فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29            



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



برزخ از ديدگاه قرآن

پرسش :

ديدگاه قرآن را درباره برزخ و خصوصيات آن تشريح فرمائيد؟

پاسخ :

برزخ در لغت و اصطلاح: واژه برزخ در اصل به معني چيزي است كه در ميان دو شيء حائل مي‌شود و نمي‌گذارد به هم برسند.[1]

به حسب اصطلاح به عالمي كه ميان دنيا و عالم آخرت قرار گرفته است، برزخ گفته مي‌شود. از عالم برزخ به عالم ارواح، ‌عالم قبر، و عالم مثالي[2] نيز تعبير مي‌شود.

برزخ از ديدگاه قرآن: از آيات، استفاده مي‌شود كه انسان، بعد از مرگ و پيش از برپايي قيامت، دوراني زياد در عالم قبر و برزخ مي‌گذراند.

«ومن ورائهم برزخٌ الي يوم يبعثون»[3] (… و پشت سر آنها برزخي است، تا روزي كه برانگيخته مي‌شوند.)

آيه شريفه دلالت روشني بر وجود چنين عالمي دارد و تنها آيه ‌اي است كه كلمه برزخ را به صراحت بيان نموده است.

پس مراد به اين برزخ، عالم قبر است و مردم در آن عالم كه عالم بعد از مرگ است، زندگي مي‌كنند، تا قيامت برسد.[4] و تعبير «الي يوم يبعثون» (تا روز قيامت)، گواه بودن برزخ ميان دنيا و آخرت است.[5]

اين آيه مباركه تنها وجود عالمي را بنام «برزخ» اثبات مي‌كند، اما در آن، حيات وجود دارد يا نه؟ ساكت است و لكن از آيات ديگري استفاده مي‌شود كه در آن منشاء حيات واقعي براي انسان وجود دارد، كه آن را بيان مي‌نمائيم.

«ولا تقولو لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء و لكن لا تشعرون» (به آنها كه در راه خدا كشته شدند مرده مگوئيد بلكه آنها زنده ‌اند ولي شما نمي‌فهميد.)

آيه فوق از دلائل روشن اثبات جهان برزخ است و به روشني بر اين كه بعد از زندگي دنيا، و قبل از قيامت زندگي به نام «برزخ» هست،[6] دلالت مي‌كند، و مي‌رساند كه شهيدان در راه خدا پس از مرگ زنده ‌اند ولي زندگي و كيفيت آن براي ما قابل درك نيست.

پس آيه شريفه مي‌تواند از ادله اثبات برزخ باشد، و هم دليل بر وجود حيات واقعي در آن عالم است.

«قالوا ربّنا امتّنا اثنتين و احييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل إلي خروج من سبيلٍ»[7] (آنها مي‌گويند: پروردگارا ما را دوبار ميراندي و دوبار زنده كردي، اكنون به گناهان خود معترفيم، آيا راهي براي خارج شدن از دوزخ وجود دارد؟)

در اين كه منظور از «دوبار ميراند» و «دوبار زنده كردن» چيست؟ مفسران چندين تفسير ذكر كرده ‌اند كه از ميان همه اين تفاسير، اين تفسير مناسب است كه منظور از دو بار، ميراندن، مرگ در پايان عمر و مرگ در پايان برزخ است. و منظور از دو مرتبه احياء، احياي برزخي و احياي در قيامت است.[8] و[9]

پاداش و عذاب برزخ: در آيات قرآني به پاداش و نعمت و عذاب جهان برزخ اشاره شده است، يعني در برزخ نيز بهشت و دوزخ برزخي داريم كه شهيدان و مؤمنان پيشرو در آن متنعم و طاغيان و كافران گرفتار عذابند. نمونه بارز، پاداش شهيدان است كه در قرآن مجيد آمده است: «شهدا زنده ‌اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي‌شوند»[10] البته روشن است كه شهيدان خصوصيتي ندارند، چرا كه قرآن گروهي از صالحان و خاصان را همين طور از آنها شمرده است.[11]

با اين آيه شريفه كه «قيل ادخل الجنَّه قال يا ليت قومي يعلمون»[12] (درباره‌ي مجاهدي كه جان بر كف به نام حبيب نجار[13] نازل شده است. مسلماً اين بهشت، بهشت جاويدان رستاخيز نيست، بلكه بهشت برزخي است. چون كه بر طبق آيات ورود در آن بهشت جاويدان رستاخيز، در قيامت پس از حساب محشر صورت خواهد گرفت و هنوز كسي داخل آن نشده است.

و يا در مورد عذاب و دوزخ برزخي، خداوند متعال درباره طاغيان همچون آل فرعون مي‌فرمايد: «مجازات دردناك آنها همان آتش است كه هر صبح و شام بر آتش عرضه مي‌شوند، و روزي كه قيامت برپا مي‌گردد و دستور مي‌دهد، آل فرعون را در اشد عذاب وارد كنيد.»[14]

از آنجا كه آيه شريفه مي‌فرمايد: كه آنها صبح و شام بر آتش عرضه مي‌شوند، اما در قيامت آنها را وارد اشد عذاب مي‌كند، اين به خوبي دلالت دارد كه عذاب اول عذاب برزخي است كه بعد از اين دنيا و قبل از قيام قيامت است، و كيفيت آن عرضه و نزديكي به آتش دوزخ است، و عذاب دوم مربوط به دوزخ در روز رستاخيز است كه هنوز كسي وارد آن نشده است.[15]

و درباره‌ي قوم نوح چنين آمده است: «… اغرقوا فادخلوا ناراً…»[16] يعني قوم نوح به خاطر خطاهاي زيادي كه داشتند غرق شدند و داخل آتش شدند.

مراد از اين داخل آتش شدن همان آتشي است كه در برزخ است.

نتيجه بيان اين آيات اين شد، بهشت و دوزخ ديگري در عالم برزخ است كه نمونه ‌اي از بهشت و دوزخ رستاخيز است. چنانكه در روايات امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ در مورد قبر وارد شده است: «قبر باغي از باغ‌ هاي بهشت است نام حفره ‌اي كه حفره‌ هاي برزخ.»[17]

خصوصيات برزخ:

الف) از روايات بسياري استفاده مي‌شود هنگامي كه انساني را در قبر گذاشتيد دو فرشته از فرشته‌ هاي الهي به نام‌ هاي نكير و منكر به سراغ او مي‌آيند، و از اصول عقايد او، توحيد و نبوت و ولايت، و از چگونگي مصرف كردن عمر در طرق مختلف، و طريق كسب اموال و مصرف آنها از او سئوال مي‌كنند.[18]

ب) فشار قبر: به نظر مي‌رسد كه فشار قبر اولين نقطه كيفرهاي عالم برزخ است. و طبق روايات زيادي وجود فشار قبر امري مسلم است. چنانكه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمودند: «هيچ مؤمني نيست مگر اين كه فشاري در قبر دارد.»[19]

ج) ارتباط برزخ با اين جهان: روايات متعددي وجود دارد كه نشان مي‌دهد روح به هنگام انتقال به عالم برزخ به كلي از دنيا بريده نمي‌شود، بلكه گهگاه با آن ارتباط برقرار مي‌كند.

محتواي يكي از روايات اين است كه «افراد با ايمان، و حتي افراد بي‌ايمان گهگاه به ديدار خانواده خود مي‌آيند. مؤمنان تنها خوبي‌ها و خوشي‌ هاي خانواده خود را مي‌بينند و خوشحال مي‌شوند، و كافران تنها بدي‌ها و ناخوشي‌ها را و غمگين مي‌شوند.»[20]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازي، ج5، انتشارات امير المؤمنين، قم.

2. الميزان، سيد محمد حسين طباطبائي، ج15، انتشارات مؤسسه الاعلمي، بيروت.

3. معاد، سيد عبدالحسين دستغيب، انتشارات دار الكتاب، قم.

4. معاد، محسن قرائتي.[1]. قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، ج1، ص181.

[2]. برزخ را عالم مثالي مي‌گويند چون مثل اين عالم است البته از لحاظ صورت و شكل ولي از لحاظ ماده و خواص و خصوصيات فرق مي‌كند. «ر.ك: دستغيب، معاد، ص32.»

[3]. مؤمنون/100.

[4]. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1397 هـ ق، ج15، ص68. طبرسي، فضل، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، داراحياء تراث العربي، 1379 هـ ق، ج4، ص118.

[5]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتاب الاسلاميه، 1353 هـ ش، ج14، ص315.

[6]. الميزان، ج1، ص347، تفسير نمونه، ج1، ص521، پيام قرآن، ج5، ص448، مجمع البيان، ج1، ص236.

[7]. مؤمن/11.

[8]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، داراکتاب الاسلاميه، ج24، ص 43، ج24، ص43.

[9]. آيات ديگر پيرامون عالم برزخ، سوره آل عمران آيه 169ـ170؛ سوره مؤمن آيه 46ـ47؛ سوره نوح آيه 25؛ سوره روم آيه 55.

[10]. آل عمران/169.

[11]. نساء/ 69؛ كه صديقين و شهدا و صالحان در كنار هم آورده شده است.

[12]. يس/26.

[13]. ر.ك، تفسير نمونه، ج18، ص348.

[14]. مؤمن/46.

[15]. مکارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه، تهران، داالکتب الاسلاميه، ج24، ص115.

[16]. نوح/25.

[17]. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1397 هـ ق، ج20، ص 109.

[18]. مجلسي، محمد باقر؛ بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفا، 1404 هـ ق، ج6، ص 212، باب 8، احوال برزخ و … .

[19]. همان، ص 221.

[20]. کليني، محمد؛ اصول کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1365 هـ ش، ج3، ص 230، حديث 1.

موضوعات: برزخ از ديدگاه قرآن  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-12-09] [ 09:25:00 ب.ظ ]




كيستي عالمان در قرآن كريم

دكتر هادي عظيمي گرگاني
چكيده
هدف آيات الهي از تكريم و ارزش‌گذاري عالم،بيشتردر فراواني بعد تربيتي اوست و بدين لحاظ دو واژه‌ي تعليم و تربيت در محاوره‌ها و نوشتارها در كنار هم قشرار گرفته‌اند و در برخي از موارد به اشتباه، به جاي يكديگر به كار رفته‌اند. بيشترين ويژگي‌هاي يك عالم وارسته را بايد در خود او جستجو كرد تا پس از آن، از طريق الفاظ و عبارات و يا نوشته‌ها و كلمه‌ها به مخاطبين او منتقل گردد و آنان نيز به نوبه‌ي خود متأثر شوند. اولين مأخذ براي اين پژوهش،كتاب آسماني بوده و در مراحل بعدي، تلاش شده از لسان اخبار و روايات به عنوان مؤيد و مفسر بهره‌برداري شود و به دليل رعايت اختصار و ايجاز و پرهيز از حشو و زوايد، سمت و سوي اين تحقيق علم و عالم بوده و از پرداختن به خصوصيات جهّال و پيامدهاي آن در جامعه پرهيز شده است. عالم راستين كسي است كه دانش او در خدمت جامعه و مردم بوده و علم او مايه وزر و وبال او نيست و بدين لحاظ هيچ‌گاه قصد تفوق طلبي بر ديگران نداشته، خاضع و بي‌پيرايه است.
محوراين گفتار كيستي علما از منظر قرآن كريم است هرچند از چيستي علم غفلت نشده و از باب تفهيم اصل مبحث، دست مايه‌هايي نيز از آن مورد بررسي قرار گرفته است. عالم واقعي بايد مؤمن، متقي و اهل ورع باشد تا خود نخستين كسي باشد كه تجلي عيني كلمات و سخنانش باشد. عالم راستين بايد حليم و بردبار باشد، سعه صدر داشته باشد تا عقايد ديگران را تحمل كند و عاقل باشد تا خود بسنجد و متناسب با شأن و توان مخاطب، سخن بگويد. عالمان حقيقي كساني هستند كه خود مزين به نور علم‌اند و با انوارخود به تعميق اعتقادات مردم مي‌پردازند.

كليد واژه‌ها:
علم و ايمان، تعليم و تربيت، تفسير موضوعي، ويژگي‌هاي عالمان در قرآن.

مقدمه
ارزش علم و دانش به اندازه‌اي است كه خداوند متعال به قلم و آنچه مي‌نويسد سوگند خورده است. آنقدر دانش در اسلام ارزشمند است كه اميرالمؤمنين ميان آن و ثروت، به هفت دليل علم و دانش را انتخاب مي‌نمايد. اين همه مزيت و اعتبار، براي معرفتي است كه هم رساننده و هم بازدارنده باشد و علمي باشد كه از طريق ثواب، به دست ما رسيده باشد هدف قرآن كريم تشويق مردم به تحصيل علم و تعميق در اعتقادات و تعهد آنها است تا ايماني راسخ و استوار به دنبال داشته باشد.
اعتبارو ارزشي كه قرآن كريم براي علم و عالم قائل شده است آنرا براي هيچ موجودي روا نداشته و جاهل را به منزله‌ي نابينايي مي‌داند كه راه را نمي‌شناسد و به سرمنزل مقصود نمي‌رسد. حال بايد ببينيم علم چيست و عالم كيست و هدف همه‌ي مزايا و ارزش‌ها به سمت كدام علم و عالم است؛ آيا هر دانشي رهگشا و تأمين‌كننده‌ي سعادت بشري است و آيا هر دانشمندي، چراغي فرا روي حرمان و جهالت انسان‌ها و نجات‌بخش آنان از بزهكاري‌ها و ناهنجاري‌هاست يا برعكس، در مواردي زمينه‌ساز تخريب فطرت و از بين برنده‌ي سعادت انسان است.
آيا دانشي كه به شخص غيرمهذب رسيده است مي‌تواند در خدمت جامعه قرار گيرد و آيا احاد مردم، از پرتو انوار او استفاده مي‌كنند؟ آيا بشر در سايه علم و تمدن و صنعت و تكنولوژي پيشرفته‌ي امروزي، به صلح و صفا و امنيت رواني رسيده است و مي‌تواند آسايش خيال و صلاح خود را ارمغان علم بداند؟ ما در اين نوشتار درصدد آنيم كه به تعريف دانش و دانشمند بپردازيم و ارزش و مقام علم را از منظر قران كريم ترسيم نماييم.

مفهوم علم
«علم درلغت به معناي نشان‌دار كردن و علامت گذاشتن است و درك كردن و به حقيقت چيزي رسيدن نيز معنا شده است. در قرآن كريم آمده است: «… لا تعلمونهم الله يعلمهم…» (انفال، 60) يعني شما به آنها آگاه نيستيد، خداوند به آنها آگاه است و «… فأن علمتموهنّ مؤمنات …» (ممتحنه، 10)؛ يعني هرگاه آنها را از زنان مؤمنه‌اي يافتيد». (راغب اصفهاني، 1378ش، ص856)
درك كردن حقيقت چيزي، بر دو نوع است: يكي درك كردن ذات شيء است و ديگري حكم كردن بر شيء به وجود چيزي كه آن براي آن شيء موجود است، يا نفي چيزي كه نافي از آن شيء است. بنابر معناي اول با يك مفعول متعدي مي‌شود، مانند آيه‌ي گذشته (انفال، 60) و دومي با دو مفعول متعدي مي‌شود، مانند آنچه در آيه‌ي سوره‌ي ممتحنه گذشت و علم از حيث ديگري نيز به دو گونه تقسيم شده است: نظري و عملي، علم نظري همان است كه با دانستن، كامل مي‌شود مثل علم به موجودات هستي و علم عملي كامل نمي‌شود مگر اينكه بدان عمل شود، مانند علم به عبادات.
«دانشمنداني چون سقراط تنها راه معارف را عمل دانسته و براي آن ارزش نامحدودي قائل شده و حقيقت علم را مدركات عقلاني پنداشته‌اند و كليه اعمال نيك را مبتني بر عمل دانسته‌اند. حصول علم مطلق ممكن است و علم حقيقي عبارت است از علم به مثل و حقايق اشيا و اين گروه، مدركات عقلي را، اصل دانسته و معتقدند همانطور كه ماده و ماديات پرتوي از عوامل روحاني و معنوي هستند علمي كه از راه حواس حاصل مي‌شود نيز علم حقيقي نبوده و تنها علم حقيقي مخصوص به مدركات عقل است كه براثر اتصال آن با عقل فعال، حقايق عالم را درمي‌يابد». (حسيني دشتي، 1379، ج 7، ص435)
البته علم صفتي است كه موجب تمايز اشياء مي‌شود و عبارت از ادراك مطلق يا حصول صوراشياء نزد عقل است و شامل صور يقيني يا وهمي يا شكلي مي‌گردد و علامه طباطبايي علم را به حصولي و حضوري تقسيم نموده و معتقد است در علم حصولي، ماهيت نزد عالم معلوم است، در حالي كه در علم حضوري وجود نزد عالم معلوم است. (طباطبايي، 1368ش، ص97) البته علم انسان داراي حقيقتي نوري الذات و مجرد است كه به نفس و روح انسان افاضه مي‌شود و اين حقيقت از حقيقت نفس متمايز است و ذاتاً نور، خودش را معرفي مي‌كند و چيز ديگر را نيز روشن مي‌سازد.
البته علم،به مطلق دانش و معرفت نيز اطلاق مي‌شود چه از طريق عقل تحصيل شود (مانند علم رياضي) و يا از راه تجربه (مانند علم فيزيك و يا شيمي).

اهتمام قرآن كريم به علم و دانش
قرآن كريم در آيات فراواني، انسان‌ها را به فراگيري علم و دانش و شناخت رازهاي هستي و اسرار عالم آفرينش دعوت مي‌كند و دربرابر ديدگان مردم افق تازه‌اي مي‌گشايد و شناخت و معرفت را يك وظيفه‌ي قطعي قلمداد مي‌كند و جالب اينجاست كه اين دعوت زماني انجام مي‌گيرد كه ابرهاي جهل و تاريكي افق جامعه را پوشانده و مردم را به خوابي عميق فرو برده است.
خداوند متعال در 27 مورد در قرآن كريم با لفظ «اعلموا» مردم را به صورت آشكار، به فراگيري و شناخت دعوت نموده است مانند آيات 203، 209، 223، و 231 سوره بقره.
از نظر قرآن قوام و پايداري دين بر اساس تعليم و آموزش است و انتقال اندوخته‌هاي علمي به ديگران از اهم عبادات است. قرآن كريم در مواردي بر لزوم تعليم و تعلم توصيه نموده و مردم را به دليل ترك تفقه سرزنش كرده است؛ «چرا از هرگروهي، طائفه‌اي از آنان كوچ نمي‌كنند تا در دين آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آنها را انذارنمايند تا شايد از مخالفت فرمان الهي حذرنمايند». (توبه، 122) قرآن علم را بصيرت و بينايي و جهل را كوري و ظلمت مي‌داند؛ «… هل يستوي الأعمي والبصير …» (رعد، 16). از نظر قرآن كريم علم و دانش منشأ ايمان و تقوي است؛ چنانكه مي‌فرمايد:«آنها كه پيش از اين علم و دانش دريافت داشته‌اند هنگامي كه قرآن بر آنها تلاوت مي‌شود به خاك مي‌افتند و سجده مي‌كنند و مي‌گويند: پروردگار ما منزه است زيرا وعده‌هايش قطعاً انجام شدني است» (اسرا، 107-108).
همچنين درجاي ديگر مي‌فرمايد: «و راسخان در علم مي‌گويند: ما به همه آيات الهي ايمان آورده‌ايم همه از سوي پروردگار ماست و تنها صاحبان عقل متذكر مي‌شوند» (آل عمران، 7). علم و دانش در همه ابعاد افتخارآفرين است و منشأ قدرت و پيشرفت‌هاي مادي مي‌شود «ما به داود و سليمان علم و دانش فراوان بخشيديم و آنها گفتند: سپاس خداوندي را كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيده سليمان وارث داوود شد و گفت: اي مردم! سخن گفتن پرندگان به ما تعليم داده شده است و از هرچيزي هم به ما عطا گرديده كه اينها خود فضيلت آشكاري است» (نمل، 16-15).
زماني كه قوم موسي عليه‌السلام قارون ثروتمند و مغرور را نصيحت كردند كه از مكنت خود جامعه را اشباع كن پاسخ داد: «اين ثروت را به وسيله دانشي كه نزد من است به دست آورده‌ام»؛ (قصص، 78) و خداوند متذكر مي‌شود كه ثروتمندان و نيرومندان ديگري نيز هلاك شده‌اند «آيا او نمي‌دانست كه خدا اقوامي را پيش از او به هلاكت رساند كه از او نيرومندتر و ثروتمندتر بودند» (قصص، 77). قرآن كريم درك اسرار هستي را ويژه دانشمندان مي‌داند و مي‌فرمايد: «از نشانه‌هاي او آفرينش آسمان‌ها و زمين و تفاوت زبان‌ها و رنگ‌هاي شماست و اينها نشانه‌هايي براي دانشمندان است»(روم، 1). و در جاي ديگر كه نعمات الهي برشمرده مي‌شود مي‌فرمايد: «اين مثال‌ها را براي مردم مي‌زنيم و جز عالمان آن را درك نمي‌كنند»(عنكبوت، 43).
از نظر قرآن هرچه ايمان بالاتر باشد بنده خدا مقرب‌تر است و درحديثي از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «پاداش هركس به اندازه عقل و دانش اوست».(مجلسي، بي‌تا، ج1، ص84). علامه طباطبايي با استناد به آيه‌ي «هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكراولوالالباب»(زمر،9) معتقد است كه در آيه فوق علم داشتن و نداشتن هر دو مطلق آمده،ولي مراد از آن برحسب مفاد آيه،علم به خداست، چون علم به خداست كه آدمي را به كمال مي‌رساند و به حقيقت معناي كلمه نافع است و نبود آن ضرر مي‌رساند؛ ولي علوم ديگر مانند مال هستند كه تنها نافع زندگي دنيوي است و با فناي دنيا فاني مي‌گردد. پس مؤمنان دو دسته‌اند مؤمنان عالم و مؤمنان غيرعالم كه گروه اول رجحان و برتري دارند(طباطبايي، 1368ش، ج9، ص226).
قرآن كريم درمقام اهتمام به صاحبان علم مي‌فرمايد: «…يرفع الله الذين ءامنو منكم والذين أوتوا العلم درجات والله بما تعملون خبير» (مجادله،11)؛ خداوند رتبه‌ي كساني از شما را كه ايمان آورده‌‌ايد و كساني را كه دانشمندند به درجات بالا ارتقا داد و خداوند به آنچه مي‌كنيد آگاه است. درتفسير منهج الصادقين آمده است: «اينكه صاحبان علم نام برده شده‌اند با آنكه از جمله مؤمنان هستند دلالت بر رفعت درجات و شايستگي آنها دارد» (كاشاني، 1385ق، ج9، ص210). همچنين در سوره علق آمده است: « أقرأ باسم ربک الذي خلق*خلق الانسان من علق*اقرا و ربک الاکرم*الذي علم بالقلم *علم الانسان ما لم يعلم». (علق، 5-1). كه در اين آيه نازل‌ترين و عالي‌ترين مرتبه وجودي انسان ذكر شده است. برترين مراتب علم است، از آن جهت كه خداوند كريم پس از صفت كريم و كرامت (كه هستي همه چيز به واسطه اين صفت ذات اقدس است) صفت تعليم علم را به خود منتسب نموده است و از طرف ديگر در مقابل علم،علقه را قرار داده كه نازلترين مراتب وجود است پس قوس صعودي كمال انسان حركت به سمت علم است. (مديرشانه چي، 1354 ش، ص180)
در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيزآمده است: «وقتي كه عالم و عابد در روز قيامت بر صراط اجتماع كنند به عابد گويند به بهشت در آي و از عبادت خويش بهره‌مند شو و به عالم گويند كه اينجا بمان و از هر كسي كه مي‌خواهي و دوست داري شفاعت نما زيرا هركه را تو شفاعت كني پذيرفته خواهد شد، پس عالم در مقام پيامبران مي‌ايستد و از دوستان و ياران خويش تا آنجا كه مي‌تواند شفاعت مي‌نمايد. زيرا در قيامت سه گروه شفاعت مي‌كنند: پيامبران، دانشمندان و شهدا» (پاينده، بي‌تا، ج1،ص24).

