سوره عبس [80].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 42 آيه است .

محتواى سوره :.

محتواى اين سوره را مى توان در پنج موضوع خلاصه كرد:
1ـ عتاب شديد خداوند نسبت به كسى كه در برابر مرد نابيناى حقيقت جوبرخورد مناسبى نداشت .
2ـ ارزش و اهميت قرآن مجيد.
3ـ كفران و ناسپاسى انسان در برابر نعمتهاى خداوند.
4ـ بيان گوشه اى از نعمتهاى او در زمينه تغذيه انسان و حيوانات براى تحريك حس شكرگزارى بشر.
5ـ اشاره به قسمتهاى تكان دهنده اى از حوادث قيامت و سرنوشت مؤمنان وكفار در آن روز بزرگ .
نامگذارى آن به ((عبس )) به تناسب نخستين آيه سوره است .

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثـى از پيغمبرگرامى اسلام (ص ) آمده است : ((كسى كه سوره عبس رابخواند روز قيامت درحالى وارد محشر مى شود كه صورتش خندان و بشاش است )).
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
آيه ـ شان نزول : ده آيه آغاز سوره اجمالا نشان مى دهد كه خداوند كسى را در آنهامورد عتاب قرار داده به خاطر اين كه فرد يا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابيناى حق طلبى مقدم داشته است , اما اين شخص مورد عتاب كيست ؟ در آن اختلاف نظراست .
مشهور در ميان مفسران عامه و خاصه اين است كه :.
عده اى از سران قريش مانند عتبة بن ربيعه , ابوجهل , عباس بن عبدالمطلب ,و جمعى ديگر, خدمت پـيامبر(ص ) بودند و آن حضرت مشغول تبليغ و دعوت آنهابه سوى اسلام بود و اميد داشت كه اين سخنان در دل آنها مؤثر شود در اين ميان ((عبداللّه بن ام مكتوم )) كه مرد نابينا و ظاهرا فقيرى بود وارد مـجـلس شد, و ازپيغمبر(ص ) تقاضا كرد آياتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعليم دهد, و پـيوسته سخن خود را تكرار مى كرد و آرام نمى گرفت , زيرا دقيقا متوجه نبود كه پيامبر(ص )با چه كسانى مشغول صحبت است .
او آنقدر كلام پيغمبر(ص ) را قطع كرد كه حضرت ناراحت شد, و آثارناخشنودى در چهره مباركش نـمـايـان گـشت و در دل گفت : اين سران عرب پيش خودمى گويند: پيروان محمد نابينايان و بردگانند, و لذا از ((عبداللّه )) رو برگرداند, و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.
در اين هنگام اين آيات نازل شد (و در اين باره پيامبر(ص ) را مورد عتاب قرارداد).
رسول خدا بعد از اين ماجرا ((عبداللّه )) را پيوسته گرامى مى داشت .
البته در آيه چيزى كه صريحا دلالت كند كه منظور شخص پيامبر(ص ) است وجود ندارد و به فرض كـه شـان نـزول فـوق واقـعيت داشته باشد اين مطلب در حدترك اولائى بيش نيست و كارى كه منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمى شود.
تفسير:.

عتاب شديد به خاطر بى اعتنائى به نابيناى حق طلب !.

بـاتـوجـه بـه آنچه در شان نزول آيات گفته شد, به سراغ تفسير آيات مى رويم ,نخست مى فرمايد: ((چهره درهم كشيد, و روى برتافت )) (عبس وتولى ).
(آيه )ـ از اين كه نابينائى به سراغ او آمده بود))! (ان جاه الا عمى ).
(آيه )ـ ((تو چه مى دانى شايد او پاكى و تقوا پيشه كند))؟ (ومـا يدريك لعله يزكى ).
(آيـه )ـ ((يـا (از شـنـيدن سخنان حق ) متذكر گردد و اين تذكر به حال او مفيدباشد)) (او يذكر فتنفعه الذكرى ).
و اگر صددرصد پاك و باتقوا نشود لااقل از تذكر پند مى گيرد و بيدار مى شود,و اين بيدارى در او اجمالا اثر مى گذارد.
