نسيم خوش ماه شعبان وزيدن گرفته است تا اشتياق ورود به ماه رمضان
را در اين گرماي داغ تابستان لذتبخش كند، ماهي كه واسطه ورود به زيباترين ماه سال است
[شنبه 1395-02-18] [ 08:43:00 ب.ظ ]
|
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جاحظ که بحق یکى از معروفترین و تواناترین و مطلعترین نویسندگان عرب است و شهادت وى در این قبیل مسائل سندى تردید ناپذیر است در بارۀ سخنان محمّد (ص) چنین میگوید: ﺧﻮﺑﺴﺖ وﺻﻒ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ را از ﯾﮏ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎن ﯾﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﻻﻣﺬﻫﺐ ﺑﯿﺎن ﮐﻨﯿﻢ، ﮐﻪ اﺻﻼ ﺑﻪ دﯾﻦ و ﺗﻘﺪس آن اﻋﺘﻘﺎدی ﻧﺪارد ،وﻟﯽ ﭼﻮن دارای اﻧﺼﺎف اﺳﺖ،ﺑﻬﻨﮕﺎم ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺗﺎرﯾﺨﯽ ﻧﯿﺰ ﻏﺮض ورزی ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ و آﻧﭽﻪ را ﮐﻪ ﺧﻮاﻧﺪه ﺑﺪون ﻏﺮض و ﺑﺎ اﻧﺼﺎف ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﻮﯾﺶ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯽ دﻫﺪ! ویل دورانت در تاریخ تمدن خویش ، عصر ایمان چنین می نویسد: شادروان ابوالقاسم پوینده می گوید: نقل قول: چاه باز شناسد و از تاریکى نجات یابد و آنگاه گمشدگان مسالک را از مهالک برهاند و به سر منزل مقصود برساند.
سخنان گهربار حضرت پیامبر اکرم آسايش آدمي، در زنداني كردن زبان است.
اگر بر امتم دشوار نبود فرمان میدادم با هر نماز مسواک کنند . دعا مغز و روح عبادتها است هیچ دعایی بی اثر نمی ماند و لا اقل کفاره بعضی از گناهان واقع می شود. هترین وقت دعا سحرگاهان است خرما را ناشتا بخورید که کرم های بدن را می کشد وقتی نماز میخوانی نماز وداع بخوان هرگز سخنی را مگو که بعدها از آن معذرت خواهی کنی از آنچه در دست مردم است نومید مباش ای علی پاداش سه کار در دنیا و آخرت داده می شود حج فقر را بر طرف می کند صدقه بلا را میگرداند صله رحم عمر را می افزاید محبوبترین اعمال نزد خدا شادمانی ای که به مومنی برسانی گرسنگی اورا برطرف کنی گرفتاری او را برطرف سازی چه نیکو بخشش و هدیه ای است پند و اندرز ایمان عبارتست از شناخت قلبی اقرار کردن به زبان عمل کردن به اعضاء هرکه به زن بیگانه بچسبد با شیطان به یک زنجیر بسته شود و هر دو به آتش افکنده شوند سه تن را آتش دوزخ نسوزاند : زنی که به فرمان شوهر باشد زنی که به هنگام سختی گرفتاری شوهر صبر کند کسی که به پرد و مادرش نیکی کند شخص مومن طعنه زن و لعن کننده و ناسزاگو و بد زبان نیست رکس با زن نامحرمی دست دهد به خشم خداوند گرفتار شود . غیبت حسنات را می خورد چنان که آتش هیزم را می خورد .
کلمات قصار امام خامنه ای(سوادآموزى) اگر نتوانيم معضل بىسوادى را حل كنيم، اصل انقلاب و ايدههاى آن لطمه خواهد خورد. براى گسترش سواد و زدودن بىسوادى، همهى دستگاهها و كل نظام بايد حركت و احساس مسئوليت كنند. بىسوادى لكه ننگ براى يك ملت است. نهضت سوادآموزى، يك نهضت دينى و يك وظيفهى اسلامى است و كسانى كه در اين راه تلاش مىكنند، بايد با اين نيت گام بردارند.
امروز دنيا دنياى امواج است. با امواج و كامپيوتر همهى مفاهيم از اين طرف به آن طرف دنيا منتقل مىشود. زمانهى ما زمانهى ارتباطات نزديك است، اما اين ارتباطات نزديك هميشه به سود شيطان و شيطنتها نيست؛ به سود معنويتها و اصالتها هم هست. فنآورى پيشرفته و دانش پيچيدهى بشرى همان قدر كه سهولت و سرعت را در اختيار مردم عادى گذاشته، به همان اندازه و بيشتر، امكانات و سهولت و سرعت را در اختيار انگيزههاى ناپاك قرار داده است. كامپيوتر براى دورهى آينده مثل خط است؛ بايد بتوانيد از آن استفاده كنيد. اين ابزارى است كه همهى دنيا را در خودش مُندَمِج مىكند. كامپيوتر براى دورهى آينده مثل خط است؛ همچنان كه امروز اگر كسى بلد نباشد بخواند و بنويسد، در مقابل او هيچ چيز نيست.
کلمات قصار امام خامنه ای (تبليغ) بايد با عمل و زبان تبليغ كرد. برادرها، اگر پول و امكانات هنرى نداريم، اگر فعلاً ترجمهى قرآن، به زبان سعدى زمانه نداريم ؛ مىتوانيم كه اخلاق داشته باشيم؛ «المؤمن بُشره فى وجهه و حزنِه فى قلبه». آن چيزى را كه بايد ابراز كنيد، با اخلاق سراغ دلهاى جوانان برويد؛ ما يك راه ميانبُر داريم و آن، زبان خوش است. روحهاى جوانها، وراى قالبهاى آنهاست؛ آن وقت، تبليغ انجام خواهد شد. گاهى اوقات يك مبلّغ، كارى مىكند كه صد فقيه نمىتوانند آن كار را بكنند.
کلمات قصار امام خامنه ای(حوزه) روحانيت [روحانيت] بودند كه با ستمگران به مبارزه برخاستند و پناه مظلومان و مستضعفان شدند. از خصوصيات روحانيت شيعه اين بوده كه هميشه با مردم بوده است. اگر زحمات حوزههاى علميه از آغاز تا امروز نبود، يقيناً چيزى از دين و حقايق دينى باقى نمىماند. بهعقيدهى من يكى از واجبات هر طلبهيى اين است كه كتابهاى آقاى مطهرى را يك دور از اول تا آخر با دقت بخواند و مباحثه كند. حوزههاى علميه، مزرع علماى دين و پرورشگاه نهالهاى بالندهى فقاهت در آينده است. روحانيون بايد دانشجويان را همانند فرزندان خود مورد محبت و عطوفت قرار دهند. روحانيون مظهر اسلام هستند. طلبه و روحانى، بايستى ساده باشند و مظهر سادگى روحانيت هم، سادگى طلبگى است. عالم دين بايد فكر سياسى روشن و زنده و متناسب با زمان داشته باشد. محبوبيت روحانيت در تجمل و اشرافيگرى او نيست، در سادگى و بىپيرايگى اوست. نسبت شهدايى كه بعد از انقلاب، در كسوت روحانيت به شهادت رسيدند؛ بيش از دو برابر نسبت شهدايى است كه از بقيهى قشرهاى مردم، به شهادت رسيدند. وحدت دين و سياست اين است كه حوزههاى علميه هرگز از سياست دور نشوند.
کلمات قصار امام خامنه ای(علم و پژوهش) من شنيدهام كه در برخى از محافل سياسى حساس دنيا گفته شده كه ما نخواهيم گذاشت يك ژاپن اسلامى در اين منطقه بهوجود بيايد. آن ژاپن اسلامى، شما هستيد. اين حرف بيخود هم گفته نشده است؛ براى خاطر اينكه كشور ما بر حسب آمار از لحاظ - به قول رايج معروف - نرخ سرعت رشد علمى و تحقيقى در بُرههيى از زمان و در همين چند ساله، بالاترين نرخ رشد را در دنيا داشته است. در بعضى از مراكز سياسى يا سياسى - علمىِ امريكا گفتهاند ما نمىخواهيم يك ژاپن اسلامى بهوجود بيايد! ژاپن اسلامى يعنى شما. گفتهاند نمىخواهيم بگذاريم ملت ايران از خود پيشرفت علمى نشان دهد. اينها حركت ملت ايران را مىبينند؛ اين خودباورى را مىبينند. آنچه موجب نگرانى است، اين است كه مبادا نيروهاى مؤمن ما، ارزش كار علمى را در اين مملكت دست كم بگيرند. اسلام دين «علم» و «پايبندى به ارزشهاى معنوى» است. بايد علم و پژوهش را به عنوان يك باور عمومى در بياوريم تا يك همت همگانى بر اين كار گماشته شود؛ يعنى حقيقتاً مسئلهى كل نظام بشود. بنده چند سال است مرتب به دانشگاهها سفارش مىكنم كه بياييد توليد علم كنيد؛ كار هم دارند مىكنند، اما اين كار اگر با روحيهى علمباورى و بارور شدن ذهن انسان براى توليد علم همراه نباشد، ابتر خواهد بود. در دانشگاههاى ما به طور جدى بايد روى آن چيزهايى كه مربوط به بخش پژوهش است، تكيه شود. مىتوان دانش فنى را وارد كرد - كمااينكه الان داريم اين كار را مىكنيم؛ دانش فنىِ يك پديدهى صنعتى را وارد مىكنيم - ليكن اين مثل آن است كه ما در چاهى آب دستى بريزيم تا بتوانيم بعد همان آب را استخراج كنيم؛ براى بلند مدت، اين كار فايدهيى ندارد؛ بايد علم از درون بجوشد؛ آن هم بر طبق آنچه كه مورد احتياج كشور است. بنابراين بايد بر جريان علم در كشور، درونزايى حاكم باشد؛ اين كار بايد در دانشگاهها جدى گرفته شود؛ افزايش سهم بودجهى پژوهش، يكى از اين كارهاست. علم و پژوهش، براى كشاورزى و صنعت و معدن و بسيارى از بخشهاى ديگر كشور مقدمه است. مسئلهى علم و توليد علم و شكوفا كردن استعدادها در داخل، يك امر جدى و حياتى است. ملت ايران به دنيا كم، چيز ياد نداده است. ملت ما چند قرن، دانش، صنعت، پيشرفت، علم، فرهنگ و فلسفهى خود را به دنيا ياد داده است. موضوع علم و پژوهش در كشور، يك موضوع جدى است؛ … از جملهى چيزهايى است كه زيرساخت همهى پيشرفتهاى كشور در امور توسعهى مادى و صنعتى و به تبع آن مالى و سياسى و بينالمللى است. ما بايد از محاصرهى موجود كه كشورهاى جهان سوم در آن قرار گرفتهاند، خودمان را خارج كنيم. اين فقط وظيفهى ما نيست، بلكه وظيفهى همهى ملتهاى دنياست كه در دورهيى از كاروان علم عقب ماندند. من اعتقاد راسخم - كه اين اعتقاد با نظر خبرگان و كارشناسان فن تأييد شده است - اين است كه ما مىتوانيم اين كار را بكنيم. اين مُهر «نمىتوانيم» و «نمىتوانيد» را كه يكى از بخشهاى عمدهى سياست فرهنگى دشمنان بوده، بايستى از ذهن خودمان پاك كنيم.
به نظر من، دانشجوى موفق كسى است كه خوب درس بخواند، خوب تهذيب اخلاق بكند و خوب ورزش بكند. دانشجويان به عنوان نيروهاى متخصص در آينده كشور نقش مهمى خواهند داشت. استاد اگر آن استاد، يا آن مسئولى كه با اين معيارها تطبيق مىكند، مىگذاريد، اين را بايد ديگر همه احترامش كنند و واقعاً روى چشم بگذارند. دانشجو هم بايد او را احترام كند. اگر دانشگاه ما دانشگاه اسلامى است، يكى از بزرگترين مظاهرش بايستى احترام بيش از حد معمول دنيا به اساتيد باشد؛ مخصوصاً از طرف شاگردان. شاگرد بايد به استاد، بىقيد و شرط احترام كند. اگر آن استاد بد هم است، بايد او را احترام كنند. فرض كنيد استاد كافرى را آوردند و در يك كلاس پُرحزباللهى گذاشتند. آيا اين حزباللهىها بايد به اين كافر احترام كنند، يا بايد اهانت نمايند؟ نخير، بايد احترامش كنند، از او تجليل نمايند، او را بر خودشان مقدّم بدارند؛ چون استاد آنهاست، هيچ دليل ديگر نمىخواهد. اين درحالى است كه گفتيم اين شخص اصلاً معتقد به اعتقاد اينها نيست؛ چه رسد كه استادى مؤمن و مسلمان باشد. بههرحال، احترام استاد در محيط دانشجويى و دانشگاهى بايستى خيلى محفوظ باشد.
کلمات قصار امام خامنه ای(دانشگاه) دانشگاه جهتدار و ديندار، به شدت متمايل به ارزشهاى انقلابى و اسلامى است. دانشگاه كه قوام اصلى آن به استاد و دانشجوست، حقيقتاً پايهيى براى آيندهى كشور محسوب مىشود. محيط دانشگاه، بايد محيط دينى باشد. بايد اين را تأمين كنيم. و اين نمىشود، مگر اينكه شما كه رؤسا و مسئولان دستگاههاى دانشگاهى كشور هستيد … صددرصد با تعصب دينى و انقلابى و پايبندى شديد و اصرار بر اينكه بايد دين حاكميت پيدا كند و چترى بر زندگى محيط دانشگاه بزند، اين هدف را تعقيب كنيد . از كلمهى تعصب نترسيد. تعصب جاهلى بد است. عصبيتى كه از روى جهالت نباشد، خيلى هم خوب است. عصبيت، معنايش جهالت نيست. دانشگاه نظام جمهورى اسلامى، بايد كسانى را تربيت بكند كه تكيهى اين نظام، به آنها باشد. يعنى اين نظام، از لحاظ علمى و عملى و مديريت و گشودن گرههاى ريز و درشت بر سر راه زندگى اين ملت، به آنها تكيه كند.
کلمات قصار امام خامکنه ای(تعليم و تربيت) بايد به فكر آن روز [آينده] بود و آن روز دست شماست؛ دست آموزش و پرورش، دست معلّمين و مربيان است. شما هستيد كه بايد امروز، آن روز را ترسيم كنيد. با چى؟ با تربيت جوان. شما اين عامل و اين گلوله را پرتاب مىكنيد؛ خودش به هدف مىخورد. شما بايد ماشه را بچكانيد و اين، همين كار تربيتى است كه شما بايد امروز انجام بدهيد. دانشآموزانِ نونهالى كه در اختيار دستگاه فرهنگى كشور قرار دارند، عزيزترين و سرشارترين سرمايه و ذخيرهى آيندهى اين ملتند. در بلندمدت، هيچ چيز به اندازهى تعليم و تربيت اهميت ندارد. در محيط آموزش و پرورش بايد كارى بشود كه حتى يك استعداد، از ميان اين ميليونها نوجوان و جوان ايرانى هدر نرود. شما مسئولان آموزش و پرورش، به حيث اينكه معلمان و برنامهها و بقيهى ابزار و ادوات كار در اختيار شماست، اولين سنگِ بناهاى شخصيت فكرى هر موجود بشرى را كه در اين كشور پهناور و بزرگ رو به رشد است، داريد مىگذاريد. قدر تعليم و تربيت و معلمى كه يك سنگر فرهنگى است را بدانيد. مردم هم، قدر معلمان و كارگزاران تعليم و تربيت را بدانند. من به شما فرهنگيان عزيز مىگويم كه مسئلهى فرهنگ و تعليم و تربيت، مسئلهى اول در نظام ماست. امروز دشمنان نمىخواهند دانشگاه و درس و مدرسه و معلم باشد.
کلمات قصار امام خامنه ای(ولايت فقيه) امروز حكومتهاى دنيا، غالباً آلوده است. ما خدا را شكر مىكنيم كه نسخه حكومت اسلامى را در اينجا پيدا كرديم. به نظر ما حكومت با قانون اساسى ما، راقيترين نوع حكومتهاست؛ يعنى حكومتى كه با نظام ولايت فقيه معرفى مىشود. بعضى از اين مسئله تحاشى مىكنند! در حكومت اسلامى - يعنى حكومت فقيه عادل و فقيه متقى - هم حضور مردم هست، هم حضور معنويت و ارزشهاى اسلامى و حضور تقوا هست؛ اين، بالاتر از همه است. مسئلهى ولايت فقيه، اساس نظام و ستون فقرات نظام است. ولايت فقيه عادل، يعنى حكومت كسى كه دين و اسلام را مىشناسد و مىداند چگونه بايد بر مردم حكومت كرد؛ و نيروى تقوا هم به او كمك مىكند كه از اين خط منحرف نشود. ولايت فقيه، مترقيترين چيزى است كه مىتوان به يك جامعهى بشرى پيشنهاد كرد. ولايت فقيه، يك فرهنگ و يك جريان است. ولايت فقيه، جايگاه مهندسى نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگيرى از انحراف به چپ و راست است؛ اين اساسىترين و محورىترين مفهوم و معناى ولايتفقيه است. نقش ولايتفقيه اين است كه در اين مجموعهى پيچيده و در هم تنيدهى تلاشهاى گوناگون نبايد حركت نظام، انحراف از هدفها و ارزشها باشد؛ نبايد به چپ و راست انحراف پيدا شود. پاسدارى و ديدهبانىِ حركت كلى نظام به سمت هدفهاى آرمانى و عالىاش، مهمترين و اساسىترين نقش ولايتفقيه است.
کلمات قصار امام خانه ای (مبعث) ************************************************ بعثت نبى اكرم (صلّى اللَّه عليه واله وسلّم) حركت عظيمى در تاريخ بشر بود كه نجات انسانها، تهذيب نفس و اخلاق بشر و مقابله با مشكلات و مصائب بشرى در همهى دورانها را دنبال مىكرد. بزرگداشت مبعث، بيش از آنچه صرفاً تجليل از يك خاطرهى گرامى باشد، مطرح كردن درسهاى بزرگ بعثت پيغمبر است، كه امروز همهى بشريت - بخصوص جامعهى مسلمانان - به آنها نياز دارد.
خبرگزاری ایسنا: علی مطوری در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه خوزستان، اظهار کرد: خداوند تعالی در آیات بسیاری به موضوع مبعث نبی اکرم (ص) اشاره فرموده است. قرآن کریم اهداف بسیاری را برای پیامبر اکرم ترسیم کرده که از جمله آنان، تفسیر و تبیین آیات قرآن کریم است. وی افزود: اولین مفسر قرآن کریم، خداوند است و پس از آن این شأن و جایگاه در اختیار پیامبر اکرم (ص) است. بنابراین یکی از مسئولیتها و ماموریتها که در حوزه نبوت قرار میگیرد، بحث تفسیر و تشریح قرآن کریم و بیان مبهمات و محکمات و متشابهات و امثال آنها است. این عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز عنوان کرد: از دیگر اهداف مبعث پیامبر اکرم (ص) که در قرآن کریم مشاهده میشود، بحث اسوه و الگو بودن پیامبر برای تمام مردم است. در قرآن آمده است که ای بشریت پیامبر اکرم (ص) برای شما بهترین اسوه و الگو در اخلاق و مسائل تربیتی است. وی با بیان اینکه پیامبر اسلام (ص) بسیار متواضع بودهاند، ادامه داد: در احادیث بیان شده که سه چیز پایه و اساس اسلام را شکل داده که شامل اخلاق پیامبر (ص)، شمشیر علی (ع) و اموال خدیجه (س) همسر باوفای پیغمبر اکرم (ص) بوده است. مطوری با اشاره به اخلاق پیامبر (ص) گفت: در قرآن خطاب به حضرت محمد (ص) آمده است که ای پیامبر اگر قلبی سخت و نفوذ ناپذیر داشتی، نمیتوانستی در مدت زمانی کوتاه این همه انسان را به سوی خود جذب کنی. بنابراین نخستین عامل پیشرفت اسلام و گرایش مردم به مسلمانی با آن وضعیت بت پرستی و اعمال نادرست و گناه در آن زمان، پیامبر اکرم (ص) بوده است که آنان را از حالت شرک و بت پرستی استخراج کرده و در مدت بعثت، از آنان انسانهایی میسازد که حاضر شدند در راه خدا از جان و همه چیز خود بگذرند. این عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز گفت: همچنین از جمله اساسیترین اهداف پیامبر اکرم (ص) اتمام دین است. پیامبران پیش از پیامبر اسلام (ص)، هر چند که جهانی بودهاند ولی هیچ یک رسالت ابدی و ازلی نداشتند. قرآن کریم نیز به خاتمیت دین اسلام اشاره میکند و میگوید پس از پیامبر اسلام (ص) پیامبر دیگری نخواهد آمد و با قرآنی که همراه خود آورده است، جوابگوی تمام سوالها، شبهات و نیازهای اساسی زندگی طیبه است. مطوری ادامه داد: در قرآن کریم هیچ چیزی ناقص دیده نمیشود. در قرآن آمده است که ما در قرآن کریم از بیان هیچ چیزی فروگذار نکردیم. وی افزود: برخی به استناد آیات قرآنی میگویند که هر چه در علوم موجود است در قرآن کریم نیز وجود دارد. همچنین عدهای معتقدند که قرآن کریم کتاب انسان سازی است که جهت هدایت نیز آمده است. این عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز گفت: بین ۷۰۰ تا ۹۰۰ آیه قرآنی به مسائل علمی پرداخته است و در برخی آیات قرآن به بحث جریانات کهکشانها، زمین، دریاها و حیوانات اشاره شده است. در مجموع میتوان گفت کتابی که پیامبر اسلام (ص) به همراه خود آورده، کتابی است که به جنبههای مختلف حیات بشری توجه کرده است. وی با بیان اینکه یکی از شاخصترین مشخصههای پیامبر اسلام (ص) آوردن قرآن کریم است، عنوان کرد: قرآن کریم، پاسخگو و سازنده حیات طیبه است و پر از صلح، آرامش و زندگی مسالمت آمیز است. همچنین قرآن کریم به اندازه کافی دعوت به امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به صلح، آرامش و ایثار کرده است. این عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز ادامه داد: در قرآن آمده است که ای مسلمانان بهترین الگوی زندگی، پیامبر اکرم (ص) است که در چهل سالگی مبعوث به نبوت شد و تا ۲۳ سال بار سنگین نبوت را با تمام رنجها بر دوش کشید. در وجود مبارک پیامبر اکرم (ص) به هیچ عنوان یاس و ناامیدی قابل مشاهده نیست. مطوری بیان کرد: یکی از درسهای مهم بعثت این است که نباید هیچ وقت مأیوس بود. پیامبر اسلام (ص) نیز تمام دشمنیها از خویشان و نزدیکان و غریبهها و بسیاری دیگر تحمل کرد ولی طی ۲۳ سال توانست عده بسیاری را جذب کند. وی افزود: باید گفت دوران رسالت حضرت محمد (ص) و در ۱۰ سالی که در مدینه بودند، تمام احکام مبانی اخلاقی، اعتقادی و فکری با ترنم آیات قرآنی بر پیامبر اکرم نازل شد و او قرآن را همچون قطرات حیات بخش باران بر قلوب مسلمانان میخواند. این عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز گفت: امر به معروف و نهی از منکر یکی از اهداف بزرگ پیامبر اکرم (ص) است که امروز به شدت به عنوان یکی از فروع دین اسلام به آن نیاز است. در جامعه منکرات زیادی از جمله رباخواری، بدحجابی، سرقت و ناامنی و بسیاری از ناهنجاریها را شاهد هستیم و باید به امر به معروف و نهی از منکر که از پیامبر اکرم (ص) به ما رسیده است، عمل شود. مطوری با اشاره به جایگاه بعثت در فرهنگ مسلمانان، بیان کرد: جایگاه بعثت در میان مسلمانان بسیار خاص است و در تمام کشورهای اسلامی به ویژه در ایران روز مبعث جشن گرفته میشود. همچنین در این روز در کشور ما علاوه بر تعطیلی رسمی، در سراسر کشور در مساجد، حسینیهها، مراکز فرهنگی علمی و در خانهها نیز مردم جشن برپا میکنند و جهت تبریک این روز مبارک به دید و بازدید میروند. وی عنوان کرد: امید است که روز مبعث برای امت و جهان اسلام مقدمه صلح و آرامش باشد و نصرت اسلام و مسلمین را در پی داشته باشد و به برکت این مناسبت مبارک مشکلات مسلمانان حل و جنگ و خونریزی در کشورهای اسلامی تمام شود و جای خود را به صلح و دوستی دهد.
28 رجب؛ سالروز حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکه امام حسین(ع) با توجه به نامناسب بودن شرایط مدینه برای اظهار مخالفت علنی و قیام و نیز در خطر بودن جان خود در این شهر بدون امکان حرکتی مؤثر، تصمیم به ترک آن گرفت. از آیهای که امام در هنگام خروج از مدینه قرائت کردند، این نکته - که ترک این شهر به علّت عدم احساس امنیت بوده است - آشکار میشود. به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، فلسفه قیام ابا عبدالله الحسین (ع) را در سخنان آن حضرت در آغاز حرکت از مدینه و موضع گیریهای ایشان در برابر حوادثی که در منزلگاههای میان راه روی داده است، میتوان یافت. خروج از مدینه امام(ع) عزم خروج از مدینه را کرد ایشان شب هنگام نزد قبر مادر و برادر رفت و نماز خوانده و وداع کرد و صبح به خانه برگشت. در برخی دیگر از منابع آمده است حضرت(ع) دو شب متوالی را در کنار قبر رسول خدا(ص) بیتوته کردند. حرکت به سمت مکه امام(ع) شبانگاه بیست و هشتم رجب و به نقلی دیگر سوم شعبان سال 60 هجری به همراه 82 نفر از اهل بیت و یارانش از مدینه خارج شد. در این سفر به جز محمد بن حنفیه بیشتر خویشاوندان امام حسین(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزادههای آن حضرت(ع)، ایشان را در این سفر همراهی میکردند. علاوه بر بنی هاشم، 21 نفر از یاران امام حسین(ع) نیز با ایشان در این سفر همراه شده بودند. امام حسین(ع) به همراه همراهانش از مدینه خارج شد و بر خلاف خواسته نزدیکانش راه اصلی مکه را پیش گرفت. در میان راه مکه، امام(ع) و همراهانش با عبداللّه بن مطیع، دیدار کردند. امام حسین(ع) پس از پنج روز، در روز سوم شعبان سال 60 به مکه رسید و مورد استقبال گرم مردم مکه و حجاج بیت الله الحرام قرار گرفت. مسیر حرکت امام(ع) از مدینه به مکه مدینه (15 رجب سال 60 هجری هلاکت معاویه و 28 رجب سال 60 هجری خروج امام(ع) از مدینه)، ذوحلیفه ملل، سیاله، عرق ظنیه، زوحاء، انایه، عرج، لحر جمل، سقیا، ابواء، گردنه هرشا، رابغ، جحفه، قدید، خلیص، عسفان، مرظهران، مکه مکرمه(3 شعبان سال 60 هجری ورود امام(ع) به مکه) مسیر حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکه است. ورود امام به مکه کاروان امام حسین(ع) پنج روز پس از خروج از مدینه در سوم شعبان سال 60 هجری، وارد شهر مکه شد. ساکنان مکّه و زائران بیت الله الحرام با شنیدن خبر ورود امام(ع) به مکه بسیار شادمان شدند. مردم، صبح و شام، نزد حضرت(ع) در رفت و آمد بودند و این بر عبداللّه بن زبیر، سخت گران میآمد؛ چرا که امید داشت مردم مکّه با وی بیعت کنند و میدانست که تا امام حسین(ع) در مکّه هست، کسی با او بیعت نمیکند؛ زیرا جایگاه امام حسین(ع) در نزد مردمان مکّه، بسیار بالاتر از جایگاه پسر زبیر بود. اینکه چرا امام حسین (ع) در آغاز حرکت از مدینه به مکه رفت به دلیل آن بود که پس از آن که معاویه بن ابی سفیان (نخستین خلیفه اموی) در نیمه رجب سال 60 قمری مُرد و فرزندش یزید، به خلافت مسلمانان دست یافت، وی و درباریان اموی تلاش زیادی به عمل آورده تا از همه مردم بیعت گیرند. آنان، مشکل خاصی در گرفتن بیعت از اهالی شام، مصر، عراق و یمن نداشته و تنها دغدغه خاطرشان از حجاز، به ویژه از شهر مقدس مدینه بود. زیرا در این شهر بزرگانی چون عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، محمد بن حنیفه، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر زندگی میکردند، که از جهات گوناگون بر یزید برتری و در رسیدن به مقام حکومت، بر او ترجیح داشتند. اما در میان مخالفان یزید در مدینه، وجود شخصیت ممتازی چون امام حسین(ع)، همانند خورشید تابان، تمام ستارگان و سیارگان را بی فروغ مینمود و به عنوان تنها یادگار جدش حضرت محمد(ص) و جانشین پدر و برادر مظلومش حسن بن مجتبی(ع)، در رسیدن به مقام خلافت و رهبری مسلمانان، شایستهتر از همه بود و نگاه همگان به سوی او معطوف بود. بدین لحاظ، یزید بیش از همه، از وی واهمه داشت و درصدد تسلیم کردنش برآمد. بنابراین، امام حسین(ع) با توجه به نامناسب بودن شرایط مدینه برای اظهار مخالفت علنی و قیام و نیز در خطر بودن جان خود در این شهر بدون امکان حرکتی مؤثر، تصمیم به ترک آن گرفت و از آیهای که در هنگام خروج از مدینه قرائت کرد، این نکته - که ترک این شهر به علّت عدم احساس امنیت بوده است - آشکار میشود. منبع: ابن اعثم، پیشین، صص19- 20 و الخوارزمی، پیشین، ص.187 البلاذری، پیشین، ص160؛ الطبری، پیشین، ص341 و شیخ مفید، پیشین، ص34. ابن اعثم، پیشین، صص21-22 و الخوارزمی، پیشین، ص189. ابن اعثم، پیشین، ص69. ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص228؛ الطبری، پیشین، ص341 و ابن اثیر، پیشین، ص16. الدینوری، پیشین، ص228 و شیخ صدوق، پیشین، صص152-153. شیخ صدوق، پیشین، ص152. وقعة الطف ص 85 و 86
گویی که ز صخره ها صدا میاید آوای خوش خدا خدا میاید ای خسته دلانِ منتظر گوش کنید آوای محمد (ص) ز حرا میاید عید مبعث مبارک
از بعثت او جهان جوان شد گیتى چو بهشت جاودان شد ؛ این عید به اهل دین مبارک بر جمله مسلمین مبارک … ****************************** السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا نبی الله السلام علیک یا خاتم النبیین و سید المرسلین السلام علیک یا خیر خلق الله السلام علیک یا اب الزهرا السلام علیکم و رحمه الله و برکاته عید مبعث پیامبر اکرم (ص) بر شما مبارک و تهنیت باد …
هنر حاج آقا داشتن کرامت نبود، تربیت عملی بود/حالات آیتالله تهرانی در آخرین فاطمیه آقای میثم مطیعی با بیان خاطراتی از نحوه آشنایی خود با آیتالله تهرانی میگوید، برخوردی که مسیر زندگیش را عوض کرده است. میگوید: هنر آیتالله تهرانی کرامت داشتن نبود، بلکه تربیت عملی بود. .
میثم مطیعی از مداحان و ذاکرین اهل بیت(ع) است که سالها در جلسات حضرت آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی مداحی کرده است. او از مؤسسین دفتر حفظ و نشر آثار حاج آقا مجتبی است و اولین مدیر عامل این مؤسسه نیز بوده است . مطیعی هم اکنون دانشجوی دکتری دانشگاه امام صادق و از اساتید همین دانشگاه است. در مورد نحوه آشناییتان با مرحوم آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی بفرمایید. برخوردی که مسیر زندگیم را عوض کرد… از ویژگیهای بارزی که در آیتالله تهرانی سراغ دارید بفرمایید. از توصیههای خاصی که به شما کرده بودند. توصیهای جامع از آیتالله تهرانی برای فرزنددار شدن نمیگذارم پولی در این جلسه وارد شود که گوش و چشم مردم را ببندد با کسی تعارف نداشت و در کار غیر شرع ملاحظه هیچکس را نمیکرد هنر ایشان کرامت داشتن نبود، تربیت عملی بود حالات آیتالله تهرانی در آخرین فاطمیه من عمل کردهام و بعد به تو سفارش میکنم به حاجآقا مجتبی بگویید ما از ایشان قبول کردیم… آیا حاجآقا توصیههای خاصی برای زیارت مکه، عتبات یا دیگر اماکن مقدسه داشتند؟ زیر قبه امام حسین(ع) دعا مستجاب است یا رسولالله! دینم را به شما امانت میدهم از اعماق دل و با سوز جگرت بگو: از همه گذشتم! از خاطرات خود با ایشان از زمان بستری شدنشان در بیمارستان بفرمایید؛ اولین باری که ایشان را بر روی تخت بیمارستان دیدی، کی بود؟ همه بیمارستان عاشق ایشان شده بودند رؤیایی عجیب از دفن آیتالله تهرانی در کنار آیتالله حقشناس رفتن حاجآقا هزاران برابر سختتر و دردناک تر از درگذشت پدرم بود
آشنایی اجمالی با زندگی آیت الله تهرانی از سویی دیگر، جلسات عمومی اخلاق و معارف اسلامی که پیش از انقلاب نیز برپا بود و از سال ۱۳۵۶ منظّم و هفتگی دایر میشد، مأمن بینظیری برای بسیجیان مخلص حضرت روحالله و سکّوی پرشی برای دلدادگان و حیاتیافتگان انقلاب اسلامی بود که تازه از زیر یوق جهالت ستمشاهی رهایی یافته و به نور حکومت الهی منوّر شده و بیصبرانه و مشتاقانه به دنبال معارف عمیق اسلام بودند. آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی، که از مراجع عظام تقلید و از شاگردان مبرّز مکتب فقهی، اصولی، فلسفی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی(ره) بودند در 75 سالگی و با بیش از سی سال کرسی دروس اسلامی در حوزه علمیه تهران دار فانی را وداع گفت. آیتالله مجتبی تهرانی در سال ۱۳۱۶ ه. ش در خانوادهای از اهل علم، معرفت و شهادت در تهران به دنیا آمد. پدر ایشان مرحوم آیتالله میرزا عبدالعلی تهرانی، از شاگردان مرحوم حاجشیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اوّل، با همراهی و رفاقت مرحوم آیتالله شاهآبادی بزرگ، به اقامه جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعدّ و راهنمایی سالکان الی الله تعالی اهتمام ویژه داشت. وی بنا به رسم همه خاندانهای علم و معرفت، تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز کرد و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوقالعادهای داشت. ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود، برای مدّت چهار سال به مشهد مقدّس مهاجرت کرد و در سایه الطاف حضرت علیبنموسی الرّضا (ع) مشغول به گذراندن سطح شد و از محضر اساتید برجستهای چون ادیب نیشابوری بهره برد. سپس به قم مهاجرت کرد تا در حوزه نوپای آن دیار، که همه اهل علمِ جهان تشیّع را به سوی خود جذب میکرد، حضور یابد و سطوح عالی دروس حوزوی را نیز به پایان برساند. این عالم وارسته با جدّیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را به سرعت تمام کرد و در سنین نوجوانی به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی، آیتاللهالعظمی گلپایگانی و مرحوم علّامه طباطبایی راه یافت. در جدّیت و پشتکار معظّمله همین نکته کافی است که به فرموده خودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه تمام وسائلالشیعه را مطالعه کردند تا برای شرکت در درس خارج آماده شوند. ایشان با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در جوانی به درجه رفیع اجتهاد رسیده و به زودی توانستند از نزدیکان و خصّیصین حضرت امام قرار گیرند. مقبولیّت علمی ایشان نزد استاد خویش، به اندازهای بود که حضرت امام به طلبه خوشفکر و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشتهجات درس بیعشان را جمعآوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر نماید. ایشان در همین روزها، کتاب مکاسب محرّمه حضرت امام، همچنین دو جلد رسائل اصولی ایشان را تنظیم و منتشر کردند. با آنکه هنوز مدّت زیادی از استفاضه این طلبه فاضل و جوان از محضر زعیم عالم تشیّع، حضرت آیتالله العظمی بروجردی نگذشته بود، این مرجع کمنظیر رحلت کرد و بار هدایت امّت را به دوش خلف صالح خویش چون حضرت امام خمینی (ره) نهاد. حال که امر خطیر مرجعیّت متوجّه حضرت امام شده بود، ایشان شاگرد فاضل خود، یعنی حاجآقا مجتبی تهرانی را مأمور به جمعآوری فتاوا و تنظیم نخستین نسخه از رساله عملیه و مناسک حجّ خویش گردانید که در همان ایّام به چاپ رسید و در دسترس مقّلدان قرار گرفت. حضرت استاد برای انجام این امر مهم، ضمن بهره گیری از دست نوشتههای متعدّد استاد خویش، با ایشان همبحث شد و رسالهای دقیق و علمی آماده کرد که بعدها جزو دقیقترین رسالههای منسوب به امام خمینی مطرح شد. همه این امور در زمانی رخ داد که هنوز کمتر از بیست و پنج سال از عمر شریف حضرت استاد میگذشت. ایستاده از راست: آیت الله مجتبی، شهید باهنر ایشان افزون بر یادگیری فقه و اصول در محضر استاد بیبدیل خود، چندین سال نیز از مشرب اخلاقی و عرفانی آن عارف کامل و عالم ربّانی سیراب و با دیدگاههای اجتماعی و سیاسی امام امّت به خوبی آشنا شد. این استضائه از خورشید حیاتبخش امام و دیگر اولیای الهی ادامه داشت تا آن که جرقّههای بیداری اسلامیِ ملّت ایران زده و امام خمینی از کشور تبعید شد. پس از این واقعه دردناک، حضرت آیتالله تهرانی نیز سه سال بعد، به نجف رفت تا هم سیر معنوی خود را در سایه فیوضات امیرالمؤمنین (ع) و دیگر ائمه هدی تکمیل نماید و هم از تربیت استاد خویش بیبهره نماند. امّا این معیّت زیاد طول نکشید و حضرت امام به ایشان امر کردند که به ایران برگشته و در تهران حضور داشته باشند. لذا ایشان در سال ۱۳۴۹ به زادگاه خود بازگشت و به کارهای مهم و بر زمین مانده مشغول شد. حضرت استاد از زمان بازگشت به تهران، تا پیروزی انقلاب شکوهمند امامت و ولایت در ایران، ضمن اقامه جماعت در مسجد جامع بازار، تدریس سطوح عالی خود را در مدارس علمیه تهران آغاز کردند و تربیت و هدایت جوانان انقلابی را به دست گرفتند. از جلسات بسیار محرمانه با برخی انقلابیون فعّال گرفته تا جلسات عمومی اخلاق که در برخی مقاطع زمانی به دلیل ممانعت حکومت جور، تعطیل میشد، همچنین حضور در بازار تهران و هدایت و رهبری مردم کوچه و بازار، از اهمّ فعّالیتهای معظّمله پیش از انقلاب بود. حضور عادّی آیت الله تهرانی در تهران و فعالیّت های مخفی ایشان در راهنمایی و رهبری مجاهدان انقلابی، آن قدر مفید و کارآمد بود، هنوز هم برکات آن در میان اهالی تهران، باقی و جاری است، که بعد از مدّتها سرّ تأکیدهای حضرت امام مبنی بر مراجعت ایشان به تهران را روشن ساخت. عنایت ویژه حضرت امام به تهران موجب شد که حضرت استاد، تا امروز در عاصمهجهان تشیّع بماند و نعمتی بیبدیل برای اهل این دیار باشد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز ولایت و زعامت حضرت روحالله، همچنین با توجّه به سوابق درخشان و مراودات حضرت استاد با امام امّت، انتظار میرفت که ایشان یکی از مسئولین نظام اسلامی شده و گوشهای از بار این انقلاب را به دوش بکشند. امّا بنا به فرموده خودشان، ایشان با دعا به درگاه خدای متعال و توسّل به حضرات معصومین، خود را از قبول مسئولیتهای آشکار کنار کشیدند و با حضور در صحنه نیروسازی برای انقلاب، همچنان صورت گمنام و مؤثّر به تربیت نیروهای جوان و کارآمد برای انقلاب اسلامی پرداختند. لذا جلسات درس خارج ایشان مملوّ از طلّاب سطوح عالی بود که برای انجام وظیفه به تهران آمده بودند و از فضای علمی قم فاصله داشتند. این جلسات آن قدر مفید و کمنظیر بود که بسیاری از فضلا را به خود جذب کرد و حسرت دوری از فضای علمی قم را به رضایت و شکرگزاری شرکت در این جلسات علمی تبدیل نمود. از سویی دیگر، جلسات عمومی اخلاق و معارف اسلامی که پیش از انقلاب نیز برپا بود و از سال ۱۳۵۶ منظّم و هفتگی دایر میشد، مأمن بینظیری برای بسیجیان مخلص حضرت روحالله و سکّوی پرشی برای دلدادگان و حیاتیافتگان انقلاب اسلامی بود که تازه از زیر یوق جهالت ستمشاهی رهایی یافته و به نور حکومت الهی منوّر شده و بیصبرانه و مشتاقانه به دنبال معارف عمیق اسلام بودند.
