سوره مطففين [83].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 36 آيه است .

محتواى سوره :.

بحثهاى اين سوره بر پنج محور دور مى زند:
1ـ هشدار و تهديد شديدى نسبت به كم فروشان .
2ـ اشاره به اين مطلب كه گناهان از عدم ايمان راسخ به رستاخيزسرچشمه مى گيرد.
3ـ بخشى از سرنوشت ((فجار)) در آن روز بزرگ .
4ـ قسمتى از مواهب عظيم و نعمتهاى روح پرور نيكوكاران در بهشت .
5ـ اشاره اى به استهزاى جاهلانه كافران نسبت به مؤمنان و معكوس شدن اين كار در قيامت .

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((هركس سوره مطففين را بخواندخدا او را از شراب طهور زلال و خالص كه دست احدى به آن نرسيده در آن روزسيراب مى كند)).
و در حـديـثـى از امـام صادق (ع ) آمده است : ((هركس در نمازهاى فريضه خودسوره مطففين را بـخواند خداوند امنيت از عذاب دوزخ را در قيامت به او عطامى كند, نه آتش دوزخ او را مى بيند و نه او آتش دوزخ را)).
پـيـداست اين همه ثواب و فضيلت و بركت براى كسى است كه خواندن آن رامقدمه اى براى عمل قرار دهد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
شان نزول : ((ابن عباس )) مى گويد: هنگامى كه پيغمبراكرم (ص ) وارد مدينه شدبسيارى از مردم سخت آلوده كم فروشى بودند, خداوند اين آيات را نازل كرد و آنهاپذيرفتند;Š و بعد از آن كم فروشى را ترك كردند.
در حـديـث ديـگـرى آمـده اسـت كـه : بسيارى از اهل مدينه تاجر بودند و در كارخود كم فروشى مـى كـردنـد, و بسيارى از معاملات آنها معاملات حرام بود, اين آيات نازل شد و پيامبر(ص ) آنها را براى اهل مدينه تلاوت فرمود سپس افزود: ((پنج چيزدر برابر پنچ چيز است ))!.
عرض كردند: اى رسول خدا! كدام پنج در مقابل كدام پنج است ؟.
فرمود: هيچ قومى عهدشكنى نكردند مگر اين كه خداوند دشمنانشان را برآنها مسلط ساخت .
و هيچ جمعيتى به غير حكم الهى حكم نكردند مگر اين كه فقر درميان آنهازياد شد.
و در ميان هيچ ملتى فحشا ظاهر نشد مگر اين كه مرگ و مير درميان آنهافراوان گشت !.
هيچ گروهى كم فروشى نكردند مگر اين كه زراعت آنها از بين رفت و قحطى آنها را فرو گرفت !.
و هيچ قومى زكات را منع نكردند مگر اين كه باران از آنها قطع شد))!.
(آيه )ـ.

واى بر كم فروشان !.

