مفهوم انقلاب اسلامی |
... |
مفهوم شناسی انقلاب اسلامی و نقش آن در جهان
پیشینه و تعریف واژه «انقلاب»
هانا آرنت، از نظريهپردازان انقلاب درباره پيشينه تاريخى اين اصطلاح میگويد: كلمه انقلاب در اصل از مصطلحات اخترشناسى است كه به واسطه اثر بزرگ كپرنيک در علوم طبيعى از اهميت خاصى برخوردار شد. اين واژه در كاربرد علمى، معناى دقيق لاتينى خود را كه دال بر حركت دَورانى منظم و قانونمند ستارگان بود، حفظ كرد. در سده هفدهم واژه انقلاب براى نخستينبار به صورت يكى از اصطلاحات سياسى در سال 1660م پس از دگرگونى سياسى در يكى از كشورها به كار رفت. در معناى ديگر سياسى، اين كلمه درباره انتقال از عصر كشاورزى به دوره صنعتى- بويژه در ممالک غربى- به كار میرود كه در آنجا صنعتى شدن به همراه شهرنشينى حاصل از آن، بر آخرين مرحله توسعه اين جوامع اثرات بسيار چشمگيرى داشته است.[1]
نظريهپردازان جامعهشناسی سیاسی، هر يک بر مبنايى خاص تعاريف مختلفى برای انقلاب ارائه دادهاند که در اینجا نمونههایی از آن بیان میشود.
شهيد مطهرى انقلاب را اينگونه تعريف میكند: «انقلاب، عبارت است از طغيان و عصيانى كه مردم عليه نظام حاكم موجود براى ايجاد وضع و نظمى مطلوب انجام میدهند؛ يعنى انقلاب از مقوله عصيان و طغيان است عليه وضع حاكم براى وضعى ديگر. پس ريشههاى انقلاب دو چيز است: يكى نارضايتى و خشم از وضع موجود و ديگر آرمان يک وضع مطلوب».[2]
از نگاه شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر؛ انقلاب، جنبشى سرسختانه و بر مبناى اصول مكتبى معيّنى است كه با درک واقعيتهاى موجود، به دنبال تغيير و دگرگونى بنيادين در تمامى ابعاد زندگى فردى، اجتماعى و سياسى و معيارها، اصول و ارزشهاى حاكم است.[3]
ساموئل هانتينگتون میگوید: انقلاب يک دگرگونى سريع، بنيادين و خشونتآميز داخلى در ارزشها و اسطورههاى مسلط جامعه، نهادهاى سياسى، ساختار اجتماعى، رهبرى، فعاليتهاى حكومتى و سياستهاى آن است.[4]
با مرورى بر ساير تعاريف انديشمندان معاصر اسلامى نشان میدهد كه يكى از ابعاد مهم در معرّفى انقلابها، بُعد ارزشى و مطلوبيت آرمانها است. شايد تعريف انقلاب از بُعد جامعه شناسى جامعيت بيشترى دارد؛ زيرا به عمدهترين خصيصههاى انقلاب كه داراى ماهيتى اجتماعى است، اشاره میكند. پس میتوان انقلاب را به معناى تغيير در ساختار حاكميت و ساختارهاى اجتماعى در نظر گرفت.[5]
تفاوت انقلاب با سایر تحوّلات سیاسی و اجتماعی
انقلابها با ويژگیهايى که دارند آنها را از ساير تحولات سياسى و اجتماعى؛ مانند كودتا، جنبش، شورش و اصلاح جدا میکند.