بعضي مي گويند ما مي خواهيم خوب باشيم ولي شيطان نمي گذارد.با شيطان چكار كنيم و چه كنيم كه شيطان ما را گمراه نكند. ابتدا كمي درباره شيطان بدانيم ، شيطان از مخلوقات قبل از آفرينش آدم (س) است كه از جنيان مي باشد و بخاطر عبادت فراواني كه كرده بود در جمع فرشتگان الهي بود. ( شيطان از اهل عشق نبود تا با امري خلاف عقل خويش مواجه شد ، گردن از طاعت معبود پيچيد و حكم عقل گرايي خويش را گردن نهاد) هواي نفس شيطان او را فريفت و بخاطر غرور، از درگاه الهي رانده شد .(هنگامي كه خدا آدم را آفريد و از روح خود در آن دميد ، به فرشتگان (و شيطان كه در بين آنها بود) دستور داد كه به او سجده كنند(براي احترام نه از باب عبادت ، چرا كه عبادت مختص خداست) همه سجده كردند بجر شيطان كه تكبر ورزيد(فَإِذَا سوَّيْتُهُ وَ نَفَخْت فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُوا لَهُ سجِدِينَ)(ص72) ، ( وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئكَةِ اسجُدُوا لاَدَمَ فَسجَدُوا إِلا إِبْلِيس أَبى وَ استَكْبرَ وَ كانَ مِنَ الْكَفِرِينَ)(بقره34) و گفت من سجده نمي كنم من از آتش آفريده شده ام و او از خاك، من از او برترم پس سجده نمي كنم.( قَالَ أَنَا خَيرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ)(ص76) خدا فرمود سجده نمي كني؟ شيطان گفت نه ! خدا فرمود به جهنم!!! (يعني برو به جهنم) (قَالَ فَاخْرُجْ مِنهَا فَإِنَّك رَجِيمٌ*وَ إِنَّ عَلَيْك لَعْنَتى إِلى يَوْمِ الدِّينِ)(ص 77 و 78) شيطان گفت كارهاي خوبي كه كرده ام چه مي شود ! مزد عبادت هايي كه كرده ام را بده! خدا فرمود چه مي خواهي ، گفت : مي خواهم تا روز قيامت من هم زنده باشم و به او تا وقت معيني مهلت داده شد ( بعضي آن وقت معين را هنگام ظهور امام زمان (عج) مي دانند).( قَالَ رَب فَأَنظِرْنى إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ*قَالَ فَإِنَّك مِنَ الْمُنظرِينَ*إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم)(ص79-81) شيطان رو به خدا كرد و گفت : به عزتت قسم تمام بندگان تو را بجز مخلصين آنها گمراه مي كنم .( «مخلصين «عبارتند از كسانى كه خداى تعالى آنان را براى خود خالص كرده و ديگر هيچ كس در آنان نصيبى ندارد، در نتيجه ابليس هم در آنان نصيبى ندارد )( قَالَ فَبِعِزَّتِك لاُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ*إِلا عِبَادَك مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ*قَالَ فَالحَْقُّ وَ الحَْقَّ أَقُولُ*لاَمْلاَنَّ جَهَنَّمَ مِنك وَ مِمَّن تَبِعَك مِنهُمْ أَجْمَعِينَ )(ص 82-85 )، خدا هم وعده جهنم را به شيطان و پيروان او داد.( قَالَ اذْهَب فَمَن تَبِعَك مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكمْ جَزَاءً مَّوْفُوراً)(اسراء63) چند نكته مهم: 1. اولين دشمن قسم خورده انسان شيطان است كه قسم خورده تمام بندگان خدا (بجز مخلصين ) را گمراه كند و شوخي هم ندارد تا انسان را به آتش جهنم نكشاند دست بردار نيست.از كم شروع مي كند ولي به كم قانع نيست! 2. شيطان گفت: (همه بندگان تو را گمراه مي كنم بجز بندگان مخلص تو) بنده مخلص كسي است كه تمام كارهايش و عباداتش را براي خدا انجام دهد. يعني اگر شيطان مي تواند ما را گول بزند براي اينست كه اعمال ما براي خدا نيست و در آن ريا و … وجود دارد. پس قدم اصلي براي اينكه از شر شيطان رها شويم اينست كه اعمالمان را براي خدا خالص كنيم.(خالص كردن اعمال براي خدا بركات زياد ديگري نيز براي ما خواهد داشت . پيامبر اكرم مي فرمايند: هر كس كه چهل روز اعمالش را براي خدا خالص گرداند خدا درهاي حكمت را از دلش بر زبانش جاري مي كند.) و … 3. شيطان بخاطر عبادت هاي بيشمارش به آن مقام رفيع رسيده بود اما يك نافرماني باعث سقوط او شد.(هيچ گناهي را كوچك نشمار شايد گناهي باشد كه خدا آنرا نمي بخشد.) و از ماجراي شيطان درس بگيريم و هوشيار شويم كه هميشه بايد مراقب باشيم و از خدا بخواهيم حتي براي لحظه اي ما را به حال خود واگذار نكند.( يك لحظه غفلت برسيساي عابد او را به جهنم برد، (( برسيساي عابد فردي بود كه بخاطر عبادتهاي بسيارش مستجاب الدعوه شده بود (يعني هر دعايي مي كرد مستجاب مي شد.) و مردم بيمارانشان را براي شفا پيشش مي آوردند و او دعا مي كرد و شفا مي گرفتند. روزي پسران حاكم خواهرشان را كه فلج بود براي شفا گرفتن پيش او آوردند، از او خواستند كه برايش دعا كند ، او ابتدا امتناع كرد ولي با اصرار زياد برادران ، قبول كرد و گفت : او را بگذاريد و برويد من سَحر برايش دعا مي كنم صبح بياييد دنبالش و ببريدش. سَحر براي آن دختر هم دعا كرد و خدا او را شفا داد ، شيطان آن دختر را در نظر برسيسا جلوه داد و برسيسا با آن دختر زنا كرد ، شيطان پيش برسيسا آمد و به او گفت : اين دختر را بكش تا كسي از گناه تو چيزي متوجه نشود ، برسيسا هم آن دختر را كشت و او را در زير فرشي كه بر آن مي نشست دفن كرد . پسران حاكم براي بردن خواهرشان آمدند ، برسيسا گفت : من برايش دعا كردم و او شفا گرفت و رفت و من از او خبري ندارم ، شيطان پيش پسران حاكم آمد و قضيه زنا و قتل را براي آنها گفت و بعد محل دفن او را به آنها نشان داد و گفت آنجا را بِكَنيد تا ادعاي من برايتان ثابت شود . پسران حاكم جنازه را يافتند و برسيسا را براي اعدام بردند ، وقتي طناب دار را به گردنش انداختند ، دوباره شيطان پيش برسيسا آمد و گفت هم اكنون هيچ كس بجز من نمي تواند تو را نجات دهد ، اگر مي خواهي من نجاتت دهم با اشاره بگو كه خدا را قبول نداري ، و او نيز اينكار را كرد و شيطان كه توانسته بود عابدي مستجاب الدعوه را به كفر بكشاند خنديد و رفت و برسيسا اعدام شد .)) 4. شيطان مانند واكسن مي ماند (واكسن ، ميكروب و يا زهر ضعيف شده اي است كه به بدن تزريق مي كنند و بدن براي نابودي آن تلاش مي كند و پادزهري مي سازد و وجود همين پادزهر مي تواند باعث ايمني بدن در مقابل بيماريها شود.) شيطان نيز زهر ضعيف شده است (إِنَّ كَيْدَ الشيْطنِ كانَ ضعِيفاً) (نساء76)، شيطان كسي را به انجام كاري مجبور نمي كند(إِنَّ عِبَادِى لَيْس لَك عَلَيْهِمْ سلْطنٌ وَ كَفَى بِرَبِّك وَكيلاً)(اسرا 65 ) ، فقط پيشنهاد و وسوسه مي كند. ما نبايد به وسوسه هاي شيطان عمل كنيم. 5. خدا براي نجات آدم به او كلماتي را آموخت كه حضرت آدم با گفتن آنها توبه اش در درگاه الهي پذيرفته شد( فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ كلِمَتٍ فَتَاب عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّاب الرَّحِيمُ) (بقره37). اين كلمات اسامي ائمه اطهار (عليه السلام) مي باشند كه نشان از عظمت اين اسما دارد ( يا حَميدَ بِحَقِّ مُحَمَد(صَلَي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) ، يا عاليَ بِحَقِّ عَلي(عَلَيهِ السَّلام) ، يا فاطِرَ السَّماواتِ بِحَقِّ فاطِمَهَ(سَلامُ اللهِ عَلَيها) ، يا مُحسِنَ بِحَقِّ الحَسَن(عَلَيهِ السَّلام) وَ يا قَديمِ الاِحسانِ بِحَقِّ الحُسَين(عَلَيهِ السَلام)) 6. شيطان روانشناسي بسيار قابل است و براي منحرف كردن هر كس از راهي وارد مي شود و آنقدر ظريف و دقيق عمل مي كند كه حتي كساني كه درجات بالايي از عرفان دارند را نيز گول مي زند ( در ماجراي حضرت آدم آنقدر ريز و دقيق و روانشناسانه عمل كرد كه آدم و حوا گول خوردند. ((شيطان به آدم و حوا گفت من از شما تجربه ام در اينجا بيشتر است ، و وانمود كرد كه هر كس از اين ميوه بخورد فرشته مي شود، و خدا مي خواسته كه آدم خلق كند (إِنى جَاعِلٌ فى الاَرْضِ خَلِيفَةً)(بقره30) كه تو را از خوردن آن منع كرد و اگر تو از آن ميوه بخوري و فرشته شوي خدا كسي ديگري را براي آدم بودن خلق خواهد كرد! و مگر فرشته شدن عيبي دارد و حال آنكه تو بسيار مقربي و فرشته اي چون جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل و … خواهي شد و آدم (سلام الله) هم كه فرشته ها را ديده بود كه سراسر نور و عقلند ، پس ترفند روانشناسانه شيطان اثر كرد و از آن ميوه خوردند و عيبهاي آنان معلوم شد و عورتهايشان نمايان گشت و لذا از بهشت به زمين نزول كردند ، پس مراقب ترفندهاي زيركانه شيطان باشيم. (ضمناً دستور خدا ارشادي بوده نه مولوي و بهشت نيز دار تكليف نيست و آدم گناهي مرتكب نشده و رفتارشان فقط ترك اولي محسوب مي شود.) 7. شيطان سگ در خانه خداست ، سگ خانه به كساني حمله مي كند و به كساني پارس مي كند كه با آن خانه نا آشنا باشند ، پس اگر با عبادت آشناي خانه خدا شويم از دست شيطان هم كاري بر نمي آيد ، كه خدا حافظ ما خواهد بود
خدا رابطه اش با بنده گناهکار چگونه است؟ ********************************************************************* سوال – خدا رابطه اش با بنده ی گناهکار و کسانی که بعضی مواقع غافل می شوند و حرفهایش را گوش نمی کنند و یا کسانی که دائم گناه میکنند ، چگونه است ؟
موضوع: ویژگی بندگان خوب خدا «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي» امشب ميخواهيم يك تابلويي که در قرآن است كه ميگويد: بندگان خوب من چه كساني هستند. اين آيات خوانده ميشود، من هم يك نگاه تفسيري به اينها دارم. خودمان را متر كنيم. هرچه به اين آيات نزديك هستيم، «الْحَمْدُ لِلَّه»! هرچه فاصله داريم، فاصلهمان را تشخيص بدهيم، از خدا بخواهيم كه اين فاصله را كم كند. 1- تواضع و فروتنی در زندگی بندهي خوب خدا كيست؟ سورهي فرقان، آيات آخر ميفرمايد: «وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا» (فرقان/63) بندگان خوب خدا كساني هستند كه با تواضع راه ميروند. سر موتورش را بلند نميكند. زلفهايش را سيخ نميكند. اگر آخوند است ريش و عمامهاش طبيعي است. در رسالهي مراجع تقليد نوشته است. لباس شهرت، حرام است. البته اين لباس را ميگويند، پشم كه گناهي نكرده است، ريش شهرت هم همينطور است، بعضي از جوانها يك وجب و نيم ريش ميگذارند. زلف غير طبيعي، عطسه ميكند، با همه عطسهها فرق ميكند. تا همه چاي ميخورند، ميگويد: براي من آب جوش بياوريد. تا همه آب جوش ميخورند، ميگويد: براي من چاي بياوريد. مريض است. هر كاري همه ميكنند، با باقيها فرق ميكند. طوري آمين ميگويد كه همه نگاهش كنند. چادر، كفش، حديث داريم اگر كسي خواسته باشد با بند كفشش پز بدهد، اين هم آدم درست و حسابي نيست. طوري باشيد كه هيچ تشخيصي بين شما و باقيها نباشد. گريهتان، خندهتان، عروسيتان، عزايتان، طبيعي طبيعي باشد. حديث داريم گاهي افرادي كه به جلسه پيامبر ميآمدند ميگفتند: «أَيُّكُمْ رَسُولُ اللَّه» (بحارالانوار/ج73/ص355) كدام يك از شما پيغمبر هستيد؟ يعني پيغمبر ما از قيافهاش نميشد تشخيص داد كه چه كسي پيغمبر است. بر خلاف ما آدمها، الآن هرچه اتاق درازتر است، معلوم است كه اين رئيستر است. اگر آدم كارمند معمولي است، اتاقش دوازده متر است. مدير كل شد، 24 متر ميشود. معاون وزير شد، 48 متر ميشود. وزير شد نود متر ميشود. يعني هرچه مهمتر هستيم يا لامپش لوستر ميشود، يا اتاقش درازتر ميشود. بندهي خوب خدا اينها نيستند. بندگان خوب خدا اينهايي هستند كه هيچ نمودي در قيافهي آنها پيدا نشود. طبيعي طبيعي طبيعي! «وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِينَ يَمْشُونَ»، «يمشون» راه رفتن. اسلام براي راه رفتن هم حرف دارد. براي حرف زدن ما چقدر آيه داريم. آيات حرف زدن، «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّنا» (طه/44) نرم حرف بزن. «قَوْلاً مَعْرُوفا» (بقره/235) عرفي حرف بزن. «قَوْلاً كَريما» (اسراء/23) حرفهايت مؤدب باشد. «قَوْلاً بَليغاً» (نساء/63) حرفهايت رسا باشد. «قَوْلاً سَديداً» (نساء/9) حرفهايت استدلالي باشد. براي هر عضوي آيه داريم تا براي پا، براي راه رفتن. يا مراد آيه مَشي در زندگي است، زندگيتان طبيعي باشد. در مهمانيها ميخواهد يك غذايي درست كند كه همه بگويند: يك چنين غذايي در عمرمان نخورديم. ميآيد در حرم مشغول زيارت است، براي سلامتي… بابا حواس مردم را پرت ميكني. تو اين صلوات را نفرست. الآن اگر من دارم صحبت ميكنم يك كسي بگويد: سلام عليكم! بسيار كار غلطي كرد. حواس مردم را پرت كردي. هر سلامي ثواب ندارد. اين چه صلواتي است شما در حرم ميفرستي و حواس مردم را پرت ميكني؟ بنده خوب خدا اين است كه آرام باشد. مشي او، زندگياش، عروسياش، دامادياش، همه چيزش طبيعي باشد. يكبار ديگر بخوانيد. «وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا» 2- کرامت و بزرگواری در برخورد با دیگران 2- «وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا» (فرقان/63) جاهل كه با او برخورد ميكند، «قَالُواْ سَلَامًا» با مسالمت از كنارش رد ميشود. يعني جر و بحث نميكند. يقه نميگيرد. شاخ و شانه نميكشد. «قَالُواْ سَلَامًا» مثل اينكه حضرت ابراهيم ديد عمويش نااهل است، گفت: سلام عليكم! اين سلام وداع، خداحافظي ميكند. يعني از كنار حرفها، «مَرُّوا كِراماً» (فرقان/72)، «قَالُواْ سَلَامًا» با كرامت ميگذرد. درگير نميشود. حالا ايشان خبر نداشت شما خسته هستي، خانم يك جسارتي به شما كرد. يا آقا! «مَرُّوا كِراماً» ديگر حالا اين خبر نداشت. گاهي خبر ندارد، چون خبر ندارد ميگويد: مگر صبح تا حالا چه كردي؟ من در خانه ظرف شستم، لباس شستم، غذا پختم، به درس بچهها رسيدم و خياطي كردم. تو چه كردي؟ يك كسي به يك منبري گفت: شما كاري نميكنيد، روي منبر ميرويد لبتان را تكان ميدهيد. گفت: فردا منبرم را به تو ميدهم. گفت: من سواد ندارم. گفت: فقط بگو: نان و پنير و انگور خوردم. اين را روي منبر بگو و بيا پايين. اين هم روي منبر رفت و نگاه به مردم كرد و گفت: من نان و انير و پنگور خوردم… گفت: ببين تو يك كلمه نميتواني حرف بزني. حرف زدن مشكل است. يك حرفي بزني كه عوام بفهمند، خواص بپسندد. خدا راضي باشد، مورد نياز باشد. ميگويد: تو كاري نكردي، روي منبر رفتي و لبت را تكان دادي. يا وارد خانه ميشوي، ما خبر از زحمات خانم نداريم. ميگوييم: تو از صبح تا حالا خوابيدي؟ من بيرون جان كندم. خيلي وقتها به هم نق ميزنيم چون از همديگر خبر نداريم. يك كسي ميگفت: امامان ما چرا اينقدر گريه مي كردند. اين همه مناجات، آخر اينها كه معصوم بودند. معصوم كه گناهي نكرده. چرا اينقدر گريه ميكند؟ گفتم: ببين اگر شما با چراغ قوه وارد انبار شوي فقط بشكه را ميبيني. اما اگر نور قوي انداختي ته سيگار را هم ميبيني. يعني هرچه نور قويتر باشد ته سيگارها و چوب كبريتها پيداست. امامان ما چون نور ايمانشان زياد است، ذرات زندگيشان را ميبينند، ما چون نور دينمان كم است ميگوييم: كاري نكرديم. از ديوار خانهي كسي بالا رفتم؟ سر كسي را بريدم. تا ميگوييم: توبه كن، ميگويد: مگر من چه كردم؟ حتي بعضي از خانمهاي ما ميگويند: حالا اين دو تا فكل كه چيزي نيست. اصلاً شما نميدانيد دنيا بيش از اين حرفهاست. يا كم فروشي ميكنند، ميگويند: نميداني بانك و تاجرها چقدر بردند؟ حالا بگذار ما هم صد تومان بخوريم. يعني اصلاً گناه خودش را گناه نميداند. حديث داريم اگر كسي گناه خودش را كوچك بشمارد، خدا اين را نميبخشد. ببين اگر من يك، يك قراني، يك پنج ريالي، يك پول كوچك را در سر شما بزنم و بگويم: چيزي نيست، تا آخر عمر از من ناراضي هستي. ميگويي: هم به من پولي پرت كرد و هم گفت: چيزي نيست. اما اگر يك سنگ يك كيلويي از دست من روي پاي شما بخورد، با اينكه خيلي هم پايت درد بيايد، بگويم: ببخشيد، ميبخشي! يعني خود شما گاهي يك كيلو را ميبخشي، چون گفتم: ببخشيد. اما يك پنج ريالي را پرت ميكنم و ميگويم اين كه چيزي نيست، نميبخشي. گاهي خدا گناهان بزرگ را ميبخشد، گناهان كوچك را نميبخشد. ميگويد: اينكه چيزي نيست. «وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا» 3- شب زنده داری و نماز و دعا «وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِيَامًا» (فرقان/64) بندگان خوب خدا اهل بيتوته هستند. بيتوته يعني شب زندهداري. حالا يا سر شب تا نصف شب يا نصف شب تا صبح. بخشي از شب را نميخوابند. خوب نميخوابند، چه، فيلم ميبينند. يا بازي ميبينند؟ من خيلي غصه ميخورم كه عمر جوانها صرف تماشاي بازي ميشود. خود بازي طوري نيست. تماشاي بازي تلف كردن عمر است. چون شما مينشيني، او بازي ميكند. مثل اينكه شما يك چهارپايه جلوي بانك بگذاري، پولها را كه ميشمرد، به تو كه نميدهند. صبح تا شب بنشين نگاه كن، من پولهايم را ميشمارم، خوب به شما كه نميدهم. تماشاي بازي، بازي نيست. خسته شدي، خودت بلند شو بازي كن. تو مينشيني كه او بازي ميكند. خوب چه چيزي گير شما ميآيد؟ صرفهجويي كنيم در وقتمان. خدا آيت الله مشكيني را رحمت كند. براي ما درس اخلاق ميگفت. ميگفت: شيخ انصاري، شيخ انصاري از فقهايي است كه يك قرن است، هركس مجتهد شده، كتاب او را خوانده و مجتهد شده است. اهل دزفول، شوشتر و آنجا، ايشان سر سفره آمد، ديد تا غذا بيايد دو سه دقيقه طول ميكشد. كنار سفره گفت: «اللَّهُ أَكْبَر»! خانمش گفت: نماز نخواندي؟ گفت: چرا نماز خواندم، ترسيدم خدا روز قيامت به من بگويد: دو دقيقه از عمرت تلف شد. خيلي مهم است، دقيقههاي عمر… آيت الله مرواريد از علماي مشهد بود. يكي دو سال پيش مرحوم شد. ايشان فرمود: با شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح الجنان، مهمان يك تاجر مشهدي شديم، در يكي از روستاهاي خوش آب و هواي مشهد. تا نشستيم ايشان شروع به نوشتن كرد. صاحبخانه گفت: بابا، امروز من شما را تفريح آوردم. گفت: سؤال داشتي قلم را كنار ميگذارم. ولي وقتي جلسه آرام است، يك سطر من مينويسم. ميگفت: از دقيقههاي عمرش استفاده ميكرد. يا مطالعه كنيد، يا ورزش كنيد، يا صله رحم كنيد، يك كار مفيدي بكنيد. نه، من نگاه ميكنم، او بازي ميكند. يعني عمرم تلف شد! بيتوته، چند جملهاي آدم با خدا حرف بزند. لازم هم نيست دعاي عربي بخواني، فارسي با خدا حرف بزن. ما روزي يك ربع بايد آن طور كه خدا گفته عبادت كنيم، باقياش هرطور كه دلت ميخواهد. يك كسي پرسيد: چرا نماز عربي است؟ گفتم: نماز ما چند ركعت است؟ هفده ركعت است. هفده ركعت نيم ساعتش را گفتند: اين رقمي بخوان. شبانهروز 24 ساعت است. 24 ساعت، 48 تا نيم ساعت است. خدا يك چهل و هشتم سهم ندارد، بگويد: آقا يك نيم ساعتش را آنطور كه من ميگويم نماز بخوان. 47 قسمتش را با هر زباني ميخواهي حرف بزن. تو يك چهل و هفتم هم به خدا نميدهي، يك چهل و هشتم. ميگفت: چرا نماز را عربي بخوانم؟ براي اينكه بايد منظم باشد، اگر به هركس بگويند: با هر زباني ميخواهي نماز بخوان، معلوم نيست نماز چقدر طول ميكشد؟ يكي نمازش چهل دقيقه ميكشد. يكي نمازش يك دقيقه ميكشد، الآن نماز فرم دارد، استاندارد است. اولش «اللَّهُ أَكْبَر» است، آخرش هم السلام عليكم. آدم ميداند چند ركوع دارد، چند سجود دارد، چقدر خم شويم؟ چه كلمهاي بگوييم؟ به چه سمتي بايستيم؟ نماز باعث نظم و انضباط و كنترل ما است. اگر بگوييم هركس هرطور ميخواهد حرف بزند. چه چيزي از آب درميآيد؟ آشپز كه دو تا شد، آش خراب ميشود. حالا اگر آشپز شش ميليارد شدند… هركسي يك طور حرف زد. يكي از ابزار تربيت كنترل و روي فرم آوردن است. اين پرندهها و ماهيها هستند كه آموزش ميبينند، اسمش چيه؟ دلفين، اگر هر ماهي خودش شنا برود كه براي شما جاذبه ندارد. جاذبه اين است كه اينها را تربيت كردند، كه يك دايرهي آهني ميگذارند، يك دور از اين رد ميشود. دو تا ميگذارند جفتي ميپرند. سه تا ميگذارند سه تايي ميپرند. اين تربيتاش، نظم اين مهم است. بيتوته، با دعا به هر زباني كه ميخواهي، شب زندهداري، مطالعه، حديث داريم از چند اشك خدا خوشش ميآيد، يكي اشك جوان به خاطر گناهانش اشك ميريزد. بيتوته، «سُجَّدًا وَ قِيَامًا» 4- یاد قیامت در همه حال «وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا» (فرقان/65)، «غراما» با غين، مصيبتي است كه راه در رو ندارد. آدم را به بن بست ميكشاند. ميگويد: بندگان خدا كساني هستند كه به فكر جهنم هستند. اين ياد قيامت خيلي مهم است. خدا به كم فروشان ميگويد: چرا كم فروشي ميكنيد؟ «أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ، لِيَوْمٍ عَظِيمٍ» (مطففين/4 و5) چرا كم فروشي ميكنيد؟ مگر نميدانيد در قيامت بايد جواب بدهيد؟ ما در قرآن دو آيه داريم، يك آيه داريم كه افرادي ايمان به قيامت ندارند، يك آيه داريم آيه كه ايمان دارد، قيامت را فراموش ميكند. آيهاي كه ميگويد: «لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ» (غافر/27) يعني ايمان به قيامت ندارد. «الْحَمْدُ لِلَّه» ما ايمان داريم، اما «نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ» (ص/26)، «لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ» يك آيه است، «نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ» هم يك آيهي ديگر است. بعضيها قيامت را قبول ندارند، بعضيها قيامت را قبول دارند، فراموش ميكنند. خيلي از ما كه خلاف ميكنيم قيامت را فراموش ميكنيم. ميگويد: عباد الرحمن كساني هستند كه ياد قيامت هستند و ميگويند: «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّم» خدايا عذاب جهنم را از ما دور كن. «خلصنا من النار يا ربّ»، «خلصنا من النار» يعني چه؟ يعني «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّم». «اجرنا من النار يا مُجير» يعني چه؟ يعني «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّم»، «إِنَّ عَذابَها كانَ غَراما» عذاب جهنم خيلي سخت است. 5- انواع حساب در قیامت در قيامت چهار رقم حساب داريم، حساب آسان «حِساباً يَسيراً» (انشقاق/8)، حساب سخت، «حِساباً شَديدا» (طلاق/8) بيحساب به جهنم ميرود، «فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَة وَزْناً» (كهف/105) بيحساب به بهشت ميرود. «يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ» (غافر/40) حديث داريم امام فرمود: اگر با مردم روان باشيد، خدا هم روز قيامت حساب شما را روان ميكند. اگر با مردم مته به خشخاش بگذاري، با مردم سختگيري كني، خدا در قيامت حساب شما را سخت ميگيرد. آسان بگيري، آسان ميگيرند. سخت بگيري، سخت ميگيرند. از انبياء هم ميپرسند. انبياء هم روز قيامت بايد جواب بدهند. «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ» (اعراف/6) هم از مردم ميپرسيم با انبياء چه كرديد؟ هم به انبياء ميگوييم: حكم خدا را به مردم رسانديد يا كوتاهي كرديد؟ همه مورد سؤال هستند. هم از ظاهر ميپرسند، هم از باطن. از همهي اعمال ميپرسند. «عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (نحل/93) از همهي عملكردها ميپرسند. ولذا قرآن گفته: از گناه دوري كنيد، چه ظاهر، چه باطن. «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَه» (انعام/120) گناه ظاهري، آخر گاهي وقتها ميگوييم: نفهميد، خوب شد نفهميد. ما فكر ميكنيم گناهي كه بفهمند گناه است. گناه، گناه است. چه بفهمند، چه نفهمند. عبادالرحمن، بندگان خوب خدا كساني هستند كه فكر دوزخ هم هستند. از قهر خدا ميترسند. اهل بيت پيغمبر افطاريشان را به مسكين دادند و گفتند: «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريراً» (انسان/10) ما از قيامت ميترسيم. بخشي از دعاها اين است كه صحنهي قيامت را مطرح ميكند. برادرها و خواهرها، شبهاي آخر ماه رمضان است. حديث داريم اگر ماه رمضان تمام شود و بخشيده نشويد، نشانهي بدبختي است. در باز شد، دارند در را ميبندند. خدا ديگر با ما چه كند؟ گفت: بخوابي عبادت است. يك آيه خواندن در ماه رمضان ثواب يك ختم قرآن را دارد. نفس كشيدن ثواب «سُبْحَانَ اللَّه» دارد. عبادتت قبول است. دعايت مستجاب است. چطور ديگر خدا با ما برخورد كند؟ «فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِه» (بحارالانوار/ج91/ص142) خدايا! بندگان خوب خدا ميگويند: «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّم» بالاخره اين جمعيت چند هزار نفري، بندگان خوب هم زياد در آنها هست. لااقل نسل نو دلهاي پاك هست. يك دعا ميكنم آمين بگوييد. خدايا به آبروي محمد و علي و به آبروي زهرا و امام حسن و امام حسين و فرزندان معصوم امام حسن و امام حسين قسمت ميدهم، تمام قهر خودت و عذاب دوزخ را از همهي ما دور بفرما. 6- سختی عذاب در دوزخ عبادالرحمان كساني هستند كه «وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً» «غَرام» را در لغت معنا كرده است، يعني راه برگشت ندارد. آخر گاهي وقتها يك ظرف زهر را ميآورند ميگويند: بخور، خوب نميخوريم. آنجا ميگويد: «إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ، طَعَامُ الْأَثِيمِ» (دخان/43 و44) غذاي گنهكار زقوم است. ميگوييم: خوب نميخورد. ميگويد: نميشوي نخوري. بايد بخوري! «فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ» (واقعه/53) ميگويد: حالا كم بخورم. ميگويد: كم نه! بايد سير بخوري. «فَمالِؤُنَ»، مَلَ يعني پر، مملو يعني پر. يعني 1- هم زقوم است. 2- هم بايد بخوري، 3- هم بايد سير بخوري 4- هم بايد با عشق بخوري. آخر اين عشقش هم آدم را ميكشد. يكوقت يك آدم زخمي را ميگويند: يك بوس يك ربعي از اين بكن. ديگر آخر اين آدم زخمي، ميگويد: نه، «فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهيمِ» (واقعه/55) يعني بايد مثل شتر تشنهاي كه آب ميخورد، بايد اين زقوم را اين رقمي بخوري. ميگوييم: خيلي خوب گاهي وقتها آدم يك سير ميخورد، بعدش سبزي ميجود يا مثلاً يك غذايي ميخورد، مثل بعضي ترياكيها ميگويند: يك خرده آبليمو رويش بخوري، چيز ميشود. حالا ميشود رويش يك چيزي بخوريم حل شود. ميگويد: حل نميشود. بعد از اينكه «فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ»، «فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهيمِ» بعد ميگويد: يك قطره آب هم روي سرش ميريزيم. آيهاش را بخوانيد. «ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَميمِ» (دخان/48) يعني غير از اينكه شكمت را از آن زقوم بايد پر كني، با عشق هم بايد بخوري، حسابي هم بايد بخوري، رويش آب ليمو خبري نيست. «صُبُّوا» روي سرت ميريزند، روي سرمان ميريزند، آب داغ! اينطور نيست كه… گاهي وقتها در بيمارستان ميگويند: روغن كرچك بخور، آدم نميتواند بخورد، ولي بالاخره با يك مقدار آب پرتغال ميخورد. ميگويد: نه، چه خبر است… غذاب قيامت مهم است. قرآن ميگويد: «وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى» (حج/2) قيامت ميبينيم مردم مست هستند. بعد ميگويد: مست نيستند، «وَ ما هُمْ بِسُكارى» (حج/2) اينها مست نيستند. پس چرا گيج هستند، پيلي پيلي ميخورند؟ ميگويد: عذاب خدا، «وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ» (حج/2) در همين زلزلهي اخير گفتند: مادر رفت بچهاش را بردارد، آوار رويش آمد. ولي قيامت ميگويد: بچه در بغل را دور مياندازند. يعني به قدري عذاب سخت است كه اگر كسي بچهاش را دارد شير مي دهد، بچهي شير خورهاش را پرت ميكند. «يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ» (حج/2) يعني اگر مادري دارد بچهاش را شير ميدهد، عذاب قيامت طوري است كه بچهاش را دور مياندازد. «وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها» اگر حاملهاي آن زمان باشد، البته آنجا زن حامله نيست. آنجا زن شيرده نيست. خدا براي اينكه مجسم كند گفته: عذاب به قدري سخت است، كه اگر زني در حال شير دادن است، بچهاش را دور مياندازد، و اگر زني حامله باشد، هركس باشد سقط ميكند. اين عذاب سخت است، ما راحت سر به سر مردم ميگذاريم. راحت پول مردم را ميخوريم. راحت متلك ميگوييم، راحت آبروي كسي را ميريزيم. يكي دو ماه ديگر، وقت حج است. اگر كسي به شما گفت: آقا من شما را مكه ميبرم، به يك شرط، الآن هم كه ميدانيد چقدر مكه گران شده است. به شرطي كه وارد مكه شديد، به اندازهي يك قاشق چايخوري، چند مثقال لجن به كعبه بمال، ميگويد: نه من نميكنم. ميگوييد: آقا ده ميليون، بيست ميليون، سي ميليون، ميگوييد: هرچقدر ميخواهي باش، من مكه بيايم يك چنين كاري كنم؟ «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»! نميكنم. امام صادق فرمود: كعبه عزيزي! بعد فرمود: آبروي مؤمن از تو عزيزتر است. ما راحت آبروي مردم را ميريزيم. حتي پدر حق ندارد آبروي بچهاش را ببرد. برو گمشو! بابا تو ميخواهي به من بگويي: برو گمشو، چرا روبروي مهمان ميگويي؟ صدا بزن و در گوشم بگو. اما روبروي مهمان حق نداري به بچهات بگويي: برو گمشو. اين بچهات را پيش مهمانها خراب كردي. مادر ميگويد: من او را زاييدم. ببينم مگر هركس زاييد ميتواند فحش بدهد؟ چه كسي گفته هركس زاييد ميتواند… دخترم است! خوب دخترت باشد. حق ادب داري، اما حق تحقير نداري. زنا كار را حق داري شلاقش بزني، حق نداري بگويي: خاك بر سرت كند! چرا گفتي خاك بر سرت!؟ اينكه زينب كبري فرمود: شام از كربلا سخت تر بود. در كربلا خون بود، در شام تحقير بود. تحقير بيشتر آدم را ميسوزاند. دو نفر با هم حسابي كتككاري ميكنند، وسط كتككاري ميگويد: برو دزد! بعد هم مردم جمع ميشوند اينها را آشتي ميدهند، ميگويد: آقا كتكها هيچي، تو به من گفتي: دزد، چه دزديده بودم؟ ميبيني كتككاريها را فراموش ميكند، اين كلمهي برو دزد، در دلش ميماند. نميشود هرچه ميخواهيم بگوييم. «إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً» (فرقان/66) جايگاهي است، عبوري نيست، مستقر است، يعني ماندني است. يكي گفت: ما سي سال، چهل سال گناه ميكنيم، چرا تا ابد بسوزيم؟ به او گفتم: شما يك لحظه چاقو در چشمت بزن، تا ابد كور هستي. يك لحظه چاقو را در چشمت ميزني، نود سال كور هستي. گاهي آدم گناه را يك دقيقه ميكند، تا ابد… من خودم يك حرف زشتي به شما بزنم، ديگر تا ابد بحث تلويزيون مرا گوش نميكني. اصلاً تا مرا ببيني خاموش ميكني. ميگويي: اين يك روز به من يك حرف بدي زد. بابا من يك دقيقه حرف زدم، ولي دهها سال در ذهن شما ميماند. گناه زمانش كم است. كيفر زياد! 7- میانه روی در انفاق به محرومان آيهي بعد «وَ الَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا»ْ (فرقان/67) بندگان خوب خدا چه كساني هستند؟ داريم صفاتشان را ميشماريم. 1- روان هستند. 2- پز نميدهند. قيافه و رانندگي و موتور و دوچرخه و راه رفتن و عروسي و جشن و عزا و آمين و عطسه و سرفه و زنگ موبايل و اصلاً هيچياش با بقيه فرق نميكند، طبيعي طبيعي است. 2- با آدمهاي جاهل جر و بحث نميكنند. 3- بخشي از شب را با خدا گفتگو دارند، 4- از ترس خدا به خدا پناه ميبرند. 5- در پول خرج كردن «وَ الَّذِينَ إِذَا أَنفَقُواْ لَمْ يُسْرِفُواْ وَ لَمْ يَقْترُُواْ وَ كَانَ بَينَْ ذَالِكَ قَوَامًا» (فرقان/67) بنده خوب خدا كسي است كه در پول خرج كردن، ميانه است. بچهاي نزد پيغمبر آمد گفت: مادرم گفته: پيراهن پيغمبر را برايش تبرك ببرم. پيغمبر هم يك پيراهن داشت، درآورد به بچه داد، گفت: به مادرت تبرك بده. اذان گفتند: «حي علي الصلاة»، «حي علي الفلاح» پيغمبر پيراهن نداشت. آيه نازل شد چه كسي گفته: پيراهنت را بدهي؟ كسي كه يك پيراهن دارد، حق ندارد به كسي بدهد. «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِك» (اسراء/29) نه آن رقمي كه دستت به گردنت قفل شود كه، يعني دستت در جيبت نرود، «وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» نه آن رقمي كه هرچه داري بدهي، بايد برنامهريزي باشد براي پول خرج كردن. وقتي انفاق ميكنيد، چه به فقرا، چه خرجي خودتان «لَمْ يُسْرِفُوا» اسراف نكنيد. يك روز حضرت ميخواست اين آيه را نمايشي كند. يك مشتي شن برداشت، محكم گرفت، يعني مشتش بسته است و يك دانه از اين شنها از دستش خارج نميشود. گفت: اين درست نيست. بعد يك مشت ديگر برداشت، دستش را كج كرد و همه شنها ريخت. گفت: اين هم درست نيست. دفعهي سوم يك مقدار شن برداشت، يك خرده را نگه داشت و يك خرده را ريخت. گفت: اين درست است. مهماني ميدهيد، فقط تجار را دعوت كنيد، غلط است. فقط فقرا را دعوت كنيد، اين هم غلط است. چون وقتي به فقرا غذا ميدهيد، ميگويند: معلوم است حاج آقا روزه خورده، كفاره ميدهد. گفتند: شصت فقير را سير كن، اين مال فقرا است. فقط تاجرها باشند زندگي اشرافي ممنوع! فقط فقرا باشند، باز فقرا تحقير ميشوند، يك تاجر و يك فقير با هم باشند. الآن در مهمانيها متأسفانه شخصيتها را يك سمت ميكنند ميگويند: شما شاسي بلند هستيد، برويد اينجا. گداها را ميگويند: آن طرف تر برويد. اين كيف نميكند. كيف آن است كه راننده و شخصيت كنار هم غذا بخورند. اينطور باشد احترام است. ولذا اگر كسي به فقرا غذا بدهد اما اينها را در يك اتاق ديگر بكند، باز هم كرامت نيست. كرامت اين است كه با هم باشيم. امام رضا فرمود: من ميخواهم با بردهها با هم غذا بخوريم. فقرا كنار كوچه بودند، امام سجاد رد شد، گفتند: «بِسْمِ اللَّهِ»، گفت: ميآيم. آمد كنار فقرا روي خاك نشست. حضرت سليمان سان ميديد ولي وقت غذا خوردن با فقرا مينشست. ما ميگوييم: در شأن ما نيست. ما نفهميديم اين شأن از كجا پيدا شد؟ روز فتح مكه پيغمبر سوار يك الاغ بيپالان شد. گفتند: آقا پايين بيا. امروز روز تاريخي است، روز فتح مكه است. فرمود: الاغش خيلي جان دارد، تو هم بيا دو پشته سوار شويم. پيغمبر شأن را نميفهميد، يا ما نميفهميم؟ خيلي از چيزهايي كه درست ميكنيم، شأنها… در پول خرج كردن ميانهروي. تمام كمالات يكجا خوب است و يكجا بد است. تنها چيزي كه هميشه خوب است عدالت است. مثلاً سخاوت يكجا خوب است و يكجا بد است. ترس يكجا خوب است و يكجا بد. علم يكجا خوب است و يكجا بد. خيلي وقتها علم بد است. يعني من بدانم كه كي ميميرم. خيلي بد است، من اگر بدانم 17 روز ديگر ميميرم، همين حالا از ترسش ميميرم. خيلي چيزها يكجا خوب است و يكجا بد. اما چيزي كه هميشه خوب است، براي همه خوب است، براي دوست و دشمن و بچه و بزرگ و دور و نزديك، عدالت است. عدالت با دشمن خوب است، با دوست هم خوب است. در خانه هم خوب است. يك مادري سه تا خرما داشت و دو تا بچه. يك خرما را به اين بچه داد، يك خرما به آن بچه داد. خرماي سوم را با دقت تقسيم ميكرد. اميرالمؤمنين فرمود: مادر تو به خاطر اين دقتي كه داري، كه بين بچههايت فرق ميگذاري اهل بهشت هستي. چون دقت ميكني كه بين بچهها فرق نگذاري. حديث داريم پدر و مادرها بين بچههايشان فرق نگذارند. حتي در «من لا يحضر» حديثي داريم كه اگر كسي در وصيت فرق بگذارد، گناه كبيره كرده است. بگويد: من دارم ميميرم، به او دو تومان بدهيد و به اين يك تومان. نبايد بين بچهها فرق گذاشت. البته بچههاي هم سطح، نه اينكه اگر پدر ما بك بچهي كوچولو دارد، او را بوسيد، يك نردبان بگذارد، من را هم روي پشت بام ببوسد. نه يعني بچههايي كه هم سطح هستند. بچههايي كه هم سطح هستند، بينشان فرق نگذاريد. ميانهروي، «لَمْ يُسْرِفُوا» اسراف نه «وَ لَمْ يَقْتُرُوا» تنگدستي هم نه، «وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» بس است. يا امام رضا ما مهمان تو هستيم. در خانهي تو هستيم. يك جملهاي است كه ميگويد: «أكرم الضيف و لو كان كافرا» (بحارالانوار/ج67/ص370) بالاخره اگر از ما راضي نيستي، اول كه مهمان تو هستيم. لابد يك عنايتي به ما شده كه مهمان تو شديم. مشهد و زيارت و عمره و كربلا مربوط به پول نيست. خيليها از شما پولدارتر هستند، نتوانستند بيايند. با مرحوم ابوي در حرم آمده بودم. خدايا همه مردهها را بيامرز. حسابي گريه كرد. گفتم: آقا خيلي حال بهت دست داد. خيلي گريه كردي. گفت: دلم سوخت براي پدرم، پدر من تقريباً هشتاد سال كاشان بود. پدرم ميگفت: پدرم، يعني جدّ من، هشتاد سال خواست مشهد بيايد، نميتوانست بيايد. تو با هواپيما يك ساعت پيش تهران بودي، حالا مشهد آمدي. نگاه ميكنم به پدرم چقدر سوخت و تو چقدر در رفاه هستي. چقدر شيعه الآن در دنيا داريم كه آه ميكشد در خانهي امام رضا باشد. همين فيلم را اگر نشان برزخيها بدهند. ميلياردها آدم زير خاك هستند، به شما ميگويند: خوشا به حالتان! گاهي كنار برويد بنشينيد، يكي يكي هركس به ذهنت ميآيد يك سلام بدهيد. يك سلام خالي هم يك زيارت كامل است. «السلام عليك يا علي بن موسي الرضا» همين يك زيارت است. يك سلام يك زيارت است. به قصد آنها زيارت كنيم. اگر كسي يادمان آمد، در حق آنها دعا كنيم. حتي كسي به ما ظلم كرده، دعا كنيم. به مالك اشتر جسارت شد. در مسجد رفت و گفت: خدايا اين آقايي كه به من جسارت كرد را ببخش. به آنهايي هم كه به شما فحش دادند دعا كن. به آنهايي كه به شما ظلم كردند، «مَنِ اغْتَابَنِي إِلَى حُسْنِ الذِّكْرِ» (صحيفه سجاديه/ص92) امام زين العابدين ميگويد: طوري مرا اخلاقي بار بياور، كه اگر كسي غيبت مرا كرد، من خوبياش را بگويم. انتقام نكشم. «وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَة» (رعد/22) بديها را با خوبي رفع كنم. « ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن» (مؤمنون/96) توفيقي است، سال ديگر هستيم، نيستيم، به امام صادق گفتند: بعضي مردهها چشمشان باز است، بعضي چشمشان بسته است؟ چرا؟ فرمود: آن كسي كه باز است، فرصت نكرده ببندد، آن كسي كه بسته است، فرصت نكرده باز كند. چهارده مرتبه در قرآن كلمهي «بَغْتَة» (انعام/31) آمده است. آدم نميداند هست، نيست، باشد توفيق دارد بيايد، توفيق ندارد بيايد. اگر از مردم ايران ميپرسيدند: امسال مردني كيه؟ احدي نميگفت: حاج احمد آقا پسر امام. جوان بود! آدم نميداند. آدم در قبرستان كه ميرود عكس جوانها بيش از پيرهاست. بعضيها ميگويند: ما پير شويم توبه ميكنيم. شما ورقه بنويس به من بده كه شما تا هشتاد سالگي هستي، من هم زير آن بنويسم، چون يقين داري كه تا هشتاد سالگي هستي، 79 سال دنبال كيفت برو و سال آخر بيا و توبه كن. ممكن است هفتهي ديگر نباشيم. به ما گفتند: هروقت نماز ميخواني، فرض كن نماز آخرت است. ماه رمضان، شبهاي آخر، خانهي امام رضا فرصت طلايي است. «نسئلك و ندعوك بسمك العظيم الاعظم، الاعز الاجل الاكرم، بحق محمد و علي و فاطمه و الحسن و الحسين، و تسعه المعصومين، من ذرية الحسين» خدايا ما امشب سر سفرهي قرآن گفتيم: و عباد الرحمان، چه كساني هستند. بندگان خوب خدا چه كساني هستند. خدايا خودت ما را از بندگان خوب خودت قرار بده. به آبروي بندگان خوبت، هرچه شب قدر به بندگان خوبت دادي، به آبروي همان بندگان خوب همهي آنها را براي همهي ما مقدر بفرما. شب قدر چه مقدر كردي؟ باشيم يا نباشيم. چه باشيم، چه نباشيم، خدايا ما را در راه مستقيم قرار بده. پدران و مادران ما زحمت كشيدند ما را مسلمان تربيت كردند. جزاي خير به آنها مرحمت بفرما. نسل ما را تا آخر تاريخ بهترين مؤمنين و مؤمنان قرار بده. از الآن تا ابد قلب امام زمان را از ما راضي بفرما. ما كه توفيق پيدا كرديم خدمت ولي خدا رسيديم، خدايا تمام آرزومندان زيارت كعبه، مدينه، ائمه بقيع، كربلا، كاظمين، سامرا، نجف، مشهد، خدايا همهي آرزومندان را با آساني و نيت خالص، زيارت با معرفت كه ذخيرهي قيامتشان باشد، نصيب تك تك آنها بفرما. حرم كه ميرويد يك زيارت براي محرومين بخوانيد. ميدانيد روزي چند بار حرم ميرويد، بگوييد: من اين سفر رفتم فقط براي محرومين. محرومين چه كساني هستند؟ فراموش شدههاي تاريخ! نسل يازدهم ما كيه؟ نميدانم كيه. نسل هفتم، نميدانم چه كساني هستند. نسل هشتم، نمي دانم چه كساني هستند. فراموش شدههاي تاريخ، بيمارها، آنهايي كه دور هستند، يك زيارت بكنيم براي آنهايي كه… عكس شهيد را ميبيني، نميداني چه كسي است… «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» يك صلوات بفرست و بگو: ثواب اين صلوات براي ا
با گوش دادن موسیقی این خصایل در شیرازه ی وجودی انسان ایجاد می شود : 1- عامل بی تقوایی 2- رفتن برکت از خانه ای که در آن موسیقی وجود داشته باشد 3- موجب پست فطرتی انسان میشود 4- سبب نفاق میشود 5- قساوت قلب می آورد 6- موجب بی تفاوتی به ناموس میشود(دیّوثی) 7- موجب فسق وغضب الهی می شود 8- موجب کفر نعمت میشود 9- موجب دوری از رحمت های الهی میشود 10- موجب از بین بردن عقل و ادراک آدمی میشود 11- موجب زنا میشود 12- با شراب و مشروبات الکلی تفاوتی ندارد و در بعضی موارد مضر تر از آنها عمل میکند 13- باعث فقر آدمی میشود 14- انسان را منافق میکند 15- زنان را بی حیا میکند و … حال مضراتی که توسط دانشمندان علوم پزشکی و روانی به اثبات رسیده رو براتون شرح میدم : 1- ایجاد عدم تعادل و توازن بین اعصاب سمپاتیک و پارا سمپاتیک که اختلال در این دو اعصاب بدن باعث مشکلات زیر میشود که اون ها توسط استاد علامه حعفری علیه الرحمه جمع آوری شده است. 1- اضطرابات گوناگون 2- عصبانیت 3- سستی 4- بی ارادگی 5- سر گیجه 6- صراع 7- مالیخولیا 8- نفخ معده 9- تحریکات قلبی 10- اختلال در تپش قلب 11- آنژین صوری 13- انقباضات عروقی 14- اختلالات غدد مترحشه داخلی مخصوصا تیروئید و تخمدان 15- اسپاسم لوله ی گوارشی 16- آسم (تنگی نفس) 17- و موجب اختلالات در کیفیت جذب ، هضم و دفع غذا ، ترشحات و فشار خون میشود. آهنگ های افراطی نشاط انگیز به گونه ای عصب های سمپاتیک و پاراسمپاتیک را تحریک میکند که شخص دچار ناراحتی های روانی میشود.بیداری های شبانه ، فعالیت های بی موقع ، خوشی های نا گهانی ، خنده های بی جا ، پر گویی ، ادای سخنان مسخره و هذیان آمیز ، سر درد و عصبانیت از دست آورد های دیگر موسیقی است که ادامه ی این وضعیت ممکن است به مرض “مانی” بیانجامد که نوعی جنون و بیماری روانی است. 2- مرض مانی مرضی شبیه به جنون است مریض در خود ناراحتی حس نموده و پیوسته نا آرام میشود نمی تواند در یک جا آرام بنشیند 3- مرض پارانویا : که شخصه مبتلا به این بیماری ادعاهای بی مورد نموده و خودش را از همه برتر میداند. 4- مرض سیکلوتمی : مرضی است که انسان گاهی بدون سبب می خندد و گاهی میگرید. 5- کوتاهی عمر : به تجربه ی ثابت شده که هیچ یک از موسیقی دانان به سن 60 سالگی نرسیده اند و در بسیاری از روایات و آیات قرآن استفاده می شود که اعمال خیر بر وسعت رزق و طول عمر می انجامد ولی گناه و لهو و لعب برکت را از بین میبرد و از عمر انسان می کاهد. 6- ضعف اعصاب : که در ایجاد و پدید آوردن امراض خطر ناک و مهلک نقش بسزائی دارد. دکتر ولف آدلر میگوید : موسیقی سلسله اعصاب ما را در اثر جلب دقت خارج از طبیعی آن ، سخت خسته میکند. 7- اختلالات دماغی : وقتی که موسیقی بر اعصاب انسان مسلط شد اراده را از انسان سلب میکند در نتیجه انسان بی اختیار می رقصد ، با میز و صندلی ضرب میگیرد (با دست خود و میز آهنگ میزند) شانه تکان می دهد به تدریج نیروی ادراک ضعیف شده و اختلالات دماغی پیش می آید و بلاخره روزی می رسد که نیروی خرد و اندیشه را از دست داده و آثار جنون و دیوانگی در او ظاهر میشود. 8- نا منظم شدن ضربان قلب : دکتر روبرت انگلیسی ثابت نمود که طفل در رحم مادر بعد از شش ماهگی تحت تاثیر موسیقی قرار میگیرد و اگر زن حامله به موسیقی گوش دهد ضربان قلب طفل در رحم بالا میرود. 9- انتحار و خودکشی : در بررسی هایی که گذشت ثابت شد که بعضی از موسیقی دانان در اثر زیادی اشتغال به موسیقی دست به خود کشی می زدند و حتی در کشور های غربی ، جوانان در اثر گوش دادن به موسیقی دست به خودکشی میزنند. 10- هیجان : که موجب مرض های : کمبود ویتامین ها و زخم معده و روماتیسم و بیماری های روانی و اعصاب و … می شود. 11- فشار خون 12- زیاد شدن فحشاء و منکر در اجتماع 13- تضعیف و تضییع حس بینایی 14- سلب اراده و شکست شخصیت 15- سلب غیرت 16- زیاد شدن جنایات در اجتماع 17- اتلاف وقت : مهمترین اثر شوم موسیقی آن است که وقت انسان را طلف میکند و انسان را از کار های دینی و دنیایی باز میدارد 18- جنون ودیوانگی . در یک مقاله طبی آمده که : روان شناسان پی برده اند که اثر صدا از الکل و توتون به مراتب شدید تر است و بدن را بیشتر مسموم میکند و بهترین درمان خستگی دماغی و جسمی سکوت مطلق است و هیچ داروئی نمی تواند جانشین آن شود. حال می پردازیم به چند حدیث درباره موسیقی : رسول خدا (ص) می فرمایند : هدف بعثت و رسالت من شکستن بت و از بین بردن آلات لهو و لعب و موسیقی است. امام رضا (ع) می فرمایند : گوش دادن به موسیقی از گناهان کبیره است. امام باقر(ع) فرموده اند : موسیقی و آواز خوانی از جمله گناهانی است که خداوند عزوجل برای آن وعده ی آتش داده است. پیامبر اسلام (ص) می فرمایند : موسیقی و آواز خوانی مقدمه و سبب واقع شدن در زناء است. سخنانی از بزرگان در ارتباط با موسیقی : موسیقی مانند کسی است که دست یک تشنه ی جان به لب رسیده را گرفته و او را با شدید ترین تحریکات و احساسات به سوی سراب می برد. و یا به لب چشمه ساری می برد و با کمال قدرت او را از خم شدن به روی آب و آشامیدن آن جلو گیری میکند. آیا این اشتیاق شدید به محتوا که دائما با شکست رو به رو میشود مغز و روان انسان ها را در برابر واقعیات نمی سایاند؟؟؟ حضرت امام خمینی(ره) : موسیقی با تریاک فرق ندارد ، تریاک یک جور خلسه می آورد این یک جور خلسه می آورد. استاد علامه جعفری(ره) : اگر موسیقی آنچنان که عاشقان دلباخته اش میگویند حقیقتا روح انسان را تصفیه میکند ، چرا با شیوع موسیقی در شرق و غرب بیماری های روانی و فساد های اخلاقی به حدی است که گفتگو درباره ی آن باعث شرمساری است. استاد شهید مطهری (ره) : واقعا موسیقی قدرت عظیم و فوق العاده ای مخصوصا از جهت پاره کردن پرده عفت و تقوا دارد و اما . . نکته ی اخلاقی بندگی خداوند شخصی نزد امام حسن عسگری علیه السلام وارد شد و به ایشان گفت من هر کاری میکنم نمی توانم گناه نکنم چه کار کنم؟ امام علیه السلام به او فرمودند که تو این پنج کار را انجام بده بعد از آن هر گناه و هر کاری که دوست داشتی انجام بده . 1- از ملک خداوند بیرون برو تا در ملک او گناه نکنی . 2- از رزق خداوند استفاده نکن تا نمک نخوری و نمکدان بشکنی . 3- به جایی برو که پروردگارت تو را هنگام گناه نبیند . 4- در هنگام مرگ فرشته ی مرگ را از خود دور کن تا جانت را نگیرد . 5- و در قیامت فرشتگانی را که میخواهند تو را به دوزخ بیاندازند را از خود بران و با آن ها همراه نشو. اگر توانایی این پنج کار را داری هر گناهی که خواستی انجام ده ولی اگر قادر به انجام دادنشان نیستی بندگی خدا را انجام ده بسم الله الرحمن الرحیم چند سالی است که جریان موسیقی برگردان یا به عبارتی بهتر وارون نگاری صوتی در موسیقی پس از حدود ۶۰ سال از آغاز این مسئله در امریکا در کشور ما مطرح شده است و حقیر نیز در این باره توضیحاتی داده ام. اما از آنجا که خیلی از عزیزان در این باره شبهاتی دارند و اخیرا افرادی به ایجاد انحراف فکری از این طریق دامن زده اند و دیگر اینکه نظرات متفاوت و مختلف و بعضا متناضی در این باره گفته می شود ، لذا در این مقاله به برسی موسیقی برگردان می پردازیم: پیش از تحلیل این صنعت توسط بنده از شما عزیزان در خواست می گردد حتما مقاله ای با همین عنوان را از دانشنامه ویکی پدیا مطالعه فرمایید و در پایان نیز نقد و جمع بندی حقیر را بخوانید فراموش نفرمایید نقد بنده مستلزم مطالعه مقاله زیر است فلذا نخست آنرا مطالعه فرمایید: همانگونه که در این مقاله مبسوط مطالعه فرمودید مسئله موسیقی وارون چیز جدیدی نبوده و حد اقل متعلق به بیش از 6 دهه پیش است،لیکن در باره آن می توان موارد زیر را برداشت نمود: 1- مسئله موسیقی وارون شامل سه حالت است: الف : تکه هایی از پیش خوانده می شوند ، سپس آنرا برگردان کرده و در بدنه اصلی موسیقی مخفی می شود ، وقتی متن موسیقی اصلی برگردان می گردد آن تکه اکنون به حالت عادی بازگشته و معنی می دهد. در تحلیل این ادعا می توان گفت : این مسئله منطقی به نظر می رسد و در تاریخ بارها آزموده شده است و صحت آن مجرب بوده و تایید می گردد. و نوع دیگر آن ، به گونه ای است است که خواننده به عمد از کلماتی خاص استفاده می کند تا برگردان و وارون آن واژه مد نظرشان باشد و بتوانند شبیه ترین کلمه را با آنچه مد نظر دارند بازسازی نمایند به عنوان نمونه خواننده از واژه “سرطان” در حالت عادی استفاده میکند ولی در حقیقت برگردان آن یعنی “نترس” (البته با اندکی تغییر) مورد نظر است که استفاده از این روش بسیار دشوار است. ب : می توان با ابزار و نرم افزار های خاصی در حالت عادی آهنگی را خواند که اگر برگردان گردد معنی جدید می دهد ، در اینجا این سوال پیش می آید که به عنوان مثال چگونه واژه “دیوار” به “راه بد” تبدیل می گردد ، در حالی که وارون املاء آن “راوید” می شود . طرفداران این مطلب ادعا می کنند با آهنگ های ضمیمه و زمینه این تبدیل حرف صورت می گیرد. در این باب نیز می توان گفت این مسئله تاکنون اصلا اثبات نشده است و تحقیقاتی که بنده انجام دادم چیز دیگری را نشان می دهد که در بند ج آنرا بیان خواهم داشت. ج : این یک اعجاز شیطانی است و خود خواننده و آهنگساز از آن بی خبرند !!! در این باب باید گفت این ادعا مزخرف و باطل محض است و ذره ای صحت ندارد چراکه چنین مطلبی از بیخ و بن ایراد داشته و نه با منطق سازگاری داشته و نه با ادبیات دینی جور در می آید و بیشتر خرافات است تا دلیلی منطبق بر عقلانیت. که البته این مورد شدیدا توسط شیطان پرستان اشاعه داده می شود تا شیطان را قدرت مند نشان دهند. عزیزان در یک تحقیق گسترده که از سوی جنبش مصاف صورت گرفت ما به این نتیجه رسیدیم که سوای مورد الف که قبلا نیز اثبات شده است موارد “ب” و “ج” صرفا ادعایی باطل است و جالب است بدانید بعضا نتایج کاملا عکس دارد. در این آزمون آهنگ ریورس شده ای برای مخاطبین پخش می گشت و از ایشان خواسته می شد تا انچه را از آهنگ در می یابند بر روی کاغذی یادداشت نمایند ، جالب است بدانید هر یک از افراد در جامعه آماری مطلب خاصی را شنیده بود که در برخی موارد کاملا با هم متضاد بودند البته در برخی موارد نیز افرادی جمله مشابه را یاد داشت می نمودند که مورد اخیر به ندرت پیش می امد. در عوض در آزمایشی دیگر به شنونده القا می شد که شما هم اکنون این جمله را خواهید شنید ، در این حالت قریب به اتفاق آزمون دهندگان مورد را تایید می کردند که این بدان معناست که القا در این صنعت (به شرطی که مورد ب و ج باشند نه الف) بسیار کاربردی است. جالب است بدانید در یک آزمون که بر روی دو فرد با آهنگی واحد انجام شده بود فردی آن آهنگ را الهی دانست چون کلمه الله را شنیده بود و فردی دیگر آن را شیطانی قلمداد نمود چون کلمه لعنت را شنیده بود. این مورد را شما عزیزان بارها آزموده اید ! برای نمونه تکه ابری را در آسمان در نظر بگیرید که هرکس آنرا شبیه به چیزی خاص می بیند اما هنگامی که به افراد القا می شود فلان شکل است عموم افراد می پذیرند. اما در مورد برگردان کردن به شیوه الف که در برخی آهنگ ها یا سریال های غربی و برخی اهنگ های فارسی موسوم به “آنور آبی” صورت می گیرد متاسفانه این شیطنت در حال انجام است و برگردان چنان واضح است که گویا کلامی عادی را می شنویم.(در واقع استفاده از این روش باعث وضع قوانینی در ایالت کانزاس گشت) 2- پیام ناخود اگاه حاصل از این پنهان کاری بر ضمیر انسان تاثیر می گذارد لیکن میزان تاثیر ان مشخص نبوده و در افراد مختلف متفاوت است ، برای نمونه در یک فروشگاه در امریکا پیام ناخود اگاهی در میان آهنگ لایتی که از بلندگوهای آنجا پخش می شد گنجانده شد که بارها عبارت های “دزدی نکنید” ،"دزدی بد است” و … را تکرار می کرد. پس از چندی آمار دزدی در فروشگاه کاهش یافت! نکته ای شبیه به این مسئله را والدینی که فرزندان دو قلوی دختر و پسر دارند آزموده اند ! از آنجا که دختران زودتر به تکلم می آیند والدین هنگامی که صحبت های فرزند پسر را متوجه نمی شوند ، فرزند دختر به عنوان مترجم وارد عمل شده و می تواند برخی صحبت های کاملا نا مفهوم برادر دو قلویش را معنا و ترجمه کند ، این مسئله نشان دهنده میزان متفاوت تاثیر گذاری کلمات نامفهوم بر افراد مختلف است. 3- اخیرا برخی افراد (از جمله آقای محمد علی طاهری)ادعا کرده اند: که اگر صحبت های عادی مردم را برعکس کنیم اگر پیام شیطانی داشت آن فرد شیطانی است و اگر پیام های الهی داشت وی فردی خدایی است و نکته دیگر اینکه گوینده خودش نمی تواند برگردان صحبت هایش را کنترل کند و از این حیث به سادگی می توان افراد منافق را شناسایی نمود!!! در این باب باید گفت از انجا که این نوع برگردان از نوع ب و ج است و در صحبت کردن عادی ابدا نمی توان مورد الف را استفاده نمود این فرضیه دروغ محض بوده و چه بسا مدعیان آن به دنبال برخی مسائل خاص برای از عرصه بیرون نمودن مخالفینشان هستند تا مثلا فردا روزی صحبت های یکی از منتقدین یا مخالفین را برعکس نموده و از آن پیامهای شیطانی بیرون بکشند. و یا در مقابل برخی افراد را الهی جلوه دهند . فراموش نکنید تکنیک مورد استفاده این افراد همان القاء است و لا غیر. ان شا الله به زودی آهنگ واحد با القاء دوگانه در همین وبلاگ برای شما عرضه خواهد شد تا ببینید این ادعا دروغی بیش نیست. کما اینکه این نظریه قدیمی بوده و با عنوان نظریه برگردان گفتار مطرح است، که نظریهای شبه علمی است و نخستین بار توسط “دیوید جان اوتس” ارائه شد. این نظریه پس از ارائه در برنامه “تاک شو"شبانه آرت بل در رادیو مورد توجه مردم قرار گرفت. در این نظریه باور او بر این است که انسان بههنگام خَلق گفتار، ناخودآگاه پیامهای پنهانی را میآفریند که نمایانگر بینشیاست از اندیشههای درونی او. اوتس مدعیست که نظریه اش در روان درمانی ، جرم شناسی و گفتگوهای تجاری کاربرد دارد. البته ادعاهای او ازسوی مردم، علم و انجمنهای آکادمیک مردود اعلام شده است و ذره ای اعتبار ندارد تا جایی که امروز در غرب حتی یک نفر را نیز نمی توان یافت تا از این نظریه خیال پردازانه دفاع نماید. 4- در پایان باید گفت برخی از موسیقی ها چنان پیام های شیطانی آشکار و واضحی دارند که دیگر نیازی به برعکس نمودن آن نیست ، آیا لزومی دارد فردی همچون مرلین منسون خواننده شیطان پرست امرکایی که در حال عادی هزاران بد و بیراه به خدا و پیامبرانش و تمامی مقدسات می گوید در وارون موسیقی اش نکته ای را مخفی نماید؟ دوستانی که سخنرانی صنعت موسیقی حقیر را شنیده اند خوب می دانند که استفاده نابجا حتی از بهترین و سالمترین موسیقی ها نیز آسیب جدی جسمی و روحی برای انسان دارد و باید از این داروی الهی به موقع و برای درد خاص استفاده نمود و فراموش نکنیم استفاده بی جا از هر دارویی فرد را معتاد و وابسته به آن می کند.