در آغـاز سـوره قـبـل از هر چيز كم فروشان را مورد تهديد شديدى قرار داده ,مى فرمايد: ((واى بر كم فروشان ))! (ويل للمطففين ).
ايـن در حـقـيـقت اعلان جنگى است از ناحيه خداوند به اين افراد ظالم وستمگر و كثيف كه حق مردم را به طرز ناجوانمردانه اى پايمال مى كنند.
قابل توجه اين كه در روايتى از امام صادق (ع ) آمده كه خداوند ((ويل )) رادرباره هيچ كس در قرآن قـرار نداده مگر اين كه او را كافر نام نهاده همان گونه كه در آيه37 سوره مريم , مى فرمايد: ((واى بر كافران از مشاهده روز بزرگ )).
از اين روايت استفاده مى شود كه كم فروشى بوى كفر مى دهد!.
(آيـه )ـ سـپس به شرح كار مطففين و كم فروشان پرداخته , مى فرمايد: ((آنان كه وقتى براى خود پيمانه مى كنند حق خود را بطوركامل مى گيرند)) (الذين اذااكتالوا على الناس يستوفون ).
(آيـه )ـ ((امـا هـنـگـامى كه مى خواهند براى ديگران پيمانه يا وزن كنند كم مى گذارند))! (واذا كالوهم او وزنوهم يخسرون ).
الـبـتـه بـعيد نيست با استفاده از الغاى خصوصيت ((كم فروشى )) كم گذاردن درخدمات را نيز فـراگـيـرد, فـى الـمـثل كارگر و كارمندى چيزى از وقت خود بدزدد دررديف ((مطففين )) و كـم فروشانى است كه آيات اين سوره سخت آنها را نكوهش كرده است حتى بى تناسب نيست اگر هـرگـونه تجاوز از حدود الهى و كم و كسر گذاشتن درروابط اجتماعى و اخلاقى را مشمول آن بدانيم .
(آيـه )ـ سپس آنها را بااين جمله استفهام توبيخى , موردتهديدقرارمى دهد(آياآنها گمان نمى كنند كه برانگيخته مى شوند))؟! (الا يظن اولئك انهم مبعوثون ).
(آيـه )ـ ((در روزى بـزرگ )) (لـيوم عظيم ) روزى كه عذاب و حساب و خبراو و هول و وحشتش همه عظيم است .
(آيـه )ـ ((روزى كـه مـردم در پـيـشـگـاه پروردگار جهانيان مى ايستند)) (يوم يقوم الناس لرب العالمين ).
يـعـنـى ;Š اگـر آنـهـا قـيـامت را باور مى داشتند و مى دانستند حساب و كتابى در كاراست , و تمام اعمالشان براى محاكمه در آن دادگاه بزرگ ثبت مى شود, هرگز چنين ظلم و ستم نمى كردند, و حقوق افراد را پايمال نمى ساختند.
در حديثى از امام باقر(ع ) نقل شده است : ((هنگامى كه اميرمؤمنان على (ع ) در كوفه بود همه روز صـبـح در بازارهاى كوفه مى آمد و بازار به بازار مى گشت و تازيانه اى (براى مجازات متخلفان ) بر دوش داشت در وسط هر بازار مى ايستاد و صدا مى زد(اى گروه تجار! از خدا بترسيد))!.
هـنـگـامـى كه بانگ على را مى شنيدند هرچه در دست داشتند بر زمين گذاشته و با تمام دل به سخنانش گوش فرا مى دادند, سپس مى فرمود:.
((از خـداونـد خـيـر بخواهيد, و با آسان گرفتن كار بر مردم بركت بجوئيد, و به خريداران نزديك شـويـد, حـلـم را زيـنـت خـود قـرار دهـيـد, از سـوگـنـد بـپـرهـيزيد, از دروغ اجتناب كنيد, از ظـلـم خـوددارى نماييد, وحق مظلومان را بگيريد, به ربانزديك نشويد,پيمانه ووزن را بطوركامل وفا كنيد, واز اشيا مردم كم نگذاريد, ودرزمين فسادنكنيد))!.
و بـه ايـن تـرتـيـب در بـازارهاى كوفه گردش مى كرد, سپس به دارالاماره بازمى گشت و براى دادخواهى مردم مى نشست )).
(آيه )ـ.

تو نمى دانى ((سجين )) چيست ؟.

