فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29            



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



ختم و توسل به حضرت حجة بن الحسن عجل اللَّه فرجه

زیر آسمان خارج از سقف ایستاده با حال وضو رو به قبله هفتاد بار بگوید:
یا فارس الحجاز ادرکنی یا ابا صالح المهدی ادرکنی یا ابا القاسم ادرکنی و لا تدعنی انی عاجز ذلیل.

موضوعات: ختم و توسل به حضرت حجة بن الحسن عجل اللَّه فرجه‏  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-12-10] [ 09:06:00 ب.ظ ]




زیارت حضرت صاحب الامر

السلام علیک یا صاحب الزمان السلام علیک یا خلیفه الرحمن السلام علیک یا شریک القرآن السلام علیک یا قاطع البرهان السلام علیک یا امام الانس و الجان السلام علیک و علی ابائک الطاهرین و رحمه اللَّه و برکاته.

 

موضوعات: زیارت حضرت صاحب الامر  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ب.ظ ]




شرایط دعا کردن

اول: اعتراف به گناهان؛ دوم: شکر نعمتها؛ سوم: صلوات بر محمد و آل محمد؛ چهارم: دعا کردن و حاجت خواستن؛ پنجم: صلوات بر محمد و آل محمد.

اگر دعایتان مستجاب شده مواظب سه حالت باشید

اول: آن که عجب نکنی و نگویی من معلوم می‏شود آدم خوبی هستم که دعایم مستجاب شد زیرا عجب و خودپسندی باعث فساد عمل و غلبه شیطان است.
دوم: شکر و حمد خدا نمایی که تفضل کرد بر تو به اجابت دعای تو، بلکه مستحب است دو رکعت نماز شکر بجا آوری.
سوم: همین که دعای تو مستجاب شد ترک دعا نکنی و باز در خانه خدا بروی تا بیگانه نشوی و در وقت حاجت خواستن دوباره آشنا باشی.

اگر دعایتان به اجابت نرسید مواظب این سه حالت باشید

اول: آن که مایوس نشوی از رحمت خدا، زیرا به اجابت نرسیدن دعا ممکن است به سبب گناهان تو باشد که مانع اجابت است پس درصدد رفع آن به توبه و تعذیب نفس برآی.
دوم: ترک دعا نکن.
سوم: راضی باش به تقدیر الهی تا همان رضای تو باعث اجابت دعایت بشود.
امام حسن علیه‏السلام می‏فرماید: من ضامنم از برای کسی که در قلب او چیزی خطور نکند بجز رضا و خشنودی به قضای خدا این که دعا کند پس مستجاب شود.

موضوعات: شرایط دعا کردن  لینک ثابت
 [ 08:56:00 ب.ظ ]




برزخ از ديدگاه قرآن

پرسش :

ديدگاه قرآن را درباره برزخ و خصوصيات آن تشريح فرمائيد؟

پاسخ :

برزخ در لغت و اصطلاح: واژه برزخ در اصل به معني چيزي است كه در ميان دو شيء حائل مي‌شود و نمي‌گذارد به هم برسند.[1]

به حسب اصطلاح به عالمي كه ميان دنيا و عالم آخرت قرار گرفته است، برزخ گفته مي‌شود. از عالم برزخ به عالم ارواح، ‌عالم قبر، و عالم مثالي[2] نيز تعبير مي‌شود.

برزخ از ديدگاه قرآن: از آيات، استفاده مي‌شود كه انسان، بعد از مرگ و پيش از برپايي قيامت، دوراني زياد در عالم قبر و برزخ مي‌گذراند.

«ومن ورائهم برزخٌ الي يوم يبعثون»[3] (… و پشت سر آنها برزخي است، تا روزي كه برانگيخته مي‌شوند.)

آيه شريفه دلالت روشني بر وجود چنين عالمي دارد و تنها آيه ‌اي است كه كلمه برزخ را به صراحت بيان نموده است.

پس مراد به اين برزخ، عالم قبر است و مردم در آن عالم كه عالم بعد از مرگ است، زندگي مي‌كنند، تا قيامت برسد.[4] و تعبير «الي يوم يبعثون» (تا روز قيامت)، گواه بودن برزخ ميان دنيا و آخرت است.[5]

اين آيه مباركه تنها وجود عالمي را بنام «برزخ» اثبات مي‌كند، اما در آن، حيات وجود دارد يا نه؟ ساكت است و لكن از آيات ديگري استفاده مي‌شود كه در آن منشاء حيات واقعي براي انسان وجود دارد، كه آن را بيان مي‌نمائيم.

«ولا تقولو لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء و لكن لا تشعرون» (به آنها كه در راه خدا كشته شدند مرده مگوئيد بلكه آنها زنده ‌اند ولي شما نمي‌فهميد.)

آيه فوق از دلائل روشن اثبات جهان برزخ است و به روشني بر اين كه بعد از زندگي دنيا، و قبل از قيامت زندگي به نام «برزخ» هست،[6] دلالت مي‌كند، و مي‌رساند كه شهيدان در راه خدا پس از مرگ زنده ‌اند ولي زندگي و كيفيت آن براي ما قابل درك نيست.

پس آيه شريفه مي‌تواند از ادله اثبات برزخ باشد، و هم دليل بر وجود حيات واقعي در آن عالم است.

«قالوا ربّنا امتّنا اثنتين و احييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل إلي خروج من سبيلٍ»[7] (آنها مي‌گويند: پروردگارا ما را دوبار ميراندي و دوبار زنده كردي، اكنون به گناهان خود معترفيم، آيا راهي براي خارج شدن از دوزخ وجود دارد؟)

در اين كه منظور از «دوبار ميراند» و «دوبار زنده كردن» چيست؟ مفسران چندين تفسير ذكر كرده ‌اند كه از ميان همه اين تفاسير، اين تفسير مناسب است كه منظور از دو بار، ميراندن، مرگ در پايان عمر و مرگ در پايان برزخ است. و منظور از دو مرتبه احياء، احياي برزخي و احياي در قيامت است.[8] و[9]

پاداش و عذاب برزخ: در آيات قرآني به پاداش و نعمت و عذاب جهان برزخ اشاره شده است، يعني در برزخ نيز بهشت و دوزخ برزخي داريم كه شهيدان و مؤمنان پيشرو در آن متنعم و طاغيان و كافران گرفتار عذابند. نمونه بارز، پاداش شهيدان است كه در قرآن مجيد آمده است: «شهدا زنده ‌اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي‌شوند»[10] البته روشن است كه شهيدان خصوصيتي ندارند، چرا كه قرآن گروهي از صالحان و خاصان را همين طور از آنها شمرده است.[11]

با اين آيه شريفه كه «قيل ادخل الجنَّه قال يا ليت قومي يعلمون»[12] (درباره‌ي مجاهدي كه جان بر كف به نام حبيب نجار[13] نازل شده است. مسلماً اين بهشت، بهشت جاويدان رستاخيز نيست، بلكه بهشت برزخي است. چون كه بر طبق آيات ورود در آن بهشت جاويدان رستاخيز، در قيامت پس از حساب محشر صورت خواهد گرفت و هنوز كسي داخل آن نشده است.

و يا در مورد عذاب و دوزخ برزخي، خداوند متعال درباره طاغيان همچون آل فرعون مي‌فرمايد: «مجازات دردناك آنها همان آتش است كه هر صبح و شام بر آتش عرضه مي‌شوند، و روزي كه قيامت برپا مي‌گردد و دستور مي‌دهد، آل فرعون را در اشد عذاب وارد كنيد.»[14]

از آنجا كه آيه شريفه مي‌فرمايد: كه آنها صبح و شام بر آتش عرضه مي‌شوند، اما در قيامت آنها را وارد اشد عذاب مي‌كند، اين به خوبي دلالت دارد كه عذاب اول عذاب برزخي است كه بعد از اين دنيا و قبل از قيام قيامت است، و كيفيت آن عرضه و نزديكي به آتش دوزخ است، و عذاب دوم مربوط به دوزخ در روز رستاخيز است كه هنوز كسي وارد آن نشده است.[15]

و درباره‌ي قوم نوح چنين آمده است: «… اغرقوا فادخلوا ناراً…»[16] يعني قوم نوح به خاطر خطاهاي زيادي كه داشتند غرق شدند و داخل آتش شدند.

مراد از اين داخل آتش شدن همان آتشي است كه در برزخ است.

نتيجه بيان اين آيات اين شد، بهشت و دوزخ ديگري در عالم برزخ است كه نمونه ‌اي از بهشت و دوزخ رستاخيز است. چنانكه در روايات امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ در مورد قبر وارد شده است: «قبر باغي از باغ‌ هاي بهشت است نام حفره ‌اي كه حفره‌ هاي برزخ.»[17]

خصوصيات برزخ:

الف) از روايات بسياري استفاده مي‌شود هنگامي كه انساني را در قبر گذاشتيد دو فرشته از فرشته‌ هاي الهي به نام‌ هاي نكير و منكر به سراغ او مي‌آيند، و از اصول عقايد او، توحيد و نبوت و ولايت، و از چگونگي مصرف كردن عمر در طرق مختلف، و طريق كسب اموال و مصرف آنها از او سئوال مي‌كنند.[18]

ب) فشار قبر: به نظر مي‌رسد كه فشار قبر اولين نقطه كيفرهاي عالم برزخ است. و طبق روايات زيادي وجود فشار قبر امري مسلم است. چنانكه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمودند: «هيچ مؤمني نيست مگر اين كه فشاري در قبر دارد.»[19]

ج) ارتباط برزخ با اين جهان: روايات متعددي وجود دارد كه نشان مي‌دهد روح به هنگام انتقال به عالم برزخ به كلي از دنيا بريده نمي‌شود، بلكه گهگاه با آن ارتباط برقرار مي‌كند.

محتواي يكي از روايات اين است كه «افراد با ايمان، و حتي افراد بي‌ايمان گهگاه به ديدار خانواده خود مي‌آيند. مؤمنان تنها خوبي‌ها و خوشي‌ هاي خانواده خود را مي‌بينند و خوشحال مي‌شوند، و كافران تنها بدي‌ها و ناخوشي‌ها را و غمگين مي‌شوند.»[20]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازي، ج5، انتشارات امير المؤمنين، قم.

2. الميزان، سيد محمد حسين طباطبائي، ج15، انتشارات مؤسسه الاعلمي، بيروت.

3. معاد، سيد عبدالحسين دستغيب، انتشارات دار الكتاب، قم.

4. معاد، محسن قرائتي.[1]. قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، ج1، ص181.

[2]. برزخ را عالم مثالي مي‌گويند چون مثل اين عالم است البته از لحاظ صورت و شكل ولي از لحاظ ماده و خواص و خصوصيات فرق مي‌كند. «ر.ك: دستغيب، معاد، ص32.»

[3]. مؤمنون/100.

[4]. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1397 هـ ق، ج15، ص68. طبرسي، فضل، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، داراحياء تراث العربي، 1379 هـ ق، ج4، ص118.

[5]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتاب الاسلاميه، 1353 هـ ش، ج14، ص315.

[6]. الميزان، ج1، ص347، تفسير نمونه، ج1، ص521، پيام قرآن، ج5، ص448، مجمع البيان، ج1، ص236.

[7]. مؤمن/11.

[8]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، داراکتاب الاسلاميه، ج24، ص 43، ج24، ص43.

[9]. آيات ديگر پيرامون عالم برزخ، سوره آل عمران آيه 169ـ170؛ سوره مؤمن آيه 46ـ47؛ سوره نوح آيه 25؛ سوره روم آيه 55.

[10]. آل عمران/169.

[11]. نساء/ 69؛ كه صديقين و شهدا و صالحان در كنار هم آورده شده است.

[12]. يس/26.

[13]. ر.ك، تفسير نمونه، ج18، ص348.

[14]. مؤمن/46.

[15]. مکارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه، تهران، داالکتب الاسلاميه، ج24، ص115.

[16]. نوح/25.

[17]. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1397 هـ ق، ج20، ص 109.

[18]. مجلسي، محمد باقر؛ بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفا، 1404 هـ ق، ج6، ص 212، باب 8، احوال برزخ و … .

[19]. همان، ص 221.

[20]. کليني، محمد؛ اصول کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1365 هـ ش، ج3، ص 230، حديث 1.

موضوعات: برزخ از ديدگاه قرآن  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-12-09] [ 09:25:00 ب.ظ ]




كيستي عالمان در قرآن كريم

دكتر هادي عظيمي گرگاني
چكيده
هدف آيات الهي از تكريم و ارزش‌گذاري عالم،بيشتردر فراواني بعد تربيتي اوست و بدين لحاظ دو واژه‌ي تعليم و تربيت در محاوره‌ها و نوشتارها در كنار هم قشرار گرفته‌اند و در برخي از موارد به اشتباه، به جاي يكديگر به كار رفته‌اند. بيشترين ويژگي‌هاي يك عالم وارسته را بايد در خود او جستجو كرد تا پس از آن، از طريق الفاظ و عبارات و يا نوشته‌ها و كلمه‌ها به مخاطبين او منتقل گردد و آنان نيز به نوبه‌ي خود متأثر شوند. اولين مأخذ براي اين پژوهش،كتاب آسماني بوده و در مراحل بعدي، تلاش شده از لسان اخبار و روايات به عنوان مؤيد و مفسر بهره‌برداري شود و به دليل رعايت اختصار و ايجاز و پرهيز از حشو و زوايد، سمت و سوي اين تحقيق علم و عالم بوده و از پرداختن به خصوصيات جهّال و پيامدهاي آن در جامعه پرهيز شده است. عالم راستين كسي است كه دانش او در خدمت جامعه و مردم بوده و علم او مايه وزر و وبال او نيست و بدين لحاظ هيچ‌گاه قصد تفوق طلبي بر ديگران نداشته، خاضع و بي‌پيرايه است.
محوراين گفتار كيستي علما از منظر قرآن كريم است هرچند از چيستي علم غفلت نشده و از باب تفهيم اصل مبحث، دست مايه‌هايي نيز از آن مورد بررسي قرار گرفته است. عالم واقعي بايد مؤمن، متقي و اهل ورع باشد تا خود نخستين كسي باشد كه تجلي عيني كلمات و سخنانش باشد. عالم راستين بايد حليم و بردبار باشد، سعه صدر داشته باشد تا عقايد ديگران را تحمل كند و عاقل باشد تا خود بسنجد و متناسب با شأن و توان مخاطب، سخن بگويد. عالمان حقيقي كساني هستند كه خود مزين به نور علم‌اند و با انوارخود به تعميق اعتقادات مردم مي‌پردازند.

كليد واژه‌ها:
علم و ايمان، تعليم و تربيت، تفسير موضوعي، ويژگي‌هاي عالمان در قرآن.

مقدمه
ارزش علم و دانش به اندازه‌اي است كه خداوند متعال به قلم و آنچه مي‌نويسد سوگند خورده است. آنقدر دانش در اسلام ارزشمند است كه اميرالمؤمنين ميان آن و ثروت، به هفت دليل علم و دانش را انتخاب مي‌نمايد. اين همه مزيت و اعتبار، براي معرفتي است كه هم رساننده و هم بازدارنده باشد و علمي باشد كه از طريق ثواب، به دست ما رسيده باشد هدف قرآن كريم تشويق مردم به تحصيل علم و تعميق در اعتقادات و تعهد آنها است تا ايماني راسخ و استوار به دنبال داشته باشد.
اعتبارو ارزشي كه قرآن كريم براي علم و عالم قائل شده است آنرا براي هيچ موجودي روا نداشته و جاهل را به منزله‌ي نابينايي مي‌داند كه راه را نمي‌شناسد و به سرمنزل مقصود نمي‌رسد. حال بايد ببينيم علم چيست و عالم كيست و هدف همه‌ي مزايا و ارزش‌ها به سمت كدام علم و عالم است؛ آيا هر دانشي رهگشا و تأمين‌كننده‌ي سعادت بشري است و آيا هر دانشمندي، چراغي فرا روي حرمان و جهالت انسان‌ها و نجات‌بخش آنان از بزهكاري‌ها و ناهنجاري‌هاست يا برعكس، در مواردي زمينه‌ساز تخريب فطرت و از بين برنده‌ي سعادت انسان است.
آيا دانشي كه به شخص غيرمهذب رسيده است مي‌تواند در خدمت جامعه قرار گيرد و آيا احاد مردم، از پرتو انوار او استفاده مي‌كنند؟ آيا بشر در سايه علم و تمدن و صنعت و تكنولوژي پيشرفته‌ي امروزي، به صلح و صفا و امنيت رواني رسيده است و مي‌تواند آسايش خيال و صلاح خود را ارمغان علم بداند؟ ما در اين نوشتار درصدد آنيم كه به تعريف دانش و دانشمند بپردازيم و ارزش و مقام علم را از منظر قران كريم ترسيم نماييم.

مفهوم علم
«علم درلغت به معناي نشان‌دار كردن و علامت گذاشتن است و درك كردن و به حقيقت چيزي رسيدن نيز معنا شده است. در قرآن كريم آمده است: «… لا تعلمونهم الله يعلمهم…» (انفال، 60) يعني شما به آنها آگاه نيستيد، خداوند به آنها آگاه است و «… فأن علمتموهنّ مؤمنات …» (ممتحنه، 10)؛ يعني هرگاه آنها را از زنان مؤمنه‌اي يافتيد». (راغب اصفهاني، 1378ش، ص856)
درك كردن حقيقت چيزي، بر دو نوع است: يكي درك كردن ذات شيء است و ديگري حكم كردن بر شيء به وجود چيزي كه آن براي آن شيء موجود است، يا نفي چيزي كه نافي از آن شيء است. بنابر معناي اول با يك مفعول متعدي مي‌شود، مانند آيه‌ي گذشته (انفال، 60) و دومي با دو مفعول متعدي مي‌شود، مانند آنچه در آيه‌ي سوره‌ي ممتحنه گذشت و علم از حيث ديگري نيز به دو گونه تقسيم شده است: نظري و عملي، علم نظري همان است كه با دانستن، كامل مي‌شود مثل علم به موجودات هستي و علم عملي كامل نمي‌شود مگر اينكه بدان عمل شود، مانند علم به عبادات.
«دانشمنداني چون سقراط تنها راه معارف را عمل دانسته و براي آن ارزش نامحدودي قائل شده و حقيقت علم را مدركات عقلاني پنداشته‌اند و كليه اعمال نيك را مبتني بر عمل دانسته‌اند. حصول علم مطلق ممكن است و علم حقيقي عبارت است از علم به مثل و حقايق اشيا و اين گروه، مدركات عقلي را، اصل دانسته و معتقدند همانطور كه ماده و ماديات پرتوي از عوامل روحاني و معنوي هستند علمي كه از راه حواس حاصل مي‌شود نيز علم حقيقي نبوده و تنها علم حقيقي مخصوص به مدركات عقل است كه براثر اتصال آن با عقل فعال، حقايق عالم را درمي‌يابد». (حسيني دشتي، 1379، ج 7، ص435)
البته علم صفتي است كه موجب تمايز اشياء مي‌شود و عبارت از ادراك مطلق يا حصول صوراشياء نزد عقل است و شامل صور يقيني يا وهمي يا شكلي مي‌گردد و علامه طباطبايي علم را به حصولي و حضوري تقسيم نموده و معتقد است در علم حصولي، ماهيت نزد عالم معلوم است، در حالي كه در علم حضوري وجود نزد عالم معلوم است. (طباطبايي، 1368ش، ص97) البته علم انسان داراي حقيقتي نوري الذات و مجرد است كه به نفس و روح انسان افاضه مي‌شود و اين حقيقت از حقيقت نفس متمايز است و ذاتاً نور، خودش را معرفي مي‌كند و چيز ديگر را نيز روشن مي‌سازد.
البته علم،به مطلق دانش و معرفت نيز اطلاق مي‌شود چه از طريق عقل تحصيل شود (مانند علم رياضي) و يا از راه تجربه (مانند علم فيزيك و يا شيمي).

اهتمام قرآن كريم به علم و دانش
قرآن كريم در آيات فراواني، انسان‌ها را به فراگيري علم و دانش و شناخت رازهاي هستي و اسرار عالم آفرينش دعوت مي‌كند و دربرابر ديدگان مردم افق تازه‌اي مي‌گشايد و شناخت و معرفت را يك وظيفه‌ي قطعي قلمداد مي‌كند و جالب اينجاست كه اين دعوت زماني انجام مي‌گيرد كه ابرهاي جهل و تاريكي افق جامعه را پوشانده و مردم را به خوابي عميق فرو برده است.
خداوند متعال در 27 مورد در قرآن كريم با لفظ «اعلموا» مردم را به صورت آشكار، به فراگيري و شناخت دعوت نموده است مانند آيات 203، 209، 223، و 231 سوره بقره.
از نظر قرآن قوام و پايداري دين بر اساس تعليم و آموزش است و انتقال اندوخته‌هاي علمي به ديگران از اهم عبادات است. قرآن كريم در مواردي بر لزوم تعليم و تعلم توصيه نموده و مردم را به دليل ترك تفقه سرزنش كرده است؛ «چرا از هرگروهي، طائفه‌اي از آنان كوچ نمي‌كنند تا در دين آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آنها را انذارنمايند تا شايد از مخالفت فرمان الهي حذرنمايند». (توبه، 122) قرآن علم را بصيرت و بينايي و جهل را كوري و ظلمت مي‌داند؛ «… هل يستوي الأعمي والبصير …» (رعد، 16). از نظر قرآن كريم علم و دانش منشأ ايمان و تقوي است؛ چنانكه مي‌فرمايد:«آنها كه پيش از اين علم و دانش دريافت داشته‌اند هنگامي كه قرآن بر آنها تلاوت مي‌شود به خاك مي‌افتند و سجده مي‌كنند و مي‌گويند: پروردگار ما منزه است زيرا وعده‌هايش قطعاً انجام شدني است» (اسرا، 107-108).
همچنين درجاي ديگر مي‌فرمايد: «و راسخان در علم مي‌گويند: ما به همه آيات الهي ايمان آورده‌ايم همه از سوي پروردگار ماست و تنها صاحبان عقل متذكر مي‌شوند» (آل عمران، 7). علم و دانش در همه ابعاد افتخارآفرين است و منشأ قدرت و پيشرفت‌هاي مادي مي‌شود «ما به داود و سليمان علم و دانش فراوان بخشيديم و آنها گفتند: سپاس خداوندي را كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيده سليمان وارث داوود شد و گفت: اي مردم! سخن گفتن پرندگان به ما تعليم داده شده است و از هرچيزي هم به ما عطا گرديده كه اينها خود فضيلت آشكاري است» (نمل، 16-15).
زماني كه قوم موسي عليه‌السلام قارون ثروتمند و مغرور را نصيحت كردند كه از مكنت خود جامعه را اشباع كن پاسخ داد: «اين ثروت را به وسيله دانشي كه نزد من است به دست آورده‌ام»؛ (قصص، 78) و خداوند متذكر مي‌شود كه ثروتمندان و نيرومندان ديگري نيز هلاك شده‌اند «آيا او نمي‌دانست كه خدا اقوامي را پيش از او به هلاكت رساند كه از او نيرومندتر و ثروتمندتر بودند» (قصص، 77). قرآن كريم درك اسرار هستي را ويژه دانشمندان مي‌داند و مي‌فرمايد: «از نشانه‌هاي او آفرينش آسمان‌ها و زمين و تفاوت زبان‌ها و رنگ‌هاي شماست و اينها نشانه‌هايي براي دانشمندان است»(روم، 1). و در جاي ديگر كه نعمات الهي برشمرده مي‌شود مي‌فرمايد: «اين مثال‌ها را براي مردم مي‌زنيم و جز عالمان آن را درك نمي‌كنند»(عنكبوت، 43).
از نظر قرآن هرچه ايمان بالاتر باشد بنده خدا مقرب‌تر است و درحديثي از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «پاداش هركس به اندازه عقل و دانش اوست».(مجلسي، بي‌تا، ج1، ص84). علامه طباطبايي با استناد به آيه‌ي «هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكراولوالالباب»(زمر،9) معتقد است كه در آيه فوق علم داشتن و نداشتن هر دو مطلق آمده،ولي مراد از آن برحسب مفاد آيه،علم به خداست، چون علم به خداست كه آدمي را به كمال مي‌رساند و به حقيقت معناي كلمه نافع است و نبود آن ضرر مي‌رساند؛ ولي علوم ديگر مانند مال هستند كه تنها نافع زندگي دنيوي است و با فناي دنيا فاني مي‌گردد. پس مؤمنان دو دسته‌اند مؤمنان عالم و مؤمنان غيرعالم كه گروه اول رجحان و برتري دارند(طباطبايي، 1368ش، ج9، ص226).
قرآن كريم درمقام اهتمام به صاحبان علم مي‌فرمايد: «…يرفع الله الذين ءامنو منكم والذين أوتوا العلم درجات والله بما تعملون خبير» (مجادله،11)؛ خداوند رتبه‌ي كساني از شما را كه ايمان آورده‌‌ايد و كساني را كه دانشمندند به درجات بالا ارتقا داد و خداوند به آنچه مي‌كنيد آگاه است. درتفسير منهج الصادقين آمده است: «اينكه صاحبان علم نام برده شده‌اند با آنكه از جمله مؤمنان هستند دلالت بر رفعت درجات و شايستگي آنها دارد» (كاشاني، 1385ق، ج9، ص210). همچنين در سوره علق آمده است: « أقرأ باسم ربک الذي خلق*خلق الانسان من علق*اقرا و ربک الاکرم*الذي علم بالقلم *علم الانسان ما لم يعلم». (علق، 5-1). كه در اين آيه نازل‌ترين و عالي‌ترين مرتبه وجودي انسان ذكر شده است. برترين مراتب علم است، از آن جهت كه خداوند كريم پس از صفت كريم و كرامت (كه هستي همه چيز به واسطه اين صفت ذات اقدس است) صفت تعليم علم را به خود منتسب نموده است و از طرف ديگر در مقابل علم،علقه را قرار داده كه نازلترين مراتب وجود است پس قوس صعودي كمال انسان حركت به سمت علم است. (مديرشانه چي، 1354 ش، ص180)
در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيزآمده است: «وقتي كه عالم و عابد در روز قيامت بر صراط اجتماع كنند به عابد گويند به بهشت در آي و از عبادت خويش بهره‌مند شو و به عالم گويند كه اينجا بمان و از هر كسي كه مي‌خواهي و دوست داري شفاعت نما زيرا هركه را تو شفاعت كني پذيرفته خواهد شد، پس عالم در مقام پيامبران مي‌ايستد و از دوستان و ياران خويش تا آنجا كه مي‌تواند شفاعت مي‌نمايد. زيرا در قيامت سه گروه شفاعت مي‌كنند: پيامبران، دانشمندان و شهدا» (پاينده، بي‌تا، ج1،ص24).

نكوهش جهل در قرآن كريم
درقرآن كريم آمده است:«بدترين جنبندگان نزد خداوند افراد كرولالي هستند كه تعقل نمي‌كنند»(انفال، 22). و نيز مي‌فرمايد: «ما بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريديم آنها دل‌هايي دارند كه با آن انديشه نمي‌كنند و نمي‌فهمند و چشماني كه با آن نمي‌بيند و گوش‌هايي كه با آن نمي‌شنوند آنها همچون چهارپايانند،بلكه گمراه‌ترند. آنها همان غافلان هستند» (اعراف، 179).
قرآن جهل را سرچشمه‌ي كفر و عاملي براي شكست مي‌داند: «ما بني اسرائيل را سالم از دريا عبور داديم و در مسير خود به جمعيتي رسيدند كه اطراف بت‌هايشان گرد آمده و عبادت و خضوع مي‌كردند بني اسرائيل به موسي گفتند: تو نيز براي ما معبودي همانند آنها قرار ده، حضرت موسي گفت: شما قومي جاهل هستيد» (اعراف، 138).
قرآن معتقد است جهل نابينايي است: «آيا كسي كه مي‌داند آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده حق است همانند كسي كه نابيناست. تنها صاحبان عقل متذكر مي‌شوند» (رعد 19). و نيز مي‌فرمايد: «نابينا و بينا، تاريكي و روشنايي، سايه آرام‌بخش و باد داغ سوزان، هرگز مساوي نيستند؛ همانگونه كه مردگان و زندگان هرگز يكسان نيستند» (فاطر، 19-22).
از نظر قرآن كريم كساني كه در جهل و ناداني به سر مي‌برند و بهره‌اي از علم و دانش نبرده‌اند، عمر طولاني آنها از بدترين عمرهاست، زيرا انسان بايد موجودي مبارك و نافع باشد؛ «و بعضي آنقدر عمرشان طولاني مي‌شود كه به بدترين مرحله زندگي و پيري مي‌رسند آنچنانكه چيزي ازعلوم خود را به خاطر نخواهند داشت» (حج، 5)؛ ارذل العمر به معناي بي‌ارزش‌ترين روزهاي عمر است و كنايه از آن است كه انسان در سنين كهولت حافظه‌ي خود را از دست مي‌دهد و معلومات خود را فراموش مي‌كند، پس بهترين ساعات عمر،روزهاي تحصيل علم و معرفت‌آموزي است. پيامبراكرم صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «كسي كه ساعاتي تن به زحمت تعليم ندهد تا ابد در ذلت و زحمت جهل باقي مي‌ماند» (احسان بخش، 1370ش، ج13، ص 480) و حضرت علي عليه السلام مي‌فرمايد: «جهل در انسان زيان و ضررش از مرض خوره بيشتر است» (انصاري، بي‌تا، ج1، ص574). امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: «مردم سه گروهند: دانشمند، دانشجو و خاشاك روي آب كه هر لحظه آب او را به جايي مي‌برد» (كليني، 1348ش، ج1، ص54).
جهل منشأ بي‌ادبي است، چنانچه قرآن انسان‌هايي را مثال مي‌زند كه از روي ناداني وقت و بي‌وقت پشت در خانه پيامبر او را با صداي بلند مي‌خواندند و براي رسول خدا مزاحمت‌هايي ايجاد مي‌كردند و پيامبرسكوت مي‌كرد تا اينكه آيه نازل شد «كساني كه از پشت حجره‌ها تو را بلند صدا مي‌زنند اكثرشان نمي‌فهمند» (حجرات، 4). پس هرجا علم باشد ادب هم بايد باشد و نيزدرجاي ديگر چنين مي‌گويد: «اي مومنين اگر فاسقي براي شما خبري آورد درباره‌ي آن تحقيق كنيد،مبادا به سبب ناداني آسيبي برسانيد و ازعمل خود پشيمان شويد» (حجرات، 6).

اولين مخلوق خداوند
آنچه از آيات و روايات استظهار مي‌شود اولين آفريده‌ي خداوند عقل است؛ كه از آن تعريف و تمجيد شده است (مجلسي، بي‌تا، ج1، ص92). و «عقل تابع محض خداوند بود و خطاب به آن فرمود: به عزت و جلالم سوگند كه آفريده‌اي بهتر از تو كه نزد تو محبوب‌تر باشد ندارم و تو را به كساني كه دوستشان دارم به طور كامل عطا نمودم و همانا امر و نهي و كيفر و پاداشم متوجه توست» (كليني، بي‌تا، ج1، ص11). هرچند در پاره‌اي از احاديث به نقل از رسول اكرم صلي الله عليه و آله روايت شده كه اولين آفريده خداوند نور وجود ايشان مي‌باشد كه به حديث طينت مشهور است. (طباطبايي، 1367ش، ج1، ص156).
مقصود نهايي خداوند حكيم از خلقت انسان، استفاده از نعمت عقل بود تا انسان در پرتو آن به كمال برسد و وجه مميزه‌ي انسان بر ساير موجودات نيز همين است و زماني كه خداوند فرمود: «…اني جاعل في الارض خليفة »؛ (بقره، 29)؛ مي‌خواهم موجودي در زمين بيافرينم كه جانشين من باشد؛ فرشتگان گفتند:«آيا موجودي خلق مي‌كني كه در زمين فساد و خونريزي مي‌كند؟ و خداوند فرمود:«… قال اني اعلم ما لا تعلمون ».(بقره، 30) پس اگر انسان از عقل خود بهره جويد و آن را بر اميال غريزي تفوق دهد جانشين خداست و اين همان برترين مقام علم و تعقل است و به همين دليل احسن‌الخالقين و اشرف مخلوقات است زيرا بار مسئوليتي كه آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها از پذيرش آن سرباز زدند پذيرفت و اين امانت چيزي جز خرد و عقل نبود.
زماني كه خداوند حضرت آدم را آفريد تمام اسماء و حقايق را به او آموخت «و علم ءآدم الاسماء کلها» (بقره، 31) و چون جمع محلي به الف و لام مفيد عموم است، پس تمام حقايق به آدم آموزش داده شد. (طباطبايي، 1367ش، ج1، ص155). علمي كه خداوند به حضرت آدم آموخت توأم با كشف حقيقت بود و همين علم بود كه انسان را شايسته مقام خلافت و جانشيني نمود و دليل آنكه اين اسماء، حقايقي هستند كه علم آن نزد خداوند است اين آيه است: «هيچ چيز درجهان نيست جز آنكه منابع سرشار و نامحدود و تمام نشدني آن نزد ما خواهد بود و ما به اندازه و قدرمشخصي از آن را نازل مي‌كنيم»(حجر، 21) (صدوق، بي‌تا، ج1، ص248).

علت تقدم انسان بر ملائكه
تفوق انسان بر ملائكه به دليل علم و عقل بود و انسان به دليل استعداد و قابليت، توانست آموزش ببيند و قواي خود را به فعليت برساند. ولي ملائكه در برابر اين آزمايش فرو ماندند؛ زيرا علم آنها در برابر ظرفيت آنها محدود است درحالي كه انسان به خاطرنامحدود بودنش، هرچه بخواد فرا مي‌گيرد و حد و مرزي ندارد. پس خلافت انسان به دليل عبادت نبود، بلكه از جهت استفاده از نعمت عقل و علم بود. از همه اين مباحث استنتاج مي‌شود كه اگر جزعلم چيز ديگري نزد خداوند حكيم ارزش و مقامي داشت او را به انسان ارزاني مي‌داشت و اين خود نشان‌دهنده شرافت و فضيلت علم است. از ديدگاه قرآن علم آنقدر ارزشمند است كه خداوند به قلم سوگند مي‌خورد؛ «بخوان به نام پروردگارت كه از همه گرامي‌تر است كسي كه به وسيله‌ي قلم تعليم داد و آنچه را كه انسان نمي‌دانست به او آموخت» (علق، 1). پس نخستين جرقه‌هاي وحي بر قلب پيامبر از طريق ابزارعلم آغاز شد و اين دلالت بر شرافت و قداست علم دارد. (شاه عبدالعظيمي، بي‌تا، ج 14، ص278). و نيز در قرآن آمده است: «خداوند قرآن را تعليم داد، انسان را آفريد و سخن گفتن را به او آموخت» (الرحمن، 4-1). منظور از بيان، تعليم، هر چيزي است كه شامل نطق و سخن و كتابت و خط و انواع استدلالات عقلي و منطقي مي‌شود. در حديثي از امام صادق عليه‌السلام نيز روايت شده كه «منظور از بيان، همان اسم اعظم خداست كه به وسيله آن همه چيز دانسته مي‌شود»(مكارم شيرازي، 1375ش، ج 23، ص 104).

علم سودمند و حقيقي كدام علم است (چيستي علم)؟
در لسان آياتي كه از عالم تمجيد شده و براي او اعتبار و ارزش فراواني قائل شده، بايد بررسي شود متعلق اين علم چيست و منظور ازعلم كدام دانش است؟ در حديثي به نقل از امام صادق عليه السلام به نقل از پدرش از قول پيامبر خدا گفته شده است كه شخصي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و در مورد چيستي علم از آن حضرت سؤال نمود؟ حضرت در جواب فرمودند: علم يعني سكوت كردن در مقابل آن و سپس گوش فرا دادن به آن و سپس حفظ نمودن و مراقبت از آن و سپس عمل نمودن به آن و در پايان ترويج و منتشر ساختن آن (كليني، 1348ش، ج 1، ص 62). در حديثي از اميرالمؤمنين عليه الاسلام نيز آمده است: «خير العلوم ما اصلحك»، (انصاري، بي‌تا، ص46) بهترين علوم آن است که تو را اصلاح کند .همچنين درحديثي ديگر از حضرت چنين آمده است :«الزم العلم بک ما دلک علي صلاح دينک و ابان لک عن فساده »؛(انصاري ،بي تا،46)دانشي را فراگير كه تو را از نظر ديني و اعتقادي هدايت و ارشاد كند و فساد و باطل را براي تو روشن و آشكار سازد.
پس هرعلم و دانشي سزاوار آموختن نيست بلكه منظور علومي است كه اعتقادات جامعه را راسخ سازد و ايمان آنها را محكم كند و سعادت دنيوي و اخروي را تضمين كند. همچنين در حديثي ديگر از حضرت علي عليه السلام نيز آمده است: «از هر علم بهترين آن را ياد بگيرد زيرا زنبور عسل از هرگلي زيباترين آنرا مي‌خورد، سپس دو جوهر با ارزش از آن متولد مي‌شود كه در يكي از آن دو شفا براي مردم است و از ديگري (موم) براي روشنايي مي‌گيرند» (انصاري، بي‌تا، ص46).
البته ذكراين نكته لازم است كه تعليم و يادگيري سايرعلوم هم لازم است علومي كه حرفه‌ها و صنايع، وابسته به آن است و بدون آن،امرار معاش ممكن نيست، واجب كفايي است ولي تفقه در دين و فراگيري اصول اعتقادي واجب عيني است(مدير شانه‌چي، 1354 ش، ص177). منظور از وجوب كفايي اين است كه اين علم، مقدمه يك واجب ديگراست. فراگيري علوم ديني واجب است و فراگيري علومي كه به وسيله‌ي آن، انسان مي‌تواند به وظايف ديني خود عمل كند واجب ديگري است؛ علومي كه اجراي دين متوقف به آن است. به عنوان مثال در قرآن كريم آمده است: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوکم » (انفال، 60)؛ استطاعت و توانايي در يادگيري فنون نظامي و جنگ‌افزارها و سلاح و مهمات به اندازه‌ي «ترهبون به عدو الله و عدوكم» لازم است. واجب است كه مسلمانان نيز مهارت‌هاي لازم در توليد و استفاده از جنگ‌افزارهاي مدرن را تحصيل كنند تا بتوانند از كيان جامعه‌ي اسلامي مراقبت نمايند.
البته منظور از علوم حقيقي (كه اطلاقات كتاب و سنت قطعاً شامل آنها مي‌شود) علوم انبيا و رسولان و معصومين عليهم‌السلام است كه از طريق وحي و الهام از خداوند مي‌گيرند كه ذاتاً نور و مظهر غير است و مصاديق ديگر آن معرفت رب است كه فطري است و هرچه آشنايي انسان نسبت به حقايق ديني و آيات آفاقي و انفسي بيشتر شود معرفت، نسبت به رب، افزايش مي‌يابد. البته صرف يادگيري الفاظي از محكمات قرآن و روايات متواتره از مصاديق علم حقيقي نيست بلكه بايد به آموخته‌هاي خود يقين قلبي داشته باشند و به آنها عمل نمايند. در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به انواع علم اينگونه اشاره شده است: «انما العلم ثلاثه: آيه محكمه او فريضه عادله او سنه قائمه» (كليني، 1348ش، ج1، ص38). منظور از «آيه محكمه» همان اصول عقايد است زيرا براهين آن آيات جهان و قرآن كريم است و در قرآن دلايل مبدأ و معاد به لفظ «آيه و آيات» فراوان ذكر شده است و «فريضه عادله» اشاره به علم اخلاق است كه خوبش از لشگرعقل و بدش از لشگر جهل است و بر انسان لازم است كه از لشگر جهل تهي باشد و عدالت آن، كنايه از حد وسط ميان افراط و تفريط است و «سنه قائمه» اشاره به احكام شريعت و حلال و حرام دارد.

كيستي علما در قرآن كريم
ارزشمندي علم و عالم در قرآن كريم امري مفروغ عنه است و مجد و عظمتي كه اين كتاب آسماني براي عالم قائل است بي‌نظير است. اين همه تأكيد و تشويق قرآن جهت تعليم، شامل هرعالمي نمي‌شود بلكه شخص عالم بايد شرايط و ويژگي‌هايي داشته باشد تا مشمول حكم قرآن شود:
1. عالم واقعي در تحصيل علم هيچ دريغ نمي‌كند و براي دانش خود، حد و مرزي قائل

نيست و خواهان علم بيشتري بوده و هيچ محدوديت مكاني نمي‌شناسد.
علم پيامبران لدني است و از جانب خداوند است، به هيچ مكتبي نرفته‌اند و تلمذ نكرده‌اند، ولي باز از خداوند درخواست علم بيشتري مي‌كنند؛ «… ربِّ زدني علما» (طه، 114). پس در تحصيل علم، شخص محوري ملاك نيست، چنانچه مرز جغرافيايي ندارد: «اطلبوا العلم و لو بالصين» (كليني، 1348ش، ج1، ص36)؛ يعني تحصيل علم كن هرچند در چين و نقاط دور باشد.

2. عالم بايد به هدايت جامعه بپردازد و مردم را از علمش منتفع سازد.
حضرت موسي عليه السلام لقب كليم الله گرفت و زير نظر يك معلم الهي به نام شعيب تعليم ديد و زماني كه يك معلم توانا شد خداوند او را به پيامبري برگزيد و مأموريت او را ابلاغ كرد. «إذهب الي فرعون انه طغي» (طه، 24). هدف از بعثت انبياء نيز تعليم و تربيت است. مربي و معلم آنها خداوند حكيم است و آنها نيز بايد هاديان جامعه باشند. زماني كه حضرت ابراهيم عليه السلام و حضرت اسماعيل عليه السلام به فرمان الهي خانه كعبه را ساختند،حضرت ابراهيم پس از پايان كار به خداوند عرض كرد: «پروردگارا، در ميان نسل فرزندانم پيامبري مبعوث نما تا آيات تو را براي مردم بخواند و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و از نظر اخلاقي آنها را پاكيزه نمايد …» (بقره، 129) خداوند نيز خطاب به پيامبر مي‌فرمايد كه به مردم ابلاغ نمايد همانطوري كه با تغييرقبله نعمت را بر شما كامل كرديم رسولي را هم از ميان شما و از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را براي شما بخواند و شما را تزكيه نمايد و كتاب و حكمت و آنچه را كه پيش از اين نمي‌دانستيد به شما ياد دهد. (بقره، 159) از اين آيات و نيز آيات دوم سوره جمعه و آيه 164 آل عمران نمايان مي‌شود كه تعليم و هدايت مردم از اهداف اساسي انبيا و عالمان ديني و از نيازهاي اساسي جامعه بشري است.
انبيا ازجنس خود مردم بودند تا زبان آنها را بفهمند و درد آشنا باشند و بهتر بتوانند به ارشاد آنها بپردازند. عارف وارسته و فرهيخته كسي است كه در پرتو انوار الهي راه را به مردم بنماياند و از اندوخته‌هاي خود، مردم را بهره‌مند سازد و چيزي از آنها دريغ نكند. ثمره‌ي عملي علم نيز همين است و به همين دليل، كساني كه دانش خود را از جامعه مضايقه مي‌كنند علمشان غير نافع است. تعليم مردم همراه با تزكيه و تربيت نوعي حيات و زندگي است «… ومن احياها فکانما احيا الناس جميعاً…» (مائده، 32). و تربيت و تعليم يك فرد آنقدر ارزشمند است كه با حيات جامعه برابري مي‌كند.

3.عالم واقعي بايد ظرفيت و توانايي داشته و صبور و بردبار باشد.
حضرت موسي عليه السلام به فرمان الهي به منظور آموختن علم از شهر و ديار خود هجرت نمود و به منظور زيارت استاد خود رنج‌ها و مشقت‌ها را بر خود هموار نمود ولي هنگام ملاقات استاد با لحني خاشعانه و توأم با نزاكت عرض كرد: «اي بنده‌ي صالح، آيا ممكن است كسي را كه براي ملاقاتت سختي‌ها كشيده از درياي علم خود و آنچه را كه به تو تعليم داده شده به او چيزي ياد بدهي و از نور هدايت پرتوي بر او بيفكني؟»(كهف، 66-67) و حضرت خضر در پاسخ فرمود: «همانا شما استطاعت و صبر و تحمل آنچه را كه به تو تعليم مي‌دهم نداري … چگونه مي‌تواني در برابرعملي كه از رموزش آگاه نيستي شكيبا باشي؟» (كهف، 68) و حضرت موسي پاسخ داد: «اگر مرا به عنوان شاگردي بپذيري،به خواست خداوند از جمله‌ي صبركنندگان خواهم بود…» (كهف، 69) و حضرت خضرفرمودند: «پس اگر مي‌خواهي از من اطاعت كني بايد تعهد دهي كه در مسير تعليم و تعلم اعتراض نكني و خود را براي حزم و ضبط نفس آماده سازي…».(كهف، 70)
از محاورات ميان اين دو پيامبر روشن مي‌شود كه علم به باطن امور ندارد عنان از كف داده و اعتراض مي‌كند. (طباطبايي، 1367 ش، ج 13، ص580) ولي استادي كه خداوند او را آگاه ساخته نسبت به اعتراض شاگرد بي‌تفاوت است و با اطمينان خاطر و آرامش كامل به كار خويش ادامه مي‌دهد و عجيب‌تر آنكه حضرت موسي با وجود مناصب و مدارج رفيع با تواضع شگرفي كه نمايانگر عظيم‌ترين مدارج فروتني است در برابر استاد خود موضع‌گيري مي‌كند (شهيد ثاني، 1359، صص312-309) و اين نشان‌دهنده‌ي ضرورت صبر و بردباري در وجود عالم است.
عالم واقعي بايد از ويژگي‌هايي چون سعه‌ي صدر،حسن خلق، رأفت و مهرباني، امانتداري و احترام به ديگران برخوردار باشد تا بتواند به نحو احسن ايفاگر مسئوليت خود باشد. در قرآن كريم از ميان همه اوصاف و خوبي‌هايي كه خداوند به پيامبر خود ارزاني داشته، به خاطر اين صفت، بر پيامبر خود منت گذاشته است: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» ( انشراح،1)؛ و اين خود اهميت اين صفت را در انجام رسالت مشخص مي‌كند، زيرا اگر فاقد چنين وصفي بود مردم از اطراف او پراكنده مي‌شدند.
حضرت موسي براي آنكه مأموريت خود را به نحو احسن انجام دهد از خداوند چند چيز را مي‌خواهد: آسان شدن كارها، زباني گويا و نافذ كه در برابر فرعون و درباريان به راحتي سخن گويد و مردم نيز به راحتي سخن او را بفهمند و نيز سعه صدر؛ «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي » (طه، 25-26) ابزار عالم واقعي به منظور انتقال دانش سينه‌اي فراخ داشتن، صبور بودن و كلامي نافذ داشتن است و نيز خداوند همين ابزارها را در متعلميني كه صلاحيت داشتند عنايت نمود. (انعام، 125) از ديگر اوصاف عالم واقعي حسن خلق با مردم است. آموزگار بزرگ هستي خطاب به پيامبر مي‌فرمايد: «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ » (قلم، 4). پيامبر با مردم بسيار مهربان و رئوف بود و از لغزش‌ها و خطاهاي آنها چشم‌پوشي مي‌كرد و اگر در پيامبر گذشت و دلسوزي نبود و نسبت به مردم رفتاري خشن و سخت داشت نه تنها مردم جذب او نمي‌شدند بلكه از اطراف او پراكنده مي‌شدند. «… وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ …» (آل عمران، 159). پيامبر به عنوان يك عالم ديني، بسيار دلسوز بود تا جائي كه وقتي مي‌ديد آنها از ارشادات و تعاليمش متأثر نمي‌شوند ناراحت مي‌شد و خداوند مي‌فرمايد: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» (غاشيه، 21-22)؛ اي پيامبر تذكرده چونكه تو فقط تذكردهنده هستي و تسلطي بر آنها نداري.

4.عالم بايد پيش از همه خود عامل باشد.
عالم بدون عمل مانند درخت بدون ثمره است. مهمترين و عالي‌ترين اثر علم، عملي شدن آن در نفس عالم است كه در اين صورت، اثرآن در ديگران به مراتب بيشتر است. عالم نبايد در حالي به هدايت ديگران مشغول باشد كه خودسازي نكرده باشد و خود را وارسته و فرهيخته ننموده باشد.
در قرآن كريم آمده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» (صف، 2) اي مؤمنين چرا سخني را مي‌گوييد كه خود به آن عمل نمي‌كنيد؟ و نيز در جايي ديگر مي‌فرمايد: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ »؛ (بقره، 44) آيا مردم را به انجام خوبي و نيكي فرمان مي‌دهيد و خودتان را فراموش مي‌كنيد؟ دنيا براي عالم بايد ابزاري براي رسيدن به كمال روحي و معنوي باشد تا زاد و توشه‌ي خويش را فراهم كند. در زندگي بايد اعتدال و ميانه‌روي را الگو قرار دهد و در برابر دشنام ديگران آرام باشد. عالمي كه دست در دنيا دارد، از آن سير نخواهد شد؛ زيرا تمايلات حد و مرزي ندارد و چنين شخصي حقير و فرومايه است. عالم بايد معارف را بياموزد تا طبق آن عمل كند و هدف از تحصيل، تنها در آموزش به ديگران خلاصه نشود، كه دراين صورت خويشتن را تباه ساخته و خود را از نور هدايت بي‌بهره ساخته است. (شهيد ثاني، 1359ش، ص124)

5. عالم واقعي بايد پيش از آنكه معلم باشد، مربي باشد.
سخن درمورد تعليم و تربيت فراوان است و در قرآن مجيد در چهار موردي كه مسأله تعليم و تربيت را يكي از اهداف بعثت پيامبران ذكر نموده است در سه مورد تربيت را مقدم بر تعليم شمرده است: «…وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ …»؛ (بقره، 151؛ آل عمران، 164؛ جمعه، 2) و تنها در يك مورد تعليم را بر تربيت برتري داده است: «وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ …»؛ (بقره، 129) اما تقدم تعليم اشاره به وضع طبيعي آن است كه تربيت بايد به وسيله‌ي تعليم انجام شود و تا تعليمي نباشد تربيتي محقق نمي‌شود ولي تقدم تربيت به خاطر هدفمند بودن تعليم است، هدف تعليم چيزي جز تربيت نيست و تا انساني مهذب نگردد و وجودش از رذايل و زشتي‌ها پاك نگردد بذر علم در وجود او بلا اثراست.
عالم واقعي بايد در مسأله تربيت، پيامبر بزرگ اسلام را سرلوحه‌ي كار خود قرار دهد: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ …». (احزاب، 21) تربيت به معناي ساختن افرادي صالح و شايسته و مفيد به حال جامعه، كه مزين به اعمال نيك و فضايل اخلاقي هستند مي‌باشند. (طباطبايي، 1367ش، ج19، ص535) «حكمت به معناي رسيدن به حق با علم و عقل است پس حكمت خداوند به معناي شناسايي اشيا و ايجاد آنهاست و حكمت انسان به معناي شناختن موجودات و انجام نيكي‌ها و خيرات است». (راغب اصفهاني، 1378 ش، ج2، ص552) چنانچه قرآن درباره‌ي انسان مي‌فرمايد: «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ …» (لقمان، 12) و در مورد خداوند نيز آمده است: «أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ » (تين،8).

6-شخص عالم بايد قدرشناس علم و موقعيت‌شناس باشد.
معلمي شغل پيامبران است و هدف از بعثت پيامبران چيزي جز آموزش و پرورش نبوده و اين هدف آنقدر مهم است كه خداوند به خاطر آن بر بشريت منت گذاشته است؛ «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ» (آل عمران، 164).
عالم بايد قدر و منزلت خويش را بشناسد و احساس مسئوليت كند تا جامعه را متحول كند و حتي قانون طبيعت را تغيير دهد. (مانند قانون وراثت در عمربن عبدالعزيز) كه وقتي وي با همسالان خود مشغول بازي بود و طبق روال، به اميرالمؤمنين سب نمود استاد با بي‌اعتنايي از كنار او عبور كرد و بعدها چون علت را جويا شد استاد براي او توضيح داد. وي هرچند در خانواده‌اي ناپاك و غيرصالح رشد كرد ولي زماني كه به حكومت رسيد دستور جمع‌آوري تمام منابري را داد كه خطيب بر روي آن لعنت مي‌كرد.
عالم بايد قدر و منزلت خود را بداند و ارزشي كه خداوند براي دانش او در نظر گرفته است بشناسد، «…يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ …» (مجادله، 11) تا كلامش تأثيرگذار باشد. عالم زماني مي‌تواند صاحب نفوذ باشد كه زاهد و تارك دنيا و همچنين خداترس باشد؛ «…إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء …»؛ (فاطر، 28) عالم وقتي مي‌تواند جامعه را متحول كند كه پيش از آن، تهذيب نفس كرده باشد وحب دنيا را از دل بيرون كرده و به خدا و رسول و كتابش ايمان كامل داشته باشد و همه‌ي آيات الهي را از جانب پروردگار بداند؛ «…والرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا …». (آل عمران، 7)

7. شرط تعليم، اخلاص در نيت
ارزش عالم به قصد و نيت او بستگي دارد. عالم بايد در مسير تعليم و تربيت از مسير اخلاص خارج نشود و هدفش منافع مادي و ارزش‌هاي دنيوي نباشد. قرآن كريم مي‌فرمايد: «مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا* وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا » (اسراء؛ 18-19)
هركه طالب دنيا باشد چنانچه بخواهيم، كالا و متاع دنيا را به او مي‌دهيم ولي در عالم آخرت دوزخ را نصيب او مي‌كنيم كه با نكوهش و مردودي وارد آن شود و هر كه طالب زندگي آخرت باشد و با ايمان در راه آن تلاش كند،البته تلاش آنها مورد پذيرش خواهد بود. پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «اگر كسي همگام با افزايش علم، علاقه و دلبستگي خود را به دنيا افزايش دهد به همان اندازه از خداوند فاصله گرفته است». (احسان بخش، 1370ش، ج 13، ص480) همچنين فرمودند: «هركه براي خدا تحصيل علم كند و براي رضاي خدا به ديگري بياموزد عمل او در ملكوت آسمان‌هاي بزرگ نوشته شده و ثبت مي‌گردد». (احسان بخش، 1370ش، ج 13، ص481)

8.عالم واقعي كسي است كه خشيت داشته باشد.
درمنطق قرآن، كساني كه مغزشان صندوقچه‌ي آرا و افكار باشد و از قوانين و فرمول‌ هاي علمي انباشته شده باشد و زبانشان گوياي اين مسائل باشد و روز و شب خود را به تدريس در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها و كتابخانه‌ها سپري مي‌كند عالم اطلاق نمي‌شود؛ بلكه علما كساني هستند كه وجودشان به وسيله علم و دانش به نورخدا و ايمان و تقوا منور شده و نسبت به وظايفشان احساس مسئوليت مي‌كنند و از همه پايبندترند. (مكارم شيرازي، 1375 ش، ج 18 ، ص 248)
منظور از علما در آيه‌ي «… إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمواء» (فاطر، 28) دانشمنداني است كه از روي علم و دانش، (نه تقليد) به خدا ايمان آوردند و با استدلال و برهان (نه شك و ترديد) نسبت به او معرفت پيدا كرده‌اند. همچنين عالم به منزلت خود كسي است كه مقهور هواهاي خود نگشته، واجبات از او فوت نمي‌شود و خوف از او جدا مي‌گردد و اينجاست كه علماي خداشناس خائف‌ترين مردم نسبت به خشم و ابهت الهي و اميدوارترين مردم نسبت به فضل و بخشش او هستند و منظور از علما، «علماء بالله» هستند؛ يعني كساني كه شناسايي تام نسبت به اسماء و صفات و افعال الهي دارند و بدينوسيله دل‌هاي آنها آرام مي‌گيرد و لكه‌هاي شرك و دودلي از نفوسشان زايل گذشته و آثار آن در اعمالشان هويدا مي‌گردد (طباطبايي، 1367 ش، ج17، ص59).
پس، ازمنظر قرآن كريم، كساني كه علمشان ترس و پروا‌زا نباشد، جاهل‌اند هرچند خود را عالم بخوانند؛ زيرا جهل به معناي ناداني و بي‌سوادي نيست و چه بسا انسان‌هايي كه به ظاهر عالمند ولي درحقيقت، بهره‌اي از علم و دانش نبرده‌اند.
از خطبه‌ي 86 هج‌البلاغه؛ چنين مي‌توان دريافت نمود كه هرجا در قرآن كريم سخني از جاهل به ميان آمده است منظور افردي هستند كه در كسوت و هيئت غير اهل علم درآمده و با تزكيه و مخالفت نفس سرو كاري ندارند. آنان صرفاً عبارات و كلماتي را از نادان آموخته‌اند و در جامعه، خود را با آن مزين كرده‌اند. در آيه‌ي مورد بحث، از تأخير فاعل و ادات حصر انما چنين برداشت مي‌شود كه خشيت از خداي تعالي منحصر به علماست و براي جاهلان مرتبه‌ي خشيت، محقق نمي‌شود و هر چه دانش انسان فزوني يابد، بايد خشيت او فراوان‌تر گردد و پاداش چنين افرادي را در اين آيه گوشزد مي‌كند: «جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ» (بينه، 8) پاداش آنها نزد خداوند باغ‌هاي بهشت عدن است كه زير درختانش نهرها جاري است و در آن بهشت جاويدان متنعم‌اند و خدا از آنها خشنود و آنها هم از خداوند راضي هستند و اين بهشت،مخصوص كسي است كه از خداوند بترسد.
از اين رو، از انضمام دو آيه معلوم مي‌شود كه بهشت جاويدان و مقامات منيعه‌ي اخروي كه بالاتر و والاترين آنها مقام رضا است خاص علما مي‌باشد. (مديرشانه‌چي، 1354ش، ص179) به نظرعلامه طباطبايي نيزخشيت، همان خشيت حقيقي است كه به دنبالش خشوع باطني و خضوغ ظاهري پيدا مي‌شود. (طباطبايي، 1367ش، ج 17، ص59) «ترس از مسئوليت بايد توأم با درك عظمت پروردگار باشد اين حالت خشيت، مولود سير در آيات انفسي و آفاقي و آگاهي از علم و قدرت پروردگار، هدف آفرينش است. خشيت به معناي ترس آميخته با تعظيم است و غالباً در مواردي به كار مي‌رود كه از علم و آگاهي به چيزي ناشي شده باشد». (مكارم شيرازي، 1375 ش، ج 18 ، ص 247) به همين دليل در قرآن اين مقام مخصوص عالمان شمرده شده است و عالمان واقعي آنهايي هستند كه در برابر وظائف خود احساس مسئوليت شديد دارند و به تعبير ديگراهل علم‌اند نه سخن؛ زيرا علم بي‌عمل دليل بر عدم خشيت است. دليل خشيت، بزرگ شمردن و تمسك خالصانه و اطاعت از دستورات الهي و ترس و پرهيزاست و دليل اين دو نيز، علم است.

9.رابطه علم با ايمان و حلم و عقل
روشنفكرنماهاي بي‌دين و مخالف اعتقادات مذهبي، مدعي هستند كه هيچ رابطه‌اي ميان علم و ايمان نيست و اساساً اعتقادات مذهبي ضد علم است. براين اساس هرجا مذهب باشد علم مجالي براي اظهار وجود و رشد پيدا نمي‌كند. از نظر اسلام ميان علم و ايمان پيوندي ناگسستني است. اصولاً ايمان ميوه‌ي علم است و عالم مؤمن است. قرآن كريم اين حقيقت زيبا را اين چنين بيان مي‌كند: «وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الحق…»؛ (سبا، 6) دانشمندان آنچه را كه پروردگارت بر تو فرو فرستاده حق مي‌بينند. در جاي ديگري نيز فرموده است: «وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ …»؛ (حج، 54) تا دانشمندان بداند كه قرآن حق است و از جانب پروردگار توست و به آن ايمان آورند. علم نور است و نور مخصوص مؤمن است و قرآن كريم پيامبر را «…وَسِرَاجًا مُّنِيرًا»؛ (احزاب، 46) چراغي روشنگر معرفي مي‌كند. بنابراين به اين واقعيت دست مي‌يابيم كه آن علمي كه مؤمن در پي و تشنه‌ي آن است در نزد ائمه‌ي هدي عليهم‌السلام مي‌باشد. امام علي عليه‌السلام نيز در توصيف پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «سراج لمع ضوؤه و شهاب سطح نوره و زند برق لمعه». (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص279) او چراغي است كه پرتو آن درخشان است و ستاره‌اي كه نور آن تابان و آتش‌زنه‌اي است كه روشني آن درخشش دارد. ائمه هدي نيز مصداق بارز «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا …» (تغابن 8) مي‌باشند و امام علي عليه‌السلام نيز فرموده‌اند: «و بالصالحات يستدل علي الايمان و بالايمان يعمر العلم؛ (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص489) به سبب كردارهاي شايسته به ايمان راهنمايي مي‌گردد و به سبب ايمان، علم و دانايي آباد مي‌گردد. علم با حلم نيز مرتبط است و شخص عالم بايد صبور، متحمل و حليم باشد، سخنان ديگران را به آرامي بشنود و در اظهار علم و دانش شتابزدگي نكند. حضرت علي عليه‌السلام فرموده‌اند: «يمزج الحلم بلعلم والقول بالعمل». (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص616) اين ويژگي از گرانقدرترين كارهاي بزرگان است كه به رغم دانستن اسرار ديگران، خود را به بي‌خبري مي‌زنند. پس شخص عالم حليم، با وجود همه اطلاعات و آگاهي كه نسبت به ديگران دارد، يا درصدد راهنمايي آنها بر مي‌آيد و يا اينكه با آنها زندگي مسالمت‌آميز دارد. «يكي از شانه‌هاي پرهيزكاران آن است كه آنها را در امر دين توانا و در نرمي و خوشخويي دورانديش و در ايمان با يقين و در طلب علم حريص و در بردباري دانا مي‌بيني». (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص618) علم با عقل نيز مرتبط است و شخص عالم بسيار متفكر است زيرا تعلم، آموختن و فراگيري و تحصيل مواد خام است و تعقل، تفكر و استنتاج و تجزيه و تحليل. در قرآن كريم نيز آمده است: «وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ». (عنكبوت، 43) امام صادق عليه‌السلام در حديثي خطاب به هشام مي‌فرمايد: «يا هشام ان العقل مع العلم» و سپس آيه را تلاوت نموده در ادامه مي‌فرمايد: «يا هشام نصب الحق لطاعه الله و لا نجاه الا بالطاعه و الطاعه بالعلم و العلم بالتعلم و التعلم بالعقل يعتقد و لا علم الا من عالم رباني و معرفه العلم بالعقل». (كليني، 1348ش، ج 1، ص17) اي هشام براي فرمانبرداري از خدا، حق به پا داشته شد و جزاز راه اطاعت نجاتي در كار نيست و اطاعت به وسيله‌ي علم و دانش محقق مي‌شود و علم با آموزش به دست مي‌آيد و تعلم وابسته به عقل است و علم جز از دانشمندان الهي به دست نيايد و شناختن علم به وسيله‌ي عقل است. پس اگر تعلم فقط از راه تعقل نتيجه‌‌بخش باشد و نيز تحصيل علم بايد فقط از طريق عالم رباني باشد تا به وسيله‌ي آن خدا اطاعت شود. در نتيجه شناخت آن علم و مأخذ و منبع آن جز با عقل ميسر نخواهد شد و هر اندازه مأخذ براي تعقل قابل اعتمادتر باشد فرآورده‌ي آن مطمئن‌تر و سالم‌تر خواهد بود. زيد در مورد اين آيه «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ » (عبس، 24) از امام باقر عليه‌السلام سؤال مي‌كند كه منظور از طعام چيست؟ امام عليه‌السلام مي‌فرمايد: «علمه الذي يأخذه عمن يأخذه». (كليني، 1348ش، 63/1) علمي را كه فرا مي‌گيرد نظر كند از كه فرا مي‌گيرد. بهترين مأخذ علم «اولوالالباب» هستند كه در قرآن از آنها ياد شده است: «…إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ ». (رعد، 19)

نتيجه
با بررسي‌هاي به عمل آمده از آيات قرآن كريم،اين كتاب آسماني اهتمامي كه براي علم و دانش قائل است براي هيچ چيز ديگري قائل نيست و اين ميزان ارزشمندي علم و دانش را در دين مبين اسلام نشان مي د‌هد. از منظر قرآن كريم عالمان حقيقي فرهيختگاني هستند كه خود به نور علم منور هستند و جامعه را نيز به پرتو انوار دانش خود مزين مي‌كنند و مردم از ارشادها و راهنمايي‌هاي آنها منتفع و سودمند مي‌شوند. هدف قرآن از مدح و ستايش علم، تعميق اعتقادات ديني مسلمانان است زيرا علم پشتوانه‌ي مناسبي براي عبادت است و از رهگذر آن انسان به يقين قلبي مي‌رسد. علم در حوزه‌ي دينداري چراغ هدايت و نجات دهنده‌ي انسان‌ها از ضلالت و گمراهي است و افق جديدي فراسوي مردم مي‌گشايد و شناختي متقن و ارزنده به انسا‌ن ها عرضه مي‌كند.
ازلسان قرآن كريم جهل، ظلمت و تاريكي است و شخص جاهل از جهل خويش فرار مي‌كند و منشأ كفر نيز ناداني است. سرچشمه‌ي رذايل اخلاقي و بزهكاري و ناهنجاري‌هاي اجتماعي ناداني است و هرچه پرده‌هاي جهل از مقابل ديدگان انسان كنار رود بر باور و يقين او افزوده مي‌شود و كردارش صالح‌تر و شايسته‌تر مي‌گردد. از ميان همه‌ي علوم، دانشي برتر است كه انسان را اصلاح كند و سعادت او را تضمين نمايد و يادگيري علم بر شخص مسلمان فريضه است، ولي آموزش علم دين اولاً و بالذات واجب است و آموزش ساير علوم وجوب مقدمي دارد زيرا بدون دسترسي به آنها انجام فرايض و تكاليف ناممكن است.
عالم راستين انساني است كه در تحصيل علم و دانش براي خود حد و مرزي نمي‌شناسد و همواره در طلب دانش است و آموخته‌هاي او براي او حجاب اكبر نمي‌سازد و علمش غرورآفرين نيست و تكبر و نخوت به دنبال ندارد. عالم راستين انساني است كه زكات علمش را مي‌پردازد و در هدايت و ارشاد مردم مضايقه نمي‌كند و در شر و توسعه دانش بخل نمي‌ورزد.
دانشمند واقعي سعه‌ي صدر دارد، صبور و بردباراست و درگوش دادن به انديشه‌هاي مخالف، حلم را سرلوحه‌ي خود قرار مي‌دهد و به نرمي و سهولت به بحث و مباحثه مي‌پردازد و در صورت جدال، احسن آن را برمي گزيند. ثمره‌ي علم عمل است پس عالم حقيقي خود بايد پيش از ديگران عامل به واجبات و ترك محرمات باشد و در ميدان عمل،خود پيش‌كسوت باشد و گوي سبقت را از ديگران بربايد.
هدف اساسي از تعليم، تربيت است. رسالت تمام انبيا و اولياي الهي هدايت و ارشاد جامعه بوده است. پيامبرگرامي اسلام پيش از آنكه معلم باشد مربي بود و اثري كه مربي دارد معلم ندارد؛ زيرا مربي در دل و جان مخاطبين خود نفوذ كرده و آنها را با خود هم‌نوا مي‌سازد در حالي كه مخاطبين معلم فقط اذهان و انديشه‌هاست. بنابراين هر عالمي بايد خود تربيت شده باشد تا بتواند مربي خوبي باشد.
عالم واقعي كسي است كه هدفش از تعليم، فقط امرار معاش و جلب منفعت دنيوي نباشد بلكه به خاطر خدا بياموزد و براي رضاي او ارشاد كند و همه اعمالش رنگ خدايي داشته باشد.
ساير ويژگي‌هايي كه علماي راستين و فرهيختگان بايد داشته باشند به صورت اجمال عبارتند از: مردم را به رحمت خداوند اميدوار نمايد و از عذاب الهي بترساند، مخاطب خود را بشناسد و با او به اندازه توان و ظرفيت علمي او سخن بگويد و ميزان گفتگو را نيز بسنجد، قدر و منزل علم را بشناسد و آنرا به ثمن بخس نفروشد، در برابر اهل دانش فروتني كند و در مقابل مردم خضوع نموده آنها را به تواضع در برابر پروردگار جهان فرا خواند، دانش و آگاهي او با روح يقين درآميخته باشد و در شناخت خود دچار شك و دودلي نشود، به مجهولات و ندانسته‌هاي خود آگاهي داشته باشد و معلومات او، وي را فريفته و مغرور نكند، براي كسب علم و آگاهي عطش روزافزون داشته باشد و براي تعلم خود مرزي قرار ندهد، خطا و اشتباهات خود را بپذيرد و به صحت آن، اصرار نورزد. آري چنين عالماني رهروان راه سعادت و ضامن بقا و دوام جامعه و پيشكسوتان عرصه علم و اجتهاد هستند و فضاي جامعه را به نور علم تقدس مي‌بخشند و مردم نيز از شمع وجودشان استفاده مي‌كنند.

كتابنامه
1. احسان بخش، صادق، (1370ش)، آثار الصادقين، گيلان: ستاد نماز جمعه.
2. اصفهاني، راغب، (1378 ش)، تفسير مفردات الفاظ قرآن، با تحقيق و ترجمه سيد غلامرضا خسروي حسيني، تهران: مرتضوي.
3. انصاري، محمدعلي، (بي‌تا)، غرر الحكم و درر الكلم، قم: دارالكتاب.
4. پاينده، ابوالقاسم، (بي‌تا)، نهج‌الفصاحه، سخنان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، تهران: انتشارات علمي.
5. حسيني دشتي، محمد، (1379 ش)، معارف و معاريف، تهران: مؤسسه‌ي فرهنگي آرايه.
6. شاه عبدالعظيمي، حسين بن احمد،، (بي‌تا)، تفسيراثني عشري، تهران: ميقات.
7.شهيد ثاني، زين‌الدين، (1359 ش)، آداب تعليم و تعلم در اسلام، مترجم سيد محمد باقر حجتي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
8. صدوق، ابوجعفر محمد، (بي‌تا)، معاني الاخبار، ترجمه عبدالعلي محمدي شاهرودي، تهران: دارالكتب اسلاميه. ،
9. طباطبايي، سيد محمدحسين، (1367 ش)، تفسيرالميزان، تهران: بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي.
10. ___، ____، (1368 ش)، اصول فلسفه و روش رئاليسم، قم: انتشارات صدرا.
11. فيض‌الاسلام، علي نقي، ، (135 ش)، ترجمه و شرح نهج‌البلاغه، قم: مشرقين.
12. كاشاني، مولي فتح‌اله، (1385 ق)، منهج‌الصادقين في الزام المخالفين، تهران: علميه اسلاميه.
13. كليني، ابوجعفر محمد بن يعقوب، (1348 ش)، اصول كافي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل البيت (ع).
14.مجلسي، محمدباقر، (بي‌تا)، بحارالانوار، بيروت: دارالمصطفي.
15. مدير شانه‌چي، كاظم، (1354 ش)، علم الحديث، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
16. مكارم شيرازي، ناصر، (1375 ش)، تفسير نمونه، قم: مدرسه اميرالمومنين.
منبع:مشريه مجموعه مقالات قرآن و علم

متن مقاله كيستي عالمان در قرآن كريم

دكتر هادي عظيمي گرگاني
چكيده
هدف آيات الهي از تكريم و ارزش‌گذاري عالم،بيشتردر فراواني بعد تربيتي اوست و بدين لحاظ دو واژه‌ي تعليم و تربيت در محاوره‌ها و نوشتارها در كنار هم قشرار گرفته‌اند و در برخي از موارد به اشتباه، به جاي يكديگر به كار رفته‌اند. بيشترين ويژگي‌هاي يك عالم وارسته را بايد در خود او جستجو كرد تا پس از آن، از طريق الفاظ و عبارات و يا نوشته‌ها و كلمه‌ها به مخاطبين او منتقل گردد و آنان نيز به نوبه‌ي خود متأثر شوند. اولين مأخذ براي اين پژوهش،كتاب آسماني بوده و در مراحل بعدي، تلاش شده از لسان اخبار و روايات به عنوان مؤيد و مفسر بهره‌برداري شود و به دليل رعايت اختصار و ايجاز و پرهيز از حشو و زوايد، سمت و سوي اين تحقيق علم و عالم بوده و از پرداختن به خصوصيات جهّال و پيامدهاي آن در جامعه پرهيز شده است. عالم راستين كسي است كه دانش او در خدمت جامعه و مردم بوده و علم او مايه وزر و وبال او نيست و بدين لحاظ هيچ‌گاه قصد تفوق طلبي بر ديگران نداشته، خاضع و بي‌پيرايه است.
محوراين گفتار كيستي علما از منظر قرآن كريم است هرچند از چيستي علم غفلت نشده و از باب تفهيم اصل مبحث، دست مايه‌هايي نيز از آن مورد بررسي قرار گرفته است. عالم واقعي بايد مؤمن، متقي و اهل ورع باشد تا خود نخستين كسي باشد كه تجلي عيني كلمات و سخنانش باشد. عالم راستين بايد حليم و بردبار باشد، سعه صدر داشته باشد تا عقايد ديگران را تحمل كند و عاقل باشد تا خود بسنجد و متناسب با شأن و توان مخاطب، سخن بگويد. عالمان حقيقي كساني هستند كه خود مزين به نور علم‌اند و با انوارخود به تعميق اعتقادات مردم مي‌پردازند.

كليد واژه‌ها:
علم و ايمان، تعليم و تربيت، تفسير موضوعي، ويژگي‌هاي عالمان در قرآن.

مقدمه
ارزش علم و دانش به اندازه‌اي است كه خداوند متعال به قلم و آنچه مي‌نويسد سوگند خورده است. آنقدر دانش در اسلام ارزشمند است كه اميرالمؤمنين ميان آن و ثروت، به هفت دليل علم و دانش را انتخاب مي‌نمايد. اين همه مزيت و اعتبار، براي معرفتي است كه هم رساننده و هم بازدارنده باشد و علمي باشد كه از طريق ثواب، به دست ما رسيده باشد هدف قرآن كريم تشويق مردم به تحصيل علم و تعميق در اعتقادات و تعهد آنها است تا ايماني راسخ و استوار به دنبال داشته باشد.
اعتبارو ارزشي كه قرآن كريم براي علم و عالم قائل شده است آنرا براي هيچ موجودي روا نداشته و جاهل را به منزله‌ي نابينايي مي‌داند كه راه را نمي‌شناسد و به سرمنزل مقصود نمي‌رسد. حال بايد ببينيم علم چيست و عالم كيست و هدف همه‌ي مزايا و ارزش‌ها به سمت كدام علم و عالم است؛ آيا هر دانشي رهگشا و تأمين‌كننده‌ي سعادت بشري است و آيا هر دانشمندي، چراغي فرا روي حرمان و جهالت انسان‌ها و نجات‌بخش آنان از بزهكاري‌ها و ناهنجاري‌هاست يا برعكس، در مواردي زمينه‌ساز تخريب فطرت و از بين برنده‌ي سعادت انسان است.
آيا دانشي كه به شخص غيرمهذب رسيده است مي‌تواند در خدمت جامعه قرار گيرد و آيا احاد مردم، از پرتو انوار او استفاده مي‌كنند؟ آيا بشر در سايه علم و تمدن و صنعت و تكنولوژي پيشرفته‌ي امروزي، به صلح و صفا و امنيت رواني رسيده است و مي‌تواند آسايش خيال و صلاح خود را ارمغان علم بداند؟ ما در اين نوشتار درصدد آنيم كه به تعريف دانش و دانشمند بپردازيم و ارزش و مقام علم را از منظر قران كريم ترسيم نماييم.

مفهوم علم
«علم درلغت به معناي نشان‌دار كردن و علامت گذاشتن است و درك كردن و به حقيقت چيزي رسيدن نيز معنا شده است. در قرآن كريم آمده است: «… لا تعلمونهم الله يعلمهم…» (انفال، 60) يعني شما به آنها آگاه نيستيد، خداوند به آنها آگاه است و «… فأن علمتموهنّ مؤمنات …» (ممتحنه، 10)؛ يعني هرگاه آنها را از زنان مؤمنه‌اي يافتيد». (راغب اصفهاني، 1378ش، ص856)
درك كردن حقيقت چيزي، بر دو نوع است: يكي درك كردن ذات شيء است و ديگري حكم كردن بر شيء به وجود چيزي كه آن براي آن شيء موجود است، يا نفي چيزي كه نافي از آن شيء است. بنابر معناي اول با يك مفعول متعدي مي‌شود، مانند آيه‌ي گذشته (انفال، 60) و دومي با دو مفعول متعدي مي‌شود، مانند آنچه در آيه‌ي سوره‌ي ممتحنه گذشت و علم از حيث ديگري نيز به دو گونه تقسيم شده است: نظري و عملي، علم نظري همان است كه با دانستن، كامل مي‌شود مثل علم به موجودات هستي و علم عملي كامل نمي‌شود مگر اينكه بدان عمل شود، مانند علم به عبادات.
«دانشمنداني چون سقراط تنها راه معارف را عمل دانسته و براي آن ارزش نامحدودي قائل شده و حقيقت علم را مدركات عقلاني پنداشته‌اند و كليه اعمال نيك را مبتني بر عمل دانسته‌اند. حصول علم مطلق ممكن است و علم حقيقي عبارت است از علم به مثل و حقايق اشيا و اين گروه، مدركات عقلي را، اصل دانسته و معتقدند همانطور كه ماده و ماديات پرتوي از عوامل روحاني و معنوي هستند علمي كه از راه حواس حاصل مي‌شود نيز علم حقيقي نبوده و تنها علم حقيقي مخصوص به مدركات عقل است كه براثر اتصال آن با عقل فعال، حقايق عالم را درمي‌يابد». (حسيني دشتي، 1379، ج 7، ص435)
البته علم صفتي است كه موجب تمايز اشياء مي‌شود و عبارت از ادراك مطلق يا حصول صوراشياء نزد عقل است و شامل صور يقيني يا وهمي يا شكلي مي‌گردد و علامه طباطبايي علم را به حصولي و حضوري تقسيم نموده و معتقد است در علم حصولي، ماهيت نزد عالم معلوم است، در حالي كه در علم حضوري وجود نزد عالم معلوم است. (طباطبايي، 1368ش، ص97) البته علم انسان داراي حقيقتي نوري الذات و مجرد است كه به نفس و روح انسان افاضه مي‌شود و اين حقيقت از حقيقت نفس متمايز است و ذاتاً نور، خودش را معرفي مي‌كند و چيز ديگر را نيز روشن مي‌سازد.
البته علم،به مطلق دانش و معرفت نيز اطلاق مي‌شود چه از طريق عقل تحصيل شود (مانند علم رياضي) و يا از راه تجربه (مانند علم فيزيك و يا شيمي).

اهتمام قرآن كريم به علم و دانش
قرآن كريم در آيات فراواني، انسان‌ها را به فراگيري علم و دانش و شناخت رازهاي هستي و اسرار عالم آفرينش دعوت مي‌كند و دربرابر ديدگان مردم افق تازه‌اي مي‌گشايد و شناخت و معرفت را يك وظيفه‌ي قطعي قلمداد مي‌كند و جالب اينجاست كه اين دعوت زماني انجام مي‌گيرد كه ابرهاي جهل و تاريكي افق جامعه را پوشانده و مردم را به خوابي عميق فرو برده است.
خداوند متعال در 27 مورد در قرآن كريم با لفظ «اعلموا» مردم را به صورت آشكار، به فراگيري و شناخت دعوت نموده است مانند آيات 203، 209، 223، و 231 سوره بقره.
از نظر قرآن قوام و پايداري دين بر اساس تعليم و آموزش است و انتقال اندوخته‌هاي علمي به ديگران از اهم عبادات است. قرآن كريم در مواردي بر لزوم تعليم و تعلم توصيه نموده و مردم را به دليل ترك تفقه سرزنش كرده است؛ «چرا از هرگروهي، طائفه‌اي از آنان كوچ نمي‌كنند تا در دين آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آنها را انذارنمايند تا شايد از مخالفت فرمان الهي حذرنمايند». (توبه، 122) قرآن علم را بصيرت و بينايي و جهل را كوري و ظلمت مي‌داند؛ «… هل يستوي الأعمي والبصير …» (رعد، 16). از نظر قرآن كريم علم و دانش منشأ ايمان و تقوي است؛ چنانكه مي‌فرمايد:«آنها كه پيش از اين علم و دانش دريافت داشته‌اند هنگامي كه قرآن بر آنها تلاوت مي‌شود به خاك مي‌افتند و سجده مي‌كنند و مي‌گويند: پروردگار ما منزه است زيرا وعده‌هايش قطعاً انجام شدني است» (اسرا، 107-108).
همچنين درجاي ديگر مي‌فرمايد: «و راسخان در علم مي‌گويند: ما به همه آيات الهي ايمان آورده‌ايم همه از سوي پروردگار ماست و تنها صاحبان عقل متذكر مي‌شوند» (آل عمران، 7). علم و دانش در همه ابعاد افتخارآفرين است و منشأ قدرت و پيشرفت‌هاي مادي مي‌شود «ما به داود و سليمان علم و دانش فراوان بخشيديم و آنها گفتند: سپاس خداوندي را كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيده سليمان وارث داوود شد و گفت: اي مردم! سخن گفتن پرندگان به ما تعليم داده شده است و از هرچيزي هم به ما عطا گرديده كه اينها خود فضيلت آشكاري است» (نمل، 16-15).
زماني كه قوم موسي عليه‌السلام قارون ثروتمند و مغرور را نصيحت كردند كه از مكنت خود جامعه را اشباع كن پاسخ داد: «اين ثروت را به وسيله دانشي كه نزد من است به دست آورده‌ام»؛ (قصص، 78) و خداوند متذكر مي‌شود كه ثروتمندان و نيرومندان ديگري نيز هلاك شده‌اند «آيا او نمي‌دانست كه خدا اقوامي را پيش از او به هلاكت رساند كه از او نيرومندتر و ثروتمندتر بودند» (قصص، 77). قرآن كريم درك اسرار هستي را ويژه دانشمندان مي‌داند و مي‌فرمايد: «از نشانه‌هاي او آفرينش آسمان‌ها و زمين و تفاوت زبان‌ها و رنگ‌هاي شماست و اينها نشانه‌هايي براي دانشمندان است»(روم، 1). و در جاي ديگر كه نعمات الهي برشمرده مي‌شود مي‌فرمايد: «اين مثال‌ها را براي مردم مي‌زنيم و جز عالمان آن را درك نمي‌كنند»(عنكبوت، 43).
از نظر قرآن هرچه ايمان بالاتر باشد بنده خدا مقرب‌تر است و درحديثي از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «پاداش هركس به اندازه عقل و دانش اوست».(مجلسي، بي‌تا، ج1، ص84). علامه طباطبايي با استناد به آيه‌ي «هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكراولوالالباب»(زمر،9) معتقد است كه در آيه فوق علم داشتن و نداشتن هر دو مطلق آمده،ولي مراد از آن برحسب مفاد آيه،علم به خداست، چون علم به خداست كه آدمي را به كمال مي‌رساند و به حقيقت معناي كلمه نافع است و نبود آن ضرر مي‌رساند؛ ولي علوم ديگر مانند مال هستند كه تنها نافع زندگي دنيوي است و با فناي دنيا فاني مي‌گردد. پس مؤمنان دو دسته‌اند مؤمنان عالم و مؤمنان غيرعالم كه گروه اول رجحان و برتري دارند(طباطبايي، 1368ش، ج9، ص226).
قرآن كريم درمقام اهتمام به صاحبان علم مي‌فرمايد: «…يرفع الله الذين ءامنو منكم والذين أوتوا العلم درجات والله بما تعملون خبير» (مجادله،11)؛ خداوند رتبه‌ي كساني از شما را كه ايمان آورده‌‌ايد و كساني را كه دانشمندند به درجات بالا ارتقا داد و خداوند به آنچه مي‌كنيد آگاه است. درتفسير منهج الصادقين آمده است: «اينكه صاحبان علم نام برده شده‌اند با آنكه از جمله مؤمنان هستند دلالت بر رفعت درجات و شايستگي آنها دارد» (كاشاني، 1385ق، ج9، ص210). همچنين در سوره علق آمده است: « أقرأ باسم ربک الذي خلق*خلق الانسان من علق*اقرا و ربک الاکرم*الذي علم بالقلم *علم الانسان ما لم يعلم». (علق، 5-1). كه در اين آيه نازل‌ترين و عالي‌ترين مرتبه وجودي انسان ذكر شده است. برترين مراتب علم است، از آن جهت كه خداوند كريم پس از صفت كريم و كرامت (كه هستي همه چيز به واسطه اين صفت ذات اقدس است) صفت تعليم علم را به خود منتسب نموده است و از طرف ديگر در مقابل علم،علقه را قرار داده كه نازلترين مراتب وجود است پس قوس صعودي كمال انسان حركت به سمت علم است. (مديرشانه چي، 1354 ش، ص180)
در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيزآمده است: «وقتي كه عالم و عابد در روز قيامت بر صراط اجتماع كنند به عابد گويند به بهشت در آي و از عبادت خويش بهره‌مند شو و به عالم گويند كه اينجا بمان و از هر كسي كه مي‌خواهي و دوست داري شفاعت نما زيرا هركه را تو شفاعت كني پذيرفته خواهد شد، پس عالم در مقام پيامبران مي‌ايستد و از دوستان و ياران خويش تا آنجا كه مي‌تواند شفاعت مي‌نمايد. زيرا در قيامت سه گروه شفاعت مي‌كنند: پيامبران، دانشمندان و شهدا» (پاينده، بي‌تا، ج1،ص24).

نكوهش جهل در قرآن كريم
درقرآن كريم آمده است:«بدترين جنبندگان نزد خداوند افراد كرولالي هستند كه تعقل نمي‌كنند»(انفال، 22). و نيز مي‌فرمايد: «ما بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريديم آنها دل‌هايي دارند كه با آن انديشه نمي‌كنند و نمي‌فهمند و چشماني كه با آن نمي‌بيند و گوش‌هايي كه با آن نمي‌شنوند آنها همچون چهارپايانند،بلكه گمراه‌ترند. آنها همان غافلان هستند» (اعراف، 179).
قرآن جهل را سرچشمه‌ي كفر و عاملي براي شكست مي‌داند: «ما بني اسرائيل را سالم از دريا عبور داديم و در مسير خود به جمعيتي رسيدند كه اطراف بت‌هايشان گرد آمده و عبادت و خضوع مي‌كردند بني اسرائيل به موسي گفتند: تو نيز براي ما معبودي همانند آنها قرار ده، حضرت موسي گفت: شما قومي جاهل هستيد» (اعراف، 138).
قرآن معتقد است جهل نابينايي است: «آيا كسي كه مي‌داند آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده حق است همانند كسي كه نابيناست. تنها صاحبان عقل متذكر مي‌شوند» (رعد 19). و نيز مي‌فرمايد: «نابينا و بينا، تاريكي و روشنايي، سايه آرام‌بخش و باد داغ سوزان، هرگز مساوي نيستند؛ همانگونه كه مردگان و زندگان هرگز يكسان نيستند» (فاطر، 19-22).
از نظر قرآن كريم كساني كه در جهل و ناداني به سر مي‌برند و بهره‌اي از علم و دانش نبرده‌اند، عمر طولاني آنها از بدترين عمرهاست، زيرا انسان بايد موجودي مبارك و نافع باشد؛ «و بعضي آنقدر عمرشان طولاني مي‌شود كه به بدترين مرحله زندگي و پيري مي‌رسند آنچنانكه چيزي ازعلوم خود را به خاطر نخواهند داشت» (حج، 5)؛ ارذل العمر به معناي بي‌ارزش‌ترين روزهاي عمر است و كنايه از آن است كه انسان در سنين كهولت حافظه‌ي خود را از دست مي‌دهد و معلومات خود را فراموش مي‌كند، پس بهترين ساعات عمر،روزهاي تحصيل علم و معرفت‌آموزي است. پيامبراكرم صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «كسي كه ساعاتي تن به زحمت تعليم ندهد تا ابد در ذلت و زحمت جهل باقي مي‌ماند» (احسان بخش، 1370ش، ج13، ص 480) و حضرت علي عليه السلام مي‌فرمايد: «جهل در انسان زيان و ضررش از مرض خوره بيشتر است» (انصاري، بي‌تا، ج1، ص574). امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: «مردم سه گروهند: دانشمند، دانشجو و خاشاك روي آب كه هر لحظه آب او را به جايي مي‌برد» (كليني، 1348ش، ج1، ص54).
جهل منشأ بي‌ادبي است، چنانچه قرآن انسان‌هايي را مثال مي‌زند كه از روي ناداني وقت و بي‌وقت پشت در خانه پيامبر او را با صداي بلند مي‌خواندند و براي رسول خدا مزاحمت‌هايي ايجاد مي‌كردند و پيامبرسكوت مي‌كرد تا اينكه آيه نازل شد «كساني كه از پشت حجره‌ها تو را بلند صدا مي‌زنند اكثرشان نمي‌فهمند» (حجرات، 4). پس هرجا علم باشد ادب هم بايد باشد و نيزدرجاي ديگر چنين مي‌گويد: «اي مومنين اگر فاسقي براي شما خبري آورد درباره‌ي آن تحقيق كنيد،مبادا به سبب ناداني آسيبي برسانيد و ازعمل خود پشيمان شويد» (حجرات، 6).