نكوهش جهل در قرآن كريم
درقرآن كريم آمده است:«بدترين جنبندگان نزد خداوند افراد كرولالي هستند كه تعقل نمي‌كنند»(انفال، 22). و نيز مي‌فرمايد: «ما بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريديم آنها دل‌هايي دارند كه با آن انديشه نمي‌كنند و نمي‌فهمند و چشماني كه با آن نمي‌بيند و گوش‌هايي كه با آن نمي‌شنوند آنها همچون چهارپايانند،بلكه گمراه‌ترند. آنها همان غافلان هستند» (اعراف، 179).
قرآن جهل را سرچشمه‌ي كفر و عاملي براي شكست مي‌داند: «ما بني اسرائيل را سالم از دريا عبور داديم و در مسير خود به جمعيتي رسيدند كه اطراف بت‌هايشان گرد آمده و عبادت و خضوع مي‌كردند بني اسرائيل به موسي گفتند: تو نيز براي ما معبودي همانند آنها قرار ده، حضرت موسي گفت: شما قومي جاهل هستيد» (اعراف، 138).
قرآن معتقد است جهل نابينايي است: «آيا كسي كه مي‌داند آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده حق است همانند كسي كه نابيناست. تنها صاحبان عقل متذكر مي‌شوند» (رعد 19). و نيز مي‌فرمايد: «نابينا و بينا، تاريكي و روشنايي، سايه آرام‌بخش و باد داغ سوزان، هرگز مساوي نيستند؛ همانگونه كه مردگان و زندگان هرگز يكسان نيستند» (فاطر، 19-22).
از نظر قرآن كريم كساني كه در جهل و ناداني به سر مي‌برند و بهره‌اي از علم و دانش نبرده‌اند، عمر طولاني آنها از بدترين عمرهاست، زيرا انسان بايد موجودي مبارك و نافع باشد؛ «و بعضي آنقدر عمرشان طولاني مي‌شود كه به بدترين مرحله زندگي و پيري مي‌رسند آنچنانكه چيزي ازعلوم خود را به خاطر نخواهند داشت» (حج، 5)؛ ارذل العمر به معناي بي‌ارزش‌ترين روزهاي عمر است و كنايه از آن است كه انسان در سنين كهولت حافظه‌ي خود را از دست مي‌دهد و معلومات خود را فراموش مي‌كند، پس بهترين ساعات عمر،روزهاي تحصيل علم و معرفت‌آموزي است. پيامبراكرم صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «كسي كه ساعاتي تن به زحمت تعليم ندهد تا ابد در ذلت و زحمت جهل باقي مي‌ماند» (احسان بخش، 1370ش، ج13، ص 480) و حضرت علي عليه السلام مي‌فرمايد: «جهل در انسان زيان و ضررش از مرض خوره بيشتر است» (انصاري، بي‌تا، ج1، ص574). امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: «مردم سه گروهند: دانشمند، دانشجو و خاشاك روي آب كه هر لحظه آب او را به جايي مي‌برد» (كليني، 1348ش، ج1، ص54).
جهل منشأ بي‌ادبي است، چنانچه قرآن انسان‌هايي را مثال مي‌زند كه از روي ناداني وقت و بي‌وقت پشت در خانه پيامبر او را با صداي بلند مي‌خواندند و براي رسول خدا مزاحمت‌هايي ايجاد مي‌كردند و پيامبرسكوت مي‌كرد تا اينكه آيه نازل شد «كساني كه از پشت حجره‌ها تو را بلند صدا مي‌زنند اكثرشان نمي‌فهمند» (حجرات، 4). پس هرجا علم باشد ادب هم بايد باشد و نيزدرجاي ديگر چنين مي‌گويد: «اي مومنين اگر فاسقي براي شما خبري آورد درباره‌ي آن تحقيق كنيد،مبادا به سبب ناداني آسيبي برسانيد و ازعمل خود پشيمان شويد» (حجرات، 6).

اولين مخلوق خداوند
آنچه از آيات و روايات استظهار مي‌شود اولين آفريده‌ي خداوند عقل است؛ كه از آن تعريف و تمجيد شده است (مجلسي، بي‌تا، ج1، ص92). و «عقل تابع محض خداوند بود و خطاب به آن فرمود: به عزت و جلالم سوگند كه آفريده‌اي بهتر از تو كه نزد تو محبوب‌تر باشد ندارم و تو را به كساني كه دوستشان دارم به طور كامل عطا نمودم و همانا امر و نهي و كيفر و پاداشم متوجه توست» (كليني، بي‌تا، ج1، ص11). هرچند در پاره‌اي از احاديث به نقل از رسول اكرم صلي الله عليه و آله روايت شده كه اولين آفريده خداوند نور وجود ايشان مي‌باشد كه به حديث طينت مشهور است. (طباطبايي، 1367ش، ج1، ص156).
مقصود نهايي خداوند حكيم از خلقت انسان، استفاده از نعمت عقل بود تا انسان در پرتو آن به كمال برسد و وجه مميزه‌ي انسان بر ساير موجودات نيز همين است و زماني كه خداوند فرمود: «…اني جاعل في الارض خليفة »؛ (بقره، 29)؛ مي‌خواهم موجودي در زمين بيافرينم كه جانشين من باشد؛ فرشتگان گفتند:«آيا موجودي خلق مي‌كني كه در زمين فساد و خونريزي مي‌كند؟ و خداوند فرمود:«… قال اني اعلم ما لا تعلمون ».(بقره، 30) پس اگر انسان از عقل خود بهره جويد و آن را بر اميال غريزي تفوق دهد جانشين خداست و اين همان برترين مقام علم و تعقل است و به همين دليل احسن‌الخالقين و اشرف مخلوقات است زيرا بار مسئوليتي كه آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها از پذيرش آن سرباز زدند پذيرفت و اين امانت چيزي جز خرد و عقل نبود.
زماني كه خداوند حضرت آدم را آفريد تمام اسماء و حقايق را به او آموخت «و علم ءآدم الاسماء کلها» (بقره، 31) و چون جمع محلي به الف و لام مفيد عموم است، پس تمام حقايق به آدم آموزش داده شد. (طباطبايي، 1367ش، ج1، ص155). علمي كه خداوند به حضرت آدم آموخت توأم با كشف حقيقت بود و همين علم بود كه انسان را شايسته مقام خلافت و جانشيني نمود و دليل آنكه اين اسماء، حقايقي هستند كه علم آن نزد خداوند است اين آيه است: «هيچ چيز درجهان نيست جز آنكه منابع سرشار و نامحدود و تمام نشدني آن نزد ما خواهد بود و ما به اندازه و قدرمشخصي از آن را نازل مي‌كنيم»(حجر، 21) (صدوق، بي‌تا، ج1، ص248).

علت تقدم انسان بر ملائكه
تفوق انسان بر ملائكه به دليل علم و عقل بود و انسان به دليل استعداد و قابليت، توانست آموزش ببيند و قواي خود را به فعليت برساند. ولي ملائكه در برابر اين آزمايش فرو ماندند؛ زيرا علم آنها در برابر ظرفيت آنها محدود است درحالي كه انسان به خاطرنامحدود بودنش، هرچه بخواد فرا مي‌گيرد و حد و مرزي ندارد. پس خلافت انسان به دليل عبادت نبود، بلكه از جهت استفاده از نعمت عقل و علم بود. از همه اين مباحث استنتاج مي‌شود كه اگر جزعلم چيز ديگري نزد خداوند حكيم ارزش و مقامي داشت او را به انسان ارزاني مي‌داشت و اين خود نشان‌دهنده شرافت و فضيلت علم است. از ديدگاه قرآن علم آنقدر ارزشمند است كه خداوند به قلم سوگند مي‌خورد؛ «بخوان به نام پروردگارت كه از همه گرامي‌تر است كسي كه به وسيله‌ي قلم تعليم داد و آنچه را كه انسان نمي‌دانست به او آموخت» (علق، 1). پس نخستين جرقه‌هاي وحي بر قلب پيامبر از طريق ابزارعلم آغاز شد و اين دلالت بر شرافت و قداست علم دارد. (شاه عبدالعظيمي، بي‌تا، ج 14، ص278). و نيز در قرآن آمده است: «خداوند قرآن را تعليم داد، انسان را آفريد و سخن گفتن را به او آموخت» (الرحمن، 4-1). منظور از بيان، تعليم، هر چيزي است كه شامل نطق و سخن و كتابت و خط و انواع استدلالات عقلي و منطقي مي‌شود. در حديثي از امام صادق عليه‌السلام نيز روايت شده كه «منظور از بيان، همان اسم اعظم خداست كه به وسيله آن همه چيز دانسته مي‌شود»(مكارم شيرازي، 1375ش، ج 23، ص 104).

علم سودمند و حقيقي كدام علم است (چيستي علم)؟
در لسان آياتي كه از عالم تمجيد شده و براي او اعتبار و ارزش فراواني قائل شده، بايد بررسي شود متعلق اين علم چيست و منظور ازعلم كدام دانش است؟ در حديثي به نقل از امام صادق عليه السلام به نقل از پدرش از قول پيامبر خدا گفته شده است كه شخصي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و در مورد چيستي علم از آن حضرت سؤال نمود؟ حضرت در جواب فرمودند: علم يعني سكوت كردن در مقابل آن و سپس گوش فرا دادن به آن و سپس حفظ نمودن و مراقبت از آن و سپس عمل نمودن به آن و در پايان ترويج و منتشر ساختن آن (كليني، 1348ش، ج 1، ص 62). در حديثي از اميرالمؤمنين عليه الاسلام نيز آمده است: «خير العلوم ما اصلحك»، (انصاري، بي‌تا، ص46) بهترين علوم آن است که تو را اصلاح کند .همچنين درحديثي ديگر از حضرت چنين آمده است :«الزم العلم بک ما دلک علي صلاح دينک و ابان لک عن فساده »؛(انصاري ،بي تا،46)دانشي را فراگير كه تو را از نظر ديني و اعتقادي هدايت و ارشاد كند و فساد و باطل را براي تو روشن و آشكار سازد.
پس هرعلم و دانشي سزاوار آموختن نيست بلكه منظور علومي است كه اعتقادات جامعه را راسخ سازد و ايمان آنها را محكم كند و سعادت دنيوي و اخروي را تضمين كند. همچنين در حديثي ديگر از حضرت علي عليه السلام نيز آمده است: «از هر علم بهترين آن را ياد بگيرد زيرا زنبور عسل از هرگلي زيباترين آنرا مي‌خورد، سپس دو جوهر با ارزش از آن متولد مي‌شود كه در يكي از آن دو شفا براي مردم است و از ديگري (موم) براي روشنايي مي‌گيرند» (انصاري، بي‌تا، ص46).
البته ذكراين نكته لازم است كه تعليم و يادگيري سايرعلوم هم لازم است علومي كه حرفه‌ها و صنايع، وابسته به آن است و بدون آن،امرار معاش ممكن نيست، واجب كفايي است ولي تفقه در دين و فراگيري اصول اعتقادي واجب عيني است(مدير شانه‌چي، 1354 ش، ص177). منظور از وجوب كفايي اين است كه اين علم، مقدمه يك واجب ديگراست. فراگيري علوم ديني واجب است و فراگيري علومي كه به وسيله‌ي آن، انسان مي‌تواند به وظايف ديني خود عمل كند واجب ديگري است؛ علومي كه اجراي دين متوقف به آن است. به عنوان مثال در قرآن كريم آمده است: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوکم » (انفال، 60)؛ استطاعت و توانايي در يادگيري فنون نظامي و جنگ‌افزارها و سلاح و مهمات به اندازه‌ي «ترهبون به عدو الله و عدوكم» لازم است. واجب است كه مسلمانان نيز مهارت‌هاي لازم در توليد و استفاده از جنگ‌افزارهاي مدرن را تحصيل كنند تا بتوانند از كيان جامعه‌ي اسلامي مراقبت نمايند.
البته منظور از علوم حقيقي (كه اطلاقات كتاب و سنت قطعاً شامل آنها مي‌شود) علوم انبيا و رسولان و معصومين عليهم‌السلام است كه از طريق وحي و الهام از خداوند مي‌گيرند كه ذاتاً نور و مظهر غير است و مصاديق ديگر آن معرفت رب است كه فطري است و هرچه آشنايي انسان نسبت به حقايق ديني و آيات آفاقي و انفسي بيشتر شود معرفت، نسبت به رب، افزايش مي‌يابد. البته صرف يادگيري الفاظي از محكمات قرآن و روايات متواتره از مصاديق علم حقيقي نيست بلكه بايد به آموخته‌هاي خود يقين قلبي داشته باشند و به آنها عمل نمايند. در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به انواع علم اينگونه اشاره شده است: «انما العلم ثلاثه: آيه محكمه او فريضه عادله او سنه قائمه» (كليني، 1348ش، ج1، ص38). منظور از «آيه محكمه» همان اصول عقايد است زيرا براهين آن آيات جهان و قرآن كريم است و در قرآن دلايل مبدأ و معاد به لفظ «آيه و آيات» فراوان ذكر شده است و «فريضه عادله» اشاره به علم اخلاق است كه خوبش از لشگرعقل و بدش از لشگر جهل است و بر انسان لازم است كه از لشگر جهل تهي باشد و عدالت آن، كنايه از حد وسط ميان افراط و تفريط است و «سنه قائمه» اشاره به احكام شريعت و حلال و حرام دارد.

كيستي علما در قرآن كريم
ارزشمندي علم و عالم در قرآن كريم امري مفروغ عنه است و مجد و عظمتي كه اين كتاب آسماني براي عالم قائل است بي‌نظير است. اين همه تأكيد و تشويق قرآن جهت تعليم، شامل هرعالمي نمي‌شود بلكه شخص عالم بايد شرايط و ويژگي‌هايي داشته باشد تا مشمول حكم قرآن شود:
1. عالم واقعي در تحصيل علم هيچ دريغ نمي‌كند و براي دانش خود، حد و مرزي قائل

نيست و خواهان علم بيشتري بوده و هيچ محدوديت مكاني نمي‌شناسد.
علم پيامبران لدني است و از جانب خداوند است، به هيچ مكتبي نرفته‌اند و تلمذ نكرده‌اند، ولي باز از خداوند درخواست علم بيشتري مي‌كنند؛ «… ربِّ زدني علما» (طه، 114). پس در تحصيل علم، شخص محوري ملاك نيست، چنانچه مرز جغرافيايي ندارد: «اطلبوا العلم و لو بالصين» (كليني، 1348ش، ج1، ص36)؛ يعني تحصيل علم كن هرچند در چين و نقاط دور باشد.

2. عالم بايد به هدايت جامعه بپردازد و مردم را از علمش منتفع سازد.
حضرت موسي عليه السلام لقب كليم الله گرفت و زير نظر يك معلم الهي به نام شعيب تعليم ديد و زماني كه يك معلم توانا شد خداوند او را به پيامبري برگزيد و مأموريت او را ابلاغ كرد. «إذهب الي فرعون انه طغي» (طه، 24). هدف از بعثت انبياء نيز تعليم و تربيت است. مربي و معلم آنها خداوند حكيم است و آنها نيز بايد هاديان جامعه باشند. زماني كه حضرت ابراهيم عليه السلام و حضرت اسماعيل عليه السلام به فرمان الهي خانه كعبه را ساختند،حضرت ابراهيم پس از پايان كار به خداوند عرض كرد: «پروردگارا، در ميان نسل فرزندانم پيامبري مبعوث نما تا آيات تو را براي مردم بخواند و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و از نظر اخلاقي آنها را پاكيزه نمايد …» (بقره، 129) خداوند نيز خطاب به پيامبر مي‌فرمايد كه به مردم ابلاغ نمايد همانطوري كه با تغييرقبله نعمت را بر شما كامل كرديم رسولي را هم از ميان شما و از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را براي شما بخواند و شما را تزكيه نمايد و كتاب و حكمت و آنچه را كه پيش از اين نمي‌دانستيد به شما ياد دهد. (بقره، 159) از اين آيات و نيز آيات دوم سوره جمعه و آيه 164 آل عمران نمايان مي‌شود كه تعليم و هدايت مردم از اهداف اساسي انبيا و عالمان ديني و از نيازهاي اساسي جامعه بشري است.
انبيا ازجنس خود مردم بودند تا زبان آنها را بفهمند و درد آشنا باشند و بهتر بتوانند به ارشاد آنها بپردازند. عارف وارسته و فرهيخته كسي است كه در پرتو انوار الهي راه را به مردم بنماياند و از اندوخته‌هاي خود، مردم را بهره‌مند سازد و چيزي از آنها دريغ نكند. ثمره‌ي عملي علم نيز همين است و به همين دليل، كساني كه دانش خود را از جامعه مضايقه مي‌كنند علمشان غير نافع است. تعليم مردم همراه با تزكيه و تربيت نوعي حيات و زندگي است «… ومن احياها فکانما احيا الناس جميعاً…» (مائده، 32). و تربيت و تعليم يك فرد آنقدر ارزشمند است كه با حيات جامعه برابري مي‌كند.