كودتا اقدام معدودى از نيروهاى نظامى با حمايت برخى نيروهاى حاكم است كه هدف از آن، رسيدن به قدرت و بركنارى حاكمى است كه در رأس قدرت قرار دارد.[6]
جنبش، مفهومى است كه بسترهاى تحوّل در جامعه را شكل میدهد كه اين تحول میتواند به انقلاب يا اصلاحات تبدیل شود. تفاوت عمده جنبش با انقلاب و اصلاح، در شيوه اجرايى و رفتارى و نيز در هدف نهايى آن است. تغييرات اجتماعى حاصل از جنبش اگر به گونهاى مسالمتآميز به تغييرات آرام و تدريجى منجر شود، رفرم يا اصلاح نام دارد و اگر اين تغييرات، اساسى و بنيادى، توأم با خشونت باشد، به انقلاب خواهد انجاميد. ازاينرو، انقلابها در فرايند راهبردى جوامعِ خواهان جنبش -كه مستلزم آگاهى اجتماعى است- شكل میگيرد.[7]
اصلاح يا رفرم، تغيير آرام و تدريجى، مسالمتآميز و روبنايى در يک نظام است كه معمولاً در جامعهاى متعادل اتفاق میافتد. اصلاحات، از بالا و از سوى خود دولتمردان به وجود میآيد، ازاينرو، چه بسا پايگاه مردمى نداشته باشد. اصلاحات ممكن است با رسيدن به تغييرات هدفمند و منتج از نيازهاى جامعه، از وقوع انقلاب نيز جلوگيرى كند.[8]
تفاوت اساسى انقلاب و اصلاح در اين است كه اصلاحات از سوى حاكمان و به منظور بهبود شرايط يا جلوگيرى از وقوع انقلاب روى میدهد، اما انقلاب از سوى مردم و براى براندازى نظام حاكم پديد میآيد. ناگفته نماند كه اصلاحات در برخى موارد ممكن است موجب تسريع انقلاب يا فروپاشى رژيمهاى سياسى گردد. معمولاً در اصلاحات، خشونت ديده نمیشود، بلكه تلاش میشود تا اصلاحات در فضايى آرام صورت گيرد.[9]
شورش حركتى مقطعى در اعتراض به موضوعى خاص است. شورشيان غالباً نارسايیهاى موجود را نه به نهادها و ساختهاى اجتماعى، بلكه به افراد نسبت میدهند. ازاينرو، هدف آنها محدود به از ميان برداشتن افراد خاصى در حاكميت و يا زدودن موضوع خاصى در حكومت است، بیآنكه تركيب نظام سياسى-اجتماعى را تغيير دهند. از سويى ديگر، در مواردى كه شورشيان بافت اجتماعى را نشانه میروند، طرحى براى آينده ندارند و معمولاً اعتراض آنها مقطعى و براى موضوعى خاص است.[10]
ريشههاى وقوع انقلاب
اوضاع جامعهاى كه مستعد انقلاب است، بايد در مطالعه انقلاب مورد توجه قرار گيرد. انقلاب به شكلى مطلوب در مكان و زمانى امكان موفقيت دارد كه شرايط دو قطبى بر جامعه حكمفرما باشد؛ شرايطى كه در آن، گروههاى اجتماعى از نظام سياسى حاكم جدا شده و در مقابل آن ايستادهاند. چنين جامعهاى با دوگانگى قدرت روبرو میگردد؛ بدين بيان كه ابتدا مشروعيت حاكميت به چالش كشيده میشود و سپس نيروهاى اجتماعى-كه به قدرت خود اطمينان كافى میيابند- از نظام سياسى رویگردان شده، در مقابل آن قرار میگيرند.[11] عوامل متعددى ايجاد كننده چنين شرايطى است، اما اگر بخواهيم آنها را در يک دستهبندى كلى بازگوييم، میتوان به اين موارد اشاره كرد: وجود نارضايتى،[12] ظهور و گسترش ايدئولوژیهاى جديد و جايگزين،[13] گسترش روحيه انقلابى[14] و رهبرى انقلاب و نهادهاى بسيجگر.[15]
انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامى را با توجه به خصوصيات منحصر به فردى که دارد آنرا از ديگر انقلابهاى جهان ممتاز میسازد و مفهوم جديدى از انقلاب به دست میدهد. برخى از اين خصوصيات عبارتاند از:
1. برخوردارى از پشتوانه عظيم فلسفه و فقه و معارف اسلامی
2. انقلاب اجتماعى همه جانبه همراه با تحوّل بنيادين در زندگى انسانها،
3. استوارى بر پايه فرهنگ و اعتقاد و ايمان،
4. بهرهمندى از رويكرد ارزشى و هدفگيرى اصلاح مفاسد بشرى،
5. حاكمسازى فرهنگ توحيدى بجاى فرهنگ الحادى و استبدادى،
6. شكلگيرى بر مبناى نظم و انضباط انقلابى.[16]
با توجه به اين خصوصيات است كه انقلاب اسلامى يک تفسير اسلامى و الهى بوده و به معناى زنده كردن دوباره اسلام است. انقلاب اسلامی؛ يک تحوّل اخلاقى، فرهنگى و اعتقادى است كه به دنبال آنها تحوّل اجتماعى، اقتصادى و سياسى و آنگاه رشد همه جانبه ابعاد انسانها میآيد.[17]
حاصل كلام اينكه؛ انقلاب اسلامى بر اساس يک ضرورت طبيعى و تاريخى و مبتنى بر قواعد و سنن الهى به وقوع میپیوندد.