اولين مخلوق خداوند
آنچه از آيات و روايات استظهار مي‌شود اولين آفريده‌ي خداوند عقل است؛ كه از آن تعريف و تمجيد شده است (مجلسي، بي‌تا، ج1، ص92). و «عقل تابع محض خداوند بود و خطاب به آن فرمود: به عزت و جلالم سوگند كه آفريده‌اي بهتر از تو كه نزد تو محبوب‌تر باشد ندارم و تو را به كساني كه دوستشان دارم به طور كامل عطا نمودم و همانا امر و نهي و كيفر و پاداشم متوجه توست» (كليني، بي‌تا، ج1، ص11). هرچند در پاره‌اي از احاديث به نقل از رسول اكرم صلي الله عليه و آله روايت شده كه اولين آفريده خداوند نور وجود ايشان مي‌باشد كه به حديث طينت مشهور است. (طباطبايي، 1367ش، ج1، ص156).
مقصود نهايي خداوند حكيم از خلقت انسان، استفاده از نعمت عقل بود تا انسان در پرتو آن به كمال برسد و وجه مميزه‌ي انسان بر ساير موجودات نيز همين است و زماني كه خداوند فرمود: «…اني جاعل في الارض خليفة »؛ (بقره، 29)؛ مي‌خواهم موجودي در زمين بيافرينم كه جانشين من باشد؛ فرشتگان گفتند:«آيا موجودي خلق مي‌كني كه در زمين فساد و خونريزي مي‌كند؟ و خداوند فرمود:«… قال اني اعلم ما لا تعلمون ».(بقره، 30) پس اگر انسان از عقل خود بهره جويد و آن را بر اميال غريزي تفوق دهد جانشين خداست و اين همان برترين مقام علم و تعقل است و به همين دليل احسن‌الخالقين و اشرف مخلوقات است زيرا بار مسئوليتي كه آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها از پذيرش آن سرباز زدند پذيرفت و اين امانت چيزي جز خرد و عقل نبود.
زماني كه خداوند حضرت آدم را آفريد تمام اسماء و حقايق را به او آموخت «و علم ءآدم الاسماء کلها» (بقره، 31) و چون جمع محلي به الف و لام مفيد عموم است، پس تمام حقايق به آدم آموزش داده شد. (طباطبايي، 1367ش، ج1، ص155). علمي كه خداوند به حضرت آدم آموخت توأم با كشف حقيقت بود و همين علم بود كه انسان را شايسته مقام خلافت و جانشيني نمود و دليل آنكه اين اسماء، حقايقي هستند كه علم آن نزد خداوند است اين آيه است: «هيچ چيز درجهان نيست جز آنكه منابع سرشار و نامحدود و تمام نشدني آن نزد ما خواهد بود و ما به اندازه و قدرمشخصي از آن را نازل مي‌كنيم»(حجر، 21) (صدوق، بي‌تا، ج1، ص248).

علت تقدم انسان بر ملائكه
تفوق انسان بر ملائكه به دليل علم و عقل بود و انسان به دليل استعداد و قابليت، توانست آموزش ببيند و قواي خود را به فعليت برساند. ولي ملائكه در برابر اين آزمايش فرو ماندند؛ زيرا علم آنها در برابر ظرفيت آنها محدود است درحالي كه انسان به خاطرنامحدود بودنش، هرچه بخواد فرا مي‌گيرد و حد و مرزي ندارد. پس خلافت انسان به دليل عبادت نبود، بلكه از جهت استفاده از نعمت عقل و علم بود. از همه اين مباحث استنتاج مي‌شود كه اگر جزعلم چيز ديگري نزد خداوند حكيم ارزش و مقامي داشت او را به انسان ارزاني مي‌داشت و اين خود نشان‌دهنده شرافت و فضيلت علم است. از ديدگاه قرآن علم آنقدر ارزشمند است كه خداوند به قلم سوگند مي‌خورد؛ «بخوان به نام پروردگارت كه از همه گرامي‌تر است كسي كه به وسيله‌ي قلم تعليم داد و آنچه را كه انسان نمي‌دانست به او آموخت» (علق، 1). پس نخستين جرقه‌هاي وحي بر قلب پيامبر از طريق ابزارعلم آغاز شد و اين دلالت بر شرافت و قداست علم دارد. (شاه عبدالعظيمي، بي‌تا، ج 14، ص278). و نيز در قرآن آمده است: «خداوند قرآن را تعليم داد، انسان را آفريد و سخن گفتن را به او آموخت» (الرحمن، 4-1). منظور از بيان، تعليم، هر چيزي است كه شامل نطق و سخن و كتابت و خط و انواع استدلالات عقلي و منطقي مي‌شود. در حديثي از امام صادق عليه‌السلام نيز روايت شده كه «منظور از بيان، همان اسم اعظم خداست كه به وسيله آن همه چيز دانسته مي‌شود»(مكارم شيرازي، 1375ش، ج 23، ص 104).

علم سودمند و حقيقي كدام علم است (چيستي علم)؟
در لسان آياتي كه از عالم تمجيد شده و براي او اعتبار و ارزش فراواني قائل شده، بايد بررسي شود متعلق اين علم چيست و منظور ازعلم كدام دانش است؟ در حديثي به نقل از امام صادق عليه السلام به نقل از پدرش از قول پيامبر خدا گفته شده است كه شخصي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و در مورد چيستي علم از آن حضرت سؤال نمود؟ حضرت در جواب فرمودند: علم يعني سكوت كردن در مقابل آن و سپس گوش فرا دادن به آن و سپس حفظ نمودن و مراقبت از آن و سپس عمل نمودن به آن و در پايان ترويج و منتشر ساختن آن (كليني، 1348ش، ج 1، ص 62). در حديثي از اميرالمؤمنين عليه الاسلام نيز آمده است: «خير العلوم ما اصلحك»، (انصاري، بي‌تا، ص46) بهترين علوم آن است که تو را اصلاح کند .همچنين درحديثي ديگر از حضرت چنين آمده است :«الزم العلم بک ما دلک علي صلاح دينک و ابان لک عن فساده »؛(انصاري ،بي تا،46)دانشي را فراگير كه تو را از نظر ديني و اعتقادي هدايت و ارشاد كند و فساد و باطل را براي تو روشن و آشكار سازد.
پس هرعلم و دانشي سزاوار آموختن نيست بلكه منظور علومي است كه اعتقادات جامعه را راسخ سازد و ايمان آنها را محكم كند و سعادت دنيوي و اخروي را تضمين كند. همچنين در حديثي ديگر از حضرت علي عليه السلام نيز آمده است: «از هر علم بهترين آن را ياد بگيرد زيرا زنبور عسل از هرگلي زيباترين آنرا مي‌خورد، سپس دو جوهر با ارزش از آن متولد مي‌شود كه در يكي از آن دو شفا براي مردم است و از ديگري (موم) براي روشنايي مي‌گيرند» (انصاري، بي‌تا، ص46).
البته ذكراين نكته لازم است كه تعليم و يادگيري سايرعلوم هم لازم است علومي كه حرفه‌ها و صنايع، وابسته به آن است و بدون آن،امرار معاش ممكن نيست، واجب كفايي است ولي تفقه در دين و فراگيري اصول اعتقادي واجب عيني است(مدير شانه‌چي، 1354 ش، ص177). منظور از وجوب كفايي اين است كه اين علم، مقدمه يك واجب ديگراست. فراگيري علوم ديني واجب است و فراگيري علومي كه به وسيله‌ي آن، انسان مي‌تواند به وظايف ديني خود عمل كند واجب ديگري است؛ علومي كه اجراي دين متوقف به آن است. به عنوان مثال در قرآن كريم آمده است: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوکم » (انفال، 60)؛ استطاعت و توانايي در يادگيري فنون نظامي و جنگ‌افزارها و سلاح و مهمات به اندازه‌ي «ترهبون به عدو الله و عدوكم» لازم است. واجب است كه مسلمانان نيز مهارت‌هاي لازم در توليد و استفاده از جنگ‌افزارهاي مدرن را تحصيل كنند تا بتوانند از كيان جامعه‌ي اسلامي مراقبت نمايند.
البته منظور از علوم حقيقي (كه اطلاقات كتاب و سنت قطعاً شامل آنها مي‌شود) علوم انبيا و رسولان و معصومين عليهم‌السلام است كه از طريق وحي و الهام از خداوند مي‌گيرند كه ذاتاً نور و مظهر غير است و مصاديق ديگر آن معرفت رب است كه فطري است و هرچه آشنايي انسان نسبت به حقايق ديني و آيات آفاقي و انفسي بيشتر شود معرفت، نسبت به رب، افزايش مي‌يابد. البته صرف يادگيري الفاظي از محكمات قرآن و روايات متواتره از مصاديق علم حقيقي نيست بلكه بايد به آموخته‌هاي خود يقين قلبي داشته باشند و به آنها عمل نمايند. در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به انواع علم اينگونه اشاره شده است: «انما العلم ثلاثه: آيه محكمه او فريضه عادله او سنه قائمه» (كليني، 1348ش، ج1، ص38). منظور از «آيه محكمه» همان اصول عقايد است زيرا براهين آن آيات جهان و قرآن كريم است و در قرآن دلايل مبدأ و معاد به لفظ «آيه و آيات» فراوان ذكر شده است و «فريضه عادله» اشاره به علم اخلاق است كه خوبش از لشگرعقل و بدش از لشگر جهل است و بر انسان لازم است كه از لشگر جهل تهي باشد و عدالت آن، كنايه از حد وسط ميان افراط و تفريط است و «سنه قائمه» اشاره به احكام شريعت و حلال و حرام دارد.

كيستي علما در قرآن كريم
ارزشمندي علم و عالم در قرآن كريم امري مفروغ عنه است و مجد و عظمتي كه اين كتاب آسماني براي عالم قائل است بي‌نظير است. اين همه تأكيد و تشويق قرآن جهت تعليم، شامل هرعالمي نمي‌شود بلكه شخص عالم بايد شرايط و ويژگي‌هايي داشته باشد تا مشمول حكم قرآن شود:
1. عالم واقعي در تحصيل علم هيچ دريغ نمي‌كند و براي دانش خود، حد و مرزي قائل

نيست و خواهان علم بيشتري بوده و هيچ محدوديت مكاني نمي‌شناسد.
علم پيامبران لدني است و از جانب خداوند است، به هيچ مكتبي نرفته‌اند و تلمذ نكرده‌اند، ولي باز از خداوند درخواست علم بيشتري مي‌كنند؛ «… ربِّ زدني علما» (طه، 114). پس در تحصيل علم، شخص محوري ملاك نيست، چنانچه مرز جغرافيايي ندارد: «اطلبوا العلم و لو بالصين» (كليني، 1348ش، ج1، ص36)؛ يعني تحصيل علم كن هرچند در چين و نقاط دور باشد.

2. عالم بايد به هدايت جامعه بپردازد و مردم را از علمش منتفع سازد.
حضرت موسي عليه السلام لقب كليم الله گرفت و زير نظر يك معلم الهي به نام شعيب تعليم ديد و زماني كه يك معلم توانا شد خداوند او را به پيامبري برگزيد و مأموريت او را ابلاغ كرد. «إذهب الي فرعون انه طغي» (طه، 24). هدف از بعثت انبياء نيز تعليم و تربيت است. مربي و معلم آنها خداوند حكيم است و آنها نيز بايد هاديان جامعه باشند. زماني كه حضرت ابراهيم عليه السلام و حضرت اسماعيل عليه السلام به فرمان الهي خانه كعبه را ساختند،حضرت ابراهيم پس از پايان كار به خداوند عرض كرد: «پروردگارا، در ميان نسل فرزندانم پيامبري مبعوث نما تا آيات تو را براي مردم بخواند و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و از نظر اخلاقي آنها را پاكيزه نمايد …» (بقره، 129) خداوند نيز خطاب به پيامبر مي‌فرمايد كه به مردم ابلاغ نمايد همانطوري كه با تغييرقبله نعمت را بر شما كامل كرديم رسولي را هم از ميان شما و از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را براي شما بخواند و شما را تزكيه نمايد و كتاب و حكمت و آنچه را كه پيش از اين نمي‌دانستيد به شما ياد دهد. (بقره، 159) از اين آيات و نيز آيات دوم سوره جمعه و آيه 164 آل عمران نمايان مي‌شود كه تعليم و هدايت مردم از اهداف اساسي انبيا و عالمان ديني و از نيازهاي اساسي جامعه بشري است.
انبيا ازجنس خود مردم بودند تا زبان آنها را بفهمند و درد آشنا باشند و بهتر بتوانند به ارشاد آنها بپردازند. عارف وارسته و فرهيخته كسي است كه در پرتو انوار الهي راه را به مردم بنماياند و از اندوخته‌هاي خود، مردم را بهره‌مند سازد و چيزي از آنها دريغ نكند. ثمره‌ي عملي علم نيز همين است و به همين دليل، كساني كه دانش خود را از جامعه مضايقه مي‌كنند علمشان غير نافع است. تعليم مردم همراه با تزكيه و تربيت نوعي حيات و زندگي است «… ومن احياها فکانما احيا الناس جميعاً…» (مائده، 32). و تربيت و تعليم يك فرد آنقدر ارزشمند است كه با حيات جامعه برابري مي‌كند.

3.عالم واقعي بايد ظرفيت و توانايي داشته و صبور و بردبار باشد.
حضرت موسي عليه السلام به فرمان الهي به منظور آموختن علم از شهر و ديار خود هجرت نمود و به منظور زيارت استاد خود رنج‌ها و مشقت‌ها را بر خود هموار نمود ولي هنگام ملاقات استاد با لحني خاشعانه و توأم با نزاكت عرض كرد: «اي بنده‌ي صالح، آيا ممكن است كسي را كه براي ملاقاتت سختي‌ها كشيده از درياي علم خود و آنچه را كه به تو تعليم داده شده به او چيزي ياد بدهي و از نور هدايت پرتوي بر او بيفكني؟»(كهف، 66-67) و حضرت خضر در پاسخ فرمود: «همانا شما استطاعت و صبر و تحمل آنچه را كه به تو تعليم مي‌دهم نداري … چگونه مي‌تواني در برابرعملي كه از رموزش آگاه نيستي شكيبا باشي؟» (كهف، 68) و حضرت موسي پاسخ داد: «اگر مرا به عنوان شاگردي بپذيري،به خواست خداوند از جمله‌ي صبركنندگان خواهم بود…» (كهف، 69) و حضرت خضرفرمودند: «پس اگر مي‌خواهي از من اطاعت كني بايد تعهد دهي كه در مسير تعليم و تعلم اعتراض نكني و خود را براي حزم و ضبط نفس آماده سازي…».(كهف، 70)
از محاورات ميان اين دو پيامبر روشن مي‌شود كه علم به باطن امور ندارد عنان از كف داده و اعتراض مي‌كند. (طباطبايي، 1367 ش، ج 13، ص580) ولي استادي كه خداوند او را آگاه ساخته نسبت به اعتراض شاگرد بي‌تفاوت است و با اطمينان خاطر و آرامش كامل به كار خويش ادامه مي‌دهد و عجيب‌تر آنكه حضرت موسي با وجود مناصب و مدارج رفيع با تواضع شگرفي كه نمايانگر عظيم‌ترين مدارج فروتني است در برابر استاد خود موضع‌گيري مي‌كند (شهيد ثاني، 1359، صص312-309) و اين نشان‌دهنده‌ي ضرورت صبر و بردباري در وجود عالم است.
عالم واقعي بايد از ويژگي‌هايي چون سعه‌ي صدر،حسن خلق، رأفت و مهرباني، امانتداري و احترام به ديگران برخوردار باشد تا بتواند به نحو احسن ايفاگر مسئوليت خود باشد. در قرآن كريم از ميان همه اوصاف و خوبي‌هايي كه خداوند به پيامبر خود ارزاني داشته، به خاطر اين صفت، بر پيامبر خود منت گذاشته است: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» ( انشراح،1)؛ و اين خود اهميت اين صفت را در انجام رسالت مشخص مي‌كند، زيرا اگر فاقد چنين وصفي بود مردم از اطراف او پراكنده مي‌شدند.
حضرت موسي براي آنكه مأموريت خود را به نحو احسن انجام دهد از خداوند چند چيز را مي‌خواهد: آسان شدن كارها، زباني گويا و نافذ كه در برابر فرعون و درباريان به راحتي سخن گويد و مردم نيز به راحتي سخن او را بفهمند و نيز سعه صدر؛ «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي » (طه، 25-26) ابزار عالم واقعي به منظور انتقال دانش سينه‌اي فراخ داشتن، صبور بودن و كلامي نافذ داشتن است و نيز خداوند همين ابزارها را در متعلميني كه صلاحيت داشتند عنايت نمود. (انعام، 125) از ديگر اوصاف عالم واقعي حسن خلق با مردم است. آموزگار بزرگ هستي خطاب به پيامبر مي‌فرمايد: «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ » (قلم، 4). پيامبر با مردم بسيار مهربان و رئوف بود و از لغزش‌ها و خطاهاي آنها چشم‌پوشي مي‌كرد و اگر در پيامبر گذشت و دلسوزي نبود و نسبت به مردم رفتاري خشن و سخت داشت نه تنها مردم جذب او نمي‌شدند بلكه از اطراف او پراكنده مي‌شدند. «… وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ …» (آل عمران، 159). پيامبر به عنوان يك عالم ديني، بسيار دلسوز بود تا جائي كه وقتي مي‌ديد آنها از ارشادات و تعاليمش متأثر نمي‌شوند ناراحت مي‌شد و خداوند مي‌فرمايد: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» (غاشيه، 21-22)؛ اي پيامبر تذكرده چونكه تو فقط تذكردهنده هستي و تسلطي بر آنها نداري.

4.عالم بايد پيش از همه خود عامل باشد.
عالم بدون عمل مانند درخت بدون ثمره است. مهمترين و عالي‌ترين اثر علم، عملي شدن آن در نفس عالم است كه در اين صورت، اثرآن در ديگران به مراتب بيشتر است. عالم نبايد در حالي به هدايت ديگران مشغول باشد كه خودسازي نكرده باشد و خود را وارسته و فرهيخته ننموده باشد.
در قرآن كريم آمده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» (صف، 2) اي مؤمنين چرا سخني را مي‌گوييد كه خود به آن عمل نمي‌كنيد؟ و نيز در جايي ديگر مي‌فرمايد: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ »؛ (بقره، 44) آيا مردم را به انجام خوبي و نيكي فرمان مي‌دهيد و خودتان را فراموش مي‌كنيد؟ دنيا براي عالم بايد ابزاري براي رسيدن به كمال روحي و معنوي باشد تا زاد و توشه‌ي خويش را فراهم كند. در زندگي بايد اعتدال و ميانه‌روي را الگو قرار دهد و در برابر دشنام ديگران آرام باشد. عالمي كه دست در دنيا دارد، از آن سير نخواهد شد؛ زيرا تمايلات حد و مرزي ندارد و چنين شخصي حقير و فرومايه است. عالم بايد معارف را بياموزد تا طبق آن عمل كند و هدف از تحصيل، تنها در آموزش به ديگران خلاصه نشود، كه دراين صورت خويشتن را تباه ساخته و خود را از نور هدايت بي‌بهره ساخته است. (شهيد ثاني، 1359ش، ص124)

5. عالم واقعي بايد پيش از آنكه معلم باشد، مربي باشد.
سخن درمورد تعليم و تربيت فراوان است و در قرآن مجيد در چهار موردي كه مسأله تعليم و تربيت را يكي از اهداف بعثت پيامبران ذكر نموده است در سه مورد تربيت را مقدم بر تعليم شمرده است: «…وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ …»؛ (بقره، 151؛ آل عمران، 164؛ جمعه، 2) و تنها در يك مورد تعليم را بر تربيت برتري داده است: «وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ …»؛ (بقره، 129) اما تقدم تعليم اشاره به وضع طبيعي آن است كه تربيت بايد به وسيله‌ي تعليم انجام شود و تا تعليمي نباشد تربيتي محقق نمي‌شود ولي تقدم تربيت به خاطر هدفمند بودن تعليم است، هدف تعليم چيزي جز تربيت نيست و تا انساني مهذب نگردد و وجودش از رذايل و زشتي‌ها پاك نگردد بذر علم در وجود او بلا اثراست.
عالم واقعي بايد در مسأله تربيت، پيامبر بزرگ اسلام را سرلوحه‌ي كار خود قرار دهد: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ …». (احزاب، 21) تربيت به معناي ساختن افرادي صالح و شايسته و مفيد به حال جامعه، كه مزين به اعمال نيك و فضايل اخلاقي هستند مي‌باشند. (طباطبايي، 1367ش، ج19، ص535) «حكمت به معناي رسيدن به حق با علم و عقل است پس حكمت خداوند به معناي شناسايي اشيا و ايجاد آنهاست و حكمت انسان به معناي شناختن موجودات و انجام نيكي‌ها و خيرات است». (راغب اصفهاني، 1378 ش، ج2، ص552) چنانچه قرآن درباره‌ي انسان مي‌فرمايد: «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ …» (لقمان، 12) و در مورد خداوند نيز آمده است: «أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ » (تين،8).

6-شخص عالم بايد قدرشناس علم و موقعيت‌شناس باشد.
معلمي شغل پيامبران است و هدف از بعثت پيامبران چيزي جز آموزش و پرورش نبوده و اين هدف آنقدر مهم است كه خداوند به خاطر آن بر بشريت منت گذاشته است؛ «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ» (آل عمران، 164).
عالم بايد قدر و منزلت خويش را بشناسد و احساس مسئوليت كند تا جامعه را متحول كند و حتي قانون طبيعت را تغيير دهد. (مانند قانون وراثت در عمربن عبدالعزيز) كه وقتي وي با همسالان خود مشغول بازي بود و طبق روال، به اميرالمؤمنين سب نمود استاد با بي‌اعتنايي از كنار او عبور كرد و بعدها چون علت را جويا شد استاد براي او توضيح داد. وي هرچند در خانواده‌اي ناپاك و غيرصالح رشد كرد ولي زماني كه به حكومت رسيد دستور جمع‌آوري تمام منابري را داد كه خطيب بر روي آن لعنت مي‌كرد.
عالم بايد قدر و منزلت خود را بداند و ارزشي كه خداوند براي دانش او در نظر گرفته است بشناسد، «…يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ …» (مجادله، 11) تا كلامش تأثيرگذار باشد. عالم زماني مي‌تواند صاحب نفوذ باشد كه زاهد و تارك دنيا و همچنين خداترس باشد؛ «…إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء …»؛ (فاطر، 28) عالم وقتي مي‌تواند جامعه را متحول كند كه پيش از آن، تهذيب نفس كرده باشد وحب دنيا را از دل بيرون كرده و به خدا و رسول و كتابش ايمان كامل داشته باشد و همه‌ي آيات الهي را از جانب پروردگار بداند؛ «…والرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا …». (آل عمران، 7)

7. شرط تعليم، اخلاص در نيت
ارزش عالم به قصد و نيت او بستگي دارد. عالم بايد در مسير تعليم و تربيت از مسير اخلاص خارج نشود و هدفش منافع مادي و ارزش‌هاي دنيوي نباشد. قرآن كريم مي‌فرمايد: «مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا* وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا » (اسراء؛ 18-19)
هركه طالب دنيا باشد چنانچه بخواهيم، كالا و متاع دنيا را به او مي‌دهيم ولي در عالم آخرت دوزخ را نصيب او مي‌كنيم كه با نكوهش و مردودي وارد آن شود و هر كه طالب زندگي آخرت باشد و با ايمان در راه آن تلاش كند،البته تلاش آنها مورد پذيرش خواهد بود. پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «اگر كسي همگام با افزايش علم، علاقه و دلبستگي خود را به دنيا افزايش دهد به همان اندازه از خداوند فاصله گرفته است». (احسان بخش، 1370ش، ج 13، ص480) همچنين فرمودند: «هركه براي خدا تحصيل علم كند و براي رضاي خدا به ديگري بياموزد عمل او در ملكوت آسمان‌هاي بزرگ نوشته شده و ثبت مي‌گردد». (احسان بخش، 1370ش، ج 13، ص481)

8.عالم واقعي كسي است كه خشيت داشته باشد.
درمنطق قرآن، كساني كه مغزشان صندوقچه‌ي آرا و افكار باشد و از قوانين و فرمول‌ هاي علمي انباشته شده باشد و زبانشان گوياي اين مسائل باشد و روز و شب خود را به تدريس در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها و كتابخانه‌ها سپري مي‌كند عالم اطلاق نمي‌شود؛ بلكه علما كساني هستند كه وجودشان به وسيله علم و دانش به نورخدا و ايمان و تقوا منور شده و نسبت به وظايفشان احساس مسئوليت مي‌كنند و از همه پايبندترند. (مكارم شيرازي، 1375 ش، ج 18 ، ص 248)
منظور از علما در آيه‌ي «… إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمواء» (فاطر، 28) دانشمنداني است كه از روي علم و دانش، (نه تقليد) به خدا ايمان آوردند و با استدلال و برهان (نه شك و ترديد) نسبت به او معرفت پيدا كرده‌اند. همچنين عالم به منزلت خود كسي است كه مقهور هواهاي خود نگشته، واجبات از او فوت نمي‌شود و خوف از او جدا مي‌گردد و اينجاست كه علماي خداشناس خائف‌ترين مردم نسبت به خشم و ابهت الهي و اميدوارترين مردم نسبت به فضل و بخشش او هستند و منظور از علما، «علماء بالله» هستند؛ يعني كساني كه شناسايي تام نسبت به اسماء و صفات و افعال الهي دارند و بدينوسيله دل‌هاي آنها آرام مي‌گيرد و لكه‌هاي شرك و دودلي از نفوسشان زايل گذشته و آثار آن در اعمالشان هويدا مي‌گردد (طباطبايي، 1367 ش، ج17، ص59).
پس، ازمنظر قرآن كريم، كساني كه علمشان ترس و پروا‌زا نباشد، جاهل‌اند هرچند خود را عالم بخوانند؛ زيرا جهل به معناي ناداني و بي‌سوادي نيست و چه بسا انسان‌هايي كه به ظاهر عالمند ولي درحقيقت، بهره‌اي از علم و دانش نبرده‌اند.
از خطبه‌ي 86 هج‌البلاغه؛ چنين مي‌توان دريافت نمود كه هرجا در قرآن كريم سخني از جاهل به ميان آمده است منظور افردي هستند كه در كسوت و هيئت غير اهل علم درآمده و با تزكيه و مخالفت نفس سرو كاري ندارند. آنان صرفاً عبارات و كلماتي را از نادان آموخته‌اند و در جامعه، خود را با آن مزين كرده‌اند. در آيه‌ي مورد بحث، از تأخير فاعل و ادات حصر انما چنين برداشت مي‌شود كه خشيت از خداي تعالي منحصر به علماست و براي جاهلان مرتبه‌ي خشيت، محقق نمي‌شود و هر چه دانش انسان فزوني يابد، بايد خشيت او فراوان‌تر گردد و پاداش چنين افرادي را در اين آيه گوشزد مي‌كند: «جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ» (بينه، 8) پاداش آنها نزد خداوند باغ‌هاي بهشت عدن است كه زير درختانش نهرها جاري است و در آن بهشت جاويدان متنعم‌اند و خدا از آنها خشنود و آنها هم از خداوند راضي هستند و اين بهشت،مخصوص كسي است كه از خداوند بترسد.
از اين رو، از انضمام دو آيه معلوم مي‌شود كه بهشت جاويدان و مقامات منيعه‌ي اخروي كه بالاتر و والاترين آنها مقام رضا است خاص علما مي‌باشد. (مديرشانه‌چي، 1354ش، ص179) به نظرعلامه طباطبايي نيزخشيت، همان خشيت حقيقي است كه به دنبالش خشوع باطني و خضوغ ظاهري پيدا مي‌شود. (طباطبايي، 1367ش، ج 17، ص59) «ترس از مسئوليت بايد توأم با درك عظمت پروردگار باشد اين حالت خشيت، مولود سير در آيات انفسي و آفاقي و آگاهي از علم و قدرت پروردگار، هدف آفرينش است. خشيت به معناي ترس آميخته با تعظيم است و غالباً در مواردي به كار مي‌رود كه از علم و آگاهي به چيزي ناشي شده باشد». (مكارم شيرازي، 1375 ش، ج 18 ، ص 247) به همين دليل در قرآن اين مقام مخصوص عالمان شمرده شده است و عالمان واقعي آنهايي هستند كه در برابر وظائف خود احساس مسئوليت شديد دارند و به تعبير ديگراهل علم‌اند نه سخن؛ زيرا علم بي‌عمل دليل بر عدم خشيت است. دليل خشيت، بزرگ شمردن و تمسك خالصانه و اطاعت از دستورات الهي و ترس و پرهيزاست و دليل اين دو نيز، علم است.

9.رابطه علم با ايمان و حلم و عقل
روشنفكرنماهاي بي‌دين و مخالف اعتقادات مذهبي، مدعي هستند كه هيچ رابطه‌اي ميان علم و ايمان نيست و اساساً اعتقادات مذهبي ضد علم است. براين اساس هرجا مذهب باشد علم مجالي براي اظهار وجود و رشد پيدا نمي‌كند. از نظر اسلام ميان علم و ايمان پيوندي ناگسستني است. اصولاً ايمان ميوه‌ي علم است و عالم مؤمن است. قرآن كريم اين حقيقت زيبا را اين چنين بيان مي‌كند: «وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الحق…»؛ (سبا، 6) دانشمندان آنچه را كه پروردگارت بر تو فرو فرستاده حق مي‌بينند. در جاي ديگري نيز فرموده است: «وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ …»؛ (حج، 54) تا دانشمندان بداند كه قرآن حق است و از جانب پروردگار توست و به آن ايمان آورند. علم نور است و نور مخصوص مؤمن است و قرآن كريم پيامبر را «…وَسِرَاجًا مُّنِيرًا»؛ (احزاب، 46) چراغي روشنگر معرفي مي‌كند. بنابراين به اين واقعيت دست مي‌يابيم كه آن علمي كه مؤمن در پي و تشنه‌ي آن است در نزد ائمه‌ي هدي عليهم‌السلام مي‌باشد. امام علي عليه‌السلام نيز در توصيف پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «سراج لمع ضوؤه و شهاب سطح نوره و زند برق لمعه». (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص279) او چراغي است كه پرتو آن درخشان است و ستاره‌اي كه نور آن تابان و آتش‌زنه‌اي است كه روشني آن درخشش دارد. ائمه هدي نيز مصداق بارز «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا …» (تغابن 8) مي‌باشند و امام علي عليه‌السلام نيز فرموده‌اند: «و بالصالحات يستدل علي الايمان و بالايمان يعمر العلم؛ (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص489) به سبب كردارهاي شايسته به ايمان راهنمايي مي‌گردد و به سبب ايمان، علم و دانايي آباد مي‌گردد. علم با حلم نيز مرتبط است و شخص عالم بايد صبور، متحمل و حليم باشد، سخنان ديگران را به آرامي بشنود و در اظهار علم و دانش شتابزدگي نكند. حضرت علي عليه‌السلام فرموده‌اند: «يمزج الحلم بلعلم والقول بالعمل». (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص616) اين ويژگي از گرانقدرترين كارهاي بزرگان است كه به رغم دانستن اسرار ديگران، خود را به بي‌خبري مي‌زنند. پس شخص عالم حليم، با وجود همه اطلاعات و آگاهي كه نسبت به ديگران دارد، يا درصدد راهنمايي آنها بر مي‌آيد و يا اينكه با آنها زندگي مسالمت‌آميز دارد. «يكي از شانه‌هاي پرهيزكاران آن است كه آنها را در امر دين توانا و در نرمي و خوشخويي دورانديش و در ايمان با يقين و در طلب علم حريص و در بردباري دانا مي‌بيني». (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص618) علم با عقل نيز مرتبط است و شخص عالم بسيار متفكر است زيرا تعلم، آموختن و فراگيري و تحصيل مواد خام است و تعقل، تفكر و استنتاج و تجزيه و تحليل. در قرآن كريم نيز آمده است: «وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ». (عنكبوت، 43) امام صادق عليه‌السلام در حديثي خطاب به هشام مي‌فرمايد: «يا هشام ان العقل مع العلم» و سپس آيه را تلاوت نموده در ادامه مي‌فرمايد: «يا هشام نصب الحق لطاعه الله و لا نجاه الا بالطاعه و الطاعه بالعلم و العلم بالتعلم و التعلم بالعقل يعتقد و لا علم الا من عالم رباني و معرفه العلم بالعقل». (كليني، 1348ش، ج 1، ص17) اي هشام براي فرمانبرداري از خدا، حق به پا داشته شد و جزاز راه اطاعت نجاتي در كار نيست و اطاعت به وسيله‌ي علم و دانش محقق مي‌شود و علم با آموزش به دست مي‌آيد و تعلم وابسته به عقل است و علم جز از دانشمندان الهي به دست نيايد و شناختن علم به وسيله‌ي عقل است. پس اگر تعلم فقط از راه تعقل نتيجه‌‌بخش باشد و نيز تحصيل علم بايد فقط از طريق عالم رباني باشد تا به وسيله‌ي آن خدا اطاعت شود. در نتيجه شناخت آن علم و مأخذ و منبع آن جز با عقل ميسر نخواهد شد و هر اندازه مأخذ براي تعقل قابل اعتمادتر باشد فرآورده‌ي آن مطمئن‌تر و سالم‌تر خواهد بود. زيد در مورد اين آيه «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ » (عبس، 24) از امام باقر عليه‌السلام سؤال مي‌كند كه منظور از طعام چيست؟ امام عليه‌السلام مي‌فرمايد: «علمه الذي يأخذه عمن يأخذه». (كليني، 1348ش، 63/1) علمي را كه فرا مي‌گيرد نظر كند از كه فرا مي‌گيرد. بهترين مأخذ علم «اولوالالباب» هستند كه در قرآن از آنها ياد شده است: «…إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ ». (رعد، 19)

نتيجه
با بررسي‌هاي به عمل آمده از آيات قرآن كريم،اين كتاب آسماني اهتمامي كه براي علم و دانش قائل است براي هيچ چيز ديگري قائل نيست و اين ميزان ارزشمندي علم و دانش را در دين مبين اسلام نشان مي د‌هد. از منظر قرآن كريم عالمان حقيقي فرهيختگاني هستند كه خود به نور علم منور هستند و جامعه را نيز به پرتو انوار دانش خود مزين مي‌كنند و مردم از ارشادها و راهنمايي‌هاي آنها منتفع و سودمند مي‌شوند. هدف قرآن از مدح و ستايش علم، تعميق اعتقادات ديني مسلمانان است زيرا علم پشتوانه‌ي مناسبي براي عبادت است و از رهگذر آن انسان به يقين قلبي مي‌رسد. علم در حوزه‌ي دينداري چراغ هدايت و نجات دهنده‌ي انسان‌ها از ضلالت و گمراهي است و افق جديدي فراسوي مردم مي‌گشايد و شناختي متقن و ارزنده به انسا‌ن ها عرضه مي‌كند.
ازلسان قرآن كريم جهل، ظلمت و تاريكي است و شخص جاهل از جهل خويش فرار مي‌كند و منشأ كفر نيز ناداني است. سرچشمه‌ي رذايل اخلاقي و بزهكاري و ناهنجاري‌هاي اجتماعي ناداني است و هرچه پرده‌هاي جهل از مقابل ديدگان انسان كنار رود بر باور و يقين او افزوده مي‌شود و كردارش صالح‌تر و شايسته‌تر مي‌گردد. از ميان همه‌ي علوم، دانشي برتر است كه انسان را اصلاح كند و سعادت او را تضمين نمايد و يادگيري علم بر شخص مسلمان فريضه است، ولي آموزش علم دين اولاً و بالذات واجب است و آموزش ساير علوم وجوب مقدمي دارد زيرا بدون دسترسي به آنها انجام فرايض و تكاليف ناممكن است.
عالم راستين انساني است كه در تحصيل علم و دانش براي خود حد و مرزي نمي‌شناسد و همواره در طلب دانش است و آموخته‌هاي او براي او حجاب اكبر نمي‌سازد و علمش غرورآفرين نيست و تكبر و نخوت به دنبال ندارد. عالم راستين انساني است كه زكات علمش را مي‌پردازد و در هدايت و ارشاد مردم مضايقه نمي‌كند و در شر و توسعه دانش بخل نمي‌ورزد.
دانشمند واقعي سعه‌ي صدر دارد، صبور و بردباراست و درگوش دادن به انديشه‌هاي مخالف، حلم را سرلوحه‌ي خود قرار مي‌دهد و به نرمي و سهولت به بحث و مباحثه مي‌پردازد و در صورت جدال، احسن آن را برمي گزيند. ثمره‌ي علم عمل است پس عالم حقيقي خود بايد پيش از ديگران عامل به واجبات و ترك محرمات باشد و در ميدان عمل،خود پيش‌كسوت باشد و گوي سبقت را از ديگران بربايد.
هدف اساسي از تعليم، تربيت است. رسالت تمام انبيا و اولياي الهي هدايت و ارشاد جامعه بوده است. پيامبرگرامي اسلام پيش از آنكه معلم باشد مربي بود و اثري كه مربي دارد معلم ندارد؛ زيرا مربي در دل و جان مخاطبين خود نفوذ كرده و آنها را با خود هم‌نوا مي‌سازد در حالي كه مخاطبين معلم فقط اذهان و انديشه‌هاست. بنابراين هر عالمي بايد خود تربيت شده باشد تا بتواند مربي خوبي باشد.
عالم واقعي كسي است كه هدفش از تعليم، فقط امرار معاش و جلب منفعت دنيوي نباشد بلكه به خاطر خدا بياموزد و براي رضاي او ارشاد كند و همه اعمالش رنگ خدايي داشته باشد.
ساير ويژگي‌هايي كه علماي راستين و فرهيختگان بايد داشته باشند به صورت اجمال عبارتند از: مردم را به رحمت خداوند اميدوار نمايد و از عذاب الهي بترساند، مخاطب خود را بشناسد و با او به اندازه توان و ظرفيت علمي او سخن بگويد و ميزان گفتگو را نيز بسنجد، قدر و منزل علم را بشناسد و آنرا به ثمن بخس نفروشد، در برابر اهل دانش فروتني كند و در مقابل مردم خضوع نموده آنها را به تواضع در برابر پروردگار جهان فرا خواند، دانش و آگاهي او با روح يقين درآميخته باشد و در شناخت خود دچار شك و دودلي نشود، به مجهولات و ندانسته‌هاي خود آگاهي داشته باشد و معلومات او، وي را فريفته و مغرور نكند، براي كسب علم و آگاهي عطش روزافزون داشته باشد و براي تعلم خود مرزي قرار ندهد، خطا و اشتباهات خود را بپذيرد و به صحت آن، اصرار نورزد. آري چنين عالماني رهروان راه سعادت و ضامن بقا و دوام جامعه و پيشكسوتان عرصه علم و اجتهاد هستند و فضاي جامعه را به نور علم تقدس مي‌بخشند و مردم نيز از شمع وجودشان استفاده مي‌كنند.

كتابنامه
1. احسان بخش، صادق، (1370ش)، آثار الصادقين، گيلان: ستاد نماز جمعه.
2. اصفهاني، راغب، (1378 ش)، تفسير مفردات الفاظ قرآن، با تحقيق و ترجمه سيد غلامرضا خسروي حسيني، تهران: مرتضوي.
3. انصاري، محمدعلي، (بي‌تا)، غرر الحكم و درر الكلم، قم: دارالكتاب.
4. پاينده، ابوالقاسم، (بي‌تا)، نهج‌الفصاحه، سخنان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، تهران: انتشارات علمي.
5. حسيني دشتي، محمد، (1379 ش)، معارف و معاريف، تهران: مؤسسه‌ي فرهنگي آرايه.
6. شاه عبدالعظيمي، حسين بن احمد،، (بي‌تا)، تفسيراثني عشري، تهران: ميقات.
7.شهيد ثاني، زين‌الدين، (1359 ش)، آداب تعليم و تعلم در اسلام، مترجم سيد محمد باقر حجتي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
8. صدوق، ابوجعفر محمد، (بي‌تا)، معاني الاخبار، ترجمه عبدالعلي محمدي شاهرودي، تهران: دارالكتب اسلاميه. ،
9. طباطبايي، سيد محمدحسين، (1367 ش)، تفسيرالميزان، تهران: بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي.
10. ___، ____، (1368 ش)، اصول فلسفه و روش رئاليسم، قم: انتشارات صدرا.
11. فيض‌الاسلام، علي نقي، ، (135 ش)، ترجمه و شرح نهج‌البلاغه، قم: مشرقين.
12. كاشاني، مولي فتح‌اله، (1385 ق)، منهج‌الصادقين في الزام المخالفين، تهران: علميه اسلاميه.
13. كليني، ابوجعفر محمد بن يعقوب، (1348 ش)، اصول كافي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل البيت (ع).
14.مجلسي، محمدباقر، (بي‌تا)، بحارالانوار، بيروت: دارالمصطفي.
15. مدير شانه‌چي، كاظم، (1354 ش)، علم الحديث، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
16. مكارم شيرازي، ناصر، (1375 ش)، تفسير نمونه، قم: مدرسه اميرالمومنين.
منبع:مشريه مجموعه مقالات قرآن و علم

 

موضوعات: كيستي عالمان در قرآن كريم  لینک ثابت
 [ 09:24:00 ب.ظ ]




احادیث در مورد احترام به علماء و اساتید

1. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : أكرِموا العلَماءَ فانّهم ورثةُ الانبیاءِ فَمَن أكرَمَهُم فَقد أكرَمَ اللهَ و رسولَهُ.

«نهج الفصاحه، ح 450»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: عالمان را گرامی بدارید كه آنان وارث پیامبران‌اند، پس هر كس آنها را گرامی بدارد و اكرام كند، همانا خدا و رسولش را گرامی داشته است.

2. قال الامام علی - علیه السّلام - : ‌مَنْ وَقَّرَ عالِماً فَقَد وَقَّرَ رَبَّهُ.

«شرح غررالحكم، ج 5، ص 351»

امام علی - علیه السّلام - فرمود: كسی كه به عالمی احترام گذارد، همانا به خداوند احترام گذارده است.

3. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : مَن‎ْ أكرَمَ عالِماً فَقَد أكرَمَنی وَ مَن أكرَمَنی فَقَد أكرَمَ اللهَ و مَنْ أكرَمَ الله فَمَصیرُهُ الی الجَنَّةِ.

«جامع الاخبار، ص 111»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: هر كس عالمی را گرامی بدارد، مرا گرامی داشته و هركس مرا گرامی بدارد و اكرام كند، خدا را گرامی داشته و اكرام نموده و هركس خدا را اكرام كند، به سوی بهشت روانه خواهد شد.

4. قال الامام الكاظم - علیه السّلام - : عَظِّمِ العالِمَ لعِلمِهِ و دَعْ مُنازَعَتَهُ.

«بحارالانوار، ج 78، ص 309»

امام كاظم - علیه السّلام - فرمود: عالم را به جهت علم و دانشی كه دارد تعظیم و احترام نما و با او منازعه و جدال منما.

5. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : مَنِ احتَقَرَ، صاحِبَ العِلمِ فَقَدِ احْتَقَرَنی و مَن احْتَقَرَنی فَهو كافِرٌ.

«ارشاد القلوب، ص 165»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: كسی كه عالمی را حقیر و كوچك بشمارد، مرا حقیر شمرده است و هر كس مرا حقیر بشمارد، كافر است.

6. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : تواضَعُوا للعالِمِِ و ارفعُوهُ، فاِنَّ الملائكَةَ ترفَعُ العالِمَ و تخفِضُ أجنَحِتها و تستَغُفِر لَهُ.

«الفردوس، ج 2، ص 45، ح 2263»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: در برابر عالمان فروتنی كنید و آنها را بالا ببرید، همانا فرشتگان عالمان را بالا می‌برند و بال‌های خود را پائین می‌آورند و برایش آمرزش می‌طلبند.

7. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : مَنْ تَعَلَّمْتَ منهُ حرفاً، صرتَ لَهُ عَبداً.

«بحارالانوار، ج 77، ص 167»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: اگر از كسی یك حرف بیاموزی در واقع بنده او شده‌ای.

8. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : ‌مَنْ اَهانَ فَقیهاً مسلِماً لَقیَ اللهَ یومَ القیامَةِ و هُوَ علیهِ غَضْبانُ.

«عوالی الئالی، ج 1، ص 359»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: «هركس به فقیه و عالم مسلمانی اهانت كرده و او را خوار كند، خداوند را در روز قیامت ملاقات می‌كند درحالی كه بر وی خشمناك است.

9. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : عُلَماءُ اُمتّی كَأنبیاءِ بنی اسرائیل.

«المنیة المرید، ص 182»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: عالمان امت من، همانند انبیاء بنی اسرائیل هستند.

10. قال الامام الرّضا - علیه السّلام - : لا تُمارِیَنَّ العُلماءَ فیَرْفِضُوكَ.

«الاختصاص، ص 245»

امام رضا - علیه السّلام - فرمود: با عالمان مراء و جدال منما كه تو را از خود می‌رانند.

11. قال الامام علی - علیه السّلام - : اِنَّ من حقِّ العالِمِ أن لا تُكِثرَ علیهِ بِالسْؤال و لا تُعَنّتِه فی الجوابِ و أن لا تُلِحَّ علیهِ اذا كسلَ …

«جامع البیان العلم، ج 1، ص 129»

امام علی - علیه السّلام - فرمود: ازحقوق عالم آن است كه او را سؤال پیچ نكنی و او را در پاسخ دادن به زحمت نیندازی و چون خسته شد به او اصرار نكنی … و رازش را فاش نسازی و نزد كسی از او غیبت نكنی و به دنبال لغزش و عیب او نباشی، اگر لغزید عذرش را بپذیری و بر توست كه به خاطر خدا او را بزرگ بشماری و تعظیم كنی تا وقتی كه امر الهی را پاس می‌دارد، جلوتر از وی ننشینی و اگر حاجتی دارد، برای خدمتش از دیگران پیشی بگیری.

12. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : المُعلّمونَ خیرُ النّاس كُلَّما اَخلَقَ الذِّكرُ جدَّدوهُ، أعطوهُم و لاتَستَأجِروهُم فَتُحرِجوهُم …

«الفردوس، ج 4، ص 193، ح 6597»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: تعلیم دهندگان بهترین مردم‌اند، هرگاه یاد خدا كهنه می‌شود، تجدیدش می‌كنند به آنان (هرچه می‌خواهید) عطا كنید ولی آنها را به مزدوری نگیرید كه بر آنان سخت می‌آید؛ پس معلم زمانی كه به كودك می‌گوید: بگو؛ «بسم الله الرحمن الرحیم» و او بگوید، خداوند رهائی از آتش را برای كودك و آموزگار و پدر و مادر كودك می‌نویسد.

13. قال الامام علی - علیه السّلام - : قُمْ عن مَجلسِكَ لابیكَ و معلِّمِك و اِنْ كنتَ أمیراً.

«مستدرك الوسائل، ج 5، ص 203»

امام علی - علیه السّلام - فرمود: به احترام پدر و معلّمت از جای خود برخیز، گرچه امیر و فرمانروا باشی.

14. قال الامام الباقر - علیه السّلام - : اذا جَلَستَ الی عالمٍ فَكُن عَلی أن تستَمِعَ أحْرَص منكَ علی أن تقول.

«بحارالانوار، ج 2، ص 43»

امام باقر - علیه السّلام - فرمود: هرگاه با عالمی همنشین شدی، سعی كن بیشتر از آن‌ كه با او سخن بگوئی، حریص بر گوش دادن به سخن او باشی.

15. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : ثلاثَةٌ لا یَستَخِفُّ ِبهِم الّا منافِقٌ بیّنٌ نفاقُهٌ، ذو شَیبَةٍ فی الاسلام وَ مُعلِّمُ الخَیرِ و امامٌ عادلٌ.

«تنبیه الخواطر، ج 2، ص 212»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: سه نفر را هیچ كس سبك نمی‌شمارد و تحقیر نمی‌كند، جز منافقی كه نفاقش بر همگان آشكار باشد، 1- كسی كه موی خود را در اسلام سپید كرده است. 2- آموزگار و معلّم خیر و نیكی. 3- پیشوای عادل.

16. قال الامام السجاد - علیه السّلام - : حقُّ سائِسِكَ بالعِلمِ التَّعظیمُ لَهُ و التوفیرُ لمجلسِهِ وَ حسنُ الاستماعِ اِلیهِ و الاقبالُ علیهِ … .

«من لا یحضر الفقیه، ج 2، ص 260»

امام سجاد - علیه السّلام - فرمود: حق استاد و سرپرست علمی تو آن است كه وی را بزرگ شماری و مجلس او را محترم دانی، به او نیك گوش سپاری و توجه كنی و صدایت را از او بلند‌تر نكنی و به كسی كه از وی چیزی می‌پرسد، پاسخ ندهی تا خود پاسخ بگوید، در مجلسِ وی با كسی سخن نگوئی و نزد او غیبت كسی را نكنی و اگر نزد تو از او به زشتی یاد كردند، دفاع كرده و عیب هایش را بپوشانی و افتخاراتش را بیان كنی، با دشمنش همنشین نشوی و با دوستانش دشمنی نورزی.

17. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : اِتّبعوا العلماءَ فاِنّهم سُرُجُ الدّنیا و مصابیحُ الاخرَةَ.

«الفردوس، ج 1، ص 71، ح 209»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: از علما پیروی كنید (و به گفته‌های آنان گوش فرا دهید) كه همانا آنان چراغ‌های دنیا و آخرتند.

18. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : … و النَّظَرُ فی وَجهِ العالِمِ عبادَةٌ … .

«من لا یحضرالفقیه، ج 2، ص 205، ح 2144»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: نگریستن به چهره عالم، عبادت است.

19. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : ثلاثةٌ یَشْفَعُونَ الی اللهِ یوم القیامَةِ فَیُشَفِّعُهُم: الانبیاء ثُمَّ العُلماء ثُمَّ الشُّهداء.

«بحار الانوار، ج 2، ص 15»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: سه دسته‌اند كه روز قیامت شفاعت می‌كنند و خداوند شفاعت آنان را می‌پذیرد: (اول) انبیاء، بعد از آنها علماء و سپس شهداء.

20. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : العُلماءُ أمناءُ اللهِ عَلی خلقِهِ.

«المواعظ العددیه، ص 18»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: علما امنای خدا بر آفریده‌های او هستند.

21. عن رسول الله - صلی الله علیه و آله - : العُلماءُ وَرثةُ الانبیاءُ، یُحبهُّم اَهلُ السّماءِ و یستغِفرُ لَهمُ الحیتانُ فی البحرِ اذاماتوا.

«الفردوس، ج 3، ص 75، ح 4209»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: عالمان وارثان پیامبران‌اند. اهل آسمان آنها را دوست دارند و چون از دنیا بروند، ماهیان دریا برای آنها طلب آمرزش می‌كنند.

22. عن رسول الله - صلی الله علیه و آله - : أقْرَبُ النّاسِ مِنْ دَرَجَةِ النّبُوَّةِ أهلُ العلمِ و أهل الجهادِ.

«اتحاف السادة، ج 1، ص 73»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: نزدیك‌ترین مردم به درجة پیامبری، اهل علم و اهل جهاد هستند.

23. قال الامام السجاد - علیه السّلام - : اَمّا حقُّ سائِسِكَ بالعِلمِ فللتّعظیمُ لَهُ … و المعونَةُ لَهُ عَلی نفسِكَ فیما لاغِنًی بِكَ عَنْهُ من العِلْمِ … .

«تحف العقول، ص 260»

امام سجاد - علیه السّلام - فرمود: حق سرپرست علمی تو بر تو این است كه او را بزرگ شمرده و احترام كنی … و او را یاری كنی تا بتواند دانشی را كه نیاز داری به تو بیاموزد، بدین‌گونه كه ذهن خود را برای او خالی ساخته و با تمام قوای ادراكی متوجه محضر او باشی. قلبت را از هوا و هوس پاك ساخته و چشم‌هایت را با ترك لذّات و شهوات به او بدوزی، و بدان كه باید طوری دانش را از او فرا‌بگیری كه بتوانی به عنوان فرستاده از طرف او این علوم را به جاهلان بیاموزی.

24. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : مَنْ جالَسَ العلماءَ فقَدْ جالَسَنی و مَنْ جالَسَنی فكأنّما جالَسَ ربّی.

«كنزالعمال، ح 5893»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: هر كس با عالمان همنشین شود، به تحقیق با من همنشین شده، و هر كه با من همنشین شود، گویا همنشین خداوند و مأنوس با اوست.

25. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : «مَن زارَ العلماء فقَدْ زارنی.

«كنزالعمال، ح 2888»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: كسی كه به زیارت علماء برود، گوئی مرا زیارت كرده است.

موضوعات: احادیث در مورد احترام به علماء و اساتید  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ب.ظ ]





آلرژی،علائم و راه درمان آن

آلرژی و بیماری با منشأ عصبی معمولا دو گزینه‌ای هستند که زمانی که پزشکان از تشخیص صحیح بیماری بازمی‌مانند به سمت آن‌ها پناه می‌برند. هرچند که گاهی واقعا می‌تواند منشأ بیماری، آلرژی و یا عصبی باشد. آلرژی و حساسیت در فصول بهار و پاییز به حداکثر میزان خود بروز می‌کنند (در بهار نسبت به پاییز بیشتر بروز می‌کند) و در تابستان و زمستان معمولا کمتر بروز کرده و موجب آزار و اذیت فرد می‌گردند.
علائم آلرژی
لازم به ذکر است گاهی در تابستان علائمی مشابه علائم تنفسی آلرژی بروز می‌کند که ناشی از گرمای هوا و بیماری‌های خفیف تنفسی است که نباید با آلرژی یکسان در نظر گرفته شوند زیرا از نظر درمان نیز کاملا مسیر درمانی متفاوتی با یکدیگر دارند. علائم آلرژی می‌تواند شامل آبریزش بینی، التهاب مجاری تنفسی، ریزش اشک چشم و خارش پوست برای مدت طولانی باشد که این علائم می‌تواند در افراد مختلف به اشکال مختلف و به میزان مختلف بروز کند اما نکته‌ای که در اینجا حائز اهمیت می‌باشد این است که پایه همه این علائم یکسان و همان الرژی می‌باشد.
طب سنتی و آلرژی
در کتب طب سنتی پایه هر آنچه که بگردیم نامی از الرژی و این بیماری نخواهیم یافت اما بیماری‌هایی را می‌یابیم که علائمی مشابه آلرژی برای آن‌ها ذکر گردیده است. به طور مثال افزایش صفرا در بدن و یا ابتلا به سوء مزاج صفراوی را با علائمی مانند خارش، التهاب، سوزش، قرمزی یا آبریزش بینی و چشم که بسیار شبیه و نزدیک به علائم بیماری آلرژی است، توصیف کرده‌اند.

حکما سعی کرده‌اند برای فرو نشاندن علائم افزایش صفرا در بدن به کمک نسخه‌های گیاهی و روش‌های پاکسازی به کنترل میزان صفرا در بدن بپردازند و با ایجاد تعادل در بدن به دفع اخلاط زائد و اضافی به کنترل بیماری و درمان آن کمک کنند.

الرژی,آلرژی تنفسی

بهتر است در این حالت (آلرژی تنفسی) بیمار به پزشکان طب مدرن رو بیاورد

دو نکته اساسی درباره آلرژی
نکته اول: گاهی اوقات بیمار دارای آلرژی تنفسی می‌باشد که آلرژی آن می‌تواند در حالات شدید با شوک‌های تنفسی بسیار عمیقی همراه باشد. همان‌گونه که در ابتدای این مقاله نیز ذکر شد از آنجایی که طب سنتی فصلی به نام آلرژی ندارد و معمولا علائم آن را به خلط صفرا نسبت می‌دهیم بهتر است در این حالت (آلرژی تنفسی) بیمار به پزشکان طب مدرن رو بیاورد چرا که درمان فرو نشاندن آلرژی تنفسی می‌بایست بسیار سریع صورت گیرد زیرا در صورت تداوم شوک‌های تنفسی عمیق، بیمار می‌تواند وارد شرایط بحرانی بیماری گردد.

نکته دوم: به کرات دیده می‌شود که الرژی همراه با نشانه‌ها و علائم پوستی بروز می‌کند. پزشکان و درمانگران می‌بایست این مساله را در نظر بگیرند که به درمان ریشه علائم پوستی بپردازند و صرفا به درمان و پاک‌سازی سطحی این علائم نپردازند.

آلرژی فصلی ,حساسیت آبریزش بینی

الرژی همراه با نشانه‌ها و علائم پوستی بروز می‌کند

درمان آلرژی و توجه به دفع
صفرا در کیسه صفرا تجمع می‌یابد تا به هنگام مصرف غذاهای چرب ترشح گردد تا با شکستن چربی‌ها به هضم غذا نیز کمک کند. در طول فرآیند هضم و جذب مواد غذایی مقداری از این صفرا در انتهای روده باز جذب می‌شود و به کیسه صفرا باز می‌گردد. اما در صورتی که فردی مبتلا به یبوست باشد میزان باز جذب صفرا در انتهای روده بیمار بیشتر شده و در نتیجه بیمار را به سوء مزاج صفرا دچار می‌کند و بدین ترتیب میزان صفرای بدن بیمار از حد مجاز بیشتر می‌شود و این مساله موجب تقویت علائم آلرژی می‌شود.

پس درمانگر می‌بایست زمانی که با یک فرد با علائم آلرژی روبه‌رو شد ابتدای امر او را از مصرف غذاهای چرب منع کند و در صورتی که بیمار با یبوست همراه بود راه دفع مواد زائد را برای بیمار سهل کند. برای افرادی که دارای یبوست می‌باشند توصیه می‌گردد صبح‌ها یک قاشق غذاخوری خاکشیر در یک فنجان آب داغ به صورت ناشتا میل گردد. این نسخه علاوه بر اینکه سبب اجابت مزاج و خوش‌رنگی رنگ پوست می‌گردد، می‌تواند مواد زائد تجمع یافته در زیر پوست را نیز به سمت بیرون بکشد و به مرور سبب فرو نشاندن علائم آلرژی نیز گردد.

گیاهان دارویی,حساسیت

گیاهان دارویی در درمان بیماری آلرژی به کار می روند

پاکسازی صفرا از بدن
باید به این نکته توجه شود که پاکسازی بدن از صفرای زائد ضمن فرو نشاندن علائم مشابه آلرژی می‌تواند به شادابی و طراوت پوست و همچنین کاهش زردی پوست نیز کمک کند. ما می‌بایست به عنوان درمانگر جهت پاکسازی صفرا از سه بعد کنترل تولید صفرا، دفع صفرای زائد و درمان توازن تولید و دفع به قضیه نگاه کنیم.

جهت کنترل تولید صفرا، پرهیز از خوردن غذاها و مواد خوراکی مانند غذاهایی با ادویه زیاد، انواع سس‌ها، مواد غذایی سرخ کردنی، شکلات و غذاهای حاضری و فست‌فود از جمله ساده‌ترین و کاربردی‌ترین شیوه‌ها است که باعث بهبود علائم آلرژی است و امروزه این شیوه‌ها توسط بسیاری از درمانگران طب مدرن نیز برای پیشگیری از عود کردن آلرژی‌ها و کنترل حساسیت به بیماران توصیه می‌شود.

کنترل میزان مواد تولیدکننده صفرا در بدن و دفع صفرای اضافه از بدن با شیوه‌های طبیعی و تنظیم ساختار و عملکرد سیستم ایمنی بدن از جمله شیوه‌هایی است که به درمان آلرژی کمک می‌کند. توجه شود که طبع خلط صفرا، گرم است بنابراین برای متعادل کردن بدن برای مقابله با این طبع می‌بایست از مواد غذایی با طبع سرد استفاده کنیم. خاکشیر به عنوان یک صفرابر قوی در قالب یک شربت ساده و سوپ جو و گشنیز به عنوان غذاهایی که دارای مزاج سرد است به این قبیل بیماران توصیه می‌گردد.

همچنین مصرف نان‌های سبوس‌دار و کاهو بسیار توصیه می‌گردد. برخی گیاهان دارویی خاصیت تنظیم‌کنندگی و متعادل‌سازی عملکرد سیستم ایمنی را دارند. این قبیل گیاهان که معمولا دارای طبع سرد نیز می‌باشند می‌توانند در فرو نشاندن علائم آلرژی بسیار موثر باشند. برای مثال می‌توان از گل ختمی و اسفرزه نام برد. استفاده به صورت خوراکی و یا استعمال موضعی این گیاهان دارویی در کاهش علائم آلرژی بسیار مفید می‌باشند.

خارش پوستی,حساسیت

از جوش‌شیرین برای رفع خارش پوستی توصیه می‌شود

درمان خارش‌های پوستی فصل بهار
برای درمان خارش و حساسیت‌های پوستی که در فصل بهار بیشتر می‌شود می‌توان از جوش‌شیرین، روغن نارگیل، آب لیمو و نعنای تازه استفاده کرد.کهیر یکی از بیماری‌های پوستی است که در حقیقت یک واکنش آلرژیک به مصرف برخی از مواد غذایی، داروهای شیمیایی، عطرها و بوها است که بدن نسبت به آن‌ها واکنش نشان می‌دهد. بروز کهیر بر پوست معمولا ظاهر نامناسبی را برای فرد ایجاد می‌کند که همراه با التهاب، قرمزی، درد و خارش است. درمانگران طب سنتی معتقدند برخی از گیاهان دارویی می‌توانند تا حد زیادی عوارض و نشانه‌های بروز این بیماری را در بدن کاهش دهند.

یکی از این گیاهان که می‌تواند میزان خارش و درد ناشی از ابتلا به کهیر را در بدن کاهش دهد مصرف نعنای تازه است. مصرف این گیاه به صورت تازه به همراه وعده‌های غذایی در کاهش میزان خارش و درد کهیر بسیار موثر است و حتی در بهبود عوارض ناشی از آن هم نقش دارد.

مصرف روغن نارگیل و آب لیمو نیز التهاب و خارش را کاهش می‌دهد. این مواد خاصیت ضد ویروسی و ضد قارچی دارند و از پوست در برابر عفونت‌ها محافظت می‌کنند.
مصرف آلوئه‌ورا و استفاده از ژل این گیاه نیز در بهبود خارش‌ها موثر است و همچنین استفاده از جوش‌شیرین برای رفع خارش پوستی توصیه می‌شود که با کمی آب باید مخلوط و روی پوست مالیده شود.

موضوعات: آلرژی،علائم و راه درمان آن  لینک ثابت
 [ 08:55:00 ب.ظ ]




 

توصیه ای از ابن سینا برای درمان آلرژی

باز شدن گل ها و شکوفه های زیبای بهاری برای بعضی ها عذاب آور است. این افراد کسانی هستند که با گرده افشانی گل ها و سبز شدن جوانه ها علائم آلرژی سراغ شان می آید و از عطسه و سرفه های پیاپی کلافه می شوند. بعضی از پزشکان برای رفع سریع این مشکل داروهای کورتون دار تجویز می کنند که عوارض آن سال ها بعد نمایان می شود. اما جدای از مصرف قرص و شربت های رایج، روش دیگری هم برای درمان آلرژی وجود دارد و آن استفاده از توصیه های طب سنتی است. دکتر علیرضا عباسیان، متخصص طب سنتی، به شما می گوید که در طب سنتی چه روش هایی برای کاهش آبریزش بینی و آلرژی های فصلی وجود دارد و مبتلایان به آلرژی باید چه نکاتی را رعایت کنند.

آش جو ، دلیل آلرژی ، درمان آلرژی با طب سنتی

غذاهای ضد آلرژی

درمان آلرژی با غذای ضد آلرژی

یکی از غذاهایی که خوردن آن به بیماران مبتلا به آلرژی توصیه می شود، سوپ جو است. این سوپ را طوری درست کنید که رقیق باشد و داخل آن پیاز نریزید. می توانید کمی هم مرغ به آن اضافه کنید و به عنوان ادویه از زردچوبه کمک بگیرید. افرادی که خیلی سرفه می کنند بهتراست یک قاشق غذاخوری تخم خشخاش را در سوپ شان بریزند. در افرادی که نزله سرد دارند اگر میزان ترشحات زیاد است توصیه می شود که سوپ را به صورت داغ همراه با ادویه جات گرم مانند زیره، دارچین و فلفل استفاده کنند اما استفاده از فلفل و ادویه جات در نزله گرم تحریک کننده است و توصیه نمی شود. در این قبیل بیماران اگر سرفه ها زیاد باشند استفاده از شربت آویشن برای رفع این مشکل موثر است. گروهی از مواد غذایی مانند سیر، پیاز، ترب و تربچه برای این بیماران مضر است.

حریره بادام تهیه کنید

شاید با شنیدن نام این غذا به یاد دوران کودکی بیفتید اما این روزها غذای دوران کودکی یکی از غذاهای مفید برای مبارزه با آلرژی فصلی است. برای تهیه این حریره 10 عدد بادام را خیس کرده و پوست آنها را جدا کنید. سپس داخل مخلوط کن بریزید و یک قاشق غذاخوری عسل را در آب گرم حل کرده، به بادام ها اضافه کنید. سپس آن را روی حرارت ملایم قرار داده و هم بزنید تا غلیظ شود. حریره بادام می تواند در وعده صبحانه، غذایی مقوی برای کودکان باشد و به رفع آلرژی کمک کند.

روغن بنفشه ، درمان آلرژی با طب سنتی ، توصیه های ابن سینا

نقش مثبت بنفشه در کاهش علائم آلرژی

روغن بنفشه بمالید

در نزله گرم به بیماران می گوییم صورت یا مخاط بینی را با روغن بنفشه چرب کنند. مالیدن روغن بنفشه به پیشانی یا چکاندن آن در بینی سبب تقویت مخاط ها شده و علائم آلرژی را کاهش می دهد. در تیپ سرد روغن مرزنجوش می تواند کمک کننده باشد.

دلیل آلرژی و درمان آلرژی

به طور کلی در فصل زمستان تخلیه مواد زائد در بدن کم می شود. چون هوا سرد است و افراد کمتر عرق می کنند. در واقع عرق کردن راه دفعی بدن ماست. در فصل سرد غذاهای شیرین و چرب بیشتر مصرف می شوند و به دلیل سرمای هوا امکان ورزش کردن هم کاهش می یابد. بدین ترتیب میزان فعالیت جسمی و تعرق کاهش می یابد؛ پس احتباس مواد زائد در بدن رخ می دهد؛ یعنی مواد زائد در بدن حبس می شوند. در فصل بهار همین که بدن گرم تر می شود منتظر است تا از راه عضوی که ضعیف تر شده، مواد زائد را به بیرون هدایت کند.

این در حالی است که مشکل ضعف در ناحیه سر وجود دارد چون این روزها بستن نسبت به زمان های قدیم کمتر به چشم می خورد و افراد به ندرت کلاه سرشان می گذارند. در نتیجه ضعف سر و سینوس ها پیش می آید و باعث می شود که با تحریک گرده های گل یا عوامل آلرژی زا، بدن از ناحیه سر مواد زائد را بیرون بفرستد که به صورت آبریزش بینی شدید دیده می شود. البته بعضی از افراد هم کهیر می زنند که ناشی از همین مشکل است.

ازمعجزه آب سیب غافل نشوید

یکی از نوشیدنی های خوب برای مبتلایان به آلرژی آب سیب است که می تواند میان وعده بهاری خوبی باشد. کاهو سکنجبین هم در تسکین آلرژی تاثیر دارد.

آب سیب ، توصیه های ابن سینا ، درمان ابریزش بینی و عطسه

درمان آلرژی با طب سنتی

بخوردرمانی کنید

در آلرژی هایی که به شکل سرد است به افراد توصیه می کنیم زیر پتو یا پارچه بروند و با کمک بخور آب جوش، ترشحات را رقیق کنند. بخور تخم گشنیز هم برای این افراد مفید است.

روزه بهاری بگیرید

به این قبیل بیماران توصیه می شود مصرف غذاهای چرب و انرژی زا مانند گوشت، شیرینی جات و غذاهای سرخ شده را به حداقل برسانند. از سوی دیگر به این بیماران گفته می شود که در بهار روزه بگیرند و گرسنگی بکشند. شاید در ابتدا عوارض بیماری بیشتر شود ولی اگر با دارودرمانی همراه باشد، به علاج کامل تبدیل می شود. البته بعضی از افراد نمی توانند گرسنگی را تحمل کنند؛ بنابراین به آنها گفته می شود غذاهایی بخورند که به اصطلاح به آنها «مزوره» می گویند.

این غذاها شکم را به نوعی فریب می دهند و آن را پر می کنند، اما در واقع انرژی و قوت زیادی ندارند. مصرف بعضی از سبزیجات مانند کلم بروکلی، کاهو، حبوبات، عدس، نخود، لوبیا و به طور کلی غذاهای فیبر دار به افراد مبتلا به آلرژی توصیه می شود.

درمان آلرژی ، درمان سریع آلرژی با نسخه این سینا

موضوعات: توصیه ای از ابن سینا برای درمان آلرژی  لینک ثابت
 [ 08:54:00 ب.ظ ]





جملاتی که نباید به کودک بگویید

گفتن یک جمله ساده به کودک

گفتن یک جمله ساده به کودک، ممکن است،در آینده به او لطمه بزند‎

گفتن یک جمله ساده به کودک، ممکن است بیش از آن که مفید یا به درد بخور باشد، در آینده به او لطمه بزند.

نتایج یک تحقیق نشان می‌دهد، نباید این جمله‌ها را به بچه‌ها بگویید چون اعتماد به نفسشان را از بین می‌برد و روی آینده آن‌ها اثر می‌گذارد:

- بچه بی تربیت؛ بیخود
- چند بار بهت گفتم؟
- چطور روت می شه این کارو بکنی؟ بعد از این همه خوبی که بهت کردم!
- صبر کن برسیم خونه!
- خنگ بازی در نیار!
- آگه همه غذاتو بخوری، مامان خیلی خوشحال می شه.

نباید در بچه‌ها احساس ترس و ناامنی ایجاد کرد، به آن‌ها انگ‌هایی مثل خنگی زد یا حتی کاری کرد که خیال کنند برای تشویق شدن، باید رضایت دیگران را جلب کنند؛ اتفاقی که در این جمله‌ها می افتد.

منبع : سلامت نیوز

موضوعات: جملاتی که نباید به کودک بگویید  لینک ثابت
 [ 08:51:00 ب.ظ ]




چرا فرزندم بدزبانی می کند؟

مقابله با بدزبانی کودک

برای جلوگیری از بدزبانی کودک تان اولین کار این است که دلیل این بدزبانی را بدانید‎

بدزبانی کودکان یکی از معضل های بزرگ هر پدر و مادری است که ممکن است آنها را نگران کند. برای جلوگیری از بدزبانی کودک تان اولین کار این است که دلیل این بدزبانی را بدانید و از آن جلوگیری کنید.

چرا بچه ها بدزبان می شوند؟
بدزبانی و فحش دادن فقط از طریق آموزش و مواجه شدن با این اتفاق در کودکان ایجاد می شود. یعنی فرزند شما در موقعیت بدزبانی قرار گرفته و استفاده از لغات و کلمات زشت یا انواع و اقسام فحش ها را از زبان فرد دیگری آموخته است. موقعیت بدزبانی می تواند شامل یک سریال تلویزیونی باشد که مناسب پدر و مادر است نه کودک یا اینکه ممکن است دوستی در مهد این کار را انجام داده و … البته بدزبانی فقط شامل فحش دادن نمی شود و مواردی مثل صدا زدن بزرگترها با اسم کوچک، تهدید کردن، طعنه زدن، گستاخی و فریاد زدن به جای آرام صحبت کردن را هم باید در گروه بدزبانی قرار داد.

1 - الگوی خوبی باشید
اگر دوست ندارید فرزندتان با فریاد حرف بزند خودتان هم نباید در برابر او و دیگران، چنین رفتاری داشته باشید. به جای اینکه هر بار وقتی کسی چیزی به فرزندتان می دهد به او بگویید: «یادت رفت تشکر کنی»، خودتان الگوی این رفتار پسندیده برای بچه باشید. وقتی کار کوچکی برایتان انجام می دهد از او تشکر کنید یا اگر می خواهید دختر یا پسر کوچولو استفاده از کلمه جادویی لطفا را یاد بگیرد، خودتان آنقدر این کلمه را در صحبت با کودک و البته دیگران به کار ببرید تا ملکه ذهن او شود.

2 - درست حرف زدن را به او یاد بدهید
«درست حرف بزن»؛ پدر و مادر بچه های بدزبان صد بار در روز از این عبارت سه کلمه ای استفاده می کنند اما آیا آنها تا به حال به کودک شان نشان داده اند که دقیقا منظورشان از درست حرف زدن چیست؟ بنابراین اگر می خواهید کودک شما خوش زبان باشد، باید این مهارت را به او آموزش دهید. اگر دل تان نمی خواهد فرزندتان با صدای بلند با شما صحبت کند، باید به او بگویید که فریاد زدن به جای حرف زدن معمولی یک رفتار نادرست است و در خانه شما جایی ندارد.

3 - جلوی زبان تان را بگیرید
مهمترین مربیان بدزبانی کودک، پدر، مادر، اطرافیان و تلویزیون هستند. افراد خانواده، غریبه ها و … کلمات زشت یا حرف زدن بی ادبانه را یاد می گیرد، سپس آن را تکرار می کند. انتظار نداشته باشید که وقتی موقع رانندگی و در حضور دختر و پسر کوچک تان، راننده های دیگر را احمق، پشت کوهی و … می خوانید، این کلمه را چند ساعت یا چند روز بعد از زبان او نشنوید.

مهمترین مربیان بدزبانی کودک

بدزبانی نوعی بازی کسب توجه در کودکان است‎

4 - به کودک احترام بگذارید
بدزبانی نوعی بازی کسب توجه در کودکان است، پس کافی است از کوره در بروید و واکنش نشان بدهید تا در بازی شریک شده و کودک را به هدفی که داشته برسانید. اگر او داد می زند، شما با عصبانیت جوابش را ندهید و طوری با او رفتار کنید که انگار مهمان شماست. با احترام گذاشتن به کودکان، این رفتار را غیرمستقیم به آنها یاد می دهید.

5 - دور تنبیه را خط بکشید
تنبیه در اغلب موارد نمی تواند جلوی بدزبانی کودک را بگیرد و بهتر است فقط در مواردی لحاظ شود که رفتار کودک، هم برای خودش و هم دیگران خطرناک و آسیب زا باشد. تنبیه کردن در این مورد یا کودک را جری تر می کند یا ترس را به او یاد می دهد، نه احترام را.

6 - چشم تان را روی بدزبانی کودک ببندید
یکی از روش های توصیه شده برای مقابله با بدزبانی کودک این است که به طور کامل این حرکت را ندیده بگیرید؛ طوری که انگار اصلا آن حرف زشت را نشنیده اید. وقتی به بدزبانی فرزندتان پاسخ ندهید، به او نشان می دهید که نمی تواند با کلمات یا طرز بیانش شما را تحت تاثیر قرار دهد.

7 - اجازه بدهید در زمان مشخصی کلمه مورد نظرش را تکرار کند
شنیدن کلمه احمق و … از زبان یک کودک، آزار دهنده است و می تواند باعث شود به خاطر روش تربیتی تان احساس گناه کرده و خودتان را سرزنش کنید که پدر یا مادر خوبی نبوده اید اما حالا می خواهیم اجازه دهید کودک صدها بار در یک بازه زمانی مشخص این کلمه را تکرار کند.

وقتی فرزندتان کلمه ناپسندی را به زبان می آورد، به او بگویید که از این رفتارش متاسفید. سپس یک ساعت زنگ دار کوک کنید و از او بخواهید آنقدر آن کلمه را تکرار کند تا ساعت زنگ بزند؛ البته فراموش نکنید به او یادآوری کنید که بعد از زنگ ساعت اجازه به کار بردن آن را ندارد.

موضوعات: چرا فرزندم بدزبانی می کند؟  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ب.ظ ]





چرا بچه ها دروغ می گویند ؟

تا به حال نشنیده ام که هیچ پدر و مادری بگوید فرزند من دروغ نمی گوید در حقیقت دروغگویی مهارتی است که تمام کودکان آن را می آموزند و برای دروغگویی آنان دلیلی وجود دارد.چه وقت بچه ها دروغ میگویند ؟

زیر سه سال دروغ گفتن برای بچه ها معنایی ندارد هر چه که به ذهنشان می رسد و هر چه را که نمی فهمند را به زبان می آورند. بین سه تا چهار سال می آموزند که بزرگترها آنچه را که آنان در مورد آن فکر می کنند را درک نمی کنند و نمی توانند راست و دروغ را تمییز دهند. این بدین معنی است که تخیلات برایشان واقعیت دارد و داستانهای غیر ممکن را تعریف می کنند.

وقتی دچار مشکل می شونددیگران را سرزنش می کنند و آنها را مقصر می دانند بدون آنکه قصد آسیب رساندن به کسی را داشته باشند. (فرزندم گربه خود را به خاطر کاری که انجام داده سرزنش می کند. بین آنها یک رابطه دوستی ونفرت وجود دارد) . در این مرحله داستانهای طولانی می گویند و در مورد آن اغراق می کنند و این داستانها چیزهایی هستند که بچه ها دوست دارند واقعیت داشته باشند .
والدین بدون هیچ اظهار نظری می توانند به این داستانها گوش دهند و داستان را بنابر واقعیت تعدیل نمایند.
به عنوان مثال اگر فرزند شما می گوید که می تواند در اتاق پرواز کند می توانید به او چنین جوابی بدهید:

دوست داشتی که در اتاق پرواز کنی درست نیست؟ چه کار می کردی اگر می توانستی پرواز کنی؟
اگر فرزند شما به این دلیل دروغ می گوید که می خواهد دچار مشکل نشود و یا با گفتن حرفی که دروغاست می خواهد شما را خوشحال کند هرگز عکس العملی نشان ندهید که بفهمد کار اشتباهی انجام داده به سادگی به آنان بگویید که ما باید همیشه واقعیت را بگوییم و اگر واقعیت را بگویند دچار مشکلنخواهند شد و با گفتن واقعیت والدین خود را خوشحال می کنند و به آنان بیاموزید در سن جوانی واقعیت را بگویند و اگر دروغ بگویند مردم به آنها اعتماد نخواهند کرد .
در شروع سنی که به مدرسه می روند بیش از هر چیزی کودکان خیلی دوست دارند والدین خود راخوشحال کنند و این باعث می شود که فکر کنند اگر حقیقت را بگویند والدین خود را ناراحت می کنند.در ابتدای سن 8 سالگی فرق بین واقعیت و تخیل را درست درک می کنند و تا سن 10 سالگی می تواندحس تشخیص بد و خوب خود را قوی تر کنند. در سن 8 سالگی بچه ها آگاهند که دروغگویی اشتباه است و والدین باید فرزندان خود را طوری تربیت کنند که دروغ نگویند.

دلایل بسیاری وجود دارد که بچه ها در این سن دروغ می گویند:
1)وقتی می دانند کار اشتباهی کرده اند برای آنکه تنبیه نشوند دروغ می گویند.
2) برای بدست آوردن چیزی که می خواهند.
3) بچه هایی که نسبت به خانواده و دوستان خود وفا دارند برای آنکه از دیگران دفاع کنند و یا آنان رادچار مشکل نکنند دروغ می گویند.
4) با تحت تأثیر قرار دادن دیگران ، زندگی و تجارب آنها دچار هیجان بیشتری می شود .
5) برای آنکه اعتماد به نفسشان بیشتر شود می خواهند خود را بهتر از آنچه که هستند جلوه دهند.
6) دروغ شنیدن از والدین حتی دروغ مصلحت آمیز روی آنان تآثیر می گذارد.

فرزندان رفتار والدین خودرا می آموزد و از آنان تقلید می کنند این طرز فکر” آنچه را که می گویم انجام دهید نه آنچه را کهانجام می دهم ” را فراموش کنید چون بچه ها این راه را به راحتی نمی آموزند و چنان رفتار نمی کنند.

چگونه تشخیص می دهید که فرزندتان دروغ می گوید؟
این سؤالی نیست که به راحتی بتوان جواب داد به خاطر اینکه بچه ها با یکدیگر فرق دارند. چندین راهنمایی وجود دارد:
دروغ گفتن بچه ها

1) به چهره آنان نگاه کنید وقتی آنان واقعیت را می گویند آرامش دارند در صورتیکه بسیاری از بچه هاوقتی دروغ می گویند عصبی و ناراحت هستند.
2) ساده بودن گفتار :دروغ تمرین شده و با آب و تاب گفته می شود .
3) منطقی بودن: دروغ به دروغ بیشتری برای پشتیبانی شدن نیاز دارد بنابراین با هم تناقض پیدا می کنندو بی مفهومند .

چه وقت باید نگران باشید؟
دروغ گفتن مدام نشان مشکلی اساسی می باشد. اگر کودک احساس کند آنها نمی توانند بر نا امیدی وشکست شان فائق آیند برای پوشش دادن این شرایط دروغ می گویند. ممکن است نیاز داشته باشند برایجلب توجه دیگران و داشتن احساس خوب در مورد خودشان داستان اغراق آمیز بیان کنند. شما به عنوان والدین آنها باید راست و دروغ آنها را تشخیص دهید و بدانید که چقدر آنها دروغ می گویند. اغلب دروغ گفتن دلیلی بر نگران بودن است .
با بررسی شرایط ، چگونه دروغ گفتن را متوقف می کنید؟
1) مهمترین چیز آنست که هرگز فرزند خود را دروغگو ننامید به آنچه که به آنان نسبت بدهید عمل میکنند. بیشتر به جای اینکه از فرزندانتان درمورد متن داستان سؤال کنید از او بخواهید داستان خود رامجدد آغاز کند و وقتی داستان مقبول به نظر نمی رسید آنرا متوقف کنید. به فرزندتان فرصتی دهید تاشرایط خود را اصلاح نماید و قابل قبول نبودن دروغگویی را بررسی کند .
2) دروغگویی را نادیده نگیرید.
3) رفتاری صادقانه داشته باشید کودکان دروغ مصلحت آمیزی را که می گویید تقلید می کنند.
4) به خاطرداشته باشید داستانهای بلند را به حساب دروغگویی نگذارید. بچه ها زیر 6 سال خیالات وتصورات خود را بیان می کنند و به هیچ کسی آزاری نمی رسانند. در مورد داستانهای جالب با فرزندتان صحبت کنید آنها می توانند فرق واقعیت و تخیلات را تمییز دهند. وقتی کار اشتباهی می کنند و شما بدان آگاهید از فرزندتان سؤال نکنید چون او را در شرایطی قرار می دهید که دروغ بگوید.
5) وقتی به فرزندتان گفته اید که با گفتن واقعیت دچار مشکلی نخواهد شد نمی توانید آنها را تنبیه کنید.
6) با آرامش از فرزندتان سؤال کنید هر چه بیشتر آنها را تحریک کنید برای محافظت از خود بیشتر دروغ می گویند. به آنان اطمینان دهید که با آنان برخورد شدیدی نخواهد شد.
7) وقتی فرزندتان به سن جوانی رسید بیاموزید که دروغ به رابطه دوستی و سایر روابط آنها آسیب می رساند. مردم به آنها اعتماد نمی کنند (چوپان دروغگو ) بهترین داستان برای گفتن است .
8) مسئله ای که فرزندتان در مورد آن دروغ می گوید می تواند سر نخی برای شناسایی نوع احساسآنان باشد.
9) در مورد دروغهایی که می گویند تنبیه جداگانه ای داشته باشید و عاقبت دروغگویی و رفتار بد راپیشاپیش برایشان روشن کنید.
10)به یاد داشته باشید دروغ را از فرزندانتان جدا در نظر بگیرید آنان فقط به خاطر رفتارشان تنبیه میشوند .
11) صداقت داشتن را تحسین کنید .
12) وظیفه شماست که به فرزندتان کمک کنید تا دروغگویی را رفته رفته کنار بگذارند.
13)محیطی ایجاد کنید تا فرزندتان تمام احساساتش را براحتی بگوید و بیاد داشته باشید آنها را تحسین کنید و اعتماد به نفس آنان را بالا ببرید.
منبع:برترین ها

موضوعات: چرا بچه ها دروغ می گویند ؟  لینک ثابت
 [ 08:48:00 ب.ظ ]





چطور از دروغ گفتن کودکان جلوگیری گنیم

مادر: دختر 4 ساله من، سارا مدام دروغ مي گويد. هر کار اشتباهي که انجام مي دهد قبول نمي کند و آنرا مخفي مي کند و مي گويد من آنرا انجام نداده ام. چه طور مي توانيم با او رفتار کنيم؟
کارشناس: معمولا بچه ها در سنين 5-2 سالگي مرز بين واقعيت و خيال را نمي دانند و بعضي حرف هايي را که مي زنند به خاطر اين نيست که مي خواهند دروغ بگويند بلکه چون مرز واقعيت و خيال را نمي دانند آنرا بيان مي کنند.
کارشناس: فرزند شما آخرين باري که دروغ گفت چه اتفاقي افتاده بود؟
مادر: چند روز پيش بدون اجازه شکلات خورده بود و من درحاليکه مي ديدم که دور دهنش شکلاتي است مي گفت من شکلات نخورده ام. ديروز هم در حاليکه آچار پدرش در دستش بود مي گفت که من آچار را برنداشته ام.
کارشناس: خيلي وقت ها بچه ها مي خواهند حقايق را به گونه اي ديگر عنوان کنند و دروغ مي گويند چون مي ترسند تنبيه شوند. والديني که بچه را زياد تنبيه مي کنند احتمال اينکه دروغ گفتن هاي بچه افزايش يابد بيشتر است. بعضي وقت ها هم والدين به گونه اي از او سوال مي کنند يا توضيح مي خواهند که واقعا چاره اي به جز دروغ گفتن برايش نمي ماند.
وقتي که شما متوجه شديد که شکلات خورده به او چه گفتيد؟
مادر: از او پرسيدم که شکلات خوردي؟ گفت: نه. گفتم چرا، تو شکلات خوردي. هم دور دهنت کثيف است و هم دستانت ولي مي گفت: نه. من به او گفتم: تو دروغ مي گويي و او مدام انکار مي کرد.
کارشناس: وقتي مي بينيد که شواهدي هست دال بر شکلات خوردن بچه به جاي اينکه از او سوال بپرسيد در حاليکه جوابش را مي دانيد، بهتر است به ص.رت جمله خبري آنرا عنوان کنيد. يعني بگوييد از اينکه بدون اجازه شکلات خوردي ناراحت شدم. خيلي وقت ها طرز سوال کردن والدين بچه را مجبور به گفتن دروغ مي کند. پس بهتر است که نوع واکنش خود را تغيير دهيد.
مادر: بچه ها چرا دروغ مي گويند؟
کارشناس: گاهي اوقات به خاطر ترس از تنبيه شدن و گاهي وقت ها به خاطر اينکه دوست ندارند پدر و مادرشان ناراحت شوند. چون در اين سن خيلي برايشان مهم است که کارهاي خوب انجام دهند.
مادر: ريشه اين دروغ گفتن از کجا شروع مي شود؟ حتي اگر والدين نسبت به اشتباه فرزندشان منعطف باشند باز هم احتمال دروغ گفتن در دفعات بعد وجود دارد؟
کارشناس: همانطور که اشاره شد بچه ها در اين سن فرق بين واقعيت و خيال را درست متوجه نمي شوند و با بالا رفتا سن بهتر عمل مي کنند. يکي از راهکارها اين است که از طريق کتاب خواندن، برنامه هاي تلويزيون و بازي هاي مرتبط فرق بين تخيل و واقعيت را به او نشان دهيم. باري مثال وقتي برنامه تام و جري را نگاه مي کند و مي بيند که گربه زير قلتک آسفالت مي رود و صاف مي شود و دوباره زنده مي شود و راه مي رود بايد برايش توضيح دهيم که اصلا امکان ندارد در واقعيت چنين اتفاقي رخ دهد. يکي ديگر از دلايل تقليد از بزرگتر هاست. اگر مي خواهيد فرزندتان دروغ نگويد پس بايد واليدني دروغ گو نباشيد. حتي دروغ هايي که اصطلاحا مصلحتي و ساده است.
مادر: چگونه بايد رفتار کنيم که فرزندمان دروغگو تربيت نشود؟
کارشناس: بايد در ابتدا مفاهيم حقيقت را به او ياد بدهيم. از طريق آموزه هايي که از بالا به آن اشاره شد. هرجايي که فرزندمان راست گفت بايد اين ويژگي را تقويت کنيم و او را مورد تشويق قرار دهيم. هيچگاه نبايد تشويق ها به گونه باشد که مثلا از يک کار اشتباه او راحت بگزريد. بلکه بايد بچه بداند مسئوليت کار اشتباهي که مرتکب شده را بپذيرد. حتي مي توانيد در ازاي رفتارهاي خوبي که دارد مثلا وقتي خودش کار اشتباهي را که انجام داده قبل از اينکه ما متوجه شويم بازگو کند او را تشويق کرده و يک ستاره به او بدهيم. سعي کنيد اشتباهاتش را با جملات خبري بيان کنيد نه جملات سوالي و از همه مهمتر اينکه جريمه دروغ گويي بايد از جريمه رفتار اشتباهي که مرتکب شده جدا باشد. يعني براي خوردن شکلات بدون اجازه يک جريمه و باري دروغ گفتن يک جريمه ديگر در نظر گرفته شود. جريمه هاي خيلي شديد براي بچه نگذاريد. بلکه متناسب با سن و خطايي که از او سر زده باشد. نکته ي ديگر اينکه مدام به او نگوييد که تو دروغ مي گويي و به او برچسب نزنيد. چراکه باعث تثبيت اين ويژگي در او مي شود و او به مرور باور مي کند که دروغگوست. يکي از لذت هاي بزرگ باري بچه ها تماشاي کارتن هاي خيالي است. اينکه به بچه اجازه بدهيم که با آن فضاي خيالي ارتباط برقرار کند با اينکه مفاهيم واقعي و خيالي را برايش تفکيک کنيم با هم فرق مي کند. بچه ها بايد در کنار تماشاي برنامه ها بداند که بسياري از آنها واقعيت ندارد در غير اينصورت در يک دنياي خيالي زندگي خواهند کرد که خيلي مناسب نيست. بايد بچه را از طريق بازي ها با دنياي واقعي آشنا کنيم. مثلا وقتي پدر با او بازي مي کند اداي يک هيولا را در مي آورد که مي خواهد او را بخورد. شايد بچه در ابتدا بترسد. اما به مرور متوجه مي شود که اين بازي است و پدرش نمي تواند يک هيولا باشد.
نکته قابل توجه والدين اينکه اگر فرزندتان در جمع دوستان و اطرافيان شما دروغ گفت به هيچ عنوان در جمع نسبت به دروغش واکنش نشان ندهيد. چون باعث مي شود به مرور احساس بي ارزشي کند. در مقابل بقيه او را سرزنش نکنيد و وقتي که با او تنها شديد پيامد رفتارش را به او گوشزد کنيد. لزومي ندارد که به خاطر دروغ گقتن احساس منفي به او القا کنيد.
يکي از کتاب هاي مناسب براي والدين مجموعه کتاب هاي کليدهاي رفتار با کودک و نوجوان است؛ تحت عنوان ” راهنماي کامل والدين ” که مي تواند راهکارهاي مناسب در مواجه با رفتارهاي نادرست فرزندان را بيانوزد.

