حرکت مي نمايد . و نماز عشاء را از هنگامي که شفق پنهان مي گردد تا يک ثلث از شب با آنان انجام دهيد . [7] [ و اما ] نماز صبح را وقتي بايد برايشان بخوانيد که شخص مي تواند صورت رفيقش را ببيند [8] و او را بشناسد [ اما چگونگي نماز جماعت در زودخواندن و يا طول دادن آن ] بايد مانند نمازي باشد که ناتوان ترين مامومين مي تواند بخواند و هرگز فتنه گر مباشيد [ که با طول دادن نماز و دعاهاي آن افراد را بفريبيد ] .

نامه شماره53

و من کتاب له عليه السلام [9] کتبه للاشتر النخعي ، لما ولاه علي مصر و اعمالها حين اضطرب امراميرها محمد بن ابي بکر ، و هو اطول عهد کتبه و اجمعه للمحاسن [10] بسم الله الرحمن الرحيم [11] هذا ما امربه عبد الله علي امير المؤمنين ، مالک بن الحارث الاشتر في عهده اليه ، [1] حين ولاه مصر : جبايه خراجها ، و جهاد عدوها ، [2] و استصلاح اهلها ، و عماره بلادها [3] امره بتقوي الله ، و ايثار طاعته ، و اتباع ما امر به في کتابه : [4] من فرائضه وسننه ، التي لا يسعد احد الا باتباعها و لا يشقي الا مع جحودها و اضاعتها ، [5] و ان ينصر الله سبحانه بقلبه و يده ولسانه ، [6] فانه ، جل اسمه ، قد تکفل بنصر من نصره ، و اعزاز من اعزه [7] و امره ان يکسر نفسه من الشهوات ، و يزعها عند الجمحات ، [8] فان النفس اماره بالسوء ، الا ما رحم الله [9] ثم اعلم يا مالک ، اني قد وجهتک الي بلاد قد جرت عليها دول قبلک ، من عدل وجور ، [10] و ان الناس ينظرون من امورک في مثل ما کنت تنظر فيه من امور الولاه قبلک [11] و يقولون فيک ما کنت تقول فيهم ، [12] و انما يستدل علي الصالحين بما يجري الله لهم علي السن عباده ، [13] فليکن احب الذخائر اليک ذخيره العمل الصالح ، فاملک هواک ، [14] و شح بنفسک عما لا يحل لک ، فان الشح بالنفس الانصاف منها فيما احبت او کرهت [15] و اشعر قلبک الرحمه للرعيه ، و المحبه لهم ، و اللطف بهم ، [16] و لا تکونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اکلهم ، فانهم صنفان : [17] اما اخ لک في الدين ، او نظير لک في الخلق ، يفرط منهم الزلل ، [1] و تعرض لهم العلل ، و يؤتي علي ايديهم في العمد و الخطا ، [2] فاعطهم من عفوک و صفحک مثل الذي تحب و ترضي ان يعطيک الله من عفوه و صفحه ، [3] فانک فوقهم ، و والي الامر عليک فوقک و الله فوق من ولاک [4] وقد استکفاک امرهم ، و ابتلاک بهم و لا تنصبن نفسک لحرب الله [5] فانه لا يد لک بنقمته ، و لا غني بک عن عفوه و رحمته [6] و لا تندمن علي عفو ، و لا تبجحن بعقوبه ، [7] و لا تسرعن الي بادره وجدت منها مندوحه ، و لا تقولن : اني مؤمر [8] آمر فاطاع ، فان ذلک ادغال في القلب ، و منهکه للدين ، و تقرب من الغير [9] و اذا احدث لک ما انت فيه من سلطانک ابهه او مخيله ، [10] فانظر الي عظم ملک الله فوقک ، و قدرته منک علي ما لا تقدر عليه من نفسک ، [11] فان ذلک يطامن اليک من طماحک ، [12] و يکف عنک من غربک ، و يفي ء اليک بما عزب عنک من عقلک [13] اياک و مساماه الله في عظمته ، و التشبه به في جبروته ، [14] فان الله يذل کل جبار ، و يهين کل مختال انصف الله و [15] انصف الناس من نفسک ، و من خاصه اهلک ، و من لک فيه هوي من رعيتک ، [16] فانک الا تفعل تظلم و من ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده ، [17] و من خاصمه الله ادحض حجته ، [1] و کان لله حربا حتي ينزع او يتوب و ليس شي ء ادعي الي تغيير نعمه الله و تعجيل نقمته من اقامه علي ظلم ، [2] فان الله سميع دعوه المضطهدين ، و هو للظالمين بالمرصاد [3] و ليکن احب الامور اليک اوسطها في الحق ، و اعمها في العدل ، و اجمعها لرضي الرعيه ، [4] فان سخط العامه يجحف برضي الخاصه ، و ان سخط الخاصه يغتفر مع رضي العامه [5] و ليس احد من الرعيه اثقل علي الوالي مؤونه في الرخاء ، [6] و اقل معونه له البلاء ، و اکره للانصاف ، [7] و اسال بالالحاف ، و اقل شکرا عند الاعطاء و ابطا عذرا عند المنع [8] و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصه [9] و انما عماد الدين و جماع المسلمين ، و العده للاعداء ، العامه من الامه ، [10] فليکن صغوک لهم ، و ميلک معهم [11] و ليکن ابعد رعيتک منک ، و اشناهم عندک ، اطلبهم لمعائب الناس ، [12] فان في الناس عيوبا الوالي احق من سترها فلا تکشفن عما غاب عنک منها ، [13] فانما عليک تطهير ما ظهر لک ، و الله يحکم علي ما غاب عنک ، [14] فاستر العوره ما استطعت يستر الله منک ما تحب ستره من رعيتک [15] اطلق عن الناس عقده کل حقد ، و اقطع عنک سبب کل وتر ، [16] و تغاب عن کل ما لا يضح لک ، [1] و لا تعجلن الي تصديق ساع ، فان الساعي غاش ، و ان تشبه بالناصحين [2] و لا تدخلن في مشورتک بخيلا يعدل بک عن الفضل ، و يعدک الفقر ، [3] و لا جبانا يضعفک عن الامور ، و لا حريصا يزين لک الشره بالجور ، [4] فان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتي يجمعها سوء الظن بالله [5] ان شر وزرائک من کان للاشرار قبلک وزيرا ، و من شرکهم في الاثام فلا يکونن لک بطانه ، [6] فانهم اعوان الاثمه ، و اخوان الظلمه ، [7] و انت واجد منهم خير الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم ، [8] و ليس عليه مثل آصارهم و اوزارهم و آثامهم ، [9] ممن لم يعاون ظالما علي ظلمه ، و لا آثما علي اثمه : [10] اولئک اخف عليک مؤونه ، و احسن لک معونه ، واحني عليک عطفا، و اقل لغيرک الفا ، [11] فاتخذ اولئک خاصه لخلواتک و حفلاتک ، ثم ليکن آثرهم عندک اقولهم بمر الحق لک ، [12] و اقلهم مساعده فيما يکون منک مما کره الله لاوليائه ، واقعا ذلک من هواک حيث وقع [13] و الصق باهل الورع و الصدق ، ثم رضهم علي الا يطروک و لا يبجحوک بباطل لم تفعله ، [14] فان کثره الاطراء تحدث الزهو ، و تدني من العزه [15] و لا يکونن المحسن و المسي ء عندک بنزله سواء ، فان في ذلک تزهيدا لاهل الاحسان ، [1] و تدريبا لاهل الاساءه علي الاساءه والزم کلا منهم ما الزم نفسه [2] و اعلم انه ليس شي ء بادعي الي حسن ظن راع برعيته من احسانه اليهم ، [3] و تخفيفه المؤونات عليهم ، و ترک استکراهه اياهم علي ما ليس له قبلهم [4] فليکن منک في ذلک امر يجتمع لک به حسن الظن برعيتک ، فانه حسن الظن يقطع عنک نصبا طويلا [5] و ان احق من حسن ظنک به لمن حسن بلاؤک عنده ، و ان احق من ساء ظنک به لمن ساء بلاؤک عنده [6] و لا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه ، و اجتمعت بها الالفه ، [7] و صلحت عليها الرعيه ، و لا تحدثن سنه تضر بشي ء من ماضي تلک السننن ، [8] فيکون الاجر لمن سنها ، و الوزر عليک بما نقضت منها [9] و اکثر مدارسه العلماء ، و مناقشه الحکماء ، في تثبيت ما صلح عليه امر بلادک ، و اقامه ما استقام به الناس قبلک [10] و اعلم ان الرعيه طبقات لا يصلح بعضها الا ببعض ، و لا غني ببعضها عن بعض : [11] فمنها جنود الله ، و منها کتاب العامه و الخاصه ، [12] و منها قضاه العدل ، ومنها عمال الانصاف و الرفق ، [13] و منها اهل الجزيه و الخراج من اهل الذمه و مسلمه الناس ، و منها التجار و اهل الصناعات [1] و منها الطبقه السفلي من ذوي الحاجه و المسکنه و کل قد سمي الله له سهمه ، [2] و وضع علي حده فريضه في کتابه او سنه نبيه صلي الله عليه و آله و سلم عهدا منه عندنا محفوظا [3] فالجنود ، باذن الله ، حصون الرعيه ، وزين الولاه ، و عز الدين ، و سبل الامن ، و ليس تقوم الرعيه الا بهم [4] ثم لا قوام للجنود الا بما يخرج الله لهم من الخراج الذي يقوون به علي جهاد عدوهم ، [5] و يعتمدون عليه فيما يصلحهم ، ويکون من وراء حاجتهم [6] ثم لا قوام لهذين الصنفين الا بالصنف الثالث من القضاه و العمال [7] و الکتاب ، لما يحکمون من المعاقد ، و يجمعون من المنافع ، [8] و يؤتمنون عليه من خواص الامور و عوامها ، و لا قوام لهم جميعا الا بالتجار و ذوي الصناعات ، [9] فيما يجتمعون عليه من مرافقهم ، و يقيمونه من اسواقهم ، [10] و يکفونهم من الترفق بايديهم ما لا يبلغه رفق غيرهم [11] ثم الطبقه السفلي من اهل الحاجه و المسکنه الذين يحق رفدهم و معونتهم [12] و في الله لکل سعه ، و لکل علي الوالي حق بقدر ما يصلحه ، [13] و ليس يخرج الوالي من حقيقه ما الزمه الله من ذلک [14] الا بالاهتمام و الاستعانه بالله ، و توطين نفسه علي لزوم الحق ، [15] و الصبر عليه فيما خف عليه او ثقل [16] فول من جنودک انصحهم في نفسک لله و لرسوله و لامامک ، و انقاهم جيبا ، و افضلهم حلما ، [1] ممن يبطي ء عن الغضب ، و يستريح الي العذر ، و يراف بالضعفاء [2] وينبو علي الاقوياء ، وممن لا يثيره العنف ، و لا يقعد به الضعف [3] ثم الصق بذوي المروءات و الاحساب ، و اهل البيوتات الصالحه ، و السوابق الحسنه ، [4] ثم اهل النجده و الشجاعه ، و السخاء و السماحه ، [5] فانهم جماع من الکرم ، و شعب من العرف [6] ثم تفقد من امورهم ما يتفقد الوالدان من ولدهما ، و لا يتفاقمن في نفسک شي ء قويتهم به ، [7] و لا تحقرن لطفا تعاهدتهم به و ان قل ، [8] فانه داعيه لهم الي بذل النصيحه لک ، و حسن الظن بک [9] و لا تدع تفقد لطيف امورهم اتکالا علي جسيمها ، [10] فان لليسير من لطفک موضعا ينتفعون به ، و للجسيم موقعا لا يستغنون عنه [11] و ليکن آثر رؤوس جندک عندک من واساهم في معونته ، [12] و افضل عليهم من جدته ، بما يسعهم و يسع من وراءهم من خلوف اهليهم ، [13] حتي يکون همهم هما واحدا في جهاد العدو ، [14] فان عطفک عليهم يعطف قلوبهم عليک ، [15] و ان افضل قره عين الولاه استقامه العدل في البلاد ، و ظهور موده الرعيه [16] و انه لا تظهر مودتهم الا بسلامه صدورهم ، [17] و لا تصح نصيحتهم الا بحيطتهم علي ولاه الامور ، و قله استثقال دولهم ، [1] و ترک [ نهج البلاغه م 28 ] استبطاء انقطاع مدتهم ، فافسح في آمالهم ، و واصل في حسن الثناء عليهم [2] و تعديد ما ابلي ذوو البلاء منهم ، فان کثره الذکر لحسن افعالهم تهز الشجاع ، و تحرض الناکل ، ان شاء الله [3] ثم اعرف لکل امري ء منهم ما ابلي ، و لا تضمن بلاء امري ء الي غيره ، [4] و لا تقصرن به دون غايه بلائه ، و لا يدعونک شرف امري ء الي ان تعظم من بلائه ما کان صغيرا ، [5] و لا ضعه امري ء الي ان تستصغر من بلائه ما کان عظيما [6] واردد الي الله و رسوله ما يضلعک من الخطوب ، و يشتبه عليک من الامور ، [7] فقد قال الله تعالي لقوم احب ارشادهم : [8] [[ يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم ، فان تنازعتم في شي ء فردوه الي الله و الرسول ] ] [9] فالرد الي الله : الاخذ بمحکم کتابه ، [10] و الرد الي الرسول : الاخذ بسنته الجامعه غير المفرقه [11] ثم اختر للحکم بين الناس افضل رعيتک في نفسک ، ممن لا تضيق به الامور ، [12] و لا تمحکه الخصوم ، و لا يتمادي في الزله ، [13] و لا يحصر من الفي ء الي الحق اذا عرفه ، و لا تشرف نفسه علي طمع ، [14] و لا يکتفي بادني فهم دون اقصاه ، و او قفهم في الشبهات ، [15] و آخذهم بالحجج ، و اقلهم تبرما بمراجعه الخصم ، [1] و اصبرهم علي تکشف الامور ، و اصرمهم عند اتضاح الحکم ، [2] ممن لا يزدهيه اطراء ، و لا يستميله اغراء ، و اولئک قليل [3] ثم اکثر تعاهد قضائه ، و افسح له في البذل ما يزيل علته [4] و تقل معه حاجته الي الناس و اعطه من المنزله لديک ما لا يطمع فيه غيره من خاصتک ، [5] ليامن بذلک اغتيال الرجال له عندک [6] فانظر في ذلک نظرا بليغا ، فان هذا الدين قد کان اسيرا في ايدي الاشرار يعمل فيه بالهوي ، و تطلب به الدنيا [7] ثم انظر في امور عمالک فاستعملهم اختبارا ، و لا تولهم محاباه و اثره ، [8] فانهما جماع من شعب الجور و الخيانه [9] و توخ منهم اهل التجربه و الحياء ، من اهل البيوتات الصالحه ، و القدم في الاسلام المتقدمه ، [10] فانهم اکرم اخلاقا، و اصح اعراضا ، و اقل في المطامع اشراقا ، و ابلغ في عواقب الامور نظرا [11] ثم اسبغ عليهم الارزاق ، فان ذلک قوه لهم علي استصلاح انفسهم ، [12] و غني لهم عن تناول ما تحت ايديهم ، وحجه عليهم [13] ان خالفوا امرک او ثلموا امانتک ثم تفقد اعمالهم ، و ابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم ، [14] فان تعاهدک في السر لامورهم حدوه لهم علي استعمال الامانه ، و الرفق بالرعيه [15] و تحفظ من الاعوان ، فان احد منهم بسط يده الي خيانه اجتمعت بها عليه عندک اخبار عيونک ، [1] اکتفيت بذلک شاهدا ، فبسطت عليه العقوبه في بدنه ، [2] و اخذته بما اصاب من عمله ، ثم نصبته بمقام المذله ، [3] ووسمته بالخيانه ، و قلدته عار التهمه [4] و تفقد امر الخراج بما يصلح اهله ، فان في صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم ، [5] و لا صلاح لمن سواهم الا بهم ، لان الناس کلهم عيال علي الخراج و اهله [6] و ليکن نظرک في عماره الارض ابلغ من نظرک في استجلاب الخراج ، لان ذلک لا يدرک الا بالعماره ، [7] و من طلب الخراج بغير عماره اخرب البلاد ، و اهلک العباد ، و لم يستقم امره الا قليلا [8] فان شکوا ثقلا او عله ، او انقطاع شرب او باله ، او احاله ارض اغتمرها غرق ، او اجحف بها عطش ، [9] خففت عنهم بما ترجو ان يصلح به امرهم ، و لا يثقلن عليک شي ء خففت به المؤونه عنهم ، [10] فانه ذخر يعودون به عليک في عماره بلادک ، و تزيين و لايتک ، [11] مع استجلابک حسن ثنائهم ، و تبجحک ، باستفاضه العدل فيهم ، [12] معتمدا فضل قوتهم ، بما ذخرت عندهم من اجمامک لهم ، [13] و الثقه منهم بما عودتهم من عدلک عليهم و رفقک بهم ، [14] فربما حدث من الامور ما اذا عولت فيه عليهم من بعد احتملوه طيبه انفسهم به ، [15] فان العمر ان محتمل ما حملته ، و انما يؤتي خراب الارض من اعواز اهلها ، [1] و انما يعوز اهلها لاشراف انفس الولاه علي الجمع ، [2] و سوء ظنهم بالبقاء ، و قله انتفاعهم بالعبر [3] ثم انظر في حال کتابک ، فول علي امورک خيرهم ، [4] و اخصص رسائلک التي تدخل فيها مکائدک و اسرارک باجمعهم لوجوه صالح الاخلاق [5] ممن لا تبطره الکرامه ، فيجتري ء بها عليک في خلاف لک بحضره ملاء ، [6] و لا تقصر به الغفله عن ايراد مکاتبات عمالک عليک ، [7] و اصدار جواباتها علي الصواب عنک ، فيما ياخذ لک و يعطي منک ، [8] و لا يضعف عقدا اعتقده لک ، و لا يعجز عن اطلاق ما عقد عليک ، [9] و لا يجهل مبلغ قدر نفسه في الامور ، فان الجاهل بقدر نفسه يکون بقدر غيره اجهل [10] ثم لا يکن اختيارک اياهم علي فراستک و استنامتک و حسن الظن منک ، [11] فان الرجال يتعرضون لفراسات الولاه بتصنعهم و حسن خدمتهم ، [12] و ليس وراء ذلک من النصيحه و الامانه شي ء [13] و لکن اختبرهم بما و لوا للصالحين قبلک ، فاعمد لاحسنهم کان في العامه اثرا، [14] و اعرفهم بالامانه وجها ، فان ذلک دليل علي نصيحتک لله و لمن و ليت امره [15] و اجعل لراس کل امر من امورک راسا منهم ، لا يقهره کبيرها ، و لا يتشتت عليه کثيرها [16] و مهما کان في کتابک من عيب فتغابيت عنه الزمته [1] ثم استوص بالتجار و ذوي الصناعات ، و اوض بهم خيرا: [2] المقيم منهم و المضطرب بماله ، و المترفق ببدنه ، [3] فانهم مواد المنافع ، و اسباب المرافق و جلابها من المباعد و المطارح ، [4] في برک و بحرک ، و سهلک و جبلک و حيث لا يلتئم الناس لمواضعها ، [5] و لا يجترؤون عليها ، فانهم سلم لا تخاف بائقته ، و صلح لا تخشي غائلته [6] و تفقد امورهم بحضرتک و في حواشي بلادک [7] و اعلم مع ذلک ان في کثير منهم ضيقا فاحشا، و شحا قبيحا ، [8] و احتکارا للمنافع ، و تحکما في البياعات ، [9] و ذلک باب مضره للعامه ، و عيب علي الولاه فامنع من الاحتکار ، [10] فان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم منع منه و ليکن البيع بيعا سمحا : [11] بموازين عدل ، و اسعار لا تجحف بالفريقين من البائع و المبتاع [12] فمن قارف حکره بعد نهيک اياه فنکل به ، و عاقبه في غير اسراف [13] ثم الله الله في الطبقه السفلي من الذين لا حيله لهم ، [14] من المساکين و المحتاجين و اهل البؤسي و الزمني ، [15] فان في هذه الطبقه قانعا و معترا ، و احفظ لله ما استحفظک من حقه فيهم ، [16] و اجعل لهم قسما من بيت مالک ، و قسما من غلات صوافي الاسلام في کل بلد ، [17] فان للاقصي منهم مثل الذي للاذني ، و کل قد استرعيت حقه ، [1] فلا يشغلنک عنهم بطر ، فانک لا تعذر بتضييعک التافه لاحکامک الکثير المهم [2] فلا تشخص همک عنهم ، و لا تصعر خدک لهم ، [3] و تفقد امور من لا يصل اليک منهم ممن تقتحمه العيون ، [4] و تحقره الرجال ، ففرغ لاولئک ثقتک من اهل الخشيه و التواضع ، [5] فليرفع اليک امورهم ، ثم اعمل فيهم بالاعذار الي الله يوم تلقاه ، [6] فان هؤلاء من بين الرعيه احوج الي الانصاف من غيرهم ، [7] و کل فاعذر الي الله في تاديه حقه اليه [8] و تعهد اهل اليتم و ذوي الرقه في السن ممن لا حيله له ، و لا ينصب للمساله نفسه ، [9] و ذلک علي الولاه ثقيل ، و الحق کله ثقيل ، [10] و قد يخففه الله علي اقوام طلبوا العاقبه فصبروا انفسهم ، ووثقوا بصدق موعود الله لهم [11] و اجعل لذوي الحاجات منک قسما تفرغ لهم فيه شخصک ، [12] و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذي خلقک ، [13] و تقعد عنهم جندک و اعوانک من احراسک و شرطک ،[14] حتي يکلمک متکلهم غير متتعتع ،[15] فاني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول في غير موطن : [16] [[ لن تقدس امه لا يؤخذ للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع ] ] [17] ثم احتمل الخرق منهم و العي ، و نح عنهم الضيق و الانف [1] يبسط الله عليک بذلک اکناف رحمته ، و يوجب لک ثواب طاعته [2] و اعط ما اعطيت هنيئا ، و امنع في اجمال و اعذار [3] ثم امور من امورک لا بد لک من مباشرتها : منها اجابه عمالک بما يعيا عنه کتابک ، [4] و منها اصدار حاجات الناس يوم ورودها عليک بما تحرج به صدور اعوانک ، [5] و امض لکل يوم عمله ، فان لکل يوم ما فيه [6] و اجعل لنفسک فيما بينک و بين الله افضل تلک المواقيت ، و اجزل تلک الاقسام ، [7] و ان کانت کلها لله اذا صلحت فيها النيه ، و سلمت منها الرعيه [8] و ليکن في خاصه ما تخلص به لله دينک : اقامه فرائضه التي هي له خاصه ، [9] فاعط الله من بدنک في ليلک و نهارک ، ووف ما تقربت به الي الله من ذلک کاملا غير مثلوم و لا منقوص ، [10] بالغا من بدنک ما بلغ و اذا قمت في صلاتک للناس ، فلا تکونن منفرا و لا مضيعا ، [11] فان في الناس من به العله و له الحاجه [12] و قد سالت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حين وجهني الي اليمن کيف اصلي بهم ? [13] فقال : [[ صل بهم کصلاه اضعفهم ، و کن بالمؤمنين رحيما ] ] [1] و اما بعد ، فلا تطولن احتجاجک عن رعيتک ، فان احتجاب الولاه عن الرعيه [2] شعبه من الضيق ، و قله علم بالامور ، [3] و الاحتجاب منهم يقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه [4] فيصغر عندهم الکبير ، و يعظم الصغير ، و يقبح الحسن ، و يحسن القبيح ، و يشاب الحق بالباطل [5] و انما الوالي بشر لا يعرف ما تواري عنه الناس به من الامور ، [6] و ليست علي الحق سمات تعرف بها ضروب الصدق من الکذب ، [7] و انما انت احد رجلين : اما امرؤ سخت نفسک بالبذل في الحق ، [8] ففيم احتجابک من واجب حق تعطيه ، او فعل کريم تسديه [9] او مبتلي بالمنع ، فما اسرع کف الناس عن مسالتک اذا ايسوا من بذلک [10] مع ان اکثر حاجات الناس اليک مما لا مؤونه فيه عليک ، [11] من شکاه مظلمه ، او طلب انصاف في معامله [12] ثم ان للوالي خاصه و بطانه ، فيهم استئثار و تطاول ، و قله انصاف في معامله ، [13] فاحسم ماده اولئک بقطع اسباب تلک الاحوال [14] و لا تقطعن لاحد من حاشيتک و حامتک قطيعه ، [15] و لا يطمعن منک في اعتقاد عقده ، تضر بمن يليها من الناس ، [16] في شرب او عمل مشترک ، يحملون مؤونته علي غيرهم ، [17] فيکون مهنا ذلک لهم دونک ، و عيبه عليک في الدنيا و الاخره [18] و الزم الحق من لزمه من القريب و البعيد ، و کن في ذلک صابرا محتسبا ، [1] واقعا ذلک من قرابتک و خاصتک حيث وقع ، [2] وابتغ عاقبته بمايثقل عليک منه ، فان مغبه ، ذلک محموده [3] و ان ظنت الرعيه بک حيفا فاصحر لهم بعذرک ، [4] و اعدل عنک ظنونهم باصحارک فان في ذلک رياضه منک لنفسک ، و رفقا برعيتک ، [5] و اعذارا تبلغ به حاجتک من تقويمهم علي الحق [6] و لا تدفعن صلحا دعاک اليه و لله فيه رضي فان في الصلح دعه لجنودک ، [7] وراحه من همومک ، وامنا لبلادک ، و لکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه ، [8] فان العدو ربما قارب ليتغفل [9] فخذ بالحزم ، و اتهم في ذلک حسن الظن و ان عقدت بينک و بين عدوک عقده ، [10] او البسته منک ذمه ، فحط عهدک بالوفاء ، [11] و ارع ذمتک بالامانه ، و اجعل نفسک جنه دون ما اعطيت ، [12] فانه ليس من فرائض الله شي ءالناس اشد عليه اجتماعا، مع تفرق اهوائهم ، و تشتت آرائهم ، من تعظيم الوفاء بالعهود [13] وقد لزم ذلک المشرکون فيما بينهم دون المسلمين [14] لما استوبلوا من عواقب الغدر ، فلا تغدرن بذمتک ، [15] و لا تخيسن بعهدک ، و لا تختلن عدوک ، [16] فانه لا يجتري ء علي الله الا جاهل شقي [17] و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته ، و حريما يسکنون الي منعته [1] و يستفيضون الي جواره ، فلا ادغال و لا مدالسه و لا خداع فيه ، [2] و لا تعقد عقدا تجوز فيه العلل ، [3] و لا تعولن علي لحن قول بعد التاکيد و التوثقه [4] و لا يدعونک ضيق امر ، لزومک فيه عهد الله ، الي طلب انفساخه بغير الحق ، [5] فان صبرک علي ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته ، خير من غدر تخاف تبعته ، [6] و ان تحيط بک من الله فيه طلبه ، لا تستقبل فيها دنياک و لا آخرتک [7] اياک و الدماء و سفکها بغير حلها ، فانه ليس شي ء ادني لنقمه ، [8] و لا اعظم لتبعه ، و لا احري بزوال نعمه ، و انقطاع مده ، من سفک الدماء بغير حقها [9] و الله سبحانه مبتدي ء بالحکم بين العباد ، فيما تسافکوا من الدماء يوم القيامه ، [10] فلا تقوين سلطانک بسفک دم حرام ، [11] فان ذلک مما يضعفه و يوهنه ، بل يزيله و ينقله [12] و لا عذر لک عند الله و لا عندي في قتل العمد ، لان فيه قود البدن [13] و ان ابتليت بخطا و افرط عليک سوطک او سيفک او يدک بالعقوبه ، [14] فان في الوکزه فما فوقها مقتله ، [15] فلا تطمحن بک نحوه سلطانک عن ان تؤدي الي اولياءالمقتول حقهم [16] و اياک و الاعجاب بنفسک ، و الثقه بما يعجبک منها ، و حب الاطراء ، [1] فان ذلک من اوثق فرص الشيطان في نفسه ليمحق ما يکون من احسان المحسنين [2] و اياک و المن علي رعيتک باحسانک ، او التزيد فيما کان من فعلک ،[3] او ان تعدهم فتتبع موعدک بخلفک ، فان المن يبطل الاحسان ، [4] و التزيد يذهب بنور الحق ، و الخلف يوجب المقت عند الله و الناس [5] قال الله تعالي : [[ کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون ] ] [6] و اياک و العجله بالامور قبل اوانها ، او التسقط فيها عند امکانها ، [7] او اللجاجه فيها اذا تنکرت ، او الوهن عنها اذا استوضحت [8] فضع کل امر موضعه ، و اوقع کل امر موقعه [9] و اياک و الاستئثار بما الناس فيه اسوه ، [10] و التغابي عما تعني به مما قد وضح للعيون ، فانه ماخوذ منک لغيرک ، [11] و عما قليل تنکشف عنک اغطيه الامور ، و ينتصف منک للمظلوم [12] املک حميه انفک ، و سوره ، حدک ، و سطوه يدک ،[13] و غرب لسانک ، و احترس من کل ذلک بکف البادره ، [14] و تاخير السطوه ، حتي يسکن غضبک فتملک الاختيار : [15] و لن تحکم ذلک من نفسک حتي تکثر همومک بذکر المعاد الي ربک [1] و الواجب عليک ان تتذکر ما مضي لمن تقدمک من حکومه عادله ، [2] او سنه فاضله ، او اثر عن نبينا صلي الله عليه و آله و سلم او فريضه في کتاب الله [3] فتقتدي بما شاهدت مما عملنا به فيها ، [4] و تجتهد لنفسک في اتباع ما عهدت اليک في عهدي هذا ، و استوثقت به من الحجه لنفسي عليک ، [5] لکيلا تکون لک عله عند تسرع نفسک الي هواها [6] و انا اسال الله بسعه رحمته ، و عظيم قدرته علي اعطاء کل رغبه ، [7] ان يوفقني و اياک لما فيه رضاه من الاقامه علي العذر الواضح ، اليه و الي خلقه ، [8] مع حسن الثناء في العباد ، و جميل الاثر في البلاد ، [9] و تمام النعمه ، و تضعيف الکرامه ، و ان يختم لي و لک بالسعاده و الشهاده ، ، [10] [[ انا اليه راجعون ] ] و السلام علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الطيبين الطاهرين ، و سلم تسليما کثيرا ، و السلام

ترجمه

[9] فرمان مبارک امام عليه السلام به مالک اشتر . اين فرمان را امام عليه السلام براي اشترنخعي به هنگامي که او را فرماندار مصر قرار داد نوشته است . و اين زماني بود که وضع زمامدار مصر محمدبن ابوبکر درهم ريخته و متزلزل شده بود اين فرمان از طولاني ترين و جامعترين فرمانهاي امام عليه السلام مي باشد [10] بسم الله الرحمن الرحيم [11] اين دستوري است که بنده خدا علي[عليه السلام ] به مالک بن حارث اشتر در فرمانش به او صادر فرموده است . [1] و اين فرمان را هنگامي نوشت که ويرا زمامدار و والي کشور مصر قرار داد تا : مالياتهاي آن سرزمين را جمع آوريکند . با دشمنان آن کشور بجنگد . [2] به اصلاح اهل آن همت گمارد . و به عمران و آبادي شهرها قصبات و روستاها و قريه هاي آن بپردازد . [3] [ نخست ] او را به تقوا و ترس از خداوند ايثار و فداکاري در راه اطاعتش و متابعت از آنچه در کتاب خدا قرآن به آن امر شده است فرمان مي دهد : [4] به متابعت او امري که در کتاب الله آمده فرائض و واجبات و سنتها همان دستوراتي که هيچکس جز با متابعت آنها روي سعادت نمي بيند و جز با انکار و ضايع ساختن آنها در شقاوت و بدبختي واقع نمي شود [5] به او فرمان مي دهد که [ آئين ] خدا را با قلب دست و زبان ياريکند [6] چرا که خداوند متکفل ياري کسي شده که او را ياري نمايد و عزت کسيکه او را عزيز دارد . [7] و نيز او فرمان مي دهد که خواسته هاي نابجاي خود را در هم بشکند . و به هنگام وسوسه هاي نفس خويشتن داري را پيش گيرد [8] زيرا که نفس اماره همواره انسان را به بدي وادار مي کند مگر آنکه رحمت الهي شامل حال او شود . [9] اي مالک بدان من تو را به سوي کشوري فرستادم که پيش از تو دولتهاي عادل و ستمگري بر آن حکومت داشتند . [10] و مردم به کارهاي تو همانگونه نظر مي کنند که تو در امور زمامداران پيش از خود [11] و همان را درباره تو خواهند گفت که تو درباره آنها مي گفتي . [12] بدان افراد شايسته را با آنچه خداوند بر زبان بندگانش جاري مي سازد مي توان شناخت [13] بنابراين بايد محبوبترين ذخيره در پيش تو عمل صالح باشد زمام هوا و هوس را در دست گير . [14] و آنچه برايت حلال نيست نسبت به خود بخل روا دار زيرا بخل نسبت به خويشتن اين است که راه انصاف را در آنچه محبوب و مکروه تو است پيش گيري [15] قلب خويش را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف کن [16] و همچون حيوان درنده اي نسبت به آنان مباش که خوردن آنان را غنيمت شماري زيرا آنها دو گروه بيش نيستند : [17] يا برادران ديني تواند و يا انسانهائي همچون تو . گاه از آنها لغزش و خطا سرمي زند . [1] ناراحتيهائي به آنان عارض مي گردد به دست آنان عمدا يا بطور اشتباه کارهائي انجام مي شود [2] [ در اين موارد ] از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنها عطا کن که دوست داري خداوند از عفوش به تو عنايت کند . [3] زيرا تو مافوق آنها و پيشوايت مافوق تو و خداوند مافوق کسي است که تو را زمامدار قرار داده است [4] امور آنان را به تو واگذار کرده و به وسيله آنها تو را آزمايش نموده است . هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار مده [5] چرا که تو تاب کيفر او را نداري. و از عفو و رحمت او بي نياز نيستي [6] هرگز از عفو و بخششي که نموده اي پشيمان مباش . و هيچگاه از کيفري که نموده ايبه خود مبال . [7] و نيز هرگز نسبت به کاري که پيش مي آيد و راه چاره دارد سرعت به خرج مده . مگو من مامورم [ و بر اوضاع مسلطم ] [8] امر مي کنم و بايد اطاعت شود که اين موجب دخول فساد در قلب و خرابي دين و نزديک شدن تغيير و تحول در قدرت است . [9] آنگاه که در اثر موقعيت و قدرتي که در اختيار داري کبر و عجب و خودپسنديدر تو پديد آيد [10] به عظمت قدرت و ملک خداوند که مافوق تو است نظر افکن که اين تو را از آن سرکشي پائين مي آورد [11] و آن شدت و تندي را از تو بازمي دارد [12] و آنچه از دستت رفته است يعني نيروي عقل و انديشه ات که تحت تاثير اين خودپسندي واقع شده به تو بازمي گردد . [13] از همتائي در علو و بزرگي با خداوند برحذر باش و از تشبه به او در جبروتش خود را برکنار دار [14] چرا که خداوند هر جباري را ذليل و هر فرد خودپسند و متکبري را خوار خواهد ساخت . [15] نسبت به خداوند و نسبت به مردم از جانب خود و از جانب افراد خاص خاندانت و از جانب رعايائي که به آنها علاقمندي انصاف به خرج ده [16] که اگر چنين نکنيستم نموده اي و کسيکه به بندگان خدا ستم کند خداوند پيش از بندگانش دشمن او خواهد بود . [17] و کسيکه خداوند دشمن او باشد دليلش را باطل مي سازد 000 [1] و با او به جنگ مي پردازد تا دست از ظلم بردارد يا توبه کند .[ و بدان ] هيچ چيزي در تغيير نعمتهاي خدا و تعجيل انتقام و کيفرش از اصرار بر ستم سريعتر و زودرس تر نيست . [2] چرا که خداوند دعا و خواسته مظلومان را مي شنود و در کمين ستمگران است . [3] بايد محبوبترين کارها نزد تو اموري باشند که در حق با عدالت موافق تر و با رضايت توده مردم هماهنگ تر است . [4] چرا که خشم توده مردم خشنودي خواص را بي اثر مي سازد اما ناخشنودي خاصان با رضايت عموم جبران پذير است . [5] [ اين را نيز بدان که ] احدي از رعايا از نظر هزينه زندگي در حالت صلح و آسايش بر والي سنگين تر [6] و به هنگام بروز مشکلات در اعانت و همکاري کمتر و در اجراي انصاف ناراحت تر [7] و به هنگام درخواست و سؤال پراصرارتر و پس از عطا و بخشش کم سپاس تر و به هنگام منع خواسته ها دير عذرپذيرتر [8] و در ساعات روياروئي با مشکلات کم استقامت تر از گروه خواص نخواهند بود [9] ولي پايه دين و جمعيت مسلمانان و ذخيره دفاع از دشمنان تنها توده ملت هستند [10] بنابراين بايد گوشت به آنها و ميلت با آنان باشد.[11] بايد آنها که نسبت به رعيت عيبجوترند از تو دورتر باشند [12] زيرا مردم عيوبي دارند که والي در ستر و پوشاندن آن عيوب از همه سزاوارتر است . در صدد مباش که عيب پنهاني آنها را به دست آوري[13] بلکه وظيفه تو آن است که آنچه برايت ظاهر گشته اصلاح کني. و آنچه از تو مخفي است خدا درباره آن حکم مي کند [14] بنابراين تا آنجا که توانائي داري عيوب مردم را پنهان ساز تا خداوند عيوبي را که دوست داري براي مردم فاش نشود مستور دارد . [15] [ با برخورد خوب ] عقده آنها را که کينه دارند بگشا و اسباب دشمني و عداوت را قطع کن [16] و از آنچه برايت روشن نيست تغافل نما 000 [1] به تصديق سخن چينان تعجيل مکن زيرا آنان گر چه در لباس ناصحين جلوه گر شوند خيانت مي کنند . [2] بخيل را در مشورت خود دخالت مده زيرا که تو را از احسان منصرف و از تهي دستيو فقر مي ترساند [3] و نيز با افراد ترسو مشورت مکن زيرا در کارها روحيه ات را تضعيف مي نمايند . همچنين حريص را به مشاورت مگير که حرص را با ستمگري در نظرت زينت مي دهد . [4] [ همه آنچه درباره اين افراد گفتم ] به خاطر اين است که بخل و ترس و حرص و غرائز و تمايلات متعددي هستند که جامع آنها سوءظن به خداي بزرگ است . [5] بدترين وزراء کساني هستند که وزير زمامداران بد و اشرار پيش از تو بوده اند کسيکه با آن گناهکاران در کارها شرکت داشته نبايد جزو صاحبان سر تو باشد [6] آنها همکاران گناهکاران و برادران ستمکارنند [7] در حاليکه تو بهترين جانشين را از ميان مردم به جاي آنها خواهي يافت : از کسانيکه از نظر فکر و نفوذ اجتماعي کمتر از آنها نيستند [8] و در مقابل بار گناهان آنها را بر دوش ندارند [9] از کساني هستند که با ستمگران در ستم شاهي همکاري نکرده و در گناه شريک آنان نبوده اند . [10] اين افراد هزينه شان بر تو سبکتر همکاريشان با تو بهتر محبتشان با تو بيشتر و انس و الفتشان با بيگانگان کمتر است . [11] بنابراين آنها را از خواص و دوستان خود و راز داران خويش قرارده سپس [ از ميان اينان ] افرادي را که در گفتن حق از همه صريحتر [12] و در مساعدت و همراهي نسبت به آنچه خداوند براي اولي ايش دوست نمي دارد به تو کمتر کمک مي کند مقدم دار خواه موافق ميل تو باشند يا نه [13] به اهل ورع و صدق و راستي بپيوند و آنان را طوري تربيت کن که ستايش بي حد از تو نکنند و تو را نسبت به اعمال نادرستي که انجام نداده اي تمجيد ننمايد . [14] زيرا مدح و ستايش بيش از حد عجب و خودپسندي به بار مي آورد و انسان را به کبر و غرور نزديک مي سازد . [15] هرگز نبايد افراد نيکوکار و بدکار در نظرت مساوي باشند زيرا اين کار سبب مي شود که افراد نيکوکار در نيکي هايشان بي رغبت شوند [1] و بدکاران در عمل بدشان تشويق گردند هر کدام از اينها را مطابق کارش پاداش ده [2] بدان که هيچ وسيله ايبراي جلب اعتماد واليبه وفاداري رعيت بهتر از احسان به آنها [3] و تخفيف هزينه ها بر آنان و عدم اجبارشان به کاريکه وظيفه ندارند نيست [4] در اين راه آنقدر بکوش تا به وفاداري آنان خوشبين شوي[ و بر آنان اعتماد کني] که اين خوشبيني بار رنج فراوانيرا از دوشت برمي دارد . [5] سزاوار است به آنها که بيشتر مورد احسان تو قرار گرفته اند خوشبين تر باشي و به عکس آنها که مورد بدرفتاري تو واقع شده اند . بدبين تر . [6] هرگز سنت پسنديده ايرا که پيشوايان اين امت به آن عمل کرده اند و ملت اسلام به آن انس و الفت گرفته [7] و امور رعيت به وسيله آن اصلاح مي گردد نقض مکن و نيز سنت و روشي که به سنتهاي گذشته زيان وارد مي سازد احداث منما [8] که اجر براي کسي خواهد بود که آن سنتها را برقرار کرده و گناهش بر تو که آنها را نقض نموده اي [9] با دانشمندان زياد به گفتگو بنشين و با حکماء و انديشمندان نيز بسيار به بحث بپرداز اين گفتگوها و بحثها بايد درباره اموري باشد که به وسيله آن وضع کشورت را اصلاح مي کند و آنچه موجب قوام کار مردم پيش از تو بود . [10] [ ايمالک ] بدان مردم از گروههاي مختلف تشکيل يافته اند که هر کدام جز به وسيله ديگري اصلاح و تکميل نمي شوند و هيچ کدام از ديگري بي نياز نيستند [11] [ اين گروهها عبارتند ] از لشکريان خدا نويسندگان عمومي و خصوصي[12] قضات عالي و دادگستر عاملان انصاف ومدارائي[ انتظامات داخلي] [13] اهل جزيه و ماليات اعم از کساني که در پناه اسلامند و يا مسلمانند و تجار و صنعتگران 000 [1] و بالاخره قشر پائين يعني نيازمندان و مستمندان براي هر کدام از اين گروهها خداوند سهمي را مقرر داشته [2] و در کتاب خدا يا سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم که به صورت عهد در نزد ما محفوخ است اين سهم را مشخص و معين ساخته است . [3] اما سپاهيان با اذن پروردگار حافظان و پناهگاه رعيت زينت زمامداران عزت و شوکت دين و راههاي امنيتند . قوام رعيت جز به وسيله اينان ممکن نيست [4] از طرفي برقراري سپاه جز به وسيله خراج [ ماليات اسلامي] امکان پذير نمي باشد زيرا با خراج براي جهاد با دشمن تقويت مي شوند [5] و براي اصلاح خود به آن تکيه مي نمايند . و با آن رفع نيازمنديهاي خويش را مي کنند . [6] سپس اين دو گروه [ سپاهيان و ماليات دهندگان ] جز با گروه سوم قوام و پايداري نمي پذيرند و آنها عبارتند از : [ قضات و کارگزاران دولت [7] و منشي ها زيرا آنها قراردادها و معاملات را استحکام مي بخشند . و مالياتها را جمع آوري مي کنند . [8] و در ضبط امور خصوصيو عمومي مورد اعتماد و اطمينان هستند . و اين گروهها بدون تجار و پيشه وران و صنعتگران قوامي ندارند [9] زيرا آنها وسائل زندگي را جمع آوري مي کنند و در بازارها عرضه مي نمايند . [10] و وسائل و ابزاري را با دست خود مي سازند که در امکان ديگران نيست . [11] سپس قشر پائين نيازمندان و از کارافتادگان هستند که بايد به آنها مساعدت و کمک نمود [12] و براي هر کدام به خاطر خدا سهمي مقرر داشت . و نيز هر يک از نيازمندان به مقدار اصلاح کارشان بر والي حق دارند . [13] و هرگز والي از اداي آنچه خداوند او را ملزم به آن ساخته خارج نخواهد شد [14] جز با اهتمام و کوشش و استعانت از خداوند و مهي اساختن خود بر ملازمت حق و شکيبائي[15] و استقامت در برابر آن خواه بر او سبک باشد يا سنگين . [16] فرمانده سپاهت را کسي قرار ده که در پيش تو نسبت به خدا و پيامبر و امام تو خيرخواه تر از همه و پاک دل تر و عاقل تر باشد 000 [1] از کساني که دير خشم مي گيرند و عذرپذير ترند نسبت به ضعفا رئوف و مهربان [2] و در مقابل زورمندان قويو پر قدرت از کساني که مشکلات آنها را از جاي بدر نمي برد و ضعف همراهان آنها را به زانو در نمي آورد [3] سپس روابط خود را با افراد باشخصيت و اصيل و خاندانهاي صالح و خوش سابقه برقرار ساز [4] و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و افراد بزرگوار [5] چرا که آنها کانون کرم و مراکز نيکي هستند . [6] آنگاه از آنان آن گونه تفقد کن که پدر و مادر از فرزندشان تفقد و دلجوئي مي کنند . و هرگز نبايد چيزي را که به وسيله آن آنها را نيرو مي بخشيدر نظر تو بزرگ آيد [7] و نيز نبايد لطف و محبتي که با بررسي وضع آنها مي نمائي هر چند اندک باشد خرد و حقير بشماري[8] زيرا همين لطف و محبتهاي کم آنان را وادار به خيرخواهي و حسن ظن نسبت به تو مي کند . [9] هرگز از بررسي جزئيات امور آنها به خاطر انجام کارهاي بزرک ايشان چشم مپوش [10] زيرا همين الطاف و محبتهاي جزئي جائيبراي خود دارد که از آن بهره برداريمي کنند و کارهاي بزرگ نيز موقعيتي دارد که خود را از آن بي نياز نمي دانند . [11] فرماندهان لشگر تو بايد کساني باشند که در کمک به سپاهيان بيش از همه مواسات کنند [12] و از امکانات خود بيشتر به آنان کمک نمايند به حدي که هم نفرات سربازان و هم کسانيکه تحت تکفل آنها هستند اداره شوند . [13] به طوريکه همه آنها تنها به يک چيز بينديشند و آن جهاد با دشمن است [14] محبت و مهرباني تو نسبت به آنان قلبهايشان را به تو متوجه مي سازد [15] [ بدان ] برترين چيزي که موجب روشنائي چشم زمامداران مي شود برقراري عدالت در همه بلاد و آشکار شدن علاقه رعايا نسبت به آنها است . [16] اما مودت و محبت آنان جز با پاکي دلهايشان نسبت به واليان آشکار نمي گردد . [17] و خيرخواهي آنها در صورتي مفيد است که با ميل خود گرداگرد زمامداران را بگيرند و حکومت آنها برايشان سنگيني نکند 000 [1] و طولاني شدن مدت زمامداريشان براي اين رعايا ناگوار نباشد ميدان اميد سران سپاهت را توسعه بخش و پي درپي آنها را تشويق کن [2] و کارهاي مهمي که انجام داده اند برشمار . زيرا يادآوري کارهاي نيک آنها شجاعانشان را به حرکت بيشتر وادار مي کند . و آنان که در کار کندي مي ورزند به کار تشويق مي شوند انشاءالله . [3] سپس بايد زحمات هر کدام از آنها را به دقت بداني. و هرگز زحمت و تلاش کسياز آنان را به ديگري نسبت ندهي [4] و ارزش خدمت او را کمتر از آنچه هست به حساب نياوري و از سوي ديگر شرافت و آبروي کسي موجب اين نشود که کار کوچکش را بزرگ بشماري. [5] و همچنين حقارت و کوچکي کسي موجب نگردد که خدمت پرارجش را کوچک به حساب آوري. [6] مشکلاتي که در احکام برايت پيش مي آيد و اموريکه بر تو مشتبه مي شود به خدا و پيامبرش ارجاع ده [7] چرا که خداوند بزرگ به گروهي که علاقه داشته ارشادشان کند فرموده : [8] اي کساني که ايمان آورده ايد اطاعت خداوند کنيد و اطاعت پيامبرش و اطاعت اولي الامريکه از خود شما و اگر در چيزينزاع کرديد آنرا به خدا و رسولش بازگردانيد . [9] بازگرداندن چيزي به خداوند متمسک شدن بقرآن کريم و يافتن دستور از آيات محکم آن است [10] و بازگرداندن به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم همان تمسک به سنت قطعي و مورد اتفاق آن حضرت است [11] سپس از ميان مردم برترين فرد در نزد خود را براي قضاوت برگزين از کساني که مراجعه فراوان آنها را در تنگنا قرار ندهد . [12] و برخورد مخالفان با يکديگر او را به خشم و کج خلقي واندارد . در اشتباهاتش پافشاري نکند . [13] و بازگشت به حق هنگامي که برايآنها روشن شد بر آنها سخت نباشد . طمع را از دل بيرون کرده [14] و در فهم مطالب به اندک تحقيق اکتفا نکند از کساني که در شبهات از همه محتاطتر [15] و در يافتن و تمسک به حجت و دليل از همه مصرتر باشند . با مراجعه مکرر شکايت کنندگان کمتر خسته شوند . [1] و در کشف امور شکيباتر و به هنگام آشکارشدن حق در فصل خصومت از همه قاطعتر باشند . [2] از کسانيکه ستايش فراوان آنها را فريب ندهد و تمجيدهاي بسيار آنان را متمايل به جانب مدح کننده نسازد ولي البته اين افراد بسيار کمند . [3] آنگاه با جديت هر چه بيشتر قضاوتهاي قاضي خويش را بررسي کن و در بذل و بخشش به او سفره سخاوتت را بگستر آنچنان که نيازمنديش از بين برود [4] و حاجت و نيازي به مردم پيدا نکند و از نظر منزلت و مقام آنقدر مقامش را نزد خودت بالا ببر که هيچکدام از ياران نزديکت به نفوذ در او طمع نکند . [5] و از توطئه اين گونه افراد در نزد تو در امان باشد . [ و بداند که موقعيتش از او بالاتر نيست که بخواهد از او شکايتي بکند ] [6] در آنچه گفتم با دقت بنگر چرا که اين دين اسير دست اشرار و وسيله هوسراني و دنياطلبي گروهي بوده است . [7] سپس در کارهاي کارمندانت بنگر و آنها را با آزمايش و امتحان به کار وادار و از روي ميل و استبداد آنها را به کاري واندار [8] زيرا استبداد و تسليم تمايل شدن کانوني از شعبه هاي جور و خيانت است [9] و از ميان آنها افرادي که با تجربه تر و پاکتر و پيشگامتر در اسلامند برگزين [10] زيرا اخلاق آنها بهتر و خانواده آنها پاکتر و همچنين کم طمعتر و در سنجش عواقب کارها بي ناترند . [11] سپس حقوق کافي به آنها بده زيرا اين کار آنها را در اصلاح خويش تقويت مي کند [12] و از خيانت در اموالي که زير دست آنها است بي نياز مي سازد . بعلاوه اين حجتي در برابر آنها است [13] اگر از دستورت سرپيچي کنند يا در امانت خيانت ورزند سپس با فرستادن ماموران مخفي راستگو و با وفا کارهاي آنان را زير نظر بگير [14] زيرا بازرسي مداوم پنهاني سبب مي شود که آنها به امانت داريو مداراکردن به زير دستان ترغيب شوند [15] اعوان و انصار خويش را سخت زير نظر بگير اگر يکي از آنها دست به خيانت زد و ماموران سري تو . متفقا چنين گزارشي را دادند [1] به همين مقدار از شهادت قناعت کن . و او را زير تازيانه کيفر بگير [2] و به مقدار خيانتيکه انجام داده او را کيفر نما سپس ويرا در مقام خواري و مذلت بنشان [3] و نشانه خيانت را بر او بنه و گردن بند ننگ و تهمت را به گردنش بيفکن [ و او را به جامعه چنان معرفي کن که عبرت ديگران گردد ] [4] خراج و ماليات را دقيقا زير نظر بگير به گونه اي که صلاح ماليات دهندگان ماليات و بهبودي حال ماليات دهندگان بهبودي حال ديگران نيز نهفته است . [5] و هرگز ديگران به صلاح و آسايش نمي رسند جز اينکه خراج دهندگان در صلاح و بهبودي بسر برند چرا که مردم همه عيال و نان خور خراج وخراج گذاران هستند . [6] بايد کوشش تو در آبادي زمين بيش از کوشش در جمع آوري خراج باشد زيرا که خراج جز با آباداني بدست نمي آيد . [7] و آن کس که بخواهد ماليات را بدون عمران و آباداني مطالبه کند شهرها را خراب و بندگان خدا را نابود مي سازد . و حکومتش بيش از مدت کمي دوام نخواهد داشت . [8] اگر رعايا از سنگيني ماليات و يا رسيدن آفات يا خشک شدن آب چشمه ها و يا کمي باران و يا دگرگوني زمين در اثر آب گرفتن و فساد بذرها و يا تشنگي بسيار براي زراعت و فاسدشدن آن به تو شکايت آورند . [9] ماليات را به مقداري که حال آنها بهبود يابد تخفيف ده و هرگز اين تحفيف بر تو گران نيايد [10] زيرا که آن ذخيره و گنجينه اياست که آنها بالاخره آنرا در عمران و آبادي کشورت به کار مي بندند و موجب عمران سرزمينهاي تو و زينت حکومت و رياست تو خواهد بود [11] و از تو به خوبي ستايش مي کنند و در گسترش عدالت از ناحيه تو با خرسندي سخن مي گويند . و تو نيز خود در اين ميان مسرور و شادمان خواهي بود . [12] بعلاوه تو مي تواني با تقويت آنها از طريق ذخيره اي که برايشان نهاده اي اعتماد کني. [13] و نيز مي تواني با اين عمل که آنها را به عدالت و مهرباني عادت داده ايبه آنان مطمئن باشي[14] چرا که گاهي براي تو گرفتاري هائي پيش مي آيد که بايد بر آنها تکيه کني. و در اين حال آنها با طيب خاطر پذيرا خواهند شد [15] و عمران و آبادي تحمل همه اينها را دارد و اما ويراني زمين تنها به اين علت است که کشاورزان و صاحبان زمين فقير مي شوند . [1] و بيچارگي و فقر آنها بخاطر آن است که زمامداران به جمع اموال مي پردازند [2] و نسبت به بقاي حکومتشان بدگمانند و از تاريخ زمامداران گذشته عبرت نمي گيرند . [3] سپس در وضع منشي ان و کارمندانت دقت کن و کارهايت را به بهترين آنها بسپار [4] و نامه هاي سري و نقشه ها و طرحهاي مخفي خود را در اختيار کسي بگذار که داراي اساسي ترين اصول اخلاقي باشد [5] از کساني که موقعيت و مقام آنها را مست و مغرور نسازد که در حضور بزرگان و سران مردم نسبت به تو مخالفت و گستاخي کنند [6] و در اثر غفلت در رساندن نامه هاي کارمندانت به تو [7] و گرفتن جوابهاي صحيحش از تو کوتاهي ننمايند خواه در اموري باشد که از طرف تو دريافت مي دارند [8] و يا از سوي تو مي بخشند بايد قراردادهائي که براي تو تنظيم مي کنند سست و آسيب پذير نباشي هرگاه قراردادي به زيان تو باشد از يافتن راه حل عاجز نمانند . [9] و نسبت به ارزش و منزلت خويش ناآگاه و بي اطلاع نباشند که شخص ناآگاه از منزلت خويش از ارزش و مقام ديگري ناآگاهتر خواهد بود . [10] سپس در انتخاب اين منشيان هرگز به فراست و خوشبيني و خوش گماني خود تکيه مکن [11] چرا که مردان زرنگ طريقه جلب نظر و خوشبيني زمامداران را با ظاهرسازي و تظاهر به خوش خدمتي خوب مي دانند [12] در حاليکه در ماوراء اين ظاهر جالب هيچگونه امانت داريو خيرخواهي وجود ندارد . [13] بلکه آنها را از طريق پستهائي که براي حکومتهاي صالح پيش از تو داشته اند بيازماي بنابراين بر کساني اعتماد کن که در ميان مردم خوش سابقه تر [14] و در امانت داري معروفند و اين خود دليل آنست که تو براي خدا و کسانيکه والي بر آنان هستي خيرخواه مي باشي[15] بايد براي هر نوعياز کارها يک رئيس انتخاب کنيرئي سيکه کارهاي مهم وي را مغلوب و درمانده نسازد و کثرت کارها او را پريشان و خسته نکند [16] و به خوبي بايد بداني هر عيبي در منشيان تو يافت شود که تو از آن بي خبر باشي شخصا مسؤول آن خواهي بود 000 [1] به تجار و صاحبان صنايع توصيه کن و آنها را به خير و نيکي سفارش نما [2] [ و در اين توصيه بين ] بازرگاناني که در شهر و يا ده هستند [ و داراي مرکز ثابت و تجارتخانه اند ] و آنها که سيار و در گردشند و نيز صنعتگراني که با نيروي جسماني خويش بکار صنعت مي پردازند تفاوت مگذار [3] چرا که آنها منابع اصلي منافع و اسباب آسايش جامعه به شمار ميروند آنها هستند که از سرزمينهاي دور دست از پرتگاهها و کوهستانها [4] و درياها و سرزمينهاي هموار و ناهموار مواد مورد نياز را گرد مي آورند از مناطقي که عموم مردم با آن سر و کاري ندارند [5] و جرئت رفتن به آن سامان را نمي کنند [ توجه داشته باش ] بازرگانان و پيشه وران و صنعتگران مردمي سالمند و از نيرنگ و شورش آنها بيمي نيست آنها صلح دوست و آرامش طلبند . [6] اما بايد از وضع آنان چه آنها که در مرکز فرمانداري تو زندگي مي کنند و چه آنها که در گوشه و کنار هستند جستجو و بازرسي کني[7] ولي بدان با همه آنچه گفتم در ميان آنها گروهي تنگ نظر و بخيل آنهم به صورت قبيح و زشت آن مي باشند . [8] که همواره در پي احتکار مواد مورد نياز مردم و تسلط يافتن بر تمام معاملات هستند [9] و اين موجب زيان توده مردم و عيب و ننگ بر زمامداران است . از احتکار به شدت جلوگيري کن [10] که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از آن منع فرمود . بايد معاملات با شرائط آسان صورت گيرد . [11] با موازين عدل و نرخهائي که نه به فروشنده زيان رساند و نه به خريدار [12] و هرگاه کسي پس از نهي تو از احتکار به چنين کاري دست بزند او را کيفر کن و در مجازات او بکوش ولي اين مجازات نبايد بيش از حد باشد . [13] خدا را خدا را در مورد طبقه پائين آنها که راه چاره ندارند[14] يعني مستمندان و نيازمندان و تهيدستان و از کارافتادگان [15] در اين طبقه هم کساني هستند که دست سؤال دارند و هم افراديکه بايد به آنها بدون پرسش بخشش شود بنابراين به آنچه خداوند در مورد آنان به تو دستور داده عمل نما [16] قسمتي از بيت المال و قسمتي از غلات خالصه جات اسلامي را در هر محل به آنها اختصاص ده [17] و بدان آنها که دورند به مقدار کساني که نزديکند سهم دارند و بايد حق همه آنها را مراعات کني [1] بنابراين هرگز نبايد سرمستي زمامداري تو را به خود مشغول سازد [ و به آنها رسيدگي نکني] چرا که هرگز بخاطر کارهاي فراوان و مهمي که انجام مي دهياز انجام نشدن کارهاي کوچک معذور نيستي[2] نبايد دل از آنها برگيري و چهره بروي آنان درهم کشي[3] در امور آنها که به تو دسترسي ندارند و مردم بديده تحقير به آنها مي نگرند بررسي کن [4] و براي اين کار فرد مورد اطميناني را که خداترس و متواضع باشد برگزين [5] تا وضع آنان را به تو گزارش دهد سپس با آن گروه بطوري رفتار کن که به هنگام ملاقات پروردگار عذرت پذيرفته باشد [6] چرا که از ميان رعايا اين گروه از همه به احقاق حق محتاجترند . [7] و بايد در اداي حق تمام افراد در پيشگاه خداوند عذر و دليل داشته باشي [8] درباره يتيمان و پيران از کارافتاده که هيچ راه چاره اي ندارند و نمي توانند دست نياز خود را بسوي مردم دراز کنند بررسي کن [9] البته اين کار بر زمامداران سنگين است ولي حق همه اش سنگين است [10] و گاهي خداوند آن را بر اقوامي سبک مي سازد اقواميکه طالب عاقبت نيکند و خويش را به استقامت و بردباري عادت داده و به راستي وعده هاي خداوند اطمينان دارند . [11] براي مراجعان خود وقتي مقرر کن که به نياز آنها شخصا رسيدگي کني[12] مجلس عمومي و همگاني براي آنها تشکيل ده و درهاي آنرا به رويهي چکس نبند و بخاطر خداوندي که ترا آفريده تواضع کن [13] و لشکريان و محافظان و پاسبانان را از اين مجلس دور ساز [14] تا هر کس با صراحت و بدون ترس و لکنت سخنان خود را با تو بگويد [15] زيرا من بارها از رسولخدا صلي الله عليه و آله و سلم اين سخن را شنيدم [16] ملتيکه حق ضعيفان را از زورمندان با صراحت نگيرد هرگز پاک و پاکيزه نمي شود و رويسعادت نمي بيند [17] سپس خشونت و کندي آنها را در سخن تحمل کن در مورد آنها هيچگونه محدوديت و استکبار روا مدار [1] که خداوند به واسطه اين کار رحمت واسعش را بر تو گسترش خواهد داد و موجب ثواب اطاعت او براي تو خواهد شد . [2] آن چه مي بخشيبه گونه اي ببخش که گوارا باشد [ بي منت و بي خشونت ] . و خودداري از بخشش را با لطف و معذرت خواهي توام کن [3] بدان قسمتي از کارها است که شخصا بايد آنها را انجام دهي [ و نبايد به ديگران واگذار کني] . از جمله : پاسخ دادن به کارگزاران دولت مي باشد در آنجا که منشيان و دفترداران از پاسخ عاجزند . [4] و ديگر برآوردن نيازهاي مردم است در همان روز که احتياجات گزارش مي شود و پاسخ آنها براي همکارانت مشکل و دردسر مي آفريند . [5] [ بهوش باش ] کار هر روز را در همان روز انجام ده زيرا هر روز کاري مخصوص به خود دارد . [6] بايد بهترين اوقات و بهترين ساعات عمرت را براي خلوت با خدا قرار دهي[7] هر چند اگر نيت خالص داشته باشي و امور رعاي ا روبراه شود همه کارهايت عبادت و براي خدا است . [8] از جمله کارهائي که مخصوصا بايد با اخلاص انجام دهي اقامه فرائض است که ويژه ذات پاک او است . [9] بنابراين بدنت را شب و روز در اختيار فرمان خدا بگذار و آنچه موجب تقرب تو به خداوند مي شود به طور کامل و بدون نقص به انجام رسان [10] اگر چه خستگي جسميو ناراحتي پيدا کني. و هنگامي که به نماز جماعت برايمردم مي ايستي بايد نمازت نه نفرت آور و نه تضييع کننده باشد . [ نه آنقدر آنرا طول بده که موجب تنفر مامومين شود و نه آنقدر سريع که نماز را ضايع کني] [11] چرا که در بين مردمي که با تو به نماز ايستاده اند هم بيمار وجود دارد و هم افرادي که کارهاي فوتي دارند [12] من از رسول خدا [ ص ] به هنگامي که مرا بسويي من فرستاد پرسيدم : چگونه با آنان نماز بخوانم ؟ [13] در پاسخم فرمود : نمازي بخوان همچون نمازي که ناتوانترين آنها مي خواند و نسبت به مؤمنان رحيم و مهربان باش [1] هيچگاه خود را در زماني طولاني از رعيت پنهان مدار چرا که دوربودن زمامداران از چشم رعايا [2] خود موجب نوعي محدوديت و بي اطلاعي نسبت به امور مملکت است [3] و اين چهره پنهان داشتن زمامداران آگاهي آنها را از مسائل نهاني قطع مي کند . [4] در نتيجه بزرگ در نزد آنان کوچک و کوچک بزرگ ، کار نيک زشت و کاربد نيکو و حق با باطل آميخته مي شود . [5] چرا که زمامدار بهر حال بشر است و اموري که از او پنهان است نمي داند . [6] از طرفي حق هميشه علامت مشخصي ندارد تا بشود راست را از دروغ تشخيص داد [7] از اين گذشته تو از دو حال خارج نيستي يا مردي هستيکه خود را آماده جانبازي در راه حق ساخته اي؟ [8] بنابراين نسبت به حق واجبي که بايد بپردازي يا کار نيکي که بايد انجام دهي چرا خود را در اختفا نگه مي داري؟ [9] يا مردي هستي بخيل و تنگ نظر در اين صورت مردم چون تو را ببينند مايوس مي شوند و از حاجت خواستن صرف نظر مي کنند [10] بعلاوه بيشتر حوائج مراجعان براي تو چندان زحمتي ندارد [11] از قبيل شکايت از ستمي يا درخواست انصاف در داد و ستدي. [12] سپس بدان براي زمامدار خاصان و صاحب اسراري است که خودخواه و دست درازند و در داد و ستد با مردم عدالت و انصاف را رعايت نمي کنند [13] ريشه ستم آنان را با قطع وسائل از بيخ برکن [14] و به هيچ يک از اطرافيان و بستگان خود زميني از اراضي مسلمانان وامگذار [15] و بايد طمع نکنند که قراردادي به سود آنها منعقد سازي که مايه ضرر ساير مردم باشد [16] خواه در آبياري و يا عمل مشترک ديگر به طوري که هزينه هاي آنرا بر ديگران تحميل کنند [17] که در اين صورت سودش براي آنها است و عيب و ننگش برايت و در دنيا و آخرت [18] حق را درباره آنها که خواهان حقند چه خويشاوند و چه بيگانه رعايت کن و در اين باره صابر باش و به حساب خدا بگذار [ و پاداش اين کار را از او بخواه ] 000 [1] هر چند اينکار موجب فشار بر ياران نزديکت شود [2] و سنگيني اين راه را بخاطر سرانجام ستوده آن تحمل کن [3] و هرگاه رعايا نسبت به تو گمان بد ببرند افشاگري کن و عذر خويش را درمورد آنچه موجب بدبيني شده آشکارا با آنان در ميان گذار[4] و با صراحت بدبيني آنها را از خود برطرف ساز چه اينکه اينگونه صراحت موجب تربيت اخلاقي تو و ارفاق و ملاطفت براي رعيت است [5] و اين بيان عذر تو را به مقصودت در وادار ساختن آنها به حق مي رساند . [6] هرگز صلحي را که از جانب دشمن پيشنهاد مي شود و رضاي خدا در آن است رد مکن که در صلح براي سپاهت آسايش و تجديد نيرو [7] و براي خودت آرامش از هم و غمها و براي ملتت امنيت است . اما زنهار زنهار سخت از دشمنت پس از بستن پيمان صلح برحذر باش [8] چرا که دشمن گاهي نزديک مي شود که غافلگير سازد [9] بنابراين دورانديشي را به کار گير و در اين موارد روح خوش بينيرا کنار بگذار اگر پيماني بين تو و دشمنت بسته شد [10] و يا تعهد پناه دادن را به او دادي جامه وفاء را بر عهد خويش بپوشان [11] و تعهدات خود را محترم بشمار و جان خود را سپر تعهدات خويش قرار ده [12] زيرا هيچيک از فرائض الهي نيست که همچون وفاي به عهد و پيمان مردم جهان با تمام اختلافاتي که دارند نسبت به آن اين چنين اتفاق نظر داشته باشند [13] حتيمشرکان زمان جاهليت علاوه بر مسلمانان آن را مراعات مي کردند . [14] چرا که عواقب پيمان شکني را آزموده بودند . بنابراين هرگز پيمان شکني مکن [15] و در عهد خود خيانت روا مدار و دشمنت را مفريب [16] زيرا غير از شخص جاهل و شقي کسي گستاخيبر خداوند را روا نمي دارد . [17] خداوند عهد و پيماني را که با نام او منعقد مي شود با رحمت خود مايه آسايش بندگان و حريم امني برايشان قرار داده تا به آن پناه برند 000 [1] و براي انجام کارهاي خود به جوار او متمسک مي شوند . بنابراين فساد خيانت و فريب در عهد و پيمان راه ندارد [2] هرگز پيماني را مبند که در تعبيرات آن جايگفتگو باقي بماند [3] و بعد از تاکيد و عبارات محکم عبارات سست و قابل توجيه بکار مبر [ که اثر آنرا خنثيمي کند ] . [4] هرگز نبايد قرارگرفتن در تنگنا بخاطر الزامهايالهي پيمانها تو را وادار سازد که برايفسخ آن از راه ناحق اقدام کني[5] زيرا شکيبائي تو در تنگناي پيمانها که اميد گشايش و پيروزي در عاقبت آن داري بهتر است از پيمان شکني و خيانت که از مجازات آن مي ترسي[6] همان پيمان شکنيکه موجب مسؤليتي از ناحيه خداوند مي گردد که نه در دنيا و نه در آخرت نتواني پاسخ گوي آن باشي. [7] زنهار از ريختن خون به ناحق بپرهيز زيرا هيچ چيز در نزديک ساختن کيفر انتقام ، [8] بزرگ ساختن مجازات ، سرعت زوال نعمت و پايان بخشيدن به زمامداري همچون ريختن خون ناحق نيست [9] و خداوند سبحان در دادگاه قيامت قبل از هر چيز در ميان بندگان خود در مورد خونهائي که ريخته شده دادرسي خواهد کرد . [10] بنابراين زمامداريت را با ريختن خون حرام تقويت مکن . [11] چرا که آنرا تضعيف و سست مي کند بلکه بنياد آنرا مي کند . و آنرا به ديگران منتقل مي نمايد . [12] و هيچگونه عذري نزد خدا و نزد من در قتل عمد پذيرفته نيست . چرا که کيفر آن قصاص است . [13] و اگر به قتل خطا مبتلا گشتي و شمشير و تازيانه و دستت به ناروا کسي را کيفر کرد [14] چون ممکن است با يک مشت و بيشتر قتلي واقع گردد[15] مبادا غرور زمامداري مانع از آن شود که حق اولياء مقتول را بپردازي و رضايت آنها را جلب کني. [16] خويشتن را از خودپسندي برکنار دار و نسبت به نقاط قوت خويش خودبين مباش . مبادا تملق را دوست بداري000 [1] زيرا که آن مطمئن ترين فرصت براي شيطان است تا نيکوکاري نيکان را محو و نابود سازد . [2] از منت بر رعيت به هنگام احسان بپرهيز و بيش از آنچه انجام داده اي کار خود را بزرگ مشمار [3] و از اينکه به آنها وعده دهي و سپس تخلف کني برحذر باش زيرا منت احسان را باطل مي سازد [4] و بزرگ شمردن خدمت نور حق را مي برد و خلف وعده موجب خشم خدا و خلق است [5] خداوند مي فرمايد اين موجب خشم بزرگ نزد خدا است که بگوئيد و انجام ندهيد. [6] از عجله در مورد کارهائي که وقتشان نرسيده يا سستي در کارهائيکه امکان عمل آن فراهم شده [7] يا لجاجت در اموري که مبهم است يا سستي در کارها هنگامي که واضح و روشن است برحذر باش [8] و هر امري را در جاي خويش و هر کاري را به موقع خود انجام ده . [9] از امتيازخواهي براي خود در آنچه مردم در آن مساوي هستند بپرهيز [10] و از تغافل از آنچه مربوط به توست و براي همه روشن است برحذر باش چرا که به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسؤولي[11] و بزودي پرده از روي کارهايت بر کنار مي رود و انتقام مظلوم از تو گرفته مي شود . [12] باد دماغت را فرو بنشان حدت و شدت و قدرت دست و تيزي زبانت را در اختيار خود گير [13] و براي جلوگيري از اين کار مخصوصا توجه به زبانت داشته باش که [ سخني بدون فکر نگوئي] [14] و نيز در به کاربستن قدرت تاخير انداز تا خشمت فرو نشيند و مالک خويشتن گردي[15] هرگز حاکم بر خويشتن نخواهي بود جز اينکه فراوان به ياد قيامت و بازگشت بسوي پروردگار باشي[1] بر تو واجب است که همواره به ياد حکومتهاي عادلانه پيش از خود باشي[2] همچنين توجه خود را بر روشهاي خوب يا اثري که از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيده و يا فريضه ايکه در کتاب خداوند آمده معطوف دار [3] به خطوطي از حکومت که در روش من مشاهده کرده اي اقتداء کن [4] و براي پيروي از اين عهدنامه که با آن حجت خود را بر تو تمام ساخته ام تلاش و کوشش نما [5] که اگر نفس سرکش بر تو چيره شود عذري نزد من نداشته باشي. [6] من از خداوند بزرگ با آن رحمت وسيع و قدرت عظيمش بر انجام تمام خواسته ها مسألت دارم [7] که من و تو را موفق دارد تا رضاي او را جلب نمائيم و کاري کنيم که نزد او و خلقش معذور باشيم [8] همراه با مدح و ثناينيک در ميان بندگان و آثار خوب در شهرها [9] و تماميت نعمت و فزوني شخصيت در پيشگاه او و نيز از او مسألت دارم که زندگي من و تو را با سعادت و شهادت پايان بخشد . [10] که ما همه بسوي او باز مي گرديم و سلام درود بر پيامبر خدا [ ص ] و دودمان پاکش باد سلامي فراوان و بسيار والسلام

نامه شماره54

و من کتاب له عليه السلام [11] الي طلحه و الزبير [ مع عمران بن الحصين الخزاعي ] ذکره ابو جعفرالاسکافي في کتاب [[المقامات ] ] في مناقب امير المؤمنين عليه السلام [12] اما بعد ، فقد علمتما ، و ان کتمتما ، اني لم ارد الناس حتي ارادوني [13] و لم ابايعهم حتي بايعوني و انکما ممن ارادني و بايعني ، [14] و ان العامه لم تبايعني لسلطان غالب ، و لا لعرض حاضر ، [1] فان کنتما بايعتماني طائعين ، فارجعا و توبا الي الله من قريب ، [2] و ان کنتما بايعتماني کارهين ، فقد جعلتما لي عليکما السبيل [3] باظهارکما الطاعه ، و اسرار کما المعصيه و لعمري ما کنتما باحق المهاجرين بالتقيه و الکتمان ، [4] و ان دفعکما هذا الامر من قبل ان تدخلا فيه ، [5] کان اوسع عليکما من خروجکما منه ، بعد اقرارکما به [6] و قد زعمتما اني قتلت عثمان ، فبيني و بينکما من تخلف عني و عنکما من اهل المدينه ، [7] ثم يلزم کل امري ء بقدر ما احتمل [8] فارجعا ايها الشيخان عن رايکما ، فان الان اعظم امرکما العار ، من قبل ان يتجمع العار و النار ، و السلام

ترجمه

[11] از نامه هاي امام عليه السلام اين نامه را امام [ ع ] همراه عمران ابن حصين خزاعي براي طلحه و زبير فرستاد و ابو جعفراسکافي در کتاب مقامات در بخش فضائل اميرمؤمنان [ ع ] آن را آورده است . [12] اما بعد شما مي دانيد گر چه کتمان مي کنيد که من به دنبال مردم نرفتم آنها به سراغ من آمدند . [13] من دست بيعت را به سوي آنان نگشودم آنها با اصرار زياد با من بيعت کردند . شما دو نفر از کساني بوديد که مرا خواستيد و با من بيعت کرديد [14] [ حقيقت اين است و شما نيز به خوبي آگاهيد که ] عموم مردم با من بخاطر زور و يا متاع دنيا بيعت ننمودند 000 [1] حال شما دو نفر اگر از روي ميل با من بيعت نموده ايد بايد برگرديد و فورا در پيشگاه خداوند توبه کنيد . [2] و اگر از روي اکراه و نارضائي بوده يعني در قلب خود به اين امر راضي نبوده ايد شما با دست خود اين راه را براي من گشوده و بيعت مرا به گردن خود ثابت کرده ايد [3] زيرا اطاعت خويش را آشکار و نارضائي خويش را پنهان داشته ايد [ و در کاريکه هيچ اجباري نباشد ادعاي اينکه در دل از بيعت خود راضي نبوده ايد پذيرفته نيست ] به جان خودم سوگند شما از ساير مهاجران سزاوارتر به تقيه و کتمان عقيده نيستيد [ زيرا هيچ کس در آن روز مجبور به اطاعت از من نبود ] [4] هر گاه از آغاز کناره گيري کرده بوديد [5] کار شما آسان تر بود تا اينکه نخست بيعت کنيد و بعد به بهانه اي سر باز زنيد . [6] شما پنداشته ايد که من قاتل عثمان هستم بيائيد ميان من و شما کساني حکم کنند که هم اکنون در مدينه اند نه به طرفداري من برخاسته اند و نه به طرفداري از شما . [7] سپس هر کس به اندازه جرمي که در اين حادثه داشته بايد مسؤليت آنرا بپذيرد . [8] اي دو پيرمرد و اي کساني که زمام امور عده ايرا بدست گرفته ايد از راي و نظريه خود باز گرديد چرا که الان بازگشت شما از اين راه خلاف ،تنها موجب ننگ است [ آنهم به عقيده شما ] ولي ادامه اين راه هم ننگ و هم آتش دوزخ را براي شما فراهم مي سازد والسلام

نامه شماره55

و من کتاب له عليه السلام [9] الي معاويه [10] اما بعد ، فان الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها ، وابتلي فيها اهلها ، [11] ليعلم ايهم احسن عملا ، و لسنا للدنيا خلقنا ، و لا بالسعي فيها امرنا ، [12] و انما وضعنا فيها لنبتلي بها ، و قد ابتلاني الله بک و ابتلاک بي : [13] فجعل احدنا حجه علي الاخر ، فعدوت علي الدنيا بتاويل القرآن ، [14] فطلبتني بما لم تجن يدي و لا لساني ، و عصيته انت و اهل الشام بي ، [15] و الب عالمکم جاهلکم ، و قائمکم قاعدکم ، [1] فاتق الله في نفسک ، و نازع الشيطان قيادک ، و اصرف الي الاخره وجهک ، فهي طريقنا و طريقک ، [2] و احذر ان يصيبک الله منه بعاجل قارعه تمس الاصل و تقطع الدابر ، [3] فاني اولي لک بالله اليه غير فاجره ، [4] لئن جمعتني و اياک جوامع الاقدار لا ازال بباحتک [5] [[ حتي يحکم الله بيننا و هو خير الحاکمين ] ]

ترجمه

[9] از نامه هاي امام عليه السلام به معاويه [10] اما بعد خداوند سبحان دنيا رامقدمه براي مابعد آن [ آخرت ] قرار داده و اهل دنيا را در بوته امتحان در آورده [11] تا روشن شود کدام يک بهتر عمل مي کنند ما براي دنيا آفريده نشده ايم و تنها براي کوشش و تلاش در آن مامور نگشته ايم [12] ما در دنيا آمده ايم تا به وسيله آن آزمايش شويم خداوند مرا به تو و تو را به وسيله من در معرض امتحان در آورده [13] و هر کدام ما را حجت بر ديگري ساخته . تو به دنيا رو آوردي و تفسير قرآن را بر خلاف حق وسيله رسيدن به دنيا ساختي[14] و مرا در برابر چيزي مؤاخذه مي کني که دست و زبانم هرگز به آن آلوده نشده [ اشاره به قتل عثمان است ] تو و اهل شام آن را دست آويز کرده ايد و به من نسبت داده ايد [15] تا آنجا که عالمان شما جاهلانتان را و آنها که سر کارند از کارافتادگان شما را به آن تشويق مي کنند. [1] از خدابترس و با شيطان که در رام کردنت مي کوشد ستيزه کن و روي خويش را به سوي آخرت که راه من و تو است بگردان [2] و بترس از آنکه خداوند تو را بزودي به يک بلاي کوبنده که ريشه ات را بزند و دنباله ات را قطع کند دچار سازد [3] من براي تو سوگند ياد مي کنم سوگندي که تخلف ندارد [4] براينکه اگر خداوند من و تو را در ميدان نبرد گرد آورد و مقدرات من و تو را در پيکار با يکديگر کشاند آنقدر در برابر تو بمانم [5] تا خداوند ميان ما حکم فرمايد که او بهترين حاکمان است [اشاره به اينکه از دست من نجات نخواهي يافت ].

