خطبه 1تا59 |
... |
خطبه : 1
مِنْ خُطْبَهِ لَهُ عَلَیهِالسَّلامُ یذْكُرُ فِیهَا اءبْتِداءَ خَلْقِ اءلسَّماءِ وَ الاَرْضِ وَ خَلْقِ آدَمَ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در این خطبه ، سخن از آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم (ع )است :
خطبه : 2
وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلامُ بَعْدَ انْصِرافِهِ مِن صِفِّینَ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) پس از بازگشتش از صفین :
خطبه : 3
وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلامُ الْمَعْرُوفَهُ بِالشِّقشْقِیهِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) معروف به خطبه شقشقیه :
خطبه : 4
و من خطبة له ع و هی من اءفصح كلامه علیه السلام و فیها یعظ الناس و یهدیهم من ضلالتهم ویقال إ نه خطبها بعد قتل طلحة و الزبیر
خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه فصیح ترین كلام حضرت است و در آن مردم را موعظه مى كند
خطبه : 5
و من خطبة له ع لَما قُبِضَ رَسوُلُ اللّهُ ص وَ خاطَبَهُ الْعَباسُ وَ اءَبُوسُفْیانَ بْنُ حَرْبٍ فِی اءَنْیبایعا لَهُ بِالْخِلافَةِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه رسول خدا (ص ) رحلت كرده بود و، عباس و ابو سفیان بنحرب از او خواستند كه به خلافت با او بیعت كنند:
كلام : 6
و من كلام له ع لَمَا اءُشِیرَ عَلَیهِ بِاءَن لا یتْبَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبِیرَ وَ لا یرْصِدَ لَهُما القِتالَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) آنگاه كه به او گفتند، از تعقیب طلحه و زبیر باز ایستد و بسیج نبردبا ایشان نكند:
خطبه : 7
و من خطبة له ع یذم فیها اءتباع الشیطان
خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن پیروان شیطان را نكوهش مى كند
كلام : 8
و من كلام له ع یعْنِی بِهِ الزُّبَیرِ فِی حالٍ اقْتَضَتْ ذلِكَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) مقصودش زبیر است ، در حالى كه ، مقتضى چنین سخنى بود:
كلام : 9
و من كلام له ع فی صفته و صفة خصومه و یقال إ نها فی اءصحابالجمل
سخنى از آن حضرت (ع ) در مورد صفت خود و دشمنش ، و گویند درباره اصحابجمل است :
خطبه : 10
و من خطبة له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : 11
و من كلام له ع لابْنِهِ مُحَمَدِ بْنِ الحَنَفیةِ لَمَا اءَعْطاهُ الرَایةَ یوْمَ الْجَمَلِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) به پسرش ، محمد بن حنفیه ، هنگامى كه در جنگجمل رایت را به دست او داد:
خطبه : 12
و من كلام له ع لَمَا اءَظْفَرَهُ اللّهُ بِاءَصْحابِ الجَمَلِ وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ اءَصْحَابِهِ: وَدِدْتُ اءَنَّاءَخِی فُلاَنا كَانَ شَاهِدَنَا لِیرَى مَا نَصَرَكَ اللَّهُ بِهِ عَلَى اءَعْدَائِكَ. فَقَالَ لَهُ ع :
چون خداوند در جنگ جمل پیروزش گردانید، یكى از یاران گفتش اى كاش برادرم ، فلان ، مىبود و مى دید كه چسان خداوند تو را بر دشمنانت پیروز ساخته است . على (ع ) از او پرسید:آیا برادرت هوادار ما بود گفت : آرى . على (ع ) گفت :
خطبه : 13
و من كلام له ع فِی ذَمَّ الْبَصْرَةِ وَ اءَهْلُها:
سخنى از آن حضرت (ع ) در نكوهش بصره و مردمش :
كلام : 14
و من كلام له ع فِی مِثْلِ ذلِكَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) در همین معنى :
كلام : 15
و من كلام له ع فیما رَدَّه عَلَى الْمَسْلِمینَ مِنْ قَطائعِ عُثْمانَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره زمینهایى كه عثمان در زمان خلافت خود به این و آن داده بود وامام (ع ) آنها را به مسلمانان بازگردانید:
خطبه : 16
و من خطبة له ع لَمَا بُویعِ بِالْمَدینَةِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه در مدینه با او بیعت كردند:
كلام : 17
و من كلام له ع فِی صِفَةِ مَن یتَصَدَى لِلْحُكْمِ بَینَ الا مة وَ لَیسَ لِذلكَ بِاءَهْلٍ:
سخنى از آن حضرت (ع ) در وصف كسانى كه داورى میان مردم را به عهده مى گیرند و شایان آننیستند:
كلام : 18