موضوعات: چطور از دروغ گفتن کودکان جلوگیری گنیم  لینک ثابت
 [ 08:46:00 ب.ظ ]




علل پیدایش دروغگویی در کودکان
مجموعه: تعلیم و تربیت

علل پیدایش دروغگویی در کودکان
دروغگویی از نظر لغوی به معنی کتمان واقعیت است و بیان سخنی که واقعیت خارج برای گوینده ندارد.

دروغ چيست؟
دروغ بيان سخن و مطلبي است كه مطابق با واقع وحقيقت نيست. معمولا كسي كه دروغ مي گويد آگاهانه به تعريف حقيقت مي پردازد و امري را تاييد مي كند كه وجود خارجي ندارد. البته اين امر هميشه براي كودكان صادق نيست. چرا كه بسياري از كودكان خردسال و آن هايي كه در مرز سن تشخيص هستند، گاهي بين تخيل و واقعيت فرقي نمي گذارند و سخني مي گويند كه به نظر ما دروغ است. كودكاني كه آگاهانه دروغ مي گويند، معمولا با زمينه سازي ها و تدابيري از پيش تعيين شده اين كار را انجام مي دهند. در اين دروغ گويي ها، نقشه كشي و حساب مطرح است و كودك آن را به خاطر وصول به هدف و مقصد مورد استفاده قرار مي دهد.

علل پیدایش دروغگویی در کودکان
١. دروغ یک نوع انحراف از سلامت روانی است. بدین‌ترتیب وقتی والدین به صورت منطقی به نیازهای کودک پاسخ ندهند، کودک دروغگو می‌شود.

٢. ضعف شخصیت و مورد تحقیر واقع شدن کودک به وسیله والدین و اطرافیانش منجر به دروغگو شدن او می‌شود.

٣. وقتی از سوی والدین و اطرافیان به کودک توجه جدی نشود برای جلب توجه دیگران و والدین دروغ می‌گوید.

٤. داشتن والدین یا اطرافیان دروغگو، بدین‌ترتیب کودک از بزرگترها تقلید می‌کند.

٥. به شدت توسط والدین و اطرافیان‌شان سرکوب و تنبیه می‌شوند.

٦. والدین و اطرافیان‌شان از آنها انتظارات بیش از حد دارند، لذا کودک به خاطر ترس از انتقاد دروغ می‌گوید.

٧. از سوی والدین و اطرافیانش شخصیت وی مورد تهاجم قرار می‌گیرد، لذا برای دفاع از خود دروغ می‌گوید.

٨. بی‌توجهی والدین دربرخورد با کودکان، به‌عنوان مثال والدین گاهی به شوخی دروغ می‌گویند.

در چه صورت دروغگویی کودکان نگران کننده است؟
اگر کودک بعد از سنین پنج تا شش سالگی همچنان به دروغگویی خود ادامه دهد، می تواند جای نگرانی داشته باشد. والدین باید با بررسی علل توسل او به این امر، سعی در رفع کمبودهایی نمایند که در حقیقت عامل پناه جستن او به دروغگویی است. اما معمولاً کودکان در حدود شش تا هفت سالگی، از میزان دروغ های خود می کاهند. آنها در می یابند که دیگر دلیلی برای دروغ گفتن وجود ندارد و فقط در موارد نادر به چنین کاری متوسل می شوند.

پدر و مادر باید الگوی مناسبی برای فرزندشان باشند
هنگامی که والدین به یکدیگر دروغ می گویند، در واقع به کودک می آموزند که تو نیز می توانی این کار را بکنی. شنیدن دروغ های افراد بزرگسال به هنگام صحبت با تلفن نیز همین اثر را روی کودک دارد. به یاد داشته باشید که کودکان در چند سال نخست پس از تولد، تمایل شدیدی به الگوبرداری از پدر و مادر و سایر اعضای خانواده خود دارند. ممکن است علت دروغگویی فرزندتان، رفتار خشن و عصبی شما به هنگام بروز اتفاقاتی مانند شکستن گلدان و نظیر آن باشد. در چنین مواقعی به جای تنبیه و دعوا کردن او، می توانید بگویید: «خیلی حیف شد که مثلاً اون گلدون شکست. من اونو خیلی دوست داشتم. اما به هر حال تو که تقصیر نداشتی، اتفاقی افتاد و شکست.» به این ترتیب کودک دیگر دلیلی برای ترس و در پی آن، دروغ گفتن نمی بیند و اگر بار دیگر اتفاق مشابهی رخ دهد به راحتی حقیقت را خواهد گفت.

برای درمان دروغگویی باید علل آن به خوبی شناخته شود. برای پیشگیری و درمان دروغگویی والدین و مربیان باید واقعیات را بپذیرند و برای شنیدن موارد خوشایند و ناخوشایند از طرف کودکان آماده شوند و با رفتار خود به کودک بیاموزند که گفتن واقعیات به هر صورتی که باشد مقبول است و موجبات تنبیه و آزار کودک را فراهم نخواهد کرد. اگر کودک در عمل پی ببرد که والدین و مربیان او را برای دروغگویی تشویق و برای راستگویی تنبیه نمی‌کنند، به تظاهر در رفتار و جعل واقعیت نخواهد پرداخت.
دروغگویی در کودکان,علت دروغ گفتن کودکان,درمان دروغگویی کودک

درمان دروغگویی کودک
درمان دروغگویی
شناخت علل
بايد بدانيم كه چرا كودك دروغ مي گويد و چه انگيزه ها و موجباتي او را به دروغ وا داشته است! و هدف او از اين دروغ چيست!

نشان دادن ارزش راست گفتن
در وهله اول کودک باید دریابد که دروغگویی کار نادرست و ناپسند و راستگویی عملی با ارزش و پسندیده است. کودک باید ارزش راست گفتن را در عمل تجربه کند.

دادن آگاهي
پس از شناخت علت يا علل، زمان دادن آگاهي و اطلاعات لازم است. براي مثال كودكي كه در اثر اشتباه در بيان تخيل و واقعيت دروغي گفته است، بايد بفهمد كه واقعيت چيست و خواب و خيال چيست و به او بفهمانيد كه در بيان آن مسئله دچار اشتباه شده است. به فردي كه در سن تشخيص است بايد تفهيم شود كه سخني را كه گفته، ناپسند بوده است و مورد قبول و پذيرش پدر و مادر و ديگران نيست و ممكن است روزي اين گونه سخنان زيان و خطر پديد آورند و باعث آبروريزي هايي شوند.

اجازه بیان احساسات
کودک باید احساسات خود را آزادانه ابراز کند. در صورتی که بیان احساسات باعث آزار و اذیت اطرافیان شود باید به کودک آموخت که به تدریج این احساسات را جایگزین احساسات خوشایند سازد و نباید برای احساسش تنبیه شود. برای نمونه اگر کودکی از برادر کوچکترش خوشش نمی‌آید باید به او اجازه داده شود که احساسش را بیان کند.

ايجاد محيط سالم
محيط خانه و تربيت كودك را از ريا و نيرنگ دور سازيد و آن ها را از دوستان دروغ گو، حتي آن هايي كه گاهي به شوخي دروغ مي گويند دور كنيد. چرا كه كودك است و جنبه نقش پذيري و تقليد دارد.

رعايت انصاف
كودك شاهد بي انصافي هاي والدين است. او مي بيند كه پدر يا مادر در اثر اشتباه ظرفي از دستشان مي افتد و مي شكند و كسي نيست آن ها را مورد بازخواست قرار دهد، ولي همين كه نمونه اين لغزش توسط كودك انجام شود، او را به باد ناسزا گرفته، متهم به سربه هوايي مي كنند. در اين حالت چون كودك انصافي از پدر و مادر نمي بيند و از سوي ديگر مايل به شكست و تحقير شخصيت خود نيست، تن به دروغ مي دهد.

عفو و بخشش
در خانه و خانواده و تربيت فرزندان رعايت انضباط و ضوابط اخلاقي ضروري است ولي زياده روي در اين امر درست نيست. براي واداشتن طفل به راست گويي ضروري است در مواردي از بعضي لغزش ها كه گاهي خودمان هم مرتكب آن مي شويم، چشم پوشي كنيم و او را ببخشيم. حتي رعايت انصاف ايجاب مي كند كه او در مواردي كارهاي جزئي خود را كه علني كردن آن موجب شرم و حياست، از شما پنهان دارد. البته به شرطي كه مخالف با شرع و اخلاق نباشد.

محدود كردن توقعات
از او انتظار نداشته باشيد كه همه خواسته هاي شما را برآورده كند و كاري كه شما در انجامش ناتوان هستيد و يا تنبلي تان مي آيد، آن را انجام دهيد، او برايتان انجام دهد.

ايمن كردن از مجازات
فرزندان ما بايد در خانه احساس آرامش و اطمينان كنند و مطمئن باشند كه خطاهاي بي اختيار بخشوده مي شود. تنبيه و سرزنش براي مواردي است كه تعمدي در كار باشد و تازه اگر در همان كار عمدي هم سخن راست گفته شود موجب تخفيف در عقوبت بايد باشد.

پند و اندرز
اين امر در كودكان بسيار موثر است چرا كه هنوز با فطرت خود فاصله چنداني نگرفته اند و هنوز درون و ضميرشان پاك و صاف است. بيان اين كه خدا از اين كار راضي نيست و آدم به جهنم مي رود، براي بازداشتن بچه ها از دروغ موثر است.

محبت كردن
به فرزندان بايد محبت كرد به گونه اي كه او گرمي و لذت آن را بچشد و احساس كند، وجود محبت سبب مي شود كه كودك نيازي به تظاهر و تصنع نداشته باشد و به دروغ و فريب رو نياورد. البته لازمه اين محبت آن است كه در مواردي لغزش او را ناديده بگيرند و اگر هم خطايي مستحق تنبيه انجام داد، او را ببخشند.

هشدار به كودك
ما معمولا سعي داريم به كودك تفهيم كنيم كه راه او راهي درست و به صواب نيست كه اين سخنان براي همه كودكان قابل فهم نيست اگر چه كودك بايد از قبل بداند كه دوست داشتن والدين چه منافعي براي او دارد و دوست نداشتن چه زيان هايي. بعدها در سنين بالاتر مي توان به او گفت كه اين كار را خدا دوست ندارد و چيزي كه خدا دوست ندارد در مقابلش عقوبت و مجازات است و او از لذت ها و محبت ها در دنيا و آخرت محروم مي شود.

مچ گيري
در موارد حادتر مي توان موضع شديدتري گرفت و پس از بيان دروغ هايش، آن را به رخش كشيد و به او تفهيم كرد كه ما مي دانيم تو دروغ مي گويي. البته لازم است اين مرحله پس از همه تذكرات، اخطارها و اندرزها باشد و آن چنان نباشد كه در حضور جمعي صورت گيرد و او در اين زمينه احساس حقارت كند، چون هنگامي كه كودك خود را رسوا ببيند سر از كارهاي خطرناكي در مي آورد و دروغ گويي حرفه اي مي شود.

تنبيه و تهديد
در مواردي كه هيچ يك از مواضع بالا سودي نبخشد و فايده اي ندهد، بهتر است از راه تهديد و يا تنبيه او را از دروغ گويي دور داريم كه البته اين راه، چندان عملي نيست و تنبيه ما نشان مي دهد كه ديگر در تربيت، كار از كار گذشته است.

منابع:روزنامه خراسان

موضوعات: علل پیدایش دروغگویی در کودکان  لینک ثابت
 [ 08:45:00 ب.ظ ]




 

کرامات حضرت فاطمه علیه السلام
اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم “
حضرت آيه الله خزعلي فرمودند: يكي از دوستان مرا به منزل خودش دعوت كرد ، بعد از صرف ناهار براي استراحت به اتاقي رفتم ديدم كه عكس امام راحل در زير پا قرار مي گيرد ، احترام كردم و جاي ديگري را براي استراحت انتخاب نمودم . گفتم : من طلبه نبايد نسبت به اين مجاهد بزرگ بي اخترامي كنم .
اين بعد از ظهر روز شنبه بود ، شب يكشنبه در تهران در عالم خواب ديدم كه حضرت امام دستها را بلند كرده و خدا را به نام مقدس حضرت زهرا سه مرتبه قسم مي دهد بدينگونه : الهي بفاطمه الزهراء ، بفاطمه الزهراء ، بفاطمه الزهراء با دو دست لرزان كشيده بسوي آسمان .
بعد كه بيدار شدم استنباط كردم كه آن ادب و احترامي را كه به ساحت مقدس فرزند زهرا(عليهاالسلام ) انجام دادم ، ايشان هم راه توسل را از طريق حضرت زهرا(عليهاالسلام ) به من نشان دادند و به من ياد دادند كه حضرت زهرا(عليهاالسلام ) براي برآوردن حاجات ، بهترين وسيله است . (54)
اي نام تو از نام خدا ، يا زهرا
ذكر تو شفاي دردها ، يا زهرا
از بهر خدا به دوستان كن نظري
حاجات همه روا نما ، يا زهرا
هستيم به زندان بلا و دشمن
ما را ز بلا رها نما يا زهرا
ما جمله گرفتار و فقيرو بيمار
از حق به طلب چاره ما ، يا زهرا
تو شافعه محشر و ما غرق گناه
بخشاي گناه جمله را ، يا زهرا
منبع.کتاب كرامات الفاطمية(معجزات فاطمه زهرا(س) بعدازشهادت بضميمه سوگنامه فاطمه زهرا (س))

موضوعات: کرامات حضرت فاطمه علیه السلام  لینک ثابت
[شنبه 1394-12-08] [ 09:12:00 ب.ظ ]




مهارتهای تربیت فرزند
پدر و مادر عزیز برای تربیت سازنده فرزندانتان مهارت‌هایی وجود دارد که با استفاده از آن‌ها در روند مراقبت از فرزندانتان می‌توانید نقش اساسی در رشد آن‌ها داشته باشید.
به رفتارهای کودک‌تان با دقت توجه کنید.
بسیاری از والدین توجه کمی به آنچه که در خانه اتفاق می‌افتد دارند و به همین دلیل ممکن است مشکلات را بیشتر و مهم‌تر و بالعکس کمتر و کم اهمیت‌تر از آنچه که هست ارزیابی کنند. برای مثال: کودکان گاه‌گاهی نق می‌زنند به‌ویژه، در زمان خستگی، بیماری و یا تغییرات محیط، اگر والدین خود خسته و ناراحت باشند ممکن است این مشکل را خیلی بزرگ جلوه دهند. گاهی بالعکس، کودکی که مرتباً با همسالانش دعوا می‌کند والدین بی‌توجهی کرده و آن را طبیعی می‌دانند و هیچ اقدامی نمی‌کنند.
با توجه نمودن به رفتارها و یادداشت کردن آن‌ها و اینکه چند بار در روز اتفاق می‌افتد بهتر می‌توانید بفهمید که آیا کودک‌تان مشکل دارد و آیا نحوه برخورد شما برای حل مشکل مفید است یا نه؟
چگونه می‌شود رابطه بهتری با فرزندتان داشته باشید؟
اوقات خوبی را با فرزندتان بگذرانید.
معمولاً والدین زمان بسیار کمی را با فرزندشان می‌گذرانند و بیشتر مواقعی که به ظاهر با بچه‌ها هستند، اغلب به فعالیت دیگری مشغول هستند. بهتر است در طول روز و به‌طور مکرر زمان‌هایی را با کودک‌تان بگذرانید. زمان‌های کوتاه (برای مثال 1 تا 10 دقیقه) مفیدتر است. مثلاً وقتی که کودک به شما مراجعه می‌کند تا چیزی بپرسد و یا چیزی می‌خواهد، بهترین زمان برای توجه به کودک است.
با کودک‌تان صحبت کنید.
در مورد چیزهایی که فرزند شما به آن علاقه دارد صحبت کنید. صحبت با کودک به او کمک می‌کند که سخن گفتن را یاد بگیرد، مهارت‌های اجتماعی و گفتگو کردن را بیاموزد و اعتماد به نفسش افزایش می‌یابد.
احساسات خود را به کودک‌تان نشان بدهید.
فرزندتان را بغل کنید، لمس کنید، در آغوش بگیرید، ببوسید، ماساژ دهید، قلقلک بدهید. این کارها به کودکان کمک می‌کند که از مورد توجه بودن و مورد محبت واقع شدن احساس آرامش کنند و رابطه عاطفی آن‌ها محکم‌تر شود.
اگر مایلید فرزند شما رفتار مطلوبی انجام دهد، مهارت‌های تشویق کردن را بیاموزید.
رفتار مطلوبی را که می‌خواهید کودک‌تان انجام دهد دقیقاً مشخص کنید (برای مثال «داشتن نظم» برای کودک مبهم است، به جای آن می‌توانید از کودک خود بخواهید مثلاً اسباب‌بازی‌ها را در محل خودش قرار دهد(.
در هر نوبت یک رفتار را انتخاب کنید و وقتی فرزند شما آن رفتار را به‌صورت خودکار انجام می‌داد روی رفتار دیگری تمرکز کنید.
از روش‌های گوناگون تشویق کردن استفاده کنید. تشویق‌های شما می‌تواند کلامی باشد (برای مثال: آفرین دخترم من واقعاً از این که بعد از اتمام بازی اسباب‌بازی‌هایت را مرتب کردی، خوشحالم) یا تشویق‌های غیر کلامی مثل لبخند زدن، چشمک زدن، بغل کردن، و … که کودکان از آن لذت می‌برند. اگر از تشویق مادی (خرید یک وسیله) استفاده می‌کنید دقت کنید آن وسیله گران نباشد ولی مورد علاقه فرزندتان باشد. حتماً بعد از اینکه کودک‌تان رفتار مطلوب را انجام داد آن را تهیه کنید و به وعده خود عمل کنید. تشویق باید به موقع باشد، یعنی بلافاصله بعد از انجام رفتار مطلوب توسط کودک. تاخیر تاثیر تشویق را از بین میبرد.
اگر در تشویق کردن فرزندتان برای انجام یک رفتار مطلوب ناموفق هستید با متخصص مشورت کنید.
رفتار و مهارت‌های جدید را به کودکانتان آموزش دهید.
برخی از والدین تصور می‌کنند کودکان با گذشت زمان و وقتی بزرگتر می‌شوند یاد می‌گیرند چگونه در هر موقعیتی رفتار کنند. در حالی‌که برای یادگیری هر مهارت جدید لازم است والدین آموزش دهند، با فرزندشان تمرین کنند، کودک خود را تشویق نمایند و خود الگوی خوبی در این زمینه باشند.
چگونگی برخورد با رفتار نامطلوب فرزند
کودکان خواسته‌های زیادی دارند که انجام همه آن‌ها مقدور نیست و یا برخی از این خواسته‌ها پسندیده نیستند. بنابراین همه کودکان لازم است که حدود و قوانین را یاد بگیرند و ناکامی و ناراحتی خود را هنگامی که به خواسته‌هایشان نمی‌رسند کنترل کنند. مدیریت این رفتارها برای والدین ممکن است پردردسر باشد، اما روش‌های مثبت و موثری وجود دارد که به کودکان کمک می‌کند کنترل بر خویش (خویشتنداری) را یاد بگیرند.
روش‌های مختلفی برای اداره مشکلات رفتاری کودکان وجود دارد. والدین با تمرین این شیوه‌ها فرصت خواهند یافت که در هر شرایطی روش مناسب را برگزینند.
 چگونگی مدیریت رفتارهای نامطلوب کودکان در خارج از خانه
کودکان ممکن است در خانه مشکلی نداشته باشند ولی در موقعیت‌های دیگری مثل مهمانی، فروشگاه، مطب پزشک و یا مسافرت مشکلاتی را به‌وجود آورند.
از قبل آماده باشید و چنین موقعیت‌هایی را در خانه و خارج از خانه تمرین کنید.
انتظاراتی را که از کودک خود دارید از قبل مشخص کنید و برای او توضیح دهید (برای مثال امروز که می‌رویم فروشگاه می‌خواهم که دست منو بگیری و از من دور نشوی)
فعالیت‌های سرگرم‌کننده‌ای برای کودک در آن موقعیت خاص فراهم کنید (مثلاً بردن اسباب‌بازی مورد علاقه کودک).
تسلط بیشتر بر اوضاع
والدین عزیز هر روز حوادث و مسائلی در زندگی شما پیش می‌آید که ممکن است تعادل شما را دچار اشکال کند. نمی‌توانیم از وقوع بعضی حوادث جلوگیری کنیم ولی می‌توانیم خود را برای مقابله با چنین حوادثی آماده کنیم. می‌توانیم فکر، احساس و رفتارمان را طوری تنظیم کنیم که آسیب کمتری ببینیم. ابتدا موقعیت‌های دشوار را مرور کنید و مهارت‌هایی که برای برخورد با آن‌ها لازم است تمرین کنید. توانایی‌ها و ضعف‌های خود را بشناسید. اگر مشکلاتی در زندگی شما هست همین امروز برای حل آن اقدام کنید.
دست‌یابی به روحیه بهتر
هنگامی که یک اتفاق ناگوار برای شما می‌افتد، افکار منفی از ذهن‌تان می‌گذرد. این افکار ممکن است در همان موقع باورکردنی باشند اما اگر بعداً راجع به آن فکر کنید به نظرتان غیرواقعی، مبالغه‌آمیز و حتی خنده‌دار بیابند. اما در همان زمان این افکار باعث ناراحتی و نگرانی بیشتر شما می‌شود و موجب می‌شود که شما تصمیمات درستی نگیرید و حتی مشکل‌تان بدتر شود. افکار منفی را شناسایی کنید (مثل من همیشه خراب می‌کنم). در گفتگو با خود عبارت مثبت در جهت سازگاری بیشتر استفاده کنید. (مثل می‌توانم این مشکل را حل کنم) و با افکار منفی مبازره کنید (گاهی خراب می‌کنم ولی بیشتر اوقات خوب عمل کرده‌ام) یاد بگیرید که چگونه خودتان را در شرایط سخت آرام نگه دارید. برای موقعیت‌هایی که احتمال دارد مشکلی پیش بیاید برنامه‌ریزی کنید و آماده باشید.
 تقسیم مسئولیت‌ها
پدر یا مادر بودن وظیفه دشواری است و اگر پدر یا مادر هر کدام بخواهند به تنهایی این مسئولیت را بپذیرند دچار خستگی و ناامیدی خواهند شد. یاد بگیرید از دیگران کمک بخواهید با همسرتان کارها را تقسیم کنید در مورد مشکلات پیش آمده حرف بزنید. اگر تا حالا چنین کاری نکرده‌اید ممکن است در ابتدا همسر و سایر اطرافیان به راحتی تقاضای شما را نپذیرند چون آنان عادت کرده‌اند که شما به تنهایی همه کارها را انجام دهی

موضوعات: مهارتهای تربیت فرزند  لینک ثابت
 [ 09:10:00 ب.ظ ]




محبت به پیامبر و اهل بیت از دیدگاه قرآن و روایات(<ج>راه‏های ابراز محبت نسبت به اهل بیت)

عین الله خادمی

بعد از آن‏که با اهمیت و آثار محبت به اهل بیت آشنا شدیم، این سؤال مطرح می‏شود که ما از چه راه‏هایی می‏توانیم، نسبت به شخصیت والامقام اهل بیت ابراز محبت کنیم؟
هر فردی می‏تواند از راه‏های متفاوتی به مقام شامخ اهل بیت احترام بگذارد و محبت صادقانه خویش را به آن‏ها ابراز کند.در این‏جا به برخی از این راه‏ها اشاره می‏کنیم:
1.معرفت نسبت به اهل بیت
اولین و مهم‏ترین راه ابراز محبت به اهل بیت، آگاهی از معرفت و کمالات و فضایل وجودی شخصیت آن‏هاست.زیرا محبتی که از طریق شناخت و معرفت به دست نیاید، یک محبت احساسی محض است.این نوع محبت، همان‏گونه که ممکن است خیلی سریع در قلب ایجاد شود، به همان ترتیب ممکن است خیلی سریع نیز از قلب زایل شود.به همین دلیل در روایات، یکی از وظایف مهم امت در برابر امام، معرفت نسبت به شخصیت امام است و گفته‏اند، اگر کسی از دنیا برود، در حالی که نسبت به امام زمانش معرفت نداشته باشد، به سان کسی است که در زمان جاهلیت از دنیا رفته است؛ (38) یعنی قلبش به نور اسلام منور نشده است.
حال این پرسش مطرح می‏شود که:از چه راه‏هایی می‏توانیم نسبت به اهل بیت معرفت پیدا کنیم؟
اولین راه معرفت نسبت به سیره اهل بیت آن است که یک بار تاریخ پرفراز و نشیب حیات اهل بیت را مطالعه کنیم تا از مواضع مختلف آن‏ها در جنگ‏ها و صلح‏ها، پیروزی‏ها و شکست‏ها، غم‏ها و شادی‏ها، هنگام فقر و ثروت، در اوج حاکمیت ظاهری و در هنگام اسارت و زندان، و از رابطه عاشقانه آن‏ها با خدا و روابط محبت‏آمیز با همسران و فرزندان و با مردان و زنان مؤمن، آگاه شویم.
راه دیگر، تأمل و تفکر درباره گفتار حکمت‏آمیز آن‏ها در زمینه‏های گوناگون است.
2.اطاعت از اهل بیت
طریق دیگر ابزار محبت به اهل بیت آن است که به فرمان‏های آن‏ها گوش جان بسپاریم و به فرمان‏هایی که برای اعتلای دین حق و تکامل روحمان صادر شده است، به صورت دقیق عمل کنیم و هنگامی که ما را از انجام برخی اعمال برحذر داشته‏اند به طور کامل از آن‏ها(محرمات) بپرهیزیم.زیرا نمی‏توان ادعای محبت کسی را کرد، اما به فرمان‏ها و نهی‏های او وقعی ننهاد.بزرگ‏ترین نشانه صدق ادعای محب آن است که عملی خلاف رضای محبوبش انجام ندهد.
یکی از راه‏هایی که می‏تواند برای اطاعت بیش‏تر ما از اهل بیت مؤثر باشد، این است که بدانیم اهل بیت چه عنایات و تفضلات خاصی نسبت به محبان خویش دارند و متّصف به چه فضایل و سجایای اخلاقی هستند.این نکته در روایات متعدد به شکل‏های متفاوت بازگو شده است.
امام سجاد(ع)می‏فرمایند:«نام‏های پیروان ما و اسامی پدرانشان ثبت شده و شناخته شده‏اند.خداوند از ما و آنان پیمان گرفته است، هرجا که ما وارد می‏شویم، آنان نیز وارد شوند.» (39)
امام صادق(ع)می‏فرماید:«ما هرجا که باشیم، شیعیانمان با ما هستند.» (40)
بر همین اساس است که امام صادق(ع)در ادامه آیه «ان الینا ایابهم ثم ان علینا حسابهم» 41 می‏فرماید:«چون روز قیامت فرا رسد، خداوند حسابرسی شیعیان ما را بر عهده ما می‏گذارد.» 42
و در حدیث دیگری نیز می‏فرماید:«ما برای پیروان خویش شفاعت می‏کنیم و خداوند هم شفاعت ما را رد نمی‏کند.» 43
البته عنایات اهل بیت نسبت به پیروان خویش فقط به زندگی اخروی آن‏ها محدود نیست، بلکه بر اساس آنچه از معارف الهی به دست ما رسیده است، نقش و فایده وجودی اهل بیت حتی تنها شیعیان و پیروان آن‏ها نیست، بلکه آن‏ها واسطه فیض بین حضرت حق و همه مخلوقات او هستند.این معنا به صورت بسیار زیبایی در زیارت «جامعه کبیره»چنین بیان شده است:«خداوند به واسطه شما عالم آفرینش را آغاز کرد و به وسیله کتاب، آفرینش را ختم می‏کند و به خاطر شما باران و ابر می‏فرستد و به سبب شما آسمان را نگه می‏دارد که جز با اذن او بر زمین نیفتد و به واسطه شما غم، اندوه و رنج‏ها از دل‏ها برطرف می‏شود…» 44
در فراز دیگر این دعا اهل بیت، طریق و پل برای رسیدن به معرفت و برکت اصلی و معادن حکمت، همچنین حافظان اسرار الهی و حاملان کتاب عرشی معرفی می‏شوند:«درود بر شما که دل‏هایتان محل معرفت خدا، مسکن برکت حق، معدن حکمت الهی و حافظ اسرار الهی و حامل کتاب الهی است.» 45
در همین دعا، درباره فضایل و سجایای اخلاقی اهل بیت و واسطه فیض الهی بودن آن‏ها چنین می‏خوانیم: «درود بر شما ای خاندان نبوت، و موضع و دایع رسالت، و محل نزول ملائک، و هبوط انوار ولی خدا، و معدن رحمت حق و گنج‏های علم و معرفت الهی، و صاحبان منتهای علم و اصول صفات کریمه و پیشوای امم، و ولی نعمت‏های روحانی، و ارکان بزرگواری و نیکوکاری، و عماد نیکویان عالم، و بزرگ و قائد بندگان، و ستون‏های محکم شهر علم، و درهای ایمان، و امین اسرار خدای رحمان…» 46
و درباره نقش ائمه در هدایتگری چنین می‏خوانیم: «درود بر شما امامان و راهنمایان راه حق و چراغ‏های تاریکی‏های امت و پرچمداران علم و تقوا و خردمندان بزرگ…و صاحب دعوت به سوی مهمترین کمال.» 47
در فراز دیگر این دعا، نقش اصلاحگری ائمه در امور دینی و اجتماعی چنین تبیین می‏شود:«پدر و مادر و جانم فدای شما.به واسطه ولایت و پیشوایی شما، خدا نشانه‏های دینمان را به ما آموخت و آنچه از دنیایمان تباه شده بود، اصلاح کرد و به واسطه پیشوایی شما سخن تمام شد و نعمت عظمت یافت و تفرقه‏ها به همدلی گرایید….» 48
3.ذکر فضایل اهل بیت
یکی دیگر از راه‏های ابراز محبت به اهل بیت آن است که در زمان ولادت آن‏ها و در ایام شهادتشان، مراسمی برگزار کنیم و فضایل و سجایای اخلاقی و کلمات حکمت‏آمیز آن‏ها را بازگو کنیم و از آن‏ها به عنوان الگوهایی راستین؛در زندگی خویش بهره گیریم.
امام صادق(ع)درباره تأثیر یاد خدا و ذکر فضایل اهل بیت در زندگی اخروی انسان می‏فرماید:«هر گروهی که در مجلسی جمع شوند، و خدا و ما را یاد نکنند، آن مجلس در روز قیامت مایه حسرت آنان خواهد شد.» 49
امام رضا(ع)می‏فرمایند:ذکر فضایل اهل بیت باعث آشنایی بیش‏تر مردم با اهل بیت و در نهایت، پیروی آن‏ها از ایشان می‏شود.فرمایش امام چنین است:«اگر مردم خوبی‏های حرف‏ها و تعالیم ما را بشناسند، از ما پیروی می‏کنند. 50
بیان این نکته خالی از لطف نیست که از یک جهت می‏توان فضایل اهل بیت را به دو دسته تقسیم کرد:
1.دسته‏ای از فضایل مربوط به خلقت و سرشت متعالی و نور خدایی آن‏هاست.این فضایل جزو الطاف خاص حضرت حق نسبت به اهل بیت است و افراد دیگر هرچه تلاش کنند، نمی‏توانند به این قسم از فضایل دست یابند.در این دسته از فضایل، جنبه عملی و سرمشق‏گیری وجود ندارد.
2.فضایل دیگری در ائمه وجود دارد که افراد دیگر می‏توانند به اندازه سعه وجودی خویش خود را به این فضایل متصف کنند.به بیان دیگر، امکان تأسی به این‏ فضایل، برای غیر اهل بیت وجود دارد.
ذکر قسم اول فضایل، شاید در همه محافل مناسب نباشد.افرادی هستند که به هر دلیلی ظرفیت شنیدن این فضایل را ندارند و حتی ممکن است، منکر آن‏ها باشند. ذکر این فضایل بدون ایجاد زمینه مناسب، حتی ممکن است باعث فاصله گرفتن آن‏ها از اهل بیت شود. بدین دلیل توصیه می‏شود، بر فضایل دسته دوم بیش‏تر تأکید شود و در صورت مستعد بودن افراد یا ایجاد زمینه مناسب در مخاطبان، فضایل قسم اول بیان شوند.
امام صادق(ع)همین معنا را برای یکی از صحابه خویش به نام مدرک بن هزهاز چنین بیان فرمود:«رحمت خدا بر کسی که مودت مردم را به سوی ما بکشد، به آنان سخنانی از ما بگوید که آن‏ها را می‏شناسند و می‏پذیرند و آنچه را حالت انکار و عدم پذیرش دارد، نگوید.» 51
اگر در بیان این فضایل از تکنیک‏های متفاوت هنری نیز استفاده شود، قطعا برای مخاطبان جذابیت بیش‏تری خواهد داشت و بیش‏تر آن‏ها را به سوی تأسی از اهل بیت سوق می‏دهد.
4.تعظیم و تکریم در برابر ذکر نام اهل بیت
یکی از راه‏های ابراز محبت به ائمه آن است که نام آن‏ها را با تکریم و احترام یاد کنیم و همراه با ذکر نام‏های آن‏ها، درود و صلوات بفرستیم، و در هنگام ذکر نام امام زمان(عج)از جا برخیزیم و دست بر سر نهیم.در احادیث مؤکدا توصیه شده است که هنگام شنیدن نام پیامبر گرامی اسلام(ص)بر او درود بفرستید.خود ائمه نیز با شوق و احترام از پیامبر(ص)و حضرت فاطمه(س) و اهل بیت یاد می‏کردند و این شیوه را به مخاطبانشان می‏آموختند.رسول خدا(ص)دست حضرت فاطمه زهرا(س)را می‏بوسید، به احترام او برمی‏خاست، او را در جای خودش می‏نشاند، بر دستان و دهان او بوسه می‏زد و بارها می‏فرمود:«پدرت به فدایت، پدر و مادرم به فدایت.» 52
از امام صادق(ع)درباره حضرت قائم(عج)پرسیدند که آیا او متولد شده است؟حضرت فرمودند:«نه، ولی اگر من او را دریابم، در طول حیاتم خدمتگزار او خواهم بود.» 53
سکونی در دیدار با امام صادق(ع)وقتی به آن حضرت خبر داد که خداوند به او دختری عطا کرده است، حضرت پرسید:«او را چه نامیده‏ای؟»
گفت:«فاطمه»
امام فرمود:«آه، آه.»
سپس دست بر پیشانی نهاد و به او توصیه کرد:«حال که نامش را فاطمه نهاده‏ای، به او ناسزا مگو و او را مزن.» 54
5.نامگذاری فرزندان خویش با نام‏های اهل بیت
یکی از راه‏های ابراز محبت به اهل بیت، این است که مسلمانان نام فرزندان خود را از نام اهل بیت اقتباس کنند تا از این طریق، نام پرخیر و برکت اهل بیت را جاودانه نگه دارند.
شخصی به نام ربعی بن عبد الله به حضور امام صادق(ع)رسید و پرسید:«من نام فرزندانم را از نام شما و پدران شما اقتباس و نامگذاری می‏کنم.آیا از این کار سودی می‏برم؟»امام صادق(ع)در پاسخ فرمود:«آری، سوگند به خدا، دین چیزی جز دوستی با آل محمد نیست.» 55
6.رابطه داشتن با اهل بیت
یکی دیگر از راه‏های ابراز محبت به اهل بیت، رابطه داشتن با آن‏هاست.از جمله راه‏های ارتباط با اهل بیت، زیارت مرقد مطهر آنان است.به همین دلیل است که در روایت‏ها برای زیارت مرقد اهل بیت ثواب بسیار ذکر شده است.از طریق زیارت، یک رابطه قلبی میان مؤمنان و اهل بیت ایجاد می‏شود و با استمرار آن، ارتباط قلبی قوی‏تر می‏شود.به همین خاطر، پیامبر گرامی اسلام فرموده است:«زیارت باعث افزایش و توسعه مودت میان اهل بیت می‏شود.» 56

موضوعات: محبت به پیامبر و اهل بیت از دیدگاه قرآن و روایات(راه‏های ابراز محبت نسبت به اهل بیت)  لینک ثابت
 [ 09:05:00 ب.ظ ]




محبت به پیامبر و اهل بیت از دیدگاه قرآن و روایات(آثار اخروی محبت به اهل بیت)

عین الله خادمی

محبت به اهل بیت، علاوه بر آثاری که ذکر شد، آثار اخروی متعددی دارد.پیامبر گرامی اسلام در حدیث‏های‏ متعدد، آثار مثبت اخروی محبت به اهل بیت را به مسلمانان گوشزد کرده است.بر اساس فرمایش ایشان، یکی از آثار اخروی محبت به اهل بیت این است که هر کس بر حب آل محمد از دنیا برود، خداوند گناهان او را می‏بخشد و عفو می‏کند. (28)
پیامبر در حدیثی دیگر می‏فرماید:«هر کس که دوستدار اهل بیت باشد و در چنین موقعیتی از دنیا برود، مثل کسی است که از گناهان خویش توبه کرده است.» (29)
پیامبر گرامی اسلام همین معنا را در حدیثی دیگر و با تعبیری دیگر بیان فرموده است:«هر کس دوستدار علی(ع)باشد، این محبت به علی باعث می‏شود که گناهانش بلعیده شوند و از بین بروند؛همان‏طور که آتش هیزم را می‏بلعد.» (30)
به قول مولوی:
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
از دیدگاه پیامبر، از آثار دیگر محبت اهل بیت و بعد از آن، این است که اگر کسی با محبت اهل بیت از دنیا برود، در هنگام مرگ ملک الموت به او بشارت می‏دهد که تو وارد بهشت می‏شوی.بعد از آن، دو فرشته نکیر و منکر نیز به او رفتن به بهشت را بشارت می‏دهند. (31)
بر اساس فرمایش پیامبر، یکی از آثار محبت به اهل بیت هنگام قرار گرفتن انسان در قبر این است که اگر در قلب کسی نسبت به اهل بیت دوستی وجود داشته باشد، خداوند قبرش را محل زیارت ملائکه رحمت خویش قرار می‏دهد. (32) بر اساس حدیث دیگری، خداوند در قبرش دو در به سوی بهشت می‏گشاید. (33)
پیامبر درباره اثر محبت به اهل بیت در روز قیامت می‏فرماید:«کسی که محبت اهل بیت در آشیانه قلبش رسوخ کرده باشد.روز قیامت او را با عزت و احترام فراوان به سوی بهشت می‏برند؛همان‏طور که عروس را با عزت و ناز فراوان از خانه پدرش به خانه شوهرش می‏برند.» (34)
پیامبر(ص)در حدیث دیگری به طور خلاصه می‏فرماید:«محبت امتم نسبت به من و اهل بیتم، در هفت موضع بسیار مهم برای آن با مفید است.این مواضع هفتگانه عبارتند از:هنگام وفات، داخل قبر، هنگام برانگیخته شدن از قبر، نزد کتاب و هنگام حسابرسی به اعمال و نزد میزان در پل صراط.» (34)
همان‏طور که محبت به اهل بیت آثار اخروی مثبت و فراوانی دارد، دشمنی نسبت به اهل بیت نیز آثار اخروی منفی دارد.پیامبر(ص)فرموده استک«هر کس نسبت به اهل بیت من دشمنی داشته باشد و با همان حالت از دنیا برود، روز قیامت از قباحت و زشتی این کارش آگاه می‏شود و با تمام وجود از رحمت واسعه الهی ناامید می شود.» (35)
در حدیث دیگری از پیامبر(ص)می‏خوانیم:«اگر کسی با نفرت و دشمنی نسبت به اهل بیت از دنیا برود، هرگز بوی بهشت را استشمام نمی‏کند.» (36)
از آثار متعدد مثبت اخروی محبت به اهل بیت نباید تعجب کرد، زیرا چگونه ممکن است خداوندی که حتی محبت انسان ظالمی نسبت به یک حیوان را بی‏پاسخ نمی‏گذارد و در عالم برزخ عذاب را از او رفع می‏کند (37) ، محبت به اهل بیت را که منشأ کمالات و فضایل متعدد هستند، فراموش کند؟

موضوعات: محبت به پیامبر و اهل بیت از دیدگاه قرآن و روایات(آثار اخروی محبت به اهل بیت)  لینک ثابت
 [ 09:01:00 ب.ظ ]




محبت به پیامبر و اهل بیت از دیدگاه قرآن و روایات.(نجات از گمراهی)
 

عین الله خادمی

یکی از آثار مهم محبت اهل بیت، نجات از گمراهی است.پیامبر(ص)این معنا را در نصیحت‏های خود به ابوذر، خیلی خوب تبیین کرده است.ابوالاسود دوئلی می‏گوید:«هنگامی که ابوذر در تبعیدگاه خود در ربذه به سرمی‏برد، به خدمت او رسیدم و او روایتی را برایم نقل کرد.ابوذر گفت صبحگاهی در مسجد به رسول خدا (ص)وارد شدم، ایشان نشسته بودند و کسی جز علی در کنارشان نبود.خلوت مسجد را غنیمت شمردم و به پیامبر(ص)عرض کردم، پدر و مادرم فدایت باد، مرا نصیحتی کنید که به سبب آن، خداوند به من نفع رساند. پیامبر(ص)فرمود:فقال(ص)نعم و اکرم بک یا اباذر انک من اهل البیت و انّی موصیک بوصیة فاحفظها، فانها جامعة لطرق الخیر فانک ان حفظتها کان بها کفلان…» (21) (ای ابا ذر خداوند به تو کرامت عطا فرماید.به تحقیق، تو از اهل بیت هستی.به عنوان وصیت نکته‏ای را به تو گوشزد می‏کنم، تلاش کن که آن را حفظ نمایی، زیرا همه راه‏ها و شیوه‏های خیر را دربردارد.اگر به این وصیت عمل کنی و آن را در مقام عمل حفظ نمایی، خداوند به تو خیر دنیا و آخرت عطا می‏فرماید.)
«یا اباذر، اعبد الله کانک تراه فان کنت لا تراه فانه یراک و اعلم ان اول عبادة الله المعرفة به…» (22) وصیت اول پیامبر به ابوذر این است که ای اباذر، آن‏چنان خدا را عبادت کن که انگار او را می‏بینی و در حضور او به عبادتش مشغول هستی.به این مطلب توجه داشته باش که اگر تو او را نمی‏بینی، او به تحقیق تو را می‏بیند.ای اباذر، آگاه باش که اولین گام در عبادت حضرت حق، شناخت پیدا کردن نسبت به اوست.
«ثم حب اهل بیتی، الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرّهم تطهیرا.و اعلم یا اباذر، ان الله عز و جل جعل اهل بیتی فی امتی کسفینة نوح من رکبها نجا و من رغب عنها غرق و مثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخلها کان آمنا…» (23)
وصیت دیگر پیامبر(ص)به اباذر این است که اهل بیت مرا دوست داشته باش، زیرا آن‏ها کسانی هستند که خداوند هرگونه پلیدی را از ایشان دور و کاملا پاک و مطهرشان گردانید.ای اباذر، آگاه باش به تحقیق خداوند بزرگ و بلندمرتبه موقعیت اهل بیتم را در میان امتم مثل کشتی حضرت نوح قرار داد.هر کس سوار این کشتی شود، نجات یابد و هر کس از آن روی گرداند و بر آن سوار نشود، غرق می‏شود.
پیامبر(ص)در ادامه می‏افزاید:«مثل اهل بیت من، مثل باب حطه در بنی اسرائیل است.وقتی بنی اسرائیل بر اثر ظلم و گناه بی‏شمار به غضب الهی مبتلا و چهل سال در بیابان«تیه»سرگردان شدند، بر اثر توبه و انابه، بار دیگر خدا به آن‏ها لطف کرد و باب توبه را که حطّه خوانده می‏شود، بر آنان گشود.»
قرآن در این‏باره می‏فرماید:«و اذ قلنا ادخلو هذه القریة فکلوا منها حیث شئتم رغدا و ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطة نغفر لکم خطایاکم و سنزید المحسنین.» (24) یعنی:و هنگامی که گفتیم:به این شهر(بیت المقدس)درآیید و از نعمت‏های آن، هر جا که خواهید به فراوانی بخورید و به دروازه شهر سجده‏کنان وارد شوید و بگویید:خدایا از گناه ما در گذر تا خطاهای شما را بیامرزیم و زودا که (پاداش)نیکوکاران را بیفزایم.
بر اساس فرمایش قرآن، هر کسی از بنی اسرائیل که از باب حطه وارد می‏شد، علاوه بر این‏که عزت و سیادت یافت، گناهانش نیز آمرزیده می‏شد.پیامبر در نصیحت خویش به اباذر می‏فرماید:موقعیت اهل بیت من بسان کشتی حضرت نوح و باب حطه بنی اسرائیل است.یعنی اگر کسی می‏خواهد در گرداب موج‏های سهمگین از گمراهی مصون بماند، چاره‏ای ندارد جز این‏که سوار این کشتی شود و اگر هم گمراه شد، باید به خانه اهل بیت پناه ببرد تا از گمراهی نجات یابد و در امنیت کامل به‏سر ببرد.
پیامبر گرامی اسلام(ص)در احادیث متعدد دیگری نیز این معنا را به تعبیرهای متفاوت بازگو کرده است.ایشان درباره اثر محبت اهل بیت در تکمیل ایمان انسان می‏فرماید:«هر کس در حالی که دوستدار اهل بیت است، از دنیا برود، مثل کسی است که مؤمن است و ایمانش در اثر محبت به اهل بیت کامل شده است.» (25)
بنابر فرمایش پیامبر، تأثیری که محبت اهل بیت در تکمیل ایمان مؤمنان و رهایی از عوامل ضلالت بخش دارد، آن‏ها را به جایگاه رفیعی می‏رساند که فقط شهیدان راه حق و حقیقت از آن برخوردارند. (26)
از نظر پیامبر گرامی اسلام(ص)، همان‏طور که محبت اهل بیت در تکمیل ایمان انسان و نجات او از گمراهی تأثیر فراوانی دارد، میزان دشمنی نسبت به اهل بیت نیز در پیمودن سیر قهقرایی و گمراهی تأثیر سترگی دارد و اگر فردی به این دشمنی ادامه دهد.و با همین حال از دنیا برود مثل کسی است که کافر از دنیا رفته است. (27) .

موضوعات: محبت به پیامبر و اهل بیت از دیدگاه قرآن و روایات.(نجات از گمراهی)  لینک ثابت
 [ 08:58:00 ب.ظ ]




محبت به پیامبر و اهل بیت از دیدگاه قرآن و روایات(شأن نزول)

عین الله خادمی

شأن نزول آیات 23 تا 26 سوره شوری در تفسیر مجمع البیان چنین ذکر شده است:بعد از ورود پیامبر به مدینه و تحکیم پایه‏های اسلام، انصار خدمت پیامبر رسیدند و گفتند:در صورت بروز مشکلات مالی، ما اموال خویش را بدون قید و شرط در اختیار تو قرار می‏دهیم.هنگامی که این سخن را خدمت پیامبر عرض کردند، آیات 23 تا 26 سوره شوری که آیه‏«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی»جزو آن‏هاست، نازل شد.پیامبر این آیات را بر آن‏ها تلاوت کرد و سپس فرمود:«نزدیکان مرا بعد از من دوست بدارید.»آن‏ها با خوشحالی از محضر پیامبر بیرون آمدند، اما منافقان گفتند:«با این سخن او بر خدا افترا بست و هدفش این است که ما را بعد از خود در برابر خویشاوندانش ذلیل کند.پس در آیه بعد، یعنی آیه 24(ام یقولون افتری علی الله کذبا…)به آن‏ها پاسخ گفته شد. پیامبر به سراغ آنان فرستاد و آیه را بر آن‏ها تلاوت کرد. گروهی پشیمان شدند.گریه کردند و سخت ناراحت گشتند.پس از این جریان، آیه 25 شوری‏(و هو الذی یقبل التوبة عن عباده…)نازل شد و باز پیامبر به سراغ آن‏ها فرستاد و آن‏ها را بشارت داد که توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خداست. (15)
برای فهم این مطلب که امر رسالت متوقف بر «المودة فی القربی»است، باید آیات دیگر قرآن را که درباره اجر و مزد رسالت پیامبران سخن گفته است، نیز در نظر داشت.تا بتوان از مجموعه این آیات، تصور درستی از مطلب به دست آورد.
آیاتی را که درباره اجر و مزد در رسالت پیامبران سخن می‏گوید، از یک جهت می‏توان به دو دسته تقسیم کرد:
الف)آیاتی را که درباره اجر و مزد رسالت پیامبران سخن می‏گویند.قرآن در بسیاری از آیات این معنا را تکرار کرده است.پیامبران در برابر مخاطبان خویش که آن‏ها را
عرفا بر این باور هستند که اگر عامل الفت، امر ذاتی و جوهری باشد، الفت میان محب و محبوب استمرار می‏یابد، اما اگر عرضی و جانبی باشد، این رابطه زود از هم می‏گسلد و این امر عینا در مورد دشمنی نیز صادق است.
به همین خاطر گفته‏اند: هیچ صداقتی ثابت‏تر از صداقت جوهرها و هیچ عداوتی شدیدتر از عداوت و اختلاف جوهرها نیست
به سوی خدا دعوت می‏کردند، می‏فرمودند:«و ما اسئلکم علیه من اجران اجری الاعلی رب العالمین» (16) :از شما به خاطر زحماتی برای رسالت متحمل می‏شویم، اجر و پاداشی نمی‏خواهیم.پاداش ما تنها بر عهده خداوندی است که مربی همه جهانیان است.
ب)آیاتی که درباره پاداش رسالت پیامبر اسلام(ص) سخن می‏گویند.اگر ما در این دسته آیات تأمل کنیم، مشاهده می‏کنیم، خداوند درباره اجر و مزد رسالت پیامبران سه تعبیر متفاوت دارد:
1.در یک موضع قرآن می‏فرماید:«قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم ان اجری الا علی الله» (17) :ای پیامبر بگو:هر اجر و پاداشی از شما خواسته‏ام، برای خود شماست.اجر من تنها بر خداوند است.
در این آیه، درباره‏«فهو لکم»دو تفسیر وجود دارد:
تفسیر اول این است که به طور مطلق، هیچ اجری نمی‏خواهم.مثل این‏که ما می‏گوییم:«ما هر چه از تو خواسته‏ام، مال خودت»؛کنایه از این‏که چیزی از تو نخواسته‏ام.شاهد این سخن، جمله بعد از آن است که می‏گوید:«ان اجری الا علی الله.» بر اساس تفسیر دوم، اجر و پاداشی که از شما می‏خواهم، در واقع به خود شما بازگشت می‏کند.
2.در موضع دیگری، قرآن درباره پاداش رسالت پیامبر(ص)می‏فرماید، «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی.» (18) در این مورد نیز در واقع سود به خود شما می‏رسد، زیرا که مودت ذوی القربی به مسأله امامت و ولایت برمی‏گردد که تداوم خط نبوت است و برای هدایت شما ضرورت دارد.شاهد این سخن شأن نزولی است که بعضی در این‏جا نقل کرده‏اند و گفته‏اند، وقتی آیه‏«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی»نازل شد، پیامبر(ص)به مشرکان مکه فرمود:خویشاوندان مرا ناراحت نکنید.آن‏ها نیز این پیشنهاد را پذیرفتند.اما هنگامی که پیامبر از بت‏های آن‏ها بدگویی کرد، گفتند: محمد منصفانه با ما رفتار نمی‏کند.از یک سو از ما می‏خواهد خویشاوندانش را آزار ندهیم، ولی از سوی دیگر با بدگویی از خدایانمان ما را آزار می‏دهد.
در این‏جا آیه‏«قل ما سألتکم من اجر فهو لکم»نازل شد که در آن آمده است:به آن‏ها بگو، آنچه من در این باره از شما خواستم، به نفع خود شما بود.حال می‏خواهید آن‏ها را آزار بکنید یا نکنید.»و در پایان آیه می‏فرماید:«و هو علی کل شی شهید.»یعنی اگر من پاداشم را از او می‏خواهم، به خاطر آن است که او از همه اعمال و نیات من آگاه است.
3.در جای دیگری، قرآن درباره اجر و مزد رسالت پیامبر(ص)چنین می‏فرماید:«قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا.» (19) یعنی:ای پیامبر بگو: من در برابر ابلاغ این آئین هیچ‏گونه پاداشی از شما مطالبه نمی‏کنم.تنها اجری که می‏خواهم این است که مردم راهی به سوی پروردگارشان برگزینند.یعنی تنها اجر و پاداش من هدایت شماست؛آن هم از روی اراده و اختیار، نه اکراه و اجبار.این تعبیر جالبی است که نهایت لطف و محبت پیامبر را نسبت به پیروانش می‏رساند.چرا که اجر و پاداش خود را سعادت و خوشبختی آن‏ها و رهنمون کردنشان به سوی خدا می‏شمرد.
اگر در این آیات تأمل کنیم، درمی‏یابیم که میان این تعبیرهای گوناگون ناسازگاری وجود ندارد.در برخی مواضع، قرآن به طور کلی تقاضای اجر و پاداش از بشر را نفی می‏کند و می‏فرماید:«پاداش رسالت پیامبران به عهده حضرت حق است.»در جای دیگری نیز می‏فرماید:«من تنها از کسی پاداش می‏خواهم که راهی به سوی خدا می‏جوید.»در آیه دیگری می‏فرماید:«پاداشی را که از شما خواسته‏ام، برای خود شماست.»بالاخره در آیه «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی»می‏فرماید: «مودت در قربی پاداش رسالت من است:یعنی من پاداشی از شما خواسته‏ام که نفعش عاید من نمی‏شود، بلکه صد درصد به خود شما برمی‏گردد و اسباب هدایت شما به سوی خدا و قرب به او را فراهم می‏کند. (20)

موضوعات: محبت به پیامبر و اهل بیت از دیدگاه قرآن و روایات(شأن نزول)  لینک ثابت
 [ 08:57:00 ب.ظ ]




محبت به پیامبر و اهل بیت از دیدگاه قرآن و روایات(ب)

عین الله خادمی
ب)آثار محبت به اهل بیت
محبت مؤمنان به اهل بیت، آثار مثبت فراوانی برای محبان دارد.ما در این نوشتار به برخی از مهم‏ترین آن‏ها اشاره می‏کنیم:
1.اتحاد ارواح مؤمنان محب با ارواح اهل بیت
انسان‏های مؤمن هر چه بیش‏تر خویش را از ناپاکی‏ها و گناهان دور نگه دارند و زنگارهای غفلت‏زا را از آینه دل خویش بزدایند و در راه مستقیم هدایت گام بردارند، هم محبت آن‏ها به اهل بیت بیش‏تر می‏شود و هم آثار این محبت فزون‏تر می‏گردد.چون محبت انسان نسبت به محبوب در گام نخستین انسان را به سوی مشابهت و همشکلی با محبوب سوق می‏دهد و انسان سعی می‏کند، گفتار و کردارش مشابه و هم سنخ با گفتار و کردار محبوبش باشد.افزایش مشابهت و همشکلی ارواح مؤمنان با اهل بیت کم‏کم آن‏ها را به سوی انجذاب و اتحاد با ارواح اهل بیت، سوق می‏دهد.این انجذاب و اتحاد باعث می‏شود که مؤمنان از آثار و برکات ارواح مطهر آن‏ها بهره‏مند شوند.
اگر بخواهیم این معنا را در قالب تمثیلی بیان کنیم، می‏توانیم بگوییم:ارواح مؤمنان مثل نور ضعیفی است که درجه و شدت روشنایی آن خیلی کم و از تیرگی‏های زیادی برخوردار است.در حالی که ارواح اهل بیت مثل نور واحدی، بسیار روشن و کامل است و هیچ‏گونه ضعف و تیرگی در آن نیست.حال هرچه قدر این نور ضعیف به نور کامل نزدیک‏تر شود و آن وحدت بیش‏تر یابد و در آن مستغرق باشد، به هر اندازه که غلبه و احاطه نور کامل به آن بیش‏تر باشد، نور ضعیف از روشنی نور کامل بیش‏تر برخوردار خواهد شد. (10)
نمونه‏هایی از این اتحاد ارواح مؤمنان به اهل بیت را می‏توانیم، در رفتار محبان علی(ع)مشاهده کنیم.یکی از این محبان عدیّ بن حاتم طائی است.او و فرزندانش از سربازان ایثارگر و عاشق مولای متقیان علی(ع)بودند. سه پسر والا مقام او با نام‏های طرفه، طریف و طارف، به خاطر اعتلای حق و نابودی باطل، جان شیرینشان را در جنگ صفین تقدیم راه خدا کردند.عدی پس از گذشت سال‏ها از شهادت فرزندانش، روزی با معاویه برخورد می‏کند.معاویه برای آزار رساندن به او می‏پرسد: «این الطرفات؟»(طرفه‏ها، یعنی فرزندانت کجا هستند؟)
عدی پاسخ می‏دهد:«در جنگ صفین، پیش روی حضرت علی(ع)به شهادت رسیدند.»
-علی در مورد تو انصاف را رعایت نکرد؟
-چرا؟
-زیرا فرزندان تو کشته شدند، اما فرزندان خود او باقی ماندند.
عدی پاسخ جانانه‏ای می‏دهد و می‏گوید:«من انصاف را در مورد علی(ع)رعایت نکردم.»
معاویه از این پاسخ متحیر می‏شود و می‏پرسد:«چرا؟»
عدی که تمام شخصیت او محو در خصال مولای متقیان است، عاشقانه می‏گوید:«زیرا علی به شهادت رسید، اما من هنوز زنده‏ام.»
در پاسخ به این سؤال که در فراق او چگونه‏ای، می‏گوید:«چون مادری که جگرگوشه‏اش را در دامانش سربریده باشند.» (11)
تذکر این نکته ضروری است که در صورتی ارواح انسان‏ها نسبت به ارواح اهل بیت اتحاد پیدا می‏کنند که میان محب و محبوب تناسبی وجود داشته باشد.زیرا غرض از محبت صفت خاصی در محبوب است که با مثل خودش در محب مطابقت دارد و محب را بر آن محبت وا می‏دارد.محبت میان دو شخص، یا به خاطر احسانی است که از محبوب به محب باز می‏گردد، یا به خاطر کمالات ذاتی محبوب است.
پیامبر گرامی اسلام(ص)در مورد محبت امور همجنس و همنوع چنین‏ فرموده است:«جان‏ها سپاهیان گوناگونی هستند. آن‏ها که همدیگر را بشناسند، با یکدیگر الفت می‏گیرند و آن‏ها که همدیگر را نشناسند، از یکدیگر جدا می‏شوند.» (12)
در این حدیث مقصود از سپاهیان گوناگون انواع و اشکال مختلف جان‏ها هستند و مراد از آشنایی جان‏ها با یکدیگر، مناسبت و هماهنگی آن‏ها با یکدیگر است. جان‏ها و ارواحی که از یک نوع باشند، با هم الفت می‏گیرند، و ارواحی که از یک نوع نباشند، از هم جدا می‏شوند؛زیرا در صورت اختلاف و تفاوت ارواح، میان آن‏ها مناسبت و الفتی برقرار نمی‏شود.به همین خاطر است که مشاهده می‏کنیم، هر نوع جانوری به همنوع خود تمایل پیدا می‏کند و هر صنفی از مردم، به همنوع خود گرایش دارند؛مثل گرایش:عالم به عالم و جاهل به جاهل، شاه با شاه و رعیت با رعیت، کبوتر با کبوتر، باز با باز و…
گاهی مناسبتی در امور عرضی و جانبی سبب الفت میان ارواح انسان‏ها می‏شود؛مثل الفت:غریب با غریب، بیمار با بیمار، غمگین با غمگین و عاشق با عاشق.
آورده‏اند که کلاغی به کبوتری الفت فراوان داشت.با آن می‏پرید و با آن دانه می‏چید.از این عمل تعجب کردند که علت الفت این دو پرنده غیر همنوع چیست.بعد از بررسی مشخص شد که هر دو پرنده لنگ هستند.یعنی یک عامل عرضی آن‏ها را به یکدیگر پیوند داده است.
عرفا بر این باور هستند که اگر عامل الفت، امر ذاتی و جوهری باشد، الفت میان محب و محبوب استمرار می‏یابد، اما اگر عرضی و جانبی باشد، این رابطه زود از هم می‏گسلد و این امر عینا در مورد دشمنی نیز صادق است.به همین خاطر گفته‏اند:هیچ صداقتی ثابت‏تر از صداقت جوهرها و هیچ عداوتی شدیدتر از عداوت و اختلاف جوهرها نیست. (13)
بر همین اساس، هر قدر که انسان مؤمن‏تر شود و به فضایل و کمالات اخلاقی بیش‏تر متصف شود، روح او با ارواح اهل بیت سنخیت بیش‏تری می‏یابد و با آن ارواح مقدسه اتحاد پیدا می‏کند و در ظل وجود پرفروغ آن‏ها، از کمالات بیش‏تری بهره‏مند می‏شود.
2.هدایت مردم به سوی خدا(قرب به خدا)
خداوند به صورت صریح، پاداش رسالت پیامبر گرامی اسلام را«موده فی القربی»معرفی کرده است و می‏فرماید: «ذلک الذی یبشر الله عباده الذین ءامنوا و عملوا الصالحات قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور» (14)
این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند، به آن نوید می‏دهد: «بگو من هیچ پاداشی از شما برای رسالتم درخواست‏ نمی‏کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم.و هر کس عمل نیکی انجام دهد، بر نیکی‏اش می‏افزاییم؛چرا که خداوند آمرزنده و شکر گذار است.»

موضوعات: محبت به پیامبر و اهل بیت از دیدگاه قرآن و روایات(ب)  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ب.ظ ]




محبت به پیامبر و اهل بیت از دیدگاه قرآن و روایات(الف)

عین الله خادمی

الف)اهمیت و ضرورت محبت به پیامبر و اهل بیت او
همان‏طور که بیان کردیم، محبت به پیامبر الهی و خاندانش، محبتی در عرض مهرورزی نسبت به خدا نیست، بلکه در طول حب به خداوند است.پیامبر(ص) در کلام گهربارش متذکر این امر شده و به مؤمنان دستور داده است، مرا دوست داشته باشید، منتها باید دقت داشته‏ باشید، دوستی من در عرض دوستی خدا نباشد، بلکه مرا از آن جهت که مطیع و مجری فرمان‏های الهی و محبوب او هستم، دوست بدارید(مرا به خاطر خدا دوست داشته باشید).در ادامه می‏فرماید:اهل بیت مرا از آن جهت که ادامه دهنده راه من و محبوب من هستند، دوست بدارید (اهل بیت مرا به خاطر محبت به من دوست داشته باشید.) (2)
انسان باید نسبت به پیامبر الهی، از آن جهت که حلقه رابطه میان انسان و خداست و پیام‏های نجات‏بخش و کمال‏آفرین را از سوی حضرت حق به انسان‏ها تقدیم می‏کند، مهر بورزد.در واقع این محبت مؤید ایمان فرد است، چون نمی‏توان مدعی محبت کسی شد، اما نسبت به فرستاده او مهر نورزید.بر این اساس است که پیامبر گرامی اسلام(ص)فرمود:«هیچ یک از شما به مرحله ایمانی نمی‏رسد، جز این‏که مرا از فرزند، پدر و مادرش و همه مردم بیش‏تر دوست بدارد.» (3)
و در حدیث دیگری فرمود:«سوگند به کسی که جانم در اختیار اوست، هیچ یک از شما به مرحله ایمان نمی‏رسد، مگر آن‏که محبت او نسبت به من، از پدر و فرزندش بیش‏تر باشد و در واقع، من محبوب‏ترین مردم نزد او باشم.» (4)
از حضرت علی(ع)سؤال شد، دوستی شما نسبت به رسول خدا(ص)چگونه بود؟فرمود:«به خدا سوگند، او نزد ما از تمام مال و ثروتمان، فرزندان، مادران، پدرانمان و از آب سرد گوارا در حال تشنگی، محبوب‏تر بود.» (5)
محبت اهل بیت نیز مورد تأیید خداست، زیرا بنابر فرمایش مولای متقیان علی(ع)، آن‏ها ویژگی‏هایی دارند که مورد تأیید حضرت حق است:«اهل بیت پیامبر(ص) ستون‏های اسلام و پناهگاه چنگ زنندگان به دامانشان هستند.به واسطه آن‏هاست که حق در مدار خود قرار می‏گیرد و باطل از جایش ریشه کن و زبانش از بیخ قطع می‏شود.آنان کسانی هستند که دین را از روی نگه‏داشتن و به گوش دل گرفتن یافته‏اند، نه از روی شنیدن و روایت کردن.آنان گنج‏های ایمان و معدن‏های احسان هستند. اگر داوری کنند، به عدالت باشد و اگر دلیل و برهان آورند، مورد دشمنی قرار گیرند.» (6)
بر اساس فرمایش امیر مؤمنان(ع)در نهج البلاغه:«راز پیامبر بدان‏ها[اهل بیت‏]سپرده شده است و هر که آنان را پناه گیرد، به حق راه برده است.مخزن علم پیامبرند و احکام شریعت او را بیانگر، قرآن و سنت نزد آنان در امان. چون کوه افراشته، دین را نگهبان.پشت اسلام بدان‏ها راست و ثابت و پابرجاست.» (7)
بر اساس فرمایش علی(ع)، اهل بیت دارای برترین مقام و معیار، و ملاک حقانیت هستند:«و از این امت کسی را با خاندان رسالت همپایه نتوان پنداشت، و هرگز نمی‏توان پرورده نعمت ایشان را در رتبت آنان داشت که آل محمد(ص)پایه دین و ستون یقینند.هر که از حد در گذرد، به آنان بازگردد و آن‏که وامانده، بدیشان پیوندد. حق ولایت خاص ایشان است و میراث پیامبر مخصوص آنان.» (8)
در موضع دیگر نهج البلاغه، حضرت علی(ع)درباره منزلت والای اهل بیت می‏فرماید:«ما خاصگان و یاران و گنجوران نبوت و درهای رسالتیم.در خانه‏ها جز از درهای آن‏ها نتوان وارد شد و آن‏که جز از در خانه درآید،
کسی که خداوند را محبوب بالّذات خویش قرار داده است، باید دقت کند، سفره دل خویش را در مواضع نامناسب نگستراند. بدین خاطر است که مولای متقیان علی(ع)فرمود: «مبادا محبت و دوستی‏ات را در غیر محل خود به کاربری»
به دزدی سمر شود(دزد نامیده شود).» (9)

موضوعات: محبت به پیامبر و اهل بیت از دیدگاه قرآن و روایات(الف)  لینک ثابت
 [ 08:51:00 ب.ظ ]




نامهای فرشتگان در قرآن

اسامی 6فرشته در قرآن کریم آمده است که در اینجا به آنها اشاره می کنیم:
1. جبریل؛ این کلمه در زبان عبری «گبریل» به معنای قهرمان و مرد خدا است. وی از فرشتگان بزرگ الهی است که نام او سه بار در قرآن کریم آمده است. (بقره، آیه98 و99 و تحریم، آیه4) البته در آیه­هایی هم بی­آن­که به صراحت نام او را ذکر کند به او اشاره دارد؛ مانند: تکویر، آیه19؛ مریم، آیه17. در فارسی جبرئیل نوشته می­شود. وی فرشته وحی است که آیات قرآن را بر پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله را می­آورد.
2. میکال؛ این کلمه غیر عربی و غیر منصرف است. این کلمه یک­بار در قرآن کریم (بقره، آیه99) آمده است و به صورت میکائیل و میکاییل نیز تلفظ می­شود. و فرشته روزی است.
3. مالک؛ نام فرشته­ای که گماشته بر جهنم است و به اذن خدای متعال داخل و خارج کردن جهنمیان به دست اوست در سوره زخرف آیه77 در این باره می­فرماید:«وَنادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ»
4. روح؛ این کلمه 25 بار در قرآن کریم تکرار شده است که مراد از آن،‌ فرشته و غیر فرشته است. مانند این آیه­ها: «یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ» «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِکَةُ صَفًّا»
در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل کرده­اند آن حضرت می­فرماید: روح فرشته­ای است بزرگ­تر از جبرئیل و میکائیل. در روایتی از ابن عباس نقل کرده­اند که منظور از روح فرشته بزرگی از فرشتگان است.
5. هاروت؛
6. ماروت؛ این دو کلمه در آیه102 سوره بقره آمده است (وَما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَمارُوتَ) این­ها دو فرشته­ای هستند که خدای متعال به شهر بابل فرستاد که به مردم شهر مطالبی آموختند و مردم از آن آموخته­ها در راه ناصحصح استفاده کردند.
برخی مفسران سه نام دیگر را ادعا کرده اند که فرشته اند که بعید به نظر می رسد و آن سه مورد عبارتند از:

1. رَعْد؛ برخی گفته­اند کلمه رعد در آیه «وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَهُمْ یُجادِلُونَ فِی اللهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ»[1] نام فرشته­ای است که مأمور ابرهاست و ابرها را به مکان­هایی که باید باران در آن­جا ببارد هدایت می­کند؛ ولی با توجه به این­که تسبیح خدای سبحان عمومی است و همه مخلوقات خدا را تسبیح می­کنند کلمه رعد در این آیه صدایی است که از برخورد ابرها تولید می­شود.
2. قعید؛ این کلمه عربی است و یک­بار در قرآن کریم آمده است. «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ»[2] گفته­اند مراد از قعید در این آیه فرشته­ای است که گناهان انسان­ها را می­نویسد. برخی دیگر گفته­اند کلمه قعید در این آیه صفت است نه اسم و وصف فرشتگانی است که موکل انسان­ها هستند.
3. سکینه؛ چون در قرآن کریم آمده خدا سکینه را نازل کرد؛ برخی گفته­اند او از فرشتگان الهی است؛ ولی این­گونه نیست و به معنای لغوی آن است.

[1] . رعد، آیه13.
[2] . ق، آیه17.

موضوعات: شهادت حضرت زهرا تسلیت باد  لینک ثابت
 [ 08:48:00 ب.ظ ]





«نام تعداد اندکی فرشتکان از آنها در روایات ذکر شده است؛ مانند:

1. راحیل: «ثُمَّ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَلَکاً مِنْ مَلَائِکَةِ الْجَنَّةِ یُقَالُ لَهُ رَاحِیلُ‏ وَ لَیْسَ فِی الْمَلَائِکَةِ أَبْلَغُ مِنْهُ فَخَطَبَ بِخُطْبَةٍ لَمْ یَخْطُبْ بِمِثْلِهَا أَهْلُ السَّمَاءِ وَ لَا أَهْلُ الْأَرْض»؛(2)سپس خداوند تبارک و تعالی به فرشته‌ای از فرشتگان بهشت به نام «راحیل» که در بلاغت هیچ‌یک از ملائکه به پای او نمی‌‏رسند، دستور داد تا خطبه(عقد حضرت علی و فاطمه) را بخواند. او نیز خطبه‌‏ای خواند که اهل آسمان و زمین چنین خطبه‌‏ای نخوانده بودند.

2. دردائیل: «قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُولُ‏ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَلَکاً یُقَالُ لَهُ دَرْدَائِیلُ‏ کَانَ لَهُ سِتَّةَ عَشَرَ أَلْفَ جَنَاح‏ٍ مَا بَیْنَ الْجَنَاحِ إِلَی الْجَنَاحِ هَوَاءٌ وَ الْهَوَاءُ کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْض…»؛(3)ابن عباس می‌گوید شنیدم که رسول خدا(ص) می‌فرمود خدای تعالی را فرشته‌‏ای است که «دردائیل» نام دارد. او را شانزده هزار بال است و ما بین هر دو بالش هوایی است که آن هوا به اندازه آسمان تا زمین است.‏

3. اسماعیل: «وَ رَوَیْنَا مِنَ الْکِتَابِ الْمَذْکُورِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی الصَّادِقِ (ع) أَنَّهُ قَالَ (ع) إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ إِسْمَاعِیلُ سَاکِنٌ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا إِذَا قَالَ الْعَبْدُ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ سَبْعَ مَرَّاتٍ قَالَ لَهُ إِسْمَاعِیلُ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ صَوْتَکَ فَاسْأَلْ حَاجَتَک‏»؛(4)همانا برای خداوند فرشته‌‏ای است که به او «اسماعیل» می‌‏گویند. او در آسمان دنیا ساکن است. هر گاه بنده هفت بار بگوید یا ارحم الراحمین، اسماعیل به او می‌‏گوید خداوند که ارحم الراحمین است صدایت را شنید، حاجت خویش را از او بخواه.

4. حیوان: «إِذَا سَکَنَتِ النُّطْفَةُ فِی الرَّحِمِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ أَنْشَأَ فِیهِ الرُّوحُ بَعَثَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِلَیْهِ مَلَکاً یُقَالُ‏ لَهُ‏ حَیَوَان‏»؛(5)هنگامی که نطفه در رحم چهار ماهه شد و روح در او دمیده شد، خداوند فرشته‌ای را به سویش می‌فرستد که «حیوان» نامیده می‌شود.

5. زاجر: «فَیَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکاً یُقَالُ‏ لَهُ‏ زَاجِرٌ فَیَزْجُرُه‏»؛(6) هنگام خروج طفل از رحم خداوند فرشته‌ای را برای باز کردن رحم می‌فرستد که نامش «زاجر» است. این فرشته مأموریتش تسهیل در کار به دنیا آمدن نوزاد است.

6. رضوان: «إِنَّ مَلَکاً یُقَالُ‏ لَهُ‏ رِضْوَانُ یُنَادِی لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَار»؛(7) ملکی است به نام «رضوان» که ندا می‌دهد شمشیری نیست مگر ذوالفقار.

7. حزقائیل: «وَ إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُقَالُ‏ لَهُ‏ حِزْقَائِیلُ لَهُ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ أَلْفَ جَنَاح‏»؛(8)فرشته‌ای است به نام «حزقائیل» که 18 هزار بال دارد.

8. میخائیل: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَلَکاً یُقَالُ‏ لَهُ‏ مِیخَائِیلُ یَأْخُذُ الْبَرَاءَاتِ لِلْمُصَلِّینَ عِنْدَ کُلِّ صَلَوَات‏»؛(9) رسول خدا(ص) می‌فرمود برای خدا ملکی است که نامش «میخائیل» است که برای نمازگزاران در هر نمازی رهایی از آتش را می‌گیرد.

9. سجل: «إِنَّ فِی الْهَوَاءِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ إِسْمَاعِیلُ … یُحْصُونَ أَعْمَالَ الْعِبَادِ فَإِذَا کَانَ رَأْسُ السَّنَة بَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِمْ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ السِّجِل‏»؛(10)در آسمان ملکی است که نامش اسماعیل است….. اعمال بندگان را حفاظت می‌کنند وقتی سر سال شد، خداوند فرشته‌ای را به سویشان می‌فرستد که «سجل» نام دارد.

10. داعی: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی نَصَبَ فِی السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ الدَّاعِی فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ یُنَادِی نادی‏ ذَلِکَ الْمَلَکُ کُلَّ لَیْلَةٍ مِنْهُ إِلَی الصَّبَاحِ طُوبَی لِلذَّاکِرِینَ طُوبَی لِلطَّائِعِینَ‏»؛(11) خداوند در آسمان هفتم ملکی قرار داده به نام «داعی». هنگامی که ماه رجب داخل شد، این ملک هر شب تا صبح کارش این است که می‌گوید خوش به حال ذاکرین و اطاعت کنندگان.

11. ظهلیل: «وَکَّلَ اللَّهُ بِقَبْرِ النَّبِیِّ (ص) مَلَکاً یُقَالُ لَهُ ظِهْلِیل إِذَا صَلَّی عَلَیْهِ أَحَدُکُمْ وَ سَلَّمَ عَلَیْهِ قَالَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فُلَانٌ سَلَّمَ عَلَیْکَ وَ صَلَّی عَلَیْکَ قَالَ فَیَرُدُّ النَّبِیُّ ص بِالسَّلَام‏‏»؛(12) خداوند فرشته‌ای را برای قبر پیامبر اسلام(ص) موکل قرار داد که «ظهلیل» نام دارد. هرکسی که سلام و صلوات بر او بفرستد، این فرشته به پیامبر می‌گوید فلانی به شما سلام و درود فرستاد، پس پیامبر(ص) هم جواب سلامش را می‌دهد.

12. ایمان: «ملکا یقال له الإیمان‏»؛(13) فرشته‌ای «ایمان» نام دارد.

13. زوقابیل: «فبعث اللّه ملکا یقال له زوقابیل»؛(14)خداوند فرشته‌ای مبعوث کرد به نام «زوقابیل».

۱۴. مالک: «وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ»؛(15)فریاد برآورند که ای مالک، کاش پروردگار تو ما را بمیراند. می‏‌گوید نه، شما در این‌جا ماندنی هستید.

«…إِنَّ هَذَا مَالِکٌ خَازِنُ جَهَنَّمَ…»؛(16)این (فرشته) مالک نگهبان جهنم است.

15. نکیر و منکر: «عَلِیُّ بْنُ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَمَّا یَلْقَی صَاحِبُ الْقَبْرِ فَقَالَ إِنَّ مَلَکَیْنِ یُقَالُ لَهُمَا مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ یَأْتِیَانِ صَاحِبَ الْقَبْرِ فَیَسْأَلَانِهِ عَنْ‏…»؛(17)سلیمان بن خالد می‌گوید از امام صادق(ع) پرسیدم از کسی که با میت در قبر ملاقات می‌کند فرمود: دو فرشته هستند به نام نکیر و منکر که بر مرده وارد می‌شوند و از او می‌پرسند… .

16. رومان(منبه): «… فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَ عَلَی الرَّوْحَانِیِّینَ مِنْ مَلَائِکَتِک‏ … وَ رُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ،…»؛(18)پس درود فرست بر ایشان و بر روحانیین از فرشتگانت‏ … و رومان آزمایش کننده (اهل) قبرها.(19)

۱۷. هاروت و ماروت: «…وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ…»؛(20)و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت»، نازل شد پیروی کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال آن، به مردم یاد می‏‌دادند.

منابع اخبار و روایات:

1- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 27، ص 99. دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.‏

2- ابن بابویه، محمد بن علی،‏ محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ‏1، ص 224، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق.‏

3- ابن بابویه، محمد بن علی،‏ محقق مصحح، غفاری، علی اکبر، کمال الدین و تمام النعمة، ج ‏1، ص 282، اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1395 ق.‏

4-کوفی اهوازی، حسین بن سعید، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، الزهد، النص، ص 54، المطبعة العلمیة، قم، چاپ دوم، 1402 ق.‏

5- برقی، احمد بن محمد بن خالد، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، المحاسن، ج‏ 2، ص 315، دار الکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371 ق.‏

6- کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ‏6، ص 15،

7- مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏1، ص 87، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 ق.‏

8- فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج ‏1، ص 47، انتشارات رضی، قم، چاپ اول، 1375 ش.‏

9- شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، ص 71، مطبعة حیدریة، نجف، چاپ اول، بی‌تا.‏

10- الزهد، النص، ص 54.

11- ابن طاووس، علی بن موسی‏، اقبال الأعمال، ج ‏2، ص 628، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1409 ق.‏

12- ابن طاووس، علی بن موسی‏، جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، ص 243، دار الرضی، قم، چاپ اول، 1330 ق.

13- عاملی نباطی، علی من محمد‏، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، ج ‏1، ص 156، المکتبة الحیدریة، نجف، چاپ اول، 1384 ق‏.‏

14- حسینی موسوی، محمد بن أبی طالب‏، محقق، مصحح، حسون، کریم فارس، تسلیة المجالس و زینة المجالس(مقتل الحسین علیه السلام)، ج ‏1، ص 525، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، چاپ اول، 1418 ق.

15- زخرف، ۷۷.

16- کوفی اهوازی، حسین بن سعید، الزهد، النص، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 100، المطبعة العلمیة، قم، 1402 ق.‏

17- الزهد، النص، ص 88.

موضوعات: «نام تعداد اندکی فرشتکان از آنها در روایات ذکر شده است؛ مانند:  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ب.ظ ]




مهارت های زندگی در سیره رضوی(بخش ششم)
نویسنده: دکتر محمدرضا شرفی


مهارت های تربیتی
مهارت فرزند پروری در حیطه شناختی و در حیطه ارتباطی
فعالیت های تربیتی حیطه ای گسترده دارد و تنوع پذیر است.
1. امکان تربیت: راه تربیت راهی دشوار و طولانی است که مشقت و سختی را به همراه دارد ولی کسی که در این مسیر با امید و تلاش حرکت کند حتما به نتیجه خواهد رسید. امام رضا علیه السلام فرمودند: عقل عطیه ای است الهی، و ادب و تربیت نتیجه مشقت. انکس که در راه فرا گرفتن ادب به مشقت و زحمت تن دهد پیروز گردد. و انکس که در راه ازیاد عقل خداد که جزو سرنوشت آدمی است سعی و مجاهده نماید جز بر نادانی خود نیفزوده است.
2. زمان تربیت: دوره مناسب برای تربیت پذیری قبل از پایان دوران کودکی است. امام رضا علیه السلام می فرمایند: دل همیشگی آمادگی ندارد گاهی نشاطی دارد و گاهی رخوت، بنابراین به هنگام نشاطش به آن توجه کنید و به گاه رخوت به حال خودش رها کنید.
3. مسوولیت تربیت: برای اداره امور تربیتی فرزندان جایگاه والدین باید به خوبی تبیین شود. انچه از روایات بر می آید این است که مسوولیت اصلی تربیت فرزند با پدر و همیاری و مشارکت مادر است.
با مروری به سیره رضوی دلالت هایی را می یابیم که ناظر به نیازهای روحی و روانی فرزند است و به چگونگی تامین آن اشاره دارد. امام رضا علیه السلام در همین باره حدیثی را از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نقل می کنند که ایشان فرمود: بزرگان خود را احترام کنید و به اطفال خود مهربانی نمایید و با خویشان خود ارتباط داشته باشید.
بوسیدن فرزند نشانه ابراز محبت است. در بیانی از امام رضا علیه السلام آمده است که مادر می تواند لبهای فرزند خود را ببوسد.

همچنین تامین نیازهای مادی فرزندان اهمیت خاصی دارد.

چند نکته:
1. چنانچه نیازهای روانی و روحی فرزندان در اولین سالهای کودکی تامین گردد زمینه مناسبی برای سلامتی روانی او مهیا می گردد و در برابر تهدیدهای مختلف محافظت می گردد
2. تامین نیازهای فوق علاوه بر حفظ سلامت روانی رویکردی مثبت را نسبت به اینده در وی ایجاد می کند
3. پاسخگویی فعال و معتدلانه پدر و مادر پل ارتباطی مناسبی به نام پل اعتماد را میان دو نسل ایجاد می کند

مختصری از حقوق فرزند

1. برخورداری از نام نیک (رابطه ای مستقیم میان نام و اثر روانی معنا و مفهوم ان در شخصیت انسان در روایات تاکید شده است)
2. حق برخورداری از احترام…. لازم است با اطفال مودب و با احترام بر خورد کنید(امام رضا علیه السلام)

مهارت فرزند پروری در حیطه ارتباطی

ارتباط موثر با فرزند در گروی شناخت روحیات و نیازها و حقوق فرزند است.

والدینی در این حیطه از تربیت موفق خواهند بود که قادر به درک ویژگی های فرزندان خود باشند.

اشاره ای کوتاه به چند روش تربیتی از سیره معصومین علیهم السلام

1. روش تربیت عملی
تربیت فرزند بیش از آنکه با آموزه های کلامی و ارتباط زبانی صورت گیرد بر رفتارهای عملی مبتنی است.
امام رضا علیه السلام می فرمایند: به فرزندت دستور بده که با دست خود دهد.

2. روش تربیت عادلانه

رعایت عدالت میان فرزندان از روش های تربیتی اسلام است. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرمایند: میان فرزندان خود به عدالت برخورد کنید همان گونه که مایلید مردم با شما با عدل و داد رفتار کنند.

3. روش تربیت عقلانی
در روایات و بیانات نورانی بزرگان دین عقل عاملی موثر در تربیت و سازندگی انسان است. تربیت عقلانی با به کارگیری استعدادهای فکری به تربیت کودکان و نوجوانان می پردازد. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: عاقل کسی نیست که تنها نیکی و بدی را از هم تشخیص می دهد بلکه عاقل کسی استکه در هنگام رویارویی با خطر، آن را که خطرش کمتر است بشناسد و با تن دادن به خطر کمتر خود را از خطر بیشتر مصون دارد.

4. روش دعوت به استواری و پایداری

از شیوه های تربیتی اسلام دعوت به استقامت و پایداری است . رسول اکرم می فرماید سوره هود مرا پیر کرد! دلیل این سخن وجود آیه ای است که اشاره به ضرورت استواری و پایداری دارد.

چند نکته از سیره رضوی در باب استواری
1. دعوت به استواری از آموزه های اسلام است
2. نتیجه استواری و پایداری رسیدن به موفیقت است بدون تحمل سختی ها انتظار هیچ نوعی از پیشرفت تصور کردنی نخواهد بود
3. از مواردی که استواری در آن بیشتر تاکید شده است دعا و درخواست از پروردگار است
4. سختگیری و تحمل مشقات در پرورش روح آدمی و ورزیدگی اندیشه ی او ضروری است. (امام موسی بن جعفر علیه السلام: گاهی فرزندانتان را به کارهای کم و بیش سخت وادارید تا آن ها در بزرگسالی افرادی صبور و شکیبا باشند)

5. روش دعوت به تحکیم دوستی ها
در آغاز ضروری است که والدین خود در صدد ایجاد ارتباط صمیمانه با فرزندان باشند و بدین سان اعتماد سازی نمایند. و فرزندان خود را برای کسب تجربیات اجتماعی مناسب، به دوستیابی و تحکیم این پیوند ترغیب کنند
نمونه عملی در سیره رضوی: ازحضرت رضا در مورد خوشی دنیا سوال شد که ایشان فرمودند: وسعت منزل و زیادی دوستان

6-روش ایجاد ضابطه در مناسبات انسانی
انسان موجودی است اجتماعی، و در معاشرت با دیگران نیازمند آگاهی داشتن از ضابطه ها و معیارهای دقیق و مطمئن است.
حضرت علی علیه السلام : خویشتن را میان خود و مردم میزان قرار بده انچه را برای مردم دوست بدار که برای خود دوست داری…

موضوعات: مهارت های زندگی در سیره رضوی(بخش ششم)  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ب.ظ ]




مهارت های زندگی در سیره رضوی(بخش پنجم)
نویسنده: دکتر محمدرضا شرفی


راه های موفقیت در زندگی
موفیقت به معنی توفیق یافتن و بهره مند شدن است. موفیقت امری است نسبی و تابع درجات، میزان اگاهی و دانش، مسئولیت پذیری در قبال رویدادها فرد می باشد(فردی در مقایسه با فرد دوم موفق و در مقایسه با فرد سوم از موفیقت کمتری برخوردار است)

شاخص های موفقیت:
1. درک و تفاهم پایدار : اگر فرد بتواند جایگاه و منزلت همسرش را به درستی بشناسد از نیازهای او آگاه باشد و مقصود او را از کلامش دریابد به درک و تفاهم پایدار رسیده است. از نشانه های درک پایدار: بالا بودن ظرفیت روحی در مقابله با مشکلات، حلم و علم می باشد
2. همزبانی و هم اندیشی: در صورتی که افراد زبان یکدیگر را درک کنند قادر به همفکری و هم اندیشی خواهند بود. هم اندیشی زمینه ساز همدلی می باشد.
3. همکاری و شریک ساختن دیگران در امور
4. منزلت و کرامت: از نکات مهم درباره کرامت آدمی آگاهی او از این ویژگی ارزشمند است. زیرا ارمغان چنین معرفتی حفظ ارزشهای وجودی او از اسیب ها و معصیت ها است.
5. سازگاری و مدارا: اهمیت سازگاری با دیگران بر هیچ کس پوشیده نیست. با درنگی در احادیث رضوی می توان دریافت که از نگاه امام رضا علیه السلام مدارا در ارتباطات انسانی خوی و خصلت نبوی است و از نشانه های مومن.

موضوعات: مهارت های زندگی در سیره رضوی(بخش پنجم)  لینک ثابت
 [ 08:38:00 ب.ظ ]




مهارت های زندگی در سیره رضوی(بخش چهارم)
نویسنده: دکتر محمدرضا شرفی


مهارت های خانوادگی
خانواده : سنگ بنای جامعه است و سلول اولیه جامعه محسوب می شود. یکی از آرمان های مکاتب آسمانی دستیابی به زندگی خوب و سعادتمند است. بدیهی است که در صورت نیو بودن حیات می توان از خانواده متعادل گفت و گو کرد. در دیدگاه اسلام ازدواج از جایگاه ویژه برخوردار است. حضرت امام رضا علیه السلام در پاسخ به زنی که برای کسب فضیلت بیشتر قصد کرده بود ازدواج نکند فرمود: اگر خودداری از ازدواج فضیلتی در بر می داشت حضرت زهرا سلام الله علیها به درک این فضیلت از همگان شایسته تر بود در حالی که احدی در فضیلت بر وی پیشی ندارد.از عوامل استحکام بنیان خانواده ارتباطات انسانی مطلوب میان افراد و نیز میان بستگان نزدیک است که از آن به صله رحم تعبیر می شود.
امام رضا علیه السلام می فرمایند: صله رحم کنید اگر چه با جرعه ای آب باشد و بهترین صله ی رحم خود داری از آزار دیگران است.
معیار تشکیل خانواده: از تصمیم های پایدار و مهم که چه بسا نتایج آن تا پایان عمر همراه آدمی خواهدبود انتخاب همسر و تشکیل خانواده است. در روایتی از حضرت رسول امده است که اگرکسی به خواستگاری دختری آمد که دین و ایمانش را پسندیدید درباره دیگر خصوصیاتش سختگیری نکنید.
بنابراین ایمان و دیانت نقش محوری و تعیین کننده ای در استمرار و کیفیت بخشیدن به زندگی دارد.
یکی دیگراز معیارهای مهم در انتخاب همسر نیک خویی و اخلاق خوب است.