نامه شماره56

و من و کليه له عليه السلام [6] وصي بها شريح بن هاني ء ، لما جعله علي مقدمته الي الشام [7] اتق الله في کل صباح و مساء ، و خف علي نفسک الدنيا الغرور ، [8] و لا تامنها علي حال ، و اعلم انک ان لم تردع نفسک عن کثير مما تحب ، مخافه مکروه ، [9] سمت بک الاهواء الي کثير من الضرر [10] فکن لنفسک مانعا رادعا، و لنزوتک عند الحفيظه واقما قامعا

ترجمه

[6] از سفارشهاي امام عليه السلام به شريح ابن هاني زماني که ويرا به عنوان فرماندهي لشکر به سوي شام فرستاد . [7] در هر صبح و شام به ياد خدا باش و از خدا بترس از دنياي فريب دهنده بر خويشتن خائف باش [8] و در هيچ حال از آن ايمن مباش اگر خويشتن را از بسياري از چيزهائي که دوست مي داري بخاطر ترس از ناراحتيهاي آن بازنداري[9] هوا و هوسها تو را به زيانهاي فراواني خواهند رساند [10] بنابراين در برابر هوسهاي سرکش مانع و رادع و به هنگام خشم و غضب بر نفس خويش شکننده و غالب باش

نامه شماره57

و من کتاب له عليه السلام [11] الي اهل الکوفه ، عند مسيره من المدينه الي البصره [12] اما بعد ، فاني خرجت من حيي هذا : اما ظالما و اما مظلوما ، [1] و اما باغيا ، و اما مبغيا عليه ، و اني اذکر الله من بلغه کتابي هذا لما نفر الي ، [2] فان کنت محسنا اعانني ، و ان کنت مسيئا استعتبني

ترجمه

[11] از نامه هاي امام عليه السلام به اهل کوفه هنگام حرکت از مدينه به سوي بصره . [12] اما بعد من از اين سرزمين و قبيله ام خارج شدم در حاليکه از دو حال بيرون نيست يا ستمکارم و يا مظلوم [1] يا متجاوزم و يا بر من تجاوز رفته است لذا من به تمام کساني که نامه ام به آنها مي رسد بخاطر خدا تاکيد مي کنم فورا به سويمن حرکت کنند [2] تا اگر نيکوکارم ياريم دهند و اگر گناهکارم مانع کار من شوند . [ اين سخن را امام عليه السلام در اينجا براي اين خاطر به مردم کوفه گفت که سم پاشيها را خنثي کند و بر آنها اتمام حجت نمايد که در هر حال به سوي او بروند و در ميدان جمل حاضر شوند ]

نامه شماره58

و من کتاب له عليه السلام [3] کتبه الي اهل الامصار ، يقص فيه ما جري بينه اهل صفين [4] و کان بدء امرنا انا التقينا و القوم من اهل الشام ، و الظاهر ان ربنا واحد ، [5] و نبينا واحد ، و دعوتنا في الاسلام واحده ، [6] و لا نستزيدهم في الايمان بالله و التصديق برسوله و لا يستزيدوننا : [7] الامر واحد الا ما اختلفنا فيه من دم عثمان ، و نحن منه براء فقلنا : [8] تعالوا نداو ما لا يدرک اليوم باطفاء النائره ، و تسکين العامه ، [9] حتي يشتد الامر و يستجمع ، فنقوي علي وضع الحق مواضعه ، [10] فقالوا : بل نداويه بالمکابره فابوا حتي جنحت الحرب و رکدت ، [11] ووقدت نيرانها وحمشت فلما ضرستنا و اياهم ، [12] و وضعت مخالبها فينا و فيهم ، اجابوا عند ذلک الي الذي دعوناهم اليه ، [13] فاجبناهم الي ما دعوا ، و سارعناهم الي ما طلبوا ، [14] حتي اسبانت عليهم الحجه ، و انقطعت منهم المعذره [15] فمن تم علي ذلک منهم فهو الذي انقذه الله من الهلکه ، و من لج و تمادي فهو [1] الراکس الذي ران الله علي قلبه ، و صارت دائره السوء علي راسه

ترجمه

[3] از نامه هاي امام عليه السلام که به اهالي شهرها نوشته و جريان صفين را بيان داشته است . [4] آغاز کار اين بود که ما با اهل شام روبرو شديم و ظاهر حال اين بود که پروردگار ما يکي [5] پيامبرمان يکي و در دعوت به اسلام متحديم [6] نه ما از آنها خواستار بيش از ايمان به خدا و تصديق پيامبر بوديم و نه آنها از ما [7] ما در همه جهت يکي بوديم تنها اختلاف در مورد خون عثمان بود . در حاليکه ما از آن بري بوديم و دست ما به آن آلوده نشده بود ما گفتيم [8] بيائيد امروز با فرونشاندن آتش فتنه و آرام ساختن مردم چيزي را درمان کنيم که پس از اين به دست نخواهد آمد [9] تا آنکه امر خلافت محکم و جمعيت مسلمانها متحد گردد و قدرت پيدا کنيم که حق را در جاي خود قرار دهيم . [10] اما آنها پاسخ دادند ما اين درد را با دشمني و زور مداوا خواهيم کرد [ آري] آنها سر باز زدند تا جنگ بالهايش را گشود و در ميدان ثابت و مستقر گرديد [11] شعله هايش بالا گرفت و قوي و نيرومند شد . هنگامي که دندان جنگ در بدن ما و آنها فرو نشست [12] و چنگالهايش در وجود ما و آنها قرار گرفت پاسخ آنچه ما آنان را به سوي آن دعوت مي کرديم دادند [13] و حاضر به گفتگو شدند . ما نيز درخواست آنها را پذيرفتيم . [ با اينکه مي دانستيم باز هم آنها براي دست يافتن به حق تن به اين کار نداده اند بلکه قصد فريب دارند ] با سرعت به آن پاسخ داديم [14] تا حجت بر آنها روشن شود و عذرشان قطع گردد [15] و تا هر کس از آنها پايبند به اين پيشنهاد شود خداوند او را از هلاکت نجات داده و کسي که لجاجت کند و پافشاري نمايد 000 [1] معلوم گردد پيمان شکني است که خدا پرده بر قلبش افکنده و حکومت خودکامگان بر سر او سايه انداخته است

نامه شماره59

و من کتاب له عليه السلام [2] الي الاسود بن قطبه صاحب جند حلوان [3] اما بعد ، فان الوالي اذا اختلف هواه منعه ذلک کثيرا من العدل ، [4] فليکن امر الناس عندک في الحق سواء ، فانه ليس في الجور عوض من العدل ، [5] فاجتنب ما تنکر امثاله ، و ابتذل نفسک فيما افترض الله عليک ، راجيا ثوابه ، و متخوفا عقابه [6] و اعلم ان الدنيا دار بليه لم يفرغ صاحبها فيها قط ساعه الا کانت فرغته عليه حسره يوم القيامه ، [7] و انه لن يغنيک عن الحق شي ء ابدا ، [8] و من الحق عليک حفظ نفسک ، و الاحتساب علي الرعيه بجهدک ، [9] فان الذي يصل اليک من ذلک افضل من الذي يصل بک ، و السلام

ترجمه

[2] از نامه هاي امام عليه السلام به اسودبن قطبه رئيس سپاه حلوان [ از ايالات فارس ] . [3] اما بعد زمامدار اگر دنبال هوا و هوسهاي پي در پي خويش باشد غالبا او را از عدالت باز مي دارد [4] بنابراين امور مردم از نظر حقوق بايد نزد تو مساوي باشد چرا که هيچگاه جور و ستم جانشين عدالت نخواهد شد [5] از آنچه برايخود نمي پسندياجتناب کن و نفس خويش را در برابر آنچه خداوند بر تو واجب ساخته به اميد ثوابش و همچنين از ترس کيفرش به خضوع و تسليم وادار [6] و بدان که دنيا سراي آزمايش است که هر کس ساعتي در آن فراغت يابد و دست از کار بکشد همين ساعت بيکاري موجب حسرت و پيشماني او در قيامت خواهد شد . [7] و بدان که هيچ چيز تو را از حق بي نياز نخواهد ساخت . [8] از جمله حقوقي که بر تو فرض و واجب است کنترل هوسهاي خويش مواظبت رعايا و رسيدگي توام با تلاش به کارهاي آنهاست . [9] در اين راه آنچه از منافع عايد تو مي شود براي تو از مشکلات و ناراحتيهائي که متحمل مي گردي به مراتب سودمندتر است والسلام

نامه شماره60

و من کتاب له عليه السلام [10] الي العمال الذين يطا الجيش عملهم [11] من عبد الله علي امير المؤمنين الي من مربه الجيش من جباه الخراج و عمال البلاد [نهج البلاغه م 29 ] [1] اما بعد ، فاني قد سيرت جنودا هي ماره بکم ان شاء الله ، [2] و قد اوصيتهم بما يجب لله عليهم من کف الاذي ، و صرف الشذي ، [3] و انا ابرا اليکم و الي ذمتکم من معره الجيش ، الا من جوعه المضطر ، [4] لا يجد عنها مذهبا الي شبعه فنکلوا من تناول منهم شيئا ظلما عن ظلمهم ، [5] و کفوا ايدي سفهائکم عن مضارتهم ، و التعرض لهم فيما استثنيناه منهم [6] و انا بين اظهر الجيش ، فارفعوا الي مظالمکم ، و ما عراکم مما يغلبکم من امرهم ، [7] و ما لا تطيقون دفعه الا بالله و بي ، فانا اغيره بمعونه الله ، ان شاء الله

ترجمه

[10] از نامه هاي امام عليه السلام به فرمانداران و بخشداران شهرهائي که لشکر از آنها عبور مي کند . [11] فرماني است از ناحيه بنده خدا علي اميرمؤمنان [ عليه السلام ] به تمام کارگزاران خراج و فرمانداران شهرستانهائي که سپاه از منطقه آنها گذر مي کند 000 [1] اما بعد من سپاهياني را براي نبرد بسيج کردم که با خواست خدا از آباديهاي شما مي گذرند [2] و آنها را به آنچه خداوند بر آنها واجب کرده توصيه نموده ام . به آنان گفته ام که از آزار مردم و ايجاد ناراحتيها و مشکلات خودداري کنند [3] و من بدين وسيله در برابر شما و کساني که در پناه شما هستند از مشکلاتي که سپاهيان به وجود مي آورند از خود رفع مسک وليت مي کنم [ که آنها حق رساندن هيچگونه زيان را به کسي ندارند ] جز اينکه آنها سخت گرسنه شوند [4] و راهي براي سيرکردن خود نيابند . بنابراين اگر کسي از آنها چيزي را از روي ستم از افراد گرفت وظيفه داريد او را در برابر عملش کيفر کنيد . [5] [ و شما را نيز توصيه مي کنم که ] جلوي زيانهاي اشرار و بي خردان منطقه خود را نسبت به سپاهيان بگيريد . و جز در آن موارد که استثنا کردم متعرض آنان نشويد . [6] من خود پشت سر سپاه در حرکتم . شکايات خود را پيش من آوريد در آن مواردي که آنها بر شما چيره شده اند [7] و شما قدرت دفع آن را جز با کمک خداوند و من نداريد به من مراجعه کنيد . که من به کمک خداوند آنرا تغيير مي دهم و دگرگون مي سازم انشاءالله

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:11:00 ب.ظ ]




نامه شماره 41

و من کتاب له عليه السلام [7] الي بعض عماله [8] اما بعد ، فاني کنت اشرکتک في امانتي ، و جعلتک شعاري و بطانتي ، [9] و لم يکن رجل من اهلي اوثق منک في نفسي لمواساتي و موازرتي و اداء الامانه الي ، [10] فلما رايت الزمان علي ابن عمک قد کلب [1] و العدو قد حرب ، و امانه الناس قد خزيت ، [2] و هذه الامه قد فنکت و شغرت ، قلبت لابن عمک ظهر المجن [3] ففارقته مع المفارقين ، و خذلته مع الخاذلين ، و خنته مع الخائنين ، [4] فلا ابن عمک آسيت ، و لا الامانه اديت [5] و کانک لم تکن الله تريد بجهادک ، و کانک لم تکن علي بينه من ربک ، [6] و کانک انما کنت تکيد هذه الامه عن دنياهم ، و تنوي غرتهم عن فيئهم ، [7] فلما امکنتک الشده في خياته الامه اسرعت الکره ، و عاجلت الوثبه ، [8] و اختطفت ما قدرت عليه من اموالهم المصونه لاراملهم و ايتامهم اختطاف [9] الذئب الازل داميه المعزي الکسيره ، [10] فحملته الي الحجاز رحيب الصدر بحمله ، غير متاثم من اخذه [11] کانک لا ابا لغيرک حدرت الي اهلک تراثک من ابيک و امک [12] فسبحان الله اما تؤمن بالمعاد ? [13] او ما تخاف نقاش الحساب ايها المعدود کان عندنا من اولي الالباب ، [14] کيف تسيغ شرابا و طعاما ، و انت تعلم انک تاکل حراما ، و تشرب حراما ، [15] و تبتاع الاماء و تنکح النساء من اموال اليتامي و المساکين و المؤمنين و المجاهدين ، [16] الذين افاء الله عليهم هذه الاموال ، و احرز بهم هذه البلاد [17] فاتق الله و اردد الي هؤلاء القوم اموالهم ، فانک لم تفعل ثم امکنني الله منک لاعذرن الي الله فيک ، [18] و لا ضربنک بسيفي الذي ما ضربت به احدا الا دخل النار [1] و والله لو ان الحسن و الحسين فعلا مثل الذي فعلت ما کانت لهما عندي هواده ، [2] و لا ظفرا مني باراده ، حتي آخذ الحق منهما ، و ازيح الباطل عن مظلمتهما ، [3] و اقسم بالله رب العالمين ما يسرني ان ما اخذته من اموالهم حلال لي ، اترکه ميراثا لمن بعدي ، [4] فضح رويدا ، فکانک قد بلغت المدي ، و دفنت تحت الثري ، [5] و عرضت عليک اعمالک بالمحل الذي ينادي الظالم فيه بالحسره ، [6] و يتمني المضيع فيه الرجعه ، [[ و لات حين مناص ] ]

ترجمه

[7] از نامه هاي امام عليه السلام به يکي از فرماندارانش [8] اما بعد من تو را شريک در امانتم [ حکومت و زمامداري] قرار دادم . و تو را صاحب اسرار خود ساختم . [9] من از ميان خاندان و خويشاون دانم مطمئن تر از تو نيافتم به خاطر مواسات ياري و اداء امانتي که در تو سراغ داشتم [10] اما تو همين که ديدي زمان بر پسر عمت سخت گرفته [1] و دشمن در نبرد محکم ايستاده امانت در ميان مردم خوار و بي مقدار شده [2] و اين امت اختيار را از دست داده و حمايت کننده اينمي يابد . عهد و پيمانت را نسبت به پسر عمت دگرگون ساختي[3] و همراه ديگران مفارقت جستي با کساني که دست از ياريش کشيدند همصدا شدي. و با خائنان نسبت به او خيانت ورزيدي[4] نه پسر عمت را ياري کردي و نه حق امانت را ادا نمودي. گويا تو جهاد خود را به خاطر خدا انجام نداده اي[5] گويا حجت و بينه اي از طرف پروردگارت دريافت نداشته اي[6] و گويا تو با اين امت براي تجاوز و غصب دنيايشان حيله و نيرنگ به کار مي بردي و مقصدت اين بود که اينها را بفريبي و غنائمشان را در اختيار گيري[7] پس آنگاه که امکان تشديد خيانت به امت را پيدا کردي تسريع نمودي با عجله به جان بيت المال آنها افتادي[8] و آنچه در قدرت داشتي از اموالشان که براي زنان بيوه و ايتامشان نگهداري مي شد ربودي[9] همانند گرگ گرسنه ايکه گوسفند زخمي و استخوان شکسته اي را بربايد [10] سپس آنرا به سوي حجاز با سينه اي گشاده و دل خوش حمل نمودي بي آنکه در اين کار احساس گناه کني[11] بي پدر باد دشمنت گويا ميراث پدر و مادرت را بسرعت به خانه خود حمل مي کردي [12] سبحان الله آيا به معاد ايمان نداري؟[13] از بررسي دقيق حساب در روز قيامت نمي ترسي؟ اي کسي که در پيش ما از خردمندان بشمار مي آمدي [14] چگونه خوردني و آشاميدني را در دهان فرو مي بري در حاليکه مي داني حرام مي خوري و حرام مي آشامي ؟ [15] چگونه با اموال ايتام و مساکين و مؤمنان و مجاهدان راه خدا کنيز مي خري و زنان را به همسري مي گيري؟ [16] [ در حاليکه مي داني] اين اموال را خداوند به آنان اختصاص داده و به وسيله آن مجاهدين بلاد اسلام را نگهداري و حفظ مي نمايد [17] از خدا بترس و اموال اينها را به سويشان بازگردان که اگر اين کار را نکني و خداوند به من امکان دهد وظيفه ام را در برابر خدا درباره تو انجام خواهم داد [18] و با اين شمشيرم که هيچکس را با آن نزدم مگر اينکه داخل دوزخ شد بر تو خواهم زد 000 [1] به خدا سوگند اگر حسن و حسين اين کار را کرده بودند هيچ پشتي باني و هوا خواهي از ناحيه من دريافت نمي کردند . [2] و در اراده من اثر نمي گذاردند تا آنگاه که حق را از آنها بستانم و ستمهاي ناروائي را که انجام داده اند دور سازم [3] به خداوندي که پروردگار جهانيان است سوگند اگر [ فرضا ] آنچه تو گرفته اي براي من حلال بود خوشايندم نبود که آنرا ميراث براي بازماندگانم بگذارم . [4] بنابراين دست نگهدار و انديشه نما فکر کن به مرحله آخر زندگي رسيده اي در زير خاکها پنهان شده اي[5] و اعمالت به تو عرضه شده در جائي که ستمگر با صداي بلند نداي حسرت را مي دهد [6] و کسيکه عمر خود را ضايع ساخته درخواست بازگشت مي کند ولي راه فرار و چاره مسدود است

نامه شماره42

و من کتاب له عليه السلام [7] الي عمر بن ابي سلمه المخزومي ، و کان عامله علي البحرين ، فعزله ، واستعمل نعمان بن عجلان الزرقي مکانه [8] اما بعد ، فاني قد و ليت نعمان بن عجلان الزرقي علي البحرين ، [9] و نزعت يدک بلا ذم لک ، و لا تثريب عليک ، فلقد احسنت الولايه ، [10] و اديت الامانه ، فاقبل غير ظنين ، و لا ملوم ، و لا متهم ، و لا ماثوم ، [11] فلقد اردت المسير الي ظلمه اهل الشام [12] و احببت ان تشهد معي ، فانک ممن استظهر به علي جهاد العدو ، و اقامه عمود الدين ، ان شاء الله

ترجمه

[7] از نامه هاي امام عليه السلام به عمربن ابوسلمه مخزومي فرماندار بحرين که بدين وسيله او را برکنار و نعمان بن عجلان زرقي را به جايش منصوب فرمود . [8] اما بعد من نعمان ابن عجلان زرقي را فرماندار بحرين قرار دادم [9] و اختيار تو را از فرمانداري آنجا برگرفتم بدون اينکه اين کار براي تو مذمت و يا ملامت در برداشته باشد چرا که تو زمامداري را به نيکي انجام دادي[10] و حق امانت را اداء نمودي . بنابراين بسوي ما حرکت کن بي آنکه مورد سوءظن يا ملامت يا متهم و يا گناهکار باشي[11] زيرا من تصميم گرفته ام به سوي ستمگران اهل شام حرکت کنم [12] و دوست دارم تو با من باشي چرا که تو از کساني هستي که من در جهاد با دشمن و برپاداشتن ستونهاي دين از آنها استعانت مي جويم انشاءالله

نامه شماره43

و من کتاب له عليه السلام [1] الي مصقله بن هبيره الشيباني ، و هو عامله علي اردشير خره [2] بلغني عنک امر ان کنت فعلته فقد اسخطت الهک ، و عصيت امامک : [3] انک تقسم في ء المسلمين الذي حازته رماحهم و خيولهم ، [4] و اريقت عليه دماؤهم ، فيمن اعتامک من اعراب قومک [5] فو الذي فلق الحبه ، و برا النسمه ،لئن کان ذلک حقا لتجدن لک علي هوانا ، [6] و لتخفن عندي ميزانا ، فلا تستهن بحق ربک ، [7] و لا تصلح دنياک بمحق دينک ، فتکون من الاخسرين اعمالا [8] الا و ان حق من قبلک و قبلنا من المسلمين في قسمه هذا الفي ء سواء : يردون عندي عليه ، و يصدرون عنه

ترجمه

[1] از نامه هاي امام عليه السلام به مصقله ابن هبيره شيباني فرماندار اردشيرخره [ يکي از شهرهاي فارس ] [2] به من درباره تو گزارشي رسيده که اگر درست باشد و اين کار را انجام داده باشي پروردگارت را به خشم آورده و امامت را عصيان کرده اي: [3] [ گزارشي رسيده ] که تو غنائم مربوط به مسلمانان که به وسيله اسلحه و اسبهايشان به دست آمده [4] و خونهايشان در اين راه ريخته شده در بين افرادي از باديه نشينان قبيله ات که خود برگزيده اي تقسيم ميکني . [5] سوگند به کسيکه دانه را در زير خاک شکافت و روح انساني را آفريد اگر اين گزارش درست باشد تو در نزد من خوار خواهي شد [6] و ارزش و مقدارت کم خواهد بود حق پروردگارت را سبک مشمار [7] و دنيايت را با نابوديدينت اصلاح مکن که از زيانکارترين افراد خواهي بود [8] آگاه باش حق مسلماناني که نزد من و يا پيش تو هستند در تقسيم اين اموال مساوي است بايد همه آنها به نزد من آيند و سهميه خود را از من بگيرند

نامه شماره44

و من کتاب له عليه السلام [9] الي زياد بن ابيه ، و قد بلغه ان معاويه کتب اليه يريد خديعته باستلحاقه [10] و قد عرفت ان معاويه کتب اليک يستزل لبک ، [11] و يستفل غربک ، فاحذره ، فانما هو الشيطان : ياتي المرء [1] من بين يديه و من خلفه ، و عن يمينه و عن شماله ، ليقتحم غفلته ، و يستلب غرته [2] و قد کان من ابي سفيان في زمن عمر بن الخطاب فلته من حديث النفس ، و نزغه من نزعات الشيطان : [3] لا يثبت بها نسب و لا يستحق بها ارث ، [4] و المتعلق بها کالواغل المدفع ، و النوط المذبذب [5] فلما قرا زياد الکتاب قال : شهد بها و رب الکعبه ، و لم تزل في نفسه حتي ادعاه معاويه [6] قال الرضي : قوله عليه السلام [[ الواغل ] ] : هو الذي يهجم علي الشرب ليشرب معهم ، و ليس منهم ، فلا يزال مدفعا محاجزا و [[ النوط المذ بذب ] ] : هو ما يناط برحل الراکب من قعب او قدح او ما اشبه ذلک ، فهو ابدا يتقلقل اذا حث ظهره و استعجل سيره

ترجمه

[9] از نامه هاي امام عليه السلام به زيادابن ابيه و اين هنگامي بود که به او گزارش رسيد معاويه مي خواهد با ملحق ساختن زياد به فرزندان ابوسفيان ويرا بفريبد [ چون در نسب زياد سخن بود ] [10] من اطلاع يافتم که معاويه نامه اي برايت نوشته تا عقلت را بدزدد [11] و عزم و تصميمت را درهم بشکند از او برحذر باش که شيطان است . از هر طرف به سراغ انسان مي آيد 000 :[1] از پيش رو پشت سر از راست و چپ مي آيد تا در حال غفلت او را تسليم خود سازد و درک و شعورش را بدزدد . [2] [ آري] ابوسفيان در زمان عمرابن خطاب سخني بدون انديشه از پيش خود و با تحرکات شيطان مي گفت [3] ولي اين سخن آنقدر بي پايه است که نه با آن نسب ثابت مي شود و نه استحقاق ميراث مي آورد . [4] کسيکه به چنين سخني متسمک شود همچون شتر بيگانه اياست که در جمع شتران يک گله وارد شود و بخواهد از آبخورگاه آب بنوشد که بالاخره همه آن را کنار مي زنند و از آب خوردن منعش مي نمايند و يا همانند ظرفي است که به بار مرکبي بياويزند که با حرکت مرکب همواره در تزلزل و اضطراب است . [5] هنگامي که زياد اين نامه را مطالعه کرد گفت به پروردگار کعبه سوگند که امام [ ع ] با اين نوشته شهادت بر اين مطلب [ که در دل من بوده ] داده است و اين همچنان در قلبش بود تا زمانيکه او را دعوت به ملحق شدن نمود . [6] شريف رضيمي گويد . واغل حيواني است که براي نوشيدن هجوم مي آورد ولي جزو اين گله از شتران نيست . و همواره ديگر شتران آن را عقب مي رانند . و نوطالمذبذب ظرفي است که در کنار مرکب مي آويزند . همواره در حرکت است و از اين طرف به آن طرف مي افتد . و هر گاه مرکب پشتش را حرکت دهد و يا در راه رفتن عجله کند مي لرزد .

نامه شماره45

و من کتاب له عليه السلام [7] الي عثمان بن حنيف الانصاري و کان عامله علي البصره و قد بلغه انه دعي الي و ليمه قوم من اهلها ، فمضي اليها قوله : [8] اما بعد ، يابن حنيف : فقد بلغني ان رجلا من فتيه اهل البصره دعاک الي مادبه [9] فاسرعت اليها تستطاب لک الالوان ، و تنقل اليک الجفان [10] و ما ظننت انک تجيب الي طعام قوم ، عائلهم مجفو و غنيهم مدعو [11] فانظر الي ما تقضمه من هذا المقضم ، [1] فما اشتبه عليک علمه فالفظه ، و ما ايقنت بطيب وجوهه فنل منه [2] الا و ان لکل ماموم اماما ، يقتدي به و يستضي ء بنور علمه ، [3] الا و ان امامکم قد اکتفي من دنياه بطمريه ، و من طعمه بقرصيه [4] الا و انکم لا تقدرون علي ذلک ، ولکن اعينوني بورع و اجتهاد ، و عفه و سداد [5] فوالله ما کنزت من دنياکم تبرا و لا ادخرت من غنائمهاوفرا ، [6] و لا اعددت لبالي ثوبي طمرا ، و لا حزت من ارضها شبرا ، [7] و لا اخذت منه الا کقوت اتان دبره ، [8] و لهي في عيني اوهي و اهون من عفصه مقره [9] بلي کانت في ايدينا فدک من کل ما اظلته السماء ، فشحت عليها نفوس قوم [10] و سخت عنهانفوس قوم آخرين ، و نعم الحکم الله [11] و ما اصنع بفدک و غير فدک ، و النفس مظانها في غد جدث ، [12] تنقطع في ظلمته آثارها ، و تغيب اخبارها ، و حفره لو زيد في فسحتها ، [13] و اوسعت يدا حافرها ، لاضغطها الحجر و المدر [14] و سد فرجها التراب المتراکم ، و انما هي نفسي اروضها بالتقوي [15] لتاتي آمنه يوم الخوف الاکبر ، و تثبت علي جوانب المزلق [16] و لو شئت لاهتديت الطريق ، الي مصفي هذا [ نهج البلاغه م 27 ] العسل ، [1] و لباب هذا القمح ، و نسائج هذا القز و لکن هيهات ان يغلبني هواي ، [2] و يقودني جشعي الي تخير الاطعمه و لعل بالحجاز او اليمامه من لا طمع له في القرص ، [3] و لا عهد له بالشبع او ابيت مبطانا و حولي بطون غرثي و اکباد حري ، [4] او اکون کما قال القائل : [5] و حسبک داء ان تبيت ببطنه و حولک اکباد تحن الي القد [6] ااقنع من نفسي بان يقال : هذا امير المؤمنين ، و لا اشارکهم في مکاره الدهر ، [7] او اکون اسوه لهم في جشوبه العيش فما خلقت ليشغلني اکل الطيبات ، [8] کالبهيمه المربوطه ، همها علفها ، او المرسله شغلها تقممها تکترش من اعلافها ، [9] و تلهو عما يراد بها ، او اترک سدي ، او اهمل عابثا ، او اجز حبل الضلاله ، [10] او اعتسف طريق المتاهه و کاني بقائلکم يقول : [11] [[ اذا کان هذا قوت ابن ابي طالب ، فقد قعد به الضعف عن قتال الاقران ، و منازله الشجعان ] ] [12] الا و ان الشجره البريه اصلب عودا، و الرواتع الخضره ارق جلودا، [13] و النابتات العذيه اقوي و قودا ، و ابطا خمودا [14] و انا من رسول الله کالضوء من الضوء و الذارع من العضد [15] و الله لو تظاهرت العرب علي قتالي لما و ليت عنها ، و لو امکنت الفرص من رقابها لسارعت اليها [1] و ساجهد في ان اطهر الارض من هذا الشخص المعکوس ، و الجسم المرکوس ، [2] حتي تخرج المدره من بين حب الحصيد [3] و من هذا الکتاب ، و هو آخره : [5] اليک عني يا دنيا ، فحبلک علي غاربک ، قد انسللت من مخالبک ، [5] و افلت من حبائلک ، و اجتنبت الذهاب في مداحضک [6] اين القرون الذين غررتهم بمداعبک اين الامم الذين فتنتهم بزخارفک [7] فها هم رهائن القبور ، و مضامين اللحود [8] و الله لو کنت شخصا مرئيا ، و قالبا حسيا ، لا قمت عليک حدود الله في عباد غررتهم بالاماني ، [9] و امم القيتهم في المهاوي ، و ملوک اسلمتهم الي التلف ، و اوردتهم موارد البلاء ، اذ لا ورد و صدر [10] هيهات من وطي ء دحضک زلق ، و من رکب لججک غرق ، [11] و من ازور عن حبائلک وفق ، و السالم منک لا يبالي ان ضاق به مناخه ، و الدنيا عنده کيوم حان انسلاخه [12] اعزبي عني فو الله لا ازل لک فتستذليني ، ولا اسلس لک فتقوديني [13] و ايم الله يمينا استثني فيها بمشيئه الله لاروضن نفسي رياضه تهش معها الي القرص اذا قدرت عليه مطعوما ، [14] و تقنع بالملح مادوما ، و لادعن مقلتي کعين ماء ، نصب معينها ، [1] مستفرغه دموعها اتمتلي ء السائمه من رعيها فتبرک ? و تشبع الربيضه من عشبها فتربض ? [2] و ياکل علي من زاده فيهجع قرت اذا عينه اذا اقتدي بعد السنين المتطاوله بالبهيمه الهامله ، و السائمه المرعيه [3] طوبي لنفس ادت الي ربها فرضها ، و عرکت بجنبها بؤسها ، [4] و هجرت في الليل غمضها ، حتي اذا غلب الکري عليها افترشت ارضها ، و توسدت کفها ، [5] في معشر اسهر عيونهم خوف معادهم ، [6] و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم ، [7] و همهمت بذکر ربهم شفاهم ، و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم ، [8] [[ اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون ] ] [9] فاتق الله يابن حنيف ، و لتکفف اقراصک ، ليکون من النار خلاصک

ترجمه

[7] از نامه هاي امام عليه السلام به عثمان بن حنيف انصاري فرمانداربصره پس از آن که به حضرت گزارش داده شد که يکي از ثروتمندان بصره وي را به ميهماني دعوت کرده و او پذيرفته است . [8] اما بعد اي پسر حنيف به من گزارش داده شده که مردي از متمکنان اهل بصره تو را به خوان ميهمانيش دعوت کرده [9] و تو به سرعت به سوي آن شتافته ايدر حاليکه طعامهاي رنگارنگ و ظرفهاي بزرگ غذا يکي بعد از ديگري پيش تو قرار داده مي شد . [10] من گمان نمي کردم تو دعوت جمعيتي را قبول کني که نيازمندانشان ممنوع و ثروتمندانشان دعوت شوند . [11] به آنچه مي خوري بنگر [ آيا حلال است يا حرام ؟ ] . [1] آنگاه آنچه حلال بودنش براي تو مشتبه بود از دهان بينداز و آنچه را يقين به پاکيزگي و حليتش داري تناول کن [2] آگاه باش هر مامومي امام و پيشوائيدارد که بايد به او اقتدا کند . و از نور دانشش بهره گيرد [3] بدان امام شما از دنيايش به همين دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است [4] آگاه باش شما توانائي آنرا نداريد که چنين باشيد اما مرا با ورع تلاش عفت پاکي و پيمودن راه صحيح ياري دهيد [5] بخدا سوگند من از دنياي شما طلا و نقره اي نيندوخته ام و از غنائم و ثروتهاي آن مالي ذخيره نکرده ام [6] و براي اين لباس کهنه ام بدلي مهيا نساخته ام و از زمين آن حتييک وجب در اختيار نگرفته ام . [7] و از اين دنيا بيش از خوراک مختصر و ناچيزي برنگرفته ام [8] اين دنيا در چشم من بي ارزشتر و خوارتر از دانه تلخي است که بر شاخه درخت بلوطي برويد . [9] آري از ميان آنچه آسمان بر آن سايه افکنده تنها فدک در اختيار ما بود که آن هم گروهي بر آن بخل و حسادت ورزيدند [10] و گروه ديگري آن را سخاوتمندانه رها کردند [ و از دست ما خارج گرديد ] و بهترين حاکم خدا است . [11] مرا با فدک و غير فدک چکار ؟ در حالي که جايگاه فرداي هر کس قبر او است [12] که در تاريکي آن آثارش محو و اخبارش ناپديد مي شود . قبر حفره اي است که هر چه بر وسعت آن افزوده شود [13] و دست حفرکننده بازتر باشد سرانجام سنگ و کلوخ آنرا پر مي کند[14] و جاهاي خالي آنرا خاکهايانباشته مسدود مي نمايد من نفس سرکش را با تقوا تمرين مي دهم و رام مي سازم [15] تا در آن روز بزرگ و خوفناک با ايمني وارد صحنه قيامت شود در آنجا که همه مي لغزند او ثابت و بي تزلزل بماند . [16] [ فکر نکن من قادر به تحصيل لذتهاي دنيا نيستم بخدا سوگند ] اگر مي خواستم مي توانستم از عسل مصفا 000 [1] و مغز اين گندم و بافته هاي اين ابريشم براي خود خوراک و لباس تهيه کنم . اما هيهات که هوا و هوس بر من غلبه کند [2] و حرص و طمع مرا وادار کند تا طعامهاي لذيذ را برگزينم . در حاليکه ممکن است در سرزمين حجاز يا يمامه کسي باشد که حتياميد به دست آوردن يک قرص نان نداشته باشد [3] و نه هرگز شکمي سير خورده باشد آيا من با شکمي سير بخوابم در حاليکه در اطرافم شکمهاي گرسنه و کبدهاي سوزاني باشند ؟ [4] و آيا آنچنان باشم که آن شاعر گفته است [5] اين درد تو را بس که شب با شکم سير بخوابيدر حاليکه در اطراف تو شکمهائي گرسنه و به پشت چسبيده باشند [6] آيا به همين قناعت کنم که گفته شود :من امير مؤمنانم ؟ اما با آنان در سختيهاي روزگار شرکت نکنم ؟ [7] و پيشوا و مقتدايشان در تلخي هاي زندگي نباشم ؟ من آفريده نشدم که خوردن خوراکيهاي پاکيزه مرا به خود مشغول دارد [8] همچون حيوان پرواري که تمام همش علف است و يا همچون حيوان رها شده اي که شغلش چريدن و خوردن و پرکردن شکم مي باشد . [9] و از سرنوشتي که در انتظار او است بي خبر است آيا بيهوده يا مهمل و عبث آفريده شده ام ؟ آيا بايد سررشته دار ريسمان گمراهي باشيم ؟ [10] و يا در طريق سرگرداني قدم گذارم ؟ گويا مي بينم گوينده اي از شما مي گويد : [11] هر گاه اين [ دو قرص نان ] قوت و خوراک فرزند ابوطالب است بايد هم اکنون نيرويش به سستي گرائيده باشد و از مبارزات با همتايان و نبرد با شجاعان بازماند . [12] آگاه باشيد درختان بياباني چوبشان محکم تر است اما درختان سرسبز که همواره در کنار آب قرار دارند پوستشان نازکتر [ و کم دوام ترند ] [13] درختاني که در بيابان روئيده و جز با آب باران سيراب نمي گردند آتششان شعله ورتر و پردوام تر است [14] و من نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم همچون روشني که از روشنائي ديگر گرفته شده باشد و همچون ذراع نسبت به بازو هستم [ بنابراين روش او را از دست نمي دهم ] . [15] بخدا سوگند اگر عرب براي نبرد با من پشت به پشت يکديگر بدهند من به اين نبرد پشت نمي کنم و اگر فرصت دست دهد که بتوانم آنرا مهار کنم به سرعت به سوي آنان خواهم شتافت .[1] و بزودي تلاش خواهم کرد 000 که زمين را از اين شخص وارونه و اين جسم کج انديش [ معاويه ] پاک سازم [2] تا سنگ و شن از ميان دانه ها خارج شود [3] بخش ديگري از اين نامه که در پايان آن آمده : [4] اي دنيا از من دور شو افسارت را بر گردنت انداختم تو را رها کردم من از چنگال تو رهائي يافته [5] و از دامهاي تو رسته ام و از لغزشگاههايت دوري گزيده ام . [6] کجايند پيشينياني که با شوخي هايت آنها را مغرور ساختي؟ کجا هستند ملتهائي که با زينتها و زخارف خود آنها را فريفتي؟ [7] هان آنها گروگان گورستانها و درون لحدها شده اند [8] [ اي دنيا ] سوگند بخدا اگر تو شخصي ديدني و قالبي حسي بودي حدود خداوند را در مورد بندگاني که آنها را با آرزوها فريب داده ايبر تو جاريمي ساختم . [9] و کيفر پروردگار را در مورد ملتهائي که آنها را به هلاکت افکندي و قدرتمنداني که آنها را تسليم مرگ و نابودي نمودي و هدف انواع بلاها قرار داديدر آنجا که نه راه پس داشته و نه راه پيش درباره ات به مرحله اجرا مي گذاردم . [10] هيهات کسيکه در لغزشگاههاي تو قدم گذارد سقوط مي کند . کسيکه بر امواج بلاهاي تو سوار گردد غرق مي شود . [11] [ اما ] کسيکه از دامهاي تو خود را بر کنار دارد پيروز مي گردد . آنکه از دست تو سالم رسته از اين هيچ ناراحت نيست که معيشت او به تنگي گرائيده چرا که دنيا در نظر او همچون روزي است که زمان زوال و پايان گرفتنش فرارسيده . [12] از من دور شو سوگند بخدا من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار سازي و زمام اختيارم را به دست تو نخواهم سپرد که به هر کجا خواهي ببري[13] بخدا سوگند سوگندي که تنها مشيت خداوند را از آن استثناء مي کنم آنچنان نفس خويش را به رياضت وادارم که به يک قرص نان هر گاه به آن دست يابم کاملا متمايل شود [14] و به نمک به جاي خورش قناعت نمايد و آنقدر از چشمهايم اشک بريزم که همچون چشمه اي خشکيده [1] ديگر اشگم جاري نگردد . آيا همانگونه که گوسفندان در بيابان شکم را پر مي کنند و مي خوابند و يا دسته ديگري از آنها در آغلها از علف سير مي شوند و استراحت مي کنند [2] علي [عليه السلام ] هم بايد از اين زاد و توشه بخورد و به استراحت پردازد ؟ در اين صورت چشمش روشن باد که پس از سالها عمر به چهارپايان رهاشده و گوسفنداني که در بيابان مي چرند اقتدا کرده است [3] خوشا بحال آن کس که وظيفه واجبش را نسبت به پروردگارش ادا کرده سختي و مشکلات را تحمل نموده [4] خواب را در شب کنار گذارده تا آنگاه که بر او غلبه کند روي زمين دراز بکشد و دست زير سر بگذارد و استراحت کند [5] در ميان گروهي باشد که از خوف معاد چشم هايشان خواب ندارد [6] پهلوهاي شان براي استراحت در خوابگاهشان قرار نگرفته [7] همواره لبهايشان به ذکر پروردگار در حرکت است گناهانشان براثر استغفار از بين رفته [8] آنها حزب الله اند آگاه باشيد که حزب الله رستگارانند [9] بنابراين اي پسر حنيف از خدا بترس و به همان قرص هاينان اکتفا کن تا خلاصي تو از آتش جهنم امکان پذير گردد .

نامه شماره46

و من کتاب له عليه السلام [10] الي بعض عماله [11] اما بعد ، فانک ممن استظهر به علي اقامه الدين ، واقمع به نخوه الاثيم ، [12] و اسد به لهاه الثغر المخوف [13] فاستعن بالله علي ما اهمک ، و اخلط الشده بضغث من اللين ، [1] و ارفق ما کان الرفق ارفق ، و اعتزم بالشده حين لا تغني عنک الا الشده ، [2] و اخفض للرعيه جناحک ، و ابسط لهم وجهک ، و الن لهم جانبک ، [3] و آس بينهم في اللحظه و النظره ، و الاشاره و التحيه ، [4] حتي لا يطمع العظماء في حيفک ، و لا يياس الضعفاء من عدلک ، و السلام

ترجمه

[10] از نامه هاي امام عليه السلام به بعضي از فرماندارانش [11] اما بعد تواز کساني هستيکه من براي به پاداشتن دين از آنها کمک مي گيرم سرکشي و تکبر گناهکاران را به وسيله آنان در هم مي کوبم [12] و مرزهائيرا که در معرض خطر قرار دارد به وسيله آنها حفظ مي کنم [13] بنابراين تو در مورد آنچه برايت مهم است از خدا استعانت جوي و شدت و سختگيري را با کمي نرمش درهم آميز 000 [1] در آنجا که مدارا کردن بهتر است مدارا کن اما آنجائي که جز با شدت عمل کار از پيش نمي رود شدت را به کار بند . [2] پر و بالت را براي مردم بگستر و با چهره گشاده با آنان روبرو شو نرمش را نسبت به آنها نصب العين خود گردان [3] و در نگاه اشاره و تحيت و درود ميان آنها مساوات را رعايت کن [4] تا زورمندان در تبعيض طمع نورزند و ضعيفان از عدالت تو مايوس نگردند والسلام .

نامه شماره47

و من وصيه له عليه السلام [5] للحسن و الحسين عليهما السلام لما ضربه ابن ملجم لعنه الله [6] اوصيکمابتقوي الله ، و الا تبغيا الدنيا و ان بغتکما ، و لا تاسفا علي شي ء منها زوي عنکما ، [7] و قولا بالحق ، و اعملا للاجر ، و کونا للظالم خصما ، و للمظلوم عونا [8] اوصيکما ، و جميع و لدي و اهلي و من بلغه کتابي ، بتقوي الله ، و نظم امرکم ، و صلاح ذات بينکم ، [9] فاني سمعت جدکما صلي الله عليه و آله و سلم يقول : [[ صلاح ذات البين افضل من عامه الصلاه و الصيام ] ] [10] الله الله في الايتام ، فلا تغبوا افواههم ، و لا يضيعوا بحضرتکم [1] و الله الله في جيرانکم ، فانهم وصيه نبيکم ما زال يوصي بهم ، حتي ظننا انه سيورثهم [2] و الله الله في القرآن ، لا يسبقکم بالعمل به غيرکم [3] و الله الله في الصلاه ، فانها عمود دينکم [4] و الله الله في بيت ربکم ، لا تخلوه ما بقيتم ، فانه ان ترک لم تناظروا [5] و الله الله في الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم في سبيل الله [6] و عليکم بالتواصل و التباذل ، و اياکم و التدابر و التقاطع [7] لا تترکوا الا مر بالمعروف و النهي عن المنکر فيولي عليکم شرارکم [8] ثم تدعون فلا يستجاب لکم ثم قال : [9] يا بني عبد المطلب ، لا الفينکم تخوضون دماء المسلمين خوضا ، [10] تقولون : [[ قتل امير المؤمنين ] ] الا لا تقتلن بي الا قاتلي [11] انظروا اذا انا مت من ضربته هذه ، فاضربوه ضربه بضربه ، و لا تمثلوا بالرجل ، [12] فاني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول : [[ اياکم و المثله و لو بالکلب العقور ] ]

ترجمه

[5] از وصاياي امام عليه السلام به حسن و حسين عليه السلام هنگامي که [ابن ملجم ] لعنه الله آن حضرت را ضربت زد . [6] شما را به تقوا و پرهيزکاري و ترس از خداوند سفارش مي کنم در پي دنيا پرستي نباشيد گر چه به سراغ شما آيد . بر آنچه از دنيا از دست مي دهيد تاسف مخوريد [7] سخن حق بگوئيد و براي اجر و پاداش [ الهي] کار کنيد . دشمن سرسخت ظالم و ياور و همکار مظلوم باشيد [8] من شما و تمام فرزندان و خاندانم و کساني را که اين وصيت نامه ام به آنها مي رسد به تقوا و ترس از خداوند نظم امور خود و اصلاح ذات البين سفارش مي کنم [9] زيرا که من از جد شما صلي الله عليه و آله شنيدم مي فرمود : اصلاح بين مردم از نماز و روزه برتر است . [10] خدا را خدا را در مورد يتيمان نکند آنها گاهي سير و گاهي گرسنه بمانند نکند آنها در حضور شما در اثر عدم رسيدگي از بين بروند [1] خدا را خدا را که در مورد همسايگان خود خوش رفتاري کنيد چرا که آنان مورد توصيه و سفارش پيامبر شما هستند . وي همواره نسبت به همسايگان سفارش مي فرمود تا آنجا که ما گمان برديم به زودي سهميه اي از ارث برايشان قرار خواهد داد [2] خدا را خدا را در توجه به قرآن نکند ديگران در عمل به آن از شما پيشي گيرند . [3] خدا را خدا را در مورد نماز چرا که ستون دين شما است . [4] خدا را خدا را در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام که هستيد آنرا خالي نگذاريد که اگر خالي گذارده شود مهلت داده نمي شويد [ و بلاي الهي شما را فرا خواهد گرفت ] . [5] خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال جانها و زبانهاي خويش در راه خدا [ که بايد همه اينها را در اين راه به کار گيريد ] [6] و بر شما لازم است پيوندهاي دوستي و محبت را محکم داريد و بذل و بخشش را فراموش نکنيد و از پشت کردن به هم و قطع رابطه برحذر باشيد . [7] امر به معروف و نهي از منکر را ترک نکنيد که اشرار بر شما مسلط مي شوند [8] سپس هر چه دعا کنيد مستجاب نمي گردد . سپس فرمود : [9] اي نوادگان عبدالمطلب نکند شما بعد از شهادت من دست خود را از آستين بيرون آورده و در خون مسلمانان فرو بريد [10] و بگوئيد اميرمؤمنان کشته شد [ و اين بهانه اي براي خونريزي شود ] . آگاه باشيد به خاطر من تنها قاتلم را بايد بکشيد . [11] بنگريد هر گاه من از اين ضربت جهان را بدرود گفتم او را تنها يک ضربت بزنيد تا ضربتي در برابر ضربتي باشد اين مرد را مثله نکنيد [ گوش و بينيو اعضاء او را نبريد ] [12] که من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم مي فرمود : از مثله کردن بپرهيزيد گر چه نسبت به سگ گزنده باشد

نامه شماره48

و من کتاب له عليه السلام [1] الي معاويه [2] و ان البغي و الزور يوتغان المرء في دينه و دنياه ، [3] و يبديان خلله عند من يعيبه ، وقد علمت انک غير مدرک ما قضي فواته ، [4] و قد رام اقوام امرا بغير الحق فتالوا علي الله فاکذبهم ، [5] فاحذر يوما يغتبط فيه من احمد عاقبه عمله ، [6] و يندم من امکن الشيطان من قياده فلم يجاذبه [7] و قد دعوتنا الي حکم القرآن و لست من اهله ، و لسنا اياک اجبنا ، [8] و لکنا اجبنا القرآن في حکمه ، و السلام

ترجمه

[1] از نامه هاي امام عليه السلام به معاويه [2] ظلم و ستم و کارهاي خلاف حق انسان را در دين و دنيايش به هلاکت مي اندازد . [3] و نقائص و عيوب او را نزد عيب جويان آشکار مي سازد من مي دانم که آنچه از دست رفته به دست نتواني آورد . [4] گروهي در مطالبه امريبه ناحق برخاسته اند و در اين راه سوگند ياد کرده اند خداوند هم اين سوگندشان را تکذيب کرده است . [5] [ اي معاويه ] از روزي برحذر باش که افرادي که کارهاي پسنديده انجام داده اند خوشحالند [6] و تاسف مي خورند چرا کم عمل کرده اند و کساني که شيطان را زمامدار خود قرار داده اند سخت پشيمان مي گردند . [7] تو ما را به حکم قرآن دعوت کرديدر حالي که خود اهل قرآن نيستي و ما هم پاسخ مثبت به تو نداديم . [8] بلکه به قرآن پاسخ داديم و حکمش را پذيرفتيم و به آن تن در داديم . والسلام

نامه شماره 49

و من کتاب له عليه السلام [9] الي معاويه ايضا[10] اما بعد ، فان الدنيا مشغله عن غيرها ، و لم يصب صاحبها منها شيئا الا فتحت له حرصا عليها ، [11] و لهجا بها ، ولن يستغني صاحبها بما نال فيها عما لم يبلغه منها ، [12] و من وراء ذلک فراق ما جمع ، و نقض ما ابرم و لو اعتبرت بما مضي حفظت ما بقي ، و السلام

ترجمه

[9] از نامه هاي امام عليه السلام به معاويه [10] اما بعد دنيا انسان رابه خود مشغول و از غير خود بيگانه مي سازد . دنيا پرستان به چيزي از دنيا نمي رسند مگر اينکه دري از حرص به رويشان گشوده مي شود . [11] و آتش عشق آنان تندتر مي گردد . کسيکه به دنيا برسد هرگز به آنچه دارد قانع نيست . [12] و به دنبال آن فراق و جدائي و پنبه کردن بافته ها است و اگر از آنچه گذشته است عبرت گيري آنچه را باقي است حفظ خواهي کرد . والسلام

نامه شماره 50

و من کتاب له عليه السلام [1] الي امرائه علي الجيش [2] من عبد الله علي بن ابي طالب امير المؤمنين الي اصحاب المسالح [3] اما بعد ، فان حقا علي الوالي الا يغيره علي رعيته فضل ناله ، و لا طول خص به ، [4] و ان يزيده ما قسم الله له من نعمه دنوا من عباده ، و عطفا علي اخوانه [5] الا و ان لکم عندي الا احتجز دونکم سراالا في حرب ، [6] و لا اطوي دونکم امرا الا في حکم ، و لا اوخر لکم حقا عن محله ، [7] و لا اقف به دون مقطعه ، و ان تکونوا عندي في الحق سواء، [8] فاذا فعلت ذلک وجبت لله عليکم النعمه ، ولي عليکم الطاعه ، [9] و الا تنکصوا عن دعوه ، و لا تفرطوا في صلاح و ان تخوضوا الغمرات الي الحق ، [10] فان انتم لم تستقيموا لي علي ذلک لم يکن احد اهون علي ممن اعوج منکم ، [11] ثم اعظم له العقوبه ، و لا يجد عندي فيها رخصه ، [12] فخذوا هذا من امرائکم ، و اعطوهم من انفسکم ما يصلح الله به امرکم و السلام

ترجمه

[1] از نامه هاي امام عليه السلام به سران سپاهش [2] از جانب بنده خداعلي بن ابيطالب اميرمؤمنان [عليه السلام ] به نيروهاي مسلح و نگهدارنده مرزها [3] اما بعد حقي که بر والي و زمامدار انجام آن لازم است اين است : فضل و برتري که به او رسيده و مقام خاصي که به او داده شده نبايد او را نسبت به رعيت دگرگون کند[4] و اين نعمتي که خداوند به او ارزاني داشته بايد هر چه بيشتر او را به بندگان خدا نزديک و نسبت به برادرانش رئوف و مهربان سازد . [5] آگاه باشيد حق شما بر من اين است که جز اسرار جنگي هيچ سري را از شما پنهان نسازم [6] و در اموري که پيش مي آيد جز حکم الهي کاري بدون مشورت شما انجام ندهم . هيچ حقيرا از شما به تاخير نيندازم [7] بلکه آنرا در وقت و سررسيدن آن پرداخت کنم . [ و نيز حق شما بر من اين است که ] همه شما در پيشگاه من مساوي باشيد . [8] آنگاه که اين وظائف را انجام دادم و نعمت خداوند بر شما مسلم و حق اطاعت من بر شما لازم گرديد [9] موظفيد که از فرمان من سرپيچي نکنيد در کارهائي که انجام آنها به صلاح و مصلحت است سستي و تفريط روا مداريد و در درياهاي شدائد بخاطر حق فرو رويد . [10] اگر اين وظائف را نسبت به من انجام ندهيد آن کس که راه کج برود از همه نزد من خوارتر است . [11] سپس او را به سختي کيفر مي کنم و هيچ راه فراري نزد من نخواهد داشت . [12] اين فرمان را از امراي خود بپذيريد و آمادگي خود را در راه اصلاح امورتان در اختيارشان بگذاريد . والسلام

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 07:50:00 ب.ظ ]




نامه سی وشش

و من كتاب له ع إلى أخيه عقيل بن أبي طالب في ذكر أنفذه إلى بعض الأعداء و هو جواب كتاب كتبه إليه عقيل

فَسَرَّحْتُ إِلَيْهِ كَثِيفاً مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ فَلَمَّا بَلَغَهُ ذَلِكَ شَمَّرَ هَارِباً وَ نَكَصَ نَادِماً فَلَحِقُوهُ بِبَعْضِ اَلطَّرِيقِ وَ قَدْ طَفَّلَتِ اَلشَّمْسُ لِلْإِيَابِ فَاقْتَتَلُوا شَيْئاً كَلاَ وَ لاَ فَمَا كَانَ إِلاَّ كَمَوْقِفِ سَاعَةٍ حَتَّى نَجَا جَرِيضاً بَعْدَ مَا أُخِذَ مِنْهُ بِالْمُخَنَّقِ وَ لَمْ يَبْقَ مِنْهُ غَيْرُ اَلرَّمَقِ فَلَأْياً بِلَأْيٍ مَا نَجَا فَدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي اَلضَّلاَلِ وَ تَجْوَالَهُمْ فِي اَلشِّقَاقِ وَ جِمَاحَهُمْ فِي اَلتِّيهِ فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اَللَّهِ ص قَبْلِي فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي اَلْجَوَازِي فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ اِبْنِ أُمِّي وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيِي فِي اَلْقِتَالِ فَإِنَّ رَأْيِي قِتَالُ اَلْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اَللَّهَ لاَ يَزِيدُنِي كَثْرَةُ اَلنَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لاَ تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً وَ لاَ تَحْسَبَنَّ اِبْنَ أَبِيكَ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ اَلنَّاسُ مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً وَ لاَ مُقِرّاً لِلضَّيْمِ وَاهِناً وَ لاَ سَلِسَ اَلزِّمَامِ لِلْقَائِدِ وَ لاَ وَطِي‏ءَ اَلظَّهْرِ لِلرَّاكِبِ اَلْمُتَقَعِّدِ وَ لَكِنَّهُ كَمَا قَالَ أَخُو بَنِي سَلِيمٍ فَإِنْ تَسْأَلِينِي كَيْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِي صَبُورٌ عَلَى رَيْبِ اَلزَّمَانِ صَلِيبُ يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَى بِي كَآبَةٌ فَيَشْمَتَ عَادٍ أَوْ يُسَاءَ حَبِيبُ.

ترجمه:

از نامه آن حضرت ( ع ) به برادرش ، عقيل بن ابى طالب ، در ذكر سپاهى كه به جنگ يكى از دشمنانش 1 فرستاده بود . اين نامه در پاسخ نامه عقيل است :

سپاهى گران از مسلمانان به سوى او روانه كردم . چون خبر آن بشنيد ، دامن بر كمر زد و بگريخت و پشيمان از كرده خويش بازگرديد . سپاه من در راه به او رسيد .

آفتاب نزديك به غروب بود ، با شتاب تمام جنگى كردند كه بيش از ساعتى به دراز نكشيد . و او كه سخت به تنگنا افتاده بود و رمقى بيش ، از او باقى نمانده بود ، با تأسف ، رهايى يافت و شتابان روى بتافت . قريش را به حال خود گذار تا در گمراهى بتازد و در تفرقه و نفاق جولان دهد و در وادى سرگردانى به سركشى خويش ادامه دهد . آنان براى نبرد با من همدست شدند ، همانگونه كه پيش از اين در نبرد با رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) همدست شده بودند . آن خداوندى كه كيفر گناهان را مى‏دهد ، قريش را كيفر دهد ، كه پيوند خويشاوندى مرا بريدند و حكومتى را كه از آن فرزند مادرم بود ، از من بستدند .

پرسيده بودى كه در پيكار با اين قوم چه راهى دارم ؟ به خدا سوگند با اين مردم پيمان شكن مى‏جنگم تا خدا را ديدار كنم . افزونى پيرامونيان بر عزّتم نيفزايد و پراكنده شدنشان به وحشتم نيفكند و مپندار كه فرزند پدرت ، هر چند مردم رهايش كنند ، در برابر دشمن تضرع و خشوع كند يا از ناتوانى زير بار ستم رود يا زمام خود به دست ديگرى دهد و يا به كس سوارى دهد . بلكه او چنان است كه آن شاعر بنى سليم گفته است :

فان تسألينى كيف انت فاننى صبور على ريب الزمان صليب يهز علىّ ان ترى بى كآبة فيشمت عاد اويساء حبيب « اگر از من بپرسى كه چگونه‏ اى ؟ گويم در برابر سختى روزگار شكيبا و پايدارم ، بر من دشوار است كه اندوهناكم ببينند تا دشمن سرزنش كند و دوست غمگين گردد.
نامه سی وهفت

و من كتاب له ع إلى معاوية

فَسُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أَشَدَّ لُزُومَكَ لِلْأَهْوَاءَ اَلْمُبْتَدَعَةِ وَ اَلْحَيْرَةِ اَلْمُتَّبَعَةِ مَعَ تَضْيِيعِ اَلْحَقَائِقِ وَ اِطِّرَاحِ اَلْوَثَائِقِ اَلَّتِي هِيَ لِلَّهِ طِلْبَةٌ وَ عَلَى عِبَادِهِ حُجَّةٌ فَأَمَّا إِكْثَارُكَ اَلْحِجَاجَ عَلَى عُثْمَانَ وَ قَتَلَتِهِ فَإِنَّكَ إِنَّمَا نَصَرْتَ عُثْمَانَ حَيْثُ كَانَ اَلنَّصْرُ لَكَ وَ خَذَلْتَهُ حَيْثُ كَانَ اَلنَّصْرُ لَهُ. وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه:

از نامه آن حضرت ( ع ) به معاويه

سبحان الله چه بسيار است پيروى تو از هواهاى بدعت آميز و چه سخت است گرفتار آمدنت به چنگ حيرت و سرگردانى . حقايق را ضايع مى‏ گذارى و پيمانها را به دور مى ‏افكنى . حقايق و پيمانهايى كه خواسته خداوند است و حجت است بر بندگان او ، اما درباره عثمان و قاتلانش ، سخت به جدال برخاسته ‏اى و فراوان سخن مى‏گويى . تو خود روزگارى به يارى عثمان برخاستى كه يارى كردنت به سود خودت بود و هنگامى از يارى كردن باز ايستادى و او را واگذاشتى كه اگر ياريش مى ‏كردى به سود او بود . والسلام
نامه سی وهشت

و من كتاب له ع إلى أهل مصر لما ولى عليهم الأشتر

مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى اَلْقَوْمِ اَلَّذِينَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ فَضَرَبَ اَلْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَى اَلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ وَ اَلْمُقِيمِ وَ اَلظَّاعِنِ فَلاَ مَعْرُوفٌ يُسْتَرَاحُ إِلَيْهِ وَ لاَ مُنْكَرٌ يُتَنَاهَى عَنْهُ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اَللَّهِ لاَ يَنَامُ أَيَّامَ اَلْخَوْفِ وَ لاَ يَنْكُلُ عَنِ اَلْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ اَلرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَى اَلْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ اَلْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيمَا طَابَقَ اَلْحَقَّ فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اَللَّهِ لاَ كَلِيلُ اَلظُّبَةِ وَ لاَ نَابِي اَلضَّرِيبَةِ فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا فَإِنَّهُ لاَ يُقْدِمُ وَ لاَ يُحْجِمُ وَ لاَ يُؤَخِّرُ وَ لاَ يُقَدِّمُ إِلاَّ عَنْ أَمْرِي وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُمْ.

ترجمه:

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به مردم مصر هنگامى كه مالك اشتر ( رحمه الله ) را بر آنان امارت داد .

از بنده خدا على ، امير المؤمنين ، به مردمى كه براى خدا خشمگين شدند ، هنگامى كه ديگران در زمينش نافرمانى كردند و حقش را از ميان بردند . هنگامى كه ستم ، سراپرده ‏اش را بر سر نيكوكار و تبهكار و مقيم و مسافر بر پاى داشت و هيچ معروفى نماند كه در سايه آن توان آسود و نه كس از منكرى سرباز مى ‏زد .

اما بعد ، بنده‏اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم . مردى كه در روزگار وحشت به خواب نرود و در ساعات خوف از دشمن رخ برنتابد . بر دشمنان از لهيب آتش سوزنده‏تر است . او مالك بن الحارث از قبيله مذحج است .

در هر چه موافق حق بود به سخنش گوش بسپاريد و فرمانش را اطاعت كنيد . اگر گفت ، به راه افتيد ، به راه افتيد و اگر گفت ، درنگ كنيد ، درنگ كنيد . او شمشيرى است از شمشيرهاى خدا كه نه تيزيش كند شود و نه ضربتش بى ‏اثر ماند . او نه به خود در كارى اقدام مى ‏كند . و نه از كارى باز مى ‏ايستد ، نه قدم واپس نهد و نه پيش گذارد ، مگر به فرمان من . در فرستادن مالك به ديار شما ، شما را بر خود ترجيح نهادم ، زيرا مالك را نيكخواه شما ديدم و ديدم كه او از هر كس ديگر سخت‏تر لجام بر دهان دشمنانتان زند
نامه سی ونه

و من كتاب له ع إلى عمرو بن العاص

فَإِنَّكَ قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا اِمْرِئٍ ظَاهِرٍ غَيُّهُ مَهْتُوكٍ سِتْرُهُ يَشِينُ اَلْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ وَ يُسَفِّهُ اَلْحَلِيمَ بِخِلْطَتِهِ فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ اِتِّبَاعَ اَلْكَلْبِ لِلضِّرْغَامِ يَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ وَ يَنْتَظِرُ مَا يُلْقَى إِلَيْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِيسَتِهِ فَأَذْهَبْتَ دُنْيَاكَ وَ آخِرَتَكَ وَ لَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَكْتَ مَا طَلَبْتَ فَإِنْ يُمَكِّنِّي اَللَّهُ مِنْكَ وَ مِنِ اِبْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَجْزِكُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا وَ إِنْ تُعْجِزَا وَ تَبْقَيَا فَمَا أَمَامَكُمَا شَرٌّ لَكُمَا. وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه:

از نامه آن حضرت ( ع ) به عمرو بن العاص

تو دين خود را تابع مردى ساختى كه گمراهيش آشكار است و پرده‏اش دريده است . كريمان را در مجلس خود ناسزا گويد و به هنگام معاشرت ، بردبار را سفيه خواند . تو از پى او رفتى و بخشش او را خواستى ، آنسان كه سگ از پى شير رود و به چنگالهاى او چشم دوزد تا مگر چيزى از فضله طعام خود نزد او اندازد . پس هم دنيايت را به باد دادى و هم آخرتت را . اگر به حق روى مى ‏آوردى هر چه مى‏خواستى به چنگ مى ‏آوردى . اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابو سفيان چيرگى دهد ، سزاى اعمالتان را بدهم و اگر شما مرا ناتوان كرديد و برجاى مانديد عذاب خدا كه پيش روى شماست براى شما بدتر است .
نامه چهل

و من كتاب له ع إلى بعض عماله

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّكَ وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ وَ أَخْزَيْتَ أَمَانَتَكَ بَلَغَنِي أَنَّكَ جَرَّدْتَ اَلْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَيْكَ وَ أَكَلْتَ مَا تَحْتَ يَدَيْكَ فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ وَ اِعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اَللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ اَلنَّاسِ. وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه:

از نامه آن حضرت ( ع ) به يكى از كارگزارانش

از تو خبرى به من رسيد . اگر چنان باشد ، كه خبر داده ‏اند ، پروردگارت را خشمگين ساخته‏اى و بر امام خود عصيان ورزيده‏اى و امانت را خوار و بيمقدار شمرده‏اى . مرا خبر داده ‏اند ، كه زمين را از محصول عارى كرده‏ اى و هر چه در زير پايت بوده ، برگرفته ‏اى و هر چه به دستت آمده ، خورده ‏اى . حساب خود را نزد من بفرست و بدان كه حساب كشيدن خدا از حساب كشيدن آدميان شديدتر است

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 07:49:00 ب.ظ ]