3.عالم واقعي بايد ظرفيت و توانايي داشته و صبور و بردبار باشد.
حضرت موسي عليه السلام به فرمان الهي به منظور آموختن علم از شهر و ديار خود هجرت نمود و به منظور زيارت استاد خود رنج‌ها و مشقت‌ها را بر خود هموار نمود ولي هنگام ملاقات استاد با لحني خاشعانه و توأم با نزاكت عرض كرد: «اي بنده‌ي صالح، آيا ممكن است كسي را كه براي ملاقاتت سختي‌ها كشيده از درياي علم خود و آنچه را كه به تو تعليم داده شده به او چيزي ياد بدهي و از نور هدايت پرتوي بر او بيفكني؟»(كهف، 66-67) و حضرت خضر در پاسخ فرمود: «همانا شما استطاعت و صبر و تحمل آنچه را كه به تو تعليم مي‌دهم نداري … چگونه مي‌تواني در برابرعملي كه از رموزش آگاه نيستي شكيبا باشي؟» (كهف، 68) و حضرت موسي پاسخ داد: «اگر مرا به عنوان شاگردي بپذيري،به خواست خداوند از جمله‌ي صبركنندگان خواهم بود…» (كهف، 69) و حضرت خضرفرمودند: «پس اگر مي‌خواهي از من اطاعت كني بايد تعهد دهي كه در مسير تعليم و تعلم اعتراض نكني و خود را براي حزم و ضبط نفس آماده سازي…».(كهف، 70)
از محاورات ميان اين دو پيامبر روشن مي‌شود كه علم به باطن امور ندارد عنان از كف داده و اعتراض مي‌كند. (طباطبايي، 1367 ش، ج 13، ص580) ولي استادي كه خداوند او را آگاه ساخته نسبت به اعتراض شاگرد بي‌تفاوت است و با اطمينان خاطر و آرامش كامل به كار خويش ادامه مي‌دهد و عجيب‌تر آنكه حضرت موسي با وجود مناصب و مدارج رفيع با تواضع شگرفي كه نمايانگر عظيم‌ترين مدارج فروتني است در برابر استاد خود موضع‌گيري مي‌كند (شهيد ثاني، 1359، صص312-309) و اين نشان‌دهنده‌ي ضرورت صبر و بردباري در وجود عالم است.
عالم واقعي بايد از ويژگي‌هايي چون سعه‌ي صدر،حسن خلق، رأفت و مهرباني، امانتداري و احترام به ديگران برخوردار باشد تا بتواند به نحو احسن ايفاگر مسئوليت خود باشد. در قرآن كريم از ميان همه اوصاف و خوبي‌هايي كه خداوند به پيامبر خود ارزاني داشته، به خاطر اين صفت، بر پيامبر خود منت گذاشته است: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» ( انشراح،1)؛ و اين خود اهميت اين صفت را در انجام رسالت مشخص مي‌كند، زيرا اگر فاقد چنين وصفي بود مردم از اطراف او پراكنده مي‌شدند.
حضرت موسي براي آنكه مأموريت خود را به نحو احسن انجام دهد از خداوند چند چيز را مي‌خواهد: آسان شدن كارها، زباني گويا و نافذ كه در برابر فرعون و درباريان به راحتي سخن گويد و مردم نيز به راحتي سخن او را بفهمند و نيز سعه صدر؛ «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي » (طه، 25-26) ابزار عالم واقعي به منظور انتقال دانش سينه‌اي فراخ داشتن، صبور بودن و كلامي نافذ داشتن است و نيز خداوند همين ابزارها را در متعلميني كه صلاحيت داشتند عنايت نمود. (انعام، 125) از ديگر اوصاف عالم واقعي حسن خلق با مردم است. آموزگار بزرگ هستي خطاب به پيامبر مي‌فرمايد: «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ » (قلم، 4). پيامبر با مردم بسيار مهربان و رئوف بود و از لغزش‌ها و خطاهاي آنها چشم‌پوشي مي‌كرد و اگر در پيامبر گذشت و دلسوزي نبود و نسبت به مردم رفتاري خشن و سخت داشت نه تنها مردم جذب او نمي‌شدند بلكه از اطراف او پراكنده مي‌شدند. «… وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ …» (آل عمران، 159). پيامبر به عنوان يك عالم ديني، بسيار دلسوز بود تا جائي كه وقتي مي‌ديد آنها از ارشادات و تعاليمش متأثر نمي‌شوند ناراحت مي‌شد و خداوند مي‌فرمايد: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» (غاشيه، 21-22)؛ اي پيامبر تذكرده چونكه تو فقط تذكردهنده هستي و تسلطي بر آنها نداري.

4.عالم بايد پيش از همه خود عامل باشد.
عالم بدون عمل مانند درخت بدون ثمره است. مهمترين و عالي‌ترين اثر علم، عملي شدن آن در نفس عالم است كه در اين صورت، اثرآن در ديگران به مراتب بيشتر است. عالم نبايد در حالي به هدايت ديگران مشغول باشد كه خودسازي نكرده باشد و خود را وارسته و فرهيخته ننموده باشد.
در قرآن كريم آمده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» (صف، 2) اي مؤمنين چرا سخني را مي‌گوييد كه خود به آن عمل نمي‌كنيد؟ و نيز در جايي ديگر مي‌فرمايد: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ »؛ (بقره، 44) آيا مردم را به انجام خوبي و نيكي فرمان مي‌دهيد و خودتان را فراموش مي‌كنيد؟ دنيا براي عالم بايد ابزاري براي رسيدن به كمال روحي و معنوي باشد تا زاد و توشه‌ي خويش را فراهم كند. در زندگي بايد اعتدال و ميانه‌روي را الگو قرار دهد و در برابر دشنام ديگران آرام باشد. عالمي كه دست در دنيا دارد، از آن سير نخواهد شد؛ زيرا تمايلات حد و مرزي ندارد و چنين شخصي حقير و فرومايه است. عالم بايد معارف را بياموزد تا طبق آن عمل كند و هدف از تحصيل، تنها در آموزش به ديگران خلاصه نشود، كه دراين صورت خويشتن را تباه ساخته و خود را از نور هدايت بي‌بهره ساخته است. (شهيد ثاني، 1359ش، ص124)

5. عالم واقعي بايد پيش از آنكه معلم باشد، مربي باشد.
سخن درمورد تعليم و تربيت فراوان است و در قرآن مجيد در چهار موردي كه مسأله تعليم و تربيت را يكي از اهداف بعثت پيامبران ذكر نموده است در سه مورد تربيت را مقدم بر تعليم شمرده است: «…وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ …»؛ (بقره، 151؛ آل عمران، 164؛ جمعه، 2) و تنها در يك مورد تعليم را بر تربيت برتري داده است: «وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ …»؛ (بقره، 129) اما تقدم تعليم اشاره به وضع طبيعي آن است كه تربيت بايد به وسيله‌ي تعليم انجام شود و تا تعليمي نباشد تربيتي محقق نمي‌شود ولي تقدم تربيت به خاطر هدفمند بودن تعليم است، هدف تعليم چيزي جز تربيت نيست و تا انساني مهذب نگردد و وجودش از رذايل و زشتي‌ها پاك نگردد بذر علم در وجود او بلا اثراست.
عالم واقعي بايد در مسأله تربيت، پيامبر بزرگ اسلام را سرلوحه‌ي كار خود قرار دهد: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ …». (احزاب، 21) تربيت به معناي ساختن افرادي صالح و شايسته و مفيد به حال جامعه، كه مزين به اعمال نيك و فضايل اخلاقي هستند مي‌باشند. (طباطبايي، 1367ش، ج19، ص535) «حكمت به معناي رسيدن به حق با علم و عقل است پس حكمت خداوند به معناي شناسايي اشيا و ايجاد آنهاست و حكمت انسان به معناي شناختن موجودات و انجام نيكي‌ها و خيرات است». (راغب اصفهاني، 1378 ش، ج2، ص552) چنانچه قرآن درباره‌ي انسان مي‌فرمايد: «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ …» (لقمان، 12) و در مورد خداوند نيز آمده است: «أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ » (تين،8).

6-شخص عالم بايد قدرشناس علم و موقعيت‌شناس باشد.
معلمي شغل پيامبران است و هدف از بعثت پيامبران چيزي جز آموزش و پرورش نبوده و اين هدف آنقدر مهم است كه خداوند به خاطر آن بر بشريت منت گذاشته است؛ «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ» (آل عمران، 164).
عالم بايد قدر و منزلت خويش را بشناسد و احساس مسئوليت كند تا جامعه را متحول كند و حتي قانون طبيعت را تغيير دهد. (مانند قانون وراثت در عمربن عبدالعزيز) كه وقتي وي با همسالان خود مشغول بازي بود و طبق روال، به اميرالمؤمنين سب نمود استاد با بي‌اعتنايي از كنار او عبور كرد و بعدها چون علت را جويا شد استاد براي او توضيح داد. وي هرچند در خانواده‌اي ناپاك و غيرصالح رشد كرد ولي زماني كه به حكومت رسيد دستور جمع‌آوري تمام منابري را داد كه خطيب بر روي آن لعنت مي‌كرد.
عالم بايد قدر و منزلت خود را بداند و ارزشي كه خداوند براي دانش او در نظر گرفته است بشناسد، «…يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ …» (مجادله، 11) تا كلامش تأثيرگذار باشد. عالم زماني مي‌تواند صاحب نفوذ باشد كه زاهد و تارك دنيا و همچنين خداترس باشد؛ «…إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء …»؛ (فاطر، 28) عالم وقتي مي‌تواند جامعه را متحول كند كه پيش از آن، تهذيب نفس كرده باشد وحب دنيا را از دل بيرون كرده و به خدا و رسول و كتابش ايمان كامل داشته باشد و همه‌ي آيات الهي را از جانب پروردگار بداند؛ «…والرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا …». (آل عمران، 7)

7. شرط تعليم، اخلاص در نيت
ارزش عالم به قصد و نيت او بستگي دارد. عالم بايد در مسير تعليم و تربيت از مسير اخلاص خارج نشود و هدفش منافع مادي و ارزش‌هاي دنيوي نباشد. قرآن كريم مي‌فرمايد: «مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا* وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا » (اسراء؛ 18-19)
هركه طالب دنيا باشد چنانچه بخواهيم، كالا و متاع دنيا را به او مي‌دهيم ولي در عالم آخرت دوزخ را نصيب او مي‌كنيم كه با نكوهش و مردودي وارد آن شود و هر كه طالب زندگي آخرت باشد و با ايمان در راه آن تلاش كند،البته تلاش آنها مورد پذيرش خواهد بود. پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «اگر كسي همگام با افزايش علم، علاقه و دلبستگي خود را به دنيا افزايش دهد به همان اندازه از خداوند فاصله گرفته است». (احسان بخش، 1370ش، ج 13، ص480) همچنين فرمودند: «هركه براي خدا تحصيل علم كند و براي رضاي خدا به ديگري بياموزد عمل او در ملكوت آسمان‌هاي بزرگ نوشته شده و ثبت مي‌گردد». (احسان بخش، 1370ش، ج 13، ص481)

8.عالم واقعي كسي است كه خشيت داشته باشد.
درمنطق قرآن، كساني كه مغزشان صندوقچه‌ي آرا و افكار باشد و از قوانين و فرمول‌ هاي علمي انباشته شده باشد و زبانشان گوياي اين مسائل باشد و روز و شب خود را به تدريس در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها و كتابخانه‌ها سپري مي‌كند عالم اطلاق نمي‌شود؛ بلكه علما كساني هستند كه وجودشان به وسيله علم و دانش به نورخدا و ايمان و تقوا منور شده و نسبت به وظايفشان احساس مسئوليت مي‌كنند و از همه پايبندترند. (مكارم شيرازي، 1375 ش، ج 18 ، ص 248)
منظور از علما در آيه‌ي «… إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمواء» (فاطر، 28) دانشمنداني است كه از روي علم و دانش، (نه تقليد) به خدا ايمان آوردند و با استدلال و برهان (نه شك و ترديد) نسبت به او معرفت پيدا كرده‌اند. همچنين عالم به منزلت خود كسي است كه مقهور هواهاي خود نگشته، واجبات از او فوت نمي‌شود و خوف از او جدا مي‌گردد و اينجاست كه علماي خداشناس خائف‌ترين مردم نسبت به خشم و ابهت الهي و اميدوارترين مردم نسبت به فضل و بخشش او هستند و منظور از علما، «علماء بالله» هستند؛ يعني كساني كه شناسايي تام نسبت به اسماء و صفات و افعال الهي دارند و بدينوسيله دل‌هاي آنها آرام مي‌گيرد و لكه‌هاي شرك و دودلي از نفوسشان زايل گذشته و آثار آن در اعمالشان هويدا مي‌گردد (طباطبايي، 1367 ش، ج17، ص59).
پس، ازمنظر قرآن كريم، كساني كه علمشان ترس و پروا‌زا نباشد، جاهل‌اند هرچند خود را عالم بخوانند؛ زيرا جهل به معناي ناداني و بي‌سوادي نيست و چه بسا انسان‌هايي كه به ظاهر عالمند ولي درحقيقت، بهره‌اي از علم و دانش نبرده‌اند.
از خطبه‌ي 86 هج‌البلاغه؛ چنين مي‌توان دريافت نمود كه هرجا در قرآن كريم سخني از جاهل به ميان آمده است منظور افردي هستند كه در كسوت و هيئت غير اهل علم درآمده و با تزكيه و مخالفت نفس سرو كاري ندارند. آنان صرفاً عبارات و كلماتي را از نادان آموخته‌اند و در جامعه، خود را با آن مزين كرده‌اند. در آيه‌ي مورد بحث، از تأخير فاعل و ادات حصر انما چنين برداشت مي‌شود كه خشيت از خداي تعالي منحصر به علماست و براي جاهلان مرتبه‌ي خشيت، محقق نمي‌شود و هر چه دانش انسان فزوني يابد، بايد خشيت او فراوان‌تر گردد و پاداش چنين افرادي را در اين آيه گوشزد مي‌كند: «جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ» (بينه، 8) پاداش آنها نزد خداوند باغ‌هاي بهشت عدن است كه زير درختانش نهرها جاري است و در آن بهشت جاويدان متنعم‌اند و خدا از آنها خشنود و آنها هم از خداوند راضي هستند و اين بهشت،مخصوص كسي است كه از خداوند بترسد.
از اين رو، از انضمام دو آيه معلوم مي‌شود كه بهشت جاويدان و مقامات منيعه‌ي اخروي كه بالاتر و والاترين آنها مقام رضا است خاص علما مي‌باشد. (مديرشانه‌چي، 1354ش، ص179) به نظرعلامه طباطبايي نيزخشيت، همان خشيت حقيقي است كه به دنبالش خشوع باطني و خضوغ ظاهري پيدا مي‌شود. (طباطبايي، 1367ش، ج 17، ص59) «ترس از مسئوليت بايد توأم با درك عظمت پروردگار باشد اين حالت خشيت، مولود سير در آيات انفسي و آفاقي و آگاهي از علم و قدرت پروردگار، هدف آفرينش است. خشيت به معناي ترس آميخته با تعظيم است و غالباً در مواردي به كار مي‌رود كه از علم و آگاهي به چيزي ناشي شده باشد». (مكارم شيرازي، 1375 ش، ج 18 ، ص 247) به همين دليل در قرآن اين مقام مخصوص عالمان شمرده شده است و عالمان واقعي آنهايي هستند كه در برابر وظائف خود احساس مسئوليت شديد دارند و به تعبير ديگراهل علم‌اند نه سخن؛ زيرا علم بي‌عمل دليل بر عدم خشيت است. دليل خشيت، بزرگ شمردن و تمسك خالصانه و اطاعت از دستورات الهي و ترس و پرهيزاست و دليل اين دو نيز، علم است.

9.رابطه علم با ايمان و حلم و عقل
روشنفكرنماهاي بي‌دين و مخالف اعتقادات مذهبي، مدعي هستند كه هيچ رابطه‌اي ميان علم و ايمان نيست و اساساً اعتقادات مذهبي ضد علم است. براين اساس هرجا مذهب باشد علم مجالي براي اظهار وجود و رشد پيدا نمي‌كند. از نظر اسلام ميان علم و ايمان پيوندي ناگسستني است. اصولاً ايمان ميوه‌ي علم است و عالم مؤمن است. قرآن كريم اين حقيقت زيبا را اين چنين بيان مي‌كند: «وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الحق…»؛ (سبا، 6) دانشمندان آنچه را كه پروردگارت بر تو فرو فرستاده حق مي‌بينند. در جاي ديگري نيز فرموده است: «وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ …»؛ (حج، 54) تا دانشمندان بداند كه قرآن حق است و از جانب پروردگار توست و به آن ايمان آورند. علم نور است و نور مخصوص مؤمن است و قرآن كريم پيامبر را «…وَسِرَاجًا مُّنِيرًا»؛ (احزاب، 46) چراغي روشنگر معرفي مي‌كند. بنابراين به اين واقعيت دست مي‌يابيم كه آن علمي كه مؤمن در پي و تشنه‌ي آن است در نزد ائمه‌ي هدي عليهم‌السلام مي‌باشد. امام علي عليه‌السلام نيز در توصيف پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «سراج لمع ضوؤه و شهاب سطح نوره و زند برق لمعه». (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص279) او چراغي است كه پرتو آن درخشان است و ستاره‌اي كه نور آن تابان و آتش‌زنه‌اي است كه روشني آن درخشش دارد. ائمه هدي نيز مصداق بارز «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا …» (تغابن 8) مي‌باشند و امام علي عليه‌السلام نيز فرموده‌اند: «و بالصالحات يستدل علي الايمان و بالايمان يعمر العلم؛ (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص489) به سبب كردارهاي شايسته به ايمان راهنمايي مي‌گردد و به سبب ايمان، علم و دانايي آباد مي‌گردد. علم با حلم نيز مرتبط است و شخص عالم بايد صبور، متحمل و حليم باشد، سخنان ديگران را به آرامي بشنود و در اظهار علم و دانش شتابزدگي نكند. حضرت علي عليه‌السلام فرموده‌اند: «يمزج الحلم بلعلم والقول بالعمل». (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص616) اين ويژگي از گرانقدرترين كارهاي بزرگان است كه به رغم دانستن اسرار ديگران، خود را به بي‌خبري مي‌زنند. پس شخص عالم حليم، با وجود همه اطلاعات و آگاهي كه نسبت به ديگران دارد، يا درصدد راهنمايي آنها بر مي‌آيد و يا اينكه با آنها زندگي مسالمت‌آميز دارد. «يكي از شانه‌هاي پرهيزكاران آن است كه آنها را در امر دين توانا و در نرمي و خوشخويي دورانديش و در ايمان با يقين و در طلب علم حريص و در بردباري دانا مي‌بيني». (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص618) علم با عقل نيز مرتبط است و شخص عالم بسيار متفكر است زيرا تعلم، آموختن و فراگيري و تحصيل مواد خام است و تعقل، تفكر و استنتاج و تجزيه و تحليل. در قرآن كريم نيز آمده است: «وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ». (عنكبوت، 43) امام صادق عليه‌السلام در حديثي خطاب به هشام مي‌فرمايد: «يا هشام ان العقل مع العلم» و سپس آيه را تلاوت نموده در ادامه مي‌فرمايد: «يا هشام نصب الحق لطاعه الله و لا نجاه الا بالطاعه و الطاعه بالعلم و العلم بالتعلم و التعلم بالعقل يعتقد و لا علم الا من عالم رباني و معرفه العلم بالعقل». (كليني، 1348ش، ج 1، ص17) اي هشام براي فرمانبرداري از خدا، حق به پا داشته شد و جزاز راه اطاعت نجاتي در كار نيست و اطاعت به وسيله‌ي علم و دانش محقق مي‌شود و علم با آموزش به دست مي‌آيد و تعلم وابسته به عقل است و علم جز از دانشمندان الهي به دست نيايد و شناختن علم به وسيله‌ي عقل است. پس اگر تعلم فقط از راه تعقل نتيجه‌‌بخش باشد و نيز تحصيل علم بايد فقط از طريق عالم رباني باشد تا به وسيله‌ي آن خدا اطاعت شود. در نتيجه شناخت آن علم و مأخذ و منبع آن جز با عقل ميسر نخواهد شد و هر اندازه مأخذ براي تعقل قابل اعتمادتر باشد فرآورده‌ي آن مطمئن‌تر و سالم‌تر خواهد بود. زيد در مورد اين آيه «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ » (عبس، 24) از امام باقر عليه‌السلام سؤال مي‌كند كه منظور از طعام چيست؟ امام عليه‌السلام مي‌فرمايد: «علمه الذي يأخذه عمن يأخذه». (كليني، 1348ش، 63/1) علمي را كه فرا مي‌گيرد نظر كند از كه فرا مي‌گيرد. بهترين مأخذ علم «اولوالالباب» هستند كه در قرآن از آنها ياد شده است: «…إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ ». (رعد، 19)