ضرورت مدیریت خانواده:
الف) مدیریت اخلاقی و عاطفی خانواده (به بیان نمونه ای از زندگی بزرگان اکتفا می کنیم)

از امام رضا علیه السلام در توصیف زندگی پیامبر:
… چون به منزل می رفت، وقت خود را سه قسمت میکرد: یک قسمت برای خداوند تبارک و تعالی، یک قسمت برای خانواده و قسمتی برای خویش و سپس قسمت خود را بین خود و مردم تقسیم می کرد.

ب) مدیریت اقتصادی خانواده
در نگاه رسول اکرم(ص) کوشش در راه کسب نیازمندی های خانوادگی منزلتی والا دارد آن حضرت می فرماید: اجر کسی که برای زندگی خود و خانواده اش زحمت میکشد مانند اجر سرباز مجاهد است.
از جمله دانش ها و مهارت های زندگی رعایت اعتدال و رفق و مدارا در برنامه های اقتصادی خانواده است، برقراری تعادل و توازن مناسب میان درآمدها و هزینه های زندگی، منجر به شرایطی می شود که عزت نفس و حیثیت افراد را در محیط اجتماعی حفظ می کند. پیامبر بزرگوار اسلام می فرماید: مدارا و میانه روی در معاش از دانش و آگاهی مرد است.
امام رضا علیه السلام: هیچ بنده ای به کمال حقیقی ایمان نمی رسد تا اینکه سه خصلت در او باشد: دین شناسی اندازه و برنامه ریزی در زندگی و شکیبایی بر سختی ها

موضوعات: مهارت های زندگی در سیره رضوی(بخش چهارم)  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ب.ظ ]




مهارت های زندگی در سیره رضوی(بخش سوم)

نویسنده: دکتر محمدرضا شرفی

مهارت های ارتباطی – اجتماعی
ارتباطات درون فردی:
در غالب رویکردهای علمی و انسان گرا(اومانیستی) مهارتهای زندگی جداگانه و بدون توجه به آموزه های دینی بررسی می گردد. از دیدگاه سارتر آدمی مانند سنگی رها شده در بیابان است.
بدیهی است مهارت های زندگی با تاثیر از آموزه های دینی راه کارهای بسیار متفاوتی از آموزش های صرفا علمی و تهی از باورهای دینی برای فردی که دچار اضطراب وجودی است ارایه خواهد داد.
ارتباط درون فردی: به ارتباطی گفته می شود که شخص با خود برقرار میکند شامل صورت های متفاوت مثل مفهوم سازی، شرح علایم، خیال پردازی و … می باشد. این ارتباط بنیادی ترین نوع ارتباط است که در آموزه های دینی نیز حایز اهمیت بالاست.

آثار ارتباط درون فردی
1. جهان شناسی و انسان شناسی: جهانی که فرد الهی می شناسد جهان هدایت شده است و هر موجودی در هر مرتبه ای متناسب با ظرفیت وجودی خود ار هدایت برخوردار است. انسان دارای اراده و آزادی است و می تواند خود را تا حد زیادی از جبر محیط و طبیعت حیوانی رها ساخته و مسوول خویش و جامعه اش باشد. در حالی که در تفکر اومانیستی چینین رابطه ای میان انسان و جهان وجود ندارد و راه کارهای بسیار محدودی برای چیرگی انسان بر مشکلاتش دیده می شود. خداوند در حدیث قدسی می فرماید: ای فرزند آدم همه چیز را برای تو و تورا برای خود آفریدم.
2. خداشناسی و آرامش درونی: یاد و ذکر خدا دو ارمغان به همراه دارد: خداوند نیز ما را یاد می کند و آرامش را در وجود آدمی لبریز می سازد. (امام صادق علیه السلام: شناخت خدا مایه ی امان از هر وحشت و رفیق هر تنهایی است…)
3. تقوی الهی و آرامش درونی و تندرستی: امام علی علیه السلام: هان فقر نوعی بلاست اما سخت تر از تنگدستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است آگاه باشید عامل تندرستی تقوی دل است.
4. تقوی الهی و موفقیت در آزمایش های زندگی : مرحوم علامه طباطبایی می نویسد: هر کس از محرمات الهی بپرهیزد و حدود او را نشکند خدای تعالی برایش راه نجاتی از تنگای مشکلات زندگی فراهم می کند.

مهارت های زندگی و ارتباطات انسانی (بین فردی)

1. مهارت مردم داری: مهارت روش برقراری ارتباط مطلوب با دیگران.
مهارت مردم داری در سیره رضوی: خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوی آن حضرت به گونه ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب، تواضع ومهربانی رفتار میکرد و هیچ کاه خود را از مردم جدا نمی نمود.

2. مهارت دوست یابی: تنهایی موجب وحشت و تضیعف روح است انسانها در تعامل با یکدیگر قادرند به نیازهای گسترده خویش پاسخ دهند.
مهارت دوست یابی در سیره رضوی:
1. دوست نادان عذاب دائمی
2. دیدار مستمر =دوستی استوار
3. مسوولیت پذیری لازمه دوست یابی
4. فروتنی و تواضع لازمه دوستداری
5. انگیزه دوست گزینی کسب رضای الهی
6. اظهار دوستی ملاک خردمندی

3. مهارت گوش دادن: علاوه بر ایجاد مناسبات سالم میان انسانها در زمینه های درمانی و مشاوره ای هم اهمیت دارد. از نظر پارترسون از متخصصان روان درمانی: مهم ترین و اساسی ترین فن مشاوره توجه کردن و گوش دادن است. زیرا احساس امنیت و پذیرش و احترام به خود در او بارور می شود.
مهارت گوش دادن در سیره رضوی: یکی از یاران امام می گوید: هیچ گاه ندیدم که آن حضرت در سخن گفتن بر کسی جفا ورزد و سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند.

4. مهارت همدلی :
1. خود را در موقعیت شخص دیگر قراردادن
2. احساسات او را درک کردن
3. در احساسات او مشارکت جستن.

آثار همدلی:
1. مردم را به یکدیگر پیوند میدهد.
2. التیام بخش است
3. اعتماد آفرین است
4. به مشکلات زندگی پایان میدهد.

مهارت همدلی در سیره رضوی: شخصی خراسانی وارد مجلس امام رضا علیه السلام گردید و گفت در راه سفر پول و آذوقه اش را از دست داده است و ازایشان درخواست کمک کرد. حضرت به گونه ای او را مورد تفقد قرار داده که چشم در چشم قرار نگیرندتا مبادا وی احساس خاری و ذلت کند.

5. مهارت سازگاری (رفتار انطباقی)
مردم از حیث رفتار متفاوتند و تنوع خاصی در عملکردها وجود دارد. ضروری است که از ساز و کارهای مدارا و سازگاری اگاه باشند و ان را به موقع به کار گیرند.

آثار مهارت انطباقی:
1. جلوگیری از گسست های اجتماعی
2. تقویت روح خدمت رسانی به جامعه
3. اصلاح و ترمیم غفلت ها و کاستی ها
4. جلب رضایت حق تعالی

امام رضا علیه السلام: از نشانه های فهم خویشتنداری و دانستن است.

موضوعات: مهارت های زندگی در سیره رضوی(بخش سوم)  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ب.ظ ]




مهارت های زندگی در سیره رضوی
نویسنده: دکتر محمدرضا شرفی
بخش دوم
مهارت تفکر نقاد
فرآیند تفکر نقاد: تفکر انتقادی فرآیند ذهنی تجزیه و تحلیل اطلاعات است، به ویژه سخنان یا قضایایی که مردم حقیقت می پندارند. در این فرایند به بررسی علل و عواملی پرداخته می شود که به وجود آورنده این گونه سخن و قضایاست.

فرایند تفکر انتقادی
1. ابتدا باید با بررسی تمامی جوانب موضوع اظهارات منطقی مرتبط با آن را جمع آوری کرد.
2. تمامی عبارات و اظهارات را تا حد امکان مختصر و به جملات کوچک تر تقسیم کرد.
3. جملات گرد آوری شده و دلالت های مربوط به آن را باید بررسی نمود تا با یکدیگر متناقش نباشد
4. عبارات و اظهارات متناقض را در برابر جملات گرد آوری شده قرار داد و میزان مخالفت آن را ارزیابی کرد.

تفکر نقاد در سیره رضوی
هنگامی که کاروان امام به مرو نزدیک شد مامون به همراه چند تن دیگر از سران حکومتش به استقبال امام شتافتند مردم هلهله و شادی می کردند مامون رو به همه گفت: دوستان! هر چه در آل علی و آل عباس تامل کردم هیچ کس را شایسته تر از علی بن موسی الرضا برای خلافت ندیدم اکنون خود را از خلافت خلع و او را به جایگزین خویش می سازم.
مامون در حالی که خلعت شاهانه اش را مقابل امام در می آورد امام گفت: اگر خلافت را خدا به تو داده که نمی توانی به دیگری ببخشی اگر هم او نداده که حق نداری چیزی را که مال تو نیست به دیگری بدهید.
در این نمونه ابتدا امام سخنان مامون را شنید و سپس با تجزیه و تحلیل آن و بیان معیارهای درست حق و باطل را مشخص نمودند.

مهارت تفکر خلاق
تعریف تفکر خلاق: فرایندی ذهنی است که مستلزم خلق اندیشه هایی تازه و یا یکپارچگی میان اندیشه های موجود است.و گاه منتسب به تفکر واگرا شده و دارای دو ویژگی اصالت و اختصاصی بودن است.

ویژگی های افراد خلاق:
1. ریز بینی: بیانگر حساسیت فرد در برابر دیدها و شنیده هاست و اموری که بسیاری نادیده می گیرند با دقت می بیند
2. استقلال: افراد خلاق خود را از فشارهای اجتماعی رها ساخته اند
3. انعطاف پذیری: قادرند در برداشت های خود انعطاف داشته باشند و پافشاری لجوجانه نمی کنند
4. توانایی نظم بخشیدن به تجارب:
5. حس سرنوشت: می توانند کارهای دلخواه و ضروری خود را برای مدتی طولانی انجام دهند و احساس خستگی نکنند

مهارت تفکر خلاق در سیره رضوی
آن حضرت در پاسخ به گلایه ی یکی از دوستانش به نام یونس بن عبدالرحمن که از اظهار نظرهای ناآگاهانه دیگران ازرده خاطر بود فرمود: مردم هر چه می خواهند بگویند، این گونه مسایل و سخنان اهمیتی ندارد. زمانی که امام تو از تو راضی باشد جای هیچ نگرانی نیست.

 

موضوعات: مهارت های زندگی در سیره رضوی(6)  لینک ثابت
 [ 08:31:00 ب.ظ ]




مهارت های زندگی در سیره رضوی
نویسنده: دکتر محمدرضا شرفی

مهارت تصمیم گیری:( 5)

از لحظات حساس و دشوار زندگی انسان زمان تصمیم گیری است. زیرا هر نوع تصمیم گیری نتایج و مسولیت هایی را به همراه دارد. درک اهمیت این مهارت بر دقت و حساسیت در تصمیم گیری می افزاید و از خطاها می کاهد.

مراحل تصمیم گیری
1. دانش جامع: احاطه دقیق به موضوع قدرت تصمیم گیری را بالا برده و قاطعیت و صراحت فرد را در تصمیم گیری به دنبال دارد.
2. واقع بینی: در تفاوت آرمان و اهداف صحبت شد. در تصمیم گیری صحیح باید معقول بود و میان آرزوها و آمال از یک سو و مقاصد و اهداف زندگی از سوی دیگر تفکیک قایل شد
3. مدیریت زمان: گام سوم در تصمیم گیری است. مدیریت زمان تدوین طرح و برنامه ای است که براساس آن همه جوانب و ابعاد موضوع به درستی بررسی شده و برنامه ریزی بر اساس آن صورت میگیرد.
4. انتخاب: بدیهی است برای اطمینان از انتخاب اصلح ضمن در نظر گرفتن همه ی گزینه های موجود و ارزیابی و مقایسه، از مشورت با افراد کاردان و امین نباید غفلت کرد.

مهارت های تصمیم گیری در سیره رضوی:
هنگامی که مامون ولایت عهدی را به امام رضا ع پیشنهاد کرد امام آن را نپذیرفت، مامون گفت: به خدا سوگند از ولایت عهدی مرا نپذیری تو را خواهم کشت!
امام فرمود: پس شرط دارد، در هیچ امر مملکتی و هیچ عزل و نصبی دخالت نمی کنم
امام با توجه به شرایط ویژه ای که در ان قرار داشت باید تصمیم بگیرد که یکی از سه راه را انتخاب کند:

1. کشته شدن به دست مامون ( یعنی از دست دادن فرصت عظیمی برای تبلیغ اسلام)
2. پذیرش بی قید و شرط ولایتعهدی( مامون به خواسته اش می رسد و امام را شریک در اعمال خود جلوه می دهد)
3. پذیرش مشروط ( که در این صورت هم فرست تبلیغ را از دست نداده و هم اعمال نادرست حکومت از چشم امام دیده نمی شد)امام با واقع بینی و سنجش گزینه های مختلف تصمیم گیری نمودند.

موضوعات: مهارت های زندگی در سیره رضوی(5)  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ب.ظ ]




مهارت های زندگی در سیره رضوی
نویسنده: دکتر محمدرضا شرفی
مهارت های خودآگاهی در کلام رضوی (بخش دوم)
1. خوداگاهی لازمه پیوند با اهل بیت:
آن کس که هر روز به حسابش رسیدگی نکند و بد و خوب خود را نشناسد از ما نیست و به مکتب روحانی ما انتساب ندارد.

2. خوداگاهی زمینه تحقق جهاد اکبر:
از وجوه خوداگاهی درک عوامل موثر در سقوط و تباهی آدمی است…مبارزه با نفس از منظر بزرگان دین به جهاد اکبر تعبیر شده است. چنین ترجحی آدمی را بر می انگیزد تا برای نیل به پاداش گام در راه مبارزه ی دشوار با نفس گذاشته و با اراده نیرومند از پیروی از هوای نفس دوری کند.

3. خودآگاهی زمینه ایجاد بینش:
نسبت به نفس خویش: بخشی از خوداگاهی است؛
نسبت به فرجام گناه : آگاهی نسبت به انجام گناه و ایجاد تبعات در زندگی انسان عامل بازدارنده ای برای دوری از گناه می باشد.
نسبت به نیایش: نتایج دعا و نیایش عامل انگیزشی است حضرت امام رضا علیه السلام می فرمایند: سلاح پیامبران را دریابید که آن دعا است.

4. خوداگاهی زمینه خویشتن داری:
از مصادیق خودآگاهی شناخت ظرفیت و جایگاه آدمی است. که در صورتی که فردی به چنین شناختی برسد می تواند رابطه ای منطقی با خویش برقرار کرده و به نوعی سازگاری فردی دست یابد. و در موارد ضروری توانایی کنترل خشم را داشته باشد در اندیشه رضوی چنین است که وقتی انسان خود را پاس دارد و ارزش خود را بشناسد، غضبش آرام گیرد.

موضوعات: مهارت های زندگی در سیره رضوی(4)  لینک ثابت
 [ 08:25:00 ب.ظ ]




مهارت های زندگی در سیره رضوی
نویسنده: دکتر محمدرضا شرفی

محورهای خودآگاهی(بخش دوم)
1. حقوق شناسی : اگاهی آدمی از حقوق متقابل خود و دیگران و مسوولیت های ناشی از آن باعث می گردد که بتواند روابط اجتماعی اش را بر اساس موازین صحیحی تنظیم کند
2. ظرفیت شناسی: آشنایی فرد با قابلیت ها و توانمندی هایش بخش دیگری از خودآگاهی است. این آشنایی در صورتی که همراه با سپاسگذاری از خداوند متعال گردد باعث افزون شدن نعمت ها می گردد.همچنین ظرفیت شناسی علاوه بر افزایش نعمت های الهی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس و توسعه خودباوری میگردد
3. کاستی شناسی: همان گونه که انسان توانمندی های گوناگون دارد از ضعف هایی نیز رنج می برد. شجاعت درونی و سعه صدر می طلبد که انسان عیوب خود را بپذیرد.
4. رغبت شناسی: این محور از خودآگاهی به تمایلات و علایق فرد می پردازد. گرایش های انسان به دو دسته تقسیم می گردد گرایش های فطری(گرایش به عشق- زیبایی و خلاقیت و …) و گرایش های اکتسابی(گرایش هایی که در طی سالهای رشد در انسان ایجاد می شود). فرد با آگاهی از گرایش هایش قادر می گردد گرایش های فطری و اکتسابی را از یکدیگر جدا کرده و آن را مدیریت نماید.
5. از ویژگی های مهم انسان وابستگی او به نیازها و احتیاجات جسمی و روانی است. تامین متعادل بجا و هماهنگ نیازهای آدمی سلامت روانی او را به ارمغان می آورد. بنابراین با آگاهی از نیازها و ایجاد تعادل در ارضای آنها می توان به سلامت روانی و جسمی مطلوبی دست یافت.
6. آرمان شناسی: آدمی همان اندازه که به نیازهایش تعلق دارد به آرمان ها و آرزوهایش نیز وابسته است.
نکته قابل توجه تفکیک آرمان ها از اهداف است. گاه آرزوها معطوف به آینده ای کم و بیش دور و غیرقابل دسترس است در حالی که اهداف جنبه ای واقع بینانه دارد، و امکان دسترسی به ان زیاداست.
آگاهی آدمی به آرمان ها و اهداف وی را قادر می سازد که با حفظ چشم انداز خویش به آرمان هایش از تعقیب اهداف واقع بینانه بازنماند.

موضوعات: مهارت های زندگی در سیره رضوی(3)  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ب.ظ ]




مهارت های زندگی در سیره رضوی
نویسنده: دکتر محمدرضا شرفی

بخش دوم
مهارت های رهنی - شناختی
مهارت خوداگاهی
مهارت خودآگاهی از مهارت های بنیادی است. خودآگاهی به توانایی آدمی در درک ویژگی های فردی و اجتماعی اش گفته می شود به گونه ای که وی قادر است نسبت به نقاط قوت وضعف خویش و نیازها و علایقش معرفت صحیحی کسب کند و در پرتو آن به سازگاری اجتماعی دست یابد.

محورهای خودآگاهی
1. حقوق شناسی : اگاهی آدمی از حقوق متقابل خود و دیگران و مسوولیت های ناشی از آن باعث می گردد که بتواند روابط اجتماعی اش را بر اساس موازین صحیحی تنظیم کند
2. ظرفیت شناسی: آشنایی فرد با قابلیت ها و توانمندی هایش بخش دیگری از خودآگاهی است. این آشنایی در صورتی که همراه با سپاسگذاری از خداوند متعال گردد باعث افزون شدن نعمت ها می گردد.همچنین ظرفیت شناسی علاوه بر افزایش نعمت های الهی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس و توسعه خودباوری میگردد
3. کاستی شناسی: همان گونه که انسان توانمندی های گوناگون دارد از ضعف هایی نیز رنج می برد. شجاعت درونی و سعه صدر می طلبد که انسان عیوب خود را بپذیرد.
4. رغبت شناسی: این محور از خودآگاهی به تمایلات و علایق فرد می پردازد. گرایش های انسان به دو دسته تقسیم می گردد گرایش های فطری(گرایش به عشق- زیبایی و خلاقیت و …) و گرایش های اکتسابی(گرایش هایی که در طی سالهای رشد در انسان ایجاد می شود). فرد با آگاهی از گرایش هایش قادر می گردد گرایش های فطری و اکتسابی را از یکدیگر جدا کرده و آن را مدیریت نماید.
5. از ویژگی های مهم انسان وابستگی او به نیازها و احتیاجات جسمی و روانی است. تامین متعادل بجا و هماهنگ نیازهای آدمی سلامت روانی او را به ارمغان می آورد. بنابراین با آگاهی از نیازها و ایجاد تعادل در ارضای آنها می توان به سلامت روانی و جسمی مطلوبی دست یافت.
6. آرمان شناسی: آدمی همان اندازه که به نیازهایش تعلق دارد به آرمان ها و آرزوهایش نیز وابسته است.
نکته قابل توجه تفکیک آرمان ها از اهداف است. گاه آرزوها معطوف به آینده ای کم و بیش دور و غیرقابل دسترس است در حالی که اهداف جنبه ای واقع بینانه دارد، و امکان دسترسی به ان زیاداست.
آگاهی آدمی به آرمان ها و اهداف وی را قادر می سازد که با حفظ چشم انداز خویش به آرمان هایش از تعقیب اهداف واقع بینانه بازنماند.

موضوعات: مهارت های زندگی در سیره رضوی(2)  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ب.ظ ]




مهارت های زندگی در سیره رضوی
نویسنده: دکتر محمدرضا شرفی
بخش اول
ضرورت آموزش مهارت های زندگی را می توان در محورهای زیر جستجو کرد:
الف- تبدیل شدن خانه به خوابگاه(کاهش ارتباط صمیمانه)
ب- پدیده ی بحران هویت
ج- گسست، تضاد و تقابل نسل ها
د- اشتغال مداوم و روز افزون والدین در خارج از خانه
هـ- توسعه و تسلط تربیت و فرهنگ رسانه ای
و- ظهور پدیده فکر منفی، تردیدها و تزلزل ها در تصمیم گیری
تاثیر مخرب هر یک از مولفه های فوق ضرورت آموزش مهارت های زندگی را تبیین می کند.

موضوعات: مهارت های زندگی در سیره رضوی(1)  لینک ثابت
 [ 08:18:00 ب.ظ ]




شناسایی و کنترل احساسات:
یکی از مهم ترین اجزای مهارت خودآگاهی ، شناخت احساسات است. ناتوانی در شناخت احساسات مشکل شایعی است. عده ای به غلط فکر می کنند احساسات موضوع بی اهمیتی است و نباید به آن توجه کرد و به همین دلیل توجهی به احساسات خود نمی کنند و از آنها نا آگاهند. این ناآگاهی از احساسات خود باعث می شود این افراد در زندگی خود دچار مشکل شوند. بنابراین شناخت احساسات خود و عوامل برانگیزاننده آنها، تأثیر این احساسات بر دیگران از مؤلفه های اساسی مهارت خودآگاهی محسوب می شود.
خودپنداره
احساسی که هرکس در باره خود دارد نقش مهمی در سلامت روانی او دارد. به احساسی که هر فرد درباره خود دارد، خود پنداره می گویند. خود پنداره یعنی اینکه ما خودمان را چگونه می بینیم، یعنی تصویر یا برداشتی که هر کس از خودش دارد، طرز برداشت ما از خودمان
تا حد زیادی به وسیله تجارب گذشته ما ( موفقیت ها و شکست های ما) و آنچه دیگران درباره ما فکر می کنند، شکل می گیرد.
اهمیت خودپنداره
دلیل اهمیت خود پنداره آن است که اولاً برداشتی که هر کس از خودش دارد بر رفتار و عمل او تأثیر می گذارد، به عنوان مثال دانشجویی که فکر می کند در درسی خوب است زحمت بیشتری می کشد و معمولاً نیز در این درس نمره بهتری می گیرد. انسان ها معمولاً آن گونه عمل می کنند که فکر می کنند هستند.
دلیل دوم مهم بودن خودپنداره بر احساس شما از خودتان نیز تأثیر می گذارد. کسانی که احساس خوبی درباره خودشان دارند در مقایسه با کسانی که نگرش منفی به دیگران دارند، از اعتماد به نفس و رضایت بیشتری برخوردارند، افراد موفق تری هستند، و کمتر احتمال دارد که به سراغ سیگار، مواد و سایر رفتارهای پرخطر بروند.
چگونه می توان خود پنداره خود را اصلاح کرد؟
برای اصلاح خودپنداره و عزت نفس خود چند کار می توان انجام داد: نخست اینکه فرد هیچ گاه پس از یک یا دو تجربه بد، خودپنداره منفی نسازد. دوم اینکه اوضاع را بررسی کند، به هر اندازه که می تواند به طور واقع بینانه تر به خود نگاه کنید و نقاط قوت و ضعف خود را بشناسد. سوم سعی کند نقاط ضعف را اصلاح کند. فرد با تعیین اهداف خاص و رسیدن به آنها می تواند خودپنداره را تغییر دهد( هویت 199).

منبع : معاونت دانشجویی و فرهنگی

موضوعات: شناسایی و کنترل احساسات:  لینک ثابت
 [ 08:13:00 ب.ظ ]




موانع همدلی عبارتند از:
1- انتقاد 2- برچسب زدن
3- تشخیص گذاری 4- ستایش همراه با ارزیابی
5- نصیحت کردن 6- اغراق کردن یا بزرگ کردن مشکل
7-بی اهمیت و کوچک کردن مشکل 8 -به رخ کشیدن و مقایسه کردن9 - سرزنش کردن
مهم ترین روش های همدلی عبارتند از:
1-گوش کردن فعال 2- بازپردازی
3-انعکاس احساسات 4- انعکاس محتوا یا معانی
5- تمرکز بر کلمات احساسی 6- مشاهده زبان بدن
7-توجه به محتوای کلی پیام
8-پرسیدن این سؤال از خود که” اگر من چنین وضعیتی را تجربه می کردم چه احساسی داشتم؟”

موضوعات: موانع همدلی عبارتند از:  لینک ثابت
 [ 08:11:00 ب.ظ ]




فواید خودآگاهی:
مهارت خودآگاهی به شما کمک می کند تا بتوانید:
1- احساسات خود را شناسایی کنید، از آنها آگاه شده و این احساسات را کنترل کنید. ناتوانی در کنترل احساسات می تواند به بزهکاری، اعتیاد، خشنوت، درگیری با دیگران بدرفتاری، و خشنونت با دیگران و به خصوص با کودکان و نوجوانان بیانجامد.
2- به نقاط ضعف و قوت خود آگاه شده و با تکیه بر نقاط قوت، نقاط ضعف خود را کاهش دهید. آگاهی از نقاط ضعف باعث می شود که فرد با استفاده از این آگاهی بتواند تسلط بیشتری بر خود داشته باشد.
3- از نیازهای خود آگاه شوید و از مسیر های سالم ، به رفع نیازهای خود بپردازید. با شناخت نیازهای خود می توانید راه و روش بهتری برای مقابله با نیازهای خود بیابید.
4- اهداف واقع بینانه ای برای زندگی خود تعیین کنید. به این ترتیب از دنبال کردن اهداف بسیار ایده آل، تخیلی و کمال گرایانه دوری گزینید. تنظیم اهداف غیر واقع بینانه باعث بزهکاری، ناکامی، خشم و خشنوت، خودکشی، بی بندوباری و نظایر آن می شود.
بتوانید از ملاک های ارزشمندی خویش آگاه شده و ارزش خود را در زندگی بیابید. به این ترتیب، از دنبال کردن شناسند و به آنها افتخار
می کنند.
1- ارزش های کاذب خودداری نموده و با رضایت و آرامش بیشتری زندگی خود را طی کنید.
2- فرآیند هویت یابی خود را به طور سالمی به انجام برسانید. دست یابی و کسب یک هویت سالم باعث می شود زندگی بزرگسالی بر پایه های قوی و محجکمی بنا شود.
همدلی
همدلی یک مهارت و توانایی است و مانند هر توانایی دیگر نیاز به آموزش، تمرین و تجربه دارد. همدلی به فرد این امکان را می دهد که بتواند احساسات و حالاتی را در دیگری بفهمد که تا کنون تجربه نکرده است.
همدلی باعث می شود که ازسطح خودمان فراتر رفته و دیگران را عمیق تر درک نماییم به این ترتیب همدلی قدرت و ظرفیت درک انسان ها را افزایش می دهد.

موضوعات: فواید خودآگاهی:  لینک ثابت
 [ 08:10:00 ب.ظ ]




مهارت های خودآگاهی شامل موارد زیر است:
1- مهارت خود ارزیابی
2- مهارت شناسایی نقاط قوت و ضعف خود
3- مهارت های تفکر مثبت
4- مهارت های ایجاد خود انگاره و تصویر تن مثبت
ویژگی های افرادی که خود را می شناسند عبارتند از:
1- خصوصیات مثبت و توانایی و استعداد های خود را می خصوصیات منفی و نقاط ضعف خود ار می شناسند، می پذیرند و در جهت اصلاح آنها تلاش می کنند.
2- موفقیت ها و شکست های خود را می شناسند، به موفقیت ها یشان افتخار می کنند و از شکست هایشان درس می گیرند.
3- به خود و دیگران احترام می گذارند.
4- برای رسیدن به اهداف خود تلاش می کنند.
5- مسئولیت اعمال و رفتار خود را می پذیرند.
مؤلفه های خودآگاهی عبارتند از:
- شناخت احساسات و خود پنداره
- عزت نفس و احساس ارزشمندی
- هویت و هویت یابی

موضوعات: مهارت های خودآگاهی شامل موارد زیر است:  لینک ثابت
 [ 08:09:00 ب.ظ ]




داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)

معجزاتى از فاطمه زهرا(سلام الله عليها)

1-اقرار به رسالت پدر در شكم مادر

وقتى كه كفار از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) انشقاق قمر را خواستند، زمانى بود كه خديجه (سلام الله عليها) به فاطمه (سلام الله عليها) حامله بود و خديجه از اين سؤ ال كفار ناراحت شده و گفت : زهى تاءسف براى كسانى كه محمد را تكذيب مى كنند! در حالى كه او فرستاده پروردگار من است .
پس فاطمه (سلام الله عليها) از شكم مادرش صدا كرد: اى مادر! نترس و محزون نباش ، زيرا خدا با پدر من مى باشد.
پس وقتى كه مدت حمل خديجه (سلام الله عليها) تمام شد و موقع حمل رسيد، خديجه فاطمه (سلام الله عليها) را به دنيا آورد و او به نور جمال خود تمام جهان را روشن و منور ساخت (388))).

2- سخن گفتن در رحم مادر

فاطمه (سلام الله عليها) در رحم مادرش خديجه (سلام الله عليها) سخن مى گفت و آرام بخش و تسكين خاطر او بود، خديجه (سلام الله عليها) در پاسخ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه پرسيد با كه سخن مى گويى ؟ گفت : الجنين الذى فى بطنى يحدثنى و يونسنى ؛ فرزندى كه در رحم دارم ، با من سخن مى گويد و مونس من است )). كسى كه جبرئيل به دختر بودنش خبر مى دهد: يخبرنى آنها انثى (389).

3- بركت غذا

على (عليه السلام) مى فرمايد: روزى به بازار رفتم ، يك درهم گوشت و يك درهم ذرت خريدم و به خانه آوردم . فاطمه (سلام الله عليها) مشغول پختن آن شد. وقتى كه آماده نمود، فرمود: اى كاش ! مى رفتى پدرم را دعوت مى كردى .
من رفتم و ديدم حضرت رسول ، خوابيده و مى گويد: از گرسنگى در حال خواب ، به خدا پناه مى برم .
گفتم : يا رسول الله ! نزد ما غذايى هست .
پس دستش را به من داد و آمديم و چون به خانه رسيديم ، به فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: غذا را بياور. فاطمه نيز غذا را در ديگى گذاشته خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آورد.
حضرت پارچه اى را روى غذا كشيد و فرمود: خدايا! غذاى ما را بركت ده .
سپس فرمود: يك پيمانه به عايشه بده . فاطمه يك پيمانه براى او فرستاد.
بعد فرمود: يك پيمانه به ام سلمه بده . براى او نيز فرستاد. تا اين كه به هر يك از نه همسرش يك سهم فرستاد.
4- درخشيدن نور از ملحفه فاطمه

روايت شده است : كه على (عليه السلام) از يك نفر يهودى مقدارى جو قرض كرد و در مقابل آن ، ملحفه حضرت فاطمه (سلام الله عليها) را كه از پشم بود، گرو گذاشت . يهودى آن را برد و در خانه اش گذاشت . هنگام شب زن يهودى براى كارى به آن اطاقى كه ملحفه در آن بود رفت . ناگهان نورى را در حال درخشش ديد كه اطاق را روشن كرده بود. به سوى شوهرش برگشت و به او گفت : در آن اطاق ، روشنايى بزرگى را ديدم .
شوهرش نيز تعجب كرد و فراموش كرده بود كه ملحفه فاطمه (سلام الله عليها) را در آن جا گذاشته است . سريع برخاست و وارد آن اطاق شده ، ديد شعاع نور ملحفه ، پخش شده و مانند نور ماهى است كه از نزديك طلوع كرده باشد. از اين مسئله در شگفت شد. به جايى كه ملحفه را گذاشته بود، دقت كرد و فهميد كه اين نور از همان ملحفه است . يهودى رفت و قوم و خويشانش را فرا خواند و همسرش نيز قوم و خويشان خود را حاضر ساخت . بيش از هشتاد هزار نفر از يهوديان جمع شدند. همه آنان وقتى اين امر را ديدند، مسلمان شدند

4- چرخيدن آسياى دستى به خودى خود

جناب ابوذر مى گويد: پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) مرا به دنبال على (عليه السلام) فرستاد. به خانه اش رفتم و او را خواندم ، ولى پاسخ مرا نداد. و آسياب دستى را ديدم كه بدون اينكه كسى باشد به خودى خود، مى گردد. دوباره او را خواندم ، بيرون آمد و با هم نزد رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) رفتيم و پيامبر متوجه على (عليه السلام) شد و چيزى به او گفت كه من نفهميدم .
گفتم : شگفتا! از دستاسى كه بدون كه بدون گرداننده مى گردد.
آن گاه پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: خداوند قلب دخترم فاطمه و اعظا و جوارحش را پر از ايمان و يقين كرده و چون خداوند ضعف او را دانست ، پس در روزگار سختى به او كمك كرد و كفايتش ‍ نمود. مگر نمى دانى كه خداوند، فرشتگانى را قرار داده تا خاندان محمد را يارى دهند

5- شركت در مباهله

عده اى از نصاراى نجران نزد رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) آمدند و پيشاپيش آنها سه تن از بزرگانشان به نامهاى ((عاقب )) و ((محسن )) و ((اسقف )) بودند، در حالى كه دو تن از مشهورين يهود هم همراه آنها بودند تا از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) سؤ الاتى كنند.
اسقف پرسيد: اى ابوالقاسم ! چه كسى پدر موسى بود؟
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: عمران .
سؤ ال كرد: پدر يوسف چه كسى بود؟
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: يعقوب .
پرسيد: پدر و مادرم فدايت ، پدر تو كيست ؟
فرمود: عبدالله پسر عبدالمطلب .
اسقف سؤ ال كرد: پدر عيسى كه بود؟
پيامبر ساكت ماند؛ جبرئيل نازل شد و گفت : او روح خدا و كلمه او بود.
اسقف گفت : آيا روح بدون پدر مى شود؟
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) ساكت گرديد. در اين هنگام وحى نازل شد:
ان مثل عيسى عندالله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال كن فيكون
همانا مثل خلقت عيسى از جانب خدا مثل خلقت آدم ابوالبشر است كه خداوند او را از خاك بساخت ، سپس بدان خاك گفت : بشرى به حد كمال باش ، چنان شد.
وقتى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين آيه را خواند، اسقف از جاى خود پريد، زيرا كه براى او قابل قبول نبود كه بشنود عيسى (عليه السلام) از خاك است . بعد گفت : اى محمد! ما اين مطلب را نه در تورات ديده ايم و نه در انجيل و زبور يافته ايم ، اين مطلبى است كه فقط تو مى گوئى .
پس پروردگار وحى فرمود: فقل تعالوا ندع ابنائنا
اسقف و همراهان او گفتند: اى ابوالقاسم ! انصاف دادى ، پس وقت مباهله را معين نما.
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ان شاء الله فردا صبح .
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) هنگام صبح بعد از نماز دست على (عليه السلام) را گرفت و بانوى دو جهان فاطمه (سلام الله عليها) را پشت سر و امام حسن (عليه السلام) را در سمت راست و امام حسين (عليه السلام) در سمت چپ خود قرار داد و به آنان فرمود: وقتى من دعا كردم شما آمين بگوئيد. پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) به حالت دعا زانوهاى مبارك را بر زمين نهاد.
طايفه نصارى كه اين حالت را پنج تن مقدس مشاهده كردند، پشيمان شدند و بين خودشان مشورت نموده و گفتند: سوگند به خدا، او پيامبر است و اگر با وى مباهله بكنيم ، حتما خداى تعالى دعاى او را مستجاب خواهد نمود و ما همه نابود خواهيم شد و هيچ چيزى نمى تواند ما را از نفرين وى نجات دهد و صلاح اين است كه با او مصالحه كنيم تا ما را از اين كار (مباهله ) معاف دارد

6- تهيه غذا

قطب راوندى به سند معتبر از جابر انصارى چنين روايت كرده است :
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) چند روزى گذشت كه طعامى تناول نفرمود، تا آن كه گرسنگى بر آن حضرت بسيار غالب شد. به حجره هاى زنان خود وارد گرديد و طعامى نيافت ، پس به حجره طاهره جناب فاطمه (سلام الله عليها) در آمد و فرمود: اى دخترك گرامى ! آيا نزد تو طعامى هست نتاول نمايم ؟ زيرا گرسنگى بر من زور آورده است .
فاطمه زهرا(سلام الله عليها) عرض كرد: نه ، به خدا سوگند كه طعامى نزد من نيست ، جانم فداى تو باد.
چون حضرت از خانه بيرون رفت ، يكى از كنيزكان فاطمه (سلام الله عليها) دو گرده نان و پارچه گوشتى از براى آن حضرت به هديه آورد. پس ‍ فاطمه (سلام الله عليها) آن را گرفت و زير كاسه پنهان كرد و جامه بر روى آن پوشانيد و گفت : به خدا سوگند كه حضرت رسالت را اختيار مى كنم برخود و بر فرزندان خود، همه گرسنه بودند و محتاج به طعام .
پس امام حسن و امام حسين (عليه السلام) را به خدمت پدر بزرگوار خود فرستاد و آن حضرت را طلبيد، چون تشريف آوردند گفت : اى پدر! بعد از رفتن شما حق تعالى طعامى از براى من رسانيد و از براى تو پنهان كرده ام از فرزندان خود فرمود: بياور اى دختر! چون سر برداشت ، به قدرت حق تعالى آن كاسه پر از نان و گوشت شده بود.
چون فاطمه زهرا(سلام الله عليها) آن حالت را مشاهده كرد، متحير شد. دانست كه از جانب حق تعالى است . پس حمد الهى را به جاى آورد و صلوات بر حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرستاد، آن طعام را به نزد آن حضرت آورد.
چون رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) آن كاسه پر از طعام را ديد، شكر حق تعالى به تقديم رسانيد، پرسيد: اين طعام را از كجا آورده اى ؟
فاطمه (سلام الله عليها) گفت : از نزد حق تعالى آمده است ، به درستى كه حق تعالى هر كه را مى خواهد بى حساب روزى مى دهد.
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) اميرمؤمنان على (عليه السلام) را طلبيد. پس حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين (عليه السلام) و جميع زنان آن حضرت از آن طعام تناول كردند تا سير شدند.
فاطمه زهرا(سلام الله عليها) فرمود: آن كاسه به حال خود ماند و هيچ كم نشد تا آن كه جميع همسايگان خود را از آن سير كردم ، و حق تعالى در آن خير و بركت بسيار كرامت فرمود

7- زنده شدن عروس

روزى رسول خدا، خاتم انبياء، محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مسجد الحرام در كنار (كعبه ) خانه خدا نشسته و مشغول راز و نياز با خداى بى نياز بود كه جمعى از بزرگان و شرفاء شهر (مكه ) به حضورش آمده و سلام كردند، پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) با خوشرويى و خوشخويى جواب سلام آنها را داد، گفتند:
اى رسول گرامى اسلام و اى افتخار عالميان ! ما به خدمت شما رسيديم تا عرضه داريم كه دختر فلان را پسر فلانى ، كه هر دو از مشاهير و اشراف عرب هستند، عقد بسته و مجلس عروسى برپا كرده ايم ، آمده ايم دختر گرامى شما فاطمه زهرا(سلام الله عليها) را به آن جشن دعوت كنيم . اجازه بفرماييد آنان به جشن عروسى آمده و با قدوم مباركشان مجلس ما را مزين فرموده و كلبه ما را منور كنند.
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: صبر كنيد، من به خانه دخترم فاطمه (سلام الله عليها) روم و او را از اين دعوت خبردار كنم ، اگر مايل شدند بيايند به شما اطلاع مى دهم .
آن حضرت به سوى خانه دختر گرامى اش فاطمه زهرا(سلام الله عليها) راه افتاد، وقتى به حرم و حريم فاطمه ، يعنى به خانه او رسيد، سلامش ‍ كرده و جريان دعوت اكابر عرب را به عروسى شان به فاطمه زهرا(سلام الله عليها) فرمود و از او نظر خواهى كرد كه آيا حاضر است به جشن عروسى آنها برود يا نه ؟!
صديقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله عليها) لحظاتى به فكر فرو رفت ، سپس عرض كرد: جانم فدايت باد اى حبيب حضرت عزت و اى شفاعت گر جمله امت ! من فكر مى كنم دعوت آنان از من به عروسى شان براى سخريه و استهزاء من است ، چون زنان و دختران اشراف عرب در آن جشن همه لباسهاى فاخر گران قيمت از طلا و حرير و جواهر به تن كرده و خود را به هر آرايشى زينت داده ، با حشمت و جلال در كنار عروس جمع شده اند، ولى من لباسى غير از اين پيراهن كهنه و چادر وصله دار و موزه (كفش ) وصله دار چيزى ندارم بپوشم و به آن جا بروم ، اگر با همين وضعيت بروم آنها مرا استهزاء و مسخره و شماتت خواهند كرد.
وقتى كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) سخنان دخترش فاطمه زهرا(سلام الله عليها) را شنيد، غمگين شده و آهى از دل كشيد و چشمان مباركش پر از اشك شد.
در همان حال جبرئيل امين از سوى رب العالمين به حضورش رسيد عرض : يا رسول الله ! خداى جل و علا بر شما و فاطمه سلام مى رساند و مى فرمايد: به فاطمه بگو همان لباسهايى كه دارد بپوشد و عازم رفتن عروسى باشد كه ما را در اين كار (حكمتى ) است .
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيغام خداى تبارك و تعالى را به دخترش فاطمه زهرا(سلام الله عليها) رسانيد، صديقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله عليها) عرض كرد: هر چه خداى عزوجل فرمايد، همان را مى كنم و حكم و فرمان او را از جان و دل مى پذيرم .
سجده شكرى كرد و برخاست جامه هاى كهنه وصله دار خود را پوشيده و از پدر بزرگوارش اجازه رفتن به عروسى گرفت و همت به رفتن نمود؛ در همان حال فرشتگان هفت آسمان ناله سر داده و سر نياز به درگاه خداى تعالى نهاده و گفتند: بار خدايا، خداوندا، دختر پيغمبر آخر الزمان كه محبوبه توست و او را بر ديگر عالم برگزيده اى در ميان زنان خجالت زده و دل شكسته نكن كه ما تحمل ديدن افسردگى او را نداريم .
همان لحظه از طرف خداى تبارك و تعالى به جبرئيل امر شد هر چه زودتر با هزاران حورى مه لقا از لباسهاى بهشتى برداريد و بر زمين نازل شويد و آنها را بر فاطمه زهرا(سلام الله عليها) بپوشانيد و او را با عزت و احترام به مجلس عروسى ببريد.
جبرئيل (عليه السلام) به فرمان خدا از لباسهاى سندس و استبراق بهشتى با هزار حوريه به خدمت صديقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله عليها) آمده و سلام خداى تعالى را رساند و آن بانوى محترمه لباسهاى بهشتى را پوشيد، با جلال و عزت به سوى جشن عروسى حركت كرد. حوريان خاك قدمهاى آن عليا مخدره را به عنوان تبرك بر چشمهايشان مى ماليدند و از اين كه در كنار خيرة النساء العالمين حركت مى كردند، خوشحال بودند و هر يك به نوعى محبت و علاقه اى به آن معصومه پاك نشان مى دادند و عطرهاى بهشتى بر وجود اقدس حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) مى زدند و بر اين كار فخر و مباهات مى كردند.
فاطمه زهرا(سلام الله عليها) از ديدن اين همه عزت و جلال و لباسها و عطرهاى بهشتى خوشحال شده ، شكر خداوند تعالى را به جاى آورده و زبانش بر ثناى حضرت ذوالجلال گويا بود.
وقتى نزديكى خانه عروسى رسيدند و نور مقدسشان بر جمع زنان كه آن جا بودند تابيد، همگى با حالت شگفت و تعجب به چهره نورانى و لباسهاى حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) نظر كرده و متحير شدند و بى اختيار به استقبال آن بانوى دو عالم شتافتند، تا آن جا كه هيچ زنى در كنار عروس نماند. بعضى از آنها دست و پاى صديقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله عليها) را بوسيده و آن بانوى بانوان را با احترام و عزت وارد مجلس جشن و عروسى كردند.
زنان اشراف با اين كه لباسهاى فاخر و گران قيمت پوشيده بودند، ولى لباسهاى آن عليا مكرمه را ديده و بر آن حضرت غبطه و حسد مى بردند، تا جايى كه عروس خانم تحمل ننموده و از صندلى كه بر روى آن نشسته بود، به زمين افتاد و مدهوش شد. وقتى به كنارش آمدند، ديدند جان به جان آفرين تسليم كرده و مرده است . صداى فرياد و شيون از زنان بلند شد كه همه زنها به سوى او توجه كنند و عروس از غصه دق مرگ شود و بميرد (عروسى مبدل به عزا شد).
حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله عليها) از مشاهده آن واقعه خيلى متاءثر و از مردن عروس مكدر شد. بلادرنگ برخاسته و تجديد وضو كرد، در جلو چشمان زنان عرب دو ركعت نماز (حاجت ) خواند و سر بر سجده نهاده و گفت :
بار الها! بنده نوازا! به عزت و جلال لايزال تو، و به حرمت شرف پدرم رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) و شوهرم اميرالمؤمنين على مرتضى (عليه السلام) و به فضيلت طاعات و عبادات بندگان خاصت ((عروس )) را زنده بگردان و مرا از طعن و شرمسارى نجات بخش !
هنوز سر فاطمه زهرا(سلام الله عليها) در سجده بود و لبانش در مناجات حق ، ديدند كه عروس حركتى كرده و عطسه اى زد و به اذن خدا از جا برخاست و به دست و پاى عزت ده زنان ، بانوى بانوان ، محبوبه خداى لامكان ، دختر پيامبر ختم رسولان همسر امير مؤمنان ، مادر امامان ، فاطمه زهرا(سلام الله عليها) افتاد و گفت :
السلام عليك يا بنت رسول الله ، السلام عليك يا زوجة ولى الله اميرالمؤمنين على عليه السلام ؛ شهادت مى دهم كه خدا يكى است همتا و شريكى ندارد، و پدر تو حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسول و فرستاده او است ، تو و شوهر تو و فرزندان تو همه برحقند و كسانى كه راه كفر و شرك و بت پرستى را پيش گرفته ، همه باطل اند و من با دست مبارك شما مسلمان مى شوم .
نقل كرده اند: آن روز هفتصد نفر مرد و زن از خويشان و فاميلهاى (عروس ‍ و داماد) دين مقدس اسلام را پذيرفته و از شرك و كفر بيرون آمدند و اين قضيه و معجزه حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) در شهرهاى ديگر شهرت پيدا كرد و بسيارى مسلمان شدند.
وقتى مجلس عروسى به پايان رسيد، صديقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله عليها) به منزل برگشته و تمامى حالات مجلس را به پدر بزرگوارش نقل كرد.
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) پس از شنيدن ماجرا، از زبان صديقه كبرى فاطمه (سلام الله عليها) سر به سجده شكر نهاده و خداى عزوجل را سپاس و ثنا گفت و دخترش را به سينه چسباند و فرمود: اى نور ديده ! از آنچه گفتى هزاران بار بيشتر و بهترش را از درگاه خداوند تبارك و تعالى بر تو اميدوارم

8- طعام غيبى

هنگامى چنان اتفاق افتاد كه حسنين (عليه السلام) سه روز هيچ چيزى از خوراكى نخورده بودند، از گرسنگى بى تاب شده ، از مادر چيزى طلب كردند. چون در خانه از جنس خوردنى چيزى نبود، هر دم ايشان را به بهانه اى تسلى داده كه جد بزرگوارتان مى آيد و چيزى برايتان مى آورد. باز آنان زارى مى كردند، به حدى كه جناب فاطمه (سلام الله عليها) دلگير شد و اشكش جارى گرديد برخاسته قدرى سنگ ريزه جمع نمود، در ديگى كرد و بالاى آن آب ريخت ، سر ديگ را پوشانيده ، آتش در زير آن روشن كرد تا جوش آمد و به فرزندان دلبندش فرمود: اى جانان مادر! اينك صبر كنيد، طعام بار كرده ام ، هنوز پخته نشده است .
ايشان بيرون مى رفتند و بعد از زمانى مى آمدند و به مادر مى گفتند: اگر آن پخته است جهت ما بياور. آن بانو مى فرمود: هنوز خام است ، ساعتى صبر كنيد تا پخته شود.
امام حسن (عليه السلام) بر سر ديگ رفته و سرپوش را برداشت و گفت : اى مادر! اگر پخته يا خام ، قدرى براى ما بردار تا بخوريم .
فاطمه (سلام الله عليها) كاسه برداشت و فرمود: عجب كه پخته باد. چون بر سر ديگ آمد طعامى در كمال خوبى و خوشبويى است . پس بيرون آورد و نزد آنان نهاد. آنان مشغول خوردن شدند. فاطمه زهرا(سلام الله عليها) وضو تازه نمود شكر به جاى آورد و بعد از آن در وقت ضرورت چنان مى كرد.
چون اين خبر به پيامبر رسيد، فرمود: الحمدلله ، تو اى فاطمه چنان هستى كه در ذريه انبياء و اولياء سابق بوده

9- چرخيدن دستاس

ابوصالح مؤ ذن در فضايل و مناقب حضرت زهرا(سلام الله عليها) نقل كرده است : ميمونه ، همسر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) مقدارى گندم به من داد و مرا نزد حضرت فاطمه (سلام الله عليها) فرستاد تا آن را آرد كند و بعد براى باز گرفتن ، مرا سوى حضرتش فرستاد. ديدم حضرت ايستاده دستاس به خودى خود مى چرخد، قضيه را به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفتم .
حضرت فرمود: چون خداوند ضعف و ناتوانى فاطمه (سلام الله عليها) را مى دانست ، به دستاس دستور داد كه بچرخد و او به دستور خداوند مى چرخيد.

10- حركت گهواره توسط فرشتگان

روايت است : آن حضرت گه گاهى در حال نماز كه بود، كودكش گريه مى كرد و مى ديدند گهواره حركت مى كند و فرشتگان آن را حركت مى دادند.

11- حرام بودن آتش بر فاطمه

روزى عايشه بر فاطمه (سلام الله عليها) وارد شد، در حالى كه آن حضرت براى حسن و حسين (عليه السلام) با آرد و شير و روغن در ديگى غذاى حريره درست مى كرد. ديگ بر روى اجاق و آتش مى جوشيد و بالا مى آمد و فاطمه (سلام الله عليها) آن را با دست خود هم مى زد.
عايشه با اضطراب و نگرانى از نزد او بيرون آمده ، نزد پدرش ابوبكر رفت و گفت : اى پدر! من از فاطمه چيز شگفت آورى ديدم ، و آن اين كه دست به درون ديگى كه بر روى آتش مى جوشيد برده ، آن را به هم مى زد.
گفت : دختركم ! اين را پنهان كن كه كار مهمى است .
اين خبر به گوش پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد، بر بالاى منبر رفت و حمد و سپاس الهى را به جاى آورد، سپس فرمود:
همانا مردم ديدن ديگ و آتش را بزرگ شمرده و تعجب مى كنند. سوگند به آن كسى كه مرا به پيامبرى برگزيد، و به رسالت انتخاب فرمود، همانا خداى عزوجل آتش را بر گوشت و خون و موى رگ و پيوند فاطمه حرام كرده است ، فرزندان و شيعيان او را از آتش دور نمود، برخى از فرزندان فاطمه داراى رتبه مقامى هستند كه آتش و خورشيد و ماه از آنها فرمان بردارى كرده در پيش رويش جنيان شمشير زده ، پيامبران به پيمان و عهد خود درباره او وفا مى كنند زمين گنجينه هاى خودش را تسليم او نموده ، آسمان بركاتش را بر او نازل مى كند.
واى ، واى ، به حال كسى كه در فضيلت و برترى فاطمه شك و ترديد به خود راه دهد، و لعنت و نفرين خدا بر كسى كه شوهر او، على بن ابى طالب را دشمن داشته به امامت فرزندان او راضى نباشد. همانا فاطمه ، خود داراى جايگاهى است و شيعيانش نيز بهترين جايگاهها را خواهند داشت . همانا فاطمه پيش از من دعا مى كند و شفاعت مى نمايد و شفاعتش مى نمايد و شفاعتش على رغم ميل كسانى كه با او مخالفت مى كنند، پذيرفته مى شود

12- مائده آسمانى

زمخشرى در تفسير خود، ذيل آيه كلما دخل عليها زكريا از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل مى كند:
در يكى از روزهاى قحطى مدينه كه گرسنگى طاقتم را برده بود، زهرا برايم طبقى از غذا فرستاد، غذا را گرفته و به خانه زهرا درآمدم ، او را صدا زدم ، آمد و پارچه از روى طبق كنار زد. ديدم پر از گوشت و نان است . تعجب كردم و دانستم كه اين مائده هاى آسمانى است . به زهرا گفتم : اين از كجاست ؟ جواب داد: از جانب خداى سبحان ، او هر كه را بخواهد بى حساب روزى دهد.
اشك شوق بر ديدگان رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) دويد؛ آن گاه فرمود: حمد خدايى را كه تو شبيه مريم قرار داد. و سپس على و حسن و حسين - عليهم السلام - و تمامى همسرانش را فرا خواند و همه از آن خوردند و سير شدند، در حالى هنوز غذاها باقى بود.
فاطمه (سلام الله عليها) براى تمامى همسايگانش هم از آن فرستاد. آن روز گرسنگان مدينه همه به بركت كرامت زهرا(سلام الله عليها) سير شدند.

13- هديه خداوند به فاطمه

ابن عباس مى گويد: روزى در حضور پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشسته بودم ؛ على ، فاطمه ، حسن و حسين (عليه السلام) نيز در پيش روى حضرت قرار داشتند.
در اين هنگام جبرئيل نازل شده ، سيبى براى حضرت آورده و بدان وسيله به رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) تحيت گفت . حضرت آن سيب را به على بن ابى طالب (عليه السلام) هديه كرد. على (عليه السلام ) آن را بوسيده ، ضمن تشكر از پيامبر آن را به حضرت برگردانيد. حضرت آن را حسن (عليه السلام) هديه كرد. حسن (عليه السلام) نيز ضمن ابراز تشكر آن را بوسيده ، بار ديگر به حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) برگردانيد.
بار ديگر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) آن را به على بن ابى طالب (عليه السلام) داد. حضرت تحيت گفته ، همين كه خواست به حضرت برگرداند، سيب از بين انگشتانش به زمين افتاد و دو نيم شد و نورى از آن درخشيد كه تا آسمان اول بالا رفت . در اين هنگام ديدم كه بر آن سيب نوشته بود:
((بسم الله الرحمن الرحيم
اين هديه است از خداوند متعال به محمد مصطفى ، و على مرتضى ، و فاطمه زهرا، و حسن و حسين ، نوادگان رسول خدا، و نيز امانى است از براى دوستداران آنها در روز قيامت از آتش

-14درود حوريان بهشت بر فاطمه

سلمان فارسى مى گويد: به خانه فاطمه (سلام الله عليها) رفتم ، فرمود: بعد از وفات رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) به من ستم روا داشتند. سپس به من فرمود: بنشين . پس نشستم . به من گفت : ديروز نشسته بودم و درب خانه نيز بسته بود، و من در مورد قطع شدن وحى از ما و منصرف شدن ملايكه از منزل ما بعد از وفات پيامبر، فكر مى كردم كه ناگهان درب خانه بدون اين كه كسى از ما آن را باز كند، مفتوح شد و سه تن از حوريان بهشت وارد خانه شدند و گفتند: ما از حوريان ((دارالسلام )) هستيم ، پروردگار عالميان ما را به سوى تو فرستاده و ما مشتاق تو بوديم اى دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ).
به يكى از آنان ، كه گمان مى كنم از همه آنان كهنسال تر بود، نامت چيست ؟
گفت : من ((مقدوره )) هستم و براى ((مقداد بن اسود)) آفريده شده ام .
به دومى گفتم : نامت چيست ؟
گفت : من ((ذره )) هستم و براى ((ابوذر)) آفريده شده ام .
و نام سومى را پرسيدم ؟
گفت : ((سلمى )) هستم و براى ((سلمان )) خلق شده ام .
فاطمه (سلام الله عليها) ادامه داد: آنها طبقهايى را بيرون آوردند كه در آن خرماهايى ، مانند نان شكرى بود و رنگش از برف سفيدتر و بويش از مشك ، خوش بوتر بود. من سهم تو را نگه داشتم (چون تو از ما اهل بيت هستى ) با آن افطار كن و فردا هسته اش را برايم بياور.
سلمان گويد: خرما را گرفتم و رفتم . از مقابل هر جماعتى كه مى گذشتم مى گفتند: تو مشك دارى ؟ پس با آن افطار كردم و هسته اى در ميان آنها نيافتم . فرداى آن روز نزد فاطمه (سلام الله عليها) رفتم و گفتم : اى دختر رسول خدا! در ميان آنها هيچ هسته اى نيافتم .
فرمود: اى سلمان ! آن خرما از نخلى است كه خداوند در بهشت به خاطر كلامى كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) به من ياد داده ، براى من غرس نموده است

14- نفرين فاطمه بر دشمن امام حسين

روايت كننده گويد: مردى كه دو پا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش كور بود، با حالتى رقت آور فرياد مى زد: رب نجنى من النار؛ خدايا، مرا از آتش ، نجات بده
شخصى به او گفت : از براى تو مجازاتى باقى نمانده ، در عين حال مى گويى خدايا، مرا از آتش نجات بده ؟!
گفت : من در كربلا بودم ، وقتى كه حسين (عليه السلام) كشته شد، شلوار و بند شلوار گران قيمتى را در تن آن حضرت ديدم ، با توجه به اين كه همه لباسهايش را غارت كرده بودند فقط همين شلوار مانده بود. دنياپرستى مرا به آن داشت تا آن بند قيمتى شلوار را در آورم . به طرف پيكر حسين (عليه السلام) نزديك شدم ، تا خواستم آن بند را بيرون بكشم . ديدم آن حضرت دست راستش را بلند كرد و روى آن بند نهاد، نتوانستم آن بند را بيرون آورم ، ديدم آن حضرت دست چپش را بلند كرد و روى آن بند نهاد. هر چه كردم ، نتوانستم دستش را از روى بند بردارم . دست چپش را نيز بريدم ، باز تصميم گرفتم كه آن بند را بيرون آورم .
صداى ترس آور زلزله اى را شنيدم . ترسيدم و كنار رفتم و در همان جا (شب ) كنار بدنهاى پاره پاره شهدا خوابيدم .
ناگاه در عالم خواب ديدم كه گويا حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) همراه على بن ابى طالب (عليه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله عليها) آمدند و سر امام حسين (عليه السلام) را در دست گرفته اند. فاطمه زهرا(سلام الله عليها) آن را بوسيد، سپس فرمود: پسرم ! تو را كشتند، خدا آنها را كه با تو چنين كردند، بكشد.
شنيدم كه امام حسين (عليه السلام) در پاسخ فرمود: شمر مرا كشت ، و اين شخص كه در اين جا خوابيده ، دستهايم را قطع كرد)).
فاطمه (سلام الله عليها) به من رو كرد و گفت : خداوند دستها و پاهايت را قطع كند و چشمهايت را كور نمايد و تو را داخل آتش نمايد.
از خواب بيدار شدم ، دريافتم كه كور شده ام و دستها و پاهايم قطع شده ، سه دعاى فاطمه (سلام الله عليها) به استجابت رسيده و هنوز چهارمى آن (يعنى ورود در آتش ) باقى مانده ، اين است . مى گويم : خدايا مرا از آتش نجات بده

موضوعات: داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)  لینک ثابت
[جمعه 1394-12-07] [ 06:27:00 ب.ظ ]




چهار توصیه مهم پیامبر به حضرت فاطمه (س)
حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود: یک شب آماده خواب بودم که پدرم رسول خدا بر من وارد شد و فرمود:‌ای فاطمه جان! نخواب، مگر اینکه چهار عمل را به جا آوری!

۱- قرآن را ختم کنی ۲- پیامبران را شفیع خود گردانی ۳- مؤمنین و مؤمنات را از خود راضی و خشنود سازی ۴- حج واجب و عمره را به جا آوری.

حضرت این جملات را بیان فرمود و مشغول به خواندن نماز شد. صبر کردم تا نمازش پایان یافت، بی‌درنگ گفتم:‌ای رسول خدا (ص) مرا به چهار عمل بزرگ سفارش فرمودی که در این وقت محدود توان و فرصت انجام آن‌ها را ندارم؟

پدرم تبسم کرد و فرمود:‌ای فاطمه جان! هرگاه قبل از خواب سه مرتبه سوره اخلاص «قل هو الله احد» را بخوانی، گویا قرآن را ختم کرده‌ای، و هرگاه بر من و پیامبران پیشین من درود و سلام و صلوات فرستی همه ما شفیعان تو خواهیم بود، مانند ذکر این صلوات: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع الانبیاء و المرسلین»

و هرگاه برای برادران و خواهران دینی و با ایمان خود طلب آمرزش و مغفرت نمایی، همگی آن‌ها را از خود راضی و خشنود ساخته‌ای، مانند ذکر این استغفار: «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات» و هرگاه بگویی: «سبحان الله و الحمدلله، ولا اله الا الله و الله اکبر» گویا حج تمتع و حج عمر ه گزارده‌ای. منبع :کتاب درآستانه فاطمه2

موضوعات: چهار توصیه مهم پیامبر به حضرت فاطمه (س)  لینک ثابت
 [ 06:18:00 ب.ظ ]




دعای رفع بی خوابی
روایت امیرالمؤمنین امام علی(ع)، پیامبراکرم(ص) در پی شکوه حضرت زهرا سلام الله علیها به ایشان از «بی خوابی» فرمود:
فرزند عزیزم، بگو

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یَا مُشْبِعَ الْبُطُونِ الْجَائِعَةِ وَ

یَا کَاسِیَ الْجُنُوبِ الْعَارِیَةِ

وَ یَا مُسَکِّنَ الْعُرُوقِ الضَّارِبَةِ وَ

یَا مُنَوِّمَ الْعُیُونِ السَّاهِرَةِ سَکِّنْ عُرُوقِیَ الضَّارِبَةَ

وَ أْذَنْ لِعَیْنِی نَوْماً عَاجِلًا

منبع :مستدرک‏الوسائل

موضوعات: دعای رفع بی خوابی  لینک ثابت
 [ 06:15:00 ب.ظ ]




اکسیر دعا
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا فاطمه! آیا تو را دعایی بیاموزم که هر کس با آن خدا را بخواند دعایش مستجاب می شود، و به خواننده آن سمّ و سحر اثر نمی کند و شیطانی متعرض او نمی شود، و دعای او رد نمی شود، و همه دعاهایی که در آن میل و رغبت به خدا باشد چه فوری و چه مدت دار برآورده می شود.
گفتم: بلی پدر جان، به خدا قسم این دعا نزد من محبوب تر است از دنیا و آنچه در آن است. دعا این است:
یا الله، یا اعز مذکور و اقدمه قدما فی العزة و الجبروت. یا الله، یا رحیم کل مسترحم، و مفزع کل ملهوف. یا الله، یا راحم کل حزین یشکو بثه و حزنه الیه. یا الله، یا خیر من طلب المعروف منه و اسر فی العطاء. یا الله، یا من تخاف الملائکه المتوقده بالنوره منه. اسئلک بالاسماء التی تدعو بها حمله عرشک و من حول عرشک یسبحون بها شفقه من خوف عذابک و بالاسماء التی یدعوک بها جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، الا اجبتنی و کشفت یا الهی کربتی و سترت ذنوبی.
یا من یامر بالصیحه فی خلقه فاذا هم بالساهره، اسئلک بذلک الاسم الذی تحیی به العظام و هی رمیم، ان تحیی قلبی و تشرح صدری، و تصلح شانی.
یا من خص نفسه بالبقاء، و خلق لبریته الموت والحیاة. یا من فعله قول و قوله امر و امره ماض علی ما یشاء، اسئلک بالاسم الذی دعاک به خلیلک حین القی فی النار فاستجبت له و قلت: یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم، و بالاسم الذی دعاک به موسی من جانب الطور الایمن فاستجبت له دعائه، و بالاسم الذی کشفت به عن ایوب الضر و تبت به علی داود و سخرت به سلیمان الریح تجری بامره والشیاطین و علمته منطق الطیر، و بالاسم الذی وهبت به لزکریا یحیی و خلقت عیسی من روح القدس من غیر اب، و بالاسم الذی خلقت به العرش والکرسی، و بالاسم الذی خلقت به الروحانیین و بالاسم الذی خلقت به الجن والانس، و بالاسم الذی خلقت به جمیع الخلق و جمیع ما اردت من شی ء، و بالاسم الذی قدرت به علی کل شی، اسئلک بهذه الاسماء لما اعطیتنی سؤلی و قضیت بها حوائجی.
یا فاطمه، وقتی خدا را به این کلمات خواندی به تو گفته می شود: لبیک لبیک!

منبع :کتاب درآستانه فاطمه 2

موضوعات: اکسیر دعا  لینک ثابت
 [ 06:14:00 ب.ظ ]




اسرار حديث كساء

يكى از رمزهاى بزرگ حديث كساء، معرفى جايگاه والاى حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است. در بخشى از حـديـث، زمـانى كه جبرئيل امين از خداوند متعال مى‌پرسد اين پنج نفرى كه اين همه فضائل دارند و آسمان‌ها و زمين و همه‌ى موجودات به بركت وجود آن بزرگواران خلق شده، چه كسانى هستند؟ خداوند پاسخ مى‌دهد: «هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعلُها وَبَنُوها»: «آنان: فاطمه، پدر، شوهر و فرزندانش هستند». اين عبارت نشان دهنده‌ى جايگاه والا و شناخته شده‌ى حضرت زهرا (سلام الله عليها) در آسمان‌ها و در ميان فرشتگان الهى است.

توضيح آن‌كه در كتاب‌هاى علمى آمده است كه براى مـعـرفـى يك چيز يا يك شخص، بايد از چيزها يا اشخاصى استفاده كرد كه براى مخاطب آشناتر باشند. در اين بخش از حديث، با وجود چهار شخصيت بزرگ، يعنى وجود مبارك پيامبر اكرم( صلي الله عليه و آله )، حضرت علــى(عليه السلام)، امـام حـسـن(عليه السلام) و امـام حــســيــن(عليه السلام)، وجـود مبـارك حضـرت زهـرا (سلام الله عليها) محور اصحاب كساء معرفى شده‌اند كه آسمان‌ها و زمين و آن‌چه در آن‌هاست به طفيل وجود مبارك آن‌ها خلق شده است. اين معنا در ديگر احاديث معصومان(عليهم السلام) نيز وجود دارد. در حديثى قدسى، خداوند تبارك و تعالى، خطاب به پيامبر اكرم( صلي الله عليه و آله ) مى‌فرمايد: «لولاك لما خلقت الاْءفلاك و لولا على لما خلقتك و لولا فاطمة لما خلقتكما»: «اگر براى تو نبود، افلاك را خلق نمى‌كردم و اگر براى على(عليه السلام) نبود، تو را خلق نمى‌كردم و اگر براى فاطمه (سلام الله عليها) نبود، شـما را خلق نمى‌كردم». اين حديث، نشان از نقش مـحورى حضرت فاطمه (سلام الله عليها) در عالم هستى دارد.

در روايتى از اهل سنت، ابوهريره از رسول اكرم( صلي الله عليه و آله وسلم ) نقل مى‌كند: «پس از آن‌كه حضرت آدم(عليه السلام) به عرش توجه كرد، پنج نور در آن ديد و زمانى كه خداوند در مورد اين پنج نور پرسيد، پاسخ شنيد كه اين پنج نور فرزندان تو هستند و به محبت آن‌هاست كه تو را خلق كردم و اگر اين‌ها نبودند بهشت و دوزخ، عرش و كرسى، آسمان و زمين، فرشتگان و جنيان و آدميان را خلق نمى‌كردم. اى آدم! به عزتم سوگند! اگر كسى به اندازه يك دانه‌ى خردل بغض و كينه‌ى آن‌ها را در دل داشته باشد، وارد آتشش مى‌كنم. اى آدم! اينان برگزيده‌هاى مـن هـسـتند، من به واسطه‌ى آن‌ها مردم را نجات مى‌دهم و هلاك مى‌گردانم. اى آدم! اگر حاجتى داشتى به وسيله‌ى آن‌ها به من توسل بجوى».

نـكته ديگر ثواب و پاداشى است كه براى برپايى مجلس حديث كساء در نظر گرفته شده است. در حديث كساء مى‌خوانيم: «ما ذكر خبرنا هذا فى محفل من محافل اهل الاْءرض و فيه جمع من شيعتنا و محبينا و فيهم مهموم الا و فرج الله همه، ولا مغموم الا وكشف الله غمّه، ولاطالب حاجة الا وقضى الله حاجته …». اين ثواب جداى از جنبه‌ى توسل به وجود مطهر حضرت زهرا (سلام الله عليها)، ناظر به ثوابى است كه براى مجالس ذكر اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) قرار داده شده است. در احاديث آمده است كه اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) دوست دارند در مجالسى كه شيعيان بـه ذكـر احـاديـث و مـعـارف اهـل بـيـت(عليهم السلام) مى‌پردازند، حضور يابند و براى كسانى كه امر ولايت آن‌‌ها را زنده نگه مى‌دارند، دعا كن
بر اين اساس، بندهايى از اين حديث كه بازگو كننده‌ى آن است كه«رحمت خدا بر اهل اين مجالس نازل مى‌شود»، «تا آن‌كه جمع متفرق نشده‌اند، فرشتگان براى آن‌ها طلب آمرزش مى‌كنند»، «اگر در جمع آن‌ها غم‌زده و اندوهگينى باشد، خداوند غم و اندوه او را برطرف مى‌سازد»، «اگر در آن جمع حاجت مندى باشد، خداوند حاجت او را برآورده مى‌سازد» و …، با توجه به احاديث ديگر مورد تأييد قرار مى‌گيرد.

حديث كساء در توصيف مجالسى كه در آن جمعى از شيعيان حضور داشته باشند و در آن به ذكر اخبار اهل بيـت(عليهم السلام) بپردازند، آورده است كه: فرشتگان چنين مجلسى را در ميان گرفته و براى آن‌ها طلب مغفرت مى‌كنندعنايت فرشتگان به مجالس شيعيان و محبـان اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) در روايات ديگر نيز مورد تأكيد قرار گرفته است. براى مثال، عايشه دختر عبدالله بن عاص از رسول خدا( صلي الله عليه و آله ) نقل مى‌كند: «هر جمعى كه گرد هم آيند و فضايل آل محمد(عليهم السلام) را نقل كنند، فرشتگان از آسمان‌ها فرود مى‌آيند و به جمع آن‌ها مى‌پيوندند و وقتى آن گروه متفرق مى‌شوند و فرشتگان به آسمان‌ها بالا روند، ديگر ملائكه از آن‌ها مى‌پرسند: بوى خوشى از شما استشمام مى‌كنيم كه نظير آن را تا كنون احساس نكرده‌ايم. آن‌ها هم در پاسخ مى‌گويند: ما در مجلسى بوديم كه اخبار آل محمد( صلي الله عليه و آله ) در آن نقل مى‌شد. آن ملائكه مى‌گويند: ما را هم به آن‌جا ببريد تا از باقى مانده‌ى عطر آن مجلس بهره ببريم»

موضوعات: اسرار حديث كساء  لینک ثابت
 [ 06:08:00 ب.ظ ]




آثار و فوائد حدیث شریف کسا’

 

جابربن عبدالله انصاری از فاطمه علیهاسلام روایت می‌کند که فرمود:
یک روز پدرم رسول خدا نزد من آمد. سپس فرزندانم حسن و حسین و بعد امیرالمؤمنین علی وارد شدند. همه در زیر یک عبا جمع شدیم.
پدرم دو طرف عبا را گرفت و با دست راست به آسمان اشاره کرد و عرضه داشت:« پروردگارا! اینها اهل بیت و نزدیکان من هستند؛ گوشت آنها گوشت من و خون آنها خون من است. هر که آنها را بیازارد، مرا آزرده است. با آن کس که با اینها جنگ کند، در جنگم و با آن کس که با اینها مدارا کند، مدارا می‏کنم. دشمنانشان را دشمن دارم و دوستانشان را دوست دارم. اینها از منند و من از اینهایم. پروردگارا! صلوات و برکات و رحمت و آمرزش و رضایت خود را بر من و بر اینها فرو فرست و آنها را از هر گونه رجس و پلیدی پاک و مطهر گردان.»

موضوعات: آثار و فوائد حدیث شریف کسا'  لینک ثابت
 [ 06:06:00 ب.ظ ]




فواید خواندن حدیث کساء

حضرت آیت الله میرسیدعلی موحد ابطحی اصفهانی

روشـن است كه براى ارتباط با خداوند عالم، هـیچ‌گونه محدودیت مكانى وجود ندارد. در هر مكانى مى‌توان با پروردگار عالم ارتباط برقرار كرد و حاجات خود را از او طلبید؛ ولى مسلم است كه مكان‌هاى پاك و مقدس، از یك سو، در ایجاد زمینه‌ى روحى بهتر، براى توجه قلبى به عالم اعلا و از سوى دیگر، به دلیل عنایات خاص پروردگار به آن مكان‌ها، داراى آثار ویژه‌اى هستند. آن‌چه در جمع بندى روایات در ارتباط با مكان دعا قابل بیان است، آن‌كـه اگـر دعـا و نـیـایـش در مكان‌هایى چون مسجدالحرام، كنار خانه‌ى كعبه، حرم مطهر امام حسین(علیه السلام) به ویژه زیر قبّه آن بزرگوار[1] و اگر هیچ یك از این‌ها میسر نشد، در مسجد مقدسى صورت گیرد، زودتر به نتیجه مى‌رسد. به منظور روشن شدن نقش مكان در استجابت دعا به ذكر یك روایت بسنده مى‌كنیم.

خداوند دوست دارد در مكان‌هایى او را یاد كنند
ابوهاشم جعفرى، یكى از یاران برجسته‌ى امام هادى(علیه السلام) مى‌گوید: روزى امام(علیه السلام) بیمار شدند و از من و محمد بن حمزهـ از دیگر یاران حضرتـ خواستند كه نزد ایشان برویم. محمد بن حمزه پیش از من نزد امام(علیه السلام) رفته بود و پس از بازگشت از منزل امام(علیه السلام)، به من گفت: حضرت مى‌خواهند كسى را به كربلا بفرستیم تا در حرم امام حسین(علیه السلام) براى شفاى ایشان دعا كند. به محمد بن حمزه گفتم: چرا به امام(علیه السلام) جواب مثبت ندادى؟ من خود به كربلا مى‌روم و براى شفاى حضرت دعا مى‌كنم. پس از آن وقتى به خانه‌ى امام هادى(علیه السلام) رفتم و خدمت ایشان رسیـدم، در پـاسـخ به خواسته‌ى حضرت گفتم: فدایتان شوم! خودم به كربلا مى‌روم و در آن‌جا براى شمـا دعـا مـى‌كنـم. پـس از آن از محضـر امـام هـادى(علیه السلام) مرخص شدم. در راه، على بن بـلالـ یكى از یاران امام(علیه السلام)
ـ را دیدم و دستور امام را به اطلاع او رساندم. على بن بلال با تعجب پرسید: امام هادى(علیه السلام) به كربلا چه كار دارند؟ ایشان خود امام هستند و عظمت دارند و عظمت ایشان كمتر از كربلا نیست و …
دیگر بار نزد امام(علیه السلام) رفتم و سخن على بن بلال را خدمت ایشان عرض كردم. امام در پـاسـخ سـخـن او فـرمودند: به على بن بلال مى‌گفتى كه رسول خدا( صلی الله علیه و آله ) با آن‌كه عظمتشان از كعبه و حجرالاسود برتر بود، به دور كـعـبــه طـواف مـى‌كـردنـد و حـجـرالاسـود را مى‌بوسیدند. با آن‌كه حرمت مؤمن از كعبه برتر است، ‌خداوند دستور داده است كه مؤمنان دور كعبه طواف كنند. پس مكان‌هایى وجود دارد كه خداوند دوست دارد در آن‌ها او را یاد كنند و از او چیزى بخواهند. من هم دوست دارم كه در این گونه مكان‌ها ]‌كه نمونه‌اى از آن كربلاست‌[ برایم دعا شود.
سپس امام(علیه السلام) خطاب به من فرمودند: «اى ابوهاشم! چرا این مطالب را به على بن بلال نگفتى؟» من در پاسخ عرض كردم: «فدایتان شوم! اگر من نیز به این خوبى این نكات را مى‌دانستم، به طور حتم آن‌ها را به او مى‌گفتم و در مورد دستور شما چون و چرا نمى‌كردم».[2]

تسلیم بودن در برابر ولایت اهل بیت(علیهم السلام)، شرط پذیرش دعا از سوى خداوند است
اگر چه هرگونه توجهى به پروردگار عالم تأثیرى انكار ناپذیر دارد، ولى این نكته را نیز باید در نظر گرفت كه براى وارد شدن به هرجا و كسب توفیق كامل در هر كار، باید از راه آن وارد شد. قرآن مجید در این زمینه مى‌فرماید: «وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ اتَّقَى وَاْءْتُـوا الْبُیُـوتَ مِـنْ اْءَبْـوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».[3]
بهترین راه در زمینه‌ى دعا و توسل، ‌راه‌هایى است كه اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) خود به ما نشان داده‌اند و آن، پذیرفتن ولایت آن‌ها و تلاش و كوشش خالصانه در این راه است. محمـدبن مسلم، از اصحاب امام باقر و امام صادق(علیه السلام)، در حدیثى نقل مى‌كند: ‌ ‌
از امام(علیه السلام) پرسیدم: كسى را مى‌شناسیم كه در عبادت، خضوع و خشوع بسیار دارد، ولى امامت شما را نپذیرفته است؛ آیا عبادت‌ها و كـوشش‌هاى دینى او به حالش سودى دارد؟ امام(علیه السلام) در پاسخ فرمودند: اى ابامحمد! مثال ما اهل بیت، مثال آن خاندانى است كه در بنى اسرائیل بودند كه هرگاه چهل شب به درگاه خـدا راز و نیاز مى‌كردند، دعایشان به اجابت مى‌رسید، ولى یكى از آن‌ها چهل شب عبادت و راز و نیاز كرد و دعایش مستجاب نشد. آن شخص نزد حضرت عیسى(علیه السلام) رفت و گلایه كرد و از آن بزرگوار خواست كه براى او دعا كنند. حضرت عیسى(علیه السلام) وضو گرفتند و نمازى خواندند و براى آن شخص دعا كردند. پس از آن، خداوند به پیامبرش وحى فرمود: بنده‌ى من از غیر آن درى كه باید نزدم آید، آمد و دلش به نبوت شما ثبات و قرار نداشت و به همین دلیل دعایش مستجاب نگردید.
این حدیث شریف نشان مى‌دهد كه اعتقاد كامل و یقین استوار به پروردگار عالم، ‌پیامبر گرامى و ائمه اطهار(علیهم السلام)، شرط لازم براى استجابت دعاست و بدون باور داشتن ولایت اهـل بـیـت(علیهم السلام)، استجابت دعا با مانع روبه‌رو خواهد شد. ذكر حكایاتى چند در زمینه‌ى نقش اعتقاد به ولایت اهل بیت(علیهم السلام) و تلاش در راه آن‌ها در استجابت دعاها، مى‌تواند در توجه و آماده ساختن هرچه بیشتر خوانندگان عزیز سودمند افتد

موضوعات: فواید خواندن حدیث کساء  لینک ثابت
 [ 06:05:00 ب.ظ ]




فضیلت و اثر حدیث شریف كساء

به نقل از رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم )
در بـخـش نهایى حدیث شریف كساء كه راوى آن حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هستند؛ آمده است كه حضرت على(علیه السلام)، از رسول خدا( صلی الله علیه و آله ) پرسیدند: چه اثر و فضیلتى براى این واقعه از جانب خداوند قرار داده شده است؟ رسول خدا( صلی الله علیه و آله ) در پاسخ فرمودند: «قسم به آن‌كه به حق، مرا به پیامبرى مبعوث كرد، این حدیث در مجلسى از مجالس اهل زمین كه جمعى از دوستان و شیعیان ما در آن باشند، نقل نمى‌شود، مگر این‌كه از جانب پروردگار عالم بر آن‌ها رحمت نازل مى‌شود و ملائكه بر آن جمع احاطه نموده و براى آن‌ها طلب مغفرت مى‌كنند و اگر در بین آن‌ها انـدوهـناك و غمگینى باشد، اندوه و غمش برطرف مى‌شود». امیر مؤمنان على(علیه السلام) پس از شنیدن این آثار و فضایل فرمودند: »به خدا سوگند! ما و شیعیانمان در دنیا و آخرت رستگار شدیم و سعادت یافتیم».

[1] ـ در زیارت ناحیه مقدسه آمده است كه دعا در زیر قبه‌ى حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) مستجاب است: «السلام على من الاجابة تحت قبته»: «سلام بر آن‌كه اجابت دعا در زیر قبه‌ى اوست»؛ همچنین در روایتى دیگر آمده است: «الشفاء فى تربته و اجابة الدعاء عند قبره»: «شفا در تربت او و اجابت دعا در كنار قبر اوست». )حر عاملى، وسائل الشیعه، ج14، باب37 و 76.
[2] ـ ابن قولویه، كامل الزیارات، ص273؛ مجلسى، بحارالانوار، ج50، ص224.
[3] ـ بقره/

موضوعات: فضیلت و اثر حدیث شریف كساء  لینک ثابت
 [ 06:03:00 ب.ظ ]




متن حدیث شریف کساء
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراَّءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ

از فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دختر رسول خدا صلى اللّه علیه

وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَهَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى

و آله ، جابر گوید شنیدم از فاطمه زهرا که فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در

بَعْضِ الاَْیّامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ فَقُلْتُ عَلَیْکَ السَّلامُ قالَ

بعضى از روزها و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام فرمود:

اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُکَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ

من در بدنم سستى و ضعفى درک مى کنم ، گفتم : پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف

فَقَالَ یا فاطِمَهُ ایتینى بِالْکِساَّءِ الْیَمانى فَغَطّینى بِهِ فَاَتَیْتُهُ بِالْکِساَّءِ

فرمود: اى فاطمه بیاور برایم کساء یمانى را و مرا بدان بپوشان من کساء یمانى را برایش آوردم

الْیَمانى فَغَطَّیْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهِ وَاِذا وَجْهُهُ یَتَلاَْلَؤُ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ

و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مى نگریستم و در آن حال چهره اش مى درخشید همانند ماه

فى لَیْلَهِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ فَما کانَتْ اِلاّ ساعَهً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ

شب چهارده پس ساعتى نگذشت که دیدم فرزندم حسن وارد شد و

اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّهَ عَیْنى

گفت سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى نور دیده ام

وَثَمَرَهَ فُؤ ادى فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ

و میوه دلم گفت : مادرجان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم گویا بوى

جَدّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ

جدم رسول خدا است گفتم : آرى همانا جد تو در زیر کساء است پس حسن بطرف

نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ

کساء رفت و گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا آیا به من اذن مى دهى

اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا

که وارد شوم با تو در زیر کساء؟ فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى

صاحِبَ حَوْضى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَما کانَتْ

صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزیر کساء رفت

اِلاّ ساعَهً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ

ساعتى نگذشت که فرزندم حسین وارد شد و گفت : سلام بر تو اى مادر

فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا قُرَّهَ عَیْنى وَثَمَرَهَ فُؤ ادى فَقالَ

گفتم : بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور دیده ام و میوه دلم فرمود:

لى یا اُمّاهُ اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ جَدّى رَسُولِ

مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم گویا بوى جدم رسول

اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ

خدا (ص)است گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زیر کساء هستند

فَدَنَى الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ

حسین نزدیک کساء رفته گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام

عَلَیْکَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الْکِساَّءِ

بر تو اى کسى که خدا او را برگزید آیا به من اذن مى دهى که داخل شوم با شما در زیر کساء

فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا شافِعَ اُمَّتى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ

فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت کننده امتم به تو اذن دادم پس او نیز با

مَعَهُما تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ

آن دو در زیر کساء وارد شد در این هنگام ابوالحسن على بن ابیطالب وارد شد

وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَبَا

و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام اى ابا

الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ فَقالَ یا فاطِمَهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ رائِحَهً

الحسن و اى امیر مؤ منان فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى کنم

طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ

گویا بوى برادرم و پسر عمویم رسول خدا است ؟ گفتم : آرى این او است که

وَلَدَیْکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ

با دو فرزندت در زیر کساء هستند پس على نیز بطرف کساء رفت و گفت سلام بر تو

یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَیْکَ

اى رسول خدا آیا اذن مى دهى که من نیز با شما در زیر کساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو

السَّلامُ یا اَخى یا وَصِیّى وَخَلیفَتى وَصاحِبَ لِواَّئى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ

باد سلام اى برادر من و اى وصى و خلیفه و پرچمدار من به تو اذن دادم

فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْکِساَّءِ ثُمَّ اَتَیْتُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ

پس على نیز وارد در زیر کساء شد، در این هنگام من نیز بطرف کساء رفتم و عرض کردم سلام

عَلَیْکَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَن اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ

بر تو اى پدرجان اى رسول خدا آیا به من هم اذن مى دهى که با شما در زیر کساء باشم ؟

قالَ وَعَلَیْکِ السَّلامُ یا بِنْتى وَیا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَکِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ

فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نیز به زیر

الْکِساَّءِ فَلَمَّا اکْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکِساَّءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ

کساء رفتم ، و چون همگى در زیر کساء جمع شدیم پدرم رسول خدا

بِطَرَفَىِ الْکِساَّءِ وَاَوْمَئَ بِیَدِهِ الْیُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ

دو طرف کساء را گرفت و با دست راست بسوى آسمان اشاره کرد و فرمود: خدایا

هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى وَخاَّصَّتى وَحاَّمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى

اینانند خاندان من و خواص ونزدیکانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است

یُؤْلِمُنى ما یُؤْلِمُهُمْ وَیَحْزُنُنى ما یَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ

مى آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد وبه اندوه مى اندازد مراهرچه ایشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر که با ایشان بجنگد

وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ

و در صلحم با هر که با ایشان درصلح است ودشمنم باهرکس که با ایشان دشمنى کند و دوستم با هر کس که ایشان را دوست دارد

مِنّى وَ اَنَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ وَغُفْرانَکَ

اینان از منند و من از ایشانم پس بفرست درودهاى خود و برکتهایت و مهرت و آمرزشت

وَرِضْوانَکَ عَلَىَّ وَعَلَیْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً

و خوشنودیت را بر من و بر ایشان و دور کن از ایشان پلیدى را و پاکیزه شان کن بخوبى

فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلاَّئِکَتى وَیا سُکّانَ سَمو اتى اِنّى ما خَلَقْتُ

پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساکنان آسمانهایم براستى که من نیافریدم

سَماَّءً مَبْنِیَّهً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّهً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضِیَّئَهً وَلا

آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه

فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْکاً یَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّهِ هؤُلاَّءِ

فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در جریان را مگر بخاطر دوستى این

الْخَمْسَهِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ الاَْمینُ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ وَمَنْ

پنج تن اینان که در زیر کسایند پس جبرئیل امین عرض کرد: پروردگارا کیانند

تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَهِ

در زیر کساء؟ خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و کان رسالتند:

هُمْ فاطِمَهُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها فَقالَ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ

آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئیل عرض کرد: پروردگارا آیا به من هم اذن مى دهى

اَهْبِطَ اِلَى الاَْرْضِ لاَِکُونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ

که به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم

فَهَبَطَ الاَْمینُ جِبْراَّئیلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ

پس جبرئیل امین به زمین آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ

الاَْعْلى یُقْرِئُکَ السَّلامَ وَیَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّهِ وَالاِْکْرامِ وَیَقُولُ لَکَ

اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحیت و اکرام مخصوص داشته و مى فرماید:

وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّهً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّهً وَلا

به عزت و جلالم سوگند که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه

قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضَّیئَهً وَلا فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا

ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در

فُلْکاً یَسْرى اِلاّ لاَِجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ

جریان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نیز اذن داده است که با شما

فَهَلْ تَاْذَنُ لى یا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا

در زیر کساء باشم پس آیا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى ؟ رسول خدا(ص ) فرمود و بر تو باد سلام اى

اَمینَ وَحْىِ اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ جِبْراَّئیلُ مَعَنا تَحْتَ

امین وحى خدا آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئیل با ما وارد در زیر

الْکِساَّءِ فَقالَ لاَِبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَیْکُمْ یَقُولُ اِنَّما یُریدُ اللَّهُ

کساء شد و به پدرم گفت : همانا خداوند بسوى شما وحى کرده و مى فرماید: ((حقیقت این است که خدا مى خواهد

لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً فَقالَ عَلِىُّ لاَِبى

پلیدى (و ناپاکى ) را از شما خاندان ببرد و پاکیزه کند شما را پاکیزگى کامل )) على علیه السلام به پدرم گفت :

یا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ

اى رسول خدا به من بگو این جلوس (و نشستن ) ما در زیر کساء چه فضیلتى (و چه شرافتى ) نزد

اللَّهِ فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً

خدا دارد؟ پیغمبر(ص ) فرمود: سوگند بدان خدائى که مرا به حق به پیامبرى برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق )

ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ

برگزید که ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین که در آن گروهى از

شَیعَتِنا وَمُحِبّینا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَهُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِکَهُ

شیعیان و دوستان ما باشند جز آنکه نازل شود بر ایشان رحمت (حق ) و فرا گیرند ایشان را فرشتگان

وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ یَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شیعَتُنا

و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند، على (که این فضیلت را شنید) فرمود: با این ترتیب به خدا سوگند ما

وَرَبِّ الْکَعْبَهِ فَقالَ النَّبِىُّ ثانِیاً یا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً

رستگار شدیم و سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند، دوباره پیغمبر فرمود: اى على سوگند بدانکه مرا بحق به نبوت

وَاصْطَفانى بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ

برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلى از محافل

اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ

مردم زمین که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناکى باشد جز

وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَهٍ اِلاّ

آنکه خدا اندوهش را برطرف کند و نه غمناکى جز آنکه خدا غمش را بگشاید و نه حاجتخواهى باشد جز آنکه

وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکَذلِکَ

خدا حاجتش را برآورد، على گفت : بدین ترتیب به خدا سوگند ما کامیاب و سعادتمند شدیم و هم چنین

شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ وَرَبِّ الْکَعْبَه

سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند.