نامه سی ویک

و من وصية له ع للحسن بن علي ع كتبها إليه بحاضرين عند انصرافه من صفين

مِنَ اَلْوَالِدِ اَلْفَانِ اَلْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ اَلْمُدْبِرِ اَلْعُمُرِ اَلْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْيَا اَلسَّاكِنِ مَسَاكِنَ اَلْمَوْتَى وَ اَلظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً إِلَى اَلْمَوْلُودِ اَلْمُؤَمِّلِ مَا لاَ يُدْرِكُ اَلسَّالِكِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ غَرَضِ اَلْأَسْقَامِ وَ رَهِينَةِ اَلْأَيَّامِ وَ رَمِيَّةِ اَلْمَصَائِبِ وَ عَبْدِ اَلدُّنْيَا وَ تَاجِرِ اَلْغُرُورِ وَ غَرِيمِ اَلْمَنَايَا وَ أَسِيرِ اَلْمَوْتِ وَ حَلِيفِ اَلْهُمُومِ وَ قَرِينِ اَلْأَحْزَانِ وَ نُصُبِ اَلْآفَاتِ وَ صَرِيعِ اَلشَّهَوَاتِ وَ خَلِيفَةِ اَلْأَمْوَاتِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ فِيمَا تَبَيَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ اَلدُّنْيَا عَنِّي وَ جُمُوحِ اَلدَّهْرِ عَلَيَّ وَ إِقْبَالِ اَلْآخِرَةِ إِلَيَّ مَا يَزَعُنِي عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِوَايَ وَ اَلاِهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِي غَيْرَ أَنِّي حَيْثُ تَفَرَّدَ بِي دُونَ هُمُومِ اَلنَّاسِ هَمُّ نَفْسِي فَصَدَفَنِي رَأْيِي وَ صَرَفَنِي عَنْ هَوَايَ وَ صَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي فَأَفْضَى بِي إِلَى جِدٍّ لاَ يَكُونُ فِيهِ لَعِبٌ وَ صِدْقٍ لاَ يَشُوبُهُ كَذِبٌ وَ وَجَدْتُكَ بَعْضِي بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي وَ كَأَنَّ اَلْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِينِي مِنْ أَمْرِ نَفْسِي فَكَتَبْتُ إِلَيْكَ كِتَابِي مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِيتُ لَكَ أَوْ فَنِيتُ فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اَللَّهِ أَيْ بُنَيَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ وَ اَلاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ وَ أَيُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اَللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ اَلْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ اَلدُّنْيَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ اَلدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اَللَّيَالِي وَ اَلْأَيَّامِ وَ اِعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ اَلْمَاضِينَ وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ سِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِيمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا اِنْتَقَلُوا وَ أَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا فَإِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ اِنْتَقَلُوا عَنِ اَلْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دِيَارَ اَلْغُرْبَةِ وَ كَأَنَّكَ عَنْ قَلِيلٍ قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِمْ فَأَصْلِحْ مَثْوَاكَ وَ لاَ تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْيَاكَ وَ دَعِ اَلْقَوْلَ فِيمَا لاَ تَعْرِفُ وَ اَلْخِطَابَ فِيمَا لَمْ تُكَلَّفْ وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلاَلَتَهُ فَإِنَّ اَلْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ اَلضَّلاَلِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ اَلْأَهْوَالِ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَ أَنْكِرِ اَلْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَ لِسَانِكَ وَ بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ وَ جَاهِدْ فِي اَللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ لاَ تَأْخُذْكَ فِي اَللَّهِ لَوْمَةُ لاَئِمٍ وَ خُضِ اَلْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ كَانَ وَ تَفَقَّهْ فِي اَلدِّينِ وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ اَلتَّصَبُّرَ عَلَى اَلْمَكْرُوهِ وَ نِعْمَ اَلْخُلُقُ اَلتَّصَبُرُ فِي اَلْحَقِّ وَ أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا إِلَى إِلَهِكَ فَإِنَّكَ تُلْجِئُهَا إِلَى كَهْفٍ حَرِيزٍ وَ مَانِعٍ عَزِيزٍ وَ أَخْلِصْ فِي اَلْمَسْأَلَةِ لِرَبِّكَ فَإِنَّ بِيَدِهِ اَلْعَطَاءَ وَ اَلْحِرْمَانَ وَ أَكْثِرِ اَلاِسْتِخَارَةَ وَ تَفَهَّمْ وَصِيَّتِي وَ لاَ تَذْهَبَنَّ عَنْكَ صَفْحاً فَإِنَّ خَيْرَ اَلْقَوْلِ مَا نَفَعَ وَ اِعْلَمْ أَنَّهُ لاَ خَيْرَ فِي عِلْمٍ لاَ يَنْفَعُ وَ لاَ يُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لاَ يَحِقُّ تَعَلُّمُهُ أَيْ بُنَيَّ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُنِي قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً وَ رَأَيْتُنِي أَزْدَادُ وَهْناً بَادَرْتُ بِوَصِيَّتِي إِلَيْكَ وَ أَوْرَدْتُ خِصَالاً مِنْهَا قَبْلَ أَنْ يَعْجَلَ بِي أَجَلِي دُونَ أَنْ أُفْضِيَ إِلَيْكَ بِمَا فِي نَفْسِي أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِي رَأْيِي كَمَا نُقِصْتُ فِي جِسْمِي أَوْ يَسْبِقَنِي إِلَيْكَ بَعْضُ غَلَبَاتِ اَلْهَوَى وَ فِتَنِ اَلدُّنْيَا فَتَكُونَ كَالصَّعْبِ اَلنَّفُورِ وَ إِنَّمَا قَلْبُ اَلْحَدَثِ كَالْأَرْضِ اَلْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْ‏ءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيِكَ مِنَ اَلْأَمْرِ مَا قَدْ كَفَاكَ أَهْلُ اَلتَّجَارِبِ بُغْيَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ فَتَكُونَ قَدْ كُفِيتَ مَئُونَةَ اَلطَّلَبِ وَ عُوفِيتَ مِنْ عِلاَجِ اَلتَّجْرِبَةِ فَأَتَاكَ مِنْ ذَلِكَ مَا قَدْ كُنَّا نَأْتِيهِ وَ اِسْتَبَانَ لَكَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَيْنَا مِنْهُ أَيْ بُنَيَّ إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ بَلْ كَأَنِّي بِمَا اِنْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ فَاسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ نَخِيلَهُ وَ تَوَخَّيْتُ لَكَ جَمِيلَهُ وَ صَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَهُ وَ رَأَيْتُ حَيْثُ عَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِي اَلْوَالِدَ اَلشَّفِيقَ وَ أَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ أَدَبِكَ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ اَلْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ اَلدَّهْرِ ذُو نِيَّةٍ سَلِيمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِيَةٍ وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِيلِهِ وَ شَرَائِعِ اَلْإِسْلاَمِ وَ أَحْكَامِهِ وَ حَلاَلِهِ وَ حَرَامِهِ لاَ أُجَاوِزُ ذَلِكَ بِكَ إِلَى غَيْرِهِ ثُمَّ أَشْفَقْتُ أَنْ يَلْتَبِسَ عَلَيْكَ مَا اِخْتَلَفَ اَلنَّاسُ فِيهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَ آرَائِهِمْ مِثْلَ اَلَّذِي اِلْتَبَسَ عَلَيْهِمْ فَكَانَ إِحْكَامُ ذَلِكَ عَلَى مَا كَرِهْتُ مِنْ تَنْبِيهِكَ لَهُ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ إِسْلاَمِكَ إِلَى أَمْرٍ لاَ آمَنُ عَلَيْكَ بِهِ اَلْهَلَكَةَ وَ رَجَوْتُ أَنْ يُوَفِّقَكَ اَللَّهُ فِيهِ لِرُشْدِكَ وَ أَنْ يَهْدِيَكَ لِقَصْدِكَ فَعَهِدْتُ إِلَيْكَ وَصِيَّتِي هَذِهِ وَ اِعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَى اَللَّهِ وَ اَلاِقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ اَلْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ اَلْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ وَ اَلصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ فَإِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ كَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَكَّرُوا كَمَا أَنْتَ مُفَكِّرٌ ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِكَ إِلَى اَلْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ اَلْإِمْسَاكِ عَمَّا لَمْ يُكَلَّفُوا فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُكَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِكَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ كَمَا عَلِمُوا فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذَلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لاَ بِتَوَرُّطِ اَلشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ اَلْخُصُومَاتِ وَ اِبْدَأْ قَبْلَ نَظَرِكَ فِي ذَلِكَ بِالاِسْتِعَانَةِ بِإِلَهِكَ وَ اَلرَّغْبَةِ إِلَيْهِ فِي تَوْفِيقِكَ وَ تَرْكِ كُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْكَ فِي شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْكَ إِلَى ضَلاَلَةٍ فَإِنْ أَيْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُكَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْيُكَ فَاجْتَمَعَ وَ كَانَ هَمُّكَ فِي ذَلِكَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِيمَا فَسَّرْتُ لَكَ وَ إِنْ لَمْ يَجْتَمِعْ لَكَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِكَ وَ فَرَاغِ نَظَرِكَ وَ فِكْرِكَ فَاعْلَمْ أَنَّكَ إِنَّمَا تَخْبِطُ اَلْعَشْوَاءَ وَ تَتَوَرَّطُ اَلظَّلْمَاءَ وَ لَيْسَ طَالِبُ اَلدِّينِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ وَ اَلْإِمْسَاكُ عَنْ ذَلِكَ أَمْثَلُ فَتَفَهَّمْ يَا بُنَيَّ وَصِيَّتِي وَ اِعْلَمْ أَنَّ مَالِكَ اَلْمَوْتِ هُوَ مَالِكُ اَلْحَيَاةِ وَ أَنَّ اَلْخَالِقَ هُوَ اَلْمُمِيتُ وَ أَنَّ اَلْمُفْنِيَ هُوَ اَلْمُعِيدُ وَ أَنَّ اَلْمُبْتَلِيَ هُوَ اَلْمُعَافِي وَ أَنَّ اَلدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلاَّ عَلَى مَا جَعَلَهَا اَللَّهُ عَلَيْهِ مِنَ اَلنَّعْمَاءِ وَ اَلاِبْتِلاَءِ وَ اَلْجَزَاءِ فِي اَلْمَعَادِ أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لاَ تَعْلَمُ فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْ‏ءٌ مِنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِكَ فَإِنَّكَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلاً ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَكْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ اَلْأَمْرِ وَ يَتَحَيَّرُ فِيهِ رَأْيُكَ وَ يَضِلُّ فِيهِ بَصَرُكَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِكَ فَاعْتَصِمْ بِالَّذِي خَلَقَكَ وَ رَزَقَكَ وَ سَوَّاكَ وَ لْيَكُنْ لَهُ تَعَبُّدُكَ وَ إِلَيْهِ رَغْبَتُكَ وَ مِنْهُ شَفَقَتُكَ وَ اِعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ يُنْبِئْ عَنِ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ كَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ اَلرَّسُولُ ص فَارْضَ بِهِ رَائِداً وَ إِلَى اَلنَّجَاةِ قَائِداً فَإِنِّي لَمْ آلُكَ نَصِيحَةً وَ إِنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ فِي اَلنَّظَرِ لِنَفْسِكَ وَ إِنِ اِجْتَهَدْتَ مَبْلَغَ نَظَرِي لَكَ وَ اِعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَيْتَ آثَارَ مُلْكِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ وَ لَكِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ لاَ يُضَادُّهُ فِي مُلْكِهِ أَحَدٌ وَ لاَ يَزُولُ أَبَداً وَ لَمْ يَزَلْ أَوَّلٌ قَبْلَ اَلْأَشْيَاءِ بِلاَ أَوَّلِيَّةٍ وَ آخِرٌ بَعْدَ اَلْأَشْيَاءِ بِلاَ نِهَايَةٍ عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِيَّتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْبٍ أَوْ بَصَرٍ فَإِذَا عَرَفْتَ ذَلِكَ فَافْعَلْ كَمَا يَنْبَغِي لِمِثْلِكَ أَنْ يَفْعَلَهُ فِي صِغَرِ خَطَرِهِ وَ قِلَّةِ مَقْدِرَتِهِ وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ و عَظِيمِ حَاجَتِهِ إِلَى رَبِّهِ فِي طَلَبِ طَاعَتِهِ وَ اَلْخَشْيَةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ وَ اَلشَّفَقَةِ مِنْ سُخْطِهِ فَإِنَّهُ لَمْ يَأْمُرْكَ إِلاَّ بِحَسَنٍ وَ لَمْ يَنْهَكَ إِلاَّ عَنْ قَبِيحٍ يَا بُنَيَّ إِنِّي قَدْ أَنْبَأْتُكَ عَنِ اَلدُّنْيَا وَ حَالِهَا وَ زَوَالِهَا وَ اِنْتِقَالِهَا وَ أَنْبَأْتُكَ عَنِ اَلْآخِرَةِ وَ مَا أُعِدَّ لِأَهْلِهَا فِيهَا وَ ضَرَبْتُ لَكَ فِيهِمَا اَلْأَمْثَالَ لِتَعْتَبِرَ بِهَا وَ تَحْذُوَ عَلَيْهَا إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ اَلدُّنْيَا كَمَثَلِ قَوْمٍ سَفْرٍ نَبَا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَدِيبٌ فَأَمُّوا مَنْزِلاً خَصِيباً وَ جَنَاباً مَرِيعاً فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ اَلطَّرِيقِ وَ فِرَاقَ اَلصَّدِيقِ وَ خُشُونَةَ اَلسَّفَرِ وَ جُشُوبَةَ اَلمَطْعَمِ لِيَأْتُوا سَعَةَ دَارِهِمْ وَ مَنْزِلَ قَرَارِهِمْ فَلَيْسَ يَجِدُونَ لِشَيْ‏ءٍ مِنْ ذَلِكَ أَلَماً وَ لاَ يَرَوْنَ نَفَقَةً فِيهِ مَغْرَماً وَ لاَ شَيْ‏ءَ أَحَبُّ إِلَيْهِمْ مِمَّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِمْ وَ أَدْنَاهُمْ مِنْ مَحَلَّتِهِمْ وَ مَثَلُ مَنِ اِغْتَرَّ بِهَا كَمَثَلِ قَوْمٍ كَانُوا بِمَنْزِلٍ خَصِيبٍ فَنَبَا بِهِمْ إِلَى مَنْزِلٍ جَدِيبٍ فَلَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِمْ وَ لاَ أَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ مُفَارَقَةِ مَا كَانُوا فِيهِ إِلَى مَا يَهْجُمُونَ عَلَيْهِ وَ يَصِيرُونَ إِلَيْهِ يَا بُنَيَّ اِجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اِكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا وَ لاَ تَظْلِمْ كَمَا لاَ تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ وَ اِسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ وَ اِرْضَ مِنَ اَلنَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ وَ لاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ وَ لاَ تَقُلْ مَا لاَ تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ وَ اِعْلَمْ أَنَّ اَلْإِعْجَابَ ضِدُّ اَلصَّوَابِ وَ آفَةُ اَلْأَلْبَابِ فَاسْعَ فِي كَدْحِكَ وَ لاَ تَكُنْ خَازِناً لِغَيْرِكَ وَ إِذَا أَنْتَ هُدِيتَ لِقَصْدِكَ فَكُنْ أَخْشَعَ مَا تَكُونُ لِرَبِّكَ وَ اِعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ طَرِيقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِيدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ وَ أَنَّهُ لاَ غِنَى بِكَ فِيهِ عَنْ حُسْنِ اَلاِرْتِيَادِ وَ قَدْرِ بَلاَغِكَ مِنَ اَلزَّادِ مَعَ خِفَّةِ اَلظَّهْرِ فَلاَ تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِكَ فَوْقَ طَاقَتِكَ فَيَكُونَ ثِقْلُ ذَلِكَ وَبَالاً عَلَيْكَ وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ اَلْفَاقَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَكَ زَادَكَ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ فَيُوَافِيكَ بِهِ غَداً حَيْثُ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِيَّاهُ وَ أَكْثِرْ مِنْ تَزْوِيدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَيْهِ فَلَعَلَّكَ تَطْلُبُهُ فَلاَ تَجِدُهُ وَ اِغْتَنِمْ مَنِ اِسْتَقْرَضَكَ فِي حَالِ غِنَاكَ لِيَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَكَ فِي يَوْمِ عُسْرَتِكَ وَ اِعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَئُوداً اَلْمُخِفُّ فِيهَا أَحْسَنُ حَالاً مِنَ اَلْمُثْقِلِ وَ اَلْمُبْطِئُ عَلَيْهَا أَقْبَحُ حَالاً مِنَ اَلْمُسْرِعِ وَ أَنَّ مَهْبِطَكَ بِهَا لاَ مَحَالَةَ إِمَّا عَلَى جَنَّةٍ أَوْ عَلَى نَارٍ فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ وَ وَطِّئِ اَلْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ فَلَيْسَ بَعْدَ اَلْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لاَ إِلَى اَلدُّنْيَا مُنْصَرَفٌ وَ اِعْلَمْ أَنَّ اَلَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ قَدْ أَذِنَ لَكَ فِي اَلدُّعَاءِ وَ تَكَفَّلَ لَكَ بِالْإِجَابَةِ وَ أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ وَ لَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُكَ عَنْهُ وَ لَمْ يُلْجِئْكَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَكَ إِلَيْهِ وَ لَمْ يَمْنَعْكَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ اَلتَّوْبَةِ وَ لَمْ يُعَاجِلْكَ بِالنِّقْمَةِ وَ لَمْ يُعَيِّرْكَ بِالْإِنَابَةِ وَ لَمْ يَفْضَحْكَ حَيْثُ اَلْفَضِيحَةُ بِكَ أَوْلَى وَ لَمْ يُشَدِّدْ عَلَيْكَ فِي قَبُولِ اَلْإِنَابَةِ وَ لَمْ يُنَاقِشْكَ بِالْجَرِيمَةِ وَ لَمْ يُؤْيِسْكَ مِنَ اَلرَّحْمَةِ بَلْ جَعَلَ نُزُوعَكَ عَنِ اَلذَّنْبِ حَسَنَةً وَ حَسَبَ سَيِّئَتَكَ وَاحِدَةً وَ حَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشْراً وَ فَتَحَ لَكَ بَابَ اَلْمَتَابِ وَ بَابَ اَلاِسْتِعْتَابِ فَإِذَا نَادَيْتَهُ سَمِعَ نِدَاكَ وَ إِذَا نَاجَيْتَهُ عَلِمَ نَجْوَاكَ فَأَفْضَيْتَ إِلَيْهِ بِحَاجَتِكَ وَ أَبْثَثْتَهُ ذَاتَ نَفْسِكَ وَ شَكَوْتَ إِلَيْهِ هُمُومَكَ وَ اِسْتَكْشَفْتَهُ كُرُوبَكَ وَ اِسْتَعَنْتَهُ عَلَى أُمُورِكَ وَ سَأَلْتَهُ مِنْ خَزَائِنِ رَحْمَتِهِ مَا لاَ يَقْدِرُ عَلَى إِعْطَائِهِ غَيْرُهُ مِنْ زِيَادَةِ اَلْأَعْمَارِ وَ صِحَّةِ اَلْأَبْدَانِ وَ سَعَةِ اَلْأَرْزَاقِ ثُمَّ جَعَلَ فِي يَدَيْكَ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِهِ بِمَا أَذِنَ لَكَ فِيهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ فَمَتَى شِئْتَ اِسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ نِعْمَتِهِ وَ اِسْتَمْطَرْتَ شَآبِيبَ رَحْمَتِهِ فَلاَ يُقَنِّطَنَّكَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ فَإِنَّ اَلْعَطِيَّةَ عَلَى قَدْرِ اَلنِّيَّةِ وَ رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْكَ اَلْإِجَابَةُ لِيَكُونَ ذَلِكَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ اَلسَّائِلِ وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ اَلْآمِلِ وَ رُبَّمَا سَأَلْتَ اَلشَّيْ‏ءَ فَلاَ تُؤْتَاهُ وَ أُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجِلاً أَوْ آجِلاً أَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلاَكُ دِينِكَ لَوْ أُوتِيتَهُ فَلْتَكُنْ مَسْأَلَتُكَ فِيمَا يَبْقَى لَكَ جَمَالُهُ وَ يُنْفَى عَنْكَ وَبَالُهُ فَالْمَالُ لاَ يَبْقَى لَكَ وَ لاَ تَبْقَى لَهُ وَ اِعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلْآخِرَةِ لاَ لِلدُّنْيَا وَ لِلْفَنَاءِ لاَ لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لاَ لِلْحَيَاةِ وَ أَنَّكَ فِي قُلْعَةٍ وَ دَارِ بُلْغَةٍ وَ طَرِيقٍ إِلَى اَلْآخِرَةِ وَ أَنَّكَ طَرِيدُ اَلْمَوْتِ اَلَّذِي لاَ يَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ وَ لاَ يَفُوتُهُ طَالِبُهُ وَ لاَ بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِكُهُ فَكُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِكَكَ وَ أَنْتَ عَلَى حَالٍ سَيِّئَةٍ قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ فَيَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذَلِكَ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَكْتَ نَفْسَكَ ذكر الموت يَا بُنَيَّ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ اَلْمَوْتِ وَ ذِكْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ وَ تُفْضِي بَعْدَ اَلْمَوْتِ إِلَيْهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَكَ وَ لاَ يَأْتِيَكَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَكَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلاَدِ أَهْلِ اَلدُّنْيَا إِلَيْهَا وَ تَكَالُبِهِمْ عَلَيْهَا فَقَدْ نَبَّأَكَ اَللَّهُ عَنْهَا وَ نَعَتْ هِيَ لَكَ عَنْ نَفْسِهَا وَ تَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَسَاوِيهَا فَإِنَّمَا أَهْلُهَا كِلاَبٌ عَاوِيَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِيَةٌ يَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ وَ يَأْكُلُ عَزِيزُهَا ذَلِيلَهَا وَ يَقْهَرُ كَبِيرُهَا صَغِيرَهَا نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَ أُخْرَى مُهْمَلَةٌ قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا سُرُوحُ عَاهَةٍ بِوَادٍ وَعْثٍ لَيْسَ لَهَا رَاعٍ يُقِيمُهَا وَ لاَ مُسِيمٌ يُسِيمُهَا سَلَكَتْ بِهِمُ اَلدُّنْيَا طَرِيقَ اَلْعَمَى وَ أَخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ اَلْهُدَى فَتَاهُوا فِي حَيْرَتِهَا وَ غَرِقُوا فِي نِعْمَتِهَا وَ اِتَّخَذُوهَا رَبّاً فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِهَا وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا الترفق في الطلب رُوَيْداً يُسْفِرُ اَلظَّلاَمُ كَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ اَلْأَظْعَانُ يُوشِكُ مَنْ أَسْرَعَ أَنْ يَلْحَقَ وَ اِعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ مَنْ كَانَتْ مَطِيَّتُهُ اَللَّيْلَ وَ اَلنَّهَارَ فَإِنَّهُ يُسَارُ بِهِ وَإِنْ كَانَ وَاقِفاً وَ يَقْطَعُ اَلْمَسَافَةَ وَ إِنْ كَانَ مُقِيماً وَادِعاً وَاعْلَمْ يَقِيناً أَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَكَ وَ أَنَّكَ فِي سَبِيلِ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ فَخَفِّضْ فِي اَلطَّلَبِ وَ أَجْمِلْ فِي اَلْمُكْتَسَبِ فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ إِلَى حَرَبٍ وَ لَيْسَ كُلُّ طَالِبٍ بِمَرْزُوقٍ وَ لاَ كُلُّ مُجْمِلٍ بِمَحْرُومٍ وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى اَلرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً وَ لاَ تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اَللَّهُ حُرّاً وَ مَا خَيْرُ خَيْرٍ لاَ يُنَالُ إِلاَّ بِشَرٍّ وَ يُسْرٍ لاَ يُنَالُ إِلاَّ بِعُسْرٍ وَ إِيَّاكَ أَنْ تُوجِفَ بِكَ مَطَايَا اَلطَّمَعِ فَتُورِدَكَ مَنَاهِلَ اَلْهَلَكَةِ وَ إِنِ اِسْتَطَعْتَ أَلاَّ يَكُونَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اَللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَلْ فَإِنَّكَ مُدْرِكٌ قَسْمَكَ وَ آخِذٌ سَهْمَكَ وَ إِنَّ اَلْيَسِيرَ مِنَ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ أَعْظَمُ وَ أَكْرَمُ مِنَ اَلْكَثِيرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ إِنْ كَانَ كُلٌّ مِنْهُ وصايا شتى وَ تَلاَفِيكَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِكَ أَيْسَرُ مِنْ إِدْرَاكِكَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِكَ وَ حِفْظُ مَا فِي اَلْوِعَاءِ بِشَدِّ اَلْوِكَاءِ وَ حِفْظُ مَا فِي يَدَيْكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِي يَدَيْ غَيْرِكَ وَ مَرَارَةُ اَلْيَأْسِ خَيْرٌ مِنَ اَلطَّلَبِ إِلَى اَلنَّاسِ وَ اَلْحِرْفَةُ مَعَ اَلْعِفَّةِ خَيْرٌ مِنَ اَلْغِنَى مَعَ اَلْفُجُورِ وَ اَلْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ وَ رُبَّ سَاعٍ فِيمَا يَضُرُّهُ مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَرَ قَارِنْ أَهْلَ اَلْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ وَ بَايِنْ أَهْلَ اَلشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ بِئْسَ اَلطَّعَامُ اَلْحَرَامُ وَ ظُلْمُ اَلضَّعِيفِ أَفْحَشُ اَلظُّلْمِ إِذَا كَانَ اَلرِّفْقُ خُرْقاً كَانَ اَلْخُرْقُ رِفْقاً رُبَّمَا كَانَ اَلدَّوَاءُ دَاءً وَ اَلدَّاءُ دَوَاءً وَ رُبَّمَا نَصَحَ غَيْرُ اَلنَّاصِحِ وَ غَشَّ اَلْمُسْتَنْصَحُ وَ إِيَّاكَ وَ اَلاِتِّكَالَ عَلَى اَلْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ اَلنَّوْكَى وَ اَلْعَقْلُ حِفْظُ اَلتَّجَارِبِ وَ خَيْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَكَ بَادِرِ اَلْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً لَيْسَ كُلُّ طَالِبٍ يُصِيبُ وَ لاَ كُلُّ غَائِبٍ يَئُوبُ وَ مِنَ اَلْفَسَادِ إِضَاعَةُ اَلزَّادِ وَ مَفْسَدَةُ اَلْمَعَادِ وَ لِكُلِّ أَمْرٍ عَاقِبَةٌ سَوْفَ يَأْتِيكَ مَا قُدِّرَ لَكَ اَلتَّاجِرُ مُخَاطِرٌ وَ رُبَّ يَسِيرٍ أَنْمَى مِنْ كَثِيرٍ لاَ خَيْرَ فِي مُعِينٍ مَهِينٍ وَ لاَ فِي صَدِيقٍ ظَنِينٍ سَاهِلِ اَلدَّهْرَ مَا ذَلَّ لَكَ قَعُودُهُ وَ لاَ تُخَاطِرْ بِشَيْ‏ءٍ رَجَاءَ أَكْثَرَ مِنْهُ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَجْمَحَ بِكَ مَطِيَّةُ اَللَّجَاجِ اِحْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ أَخِيكَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى اَلصِّلَةِ وَ عِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اَللَّطَفِ وَ اَلْمُقَارَبَةِ وَ عِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى اَلْبَذْلِ وَ عِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى اَلدُّنُوِّ وَ عِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اَللِّينِ وَ عِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى اَلْعُذْرِ حَتَّى كَأَنَّكَ لَهُ عَبْدٌ وَ كَأَنَّهُ ذُو نِعْمَةٍ عَلَيْكَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَضَعَ ذَلِكَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَيْرِ أَهْلِهِ لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِيقِكَ صَدِيقاً فَتُعَادِيَ صَدِيقَكَ وَ اِمْحَضْ أَخَاكَ اَلنَّصِيحَةَ حَسَنَةً كَانَتْ أَوْ قَبِيحَةً وَ تَجَرَّعِ اَلْغَيْظَ فَإِنِّي لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَى مِنْهَا عَاقِبَةً وَ لاَ أَلَذَّ مَغَبَّةً وَ لِنْ لِمَنْ غَالَظَكَ فَإِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَلِينَ لَكَ وَ خُذْ عَلَى عَدُوِّكَ بِالْفَضْلِ فَإِنَّهُ أَحْلَى اَلظَّفَرَيْنِ وَ إِنْ أَرَدْتَ قَطِيعَةَ أَخِيكَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِكَ بَقِيَّةً يَرْجِعُ إِلَيْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذَلِكَ يَوْماً مَا وَ مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ وَ لاَ تُضِيعَنَّ حَقَّ أَخِيكَ اِتِّكَالاً عَلَى مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ فَإِنَّهُ لَيْسَ لَكَ بِأَخٍ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ وَ لاَ يَكُنْ أَهْلُكَ أَشْقَى اَلْخَلْقِ بِكَ وَ لاَ تَرْغَبَنَّ فِيمَنْ زَهِدَ عَنْكَ وَ لاَ يَكُونَنَّ أَخُوكَ أَقْوَى عَلَى قَطِيعَتِكَ مِنْكَ عَلَى صِلَتِهِ وَ لاَ تَكُونَنَّ عَلَى اَلْإِسَاءَةِ أَقْوَى مِنْكَ عَلَى اَلْإِحْسَانِ وَ لاَ يَكْبُرَنَّ عَلَيْكَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَكَ فَإِنَّهُ يَسْعَى فِي مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِكَ وَ لَيْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّكَ أَنْ تَسُوءَهُ وَ اِعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ اَلرِّزْقَ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ مَا أَقْبَحَ اَلْخُضُوعَ عِنْدَ اَلْحَاجَةِ وَ اَلْجَفَاءَ عِنْدَ اَلْغِنَى إِنَّمَا لَكَ مِنْ دُنْيَاكَ مَا أَصْلَحْتَ بِهِ مَثْوَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ جَازِعاً عَلَى مَا تَفَلَّتَ مِنْ يَدَيْكَ فَاجْزَعْ عَلَى كُلِّ مَا لَمْ يَصِلْ إِلَيْكَ اِسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ يَكُنْ بِمَا قَدْ كَانَ فَإِنَّ اَلْأُمُورَ أَشْبَاهٌ وَ لاَ تَكُونَنَّ مِمَّنْ لاَ تَنْفَعُهُ اَلْعِظَةُ إِلاَّ إِذَا بَالَغْتَ فِي إِيلاَمِهِ فَإِنَّ اَلْعَاقِلَ يَتَّعِظُ بِالْآدَابِ وَ اَلْبَهَائِمَ لاَ تَتَّعِظُ إِلاَّ بِالضَّرْبِ اِطْرَحْ عَنْكَ وَارِدَاتِ اَلْهُمُومِ بِعَزَائِمِ اَلصَّبْرِ وَ حُسْنِ اَلْيَقِينِ مَنْ تَرَكَ اَلْقَصْدَ جَارَ وَ اَلصَّاحِبُ مُنَاسِبٌ وَ اَلصَّدِيقُ مَنْ صَدَقَ غَيْبُهُ وَ اَلْهَوَى شَرِيكُ اَلْعَمَى وَ رُبَّ بَعِيدٍ أَقْرَبُ مِنْ قَرِيبٍ وَ قَرِيبٍ أَبْعَدُ مِنْ بَعِيدٍ وَ اَلْغَرِيبُ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَبِيبٌ مَنْ تَعَدَّى اَلْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُهُ وَ مَنِ اِقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ كَانَ أَبْقَى لَهُ وَ أَوْثَقُ سَبَبٍ أَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ مَنْ لَمْ يُبَالِكَ فَهُوَ عَدُوُّكَ قَدْ يَكُونُ اَلْيَأْسُ إِدْرَاكاً إِذَا كَانَ اَلطَّمَعُ هَلاَكاً لَيْسَ كُلُّ عَوْرَةٍ تَظْهَرُ وَ لاَ كُلُّ فُرْصَةٍ تُصَابُ وَ رُبَّمَا أَخْطَأَ اَلْبَصِيرُ قَصْدَهُ وَ أَصَابَ اَلْأَعْمَى رُشْدَهُ أَخِّرِ اَلشَّرَّ فَإِنَّكَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ وَ قَطِيعَةُ اَلْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ اَلْعَاقِلِ مَنْ أَمِنَ اَلزَّمَانَ خَانَهُ وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ لَيْسَ كُلُّ مَنْ رَمَى أَصَابَ إِذَا تَغَيَّرَ اَلسُّلْطَانُ تَغَيَّرَ اَلزَّمَانُ سَلْ عَنِ اَلرَّفِيقِ قَبْلَ اَلطَّرِيقِ وَ عَنِ اَلْجَارِ قَبْلَ اَلدَّارِ إِيَّاكَ أَنْ تَذْكُرَ مِنَ اَلْكَلاَمِ مَا يَكُونُ مُضْحِكاً وَ إِنْ حَكَيْتَ ذَلِكَ عَنْ غَيْرِكَ الرأي في المرأة وَ إِيَّاكَ وَ مُشَاوَرَةَ اَلنِّسَاءِ فَإِنَّ رَأْيَهُنَّ إِلَى أَفْنٍ وَ عَزْمَهُنَّ إِلَى وَهْنٍ وَ اُكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ اَلْحِجَابِ أَبْقَى عَلَيْهِنَّ وَ لَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِكَ مَنْ لاَ يُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ وَ إِنِ اِسْتَطَعْتَ أَلاَّ يَعْرِفْنَ غَيْرَكَ فَافْعَلْ وَ لاَ تُمَلِّكِ اَلْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَإِنَّ اَلْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ وَ لاَ تَعْدُ بِكَرَامَتِهَا نَفْسَهَا وَ لاَ تُطْمِعْهَا فِي أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا وَ إِيَّاكَ وَ اَلتَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَةٍ فَإِنَّ ذَلِكَ يَدْعُو اَلصَّحِيحَةَ إِلَى اَلسَّقَمِ وَ اَلْبَرِيئَةَ إِلَى اَلرِّيَبِ وَ اِجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلاَّ يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِكَ وَ أَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ اَلَّذِي بِهِ تَطِيرُ وَ أَصْلُكَ اَلَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ وَ يَدُكَ اَلَّتِي بِهَا تَصُولُ دعاء اِسْتَوْدِعِ اَللَّهَ دِينَكَ وَ دُنْيَاكَ وَ اِسْأَلْهُ خَيْرَ اَلْقَضَاءِ لَكَ فِي اَلْعَاجِلَةِ وَ اَلْآجِلَةِ وَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ. وَ اَلسَّلاَمُ

از وصيت آن حضرت ( ع ) به حسن بن على ( عليهما السلام ) در آن هنگام كه از صفين بازمى ‏گشت در « حاضرين » نوشته است

از پدرى در آستانه فنا و معترف به گذشت زمان ، كه عمرش روى در رفتن دارد و تسليم گردش روزگار شده ، نكوهش كننده جهان ، جاى گيرنده در سراى مردگان ، كه فردا از آنجا رخت برمى ‏بندد ، به فرزند خود كه آرزومند چيزى است كه به دست نيايد ، راهرو راه كسانى است كه به هلاكت رسيده ‏اند و آماج بيماريهاست و گروگان گذشت روزگار . پسرى كه تيرهاى مصائب به سوى او روان است ، بنده دنياست و سوداگر فريب ، و وامدار مرگ و اسير نيستى است و هم پيمان اندوه‏ها و همسر غمهاست ، آماج آفات و زمين خورده شهوات و جانشين مردگان است .

اما بعد . من از پشت كردن دنيا به خود و سركشى روزگار بر خود و روى آوردن آخرت به سوى خود ، دريافتم كه بايد در انديشه خويش باشم و از ياد ديگران منصرف گردم و از توجه به آنچه پشت سر مى‏گذارم باز ايستم و هر چند ، غمخوار مردم هستم ، غم خود نيز بخورم و اين غمخوارى خود ، مرا از خواهشهاى نفس بازداشت و حقيقت كار مرا بر من آشكار ساخت و به كوشش و تلاشم برانگيخت كوششى كه در آن بازيچه ‏اى نبود و با حقيقتى آشنا ساخت كه در آن نشانى از دروغ ديده نمى ‏شد . تو را جزئى از خود ، بلكه همه وجود خود يافتم ، به گونه ‏اى كه اگر به تو آسيبى رسد ، چنان است كه به من رسيده و اگر مرگ به سراغ تو آيد ، گويى به سراغ من آمده است . كار تو را چون كار خود دانستم و اين وصيت به تو نوشتم تا تو را پشتيبانى بود ، خواه من زنده بمانم و در كنار تو باشم ، يا بميرم .

تو را به ترس از خدا وصيت مى كنم ، اى فرزندم ، و به ملازمت امر او و آباد ساختن دل خود به ياد او و دست زدن در ريسمان او . كدام ريسمان از ريسمانى كه ميان تو و خداى توست ، محكمتر است ، هرگاه در آن دست‏زنى ؟

دل خويش به موعظه زنده دار و به پرهيزگارى و پارسايى بميران و به يقين نيرومند گردان و به حكمت روشن ساز و به ذكر مرگ خوار كن و وادارش نماى كه به مرگ خويش اقرار كند . چشمش را به فجايع اين دنيا بگشاى و از حمله و هجوم روزگار و كژ تابيه اى شب و روز برحذر دار . اخبار گذشتگان را بر او عرضه دار و از آنچه بر سر پيشينيان تو رفته است آگاهش ساز . بر خانه‏ ها و آثارشان بگذر و در آنچه كرده ‏اند و آن جايها ، كه رفته ‏اند و آن جايها ، كه فرود آمده ‏اند ، نظر كن . خواهى ديد كه از جمع دوستان بريده ‏اند و به ديار غربت رخت كشيده ‏اند و تو نيز ، يكى از آنها خواهى بود . پس منزلگاه خود را نيكو دار و آخرتت را به دنيا مفروش و از سخن گفتن در آنچه نمى‏شناسى يا در آنچه بر عهده تو نيست ، بپرهيز و در راهى كه مى ‏ترسى به ضلالت كشد ، قدم منه . زيرا باز ايستادن از كارهايى كه موجب ضلالت است ، بهتر است از افتادن در ورطه ‏اى هولناك . به نيكوكارى امر كن تا خود در زمره نيكوكاران در آيى . از كارهاى زشت نهى بنماى ، به دست و زبان ، و آن را كه مرتكب منكر مى‏شود ، بكوش تا از ارتكاب آن دور دارى و در راه خدا مجاهدت نماى ، آنسان ، كه شايسته چنين مجاهدتى است . در كارهاى خدايى ملامت ملامتگران در تو نگيرد . و در هر جا كه باشد ، براى خدا ، به هر دشوارى تن در ده و دين را نيكو بياموز و خود را به تحمل ناپسندها عادت ده و در همه كارهايت به خدا پناه ببر . زيرا اگر خود را در پناه پروردگارت در آورى ، به پناهگاهى استوار و در پناه نگهبانى پيروزمند در آمده ‏اى . اگر چيزى خواهى فقط از پروردگارت بخواه ، زيرا بخشيدن و محروم داشتن به دست اوست . و فراوان طلب خير كن و وصيت را نيكو درياب و از آن رخ بر متاب . زيرا بهترين سخنان سخنى است كه سودمند افتد و بدان كه در دانشى كه در آن فايدتى نباشد ، خيرى نباشد و علمى كه از آن سودى حاصل نيايد ، آموختنش شايسته نبود .

اى فرزند ، هنگامى كه ديدم به سن پيرى رسيده ‏ام و سستى و ناتوانيم روى در فزونى دارد ، به نوشتن اين اندرز مبادرت ورزيدم و در آن خصلتهايى را آوردم ، پيش از آنكه مرگ بر من شتاب آورد و نتوانم آنچه در دل دارم با تو بگويم . يا همانگونه كه در جسم فتور و نقصان پديد مى‏آيد ، در انديشه‏ام نيز فتور و نقصان پديد آيد . يا پيش از آنكه تو را اندرز دهم ، هواى نفس بر تو غالب آيد و اين جهان تو را مفتون خويش گرداند . و تو چون اشترى رمنده شوى كه سر به فرمان نمى ‏آورد و اندرز من در تو كارگر نيفتد . دل جوانان نوخاسته ، چونان زمين ناكشته است كه هر تخم در آن افكنند ، بپذيردش و بپروردش . من نيز پيش از آنكه دلت سخت و اندرزناپذير شود و خردت به ديگر چيزها گرايد ، چيزى از ادب به تو مى ‏آموزم . تا به جدّ تمام ، به كارپردازى و بهره خويش از آنچه اهل تجربت خواستار آن بوده ‏اند و به محك خويش آزموده ‏اند ، حاصل كنى و ديگر نيازمند آن نشوى كه خود ، آزمون از سرگيرى . در اين رهگذر ، از ادب به تو آن رسد كه ما با تحمل رنج به دست آورده ‏ايم و آن حقايق كه براى ما تاريك بوده براى تو روشن گردد .

اى فرزند ، اگر چه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده ‏ام ، ولى در كارهاشان نگريسته ‏ام و در سرگذشتشان انديشيده ‏ام و در آثارشان سير كرده ‏ام ، تا آنجا كه ، گويى خود يكى از آنان شده ‏ام . و به پايمردى آنچه از آنان به من رسيده ، چنان است كه پندارى از آغاز تا انجام با آنان زيسته‏ام و دريافته ‏ام كه در كارها آنچه صافى و عارى از شايبه است كدام است و آنچه كدر و شايبه ‏آميز است ، كدام . چه كارى سودمند است و چه كارى زيان‏آور . پس براى تو از هر عمل ، پاكيزه‏تر آن را برگزيدم و جميل و پسنديده‏ اش را اختيار كردم و آنچه را كه مجهول و سبب سرگردانى تو شود ، به يك سو نهادم . و چونان پدرى شفيق كه در كار فرزند خود مى ‏نگرد ، در كار تو نگريستم و براى تو از ادب چيزها اندوختم كه بياموزى و به كار بندى . و تو هنوز در روزهاى آغازين جوانى هستى و در عنفوان آن . هنوز نيتى پاك دارى و نفسى دور از آلودگى . مصمم شدم كه نخست كتاب خدا را به تو بياموزم و از تأويل آن آگاهت سازم و بيش از پيش به آيين اسلامت آشنا گردانم تا احكام حلال و حرام آن را فراگيرى و از اين امور به ديگر چيزها نپرداختم . سپس ، ترسيدم كه مباد آنچه سبب اختلاف عقايد و آراء مردم شده و كار را بر آنان مشتبه ساخته ، تو را نيز به اشتباه اندازد . در آغاز نمى‏ خواستم تو را به اين راه كشانم ، ولى با خود انديشيدم كه اگر در استحكام عقايد تو بكوشم به از اين است كه تو را تسليم جريانى سازم كه در آن از هلاكت ايمنى نيست . بدان اميد بستم كه خداوند تو را به رستگارى توفيق دهد و تو را راه راست نمايد . پس به كار بستن اين وصيتم را به تو سفارش مى ‏كنم .

و بدان ، اى فرزند ، كه بهترين و محبوبترين چيزى كه از اين اندرز فرا مى ‏گيرى ، ترس از خداست و اكتفا به آنچه بر تو واجب ساخته و گرفتن شيوه ‏اى كه پيشينيانت ، يعنى نياكانت و نيكان خاندانت ، بدان كار كرده‏اند . زيرا ، آنان همواره در كار خود نظر مى‏كردند ، همانگونه كه تو بايد نظر كنى و به حال خود مى‏انديشيدند ، همان‏گونه كه تو بايد بينديشى تا سرانجام ، به جايى رسيدند كه آنچه نيكى بود ، بدان عمل كردند و از انجام آنچه بدان مكلف نبودند ، باز ايستادند . پس اگر نفس تو از به كار بردن شيوه آنان سرباز مى ‏زند و مى‏ خواهد خود حقايق را دريابد ، چنانكه آنان دريافته بودند ، پس بكوش تا هر چه طلب مى ‏كنى از روى فهم و علم باشد ، نه به ورطه شبهات افتادن و به بحث و جدل بيهوده پرداختن . پيش از آنكه در اين طريق نظر كنى و قدم در آن نهى از خداى خود يارى بخواه و براى توفيق يافتنت به او روى آور و از هر چه تو را به شبهه مى ‏كشاند يا به گمراهيت منجر مى ‏شود ، احتراز كن و چون يقين كردى كه دلت صفا يافت و خاشع شد و انديشه ‏ات از پراكندگى برست و همه سعى تو منحصر در آن گرديد ، آنگاه به آنچه در اين وصيت براى تو ، بوضوح ، بيان داشته ‏ام ، بنگر و اگر نتوانستى به آنچه دوست دارى ، دست يابى و براى تو آسودگى نظر و انديشه حاصل نيامد ، بدان كه مانند شترى هستى كه پيش پاى خود را نمى‏بيند و در تاريكى گام برمى ‏دارد . كسى كه به خطا مى ‏رود و حق و باطل را به هم مى ‏آميزد ، طالب دين نيست و بهتر آن است كه از رفتن باز ايستد .

اى فرزند ، وصيت مرا نيكو درياب و بدان كه مرگ در دست همان كسى است كه زندگى در دست اوست و آنكه مى‏آفريند ، همان است كه مى‏ ميراند و آنكه فناكننده است ، همان است كه باز مى ‏گرداند و آنكه مبتلا كننده است همان است كه شفا مى ‏بخشد و دنيا استقرار نيافته مگر بر آن حال كه خداوند براى آن مقرر داشته ، از نعمتها و آزمايشها و پاداش روز جزا يا امور ديگرى كه خواسته و ما را از آنها آگاهى نيست . اگر درك بعضى از اين امور بر تو دشوار آمد ، آن را به حساب نادانى خود گذار ، زيرا تو در آغاز نادان آفريده شده ‏اى ، سپس ، دانا گرديده ‏اى و چه بسيارند چيزهايى كه تو نمى‏دانى و انديشه ‏ات در آن حيران است و بصيرتت بدان راه نمى ‏جويد ، ولى بعدها مى ‏بينى و مى ‏شناسى . پس چنگ در كسى زن كه تو را آفريده است و روزى داده و اندامى نيكو بخشيده و بايد كه پرستش تو خاص او باشد و گرايش تو به او و ترس تو از او .

و بدان اى فرزند ، كه هيچكس از خدا خبر نداده ، آنسان ، كه پيامبر ما ( صلى الله عليه و آله ) خبر داده است . پس بدان راضى شو ، كه او را پيشواى خود سازى و راه نجات را به رهبرى او پويى . من در نصيحت تو قصور نكردم و آنسان ، كه من در انديشه تو هستم ، تو خود در انديشه خويش نيستى .

بدان ، اى فرزند ، اگر پروردگارت را شريكى بود ، پيامبران او هم نزد تو مى ‏آمدند و آثار پادشاهى و قدرت او را مى‏ديدى و افعال و صفات او را مى ‏شناختى . ولى خداى تو آنگونه كه خود خويشتن را وصف كرده ، خدايى است يكتا . كسى در ملكش با او مخالفتى نكند ، هرگز زوال نيابد و همواره خواهد بود . پيش از هر چيز بوده است ، كه او را آغازى نيست و بعد از هر چيز خواهد بود ، كه او را نهايتى نيست . فراتر از اين است كه پروردگاريش ثابت شود به دانستن و شناختن به دل يا به چشم . چون اين را دانستى ، اكنون چنان كن كه از چون تويى شايسته است با وجود خردى قدر و منزلتش و اندك بودن تواناييش و فراوانى ناتوانيش و بسيارى نيازش به پروردگارش ، در فرمانبردارى از او و ترس از عقوبت او و بيم از خشم او . او تو را جز به نيكى فرمان ندهد و جز از زشتى باز ندارد .

اى فرزند ، تو را آگاه كردم از دنيا و دگرگوني هايش و دست به دست گشتن هايش . و تو را از آخرت خبر دادم و آنچه براى اهل آخرت در آنجا مهيا شده و براى هر دو مثلهايى آوردم ، تا به آنها عبرت گيرى و از آنها پيروى كنى . مثل كسانى كه دنيا را به آزمون شناخته‏اند ، مثل جماعتى است از مسافران كه در منزلگاهى قحطى زده و بى آب و گياه منزل دارند و از آنجا آهنگ جايى سبز و خرم و پر آب و گياه نمايند . اينان سختى راه و جدايى از دوستان و مشقت سفر و ناگوارى غذا را به جان بخرند تا به آن سراى گشاده ، كه قرارگاه آنهاست ، برسند . پس ، آن همه رنجها را كه در راه كشيده ‏اند ، آسان شمارند و آن هزينه كه كرده ‏اند زيان نپندارند . و برايشان چيزى خوشتر از آن نيست كه به منزلگاهشان نزديك كند و به محل موعودشان درآورد . و مثل كسانى كه فريب دنيا را خورده ‏اند ، مثل جماعتى است كه در منزلگاهى سبز و خرم و با نعمت بسيار بوده ‏اند و از آنجا به منزلگاهى خشك و بى ‏آب و گياه رخت افكنده ‏اند . پس براى آنان چيزى ناخوشايندتر و دشوارتر از جدايى از جايى كه در آن بوده ‏اند و رسيدن به جايى كه بدان رخت كشيده ‏اند ، نباشد .

اى فرزند ، خود را در آنچه ميان تو و ديگران است ، ترازويى پندار . پس براى ديگران دوست بدار آنچه براى خود دوست مى‏ دارى و براى ديگران مخواه آنچه براى خود نمى ‏خواهى و به كس ستم مكن همانگونه كه نخواهى كه بر تو ستم كنند .

به ديگران نيكى كن ، همانگونه كه خواهى كه به تو نيكى كنند . آنچه از ديگران زشت مى ‏دارى از خود نيز زشت بدار . آنچه از مردم به تو مى ‏رسد و خشنودت مى ‏سازد ، سزاوار است كه از تو نيز به مردم همان رسد . آنچه نمى ‏دانى مگوى ، هر چند ، آنچه مى ‏دانى اندك باشد و آنچه نمى ‏پسندى كه به تو گويند ، تو نيز بر زبان مياور و بدان كه خودپسندى ، خلاف راه صواب است و آفت خرد آدمى . سخت بكوش ، ولى گنجور ديگران مباش . و چون راه خويش يافتى ، به پيشگاه پروردگارت بيشتر خاشع باش .

و بدان ، كه در برابر تو راهى است ، بس دراز و با مشقت بسيار . پيمودن اين راه را نياز به طلب است ، به وجهى نيكو . توشه برگير بدان مقدار كه تو را برساند ، در عين سبك بودن پشتت از بار گران . پس بيش از توان خويش بار بر پشت منه كه سنگينى آن تو را بيازارد . هرگاه مستمند بينوايى را يافتى كه توشه ‏ات را تا روز قيامت ببرد و در آن روز كه روز نيازمندى توست همه آن را به تو باز پس دهد ، چنين كسى را غنيمت بشمار و بار خود بر او نه و فراوانش مدد رسان ، اكنون كه بر او دست يافته ‏اى ، بسا ، روزى او را بطلبى و نيابى . و نيز غنيمت بشمر كسى را كه در زمان توانگريت از تو وام مى ‏طلبد تا در روز سختى به تو ادا كند .

و بدان ، كه در برابر تو گردنه‏اى است بس دشوار . كسى كه بارش سبكتر باشد درگذر از آن ، نيكو حال‏تر از كسى باشد كه بارى گران بر دوش دارد . و آنكه آهسته مى ‏رود ، از آنكه شتاب مى‏ ورزد ، بدحال‏تر بود . جاى فرود آمدن از آن گردنه يا بهشت است يا دوزخ . پس ، پيش از فرود آمدنت ، براى خود پيشروى فرست و منزلى مهيا كن . زيرا پس از مرگ ، خشنود ساختن خداوند را وسيلتى نيست و راه بازگشت به دنيا بسته است .

و بدان ، كه خداوندى كه خزاين آسمانها و زمين به دست اوست ، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته كه از او بخواهى تا عطايت كند و از او آمرزش طلبى تا بيامرزدت و ميان تو و خود ، هيچكس را حجاب قرار نداده و تو را به كسى وانگذاشت كه در نزد او شفاعتت كند و اگر مرتكب گناهى شدى از توبه‏ ات باز نداشت و در كيفرت شتاب نكرد . و چون بازگشتى سرزنشت ننمود و در آن زمان ، كه در خور رسوايى بودى ، رسوايت نساخت و در قبول توبه بر تو سخت نگرفت و به سبب گناهى كه از تو سرزده به تنگنايت نيفكند و از رحمت خود نوميدت نساخت . بلكه روى گردانيدن تو را از گناه ، حسنه شمرد . و گناه تو را يك بار كيفر دهد و كار نيكت را ده بار جزا دهد . و باب توبه را به رويت بگشود . چون ندايش دهى ، آوازت را مى ‏شنود و اگر براز سخن گويى ، آن را مى‏داند . پس حاجت به نزد او ببر و راز دل در نزد او بگشاى و غم خود به نزد او شكوه نماى و از او چاره غمهايت را بخواه و در كارهايت از او يارى بجوى و از خزاين رحمت او چيزى بطلب كه جز او را توان عطاى آن نباشد ، چون افزونى در عمر و سلامت در جسم و گشايش در روزى .

خداوند كليدهاى خزاين خود را در دستان تو نهاده است ، زيرا تو را رخصت داده كه از او بخواهى و هر زمان كه بخواهى درهاى نعمتش را به دعا بگشايى و ريزش باران رحمتش را طلب كنى . اگر تو را دير اجابت فرمود ، نوميد مشو . زيرا عطاى او بسته به قدر نيت باشد . چه بسا در اجابت تأخير روا دارد تا پاداش سؤال كننده بزرگتر و عطاى آرزومند ، افزونتر گردد . چه بسا چيزى را خواسته‏اى و تو را نداده‏اند ، ولى بهتر از آن را در اين جهان يا در آن جهان به تو دهند . يا صلاح تو در آن بوده كه آن را از تو دريغ دارند . چه بسا چيزى از خداوند طلبى كه اگر ارزانيت دارد تباهى دين تو را سبب شود . پس همواره از خداوند چيزى بخواه كه نيكى آن برايت برجاى ماند و رنج و مشقت آن از تو دور باشد . نه مال براى تو باقى ماند و نه ، تو براى مال باقى مانى .

و بدان ، كه تو را براى آخرت آفريده ‏اند ، نه براى دنيا . براى فنا آفريده ‏اند ، نه براى بقا و براى مرگ آفريده ‏اند ، نه براى زندگى . در سرايى هستى ناپايدار كه بايد از آن رخت بربندى . تنها روزى چند در آن خواهى زيست . راه تو راه آخرت است و تو شكار مرگ هستى . مرگى كه نه تو را از آن گريز است و نه گزير . در پى هر كه باشد از دستش نهلد و خواه و ناخواه او را خواهد يافت . از آن ترس ، كه گرفتارت سازد و تو سرگرم گناه بوده باشى ، به اين اميد كه زان سپس ، توبه خواهى كرد . ولى مرگ ميان تو و توبه‏ ات حايل شود و تو خود را تباه ساخته باشى .

اى فرزند ، فراوان مرگ را ياد كن و هجوم ناگهانى آن را به خاطر داشته باش و در انديشه پيشامدهاى پس از مرگ باش . تا چون مرگ به سراغت آيد ، مهياى آن شده ، كمر خود را بسته باشى ، به گونه‏ اى كه فرا رسيدنش بناگهان مغلوبت نسازد . زنهار ، كه فريب نخورى از دلبستگى دنياداران به دنيا و كشاكش آنها بر سر دنيا . زيرا خداوند تو را از آن خبر داده است و دنيا خود ، خويشتن را براى تو توصيف كرده است و از بديهاى خود پرده برگرفته است . دنياطلبان چون سگانى هستند كه بانگ مى ‏كنند و چون درندگانى هستند كه بر سر طعمه از روى خشم زوزه مى ‏كشند و آنكه نيرومندتر است ، آن را كه ناتوان‏تر است ، مى‏ خورد و آنكه بزرگتر است ، آن را كه خردتر است ، مغلوب مى ‏سازد ، ستورانى هستند برخى پاى بسته و برخى رها شده كه عقل خود را از دست داده‏ اند و رهسپار بيراهه ‏اند . آنان را در بيابانى درشتناك و صعب رها كرده‏ اند تا گياه آفت و زيان بچرند . شبانى ندارند كه نگهداريشان كند و نه چراننده‏اى كه بچراندشان . دنيا به كوره راهشان مى‏راند و ديدگانشان را از فروغ چراغ هدايت محروم داشته . سرگردان در بيراهه‏ اند ولى غرق در نعمت .

دنيا را پروردگار خويش گرفته ‏اند . دنيا آنها را به بازى گرفته و آنها نيز سرگرم بازى با دنيا شده‏اند و آن سوى اين جهان را به فراموشى سپرده ‏اند . اندكى بپاى تا پرده تاريكى به كنارى رود . گويى كجاوه‏ ها رسيده‏ اند و آنكه مى ‏شتابد به كاروان گذشتگان مى‏رسد . بدان ، اى فرزند ، كسى كه مركبش شب و روز باشد ، او را مى‏برند ، هر چند به ظاهر ايستاده باشد و مسافت را طى مى ‏كند ، هر چند ، در امن و راحت غنوده باشد . و به يقين بدان كه به آرزويت نخواهى رسيد و از مرگ خويش رستن نتوانى . تو به همان راهى مى ‏روى كه پيشينيان تو مى ‏رفتند . پس در طلب دنيا ، لختى مدارا كن و سهل گير و در طلب معاش نيكو تلاش كن ، زيرا چه بسا طلب كه به نابودى سرمايه كشد . زيرا چنان نيست كه هر كس به طلب خيزد ، روزيش دهند و چنان نيست كه هر كس در طلب نشتابد ، محروم ماند . نفس خود را گرامى دار از آلودگى به فرومايگى ، هر چند تو را به آروزيت برساند . زيرا آنچه از وجود خويش مايه مى ‏گذارى ديگر به دستت نخواهد آمد . بنده ديگرى مباش ، خداوندت آزاد آفريده است . خيرى كه جز به شر حاصل نشود ، در آن چه فايدت و آسايشى كه جز به مشقت به دست نيايد ، چگونه آسايشى است ؟

بپرهيز از اينكه مركبهاى آزمندى تو را به آبشخور هلاكت برند . اگر توانى صاحب نعمتى را ميان خود و خداى خود قرار ندهى ، چنان كن . زيرا تو بهره خويش خواهى يافت و سهم خود بر خواهى گرفت . آن اندك كه از سوى خداى سبحان به تو رسد بزرگتر و گراميتر است از بسيارى كه از آفريدگانش رسد ، هر چند ، هر چه هست ، از اوست . جبران آنچه به سبب خاموش ماندنت به دست نياورده ‏اى ، آسانتر است از به دست آوردن آنچه به گفتن از دست داده ‏اى . نگهدارى آنچه در ظرف است ، بسته به محكمى بند آن است . نگهدارى آنچه در دست دارى ، براى من دوست داشتنى ‏تر است از طلب آنچه در دست ديگرى است . تلخى نوميدى بهتر است از دست طلب پيش مردمان دراز كردن . پيشه‏ ورى با پارسايى به از توانگرى آلوده به گناه . آدمى بهتر از هر كس ديگر نگهبان راز خويش است . بسا كسان كه بكوشند و ندانند به سوى چه زيانى پيش مى ‏تازند . پرگو همواره ياوه‏ سراست . آنكه مى ‏انديشد ، چشم بصيرتش بينا شود . با نيكان بياميز تا از آنان شمرده شوى . از بدان بپرهيز تا در شمار آنان نيايى .

بدترين خوردنيها چيزى است ، كه حرام باشد . ستم بر ناتوان نكوهيده‏ترين ستم است . جايى كه مدارا ، درشتى به حساب آيد ، درشتى ، مدارا شمرده شود . بسا كه دارو سبب مرگ شود و بسا دردا كه خود دارو بود . بسا كسا كه در او اميد نصيحتى نرود و نصيحتى نيكو كند و كسى كه از او نصيحت خواهند و خيانت كند . زنهار از تكيه كردن به ديدار آروزها ، كه آرزو سرمايه كم خردان است . عقل ، به ياد سپردن تجربه ‏هاست . بهترين تجربه تو تجربه ‏اى است كه تو را اندرزى باشد . فرصت را غنيمت بشمار ، پيش از آنكه غصه ‏اى گلوگير شود .

چنان نيست كه هر كه به طلب برخيزد به مقصود تواند رسيد و چنان نيست كه هر چه از دست شود ، دوباره ، بازگردد . از تبهكارى است ، از دست نهادن زاد راه و تباه كردن آخرت . هر كارى را عاقبتى است . آنچه تو را مقدر شده خواهد آمد . بازرگان دستخوش خطر است . بسا اندك كه از بسيار بارورتر بود . در دوست فرومايه و يار بخيل فايدتى نيست . سخت مكوش با زمانه چندانكه ، مركب آن رام و مطيع توست و تا سود بيشتر حاصل كنى ، خطر را به جان مخر . زنهار از اينكه مركب ستيزه‏جويى تو را از جاى بركند . اگر دوستت پيوند از تو گسست ، پيوستن او را بر خود هموار سازد و چون از تو رخ برتافت تو به لطف پيوند روى آور و چون بخل ورزيد ، تو دست بخشش بگشاى و چون دورى گزيد ، تو نزديك شو و چون درشتى نمود ، تو نرمى پيش آر و چون مرتكب خطايى شد ، عذرش را بپذير ، آنسان ، كه گويى تو بنده او هستى و او ولى نعمت تو . ولى مباد كه اينها نه به جاى خود كنى يا با نااهلان نيكى كنى . دشمن دوست را دوست خود مشمار كه سبب دشمنى تو با دوست گردد .

وقتى كه برادرت را اندرز مى ‏دهى چه نيك و چه ناهنجار ، سخن از سر اخلاص گوى و خشم خود اندك اندك فرو خور كه من به شيرينى آن شربتى ننوشيده‏ام و پايانى گواراتر از آن نديده ‏ام . با آنكه ، با تو درشتى كند ، نرمى نماى تا او نيز با تو نرمى كند . با دشمن خود احسان كن كه آن شيرينترين دو پيروزى است ، انتقام و گذشت . اگر از دوست خود گسستن خواهى ، جايى براى آشتى بگذار كه اگر روزى بازگشتن خواهد ، تواند . اگر كسى درباره تو گمان نيك برد ، تو نيز با كارهاى نيك خود گمانش را به حقيقت پيوند . به اعتمادى كه ميان شماست ، حق دوستت را ضايع مكن ، زيرا كسى كه حق او را ضايع كنى ، ديگر دوست تو نخواهد بود . با كسانت چنان كن كه بى‏بهره‏ترين مردم از تو نباشند .

با كسى كه از تو دورى مى ‏جويد ، دوستى مكن . و نبايد دوست تو در گسستن پيوند دوستى ، دليلى استوارتر از تو در پيوند دوستى داشته باشد . و نبايد انگيزه ‏اش در بدى كردن به تو از نيكى كردن به تو بيشتر باشد . ستم آنكه بر تو ستم روا مى ‏دارد در چشمت بزرگ نيايد ، زيرا در زيان تو و سود خود مى ‏كوشد . پاداش كسى كه تو را شادمان مى ‏سازد ، بدى ‏كردن به او نيست .

و بدان ، اى فرزند ، كه روزى بر دو گونه است : يكى آنكه تو آن را بطلبى و يكى آنكه او در طلب تو باشد و اگر تو نزد او نروى او نزد تو آيد . چه زشت است فروتنى هنگام نيازمندى و درشتى به هنگام بى ‏نيازى . از دنيايت همان اندازه بهره توست كه در آبادانى خانه آخرتت صرف مى ‏كنى . اگر آنچه از دست مى ‏دهى ، سبب زارى كردن توست پس به هر چه به دستت نيامده ، نيز ، زارى كن . دلالت جوى از آنچه بوده بر آنچه نبوده ، زيرا كارها به يكديگر همانندند . از آن كسان مباش كه اندرز سودشان نكند ، مگر آنگاه كه در آزارشان مبالغت رود ، زيرا عاقلان به ادب بهره گيرند و به راه آيند و ستوران به زدن . هر غم و اندوه را كه بر تو روى آرد ، به افسون شكيبايى و يقين نيكو ، از خود دور ساز . هر كه عدالت را رها كرد به جور و ستم گراييد . دوست به منزله خويشاوند است . و دوست حقيقى كسى است كه در غيبت هم در دوستيش صادق باشد . هوا و هوس شريك رنج و الم است . چه بسا بيگانه ‏اى كه خويشاوندتر از خويشاوند است ، و چه بسا خويشاوندى كه از بيگانه ، بيگانه ‏تر است . غريب كسى است كه او را دوستى نباشد . هر كه از حق تجاوز كند به تنگنا افتد . هر كس به مقدار خويش بسنده كند قدر و منزلتش برايش باقى بماند . استوارترين رشته پيوند ، رشته پيوند ميان تو و خداست . هر كه در انديشه تو نيست ، دشمن توست .

گاه نوميد ماندن به منزله يافتن است هنگامى كه طمع سبب هلاكت باشد . نه هر خللى را به آشكارا توان ديد و نه هر فرصتى به دست آيد . چه بسا بينا در راه ، به خطا رود و نابينا به مقصد رسد . انجام دادن كارهاى بد را به تأخير انداز ، زيرا هر زمان كه خواهى توانى بشتابى و به آن دست يابى . بريدن از نادان ، همانند پيوستن به داناست . هر كه از روزگار ايمن نشيند ، هم روزگار به او خيانت كند . هر كه زمانه را ارج نهد ، زمانه خوارش دارد . نه چنان است كه هر كه تيرى افكند به هدف رسد . چون رأى سلطان دگرگون شود ، روزگار دگرگون گردد .

پيش از قدم نهادن در راه بپرس كه همراهت كيست و پيش از گرفتن خانه بنگر كه همسايه ‏ات كيست . زنهار از گفتن سخن خنده آور ، هر چند ، آن را از ديگرى حكايت كنى . از رأى زدن با زنان بپرهيز ، زيرا ايشان را رأيى سست و عزمى ناتوان است . زنان را روى پوشيده‏ دار تا چشمشان به مردان نيفتد ، زيرا حجاب ، زنان را بيش از هر چيز از گزند نگه دارد . خارج شدنشان از خانه بدتر نيست از اينكه كسى را كه به او اطمينان ندارى به خانه در آورى . اگر توانى كارى كنى كه جز تو را نشناسد چنان كن و كارى را كه برون از توان اوست ، به او مسپار ، زيرا زن چون گل ظريف است ، نه پهلوان خشن . گرامى داشتنش را از حد مگذران و او را به طمع مينداز ، چندان كه ديگرى را شفاعت كند . زنهار از رشك بردن و غيرت نمودن نابجا ، زيرا سبب مى ‏شود كه زن درستكار به نادرستى افتد و زنى را كه به عفت آراسته است به ترديد كشاند . براى هر يك از خادمانت وظيفه‏اى معين كن كه به انجام آن پردازد و هر يك ، كار تو را به عهده آن ديگر نيندازد . عشيره خود را گرامى دار ، كه ايشان بالهاى تو هستند كه به آن مى ‏پرى و اصل و ريشه تواند كه بدان بازمى ‏گردى و دست تو هستند كه به آن حمله مى ‏آورى . دين و دنيايت را به خدا مى ‏سپارم و از او بهترين سرنوشت را براى تو مى ‏طلبم ، هم اكنون و هم در آينده ، هم در دنيا و هم در آخرت . و السلام

نامه سی ودو

و من كتاب له ع إلى معاوية

وَ أَرْدَيْتَ جِيلاً مِنَ اَلنَّاسِ كَثِيراً خَدَعْتَهُمْ بِغَيِّكَ وَ أَلْقَيْتَهُمْ فِي مَوْجِ بَحْرِكَ تَغْشَاهُمُ اَلظُّلُمَاتُ وَ تَتَلاَطَمُ بِهِمُ اَلشُّبُهَاتُ فَجَازُوا عَنْ وِجْهَتِهِمْ وَ نَكَصُوا عَلَى أَعْقَابِهِمْ وَ تَوَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ وَ عَوَّلُوا عَلَى أَحْسَابِهِمْ إِلاَّ مَنْ فَاءَ مِنْ أَهْلِ الْبَصَائِرِ فَإِنَّهُمْ فَارَقُوكَ بَعْدَ مَعْرِفَتِكَ وَ هَرَبُوا إِلَى اَللَّهِ مِنْ مُوَازَرَتِكَ إِذْ حَمَلْتَهُمْ عَلَى اَلصَّعْبِ وَ عَدَلْتَ بِهِمْ عَنِ اَلْقَصْدِ فَاتَّقِ اَللَّهَ يَا مُعَاوِيَةُ فِي نَفْسِكَ وَ جَاذِبِ اَلشَّيْطَانَ قِيَادَكَ فَإِنَّ اَلدُّنْيَا مُنْقَطِعَةٌ عَنْكَ وَ اَلْآخِرَةَ قَرِيبَةٌ مِنْكَ. وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه:

از نامه آن حضرت ( ع ) به معاويه

بسيارى از مردم را به گمراهى خويش فريب دادى و به تباهى افكندى و به امواج نفاق خود سپردى . ظلمت گمراهى آنان را فرا گرفت و در تلاطم شبهه ‏ها گرفتار آمدند و از راه راست خود دور گشتند و چونان كسى كه بر روى پاشنه‏ هاى خود بچرخد به عقب باز گرديدند و بار ديگر به نياكان خويش متكى شدند و بر آنها باليدند ، جز اندكى از اهل بصيرت ؟ ، كه چون تو را شناختند ، از تو جدا شدند . و ياريت را فرو گذاشتند و به سوى خدا گريختند . زيرا تو ايشان را به كارى صعب وامى ‏داشتى و از راه راست منحرف مى ‏ساختى . پس ، اى معاويه ، به دل از خداى بترس و افسار خود از كف شيطان به در كن . زيرا دنيا از تو بريده و آخرت به تو نزديك شده . والسلام
نامه سی وسه

و من كتاب له ع إلى قثم بن العباس و هو عامله على مكة

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ عَيْنِي بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى اَلْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ اَلْعُمْيِ اَلْقُلُوبِ اَلصُّمِّ اَلْأَسْمَاعِ اَلْكُمْهِ الْأَبْصَارِ اَلَّذِينَ يَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ يُطِيعُونَ اَلْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ وَ يَحْتَلِبُونَ الدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ وَ يَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ اَلْأَبْرَارِ اَلْمُتَّقِينَ وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلاَّ عَامِلُهُ وَ لاَ يُجْزَى جَزَاءَ اَلشَّرِّ إِلاَّ فَاعِلُهُ فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ اَلْحَازِمِ اَلصَّلِيبِ وَ اَلنَّاصِحِ اللَّبِيبِ التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ اَلْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ وَ إِيَّاكَ وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ وَ لاَ تَكُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لاَ عِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلاً. وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه:

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به قثم بن عباس ، عامل خود در مكّه

اما بعد ، جاسوس من كه در مغرب است به من نوشته و خبر داده كه جمعى از مردم شام را براى روزهاى حج به مكه فرستاده ‏اند . مردمى كوردل ، گران گوش و كور ديده ، كه حق را از راه باطل مى‏جويند و با فرمانبردارى از مخلوق ، نافرمانى خالق مى ‏كنند و دين خويش مى ‏دهند و متاع ناچيز دنيا مى ‏ستانند و به بهاى جهان نيكان و پرهيزگاران ، دنياى دون را مى‏ خرند . و حال آنكه ، به خير دست نخواهد يافت مگر نيكوكار و كيفر شر نبيند ، مگر بدكار . زمام كار خويش به دورانديشى و سرسختى به دست گير و چون ناصحان خردمند و پيروان امر حكومت و فرمانبرداران امامت به كار خويش پرداز . زنهار از اينكه مرتكب عملى شوى كه نيازت به پوزش افتد . اگرت نعمتى به چنگ افتد ، سرمستى منماى و به هنگام بلا سست رأى و دلباخته مباش . والسلام
نامه سی وچهار

و من كتاب له ع إلى محمد بن أبي بكر لما بلغه توجده من عزله بالأشتر عن مصر ثم توفي الأشتر في توجهه إلى هناك قبل وصوله إليها

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ اَلْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ وَ إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ اِسْتِبْطَاءً لَكَ فِي اَلْجَهْدَ وَ لاَ اِزْدِيَاداً لَكَ فِي اَلْجِدِّ وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ لَوَلَّيْتُكَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَئُونَةً وَ أَعْجَبُ إِلَيْكَ وِلاَيَةً إِنَّ اَلرَّجُلَ اَلَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلاً لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً فَرَحِمَهُ اَللَّهُ فَلَقَدِ اِسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ وَ لاَقَى حِمَامَهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ أَوْلاَهُ اَللَّهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ اَلثَّوَابَ لَهُ فَأَصْحِرْ لِعَدُوِّكَ وَ اِمْضِ عَلَى بَصِيرَتِكَ وَ شَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَكَ وَ اُدْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ وَ أَكْثِرِ الْاِسْتِعَانَةَ بِاللَّهِ يَكْفِكَ مَا أَهَمَّكَ وَ يُعِنْكَ عَلَى مَا يُنْزِلُ بِكَ. إِنْ شَاءَ اَللَّهُ

ترجمه:

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به محمد بن ابى ابكر ، هنگامى كه از دلتنگى او به سبب عزلش از مصر و جانشينى مالك اشتر خبر يافت و اشتر در راه پيش از رسيدنش به مصر وفات يافت .

اما بعد ، خبر يافتم كه از اينكه اشتر را به قلمرو فرمانت فرستاده بودم ، ملول شده ‏اى . من اين كار را به سبب كندى تو در كار يا براى افزودن در كوشش تو نكرده بودم . اگر قلمرو فرمان تو را از تو گرفتم ، بدان سبب بود كه مى ‏خواستم تو را به كارى كه انجام دادن آن بر تو آسانتر باشد و حكومت بر آن تو را خوشتر مى ‏افتد ، بر گمارم .

مردى كه به امارت مصر فرستادم ، ما را نيكخواه بود و در برابر دشمنان ما سخت پايدار و درشت خو . خدايش بيامرزد . روزهاى عمر خويش به پايان رسانيد . با مرگ ديدار كرد و ما از او خشنوديم و خداوند ، خشنودى خود بهره او سازد و ثوابش را دو چندان كند . پس با لشكر خود به بيرون تاز و با بصيرت دل راه خويش در پيش گير و براى نبرد با كسى ، كه آهنگ جنگ تو دارد ، دامن بر كمر زن و آنان را به راه پروردگارت فرا خوان و فراوان از خداى يارى بجوى تا در هر كار ، كه دل مشغولت مى ‏دارد ، تو را كفايت كند و در هر حادثه كه بر تو فرود مى ‏آيد ياريت نمايد . ان شاء الله
نامه سی وپنج

و من كتاب له ع إلى عبد الله بن العباس بعد مقتل محمد بن أبي بكر

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ اِفْتُتِحَتْ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَدِ اُسْتُشْهِدَ فَعِنْدَ اَللَّهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَداً نَاصِحاً وَ عَامِلاً كَادِحاً وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ رُكْناً دَافِعاً وَ قَدْ كُنْتُ حَثَثْتُ اَلنَّاسَ عَلَى لَحَاقِهِ وَ أَمَرْتُهُمْ بِغِيَاثِهِ قَبْلَ اَلْوَقْعَةِ وَ دَعَوْتُهُمْ سِرّاً وَ جَهْراً وَ عَوْداً وَ بَدْءاً فَمِنْهُمُ اَلْآتِي كَارِهاً وَ مِنْهُمُ اَلْمُعْتَلُّ كَاذِباً وَ مِنْهُمُ اَلْقَاعِدُ خَاذِلاً أَسْأَلُ اَللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَجْعَلَ لِي مِنْهُمْ فَرَجاً عَاجِلاً فَوَاللَّهِ لَوْ لاَ طَمَعِي عِنْدَ لِقَائِي عَدُوِّي فِي اَلشَّهَادَةِ وَ تَوْطِينِي نَفْسِي عَلَى اَلْمَنِيَّةِ لَأَحْبَبْتُ أَلاَّ أَلْقَى مَعَ هَؤُلاَءِ يَوْماً وَاحِداً وَ لاَ أَلْتَقِيَ بِهِمْ أَبَداً.

ترجمه:

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به عبد الله بن عباس ، پس از كشته شدن محمد بن ابى بكر .

اما بعد . مصر گشوده شد و محمد بن ابى بكر ( رحمه الله ) به شهادت رسيد . پاداش او را از خداى مى ‏طلبم . محمد ، فرزندى بود نيكخواه و كارگزارى بود كوشنده و شمشيرى بود برنده و ركنى استوار بود در برابر دشمن . مردم را تحريض كردم كه بدو پيوندند و ، بيش از آنكه حادثه در رسد ، ياريش كنند . آنان را پنهان و آشكارا فراخواندم و باز فراخواندم ، بعضى به اكراه آمدند و برخى بهانه‏ هاى دروغ آوردند و شمارى در خانه ‏هاى خود نشستند و ما را فرو گذاشتند . از خدا مى‏ خواهم كه بزودى از ايشان رهاييم دهد . به خدا سوگند ، اگر نه اين بود كه همه آرزويم به شهادت رسيدن است ، به هنگام رويارويى با دشمن و اگر نه دل بر مرگ نهاده بودم ، خوش نداشتم كه حتى يك روز هم در ميان اينان بمانم يا در روى ايشان بنگرم

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 07:42:00 ب.ظ ]




نامه شماره بيست و يک

و من کتاب له عليه السلام [4] الي زياد ايضا[5] فدع الاسراف مقتصدا ، واذکر في اليوم غدا ، [6] و امسک من المال بقدر ضرورتک ، و قدم الفضل ليوم حاجتک [7] اترجو ان يعطيک الله اجر المتواضعين و انت عنده من المتکبرين [8] و تطمع و انت متمرع في النعيم ، تمنعه الضعيف والارمله ان يوجب لک ثواب المتصدقين ? [9] و انما المرء مجزي بما اسلف وقادم علي ما قدم ، والسلام

ترجمه

[4] نيز از نامه هاي امام عليه السلام به زياد [5] اسراف را کنار بگذار و ميانه روي را پيشه کن از امروز به فکر فردا باش [6] و از اموال دنيا به مقدار ضرورت براي خويش نگاه دار و زيادي را براي روز نيازت از پيش بفرست [ و براي قيامت ذخيره کن ] . [7] آيا اميد داري خداوند ثواب متواضعان را به تو دهد در حاليکه در پيشگاهش از متکبران باشي؟ [8] و آيا طمع داريکه ثواب انفاق کنندگان را به تو عنايت کند در صورتي که در زندگي پر نعمت و ناز قرار داري؟ و مستمندان و بيوه زنان را از آن منع ميکني؟ [9] بدان انسان با آنچه از پيش فرستاده پاداش داده مي شود و به آنچه قبلا براي خود نزد خدا ذخيره کرده وارد مي گردد . والسلام

نامه شماره بيست و دو

22 و من کتاب له عليه السلام [1] الي عبد الله بن العباس رحمه الله تعالي ، و کان عبد الله يقول :[[ما انفعت بکلام بعد کلام رسول الله صلي الله عليه و آله ، کانتفاعي بهذا الکلام ] ] [2] اما بعد ، فان المرء قد يسره درک ما لم يکن ليفوته و يسوؤه فوت ما لم يکن ليدرکه ، [3] فليکن سرورک بما نلت من آخرتک [4] و ليکن اسفک علي ما فاتک منها ، و ما نلت من دنياک فلا تکثر به فرحا ، [5] و ما فاتک منها فلا تاس عليه جزعا ، وليکن همک فيما بعد الموت

ترجمه

[1] از نامه هاي امام عليه السلام : به عبداله بن عباس .عبداله ابن عباس همواره مي گفت : پس از سخنان پيامبر اسلام ( ص ) هيچ سخني را به اندازه اين سخن سودمند نيافتم [2] اما بعد انسان گاهي مسرور مي شود به خاطر رسيدن به چيزيکه هرگز از دستش نمي رفت . و گاهي ناراحت مي شود به خاطر از دست دادن چيزيکه هرگز به آن نمي رسيد [3] خوشحالي تو بايد از چيزي باشد که در طريق آخرت نائل شده اي[4] و تاسف تو بايد از اموري باشد که مربوط به آخرت است و از دست داده اي. به آنچه از دنيا مي رسي آنقدر خوشحال مباش [5] و آنچه را که از دنيا از دست مي دهي بر آن تاسف مخور و جزع مکن همتت در آن باشد که پس از مرگ به آن خواهي رسيد

نامه شماره بيست و سه

23 و من کلام له عليه السلام [6] قاله قبل موته علي سبيل الوصيه لما ضربه ابن ملجم لعنه الله : [7] وصيتي لکم : ان لا تشرکوا بالله شيئا ، و محمد صلي الله عليه و آله فلا تضيعوا سنته [8] اقيموا هذين العمودين ، و اوقدوا هذين المصباحين ، و خلاکم ذم [9] انا بالامس صاحبکم ، واليوم عبره لکم ، و غدا مفارقکم [10] ان ابق فانا ولي دمي ، و ان افن فالفناء ميعادي ، و ان اعف فالعفو لي قربه ،[11] و هو لکم حسنه ، فاعفوا : [[ الا تحبون ان يغفر الله لکم ] ] [12] و الله ما فجاني من الموت وارد کرهته ، و لا طالع انکرته ، [1] و ما کنت الا کقارب ورد ، و طالب وجد ، [[ و ما عند الله خير للابرار ] ] [2] قال السيد الشريف رضي الله عنه : اقول : [[ و قد مضي بعض هذا الکلام فيما تقدم من الخطب ، الا ان فيه ها هنا زياده اوجبت تکريره ] ]

ترجمه

[6] از سخنان امام عليه السلام هنگامي که ابن ملجم ويرا ضربت زدسخنان ذيل را پيش از مرگش به عنوان وصيت فرمود : [7] وصيت من به شما اين است که بخدا شرک نورزيد و سنت محمد ( ص ) را ضايع مگردانيد [8] اين دو ستون دين را استوار برپا داريد و اين دو چراغ را روشن نگهداريد و ديگر از هيچ ملامت و مذمتي نترسيد . [9] من ديروز همچون شما بودم امروز باعث عبرت شما و فردا از شما جدا خواهم شد [10] اگر زنده بمانم خود ولي خون خويشم و اگر بميرم مرگ ميعاد و قرارگاه من است . اگر عفو کنم عفو براي من موجب تقرب به خدا است [11] و براي شما نيکي و حسنه است بنا براين عفو کنيد آيا دوست نداريد خدا شما را مشمول عفو و آمرزش خويش قرار دهد ؟[12] به خدا سوگند چيزي از نشانه هاي مرگ ناگهان به من روي نياورده که من از آن ناخشنود باشم و طلايه اي از آن آشکار نشده که من آن را زشت بشمارم . [1] من نسبت به مرگ همچون کسي هستم که شب هنگام در جستجوي آب باشد و ناگهان به آن برسد و يا همچون کسي که گمشده خويش را پيدا کند و آنچه نزد خدا است براي نيکان بهتر است . [2] سيدرضي مي گويد . قسمتي از اين سخن در گذشته در ضمن خطبه ها [ کلام 149 ] گذشت ولي به خاطر اضافه اي که در اينجا بود آن را تکرار کرديم .

نامه شماره بيست و چهار

و من وصيه له عليه السلام [3] بما يعمل في امواله ، کتبها بعد منصرفه من صفين : [4] هذا ما امر به عبدالله علي بن ابي طالب امير المؤمنين في ماله ، ابتغاء وجه الله ، [5] ليولجه به الجنه ، و يعطيه به الامنه [6] منها : فانه يقوم بذلک الحسن بن علي ياکل منه بالمعروف ، [7] و ينفق منه بالمعروف ، فان حدث بحسن حدث و حسين حي ، [8] قام بالامر بعده ، و اصدره مصدره [9] و ان لابني فاطمه من صدقه علي مثل الذي لبني علي ، [10] و اني انما جعلت القيام بذلک الي ابني فاطمه ابتغاء وجه الله ، [11] و قربه الي رسول الله صلي الله عليه و آله ، و تکريما لحرمته ، و تشريفا لوصلته [12] و يشترط علي الذي يجعله اليه ان يترک المال علي اصوله ، [13] و ينفق من ثمره حيث امر به وهدي له و الا يبيع من اولاد نخيل [14] هذه القري وديه حتي تشکل ارضها غراسا [1] و من کان من امامي اللاتي اطوف عليهن لها و لد ، او هي حامل ، [2] فتمسک علي ولدها و هي من حظه ، فان مات ولدها و هي حيه فهي عتيقه ، [3] قد افرج عنها الرق ، و حررها العتق [4] قال الشريف : قوله عليه السلام في هذه الوصيه : [[ و الا يبيع من نخلها وديه ] ] ، الوديه : و جمعها ودي و قوله عليه السلام : [[ حتي تشکل ارضها غراسا ] ] هو من افصح الکلام ، و المراد به ان الارض يکثر فيها غراس النخل حتي يراها الناظر علي غير تلک الصفه التي عرفها بها فيشکل عليه امرها و يحسبها غيرها

ترجمه

[3] از وصيتهاي امام عليه السلام در مورد مصرف اموالش بعد از وفات او است اين وصيت را پس از بازگشت از صفين مرقوم فرموده است : [4] اين دستوري است که بنده خدا علي ابن ابيطالب اميرمؤمنان در مورد چگونگي تصرف در اموالش به خاطر خشنودي خدا داده است [5] تا از اين طريق خداوند وي را قرين رحمت و دمساز بهشت سازد و امنيت و آرامش در سراي ديگر به او عنايت کند 000 [6] از آن جمله است : سرپرستي آن به عهده حسن بن علي است که به طور شايسته از آن مصرف کند [7] و به طور شايسته از آن انفاق نمايد . اگر براي حسن پيش آمدي کند و حسين زنده است [8] او سرپرستي آن را به عهده بگيرد و به جاي وي وظيفه را انجام دهد . [9] پسران فاطمه همان مقدار سهم از اين مال دارند که پسران علي[ ع ] [10] و اينکه سرپرستي آن را به پسران فاطمه واگذاردم به خاطر خدا [11] و به خاطر تقرب به رسول الله ( ص ) و بزرگداشت حرمت او و احترام پيوند خويشاونديش مي باشد [12] و با کسيکه اين اموال در دست او است شرط مي کنم که اصل مال را حفظ کند [13] و تنها از ميوه و درآمدش در آن راهيکه به او دستور داده ام انفاق نمايد و از نهالهاي نخل چيزي نفروشد [14] تا همه اين سرزمين يک پارچه زير پوشش نخل قرار گيرد و آباد شود . [1] و هر کدام از کنيزانم که با او هم بستر شده ام و صاحب فرزند يا حامله است [2] از فروش او بخاطر سهم فرزندش خودداريشود و اگر کودکش مرد و او زنده است آزاد باشد [3] بند بردگي از گردنش برداشته و جزو آزادشدگان قرار گيرد . [4] سيدرضي مي گويد : در سخن امام [ ع ] و الا يبيج من نخلها وديه وديه به معني نهال نخل و جمع آن ودي[ بر وزن علي] مي باشد و جمله ديگر امام که حتي تشکل ارضها غراسا فصيحترين سخن است و منظور اين است که زمين پر از نخل شود که جز نخل چيز ديگري به چشم نيايد .