نتيجه
با بررسي‌هاي به عمل آمده از آيات قرآن كريم،اين كتاب آسماني اهتمامي كه براي علم و دانش قائل است براي هيچ چيز ديگري قائل نيست و اين ميزان ارزشمندي علم و دانش را در دين مبين اسلام نشان مي د‌هد. از منظر قرآن كريم عالمان حقيقي فرهيختگاني هستند كه خود به نور علم منور هستند و جامعه را نيز به پرتو انوار دانش خود مزين مي‌كنند و مردم از ارشادها و راهنمايي‌هاي آنها منتفع و سودمند مي‌شوند. هدف قرآن از مدح و ستايش علم، تعميق اعتقادات ديني مسلمانان است زيرا علم پشتوانه‌ي مناسبي براي عبادت است و از رهگذر آن انسان به يقين قلبي مي‌رسد. علم در حوزه‌ي دينداري چراغ هدايت و نجات دهنده‌ي انسان‌ها از ضلالت و گمراهي است و افق جديدي فراسوي مردم مي‌گشايد و شناختي متقن و ارزنده به انسا‌ن ها عرضه مي‌كند.
ازلسان قرآن كريم جهل، ظلمت و تاريكي است و شخص جاهل از جهل خويش فرار مي‌كند و منشأ كفر نيز ناداني است. سرچشمه‌ي رذايل اخلاقي و بزهكاري و ناهنجاري‌هاي اجتماعي ناداني است و هرچه پرده‌هاي جهل از مقابل ديدگان انسان كنار رود بر باور و يقين او افزوده مي‌شود و كردارش صالح‌تر و شايسته‌تر مي‌گردد. از ميان همه‌ي علوم، دانشي برتر است كه انسان را اصلاح كند و سعادت او را تضمين نمايد و يادگيري علم بر شخص مسلمان فريضه است، ولي آموزش علم دين اولاً و بالذات واجب است و آموزش ساير علوم وجوب مقدمي دارد زيرا بدون دسترسي به آنها انجام فرايض و تكاليف ناممكن است.
عالم راستين انساني است كه در تحصيل علم و دانش براي خود حد و مرزي نمي‌شناسد و همواره در طلب دانش است و آموخته‌هاي او براي او حجاب اكبر نمي‌سازد و علمش غرورآفرين نيست و تكبر و نخوت به دنبال ندارد. عالم راستين انساني است كه زكات علمش را مي‌پردازد و در هدايت و ارشاد مردم مضايقه نمي‌كند و در شر و توسعه دانش بخل نمي‌ورزد.
دانشمند واقعي سعه‌ي صدر دارد، صبور و بردباراست و درگوش دادن به انديشه‌هاي مخالف، حلم را سرلوحه‌ي خود قرار مي‌دهد و به نرمي و سهولت به بحث و مباحثه مي‌پردازد و در صورت جدال، احسن آن را برمي گزيند. ثمره‌ي علم عمل است پس عالم حقيقي خود بايد پيش از ديگران عامل به واجبات و ترك محرمات باشد و در ميدان عمل،خود پيش‌كسوت باشد و گوي سبقت را از ديگران بربايد.
هدف اساسي از تعليم، تربيت است. رسالت تمام انبيا و اولياي الهي هدايت و ارشاد جامعه بوده است. پيامبرگرامي اسلام پيش از آنكه معلم باشد مربي بود و اثري كه مربي دارد معلم ندارد؛ زيرا مربي در دل و جان مخاطبين خود نفوذ كرده و آنها را با خود هم‌نوا مي‌سازد در حالي كه مخاطبين معلم فقط اذهان و انديشه‌هاست. بنابراين هر عالمي بايد خود تربيت شده باشد تا بتواند مربي خوبي باشد.
عالم واقعي كسي است كه هدفش از تعليم، فقط امرار معاش و جلب منفعت دنيوي نباشد بلكه به خاطر خدا بياموزد و براي رضاي او ارشاد كند و همه اعمالش رنگ خدايي داشته باشد.
ساير ويژگي‌هايي كه علماي راستين و فرهيختگان بايد داشته باشند به صورت اجمال عبارتند از: مردم را به رحمت خداوند اميدوار نمايد و از عذاب الهي بترساند، مخاطب خود را بشناسد و با او به اندازه توان و ظرفيت علمي او سخن بگويد و ميزان گفتگو را نيز بسنجد، قدر و منزل علم را بشناسد و آنرا به ثمن بخس نفروشد، در برابر اهل دانش فروتني كند و در مقابل مردم خضوع نموده آنها را به تواضع در برابر پروردگار جهان فرا خواند، دانش و آگاهي او با روح يقين درآميخته باشد و در شناخت خود دچار شك و دودلي نشود، به مجهولات و ندانسته‌هاي خود آگاهي داشته باشد و معلومات او، وي را فريفته و مغرور نكند، براي كسب علم و آگاهي عطش روزافزون داشته باشد و براي تعلم خود مرزي قرار ندهد، خطا و اشتباهات خود را بپذيرد و به صحت آن، اصرار نورزد. آري چنين عالماني رهروان راه سعادت و ضامن بقا و دوام جامعه و پيشكسوتان عرصه علم و اجتهاد هستند و فضاي جامعه را به نور علم تقدس مي‌بخشند و مردم نيز از شمع وجودشان استفاده مي‌كنند.

كتابنامه
1. احسان بخش، صادق، (1370ش)، آثار الصادقين، گيلان: ستاد نماز جمعه.
2. اصفهاني، راغب، (1378 ش)، تفسير مفردات الفاظ قرآن، با تحقيق و ترجمه سيد غلامرضا خسروي حسيني، تهران: مرتضوي.
3. انصاري، محمدعلي، (بي‌تا)، غرر الحكم و درر الكلم، قم: دارالكتاب.
4. پاينده، ابوالقاسم، (بي‌تا)، نهج‌الفصاحه، سخنان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، تهران: انتشارات علمي.
5. حسيني دشتي، محمد، (1379 ش)، معارف و معاريف، تهران: مؤسسه‌ي فرهنگي آرايه.
6. شاه عبدالعظيمي، حسين بن احمد،، (بي‌تا)، تفسيراثني عشري، تهران: ميقات.
7.شهيد ثاني، زين‌الدين، (1359 ش)، آداب تعليم و تعلم در اسلام، مترجم سيد محمد باقر حجتي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
8. صدوق، ابوجعفر محمد، (بي‌تا)، معاني الاخبار، ترجمه عبدالعلي محمدي شاهرودي، تهران: دارالكتب اسلاميه. ،
9. طباطبايي، سيد محمدحسين، (1367 ش)، تفسيرالميزان، تهران: بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي.
10. ___، ____، (1368 ش)، اصول فلسفه و روش رئاليسم، قم: انتشارات صدرا.
11. فيض‌الاسلام، علي نقي، ، (135 ش)، ترجمه و شرح نهج‌البلاغه، قم: مشرقين.
12. كاشاني، مولي فتح‌اله، (1385 ق)، منهج‌الصادقين في الزام المخالفين، تهران: علميه اسلاميه.
13. كليني، ابوجعفر محمد بن يعقوب، (1348 ش)، اصول كافي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل البيت (ع).
14.مجلسي، محمدباقر، (بي‌تا)، بحارالانوار، بيروت: دارالمصطفي.
15. مدير شانه‌چي، كاظم، (1354 ش)، علم الحديث، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
16. مكارم شيرازي، ناصر، (1375 ش)، تفسير نمونه، قم: مدرسه اميرالمومنين.
منبع:مشريه مجموعه مقالات قرآن و علم

متن مقاله كيستي عالمان در قرآن كريم

دكتر هادي عظيمي گرگاني
چكيده
هدف آيات الهي از تكريم و ارزش‌گذاري عالم،بيشتردر فراواني بعد تربيتي اوست و بدين لحاظ دو واژه‌ي تعليم و تربيت در محاوره‌ها و نوشتارها در كنار هم قشرار گرفته‌اند و در برخي از موارد به اشتباه، به جاي يكديگر به كار رفته‌اند. بيشترين ويژگي‌هاي يك عالم وارسته را بايد در خود او جستجو كرد تا پس از آن، از طريق الفاظ و عبارات و يا نوشته‌ها و كلمه‌ها به مخاطبين او منتقل گردد و آنان نيز به نوبه‌ي خود متأثر شوند. اولين مأخذ براي اين پژوهش،كتاب آسماني بوده و در مراحل بعدي، تلاش شده از لسان اخبار و روايات به عنوان مؤيد و مفسر بهره‌برداري شود و به دليل رعايت اختصار و ايجاز و پرهيز از حشو و زوايد، سمت و سوي اين تحقيق علم و عالم بوده و از پرداختن به خصوصيات جهّال و پيامدهاي آن در جامعه پرهيز شده است. عالم راستين كسي است كه دانش او در خدمت جامعه و مردم بوده و علم او مايه وزر و وبال او نيست و بدين لحاظ هيچ‌گاه قصد تفوق طلبي بر ديگران نداشته، خاضع و بي‌پيرايه است.
محوراين گفتار كيستي علما از منظر قرآن كريم است هرچند از چيستي علم غفلت نشده و از باب تفهيم اصل مبحث، دست مايه‌هايي نيز از آن مورد بررسي قرار گرفته است. عالم واقعي بايد مؤمن، متقي و اهل ورع باشد تا خود نخستين كسي باشد كه تجلي عيني كلمات و سخنانش باشد. عالم راستين بايد حليم و بردبار باشد، سعه صدر داشته باشد تا عقايد ديگران را تحمل كند و عاقل باشد تا خود بسنجد و متناسب با شأن و توان مخاطب، سخن بگويد. عالمان حقيقي كساني هستند كه خود مزين به نور علم‌اند و با انوارخود به تعميق اعتقادات مردم مي‌پردازند.

كليد واژه‌ها:
علم و ايمان، تعليم و تربيت، تفسير موضوعي، ويژگي‌هاي عالمان در قرآن.

مقدمه
ارزش علم و دانش به اندازه‌اي است كه خداوند متعال به قلم و آنچه مي‌نويسد سوگند خورده است. آنقدر دانش در اسلام ارزشمند است كه اميرالمؤمنين ميان آن و ثروت، به هفت دليل علم و دانش را انتخاب مي‌نمايد. اين همه مزيت و اعتبار، براي معرفتي است كه هم رساننده و هم بازدارنده باشد و علمي باشد كه از طريق ثواب، به دست ما رسيده باشد هدف قرآن كريم تشويق مردم به تحصيل علم و تعميق در اعتقادات و تعهد آنها است تا ايماني راسخ و استوار به دنبال داشته باشد.
اعتبارو ارزشي كه قرآن كريم براي علم و عالم قائل شده است آنرا براي هيچ موجودي روا نداشته و جاهل را به منزله‌ي نابينايي مي‌داند كه راه را نمي‌شناسد و به سرمنزل مقصود نمي‌رسد. حال بايد ببينيم علم چيست و عالم كيست و هدف همه‌ي مزايا و ارزش‌ها به سمت كدام علم و عالم است؛ آيا هر دانشي رهگشا و تأمين‌كننده‌ي سعادت بشري است و آيا هر دانشمندي، چراغي فرا روي حرمان و جهالت انسان‌ها و نجات‌بخش آنان از بزهكاري‌ها و ناهنجاري‌هاست يا برعكس، در مواردي زمينه‌ساز تخريب فطرت و از بين برنده‌ي سعادت انسان است.
آيا دانشي كه به شخص غيرمهذب رسيده است مي‌تواند در خدمت جامعه قرار گيرد و آيا احاد مردم، از پرتو انوار او استفاده مي‌كنند؟ آيا بشر در سايه علم و تمدن و صنعت و تكنولوژي پيشرفته‌ي امروزي، به صلح و صفا و امنيت رواني رسيده است و مي‌تواند آسايش خيال و صلاح خود را ارمغان علم بداند؟ ما در اين نوشتار درصدد آنيم كه به تعريف دانش و دانشمند بپردازيم و ارزش و مقام علم را از منظر قران كريم ترسيم نماييم.

مفهوم علم
«علم درلغت به معناي نشان‌دار كردن و علامت گذاشتن است و درك كردن و به حقيقت چيزي رسيدن نيز معنا شده است. در قرآن كريم آمده است: «… لا تعلمونهم الله يعلمهم…» (انفال، 60) يعني شما به آنها آگاه نيستيد، خداوند به آنها آگاه است و «… فأن علمتموهنّ مؤمنات …» (ممتحنه، 10)؛ يعني هرگاه آنها را از زنان مؤمنه‌اي يافتيد». (راغب اصفهاني، 1378ش، ص856)
درك كردن حقيقت چيزي، بر دو نوع است: يكي درك كردن ذات شيء است و ديگري حكم كردن بر شيء به وجود چيزي كه آن براي آن شيء موجود است، يا نفي چيزي كه نافي از آن شيء است. بنابر معناي اول با يك مفعول متعدي مي‌شود، مانند آيه‌ي گذشته (انفال، 60) و دومي با دو مفعول متعدي مي‌شود، مانند آنچه در آيه‌ي سوره‌ي ممتحنه گذشت و علم از حيث ديگري نيز به دو گونه تقسيم شده است: نظري و عملي، علم نظري همان است كه با دانستن، كامل مي‌شود مثل علم به موجودات هستي و علم عملي كامل نمي‌شود مگر اينكه بدان عمل شود، مانند علم به عبادات.
«دانشمنداني چون سقراط تنها راه معارف را عمل دانسته و براي آن ارزش نامحدودي قائل شده و حقيقت علم را مدركات عقلاني پنداشته‌اند و كليه اعمال نيك را مبتني بر عمل دانسته‌اند. حصول علم مطلق ممكن است و علم حقيقي عبارت است از علم به مثل و حقايق اشيا و اين گروه، مدركات عقلي را، اصل دانسته و معتقدند همانطور كه ماده و ماديات پرتوي از عوامل روحاني و معنوي هستند علمي كه از راه حواس حاصل مي‌شود نيز علم حقيقي نبوده و تنها علم حقيقي مخصوص به مدركات عقل است كه براثر اتصال آن با عقل فعال، حقايق عالم را درمي‌يابد». (حسيني دشتي، 1379، ج 7، ص435)
البته علم صفتي است كه موجب تمايز اشياء مي‌شود و عبارت از ادراك مطلق يا حصول صوراشياء نزد عقل است و شامل صور يقيني يا وهمي يا شكلي مي‌گردد و علامه طباطبايي علم را به حصولي و حضوري تقسيم نموده و معتقد است در علم حصولي، ماهيت نزد عالم معلوم است، در حالي كه در علم حضوري وجود نزد عالم معلوم است. (طباطبايي، 1368ش، ص97) البته علم انسان داراي حقيقتي نوري الذات و مجرد است كه به نفس و روح انسان افاضه مي‌شود و اين حقيقت از حقيقت نفس متمايز است و ذاتاً نور، خودش را معرفي مي‌كند و چيز ديگر را نيز روشن مي‌سازد.
البته علم،به مطلق دانش و معرفت نيز اطلاق مي‌شود چه از طريق عقل تحصيل شود (مانند علم رياضي) و يا از راه تجربه (مانند علم فيزيك و يا شيمي).

اهتمام قرآن كريم به علم و دانش
قرآن كريم در آيات فراواني، انسان‌ها را به فراگيري علم و دانش و شناخت رازهاي هستي و اسرار عالم آفرينش دعوت مي‌كند و دربرابر ديدگان مردم افق تازه‌اي مي‌گشايد و شناخت و معرفت را يك وظيفه‌ي قطعي قلمداد مي‌كند و جالب اينجاست كه اين دعوت زماني انجام مي‌گيرد كه ابرهاي جهل و تاريكي افق جامعه را پوشانده و مردم را به خوابي عميق فرو برده است.
خداوند متعال در 27 مورد در قرآن كريم با لفظ «اعلموا» مردم را به صورت آشكار، به فراگيري و شناخت دعوت نموده است مانند آيات 203، 209، 223، و 231 سوره بقره.
از نظر قرآن قوام و پايداري دين بر اساس تعليم و آموزش است و انتقال اندوخته‌هاي علمي به ديگران از اهم عبادات است. قرآن كريم در مواردي بر لزوم تعليم و تعلم توصيه نموده و مردم را به دليل ترك تفقه سرزنش كرده است؛ «چرا از هرگروهي، طائفه‌اي از آنان كوچ نمي‌كنند تا در دين آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آنها را انذارنمايند تا شايد از مخالفت فرمان الهي حذرنمايند». (توبه، 122) قرآن علم را بصيرت و بينايي و جهل را كوري و ظلمت مي‌داند؛ «… هل يستوي الأعمي والبصير …» (رعد، 16). از نظر قرآن كريم علم و دانش منشأ ايمان و تقوي است؛ چنانكه مي‌فرمايد:«آنها كه پيش از اين علم و دانش دريافت داشته‌اند هنگامي كه قرآن بر آنها تلاوت مي‌شود به خاك مي‌افتند و سجده مي‌كنند و مي‌گويند: پروردگار ما منزه است زيرا وعده‌هايش قطعاً انجام شدني است» (اسرا، 107-108).
همچنين درجاي ديگر مي‌فرمايد: «و راسخان در علم مي‌گويند: ما به همه آيات الهي ايمان آورده‌ايم همه از سوي پروردگار ماست و تنها صاحبان عقل متذكر مي‌شوند» (آل عمران، 7). علم و دانش در همه ابعاد افتخارآفرين است و منشأ قدرت و پيشرفت‌هاي مادي مي‌شود «ما به داود و سليمان علم و دانش فراوان بخشيديم و آنها گفتند: سپاس خداوندي را كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيده سليمان وارث داوود شد و گفت: اي مردم! سخن گفتن پرندگان به ما تعليم داده شده است و از هرچيزي هم به ما عطا گرديده كه اينها خود فضيلت آشكاري است» (نمل، 16-15).
زماني كه قوم موسي عليه‌السلام قارون ثروتمند و مغرور را نصيحت كردند كه از مكنت خود جامعه را اشباع كن پاسخ داد: «اين ثروت را به وسيله دانشي كه نزد من است به دست آورده‌ام»؛ (قصص، 78) و خداوند متذكر مي‌شود كه ثروتمندان و نيرومندان ديگري نيز هلاك شده‌اند «آيا او نمي‌دانست كه خدا اقوامي را پيش از او به هلاكت رساند كه از او نيرومندتر و ثروتمندتر بودند» (قصص، 77). قرآن كريم درك اسرار هستي را ويژه دانشمندان مي‌داند و مي‌فرمايد: «از نشانه‌هاي او آفرينش آسمان‌ها و زمين و تفاوت زبان‌ها و رنگ‌هاي شماست و اينها نشانه‌هايي براي دانشمندان است»(روم، 1). و در جاي ديگر كه نعمات الهي برشمرده مي‌شود مي‌فرمايد: «اين مثال‌ها را براي مردم مي‌زنيم و جز عالمان آن را درك نمي‌كنند»(عنكبوت، 43).
از نظر قرآن هرچه ايمان بالاتر باشد بنده خدا مقرب‌تر است و درحديثي از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «پاداش هركس به اندازه عقل و دانش اوست».(مجلسي، بي‌تا، ج1، ص84). علامه طباطبايي با استناد به آيه‌ي «هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكراولوالالباب»(زمر،9) معتقد است كه در آيه فوق علم داشتن و نداشتن هر دو مطلق آمده،ولي مراد از آن برحسب مفاد آيه،علم به خداست، چون علم به خداست كه آدمي را به كمال مي‌رساند و به حقيقت معناي كلمه نافع است و نبود آن ضرر مي‌رساند؛ ولي علوم ديگر مانند مال هستند كه تنها نافع زندگي دنيوي است و با فناي دنيا فاني مي‌گردد. پس مؤمنان دو دسته‌اند مؤمنان عالم و مؤمنان غيرعالم كه گروه اول رجحان و برتري دارند(طباطبايي، 1368ش، ج9، ص226).
قرآن كريم درمقام اهتمام به صاحبان علم مي‌فرمايد: «…يرفع الله الذين ءامنو منكم والذين أوتوا العلم درجات والله بما تعملون خبير» (مجادله،11)؛ خداوند رتبه‌ي كساني از شما را كه ايمان آورده‌‌ايد و كساني را كه دانشمندند به درجات بالا ارتقا داد و خداوند به آنچه مي‌كنيد آگاه است. درتفسير منهج الصادقين آمده است: «اينكه صاحبان علم نام برده شده‌اند با آنكه از جمله مؤمنان هستند دلالت بر رفعت درجات و شايستگي آنها دارد» (كاشاني، 1385ق، ج9، ص210). همچنين در سوره علق آمده است: « أقرأ باسم ربک الذي خلق*خلق الانسان من علق*اقرا و ربک الاکرم*الذي علم بالقلم *علم الانسان ما لم يعلم». (علق، 5-1). كه در اين آيه نازل‌ترين و عالي‌ترين مرتبه وجودي انسان ذكر شده است. برترين مراتب علم است، از آن جهت كه خداوند كريم پس از صفت كريم و كرامت (كه هستي همه چيز به واسطه اين صفت ذات اقدس است) صفت تعليم علم را به خود منتسب نموده است و از طرف ديگر در مقابل علم،علقه را قرار داده كه نازلترين مراتب وجود است پس قوس صعودي كمال انسان حركت به سمت علم است. (مديرشانه چي، 1354 ش، ص180)
در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيزآمده است: «وقتي كه عالم و عابد در روز قيامت بر صراط اجتماع كنند به عابد گويند به بهشت در آي و از عبادت خويش بهره‌مند شو و به عالم گويند كه اينجا بمان و از هر كسي كه مي‌خواهي و دوست داري شفاعت نما زيرا هركه را تو شفاعت كني پذيرفته خواهد شد، پس عالم در مقام پيامبران مي‌ايستد و از دوستان و ياران خويش تا آنجا كه مي‌تواند شفاعت مي‌نمايد. زيرا در قيامت سه گروه شفاعت مي‌كنند: پيامبران، دانشمندان و شهدا» (پاينده، بي‌تا، ج1،ص24).