مسئله موسیقی بسیار فراگیره ، ما تقریبا کمتر آدمیو پیدا میکنیم که موسیقی گوش نکنه ، خیلی خیلی کم ، حالا این موسیقی یک بار برای یک نفر یک نوحه هست که یک نوع موسیقیه برای یک فرد قرآنه که یک نوع موسیقیه ، برای فرد دیگری موسیقیه داخلی ، برای فردی موسیقیه خارجیه، شاخص تعیین اینکه ما چه موسیقیی گوش بکنیم یا نکنیم چیه؟ بارها برای من و شما پیش اومده در تاکسی نشستیم خودمون یا فردی گفته: آقا این ضبطو خاموش کن ،این صدا رو کم کن، راننده برگشته گفته آقا رادیو هست، وقتی میگه رادیو هست، یعنی چی؟ یعنی این مورد تایید نظام جمهوری اسلامیه ، دهنتو ببند، دقیقا معنیش همین میشه ، اما واقعاً نه نظام جمهوری اسلامی و نه هیچ کس دیگه ای نمیتونه برای موسیقی شاخص تعیین بکنه ، اینجا کسی که شاخص تعیین میکنه تک تک شماها هستین، خود فرده ، در عین اینکه یک موسیقی برای شما حلاله در عین همون حال برای من میتونه حرام باشه ، این غلطه که میگن باید از بیخ و بن فاتحه موسیقی رو خوند باید ریششو کند انداخت دور، البته کسائی هم که این حرفو زدن به نوعی حق داشتن، حالا عرض خواهم کرد چرا. بینید دوستان، موسیقی ساحتش بسیار بسیار مقدس تر از اونیه که ما پا گذاشتیم توش ، هر کسی ته صدایی داشته و از مادرش قهر کرده و رفته توی زیر زمین شروع کرده خوندن ، خوب واقعا آیا به اساتید دیگه ای که هر شش پرده موسیقی رو میتونن ادا کنن هم باید گفت موسیقیدان و به این کسانی که مشکل خانوادگی داشتند هم باید گفت موسیقیدان ؟ ساحت موسیقی مقدس تر از اینه، هر موقع از شما پرسیدن موسیقی خوبه یا بده شما در پاسخ بگین استامینوفن خوبه یا بده؟ اکسپکتورانت خوبه یا بده؟ به جای استفاده از اون بستگی داره، اگر سرت درد بگیره استامینوفن خوبه ، ولی اگر بجایش نباشه بده،موسیقی هم دقیقا یک دارو هست، ما اشتباه کردیم، ما ایرانیها همه چیز رو زیاد مصرف میکنیم، در دنیا رکورد داریم، جمهوری اسلامی ایران یک تنه به اندازه کل قاره اروپا گاز مصرف میکنه، خیلی جالبه ، جمهوری اسلامیه ایران یک تنه به اندازه کشور چین با یک میلیارد و نیم جمعیت سوخت مصرف میکنه ، به نمک که میرسه از همه بیشتر ، نوشابه از همه بیشتر، کلا پکیج هایی که انتخاب می کنیم سنگینه ، موسیقی هم همینطوره، تو دارو هم همینطوره ، نمی دونم شاید این به لحاظ روانشناسی بر میگرده به تاریخمون و به خاطره اینه که سالها در دوره استعمار ما رو گشنه نگه داشتن ، هنوز این ولع در ژن ما مونده ، شکمها به قولی سیر شده ولی چشمها گشنه هست. حکم شرعی درباره موسیقی: چون حکم مراجع برای ما بسیار مهمه، اول حکم شرعی و نظر چند تن از مراجع رو براتون می خونم تا حساب کار دستمون بیاد و بعد موضوع رو به بصورت مصداقی بررسی خواهیم کرد. رسول خدا(ص) می فرمایند :” گوش فرا دادن به صدای لهو گناه است و نشستن در مجلس آن فسق و لذت بردن از آن کفر می باشد” متوجهی دارم چی میگم؟ کفر! پیامبری که خودش دین آورده داره میگه کفر، امام باقر (ع) می فرمایند: “غنا گناهیست که خدا به سبب آن وعده آتش داده است ” ما می دونیم غیبت چی هست، دروغ چی هست، ولی مگر موسیقی چه چیزی داره که خدا اینقدر نسبت به این مسئله ناراحته ، جریان چیه ؟ فتوای مقام معظم رهبری در این باره : “موسیقی اگر انسان را به ابتذال و بی حالی و واخوردگی از واقعیت های زندگی بکشاند حرام است “ موسیقی اگر انسان را به گناه و شهوت رانی تشویق کنه این موسیقی حرام است، بنابراین مرز موسیقیه حرام و حلال ، ایرانی بودن سنتی بودن قدیمی بودن کلاسیک بودن غربی یا شرقی بودن نیست، تعیین جمهوری اسلامی ، نیست، مرز آن چیزیست که من گفتم، ابتذال! شرطی سازی چیست ؟ برای اینکه این مسئله خوب جا بیوفته ، اول باید چند تا اصل روانشناسی رو براتون باز بکنم، مسئله ای در روانشناسی داریم تحت عنوانه شرطی سازی که بسیار مهمه، من وقتی روایات اسلامی و سیره پیامبر (ص) و ائمه (ع) را بررسی کردم ، دیدم که بسیار بسیار روی این مسئله تاکید داشتند، تا جایی که من فکر میکنم، کسی که شرطی سازی رو درست رعایت نکنه نتونسته درست دینشو بجا بیاره ، چطور؟ ببینید ، ما به عنوان انسان نسبت به بعضی از مسائل تمایلاتی داریم و از بعضی چیزها بدمون میاد ، اگر در کنار چیزی که از آن خوشمون میاد چیز دیگری هم وجود داشته باشه، ما از اون مورد هم خوشمون خواهد اومد ، به عنوان مثال علت اینکه چرا ایرانی ها کتاب خوان نیستند، اینه که ما نسبت به کتاب شرطی شدیم، معلمان ـ ساحت مقدس معلمان محفوظ ـ کتابی با دویست صفحه به ما دادند تا بخونیم در ورقه امتحانی بابت هر ” را ” که جا انداختی ۰٫۲۵ از دست دادی، یعنی چی؟ یعنی شما باید بشینی این کتاب رو عینا و مو به مو حفظ کنی، اگر به خود نویسنده بگی اینا رو از حفظ بخون ، نمیتونه، ولی تو بارها و بارها باید جمله ها رو تکرار می کردی با دیدن کتاب یاد شب بیداری ها، یاد خستگی هات میوفتی ، بعد از تمام شدن درستون ، اگر بهت کتاب نشون بدنت می لرزه ، برای شکستن این شرطی سازی هم می تونید از کتابایی که دوست دارید، شروع کنین، اگر بتونی پنج تا کتاب بخونی، ششمی رو دیگه با علاقه می خونی ،کار به جایی میرسه که، اگر روزی یک ساعت مطالعه نکنی انگار نمازت قضا شده .این مضوع مسئله ای هست که ما هر روز باهاش دم خوریم اما به آن بی توجهیم ، بارها شده که لواشک خوردیم و بارها لواشکو دیدیم ، لواشک روکه می بینی چه اتفاقی برات میوفته؟ انگار که می خوای بخوریش دهانت شروع میکنه به ترشح بزاق چرا؟ چون بدنت فهمیده که هر دفعه لواشک میخوری باید بزاغ ترشح کنه این شرطی سازیه مثبته، شرطی سازی منفی در مورد چیزهای هست که ما از اونها بدمون میاد به عنوان مثال ،یک بچه همیشه از رنگ سفید لباس بیزاره چون هر دفعه این رنگه سفید رو دیده یا یک پنی سیلین خورده یا مریض بوده و حالش بد ، و ذهن این لباس را به عنوان یک نشان ثابت شناخته ، اگر هر بار دکتر لباسشو عوض بکنه و بچه نتونه در لباس ، اون فاکتور اصلی رو پیدا بکنه، میگرده دنبال یه چیز دیگه ، مثلا شکل مطب، اگر ساختمون ها هم فرق بکنه باز هم دنبال یک فاکتور ثابت دیگر میگرده و اگر نتونه پیدا بکنه، دو اتفاق میوفته یا شرطی نمیشه یا شرطی سازیه نوع ششم صورت میگیره ، یعنی چی؟ عرض میکنم، شش تا شرطی سازی داریم محول میکنم به خودتون تا برید بخونید که واقعا مبحث جالب و شیرینیه، این موضوع در کتاب روانشناسی هیلگارد توضیح داده شده توصیه می کنم این کتاب روانشناسی رو بخونید ، میتونید با بنیان های روانشناسی آشنا بشین. شرطی سازی نوع ششم : شرطی سازی نوع ششم اتفاق بدی هست ، در صورتی که فاکتور ثابتی در مورد انجام شدن کار خاصی رو پیدا نکنید ،شرطی سازیه نوع ششم رخ میده ، مثالشم یه کبوتر بود، که دانشمند ها بهش یاد دادن که اگر دو تا نوک به این کلید بزنی دو دانه گندم به عنوان جایزه دریافت می کنی ، این که شرطی سازیه نوع اوله سپس یک فاکتور سومی رو هم اضافه کردند و به کبوتر یاد دادند هر دفعه رنگ نارنجی دید و نوک زد دو دانه گندم جایزه میگیره، رنگ نارنجی همون رنگ جلیقه نجات کسایی هست که دارن غرق میشن ، کبوتر زاویه دیدش از ما بیشتره ، اشتباه نکنم ۲۷۰ درجه هست زیر هلیکوپتر نجات قفس کبوتر رو قرار میدادند کبوتر تا جلیقه نجاتی می دید دوتا نوک میزد به دکمه و دو دانه گندم پایین می افتاد ،هنوز هم از این روش استفاده میشه ، مرغ عشقایی که فال میگیرن هم شرطی شدند ، خدمتتون عرض کنم که دانشمندان اومدن یه کبوتری رو غیر فرمولی شرطی کردن، یعنی یه بار نوک میزد دو تا گندم می دادن، یه بار نمی دادن، یه بار یک کیلو گندم می ریختن جلوش ،ده بار اصلا بهش گندم نمی دادن ، این کبوتر بیچاره به دنبال فاکتور ثابتی برای دریافت دانه میگشت ، رنگ لباس دکترها عوض شد! و این فاکتور ثابت رو نمی تونست پیدا کنه، میدونی چه بلایی سرش اومد؟ شرطی سازیه نوع ششم صورت گرفت، آن کبوتر تا آخر عمرش به دکمه نوک می زد تا لحظه ای که مرد، الله اکبر به این دین، به این مذهب ،واقعا شگفت آوره میدونید چرا قمار حرامه؟ چون شما رو دچار شرطی سازیه نوع ششم میکنه چون فرمول برنده شدنتو نمی تونی کشف کنی شانسیه، یه بار می بری سه بار میبازی، ده بار پشت سر هم میبری،یه ماه اصلا نمی بری ، نتیجش چی میشه؟ کسائی که تو قمار میرن ، دائم نوک میزنن، دیگه نمیتونن قمار رو ول کنن ،شما شنیدید افرادی در جریان قمار خونه زندگیشون رو گذاشتن درسته؟ همون لحظه هم میخواد ادامه بده و ببره ، شطرنج بازی کردن ها رو دیدین؟ طرف تا میبازه میگه بشین آقا نمیذارم بری، چون باخت تلخه اینقدر اینرو تکرار میکنه تا شیرینی برد برسه ، طرف خونه زندگیشو گذاشت ، ماشینشو موتورشو ، مواردی بوده شما شنیدید طرف زن خودشو، ناموس خودشو سر قمار گذاشته حالا ببین قرآن چی میگه؟ میگه در قمار و شراب برای شما هم منافعیه هم مضراتیه اما بدانید ضرر هاش بیشتره …درسته قمار سود هم داره قمار میکنی، هزار تومن میذاری ده هزار تومن میبری اما وقتی نگاه میکنی میبینی این بلا رو سر تو آورده که تو دیگه یک انسان آزاد نیستی مختار نیستی . عوامل شرطی سازی: خوب شرطی سازی ها رو یاد گرفتید چه چیزهایی مارو شرطی می کنند؟ ۱) غذا خصوصا خوردنی ها و در بین خوردنی ها ، شیرینی قند، چون در بدن سریع الجذبه و بدن شیرینی رو دوست شما کافیه غذایی رو بخورید و بهتون حالت تهوع دست بده دفعه بعد دیگه از اون غذا بدتون میاد چون بدن شرطی شد ، خیلی از کسایی که از میوه های خاص از غذاهای خاص بدشون میاد کسایین که در کودکی مسموم شدن و حال سختی رو گذروندن . ۲) حالات خوش مثل لبخند، دیدن کسی که انسان شادی هست بهتون انرژیه مثبت میده ، نا خود آگاه از این انسان خوشتون میاد ، بعضی ها ضد حال هستن یه لبخند هم نمیزنن، پیامبر(ص) رو ببینید میفرمودن با لبخند احسان کنید ، میگن ما ندیدیم پیامبر لبخند از لبش بیوفته اینها اصول دین ماست عزیز من وقتی نگاه میکنی میبینی، چقدرجالبه و ریز به ریزِ این ها تاکید شده، ما مواردی رو داریم که به امام خمینی (ره) میگفتن، بیا بریم دعای کمیل میدونی چی میفرمودن؟ میگفتن “حوصله ندارم خسته ام نمیام” میدونی چرا اینکار رو نمی کرده؟ چون اگر در خستگی میرفت دعای کمیل رو میخوند فاتحه دعای کمیل کلا خونده میشد نسبت به اون شرطی میشد، بارها من به دوستان گفتم گفتم کسایی که میخوان برن دعای ندبه شب زود بخوابن که تو حالت بی خوابی مجبور نباشه جلوی خودشو بگیره، دست خودش نیست آروم آروم از دعای ندبه بدش میاد. ۳) کودکی ، شرطی سازی در کودکی خیلی سریعتر اثر می گذاره ، ما در کودکی از هر چی خوشمون اومده همین الانم خوشمون میاد از هر چی ترسیدیم همین الانم بدمون میاد من هر از چند گاهی که نشستم در بین دوستان ، این آهنگ کارتون های قدیمی رو با گوشیم پخش میکنم همه با هم دیگه بر میگردن. این شرطی شدنه، چون کارتون دوست داشته . ۴)موسیقی ، خوب مسئله بعدی تاثیر موسیقی در شرطی سازیه، دوستان عزیزم در کمتر از یک ثانیه این اتفاق میوفته فقط کافیه در ایام فراق که البته شما نداشتین ! یک موسیقی گوش کرده باشی ده سال بعد که بشنوی ، یاد فراق و جدایی ها و… میوفتی. بله شرطی شدی، جالب اینجاست که اگر یکبار به موسیقی گوش کنی هم کافیه و شرطی میشی. یه دوستی دارم ایشون جلسه خواستگاریشو داشت بصورت تلفونی انجام میداد . محرم بود یک روزی این دوستم اومده بود خونه ما ، من براش یه آهنگی” ذوالجناح ز چه روی سوی خیام آمده ای” رو گذاشته بودم ، میگفت من نمیدونم چرا عاشق این آهنگم ، من یادم افتاد اون روزی که داشت از تلفن خانه ما زنگ میزد ، همین پخش میشده ، یکبار فقط و فقط یکبار! اما کبوتر رو با یک بار دونه دادن نمیتونی شرطی کنی یا انسان رو با یک بار، نمیتونی شرطی کنی. شما هم میتونین شرطی سازیها رو انجام بدید ، آهنگ موبایلتونو عوض کنین ، آهنگ موبایلتو عوض میکنی در مترو یا BRT یا در دانشگاه ، گوشی کس دیگری زنگ می خوره که آهنگش زنگ قبلی موبایل شماست ، فورا گوشیتو نگاه می کنی، لذا حتی اگر این آهنگ، شش دوره قبل آهنگه گوشیه شما بوده باشه باز هم دستت به موبایل میره، شرطی شدی، به نظر بنده تاثیر موسیقی در شرطی سازی، از خوردنی بیشتره . وجود موسیقی در متن زندگی خدمتتون عرض کنم ، دوستان دیگه می خوایم وارد اصل بحث که بسیار مهمه بشیم ، موسیقی بذات در دل و جان انسان نفوذ داره یعنی اگر یه نفرو دیدی اومد کلا فاتحه موسیقی رو پیچید گذاشت کنار، بدونین آن انسان موسیقی رو نشناخته ، شما در هر کجا که باشید، موسیقی رو حس میکنید، استاد دانشگاه وقتی مطلب مینویسه ، جایی که کلمش تموم میشه گچ رو دوبار به تخته میکوبه، چون ریتم موسیقیایی برای نوشتنش گرفته ،یا به نانوایی علی الخصوص سنگکی تشریف میبرید و نانوا رو در حین انجام حرکات موزونی تحت عنوانه رقص بندری مشاهده می فرمایید ، بدون این حرکات نمیتونه نون درست کنه ، چون ریتمشه. اگر دقت کرده باشید ، بارها دیدین در خیابون، چند نفر که با هم راه میرن ،با هم قدم بر میدارن و با هم قدمهاشون رو زمین می گذارن اینها ازاول هماهنگ نبودند کمی که با هم راه رفتن ، بعد هم قدم میشن. صحبت کردن ما موسیقی داره ، فرود و فراز داره ،اگر یک نفر رو موسیقی صحبت نکنه اعصابتون خورد میشه، همه ما معمولا اینو به صورت غریزی رعایت میکنیم ، بعضیا هستن پای صحبتشون میشینی خوابت میبره ، سر درد میگیری ، این کسیه که در صحبت کردن ، موسیقی رو رعایت نمیکنه ، دوستان عزیزم بسیاری از اعراب عصر جاهلیت به خاطر موسیقی قرآن بود که به پیامبر ایمان آوردند، حداقل در مورد خلیفه دوم این مسئله در تاریخ آمده که با شنیدن صدای قرآن ایمان آورد ، قرآن موسیقیایی هست اذالشمس کورت و اذالنجوم کدرت و اذالجبال سیّرت و اذالبحار … ببین همش موسیقیایی هست و سجع داره ، حالا میتونی تو از همچین چیزی موسیقیو بگیری؟ اولین کاری که کردی باید جلوی قرآن وایستی. لذا اون دسته از افرادی که موسیقیو درک نکردن و متحجرانه میخوان، کلا درشو تخته کنن ، دارن اشتباه میکنن اینها اصلا قرآن رو نفهمیدن. آثار موسیقی بر روی سلامت : موارد موسیقی بسیار زیاده، من فقط از آثار پزشکی موسیقی حرف میزنم، از ایرانی جماعت هم حرف نمیارم، از مسلمون جماعت هم حرف نمیزنم ، فقط از این خارجی مارجیا که بر مبنای مدرنیته عاشقشونیم! اگر من بگم علامه جعفری در مورد اثر موسیقی ، نزدیک سی ، چهل! نوع مریضی ذکر کرده، شما گوش نمی کنین ، فقط کافیه بگم آقای چی چی ازکدوم کشور دراروپا یا آمریکا، همچین گوشات تیز میشه که نگو، اصلا نسبت به مدرنیته شرطی شدی ، برو یه جایی یه مسافر از یک کشور اسلامی اومده یکی از کشور اروپایی اومده ، ببین بیشتر دوست داری با کدوم یکی حرف بزنی ؟ یا فکر کن رییس جمهور ما بره در یه کشور اروپایی یا یه کشور اسلامی حرف بزنه ، در اون اروپاییه بیشتر خوش خوشَکانمون میشه اثر موسیقی بر اعصاب : اعصاب ما دو دسته است سمپاتیک و پارا سمپاتیک ارادی و غیر ارادی هرکدوم مسئول بخشی از بدن هستن. سمپاتیک تنگ کردن رگها ، اتساع عضلات ، افزایش فشار خون و گشاد کردن مردمک…کار دیگری دقیقا برعکس اینه، حالا میایم تاثیر موسیقیو روی اعصاب بررسی میکنیم، یک دانشمند غربی یک کار جالب انجام داد، دستگاه فشار رو به خودش وصل کرد هدفون رادیو رو هم روی گوشش گذاشت… یه رادیو مثل رادیو پیام که پشت سر هم میخونه انتخاب کرد، اولین آهنگ شاد بود ، در کمتر از چند ثانیه دید فشار خونش رفت بالا ، بعد آهنگی مثل آهنگ شجریان پخش شد ، فشارش اومد پایین … یک مسئله دیگر رو هم کشف کرد ، دید از هر آهنگی خوشش میاد فشارش میره بالا از هر آهنگی بدش میاد فشارش میاد پایین، تا جایی که ایشون در کتاب خودش نوشته : ” من از سلامت خودم ترسیدم و دستگاه رو از خودم جدا کردم ” چه اتفاقی افتاده ؟ زمانی که شما آهنگای ریتمیک میشنوید سریع آدرنالین ترشح میشه کورتیزول ترشح میشه رگها تنگ و فشار خون زیاد و مردمکها گشاد میشه این بدن آماده میشه برای فعالیت، وقتی سگ دنبالت کرده چه حسی بهت دست میده ؟ دقیقا همون اتفاق برای شما میوفته، مثل این که یک ماجرای عجیب، معجزه ائمه (ع) یا پیامبر (ص) تعریف کردن، مو به تن آدم سیخ میشه اون لحظه ایه که آدرنالینو با تمام وجود توی بدنتون داره ترشح میکنه حالا به لحاظ فیزیولوژیکی و بدنی شما آماده فعالیت هستین ، ولی نشسته تو ماشین فعالیتی نداره، میدونی چه بلایی داره سرش میاد؟ پدر بدنش داره در میاد ، دچار بیماری ضعف اعصاب میشه ،شنواییش کم میشه، قلبش آسیب میبینه، بیماریه پارانوا بوجود میاره، بیماری مانی که نوعی جنون هست ، میگیره والله به خدا اینارو دکترا دارن میگن ، بلافاصله رادیو پیام تصمیم میگیره یک آهنگ غمناک بگذاره ، حالا بدن چه دستوری میده ؟ دوباره بدن دستور میده نوآدرنالین ترشح بشه ، رگها رو گشاد کن مردمکو تنگ کن اینجاست که آنزیمهای کبدی شما بهم میریزه و دچار بیماریه فشار خون میشید ، اثرش بسیار بسیار زیاده ، حد اقلش اینه که اعصاب سمپاتیک و پارا سمپاتیک بهم میریزه ، اولین عارضش بیماریه ضعف اعصابه، دارم کل موسیقی رو میگم نه این ور آبی یا اونور آبی ، عنایت داشته باشین ” بتهوون ” و “ریچارد واگنر” دو موسیقی دان معروف و مشهور بخاطر بیماریه ضعف اعصاب از خدا طلب مرگ کردن! اثر موسیقی بر شنوایی : گوش سه قسمت داره بیرونی ،میانی ،درونی ، صدا در حفره گوش بیرونی، میچرخه ، بعد از سه استخوان سندانی رکابی چکشی می گذره، تا آخر به سلولهای عصبی میرسه ، زمانی که شما موسیقی های مختلف با زیر و بم های بسیار بالا گوش میکنین همون بلا ، سر گوش میاد ، در هر بار گوش کردن این نوع موسیقی ها تعداد بسیاری از میلیونها سلول شنوایی شما از بین میره، آروم آروم انسان شنوایی اش رو از دست میده، آروم آروم کر یا کم شنوا میشه ، خصوصا اینها کسایین که موسیقی رو با صدای بلند گوش کردن ، که شما میدونید ” روبرت شمان ” و ” بتهوون ” هر دو کر میشن و بعد میمیرن ، چرا این تیکه آخر عمر بتهوون رو به من و تو نمیگن؟ چرا ” نیچه ” که هم فیلسوف وهم موسیقی دان بود در آخر عمر جنون گرفت و دیوانه شد و میگفت من جن میبینم؟ اثر موسیقی بر قلب : قلب شما در بیست و چهار ساعت نزدیک به صد هزار مرتبه میزنه ،به صورت متوسط در هردقیقه ۷۰-۷۵ بار، تند نمودن و کند نمودن ضربان قلب ، طبق دستور اعصاب سمپاتیک و پارا سمپاتیک انجام میشه، یکی دستور تند کردن و دیگری دستور کند کردن ضربان رو میده، حالا فکر کن واسه این قلب بد بخت ، هی شل کن سفت کن راه بندازه ، یا در جایی که نشسته و آمادگی نداره ، فشار خون بیخود بره بالا یا بر عکسش ، وقتی که انسان می خواد بره ورزش ” نبسته ام به کس دل …” گوش بکنه، این آهنگ باعث پایین اومدن فشار خون میشه در حالیکه سلولهای بدن به اکسیژن و غذا نیاز دارند، این باعث از بین رفتن سلولهای مغزی میشه… اینها آرام آرام بر سلامتی شما اثر میگذارن، یکی از دلایل اصلی کاهش عمر، همین موسیقیه، امروزه پزشکی پیشرفت کرده، جلو بیماریهایی مثل وبا گرفته شد پس چرا سکته اینقدر زیاد شده ؟ کتبی که متعلق به ۴۰۰،۵۰۰ ساله پیشه ، مواردی رو ذکر میکنه که شخصی ۲۰۰ یا ۳۰۰ سالش بوده ، ولی چرا ما دیگه عمرهای ۱۲۰ ساله نمی بینیم؟ اثر موسیقی بر خرد و تفکر: اولین مسئله حاکمیت شدید احساسات و قلیان احساساته، یعنی وقتی موسیقی میشنوی شعور و فهم میره کجا ؟ تو انباری ، طرف نشسته یه آهنگ عاشقانه گوش میکنه و میره تو خیال “آخه دل من دل دیوونه من… ” به خودش میگه : ” عجب اشتباهی کردیم این دختره رو ولش کردیما، ولش کن حالا عیبی نداره با دو نفرم رفیق بوده، قول داده بعد ازدواج نباشه” به خدا سوگند اینها رو دیدم! تفکر میره کنار،هیجان بر تو غالب میشه و تصمیم هایی میگیری که بعدا بخاطرش پشیمون میشی، و فقط موسیقی اینکارو نمیکنه شعر هم همین تاثیرو میذاره شعر هم ریتمیکه درسته؟ چرا ما از شعر کلاسیک خوشمون میاد؟ برای اینکه ریتم و موسیقی داره حتی وقتی شعر نو میخونی ، دنبال این میگردی که یک جوری آهنگشو درست کنی. در همچین شرایطی وقتی اعصاب و سلولهای مغزی آسیب ببینن ، وقتی آنزیم ها بهم بریزن، آرام آرام نیروی خرد تضعیف شده و انسان دچار بیماری مانی میشه ، بیماری مانی ۳ مرحله داره که مرحله آخرش ، جنون افراطی هست ، ” بتهوون ” شوبرت ” شو مان ” نیچه ، این ۴ نفر، در اثر جنون و دیوانگی ، میمیرند ، بتهوون هم کر شد و هم جنون گرفت، خیلی عجیبه ! دقیقا آثار موسیقی بر بدنش ظاهر شده، ” شوبرت ” مندلس ” و ” باخ ” بر اثر اغتشاشات روانی تا سر حد جنون پیش میرن، کسانی که با موسیقی آشنا هستند می دونند که، اینها از بزرگترین اسطوره های موسیقی دنیا هستند. اثر موسیقی بر تولید هیجان و التهابات : هیجان اولین اثر موسیقیه وقتی یک آهنگ شاد گوش میکنی هیجان بر شما غالب میشه ، اگر آهنگ غمناک هم گوش بدی یک هیجان از نوع دیگری بر شما غالب میشه ببینید دکتر مونتاکو مولف کتاب اختلالات عصبی معده هست ، میگه: ” آنچه میخورید باعث زخم معده نمیشود بلکه آنچه شما را میخورد، یعنی هیجان و التهاب، باعث زخم معده می شود ” بارها شنیدید که میگن زخم معده بر اثر اعصاب ایجاد میشه ، درسته؟ موسیقی هم باعث ایجاد هیجان و التهابه ، بنابراین موسیقی باعث ایجاد زخم معده هم میشه . در باغ وحش شهر گلاسکو یه گروه ارکست اسکاتلندی برنامه ای برای حیوان ها اجرا میکنه ، در آخر این برنامه بر خلاف روال عادی باغ وحش (یعنی در حالت عادی ، هیچوقت این اتفاق ها نمی افته ) سه شیر فرار کردند یکی از آنها دستش شکست ، زرافه ها از شدت هیجان تا چندین روز غذا نمی خوردند ، طوطی های سخنگو! طوطی های سخنگو شروع کردن به فحش دادن به مردم، یعنی قبلا سلام هم میکرده ولی از اون به بعد دیگه فقط فحش میداده. موسیقی عامل اصلی فشار خون : اینو قبل هم عرض کردم، پزشکی در اروپا ضمن تجسس در علل فشار خون که در دنیای جدید بسیار فراوان شده است بازوبند فشار خون را به بازو بسته و دکمه رادیو را باز و با گوش دادن به برنامه های مختلف موسیقی به نتایج زیر رسیده است : آ) هرقدر موسیقی نامطبوع و زننده باشد، درجه فشار خون زیاد میشود و این افزایش بقدری بود که پزشک مزبور را متوحش ساخت ، یعنی ترسید ، فکر کنید فشار خون ، بر ۱۱ باشه، دید که همینجوری داره میره بالا. ب) برخی از موسیقی ها که به ظاهر اثر آرام کننده دارند، فشار خون را از حد معمول پایین تر می آورد ، آرام آرام کم میشد تا حدی که در آخر آن پزشک به خواب فرو میرود. در آزمایشی دیگر که خیلی جالبه ، دکتر پاول مقداری از گلبولهای سفید و قرمز خون را درون یک لوله بلوری جای داد و در لوله را محکم بست و سپس آنرا در بین حوضچه ای پر از آب قرار داد و بوسیله برق امواجی در آب ایجاد کرد – امواج موسیقیایی ، که آهنگهای ترس آوری از آن بر میخواست- در فاصله ۱۰ دقیقه که این امواج با آوای مخوفش ادامه داشت، یک نیمه از گلبولها جان سپردند و یک نیمه دیگر در آستانه مرگ قرار داشتند در حالیکه، در حالت عادی ۱۰ برابر عمر گلبولها بیشتر بوده! موسیقی چه اثری روی بدن انسان داره میگذاره ،چه اثری داره این روی سلولهای مغزی شما می گذاره ، روی گلبولهای خون شما میذاره، واقعا اگر الان به شما چیزی بدم و بگم درونش یک میلیونیومِ درصد سیانور وجود داره ، به خدا کاریت نمیکنه، خیلی ضعیفه ، بیا بخور، میگی نمیخوام! چون خطرش برات آشکار شده، اما اگه من بهت بگم این موسیقی رو که داری پشت سر هم گوش میکنی پدرتو در میاره، گوش نمیدی. در جای مناسب مصرف کردن دارویی به نام موسیقی : میدونی شرطش چیه ؟ مگه نگفتم موسیقی داروهست ؟ اکسپرتورانته؟ مگه نگفتم موسیقی استامینوفنه؟ مثلا این غلطه که وقتی انگشت پات درد گرفته ، اسپکتورانت بخوری! اما اگر سینت درد میکنه، گلوت درد میکنه ، اسپکتورانت بخوری خوب کاری کردی، یعنی بلد باشی موسیقیو کجا استفاده کنی ، دارم میرم ورزش چی گوش میکنم؟ موسیقیه شاد ، به لحاظ پزشکی ایرادی نداره . شما فکر کردید برای چی وقتی یک نفر میمیره دورو بری هاش به طور طبیعی گریه میکنن؟ میدونی موسیقیه مورد علاقه این فرد چیه؟ همون گریه اطرافیان آرومش میکنه، تحقیقات اینو نشون داده، نویسنده کتاب میگه : “من زنی رو دیدم که دچار بیماری “سیکلوتمی” شده بود و دلیل بیماری او این بود: بچه این میمیره ، بعد از مرگ بچش میبینن که این زن دو سه روزه داره پشت سر هم گریه میکنه ، میان براش آهنگ شاد میذارن که از این حالت غم درش بیارن بعد از چند روز که این اتفاق تکرار میشه ، میدونی چه بلایی سر طرف اومده بوده؟ یک دقیقه گریه میکرده یک دقیقه میخندیده ، به همچین کسی ما میگیم دیوانه، دچار بیماری سیکلوتمی شده ، ولی چرا؟ چون بدنش به اون گریه نیاز داشته، گریه بهش تسکین میداده ،ولی آهنگ میگه فشار خونو ببر بالا ، آهنگ میگه شاد باش بخند ، این آهنگِ ریتمیک تورو باید به خنده وادار بکنه ، و در نتیجه بدن قاطی کرده ، یک دقیقه گریه میکرده یک دقیقه میخندیده ، افرادی رو دیدین که دارن باتو صحبت میکنن میخندن میخندن، یهویی عصبی میشن بعد گریشون میگیره، احساساتی میشن، باز میخندن، اینا سیکلوتمی ضعیف گرفتن! برو ببین چه موسیقی هایی گوش میکرده ؟ ببین رعایت میکرده؟ احتمالا همینجوری بوده که در ایام غم موسیقی شاد گوش کرده و در ایام شادی موسیقی غمناک گوش کرده . سایر آثار موسیقی بر بدن : من تا الان فقط هفده تا از چهل و خورده ای عوارض ناشی از موسیقی بر بدن رو براتون خوندم ، بقیش زیر شاخه های اینهاست که فقط نام می برم : اضطرابات گوناگون ،عصبانیت، سستی، بی ارادگی ، سر گیجه، ، مالیخولیا ، نفخ معده، تحریکات قلبی، تپش قلب، بی نظمی آنژین، اختلالات غدد مترشحه داخلی مخصوصا تیروئید و تخمدان، اسپاسم لوله گوارش، آسم، مرض مانی ، پارانوآ و غیره ، اینهمه بیماری در اثر موسیقیه ، بهتره بگیم اینهمه بیماری در اثر اینه که ما دارو رو اشتباه خوریم. فلسفه سینه زنی در اسلام : عزیز من وقتی دارم میگم موسیقی، فکر نکن من از موسیقی خاصی حرف می زنم ، مثلا وقتی میری روضه ابا عبدالله ، اگر اون مدّاح برای تو آهنگ غمناک سنگین بخوانه و تورو به شور بیاره و تو سینه نزنی، فاتحت خونده هست، رک بهت بگم بیماری قلبی میاره ، اولین کسی که بیماری قلبی میگیره خود همین مداحان، هستند دقت فرمودین ؟ عموما در ابتدای جوانی ۳۰،۴۰ سالگی، بیماری قلبی میگیرن ، عزیز من این روضه ای که داری میخونی ، داری مقتل میخونی، انقدر درد آوره که ، من مو به تنم سیخ شده همینطور یباید بشینم؟ فلسفه سینه زدن در تشیع اینه! وقتی من میگم به این مذهب افتخار میکنم، به این دین افتخار میکنم ، دلیلش اینه عزیز من، یعنی وقتی تو ملتهب و مضطرب میشی، وقتی بهم میریزی و نیاز به تحرک داری، سینه زدن رو برات فراهم میکنه برات، آروم آروم تو رو پیش می بره اول سنگین میزنه ، بعد تندتر میکنه و نهایتا به شور می رسونه درسته؟ ما دیگه از حاج منصور ارضی بزرگتر داریم؟ شمس المدّاحینه ، ایشون یه حرف خیلی قشنگی داره میگه که: ” مداح طبیب مستمع است ” میگه: ” اگر روضه سنگین خواندی بعدش سینه نزدی خیانت کردی ” ، پس فرقی نمیکنه من دارم درباره کل موسیقی صحبت میکنم دسته بندی هم نمیکنم ، حتی قرآن ، پیامبر میفرمایند: ” قرآن با حزن و اندوه نازل شده آنرا با حزن و اندوه بخوانید ” ، یعنی داره میگه موسیقی قرآن اینه ، شما میدونید که در مسابقه های قرائت قرآن ، دستگاه موسیقی باید متناسب با معنی آیه باشه ، فوق العاده هست والله قسم این دین فوق العاده هست، اصلا تعجب میکنی، شما وقتی به آیه های جهنم میرسی ترس بر شنونده حاکم میشه، باید دستگاه های سنگین بخونی، یا یه جاهایی هست که باید سوا بخونی دستگاه غمناک باید استفاده بکنی ، قاریان قرآن زیادی هستند که ما نمی شناسیم ، برید تلاوت محمد الّیثی گوش بکنید محمدالّیثی اینارو قشنگ رعایت میکنه ، وقتی گوش میکنی ،بخدا غرقت میکنه با موسیقیش، کیف میکنی، همین قرآن رو حالا ما باید در مجالس عزا قرائت کنیم …. در کلیساها اگر مجلس تدفین میگیرن عروسیشونم همونجا برگزار می کنن، ما چی؟ دختر خاله من از مسجد بدش میاد از سوره ” اذا شمس و کورت ” عبد الباسط بدش میاد، برا چی؟ وقتی پدرش فوت شد، دائم این تو گوشش بوده ،الان هم که میشنوه حالش بد میشه، چون شرطی شده، آیا ما در عروسی هامون ،زمانی که شادیم، قرآن گذاشتیم؟ مگه چه ایرادی داره ؟ مگر سفارش نشده در مراسم عقد ، عروس و داماد سوره نور رو بخونن؟ اگر کسی رو ندارین که با یک صوت بسیار زیبا بخونه ، نوارش رو بذارید! بخدا تا آخر عمرشون اون صدای نیک رو فراموش نخواهند کرد ، ما داریم به قرآن خیانت میکنیم، همیشه در قبرستان ها! با صدایی بسیار بد و قرائت های غلط … از این موارد بسیار بسیار زیاده ، یه نکته ای درباره شرطی سازی، شما جوجه های رنگی رو دیدین؟ هر دفعه میخواین بهش غذا بدین بشکن بزنین، سه بار، چهار بار که تکرار کنید شرطی میشه از اونور سالن بشکن بزنین ، میدوه میاد سمتتون، یکبار که اومد ۳ بار ۴ بار بزن سرش، دیگه نمیاد! شرطی سازی منتفی شد ، یا وقتی میاد یه بار بزن تو کلش یه بار بهش غذا بده، یه بار بزن تو کلش، این دیگه اصلا شرطی نمیشه ،متوجهید؟ در مورد قرآن هم همینطوره، یعنی اگر در مجلس ختم استفاده میکنی یک بار هم در عروسی استفاده بکن، دیگه شرطی نمیشی، اما نکته جالبش اینه که، در انسان اثر شادی بیشتره و انسان بیشتر شادی یادش میمونه . خوب دکتر رابرت متخصص روانشناسی کودک اثبات کرد که اطفال در رحم مادر تحت تاثیر بسیار زیاده موسیقی قرار میگیرن ، اگر برای کودکی که بعد از تولد مادرش کنارش نیست و خوابش نمیبره ، صدای ضبط شده قلب مادرش رو بذارید، سریع خوابش میبره ، چون این صدا مدت های مدید در گوشش بوده و با این صدا آرامش داره ، گفتن موسیقی اثر بسیار زیادی در تعداد ضربان قلب کودک در رحم مادر داره، و اون رو زیاد میکنه ، در حالیکه کودک به این ضربان بسیار زیاده قلب نیازی نداره ، این بچه مستعد بیماری های قلبی عروقی خواهد بود ،این یکی ازعوامل ازدیاد بیماری های قلبی عروقی در این زمانه است. موسیقی و این ریتم فقط آوا نیست، موسیقی رفتار داریم موسیقی بنّایی داریم موسیقیه معماری داریم ، زمانی که شما میرین توی جنگل چی میبینین؟ کلبه ی؟ جنسش چیه؟ چوبی ، چرا؟ چون با محیط همخوانی داره، وقتی نگاه میکنی ، لذت میبری، ولی اگر در جنگل یک کلبه سنگی ببینی ،بدت میاد، یا درکوه خونه ها سنگیه، وقتی نگاه میکنی خوشت میاد، چقدر جالب! میری توی یزد ،آماده ای که بناهای خشتی ببینی حالا در تهران ، به خدا من میگم توی شهرها و خیابونهای ما راه رفتن ، عمرو کم میکنه، یدونه آجر سه سانت میبینی، میری جلوتر سنگ سفید کرده، اون یکی سیمان سفید کرده ، اون یکی گرانیت کرده، اون یکی اصلا نما کار نکرده ، داغون میشی . میری میدان نقش جهان ،وقتی به این دو مسجد ،مسجد امام و مسجد دیگر، نگاه میکنی ، بخدا قسم روحت جلا میگیره ،چرا؟ چون اینقدر قشنگ رنگ آبی با آبیه آسمان پشت سرش همخوانی داره که کیف میکنی، بماند که معمارش گفته بود ((دونه دونه آجرهایی که می گذاشتیم ، می گفتیم ” سبحان الله ” )) توی اون مسجد نماز خوندن لذت داره ، چون مسجد داره با تو میگه ” سبحان الله ” ، مسجد های جدید رو نگاه بکن، الان اصلا معماری حالیشون نمیشه ، مساجد ما بلا استثنا هشت ضلعی بودند ، گنبد داشتن، میدونی از نظر انرژی چکارت میکنه؟ نقدی بر رادیو : اولا من موسیقیو رد نکردم میگم خوبه ولی درست استفاده کن! می خوای بری جنگ ؟ طبل بکوبن در قدیم عربها طبل و سنج می کوبیدن، هیجانی میشد دوبرابر بهتر جنگ میکرد درسته؟ حالا فکر کن تو خونه نشستی، یکدفعه عصار پخش میشه ، وطن یعنی همه…. این موها سیخ میشه، تنت میلرزه، آقا من آماده ام برا حماسه ، غوغا میکنه ،ولی همینجوری نشسته سر جاش! مثل این معلول ها آدم میوفته رو زمین، آقا من بعضا با خودم میگم ، میگم اگر می خوای یه نفر فاتحه خودش رو بخونه قصد خودکشی داره ولی غیر عمدی باشه ، این رادیو جوان یا رادیو پیام رو پشت سرهم گوش بکنه، تمومه عزیزم فاتحش خوندس ، فقط پشت سر هم گوش کنه ، چون رعایت نمیکنن ، چون کسایی که دارن اونجا کار میکنن موسیقی نمی فهمن، نمی فهمن به خدا ، یه آهنگ شاد میذاره یدونه غمناک ، یه کردی میذاره یه لری میره، یه ترکی میاد پشت سرش ، اصلا این اعصابه ما به هم ریخته ، این مغز قاطی کرده دیگه ، داره دستور ترشح فلان هورمون رو میده ، یکدفعه از اینور آهنگ دیگه ای میاد . نمونه هایی از تاثیر موسیقی در تاریخ : نمونه هایی از تاثیر موسیقی که در تاریخ اومده رو براتون می خونم: گویند روزی فارابی عودی با خود داشت به لباس ترکها به مجلس صیف الدوله رفت وی عود خود را آماده ساخت تارهایش را چید ، تنظیم نمود و آهنگی نواخت و همه را به خنده وادار کرد ، سپس به شکل دیگری تارها را تنظیم کرد و بازهم آهنگی دیگر نواخت همه اهل مجلس را گریانید ، و باز هم تارها را تنظیم کرد وآهنگ سوم را نواخت و همه را به خواب برد و خود مجلس را ترک کرد، موسیقی این توانایی رو داشته که بلافاصله پشت سر هم این تاثیرها رو بذاره ، فارابی یک دانشمند بزرگه شما میدونید ، کسی هست که برای اولین بار تونسته شعاع کره زمین رو حساب بکنه و بسیار کارای عجیب غریبی میکرده فارابی، ساز قانون هم کار خودشه نزدیک هم تونسته حساب کنه. اصلا چون ریاضی رو خوب میدوسته ، موسیقی رو خوب می فهمیده کسی که روی زمین نشسته ، به ستاره ها نگاه کرده شعاع کره زمین رو حساب کرده ، با روابط سینوسی ، خیلی کارش درست بود، بعد میان میگن ، گالیله اولین کسی بود فهمید کره زمین گرد است و … جمع کن بابا ،دانشمندان مسلمان خجالت میکشیدن بگن کره زمین به قولی کروی هست ، گرده ، اون که اظهر من الشمسه ، مشخصه چی بیایم بگیم؟ انگار من بیام بگم پارچ رو میبینی ؟ درش قرمزه ها ! میخندید به من ، شما بیاید صحبت های دانشمندان ما رو نگاه بکنید، براشون اصلا واضح بوده، اما چون غرب باید تورو بدبخت بار بیاره ، تو همیشه چشم به غرب داشته باشی میگه: تمامی علوم مال ما بوده، شیمی اصلا امامت رو بذاریم کنار، اصلا ما فکر کنیم نعوذ بالله امامان معصوم نیستن، شما بیا به من بگو ببینم اولین کسی که در تاریخ ، به ما گفت که خورشید دور زمین نمی چرخه و زمین دور خورشید می چرخه کیه؟ امام صادق(ع) اصلا امامت رو کار نداریم، اولین کسی که در تاریخ ، ۱۲۰۰ و خورده ای سال پیش این حرف رو زده! لذا ما رو غرب زده بار آوردن ، باید از اونور خوشمون بیاد دست خودمون نیست. لاو وازیه ! بابا جابر بن حیان! این اول این چیزها رو گفت! جنون خلیفه بر اثر گوش دادن به موسیقی ، این خیلی جالبه ، مسعودی در تاریخ خودش میاره : در زمان عبد الملک یا یکی دیگه از خلفای بنی امیّه که لهو و موسیقی خیلی رایج شده بود به خلیفه خبر دادند که فلان کس خواننده است و کنیز زیبایی دارد که او هم خواننده است و تمام جوانان مدینه را فاسد کرده و اگر جلوی او را نگیرید ، این زن تمام مدینه را فاسد می کند خلیفه دستور داد غل به گردن آن مرد انداختند و- بردنشون پیش خلیفه تا مثلا باباشون رو همونجا بسوزونه – وقتی به حضور خلیفه نشستند ، آن مرد (نوازنده) گفت معلوم نیست آنچه او (زن) می خواند موسیقی باشد ، از خلیفه خواست که خودش امتحان کند ، خلیفه پذیرفت ، فلذا دستور داد که کنیز بخواند ، او شروع به خواندن کرد و مرد هم شروع کرد به نواختن ، کمی که خواند ، دیدند سر خلیفه تکان می خورد – آروم آروم ریتم گرفت ، هد میزده – کم کم کار به جایی رسید که خود خلیفه شروع کرد به چهار دست و پا راه رفتن و میگفت ، بیا جانم بر این مرکب خود سوار شو ، به اون کنیز می گفته، اون زرنگ بوده ها ، گفته اول گوش بکن ببین این مصداق موسیقی هست یا نه؟ من مطمئن نیستم. در بعضی زندان های روسیه شکنجه ای مرسومه به نام قوم اوپاتیک ، که اینطوره که توی این زندان مثل زندان اولدستا ، بر می دارن برای اون کسانی که ملیت روس رو قبول ندارند موسیقی های وطنی پخش می کنند ، یک محکوم سیاسی را ، برای اینکه میهن پرستی مورد نظر خود کامگان را بیاموزد به مدت ۶ ماه ، در معرض شنیدن موسیقی و نواهایی قرار دادند که سرود ملی روس را می نواخت، ۶ ماه! اما آن بیچاره پس از ۵ ماه دچار جنون افراطی شد ،کاملا دیوانه میشه ، کاملا ! در ملبورن ۵۰ هزار نفر بعد از شنیدن یک کنسرت موسیقی چنان به هیجان آمدند چنان به هیجان آمدند، که ناگهان به هم ریختند و همدیگر را زخمی و مصدوم کردند ، تا پلیس خود را رساند چند نفر به ضرب چاقو از پای در آمدند به چندین دختر تجاوز شد و تعداد زیادی مجروح شدند. بدون هیچ دلیلی، یعنی نه تشنج سیاسی بوده ،نه هیچی ، همینطوری. در یک کنسرت موسیقی به دسته ای از جوانان برای اولین بار ، هیستریک که یک نوع بیماری اجتماعی هست، دست داد آنها پس از برنامه به خیابان ها ریختند اتومبیل ها را آتش زدند شیشه های مغازه را شکستند و مغازه ها را غارت کردند تعداد ۳۱۵ نفر از آنها ، از فرط هیجان غش کرده به بیمارستان فرستاده شدند ، ببین او پدر سوخته چی خونده بوده، چه موسیقیی براشون اجرا کرده بوده. در جریان کنسرت موسیقی پر شر و شرور گروه موزیک ” بلینک استونز ” مردی از شدت هیجان برهنه شد و با حالت جنون آمیزی بر سر و کول انواع خلایق به راه افتاد که توسط پلیس دستگیر شد ، یهویی لباساشو در میاره، تعداد جمعیت زیاده ، رو سرو کله مردم میدوه خودشو برسونه به جلوی سن چندی پیش “براون” خواننده انگلیسی ، ضمن اجرای برنامه ای در فستیوال پاپ ، تمام لباس هایش را از تن بیرون آورد و در برابر جمعیت بیش از پانزده هزار نفر به صورتی کاملا برهنه برنامه اجرا کرد ، ابتدا پیراهنش را در آورد و چون تماشاگران به هیجان آمدند ، وی هنگام خواندن آواز به کلی لخت و عریان شد و به خواندن و رقصیدن پرداخت در این موقع افراد پلیس خود را به صحنه رساندند و خواننده عریان را دستگیر کردند ، اینکه دارم از روی نوشته عینا براتون نقل می کنم ، به خاطر استناد این مطالب هستش . در ایالت ریتل جمعی حدود صد و پنجاه هزار نفر در یکی از میدان های پاریس برای شنیدن موسیقی گرد هم آمده بودند پس از اجرای یک کنسرت ، آنان چنان به هیجان آمدند که ویترین ها را شکستند و مغازه ها را ویران کردند و عده بسیاری زخمی و مجروح شدند ، اینا چیزایی هستن که خود کشور های غربی در مورد آثار موسیقی ثبت کردند ، اینکارها تا جایی پیش میره که طرح ملغی شدن تمامی کنسرت ها در ایالات متحده، به کنگره میره، میفهمی چی دارم میگم؟ تو ایالات متحده طرحی رو ببرن به مجلسشون که کلا موسیقی رو جمع کنن، تو آمریکا ها! سخن چند تن از بزرگان درباره موسیقی : الان سخن چند تا از بزرگان درباره موسیقی رو براتون میخونم ، ویکتور هوگو خوبه؟ نویسنده مشهور فرانسوی میگوید،علت اینکه ما از موسیقی خوشمان می آید این است که در عالم خیالها و رویاها و وهمیات فرو میرویم ،میری تو خلسه، میری تو یه عالم بی سرو ته و چرت و پرتی که نه به درد دنیات میخوره نه به درد آخرتت ، زندگیت رو از دست میدی ، تصمیم هایی رو در اون لحظه میگیری که اصلا و ابدا به نفع زندگیت نیست، بعدها شش دنگ پشیمان میشی ، شش دنگ پشیمان میشی! لئون تولستوی ، نویسنده مشهور روسی : موسیقی مسئول تحریک احساسات و هدف احوال نفسانی و عواطف انسانیست ، هیچ جایی از تفکر و تأمل در موسیقی وجود نداره . آرام کتلند: موسیقی انسان را از عالم اصوات بیرون میبرد و به یک دنیای خیالی و رویایی می راند هگل، فیلسوف مشهور آلمانی ، تورو خدا گوش کن ببین چی میگه، یارو غربیه داره در مورد تو میگه آقای مدرنیته زده شده! : ذکر و عبادت مسلمانان در مساجد بی آلایش خود ، فکر می آورد ، فکر! می آورد ، تو مسجدی نشستی که هیچی نداره ، خودش باعث چی میشه؟ باعث تفکر میشه، چقدر عالی هست این دین ، یارو مسیحی داره به شما میگه : ذکر و عبادت مسلمانان در مساجد بی آلایش خود فکر می آورد و دعای مسیحیان در کلیسا با عربده ناقوس و صدای پیانو و نقش و نگار در و دیوار، تشویش خاطر و انصراف ناظر می آورد. کانت، فیلسوف مشهور آلمانی : موسیقی اگر از همه هنر ها مطبوع تر باشد، ولی چون به بشر چیزی نمی آموزد از تمام هنر ها پست تر است. هیچی بهت یاد نمیده ، آهنگو گوش میکنیچی بدست میاری؟ هیچی ، الا اینکه آسیب جسمی می بینی ، آسیب روحی می بینی ، آسیب فکری می بینی ، عقلانیت رو کنار گذاشتی، چرا شراب حرامه عزیز من ؟ یکی از دلایلش اینه که عقلانیت رو کنار می زنه ، آیا از این دید دید نمیشه به موسیقی نگاه کرد؟ عاقلی ، خدا بهت عقل داد، بهت نبی داخلی داد ، با استفاده از عقل در مورد خیلی چیزها ، خودمون میتونیم تصمیم بگیریم ، آقا فوت کردن به چای ، مکروهه ، چرا ؟ دانشمندی تحقیق کرد و متوجه شد، با فوت کردن ، دی اکسید کربن رو چای میشینه ، دی اکسید کربن باعث عدم جذب بسیاری از مواد غذایی مورد نیاز بدن میشه ، اون دی اکسید کربن در حد یه فوت مکروهه ،ولی در حد چند سی سی! میزنه تو نوشابه و بهت میخورونه ، اگر در حد فوت مکروه باشه، این چی میشه؟ خدا بهت عقل داده، من بعضا به بعضی از دوستانم میگم ، دیوانه هایی نظیر شما ندیدم که پول بدن سم بخرن و بخورن ، اسم اینو باید بذارید جهل نوین . ویلیام جیمز: ممکن است خداوند از گناهان و گناه موسیقیه ما بگذرد، ولی ضعف اعصاب دست از سر ما بر نمیدارد ، خیلی حرفه قشنگیه ، میگه موسیقی گناه داره، شاید یک روزی خدا گناه تورو ببخشه، ارحم الراحمینه ، اما خودت باید با این بیماری که بجونت افتاده سر کنی. یکی از دلایل بیماری پارکینسون موسیقیه، تاآخر عمرت باید اتوران بندری برقصی ، تقصیر خودته عزیزم ، تقصیر کسی نیست، تقصیر خدا نیست . اینهمه من موسیقی گوش کرده بودم موسیقی لهو و لعب، مبتذل گوش کرده بودم، خدا من رومی بخشه ؟ توبه کنی قطعا می بخشه ، خدا ارحم الراحمینه، اما اثر وضعی این ، برجای خودش هست ، آخه بعضی از دکتر ها هستن برای بعضی از بیماری ها ، شراب تجویز میکنن ، به لحاظ مذهبی و دینی گناه؟ نداره، اما اثر وضعی خودشو برجا میذاره، همون مستی و آسیب به سلولهای خاکستری مغزو غیره، میگن برای کلیه خوبه ، اما فاتحت رو جای دیگه دارن می خونن . خواننده مشهور ایتالیایی “فرانکو واتیاتو” ، ایشون به عارف موسیقیه ایتالیا معروف شده و تنها خواننده غربیه که تونسته در حضور پاپ آهنگ بخونه، طی اظهار نظری درباره موسیقی راک گفت: انسان کافیست پیام های برخی گروه های راک را گوش دهد تا شیطان پرست شود، یعنی میگه ، اصلا نتیجه بلا منازع گوش دادن به این موسیقا ، پرستش شیطانه مصداق این حرف وجود داره که بهتون نشون میدم، وی افزود : بسیاری از گروه های راک دچار نوعی تشنج رفتاری شده و پیام های شیطانی را در موسیقی خود وارد می کنند ، در جهان امروز واقعیت ها، به حماقت و بی کفایتی اعلام میشود و لذا جوانان را باید مطلع کرد. این خواننده الان،موسیقی راک رو رها کرده ، خود موسیقی دان ، گذاشته کنار! ” آرتور شوپن هاور ” آلمانی : عیبی که موسیقی دارد این است که ما را به طور کامل از واقعیات بر کنار می کند. “دکتر الکسیز کارلز” زیست شناس و فیزیولوژیست معروف فرانسه : کاهش عمومی هوش و نیروی عقل از تاثیر الکل و سرانجام از بی نظمی درعادات ناشی می گردد و بدون تردید سینما رادیو و موسیقی در این بحران فکری سهیم است . در حد شراب! ببینید عالم دینی نیست یک دانشمنده ، میگه در حد شراب این اثر داره رو بدنتون هیچ فرقی نداره. تالستریگ گلیارد ، خواننده مشهور در زیر عمل جراحی خواهش کرد، اثر غم انگیزه خود موسوم به بازگشت را از روی نوار پخش کنند این اثربه واسطه حالت غم انگیزی که داشت خود او و همه پرستاران را به گریه واداشت و عمل جراحی بدون وسائل و داروی بی هوش کننده انجام پذیرفت ، وقتی بهت میگم موسیقی دارو هست، همینه ، دقیقا با داروی بی هوشی برابر عمل کرده ، این اون اثر مدهوش کننده موسیقیه که من خدمتتون عرض کردم. پروفسور دانشگاه کلمبیا ،” دکتر ولف آدلر” ثابت کرده است که بهترین و دلکش ترین نواهای موسیقی ، شوم ترین آثار را روی سلسله اعصاب می بخشند مخصوصا اگر هوا گرم باشد. اومده بررسی کرده دیده تو هوای گرم این اثر بدتره ، حتی این پزشک به اسم کشور عربستان اشاره می کنه. دکتر” آدلر” در رساله مفصلی در بیان زیانهای موسیقی که منتشر کرده و در آمریکا! هزاران تن پیرو او شدند ، موسیقی را بر خود حرام نمود و لایحه مفصلی تهیه کرده و به سنای آمریکا تقدیم داشتند که برای نجات جامعه و جلوگیری از ضعف اعصاب و سایر بیماری ها که یکی از بدبختی های دنیای متمدن و مدرن امروز است، لازم است هرگونه کنسرت عمومی قدغن گردد، آمریکا عزیزم ، جمهوری اسلامی نیستا! اوباما! مسئول اونجا هست. تاثیر موسیقی بر طول عمر : من چند تا از موسیقیدانان بزرگ رو میگم سن مرگشونم میگم قضاوت با شما دوستان : •مالبیران ، استاد معروف موسیقی در ۲۷ سالگی در حین اجرای موسیقی سکته قلبی کرده می میرد. •پرو گولوزی، نوازنده ایتالیا در۲۶ سالگی مرده. •بیلینی ایتالیایی در ۳۴ سالگی مرده. •موریس جبر ، فرانسوی در ۴۰ سالگی مرده. •شوسون ، فرانسوی در ۳۰ سالگی مرده. •نیکولا گوبرینی ، فرانسوی در۲۷ سالگی مرده. •ژرارلد بیژه یا ژان بیژه ، نوازنده فرانسوی در ۳۷ سالگی مرده. •مندلس ، نوازنده آلمانی در ۳۸ سالگی مرده . •هوگو ولف ، نوازنده آلمانی در ۴۳ سالگی مرده. •مارکس ورگر ، نوازنده آلمانی در ۴۳ سالگی مرده. •موتزارت! ، که خیلی معروف تشریف دارن ایشون، نوازنده اتریشی در ۳۵ سالگی مرده •شوبرت ، در ۳۳ سالگی مرده ، ایشون هم اتریشی هست. •لانر ، در۴۲ سالگی مرده. •بتهوون ، در ۳۰ سالگی به کلی کر و از ضعف اعصاب سر انجام دیوانه می شود. •باخ ، موسیقی دان اتریشی اختلال حواس و سرانجام کوری گرفتار شد. • موتزارت و شوفن ، دو تن از موسیقی دان های نامی دچار ضعف قوا و سل شدند. •شوبرت ، وادلر ، مدنس و دوکونیسیو ، هر ۴ نفر به اختلالات عصبی و پریشانی فکر و کشمکش های روحی گرفتار شدند. •شومان و دو وراک ، ضعف اعصاب شدید گرفتند و سرانجام دیوانه شدند •فرنک وکهندل ، موسیقی دان آلمانی ، ماریا آلنا ، خواننده ایتالیا ، موریس جابل ، نوازنده فرانسوی هر سه تن مبتلا به نابینایی شدند . •خود نیچه ، با دیوانگی می میره. در آخر هم یه داستان جالب عرض میکنم ، داستان عجیبیه که خود اروپایی ها نقل کردن راست و دروغش با خودشون ، تاریخ درباره یکی از نوابغ موسیقی به نام ” نیکولو پاگانینی ” که او را ویولنیست شیطان! می نامیدند و زنها از صدای ویولنش بی اختیار هق هق افتاده و غش می کردند حکایت آموزنده ای دارد ، در شهر نیس اجازه نمی دادند جسد ” پاگانی ” در گورستان به خاک سپرده شود. جسد ویولنیستی که عمری را با هرزگی و انحراف جنسی گذرانده مدت ۵۶ سال تمام این گور به آن گور می شود، و زمین هیچ قبرستانی آنرا در بر نمی گیرد، مردم اطراف قبرستان شکایت می کردند، چرا؟ زیرا هر جا به خاک سپرده می شود بزودی مردم آن حدود ، ادعا می کنند که شبها از داخل قبر صدای نواختن آهنگ ویولن مخلوط با صدای جهنمی بلند می شود و تقاضا می کنند جسد را از آنجا به جایی دیگر منتقل کنند و برای پسر بیچاره اش چاره ای جز این نمی ماند که جسد پدر نفرین شده اش را ۵۶ سال تمام ، این قبرستان به آن قبرستان ببرد خوب برید خودتون ی جست و جویی بفرمایید در مورد احکام اسلامی و روایات ائمه در مورد لهو و لعب و تاثیری که بر زندگی میذارن “ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون! ” ما هدف دیگه ای از آفرینش داریم ، نری فلان آهنگ رو گوش کنی بهمان آهنگ گوش کنی. سوالاتی براتون پیش اومده ، حالا موسیقی سنتی گوش کنیم ؟ شهرام ناظری خوبه؟ شجریان خوبه؟ سوالات عین اینه که، استامینوفن بخوریم؟ دیفن هیدرامین بخوریم؟ پنیسیلین بزنیم یا نه؟ من به تو میگم نه موسیقی غربی نه هیچی، بحث من با خود موسیقیست ، اگر بلدی درست استفاده کنی، استفاده کن، علت ۷۰% تصادفات ، موسیقی شناخته شده، طرف میشینه پشت فرمان ، ریتم میگیره ، پاشو رو گاز فشار میده . یا ببینید گوش کردن سخنرانی از روی نوار یا رادیو ، خواب آوره ، مخصوصا اونایی که یکنواخت صحبت می کنن، دارو از این بهتر ؟ درست استفاده کن ، البته بخش مذهبیش بماند که من اعتقاد دارم به صدای زن نامحرم نباید گوش بکنم و مسائل دیگه، من فقط تو این جلسه اومدم از نظر پزشکی بررسی کردم. پیام های ناخود آگاه : دوستان یادتون هست نظری از یک نوازنده ایتالیایی خوندم که می گفت شیطان اینها موسیقی راکه ؟ این الان اثبات شده هست ، پدر سوخته ها تونستن از طریق مسئله ای به نام “پیام های ناخودآگاه” بدون اینکه بفهمین، مخوف ترین مفاهیم شیطانی رو به خوردتون بدن. خوب دقت کنین ، دانشمندا متوجه یک مسئله مهم شدند، این مسئله ظاهرا برای اولین بار، از روی آهنگ ” هتل کالیفرنیا” کشف شده که گروه “ایگلز” اون رو در سال ۱۹۶۹ ــ که به طرز کاملا اتفاقی سال چاپ انجیل شیطان توسط آنتوان لاوی در آمریکا بود ــ اجرا کردند ، در این آهنگ حرفای بی معنی زده شده بود ، در هتل باد از لای موهایت می نوازد و … یه حرف عاشقانه ای بود اما چیزخاصی اتفاق نمی افتاد، تا اینکه این آهنگ رو با نرم افزار هایی برعکس کرده و سر و ته گوش دادند، اسم این علم “reverse sing ” یا برعکس کردن موسیقی هست ، موسیقی رو برعکس گوش دادن، و متوجه یه اتفاق بسیار بسیار عجیب شدن، چه؟ و اون اینکه در دل این موسیقی ها در حالت برعکس یک پیامهایی پنهان بود ، اگر موسیقی ساده رو برعکس کنی صداهای نا مفهومی میشنوی، ولی اینجا به یکدفعه دیدند که جمله های مفهوم در این موسیقی ها ظاهر شد ، این پیام ناخود آگاهه، خود آگاه چیه؟ الان تو این سالن هرچند دل شما بخواد یک کاری بکنی ، اما شان اجتماعی جلوشو میگیره ،همونطور که من از کت شلوار خوشم نمیاد اما شان اجتماعی سخنرانی، ایجاب میکنه که کت شلوار تنم کنم، خودآگاه من فیلتر داره ، سبک سنگین می کنم عقلانیتم میگه باید اینکارو بکنم ، یا مثلا ماه رمضونی به من بگن بیا آب بخور، میگم نمیخورم، دوست دارم بخورم از تشنگی دارم میمیرم ، ولی نمی خورم ، خود آگاهم جلو مو میگیره، اما متاسفانه نا خودآگاه ما فیلتر نداره، و هرچیزی رو که خود آگاه شما متوجه نشه به خوردت میدن ، خود آگاه کدوماست؟ همین پنج تا حسه، که متوجه بشه و بفهمه . یه سوال ازتون میپرسم شمایی که هر روز دکمه پیراهن هاتون رو میبندین و باز می کنین ، پیراهنتون چند تا دکمه داره؟ نمیتونین بگید، اما وقتی که این پیرهنو میبندی به دکمه آخری که میرسی دیگه دستتو ادامه نمیدی، این کجای بدنه تو ثبت شده؟ یا وقتی وارد اتاقی میشی بلافاصله برقو روشن میکنه، جای کلید رو میدونی، حفظ شدی، ولی اگر اتاق عوض بشه ، دستتو میکوبی به دیوار، چرا؟ این در یک جایی از بدن من ضبط شده، آروم آروم چیزایی که دقت نکردیم ، وارد ناخودآگاهه ما شده ، بسیاری از این چیزا رو به خوردتون میدن، فقط کافیه وارد بدنتون بشه، مثلا یه موسیقی گذاشتن در بین این موسیقی یه نفر آروم داره حرف دیگه ای میزنه ، به طور عادی این حرف رو نمیشنوی، اما اگه دقت بهت بدن و متوجه بشی، اون موقع تبدیل به خودآگاه شده ، اما قبلش این داشته وارد بدنت میشده ، به این میگن پیامهای نخودآگاه و دنیای رسانه به شدت دارن از این بهره میگیرند ، من چند تا از آهنگ ها رو براتون برعکس می کنم: دانلود آهنگ سیندرلا با فرمت mp4 – اندازه ۲٫۱۷ مگابایت سایر آهنگ ها: دانلود قطعه ی اول با حجم ۹۸۲ کیلوبایت این حقیقت موسیقیه راک و رپ و پاپ امروز دنیاست، شما دستگاه داری هرلحظه بتونی بررسی کنی موسیقی رو؟ نه، تواناییشو داری؟ نه، لذا من نظر خودمو میگم، بنده به شخصه، با توجه به اینکه به بعضی از مسائل موسیقی هم تسلط دارم و قبلا کار موسیقیایی هم انجام دادم ، الان دیگه هیچ موسیقیی گوش نمی کنم ، نظر شخصیه خودمه، حلال و حروم هم نداره، اصلا و ابدا، وقتم رو با موسیقی تلف نمی کنم ، وقت من ارزش داره ، وقتم تو ماشین نشستم اگه گفتگو و بحث خوبی داشته باشه ، رادیو گوش می کنم ، رادیو گفتگو ، رادیو فرهنگ ، رادیو معارف ، یا نه اینهمه سخنرانی، یکیشو گوش کن، اصلا من گفتم اسلامی یا غیراسلامی؟ با اصل موضوع مشکل دارم، بخدا داری وقت جوونیتو تلف می کنی حروم داری میکنی، اما اگه میدونی، بلدی از این دارو خوب استفاده کنی ، استفاده کن، بعضی جاهاشو ما هم بلدیم، ورزش میکنی؟ موسیقی شاد گوش بده، یه نفر یه کسیش مرده، برای چی صدای گریه پخش میشه؟ اون گریه موسیقیه اونه، وقتی یه نفر مرده نوحه بذار ، آقا بذار گریه کنه خیلی عالیه، مگه بده؟ اما بدون، حتی اگر بخوای از موسیقی درست استفاده کنی ، این موارد پیام های نا خوداگاه رو هم ممکنه داشته باشه ، باز صد رحمت به قدیمیاشون، شعر حافظ می خوندن. آیا قرآن هم پیام های نا خود آگاه دارد؟ ببینید خوب گوش کنید، آیا ما قبول بکنیم که این آهنگ ها، پیام نا خود آگاه شیطانی دارد ولی کلام الله مجید پیام ناخود آگاه الهی ندارد؟ قرآن با اون معجزش ! من مطمئنم که تک تک این آیات علاوه بر شکل و معنای ظاهری ، اثر خاصی بر بدن تو می گذاره ، یعنی صرف خوندن این سوره، یک سری انرژی های مثبت به تو میده ، این واقعاً هست، گفته شده اگر می خواهید مهر و محبت خانوادگیتون زیاد بشه، سوره مریم بخوانید ، چرا؟ این اون اثر موسیقیایی قرآن و اثر الهی قرآن و اون انرژی مثبتیه که به شما میده. *************************************************
منبع: استاد رائفی پور
«بعثت» انقلاب بزرگ برضد جهل، گمراهى، فساد و تباهى است. و سزاوار منت گذارى خداوند و در بردارنده حكمت و تربيت است. بحث درباره آن گسترده و عميق و از زواياى مختلف قابل بررسى است. اين نوشتار تلاش دارد تا اين مطالب را به صورت بسيار فشرده، مورد پژوهش قرار دهد: منبع:حسين علوى مهر
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در کلام امام و رهبری مقدمه خداوند متعال اطاعت و پیروی از پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و اهل بیت آن حضرت را بر همه مسلمانان واجب کرده است؛ از آنجا که اطاعت، از اعتقاد و اعتقاد، از محبت و محبت، از شناخت سر چشمه می گیرد، شناخت معصومان ـ علیهم السلام ـ، نقش مهمی را در ایجاد اعتقاد و محبت و در پی آن، اطاعت هر چه بیشتر نسبت به این انوار مقدس ایفا می کند. این شناخت از راه های گوناگونی قابل تحصیل است؛ مطالعه اندیشه ها و سخنان بزرگان دینی ـ که عمر خویش را صرف شناخت دین و پیشوایان دین کرده اند ـ درباره ابعاد شخصیتی معصومان ـ علیهم السلام ـ یکی از راه های تحصیل این شناخت است. در این مقاله با توجه به نامگذاری امسال به نام مبارک «پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ»، در جهت شناخت جلوه هایی از کمالات و ابعاد شخصیتی پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، پای سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی ـ قدس سره ـ و رهبر معظم انقلاب، حضرت آیة الله خامنه ای ـ حفظه الله ـ می نشینیم. آنچه در پی می آید، گزیده ای در خور تأمل از اندیشه ها و سخنان این دو سلاله پاک رسول الله ـ صلی اللّه علیه وآله ـ است که در دو بخش می آید: الف. پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در اندیشه و کلام امام خمینی ـ قدس سره ـ؛ ب. پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در اندیشه و کلام مقام معظم رهبری ـ حفظه الله ـ .