(آيه )ـ سپس اين عتاب را ادامه داده , مى افزايد: ((اما آن كس كه توانگراست )) (اما من استغنى ).
(آيه )ـ ((تو به او روى مى آورى ))! (فانت له تصدى ).
و اصرار به هدايت او دارى در حالى كه او گرفتار غرور ثروت و خودخواهى است , غرورى كه منشا طغيان و گردنكشى است .
(آيه )ـ ((در حالى كه اگر او خود را پاك نسازد چيزى بر تو نيست )) (ومـاعليك الا يزكى ).
وظـيـفـه تو تنها ابلاغ رسالت است خواه از آن پند گيرند يا ملال بنابراين به خاطر اين گونه افراد نمى توانى نابيناى حق طلب را ناديده بگيرى , هرچند هدف تو هدايت اين گردنكشان باشد.
(آيه )ـ بار ديگر تاكيد و عتاب را از سر مى گيرد و همچنان به صورت خطاب مى فرمايد: ((اما كسى كه به سراغ تو مى آيد, و (براى هدايت و پاكى ) كوشش مى كند)) (واما من جاك يسعى ).
(آيه )ـ ((و از خدا ترسان است )) (وهو يخشى ).
و همين انگيزه ترس از خداوند او را به دنبال تو فرستاده , تا حقايق بيشترى بشنود و به كار بندد, و خود را پاك و پاكيزه كند.
(آيه )ـ ((تو از او غافل مى شوى )) و به ديگرى مى پردازى (فانت عنه تلهى ).
اين عتاب و خطاب خواه به شخص پيامبر(ص ) باشد يا غير او بيانگراين واقعيت مهم است كه اسلام و قرآن اهميت و احترام خاصى براى پويندگان راه حق مخصوصا از طبقات مستضعف قائل است و بـه عـكـس مـوضـع گـيـرى تـند و خشنى در برابر آنها كه بر اثر وفور نعمت الهى , مست و مغرور شده انددارد.
(آيـه )ـ در تـعـقيب آيات گذشته كه در آن سخن از سرزنش كسى آمده بودكه نسبت به نابيناى حق طلبى كم توجهى نموده بود, در اينجا به مساله اهميت قرآن مجيد و مبدا پاك آن و تاثيرش در نفوس پرداخته , مى فرمايد: ((هرگز)) اين كار راتكرار مكن و آن را براى هميشه فراموش نما (كلا ).
چرا كه ((اين (قرآن ) تذكر و يادآورى است )) (انها تذكرة ).
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق پاسخى باشد به تمام تهمتهاى مشركان و دشمنان اسلام در مورد قرآن كه گاه شعرش مى خواندند, و گاه سحر, و گاه نوعى كهانت , قرآن مى گويد: هيچ يك از ايـن نـسـبـتـها صحيح نيست , بلكه اين آيات وسيله اى است براى آگاهى و ايمان و دليل آن در خودش نهفته است .
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و هركس بخواهد از آن پند مى گيرد)) (فمن شاذكره ).
ايـن تـعـبـير هم اشاره اى است به اين كه اكراه و اجبارى در كار نيست , و هم دليلى است بر آزادى اراده انسان كه تا نخواهد و تصميم بر قبول هدايت نگيردنمى تواند از آيات قرآن بهره گيرد.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: اين كلمات بزرگ الهى ((در الواح پرارزشى ثبت است )) (فى صحف مكرمة ).
تعبير به ((صحف )) نشان مى دهد كه آيات قرآن قبل از نزول برپيغمبراكرم (ص ) در الواحى نوشته شده بود, و فرشتگان وحى آن را با خودمى آوردند الواحى بسيار گرانقدر و پرارزش .
(آيه )ـ بعد مى فرمايد: اين صحائف و الواح ((والاقدر و پاكيزه است ))(مرفوعة مطهرة ).
بالاتر از آن است كه دست نااهلان به سوى آن دراز شود, و يا قادر بر تحريف آن باشند, و پاكتر از آن است كه دست ناپاكان آن را آلوده كند, و نيز پاك است ازهرگونه تناقض و تضاد و شك و شبهه .
