كلام : 180

و من كلام له ع وَ قَدْ اءَرْسَلَ رَجُلاً مِنْ اءَصْحَابِهِ یعْلَمُ لَهُ عِلْمَ اءَحْوَالِ قَوْمٍ مِنْ جُنْدِ الْكُوفَةِ قَدْ هَمُّوابِاللِّحَاقِ بِالْخَوَارِجِ، وَ كَانُوا عَلَى خَوْفٍ مِنْهُ ع ، فَلَمَّا عَادَ إِلَیهِ الرَّجُلُ قَالَ لَهُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) مردى از اصحاب خود را فرستاد تا بداند كه آیاجماعتى از سپاهكوفه كه مى خواستند به خوارج بپیوندند ولى از آن حضرت بیم داشتند، اكنون چه مى كنند.چون آن مرد نزد او بازگشت ، پرسید:

خطبه : 181

الْكُوفَةِ، وَ هُوَ قائِمٌ عَلَى حِجارَةٍ نَصَبَها لَهُ جَعْدَةُ بْنُ هُبَیرَةَ الْمَخْزُومِی، وَ عَلَیهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ، وَ حَمائِلُ سَیفِهِ لِیفٌ، وَ فِی رِجْلَیهِ نَعْلانِ مِنْ لِیفٍ، وَ كَاءنَّ جَبِینَهُ ثَفِنَةُ بَعِیرٍ. فَقَالَ ع :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) از نوف بكالى روایت شده است كه گفت : امیرالمؤ منین این خطبه رابراى ما در كوفه ادا فرمود. و او كه بر سنگى كه جعدة بن هبیره المخزومى براى او نصبكرده بود، ایستاده بود. جبّه اى پشمین بر تن داشت و بند شمشیرش از لیف خرما بود و پاىافزارى از لیف خرما به پاى داشت و نشان سجده بر پیشانیش چون پینه هاى زانوى شتر پیدابود. و چنین فرمود:

خطبه : 182

من خطبة له ع

از خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 183

و من كلام له ع قالَهُ لِلْبُرْجِ بْنِ مُسْهِرٍ الطَائِىٍِّّ وَ قَدْ قالَ لَهُ بِحَیثُ یسْمَعُهُ: ((لا حُكْمُ إِلالِلّهِ))،وَ كانَ مِنَ الْخَوارِج :

سخنى از آن حضرت (ع ) به برج بن مسهر طایى فرمود، هنگامى كه برج به گونه اى كهامام بشنود گفت : ((لا حكم الا للّه )) هیچ دارویى جز از آن خدا نیست . و برج از خوارج بود.

خطبه : 184

خطبة له ع رُوِی اءَنَّ صَاحِبا لِاءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع یقالُ لَهُ:هَمَّامٌ كانَ رَجُلاً عابِدا،فَقالَ لَهُ: یا اءَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ صِفْلِیالْمُتَّقِینَ حَتَّى كَاءَنِّی اءَنْظُرُ إِلَیهِمْ،فَتَثَاقَلَ ع عَنْ جَوَابِهِ،ثُمَّ قَالَ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) گویند كه امیرالمؤ منین (ع ) را مصاحبى بود به نام همام كه مردىعبادت پیشه بود. روزى گفتش كه اى امیرالمؤ منین ، پرهیزگاران را برایم وصف كن . آنسان كهگویى در آنها مى نگرم . على (ع ) در پاسخش درنگ كرد، سپس گفت :

خطبه : 185

و من خطبة له ع یصِفُ فِیهَا الْمُنافِقِینَ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در وصف منافقان :

خطبه : 186

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 187

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 188

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 189

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 190

و من كلام له ع كانَ یوصِی بِهِ اءصْحابَهُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) به یاران خود سفارش مى كند:

كلام : 191

و من كلام له ع فی معاویة

سخنى از آن حضرت (ع ) در باره معاویه

كلام : 192

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 193

و من كلام له ع رُوِی عَنْهُ اءَنَّهُ قالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَیدَةِ النِّساءِ فَاطِمَةَع كَالْمُناجِی بِهِ رَسُولَ اللَّهِص عِنْدَ قَبْرِهِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) این سخن از آن حضرت روایت شده كه هنگام به خاك سپردن سیده زنان، فاطمه (علیهما السلام ) بر سر قبر رسول اللّه (ص )، چنانكه گویى با او راز مى گوید،بیان داشته است :