و من كلام له ع فی ذَمٍّ اختِلافِ العُلَماءِ فِی الفُتْیا:
سخنى از آن حضرت (ع ) در نكوهش اختلاف علما در فتوا:
كلام : 19
من كلام له ع قالَهُ لِلا شْعَثِ بْنِ قَیسٍ وَ هُوَ عَلى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ یخْطُبُ، فَمَضى فِی بَعْضِ كَلامِهِ شَی ء اعْتَرَضَهُ الا شْعَثُ فَقالَ: یا اءَمیرَالمؤ منینَ، هذِهِ عَلَیكَ لا لَكَ، فَخَفَضَ عَلَیهِالسّلامُ إ لَیهِ بَصَرَهُ ثُمّز قالَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) این سخن خطاب به اشعث بن قیس است . امام در كوفه بر منبر سخن مىگفت . در سخن او عبارتى بود كه اشعث بر آن اعتراض كرد و گفت یا امیرالمؤ منین اینكه گفتىبه زیان توست نه به سود تو. امام تیز در او نگریست و گفت :
خطبه : 20
و من خطبة له ع و فیه ینفر من الغفلة و ینبه إ لى الفرار للّه
خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن از غفلت نهى كرده و به رجوع به خدا دعوت مى كند
خطبه : 21
و من خطبة له ع و هی كلمة جامعة للعظة و الحكمة
خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه سخنى جامع در موعظه و حكمت است
خطبه : 22
و من خطبة له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : 23
و من خطبة له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : 24
و من خطبة له ع و هی كلمة جامعة له ، فیها تسویغقتال المخالف ، و الدعوة إ لى طاعة اللّه ، و الترقی فیها لضمان الفوز
خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه كلام جامعى در سوغ دادن به جنگ با مخالف است
خطبه : 25
عَلَیهِ عامِلاهُ عَلَى الْیمَنِ وَ هُما عُبَیدُاللّهِ بْنُ عَباسٍ وَ سَعیدُ بْنُ نَمْرانُ لَمَا غَلَبَ عَلَیها بُسْرُ بْنُ اءَبِی اءَرْطاةَ، فَقام ع عَلَى الْمِنْبَرِ ضَجِرا بِتَثاقُلِ اءَصْحابِهِ عَنِ الْجِهادِ وَ مُخالَفَتِهِمْ لَهُ فِی الرَّاءی ، فَقالَ:
خطبه اى از آن حضرت (ع )، پیاپى به امیرالمؤ منین خبر مى رسید، كه اصحاب معاویه بربلاد مستولى شده اند. عبید الله بن عباس و سعید بن نمران كه كارگزاران او در یمن بودند،نیز بیامدند. بسر بن ابى ارطاة بر آنان چیره شده بود. على (ع ) در حالى كه از درنگاصحاب خود در امر جهاد، و مخالفت ورزیدنشان با راءى و نظر خودملول شده بود، بر منبر شد و چنین فرمود:
خطبه : 26
و من خطبة له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : 27
و من خطبة له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : 28
و من خطبة له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : 29
و من خطبة له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
كلام : 30
و من كلام له ع فِی مَعْنى قَتْلِ عثُمْانَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره كشته شدن عثمان :
كلام :31
و من كلام له ع لَما اءَنْفَذَ عَبْدَ اللّهِ بْنَ عَبَاسٍ إ لَى الزُّبَیرِ قَبْلَ وُقُوعِ الْحَرْبِ یوْمَ الْجَمَلْلِیسْتَفِیئهُ إ لى طاعَتِهِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه عبد الله بن عباس را، پیش از شروع جنگجمل ، نزد زبیر فرستاد تا او را به اطاعت خویش بازگرداند:
خطبه : 32
و من خطبة له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : 33
و من خطبة له ع عِند خُروجه لِقتال اءهل البصرة ،قال عبدالله بْنِ العباس : دَخَلَتْ عَلى اءمیر المؤ منین ع بِذى قار وَ هُوَ یخصف نَعله ، فَقالَ لى :و فیها حكمة مبعث الرسل ، ثم یذكر فضله و یذم الخارجین
سخنى از آن حضرت (ع )
خطبه : 34
و من خطبة له ع فِی اِسْتنفارُ الناس إ لى اءهلِ الشامْ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) آنگاه كه لشكر به جنگ با شامیان بسیج مى كرد:
خطبه : 35
و من خطبة له ع بَعْدُ التَحْكیم :
خطبه اى از آن حضرت (ع ) بعد از حكمیت :
خطبه : 36
و من خطبة له ع فِی تِخْویف اءَهل النَهروان :
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در بیم دادن نهروانیان :((19))
كلام : 37
و من كلام له ع یجْری مُجْرى الخطبة :
سخنى از آن حضرت (ع ) كه تواند خطبه اى باشد:
خطبه : 38
و من خطبه له ع و فیها علة تسمیة الشبهة شبهة ثم بیانحال الناس فیها
خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن علت اینكه شبهه را شبهه نامیده ان بیان مى كند
خطبه : 39
و من خطبة له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
كلام : 40
و من كلام له ع فِی الْخَوارِج لَما سَمع قولهم ((لا حكم إ لا لله )) قَالَ ع :
سخنى از آن حضرت (ع ) وقتى شنید كه خوارج مى گویند، ((لا حكم الا للّه )) فرمود:
خطبه : 41
و من خطبة له ع و فیها ینهى عن الغدر و یحذر منه
خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن نهى مى كند از مكر و حیله
خطبه : 42
و من خطبه له ع و فیه یحذر من اتباع الهوى و طول الامل فی الدنیا
سخنى از آن حضرت (ع ) كه در آن از تبعیت هواى نفس و درازى آرزو مردم را بر حذر مى دارد
كلام : 43
و من كلام له ع وَ قَدْ اءشارَ عَلَیهِ اءَصْحابه بالاستعداد لِحَرباءَهْل الشامِ بَعْد إ رساله جَریر بْنِ عَبْدالله البَجَلی إ لى مُعاویة :
سخنى از آن حضرت (ع ) پس از آنكه ، جریر ابن عبد الله البجلى را به سفارت نزد معاویهفرستاد، اصحابش اشارت كردند كه براى نبرد با مردم شام مهیا شود، فرمود:
كلام : 44
و من كلام له ع لَما هَرَبَ مَصْقِلة بْنَ هَبیرةَ الشیبانی إ لى مُعاویةَ، وَ كانَ قَدْ ابْتاعَ سَبی بنیناجِیة مِن عامِل اءمیر المؤ منین علیه السلام وَ اءعْتقهم ، فَلَما طالِبهبِالمال خاسَّ بِه وَ هَرْب إ لى الشام :
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه مصقلة ابن هبیره شیبانى ، اسیران بنى ناجیه را ازعامل امیرالمؤ منین خرید و آزاد كرد و چون على (ع ) بهاى آن مطالبه نمود، مصقله نزد معاویهگریخت و على (ع ) درباره آن فرمود:
خطبه : 45
و من خطبة له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
كلام : 46
و من كلام له ع عِنْدَ عَزمه عَلى الْمَسیر إ لى الْشام :
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه به قصد شام سفر مى كرد:
كلام : 47
و من كلام له ع فِی ذِكْر الكوفة
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره كوفه :
خطبه : 48
و من خطبة له ع عِنْدَ الْمَسیر إ لى الشام :
خطبه اى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه عزم سفر شام داشت :
خطبه : 49
و من خطبة له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
كلام :50
و من كلام له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : 51
و من خطبة له ع لَما غَلَبَ اءَصْحاب مُعاویة اءصحابه ع عَلى شریعة الْفرات بِصَفین وَمَنْعوهم الْماء:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه یاران معاویه در صفین بر آب فرات غلبه یافتند و آب رابه روى اصحاب او بستند:
خطبه : 52
و من خطبة له ع وَ قَدْ تَقَدَّم مُخْتارَها بِروایة وَ نَذَكِّرها هاهُنا بِروایة اُخرى لِتَغایر الرَوایتَین :
خطبه اى از آن حضرت (ع ) گزیده اى از این خطبه را پیش از این آوردیم . در اینجا، روایتدیگرى از آن را مى آوریم .زیرا میان دو روایت تفاوتهایى است :
خطبه : 53
و من خطبة له ع فِى ذِكْر الْبَیعة :
سخنى از آن حضرت (ع ) در ذكر بیعت :
كلام : 54
و من كلام له ع وَ قَدْ استبطاء اءَصْحابه إ ذنه لَهُمْ فِیالْقِتال بِصفّین :
سخنى از آن حضرت (ع )، یاران على (ع ) مى گفتند، كه چرا در نبرد صفین درنگ مى كند و بهآنان اجازت جنگ نمى دهد. و او در پاسخ چنین گفت :
كلام : 55
و من كلام له ع
سخنى از آن حضرت (ع )
كلام : 56
و من كلام له ع لاءصْحابه :
سخنى از آن حضرت (ع ) در خطاب به اصحاب خود:
كلام : 57
و من كلام له ع كلم بِه الْخَوارِج :
سخنى از آن حضرت (ع ) در باب خوارج :
كلام : 58
و قال ع لَما عَزْم عَلى حَرْبِ الخَوارج وَ قیلَ لَه : إ نَ القوَمَ عبروا جَسر النَهْرَوان :
آن حضرت فرمود: هنگامى كه آهنگ جنگ با خوارج داشت به او گفتند كه ایشان ازپل نهروان گذشته اند:
كلام : 59
و قال ع لِما قَتَل الخَوارج فَقیلَ لَه : یا اءمیرالمؤ منین هلك القوم باءجمعهم :
و آن حضرت فرمود: هنگامى كه همه خوارج كشته شدند و او را گفتند، یا امیرالمؤ منین ، همه آنقوم طعمه تیغ هلاكت گردیدند، فرمود:
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1394-11-04] [ 11:48:00 ب.ظ ]
|