(آيه )ـ از اين گذشته , اين آيات الهى ((به دست سفيرانى است )) (بايدى سفرة ).
(آيه )ـ سفيرانى ((والامقام و فرمانبردار و نيكوكار)) (كرام بررة ).
منظور از ((سفره )) در اينجا فرشتگان الهى است كه سفيران وحى يا كاتبان آيات او هستند.
در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((كسى كه حافظ قرآن باشدو به آن عمل كند با سفيران بزرگوار فرمانبردار الهى خواهد بود)).
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه حافظان و مفسران و عاملان به قرآن دررديف اين ((سفره )) و همگام آنها هستند, نه اين كه خود آنها مى باشند و اين يك واقعيت است كه وقتى اين دانشمندان و حافظان , كارى شبيه كار فرشتگان وحاملان وحى انجام دهند در رديف آنها قرار مى گيرند.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: بـا وجود اين همه اسباب هدايت الهى كه درصحف مكرمه به وسيله فـرشـتـگان مقرب خداوند, با انواع تذكرات , نازل شده , بازهم اين انسان سركش و ناسپاس تسليم حق نمى شود;Š ((مرگ بر اين انسان , چقدركافر و ناسپاس است ))؟! (قتل الا نسان مـا اكفره ).
(آيه )ـ و از آنجا كه سرچشمه سركشيها و ناسپاسيها غالبا غرور است براى درهم شكستن اين غرور در اين آيه مى فرمايد: خداوند ((او را از چه چيز آفريده است ))؟ (من اى شى خلقه ).
(آيه )ـ ((او را از نطفه ناچيزى آفريد, و سپس اندازه گيرى كرد و موزون ساخت ))(من نطفة خلقه فقدره ).
دقت در آفرينش انسان از نطفه و اندازه گيرى تمام ابعاد وجودى او,اعضا پيكرش , استعدادهايش و نيازهايش خود بهترين دليل براى خداشناسى ومعرفة اللّه است .
و چـه بـزرگ است آن خدائى كه اين موجود ضعيف را اين همه قدرت وتوانائى بخشيد كه مى تواند آسـمـان و زمـين و اعماق درياها را جولانگاه خود قراردهد, و همه نيروهاى محيط خود را مسخر فرمان خويش سازد.
(آيه )ـ در ادامه همين سخن مى افزايد: ((سپس راه را براى او آسان كرد)) (ثم السبيل يسره ).
راه تكامل پرورش جنين در شكم مادر, و سپس راه انتقال او را به اين دنياسهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان اين است كه قبل از لحظات تولد آن چنان در شكم مادر قرار دارد كه سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پايين رحم است , ولى هنگامى كه فرمان تولد صادر مى شود ناگهان واژگونه مى گرددسر او به طرف پايين مى آيد, و همين موضوع امر تولد را براى او و مادر سهل و آسان مى كند.
بعد از تولد نيز در مسير نمو و رشد جسمى در دوران كودكى , و سپس نمو ورشد غرائز, و بعد از آن رشـد در مـسـيـر هدايت معنوى و ايمان , همه را از طريق عقل و دعوت انبيا براى او سهل و آسان ساخته است .
(آيـه )ـ سـپس به مرحله پايانى عمر انسان بعد از پيمودن اين راه طولانى اشاره كرده , مى فرمايد: ((بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود)) (ثم امـاته فاقبره ).
دستور به دفن كردن بدن مردگان (بعد از غسل و كفن و نماز) دستورى است الهام بخش كه مرده انسانها بايد از هر نظر پاك و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها!.
(آيه )ـ بعد به مرحله رستاخيز انسانها پرداخته , مى افزايد: ((سپس هرگاه كه بخواهد او را زنده (و براى حساب و جزا محشور) مى كند)) (ثم اذا شا انشره ).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه مـى فـرمـايد: با اين همه مواهب الهى نسبت به انسان , ازآن روز كه به صورت نطفه اى بى ارزش بود تا آن روز كه قدم در اين دنيا گذارد, و راه خود را به سوى كمال طى كرد و سـپـس از اين دنيا مى رود و در قبر پنهان مى گردد بازاين انسان راه صحيح خود را پيدا نمى كند ((چـنين نيست كه او مى پندارد, او هنوزآنچه را (خدا) فرمان داده , اطاعت نكرده است )) (كلا لما يقض مـا امره ).