در تعقيب بحثى كه در آيات گذشته درباره كم فروشان , و رابطه گناه با عدم ايمان راسخ به روز رسـتـاخـيز آمده بود, در اينجا به گوشه اى از سرنوشت بدكاران وفاجران در آن روز اشاره كرده , مـى فـرمـايـد: ((چنين نيست كه آنها (درباره قيامت )مى پندارند به يقين نامه اعمال بدكاران در سجين است )) (كلا ان كتاب الفجار لفى سجين ).
(آيه )ـ ((تو چه مى دانى سجين چيست ))؟ (ومـا ادريك مـا سجين ).
(آيه )ـ ((نامه اى است رقم زده شده و سرنوشتى است حتمى )) (كتاب مرقوم ).
در تفسير اين آيات عمدتا دو نظريه وجود دارد:.
1ـ مـنـظـور از ((كـتـاب )) هـمان نامه اعمال انسانهاست كه هيچ كار كوچك و بزرگ و صغيره و كبيره اى نيست مگر اين كه آن را احصا كرده , و همه چيز بى كم و كاست در آن ثبت است .
و مـنـظـور از ((سـجـين )) كتاب جامعى است كه نامه اعمال همه بدكاران بطورمجموعى در آن گـردآورى شـده اسـت و بـه تـعـبير ساده مانند دفتركلى است كه حساب هريك از بستانكاران و بدهكاران را در صفحه مستقلى در آن ثبت مى كنند.
و تـعـبـيـر از آن به عنوان ((سجين )) شايد به خاطر اين باشد كه محتويات اين ديوان سبب زندانى شدن آنها در جهنم است , يا خود اين ديوان در قعر جهنم جاى دارد, به عكس كتاب ابرار و نيكان كه در ((اعلى عليين )) بهشت است .
2ـ تـفـسير دوم اين است كه ((سجين )) به همان معنى مشهور و معروف يعنى ;Š((دوزخ )) است كه زنـدان عـظـيمى است براى همه بدكاران , و يا محل سختى از دوزخ *مى باشد, و منظور از ((كتاب فجار)) همان سرنوشتى است كه براى آنها رقم زده شده .
بنابراين ,معنى آيه چنين است (سرنوشت مقرر ومسلم بدكاران درجهنم است )).
جـمع ميان اين دو تفسير نيز مانعى ندارد, چرا كه سجين در تفسير اول به معنى ديوان كل اعمال بـدكـاران اسـت , و در تفسير دوم به معنى دوزخ يا قعر زمين ومعلوم است كه اينها علت و معلول يكديگرند, يعنى ;هنگامى كه نامه عمل انسان در ديوان كل اعمال بدكاران قرار گرفت همان سبب مى شود كه او را به پست ترين مقام و قعر دوزخ بكشاند.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه , با يك جمله تكان دهنده به عاقبت شوم منكران معاداشاره كرده , مى فرمايد: ((واى در آن روز بـر تـكـذيـب كـنـنـدگان )) (ويل يومئذ للمكذبين )تكذيبى كه سرچشمه انواع گناهان و از جمله كم فروشى و ظلم است .
(آيـه )ـ در آيـه قـبـل اشـاره كـوتاهى به سرنوشت شوم مكذبان شده بود, دراينجا به معرفى آنان پرداخته , مى گويد: ((همانها كه روز جزا را انكار مى كنند)) (الذين يكذبون بيوم الدين ).
(آيه )ـ و بعد مى افزايد: ((تنها كسانى آن را تكذيب مى كنند كه متجاوز وگنهكارند)) (ومـا يكذب به الا كل معتد اثيم ).
يـعـنـى ;Š ريـشه انكار قيامت ,منطق واستدلال نيست , بلكه افرادى كه مى خواهندپيوسته به تجاوزها ادامه دهند و در گناه غوطه ور باشند منكر قيامت مى شوند.
(آيه )ـ در اين آيه به سومين وصف منكران قيامت اشاره كرده , مى افزايد((همان كس كه ) وقتى آيـات مـا بر او خوانده مى شود مى گويد: اين افسانه هاى پيشينيان است )) (اذا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الا ولين ).
آنـهـا عـلاوه بر اين كه تجاوزگر (معتد) و گنهكار (اثيم ) هستند آيات الهى را نيزبه باد سخريه و استهزا گرفته , آن را مجموعه اى از اسطوره ها و افسانه هاى موهوم وسخنان بى ارزش , نظير آنچه از دورانـهـاى نـخستين (دوران نادانى بشر) به يادگارمانده است معرفى مى كنند و به اين بهانه مى خواهند خود را از مسؤوليت در برابراين آيات بركنار دارند.
در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز مى خوانيم كه مجرمان جسور براى فرار ازاجابت دعوت الهى به همين بهانه متوسل مى شدند.
(آيه )ـ.

گناهان زنگار دلهاست !.

قـرآن در ايـن آيـه بـار ديگر به ريشه اصلى طغيان و سركشى آنها اشاره كرده ,مى افزايد: ((چنين نـيـسـت كـه آنـها مى پندارند, بلكه اعمالشان چون زنگارى بردلهاشان نشسته )) واز درك حقيقت وامـانـده اند (كلا بل ران على قلوبهم مـا كانوايكسبون ) چرا كه نور وصفاى نخستين را كه به حكم فطرت خداداد در آن بوده گرفته , به همين دليل پرتو انوار وحى در آن منعكس نمى گردد!.

در حـديـثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((هنگامى كه بنده گناه كند, نكته سياهى در قلب او پـيدا مى شود, اگر توبه كند, و از گناه دست بردارد و استغفار نمايدقلب او صيقل مى يابد, و اگر بـاز هم به گناه برگردد سياهى افزون مى شود, تا تمام قلبش را فرا مى گيرد, اين همان زنگارى است كه در آيه ((كلا بل ران على قلوبهم مـاكانوا يكسبون )) به آن اشاره شده )).
(آيـه )ـ در ايـن آيه مى افزايد: ((چنين نيست كه مى پندارند, بلكه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند)) (كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون ).
و ايـن دردناك ترين مجازات آنهاست , همان گونه كه لقاى معنوى پروردگار,وحضور در بارگاه قرب او براى ابرار و نيكان بالاترين موهبت و لذتبخش ترين نعمت است .

(آيه )ـ ((سپس آنها به يقين وارد دوزخ مى شوند)) و ملازم آن هستند (ثم انهم لصالوا الجحيم ).

ايـن ورود در آتـش نـتـيجه محجوب بودن از پروردگار است , و اثرى است كه ازآن جدا نيست , و بطور مسلم آتش محروميت از ديدار حق , از آتش دوزخ هم سوزانتر است !.
(آيـه )ـ و در ايـن آيـه مـى فـرمايد: ((سپس به آنها گفته مى شود: اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مى كرديد))! (ثم يقال هذا الذى كنتم به تكذبون ).
ايـن سـخـن بـه عـنـوان توبيخ و ملامت و سرزنش به آنها گفته مى شود و عذابى است روحانى و شكنجه اى است معنوى براى اين گروه خيره سر و لجوج .
(آيه )ـ.

((عليين )) در انتظار ابرار است !.