نامه شماره بيست و پنج

و من وصيه له عليه السلام [5] کان يکتبها ان يستعمله علي الصدقات قال الشريف : و انما ذکرنا هنا جملا ليعلم بها انه عليه السلام کان يقيم عماد الحق ، و يشرع امثله العدل ، في صغير الامور و کبيرها و دقيقها و جليلها [6] انطلق علي تقوي الله وحده لا شريک له ، و لا تروعن مسلما [7] و لا تجتازن عليه کارها ، و لا تاخذن منه اکثر من حق الله في ماله ، [8] فاذا قدمت علي الحي فانزل بمائهم من غير ان تخالط ابياتهم ، [9] ثم امض اليهم بالسکينه والوقار ، حتي تقوم بينهم فتسلم عليهم ، [10] و لا تخدج بالتحيه لهم ، ثم تقول : عباد الله ، ارسلني اليکم ولي الله و خليفته ، [11] لاخذ منکم حق الله في اموالکم ، فهل لله في اموالکم من حق فتؤدوه الي وليه [12] فان قال قائل : لا فلا تراجعه ، [13] و ان انعم لک منعم فانطلق معه من غير ان تخيفه او توعده او تعسفه او ترهقه [1] فخذ ما اعطاک من ذهب او فضه ، فان کان له ماشيه او ابل فلا تدخلها الا باذنه [2] فان اکثرها له ، فاذا اتيتها فلا تدخل عليها دخول متسلط عليه و لا عنيف به [3] و لا تنفرن بهيمه و لا تفزعنها ، و لا تسوءن صاحبها فيها ، [4] واصدع المال صدعين ثم خيره ، فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره [5] ثم اصدع الباقي صدعين ، ثم خيره ، فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره [6] فلا تزال کذلک حتي يبقي ما فيه وفاء لحق الله في ماله ، فاقبض حق الله منه [7] فان استقالک فاقله ، ثم اخلطهما ثم اصنع مثل الذي صنعت اولا [8] حتي تاخذ حق الله في ماله و لا تاخذن عودا و لا هرمه و لا مکسوره و لا مهلوسه ، و ذات عوار ، [9] و لا تامنن عليها الا من تثق بدينه ، رافقا بمال المسلمين [10] حتي يوصله الي وليهم فيقسمه بينهم ، [11] و لا توکل بها الا ناصحا شفيقا و امينا حفيظا ، غير معنف و لا مجحف ، [12] و لا ملغب و لا متعب ثم احدر الينا ما اجتمع عندک [13] نصيره حيث امر الله به ، فاذا اخذها امينک فاوعز اليه الا يحول بين ناقه و بين فصيلها ، [14] و لا يمصر لبنها فيضر ذلک بولدها ، [15] و لا يجهدنها رکوبا ، وليعدل بين صواحباتها في ذلک و بينها ، [16] و ليرفه علي اللاغب ، وليستان بالنقب و الضالع [17] وليوردها ما تمر به من الغدر ، [18] و لا يعدل بها عن نبت الارض الي جواد الطرق ، وليروحها في الساعات ، [1] وليمهلها عند النطاف والاعشاب حتي تاتينا باذن الله بدنا منقيات ، [2] غير متعبات و لا مجهودات ، لنقسمها علي کتاب الله و سنه نبيه صلي الله عليه و آله [3] فان ذلک اعظم لاجرک ، و اقرب لرشدک ، ان شاء الله

ترجمه

[5] از سفارشهاي امام عليه السلام به افرادي که مامور جمع آوري زکات ازطرف او مي شدند . شريف رضيمي گويد : ما قسمتي از اين وصيت را در اينجا آورديم تا معلوم گردد امام [ ع ] همواره ارکان حق را بپامي داشت و فرمان به عدل را صادر مي کرد در کارهاي کوچک يا بزرگ پرارزش يا کم ارزش . [6] با تقوا و احساس مسک وليت در برابر خداوند يکتا و بي شريک حرکت کن و در اين راه هيچ مسلماني را مترسان [7] و بر سرزمين او ناخشنود مگذر بيش از آنچه از حق خداوند در اموالش است از او مگير [8] پس آنگاه که به آبادي قبائل رسيدي در کنار آب فرود آيو داخل خانه هاشان مشو [9] سپس با آرامش و وقار به سوي آنان برو تا در ميان آنها قرار گيري به آنها سلام کن [10] و از اظهار تحيت بخل مورز پس از آن به آنان مي گوئي اي بندگان خدا مرا ولي خدا و خليفه اش به سوي شما فرستاده [11] تا حق خدا را که در اموالتان است بگيرم آيا در اموال شما حقي از خدا هست که آنرا به نماينده اش بپردازيد ؟ [12] اگر کسي گفت نه ديگر به او مراجعه مکن [13] و اگر کسي پاسخ داد بلي همراهش برو اما نه اينکه او را بترسانييا تهديد کني. يا او را به کار مشکليمکلف سازي[1] هر چه از طلا يا نقره به تو داد بستان و اگر دارايگوسفند يا شتر بود بدون اذن او داخل آن مشو [2] زيرا بيشتر آنها از آن او است و آنگاه که داخل شدي همچون شخص مسلط و سختگير رفتار مکن [3] حيوانيرا فرار مده و ناراحت مساز و در ميان آنها صاحبش را ناراحت مکن [4] [ به هنگام گرفتن حق خدا ] : حيوانات را دو قسمت کن و صاحبش را مخير ساز که يک قسمت را انتخاب کند و در انتخابش به او اعتراض مکن [5] بعد قسمت باقيمانده را دو نيمه کن و ويرا مخير ساز يکيرا انتخاب کند باز هم به او در اين گزينش خرده مگير [6] به همين گونه تقسيم کن تا آنجا که باقيمانده به اندازه حق خداوند باشد آن را بگير . [7] [ باز هم مواظب باش ] اگر از اين تقسيم پشيمان بود و خواست از نو تقسيم نمائيقبول کن و حيوانات را به هم مخلوط نما و همچون گذشته آنها را تقسيم کن [8] تا حق خداوند باقيبماند و آن را بگيري .[فراموش مکن ] حيوانات پير و دست و پا شکسته و بيمار و معيوب را به عنوان زکات نپذير [9] و آنها را به غير از کسيکه به دينش اطمينان داريو نسبت به اموال مسلمانان دلسوز است مسپار [10] تا آن را به پيشوايمسلمين برساند و در ميان آنها تقسيم کند . [11] چوپانيگوسفندان و شتران را جز به شخص خيرخواه و مهربان و امين و حافظ که نه سختگير است و نه اجحاف گر [12] نه تند مي راند و نه حيوانات را خسته ميکند مسپار . سپس هر چه جمع آوريکرديفورا به سويما روانه ساز [13] تا آنها را در مصارفيکه خداوند فرمان داده است مصرف کنيم و آنگاه که آن را به دست امين خود برايرساندن به مرکز سپرديبه او سفارش کن که بين شتر و نوزادش جدائينيفکند [14] و شير آن را ندوشد که به بچه اش زيان وارد شود [15] و در سوارشدن بر شتران عدالت را مراعات کند [16] و نيز مراعات شتر خسته و يا زخميکه سواري دادن برايش مشکل است بنمايد [17] آنها را به غدير آب ببرد [18] و از کناره هاي جاده علف دار بدرون جاده بي گياه منحرف نسازد و ساعاتي استراحتشان بدهد 000 [1] و آنگاه که به آب و علفزار مي رسد مهلت دهد آب بنوشند و علف بخورند تا هنگاميکه به ما مي رسند به اذن خدا فربه و سر حال باشند [2] نه خسته و کوفته تا آنها را طبق کتاب خدا و سنت پيامبرش تقسيم کنيم . [3] اين برنامه باعث بزرگيپاداش و هدايت تو خواهد بود . انشاءالله

نامه شماره بيست و شش

و من عهد له عليه السلام [4] الي بعض عماله و قد بعثه علي الصدقه [5] امره بتقوي الله في سرائر امره و خفيات عمله ، حيث لا شهيد غيره ، و لا وکيل دونه [6] و امره الا يعمل بشي ء من طاعه الله فيما ظهر فيخالف الي غيره فيما اسر ، [7] و من لم يختلف سره و علانيته ، و فعله و مقالته ، فقد ادي الامانه ، و اخلص العباده [8] و امره الا يجبههم و لا يعضههم ، و لا يرغب عنهم تفضلا بالاماره عليهم ، [9] فانهم الاخوان في الدين ، والاعوان علي استخراج الحقوق [10] و ان لک في هذه الصدقه نصيبا مفروضا ، و حقا معلوما ، [11] و شرکاء اهل مسکنه ، و ضعفاء ذوي فاقه ، و انا موفوک حقک ، فوفهم حقوقهم ، [12] و الا تفعل فانک من اکثر الناس خصوما يوم القيامه ،[1] و بؤسي لمن خصمه عند الله الفقراء والمساکين و السائلون والمدفوعون والغارمون و ابن السبيل [2] و من استهان بالامانه ، ورتع في الخيانه ، [3] و لم ينزه نفسه و دينه عنها ، فقد احل بنفسه الذل والخزي في الدنيا ، [4] و هو في الاخره اذل و اخزي و ان اعظم الخيانه خيانه الامه ، و افظع الغش غش الائمه ، والسلام

ترجمه

[4] از سفارشهاي امام عليه السلام به بعضي از کارمنداني که براي گردآوري زکات مي فرستاده است [5] او را به تقوا و ترس از خدا در امور پنهاني و اعمال مخفي فرمان مي دهد در آنجا که هيچکس جز خدا شاهد و گواه و احدي غير از او وکيل نمي باشد [6] و نيز به او فرمان داده عملي را آشکارا از اطاعت هاي خدا انجام ندهد که در پنهاني خلاف آنرا انجام ميدهد [7] [ و بايد بداند ] آن کس که پنهاني و آشکارش ، کردار و گفتارش با هم مخالفت نداشته باشد امانت الهي را ادا کرده و عبارت را خالصانه انجام داده است . [8] و به او فرمان داده که با مردم با چهره عبوس روبرو نشود آنها را بهتان نزند و به آنها به حساب برتري جوئي به خاطر اينکه رئيس است بي اعتنائي نکند [9] چه اينکه آنها برادران ديني هستند و کمک کاران در استخراج حقوق [10] [ بدان ] براي تو در اين زکات نصيب مشخص و حق معيني است [11] و شريکاني از مستمندان و ضعيفان بينوا داري همانگونه که ما حق تو را مي دهيم تو هم بايد نسبت به حقوق آنها وفادار باشي[12] اگر چنين نکنياز مردمي خواهي بود که در رستاخيز بيش از همه دشمن و شکايت کننده داري000 [1] بدا به حال آنکه در پيشگاه خداوند فقرا و مساکين و سائلان و آنها که از حقشان محروم مانده اند و بدهکاران و ورشکستگان و در راه ماندگان خصم و شاکي او باشند . [2] کسيکه امانت را خوار شمارد و دست به خيانت آلايد [3] و خويشتن و دينش را از آن منزه نسازد درهاي ذلت و رسوائي را در دنيا به روي خود گشوده [4] و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود و بزرگترين خيانت خيانت به ملت است و رسواترين تقلب تقلب به پيشوايان مسلمين والسلام

نامه شماره بيست و هفت

و من عهد له عليه السلام [5] الي محمد بن ابي بکر رضي الله عنه حين قلده مصر : [6] فاخفض لهم جناحک ، و الن لهم جانبک ، وابسط لهم وجهک ، [7] و آس بينهم في اللحظه و النظره ، حتي لا يطمع العظماء في حيفک لهم ، [8] و لا يياس الضعفاء من عدلک عليهم ، [9] فان الله تعالي يسائلکم معشر عباده عن الصغيره من اعمالکم والکبيره ، و الظاهره والمستوره ، [10] فان يعذب فانتم اظلم ، وان يعف فهو اکرم [11] واعلموا عباد الله ان المتقين ذهبوا بعاجل الدنيا وآجل الاخره ، [12] فشارکوا اهل الدنيا في دنياهم ، ولم يشارکوا اهل الدنيا في آخرتهم [13] سکنوا الدنيا بافضل ما سکنت واکلوها بافضل ما اکلت ، [14] فحظوا من الدنيا بما حظي به المترفون ، واخذوا منها ما اخذه الجبابره المتکبرون ، [15] ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ ، والمتجر الرابح [16] اصابوا لذه زهد الدنيا في دنياهم ، وتيقنوا انهم جيران الله غدا آخرتهم [1] لاترد لهم دعوه ، ولا ينقص لهم نصيب من لذه [2] فاحذروا عباد الله الموت وقربه ، واعدوا له عدته [3] فانه ياتي بامر عظيم ، وخطب جليل ، بخير لا يکون معه شر ابدا ، [4] او شر لا يکون معه خير ابدا فمن اقرب الي الجنه من عاملها [5] ومن اقرب الي النار من عاملها وانتم طرداء الموت ، ان اقمتم له اخذکم ، [6] و ان فررتم منه ادرککم ، و هو الزم لکم من ظلکم [7] الموت معقود بنواصيکم ، و الدنيا تطوي من خلفکم [8] فاحذروا نارا قعرها بعيد ، و حرها شديد ، و عذابها جديد [9] دار ليس فيها رحمه ، ولاتسمع فيها دعوه ، ولاتفرج فيها کربه [10] و ان استطعتم ان يشتد خوفکم من الله ، و ان يحسن ظنکم به ، فاجمعوا بينهما ، [11] فان العبد انما يکون حسن ظنه بربه علي قدر خوفه من ربه ، [12] و ان احسن الناس ظنا بالله اشدهم خوفا لله [13] و اعلم يا محمد بن ابي بکر اني قد وليتک اعظم اجنادي في نفسي اهل مصر ، [14] فانت محقوق ان تخالف علي نفسک و ان تنافح عن دينک ، [15] و لو لم يکن لک الا ساعه من الدهر ، و لاتسخط الله برضي احد من خلقه ، [16] فان في الله خلقا من غيره و ليس من الله خلف في غيره [17] صل الصلاه لوقتها المؤقت لها ، و لاتجعل و قتها لفراغ ، [1] و لا تؤخرها عن وقتها لاشتغال و اعلم ان کل شي ء من عملک تبع لصلاتک [2] و منه : فانه لاسواء امام الهدي وامام الردي ، و ولي النبي ، و عدو النبي [3] ولقد قال لي رسول الله صلي الله عليه و آله : [4] [[اني لااخاف علي امتي مؤمنا و لامشرکا ، اما المؤمن فيمنعه الله بايمانه ، [5] و اما المشرک فيقمعه [ الله بشرکه ، و لکني اخاف عليکم کل [6] منافق الجنان ، عالم اللسان ، يقول ما تعرفون ، و يفعل ما تنکرون ] ]

ترجمه

[5] از عهدنامه هاي امام عليه السلام به محمدبن ابي بکر هنگامي که ويرا به حکومت مصر منصوب کرد [6] بالهاي محبتت را براي آنها بگستر و پهلوي نرمش و ملايمت را بر زمين بگذار چهره خويش را براي آنها گشاده دار [7] و تساوي در بين آنها حتي در نگاههايت را مراعات کن تا بزرگان کشور در حمايت بي دليل تو طمع نورزند [8] وضعفاء در انجام عدالت از تو مايوس نشوند [9] که خداوند از شما بندگان درباره اعمال کوچک و بزرگ و آشکار و پنهان بازخواست خواهد کرد [10] اگر کيفرتان کند شما استحقاق بيش از آن را داريد و اگر عفوتان کند او کريمتر است . [11] اي بندگان خدا آگاه باشيد که پرهيزکاران هم از دنياي زودگذر و هم از سراي آخرت بهره گرفتند [12] با اهل دنيا در دنيايشان شرکت جستند در حاليکه اهل دنيا در آخرت با آنها شرکت نکردند . [13] در دنيا بهترين مسکن [ ساده ترين مسکنها ] را برگزيدند و بهترين خوراکها [ خوراک ساده و حلال ] را تناول کردند [14] [ با همان زندگي ساده و پاک ] همان لذتي را که متنعمان از دنيا بردند نصيبشان شد و هم آنچه جباران مستکبر از آن برگرفتند بهره آنها گشت [ و زندگي ظاهرا محقرشان لذت بخشتر از زندگي پر زرق و برق دنيا پرستان بود ] . [15] از اين جهان با زاد و توشه اي وافر و تجارتي پر سود به سوي سفر آخرت شتافتند [16] لذت بي علاقگي به دنيا را در دنياي خويش بردند و يقين کردند 000 که در آخرت همسايگان خدايند : [1] در سرائي که هر چه تقاضا کنند اجابت مي شود و هر گونه لذت در اختيار آنان خواهد بود . [2] اي بندگان خدا از مرگ و نزديک بودنش بترسيد آمادگي هاي لازم را براي آن فراهم سازيد [3] که امري عظيم و جرياني پر اهميت به همراه مي آورد يا خيري بهمراه دارد که هرگز آلوده به شر نيست [4] و يا شريکه هيچگاه نيکي با آن نخواهد بود پس چه کسي از عمل کننده براي بهشت به بهشت نزديکتر است ؟ [5] و کدام کس از عمل کننده براي آتش به آتش و عذاب ؟ شما تبعي دشدگان مرگي د اگر بايستيد دستگيرتان خواهد کرد [6] و اگر از آن فرار کنيد به شما خواهد رسيد مرگ از سايه شما با شما همراه تر است [7] و در پيشاني شما مهر مرگ زده شده . دنيا پشت سر شما درهم مي پيچد [8] پس برحذر باشيد از آتشي که عمقش زياد و حرارتش شديد و عذابش تازه است . [9] جايگاهي است که رحمت در آن وجود ندارد و گوش به سخن کسي داده نمي شود و ناراحتيها در آن برطرف نمي گردد [10] اگر مي توانيد خوفتان از خداوند شديد باشد و در عين حال به خداوند حسن ظن داشته باشيد چنين کنيد و بين آندو جمع نمائيد [11] زيرا بنده راستين حسن ظنش بخداوند به اندازه خوفش از او است [12] و آن کس که بخدا حسن ظن دارد بايد بيش از همه از مجازات او ترسان باشد . [ تا تعادل بين خوف و رجا برقرار گردد ] . [13] اي محمدبن ابن بکر بدان که من تو را سرپرست بزرگترين لشکرم يعني لشکر مصر نمودم . [14] پس بر تو لازم است که با خواسته هاي دلت مخالفت کني و از دينت دفاع نمائي[15] گرچه يک ساعت از زندگانيت بيش باقينمانده باشد و هرگز خداوند را به خاطر رضايت احدي از مخلوقش بخشم نياوري[16] چرا که خداوند جاي همه کس را مي گيرد و کسي نمي تواند جاي خداوند را بگيرد [17] نماز را در اوقات خودش بجاي آر نه آنکه به هنگام بيکاري در انجامش تعجيل کني00 [1] و به هنگام اشتغال به کار آن را تاخير اندازي. و بدان که تمام اعمالت تابع نمازت خواهند بود [2] قسمتي ديگر از اين عهدنامه است : امام هدايت و امام گمراهي و پستي هيچگاه مساوي نيستند همچنين دوستدار پيامبر و دشمن او با هم برابر نخواهند بود . [3] پيامبر به من فرمود : [4] من بر امتم نه از مؤمن مي ترسم و نه از مشرک . چرا که مؤمن ايمانش او را بازمي دارد [5] و مشرک را خداوند به وسيله شرکش نابود مي سازد . تنها کسانيکه از شر آنها بر شما مي ترسم [6] آنها هستند که در دل منافقند و در زبان دانا سخناني مي گويند دل پسند ولي اعمالي دارند زشت و ناپسند

نامه شماره بيست و هشت

و من کتاب له عليه السلام [7] الي معاويه جوابا ، قال الشريف : و هو من محاسن الکتب [8] امابعد، فقداتاني کتابک تذکر فيه اصطفاء الله محمدا صلي الله عليه و آله لدينه [9] و تاييده اياه بمن ايده من اصحابه ،فلقد خبا لنا الدهر منک عجبا [10] اذ طفقت تخبرنا ببلاء الله تعالي عندنا ، [11] و نعمته علينا في نبينا ، فکنت في ذلک کناقل التمر الي هجر ، [12] او داعي مسدده الي النضالف [13] و زعمت ان افضل الناس في الاسلام فلان و فلان ، فذکرت امرا ان تم اعتز لک نهج البلاغه م 25 ] کله ، [1] و ان نقص لم يلحقک ثلمه و ما انت و الفاضل و المفضول ، و السائس والمسوس [2] و ما للطلقاء و ابناء الطلقاء ، و التمييز بين المهاجرين الاولين ، و ترتيب درجاتهم ، و تعريف طبقاتهم [3] هيهات لقدحن قدح ليس منها ، و طفق يحکم فيها من عليه الحکم لها [4] الا تربع ايها الانسان علي ظلعک ، و تعرف قصور ذرعک ، [5] و تتاخر حيث اخرک القدر فما عليک غلبه المغلوب ، و لا ظفر الظافر [6] و انک لذهاب في التيه ، رواغ عن القصد [7] الا تري غير مخبر لک و لکن بنعمه الله احدث انقوما استشهدوا في سبيل الله تعالي من المهاجرين و الانصار ، [8] و لکل فضل ، حتي اذا استشهد شهيدنا [9] قيل : سيد الشهداء ، و خصه رسول الله صلي الله عليه و آله بسبعين تکبيره عند صلاته عليه [10] او لا تري ان قوما قطعت ايديهم في سبيل الله و لکل فضل [11] حتي اذا فعل بواحدنا ما فعل بواحدهم ، قيل : [[ الطيار في الجنه و ذو الجناحين ] [12] و لو لا ما نهي الله عنه من تزکيه المرء نفسه ، لذکر ذاکر فضائل جمه ، [13] تعرفها قلوب المؤمنين ، و لاتمجها آذان السامعين [14] فدع عنک من مالت به الرميه فانا صنائع ربنا و الناس بعد صنائع لنا [15] لم يمنعنا قديم عزنا و لاعادي طولنا علي قومک ان خلطناکم بانفسنا ، [1] فنکحنا و انکحنا ، فعل الاکفاء و لستم هناک [2] و اني يکون ذلک و منا النبي و منکم المکذب ، و منا اسد الله و منکم اسد الاحلاف ، [3] و منا سيدا شبابا اهل الجنه و منکم صبيه النار، [4] ومنا خير نساء العالمين و منکم حماله الحطب في کثير مما لنا و عليکم [5] فاسلامنا قد سمع ، و جاهليتنا لاتدفع و کتاب الله يجمع لنا ما شذ عنا، [6] و هو قوله سبحانه و تعالي [[و اولو الارحام بعضهم اولي ببعض في کتاب الله ] ] [7] و قوله تعالي : ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي و الذين آمنوا و الله و لي المؤمنين ] ] [8] فنحن مره اولي بالقرابه ، و تاره اولي بالطاعه و لما احتج المهاجرون علي الانصار يوم السقيفه [9] برسول الله صلي الله عليه و آله [فلجوا ] عليهم ، فان يکن الفلج به فالحق لنا دونکم ، [10] و ان يکن بغيره فالانصار علي دعواهم [11] و زعمت اني لکل الخلفاء حسدت ، و علي کلهم بغيت ، [12] فان يکن ذلک کذلک فليست الجنايه عليک ، فيکون العذر اليک [13] و تلک شکاه ظاهر عنک عارها [14] و قلت : اني کنت اقاد کما يقاد الجمل المخشوش حتي ابايع ، [1] و لعمر الله لقد اردت ان تذم فمدحت ، و ان تفضح فافتضحت [2] و ما علي المسلم من غضاضه في ان يکون مظلوما ما لم يکن شاکا في دينه ، و لامرتابا بيقينه [3] و هذه حجتي الي غيرک قصدها ، و لکني اطلقت لک منها بقدر ما سنح من ذکرها [4] ثم ذکرت ما کان من امري و امر عثمان ، فلک ان تجاب عن هذه لرحمک منه ، [5] فاينا کان اعدي له ، و اهدي الي مقاتله [6] امن بذل له نصرته فاستقعده و استکفه ، [7] ام من استنصره فتراخي عنه وبث المنون اليه حتي اتي قدره عليه [8] کلا و الله ل [[ قد يعلم الله المعوقين منکم و القائلين لاخوانهم هلم الينا و لاياتون الباس الا قليلا ] ] [9] و ما کنت لاعتذر من اني کنت انقم عليه احداثا، [10] فان کان الذنب اليه ارشادي و هدايتي له ، فرب ملوم لاذنب له [11] و قد يستفيد الظنه المتنصح [12] و ما اردت [[ الا الاصلاح ما استطعت ، و ما توفيقي الا بالله عليه توکلت و اليه انيب ] ] [13] و ذکرت انه ليس لي و لاصحابي عندک الا السيف ، فلقد اضحکت بعد استعبار [1] متي الفيت بني عبدالمطلب عن الاعداء ناکلين ، و بالسيف مخوفين ? [2] ف لبث قليلا يلحق الهيجا حمل [3] فسيطلبک من تطلب ، و يقرب منک ما تستبعد ، [4] و انا مرقل نحوک في جحفل ،من المهاجرين و الانصار ، و التابعين لهم باحسان ، [5] شديد زحامهم ، ساطع قتامهم [ 5 ، متسربلين سرابيل الموت ، [6] احب اللقاء اليهم لقاء ربهم ، و قد صحبتهم ذريه بدريه ، [7] و سيوف هاشميه ، قد عرفت مواقع نصالها في اخيک و خالک و جدک و اهلک [[ و ما هي من الظالمين ببعيد ] ]

ترجمه

[7] از نامه هاي امام عليه السلام در پاسخ معاويه شريف رضي مي گويد : اين از نامه هاي بسيار جالب است . [8] اما بعد نامه ات رسيد در آن يادآور شده ايکه خداوند محمد صلي الله عليه و آله و سلم را براي دينش برگزيد [9] و با اصحابش وي را تاييد کرد راستي دنيا چه شگفتي هائي دارد [10] تو مي خواهي ما را از آنچه خداوند به ما عنايت فرموده آگاه سازي[11] و از نعمت وجود پيغمبر در ميان ما به ما خبر دهي تو در اين راه به کسي ميماني که زيره به کرمان برد [12] و يا همچون شاگرد تيرانداز که بخواهد به استادش درس تيراندازي دهد . [13] و گمان کرده ايکه برترين اشخاص در اسلام فلان و فلانند مطلبي را يادآور شده اي که اگر راست باشد ابدا مربوط به تو نيست 000 [1] و اگر دروغ باشد کاري به تو ندارد تو را با برتر و غير برتر و رئيس سياسي اسلام و زير دستانش چکار ؟ [2] اسيران آزاد شده کفار جاهليت و فرزندان شان را با امتيازات بين مهاجران نخستين و ترتيب درجات و تعريف طبقاتشان چه نسبت ؟ [3] هيهات خود را در صفي قرار مي دهي که از آن بيگانه ايکار به جائي رسيده که محکومان حاکم شده اند [4] اي انسان چرا سر جايت نمي نشيني؟ و چرا از کوتاهي و ناتواني خويش آگاه نمي شوي؟ [5] و چرا به جاي خودت بازنمي گردي؟ غلبه مغلوب و پيروزي پيروزمند [ در اسلام ] با تو چه ارتباطي دارد ؟ [6] تو همان کسي هستي که همواره در بيابان گمراهي سرگرداني و از راه راست و حد اعتدال منحرفي. [7] مگر نمي بينينه اينکه بخواهم خبرت دهم بلکه به عنوان شکر و سپاسگزاري نعمت خداوند مي گويم جمعيتي از مهاجران و انصار در راه خدا شربت شهادت نوشيدند [8] و هر کدام داراي مقام و مرتبتي بودند اما هنگاميکه شهيد ما حمزه شربت شهادت نوشيد [9] به او گفته شد سيدالشهداء [ آقاي شهيدان ] و رسول الله هنگام نماز بر وي [ به جاي پنج تکبير ] هفتاد تکبير گفت . [10] و نيز مگر نمي داني گروهي دستشان در ميدان جهاد قطع شد که هر کدام مقام و منزلتي دارند [11] ولي هنگامي که اين جريان درباره يکي از ما انجام شد لقب طيار به او داده شد آن کس که در آسمان بهشت با دو بال خود پرواز مي کند [12] و اگر نه اين بود که خداوند نهي کرده که انسان خويشتن را بستايد فضائل فراواني را بر مي شمردم [13] که دلهاي آگاه مؤمنان با آن آشنا است و گوشهاي شنوندگان از شنيدن آنها تحاشي ندارد 00 [14] به هر حال دست از اين سخنها بردار که تو همچون شخصي هستي که تيرش به خطا رفته . ما ساخته و پرورش يافته و رهين منت پروردگار خويش هستيم ولي مردم پرورش يافته و تربيت شده مايند [15] آميزش و اختلاط ما با شما هرگز عزت و عطاهاي ما را بر شما از بين نمي برد 000 [1] ما از طائفه شما همسر گرفتيم و به طائفه شما همسر داديم همچون اقوام هم طراز در حاليکه شما هرگز در اين پايه نبوديد [2] و چگونه ممکن است چنين باشد در حاليکه پيغمبر [ محمد صلي الله عليه و آله و سلم ] از ما است . و تکذيب کننده [ ابوجهل ] از شما اسدالله [ حمزه ] از ما است . و اسدالاحلاف [ يعني ابوسفيان ] جمع کننده و قسم دهنده احزاب [ براي جنگ با پيامبر ] از شما [3] دو سيد و آقاي جوانان بهشت [ حسن و حسين ] از مايند و کودکان آتش [ اولاد مروان يا فرزندان عقبه بن ابي معيط ] از شما [4] بهترين زنان جهان [ فاطمه ] از ما است و حماله الحطب [ همسر ابولهب ] از شما و چيزهاي فراوان ديگري از اين قبيل درباره ما و شما [5] دوران اسلام ما به گوش همه رسيده و کارهاي ما در دوران جاهليت نيز بر کسي مخفي نيست کتاب خدا قرآن آنچه را که برنشمرديم در يک آيه جمع کرده و نشان داده است [6] و آن گفته خداوند است که : خويشاوندان در کتاب الهي نسبت به يکديگر سزاوارترند . [7] و نيز فرموده است : شايسته ترين مردم به ابراهيم کساني هستند که از او تبعيت کردند و همچنين اين پيامبر و کساني که ايمان آورده اند و خداوند ولي و سرپرست مؤمنان است . [8] پس ما از يک طرف به وسيله قرابت از ديگران سزاوارتريم و از طرف ديگر در اثر اطاعت آن روز که مهاجرين در سقيفه با انصار گفتگو کردند [9] توانستند با ذکر قرابت و خويشاوندي با پيغمبر بر آنها پيروز شوند اگر اين دليل برتري است پس حق با ما است نه با شما [10] و اگر دليل ديگري دارد ادعاي انصار به جاي خود باقي است [11] گمان برده ايکه من بر تمام خلفا حسد ورزيده ام و بر همه آنها طغيان کرده ام [12] اگر چنين باشد جنايتي بر تو نرفته است که از تو عذرخواهي کنم [13] و اين به گفته شاعر نقصي است که گرد ننگ آن بر تو نمي نشيند [14] و گفته اي که مرا همچون شتر افسار زدند و کشيدند که بيعت کنم 000 [1] عجبا بخدا سوگند خواسته اي مذمت کنيو ناخودآگاه مدح و ثنا گفته اي خواسته اي رسوا کني ولي رسوا شده اي. [2] اين براي يک مسلمان نقص نيست که مظلوم واقع شود مادام که در دين خود ترديد نداشته باشد و در يقين خود شک نکند [3] و اين خلاصه حجت و دليل من است حتي در برابر غير تو من به همين خلاصه و کوتاهي اکتفا کردم که جاي شرحش نيست [4] سپس درباره وضع من با عثمان يادآور شده اي و اين جوابش به عهده تو است که از خويشان و بستگانش بودي[5] کداميک از ما دشمنيش با او شديدتر بود و راه را براي کشندگانش مهياتر ساخت ؟ [6] آيا کسيکه به ياريش پرداخت و از او خواست که به جايش بنشيند و دست بکشد ؟ [7] و يا کسيکه [ عثمان ] از او ياري خواست و او تاخير کرد تا مرگ بر سرش هجوم آورد و زندگيش به سر آمد ؟ [8] نه بخدا سوگند خداوند مانعان از نصرت را خوب مي شناسد و هم آنان که به برادران خود مي گفتند : به سوي ما آئيد و به هنگام ناراحتي جز تعداد کميبه کمک نمي شتافتند . [9] من نمي گويم : در مورد بدعتهائي که بوجود آورده بود بر او عيب نمي گرفتم مي گرفتم و از آن عذرخواهي نمي کنم [10] اگر گناه من هدايت و ارشاد او است بسيارند کساني که مورد ملامت واقع مي شوند و بي گناهند . [11] و به گفته شاعر : گاهي شخص ناصح و خيرخواه از بس اصرار در نصيحت مي کند مورد تهمت قرار مي گيرد . [12] و من قصدي جز اصلاح تا حد توانائي ندارم و موفقيت من تنها به لطف خدا است و توفيق را جز از خداوند نمي خواهم بر او تو کل کردم و به او بازگشتم [13] و گفته ايکه نزد تو برايمن و اصحابم جز شمشير چيزي نيست راستي مضحک است 00 [1] کي به ياد داريو چه وقت بوده که فرزندان عبدالمطلب به دشمن پشت کنند و از شمشير بترسند ؟ [2] پس کمي صبر کن که حريفت به ميدان خواهد آمد . [3] بزودي آن کس را که تعقيب مي کني به تعقيب تو برخواهد خواست و آنچه را که از آن فرار مي کنيدر نزديکي خود خواهي يافت [4] و من در ميان سپاهي عظيم از مهاجران و انصار و تابعان به سرعت به سوي تو خواهم آمد [5] با کساني که جمعيتشان به هم فشرده است به هنگام حرکتشان غبار آسمان را تيره و تار مي کند لباس شهادت در تن دارند [6] بهترين ملاقات برايشان ملاقات با پروردگارشان است . همراه اين لشکر فرزندان بدرند [7] و شمشيرهاي هاشمي که مي دانيل به تيز آنها چگونه بر پيکر برادر، دائي ، جد و خاندانت قرار گرفت و ما هي من الظالمين ببعيد [ و اين از ستمگران دور نيست ]

نامه شماره بيست و نه

و من کتاب له عليه السلام [8] الي اهل البصره [9] و قد کان من انتشارحبلکم و شقاقکم ما لم تغبوا عنه ، [10] فعفوت عن مجرمکم و رفعت السيف عن مدبرکم ، و قبلت من مقبلکم [11] فان خطت بکم الامور المرديه ، وسفه الاراء الجائره [12] الي منابذتي و خلافي ، فهانذا قد قربت جيادي ، و رحلت رکابي [13] و لئن الجاتموني الي المسير اليکم [1] لاوقعن بکم وقعه لايکون يوم الجمل اليها الا کلعقه لاعق ، [2] مع اني عارف لذي الطاعه منکم فضله ، و لذي النصيحه حقه ، [3] غير متجاوز متهما الي بري ، و لا ناکثا الي وفي

ترجمه

[8] از نامه هاي امام عليه السلام به اهل بصره [9] گسستن ريسمان اتحاد و پراکندگي شما طوري بود که خود از آن آگاهيد [10] من از مجرم شما گذشتم و شمشير از فراري شما برداشتم و آنان که به جانب من آمدند پذيرفتم و از تقصيرشان صرف نظر کردم . [11] اگر هم اکنون افکار مهلک و نظريات ضعيف و فاسد [12] شما را به مخالفت و ستيزه با من بکشاند سپاه من آماده و پا در رکابند [13] و اگر مرا مجبور به حرکت سازيد 000 [1] حمله ايبه شما بياورم که جنگ جمل در برابر آن بسيار کوچک باشد [2] با اينکه به فضائل مطيعان شما عارفم و حق ناصحان شما را مي شناسم [3] و هرگز به خاطر متهمي به شخص خوبي تجاوز روا نمي دارم و هيچگاه پيمان وفادار را نقض نخواهم کرد .

نامه شماره سي

و من کتاب له عليه السلام [4] الي معاويه [5] فاتق الله فيما لديک ، و انظر في حقه عليک ، و ارجع الي معرفه ما لاتعذر بجهالته ، [6] فان للطاعه اعلاما واضحه ، وسبلا نيره ، و محجه نهجه ، و غايه مطلبه [7] يردها الاکياس ، و يخالفها الانکاس ، [8] من نکب عنها جار عن الحق ، [9] و خبط في التيه و غير الله نعمته ، احل به نقمته فنفسک نفسک [10] فقد بين الله لک سبيلک ، و حيث تناهت بک امورک ، [11] فقد اجريت الي غايه خسر ، و محله کفر ، فاان نفسک قد اولجتک شرا ، [12] و اقحمتک غيا و اوردتک المهالک ، و اوعرت عليک المسالک

ترجمه

[4] از نامه هاي امام عليه السلام به معاويه [5] از خداوند در مورد آنچه دراختيار داري بترس و در حقوق خداوند بر خود نظر کن از معرفت و شناسائي چيزيکه در ندانستن آن معذور نيستي خود داريمکن [6] اطاعت نشانه ها يواضح راههائي نوراني طرق واسع و آشکار و سرانجام خواستني دارد . [7] هوشمندان در اين راه گام مي نهند و فرومايگان و نابخردان خويش را از آن منحرف مي سازند . [8] کسيکه از آن روي برتابد از حق رو برتافته [9] و در بيابان حيرت و سرگرداني افتاده است . خدا نعمتش را از او مي گيرد و بلايش را بر او مي فرستد . زنهار زنهار خويشتن را نگاهدار [10] که خداوند راهيرا که بايد بروي برايت روشن ساخته از اين بترس که زندگيت پايان گيرد [11] در حاليکه بسويعاقبت تلخ و زيانبار و منزلگاه کفر مي روي خواسته هاي دلت تو را در درون شر داخل ساخته [12] و در پرتگاه ضلالت و گمراهي انداخته اند در مهلکه ها ترا وارد نموده و راهها را بر تو سخت فرو بسته اند

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 12:36:00 ب.ظ ]




نامه شماره یازده

و من وصية له ع وصى بها جيشا بعثه إلى العدو

فَإِذَا نَزَلْتُمْ بِعَدُوٍّ أَوْ نَزَلَ بِكُمْ فَلْيَكُنْ مُعَسْكَرُكُمْ فِي قُبُلِ اَلْأَشْرَافِ أَوْ سِفَاحِ اَلْجِبَالِ أَوْ أَثْنَاءِ اَلْأَنْهَارِ كَيْمَا يَكُونَ لَكُمْ رِدْءاً وَدُونَكُمْ مَرَدّاً وَلْتَكُنْ مُقَاتَلَتُكُمْ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ أَوِاثْنَيْنِ وَ اِجْعَلُوا لَكُمْ رُقَبَاءَ فِي صَيَاصِي الْجِبَالِ وَ مَنَاكِبِ الْهِضَابِ لِئَلاَّ يَأْتِيَكُمُ اَلْعَدُوُّ مِنْ مَكَانِ مَخَافَةٍ أَوْ أَمْنٍ وَاعْلَمُوا أَنَّ مُقَدِّمَةَ الْقَوْمِ عُيُونُهُمْ وَ عُيُونَ اَلْمُقَدِّمَةِ طَلاَئِعُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّفَرُّقَ فَإِذَا نَزَلْتُمْ فَانْزِلُواجَمِيعاً وَ إِذَا ارْتَحَلْتُمْ فَارْتَحِلُوا جَمِيعاً وَ إذَاغَشِيَكُمُ اَللَّيْلُ فَاجْعَلُواالرِّمَاحَ كِفَّةً وَ لاَ تَذُوقُواالنَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً.

ترجمه

سفارشى از آن حضرت ( ع ) هنگامى كه سپاهى بر سر دشمن مى ‏فرستاد

چون بر دشمن فرود آمديد يا دشمن بر شما فرود آمد ، بايد كه لشكرگاهتان بر فراز بلنديها يا دامنه كوهها يا در بين رودخانه‏ها باشد تا شما را پناهگاه بود و دشمن را مانع . و بايد كه جنگتان در يك سو باشد يا دو سو . و ديده‏بانها بر سر كوهها و تپه‏ ها بگماريد تا مباد ، كه دشمن از جايى كه مى ‏ترسيد يا خود را در امان مى ‏دانيد ، بناگاه ، بر شما تاخت آورد . بدانيد كه مقدمه لشكر ، همان چشمان لشكر است ، و چشمان مقدمه ، طلايه‏ داران هستند . از پراكندگى بپرهيزيد . چون فرود مى ‏آييد همه فرود آييد ، و چون كوچ مى ‏كنيد همه كوچ كنيد . هنگامى كه شب در رسيد ، نيزه‏ها را گرداگرد خود قرار دهيد . به خواب مرويد يا اندك اندك بخوابيد.

نامه شماره دوازده

و من وصية له ع وصى بها معقل بن قيس الرياحي حين أنفذه إلى الشام في ثلاثة آلاف مقدمة له

اِتَّقِ اَللَّهَ اَلَّذِي لاَ بُدَّ لَكَ مِنْ لِقَائِهِ وَ لاَ مُنْتَهَى لَكَ دُونَهُ وَ لاَ تُقَاتِلَنَّ إِلاَّ مَنْ قَاتَلَكَ وَ سِرِ اَلْبَرْدَيْنِ وَغَوِّرْ بِالنَّاسِ وَرَفِّهْ فِي اَلسَّيْرِ وَلاَ تَسِرْ أَوَّلَ اَللَّيْلِ فَإِنَّ اَللَّهَ جَعَلَهُ سَكَناً وَقَدَّرَهُ مُقَاماً لاَ ظَعْناً فَأَرِحْ فِيهِ بَدَنَكَ وَ رَوِّحْ ظَهْرَكَ فَإِذَا وَقَفْتَ حِينَ يَنْبَطِحُ اَلسَّحَرُ أَوْ حِينَ يَنْفَجِرُ اَلْفَجْرُ فَسِرْ عَلَى بَرَكَةِ اَللَّهِ فَإِذَا لَقِيتَ اَلْعَدُوَّ فَقِفْ مِنْ أَصْحَابِكَ وَسَطاً وَ لاَ تَدْنُ مِنَ اَلْقَوْمِ دُنُوَّ مَنْ يُرِيدُ أَنْ يُنْشِبَ اَلْحَرْبَ وَ لاتَبَاعَدْ عَنْهُمْ تَبَاعُدَ مَنْ يَهَابُ اَلْبَأْسَ حَتَّى يَأْتِيَكَ أَمْرِي وَ لاَ يَحْمِلَنَّكُمُ شَنَآنُهُمْ عَلَى قِتَالِهِمْ قَبْلَ دُعَائِهِمْ وَ اَلْإِعْذَارِ إِلَيْهِمْ.

ترجمه

سفارشى از آن حضرت ( ع ) به معقل بن قيس الرياحى فرمود ، آنگاه كه او را به سه‏هزار سپاهى بر مقدمه به شام مى ‏فرستاد .

از خدايى كه بناچار ، روزى با او ديدار خواهى كرد و جز درگاه او پايانى ندارى ، بترس . جنگ مكن مگر با آنكه با تو بجنگد . و لشكرت را در ابتدا يا انتهاى روز به حركت درآور و به هنگام گرماى نيمروز فرود آر . و مركبها را خسته مدار ، و در آغاز شب ، لشكر را به حركت در مياور كه خداوند شب را براى آسودن قرار داده . و آن را براى درنگ كردن مقرر كرده نه سير و سفر . به هنگام شب خود و مركبت را از خستگى برآور . و چون برآسودى ، يا هنگام سحر و يا زمان دميدن سپيده به بركت خداوندى حركت كن هرگاه با دشمن روياروى شدى ، خود در ميانه لشكرت قرار گير و به دشمن چنان نزديك مشو كه پندارد قصد حمله دارى و چندان دور مايست كه چون كسى باشى كه از جنگ بيمناك است تا فرمان من به تو رسد . كينه آنان تو را وادار نكند كه پيش از آنكه به اطاعتشان فراخوانى و حجّت را بر آنان تمام كنى ، جنگ را بياغازى.

نامه شماره سیزده

و من كتاب له ع إلى أميرين من أمراء جيشه

وَ قَدْ أَمَّرْتُ عَلَيْكُمَا وَ عَلَى مَنْ فِي حَيِّزِكُمَا مَالِكَ بْنَ اَلْحَارِثِ اَلْأَشْتَرَ فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِيعَا وَ اِجْعَلاَهُ دِرْعاً وَ مِجَنّاً فَإِنَّهُ مِمَّنْ لاَ يُخَافُ وَهْنُهُ وَلاسَقْطَتُهُ وَ لاَ بُطْؤُهُ عَمَّا اَلْإِسْرَاعُ إِلَيْهِ أَحْزَمُ وَ لاَ إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا اَلْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ.

ترجمه

از نامه آن حضرت ( ع ) به دو تن از اميران لشكرش

من ، مالك بن الحارث الاشتر را بر شما و همه سپاهيانى كه در فرمان شماست امير كردم . به سخنش گوش دهيد و فرمانش بريد . او را زره و سپر خود قرار دهيد . زيرا مالك كسى است كه نه در كار سستى مى ‏كند و نه خطا و نه آنجا كه بايد درنگ كند ، شتاب مى ‏ورزد و نه آنجا كه بايد شتاب ورزد ، درنگ مى ‏كند.

نامه شماره چهارده

و من وصية له ع لعسكره قبل لقاء العدو بصفين

لاَ تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اَللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَكُمْ عَلَيْهِمْ فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اَللَّهِ فَلاَ تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لاَ تُصِيبُوا مُعْوِراً وَ لاَ تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَلاَ تَهِيجُواالنِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى وَالْأَنْفُسِ وَالْعُقُولِ إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَإِنَّهُنَّ لَمُشْرِكَاتٌ وَإِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَعَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ.

ترجمه

سفارشى از آن حضرت ( ع ) به سپاهش پيش از ديدار با دشمن در صفين .

با آنان مجنگيد تا آنان جنگ را بياغازند . سپاس خدا را ، كه حجت با شماست . و اگر واگذاريد تا آنان جنگ را آغاز كنند ، اين هم حجتى ديگر است به سود شما و زيان ايشان . هرگاه ، به اذن خدا ، روى به هزيمت نهادند ، كسى را كه پشت كرده و مى ‏گريزد ، مكشيد و آن را كه از پاى افتاده است ، آسيب مرسانيد و مجروح را زخم مزنيد و زنان را ميازاريد و آنان را به خشم مياوريد ، هرچند ، آبروى شما بريزند يا اميرانتان را دشنام دهند . كه زنان به جسم ناتوان‏ اند و به نفس و عقل ضعيف . حتى در زمانى كه زنان مشرك بودند ، ما را گفته بودند كه از آنان دست باز داريم . در زمان جاهليت ، رسم بر آن بود كه اگر مردى با سنگ يا چوبدستى به زنى تعرض مى ‏كرد او را و فرزندانش را ، كه پس از او مى ‏آمدند ، عيب مى ‏كردند و سرزنش مى‏نمودند.

نامه شماره پانزده

و من دعاء له ع كان ع يقول إذا لقي العدو محاربا

اَللَّهُمَّ إِلَيْكَ أَفْضَتِ الْقُلُوبُ وَمُدَّتِ الْأَعْنَاقُ وَشَخَصَتِ الْأَبْصَارُ وَ نُقِلَتِ الْأَقْدَامُ وَأُنْضِيَتِ الْأَبْدَانُ اَللَّهُمَّ قَدْ صَرَّحَ مَكْنُونُ الشَّنَآنِ وَ جَاشَتْ مَرَاجِلُ الْأَضْغَانِ اَللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ غَيْبَةَ نَبِيِّنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ تَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ اَلْفاتِحِينَ.

ترجمه

هنگامى كه آن حضرت ( عليه السلام ) به عزم جنگ ، با دشمن روبرو مى ‏شد چنين مى‏ فرمود :

بارخدايا ، دلها به تو نزديك شده و گردنها به سوى تو كشيده شده و چشمها به درگاه تو خيره و پاها به آستان تو به راه افتاده و بدنها نزار گرديده . بار خدايا ، كينه ‏هاى پنهان آشكار گشته و ديك كينه‏ ها به جوشش آمده . بارخدايا ، به تو شكوه مى ‏كنم ، نبودن پيامبرمان را و فراوانى دشمنانمان را و پراكندگى خواستهايمان را . « اى پروردگار ، ما ميان ما و قوم ما بحق راهى بگشا كه تو بهترين راهگشايان هستى.

نامه شماره شانزده

و كان يقول ع لأصحابه عند الحرب

لاَ تَشْتَدَّنَّ عَلَيْكُمْ فَرَّةٌ بَعْدَهَا كَرَّةٌ،وَلاَ جَوْلَةٌ بَعْدَهَا حَمْلَةٌ،وَ أعْطُوا اَلسُّيُوفَ حُقُوقَهَا، وَ وَطِّئُوا لِلْجُنُوبِ مَصَارِعَهَا،وَاُذْمُرُواأَنْفُسَكُمْ عَلَى اَلطَّعْنِ اَلدَّعْسِيِّ وَالضَّرْبِ الطِّلَحْفِيِّ وَأَمِيتُوا الْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَءَالنَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُواوَ لَكِنِ اِسْتَسْلَمُوا وَأَسَرُّوا اَلْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوهُ.

ترجمه

هنگام جنگ به ياران خود مى ‏فرمود

بر شما گران نيايد ، گريختنى كه پس از آن بازگشتنى باشد ، يا واپس نشستنى كه از پى آن حمله‏اى بود . حقّ شمشيرهاتان را ادا كنيد و پهلوهاى دشمن را بر خاك هلاك آوريد . همواره آزمند آن باشيد كه نيزه‏هايتان تن‏ها را بشكافد و ضربتهايتان سخت و كشنده باشد . آوازها را در سينه ‏ها حبس كنيد ، كه اين سكوت سستى را از مرد جنگجو دور مى ‏كند . سوگند به كسى كه دانه را شكافته و جانداران را آفريده ، كه اينان اسلام را نپذيرفته‏اند بلكه تسليم شده ‏اند . و كفر را در دل نهان داشته‏اند و چون يارانى بيابند ، آشكارش سازند.

نامه شماره هفده

و من كتاب له ع إلى معاوية جوابا عن كتاب منه إليه

وَ أَمَّا طَلَبُكَ إِلَيَّ الشَّامَ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ لِأُعْطِيَكَ الْيَوْمَ مَا مَنَعْتُكَ أَمْسِ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَكَلَتِ الْعَرَبَ إِلاَّ حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِيَتْ أَلاَ وَمَنْ أَكَلَهُ اَلْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَكَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ وَ أَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِي الْحَرْبِ وَ الرِّجَالِ فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى اَلشَّكِّ مِنِّي عَلَى الْيَقِينِ وَ لَيْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْيَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّا بَنُو عَبْدِمَنَافٍ فَكَذَلِكَ نَحْنُ وَلَكِنْ لَيْسَ أُمَيَّةُ كَهَاشِمٍ وَلاَ حَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ لاَ أَبُو سُفْيَانَ كَأَبِي طَالِبٍ وَلاَ الْمُهَاجِرُ كَالطَّلِيقِ وَلاَ الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ وَلاَ الْمُحِقُّ كَالْمُبْطِلِ وَلاَ الْمُؤْمِنُ كَالْمُدْغِلِ وَ لَبِئْسَ الْخَلْفُ خَلْفٌ يَتْبَعُ سَلَفاً هَوَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَ فِي أَيْدِينَا بَعْدُ فَضْلُ النُّبُوَّةِ اَلَّتِي أَذْلَلْنَا بِهَا الْعَزِيزَ وَ نَعَشْنَا بِهَا الذَّلِيلَ وَ لَمَّا أَدْخَلَ اَللَّهُ الْعَرَبَ فِي دِينِهِ أَفْوَاجاً وَ أَسْلَمَتْ لَهُ هَذِهِ الْأُمَّةُ طَوْعاً وَ كَرْهاً كُنْتُمْ مِمَّنْ دَخَلَ فِي الدِّينِ إِمَّا رَغْبَةً وَ إِمَّا رَهْبَةً عَلَى حِينَ فَازَ أَهْلُ اَلسَّبْقِ بِسَبْقِهِمْ وَذَهَبَ اَلْمُهَاجِرُونَ اَلْأَوَّلُونَ بِفَضْلِهِمْ فَلاَ تَجْعَلَنَّ لِلشَّيْطَانِ فِيكَ نَصِيباً وَ لاَ عَلَى نَفْسِكَ سَبِيلاً. وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه

از نامه آن حضرت ( ع ) در پاسخ نامه معاويه

شام را از من مى ‏خواهى و من چيزى را كه ديروز از تو منع مى ‏كرده ‏ام امروز به تو نخواهم داد .

امّا اينكه مى‏ گويى كه جنگ ، عرب را خرد و تباه كرد و اكنون او را جز نيم نفسى نمانده است ، بدان كه هر كس كه در راه حق كشته شده به بهشت رفته و هر كه در راه باطل جان باخته به جهنم . اما اين سخن تو كه ما در جنگ و مردان جنگى برابريم ، نه چنين است . تو اهل شكى و من مرد يقينم . و آن قدر كه مردم شام به دنيا آزمندند ، بيشتر از آن مردم عراق به آخرت دلبسته ‏اند .

اما اين سخنت كه گويى ، ما فرزندان عبد مناف هستيم ، آرى ما نيز چنين هستيم ، ولى اميه كجا و هاشم كجا ؟ حرب كجا و عبد المطلب كجا ؟ ابو سفيان كجا و ابو طالب كجا ؟ مهاجر در راه خدا را با آزاد كردها چه نسبت . و آنكه نسبى صريح و آشكار دارد ، با آنكه خود را به خاندانى بسته است ، هرگز برابر نباشد . آنكه بر حق است همتاى آنكه بر باطل است نبود ، و مؤمن كجا ؟ و دغلكار كجا ؟ و چه بد فرزندى است ، آنكه پيرو پدرانى است كه همه در دوزخ سرنگون شده ‏اند . افزون بر اينها ، ما را فضيلت نبوّت است كه به نيروى آن عزيزان را ذليل كرديم و ذليلان را نيرو و توان بخشيديم .

هنگامى كه خداوند عرب را گروه گروه به دين خود درآورد و اين امت برخى برضا اسلام آورد و برخى بكراهت ، شما از آن گروه بوديد كه اگر اسلام را پذيرفتند يا به سبب رغبت به دنيا بود يا از بيم جان . و اين به هنگامى بود كه پيشى گرفتگان به سبب پيشى گرفتنشان ، به پيروزى رسيده بودند و مهاجران ، نخستين نصيب خود از فضيلت برده بودند . پس شيطان را از خود بهره‏ مند مساز و او را بر نفس خود مسلط منماى.

نامه شماره هجده

و من كتاب له ع إلى عبد الله بن عباس و هو عامله على البصرة

وَاعْلَمْ أَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِيسَ وَمَغْرِسُ الْفِتَنِ فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِمْ وَ اُحْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَ قَدْ بَلَغَنِي تَنَمُّرُكَ لِبَنِي تَمِيمٍ وَ غِلْظَتُك عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ بَنِي تَمِيمٍ لَمْ يَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلاَّ طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ وَ إِنَّهُمْ لَمْ يُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِي جَاهِلِيَّةٍ وَ لاَ إِسْلاَمٍ وَ إِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِماً مَاسَّةً وَ قَرَابَةً خَاصَّةً نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَى صِلَتِهَا وَ مَأْزُورُونَ عَلَى قَطِيعَتِهَا فَارْبَعْ أَبَا الْعَبَّاسِ رَحِمَكَ اَللَّهُ فِيمَا جَرَى عَلَى لِسَانِكَ وَ يَدِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ شَرٍّ فَإِنَّا شَرِيكَانِ فِي ذَلِكَ وَ كُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّي بِكَ وَ لاَ يَفِيلَنَّ رَأْيِي فِيكَ. وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه

از نامه آن حضرت ( ع ) به ابن عباس ، عامل او در بصره بدان ، كه بصره جايگاه فرود آمدن ابليس است و كشتگاه فتنه‏ها و آشوبها . پس ،

مردم آنجا را به نيكى كردن خوشدل نماى و گره وحشت از دلهايشان بگشاى . به من خبر رسيده كه با بنى تميم بدخويى و درشتى كرده ‏اى . از ميان بنى تميم ستاره ‏اى غروب نكرد ، مگر آنكه در ميان آنها ستاره ديگرى طلوع نمود . در جاهليت و اسلام ، در كينه‏ جويى ، كس همانند آنها نبوده است . ايشان را با ما پيوند خويشاوندى و قرابت خاص است ، كه اگر آن را مراعات كنيم ، پاداش يابيم و اگر نكنيم ، مرتكب گناه شده‏ ايم . پس اى ابو العباس خدايت رحمت كناد ، در آنچه از نيكى و بدى بر دست تو جارى مى ‏شود ، مدارا كن ، كه ما هر دو در آن شريكيم و چنان باش كه گمانم به تو نيكو گردد و انديشه ام درباره تو بد نگردد.

نامه شماره نوزده

و من كتاب له ع إلى بعض عماله

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لِأَنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ وَلاَ أَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اَللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ اَلشِّدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ اَلْقَسْوَةِ وَالرَّأْفَةِ وَ اُمْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ اَلتَّقْرِيبِ وَالْإِدْنَاءِ وَ الْإِبْعَادِ وَالْإِقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ.

ترجمه

هنگام جنگ به ياران خود مى ‏فرمود

بر شما گران نيايد ، گريختنى كه پس از آن بازگشتنى باشد ، يا واپس نشستنى كه از پى آن حمله‏ اى بود . حقّ شمشيرهاتان را ادا كنيد و پهلوهاى دشمن را بر خاك هلاك آوريد . همواره آزمند آن باشيد كه نيزه ‏هايتان تن‏ها را بشكافد و ضربت هايتان سخت و كشنده باشد . آوازها را در سينه ‏ها حبس كنيد ، كه اين سكوت سستى را از مرد جنگجو دور مى ‏كند . سوگند به كسى كه دانه را شكافته و جانداران را آفريده ، كه اينان اسلام را نپذيرفته ‏اند بلكه تسليم شده‏ اند . و كفر را در دل نهان داشته ‏اند و چون يارانى بيابند ، آشكارش سازند.

نامه شماره بیست

و من كتاب له ع إلى زياد ابن أبيه و هو خليفة عامله عبد الله بن عباس على البصرة و عبد الله عامل أمير المؤمنين ع يومئذ عليها و على كور الأهواز و فارس و كرمان و غيرها

وَ إِنِّي أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَماً صَادِقاً لَئِنْ بَلَغَنِي أَنَّكَ خُنْتَ مِنْ فَيْ‏ءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئاً صَغِيراً أَوْ كَبِيراً لَأَشُدَّنَّ عَلَيْكَ شَدَّةً تَدَعُكَ قَلِيلَ الْوَفْرِ ثَقِيلَ اَلظَّهْرِ ضَئِيلَ الْأَمْرِ. وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه

اين نامه را به زياد بن ابيه نوشته است كه از سوى عبد الله بن عباس بر بصره فرمان مى ‏راند و ابن عباس خود از جانب على ( ع ) فرمانروايى اهواز و فارس و كرمان را داشت .

به خدا سوگند مى‏ خورم ، سوگندى راست كه اگر به من خبر رسد كه در غنايم مسلمانان به اندك يا بسيار خيانت كرده‏ اى ، چنان بر تو سخت گيرم كه كم مايه مانى و بار هزينه عيال بر دوشت سنگينى كند و حقير و خوار شوى . و السلام

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 12:34:00 ب.ظ ]




نامه شماره یک

و من كتاب له ع إلى أهل الكوفة عند مسيره من المدينة إلى البصرة

مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَهْلِ اَلْكُوفَةِ جَبْهَةِ اَلْأَنْصَارِ وَ سَنَامِ اَلْعَرَبِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُخْبِرُكُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى يَكُونَ سَمْعُهُ كَعِيَانِهِ إِنَّ اَلنَّاسَ طَعَنُوا عَلَيْهِ فَكُنْتُ رَجُلاً مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ أُكْثِرُ اِسْتِعْتَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ وَ كَانَ طَلْحَةُ وَ اَلزُّبَيْرُ أَهْوَنُ سَيْرِهِمَا فِيهِ اَلْوَجِيفُ وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا اَلْعَنِيفُ وَ كَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِيهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ فَقَتَلُوهُ وَ بَايَعَنِي اَلنَّاسُ غَيْرَ مُسْتَكْرَهِينَ وَ لاَ مُجْبَرِينَ بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِين

وَ اِعْلَمُوا أَنَّ دَارَ اَلْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَ قَلَعُوا بِهَا وَ جَاشَتْ جَيْشَ اَلْمِرْجَلِ وَ قَامَتِ اَلْفِتْنَةُ عَلَى اَلْقُطْبِ فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِيرِكُمْ وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّكُمْ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَل

ترجمه

نامه‏اى به مردم كوفه هنگام حركتش از مدينه به بصره

از بنده خدا ، على ، امير المؤمنين به مردم كوفه كه بزرگواران ياران و ارجمندان عرب‏ اند

اما بعد . شما را از كار عثمان خبر مى‏ دهم ، به گونه‏اى كه شنيدنش چون ديدن باشد : مردم بر او خرده گرفتند و من كه مردى از مهاجران بودم ، همواره خشنودى او را مى‏خواستم و كمتر سرزنش مى ‏كردم . ولى طلحه و زبير در باره او شيوه ديگر داشتند و آسانترين كارشان ، تاختن بر او بود و نرمترين رفتارشان ، رفتارى ناهموار بود . بناگاه ، عايشه بى‏تأمل بر او خشم گرفت و مردمى بر او شوريدند و كشتندش . آنگاه مردم با من بيعت كردند نه از روى اكراه يا اجبار ، بل به رضا و اختيار

بدانيد كه سراى هجرت [ مدينه ] مردمش را از خود راند و مردم نيز از آنجا رفتند . ناگاه ، چون ديگى كه بر آتش باشد ، جوشيدن گرفت و فتنه سر برداشت . پس به سوى اميرتان بشتابيد و اگر خدا خواهد ، براى جهاد با دشمن ، به پيش تازيد

نامه شماره دو

و من كتاب له ع إليهم بعد فتح البصرة

وَ جَزَاكُمُ اَللَّهُ مِنْ أَهْلِ مِصْرٍ عَنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ أَحْسَنَ مَا يَجْزِي اَلْعَامِلِينَ بِطَاعَتِهِ وَ اَلشَّاكِرِينَ لِنِعْمَتِهِ فَقَدْ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ دُعِيتُمْ فَأَجَبْتُم

ترجمه

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) پس از فتح بصره به مردم كوفه نوشته است

خداوند به شما مردم شهر از جانب خاندان پيامبرتان پاداش نيكو دهد ، همان پاداش كه به فرمانبران و سپاسگويان نعمتش مى ‏دهد . شما شنيديد و اطاعت كرديد ، فراخوانده شديد و پاسخ داديد

نامه شماره سه

و من كتاب له ع لشريح بن الحارث قاضيه

وَ رُوِيَ أَنَّ شُرَيْحَ بْنَ اَلْحَارِثِ قَاضِيَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ع اِشْتَرَى عَلَى عَهْدِهِ دَاراً بِثَمَانِينَ دِينَاراً فَبَلَغَهُ ذَلِكَ فَاسْتَدْعَى شُرَيْحاً وَ قَالَ لَهُ بَلَغَنِي أَنَّكَ اِبْتَعْتَ دَاراً بِثَمَانِينَ دِينَاراً وَ كَتَبْتَ لَهَا كِتَاباً وَ أَشْهَدْتَ فِيهِ شُهُوداً فَقَالَ لَهُ شُرَيْحٌ قَدْ كَانَ ذَلِكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ فَنَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ اَلْمُغْضَبِ ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا شُرَيْحُ أَمَا إِنَّهُ سَيَأْتِيكَ مَنْ لاَ يَنْظُرُ فِي كِتَابِكَ وَ لاَ يَسْأَلُكَ عَنْ بَيِّنَتِكَ حَتَّى يُخْرِجَكَ مِنْهَا شَاخِصاً وَ يُسْلِمَكَ إِلَى قَبْرِكَ خَالِصاً فَانْظُرْ يَا شُرَيْحُ لاَ تَكُونُ اِبْتَعْتَ هَذِهِ اَلدَّارَ مِنْ غَيْرِ مَالِكَ أَوْ نَقَدْتَ اَلثَّمَنَ مِنْ غَيْرِ حَلاَلِكَ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ اَلدُّنْيَا وَ دَارَ اَلْآخِرَةِ أَمَا إِنَّكَ لَوْ كُنْتَ أَتَيْتَنِي عِنْدَ شِرَائِكَ مَا اِشْتَرَيْتَ لَكَتَبْتُ لَكَ كِتَاباً عَلَى هَذِهِ اَلنُّسْخَةِ فَلَمْ تَرْغَبْ فِي شِرَاءِ هَذِهِ اَلدَّارِ بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقُ وَ اَلنُّسْخَةُ هَذِهِ هَذَا مَا اِشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِيلٌ مِنْ مَيِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِيلِ اِشْتَرَى مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ اَلْغُرُورِ مِنْ جَانِبِ اَلْفَانِينَ وَ خِطَّةِ اَلْهَالِكِينَ وَ تَجْمَعُ هَذِهِ اَلدَّارَ حُدُودٌ أَرْبَعَةٌ اَلْحَدُّ اَلْأَوَّلُ يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي اَلْآفَاتِ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّانِي يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي اَلْمُصِيبَاتِ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّالِثُ يَنْتَهِي إِلَى اَلْهَوَى اَلْمُرْدِي وَ اَلْحَدُّ اَلرَّابِعُ يَنْتَهِي إِلَى اَلشَّيْطَانِ اَلْمُغْوِي وَ فِيهِ يُشْرَعُ بَابُ هَذِهِ اَلدَّارِ اِشْتَرَى هَذَا اَلْمُغْتَرُّ بِالْأَمَلِ مِنْ هَذَا اَلْمُزْعَجِ بِالْأَجَلِ هَذِهِ اَلدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ اَلْقَنَاعَةِ وَ اَلدُّخُولِ فِي ذُلِّ اَلطَّلَبِ وَ اَلضَّرَاعَةِ فَمَا أَدْرَكَ هَذَا اَلْمُشْتَرِي فِيمَا اِشْتَرَى مِنْهُ مِنْ دَرَكٍ فَعَلَى مُبَلْبِلِ أَجْسَامِ اَلْمُلُوكِ وَ سَالِبِ نُفُوسِ اَلْجَبَابِرَةِ وَ مُزِيلِ مُلْكِ اَلْفَرَاعِنَةِ مِثْلِ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ وَ تُبَّعٍ وَ حِمْيَرَ وَ مَنْ جَمَعَ اَلْمَالَ عَلَى اَلْمَالِ فَأَكْثَرَ وَ مَنْ بَنَى وَ شَيَّدَ وَ زَخْرَفَ وَ نَجَّدَ وَ اِدَّخَرَ وَ اِعْتَقَدَ وَ نَظَرَ بِزَعْمِهِ لِلْوَلَدِ إِشْخَاصُهُمْ جَمِيعاً إِلَى مَوْقِفِ اَلْعَرْضِ وَ اَلْحِسَابِ وَ مَوْضِعِ اَلثَّوَابِ وَ اَلْعِقَابِ إِذَا وَقَعَ اَلْأَمْرُ بِفَصْلِ اَلْقَضَاءِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ اَلْمُبْطِلُونَ شَهِدَ عَلَى ذَلِكَ اَلْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ اَلْهَوَى وَ سَلِمَ مِنْ عَلاَئِقِ اَلدُّنْيَا

ترجمه

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به قاضى ‏اش شريح بن الحارث

گويند كه شريح بن الحارث قاضى امير المؤمنين ( ع ) در زمان او خانه ‏اى خريد به هشتاد دينار

اين خبر به على ( ع ) رسيد . او را فرا خواند . و گفت : شنيده ‏ام خانه‏ اى خريده ‏اى به هشتاد دينار و براى آن قباله نوشته‏ اى و چند تن را هم به شهادت گرفته‏ اى . شريح گفت : چنين است يا امير المؤمنين . على ( ع ) به خشم در او نظر كرد ، سپس فرمود

اى شريح ، زودا كه كسى بر سر تو آيد كه در قباله ‏ات ننگرد و از شاهدانت نپرسد ، تا از آنجا براندت و بى ‏هيچ مال و خواسته ‏اى به گورت سپارد . پس ، اى شريح ، بنگر ، نكند كه اين خانه را از دارايى خود نخريده باشى ، يا نقدى كه بر شمرده ‏اى از حلال به دست نيامده باشد . كه اگر چنين باشد هم در دنيا زيان كرده ‏اى و هم در آخرت

اما اگر آنگاه كه اين خانه را مى ‏خريدى نزد من آمده بودى ، برايت قباله ‏اى مى ‏نوشتم به اين نسخت و تو حتى يك درهم و چه جاى بيش از آن رغبت نمى‏ كردى كه به بهاى اين خانه دهى . و نسخه آن قباله چنين است

اين خانه ‏اى است كه بنده ‏اى ذليل ، از مرده ‏اى كه براى كوچ‏ كردن او را از جاى خود برانگيخته ‏اند ، خريده است . خانه‏اى از سراى فريب در كوى از دست شدگان و محلت به هلاكت رسيدگان . اين خانه را چهار حدّ است

حد نخستين ، منتهى مى ‏شود به آنجا كه آفات كمين گرفته ‏اند ، و حدّ دوم به آنجا كه مصيبتها را سبب است و حدّ سوم به خواهشهاى تباه ‏كننده نفسانى ، و حدّ چهارم به شيطان اغواگر

و در آن از حد چهارم باز مى ‏شود . خريدار كه فريب خورده آمال خويش است آن را از فروشنده ‏اى كه اجل او را برانگيخته تا براندش ، به بهاى خارج شدن از عزّ قناعت و دخول در ذلّ طلب و خوارى خريده است . در اين معامله ضرر و زيان خريدار در آنچه خريده است ، بر عهده كسى است كه اندامهاى پادشاهان را ويران سازد و جان از تن جباران بيرون كند و پادشاهى از فرعونان چون شهرياران ايران و قيصرهاى روم و تبّعهاى يمن و حميرها بستانده است ، و نيز آن كس كه دارايى خود را گرد آورد و همواره بر آن در افزود و كاخهاى استوار برآورد و آنها را بياراست و آرايه‏ها ساخت و اندوخته‏ ها نهاد تا به گمان خود براى فرزند ، مرده ريگى نهد . همه اينان را براى عرضه در پيشگاه حسابگران و آنجا كه ثواب و عقاب را معين مى‏ كنند ، حاضر آورد . در آنجا حكم قطعى صادر شود و كار داورى به پايان آيد . « در آنجا تبهكاران زيانمند شوند » عقل هر گاه كه از اسارت هوس بيرون آيد و از علايق دنيوى در امان ماند ، به اين رسند گواهى دهد

نامه شماره چهار

و من كتاب له ع إلى بعض أمراء جيشه

فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ اَلطَّاعَةِ فَذَاكَ اَلَّذِي نُحِبُّ وَإِنْ تَوَافَتِ اَلْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَى اَلشِّقَاقِ وَ اَلْعِصْيَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَكَ إِلَى مَنْ عَصَاكَ وَاِسْتَغْنِ بِمَنِ اِنْقَادَ مَعَكَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْكَ فَإِنَّ اَلْمُتَكَارِهَ مَغِيبُهُ خَيْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ وَ قُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِه

ترجمه

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به يكى از فرماندهان سپاهش

اگر در سايه فرمانبردارى باز آيند ، اين چيزى است كه ما خواستار آنيم و اگر حوادث و پيشامدها ، آنان را به جدايى و نافرمانى كشانيد ، بايد به يارى كسانى كه از تو فرمان مى ‏برند ، به خلاف آنكه فرمانت نمى‏ برند ، برخيزى . و به پايمردى آنكه مطيع توست از آنكه به ياريت برنمى ‏خيزد ، بى ‏نياز باشى . زيرا ، آنكه به اكراه همراه تو به نبرد مى ‏آيد ، غيبت او بهتر از حضور اوست و در خانه نشستنش ، بهتر است از به يارى برخاستنش

نامه شماره پنج

و من كتاب له ع إلى أشعث بن قيس عامل أذربيجان

وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِيقَةٍ وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ وَ لَعَلِّي أَلاَّ أَكُونَ شَرَّ وُلاَتِكَ لَكَ. وَ اَلسَّلاَم

ترجمه

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به اشعث بن قيس ، عامل خود در آذربايجان نوشته است

حوزه فرمانرواييت طعمه تو نيست ، بلكه امانتى است بر گردن تو ، و از تو خواسته‏اند كه فرمانبردار كسى باشى كه فراتر از توست

تو را نرسد كه خود هر چه خواهى رعيت را فرمان دهى . يا خود را درگير كارى بزرگ كنى ، مگر آنكه ، دستورى به تو رسيده باشد . در دستان تو مالى است از اموال خداوند ، عزّ و جلّ ، و تو خزانه ‏دار هستى تا آن را به من تسليم كنى . اميد است كه من براى تو بدترين واليان نباشم .

و السلام

نامه شماره شش

و من كتاب له ع إلى معاوية

إِنَّهُ بَايَعَنِي اَلْقَوْمُ اَلَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَلاَ لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ وَ إِنَّمَاالشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَاَلْأَنْصَارِ فَإِنِ اِجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اِتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ وَلاَّهُ اَللَّهُ مَا تَوَلَّى وَ لَعَمْرِي يَا مُعَاوِيَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأاَلنَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّي كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلاَّ أَنْ تَتَجَنَّى فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ وَ اَلسَّلاَم

ترجمه

نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به معاويه

اين مردمى كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كرده بودند ، به همان شيوه با من بيعت كردند . پس آن را كه حاضر است ، نرسد كه ديگرى را اختيار كند و آن را كه غايب بوده است نرسد كه آنچه حاضران پذيرفته ‏اند نپذيرد . شورا از آن مهاجران و انصار است . اگر آنان بر مردى همرأى شدند و او را امام خواندند ، كارشان براى

خشنودى خدا بوده است ، و اگر كسى از فرمان شورا بيرون آمد و بر آن عيب گرفت يا بدعتى نهاد بايد او را به جمعى كه از آن بيرون شده است باز آورند . اگر سر بر تافت با او پيكار كنند ، زيرا راهى را برگزيده كه خلاف راه مؤمنان است و خدا نيز در گردن او كند ، گناه آنچه را خود متولى آن شده است

اى معاويه ، به جان خودم سوگند ، كه اگر به ديده خرد بنگرى ، نه از روى هوا و هوس ، در خواهى يافت كه من از هر كس ديگر از كشتن عثمان بيزارتر بودم و من از آن كنارى جسته بودم ، مگر آنكه بخواهى جنايت را به گردن من نهى و چيزى را كه بر تو آشكار است پنهان دارى . و السلام

نامه شماره هفت

و من كتاب منه ع إليه أيضا

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَتْنِي مِنْكَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ وَ رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ نَمَّقْتَهَا بِضَلاَلِكَ وَ أَمْضَيْتَهَا بِسُوءِ رَأْيِكَ وَ كِتَابُ اِمْرِئٍ لَيْسَ لَهُ بَصَرٌ يَهْدِيهِ وَ لاَ قَائِدٌ يُرْشِدُهُ قَدْ دَعَاهُ اَلْهَوَى فَأَجَابَهُ وَ قَادَهُ اَلضَّلاَلُ فَاتَّبَعَهُ فَهَجَرَ لاَغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطاً.