(آيه )ـ.

انسان بايد به غذاى خود بنگرد!.

از آنـجـا كـه آيـات قبل سخن از مساله معاد مى گفت , و آيات آينده نيز باصراحت بيشترى از اين مـساله سخن مى گويد, به نظر مى رسد كه آيات مورد بحث به منزله دليلى است براى مساله معاد كه از طريق بيان قدرت خداوند بر همه چيز, وهمچنين احياى زمينهاى مرده به وسيله نزول باران ـكه خود نوعى معاد در عالم گياهان است ـ امكان رستاخيز را اثبات مى كند.
در ضـمـن چـون ايـن آيـات از انواع غذاهائى كه خدا در اختيار انسان وچهارپايان قرارداده سخن مـى گـويـد حـس شـكرگزارى انسان را برمى انگيزد و او را به شناخت منعم و معرفت اللّه دعوت مى كند.
نـخـسـت مـى فرمايد: ((انسان بايد به غذاى خويش (و آفرينش آن ) بنگرد)) (فلينظر الا نسان الى طعامه ).
نـزديكترين اشيا خارجى به انسان غذاى اوست كه با يك دگرگونى جزوبافت وجود او مى شود, و اگـر به او نرسد به زودى راه فنا را پيش مى گيرد, و به همين دليل قرآن از ميان تمام موجودات روى مـواد غـذائى آن هـم موادى كه از طريق گياهان و درختان , عايد انسان مى شود تكيه كرده است .
روشن است كه منظور از ((نگاه كردن )) تماشاى ظاهرى نيست , بلكه نگاه به معنى دقت و انديشه در سـاخـتمان اين مواد غذائى , و اجزا حياتبخش آن , و تاثيرات شگرفى كه در وجود انسان دارد, و سپس انديشه در خالق آنهاست .
و نيز دقيقا بنگرد كه آنها را از چه راهى تهيه كرده , حلال يا حرام ؟ مشروع يانامشروع ؟.
در بـعـضـى از روايات كه از معصومين نقل شده آمده است كه منظور از ((طعام ))در اينجا علم و دانشى است كه غذاى روح انسان است , بايد بنگرد كه آن را از چه كسى گرفته ؟.
آرى ! انسان بايد درست بنگرد كه سرچشمه اصلى علم و دانش او كه غذاى روحانى اوست كجاست مبادا از سرچشمه آلوده اى تغذيه شود و روح و جان او رابيمار كند يا به هلاكت افكند.
(آيـه )ـ سـپـس به شرح تفصيلى اين مواد غذائى و منابع آن پرداخته ,مى فرمايد: ((ما آب فراوان از آسمان فرو ريختيم )) (انا صببنا الما صبا).
آرى ! آب كـه مهمترين مايه حيات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل مـى شـود, و مـى دانـيـم تـمـام نـهرها, چشمه ها, قناتها و چاههاى آب , ذخائر آبى خود را از باران مى گيرند.
(آيه )ـ بعد از ذكر موضوع آب كه يكى از اركان مهم رويش گياهان است ,به سراغ ركن مهم ديگر يعنى ((زمين )) مى رود و مى افزايد: ((سپس زمين را از هم شكافتيم )) (ثم شققنا الا رض شقا).
ايـن شـكـافـتن اشاره به شكافتن زمين به وسيله جوانه هاى گياهان است , و به راستى اين يكى از عـجـائب اسـت كـه جـوانـه اى بـا آن همه نرمى و لطافت خاكهاى سخت را مى شكافد, و گاه در كوهستانها از لابلاى سنگها عبور كرده , سر بيرون مى آورد.
و احتمال دارد منظور از شكافتن زمين خرد شدن سنگهاى سطح آن در آغاز باشد.
بـه ايـن تـرتـيـب آيـه اشاره به يكى از معجزات علمى قرآن است كه نشان مى دهد اول بارانها فرو مـى بـارند, و سپس زمينها شكافته مى شوند و آماده زراعت مى گردند, نه تنها در روزهاى نخست اين عمل صورت گرفته كه امروز نيز ادامه دارد.