موضوعات: متن حدیث شریف کساء  لینک ثابت
 [ 06:02:00 ب.ظ ]




آداب زیارت «جامعه کبیره»

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره آداب زیارت «جامعه کبیره» این چنین می‌گوید:

در مورد آداب زیارت جامعه کبیره چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد که به ترتیب عبارتند از:

1- گفتن شهادتین، یعنی بگوید: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله».

2- غسل کند و با حال غسل باشد.

3-بعد از دخول در حرم، قبر معصوم(ع) را ببوسد.

4- سپس 30 مرتبه «الله اکبر» بگوید.

5- پس اندکی راه برود و با دلی آرام و تنی آرام، گام‌ها را نزدیک یکدیگر قرار دهد و با ادب ویژه به حالت آماده باش بایستد.

6- دوباره 30 مرتبه «الله اکبر» بگوید.

7- سپس نزدیک قبر مطهر رود و بار سوم 40 مرتبه «الله اکبر» بگوید.

8- سپس اصل زیارت نامه را قرائت کند.

9- و در پایان زیارت هم دعا وداع خوانده شود.

* سند زیارت جامعه کبیره

شیخ صدوق در کتاب «من لایحضره الفقیه» و عیون از موسی بن عبدال روایت کرده و گفته است: خدمت امام علی النقی(ع) عرض کردم: یابن رسول الله زیارتی با بلاغت و کامل مرا تعلیم فرما که هرگاه خواستم یکی از شما را زیارت کنم، آن را بخوانم. لذا امام آداب زیارت و متن زیارت جامعه را به وی تعلیم فرمود.

شیخ طوسی هم در کتاب «تهذیب» از محمد بن اسماعیل برمکی و او از موسی بن عبدالله النخعی، آداب و متن این زیارت را از امام علی نقی(ع) نقل کرده‌اند، پرسیدند این متن موثق است و در کتب اربعه و دیگر کتب معتبر آمده است.

*گستره و توسعه معنایی زیارت جامعه کبیره و برد زمانی و مکانی آن

هدف از دعا و زیارت‌، توسل جستن و به ریسمان نجات عصمت(ع) دست یافتن است، گر چه توسل جستن، در بعضی زمان‌ها و مکان‌ها شرافت خاصی پیدا می‌کند و از بار معنایی بالایی برخوردار است ولی از باب «فاینما تولوا فثم وجه الله»؛ پس به هر سو رو کنید، آنجا رو سوی خداست، توسل جستن از هیچ محدودیتی برخوردار نیست، در هر زمان و در هر مکان و با هر زبان، می توان به مقام ختمی(ص) و مقام ولایت و عصمت(ع) توسل جست.

زیارت جامعه کبیره از این قاعده مستثنا نیست، بار معنایی آن بسیار توسعه دارد، می‌تواند در مشهد و محضر هر عصمتی و هر معصومی، توسط این زیارت توسل جست، هم بهره‌ای بزرگ برد و هم ثواب آن را نثار همه معصومین(ع) و یا یکی از آن‌ها کرد، در واقع این زیارت نامه شناسنامه اهل بیت(ع) و ولایت است، خطبه‌ها و جمله‌های آن جمع است و تعمیم دارد، در واقع همسان قرآن شریف و یا نمازهای مستحبی است که می‌توان آن را قرائت کرد و ثواب آن را هدیه و نثار معصومین(ع) و یا نثار یکی از معصومین(ع) کرد.

از اسم این زیارت نیز پیداست که تعمیم دارد، زیارت «جامعه کبیره» به معنای تعمیم است، الفاظ آن همه از صفات جامعه است، از این جهت، اختصاص به فرد یا افراد خاصی ندارد، از جامعه بودن زیارت جامعه جمع به دست می‌آید و خواندن آن در همه مشاهد شریفه، حتی در مشاهد انبیاء و اوصیاء لازم و بسیار نیکو است.

نکته جالب توجه در زیارت جامعه کبیره ‌آن است که حاضر و غائب و گذشته و آینده را در بر می‌گیرد، با آوردن عبارت «وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ أَوَّلِکُمْ وَ آخِرِکُم» هم پای امام زمان(عج) را به میان آورده و هم پای نبوت و ولایت را.

به طور کلی یکی از شرایط دعا، توسل و زیارت آن است که داعی آن را با صلوات بر محمد و آل محمد(ص) آغاز بکند، خود ائمه(ع) حتی پیامبران نیز چنین می‌کردند و هرگاه تقاضا و درخواست مهمی از مقام ربوبیت داشتند، برای جلب رضایت حق تعالی، یا با صلوات بر محمد و آل محمد، بیانات خود را آغاز می‌کردند و یا حق تعالی را به آن مقام ختمی و به آن ذوات مقدسه سوگند می‌دادند.

در متن زیارت جامعه ‌کبیره نیز صحت رسالت تمام پیامبران هم گواهی شده است: «وَصَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَى» این نکته در واقع اشاره به این آیه از قرآن شریف است که می‌فرماید: «نُفَرِّقُ بین احدٍ من رسله»؛ یعنی در میان پیامبران هیچ فرقی نمی‌گذاریم.

بنابراین می‌توان گفت، پیمبر(ص) و فاطمه‌ زهرا(س) مرکز پرگار عشق هستند و هسته مرکزی همه‌ دعاهای مأثور، توسلات و زیارت نامه‌ها را تشکیل می‌دهند، این نکته با کمی دقت در متن دعاها و زیارت نامه‌های ماثور به دست می‌آید، از این روی قرائت زیارت جامعه‌ کبیره در جوار مرقد مقام ختمی(ص) و یا توسل به کوثر دو جهان با این زیارت، بسیار زیبا و پسندیده است، همانند خود صلوات است که به نام محمد و آل محمد است ولی بسیار توسعه دارد.

موضوعات: آداب زیارت «جامعه کبیره»  لینک ثابت
 [ 03:23:00 ب.ظ ]





۱۴ نکته درباره زیارت جامعه کبیره

۱۴ نکته درباره زیارت جامعه کبیره که از امام علی النقی (ع) به ما رسیده است.

زیارت جامعه کبیره که اقیانوسی مواج از معارف الهی و مضامین عالی مشتمل بر معرفی مقام ائمه علیهم السلام است؛ از امام علی النقی علیه السلام به ما رسیده است. زیارت جامعه که به تعبیر علامه مجلسی(ره) از نظر سند و روایت از صحیح‌ترین و قوی‌ترین زیارات ائمه علیهم السلام است یادگاری عظیمی است که در حرم هر یک از ائمه معصومین علیهم‌السلام آن زیارت را می‌خوانیم.

از آنجاکه این زیارت ، بر نقل نصوص مختلف ، معتبرترین زیارات بوده و توصیه به خواندن آن در مشاهد مشرفه ، اکیدا به چشم می خورد ؛ توجه به مضامین مهم آن نیز باید مورد توجه قرار بگیرد .

1 – السلام علیکم یا اهل بیت النبوه :

خاندان پیامبری :

دقت فرمایید . می گوید خاندان پیامبری و نمی گوید خاندان پیامبر

2 – ساسة العباد :

دین از سیاست جدا نیست:

ائمه ی شیعه ، تنها رهبران دینی مردم نبوده و سیاستمدار ترین افراد روزگار خود نیز بوده و شعار جدایی دین از سیاست توطئه ای پرورش یافته توسط دشمنان دین است .

3 – وَحُجَجِ اللَّهِ عَلى اَهْلِ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَالاْولى

سه برهه ی زمانی بسیار مهم و اهل بیت :

امامان شیعه در سه برهه ی زمانی بسیار مهم ، حجت های بر مردم بوده اند :

الف : دنیا

ب : آخرت

ج : اولی ( آیا تا به حال به این برهه زمانی فکر کرده اید که اولی کجا بوده است ؟!)

4 - اَلسَّلامُ عَلى مَحاَّلِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ

امن ترین راه رسیدن به خدا :

آنچه که مسلم است و در لسلن روایات به آن اشاره شده است اینست که راه های رسیدن به خداوند ،بسیار زیاد است اما آنچه باید بر اساس نص جامعه ی کبیره مورد توجه قرار بگیرد اینست که :

امن ترین راه ، طریق اهل بیت است.

5 - اَیَّدَکُمْ بِرُوحِهِ

تاییدات با روح :

بزرگترین فرشته ی الهی به نام روح ( که برخی از مفسرین ، ذیل آیات سوره ی قدر و آیه تنزل الملائکه و الروح فیها ، اشاره به این مطلب داشته اند )که اعظم ملائکه ی الهی می باشد؛ همواره همراه اهل بیت عصمت و طهارت بوده است و ایضا می باشد !

6 - وَالْبابُ الْمُبْتَلى بِهِ النّاسُ مَنْ اَتیکُمْ نَجى وَمَنْ لَمْ یَاْتِکُمْ هَلَک

اهل بیت محک ایمان:

آنچه بر اساس روایت مختلف بدان اشاره شده است، خاندان عصمت و طهارت،محک ایمان برای انسان ها هستند . هرکس ایشان را به عنوان نمایندگان الهی پذیرفت ، نجات یافته و هرکس رو گردان شود ، هلاک می گردد .

7 – وَجَعَلَ صَلَواتَنا عَلَیْکُمْ وَما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طیباً لِخَلْقِنا وَطَهارَةً لاِنْفُسِنا وَتَزْکِیَةً لَنا وَکَفّارَةً لِذُنُوبِنا

اهل بیت جلوه ای از رحمة للعالمینی پیامبر اسلام :

اگر خداوند ، گناهان خلائق بپوشاند و لباس رحمت بر آنان ، بواسطه ی اهل بیت است . که در برخی روایات داریم در روز قیامت،خیل کثیری از بندگان الهی را دستگیری می نمایند و ایضا در این دنیا به برکت حضور نورانیت ایشان ، گناهان بخشیده می شود همانطور که در زیارت نامه ی آنها نیز اشاره شده است که زائر ایشان در حال معرفت ، تمامی گناهانش بخشیده شده و مإوایش بهشت خواهد بود.

8 – وَبَرِئْتُ اِلَى اللَّه عَزَّوَجَلَّ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ وَمِنَ الْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَالشَّیاطینِ وَحِزْبِهِمُ الظّالِمینَ لَکُمْ وَالْجاحِدین لِحَقِّکُمْ وَالْمارِقینَ مِنْ وِلایَتِکُمْ وَالْغاصِبینَ لاِرْثِکُمْ وَالشّاَّکّینَ فیکُمْ وَالْمُنْحَرِفینَ عَنْکُمْ وَمِنْ کُلِّ وَلیجَةٍ دُونَکُمْ

دشمن شناسی و کشف کُـدهای کلامی اهل بیت :

مقوله ی بسیار مهم دشمن شناسی در مکتب اهل بیت در هر زمان مورد توجه ایشان بوده و به مناسبت های مختلف ، کدهایی از جانب این انوار مقدسه صادر می شده تا دشمنان را به مردم ، معرفی نمایند از جمله کدهایی همانند جبت و طاغوت که باید مورد توجه قرار گرفته شود .

9 – مَنْ اَرادَ اللَّهَ بَدَءَ بِکُمْ

تاکید موکد و مجدد به خداشناسی از درگاه اهل بیت :

هرکس خدا را بخواهد باید با اهل بیت شروع کند چرا که محل امن شناخت الهی ، از درگاه خزائن علم خواهد بود .

10 - بکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَبِکُمْ یَخْتِمُ وَبِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَبِکُمْ یُمْسِکُ السَّماَّءَ اَنْ تَقَعَ عَلَى الاْرْضِ اِلاّ بِاِذْنِهِ وَبِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَیَکْشِفُ الضُّرَّ وَعِنْدَکُمْ ما نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَهَبَطَتْ بِهِ مَلاَّئِکَتُهُ

اهل بیت دلیل رحمت واسعه ی الهی ، بر خلائق :

به عبارت دیگر همانطور که در حدیث معراج از زبان پیامبر اسلام نیز بدان اشاره شده است و نیز در احادیث قدسی متعدد هم مذکور است ؛ اهل بیت دلیل خلقت و واسطه ی رحمت الهی بر بندگان هستند .

11 _ وَبِکُمْ اَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ وَفَرَّجَ عَنّا غَمَراتِ الْکُرُوبِ وَاَنْقَذَنا مِنْ شَفا جُرُفِ الْهَلَکاتِ

تمسک به اهل بیت باعث نجات از گمراهی ها :

خواستنی ها ، فقط و فقط از این خاندان جائز است و چراغ هدایت در ظلمات گمراهی ها ، خود خودشان هستند .به عبارت دیگر اشاره به احادیث متعدد در این زمینه دارد و ایضا زیارت خاص امیر المومنین علی علیه السلام که در هلکات و پرتگاه های بسیار خطرناک ، از دوستداران ، دستگیری کرده و سنگینی های ایشان را به دوش می کشند .( به زیارت مخصوصه ی امیر المومنین علی علیه افضل صلوة المصلین در 27 رجب دقت فرمایید و ایضا در آن تامل )

12 – بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعالِمَ دِینِنا وَاَصْلَحَ ماکانَ فَسَدَ مِنْ دنیانا

اهل بیت باعث رشد فکری و جبران خسارات دنیایی :

آشنایی با آل بیت پیامبری ، آشنایی با معارف دینی و الهی است و در نتیجه جبران کننده خسارات دنیایی و آخروی .

13 -اِنَّ بَیْنى وَبیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا یَاْتى عَلَیْها الا رضاکم :

بخشش فقط با نظرخاص اهل بیت :

خداوند گذشت از بندگان و بخشوده شدن آنان را در گرو رضایت اهل بیت پیامبر خویش قرار داده است بدین معنا که اگر این خاندان از کسی رضایت داشته باشند خداوند هم از او راضی خواهد بود .

14- اَللّهُمَّ اِنّى لَوْ وَجَدْتُ شُفَعاَّءَ اَقْرَبَ اِلَیْکَ مِنْ مُحَمِّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ الاْخْیارِ الاْئِمَّةِ الاْبْرارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعاَّئى

برترین خلائق :

در هستی و خلقت کسانی جز آل بیت پیامبری ، برترین خلائق نزد خداوند نیستند . حتی انبیاء و اولیاء .(اشاره به حدیث معراج فرمایش پیامبر اسلام )

موضوعات: ۱۴ نکته درباره زیارت جامعه کبیره  لینک ثابت
 [ 03:22:00 ب.ظ ]




زیارت جامعه کبیره
متن عربی متن ترجمه
زيارت دوم: شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه و عيون اخبار الرضا از موسى بن عبد اللّه نخعى روايت كرده كه گفت‏ خدمت حضرت هادى عليه السّلام عرض كردم: يابن رسول اللّه، مرا زيارتى با بلاغت تعليم فرما كه كامل باشد، تا اينكه هرگاه خواستم يكى از شما را زيارت كنم، آن را بخوانم.
فرمود: چون به درگاه حرم رسيدى، بيايست و شهادتين را بگو يعنى:
اَشهَدُاَن لا اِلهَ اِلَّا اللّه وَحدَهُ لا شَریکَ لهُ ، وَ اَشهَدُاَنَّ مُحَمَّدًا عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ
گواهى میدهم كه معبودى جز خدا نيست، يگانه و شريكى ندارد، و گواهى كه محمد بنده و فرستاده اوست.
در اين هنگام‏ بايد با حالت غسل باشى، چون داخل حرم شوى، و قبر را ببينى بايست و سى مرتبه اللّه اكبر بگو، سپس اندكى با آرامش و وقار راه برو، و در اين راه رفتن، گامها را نزديك يك‏ديگر گذار، آنگاه بايست و سى مرتبه اللّه اكبر بگو، پس نزديك قبر مطهّر برو و چهل مرتبه اللّه اكبر بگو، تا صد تكبير كامل شود.
و شايد چنان‏كه مجلسى اول فرموده: وجه اين صد تكبير اين باشد، كه اكثر طبايع مردم مايل به غلّو در حق محبوبان خود هستند، مبادا از عبارات امثال اين زيارت گرفتار غلو و افراط در اعتقاد و سخن شوند، يا از بزرگى حق تعالى غافل گردند يا غير اين امور.
پس بگو:
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْيِ وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ وَ خُزَّانَ الْعِلْمِ وَ مُنْتَهَى الْحِلْمِ وَ أُصُولَ الْكَرَمِ وَ قَادَةَ الْأُمَمِ وَ أَوْلِيَاءَ النِّعَمِ وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْيَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ الْبِلادِ وَ أَبْوَابَ الْإِيمَانِ وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَنِ وَ سُلالَةَ النَّبِيِّينَ وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ وَ عِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ مَصَابِيحِ الدُّجَى وَ أَعْلامِ التُّقَى وَ ذَوِي النُّهَى
سلام بر شما اى اهل بيت نبوّت، و جايگاه رسالت، و عرصه رفت‏ و آمد فرشتگان، و مركز فرود آمدن وحی و معدن رحمت، و خزانه ‏داران بهشت، و نهايت بردبارى، و ريشه ‏هاى كرم، و رهبران امّت ها، و سرپرستان‏ نعمت ها، و بنيادهاى نيكان، و استوانه ‏هاى خوبان، و رهبران سياسى بندگان، و پايه‏ هاى كشورها، و درهای ايمان، و امينان خداى رحمان، و چكيده پيامبران، و برگزيده رسولان، و عترت بهترين گزيده پروردگار جهانيان‏ و رحمت و بركات خدا بر آنان باد، سلام بر پيشوايان هدايت، و چراغ هاى تاريكى، و پرچم هاى پرهيزگارى، و صاحبان‏ خرد،
وَ أُولِي الْحِجَى وَ كَهْفِ الْوَرَى وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمَثَلِ الْأَعْلَى وَ الدَّعْوَةِ الْحُسْنَى وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِكْمَةِ اللَّهِ وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ وَ حَمَلَةِ كِتَابِ اللَّهِ وَ أَوْصِيَاءِ نَبِيِّ اللَّهِ وَ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
و دارندگان [خردو] زيركى، و پناهگاه مردمان، و وارثان پيامبران، و نمونه برتر، و دعوت نيكوتر و حجّت هاى خدا بر اهل دنيا و آخرت و اين جهان، و رحمت و بركات خدا بر آنان باد، سلام بر جايگاههای شناخت خدا، و مسكن هاى بركت خدا، و معدن هاى حكمت خدا، و نگهبانان راز خدا، و حاملان كتاب‏ خدا، و جانشينان پيامبر خدا، و فرزندان رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش) ، و رحمت و بركات خدا بر آنان باد
السَّلامُ عَلَى الدُّعَاةِ إِلَى اللَّهِ وَ الْأَدِلاءِ عَلَى مَرْضَاةِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَقِرِّينَ [وَ الْمُسْتَوْفِرِينَ‏] فِي أَمْرِ اللَّهِ وَ التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّهِ وَ الْمُخْلِصِينَ فِي تَوْحِيدِ اللَّهِ وَ الْمُظْهِرِينَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ وَ عِبَادِهِ الْمُكْرَمِينَ الَّذِينَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الدُّعَاةِ وَ الْقَادَةِ الْهُدَاةِ وَ السَّادَةِ الْوُلاةِ وَ الذَّادَةِ الْحُمَاةِ وَ أَهْلِ الذِّكْرِ وَ أُولِي الْأَمْرِ وَ بَقِيَّةِ اللَّهِ وَ خِيَرَتِهِ وَ حِزْبِهِ وَ عَيْبَةِ عِلْمِهِ
سلام بر دعوت‏ كنندگان به سوى خدا، و راهنمايان بر خشنودى خدا، و استقراريافتگان در امر خدا، و كاملان‏ در محبّت خدا، و مخلصان در توحيد خدا، و آشكاركنندگان امر و نهى خدا، و بندگان گرامى خدا آنان‏كه به گفتار بر خدا پيشى نمی گيرند، و به دستورش عمل مى ‏كنند، و رحمت و بركات خدا بر آنان باد، سلام بر پيشوايان‏ دعوت كننده، و پيشروان هدايت كننده، و سروران سرپرست، و مدافعان حمايت كننده، و اهل ذكر و صاحبان فرمان‏ و باقيمانه خدا و برگزيدگان او، و گروه و صندوق دانش حق،
وَ حُجَّتِهِ وَ صِرَاطِهِ وَ نُورِهِ [وَ بُرْهَانِهِ‏] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ كَمَا شَهِدَ اللَّهُ لِنَفْسِهِ وَ شَهِدَتْ لَهُ مَلائِكَتُهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ وَ رَسُولُهُ الْمُرْتَضَى أَرْسَلَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ الْمُطِيعُونَ لِلَّهِ الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ الْعَامِلُونَ بِإِرَادَتِهِ،
و حجّت و راه و نور و برهان خدا، و رحمت و بركات خدا بر آنان باد، گواهى مى ‏دهم كه معبودى جز خدا نيست، يگانه است، و براى او شريكى نيست، چنان‏كه خدا براى خويش گواهى داده، فرشتگانش و دانشمندان از بندگانش براى او گواهى دادند، معبودى جز او نيست، عزيز و حكيم است، و گواهى مى ‏دهم كه محمد بنده‏ برگزيده، و فرستاده پسنديده اوست، او را به هدايت و دين حق فرستاد، تا بر همه آيين ها پيروزش گرداند هرچند مشركان‏ ناخوش دارند، و گواهى مى ‏دهم كه شماييد پيشوايان راهنما، راه‏يافته، معصوم، مكرّم، مقرّب‏ پرهيزگار، راستگو، برگزيده، فرمانبردار خدا، قيام كننده به فرمانش، عمل كننده به خواسته‏ اش‏
الْفَائِزُونَ بِكَرَامَتِهِ اصْطَفَاكُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ وَ اجْتَبَاكُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ أَعَزَّكُمْ بِهُدَاهُ وَ خَصَّكُمْ بِبُرْهَانِهِ وَ انْتَجَبَكُمْ لِنُورِهِ [بِنُورِهِ‏] وَ أَيَّدَكُمْ بِرُوحِهِ وَ رَضِيَكُمْ خُلَفَاءَ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجا عَلَى بَرِيَّتِهِ وَ أَنْصَارا لِدِينِهِ وَ حَفَظَةً لِسِرِّهِ وَ خَزَنَةً لِعِلْمِهِ وَ مُسْتَوْدَعا لِحِكْمَتِهِ وَ تَرَاجِمَةً لِوَحْيِهِ وَ أَرْكَانا لِتَوْحِيدِهِ وَ شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَعْلاما لِعِبَادِهِ وَ مَنَارا فِي بِلادِهِ وَ أَدِلاءَ عَلَى صِرَاطِهِ عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ
دست‏ يافته به كرامتش، شما را با دانشش برگزيد، و براى غيبش پسنديد، و براى رازش انتخاب كرد، و به قدرتش اختيار كرد، و به هدايتش عزيز نمود، و برهانش اختصاص داد، و براى نورش برگزيد، و به روحش تأييد فرمود و شما را پسنديد براى جانشينى در زمينش، و دلايل محكمى بر مخلوقاتش، و ياورانى براى دينش، و نگهبانانى براى رازش، و خزانه‏ دارانی براى دانشش، و محل نگهدارى براى حكمتش، و مفسّران وحيش، و پايه ‏هاى يگانه‏ پرستى ‏اش، و گواهانى بر خلقش‏ و پرچشم هايى براى بندگانش، و مراكز نورى در كشورهايش، و راهنمايانى بر راهش، خدا شما را از لغزشها حفظ كرد، و از فتنه‏ ها ايمن داشت، و از آلودگى پاك كرد،
وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيرا فَعَظَّمْتُمْ جَلالَهُ وَ أَكْبَرْتُمْ شَأْنَهُ وَ مَجَّدْتُمْ كَرَمَهُ وَ أَدَمْتُمْ [أَدْمَنْتُمْ‏] ذِكْرَهُ وَ وَكَّدْتُمْ [ذَكَّرْتُمْ‏] مِيثَاقَهُ وَ أَحْكَمْتُمْ عَقْدَ طَاعَتِهِ وَ نَصَحْتُمْ لَهُ فِي السِّرِّ وَ الْعَلانِيَةِ وَ دَعَوْتُمْ إِلَى سَبِيلِهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ بَذَلْتُمْ أَنْفُسَكُمْ فِي مَرْضَاتِهِ وَ صَبَرْتُمْ عَلَى مَا أَصَابَكُمْ فِي جَنْبِهِ [حُبِّهِ‏] وَ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جَاهَدْتُمْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ وَ بَيَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ وَ أَقَمْتُمْ حُدُودَهُ وَ نَشَرْتُمْ [وَ فَسَّرْتُمْ‏] شَرَائِعَ أَحْكَامِهِ وَ سَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ وَ صِرْتُمْ فِي ذَلِكَ مِنْهُ إِلَى الرِّضَا وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ
و پليدى را از شما ببرد، و پاكتان نمود، پاك‏ كردنى شايسته‏ پس شما هم عظيم شمرديد، شوكتش را، و بزرگ دانستيد مقامش را، و ستوديد كرمش را، و ادامه داديد ذكرش را، و استوار نموديد پيمانش را، و محكم كرديد گره طاعتش را، و در نهان و آشكار براى او خيرخواهى نموديد، و مردم را با حكمت و پند نيكو به راه او دعوت كرديد، و جان خود را در خشنودى او نثار نموديد، و بر آنچه در كنار او به شما در رسيد صبر كرديد و نماز را بپا داشتيد، و زكات پرداختيد، و به معروف امر نموديد، و از منكر نهى كرديد، و جهاد فى اللّه‏ نموديد، آن‏گونه كه شايسته بود، تا دعوتش را آشكار كرديد، و واجباتش را بيان فرموديد، و حدودش را بر پا داشتيد، و قوانين احكامش‏ را پخش نموديد، و روش او را انجام داديد، و در اين امور از جانب خدا به مقام رضا دررسيديد، و تسليم قضاى او گشتيد،
وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَى فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ وَ اللازِمُ لَكُمْ لاحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ وَ مِيرَاثُ النُّبُوَّةِ عِنْدَكُمْ وَ إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ وَ فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَكُمْ وَ آيَاتُ اللَّهِ لَدَيْكُمْ وَ عَزَائِمُهُ فِيكُمْ وَ نُورُهُ وَ بُرْهَانُهُ عِنْدَكُمْ وَ أَمْرُهُ إِلَيْكُمْ مَنْ وَالاكُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ وَ مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ [وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ‏] وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ،
و رسولان گذشته او را تصديق نموديد، پس روگردان از شما خارج از دين، و ملازمتان ملحق شونده به شما، و كوتاهى كننده در حقّتان قرين نابودى است، و حق همراه شما و در شما و از شما و به سوى شماست، و شما اهل حق و سرچشمه آن هستيد و ميراث نبوّت نزد شماست، و بازگشت خلق به سوى شما، و حسابشان با شماست، و سخن جدا كننده حق از باطل‏ نزد شماست، آيات خدا پيش شما، و تصميمات قطعى ‏اش در شما، و نور و برهانش نزد شماست، و امر او متوجه شماست، آن‏ كه شما را دوست داشت، خدا را دوست داشته، و هر كه شما را دشمن داشت خدا را دشمن داشته، و هر كه به شما محبّت ورزيد به خدا محبت ورزيده‏ و هركه با شما كينه ‏توزى نمود، با خدا كينه‏ورزى نموده است، و هركه به شما چنگ زد، به خدا چنگ زده است،
أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ [السَّبِيلُ الْأَعْظَمُ‏] وَ شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ وَ الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ وَ الْآيَةُ الْمَخْزُونَةُ وَ الْأَمَانَةُ الْمَحْفُوظَةُ وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاسُ مَنْ أَتَاكُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ يَأْتِكُمْ هَلَكَ إِلَى اللَّهِ تَدْعُونَ وَ عَلَيْهِ تَدُلُّونَ وَ بِهِ تُؤْمِنُونَ وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ وَ إِلَى سَبِيلِهِ تُرْشِدُونَ وَ بِقَوْلِهِ تَحْكُمُونَ سَعِدَ مَنْ وَالاكُمْ وَ هَلَكَ مَنْ عَادَاكُمْ وَ خَابَ مَنْ جَحَدَكُمْ وَ ضَلَّ مَنْ فَارَقَكُمْ وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكُمْ وَ أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَيْكُمْ وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَكُمْ وَ هُدِيَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ مَنِ اتَّبَعَكُمْ فَالْجَنَّةُ مَأْوَاهُ وَ مَنْ خَالَفَكُمْ فَالنَّارُ مَثْوَاهُ وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ ،
شماييد راه راست ‏تر و گواهان خانه فنا، و شفيعان خانه بقا، و رحمت پيوسته، و نشانه انباشته‏ و امانت نگاه داشته، و درگاه حقّى كه مردم به آن آزموده مى ‏شوند، آنكه به سوى شما آمد نجات يافت، و هركه نيامد هلاك شد، شما مردم را به سوى خدا مى ‏خوانيد، و به وجود او راهنمايى مى ‏كنيد، و همواره در حال ايمان به او هستيد، و تسليم او مى ‏باشيد، و به فرمانش عمل مى ‏كنيد، و به راهش ارشاد مى ‏نماييد و به گفته‏ اش حكم مى ‏كنيد، هركه شما را دوست داشت، خوشبخت شد، و هركه شما را دشمن داشت به هلاكت رسيد، و هر كه شما را انكار كرد زيانكار شد و هركه از شما جدايی نمود گمراه گشت، هركه به شما تمسّك جست به رستگارى رسيد، و هركه به شما پناه آورد ايمنى يافت، كسى ‏كه شما را تصديق نمود سالم ماند، و هركه متمسّك به شما شد هدايت يافت، كسی كه از شما پيروز كرد، بهشت جاى اوست، و هركه با شما مخالفت ورزيد، آتش جايگاه اوست، هركه منكر شما شد كافر است، و هر كه با شما جنگيد مشرك است،
وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الْجَحِيمِ أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا سَابِقٌ لَكُمْ فِيمَا مَضَى وَ جَارٍ لَكُمْ فِيمَا بَقِيَ وَ أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ جَعَلَ صَلاتَنَا [صَلَوَاتِنَا] عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلايَتِكُمْ طِيبا لِخَلْقِنَا [لِخُلُقِنَا] وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً [بَرَكَةً] لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا فَكُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِينَ بِفَضْلِكُمْ وَ مَعْرُوفِينَ بِتَصْدِيقِنَا إِيَّاكُمْ فَبَلَغَ اللَّهُ بِكُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِينَ
و هر كه شما را ردّ كرد، در پست‏ ترين جايگاه از دوزخ است، گواهى می دهم كه اين شأن و مقام درگذشته براى شما پيشى داشت‏ و برايتان در آينده زمان جارى است، و همانا ارواح و نور و سرشت شما يكى است، پاكيزه و پاك شد، برخى از آن از برخی ديگر است، خدا شما را نورهايى آفريد، و گرداگرد، عرش خود قرار داد، تا با آوردنشان به دنيا بر ما منّت نهاد، و قرارتان داد در خانه‏ هايی كه اجازه داد رفعت يابند و نام او در آنها ذكر شود، و درودهاى ما بر شما قرار داد، و آنچه ما را از ولايت شما به آن‏ مخصوص داشت، مايه پاكى براى خلقت ما، و طهارت براى جان ما، و تزكيه براى وجود ما، و كفاره گناهان ماست، پس ما در نزد خدا از تسليم شدگان به فضل شما، و شناخته‏ شدگان به تصديق جايگاه شما بوديم، خدا شما را به شريفترين جايگاه گراميان‏
وَ أَعْلَى مَنَازِلِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ الْمُرْسَلِينَ حَيْثُ لا يَلْحَقُهُ لاحِقٌ وَ لا يَفُوقُهُ فَائِقٌ وَ لا يَسْبِقُهُ سَابِقٌ وَ لا يَطْمَعُ فِي إِدْرَاكِهِ طَامِعٌ حَتَّى لا يَبْقَى مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لا صِدِّيقٌ وَ لا شَهِيدٌ وَ لا عَالِمٌ وَ لا جَاهِلٌ وَ لا دَنِيٌّ وَ لا فَاضِلٌ وَ لا مُؤْمِنٌ صَالِحٌ وَ لا فَاجِرٌ طَالِحٌ وَ لا جَبَّارٌ عَنِيدٌ وَ لا شَيْطَانٌ مَرِيدٌ وَ لا خَلْقٌ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ شَهِيدٌ إِلا عَرَّفَهُمْ جَلالَةَ أَمْرِكُمْ وَ عِظَمَ خَطَرِكُمْ وَ كِبَرَ شَأْنِكُمْ وَ تَمَامَ نُورِكُمْ وَ صِدْقَ مَقَاعِدِكُمْ وَ ثَبَاتَ مَقَامِكُمْ،
و برترين منازل مقرّبان، و رفيع ‏ترين درجات فرستادگان برساند، چنان‏كه از پیرسنده ‏اى به آن نرسد، و بالا رونده‏اى به آن راه نيابد، و سبقت‏ گيرنده ‏اى از آن پيشى نجويد، و طمع كننده‏ اى در يافتن آن طمع نورزد، از آنچا كه باقى نمى ‏ماند ملك مقرّبى، و نه پيامبر مرسلى، و نه صدّيقى و نه شهيدى و نه دانايى و نه نادانى و نه پستى و نه والايى، و نه مؤمن‏ شايسته‏ اى، و نه فاجر بدكارى، و نه گردنكش لجوجى، و نه شيطان نافرمانى، و نه خلق ديگرى كه در اين ميان گواه باشد مگر اينكه خدا بر آنان بشناساند، جلالت امر شما، و عظمت مقام، و بزرگى شأن، و كامل بودن نور، و درستى مسندها و ثابت بودن مقام،
وَ شَرَفَ مَحَلِّكُمْ وَ مَنْزِلَتِكُمْ عِنْدَهُ وَ كَرَامَتَكُمْ عَلَيْهِ وَ خَاصَّتَكُمْ لَدَيْهِ وَ قُرْبَ مَنْزِلَتِكُمْ مِنْهُ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ أُسْرَتِي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُكُمْ أَنِّي مُؤْمِنٌ بِكُمْ وَ بِمَا آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرٌ بِعَدُوِّكُمْ وَ بِمَا كَفَرْتُمْ بِهِ مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُمْ وَ بِضَلالَةِ مَنْ خَالَفَكُمْ مُوَالٍ لَكُمْ وَ لِأَوْلِيَائِكُمْ مُبْغِضٌ لِأَعْدَائِكُمْ وَ مُعَادٍ لَهُمْ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ مُطِيعٌ لَكُمْ عَارِفٌ بِحَقِّكُمْ ،
و شرافت موقعيت، و منزلت شما را نزد خويش، و كرامتتان را بر او، و خصوصيتى كه نزد او داريد و نزديكى مقامى كه نسبت به او براى شماست، پدر و مادرم و اهل و مال و طايفه‏ ام فداى شما، خدا و شما را گواه مى ‏گيرم، كه من به شما و به آنچه شما ايمان آورديد باور دارم، نسبت به دشمنتان و آنچه را شما به آن كفر ورزيديد كافرم، بينايم به مقام شما، و به گمراهى آنكه‏ با شما مخالفت كرد، دوستدار شما و دوستان شمايم، خشمناك نسبت به دشمنان شما و دشمن آنانم، در صلحم با هركه با شما در صلح است‏ و در جنگم با هر كه با شما جنگيد، حق مى ‏دانم آنچه را شما حق دانستيد، و باطل مى ‏دانم آنچه را شما باطل دانستيد، به فرمان شمايم، عارف به حقّتان هستم،
مُقِرٌّ بِفَضْلِكُمْ مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُمْ مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِكُمْ مُعْتَرِفٌ بِكُمْ مُؤْمِنٌ بِإِيَابِكُمْ مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِكُمْ مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِكُمْ مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِكُمْ آخِذٌ بِقَوْلِكُمْ عَامِلٌ بِأَمْرِكُمْ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ زَائِرٌ لَكُمْ لائِذٌ عَائِذٌ بِقُبُورِكُمْ مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِكُمْ وَ مُتَقَرِّبٌ بِكُمْ إِلَيْهِ وَ مُقَدِّمُكُمْ أَمَامَ طَلِبَتِي وَ حَوَائِجِي وَ إِرَادَتِي فِي كُلِّ أَحْوَالِي وَ أُمُورِي مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ عَلانِيَتِكُمْ وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ وَ مُفَوِّضٌ فِي ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ وَ مُسَلِّمٌ فِيهِ مَعَكُمْ،
برترى شما اقرار دارم، تحملّ كننده دانش شمايم، پرده‏ نشين پيمان و حرمت شما مى باشم، به شما معترفم، به بازگشتتان مؤمنم، رجعت تان را تصديق دارم‏ چشم به راه فرمان شمايم، در انتظار حكومت شما به سر مى ‏برم، گيرنده گفته شما هستم، عمل كننده به فرمان شما می باشم، پناهنده به شمايم، زائر شما هستم، ملتجى و پناهنده به قبر شمايم، خواهنده شفاعت به درگاه خداى عزّ و جلّ به وسيله شما مى ‏باشم، و به سوى او به سبب شما تقرّب مى ‏جويم، و مقدّم كننده شما پيش روی خواسته ‏ام و حاجاتم و ارادتم در همه احوال و امورم، به نهان و آشكارتان، و حاضر وغائبتان، و اوّل و آخرتان ايمان دارم، و در همه اينها واگذارنده كار به شمايم، و در اينها به همراه شما تسليم،
وَ قَلْبِي لَكُمْ مُسَلِّمٌ وَ رَأْيِي لَكُمْ تَبَعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يُحْيِيَ اللَّهُ تَعَالَى دِينَهُ بِكُمْ وَ يَرُدَّكُمْ فِي أَيَّامِهِ وَ يُظْهِرَكُمْ لِعَدْلِهِ وَ يُمَكِّنَكُمْ فِي أَرْضِهِ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ غَيْرِكُمْ [عَدُوِّكُمْ‏] آمَنْتُ بِكُمْ وَ تَوَلَّيْتُ آخِرَكُمْ بِمَا تَوَلَّيْتُ بِهِ أَوَّلَكُمْ وَ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الشَّيَاطِينِ وَ حِزْبِهِمُ الظَّالِمِينَ لَكُمْ [وَ] الْجَاحِدِينَ لِحَقِّكُمْ وَ الْمَارِقِينَ مِنْ وِلايَتِكُمْ وَ الْغَاصِبِينَ لِإِرْثِكُمْ [وَ] الشَّاكِّينَ فِيكُمْ [وَ] الْمُنْحَرِفِينَ عَنْكُمْ وَ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَكُمْ وَ كُلِّ مُطَاعٍ سِوَاكُمْ وَ مِنَ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ فَثَبَّتَنِيَ اللَّهُ أَبَدا مَا حَيِيتُ عَلَى مُوَالاتِكُمْ وَ مَحَبَّتِكُمْ وَ دِينِكُمْ وَ وَفَّقَنِي لِطَاعَتِكُمْ وَ رَزَقَنِي شَفَاعَتَكُمْ ،
دلم‏ تسليم شماست، رأيم تابع شماست، و يارى ‏ام براى شما مهيّاست، تا زمانى كه خدا دينش را به وسيله شما زنده كند، و شما را در ايّامش بازگرداند، و براى عدالتش آشكارتان نمايد، و در زمينش پابر جايتان فرمايد، پس با شمايم با شما، نه با غير شما به شما ايمان آوردم، آخرى شما را دوست دارم، همانطور كه اوّلين شما را دوست داشتم، به سوى خدا از دشمنانتان بيزارى مى ‏جويم و و نيز بيزارى نمودم از جبت و طاغوت و شياطين و گروهشان، آن ستم‏ كنندگان به شما، و منكران حقّتان، و خارج‏ شدگان از ولايتتان، و غصب‏ كنندگان ميراثتان، و شك‏ كنندگان در حقانيت تان، و منحرف ‏شوندگان از حضرتتان، و از هر آنچه‏ به غير شما وارد در دين شده و از دين نيست، و از هر اطاعت شده ‏اى جز شما، و از رهبرانى كه مردم را به آتش دوزخ مى ‏خوانند، پس خدا هميشه پابرجايم‏ بدارد، تا كه زنده ‏ام بر مولات و محبّت و دين شما، و به اطاعت از شما موفّقم فرمايد، و شفاعت شما را نصيبم كند
وَ جَعَلَنِي مِنْ خِيَارِ مَوَالِيكُمْ التَّابِعِينَ لِمَا دَعَوْتُمْ إِلَيْهِ وَ جَعَلَنِي مِمَّنْ يَقْتَصُّ آثَارَكُمْ وَ يَسْلُكُ سَبِيلَكُمْ وَ يَهْتَدِي بِهُدَاكُمْ وَ يُحْشَرُ فِي زُمْرَتِكُمْ وَ يَكِرُّ فِي رَجْعَتِكُمْ وَ يُمَلَّكُ فِي دَوْلَتِكُمْ وَ يُشَرَّفُ فِي عَافِيَتِكُمْ وَ يُمَكَّنُ فِي أَيَّامِكُمْ وَ تَقَرُّ عَيْنُهُ غَدا بِرُؤْيَتِكُمْ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ مَوَالِيَّ لا أُحْصِي ثَنَاءَكُمْ وَ لا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ كُنْهَكُمْ وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَكُمْ وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ [اللَّهُ‏] وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ ،
و مرا از برگزيدگان دوستان قرار دهد، و از پيروى ‏كنندگان نسبت به آنچه شما به آن دعوت كرديد، و مرا از آنانى قرار دهد كه از آثار شما متابعت مى ‏كنند و به راه شما مى ‏روند، و به هدايت شما هدايت مى ‏جويند، و در گروه شما محشور مى ‏شوند، و در زمان رجعت تان دوباره به دنيا بازمى ‏گردد، و در دولت شما به‏ فرمانروايى می رسند، و در دوران سلامت كامل شما مفتخر مى ‏گردند، و در روزگار شما اقتدار مى ‏يابند، و فردا چشمشان به ديدار شما روشن مى ‏شود، پدر و مادر و جان و خانواده و مالم فداى شما، هركه آهنگ خدا كند، به وسيله شما آغاز میكند، و هركه او را به يكتايى پرستد، طريق توحيدش را از شما مى ‏پذيرد، و هركه قصد حق كند.
به شما توجه می نمايد، اى سرورانم، نمى توانم ثناى شما را شماره كنم، و در امر مداح گفتن قدرت رسيدن به حقيقت شما را ندارم، و در مقام وصف نمودن، توانايى بيان منزلت شما در من نيست، و حال آنكه شما نور خوبان و هاديان نيكان و حجّت هاى خداى جبّاريد، خدا با شما آغاز كرد، و با شما ختم می كند، و به خاطر شما باران فرو می ريزد،
وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ وَ عِنْدَكُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلائِكَتُهُ وَ إِلَى جَدِّكُمْ
و تنها براى شما آسمان را از اينكه بر زمين فرو افتد نگاه می دارد، مگر با اجازه خودش، و به وسيله شما اندوه را مى ‏زدايد، و سختى را برطرف می نمايد، و نزد شماست آنچه را بر رسولانش نازل فرموده، و فرشتگانش به زمين فرود آورده ‏اند، و به جانب جد شما.
%% (و اگر زيارت امير مؤمنان عليه السّلام‏ باشد، به جاى «والى جدّكم» بگو: وَ إِلَى أَخِيكَ ) بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِينُ آتَاكُمُ اللَّهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ طَأْطَأَ كُلُّ شَرِيفٍ لِشَرَفِكُمْ وَ بَخَعَ كُلُّ مُتَكَبِّرٍ لِطَاعَتِكُمْ وَ خَضَعَ كُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِكُمْ وَ ذَلَّ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لَكُمْ وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِكُمْ وَ فَازَ الْفَائِزُونَ بِوِلايَتِكُمْ بِكُمْ يُسْلَكُ إِلَى الرِّضْوَانِ وَ عَلَى مَنْ جَحَدَ وِلايَتَكُمْ غَضَبُ الرَّحْمَنِ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي ذِكْرُكُمْ فِي الذَّاكِرِينَ وَ أَسْمَاؤُكُمْ فِي الْأَسْمَاءِ وَ أَجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ وَ آثَارُكُمْ فِي الْآثَارِ وَ قُبُورُكُمْ فِي الْقُبُورِ فَمَا أَحْلَى أَسْمَاءَكُمْ وَ أَكْرَمَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَعْظَمَ شَأْنَكُمْ وَ أَجَلَّ خَطَرَكُمْ وَ أَوْفَى عَهْدَكُمْ [وَ أَصْدَقَ وَعْدَكُمْ‏] ، كَلامُكُمْ نُورٌ وَ أَمْرُكُمْ رُشْدٌ وَ وَصِيَّتُكُمُ التَّقْوَى وَ فِعْلُكُمُ الْخَيْرُ وَ عَادَتُكُمُ الْإِحْسَانُ ،
و به سوى برادرت روح الامین برانگيخته شد، خدا آنچه به شما عنايت كرده‏ به احدى از جهانيان مرحمت نفرموده، هر شرافتمندى در برابر شما سر به زير انداخته، و هر متكبّرى در مقابل طاعت شما گردن نهاده، و هر جبّارى نسبت‏ به برترى شما فروتن گشته است، و هر چيزى براى شما خوار شده است، و زمين به نورتان روشن گشت، و رسيدگان به ولايت شما رستگار شدند با شما راه به سوى بهشت را میتوان پيمود، خشم حضرت رحمان است بر كسیكه منكر ولايت شما شد، پدر و مادر و جان و اهل‏ و مالم فداى شما باد، ياد شما در قلوب يادكنندگان، و نامتان در نامها، و تن هايتان در تن‏ ها، و ارواحتان در ارواح، و جان هايتان در جانها، و آثارتان در آثار، و قبرهاي تان در قبرهاست، چه‏ شيرين است نامهاي تان، و گرامى است جان هايتان، و بزرگ است مقامتان، و عظيم است مرتبه بلندتان، و با وفاست پيمانتان، و راست است‏ وعده ‏تان، سخن شما نور، و دستورتان راهنما، و سفارشتان تقوا، و كارتان، خير، و روشتان‏ احسان،
وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ وَ شَأْنُكُمُ الْحَقُّ وَ الصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ وَ قَوْلُكُمْ حُكْمٌ وَ حَتْمٌ وَ رَأْيُكُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي كَيْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنَائِكُمْ وَ أُحْصِي جَمِيلَ بَلائِكُمْ وَ بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْكُرُوبِ وَ أَنْقَذَنَا مِنْ شَفَا جُرُفِ الْهَلَكَاتِ وَ مِنَ النَّارِ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي بِمُوَالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا وَ أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا وَ بِمُوَالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ،
و اخلاق و خويتان بزرگوارى، و كار و رفتارتان حق و راستى و مدارا، و گفتارتان حكم و حتم، و رأيتان‏ دانش و بردبارى و دورانديشى است، اگر از خوبى ياد شود، آغاز و ريشه و شاخه و سرچشمه و جايگاه و نهايتش شماييد، پدر و مادر و جانم فداى شما، چگونه ثناى نيكوى شما را وصف كنم، و آزمايش هاى زيباى شما را بشمارم، خدا ما را به وسيله شما از خواری درآورد، و غم هاى غرق كننده را از ما زدود، و ما را از پرتگاه هلاكت ها و آتش دوزخ رهانيد، پدر و مادر و جانم فداى شما، خدا در پرتو دوستى شما، دستورات دينمان را به ما آموخت، و از دنيايمان آنچه كه فاسد شده بود، اصلاح نموده، و به موالات شما دين كامل شد، و نعمت عظمت يافت،
وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ وَ بِمُوَالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ وَ لَكُمُ الْمَوَدَّةُ الْوَاجِبَةُ وَ الدَّرَجَاتُ الرَّفِيعَةُ وَ الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ وَ الْمَكَانُ [وَ الْمَقَامُ‏] الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْجَاهُ الْعَظِيمُ وَ الشَّأْنُ الْكَبِيرُ وَ الشَّفَاعَةُ الْمَقْبُولَةُ رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً ،
و جدايى به گردهمايى رسيد، و به مولات شما طاعت واجب شده‏ پذيرفته می گردد، و براى شماست موّدت واجب، و درجات بلند، و مقام پسنديده، و جايگاه معلوم‏ نزد خداى عزّ و جلّ، و شرف عظيم، و رتبه كبير، و شفاعت پذيرفته، اى پروردگار ما به آن‏چه نازل فرمودى ايمان آورديم، و از پيامبر پيروى كرديم، پس ما را در شمار گواهان بنويس، اى پروردگار ما، دلهاى ما را پس از اينكه هدايت نمودی منحرف مكن، و به ما از نزد خود رحمت ببخش، همانا تو بسيار بخشنده ‏اى، منزّه است پروردگار ما، كه وعده پروردگار ما امرى انجام يافته است‏
يَا وَلِيَّ اللَّهِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا يَأْتِي عَلَيْهَا إِلا رِضَاكُمْ فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَى سِرِّهِ وَ اسْتَرْعَاكُمْ أَمْرَ خَلْقِهِ وَ قَرَنَ طَاعَتَكُمْ بِطَاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبِي وَ كُنْتُمْ شُفَعَائِي فَإِنِّي لَكُمْ مُطِيعٌ مَنْ أَطَاعَكُمْ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاكُمْ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ اللَّهُمَّ إِنِّي لَوْ وَجَدْتُ شُفَعَاءَ أَقْرَبَ إِلَيْكَ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الْأَخْيَارِ الْأَئِمَّةِ الْأَبْرَارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِي فَبِحَقِّهِمُ الَّذِي أَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيْكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُدْخِلَنِي فِي جُمْلَةِ الْعَارِفِينَ بِهِمْ وَ بِحَقِّهِمْ وَ فِي زُمْرَةِ الْمَرْحُومِينَ بِشَفَاعَتِهِمْ إِنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ [تَسْلِيما] كَثِيراً وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ
اى ولىّ خدا به درستى كه بين من و خداى عزّ و جلّ گناهانى است كه آنها را جز رضايت شما پاك نمى ‏كند، پس به حقّ خدايی كه شما را امين بر راز خود قرار داد، و زير نظر گرفتن، زندگى بندگانش را از شما خواست، و طاعت خود را به طاعت شما مقرون نمود، هرآينه بخشش گناهانم را از خدا بخواهيد و شفيعان من شويد، كه من فرمانبردار شمايم، كسى ‏كه شما را اطاعت كرد، خدا را اطاعت نموده، و هر كه از شما نافرمانى نمود، خدا را نافرمانی كرده است، و هركه شما را دوست داشت، خدا را دوست داشته، و هر كه شما را دشمن داشت خدا را دشمن داشته است.
خدايا اگر من شفيعانى را به درگاه تو نزديك‏تر از محمّد و اهل بيتش، آن خوبان و پيشوايان و نيكان مى ‏يافتم، آنها را شفيعان خود قرار مى ‏دادم پس به حقشّان كه براى آنان بر خود واجب كرده ‏اى، مرا در گروه عارفان به آنها و آشناى به‏ حقّشان، و در شمار رحم‏ شدگان به شفاعت آن بزرگواران وارد كن، به درستى كه تو مهربان‏ترين مهربانانى، و درود خدا بر محمّد و خاندان پاكش‏ و سلام خدا، سلامى بسيار، بر آنان باد، و خدا ما را بس است، و نيكو كارگشايى است

موضوعات: زیارت جامعه کبیره  لینک ثابت
 [ 03:14:00 ب.ظ ]




زیارت امام زمان (ع) در روز جمعه
متن عربی متن ترجمه
جمعه روز حضرت صاحب الزّمان (عج) و بنام آن حضرت است و همان روزى است كه ايشان در آن روز ظهور خواهد فرمود.
.
.
بگو:
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ،
سلام بر تو اى حجّت خدا در زمينش، سلام بر تو اى ديده خدا در ميان مخلوقاتش، سلام‏ بر تو اى نور خدا كه رهجويان به آن نور ره میيابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده میشود، سلام بر تو اى پاك‏نهاد و اى هراسان از آشوب دوران، سلام بر تو اى همراه خيرخواه، سلام بر تو اى كشتى نجات، سلام بر تو اى چشمه حيات، سلام بر تو، درود خدا بر تو و بر خاندان پاكيزه و و پاكت، سلام بر تو، خدا در تحقق وعده‏اى كه به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرمايد، سلام بر تو اى مولاى من، من دل‏بسته تو و آگاه به شأن دنيا و آخرت توام، و به دوستى تو و خاندانت به سوى خدا تقرّب میجويم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار میكشم،
وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ لَكَ وَ التَّابِعِينَ وَ النَّاصِرِينَ لَكَ عَلَى أَعْدَائِكَ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِي جُمْلَةِ أَوْلِيَائِكَ يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَى يَدَيْكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِينَ بِسَيْفِكَ وَ أَنَا يَا مَوْلايَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ يَا مَوْلايَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ.
و از خدا درخواست مى ‏كنم بر محمّد و خاندان‏ محمّد درود فرستد و مرا از منتظران و پيروان و ياوران تو در برابر دشمنانت و از شهداى در آستانت در شمار شيفتگانت قرار دهد، اى سرور من، اى صاحب‏ زمان، درودهاى خدا بر تو و بر خاندانت، امروز روز جمعه و روز توست‏ روزى كه ظهورت و گشايش كار اهل ايمان به دستت در آن روز و كشتن كافران به سلاحت‏ اميد می رود و من اى آقاى من در اين روز ميهمان و پناهنده به توام و تو اى مولاى من بزرگوارى از فرزندان‏ بزرگواران و از سوى خدا به پذيرايى و پناه ‏دهى مأمورى، پس مرا پذيرا باش و پناه ده، درودهاى خدا بر تو و خاندان پاكيزه ‏ات.
سيّد بن طاووس فرموده: من پس از اين زيارت به اين شعر تمثل می جويم و به آن حضرت اشاره نموده، می گويم:
نَزِيلُكَ حَيْثُ مَا اتَّجَهَتْ رِكَابِي وَ ضَيْفُكَ حَيْثُ كُنْتُ مِنَ الْبِلادِ
در هر كجا و بر سر هر خوان، من ميهمان توام اى صاحب الزّمان

موضوعات: زیارت امام زمان (ع) در روز جمعه  لینک ثابت
 [ 03:13:00 ب.ظ ]




چهل حديث « اعجاز بسم اللّه‏ »

قرآن کريم :
كَلِمَةُ اللّه ِ هِىَ الْعُلْيا؛ سوره توبه، آيه ۴۰

كلام الهى است كه برترين است.۱پيامبر صلي الله عليه و آله : اَلتَّسْميَةُ مِفْتاحُ الْوُضوءِ و مِفْتاحُ كُلِّ شَيءٍ؛

بسم اللّه الرحمن الرحيم، كليد وضو و كليد هر چيزى است. مستدرك الوسائل، ج۱، ص ۳۲۳
۲پيامبر صلي الله عليه و آله : لا يُرَدُّ دُعاءٌ أَوَّلُهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ؛

دعايى كه با بسم اللّه الرحمن الرحيم شروع شود، رد نمى شود. الدعوات، ص ۵۲
۳پيامبر صلي الله عليه و آله : مَنْ قَرَأَ بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ مُوقِنا سَبَّحَتْ مَعَهُ الْجِبالُ إلاّ أَنـَّهُ لايَسْمَعُ ذلِكَ مِنها؛

هر كس با يقين بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كند، كوه ها به همراه او تسبيحمى گويند، هر چند او تسبيح آنها را نمى شنود. الدرالمنثور، ج ۱، ص ۲۶
۴پيامبر صلي الله عليه و آله : مَن رَفَعَ قِرطاسا مِنَ الأْرضِ مَكتوبا عَلَيهِ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِإجلالاً لِلّهِ ولاِسْمِهِ عَنْ أن يُداسَّ كانَ عِندَ اللّه ِ مِنَ الصِّدِّيقينَ و خُفِّفَ عَن والِدَيهِ و إنكانا مُشرِكَينِ؛

هر كس كاغذى را كه روى آن بسم اللّه الرحمن الرحيم نوشته شده است از روى زمين برداردو اين كار براى بزرگداشت خداوند و جلوگيرى از اهانت به نام او باشد، نزد خداوند از صديقينبه شمار مى رود و از بار گناه پدر و مادرش برداشته خواهد شد، حتى اگر مشرك باشند. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر، ج ۱، ص۳۲
۵پيامبر صلي الله عليه و آله : إذا قالَ الْعَبدُ عِندَ مَنامِهِ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ يَقولُ اللّه ُ: مَلائِكَتى! اُكتُبُوا بِالْحَسَناتِ نَفسَهُ إلَى الصَّباحِ؛

هر گاه بنده اى هنگام خوابش، بسم اللّه الرحمن الرحيم بگويد، خداوند به فرشتگانمى گويد: به تعداد نفس هايش تا صبح برايش حسنه بنويسيد. جامع الأخبار، ص ۴۲
۶پيامبر صلي الله عليه و آله : اَلْعَبد… إِنْ قالَ فى أوَّلِّ وُضوئِهِ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ طَهُرَتأعضاؤُهُ كُلُّها مِنَ الذُّنوبِ؛

اگـر بنـده اى… در ابتداى وضويش، بسم اللّه الرحمن الرحيم بگويد همه اعضايش ازگناهان پاك مى شود. تفسير الإمام العسكرى عليه السلام، ص ۵۲۱
۷پيامبر صلي الله عليه و آله : زَيـِّنوا مَوائِدَكُم بِالْبَقْلِ؛ فإِنَّها مَطرَدَةٌ لِلشَّياطينِ مَعَ التَّسميَةِ؛

سفره هايتان را با سبزى، زينت دهيد ؛ زيرا سبزى با بسم اللّه الرحمن الرحيم،شيطان را طرد مى كند. مكارم الأخلاق، ص ۱۷۶
۸پيامبر صلي الله عليه و آله : مَنْ قَرَأ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ كَـتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ حَرفٍ أربَعَةَ آلافِحَسَنَةٍ و مَحا عَنهُ أربَعَةَ آلافِ سَيِّـئَةٍ و رَفَعَ لَهُ أربَعَةَ آلافِ دَرَجَةٍ؛

هر كس بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كند خداوند به ازاى هر حرفِ آن چهار هزارحسنه برايش مى نويسد و چهار هزار گناه از او پاك مى كند و چهار هزار درجه او رابالا مى برد. بحارالأنوار، ج ۹۲، ص ۲۵۸
۹پيامبر صلي الله عليه و آله : أنَّهُ إذا قالَ الْمُعَلِّمُ لِلصَّبىِّ قُل بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ فَقالَ الصَّبىُّ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ كَـتَبَ اللّه ُ بَراءَةً لِلصَّبِىِّ و بَراءَةً لأِبـَوَيهِ و بَراءَةً لِلمُعَلِّمِ؛

وقتى معلم به كودك بگويد: بگو بسم اللّه الرحمن الرحيم و كودك آن را تكرار كندخداوند براى كودك و پدر و مادرش و معلم، برائت از آتش در نظر خواهد گرفت. مجمع البيان، ج ۱، ص ۵۰
۱۰پيامبر صلي الله عليه و آله: مَن كَـتَبَ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ فَجَوَّدَهُ تَعظيما لِلّهِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ؛

هر كس بسم اللّه الرحمن الرحيم را براى بزرگداشت خداوند زيبا بنويسد، خداوند اورا مى بخشد. بحارالأنوار، ج ۹۲، ص ۳۵
۱۱پيامبر صلي الله عليه و آله: عَنِ اللّهِ جَلّ وَ عزَّ أنَّهُ قالَ: كُلُّ أمرٍ ذى بالٍ لَم يُذكَر فيهِ بِسمِ اللّهِفَهُوَ أَبْتَرُ؛

پيامبر صلي الله عليه و آله از خداوند عزيز و جليل نقل كرده است كه فرمود: هر كار ارزشمندى كه درآن بسم اللّه ذكر نشود ناقص است. بحارالأنوار، ج ۷۶، ص ۳۰۵
۱۲پيامبر صلي الله عليه و آله : مَن حَزَنَهُ أَمرٌ تَعاطاهُ فَقالَ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ و هو مُخلِصٌ لِلّهِبِقَلبِهِ إلَيْهِ لَم يَنفَكَّ مِن إحدَى اثْنَتَينِ إمّا بُلُوغُ حاجَتِهِ فِى الدُّنيا و إمّا يَعدِلُهُ عِندَ رَبِّهِ ويَدَّخِرُ لَدَيهِ و أبقى لِلْمُؤمِنينَ؛

هر كس كارى او را اندوهگين و به خود مشغول كند و او با اخلاص براى خدا بسم اللّه الرحمن الرحيم بگويد و با قلبش به سوى او رو كند، يكى از اين دو براى او خواهد بود: يادر دنيا به حاجتش مى رسد و يا حاجتش نزد پروردگار بوده و براى او ذخيره مى شود وآن براى مؤمنان ماندگارتر است. التوحيد، ص ۲۳۲
۱۳پيامبر صلي الله عليه و آله : مَن أرادَ أَنْ يُنجِيَهُ اللّه ُ مِنَ الزَّبانيَةِ التِّسعَةِ عَشَرَ فَلْيَقرَأْ بِسمِ اللّهِالرَّحمنِ الرَّحيمِ فَإنَّها تِسعَةَ عَشَرَ حَرفا لِيَجعَلَ اللّهُ كُلَّ حَرفٍ مِنها جُنَّةً مِنواحدٍ مِنهُم؛

هر كس مى خواهد خداوند او را از زبانيه (فرشتگان عذاب) نوزده گانه برهاند، بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كند زيرا آن نوزده حرف است. تا خداوند هر حرف آن را سپرىدر مقابل يكى از آن فرشتگان قرار دهد. بحارالأنوار، ج ۸۹ ، ص ۲۵۸
۱۴پيامبر صلي الله عليه و آله : إذا مَرَّ الْمُؤمِنُ عَلَى الصِّراطِ فَيَقولُ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ طَفِئَتْلَهبُ النِّيرانِ وَ تَقولُ: جُز يا مُؤمِنُ فَإنَّ نورَكَ قَد أطفَأ لَهِبى؛

هنگامى كه مؤمن بر صراط مى گذرد، و مى گويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم. ناگاهزبانه هاى آتش خاموش مى شود و مى گويد: اى مؤمن عبور كن زيرا نور تو آتش مراخاموش كرد. جامع الأخبار، ص ۱۲۰
۱۵پيامبر صلي الله عليه و آله : لَو قَرَأتَ بِسمِ اللّهِ تَحفَظُكَ الْمَلائِكَةُ إلَى الْجَنَّةِ و هُوَ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ؛

اگر بسم اللّه را قرائت كنى، فرشتگان، تا بهشت تو را حفظ مى كنند و آن شفاى هردردى است. فقه الرضا عليه السلام، ص ۳۴۲
۱۶پيامبر صلي الله عليه و آله : إذا قالَ الْعَبدُ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُه: بَدَأَ عَبدىبِاسْمى و حَقٌّ عَلَىَّ أنْ اُتَمِّمَ لَهُ اُمُورَهُ و اُبارِكَ لَهُ فى أَحوالِهِ؛

هر گاه بنده اى بسم اللّه الرحمن الرحيم بگويد خداوند مى فرمايد: بنده ام كارش رابا نام من آغاز كرد، بر من است تا كارش را به پايان برسانم و براى او در كارهايشبركت قرار دهم. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ۲، ص ۲۶۹
۱۷پيامبر صلي الله عليه و آله : كانَ جِبرئيلُ إذا جاءَنى بِالْوَحىِ أوَّلُ ما يُلقى عَلَىَّ بِسمِ اللّهِالرَّحمنِ الرَّحيمِ؛

وقتى جبرئيل با وحى به نزدم مى آمد، نخستين چيزى كه به من القا مى كرد، بسماللّه الرحمن الرحيم بود. سنن الدارقطنى، ج ۱، ص ۳۰۴
۱۸پيامبر صلي الله عليه و آله : مَن قَرَأ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ بَنَى اللّهُ لَهُ فِى الْجَنَّةِ سَبعَةَ ألفٍ قَصرٍمِن ياقوتَةٍ حَمْراءَ؛

هر كس بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كند خداوند در بهشت هفتاد هزار قصر ازياقوت سرخ براى او بنا كند. مدينة المعاجز، ج ۲، ص ۳۶۶
۱۹پيامبر صلي الله عليه و آله : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ مِفتاحُ كُلِّ كِتابٍ؛

بسم اللّه الرحمن الرحيم، كليد هر نوشته اى است. الجامع الصغير، ج ۱، ص ۴۸۱
۲۰پيامبر صلي الله عليه و آله : اُمَّتى يَأتونَ يَومَ الْقيامَةِ و هُم يَقولونَ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ فَتَثقُلُحَسَناتُهُم فِى الْميزانِ فَيُقالُ: ألا ما اُراجِحَ مَوازينَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ: فَـتَقولُ الأْنبياءُ عليهم السلام إنَّابْتِداءَ كَلامِهِم ثَلاثَةَ أسماءٍ مِن أسماءِ اللّه ِ لَو وُضِعَت فى كَفَّةِ الْمِيزانِ و وُضِعَت سَيِّئاتُ الْخَلقِ فى كَفَّةٍ اُخرى لَرَجَحَتْ حَسَناتُهُم؛

امت من در روز قيامت مى آيند در حالى كه بسم اللّه الرحمن الرحيم مى گويند. آنگاهاعمال نيك آنها در ترازوى اعمال، سنگين مى شود. گفته مى شود: چه چيزى باعث شدهكه ترازوى اعمال امّت محمد سنگين شود. پيامبران جواب مى دهند: چون سخن ايشانبه سه نام از نام هاى پروردگار شروع مى شود كه اگر در يك كفه ترازو قرار گيرد و گناهانمردم در كفه ديگر گزارده شود، حسنات آنها برترى مى يابد. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر، ج ۱، ص ۳۲
۲۱امام على عليه السلام : إنَّ الْعَبدَ إذا أرادَ أن يَقرَأَ أو يَعمَلَ عَمَلاً و يَقولُ… بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِالرَّحيمِ فَإنَّهُ يُبارَكُ لَهُ فيهِ؛

هر بنده اى بخواهد چيزى بخواند يا كارى انجام دهد و بسم اللّه الرحمن الرحيمبگويد، در كارش بركت داده مى شود. تفسير الإمام العسكرى عليه السلام، ص ۲۵
۲۲امام على عليه السلام : مَنِ اسْتَمَعَ إلى قارى ءٍ يَقرَؤُها بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ كانَ لَهُبِقَدرِ ما لِلْقارِئ؛

هر كس به صداى قارى اى كه بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت مى كند گوش دهد،براى او آن خواهد بود، كه براى قارى است. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ۲، ص ۲۷۱
۲۳امام على عليه السلام : بِسمِ اللّهِ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ و عَونٌ لِكُلِّ دَواءٍ؛

بسم اللّه ، شفاى هر دردى و يارى كننده هر دارويى است. نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص ۴۲
۲۴امام على عليه السلام : ألا فَمَن قَرَأها (بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ) مُعتَقِدا لِمُوالاةِ مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّيِّبِينَ مُنقادا لأَِمرِها مُؤمِنا بِظاهِرِهِما و باطِنِهِما أعطاهُ اللّه ُ عَزَّوَجلَّ بِكُلِّحَرفٍ مِنها حَسَنَةً كُلُّ واحِدَةٍ مِنها أفضَلُ مِنَ الدُّنْيا و ما فيها مِن أصنافِ أموالِهاو خَيراتِها؛

هر كه بسم اللّه الرحمن الرحيم را با اعتقاد و دوستى محمد و آل پاكش و با تسليم دربرابر دستوراتشان و با ايمان به ظاهر و باطنش بخواند خداوند عزيز و جليل در مقابل هرحرف آن، چيزى برتر از دنيا و آنچه در آن است، از ثروت و خوبى ها را به او مى بخشد. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ۱، ص ۲۷۰
۲۵امام كاظم عليه السلام : سُئِلَ الكاظِمُ عليه السلام: و أىُّ آيَةٍ أَعظَمُ فى كِتابِ اللّه ِ؟ فَقالَ: بِسمِ اللّهِالرَّحمنِ الرَّحيمِ؛

از امام كاظم عليه السلام پرسيدند: كداميك از آيات كتاب خدا برتر و بزرگ تر است؟ فرمودند:بسم اللّه الرحمن الرحيم. بحارالأنوار، ج ۸۹ ، ص ۲۳۸
۲۶امام باقر عليه السلام : أوَّلُ كُلِّ كِتابٍ نَزَلَ مِنَ السَّماءِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ»، فَإِذا قَرَأتَ«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» فَلا تُبالى أن لا تَستَعيذَ، و إذا قَرَأتَ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِالرَّحيمِ» سَتَرَتكَ فيما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ؛

ابتداى هر كتابى كه از آسمان نازل شده، بسم اللّه الرحمن الرحيم است. هر گاهبسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كردى اشكالى ندارد كه استعاذه نكنى (نگويى كه پناهمى برم به خدا) و هر گاه بسم اللّه الرحمن الرحيم را تلاوت كردى، تو را از آنچه ميانآسمان و زمين است محفوظ مى دارد. كافى، ج ۳ ، ص ۳۱۳
۲۷امام صادق عليه السلام : اِحتَجِز مِنَ النّاسِ كُلِّهِم بـِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» و بـِ «قُلْ هُوَ اللّه ُ أحَدٌ»اِقرَأها عَن يَمينِكَ و عَن شِمالِكَ و مِن بَينِ يَدَيكَ و مِن خَلفِكَ و مِن فَوقِكَ ومِن تَحتِكَ؛

خود را از تمامى مردم با بسم اللّه الرحمن الرحيم و قل هو اللّه احد حفظ كن. آن را ازسمت راست و چپ و جلو و عقب و بالا و پايين بخوان. كافى، ج ۲، ص ۶۲۴
۲۸امام صادق عليه السلام : لا تَدَعْ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ و إن كانَ بَعدَهُ شِعرٌ؛

بسم اللّه الرحمن الرحيم را رها مكن حتى اگر بعدش شعر باشد. كافى، ج ۲، ص ۶۷۲
۲۹امام صادق عليه السلام : إذا تَوَضَّأَ أحَدُكُم و لَم يُسَمَّ كانَ لِلشَّيطانِ فى وُضوئِهِ شِركٌ و إنأكَلَ أو شَرِبَ أو لَبِسَ و كُلُّ شَى ءٍ صَنَعَهُ يَنبَغى أن يُسَمِّى عَلَيهِ فَإن لَم يَفعَل كانَلِلشَّيطانِ فيهِ شِركٌ؛

هر گاه يكى از شما وضو بگيرد و بسم اللّه الرحمن الرحيم نگويد. شيطان در آنشريك است و اگر غذا بخورد و آب بنوشد يا لباس بپوشد و هر كارى كه بايد نام خدا را برآن جارى سازد، انجام دهد و چنين نكند، شيطان در آن شريك است. محاسن، ج ۲، ص ۴۳۳
۳۰امام صادق عليه السلام : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ اسْمُ اللّه ِ الأْكبَرِ أو قالَ الأْعظَمِ؛

بسم اللّه الرحمن الرحيم، بزرگ ترين ـ فرمود ـ يا با عظمت ترين نام خداوند است. بحارالأنوار، ج ۹۰، ص ۲۲۳
۳۱امام صادق عليه السلام : اَلباءُ بَهاءُ اللّه ِ وَ السِّينُ سَناءُ اللّه ِ وَ الْمِيمُ مَجدُ اللّه ِ و اللّه ُ إلهُ كُلِّ شَى ءٍالرَّحمنُ بِجَميعِ خَلقِهِ وَ الرَّحيمُ بِالْمُؤمنينَ خاصَّةً؛

باء (بسم اللّه الرحمن الرحيم) بهاء (روشنى) خدا و سين آن سناء (بزرگى) خدا و ميمآن مجد (عظمت) خدا، و اللّه معبود همه چيز، رحمن مهربان به همه خلق، رحيم مهربانفقط به مؤمنان است. كافى، ج ۱، ص ۱۱۴
۳۲امام صادق عليه السلام : رُبَّما تَرَكَ بَعضُ شيعَتِنا فِى افْتِتاحِ أَمرِهِ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِفَـيَمْـتَحِنَهُ اللّه ُ بِمَكْروهٍ لِيُـنَـبِّهَهُ عَلى شُكرِ اللّه ِ وَ الثَّناءَ عَلَيهِ و يَمحَقُ وَ صَمةَ تَقصيرِهِعِندَ تَركِهِ قَولَ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ؛

بسا كه يكى از شيعيان ما در آغاز كارى، بسم اللّه الرحمن الرحيم نمى گويد و به همينخاطر، خداوند، او را گرفتار چيزى ناخوشايند مى سازد تا به شكر و ثناى الهى متوجّهگردد و كوتاهى اش را در گفتن بسم اللّه ، جبران كند. التوحيد، ص ۲۳۱
۳۳امام صادق عليه السلام : اَلْبَسمَلَةُ تيجانُ السُّوَرِ؛

بسم اللّه الرحمن الرحيم، تاج سوره هاست. تفسير القرطبى، ج ۱، ص ۹۲
۳۴امام كاظم عليه السلام : ما مِن أحَدٍ دَهَمَهُ أَمرٌ يَغُمُّهُ أَو كَرَبَتْهُ كُربَةً فَرَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ ثُمَّقالَ ثَلاثَ مَرّاتٍ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ إلاّ فَرَّجَ اللّه ُ كُربَتَهُ و أذهَبَ غَمَّهُ؛

هر كس گرفتار چيزى است كه غمگينش مى سازد يا ناخوشايندى كه ناراحتشمى كند، اگر سر به آسمان بلند كند و سه بار بسم اللّه الرحمن الرحيم بگويد، بى ترديد،خداوند، گره از كارش خواهد گشود و غمش را برطرف خواهد كرد. مكارم الأخلاق، ص ۳۴۷
۳۵امام رضا عليه السلام : إنَّ بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أقرَبُ إلَى اسْمِ اللّه ِ الأْعظَمِ مِن سَوادِ الْعَينِ إلى بَياضِها؛

بسم اللّه الرحمن الرحيم، به اسم اعظم نزديك تر است از سياهى چشم به سفيدى اش. عيون أخبار الرضا، ج ۱، ص ۸
۳۶امام رضا عليه السلام : مَعنى قَولِ القائِلِ بِسمِ اللّهِ أَىْ أَسِمُ عَلى نَفسى سِمَةً مِن سِماتِ اللّه ِ وهِىَ الْعِبادَةُ؛

معناى گفته كسى كه بسم اللّه مى گويد، يعنى نشانى از نشانه هاى خداوند را بر خودمى گذارم و آن عبادت است. التوحيد، ص ۲۲۹
۳۷امام على عليه السلام : قولوا عِندَ افتِتاحِ كُلِّ أَمرٍ صَغيرٍ أو عَظيمٍ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ؛أَىْ أَستَعينُ عَلى هذَا الأَمرِ بِاللّه ِ الَّذى لا يَحِقُّ العِبادَةُ لِغَيرِهِ، المُغيثِ إذَ ااستُغيثَ، المُجيبِ إذا دُعىَ، الرَّحمنِ الَّذى يَرحَمُ بِبَسطِ الرِّزقِ عَلَينا، الرَّحيمِ بِنا فىأديانِنا و دُنيانا و آخِرَتِنا، خَفَّفَ عَلَينَا الدِّينَ و جَعَلَهُ سَهلاً خَفيفا، و هُوَ يَرحَمُنابِتَمييزِنا مِن أعدائِهِ؛

هنگام آغاز هر كار كوچك و بزرگى بسم اللّه الرحمن الرحيم بگوييد. يعنى براى اينكار، از خدا مدد مى جويم. خدايى كه جز او كسى سزاوار پرستش نيست. پناهگاه پناهجوو فريادرس فرياد خواه است. خداوند بخشنده اى كه با گسترش روزى بر ما رحم مى كند،مهربان به ما، در آيين و دنيا و آخرتمان. دين را بر ما آسان و سبك و سهل گرفت. و به مارحم مى كند با جدا كردن از دشمنانش. التوحيد، ص ۲۳۲
۳۸امام حسن عسكرى عليه السلام : عَلاماتُ المُؤمِنِ خَمسٌ: … وَ الجَهرُ بـِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ»؛

نشانه هاى مؤمن پنج چيز است: … و بلند گفتن بسم اللّه الرحمن الرحيم. تهذيب الأحكام، ج ۶ ، ص ۵۲ ، ح ۳۷
۳۹امام صادق عليه السلام : اِغْلِقُوا أَبوابَ الْمَعصيَةِ بِالإْسْتِعاذَةِ وَ افْتَحُوا أبوابَ الطّاعَةِبِالتَّسميَةِ ؛

درهاى گناهان را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببنديد و درهاى طاعت را با بسم اللّه گفتن بگشاييد. الدعوات، ص ۵۲
۴۰معصوم عليه السلام : مِن حَقِّ الْقَلَمِ عَلى مَن أَخَذَهُ إذا كَـتَبَ أَنْ يَبدَأَ بِبِسمِ اللّهِ الرَّحمنِالرَّحيمِ ؛

از حقوق قلم بر كسى كه آن را براى نوشتن در دست مى گيرد اين است كه با بسم اللّه الرحمن الرحيم آغاز كند. مستدرك الوسائل، ج ۸ ، ص434

موضوعات: چهل حديث « اعجاز بسم اللّه‏ »  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-12-06] [ 07:51:00 ب.ظ ]




اسرار و فواید بسم الله الرحمن الرحیم

از مولای متقیان حضرت علی (علیه‌السلام) روایت شده است: وقتی که بسم الله الرحمن الرحیم بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شد، آن حضرت فرمود: اولین بار که این آیه بر حضرت آدم نازل شد فرمود: تا زمانی که فرزندان من این آیه را قرائت کنند از عذاب (الهی) در امان خواهند بود.[۱]

نور دل‌ها

بسم الله نور دل دوستان است، آیینه جان عارفان است، چراغ سینه موحدان است، آسایش رنجوران و مرهم خستگان است، شفای درد و طبیب بیمار دلان است.[۲]

سوگند مقدس

جابر بن عبد الله انصاری می‌گوید: هنگامی که بسم الله الرحمن الرحیم نازل شد، ابر به سوی مشرق گریخت و باد آرام گرفت و دریا طوفانی شد و حیوانات گوش فرا دادند و شیطان‌ها از آسمان رانده شدند و خدای متعال به عزت و جلالش سوگند یاد کرد که
بسم الله بر هر چه خوانده شد خداوند آن را با برکت گرداند.[۳]
درس اول
امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: چون حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) متولد شد به سرعت رشد کرد تا آن جا که در هفت ماهگی، مادرش دست او را گرفت و نزد معلم برد. در ابتدای تعلیم، معلم گفت: بسم الله الرحمن الرحیم و عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) آن را تکرار کرد… .[۴]

نامی شگفت

در کتاب تفسیر فاتحه الکتاب در بحث مربوط به بسم الله الرحمن الرحیم از مفاتیح الغیب نقل شده است که: یکی از خواص اسم الله جل جلاله این است که چون الف آن را حذف کنند لله باقی بماند و این هم مختص خدای سبحان است لله الامر من قبل و من بعد[۵] اگر لام اول لله را بیفکنند، له می‌ماند، آن نیز مخصوص حق تعالی است، زیرا غیر خدا مالکیت حقیقی ندارند له الملک و له الحمد[۶] و اگر لام له را حذف کنند، آن نیز بر ذات او دلالت دارد، مانند هو در قل هو الله احد[۷].[۸]

شهر رحمت

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: در بهشت شهری است به نام مدینه الرحمه که بی نهایت زیباست، هر که به آن رسید از زحمت رست و به رحمت پیوست. در آن شهر خانه‌ای است به نام بیت الجلال که درهای بسیار دارد و کلید درهای آن
بسم الله الرحمن الرحیم است. چون بنده مؤمن بسم الله را با اخلاص بر زبان راند درها باز شود و از سوی خداوند ندا شود که مُلک این خانه و ولایت این شهر را به تو سپردیم.[۹]

سه هزار نام در سه نام

بعضی گفته‌اند: خدای متعال سه هزار نام دارد، هزار نام مخصوص فرشتگان مقرب است که آنان می‌دانند؛ هزار نام مخصوص پیامبران و نهصد و نود و نه نام مربوط به امت‌هاست. خدای سبحان از آن سه هزار نام یک نام را برای خود برگزیده و هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی از آن خبر ندارد و این اسم را مخزون سر مکنون گویند.
از آن نهصد و نود و نه اسم که سهم امت‌هاست سیصد اسم در تورات ذکر شده است و سیصد اسم در زبور و سیصد نام در انجیل و نود و نه اسم در قرآن و چون امت محمد (صلی الله علیه و آله) بهترین امت‌هاست خداوند مجموع معانی آن سه هزار نام را در سه اسم خود که در بسم الله الرحمن الرحیم (= الله، رحمن، رحیم) وجود دارد به ودیعت نهاده و هر یک را به معنای هزار اسم خود قرار داده و به امت اسلام ارزانی داشته تا هر بنده‌ای که این اسم و معنای آن‌ها را بداند چنان باشد که تمامی نام‌های خداوند را خوانده و دانسته است.
دهندش ز هر خرمنی خوشه‌ای
بیابد ز هر گوشه‌ای توشه‌ای[۱۰]

بزرگ‌ ترین آیه

شخصی به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کرد: کدام آیه در کتاب خداوند بزرگ تر است؟ حضرت فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم[۱۱]

وصیت عارف

عارفی وصیت کرد بسم الله الرحمن الرحیم را بر کفن او بنویسند پرسیدند: این کار چه سودی دارد؟ گفت: چون قیامت بر پا شود و همه مردم از قبر برخیزند، گویم: پروردگارا! برای ما کتابی فرستادی و در عنوان و آغاز آن بسم الله الرحمن الرحیم ثبت کردی، امروز با عنوان کتاب خود با ما رفتار کن.[۱۲]

آثار رحمت الهی

خداوند صفات متعددی دارد ولی در تمام مواقع در کنار عبارت بسم الله؛
الرحمن الرحیم را می‌آورد و خود را با این صفات یاد می‌کند. و حال آن که ممکن بود بگوید بسم الله العلیم الحکیم، بسم الله الجبار المنتقم و همچنین سایر صفات.
نکته مطلب، در جلب قلوب مردم از راه رحمت است. برای جمع آوری مردم هیچ نیرویی بهتر از رحمت ـ که موجد امید است ـ نیست. مردم وقتی امید پیدا کردند حرکت می‌کنند و امید از راه رحمت و بشارت میسر است. پیغمبری که می‌خواهد تمام طبقات مردم را جمع و آنان را امیدوار کند. باید قدرتی در اختیار داشته باشد که به وسیله آن در مردم روح امید ایجاد کند. بشارت و رحمت بهترین ابزار برای ایجاد امید است. از این رو می‌گوید: سبقت رحمته غضبه[۱۳] فضل و رحمتش بر غضبش سبقت دارد.
آوردن رحمن و رحیم در بسم الله باعث امیدواری و تجمع مردم بر گرد پیغمبر است، از این رو تمام مظاهر مختلف اسلام رحمت معرفی شده است، قرآن را هدی و رحمه للمؤمنین[۱۴] رسول را و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین[۱۵] واشداء علی الکفار رحماء
بینهم[۱۶]برمی‌شمرد.[۱۷]

جاذبه آیه رحمت

یکی از مردم ژاپن که به اسلام گروید در بخشی از نامه‌اش می‌نویسد: بسیاری از مردم ما در ژاپن در واقعه هیروشیما و نابودی و مجروح و مقتول شدن هزاران انسان، حتی ادیان خود را از دست دادند زیرا این حمله وحشیانه از سوی کشوری به ما صورت گرفت که از خدا و از مسیح و مذهب دم می‌زد ـ یعنی آمریکا ـ جمعی از در گذشتگان آن فاجعه از نزدیکان خود من بودند لذا من از جنگ و خشونت نفرت دارم و به رحم و عدالت و احسان و ایمان به خدای رحیم و عادل کشش دارم… برای من بیان شد که نخستین آیه‌ای که بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد، بسم الله الرحمن الرحیم است که در آن دو بار از رحمت خداوند سخن به میان آمده است و یکصد و چهارده بار در قرآن تکرار گردیده و هر مسلمانی علاوه بر ضرورت قرائت آن در نمازهایش قبل از شروع هر کار باید بسم الله الرحمن الرحیم بگوید… و من برای همین امور حیاتی مسلمان شده‌ام.[۱۸]

زیان غفلت

عبد الله بن یحیی می‌گوید: به محضر علی (علیه‌السلام) مشرف شدم و هنگامی که خواستم بر روی تخت بنشینم پایه آن شکست و بر زمین افتادم و سرم آسیب دید.
حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: شکر خداوندی را که کفاره گناهان شیعیان ما را در دنیا قرار داد تا همین جا پاک شوند. عبد الله می‌‌گوید: عرض کردم: چه گناهی کرده‌ام که شکسته شدن سرم کفاره آن باشد؟ حضرت فرمود: وقتی که نشستی بسم الله نگفتی.[۱۹]

جامع ترین نام

در کتاب آیه شریفه بسمله در فرهنگ اسلامی آمده است: محققان و مفسران علوم قرآنی برای اثبات این نکته که کلمه جلاله الله همانا جامع ترین نام برای ذات احدیت است، به دلایلی استناد کرده‌اند که به چند نمونه آن اکتفا می‌شود:
۱ـ اسمای دیگر الهی غالبا به عنوان صفت برای کلمه جلاله الله به کار می‌رود بدون آن که کلمه جلاله الله به عنوان صفت برای دیگر اسمای الهی واقع شود به عنوان مثال صحیح است گفته شود: الله العالم ولی نمی‌توان گفت: العالم الله لذا در قرآن می‌خوانیم
ان الله سمیع علیم و نمی‌خوانیم: ان سمیعا علیما الله و….
۲ـ توصیف قدرت مطلقه حاکم بر نظام هستی با عنوان الله مخصوص مسلمانان جهان است و مذاهب دیگر از معبود حقیقی مسلمانان با همین نام یاد می‌کنند نه اسمای دیگر الهی.
۳ـ در مقام ابراز شهادتین و قبول اسلام و بیان توحید و یگانه پرستی باید گفت: اشهد ان لا اله الا الله و نمی‌توان گفت: اشهد ان لا اله الا العلیم یا الا الخالق، الا الرازق و….
۴ـ تبادر ذهنی. آدمی اصولا با شنیدن لفظ جلاله بدون قرینه شدن لفظ دیگری به یاد معبود و معشوق حقیقی می‌افتد. پس یک مسلمان با ذکر لفظ جلاله الله گویی تمامی اسما و صفات حضرت حق (جل و جلاله) را بیان نموده است چون که صد آمد نود هم پیش ماست.[۲۰]

برکات نام او

بسم الله الرحمن الرحیم: به نام او که زبان‌ها گویا شده به نام او، جان‌‌ها شیدا شده به نام او، بیگانه آشنا شده به نام او، زشت‌ها زیبا شده به نام او، کارهاهویدا شده به نام او، راه‌ها پیدا شده به نام او. به نام او که چشم‌ها گریان به نام او، دل‌های عارفان سوزان به نام او، سرهای والهان خروشان به نام او، تن‌های عاشقان پیچان به نام او.[۲۱]

دستور العمل

یکی از عارفان گفته است: هر که مشکلی دارد و از تدبیر و حل آن عاجز است در روز جمعه پس از ادای نماز عصر هیچ ذکری نخواند و با حضور قلب کامل دو نام رحمن و رحیم را ـ که مخصوص خدای سبحان است ـ به صورت ندا تا غروب آفتاب تکرار کند و پس از ان سر به سجده بگذارد و حاجتی که دارد از خداوند بخواهد، البته بر آورده شود.[۲۲]

شفای قیصر

قیصر روم به سر دردی شدید مبتلا شده بود که تمام پزشکان از درمان او عاجز ماندند. نامه‌ای به محضر امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) نوشت و گزارش حال خود را به آن حضرت عرض کرد.
امام علی (علیه‌السلام) کلاهی را نزد وی فرستاد و فرمود: آن را بر سر نهد تا شفا یابد. قیصر چون آن را بر سر گذاشت فورا شفا یافت و بسیار تعجب کرد. دستور دارد آن کلاه را بشکافند و ببینند داخلش چیست.
وقتی که آن را شکافتند کاغذی در آن یافتند که نوشته بود بسم الله الرحمن الرحیم قیصر روم دریافت که شفای او از برکت بسم الله بود و برای همین مسلمان شد.[۲۳]

آغاز نامه‌ها

امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: پیش از اسلام، مردم در آغاز نامه‌های خود می‌نوشتند بسمک اللهم ـ پروردگارا! به نام تو ـ و چون آیه شریفه انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم [۲۴] نازل شد، از آن پس در ابتدای نامه می‌نوشتند: بسم الله الرحمن الرحیم.[۲۵]
* مرحوم علامه مامقانی رحمت الله علیه (متوفای ۱۳۵۱ق) در کتاب سراج الشیعه فی آداب الشریعه (ص ۱۷۹ ـ ۱۸۰) از نوشتن بسم الله به بهترین خط ممکن در صدر نامه‌ها به عنوان یک امر مستحبی یاد کرده است.[۲۶]

سرچشمه مهربانی‌ها

درباره تفسیر الرحمن الرحیم می‌خوانیم که: در آن اشاره‌ای است که نعت‌‌های سرشار و پراکنده ـ در دو جهان ـ تماما از خداوند است و برای اوست رحمت همگانی دنیا و رحمت ویژه عالم آخرت.
در روایت آمده است که: الرحمن همان (کسی) است که به روزی بندگانش شدیدا متمایل است و مواد روزیش را از آنان نبرد اگر چه آنان فرمانش نبرند. و علی (علیه‌السلام) فرمود (خداوند) رحیم است به بندگان مؤمن. و از رحمت اوست که صد رحمت آفرید و از آن، رحمت واحدی در همه آفریدگان قرار داد و با آن رحمت واحد، مردم به یکدیگر مهربان و دلسوزند.[۲۷]

سیره مشترک

ادب دینی شروع کار با نام خدا، تنها ره آورد پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) نیست، بلکه از طلیعه نامه حضرت سلیمان (علی نبینا و آله و علیه السلام) به ملکه سبأ بر می‌آید که سایر پیامبران نیز کارها و مکتوبات خود را با کلمه طیبه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ آغاز می‌کردند: قَالَتْ یَا أَیُّهَا المَلؤا إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ * إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ [۲۸] و از روایات اهل بیت (علیهم السلام) استفاده می‌شود که همه کتب آسمانی با مضمون این کریمه آغاز شده است[۲۹] و این سیره مشترک همه پیامبران الهی بوده است و در نامه کریمانه حضرت سلیمان (علی نبینا و آله و علیه السلام) نیز پس از نام خدا، دعوت به پذیرش توحید مطرح شده است: أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ [۳۰] و نباید پنداشت که در این نامه توحیدی، سلیمان پیامبر نام خود را بر نام خدا مقدم داشته است: إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ ؛ زیرا جمله نَّهُ مِن سُلَیْمَانَ ادامه سخن گزارشگر (ملکه سبأ) است، نه طلیعه نامه حضرت سلیمان.[۳۱]،[۳۲]

بسم الله در قرائت قرآن

الف: اول سوره‌ها: چون بسم الله در ابتدای همه سوره‌ها یکی از آیات قرآن است، هنگام تلاوت از اول سوره‌ها، گفتن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ واحب است. به جز سوره توبه (=برائت) که بدون بسم الله نازل شده است و نباید آن را در اول سوره برائت بخوانند.
ب: وسط سوره‌ها: در صورت شروع قرائت از وسط سوره‌ها، می‌توان بدون بسم الله یا با بسم الله شروع کرد. هر چند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم فضیلت و ثواب زیادی دارد، ولی در وسط سوره برائت بهتر است بدون بسم الله و تنها با اعوذ بالله خوانده شود تا نشانه‌ای باشد از این که در ابتدای سوره برائت بسم الله وجود ندارد.[۳۳]
* کسی که قرآن می‌خواند از هر جای قرآن باشد، (اول، وسط و یا آخر سوره) قبل از گفتن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ مستحب است بگوید: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ـ پناه می‌برم به خداوند از شیطان رانده شده ـ[۳۴]
خداوند متعال در سوره نحل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ [۳۵] هنگامی که قرآن می‌خوانی، از شر شیطان مطرود به خدا پناه بر

علت تقدم اعوذ بالله بر بسم الله

سؤال: چرا اعوذ بالله را بر بسم الله مقدم داشتند؟
پاسخ: اعوذ بالله مثل صابونی است که با آن جامه‌های آلوده و چرکین را پاک می‌سازند؛ چون بنده عازم تلاوت‌ قرآن شود، دهان آلوده به نامشروعات باشد، چون اعوذ بالله گوید دهان و زبان او پاک شود و شایسته آن گردد که کلام احدی را بر زبان گذراند.[۳۶]

هنگام درماندگی

حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: هر گاه به شدت در تنگنا قرار گرفتی و درمانده شدی بگو بسم الله الرحمن الرحیم و لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم که به برکت این کلمات، بلاها و آفت‌ها از تو دور گردد و از آن‌ها مصون و محفوظ بمانی.[۳۷]

آمرزش الهی

در کتاب تفسیر فاتحه الکتاب در بحث مربوط به بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ و آمرزش الهی و مهربانی او آمده است: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: روز قیامت بنده‌ای از اهل ایمان را حاضر کنند، به او خطاب شود ای بنده من! از نعمت من در معصیت استفاده کردی، هر چه نعمتم را بیشتر کردم تو بیش‌تر به گناه آلوده شدی.
بنده از خجالت معصیت سر به زیر می‌افکند. خطاب شود که ای بنده من! سر بردار که همان ساعت که معصیت کردی تو را آمرزیدم.[۳۸]
بنده‌ای دیگر را حاضر کنند که به خاطر زیادی گناهانش سرافکنده است و از خجلت گناه در درگاه الهی می‌گرید. به او خطاب شود: ای بنده من! آن روز که گناه می‌کردی و می‌خندیدی تو را (رسوا و) شرمسار نساختم، امروز که خجالت می‌کشی و گناه نمی‌کنی و زاری می‌کنی چگونه تو را عذاب کنم، گناهانت را بخشیدم و به تو رخصت ورود به بهشت دادم.[۳۹]
درسی از پیامبر (صلی الله علیه و آله)
روایت شده است: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آیه شریفه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قرائت کرد و آن را بیست بار تکرار نمود تا در معناهای آن اندیشه کند، و ابوذر می‌گوید: رسول خدا یک شب این آیه شریفه را تلاوت نمود و تکرار کرد: إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ [۴۰]،[۴۱] (گر آن‌ها را مجازات کنی، بندگان تواند ـ و قادر به فرار از مجازات تو نیستند ـ؛ و اگر آنان را ببخشی، توانا و حکیمی.)