وَ مِنْهُ

لِأَنَّهَا بَيْعَةٌ وَاحِدَةٌ لاَ يُثَنَّى فِيهَا اَلنَّظَرُ وَ لاَ يُسْتَأْنَفُ فِيهَا اَلْخِيَارُ اَلْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ وَ اَلْمُرَوِّي فِيهَا مُدَاهِنٌ

ترجمه

نامه‏اى ديگر از آن حضرت ( ع ) به معاويه

اما بعد ، اندرزنامه ‏اى از تو به من رسيد با جمله ‏هايى بربافته و عباراتى كه به ضلالت خويش آراسته بودى و از روى بدانديشى روانه كرده بودى اين نامه ، نامه كسى است كه نه خود ديده بينا دارد تا راه هدايت را به او نشان دهد ، و نه او را رهبرى است كه راهش بنمايد . هوا و هواس او را فراخوانده و او نيز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نيز متابعتش نموده . هذيانى در هم آميخته ، گم گشته و به خطا رفته است

و از اين نامه است

بيعت كردن فقط يك بار است و دوباره در آن نظر نتوان كرد . گزينش از سر گرفته نشود . هر كه از بيعت بيرون رود ، طعن زننده است ، و هر كه در پذيرفتنش درنگ كند و دو دلى نشان دهد ، منافق است

نامه شماره هشت

و من كتاب له ع إلى جرير بن عبد الله البجلي لما أرسله إلى معاوية

أَمَّا بَعْدُ فَإِذَا أَتَاكَ كِتَابِي فَاحْمِلْ مُعَاوِيَةَ عَلَى اَلْفَصْلِ وَ خُذْهُ بِالْأَمْرِ اَلْجَزْمِ ثُمَّ خَيِّرْهُ بَيْنَ حَرْبٍ مُجْلِيَةٍ أَوْ سِلْمٍ مُخْزِيَةٍ فَإِنِ اِخْتَارَ اَلْحَرْبَ فَانْبِذْ إِلَيْهِ وَ إِنِ اِخْتَارَ اَلسِّلْمَ فَخُذْ بَيْعَتَهُ. وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه

به جرير بن عبد الله البجلى هنگامى كه او را نزد معاويه فرستاده بود

اما بعد . چون نامه من به تو رسد ، معاويه را وادار كه كارش را با ما يكسره كند و بخواه كه به طور جزم تصميم بگيرد . آنگاه مخيّرش كن ميان جنگى كه مردم را از خانه‏ هايشان براند يا صلحى كه به خوارى بپذيرد . اگر جنگ را اختيار كرد ، همانند خودش عمل كن و اعلان جنگ نماى و اگر صلح را اختيار كرد ، از او بيعت بستان . والسلام

نامه شماره نه

و من كتاب له ع إلى معاوية

فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِيِّنَا وَاجْتِيَاحَ أَصْلِنَا وَهَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وَ فَعَلُوا بِنَا اَلْأَفَاعِيلَ وَمَنَعُونَا الْعَذْبَ وَأَحْلَسُونَا اَلْخَوْفَ وَاِضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ وَأَوْقَدُوا لَنَا نَارَ اَلْحَرْبِ فَعَزَمَ اَللَّهُ لَنَا عَلَى اَلذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ وَالرَّمْيِ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِهِ مُؤْمِنُنَا يَبْغِي بِذَلِكَ اَلْأَجْرَ وَ كَافِرُنَا يُحَامِي عَنِ اَلْأَصْلِ وَ مَنْ أَسْلَمَ مِنْ قُرَيْشٍ خِلْوٌ مِمَّا نَحْنُ فِيهِ بِحِلْفٍ يَمْنَعُهُ أَوْ عَشِيرَةٍ تَقُومُ دُونَهُ فَهُوَ مِنَ اَلْقَتْلِ بِمَكَانِ أَمْنٍ وَكَانَ رَسُولُ اَللَّهِ ص إِذَا اِحْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ اَلنَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ اَلسُّيُوفِ وَ الْأَسِنَّةِ فَقُتِلَ عُبَيْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَةُ يَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ يَوْمَ مُؤْتَةَ وَ أَرَادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَكَرْتُ اِسْمَهُ مِثْلَ الَّذِي أَرَادُوا مِنَ اَلشَّهَادَةِ وَ لَكِنَّ آجَالَهُمْ عُجِّلَتْ وَ مَنِيَّتَهُ أُجِّلَتْ فَيَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ يُقْرَنُ بِي مَنْ لَمْ يَسْعَ بِقَدَمِي وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ كَسَابِقَتِي الَّتِي لاَ يُدْلِي أَحَدٌ بِمِثْلِهَا إِلاَّ أَنْ يَدَّعِيَ مُدَّعٍ مَا لاَ أَعْرِفُهُ وَ لاَ أَظُنُّ اَللَّهَ يَعْرِفُهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثْمَانَ إِلَيْكَ فَإِنِّي نَظَرْتُ فِي هَذَا اَلْأَمْرِ فَلَمْ أَرَهُ يَسَعُنِي دَفْعُهُمْ إِلَيْكَ وَلاَ إِلَى غَيْرِكَ وَلَعَمْرِي لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَيِّكَ وَ شِقَاقِكَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِيلٍ يَطْلُبُونَكَ لاَ يُكَلِّفُونَكَ طَلَبَهُمْ فِي بَرٍّ وَ لاَ بَحْرٍ وَلاجَبَلٍ وَلاَ سَهْلٍ إِلاَّ أَنَّهُ طَلَبٌ يَسُوءُكَ وِجْدَانُهُ وَ زَوْرٌ لاَ يَسُرُّكَ لُقْيَانُهُ وَ اَلسَّلاَمُ لِأَهْلِه

ترجمه

از نامه آن حضرت ( ع ) به معاويه

قوم ما [ قريش ] آهنگ كشتن پيامبر ما كردند و خواستند كه ريشه ما بركنند . پس درباره ما بارها نشستند و رأى زدند و بسا كارها كردند . از زندگى شيرين منعمان نمودند و با وحشت دست به گريبانمان ساختند . ما را وادار كردند كه بر كوهى صعب زيستن گيريم ، سپس ، براى ما آتش جنگ افروختند . ولى خداوند خواسته بود كه ما از آيين بر حق او نگهدارى كنيم و نگذاريم كه كس به حريم حرمتش دست يازد . در ميان ما ، آنان كه ايمان آورده بودند ، خواستاران پاداش آن جهانى بودند و آنان كه ايمان نياورده بودند از خاندان و تبار خود حمايت مى‏كردند . از قريشيان هر كه ايمان مى ‏آورد از آن آزار كه ما گرفتارش بوديم در امان بود . زيرا يا هم سوگندى بود كه از او دفاع مى ‏كرد و يا عشيره‏اش به ياريش برمى ‏خاست . به هر حال ، از كشته شدن در امان بود

چون كارزار سخت مى‏ شد و مردم پاى واپس مى ‏نهادند ، رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) اهل بيت خود را پيش مى ‏داشت و آنها را سپر اصحاب خود از ضربتهاى سخت شمشير و نيزه مى ‏نمود . چنانكه عبيدة بن الحارث در روز بدر به شهادت رسيد و حمزه در روز احد ، و جعفر در جنگ موته . يكى ديگر بود كه اگر خواهم نامش را بياورم . او نيز چون آنان خواستار شهادت مى ‏بود ، ولى مرگ آنها زودتر فرا رسيد و مرگ او به تأخير افتاد . و شگفتا از اين روزگار كه مرا قرين كسى ساخته كه هرگز چون من براى اسلام قدمى برنداشته و او را در دين سابقه‏ اى چون سابقه من نبوده است . سابقه ‏اى كه كس را بدان دسترس نيست ، مگر كسى ادعايى كند كه من او را نمى‏ شناسم و نپندارم كه خدا هم او را بشناسد . در هر حال ، خدا را مى ‏ستايم

و اما از من خواسته بودى كه قاتلان عثمان را نزد تو فرستم ، من در اين كار انديشيدم . ديدم براى من ميسر نيست كه آنها را به تو يا به ديگرى سپارم . به جان خودم سوگند ، كه اگر از اين گمراهى بازنيايى و از تفرقه و جدايى باز نايستى ، بزودى آنها را خواهى شناخت كه تو را مى ‏جويند و تو را به رنج نمى‏افكنند كه در بيابان و دريا و كوه و دشت به سراغشان روى . البته تو در پى يافتن چيزى هستى كه يافتنش براى تو خوشايند نيست و اينان كسانى هستند كه ديدارشان تو را شادمان نخواهد كرد . سلام بر آنكه شايسته سلام باشد

نامه شماره ده

و من كتاب له ع إليه أيضا

وَ كَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَكَشَّفَتْ عَنْكَ جَلاَبِيبُ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ دُنْيَا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِينَتِهَا وَ خَدَعَتْ بِلَذَّتِهَا دَعَتْكَ فَأَجَبْتَهَا وَ قَادَتْكَ فَاتَّبَعْتَهَا وَ أَمَرَتْكَ فَأَطَعْتَهَا وَ إِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَقِفَكَ وَاقِفٌ عَلَى مَا لاَ يُنْجِيكَ مِنْهُ مِجَنٌّ فَاقْعَسْ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ وَ خُذْ أُهْبَةَ اَلْحِسَابِ وَ شَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ وَ لاَ تُمَكِّنِ اَلْغُوَاةَ مِنْ سَمْعِكَ وَ إِلاَّ تَفْعَلْ أُعْلِمْكَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّكَ مُتْرَفٌ قَدْ أَخَذَ اَلشَّيْطَانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِيكَ أَمَلَهُ وَ جَرَى مِنْكَ مَجْرَى اَلرُّوحِ وَ اَلدَّمِ وَ مَتَى كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ اَلرَّعِيَّةِ وَ وُلاَةَ أَمْرِ الْاُمَّةِ بِغَيْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ وَ لاَ شَرَفٍ بَاسِقٍ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابِقِ الشَّقَاءِ وَ أُحَذِّرُكَ أَنْ تَكُونَ مُتَمَادِياً فِي غِرَّةِ اَلْأُمْنِيِّةِ مُخْتَلِفَ اَلْعَلاَنِيَةِ وَ اَلسَّرِيرَةِ وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ فَدَعِ اَلنَّاسَ جَانِباً وَ اُخْرُجْ إِلَيَّ وَأَعْفِ الْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْقِتَالِ لِتَعْلَمَ أَيُّنَا الْمَرِينُ عَلَى قَلْبِهِ وَالْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ فَأَنَا أَبُوحَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخاً يَوْمَ بَدْرٍ وَ ذَلِكَ السَّيْفُ مَعِي وَ بِذَلِكَ الْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّي مَا اِسْتَبْدَلْتُ دِيناًوَلاَ اِسْتَحْدَثْتُ نَبِيّاً وَإِنِّي لَعَلَى الْمِنْهَاجِ اَلَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ وَدَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِينَ وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ جِئْتَ ثَائِراً بِدَمِ عُثْمَانَ وَلَقَدْ عَلِمْتَ حَيْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاكَ إِنْ كُنْتَ طَالِباً فَكَأَنِّي قَدْ رَأَيْتُكَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذَاعَضَّتْكَ ضَجِيجَ الْجِمَالِ بِالْأَثْقَالِ وَ كَأَنِّي بِجَمَاعَتِكَ تَدْعُونِي جَزَعاً مِنَ اَلضَّرْبِ الْمُتَتَابِعِ وَ الْقَضَاءِ الْوَاقِعِ وَ مَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ هِيَ كَافِرَةٌ جَاحِدَةٌ أَوْ مُبَايِعَةٌ حَائِدَة

ترجمه

از نامه آن حضرت ( ع ) به معاويه

چه مى ‏كنى اگر اين حجابهاى دنيوى ، كه خود را در آنها پوشيده ‏اى ، به كنارى روند ؟ دنيايى كه آرايه ‏هايش به زيبايى جلوه‏ گرند و خوشيها و لذتهايش فريبنده است . دنيا تو را به خود فراخواند و تو پاسخش دادى ، و تو را در پى خود كشيد و از پى او رفتى و فرمانت داد و اطاعتش كردى . چه بسا ، بناگاه ، كسى تو را از رفتن باز دارد ، به گونه ‏اى كه هيچ سپرى تو را از آسيب او نره اند . پس عنان بكش و از تاختن

باز ايست ، و براى روز حساب توشه‏اى برگير ، و براى رويارويى با حادثه‏ اى كه در راه است ، دامن بر كمر زن ، و به سخن گمراهان گوش فرامده . و اگر نكنى تو را از چيزى كه از آن غافل مانده ‏اى ، مى ‏آگاهانم . تو مردى هستى غرقه در ناز و نعمت . شيطانت به بند كشيده و آرزوى خويش در تو يافته است و اينك در سراسر وجود تو چون روح و خون در جريان است

اى معاويه ، از چه زمان شما زمامداران رعيّت و واليان امر امّت بوده‏ ايد و حال آنكه ، نه در دين سابقه‏ اى ديرين داريد و نه در شرف مقامى رفيع . پناه مى ‏بريم به خدا از شقاوتى دامنگير . و تو را بر حذر مى‏دارم از اينكه ، همچنان ، مفتون آرزوهاى خويش باشى و نهانت چون آشكارت نباشد

مرا به جنگ فراخواندى . مردم را به يكسو نه ، خود به تن خويش به پيكار من آى . دو سپاه را از آن معاف دار تا همگان بدانند كه كداميك از ما قلبش را زنگ گناه تيره كرده است و پرده غفلت بر ديدگانش افتاده

من ابو الحسنم . كشنده نياى تو و دايى تو و برادر تو در روز بدر سرشان شكافتم . اكنون همان شمشير با من است و با همان دل با دشمن روبرو مى‏ شوم . نه دين ديگرى برگزيده ‏ام و نه پيامبرى نو . بر همان راه و روشى هستم كه شما به اختيار تركش كرديد و به اكراه در آن داخل شديد

پنداشته‏ اى كه براى خونخواهى عثمان آمده ‏اى ، مى ‏دانى كه خون عثمان در كجا ريخته شده ، پس آن را از همانجا بطلب ، اگر به خونخواهى او آمده ‏اى . گويى چنان است كه مى ‏بينمت كه چون جنگ بر تو دندان فرو برد ، مى‏ نالى آنسان ، كه شتران گرانبار از سنگينى بار خود مى ‏نالند . و مى ‏بينم كه سپاهيانت درگير و دار ضربتهاى پياپى و حوادث دردناك و سرنگون شدنها مى ‏نالند و مرا به كتاب خدا مى‏خوانند ، حال آنكه ، مشتى كافرند و منكر يا بيعت كرده و بيعت شكسته

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 12:32:00 ب.ظ ]




معرفی 5 ذکر مجرب و آثارشان

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: ذکر «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الاّ الله و الله اکبر» را زیاد بگوئید.چون در قیامت این اذکار با گروهی از فرشتگان و محافظ از پیش رو و پشت سر خواهند آمد. و این اذکار باقیات و صالحات می باشند.

در حالی که اهل دنیا دائم به ذکر دنیا مشغول اند و در لذت های دنیوی غوطه می خورند،اهل ایمان تمام لذت شان از یاد خدا است و در اطاعت خدا غوطه ورند. ذکر از بهترین وسایل برقراری ارتباط با حضرت حق جلّ شأنه می باشد. یاد الهی از نزدیکترین مسیرهای قرب و نزدیکی به پروردگار این عالم است. اوقات اشتغال به ذکر خداوند متعال نیز از شیرین ترین حالتها و لذّتهای بندگان مؤمن است.

ذکر نیز مانند تمام امور مهم شرعی دارای تقسیمات، ضوابط و شرایط خاصی است که رعایت این امور برای بهره بردن صحیح لازم است.

معنای حقیقی ذکر و یاد خدا آن است که انسان در هر موقعیتی که هست در حال اطاعت و بندگی خداوند باشد و خدا را فراموش ننماید. تمام اعمال و آداب بندگی خداوند یاد خدا به معنای وسیع و حقیقی کلمه محسوب می شود و مهم هم این است که انسان در تمام زندگی خود اهل ایمان و بنده خدا باشد. ذکر زبانی هم در صورتی موثر است که به معنای وسیع کلمه انسان ذاکر خدا و بنده واقعی حق تعالی و مطیع او باشد.

آثار ذکر بر روح و روان

یكی از زیباترین جلوه های ارتباط عاشقانه با خدا و اساسی ترین راه های سیر و سلوك ، ذكر است؛ یعنی مترنّم بودن زبان و قلب انسان به اسماء حُسنای الهی و شاداب نگه داشتن گل روح در زیرباران یاد حق.

ذكرخدا، از یادبردن هستی محدود خویش در رهگذر یاد اسمای الهی است و تداوم و استمرار آن زنگار گناهان را از روی دل می زداید؛ زیرا غفلت و فراموشی حق تعالی ، ساحت دل را مكدّر می كند.ذكر خداوند آثار و ثمرات اعجاب آور و باشكوهی دارد كه هریك از آنها در سازندگی روحی و اخلاقی انسان تأثیر به سزایی دارد. این آثار عبارتنداز:

1- یاد خدا نسبت به بنده

اولین اثر یاد خدا این است كه خدای متعال نیز انسان را یاد می كند. «مرا یادكنید تا شمارا یادكنم ».

2- روشنی دل

خداوند؛ ذكرخویش راموجب نورانی شدن و بیداری دل ها می داند. مردن دل وافسردگی ازهولناك ترین سیه روزی هاست.

یكی از موثرترین عوامل علاج مرگ دل و احیای دوبارة آن، پناه بردن به ذكر خداست؛ ذكرحق نور است و مداومت درآن ، قلب را از تاریكی و ناامیدی و قساوت نجات می دهد.

3- آرامش قلب

به تعبیر قرآن طمأنینه و سكون قلب از جمله آثار مستقیم یاد خداست. «كسانی كه ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خداست، بدانید تنها با یاد خدا دل ها آرام می گیرد.»

4- خشیت و ترس از خدا

از جمله آثار یاد خدا برای مومنان، خداترسی و خشیت می باشد. قرآن در این زمینه می فرماید: «تنها مومنان هستند كه هرگاه یاد خدا به میان آید، دل هایشان ترسان شود».

یكی از موثرترین عوامل علاج مرگ دل و احیای دوبارة آن، پناه بردن به ذكر خداست؛ ذكرحق نور است و مداومت درآن ، قلب را از تاریكی و ناامیدی و قساوت نجات می دهد

5- بصیرت یافتن و شناخت شیطان

یكی از عوامل اصلی سقوط انسان و سیه روزی او، افتادن به دام های ناپیدای شیطان است و ذكر حق به انسان بصیرتی می دهد كه وسوسه های پنهان و دام های ناپیدای شیطان را به سهولت بشناسد و در دام او نیفتد.

6- بخشش گناهان

از آثار و ثمرات اخروی یاد خداوند ، مغفرت الهی می باشد كه شامل حال یادكنندگان خدا می گردد و اضافه برآن ، خداوند وعده اجر و پاداش بزرگ نیز به ایشان داده است.

7- حكمت و علم

یكی دیگر از ثمرات ذكر ، پختگی عقل و كمال و حكمت است. ذكر باعث فروزان شدن قوه ادراك انسان و جوشش فكر و اندیشه می شود. جان فرد شایستگی این را پیدا می كند كه منعكس كننده حقایق غیبی در خود گردد و خداوند به اندیشه و عقل این افراد مدد رساند.

در روایات و احادیث ما به جایگاه مهم ذکر و برخی اذکار شریف و آثار مهم آنها تصریح شده است که به برخی از آنها اشاره می نمائیم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اصحابشان فرمودند: آیا می خواهید شما را به بهترین و پاکیزه ترین کارهایتان نزد پروردگارتان، و رفعت دهنده ترین اعمال در درجات معنویات، و آنچه برای شما بهتر از درهم و دینار است، و آنچه بهتر از روبرو شدن با دشمنان و مقابله با آنهاست، راهنمایی کنم؟ همگی گفتند: آری ای رسول خدا صلی الله علیه و آله، ایشان فرمودند: آن ذکر کثیر خداوند متعال است. 1

1-ذکر تسبیحات اربعه:

1ـ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: پنج چیز است که چقدر در میزان سنگین اند؛ گفتن سبحان الله و الحمد الله و لا اله الاّ الله و اللّه اکبر و فرزند شایسته ای است که از مسلمانی بمیرد و او در مرگ آن فرزند دامن صبر از دست ندهد و به حساب خداوند منظور بدارد. 2

2ـ امام صادق علیه السّلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: ذکر «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الاّ الله و الله اکبر» را زیاد بگوئید. چون در قیامت این اذکار با گروهی از فرشتگان و محافظ از پیش رو و پشت سر خواهند آمد. و این اذکار باقیات الصالحات می باشند.3

2- تسبیح (سبحان الله)

1ـ شخصی از امام علی علیه السّلام درباره تفسیر «سبحان الله» پرسید. امام فرمودند: این ذکر تعظیم و منزه دانستن خداوند است از آنچه مشرکین می گویند. و اگر بنده ای آن را بگوید؛ تمام ملائکه بر او صلوات می فرستند.

2ـ امام صادق علیه السّلام فرمودند: ابلیس گفت: پنج کار است که در آنها من هیچ حیله ای ندارم و سایر مردم در قبضه من هستند:…و کسی که زیاد در روز و شب تسبیح سبحان الله می گوید و …4

3ـ امیرالمؤمنین علیه السّلام: هرکس روزی سی مرتبه تسبیح ( سبحان الله) بگوید: خداوند هفتاد نوع بلا که کمترین آنها فقر است را از وی دفع می نماید.5

3- تهلیل(لا اله الاّ الله)

1ـ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خداوند فرمود: (لا اله الاّ الله) قلعه من است و هرکس در آن داخل شود، از عذاب من در امان است.6

2- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: کلمه (لا اله الاّ الله)بهاء و قیمت بهشت است.7

3 ـ امام صادق علیه السلام فرمودند: ذکر (لا اله الله و الله اکبر) را زیاد بگوئید، چون در نزد پروردگار چیزی از این دو ذکر محبوبتر نیست.8

امام صادق علیه السّلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: ذکر «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الاّ الله و الله اکبر» را زیاد بگوئید. چون در قیامت این اذکار با گروهی از فرشتگان و محافظ از پیش رو و پشت سر خواهند آمد. و این اذکار باقیات و صالحات می باشند

تحمید(الحمد الله)

1 ـ از ائمه سفارش به زیاد گفتن (الحمد الله) در همه حالات اعم از نعمت یا مصیبت شده است.9

2ـ امام باقر و صادق علیهماالسّلام فرمودند: هر کس(الحمد الله کما هو اهله) بگوید، نویسندگان آسمانها مشغول می گردند.10

ذکر(لا حول و لا قوّة الاّ بالله العلی العظیم)

در فضیلت این ذکر آمده است که آن از گنجهای بهشت است. و شفای از نود و نه بیماری و درد است که کمترین آنها همّ و گرفتاری است.

امام صادق علیه السّلام فرمودند: اگر غمها پیوسته به تو روی آورد، پس بگو (لا حول و لا قوّة الاّ بالله). و نیز روایت شده است فرزند یکی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به اسارت دشمن در آمد. وی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و از این غم شکایت نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او امر کردند که زیاد و در همه حال ذکر (لا حول و لا قوّة الاّ بالله) بگوید او نیز اطاعت کرد و پس از مدّتی پسرش به همراه صد شتر در هنگامی که مشرکان از وی غافل شده بودند، بازگشت.11

استغفار :

یکی دیگر از ذکرهای بسیار مهم استغفار است که مشهورترین صیغه آن (استغفر الله ربی و اتوب الیه) که از آثار آن بخشش گناهان، گشایش در رزق و حتّی سبب بچه دار شدن است.12

یکی دیگر از اذکار مهّم دعاء مکروب یا ذکر یونسیّه است و آن ذکر (لا اله الاّ انت سبحانک انّی کنت من الظالمین) است.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[شنبه 1394-11-03] [ 11:49:00 ب.ظ ]




یکی از صفات مبلّغ، شاهد و مراقب بودن است. مبلّغ باید در منطقه‌ی تبلیغی خود مراقب گناهان و انحرافاتی که احیاناً وجود دارد، باشد و تذکّر دهد. هم‌چنین برای رفع کمبودها و نارسایی‌ها، چاره‌اندیشی کند. نباید سخن و عمل و رفتار و خلق و برخورد مبلّغ باعث تنفّر و فرار مردم شود.

ویژگی‌های مبلّغ از دیدگاه قرآن

اعوذ بالله من الشّیطان الرجیم، یا ایّها النّبی انّا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً، و داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً، و بشّر المؤمنین بانّ لهم من الله فضلاً کبیراً. (احزاب، آیات 45 الی 47)

در جلد ششم کتاب در المنثور سیوطی که از تفاسیر معروف روایی عامه است، روایتی از ابن عباس درباره‌ی این آیات آمده است؛ (در المنثور، ج 1، ص 624)

«قد کان رسول الله اَمَرَ علیّاً و معاذاً ان یسیرا الی الیَمَن»

زمانی پیغمبر صلی الله علیه و آله، علی علیه‌السلام و معاذ را مأموریت داد که برای تبلیغ به سوی یمن بروند. (یمن کشوری بود که مردمش آمادگی خوبی برای پذیرش اسلام داشتند، لذا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اهمیّت زیادی به آن کشور که از مراکز بزرگ تمدّن کهن بشر در دنیا بود، می‌داد.)

فقال: انطلقا، فبشّرا و لا تنفّرا، و بشّرا و لا تعسرا، فإنّهُ قد انزل الله علیّ «یا ایّها النبی إنّا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً، و داعیاً الی الله بإذنه و سراجاً منیراً، و بشّرالمؤمنین بأنّ لهم من الله فضلاً کبیراً»

شما برای تبلیغ به یمن سفر کنید. توجه داشته باشید؛ باید مردم را بشارت دهید، جاذبه داشته باشید، دافعه نداشته باشید و کار را بر مردم مشکل نکنید.

این آیات پنج صفت برای پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان صفات مبلّغ بیان کرده است. این صفات را پیامبر صلی الله علیه و آله در بالاترین مرتبه داراست و مبلّغان دیگر در حدّ توان و قابلیت‌شان.

می‌فرماید: «انّا ارسلناک شاهداً»؛ ما تو را شاهد قرار دادیم. شاهد از شهود است. حال شهود پیامبر صلی الله علیه و آله به اعمال امّت چگونه است؟

یک قِسم از شهود پیامبر صلی الله علیه و آله، شهود و نظارت ظاهری بود. ایشان مواظب رفتار و اعمال مردم بود و هرگاه تخلّفی را مشاهده می‌کرد تذکّر می‌داد. قِسم دیگر، شهود اعمال است؛ اعمال بر پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله عرضه می‌شود. چه این اعمال در خفا یا آشکار انجام شده باشد.

پس یکی از صفات مبلّغ، شاهد و مراقب بودن است. مبلّغ باید در منطقه‌ی تبلیغی خود مراقب گناهان و انحرافاتی که احیاناً وجود دارد، باشد و تذکّر دهد. هم‌چنین برای رفع کمبودها و نارسایی‌ها، چاره‌اندیشی کند.

حوزه‌ی علمیّه‌ی قم نیز به عنوان مرکزی که تبلیغ و ترویج احکام دین را بر عهده دارد، باید به وضع فرهنگی جامعه مراقبت کند و ناهنجاری‌هایی که الآن پیدا شده را مرتفع کند.

خوشبختانه معارف دینی با بحث‌های منطقی و عقل‌پسند و دنیاپسند بیان شده است، بنابراین باید کل حوزه‌ی علمیّه، از مراجع گرفته تا طبقات دیگر در اجتماع حضور داشته باشند.

«و مبشراً»؛ مردم را بشارت دهید و آن‌ها را تشویق کنید. جاذبه داشته باشید، آن‌ها را به طرف خودتان بکشید.

«فبشّرا و لا تنفّرا»؛ نباید سخن و عمل و رفتار و خلق و برخورد مبلّغ باعث تنفّر و فرار مردم شود. روحانی باید محبوب و پناهگاه و حلّال مشکلات مردم باشد. در عین حال بدون آن‌که نفرت ایجاد کند، نذیر هم باشد. مثل یک طبیب دلسوز، مردم را امیدوار کند. بیشترین درمان، روحیه دادن به بیمار است. طبیب، اوّل به بیمارش امید می‌دهد، آن‌گاه می‌گوید که اگر مراقبت نکنی بیماری تو شدّت می‌گیرد.

«و داعیاً الی الله باذنه»؛ همه‌ی کوشش‌ها باید منتهی به دعوت الی الله باشد. گفتار و عمل و ذکر مصیبت‌ها همه باید دعوت الی الله باشد. از روی حساب دعوت به سوی خدا کنیم و در مسیر مسائل واقعی حرکت کنیم.

«و سراجاً منیراً»؛ انسان باید سراج منیر باشد. پیغمبر صلی الله علیه و آله سراج منیر است. روحانی نیز که مشی او در زندگی، طریق پیامبر صلی الله علیه و آله است، باید اخلاقش و زندگی‌اش و رفتارش و خانواده و بچه‌هایی که تربیت کرده، همه‌ی این‌ها به گونه‌ای باشد که در مقام مواجهه، مخاطب از مشاهده‌ی وضع روحانی، به سوی خدا سوق پیدا کند.

شما اگر در شب تاریک، در بیابانی، چراغی را روشن کنید، همه‌ی موجودات زنده‌ی آن محیط جذب آن چراغ می‌شوند. نور، رمز حیات و زندگی است. اگر چراغی نباشد، همه پراکنده می‌شوند.

در آیه‌ی بعد هم می‌گوید: «و بشِّر المؤمنین»؛ از بشارت شروع شد و با بشارت هم ختم می‌شود. دین باید با محبّت و عاطفه و رحمت در میان مردم بروز کند، نه با خشونت. کاری نکنیم که ما را متّهم به خشونت کنند.

قرآن یکصد و چهارده سوره دارد. یکصد و سیزده سوره‌ی آن با «بسم الله الرّحمن الرّحیم » شروع می‌شود. اساس، «الرّحمن» و «الرّحیم» است. پایه‌ی اصلی دین محبّت است. اگر از طریق محبّت، دوستی و عاطفه، بویژه در برخورد با جوانان که علاقه‌مند به محبّت‌اند، درآییم، در دعوت‌مان موفق خواهیم بود.

برادران عزیز، شما که به تبلیغ می‌روید باید بیشتر توجه‌تان به جوانان باشد.

الآن اکثریت جامعه‌ی ما را جوانان تشکیل می‌دهند. جوانان به هر سمتی بروند، انقلاب کشور هم به همان سمت می‌رود. امروز تمام همّت دشمن این است که این جوانان را از ما بگیرند و می‌خواهند آنان را به سمت و سویی غیر از اسلام بکشانند. (نویسنده‌ی مطلب: آیت‌الله مکارم شیرازی)

سال امام، انتخابی هدف‌دار و ضروری

یكی از انتخاب‌‏های بسیار حساب شده‌‏ای كه رهبر بزرگوار انقلاب در این اواخر داشتند، نام‌‏گذاری سال جاری به نام مرحوم امام قدس‌‏سره بود. علّت این تصمیم آن است كه با گذشت بیست سال از انقلاب، جوانانی كه امروز بیست‌ساله‌‏اند و حتی جوانان بالاتر از بیست سال، دوران انقلاب را درک نکرده‌‏اند. نه امام را شخصاً شناخته‌‏اند و نه در انقلاب حضور داشته‌‏اند و نه مستقیماً با ارزش‏‌های والای آن مواجه شده‌‏اند. امسال را سال امام قدس‏‌سره نامیدن، بهانه‌‏ای است برای آشنایی بیشتر نسل جوان (که سرنوشت‌ساز امروز جامعه است) با ارزش‌‏های انقلاب. جوانان ما در این سال باید حال و هوای آن‏‌هایی را پیدا کنند که چهل ساله هستند و دوران کوران انقلاب را کاملاً درک کرده‌‏اند. باید جوان‌‏ها را با ارزش‌‏های انقلاب و ارزش‌‏های اسلام و صفات و خطّ امام آشنا کرد و در یک کلام نباید بگذاریم جوانان ما طعمه‌ی دشمن شوند.

نباید بگذاریم تهاجم فرهنگی مانند یک طوفان، جوانان را بردارد و با خود ببرد. به ویژه در این دنیایی که ابزار تبلیغاتی خطرناکی وجود دارد که حصاری برای آن نیست. نمونه‌‏ای را یادآوری کنم؛ یکی دو روز قبل جوانی از خوزستان تلفن زده و می‏‌گفت در این استان پانزده کانال تلویزیون بیگانه را می‌‏توان دریافت کرد. حال در تهران توانستیم جلوی ماهواره را بگیریم، امّا آن‌‏جا احتیاج به ماهواره ندارد.

باید پایه‌‏های ایمان را در وجود این جوانان محکم کرد. باید جاذبه‌ی اخلاقی و منطق گویا و موفق مبلّغان، آنان را جذب کند.

اگر پایه‌‏‌های ایمان در وجود جوانان محکم شد، تهاجم فرهنگی کاری از پیش نمی‏‌برد، حتی اگر در ناسالم‏‌ترین محیط قرار گیرند.

من در میان بعض آشنایان افرادی را سراغ دارم که در آمریکا تحصیل کرده‌‏اند و بعد از ده یا بیست سال که به ایران آمده‌‏اند، خوشبختانه از روز اوّل متدیّن‏‌تر هستند. بچه‌‏ای که در آمریکا و در آن محیط مملو از تباهی پرورش یافته، می‌‏خواهد پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی، وارد حوزه‌ی علمیّه شود. این به برکت تقویت پایه‌‏های ایمان است.

در تبلیغات باید توجه خاصّی به مسائل جوانان داشت و با زبان آنان آشنا بود. آشنایی با زبان آن‌‏ها، یعنی آشنایی با الفبای فکری و طرز فکر آن‌‏ها. تنها در این صورت است که می‏‌توانیم جوانان را جذب کنیم.

به هر حال ما در شرایط سختی قرار داریم و همه‌ی چشم‏‌ها به حوزه‌ی علمیّه‌ی قم دوخته شده است. مبلّغان و علماء باید مصداق «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس» (بحار الانوار، ج 78، ص 169) باشند و بدانند در دنیا چه خبر است. عالم به زمان و شرایط باشند و منطق مکتب‏‌های مختلف را بدانند و جواب‌‏های آن‌‏ها را آماده داشته باشند. (برگرفته از مجلّه‌ی پیام حوزه، شماره 21)

منبع: کتاب «راه و رسم تبلیغ»، کانون نویسندگان فضلای قمی حوزه علمیّه قم

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:41:00 ب.ظ ]





وظایف سیاسی، اجتماعی علما و طلاب از دیدگاه امام خمینی و شهید مطهری


دین مبین اسلام در راستای اعتلا و ترقی جامعه اسلامی و مسلمانان،قوانین و مقرراتی حکیمانه و خردمندانه وضع نموده است.از آن جمله می توان به قوانین سیاسی و اجتماعی ای که در کتاب و سنت وارد شده است،اشاره نمود.
با توجه به این اصل،متأسفانه در اثر عدم رضایت و پیروی کامل از اوامر و نواهی شرع مقدس،در این مضامین،در قرن های اخیر ملل و جوامع اسلامی،سربلندی و عزت سده های نخستین ظهور اسلام را نداشته است و بر این اساس غالبا این ملل در میان جوامع عقب افتاده و جهان سوم جای می گیرند.
در صدد بیان«علل انحطاط مسلمین»نیستم که نه نگارنده را توان وافی و نه خواننده را زمان کافی است.
اما حتما در این امر با بنده موافقید که نباید علت این رکود و عدم پیش رفت را به حساب اسلام و مکتب گذاشت؛چرا که طبق فرمایش نورانی پیامبر اعظم صلی اللّه علیه و آله و سلم:«الإسلام یعلوا و لا یعلی علیه» «1»
اما آیا تا به حال اندیشیده اید که علت اصلی چیست؟و باعث و بانی این همه ذلت،خواری و بدبختی هایی که گریبان اکثر ملل اسلامی را گرفته،چه کسی و یا کسانی است؟
می دانیم که صلاح یا فساد یک جامعه از عوامل اصلی و زیربنایی پیش رفت و یا رکود آن جامعه به حساب می آید و این عوامل نیز به فرموده پیامبر گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم در گرو صالح بودن و یا فاسد بودن دو قشر تأثیرگذار آن جامعه است.«صنفان من امّتی ان صلحا صلحت امّتی و اذا فسدا فسدت امّتی،قیل:یا رسول اللّه و من هما؟ قال:الفقهاء و الامراء» «2»
قشر مؤثر و سازنده جوامع اسلامی،یعنی عالمان دینی-که به فرموده پیامبر گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم نقش اساسی در صلح و فساد امت

اسلامی و به تبع آن در آرمان های بلند اسلام در زمینه ترقی و پیشرفت جامعه اسلامی دارند-در صورتی می توانند تأثیر مثبت داشته باشند که در وهله اول وظیفه شناس باشند و به آن وظایف به خوبی عمل نمایند.به عبارت دیگر علم و عمل را مقرون با یکدیگر سازند و فراتر از آن عالم به زمان خویش باشند؛چرا که«العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس» «3»
از جمله مهم ترین وظایف علما و طلاب «وظایف سیاسی و اجتماعی»آن هاست، موفقیت در این دو زمینه زمانی میسر است که از تجارب کسانی که این راه را با موفقیت طی کرده اند و به سرمنزل مقصود رسانده اند،استفاده کنیم.
امام راحل عظیم الشأن(قدس سره)که به حق سیاست مداری کامل و رهبری مردم دار بودند و«فرزند عزیز و پارهء تن»ایشان،شهید والامقام مرتضی مطهری(قدس سره)که این دو عزیز از مفاخر اسلام و پیش گامان عرصه سیاست و اجتماع بوده اند،در این دو زمینه مواعظ و فرمایش های جالب توجهی دارند که شنیدن و عمل نمودن به آن ها قطعا راه گشا خواهد بود.
لذا این مقاله در سه عنوان تقدیم خوانندگان عزیز می گردد:
1-حضور در صحنهء سیاست و اجتماع:
پس از طرح و پذیرش جدایی دین از سیاست و اجتماع و به طور کلی شخصی نمودن دین و حذب آن از ابعاد اجتماعی(سکولاریزم)،توسط جهان غرب،این نظریه-که حربه ثمربخشی برای صاحبان زر و زور غربی جهت چپاول ذخایر مادی و معنوی جهان اسلام بود-در میان ملل اسلامی مطرح شد و گروهی که فریب ظاهر آن را خورده بودند،در پی استقبال و پذیرش آن برآمدند و حتی متأسفانه بعضی از روشن فکران جوامع اسلامی در صدد برآمدند که به آن رنگ دینی ببخشند.
درست است که نظریهء سکولاریزم به معنای شایع و امروزی آن-که البته بنابر ادعای نویسندگان در این زمینه،مفهومی دقیق ندارد-و ورود آن در ملل اسلامی، محصول تأثیرپذیری جهان غرب از فلسفه های انسان مدار،جریان صنعتی شدن و پیش رفت و رویکرد به علوم مادی است،اما برخی بر این عقیده اند که نظریهء تفکیک دین و سیاست-که معنای غالبی لغت سکولاریزم در جهان اسلام است -اولین بار در جهان اسلام توسط معاویه بن ابی سفیان مطرح و به آن عمل شد. علامه طباطبایی(قدس سره)به همین نظر اشاره کرده و چنین می فرمایند:«در سال چهلم هجری،معاویه بر خلافت اسلامی استیلا یافت و بلافاصله به عراق آمده در سخنرانی ای که کرد به مردم اخطار نموده و گفت:«من با شما سر نماز و روزه نمی جنگیدم،بلکه می خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم» …معاویه با این سخن اشاره می کرد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقررات دینی،ضمانتی نخواهد داشت و همهء نیروی خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست» «4»
امام خمینی(قدس سره)نیز نقطه آغاز نظریه جدایی دین از سیاست را دوران بنی امیه می دانند:«طرح مسئله جدا بودن سیاست از روحانیت،چیز تازه ای نیست. این مسئله در زمان بنی امیه طرح شد و در زمان بنی عباس قوت گرفت» «5»
امام(قدس سره)مسئله جدایی دین از سیاست و اجتماع را،در قرن های اخیر،یک توطئه استعماری می دانند و در این باره چنین می فرمایند:«شعار سیاست از دین جداست،از تبلیغات استعماری است که می خواهند ملت های مسلمان را از دخالت در سرنوشت خویش بازدارند.در احکام مقدس اسلام،بیش از امور عبادی در امور سیاسی و اجتماعی بحث شده است.» «6»
اگر عملا ملتزم به جدایی دین از سیاست و اجتماع باشیم در این صورت،عالمان و متخصصان دینی از صحنهء سیاست و اجتماع کنار خواهند رفت و درست در همین جاست که باید فاتحهء دین و دین داری را خواند که البته دین مبین اسلام و سیرهء عملی معصومان علیهم السّلام شدیدا با این امر مخالفت دارد.
امام راحل(قدس سره)وظیفه قشر روحانی را دخالت در امور سیاسی و اجتماعی می دانند و در این باره چنین می فرمایند:
«پیغمبر سفارش کرده است که باید اهتمام(به)امور مسلمین(داشته باشید) اهتمام به امور مسلمین فقط همین است که ما بگوییم نماز چند رکعت است و شک بین کذا چی است؟این اهتمام به امور مسلمین است؟مسئله گویی که اهتمام به امور مسلمین نیست.امور مسلمین عبارت از امور سیاسی مسلمین است،امور اجتماعی مسلمین است،گرفتاری های مسلمین است و کسی که اهتمام به این نکند،به حسب آن روایت:«فلیس بمسلم»و ما امیدواریم که لا اقل از این دنیا نرویم و مشمول این نشویم که(بگویند)شما مسلم نبودید.» «7»
امام خمینی(قدس سره)نقش روحانیت را در جامعه-مخصوصا سیاست-نقشی سازنده و تعیین کننده دانسته اند و بر آگاهی از این امر،تأکید می ورزند و علما و روحانیون همهء کشورهای اسلامی را مخاطب قرار داده و چنین می فرمایند:«متأسفانه نه تنها مردم کشورها، بلکه روحانیون ممالک اسلامی اکثرا از کارآیی و نقش سازنده و تعیین کنندهء خود در مسائل روز و سیاست های بین المللی بی خبر هستند و متأثر از القائات و برداشت های مادی،تصور می کنند که در عصر تمدن و تکنیک و صنعت و تحولات علمی و پیشرفت های مادی،نفوذ روحانیت کم شده است.و نعوذ باللّه اسلام از ادارهء کشورها عاجز مانده است که بحمد اللّه پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری روحانیت خلاف این تصورات را ثابت نموده است» «8»
امام(قدس سره)در قسمتی دیگر از سخنانشان،کناره گیری طلاب و روحانیون را از صحنه های سیاسی و اجتماعی،در هر زمانی به دورهء انقلاب مشروطه تشبیه می کنند و شکست مشروطه خواهان را به عنوان درس عبرتی برای همیشه مطرح می کنند.و کنار رفتن روحانیت را از صحنه، مساوی با صدمه دیدن انقلاب می دانند. «9»
شهید مطهری(قدس سره)جدایی دین از سیاست و اجتماع را به کلی رد نموده و با کلامی قاطع و صریح،اسلام را دارای نظامی سیاسی و اجتماعی می دانند،همان گونه که مکتبی اخلاقی و تهذیبی است.ایشان بزرگ ترین ضربهء وارده بر پیکر اسلام را در قرن های گذشته از روزی می دانند که سیاست از دیانت منفک شد و ابتدای این تفکیک و جدایی را،زمان بنی امیه و منشاء اصلی آن را از زمان دو خلیفهء بعد از پیامبر صلی اللّه علیه و علی آله و سلم می دانند. «10»
ایشان در فرمایشی زیبا و جالب توجه،رابطهء میان سیاست و دیانت را به رابطهء

روح و بدن تشبیه می کنند و سیاست را به منزلهء پوست و قشر برای اسلام می دانند و چنین می فرمایند:«نسبت این دو باهم،نسبت روح و بدن است.این روح و بدن. این مغز و پوست باید به یکدیگر بپیوندند.فلسفهء پوست حفظ مغز است.پوست از مغز نیرو می گیرد و برای حفظ مغز است.اهتمام اسلام به امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسی برای حفظ مواریث معنوی؛یعنی توحید و معارف روحی و اخلاق و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است» «11»
شهید مطهری(قدس سره)در اوایل انقلاب اسلامی ایران،در سخنرانی با عنوان روحانیت و انقلاب اسلامی در صحنه بودن علما و روحانیون را چنین تبیین فرمودند:«اکنون می باید برای آینده فکر بکنیم.در آینده،این انقلاب زیادی به روحانیت دارد به شرط آن که روحانیت وظایف خودش را به خوبی درک کند و از عهدهء مسئولیت هایی که دارد به خوبی برآید.روحانیت می باید تلاش خود را چند برابر کند و از جمله تبلیغش می باید چند برابر شود.ابتدای انقلاب ما نظیر صدر اسلام است.می باید قدرت های حاکم را درهم کوبید.اکنون دوره،دورهء جهاد و مبارزه است.» «12»
استاد شهید حضور فعال علما و روحانیون را در صحنه لازم و ضروری دانسته و عدم حضور آن ها را مساوی با مسخ شدن اسلام می دانند:«انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و هم چنان پیروزمندانه به پیش برود.می باید باز هم روی دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد.اگر این پرچم داری از دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشن فکران بیفتد،یک قرن که هیچ، یک نسل که بگذرد،اسلام به کلی مسخ می شود.» «13»
بنابر فرمایش های امام(قدس سره)و شهید مطهری(قدس سره)به این نتیجه می رسیم که اسلام دینی است دارای نظام سیاسی و اجتماعی و در صورتی می توانیم در این دو عرصه،موفق باشیم و دستورات دین مبین اسلام و بزرگان دین را جامهء عمل بپوشانیم،که تک تک افراد جامعهء اسلامی مخصوصا عالمان دینی و متخصصان اسلام شناس،حضوری فعال و چشم گیر داشته باشند و این نکتهء اساسی را نباید فراموش کرد که دشمنان اسلام و بدخواهان جوامع اسلامی که مخالف پیش رفت مسلمانان در زمینه های؛سیاسی،اجتماعی،علمی،فرهنگی،اقتصادی و…هستند، زمانی به خواسته های شوم خود می رسند که تفکر جدایی دین از سیاست و اجتماع و کنار گذاشتن عالمان دین را از این دو صحنه،در میان ملل اسلامی انتشار داده و به تحقق برسانند.
2-(نحوهء حضور در صحنهء سیاست:)تشکیل حکومت اسلامی:
اعتقاد عموم مسلمانان بر این است که حاکمیت،شأنی از شئون ولایت تامّهء خداوند بر بشریت است:« إن الحکم الا للّه » «14» و خداوند آن را به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و علی آله و سلم تفویض نموده است:« یتحکم بین الناس بما أریک اللّه ». «15» و اعتقاد مخصوص پیروان مکتب اهل بیت علیهم السّلام این است که بعد از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی اللّه علیه و علی آله و سلم حق حاکمیت از آن ائمه دوازده گانه علیهم السّلام و بعد از آن ها فقها و عالمان دین می باشد:« یا أیها الذین آمنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم ». «16»
در این که حکومت اسلامی در عصر غیبت زیر نظر فقهای جامع الشرایط باشد(ولایت فقیه)،اختلاف چندانی-مگر در موارد جزیی-در میان علما و اندیشمندان اسلامی به چشم نمی خورد. «17» و روایات صادره از امامان معصوم علیهم السّلام نیز مؤید این امر می باشد. «18»
بنابراین علما و روحانیون وظیفه دارند در عصر غیبت حکومت اسلامی تشکیل داده و زیر پرچم این حکومت صالحه به تبیین،تفسیر و تبلیغ و اجرای احکام اسلامی بپردازند.
امام خمینی(قدس سره)،در جای جای کتاب«ولایت فقیه»خود تشکیل حکومت اسلامی را از وظایف اصلی مسلمانان،مخصوصا فقها و روحانیون می دانند و بر این مسئله تأکید می ورزند:«ما موظفیم برای تشکیل حکومت اسلامی جدیت کنیم، اولین فعالیت ما را در این راه تبلیغات تشکیل می دهد.بایستی از راه تبلیغات پیش بیاییم.البته مسائل عبادی را باید یاد بدهید،اما مهم مسائل سیاسی اسلام است، مسائل اقتصادی و حقوقی اسلام است این ها محور کار بوده و باید باشد.وظیفهء ما این است که از حالا(قبل از انقلاب اسلامی)برای پایه ریزی یک دوست حقه اسلامی کوشش کنیم» «19» امام خمینی(قدس سره)تشکیل حکومت و حاکمیت را هدف ندانسته،بلکه آن را وسیله ای برای پیش برد اهداف متعالی به شمار می آورند. «20» و هم چنین هدف از تشکیل حکومت را،رسیدن به وحدت اسلامی و جلوگیری از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولت های دست نشاندهء آن ها می دانستند و وظیفهء سران حکومت راه نجات مظلومین و محرومین،در تمام ممالک اسلامی،از چنگال دشمنان اسلام و ظالمین می دانستند. «21»
این دید وسیع و نگاه دوراندیش امام(قدس سره)،علاوه بر این که وظایف علما و روحانیت را به خوبی مشخص می سازد،مسئولیت آن ها را در قبال جامعه اسلامی به مراتب سنگین تر می نماید.
علامه استاد،شهید مطهری،با آگاهی از وظایف خطیر قشر روحانی جامعه، در تشکیل حکومت و رهبری جامعه اسلامی،در این باره چنین می فرماید:«وظایف عمومی و اجتماعی،اگرچه متوجه همه افراد مسلمان است،اما بر طبقه علمای امت اسلامی شدیدتر و سنگین تر است؛زیرا این طبقه هستند که قادرند دردهای اجتماع و چارهء آن را به درستی تشخیص دهند و از عهدهء چاره جویی آن ها برآیند.دیگران این گونه وظایف را باید با راهنمایی و تحت نظر و تشخیص علمای امت انجام دهند.پس همه موظفند،نهایت امر بعضی پیش رو و بعضی تابع اند:عالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاة؛اقامه دین و دفاع از دین وظیفه خاص علما است.میراث معنوی عظیم نبوی به دست علما سپرده شده که آن را حفظ و نگهداری کنند.» «22»
در تبیین و تفسیر اصل ولایت فقیه رهبری جامعه اسلامی در عصر غیبت،میان علما و بزرگان دو دیدگاه متفاوت وجود دارد:
برخی عقیده دارند که فقیه خود بر مسند حکومت تکیه کرده و به اداره و حل و فصل امور از طریق نمایندگان خود بپردازد،به عبارت دیگر او مسئول مستقیم و اول کلیه امور کشور باشد مانند سایر نظام ها که در آن ها پادشاه یا رئیس جمهور یا نخست وزیر در رأس حکومت قرار دارد.بعضی دیگر معتقدند،ولایت و زمامت فقیه به معنای اشراف بر امور و نظارت بر حاکم،به عنوان رهبر و مرجع دینی است

که استاد شهید مرتضی مطهری(قدس سره)،در دسته دوم قرار دارند.
3-نحوهء حضور در حضور در صحنهء اجتماع: شناساندن اسلام به عنوان یک مکتب:
وظایف اجتماعی طلاب و روحانیون را-بعد از حضور در صحنهء اجتماع در دو وظیفه می توان خلاصه نمود:وظایف معنوی و وظایف مادی،آن چه مهم و اساسی است،وظایف معنوی علما و طلاب در قبال جامعه است.از آن جایی که-طبق روایات رسیده-علما وارثان انبیاء هستند:«العلماء ورثة الأنبیاء»، «23» و وظایف انبیا در قبال مردم و جامعه در این آیه خلاصه شده است:
« یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة. «24» لذا وظیفه دارند ابتدا زوایای گوناگون دین؛بایدها و نبایدهای عبادی،مقوله های اعتقادی، اجتماعی و سیاسی و اخلاقی و به طور کلی آن چه مربوط به دنیا و آخرت مردم می شود را به درستی بیاموزند و بعد به دیگران تعلیم دهند.
معنای تفقه در دین که بر گروهی واجب شده است،تنها مراد احکام عبادی نیست،بلکه تفقّه یعنی فهم عمیق مجموعهء دین.بر همین اساس است که امام(قدس سره) می فرمایند:«آقایان علمای اعلام مسئولیت هایشان زیاد است،چنان چه شغلشان از شغل ها شریف تر است.شغل،شغل انبیاء است و مسئولیت،مسئولیت انبیاء.» «25»
امام(قدس سره)هدف و آرزوی فرد مسلمان را حفظ اسلام و تعلیم آن به دیگران دانسته و وجود و بقای طلاب را مساوی با بقای اسلام تلقی کرده اند:«همه آمال ما این است که احکام اسلام به آن طوری که هست در بین مسلمین پیاده شود و اسلام به آن طوری که هست معرفی شود و فقه اسلام تدریس شود،تعلیم شود،حفظ شود، که با حفظ احکام اسلام،اسلام محفوظ است و حفظ احکام اسلام بسته به وجود طبقه روحانیون [است ]. «26»
با توجه به همین وظایف و انجام صحیح آن ها از سوی علما و طلاب است که رهبر فقید جمهوری اسلامی(قدس سره)روحانی را مدغم در اسلام دانسته «27» و این قشر را نمونه ای از اسلام و نمونه ای از انبیا می دانند «28» و توهین به آن ها را توهین به اسلام و پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و علی آله و سلم تلقی می کنند. «29»
و وظایف علما و طلاب غیرایرانی را دربارهء جامعه و کشورشان چنین بیان می فرماید:«برادران،وقتی که می روید بیرون،مسائل را بگویید.ننشینید دیگر در خانه تا این که آن ها برای شما هجوم کنند،شما هجمه کنید آن ها عقب می نشینند،.. شما اسلام را به مردم بگویید،-شما احکام اسلام را-نروید سراغ احکام فقط نماز و روزه،آن ها را هم بگویید،اما احکام اسلام که منحصر در این نیست.شما سورهء برائت را برای مردم چرا نمی خوانید؟و شما آیات قتال را چرا نمی خوانید؟هی آیات رحمت را می خوانید!آن قتال هم رحمت است برای این که می خواهد آدم درست کند.آدم گاهی درست نمی شود-مگر این که-مرض گاهی صحیح نمی شود.«الا بالکلّی» «30» باید ببرند،داغ کنند تا درست شود…شما روی قرآن عمل کنید.قرآن با اشخاصی که مسلمانند و معتقدند و ایمان به خدا دارند،به برادری رفتار می کند. با اشخاصی که برخلاف این هستند،آن ها را می گوید بکشید،بزنید،حبس کنید؛ « أشدّاء علی الکفّار »شما همان طرفش را گرفتید،زمین هم می خورید..مسائلی که خدا فرموده است،بگویید« اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم »،این را باید به مردم حالی (تفهیم)کنید که معنی اش چیست.ما باید چه بکنیم با آن ها؟به آن هایی که هجمه کردند به همه بلاد اسلامی و دارند همه چیز بلاد اسلامی را از بین می برند.» «31» شهید مطهری(قدس سره)یکی از وظایف اصلی حوزه های علمیه و طلاب و روحانیون را -که مقدمهء شناساندن اسلام به دیگران است-چنین بیان می فرمایند:«احیای همه علومی که هم اکنون جزء علوم اسلامی محسوب می شود:(از تفسیر،حدیث،درایه، رجال،فقه،اصول،ادبیات،تاریخ اسلام،تاریخ ملت های مسلمان،کلام اسلامی، فلسفهء اسلامی،عرفان اسلامی،اخلاق اسلامی،منطق اسلامی،با توجه به سیر تحولی و تاریخی آن ها و مشخص ساختن نقش شخصیت هایی که در پیش برد این علوم مؤثر بوده اند.یعنی علاوه بر این که خود این علوم مشمول احیا و اصلاح و آرایش و پیرایش قرار گیرند،تاریخ تحول این علوم نیز دقیقا مشخص می شود» «32»
استاد مطهری(قدس سره)همان گونه که خود-به روایت دوستان «33» -ده سال آینده را زودتر از همه درک می کردند و دیگران بعد از او بودند،در این که مبلغ و هادی باید پیش بینی داشته باشد و آینده را از هم اکنون پیش بینی نماید، تأکید فراوانی می ورزیدند و مسئولیت اصلی قشر روحانی را این چنین بازگو می فرمودند:«روحانیت ما…مسئولیت اصلی اش ایجاد رشد و لیاقت و اعطای شناخت اسلام فرهنگ اسلامی، سرمایه های اسلامی،تاریخ اسلام و معرفی اسلام،به صورت یک مکتب و یک ایدئولوژی و یک جهان بینی اسلامی است



موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:37:00 ب.ظ ]




وظایف امروز روحانیت از نگاه رهبری

1- تقویت ارتباط با مردم

رهبر معظم انقلاب اسلامی در این دیدار، خصوصیت اصلی روحانیت شیعی را استقلال و مردمی بودن برشمردند و حفظ این خصوصیت را رمز دست یابی روحانیت به‌جایگاهی ممتاز و نقشی بی نظیر در تاریخ ایران و اوضاع امروز کشوردانستند و فرمودند:

«برخلاف روحانیون ادیان دیگر، روحانیت شیعی فقط به ‌مردم وابسته است و برای مردم و در خدمت مردم است که این پدیده بسیار بزرگ و مهمی است که باید حفظ و تقویت شود.»(1)

رهبر فرزانه انقلاب اسلامی با اشاره به نقش تعیین کننده روحانیت در مقاطع مهم تاریخ ایران از جمله مشروطه و مسئله ملی شدن نفت، ارتباط عمیق و دوجانبه روحانیون با مردم را رمز این موفقیت دانستند و فرمودند:

«استمرار ارتباط مستقیم روحانیت ‌با همه قشرهای مردم با هر خاستگاه و موقعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، وظیفه‌ای کاملا جدی و موجب تقویت اعتماد مردم است که برای عمل به آن باید از نشست و برخاست با مردم به ویژه در مساجد و جلسات مذهبی، بهره گرفت.»(2)

2- افزایش قدرت فهم و تحلیل سیاسی

رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار خود با علما، فضلا، روحانیون و خواهران طلبه استان سمنان با اشاره به تلاش های مستمر مراکز قدرت جهانی برای جدایی دین از سیاست بر لزوم ارتباط روحانیون با سیاست تاکید کردند و فرمودند:

«سیاسی بودن یک روحانی به معنای ورود به باندها و جناحهای سیاسی و آلت دست شدن سیاست بازان نیست، بلکه به معنای اگاهی سیاسی‌، برخورداری‌از قدرت تحلیل عمیق و بهره مندی از قدرت جهت یابی صحیح سیاسی است.»(3)

3- حفظ شأن و قداست روحانیت

مقام معظم رهبری، بر حفظ شأن و قداست روحانیت تاکید کردند و حفظ شان و قداست روحانیت را از وظایف مهم روحانیون و از شروط اساسی حفظ نقش و جایگاه بی دلیل روحانیت خواندند و افزودند:

«سلامت مالی ‌و اخلاقی، قناعت، پرهیز از دنیا طلبی، حفظ ذی طلبگی و داشتن یک زندگی ‌متوسط از جمله الزامات حفظ قداست روحانیت است.»(4)

4- افزایش مهارتهای دینی برای پیروزی درمیدان پیکار جهانی اندیشه‌ها

رهبر معظم انقلاب اسلامی، افزایش مهارتهای دینی را از دیگر الزامات ‌روحانیت اصیل دانستند و فرمودند:

«دنیای امروز، میدان تعارض‌فلسفه ها و افکار مختلف است و روحانیت باید برای حضور موثر در میدان پیکار جهانی اندیشه های گوناگون، از توان فکری کامل برخوردار باشد.»(5)

رهبر فرزانه انقلاب، با اشاره به مقوله جدی «تهاجم فرهنگی»، وظایف روحانیت را در این خصوص این گونه برشمردند:

«در دورانی‌که هجوم انبوه افکار مختلف در راهروهای اطلاعاتی جهانی، ذهن جوانان راهدف گرفته است‌، باید با شناخت افکار مهاجم و نیز شناخت جوانان، به مقابله صحیح با تهاجم فرهنگی پرداخت.»(6)

5- مبارزه شجاعانه با خرافات

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به ادعای برخی اشخاص درباره ارتباط با امام زمان (عج) و ارتباط با غیب، مبارزه صریح، جدی و شجاعانه با خرافات را از روحانیت خواستار شدند و فرمودند:

«روحانیت اگاه و اصیل باید برمبنای سیره پیامبر (ص) و روش علمای اسلام با این گونه خرافات خطرناک، شجاعانه و بدون ملاحظه مقابله کند»(7)

توصیه پایانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به روحانیت این بود که روحانیت در تبیین ضرورت با خرافات، آزادفکری داشته باشد و بر عقلانیت تکیه کند. ایشان آزاد فکری و عقلانیت را مایه افتخار روحانیت شیعه دانستند و فرمودند:

«شیعه با آزاد فکری و تکیه بر عقل و منطق و استدلال رشد کرده‌است و باید قدر این ویژگی را دانست و آن را دنبال کرد»(7)

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:33:00 ب.ظ ]




وظایف روحانیت از نگاه امام ره
امام ره: حوزه و روحانیت بایستی باور کنند که در تداوم انقلاب نقش مضاعف دارند و بقای انقلاب به تعهد و پشت کار نیازمند است و کناره گیری از انقلاب موجب انحراف و به بیراهه رفتن آن خواهد شد.

از جمله وظایف بسیار مهم طلاب و روحانیون دفاع از آرمانهای والای انقلاب است همانطور که در دوران دفاع مقدس دغدغه طلاب برای حفظ انقلاب اسلامی بسیار مشهود بود. و به همین جهت بیشترین آمار شهید در اقشار گوناگون متعلق به قشر روحانیون و طلاب گرانقدر است و بنابراین نکاتی در حفظ دفاع از انقلاب خدمت کاربران گرامی ارایه می گردد.

دفاع از انقلاب

آرمان نهفته عالمان دین، حکومت دینی بوده تا بتوانند روزی آن را در جامعه مستقر سازند. برای رسیدن به آن رنجها کشیده شده، خونها ریخته شده است؛ اما هیچ یک نتوانستند به آرزوی دیرینه خود جامه عمل بپوشانند، تا این که امام خمینی) توفیق احیای آن را پیدا نمود و بعد از او مقام معظم رهبری با تمام وجود، تقویت این حکومت دینی را هدف اساسی خود قرار داده است.

لذا روحانیت باید حرمت این انقلاب را به خوبی دریابد و منزلت آن را به مردم یاد آور شود.

دفاع از چهره انقلاب بر همگان لازم است؛ اما روحانیت که خود مولد این انقلاب بوده، باید نقش مۆثرتری در دفاع از آن را ایفا نماید.

امام خمینی ره در بیانات خود به روشنی لزوم حمایت و دفاع از انقلاب را بیان داشته اند: «بر روحانیون محترم… لازم است که در فرصتهای مناسب و در محضر مسلمانان، به جبران تبلیغات مسموم که از وسائل ارتباط جمعی وابسته به آمریکا و اسرائیل به شایعه پراکنی و دروغ پردازی بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران اشتغال دارد، از اسلام و انقلاب اسلامی ایران دفاع نمایند و چهره واقعی آن را به جهانیان معرفی نمایند.‌» [1]

حوزه نباید مسئولیت خود را در برابر انقلاب، پایان یافته احساس کند و نقش خویش را تمام یافته بیانگارد. بطوری که در بیانی ایشان می فرمایند:

اگر چنانچه ما در این قدم که حساس‌ترین قدم است در اسلام و برای همه و برای روحانیت و برای همه متفکرها و برای همه ملت، در این موقعی که حساس‌ترین مواقع است ایجاد اختلاف بین‌تان نکنید، دسته‌بندی نکنید، هر کسی برای خودش نکشد. خدا هست، خدا هست غفلت از او نکنید. خدا حاضر است. همه ما تحت مراقبت هستیم وَاللَّهُ مِنْ وَرائِهمْ مُحیطٌ [2] مراقب است. آن خطرات قلب شما در مراقبت حق تعالی است. آن لحظات چشم شما در مراقبت حق تعالی است. آن حرکات زبان شما در محضر حق و در مراقبت اوست. توجه داشته باشید که این دنیا رفتنی است، و حساب شما با کسی است که همه چیزتان تحت مراقبت بوده است.[3]

حوزه و روحانیت بایستی باور کنند که در تداوم انقلاب نقش مضاعف دارند و بقای انقلاب به تعهد و پشت کار نیازمند است و کناره گیری از انقلاب موجب انحراف و به بیراهه رفتن آن خواهد شد.

تعامل میان بزرگان حوزه و طلاب

از جمله راهکارهای بسیار مهم برای موفقیت حوزه تعامل کارساز و هدفمند بین بزرگان حوزه و طلاب عزیز خواهد بود چرا که رکن اصلی روحانیت بزرگان حوزه همچون جامعه مدرسین و طلاب عزیز خواهد بود که در ادامه نکاتی از حضرت امام ره خدمت خواننده گرامی ارایه می گردد:

در بیانی از حضرت امام ره آمده است که :جامعه مدرسین باید طلاب عزیز انقلابی و زحمت کشیده و کتک خورده و جبهه رفته را از خود بدانند. حتما با آنان جلسه بگذارند و از طرح‌ ها و نظریات آنان استقبال نمایند و طلاب انقلابی هم مدرسین عزیز طرفدار انقلاب را محترم بشمارند و با دیده احترام به آنان بنگرند و در مقابل طیف بی ‌عرضه و فرصت ‌طلب و نق‌زن ید واحده باشند و خود را برای ایثار و شهادت در راه هدایت مردم آماده‏ تر کنند. [4]

در جای دیگری حضرت امام ره می فرماید: شما از قول من به فرزندان انقلابی‏ام بفرمایید که تند رویعاقبت خوبی ندارد. اگر آنان جذب حضرات آقایان جامعه محترم مدرسین نشوند، در آینده گرفتار کسانی خواهند شد که مروّج اسلام امریکایی‏ اند.من باز می ‏گویم اگر طلاب انقلابی و مدرسین طرفدار انقلاب هماهنگ کار نکنند، هر دو شکننده‏ اند.باید تمام تلاش را نمود که به این نقطه مهم رسید. آقایان به روشنی دیدند که دشمن از نقاط ضعف چه ضربه‏ ای به اسلام و روحانیت زد. مۆمن از یک سوراخ دو بار نباید گزیده شود. [5]

و همچنین حضرت امام ره در یاری رسانید طلاب جوان به اساتید حوزه می فرمایند که: باید طلاب جوان اساتید محترم حوزه را که در خدمت انقلاب و اسلام و علوم اسلامی می‏ باشند یاری کنند تا آنان بتوانند به هدف‌ های مهم تعلیم و تربیت برسند. شورای مدیریت و اساتید عزیز هم توجه داشته باشند که بدون طلاب انقلابی به هیچ یک از خواسته ‏های مشروع خود نخواهند رسید. طلاب انقلابی و مبارز، پیشتازان انقلاب اصیل اسلامی‏ مان می‏ باشند. چهره گلگون و روشن فیضیه ‏های ایران در جهان اسلام مرهون زندان ‌ها و شکنجه‏ های این عزیزان است. [6]

و در پایان این بحث نصیحیتی از حضرت امام ره خدمت شما ارایه می گردد: من یک نصیحت می‏ کنم به بچه ‏های طلاب؛ طلاب جوان که تازه آمده‏ اند و حاد و تندند؛ و آن این است که آقایان، متوجه باشید اگر چنانچه شَطْر [7]کلمه‏ای به یک نفر از مراجع اسلام، شطر کلمه‏ ای اهانت بکند کسی به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خدای تبارک و تعالی ولایت منقطع می‏ شود. کوچک فرض می‏کنید؟ فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض می‏ کنید؟ اگر به واسطه بعضی از جهالت‌ ها لطمه ‏ای بر این نهضت بزرگ وارد بشود، معاقَب ‌اید پیش خدای تبارک و تعالی؛ توبه ‏تان مشکل است قبول بشود، چون به حیثیت اسلام لطمه وارد می ‏شود. اگر کسی به من اهانت کرد، سیلی به صورت من زد، سیلی به صورت اولاد من زد، واللَّه تعالی راضی نیستم در مقابل او کسی بایستد دفاع کند؛ راضی نیستم. من می‏ دانم، من می‏ دانم که بعض از افراد یا به جهالت یا به عمد می ‏خواهند تفرقه ما بین این مجتمع بیندازند. تفرقه بین این مجتمع معنایش این است که در اسلام خدای نخواسته خلل واقع بشود؛ استعمار به آرزوی خودش برسد. [8]

تلاش برای آزاد اندیشی

حضرت امام ره در مورد تلاش برای آزاد اندیشی بیان می کند:

ادعا می‏ کنیم که ما روحانیون مسْلم هستیم. ما اول باید از خودمان مایه بگذاریم. بی‌ خود دائما نگوییم ما خوب و دیگران بد. مایی که دعوی این را داریم که ما هستیم که اسلام را می‏ خواهیم ترویج کنیم، اسلام را می ‏خواهیم تقویت کنیم، علاقه به اسلام داریم، احکام اسلام پیش ماست، ما باید احکام اسلام را پخش بکنیم. مایی که این مسائل را داریم می ‏گوییم و خودمان هم به صورت یک نفر آدمی که به اسلام به همه معنا ایمان آورده است و قبول دارد همه چیزش را و یک آدم متقی صالح کذاست، اگر، خدای نخواسته در باطن برخلاف این باشیم، منافق نیستیم؟ همان ابو سفیان منافق است؟ من و شما هم منافقیم. آن ایمانش را عرضه می کرد و نداشت. شما هم کمال ایمانتان را عرضه می ‏دارید. بگویید مسلمان هستیم اما منافق اید. این مسلمان منافق در جهات دیگر. اینها هیچ کدام هم مهم نیست. مهم این است که اسلام دست ما آمده است. امانت خداست دست ما آمده است. این امانت را باید به آن‌ طوری که هست بدهیم به اعقاب خود مان.

عرضه کنیم این اسلام را به آن‌ طوری که واقع اسلام است به دنیا، و خود مان جوری نکنیم که این اسلام را یک‏ طور دیگری نمایشش بدهیم به غیر. آن‌طوری که هست نمایشش بدهیم. این دیگر فرق نمی‏ کند بین آن بچه طلبه و طلبه نارسی که تازه تو مدرسه رفته است یا شما آقایان که از علما هستید و در مساجد هستید یا سایرین، هیچ فرقی مابین آنها نیست. منتها شما آقایان که بزرگ ‌تر و بالا تر هستید، مسئولیت ‌تان بیشتر از امثال من طلبه است. اما همه مسئول ‌اند. مسئولیت کم و زیاد دارد. به حسب اختلاف نفوس، اختلاف سعه کلمه.

کاری بکنید که اسلام از ما گله ‌مند نباشد. قرآن کریم از ما گله ‌مند نباشد، که آقایان که شما خودتان را می‏ گفتید که ما مروّج قرآن هستیم، مبین احکام قرآن هستیم، چرا خودتان یک کاری دارید می‏ کنید یا کردید که اسلام یک جور دیگر جلوه کند پیش مردم. [9]

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:27:00 ب.ظ ]




سوم بهمن  وچهارم بهمن 1357
افتادن اداره‌ی امور شهر قم به دست مردم. تشكيل كميته‌ی استقبال از امام خميني(ره). رژه‌ی سربازان گارد سلطنتی در پادگان لويزان محاصره‌ی مهر‌آباد توسط تانك‌ها. تدارك مراسم استقبال از امام

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:59:00 ب.ظ ]




ادب از فهم سرشار و ادراك حقایق سرچشمه می گیرد و بی ادبی از جهل و نادانی
آداب مهمان داری و ضیافت

ضیف به معنی میل است و علت نامیدن مهمان به ضیف آن است كه به طرف میزبان میل می‌كند و به منزل او وارد می‌شود.
یكی از صفات پسندیده مهمان داری است كه ریشه در فرهنگ دینی و باروهای مذهبی دارد، در مهمانی اگر آداب و سنن اسلامی مراعات شود، دیگر مهمان، اسباب زحمت نخواهد شد، بلكه مایه بركت و سبب خوشحالی خواهد بود.
مهمان حبیب خدا و مایه بركت است، هدیه‌ای از سوی پروردگار و عامل افزایش رزق و سبب آمرزش گناهان صاحب‌خانه و سبب نزول مغفرت الهی است.
رسول خدا (ص) می فرماید:

«هنگامی كه خداوند اراده كند نسبت به جمعیتی نیكی نماید هدیه گرانبهائی برای آن ها می فرستند، عرض كردند ای رسول خدا چه هدیه‌ای؟ فرمود: میهمان،‌ كه با روزی‌اش وارد می‌شود و گناهان خانواده را با خود می‌برد و بخشوده می‌شوند.»

ضیف به معنی میل است و علت نامیدن مهمان به ضیف آن است كه به طرف میزبان میل می‌كند و به منزل او وارد می‌شود.
یكی از صفات پسندیده مهمان داری است كه ریشه در فرهنگ دینی و باروهای مذهبی دارد، در مهمانی اگر آداب و سنن اسلامی مراعات شود، دیگر مهمان، اسباب زحمت نخواهد شد، بلكه مایه بركت و سبب خوشحالی خواهد بود.
مهمان حبیب خدا و مایه بركت است، هدیه‌ای از سوی پروردگار و عامل افزایش رزق و سبب آمرزش گناهان صاحب‌خانه و سبب نزول مغفرت الهی است.
رسول خدا (ص) می فرماید:

«هنگامی كه خداوند اراده كند نسبت به جمعیتی نیكی نماید هدیه گرانبهائی برای آن ها می فرستند، عرض كردند ای رسول خدا چه هدیه‌ای؟ فرمود: میهمان،‌ كه با روزی‌اش وارد می‌شود و گناهان خانواده را با خود می‌برد و بخشوده می‌شوند.»

ولیمه یا مهمانی سنت
پیامبر اكرم(ص) فرموده ولیمه و مهمانی سنت در پنج چیز می‌باشد:

«ازدواج و عروسی، عقیقه(بعد از تولد نوزاد در روز هفتم قربانی كرده و مهمانی می‌دهند)، ختنه كردن پسر، ساختن یا خرید خانه نو، بازگشت از سفر حج.»

به غذایی كه در این گونه موارد داده می‌شود، «ولیمه» می‌گویند كه یكی از سنت‌های حسنه پیامبران است كه بهتر است مومنان مخصوصاً فقرا را برای خوردن غذا دعوت كنند و بر مؤمنان نیز لازم و مستحب مؤكد است این دعوت را بپذیرند، هر چند روزه مستحبی گرفته باشند.
مهمانی برای هر یك از موارد یاد شده، سنتی اسلامی است كه دلها را به هم مهربان‌تر و صفا و صمیمیت میان جامعه را بیشتر می‌كند و اقوام و دوستان، یكدیگر را می‌بینند و آشناتر می‌شوند، روح‌ها شاداب‌تر و زندگی‌ها با نشاط‌‌‌تر می‌شوند.

آداب دعوت مهمان
1- ابتدا خویشان و نزدیكان خود را دعوت كند كه یكی از راه‌های صله‌رحم است و موجب رضایت خداوند می گردد. در بین فامیل اولویت با كسانی است كه متدین‌تر باشند.
2- بهتر است كه دعوت كننده، پرهیزگاران و شیعیان و افراد متقی و برادران دینی را دعوت كند.
3- در دعوت، بین ثروتمند و فقیر فرقی قائل نشود.
4- به خاطر خودنمایی و فخر فروشی نباشد.
5- بهتر است كسی را كه می‌داند پذیرفتن دعوت برایش زحمت دارد و وقتی هم كه بیاید به گونه‌ای باعث ناراحتی حاضران می‌شود، دعوت نكند.
6- كسی كه برادر دینی‌اش را به مهمانی دعوت می‌كند باید حتی‌المقدور قدرت پذیرایی از او را داشته باشد و خانواده خود را در مضیقه و تنگنا قرار ندهد.

وظایف میزبان موقع حضور مهمان
1- آمادگی دائم برای پذیرایی از مهمان، كه یكی از نشانه‌های جود و سخاوت است.
2- خدمت كردن به مهمان، مثلاً رختخواب او را برای خواب آماده كند.
3- اگر مهمان هدیه‌ای آورد آن را قبول كند.
4- كاری را به مهمان واگذار نكند.
5- یاری كردن مهمان به هنگام آمدن، استقبال از مهمان و گرفتن لوازم و وسائل او و با خنده و خوش‌رویی با او رو به رو شدن.

آداب حاضر كردن غذا
1- زود آوردن غذا
2- میزبان تمام غذا را حاضر كند و یا هر چه موجود است قبلاً به اطلاع مهمانان برساند.
3- به مقدار لازم غذا تهیه كند.
4- خود را به زحمت نیندازد، بلكه هر غذایی كه آماده داشت، برای او حاضر كرده و به این وسیله از او پذیرایی كند.
5- آن‌چه را برای مهمان حاضر می‌كند، كم و حقیر نشمارد، چون در این صورت نعمت خدا را ناچیز شمرده و این خود نوعی ناسپاسی است.
6- تا توان دارد از او پذیرایی كند و وسایل رفاه و آسایش او را فراهم نماید.
7- پرهیز از تشریفات

آفات مهمان داری
هر عمل خیر و شایسته‌ای،‌ گاهی دچار برخی آفتها می‌شود. اگر جنبه تعادل در مهمانی‌ها رعایت نشود به مرز اسراف و ولخرجیها می‌رسد كه اغلب بخاطر چشم و هم چشمی است، یا ریشه در خودنمایی و تفاخر دارد، كه باعث از بین رفتن قداست و محبوبیت آن نزد خدا می‌شود.
مهمانی‌ها زمانی ارزش دارد، كه به خاطر خدا و به قصد سیر كردن شكمی گرسنه یا شاد كردن برادری مؤمن یا تقویت رابطه‌های خویشاوندی و صله رحم باشد.
پیامبر خدا(ص) فرمود:
هر كس غذایی را از روی ریا و خودنمایی مهمانی دهد، در روز قیامت، همانند آن را خداوند از طعامهای دوزخی به او می‌خوراند.
گاه مهمانی دادن، ریاكاری است و گاه نوع غذا و مكان مهمانی و كیفیت سفره‌چیدن به جهت خودنمایی است. همچنانکه گاه برخی افراد شایسته ضیافت نیستند و با انگیزه‌های ریاكارانه و حسابگرانه و مصلحت اندیشانه دعوت می‌شوند. همه اینها نارواست و هدر دادن نعمتهای الهی است.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:17:00 ب.ظ ]




آداب مهماني و مهمان‌نوازي در قرآن

مهمان و تكريم او در مباني اخلاقي و آداب معاشرت اسلامي از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است و اين ويژگي را مي‌توان در دستورات ديني و سيره معصومين(ع) به وضوح مشاهده كرد.