نكوهش جهل در قرآن كريم
درقرآن كريم آمده است:«بدترين جنبندگان نزد خداوند افراد كرولالي هستند كه تعقل نمي‌كنند»(انفال، 22). و نيز مي‌فرمايد: «ما بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريديم آنها دل‌هايي دارند كه با آن انديشه نمي‌كنند و نمي‌فهمند و چشماني كه با آن نمي‌بيند و گوش‌هايي كه با آن نمي‌شنوند آنها همچون چهارپايانند،بلكه گمراه‌ترند. آنها همان غافلان هستند» (اعراف، 179).
قرآن جهل را سرچشمه‌ي كفر و عاملي براي شكست مي‌داند: «ما بني اسرائيل را سالم از دريا عبور داديم و در مسير خود به جمعيتي رسيدند كه اطراف بت‌هايشان گرد آمده و عبادت و خضوع مي‌كردند بني اسرائيل به موسي گفتند: تو نيز براي ما معبودي همانند آنها قرار ده، حضرت موسي گفت: شما قومي جاهل هستيد» (اعراف، 138).
قرآن معتقد است جهل نابينايي است: «آيا كسي كه مي‌داند آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده حق است همانند كسي كه نابيناست. تنها صاحبان عقل متذكر مي‌شوند» (رعد 19). و نيز مي‌فرمايد: «نابينا و بينا، تاريكي و روشنايي، سايه آرام‌بخش و باد داغ سوزان، هرگز مساوي نيستند؛ همانگونه كه مردگان و زندگان هرگز يكسان نيستند» (فاطر، 19-22).
از نظر قرآن كريم كساني كه در جهل و ناداني به سر مي‌برند و بهره‌اي از علم و دانش نبرده‌اند، عمر طولاني آنها از بدترين عمرهاست، زيرا انسان بايد موجودي مبارك و نافع باشد؛ «و بعضي آنقدر عمرشان طولاني مي‌شود كه به بدترين مرحله زندگي و پيري مي‌رسند آنچنانكه چيزي ازعلوم خود را به خاطر نخواهند داشت» (حج، 5)؛ ارذل العمر به معناي بي‌ارزش‌ترين روزهاي عمر است و كنايه از آن است كه انسان در سنين كهولت حافظه‌ي خود را از دست مي‌دهد و معلومات خود را فراموش مي‌كند، پس بهترين ساعات عمر،روزهاي تحصيل علم و معرفت‌آموزي است. پيامبراكرم صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «كسي كه ساعاتي تن به زحمت تعليم ندهد تا ابد در ذلت و زحمت جهل باقي مي‌ماند» (احسان بخش، 1370ش، ج13، ص 480) و حضرت علي عليه السلام مي‌فرمايد: «جهل در انسان زيان و ضررش از مرض خوره بيشتر است» (انصاري، بي‌تا، ج1، ص574). امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: «مردم سه گروهند: دانشمند، دانشجو و خاشاك روي آب كه هر لحظه آب او را به جايي مي‌برد» (كليني، 1348ش، ج1، ص54).
جهل منشأ بي‌ادبي است، چنانچه قرآن انسان‌هايي را مثال مي‌زند كه از روي ناداني وقت و بي‌وقت پشت در خانه پيامبر او را با صداي بلند مي‌خواندند و براي رسول خدا مزاحمت‌هايي ايجاد مي‌كردند و پيامبرسكوت مي‌كرد تا اينكه آيه نازل شد «كساني كه از پشت حجره‌ها تو را بلند صدا مي‌زنند اكثرشان نمي‌فهمند» (حجرات، 4). پس هرجا علم باشد ادب هم بايد باشد و نيزدرجاي ديگر چنين مي‌گويد: «اي مومنين اگر فاسقي براي شما خبري آورد درباره‌ي آن تحقيق كنيد،مبادا به سبب ناداني آسيبي برسانيد و ازعمل خود پشيمان شويد» (حجرات، 6).

اولين مخلوق خداوند
آنچه از آيات و روايات استظهار مي‌شود اولين آفريده‌ي خداوند عقل است؛ كه از آن تعريف و تمجيد شده است (مجلسي، بي‌تا، ج1، ص92). و «عقل تابع محض خداوند بود و خطاب به آن فرمود: به عزت و جلالم سوگند كه آفريده‌اي بهتر از تو كه نزد تو محبوب‌تر باشد ندارم و تو را به كساني كه دوستشان دارم به طور كامل عطا نمودم و همانا امر و نهي و كيفر و پاداشم متوجه توست» (كليني، بي‌تا، ج1، ص11). هرچند در پاره‌اي از احاديث به نقل از رسول اكرم صلي الله عليه و آله روايت شده كه اولين آفريده خداوند نور وجود ايشان مي‌باشد كه به حديث طينت مشهور است. (طباطبايي، 1367ش، ج1، ص156).
مقصود نهايي خداوند حكيم از خلقت انسان، استفاده از نعمت عقل بود تا انسان در پرتو آن به كمال برسد و وجه مميزه‌ي انسان بر ساير موجودات نيز همين است و زماني كه خداوند فرمود: «…اني جاعل في الارض خليفة »؛ (بقره، 29)؛ مي‌خواهم موجودي در زمين بيافرينم كه جانشين من باشد؛ فرشتگان گفتند:«آيا موجودي خلق مي‌كني كه در زمين فساد و خونريزي مي‌كند؟ و خداوند فرمود:«… قال اني اعلم ما لا تعلمون ».(بقره، 30) پس اگر انسان از عقل خود بهره جويد و آن را بر اميال غريزي تفوق دهد جانشين خداست و اين همان برترين مقام علم و تعقل است و به همين دليل احسن‌الخالقين و اشرف مخلوقات است زيرا بار مسئوليتي كه آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها از پذيرش آن سرباز زدند پذيرفت و اين امانت چيزي جز خرد و عقل نبود.
زماني كه خداوند حضرت آدم را آفريد تمام اسماء و حقايق را به او آموخت «و علم ءآدم الاسماء کلها» (بقره، 31) و چون جمع محلي به الف و لام مفيد عموم است، پس تمام حقايق به آدم آموزش داده شد. (طباطبايي، 1367ش، ج1، ص155). علمي كه خداوند به حضرت آدم آموخت توأم با كشف حقيقت بود و همين علم بود كه انسان را شايسته مقام خلافت و جانشيني نمود و دليل آنكه اين اسماء، حقايقي هستند كه علم آن نزد خداوند است اين آيه است: «هيچ چيز درجهان نيست جز آنكه منابع سرشار و نامحدود و تمام نشدني آن نزد ما خواهد بود و ما به اندازه و قدرمشخصي از آن را نازل مي‌كنيم»(حجر، 21) (صدوق، بي‌تا، ج1، ص248).

علت تقدم انسان بر ملائكه
تفوق انسان بر ملائكه به دليل علم و عقل بود و انسان به دليل استعداد و قابليت، توانست آموزش ببيند و قواي خود را به فعليت برساند. ولي ملائكه در برابر اين آزمايش فرو ماندند؛ زيرا علم آنها در برابر ظرفيت آنها محدود است درحالي كه انسان به خاطرنامحدود بودنش، هرچه بخواد فرا مي‌گيرد و حد و مرزي ندارد. پس خلافت انسان به دليل عبادت نبود، بلكه از جهت استفاده از نعمت عقل و علم بود. از همه اين مباحث استنتاج مي‌شود كه اگر جزعلم چيز ديگري نزد خداوند حكيم ارزش و مقامي داشت او را به انسان ارزاني مي‌داشت و اين خود نشان‌دهنده شرافت و فضيلت علم است. از ديدگاه قرآن علم آنقدر ارزشمند است كه خداوند به قلم سوگند مي‌خورد؛ «بخوان به نام پروردگارت كه از همه گرامي‌تر است كسي كه به وسيله‌ي قلم تعليم داد و آنچه را كه انسان نمي‌دانست به او آموخت» (علق، 1). پس نخستين جرقه‌هاي وحي بر قلب پيامبر از طريق ابزارعلم آغاز شد و اين دلالت بر شرافت و قداست علم دارد. (شاه عبدالعظيمي، بي‌تا، ج 14، ص278). و نيز در قرآن آمده است: «خداوند قرآن را تعليم داد، انسان را آفريد و سخن گفتن را به او آموخت» (الرحمن، 4-1). منظور از بيان، تعليم، هر چيزي است كه شامل نطق و سخن و كتابت و خط و انواع استدلالات عقلي و منطقي مي‌شود. در حديثي از امام صادق عليه‌السلام نيز روايت شده كه «منظور از بيان، همان اسم اعظم خداست كه به وسيله آن همه چيز دانسته مي‌شود»(مكارم شيرازي، 1375ش، ج 23، ص 104).

علم سودمند و حقيقي كدام علم است (چيستي علم)؟
در لسان آياتي كه از عالم تمجيد شده و براي او اعتبار و ارزش فراواني قائل شده، بايد بررسي شود متعلق اين علم چيست و منظور ازعلم كدام دانش است؟ در حديثي به نقل از امام صادق عليه السلام به نقل از پدرش از قول پيامبر خدا گفته شده است كه شخصي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و در مورد چيستي علم از آن حضرت سؤال نمود؟ حضرت در جواب فرمودند: علم يعني سكوت كردن در مقابل آن و سپس گوش فرا دادن به آن و سپس حفظ نمودن و مراقبت از آن و سپس عمل نمودن به آن و در پايان ترويج و منتشر ساختن آن (كليني، 1348ش، ج 1، ص 62). در حديثي از اميرالمؤمنين عليه الاسلام نيز آمده است: «خير العلوم ما اصلحك»، (انصاري، بي‌تا، ص46) بهترين علوم آن است که تو را اصلاح کند .همچنين درحديثي ديگر از حضرت چنين آمده است :«الزم العلم بک ما دلک علي صلاح دينک و ابان لک عن فساده »؛(انصاري ،بي تا،46)دانشي را فراگير كه تو را از نظر ديني و اعتقادي هدايت و ارشاد كند و فساد و باطل را براي تو روشن و آشكار سازد.
پس هرعلم و دانشي سزاوار آموختن نيست بلكه منظور علومي است كه اعتقادات جامعه را راسخ سازد و ايمان آنها را محكم كند و سعادت دنيوي و اخروي را تضمين كند. همچنين در حديثي ديگر از حضرت علي عليه السلام نيز آمده است: «از هر علم بهترين آن را ياد بگيرد زيرا زنبور عسل از هرگلي زيباترين آنرا مي‌خورد، سپس دو جوهر با ارزش از آن متولد مي‌شود كه در يكي از آن دو شفا براي مردم است و از ديگري (موم) براي روشنايي مي‌گيرند» (انصاري، بي‌تا، ص46).
البته ذكراين نكته لازم است كه تعليم و يادگيري سايرعلوم هم لازم است علومي كه حرفه‌ها و صنايع، وابسته به آن است و بدون آن،امرار معاش ممكن نيست، واجب كفايي است ولي تفقه در دين و فراگيري اصول اعتقادي واجب عيني است(مدير شانه‌چي، 1354 ش، ص177). منظور از وجوب كفايي اين است كه اين علم، مقدمه يك واجب ديگراست. فراگيري علوم ديني واجب است و فراگيري علومي كه به وسيله‌ي آن، انسان مي‌تواند به وظايف ديني خود عمل كند واجب ديگري است؛ علومي كه اجراي دين متوقف به آن است. به عنوان مثال در قرآن كريم آمده است: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوکم » (انفال، 60)؛ استطاعت و توانايي در يادگيري فنون نظامي و جنگ‌افزارها و سلاح و مهمات به اندازه‌ي «ترهبون به عدو الله و عدوكم» لازم است. واجب است كه مسلمانان نيز مهارت‌هاي لازم در توليد و استفاده از جنگ‌افزارهاي مدرن را تحصيل كنند تا بتوانند از كيان جامعه‌ي اسلامي مراقبت نمايند.
البته منظور از علوم حقيقي (كه اطلاقات كتاب و سنت قطعاً شامل آنها مي‌شود) علوم انبيا و رسولان و معصومين عليهم‌السلام است كه از طريق وحي و الهام از خداوند مي‌گيرند كه ذاتاً نور و مظهر غير است و مصاديق ديگر آن معرفت رب است كه فطري است و هرچه آشنايي انسان نسبت به حقايق ديني و آيات آفاقي و انفسي بيشتر شود معرفت، نسبت به رب، افزايش مي‌يابد. البته صرف يادگيري الفاظي از محكمات قرآن و روايات متواتره از مصاديق علم حقيقي نيست بلكه بايد به آموخته‌هاي خود يقين قلبي داشته باشند و به آنها عمل نمايند. در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به انواع علم اينگونه اشاره شده است: «انما العلم ثلاثه: آيه محكمه او فريضه عادله او سنه قائمه» (كليني، 1348ش، ج1، ص38). منظور از «آيه محكمه» همان اصول عقايد است زيرا براهين آن آيات جهان و قرآن كريم است و در قرآن دلايل مبدأ و معاد به لفظ «آيه و آيات» فراوان ذكر شده است و «فريضه عادله» اشاره به علم اخلاق است كه خوبش از لشگرعقل و بدش از لشگر جهل است و بر انسان لازم است كه از لشگر جهل تهي باشد و عدالت آن، كنايه از حد وسط ميان افراط و تفريط است و «سنه قائمه» اشاره به احكام شريعت و حلال و حرام دارد.

كيستي علما در قرآن كريم
ارزشمندي علم و عالم در قرآن كريم امري مفروغ عنه است و مجد و عظمتي كه اين كتاب آسماني براي عالم قائل است بي‌نظير است. اين همه تأكيد و تشويق قرآن جهت تعليم، شامل هرعالمي نمي‌شود بلكه شخص عالم بايد شرايط و ويژگي‌هايي داشته باشد تا مشمول حكم قرآن شود:
1. عالم واقعي در تحصيل علم هيچ دريغ نمي‌كند و براي دانش خود، حد و مرزي قائل

نيست و خواهان علم بيشتري بوده و هيچ محدوديت مكاني نمي‌شناسد.
علم پيامبران لدني است و از جانب خداوند است، به هيچ مكتبي نرفته‌اند و تلمذ نكرده‌اند، ولي باز از خداوند درخواست علم بيشتري مي‌كنند؛ «… ربِّ زدني علما» (طه، 114). پس در تحصيل علم، شخص محوري ملاك نيست، چنانچه مرز جغرافيايي ندارد: «اطلبوا العلم و لو بالصين» (كليني، 1348ش، ج1، ص36)؛ يعني تحصيل علم كن هرچند در چين و نقاط دور باشد.

2. عالم بايد به هدايت جامعه بپردازد و مردم را از علمش منتفع سازد.
حضرت موسي عليه السلام لقب كليم الله گرفت و زير نظر يك معلم الهي به نام شعيب تعليم ديد و زماني كه يك معلم توانا شد خداوند او را به پيامبري برگزيد و مأموريت او را ابلاغ كرد. «إذهب الي فرعون انه طغي» (طه، 24). هدف از بعثت انبياء نيز تعليم و تربيت است. مربي و معلم آنها خداوند حكيم است و آنها نيز بايد هاديان جامعه باشند. زماني كه حضرت ابراهيم عليه السلام و حضرت اسماعيل عليه السلام به فرمان الهي خانه كعبه را ساختند،حضرت ابراهيم پس از پايان كار به خداوند عرض كرد: «پروردگارا، در ميان نسل فرزندانم پيامبري مبعوث نما تا آيات تو را براي مردم بخواند و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و از نظر اخلاقي آنها را پاكيزه نمايد …» (بقره، 129) خداوند نيز خطاب به پيامبر مي‌فرمايد كه به مردم ابلاغ نمايد همانطوري كه با تغييرقبله نعمت را بر شما كامل كرديم رسولي را هم از ميان شما و از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را براي شما بخواند و شما را تزكيه نمايد و كتاب و حكمت و آنچه را كه پيش از اين نمي‌دانستيد به شما ياد دهد. (بقره، 159) از اين آيات و نيز آيات دوم سوره جمعه و آيه 164 آل عمران نمايان مي‌شود كه تعليم و هدايت مردم از اهداف اساسي انبيا و عالمان ديني و از نيازهاي اساسي جامعه بشري است.
انبيا ازجنس خود مردم بودند تا زبان آنها را بفهمند و درد آشنا باشند و بهتر بتوانند به ارشاد آنها بپردازند. عارف وارسته و فرهيخته كسي است كه در پرتو انوار الهي راه را به مردم بنماياند و از اندوخته‌هاي خود، مردم را بهره‌مند سازد و چيزي از آنها دريغ نكند. ثمره‌ي عملي علم نيز همين است و به همين دليل، كساني كه دانش خود را از جامعه مضايقه مي‌كنند علمشان غير نافع است. تعليم مردم همراه با تزكيه و تربيت نوعي حيات و زندگي است «… ومن احياها فکانما احيا الناس جميعاً…» (مائده، 32). و تربيت و تعليم يك فرد آنقدر ارزشمند است كه با حيات جامعه برابري مي‌كند.

3.عالم واقعي بايد ظرفيت و توانايي داشته و صبور و بردبار باشد.
حضرت موسي عليه السلام به فرمان الهي به منظور آموختن علم از شهر و ديار خود هجرت نمود و به منظور زيارت استاد خود رنج‌ها و مشقت‌ها را بر خود هموار نمود ولي هنگام ملاقات استاد با لحني خاشعانه و توأم با نزاكت عرض كرد: «اي بنده‌ي صالح، آيا ممكن است كسي را كه براي ملاقاتت سختي‌ها كشيده از درياي علم خود و آنچه را كه به تو تعليم داده شده به او چيزي ياد بدهي و از نور هدايت پرتوي بر او بيفكني؟»(كهف، 66-67) و حضرت خضر در پاسخ فرمود: «همانا شما استطاعت و صبر و تحمل آنچه را كه به تو تعليم مي‌دهم نداري … چگونه مي‌تواني در برابرعملي كه از رموزش آگاه نيستي شكيبا باشي؟» (كهف، 68) و حضرت موسي پاسخ داد: «اگر مرا به عنوان شاگردي بپذيري،به خواست خداوند از جمله‌ي صبركنندگان خواهم بود…» (كهف، 69) و حضرت خضرفرمودند: «پس اگر مي‌خواهي از من اطاعت كني بايد تعهد دهي كه در مسير تعليم و تعلم اعتراض نكني و خود را براي حزم و ضبط نفس آماده سازي…».(كهف، 70)
از محاورات ميان اين دو پيامبر روشن مي‌شود كه علم به باطن امور ندارد عنان از كف داده و اعتراض مي‌كند. (طباطبايي، 1367 ش، ج 13، ص580) ولي استادي كه خداوند او را آگاه ساخته نسبت به اعتراض شاگرد بي‌تفاوت است و با اطمينان خاطر و آرامش كامل به كار خويش ادامه مي‌دهد و عجيب‌تر آنكه حضرت موسي با وجود مناصب و مدارج رفيع با تواضع شگرفي كه نمايانگر عظيم‌ترين مدارج فروتني است در برابر استاد خود موضع‌گيري مي‌كند (شهيد ثاني، 1359، صص312-309) و اين نشان‌دهنده‌ي ضرورت صبر و بردباري در وجود عالم است.
عالم واقعي بايد از ويژگي‌هايي چون سعه‌ي صدر،حسن خلق، رأفت و مهرباني، امانتداري و احترام به ديگران برخوردار باشد تا بتواند به نحو احسن ايفاگر مسئوليت خود باشد. در قرآن كريم از ميان همه اوصاف و خوبي‌هايي كه خداوند به پيامبر خود ارزاني داشته، به خاطر اين صفت، بر پيامبر خود منت گذاشته است: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» ( انشراح،1)؛ و اين خود اهميت اين صفت را در انجام رسالت مشخص مي‌كند، زيرا اگر فاقد چنين وصفي بود مردم از اطراف او پراكنده مي‌شدند.
حضرت موسي براي آنكه مأموريت خود را به نحو احسن انجام دهد از خداوند چند چيز را مي‌خواهد: آسان شدن كارها، زباني گويا و نافذ كه در برابر فرعون و درباريان به راحتي سخن گويد و مردم نيز به راحتي سخن او را بفهمند و نيز سعه صدر؛ «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي » (طه، 25-26) ابزار عالم واقعي به منظور انتقال دانش سينه‌اي فراخ داشتن، صبور بودن و كلامي نافذ داشتن است و نيز خداوند همين ابزارها را در متعلميني كه صلاحيت داشتند عنايت نمود. (انعام، 125) از ديگر اوصاف عالم واقعي حسن خلق با مردم است. آموزگار بزرگ هستي خطاب به پيامبر مي‌فرمايد: «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ » (قلم، 4). پيامبر با مردم بسيار مهربان و رئوف بود و از لغزش‌ها و خطاهاي آنها چشم‌پوشي مي‌كرد و اگر در پيامبر گذشت و دلسوزي نبود و نسبت به مردم رفتاري خشن و سخت داشت نه تنها مردم جذب او نمي‌شدند بلكه از اطراف او پراكنده مي‌شدند. «… وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ …» (آل عمران، 159). پيامبر به عنوان يك عالم ديني، بسيار دلسوز بود تا جائي كه وقتي مي‌ديد آنها از ارشادات و تعاليمش متأثر نمي‌شوند ناراحت مي‌شد و خداوند مي‌فرمايد: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» (غاشيه، 21-22)؛ اي پيامبر تذكرده چونكه تو فقط تذكردهنده هستي و تسلطي بر آنها نداري.