كلام : 194

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 195

و من كلام له ع كانَ كَثِیرا ما ینادِی بِهِ اءَصْحابَهُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) همواره در میان اصحاب خود چنین ندا مى داد:

كلام : 196

و من كلام له ع كَلَّمَ بِهِ طَلْحَةَ وَالزُّبَیرَ بَعْدَ بَیعَتِهِ بالخِلافَة ، وَ قَدْ عَتَبا عَلَیهِ مِن تَرْكِمَشْوَرَتِهما، والاستِعانَةِ فِی الاءُمُوربهما:

سخنى از آن حضرت (ع ) خطاب به طلحه و زبیر، پس از بیعت به خلافت . آن دو از اینكه امام(ع ) در كارها با آنها مشورت نكرده و از ایشان یارى نخواسته ، اظهار ناخشنودى كرده بودند.

كلام : 197

و من كلام له ع وَ قَدْ سَمِعَ قَوْما مِنْ اءَصحابِهِ یسِبُّونَ اءَهْلَ الشامِ اءَیامَ حَرْبِهِمْ بِصِفِّینَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه شنید گروهى از اصحابش در جنگ صفین ، شامیان را دشناممى گویند چنین فرمود:

كلام : 198

و من كلام له ع فِی بَعْضِ اءیامِ صِفَینِ وَ قَدْ رَاءى الْحَسَنَ ابْنَهُ ع یتَسَرَّعُ إ لَى الْحَرْبِ:

سخنى از آن حضرت (ع ). در یكى از روزهاى جنگ صفین فرزندش حسن (ع ) را دید كه به جنگمى شتابد و چنین فرمود:

كلام : 199

و من كلام له ع قالَهُ لَمَّا اضْطَرَبَ عَلَیهِ اءصْحابُهُ فِی اءمْرِ الْحُكُومَةِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه یارانش در باب حكمیت با او راه مخالفت پیش گرفتند،فرمود:

كلام : 200

و من كلام له ع بِالبَصْرَةِ وَ قَدْ دَخَلَ عَلَى الْعَلاءِ بنِ زِیادٍالْحارِثِی وَ هُوَ مِن اءَصْحابِهِ یعُودُهُ،فَلَما رَاءى سَعَةَ دارِهِ قالَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) امام (ع ) در بصره به عیادت علاء بن زیاد حارثى رفت و علاء ازاصحابش بود. چون فراخى خانه اش را دید، چنین فرمود:

كلام : 201

و من كلام له ع وَ قَدْ سَاءَلَهُ سائِلُ عن اءَحادِیثِ الْبِدَعِ وَ عَمَا فِی اءَیدِی النَاسِ مِنِ اخْتِلافِ الْخَبَرِ،فَقالَ ع :

سخنى از آن حضرت (ع ) كسى در باب حدیثهاى مجعول و خبرهاى گوناگون كه در دست مردماست از او سؤ ال كرد و آن حضرت (ع ) چنین فرمود:

خطبه : 202

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 203

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 204

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 205

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 206

و من دعاء له ع كان یدعو به كثیرا

از دعاهاى آن حضرت كه فراوان مى خواند:

خطبه : 207

و من خطبة له ع خَطَبَها بِصِفَّینَ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در صفین :

كلام : 208

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 209

و من كلام له ع لَمَا مَرَّ بِطَلْحَةَ وَ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ عَتابِ بْنِ اءسِیدٍ وَ هُما قَتِیلانِ یوْمَ الْجَمَلِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) در جنگ جمل بر كشته طلحه و عبد الرحمان بن عتاب بن اسید گذشت وچنین فرمود:

كلام : 210

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 211

و من كلام له ع یحُثُ فِیهِ اءصْحابَهُ عَلَى الْجِهادِ

سخنى از آن حضرت (ع ) در برانگیختن اصحابش به جنگ :

كلام : 212

و من كلام له ع قالَهُ بَعْدَ تِلاوَتِهِ اءَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) پس از تلاوت الهیكم التكاثر حتى زُرتم المقابر((71)) فرمود:

كلام : 213

و من كلام له ع قالَهُ عِندَ تِلاوَتِهِ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَیعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگام تلاوت آیه رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذكر الله:

كلام : 214

و من كلام له ع قالَهُ عِندَ تِلاوَتِهِ یا اءَیهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَالْكَرِیمِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگام تلاوت یا ایها الانسان ما غرّك بربّك الكریم ((73)) فرمود:

كلام : 215

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 216

و من دعاء له ع

دعایى از آن حضرت (ع )

خطبه : 217

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 218

و من دعاء له ع

دعایى از آن حضرت (ع )

كلام : 219

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام :220

و من كلام له ع فِی وَ صْفِ بَیعَتهِ بِالْخِلافَةِ، وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِثْلُهُ بِاءَلْفاظٍ مُخْتَلِفةٍ.

سخنى از آن حضرت (ع ) در وصف بیعت با او به خلافت . نظیر این سخن با الفاظى دیگر،پیش از این گذشت .

خطبه : 221

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 222

و من خطبة له ع خَطَبَها بِذِی قارٍ وَ هُوَ مُتَوَجَّهٌ إ لَى الْبَصْرَةِ، ذَكَرَهَا الْواقِدِىٌٍّ فِی كِتابِ الْجَمَلِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در ذوقار ادا فرمود. هنگامى كه به بصره مى رفت . آن را واقدى دركتاب الجمل آورده است :

كلام : 223

و من كلام له ع كَلَّمَ بِهِ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ زَمَعَةَ وَ هُوَ مِنْ شِیعَتِهِ، وَذلِكَ اءَنَّهُ قَدِمَ عَلَیهِ فِی خِلافَتِهِیطْلُبُ مِنْهُ مالا،ً فَقَالَ ع :

سخنى از آن حضرت (ع ). به عبد الله بن زمعه فرمود و او از شیعیانش بود. در ایام خلافتشنزد او آمد و مالى طلبید و على (ع ) در پاسخش چنین فرمود:

كلام : 224

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 225

و من كلام له ع رَوى ذِعْلَبٌ الْیمانِی عَنْ اءَحْمَدَ بْنِ قُتَیبَةَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ یزِیدَ عَنْ مالِكِ بْنِدِحْیةَ قالَ: كُنَّا عِنْدَ اءَمِیرِ الْمُؤْمنِینَ ع وَ قَدْ ذُكِرَ عِنْدَهُ اخْتِلافُ النَّاسِ، فَقَالَ:

سخنى از آن حضرت (ع ). ذعلب یمانى از احمد بن قتیبه از عبد الله بن یزید از مالك بن دحیه روایت مى كند كه گفت ما نزد امیرالمؤ منین (ع ) بودیم . در آنجا از اختلاف مردم سخن رفت و آن حضرت فرمود:

كلام : 226

و من كلام له ع قالَهُ وَ هُوَ یلِی غُسْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَجْهِیزَهُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) به هنگام غسل دادن و كفن كردنرسول الله (ص ) فرمود:

خطبه : 227

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 228

و من خطبة له ع فِی التَّوحِیدِ وَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخُطْبَةُ مِنْ اءُصُولِ الْعِلْمِ مَا لا تَجْمَعُهُ خُطْبَةٌ غَیرُها:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در توحید است و در این خطبه ازاصول علم چیزى گردآورده كه در دیگر خطبه ها نیست .

خطبه : 229

و من خطبة له ع تَخْتَصُّ بِذِكْرِ الْمَلاحِمِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن اشارت است به پیشامدهاى ناگوار آینده

خطبه : 230

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 231

و من خطبة له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

خطبه : 232

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 233

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 234

صِعَةِ وَ هِىٍَّ تَتَضَمَّنُ ذَمَّ إ بْلِیسَ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَى اءسْتِكْبِارِهِ وَ تَرْكِهِ السُّجُودَ لاَِّدَمَ عَلَیه السَّلامُ وَ اءنَّهُ اءَوَّلُ مَنْ اءَظْهَرَ الْعَصَبِیةَ وَ تَبِعَ الْحَمِیةَ، وَ تَحْذِیر النَاسِ مِن سُلُوك طَرِیقَتِهِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) بعضى این خطبه را ((قاصعه ))((80)) نامیده اند و آن در نكوهشابلیس (لعنه الله ) است به سبب خودپسندى او و سجده نكردنش براى آدم (ع ). او نخستین كسىاست كه عصبیت را آشكار ساخت و از حمیت پیروى نمود. این خطبه مردم را از رفتن به راه ابلیس ‍برحذر مى دارد.