متن آيات

هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ(24) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا ۖ قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ(25) فَرَاغَ إِلَىٰ أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ(26) فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ(27)

ترجمه آيات

“آيا داستان ميهمانان گرامي ابراهيم به تو رسيده است؟ آنگاه كه بر او وارد شدند و سلام گفتند.(ابراهيم در پاسخ) گفت: سلام، شما را نمي‌شناسم. پس پنهاني به سراغ خانواده خود رفت و گوساله فربه(و بريان شده‌اي) را آورد. پس غذا را نزديك مهمانان‌ گذارد، (ولي با تعجب ديد دست به سوي غذا نمي‌بردند،)‌گفت: چرا نمي‌خوريد؟”

بخشي از مفاهيم آيات

از اين آيات و آيات پس از آن، برخي آداب مهماني به دست مي‌آيد كه به آن اشاره مي‌كنيم:

1ـ مهمان، محترم است. (ضيف … المكرمين)

2ـ مهمان، وقتي وارد شد، سلام كند. (قالوا سلاما)

3ـ جواب سلام او لازم است. (قال سلام)

4ـ صاحب خانه دور از چشم مهمان به سراغ تهيه غذا برود. (فراغ)

5ـ غذا را در خانه تهيه كنيم. (الي اهله)

6ـ پذيرايي سريع باشد. (فجاء) (حرف «فاء» نشانه‌ي سرعت و زماني كوتاه است)

7ـ بهترين غذاها فراهم شود. (بعجل سمين)

8ـ مهمان را نزد سفره نبريم، بلكه سفره را نزد مهمان بيندازيم. (فقربه اليهم)

9ـ از مهمان نپرسيم كه غذا خورده‌اي يا نه. (فراغ الي اهله فجاء) (حضرت ابراهيم بدون پرسش از مهمان، به سراغ خانواده و تهيه غذا رفت)

10ـ شخصا از مهمان پذيرايي كنيم.(فجاء) (خود حضرت ابراهيم(ع) غذا آوردند)

11ـ غذا در دسترس مهمان باشد. (فقربه اليهم)

12ـ مهمان غذا را بپذيرد و ميل كند كه صاحب خانه دغدغه نداشته باشد. (الا تاكلون)

13ـ اول پذيرايي، بعد گفتگو. (فجاء بعجل سمين …) بعد پرسيدند: (قما خطبكم ايهاالرسلون)

14ـ اگر مهمان خبر تلخ و شيريني دارد، اول خبر شيرين و سپس تلخ را عنوان كند. (بشرنا… بشارت فرزند را دادند و سپس نزول عذاب بر مجرمان را گفتند)

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:14:00 ب.ظ ]





بسم الله الرحمن الرحیم

آداب مهمان نوازی در روایات

لذت کریمان:

امیرالمؤمنین (علیه­ السلام) می فرماید: لذت کریمان در اطعام طعام است و لذت انسان های لئیم و فرومایه در خوردن غذا است.

«لذة الکرام فی الإطعام و لذة اللئام فی الطعام».[۱]

برکت های مهمان

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «وقتی مهمان وارد خانه ای می شود، به همراه او، رزقش هم از آسمان فرو می آید. وقتی مشغول غذا خوردن شد، خداوند متعال، گناهان اهل خانه را می بخشد».

«إِنَّ الضَّیْفَ إِذَا جَاءَ فَنَزَلَ بِالْقَوْمِ جَاءَ بِرِزْقِهِ مَعَهُ مِنَ السَّمَاءِ فَإِذَا أَکَلَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ بِنُزُولِهِ عَلَیْهِمْ».[۲]

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «هیچ مهمانی وارد خانه ای نمی شود، مگر آن که رزقش را به همراه خواهد آورد».

«مَا مِنْ ضَیْفٍ حَلَّ بِقَوْمٍ إِلَّا وَ رِزْقُهُ فِی حَجْرِهِ».[۳]

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «وقتی خداوند اراده کند که به بنده ای خیر عنایت کند، هدیه ای را به سوی او می فرستد». مردم سؤال کردند: «آن هدیه چیست؟!» حضرت فرمود: «مهمان! با رزقش وارد می شود و با رفتنش، گناهان اهل خانه را می برد».

«أَنَّهُ قَالَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً أَهْدَى لَهُمْ هَدِیَّةً قَالُوا وَ مَا تِلْکَ الْهَدِیَّةُ قَالَ الضَّیْفُ یَنْزِلُ بِرِزْقِهِ وَ یَرْتَحِلُ بِذُنُوبِ أَهْلِ الْبَیْتِ».[۴]

مهمان نوازی در اسلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «هر خانه ای که مهمان وارد آن نشود، ملائکۀ خداوند هم وارد آن نمی شود».

«کُلُّ بَیْتٍ لَا یَدْخُلُ فِیهِ الضَّیْفُ لَا یَدْخُلُهُ الْمَلَائِکَةُ.[۵]

پذیرایی از مهمان

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «وقتی برادرت بر تو وارد شد، غذایی پیش روی او بگذار. اگر غذا نداشتی، جرعه آبی برای وی بیاور و اگر نخورد، او را دعوت به وضو کن»

«إِذَا دَخَلَ عَلَیْکَ أَخُوکَ فَاعْرِضْ عَلَیْهِ الطَّعَامَ فَإِنْ لَمْ یَأْکُلْ فَاعْرِضْ عَلَیْهِ الْمَاءَ فَإِنْ لَمْ یَشْرَبْ فَاعْرِضْ عَلَیْهِ الْوَضُوءَ.[۶]

ارزش غذا دادن به دیگران

امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرماید: «کسی که گرسنگی مؤمنی را برطرف کند، خداوند متعال سفره ای در بهشت برای وی می گستراند. سفره ای که به گستردگی همه جن و انس است.»

«مَنْ أَشْبَعَ جَوْعَةَ مُؤْمِنٍ وَضَعَ اللَّهُ لَهُ مَائِدَةً فِی الْجَنَّةِ یَصْدُرُ عَنْهَا الثَّقَلَانِ جَمِیعاً.[۷]

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «کسی که سه نفر از مؤمنین را اطعام کند، خداوند متعال در سه باغ از ملکوت آسمان ها او را اطعام نماید: “باغ فردوس"، “باغ بهشت عدن” و “باغ طوبی". طوبی درختی است در بهشت عدن و خداوند با دوست (رحمت) خود آن را کاسته است».

مَنْ أَطْعَمَ ثَلَاثَ نَفَرٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَطْعَمَهُ اللَّهُ مِنْ ثَلَاثِ جِنَانِ مَلَکُوتِ السَّمَاءِ: الْفِرْدَوْسِ وَ جَنَّةِ عَدْنٍ وَ طُوبَى وَ هِیَ شَجَرَةٌ مِنْ جَنَّةِ عَدْنٍ غَرَسَهَا رَبِّی بِیَدِهِ.[۸]

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «کسی که برادرش را در راه خداوند اطعام کند، اجر او همانند کسی است که ” فِئَاماً” از مردم را اطعام کرده باشد. سؤال شد: «منظور از “فئام” چیست؟ حضرت فرمود: «یکصد هزار نفر از مردم».

مَنْ أَطْعَمَ أَخَاهُ فِی اللَّهِ کَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ مَنْ أَطْعَمَ فِئَاماً مِنَ النَّاسِ قُلْتُ مَا الْفِئَامُ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ مِنَ النَّاسِ.[۹]

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «کسی که گرسنه ای را اطعام کند، خداوند متعال، نهری در بهشت برای وی جاری می سازد».

«مَنْ أَشْبَعَ جَائِعاً أَجْرَى اللَّهُ لَهُ نَهَراً فِی الْجَنَّةِ».[۱۰]

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «همانا از دوست داشتنی ترین اعمال نزد خدای یکتا، “سیر کردن مؤمنی از گرسنگی” یا “برطرف گردن غم و اندوه وی” و یا “پرداخت دیون و بدهی او” می باشد.

«مِنْ أَحَبِّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ إِشْبَاعُ جَوْعَةِ الْمُؤْمِنِ أَوْ تَنْفِیسُ کُرْبَتِهِ أَوْ قَضَاءُ دَیْنِهِ».[۱۱]

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «کسی که مسلمانی را اطعام کند تا اینکه سیر گردد، احدی از مخلوقات بجز خدای رب العالمین، اجر و پاداش او را نمی داند. نه ملک مقربی و نه نبی مرسلی!» . سپس امام فرمود: «از جمله اموری که موجب بهشت و مغفرت الهی می گردند: اطعام طعام، در هنگامۀ گرسنگی است.» آن گاه، این آیه را تلاوت فرمود: «أَوْ إِطْعامٌ فی‏ یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ * یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ»[۱۲]؛ « یا غذا دادن در روز گرسنگى .. * یتیمى از خویشاوندان * یا مستمندى خاک‏نشین را»

«مَنْ أَطْعَمَ مُسْلِماً حَتَّى یُشْبِعَهُ لَمْ یَدْرِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِی الْآخِرَةِ لَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ثُمَّ قَالَ مِنْ مُوجِبَاتِ الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ إِطْعَامُ الطَّعَامِ السَّغْبَانَ ثُمَّ تَلَا قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا».[۱۳]

اطعام طعام از روی خودنمایی

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «کسی که به خاطر خودنمایی غذایی به مردم بخوراند، خداوند همانند آن غذا را از صدید جهنم به وی خواهد خوراند. و آن غذا را آتشی در شکمش می گرداند تا آن که از قضاوت میان مردم فارغ گردد».

«مَنْ أَطْعَمَ طَعَاماً رِیَاءً وَ سُمْعَةً أَطْعَمَهُ اللَّهُ مِثْلَهُ مِنْ صَدِیدِ جَهَنَّمَ وَ جَعَلَ ذَلِکَ الطَّعَامَ نَاراً فِی بَطْنِهِ حَتَّى یَقْضِیَ بَیْنَ النَّاسِ».[۱۴]

اکرام مهمان:

امام محمد باقر (علیه السلام) می فرماید: «از جمله اموری که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) به فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) آموخت این بود: “کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، باید مهمان خود را گرامی دارد"».

«مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ».[۱۵]

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «از جمله حقوق مهمان این است که مورد تکریم قرار گیرد و برای او خلال آماده گردد».

«إِنَّ مِنْ حَقِّ الضَّیْفِ أَنْ یُکْرَمَ وَ أَنْ یُعَدَّ لَهُ الْخِلَالُ».[۱۶]

امام باقر (علیه السلام) فرمود: «از جمله اموری که جفا است، به خدمت گرفتن مهمان است. هنگامی که مهمان بر شما وارد می شود، در آمدنش، به او کمک کنید. اما وقتی می رود، در رفتنش به وی کمک نکنید؛ چرا که این کار، نشان از خساست و حقارت است. همچنین برای او زاد و توشه فراهم کنید و سعی کنید زاد و توشۀ خوبی برای او بگذارد. چرا که این کار، نشان از سخاوت است.

«مِنَ الْجَفَاءِ اسْتِخْدَامُ الضَّیْفِ فَإِذَا نَزَلَ بِکُمُ الضَّیْفُ فَأَعِینُوهُ وَ إِذَا ارْتَحَلَ فَلا تُعِینُوهُ فَإِنَّهُ مِنَ النَّذَالَةِ وَ زَوِّدُوهُ وَ طَیِّبُوا زَادَهُ فَإِنَّهُ مِنَ السَّخَاءِ».[۱۷]

ابن ابی یعفور می گوید: «روزی دیدم که برای امام صادق (علیه السلام) مهمان آمده است. مهمان، روزی برای کاری برخواست و امام او را از انجام کار نهی فرمود. و خود امام برای انجام آن کار برخواست. سپس فرمود: “رسول خدا (صلی الله علیه و اله) نهی فرمود از این که مهمان به کاری گماشته شود"».

عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ رَأَیْتُ (لِأَبِی) عَبْدِ اللَّهِ (علیه­ السلام) ضَیْفاً فَقَامَ یَوْماً فِی بَعْضِ الْحَوَائِجِ فَنَهَاهُ عَنْ ذَلِکَ وَ قَامَ بِنَفْسِهِ إِلَى تِلْکَ الْحَاجَةِ وَ قَالَ نَهَى رَسُولُ اللَّه (صلی الله علیه و آله) أَنْ یُسْتَخْدَمَ الضَّیْفُ.[۱۸]

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وقتی با دیگران غذا می خورد، اولین کسی بود که دستش را به سمت غذا می برد و آخرین کسی بود که دست از غذا می کشید. این کار را انجام می داد تا دیگران هم (به راحتی) غذا بخورند»

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی­ الله ­علیه ­و آله) إِذَا أَکَلَ مَعَ الْقَوْمِ طَعَاماً کَانَ أَوَّلَ مَنْ یَضَعُ یَدَهُ وَ آخِرَ مَنْ یَرْفَعُهَا لِیَأْکُلَ الْقَوْمُ.[۱۹]

امام موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود: «وقتی مهمان بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) وارد می شد، همراه با مهمان مشغول غذا می شد و دست از غذا نمی کشید، تا این که مهمان از جای خود بلند شود»

أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی ­الله ­علیه ­و آله) کَانَ إِذَا أَتَاهُ الضَّیْفُ أَکَلَ مَعَهُ وَ لَمْ یَرْفَعْ یَدَهُ مِنَ الْخِوَانِ حَتَّى یَرْفَعَ الضَّیْفُ.[۲۰]

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه ­السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ الزَّائِرَ إِذَا زَارَ الْمَزُورَ فَأَکَلَ مَعَهُ أَلْقَى عَنْهُ الْحِشْمَةَ وَ إِذَا (لَمْ) یَأْکُلْ مَعَهُ یَنْقَبِضُ قَلِیلًا.[۲۱]

حریم مهمان، تا سه روز است

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «مهمان تا سه روز مورد ملاطفت قرار می گیرد. وقتی شب سوم فرار رسید، همانند اهل خانه می شود. در این صورت هر چه برای اهل خانه فراهم می شود، برای مهمان هم فراهم کنید».

الضَّیْفُ یُلْطَفُ لَیْلَتَیْنِ فَإِذَا کَانَ اللَّیْلَةُ الثَّالِثَةُ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ یَأْکُلُ مَا أَدْرَکَ.[۲۲]

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: مهمانی روز اول و دوم و سوم است. بعد از آن اگر مهمان ماند، چیزی که به او می دهید، صدقه ای است که به وی می دهید. سپس امام فرمود: به گونه ای بر برادر مؤمن خود وارد نشوید که او را به گناه اندازید. گفتند: ای رسول خدا! چگونه او را به گناه اندازد؟! حضرت فرمود: چیزی نداشته باشد تا از مهمان پذیرایی کند.

الضِّیَافَةُ أَوَّلُ یَوْمٍ وَ الثَّانِی وَ الثَّالِثُ وَ مَا کَانَ بَعْدَ ذَلِکَ فَهُوَ صَدَقَةٌ تُصُدِّقَ بِهَا عَلَیْهِ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا یَنْزِلَنَّ أَحَدُکُمْ عَلَى أَخِیهِ حَتَّى یُوثِمَهُ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ یُوثِمُهُ قَالَ حَتَّى لَا یَکُونَ عِنْدَهُ مَا یُنْفِقُ عَلَیْهِ.[۲۳]

ولیمه دادن بیش از دو روز جایز نیست:

امام محمد باقر (علیه السلام) می فرماید: «ولیمه یک روز یا دو روز است و بیش از آن، ریاکاری و خودنمایی است».

الْوَلِیمَةُ یَوْمٌ أَوْ یَوْمَانِ مَکْرُمَةٌ (وَ مَا زَادَ رِیَاءٌ وَ سُمْعَةٌ).[۲۴]

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم در رابطه با ولیمه می فرماید: «روز اول حق است. روز دوم معروف و پسندیده است. و مازاد بر آن، ریاکاری و خودنمایی است».

أَوَّلُ یَوْمٍ حَقٌّ وَ الثَّانِی مَعْرُوفٌ وَ مَا زَادَ رِیَاءٌ وَ سُمْعَةٌ.[۲۵]

بر اهل شهر مستحب است که واردین بر شهر را پذیرایی کنند:

امام باقر می فرماید: «وقتی مردی وارد شهری شد، تا زمانی که در آن شهر است، مهمان برادران دینی خود در آن شهر است»

«إِذَا دَخَلَ الرَّجُلُ بَلْدَةً فَهُوَ ضَیْفٌ عَلَى مَنْ بِهَا مِنْ إِخْوَانِهِ وَ أَهْلِ دِینِهِ حَتَّى یَرْحَلَ عَنْهُمْ».[۲۶]

­مواردی که ولیمه دادن در آن ها پسندیده است:

عُرس (عروسی). خُرس (عقیقه). ایاب (برگشتن از سفر). اعذار (ختنه). وِکار (خرید و فروش خانه). رِکاز (بازگشت از مکه).

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «دعوت کردن ضروری نیست، مگر در چهار کار: “عروسی"، “عقیقه"، “بازگشت از سفر” و “ختنه” کردن».

لَا تُجِبِ الدَّعْوَةَ إِلَّا فِی أَرْبَعٍ الْعُرْسِ وَ الْخُرْسِ وَ الْإِیَابِ وَ الْإِعْذَارِ.[۲۷]

امام صادق (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «ولیمه در چهار موضع است: عروسی، عقیقه، ختنه، بازگشت مرد از مسافرت.

الْوَلِیمَةُ فِی أَرْبَعٍ الْعُرْسِ وَ الْخُرْسِ وَ هُوَ الْمَوْلُودُ یُعَقُّ عَنْهُ وَ یُطْعَمُ وَ الْإِعْذَارِ وَ هُوَ خِتَانُ الْغُلَامِ وَ الْإِیَابِ وَ هُوَ الرَّجُلُ یَدْعُو إِخْوَانَهُ إِذَا آبَ مِنْ غَیْبَتِهِ.[۲۸]

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در وصیت خود به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: ای علی! ولیمه ای نیست مگر در پنج مورد: در عُرس، خُرس، عِذار، وِکار و رِکار. “عُرس"، ازدواج است. “خُرس"، تولد فرزند است. “عِذار” ختنه کردن است. “وِکار” در رابطه با ساخت و خرید مسکن است. و “رکاز” هم بازگشت از سفر حج است.

یَا عَلِیُّ لَا وَلِیمَةَ إِلَّا فِی خَمْسٍ فِی عُرْسٍ أَوْ خُرْسٍ أَوْ عِذَارٍ أَوْ وِکَارٍ أَوْ رِکَازٍ فَالْعُرْسُ التَّزْوِیجُ وَ الْخُرْسُ النِّفَاسُ بِالْوَلَدِ وَ الْعِذَارُ الْخِتَانُ وَ الْوِکَارُ فِی (بِنَاءِ الدَّارِ وَ شِرَائِهَا) وَ الرِّکَازُ الرَّجُلُ یَقْدَمُ مِنْ مَکَّةَ.[۲۹]

دعوت از مؤمنین در ولیمه­ ها:

امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «اگر مرد مسلمانی را اطعام کنم برایم دوست داشتنی تر است تا این که افقی از مردم را اطعام کنم». سؤال شد: «افق چه مقدار است؟» حضرت فرمود: «ده هزار نفر!»

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه ­السلام قَالَ لَأَنْ أُطْعِمَ رَجُلًا مُسْلِماً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أُعْتِقَ أُفُقاً مِنَ النَّاسِ قُلْتُ وَ کَمِ الْأُفُقُ قَالَ عَشَرَةُ آلَافٍ.[۳۰]

امام صادق (علیه السلام) به سدیر صیرفی فرمود: «چه می شود که هر روز بنده ای را آزاد کنی؟». سدیر عرض کرد: «از نظر مالی، توان چنین کاری را ندام». امام فرمود: «آیا هر روز مسلمانی را اطعام می کنی؟». سدیر گفت: «مسلمان توانمند یا نیازمند؟» امام فرمود: «بی نیاز هم اشتهای به غذا دارد».

مَا مَنَعَکَ أَنْ تُعْتِقَ کُلَّ یَوْمٍ نَسَمَةً قُلْتُ لَا یَحْتَمِلُ مَالِی ذَلِکَ قَالَ تُطْعِمُ کُلَّ یَوْمٍ مُسْلِماً فَقُلْتُ مُوسِراً أَوْ مُعْسِراً فَقَالَ إِنَّ الْمُوسِرَ قَدْ یَشْتَهِی الطَّعَامَ[۳۱]».[۳۲]

دعوت از فقرا در ولیمه ها:

امام صادق (علیه السلام) فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نهی فرمود از ولیمه ای که مختص اغنیا باشد و فقرا و نیازمندان به آن دعوت نشوند».

نَهَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و اله) عَنْ وَلِیمَةٍ یُخَصُّ بِهَا الْأَغْنِیَاءُ وَ یُتْرَکُ الْفُقَرَاءُ.[۳۳]

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اجابت دعوت کسی که در ولیمه اش تنها اغنیا دعوت شده اند، کراهت دارد».

وَ یُکْرَهُ إِجَابَةُ مَنْ یَشْهَدُ وَلِیمَتَهُ الْأَغْنِیَاءُ دُونَ الْفُقَرَاءِ.[۳۴]

اطعام گرسنه، واجب است:

«چرا که او هرگز به خداوند بزرگ ایمان نمى‏آورد * و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشویق نمى‏نمود * از این رو امروز هم در اینجا یار مهربانى ندارد * و نه طعامى، جز از چرک و خون!»

إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظیمِ * وَ لا یَحُضُّ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْکینِ * فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمیمٌ * وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلینٍ.[۳۵]

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمود: خداوند تبارک و تعالی می فرماید: به من ایمان نیاورده کسی که سیر بخواند و برادر مسلمانش گرسنه باشد.

قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَا آمَنَ بِی مَنْ بَاتَ شَبْعَاناً [شَبْعَانَ‏] وَ أَخُوهُ الْمُسْلِمُ طَاوٍ.[۳۶]

استحباب اجابت دعوت مؤمن و نهی از اجابت دعوت فاسق:

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: از حقوق واجب مؤمن بر مؤمن دیگر این است که دعوتش را اجابت کند.

مِنَ الْحُقُوقِ الْوَاجِبَاتِ لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَنْ یُجِیبَ دَعْوَتَهُ.[۳۷]

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: سه کار از جفا کاری است … یکی این که: مردی به برای خوردن غذا دعوت کنند و او، دعوت را اجابت نکند.

ثَلَاثَةٌ مِنَ الْجَفَاءِ … وَ أَنْ یُدْعَى الرَّجُلُ إِلَى طَعَامٍ فَلَا یُجِیبَ …. .[۳۸]

پیامبر (صلی الله علیه و آله) در وصیت خود به ابوذکر فرمود: ای ابوذر … غذای فاسقین را نخور.

یَا أَبَا ذَرٍّ … لَا تَأْکُلْ طَعَامَ الْفَاسِقِینَ.[۳۹]

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: اگر مؤمنی مرا به خورن غذایی دعوت کند، حتما دعوتش را اجابت می کنم و این کار دستور دینی است. و اگر مشرک یا منافقی مرا به خوردن غذایی دعوت کند، دعوتش را اجابت نمی کنم و این کار جزء دین است. خداوند متعال، غذای مشرکین و منافقین را بر من منع کرده است.

لَوْ أَنَ‏ مُؤْمِناً دَعَانِی‏ إِلَى‏ طَعَامِ‏ ذِرَاعِ‏ شَاةٍ لَأَجَبْتُهُ وَ کَانَ ذَلِکَ مِنَ الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّ مُشْرِکاً أَوْ مُنَافِقاً دَعَانِی إِلَى طَعَامِ جَزُورٍ مَا أَجَبْتُهُ وَ کَانَ ذَلِکَ مِنَ الدِّینِ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِی زَبْدَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ طَعَامَهُمْ. [۴۰]

نهی از کم شمردن غذا:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید: همین اندازه گناه برای انسان (میزبان) بس است که غذایی که نزد برادر مؤمنش می گذارد، کم به حساب آورد (از نظر کمی و کیفی). همین اندازه گناه برای قومی بس است که غذایی که برادر مؤمنشان نزدشان می گذارد، کم حساب کنند.

کَفَى بِالْمَرْءِ إِثْماً أَنْ یَسْتَقِلَّ مَا یُقَرِّبُ إِلَى إِخْوَانِهِ وَ کَفَى بِالْقَوْمِ إِثْماً أَنْ یَسْتَقِلُّوا مَا یُقَرِّبُهُ إِلَیْهِمْ أَخُوهُمْ.[۴۱]

نهی از تکلف بیش از توان به جهت مهمان:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) می فرماید: بیش از حدا توانتان در پذیرایی از مهمان به زحمت و تکلف نیفتید.

لا یتکلفنَّ احد لضیفه ما لا یقدر.[۴۲]

از موارد تکریم مرد نسبت به برادر مؤمنش این است که هیچ گونه تکلفی در برابر او نداشته باشد.

مِنْ تَکْرِمَةِ الرَّجُلِ لِأَخِیهِ الْمُسْلِمِ أَنْ… لَا یَتَکَلَّفَ لَهُ شَیْئاً.[۴۳]

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:12:00 ب.ظ ]




آداب پسندیده موقع مهمانی رفتن

وقتی دور هم نشسته اید، احتمال این که بحث های متنوعی درباره مسائل اجتماعی، سیاسی، شخصی و… پیش بیاید، زیاد است. فراموش نکنید که شما مهمان اید و مجلس مهمانی جای بحث و جدل نیست. به یک گپ خودمانی بسنده کنید و مجلس مهمانی را به میدان جنگ تبدیل نکنید.

۱ -تشکر یادتان نرود:
تشکر از میزبان به خاطر پذیرایی اش ضرورت دارد. این کار را میتوانید در پایان مهمانی انجام بدهید. اما روش بهتری هم وجود دارد؛ میتوانید فردای مهمانی به میزبان تلفن بزنید و به او بگویید فقط زنگ زده اید بابت تشکر از پذیرایی دیروز؛ همین.

۲- سرزده نروید مهمانی:
ایام عید، بازار مهمانی و دید و بازدید حسابی داغ است. پیش از اینکه به قصد مهمانی از منزل خارج شوید، تلفن بزنید و از حضور میزبان در منزل و از آمادگی اش برای پذیرایی از شما اطمینان حاصل کنید. شاید مهمانان زیادی در منزل میزبان حضور داشته باشند و او موقع پذیرایی به زحمت بیفتد.

۳- سر وقت بروید :
اگر قرار گذاشته اید زمان معینی به منزل میزبان بروید، دیر نکنید. زود هم نروید در روز های شلوغ عید، هر خانواده ای برای خودش برنامه ریزی فشرده ای دارد و تأخیر شما ممکن است برنامه یک جمع را مختل کند.

۴- گپ بزنید، بحث نکنید : وقتی دور هم نشسته اید، احتمال این که بحث های متنوعی درباره مسائل اجتماعی، سیاسی، شخصی و… پیش بیاید، زیاد است. فراموش نکنید که شما مهمان اید و مجلس مهمانی جای بحث و جدل نیست. به یک گپ خودمانی بسنده کنید و مجلس مهمانی را به میدان جنگ تبدیل نکنید. از این فرصت برای تازه کردن دیدارها و لذت بردن از مصاحبت همدیگر استفاده کنید و خودتان و اطرافیانتان را با بحثهای آنچنانی خسته نکنید.

۵ – به میزبان کمک کنید :
خوشبختانه بیشتر خانمهای ایرانی، این کار را خوب بلدند. به میزبان در امر پذیرایی کمک کنید: موقع چیدن میز غذا، مرتب کردن آشپزخانه بعد از صرف غذا و شست وشوی ظروف. با این کار، نه تنها به میزبان کمک می کنید، بلکه فرصتی پیدا می کنید تا رابطه تان را هم صمیمی تر کنید و احیانا چیزهای جدیدی هم یاد بگیرید.

۶ – شنونده خوبی باشید :
توی مهمانی، دائم از خودتان تعریف و تمجید نکنید و به همان میزان که صحبت می کنید، به دیگران هم اجازه صحبت بدهید و خلاصه این که شنونده خوبی باشید.

۷ – گاهی به ساعت نگاه کنید:
گه گاه، نگاهی به ساعت تان بیندازید. ساعات بعد از صرف شام، جان میدهد برای گپ های طولانی، ولی حواستان باشد که این گپ ها خیلی هم به درازا نکشد. گاهی میزبان قرار است صبح روز بعد برود سر کارش یا برنامه مسافرتی در پیش داشته باشد و به خاطر رودربایستی با شما حسابی به زحمت بیفتد.

۸ – غم و غصه تان را با خودتان نبرید :
وقتی به مهمانی می روید، غصه هایتان را در خانه جا بگذارید حتما. مهمانی جای خوبی برای طرح مسائل و مشکلات نیست. مسلما میزبان هم مثل شما مشکلات خاص خودش را دارد. یادتان باشد که این دید و بازدیدها قرار است فرصتی باشند برای شاد بودن و فراموش کردن گرفتاری ها.

۹- یار کمکی ببرید:
گاهی شما به یک مهمانی دعوت می شوید، ولی بیشتر آدم های حاضر در آن مهمانی را نمی شناسید. خلاصه این که گاهی برایتان سخت است به تنهایی با فضای یک مهمانی کنار بیایید. این جور مواقع میتوانید با کسب اجازه از میزبان، یکی از دوستانتان را همراه خودتان ببرید مهمانی تا تنها نمانید. ولی این را هم فراموش نکنید که نباید تمام زمان مهمانی را فقط با دوستتان بگذرانید. از این فرصت میوتوانید برای آشنایی با دوستان جدید هم استفاده کنید.

۱۰- حواستان به بچه هم باشد:
اگر بچه های شیطان و باهوشی دارید که از فرط باهوشی دلشان می خواهد از همه چیز سر در بیاورند و از در و دیوار بروند بالا، حتما هوایشان را داشته باشید. به هر حال آنجا خانه خودتان نیست و احتمالا قواعد و قوانین خودش را دارد.
به فرزندتان اجازه ندهید تمام کارهایی را که در منزل انجام میدهد، بی توجه به ملاحظات منزل صاحبخانه انجام بدهد. بهتر است پیش از رفتن به مهمانی، با کوچکترها صحبت کنید و توجیه شان کنید که مهمانی یعنی چه. اگر هم احیانا حرف هایتان اثر نکرد و کودک شروع کرد به شیطنت و به هم ریختن منزل صاحبخانه، بی خیال نباشید و او را منع کنید. این ایده را که بچه باید از همه چیز سر در بیاورد، لااقل وقتی که مهمان اید، فراموش کنید.

۱۱ -گاهی به فکر هدیه باشید:
خب، اگر برای اولین بار است که دارید به منزل میزبان می روید، رسم است که دست خالی نروید؛ به ویژه اگر میزبان تازگی ها نقل مکان کرده یک منزل جدید یا احیانا اتفاق خوشایندی برای خود میزبان یا خانواده اش افتاده، مثلا بچه دارشده، یا پسرش کنکور قبول شده یا… و البته توجه شما مهمتر از نوع هدیه ای است که میگیرید. گاهی حتی یک گلدان گل یا یک جعبه شیرینی واقعا جواب میدهد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:08:00 ب.ظ ]




آداب میهمانی رفتن

در جمع از ثروت و دارایی‌ها و افتخارات خویش تعریف نكنید و از شغل و مقام پردرآمد و پولساز خود صحبت نكنید، بویژه اگر مخاطب شما فاقد آنها باشد.

1 - قبل از رفتن به مهمانی، با میزبان تماس گرفته و با وی هماهنگی كنید.

2 - بهتر است از میزبان بخواهید خود وقت مناسب را تعیین كند.

3 - اگر برای اولین بار به منزل كسی می‌روید بهتر است دست خالی نروید و با توجه به شرایط میزبان و در حد توان هدیه‌ای ببرید.

4 - در پذیرایی، محدودیت‌های میزبان را درك كنید و انتظارات بیش از حد توان او نداشته باشید.

5 - موضوعات اختلاف‌ برانگیز مطرح نكنید و مهمانی را به میدان جنگ و جدل تبدیل نكنید.

6 - احترام میزبان را نگه دارید و از محكوم كردن او و به كرسی نشاندن حرف خویش منصرف شوید.

7 - در جمع از ثروت و دارایی‌ها و افتخارات خویش تعریف نكنید و از شغل و مقام پردرآمد و پولساز خود صحبت نكنید، بویژه اگر مخاطب شما فاقد آنها باشد.

8 - از گله‌گذاری و غیبت در مهمانی‌ بپرهیزید و پشت‌سر مهمانان، میزبان، دوستان و نزدیكانتان بدگویی نكنید.

9 - به عنوان میزبان، با مهمانان خود به گرمی رفتار كنید. از درد و غم، بیماری و گرفتاری‌های روزمره خود برای مهمانان داستان نسازید.

10 - اگر در منزل خود عادت غذایی یا آداب خاصی دارید كه میزبان قادر به برآورده‌ كردن آن نیست از وی تقاضای آن را نكنید ( باعث دردسر یا شرمندگی او نشوید ).

11 - در خوردن غذا مانند منزل خود رفتار نكنید. ( از پرخوری بپرهیزید ).‌

12 - بعضی افراد در مهمانی‌ها عادت دارند ساكت در گوشه‌ای بنشینند،حرفی نزنند یا مدام مشغول خوردن باشند. این كار دور از شأن و شخصیت افراد است.

13 - فراموش نكنید شما حق ندارید ‌دكوراسیون منزل میزبان را تغییر دهید.

14 - در مهمانی‌ تمام‌ وقت را با یك نفر از حاضران به گفت‌ و گو نپردازید، طوری كه گویی شخص دیگری در آن محل حضور ندارد.

15 - كودكان خود را كنترل كنید تا باعث زحمت برای میزبان نشوند. (به كودكانتان از قبل تذكر دهید.)‌

16 - در زمان نشستن شما تابع میزبان هستید، اگر به شما تعارف كرد كه جای خاصی بنشینید، حتما رعایت كنید.

17 - هیچ‌گاه سعی نكنید كودكان میزبان را تنبیه یا تربیت كنید.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:06:00 ب.ظ ]




ذکری که تبدیل به خشت طلا می شود!
ذکر مومن است که بگوید «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» و هرگاه نگوید، توقف می کنیم.

ذکری که تبدیل به خشت طلا می شود! به گزارش روضه نیوز به نقل جام ؛پیامبر اکرم( صلی الله علیه وآله) می فرماید: درشب معراج چون به بهشت وارد شدم، دیدم زمین مسطحی را که ملائکه در آن بقعه ی بزرگی می ساختند؛ یک خشت طلا و یک خشت از نقره و دیدم گاهی می سازند و گاهی می ایستند(گویی منتظرند) پس سوال کردم از آنها چراگاهی می سازید و گاهی توقف می کنید؟

گفتند: توقف می کنیم تا اینکه مصالح آن برسد.
گفتم: مصالح آن چیست؟
گفتند: ذکر مومن است که بگوید «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» و هرگاه نگوید، توقف می کنیم

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 12:28:00 ق.ظ ]




ذکری که تبدیل به خشت طلا می شود!
ذکر مومن است که بگوید «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» و هرگاه نگوید، توقف می کنیم.

ذکری که تبدیل به خشت طلا می شود! به گزارش روضه نیوز به نقل جام ؛پیامبر اکرم( صلی الله علیه وآله) می فرماید: درشب معراج چون به بهشت وارد شدم، دیدم زمین مسطحی را که ملائکه در آن بقعه ی بزرگی می ساختند؛ یک خشت طلا و یک خشت از نقره و دیدم گاهی می سازند و گاهی می ایستند(گویی منتظرند) پس سوال کردم از آنها چراگاهی می سازید و گاهی توقف می کنید؟

گفتند: توقف می کنیم تا اینکه مصالح آن برسد.
گفتم: مصالح آن چیست؟
گفتند: ذکر مومن است که بگوید «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» و هرگاه نگوید، توقف می کنیم

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 12:28:00 ق.ظ ]




فضیلت و ثواب خواندن و همراه داشتن دعای معراج +متن دعا

از رسول اکرم صلى الله علیه و آله منقول است آن شبى که مرا به معراج بردند از تمامى آسمانها گذشتم تا به آسمان هفتم رسیدم و آنچه دیدم بودم و با خداى تعالى بى واسطه سخن گفتم و مراجعت نمودم چون به مقام جبرئیل رسیدم گفتم یا جبرئیل این چه دعائى است که جمله فرشتگان مى خوانند؟ گفت یا محمد صلى الله علیه و آله این همان دعایى است که از جانب حق به شما آوردم و خداى تعالى مى فرماید که هر که از آدم تا خاتم این دعا را بخواند یا با خود دارد عزیز و مکرم گردد و حاجتش برآورده شود حق تعالى هیچ حجاب در میان او و خودش نگذارد و او را از جمیع بلایا محفوظ فرماید و اگر از آدم تا خاتم جمع شوند و جمیع دریاها مرکب گردد و آسمان و زمین کاغذ شود چندان نویسنده که همه فرشتگان مانده شوند و دریا خشک شود و آسمان و زمین تمام شود نمى تواند ثواب این دعا را بنویسند و از هزار یکى نوشته نشود و خواننده و دارنده این دعا را تنگى دست ندهد و تا روز اجل بستگى در کار وى نشود و در روز قیامت حساب را از وى بردارند و بى حساب داخل بهشت شود.

یا محمد دارنده و خواننده این دعا رستگارى یابد. هر کس در عمر خود این دعا را یک بار بخواند و اگر نتواند گوش بدهد یا با خود دارد چنان باشد که چهل هزار ختم قرآن کرده باشد و چهل هزار حج کرده باشد و چهل هزار گوسفند قربانى کرده و چهل هزار بنده آزاد کرده و چهل هزار مسکین را طعام داده و چهل هزار برهنه را پوشیده باشد و تورات موسى و انجیل عیسى و زبور داوود و فرقان محمد المصطفى صلى الله علیه و آله را خوانده باشد و اگر بیمار باشد چنانچه طبیبان از معالجه آن عاجز باشند چون این دعا را به آن بیمار دهند و بر بالین وى گذارند شفا یابد و اگر کسى قرض دار باشد و این دعا را بخواند حق تعالى دین او را ادا فرماید و اگر کسى کاهل نماز باشد این دعا را با خود دارد حق تعالى دل او را روشن گرداند حریض نماز شود و اگر زن دشوار زاید این دعا را بر آب خواند بخورد به آسانى بار نهد و اگر کسى را بسته باشند این دعا را بر موم گیرند و بر کمر وى بندند فى الحال گشاده گردد و اگر بخت دختر بسته باشد این دعا را بخواند یا با خود دارد بخت او گشاده شود و اگر کسى را به پاى دار برند این دعا را بر وى بخوانند و بدمند یا در نزد آن کس باشد هیچ ضررى به او نرسد و اگر جهت فرزند بخواند خداوند عالم پسرى به وى عطا فرماید و دارنده این دعا از گزند مار و عقرب و زبان بدگویان ایمن گردد.

خواننده و دارنده این دعا از درد گوش و دردسر و درد چشم و درد دل و جگر و فلج و لغوه و جمیع دردها ایمن گردد و هر کس این دعا را با خود به گرد برد حق سبحانه او را ببخشد و سکرات موت را بر وى آسان گرداند و از عذاب قبر و سوال نکیر و منکر ایمن گردد و روز جزا چهل هزار فرشته به استقبال وى برآیند تا داخل بهشت مى کنند و شرح این دعا بسیار بود اما مختصر کردیم تا ملال نگیرد بسیار مجرب است ان شاء اللّه و اللّه اعلم بالصواب .

هذا دعای معراج

یا سَیِّدُ یا سَنَدُ یا صَمَدُ یا مَنْ لَهُ الْمُسْتَنَدُ اِجْعَلْ لی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً مَمّا اَنا فیهِ وَاکْفِنی فِیهِ وَ اَعُوذُ بِکَ بِسْمِ اللهِ التّامّاتِ یا اَللهُ یا اَللهُ یا اَللهُ یا رَحْمنُ یا رَحْمنُ یا رَحیمُ یا خالِقُ یا رازِقُ یا بارِیُ یا اَوَّلُ یا آخِرُ یا ظاهِرُ یا باطِنُ یا مالِکُ یا قادِرُ یا واهِبُ یا وَهّابُ یا تَوّابُ یا حَکیمُ یا سَمیعُ یا بَصیرُ یا غَفورُ یا رَحیمُ یا غافِرُ یا شَکُورُ یا عالِمُ یا عادِلُ یا کَریمُ یا رَحیمُ یا وَدودُ یا غَفورُ یا رَؤفُ یا وِتْرُ یا مُغیثُ یا مُجیبُ یا حَبیبُ یا مُنیبُ یا رَقیبُ یا مَعیدُ یا حافِظُ یا قابِضُ یا حَیُّ یا مُعینُ یا مُبینُ یا جَلیلُ یا جَمیلُ یا کَفیلُ یا وَکیلُ یا دَلیلُ یا حَیُّ یا قَیّومُ یا جَبّارُ یا غَفّارُ یا حَنّانُ یا مَنّانُ یا دَیّانُ یا غُفْرانُ یا بُرْهانُ یا سُبْحانُ یا مُسْتَعانُ یا سُلْطانُ یا اَمینُ یا مُؤمِنُ یا مُتَکَبّ‍ِرُ یا شَکُورُ یا عَزیزُ یا عَلیُّ یا ‍وَفِیُّ یا قَویُّ یا غَنیُّ یا مُحِقُّ یا اَمینُ یا مُؤمِنُ یا مُتَکبِّرُ یا شَکُورُ یا عَزیزُ یا عَلیُّ یا وَفیُّ یا قَویُّ یا غَنیُّ یا مُحِقُّ یا مُعْطی یا آخِرُ یا اَحْسَنَ الْخالِقینَ یا خَیْرَالرّازِقینَ یا خَیْرَ الْغافِرینَ یا خَیْرَ الْمُحْسِنینَ یا خَیْرَ النّاصِرینَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ یا نُورَ السَّمواتِ وَ الْأرْضِ یا هادِیَ الْمُض‍ِلّینَ یا دَلیلَ الْمُتَحَیّرینَ یا خالِقَ کُلَّ شَیءٍ یا فاطِرَ السَّمواتِ والْأرْضِ یا هادِیَ الْمُضِلینَ یا مُفَتَّحَ الْأبْوابِ یا مُسَبِّبَ الْأسْبابِ یا رَفیعَ الدَّرَجاتِ یا وَلِیَّ الْحَسَناتِ یا غافِرَ الْخَطیئاتِ یا مُحیِیَ الْأمْواتِ یا ضاعِفَ الْحَسَناتِ یا دافِعَ الْبَلِیّات، اَللّهُمَّ اَحْفَظْ صاحِبِ هذَالدُّعاءِ مِنَ الطّاعُونِ وَالزَّلْزَلَهِ وَ الْفُجْاَهِ وَالْوَباء‍ِ وَ م‍ِنْ شَرَّ السُّلْطانِ الْجابِرِ وَ شَرَّ الْعَیْنِ السُّوء‍ِ وَ مِنْ شَرَّالْجَنَّ وَالْإنْسِ بِحَقَّ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ بِحَقَّ حمعسق وَ بِحَقَّ مُحَمَّدِ الْمُصْطَفی وَ بِحَقَّ عَلِیَّ الْمُرْتِضی وَالْأئمَّهِ الْهُدی وَ بِحَقَّ اللُّوحِ وَالْقَلَمِ وَالْکُرْسِیَّ وَ الْعَرْشِ وَ بِحَقَّ فَسَیَکْفیکَهُمُ اللهُ وَ هُوش السَّمیعُ الْعَلیمُ اللّهُمَّ اَحْفَظْ صاحِبِ هذَالدُّعاءِ مِنْ شَرَّ کُلَّ ذی شَرًّ وَ مِنْ شَرٌ طارِقٍ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ مِنْ شَرَّ والِدٍ وَ ما وَلَدَ وَ مِ‍نْ شَرَّ ما یَلِجُ فِی‌الأرْضِ وَ ما یَخْرِجُ مِنْها وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیم اَللّهُمَّ احْفِظْ صاحِبِ هَذَاالدُّعا مِنْ شَرَّ الْأعْداءِ وَ مِنْ شَرَّ جَمیعَ الْمِحْنَهِ وَ الدّاءِ وَ مِنْ شَرَّ النَّفّاثاتِ فِی الْعُقَدِ وَ مِنْ شَرَّ حاسِدٍ اِذا حَسَدَ یا رَبَّ بِعِزَّ عِزَّتِکَ وَ الْقَهْرِ بِلُطْفِکَ وَ الرَّحْمَهِ رَحْمَتَکَ یا واهِبَ الْعَطایا یا دافِعَ الْبَلایا یا غافِرَ الْخطایا یا سَتّارَ الْعُیُوبِ یا نُورَ الْغُیُوبِ یا نُورَ الْقُلُوبِ یا حَبیبَ الْقُلُوبِ یا قاضِیَ الْحاجاتِ یا رَحْمنَ الدُّنْیا وَالْأخِرَهِ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ وَ بِحَقَّ اَلا اِلا اللهِ تُصیرُا الأمُورِ اَللّهُمَّ اَسْتَوْدِعُکَ نَفْسی وَ رُوحی وَ مالی وَ اَوْلادِی وَ جَمیعَ ما اَنْعَمْتَ عَلَیَّ فِی الدّینِ وَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ اِنَّهُ لا یُضیعُ صانیکَ یَصُونَکَ وَ مَحْفُوظَکَ وَ مَامُولَکَ وَ لا یُجیرُنی اَحَدٌ مِنْکَ وَ لَنْ اَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً اَللّهُمَّ رَبَّنا اتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النّارِ وَ عَذابَ الْقَبرِ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ وَ صلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ اَجْمَعینَ الطّاهِرینَ وَ الأئِمَّهِ الْمَعْصُومینَ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً کَثیراً.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[جمعه 1394-11-02] [ 11:37:00 ب.ظ ]




وظایف زنان در دوران غیبت 

وظایف و مسئولیت هایی در دوران غیبت امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بر عهده ی شیعیان قرار گرفته که برای حفظ خود و مهیا نمودن آن برای ظهور حضرت بقیه الله ( ارواحنا فداه ) بسیار مفید و مؤثر است و اهمیت این وظایف به حدی است که در روایات، بسیار بر آن تأکید شده است. لذا هرگاه زنان یا مردان به وظایف و مسئولیت هایی که بر عهده شان گذاشته اند عمل نمایند و پای بند به آن باشند، این اشخاص بس با ارزش تر از مسلمانان صدر اسلام خواهند بود که محضر پیامبر ( صل الله علیه و اله و سلم ) را درک کردند،

زیرا حضرت رسول در محضر اصحابش فرمودند:« بعد از شما گروهی می آیند که برای یک نفر از آنان به اندازه پنجاه نفر از شما اجر و مزد منظور می گردد.» عرض کردند: ای رسول خدا! ما در جنگ های بدر و احد و حنین در کنار شما بودیم و در راه خدا جنگ ها کردیم و قرآن در زمان ما نازل شد. پیامبر ( صل الله علیه و اله و سلم ) فرمود: « اگر مشکلات و سختی هایی که برای آن ها پیش می آید و آنان در مقابل آن سختی ها، پایداری و مقاومت می ورزند، برای شما پیش می آمد، نمی توانستید مانند آن ها پایدار و ثابت قدم باشید.»[1]

لذا زنان ما نباید در مقابل وظایف مهم فردی و اجتماعی از خود سستی یا بی تفاوتی نشان دهند بلکه باید به وظایفی که بعضی از آن ها در این فصل آورده شده است با جدیت کامل عمل کنند و با هر فساد و تباهی مبارزه کنند و با عمل و تزکیه نفس خود را از منتظران واقعی حضرت بقیه الله ( ارواحنا فداه ) قرار دهند.[2]

از جمله مسئولیت های زنان، وظایف فردی و اجتماعی است که به ترتیب به شرح آن پرداخته می شود:

 وظایف فردی

1 ـ پاک سازی درو ن از صفات پلید و زیور دادن آن به اخلاق نیک( خودسازی)

امام صادق، به مردم دوران غیبت، اعم از زن و مرد می فرماید:« هر کس دوست می دارد که از اصحاب امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) باشد باید منتظر باشد و در این حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار نماید.» [3]

پس یکی از چیزهایی که هر انسانی، اعم از زن و مرد را به کمال حقیقی می رساند، پاک سازی روح و جان از صفات رذیله و جای گزین نمودن صفات پسندیده است. پس یک زن اولاً، به عنوان یک شخصیت انسانی( زن بودن ) ثانیاً، به منزله یک مادر و همسر و ثالثاً، به مثابه ی تربیت کننده و منتظر ساز، روحی سلحشور و جهادگر می خواهد.

2ـ معرفت به امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف )

آشکار است که اقبال قلبی، از شناخت و احساس محبت، مایه می گیرد؛ از این رو مهم ترین

وظیفه ای که هر شیعه منتظری بر عهده دارد، کسب معرفت نسبت به وجود مقدس امام عصر ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) است . یک زن به منزله یک فرد مسلمان و انسانی که در تربیت و ساختن انسان های با معرفت، مؤثر است، بایستی با ایجاد فضای مهدوی در خانه و محیط رشد فرزند و شرکت دادن او در محافل و مجالسی که معرفت و محبت حضرت را در عمق جان ها می افشاند و استفاده از ابزارهای نوین آموزشی روز و تبلیغ عملی در اعمال و رفتار و گفتار این مهم را تحقق بخشد؛ و انتظار را در ژرفای جان فرزندان رسوخ دهد.[4] زنان، در راستای همان رسالتی ایفای وظیفه می کنند که خالق انسان ها برای آن ها قرار داده است و حضرت امام خمینی ( رحمة الله علیه ) آن را به خوبی تبیین کرد و فرمود:« شغل اصلی زن، مادری و همسری است و مهم ترین کار زن مادری است.» و در جای دیگر فرمودند: « قرآن کریم انسان ساز است، و زن ها نیز انسان ساز.»[5]

3ـ محبت به امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف )

محبت، حالتی است میان محب و محبوب که سرچشمه آن، قلب و درون است، لکن نمود آن، در ظاهر و در افعال اعمال محب، به روشنی پیدا است. محبت امری طرفینی است، محب می سوزد و محبوب جذب می کند. محب تمنّا می کند و محبوب، دامان خویش را برای تمنّای محب می گستراند.

قالت فاطمه ( علیها السلام ) : « أدنی ما تَکُونُ مِن رَبِّها أن تَلزَمَ قَعرَ بَیتِها» « آن گاه که زن، در منزل به امور خانه و تربیت فرزند می پردازد، به خدا نزدیک تر است.» زنان شیعه، با بهره گیری از آموزه های دینی در طول تاریخ تشیع، با پرداختن به اساسی ترین کار که همان مادری است، بلندترین گام ها را برای حفظ ولایت برداشته اند، آنان با نقش آفرینی خود، ارزش ولایت و دوستی ولی خدا را به فرزندان خود منتقل کردند، به ویژه در عصر غیبت که امام معصوم حضور ندارد، این مادران هستند که با فضاسازی مناسب و ابراز علاقه ای که به آن امام، نشان می دهند، این علقه و

عاطفه را به فرزندان خود هم منتقل می کنند و از این طریق، در حفظ و احیای این مهم می کوشند.[6]

امید است خداوند همه ما را در تربیت نسل ولایی که مهم ترین رسالت ما در عصر حاضر، است یاری کند و به زنان چنان بصیرت و آگاهی عنایت کند که پرداختن به هیچ امری را به اندازه تربیت نسل صالح و شایسته و مطیع ولی خدا اصیل و اساسی نداند؛ و با مددخواهی از ذات الهی و با تأسی به امام سجاد ( علیه السلام ) که فرمود: « اللهم اعنی علی تربیة اولادی.» « خدایا، مرا در پرورش فرزندانم یاری کن.»[7] به تربیت انسانی جامعه مهدوی اقدام کند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:44:00 ب.ظ ]





80 وظیفه منتظران در عصر غیبت

1. تحصیل شناخت صفات و آداب و ویژگی‌های آن حضرت

2. رعایت ادب نسبت به او

3. اظهار محبت نسبت به آن حضرت به طور خاص

4. محبوب نمودن او در میان مردم

5. انتظار فرج و ظهور آن حضرت

6. اظهار اشتیاق به دیدار آن بزرگوار

7. ذکر مناقب و فضائل آن حضرت علیه السلام

8. اندوهگین بودن مؤمن از فراق آن حضرت

9. حضور در مجالس ذکر مناقب و فضائل آن حضرت

10. تشکیل مجالس ذکر مناقب و فضائل آن حضرت

11. سرودن شعر در فضایل و مناقب آن حضرت

12. خواندن شعر در فضایل و مناقب آن حضرت

13. قیام به هنگام یاد شدن نام و یا القاب آن حضرت

14. گریستن بر فراق آن حضرت

15. گریاندن بر فراق آن حضرت

16. خود را به گریه کنندگان شبیه نمودن بر فراق آن حضرت

17. درخواست معرفت امام عصر علیه السلام از خداوند عزوجل

18. تداوم درخواست معرفت آن حضرت

19. مداوت به خواندن دعای غریق (یا الله، یا رحمن، یا رحیم، یا مقلب القلوب …)

20. دعا در زمان غیبت آن حضرت

21. شناختن علامت‌های ظهور آن حضرت

22. تسلیم بودن و عجله نکردن

23. صدقه دادن به نیابت آن حضرت

24. صدقه دادن به قصد سلامتی آن حضرت

25. رفتن به حج به نیابت آن حضرت

26. فرستادن نایب که از طرف آن حضرت حج کند

27. طواف بیت الله الحرام به نیابت آن حضرت

28. نایب ساختن دیگری تا از طرف آن حضرت طواف نماید

29. زیارت مشاهد رسول خدا و ائمه معصومین (علیهم السلام) به نیابت از مولایمان

30. استحباب اعزام نایب برای زیارت از سوی آن حضرت علیه السلام

31. سعی در خدمت کردن به آن حضرت

32. اهتمام ورزیدن به یاری آن حضرت

33. تصمیم قلبی بر یاری کردن آن حضرت در زمان حضور و ظهور او

34. تجدید بیعت با آن حضرت علیه السلام بعد از فرایض همه روزه و هر جمعه

35. صله آن حضرت علیه السلام به وسیله مال

36. صله شیعیان و دوستان صالح امامان علیهم السلام به وسیله مال

37. خوشحال کردن مؤمنین

38. خیرخواهی برای آن حضرت علیه السلام

39. زیارت کردن آن حضرت علیه السلام

40. دیدار مؤمنین صالح و سلام کردن بر آنان

41. درود فرستادن بر آن حضرت علیه السلام

42. هدیه کردن ثواب نماز به آن حضرت علیه السلام

43. هدیه نماز مخصوص

44. نماز هدیه به آن حضرت به گونه مخصوص در وقت معین

45. اهداء قرائت قرآن به آن حضرت

46. توسل و طلب شفاعت از خداوند به وسیله آن حضرت

47. دادخواهی و توجه نمودن و عرض حاجت به آن حضرت

48. دعوت کردن مردم به آن حضرت

49. رعایت حقوق آن حضرت و مواظبت بر ادای آنها و رعایت وظایف نسبت به آن بزرگوار

50. خشوع دل هنگام یاد آن حضرت

51. عالم باید عملش را آشکار سازد

52. تقیه کردن از اشرار و مخفی داشتن راز از اغیار

53. صبر کردن بر اذیت و تکذیب و سایر محنت‌ها

54. درخواست صبر از خدای تعالی

55. سفارش یکدیگر به صبر در زمان غیبت آن حضرت

56. پرهیز از مجالسی که نام آن حضرت علیه السلام در آنجا مورد تمسخر باشد

57. تظاهر با ستمگران و اهل باطل

58. ناشناس ماندن و پرهیز از شهرت یافتن

59. تهذیب نفس

60. اتفاق و اجتماع بر نصرت آن حضرت

61. موفق شدن بر توبه واقعی و بازگرداندن حقوق به صاحبان آنها

62. پیوسته به یاد آن حضرت بودن

63. به آداب آن حضرت عمل نمودن

64. دعا به درگاه الهی برای جلوگیری از نسیان یاد آن حضرت علیه السلام

65. اینکه بدنت نسبت به آن حضرت خاشع باشد

66. مقدم دانستن خواستة آن حضرت بر خواسته خود

67. احترام کردن نزدیکان و منسوبین به آن حضرت (مانند سادات علوی و علمای دینی)

68. بزرگ داشتن اماکنی که به قدوم آن حضرت علیه السلام زینت یافته‌اند

69. وقت ظهور را تعیین نکردن

70. تکذیب و دروغ شمردن وقت گذاران ظهور

71. تکذیب کردن مدعیان نیابت خاصه آن حضرت علیه السلام در زمان غیبت

72. درخواست دیدار آن حضرت با عافیت و ایمان

73. اقتدا و تأسی جستن به اخلاق و اعمال آن حضرت

74. حفظ زبان از یاد غیر خدا و مانند آن

75. خواندن نماز آن حضرت

76. گریستن در مصیبت مولایمان شهید مظلوم حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام

77. زیارت قبر مولایمان آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام

78. بسیار لعنت کردن بر بنی امیه در آشکار و پنهان

79. اهتمام و همت کردن در ادای حقوق برادران دینی

80. مهیا کردن سلاح و اسب در انتظار ظهور آن حضرت (منظور آماده باش بودن)

 

 

                                            

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:42:00 ب.ظ ]





وظايف منتظران از ديدگاه قرآن
وظيفه هر شيعه در زمان غيبت اين است كه پيوند و محبت خود را نسبت به امامش هميشه در دل داشته باشد و به امام خويش معتقد و به ياد ايشان باشد.
گرداب- زمين هيچ‌گاه از حجت الهي خالي نبوده است. همه مردم در هر عصر و زماني با حجتي از حجت‌هاي الهي سروكار داشته‌اند و همچنين در روز قيامت هم هر امت و گروهي به دنبال امامي كه آن را پذيرفته است خواهد رفت، اين حقيقتي است كه قرآن كريم به ما ‌آموخته است.

يوم ندعُو كل اناس بامامهم: “روز قيامت” روزي است كه هر امتي را به امامش فرا مي‌خوانيم. (سوره اسرا 71)

پس از آنجايي كه امر شناخت امام زمان عجل‌الله تعالي فرجه‌الشريف و ياري رساندن به ايشان مهم‌ترين وظيفه در زندگي مردم در هر زماني بوده به صورتي كه پيامبر اكرم(ص) مي‌فرمايند: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه: هر كسي بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده.»
ما هم بايد به دنبال شناخت اماممان و ياري‌رساني به آن حضرت باشيم.

در ادامه به شناخت ياران امام مهدي عجل‌الله و اعمالشان در زمان غيبت، وظايف خودمان در اين دوران و حقوق حضرت بر ما از ديدگاه قرآن كريم خواهيم پرداخت.

قرآن كريم در سوره مائده، آيه 54 مي‌فرمايد: «پس به زودي خداوند گروهي را مي‌آورد كه آنان را دوست مي‌دارد و ايشان هم دوستدار خدايند. در برابر مومنان فروتن و در برابر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مي‌كنند و از ملامت هيچ سرزنش‌كننده‌اي نمي‌هراسند.»

ما براي رسيدن به اين درجات چه ويژگي‌هايي بايد داشته باشيم؟ ياران حضرت مهدي عجل‌الله چه ويژگي‌هايي دارند؟

اولين ويژگي، عبادت و پارسايي: در اين مورد امام صادق(ع) مي‌فرمايند: «آنان مرداني شب‌زنده‌دار هستند كه شب را به عبادت مي‌گذرانند و به هنگام نماز زمزمه‌اي همچون صداي زنبور دارند.» (بحارالانوار)

دومين ويژگي، قدرت و تلاش: اميرالمومنين در اين مورد مي‌فرمايند: «اصحاب مهدي جوان‌اند، سالخورده‌اي در ميان آنها نيست مگر به مقدار سرمه در چشم و نمك در غذا.» (الغيبه- شيخ طوسي)

سومين ويژگي، ايمان و بصيرت: امام صادق(ع) در اين مورد فرموده‌اند: «مومناني كه خداوند، مهدي را در ميان آنها به پا مي‌دارد، افراد برگزيده و شايسته قضاوت و حكومت و در دين فقيه هستند.»

همچنين دلبستگي و فرمانبرداري از امام مهدي(عج) از ديگر ويژگي‌هاي ياران ايشان است. قرآن كريم كه وسيله هدايت خداوند براي هر كسي كه خود خداوند بخواهد است، وظايفي براي ما در دوران غيبت مشخص و همچنين حقوق امام مهدي بر ما را نيز بيان مي‌فرمايد:

…‌ان اشكر لي ولوالديك‌…: ‌سپاسگزار من و پدر و مادرت باش (سوره لقمان آیه 14)

مهربان‌ترين پدر دنيا از ابعاد گوناگون، حقوق فراواني به ما دارد كه توجه به آنها ما را در انجام وظايف موفق مي‌كند. برخي از اين حقوق اين چنين‌اند:

حق پدري: پدر حقيقي هر زمان، امام و پيشواي الهي در آن روزگار است. چنان‌كه پيامبر اكرم خود و اميرالمومنين را دو پدر امت معرفي نموده‌اند. (امالي شيخ صدوق) امام رضا (ع) در اين مورد مي‌فرمايند:

«امام دوست سازگار و پدر دلسوز و برادر تني و مادر مهربان نسبت به فرزند كوچك خويش است.» (كافي)

حق هدايت و تعليم: هدايت خداوند از سوی پيامبران و امامان به مردم جهان مي‌رسد. از اين رو هادي و معلم الهي در زمان ما حضرت مهدي است. امام عصر ارواحنا فداه همه حقوق يك معلم بر شاگرد و يك هادي بر هدايت‌ شده را بر مومنان دارند. حق نعمت و.‌.‌. نيز از ديگر حقوق امام مهدي (عج) نسبت بر ماست.

حال، با همه اين تفاسير وظيفه ما نسبت به اماممان در زمان غيبت اين حضرت چيست؟ چه كارهايي منجي بشريت را شاد و چه كارهايي اين امام مهربان و دلسوز را مي‌رنجاند؟ چگونه مي‌توانيم در برابر حقوقي كه پدر مهربانمان نسبت به ما انجام مي‌دهد از ايشان سپاسگزاري کنیم؟

اي افراد باايمان، تقوا پيشه كنيد و با راستگويان همراه شويد. (سوره توبه، آيه 119)

وظيفه اول ما؛ محبت: قرآن كريم محبت وعلاقه‌مندي به اهل بيت پيامبر اكرم (ص) را بر هر مسلماني واجب دانسته:

قل لا اسالكم عليه اجرا الا الموده في القربي (سوره شوري آیه 23)

يقيناً در عصر حاضر در بين وابستگان رسول خدا شخصيتي چون امام زمان (عج) وجود ندارد كه از هر كس ديگر به آن حضرت نزديك‌تر باشد.

وظيفه دوم ما؛ دعا: هر كسي دوستدار امام زمان (عج) باشد تحمل غم هجران اين حضرت در دوران غيبت براي او سخت و طاقت‌فرسا خواهد بود، همچنين خود حضرت فرموده‌اند: «براي تعجيل در ظهور، زياد دعا كنيد كه اين كثرت دعا، گشايش كار شما خواهد بود.»

وظيفه سوم ما؛ انتظار: بزرگ‌ترين عمل و والاترين عبادتي كه براي ما در اين زمان امكان‌پذير است انتظار ظهور آن امام مهربان است.

رسول خدا (ص) در همين رابطه فرموده‌اند: «بزرگ‌ترين عمل امت من، انتظار فرج است [و سخت ترین کار نیز].»

وظيفه چهارم ما؛ پيوند: وظيفه هر شيعه در زمان غيبت اين است كه پيوند و محبت خود را نسبت به امامش هميشه در دل داشته باشد و به امام خويش معتقد و به ياد ايشان باشد. قرآن كريم با اشاره به اين مسئله مي‌فرمايد: «اي ايمان‌آورندگان! صبر و استقامت كنيد و با يكديگر پيوستگي محكم داشته باشيد و پرهيزكار باشيد، اميد است كه رستگار شويد.» (آل‌عمران آیه 200)

امام باقر(ع) اين آيه را اين گونه تفسير مي‌كنند: «بر انجام واجبات صبر پيشه كنيد و در برابر دشمن شكيبا باشيد و با امامي كه چشم به راهش هستيد، پيوستگي داشته باشيد.»

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:27:00 ب.ظ ]




وظیفه شیعیان در دوران غیبت

شدّت فتنه ها و كثرت ابتلائات و فزونى مشاكل و انحرافات در دوره غيبت حضرت مهدى(عليه السلام)، اقتضا مىكند كه ايمان آوردگان و پيروان ولايت همواره بر حذر بوده، و نسبت به عقيده و عمل خويش مراقبت بيشترى داشته باشند. در اين باب، نكاتى چند از كلام معصومين سلام اللّهعليهم، دقت و تعمّق بيشترى مىطلبد:

الف) تمسك به ريسمان ولايت:

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

«يأتى على النّاس زمان يغيب عنهم امامهم»، زمانى بر مردم فرا رسد كه پيشواى شان غايب گردد.

زراره پرسيد: در آن زمان مردم چه كنند؟ فرمود:

«يتمسّكون بالأمر الذى هم عليه حتّى يتبيّن لهم»، به همان امر ولايتى كه دارند چنگ زنند، تا بر ايشان تبيين شود.

و در كلامى ديگر فرمود: «طوبى لشيعتنا المتمسكين بحبلنا فى غيبة قائمنا».

خوشا به حال شيعيان ما ! آنان كه در زمان غيبت قائم ما به ريسمان ولايت ما تمسك مىجويند.

راستى در آن زمان كه امام و پيشواى مردم، در دسترس آنان نباشد و دامهاى شيطان براى جدا كردن آنان از ولايت اهلبيت (عليهم السلام) كه همان صراط مستقيم خداست، در همه جا پراكنده شده باشد، چه وسيلهاى مطمئنتر از «حبل ولايت» مىتوان يافت كه بتواند از «افتادن به چاه ضلالت» و «گرفتار شدن به دام انحراف» جلوگيرى كند؟!

ب) تمسك به تقوى:

امام صادق (عليه السلام) فرمود: «إن لصاحب هذا الامر غيبةً فليتّق اللّه عبدٌ و ليتمسّك بدينه».

«به يقين صاحب اين امر را غيبتى هست، پس هر بندهاى بايد به تقواى الهى روى آورد و به دينش چنگ زند.»

همين تقواست كه روشن بينى و رزق بىحساب و گشايش الهى را نصيب انسان مىسازد، و همين تقواست كه در لحظههاى خوف و خطر دل را آرامش مىدهد، و همين تقواست كه در دوران فتنه خيز غيبت، مايه رستگارى انسانهاست.

ج) طلب معرفت:

زراره گويد: به امام صادق(عليه السلام) عرض كردم اگر زمان غيبت فرزندت مهدى (عليه السلام) را درك كردم چه كنم؟

فرمود: اين دعا را بخوان; «اللّهم عرّفنى نفسك، فانّك إن لم تعرّفنى نفسك لم اعرف رسولك، اللّهم عرّفنى رسولك فانّك إن لم تعرّفنى رسولك لم اعرف حجّتك اللّهم عرّفنى حجّتك فانّك إن لم تعرّفنى حجّتك ضللت عن دينى».

«خدايا خودت را به من بشناسان كه اگر تو خودت را به من نشناسانى، پيامبرت را نتوانم شناخت. خدايا پيامبرت را به من بشناسان كه اگر تو پيامبرت را به من نشناسانى، حجّتت را نتوانم شناخت. خدايا حجت خود را به من بشناسان كه اگر تو حجّتت را به من نشناسانى از دينم گمراه خواهم شد.»

1 ـ معرفتها را از خدا بايد طلبيد.

2 ـ شناخت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تابع شناخت خدا، و شناخت حجّت متفرّع برشناخت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

3 ـ اگرچه بدون شناخت خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، شناخت حجّت ممكن نيست، امّا گمراهى از دين در اثر عدم شناخت حجّت لازم مىآيد.

به عبارت ديگر، عدم گمراهى از دين، بدون شناخت حجّت، تضمين نمىشود.

وبديهى است كه هردعايى، تنها پشتوانه حركت به حساب مىآيد، اصل دعاء ابراز نياز درونى و طلب تأييد الهى، در حركت بيرونى است.

نياز به معرفت كه احساس شد و حركت براى كسب معارف كه توسط بنده آغاز گرديد. اگر دل با خدا باشد و گام در راه او قرار گيرد وصول به معرفت تضمين شده است.

«قل ما يعبؤ بكم ربّى لولا دعاؤكم».

«بگو اگر دعاى شما نباشد، پروردگار من به شما عنايتى نكند.»

د) تقيّه به عنوان سلاح مقاومت:

امام رضا (عليه السلام) فرمود: «لا دين لمن لاورع له، و لا ايمان لمن لاتقيّة له إن اكرمكم عند اللّه أعملكم بالتّقيّة فقيل له: يابن رسول اللّه إلى متى؟ قال: إلى يوم الوقت المعلوم، و هو يوم خروج قائمنا اهل البيت.»

«كسى كه از گناه نپرهيزد، دين ندارد و كسى كه تقيّه نداشته باشد، ايمان ندارد همانا گرامىترين شما نزد خدا، كسى است كه به تقيّه بيشتر و بهتر عمل كند.»

گفته شد: اى فرزند رسول خدا تا كى؟

فرمود: «تا روز «وقت معلوم» كه همان روز ظهور و زمان قيام قائم ما اهلبيت است.

«تقيّه» هرگز به معناى «دم فروبستن» و «بىتفاوت ماندن» و بنا به «مصلحت اصطلاحى» رفتار كردن و «نان به نرخ روز خوردن» نيست.

«تقيّه» هرگز به معناى «دست كشيدن از آرمانها» و همراه شدن با هركس و ناكس نيست. تقيّهاى كه از وظايف شيعيان در دوران غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) شمرده شده و ارزشى هم سنگ با «تقوى» دارد وعدم رعايتش مساوى «با بىايمانى» شمرده شده، نوعى سلاح مقاومت است.

امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيات (95 تا 97) سوره كهف كه در باره بناى سدّ، توسط ذوالقرنين است و طى آنان از سدّى بلند كه دشمنان نتوانند بر فرازش روند و از شكافتنش ناتوان باشند حكايت شده است مىفرمايد:

«اذا عَمِلتَ بالتقيّة لم يقدروا لك على حيلة و هو الحصن الحصين وصار بينك و بين اعداء اللّه سداً لايستطيعون له نقباً».

هنگامى كه به تقيّه عمل كنى چارهاى عليه تو نمىيابند ونمىتوانند با تو نيرنگ بازند، و آن به مانند دژى استوار و محكم است و بين تو و دشمنان خدا سدّى نفوذ ناپذير ايجاد مىكند.»

پس تقيه، چارهاى براى در امان ماندن از دشمن مقتدر و فرصتى براى قدرت يافتن خويش است تا نيروها بيهوده هدر نروند و در موقع مناسب توان ضربه زدن به دشمن را داشته باشند.

هـ) انتظار آگاهانه:

امام صادق (عليه السلام) فرمود: «اقرب، ما يكون العباد من اللّه جلّ ذكره و أرضى ما يكون عنهم اذا افتقدوا حجّة اللّه جلّ و عزّ و لم يظهر لهم و لم يعلموا مكانه و هم فى ذلك يعلمون أنّه لم تَبطُل حجّة اللّه جلّ ذكره و لاميثاقه، فعندها فتوقّعوا الفرج صباحاً و مساءً…»

«زمانى كه بندگان به خداى بزرگ نزديك ترند و خدا از ايشان بيشتر راضى است، زمانى است كه حجت خداى تعالى از ميان آنان ناپديد گردد و ظاهر نشود و آنان جايش را هم ندانند. با اين همه بدانند كه حجت و ميثاق خدا از بين نرفته و باطل نشده است. در آن حال، در هر صبح و شام، چشم انتظار فرج باشيد».

فضيلت بندگان خدا در اين زمان و رضايت بيشتر خداوند از آنان، بدين جهت است كه آنان بىآنكه امام خويش را ببينند و معجزاتش را مشاهده كنند و در حيرتها به درخانهاش پناهنده شوند، تنها با اعتماد به خدا و پايبندى به تقوى و دوستى اهلبيت، ميثاق الهى را نگاهبانى كرده ومرزهاى عقيده را پاس مىدارند.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: «يا ابا بصير! طوبى لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره فى غيبته و المطيعين له فى ظهوره، اولئك اولياء اللّه الذين لاخوف عليهم و لاهم يحزنون.»

«اى ابوبصير! خوشا به حال شيعيان قائم ما كه در دوران غيبت او در انتظار ظهورش به سر مىبرند و در دوران ظهورش به اطاعت او روى مىكنند، آنان اولياى خدا هستند كه هيچ ترس و اندوهى بر ايشان نيست.»

باهم آمدن دو وصفِ «انتظار در غيبت» و «اطاعت در ظهور»، براى شيعيان حضرت قائم(عليه السلام)، نشان دهنده نوعى ملازمت بين ايندو وصف است. به اين معنا كه شيعيان منتظر در دوران غيبت چنان امام خود را شناخته و در اطاعتش مىكوشند كه اگر دوران ظهور تحقق مىيافت، در زمره مطيعين حقيقى او بودند.

و: حزن و اندوه بر مصائب غيبت : و دعا براى ظهور

سدير صيرفى گويد: با برخى از اصحاب بر امام صادق (عليه السلام) وارد شديم، او را نشسته بر خاك ديديم، در حالى كه عبايى خشن با آستين كوتاه پوشيده و با قلبى سوخته، همچون مادر فرزند از دست داده، مىگريست، رنگ چهرهاش تغيير كرده و اندوه از گونههاى مباركش پيدا بود و اشكهايش، لباسش را خيس كرده بود وناله مىكرد:

«مولاى من! غيبت تو، خواب را از چشمانم ربوده و زمين را بر من تنگ نموده و آسايش دلم را از من گرفته است!

مولاى من! غيبت تو، بلا و مصيبت مرا به فاجعههاى ابدى پيوند داده، و از دست دادن ياران، يكى پس از ديگرى، اجتماع و شماره ما را از بين برده، هنوز سوزش اشكى كه از چشمم مىريزد و نالهاى كه از دلم بر مىخيزد با ياد بلاها و سختىهاى ـ دوران غيبت تو ـ پايان نيافته كه درد و رنج شديدتر و دردناكترى در برابر ديدگانم شكل مىگيرد!»

سدير گويد: شگفت زده پرسيديم اين ماتم وگريه براى چيست؟!

امام صادق(عليه السلام) آهى عميق و سوزناك كشيد و فرمود:

اى واى! صبح امروز، در كتاب جفر نظر مىكردم و در باره ولادت و غيبت طولانى و طول عمر قائم ما و بلاهاى مؤمنين در آن زمان و ايجاد شك و ترديد در اثر طول غيبت و ارتداد اكثريت مردم از دين و خروج آنان از تعهد به اسلام، تأمل و دقتى داشتم، در اثر آن، رقّت مرا فرا گرفت و حزن و اندوه بر من چيره شد.»

وقتى حال امام صادق(عليه السلام) ـ كه حدود يكصد سال قبل از آغاز دوره غيبت مىزيسته است ـ چنين باشد، بايد ديد حال سرگشتگان دوران غيبت و دورماندگان از چشمه زلال ولايت چگونه بايد باشد، بيهوده نيست كه در هر مناسبتى شادى آفرين يا غمبار، سفارش به قرائت دعاى ندبه شدهايم كه حديث اشك و سوز دل منتظران حضرت مهدى(عليه السلام) است.

وبى مورد نيست كه اين چنين بر دعاى براى فرج در زمان غيبت، تأكيد شده است.

امام زمان(عليه السلام) مىفرمايد: «اكثر و الدعاء بتعجيل الفرج».

«براى نزديك شدن ظهور و فرج، بسيار دعا كنيد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:23:00 ب.ظ ]




يكم بهمن ودوم بهمن 1357
استعفاي سيدجلال‌الدين تهراني از رياست شوراي سلطنت و غيرقانون خواندن اين شورا. پيوستن گروه‌هايي از نظاميان به مردم. استعفاي بعضي از نمايندگان و وزرا. تهديد امام توسط شاه رواج آموزش‌هاي نظامي و ساخت‌ بمب‌هاي دستي بين مردم. شدت يافتن فرار سربازان از پادگان‌ها

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:57:00 ب.ظ ]




 

 

متن زیارتنامه حضرت معصومه(س)***از راه دور ایشان را زیارت کنیم!