اركان شکلگیری انقلاب اسلامى
براى شكلگيرى هر انقلابى يک عنصر فكرى و دو عامل انسانى مورد نياز است. عنصر فكرى همان ايدئولوژى و مكتبى است كه انقلاب بر پايه آن استوار میگردد و عنصر انسانى نيز يكى مردمند و ديگرى رهبرى.[18] هرگاه اين سه عنصر در كنار هم قرار گيرند و جهتگيرى يكسان داشته باشند، انقلاب شكل میگيرد. بديهى است هر چه قوت اين سه ركن بيشتر باشد، سرعت شكلگيرى و پيروزى انقلاب نيز بيشتر خواهد بود. بنابراین، ارکان انقلاب اسلامی در سه عنصر زیر بیان میشود.
الف. مكتب: انقلاب اسلامى بر پايه انديشه و جهانبينى اسلامى استوار است. تفسير انسان، تفسير تاريخ، تحليل حوادث حال و گذشته و آينده، تفسير طبيعت، تبيين همه علايقى كه انسان را با دنياى بيرون از وجود او مرتبط میكند و نيز فهم و درک آدمى از وجود خود و همه چيزهايى كه نظام ارزشى جامعه را میسازد و آنرا بر اداره مطلوب خود قادر میسازد، از اين جهانبينى الهى ريشه و مايه میگيرد.
اساسیترين مبناى جهانبينى الهى و اسلامى، اصل توحيد به معناى اعتقاد به وجود خدا و قدرت غيبى او و حاكميت علم، قدرت، عزّت، جلال، جمال مطلق، اراده و مشيّت او بر هستى، است و همه امور ديگر به نحوى از انحاء به توحيد باز میگردند. يكى از نكات برجسته و قابل توجه در زمينه انقلاب اسلامى اين است كه دين اسلام سازنده فرهنگ ملّى میباشد و به همين جهت امورى نظير جهاد، شهادت، پيروى از انسان با تقوا و عادل، بيزارى از ظلم و ظالم، اتحاد و همبستگى، توكل به خدا و … در متن اين فرهنگ قرار دارد و خميرمايه حركت انقلابى مردم و پيروزى آنها را به ارمغان میآورد.[19]
ب. رهبر: قدرت و قوّت رهبرى در انقلاب اسلامى با اتكاى به اسلام، ناشى از موقعيت دينى او است كه مشروط به برخوردارى از ويژگیهايى؛ نظير فقاهت، عدالت، علم، معرفت، زهد، مديريت، شجاعت، بينش سياسى و تدبير است، بر خلاف انقلابهاى ديگر كه غالباً انسانهايى به عنوان سياستمدار حرفهاى با تكيه بر زر و زور و تزوير در جايگاه رهبرى قرار میگيرند.
رهبر انقلاب اسلامی پس از اثبات حقانيت مكتب سياسى خود، میتواند مردم را آرام آرام وارد ميدان مبارزه كرده، به همراهى آنها، انقلاب بزرگ اسلامى را شكل دهد و در نتيجه آثار شوم تسلط قدرتهاى ستمگر را در كشور خود برطرف و دنيا را متحوّل كند.
ج. مردم: بزرگترين اهرم پيشبرد انقلاب اسلامى، حضور عظيم مردم در عرصههاى انقلاب است، به چند دليل؛ اولاً: چون اسلام بيشترين حق را در اداره نظامهاى اجتماعى به مردم میدهد و هر دستگاه حاكم را يک دستگاه خدمتگزار براى مردم میداند. ثانياً: چون مردم تشكيل دهندگان و به وجود آورندگان یک نظام اسلامی هستند. ثالثاً: چون دخالت و نظارت مردم بيشترين تضمين را براى حفظ یک نظام اسلامی از انحراف میكند.[20]
پيام انقلاب اسلامى
هر انقلابى نظير زلزله يا آتشفشان تأثيرات كم و بيش منطقهاى و بينالمللى دارد و براى ايجاد عمق استراتژيک خود، پيامى را عرضه میكند. هر چه پيام انقلاب پرجاذبهتر باشد، انسانهاى بيشترى به پذيرش و حمايت و الگوپذيرى از آن روى میآورند.