4.عالم بايد پيش از همه خود عامل باشد.
عالم بدون عمل مانند درخت بدون ثمره است. مهمترين و عالي‌ترين اثر علم، عملي شدن آن در نفس عالم است كه در اين صورت، اثرآن در ديگران به مراتب بيشتر است. عالم نبايد در حالي به هدايت ديگران مشغول باشد كه خودسازي نكرده باشد و خود را وارسته و فرهيخته ننموده باشد.
در قرآن كريم آمده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» (صف، 2) اي مؤمنين چرا سخني را مي‌گوييد كه خود به آن عمل نمي‌كنيد؟ و نيز در جايي ديگر مي‌فرمايد: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ »؛ (بقره، 44) آيا مردم را به انجام خوبي و نيكي فرمان مي‌دهيد و خودتان را فراموش مي‌كنيد؟ دنيا براي عالم بايد ابزاري براي رسيدن به كمال روحي و معنوي باشد تا زاد و توشه‌ي خويش را فراهم كند. در زندگي بايد اعتدال و ميانه‌روي را الگو قرار دهد و در برابر دشنام ديگران آرام باشد. عالمي كه دست در دنيا دارد، از آن سير نخواهد شد؛ زيرا تمايلات حد و مرزي ندارد و چنين شخصي حقير و فرومايه است. عالم بايد معارف را بياموزد تا طبق آن عمل كند و هدف از تحصيل، تنها در آموزش به ديگران خلاصه نشود، كه دراين صورت خويشتن را تباه ساخته و خود را از نور هدايت بي‌بهره ساخته است. (شهيد ثاني، 1359ش، ص124)

5. عالم واقعي بايد پيش از آنكه معلم باشد، مربي باشد.
سخن درمورد تعليم و تربيت فراوان است و در قرآن مجيد در چهار موردي كه مسأله تعليم و تربيت را يكي از اهداف بعثت پيامبران ذكر نموده است در سه مورد تربيت را مقدم بر تعليم شمرده است: «…وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ …»؛ (بقره، 151؛ آل عمران، 164؛ جمعه، 2) و تنها در يك مورد تعليم را بر تربيت برتري داده است: «وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ …»؛ (بقره، 129) اما تقدم تعليم اشاره به وضع طبيعي آن است كه تربيت بايد به وسيله‌ي تعليم انجام شود و تا تعليمي نباشد تربيتي محقق نمي‌شود ولي تقدم تربيت به خاطر هدفمند بودن تعليم است، هدف تعليم چيزي جز تربيت نيست و تا انساني مهذب نگردد و وجودش از رذايل و زشتي‌ها پاك نگردد بذر علم در وجود او بلا اثراست.
عالم واقعي بايد در مسأله تربيت، پيامبر بزرگ اسلام را سرلوحه‌ي كار خود قرار دهد: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ …». (احزاب، 21) تربيت به معناي ساختن افرادي صالح و شايسته و مفيد به حال جامعه، كه مزين به اعمال نيك و فضايل اخلاقي هستند مي‌باشند. (طباطبايي، 1367ش، ج19، ص535) «حكمت به معناي رسيدن به حق با علم و عقل است پس حكمت خداوند به معناي شناسايي اشيا و ايجاد آنهاست و حكمت انسان به معناي شناختن موجودات و انجام نيكي‌ها و خيرات است». (راغب اصفهاني، 1378 ش، ج2، ص552) چنانچه قرآن درباره‌ي انسان مي‌فرمايد: «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ …» (لقمان، 12) و در مورد خداوند نيز آمده است: «أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ » (تين،8).

6-شخص عالم بايد قدرشناس علم و موقعيت‌شناس باشد.
معلمي شغل پيامبران است و هدف از بعثت پيامبران چيزي جز آموزش و پرورش نبوده و اين هدف آنقدر مهم است كه خداوند به خاطر آن بر بشريت منت گذاشته است؛ «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ» (آل عمران، 164).
عالم بايد قدر و منزلت خويش را بشناسد و احساس مسئوليت كند تا جامعه را متحول كند و حتي قانون طبيعت را تغيير دهد. (مانند قانون وراثت در عمربن عبدالعزيز) كه وقتي وي با همسالان خود مشغول بازي بود و طبق روال، به اميرالمؤمنين سب نمود استاد با بي‌اعتنايي از كنار او عبور كرد و بعدها چون علت را جويا شد استاد براي او توضيح داد. وي هرچند در خانواده‌اي ناپاك و غيرصالح رشد كرد ولي زماني كه به حكومت رسيد دستور جمع‌آوري تمام منابري را داد كه خطيب بر روي آن لعنت مي‌كرد.
عالم بايد قدر و منزلت خود را بداند و ارزشي كه خداوند براي دانش او در نظر گرفته است بشناسد، «…يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ …» (مجادله، 11) تا كلامش تأثيرگذار باشد. عالم زماني مي‌تواند صاحب نفوذ باشد كه زاهد و تارك دنيا و همچنين خداترس باشد؛ «…إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء …»؛ (فاطر، 28) عالم وقتي مي‌تواند جامعه را متحول كند كه پيش از آن، تهذيب نفس كرده باشد وحب دنيا را از دل بيرون كرده و به خدا و رسول و كتابش ايمان كامل داشته باشد و همه‌ي آيات الهي را از جانب پروردگار بداند؛ «…والرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا …». (آل عمران، 7)

7. شرط تعليم، اخلاص در نيت
ارزش عالم به قصد و نيت او بستگي دارد. عالم بايد در مسير تعليم و تربيت از مسير اخلاص خارج نشود و هدفش منافع مادي و ارزش‌هاي دنيوي نباشد. قرآن كريم مي‌فرمايد: «مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا* وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا » (اسراء؛ 18-19)
هركه طالب دنيا باشد چنانچه بخواهيم، كالا و متاع دنيا را به او مي‌دهيم ولي در عالم آخرت دوزخ را نصيب او مي‌كنيم كه با نكوهش و مردودي وارد آن شود و هر كه طالب زندگي آخرت باشد و با ايمان در راه آن تلاش كند،البته تلاش آنها مورد پذيرش خواهد بود. پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «اگر كسي همگام با افزايش علم، علاقه و دلبستگي خود را به دنيا افزايش دهد به همان اندازه از خداوند فاصله گرفته است». (احسان بخش، 1370ش، ج 13، ص480) همچنين فرمودند: «هركه براي خدا تحصيل علم كند و براي رضاي خدا به ديگري بياموزد عمل او در ملكوت آسمان‌هاي بزرگ نوشته شده و ثبت مي‌گردد». (احسان بخش، 1370ش، ج 13، ص481)

8.عالم واقعي كسي است كه خشيت داشته باشد.
درمنطق قرآن، كساني كه مغزشان صندوقچه‌ي آرا و افكار باشد و از قوانين و فرمول‌ هاي علمي انباشته شده باشد و زبانشان گوياي اين مسائل باشد و روز و شب خود را به تدريس در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها و كتابخانه‌ها سپري مي‌كند عالم اطلاق نمي‌شود؛ بلكه علما كساني هستند كه وجودشان به وسيله علم و دانش به نورخدا و ايمان و تقوا منور شده و نسبت به وظايفشان احساس مسئوليت مي‌كنند و از همه پايبندترند. (مكارم شيرازي، 1375 ش، ج 18 ، ص 248)
منظور از علما در آيه‌ي «… إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمواء» (فاطر، 28) دانشمنداني است كه از روي علم و دانش، (نه تقليد) به خدا ايمان آوردند و با استدلال و برهان (نه شك و ترديد) نسبت به او معرفت پيدا كرده‌اند. همچنين عالم به منزلت خود كسي است كه مقهور هواهاي خود نگشته، واجبات از او فوت نمي‌شود و خوف از او جدا مي‌گردد و اينجاست كه علماي خداشناس خائف‌ترين مردم نسبت به خشم و ابهت الهي و اميدوارترين مردم نسبت به فضل و بخشش او هستند و منظور از علما، «علماء بالله» هستند؛ يعني كساني كه شناسايي تام نسبت به اسماء و صفات و افعال الهي دارند و بدينوسيله دل‌هاي آنها آرام مي‌گيرد و لكه‌هاي شرك و دودلي از نفوسشان زايل گذشته و آثار آن در اعمالشان هويدا مي‌گردد (طباطبايي، 1367 ش، ج17، ص59).
پس، ازمنظر قرآن كريم، كساني كه علمشان ترس و پروا‌زا نباشد، جاهل‌اند هرچند خود را عالم بخوانند؛ زيرا جهل به معناي ناداني و بي‌سوادي نيست و چه بسا انسان‌هايي كه به ظاهر عالمند ولي درحقيقت، بهره‌اي از علم و دانش نبرده‌اند.
از خطبه‌ي 86 هج‌البلاغه؛ چنين مي‌توان دريافت نمود كه هرجا در قرآن كريم سخني از جاهل به ميان آمده است منظور افردي هستند كه در كسوت و هيئت غير اهل علم درآمده و با تزكيه و مخالفت نفس سرو كاري ندارند. آنان صرفاً عبارات و كلماتي را از نادان آموخته‌اند و در جامعه، خود را با آن مزين كرده‌اند. در آيه‌ي مورد بحث، از تأخير فاعل و ادات حصر انما چنين برداشت مي‌شود كه خشيت از خداي تعالي منحصر به علماست و براي جاهلان مرتبه‌ي خشيت، محقق نمي‌شود و هر چه دانش انسان فزوني يابد، بايد خشيت او فراوان‌تر گردد و پاداش چنين افرادي را در اين آيه گوشزد مي‌كند: «جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ» (بينه، 8) پاداش آنها نزد خداوند باغ‌هاي بهشت عدن است كه زير درختانش نهرها جاري است و در آن بهشت جاويدان متنعم‌اند و خدا از آنها خشنود و آنها هم از خداوند راضي هستند و اين بهشت،مخصوص كسي است كه از خداوند بترسد.
از اين رو، از انضمام دو آيه معلوم مي‌شود كه بهشت جاويدان و مقامات منيعه‌ي اخروي كه بالاتر و والاترين آنها مقام رضا است خاص علما مي‌باشد. (مديرشانه‌چي، 1354ش، ص179) به نظرعلامه طباطبايي نيزخشيت، همان خشيت حقيقي است كه به دنبالش خشوع باطني و خضوغ ظاهري پيدا مي‌شود. (طباطبايي، 1367ش، ج 17، ص59) «ترس از مسئوليت بايد توأم با درك عظمت پروردگار باشد اين حالت خشيت، مولود سير در آيات انفسي و آفاقي و آگاهي از علم و قدرت پروردگار، هدف آفرينش است. خشيت به معناي ترس آميخته با تعظيم است و غالباً در مواردي به كار مي‌رود كه از علم و آگاهي به چيزي ناشي شده باشد». (مكارم شيرازي، 1375 ش، ج 18 ، ص 247) به همين دليل در قرآن اين مقام مخصوص عالمان شمرده شده است و عالمان واقعي آنهايي هستند كه در برابر وظائف خود احساس مسئوليت شديد دارند و به تعبير ديگراهل علم‌اند نه سخن؛ زيرا علم بي‌عمل دليل بر عدم خشيت است. دليل خشيت، بزرگ شمردن و تمسك خالصانه و اطاعت از دستورات الهي و ترس و پرهيزاست و دليل اين دو نيز، علم است.

9.رابطه علم با ايمان و حلم و عقل
روشنفكرنماهاي بي‌دين و مخالف اعتقادات مذهبي، مدعي هستند كه هيچ رابطه‌اي ميان علم و ايمان نيست و اساساً اعتقادات مذهبي ضد علم است. براين اساس هرجا مذهب باشد علم مجالي براي اظهار وجود و رشد پيدا نمي‌كند. از نظر اسلام ميان علم و ايمان پيوندي ناگسستني است. اصولاً ايمان ميوه‌ي علم است و عالم مؤمن است. قرآن كريم اين حقيقت زيبا را اين چنين بيان مي‌كند: «وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الحق…»؛ (سبا، 6) دانشمندان آنچه را كه پروردگارت بر تو فرو فرستاده حق مي‌بينند. در جاي ديگري نيز فرموده است: «وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ …»؛ (حج، 54) تا دانشمندان بداند كه قرآن حق است و از جانب پروردگار توست و به آن ايمان آورند. علم نور است و نور مخصوص مؤمن است و قرآن كريم پيامبر را «…وَسِرَاجًا مُّنِيرًا»؛ (احزاب، 46) چراغي روشنگر معرفي مي‌كند. بنابراين به اين واقعيت دست مي‌يابيم كه آن علمي كه مؤمن در پي و تشنه‌ي آن است در نزد ائمه‌ي هدي عليهم‌السلام مي‌باشد. امام علي عليه‌السلام نيز در توصيف پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي‌فرمايد: «سراج لمع ضوؤه و شهاب سطح نوره و زند برق لمعه». (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص279) او چراغي است كه پرتو آن درخشان است و ستاره‌اي كه نور آن تابان و آتش‌زنه‌اي است كه روشني آن درخشش دارد. ائمه هدي نيز مصداق بارز «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا …» (تغابن 8) مي‌باشند و امام علي عليه‌السلام نيز فرموده‌اند: «و بالصالحات يستدل علي الايمان و بالايمان يعمر العلم؛ (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص489) به سبب كردارهاي شايسته به ايمان راهنمايي مي‌گردد و به سبب ايمان، علم و دانايي آباد مي‌گردد. علم با حلم نيز مرتبط است و شخص عالم بايد صبور، متحمل و حليم باشد، سخنان ديگران را به آرامي بشنود و در اظهار علم و دانش شتابزدگي نكند. حضرت علي عليه‌السلام فرموده‌اند: «يمزج الحلم بلعلم والقول بالعمل». (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص616) اين ويژگي از گرانقدرترين كارهاي بزرگان است كه به رغم دانستن اسرار ديگران، خود را به بي‌خبري مي‌زنند. پس شخص عالم حليم، با وجود همه اطلاعات و آگاهي كه نسبت به ديگران دارد، يا درصدد راهنمايي آنها بر مي‌آيد و يا اينكه با آنها زندگي مسالمت‌آميز دارد. «يكي از شانه‌هاي پرهيزكاران آن است كه آنها را در امر دين توانا و در نرمي و خوشخويي دورانديش و در ايمان با يقين و در طلب علم حريص و در بردباري دانا مي‌بيني». (فيض‌الاسلام، 1351ش، ص618) علم با عقل نيز مرتبط است و شخص عالم بسيار متفكر است زيرا تعلم، آموختن و فراگيري و تحصيل مواد خام است و تعقل، تفكر و استنتاج و تجزيه و تحليل. در قرآن كريم نيز آمده است: «وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ». (عنكبوت، 43) امام صادق عليه‌السلام در حديثي خطاب به هشام مي‌فرمايد: «يا هشام ان العقل مع العلم» و سپس آيه را تلاوت نموده در ادامه مي‌فرمايد: «يا هشام نصب الحق لطاعه الله و لا نجاه الا بالطاعه و الطاعه بالعلم و العلم بالتعلم و التعلم بالعقل يعتقد و لا علم الا من عالم رباني و معرفه العلم بالعقل». (كليني، 1348ش، ج 1، ص17) اي هشام براي فرمانبرداري از خدا، حق به پا داشته شد و جزاز راه اطاعت نجاتي در كار نيست و اطاعت به وسيله‌ي علم و دانش محقق مي‌شود و علم با آموزش به دست مي‌آيد و تعلم وابسته به عقل است و علم جز از دانشمندان الهي به دست نيايد و شناختن علم به وسيله‌ي عقل است. پس اگر تعلم فقط از راه تعقل نتيجه‌‌بخش باشد و نيز تحصيل علم بايد فقط از طريق عالم رباني باشد تا به وسيله‌ي آن خدا اطاعت شود. در نتيجه شناخت آن علم و مأخذ و منبع آن جز با عقل ميسر نخواهد شد و هر اندازه مأخذ براي تعقل قابل اعتمادتر باشد فرآورده‌ي آن مطمئن‌تر و سالم‌تر خواهد بود. زيد در مورد اين آيه «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ » (عبس، 24) از امام باقر عليه‌السلام سؤال مي‌كند كه منظور از طعام چيست؟ امام عليه‌السلام مي‌فرمايد: «علمه الذي يأخذه عمن يأخذه». (كليني، 1348ش، 63/1) علمي را كه فرا مي‌گيرد نظر كند از كه فرا مي‌گيرد. بهترين مأخذ علم «اولوالالباب» هستند كه در قرآن از آنها ياد شده است: «…إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ ». (رعد، 19)

نتيجه
با بررسي‌هاي به عمل آمده از آيات قرآن كريم،اين كتاب آسماني اهتمامي كه براي علم و دانش قائل است براي هيچ چيز ديگري قائل نيست و اين ميزان ارزشمندي علم و دانش را در دين مبين اسلام نشان مي د‌هد. از منظر قرآن كريم عالمان حقيقي فرهيختگاني هستند كه خود به نور علم منور هستند و جامعه را نيز به پرتو انوار دانش خود مزين مي‌كنند و مردم از ارشادها و راهنمايي‌هاي آنها منتفع و سودمند مي‌شوند. هدف قرآن از مدح و ستايش علم، تعميق اعتقادات ديني مسلمانان است زيرا علم پشتوانه‌ي مناسبي براي عبادت است و از رهگذر آن انسان به يقين قلبي مي‌رسد. علم در حوزه‌ي دينداري چراغ هدايت و نجات دهنده‌ي انسان‌ها از ضلالت و گمراهي است و افق جديدي فراسوي مردم مي‌گشايد و شناختي متقن و ارزنده به انسا‌ن ها عرضه مي‌كند.
ازلسان قرآن كريم جهل، ظلمت و تاريكي است و شخص جاهل از جهل خويش فرار مي‌كند و منشأ كفر نيز ناداني است. سرچشمه‌ي رذايل اخلاقي و بزهكاري و ناهنجاري‌هاي اجتماعي ناداني است و هرچه پرده‌هاي جهل از مقابل ديدگان انسان كنار رود بر باور و يقين او افزوده مي‌شود و كردارش صالح‌تر و شايسته‌تر مي‌گردد. از ميان همه‌ي علوم، دانشي برتر است كه انسان را اصلاح كند و سعادت او را تضمين نمايد و يادگيري علم بر شخص مسلمان فريضه است، ولي آموزش علم دين اولاً و بالذات واجب است و آموزش ساير علوم وجوب مقدمي دارد زيرا بدون دسترسي به آنها انجام فرايض و تكاليف ناممكن است.
عالم راستين انساني است كه در تحصيل علم و دانش براي خود حد و مرزي نمي‌شناسد و همواره در طلب دانش است و آموخته‌هاي او براي او حجاب اكبر نمي‌سازد و علمش غرورآفرين نيست و تكبر و نخوت به دنبال ندارد. عالم راستين انساني است كه زكات علمش را مي‌پردازد و در هدايت و ارشاد مردم مضايقه نمي‌كند و در شر و توسعه دانش بخل نمي‌ورزد.
دانشمند واقعي سعه‌ي صدر دارد، صبور و بردباراست و درگوش دادن به انديشه‌هاي مخالف، حلم را سرلوحه‌ي خود قرار مي‌دهد و به نرمي و سهولت به بحث و مباحثه مي‌پردازد و در صورت جدال، احسن آن را برمي گزيند. ثمره‌ي علم عمل است پس عالم حقيقي خود بايد پيش از ديگران عامل به واجبات و ترك محرمات باشد و در ميدان عمل،خود پيش‌كسوت باشد و گوي سبقت را از ديگران بربايد.
هدف اساسي از تعليم، تربيت است. رسالت تمام انبيا و اولياي الهي هدايت و ارشاد جامعه بوده است. پيامبرگرامي اسلام پيش از آنكه معلم باشد مربي بود و اثري كه مربي دارد معلم ندارد؛ زيرا مربي در دل و جان مخاطبين خود نفوذ كرده و آنها را با خود هم‌نوا مي‌سازد در حالي كه مخاطبين معلم فقط اذهان و انديشه‌هاست. بنابراين هر عالمي بايد خود تربيت شده باشد تا بتواند مربي خوبي باشد.
عالم واقعي كسي است كه هدفش از تعليم، فقط امرار معاش و جلب منفعت دنيوي نباشد بلكه به خاطر خدا بياموزد و براي رضاي او ارشاد كند و همه اعمالش رنگ خدايي داشته باشد.
ساير ويژگي‌هايي كه علماي راستين و فرهيختگان بايد داشته باشند به صورت اجمال عبارتند از: مردم را به رحمت خداوند اميدوار نمايد و از عذاب الهي بترساند، مخاطب خود را بشناسد و با او به اندازه توان و ظرفيت علمي او سخن بگويد و ميزان گفتگو را نيز بسنجد، قدر و منزل علم را بشناسد و آنرا به ثمن بخس نفروشد، در برابر اهل دانش فروتني كند و در مقابل مردم خضوع نموده آنها را به تواضع در برابر پروردگار جهان فرا خواند، دانش و آگاهي او با روح يقين درآميخته باشد و در شناخت خود دچار شك و دودلي نشود، به مجهولات و ندانسته‌هاي خود آگاهي داشته باشد و معلومات او، وي را فريفته و مغرور نكند، براي كسب علم و آگاهي عطش روزافزون داشته باشد و براي تعلم خود مرزي قرار ندهد، خطا و اشتباهات خود را بپذيرد و به صحت آن، اصرار نورزد. آري چنين عالماني رهروان راه سعادت و ضامن بقا و دوام جامعه و پيشكسوتان عرصه علم و اجتهاد هستند و فضاي جامعه را به نور علم تقدس مي‌بخشند و مردم نيز از شمع وجودشان استفاده مي‌كنند.