بخش اول: پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در اندیشه و کلام امام خمینی قدس سره در این بخش سخنان و اندیشه های تابناک امام خمینی ـ قدس سره ـ را درباره پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از ابعاد گوناگون، ذکر می کنیم: 1. حضرت ختمی مرتبت به قدری ریاضت کشید و قیام در مقابل حق کرد که قدمهای مبارکش ورم کرد و از طرف ذات مقدس حق ـ جل جلاله ـ آیه نازل شد: «طه، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی» 2. «در حدیث است که رسول خدا، صلی الله علیه و آله، از هیچ مجلسی بیرون تشریف نمی برد مگر آن که بیست و پنج مرتبه استغفار می کرد.» 3. در حدیث وارد است که جبرئیل کلید خزائن ارض برای خاتم النبیین، ـ صلی الله علیه و آله ـ آورد، از جانب حق تعالی، و آن حضرت تواضع فرمود و قبول نکرد و فقر را فخر خود دانست.» 4. «از بعضی از زن های رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده است که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ با ما صحبت می کرد و ما با او صحبت می کردیم، چون وقت نماز حاضر می شد. گویی او ما را نمی شناخت و ما او را نمی شناختیم، برای اشتغالی که به خدا پیدا می کرد از هر چیز.» 5. «رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ تواضعش با بندگان خدا از همه کس بیشتر بود. کراهت داشت که اصحاب برای احترام او به پا خیزند. وقتی وارد مجلس می شد، پایین می نشست، روی زمین طعام میل می کرد و روی زمین می نشست. در سیره آن سرور است که با اهل خانه خود شرکت در کار خانه می فرمود و به دست مبارک، گوسفندان را می دوشید و جامه و کفش خود را می دوخت و با خادم خود آسیا [ب] می کرد و خمیر می نمود… .» 6. «وضع زندگی پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ بسیار ساده بود، از مقام و منصب خود به نفع زندگی مادی استفاده نکردند، تا چیزی از خود به جای گذارند.» 7. «پیغمبر اکرم خدمتگزار مردم بود. با آن که مقامش آن بود ولی خدمتگزار بود، خدمت می کرد.» 8. «سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و ائمه ما، زندگی شان ساده و عادی بود بلکه پایین تر از عادی.» 9. «پیغمبر بزرگ اسلام ـ صلی اللّه علیه وآله ـ با آن زحمات و رنج های طاقت فرسا در راه هدف از جهاد ستمکاران تا آخر عمر دست نکشید.» 10. «پیغمبر بزرگ اسلام ـ صلی اللّه علیه وآله ـ با آن زحمات و رنج های طاقت فرسا در راه هدف ازجهاد ستمکاران تا آخر عمر دست نکشید.» 11. «رسول الله پایه سیاست را در دیانت گذاشته است، تشکیل حکومت داده است. تشکیل مراکز سیاست داده است.» 12. «به اندازه ای که برای پیغمبر اکرم گرفتاری پیش آمد، برای هیچ کس پیش نیامد ولی ایشان تا آخر ایستادند و به تکلیفشان عمل کردند.» 13. «اسلام آن قدر عزیز است، آن قدر بزرگ است که پیغمبر اسلام و اهل بیت آن بزرگوار، هستی خودشان را، همه چیز خودشان را در راه اسلام فدا کردند.» 14. «پیغمبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از همین جمعیت پایین بود، از همین بین جمعیت پاشد و قیام کرد، اصحاب او از همین مردم پایین بودند، از این طبقه سوم بودند؛ آن طبقه بالا، مخالفین پیغمبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ بودند.» 15. پیغمبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در عین حال که یک موجود الهی بود، به او نسبت می دهند که فرمود: «لیغان علی قلبی و انی لأستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة.» «گاه دلم را کدورتی می پوشاند و من به راستی هر روز هفتاد بار از خداوند در خواست آمرزش می کنم.» همین معاشرت کردن با اشخاصی که ناباب بودند، موجب کدورت می شود. 16. «پیغمبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ این طور بوده است که حتی کفار را هم وقتی که ملاحظه می فرمود که این ها مسلم(مسلمان)نمی شوند، غصه می خورد بر آنها که چرا اینها باید مسلم نشوند و بعد به آن شقاوت ها و به آن عذاب ها برسند.» 17. «صورت ظاهر نبی اکرم صلی الله علیه وآله، و سایر مردم فرقی نداشتند و لهذا بعضی از اعراب غریب که به حضور مبارکش می رسیدند و آن حضرت با جمعی نشسته بودند، می پرسیدند: کدام یک پیغمبر هستید؟ آنچه پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـرا از غیر ممتاز می کند، روح بزرگ، قوی و لطیف آن سرور است نه جسم مبارک و بدن شریفش.» 18. «در یک روایتی است که رسول خدا که مبعوث شد، آن شیطان بزرگ فریاد کرد و شیطانها را دور خودش جمع کرد و این که [گفت:] مشکل شد کار بر ما.» 19. «روز بعثت رسول اکرم در سرتاسر دهر «من الأزل الی الأبد» روزی شریف تر از آن نیست، برای این که حادثه ای بزرگتر از این حادثه اتفاق نیفتاده. حوادث بسیار بزرگ در دنیا اتفاق افتاده است، بعثت انبیای بزرگ، انبیای اولوالعزم و بسیاری از حوادث بسیار بزرگ، لکن حادثه ای بزرگتر از بعثت رسول اکرم (واقع) نشده است و تصور هم ندارد که بشود.» 20. «آن چیزی که ما در روز بعثت باید به آن توجه کنیم این است که بعثت رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ برای این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند، راه اینکه مردم بتوانند با قدرت های بزرگ مقابله کنند را به مردم بفهماند، بعثت برای این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام اینها را از ظلمتها نجات بدهد. ظلمات را به کلی کنار بزند و به جای او نور بنشاند.» 21. «پیغمبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، ختم همه پیامبران است و کاملترین دین را عرضه کرده است بر بشر، قرآن را که به وسیله وحی بر او نازل شده است، عرضه کرده است.» 22. «آن معارفی که به برکت بعثت رسول اکرم در عالم پخش شدـ کسانی که مطلع اند که این معارف چی است و تا اندازه ای که ماها می توانیم ادراک بکنیم ـ می بینیم که از حد بشریت خارج است، اعجازی است فوق ادراک بشر.» 23. «پیغمبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ وقتی که به رسالت مبعوث شد، و شروع به تبلیغ کرد، یک کودک هشت ساله (حضرت علی ـ علیه السلام ـ) و حضرت خدیجه ـ علیهاالسلام ـ به او ایمان آوردند، جز این دو نفر کسی را نداشت و همه می دانند که چقدر آن حضرت را اذیت کردند و کارشکنی ها و مخالفت ها نمودند، لیکن مأیوس نشد و نفرمود کسی ندارم، ایستادگی کرد؛ و با قدرت روحی و عزمی قوی از، «هیچ» رسالت را به اینجا رسانید که امروز (سال 1348 هجری شمسی) هفتصد میلیون جمعیت تحت لوای او هستند.» 24.پیغمبر بزرگ اسلام، با یک دست قرآن را داشت و با دست دیگر شمشیر، شمشیر برای سرکوبی خیانتکاران و قرآن برای هدایت.» 25. «اصل آمدن پیامبر برای “آموزش” و “پرورش” بوده است؛ آیات را تلاوت کند برایشان و تزکیه کند آنها را، آنها را تطهیر کند، نفوس را تطهیر کند، پرورش قبل از آموزش است، اگر هم قبل نباشد، همراه باید باشد و رتبه او مقدم است.» 26. «شما می دانید که هر چه پیغمبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ رنج کشید، که از همه هم بیشتر رنج کشید، برای تربیت مردم و برای نجات مظلومین از دست ظالمها بود.» 27. «در زمان پیغمبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ چه تهمتها و ناسزاها به ایشان می گفتند، ولی ایشان از تبلیغ دین اسلام دست بر نمی داشت.» 28. «رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ که تاریخش را خوب می دانید، تنهایی مبعوث شد، سیزده سال نقشه کشید و ده سال جنگ کرد. نگفت که ما را چه به سیاست، اداره کرد مملکتی را، نگفت ما چه کار داریم.» 29.«رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ که در رأس همه است، هیچ وقت یک مطلبی، یک حکمی، یک قانونی نداشته است(که)در مقابل قانون خدا(باشد)، مجری قانون خدا بوده است.» 30. «قیام برای خداست که خاتم النبیین ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن، توحید و تقوا را گذاشت.» 31. «ذات مقدس حق تعالی که غیب است و در عین حال ظاهر است، مستجمع همه کمالات به طور غیر متناهی است، در رسول اکرم متجلی است به تمام اسماء و صفات.» 32. «هیکل مقدس و صورت جسمانی رسول اکرم، خاتم و نبی مکرم معظم ـ صلی الله علیه و آله ـ یکی از موجودات کوچک این عالم بود و روح مقدسش محیط به ملک و ملکوت و واسطه ایجاد سماوات و أرضین بود.» 33. «آن حالی که برای رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ دست می داده، برای أحدی از موجودات نبود، چنانچه در حدیث مشهور است: «لی مع الله حال لایسعه ملک مقرب و لانبی مرسل» (مرا با خدا حالتی است که هیچ ملک مقرب و پیامبر مرسلی را توان آن نیست).» 34. «عبودیت مطلقه از اعلی مراتب کمال و أرفع مقامات انسانیت است که جز اکمل خلق الله، محمد ـ صلی اللّه علیه وآله ـ بالأصاله و دیگر اولیای کمل، بالتبعیة، کسی دیگر را از آن نصیبی نیست و دیگران را پای عبودیت لنگ است.» 35. «آن چیزی که انسان را به ضیافتگاه خدا راه می دهد این است که غیر خدا را کنار بگذارد و این، برای هر کسی میسور نیست، برای افراد انگشت شماری که در رأس آنها رسول الله است، میسور بوده است.» 36. «پیغمبر اکرم از باب این که دستش دستی بود که تخلف در تمام عمرش از کارهایی که خدا فرموده بود، نکرده بود، این دست، دست خدا می شود؛ بیعت، بیعت با خداست.» 37. «خدای تعالی، رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را در آخر سوره “توبه” به این نحو معرفی فرموده: «لقد جائکم رسول من أنفُسکُم عزیز علیه ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلیکُم بالمؤمنین رؤوفٌ رَحیم» [همانا رسولی از خودتان برایتان آمد که آنچه شما را به سختی می اندازد، بر او سخت دشوار است، بسیار هواخواه شما و بر مؤمنان دلسوز و مهربان است].» 38. «شاید لیلة القدر برای آن، صاحب قدر شده است که شب وصال نبی ختمی و لیله وصول عاشق حقیقی به محبوب خود است.» 39. «تمام دایره وجود، یک شب قدر محمدی است، اگر قدر بدانی؛ و یک یوم القیامة احمدی است، اگر قیام به خدمت کنی.» 40. «برکت وجود رسول اکرم برکتی است که در سرتاسر عالم، از اول خلق تا آخر، یک همچو موجود با برکت نیامده است و نخواهد آمد. اشرف موجودات و اکمل انسانها و بزرگترین مربی بشر این وجود مبارک است.» 41. «رسول ختمی ـ صلی الله علیه و آله ـ اشرف موجودات و مظهر تام اسم اعظم است و نبوت او نیز اتم نبوات ممکنه و صورت دولت اسم اعظم است که ازلی و ابدی است و کتاب نازل به او نیز از مرتبه غیب به تجلی اسم اعظم نازل شده است.» 42. «حضرت ابراهیم ـ سلام الله علیه ـ ولیِّ وقت بود و ولیِّ است برای همه نسل ها، و رسول اکرم، ولیّ اعظم است و ولیّ است برای همه عالم و از راه این هاباید رسید به آنجا که باید رسید.» 43. «پیغمبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ برای این که اتقای ناس( با تقواترین مردم) بود، اکرم ناس (گرامی ترین مردم) بود.» 44. «در لیله معراج، رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به مشاهده هر جلوه از جلوات عظمت غش می کرد و پس از آن، از جلوه های انس و رحمت به هوشش می آوردند.» 45. «نماز که حقیقت معراج مؤمنین و سرچشمه معارف اصحاب عرفان و ارباب ایقان است، نتیجه کشف تام محمدی ـ صلی الله علیه و آله ـ است.» 46. «معنی جسمانی بودن معراج این است که روح مجرد تام حضرت خاتم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ خواست تمام عالم را سیر کند و حضرت حق، تشریفات گردش او را فراهم کرد، جسم حضرت، مجذوب روح شریف او بود و به تبعیت آن و به جذبه آن، معراج جسمانی اتفاق افتاد.» 47. «کیفیت وحی از اموری است که غیر از خود رسول خدا و کسانی که در خلوت با رسول خدا بودند یا این که از او الهام گرفته اند، کسی نمی تواند بفهمد.» 48. «قرآن سری است بین حق و ولی اعظم ـ که رسول خداست ـ به تبع او نازل می شود تا می رسد به اینجا که به صورت حروف و کتاب در می آید.» در این بخش، پای سخن ولی امر مسلمانان، حضرت آیة الله العظمی خامنه ای ـ مد ظله ـ در موضوع پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ می نشینیم: 1. «اسلامی که رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و اولیای الهی برای آن جان دادند…اسلامی که به پایین دست های جامعه، قدرت و عزت و آقایی می دهد… اسلامی که زورگویان و قلدران و قدرتمندان ظالم را از سریر قدرت به زیر می کشد… آن اسلام مورد نظر ماست.» 2. «هر کسی که به خط انقلاب و اسلام ناب محمدی ـ صلی الله علیه و آله ـ نزدیکتر است، به ضربات و حملات و تهمتها و هوچی گری ها و سوء قصدها و بدجنسی ها و موذی گری های جناح استکبار هم نزدیکتر است.» 3. «نام مقدس پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ یکی از پرجاذبه ترین پدیده های اسلامی برای کلیه مسلمانان عالم است؛ چون مسأله، مسأله عاطفه و ایمان با هم است. لذاقوت عملکرد این یاد و این نام برای صحنه های مربوط به مسلمین، از بسیاری از پدیده های دیگر اسلامی که فقط بر ایمان متکی است و عواطف در آن نقش ندارد، بیشتر است.» 4. «این حرف درستی است که ما ادعا کنیم بعثت خاتم الانبیاء ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ عید بشریت است ؛ چون در این مقطع، با تعالیم اسلام، همه دردهای اصلی بشریت، با بهترین علاجها و تداویها، قابل تداوی شده است.» 5. «خدای متعال به ما مسلمانان دستور داده است ک از پیامبر تبعیت کنیم. این تبعیت، در همه چیز زندگی است، آن بزرگوار، نه فقط در گفتار خود، بلکه در رفتار خود، در هیأت زندگی خود، در چگونگی معاشرت خود با مردم و با خانواده، در برخوردش با دوستان، در معامله اش با دشمنان و بیگانگان، در رفتارش با ضعفا و با اقویا، در همه چیز اسوه و الگوست.» 6. «صحنه اول از زندگی پیامبر، صحنه دعوت و جهاد بود. کار مهم پیامبر خدا، دعوت به حق و حقیقت، و جهاد در راه این دعوت بود. در مقابل دنیای ظلمانی زمان خود، پیامبر اکرم دچار تشویش نشد، چه آن روزی که در مکه تنها بود، یا جمع کوچکی از مسلمین او را احاطه کرده بودند و در مقابل سران متکبر عرب، صنادید قریش و گردنکشان، با اخلاق های خشن و با دستهای قدرتمند قرار گرفته بودند، و یا عامه مردمی که از معرفت، نصیبی نبرده بودند، وحشت نکرد؛ سخن حق خود را گفت، تکرار کرد، تبیین کرد، روشن کرد، اهانتها را تحمل کرد، سختی ها و رنج ها را به جان خرید، تا توانست جمع کثیری را مسلمان کند، و چه آن وقتی که حکومت اسلامی تشکیل داد و خود در موضع رئیس این حکومت، قدرت را به دست گرفت.» 7. «پیامبر در صحنه دعوت و جهاد، یک لحظه دچار سستی نشد، و با قدرت، جامعه اسلامی را پیش برد تا به اوج عزت و قدرت رساند و همان نظام و جامعه بود که به برکت ایستادگی پیامبر در میدان های نبرد و دعوت، در سال های بعد توانست به قدرت اول دنیا تبدیل شود.» 8. «صحنه دوم از زندگی پیامبر، رفتار آن حضرت با مردم بود. هرگز خلق و خوی مردمی و محبت و رفق به مردم و سعی در استقرار عدالت در میان مردم را فراموش نکرد؛ مانند خود مردم [در] متن مردم زندگی کرد؛ با آنها نشست و برخاست کرد؛ با غلامان و طبقات پایین جامعه، دوستی و رفاقت کرد، با آنها غذا می خورد، با آنها می نشست؛ با آنها محبت و مدارا می کرد، قدرت او را عوض نکرد؛ ثروت ملی او را تغییر نداد؛ رفتار او در دوران سختی و در دورانی که سختی بر طرف شده بود، فرقی نکرد ؛ در همه حال با مردم و از مردم بود؛ رفق به مردم می کرد و برای مردم عدالت می خواست. در جنگ خندق، پیامبر اکرم خودش در خندق کندن در برابر دشمن، با مردم مشارکت می کرد و مانند مردم گرسنگی می کشید.» 9. «پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ با غلامان نشست و برخاست می کرد و با آنها غذا می خورد او بر روی زمین نشسته بود و با عده ای از مردمان فقیر غذا می خورد. زن بیابان نشینی عبور کرد و با تعجب پرسید: یا رسول الله! تو مثل بندگان غذا می خوری؟ پیامبر تبسمی کردند و فرمودند: «ویحکِ ایُّ عَبدٍ اُعبُد منّی» از من بنده تر کیست؟ او لباس ساده می پوشید. هر غذایی که در مقابل او بود و فراهم می شد، می خورد؛ غذای خاصی نمی خواست؛ غذایی را به عنوان نامطلوب رد نمی کرد، در همه تاریخ بشریت، این خلقیات بی نظیر است.» 10. «در عین معاشرت، او (پیامبر) در کمال نظافت و طهارت ظاهری و معنوی بود، که عبدالله بن عمر گفت: از او بخشنده تر و یاری کننده تر و شجاع تر و درخشان تر کسی را ندیدم. این، رفتار پیامبر با مردم بود. معاشرت انسانی، معاشرت حسن، معاشرت مانند خود مردم، بدون تکبر، بدون جبروت.» 11. «با این که پیامبر هیبت الهی و طبیعی داشت و در حضور او مردم دست و پای خودشان را گم می کردند، اما او با مردم ملاطفت و خوش اخلاقی می کرد. وقتی در جمعی نشسته بود، شناخته نمی شد که پیامبر و فرمانده و بزرگ این جمعیت است. مدیریت اجتماعی و نظامی او در حد اعلی بود و به همه کار سر می کشید.» 12. «صحنه سوم زندگی پیامبر ذکر و عبادت الهی آن حضرت بود. پیامبر با آن مقام و با آن شأن و عظمت، از عبادت خود غافل نمی شد؛ نیمه شب می گریست و دعا و استغفار می کرد.» 13. «ام سلمه یک شب دید پیامبر نیست؛ رفت دید مشغول دعا کردن است و اشک می ریزد و استغفار می کند و عرض می کند: “اللهم و لاتکلنی الی نفسی طرفة عین” ام سلمه گریه اش گرفت. پیامبر از گریه او برگشت و گفت: این جا چه می کنی؟ عرض کرد: یا رسول الله! تو که خدای متعال این قدر عزیزت می دارد و گناهانت را آمرزیده است ـ «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر» ـ چرا گریه می کنی و می گویی خدایا ما را به خودمان وا نگذار؟ فرمود: “و ما یؤمننی” ؛ اگر از خدا غافل بشوم، چه چیزی من را نگه خواهد داشت؟ این برای ما درس است.» 14. «در روز عزت، در روز ذلت، در روز سختی، در روز راحتی، در روزی که دشمن، انسان را محاصره کرده است، در روزی که دشمن با همه عظمت، خودش را بر چشم و وجود انسان تحمیل می کند، و در همه حالات، خدا را به یاد داشتن، خدا را فراموش نکردن، به خدا تکیه کردن، از خدا خواستن؛ این، آن درس بزرگ پیامبر به ماست.» 15. «خدای متعال در همه صحنه ها به یاد پیامبر بود، و رسول اکرم در همه صحنه ها از خدا استمداد کرد، از خدا خواست و از غیر خدا نترسید و نهراسید؛ راز اصلی عبودیت پیامبر در مقابل خدا این است؛ هیچ قدرتی را در مقابل خدا به حساب نیاوردن، از او واهمه نکردن، راه خدا را به خاطر دیگران قطع نکردن.» 16. «بعثت نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ یک حرکت عظیم در تاریخ بشر و در راه نجات انسان ها و تهذیب نفوس و ارواح و اخلاق بشر و مقابله با مشکلات و مصایبی بود که بشر در همه دوران با آن رو به رو بوده و هنوز هم هست.» 17. «معنای این که غایت و هدف بعثت، نجات انسان است این است که آنچه پیامبر و اسلام به مردم دادند، یک نسخه شفابخش برای همه ادوار است؛ نسخه ای است در مقابل جهل انسان ها؛ در مقابل استقرار ظلم، در مقابل تبعیض؛ در مقابل پایمال شدن ضعفا به دست اقویا؛ در مقابل همه دردهایی که از آغاز خلقت، بشر از آن دردها نالیده است. مثل همه نسخه های دیگر، اگر عمل شد، نتیجه خواهد داد؛ اگر متروک شد، یا بد فهمیده شد، یا جرأت و گستاخی اقدام به آن وجود نداشت، کأن لم یکن خواهد بود. بهترین أطبا اگرصحیح ترین نسخه ها را به شما بدهند، اما شما نتوانید آن را بخوانید یا بد بخوانید، یا تحمل نکنید و در نتیجه متروک بماند، چه تأثیری به حال بیماری خواهد داشت، و چه عیبی بر آن طبیب حاذق است؟» 18. «رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ نشانه حقیقی مؤمن را حفظ امانت ها و صدق لهجه و راستگویی معین فرمود.» 19. «پیامبر اسلام برای آن که ارزش ها و اخلاق اسلامی کاملا در جامعه جا نیفتد و با روح و عقاید و زندگی مردم مخلوط و ممزوج بشود. فضای زندگی را با ارزشهای اسلامی آغشته می کرد.» 20. «پیش پیامبر می آمدند و از یکدیگر بدگویی می کردند و چیزهایی را درباره یکدیگر می گفتند؛ گاهی راست و گاهی هم خلاف واقع ؛ پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به مردم فرمودند: «هیچ کس درباره اصحابم به من چیزی نگوید دایما نزد من نیایید و از همدیگر بدگویی کنید. من مایلم وقتی که میان مردم ظاهر می شوم و به میان اصحاب خود می روم، “سلیم الصدر” باشم؛ یعنی با سینه صاف و پاک و بدون هیچ گونه سابقه و بدبینی به میان مسلمانها بروم.» 21. «یکی از کارهای رسول الله ـ صلی اللّه علیه وآله ـ این بود که فضای جامعه را یک فضای مهربان و سرشار از مهر و محبت بسازد تا همه مردم در آن، نسبت به یکدیگر محبت بورزند و به چشم حسن ظن و خوشبینی به یکدیگر نگاه کنند؛ امروز هم تکلیف ما همین است.» 22. «آن بزرگوار (پیامبر) تا آنجا که حضور داشت و در سعه وجودش بود، نمی گذاشت که در جامعه اسلامی، مسلمانها ـ حتی در یک مورد ـ نسبت به کسی بغض و کینه و عداوت داشته باشند یعنی پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ با حکمت و حلم خود، حقیقتا یک محیط شیرین و سالم و فضای آغشته به محبت را به وجود می آورد.»
طي ميكنيم سمت ملاقات جاده را شايد كسي سوار كند اين پياده را وقتش رسيده است كه با گريه ريختن جبران كنيد توبه ي از دست داده را تكريم ديگري است همين امتناع ها پس شكر ميكنيم عطاي نداده را ما در ركوع نافله با آبروتريم اصلاً نخواستيم تن ايستاده را خُدّام آستانْ هميشه جلوترند يا رب نگير خدمت اين خانواده را مكه شرافتش به حضور محمد است پس قصد ميكنيم فقط مكه زاده را گر بي علي بناست كه اين راه طي شود مگذار پس مقابل ما راه جاده را ما درب خانه اي به جز اين در نميرويم ما بي علي كنار پيمبر نميرويم خوان كريم خالي و بي نان نميشود فقر گدا حريف كريمان نميشود گويي نمي برد ز عنايت سعادتي آنكه اسير زلف پريشان نميشود اين چه حكايتي است كه اصلاً براي ما مبعث بدون شاه خراسان نميشود از بركت دعاي رسول است هيچ جا در دوستي فاطمه ايران نميشود يكبار يا نبي و دگر بار يا علي يا مصطفي بدون علي جان نميشود چون شرح زندگاني مولاست خواندنيست ورنه كسي كه پيرو قرآن نميشود جبريل علي ، وحي علي و زبان عليست قرآن بخوان رسول،كه قرآن همان عليست مبهوت مانده است تماشاي خويش را روح بلند و جلوه ي والاي خويش را سوگند ميخوريم همه تَرك ميكنيم بردارد از بهشت اگر پاي خويش را اصلاً همان زمان چهل سال پيش هم اثبات كرده بود بلنداي خويش را آنكس امام ماست كه در ليلة المبيت وقتي كه رفت داد به او جاي خويش را او ماندني نبود اگر پُر نكرده بود با مرتضي و فاطمه دنياي خويش را از ديدن تجلي خود دست ميكشيد ميديد تا تجلي زهراي خويش را يا فاطمه وَ يا كه علي جلوه ميكند وقتي نشان دهد قد و بالاي خويش را نور است و در تن سه نفر جلوه كرده است اين نور قبل خلق بشر جلوه كرده است اي خاك پاي توست تمام وجودها هفت آسمان و خلقت گنبد كبودها اي كيسه ي هميشه كرامت ميان شهر آقاي مهرباني و آقاي جودها آري نماز بي تو به قرآن قبول نيست اي اولين سلام همه در قعودها جبريل ما چگونه تو را پا به پا شود درماندگي كجا و مسير صعودها قربان چشم هاي تو دار و ندارها قربان خاك پاي تو بود و نبودها شكرخدا قبيله ي توكامل است و بس كوري چشم عايشه ها،اين حسود ها ما باتوأيم و با همه ي خانواده ات عالم فداي زندگي صاف و ساده ات از ما مگير تاب و تب شور و شين را حُبِ علي همان شرف نشأتين را از ما مگير شوق سفرهاي تا نجف مكه ،مدينه ،سامره و كاظمين را با حب خانواده ي تو سالهاي سال بخشيده اند آبروي عالمين را ما نذر كرده ايم كه بيرون بياوريم از زير دِين،اين جگر زير دين را ما قصد كرده ايم به ياري فاطمه نائل شويم كرب و بلاي حسين را بوسه مزن كنار تمناي دخترت زير گلوي كوچك اين نور عين را واي از دمي كه زينب كبري رسيده بود وقتي رسيده بود كه حنجر بريده بود ***************************************************** علي اكبر لطيفيان
دبرقـع گشود و سورۀ نـور آفریـده شد یک خنده کرد؛ صبح ظهور آفریده شد بر تخته سنگ غار حـرا عـاری از قلم خطی کشید و شعر و شعور آفریده شد صـوت خدا ز حنجره گل کرد بر لبش داوود پا گـرفت و زبــور آفریــده شـد یک جمله از مقاومتش بر زبان گذشت کوهی به نـام سنگ صبـور آفریده شد موجی به بحر معرفتش زد که بیدرنگ دریایـی از شـراب طهـور آفریـده شد عالم محیط معرفت و شوق و شور شد ملـک وجـود، محفل فیض حضور شد شام سیاه جهل بـه پایـان رسیـده بود باور کنیـد صبـح بصیـرت دمیـده بود باور کنیـد دولـت قـرآن گــرفت پــا باور کنیـد رنـگ شیـاطین پریـده بـود میلاد عـدل و داد و مسـاوات و زندگی یا کودکی که زنـده به گـور آرمیده بود یـا جشـن مـادری کـه ز بیرحمی پدر داغ شکفته دستهگل خویش دیـده بود یا جشـن عیـد بـَردۀ شـلاق خوردهای کز عمر، دست شسته دل از جان بریده بود با آن کـه سینهاش همـه کانـون خشم بود جاری سرشک شادیاش از هر دو چشم بود بیدادگـر شـریف و شـرافت حقیـر بود زن در میان جامعـه در معـرض فروش ماننـد بـَردهای کـه همیشـه اسیـر بود هرکس ضعیف بود چو موری که پایمال هرکس که زور داشت به مردم امیر بود هرکس که سیر بود چو گرگ گرسنهای هرکس گرسنه روز و شب از عمر سیر بود در آن محیـط جـور و جفـای ستمگری دنیـای خستـه منتظـر یـک بشیـر بود توحیـد را دوباره طلوعی مجدد است پیداست آن بشیر، وجود محمّد است بتهـا تمـام ذکـر خدا بـر زبانشان افتاده بتگران همه آتش به جانشان پامال گشتهانـد ستمبـارگان چو مور انگار آمـده است بـه پایان زمانشان آتش شده است آب به کام ستمگران آجر شده است اهل زر و زور، نانشان درهم شکسته فرق ابوجهلهای زور از دست حمزه آمده بر سر کمانشان هیزمکشـان آتش فتنه چـو بـولهب تبت یدا ابـولهب آمـد بـه شانشان آن رشتهای که «حبلِ مَسَد» بود از غضب پیچیـده شـد بـه گـردن حمـاله الحطب دیـدم فرشتـه آمـد و بازوی دیو بست دیدم چگونه سلسلههای ستم گسست دیـدم بـه روی دوش خلیـلِ خلیلهـا دست علی تبر شد و بتها همه شکست دیدم بـه دست بتشکن مسجدالحرام نه بت به روی پا، نه به جا ماند بتپرست دیدیم در محیط ستم، ظلم، سرکشی مظلـوم ایستـاد و ستمگـر ز پا نشست بـاور کنیـد پرچــم عــدل محمّـدی بـر قلـۀ عقیــدۀ مــا سربلنـد هست پیش از نزول وحی به عالم صلا زدیم مـا پیــرو محمّـد و آل محمّــدیم ما در مقام و مرتبه فـوق ملل شدیم در مکتب پیمبرمـان بیمثـل شدیم یک جلوه از حرا به دل ما رسید و ما از تیرگی به نور فدایی بـدل شـدیم بـا یـک نهیب زندۀ حـی علیالفـلاح تبدیـل بـر حقیقت خیرالعمـل شدیم تابیـده شد فروغ بصیرت به قلبمان یار علـی به فتنۀ جنگ جمـل شدیم بـاور کنیـد پیشتـر از بـود خویشتن عبد خدا و منکر لات و هبل شدیم دنیـا بدانـد اینکـه تمدن از آن ماست گیتی همیشه محو صدای اذان ماست گوییـد منکـران همـه برهـان بیاورند بـر دردهـای جامعـه درمــان بیـاورند دانشـوران کـل جهــان را صــدا زنید یک آیـه مثـل آیــۀ قــرآن بیــاورند گویید در تمامی ادیـان اگر کـه هست مقداد و حجر و بـوذر و سلمـان بیاورند مقداد و حجر و بوذر و سلمانشان کجاست؟ کوشش کننــد چنـد مسلمـان بیـاورند خواهنـد اگـر سعـادت دنیــا و آخـرت بایـد بـه ایــن پیامبـر ایمــان بیاورند چونان که بعد ختم رسالت رسول نیست دینی به غیـر دیـن محمّد قبـول نیست مـا از غدیـر، راه حــرا را گرفتهایم در این مسیر هر دو سرا را گرفتهایم از لحظهای که آیۀ اقرأ نزول یافت سـرخط سبز شیر خـدا را گرفتهایم ما را ز خـاک کربوبـلا آفریـدهاند مـا راه سیـدالشهــدا را گرفتــهایم پرواز ما ز اوج ملک هم گذشته است ما زیر بال، ارض و سما را گرفتهایم ای خاندان پاک محمّد خدا گواست مـا دامــن ولای شمـا را گرفتهایم “میثم"همیشه خاک ره میثم شماست تا هست زنـده در نفس او دم شماست
روز مبعث روز فخر انبياست مصطفىٰ نورٌ عَلىٰ نور خداست عيد مبعث وعده گاه كبرياست رستگارى، مژدگانىِّ خداست — عيد مبعث وعده ى قالو بَلىٰ ست سرّ مكنونات هستى بر مَلاست بر دل كعبه طنين اين نواست يا رسول الله لفظ كيمياست - – روز مبعث مبدأ عشق و صفاست جلوه گاه مظهر نور هُداست يا رسول الله ذكر ما سواست وعده گاه عشق بازى با خداست — مصطفىٰ آئينه ى مهر و وفاست قلب او با روح قرآن آشناست نور او افزون ز نور انبياست سروريّش بر همه عالم رواست بر لب پيك خدا شور و نواست لفظ حاتم در ثناى او خطاست كشتى او مأمن شاه و گداست ساحلش مطلوب اصحاب رضاست هر چه باشد او رسول كيمياست او شفيع روز فرداى شماست ذكر روز مبعثم يا مصطفاست يا رسولالله مدد ذكر خداست اصغر چرمی
مبعث پیغمبر است بس شادی است محضر عاشق حرف بس عالی است جشن پیغمبر رسول خاتم است عشق بر دلها حصول عالم است عید مبعث مبارک
جهان بهشت وصال محمد است امشب چراغ ماه، بلال محمد است امشب مبعث پیامبر اکرم مبارک
بعثت پیامبر (صلّی الله و علیه و آله و سلّم) بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترین فراز از تاریخ اسلام بوده و نزول قرآن کریم نیز از این زمان آغاز میگردد. کلمه بعثت به معنای «برانگیخته شدن» بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند متعال برای هدایت دیگران میباشد. همانطور که از روایات اسلامی و مطالعات تاریخی برمیآید، مسأله بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ادیان الهی با برخی از خصوصیات و نشانهها، قبل از ظهور آن حضرت، مطرح بوده و بسیاری از اهل کتاب و پارهای از اعراب مشرک نیز با آن آشنایی قبلی داشتهاند. نوید و بشارت ظهور پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به تصریح قرآن در تورات و انجیل ذکر گردیده و حضرت عیسی (علیه السلام) نیز پس از تصدیق توراتی که به حضرت موسی (علیه السلام) نازل شده بود، به برانگیخته شدن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت داده است. همچنین در این کتب، حتی به خصوصیات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانشان نیز اشاره شده است. بنابراین (و همانگونه که قرآن نیز ذکر مینماید) دانشمندان اهل کتاب، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را همچون نزدیکترین کسان خود میشناخته اند. با مراجعه به تاریخ میتوان افراد زیادی را یافت که در انتظار ظهور و بعثت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودهاند و افرادی از میان آنها، حتی به امید دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به محل سکونت، مکان هجرت و یا حتی گذرگاه عبور و مرور آینده پیامبر هجرت کرده بودند که به عنوان نمونه، میتوان به “بحیرای راهب” اشاره نمود. بنابر این بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، حادثهای بس بزرگ در سرنوشت هدایت بشری بوده و عظمت این امر سبب میشد که خداوند متعال به عنوان مقدمه این امر بزرگ، تربیت و پرورش آن حضرت را به عهده داشته و ایشان را برای آینده دشواری که در پیش رو داشتند، آماده سازد. به دنبال همین تربیت الهی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سالهای قبل از بعثت نیز حالات فوق العاده معنوی و مشاهدات روحانی داشته و نتیجتاً ایشان تمام این دوران را با پاکی و طهارت و معنویت سپری کردهاند. حضرت علی (علیه السلام) میفرمایند: “خداوند بزرگترین فرشته خود را از خردسالی پیامبر، همدم و همراه ایشان ساخت. این فرشته در تمام لحظات شبانه روز با آن حضرت همراه بود و او را به راههای بزرگواری و اخلاق پسندیده و شایسته رهبری میکرد.” پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر همین حالات معنوی و طهارت روحی، ناگزیر از وضع نابسامان مردم و از جهل و فسادی که بر جامعه آن روز و بویژه در شهر مکه حاکم بود، رنج میبردند. همچنین به منظور تفکر و عبادت در مکانی خلوت، مدتی محدود در سال را از آنها کناره میگرفتند و به کوه حرا (که در شمال شرقی مکه واقع است) میرفتند. این کنارهگیری برای حُنَفا و برخی یکتاپرستان قبل از پیامبر نیز وجود داشته است. گویند عبدالمطلب، جد بزرگوار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پایهگذار این رسم بوده است. او به هنگام ماه رمضان برای خلوت و عبادت به کوه میرفت و مستمندانی را که از آنجا میگذشتند، اطعام مینمود. در واقع میتوان گفت که این خلوتگزینی، زمینهای برای تقویت هرچه بیشتر حیات روحانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مقدمهای برای بعثت و نزول وحی به آن حضرت به شمار میرفته است. در دوران این خلوتگزینیها نیز همچون سایر مراحل گوناگون زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی (علیه السلام) (که پرورش یافته در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در دامان ایشان است)، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را همراهی مینمود و گاهی اوقات برای ایشان آذوقه و آب و غذا میبرد. پس از سپری شدن ایام عبادت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مکه برگشته و پیش از اینکه به خانه خویش بازگردند، خانه خدا را طواف مینمودند. این حالات همچنان ادامه یافت تا اینکه سن آن حضرت به چهل سالگی رسید و خداوند که دل ایشان را برترین و مطیعترین و خاضع و خاشعترین دلها در برابر خویش یافت، ایشان را مبعوث کرد و به پیامبری گرامی داشت، تا به وسیله قرآنی که آن را روشن و استوار گردانیده، بندگانش را از پرستش بر بتان خارج ساخته و به پرستش خویش هدایت کند. نزول اولین وحی به عقیده اکثر علمای شیعه، بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز 27 ماه رجب، پنج سال پس از تجدید بنای کعبه، اتفاق افتاد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این هنگام، چهل سال داشتند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، طبق رسم خویش چند روزی بود که برای عبادت و تفکر به غار حرا آمده بودند. در روز بیست و هفتم ماه رجب بود که جبرئیل (یکی از چهار فرشته مقرب الهی و مأمور ابلاغ وحی از جانب پروردگار به پیامبران) به سوی ایشان نازل شد. او بازوی پیامبر را گرفت و تکان داد و گفت: ای محمد بخوان. پیامبر فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل آیات آغازین سوره علق را از جانب خداوند نازل نمود: “بسم الله الرحمن الرحیم. اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان مالم یعلم. به نام خداوند بخشنده مهربان. بخوان به نام پروردگارت که بیافرید. آدمی را از علق بیافرید. بخوان و پروردگار تو ارجمندترین است. خدایی که بهوسیله قلم آموزش داد و به آدمی آنچه را که نمیدانست، آموخت.” همراه اولین نزول وحی و در لحظه بعثت، حوادثی بزرگ اتفاق افتاد که از آن جمله میتوان به شنیده شدن صدای نالهای اشاره نمود. حضرت علی (علیه السلام) در این باره میگوید: “صدای ناله شیطان را در هنگام نزول اولین وحی به آن حضرت شنیدم. عرضه داشتم: “یا رسول الله این ناله چیست؟” فرمود: “این شیطان است که از اطاعت شدن مأیوس و ناامید شده و چنین به ناله در آمده است.” سپس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اضافه فرمود: “تو میشنوی آنچه را من میشنوم و میبینی آنچه را که من میبینم الا اینکه تو مقام نبوت نداری و فقط وزیر و کمک کار من هستی و از راه خیر جدا نمیشوی.” همانطور که قبلاً نیز بیان شد، حضرت علی (علیه السلام) در مواقع مختلف از جمله در دوران خلوتگزینیهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه حضرت بودهاند و این سخن امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه نیز به طور خاصی بیان میدارد که ایشان در لحظه نزول اولین وحی، در کنار پیامبر حضور داشتهاند. البته مطالعات تاریخی بیان مینماید که تنها شخصی که در آن لحظات، پیامبر را همراهی نموده، امام علی (علیه السلام) بود و احدی جز ایشان، ادعای همراهی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن لحظات را ننموده است. جبرئیل پس از انجام وظیفه خود و ابلاغ آیات الهی، بار دیگر به آسمان بازگشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول اولین وحی همانطور که در قسمتهای پیشین اشاره شد، قبل از بعثت، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) الهاماتی میشد و ایشان حالات فوق العادهای داشتند. اما کیفیت نزول اولین وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و موضوع آن، بهطور کلی با الهامات قبل از بعثت ایشان متفاوت بود. و این امر سبب شد تا حالات روحی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در نتیجه حالات جسمانی ایشان تغییر نماید. برای این تغییر حالت دو دلیل را میتوان برشمرد: اولاً ایشان در هنگام نزول اولین آیات قرآن، عظمت و جلال خداوند را هرچه بیشتر احساس کردند. ثانیاً در هنگام بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بار بزرگ رسالت به عهده ایشان نهاده شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شرایطی موظف به ابلاغ رسالت الهی خویش به مردم گشتند که جزیرة العرب را اوضاع نابسامان اجتماعی فراگرفته بود و در چنین شرایطی واضح بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از ابلاغ دعوت خویش نه تنها مورد تکذیب و تهمتهای ناروا و آزار و اذیت مشرکین قرار میگرفتند، بلکه آنان در مسیر رسیدن پیام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سایر مردم موانع بسیاری را ایجاد خواهند نمود. مجموعه این عوامل باعث دگرگونی حالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. اما خداوند نیز در این شرایط پیامبرش را تقویت نمود و ایشان را برای به انجام رساندن مسئولیت عظیم رسالتش، بیش از پیش آماده ساخت. بازگشت از کوه حرا پس از این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کوه پایین آمدند و به سمت مکه و خانه خویش عازم شدند. هنگامیکه به خانه رسیدند ماجرای بعثت خویش را برای همسر گرامیشان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بازگو نمودند. خدیجه (سلام الله علیها) نیز که در سالهای همسری با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آثار بزرگی و پیامبری در ایشان را دیده بود، گفت: “به خدا دیرزمانی است که من در انتظار چنین روزی، بسر بردهام، و امیدوار بودم که روزی تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوی.” نزول سوره مدثر در همین روزهای آغازین بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در هنگام استراحت ایشان، جبرئیل برای بار دیگر بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و آیات نخستین سوره مدثر را بر ایشان خواند که: “بسم الله الرحمن الرحیم، یا ایها المدثر، قم فأنذر، و ربک فکبر و ثیابک فطهر و الرجز فاهجر و لاتمنن تستکثر و لربک فاصبر به نام خداوند بخشنده مهربان،ای کسی که جامه به خود پیچیده ای، برخیز و قوم خود را از عذاب خدا بیم ده و خدا را به بزرگی یاد کن و لباست را پاکیزه دار و از ناپاکی دوری گزین و بر هرکس احسان کنی ابداً منت نگذار و برای خدا صبر پیش گیر” میتوان گفت مفاد این سوره این است که از این پس، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید پیوسته به فکر بیم دادن مردم از نافرمانی خداوند بوده و لحظهای از آن غافل نباشد و بدین گونه بود که اولین آیههای کتاب آسمانی دین اسلام به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و ایشان از جانب خداوند به مقام رسالت برگزیده شدند. نخستین مسلمانان همانطور که قبلاً به آن اشاره شد، حضرت علی (علیه السلام) به دلیل نزدیکی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا، همراه ایشان بودهاند که لحظه نزول اولین وحی هم یکی از آن مواقع بوده است. پس بسیار طبیعی به نظر میرسد که حضرت علی (علیه السلام) که از نزدیک این وقایع عظیم و مبعوث شدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا، از جانب خداوند متعال را نظارهگر بودهاند، در آنجا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورده و به عنوان اولین مسلمانان، چه در میان زنان و چه در میان مردان یاد شوند. خود ایشان نیز در چندین خطبه (در نهج البلاغه) که در حضور عموم مسلمانان و بیشتر اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد میشد، میفرمایند: “من بر فطرت یکتاپرستی متولد شدم و از دیگران به ایمان و هجرت سبقت گرفتم.” همچنین میفرمایند: “هیچکس قبل از من به دعوت حق روی نیاورده است.” در مورد اولین زن مسلمان نیز باید گفت که به اتفاق عموم مورخان اسلام، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) اولین زن مسلمان بودهاند، چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از مبعوث شدن با اولین کسی که برخورد داشتهاند، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بوده، ضمناً، همانطور که در قسمتهای قبل نیز بدان اشاره شد، ایشان در گفتار خویش تلویحاً پیامبری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصدیق نموده اند. بعد از این دو بزرگوار میتوان به ابوذر غفاری که جزو اولین مسلمانان بوده نیز اشاره کرد. بعد از بعثت پس از بعثت رسول خدا، جبرئیل از آسمان فرود آمد، آبی از آسمان آورد و طریقه وضو گرفتن و رکوع و سجود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آموخت. همچنین سایر احکام و مسائل شرعی نیز توسط جبرئیل بتدریج بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل میشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز این احکام را به نخستین مسلمانان آموزش داده و آنها هم این اعمال را انجام میدادند. به عنوان مثال در مورد نماز باید گفت که حضرت علی (علیه السلام) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) که اولین نمازگزاران بودند پشت سر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جماعت ایستاده و نماز را اقامه میکردند. گفته میشود آنها نماز ظهر را در کنار کعبه میخواندند ولی در مواقع دیگر در جاهای دیگر این فریضه را بجای میآوردند تا قریشیان متوجه آنها نشوند. در این مدت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بتدریج کار دعوت پنهانی خویش را آغاز کردند که مشروح آن در قسمتهای آینده خواهد آمد.