(آيه )ـ بعد از ذكر اين دو ركن اساسى يعنى ((آب )) و ((خاك )) به هشت قسمت از روئيدنيها كه از اركـان اسـاسـى غـذاى انسان يا حيوانات است اشاره كرده ,مى فرمايد: ((و در آن دانه هاى فراوانى رويانديم )) (فانبتنا فيها حبا).
دانـه هـاى غـذائى كه مايه اصلى تغذيه انسان و انواع حيوانات است , دانه هايى كه اگر يكسال بر اثر خشكسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرامى گيرد و انسانها همه در زحمت فرو مى روند.
(آيه )ـ و در مرحله بعد مى افزايد: ((و (همچنين ) انگور و سبزى بسيار)) (وعنبـا وقضبا).
ذكـر ((عـنـب )) (انگور) از ميان تمام ميوه ها به خاطر مواد غذائى و حياتى فراوانى است كه در اين ميوه نهفته شده و آن را به صورت يك غذاى كامل درآورده است .
توجه داشته باشيد كه ((عنب )) هم به ((انگور)) گفته مى شود و هم به ((درخت انگور)) و در آيات قرآن بر هر دو اطلاق شده , ولى در اينجا مناسب همان انگور است .
((قـضـب )) در ايـنـجـا معنى گسترده اى دارد كه هم سبزيهاى خوردنى را شامل مى شود, و هم ميوه هاى بوته اى و هم ريشه هاى غذائى را.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و زيتون و نخل فراوان )) (وزيتونا ونخلا ).
تـكـيـه روى ايـن دو ميوه نيز دليلش روشن است چرا كه امروز ثابت شده كه هم ((زيتون )) و هم ((خرما)) از مهمترين مواد غذائى نيروبخش و مفيد وسلامت آفرين است .
(آيه )ـ و در مرحله بعد مى افزايد: ((و باغهاى پردرخت )) با انواع ميوه هاى رنگارنگ (وحدائق غلبا).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و ميوه و چراگاه )) (وفاكهة وابا).
((اب )) بـه معنى گياهان خودرو و چراگاهى است كه آماده چريدن حيوانات ويا چيدن گياهان باشد.
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه در آيات گذشته بعضى از ميوه ها بالخصوص مطرح شده بود, و در ايـنـجـا مـيـوه بطوركلى مطرح شده , و از اين گذشته در آيه قبل كه سخن از باغها مى گفت ظاهرا نظر به ميوه هاى باغها داشت , چگونه بار ديگر ميوه در اينجا مطرح شده است ؟.
در پاسخ مى گوئيم : اما اين كه بعضى از ميوه ها بالخصوص ذكر شده مانندانگور و زيتون و خرما (به قـريـنه درخت نخل ) به خاطر اهميت فوق العاده اى است كه از ميان ميوه ها دارند, و اما اين كه چرا ((فاكهه )) (ميوه ) جداگانه از ((حدائق )) (باغها)ذكر شده ؟ ممكن است به خاطر اين باشد كه باغها منافع ديگرى غير از ميوه نيزدارند, منظره زيبا, طراوت و هواى سالم و مانند آن .
از ايـن گذشته برگ بعضى از درختان و ريشه و پوست بعضى ديگر, جز موادغذائى هستند (مانند چاى و دارچين و زنجبيل و امثال آن ) به علاوه برگهاى بسيارى از درختان خوراك مناسبى براى حـيوانات است و مى دانيم آنچه در آيات فوق آمده ,هم خوراك انسان را شامل مى شود, هم خوراك حيوان را.
(آيـه )ـ و لذا در اين آيه مى افزايد: ((تا وسيله اى براى بهره گيرى شما وچارپايانتان باشد)) (متاعا لكم ولا نعامكم ).
((متاع )) هر چيزى است كه انسان از آن متمتع و بهره مند مى شود.
(آيه )ـ.

صيحه رستاخيز:.