كتابنامه
1. احسان بخش، صادق، (1370ش)، آثار الصادقين، گيلان: ستاد نماز جمعه.
2. اصفهاني، راغب، (1378 ش)، تفسير مفردات الفاظ قرآن، با تحقيق و ترجمه سيد غلامرضا خسروي حسيني، تهران: مرتضوي.
3. انصاري، محمدعلي، (بي‌تا)، غرر الحكم و درر الكلم، قم: دارالكتاب.
4. پاينده، ابوالقاسم، (بي‌تا)، نهج‌الفصاحه، سخنان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، تهران: انتشارات علمي.
5. حسيني دشتي، محمد، (1379 ش)، معارف و معاريف، تهران: مؤسسه‌ي فرهنگي آرايه.
6. شاه عبدالعظيمي، حسين بن احمد،، (بي‌تا)، تفسيراثني عشري، تهران: ميقات.
7.شهيد ثاني، زين‌الدين، (1359 ش)، آداب تعليم و تعلم در اسلام، مترجم سيد محمد باقر حجتي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
8. صدوق، ابوجعفر محمد، (بي‌تا)، معاني الاخبار، ترجمه عبدالعلي محمدي شاهرودي، تهران: دارالكتب اسلاميه. ،
9. طباطبايي، سيد محمدحسين، (1367 ش)، تفسيرالميزان، تهران: بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي.
10. ___، ____، (1368 ش)، اصول فلسفه و روش رئاليسم، قم: انتشارات صدرا.
11. فيض‌الاسلام، علي نقي، ، (135 ش)، ترجمه و شرح نهج‌البلاغه، قم: مشرقين.
12. كاشاني، مولي فتح‌اله، (1385 ق)، منهج‌الصادقين في الزام المخالفين، تهران: علميه اسلاميه.
13. كليني، ابوجعفر محمد بن يعقوب، (1348 ش)، اصول كافي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل البيت (ع).
14.مجلسي، محمدباقر، (بي‌تا)، بحارالانوار، بيروت: دارالمصطفي.
15. مدير شانه‌چي، كاظم، (1354 ش)، علم الحديث، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
16. مكارم شيرازي، ناصر، (1375 ش)، تفسير نمونه، قم: مدرسه اميرالمومنين.
منبع:مشريه مجموعه مقالات قرآن و علم

 

موضوعات: كيستي عالمان در قرآن كريم  لینک ثابت
 [ 09:24:00 ب.ظ ]




احادیث در مورد احترام به علماء و اساتید

1. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : أكرِموا العلَماءَ فانّهم ورثةُ الانبیاءِ فَمَن أكرَمَهُم فَقد أكرَمَ اللهَ و رسولَهُ.

«نهج الفصاحه، ح 450»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: عالمان را گرامی بدارید كه آنان وارث پیامبران‌اند، پس هر كس آنها را گرامی بدارد و اكرام كند، همانا خدا و رسولش را گرامی داشته است.

2. قال الامام علی - علیه السّلام - : ‌مَنْ وَقَّرَ عالِماً فَقَد وَقَّرَ رَبَّهُ.

«شرح غررالحكم، ج 5، ص 351»

امام علی - علیه السّلام - فرمود: كسی كه به عالمی احترام گذارد، همانا به خداوند احترام گذارده است.

3. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : مَن‎ْ أكرَمَ عالِماً فَقَد أكرَمَنی وَ مَن أكرَمَنی فَقَد أكرَمَ اللهَ و مَنْ أكرَمَ الله فَمَصیرُهُ الی الجَنَّةِ.

«جامع الاخبار، ص 111»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: هر كس عالمی را گرامی بدارد، مرا گرامی داشته و هركس مرا گرامی بدارد و اكرام كند، خدا را گرامی داشته و اكرام نموده و هركس خدا را اكرام كند، به سوی بهشت روانه خواهد شد.

4. قال الامام الكاظم - علیه السّلام - : عَظِّمِ العالِمَ لعِلمِهِ و دَعْ مُنازَعَتَهُ.

«بحارالانوار، ج 78، ص 309»

امام كاظم - علیه السّلام - فرمود: عالم را به جهت علم و دانشی كه دارد تعظیم و احترام نما و با او منازعه و جدال منما.

5. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : مَنِ احتَقَرَ، صاحِبَ العِلمِ فَقَدِ احْتَقَرَنی و مَن احْتَقَرَنی فَهو كافِرٌ.

«ارشاد القلوب، ص 165»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: كسی كه عالمی را حقیر و كوچك بشمارد، مرا حقیر شمرده است و هر كس مرا حقیر بشمارد، كافر است.

6. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : تواضَعُوا للعالِمِِ و ارفعُوهُ، فاِنَّ الملائكَةَ ترفَعُ العالِمَ و تخفِضُ أجنَحِتها و تستَغُفِر لَهُ.

«الفردوس، ج 2، ص 45، ح 2263»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: در برابر عالمان فروتنی كنید و آنها را بالا ببرید، همانا فرشتگان عالمان را بالا می‌برند و بال‌های خود را پائین می‌آورند و برایش آمرزش می‌طلبند.

7. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : مَنْ تَعَلَّمْتَ منهُ حرفاً، صرتَ لَهُ عَبداً.

«بحارالانوار، ج 77، ص 167»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: اگر از كسی یك حرف بیاموزی در واقع بنده او شده‌ای.

8. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : ‌مَنْ اَهانَ فَقیهاً مسلِماً لَقیَ اللهَ یومَ القیامَةِ و هُوَ علیهِ غَضْبانُ.

«عوالی الئالی، ج 1، ص 359»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: «هركس به فقیه و عالم مسلمانی اهانت كرده و او را خوار كند، خداوند را در روز قیامت ملاقات می‌كند درحالی كه بر وی خشمناك است.

9. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : عُلَماءُ اُمتّی كَأنبیاءِ بنی اسرائیل.

«المنیة المرید، ص 182»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: عالمان امت من، همانند انبیاء بنی اسرائیل هستند.

10. قال الامام الرّضا - علیه السّلام - : لا تُمارِیَنَّ العُلماءَ فیَرْفِضُوكَ.

«الاختصاص، ص 245»

امام رضا - علیه السّلام - فرمود: با عالمان مراء و جدال منما كه تو را از خود می‌رانند.

11. قال الامام علی - علیه السّلام - : اِنَّ من حقِّ العالِمِ أن لا تُكِثرَ علیهِ بِالسْؤال و لا تُعَنّتِه فی الجوابِ و أن لا تُلِحَّ علیهِ اذا كسلَ …

«جامع البیان العلم، ج 1، ص 129»

امام علی - علیه السّلام - فرمود: ازحقوق عالم آن است كه او را سؤال پیچ نكنی و او را در پاسخ دادن به زحمت نیندازی و چون خسته شد به او اصرار نكنی … و رازش را فاش نسازی و نزد كسی از او غیبت نكنی و به دنبال لغزش و عیب او نباشی، اگر لغزید عذرش را بپذیری و بر توست كه به خاطر خدا او را بزرگ بشماری و تعظیم كنی تا وقتی كه امر الهی را پاس می‌دارد، جلوتر از وی ننشینی و اگر حاجتی دارد، برای خدمتش از دیگران پیشی بگیری.

12. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : المُعلّمونَ خیرُ النّاس كُلَّما اَخلَقَ الذِّكرُ جدَّدوهُ، أعطوهُم و لاتَستَأجِروهُم فَتُحرِجوهُم …

«الفردوس، ج 4، ص 193، ح 6597»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: تعلیم دهندگان بهترین مردم‌اند، هرگاه یاد خدا كهنه می‌شود، تجدیدش می‌كنند به آنان (هرچه می‌خواهید) عطا كنید ولی آنها را به مزدوری نگیرید كه بر آنان سخت می‌آید؛ پس معلم زمانی كه به كودك می‌گوید: بگو؛ «بسم الله الرحمن الرحیم» و او بگوید، خداوند رهائی از آتش را برای كودك و آموزگار و پدر و مادر كودك می‌نویسد.

13. قال الامام علی - علیه السّلام - : قُمْ عن مَجلسِكَ لابیكَ و معلِّمِك و اِنْ كنتَ أمیراً.

«مستدرك الوسائل، ج 5، ص 203»

امام علی - علیه السّلام - فرمود: به احترام پدر و معلّمت از جای خود برخیز، گرچه امیر و فرمانروا باشی.

14. قال الامام الباقر - علیه السّلام - : اذا جَلَستَ الی عالمٍ فَكُن عَلی أن تستَمِعَ أحْرَص منكَ علی أن تقول.

«بحارالانوار، ج 2، ص 43»

امام باقر - علیه السّلام - فرمود: هرگاه با عالمی همنشین شدی، سعی كن بیشتر از آن‌ كه با او سخن بگوئی، حریص بر گوش دادن به سخن او باشی.

15. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : ثلاثَةٌ لا یَستَخِفُّ ِبهِم الّا منافِقٌ بیّنٌ نفاقُهٌ، ذو شَیبَةٍ فی الاسلام وَ مُعلِّمُ الخَیرِ و امامٌ عادلٌ.

«تنبیه الخواطر، ج 2، ص 212»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: سه نفر را هیچ كس سبك نمی‌شمارد و تحقیر نمی‌كند، جز منافقی كه نفاقش بر همگان آشكار باشد، 1- كسی كه موی خود را در اسلام سپید كرده است. 2- آموزگار و معلّم خیر و نیكی. 3- پیشوای عادل.

16. قال الامام السجاد - علیه السّلام - : حقُّ سائِسِكَ بالعِلمِ التَّعظیمُ لَهُ و التوفیرُ لمجلسِهِ وَ حسنُ الاستماعِ اِلیهِ و الاقبالُ علیهِ … .

«من لا یحضر الفقیه، ج 2، ص 260»

امام سجاد - علیه السّلام - فرمود: حق استاد و سرپرست علمی تو آن است كه وی را بزرگ شماری و مجلس او را محترم دانی، به او نیك گوش سپاری و توجه كنی و صدایت را از او بلند‌تر نكنی و به كسی كه از وی چیزی می‌پرسد، پاسخ ندهی تا خود پاسخ بگوید، در مجلسِ وی با كسی سخن نگوئی و نزد او غیبت كسی را نكنی و اگر نزد تو از او به زشتی یاد كردند، دفاع كرده و عیب هایش را بپوشانی و افتخاراتش را بیان كنی، با دشمنش همنشین نشوی و با دوستانش دشمنی نورزی.

17. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : اِتّبعوا العلماءَ فاِنّهم سُرُجُ الدّنیا و مصابیحُ الاخرَةَ.

«الفردوس، ج 1، ص 71، ح 209»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: از علما پیروی كنید (و به گفته‌های آنان گوش فرا دهید) كه همانا آنان چراغ‌های دنیا و آخرتند.

18. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : … و النَّظَرُ فی وَجهِ العالِمِ عبادَةٌ … .

«من لا یحضرالفقیه، ج 2، ص 205، ح 2144»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: نگریستن به چهره عالم، عبادت است.

19. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : ثلاثةٌ یَشْفَعُونَ الی اللهِ یوم القیامَةِ فَیُشَفِّعُهُم: الانبیاء ثُمَّ العُلماء ثُمَّ الشُّهداء.

«بحار الانوار، ج 2، ص 15»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: سه دسته‌اند كه روز قیامت شفاعت می‌كنند و خداوند شفاعت آنان را می‌پذیرد: (اول) انبیاء، بعد از آنها علماء و سپس شهداء.

20. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : العُلماءُ أمناءُ اللهِ عَلی خلقِهِ.

«المواعظ العددیه، ص 18»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: علما امنای خدا بر آفریده‌های او هستند.

21. عن رسول الله - صلی الله علیه و آله - : العُلماءُ وَرثةُ الانبیاءُ، یُحبهُّم اَهلُ السّماءِ و یستغِفرُ لَهمُ الحیتانُ فی البحرِ اذاماتوا.

«الفردوس، ج 3، ص 75، ح 4209»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: عالمان وارثان پیامبران‌اند. اهل آسمان آنها را دوست دارند و چون از دنیا بروند، ماهیان دریا برای آنها طلب آمرزش می‌كنند.

22. عن رسول الله - صلی الله علیه و آله - : أقْرَبُ النّاسِ مِنْ دَرَجَةِ النّبُوَّةِ أهلُ العلمِ و أهل الجهادِ.

«اتحاف السادة، ج 1، ص 73»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: نزدیك‌ترین مردم به درجة پیامبری، اهل علم و اهل جهاد هستند.

23. قال الامام السجاد - علیه السّلام - : اَمّا حقُّ سائِسِكَ بالعِلمِ فللتّعظیمُ لَهُ … و المعونَةُ لَهُ عَلی نفسِكَ فیما لاغِنًی بِكَ عَنْهُ من العِلْمِ … .

«تحف العقول، ص 260»

امام سجاد - علیه السّلام - فرمود: حق سرپرست علمی تو بر تو این است كه او را بزرگ شمرده و احترام كنی … و او را یاری كنی تا بتواند دانشی را كه نیاز داری به تو بیاموزد، بدین‌گونه كه ذهن خود را برای او خالی ساخته و با تمام قوای ادراكی متوجه محضر او باشی. قلبت را از هوا و هوس پاك ساخته و چشم‌هایت را با ترك لذّات و شهوات به او بدوزی، و بدان كه باید طوری دانش را از او فرا‌بگیری كه بتوانی به عنوان فرستاده از طرف او این علوم را به جاهلان بیاموزی.

24. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : مَنْ جالَسَ العلماءَ فقَدْ جالَسَنی و مَنْ جالَسَنی فكأنّما جالَسَ ربّی.

«كنزالعمال، ح 5893»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: هر كس با عالمان همنشین شود، به تحقیق با من همنشین شده، و هر كه با من همنشین شود، گویا همنشین خداوند و مأنوس با اوست.

25. قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - : «مَن زارَ العلماء فقَدْ زارنی.

«كنزالعمال، ح 2888»

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: كسی كه به زیارت علماء برود، گوئی مرا زیارت كرده است.

موضوعات: احادیث در مورد احترام به علماء و اساتید  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ب.ظ ]





آلرژی،علائم و راه درمان آن

آلرژی و بیماری با منشأ عصبی معمولا دو گزینه‌ای هستند که زمانی که پزشکان از تشخیص صحیح بیماری بازمی‌مانند به سمت آن‌ها پناه می‌برند. هرچند که گاهی واقعا می‌تواند منشأ بیماری، آلرژی و یا عصبی باشد. آلرژی و حساسیت در فصول بهار و پاییز به حداکثر میزان خود بروز می‌کنند (در بهار نسبت به پاییز بیشتر بروز می‌کند) و در تابستان و زمستان معمولا کمتر بروز کرده و موجب آزار و اذیت فرد می‌گردند.
علائم آلرژی
لازم به ذکر است گاهی در تابستان علائمی مشابه علائم تنفسی آلرژی بروز می‌کند که ناشی از گرمای هوا و بیماری‌های خفیف تنفسی است که نباید با آلرژی یکسان در نظر گرفته شوند زیرا از نظر درمان نیز کاملا مسیر درمانی متفاوتی با یکدیگر دارند. علائم آلرژی می‌تواند شامل آبریزش بینی، التهاب مجاری تنفسی، ریزش اشک چشم و خارش پوست برای مدت طولانی باشد که این علائم می‌تواند در افراد مختلف به اشکال مختلف و به میزان مختلف بروز کند اما نکته‌ای که در اینجا حائز اهمیت می‌باشد این است که پایه همه این علائم یکسان و همان الرژی می‌باشد.
طب سنتی و آلرژی
در کتب طب سنتی پایه هر آنچه که بگردیم نامی از الرژی و این بیماری نخواهیم یافت اما بیماری‌هایی را می‌یابیم که علائمی مشابه آلرژی برای آن‌ها ذکر گردیده است. به طور مثال افزایش صفرا در بدن و یا ابتلا به سوء مزاج صفراوی را با علائمی مانند خارش، التهاب، سوزش، قرمزی یا آبریزش بینی و چشم که بسیار شبیه و نزدیک به علائم بیماری آلرژی است، توصیف کرده‌اند.

حکما سعی کرده‌اند برای فرو نشاندن علائم افزایش صفرا در بدن به کمک نسخه‌های گیاهی و روش‌های پاکسازی به کنترل میزان صفرا در بدن بپردازند و با ایجاد تعادل در بدن به دفع اخلاط زائد و اضافی به کنترل بیماری و درمان آن کمک کنند.

الرژی,آلرژی تنفسی

بهتر است در این حالت (آلرژی تنفسی) بیمار به پزشکان طب مدرن رو بیاورد

دو نکته اساسی درباره آلرژی
نکته اول: گاهی اوقات بیمار دارای آلرژی تنفسی می‌باشد که آلرژی آن می‌تواند در حالات شدید با شوک‌های تنفسی بسیار عمیقی همراه باشد. همان‌گونه که در ابتدای این مقاله نیز ذکر شد از آنجایی که طب سنتی فصلی به نام آلرژی ندارد و معمولا علائم آن را به خلط صفرا نسبت می‌دهیم بهتر است در این حالت (آلرژی تنفسی) بیمار به پزشکان طب مدرن رو بیاورد چرا که درمان فرو نشاندن آلرژی تنفسی می‌بایست بسیار سریع صورت گیرد زیرا در صورت تداوم شوک‌های تنفسی عمیق، بیمار می‌تواند وارد شرایط بحرانی بیماری گردد.

نکته دوم: به کرات دیده می‌شود که الرژی همراه با نشانه‌ها و علائم پوستی بروز می‌کند. پزشکان و درمانگران می‌بایست این مساله را در نظر بگیرند که به درمان ریشه علائم پوستی بپردازند و صرفا به درمان و پاک‌سازی سطحی این علائم نپردازند.

آلرژی فصلی ,حساسیت آبریزش بینی

الرژی همراه با نشانه‌ها و علائم پوستی بروز می‌کند

درمان آلرژی و توجه به دفع
صفرا در کیسه صفرا تجمع می‌یابد تا به هنگام مصرف غذاهای چرب ترشح گردد تا با شکستن چربی‌ها به هضم غذا نیز کمک کند. در طول فرآیند هضم و جذب مواد غذایی مقداری از این صفرا در انتهای روده باز جذب می‌شود و به کیسه صفرا باز می‌گردد. اما در صورتی که فردی مبتلا به یبوست باشد میزان باز جذب صفرا در انتهای روده بیمار بیشتر شده و در نتیجه بیمار را به سوء مزاج صفرا دچار می‌کند و بدین ترتیب میزان صفرای بدن بیمار از حد مجاز بیشتر می‌شود و این مساله موجب تقویت علائم آلرژی می‌شود.

پس درمانگر می‌بایست زمانی که با یک فرد با علائم آلرژی روبه‌رو شد ابتدای امر او را از مصرف غذاهای چرب منع کند و در صورتی که بیمار با یبوست همراه بود راه دفع مواد زائد را برای بیمار سهل کند. برای افرادی که دارای یبوست می‌باشند توصیه می‌گردد صبح‌ها یک قاشق غذاخوری خاکشیر در یک فنجان آب داغ به صورت ناشتا میل گردد. این نسخه علاوه بر اینکه سبب اجابت مزاج و خوش‌رنگی رنگ پوست می‌گردد، می‌تواند مواد زائد تجمع یافته در زیر پوست را نیز به سمت بیرون بکشد و به مرور سبب فرو نشاندن علائم آلرژی نیز گردد.