مبعث پيامبرصلي الله عليه وآله
قران کریم:
پيامبر صلي الله عليه وآله :
پيامبر صلي الله عليه وآله :
امام علي عليه السلام : نهج البلاغه ، خطبه ۸۹ . امام علي عليه السلام : امام علي عليه السلام :
امام مهدي عليه السلام :
(کلمات قصار امام خامنه ایحزباللَّه.نماز.اداى تكليف) اين مملكت، مملكت حزب اللهىهاست؛ آينده متعلق به حزباللهىهاست؛ نه اينكه مال آنهاست، نه، متعلق به ملت ايران است؛ اما مؤمنين، انقلابيون و حزباللهىها هستند كه هرجا مشكل اصلىيى پيدا شود ، بايد آن را حل كنند و به فضل پروردگار بنبستها را خواهند شكافت. نماز انسان هميشه به نماز محتاج است و در عرصههاى خطر، محتاجتر. حقيقتاً اين نمازهايى كه ما مىخوانيم، در واقع اداى بندگان خدا را درمىآوريم. بنده به خودم كه مراجعه مىكنم، اينطورى مىبينم، چون بندگان برجستهى خدا طور ديگرى نماز مىخوانند؛ تسبيح كه مىكنند ، تسبيح از دل و جانشان برمىخيزد؛ سجده كه مىكنند، در واقع دلشان سجده مىكند. مديران دستگاههاى ادارى و دولتى، خود متصدى اقامهى نماز در آن دستگاهها شوند. نماز برترين چيزى است كه مىتواند همهى افراد جامعهى مسلمان را به تهذيب اخلاقى و تعالى روحى و معنوى برساند. نماز تسلّابخش و آرامشگر دلهاى مضطرب و خسته و به ستوه آمده، و مايهى صفاى باطن و روشنى روان است. نماز جمعه يكى از پايههاى اساسى حفظ نظام اجتماعى و مهمترين عامل حفظ روحيه و ايمان مردم است. همگان نماز را كه داروى شفابخش روح و مايهى صفا و آرامش و نورانيت است، بر همهى كارهاى ديگر مقدم دارند و در هيچ شرايطى خود را از آن محروم نسازند و هرگز به بهانهى مشغله و گرفتارى، اين حضور رهايىبخش در محضر آفريدگار رحيم و كريم و عزيز را از دست ندهند. اداى تكليف بارها امام مىفرمود كه ما كار را براى رسيدن به «نتيجه» نمىكنيم؛ بلكه مأمور به انجام «تكليف» هستيم. … آن كس كه براى انجام تكليف كار مىكند، پيروزيش به اين نيست كه به مقصود خود دست پيداكند؛ بلكه زمانى احساس پيروزى مىیكند كه موفق شود به تكليفش عمل كند. ما براى اداى تكليف حركت مىكنيم، حتّى براى پيروزى هم تلاش نمىكنيم. البته، پيروزى را دوست مىداريم، هيچ كس نيست كه از پيروزى بدش بيايد، هيچكس نيست كه براى پيروزى كار نكند؛ اما هدف نهايى چيزى است كه حتّى از پيروزى هم بالاتر مىباشد و آن جلب رضاى خدا و اداى تكليف است
کلمات قصار امام خامنه ای (حج) حجِ امروزِ ما با حجى كه آرزوى ماست، انصافاً هنوز خيلى فاصله دارد. كسانى كه به حج مىروند و مىآيند واقعاً بايد مثل كسانى باشند كه «يوم ولدته امّه»؛ پاكيزهى پاكيزه شده باشند. حج يك آبشار جارى و يك شط عظيم شستشوى معنوى و روحى است. حج برترين جايگاه برائت از مشركين شناخته شده است. حج مظهر توحيد، و كعبه خانهى توحيد است. حج مىتواند دلبستگيهاى اسارتآفرين را از دلها بشويد. حج مىتواند روح توحيد را در دلها زنده كند. حج و اجتماع عظيم بر گرد خانهى توحيد، بايد مظاهر شرك را نفى كند. فرياد برائت مسلمانان در حج، فرياد برائت از استكبار جهانى است. حج يك واجب استثنايى و يك مراسم عجيب و پُر رمز و راز است. حج، يك حركت عبادى خالصِ عميق - خضوع، خشوع، ذكر، عبادت، تضرع و توسل - و با حالت اجتماع است. در كنار هم قرار دادن اين دو چيز، مسئله را خيلى پُرمعنا مىكند.
کلمات قصار امام خامنه ای(امر به معروف و نهى از منكر) امر به معروف و نهى از منكر را اقامه كنيد. امر به معروف و نهى از منكر كه يكى از اركان اساسى اسلام و ضامن برپاداشتن همهى فرايض اسلامى است، بايد در جامعهى ما احيا شود. امر به معروف و نهى از منكر هم جزو مهمترين مسائلى است كه جوانها بايد به آن اهتمام كنند. جوانان در محيط خودشان، امر به معروف و نهى از منكر كنند. در امر به معروف، مرحلهى قبل از عمل، قلب انسان است. اگر انسان بخواهد صادقانه به معروف امر كند، بايد خود به آن معروف دلبسته باشد؛ والّا صادقانه نخواهد بود. همهى آحاد مردم بايد وظيفهى امر كردن به كارهاى خوب و نهى كردن از كار بد را براى خود قايل باشند.
کلمات قصار امام خامنه ای (مسجد، اذان، ائمهى جمعه و جماعات) اذانِ با توجه، به دلها اميد مىدهد. اسلام امريكايى، چيزى به نام اسلام است كه در خدمت منافع قدرتهاى استكبارى و توجيهكنندهى اعمال آنهاست؛ بهانهيى براى انزواى اهل دين و نپرداختن آنان به امور مسلمين و سرنوشت ملتهاى مسلمان است؛ وسيلهيى براى جدا كردن بخش عظيمى از احكام اجتماعى و سياسى اسلام از مجموعهى دين و منحصر كردن دين به مسجد است (و مسجد نه به عنوان پايگاهى براى رتق و فتق امور مسلمين - چنانكه در صدر اسلام بوده است - بلكه به عنوان گوشهيى براى جداشدن از زندگى و جدا كردن دنيا و آخرت). از بزرگترين كارهاى امام عزيز ما ايجاد و تأسيس نماز جمعه بود. تا وقتى ائمه محترم جمعه و مردم قدر نماز جمعه را مىدانند، … بلاشك در جامعهى اسلامى خوف تزلزل نيست. تريبون نماز جمعه در حفظ قوام معنوى و حصار ايمنى جامعه داراى نقشى فوقالعاده است. امامت جمعه به معناى نمايندگى كل روحانيت و نظام اسلامى است. انقلاب از خانهى مذهب - يعنى مسجد و مدرسهى دينى - آغاز شد و جهتگيرى مذهبى در انقلاب روزبهروز افزايش پيدا كرد و نقش مذهب و ارزشهاى معنوى، آنقدر قوى شد كه كسانى را بهميدان انقلاب كشاند كه معمولاً در هيچ انقلابى، اينگونه آدمها به ميدان نمىآيند. اينجانب همهى مردم - بخصوص جوانان - را به پُر كردن مساجد و حضور در نمازهاى جمعه و جماعت و گرم نگهداشتن مراسم عزادارى سالار شهيدان حسينبنعلى توصيه مىكنم. بانگ اذان، دلهاى افسرده را روشن مىكند. بهترين جايى كه اين گروههاى مقاومت بسيج دارند، همين مساجد است. چندى پيش، من راجع به اذان سفارش كردم و البته گفتم كه صبحها با بلندگو در همهجا اذان نگويند، تا مردم از خواب بيدار نشوند. مثل اينكه بعضى از مؤمنين، اين قسمت دومش را بيشتر از قسمت اول گوش كردند! آنچه كه مقصود ما بود، اين بود كه در سحرها، هر جايى يك بلندگو صدا نكند؛ ولى معنايش اين نبود كه به هنگام سحر، صداى اذان در شهرى مثل تهران به گوش نرسد! نه، در جايى مثل تهران، اقلاً در چند مسجد از مساجد مهم، خوب است كه با بلندگو اذان پخش بشود؛ حتّى اذان صبح. در شهرهاى كوچك هم به فراخور وسعت آن شهر، مىبايست اذان صبح در چندجا پخش بشود. اما در ظهر و شب اذان بگويند؛ هم اذان بلندگو، هم جلوى مساجد، هم داخل مساجد و هم در خيابانها، تا مردم به اذان گفتن عادت كنند. حضرات ائمهى محترم جمعه و جماعات و گويندگان مذهبى نيز تا سرحد امكان بايد براى پُربار كردن و محتوا بخشيدن به اين مراسم تلاش كنند و اين كانونهاى معنويت و صفا را گرم نگهدارند. در اين كشورهاى اسلامى كه امروز ائمهى جمعه و جماعاتشان، تشكيلات به وجود مىآورند و مسجدها رونق پيدا مىكنند و كانون تحرك مىشوند، تا ديروز مسجدها متعلق به يك مشت پيرمرد از كار افتاده بود. امروز آن مسجدها، جاى جوانان و كانون جنبشهاست. اين را شما كرديد. اين را حركت شما و قائد عظيمالشأنتان - آن مرد الهى - بود كه انجام داد. در نقاط مختلف جهان، دشمنان اسلام به مساجد - كه پايگاه حريت انسان و جايگاه رابطهى او با خدا و مركزى براى كسب آگاهى از شيطنتهاى شياطين زر و زور است - با بغض و كينهيى عميق مىنگرند و تا آنجا كه بتوانند، با وجود و حضور و فعاليت آنها ستيزه مىكنند. هماكنون مسجدالاقصى، قبلهى دوم مسلمين - كه بحمداللَّه پايگاه بيدارى و مبارزه نيز شده است - مورد جسارت صهيونيستهاى پليد قرار گرفته، و در فرانسه و هند نيز مسجد در معرض اهانت و تخريب واقع شده است. سفارش ديگرى كه من مىخواهم بكنم، اين است كه همهى خانوادهها و همهى مردم - مخصوصاً جوانان - به نماز و مسجد و عبادت و جلسات قرآن اهميت بدهند. هرچه امروز اين كشور از عظمت و عزت و قدرت به دست آورده است، در سايهى قرآن و اسلام و نماز و عبادت و ذكر خداست. هم بايد به درس و كار توجه شود، وهم به تدين؛ كه تدين پشتوانهى همهى اينهاست. با نماز و مسجد و عبادت و جلسات دينى و جلسات قرآن بايد انس پيدا كنيد. شعاير اسلامى و مساجد و نمازهاى جمعه و عزاداريها، از جمله عواملى است كه در پيروزى انقلاب و تداوم آن، نقش تعيينكنندهيى داشته است. ملتهاى مسلمان اكنون در همه جاى عالم، با بهرهگيرى از تجربهى ملت ايران، به مساجد و شعاير دينى اهتمام خاصى نشان مىدهند. نهضت فلسطين و بسى نهضتهاى ديگر، امروزه از مساجد و نمازهاى جمعه و جماعت، نيرو و توان مىگيرد. سزاوار است كه ملت عزيز ايران، نقش اين شعاير را همواره به ياد داشته باشد. طبق بينش ما، يادگارهاى اسلامى عزيزند. مىشد اسلام به مردم بگويد برويد در زمين صافى بايستيد و نماز بخوانيد و عبادت كنيد؛ در صورتى كه به عمارت مسجد دستور داده است؛ «انّما يعمر مساجد اللَّه». آباد كردن مسجد ملاك است و تجسم و تجسد خارجى اين كار مورد نظر اسلام مىباشد؛ چون تأثير بسزايى دارد. در مورد شخصيتها هم همينطور است. مساجد به شكل شايسته غبارروبى شود و خدمت به مسجد، كارى مردمى و همگانى شمرده شود. مسجدها در وقت نماز، سرشار و مالامالِ از انسانهاى ذاكر و ساجد و راكع باشد
کلمات قصار اما م خامنه ای(نهج البلاغه.صحيفه سجاديه) اميرالمؤمنين اين خطبهها را با بهترين بيانها و با بهترين و زيباترين تعابير و پر از هنرهاى بديعى بيان كردهاند. نهجالبلاغه گنجينهى عظيمى است كه به اين زوديها حتى نمىتوان به موجودى آن پى برد و بعد از شناخت است كه نوبت بهرهبردارى از آن فرا مىرسد. هر كدام از اين خطبههاى نهجالبلاغه كه انسان مقدارى در آنها ژرفنگرى مىكند و قدرى ذهن و استعداد و ذوق خود را در وقت مناسب و در هنگام اقبال دل و اقبال ذوق به كار مىاندازد، عوالم عجيبى را از معارف مىيابد. صحيفه سجاديه از دعاهاى معتبر - بخصوص صحيفهى سجاديه - با توجه به معانى و مفاهيمش حتماً استفاده كنيد، ولو كم؛ اينها انسان را در همهى ميدانها قوى مىكند و در دل و روح و باطن خود احساس قدرت و قوّت مىكند. اگر «اللّهم»ها و جملههاى خطابى و انشايى صحيفهى سجاديه را به جملههاى خبرى تبديل كنند، يكى از پُرمطلبترين كتابهاى حديث شيعه در زمينهى بيان معارف الهى مىشود؛ چه در زمينهى اعتقادى، چه در زمينهى عبادى، چه حتّى در زمينهى سياسى و اجتماعى. شما بايد در اين صحيفهى سجاديه غور كنيد. من گمان مىكنم كه صحيفهى سجاديه از لحاظ احتواء بر معارف عاليهى اسلامى در همهى بخشها، كمتر از نهجالبلاغه نيست. صحيفهى سجاديه يك دوره معارف ناگفتهى اسلامى است. واقعاً گاهى معارفى كه در دعاهاى ما وجود دارد، در هيچ روايتى نيست؛ اگر هم باشد، به اين وضوح و با اين تأثير نيست.
کلمات قصار امام خامنه ای(قرآن) آينده اين ملت، انقلاب و جهان به قرآن وابسته است. استمرار انقلاب اسلامى به دليل رسوخ و نفوذ عميقى است كه قرآن در ميان جامعهى ما دارد. اگر بخواهيد قرآن در خانهها، بين بچهها، بين بزرگها، بين زن و مردها رواج پيدا كند، بايستى قهرمانان قرآنى را احترام كنيد. اين است كه ما به اينها احترام مىكنيم. اينها حامل قرآنند، اينها عزيزند. زبان اينها عزيز است، لبها و دلهاى اينها عزيز است؛ چون با قرآن مأنوس است. جان ما به قربان قرآن! امروز شعار دنياى اسلام بايد بازگشت به قرآن و عمل به آن باشد. انديشه كردن در قرآن كليد نجات انسان و تقرب به خداست. بچههايتان را قرآنى كنيد؛ همچنان كه هستند. شما جوانان عزيز كه دلهاى پاك و نورانيتان با قرآن، آشناست، اين را قدر بدانيد. آن كسانى كه اين توفيق را پيدا كردهاند كه قرآن را حفظ كنند، آن محفوظ خودشان را قدر بدانند؛ خيلى قيمت دارد، خيلى عزيز است. آن وقت با قدر دانستن، آن حركت ادامه پيدا خواهد كرد و راه به سمت نور سرچشمهى قرآن، ديگر تمام نخواهد شد. آن وقت امت اسلامى به بركت قرآن، خواهد توانست در جاى خودش قرار بگيرد. پيروزى انقلاب اسلامى، قرآن را به ما باز گرداند و راه قرآن را به روى ما باز كرد. ترجمهى شعرى قرآن اصلاً كار موفقى نيست. ترجمهى قرآن بايد رواج پيدا كند. جامعهى اسلامى با نزديك شدن به فهم قرآن رشد مىكند و استحكام مىيابد. جامعهى اسلامى با نزديك شدن به قرآن استقلال پيدا مىكند. چيزى كه به ما ايمان لايزال مىدهد و دل و پاى ما را محكم مىسازد قرآن است. حفظ قرآن را ترويج كنيد. حفظ قرآن، فهميدن مفاهيم و ترجمهى كلمه كلمهى قرآن، براى كسانى كه به زبان عربى آشنايى ندارند، لازم است. وقتى كه كلمات قرآن را فهميديد، آن وقت تدبر لازم است. حتى آن كسى كه الفاظ عربى را هم خوب بلد است، اگر تدبر نكند، بهرهى كمى از قرآن خواهد برد. در قرآن، تدبّر لازم است - تدبر، يعنى انديشيدن در مفاهيم قرآنى - اين سخن عميقى است، اين سخن بزرگى است؛ بايد در آن تدبر كرد. شما براى اين درس قرآن، اهميت ويژه قايل بشويد، تا اين نوجوان به قرآن گرايش پيدا كند؛ بخصوص در سن كودكى بايد قرآن را حفظ كنند، بايد قرآن در سينهها باشد، تا در دلها نفوذ كند، تا در محيط جامعه تحقق پيدا كند. عزت و قدرت در سايهى تقوا و تمسك به قرآن و نترسيدن از غير خدا ممكن است. عزيزان من قرآن، ضامن سعادت ماست؛ قرآن، ضامن بقاى جمهورى اسلامى و همه چيز ماست. خوشا به حال ملت ما اگر قرآن و عترت را با هم داشته باشند؛ كوشش كنيد با هم داشته باشيد. ملتهاى ديگر هم خدا كند گرايش پيدا كنند، تا قرآن و عترت با هم باشند كه اين دو از هم جدا شدنى نيستند. قرآن اساس اسلام و اساس هر حركت و نهضت و بناى جديد انسانى است. قرآن درياى متلاطم فيض و رحمت و هدايت الهى است. اگر با قرآن مأنوس بشويم، خيلى از بابهاى هدايت به روى ما باز خواهد شد. قرآن كتاب معرفت و بركت است. كتاب انقلاب ما قرآن است. گويندهى آن، ذات اقدس الهى است. كلمات آن هم مال ذات اقدس الهى است - يعنى الفاظش، نه فقط مفاهيمش - لذا بايستى در آن دقت كرد، بايد آن را فهميد، بايد در آن غور كرد. اينها حاصل نمىشود، مگر با انس با متن قرآن. معرفت، نجات، سلامت، رشد و تعالى و تقرب انسان به سوى خداى متعال از دستاوردهاى قرآن كريم است. مقدمهى عمل به قرآن فهم آن و مقدمهى فهم قرآن، فهم معانى و تدبر در آن است. من عقيدهام اين است كه حفظ قرآن، بايد از بچگى شروع بشود. وقتى قرآن وارد جامعه مىشود، حضور قرآن، حلاوت خود را به كامها مىچشاند. امروز قرآن در كشور ما سيطره دارد. قدم اول، ياد گرفتن متن قرآن است؛ و اين بايد روز به روز زياد بشود. اگر بخواهيم همه، قرآن را ياد بگيرند، عدهيى بايد در اوج قرار بگيرند - مثل همه چيز ديگر - همين طور كه اگر بخواهيد ورزش، همگانى بشود، بايستى عدهيى قهرمان را جلوى چشم مردم نگه داريد.
کلمات قصار امام خامنه ای(دعا، مناجات) آن چيزى كه اين حركت را در ايران اسلامى، اينطور مستقيم به سمت هدف تا امروز هدايت كرده است، همين ايمان و ارتباط شما با خداست ، اين روحيهى دعا و تضرعى است كه در نيروهاى بسيج هم هست. انسان با دعا كسب قدرت مىكند؛ نيروى قلبى و روحى خودش را كه پشتوانهى نيروى جسمى است، افزايش مىدهد. اين بزرگوار در آن حدّ اعلاى نورانيّت و رقّت و توجه و حضور، [در دعاى كميل] از بهترين و زيباترين كلمات براى رساندن عاليترين مفاهيم دعا و تضرع استفاده كرده. اين صحيفهى سجاديه را اگر چنانچه مطالعه بكنيد، اگر جنبهى دعايى اين كلمات را شما نديده بگيريد، هر دعايى مثل يك درس عالى از معارف اسلامى و قرآنى است. با دعا است كه ارادهى نيرومند و پولادين ، كارآيى پيدا خواهد كرد. با دعا و توكل و تدبير و شناختن دشمن، انشاءاللَّه كيد دشمن را بايستى از بين برد. براى يك انسان مؤمن بزرگترين افتخار است كه در مقابل عظمت خداى خود اشك بريزد ، به حال خود گريه كند، بر گناهان خود و بر عمرى كه در گناه گذشته است، تأسف بخورد. تضرّع و دعا و توجه و از خداى متعال در نيمهى شب درخواستن، در كسب موفقيت خيلى مؤثر است. تلاشها و تدبيرها و برنامهريزيها، همهاش خوب است، امّا پشتوانهى اينها، تضرّع و دعاست كه وقتى كه مشكلات مىآيد، انسان بايستى دعا كند. در اين دعاهايى كه از ائمه (عليهمالسّلام) به ما رسيده است، درسهاى بزرگى از معارف اسلام هست. دعا و تضرع در برابر عظمت خداوند متعال، بزرگترين افتخار براى انسان مؤمنى است كه از هيچ كس و هيچ قدرتى در دنيا نمىهراسد. يكى از سلاحهاى ما دعا است. «لايملك الا الدعاء» ما سلاح دعا و تضرع و بكاء را داريم.
رابطه انسان با خدا کلمات قصار امام خامنه ای( تقوا، تزكيه، تهذيب) اخلاص و تقوا و رابطهى با خدا را سرلوحهى كار خود قرار دهيد. اگر دو عامل «صبر و استقامت» و «استعانت و كمك گرفتن از خدا» نباشد، راه طى نخواهد شد. انسان همواره در معرض ابتلاء و امتحان قرار دارد و تنها با رعايت و حفظ تقوا مىتواند به خود مصونيت بخشد. جهاد، مقاومت و صبر؛ بدون برخوردارى از نفس تزكيه شده امكانپذير نيست. ما بايد اصلاح، تقوا و دلنبستن به دنيا را سرلوحهى اعمال و رفتار خود قرار دهيم.
دیدار معلمان و فرهنگیان با رهبر انقلاب ۱۳۹۵/۰۲/۱۳ حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (دوشنبه) در دیدار هزاران نفر از معلمان و نومعلمان سراسر کشور ضمن تجلیل از تلاشها و زحمات جامعهی معلمی، «تربیت نسل آیندهای با هویت مستقل، عزتمند، دینی و دارای شاخصهای ممتاز و جریانساز» را وظیفهی اصلی و بسیار خطیر آموزشوپرورش و معلمان دانستند و تأکید کردند: اگر جامعهای با چنین ویژگیهایی شکل بگیرد، قطعاً اقتصاد مقاومتی و بدون نفت، برخورداری از فرهنگ مستقل، اصلاح الگوی مصرف و روحیهی ایستادگی و مقاومت در برابر زیادهخواهیها معنا پیدا خواهد کرد. رهبر انقلاب، کار معلمی را کاری دشوار توصیف کردند و گفتند: کار مخلصانه و برای خدا، ماندگار و موجب نجات است و زمینهی کار مخلصانه در شغل معلمی، کاملاً وجود دارد.
علت نامگذاری ابن بابویه به شیخ صدوق چیست؟/فقیهی که با دعای امام زمان(عج) زاده شد به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، محمد ابن بابویه ملقب به شیخ صدوق از پیشگامان علم حدیث و بزرگان جهان اسلام محسوب میشود، پدر ایشان از فقهای بزرگ جهان است که در دوران امام حسن عسکری(ع) و امام زمان(عج) زندگی میکرد، به مناسبت سالروز بزرگداشت شیخ صدوق (5 رجب ـ 15 اردیبهشت) بخشی از سلوک او را مرور میکنیم: عمر پر برکت علی بن حسین بن بابویه از پنجاه سال میگذشت و هنوز فرزندی نداشت و بسیار دوست داشت که خداوند به او فرزند صالحی عنایت کند، از این رو توسط حسین بن روح که یکی از نمایندگان خاص امام زمان(عج) بود، نامهای برای آن حضرت فرستاد و تقاضای دعا کرد تا خداوند، فرزند صالحی برای او بخواهد، البته پیشتر از امام حسن عسکری(ع) نیز چنین دعایی خواسته بود. حسین بن روح همین کار را انجام داد و پاسخ امام زمان(عج) را که خطاب به علی بنبابویه صدوق اول چنین نوشته بود آورد: «ما از خداوند بزرگ برای مطلبی که خواستید دعا کردیم و به زودی دو پسر به تو روزی خواهد داد» و بعد دو پسر به نامهای محمد(ابوجعفر) و ابوعبدالله خداوند به پدر شیخ صدوق داد که ابوجعفر محمد بن حسین بن بابویه قمی از بزرگان فقه و حدیث شیعه شد و همواره به این موضوع افتخار میکرد که من به دعای امام زمان(عج) متولد شدم. البته در این باب شیخ طوسی میگوید: «ابن بابویه دارای سه فرزند شد، یکی اهل فقه نبود و در گوشهای به عبادت و زهدورزی مشغول بود، ولی دو پسر دیگرش، محمد و حسین، فقیه و محدث شدند و از حافظهای فوقالعاده قوی بهرهمند بودند، محمد بن علی، شیخ صدوق خود نیز سبب ولادت خویش را در کتاب «کمالالدین و تمامالنعمة» آورده است. شیخ بارها میفرمود: «من با دعای صاحبالامر(عج) به دنیا آمدهام» و به آن افتخار میکرد. منابع و مصادر فراوانی در باب شیخ صدوق سخن به میان آوردهاند و همگی این حادثه را ذکر کردهاند، اما تاریخ ولادت ایشان را ذکر نکردهاند. البته ولادت ایشان قبل از سال 305 هجری قمری نبوده، چرا که نامه صدوق پدر در این سال به ولیامر(عج) نگاشته شده است. شیخ دوران طفولیت و نوجوانی خویش را در قم و در محضر پدر گذراند. صدوق پدر در سال 329 هـجری یعنی سالی که به «تناثر نجوم» (فرو ریختن ستارگان) معروف شد درگذشت، در این سال محدث بزرگ، محمدبن یعقوب کلینی رازی و نیز علی بن محمد سمری، چهارمین و آخرین نائب خاص امام زمان(عج) در غیبت صغری وفات یافتند. با آنکه پدر شیخ از راه تجارت و خرید و فروش در بازار قم روزگار میگذرانید، اما شیخ به راه پدر نرفت و تدریس و تعلیم را پیشه خویش کرد، شیخ در ماه رجب سال 399 به طلب و جستجوی حدیث از قم خارج شد و به سفرهای متعدد پرداخت. شیخ صدوق به لحاظ دوره شناسی فقهی به دوره دوم که عصر محدثان نام گرفته است تعلق دارد، این دوره از حدود غیبت کبری در سال 329 هجری تا نیمه اول قرن پنجم را در بر میگیرد. فقهای این دوره در این روزگار و در دو شهر قم و ری می زیستهاند. در این دوره مهمترین منابع حدیثی شیعه تألیف شده است. مانند: «کافی»، «من لایحضره الفقیه»، «استبصار» و «تهذیب». بر اساس این گزارش، شیخ صدوق تألیفات با ارزشی از خود به جای گذاشت. او 300 عنوان کتاب تألیف کرد. کتابهای او که در زمینههای مختلف نوشته شده در نهایت نیکویی و استحکام است و این خود نشانگر قدرت علمی و آشنایی گسترده او با علوم اسلامی است. در نهایت شیخ صدوق برای جمعآوری احادیث امامان معصوم(ع) به شهرهای بخارا، نیشابور، طوس، اصفهان و بغداد سفر کرد. وی به دعوت وزیر دولت آل بویه به شهر ری رفت، تشکیل حوزه و کلاس درس داد و به تدریس فقه و احادیث اهل بیت(ع) مشغول شد. عاقبت این عالم بزرگوار پس از گذشت هفتاد و شش سال از عمر شریف و پر برکتش در سال 381 هجری در شهر ری دیده از جهان فرو بست. پیکر پاکش در نزدیکی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم(ع) مدفون شد. امروزه آرامگاهش به نام ابن بابویه در شهر ری مشهور و زیارتگاه مردم است.
کتابهای شیخ صدوق (ابن بابويه، محمد بن علي )
الاعتقادات
روز بزرگداشت شیخ صدوق **************************************************** محمد بن علی بن بابویه قمی معروف به ” ابن بابویه” ، ” محمد بن بابویه” و ” شیخ صدوق” نامی ترین دانشمند گرانمایه و بزرگوار و فقیه و محدث عالیقدر شیعه در نیمه دوم سده چهارم هجری است.
تفسیر سوره ال عمران( آیات 101 تا 200 )
آيه 101 ترجمه : توضيحات : آيه 102 ترجمه : توضيحات : آيه 103 ترجمه : توضيحات : آيه 104 ترجمه : توضيحات : آيه 105 ترجمه : توضيحات : آيه 106 ترجمه : توضيحات : آيه 107 ترجمه : توضيحات : آيه 108 ترجمه : توضيحات : آيه 109 ترجمه : توضيحات : آيه 110 ترجمه : توضيحات : آيه 111 ترجمه : توضيحات : آيه 112 ترجمه : توضيحات : آيه 113 ترجمه : توضيحات : آيه 114 ترجمه : توضيحات : آيه 115 ترجمه : توضيحات : آيه 116 ترجمه : توضيحات : آيه 117 ترجمه : توضيحات : آيه 118 ترجمه : توضيحات : آيه 119 ترجمه : توضيحات : آيه 120 ترجمه : توضيحات : آيه 121 ترجمه : توضيحات : آيه 122 ترجمه : توضيحات : آيه 123 ترجمه : توضيحات : آيه 124 ترجمه : توضيحات : آيه 125 ترجمه : توضيحات : آيه 126 ترجمه : توضيحات : آيه 127 ترجمه : توضيحات : آيه 128 ترجمه : توضيحات : آيه 129 ترجمه : توضيحات : آيه 130 ترجمه : توضيحات : آيه 131 ترجمه : توضيحات : آيه 132 ترجمه : توضيحات : آيه 133 ترجمه : توضيحات : آيه 134 ترجمه : توضيحات : آيه 135 ترجمه : توضيحات : آيه 136 ترجمه : توضيحات : آيه 137 ترجمه : توضيحات : آيه 138 ترجمه : توضيحات : آيه 139 ترجمه : توضيحات : آيه 140 ترجمه : توضيحات : آيه 141 ترجمه : توضيحات : آيه 142 ترجمه : توضيحات : آيه 143 ترجمه : توضيحات : آيه 144 ترجمه : توضيحات : آيه 145 ترجمه : توضيحات : آيه 146 ترجمه : توضيحات : آيه 147 ترجمه : توضيحات : آيه 148 ترجمه : توضيحات : آيه 149 ترجمه : توضيحات : آيه 150 ترجمه : توضيحات : آيه 151 ترجمه : توضيحات : آيه 152 ترجمه : توضيحات : آيه 153 ترجمه : توضيحات : آيه 154 ترجمه : توضيحات : آيه 155 ترجمه : توضيحات : آيه 156 ترجمه : توضيحات : آيه 157 ترجمه : توضيحات : آيه 158 ترجمه : توضيحات : آيه 159 ترجمه : توضيحات : آيه 160 ترجمه : توضيحات : آيه 161 ترجمه : توضيحات : آيه 162 ترجمه : توضيحات : آيه 163 ترجمه : توضيحات : آيه 164 ترجمه : توضيحات : آيه 165 ترجمه : توضيحات : آيه 166 ترجمه : توضيحات : آيه 167 ترجمه : توضيحات : آيه 168 ترجمه : توضيحات : آيه 169 ترجمه : توضيحات : آيه 170 ترجمه : توضيحات : آيه 171 ترجمه : توضيحات : آيه 172 ترجمه : توضيحات : آيه 173 ترجمه : توضيحات : آيه 174 ترجمه : توضيحات : آيه 175 ترجمه : توضيحات : آيه 176 ترجمه : توضيحات : آيه 177 ترجمه : توضيحات : آيه 178 ترجمه : توضيحات : آيه 179 ترجمه : توضيحات : آيه 180 ترجمه : توضيحات : آيه 181 ترجمه : توضيحات : آيه 182 ترجمه : توضيحات : آيه 183 ترجمه : توضيحات : آيه 184 ترجمه : توضيحات : آيه 185 ترجمه : توضيحات : آيه 186 ترجمه : توضيحات : آيه 187 ترجمه : توضيحات : آيه 188 ترجمه : توضيحات : آيه 189 ترجمه : توضيحات : آيه 190 ترجمه : توضيحات : آيه 191 ترجمه : توضيحات : آيه 192 ترجمه : توضيحات : آيه 193 ترجمه : توضيحات : آيه 194 ترجمه : توضيحات : آيه 195 ترجمه : توضيحات : آيه 196 ترجمه : توضيحات : آيه 197 ترجمه : توضيحات : آيه 198 ترجمه : توضيحات : آيه 199 ترجمه : توضيحات : آيه 200 ترجمه : توضيحات :
آیتالله خوشوقت در مسائل اخلاقی بیشتر اهل عمل بود مدیر حوزه علمیه امام القائم(عج) با اشاره به اینکه جوانان از مباحث آیتالله خوشوقت استفادههای بسیاری میکردند، گفت: آیتالله خوشوقت با حالت بشاش به مراجعه کنندگان پاسخ می داد و همچنین در مسائل اخلاقی بیشتر به عمل کردن اهمیت میداد. حجتالاسلام سید مجتبی بدری، مدیر حوزه علمیه امام القائم(عج) در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری رسا، با بیان اینکه آیتالله خوشوقت خدمت کار نداشت و زندگی وی ساده بود، گفت: مدتی پیش با یکی از مسؤولان طرح صالحین به محضر این عالم بزرگوار رسیدیم و از فیوضات ایشان بهرهمند شدیم به طوریکه دیدن ایشان برای من بسیار مؤثر بود.وی با اشاره به اینکه جوانان از مباحث آیتالله خوشوقت استفادههای بسیار میکردند، ابراز داشت: فقدان آیتالله خوشوقت برای جهان اسلام و تشیع و مردم تهران یک فاجعه و ضایعه است. مدیر حوزه علمیه امام القائم(عج) بیان داشت: آیتالله خوشوقت با حالت بشاش به مراجعه کنندگان پاسخ می داد و همچنین در مسائل اخلاقی بیشتر به عمل کردن اهمیت میداد.