راه درمان یأس

برخی از بزرگان گفته‌اند: افتتاح سوره‌های قرآن با بسم الله و آغاز شدن کتاب خداوند با سوره فاتحه و قرار گرفتن بسم الله در ابتدای این سوره، دلیل قاطع است بر وسعت رحمت خداوند. دقت در همین امر بهترین و مؤثرترین درمان درد ناامیدی است. توجه به این مسأله که منشأ نزول قرآن همانا رحمت واسعه الهی است، مستلزم آن است که رهروان حقیقت در قبول امتثال امر الهی تعجیل کنند و از اکراه و سستی بپرهیزند تا امیدشان قوی‌تر گردد و ایمان و یقین داشته باشند که خداوند با قرار دادن بسم الله در آغاز قرآن و سوره فاتحه و توصیف ذات خود با رحمن و رحیم چگونه می‌شود که بر بندگان خود رحم نفرماید.
آورده‌اند که: سائلی بر در عمارتی با شکوه رسید و چیزی خواست، بر خلاف انتظارش چیز کمی به او دادند. تبری آورد و خواست آن بارگاه را خراب کند. پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ به صاحب عمارت گفت: یا خانه مطابق عطایت بساز و یا این که فراخور عمارت و درگاهت عطا کن. این بخشش اندک با این در بزرگ نمی‌سازد.[۴۲]

منبع:سبطین

موضوعات: اسرار و فواید بسم الله الرحمن الرحیم  لینک ثابت
 [ 07:49:00 ب.ظ ]




تاثیر گفتن بسم الله

1. در شروع غذا خوردن موجب دوری شیطان می شود
روایت شده وقتی که بنده خدا بسم الله الرحمن الرحیم می گوید، فرشته های الهی گویند: خداوند به طعام و خوراکتان برکت دهد، سپس فرشته ها شیطان را تهدید می کنند و می گویند: ای فاسق بیرون شو که تو بر آنها تسلطی نخواهی داشت.

2. برای دفع و دوری دشمن
هر گاه رسول خدا وارد منزل می شدند و چشمشان به دشمن می افتاد که بر علیه حضرت نقشه می کشیدند، حضرت بسم الله الرحمن الرحیم را با صدای بلند و آشکارا می خواندند در حالی که دشمن رو بر می گرداند و فرار می کرد.

3. در نمازها بسم الله را بلند خواندن موجب دور کردن شیطان است
حضرت سجاد به ابو حمزه فرمودند: وقتی نماز بپا می شود شیطان نزدیک امام جماعت می شود و می گوید آیا پروردگار را یاد کرده؟ یعنی بسم الله الرحمن الرحیم گفته است یا نه
اگر گوید: آری شیطان می رود و اگر گوید نه، بر دو شانه امام جماعت سوار می شود و دو پایش را بر سینه امام آویزان می کند، در اینجا امام جماعت شیطان است تا اینکه نماز تمام شود.

تفسیر اطیب البیان، ج1، ص 78،
به نقل از لالی الاخبار: ص 347

موضوعات: تاثیر گفتن بسم الله  لینک ثابت
 [ 07:47:00 ب.ظ ]





ختم بسم الله برای قضای حوائج

بهترين زمان براي ختم بسم الله رحمن رحيم جمعه بعد از نماز صبح است به اين ترتيب که ابتدا غسل کرده و بعد صد بار صلوات مي فرستيد و يک بار آية الکرسي ميخوانيد بعد ذکر بسم الله الرحمن الرحيم را 12000 دوازده هزاربار مي خوانيد بعد از آن دو رکعت نماز حاجت مي خوانيد و حاجت خود را مي گوييد که بعضي معتقدند نبايد حاجت گفته شود بعد از صد مرتبه صلوات و ختم را تمام مي کنيد
آثار اين ختم گشايش کارها و رسيدن به حاجات مي باشد

موضوعات: ختم بسم الله برای قضای حوائج, ختم بسم الله برای قضای حوائج  لینک ثابت
 [ 07:46:00 ب.ظ ]




در حدیث نبوى است که لا یرد دعاء اوله بسم الله الرحمن الرحیم

یعنى : دعائى که با ذکر بسم الله الرحمن الرحیم آغاز شود مردود نخواهد گشت

از امیرالمومنین على (علیه السلام ) روایت شده :

چون بسم الله الرحمن الرحیم نازل شد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم )فرمودند: اولین مرتبه نزول این آیه ((بسم الله )) بر حضرت آدم (علیه السلام ) بود که پس از شنیدن آن گفت : ذریه من ایمن از عذاب هستند مادامى که این آیه را قرائت کنند سپس این آیه بالا برده شد.
مرتبه دوم بر حضرت ابراهیم (علیه السلام ) نازل شد و آن حضرت هنگامى که در کفه منجنیق بود که بسمت آتش پرتاب شود این آیه ((بسم الله الرحمن الرحیم )) را تلاوت نمود، خدا آتش را براى آن حضرت سرد و سلامت گردانید باز این آیه بالا برده شد و نازل نشد مگر بر حضرت سلیمان (علیه السلام ) و در این هنگام بود که ملائکه خطاب به حضرت سلیمان گفتند سوگند بخدا که ملک و سلطنت تو از هر جهت تمام و کامل شد، سپس بالا برده شد تا اینکه بر من نازل گشت و روز قیامت که شود امت من مى آیند در حالى که این آیه شریفه را بر زبان دارند. پس چون اعمالشان در میزان نهاده شود کفه اعمال آنها سنگین شود
ممکن است مراد از نازل شدن بسم الله و بالا بردن حقیقت و آثار آن در عالم باشد.

در کافى و علل الشرایع از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده که

آن حضرت در بیان نماز شب معراج پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم )فرمود:

سپس خداوند عزوجل فرمود: اى محمد رو سوى حجر الاسود نما و به تعداد حجابهاى من ، مرا تکبیر گوى و به همین خاطر است که تکبیرات هفت تا است ، زیرا تعداد حجابها هم هفت است ، چون حجابها پایان یافت شروع به قرائت نما، تا اینکه مى فرماید: پس چون از تکبیر و افتتاح نماز فارغ شدى خداوند خطاب به او فرمود: الان به من رسیدى پس به اسم من شروع نما حضرت فرمودند: ((بسم الله الرحمن الرحیم))

موضوعات: در حدیث نبوى است که لا یرد دعاء اوله بسم الله الرحمن الرحیم  لینک ثابت
 [ 07:44:00 ب.ظ ]





راز و رمز بسم الله الرحمن الرحيم

آیه بسم ا… الرحمن الرحيم یک آیه بسیار کوچک اما بسیار پر محتوا و پر رمز و راز است و همیشه امامان و پیغمبران در مورد این آیه و شروع همه سوره ها قرآن با این آیه گفته اند و ما در سایت ایران مطلب قصد داریم راز و رمز های بسم الله الرحمن لرحيم رو برای شما معرفی کنیم .

از مولای متقیان حضرت علی (علیه‌السلام) روایت شده است: وقتی که بسم الله الرحمن الرحیم بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شد، آن حضرت فرمود: اولین بار که این آیه بر حضرت آدم نازل شد فرمود: تا زمانی که فرزندان من این آیه را قرائت کنند از عذاب (الهی) در امان خواهند بود.

بسم الله الرحمن الرحيم نور دل‌ها

بسم الله نور دل دوستان است، آیینه جان عارفان است، چراغ سینه موحدان است، آسایش رنجوران و مرهم خستگان است، شفای درد و طبیب بیمار دلان است

بسم الله الرحمن الرحيم سوگند مقدس

جابر بن عبد الله انصاری می‌گوید: هنگامی که بسم الله الرحمن الرحیم نازل شد، ابر به سوی مشرق گریخت و باد آرام گرفت و دریا طوفانی شد و حیوانات گوش فرا دادند و شیطان‌ها از آسمان رانده شدند و خدای متعال به عزت و جلالش سوگند یاد کرد که
بسم الله بر هر چه خوانده شد خداوند آن را با برکت گرداند.

درس اول

امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: چون حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) متولد شد به سرعت رشد کرد تا آن جا که در هفت ماهگی، مادرش دست او را گرفت و نزد معلم برد. در ابتدای تعلیم، معلم گفت: بسم الله الرحمن الرحیم و عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) آن را تکرار کرد…

بسم الله الرحمن الرحيم نامی شگفت

در کتاب تفسیر فاتحه الکتاب در بحث مربوط به بسم الله الرحمن الرحیم از مفاتیح الغیب نقل شده است که: یکی از خواص اسم الله جل جلاله این است که چون الف آن را حذف کنند لله باقی بماند و این هم مختص خدای سبحان است لله الامر من قبل و من بعد اگر لام اول لله را بیفکنند، له می‌ماند، آن نیز مخصوص حق تعالی است، زیرا غیر خدا مالکیت حقیقی ندارند له الملک و له الحمد و اگر لام له را حذف کنند، آن نیز بر ذات او دلالت دارد، مانند هو در قل هو الله احد

بسم الله الرحمن الرحيم شهر رحمت

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: در بهشت شهری است به نام مدینه الرحمه که بی نهایت زیباست، هر که به آن رسید از زحمت رست و به رحمت پیوست. در آن شهر خانه‌ای است به نام بیت الجلال که درهای بسیار دارد و کلید درهای آن بسم الله الرحمن الرحیم است. چون بنده مؤمن بسم الله را با اخلاص بر زبان راند درها باز شود و از سوی خداوند ندا شود که مُلک این خانه و ولایت این شهر را به تو سپردیم.

بسم الله الرحمن الرحيم سه هزار نام در سه نام

بعضی گفته‌اند: خدای متعال سه هزار نام دارد، هزار نام مخصوص فرشتگان مقرب است که آنان می‌دانند؛ هزار نام مخصوص پیامبران و نهصد و نود و نه نام مربوط به امت‌هاست. خدای سبحان از آن سه هزار نام یک نام را برای خود برگزیده و هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی از آن خبر ندارد و این اسم را مخزون سر مکنون گویند.

از آن نهصد و نود و نه اسم که سهم امت‌هاست سیصد اسم در تورات ذکر شده است و سیصد اسم در زبور و سیصد نام در انجیل و نود و نه اسم در قرآن و چون امت محمد (صلی الله علیه و آله) بهترین امت‌هاست خداوند مجموع معانی آن سه هزار نام را در سه اسم خود که در بسم الله الرحمن الرحیم (= الله، رحمن، رحیم) وجود دارد به ودیعت نهاده و هر یک را به معنای هزار اسم خود قرار داده و به امت اسلام ارزانی داشته تا هر بنده‌ای که این اسم و معنای آن‌ها را بداند چنان باشد که تمامی نام‌های خداوند را خوانده و دانسته است.

دهندش ز هر خرمنی خوشه‌ای

بیابد ز هر گوشه‌ای توشه‌ای

بسم الله الرحمن الرحيم بزرگ‌ ترین آیه

شخصی به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کرد: کدام آیه در کتاب خداوند بزرگ تر است؟ حضرت فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحيم وصیت عارف

عارفی وصیت کرد بسم الله الرحمن الرحیم را بر کفن او بنویسند پرسیدند: این کار چه سودی دارد؟ گفت: چون قیامت بر پا شود و همه مردم از قبر برخیزند، گویم: پروردگارا! برای ما کتابی فرستادی و در عنوان و آغاز آن بسم الله الرحمن الرحیم ثبت کردی، امروز با عنوان کتاب خود با ما رفتار کن.

بسم الله الرحمن الرحيم آثار رحمت الهی

خداوند صفات متعددی دارد ولی در تمام مواقع در کنار عبارت بسم الله؛

الرحمن الرحیم را می‌آورد و خود را با این صفات یاد می‌کند. و حال آن که ممکن بود بگوید بسم الله العلیم الحکیم، بسم الله الجبار المنتقم و همچنین سایر صفات.

نکته مطلب، در جلب قلوب مردم از راه رحمت است. برای جمع آوری مردم هیچ نیرویی بهتر از رحمت ـ که موجد امید است ـ نیست. مردم وقتی امید پیدا کردند حرکت می‌کنند و امید از راه رحمت و بشارت میسر است. پیغمبری که می‌خواهد تمام طبقات مردم را جمع و آنان را امیدوار کند. باید قدرتی در اختیار داشته باشد که به وسیله آن در مردم روح امید ایجاد کند. بشارت و رحمت بهترین ابزار برای ایجاد امید است. از این رو می‌گوید: سبقت رحمته غضبه[۱۳] فضل و رحمتش بر غضبش سبقت دارد.

آوردن رحمن و رحیم در بسم الله باعث امیدواری و تجمع مردم بر گرد پیغمبر است، از این رو تمام مظاهر مختلف اسلام رحمت معرفی شده است، قرآن را هدی و رحمه للمؤمنین رسول را و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین واشداء علی الکفار رحماء
بینهم برمی‌شمرد.

جاذبه آیه رحمت

یکی از مردم ژاپن که به اسلام گروید در بخشی از نامه‌اش می‌نویسد: بسیاری از مردم ما در ژاپن در واقعه هیروشیما و نابودی و مجروح و مقتول شدن هزاران انسان، حتی ادیان خود را از دست دادند زیرا این حمله وحشیانه از سوی کشوری به ما صورت گرفت که از خدا و از مسیح و مذهب دم می‌زد ـ یعنی آمریکا ـ جمعی از در گذشتگان آن فاجعه از نزدیکان خود من بودند لذا من از جنگ و خشونت نفرت دارم و به رحم و عدالت و احسان و ایمان به خدای رحیم و عادل کشش دارم… برای من بیان شد که نخستین آیه‌ای که بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد، بسم الله الرحمن الرحیم است که در آن دو بار از رحمت خداوند سخن به میان آمده است و یکصد و چهارده بار در قرآن تکرار گردیده و هر مسلمانی علاوه بر ضرورت قرائت آن در نمازهایش قبل از شروع هر کار باید بسم الله الرحمن الرحیم بگوید… و من برای همین امور حیاتی مسلمان شده‌ام.

بسم الله الرحمن الرحيم زیان غفلت

عبد الله بن یحیی می‌گوید: به محضر علی (علیه‌السلام) مشرف شدم و هنگامی که خواستم بر روی تخت بنشینم پایه آن شکست و بر زمین افتادم و سرم آسیب دید.

حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: شکر خداوندی را که کفاره گناهان شیعیان ما را در دنیا قرار داد تا همین جا پاک شوند. عبد الله می‌‌گوید: عرض کردم: چه گناهی کرده‌ام که شکسته شدن سرم کفاره آن باشد؟ حضرت فرمود: وقتی که نشستی بسم الله نگفتی.

بسم الله الرحمن الرحيم جامع ترین نام

در کتاب آیه شریفه بسمله در فرهنگ اسلامی آمده است: محققان و مفسران علوم قرآنی برای اثبات این نکته که کلمه جلاله الله همانا جامع ترین نام برای ذات احدیت است، به دلایلی استناد کرده‌اند که به چند نمونه آن اکتفا می‌شود:

۱ـ اسمای دیگر الهی غالبا به عنوان صفت برای کلمه جلاله الله به کار می‌رود بدون آن که کلمه جلاله الله به عنوان صفت برای دیگر اسمای الهی واقع شود به عنوان مثال صحیح است گفته شود: الله العالم ولی نمی‌توان گفت: العالم الله لذا در قرآن می‌خوانیم

ان الله سمیع علیم و نمی‌خوانیم: ان سمیعا علیما الله و….

۲ـ توصیف قدرت مطلقه حاکم بر نظام هستی با عنوان الله مخصوص مسلمانان جهان است و مذاهب دیگر از معبود حقیقی مسلمانان با همین نام یاد می‌کنند نه اسمای دیگر الهی.

۳ـ در مقام ابراز شهادتین و قبول اسلام و بیان توحید و یگانه پرستی باید گفت: اشهد ان لا اله الا الله و نمی‌توان گفت: اشهد ان لا اله الا العلیم یا الا الخالق، الا الرازق و….

۴ـ تبادر ذهنی. آدمی اصولا با شنیدن لفظ جلاله بدون قرینه شدن لفظ دیگری به یاد معبود و معشوق حقیقی می‌افتد. پس یک مسلمان با ذکر لفظ جلاله الله گویی تمامی اسما و صفات حضرت حق (جل و جلاله) را بیان نموده است چون که صد آمد نود هم پیش ماست.

بسم الله الرحمن الرحيم برکات نام او

بسم الله الرحمن الرحیم: به نام او که زبان‌ها گویا شده به نام او، جان‌‌ها شیدا شده به نام او، بیگانه آشنا شده به نام او، زشت‌ها زیبا شده به نام او، کارهاهویدا شده به نام او، راه‌ها پیدا شده به نام او. به نام او که چشم‌ها گریان به نام او، دل‌های عارفان سوزان به نام او، سرهای والهان خروشان به نام او، تن‌های عاشقان پیچان به نام او.

بسم الله الرحمن الرحيم دستور العمل

یکی از عارفان گفته است: هر که مشکلی دارد و از تدبیر و حل آن عاجز است در روز جمعه پس از ادای نماز عصر هیچ ذکری نخواند و با حضور قلب کامل دو نام رحمن و رحیم را ـ که مخصوص خدای سبحان است ـ به صورت ندا تا غروب آفتاب تکرار کند و پس از ان سر به سجده بگذارد و حاجتی که دارد از خداوند بخواهد، البته بر آورده شود.

بسم الله الرحمن الرحيم شفای قیصر

قیصر روم به سر دردی شدید مبتلا شده بود که تمام پزشکان از درمان او عاجز ماندند. نامه‌ای به محضر امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) نوشت و گزارش حال خود را به آن حضرت عرض کرد.

امام علی (علیه‌السلام) کلاهی را نزد وی فرستاد و فرمود: آن را بر سر نهد تا شفا یابد. قیصر چون آن را بر سر گذاشت فورا شفا یافت و بسیار تعجب کرد. دستور دارد آن کلاه را بشکافند و ببینند داخلش چیست. وقتی که آن را شکافتند کاغذی در آن یافتند که نوشته بود بسم الله الرحمن الرحیم قیصر روم دریافت که شفای او از برکت بسم الله بود و برای همین مسلمان شد.

بسم الله الرحمن الرحيم آغاز نامه‌ها

امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: پیش از اسلام، مردم در آغاز نامه‌های خود می‌نوشتند بسمک اللهم ـ پروردگارا! به نام تو ـ و چون آیه شریفه انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم [۲۴] نازل شد، از آن پس در ابتدای نامه می‌نوشتند: بسم الله الرحمن الرحیم.

* مرحوم علامه مامقانی رحمت الله علیه (متوفای ۱۳۵۱ق) در کتاب سراج الشیعه فی آداب الشریعه (ص ۱۷۹ ـ ۱۸۰) از نوشتن بسم الله به بهترین خط ممکن در صدر نامه‌ها به عنوان یک امر مستحبی یاد کرده است.

بسم الله الرحمن الرحيم سرچشمه مهربانی‌ها

درباره تفسیر الرحمن الرحیم می‌خوانیم که: در آن اشاره‌ای است که نعت‌‌های سرشار و پراکنده ـ در دو جهان ـ تماما از خداوند است و برای اوست رحمت همگانی دنیا و رحمت ویژه عالم آخرت. در روایت آمده است که: الرحمن همان (کسی) است که به روزی بندگانش شدیدا متمایل است و مواد روزیش را از آنان نبرد اگر چه آنان فرمانش نبرند. و علی (علیه‌السلام) فرمود (خداوند) رحیم است به بندگان مؤمن. و از رحمت اوست که صد رحمت آفرید و از آن، رحمت واحدی در همه آفریدگان قرار داد و با آن رحمت واحد، مردم به یکدیگر مهربان و دلسوزند

بسم الله الرحمن الرحيم سیره مشترک

ادب دینی شروع کار با نام خدا، تنها ره آورد پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) نیست، بلکه از طلیعه نامه حضرت سلیمان (علی نبینا و آله و علیه السلام) به ملکه سبأ بر می‌آید که سایر پیامبران نیز کارها و مکتوبات خود را با کلمه طیبه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ آغاز می‌کردند: قَالَتْ یَا أَیُّهَا المَلؤا إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ * إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ.و از روایات اهل بیت (علیهم السلام) استفاده می‌شود که همه کتب آسمانی با مضمون این کریمه آغاز شده است. و این سیره مشترک همه پیامبران الهی بوده است و در نامه کریمانه حضرت سلیمان (علی نبینا و آله و علیه السلام) نیز پس از نام خدا، دعوت به پذیرش توحید مطرح شده است: أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ [۳۰] و نباید پنداشت که در این نامه توحیدی، سلیمان پیامبر نام خود را بر نام خدا مقدم داشته است: إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ ؛ زیرا جمله نَّهُ مِن سُلَیْمَانَ ادامه سخن گزارشگر (ملکه سبأ) است، نه طلیعه نامه حضرت سلیمان.

بسم الله در قرائت قرآن

الف: اول سوره‌ها: چون بسم الله در ابتدای همه سوره‌ها یکی از آیات قرآن است، هنگام تلاوت از اول سوره‌ها، گفتن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ واحب است. به جز سوره توبه (=برائت) که بدون بسم الله نازل شده است و نباید آن را در اول سوره برائت بخوانند.

ب: وسط سوره‌ها: در صورت شروع قرائت از وسط سوره‌ها، می‌توان بدون بسم الله یا با بسم الله شروع کرد. هر چند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم فضیلت و ثواب زیادی دارد، ولی در وسط سوره برائت بهتر است بدون بسم الله و تنها با اعوذ بالله خوانده شود تا نشانه‌ای باشد از این که در ابتدای سوره برائت بسم الله وجود ندارد.

* کسی که قرآن می‌خواند از هر جای قرآن باشد، (اول، وسط و یا آخر سوره) قبل از گفتن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ مستحب است بگوید: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ـ پناه می‌برم به خداوند از شیطان رانده شده

خداوند متعال در سوره نحل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ [۳۵] هنگامی که قرآن می‌خوانی، از شر شیطان مطرود به خدا پناه بر

علت تقدم اعوذ بالله بر بسم الله

سؤال: چرا اعوذ بالله را بر بسم الله مقدم داشتند؟

پاسخ: اعوذ بالله مثل صابونی است که با آن جامه‌های آلوده و چرکین را پاک می‌سازند؛ چون بنده عازم تلاوت‌ قرآن شود، دهان آلوده به نامشروعات باشد، چون اعوذ بالله گوید دهان و زبان او پاک شود و شایسته آن گردد که کلام احدی را بر زبان گذراند.

بسم الله الرحمن الرحيم هنگام درماندگی

حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: هر گاه به شدت در تنگنا قرار گرفتی و درمانده شدی بگو بسم الله الرحمن الرحیم و لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم که به برکت این کلمات، بلاها و آفت‌ها از تو دور گردد و از آن‌ها مصون و محفوظ بمانی

بسم الله الرحمن الرحيم آمرزش الهی

در کتاب تفسیر فاتحه الکتاب در بحث مربوط به بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ و آمرزش الهی و مهربانی او آمده است: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: روز قیامت بنده‌ای از اهل ایمان را حاضر کنند، به او خطاب شود ای بنده من! از نعمت من در معصیت استفاده کردی، هر چه نعمتم را بیشتر کردم تو بیش‌تر به گناه آلوده شدی.

بنده از خجالت معصیت سر به زیر می‌افکند. خطاب شود که ای بنده من! سر بردار که همان ساعت که معصیت کردی تو را آمرزیدم
بنده‌ای دیگر را حاضر کنند که به خاطر زیادی گناهانش سرافکنده است و از خجلت گناه در درگاه الهی می‌گرید. به او خطاب شود: ای بنده من! آن روز که گناه می‌کردی و می‌خندیدی تو را (رسوا و) شرمسار نساختم، امروز که خجالت می‌کشی و گناه نمی‌کنی و زاری می‌کنی چگونه تو را عذاب کنم، گناهانت را بخشیدم و به تو رخصت ورود به بهشت دادم.

درسی از پیامبر (صلی الله علیه و آله)

روایت شده است: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آیه شریفه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قرائت کرد و آن را بیست بار تکرار نمود تا در معناهای آن اندیشه کند، و ابوذر می‌گوید: رسول خدا یک شب این آیه شریفه را تلاوت نمود و تکرار کرد: إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ [۴۰]،[۴۱] (گر آن‌ها را مجازات کنی، بندگان تواند ـ و قادر به فرار از مجازات تو نیستند ـ؛ و اگر آنان را ببخشی، توانا و حکیمی.)

بسم الله الرحمن الرحيم راه درمان یأس

برخی از بزرگان گفته‌اند: افتتاح سوره‌های قرآن با بسم الله و آغاز شدن کتاب خداوند با سوره فاتحه و قرار گرفتن بسم الله در ابتدای این سوره، دلیل قاطع است بر وسعت رحمت خداوند. دقت در همین امر بهترین و مؤثرترین درمان درد ناامیدی است. توجه به این مسأله که منشأ نزول قرآن همانا رحمت واسعه الهی است، مستلزم آن است که رهروان حقیقت در قبول امتثال امر الهی تعجیل کنند و از اکراه و سستی بپرهیزند تا امیدشان قوی‌تر گردد و ایمان و یقین داشته باشند که خداوند با قرار دادن بسم الله در آغاز قرآن و سوره فاتحه و توصیف ذات خود با رحمن و رحیم چگونه می‌شود که بر بندگان خود رحم نفرماید.

آورده‌اند که: سائلی بر در عمارتی با شکوه رسید و چیزی خواست، بر خلاف انتظارش چیز کمی به او دادند. تبری آورد و خواست آن بارگاه را خراب کند. پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ به صاحب عمارت گفت: یا خانه مطابق عطایت بساز و یا این که فراخور عمارت و درگاهت عطا کن. این بخشش اندک با این در بزرگ نمی‌سازد.

منبع : ايران مطلب

موضوعات: راز و رمز بسم الله الرحمن الرحيم  لینک ثابت
 [ 07:43:00 ب.ظ ]




شفا ودرمان با قران

چند آثار از ذکر بسم الله الرحمن الرحیم.

هر گاه خواستی در نزد بزرگ و کوچک و عام و خواص عزیز و محترم شوی هر روز صبح قبل از آنکه با کسی صحبت کنی ۶۰۰ بار تکرار می کنی

هر گاه از شدن درد شکم رنج می بری با طهارت سمت قبله ایستاده و دست راست را بر روی ناحیه ای که درد میکند گذاشته و ۱۱ بار تکرار میکنی

هر گاه خواستی شر شیطان را از خود دفع کنی با طهارت ۲۱ بار تکرار می کنی و بر روی یک کاغذ می نویسی

هر گاه خواستی دفع بلیات وآفات از زراعتت گردد ۱۰ بار بسم الله الرحمن الرحیم را نوشته و بر روی زراعت خوانده و در زمین دفع میکنیم

هر گاه خواستی نزد سلاطین و حکام بروی و ترس در دل داشتی قبل از آنکه حضور برسی ۵۰۰ مرتبه الرحمن الرحیم را بر روی کاغذ نوشته و ۱۵۰ مرتبه بسم الله بر روی آن خوانده و همراه نگهدار

هر گاه خواستی از هر آفتی در مسافرت حفظ گردی باید ۱۹۰ مرتبه بسم الله الرحمن الرحیم را نوشته و هم راه خود نگهداری

هر گاه زنی حمل خود را سقط می کرد و نمی توانست تا پایان نه ماه نگه دارد باید ۱۰۶ مرتبه بسم الله الرحمن الرحیم را نوشته و همراه خود نگه دارد.

هر گاه زنی بار دار نمی شود باید ۱۱۰ مرتبه بسم الله الرحمن الرحیم را نوشته تا به اذن خدا بار دار شود.

هر گاه خواستی محبت کسی را در دلش بیفکنی بیاور یک قطعه شیرینی و بر روی آن ۷۸۶ مرتبه بسم الله الرحمن الرحیم خوانده و به خورد مطلوب داده

هر گاه خواستی به دنبال کاری بروی و نا امید بودی ۱۰ مرتبه بسم الله الرحمن الرحیم را خوانده و یک حمد و چهار قل را خوانده و حرکت کن.

امام کاظم به مفضل بن عمر فرمود:ای مفضل! با «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمْ و با قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد»، خود را از تمام مردم بپوشان. آن را سمت راست و چپ و مقابل و پشت سر و پایین و بالای خودت بخوان و هر گاه بر حاکم ظالمی وارد شدی و نگاهت به او که افتاد، آن را سه مرتبه بخوان و دست چپ خود را گره بزن، سپس آن را باز نکن تا از نزدش خارج شوی.»

امام صادق(ع) می فرماید: هر یک از شما چون آهنگ کام بردن از همسر کند، خداوند را یاد کند (بسم الله الرحمن الرحیم بگوید)؛ زیرا هر کس هنگام نزدیکی، نام خدا را نبرد و فرزندی به وجود آورد شیطان در آن دخالت کرده باشد و این مطلب، با دوستی و دشمنی با ما مشخص می شود.»

ابی سیار می گوید: به امام صادق(ع) گفتم: من هنگام خوردن غذا ناراحت می شوم وتَخْمه می کنم. فرمود:غذای خود را با نام خدا آغاز کن، گفتم: چنین می کنم. فرمود: شاید غذاهای رنگارنگ می خوری؟ گفتم: بله. فرمود: بر هر رنگی نام خدا می بری؟ گفتم: نه. فرمود: پس بدین سبب ناراحت می شوی

آیا برای زمان نابودی و هلاکت، کلماتی به تو بیاموزم؟ پس بگو: «بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوّة الّا بالله العلیّ العظیم»، که خداوند به سبب آن، هر نوع بلایی را که بخواهد از تو دفع می کند.» پایداری و بقای عمل، بسته به ارتباطی است که با خدا دارد؛ از اینرو خداوند بزرگ در نخستین آیات قرآن بر پیامبر رحمت، دستور می دهد که تبلیغ اسلام را با نام خدا شروع کند

موضوعات: شفا ودرمان با قران چند آثار از ذکر بسم الله الرحمن الرحیم.  لینک ثابت
 [ 07:38:00 ب.ظ ]




گفتن بسم الله در همه امور

از امام صادق (ع ) روایت شده است که چنین فرمودند: هر گاه یکى از شما وضو گیرد و یا بخورد و یا بیاشامد و یا لباسى بپوشد، سزاوار است که بسم الله الرحمن الرحیم بگوید، پس اگر چنین نکند شیطان در آن شرکت خواهد کرد.

شروع هر سوره با بسم الله

بیهقى در کتاب شعب از احمد بن حنبل نقل کرده که گفت : هر که با هر سوره از قرآن کریم بسم الله الرحمن الرحیم نگوید، محققا یکصد و ده آیه از کتاب خدا را ترک گفته است .

هنگام ورود به مستراح

امام صادق (ع ) از پدرانش ، از امیر مؤ منان (ع ) روایت مى نماید که فرمود: هنگامى که براى ادرار کردن یا غیر آن برهنه شدید، بسم الله الرحمن الرحیم بگویید زیرا در این صورت ، شیطان به شما نگاه نمى کند تا کارتان تمام شود.

هم غذا شدن شیطان

از پیغمبر اسلام (ص ) پرسیده شد: آیا شیطان با انسان چیزى مى خورد؟
در پاسخ فرمودند: آرى ، بر سر هر سفره اى که بسم الله الرحمن الرحیم گفته نشود، شیطان با آنان غذا مى خورد، و به این جهت ، خداوند برکت را از آن سفره بر مى دارد

آغاز هر کار با نام خدا
رسول اکرم (ص ) فرمود: هر امر خطیرى اگر با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز نشود، آن امر ناقص و ناتمام خواهد ماند

رسول خدا ص فرمودند:

در شب معراج وارد بهشت شدم و چهار رودخانه از آب، شیر، عسل و شراب دیدم!

از جبرییل پرسیدم این رودخانه ها از کجا می اید و به کجا می رود؟
جبرییل فرمود: به حوض کوثر می رود، اما نمی دانم از کجا می اید، از خداوند سوال کن.
رسول خدا ص فرمودند: دعا کردم، ملکی نزد من آمد و گفت: چشمهایت بر هم بگذار، من هم بستم.
ان ملک گفت: چشمهایت را بگشا، گشودم درختی بزرگ به نظرم آمد که زیر آن درخت دری دیدم که بسته بود.
آن ملک گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحیم حضرت فرمودند: گفنم، درب باز شد.
وارد شدم قبه ای (گنبدی) دیدم، اطراف این قبه بسم الله الرحمن الرحیم نوشته و از وسط هیم های نام خدا نهرها جاری است، ناگاه صدایی شنیدم می گوید: هر کس از روی اخلاص بسم الله الرحمن الرحیم را بگوید از این نهرها سیراب می کنم.
ثمرات-ج3-ص451

رسول اکرم ص فرمودند:

چون روز قیامت شود به بنده خدا امر می شود که وارد آتش دوزخ شود، چون نزدیک دوزخ می شود می گوید: ((بسم الله الرحمن الرحیم)) و پا در دوزخ می نهد آنش دوزخ هفتاد هزار سال راه از او دور می شود.
در روایت دیگری آمده چون بنده خدا را پای میزان حساب حاضر می کنند و نامه اعمال او را در حالی که مملو از افعال و کردار زشت است به دست او می دهند در حین گرفتن نامه اعمال بنابر عادتی که درد نیا به گفت ((بسم الله الرحمن الرحیم)) داشته بر زبان جاری می کند و نامه اعمال را به دست می گیرد چون نامه اعمال را می گشاید آن را سفید می بیند در حالی که هیچ نوشته و عمل بدی در او نمی بیند.
بنده عاصی به فرشتگانی که حاضرند می گوید: در این نامه عمل چیزی نوشته نیست که بخوانم.
فرشتگان گویند: در همین نامه تمام اعمال بد تو نوشته بود اما به برکت و میمنت ((بسم الله الرحمن الرحیم)) محو شد.
منهج الصادقین، ج1، ص33

چرا لقمان، حکیم شد؟!

حکایت کرده اند که لقمان روزی در راهی می گذشت، پس قطعه کاغذی دید به روی زمین افتاده، چون آن را برداشت و ملاحظه نمود دید: ((بسم الله الرحمن الرحیم)) بر او ثبت شده است، پس آن را شسته و آبش را تناول نمود و به برکت این احترام، خداوند عالم، او را حکمت تلقین فرمود.
و لقد آتینا لقمان الحکمه**سوره لقمان، آیه 12

امام باقر علیه السلام فرمودند:

در اول هر کتابی که از آسمان نازل شد بسم الله الرحمن الرحیم بود پس هرگاه بسم الله را قرائت نمودی بر تو باکی نیست که استعاذه نگویی(اعوذ بالله من الشیطان الرجیم).
پس هرگاه بسم الله را قرائت نمودی بلاهای آسمان و زمین از تو منع می شود.
در روایت دیگر آمده: هر کس در اول وضویش بسم الله الرحمن الرحیم بگوید همه بدنش طاهر می شود و کسی که بسم الله الرحمن الرحیم نگوید بدنش طاهر نباشد مگر آن مقداری که آب رسیده است.

تفسیر اطیب البیان، ج1، ص 91

رسول خدا ص فرمودند:

چون خوان را می گذارند (یعنی سفره گسترانیده می شود) چهار هزار ملک دور آن را احاطه می کنند.
اگر بنده خدا بسم الله الرحمن الرحیم گفت: ملائکه می گویند: خدا به شما و طعامتان برکت بدهد و شیطان را دور می کنند، و بعد از فارغ شدن از غذا اگر بنده خدا گفت: الحمد لله ملائکه می گویند: اینها گروهی هستند که خداوند به ایشان نعمت داد و شکر این نعمت را اداء کردند.
اما اگر بنده خدا در اول سفره بسم الله نگفت ملائکه به شیطان می گویند: که ای فاسق بیا و با ایشان طعام بخور و اگر بنده از غذا خوردن فارغ شد و الحمد لله نگفت ملائکه می گویند: ایشان گروهی هستند که خدا به اینها نعمت داد و پروردگار را فراموش کردند.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: هرگاه مسلمانی بخواهد طعام بخورد و چون لقمه را بردارد و بگوید بسم الله و الحمد لله رب العالمین پیش از آنکه لقمه به دهانش رسد خدای تعالی گناهانش را می آمرزد.
منبع :حلیه المتقین، ص39، آداب طعام

موضوعات: گفتن بسم الله در همه امور  لینک ثابت
 [ 07:32:00 ب.ظ ]




خواص بسم الله الرحمن الرحیم

جواز بهشت

رسول اکرم (ص ) فرمود: هیچ کس به بهشت در نیاید مگر با پروانه و جواز بسم الله الرحمن الرحیم به این گونه بسم الله الرحمن الرحیم این نوشته اى است از سوى خداوند ویژه فلان پسر فلان ، او را در بهشت به جایگاه بلندى وارد سازید که شاخه هاى میوه آن آویخته و نزدیک و در دسترس ‍ باشد.

نجات از شعله هاى نوزده گانه آتش

عبدالله بن مسعود گوید: هر که خواهد از شعله هاى نوزده گانه آتش دوزخ نجات یابد، بسم الله الرحمن الرحیم گوید، زیرا بسم الله الرحمن الرحیم نوزده حرف است و خداوند تعالى هر حرفى را سپرى در برابر یکى از آن شعله ها قرار مى دهد.

ترک نام خدا

از ابن عباس (ره ) منقول است که گفت : هر کس بسم الله الرحمن الرحیم را ترک کند، محققا آیه اى از کتاب خداى تعالى را ترک گفته است .

گریز شیطان

پیغمبر گرامى خدا (ص ) فرمود: هرگاه بنده بسم الله الرحمن الرحیم را قرائت کند، شیطان از وى بگریزد.

دور شدن شیطان

حاج اسماعیل خان دولابی:کسی که در کارهایش بســم الله بگوید شیطان از او غافل می شود.و او می تواند به راهش برود. و وقتی وجود خودش بــسم الله شود اجنّه و شیطان از او فرار می کنند.

اسم اعظم خداوند

امام رضا (ع ) فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم (خداوند) از سیاهى چشم به سفیدى آن نزدیکتر است .

جهت مشکلات غریبه و امور کلیّه بعد از نماز عصر روز جمعه رو به قبله کنید و «بسم الله الرّحمن الّرحیم» را ورد زبان خود کنید و چون بانگ نماز شام بشنوید روی بر سجده حاجات نهد و حاجت خواهد تا مؤذّن اذان تمام کند روی و دستها را برداشته صلوات فرستد و مؤمنین و مؤمنات را فراموش نکند و آمرزش خواهد و برای هر مهم که به این ورد مداومت کند مرادات حاصل شود

موضوعات: خواص بسم الله الرحمن الرحیم(4)  لینک ثابت
 [ 07:32:00 ب.ظ ]




خواص بسم الله الرحمن الرحیم

در حدیث دارد کسی که یک مرتبه ((بسم الله الرحمن الرحیم)) بگوید به عدد هر حرفی چهار هزار حسنه برایش نوشته و چهار هزار گناه برای او محو و چهار هزار درجه برای او بالا برده می شود.خداوند می فرماید: به عزت و جلالم قسم هر کس از امت محمد بگوید: ((بسم الله الرحمن الرحیم)) اجر و ثواب هفتصد سال عبادت برایش می نویسم. و کسی که ((بسم الله الرحمن الرحیم)) را به خط زیبا بنویسد بهشت برای او واجب می شود.و کسی که ((بسم الله الرحمن الرحیم)) را بالای درب خانه اش بنویسد از هلاک شدن ایمن می شود.در خبر است که فرعون پیش از آنکه ادعای خدایی کند امر کرده بود که بالای درب قصرش کلمه ((بسم الله الرحمن الرحیم)) را نوشته بودند و چون ادعای خدایی کرد و موسی از ایمان او نا امید شد شکایت او را به خداوند عزیز کرد. از طرف پروردگار خطاب رسید، ای موسی تو در کفر او نظر داری و هلاک او از من می خواهی اما نظر من در آن کلمه عظیمه است که بالای قصر وی نوشته شد. قسم به عزت و جلال خودم تا آن نام در انجا نوشته است من او را عذاب نمی کنم. چون خدای متعال خواست او را عذاب کند اول آن نوشته را زایل گردانید و بعد از آن عذاب بر او فرستاد. نفایس الاخبار-ص400

از مرحوم صاحب جواهر نقل شده است که اگر خداوند جان را بگیرد و سپس به تو باز گرداند و یا این که به تو بگویند که تا چند روز دیگر زنده هستی چه می کنی ؟ آیا به عبادت و نماز صرف می گذارنی یا کار دیگر انجام می دهی ؟ آن بزرگوار می فرماید که این مدت را به خدمت خلق خدا مشغول می شوم ولو اگر شده در کنار در منزل می نشینم و برای کسانی که استخاره می خواهند استخاره می گیرم.

یک روز حضرت موسی بن عمران علیه السلام دعا کرد ،خدایا اگر تو انسان بودی چه عبادتی را انجام می دادی؟البته منظور موسی علیه السلام این بود که بداند کدام عبادت بیشتر مطلوب خداست . خداوند متعال وحی فرمود :ای موسی اگر مخلوق بودم خدمت به خلق می کردم ،اما برای خدا . موسی فهمید که بهترین عبادت ها خدمت به خلق خداست .

در «کافی» در جلد دوم ،در باب سعی در رفع حاجت مومن نقل کرده است :«روزی صفوان در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بود که ناگهان مردی که برایش گرفتاری پیش آمده بود به خدمت حضرت رسید و گرفتاریش را شرح داد . امام صادق علیه السلام به صفوان دستور فرمودند که فورا حرکت کن و برادر ایمانی خویش را در کارش یاری کن .صفوان رفت و پس از توفیق در اصلاح کار و حل مشکل او به پیش حضرت بازگشت . امام در مورد کار او سوال نمودند . صفوان گفت:خدا اصلاح کرد . خطاب بدان که همین کار به ظاهر کوچک و حاجتی که برآوردی و وقت کمی از تو گرفت از هفت شوط طواف دور کعبه محبوب تر و برتر است

موضوعات: خواص بسم الله الرحمن الرحیم(3)  لینک ثابت
 [ 07:31:00 ب.ظ ]




خواص بسم الله الرحمن الرحیم

پیامبر ص فرمود :

دعایى که اولش ((بسم الله الرحمن الرحیم )) باشد رد نمى شود، امت من در قیامت وارد شوند و بسم الله بر زبان رانند
گویند: حسنات امت محمد(صلى الله علیه و آله و سلم )چنین سنگین است ؟
پیغمبران جواب مى دهند:
آغاز سخن اینان سه نام از نامهاى مقدس خدا بود ((یعنى : الله ، رحمن و رحیم )) که اگر آنها را در کفه اى بگذارند و گناهان مردم را در کفه دیگر این کفه سنگین تر مى باشد.

نزول اول بسم الله الرحمن الرحیم بر حضرت آدم (علیه السلام ) بود

از امیرالمومنین (علیه السلام ) روایت شده که فرمودند:

کلمه ((بسم الله ))
فاتقه للمر توق و مسهله للوعور و مجنه للشرور و شفاء لما فى الصدور و امان لیوم النشور.
1- گشایش هر امر بسته
2- آسان کننده هر دشوارى
3- سپر نگهدارنده
4- شفاء کدورت سینه ها است
5- و امان است از ناراحتى هاى روز محشر

نبى اکرم محمد (صلى الله علیه وآله ) مى فرمایند:

بر هر دلى شیطانى نشسته ، وقتى اسم خدا برده میشود شیطان دور مى شود و انسان از گزند او در امان است و هنگامى که ذکر خدا فراموش و ترک شد، شیطان او را در دام خود اسیر کرده و به کارهاى زشت جذب مى نماید.

بزرگترین آیه کتاب خدا

امام صادق (ع ) فرمود: آنان (مخالفان ) را چه مى شود؟ خدایشان بکشد که (در نماز) عمدا، به آشکار و ظاهر، خواندن بزرگترین آیه در کتاب خدا را بدعت پنداشته اند (و در این کار هیچ دلیلى ندارند) و آن آیه بسم الله الرحمن الرحیم مى باشد.

بسم الله هنگام نامه نوشتن

امام صادق (ع ) مى فرماید: در نامه ها نوشتن بسم الله الرحمن الرحیم را ترک مکن ، اگر چه پس از آن شعر باشد

موضوعات: خواص بسم الله الرحمن الرحیم(2)  لینک ثابت
 [ 07:28:00 ب.ظ ]




خواص بسم الله الرحمن الرحیم

در حدیث دارد کسی که یک مرتبه ((بسم الله الرحمن الرحیم)) بگوید به عدد هر حرفی چهار هزار حسنه برایش نوشته و چهار هزار گناه برای او محو و چهار هزار درجه برای او بالا برده می شود.خداوند می فرماید: به عزت و جلالم قسم هر کس از امت محمد بگوید: ((بسم الله الرحمن الرحیم)) اجر و ثواب هفتصد سال عبادت برایش می نویسم. و کسی که ((بسم الله الرحمن الرحیم)) را به خط زیبا بنویسد بهشت برای او واجب می شود.و کسی که ((بسم الله الرحمن الرحیم)) را بالای درب خانه اش بنویسد از هلاک شدن ایمن می شود.در خبر است که فرعون پیش از آنکه ادعای خدایی کند امر کرده بود که بالای درب قصرش کلمه ((بسم الله الرحمن الرحیم)) را نوشته بودند و چون ادعای خدایی کرد و موسی از ایمان او نا امید شد شکایت او را به خداوند عزیز کرد. از طرف پروردگار خطاب رسید، ای موسی تو در کفر او نظر داری و هلاک او از من می خواهی اما نظر من در آن کلمه عظیمه است که بالای قصر وی نوشته شد. قسم به عزت و جلال خودم تا آن نام در انجا نوشته است من او را عذاب نمی کنم. چون خدای متعال خواست او را عذاب کند اول آن نوشته را زایل گردانید و بعد از آن عذاب بر او فرستاد. نفایس الاخبار-ص400

از مرحوم صاحب جواهر نقل شده است که اگر خداوند جان را بگیرد و سپس به تو باز گرداند و یا این که به تو بگویند که تا چند روز دیگر زنده هستی چه می کنی ؟ آیا به عبادت و نماز صرف می گذارنی یا کار دیگر انجام می دهی ؟ آن بزرگوار می فرماید که این مدت را به خدمت خلق خدا مشغول می شوم ولو اگر شده در کنار در منزل می نشینم و برای کسانی که استخاره می خواهند استخاره می گیرم.

یک روز حضرت موسی بن عمران علیه السلام دعا کرد ،خدایا اگر تو انسان بودی چه عبادتی را انجام می دادی؟البته منظور موسی علیه السلام این بود که بداند کدام عبادت بیشتر مطلوب خداست . خداوند متعال وحی فرمود :ای موسی اگر مخلوق بودم خدمت به خلق می کردم ،اما برای خدا . موسی فهمید که بهترین عبادت ها خدمت به خلق خداست .

در «کافی» در جلد دوم ،در باب سعی در رفع حاجت مومن نقل کرده است :«روزی صفوان در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بود که ناگهان مردی که برایش گرفتاری پیش آمده بود به خدمت حضرت رسید و گرفتاریش را شرح داد . امام صادق علیه السلام به صفوان دستور فرمودند که فورا حرکت کن و برادر ایمانی خویش را در کارش یاری کن .صفوان رفت و پس از توفیق در اصلاح کار و حل مشکل او به پیش حضرت بازگشت . امام در مورد کار او سوال نمودند . صفوان گفت:خدا اصلاح کرد . خطاب بدان که همین کار به ظاهر کوچک و حاجتی که برآوردی و وقت کمی از تو گرفت از هفت شوط طواف دور کعبه محبوب تر و برتر است

موضوعات: خواص بسم الله الرحمن الرحیم(1)  لینک ثابت
 [ 07:27:00 ب.ظ ]




ختم یا سمیع یا بصیر

ختم ۱- برای بینایی امر دنیا و آخرت و دفع شب کوری و بیماری های چشم و رفع قساوت قلب و دفع مبهوتی ۳۰۲ بار هر روز بعد از نماز صبح گفتن اسم یا بصیر نافع است و اگر خواست ختم گیرد قربة الی الله تا چهل روز قطع نکند و ۱۰۱ بین دو نماز جمعه بر یقین انسان می افزاید و ۴۰ روز روزی ۱۶۶۵ بار بسیار موثر است . در روزهای جمعه مداومت به این اسم سبب عنایت خاص خدا می شود

ختم ۲- اگر کسی اسم شریف السمیع را روز پنج شنبه بعد از نماز صبح ۵۰۰ بار بخواند وسپس دعا کند حاجت او روا گردد

ختم ۳- اگر در روز ۴۰۰ مرتبه ذکر شریف یا سمیع یا بصیر گفته شود هرگز محتاج نشود و رسوا نشود و خدای سمیع او را از پریشانی نگه دارد و صفای باطن و جلای قلب برایش حاصل گردد

ختم ۴- هر کس چهل روز هر روز ۱۶۶۵۰ مرتبه ذکر شریف البصیر را بگوید او را جلای قلبی حاصل

شود به طوری که اگر کسی از پیش روی او گذرذ ضمیر و مزاج و خوی بلکه نام او را هم بداند و به جمیع مرادات دین و دنیا و صفای ظاهر و باطن برسد و کارهای پریشان او جمع گردد

ختم ۵- اگر کسی در میان واجب و مستحب نماز جمعه ۱۰۱ مرتبه ذکر شریف البصیر را بگوید یقین او درست گردد

در اول يا در آخر دعا «يا سَميع يا بَصير» بگويد البته دعاي او به اجابت مقرون گرداند.

۶) براي استجابت دعا قبل از اذان صبح يا بعد از نماز نافله صبح (بعد از اذان) 180 مرتبه ذکر «يا سميع» خوانده شود. تعداد کبير اين ذکر 180 و تعداد وسيط آن 18 و تعداد صغير آن 9 مي‌باشد.

۷) و اگر كس اين اسم مبارك «يا سميع» را روز پنجشنبه بعد از نماز 500 بار بخواند هر دعا و حاجتي كه خواهد روا گردد. و اگر قاري به اين قيام كند مستجاب الدوة گردد. و هر روز به طريق اوراد چهارصد و دو نوبت بخواند «يا سَميعُ يا بَصير» هرگز به هيچ چيز محتاج نشود و رسوا نگردد و دعاهاي او مستجاب شود و صفاي باطن او را حاصل گردد.

السَّمیعُ :

چهار معنی دارد : 1- شنونده هر رازی از پست وبلند وپنهان وآشکار که یکسان باشد نزد او سخن یا سکوت خلق . 2- قبول کننده و اجابت نماینده دعای داعیان ، چنانکه سمعَ اللهُ لِمَن حَمِدَه و این اخص از معنی اول است . 3- دانا به مسموعات از اصوات و حروف و ترکیب کلمات خواه به ظهور آیند خواه نیایند . 4- عالم به هر معلوم اعم از اصوات و کلمات .

180 بار بخوانند به ظرف چینی که این کلمه را بر آن به مشک و زعفران نوشته و به روغن کل شیشه به گوش کران چکانند شفا یابد . مداومتش برای اجابت دعا مجربست .

رسول خدا (ص) فرمود: هرکه هر صباح سه نوبت بگوید:« بِسمِ اللهِ الَّذی لا یَضُرُّ مَعَ اسمِه شیئَ فِی اَلاَرضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَهُوَ السَّمیعُ العَلیم» وبرهر دو کف دست دمد وبروی خود فروآورد در آنروز به هیچ بلا وزحمت مبتلا نشود و اگر در شب به این ورد قیام نماید در آنشب از نکبات محفوظ و سالم ماند .

امام حضرت رضا علیه السلام فرمود: هر که هر روز پیش از آنکه سخن دنیا گوید بعد از ادای نماز صبح هفت نوبت بگوید:«فَسَیَکفیکَهُمُ اللهُ وَهُوَ السَّمیعُ العَلیم» خداوند تعالی از برکت این کلمات قرآنی جمله مهمات او را در آنروز کفایت کند .[رجوع به بحر الغرائب صفحه 61 ]

موضوعات: ختم یا سمیع یا بصیر  لینک ثابت
 [ 07:25:00 ب.ظ ]





نماز اميرالمونين حضرت علي (ع) :
امام صادق عليه السّلام روايت كرده‏ اند:هركه از شما نماز امير المؤمنين عليه السّلام را بخواند،از گناهان پاك گردد،همچون روزى‏ كه از مادر زاده شده و حاجاتش در پيشگاه حق برآورده شود.اين نماز چهار ركعت است در هر ركعت يك بار سوره«حمد» و پنجاه بار سوره توحيد تلاوت شود.
توضيحات كامل اين نماز مي توانيد در كتاب مفاتيح الجنان مطالعه نماييد.
سپس پس از نماز دعاي زير را بخوانيد كه تسبيح آن حضرت مي باشد.
در حديث آمده هركه اين نماز را بخواند، گناهان گذشته و آينده او آمرزيده شود،و مانند كسى شود كه دوازده مرتبه قرآن را ختم كرده باشد و حق تعالى گرسنگى و تشنگى قيامت را از او رفع كند.

منبع: مفاتيح الجنان

هر كسي اين نماز را خواند التماس دعا

موضوعات: نماز اميرالمونين حضرت علي (ع) :  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-12-05] [ 09:46:00 ب.ظ ]




شهدا هم گفتن . . .
زبان حال شهدا

خواهران ، مادران ، از ما گفتن بود .تو اون دنیا در پیشگاه خدا و معصومین وانبیاء
نگید نگفتید .

شهید یعقوب ابراهیم نژاد:
اگر می دانستم با هر بار که خونم ریخته می شود بی حجابی آغوش حجاب در بر می گیرد، حاضر بودم هزاران هزار بار کشته شوم.

شهید احمد پناهی:
حجاب شما سنگری است آغشته به خون من که اگر آن را حفظ نکنید به خون من خیانت کرده اید.

شهید محمد محمودی:
حجاب شما از خون ما که در جبهه می ریزد برای دشمن کوبنده تر است.

شهید ابراهیم هاشمیی:
حجاب شما به خون ما رنگ می بخشد.

شهید تقی سیفی:
خواهران در حجاب و برادران در نگاه می توانندشیطان را سرکوب کنند.

شهید منصور رنجبران:
این دنیا زودگذر است و به زودی همگی ما برای پاسخ در میز محاکمه الهی حاضر می شویم و آن موقع است که از شما سوال می شود ای زنان آیا پیرو حضرت فاطمه(س) بودید یا نه؟ چه جوابی دارید بدهید؟

شهید محمدرضا جمشیدیان:
آخر تا کی؟ چقدر شهدا وصیّت کنند که خواهران حجاب، حجاب. چرا از زینب و زهرا(سلام الله علیهما) درس نمی آموزید؟ دیگر بقیّه با وجدان خودتان، آخر کمی هم به آخرت فکر کنید.

شهید عبدالله محمودى:
و تو ا ى خواهر دینى‏ام؛ چادر سیاهى که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده‏تر است.

سردار شهید رحیم آنجفى:
خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادر سیاهتان و تقوای تان مى‏کُشید. حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل‏حجاب دشمن را مى‏بینى و دشمن تو را نمى‏بیند.

شهید محمّد کریم غفرانى:
حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.

شهید حمید رضا نظام:
خواهرم؛ از بى‏حجابى است اگر عمر گُل کم است، نهفته باش و همیشه گُل‏باش.

شهید سید محمد تقى میرغفوریان:
از تمامى خواهرانم مى‏خواهم که حجاب، این لباس رزم را حافظ باشند.

طلبه شهید محمد جواد نوبختی:
خواهرم؛ هم چون زینب باش و در سنگر حجابت ‏به اسلام خدمت کن.

شهید صادق مهدى پور:
یک دختر نجیب باید باحجاب باشد.

شهید بهرام یادگاری:
خواهرم؛ حجاب تو مشت محکمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلام‏مى‏زند.

شهید ابوالفضل سنگ‏تراشان:
تو اى خواهرم، حجاب تو کوبنده‏تر از خون سرخ من است.

شهید حمید رستمی:
به پهلوى شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان مى‏دهم که ، حجاب را حجاب‏را ، حجاب را ، رعایت کنید.

شهید على اصغر پور فرح آبادی:
خواهر مسلمان؛ حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان؛ بى‏اعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.

شهید على رضائیان:
شما خواهرانم و مادرانم؛ حجاب شما جامعه را از فساد به سوى‏معنویّت و صفا مى‏کشاند.

شهید على روحى نجفى:
از خواهران گرامى خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند ، زیرا که‏حجاب خون‏ بهاى شهیدان است.

شهید غلامرضا عسگری:
مادرم؛ من با حجاب و عزّت نفس و فداکارى شما رشد پیدا کردم.

شهید محمّد حسن جعفرزاده:
اى خواهرم؛ قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو مى‏ترسد تا سرخى خون من.

شهید محمّد على فرزانه:
خواهرم؛ زینب‏گونه حجابت را که کوبنده‏تر از خون من است‏حفظ کن.

رییس جمهور شهید محمّد على رجایى
خواهران ما در حالى که چادر خود را محکم برگرفته‏اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ مى‏کنند، هدف‏دار در جامعه حاضرشده‏اند.

شهید خلبان عباس بابایی:
حجاب ، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن.

شهید ابراهیم نجاتی:
از خواهرانم می خواهم با رعایت حجاب و مسائل دینی و اسلامی مشت محکمی به
دهان دشمنان انقلاب بزنند.

شهید حسین عنایتی:
ای خواهران حزب‌الله، از شما نیز تقاضا دارم قدم بر خون شهیدان نگذارید و با حفظ حجاب از خون شهیدان پاسداری کنید و همیشه در صحنة انقلاب باشید.

شهید محمّد کشوری:
خواهر حزب‌الّلهی‌ام، ممکن است شما فکر کنید که چرا این سعادت (فیض شهادت) تنها نصیب برادران می‌شود، لکن ای خواهرم، این را بدان که شما در سنگر حجاب و مسجد ومدرسه کوشا باش و فعالیّت شما از خون ما پُر ارج‌تر و کوبنده‌تر است. و نیز فیض آن از شهادت کمتر نیست.

شهید حمیدرضا قلی زاده:
خواهرم، حجابت را حفظ کن و به دشمنان اسلام و انسانیّت بفهمان که زن مسلمان ایرانی زنی است آزاده، با شخصیّت، باایمان و الهام گرفته از مکتب بانوی بزرگ اسلام زهرای اطهر(س)‌ که هرگز اجازه نخواهد داد – همانند زنان به لجن کشیده– از او عروسکی کوکی بسازند و وسیله‌ای برای فروش بیشتر کالاهای تجارتی شود.

شهید حمیدرضا نظام:
خواهرم، حجاب نشانگر زیبایی روح و اندیشه توست. خواهرم، حجاب تضمین‌کنندة سلامت و پارسایی جامعه است. جامعه رابه ویرانی مکش. خواهرم، حجاب مجوز ورود تو به بهشت است و آیا واقعاً‌ بهشت نمی‌خواهی؟‌ خواهرم، «غنچة نهفته در برگ را نچینند،‌از بی‌حجابی است اگر عمر گل کم است؛ نهفته باش و همیشه گل باش».

شهید محمّد علی وکیل زاده:
خواهرم! با حفظ حجاب و نجابت و عفّت خود، حضرت زینب را خشنود کن.

موضوعات: شهدا هم گفتن . . . زبان حال شهدا  لینک ثابت
 [ 09:42:00 ب.ظ ]




موضوعات: فواید گریه کردن کودکان (از زبان امام صادق(ع) خطاب به مفضّل)  لینک ثابت
 [ 09:33:00 ب.ظ ]




موضوعات: فواید گریه کردن کودکان (از زبان امام صادق(ع) خطاب به مفضّل), یا زهرا  لینک ثابت
 [ 09:33:00 ب.ظ ]




شیعه یعنی . . .
**شیعه یعنی هفت خطی درجنون **

**شیعه طوفان میکند درکاف ونون**

**شیعه یعنی تشنه ی جام بلا**

**شیعگی یعنی قیام کربلا**

**شیعه یعنی از جهنم در امان **

**شیعه یعنی غیبت صاحب الزمان**

**شیعه یعنی بر امامت یاوری**

**شیعه یعنی غصه های عسگری**

**شیعه یعنی عاشقی وسادگی **

**شیعه یعنی هادی ودلدادگی**

**شیعه یعنی برخلاف حزب باد**

**شیعه یعنی بوسه بر باب الجواد**

**شیعه یعنی نوکری مرتضی**

**شیعه یعنی دلبر خوبان رضا**

**شیعه یعنی حب حیدر لازمی**

**شیعه یعنی رنج های کاظمی**

**شیعه یعنی عشق یعنی عاشقی**

**شیعه یعنی گریه های صادقی**

**شیعه یعنی انتهای شاعری **

**شیعه یعنی علم های باقری**

**شیعه یعنی فخر بر اهل جهاد**

**شیعه یعنی سجده ی زین العباد **

**شیعه یعنی سروری در عالمین**

**شیعه یعنی سرفرازی حسین **

**شیعه یعنی صبر در رنج وبلا**

**شیعه یعنی اقتدار مجتبی**

**شیعه یعنی انحنای ذوالفقار**

**شیعه یعنی تا ابد رهرو خط امام زمان **

اللهم عجل لولیک الفرج

موضوعات: شیعه یعنی . . .  لینک ثابت
 [ 09:30:00 ب.ظ ]





14 حدیث از ائمه اطهار درباره رزق و روزی
مجموعه: احادیث و سخنان بزرگان

امام علی(ع): هرگاه نیّت‏ها فاسد باشد، بركت از میان مي ‏رود.

احادیثی گهربار درباره رزق و روزی
حدیث (1) امام صادق عليه السلام :
صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاكيزه جان مى نمايد و روزى را زياد مى كند و مرگ را به تأخير مى اندازد.
كافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 151، ح 6

____________________________________
حدیث (2) پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
تا وقتى مردم امر به معروف و نهى از منكر مي ‏كنند و یكدیگر را در نیكى و تقوا، یارى مي‏رسانند، در خیر و نیكي ‏اند، آن‏گاه كه چنین نكنند، بركت‏ها از آنان گرفته ميشود و بعضى بر بعض دیگر مسلّط مي ‏گردند و در زمین و در آسمان، هیچ یاورى نخواهند داشت.

____________________________________
حدیث (3) پيامبر صلى الله عليه و آله:
هر كس روزى اى دارد كه حتما به او خواهد رسيد. پس هر كس به آن راضى شود، برايش پُر بركت خواهد شد و او را بس خواهد بود و هر كس به آن راضى نباشد، نه بركت خواهد يافت و نه او را بس خواهد بود. روزى در پى انسان است، آن گونه كه اجلش در پى اوست.
اعلام الدين ص 342

____________________________________
حدیث (4) پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
در پى روزى و نیازها، سحر خیز باشید؛ چرا كه حركت در آغاز روز، [مایه] بركت و پیروزى است.

____________________________________
حدیث (5) پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
نماز شب، موجب رضایت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پیامبران، نور معرفت، ریشه ایمان، آسایش بدن‏ها، مایه ناراحتى شیطان، سلاحى بر ضدّ دشمنان، مایه اجابت دعا، قبولى اعمال و بركت در روزى است.

____________________________________
حدیث (6) امام صادق - علیه السلام - فرمودند :
اگر در میان مردم عدالت برقرار شود، همه بي نیاز مي ‏شوند و به اذن خداوند متعال آسمان روزى خود را فرو مي‏فرستد و زمین بركت خویش را بیرون مي‏ریزد.

____________________________________
حدیث (7) امام صادق علیه السلام :
امام صادق عليه السلام : خداوند زيبايى و خودآرايى را دوست دارد و از فقر و تظاهر به فقر بيزار است. هرگاه خداوند به بنده اى نعمتى بدهد، دوست دارد اثر آن را در او ببيند. عرض شد: چگونه؟ فرمودند: لباس تميز بپوشد، خود را خوشبو كند، خانه اش را گچكارى كند، جلوى در حياط خود را جاروكند، حتى روشن كردن چراغ قبل از غروب خورشيد فقر را مى برد و روزى را زياد مى كند.
ارشاد القلوب(دیلمی) ج 1 ، ص 195

____________________________________
حدیث (8) امام علی - علیه السلام- فرمودند :
هرگاه نیّت‏ها فاسد باشد، بركت از میان مي ‏رود.

____________________________________
حدیث (9) امام صادق علیه السلام :
به ابو عبداللّه‏ امام صادق (عليه ‏السلام) عرض ‏كردم:شخصى ‏مى ‏تواند تجارت كند، با اين حال اگر خودش را اجير [ديگرى] سازد، به اندازه‏ اى كه خودش تجارت كند، به او داده مى ‏شود. فرمود: اجير نشود؛ بلكه از خداوند بزرگ روزى طلبد و دست به تجارت زند؛ زيرا اگر اجير شود ، مانع روزى خود شده است.
کافی(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص90 ، ح 3

____________________________________
حدیث (10) امام على علیه السلام :
براى كسب بلند مرتبگى از وطن خود دور شو و سفر كن كه در مسافرت پنج فايده است: برطرف شدن اندوه، بدست آوردن روزى و دانش و آداب زندگى، و هم‏نشينى با بزرگواران.
مستدرك الوسائل و مستنبط المسایل ج 8، ص 115، ح 9199

____________________________________
حدیث (11) امام رضا علیه السلام:
هر کـس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى خواهد بود.
بحـارالانـوار(ط-بیروت)ج 75،ص 356 و 357 ، ح 12

____________________________________
حدیث (12) امام صادق علیه السلام :
نماز شب، انسان را خوش ‏سيما، خوش ‏اخلاق و خوشبو مى‏ كند و روزى را زياد و قرض را ادا مى ‏نمايد و غم و اندوه را از بين مى ‏برد و چشم را نورانى مى‏ كند.
ثواب الأعمال ص 42

____________________________________
حدیث (13) پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم :
هر كس از غير خدا بِبُرد، خداوند، هزينه زندگى او را تأمين مى‏كند و از جايى كه انتظار ندارد، روزى‏اش مى‏دهد؛ امّا هر كس چشم اميدش به دنيا باشد، خداوند، او را به دنيا وا مى‏گذارد.
نهج الفصاحه ص 731 ، ح 2796

____________________________________
حدیث (14) امام على علیه السلام :
خداوند متعال روزی ها را عادلانه تقسیم کرد تا هر که را بخواهد به وسعت روزی یا تنگی آن بیازماید و میزان سپاسگزاریِ توانگر و شکیباییِ تهیدست را امتحان کند.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 134 از خطبه 91

موضوعات: 14 حدیث از ائمه اطهار درباره رزق و روزی  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-12-04] [ 06:24:00 ب.ظ ]





20 توصیه ناب تغذیه‌ای از امام رضا (ع)
مجموعه: احادیث و سخنان بزرگان

از نخستین کسانی که در زمینه علم پزشکی کتاب نوشته‌اند، امام علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام است. امام وقتی به سوی طوس می‌آمدند، در نیشابور در مجلس مأمون با جماعتی از فلاسفه و پزشکان، چون یوحنابن‌ماسویه و جبرئیل‌بن‌یخشوع و ابن‌بهله‌هندی و دیگر کسان گرد آمدند و سخن از طب به میان آمد. وقتی مأمون دراین‌باره از امام علیه‌السلام پرسش کرد،‌ حضرت فرمود: برای من به مرور زمان تجربیاتی حاصل گشته که آن را برای شما می‌نویسم. حضرت علیه‌السلام،‌ کتابی را درباره امور پزشکی نوشت و برای او فرستاد و مأمون دستور داد تا آن را با آب طلا بنویسند؛ از این رو به “رساله ذهبیه” موسوم گردید.

در ادامه، قسمتی از سخنان گهربار حضرت امام رضا علیه‌السلام را در مورد رعایت نکات بهداشتی و حفظ سلامتی بدن آورده‌ایم. امیدواریم با توجه به توصیه‌های آن حضرت و بهره‌گیری از علوم جدید پزشکی، همیشه از بدنی سالم و به دور از هرگونه بیماری برخوردار باشید.

1. کسی که نمی‌خواهد معده‌اش آزار و آسیب ببیند: موقع غذا خوردن آب ننوشد. کسانی که هنگام غذا خوردن آب می‌نوشند،‌ دستگاه هاضمه را از ابتدای کارش،‌ از کار بازمی‌دارند. این افراد به عارضه ضعف دستگاه گوارشی مبتلا خواهند شد؛‌ زیرا نوشیدن آب در اول غذا،‌ معده را از هم باز می‌کند و عارضه گشادی معده می‌آورد.

2. آنان که می‌خواهند از بیماری بواسیر و رنج روده‌ای و درد قسمت پشت بدن در امان باشند: هر شب ده دانه خرمای برشته‌شده را با روغن گاو بخورند.
3. کسانی که به ضعف حافظه دچارند: بهتر است همه‌روزه هفت مثقال کشمش سیاه ناشتا بخورند و نیز سه تکه زنجبیل که در عسل خوابانده‌اند (زنجبیل پرورده) با کمی خردل ضمن غذای روزانه خود بخورند. برای تقویت نیروی فکری خوب است که همه‌روزه سه دانه هلیله با نبات کوبیده بخورند.

4. از افراط در خوردن تخم‌مرغ بپرهیزید: زیرا این افراط کبد را از عمل منظم بازمی‌دارد و در سر و معده بادهای زیان‌بخشی به وجود می‌آورد.
5. هر کس می‌خواهد در فصل زمستان از بیماری سرماخوردگی در امان بماند: همه‌روزه سه قاشق عسل بخورد. آن دسته از عسل‌ها که وقتی جلوی بینی می‌گیرید، بوی تندش شما را به عطسه وا‌می‌دارد یا عسلی که آدم را دچار بی‌حالی و سستی می‌کند و آن عسلی که زبان آدم را می‌سوزاند، عسل‌های خوبی نیستند.

6. برای جلوگیری از گرمازدگی در روزهای تابستان : ضمن پرهیز از آفتاب خوردن، روزی یک عدد خیار فایده فراوانی دارد.
7. کسانی که می‌خواهند از سردرد و باد شکم در امان باشند: ماهی تازه بخورند. این کار را هم در فصل زمستان و هم در تابستان انجام دهند؛ زیرا ماهی تازه برای پیشگیری از این‌گونه دردها بسیار سودمند است.

8. آنان که می‌خواهند همیشه بانشاط باشند،‌ تا می‌توانند از شام بکاهند و شب‌ها سبک‌بار به رختخواب بروند.
9. کسانی که نمی‌خواهند گوش‌هایشان سست و فرو آویخته باشد یا این که از افتادن و بزرگ شدن لوزه‌های خود بیمناک هستند: بهتر است هر وقت که شیرینی می‌خورند، به دنبالش اندکی سرکه غرغره کنند.

10. آنان که از بادهای دردناک و شدید در بدن خود می‌ترسند: هفته‌ای یک‌بار سیر بخورند.
11. آنان که به دندان خود علاقه‌مند هستند : قبل از خوردن شیرینی، کمی نان بخورند؛ زیرا خرده‌های نان میان دندان‌ها را پر می‌کند و نمی‌گذارد مواد شیرین به آن‌ها آسیب برساند.

احادیث,سخنان امام رضا(ع),احادیث امام رضا(ع) درباره تغذیه

12. کسانی که از بوی بد دهان رنج می‌برند : انجیر می‌تواند آن‌ها را از این رنج نجات دهد. امام رضا علیه‌السلام در این مورد فرموده‌اند: اَلتّینُ یَذهَبُ بِالبَخرِ؛ انجیر بوی بد دهان را برطرف می‌کند. (1) علاوه بر این می‌فرمایند: «یشّد الفم و العظم» انجیر، دهان و استخوان را محکم می‌کند. (2) و درخت انجیر شبیه‌ترین گیاه به گیاهان بهشتی است. (3)

13. در بهار گوشت‌های چربی‌دار و سایر غذاهای مخصوص زمستان را تبدیل به غذاهای سبک و معتدل و زودهضم کنید، این غذاها عبارت‌اند از: حبوبات، سبزی‌ها و میوه‌ها. در ماه دوم بهار گوشت و چربی کم بخورید و بیشتر از غذاهای با طبع سرد استفاده کنید، آب زیاد بنوشید و صبح‌ها استحمام کنید و بانشاط به تلاش مشغول شوید.

14. بهترین غذاها در تابستان : میوه، شیر و سبزی‌ها و انواع نوشیدنی‌های حلال (گیاهی) هستند. حمام با آب سرد در صبح و عصر مفید است،‌ به شرطی که بلافاصله پس از کار یا پس از خوردن غذا نباشد. مصرف گوشت در این فصل مناسب نیست چون سموم آن به واسطه عرق فراوان هم دفع نمی‌شود. مصرف انواع ترشی‌ها نیز برای دفع صفرا مفید است.

15. در تابستان به دلیل گرمای هوا چربی‌های بدن آب می‌شوند؛ از این رو : در پاییز نیاز ضروری به ذخیره کردن مواد چربی که مولد حرارت هستند،‌ پیدا می‌شود و باید با مصرف غذاهای مناسب آن را ذخیره کنید تا بدن خود را برای مقابله با سرمای زمستان مجهز کنید. بدن به انواع غذاهای اصلی و میوه‌هایی مانند انگور و انار نیاز دارد. همچنین استفاده از نوشیدنی‌هایی که از آن‌ها تهیه می‌کنند،‌ مفید است. به طور کلی مصرف میوه‌های ترش قبل از غذا و میوه‌های شیرین بعد از غذا مفید است.

16. در زمستان باید غذاهای پر انرژی مصرف کرد. مالیدن روغن و ماساژ استخوان‌ها در حال استراحت با روغن‌های شب بو،‌ زیتون و گل سرخ به تقویت و استحکام آن‌ها کمک می‌کند. مصرف سیر نیز هفته‌ای یک بار مفید است و موجب تحریک جنسی می‌شود. مصرف خرما گاهی با شیر و تخم‌مرغ مناسب است و از سستی اواخر و نیمه دوم زمستان و اوایل بهار جلوگیری می‌کند.

17. آنان که می‌خواهند غذایشان زود هضم شود و دستگاه هاضمه‌شان کار خود را به آسانی انجام دهد، هر وقت که می‌خواهند با شکم سیر به رختخواب بروند، به پهلوی راست بخوابند و پس از مدتی به پهلوی چپ بغلتند تا به خواب راحت فرو روند.

18. توصیه امام رضا علیه‌السلام به عنوان یک روش اصولی برای کنترل وزن : کاستن از حجم غذای شام و نه ترک کامل آن است. آن حضرت می‌فرماید: کسی که می‌خواهد سالم و بدنی سبک و کم گوشت داشته باشد از شامش بکاهد. (4)

19. امام رضا (ع) برای ماه آب که تقریباً مطابق شهریور است در طب‌الرضا می‌فرمایند: آب سی و یک روز است، بادهای سموم در این ماه شدید می‌شود. هنگام شب زکام به هیجان می‌آید باد شمال وزیدن می‌گیرد در این ماه مزاج به ترید و چیزهای مرطوب خوردن صالح و سالم می‌گردد. (5) همان طور که اشاره شد امام رضا (ع) احتمال ابتلا به زکام در این ایام را دور از انتظار ندانسته‌اند. بنابراین یکی از ناراحتی‌های پایانی فصل تابستان ممکن است ابتلا به زکام باشد. امام رضا (ع) در بیانی دیگر برای پیشگیری از این بیماری می‌فرمایند: مَن أرادَ دَفَعَ الزُّکامِ فِی الشِّتاءِ أجمَعَ، فَلیَأکُل کُلَّ یَومٍ ثَلاثَ لُقَمِ شَهدٍ؛ هر کس می‌خواهد در همه زمستان از زکام ایمن بماند، هر روز، سه لقمه عسل با موم آن بخورد. (6)

20. امام رضا (ع) برای ماه آب همچنین خوردن ماست را نافع دانسته‌اند و در ادامه فرموده‌اند: هر کس مایل به خوردن ماست است و نیز می‌خواهد که زیانی به او نرسد آن را با زنیان مصرف کند. (7)

—————————————-
پانوشت‌ها:
1. اصول کافی- جلد 6- ص 358
2. محاسن ج 2 ص 554 - مکارم الاخلاق- ص 198
3. مکارم الاخلاق: ج 376 ح 1251
4. طب‌الرضا/ص 270 و 271
5. طب‌الرضا – طب و بهداشت از امام رضا (ع) ص 53
6. بحار الأنوار، جلد 62، صفحه 324
7. الکافی 6 ر 328

موضوعات: 20 توصیه ناب تغذیه‌ای از امام رضا (ع)  لینک ثابت
 [ 06:23:00 ب.ظ ]




اذان و اقامه در گوش نوزاد گفتن چه فایده ای دارد؟

رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
يا عليُّ ، إذا وُلِدَ لكَ غُلامٌ أو جاريةٌ فأذِّنْ في اُذنِه الُيمنى وأقِمْ في اليُسرى ؛ فإنّه لا يَضُرُّهُ الشّيطانُ أبدا .

پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
يا على ! هرگاه پسرى يا دخترى برايت به دنيا آمد در گوش راست او اذان بگو و در گوش چپش اقامه ؛ در اين صورت‏شيطان هرگز به او گزندى نمى‏رساند .

تحف العقول : 13 منتخب ميزان الحكمة : 18

الإمام الصادق عليه‏السلام
- فيما يُفعَلُ بِالمَولودِ إذا وُلِدَ: مُرُوا القابِلَةَ أو بَعضَ مَن يَليهِ أن تُقيمَ الصَّلاةَ في اُذُنِهِ اليُمنى ؛ فَلا يُصيبَهُ لَمَمٌ ولا تابِعَةٌ أبَداً .

امام صادق عليه‏السلام
- در باره آنچه بايد پس از زاده شدن كودك برايش انجام داد: به ماما يا يكى از ديگر كسانى كه نزديك كودك است ، بگوييد در گوش راست او «اقامه» بگويد تا در نتيجه ، هيچ‏گاه به ديوانگى و جن‏ زدگى گرفتار نيايد .

الكافي ، جلد 6 ، صفحه 23 ، حديث 2 عن حفص الكناسى دانش نامه احاديث پزشكي : 1 / 676

الكافي عن أبي يحيى الرازي عن الإمام الصادق عليه‏السلام :
إذا وُلِدَ لَكُمُ المَولودُ ، أيُّ شَيءٍ تَصنَعونَ بِهِ؟

قُلتُ : لا أدري ما نَصنَعُ بِهِ .

قالَ : خُذ عَدَسَةَ جاوَشيرَ فَدُفهُ بِماءٍ ، ثُمَّ قَطِّر في أنفِهِ فِي المِنخَرِ الأَيمَنِ قَطرَتَينِ ، وفِي الأَيسَرِ قَطرَةً واحِدَةً ، وأذِّن في اُذُنِهِ اليُمنى وأقِم فِي اليُسرى ، تَفعَلُ بِهِ ذلِكَ قَبلَ أن تُقطَعَ سُرَّتُهُ ؛ فَإِنَّهُ لا يَفزَعُ أبَداً ولا تُصيبُهُ اُمُّ الصِّبيانِ .

الكافى
- به نقل از ابو يحيى رازى: امام صادق عليه‏السلام فرمود : «چون كودكتان زاده شود ، با او چه مى‏كنيد؟»

گفتم : نمى‏ دانم چه كنيم .

فرمود : «به اندازه يك عدس ، گاوْشير بردار و آن را در آب ، حل كن . سپس ، از آن ، دو قطره در سوراخ راست بينى و يك قطره در سوراخ چپ بينى وى بچكان و در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه بگوى . اين كار ، پيش از آن كه ناف نوزاد را ببُرند ، برايش انجام شود ؛ چرا كه در اين صورت ، هرگز پريشانى نبيند و به اُمّ صِبيان مبتلا نشود .

الكافي ، جلد 6 ، صفحه 23 ، حديث 1 ، تهذيب الأحكام ، جلد 7 ، صفحه 436 ، حديث 1738 ، دانش نامه احاديث پزشكي : 1 / 676 امّ صبيان ، يعنى بادى كه بر اشخاص ، عارض شود و گاه نيز به سبب آن از هوش بروند . همچنين گفته شده كه امّ صبيان ، نوعى جنّ است كه كودكان را مى‏آزارد . در فارسى ، امّ صبيان ، برابرْ نهاده مادر ديو و همچنين ديوزدگى دانسته شده است (واژه‏ياب ، جلد 1 ، صفحه 216). م

موضوعات: اذان و اقامه در گوش نوزاد گفتن چه فایده ای دارد؟  لینک ثابت
 [ 06:21:00 ب.ظ ]





توصیه آیت الله بهجت به زیارت عاشورا
از آیت الله بهجت پرسیدند: داستان ها و قضایایى از کسانى که پیوسته زیارت عاشورا مى خواندند و به این صورت، متوسل مى شدند، گردآورى و چاپ شده است. نظر حضرت عالى در این باره چیست؟

ایشان پاسخ داده اند که: متن زیارت عاشورا، بر عظمت آن گواه است؛ خصوصا با ملاحظه آنچه در سند زیارت رسیده است که حضرت صادق (علیه السلام) به صفوان مى فرماید: این زیارت و دعا را بخوان و بر آن مواظبت کن. به درستى که من چند چیز را بر خواننده آن تضمین مى کنم: ۱. زیارتش قبول شود. ۲. سعى و کوشش وى مشکور باشد ۳. حاجات او هرچه باشد، برآورده شود و ناامید از درگاه خدا برنگردد.

اى صفوان! این زیارت را با این ضمان، از پدرم یافتم و پدرم از پدرش…تا امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت امیر نیز از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) از جبرئیل و او هم از خداى متعال نقل می کند و هرکدام این زیارت را با این ضمان، تضمین کرده اند و خداوند به ذات اقدس خود قسم یاد نموده که: هرکس این زیارت و دعا را بخواند، دعا و زیارت وى را بپذیرم و خواسته اش هر چه باشد، برآورده سازم.
و از سند او استفاده مى شود که زیارت عاشورا از احادیث قدسى است و همین مطالب، سبب شده است که علماى بزرگ ما و استادان ما - با آن همه مشغولیت هاى علمى و مراجعاتى که داشتند - به خواندن آن مقید بودند تا جایى که استاد ما، مرحوم حاج شیخ محمد حسین اصفهانى، از خداوند خواسته بودند که در آخر عمرشان، زیارت عاشورا را بخوانند و سپس قبض ‍ روح شوند و دعایشان هم مستجاب شد و پس از پایان این زیارت، درگذشتند.

تقید شیخ صدرا بادکوبه ای به زیارت عاشورا
شیخ صدرا بادکوبه اى با تبحرش در علوم عقلى و نقلى، آنچنان مقید به زیارت عاشورا بود که به هیچ عنوان، آن را ترک نکرد و کسى باورش ‍ نمى آمد که ایشان، این چنین پاى بند به عبادات و زیارت عاشورا باشد.
یکى از بزرگان هم نقل مى کردند روزى به قبرستان وادى السلام رفتم، در مقام حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) دیدم پیرمردى نورانى، مشغول زیارت عاشورا است و از حالات او معلوم شد که زائر است. نزدیک او رفتم ؛ حالت کشف براى من نمودار شد و حرم امام حسین (علیه السلام) و زائران آن حضرت را که مشغول رفت و آمد و زیارت بودند، مشاهده کردم! (شرح زیارت عاشوراء و داستان هاى شگفت آن: ۳۳-۳۶.)

سبب آستان بوسی اهل بیت (ع) از سوی شیخ انصاری
مسلمانان در شان اهل بیت (علیه السلام) در غایت اختلاف اند، چنان که در مورد قرآن نیز چنین هستند. برخى آن قدر ضعیف هستند که در بوسیدن ضریح آن ها شک و اعتراض دارند.
آقایى ظاهرا به مرحوم شیخ انصارى که حرم یا ضریح را بوسید، اعتراض ‍ کرد که آقا شما هم؟! برعکس مرحوم دربندى به ایشان گفت: آقا کار شما براى مردم حجت است، وقتى به حرم مى روى، ضریح حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را ببوس. شیخ در جواب فرمود: عتبه درب را مى بوسم که گرد و خاک پاى زوار است! در یکى از زیارت حضرت سید الشهداء (علیه السلام) آمده است:
ثم قبل الضریح من اءربع جوانبه. بحار الانوار ۹۸: ۳۳۶؛ اقبال الاعمال: ۷۱۲.
منبع: آینه حقیقت امام حسین علیه السلام در کلام آیت الله بهجت - رحمتى

موضوعات: توصیه آیت الله بهجت به زیارت عاشورا  لینک ثابت
 [ 06:20:00 ب.ظ ]




خواص بسم الله الرحمن الرحيم براساس روایات واحادیث پیامبر(ص)وائمه(ع)

امام يازدهم امام حسن عسكرى (عليه السلام ) فرمودند: علامات مومن پنج چيز است .