بسم الله الرحمن الرحیم

سـلام بـر حـضـرت آدم بـرگزیده خـدا

اَلـسَّلامُ عَـلى آدَمَ صَـفْوَةِ اللّه ِ،

سلام بر حضرت نوح پیامبر خدا

اَلسَّلامُ عَلى نوُح نَبِىِّ اللّه ِ ،

سلام بر حضرت ابراهیم دوست خدا

اَلسَّلامُ عَلى ا ِبْراهیمَ خَلیل ِ اللّه ِ،

سلام بر حضرت موسى هم صحبت خدا

اَلسَّلامُ عَلى موُسى کَلیم ِاللّه ِ ،

سلام بر حضرت عیسى روح الله

اَلسَّلامُ عَلى عیسى روُح ِ اللّه ِ،

سلام بر تو اى رسول خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَیْرَ خَلْقَ اللّه ِ ،

سلام بر تو اى برگزیده خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صَفِىَّ اللّه ِ،

سلام بر تو اى محمّد بن

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمّدَ بْنَ

عبداللّه خاتم پیامبران

عَبْد ِاللّه ِ، خاتَمَ النَّبِیّینَ،

سلام بر تو امیر مؤمنان

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ

علىّ بن ابى طالب وصىّ رسول خدا

عَلىَّ بْنَ اَبى طالِب ، وَصِىَّ رَسوُل ِ اللّه ِ،

سلام بر تو اى فاطمه

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یا فاطِمَةُ

اى بزرگ بانوى بانوان اسلام

سَیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمینَ،

سلام بر شما اى دو سبط پیامبر رحمت،

اَلسَّلامُ عَلَیْکُما یا سِبْطَىْ نَبِىِّ الرَّحْمَة ِ،

اى دو سرور جوانان اهل بهشت

وَ سَیِّدَىْ شَباب ِ أَهْل ِ الْجَنَّة ِ ،

سلام بر تو اى على بن حسین

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْن ِ،

اى سرور عبادت پیشگان اى فروغ دیده بینندگان

سَیِّدَ الْعابِدینَ وَ قُرَّةَ عَیْن ِ النّاظِرینَ،

سلام بر تو اى محمّد بن

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بْنَ

على، اى شکافنده علم بعد از پیامبر

عَلِىٍّ، باقِرَ الْعِلْم ِ بَعْدَ النَّبِىِّ ،

سلام بر تو اى جعفر بن

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بْنَ

محمّد، اى راستگوى نیکوکار امین

مُحَمَّد الصّاد ِقَ الْبارَّ الْامینَ ،

سلام بر تو اى موسى بن

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا موُسَى بْنَ

جعفر، اى پاک و پاکیزه

جَعْفَر الطّاهِرَ الطُّهْرَ،

سلام بر تو اى على بن موسى اى پسندیده

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلِىِّ بْنَ موُ سَ ى الرِّضَا

سلام بر تو اى محمّد بن على،

الْمُرْتَضى، اَالسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِى

اى خویشتن دار، سلام بر تو اى على بن محمّد

التَّقِىَّ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلِىِّ بْنَ مُحَمَّد

اى پاک سرشت و خیرخواه و امین، سلام بر تو اى حسن

النَّقِىَّ النّاصِحَ الْأَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ

بن على، سلام بر وصى بعد از او

بْنَ عَلِىٍّ، اَلسَّلامُ عَلَى الْوَصِىِّ مِنْ بَعْدِه ِ .

بار خدایا صلوات بفرست بر نور و چراغ روشنگرت ، بر ولىّ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى نُورِکَ وَ سِراجِکَ، وَ وَلِىِّ

ولیّت ، بر وصىّ وصیّت، بر حجّت خود

وَلِیِّکَ، وَ وَصِیِّکَ، وَ حُجَّتِکَ

بر بندگانت .

عَلى خَلْقِکَ .

سلام بر تو اى دختر رسول خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یابِنْتَ رَسوُل ِ اللّه ِ،

سلام بر تو اى دختر فاطمه و خدیجه

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یابِنْتَ فاطِمَةَ وَ خَدیجَةَ ،

سلام بر تو اى دختر امیر مؤمنان

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یابِنْتَ اَمیر ِ الْمُؤْمِنینَ ،

سلام بر تو اى دختر امام حسن و امام حسین

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یابِنْتَ الْحَسَن ِ وَ الْحُسَیْن ِ

سلام بر تو اى دختر ولىّ خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یابِنْتَ وَلِىِّ اللّه ِ ،

سلام بر تو اى خواهر ولىّ خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللّه ِ،

سلام بر تو اى عمه ولىّ خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یا عَمَّةَ وَلِىِّ اللّه ِ ،

سلام بر تو اى دختر موسى بن جعفر

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یابِنْتَ موُسَى بْن ِ جَعْفَر ،

رحمت و برکات خدا بر تو باد.

وَ رَحْمَةُ اللّه ِ وَ بَرَکاتُهُ.

سلام بر تو، خداوند آشنایى برقرار کند میان ما و شما

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ، عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ فِى

در بهشت، و ما را در زمره شما محشور کند، و ما را

الْجَنَّة ِ، وَ حَشَرَنا فى زُمْرَتِکُمْ، وَ أَوَرَدْنا

بر حوض پیامبر شما وارد کند، و ما را با کاسه جدّ شما از دست

حَوْضَ نَبِیِّکُمْ، وَ سَقانا بِکَأْس ِ جَدِّ کُمْ مِنْ یَد ِ

علىّ بن ابى طالب سیراب کند ـ صلوات خدا بر شما باد ـ

عَلِى ِّ بْن ِ اَبى طالِب ، صَلَواتُ اللّه عَلَیْکُمْ ،

از خداوند مى خواهم که سرور و فرج شما رابه ما بنمایاند،

أَسْئَلُ اللّه أَنْ یُر ِیَنا فیکُمُ السُّروُرَ وَ الْفَرَجَ ،

ما و شما را در زمره جدّ بزرگوارتان حضرت محمّد ـ که

وَ أَنْ یَجْمَعَنا وَ إِیّاکُمْ فى زُمْرَة ِ جَدِّکُمْ مُحَمَّد،

درود خدا بر او و آلش باد ـ گرد آورد، و معرفت شمارا

صَلَّى اللّهُ عَلَیْه ِ وَ آلِه ِ، وَ أَنْ لا یَسْلُبَنا

از ما نگیرد، که او صاحب اختیار و مقتدر است .

مَعْر ِ فَتَکُمْ، إِنَّهُ وَلِىِّ قَدیرٌ.

به سوى خداوندتقرّب مى جویم با محبّت شما و بیزازى از

أَتَقَرَّبُ إِلَى اللّه ِ بِحُبِّکُمْ وَ الْبَرإَة ِ مِنْ

دشمنان شما، و با تسلیم شدن به فرمان خدا، از روى رضایت، نه

أَعْدائِکُمْ، وَ التَّسْلیم ِ إِلَى اللّه ِ ، راضِیاً بِه ِ غَیْرَ

انکار و نه استکبار، و با یقین به آنچه

مُنْکِر وَ لا مُسْتَکْبِر وَ عَلى یَقین ِ ما أَتى بِه ِ

حضرت محمّد (ص) آورده و به آن راضى هستم، با این عقیده عنایت تو را مى طلبم

مَحَمَّدٌ وَ بِهَ راض، نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهِکَ

اى سرور من، خدایا رضایت ترا و سراى آخرت را خواستارم .

یا سَیِّدى ، اَللّهُمَّ وَ رِضاکَ وَ الدّارَ الْآخِرَةِ .

اى فاطمه(معصومه) در مورد بهشت از من شفاعت کن ،

یا فاطِمَةُ ا ِشْفَعى لى فِى الْجَنَّة ِ ،

که ترا نزد خدا مقام رفیعى است.

فَا ِنَّ لَکَ عِنْدَاللّْه ِ شَأْناً مِنَ الشَّأْن ِ.

خداوندا من از تو مى خواهم که عاقبت امر مرا به سعادت ختم کنى ،

اَللّْهُمّ ا ِنى اَسْئَلُکَ أَنْ تَخْتِمَ لى بِالسَّعادَة ِ ،

پس عقایدى که دارم از من نگیر، که هیچ نیرو و قدرتى

فَلاتَسْلُبْ مِنّى ِ ما أَنَا فیه ِ،وَ لاحُولَ وَ لا قُوَةَ

جز خداوند بزرگ و والانیست

إِلا بالّله الْعَلِىِّ الْعَظیم ِ .

خداوندا دعایم را مستجاب کن، و آنرا به کرم و عزت

اَللّهُمَ اسْتَجِبْ لَنا، وَ تَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَ عِزَّتِکَ ،

و رحمت و عافیت خود از من قبول فرما، بر محمّد و همه

وَ بِرَحْمَتِکَ وَ عافِیَتَکَ، وَ صَلَّى الّلهُ عَلى مُحَمَّد

اهلبیت او صلوات فراوان و درود بى پایان بفرست

وَ آلِه ِ أَجْمَعینَ، وَ سَلَّمَ تَسْلیما

اى بخشنده ترین بخشندگان.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-11-01] [ 04:38:00 ب.ظ ]





40 رسم همسر داری و رفتار با همسر

1- شاد باشیم
شاد بودن همیشه ارزشمند است، پس سعی کنیم خود را خوشحال و سرحال نشان دهیم تا خستگی را از تن شریک زندگی خود دور کنیم.

2- صبور باشیم
اگر رفتار همسرمان را خوشایند نمی‌دانیم بهتر است با حوصله و تأمل و در شرایط مناسب او را از چگونگی رفتارش آگاه کنیم….

3- منطقی رفتار کنیم
مسایل را منطقی و درست بررسی کنیم و به جای منافع شخصی، مصالح زندگی مشترک را در نظر بگیریم و بی‌طرفانه قضاوت کنیم.

4- کم توقع باشیم
از همسرمان آن‌قدر انتظار داشته باشیم که بتواند به انتظارات پاسخ دهد.

5- مثبت‌نگر باشیم
با بیاد آوردن لحظات شیرین زندگی بدبینی را از خود دور کنیم، به رفتارهای خوب همسرمان بیشتر بیندیشیم و جنبه‌های خوب زندگی را فراموش نکنیم.

6- خوش‌بین باشیم
داشتن نگاه خوش‌بینانه به زندگی و اطرافیان باعث ایجاد آرامش و بذل محبت و عاطفه می‌شود.

7- یک‌دل باشیم
درک متقابل موجب ایجاد تفاهم می‌شود و یکدلی به وجود می‌آورد.

8- شنونده ی خوبی باشیم
هنگامی که همسرمان با ما صحبت می‌کند حتی‌الامکان به چشمان او نگاه کنیم و یا با اشاره و سرتکان دادن نشان دهیم که به حرف‌های او توجه داریم.

9- مشوق همسر خود باشیم
برای رفتارها و صحبت‌های همسرمان ارزش قائل شویم و با یادآوری موقعیت‌های موفق گذشته، او را تشویق کنیم تا آینده ی بهتری داشته باشد.

10- به پیشرفت یکدیگر اهمیت دهیم
آنقدر صمیمی باشیم که پیشرفت و ترقی همسرمان یکی از آرزوهای ما باشد، در حقیقت اولین کسی که از این پیشرفت سود می‌برد ما هستیم.

11- خوش قول باشیم
برای حرف‌ها و قول‌های خود ارزش قائل شویم و خود را در مقابل آنها مسوول بدانیم خوش‌قولی نشانه ی احترام به خود و همسر است.

12- احترام به شخصیت همسرمان را فراموش نکنیم
به شخصیت همسرمان احترام بگذاریم و حرمت یکدیگر را نزد خانواده و دوستان و … حفظ کنیم.

13- ارتباط کلامی و عاطفی خود را حفظ کنیم
سعی کنیم با همسر خود درباره ی مسائل مختلف گفتگو کنیم. صحبت کردن بهترین راه آگاهی از افکار و احساسات همسر می‌باشد.

14- با یکدیگر مهربان باشیم
همسرمان را جزئی از وجود خود بدانیم، محسناتش را بازگو کنیم، برایش خوبی بخواهیم و در راه کمک به همسرمان تمام تلاش خود را به کار ببریم. با مهربانی می‌توانیم مالک قلب‌های یکدیگر باشیم و رابطه ی گرم و صمیمی بر قرار کنیم.

15- محبت‌پذیر و قهر گریز باشیم
منش توأم با مهربانی و دوری از قهر و کینه صفت همسران فداکار است. تلاش کنیم که آیینه ی زندگیمان شفاف و بدون غبار کدروت باشد.

16- راستگو باشیم
صداقت و راستی از بهترین سرمایه‌های زندگی مشترک است. هرگز نباید به دروغ و نیرنگ متوسل شویم حتی اگر حقیقت به نفع ما نباشد. فراموش نکنیم که دروغ پایه‌های زندگی را سست می‌کند.

17- محیط خانواده را با صفا کنیم
فضای عاطفی خانواده باید چنان مطلوب و دوست داشتنی باشد که همسرمان در آن احساس رضایت خاطر کند و از امنیت روانی برخوردار باشد.

18- به ارزش‌های دینی، اخلاقی و خانوادگی پایبند باشیم
ارزش‌ها از ارکان و ستون‌های اصلی خانواده محسوب می‌شوند و مقید بودن به ارزش‌ها موجب دوام و استحکام خانواده می‌شود و اصالت آن را حفظ می‌کند.

19- به نیازهای همسر توجه کنیم
رفتار دلنشین و توأم با متانت موجب می‌شود خواسته‌های خود را به راحتی بیان کند.

20- بهداشت روانی همسر را تأمین کنیم
در سایه ی سلامت جسمی و روانی می‌توانیم به هدف‌های خود برسیم، بنابراین باید به رفتار او توجه نماییم و از افسردگی و خمودگیش جلوگیری کنیم.

21- با یکدیگر مشورت کنیم
هر یک از همسران باید حق داشته باشند نظر و پیشنهاد خود را بیان کنند. با مشورت کردن، راه رسیدن به زندگی سالم کوتاه تر می‌شود.

22- قدرشناس باشیم
از همسرمان به خاطر انجام وظایف، مسوولیت‌ها و همکاری‌هایش قدردانی کنیم برای ابراز سپاسگزاری و تشکر به کلمه‌های خاصی نیازمند نیستیم!

23- احساس مسوولیت داشته باشیم
هر یک از همسران باید خود را در مقابل کاری که برعهده گرفته‌اند متعهد بدانند و از انجام دادن آن شانه خالی نکنند.

24- برنامه‌ریزی کنیم
در حقیقت برنامه‌ریزی به زندگی خانوادگی نظم و سامان می‌بخشد.

25- الگوی خوبی باشیم
طوری رفتار کنیم که الگوی رفتاری مناسبی برای همسر و فرزندان خود باشیم.

26- خود را به جای همسرمان بگذاریم
دنیا را از دریچه ی نگاه او ببینیم و از خود بپرسیم : “اگر من جای او بودم چه می‌کردم؟”

27- به خواسته‌ها و افکار یکدیگر احترام بگذاریم
فراموش نکنیم که ازدواج پیمان همکاری و تشریک مساعی است.

28- میانه رو و متعادل باشیم
حضرت علی (ع) فرموده‌اند “خیرالامور اوسط‌ها"، پس اگر در تمام امور زندگی (خوردن، خوابیدن، مسافرت و حتی محبت کردن و…) اعتدال را رعایت کنیم کمتر دچار مشکل می‌شویم.

29- با جملات زیبا از همسر خود دلجویی کنیم
یک جمله ی شورانگیز می‌تواند طوفانی از خشم و غضب و نفرت را خاموش کند و بنای زندگی را از خطرات گوناگون دور سازد.

30- روابط زناشویی را بسیار مهم بدانیم
عدم توجه به این روابط موجب ایجاد مشکلات مختلف خانوادگی، روحی و روانی برای هر یک از طرفین می‌شود و زندگی را با خطرهای جدی روبرو می‌کند.

31- به همسرمان دلگرمی بدهیم
به همسر خود بگوییم که من به خاطر عشق به تو همه ی سختی‌های زندگی‌مان را می‌پذیرم چنین جملاتی باعث دلگرمی او می‌شود.

32- همسر خود را راضی کنیم
باید طوری رضایت همسرمان را جلب نماییم که مطمئن باشیم هیچ وقت ما را ترک نمی‌کند و یا در هیچ مشکلی ما را تنها نمی‌گذارد.

33- با همسرمان صادقانه رفتار کنیم
با متانت و صداقت قبول کنیم که در بعضی از کارها همسرمان شایسته‌تر است.

34- در زندگی مشترک به تنهایی تصمیم نگیریم
برای سخن و پیشنهاد همسرمان احترام قائل شویم و خود را عقل کل ندانیم. باور داشته باشیم که همیشه همه چیز را همگان دانند.

35- سختی‌ها و مشکلات محیط کار را در حد ضرورت با همسرمان در میان بگذاریم
هم فکری بار مشکلات را سبک‌تر می‌نماید.

36- فرمان ندهیم
نباید خانه را به پادگان تبدیل کنیم، متوجه باشیم که خانه کانون عشق و محبت است نه محل یکه تازی و خشونت.

37- تعصبات غلط و افکار مزاحم را از خود دور کنیم
افکار مزاحم مانند خوره، سلامت روانی انسان را از میان می‌برند. بهتر است به جای اعمال تعصبات دست و پاگیر انرژی خود را صرف توجه به همسر و خانواده نماییم.

38- از ازدواج خود اظهار پشیمانی نکنیم
زندگی و روابط خود را با دیگران مقایسه نکنیم و از یاد نبریم که زندگی هر کسی مطابق سلیقه و عقل و درایت او اداره می‌شود.

39- روی نقاط ضعف همسر خود انگشت نگذاریم
هر فردی ممکن است در موارد مختلف دچار ضعف باشد آشکار کردن و بزرگ جلوه‌دادن این نقاط ضعف موجب ایجاد کدورت می‌شود. هرگز نباید از نقطه ضعف‌ها به عنوان اسلحه‌ای برای سکوت یا شکست دادن همسر استفاده کنیم.

40- مقابله به مثل نکنیم
از رفتارهای تلافی جویانه بپرهیزیم و سعی کنیم به جای مقابله به مثل، رفتار مناسب را به او یادآوری نماییم.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:20:00 ب.ظ ]





آداب رفتار با والدين
در اسلام، رفتار با والدين آدابي دارد كه مهم ترين آنها را برمي شماريم:

يك ـ نيكي با پدر و مادر
از جمله آداب رفتار با والدين، نيكي و احسان با آنان است. خداوند در قرآن مي فرمايد: «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً؛ به پدر و مادر خود احسان كنيد.» (اسراء: 23) وقتي از امام صادق(ع) درباره احسان پرسش شد، فرمود:
با آنها نيك معاشرت كني تا آنها مجبور نشوند، احتياج خود را از تو بخواهند. اگرچه نيازمند نباشند، [بلكه قبل از اينكه آنان اظهار كنند، تو بايد وظيفه خود را انجام دهي].1

دوـ فروتني و بردباري در برابر خشم آنان
از ديگر آداب رفتار با والدين، تواضع و بردباري در برابر آنان است. به ويژه در دوره كهن سالي بايد مراقب بود كه همه برخوردها و رفتارها با احترام و تواضع همراه باشد. خداوند در قرآن در اين باره مي فرمايد:
إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا. (اسراء: 23)
اگر يكي از آن يا هر دو در كنار تو به سال خوردگي رسيدند، به آنها [حتي] اُف نگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخني شايسته بگوي.
امام صادق(ع) در شرح اين آيه مي فرمايد:
يعني اگر دل تنگت كردند، به آنها [اُف] مگو. اگر تو را زدند، با آنها تندي مكن و فرمود: [با آنها سخني شريف و بزرگوار بگو]، يعني اگر تو را زدند، بگو: [خدا شما را بيامرزد، اين است سخن شريف تو] و فرمود: [از روي مهرباني براي آنها جنبه افتادگي پيش آور]، يعني ديدگانت را به آنها خيره مكن، بلكه با مهرباني و دلسوزي به آنها بنگر و صدايت را از صداي آنها بلندتر مكن و دستت را بالاي دست آنها مگير و بر آنها پيشي مگير.2
رسول خدا صلی الله علیه و آله هم درباره تواضع به پدر و مادر مي فرمايد: «از جمله حقوق والدين به فرزندان، متواضع بودن در برابر خشم آنهاست».3

سه ـ فرمان برداري
در اسلام، اطاعت و فرمان برداري از دستورهاي پدر و مادر، نشانه مؤمن بودن فرد مسلمان است، چنان كه رسول خدا صلی الله علیه و آله مي فرمايد:
وَ والديك فَأَطِعْهما وَ بَرَّهما حَيِّيْنَ كانا أو مَيِّتَيْن وَ ان أمَراكَ أنْ تَخْرُجَ مِنْ أهْلك َو مالِك فَافْعَلْ فانَّ ذلك مِنَ الْاِيْمَان.4
پدر و مادرت را فرمان بر و به آنها نيكي كن، زنده باشند يا مرده و اگر دستور دادند، خاندان و مالت را كنارگذار، اين كار را بكن كه از ايمان است.
البته، اطاعت از والدين، بي حد و مرز نيست و در جايي كه دستور پدر و مادر، در مسير شرك و كفر و برخلاف دستورهاي دين باشد، نبايد از آن اطاعت كرد. خداوند در قرآن مي فرمايد:
وَإِن جَاهَدَاكَ عَلي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا. (لقمان: 15)
و اگر تو را وادارند تا درباره چيزي كه تو را به آن دانشي نيست، به من شرك ورزي، از آنان فرمان نبر.
امام علي(ع) درباره حق اطاعت از فرمان پدر مي فرمايد: «فَحَقُّ الوالد عَلَي الوَلَد أنْ يُطيعَهُ في كُلِّ شَيْءٍ اِلاّ في مَعْصية الله؛ حق پدر بر فرزند اين است كه فرزند در همه چيز به جز نافرماني خدا، از پدر اطاعت كند».5
رسول خدا صلی الله علیه و آله هم مي فرمايد: «طاعَةُ اللهِ طاعَةُ الْوالِدِ وَ مَعْصِيَةُ اللهِ مَعْصِيَةُ الْوالِدِ؛ اطاعت پدر، اطاعت خداست و نافرماني پدر، نافرماني خداست».6

چهارـ صدا كردن مؤدبانه
فرد مؤمن مسلمان، نه فقط هنگام گفت وگو با پدر و مادر نبايد صداي خود را در برابر صداي آنها بلند تر كند، بلكه هنگامي كه پدر و مادر را خطاب مي كند، بايد با بهترين و زيباترين كلمات و تعبيرها آنها را خطاب كند. رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ شخصي كه از حق پدر بر فرزند پرسيد، فرمود: «از جمله حق پدر بر فرزند اين است كه… او را به اسم صدا نكني».7
در واقع، بهتر است هر گاه پدر يا مادر خود را خطاب مي كنيم، از واژه هايي همچون آقاجان، مادرجان، پدر عزيز، مادر عزيز و همانند اينها استفاده كنيم.

پنج ـ راه نرفتن پيشاپيش پدر و مادر
هر چند راه رفتن فرزندان رعنا و جوان پيشاپيش پدر و مادر و نگاه كردن آنها به قد و بالاي فرزندان بسيار لذت بخش است، ولي ادب اقتضا مي كند كه انسان پيشاپيش والدين خود حركت نكند. رسول خدا صلی الله علیه و آله مي فرمايد: «از جمله حقوق پدر بر فرزند… راه نرفتن پيشاپيش اوست».8

شش ـ پرهيز از نشستن قبل از آنها
از آداب ديگر حفظ حُرمت والدين، پرهيز از نشستن در مجالس و محافل قبل از آنها است؛ يعني كساني كه با پدر و مادر خود به مجلس يا محفلي مي روند، تا وقتي كه والدينشان جايي براي نشستن پيدا نكرده و مستقر نشده اند، آنان بايد به احترام پدر و مادرشان از نشستن خودداري كنند يا جاي خود را به آنها بدهند. رسول خدا صلی الله علیه و آله مي فرمايد: «از جمله حقوق پدر بر فرزند… ننشستن قبل از اوست».9

هفت ـ قيام به احترام آنان
آداب اسلامي ايجاب مي كند هنگامي كه پدر و مادر به منزل، مجلس يا محفلي وارد مي شوند، اگر فرزندشان در آنجا هست، به احترام آنان برخيزد، چنان كه امام علي(ع) مي فرمايد: «قم عَنْ مَجْلسكَ لأبيكَ؛ به پاخيز به پاي پدرت در مجلس».10

هشت ـ دشنام ندادن و فراهم نكردن زمينه دشنام
فرزندان چه در طول حيات و چه در دوره مرگ والدين بايد به گونه اي زندگي و رفتار كنند كه كسي به پدر و مادر آنها دشنام و ناسزا نگويد. به ديگر سخن موجب آزار ديگران نشوند تا ديگران به والدين آنها فحش و ناسزا نگويند. رسول خدا صلی الله علیه و آله مي فرمايد: «از جمله حقوق پدر بر فرزند اين است كه… سبب دشنامشان نشود».11
خود فرزند نيز نبايد به پدر و مادرش دشنام بگويد. رسول خدا صلی الله علیه و آله در اين باره مي فرمايد: «لَعَنَ اللهُ مَنْ لَعَنَ والديه؛ هركس پدر و مادر خويش را لعن كند، خدا او را لعنت مي كند.»12 همچنين مي فرمايد: «مَلْعونٌ مَنْ سَبَّ أباهُ، ملعُونٌ مَنْ سَبَّ امَّهُ؛ هركس به پدر خويش ناسزا گويد، ملعون است و هر كه به مادر خويش ناسزا گويد، ملعون است».13
1. ترجمه اصول كافي، ج 3، ص 230.
2. همان.
3. ميزان الحكمه، ج 1، ص 7158.
4. ترجمه اصول كافي، ج 3، ص 231.
5. نهج‌البلاغه دشتي، حكمت 399.
6. نهج ‌الفصاحه (با تنظيم موضوعي)، ص 114.
7. بحارالانوار، ج 74، ص 45، باب 2، ح 6.
8. همان.
9. همان.
10. جمال‌الدين محمد خوانساري، شرح غررالحكم و دررالكلم آمدي، برگردان: سيد جلال‌الدين حسيني ارموي، تهران، دانشگاه تهران، 1366، ج 2، ص 191.
11. بحارالانوار، ج 74، ص 45، باب 2، ح 6.
12. نهج‌ الفصاحه (با تنظيم موضوعي)، ص 116.
13. همان.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:07:00 ب.ظ ]




چگونه با جوانان رفتار کنیم که از مذهب زده نشوند ؟

در برخورد با جوانان نباید همه کارهایی را که از آنان سرمی‌زند و بزرگ‌ترها نمی‌پسندند، زشت بدانیم‌و با آنان مانند گناهکاران برخورد کنیم و آنان را بی‌دین بدانیم، چون بسیارى از کارهاى آنها نشانة بی‌دینى نیست ، و ما برداشت صحیحی از آنها نداریم.
اگر کارهاى خلافى از آنان سر می‌زند، می توانیم با روشى صحیح و منطقى و با اخلاقى نیکو،‌ برخوردى صحیح و عاقلانه داشته باشیم تا از دین و معنویت زده نشوند.
‌نقش خانواده‌ها در گرایش‌های مذهبى و غیر مذهبى جوانان بسیار مهم است، بلکه اساس و زیربنای‌ساختار رفتارى فرزندان، در خانواده‌ها شکل می‌گیرد. از این جهت در آیات و روایات نسبت به فرزندان و تربیت‌آنان سفارش‌هاى فراوانى به پدران و مادران شده و بر تربیت صحیح آنان تأکید شده است. رفتارها و اخلاق‌پدران و مادران تأثیر مثبت یا منفى بر فرزندان دارد. اگر پدر و مادرى گرایش مذهبى نداشته باشند، در این که با ‌فرزندان آنان چگونه باید برخورد شود تا عشق به مذهب در دل آنان شعله‌ور شود و به سوى حق و عدل تمایل‌پیدا کنند، شاید کارى بسیار مشکل باشد و ظرافت خاصى لازم دارد.
برای جذب جوانان به دین توسط پدر و مادر لازم است:
1 ـ اخلاق و رفتار والدین عاقلانه و صحیح باشد. کج فکری، کوتاه بینى و کج خُلقى بازدارندگى دارد و از‌تاثیر گفتارها و نصایح می‌کاهد.
2 ـ والدین باید برای جوان جذابیت داشته باشند تا سخنان و رفتار آنان براى او مؤثر و الگو باشد.
3 ـ استفاده از آیات قرآن و احادیث مناسب و نقل روش و سیره پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و بزرگان اگر به‌طور صحیح انجام شود، تأثیر بسیارى در جذب آنان دارد. امام رضا(ع) فرمود: «‌انّ الناس لو علموا محاسن کلامنا لَاتتبعونا؛(1) اگر مردم زیبایی‌هاى کلام ما را بدانند، از ما پیروى می‌کنند.»
‌شخصى خدمت امام باقر(ع) رسید، حضرت فرمود: «شیعیان ما محبّت در‌دلشان افکنده می‌شود و آنان ما را دوست دارند، در حالى که ما را ندیده و کلام ما را نشنیده‌اند. اگر آنان ما را‌ببینند و کلام ما را بشنوند، بر هدایت آنان افزوده می‌شود». (2)
‌از امام رضا(ع) نقل شده است: «‌تقوا و ورع را مراعات کنید. امانتدار و راستگو باشید. نسبت به همسایه‌ها‌خوشرفتار باشید. این‌ها چیزهایى است که محمد(ص) بدان‌ها سفارش کرده است. در بین مردم نماز را برپا کنید‌و به دیدار خویشان بروید و به عیادت مریضان بروید. در تشییع جنازه‌ها شرکت کنید. زینت ما باشید و‌باعث زشتی و سرافکندگی ما نباشید. ما را پیش چشم مردم، بد جلوه ندهید و باعث نشوید که مردم به ما بدبین‌شوند».(3)
‌حُسن خلق و رفتار زیبا نقش مؤثرى در جذب دیگران مخصوصاً جوانان دارد و آنان را به اسلام و رفتار‌اسلامى جذب می‌کند.
‌معاشرت با خانواده‌هاى مذهبى به خصوص معاشرت با خوبان بسیار مؤثر است.
در صورتی که نوع برخورد با جوانان را برای جذب به باورهای دینی و واجبات و تکالیف ، از زاویه فریضه دینی امر به معروف نگاه کنیم، در پاسخ می گوییم:
امر به معروف و نهى از منکر مسئولیت بزرگى است که باید با ظرافت خاص انجام گیرد. طبیعى است که اگر این فریضة الهى به طور شایسته عملى نگردد، چه بسا اثر معکوس خواهد داشت. از این رو اسلام آداب خاصى را براى امر به معروف و نهى از منکر در نظر گرفته است که مهم ترین آن‌ها عبارتند از:
1- حُسن برخورد:
قرآن مجید خطاب به پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «اى پیغمبر! به بندگانم بگو که با مردم با نیکوترین وجه صحبت نمایند».(4)
خداوند از حضرت موسى (ع) مى خواهد با فرعون که ادعاى خدایى دارد با نرمى و ملاطفت تکلم کند و به او بگوید: آیا مى خواهى تو را به راه خداوند هدایت کنم تا به درگاه او خاشع شوی؟(5)
هرگز نمى توان با خشم و خشونت، جوان را از گناه باز داشت. روح جوان بسیار آسیب پذیر است و در برابر برخورد قهر آمیز واکنش نشان مى دهد، از این رو باید مواظب بود لطمه‌اى به شخصیت افراد وارد نشود. امام خمینى در این باره مى گوید:‌
«سزاوار است آمر به معروف و ناهى از منکر،‌ در امر و نهى خود و مراتب انکارش، چون طبیبى دلسوز و پدرى مهربان که مصلحت مرتکب را رعایت مى‌کند باشد و انکارش بر او خصوصاً و بر امت عموماً لطف و رحمت باشد».(6)
2- جلب اعتماد:
‌امر به معروف و نهى از منکر در صورتى با موفقیت انجام مى گیرد که اعتماد طرف مقابل جلب شود. بدون جلب اعتماد نمى توان در شخصى نفوذ کرد، از این رو امام علی(ع) مى فرماید:‌ «دل‌هاى مردم وحشى است، پس هر کسى بتواند با آن‌ها الفت برقرار کند، به او روى خواهند آورد». (7) براى این کار باید به خطاکار شخصیت داد و از به کار بردن الفاظ تحقیر آمیز خوددارى کرد.
3- در نظر گرفتن وضع روحى و روانی:
در اجراى صحیح امر به معروف و نهى از منکر باید شرایط مخاطب را در نظر گرفت. اگر عصبانى است نمى توان نصیحت کرد. امام علی(ع) مى فرماید:
‌«براى دل‌هاى آدمیان، علاقه و اقبال و گاهى تنفر و ادبار است. هنگامى که مى خواهید کارى را انجام دهید از طریق علاقة‌اشخاص وارد شوید زیرا هنگامى که کسى را مجبور بر کارى کنید نابینا مى شود».(8) یعنى خود را به کورى و کرى مى زند.
4- محترم شمردن عقاید افراد:
‌دختر خانمى که لباس مبتذل پوشیده و یا جوانى که سر و وضع خاصى دارد،‌ این‌ها را ارزش تلقى مى کند و نشانة شخصیت مى داند. اگر چه از دید ما این نظریه باطل است اما باید توجه داشت که توهین کردن به عقیده و نظر آن‌ها توهین به همة وجودشان خواهد بود. از این رو اسلام به مسلمانان دستور مى دهد که حتی از توهین کردن به بت پرست‌ها خوددارى کنند.(9)

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:57:00 ب.ظ ]




ارتباط موثر والدین با جوان
نکات بسیاری در نحوه برخورد با فرزندان در سن جوانی مطرح شده است که در تمامی آن ها می توان به چند نکته مشترک رسید: احترام متقابل و دادن مسئولیت به جوان، اجازه تصمیم گیری و پذیرش تبعات آن. با این حال در ادامه چند توصیه کاربردی دیگر برای رفتار با جوان که کمتر شنیده شده است، ارائه خواهد شد.

1 - به شخصیت جوان احترام بگذارید
والدین گرامی باید بدانند که هر قدر به فرزندان شان سخت بگیرند و به عبارتی بخواهند، راه را از چاه به آن ها نشان دهند بدون احترام گذاشتن به شخصیت آن ها نه تنها هیچ نتیجه ای نخواهند گرفت بلکه باعث پیامدهای ناگوار دیگری نیز خواهند شد. بعضی از والدین از این شکایت می کنند که فرزندان شان با آن ها غیر محترمانه برخورد می کنند که اگر دقت کنند، فرزندان آن ها سال ها در حال تماشا و ضبط چنین رفتارهایی در منزل بوده اند، رفتار والدین با یکدیگر یا با دیگر اعضای خانواده یا فامیل یکی از دلایل رفتارهای اشتباه جوانان با خانواده شان است. البته ناگفته نماند ریشه تمام بد اخلاقی فرزندان، تنها و به طور کامل در رفتار عینی و آشفته والدین نیست؛ برای مثال وجود تبعیض سهوی و ناآگاهانه بین فرزندان به دلایل مختلف موجب خشم فرزند می شود و حتی رابطه بین فرزندان را نیز به هم می زند در صورتی که از نظر والدین هیچ خطایی در نحوه برخورد با فرزندشان مرتکب نشده اند ولی در واقع این گونه نیست.

2 - به جوان تان مسئولیت بسپارید
هر قدر هم به جوانان احترام بگذارید و محبت بی دریغ ارزانی شان کنید ولی به آن ها مسئولیت هایی در حد توان شان نسپارید، نه تنها موفقیت آن ها را در آینده تضمین نمی کنید بلکه موجب پر توقع شدن و به زبان ساده، لوس شدن آن ها می شوید. متاسفانه بعضی والدین به دلایل مختلف از جمله تعجیل در انجام امور، احساس تجربه داشتن و بی تجربه بودن جوانان، ترس از خطای جوان و هدر رفتن وقت و سرمایه در حوزه های تحصیل، شغل و ازدواج بارها به جای فرزندان شان تصمیم می گیرند. والدین باید توجه داشته باشند، بیشتر جوانان به طور غریزی از این چالش ها استقبال می کنند و به شدت دوست دارند، توان و هوش حل مسئله خود را بیازمایند.

3 - ارتباط دستوری به شکست می انجامد
یکی از تدابیری که در راستای بهبود ارتباط با جوانان به خانواده ها توصیه می شود، تغییر چارچوب روابط در دوره جوانی در قیاس با دوره قبل از جوانی(نوجوانی و کودکی) است. در دوره کودکی، خانواده ها با کودکان رابطه ای برقرار می کنند که مشتمل بر امر و نهی هاست و در برگیرنده دستورات مشخصی از انضباط و رعایت موازین اخلاقی است. لازمه برقراری این نوع رابطه، آن است که خانواده ها در موضع بالا و حاکمیت و کودک در موقعیت فردی که دستورات مشخصی را دریافت می کند، قرار بگیرد و به عبارت دیگر رابطه والدین و کودک رابطه ای است عمودی یعنی مشتمل بر ارتباطات دستوری و تحکمی که از بالا به پایین اعمال می شود. چنین چارچوبی از دوران بلوغ به هم می ریزد و رابطه موجود باید به رابطه مطلوب که رابطه ای افقی است، تغییر کند. در چنین وضعیتی، والدین به جای این که از موضع بالا به پایین برخورد کنند، خود را در سطحی مساوی با نوجوان خویش قرار می دهند و رابطه به جای آن که دستوری و تحمیلی باشد، رابطه ای است بر اساس همدلی، تفاهم و درک وضعیت نوجوان که مطلوب ترین نوع چارچوب ارتباطی محسوب می شود.

4 - ارتباط موثر جوان با والدین
گاهی والدین پر از مهر و محبت که عمری برای رشد و پیشرفت فرزندان شان عاشقانه تلاش داشته و دارند، نمی دانند به چه زبانی به شما بفهمانند که بعضی کارهای تان اشتباه است. والدین که قصدی جز ایفای نقش والد بودن ندارند، در نهایت در برابر اشتباهات شما به این جمله بسنده می کنند: «ان شاء ا… خودت یک روزی پدر(یا مادر) می شوی و می فهمی که قصد ما چیست»

5 - هدف خیر پدر و مادرتان را بپذیرید
مطمئن باشید هیچ فردی در این دنیا به اندازه والدین تان نگران شما نیست ولی گاهی این نگرانی سهواً و از روی بی اطلاعی، افراطی و کنترل گرانه می شود و ظاهر خوبی ندارد . پس هرگز به والدین خود حرف هایی نزنید مبنی بر این که شما مرا دوست ندارید و برای شما اهمیتی ندارم و یا این که شما قصد آزار و شکنجه مرا دارید زیرا باعث دل شکستگی آن ها می شوید.

6 - در کنار والدین تان باشید نه مقابل شان
بنابراین تلاش کنید به جای این که در مقابل شان قرار بگیرید در کنارشان باشید و در برابر رفتارهای کنترل گرانه شان به قصد و انگیزه شان اشاره کنید که جز خیر نیست ولی به نحوه ابراز آن ناخرسندید و اگر می خواهید تاثیر گذار باشید، نحوه گفتار زبانی شما بهتر است نشانه های احترام و تمایل به انجام کارهای درست را با خود داشته باشد تا مقاومت. این نکته را فراموش نکنید.

بازهم انتخاب با شماست…
جوان باهوش و زیرک با قدری خویشتن داری در مقابل والدین ، محیط خانوادگی پر از مهر، احترام، پیشرفت و گاهی بحث و نقد را به جای محیطی پر از قهر، خشم و جر و بحث های بی حاصل یا احترام از روی ترس و نیاز فراهم می کند. با این حال، بازهم انتخاب با شماست که چگونه رفتار کنید…!

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:55:00 ب.ظ ]




چگونه با پرخاشگری نوجوانان برخورد کنیم؟

زمانی که نوجوان عصبانی است به او اجازه دهید زمانی را در اتاق خودش یا فضایی دیگر به خلوت بگذراند تا آرام بگیرد. تا زمانی که عصبانی است، هرگز به دنبال او نروید و از او نخواهید که عذرخواهی کند یا توضیح بدهد.

شاید شما هم جزو والدینی باشید که از نگرانی درباره دیرکردن فرزندتان یا اینکه با چه کسی است و چه کار می کند ، خسته شده اید. ممکن است که از تلاش برای ارتباط برقرار کردن و پایان یافتن کشمکش ها ناامید شده باشید.
با وجودی که ممکن است والدگری یک نوجوان پرخاشگر کاری غیرممکن به نظر برسد، گام هایی وجود دارد که شما می توانید با استفاده از آنها فضای خانه را آرام تر و به فرزندتان کمک کنید تا مرحله انتقال به جوانی را با موفقیت سپری کند.
زمانی که نوجوانان شروع به ابراز استقلال و جستجوی هویت خود می کنند تغییرات رفتاری را تجربه می کنند که ممکن است برای والدین عجیب و غریب و پیش بینی ناپذیر به نظر برسد. کودک شیرین و فرمانبردار شما که تا پیش از این نمی توانست از شما جدا شود، اکنون تا چندین متری شما دیده نمی شود ودر واکنش به هر حرف شما با چشمان برافروخته و کوبیدن در پاسخ می دهد. این موارد متاسفانه رفتارهای طبیعی یک نوجوان هستند. اما یک نوجوان پرخاشگر مشکلات رفتاری، هیجانی و یادگیری فراتر از یک نوجوان عادی نشان می دهد. او ممکن است به طور مکرر رفتارهای پرخطر مثل پرخاشگری ، فرار از مدرسه، سوء مصرف مواد یا الکل ، روابط جنسی ، آسیب به خود، دزدی یا دیگر رفتارهای بزهکارانه را بروز دهد. هم چنین ممکن است است نشانه هایی از مشکلات سلامت روان مثل افسردگی ، اضطراب یا اختلالات خوردن را داشته باشد. از آنجایی که هر رفتار منفی که بارها و بارها تکرار می شود، می تواند نشانه ای از یک مشکل زیربنایی باشد، بسیار اهمیت دارد که والدین بداننند چه رفتارهایی در طول دوران نوجوانی طبیعی و چه رفتارهایی غیرطبیعی است.
همه نوجوانان نیاز به دوست داشته شدن دارند.
نوجوانان افرادی با شخصیت ها و علائق منحصر به فرد هستند . مهم نیست که نوجوان شما چقدر از لحاظ عاطفی از شما دوری می کند ، مهم نیست که نوجوان شما چقدر مستقل به نظر می رسد یا چقدر پرخاشگری می کند. او هم چنان نیازمند توجه و احساس دوست داشته شدن از سمت شماست.

آگاهی از رشد در دوره نوجوانی:

نه ، نوجوان شما یک موجود بیگانه از یک سیاره دوردست نیست بلکه اندکی متفاوت شده است. مغز یک نوجوان هم چنان به طور فعال در حال رشد و تحول پردازش اطلاعات است. لوب پیشانی (بخشی از مغز که برای مدیریت هیجان ها ، تصمیم گیری، استدلال و کنترل بازداری ها به کار می رود) در طول سال های نوجوانی بازسازی شده و سیناپس های جدیدی را شکل می دهد. البته رشد مغز به طور کامل تا اواسط 20 سالگی طول می کشد.
ممکن است فرزند شما قد بلند تر از شما شده باشد و به نظر بالغ بیاید اما در بیشتر موارد نمی تواند در مورد مسائل در سطح افرادبزرگسال فکر کند. هورمون هایی که در این دوره تولید می شوند ، مسائل را پیچیده تر می کنند. این تغییرات بیولوژیکی می تواند توضیحی برای رفتارهای تکانشی و پرخاشگرانه و ضعف در برخی از مهارت ها باشد. آگاهی از رشد نوجوان می تواند به شما کمک کند راه هایی برای حفظ ارتباط با فرزندتان و غلبه بر مشکلات این دوره پیدا کنید.

برخورد با نوجوان پرخاشگر:

از آنجایی که خشم اغلب دیگر هیجان ها مثل فرسودگی، شرم ، غمگینی ، ترس یا آسیب پذیری را می پوشاند ، می تواند برای بسیاری از نوجوانان چالش زا باشد. زمانی که فرزند شما نمی تواند با این احساسات مقابله کند ، ممکن است فریاد بزند یا در اتاق را محکم بکوبد.
چالشی که والدین با آن روبرو هستند کمک به نوجوانان برای مقابله با هیجانات و برخورد با خشم با یک روش سازنده است:

1) قوانین و پیامدها را مشخص کنید:
زمانی که شما و فرزندتان آرام هستید برای او توضیح دهید که هیچ اشکالی ندارد که او احساس خشم داشته باشد و احساسات امری طبیعی هستند. اما روش هایی که او برای ابراز خشم خود به کار می برد غیر قابل پذیرش هستند. اگر او فریاد بزند با پیامدهایی روبرو خواهد شد (مثلا محروم شدن از رفتن به مهمانی) . افراد در دوره نوجوانی بیش از هر زمان دیگری به قانون نیاز دارند.

2) کشف کنید چه چیزی در زیر خشم نهفته است:
آیا فرزند شما غمگین یا افسرده است؟
آیا او نسبت به همسالانش احساس بی کفایتی یا حقارت می کند؟
آیا نیاز به کسی دارد که بدون قضاوت کردن به حرف هایش گوش دهد؟
آیا از موضوعی نگران است؟

3) از نشانه های هشدار دهنده خشم آگاه شوید:
آیا فرزندتان قبل از عصبانیت سردرد دارد؟
آیا در مدرسه کلاس خاصی دارد که همیشه او را عصبانی می کند؟
اگر نوجوان شما بتواند نشانه های هشدار دهنده ای که او را به جوش می آورد شناسایی کند، خواهد توانست قبل از آنکه خارج از کنترل شود خشمش را کنترل کند.

4) به نوجوان خود کمک کنید راه های سالمی برای آزاد کردن خشم خود پیدا کند:
ورزش، بازی های گروهی و یا راه های ساده ای مثل پانچ گردن یا پاره کردن کاغذهای باطله می تواند به آزاد شدن تنش و خشم کمک کند بسیاری از نوجوانان از هنر یا نویسندگی برای ابراز خلاقانه خشم خود استفاده می کنند.

5) به نوجوان خود زمان و فضایی دهید تا خود را بازیابد:
زمانی که نوجوان عصبانی است به او اجازه دهید زمانی را در اتاق خودش یا فضایی دیگر به خلوت بگذراند تا آرام بگیرد. تا زمانی که عصبانی است، هرگز به دنبال او نروید و از او نخواهید که عذرخواهی کند یا توضیح بدهد.

6) خشم خود را مدیریت کنید:
اگر شما خلق و روحیه مثبت خود را از دست دهید، نخواهید توانست به فرزند خود کمک کنید. اگر چه سخت است اما شما باید بدون تاثیر پذیری از عصبانیت فرزندتان ، آرام بمانید. برای این کار می توانید یک لیست تهیه کنید و کارهای آرام بخشی را درآن یادداشت کنید که به شما کمک می کند موقع عصبانیت فرزندتان خود را آ رام کنید ( مثلا نوشیدن یک لیوان آب ، ارسال یک پیام کوتاه به یک دوست، تغییر دادن کانال تلویزیون، رفتن به یک اتاق دیگر و …). به یاد داشته باشید اگر شما یا دیگر اعضای خانواده فریاد بزنند یا چیزی را پرتاب کنند ، توجوان به طور طبیعی فرض خواهد کرد که این روش ها روش های مناسبی برای ابراز خشم هستند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:48:00 ب.ظ ]





4 مشکل والدين با نوجوانان

اگر دختر يا پسر 15-14 ساله اي در خانه داريد، حتما مي‌دانيد در مورد چه مي‌خواهم صحبت کنم. عيد که از راه مي‌رسد برعکس همه خانواده‌ها که خوشحالند، پدر و مادر نوجوان‌ها عزا مي‌گيرند…

مدام در خانه جروبحث وجود دارد که همراه شما خانه فلاني نمي‌آيم يا نمي‌خواهم با شما مسافرت کنم، دوست دارم در خانه باشم يا با دوستانم به گردش بروم و… اما از نظر خيلي از والدين تنها گذاشتن نوجوان کار درست و آساني نيست. آنها مي‌گويند اگر اجازه بدهيم با دوستانش مسافرت کند يا به گردش برود، مدام بايد به اين فکر کنيم که با کدام دوست و کجاست. اگر در خانه بماند بايد به فکر اينترنت و شبکه‌هاي اجتماعي و دردسرها و خطرهاي مربوط به آن باشيم.

کودکان به‌تدريج بزرگ مي‌شوند و به دنبال استقلال و آزادي مي‌گردند اما در مقابل، والدين هر روز نگران‌تر مي‌شوند و در حالي که مي‌خواهند فرزندشان را زير نظر داشته باشند حس مي‌کنند نوجوان آنها را پس مي‌زند و هر روز از آنها دورتر مي‌شود. اين پس‌زدگي در هر خانواده با توجه به سطح فرهنگي و اجتماعي خود را به يک شکل نشان مي‌دهد. بي‌توجهي و حرف‌ناشنوي از والدين، دعوا و بحث کردن يا گوشه‌گيرشدن همگي از جمله نشانه‌هاي ورود کودک به نوجواني است. نوجوانان معمولا براي رسيدن به استقلال و اثبات توانايي‌هاي خود خواسته‌هايي دارند که گاه
مورد پسند خانواده نيست و پدر و مادرها نمي‌توانند آنها را بپذيرند يا نمي‌دانند با وجود خطرهاي موجود، چطور آنها را حل کنند.

مشکل اول: فرزندمان همراه ما به مهماني و مسافرت نمي‌آيد
خيلي از والدين از اين موضوع شکايت دارند که فرزندشان از 11 سالگي به بعد تمايل چنداني به شرکت در مهماني‌هاي خانوادگي از خود نشان نمي‌دهد يا نسبت به مسافرت‌هاي دسته‌جمعي با خانواده بي‌علاقه است و مدام بهانه مي‌گيرد که مي‌خواهد با دوستانش باشد يا تنها در خانه بماند. اين مساله بسياري از والدين را نگران مي‌کند زيرا در چينن شرايطي آنها نمي‌دانند مثلا اگر نوجوان تنها در خانه ماند قرار است با چه نوع فعاليتي خود را سرگرم کند. در فضاي مجازي به چه سايت‌هايي سر بزند يا قرار است چه نوع فيلم‌هايي تماشا کند…. اگر با دوستانش باشد، با چه کساني در ارتباط است؟ اين دوستان اهل مصرف مواد يا مشروب‌هاي الکلي نيستند؟ هم‌جنس‌اند يا از جنس مخالف؟ تفريحات سالم را انتخاب خواهند کرد؟…

راه‌حل: اگر نوجوانتان مي‌گويد که بودن با شما در مهماني يا مسافرت کسل‌کننده است به نظرش احترام بگذاريد اما او را به حال خود رها نکنيد. اگر مي‌خواهد با دوستانش باشد بايد آنها را به شما معرفي کند و در مورد محلي که قرار است براي تفريح به آنجا بروند اطلاعات کافي در اختيارتان بگذارد. اگر مي‌خواهد همراه دوستانش مسافرت کند، ايرادي ندارد. نام او را در اردوي مخصوص نوجوانان ثبت‌نام کنيد تا اين تجربه را زير نظر شما داشته باشد. در اين شرايط هم نوجوان طعم آزادي و استقلال را مي‌چشد هم شما کمتر نگران هستيد و اعتماد بيشتري داريد.

مشکل دوم:فرزندمان رفقاي ناباب دارد
يکي از نگراني‌‌‌هاي عمده والدين ترس آنها از نوع دوستاني است که نوجوان انتخاب مي‌‌کند. نوجوانان بيش از آنکه با خانواده ارتباط داشته باشند و با آنها وقت بگذرانند به سمت دوستانشان گرايش دارند. پس در درجه اول خيلي مهم است که والدين نظارت کافي بر فعاليت‌ها و دوستان فرزندشان داشته باشند تا او به اشتباه با فردي نامناسب ارتباط پيدا نکند اما اگر چنين اتفاقي افتاد به هم زدن اين دوستي کار بسيار مشکلي است.

راه‌حل: در صورتي که متوجه شديد نوجوانتان با فردي نامناسب دوست شده است به اين توصيه‌ها عمل کنيد:

خواستار قطع ارتباط نشويد: مطمئن باشيد در اين برهه زماني رابطه فرزندتان با دوستش بسيار قوي‌تر از رابطه شما با اوست. هيچ فايده‌اي ندارد اگر به فرزندتان بگوييد با فلان دوستت حرف نزن يا با او بيرون نرو. البته اين موضوع کاملا منطقي و درست است که به او بگوييد از نوع رفتار يا لباس پوشيدن دوستش خوشتان نمي‌آيد اما آغازکننده جنگ براي قطع ارتباط نباشيد! بايد هوشمندانه رفتار کنيد.

تقاضاي کمک کنيد: با يک بزرگ‌تر يا دوست نوجواني که روي فرزندتان تاثير مي‌گذارد صحبت کنيد تا با فرزند شما همراه شود و او را به راه درست راهنمايي کند و خواستار قطع ارتباط او با فرد نامناسب شود. نوجوان شما به اين فرد اعتماد خواهد کرد و رازهايش را با او در ميان مي‌گذارد. مراقب باشيد و سعي نکنيد از تمام مسايل خصوصي او سردر بياوريد. کليات را بدانيد اما دنبال جزييات نباشيد زيرا کنجکاوي بيش از حد، باعث خراب شدن رابطه نوجوان با فرد مورد اعتماد خواهد شد.

دوستان او را بشناسيد: سعي کنيد با تمام دوستان نوجوانتان آشنا شويد و به مرور آنها را بشناسيد. تمام آنهايي که در نگاه اول بد به نظر مي‌رسند واقعا آنقدرها هم مشکل‌ساز نيستند. در موقعيت‌هاي خاص مثل جشن‌ تولد يا جشن پايان سال تحصيلي از فرزندتان بخواهيد چند نفر از دوستانش را دعوت کند تا دور هم خوش بگذرانيد. بعد از مراسم به او بگوييد که از ديدن دوستانش خوشحال شديد و دوست داريد باز هم آنها را ببينيد. به اين ترتيب مي‌توانيد روابط فرزندتان را تا حدي زير نظر داشته باشيد!

به‌طور خلاصه نکته‌اي که در مورد دوستان نوجوان بايد مورد توجه قرار دهيد اين است که نوجوان خودش دوستانش را انتخاب مي‌کند و والدين هيچ تاثيري در اين انتخاب ندارند. آنها مي‌توانند به طور غيرمستقيم بر انتخاب‌هاي فرزند خود اثر بگذارند پس بايد بسيار هوشمند باشند.

مشکل سوم: فرزندم روابط ناسالم دارد
يکي از نگراني‌هاي بيشتر والدين ارتباط فرزندشان با جنس مخالف يا جلب شدن او به سمت فيلم‌هاي غيراخلاقي است.

راه‌حل: براي نوجوان وقت بگذاريد و در مورد «عشق و علاقه» صحبت کنيد اما لزوما به روابط جنسي اشاره‌اي نکنيد. در جامعه امروز نوجوانان به اندازه کافي در مورد اين مسايل و خطرهاي مربوط به آن اطلاعات دارند. به هر حال بايد سعي کنيد روابط فرزندتان را زير نظر داشته باشيد. اگر نوجوان شما با دوستان خوبي باشد و تفريح‌هاي سالمي داشته باشد دنبال فيلم‌هاي غيراخلاقي نخواهد رفت.

مشکل چهارم:فرزندم به اينترنت معتاد شده
بيشتر نوجوانان وقت زيادي را پاي اينترنت و شبکه‌هاي اجتماعي صرف مي‌کنند اين موضوع طبيعي است و جاي هيچ نگراني وجود ندارد.

راه‌حل: اگر فرزندتان بيش از حد از اينترنت استفاده مي‌کند يا اهل بازي‌هاي رايانه‌اي است يا با تلفن‌همراه صحبت مي‌کند با او حرف بزنيد و اگر تاثيري نداشت از يک روان‌شناس کمک بگيريد. نکته بسيار مهم اين است که او را از خطرها آگاه کنيد. مثلا در رابطه با استفاده از اينترنت و سايت‌هاي اجتماعي به او خاطرنشان کنيد که وارد کردن مشخصات شخصي مي‌تواند برايش مشکل‌آفرين باشد و در آينده، زندگي‌اش را تحت‌تاثير قرار دهد.

همچنين يادآور شويد تمام مسايلي را که در سايت‌هاي مختلف مي‌خواند نبايد باور کند و بايد با ديد انتقادي به آنها بنگرد. اگر لازم است برخي سايت‌ها را فيلتر کنيد. اگر فرزندتان علاقه زيادي به چت کردن دارد، هرازگاهي همراه او اين کار را انجام دهيد اما خطرهاي مربوطه را يادآور شويد. به او بگوييد فردي که با او چت مي‌کند لزوما راستگو نيست و نبايد با اعتماد کامل اطلاعات شخصي‌اش را در اختيار او قرار دهد يا با او قرار ملاقات بگذارد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:46:00 ب.ظ ]




هنر ارتباط والدین با نوجوانان

هنر ارتباط والدین با نوجواناننوجوانان برای بیان مشکلات ونیازهای خود و همچنین برای کسب اطلاعات نیاز دارند که با دیگران گفتگو و مشورت کنند. مشاور باتوجه به نقش‌ها، مسئولیت‌ها و فشارهایی که نوجوان با آنها درگیر است به او می‌آموزد دانشی را که از طریق خانواده، مدرسه و دیگر منابع به دست آورده است به بهترین نحو به کار گیرد اما چنین کاری ساده نیست و این امر بنیادی مهارت‌های ویژه‌ای می‌طلبد .مطالعات کورتز و همکاران ( ۱۹۹۵) و بررسی مولف (۱۳۷۵) در مورد نوجوانان دختر نشان می‌دهد که آنها مایلند با والدین خود گفتگو کنند و منبع اطلاعاتی آنها پدر و مادرشان بخصوص مادرشان باشد لذا کوشیده‌ایم در این مقاله توصیه‌هایی در مورد برخورد والدین با فرزندانشان ارائه کنیم تا با استفاده از این راهکارهای عملی، نوجوان و خانواده او با کمترین تنش و درگیری، دوران بلوغ و مشکلات آن را پشت سر بگذارد. با اطلاع از تغییرات دوره بلوغ از نظر جسمی و روانی، همچنین تشخیص مسائل طبیعی خاص این دوره از موارد غیرطبیعی، قادر به درک نوجوانان و حمایت و راهنمایی آنان در برابر مشکلات بوده، همزیستی مسالمت‌آمیزی بین والدین و نوجوانان را همراه با آرامش و حس احترام متقابل مشاهده خواهیم کرد.
سال‌های بلوغ اغلب دوران سرکشی وتمرد است. نباید با این سرکشی که نمودی از اعلام استقلال است، غیرمنطقی و شدید برخورد شود بلکه باید جنبه‌های مثبت آن را تقویت و جنبه‌های منفی آن را گوشزد کرد.
همه نوجوانان در جستجوی هویت‌اند و از خو می‌پرسند. “من کیستم؟” نوجوان از هیچ‌کس بودن، به جایی نرسیدن و بی‌ارزش بودن در هراس است، نافرمانی و تمرد می‌کند اما قصدش آزار پدر و مادر نیست. می‌خواهد هویتش وجود خارجی داشتن و ا ختیارش را تجربه کند و در این مسیر گاه ضدیت طلبی‌اش به اوج می‌رسد. پدر و مادر باید در تحمل ناشکیبایی فرزند نوجوانشان به او کمک کنند، تنهایی او را تائید کنند و به او احترام بگذارند. اگر نوجوان نتواند با این بحران کنار بیاید، دچار سردرگمی و بحران هویت می‌شود. این امر می‌تواند به اختلالات رفتاری نظیر فرار از منزل، یا اختلالات روانی منجر شود. نوجوانان گاهی برای مقابله با این سردرگمی هویت،‌خود را با گروه‌ها و فرقه‌های خاصی پیوند می‌دهند یا با قهرمانان مردمی همانندسازی می‌کنند.
والدین نباید وانمود کنند که سطح دانش و فهم آنان بسیار بالاتراز فرزندان است بلکه باید مانند یک دوست در کنار فرزندشان باشند زیرا نوجوانان با کسانی که مدعی‌اند همه چیز رامی‌دانند و به اصطلاح عقل کل‌اند رابطه خوبی ندارند. به طور تقریبی همه نوجوان‌ها در برخورد با گرفتاری‌ها احساس مشابهی دارند. در نظر آنها احساساتشان بدیع، شخصی و منحصر به‌فرد است. آن طور که گویی احساسشان به قدری خصوصی است که قبلا کسی آن راتجربه نکرده است .وقتی به آنها می‌گویید: احساست را کاملا درک می‌کنم، من هم به سن تو بودم همین احساس را داشتم مثل این است که توهینی به او کرده‌اید.
اغلب نوجوانان نسبت به اصلاح گفته‌هایشان واکنش نشان می‌دهند و عکس‌العمل سریع والدین امکان آموزش و جلب دوستی آنان را کاهش می‌دهد . مواردی را که با گذشت زمان به نوجوان اثبات و تفهیم می‌شود باید به گذشت زمان واگذار کرد و در سایر موارد نیز موضع‌گیری مستقیم نباید کرد.
به خلوت نوجوانان احترام بگذارید. احترام به این خلوت نشانه ارجی است که برای آنها قائل می‌شویم تا مستقل از ما رشد کنند. باید توجه داشت که این استقلال، آنان را برای زندگی مستقل آینده آماده می‌کند و در صورتی که از این مرحله باموفقیت خارج نشوند شخصیتی وابسته پیدا می‌کنند یا دچار سایر اختلالات شخصیتی می‌شوند.
در صحبت با نوجوانان از ضد و نقیض‌گویی پرهیز کنید و وقتی با شما مشاوره می‌کند، نظریات خود را با صراحت به او بگویید. صراحت لهجه شما باعث قوت قلب و اطمینان نوجوان در پیمودن راهی می‌شود که در پیش دارد.
در مورد آینده نوجوان پیشگویی و پیش‌بینی نکنید. به جای این کار بهتر است او را برای برخورد با مشکلات آماده کنید زیرا نوجوان در سال‌های آینده با انواع مشکلات روبرو می‌شود. لذا باید با واقعیت‌ زندگی آشنا شود البته نه به گونه‌ای که فقط مشکلات و سختی‌ها را برایش بیان کرده، نسبت به آینده او را بدبین کنید، بلکه همه جنبه‌های زندگی را به زبانی ساده برای او تشریح کنید.
هر نوجوان برای برخورد با بحران‌های زندگی راهی ویژه خود می‌یابد. در مواردی که نیاز به دخالت مستقیم شما ندارد با حضور خود و سکوت محبت‌آمیز او را حمایت و پشتیبانی کنید.
هنگامی که نوجوان کاری را شروع می‌کند، احساسات او را جریحه‌دار نکنید. دیدگاه‌ها و برداشت‌هایش را به تمسخر نگیرید و بدون علت با او مخالفت نکنید، به سلیقه‌ا ش احترام بگذارید و او را در امور خانوادگی‌ شرکت دهید.
بعضی از والدین به گمان اینکه دفاع از نوجوان او را در برابر مشکلات زندگی سست و ناتوان می‌کند معتقدند که فرزندشان در مواجهه بدون پشتوانه با مشکلات آ‌بدیده شده، برای زندگی آینده آماده می‌شود. در صورتی که این گمان خطاست و فرزند با این تفکر که والدینش او را به حال خود رها کرده، برای او هیچ اهمیتی قائل نیستند، نسبت به آنها بدبین شده، از آنها فاصله می‌گیرد.
با انتقاد از شخصیت و خصوصیات رفتاری نوجوان، احساس بدی را به او منتقل می‌کنید انتقادها در درجه اول باید سازنده باشند و در درجه دوم انتقاد باید عمل نوجوان را زیر سوال ببرد نه شخصیت او را، یعنی به او تفهیم کنیم که شخصیت او نزد ما محترم است ولی این عملی که انجام داده اشتباه بوده، با اصلاح اشتباه خود همچنان جایگاه قدیمی را در نزد ما دارد، لذا از نسبت دادن صفات ناپسندی به شخصیت فرد مانند “تو هیچی نمی‌فهمی، خیلی نادانی و …” باید پرهیز کرد. نوجوان معمولا بعد از رفتار اشتباه، احساس گناه می‌کند و خود را مستحق تنبیه می‌داند و در صورتی که عمل او و نه شخصیت وی زیر سوال رود اشتباه خود را قبول می‌کند. ولی اگر با بیان صفات ناشایستی به او توهین شود عمل زشتش را توجیه شده می‌‌پندارد و در مقابل شما موضع‌گیری می‌کند. سرزنش بی‌جا از طرف دیگر باعث انزوای نوجوان و عدم به کارگیری هوش و استعدادش می‌شود. برای مثال وقتی رقابت مفهوم شکست پیدا می‌کند نوجوان در رقابت‌ها شرکت نمی‌کند، زیرا بعد از آن مورد سرزنش قرار می‌گیرد و نتیجه آن فرار او از امتحان مدرسه به صورت بیماری قبل از امتحان و … در اجتماع به صورت گوشه‌گیری وانزوا بروز می‌کند. انتقاد از شخصیت شبیه عمل جراحی است که اولا همیشه باید آخرین راه علاج باشد. ثانیا همیشه با ناراحتی همراه است و به دنبال آن عوارضی ظاهر می‌شود که حتی می‌تواند کشنده باشد.
تولستوی می‌گوید: یکی از متداول‌ترین خرافات این است که خیال کنیم هر انسان خصوصیات مشخص و منحصر به فردی دارد و به همین علت است که اشخاص را به مهربان، ظالم، عاقل، احمق، فعال، بی‌تحرک و … طبقه‌بندی می‌کنیم. اما این طور نیست، انسان چون رودخانه‌ای است که یک جا باریک و یک جا پهن، جایی تند و توفنده و جایی نرم و آرام، گاه سرد و گل‌آلود و گاه گرم و شفاف است. انسان نیز مجموعه‌ای از صفات مختلف است که در هر لحظه‌ای تحت تاثیر یکی از آنها قرار می‌گیرد تا در نظر دیگران با آن صفت مشخص شود ، حال آنکه او همان است که هست.
در لحظات تشویش و اضطراب باید نکات زیر را مدنظر داشته باشیم:
۱) باتوجه به طبیعت نوجوانی و تغییرات رفتاری نوجوان، نگرانی وعصبانیت والدین طبیعی است.
۲) حق طبیعی والدین است که بدون احساس تقصیر و شرمندگی عصبانیت خود را بروز دهند و در این راه تنها برای خود یک محدودیت قائل شوند و آن تحقیر شخصیت فرزندشان است. ابراز عصبانیت و در عین حال توهین نکردن آسان نیست و والدین باید این هنر برخورد با فرزند خود را داشته باشند و با خویشتن داری و در عین حال ابراز احساسات در تربیت فرزندشان بکوشند.
تعریف و تمجید اگر حساب شده باشد، اعتماد به نفس و احساس امنیت را تقویت می‌کند، قوه ابتکار و انگیزه فرد را بالا می‌برد و به بهبود مناسبات اجتماعی منجر می‌شود تعریف و تمجید حساب نشده گاهی توهم ارزیابی کردن را برای نوجوان ایجاد می‌کند و او هنگامی که حس کند ارزیابی می‌شود دچار نگرانی و اضطراب خواهد شد. لذا باید از توصیف که تصویری دقیق‌تر و واقع‌‌بینانه‌است به جای تحسین ارزیابی کننده استفاده شود.
در واقع تحسین برداشتی است که نوجوان از صحبت ما دارد و دو قسمت دارد که عبارتنداز: ۱- حرف‌های ما ۲- برداشت نوجوان. ما حالت و احساسات خود را از آن حادثه توصیف می‌کنیم و او درباره آن نتیجه‌گیری می‌کند. کلماتی که انتخاب می‌کنیم باید دقیقا رضایت ما از کار، موفقیت، توجه و خلاقیت او را منتقل کند و عبارات ما واقع‌بینانه و از روی دلسوزی باشد.
برای مثال:
تحسین مفید: مقاله خوبی نوشتی، به نظرم جالب است. ایده‌های زیادی به من داد. برداشت احتمالی نوجوان: می‌توانم نویسنده شوم.
تحسین غیرمفید: نویسنده خوبی هستی، اما در املای کلمات باید بیشتر دقت کنی.
تحسین مفید: اتاقت را خوب مرتب کرده‌ای، همه چیز سرجای خودش است. برداشت احتمالی نوجوان: خوش سلیقه هستم.
تحسین غیرمفید: خدای من چه جالب، راستی که یک هنرمند تمام عیاری.
والدین وظیفه دارند معیارها و ارزش‌ها را برای نوجوان مشخص کنند تا نوجوان از آنچه مورد توقع و احترام آنهاست باخبر باشد. گاهی نوجوان این معیارها را نمی‌پسندد و در برابر آنها مقاومت می‌کند و محدودیت‌ها را به بوته آزمایش می‌گذارد که این خصوصیت طبیعی این دوران است. هیچ نوجوانی با اطاعت کورکورانه از والدین به بلوغ کامل نمی‌رسد محدودیت‌هایی که برای نوجوانان وضع می‌شود باید به گونه‌ای باشد که به عزت‌نفس آنها خدشه‌ای وارد نسازد. این محدودیت‌ها نه مطلق‌اند و نه دلخواه، بلکه مبتنی بر ارزش و شخصیت‌سازی است. رنجش نوجوان از مقرراتی که برایش وضع شده قابل پیش‌بینی است و باید با شکیبایی با آن برخورد کرد.
در مورد نوجوانان دختر، نگرش و طرز تلقی دختر نسبت به قاعدگی، در ایفای نقش مادری و سازگاری اجتماعی و زناشویی آینده وی تاثیر بسزایی دارد . آموزش‌ و توصیه‌های تربیتی مفیدی که از جانب والدین و افراد آگاه در این زمینه در دسترس نوجوانان قرار می‌گیرد، در پدپد آیی نگرش و واکنش مطلوب نسبت به اولین قاعدگی بسیار موثر است. دخترانی که قبل از وقوع قاعدگی اطلاعات لازم را دریافت کرده، آمادگی دارند، به راحتی با مسائل و مشکلات آن مقابله می‌کنند. از سوی دیگر، دخترانی که آمادگی و اطلاعات کافی ندارند، ‌به هنگام وقوع قاعدگی نسبت به آن احساس تنفر و شرم و خطر می‌کنند. نوجوان نگرش به قاعدگی را تا حد زیادی از خانواده و اطرافیان می‌آموزد. اگر مادر یا اطرافیان، قاعدگی را واقعه‌ای دردناک و ترسناک تلقی کنند، دختر آنها نیز چنین نگرشی خواهد داشت. نگرش منفی در مورد قاعدگی می‌تواند از ناراحتی‌ها و بیماری‌های جسمانی نیز ناشی شود. بنابراین اطلاعات مفید و ایجاد آمادگی توسط والدین می‌تواند باعث تسکین و آرامش خاطر نوجوان گردد.
آموزش‌‌های جنسی که از مسائل حساس این دوره است،‌ از دو بخش زیر تشکیل می‌شود:
۱) اطلاعات
۲) ارزش‌ها
ارزش‌ها را نوجوان در فضای خانواده و مدرسه فرا می‌گیرد. وظیفه انتقال اطلاعات هم برعهده متخصصین است. والدین مجبور نیستند که به سوالات بحث برانگیز و تحریک کننده جواب دهند، بلکه باید تاجایی که اطلاعات دارند پاسخگو باشند و سایر موارد را به متخصصین ارجاع دهند. واکنش و نگرش نوجوان در قبال تمایلات و مسائل جنسی در تعادل عاطفی و روانی او نقش دارد. نوجوان باید رفتار جنسی مقبول و مناسبی را بیاموزد. آموزش مناسب و پرورش اعتقادات مذهبی در ایجاد رفتار مقبول و مطلوب در نوجوانان تاثیر فراوان دارد. به همین علت والدین باید اطلاعات جامع و مانعی در زمینه تغییرات دوران بلوغ و نحوه برخورد با آنها، بهداشت دوران بلوغ و همچنین نحوه ارتباط با اطرافیان و جنس مخالف را به نوجوانان منتقل کنند. باید با آموزش صحیح، رفتار جنسی را مطابق با دستورهای دینی و عرفی جامعه درجهت تحکیم بنیان خانواده ایجاد کرد. اگر نوجوانان، خدای ناخواسته از ابتدا به بیراهه روند، در آینده اصلاح آنان بسیار مشکل خواهد شد. نحوه ارتباط وعملکرد والدین با نوجوانان در تعیین نوع نگرش او نسبت به نقش‌های نوجوانی بسیار مهم است. برای مثال: اگر رفتارهای زنانه دختر در خانواده مورد ستایش و پذیرش والدین قرار گیرداین رفتارها بدون ناراحتی و نگرانی از طرف دختر تکرار خواهد شد اما عکس‌العمل منفی نسبت به رفتار نوجوان مانع تکرار آن می‌شود. لذا والدین با تائید و تشویق رفتارهای مطلوب و همچنین جنبه‌های مطلوب یک رفتار می‌توانند رفتار صحیح را پایه‌ریزی نمایند.
در زمینه رشد اجتماعی و سازگاری اجتماعی نوجوان، والدین مسئولیت‌هایی دارند از جمله؛
۱) باید از فعالیت‌های اجتماعی و مراکز تفریحی و فعالیت‌های آنها اطلاعات کافی داشته باشند و باتوجه به معیارهای ارزشی خانواده، نوجوان را به سمت آنها هدایت کنند.
۲) باید به اهمیت رشداجتماعی نوجوان آگاه باشند، تاثیر فعالیت‌‌ها و میزان توجه نوجوان به آنها معنای موفقیت‌ها، شکست‌ها و موفقیت‌ها نزد او و اثر آنها بر رفتار وی باید مورد توجه قرار گیرد.
۳) والدین باید بدانند رشد و تکامل اجتماعی سالم برای نوجوان در چه شرایطی امکان‌پذیر است. در تعیین این شرایط و شناخت آنها باید بیشتر احتیاط کنند، تا درداوری‌ها وتصمیم‌گیری‌های خود درباره رفتار نوجوانان، از خطا و لغزش مصون باشند.
۴) والدین باید به نوجوان کمک کنند که فعالیت‌های مطلوب اجتماعی داشته باشند و شرایطی ایجاد نشود که نوجوان بگوید: برای ما کاری جز رفتن به سینما و تئاتر یا گردش در خیابان وجود ندارد. والدین نباید از این واقعیت غافل باشند که زندگی سالم به زندگی عاطفی و اجتماعی سالم فرزندانشان بستگی دارد.
۵) در صورتی که نوجوان در برقراری سازگاری اجتماعی مشکلاتی داشته باشد، والدین باید به آن توجه کرده و او رامورد حمایت قرار دهند. متاسفانه بیشتر والدین به حداقل سازگاری راضی‌اند. ولی این واقعیت راباید در نظر داشت که نوجوان ناسازگار از لحاظ اجتماعی یک شخص ناموفق است که در صورت ادامه این وضع برای خروج از کودکی و ورود به بزرگسالی بامشکل مواجه می‌شود و مسئول این امر، والدین و مربیان نوجوان می‌باشند.
رفتار و ارتباط ما با فرزندانمان زمینه شکست یا پیروزی اوست و تردیدی نیست هرچه این رفتارها سنجیده و صمیمی‌تر باشند، فرزندانمان آن طور که باید شکوفا می‌شوند. روانشناسان معتقدند بازبینی مجدد رفتارها، ارتباطات از سوی والدین و فرزندان، شیوه صحیحی جهت رفع نواقص رفتاری و برقراری ارتباط صمیمانه‌تر و نزدیک‌تر است که این نه تنها به صمیمیت روابط منتهی می‌شود، بلکه ادامه راه را هموارتر می‌کند. فراموش نکنیم که فرزندان تکیه‌گاهی جز والدین خود نمی‌شناسند و برای گذر از مشکلات وغلبه بر آن نیازمند والدین خویش‌اند. صمیمیت و مهربانی نه تنها از اقتدار والدین نمی‌کاهد، بلکه زمینه‌ساز برقراری ارتباط بیشتر و بهتر میان والدین و فرزندان شده و در سایه این ارتباط صمیمانه اطاعت‌ها شکل دیگری می‌یابد و فرزندان بی‌آنکه اجباری در میان باشد، سخنان والدین را پذیرا می‌شوند اما برای این هدف چه باید کرد؟
- برای فرزندانتان وقت بگذارید.
- شنونده خوبی باشید، اطمینان از این نکته که شما کاملا به سخنان او گوش می‌دهید بسیار مهم است.
- او را برای رفتار مثبتش تشویق کنید.
- رفتارهای نابهنجار و نامناسب فرزندانتان را بزرگ نکنید.
- برای تنبیه فرزندانتان جمع را انتخاب نکنید.
- برای تشکر از رفتار خوب و شایسته فرزندتان از عبارت‌ها و کلمات دقیق استفاده کنید.
- دقیقا به او شرح بدهید که چه رفتاری را از او انتظار دارید.
- با شروع هر حرکت، بروز هرگونه رفتار و برقراری هر رابطه‌ای نظر خود را واضح و دقیق بیان کنید تا پیش از بروز مشکل، مسائل حل شود.
- در مقابل کار مثبت یا رفتار شایسته، تشویقی در نظر بگیرید.
- اگر فرزندتان اشتباه شما را تذکر داد، عصبانی نشوید.
- رفتار شما بهترین آموزگار برای آنها است.
- اگر از شما سوالی می‌پرسد، حتما به او پاسخ دهید.
- به رفتارهای او اعتماد کنید. اعتماد و اطمینان سرمنشا ارتباط صمیمانه است.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:44:00 ب.ظ ]




نحوه صحیح برخورد با یک نوجوان

جمله ” نمی دانم چگونه سرحرف را با او باز کنم و در مورد رفتارهای غلطش صحبت کنم ؟!” ؛ شکایت اکثر والدینی است که نوجوانی در خانه دارند.

پیدا نکردن فضایی مناسب برای گفتگو، معمولا نگرانی و دغدغه ذهنی والدینِ نوجوانی است که زبان مشترکی با فرزندشان پیدا نکرده و در ارتباطاتشان نیز دچار مشکل شده اند.