رابطه میان قدرت و دینداری از زبان آیتالله خوشوقت مرحوم آیتالله خوشوقت، بین دینداری و قدرت و ضعف جامعه اسلامی رابطه مستقیم قائل بود و میگفت: پیاده کردن دین یعنی پیاده کردن قدرت و ضعف دین یعنی ضعف قدرت. * امام ارتش نداشت اما به دین تکیه کرد و همه چیز داشت شاگرد علامه طباطبایی(ره) میگفت: قدرت دین در همه جوانب (قدرت سیاسی، فرهنگی، علمی، نظامی، مالی، دینی) انواع و اقسام قدرتها با پیاده کردن اسلام فراهم میشود. امام ارتش نداشت اما دیندار بود و به دین تکیه کرد که همه چیز داشت، همین باعث شد که از بُعد فرهنگی-علمی قدرت پیدا کردیم، از لحاظ تسلیحاتی قدرت پیدا کردیم. اینها همه از دین هستند وگرنه تسلیحات و … زمان شاه هم بودند اما استقلال و قدرت نداشتیم. * ما برای دینداری قیام کردیم نه دموکراسی آیتالله خوشوقت برای اثبات این سخن به نهضت امام و قدرت مسلمانان در تسلط به اروپا اشاره میکند و میگوید: دیدیم که در نهضت امام راحل - رضوان الله علیه - قوه دینداری بود که همه چیز را عوض کرد اگر ما میگفتیم برای نفت قیام کردیم اینجوری میشد؟ برای دموکراسی قیام کردیم اینجوری میشد؟ چه کسی جز قدرت دین میتوانست هشت سال جنگ را با این شرایط تحمل کند؟ بنابراین، یکی از فراوردههای بزرگ دین قوت و قدرت است. اگر به تاریخ هم نگاه کنیم با پیاده کردن اسلام، قدرت مسلمانها گسترش پیدا کرد و توانستند تا دروازه فرانسه بروند. * میخواهند دین ما را تضعیف کنند تا قدرت ما را از بین ببرند وی بیان میکند که قدرتنمایی دین در این عرصه باعث شده است که دشمنان در صدد تضعیف و یا تحریف دین برآیند: دشمنان میخواهند بُعد دینی ما را ضعیف کنند؛ چون میخواهند قدرت ما را از بین ببرند؛ فهمیدهاند که قدرت ما به توپ و تانک نیست، به دین است. آنکه میرود شهید میشود از قدرت دین است، روی مین میرود از قدرت دین است؛ به همین خاطر تلاش میکنند دین را ضعیف کنند و برای این کار افرادی را تربییت کردهاند که علیه دین کتاب مینویسند و حرف میزنند، تلاش میکنند رابطه جوان را با دین سست کنند تا قدرت از بین برود. * هنوز هم عدهای صاحبمنصب، فراماسون هستند استاد حوزه علمیه تهران ادامه میدهد: آنها سعی میکنند افرادی را که برای تحصیل به خارج میروند فراماسونرشان کنند و بعد کمک میکنند که در این کشور صاحب پست و منصب شوند تا همانطور که آنها میخواهند کار کنند؛ لذا تا قبل از پیروزی انقلاب فراماسونرها همه کاره بودند. نخست وزیرها و نمایندهها همه فراماسونر بودند. اسامی فراماسونرهای قبل از انقلاب را نوشتند و عدهای رسوا شدند اما الان نمیدانیم چه کسان دیگری در پست فراماسونری متعهد هستند. اینها هم بعداً رسوا میشوند. تمام تلاش آنها این است که نیروهایی را تربیت کنند تا در داخل کشور منویات آنها را پیاده کنند. مجلس شورای ما هم طبق آییننامه و مقررات فراماسونری تنظیم شده بود؛ لذا قدرت اسلام را از بین میبردند؛ حالا به عکس شده، اسلام قدرت پیدا کرده و آنها سعی میکنند دوباره نفوذ کنند و افراد خودشان را به پستها برسانند تا دوباره قدرت پیدا بکنند. * هر کس علیه اسلام حرف زد قلمش را بشکن! آیتالله خوشوقت راه حل را فقط در تقویت دین و دینداری در جامعه میداند: راه حل مبارزه با اینها فقط تقویت دین است. اگر طبق دستور دین عمل کنیم همهاش درست میشود. این آقایی که به نفع امریکا و به ضرر اسلام کار میکند باید کنار گذاشته شود. اینکه میخواهد بگوید آزادی بیان و آزادی قلم، مقدمهای است که منویات آنها را پیاده کند. آزادی بیان و قلمِ سکولار، مالِ آنهاست، از اسلام نیست. اسلام گفت هر کس علیه اسلام حرف زد قلمش را بشکن. امام هم همین حرفها را میزد، میگفت: ما توبه کردیم که چوبه دار نزدیم و بعضی از این آقایان را که چپ و راست میگفتند اعدام نکردیم. امام استغفار میکرد. این یک کلمه علیه اسلام، دیگری یک کلمه، و … . * اینکه نمیخواهند ما قدرت هستهای بشویم به خاطر نگرانی از دین است وی معتقد است تا زمانی که دین در جامعه حاکم است ما نباید نگران هیچ قدرت خارجی باشیم: تا دین حاکم است نمیتوانند اینجا را از نظر اقتصاد، بازار خودشان قرار بدهند. دین که باشد خودش رشد میکند و جلوش را میگیرد، اینکه نمیخواهند ما قدرت هستهای بشویم به خاطر نگرانی از دین است. اگر احکام اسلام را پیاده کنیم همه چیز درست میشود، دین اسلام جامعیت دارد و جوابگوی همه چیز است. منبع: خبر گزاری فرهنگ نیوز به نقل از خبرگزاری فارس
توصیه های مهم آیت الله خوشوقت به دینداران روی سحر تاکید فراوان داشتند. بین الطلوعین را هم همین طور. یک وقت کسی پرسید بین این دو کدام را انتخاب کنیم؟ یعنی سحر بیدار باشیم یا بین الطلوعین؟ گفتند بینشان دعوایی نیست. هر دو را بیدار باشید! ولی اگر کسی نمیتوانست اولویت را با سحر میدانستند. یکبار کسی گفت حاج آقا من سحرها خوابم میگیرد؟ گفتند اگر خوابت گرفت بخواب چون معلوم است اسمت را در لیست ننوشته اند! یک هفته ای میگذرد از درگذشت عالمی عامل و عارفی از تبار بزرگان اخلاق و عرفان؛ آیت الله عزیز خوشوقت استاد اخلاق و عرفان و مجتهد وارسته تهران درگذشت و نه تنها تهرانیها را بلکه جامعه شیعه را در اندوه فقدان درّ نایاب دیگری از سلسله زهّاد و متقین حقیقی فرو برد. به قول یکی از روحانیون نکته سنج، بعد از رفتن آقا مجتبی تهرانی چشم امیدمان به این بود که محضر پر فیض دیگری در این تهران آلوده هست که به آن پناه ببریم، دلمان را خوش کرده بودیم که امسال ماه مبارک، شب قدر را با انفاس قدسی حاج آقا خوشوقت سر کنیم اما صد افسوس که دو نعمت گرانبها در فاصله ای کوتاه از دستمان رفت و ما ماندیم و کوهی از مشکلات و دو راهیهای معنوی و مادی. دیگر حاج آقا خوشوقتی نیست که نماز ظهر مسجدش بروی و بعد از رفتن همه مردم در محراب کنارش بنشینی تا غم دنیا را از یادت ببرد. دیگر نیست تا سوال نکرده پاسخت را بدهد و مشکلت را قبل از بازگو کردن حل کند. - در این چند روز صحبتهای درباره آیت الله خوشوقت منتشر شده است که نشان میدهد واقعاً شخصیت عجیب و بزرگی بوده اند. پس چطور این قدر ناشناس باقی ماندند؟ . - توصیه های خاصی هم از ایشان به یاد دارید که عمل به آنها برای همگان مفید باشد.
خاطره سرشار از آیت الله خوشوقت همان جوان برایم خبر آورد که آیت الله خوشوقت، در پاسخ کسانی که از ایشان در مورد اینکه به چه کسانی رأی بدهند مشورت می کنند، یکی از افرادی را که توصیه می کنند، بنده هستم. محمدرضا سرشار در وبلاگ شخصی خود خاطره ای را از مرحوم آیت الله خوشوقت منتشر کرده است. متن این خاطره به شرح ذیل است: وقتی چهره ها و تشکلهای سیاسی جناح اصولگرایان از پیروزی کامل و بلامنازع جناح خود در انتخابات مجلس هفتم اطمینان یافتند، سهم خواهی برخی از آنان به قدری بالا گرفت که نزدیک بود کار به تشتت و انشقاق برسد. برای جلوگیری از این امر و راضی نگه داشتن همه - در حد امکان - ، عقلای قوم، در عمل ناچار شدند یک شرکت سهامی سیاسی درست کنند و برای هر شخص، حزب، گروه یا … ذی نفوذ در این جناح، سهم مشخصی در نظر بگیرند. در نتیجه، ترافیک و صف درازی از منتظرالوکاله های داوطلب ورود به مجلس تشکیل شد و از سوی برخی از این داوطلبان و حامیان آنان تلاشهای گسترده پشت پرده ای ، برای قرار گرفتن نام ایشان در فهرست این جناح آغاز شد. در این دوره، من با علم به اینکه در تهران - جز در یک دوره زمانی کوتاه در دهه 1360 و آن هم فقط دو نفر(مرجوم فخرالدین حجازی و آقای علی غفوری فرد) - تا آن زمان هیچ نامزد مستقل منفردی - خاصه بدون تبلیغات گسترده - که طبعا نیاز به هزینه ای بسیار سنگین دارد - نتوانسته از تهران به مجلس راه یابد، به صورت منفرد - و تقریبا بدون تبلیغات قابل ذکر - از تهران نامزد مجلس شدم. یکی از جوانان آشنایی که خود با یکی از ستادهای تبلیغاتی جناح اصولگرا همکاری مجدانه رایگان و بی چشمداشتی داشت، بنا به علاقه شخصی اش به من، تعداد معدودی تراکت ساده و کوچک تبلیغاتی مرا به همان ستادی که در آن فعالیت داشت - در خیابان نجات اللهی شمالی - برده بود تا - با پرداخت هزینه - از شبکه توزیع آنان برای توزیع این تراکتها استفاده کند. اما یکی از همان منتظز الوکاله ها، که اسمش هم در فهرست نامزدهای تهران قرار گرفته بود و در ستاد مذکور مسئولیتی داشت، با ناراحتی مانع این کار شده بود و به علاوه، به آن جوان پاکدل گفته بود که به من پیغام بدهد که برای حفظ وحدت و تقسیم نشدن آراء اصولگرایان(!)، لازم است اصلا من از نامزدی مجلس کناره بگیرم! برای من نیز که از این گونه معادلات سیاسی به دور بودم، این برخورد، بسیار سنگین و دور از انتظار آمد. اما چیزی نگذشت که شنیدن خبری متفاوت در این زمینه، همه آن کدورتها را دود کرد و به هوا برد: همان جوان برایم خبر آورد که آیت الله خوشوقت، در پاسخ کسانی که از ایشان در مورد اینکه به چه کسانی رأی بدهند مشورت می کنند، یکی از افرادی را که توصیه می کنند، بنده هستم. با آنکه می دانستم که حتی توصیه بزرگمرد محبوبی چون ایشان نیز نمی تواند بر گرایش سنت شده رأی دادن به صورت لیستی - مربوط به یکی از دو جناح - اکثریت قریب به اتفاق مردم تهران به نامزدهای مجلس غلبه کند، ولی از شنیدن این خبر بسیار مشعوف شدم؛ و در سایتم، جزء تأیید و حمایت کنندگان از نامزدی ام، با افتخار نام ایشان را ذکر کردم. در عین حال، نزد خود و خدایم بسیار شرمنده شدم؛ و در دل گفتم:الهی و ربی! کَم مِن ثناء جمیل لست اهل له نشرته! این در حالی بود که تا آن زمان هرگز آن مرد خدا را از نزدیک ندیده بودم؛ و متاسفانه، تا پایان نیز هرگز توفیق زیارت ایشان را از نزدیک نیافتم. روحش شاد؛ و درجاتش متعالی باد، ان شاءالله!
خودم با حضرت حرف می زنم ضمن مراقبت آقای حجت الاسلام عزیز خوشوقت، در ساعت ۹ صبح هتل را ترك نموده… روزی در مشهد مقدس نزد آیتالله خوشوقت تنها بودم و از ایشان سؤال کردم وقتی که به حرم امام رضا(علیه السلام) مشرف میشوید، کدام زیاتنامه را میخوانید و فکر میکردم که پاسخ ایشان زیارت جامعه و زیارت امینالله را مطرح میکند ولی ایشان گفتند، هیچکدام و من تعجب کردم. خاطره از حجت الاسلام محمدی گلپایگانی (رئیس دفتر امام خامنه ای)
زندگی نامه آیت الله خوشوقت آيت الله صديقي : بحمدالله، آيت الله خوشوقت از حسنات و گنجينه هاي زمانه ما هستند، از ولادت تا هجرت به قم حضرت آيت الله عزيز خوشوقت در سال 1305 هجري شمسي متولد و پس از تحصيلات روز به فراگيري علوم حوزوي پرداختند. شور و شوق آموختن معارف ديني و استفاده از عنايات خاصه كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه (س) ايشان را پس از پنج سال تحصيل در تهران به آشيان اهل بيت عصمت و طهارت فراخواند. تحصيل در شهر علم و اجتهاد در قم از بركات سفره كريمه بي بي دو عالم هفت سال تلمذ و شاگردي حضرت امام (قدس سره) در مباحث خارج فقه و اصول و استفاده از درس خارج فقه مرجع عاليقدر آيت الله العظمي بروجردي و هم نشيني با شهيد محراب آيت الله صدوقي بود. عزيمت به تهران ايشان پس از فراگيري علوم معقول و منقول و آشنايي با لطايف حكمت و اخلاق و عرفان و پس از نايل شدن به مقام معنوي اجتهاد به تهران بازگشت. اقامت در تهران، برپايي نماز جماعت در مسجد امام حسن مجتبي (ع)، تربيت طلاب و فضلاي حوزه حوزه علميه، درس اخلاق و توجه به خواسته ها و حاجات مردم، انس با جوانان، بسيجيان و رزمندگان، خانواده هاي شهدا در طول بيش از چهل سال از ايشان چهره اي دوست داشتني و مردمي ساخت. دوران شكوهمند انقلاب اسلامي پس از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي طي حكمي از طرف حضرت امام خميني (قدس سره) به عنوان نماينده ويژه ايشان در ستاد انقلاب فرهنگي منصوب شدند و از آن پس نيز بيشتر در زمينه هاي فرهنگي و ارشاد و هدايت جوانان و تربيت فضلاي حوزه علميه و دانشجويان مستعد ايفاي وظيفه نمودند و تا حال مسجد ايشان كانون آمد و شد جان هاي ارادتمند و جوانان انقلابي و پر شوري است كه از زلال صحيفه سجاديه، خطبه هاي نهج البلاغه، روايات و آيات و توضيح و تفسير آيات نوراني قرآن سيراب مي شوند. معرفي اجمالي شخصيت ارزشمند آيه الله خوشقت از زبان حجه الاسلام كاظم صديقي امام جمعه موقت تهران يكي از چهره هاي نوراني كه علماً و عملاً جزء وجاهتهاي جامعه ما و حسنات زمان به حساب مي آيند، آيت الله حاج شيخ عزيزالله خوشوقت مي باشند. اين بزرگوار در بعد نقلي، عقلي، معرفتي، عملي و خودساختگي، برجستگي دارد. در بعد علمي، بحمدالله از درجه ي بالا و والاي فقها و اجتهاد برخوردارند و در بعد عرفان، اخلاق و سير و سلوك، جزء اولين كساني هستند كه مرحوم آيت الله علامه بزرگوار، آيت الله سيدمحمد حسين طباطبايي، صاحب تفسير الميزان را يافتند. اين بزرگوار و مرحوم آيت الله شيخ علي آقاي پهلواني، قبل از تمام شاگرداني كه در مراحل بعد با مراتب سير باطني و عرفاني مرحوم علامه طباطبايي -ره- آشنا شدند و رسيدن به خدا را در گرو شناخت و معرفت نفس دانستند، ايشان را يافتند. آيت الله خوشوقت، جزء نفرات اول شاگردان علامه هم از حيث زماني و هم از نظر رتبي و كيفيت بودند. ايشان انصافآً نفر اول بودند. مدتهاي مديدي قبل از انقلاب، آيت الله خوشوقت در ميان خواص، به عنوان يك عنصر خودساخته و رهيافته به قله كشف و شهود شناخته شده بود. اما اينجور اشخاص خيلي عمومي نبودند و مردم، آنان را به اين خصوصيتها نمي شناختند. اما بعد از انقلاب كه خون زلال شهيدان، چشمه عرفان را به جوشش و جريان درآورد و حضرت امام راحل (ره) هم گوشه اي از پرده ها را كنار زدند و اين مسائل خصوصي را در ميان عموم هم مطرح كردند، عطش در ميان برخي مردم، خصوصاً گروهي از جوانان پاكدلي كه صفاي باطن داشتند، رو به فزوني گذارد و دنبال چهره ها مي گشتند. يكي از اين چهر ه هاي ناب آيت الله خوشوقت بود.زماني كه هنوز انقلاب واقع نشده بود، مرحوم آيت الله قدوسي كه يك مدير با كفايت و يك مربي نوراني بودند و با علامه طباطبايي از نزديك ارتباط داشتند، از بين شخصيتهاي موجود در آن زمان نسبت به دو نفر طمع داشتند. در مورد اين دو شخصيت آرزومند بودند و قدمهايي هم برداشتند. يكي آرزو داشتند كه مرحوم آيت الله علامه شهيد مطهري(ره) را از تهران به قم برگردانند تا اين شخصيت علمي و فلسفي در حوزه قم مستقر شوند و كرسي تدريس داشته باشند و به ساختن چهره هاي علمي و شكوفايي استعدادهاي درخشان افراد مستعد بپردازند. در آن جهت في الجمله، توفيقي پيش آمد و مرحوم شهيد مطهري(ره) بين تهران و قم در تردد بودند و هفته اي يك تا دو روز را براي تفسير اسفار به قم مي آمدند. ديگر از آرزوهاي مرحوم شهيد قدوسي اين بود كه آيت الله خوشوقت را براي تربيت نفوس مستعد و ساختن انسانها در بعد كمال انساني به حوزه ي قم برگردانند كه در اين آروز، عليرغم تلاششان موفق نشدند. آيت الله خوشوقت، عليرغم آنكه اهل سكوت بوده و به انس عمومي چندان تمايل نداشتند، اما با خراباتيهاي زمان خويش؛ با تمام آنهايي كه مردم به صفاي باطن آنها را شناختند و خواص آنها را به نورانيت مي شناسند، با تمام آنها از نزديك انس داشته است و از نزديك «در يك خرابات، مي ها به سر كشيدند» با داشتن اين موقعيت باطني و سير در معرفة النفس و همچنين سير عملي علاوه بر سير علمي؛ آيت الله خوشوقت، در همان زمانها حساسيت خاصي نسبت به دستگاه طاغوت و هم نسبت به كساني كه به هر كيفيتي با دستگاه طاغوت ارتباط داشتند، داشت. هركس در آن زمان با آيت الله خوشوقت ارتباط في الجمله اي داشت، در برابر جريانهاي انحرافي و طاغوتي، شامه حساسي پيدا مي كرد و ظلمت زدايي، انحراف زدايي و دوري از ظلم و ظالم، قطعاً شيوه او قرار مي گرفت. كسي كه در ظاهر فكر مي شد كه اهل سياست نيست؛ معذلك دست پرورده هاي ايشان، همه انقلابي، علاقمند و مجري فرامين امام راحل (ره) بودند. آيت الله خوشوقت در خفا و گوشه و كنار، تربيت برخي دانشجويان كه در دروس جديد اشكال داشتند و به ايشان برمي خوردند را هم بر عهده مي گرفتند و از كتابهاي حوزوي براي آنها تدريس مي كردند. گروهي از فضلاي قم كه از افراد مفيد و بابركت حوزه علميه هم بودند، به حق عرض مي كنم كه نسبت به آيت الله خوشوقت سرسپرده بودند تا آنجا كه حتي در ابعاد مختلف و جزئيات زندگي خود، با ايشان به عنوان كارشناسي امين، خبره و آگاه مشورت مي كردند. از عجايب ويژگي آيت الله خوشوقت، اطلاعات وسيع از جريانات مختلف عرفاست. از نوشته هاي آنها و نسبت به اشخاص، سوابق، تفكرات سياسي ونقطه ضعفهاي گذشته آنها اطلاعات بسيار زيادي دارند كه من هيچكس را سراغ ندارم كه اينگونه باشد و در بعد شناخت شخصيتهاي آسمان عرفان، معرفت، اخلاق، علم و فقها، اينقدر اطلاعات داشته باشد. گاهي كه ما در محضرشان بر روي منبر، ذكري از شخصيتها كرديم، قطعه هايي تاريخي نقل كرديم يا از شنيده هاي خودمان از بزرگان، نكته اي را درباره شخصيتي نقل كرديم، پايين كه آمديم، ديديم ايشان مطلب جديدتري دارند، مطالبي مي دانند كه ما آن را نمي دانيم.
سبک زندگی را از ملا احمد بیاموزیم نراقى دريايى مواج و بحرى عجاج بود، در فنون معموله استادى ماهر و در علوم متبوعه استوانه كامل؛ اديبى سراينده و فقيهى برازنده… نراقى نويسندهاى ماهر و مؤلفى ناصح بود كه معراج السعاده او جهت خوشبختى مردمان و كشكول او به اسم خزائن مشهور است. او در دوران زندگی خود کتب بسیاری را تالیف و شاگردان بسیاری را تربیت کرده است و در شرایط مختلف فتاوای مهم وموثری داده است. علامه مولى احمد بن محمد مهدى نراقى، معروف به فاضل نراقى (م ۱۲۴۵ ق) است. وى در چهاردهم جمادى الثانى، در عهد سلطنت كريم خان زند در سال ۱۱۸۵ ق در خاندان علم و فضيلت در نراق ديده به جهان گشود. وى دوران نوجوانى و جوانى را در شهر كاشان و در محضر پدر بزرگوارش حدود سالهاى ۱۱۹۰ تا ۱۲۰۵ در پانزده سال اواخر عمر پدر بزرگوارش ـ به تحصیل دورههاى مقدمات، سطح و خارج گذراند و عمده تحصيل وى در اين ايام مىباشد. وى درباره پدرش غالبا عبارت (من اليه فى جميع العلوم استنادى) را بكار برده است. معظمله از اجل علماى قرن سيزدهم هجرى است و چنانچه علامه خوانسارى در روضات گويد: «نراقى دريايى مواج و بحرى عجاج بود، در فنون معموله استادى ماهر و در علوم متبوعه استوانه كامل؛ اديبى سراينده و فقيهى برازنده… نراقى نويسندهاى ماهر و مؤلفى ناصح بود كه معراج السعاده او جهت خوشبختى مردمان و كشكول او به اسم خزائن مشهور است» وى داراى تأليفاتى چون: مستند الشيعه فى احكام الشريعه، عوائد الايام، طاقديس، عين الاصول، شرحى بر تجريد الاصول، معراج السعاده، اسرار الحج، اجتماع امر و نهى، اساس الاحكام، سيف الامه، مناهج الاصول، مفتاح الاحكام، خزائن و يك ديوان شعر فارسى است، از اشعار اوست: تاراج كنى تا كى اى مغبچه ايمانها كافر تو چه مىخواهى از جان مسلمانها اى خضر مبارك پى بنماى به من راهى سرگشته چنين تا كى مانم به بيابانها دامن بكش از دستم اى بت كه به اميدت يكباره كشيدستم دست از همه دامنها پروانه صفت گردم گرد سر هر شمعى از روى تو چون روشن شد شمع شبستانها از همان ابتدا وى با استعداد قوى و همت عالى و ذهن توانايى كه داشت به سرعت مدارج علمى را طى نموده و خود شروع به تدريس معالم و مطول نمود. وى در حاليكه در سال ۱۲۰۵ به درجه اجتهاد نائل شده بود همراه پدر بزرگوارش به عتبات عاليات مشرف و مراتب عالى تحصيلات حوزوى را در آنجا مىگذراند. در آنجا از محضر بزرگانى همچون سيد محمد مهدى بحرالعلوم (م ۱۲۱۲ق) سيد على طباطبائى، صاحب الرياض (م ۱۲۳۱ق)، سيد مهدى شهرستانى (م ۱۲۱۶ق)، شيخ محمد جعفر نجفى (م ۱۲۲۸ ق)، استفادههاى وافرى برده و به تدريس، تحقيق و تأليف مىپردازد (۱) هنوز بيش از چهار سال از اقامت وى در نجف اشرف نمىگذشت كه به خاطر وفات پدر بزرگوارش در سال ۱۲۰۹ ق بناچار به كاشان باز مىگردد و به جاى پدرش مسؤليت اداره حوزه علميه، تدريس و خدمت به مردم آن سامان را به عهده مىگيرد. حوادث سياسى و اجتماعى زمان وى دو جنگ بزرگ بين روسيه و ايران در سالهاى ۱۲۲۲ و ۱۲۴۱ ق كه منجر به دو عهدنامه گلستان و تركمانچاى شد از حوادث زندگانى وى مىباشد. از ديگر حوادث زندگى وى قتل محمد خان قاجار در سال ۱۲۱۲ق است فتحعلى شاه كه پس از او به حكومت رسيد با توجه به ايمان دينى مردم و از باب مصلحت و براى مشروعيت دادن به حكومتش به دنبال جلب نظر علما بود وى در هنگام جلوس بر تخت سلطنت از شيخ جعفر نجفى معروف به كاشف الغطاء كه از بزرگان فقها در زمان او بود اجازه گرفت و سپس از مولى احمد كه بزرگترين شخصيت علمى و مرجع شيعيان ايران بود درخواست نمود كه رساله عمليهاى را تأليف نمايد تا به دستورات آن عمل شود مولى احمد به دليل تمايل شاه رساله وسيلة النجاة را در دو مجلد نوشته به او هديه نمود. فرزندان در مقدمه معراج السعادة چاپ امير كبير، فرزندان مولى احمد را دو پسر ذكر نمودهاند به نامهاى حاج ملا محمد معروف به حجت الاسلام و ملقب به خاتم المجتهدين كه داماد ميرزاى قمى صاحب قوانين بوده است. و پسر ديگر وى نصيرالدين نام داشته كه فردى فاضل و دانشمند و اديب بوده و داراى تأليفات زيادى است. اما در كتاب مشاهير كاشان و تاريخ اجتماعى كاشان، تعداد فرزندان ملا احمد ۸ نفر ذكر شده كه همگى پسر و از فضلا بودهاند و نامهاى آنان را حاج ملا احمد، ميرزا محمد نصير، ملا محمد تقى، ميرزا ابراهيم، حاج ملا محمد جواد، ملاهاشم، ملا محمد على، ميرزا نصرالله و مهمترين آنها را حاج ملا محمد و حاج ملا محمد جواد ذكر نمودهاست. اما آنچه در كتب تراجم دانشمندان و فقهاى شيعه ذكر شده ۴ پسر فاضل و دانشمند وى بدين شرح است: ملا محمد (۱۲۱۵ـ ۱۲۹۷ ق) معروف به عبدالصاحب، محمد نصير (۱۲۱۹ـ ۱۲۷۳ق) ابوتراب (۱۲۲۱ـ ۱۲۶۲)، محمد جواد (۱۲۲۲ـ ۱۲۷۸ق) كه تفصيل آثار و تأليفات آنان خواهد آمد. اوصاف در اغلب زندگی نامهها و متونی که راجع به ملا احمد نوشته میشود، او به خاطر این موارد ستوده میشود: • تحصیل علم و تالیفات . تالیفات مرحوم نراقی، هم در زمان خودش و هم پس از او مورد عنایت و مراجعه علمابوده. مثلاً فقیه بزرگ شیعه سید کاظم یزدی نویسندهٔ «عروه» همیشه سه کتاب مهم فقهی در نزدش عزیز و مورد مراجعه بوده که یکی از آنها مستند مرحوم نراقی است. • تقوا و تحصیل اخلاق وارسته • هدایت و ارشاد • نگهداری از طلاب و اداره زندگی آنها تخصّص نراقی در زمینههای بسیار گوناگونی مهارت دارد. او یک مجتهد شیعه، نویسنده و شاعر بود که در علوم اسلامی متخصّص بود. خصوصاً: فقه، اصول، حدیث، رجال، معقول و منقول، و اخلاق. امّا با این حال در علوم مختلف دیگری هم تبحّر داشت. از قبیل: ریاضی، نجوم، هندسه، فلسفه، ادیان شناسی، ادبیات و شعر و بسیاری از علوم دیگر. نظر ملا احمد نراقی درباره ولایت فقیه این عالم بزرگ در کتاب عوائدالایام چنین می نویسد: فقیه عادل بر دو امر ولایت دارد: ۱- بر آن چه پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) که سلاطین مردم و دژهای استوار اسلام هستند ولایت دارند، فقیه عادل نیز آن ولایت رادارد، جز مواردی که به وسیله دلیل از اجماع و روایات و… خارج شده است. ۲- هر کاری که با دین و دنیا رابطه دارد، و ناچار باید انجام شود یا عقلا و یا عادتا از جهت این که امور معاد و معاش فردی وگروهی به آن بستگی دارد، و نظم دین و دنیا وابسته به آن است،یا شرعا از این جهت که به آن امر شده، یا فقها به آن اجماع نموده اند و به اقتضای حدیث نفی ضرر و نفی عسر و حرج یا نفی فساد بر مسلمانی یا به دلیل دیگر واجب شده، و یا شارع به انجام یا ترک آن اجازه داده، و بر عهده شخص معین یا غیر معین نهاده نشده، و می دانیم که شارع اجازه داده که باید انجام گیرد، یا اجازه انجام آن داده شده، ولی اجرای آن به شخص معینی واگذار نشده در همه این موارد باید فقیه عهده دار آن گردد. سپس مرحوم نراقی برای هر کدام از این دو امر به ذکر دلیل پرداخته است.» (۲) حکایت درویش و فاضل حکایتی از مرحوم فاضل نراقی در کتب تاریخی آمده است که: درویشی، نام ملا احمد نراقی و تعریف کتاب معراج السعاده او را شنیده و به شدت مرید و شیفته وی شده بود. به همین سبب روزی درویش به قصد زیارت ملا احمد نراقی وارد شهر کاشان میشود و چون دستگاه ریاست، رفت و آمد و مراجعه مردم را به وی میبیند، اندکی از ارادتش نسبت به او کاسته میشود. از سوی دیگر ملا احمد نراقی هم در دیدارهایی که با درویش انجام می دهد متوجه این موضوع می گردد. بعد از چند روزی درویش میگوید که تصمیم دارد به کربلا برود. ملا احمد در جواب میگوید: چه بهتر که من هم چنین قصدی داشتم. پس صبر کن تا با هم حرکت کنیم. در این جا درویش میپرسد، چند روز باید صبر کنم تا شما آماده شوید؟ جواب میشنود: همین الان مهیا هستم. سپس با هم این سفر را آغاز می کنند. وقتی به چند فرسخی قم می رسند به خاطر رفع خستگی در کنار چشمهای اتراق می کنند در اینجا درویش میگوید: کشکول خود را در خانه شما جا گذاشتهام. نراقی میفرماید: این که چیزی نیست وقتی از سفر بازگشتیم، آن را تحویل میگیری. او قبول نمیکند و میگوید: من به این کشکول خیلی علاقهمندم. ملا احمد سوال میکنم: آیا نمی توانی مدتی بدون کشکول باشی؟ او جواب می دهد: من تبرزین خودم را می خواهم و آماده بازگشت به کاشان میشود. در این هنگام آن فقیه زاهد و پارسا می فرماید: “ای درویش! من به آن ریاست و مقام و منزلتی که در کاشان دارم، اینقدر وابسته نیستم که تو به این کشکول خود وابستهای؟!” تا کنون ۳۴ اثر منتسب به او وجود دارد که فهرست برخی آنها در این قسمت آمده: ۱ـ الاطعمة و الاشربة ۲ـ اسرار الحج ۳ـ الرسالة العملية ۴ـ الرسائل و المسائل ۵ـ حاشيه الروضة البهية ۶ـ رسالة الرضاع ۷ـ رسالة فى منجزات المريض از شاگردان این عالم برجسته می توان به شيخ مرتضى انصارى و برادر دانشمندش محمد مهدى بن محمد مهدى نراقى معروف به آقا بزرگ و… اشاره نمود. دانلود کتاب معراج السعاده به منظور دانلود کتاب معراج السعاده، بر روی تصویر فوق کلیک نمایید (۷۹۶ صفحه) جايگاه علمى مولى احمد نراقى در بين علماى قرون اخير از جايگاه خاصى برخوردار است وى در علوم مختلف اصول فقه، فقه، حديث، رجال، دراية، رياضيات، نجوم، حكمت، كلام، اخلاق، ادبيات و شعر سرآمد علماى زمان خود بوده است. هوش سرشار، سهولت فراگيرى علوم متعدد، عمق تحقيق و وسعت تتبع و عنايات خاص الهى، او را در طول تاريخ دانشمندان شيعه به عنوان فقيهى كم نظير مطرح ساخته است. وى از همان دوران جوانى مسئوليت مرجعيت و رياست و زعامت دين و دنياى مردم كاشان و قسمتهاى وسيعى از ايران را برعهده داشت و كلمات معاصرين و علماى پس از وى شاهد بر اين مطلب مىباشد . ابتكارات و ابداعات اگرچه در زمان وى فقهاى بزرگ و مشهورى وجود داشتهاند اما شخصيت اجتماعى وى دركنار ابعاد ديگر، او را از ديگران ممتاز نموده است. اشتغال به امور اجتماعى و سياسى و سعى وى در طرح مباحث جديد فقهى به گونهاى كه با مسائل مستحدثه هماهنگ باشد او را به فقيهى زمان شناس، مبتكر و مجدد كه حقايق زمان خود را بخوبى درك مىكرد تبديل كرده بود نمونههايى از درك عميق از حقايق و تحقيق فراگير وى را در كتاب عوائد الايام مىتوان ديد طرح مبحث ولايت فقيه از نمونههاى بارز اين ابتكارات مىباشد وى بر خلاف اكثر فقهاى قبل از خود به اين بحث به صورت يك مسئله فرعى جزئى نگاه مىكردند و آن را در امور حسبيه و صرف موارد زكاة و خمس منحصر مىديدند، بين حكومت اسلامى و مبحث ولايت فقيه جمع نموده و آن را به صورت مفصل و منسجم مطرح نموده است. وفات فاضل نرافى اين ستاره فروزان آسمان فقه و فقاهت در ۲۳ ربيع الثانى سال ۱۲۴۵ ق در اثر بيمارى وبا كه نراق و كاشان و اطراف آن را فراگرفته بود چشم از جهان فروبست بدن مطهر او به نجف اشرف منتقل و در جانب صحن مرتضوى و پشت سر مبارك مولى الموحدين على بن ابى طالب (ع) و در كنار قبر پدر بزرگوارش به خاك سپرده شد. .۱ الذريعه ۱/۱۴۵، روضات الجنات ۷/ ۲۰۰ ۲ .همان
|
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|