بـه دنـبـال تـوصيفى كه در آيات گذشته درباره ((فجار)) و نامه اعمال و سرنوشت آنها آمده , در ايـنـجا, سخنى از گروه مقابل آنان , يعنى ابرار و نيكان است كه ملاحظه افتخارات و امتيازات آنها در برابر فاجران , موقعيت هر دو را روشنترمى سازد.
نـخست مى فرمايد: ((چنان نيست كه آنها (درباره معاد) مى پندارند, بلكه نامه اعمال ابرار و نيكان در عليين است )) (كلا ان كتاب الا برار لفى عليين ).
((ابرار)) كسانى هستندكه روحى وسيع وهمتى بلند واعتقاد وعملى نيك دارند.
شـبـيه همان دو تفسير كه در آيات سابق درباره ((سجين )) داشتيم در باره ((عليين )) نيز صادق است .
نـخـست اين كه : منظور از((كتاب الا برار)) نامه اعمال نيكان وپاكان ومؤمنان است ,و هدف بيان اين نـكته است كه نامه اعمال آنها در يك ديوان كل به نام ((عليين )) كه بيانگرتمام اعمال مؤمنان است قرار دارد, ديوانى كه بسيار بلندمرتبه ووالامقام است .
يـا ايـن كـه نامه اعمال آنها بر فراز آنها در شريفترين مكان , يا بر فراز بهشت دربلندترين مقام جاى دارد, و همه اينها نشان مى دهد كه مقام خود آنها فوق العاده بلند و والاست .
تـفسير ديگر اين كه ((كتاب )) در اينجا به معنى سرنوشت و حكم قطعى الهى است كه مقرر داشته نيكان در اعلى درجات بهشت باشند.
و البته جمع ميان اين دو تفسير نيز ممكن است كه هم نامه اعمال آنها در يك ديوان كل قرار دارد, و هـم مـجموعه آن ديوان بر فراز آسمانهاست و هم فرمان الهى بر آن قرار گرفته كه خودشان در بالاترين درجات بهشت باشند.
(آيه )ـ سپس براى بيان اهميت و عظمت ((عليين )) مى افزايد: ((و تو چه مى دانى عليين چيست )) (ومـا ادريك مـا عليون ).
اشـاره بـه ايـن كـه مقام و مكانى است برتر از ((خيال و قياس و گمان و وهم )) كه هيچ كس حتى پيغمبراكرم (ص ) نيز نمى تواند ابعاد عظمت آن را دريابد.
(آيـه )ـ سپس خود قرآن به توضيح بيشتر پرداخته , مى افزايد: عليين ((نامه اى است رقم خورده و سرنوشتى است قطعى )) (كتاب مرقوم ).
ايـن بـنابر تفسيرى است كه ((عليين )) را به معنى ديوان كل نامه اعمال ابرارمعرفى مى كند, و اما بنابر تفسير ديگر معنى آيه چنين است : ((اين سرنوشت حتمى است كه خداوند درباره آنها رقم زده كه جايگاهشان برترين درجات بهشت باشد)).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: اين كتاب كتابى است كه ((مقربان شاهد آنند))! يابر آن گواهى مى دهند (يشهده المقربون ).
((مقربون )) گروهى از خاصان و برگزيدگان مؤمنانند كه مقامى بس والا دارند, وشاهد و ناظر نامه اعمال ابرار و نيكان ديگرند.
البته همه مقربان از ابرارند ولى همه ابرار در سلك مقربان نيستند.
(آيـه )ـ سپس به شرح بخشى از پاداشهاى عظيم ابرار و نيكان پرداخته ,مى فرمايد: ((مسلما نيكان در انواع نعمت اند)) (ان الا برار لفى نعيم ).
(آيه )ـ بعد به شرح بعضى از آنها پرداخته , مى فرمايد: ((بر تختهاى زيباى بهشتى تكيه كرده , و (به زيباييهاى بهشت ) مى نگرند))! (على الا رائك ينظرون ).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: هرگاه به آنها بنگرى ((در چهره هايشان طراوت ونشاط نعمت را مى بينى و مى شناسى )) (تعرف فى وجوههم نضرة النعيم ).