گاهی عدم آشنایی با نحوه صحیح برخورد با یک نوجوان، باعث می شود پدر و مادرها فرسنگ ها از فرزندشان دور بیفتند، فاصله ای که شاید هرگز نتوان آن را جبران کرد.

برقراری ارتباط با نوجوانان مهارتی قابل یادگیری است؛ والدین به راحتی می توانند با کمک گرفتن از تدابیر زیر گفتگویی بهینه و ثمر بخش داشته باشند:

سر حرف را با نوجوان باز کنید
به جای این پا و آن پا کردن و خوردن مدام حرف هایتان، خودتان باشید و در کمال آرامش و با مقدمه ای شیرین باب سخن را بگشائید! با ساده ترین ها، مکالمه را شروع کنید

مثلا، بگوئید: ” چه خبر؟"، ” امروز چطور بود؟” ،"ناهار خوشمزه بود!” و…

همین سوال های ساده باعث می شود فرزند شما کم کم شروع به حرف زدن کند و خیلی از مسائل خود را با شما در میان بگذارد.

پیش از گفتگوی اصلی، بستر سازی کنید
بهتر است پیش از پرداختن به موضوع اصلی، بستر سازی کنید. مثلا، بر سر دیگر مسائل مهم زندگی نوجوان و یا خانواده توقف نمائید و در مورد یکی از اتفاقات پیش آمده اخیر، نظر او را بخواهید. سپس به تدریج گفتگو را هدایت کرده و در نهایت به سمت موضوعی که متمایلید در مورد آن بحث کنید، پیش ببرید. بدین طریق شما خواهید توانست فضای دوستانه ای را بر روابط خود و نوجوانتان حاکم سازید و او را راغب به گفتگو کنید.

بحث را با پرسش های منظوردار شروع نکنید
اولین قدم برای نتیجه دادن یک بحث، این است که به شخصیت نوجوانتان احترام بگذارید. در این صورت است که او با شما احساس راحتی کرده و درددل می کند.

بدون هیچ گونه سرزنش، انتقاد و یا تحقیری با بیان مثال ملموسی، بر رفتار نامطلوب نوجوان، ایست کنید و نظر او را راجع به آن جویا شوید. اگر می خواهید بحثی منطقی و نتیجه دار داشته باشید، بحث را با پرسش های منظوردار شروع نکنید. اگر از نوجوانتان بپرسید:” از صبح تا به حال کجا بودی؟” یا بگوئید:” معلوم است چه می کنی! می خواهی آبروی خودت و ما را ببری!"، مطمئنا به نتیجه نخواهید رسید و چیزی جز پرخاشگری و عصبانیت، جوابهای سروبالا و دروغ های نوجوان، چیزی عایدتان نخواهد شد.

بهتر است صحبت های خود را با سوال هایی کلی شروع کنید تا بحث کم کم پا بگیرد. مثلا بگوئید: “خوب امروز چه کارها کردی؟! از دوستانت چه خبر؟! و…".

به حرف نوجوان گوش دهید
در صورتی که موفق به ارتباط گرفتن شدید، در این مرحله توصیه می شود تا آنجایی که ممکن است اظهار نظر نکرده و دیدگاه خود را بیان نکنید. اجازه دهید سکان هدایت گفتگو به دست نوجوان باشد. فقط به حرف نوجوان گوش دهید. بهتر است هرازچند گاهی با بیان عباراتی چون ” آهان، اوهوم، …” به او ثابت کنید که سرو پا گوش هستید و یا با پرسش سوالاتی از آنچه که گفته است، نظر او را برای ادامه بحث، جلب کنید و خود نیز به این اطمینان برسید که صحبت های او را درست متوجه شده اید.

والدین و نوجوان, زندگی نوجوان,برقراری ارتباط با نوجوانان

از او سوال کنید ولی قضاوت نکنید
همیشه فرض را بر این بگذارید که او دلیلی منطقی برای انجام کارهای خود داشته است. بدون هیچ سوگیری و برداشتهای یک جانبه، سوالات خود را بپرسید و منتظر جوابهای قانع کننده نوجوان باشید. اگر قانع نشدید سوال خود را به طریقی دیگر بیان کنید و از نوجوان توضیح بیشتری بخواهید. برای درک و تفهیم بهتر مسئله، سعی کنید بی هیچ غرضی رفتارنوجوان را توصیف کنید و نظر او را نیز را راجع به آن بخواهید. البته یادتان باشد برای توصیف رفتارهای نوجوانتان، از واژه های “غلط” و ” احمقانه” استفاده نکنید.

دنبال بهانه گیری و جروبحث نباشید
اگر می خواهید نوجوانتان پس از مدتی فقط صدای شما را نشنود بلکه به حرفتان نیز گوش دهد بایستی حواستان به گفتگوها باشد. دنبال بهانه گیری و جر وبحث نباشید. از کاه، کوه نسازید و بر سر هر موضوع کوچک و بزرگی غرغر نکنید. چشم تان را بر روی برخی از رفتارهای غلط او ببندید تا جای بحث برای موضوعات مهم تر باقی بماند.

به او بفهمانید نگران او هستید
برای این که نوجوان اجازه مداخله در مشکلات شخصی اش را به شما بدهد، به او بفهمانید نگرانش هستید و قصد کمک دارید. طوری رفتار نکنید که انگار شما همه بایدها و نبایدهای زندگی نوجوان را می دانید.مثلا، به او بگوئید:” چند وقتی است تو خودت هستی، نمی دانم چه موضوعی پیش آمده اما می توانی برای هر نوع کمکی روی من حساب کنی!".

آرام و با صراحت کامل با نوجوان صحبت کنید
اگر چه شاید بسیار برافروخته و عصبانی باشید اما تمام تلاشتان را کنید تا برخوردتان با نوجوان تند نباشد. خیلی آرام اما با صراحت و صداقت کامل در مورد سیگار کشیدن، دوستان ناباب، افت تحصیلی و… با فرزندتان صحبت کنید و جنبه های مثبت و منفی رفتار اشتباهش را توضیح دهید. او باید بفهمد که راه را اشتباه می رود و ممکن است در آینده دچار مشکلات بسیاری شود.

با عصبانیت او مقابله مثل نکنید
اگر نتیجه مساعدی از گفتگو حاصل نشد، ممکن است نوجوان عصبی و بداخلاق شده و رفتار تندی با شما داشته باشد. در این شرایط شما باید به خود مسلط باشید و این رفتار او را راهی برای ابراز هیجاناتش تعریف کنید. سعی کنید به سردرگمی و عصبانیت او دامن نزنید و یا دهان به دهانش نشوید.

تصمیم را به عهده خودش بگذارید
اگر گمان می کنید نتیجه گفتگو رضایت بخش بوده است بهتر است پس از بیان دلایل و توجیه نوجوان، مثل آن ضرب المثل ماهی و ماهیگیری رفتار کنید! به جای این که تلاش کنید ماهی صید کرده خود را به زور به نوجوانتان بدهید، ماهیگیری را به او بیاموزید. به هنگام مواجهه با مشکلات نیز، به جای بازی نقش قرص حلال مسائل، سعی کنید تصمیم را به عهده خودش بگذارید. قدرت نیروهای درونی نوجوانتان را یادآوری کنید، استعدادها و شایستگی هایش را به رخ بکشید و به او بگویید که در هر شرایطی پشتیبان و یاور او خواهید بود .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:42:00 ب.ظ ]




عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی با بیان اینکه افراد در سنین نوجوانی در اوج کنجکاوی به سر می‌برند اظهار کرد: در دوره نوجوانی افراد تمایل دارند تا خود را برای نقش‌های آینده آماده کنند؛ به همین دلیل به دنبال کسب اطلاعات از اطرافیان و به خصوص دوستان خود هستند.

وی با اشاره به اینکه سلامت منبع کسب آگاهی‌ها و اطلاعات بسیار مهم است گفت: باید شرایطی فراهم شود تا نوجوانان کنجکاوی‌های خود را با افراد دلسوز و آگاه در میان بگذارند و سوالات خود را از آنها بپرسند.

وی در همین خصوص ادامه داد: خانواده‌ها گاهی نمی‌دانند در برابر کنجکاوی‌های نوجوانان در موضوعات گوناگون از جمله مسائل جنسی چه واکنشی نشان دهند و در چنین مواقعی نوجوانان با طرح این سوالات با سکوت و واکنش‌های تند والدین خود مواجه می‌شوند در حالی که این شیوه رفتار مناسب نیست.

این جامعه شناس با تاکید بر اینکه رفتار سرکوب گرانه در مقابل کنجکاوی نوجوانان در خصوص این مسائل سبب پنهان کاری آنها می‌شود، گفت: مدارس، انجمن اولیا و مربیان و رسانه‌ها با ارائه مشاوره‌های گوناگون و ممتد می‌توانند والدین را راهنمایی کنند تا پدر و مادر در این شرایط رفتار مناسبی بروز دهند.

این متخصص سلامت عمومی در ادامه سخنانش تصریح کرد: اگر روابط بین نوجوان با والدینشان آنقدر قوی باشد که حتی زمانی که نوجوان برای یافتن پاسخ سوال‌هایش به منابع اطلاعاتی غیرمجاز هم دسترسی پیدا کرد خانواده خود را در جریان بگذارد پدر و مادر باید به جای برخوردهای تند و سرکوب گرانه این مسائل را برای فرزندانشان توضیح دهند و به آنها اطمینان خاطر دهند که از او حمایت می‌کنند.

حریرچی با تاکید بر اینکه پریشان خاطری ناشی از دسترسی به منابع اطلاعاتی غیرمجاز و بعضا غیر اخلاقی نوجوانان باید با حمایت روانی والدین آنها همراه باشد، خاطر نشان کرد: نیاز کودکان امروز وقت است. پدر و مادرها باید برای فرزندان خود وقت صرف کنند و دانش خود را در تمام زمینه‌ها به روز کرده تا توان مدیریت رفتار فرزندان خود را داشته باشند.

وی یکی از ویژگی‌های جامعه مدرن را دسترسی آسان به اطلاعات نامحدود دانست و افزود: امروزه به وسیله تکنولوژی‌های ارتباطی می‌توان به سطح وسیعی از اطلاعات و آگاهی‌ها دست یافت به همین دلیل ضروری است خانواده‌ها ضمن مدیریت رفتارها و حدود دسترسی نوجوان، به خود آنها بیاموزند زمان استفاده از تکنولوژی‌های ارتباطی اطلاعات موجود را غربال کنند و به سمت استفاده از محصولات فرهنگی سالم بروند.

به گفته این جامعه شناس، یکی از آثار مخرب ابزار اطلاعاتی و ارتباطی نظیر شبکه‌های ماهواره‌ای، ارائه تبلیغات و محصولات فرهنگی با موضوعات غیر اخلاقی و جنسی است که زمینه کاهش سن بلوغ نوجوانان و رواج معضل بلوغ زودرس را فراهم می‌کند.

حریرچی یکی از دلایل اهمیت دوره نوجوانی را وقوع بلوغ در این دوره سنی عنوان کرد و افزود: بلوغ زودرس باعث می‌شود زمان رشد جسمانی و فشارهای اجتماعی-فرهنگی بر افراد از جمله دختران افزایش یابد.

وی با اشاره به اینکه آموزش اضافه و وقت گیر امکان تفریح کردن را از نوجوانان می‌گیرد، ادامه داد: دوپینگ آموزش اجازه تفریح و شاد زندگی کردن را از نوجوانان می‌گیرد.

عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی با بیان اینکه این گروه از نوجوانان علی رغم اینکه از شرایط رفاهی مناسبی بهره مند هستند اما نوجوانی با کیفیتی را تجربه نمی‌کنند،‌ بر ورود تعداد زیادی از کودکان و نوجوانان به بازار کار به عنوان یکی از موانع تجربه نوجوانی سالم اشاره کرد و اظهار کرد: نهادها و دستگاه‌های ذیربط باید برای این گروه سنی مثل دیگر گروه‌های سنی برنامه ریزی بلند مدت و متناسب با نیازهای آنها تدوین کند و با اعمال مدیریت هدفمند، زمینه تجربه نوجوانی با نشاط را برای افراد جامعه خود فراهم آورند.

وی با انتقاد از اینکه بسیاری از برنامه‌های رسانه ملی بدون شناسایی مخاطبان نیاز و سلایق آنها صورت می‌گیرد، بیان کرد: برنامه‌های تلویزیونی زیادی وجود دارد که از طریق رسانه ملی ارائه می‌شود و تمام افراد جامعه مخاطبان آن هستند در حالی که فقط برای قشر خاصی از جامعه مناسب است.

حریرچی در ادامه سخنانش بر اهمیت این دوران و شکل گیری پایه‌های اعتقادی، باورها و شخصیت افراد تاکید کرد و انجام رفتارهای مناسب، منطقی و پاسخگویی مستمر و حمایت گرانه به سوالات و کنجکاوی‌های نوجوانان را برای مدیریت و هدایت این افراد بسیار موثر توصیف کرد.

این متخصص سلامت عمومی قابل اعتماد و قابل اتکا بودن را از مهمترین ویژگی‌های نقش مادری و پدری عنوان کرد و خاطر نشان کرد: ما باید پدر و مادر خوبی باشیم و برای تحقق این امر باید تلاش کنیم تا حد امکان به سوالات فرزندان خود پاسخ داده و شرایط آنها را درک کنیم. همچنین اگر امکان برآوردن نیازهای آنان را نداشتیم با لحنی مثبت برای فرزندان خود توضیح دهیم که به چه دلیل امکان برآوردن خواسته او وجود ندارد.

اقتدار در عین مهربانی بهترین روش رفتاری والدین با فرزندانشان
این جامعه شناس اقتدار در عین مهربانی را بهترین روش رفتاری والدین با فرزندانشان توصیف کرد و در همین خصوص تشریح کرد: نظارت را نمی‌توان منتفی کرد. البته نظارت با دخالت فرق دارد. نظارت بر رفتار نوجوان به عنوان یکی از وظایف والدین و برای موفقیت فرزندشان صورت می‌گیرد. معتقدم نظارت با فاصله ضمن همراهی کردن و درک شرایط و خواسته‌های نوجوانان می‌تواند به موثر بودن تلاش والدین کمک کند ضمن اینکه در چنین شرایطی نوجوان بهتر درک می‌کند که اعمال نظارت از سوی والدین او برای کمک و هدایت اوست و نشانه دوستی و علاقه آنهاست.

فرزند سالاری از الگوهای اشتباه رایج در خانواده‌ها
وی فرزند سالاری را یکی از الگوهای اشتباه رایج در خانواده‌ها دانست و بر حق انتخاب نوجوانان تاکید کرد و افزود: نوجوانان باید این نکته را متوجه شوند که آنها هم می‌توانند در خصوص بعضی از مسائل نظراتشان را بگویند و در بعضی موضوع ها حق انتخاب بیشتری دارند.

حریرچی با اشاره به بعضی از رفتارهای اشتباه نوجوانان که منجر به تعرض به حقوق دیگران می‌شود، اظهار کرد: والدین باید با رفتار خود به فرزندشان یاد دهند که او از حقوقی برخوردار است. ضمن اینکه اجازه ندارد حقوق دیگران را زیر پا بگذارد. او باید بفهمد که آزادی به معنای نادیده گرفتن حقوق اطرافیان نیست.

چرا فرزندان با والدین خود مبارزه می‌کنند؟
وی با تاکید بر اینکه نحوه رفتار والدین و رعایت حقوق دیگران از سوی آنها در زمینه تداوم این روند به وسیله نوجوانان بسیار موثر است، اظهار کرد: اگر فرزندان ما رفتار درست و روابط اجتماعی در قالبی سالم را نیاموزند، در تمام زمینه‌ها با پدر و مادر خود مبارزه می‌کنند و این شرایط نامناسبی است که محصول عدم درک و ناتوانی در برقراری روابط دوستانه از سوی والدین و سپس نوجوانان آنها شکل گرفته و می‌تواند تشدید شود.

این جامعه شناس با تصریح این نکته که مهمترین نیاز بچه‌های امروز “وقت” است گفت: باید برای بچه‌های امروز وقت بگذاریم حتی باید پیش بینی کنیم که طی چند سال آینده چه تحولاتی رخ خواهد داد و نیاز فرزندان ما در آن شرایط چه خواهد بود.

فاصله نسلی به ۸ سال کاهش یافته است
این متخصص سلامت تعارض بین نسل‌ها را یکی از واقعیت‌های جامعه مدرن توصیف کرد و با اشاره به اینکه این تعارض حاصل بمباران اطلاعاتی است، بیان کرد: در شرایط کنونی فاصله نسلی به ۸ سال کاهش یافته است و همین ارتقاء سطح آگاهی والدین با شرایط کنونی و همگام با نوجوانان و امکان ارتباط و درک متقابل را افزایش می دهد.

به هر بهانه‌ای با فرزندان خود صحبت کنید
وی با تاکید بر اهمیت صحبت کردن با نوجوانان در مورد موضوعات گوناگون گفت: ما باید به دنبال بهانه باشیم تا در مورد هر موضوعی با فرزندان خود صحبت کنیم.

عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی در همین خصوص تصریح کرد: پند و اندرز دادن در شرایط کنونی هیچ فایده‌ای نخواهد داشت. کودکان دیروز هم چاره‌ای جز پذیرش نصیحت بزرگان را نداشتند. امروز باید نوجوانان با استدلال در حد فهمشان قانع شوند.

اشتباهات فرندان خود را با استدلال به آنها بفهمانید
این جامعه شناس نظرخواهی از کودکان و نوجوانان در شرایط گوناگون را با اهمیت دانست و ادامه داد: زمانی که نوجوانان رفتار خطایی مرتکب می‌شوند والدین او می‌توانند دلایل خود را برای او توضیح داده و با شفاف سازی از طریق گفتگو به وی کمک کنند و اشتباهش را بفهمد.

حریرچی در خاتمه نشاط و شادی را اصل اولیه دوره نوجوانی دانست و بر لزوم ایجاد یک برنامه تفریحاتی متناسب با سن نوجوانان تاکید کرد.

وی ورزش را یکی از سالم ترین برنامه‌های هفتگی توصیف کرد و بر اهمیت گذراندن دوره نوجوانی با نشاط و تجربیات سازنده برای داشتن انسانی سالم تاکید کرد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:33:00 ب.ظ ]




با کودکان بازیگوش چگونه رفتار کنیم؟

هنگامی که می بینید کودک شما به تلویزیون توجهی ندارد و اسباب بازی هایش را گوشه ای رها کرده است، کافی است لوازمی راکه موجب حواس پرتی او می شوند جمع کنید…

احتمالاً تا به حال چیزی شبیه به این موضوع را تجربه کرده اید . دلیل آن این است که مفهوم گذشت زمان برای خردسالان کاملاً با بزرگسالان متفاوت است . وقتی که آنها غرق در انجام کاری می شوند، فکر می کنند تا وقتی که فعالیت خود را به اتمام نرسانده اند زمان از حرکت خود باز ایستاده است.

بنابراین بازیگوشی آنها تا زمانی که خواندن ساعت را بیاموزند، تمامی ندارد . گاهی پدر ومادرها می بایست به بچه های خود گوشزد کنند که وقتشان را تلف نکنند.

چگونه با آن کنار بیایید اگر می خواهید فرزند خود را از فعالیتی وارد فعالیت دیگری کنید چیزی در این مورد به او نگویید . به عنوان مثال شب هنگام به جای این که به او بگویید که موقع خواب است، او را با گفتگو راجع به کارهایی که در طول روز انجام داده است مشغول کنید . او هم غرق در صحبت می شود و متوجه نخواهد شد که چه وقت از دستشویی بیرون آمده و به رختخواب رفته است.

روش دیگر: چون درک مفهوم زمان برای کودکی که هنوز به مدرسه نرفته است به زمان فعالیت هایی از قبیل خوردن آب میوه، زمان خواب ، زمان حمام بستگی دارد، از این رو می توانید برنامه بعدی را در طول روز برایش توضیح دهید و به این ترتیب سرعت حرکتش را بالاببرید . به عنوان مثال به او بگویید : بیا لباس خوابت را بپوش تا بتوانیم کتابی انتخاب کنیم و بخوانیم.

اگر می خواهید کودک خود را به انجام کاری تشویق کنید، مثلا می خواهید که اسباب بازی هایش را جمع کند، می توانید آن فعالیت را به صورت بازی در آورید و بگویید: ببینم می توانی تاپنجاه که شمردم اسباب بازیهایت را جمع کنی ! او را مسئولیت پذیر سازید. اگر عجله دارید به او بگویید که دیرتان شده است و به کمک او احتیاج دارید. از او بخواهید که کیف شما را دم در بگذارد و ظرف غذای خودش را از یخچال بیرون بیاورد.

اگر این روش نیز در مورد کودک دبستانی و بازیگوش شما مؤثر واقع نشد،از روشهای جدیدتری استفاده کنید . لباسش را تنش کنید ، با موهای شانه نشده و نامرتب و با بسته های بیسکویت یا میوه،او را به موقع به مدرسه برسانید .

با این روش به فرزند خود می آموزید که هر چقدر هم که مقاومت کند، بعضی کارها مانند به موقع حاضر شدن در مدرسه را باید در زمان خودش انجام دهد .

اقدامات پیشگیرانه

هنگامی که می بینید کودک شما به تلویزیون توجهی ندارد و اسباب بازی هایش را گوشه ای رها کرده است، کافی است لوازمی راکه موجب حواس پرتی او می شوند جمع کنید و به طور واضح به او بگویید که انتظار انجام چه کاری را از او دارید . توجه کنید که کودک شما تمام وسایل مورد نیاز خود را برای انجام کارش در اختیار داشته باشد .

به عنوان مثال اگر از او می خواهید که دندان هایش را مسواک کند باید مسواک ، خمیر دندان وآب را در دسترس او قرار دهید.

راه دیگر جلوگیری از بازیگوشی فرزندتان این است که از شب قبل لباس و دیگر لوازم مورد نیاز او را برای فردا صبح آماده کنید . با این کار نه تنها به کودک بازیگوش خود فرصت نخواهید داد که برای انتخاب لباسش شما را معطل کند، بلکه صبح،قبل از بیرون رفتن از منزل ( بخصوص در مورد خانمهای شاغل ) بدون عجله کارهایتان را انجام خواهید داد. البته اگر این کار را هر روز به طور معمول انجام دهید،بهتر است.

کودک خود را به انجام بعضی از کارها عادت دهید . مثلاً شب : ابتدا خوردن غذا ،بعد شستن دندان و خواندن داستان قبل از خواب. صبح : ابتدا پوشیدن لباس ، شانه کردن مو و مرتب کردن تختخواب ، خوردن صبحانه.

حاضر جوابی

کودک با شروع دو سالگی ، خود مختاری خویش را به حیطه آزمایش می گذارد که یکی از راه های انجام این کار حاضر جوابی به بزرگسالان است. کودک خردسال با گفتن <نمی خواهم> یا <نه> می خواهد نشان دهد که از دستورهای شما خسته شده است و استقلال بیشتری می خواهد . چگونه با آن کنار بیایید؟

این موضوع پیچیده ای است. زیرا اولاً می خواهید که کودکتان اولین قدم های خود را به طرف خود مختاری بردارد ، ثانیاً نمی خواهید که گستاخی او را تأیید کنید، بنابراین با حالتی جدی به او بگویید نباید این طوری جواب بدهی ، اگر با حرف من موافق نیستی اشکالی ندارد ولی باید مؤدبانه جواب بدهی.

برای او با جملات معترضانه مناسب مثال هایی بزنید . جملاتی مثل : نظر من فرق دارد یا مخالفم و غیره .

به این طریق برای وی روشن سازید که اگر دفعه بعداین گونه صحبت کند ارزش خود را نزد شما از دست خواهد داد .اجرای این روش تربیتی را ادامه دهید. اجازه ندهید که گستاخی او ادامه یابد. تا این که روزی مجبور شوید عکس العمل شدیدی از خود نشان دهید .

اگر کودکتان مخالفت خود را مؤدبانه به شما ابراز کرد،به او توجه بیشتری کنید و به عقیده او احترام بگذارید و به او نشان دهید که برای عقاید او احترام قائلید و اگر نظر او مخالف نظر شماست هیچ اشکالی ندارد.

نکته مهم این است که شما باید از نوع ارتباط خود آگاه باشید.

اگر از آن دسته افرادی هستید که مخالفت خود را با دیگران به صورت تمسخرآمیزی بیان می کنند ، پس نمی توانید از فرزند خود انتظار داشته باشید که رفتاری غیر از این داشته باشد.

همین که فرزند شما بتواند خودش را بیشتر کنترل کند و یاد بگیرد که چگونه نیازهای خود را از طرق مختلف به شما بفهماند ، پرخاشگری ، بهانه گیری و دیگر رفتارهای منفی او مسئله ساز نخواهد بود.

به او یاد بدهید که بتواند به شما بگوید که چه احساسی دارد و چگونه فکر می کند.

با انجام این روش رابطه ای قوی با فرزند خود ایجاد می کنید. چنین رابطه ای، هنگامی که فرزندتان به سن بلوغ می رسد ، در حل مسائل به شما کمک زیادی خواهد کرد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:31:00 ب.ظ ]




نحوه برخورد والدين با كودكان لوس

كودكان‌ موجودات‌ در حال‌ رشدي‌ هستند و براساس‌ اين‌ كه‌ در سال‌هاي‌ اوليه‌ زندگي‌ چگونه‌ تربيت‌ شوند و آموزش‌ ببينند، سبك‌ خاص‌ رفتاري‌ پيدا مي‌ كنند. اين‌ سبك‌ رفتاري‌ الگويي‌ تقريباً ثابت‌ و دائمي‌ براي‌ آنها به‌ وجود مي‌آورد، و تعيين‌ كنندهِ نحوه‌ ارتباطات‌ و برخوردهاي‌ آنان‌ نيز مي ‌باشد. هر خانواده‌ در ارتباط‌ با فرزندان‌ شيوه‌ خاص‌ خود را دارد؛ و اين‌ نحوه‌ برخورد، در تلاقي‌ با ساختار ژنتيكي‌ هر فرد، باعث‌ مي‌ شود كه‌ شخصيت‌هايي‌ بسيار متفاوت‌ و متمايز شكل‌ بگيرند.

رشد اجتماعي‌ كودكان‌ يكي‌ از حيطه‌ هاي‌ رشدي‌ است‌ كه‌ دقيقاً به‌ ما نشان‌ مي ‌دهد آيا فرزند مطابق‌ با سن‌ تقويمي‌ يا شناسنامه ‌اي‌ خود رفتار مي ‌كند يا خير؟ و اگر مطابق‌ با سن‌ شناسنامه‌ اي‌ رفتار نمي‌ كند چه‌ دلايلي‌ براي‌ اين‌ مسئله‌ وجود دارد و رفتارهاي‌ او چگونه‌ شكل‌ گرفته‌ است؟ يكي‌ از سبك‌هاي‌ غلط‌ رفتاري‌ كودكان، ناتواني‌ در ايجاد و برقراري‌ رابطه‌ سالم‌ با همسالان‌ است؛ يعني‌ كودكاني‌ وجود دارند كه‌ راه‌هاي‌ برقراري‌ ارتباط‌ سالم‌ را نمي‌ دانند. اين‌ گروه‌ از كودكان‌ بعضاً تحت‌ عنوان‌ «كودكان‌ لوس» نامگذاري‌ مي‌شوند. آن‌ چه‌ در اين‌ نوشتار مورد بحث‌ قرار مي ‌گيرد عوامل‌ مؤثر در شكل‌ گيري‌ اين‌ گونه‌ رفتارهاست.

چرا كودكان‌ لوس‌ مي ‌شوند؟

يكي‌ از دلايل‌ لوس‌ شدن‌ كودكان‌ روش ‌هاي‌ غيرقابل‌ قبول‌ والدين‌ به‌ لحاظ‌ تربيتي‌ است؛ والدين‌ محبت‌ كنندهِ افراطي‌ كه‌ معيارهاي‌ تربيتي‌ و روش‌هاي‌ يادگيري‌ را در نظر نمي‌ گيرند و صرفاً با محبت‌هاي‌ بي‌ حد و حساب‌ مانع‌ اجتماعي ‌شدن‌ رفتارهاي‌ كودكان‌ مي‌ شوند. چنين‌ كودكاني‌ معناي‌ صبر و تحمل‌ را در زندگي‌ نمي‌آموزند و انسان‌هايي‌ عجول‌ و شخصيت‌هايي‌ متزلزل‌ بار خواهند آمد.

آيا مي ‌توان‌ كودكان‌ لوس‌ را اصلاح‌ كرد؟

بله؛ چنانچه‌ والدين‌ از روش‌هاي‌ غير قابل‌ قبول‌ دست‌ بردارند و در مورد فرزندان‌ خود قوانين‌ تربيتي‌ درستي‌ را اعمال‌ كنند، و به‌ شرط‌ آن‌ كه‌ روش‌هاي‌ جديد ثابت‌ و مستمر باشد، مي‌ توان‌ اميد داشت‌ كه‌ اين‌ روش‌ها به تدريج‌ مؤثر واقع‌ شوند.

نقش‌ تشويق‌ و تنبيه‌ در تربيت‌ كودك‌

تشويق‌ و تنبيه‌ دو روش‌ متفاوت‌ تربيتي‌ هستند و بايستي‌ ويژگي‌هايي‌ داشته‌ باشند تا مؤثر واقع‌ شوند. اين‌ دو روش‌ چنانچه‌ به‌ موقع‌ و با اصول‌ درست‌ اعمال‌ گردند، مي ‌توانند از لوس‌ شدن‌ كودكان‌ جلوگيري‌ كنند. معمولاً كودكان‌ لوس، والدين‌ تسليم‌ شونده‌ دارند. آنها در مقابل‌ خواسته‌ هاي‌ كودك‌ فوراً تسليم‌ مي‌شوند و هر آن‌ چه‌ كه‌ او طلب‌ كند، برايش‌ فراهم‌ مي‌كنند. در خانواده‌اي‌ كه‌ كودك‌ لوس‌ پرورش‌ داده‌ مي‌شود، اثري‌ از روش‌هاي‌ تنبيهي‌ مناسب‌ ديده‌ نمي ‌شود. يعني‌ چنانچه‌ كودك‌ كار اشتباهي‌ مرتكب‌ شود يا اين‌ كه‌ بخواهد تعيين ‌كننده‌ باشد و به‌ والدين‌ خود دستور دهد يا اين‌ كه‌ با داد و فرياد و عصبانيت‌ حرف‌ خود را به‌ كرسي‌ بنشاند، در اين‌ خانواده‌ هيچ‌ گونه‌ روش‌ مناسبي‌ براي‌ جلوگيري‌ از اين‌ رفتارها و جهت ‌دهي‌ به‌ آنها وجود ندارد. اين‌ نوع‌ خانواده‌ها از لحاظ‌ روان شناسي به‌ خانواده‌هاي‌ محبت‌ كنندهِ افراطيِ آزاد گذارنده‌ معروف اند؛ خانواده‌هايي‌ كه‌ بي ‌نهايت‌ توجه، محبت‌ و محافظت‌ در مورد فرزندان‌ خود دارند و در عين‌ حال‌ آنها را براي‌ انجام‌ هرگونه‌ عملي‌ آزاد مي ‌گذارند.

اين‌ مسئله‌ بسيار اهميت‌ دارد كه‌ ميزان‌ مقاومت، ايستادگي‌ و انعطاف‌ خود را در برابر فرزندانمان‌ مورد بررسي‌ قرار دهيم. بعضي‌ از والدين‌ پس‌ از مقاومتي‌ كوتاه‌ در مقابل‌ تقاضاهاي‌ فرزند، تسليم‌ مي‌ شوند و خواسته‌ هاي‌ كودك‌ را به‌ همان‌ شكلي‌ كه‌ او مي‌ خواهد برآورده‌ مي‌ كنند. محبت‌ در حد متعادل، توجه‌ به‌ نيازها و برآوردن‌ آن‌ها در حد معقول‌ و داشتن‌ روش‌ هاي‌ مناسب‌ و علمي‌ براي‌ تشويق‌ و تنبيه‌ كودكان‌ از جمله‌ مواردي‌ است‌ كه‌ بايستي‌ در خانواده‌ وجود داشته‌ باشد.

والديني‌ محبت‌ كننده‌ و در عين‌ حال‌ قاطع‌ باشيم‌

وقتي‌ صحبت‌ از قاطع ‌بودن‌ به‌ ميان‌ مي ‌آيد، برخي‌ از والدين‌ تصور مي‌كنند كه‌ جدي‌ و قاطع‌ بودن‌ به‌ اين‌ معناست‌ كه‌ مثلاً پرخاشگر هم‌ باشيم‌ و يا اين‌ كه‌ چنانچه‌ فرزندمان‌ از ما پيروي‌ نكرد، با زور و خشونت‌ مواردي‌ را به‌ او تحميل‌ كنيم. حال‌ آن‌ كه‌ در مقوله‌ هاي‌ تربيتي، قاطع‌ و جدي‌ بودن‌ به‌ اين‌ معناست‌ كه‌ از اصولي‌ پيروي‌ كنيم‌ و قوانيني‌ براي‌ فرزندانمان‌ داشته‌ باشيم، به‌ علاوه، اصرار به‌ اجراي‌ آن‌ قوانين‌ در خانواده‌ وجود داشته‌ باشد. ثبات‌ خُلق‌ و ثبات‌ انديشه‌ و رفتار در والدين‌ ضروري‌ است. چنانچه‌ اصول‌ تربيتي‌ خود را تغيير دهيم‌ و به‌ گفته‌ هاي‌ خود چندان‌ اعتقادي‌ نداشته‌ باشيم، فرزندان‌ به‌ اصول‌ و قوانين‌ خانواده‌ پايبند نخواهند شد. پس‌ جدي‌ و قاطع‌ بودن‌ به‌ معناي‌ آن‌ است‌ كه‌ در اجراي‌ اصول‌ و قوانين‌ خانواده‌ باري‌ به‌ هر جهت‌ رفتار نكنيم.

همه‌ چيز به‌ موقع‌ و در زمان‌ خود بايستي‌ انجام‌ پذيرد

چنانچه‌ كودكان‌ از قوانين‌ خانواده‌ پيروي‌ نكنند و حتي‌ خلاف‌ آن‌ عمل‌ كنند، براي‌ مثال‌ در جمع‌ فاميل‌ رفتاري‌ از آنها سر بزند كه‌ مطابق‌ با موازين‌ تربيتي‌ نباشد، آيا لازم‌ است‌ كه‌ مثلاً در جمع‌ مورد تنبيه‌ يا سرزنش‌ قرار گيرند؟ مسلماً نه؛ يادآوري‌ نكات‌ تربيتي‌ و قوانين‌ مورد نظر به‌ كودك‌ بايستي‌ در منزل‌ و به‌ طور خصوصي‌ صورت‌ گيرد. كودكان‌ براي‌ قضاوت‌ ديگران‌ راجع‌ به‌ خودشان‌ اهميت‌ فراواني‌ قائلند و چنانچه‌ در حضور ديگران‌ مورد توبيخ‌ قرار گيرند رنجيده‌ خاطر مي‌ شوند و در پاره‌اي‌ موارد رفتارهاي‌ تلافي ‌جويانه‌ از آنها سر خواهد زد. چنانچه‌ حريم‌ خانواده‌ امنيت‌ و اطمينان‌ لازم‌ را براي‌ كودك‌ فراهم‌ كند، او به‌ راحتي‌ مي ‌تواند اشتباهات‌ خود را بپذيرد و هر موردي‌ را كه‌ به‌ او تذكر داده‌ شود تغيير دهد.

مي‌ توانيم‌ به‌ جاي‌ نااميدكردن‌ مكرر و پي‌ در پي‌ كودكان، آنها را به‌ داشتن‌ رفتارها و انديشه ‌هاي‌ خوب‌ و مثبت‌ تشويق‌ كنيم. به‌ علاوه، لازم‌ است‌ از شتابزدگي‌ بپرهيزيم. در واقع‌ بايستي‌ به‌ مراحل رشد کودک دقت‌ داشته‌ باشيم؛ و به‌ اين‌ نكته‌ مهم‌ توجه‌ كنيم‌ كه‌ آيا كودك‌ براي‌ انتظاري‌ كه‌ از او داريم‌ آمادگي‌ لازم‌ را دارد؛ يا خواسته‌ و انتظار ما بالاتر از سن‌ و توان‌ اوست؟ رفتارهاي‌ كودكان‌ و همين‌ طور يادگيري‌ بسياري‌ از رفتارها به‌ رشد سيستم‌ عصبي‌ - مركزي‌ مربوط‌ مي‌شود. پختگي‌ سيستم‌ عصبي‌- مركزي‌ بايستي‌ انجام‌ شود تا كودكي‌ قادر باشد صحبت‌ كند، حركت‌ كند، راه‌ برود، معناي‌ بسياري‌ از مطالب‌ را درك‌ كند و خود قادر به‌ انجام‌ عمل‌ باشد. پس‌ انتظار پيش‌ از موقع‌ و در واقع‌ انتظارات‌ زودرس‌ از كودكان‌ باعث‌ فشارها و استرس‌هاي‌ روحي‌ براي‌ آنان‌ مي‌ شود و چنانچه‌ كودكان‌ نيز با كلام‌ و زبان‌ خود، والدين‌ را از اين‌ وضعيت‌ آگاه‌ نكنند، اين‌ فشارها به‌ گونه‌ اي‌ ديگر خود را نشان‌ مي ‌دهند. مثلاً ممكن‌ است‌ به‌ صورت‌ علائم‌ و نشانه‌هاي‌ جسماني‌ يا حركت‌ها و پرش‌هايي‌ كه‌ به‌ تیک عصبي‌ شناخته‌ مي‌شوند ظاهر گردند.

والدين‌ محبت‌ كنندهِ افراطي‌ كه‌ معيارهاي‌ تربيتي‌ و روش‌هاي‌ يادگيري‌ را در نظر نمي‌ گيرند و صرفاً با محبت‌هاي‌ بي‌ حد و حساب‌ مانع‌ اجتماعي ‌شدن‌ رفتارهاي‌ كودكان‌ مي‌ شوند. چنين‌ كودكاني‌ معناي‌ صبر و تحمل‌ را در زندگي‌ نمي‌آموزند و انسان‌هايي‌ عجول‌ و شخصيت‌هايي‌ متزلزل‌ بار خواهند آمد. اهميت‌ و ضرورت‌ دانستن‌ مطالب‌ و نكات‌ مطرح‌ در مورد رشد كودكان‌ آن‌ است‌ كه‌ به‌ والدين‌ اين‌ شناخت‌ را مي دهد كه‌ به‌ انتظارات‌ خود نگاه‌ مجددي‌ داشته‌ باشند تا چنانچه‌ انتظارات‌ و خواسته ‌هاي‌ آنها بيش‌ از حد توان‌ فرزندان‌ است‌ و يا برعكس، خواسته‌هايشان‌ بسيار كمتر از توانمندي‌ كودكان‌ است، رفتارهاي‌ خود را اصلاح‌ كنند.

مي‌آموزند

فرصت‌هايي‌ كه‌ به‌ كودكان‌ داده‌ مي ‌شود تا در جمع‌ همسالان‌ خود قرار بگيرند باعث‌ مي ‌شود كه‌ ضمن‌ بازی، با هم‌ ارتباط‌ برقرار كنند و بسياري‌ رفتارهاي‌ اجتماعي‌ را از يكديگر بياموزند. همكاري، تعاون، اشتراك‌ و نظاير آن‌ از مفاهيمي‌ است‌ كه‌ مي‌توان‌ با قرار دادن‌ كودكان‌ در گروه‌ همسن‌ به‌ آنها آموخت.

نتيجه‌ گيري‌

رفتارهايي‌ كه‌ از كودكان‌ سر مي ‌زند و در واقع‌ سبك‌ زندگي‌ آنان‌ را نشان‌ مي ‌دهد، آموختني‌ و اكتسابي‌ است. بنابراين‌ آن‌ چه‌ در مورد شخصيت، عادات، تجربيات‌ و يادگيري‌ كودكان‌ مشاهده‌ مي‌ كنيم، همه‌ نشأت ‌گرفته‌ و تأثيرپذير از محيط‌ زندگيشان‌ است. روش‌هايي‌ كه‌ والدين‌ در قبال‌ فرزندان‌ اعمال‌ مي‌كنند، از جمله‌ روش‌هاي‌ تشويقي‌ و تنبيهي، قوانين‌ و مقررات‌ در خانواده، نحوه‌ اجراي‌ قوانين‌ خانواده، انعطاف‌ داشتن، سختگير، قاطع‌ و يا تسليم‌ شونده‌ بودن‌ در ساخت‌ فكري‌ كودكان‌ و رفتارهاي‌ آنان‌ بسيار مؤثر است

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:30:00 ب.ظ ]





شيوه‌ رفتار با کودکان شلوغ و پرتحرک
چون اين گروه از کودکان نياز به آرامش جدي و احساس امنيت دارند، خواب کامل، يکي از بهترين روش هاي ايجاد آرامش براي آن هاست، يک نوزاد در شبانه روز بين ۱۷تا۱۹ ساعت، نياز به خواب دارد و يک کودک بين ۲تا۳سالگي نياز به ۱۰ تا ۱۲ساعت خواب در شبانه روز دارد و معمولا خواب شبانه، نقش بارزتري در ايجاد آرامش دارد تا خواب روزانه.
*کودکي ۲ساله دارم که بسيار شلوغ و لجباز است در شبانه روز ۹ساعت مي خوابد همچنين بسيار گريه مي کند و اشيايي مثل دکمه و… را در دهانش مي گذارد، با او چه کنم؟

*مردي ۳۱ساله هستم فرزندي ۳ساله دارم که به شدت به خوردن شير به خصوص با شيشه وابسته است به همين دليل غذا کم مي خورد در ضمن روزها بسيار پرتحرک است و شب ها به سختي مي خوابد، لطفا راهنمايي کنيد.

بيش فعالي قبل از سن مدرسه قابل شناسايي است و به خصوص در دوران شيرخوارگي، با علايمي مثل گريه، کم اشتهايي، کشيدن موهاي سر خود و ديگران، کوبيدن سر به زمين و تحرک زياد از زمان به راه افتادن خود را نشان مي دهد، که درجات آن مي تواند از خفيف تا شديد باشد، معمولا زماني که يکي از والدين سابقه بيش فعالي داشته باشد، شدت بيش فعالي کودک نيز بيشتر است.

خواب کامل روشي براي ايجاد آرامش

چون اين گروه از کودکان نياز به آرامش جدي و احساس امنيت دارند، خواب کامل، يکي از بهترين روش هاي ايجاد آرامش براي آن هاست، يک نوزاد در شبانه روز بين ۱۷تا۱۹ ساعت، نياز به خواب دارد و يک کودک بين ۲تا۳سالگي نياز به ۱۰ تا ۱۲ساعت خواب در شبانه روز دارد و معمولا خواب شبانه، نقش بارزتري در ايجاد آرامش دارد تا خواب روزانه.

بهترين حالت خواباندن کودک

بهترين حالت خواباندن کودک اين است که والدين با کودک، همراهي کنند، تلويزيون و لامپ ها بايد خاموش باشد و هيچ گونه صدا و يا عامل تحريک کننده ديگري وجود نداشته باشد، کودکي که در آغوش يکي از والدين با قصه مي خوابد، دچار کابوس هاي شبانه نمي شود و صبح که از خواب برمي خيزد بدخلقي نمي کند و آرامش بيشتري دارد. کودکان تا پايان ۲سالگي با به دهان بردن اشيا، به شناسايي دنياي خود مي پردازند و اين امر درباره همه کودکان طبيعي است، بزرگسالان، در اين دوره سني بايد مراقبت بيشتري از کودک به عمل آورند تا مواد و اشياي خطرناک را وارد دهانش نکند. وابستگي کودک به شيشه نيز تا پايان ۴سالگي امري طبيعي است اما براي پيشگيري از بروز بدشکلي هاي دندان ها و فک، بزرگ کردن سوراخ پستانک توصيه مي شود. در پايان ذکر اين نکته ضروري است که هدايت انرژي کودک به سمت بازي هاي هدف دار و ماساژ بدنش قبل از خواب و همچنين استفاده از شربت هاي روغن ماهي (امگا۳) در افزايش آرامش او مفيد است.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:28:00 ب.ظ ]




اصول رفتار با کودک 1 تا 3 ساله

1- درصورتی که کودک مایل است با دست غذا بخورد نباید ممانعت نمود.

2- استفاده از قاشق برای کودک نوپا ضرورت دارد ولی ممکن است نیاز به کمک داشته باشد.

3- کودک نوپا نیاز به مکان نسبتا خلوت برای خوردن غذا دارد چون تمرکز کوتاه مدت دارد، یعنی صدای بلند رادیو، تلویزیون یا رفت و آمد خواهر، برادر یا مشاجره می تواند توجه او را از خوردن غذا منحرف کند.

4- دادن استراحت قبل از خوردن غذا و زمان ثابت مصرف غذا برای این کودکان اهمیت خاصی دارد.

5- اجرای برنامه ی ثابت سبب آرامش کودک می شود یعنی بشقاب و قاشق همیشگی، مکان ثابت و حتی نحوه ی آماده کردن او برای غذا

6- اشتهای کودک همانند خلق و خوی او نوسان دارد. بهتراست روزی که غذای کم می خورد اصرار نشود که حتما غذایش را بطور کامل استفاده کند.

7- قدرت تقلید کودک در این سن æ سال زیاد است و رفتارهای اعضای خانواده را تقلید می کند لذا نباید رفتار نامناسب در هنگام خوردن غذا صورت گیرد.

8- کودک غذای گرم را دوست دارد، البته نباید غذا داغ یا سرد باشد

9- کودک غالبا با غذا بازی می کند ریخت و پاش کرده و آداب غذا خوردن را رعایت نمی کند.

10-کودک نوپا فقط 5 تا 10 دقیقه حالت نشستنی را تحمل می کند و قبل از اتمام غذا، سفره را ترک کرده و مجددا برگشته و به مادر خواهد گفت(من گرسنه ام)

11- رنگ و ظاهر غذا توجه آنها را جلب کرده و لذا غذا را دستکاری خواهند کرد.

اصول رفتار با کودک خردسال (3 تا 5 سال)

1. باید با انواع مختلف غذاها آشنا شود. بهتراست غذایی که کودک اولین بار استفاده می کند به وسیله ی یک عضو بزرگتر خانواده خورده شود تا الگویی برای کودک باشد.

2. میان وعده ها نباید آنچنان زیاد باشند که کودک نتواند غذای اصلی را بخورد. در دادن مواد شیرینی نباید زیاده روی کرد چون می تواند سبب فساد دندان، سوء تغذیه و چاقی او شود.

3. برقرار کردن قوانین واضح در ارتباط با خوردن غذا نشاندهنده ارزش ها نگرش های خانواده است و لذا باید به کودکان این قوانین را تفهیم کرد.

4. کودکان حتی اگر غذای جدید را نپذیرفتند چنانچه هر بار مختصری بچشند یا استشمام کنند می تواند در پاسخ آن ها تاثیر داشته باشد. لذا ایجاد فرصت برای این که غذای جدید را ببینند و دست بزنند ولی حتی نخورند قدمی مثبت محسوب می گردد چون کودک از طریق حس ها مثل بویایی، لامسه و بینایی درک می کنند. غذای جدید باید زمانی که کودک کاملا گرسنه است داده شود.

5. از مصرف چاشنی و اختلاط مواد به گونه ای که هیچیک از آنها مشخص نباشد باید خودداری کرد. بهتر است بشقاب، قسمتهای جدا برای هریک از مواد خوراکی داشته باشد.

6. غذا باید ولرم باشد. غذای داغ و نیز غذای سرد موجب ترس کودک خواهد شد.

7. موادغذایی را باید به نحو خوبی تهیه کرد. مثلا پوره ی سیب زمینی اگر بصورت توده درآید از خوردن آن امتناع خواهد کرد.

8. محیط خوردن غذا باید جالب و حاکی از آرامش باشد لذا امرونهی و اعمال روش های تربیتی درحین صرف غذا مناسب نیست.

9. نداشتن تحرک کافی، خواب کافی و وجود بیماری می تواند عامل نخوردن مداوم غذا توسط کودک باشد.

10. از بشقاب و فنجان ثابت استفاده کرده و غذا را به تکه های کوچک تقسیم کرد.

11. باید به کودک اجازه داد تا اگر غذای بیشتری می خواهد ابراز نماید.

12. همزمان با دسترسی به استقلال، ریخت و پاش غذا کماکان ادامه می یابد ولی باید تحمل شود.

13. صحبت کردن با کودک خردسال فرصتی برای رفتارهای خوب در حین غذا و در طول روز است.

14. ساعت خوردن غذا فرصتی برای ابراز رفتارهای خوب در حین غذا و در طول روز است.

15. کودکان علاقه دارند غذاهای جدید را دستکاری کرده و سپس بخورند این نیز بخشی از رفتار آنها محسوب می گردد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:27:00 ب.ظ ]





۷ نکته کلیدی در برخورد با کودک لجباز
با اینگونه کودکان باید مدارا کرد و ابتدا زمینه های بروز لجبازی را شناسایی کرد، سپس کودک را از آن دور کرد ، به عنوان مثال کودکی را که در بازار از والدین می خواهد هرچیزی را برایش بخرند، نباید به بازار بُرد و همیشه درباره برآوردن خواسته هایش یک چیز دیگر را باید جایگزین کرد مثل ابزار پلاستیکی به جای واقعی و دور نگاه داشتن وسایل خطرناک از دسترس کودک .
لجبازی به شکل ها و دلایل مختلف در کودکان بروز می کند ، معمولا این واژه را درباره کودکان زیر ۳ سال با احتیاط به کار می برند چون در بیشتر این کودکان ، این نوع واکنش رفتاری، هدف دار نیست و کودک به علت مشکلات جسمی و یا تعارضات درونی، مشکلات خود را به صورت گریه ، نق زدن ، پرخاشگری ، بی خوابی، امتناع از خوردن غذا و بی اختیاری ادرار و مدفوع نشان می دهد .

مشکل اصلی را بیابید

در این گونه موارد باید به دنبال پی بردن به علت مشکل و رفع آن بود.
واکنش هایی نظیر تنبیه کودک و یا بی توجهی به او می تواند زمینه ساز ایجاد تصویری نامطلوب از والدین در ناخودآگاه کودک باشد که بعدها به شکل خشم هدف دار خود را نشان می دهد.

با کودک مدارا کنید

با اینگونه کودکان باید مدارا کرد و ابتدا زمینه های بروز لجبازی را شناسایی کرد، سپس کودک را از آن دور کرد ، به عنوان مثال کودکی را که در بازار از والدین می خواهد هرچیزی را برایش بخرند، نباید به بازار بُرد و همیشه درباره برآوردن خواسته هایش یک چیز دیگر را باید جایگزین کرد مثل ابزار پلاستیکی به جای واقعی و دور نگاه داشتن وسایل خطرناک از دسترس کودک . اما کودکان پس از پایان سه سالگی و آغاز چهار سالگی وارد حیطه اجتماعی می شوند و رفتارهای مختلف را از یکدیگر می آموزند و با الگوبرداری منفی سعی می کنند در رابطه با والدین خود آن را اجرا کنند و این امر تا حدود زیادی آگاهانه و هدفمند است و کودک با آزمون و خطاهایی که می کند سعی در به زانو درآوردن والدین و تسلیم آن ها در برابر خواسته هایش دارد و با این کار به سیطره قدرت خود و خود محوری اش ادامه می دهد و برای این کار ، بهانه هایی نیز برای خود دارد مانند وجود رقیبی به عنوان برادر و یا خواهر کوچک تر و یا به علت رفتن به مهد کودک و یا مواردی از این قبیل ، این گروه از کودکان ، اعتماد به نفس پایینی دارند و نسبت به دیگر کودکان تعارضات درونی بیشتری دارند و سطوح ترس و اضطرابشان بالاتر از همسالانشان است.

به کودک میدان دهید

برای درمان لجبازی کودکان در ابتدا باید روی استقلال آن ها به شکل عملی و فکری کار شود، والدین باید به کودک میدان دهند تا خودش کارهای شخصی اش را انجام دهد و در برخی زمینه ها نظر او را جویا شوند ، فعالیت هایی از این قبیل با عث خودباوری بیشتر کودک و جلب توجه به صورت مثبت می شود و انرژی بالقوه کودک را به سمت مثبت هدایت می کند .

اعمال روش خاموشی

از طرف دیگر باید روش «خاموشی» را اعمال کرد ، به این مفهوم که والدین در مقابل رفتارهای منفی کودک هیچ واکنش کلامی ، دیداری و شنیداری انجام نمی دهند و گویی چیزی را ندیده اند ، کودک پس از چند بار تکرار رفتار منفی، به علت دریافت نکردن پاسخ، پی می برد که کارش بیهوده است.

روش تقویت رفتار ناهمساز

وقتی شدت رفتارهای کودک نسبت به قبل کاهش یافت والدین باید روش «تقویت رفتار نا همساز» را اجرا کنند، یعنی رفتار مقابل رفتار منفی کودک را به محض سر زدن از کودک ، تقویت کنند ، مثلا کودکی که گریه می کند به محض آن که ساکت شد ، توسط والدین مورد توجه و تشویق قرار گیرد .

رژیم غذایی مناسب

شاخص های دیگری که باید در نظر داشت ، استفاده از رژیم غذایی صحیح است، مصرف بیش از اندازه سردی ها ، تنقلات، کاکائو، نمک و سرکه باعث تحریکات عصبی کودک و تماشای تلویزیون و بازی های رایانه ای بیش از یک ساعت در روز باعث تشکیل امواج مخرب در مغز کودک و عصبانیت او می شود ، کم خوابیدن کودک نیز باعث افزایش لجبازی می شود ، خواب شب مهم تر از خواب روز است چون در خواب روزانه عواملی نظیر نور و صدا باعث بر هم خوردن ریتم خواب می شود و کودک با وجود خواب زیاد ، پس از بیداری آرامش ندارد .

مراجعه به مشاور

درباره لجبازی های شدید کودکان که گاه به صورت گریه های طولانی و کبودی لب ها و واکنش های غیر عادی خود را نشان می دهد ، بررسی امواج مغز کودک و مراجعه به روان پزشک و روان شناس کودک ضرورت دارد .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 12:53:00 ب.ظ ]




نکات بسیار مهم برای رفتار صحیح با کودکان

دیگر از دستش خسته شده اید، هرچه می گویید برعکس آن عمل می کند، خیلی وقت ها از لج بازی هایش لجتان می گیرد، گاهی از دستش به حدی خسته و کلافه می شوید که حاضر نیستید حتی صدایش را بشنوید یا قیافه اش را ببینید. هر راهی را هم که بلد بوده اید رفته اید و امتحان کرده اید اما باز هم نتیجه ای نگرفته اید و…

برخورد با کودکان
رفتار صحیح با کودکان لجباز,رفتار صحیح با کودکان,رفتار صحیح با کودکان,رفتار صحیح با کودکان بیش فعال,رفتار صحیح با کودکان پیش فعال,رفتار صحیح با کودکان پرخاشگر,رفتار صحیح با کودک,رفتار صحیح با کودک,رفتا

جالب است که برخی از والدین با این که می دانند روش های کاربردی آنان چندان تأثیری ندارد، ولی باز هم دست از به کارگیری روش هایشان باز نمی دارند. دانستن بی تأثیر بودن روش های به کار گرفته شده، در اولین قدم در راه بهبود روابط، بسیار حائز اهمیت است. والدین اشتباهاتی در رفتار با فرزندشان دارند، اشتباهات رایج تربیتی که ما والدین آن ها را به کار می بندیم و انتظار داریم بهترین نتایج برایمان حاصل شود، غافل از این که راه را به خطا می رویم و…

● سرزنش، عیب جویی است
دکتر عنبرانی، روان شناس کودک در گفت و گو با ما در رابطه با رفتار صحیح والدین با کودکان می گوید:شما فرزند خود را بابت رفتارش سرزنش می کنید؛ به عنوان مثال می گویید: «تو که هنوز اتاقت را مرتب نکرده ای!» یا «تو که دوباره خواهر کوچکت را اذیت کردی!» گاهی این سرزنش ها جای خود را به جمله های حقارت آمیز می دهد. به عنوان مثال «این رفتار تو واقعا دوستانه نیست!» آیا فرزند شما بعد از شنیدن چنین سرزنش هایی، رفتار خود را تغییر داده است؟ شما دقیقا همان کاری را به کودک خود می گویید که در آن لحظه انجام می دهد، در صورتی که فرزند شما کاملا به عمل خود واقف است.آگاهی از نامناسب بودن رفتار کودک، معمولا هیچ سودی ندارد. از نظر کودک، این سرزنش ها صرفا عیب جویی از سوی شماست. کودک می اندیشد: «او مرا دوست ندارد. پس باید برای جلب توجه او بجنگم.» به خصوص اگر سرزنش های شما با ابراز جمله های تحقیرآمیز همراه باشد، این احساس در کودکتان قوی تر خواهد بود.

● تنبیه بدنی، انتقام جویی می آورد
آیا شما هم تا به حال اختیار خود را از دست داده اید؟ آیا تا به حال اثر دست خود را روی صورت یا بدن فرزند خود دیده اید؟ آیا تا به حال فرزندتان را حسابی کتک زده اید؟ تقریبا همه ما حداقل یک بار، دانسته یا ندانسته، کودک خود را به گونه ای تنبیه بدنی کرده ایم. درک چگونگی اثر تنبیه بدنی روی کودکان، بسیار آسان است. کودکانی که مرتب از والدین خود کتک می خورند، بعد از مدتی حساسیتشان در برابر درد کاسته می شود.کودکانی که کتک می خورند، همانند دیگر رفتارهای خصمانه والدین، اغلب حس انتقام جویی در آنان قوی می شود. در ضمن نباید فراموش کرد که کودکان هر آن چه از ما می آموزند، به فرزندان خود منتقل می کنند. هر ضربه ای که به فرزندتان وارد کنید، ضربه ای به ارتباط شما و فرزندتان وارد خواهد آمد. تنبیه بدنی تحقیرآمیز و به کارگیری آن در راه تربیت کودکان، کاملا نامناسب است.

● بی مهری، از رفتارهای پسندیده می کاهد
بعضی از کودکان مشکلات رفتاری زیادی دارند، زیرا والدینشان بسیار کم به رفتارهای خوب آنان توجه می کنند و آنان را مورد تشویق قرار می دهند. ولی هر بار کار اشتباهی از آنان سر می زند، به شدت مورد مواخذه قرار می گیرند. اگر رفتار شایسته کودک مورد بی توجهی و بی مهری قرار گیرد، در آینده رفتارهای پسندیده کمتر از او سر می زند. اگر بر اثر بی توجهی رفتار خوبی از بین رفت، اصلا تعجب نکنید. یک اصل مهم در تربیت صحیح کودک، تشویق و توجه به رفتارهایی است که دوست دارید در آینده بیشتر شاهد آن باشید.

● القاب، ترور شخصیت می آورد
هنگامی که والدین روی فرزندان خود اسم می گذارند و آنان را با همان اسامی صدا می زنند، ممکن است مشکلات عاطفی و رفتاری در کودکان ایجاد کنند. کودکان نسبت به این مسئله خیلی حساس هستند، مثلا والدینشان آنان را احمق، کودن، گیج، خرفت، خنگ، پروفسور، مزاحم و… صدا می زنند.گاهی اوقات والدین از این القاب برای ترور شخصیت کودک استفاده می کنند، ولی ممکن است گاه بدون این که منظور خاصی داشته باشند، از این القاب استفاده کنند. این لغات ممکن است منعکس کننده خشم پدر یا مادر نسبت به کودک باشد، اما معمولا نه تنها باعث بهبود اوضاع نمی شود، بلکه آن را وخیم تر نیز می کند.

● والدینی که تسلیم می شوند
والدین تسلیم را می توان والدین لوس کننده هم نامید. این دسته از والدین هیچ محدودیتی قائل نمی شوند و محدودیت هایی را که در نظر می گیرند اغلب لغو می کنند. فرزندان این گونه والدین بدون داشتن خطوط راهنمایی معین بزرگ می شوند. والدین در خصوص آنچه کودکان می خواهند، تسلیم می شوند. ما اغلب این قبیل کودکان را با صفت لوس توصیف می کنیم. کودکانی که هیچ گونه محدودیتی برای آن ها منظور نمی شود، ممکن است در برخورد با دیگران دچار مشکل شوند

● نتیجه چشیدن ناکامی، مسئولیت پذیری است
یک امر عادی و ساده را به صورت مسئله ای پیچیده در می آورید و فکر می کنید اگر فرزندتان این طور عمل نکند، آن غذا را نخورد، یا کمی تب داشته باشد، دیگر دنیا به آخر رسیده است. دائم دست و پایتان می لرزد. خودتان تمام کارهای بچه را انجام می دهید، به جزئیات کارش دخالت می کنید و دیگر فکر نمی کنید بچه باید مستقل بار بیاید.انسان موجود عجیب و غریبی است. برخی از والدین بیش از اندازه بچه ها را مورد حمایت قرار می دهند، بیش از حد از آن ها مواظبت می کنند و حاضر نیستند بچه شان به هیچ قیمتی طعم ناکامی و ناراحتی را بچشد و مرتب مثل یک نوزاد با او رفتار می کنند؛ این بچه ها برای رویارویی موفقیت آمیز با زندگی تجربه کسب نمی کنند و بزرگ هم که شدند، حاضر نیستند کمترین مسئولیتی به عهده بگیرند.

● انتظارات بیش از حد، دردسر می آورد
داشتن انتظارات منطقی از کودکان بستگی به سن و میزان رشد آنان دارد. والدینی که از فرزندان خود خواسته های زیادی دارند که بیش از توان آنان است، با مقاومت و حتی گاهی با تنفر کودکانشان مواجه می شوند. به عنوان مثال اگر دنبال دردسر می گردید، از کودک ٣ ساله ای بخواهید بدون کمک گرفتن از دیگران اتاق به هم ریخته ای را مرتب کند.

● رشوه دادن، قدردانی از کودک نیست
اگر چنین کنی، چنان خواهیم کرد! رشوه دادن نیز همانند روش های دیگر بی گمان با شکست مواجه خواهد شد. روشی که در آن به وضوح به کودک گفته می شود که اگر کاری را بکند (یا نکند) پاداشی دریافت خواهد داشت.اگر با برادر کوچکت خوب رفتار کنی، تو را می برم سینما. اگر شعر حفظ کنی، تو را می برم مسابقه فوتبال.این نوع برخوردهای شرطی ممکن است طفل را وادار کند برای به دست آوردن یک هدف آنی، کاری را انجام دهد، به ندرت باعث کوشش مداوم کودک خواهد شد. حرف های ما به او القا می کند به قابلیت او شک داریم.بهتر است جایزه را بدون این که آن را از قبل اعلام کنیم و کاملا بدون انتظار کودک به او بدهیم. جایزه باید نشانگر قدردانی ما باشد.

● تهدید به کودک جرأت می دهد
اگر یک بار دیگر دوستت را اذیت کنی، یک کتک مفصل می خوری. صد بار به تو گفتم سنگ پرت نکن، اگر یک بار دیگر این کار را تکرار کنی من می دانم با تو. دیگر کمربند را می آورم. صبر کن تا بابا بیاید خانه! هنگامی که کودک بارها تهدیداتی از والدین خود می شنود، ولی به ندرت عواقب کار بد خود را می بیند، باید گفت: تهدید مبدل به روشی نامناسب و بی حاصل برای مهار رفتار کودک می شود.گاهی اوقات این تهدیدها حتی به کودکان این جرأت و شهامت را می دهد تا پدر و مادر خود را در آن محدوده امتحان کنند و صبر و تحمل آنان را بسنجند.

● مشاجره از اقتدار والدین می کاهد
هر کودکی نیاز به امنیت روانی دارد و والدین موظف هستند این نیاز را برای کودک تأمین کنند. روش هایی از قبیل عیب جویی، لجبازی، سرزنش، داد و فریاد، بد دهنی و مشاجره با کودک موجب می شود کودک احساس ناامنی کند و دچار اضطراب شود. به کار بردن این روش ها موجب می شود احترام متقابل بین شما و فرزندتان از بین برود و والدین اقتدار خود را از دست بدهند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 12:51:00 ب.ظ ]





نحوه رفتار با کودک بهانه گیر

نحوه رفتار با کودکان بهانه گیر ، کودک،نحوه تربیت کودک لجباز،کودک بهانه گیر
بهانه گیری کودکان که اغلب با جیغ و گریه همراه است را می توان یکی از ناخوشایند ترین لحظه های والدین عنوان کرد. اما دلیل این بهانه گیری چیست؟ راههای کنترل این رفتار چگونه است؟ با ما همراه باشید.

اگر کودک شما هم بهانه گیر است و شمارا آزار می دهد حتما این مطلب را بخوانید

برخی از کارشناسان این بهانه گیری های خسته کننده را به مشکلات مهارت های زبانی کودکان نسبت می دهند. کودکان در این سن معنی بیشتر کلمه هایی که می شنوند را درک می کنند اما نمی توانند آنها را درست و کامل بیان کنند. در نتیجه، وقتی کودک نمی تواند منظور خود را توضیح دهد ناامید می شود و جیغ کشیدن و بهانه گیری را آغاز می کند.

• کنترل خود را از دست ندهید
بهانه گیری کودکان واقعا آزار دهنده است. علاوه بر جیغ زدن و غرغر کردن شاید کودک لگدپراکنی کند یا پاهایش را به زمین بکوبد، اشیا را به اطراف پرت کند، دیگران را کتک بزند یا حتی نفس خود را حبس کند تا کبود شود. تحمل و کنترل این رفتارها واقعا طاقت فرسا است اما والدین باید مطمئن باشند که حبس نفس تا مرحله کبودی نیز نوعی بهانه گیری و کج خلقی کودکانه است.
هنگامی که کودک در حال جیغ و داد کردن است به حرف ها و دلیل های شما گوش نمی دهد و با حالتی منفی به فریادها و تهدیدهای شما پاسخ می دهد. هرچه بیشتر سر او داد بزنید که آرام تر شود، او با صدای بلندتری جیغ می زند. در این مواقع شاید بهترین کار این است که کنار او بنشینید و چیزی نگویید. به طور کلی، بودن در کنار کودک هنگام بدرفتاری هایش روش خوبی است. کودکان خودشان هم از خشمی که دامن آنها را گرفته است می ترسند و بودن شما در کنار آنها موجب آرامششان می شود.
اگر تحمل بهانه گیری های او را ندارید چند دقیقه کوتاه بیرون بروید و وقتی کودک دست از گریه و جیغ برداشت دوباره به اتاق بازگردید. اگر شما آرامش خود را حفظ کنید او نیز سریع تر آرام می شود.
وعده یا رشوه دادن به کودک در این شرایط نتایج خوبی در پی ندارد. بنابراین فکر این چیزها را از سر بیرون کنید. تا حد امکان به بهانه گیری های بی مورد او عتنا نکنید تا خودش خسته و ساکت شود.
نحوه برخورد با کودک لجباز

• حواستان باشد که شما بزرگ تر هستید
مهم نیست بهانه گیری های کودک شما چقدر طول می کشد، خواسته های غیرمنطقی او را پاسخ ندهید و به هیچ وجه با او بحث نکنید. به نگاه ها و تفکرات اطرافیان نیز خیلی بها ندهید. همه آنها روزی چنین تجربیاتی داشته اند. اگر در نتیجه بهانه گیری های کودک به او چیزهایی که می خواهید را بدهید در واقع به او می آموزید داد و فریاد کردن بهترین روش برای به دست آوردن خواسته هاست. این طرزفکر برای کودک شما در بزرگسالی ایجاد مشکل خواهد کرد. سعی کنید کودک به هیچ عنوان متوجه نشود که شما خودتان هم روی رفتارهایتان هنگام عصبانیت کنترل ندارید.
اگر بهانه گیری و کج خلقی کودک به مرحله ای رسید که شروع به کتک زدن دیگران، پرتاب وسایل یا جیغ های بی وقفه کرد، او را به مکانی امن همچون اتاق خواب خودش ببرید و به او بگویید چرا او را اینجا آورده اید (زیرا سارا را کتک زده ای) و کنار او بمانید تا آرام شود.اگر در مکان عمومی هستید و کودک کج خلقی هایش را آغاز کرد سریعا آنجا را ترک کنید تا فرزندان آرام شود.

• عشق خود را به کودک ابراز کنید
هنگامی که کودک آرام است و می توانید با او صحبت کنید، او را در آغوش بگیرید و بگویید چقدر دوستش دارید. این رفتار برای کودک آموزنده است و می تواند با آرامش بیشتر در مورد کج خلقی های خود صحبت کند.

• بعدا در مورد مساله پیش آمده صحبت کنید
هگامی که کودک آرام شد در مورد اتفاق های پیش آمده با او صحبت کنید. صحبت کردن در مورد بهانه گیری ها کودک بسیار ساده است. شما متوجه خواهید شد مشکل کودک شما چیست. کمک کنید تا بتواند احساسات خود را در غالب کلمات بیان کند. به طور مثال، به او بگویید: «تو خیلی عصبانی بودی چون غذا آن چیزی نبود که می خواستی.» به او اجازه دهید متوجه شود صحبت کردن در مورد ناراحتی ها نتیجه بهتری دارد. با خنده بگویید: «ببخشید من تو رو درک نکردم. الان که جیغ نمی کشی متوجه شده ام چه می خواستی.

• زمان دادن به کودک
بسته به فرزند خود، هرچند وقت یکبار از ترفند زمان دادن استفاده کنید. این راهکار را از 18 ماهگی آغاز کنید. با این ترفند شاید کودک بتواند خودش تا حدی بهانه گیری هایش را کنترل کند. زمان دادن به کودکان به ویژه زمانی که کج خلقی کودکان بالاست و دیگر روش ها پاسخگو نیستند، جواب می دهد. کودک را در مکانی ساکت و خسته کننده برای مدت زمان کوتاهی (یک دقیقه برای هر سال از عمرش) بگذارید. این مساله کمک می کند تا کودک خودش را آرام کند.
به او توضیح دهید که چه کاری می کنید: به زمان می دهم تا آرام شوی و مامان در آنجا منتظر توست. در ضمن، به او توضیح دهید که این تنبیه نیست. اگر کودک نخواست در آن مکان بماند با قدرت اما نه بداخلاقانه او را در مکان موردنظر نگه دارید. دنبال کار خود بروید. اگر جای او امن است به هیچ وجه به او نگاه یا توجه نکنید و بگذارید با خودش کنار بیاید

• از موقعیت هایی که برای کودک ناخوشایند است دوری کنید
مراقب باشید خیلی در موقعیت هایی که باعث ناراحتی کودک می شود، قرار نگیرید. به طور مثال، اگر او هنگام گرسنگی عصبانی می شود و شروع به بهانه گیری می کند حتما میان وعده های کوچکی در کیف خود داشته باشید. اگر هنگام غروب بهانه گیر و عصبی می شود، سعی کنید خریدهای خود را ابتدای روز انجام دهید.
اگر با تغییر فعالیت ها مشکل دارد حتما پیش از هر تغییری به او مساله را گوشزد کنید. به طور مثال، اگر قصد دارید تا نیم ساعت دیگر زمین بازی را به مقصد خانه ترک کنید حتما این مساله را با در میان بگذارید. اجازه دهید از این تصمیم آگاه شود.
اگر متوجه شدید الان است که بهانه گیری های کودک آغاز شود، بلافاصله حواس او را پرت کنید: اسباب بازی به او بدهید، مکانش را عوض کنید، شکلک های خنده دار در بیاورید یا توجه او را به پرنده در حال پرواز جلب کنید.
کودک در این سنین مستقل بودن را می آموزد بنابراین تا حد امکان به او حق انتخاب بدهید. البته نه اینکه از او بپرسید می خواهد همه وقت خود را چگونه سپری کند. بگویید: «هویج یا ذرت می خواهی؟» به جای اینکه بگویید: «ذرت هایت را بخور!» به او احساس کنترل داشتن بر اوضاع را منتقل کنید.توجه کنید که چقدر از کلمه «نه» استفاده می کنید. اگر زیاد از آن استفاده می کنید در واقع شرایط را برای خود و کودکتان پر اضطراب و سخت می کنید. سعی کنید این مساله را کنترل کنید.

• مراقب نشانه های اضطراب زیاد باشید
شاید بهانه گیری های روزانه برای کودکان امری طبیعی باشد اما باید مراقب مشکلات احتمالی هم باشید. هر گونه تنش و استرسی که در خانه وجود دارد می تواند در بیشتر شدن کج خلقی و بهانه گیری های کودک تاثیر بگذارد.
اگر کودک به طور مدام بهانه گیر است و به خود یا دیگران آسیب می رساند حتما از یک متخصص کمک بگیرید. پزشک یا مشاور کودک می تواند شما را با هر گونه تغییر رفتاری در کودک آشنا کند و این جلسات به شما یاد می دهند چگونه رفتارهای آینده کودک را پیش بینی و رفتار کنید.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 12:36:00 ب.ظ ]




برای بهترین برخورد با کودکان

مجموعه: تعلیم و تربیت

«تنبیه بدنی چیزهای اشتباهی را به کودکان می آموزد.» با استفاده از نکات زیر می توانید بهترین نوع برخورد را آموزش ببینید.

1ـ زمانی که یک فرد بزرگسال، کودکی را کتک می زند، بچه احساس عجز و نا امیدی می کند. این احساسات باعث می شود که کودک افسرده و پرخاشگر شود.

به کودکان خود آموزش دهید که شما می خواهید که آنها چگونه عمل کنند. چون کودکان اغلب نمی دانند چه?کاری درست و چه کاری نادرست است. برای آموزش دادن به آنها صبور باشید.

۲ـ زدن یک کودک حل مشکل را به او نمی آموزد. فقط به او می آموزد که احساس بدی نسبت به خود داشته باشد و عزت نفس او پایین بیاید. عزت نفس پایین می تواند تا آخر عمر همراه کودک باشد. مراقب آنچه که می گویید باشید. معنی کلمات می تواند به اندازه کتک زدن، به آنها آسیب برساند.

بنابر این خونسرد باشید.

۳ـ تنبیه بدنی باعث می شود که بچه ها عصبانی و رنجیده خاطر شوند و احساس دشمنی کنند و بخواهند انتقام بگیرند.

پس با گفتگو به بچه هایتان بیاموزید که آنها اشتباه کرده اند. تا زمانی که آنها کوچک هستند، اطمینان حاصل کنید که آنها قوانین خانواده را می فهمند. این قوانین ایمنی، وقت خواب، وقت غذا خوردن و… است.

۴ـ تنبیه بدنی می تواند کودکان را درباره شناخت درست و غلط به اشتباه بیندازد.

به کودکان خود یاد بدهید که روش های غیر مضر برای بیان احساسات خود به کار گیرند. سپس احساسات آنها را بپذیرید و به آنها نشان دهید که می فهمید و مراقب هستید.

۵ـ وقتی شما کودک را تنبیه می کنید، به این معنا است که کار شما درست است و حق با شما است. این رفتار سبب می شود که کودک از بزرگسالش تقلید کند و در آینده هم به دیگران صدمه بزند.

۶ـ تنبیه بدنی به احساسات بچه ها آسیب می رساند، نمرات آنها در مدرسه افت پیدا می کند. همچنین یافتن دوستان در مدرسه برای آنها کار دشواری می شود.

به آنها توجه کنید، از کارهای خوب او ستایش کنید و اجازه بدهید کودک بداند که شما او را به خاطر وجودش دوست دارید.

۷ـ تنبیه و بدرفتاری فیزیکی با کودک به آنان آموزش می دهد که من بد هستم و باید حرکات بدم را تا جایی که می توانم ادامه دهم.

هنگامی که کودکتان بی ادبی می کند، زود عکس العمل نشان ندهید. به او مهلت دهید. این مسئله کودکتان را مدت کوتاهی از شما جدا می کند. او را روی صندلی، پله یا در اتاقش قرار دهید. سپس به او اجازه دهید هنگامی که توانست خود را کنترل کند، به شما بپیوندد. این به او آموزش می دهد که شما به خاطر رفتار خوب برنده شده اید.

۸ ـ تنبیه بدنی، هرگز رفتار درست را به کودک آموزش نخواهد داد.

او را نزنید. بچه ای که زیاد کتک می خورد، کنترل درونیش توسعه پیدا نمی کند. او به افراد دیگر نگاه می کند تا به او بگویند که راست و غلط چیست. همچنین آنها فکر خواهند کرد که من نباید خودسری کنم چون تنبیه خواهم شد. به جای این که بگوید من نباید بی ادبی کنم چون بی ادبی بد است.

۹ـ صدمه زدن فیزیکی در هر صورت باعث ترسیدن کودکان می شود.

خود را کنترل کنید. هیچ چیز بهتر از این نیست که والدین در مقابل بچه ای که خارج از کنترل است، آرام باشند. به کودکتان آموزش دهید که عصبانیت خود را کنترل کند و به خود اجازه ندهید که به او توهین کنید. چون با این کار، عصبانیت او را دوباره زنده می کنید. به خاطر داشته باشید شما بزرگسالید.

۱۰ـ بعضی اوقات والدینی که خیلی خسته یا آشفته هستند، همزمان باگریه بچه شان او را بالا و پایین می اندازند. کوری، صدمات مغزی یا حتی مرگ بچه، می تواند نتایج چنین عملی باشد.

در تربیت فرزندان تان، از دوستان یا مشاوران خوب کمک بخواهید. پیوستن به گروه های والدین و صحبت کردن با پدر و مادرهای با تجربه را مورد توجه قرار دهید. در مورد بچه ها و چگونگی تربیت یافتن آنها به طرق مختلف آموزش ببینید

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 12:34:00 ب.ظ ]
1 2 4