بـعـد از ذكر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنيوى , به بيان معاد وگوشه اى از حوادث رستاخيز و سرنوشت مؤمنان و كافران مى پردازد, تا از يكسواعلام كند كه اين مواهب و متاع هرچه باشد زودگذر است و نقطه پايانى دارد, و ازسوى ديگر وجود اينها دليلى است بر قدرت خداوند بر همه چيز و بر مساله معاد.
مـى فـرمايد: ((هنگامى كه آن صداى مهيب [ صيحه رستاخيز] بيايد)) كافران ومجرمان در اندوه عميقى فرو مى روند (فاذا جات الصاخة ).
((صـاخه )) در اينجا اشاره به ((نفخه دوم صور)) است , همان صيحه عظيمى كه صيحه بيدارى و حيات مى باشد و همگان را زنده كرده , به عرصه محشردعوت مى كند.
(آيه )ـ و لذا بلافاصله بعد از آن مى افزايد: ((در آن روز كه انسان از برادرخود مى گريزد)) (يوم يفر المر من اخيه ).
هـمـان بـرادرى كـه بـا جان برابر بود و همه جا به ياد او بود و در فكر او, امروزبكلى از او گريزان مى شود.
(آيه )ـ ((و (همچنين ) از مادر و پدرش )) (وامه وابيه ).
(آيه )ـ ((و زن و فرزندانش )) (وصاحبته وبنيه ).
وبـه ايـن تـرتـيـب انـسان نزديكترين نزديكانش را كه برادر وپدر ومادر وزن وفرزندهستند نه فقط فـرامـوش مـى نـمايد بلكه از آنها فرار مى كند و اين نشان مى دهد هول ووحشت محشر آنقدر زياد است كه انسان را از تمام پيوندها وعلائقش جدا مى كند.
(آيـه )ـ در اين آيه دليل اين فرار را بيان كرده , مى فرمايد: ((در آن روزهركدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول مى سازد)) (لكل امرئ منهم يومئذ شان يغنيه ).
در حـديـثـى آمـده است كه بعضى از خاندان پيامبر(ص ) از آن حضرت سؤال كردند كه آيا در روز قيامت انسان به ياد دوست صميميش مى افتد؟.
در پـاسـخ فـرمود: ((سه موقف است كه هيچ كس در آنها به ياد هيچ كس نمى افتد: اول پاى ميزان سـنجش اعمال است تا ببيند آيا ميزانش سنگين است ياسبك ؟ سپس بر صراط است تا ببيند آيا از آن مـى گـذرد يـا نـه ؟ و سپس به هنگامى است كه نامه هاى اعمال را به دست انسانها مى دهند تا بـبـيند آن را به دست راستش مى دهند يا دست چپ ؟ اين سه موقف است كه در آنها كسى به فكر كـسـى نيست , نه دوست صميمى , نه يار مهربان , نه افراد نزديك , نه دوستان مخلص , نه فرزندان , ونـه پدر و مادر, و اين همان است كه خداوند متعال مى فرمايد: در آن روز هركسى به قدر كافى به خود مشغول است )).
(آيه )ـ سپس به چگونگى حال مؤمنان و كافران در آن روز پرداخته ,مى گويد: ((چهره هائى در آن روز گشاده و نورانى است )) (وجوه يومئذ مسفرة ).
(آيه )ـ ((خندان و مسرور است )) (ضاحكة مستبشرة ).
(آيه )ـ ((و صورتهائى در آن روز غبارآلود است )) (ووجوه يؤمئذ عليها غبرة ).
(آيه )ـ ((و دود تاريكى آن را پوشانده است )) (ترهقها قترة ).
(آيه )ـ ((آنان همان كافران فاجرند))! (اولئك هم الكفرة الفجرة ).
از ايـن آيـات بـه خـوبـى اسـتـفاده مى شود كه در صحنه قيامت آثار عقائد واعمال سؤ انسانها در چهره هايشان نمايان مى گردد.
تـعـبـيـر بـه ((وجوه )) به خاطر اين است كه رنگ صورت بيش از هر چيزى مى تواند بيانگر حالات درونى باشد, هم ناراحتيهاى فكرى و روحى و هم ناراحتيهاى جسمانى .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...