اشاره به اين كه نشاط و سرور و شادى در چهره هايشان موج مى زند.
(آيه )ـ بعد از نعمت تخت و نگاه و آرامش و نشاط اشاره به نعمتى ديگريعنى ;Š شراب بهشتيان كرده , مـى افزايد: ((آنها از شراب (طهور) زلال دست نخورده سربسته اى سيراب مى شوند)) (يسقون من رحيق مختوم ).
شـراب طهورى كه مانند شراب آلوده و شيطانى دنيا معصيت زا و جنون آفرين نيست , بلكه هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا مى آفريند.
(آيه )ـ سپس مى فرمايد: ((مهرى كه بر آن نهاده شده از مشك است )) (ختامه مسك ).
نه همچون ظرفهاى دربسته دنيا كه مهر آن را با ((گل )) مى نهند, و هنگامى كه انسان مى خواهد شـئ سـربـسـتـه را با شكستن مهرش باز كند, دستش آلوده مى شود,شراب طهور بهشتى چنين نيست , هنگامى كه دست بر مهرش مى نهند, بوى عطرمشك در فضا پراكنده مى شود!.
و در پـايـان آيه بعد از ذكر اوصاف شراب طهور بهشتى , مى فرمايد: ((و در اين (نعمتهاى بهشتى ) راغبان بايد بر يكديگر پيشى گيرند)) (وفى ذلك فليتنافس المتنافسون ).
((تـنـافـس )) بـه مـعـنى تمنى و تلاش دو انسان است كه هركدام مى خواهد شئ نفيسى كه براى ديگرى است در اختيار او نيز باشد.
در حـقيقت مضمون آيه شبيه چيزى است كه در آيه 21 سوره حديد آمده است : ((پيشى بگيريد بر يـكـديـگر براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان , و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است ))!.
(آيـه )ـ و بـعـد به آخرين نعمتى كه در اين سلسله آيات آمده اشاره كرده ,مى فرمايد: ((اين شراب (طهور) آميخته با تسنيم است )) (ومزاجه من تسنيم ).
(آيه )ـ ((همان چشمه اى كه مقربان از آن مى نوشند)) (عينا يشرب بهاالمقربون ).
از اين آيات استفاده مى شود كه ((تسنيم )) برترين شراب طهور بهشتى است كه مقربان آن را بطور خـالص مى نوشند, و از آسمان بهشت يا طبقات بالاى آن فرومى ريزد ولى براى ابرار مقدارى از آن را با رحيق مختوم كه نوع ديگرى از شراب طهور بهشتى است مى آميزند!.
در روايـات مـتـعـددى ايـن شـراب بـهشتى پاداش كسانى ذكر شده كه از شراب آلوده دنياچشم بـپـوشند, و تشنه كامان را سيراب كنند, و آتش اندوه را در دل مؤمنان خاموش سازند و كسانى كه در روز گرم تابستان روزه بگيرند.
از جمله پيغمبراكرم (ص ) به على (ع ) فرمود: ((اى على ! كسى كه خمر وشراب را به خاطر خدا ترك گويد خداوند او را از شراب زلال دربسته مهر شده بهشتى سيراب مى كند)).
آيـه ـ شـان نـزول : مـفـسران براى اين آيه و هفت آيه بعد از آن دو شان نزول نقل كرده اند نخست ايـن كـه : روزى عـلـى (ع ) و جـمـعـى از مؤمنان از كنار جمعى از كفار((مكه )) گذشتند, آنها به عـلى (ع ) و مؤمنان خنديدند و استهزا كردند, آيات موردبحث نازل شد و سرنوشت اين گروه كافر استهزاكننده را در قيامت روشن ساخت .
ديـگـر ايـن كـه آيـات موردبحث درباره افرادى همچون عمار, صهيب , خباب ,بلال , و ساير فقراى مؤمنين كه مورد استهزاى مشركان قريش همچون ابوجهل , ووليدبن مغيره , و عاص بن وائل , واقع مى شدند نازل شده .
جمع ميان اين دو شان نزول نيز كاملا ممكن است .
تفسير:.