1- پنجاه و يك ركعت نماز بجا آوردن ، كه مراد هفده ركعت نمازهاى يوميه در پنج وقت ((صبح و ظهر و عصر مغرب و عشاء)) و سى و چهار ركعت نمازهاى نافله همه اش دو ركعتى است 8 ركعت نافله ظهر قبل از نماز ظهر و 8 ركعت نافله عصر قبل از نماز عصر و 4 ركعت نافله مغرب بعد از نماز مغرب و دو ركعت نماز نشسته بعد از نماز عشاء كه دو ركعت نشسته بجاى يك ركعت ايستاده كه معروف به نماز و تيره است و يازده ركعت نماز شب كه دو ركعت آخر آن نماز شفع و يك ركعت نماز وتر است و دو ركعت نافله صبح قبل از نماز صبح است .

2- زيارت اربعين امام حسين (عليه السلام )

3- انگشتر در دست راست كردن

4- پيشانى را در سجده بر خاك گذاشتن
5 - بسم الله الرحمن الرحيم را بلند گفتن .

يا رسول الله امت شما شش خصلت دارند…

روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از راهى مى گذشت ، شيطان را ديد كه خيلى ضعيف و لاغر شده ، از او پرسيد؛ چرا اين قدر ضعيف گشته اى ؟

شيطان گفت : يا رسول الله ؛ از دست امت شما رنج مى برم و در زحمت هستم .

پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم )فرمودند: مگر امت من با تو چه مى كنند كه رنج مى برى ؟

شيطان گفت : چون كه آنها شش خصلت دارند كه من نمى توانم اين شش خصلت را در آنها ببينم .

1. هر كجا به هم مى رسند، سلام مى كنند.

2. با هم مصافحه مى كنند.

3. براى هر كارى كه مى خواهند انجام دهند در آن انشاء الله مى گويند.

4. استغفار مى كنند و با گفتن اين جمله سعى و تلاش مرا باطل مى كنند.

5. هر وقت نام مبارك شما را مى شنوند بر شما صلوات مى فرستند.

6. در ابتداى هر كارى كه مى خواهند انجام دهند قبل از شروع به آن كار ((بسم الله الرحمن الرحيم )) مى گويند.

يكى از آثار و بركات ذكر و تلاوت نام خدا

مردم شب و روز، در خلوت و در جلوت ، در كوچه و بازار و خيابان و… به خاطر ايمنى از شر شيطان با نام خدا بسم الله الرحمن الرحيم بر دل سياه شيطان لعنت فرستاده ، ابليس لعين را از خود دور مى كنند و اين يكى از آثار و بركات ذكر و تلاوت نام خدا و اسامى مقدس و امور با قداست است كه موجب ايمنى انسان از پليدى و گزند اهريمن مى باشد.

نبى اكرم محمد (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايند:

بر هر دلى شيطانى نشسته ، وقتى اسم خدا برده ميشود((بسم الله الرحمن الرحيم )) شيطان دور مى شود و انسان از گزند او در امان است و هنگامى كه ذكر خدا فراموش و ترك شد، شيطان او را در دام خود اسير كرده و به كارهاى زشت جذب مى نمايد.

دوازده سفارش پيامبر (ص ) به على (عليه السلام )

رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم )در وصيت هايى كه به على (عليه السلام ) نمودند مى فرمايند: اى على : دوازده چيز را سزاوار است بر سر سفره رعايت كنند:

1- شناختن غذا ((حلال يا حرام ))

2-((بسم الله الرحمن الرحيم )) گفتن.

3- شكر خدا.

4- رضايت به تقدير ((الهى )) .

5- بر پاى چپ تكيه كردن.

6- با سه انگشت خوردن.

7- از دم دست خوردن.

8 - ليسيدن انگشت.

9- لقمه كوچك برداشتن.

10-خوب جويدن.

11- به اين و آن كم نگاه كردن.

12- شستن هر دو دست .

مرا از معناى بسم الله الرحمن الرحيم خبر ده…

مردى خدمت على (عليه السلام ) آمد و گفت : اى امير المومنين مرا از معناى بسم الله الرحمن الرحيم خبر ده .
امام (عليه السلام ) فرمودند: الله عظيم ترين اسم از اسماء خداوند است ، كه غير او نميتواند اين اسم را بر خود نهد و هيچ مخلوق و آفريده اى را نمى توان بآن ناميد.
آن مرد گفت : تفسير ((الله )) چيست ؟
حضرت فرمودند: الله يعنى آن كسى كه در هنگام گرفتاريها و حوائج هر مخلوقى رو سوى او مى كند و آنگاه كه اميد انسان از همه جا قطع و هرسببى را سواى او بى ثمر مى بيند باو توجه مى كند و دست نياز بسوى او دراز مى نمايد.

نزول اول بسم الله الرحمن الرحيم بر حضرت آدم (عليه السلام ) بود…

از اميرالمومنين على (عليه السلام ) روايت شده :

چون بسم الله الرحمن الرحيم نازل شد رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم )فرمودند: اولين مرتبه نزول اين آيه ((بسم الله )) بر حضرت آدم (عليه السلام ) بود كه پس از شنيدن آن گفت : ذريه من ايمن از عذاب هستند مادامى كه اين آيه را قرائت كنند سپس اين آيه بالا برده شد.

نام كتاب : داستانهايى از بسم الله الرحمن الرحيم (جلد دوم )
نام مؤ لف : قاسم مير خلف زاده

موضوعات: خواص بسم الله الرحمن الرحيم براساس روایات واحادیث پیامبر(ص)وائمه(ع)  لینک ثابت
 [ 06:19:00 ب.ظ ]




بیانات مهم رهبر انقلاب درباره انتخابات
رهبر معظم انقلاب در تشریح ابعاد مختلف حق الناس به «حق داوطلب» فرمودند: از جمله عرصه های رعایت حق مردم در انتخابات این است که اگر کسی صلاحیت داشت او را رد نکنیم و به او میدان بدهیم و برعکس اگر کسی چه در انتخابات خبرگان و چه مجلس شورای اسلامی، صلاحیت قانونی نداشت با اغماض و بی دقتی او را وارد عرصه نکنیم که بی توجهی به این دو نکته، ضد حق الناس است.
خبرگزاری ایسنا: حضرت آیت الله خامنه‌ای در این دیدار با اشاره به جایگاه بسیار والای نماز جمعه آن را «قرارگاه ایمان و بصیرت و اخلاق» و مهمترین وظیفه ائمه جمعه را نیز «تبیین حقایق و هدایتگری فرهنگی و سیاسی» برشمردند.

ایشان همچنین انتخابات را مسأله ای بسیار مهم و نعمتی حقیقتاً بزرگ برشمردند و با تأکید بر حضور حداکثری مردم در انتخابات اسفند ماه افزودند: مفهوم عمیق حق الناس، در زمینه های «اجرا، نظارت، حقوق داوطلبان، لیستهای انتخاباتی، صیانت از آرای مردم و پذیرش نتایج انتخابات»، ابعاد مکمل و پرمعنایی دارد و مردم با توجه به طمع ورزی امریکایی ها به این انتخابات، موضوع نفوذ را مورد توجه کامل قرار دهند.

حضرت آیت الله خامنه ای در ابتدای سخنانشان گفتند: بکار بردن تعبیر قرارگاه برای نماز جمعه به این علت است که ما در حال یک مقابله معنوی، اعتقادی و ایمانی و سیاسی هستیم که همانند دوران دفاع مقدس، به ما تحمیل شده و بنابراین دفاع لازم و ضروری است.

ایشان با اشاره به توانایی ملت ایران در دفاع از خود افزودند: در این جهاد، «ایمان، بصیرت، تقوا و اخلاق مردم، هدف حمله قرار گرفته شده است و ویروس های خطرناکی در میان جامعه پراکنده می شود.

رهبر انقلاب اسلامی مهمترین وظیفه ائمه جمعه را تبیین حقایق برشمردند و گفتند: ائمه جمعه به عنوان علمای شهرها و میراث داران انبیاء، باید با استفاده از فرصت اجتماعِ نمازجمعه، حقایق را تبیین و روشن کنند.

حضرت آیت الله خامنه ای، صحبت رو در رو و چهره به چهره در نماز جمعه را بسیار تأثیرگذارتر و مهمتر از ارتباط های غیرحضوری و از طریق وسایل ارتباطی جدید دانستند و تأکید کردند: ائمه جمعه باید با استفاده از این فرصت مغتنم، در نمازجمعه که قلب فرهنگی هر شهر است، هدایتگری سیاسی و فرهنگی انجام دهند.

ایشان با تأکید بر اینکه هدایتگری فرهنگی بنیانی تر از هدایتگری سیاسی است، خاطرنشان کردند: یکی از اهداف اصلی دشمنان اسلام و ملت ایران، تغییر فرهنگ و اخلاق مردم بویژه سبک زندگی آنان است.

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به ابعاد مختلف سبک زندگی اسلامی افزودند: «ادب» و دوری از هتاکی حتی در صحبت با مخالفان یکی از مسائل مهم در سبک زندگی اسلامی است که تلاش زیادی برای مقید نبودن مردم به ادب انجام می گیرد که متأسفانه در برخی موارد هم موفق بوده اند.

ایشان، عادات و روشهای خوب زندگی همچون کتابخوانی را یکی دیگر از ابعاد بسیار مهم سبک زندگی اسلامی دانستند و گفتند: باید مردم و جوان ها را تشویق به کتابخوانی و نخبگان را تشویق به تولید کتاب کرد و شاید بتوان در محل های نماز جمعه در هر شهر، مرکز ارائه و نمایش کتابهای خوب و به روز و مطلوب ایجاد کرد.

حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر اینکه یکی از مسائل مهم در موضوع نمازجمعه، جذب جامعه جوان کشور است، خاطرنشان کردند: جذب جوانان، فقط با گفتار امکان پذیر نیست بلکه جوانان باید از طریق دل و فهم، جذب نمازجمعه شوند.

ایشان «سخن متقن و مستدل» در مسائل سیاسی و فرهنگی، و «سخن نو» را زمینه ساز جذب جوانان به نماز جمعه دانستند و تأکید کردند: سخن نو، به معنای حرفهای بدعت آمیز نیست بلکه سخن نو را باید با فکر و تأمل و کاوش در مطالب بدست آورد.

رهبر انقلاب اسلامی صمیمت و مهربانی ائمه جمعه، دوری از غرور و تظاهر، رفتار طلبگی و پدرانه و دوری از رفتار اداری و رئیس مآبانه را از دیگر عوامل جذب جوانان به نماز جمعه برشمردند و افزودند: در خطبه های نماز جمعه باید آنچه را صحیح است حتی اگر به مذاق مخاطب خوش نیاید، با زبان استدلال و منطق و با بیانی گرم، مطرح کرد.

حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر لزوم حفظ جایگاه و شأن امام جمعه از طرف ائمه جمعه، ستاد مرکزی و همچنین مردم، خاطرنشان کردند: اقامه نمازجمعه در جمهوری اسلامی ایران توفیق بزرگی است که باید قدر آن دانسته شود و بر همین اساس مطالب خطبه های نماز جمعه باید براساس نیازهای روز جامعه باشد.

رهبر انقلاب اسلامی، در بخش دیگری از سخنانشان انتخابات را مسئله ای بسیار مهم و نعمتی واقعاً بزرگ خواندند و افزودند: این برکت حقیقی، ناشی از نگاه عمیق و روش امام خمینی (ره) است که بر خلاف برخی نظرها، انتخابات را در حکومت اسلامی لازم و مردم را صاحب مملکت می دانست و معتقد بود تصمیم و انتخاب مردم باید منشأ اثر باشد.

حضرت آیت الله خامنه ای خاطرنشان کردند: در پرتو این نگاه و تصمیم راهبردیِ امام، مردم همیشه در کنار انقلاب مانده اند چرا که تصمیمات خودشان را در کشور تأثیرگذار می دانند.

رهبر انقلاب اسلامی همچنین انتخابات را در بُعد داخلی، موجب احساس استقلال و هویت و تأثیرگذاری ملت و در بُعد منطقه ای و جهانی، مایه آبرو و اعتبار کشور و نظام خواندند.

حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر حضور حداکثری ملت در انتخابات پیش رو گفتند: هرچه حضور مردم بیشتر باشد استحکام و اعتبار نظام و کشور بیشتر می شود و به همین دلیل همیشه بر حضور هرچه بیشتر مردم تأکید کرده ایم و این بار نیز بر این مسئله اصرار می ورزیم چرا که نظام متکی بر عواطف، خواستها و انتخاب مردم است.

ایشان با انتقاد از مدعیان نامطمئن بودن انتخابات خاطرنشان کردند: برخی انگار به عادت و مرض بدی مبتلا شده اند که دائم در نزدیک انتخابات، در نامطمئن بودن نتایج آرا می دمند و نعمت بزرگ انتخابات را با این حرفها خراب می کنند.

حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: البته ممکن است در گوشه و کنار تخلفاتی باشد اما تخلفات سازمان یافته که نتایج را تغییر دهد، مطلقاً وجود ندارد.

رهبر انقلاب چارچوب قوانین، مراقبت همه دست اندرکاران انتخابات و رعایت مسئولان دولتی و غیردولتی در همه دوره ها را از جمله علل سلامت انتخابات دانستند و افزودند: برخی دولتها 180 درجه با هم تفاوت داشته اند اما رفتار همه آنها در عرصه انتخابات درست و انتخابات سالم بوده است و ان شاءالله این دوره نیز چنین خواهد بود.

حضرت آیت الله خامنه ای سپس به تبیین ابعاد مختلف مفهوم پرمعنای «حق الناس» در عرصه انتخابات پرداختند.

رهبر انقلاب در تشریح ابعاد مختلف حق الناس به «حق داوطلب» پرداختند و افزودند: از جمله عرصه های رعایت حق مردم در انتخابات این است که اگر کسی صلاحیت داشت او را رد نکنیم و به او میدان بدهیم و برعکس اگر کسی چه در انتخابات خبرگان و چه مجلس شورای اسلامی، صلاحیت قانونی نداشت با اغماض و بی دقتی او را وارد عرصه نکنیم که بی توجهی به این دو نکته، ضد حق الناس است.

رهبر انقلاب، آرای ملت را امانت خواندند و افزودند: حفظ این امانت از دیگر ابعاد حق الناس است.

ایشان افزودند: همه کسانی که در اجرا، مراقبت، شمارش، جمع بندی آرا و اعلام نتایج دخیلند باید در حفظ آرای ملت کمال امانت را رعایت کنند و اندک تخلفی در این مسئله، خیانت در امانت است.

رهبر انقلاب پذیرش نتایج قانونی انتخابات را از دیگر ابعاد رعایت حق الناس برشمردند و افزودند: وقتی مراکز قانونی، نتایج انتخابات را اعلام و تأیید کردند مخالفت با این نتایج، ضد حق الناس است.

حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به حضور پرشکوه 40 میلیونی ملت در انتخابات سال 88 یادآوری کردند: در آن سال، برخی با حرفهای منکَر و ناپسند، ادعای تقلب را مطرح کردند و خواستار بر هم خوردن نتایج آرا شدند.

ایشان افزودند: ما با آنها خیلی مماشات کردیم که جزئیات آن طولانی است، گفتیم بیایید هر تعداد صندوق که می خواهید بازشماری شود اما به توصیه ها اعتنایی نکردند چون بنا نبود که حرف حق را بپذیرند.

رهبر انقلاب یادآور شدند آن کار و آن ادعا، خسارتهای زیادی بر ملت و کشور وارد آورد که تاکنون جبران نشده و نمی دانیم قرار است کی جبران شود!

ایشان در ادامه به رعایت حق الناس در «ارائه لیستهای انتخاباتی» پرداختند.

حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: رعایت حق الناس در پیشنهاد فهرستها به معنای این است که مسئله رفیق بازی و جناح بازی را در لیستهای خود دخالت ندهند و با معیار شایستگی حقیقی، لیستها را تهیه کنند.

ایشان به مردم نیز توصیه کردند برای انتخاب نامزدها به کسانی و مجموعه هایی اعتماد کنید که از سر صفا و صداقت و علاقه مندی به انقلاب لیست داده اند، نه از روی مقاصد خاص و گاه فاسد.

رهبر انقلاب سخنان خود در جمع ائمه جمعه سراسر کشور درباره انتخابات را با پرداختن به موضوع بسیار مهم و پیچیده «نفوذ» ادامه دادند.

ایشان خاطرنشان کردند: کسانی که به اطلاعات دسترسی دارند می دانند که چه دامهایی برای کشور گسترده شده یا در حال گسترده شدن است تا در حصار اراده و تصمیمات ملت نفوذ کنند.

حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به ضرورت هوشیاری مردم، تأکید کردند: اگر بر فرض، عنصری نفوذی در مجلس خبرگان و یا مجلس شورای اسلامی یا دیگر ارکان نظام وارد شود مانند موریانه از داخل پایه ها را می جود و سست می کند.

رهبر انقلاب افزودند: در زمینه نفوذ باید بدون تهمت زدن و ذکر مصادیق مُعیّن، در افکار عمومی روشنگری کرد.

حضرت آیت الله خامنه ای روزگار فوق العاده حساس کنونی را یادآور شدند و افزودند: جبهه فراگیر دشمنان انقلاب اسلامی و ملت ایران، با انواع توطئه ها، مدام در حال تلاش است چرا که از گسترش ایده ها و افکار اسلام ناب در مناطق مختلف، احساس خطر جدی کرده است.

رهبر انقلاب افزودند: تفکر اسلام ناب همچون نسیم لطیف و عطر گل منتشر شده و انسانهایی قوی و کارآمد در مناطق مختلف جهان پرورش داده است لذا مخالفان اسلام برای مقابله با این واقعیت، جمهوری اسلامی را هدف بمباران سیاسی تبلیغاتی قرار داده اند.

رهبر انقلاب با اشاره به استفاده بیگانگان از تحریک داخلی، بمباران تبلیغاتی و سیاسی، هزینه های مالی، دامهای اخلاقی و انواع و اقسام روش های دیگر افزودند: همه باید در مقابل «نفوذ» هوشیار باشیم.

حضرت آیت الله خامنه ای در بخش پایانی سخنانشان طمع ورزی آمریکایی ها به انتخابات پیش رو را مورد اشاره قرار دادند و افزودند: آمریکایی ها مثل ما دنبال تحولند، اما، ما تحولی را می خواهیم که فاصله کشور و جامعه با اهداف اسلام و انقلاب را کاهش دهد و آنها دقیقاً در نقطه مقابل تحول مورد نظر ملت ایران، دنبالِ دور کردن جامعه از اهداف انقلاب و نزدیک کردن ایران به اهداف خودشان هستند.

رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: آمریکایی ها برای تحقق این هدف به انتخابات چشم طمع دوخته اند اما ملت بزرگ و هوشیار ایران چه در انتخابات و چه در مسائل دیگر، مخالف خواستهای دشمنان عمل می کند و همچون گذشته به دهان آنها می کوبد.

پیش از بیانات رهبر معظم انقلاب، حجت‌الاسلام والمسلمین تقوی رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور با اشاره به برگزاری گردهمایی ائمه جمعه خاطرنشان کرد: هم‌اکنون با همکاری مردم در 845 نقطه کشور نمازجمعه اقامه می شود.

وی پاسداری از خط امام و انقلاب را از مهمترین وظایف ائمه جمعه خواند و گفت: حمایت از قوای سه گانه، آگاه کردن مردم و دور نگه‌داشتن تریبون‌های نمازجمعه از جناح‌بندی‌های سیاسی از مهمترین فعالیت‌ها و رویکردهای شورای سیاستگذاری ائمه جمعه بوده است.

در پایان این دیدار نماز ظهر و عصر به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی اقامه شد.

موضوعات: بیانات مهم رهبر انقلاب درباره انتخابات, بیانات مهم رهبر انقلاب درباره انتخابات  لینک ثابت
 [ 06:07:00 ب.ظ ]





حضرت زینب را در 14 جمله بشناسیم
مجموعه: زندگینامه بزرگان دینی


نام نهادن زینب علیها السلام
چشم اهل مدینه، روزی به جمال زینب کبری روشن شد که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در سفر بودند. فاطمه زهرا علیها السلام به امیر مؤمنان علیه السلام عرض کردند: چون پدرم در مسافرت هستند، نامی برای این دختر برگزین. علی علیه السلام فرمودند: من بر پدرت پیشی نمی ‌گیرم. صبر می‌کنیم تا رسول خدا صلی الله علیه و آله از سفر باز گردند.

پس از بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از ایشان خواستند تا نامی برای نو رسیده انتخاب کنند. پیامبر فرمودند: فرزندان فاطمه اگرچه اولاد من هستند، ولی امر آنها با خدا است و من منتظر دستور الهی می‌مانم. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند می‌فرماید: نام این دختر را زینب بگذارید، چرا که این نام را در لوح محفوظ نوشته‌ایم.

القاب زینب علیها السلام
حضرت زینب را «عقیله بنی هاشم» نام نهاده اند و عقیله، به زنی بزرگ منش گویند که در بین بستگان، عزیز و محترم و در خاندانِ خود، ارجمند باشد. دیگر لقب ایشان صدیقه صغری است. به زن بسیار راستگو، صدیقه گویند، و چون فاطمه زهرا را صدیقه کبری می‌خواندند و علی علیه السلام را صدیق اکبر، زینب را صدیقه صغری نامیده‌اند.
لقب دیگر آن بانوی بزرگوار، «عصمت صغری» است، چرا که ملکه پاک دامنی و دوری از گناه را خداوند به او عطا فرموده بود. این بانوی امین و بزرگوار القاب دیگری نیز داشته‌اند که از آن جمله است: «ولیّةُ الله» و «اَمینةُ الله».

کمالات حضرت زینب
زینب کبری را کمالاتِ بسیار بود: در جمال و سکینه و وقار، همانند خدیجه کبری بود و در عصمت و حیا، به فاطمه زهرا می‌مانست. در فصاحت و بلاغت، هم چون علی مرتضی بود و در حلم و بردباری، همسان امام مجتبی و در شجاعت و قوت قلب، بسان حضرت سید الشهدا.

تربیت حضرت زینب
زینب کبری در حصنِ حصینِ نبوت و خاندان والا مقامِ ولایت و امامت تربیت یافت. از لبان آموزگار وحی، دانش اندوخت و در دامان کرامت، پرورش یافت و از تربیت خمسه طیبه، ادب آموخت.

یگانه پرستی زینب علیها السلام
حضرت زینب در دوران طفولیت در دامان پدر می نشست و حضرت علی علیه السلام با لطف و مهربانی، به او سخن گفتن می‌آموخت. روزی امام به دختر عزیزش فرمود: بگو «یک». گفت: یک. فرمود: بگو «دو» زینب ساکت ماند. فرمود: نور دیده من! بگو دو. ناگهان زینب زبان گشود و عرض کرد: پدر جان! زبانی که به گفتنِ یک باز شد، چگونه می تواند «دو» بگوید؟! امام که می‌دانست مراد فرزندش اذعان به توحید و یگانگی خدا است، او را به سینه چسباند و بوسید.
حضرت زینب را «عقیله بنی هاشم» نام نهاده اند و عقیله، به زنی بزرگ منش گویند که در بین بستگان، عزیز و محترم و در خاندانِ خود، ارجمند باشد.

حضرت زینب(س),ولادت حضرت زینب (س),زندگینامه حضرت زینب (س)

زین اب
بعضی معتقدند: زینب، نام درختی زیبا و خوشبو است، و برخی گفته‌اند: زینب در اصل، مرکب از دو کلمه «زین» و«اب» است و زینب را از آن رو زینب گویند، که زینت و افتخار پدر است و بدین سان، آن بزرگوار را «زین ابیها» نامند؛ هم چون مادرش که«ام ابیها» است.

بندگی خدا
شهامت، شجاعت و قوت قلب زینب، از ارتباط و اتکای او به خدا سرچشمه می‌گیرد. سخنان کوبنده‌اش در کاخ یزید، نهی از منکر در آن فضای مسموم، حمایت و پاسداری از حیا و عفت در همه مراحل سفر، و عمل به وظیفه در همه جا، جلوه‌هایی از بندگی حضرت زینب علیها السلام است.

دوستی زینب و حسین علیهما السلام
علاقه و محبت امام حسین و زینب علیهما السلام به یکدیگر در تمام مراحل زندگیشان جلوه گر است: در طفولیت، زینب جز در آغوش حسین آرام نمی‌گرفت و همواره به او چشم می‌دوخت. گویند: موقع ازدواج، زینب کبری با شویش، عبداللّه شرط کرد که همه روزه به او اجازه دهد تا حسین علیه السلام را زیارت کند و کمتر روزی بود که زینب حسین را نبیند.

هم سفر حسین علیه السلام
بعضی از سیره نویسان گفته‌اند: در هنگام ازدواجِ زینب کبری، علی علیه السلام با عبد اللّه شرط کرد که هر گاه حسین به سفر رفت، زینب هم اجازه داشته باشد با او مسافرت کند. عبد اللّه شرط را پذیرفت و به پیمان خود همواره پایبند بود.

دانش زینب علیها السلام
حضرت زینب از نظر دانش در آن مرتبه بود که بسیاری از زنان مدینه نزد ایشان می‌آمدند و از درس تفسیر او بهره می‌بردند. البته دانش او برگرفته از مدرسه و مکتب نبود، بلکه ـ چنان که امام سجاد علیه السلام در مسجد کوفه بعد از ایراد خطبه معروف حضرت زینب فرمودند ـ او دانشمندی الهی است و خداوند چشمه‌های زلال معرفت را بر قلب مبارکش جاری ساخته است.

عبادت زینب کبری علیها السلام
زینب علیها السلام در خشوع و خضوع و عبادت و بندگی مانند پدر و مادر بزرگوارش بود: شبها را به تهجد صبح می‌کرد و مدام قرآن تلاوت می‌فرمود. آن بانوی بزرگ اسلام در میدان دشوار کربلا و از آن جا تا شام، در مشکل‌ترین حالات، نماز شب و عبادتِ خدا را ترک نگفت.

فصاحت و بلاغت
ابن عباس، پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله درباره زینب کبری چنین گوید: «عقیله ما زینب، دختر علی علیه السلام در فصاحت و بلاغت و شجاعت ادبی، بی نظیر بود. هنگامی که سخن می‌گفت، می‌پنداشتی علی علیه السلام سخن می‌گوید.» گواه این مطلب سخنرانی او در مجلس یزید است. این سخنان در حدّ اعلای فصاحت و در اوج شیوایی و رسایی قرار دارد.

بصیرت در امور سیاسی
محمد غالب شافعی از علمای اهل سنت می گوید: زینب علیها السلام دختر علی بن ابی‌طالب در بهترین مکتب اخلاقی پرورش یافت و از سرچشمه آیات الهی سیراب گشت؛ در حلم و کرم و بصیرت در امور سیاسی بین خاندان بنی هاشم مشهور شد و جمال و جلال، سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت را به هم آمیخت. او شبها در عبادت بود و روزها در روزه.

صبر و شکیبایی
مرحوم سپهر، سیره نویس معروف می‌گوید: در مراتب فضل زینب کبری علیها السلام سخن بسیار است، به فصاحت و بلاغت او، همگان معترفند؛ هر گاه لب به سخن می‌گشود، گویی علی بن ابی‌طالب سخن می‌گفت. عفت و عصمت، و درایت و دانش آن بانوی بزرگ فراتر از آن است که به قلم در آید و در وصف بگنجد. در صبر و شکیبایی چنان بود که همگان را متحیر می‌ساخت. اگر اندکی از سنگینیِ مصایب او، بر دوش کوه‌ها و آسمان و زمین قرار گیرد، آنها را متلاشی می‌کند. به راستی از آغاز آفرینش انسان تا کنون زنی به بردباری، ایثار و شجاعت او دیده نشده است.
منبع: گلبرگ

موضوعات: حضرت زینب را در 14 جمله بشناسیم  لینک ثابت
 [ 06:05:00 ب.ظ ]




درس های اخلاقی از امام موسی کاظم علیه السلام
مجموعه: احادیث و سخنان بزرگان

امام کاظم (ع) تلاش برای کسب روزی حلال را به جهاد در راه خدا تشبیه کرده است

پای درس اخلاق امام هفتم
از امام موسی کاظم علیه السلام سخنانی به یادگار رسیده که هر یک دستورالعملی است برای رسیدن به یک زندگی دینی و عمل به آنها گامی است در جهت نیل به کمال انسانی و قرب الی الله.
در این نوشتار تعدادی از سخنان گهربار آن حضرت به همراه ترجمه و در مواردی با شرح مختصری تقدیم می گردد.

• کسب حلال، عبادتی همانند جهاد در راه خدا
موسى بن بكر نقل می کند که امام کاظم علیه السلام به من فرمود:
«مَنْ طَلَبَ هَذَا الرِّزْقَ مِنْ حِلِّهِ لِیَعُودَ بِهِ عَلَى نَفْسِهِ وَ عِیَالِهِ كَانَ كَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه‏»[2]
کسی که در پی روزی حلال برود تا از آن، خود و خانواده اش را بهره مند سازد ؛ پاداش او در پیشگاه الهی مانند پاداش رزمنده ای است که در راه خدا جهاد می کند.

توضیح: از تشابهی که در این روایت شریف به کار رفته است، یکی اهمیت و دیگری دشواری فراوان کسب روزی حلال فهمیده می شود. همانگونه که اگر جهاد نباشد جامعه اسلامی در خطر نابودی است؛ اگر کسب روزی حلال نباشد بساط یک زندگی پاک دینی در آستانه برچیدگی است و نیز همانگونه که سخت ترین و پرخطرترین کار، جنگ و نبرد تن به تن در جهاد است به همان میزان، کسب روزی حلال، سخت است و دشوار. بنابراین نباید انتظار داشت که در راه کسب حلال، سختی و مشقت وجود نداشته باشد.
نکته دیکر اینکه تلاش برای کسب حلال، عبادتی همتای جهاد در راه خداست و در ثواب و اجر، مانند آن است؛ از این رو امام کاظم علیه السلام آن را به جهاد در راه خدا تشبیه کرده است.

• نکته ای مهم در تربیت کودک و نوجوان
صالح بن عُقْبة از امام کاظم علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود:
«تُسْتَحَبُّ عَرَامَةُ الصَّبِیِّ فِی صِغَرِهِ لِیَكُونَ حَلِیماً فِی كِبَرِهِ ثُمَّ قَالَ مَا یَنْبَغِی أَنْ یَكُونَ إِلَّا هَكَذَا.»[3]
بهتر آن است که کودک را در همان سن پایین و قبل از ورود به جامعه با سختی ها و مشکلات اجتناب ناپذیر زندگی آشنا کنی تا وقتی بزرگ شد بتواند مشکلات زندگی را تحمل کند. سپس حضرت برای تاکید بیشتر فرمود: جز این شایسته نیست عمل شود.

توضیح: از مشکلات رفتاری موجود در بین جوانان، عدم تحمل سختی های جاری در زندگی است. این تحمل ناپذیری که معمولا به شکل رفتارهای تند عصبی و یا افسردگی های روحی بروز می کند ریشه در تمرین نداشتن های افراد دارد. نوع این افراد با جنس سختی آشنا نیستند و آن را تجربه نکرده اند که اگر پیش از این آن را شناخته و قدری از آن چشیده بودند همانند واکسنی روحشان در برابر سختی های امروز از خود تحمل و ایستادگی نشان می داد و بر مشکلات پیروز می شد.

توصیه موکد امام کاظم علیه السلام در این زمینه پرهیز از استریل نگه داشتن کودکان و چشاندن محرومیت ها و سختی های متناسب به آنهاست. از ساده ترین کارهایی که در این باره می شود کرد پاسخ ندادن فوری به خواسته های کودک یا نوجوان است تا او بفهمد و این واقعیت را تجربه کند که هر چه را خواست فورا مهیا نمی شود و گاهی اصلا برای او تهیه نکنید تا این را هم بداند که گاهی چیزی را که می خواهد امکان دستیابی به آن وجود ندارد تا فردا، وقتی همسری را خواست و به دلایلی آن وصلت صورت نگرفت دست به خودکشی نزند.

عمل به این دستور تربیتی و این تمرین ها سبب می شود تا کودک شما مشکلات به مراتب سخت تر آینده را راحت تر تحمل کند و زانوی شکست به زمین نزد و این همان دستور امام کاظم علیه السلام است که فرمود:
«لِیَكُونَ حَلِیماً فِی كِبَرِهِ» ؛تا این کودک در سنین بزرگی بتواند در برابر سختی ها و مشکلات شکیبا باشد.

سخنان امام موسی کاظم علیه السلام,احادیث امام موسی کاظم علیه السلام,درسهای اخلاقی امام موسی کاظم علیه السلام

امام موسی کاظم(ع): ‏ سعی کنید بخشی از زمان را در زندگی به راز و نیاز با خداوند اختصاص دهید

• عقل و نقل دو حجت الهی در دست بشر
امام کاظم علیه السلام به یکی از شاگردان برجسته خود به نام هشام بن حَکَم فرمود:
«یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‏» ؛ هشام! خداوند متعال دو دلیل و راهنما برای کشف معارف دین الهی و پیمودن راه کمال در اختیار مردم قرار داده است که یکی عیان است و دیگری نهان. آنکه عیان است انبیاء و امامان اند و آنکه نهان است عقل هایند.[4]

توضیح: از این روایت نورانی و روایات مشابه آن استفاده می شود که دستیابی به باید ها و نباید های دینی و نیز سایر معارف الهی از دو راه عقل برهانی و نقل وحیانی (گزاره های وحیانی که از طریق پیامبر و امامان علیهم السلام برای ما نقل شده است) امکان پذیر است. هر یک از این دو در عین اینکه برای فهم دین لازمند؛ ولی هیچ یک به تنهایی کافی نیستند.

خلاصه اینکه برای فهم دین و دستیابی به بایدها و نباید ها و نیز هست ها و نیست های معارف دینی؛ هر چند عقل لازم است اما به تنهایی کافی نیست و کسی نمی تواند بگوید من تنها به عقل اعتماد می کنم و در فهم دین در به روی گزاره های نقلی ببندد.

نظیر این روایت به کسانی که دنبال دلیل برای واجبات و محرمات می گردند این پیام را دارد که:
دلیل احکام ؛ واجبات و محرمات الهی تنها در عقل خلاصه نمی شود؛ بلکه دلیل بسیاری از آنها از دسترس عقل خارج است و منحصر در دلیل نقلی است.

• تقسیم بندی اوقات زندگی به چهار بخش
امام کاظم علیه السلام در یک دستور جامع و کاربردی برای برنامه ریزی در زندگی چنین می فرماید: «اجْتَهِدُوا فِی أَنْ یَكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَات»؛‏ سعی کنید در زندگی، زمان خود را به چهار بخش تقسیم کنید:
1. سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ : بخشی را به راز و نیاز با خداوند متعال اختصاص دهید.
2. وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ : بخشی را هم به تلاش برای کسب روزی حلال اختصاص دهید.

3. وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَكُمْ عُیُوبَكُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَكُمْ فِی الْبَاطِنِ: زمانی هم به معاشرت با برادران و اشخاص مورد اعتمادی بپردازید كه شما را از عیب‏ هایتان آگاه می کنند و از صمیم قلب با شما یک رو هستند.

4. وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ وَ بِهَذِهِ السَّاعَةِ تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ سَاعَات‏: زمانی را هم برای لذتهای حلال قرار دهید که به کمک این بخش است که شما توان گذراندن آن سه بخش را خواهید داشت.[5]

• توجه به دنیای حلال و بهره گیری از آن برای آخرت
بر خلاف مکتبهای به ظاهر عرفانی که دنیا را پست و منفور دانسته و به پرهیز از آن فرا می خوانند مکتب اسلام دنیا را بد نشمرده و به بهره مندی از حلال آن توصیه نیز می کند. در این باره سخنی از امام کاظم علیه السلام به ما رسیده است که در عین کوتاهی بسیار کاربردی و راهگشاست. آن حضرت فرمودند:
«اجْعَلُوا لِأَنْفُسِكُمْ حَظّاً مِنَ الدُّنْیَا بِإِعْطَائِهَا مَا تَشْتَهِی مِنَ الْحَلَالِ وَ مَا لَا یَثْلِمُ الْمُرُوَّةَ وَ مَا لَا سَرَفَ فِیهِ وَ اسْتَعِینُوا بِذَلِكَ عَلَى أُمُورِ الدِّینِ فَإِنَّهُ رُوِیَ لَیْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْیَاهُ لِدِینِهِ أَوْ تَرَكَ دِینَهُ لِدُنْیَاهُ.»[6]

روش پاسخ به خواسته های درونی اینگونه است که آن را از دنیای حلال بهره مند سازید البته به مقداری که به شأن شما آسیب نزند و اسراف هم نشود و از همین بهره مند سازی حلال برای انجام امور دینی کمک بگیرید ؛ چرا که روایت شده کسی که دنیا را برای دین و یا دین را برای دنیا ترک کند در مسیر اسلام نیست.

توضیح: خواهشها و تمایلات درونی حقیقتی است انکار ناپذیر که این خواهشها در نگاه دینی به دو بخش حلال و حرام تقسیم می شود. اگر به کلی با این درخواستها مخالفت شود آنگونه که طرفداران سرکوب نفس معتقدند، این نفس سرکوب شده دیگر توان همکاری برای انجام امور دینی را نخواهد داشت.
امام کاظم علیه السلام در این فرمایش نورانی توصیه می کند تا انسان با قدری پاسخ مثبت و حساب شده به خواسته های حلال، از نفس، مرکب راهواری بسازد برای طی طریق بندگی و انجام امور دینی.

————————————————
پی نوشت:
1. منابعی مانند مسار الشیعة ص36، مصباح مجتهد ص749 ، مصباح کفعمی ج2 ص598 و زادالمعاد ص35 این روز را روز شهادت امام کاظم علیه السلام ذکر کرده اند.
2. كافی ، ج‏5، ص 93.
3. كافی، ج‏6، ص 51.
4. کافی، ج1، ص 16.
5. تحف العقول، ص 409.
6. همان ص410

موضوعات: درس های اخلاقی از امام موسی کاظم علیه السلام  لینک ثابت
 [ 06:02:00 ب.ظ ]





فضیلت و خواص سوره فصلت
مجموعه: داروخانه معنوی

خواص سوره فصلت,فضیلت و خواص سوره فصلت,معنی سوره فصلت

فصلت و نام های دیگرش «حم ،السجده، المصابیح» 1 چهل و یكمین سوره قرآن است كه مكی و 54 آیه دارد.

در فضیلت این سوره از نبی مكرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده: هر كس سوره فصلت را قرائت كند، به تعداد تمامی حروف تشكیل دهنده این سوره ، ده حسنه به او داده می شود. 2

از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده: قرائت سوره فصلت موجب نورانیت و سرور و شادی قاری آن در روز قیامت می شود و در دنیا به گونه ای زندگی می كند كه همه او را ستایش كنند و به حال او غبطه بخورند. 3

آثار و بركات سوره

1) بهبود بیماری های قلبی
در تفسیر البرهان به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمده: اگر سوره فصلت را در ظرفی بنویسد و سپس بشوید و بعد آن آب را با چیزی مخلوط كند و پس از خشك شدن آن را پودر كنند و به بیمار بخورانند به اذن خداوند خوب می شود. 4

2) بهبود بیماری های چشم
از حضرت صادق علیه السلام روایت است: هر كس سوره فصّلت را در ظرفی بنویسد و با آب باران بشوید و با آن سرمه درست كند و كسی كه درد چشم یا سفیدی چشم دارد از آن سرمه بكشد، از آن درد رهایی یابد و دیگر مبتلا نمی شود و اگر امكان سرمه كشیدن نباشد، با آن آب چشمانش را بشوید نیز مفید می افتد. 5

3) بهبود درد شكم
روایت است از امام صادق علیه السلام: كه مردی به نزد امام صادق علیه السلام مشرف شد و از درد شكمش در نزد ایشان شكوه كرد. امام به او فرمودند: برو دستت را روی جایی كه درد می كند بگذار و سه بار آیات (42-41 سوره فصلت) را بخوان. انشاءالله خوب خواهی شد. 6

پی نوشت ها :
(1)درمان با قرآن، ص91
(2)مجمع البیان، ج9، ص5
(3) ثواب الاعمال، ص113.
(4) تفسیرالبرهان، ج4، ص775
(5) همان
(6) طب الائمه، ص48
منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی ، درمان با قرآن، محمدرضا كریمی»

موضوعات: فضیلت و خواص سوره فصلت  لینک ثابت
 [ 06:00:00 ب.ظ ]




ارزش و مقام زن در قرآن
قرآن در زمانی نازل گردید که در عرب جاهلیت یا در کشورهایی چون یونان و ایران خبری از ارزش و مقام و منزلت زن نبوده است. در عرب رسم دختر کشی رواج داشت و در فرهنگ‌های دیگر زن اسبابی برای مرد بوده است و مردان از داشتن دختر شرمنده بودند. ولی پیامبر اسلام با تعالیم بر گرفته از قرآن کم کم توانستند در جامعه مقام والای زن و وظایفش را جا بیندازند. پیامبر مبارزه ای سخت را شروع کرد تا جنس زن را از اتهامات پاک گرداند.
از زن ها چه می دانید؟
زن قرآنی به همان اندازه که در اجتماع وظایف سنگینی دارد. حقوق قابل توجهی را نیز دارا می‌باشد. خداوند در آیه 228 سوره بقره چنین می‌فرمایند:
«….. وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بالمعروف…..»
«….. برای زنان همانند وظایفی که بر دوش آن‌هاست، حقوق شایسته ای قرار داد شده است.»
قرآن زمانی که وظایف و تفکرات مشترک از زن و مرد می‌خواهد با جمله «یا ایها الانسان یا ایها الذین ءامنوا» خطاب می‌کند چه زن چه مرد، زمانی که با هر کدام جداگانه مبحث را می‌خواهد در میان گذارد خطاب مستقیم می‌کند.
قرآن یک مجموعه قوانین نیست که خشک و بدون تفسیر باشد. قرآن داستان حضرت آدم و وسوسه آدم و حوا را به روشنی بیان می‌کند که بگوید هر دو فریب خوردند و هیچ کدام را گناه کارتر از دیگری نمی‌داند. در قرآن داستان‌ها و حکمت‌های فراوان ذکر شده است.
قرآن رسیدن به مقام‌های روحانی را کسبی می‌داند که با رنج بردن و با کار کردن در جهت حق و گام برداشتن در این مسیر می‌توان به آن رسید و مختص یک گره خاص نیست، یعنی زنان نیز می‌توانند به درجات بالای روحانی برسند و داستان‌هایی که بیان می‌کند مانند داستان حضرت آسیه و مادر حضرت موسی و دختران شعیب گواه بر مطلب خود می‌گیرد.
بنابراین دین اسلام بین زن و مرد در مجلس شدن به کرامت دینی فرقی نگذاشته و ملاک را تقوا و پرهیزگاری می‌داند. در آیه 13 سوره حجرات خداوند تبارک و تعالی چنین می‌فرمایند: «… إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ … »
مودت رابطه دوستانه عمیق است که از عشق سرچشمه می‌گیرد و عشقی که همیشگی باشد یک دوستی معنی دار است و رحمت هم به معنای شفقت و دلسوزی است
تشکیل خانواده برای رسیدن به آرامش
یکی از اولین بحث‌هایی که در قرآن مطرح می‌گردد همین موضوع است. در سوره روم آیه 21 خداوند چنین می‌فرمایند:« وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ »
«و از آیات خداست، اینکه از جنس خودتان جفتی بیافریند که در بر او آرامش و سکون یابید و میان شما دوستی و مهربانی برقرار نمود. همانا در این‌ها نشانه‌ها و آیت‌هاست برای آنان که می اندیشند.»
در آیه بالا 2 نکته مهم را خداوند متذکر شده‌اند که بین زن و مرد دو چیز باید حاکم باشد:
اول مودت و دیگری رحمت .
مودت رابطه دوستانه عمیق است که از عشق سرچشمه می‌گیرد و عشقی که همیشگی باشد یک دوستی معنی دار است و رحمت هم به معنای شفقت و دلسوزی است.
در اسلام زن به عنوان کارگر خانه مطرح نشده است بلکه به عنوان یک فرشته مهربان که بال رحمت و مهربانی را بر سر مرد و اعطای خانواده می‌کشد، نگاه می‌کند. در اسلام به زن سفارش می‌کند که در هر حال و شرایط یار همسر باشد و در فراز و نشیب و گرم و سرد دنیا و زندگی وی را یاری دهد و با توقعات بی جا و بهانه های بی مورد روح مرد را نیازارد.
در قرآن وقتی نعمت مودت و رحمت را برای استحکام خانواده مطرح می‌کند و زن را برای ایجاد و حفظ این مودت و رحمت یک عنصر اصلی و مهم می‌داند.
اگر یک مرد که از آرامش خوبی در منزل برخوردار بوده و از نظر روحی صاحب سکینه و آرامش باشد می‌تواند در پیشرفت روحی و روانی، فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی موفق باشد. در نتیجه موفقیت یک فرد می‌تواند موفقیت یک اجتماع و گروه را به دنبال داشته باشد که همانا مدیون زن این محور اصلی خانواده است.
در اسلام مرد سرپرست خانواده است «هم چنانکه در سوره نساء» آیه 34 این مسئله ذکر گردیده است:
« الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاء به ما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ …… »
«مردان را بر زنان حق تسلط و نگهبانی است ……. »
بنا بر آیه فوق ریاست منزل با مرد است و به زنان نیز سفارش شده است که با کسب فضایل اخلاقی چون فروتنی و فرمان‌برداری و داشتن عفت و پاک‌دامنی و پشتیبانی از شوهر و خانواده و ارمغان شادی در منزل به خصوص در زمان مشکلات برای کوچک جلوه دادن مسائل، محبت کردن به فرزندان و همسر. به دلیل استحکام نظام خانواده این خصایص به زنان سفارش شده است.
تربیت های به روز رسانی شده
از نظر اسلام چون فرزندان در دامن مادر بزرگ می‌شوند و مردان نیز در کنار همسران خود به آرامش و خوی نیکو می‌رسند. قرآن سفارش زیادی در انتخاب همسر دارد چون هر زنی لیاقت و شایستگی بزرگ کردن فرزند ندارد.
قرآن در سوره بقره آیه 187 در توصیف و بیان وظیفه زنان و مردان در خانواده بسیار زیبا مطرح می‌کند که:
« لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ»
«زن لباس ستر و عفاف شما هستند و شما هم لباس و عفت آن‌ها هستید»
در این آیه حکم شده که زن و مرد هر دو برای یکدیگر لباس می‌باشند، یعنی پوشاننده عیوب هم، هم راز، هم غم و هم دل یکدیگرند. واقعاً تعبیری زیباست که زن و مرد لباس هم هستند، چون در هیچ دین و فرهنگی به این اندازه به نظام خانواده تاکید نشده است که اسلام به آن تاکید دارد.

مقام مادر بودن زن
دومین مسئله مهمی که قرآن به زنان سفارش می‌کند مسئولیت مادر بودن آن‌ها است. اسلام شخصیت و آینده کودک را مرهون تربیت و پرورش و مراقبت پدر و مادر به خصوص مادر می‌داند. این مادر است که با حرکات و سکنات و افعال و گفتار خود درس محبت، ایثار، تقوی، پرهیزگاری و اخلاق را به فرزندانش می‌آموزد و در روح لطیف وی تأثیر می‌گذارد. از آنجا که کودک بیشتر اوقات خود را با مادر می‌گذراند.
اسلام در مورد زمان بارداری، 2 سال اول و دوران کودکی و نوجوانی سفارشات متفاوت کرده است که بیشترین مسئولیت آن به دوش مادر است
تربیت فرزند به مادر سپرده شده است و هر موضوعی را که مادر می‌خواهد به فرزندان خود بیاموزد، باید از کودکی، خود سرمشق او باشد و مطالب را ساده، روان و قابل فهم به او یاد دهد. اسلام از زمان بسته شدن نطفه سفارش در تربیت کودک کرده است و تمام دوران بارداری به زنان سفارش کرده و دستورات و احکامی نیز صادر کرده که در نقش انسان سازی مادر نقش بسیار مهمی می‌تواند داشته باشد و در زمان 2 سال شیردهی نیز اسلام سفارش به پاک‌دامنی و عفت نموده است.
در اسلام مادر یک فرشته مهربان است که با نگاه و محبت نوازش‌های خالصانه خود می‌تواند یک انسان خوشبخت، نیکوکار و با روح بلند را تحویل جامعه دهد، سال‌ها و ماه های اولیه دوران زندگی انسان که بسیار حساس و مهم است را در دامن مادر رشد می‌کند.
اسلام در مورد زمان بارداری، 2 سال اول و دوران کودکی و نوجوانی سفارشات متفاوت کرده است که بیشترین مسئولیت آن به دوش مادر است.
وقتی در قرآن داستان حضرت موسی را مورد مطالعه قرار می‌دهیم متوجه می‌شویم که ؛
اولاً مادر مؤمن و مطیع امر پروردگار بوده است که در دامن خود پیامبری را رشد دهد و بعد از مادر هم این مسئولیت با همسر فرعون بوده است که او نیز یک زن مؤمن و با ایمان بوده است که پروردگار او را اهل بهشت معرفی می‌کند پس هر دو با ایمان و فداکار و اهل بهشت هستند.
اسلام یک دامن پاک و عفیف را در تربیت کودکان موثر و واجب می‌داند تا یک انسان مؤمن و با خدا رشد یابد. در قرآن به زنان و مردان سفارش شده که به پدر و مادر احترام بگذارد و به خصوص مادر تا آنجا که در کنار پرستش خدا احترام به این دو واجب است که در سوره احقاف آیه 15 در کنار عبادت خداوند، احترام به پدر و مادر سفارش شده است.

موضوعات: ارزش و مقام زن در قرآن  لینک ثابت
 [ 05:58:00 ب.ظ ]




جایگاه واقعی زن در اسلام
ب) حقوق زن
یکی از مباحث قابل توجه در مورد جایگاه زنان در اسلام، جایگاه حقوقی آنان است. اگر چه اسلام برای زنان در ابعاد فردی و اجتماعی قوانین ویژه ای وضع نموده ولی در برابر، حقوق شایسته ای برای آنان قرار داده که موجب تعالی شخصیت آن ها است. خداوند حکیم می فرماید: «ولهن مثل الذی علیهن بالمعروف » «و برای زنان همانند وظایفی که بر دوش آن هاست [حقوق] شایسته ای قرار داده شده است.»

1) احیاء شخصیت زنان
در طول تاریخ به واسطه برتری جسمانی مردان بر زنان، شخصیت و جایگاه زنان به پایین ترین حد تنزل یافته بود، به طوری که مایه سرافکندگی و طوق لعنت به شمار می رفتند. به عنوان نمونه قرآن کریم می فرماید: «واذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا وهو کظیم » «و هرگاه به یکی از آن ها بشارت دهند که دختری نصیب تو شده، صورتش [از فرط ناراحتی] سیاه می شود و به شدت خشمگین می گردد.» اما اسلام با قوانین بی بدیل خود و گفتار و رفتار پیامبری که رحمة للعالمین بود، شخصیت از دست رفته زنان را احیا کرد و او را مایه رحمت و برکت معرفی نمود، چنانکه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می فرمایند: «البنات هن المشفقات المجهزات المبارکات دخترها مایه رحمت، صلاح زندگی و برکت هستند.»

2) به رسمیت شناختن حق مالکیت زنان
قبل از اسلام زنان نه تنها حق مالکیت نداشتند، بلکه همچون کالایی خرید و فروش می شدند و در کنار اموال میت به ارث برده می شدند، حتی در کشورهای غربی با آن همه هیاهوی تبلیغاتی و شعار برابری حقوق زن و مرد، تا یک قرن قبل حق مالکیت برای زنان قائل نبودند و بعد از انقلاب صنعتی - آن هم برای تشویق زنان برای حضور در کارخانه ها به عنوان نیروی کار ارزان قیمت - برای آنان حق مالکیت را به رسمیت شناختند. ویل دورانت مورخ بزرگ می نویسد: «نخستین قدم برای آزادی مادران بزرگ ما قانون 1882 م بود. به موجب این قانون زنان بریتانیای کبیر از آن پس از امتیاز بی سابقه ای برخوردار می شدند و آن این که پولی را که به دست می آوردند حق داشتند برای خود نگه دارند. این قانون عالی اخلاقی را کارخانه داران مجلس عوام وضع کردند تا بتوانند زنان انگلستان را به کارخانه ها بکشانند. از آن سال تا به امسال سودجویی مقاومت ناپذیری آنان را از بندگی و جان کندن در خانه رهانیده، گرفتار بندگی و جان کندن در مغازه و کارخانه کرده است.

اما اسلام که انسان های کور دل و شهوت پرست قرن بیستم آن را به محدودیت حقوق زنان متهم می کنند، از قرن ها قبل حق مالکیت را برای زنان، به رسمیت شناخته و به هیچ کس حق تصرف در اموال آنان را نمی دهد. خداوند متعال به صراحت می فرماید: «للرجال نصیب مما اکتسبوا وللنساء نصیب مما اکتسبن » «مردان نصیبی از آن چه به دست می آورند دارند و زنان نیز نصیبی از آنچه به دست می آورند دارند [و نباید حقوق هیچ یک پایمال شود].» همچنین برای آنان به انتظار و نیاز آن ها در چهار چوب شریعت، حق ارث معین شده است. «وللنساء نصیب مما ترک الوالدان والاقربون » «و برای زنان نیز از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان [به ارث ]می گذارند، سهمی است.»

3) تجویز حضور زنان در عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی
در اسلام به زنان حق دخالت در امور اجتماعی، سیاسی و فرهنگی داده شده است، اما مشروط به حفظ عفاف و پاکدامنی و حریم انسانیت. اسلام از طرفی با حضور بی قید و شرط زنان در تمام امور و از بین رفتن حریم های اخلاقی مخالفت کرده و از طرف دیگر برای فعالیت های ضروری اجتماعی با حفظ عفت مانعی ایجاد نکرده است و راه اعتدال که سعادت آنان را در پی دارد در پیش روی آنان قرار داده است. به گفته استاد شهید مطهری رحمه الله: «اسلام در عین این که نهایت اهمیت را برای پاکی روابط جنسی به عمل آورده، هیچ گونه مانعی برای بروز استعدادهای انسانی زن به وجود نیاورده ا ست، بلکه کاری کرده که اگر این برنامه ها دور از افراط و تفریط اجرا شود، هم روحیه ها سالم می ماند، هم روابط خانواده ها صمیمی تر و جدی تر می گردد و هم محیط اجتماع برای فعالیت صحیح مرد و زن آماده تر می شود

موضوعات: جایگاه واقعی زن در اسلام  لینک ثابت
 [ 05:53:00 ب.ظ ]





جایگاه واقعی زن در اسلام
الف) تکامل زن
یکی از عالی ترین برنامه های اسلام که این دین را سرآمد تمام ادیان قرار داده است، از بین بردن تمام بی عدالتی نسبت به زن بوده است. اسلام بنیان برتری طلبی های قومی، نژادی، جنسی و مالی را ویران نمود و تمام انسان ها از مرد و زن، غنی و فقیر، عرب و عجم، سیاه و سفید، و زشت و زیبا را در یک صف قرار داد.

این دین آسمانی تنها ملاک برتری را تقوا و ارزش های معنوی و فضائل اخلاقی دانسته است. خداوند متعال می فرماید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم » «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.»

از طرف دیگر، هدایت تشریعی، عام و گسترده است و به گروه خاصی اختصاص ندارد و هر کس می تواند از این دریای رحمت الهی حظ و بهره ای ببرد و راه تکامل و سعادت خویش را هموار سازد. خداوند متعال می فرماید: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورا»; «ما راه را به او (انسان) نشان دادیم، خواه شاکر باشد یا ناسپاس.» پس اختلاف در جنسیت نمی تواند مانعی برای تکامل باشد.

شهید مطهری رحمه الله پیرامون این موضوع چنین می گوید: «اسلام در سیر من الخلق الی الحق یعنی در حرکت و مسافرت به سوی خدا هیچ تفاوتی میان زن و مرد قائل نیست.

نمونه های تاریخی، گواهی صادق بر این مدعاست. در طول تاریخ، زنان بسیاری بوده اند که قله های ترقی را در نوردیده و به عنوان زنان نمونه و الگو معرفی شده اند. «ضرب الله مثلا للذین ءامنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة ونجنی من فرعون وعمله ونجنی من القوم الظالمین ومریم ابنت عمران التی احصنت فرجها»; «خداوند برای مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است در آن هنگام که گفت: پروردگارا خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش. و همچنین مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت.»

همچنین زن می تواند به مقام و منزلتی برسد که غضب و رضایت او غضب و رضای الهی را در پی داشته باشد، چنان که در حدیثی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله درباره حضرت فاطمه علیها السلام آمده است: «ان الله لیغضب لغضب فاطمة ویرضی لرضاها; همانا خداوند از غضب فاطمه غضبناک و از خشنودی او خشنود می شود.

موضوعات: جایگاه واقعی زن در اسلام  لینک ثابت
 [ 05:50:00 ب.ظ ]




نگاهی به جایگاه زن درکشورها
برگ های سیاه تاریخ
فرهنگ های منحط و آداب و رسوم غلط در جوامع بشری انواع ظلم و جور و سختی را بر زنان تحمیل کرده و آنان را به استثمار کشیده است. اکنون نمونه هایی از اشکال مختلف ستم بر زنان در کشورهای گوناگون مطرح می شود:

یونان: یونانیان زن را زاده شیطان می دانستند و او را در هیچ کاری مداخله نمی دادند و فقط برای ارضاء غریزه جنسی و خدمت گذاری، از او استفاده می کردند. در یونان زن به آسانی مورد معامله و واگذاری به بیگانه قرار می گرفت.

روم: هر چند رومی ها در قوانین و حقوق،پیشرفت زیادی داشته اند، اما عقیده آن ها درباره زن این بوده است که او را به علت دارانبودن روح انسانی،برای حشر در روز قیامت لایق نمی دانسته اند. در نظر رومیان زن مظهر شیطان و انواع ارواح موذیه بود، از این جهت در خندیدن و سخن گفتن از او جلوگیری می کردند و اکثرا دهان او را جز در موارد خوردن می بستند. در روم زنان همیشه تحت کفالت بودند و احتیاج به قیم داشتند و پس از مرگ مانند اشیاء به ارث برده می شدند.

چین: اگر دختری متولد می شد، خویشان و نزدیکان با نهایت تاسف و ترحم به پدر و کسان نزدیک طفل تسلیت می گفتند. دختران را زنده می کشتند یا به صحرا می افکندند و یا به برده فروشان می دادند. چینیان خیال می کردند خداوند خالق پسران است و شیطان خالق دختران، لذا در نظر آنان پسران با برکت بودند و دختران طوق لعنت. قربانی دوشیزگان برای خدایان در چین مرسوم بوده است

جاهلیت عرب: زن در میان عرب های جاهلی وضعیت نامناسبی داشته، با فجیع ترین وضع زندگی می کرده و مانند کالایی خرید و فروش می شده و از هر گونه حقوق اجتماعی و فردی حتی حق ارث محروم بوده است. آنان زن را در شمار حیوانات قرار داده و او را جزء لوازم و اثاث زندگی می شمردند. غالبا از بیم قحطی و یا از ترس آلودگی، دختران خود را در روز اول تولد سر می بریدند و یا از بالای کوه بلند به دره عمیقی پرتاب می کردند و گاهی در میان آب غرق می کردن
همچنین زنده به گور کردن دختران مرسوم بوده است. به عنوان نمونه وقتی از قیس بن عاصم سؤال شد که تا کنون چند نفر از دخترانت را زنده به گور کرده ای، پاسخ داد: دوازده یا سیزده دختر . به همین منظور آیاتی چند از قران کریم در مزمت و نکوهش آنان بیان شده است، از جمله: «قد خسر الذین قتلوا اولادهم سفها بغیر علم »; «البته آنان که فرزندان خود را به سفاهت و نادانی کشتند زیانکارند.» و «وکذلک زین لکثیر من المشرکین قتل اولادهم شرکاؤهم » «و همچنین در نظر بسیاری از مشرکان، [عمل ظالمانه ]کشتن فرزندانشان را بت های ایشان نیکو جلوه داد.»

موضوعات: نگاهی به جایگاه زن درکشورها  لینک ثابت
 [ 05:46:00 ب.ظ ]




نگاهی به جایگاه زن در اسلام
طلیعه سخن
تردیدی نیست که زنان، در طول تاریخ از موقعیت مطلوب و شان بالایی برخوردار نبوده و غالبا مورد بی مهری و ظلم و ستم واقع می شدند، اما با رشد روز افزون آگاهی های بشر و پیشرفت سریع علوم انسانی و اجتماعی، این پرسش مطرح شد که جایگاه واقعی زنان در جامعه و خانواده کدام است و چگونه می توان حقوق از دست رفته زنان را استیفا کرد. در این راستا به یقین می توان گفت که ادیان الهی بویژه دین خاتم، بیش از همه به احیای شخصیت والای زن همت گماشته اند و خداوند متعال بهترین راه را برای سعادت و رستگاری بشر اعم از زن و مرد فراروی آنان گشوده است. معارف و الگوهای حیات بخش اسلام اگر چه در مسیر احیای شخصیت و جایگاه زنان تاثیرات زیادی داشته و دارد، ولی بسیاری از حقایق در پس ابرهای جهل و خرافه پنهان مانده و جامعه زنان هنوز نتوانسته اند آن چنان که باید از میوه های شیرین فرهنگ دینی بهره مند گردند. از طرف دیگر فرهنگ غرب با تسلط بر امکانات مادی و مراکز ارتباطی و اطلاعاتی سعی در تحمیل الگوی ناقص خویش بر ملت های جهان دارد. آنان که هنوز از سودمندی دستاوردهای خویش مطمئن نیستند و از درون دچار چالش های عمیق و فراگیر شده اند، به تهاجم فرهنگی بر علیه کشورهای دیگر دست زده اند. از این رو ضروری است در دورانی که به «جاهلیت مدرن » موسوم گشته، با معرفی دقیق شخصیت و جایگاه زن گامی مهم در جهت پیشبرد اهداف عالی اسلام برداریم.

موضوعات: نگاهی به جایگاه زن در اسلام  لینک ثابت
 [ 05:44:00 ب.ظ ]





همچنین آیت الله صافی گلپایگانی در نوشتاری با عنوان فاطمیه، پیروزی حق بر باطل می نویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم
در مقام بیان عظمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و برکات وجودی آن بزرگواران چه می‌توان گفت و از کجا باید شروع کرد؟ فاطمه علیهاالسلام از اهل بیتی است که خداوند متعال، عالم را به واسطه وجود ایشان خلق فرموده است، آنجا که رسول خدا صلوات الله علیه وآله فرمود:
«لَوْ لَا نَحْنُ مَا خَلَقَ‏ اللهُ‏ آدَمَ‏ وَ لَا حَوَّاءَ وَ لَا الْجَنَّهَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْض»
و یا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در آن مرقومه‌ای که به معاویه مرقوم نمودند می‌فرماید:
«فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ‏ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا»
این عبارت، از نظر معنا خیلی مهم است. بعضی می‌خواهند بگویند که معنای این روایت این است که مردم تربیت‌شده یا پرورش‌یافته مکتب ما هستند، ولی هیچ مانعی ندارد که به این معنا باشد که هدف غایی از خلقت، وجود محمد و آل محمد علیهم السلام است و یا آن حدیث قدسی که خداوند می‌فرماید: «خَلَقْتُکَ لِأجْلِی» و در حدیثی دیگر می‌فرماید: «لَوْلَاکَ مَا خَلَقْتُ‏ الْأَفْلَاکَ‏». اصلاً انسان نمی‌تواند بفهمد که خداوند متعال که می‌فرماید: تو را برای خودم خلق کردم و همه افلاک را برای تو خلق کردم چه معنایی دارد؟
آنچه از همه این سخنان معلوم می‌شود این است که ارتباط آن‌ها با خداوند متعال بسیار بالاست، چرا که خداوند متعال، بالا و والاست، البته خود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اظهار عجز می‌کند و اظهار می‌دارد:
« مَا عَرَفْنَاکَ‏ حَقَ‏ مَعْرِفَتِکَ»
باید دانست که ما هر چه داریم از اهل بیت علیهم السلام داریم. غیر از آنها هر کس هر چه می‌گوید، وقتی انسان آنها را ملاحظه می‌کند می‌بیند به جایی متصل نیست و نمی‌شود به آن اعتماد کرد.
همه چیز در مکتب اهل بیت علیهم السلام است که پیامبر فرمود: «إنّی تارکٌ فیکُمُ الثّقلین کتاب الله وَ عِتْرَتی» یعنی همه چیز را از اهل بیت بگیرید و از غیر اینها نگیرید.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نه از اینها جلو بیفتید و نه عقب، که اگر جلو بروید گمراه می‌شوید و اگر عقب بیفتید هلاک می‌گردید. و نیز می‌فرماید: «لاتُعَلِّمُوهُم» چیزی یادشان ندهید، «فإنَّهُم أعْلَمُ مِنْکُم» از تمام مردم، اینها عالم‌تر هستند.
حال در میان اهل بیت علیهم السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها یک محوریت خاصی دارند؛ ملاحظه کنید وقتی اهل بیت علیهم السلام معرّفی می‌شوند ایشان در صدر هستند؛ «هُمْ ‏فَاطِمَهُ وَ أبُوهَا وَ بَعْلُهَا وَ بَنُوهَا»
آن حضرت در بین اهل بیت علیهم السلام، مقام و عظمت خاصی دارند که همه ائمه علیهم السلام به وجود ایشان افتخار می‌کنند. در واقع، آن وجود مقدس برای همه اهل بیت علیهم السلام حجت است، یعنی برای حقانیت خودشان و برای بطلان غاصبین و ستمگران به وجود آن بزرگوار احتجاج می‌کنند. همه اهل بیت علیهم السلام حجتند، ولی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از این جهات، حجیتش از همه بیشتر است.
فاطمه زهرا سلام الله علیها سیده نساء العالمین، بضعه الرسول و قرینه ولیّ الله، بانویی که در مباهله به حکم قرآن مجید، اختصاصِ شرکت داشت، و از اهل بیت علیهم السلام هم، یگانه بانویی بود که به مقام عصمت و طهارت چون پدر و همسر و فرزندانش آراسته بود، و در آن اجتماع که حتی امّ سلمه هم اجازه حضور نیافت و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جواب «إنّکِ على الخیر» شنید، فقط یگانه بانویی که حضور داشت آن حضرت بود.
او در غیر مقام نبوت، در اخلاق و علم و کمالات نسبت به پدر نسخه‌ای مطابق اصل بود و مثل سایر ائمه علیهم السلام سیره و رفتار و گفتارش، دین و شرع و دلیل احکام الهی است.
او امامت به معنای علم و هدایت را حائز بود، و به عنوان یک بانوی اول اسلام در عفاف و عصمت و کرامت و ستر، وجودش الگو و اسوه است. اشتغال به کارهای بیرون از منزل و همکاری با مردان نامحرم دون شأن هر زن ذی شأن و ملتزم به ستر و عفاف است تا چه رسد به بانویی که شأنش «إنّ اللهَ تَعَالى یَغْضِبُ لِغَضَبِ فَاطِمه وَ یَرْضى لِرِضَاهَا» باشد. اصلاً حضور در جاهایی که مختص به مردان است برای بانویی مانند او تنازل از مقام اجل و امنع و اقدس اوست.
خطبه اعجاز آور
یکی از معجزات حضرت زهرا سلام الله علیها، خطبه بالبدیهه آن حضرت بود. آن بزرگوار در آن جوّ اختناق و کودتای بزرگی که شده بود، با آن مصیبت جانکاه و عظمای ارتحال حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و بعد مصایب دیگر، این خطبه را که در اوج فصاحت و بلاغت است انشاء کرد که امیرالمؤمنین علیه الصلاه و السلام هر چند امام البلغاء و امیر الفصحاء است و می‌فرمود: «إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْکَلَامِ‏ وَ فِینَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَیْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُه‏» ولی جوّ اجازه نمی‌داد که چنان سخنرانی جامع و گویا و کوبنده و ماندگاری ایراد نماید.
عظمت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها باعث شد که در آن اجتماع تاریخی و محاکمه بزرگ نتوانستند مانع خطبه‌خواندن ایشان شوند، و چنان بود که شخص حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله حضور یافته‌اند و بسیاری از مردم حاضر وقتی آن حقایق بیان می‌شد گریه می‌کردند.
به هر حال، این خطبه متضمن مطالب بسیار بالا است و از معجزات اهل بیت علیهم الصلوه و السلام است و لذا در مثل کتاب بلاغات النساء که در قرن دوم هجری نوشته شده است این خطبه را نقل می‌کند.
البته فضایل آن حضرت بسیار زیاد است؛ همین حدیث مشهور نبوی که «إِنَّ اللهَ تَعَالَى یَغْضَبُ‏ لِغَضَبِ‏ فَاطِمَهَ وَ یَرْضَى لِرِضَاهَا» در عین اختصار، معنای والا و مهمی دارد. حقائق و مطالب مهم ولایی تا حضرت مهدی علیه‌السلام از این روایت استفاده می‌شود، یا این حدیث که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگامی که می‌خواهند حضرت فاطمه را دلداری و تسکین خاطر بدهند می‌‌فرمایند:
«أبشری یا فَاطِمه إنّ المَهْدِیّ منک»
ای فاطمه! بشارت بر تو باد که مهدی از توست؛ این بسیار مهم است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شخص اول عالم امکان، برای آرامش روان و آماده‌ساختن دختر عزیز و یگانه خود برای تحمل مصایب و مسائلی که پیش می‌آید این‌گونه دلداری می‌دهند که مهدی از توست، یعنی همه از تو و برای توست و سیر جهان به سوی تو، و پیروزی حق بر باطل و نور بر ظلمت برای تو است. به هر حال سخن در عظمت حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار زیاد است.
لزوم گرامی‌داشت ایّام فاطمیه
گرامی‌داشت فاطمیه و مواضع فاطمه، سیره فاطمه، زهد فاطمه، عبادت فاطمه، علم و حکمت فاطمه باید همیشه جزء برنامه‌ها باشد و در سخنرانی‌ها، تألیفات و در هر فرصت مناسب باید آن را بازگو کرد.
باید مصایبی که بر آن حضرت وارد شده است و آن‌قدر فاش و آشکار است که حتی در مثل کتاب النهایه ابن اثیر – با این‌که سنّی است و کتابش لغت است- به مناسبت از اشاره به این مصائب پس از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله نتوانسته خودداری کند و آنها را برای همه بازگو می‌کند.
ابن اثیر در النهایه، لغت (هنبث) این دو شعر را از حضرت زهرا علیها السلام استشهاد می‌‌آورد که اجمالی از آن مصایب و هتک حرمت‌ها به آن بانوی یگانه اسلام است که هر کس و هر شخص آگاهی، همه چیز را از آن می‌فهمد و شدّت ناراحتی زهرا سلام الله علیها و رنج و غم او و اعتراض او را به آنچه واقع شد نشان می‌دهد. آنجا که خطاب به پدر بزرگوارش می‌فرماید:
قَدْ کـانَ بَعْدَک أنباء وَ هَنْبَثه لَو کُنتَ شاهدَها لم یکثر الخُطَب
إنّا فَقَدْناک فَقْد الأرضِ وابلَها فَاختل قومُک فاشْهدهم وَ لاتَغب
سپس می‌گوید: «الهَنْبَثَه واحده الهنابث، و هِی الأمُور الشّداد المختلفه و اشار إلى عتبها على أبی‌بکر: إنها خرجت فی لمه من نسائها تتوطأ ذیلها إلى أبی‌بکر فعاتبته.»
باید تاریخ را برای مردم بیان نمود، کلمات حضرت زهرا علیها السلام مخصوصاً آن خطبه عظیمه و بلیغه را که از معجزات ایشان است به گوش جهانیان رساند.
باید در این فاطمیه‌ها، شخصیت ملکوتی آن حضرت تجلیل و تعظیم شود و همه مردم در این ایام، ارادت و مودت خود را به یگانه بانوی اسلام دخت گرامی پیامبر رحمت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام اثبات نمایند. امروز ما به تأسی به آن حضرت احتیاج داریم. جامعه ما به پیروی از روش همسرداری و تربیت فرزند – که آن حضرت بهترین طریقه و روش را داشتند- احتیاج دارد.
امروز کلمات آن حضرت باید سرمشق زندگی همه بانوان و بلکه مردان باشد. آن حضرت، مقام واقعی و کرامت حقیقی زن را به دنیا ابلاغ نمود و فرمود: بهترین زن آن است که نه او مرد نامحرمی را ببیند و نه مرد نامحرمی او را ببیند. این است که حضرت زهرا علیها السلام را تا امروز و تا قیامت، در دل‌های مردم آگاه و خداپرست و حق‌جو زنده نگه داشته است.
فاطمیه یک تاریخ است، ‌فاطمیه یعنی فریاد بر سر ظالمان، فاطمیه یعنی جهاد برای پیروزی حق بر باطل، و بالاخره فاطمیه یعنی روز حکومت جهانی و الهی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.
آری! فاطمیه عاشوراست، ‌فاطمیه شب قدر است، فاطمیه غدیر و نیمه شعبان است و فاطمیه یعنی روز پیروزی نور بر ظلمت.
در پرتو بیان فضائل آن حضرت، همه ابعاد دین و ولایت ائمه طاهرین، و دعوت اسلام و قرآن و مکتب اهل بیت علیهم السلام و در کل، رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را باید تبلیغ نمود.
باید با بدعت‌ها، با بیگانه‌گرایی‌ها، با نابسامانی‌ها، با گناه، با شیوع مناهی و ملاهی، با فساد، با جهل و ضلالت مبارزه نمود.
مکتب اهل بیت علیهم السلام، مکتب معرفت، مکتب علم و بیداری، مکتب آگاهی و عدالت و برابری و رشد عقلی و اندیشه‌های نورانی است که همه باید آن را در این فرصت‌ها بازگو کنیم و همه باید قدردان مجالس نورانی فاطمی باشیم و از برکات آن کمال استفاده را نموده و مهمترین وظیفه خود را دعا با تضرّع و انابه به درگاه خداوند متعال برای تعجیل در فرج موفور السرور فرزند عزیز فاطمه، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه قرار دهیم؛ اللّهم عجل فرجه الشریف و اجعلنا من أعوانه و أنصاره و المستشهدین بین یدیه.
فاطمه کیست؟
اللّهم صلّ علی الصدیقه فاطمه الزکیه حبیبه حبیبک و نبیّک و ام أحبّائک و أصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین و صلّ علی ولدها الذی بشّرها به خاتم النبیین صلوات الله علیه و آله، بقیه الله فی ارضه ارواح العالمین له الفداء.
پیرامون شخصیت جامع الأطراف و وسیع الأبعاد حضرت زهرا سلام الله علیها آنچه گفته‌اند و نوشته‌اند و باز هم گویندگان و نویسندگان بگویند و بنویسند، به پایان بیان مقامات و درجات و فضائل حضرت نمی‌رسند.
اگر چه عمر آن حضرت به واسطه ورود مظالم جانکاه، به ظاهر کوتاه بود، امّا در همین فرصت اندک، مواضعی را از خود نشان دادند که درس‌های سازنده آن در طول تاریخ، برای همه، راهبر و حقّ‌نما است.
و به قول آن شاعر که می‌گوید: ضلّ من جعل مقیاس الحیاه الطولا، نباید مقیاس زندگی را طولانی‌بودن ظاهری عمر قرار داد، بلکه مقیاس حقیقی حیات بشر، عرض عمر و برکات وجودی او است.
حیات حضرت زهرا سلام الله علیها نیز مانند حیات پدر بزرگوارش حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله، بسیار عریض، گسترده و پهناور، و سرشار از آثار و برکات بود.
در عالم وجود، کسی از حضرت زهرا علیها آلاف التحیه و الثناء، در علم و اخلاق و سیره و مقامات انسانی و کمالات و جنبه‌های روحی و جسمی نزدیک‌تر به حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم – شخص اول عالم امکان- نیست.
اگر چه طول عمر آن بزرگوار ۱۸ سال بیشتر نبود، اما عرض آن بیش از میلیون‌ها و بیشتر و بیشتر بود. مهمّ این است که شخص در مدّت کوتاه حیات خویش، کارهایی بزرگ انجام دهد که از دیگرانی مثل او در هزاران برابر آن سال‌ها، صادر نمی‌شود.
از این جهات، هر چه ما در این موضوع و میدان وارد شویم، و هر چه در رشته‌‌های مقامات و فضائل آن بزرگوار مطرح کنیم، نمی‌توانیم حقّ مطلب را ادا نماییم.
همه مقاماتی را که بتوان برای یک انسان کامل فرض کرد، حضرت زهرا سلام الله علیها در رتبه اول و در درجه اول آن قرار دارد.
مواضع حضرت زهرا علیها السلام در ایمان و معرفه الله، در بندگی خدا و عبادت، در بی‌اعتنایی به دنیا و قناعت، در رحم و ایثار دیگران بر خود، در همسرداری و تربیت فرزند، در حفظ کرامت‌ها و حشمت‌های خاصی که اسلام برای بانوان توصیه نموده است و در رعایت ستر و عفاف، و در نشان‌دادن تمام ده صفت برجسته‌ای که در سوره احزاب برای زنان، مانند مردان افتخار شمرده شده، یگانه و اسوه بود.
همه تاریخ حیات آن حضرت برای انسان اعجاب‌آفرین است که چگونه یک زن، و تا کجا می‌تواند به آن مقامات عالی نائل شود، و سیر خودش را به طرف خداوند متعال ادامه بدهد.
آن قدر انوار وجود فاطمه علیها السلام درخشان است که بعضی از زنان پیغمبر در توصیف ایشان می‌گوید: «مَا رَأَیْتُ أفْضَل مِنْ فَاطِمَه غَیر أبِیهَا؛ من برتر از فاطمه ندیدم مگر پدرش را»
مواضعی که حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم اتخاذ کردند، بسیار والا و اعجاب‌انگیز بود. او که مسئولیت بزرگ رساندن حقایق به مردم را بر عهده خودش می‌دید، معجزه‌وار آن خطبه بزرگ را در مسجد پیامبر صلوات الله علیه و آله انشاء کرد.
در آن شرایط و موقعیت که برای هیچ کسی امکان چنان سخنرانی و چنان خطبه و بیان حقائقی میسر نبود آن حضرت – که سلام و درود خداوند بر او باد- تنها کسی بود که با حضور خود و ایراد آن خطبه بلیغه، حضور رسول الله صلی الله علیه و آله را به یاد مستمعین می‌آورد.
آن حضرت با چادر و عبایی که پوشیده بودند و روی زمین کشیده می‌شد و در حالی که زنان بنی‌هاشم اطراف ایشان را گرفته بودند وارد مسجد شد.
به امر آن بزرگوار، پرده‌ای بین بانوان و مردان کشیده شد تا حضرت از پشت پرده خطبه بخوانند و چنان خطبه را بالبداهه انشاء می‌فرمودند که مستمعان را سکوت فراگرفته و اشک از چشمان آن‌ها سرازیر شده بود.
وجود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وجودی آسمانی و ملکوتی است که امثال بنده نمی‌توانیم در این میدان‌ها وارد شویم و به وصف آن حضرت بپردازیم.
اصلاً یکی از ارکان مهمّ عنوان والای اهل بیت علیهم السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها است. در آیه تطهیر «إنّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطْهِیراً»، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یگانه بانویی از آن پنج تن است که این آیه در شأن آنها نازل شده است و او مشمول این آیه است.
و در آیه «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ»، یگانه زنی که با حضرت رسول حضور پیدا کرد فاطمه زهرا صلوات الله علیهما بود.
در آیه «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏» هم وقتی از حضرت رسول صلوات الله علیه و آله می‌پرسند که نزدیکان شما – که خداوند در این آیه امر به مودّت آنها فرموده- چه کسانی هستند؟
می‌فرمایند: علی و فاطمه و حسن و حسین صلوات الله علیهم اجمعین.
مقام معنوی حضرت زهرا سلام الله علیها و وجود مبارک ایشان، حجتی است برای حقانیت شیعه. بنده یک وقتی که در مدینه بودم، شنیدم کتابخانه‌ای در آنجا کتاب‌های ضد شیعه را می‌فروشد. بنده رفتم و کتاب‌های آنجا را بررسی کردم. دیدم یکی از آن کتاب‌ها روی میز صاحب مکتب است. کتابی بود به نام «و جاء دور المجوس»
با صاحب کتابخانه مشغول صحبت شدم. ایشان از کتاب‌هایی نام برد که بنده آنها را می‌شناختم. بعد پرسید که شما این کتاب‌ را دیده‌اید یا نه؟ گفتم: ندیدم، ولی می‌دانم که تمام مطالب افترا و دروغ است. گفت: نخوانده از کجا می‌گویید؟
کتاب را گرفتم و باز کردم. در همان نگاه اول، مطلبی را که نوشته بود عنوان کردم، و جعل و کذب‌بودن آن را برایش ثابت نمودم.
بالاخره بعد از کمی صحبت، پرسید که عقیده شما در مسأله خلافت آن دو نفر چیست؟ گفتم: این چه سؤالی است که شما می‌کنید! معلوم است کسی که عقیده به آنها نداشته باشد، از دین خارج نمی‌شود، و کسی که از دنیا برود و آنان را نشناخته باشد بی‌دین نیست.
در ادامه که نسبت به عقیده شیعه درباره امر خلافت اصرار می‌کرد گفتم: عقیدتنا عقیده سیده فاطمه سلام الله علیها.
این را که گفتم ساکت شد، و معلوم بود مواضع آن حضرت نسبت به خلفا را نمی‌توانند ردّ نمایند. سپس پرسید: بعد چطور؟ و منظورش اجماع ساختگی بود. گفتم: ما به همان اعتقاد حضرت زهرا علیها السلام باقی هستیم.
وقتی باز هم همین حرف محکم را تکرار کردم، دیگر نتوانست حرفی بزند.
غرض این‌که موقعیت و مواضع حضرت فاطمه زهرا صلوات الله و سلامه علیها، موقعیتی است که اساس مذهب تشیع را تقویت و تأیید می‌کند.
بنابراین باید معارف و هدایت‌های سرور بانوان جهان، بضعه رسول صلوات الله علیه و آله را در معرض مطالعه همگان قرار دهیم که همین عقاید و هدایت‌ها حجّت تشیع می‌باشد.
باید در این ایام، خطبه معجزه‌وار حضرت زهرا سلام الله علیها – که متضمن همه‌گونه پیام لازم و سازنده در تمام نواحی حیات است- مورد توجه قرار بگیرد.
باید موضع حضرت آنجا که می‌فرماید: «خَیْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا یَرَیْنَ‏ الرِّجَالَ‏ وَ لَا یَرَاهُنَّ الرِّجَال‏؛ برای زن بهترین حال این است که هم مرد بیگانه او را نبیند و هم او مرد بیگانه را نبیند»، مورد توجه و تأمل بانوان زهرایی قرار بگیرد.
باید مراسم و ذکر فضائل آن حضرت همیشه زنده بماند که یکی از وسائل تقرّب به خداوند، احیاء امر اهل بیت علیهم السلام خصوصاً فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌باشد.
باید در چنین موقعیتی هر چه می‌توانیم مقام حضرت زهرا علیها السلام را بیشتر تجلیل بکنیم و معارف ایشان را به مردم برسانیم که ادای مزد رسالت حضرت رسول صلی الله علیه و آله، تجلیل و تقدیر از ایشان است.
البته کسانی که در مقام تجلیل و تعظیم آن حضرت هستند، طبعاً ملتزم به احکام هم می‌باشند. همان‌طور که امام صادق علیه السلام در شعری که انشاد کردند فرمودند:
تَعْصِی الْإِلَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ هَـذَا مُحَالٌ فِی الْفِعَالِ بَدِیعٌ‏
لَـوْ کَــانَ حُبُّکَ صَادِقاً لَأَطَعْتَهُ إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطِیع
یعنی علامت صدق و صداقت ما در محبّت فاطمه زهرا علیها آلاف التحیه و الثناء این است که در راه او و خط آن بزرگوار ثابت‌قدم باشیم و همیشه و هر لحظه، اطاعت از امر خدا و رسول و ائمه طاهرین علیهم السلام را سرلوحه کار خودمان قرار بدهیم

موضوعات: نوشته ایت الله گلپایگانی با عنوان فاطمیه  لینک ثابت
 [ 05:41:00 ب.ظ ]




سروده حضرت آیت الله صافی گلپایگانی به مناسبت شهادت حضرت زهرا: مواضع حضرت زهرا(س) اساس مذهب تشیع را تائید کرد

شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)- حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی گرامی‌داشت فاطمیه و مواضع فاطمه، سیره فاطمه، زهد فاطمه، عبادت فاطمه، علم و حکمت فاطمه باید همیشه جزء برنامه‌ها باشد و در سخنرانی‌ها، تألیفات و در هر فرصت مناسب باید آن را بازگو کرد.
به گزارش شفقنا، این مرجع تقلید به مناسبت شهادت حضرت زهرا(س) شعر  را تقدیم آن حضرت کرده است:
شرح سیلی
ای دخـــت گــرامـی پـیمبر * ای سرّ رســول در تو مـضمر
در بـیت شریف وحی، خاتـون * بــر چــرخ رفــیع مَجد اختر
ای شبه نبی به خلق و اوصاف * ای نــور مـجسّــم مــصــوّر
ای خـــادم خــانه‌ی تـو حوّا * و ای حاجــب درگه تو هاجـر
در طــورِ لــقا یــگانـه بانو * در مُـلک وجود زیــب و زیـور
بــا شــیر خــدا عـلیّ عالی * هـم‌ سـنگر و هم پیام و همســر
مانند تو زن جهان‌ ‌ندیده‌‌است * غــمـخوار و نـگاهبانِ شـوهــر
ای عــین کمال و جان بینش * ای ‌شخص‌ شخیـص عصمت ‌و فرّ
بـر رفـعت قدر تو گواه است * بــیت و حجــر و مقــام و مشعر
ای ســیّــده زنــان عــالـم *ای بــضــعه حــضــرت پیمــبر
تـو اصلی و دیگران همه فرع * تــو جـانی‌ ودیــگران چـو پیکر
در مُـــلــک وَلا ولــیّـه الله* بـر نــخلِ وجـــود احمـــدی بَر
قــرآن بــه فـضیلت تو نازل* بـــرهان تــو مـــحکم و مقــرّر
روی تــو جــمال کــبریایی* کـــوی تـــو رواق قُـــرب داور
از جوی تو شبنمی است زمزم* و از بحــر تو شعبــه‌ای ‌است ‌کوثر
زآن خـطبه آتشین که پیـچید * در ارض و سـمــا بســـان ‌تـنـدر
مـحکوم شد آن نظام و گردید* حــق روشن و غــالب و مظـــفّر
مـن عاجزم از بــیان وصفت * تـــو بحری و مـــن ز قطره کمتر
ای امّ مــحـامـد و مـعــالی * ای از تــو مــشام جـــان معـطّر
بــا این ‌همه عزّ و رفعت شأن* بـا آن همـــه فخر بی حــد و مرّ
از ظــلـم مــنافـقین امّــت* شــد قــــلـب مـنــیر تـو مکدّر
آن را کــه نـمـــود حــقّ مقدّم* کـــردند مــعانــدان مـؤخّر
بردند فــدک ‌به ‌غصب و بسـتند * بــر بــاب تو گفته ‌‌ای مـزوّر
افســوس شکست دشمــن ‌دین‌ * پـهلوی تو را بــه ضربـت در
بـــازوی تـو را به تــازیـــانه * زد قــنفذ مــــلحد سـتـمگر
از سیلــی و شـرح آن نگـــویم* کــافتد بـه دل از بیــانش آذر
در مــاتــم مـحســن شهیـدت * مایــیم به ســوگ و ناله اندر
بر لــطفی صافــی از ســر لطف* بنگـــر که بُوَد پریش و مضطر
بس فخــر از آن کنـــد ‌که دارد * بر سـر ز سـتــایش تـو افسر

موضوعات: سروده حضرت ایت الله صافی گلپایگانی  لینک ثابت
 [ 05:37:00 ب.ظ ]





حضرت فاطمه (س)، الگوی جاودانه ای برای تمام زنان
مجموعه: زندگینامه بزرگان دینی

حضرت فاطمه‌ زهرا(س), شخصیت حضرت فاطمه‌ زهرا(س), زندگی حضرت فاطمه‌ زهرا(س)

مقام‌ معنوی‌ حضرت فاطمه (س)، نسبت‌ به‌ مقام‌ جهادی‌،انقلابی‌ او به‌ مراتب‌ بالاتر است‌

فاطمه (س) الگوی جاودانه زنان عالم
بى‏ شک خلقت حضرت فاطمه (س) پاسخ غیرتمندانه دستگاه آفرینش به تحقیر تاریخى زن و پاسخى جاودانه به چگونگى جریان یافتن زنانگى در متن حیات بشرى است.
آفرینش و زندگی حضرت فاطمه (س) این نکته را به اثبات رساند که مى ‏توان احساسات و انعطاف زنانه را با شعور و درایت حماسى پیوند زد؛ مى ‏توان از محیط خانه منشا تحولات اجتماعى و تاریخى شد؛ مى‏ توان در محراب عبادت با ملک همنوا گردید و از آنجا، پاى به مسجد گذاشت و بلاغت را در ادبیات سیاسى و فرهنگى به اوج رساند؛ مى ‏توان اوج اقتدار زنانه را در خضوع به همسر، پرورش فرزند، خانه‏ دارى هدفمند، توجه به علم و معرفت و حضورموثر در مهم‏ ترین عرصه‏ هاى حیات سیاسى و اجتماعى، تعریف کرد و عمر کوتاه زندگى مادى را تا همیشه تاریخ جاودانه ساخت.