كلام : 235

و من كلام له ع قاله لعبد الله بن العباس ، و قد جاءه برسالة من عثمان و هو محصور یساءلهفیها الخروج إ لى ماله بینبع ، لیقل هتف الناس باسمه للخلافة ، بعد اءن كان ساءلهمثل ذلك من قبل ، فقال علیه السلام :

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 236

و من كلام له ع اقتص فیه ذكر ما كان منه بعد هجرة النبی ص ثم لحاقه به :

سخنى از آن حضرت (ع )

خطبه : 237

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 238

و من كلام له ع فی شاءن الحكمین و ذم اءهل الشام :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در باب حكمین و نكوهش مردم شام

خطبه : 239

و من خطبة له ع یذكر فیها آل محمد ص

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن آلمحمد را یاد مى كند:
خطبه شماره 240

و من کلام له عليه السلام [6] قاله لعبد الله بن العباس ، و قد جاءه برساله من عثمان ، و هو محصوريساله فيها الخروج الي ماله بينبع ، ليقل هتف الناس باسمه للخلافه ، بعد ان کان ساله مثل ذلک من قبل ، فقال عليه السلام : [7] يابن عباس ، ما يريد عثمان الا ان يجعلني جملا ناضحا بالغرب : [8] اقبل و ادبر بعث الي ان اخرج ، ثم بعث الي ان اقدم ، [9] ثم هو الان يبعث الي ان اخرج والله لقد دفعت عنه حتي خشيت ان اکوان آثما

ترجمه

[6] از سخنان امام ( ع ) عبدالله بن عباس به هنگامي که عثمان درمحاصره بود از ناحيه او اين پيام را براي امام ( ع ) آورد که پيشنهاد مي کرد امام ( ع ) از مدينه خارج شود و به ملک خود ينبع برود تا مردم شعار خلافت به نام او ندهند و اين بار دوم بود که عثمان از آن حضرت چنين درخواستي مي کرد . اين بار امام ( ع ) در پاسخ عبدالله بن عباس فرمود : [7] اي ابن عباس عثمان مقصودي جز اين ندارد که مرا همچون شتر آبکش قرار دهد . [8] گاهي بروم و گاه بازگردم يک بار فرستاد که از مدينه خارج شوم و باز فرستاد که بازگردم [9] و هم اکنون نيز فرستاده است که بيرون رو بخدا سوگند من آنقدر از او دفاع کردم که ترسيدم گناهکار باشم

خطبه شماره 241

و من کلام له عليه السلام [10] يحث به اصحابه علي الجهاد[11] والله مستاديکم شکره و مورثکم امره ، و ممهلکم في مضمار محدود ، [1] لتتنازعوا سبقه ، فشدوا عقد المازر ، [2] واطووا فضول الخواصر ، و لا تجتمع عزيمه و وليمه [3] ما انقض النوم لعزائم اليوم ، و امحي الظلم لتذاکير الهمم [4] و صلي الله علي سيدنا محمد النبي الامي ، و علي آله مصابيح الدجي و العروه الوثقي ، و سلم تسليما کثيرا

ترجمه

[10] از سخنان امام ( ع ) که در آن اصحابش را به جهاد تشويق فرموده است [11] خداوند از شما اداي شکر و سپاس خويش را مي طلبد و فرمان خويش را به دست شما مي سپارد و در اين سراي آزمايش و تمرين به شما فرصت مي دهد 000 [1] تا کوشش کنيد و برنده جايزه او [ بهشت برين ] شويد بنابراين کمربندها را محکم ببنديد و آماده شويد [2] و دامنها را به کمر زنيد [ تا دست و پايتان را نگيرد و مانع تلاش شما نشود ] به مقامهاي بلندرسيدن با هوسراني و لذت سازگار نيست [3] بسا خوابهاي [ شب ] است که تصميمهاي روز را از بين برده و تاريکيها است که ياد همتهاي بلند را از خاطر محو کرده است . [4] درود بر سيد و سرور ما محمد پيامبر ( ص ) و بر خاندانش چراغهاي روشني بخش تاريکيها و رشته هاي محکم الهي و سلام فراوان بر آنها باد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...