آن روز آنها مؤمنان را مسخره مى كردند, اما امروز !.

در تـعقيب آيات گذشته كه سخن از نعمتها وپاداشهاى عظيم ابرار و نيكان مى گفت , در اينجا به گـوشـه اى از مـصائب و زحمات آنها كه در اين جهان به خاطرايمان و تقوا با آن روبه رو مى شوند اشاره مى كند, تا روشن شود كه آن پاداشهاى بزرگ بى حساب نيست .

نـخـست مى فرمايد: ((بدكاران (در دنيا) پيوسته به مؤمنان مى خنديدند)) (ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون ).
خـنـده اى تـمـسـخـرآميز و تحقيركننده , خنده اى كه از روح طغيان و كبر و غرور وغفلت ناشى مى شود, و هميشه افراد سبك سر و مغرور در برابر مؤمنان باتقوا چنين خنده هاى مستانه داشته اند.
(آيـه )ـ در ايـن آيه دومين برخورد زشت آنها را بيان كرده , مى فرمايد: ((وهنگامى كه از كنارشان مى گذشتند آنها را با اشاره تمسخر مى كردند)) (واذا مروا بهم يتغامزون ).
و بـا ايـن علامات واشارات مى گويند: اين بى سروپاها را ببينيد كه مقربان درگاه خدا شده اند اين آسـتين پاره ها و پابرهنه ها را تماشا كنيد كه مدعى نزول وحى الهى بر خودشان هستند! واين گروه نـادان را بـنـگـريـد كـه مـى گـويـنـد استخوان پوسيده وخاك شده بار ديگر به حيات و زندگى برمى گردد و امثال اين سخنان زشت و بى محتوا.
(آيـه )ـ ايـنـها همه در برخوردشان با مؤمنان بود, در جلسات خصوصى نيزهمين برنامه را بازگو كرده , و سخريه ها را غيابا ادامه مى دادند, همان گونه كه آيه موردبحث مى گويد: ((و هنگامى كه بـه سـوى خـانـواده خـود بـاز مـى گـشـتند مسرور وخندان بودند)) و از آنچه انجام داده بودند خوشحالى مى كردند (واذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فكهين ).
گـوئى فـتـح و پـيـروزى نـصـيب آنها شده كه به آن مباهات مى كنند, و باز هم درغياب , همان سخريه ها, و همان استهزاها ادامه دارد.
(آيه )ـ چهارمين عكس العمل شرارت آميز آنها در برابر مؤمنان اين بودكه : ((وقتى آنان را مى ديدند مى گفتند: اينها گمراهانند)) (واذا راوهم قالوا ان هؤلا لضالون ).
چـرا كـه راه و رسـم بـت پرستى و خرافاتى را كه درميان آنها رائج بود و هدايتش مى پنداشتند رها كـرده , و بـه سـوى ايـمـان بـه خـدا و توحيد خالص بازگشته و به گمان آنها لذت نقد دنيا را به نعمتهاى نسيه آخرت فروخته بودند.
(آيـه )ـ و از آنـجـا كـه مؤمنان غالبا از افرادى بودند كه موقعيت اجتماعى وثروت قابل توجهى در اخـتـيـار نـداشـتـنـد ـ و بـه همين دليل كفار به آنها با چشم حقارت مى نگريستند, و ايمانشان را بـى ارزش شـمرده , و آئينشان را به باد مسخره مى گرفتندقرآن مى گويد: ((در حالى كه هرگز مامور مراقبت و متكفل آنان [ مؤمنان ] نبودند)) (ومـا ارسلوا عليهم حافظين ).
اين در حقيقت جوابى است به اين افراد خودخواه و پرادعا كه به شما چه مربوط كه مؤمنان از كدام گروهند؟ شما در متن دعوت و محتواى آئين پيامبراسلام (ص )بنگريد.
(آيه )ـ ولى در قيامت مساله برعكس مى شود, چنانكه در اين آيه مى فرمايد: ((ولى امروز مؤمنان به كفار مى خندند))! (فاليوم الذين آمنوا من الكفاريضحكون ).
چـرا كه قيامت بازتابى است از اعمال انسان در دنيا, و در آنجا بايد عدالت الهى اجرا شود, و عدالت ايـجـاب مـى كند كه در آنجا مؤمنان پاكدل به كفار لجوج ومعاند و استهزاگر بخندند, و اين خود نوعى عذاب دردناك براى اين مغروران مستكبر است !.
در بـعـضـى از روايـات از رسول خدا(ص ) آمده است كه : ((در آن روز درى ازبهشت به روى كفار گشوده مى شود, و آنها به گمان اين كه فرمان آزادى از دوزخ وورود در بهشت داده شده است به سـوى آن حـركت مى كنند, هنگامى كه به آن رسيدند ناگهان دربسته مى شود, و اين كار چند بار تكرار مى شود و مؤمنان كه ازبهشت نظاره گر آنانند مى خندند))!.
(آيـه )ـ لـذا در ايـن آيه مى افزايد: ((در حالى كه بر تختهاى آراسته بهشتى نشسته و (به سرنوشت شوم آنها) مى نگرند)) (على الا رائك ينظرون ).
بـه چه چيز نگاه مى كنند! به آن همه نعمتهاى بى پايان الهى , به آن مواهب عظيم و به آن عذابهاى دردناكى كه كفار مغرور و خودخواه در نهايت ذلت و زبونى به آن گرفتارند.
(آيـه )ـ سـرانـجام در آخرين آيه اين سوره به صورت يك جمله استفهاميه ,مى فرمايد: ((آيا (با اين حال ) كافران پاداش اعمال خود را گرفتند))؟! (هل ثوب الكفار مـا كانوا يفعلون ).
اين سخن خواه از ناحيه خداوند باشد, يا فرشتگان , و يا مؤمنان , نوعى طعن و استهزا نسبت به افكار و ادعـاهاى اين مغروران مستكبر است كه انتظار داشتند درمقابل اعمال زشتشان جايزه و پاداشى هـم از خـداونـد دريـافـت دارنـد, در بـرابر اين پندار غلط و خيال خام مى فرمايد: ((آيا آنها پاداش اعمالشان را گرفتند))؟.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...