امروزه بازشناسى شخصیت حضرت فاطمه (س) از آن جهت اهمیت دارد که ادعا مى‏ کنیم جبران تحقیر تاریخى زن و نمایش توانمندى و ارزشمندى آنها، در سلوک مردانه و به خود بستن صفات مذکر نیست و باید اوج اقتدار زن را در بازبینى «هویت زنانه» جست.

شخصیت فاطمه‌ زهرا(س)، شخصیتی ممتاز و برجسته
شخصیت‌ زهرای‌ اطهر، در ابعاد سیاسی‌ و اجتماعی‌ و جهادی‌، شخصیت‌ ممتاز و برجسته‌ای‌ است؛ به‌ طوری‌ که‌ همه‌ زنان‌ مبارز و انقلابی‌ و برجسته‌ و سیاسی‌ عالم‌ می‌توانند از زندگی‌ کوتاه‌ و پرمغز او درس‌ بگیرند.

زنی‌ که‌ در بیت‌ انقلاب‌ متولد شد و تمام‌ دوران‌ کودکی‌ را در آغوش‌ پدری‌ گذراند که‌ مشغول یک‌ مبارزه‌ عظیم‌ جهانی و‌ فراموش‌ نشدنی‌ بود. وی در دوران‌ کودکی‌، سختیهای‌ مبارزه‌ دوران‌ مکه‌ را چشید، به‌ شعب‌ ابی‌طالب‌ برده‌ شد، گرسنگی‌ و سختی‌ و رعب‌ و انواع‌ شدتهای‌ دوران‌ مبارزه‌ مکه‌ را لمس‌ و بعد که‌ به‌ مدینه‌ هجرت‌ کرد، همسر مردی‌ شد که‌ تمام‌ زندگی‌ اش جهاد فی‌سبیل‌الله‌ بود و در تمام‌ قریب‌ به‌ یازده‌ سال‌ زندگی‌ مشترک‌ حضرت فاطمه (س) و حضرت امیرالمومنین‌(ع)، هیچ‌ سالی‌، بلکه‌ هیچ‌ نیم‌ سالی‌ نگذشت‌ که‌ این‌ شوهر، کمر به‌ جهاد فی‌سبیل‌الله‌ نبسته‌ و به‌ میدان‌ جنگ‌ نرفته‌ باشد و حضرت فاطمه (س) این‌ زن‌ بزرگ‌ و فداکار، همسری‌ شایسته‌ یک‌ مرد مجاهد و یک‌ سرباز و سردار دائمی‌ میدان‌ جنگ‌ را نکرده‌ باشد.

زندگی‌ حضرت فاطمه (س)، اگر چه‌ کوتاه‌ بود و حدود بیست‌ سال‌ بیشتر طول‌ نکشید، اما این‌ زندگی‌، از جهت‌ جهاد، مبارزه‌، تلاش‌، کار انقلابی‌، صبر انقلابی‌، درس‌، فراگیری‌ و آموزش، سخنرانی‌ و دفاع‌ از نبوت‌ و امامت‌ و نظام‌ اسلامی‌، دریای‌ پهناوری‌ از تلاش‌ و مبارزه‌ و کار و در نهایت‌ هم‌ شهادت‌ است‌.

مقام‌ معنوی‌ حضرت فاطمه (س)، نسبت‌ به‌ مقام‌ جهادی‌، انقلابی‌ و اجتماعی‌ او به‌ مراتب‌ بالاتر است‌. فاطمه ‌‌زهرا(س‌) به‌ ظاهر، یک‌ بشر و یک‌ زن‌، آن‌ هم‌ زنی‌ جوان‌ است؛ اما در معنا، یک‌ حقیقت‌ عظیم‌ و یک‌ نور درخشان‌ الهی‌ و یک‌ بنده‌ صالح‌ و یک‌ انسان‌ ممتاز و برگزیده‌ است‌.

حضرت فاطمه (س)، روح مجرد و خلاصه نبوت و ولایت
درباره‌ حضرت فاطمه (س) هرچه بگوئیم، کم گفته‏ ایم و به حقیقت نمى‏ دانیم که چه باید بگوئیم و چه باید بیندیشیم. به قدرى ابعاد وجود این روح مجرد و این خلاصه نبوت و ولایت براى ما پهناور و بى‏ پایان و درک نشدنى است که متحیر مى‏ مانیم.

ستارگان درخشان عالم بشریت اغلب در زمان حیات خود به‏ وسیله هم ‏عصرانشان شناخته نشده ‏اند؛ مگر عده کمى از برجستگان که انبیا و اولیا باشند؛ آن هم به ‏وسیله عده معدودى. اما فاطمه‌ زهرا (س) چنان است که در زمان خود، نه فقط پدر و همسر و فرزندان و شیعیان خاص، بلکه حتى کسانى که شاید رابطه صمیمانه و گرمى هم با ایشان نداشتند، زبان به مدح آن بزرگوار گشودند.

اگر به کتابهایى که درباره فاطمه‌ زهرا (س) به‏ وسیله محدثین اهل سنت نوشته شده نگاه کنیم، روایات بسیارى را مى بینیم که از زبان پیغمبر (ص) در ستایش صدیقه طاهره صادر شده و یا رفتار پیغمبر با آن بزرگوار را نقل مى ‏کنند.

شخصیت حضرت فاطمه‌ زهرا(س),حضرت فاطمه‌ زهرا(س), زندگی حضرت فاطمه‌ زهرا(س)

شخصیت‌ زهرای‌ اطهر، در ابعاد سیاسی‌ و اجتماعی‌ و جهادی‌، شخصیت‌ ممتاز و برجسته‌ای‌ است

ام ابیها؛ تسلی ‌بخش پیغمبر(ص)
حضرت فاطمه (س)، تا قبل از ازدواج که دخترکى بود، با آن پدر به این عظمت کارى کرد که کنیه ‏اش را ام ‏ابیها – مادر پدر - گذاشتند. در آن زمان، پیامبر رحمت و نور، پدید آورنده دنیاى نو و رهبر و فرمانده عظیم آن انقلاب جهانى انقلابى که باید تا ابد بماند، در حال برافراشتن پرچم اسلام بود.

آن حضرت چه در دوران مکه، چه در دوران شعب ‏ابی‌طالب و چه آن هنگام که مادرش خدیجه از دنیا رفت و پیغمبر را تنها گذاشت، در کنار و غمخوار پدر بود. دل پیغمبر در مدت کوتاهى با دو حادثه وفات خدیجه و وفات ابی ‌طالب شکست. فاطمه زهرا (س) در آن روزها قد برافراشت و با دستهاى کوچک خود غبار محنت را از چهره پیغمبر زدود.

کلام حضرت فاطمه زهرا (س)
1- نزدیکترین اوقات زن به خدا
عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: سَاَلَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم)اَصْحابَهُ عَنِ الْمَرْاَهِ ماهِىَ؟ قالُوا: عَوْرَهٌ، قالَ: فَمَتى تَکُونُ اَدْنى مِنْ رَبِّها؟ فَلَمْ یَدْرُوا. فَلَمّا سَمِعَتْ فاطِمَهُ(علیها السلام) ذلِکَ قالَتْ: اَدْنى ما تَکُونُ مِنْ رَبِّها اَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَیْتِها. فَقالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): اِنَّ فاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنّى.

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از اصحابش پرسید: زن چیست؟ گفتند: زن ناموس است.
فرمود: زن چه موقع به خدایش نزدیکتر است؟ اصحاب نتوانستند جواب گویند.
چون این سخن به گوش فاطمه(علیها السلام)رسید، فرمود: نزدیکترین اوقات زن به خداى خود هنگامى است که در کُنج خانه خود باشد.
پس از این جواب، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: حقّا که فاطمه پاره تن من است.

2- موقعیت اهل بیت در نزد خدا
« وَاحْمَدُوا الَّذى لِعَظمَتِهِ وَ نُورِهِ یَبْتَغى مَنْ فِى السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ اِلَیْهِ الْوَسیلَهَ، وَ نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَهُ اَنـْبِیائِهِ.»
خدایى را حمد و سپاس گویید که به خاطر عظمت و نورش، هر که در آسمانها و زمین است به سوى او وسیله مىجوید، و ما وسیله او در میان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جایگاه قدس او و حجّت غیبى و وارث پیامبرانش هستیم.

- بهترین زنان کیستند؟
قالَتْ فاطِمَهُ(علیها السلام) فى وَصْفِ ما هُوَ خَیْرٌ لِلنِّساءِ: خَیْرٌ لَهُنَّ اَنْ لایَرینَ الرِّجالَ، وَ لا یَرَوْ نَهُنَّ.
حضرت فاطمه زهرا(س) در وصف این که بهترین چیز براى زنان چیست، فرموده اند: این که زنان، مردان را نبینند، و مردان هم زنان را نبینند.

موضوعات: حضرت فاطمه (س)، الگوی جاودانه ای برای تمام زنان  لینک ثابت
 [ 05:33:00 ب.ظ ]




دعاي منسوب به حضرت زهرا سلام الله عليها براي رفع تب

سيّدبن‏طاوُس درمُهَجُ‏الدَّعَوات‏ روايتى از سلمان نقل فرموده كه در آخرش مذكور است چيزى كه حاصلش اين است؛ حضرت فاطمه‏عليها السلام آموخت به من كلامى كه از حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله آموخته بود و در وقت صبح و شام آن را مى‏خواند وفرمود اگر مى‏خواهى در دنيا هرگز، تو را تب نگيرد مداومت كن برآن و آن اين است:

بِسْمِ اللَّهِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ،

بِسْمِ اللَّهِ‏ الَّذى‏ هُوَ مُدَبِّرُ الْاُمُورِ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذى‏ خَلَقَ النُّورَ مِنَ ‏ْالنُّورِ،

اَلْحَمْدُ للَّهِ الَّذى‏ خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ،

وَ اَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ، فى‏ كِتابٍ‏ مَسْطُورٍ، فى‏ رَقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى‏ نَبِىٍّ مَحْبُورٍ،

اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ، وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَعَلَى السَّرَّآءِ وَالضَّرَّآءِ مَشْكُورٌ،

وَصَلَّى‏اللَّهُ عَلى‏ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرينَ.

***

ترجمه

به نام خدا، نور (عالم)، به نام خدا، نور نور (جهان هستى)، به نام خدا كه نورى است فوق نور،

به نام خدايى‏‏ِ كه تدبيركننده كارهاست، به نام خدايى كه نور (عالم) را از نور (خود) آفريد،

ستايش خاص خدايى است‏ كه آفريد نور را از نور

و نازل فرمود نور را بر كوه طور، در ميان نامه‏ نوشته شده­اي، و ورقه‏اى گشوده، به اندازه معين بر پيامبرى دانشمند،

ستايش خاص خدايى است‏ كه او به عزت و شوكت ياد شده، و به فخر مشهور است، و در هر حال در خوشى و ناخوشى‏ سپاسگزارى شده،

و درود خدا بر آقاى ما محمد و آل پاكيزه‏اش باد.

* * *

سلمان گفت چون‏ از حضرت فاطمه‏عليها السلام آموختم آنرا، به خدا قسم به بيشتر از هزار نفر از اهل مكّه و مدينه كه مبتلا به تب بودند آموختم، پس همه شفا يافتند به اذن خداى تعالى.

منبع: مفاتيح الجنان

موضوعات: دعاي منسوب به حضرت زهرا سلام الله عليها براي رفع تب  لینک ثابت
 [ 05:31:00 ب.ظ ]





دیدگاه علمای اهل تسنن نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیها
در مورد شأن و جایگاه بانوی دو عالم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) علمای شیعه و سنی احادیث متواتری نقل کرده اند.
اسلام علیک یا صدیقةالشهیدة دیدگاه علمای اهل تسنن نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیها

جام دینی: شنقیطی از علمای اهل سنت درباره جایگاه حضرت زهرا(س) آورده است: همانا سروری فاطمه زهرا(س)، از جانب دین اسلام امر واضح و روشنی است و بر کسی پوشیده نیست، زیرا وی پاره تن پیامبر(ص) است و آن که زهرا(س) را آزار دهد، پیامبر را می آزارد و آن چه که زهرا را نارحت کند، پیامبر را ناراحت می کند.
در منابع تفسیری اهل سنت، روایت‌های فراوانی در شان اهل بیت به ویژه حضرت فاطمه (س) یافت می‌شود که برای شناخت شخصیت والای یگانه دختر پیامبر گرامی اسلام(ص) نقش اساسی دارد. آنچه در پی آمده گزیده ای از کتاب شخصیت حضرت زهرا(س) در قرآن از منظر تفاسیر اهل سنت است که به مناسبت ایام فاطمیه ارائه می‌شود.
فاطمه(س) در محشر
در منابع سنت روایات مختلفی از افراد معتبری چون امام علی علیه الاسلام، عایشه، ابوسعید، ابو هریره، ابوایوب، سوید بن عمیر، بریده و ابن عمر و غیره نقل شده که پیامبر گرامی اسلام صل الله علیه و اله فرمود: «هنگامی که روز قیامت فرا رسد، منادی از پس حجاب ندا کند ای اهل محشر! چشمان خود را از فاطمه بپوشانید تا او عبور کند».
حاکم نیشابوری (متوفای 405 هـ. ق) این حدیث را صحیح می داند. او نظیر همین حدیث، روایت دیگری هم نقل کرده و از حیث سند صحیح قرار داده است.

فاطمه(س) با پیراهن خونین حسین علیه السلام از عزاداران شفاعت می کند
امیرالمومنین علیه السلام از پیامبر اکرم، حضرت محمد صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود: «هنگامی که روز قیامت فرا رسد، از درون عرش ندا می رسد ای اهل قیامت چشمانتان را بپوشانید تا فاطمه، دختر محمد صل الله علیه و اله با پیراهن خضاب شده از خون حسین علیه السلام عبور کند. در آن هنگام فاطمه ساق عرش را گرفته عرض می کند: شما جبار و عادل هستی! پس در میان من و قاتل پسرم قضاوت کن. خداوند مطابق سنت من قضاوت خواهد کرد. سوگند به پروردگار کعبه آنگاه فاطمه عرض می کند: «الله اشفعنی فیمن بکی علی مصیبته، فیشفعها الله فیهم؛ خدایا به من اجازه شفاعت کسانی که در مصیبت او (حسین ) گریه کردند عطا کن و خداوند اذن شفاعت آنان (عزاداران) را به فاطمه عنایت می کند».
ابن جوزی (متوفای 597 هجری قمری) روایات ورود فاطمه علیها السلام در محشر را جعلی می داند. نوۀ او، سبط ابن جوزی پاسخ می دهد: « … اماحدیثنا، فاسناده صحیح، و رجاله ثقات؛ اما سند حدیث ما صحیح و رجال آن ثقه هستند».
چنان که گذشت محدث بزرگ حاکم نیشابوری ( متوفای 405 هـ. ق) در چندین جای کتابش تصریح بر صحت این روایات کرده است . ابن ابی الحدید هم این روایت را صحیح می داند.

جایگاه فاطمه(س) از نگاه عالمان اهل سنت
دانشمندان اهل سنت در شأن حضرت فاطمه علیها السلام سخن فراوان گفته‌اند. در این جا به مختصری از این سخنان اکتفا می شود:
1. سیوطی: «ما عقیده داریم که برترین زنان عالم، مریم و فاطمه هستند».
2. آلوسی: « فاطمه از همه زنان گذشته و آینده برتر است ». با این حدیث برتر بودن فاطمه علیها السلام بر تمام زنان ثابت می شود، زیرا او روح و روان رسول خداست از این رو بر عایشه نیز برتری می‌یابد».
3. سهیلی: وی بعد از نقل حدیث معروف « فاطمةٌ بضعةٌ منی » می گوید :« من هیچ کس را مساوی با بضعة رسول الله نمی دانم ».
4. ابن الجکنی: « بنابر قول صحیح‌تر فاطمه از همه زنان افضل است».
5. شنقیطی: «همانا سروری فاطمه زهرا، از جانب دین اسلام امر واضح و روشنی است وبر کسی پوشیده نیست، زیرا وی پاره تن پیامبر است وآن چیزی که زهرا را آزار دهد، پیامبر را می آزارد و آن چه که زهرا را نارحت کند، پیامبر را ناراحت می کند. همان طورکه درحدیث صحیح از پیامبر نقل شده و هر دو حدیث از مسور بن مخرمه آمده است که: شنیدم از رسول خدا که بالای منبر بود و می فرمود: فاطمه پاره تن من است آن چه که فاطمه را آزار دهد ، مرا آزار می دهد و آن چه که او را ناراحت کند، مرا ناراحت می کند».
6. توفیق ابوعلم: «در عظمت شأن و رفعت مقام ارجمند او، همین بس که تنها دختر بزرگوار پیامبر صلی الله علیه واله و همسر گرامی امام علی بن ابی طالب ـ کرم الله وجهه ـ و مادر حسن و حسین است. زهرا، همان بانویی که میلیون ها آدمی را چشم و دل به سوی اوست و نام گرامی‌اش بر زبان ایشان است. زهرا، آن شهاب نور افشان آسمان نبوت و اختر فروزان فلک رسالت و بالاخره، آن والاترین بانوی آفرینش. اما همه این تعبیرات، جز بخشی اندک از دنیای فضیلت و شرافت او را آیینه داری نمی کند و جز مختصری از فضایل و مناقب او را نمایش گر نیست».

منبع: (کتاب شخصیت حضرت زهرا(س) در قرآن از منظر تفاسیر اهل سنت، به قلم محمدیعقوب بشوی از سوی موسسه بوستان کتاب)

موضوعات: دیدگاه علمای اهل تسنن نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیها  لینک ثابت
 [ 05:30:00 ب.ظ ]




سخنان معصومین(ع) درباره حضرت فاطمه(س)
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم): فاطمه بضعه منى و هى نور عینى و ثمره فوادى و روحى التى بین جنبى و هى الحورإ الانسیه(۱)
فاطمه پاره وجود و نور دو چشم و میوه قلب من است, او روح و جان من است که در میان دو پهلویم قرار گرفته. او حوریه اى است در سیماى انسان.
————————————–
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم):
ان الله تبارک و تعالى یغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها(۲)
خداوند غضب مى کند به غضب فاطمه و خشنود مى شود به خشنودى فاطمه.
————————————–
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم):
ان ابنتى فاطمه ملا الله قلبها و جوارحها ایمانا و یقینا(۳)
خداوند تمام وجود دخترم فاطمه را لبریز از ایمان و یقین نموده است.
————————————–
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم):
فاطمه بضعه منى من سرها فقد سرنى و من سإها فقد سإنى, فاطمه اعز الناس على(۴)
فاطمه پاره وجود من است, هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده و هر که او را بیازارد مرا آزار داده. فاطمه در نزد من عزیزترین مردم است.
————————————–
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم):
فاطمه حورإ انسیه فکلما اشتقت الى رائحه الجنه شممت رائحه ابنتى فاطمه(۵)
فاطمه فرشته اى در سیماى انسان است, هرگاه مشتاق بوى بهشت مى شوم دخترم فاطمه را مى بویم.
————————————–
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم):
و اما ابنتى فاطمه… متى قامت فى محرابها بین یدى ربها جل جلاله زهر نورها لملائکه السمإ کما یزهر نور الکواکب لاهل الارض, ویقول الله عزوجل لملائکته: یا ملائکتى انظروها الى إمتى فاطمه سیده امائى قائمه بین یدى, ترتعد فرائضها من خیفتى و قد إقبلت بقلبها على عبادتى(۶)
وقتى دخترم فاطمه در محراب عبادت مى ایستاد همچون ستاره اى براى ملائکه آسمان مى درخشید. خدا به ملائکه مى گوید: اى ملائکه بنگرید به بهترین بنده من فاطمه, او در مقابل من ایستاده و از خوف من تمامى وجودش مى لرزد و با تمامى حضور قلبش به عبادت من روى آورده.
————————————–
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم):
انى سمیت ابنتى فاطمه لان الله عزوجل فطمها و فطم من احبها من النار(۷)
فاطمه را, فاطمه نامیدم, زیرا خداوند او را و آن کس که او را دوست داشته باشد, از آتش حفظ مى کند.
————————————–
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم):
یا سلمان من احب فاطمه ابنتى فهو فى الجنه معى و من ابغضها فهو فى النار. یا سلمان حب فاطمه ینفع فى مإه من المواطن, ایسر ذلک المواطن الموت و القبر و المیزان والحساب و…(۸)
اى سلمان! کسى که دخترم فاطمه را دوست داشته باشد در بهشت با من است و کسى که دشمن او باشد در آتش است. سلمان! محبت فاطمه در صد مورد نافع است[ و مایه نجات] که آسان ترینش مرگ, قبر, هنگام سنجش اعمال, و… مى باشد.
————————————–
امام مجتبى علیه السلام:
رإیت امى فاطمه[ علیها السلام] قامت فى محرابها لیله جمعتها فلم تزل راکعه ساجده حتى اتضح عمود الصبح و سمعتها تدعو للمومنین والمومنات و تسمیهم و تکثر الدعا لهم و لا تدعو لنفسها بشىء, فقلت لها: یا اماه لم لا تدعین لنفسک کما تدعین لغیرک؟ فقالت یا بنى الجار ثم الدار(۹)
مادرم فاطمه علیها السلام را شب جمعه اى در محراب عبادت دیدم که تا دمیدن فجر به رکوع و سجود اشتغال داشت و پیوسته با ذکر نام مرد و زن مومن دعاى فراوان برایشان مى نمود ولى براى خود دعایى نکرد. گفتم: مادر! چرا همانگونه که براى دیگران دعا مى کنى براى خود دعا نمى کنى؟ فرمود: پسرم! نخست همسایه و سپس خویشتن.
————————————–
امام صادق علیه السلام:
من عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر و انما سمیت[ فاطمه] فاطمه لان الخلق فطموا عن معرفتها(۱۰)
هر آن کس که فاطمه را آن گونه که باید بشناسد, لیله القدر را درک کرده, و فاطمه را از آن رو فاطمه گفته اند که مردم از شناخت او عاجزند.
————————————–
عن مولانا المهدى علیه السلام:
و فى ابنه رسول الله لى اسوه حسنه(۱۱)
دختر رسول الله(ص) براى من الگویى نیکوست.
———————————
منبع :
۱- بحارالانوار, ج۴۳, ص۱۷۲٫
۲- معجم الکبیر طبرانى, ج۱, ص۱۰۸٫
۳- بحارالانوار, ج۴۳, ص۲۹٫
۴- همان, ص۲۳٫
۵- همان, ص۴٫
۶- همان, ص۱۷۳٫
۷- همان, ص۱۲ و ۱۶ و..
۸- ینابیع الموده, ص۲۶۳٫
۹- بحارالانوار, ج۴۳, ص۸۲٫
۱۰- تفسیر فرات الکوفى, چاپ تهران, ص۵۸۱٫
۱۱- بحارالانوار, ج۵۲, ص۱۷۹٫

موضوعات: سخنان معصومین(ع) درباره حضرت فاطمه(س)  لینک ثابت
 [ 05:28:00 ب.ظ ]




موضوعات: شهادت حضرت زهرا تسلیت باد, شهادت حضرت زهرا تسلیت باد  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-12-03] [ 08:02:00 ب.ظ ]




احادیث حیا

حدیث (1) امام على عليه السلام :

اَلحَياءُ مِفتاحُ كُلِّ الخَيرِ؛

حيا كليد همه خوبى هاست.
شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم ج‏1، ص 93، ح340
حدیث (2) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

اَلحَياءُ زينَةُ الاسلامِ؛

حيا زينت اسلام است.
مستدرك الوسايل و مستنبط المسایل ج1، ص488، ح1244
حدیث (3) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

إنَّ اللّه يُحِبُّ الحَيِىَّ الحَليمَ العَفيفَ المُتَعفِّفَ؛

خداوند انسان با حياىِ بردبارِ پاك دامنى را كه پاكدامنى مى ورزد، دوست دارد.
كافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص112، ح8
حدیث (4) امام كاظم عليه السلام :

اَلحَياءُ مِنَ الايمانِ وَ الايمانُ فِى الجَنَّةِ و َالبَذاءُ مِنَ الجَفاءِ وَ الجَفاءُ فِى النّارِ؛

حيا از ايمان و ايمان در بهشت است و بد زبانى از بى مهرى و بد رفتارى است و بد رفتارى در جهنم است.
تحف العقول ص 394 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج75، ص309
حدیث (5) امام صادق عليه السلام :

اَلحَياءُ عَلى وَجهَينِ فِمِنهُ ضَعفٌ وَ مِنهُ قُوَّةٌ و َإسلامٌ و َإيمانٌ؛

حيا بر دو گونه است: يكى حياى ضعف و ناتوانى و ديگرى حياى قدرت و اسلام و ايمان.
تحف العقول ص360 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج75، ص242
حدیث (6) امام صادق علیه السلام :

اَلحَياءُ عَشَرَةُ أَجزاءٍ تِسعَةٌ فِى النِّساءِ و َواحِدٌ فِى الرِّجالِ؛

حيا ده جز دارد، نه جزء آن در زنان است و يك جزء در مردان.
من لایحضر الفقیه ج3 ، ص468 ، ح4630
حدیث (7) امام على عليه السلام :

غايَةُ الحَياءِ أن يَستَحيِىَ المَرءُ مِن نَفسِهِ؛

اوج حيا اين است كه آدمى از خودش حيا كند.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص236 ، ح4758
حدیث (8) امام على عليه السلام :

ثَلاثٌ لا يُستَحيى مِنهُنَّ: خِدمَةُ الرَّجُلِ ضَيفَهُ و َقيامُهُ عَن مَجلِسِهِ لأَبيهِ و َمُعَلِّمِهِ و َطَلَبُ الحَقِّ و َإن قَلّ؛

از سه كار حيا نبايد كرد: خدمت به ميهمان، از جا برخاستن در برابر پدر و آموزگار خويش و طلب حق گرچه اندك باشد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص69 ، ح 978
حدیث (9) امام على عليه السلام :

اَلحَياءُ مِنَ اللّه يَمحو كَثيرا مِنَ الخَطايا؛

حيا از خدا بسيارى از گناهان را پاك مى كند.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص257 ، ح 5455
حدیث (10) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

أمَّا الحَياءُ فَيَتَشَعَّبُ مِنهُ اللِّينُ، و الرّأفَةُ، و المُراقَبَةُ للّه فِى السِّرِّ و العَلانيَةِ، و السَّلامَةُ، و اجتِنابُ الشَّرِّ، و البَشاشَةُ، و السَّماحَةُ، و الظَّفَرُ، و حُسنُ الثَّناءِ عَلَى المَرءِ فِى النّاسِ، فَهذا ما أصابَ العاقِلَ بِالحَياءِ، فَطُوبى لِمَن قَبِلَ نَصيحَةَ اللّه و خافَ فَضيحَتَهُ؛

اما شاخه هاى حيا عبارتند از: نرمش، مهربانى، در نظر داشتن خدا در آشكار و نهان، سلامت، دورى از بدى، خوشرويى، گذشت، بخشندگى ، پيروزى و خوشنامى در ميان مردم، اينها فوايدى است كه خردمند از حيا مى برد. خوشا بحال كسى كه نصيحت خدا را بپذيرد و از رسوايى خودش بترسد.
تحف العقول ص 17
حدیث (11) امام باقر عليه السلام :

فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً قَالَ قُولُوا لِلنَّاسِ أَحْسَنَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ يُقَالَ لَكُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ اللَّعَّانَ السَّبَّابَ الطَّعَّانَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّشَ السَّائِلَ الْمُلْحِفَ وَ يُحِبُّ الْحَيَّ الْحَلِيمَ الْعَفِيفَ الْمُتَعَفِّف‏

درباره اين گفته خداوند كه «با مردم به زبان خوش سخن بگوييد» فرمود: بهترين سخنى كه دوست داريد مردم به شما بگويند، به آنها بگوييد، چرا كه خداوند، لعنت كننده، دشنام دهند، زخم زبان زن بر مؤمنان، زشت گفتار، بدزبان و گداى سمج را دشمن مى دارد و با حيا و بردبار و عفيفِ پارسا را دوست دارد.
امالى (صدوق) ص 254 ، ح4
حدیث (12) امام على عليه السلام :

اَصلُ المُروءَةِ الحَياءُ وَ ثَمَرَتُهَا العِفَّةُ؛

ريشه مردانگى حيا و ميوه اش پاكدامنى است.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص258 ، ح 5503
حدیث (13) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

إذا رأيت من أخيك ثلاث خصال فارجه: الحياء و الأمانة و الصّدق و إذا لم ترها فلا ترجه‏

وقتى در برادر(دینی) خود سه صفت ديدى به او اميدوار باش، حيا و امانت داری و راستگویی و اگر آن ها را ندیدی به او اميد نداشته باش‏
نهج الفصاحه ص193، ح 205
حدیث (14) امام على عليه ‏السلام :

الْمُؤْمِنُ حَيِيٌّ غَنِيٌّ مُوقِنٌ تَقِي‏

مؤمن، با حيا، بى ‏نياز، با وقار و پرهيزگار است.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص90 ، ح 1530
حدیث (15) پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله :

اَلْعَدْلُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الاُمَراءِ اَحْسَنُ، وَ السَّخاءُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الاَغْنياءِ اَحْسَنُ، اَلْوَرَعُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الْعُلَماءِ اَحْسَنُ، اَلصَّبْرُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الْفُقَراءِ اَحْسَنُ، اَلتَّوبَةُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الشَّبابِ اَحْسَنُ، اَلْحَياءُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى النِّساءِ اَحْسَنُ؛

عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر؛ تقوا نيكو است اما از علما نيكوتر؛ صبر نيكو است اما از فقرا نيكوتر، توبه نيكو است اما از جوانان نيكوتر و حيا نيكو است اما از زنان نيكوتر.

نهج الفصاحه ص578 ، ح 2006

حدیث (16) ابى سعيد الخدرى :

كانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله اَشَدَّ حَياءً مِنَ العَذراءِ فى خِدْرِها. و كانَ اِذا كَرِهَ شَيئا عَرَفْناهُ فى وَجْهِهِ؛

رسول اكرم صلى الله ‏عليه‏ و ‏آله از دختران پشت پرده با حياتر بودند، و اگر چيزى را دوست نمى‏ داشتند، از چهره ‏شان مى‏ فهميديم.

مكارم الأخلاق ص 17

حدیث (17) پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله :

خَمْسٌ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلينَ: اَلْحَياءُ وَ الْحِلْمُ وَ الْحِجامَةُ وَ السِّواكُ وَ التَّعَطُّرُ؛

پنج چيز از سنت پيغمبران است: حيا، بردبارى، حجامت كردن، و مسواك و عطر زدن.

نهج الفصاحه ص462 ، ح 1463

حدیث (18)امام صادق علیه السلام :

لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا حَيَاءَ لَه‏

ایمان ندارد کسی که حیا ندارد

كافي (ط - الإسلامية) ج‏2، ص106 ، ح5

حدیث (19)حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

الحياء هو الدّين كلّه‏

حيا تمام دين است‏

نهج الفصاحة ص 453 ، ح1428

حدیث (20)حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

الحياء و الإيمان قرنا جميعا فإذا رفع أحدهما رفع الآخر

حيا و ايمان قرين يك ديگرند اگر يكى از ميان برخاست ديگرى هم برود

نهج الفصاحة ص 453 ، ح1429

حدیث (21)حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

الحياء لا يأتي إلّا بخير

از حيا جز نيكى نمى ‏آيد

نهج الفصاحة ص 453 ، ح1427

حدیث (22)ابى سعيد الخدرى :

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ حَيِيّاً لَا يُسْأَلُ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاه‏

رسول الله با حیا بود چیزی نمیخواست مگر اینکه به او عطا می کردند

مكارم الأخلاق ص 17

حدیث (23)حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

الْحَيَاءُ حَيَاءَانِ حَيَاءُ عَقْلٍ وَ حَيَاءُ حُمْقٍ فَحَيَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَيَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْل‏

حيا دو گونه است: حياء عقل و حياء حماقت، حياء عقل، علم است و حياء حماقت، نادانى است

کافی(ط-الاسلامیه) ج2 ، ص106 ، ح6

موضوعات: احادیث حیا  لینک ثابت
 [ 07:51:00 ب.ظ ]




 

دید گاه حضرت زهرا علیهاالسلام نسبت به حیا،عفت وحجاب
برای دست یافتن به دیدگاه حضرت زهرا علیها السلام می توان ازسیره ی عملی،سخنان،ومطالبی که ازرسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل شده بهره گرفت.
ازآن حضرت روایت شده که فرمودند:
((آنچه برای زنان نیکوست این است که مردان نامحرم را نبینند ونامحرمان نیزاورا نگاه نکنند.))
حجاب حتی ازنابینا
روزی مردی نابینا پس ازاجازه گرفتن وارد خانه ی حضرت زهرا علیها السلام شد.پیامبرمشاهده کرد حضرت زهرا علیها السلام برخواست.حضرت فرمود:دخترم!این مرد نابیناست؟حضرت علیها السلام پاسخ داد:
((اگراو مرا نمی بیند ولی من اورا می نگرم واوبوی مرا استشمام می کند.))
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند:شهادت می دهم که توپاره ی تن من هستی.
نزدیک ترین حالت زن نزد خدا
ازحضرت زهرا علیها السلام نقل شده که می فرمایند:
((نزدیک ترین حالتی که زن نزد پروردگارش دارد این است که داخل خانه اش سکنی گزیند(وبه امورعبادی وتربیت فرزندبپردازد.))
خوشحالی برای دورشدن ازنامحرم
هنگامی که پیامبرکارهای بیرون خانه را به عهده ی حضرت علی علیه السلام وامور داخلی منزل را به حضرت فاطمه علیها السلام واگذارکرد،آن حضرت چنین فرمود:
((کسی به جزخدا نمی داند که چه قدرازاین که رسول خدا مرا ازبرخورد با مردان نامحرم معاف کرد خوشحال شدم.))
حجاب حتی بعد ازشهادت
حجاب برای حضرت فاطمه علیها السلام آنقدراهمیت داشت که حتی راضی نشد بعد ازشهادت هم حجم بدن اونمایان باشد.
روزی فاطمه ی زهرا علیهاالسلام به اسماء فرمود:چه بد است این تخته هایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن می گذارند!زیرا وقتی زنی را روی آن قرارمی دهند وپارچه ای بربدنش می کشند،حجم بدن اومعلوم است.
اسماءگفت:من که درحبشه بودم،می دیدم مردم آنجا تابوتی ازچوب درست می کنند ومرده را داخل آن می گذاشتند.
سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبه داردرست کرد وبه فاطمه علیها السلام نشان داد.حضرت فاطمه بسیارخوشحال شد وفرمود:این خیلی خوب است.وقتی مرده را داخل آن قرارمی دهند وپارچه ای روی آن می کشند،دیگرمعلوم نمی شود مرده مرد است یا زن.آنگاه فرمود:پس ازمرگم،مرا درهمین تابوت بگذارید.
زن بد حجاب
ازحضرت زهرا علیهاالسلام نقل شده که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:
((یا بنتی امّا المعلّقه بشعرها فاّنها کانت لاتغطّی شعرها من الرجال…))
((ای دخترم!اما زنی که-درجهنم-به مویش آویزان شده بود اوزنی بود که مویش را ازمردان(نامحرم) نمی پوشانید…)) (مشاهدات پیامبردرشب معراج)
زینت زن برای نامحرم
((…واما التی کانت تأکل لحم جسدها فإنّها کانت تزیّن بدنها للنّاس))
((…واما زنی که گوشت بدنش را می خورد پس اوزنی بود که بدنش را برای مردان(نامحرم)زینت می کرد.)) (مشاهدات پیامبردرشب معراج)
منابع احادیث
بحارالانوارج 101،ص 36
بحارالانوارج 43،ص 91
بحارالانوارج 43،ص 92
بحارالانوارج 43،ص 81
بحارالانوارج 8،ص 309
بحارالانوار 67/2

موضوعات: دید گاه حضرت زهرا علیهاالسلام نسبت به حیا،عفت وحجاب  لینک ثابت
 [ 07:47:00 ب.ظ ]




موارد جایز نبودن حیا

حیا، شرم از انجام اعمال زشت در محضر ناظر محترم است. بنابراین اولا، در متون اخلاق اسلامی خداوند و ناظران و نمایندگان او، حقیقت الهی و انسانی فرد و دیگران، به عنوان ناظرانی که باید از آنها شرم و حیا ورزید مطرح شده‌اند.
ثانیا، قلمرو حیا امور زشت و ناپسند است و شرمساری در انجام نیکی‌ها هیچ گاه پسندیده نیست. ولی این حد و مرز در بسیاری از موارد از سوی مردم رعایت نمی‌گردد. منشا این امر آگاهی جهالت و گاهی بی‌مبالاتی است. در بسیاری از روایات حیاورزی در برخی موارد ممنوع شده است. به نظر می‌رسد که با وجود ضابطه پیش گفته در مفهوم حیا، این تاکید به دلیل آن است که انسان نسبت به این موارد نوعی شبهه علمی دارد و تا حدودی توجیهاتی، برای تایید حیاورزی در آن موارد برای خود دست و پا می‌کند، در حالی که تصورات او باطل است. برخی از موارد و مواقعی که جای حیا ورزیدن نیست، بدین قرارند:
1-حیا ورزیدن از گفتار، کردار و درخواست حق، پیامبر(ص) فرمود: «هیچ عملی را از روی ریا و خودنمایی انجام مده و از سر حیا و شرم آن را رها نکن».2
2-حیا ورزیدن از تحصیل علم، امام علی(ع) فرمود: «کسی شرم نکند از آموختن آنچه نمی‌داند.»3
3-حیا ورزیدن از تحصیل درآمد حلال،امام صادق(ع) فرمود: «کسی که از طلب مال حلال حیا نکند، هزینه‌هایش سبک شده و خداوند خانواده‌اش را از نعمت خویش بهره‌مند گرداند.»4
4-حیاورزیدن از خدمت به مهمان، امام علی(ع) فرمود: «سه چیز است که نباید از آن شرم کرد: از جمله خدمت کردن به مهمان.»5
5-حیاورزیدن از احترام گذاشتن به دیگران، امام علی(ع) فرمود: «سه چیز است که نباید از آنها شرم کرد: از جمله برخاستن از جای خود برای پدر و معلم.»6
6-شرم از اعتراف به ندانستن، امام علی(ع) فرمود: «اگر از کسی سوالی کردند و نمی‌داند، شرم نکند از این که بگوید: نمی‌دانم». 7
7-شرم از درخواست از خداوند، امام صادق(ع) فرمود: «هیچ چیز در نزد خداوند محبوب‌تر از آن نیست که از او چیزی درخواست شود، پس هیچ یک از شما نباید شرم کند از این که از رحمت خداوند درخواست کند، اگرچه (خواسته او) یک بند کفش باشد». 8
8-شرم از بخشش اندک، امام علی(ع) فرمود: «از بخشش اندک شرم مدار که محروم کردن از آن کمتر است.»9
9-شرم از خدمت به خانواده، امام صادق(ع) مردی از اهل مدینه را دید که چیزی برای خانواده‌اش خریده و با خود می‌برد، آن مرد چون امام را دید خجالت کشید.امام(ع)فرمود: «این را خودت خریده و برای خانواده‌ات می‌بری؟ به خدا سوگند، اگر اهل مدینه نبودند (که سرزنش و خرده‌گیری کنند) من هم دوست داشتم، برای خانواده‌ام چیزی بخرم و خودم ببرم.» 10
به امید آن که خداوند راه تشخیص را بر ما هموار کند و قدرتی پیدا کنیم که در کجا شرم و حیا را رعایت کرده و در کجا این خصلت و ویژگی‌ را کنار بگذاریم.
پی‌نوشت‌ها:
1- صدوق: عیون الاخبار الرضا، ج2، ص 45، ح 162، تفسیر قمی، ج1، ص 304، کراجکی:کنزالفوائد، ج2، ص182، طوسی: امالی، ص 210. 2-حرانی: تحف‌العقول، ص 47، صدوق: امالی، ص 399، ح 12، کلینی: کافی، ج2، ص 111، ح2و ج5، ص 568، ح 53. 3-نهج‌البلاغه، حکمت 82، حرانی: تحف‌العقول، ص 313. 4-حرانی: تحف‌العقول، ص 59 و صدوق: فقیه، ج4، ص 410، ح 5890. 5 و 6. آمدی: غررالحکم، ح 4666. 7-احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی- اخلاق اسلامی، ص 80. 8-کلینی، کافی، ج4، ص20، ح4. 9-نهج‌البلاغه، حکمت 67. 10-کلینی: کافی، ج2، ص 123، ح10

موضوعات: موارد جایز نبودن حیا  لینک ثابت
 [ 07:10:00 ب.ظ ]




تفاوت دو نوع حیا
بر اساس یک تقسیم‌بندی، حیا به دو نوع نفسانی و ایمانی تقسیم شده است، که اساس این تحقیق بررسی تفاوت این دو نوع حیا می‌باشد. برخی از علما وجود این دو نوع حیا را رد کرده و حیای نفسانی را مراتب پایین همان حیای ایمانی عنوان کرده‌اند. اما اگر روایات را به عنوان یک مجموعه در نظر بگیریم، تفاوت این دو نوع حیا با یکدیگر آشکار می‌شود. همان‌طور که در تعاریف عنوان شد، برخی روایات حیا را منحصر به ایمان و باور انسان کرده و برخی دیگر منحصر به بحث عفت دانسته‌اند. از آن‌جا که در برخی روایات حیا را یک امر مرتبط با جنسیت و زنان عنوان می‌کند نمی‌توان آن را با ایمان به یک معنا دانست.
حیای(نفسانی) بیشتر در زنان
تعالیم دینی و علوم روان‌شناسی بر این امر تأکید دارند که برخی تفاوت‌های روانی میان زنان و مردان وجود دارد. چنان‌چه در روایات برخی خصوصیات را در زنان و برخی دیگر را در مردان پسندیده‌تر می‌دانند. از جمله پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «…و حیا نیکوست اما از زنان نیکوتر» (سلیمی،ح2006) برخی خصوصیات به طور طبیعی در یکی از دو جنس بیشتر می‌باشد. پیامبراکرم(ص) می‌فرماید: «حیا ده جزء است، نه جزء آن در زنان و یک جزء در مردان است.» (میرباقری،393) «برای حفظ حریم عفت جامعه، نه قسمت مسئولیت آن بر عهده زنان، و یک قسمت آن بر عهده مردان است، از این رو بانوان باید در حفظ حجاب، نحوه سخن گفتن، راه رفتن و رفتار خود بیش از مردان دقت کنند.» به همین دلیل حیای نفسانی با مباحث زنان، عفت و خانواده ارتباط تنگاتنگی دارد و می‌توان گفت در سلامتی روابط اجتماعی، هیچ عاملی مانند حیاء مؤثر نیست.
«از مسائل دیگری که در روایات به آن اشاره شده این است که جنسیت در قدرت شهوانی تأثیر دارد و شهوت در زن و مرد یکسان نیست. بر اساس روایات خداوند متعال، شهوت زنان را بیش از مردان قرار داده است. اما شهوت بیشتر در زنان به یک عامل قدرتمند و مهار کننده نیازمند است تا احتمال افتادن در گناه در زن کاهش یابد. خداوند متعال به موازات افزایش شهوت زن، نیروهای کنترلی وی را نیز افزایش داده است. حیا و صبر از نیروهای مهار کننده‌ای هستند که در زنان بیش از مردان وجود دارد.» (پسندیده: 99)
طبیعی بودن صفت حیا در زنان به این معنا نمی‌باشد که برای پایداری و حفظ آن نیاز به آموزش نیست. بلکه در متون اسلامی سفارش زیادی به تربیت انسان‌ها به ویژه دختران و زنان بر محور حیا شده است… در دعاهایی که از ائمه وارد شده می‌بینیم که یکی از درخواست‌ها، حیای بیشتر برای زنان است. (علاسوند،77) حیای نفسانی با مباحث عفت ارتباط تنگاتنگی دارد زمانی که حیای نفسانی کم‌رنگ می‌شود سلامت و عفت عمومی جامعه به خطر می‌افتد. این حیا به جنسیت وابسته است زمانی که کم رنگ می‌شود زنان را بیش از مردان درگیر مشکلات کرده و خودآرایی و تبرج و جلوه‌گری زنان به جامعه کشیده می‌شود.
حیای ایمانی
نوع دوم حیا به ایمان و اعتقادات افراد بستگی دارد چنانچه بر اساس روایات ائمه اطهار(ع) «بی حیا، ایمان ندارد.» (کلینی،10) در روایت دیگر پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «حیا، همه دین است.» (کنزالعمال، ح 5761)
حیای ایمانی مفهومی بالاتر از حیای نفسانی است. هر چه ایمان فرد قوی‌تر شود این حیا نیز در او بیشتر می‌شود این حیا را به طور خلاصه می‌توان این گونه تعریف کرد که عبارت است از درک و احساس حضور ناظر یا ناظرانی که در مرتبه‌ای بالاتر از انسان قرار دارند و فرد برای آن‌ها کرامت و احترام قائل است.
حیای ایمانی همان حس حضور است که شیعه و فلسفه شیعی را از سایر فرق اسلامی متمایز می‌کند. درک حضور و نظارت در شیعه بسیار گسترده‌تر و عمیق‌تر از سایر فرق اسلامی مطرح می‌شود. توجه به نظارت پیامبر(ص)، ائمه(ع)، فرشتگان، شهدا، و بسیاری از ناظران دیگر از تفاوت‌های اساسی شیعه با سایر فرق اسلامی است. اعتقاد به حضور فیزیکی امام زمان(ع) و نظارت و آگاهی او از رفتار انسان باعث تقویت این نوع حیا شده و هر چه این باور و اعتقاد در فرد بیشتر شود به همان اندازه در او حالت بازدارندگی ایجاد می‌کند. علاوه بر این زیارات و ادعیه دارای مضامین بلند عرفانی است که اگر به مفهوم این عبادات بیشتر توجه شود می‌تواند باعث تقویت حیای ایمانی و حس حضور در محضر پروردگار متعال و سایر ناظران شود. با کم شدن این نوع حیا علاوه بر این که عفت عمومی جامعه به خطر می‌افتد سایر گناهان نیز در جامعه شایع می‌شود. تنها درک حضور نیرویی ورای نیروهای طبیعی است که می‌تواند تک تک افراد جامعه را بدون نظارت کنترل کند. این نوع حیا را میتوان روح ایمان و محتوای دین دانست. ازهمین‌رو در جوامع اسلامی با وجود مسلمان بودن و عمل به بسیاری از تعالیم دینی در برخی مواقع، حقیقت ایمان که همان احساس نظارت و درک حضور پروردگار در تمام شرایط زندگی است، مغفول مانده است.
نتیجه‌گیری حیا از جمله فضائل اخلاقی و از جمله بازدارنده‌هایی است که در کنترل رفتار انسان نقش دارد از همین رو باید راهکارهایی برای حفظ حیا در جامعه و گسترش فرهنگ حیا اندیشیده شود. بر اساس تحقیق، رفتار زنان بیش از مردان تحت تأثیر حیای نفسانی قرار دارد از همین رو تقویت حیای نفسانی یکی از عواملی است که جامعه به خصوص زنان را از برخی آسیب‌ها حفظ می‌کند. اگر تقویت حیای نفسانی در آموزش دختران جدی گرفته شود بخش زیادی از مشکلات فرهنگی مرتبط با حوزه عفاف برطرف می‌شود. بر مبنای تعاریف، حیای ایمانی به درک و احساس حضور و نظارت خداوند و باور انسان به حضور ناظرانی که انسان آن‌ها را نمی‌بیند وابسته است. از طرف دیگر این حیا به جنسیت وابسته نیست به همین دلیل هر چه ایمان و اعتقاد افراد(اعم از زن و مرد) به خداوند و عالم غیب بیشتر شود به همان نسبت حیای ایمانی در آن‌ها تقویت می‌شود.
منابع قرآن کریم، ترجمه: مکارم شیرازی باقری،خسرو. (1382). هویت علم دینی. بانکی‌پور.(1388). حیا. پسندیده،عباس. (1383). حرانی،ابومحمد. (1382). تحف العقول. دستغیب،عبدالحسین. (1388). قلب سلیم.
راغب اصفهانی،حسین‌بن‌محمد(1387). رهبر، محمدتقی. (1390). ماجرای حجاب و عفاف. زرشناس،شهریار. (1387). روان شناسی مدرن و حقیقت فراموش شده انسان. زیبایی نژاد،محمدرضا. (1388). هویت و نقش های جنسیتی(مجموعه مقالات) سعیدیان (1387). قلب و خصوصیات معنوی آن سلیمی،علی. (1386). نهج الفصاحه. دایره‌المعارف تشیع طاهرزاده،اصغر. (1389). تمدن زایی شیعه. عضیمه،صالح. (1380). معناشناسی واژگان قرآن کریم، ترجمه حسین سیدی. علاسوند،فریبا. (1390). زن در اسلام کلینی،محمد. (1375). اصول کافی. محمدی اشتهاردی،محمد. (1375). میرباقری،ابراهیم. (1381). مکارم‌الاخلاق. نراقی،احمد. (1377). معراج السعاده.

موضوعات: تفاوت دو نوع حیا  لینک ثابت
 [ 07:09:00 ب.ظ ]




انواع حیا
حیا از جنبه‌های مختلف دارای تقسیمات متفاوتی است. حیا از این جهت که در چه مواردی به کار رفته و از چه چیزهایی حیا شده است، به دو قسم تقسیم می‌شود: حیای مثبت و حیای منفی. حیا به عنوان یک قابلیت، وقتی در جای خود به کار رود، «حیای مثبت» نامیده می‌شود؛ اما اگر در جایی به کار رود که موضع حیا نیست، «حیای منفی» نامیده می‌شود. از حیای مثبت به شرم و حیا تعبیر می‌شود و از حیای منفی، به «کم‌رویی». در این تقسیم‌بندی حیای نوع اول پسندیده و بر آن تأکید شده است و حیای نوع دوم مذموم و ناپسند بوده و از آن نهی شده است.
در تقسیم‌بندی دیگر حیا را به دو نوع حیای عقل و حیای حمق تقسیم کرده است. نوعی از روی خرد و نوع دیگر از روی نابخردی است. حیای عقل همان دانشی است که انسان بر اساس آگاهی، حیا می‌کند و حیای نابخردانه همان جهل است که فرد از روی جهالت حیا می‌کند.
برخی علما حیا در عرفان را به دو نوع خاص و عام تقسیم کرده و حیای عام را صفت اهل مراقبه و در نتیجه درک هیبت خداوند عنوان کرده و حیای خاص را صفت اهل مشاهده و در مراتبی بالاتر از حیای عام عنوان می‌کنند. بر این اساس حیای خاص درک بالاتری از خداوند متعال است. بر اساس تقسیم‌بندی دیگر برخی از بزرگان حیا را بر دو نوع دانسته‌اند. نفسانی، که خداوند آن را بر همه جان‌ها آفریده است؛ و ایمانی، که مؤمن را از گناه کردن به خاطر ترس از خداوند، باز می‌دارد. بر مبنای این تقسیم‌بندی یک نوع حیا بیشتر به حوزه عفاف ارتباط دارد و دیگری بیشتر به حوزه ایمان و اعتقادات مرتبط است. برداشتی که اغلب ما از حیا داریم همان عفت و بیشتر حیای نوع اول یا حیای نفسانی است.

موضوعات: انواع حیا  لینک ثابت
 [ 07:07:00 ب.ظ ]





حیا در روایات
در برخی روایات حیا به عنوان یکی از شاخصه‌های اصلی انسان مسلمان عنوان شده است و این ارزش دینی را لازمه ایمان عنوان کرده‌اند. اما در بخشی دیگر از روایات، حیا به عنوان یکی از ارزش‌های اخلاقی وابسته به جنسیت یاد شده است. بعضی روایات این خصوصیت را مختص انسان دانسته و همراهی عقل و حیا را در انسان یادآور شده است.
حضرت علی(ع) می‌فرماید: جبرئیل بر آدم(ع) فرود شد و گفت: ای آدم من مأمورم تو را میان سه چیز مخیر سازم تا یکی را بگزینی و دو تا را وانهی، آدم گفت: ای جبرئیل آن سه چیز کدامند؟ گفت: عقل و حیاء و دین. آدم گفت: عقل را برگزیدم، جبرئیل به حیا و دین گفت: شما برگردید و او را وانهید، گفتند: ای جبرئیل، ما دستور داریم که همراه عقل باشیم هر جا که باشد، گفت اختیار با شماست و بالا رفت. در احادیث عقل را با حیا همراه دانسته و آن را به عنوان یکی از ضرورت‌های انسان عاقل بیان می‌کند، قدرت تعقل خاص انسان بوده و در سایر موجودات وجود ندارد؛ از همین رو حیا یکی از خصوصیاتی است که مختص انسان بوده و در سایر موجودات وجود ندارد و یا حداقل به این شکل وجود ندارد.
در برخی روایات حیا با بحث عفت و زنان مرتبط است. این روایات حیا را بیشتر مختص زنان عنوان می‌کند.
به عنوان مثال: پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «…حیا نیکوست اما از زنان نیکوتر»( نقل از ارشادالقلوب 194)
اما بخش دیگری از روایات حیا را با ایمان و اعتقاد انسان به خداوند مرتبط دانسته و لازمه ایمان را وجود حیا در انسان عنوان کرده‌اند. از جمله در روایتی پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: شرم و حیا شاخه‌ای از ایمان است، و کسی که حیا ندارد ایمان ندارد. (نقل از مجموعه ورام:33)
امام صادق(ع) فرمودند: بی حیا، ایمان ندارد. (کلینی،10:1375) در این احادیث به ضرورت وجود حیا در شخص باایمان اشاره شده و آن را لازمه ایمان عنوان می‌کند. این‌گونه روایات ارتباط تنگاتنگ حیا با باور و اعتقاد انسان را عنوان می‌کند و از آن‌جا که این بحث بیشتر به مباحث غیر تجربی و متافیزیکی مرتبط می‌باشد، در تحقیقات مورد غفلت قرار گرفته و کمتر به آن پرداخته می‌شود.
در روایات به عامل درک نظارت خداوند به عنوان یکی از عوامل تعیین کننده در ایجاد حیا اشاره شده است. امام سجاد(ع) می‌فرماید: از خدای بزرگ به جهت توانایی و قدرتش بر تو بترس و به خاطر نزدیک بودن با تو از او شرم کن (بحارالانوار، ج336:68)
امام صادق(ع) نیز در این باره می‌فرماید: دانستم که خداوند بر من مطلع است، پس شرم کردم. (بحارالانوار:228)
پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: شرم کنید از آنان که شما را می‌بینند و شما آن‌ها را نمی‌بینید. (صدر و دوستان،420) در این احادیث به توجه در نظارت ناظرانی که انسان را می‌بینند اشاره شده است. و مفهوم حیا احساس شرمی است که در شخص مسلمان در برابر ناظر ایجاد می‌شود و این حیا را به دلیل ترس از پروردگار بیان می‌کند.
با توجه به روایات یکی از مهم‌ترین عوامل در ایجاد حیا درک حضور ناظر است؛ یعنی آن‌چه حیا را برمی‌انگیزد، حضور و نظارت ناظر است. از همین رو معمولاً رفتار ما در جمع، با رفتار ما در خلوت، تفاوت می‌کند. تفاوت رفتار در خلوت و جلوت، به جهت تفاوت در حضور و عدم حضور است. بخشی از روایات انسان را متوجه ناظر یا ناظرهایی می‌کند که بر رفتار انسان نظارت دارند. از جمله سایر انسان‌ها، فرشتگان، معصومین و مهم‌تر از همه این نظارت‌ها نظارت خداوند متعال است.
در اخلاق اسلامی توجه به طهارت باطن و قلب مورد تأکید قرار گرفته، زیرا درک وجود و شهود خداوند را تنها از این طریق میسر می‌دانند. این درک همان حیاست که در روایات به عنوان لازمه ایمان از آن نام برده شده است. مفهوم قلب و صفات وابسته به آن یک گزاره متافیزیکی و غیر حسی است و از آن‌جا که چنین مفهومی با این عمق در فرهنگ غیر دینی وجود ندارد، گزاره‌هایی مانند حیا که به قلب نسبت داده می‌شود نامفهوم شده و اعتبار خود را از دست می‌دهند.


موضوعات: حیا در روایات  لینک ثابت
 [ 07:06:00 ب.ظ ]




حیا در آیات قرآن
در آیات فراوانی به مفهوم حیا اشاره شده است. آیه 25 سوره قصص در این آیه به حیای دختران شعیب که حیا و عفت ممدوح می‌باشد اشاره شده. کلمه استحیاء در این آیه عیناً آورده شده؛ این حیا بیشتر به بحث عفت در رفتار زنان مرتبط می‌باشد. در آیه 24 سوره یوسف در بیان علت امتناع حضرت یوسف(ع) می‌فرماید: «و در حقیقت، [آن زن] آهنگ وی کرد، و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او می‌کرد.
در این آیه شریف، از «برهان پروردگار» به عنوان عامل بازدارندگی از گناه اشاره شده. امام زین‌العابدین(ع) در تفسیر «برهان پروردگار» می‌فرماید: زن عزیز مصر به سوی بت رفت و پارچه‌ای بر روی آن انداخت. یوسف از او پرسید: «برای چه این کار را کردی؟» پاسخ داد شرم دارم از این که این بت، ما را ببیند! در این هنگام، یوسف به وی گفت: «آیا تو شرم می‌کنی از چیزی که نه می‌شنود و نه می‌بیند و نه می‌فهمد و نه می‌خورد و نه می‌نوشد؛ ولی من شرم نکنم از کسی که بشر را آفریده و او را دانش آموخته است؟!». این، معنای سخن خداوند است که می‌فرماید: «اگر برهان پروردگارش را ندیده بود». آن‌چه باعث حیای زلیخا شد، ناظر بودن بت بود، هر چند نظارت او بر اعمال بشر، خیال باطل است و آنچه مایه شرم حضرت یوسف(ع) شد، این بود که خداوند، آگاه و ناظر بر اعمال بشر است.
یکی از اساسی‌ترین مباحثی که در تعریف حیا به آن توجه داده شده، وجود ناظر و نظارت است. آیه 14 علق «آیا نمی‌داند که خداوند او را می‌بیند؟» در این آیات بدون این که به واژه حیا و یا عفت آمده باشد در محتوا به حیا اشاره دارد. توجه به نظارت و دیدن خداوند و درک حضور او، حیا را برمی‌انگیزد. در حقیقت، خداوند پیش از آن‌که مردم را به ترس فرا بخواند، به حیا فرا خوانده و این، جایگاه و اهمیت حیا را در نظام تربیتی اسلامی می‌رساند.

موضوعات: حیا در آیات قرآن  لینک ثابت
 [ 07:04:00 ب.ظ ]





شرم و حیا در آموزه های وحیانی

یکی از عوامل مهم بازدارنده که باعث حفظ جامعه از آلودگی‌ها و انحرافات می‌شود حیا نام دارد. گرچه برخی تحقیقات راجع به این موضوع توانسته است خلأ موجود در این زمینه را تا حدودی برطرف کند؛ اما با توجه به تفاوت در تعاریف و مضمون روایات، می‌بایست تفکیک درستی میان انواع حیا صورت بگیرد. مفهوم حیا و شناسایی انواع حیا . آیا حیا در حوزه‌های متفاوت، تعاریف متفاوتی دارد؟ و میان حیا و بحث ایمان ، عفت و زنان چه ارتباطی وجود دارد؟
مفهوم حیا : حیا در لغت به معنی شرم‌ساری و خجلت است و از جمله موضوع‌های اخلاقی است که در قرآن (قصص25) از آن یاد شده. حیا به معنی «شرم داشتن، باز ایستادن، زنده گذاشتن» است. حیا به معنی شرم و آزرم باشد و آن انحصار نفس است در وقت ارتکاب فعل قبیح جهت احتراز و دوری از مذمت (دهخدا) حیا در لغت با حالت روانی شرم در انسان به یک معنی است. این شرم در نتیجه درک نظارت شخص ناظر در انسان ایجاد می‌شود؛ چنان‌چه در تعاریف به این نظارت اشاره شده است. در برخی از این تعاریف حیا را به دلیل ترس از مذمت مردم، برخی به دلیل حرمت شخص ناظر، برخی حالت درونی به جهت زشت بودن فعل، برخی به دلیل درک محبت شخص ناظر و برخی به خاطر کرامت نفس بیان کرده‌اند.
بنابر تعاریف موجود، حیا یک حالت درونی است که در مواجهه با کار نادرست در فرد ایجاد می‌شود و حالت بازدارندگی در او به وجود می‌آورد. در برخی تعاریف به حیا به عنوان عامل ایجاد انگیزه برای انجام عمل نیک، اشاره شده است. بنابراین حیا یک عامل درونی بازدارنده در انجام فعل نادرست و وادارنده در انجام عمل درست می‌باشد.
حیا عامل درونی است که مانع انجام عملی می‌شود که در عرف جامعه ناپسند شمرده می‌‌شود.
حیا عامل درونی است که باعث ترک گناه و عمل در جهت خواست پروردگار می‌شود و به این درک توجه خاص شده است. و این امر در عرفان شیعه به وضوح دیده می‌شود. در معارف شیعه به نقش ناظران پررنگ‌تر از سایر فرق اسلامی اشاره شده است. به طوری که ادعیه، زیارات، و بحث مهدویت و عاشورا نقش برجسته‌ای در ایجاد حیا و درک حضور و نظارت دارند. با توجه به تعاریف، حیا یک امر غیر تجربی و غیر کمی است. حیا زمانی ایجاد می‌شود که فرد حضور شخص یا اشخاص دیگری را حس کند. ممکن است این حضور یک حضور و نظارت فیزیکی نباشد اما این درک و احساس به عنوان عامل بازدارنده‌ای در فرد عمل کند. چنین حسی به تنهایی نمی‌تواند حیا را برانگیزد بلکه این درک باید توأم با احترام و کرامت برای شخص ناظر باشد.

موضوعات: شرم و حیا در آموزه های وحیانی  لینک ثابت
 [ 07:02:00 ب.ظ ]




حیا یعنی چه؟ آیا حیا به این است که انسان سرش را به زیر بیندازد؟
‏در تعریف حیا گفته شده است: حیا یعنى شرم، آزرم، گرفتگى نفس از چیزى و ترک آن به خاطر ترس از سرزنش.(1) عفت به معنى پدید آمدن حالتى در نفس است که آدمى را از غلبه شهوت باز مى‏دارد.(2)
انسان از سه چیز حیا مى‏کند: از بشر، خود و خدا. نیروى شرم و حیا، فرد را از آلوده شدن باز مى‏دارد. هر چه حیا بیش‏تر باشد، نیروى بازدارنده قوى‏تر خواهد بود. بین حیا و عفت رابطه مستقیمى وجود دارد. امام على(ع) مى‏فرماید: “على قدر الحیاء تکون العفة؛ عفت و پاکدامنى به اندازه شرم و حیاى انسان است". (3) از این روایت استفاده مى‏شود که عفت بدون حیا ممکن نیست.
رسول اکرم(ص) حیاء را دو قسم کرده و فرموده اند: “حیاء بر دو قسم است حیاء عاقلانه و حیاء احمقانه. حیاء عقلانى ناشى از علم و حیاء احمقانه ناشى از جهل است".(4)
حیاء مذموم، همان کم رویى است که ناشى از ضعف نفس و نشانة حقارت درونى است. امام علی(ع) یکى از آن موارد را حیا و شرم از فراگیرى علم مى داند و مى فرماید: “هیچ کس حیا نکند از این که اگر چیزى را نمى داند یاد بگیرد".(5) در این صورت حیاء و شرم موجب انحطاط فکرى و عامل رکود و عقب افتادگى انسان مى شود. امام علی(ع) مى فرماید: “ترس همراه زیان و حیاء به نومیدى پیوسته است".(6)
اما حیاء ممدوح با عفت و بزرگوارى نفس آمیخته شده است تا جایى که امام صادق(ع) آن را رأس مکارم اخلاق مى داند.(7)
این حیا عامل بازدارنده از گناه است. امام علی(ع) مى فرماید: “حیاء انسان را از انجام کار زشت باز مى دارد".(8)
قرآن مجید دختر شعیب (ع) را براى داشتن چنین صفتى مى ستاید و مى فرماید: “یکى از آن ها (در برابر موسی) با شرم و حیا قدم بر مى داشت".(9)
حیاء دختر شعیب، همان شرم از مواجهه با نامحرم بوده است. این حیا قطعاً به پاکدامنى کمک خواهد کرد. امام علی(ع) مى فرماید: “عفت به اندازة شرم و حیاى انسان است".(10)
البته باید حد و مرز این حیا را شناخت تا به صورت افراطى در نیاید که زیاده روى در این بخش نیز مذموم است چون در زندگى انسان با اجتماع سر و کار دارد و قطعاً با نامحرم مواجه مى شود. اگر حیا و شرم بیش از اندازه شد چه بسا به ترس از مردم منتهى مى شود و زمینة گوشه گیرى را فراهم مى کند.پس حیا به این نیست که انسان سرش را به زیر بیندازد اگر در بین مردم چنین گفته شده منظور آن است که به نامحرم نگاه آلوده نشود.
——————————————————————————————————————
پى‏نوشت‏ها:
1 - اقرب الموارد، ج‏1، ص 251.
2 - همان، ج‏2، ص 803.
3 - غرر الحکم، ج‏2، فصل 51، حدیث 10.
4 - کافی، ج 3، ص 166.
5- نهج البلاغه، فیض الاسلام، قصار 79.
6 - بحارالانوار، ج 68، ص 337.
7 - میزان الحکمه، ج 1، ص 717.
8 - همان.
9 - قصص آیه 25.
10 - غررالحکم، ج 4، ص 312.

موضوعات: حیا یعنی چه؟ آیا حیا به این است که انسان سرش را به زیر بیندازد؟  لینک ثابت
 [ 07:01:00 ب.ظ ]




چهل حدیث گهربار از حضرت فاطمه زهرا(س)
1 قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء سلام اللّه علیها: نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ اءنْبیائِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 16، ص 211.)

ما اهل بیت پیامبر وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم ، ما برگزیدگان پاك و مقدّس پروردگار مى باشیم ، ما حجّت و راهنما خواهیم بود؛ و ما وارثان پیامبران الهى هستیم .

2 قالَتْ علیها السلام : وَ هُوَ الا مامُ الرَبّانى ، وَ الْهَیْكَلُ النُّورانى ، قُطْبُ الا قْطابِ، وَسُلالَةُ الاْ طْیابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الا مامَةِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 93.)

در تعریف امام علىّ علیه السلام فرمود : او پیشوائى الهى و ربّانى است ، تجسّم نور و روشنائى است ، مركز توجّه تمامى موجودات و عارفان است ، فرزندى پاك از خانواده پاكان مى باشد، گوینده‌اى حقّگو و هدایتگر است ، او مركز و محور امامت و رهبریّت است.

3 قالَتْ علیها السلام : ابَوا هِذِهِ الاْ مَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلىُّ، یُقْیمانِ اءَودَّهُمْ، وَ یُنْقِذانِ مِنَ الْعَذابِ الدّائِمِ إ نْ اطاعُوهُما، وَ یُبیحانِهِمُ النَّعیمَ الدّائم إنْ واقَفُوهُما.(بحارالا نوار: ج 23، ص 259، ح 8.)

حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ علیه السلام ، والِدَین این امّت هستند، چنانچه از آن دو پیروى كنند آن ها را از انحرافات دنیوى و عذاب همیشگى آخرت نجات مى دهند؛ و از نعمت هاى متنوّع و وافر بهشتى بهره مندشان مى سازند.

4 قالَتْ علیها السلام : مَنْ اصْعَدَ إ لىَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.(بحار: ج 67، ص 249، ح 25)

هر كس عبادات و كارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و بركات خود را براى او تقدیر مى نماید.

5 قالَتْ علیها السلام : إنَّ السَّعیدَ كُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَنْ احَبَّ عَلیّا فى حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 2، ص 449 )

همانا حقیقت و واقعیّت تمام سعادت ها و رستگارى ها در دوستى علىّ علیه السلام در زمان حیات و پس از رحلتش خواهدبود.

6 قالَتْ علیها السلام : إلهى وَ سَیِّدى ، اءسْئَلُكَ بِالَّذینَ اصْطَفَیْتَهُمْ، وَ بِبُكاءِ وَلَدَیَّ فى مُفارِقَتى اَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شیعَتى ، وَشیعَةِ ذُرّیتَى .(كوكب الدّرىّ: ج 1، ص 254.)

خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى كه آنها را برگزیده‌اى ، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان ، از تو مى خواهم گناه خطاكاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى .

7 قالَتْ علیها السلام : شیعَتُنا مِنْ خِیارِ اءهْلِ الْجَنَّةِ وَكُلُّ مُحِبّینا وَ مَوالى اَوْلیائِنا وَ مُعادى اعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا.(بحارالا نوار: ج 68، ص 155، س 20، ضمن ح 11.)

شیعیان و پیروان ما، و همچنین دوستداران اولیاء ما و آنان كه دشمن دشمنان ما باشند، نیز آنهایى كه با قلب و زبان تسلیم ما هستند بهترین افراد بهشتیان خواهند بود.

8 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ یَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا إ نّى اكْرَهُ انْ یُصیبَ الْبَلاءُ مَنْ لاذَنْبَ لَهُ، لَعَلِمْتَ انّى سَاءُقْسِمُ عَلَى اللّهِ ثُمَّ اجِدُهُ سَریعَ الاْ جابَةِ. 1

حضرت به عمر بن خطّاب فرمود: سوگند به خداوند، اگر نمى ترسیدم كه عذاب الهى بر بى گناهى ، نازل گردد؛ متوجّه مى شدى كه خدا را قسم مى دادم و نفرین مى كردم . و مى دیدى چگونه دعایم سریع مستجاب مى گردید.

9 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ، لاكَلَّمْتُكَ ابَدا، وَاللّهِ لاَ دْعُوَنَّ اللّهَ عَلَیْكَ فى كُلِّ صَلوةٍ. 2

پس از ماجراى هجوم به خانه حضرت ، خطاب به ابوبكر كرد و فرمود: به خدا سوگند، دیگر با تو سخن نخواهم گفت ، سوگند به خدا، در هر نمازى تو را نفرین خواهم كرد.

10 قالَتْ علیها السلام : إنّى اُشْهِدُاللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ، انَّكُما اَسْخَطْتُمانى ، وَ ما رَضیتُمانى ، وَ لَئِنْ لَقیتُ النَبِیَّ لا شْكُوَنَّكُما إلَیْهِ. 3

هنگامى كه ابوبكر و عمر به ملاقات حضرت آمدند فرمود: خدا و ملائكه را گواه مى گیرم كه شما مرا خشمناك كرده و آزرده‌اید، و مرا راضى نكردید، و چنانچه رسول خدا را ملاقات كنم شكایت شما دو نفر را خواهم كرد.

11 قالَتْ علیها السلام : لاتُصَلّى عَلَیَّ اُمَّةٌ نَقَضَتْ عَهْدَاللّهِ وَ عَهْدَ ابى رَسُولِ اللّهِ فى امیرالْمُؤ منینَ عَلیّ، وَ ظَلَمُوا لى حَقىّ، وَاءخَذُوا إ رْثى ، وَخَرقُوا صَحیفَتى اللّتى كَتَبها لى ابى بِمُلْكِ فَدَك .4

افرادى كه عهد خدا و پیامبر خدا را درباره امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام شكستند، و در حقّ من ظلم كرده و ارثیّه‌ام را گرفتند و نامه پدرم را نسبت به فدك پاره كردند، نباید بر جنازه من نماز بگذارند.

12 قالَتْ علیها السلام : إلَیْكُمْ عَنّى ، فَلا عُذْرَ بَعْدَ غَدیرِكُمْ، وَالاَْمْرُ بعد تقْصیركُمْ، هَلْ تَرَكَ ابى یَوْمَ غَدیرِ خُمّ لاِ حَدٍ عُذْوٌ. 5

خطاب به مهاجرین و انصار كرد و فرمود: از من دور شوید و مرا به حال خود رها كنید، با آن همه بى تفاوتى و سهل انگارى هایتان ، عذرى براى شما باقى نمانده است . آیا پدرم در روز غدیر خم براى كسى جاى عذرى باقى گذاشت ؟

13 قالَتْ علیها السلام : جَعَلَ اللّهُ الاْیمانَ تَطْهیرا لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیها لَكُمْ مِنَ الْكِبْرِ، وَالزَّكاةَ تَزْكِیَةً لِلنَّفْسِ، وَ نِماءً فِى الرِّزقِ، وَالصِّیامَ تَثْبیتا لِلاْ خْلاصِ، وَالْحَّجَ تَشْییدا لِلدّینِ 6

خداوند سبحان ، ایمان و اعتقاد را براى طهارت از شرك و نجات از گمراهى ها و شقاوت ها قرار داد. و نماز را براى خضوع و فروتنى و پاكى از هر نوع تكّبر، مقرّر نمود. و زكات (و خمس ) را براى تزكیه نفس و توسعه روزى تعیین نمود. و روزه را براى استقامت و اخلاص در اراده ، لازم دانست . و حجّ را براى استحكام اءساس شریعت و بناء دین اسلام واجب نمود.

14 قالَتْ علیها السلام : یا ابَاالْحَسَنِ، إنَّ رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَهِدَ إلَىَّ وَ حَدَّثَنى أنّى اَوَّلُ اهْلِهِ لُحُوقا بِهِ وَلا بُدَّ مِنْهُ، فَاصْبِرْ لاِ مْرِاللّهِ تَعالى وَارْضَ بِقَض ائِهِ. 7

اى ابا الحسن! همسرم ، همانا رسول خدا با من عهد بست واظهار نمود: من اوّل كسى هستم از اهل بیتش كه به او ملحق مى شوم و چاره‌اى از آن نیست ، پس تو صبر نما و به قضا و مقدّرات الهى خوشنود باش .

15 قالَتْ علیها السلام : مَنْ سَلَّمَ عَلَیْهِ اَوْ عَلَیَّ ثَلاثَةَ اءیّامٍ اءوْجَبَ اللّهُ لَهُ الجَنَّةَ، قُلْتُ لَها: فى حَیاتِهِ وَ حَیاتِكِ؟

قالَتْ: نعَمْ وَ بَعْدَ مَوْتِنا. 8

هر كه بر پدرم رسول خدا و بر من به مدّت سه روز سلام كند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند، چه در زمان حیات و یا پس از مرگ ما باشد.

16 قالَتْ علیها السلام : ما صَنَعَ ابُوالْحَسَنِ إلاّ ما كانَ یَنْبَغى لَهُ، وَلَقَدْ صَنَعُوا ما اللّهُ حَسیبُهُمْ وَ طالِبُهُمْ. 9

آنچه را امام علىّ علیه السلام نسبت به دفن رسول خدا و جریان بیعت انجام داد، وظیفه الهى او بوده است ، و آنچه را دیگران انجام دادند خداوند آنها را محاسبه و مجازات مى نماید.

17 قالَتْ علیه السلام : خَیْرٌ لِلِنّساءِ انْ لایَرَیْنَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ. 10

بهترین چیز براى حفظ شخصیت زن آن است كه مردى را نبیند و نیز مورد مشاهده مردان قرار نگیرد.

18 قالَتْ علیها السلام : اوُصیكَ یا ابَاالْحَسنِ انْ لاتَنْسانى ، وَ تَزُورَنى بَعْدَ مَماتى .11

ضمن وصیّتى به همسرش اظهار داشت : مرا پس از مرگم فراموش نكنى . و به زیارت و دیدار من بر سر قبرم بیایى .

19 قالَتْ علیها السلام : إنّى قَدِ اسْتَقْبَحْتُ ما یُصْنَعُ بِالنِّساءِ، إنّهُ یُطْرَحُ عَلىَ الْمَرْئَةِ الثَّوبَ فَیَصِفُها لِمَنْ رَاءى ، فَلا تَحْمِلینى عَلى سَریرٍ ظاهِرٍ، اُسْتُرینى، سَتَرَكِ اللّهُ مِنَ النّارِ. 12

در آخرین روزهاى عمر پر بركتش ضمن وصیّتى به اسماء فرمود: من بسیار زشت و زننده مى‌دانم كه جنازه زنان را پس از مرگ با انداختن پارچه‌اى روى بدنش تشییع مى‌كنند. و افرادى اندام و حجم بدن او را مشاهده كرده و براى دیگران تعریف مى نمایند. مرا بر تخت كه اطرافش پوشیده نیست و مانع مشاهده دیگران نباشد قرار مده بلكه مرا با پوشش كامل تشییع كن ، خداوند تو را از آتش جهنّم مستور و محفوظ نماید.

20 قالَتْ علیها السلام : …. إنْ لَمْ یَكُنْ یَرانى فَإنّى اراهُ، وَ هُوَ یَشُمُّ الریح . 13

مرد نابینائى وارد منزل شد و حضرت زهراء علیها السلام پنهان گشت ، وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله علّت آن را جویا شد؟ در پاسخ پدر اظهار داشت : اگر آن نابینا مرا نمى بیند، من او را مى بینم ، دیگر آن كه مرد، حسّاس است و بوى زن را استشمام مى كند.

21 قالَتْ علیها السلام : أصْبَحْتُ وَ اللّهِ! عاتِقَةً لِدُنْیاكُمْ، قالِیَةً لِرِجالِكُمْ. 14

بعد از جریان غصب فدك و احتجاج حضرت ، بعضى از زنان مهاجر و انصار به منزل حضرت آمدند و احوال وى را جویا شدند، حضرت در پاسخ فرمود: به خداوند سوگند، دنیا را آزاد كردم و هیچ علاقه اى به آن ندارم ، همچنین دشمن و مخالف مردان شما خواهم بود.

22 قالَتْ علیها السلام : إنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِما اءمَرْناكَ وَ تَنْتَهى عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ، قَانْتَ مِنْ شیعَتِنا، وَ إلاّ فَلا. 15

اگر آنچه را كه ما اهل بیت دستور داده ایم عمل كنى و از آنچه نهى كرده ایم خوددارى نمائى ، تو از شیعیان ما هستى وگرنه ، خیر.

23 قالَتْ علیها السلام : حُبِّبَ إ لَیَّ مِنْ دُنْیاكُمْ ثَلاثٌ: تِلاوَةُ كِتابِ اللّهِ، وَالنَّظَرُ فى وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَالاْنْفاقُ فى سَبیلِ اللّهِ.

سه چیز از دنیا براى من دوست داشتنى است : تلاوت قرآن ، نگاه به صورت رسول خدا، انفاق و كمك به نیازمندان در راه خدا.

24 قالَتْ علیها السلام : اُوصیكَ اَوّلاً انْ تَتَزَوَّجَ بَعْدى بِإبْنَةِ اُخْتى اءمامَةَ، فَإ نَّها تَكُونُ لِوُلْدى مِثْلى ، فَإنَّ الرِّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ.16

در آخرین لحظات عمرش به همسر خود چنین سفارش نمود: پس از من با دختر خواهرم اءمامه ازدواج نما، چون كه او نسبت به فرزندانم مانند خودم دلسوز و متدیّن است . همانا مردان در هر حال ، نیازمند به زن مى باشند.

25 قالَتْ علیها السلام : الْزَمْ رِجْلَها، فَإنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اقْدامِها، و الْزَمْ رِجْلَها فَثَمَّ الْجَنَّةَ. 17

همیشه در خدمت مادر و پاى بند او باش ، چون بهشت زیر پاى مادران است ؛ و نتیجه آن نعمت هاى بهشتى خواهد بود.

26 قالَتْ علیها السلام : ما یَصَنَعُ الصّائِمُ بِصِیامِهِ إذا لَمْ یَصُنْ لِسانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ. 18

روزه دارى كه زبان و گوش و چشم و دیگر اعضاء و جوارح خود را كنترل ننماید هیچ سودى از روزه خود نمى برد.

27 قالَتْ علیها السلام : اَلْبُشْرى فى وَجْهِ الْمُؤْمِنِ یُوجِبُ لِصاحِبهِ الْجَنَّةَ، وَ بُشْرى فى وَجْهِ الْمُعانِدِ یَقى صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ. 19

تبسّم و شادمانى در برابر مؤ من موجب دخول در بهشت خواهد گشت، و نتیجه تبسّم در مقابل دشمنان و مخالفان سبب ایمنى ازعذاب خواهد بود.

28 قالَتْ علیها السلام : لایَلُومَنَّ امْرُءٌ إلاّ نَفْسَهُ، یَبیتُ وَ فى یَدِهِ ریحُ غَمَرٍ. 20

كسى كه بعد از خوردن غذا، دست هاى خود را نشوید دستهایش آلوده باشد، چنانچه ناراحتى برایش بوجود آید كسى جز خودش را سرزنش نكند.

29 قالَتْ علیها السلام : اصْعَدْ عَلَى السَّطْحِ، فَإ نْ رَأیْتَ نِصْفَ عَیْنِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلّى لِلْغُرُوبِ فَأ عْلِمْنى حَتّى أدْعُو. 21

روز جمعه نزدیك غروب آفتاب به غلام خود مى فرمود: بالاى پشت بام برو، هر موقع نصف خورشید غروب كرد مرا خبر كن تا براى خود و دیگران دعا كنم .

30 قالَتْ علیها السلام : إنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعا وَلایُبالى . 22

همانا خداوند متعال تمامى گناهان بندگانش را مى آمرزد و از كسى باكى نخواهد داشت .

31 قالَتْ علیها السلام : الْجارُ ثُمَّ الدّارُ. 23

اوّل باید در فكر مشكلات و آسایش همسایه و نزدیكان و سپس در فكر خویشتن بود.

32 قالَتْ علیها السلام : الرَّجُلُ اُحَقُّ بِصَدْرِ دابَّتِهِ، وَ صَدْرِ فِراشِهِ، وَالصَّلاةِ فى مَنْزِلِهِ إلا الاْمامَ یَجْتَمِعُ النّاسُ عَلَیْهِ. 24

هر شخصى نسبت به مركب سوارى ، و فرش منزل خود و برگزارى نماز در آن از دیگرى در اولویّت است مگر آن كه دیگرى امام جماعت باشد و بخواهد نماز جماعت را اقامه نماید، نباشد.

33 قالَتْ علیها السلام : یا ابَة ، ذَكَرْتُ الْمَحْشَرَ وَ وُقُوفَ النّاسِ عُراةً یَوْمَ الْقیامَةِ، واسَوْاء تاهُ یَوْمَئِذٍ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. 25

اى پدر، من به یاد روز قیامت افتادم كه مردم چگونه در پیشگاه خداوند با حالت برهنه خواهند ایستاد و فریاد رسى ندارد، جز اعمال و علاقه نسبت به اهل بیت علیهم السلام .

34 قالَتْ علیها السلام : إذا حُشِرْتُ یَوْمَ الْقِیامَةِ، اشْفَعُ عُصاةَ اءُمَّةِ النَّبىَّ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ. 26

هنگامى كه در روز قیامت برانگیخته و محشور شوم ، خطاكاران امّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ، را شفاعت مى نمایم .

35 قالَتْ علیها السلام : فَاكْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ، وَالدُّعاءِ، فَإنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمَیِّتُ فیها إلى اُنْسِ الاْحْیاءِ.27

ضمن وصیّتى به امام علىّ علیه السلام اظهار نمود: پس از آن كه مرا دفن كردى ، برایم قرآن را بسیار تلاوت نما، و برایم دعا كن ، چون كه میّت در چنان موقعیّتى بیش از هر چیز نیازمند به اُنس با زندگان مى باشد.

36 قالَتْ علیها السلام : یا ابَا الحَسَن ، إنّى لا سْتَحى مِنْ إلهى انْ اكَلِّفَ نَفْسَكَ مالاتَقْدِرُ عَلَیْهِ. 28

خطاب به همسرش امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام كرد: من از خداى خود شرم دارم كه از تو چیزى را در خواست نمایم و تو توان تهیه آن را نداشته باشى .

37 قالَتْ علیها السلام : خابَتْ اُمَّةٌ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّها.(مدینة المعاجز: ج 3، ص 430.)

رستگار و سعادتمند نخواهند شد آن گروهى كه فرزند پیامبر خود را به قتل رسانند.

38 قالَتْ علیها السلام : … وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیها عَنِ الرِّجْسِ، وَاجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجابا عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْكَ السِّرْقَةِ ایجابا لِلْعِّفَةِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه .)

خداوند متعال منع و نهى از شرابخوارى را جهت پاكى جامعه از زشتى‌ها و جنایت ها؛ و دورى از تهمت ها و نسبت هاى ناروا را مانع از غضب و نفرین قرار داد؛ و دزدى نكردن ، موجب پاكى جامعه و پاكدامنى افراد مى گردد.

39 قالَتْ علیها السلام : حرم [الله] الشِّرْكَ إخْلاصا لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، فَاتَّقُوا اللّه حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُّنَ إ لاّ وَ اءنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اءطیعُوا اللّه فیما اءمَرَكُمْ بِهِ، وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنّهُ، إ نَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه .)

و خداوند سبحان شرك را (در امور مختلف ) حرام گرداند تا آن كه همگان تن به ربوبیّت او در دهند و به سعادت نائل آیند؛ پس آن طورى كه شایسته است باید تقواى الهى داشته باشید و كارى كنید تا با اعتقاد به دین اسلام از دنیا بروید.

بنابر این باید اطاعت و پیروى كنید از خداوند متعال در آنچه شما را به آن دستور داده یا از آن نهى كرده است ، زیرا كه تنها علماء و دانشمندان (اهل معرفت ) از خداى سبحان خوف و وحشت خواهند داشت .

40 قالَتْ علیها السلام : امّا وَاللّهِ، لَوْتَرَكُوا الْحَقَّ عَلى اهْلِهِ وَاتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبیّه ، لَمّا اخْتَلَفَ فِى اللّهِ اثْنانِ، وَلَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ، وَخَلْفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتّى یَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِالسَّلام .(الا مامة والتبصرة : ص 1، بحارالا نوار: ج 36، ص 352، ح 224.)

به خدا سوگند، اگر حقّ یعنى خلافت و امامت را به اهلش سپرده بودند؛ و از عترت و اهل بیت پیامبر صلوات اللّه علیهم پیروى ومتابعت كرده بودند حتّى دو نفر هم با یكدیگر درباره خدا و دین اختلاف نمى كردند.

و مقام خلافت و امامت توسط افراد شایسته یكى پس از دیگرى منتقل مى گردید و در نهایت تحویل قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشّریف ، و صلوات اللّه علیهم اجمعین مى گردید كه او نهمین فرزند از حسین علیه السلام مى باشد.

——————————————————————————–

1-اصول كافى : ج 1، ص 460، بیت الا حزان : ص 104، بحارالا نوار: ج 28، ص 250، ح 30.

2-صحیح مسلم : ج 2، ص 72، صحیح بخارى : ج 6، ص 176.

3-بحارالا نوار: ج 28، ص 303، صحیح مسلم : ج 2، ص 72، بخارى : ج 5، ص 5.

4-بیت الا حزان : ص 113، كشف الغمّة : ج 2، ص 494.

5-خصال : ج 1، ص 173، احتجاج : ج 1، ص 146.

6-ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزّهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه در جمع مهاجرین و انصار.

7-بحارالا نوار: ج 43، ص 200، ح 30.

8-بحارالا نوار: ج 43، ص 185، ح 17.

9-الا مامة والسّیاسة : ص 30، بحارالا نوار: ج 28، ص 355، ح 69.

10-بحارالا نوار: ج 43، ص 54، ح 48.

11-زهرة الرّیاض كوكب الدّرى : ج 1، ص 253.

12-تهذیب الا حكام : ج 1، ص 429، كشف الغمّه : ج 2، ص 67، بحار:ج 43، ص 189،ح 19.

13-بحارالا نوار: ج 43، ص 91، ح 16، إ حقاق الحقّ: ج 10، ص 258.

14-دلائل الا مامة : ص 128، ح 38، معانى الا خبار: ص 355، ح 2.

15-تفسیر الا مام العسكرى علیه السلام : ص 320، ح 191.

16-بحارالا نوار: ج 43، ص 192، ح 20، اءعیان الشّیعة : ج 1، ص 321.

17-كنزل العمّال : ج 16، ص 462، ح 45443.

18-مستدرك الوسائل : ج 7، ص 336، ح 2، بحارالا نوار: ج 93، ص 294، ح 25.

19-تفسیر الا مام العسكرى علیه السلام : ص 354، ح 243، مستدرك الوسائل : ج 12، ص 262، بحارالا نوار: ج 72، ص 401، ح 43.

20-كنزل العمّال : ج 15، ص 242، ح 40759.

21-دلائل الا مامة : ص 71، س 16، معانى الا خبار: ص 399، ضمن ح 9.

22-تفسیر التّبیان : ج 9، ص 37، س 16.

23-علل الشّرایع : ج 1، ص 183، بحارالا نوار: ج 43، ص 82، ح 4.

24-مجمع الزّوائد: ج 8 ، ص 108 ، مسند فاطمه : ص 33 و 52.

25-كشف الغمّة : ج 2، ص 57، بحار الا نوار: ج 8 ، ص 53، ح 62.

26-إ حقاق الحقّ: ج 19، ص 129.

27- بحارالا نوار: ج 79، ص 27، ضمن ح 13.

28-اءمالى شیخ طوسى : ج 2، ص 228.

موضوعات: چهل حدیث گهربار از حضرت فاطمه زهرا(س)  لینک ثابت
 [ 06:58:00 ب.ظ ]




یازهرا
فاطمه مادر حسین است.
دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم که:
فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه این ها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه فاطمه است.
* دکتر علی شریعتی*

موضوعات: یازهرا  لینک ثابت
 [ 06:57:00 ب.ظ ]
1 3 4