انقلاب اسلامى اين پيام را به دنيا عرضه میکند كه بسيجكنندهترين ايدئولوژیها اسلام است و اسلام مكتبى است كه نه تنها توانايى سازماندهى يک مبارزه عظيم را دارد، بلكه در دوران پيچيده عصر ماشينى با همه معارضهها و تضادهايى كه سياستهاى جهانى دارد، قادر به حل مشكلات جامعه و اداره آن بوده و بقا و ماندگاریاش را تضمين میكند.[21] برخى از پيامهاى انقلاب اسلامى را میتوان به صورت زير برشمرد:
1. لزوم خروج انسان از يوغ بردگى و بندگى طاغوت و رستن از ذلت و خوارى،[22]
2. روى آوردن به عبوديت خدا و رستگارى،[23]
3. برآشفتن در مقابل همه بدیها و كجیها و نابسامانیها،[24]
4. مبتنى بودن حكومت و قدرت سياسى بر پرهيزكارى، عدالت و حقيقت،[25]
5. ضرورت دينگرايى و خدامحورى و نيز بازگشت از مسير انحرافى دوران غرور جاهلانه شكوفايى علم.[26]
حاصل سخن در يک كلام اينكه پيام انقلاب اسلامی، پيام معنويت است؛ يعنى بشرِ سرگشته امروز كه از عدم تأمين نيازهاى برتر و والاتر و نديدن و نداشتن صفا و محبّت و مهربانى و نيافتن نوعى معرفت والا به ستوه آمده است، به دنبال مكتبى است كه علاوه بر تأمين نيازهاى مادى، نيازهاى معنوى او را نيز برآورده سازد.[27]
نقش انقلاب اسلامی در جهان
به طور كلى در حوزه مطالعات آينده، همه گزارشها حاكى از رشد چشمگير جمعيت مسلمانان و متعاقب آن تقويت جايگاه و توان اثرگذارى مسلمانان است؛ ازاينرو، در خصوص وضعيت آينده مسلمانان در اروپا میتوان اذعان نمود كه اسلام، ديگر نه به عنوان مسئله سياست خارجى اروپا، بلكه يكى از دغدغههاى سياست داخلى آن بهشمار میرود. امروزه اسلام به عنوان دومين دين بزرگ (به لحاظ پيروان) در بيشتر كشورهاى اروپايى رو به گسترش است. بیترديد مسلمانان در سالهاى آينده، نيروى اجتماعى و سياسى مؤثرى در چارچوب اتحاديه اروپايى خواهند بود و بر تصميمگيریهاى سياست داخلى و خارجى اروپا تأثيرى مستقيم خواهند داشت.[28]
اساساً افزايش ميزان جمعيت مسلمانان و ارتقاى جايگاه اسلام و نقشآفرينى بيشتر آن در اروپا و كشورهايى؛ مانند آمريكا و روسيه، قدرت مانور انقلاب اسلامى را در عرصههاى بينالمللى ارتقا میبخشد. در آينده احتمال میرود مسلمانان با جمعيتى بيشتر و به گونهاى مؤثرتر در معادلات جهانى نقشآفرينى كنند. كارشناسان مسائل اسلام در اروپا، به نقش انقلاب اسلامى ايران در هويتبخشى و ايجاد انگيزش در ميان مسلمانان اروپا اشاره كردهاند. انقلاب اسلامى نه فقط در جهان اسلام، در اروپا نيز الهامبخش بوده و اين نكتهاى است كه متفكران غربى نيز بدان اذعان دارند.
در این نوشته به برخی از نقشهای انقلاب اسلامی در جهان اشاره میشود:
1. ایستادگی در مقابل سلطه غرب؛ انقلاب اسلامى از يک طرف با ايستادگى مقابل سلطه غرب و اثبات اين نكته كه ملتهاى انقلابى توانايى ايستادگى مقابل دشمنان خود، هرچند قوى، را دارند، انگيزه لازم براى حضور مردم جهان را در صحنه مبارزه با سلطه غرب فراهم میکند.
2. انقلاب اسلامى سخن تازهاى را با عنوان حكومت اسلامى مطرح میکند كه بر خلاف فرهنگ سياسى غربى، از نظام جديدى سخن میگوید.
3. ترویج آزادى، استقلال، ضديت با استبداد و استعمار، و زنده کردن روح مبارزه و تلاش براى آينده بهتر.[29]
4. احياى فرهنگ سياسى مبتنى بر قرآن، نفى سكولاريزم و مهمتر از همه ضرورت بازگشت به اسلام ناب محمدى(ص).[30]
5. بازسازى تمدن اسلامی؛ انقلاب اسلامى با اعطاى خودباورى فرهنگى به ملتهاى مسلمان و بهرهگيرى از فناوریهاى مدرن ارتباطى براى انتقال پيام نوانديشى دينى در جهان اسلام میتواند رويكرد تمدنى خود را به منصه ظهور رساند. همچنين از رهگذر احياى ارزشهايى چون عدالت محورى و عدالتگسترى، توسعه و تعالى همهجانبه، كرامت انسانى و آزادیهاى مشروع، صلحطلبى، عزّت نفس، توسعه اخلاق و دينمدارى، شكوفايى حس خداجويى، و … موجبات شكوفايى و بالندگى مجدد تمدن اسلامى را در راستاى تمدنسازى نوين فراهم میآورد.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1394-11-17] [ 02:17:00 ب.ظ ]
|