گیاهان دارویی,حساسیت

گیاهان دارویی در درمان بیماری آلرژی به کار می روند

پاکسازی صفرا از بدن
باید به این نکته توجه شود که پاکسازی بدن از صفرای زائد ضمن فرو نشاندن علائم مشابه آلرژی می‌تواند به شادابی و طراوت پوست و همچنین کاهش زردی پوست نیز کمک کند. ما می‌بایست به عنوان درمانگر جهت پاکسازی صفرا از سه بعد کنترل تولید صفرا، دفع صفرای زائد و درمان توازن تولید و دفع به قضیه نگاه کنیم.

جهت کنترل تولید صفرا، پرهیز از خوردن غذاها و مواد خوراکی مانند غذاهایی با ادویه زیاد، انواع سس‌ها، مواد غذایی سرخ کردنی، شکلات و غذاهای حاضری و فست‌فود از جمله ساده‌ترین و کاربردی‌ترین شیوه‌ها است که باعث بهبود علائم آلرژی است و امروزه این شیوه‌ها توسط بسیاری از درمانگران طب مدرن نیز برای پیشگیری از عود کردن آلرژی‌ها و کنترل حساسیت به بیماران توصیه می‌شود.

کنترل میزان مواد تولیدکننده صفرا در بدن و دفع صفرای اضافه از بدن با شیوه‌های طبیعی و تنظیم ساختار و عملکرد سیستم ایمنی بدن از جمله شیوه‌هایی است که به درمان آلرژی کمک می‌کند. توجه شود که طبع خلط صفرا، گرم است بنابراین برای متعادل کردن بدن برای مقابله با این طبع می‌بایست از مواد غذایی با طبع سرد استفاده کنیم. خاکشیر به عنوان یک صفرابر قوی در قالب یک شربت ساده و سوپ جو و گشنیز به عنوان غذاهایی که دارای مزاج سرد است به این قبیل بیماران توصیه می‌گردد.

همچنین مصرف نان‌های سبوس‌دار و کاهو بسیار توصیه می‌گردد. برخی گیاهان دارویی خاصیت تنظیم‌کنندگی و متعادل‌سازی عملکرد سیستم ایمنی را دارند. این قبیل گیاهان که معمولا دارای طبع سرد نیز می‌باشند می‌توانند در فرو نشاندن علائم آلرژی بسیار موثر باشند. برای مثال می‌توان از گل ختمی و اسفرزه نام برد. استفاده به صورت خوراکی و یا استعمال موضعی این گیاهان دارویی در کاهش علائم آلرژی بسیار مفید می‌باشند.

خارش پوستی,حساسیت

از جوش‌شیرین برای رفع خارش پوستی توصیه می‌شود

درمان خارش‌های پوستی فصل بهار
برای درمان خارش و حساسیت‌های پوستی که در فصل بهار بیشتر می‌شود می‌توان از جوش‌شیرین، روغن نارگیل، آب لیمو و نعنای تازه استفاده کرد.کهیر یکی از بیماری‌های پوستی است که در حقیقت یک واکنش آلرژیک به مصرف برخی از مواد غذایی، داروهای شیمیایی، عطرها و بوها است که بدن نسبت به آن‌ها واکنش نشان می‌دهد. بروز کهیر بر پوست معمولا ظاهر نامناسبی را برای فرد ایجاد می‌کند که همراه با التهاب، قرمزی، درد و خارش است. درمانگران طب سنتی معتقدند برخی از گیاهان دارویی می‌توانند تا حد زیادی عوارض و نشانه‌های بروز این بیماری را در بدن کاهش دهند.

یکی از این گیاهان که می‌تواند میزان خارش و درد ناشی از ابتلا به کهیر را در بدن کاهش دهد مصرف نعنای تازه است. مصرف این گیاه به صورت تازه به همراه وعده‌های غذایی در کاهش میزان خارش و درد کهیر بسیار موثر است و حتی در بهبود عوارض ناشی از آن هم نقش دارد.

مصرف روغن نارگیل و آب لیمو نیز التهاب و خارش را کاهش می‌دهد. این مواد خاصیت ضد ویروسی و ضد قارچی دارند و از پوست در برابر عفونت‌ها محافظت می‌کنند.
مصرف آلوئه‌ورا و استفاده از ژل این گیاه نیز در بهبود خارش‌ها موثر است و همچنین استفاده از جوش‌شیرین برای رفع خارش پوستی توصیه می‌شود که با کمی آب باید مخلوط و روی پوست مالیده شود.

موضوعات: آلرژی،علائم و راه درمان آن  لینک ثابت
 [ 08:55:00 ب.ظ ]




 

توصیه ای از ابن سینا برای درمان آلرژی

باز شدن گل ها و شکوفه های زیبای بهاری برای بعضی ها عذاب آور است. این افراد کسانی هستند که با گرده افشانی گل ها و سبز شدن جوانه ها علائم آلرژی سراغ شان می آید و از عطسه و سرفه های پیاپی کلافه می شوند. بعضی از پزشکان برای رفع سریع این مشکل داروهای کورتون دار تجویز می کنند که عوارض آن سال ها بعد نمایان می شود. اما جدای از مصرف قرص و شربت های رایج، روش دیگری هم برای درمان آلرژی وجود دارد و آن استفاده از توصیه های طب سنتی است. دکتر علیرضا عباسیان، متخصص طب سنتی، به شما می گوید که در طب سنتی چه روش هایی برای کاهش آبریزش بینی و آلرژی های فصلی وجود دارد و مبتلایان به آلرژی باید چه نکاتی را رعایت کنند.

آش جو ، دلیل آلرژی ، درمان آلرژی با طب سنتی

غذاهای ضد آلرژی

درمان آلرژی با غذای ضد آلرژی

یکی از غذاهایی که خوردن آن به بیماران مبتلا به آلرژی توصیه می شود، سوپ جو است. این سوپ را طوری درست کنید که رقیق باشد و داخل آن پیاز نریزید. می توانید کمی هم مرغ به آن اضافه کنید و به عنوان ادویه از زردچوبه کمک بگیرید. افرادی که خیلی سرفه می کنند بهتراست یک قاشق غذاخوری تخم خشخاش را در سوپ شان بریزند. در افرادی که نزله سرد دارند اگر میزان ترشحات زیاد است توصیه می شود که سوپ را به صورت داغ همراه با ادویه جات گرم مانند زیره، دارچین و فلفل استفاده کنند اما استفاده از فلفل و ادویه جات در نزله گرم تحریک کننده است و توصیه نمی شود. در این قبیل بیماران اگر سرفه ها زیاد باشند استفاده از شربت آویشن برای رفع این مشکل موثر است. گروهی از مواد غذایی مانند سیر، پیاز، ترب و تربچه برای این بیماران مضر است.

حریره بادام تهیه کنید

شاید با شنیدن نام این غذا به یاد دوران کودکی بیفتید اما این روزها غذای دوران کودکی یکی از غذاهای مفید برای مبارزه با آلرژی فصلی است. برای تهیه این حریره 10 عدد بادام را خیس کرده و پوست آنها را جدا کنید. سپس داخل مخلوط کن بریزید و یک قاشق غذاخوری عسل را در آب گرم حل کرده، به بادام ها اضافه کنید. سپس آن را روی حرارت ملایم قرار داده و هم بزنید تا غلیظ شود. حریره بادام می تواند در وعده صبحانه، غذایی مقوی برای کودکان باشد و به رفع آلرژی کمک کند.

روغن بنفشه ، درمان آلرژی با طب سنتی ، توصیه های ابن سینا

نقش مثبت بنفشه در کاهش علائم آلرژی

روغن بنفشه بمالید

در نزله گرم به بیماران می گوییم صورت یا مخاط بینی را با روغن بنفشه چرب کنند. مالیدن روغن بنفشه به پیشانی یا چکاندن آن در بینی سبب تقویت مخاط ها شده و علائم آلرژی را کاهش می دهد. در تیپ سرد روغن مرزنجوش می تواند کمک کننده باشد.

دلیل آلرژی و درمان آلرژی

به طور کلی در فصل زمستان تخلیه مواد زائد در بدن کم می شود. چون هوا سرد است و افراد کمتر عرق می کنند. در واقع عرق کردن راه دفعی بدن ماست. در فصل سرد غذاهای شیرین و چرب بیشتر مصرف می شوند و به دلیل سرمای هوا امکان ورزش کردن هم کاهش می یابد. بدین ترتیب میزان فعالیت جسمی و تعرق کاهش می یابد؛ پس احتباس مواد زائد در بدن رخ می دهد؛ یعنی مواد زائد در بدن حبس می شوند. در فصل بهار همین که بدن گرم تر می شود منتظر است تا از راه عضوی که ضعیف تر شده، مواد زائد را به بیرون هدایت کند.

این در حالی است که مشکل ضعف در ناحیه سر وجود دارد چون این روزها بستن نسبت به زمان های قدیم کمتر به چشم می خورد و افراد به ندرت کلاه سرشان می گذارند. در نتیجه ضعف سر و سینوس ها پیش می آید و باعث می شود که با تحریک گرده های گل یا عوامل آلرژی زا، بدن از ناحیه سر مواد زائد را بیرون بفرستد که به صورت آبریزش بینی شدید دیده می شود. البته بعضی از افراد هم کهیر می زنند که ناشی از همین مشکل است.

ازمعجزه آب سیب غافل نشوید

یکی از نوشیدنی های خوب برای مبتلایان به آلرژی آب سیب است که می تواند میان وعده بهاری خوبی باشد. کاهو سکنجبین هم در تسکین آلرژی تاثیر دارد.

آب سیب ، توصیه های ابن سینا ، درمان ابریزش بینی و عطسه

درمان آلرژی با طب سنتی

بخوردرمانی کنید

در آلرژی هایی که به شکل سرد است به افراد توصیه می کنیم زیر پتو یا پارچه بروند و با کمک بخور آب جوش، ترشحات را رقیق کنند. بخور تخم گشنیز هم برای این افراد مفید است.

روزه بهاری بگیرید

به این قبیل بیماران توصیه می شود مصرف غذاهای چرب و انرژی زا مانند گوشت، شیرینی جات و غذاهای سرخ شده را به حداقل برسانند. از سوی دیگر به این بیماران گفته می شود که در بهار روزه بگیرند و گرسنگی بکشند. شاید در ابتدا عوارض بیماری بیشتر شود ولی اگر با دارودرمانی همراه باشد، به علاج کامل تبدیل می شود. البته بعضی از افراد نمی توانند گرسنگی را تحمل کنند؛ بنابراین به آنها گفته می شود غذاهایی بخورند که به اصطلاح به آنها «مزوره» می گویند.

این غذاها شکم را به نوعی فریب می دهند و آن را پر می کنند، اما در واقع انرژی و قوت زیادی ندارند. مصرف بعضی از سبزیجات مانند کلم بروکلی، کاهو، حبوبات، عدس، نخود، لوبیا و به طور کلی غذاهای فیبر دار به افراد مبتلا به آلرژی توصیه می شود.

درمان آلرژی ، درمان سریع آلرژی با نسخه این سینا

موضوعات: توصیه ای از ابن سینا برای درمان آلرژی  لینک ثابت
 [ 08:54:00 ب.ظ ]





جملاتی که نباید به کودک بگویید

گفتن یک جمله ساده به کودک

گفتن یک جمله ساده به کودک، ممکن است،در آینده به او لطمه بزند‎

گفتن یک جمله ساده به کودک، ممکن است بیش از آن که مفید یا به درد بخور باشد، در آینده به او لطمه بزند.

نتایج یک تحقیق نشان می‌دهد، نباید این جمله‌ها را به بچه‌ها بگویید چون اعتماد به نفسشان را از بین می‌برد و روی آینده آن‌ها اثر می‌گذارد:

- بچه بی تربیت؛ بیخود
- چند بار بهت گفتم؟
- چطور روت می شه این کارو بکنی؟ بعد از این همه خوبی که بهت کردم!
- صبر کن برسیم خونه!
- خنگ بازی در نیار!
- آگه همه غذاتو بخوری، مامان خیلی خوشحال می شه.

نباید در بچه‌ها احساس ترس و ناامنی ایجاد کرد، به آن‌ها انگ‌هایی مثل خنگی زد یا حتی کاری کرد که خیال کنند برای تشویق شدن، باید رضایت دیگران را جلب کنند؛ اتفاقی که در این جمله‌ها می افتد.

منبع : سلامت نیوز

موضوعات: جملاتی که نباید به کودک بگویید  لینک ثابت
 [ 08:51:00 ب.ظ ]




چرا فرزندم بدزبانی می کند؟

مقابله با بدزبانی کودک

برای جلوگیری از بدزبانی کودک تان اولین کار این است که دلیل این بدزبانی را بدانید‎

بدزبانی کودکان یکی از معضل های بزرگ هر پدر و مادری است که ممکن است آنها را نگران کند. برای جلوگیری از بدزبانی کودک تان اولین کار این است که دلیل این بدزبانی را بدانید و از آن جلوگیری کنید.

چرا بچه ها بدزبان می شوند؟
بدزبانی و فحش دادن فقط از طریق آموزش و مواجه شدن با این اتفاق در کودکان ایجاد می شود. یعنی فرزند شما در موقعیت بدزبانی قرار گرفته و استفاده از لغات و کلمات زشت یا انواع و اقسام فحش ها را از زبان فرد دیگری آموخته است. موقعیت بدزبانی می تواند شامل یک سریال تلویزیونی باشد که مناسب پدر و مادر است نه کودک یا اینکه ممکن است دوستی در مهد این کار را انجام داده و … البته بدزبانی فقط شامل فحش دادن نمی شود و مواردی مثل صدا زدن بزرگترها با اسم کوچک، تهدید کردن، طعنه زدن، گستاخی و فریاد زدن به جای آرام صحبت کردن را هم باید در گروه بدزبانی قرار داد.

1 - الگوی خوبی باشید
اگر دوست ندارید فرزندتان با فریاد حرف بزند خودتان هم نباید در برابر او و دیگران، چنین رفتاری داشته باشید. به جای اینکه هر بار وقتی کسی چیزی به فرزندتان می دهد به او بگویید: «یادت رفت تشکر کنی»، خودتان الگوی این رفتار پسندیده برای بچه باشید. وقتی کار کوچکی برایتان انجام می دهد از او تشکر کنید یا اگر می خواهید دختر یا پسر کوچولو استفاده از کلمه جادویی لطفا را یاد بگیرد، خودتان آنقدر این کلمه را در صحبت با کودک و البته دیگران به کار ببرید تا ملکه ذهن او شود.

2 - درست حرف زدن را به او یاد بدهید
«درست حرف بزن»؛ پدر و مادر بچه های بدزبان صد بار در روز از این عبارت سه کلمه ای استفاده می کنند اما آیا آنها تا به حال به کودک شان نشان داده اند که دقیقا منظورشان از درست حرف زدن چیست؟ بنابراین اگر می خواهید کودک شما خوش زبان باشد، باید این مهارت را به او آموزش دهید. اگر دل تان نمی خواهد فرزندتان با صدای بلند با شما صحبت کند، باید به او بگویید که فریاد زدن به جای حرف زدن معمولی یک رفتار نادرست است و در خانه شما جایی ندارد.

3 - جلوی زبان تان را بگیرید
مهمترین مربیان بدزبانی کودک، پدر، مادر، اطرافیان و تلویزیون هستند. افراد خانواده، غریبه ها و … کلمات زشت یا حرف زدن بی ادبانه را یاد می گیرد، سپس آن را تکرار می کند. انتظار نداشته باشید که وقتی موقع رانندگی و در حضور دختر و پسر کوچک تان، راننده های دیگر را احمق، پشت کوهی و … می خوانید، این کلمه را چند ساعت یا چند روز بعد از زبان او نشنوید.

مهمترین مربیان بدزبانی کودک

بدزبانی نوعی بازی کسب توجه در کودکان است‎

4 - به کودک احترام بگذارید
بدزبانی نوعی بازی کسب توجه در کودکان است، پس کافی است از کوره در بروید و واکنش نشان بدهید تا در بازی شریک شده و کودک را به هدفی که داشته برسانید. اگر او داد می زند، شما با عصبانیت جوابش را ندهید و طوری با او رفتار کنید که انگار مهمان شماست. با احترام گذاشتن به کودکان، این رفتار را غیرمستقیم به آنها یاد می دهید.

5 - دور تنبیه را خط بکشید
تنبیه در اغلب موارد نمی تواند جلوی بدزبانی کودک را بگیرد و بهتر است فقط در مواردی لحاظ شود که رفتار کودک، هم برای خودش و هم دیگران خطرناک و آسیب زا باشد. تنبیه کردن در این مورد یا کودک را جری تر می کند یا ترس را به او یاد می دهد، نه احترام را.

6 - چشم تان را روی بدزبانی کودک ببندید
یکی از روش های توصیه شده برای مقابله با بدزبانی کودک این است که به طور کامل این حرکت را ندیده بگیرید؛ طوری که انگار اصلا آن حرف زشت را نشنیده اید. وقتی به بدزبانی فرزندتان پاسخ ندهید، به او نشان می دهید که نمی تواند با کلمات یا طرز بیانش شما را تحت تاثیر قرار دهد.

7 - اجازه بدهید در زمان مشخصی کلمه مورد نظرش را تکرار کند
شنیدن کلمه احمق و … از زبان یک کودک، آزار دهنده است و می تواند باعث شود به خاطر روش تربیتی تان احساس گناه کرده و خودتان را سرزنش کنید که پدر یا مادر خوبی نبوده اید اما حالا می خواهیم اجازه دهید کودک صدها بار در یک بازه زمانی مشخص این کلمه را تکرار کند.

وقتی فرزندتان کلمه ناپسندی را به زبان می آورد، به او بگویید که از این رفتارش متاسفید. سپس یک ساعت زنگ دار کوک کنید و از او بخواهید آنقدر آن کلمه را تکرار کند تا ساعت زنگ بزند؛ البته فراموش نکنید به او یادآوری کنید که بعد از زنگ ساعت اجازه به کار بردن آن را ندارد.

موضوعات: چرا فرزندم بدزبانی می کند؟  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ب.ظ ]





چرا بچه ها دروغ می گویند ؟

تا به حال نشنیده ام که هیچ پدر و مادری بگوید فرزند من دروغ نمی گوید در حقیقت دروغگویی مهارتی است که تمام کودکان آن را می آموزند و برای دروغگویی آنان دلیلی وجود دارد.چه وقت بچه ها دروغ میگویند ؟

زیر سه سال دروغ گفتن برای بچه ها معنایی ندارد هر چه که به ذهنشان می رسد و هر چه را که نمی فهمند را به زبان می آورند. بین سه تا چهار سال می آموزند که بزرگترها آنچه را که آنان در مورد آن فکر می کنند را درک نمی کنند و نمی توانند راست و دروغ را تمییز دهند. این بدین معنی است که تخیلات برایشان واقعیت دارد و داستانهای غیر ممکن را تعریف می کنند.

وقتی دچار مشکل می شونددیگران را سرزنش می کنند و آنها را مقصر می دانند بدون آنکه قصد آسیب رساندن به کسی را داشته باشند. (فرزندم گربه خود را به خاطر کاری که انجام داده سرزنش می کند. بین آنها یک رابطه دوستی ونفرت وجود دارد) . در این مرحله داستانهای طولانی می گویند و در مورد آن اغراق می کنند و این داستانها چیزهایی هستند که بچه ها دوست دارند واقعیت داشته باشند .
والدین بدون هیچ اظهار نظری می توانند به این داستانها گوش دهند و داستان را بنابر واقعیت تعدیل نمایند.
به عنوان مثال اگر فرزند شما می گوید که می تواند در اتاق پرواز کند می توانید به او چنین جوابی بدهید:

دوست داشتی که در اتاق پرواز کنی درست نیست؟ چه کار می کردی اگر می توانستی پرواز کنی؟
اگر فرزند شما به این دلیل دروغ می گوید که می خواهد دچار مشکل نشود و یا با گفتن حرفی که دروغاست می خواهد شما را خوشحال کند هرگز عکس العملی نشان ندهید که بفهمد کار اشتباهی انجام داده به سادگی به آنان بگویید که ما باید همیشه واقعیت را بگوییم و اگر واقعیت را بگویند دچار مشکلنخواهند شد و با گفتن واقعیت والدین خود را خوشحال می کنند و به آنان بیاموزید در سن جوانی واقعیت را بگویند و اگر دروغ بگویند مردم به آنها اعتماد نخواهند کرد .
در شروع سنی که به مدرسه می روند بیش از هر چیزی کودکان خیلی دوست دارند والدین خود راخوشحال کنند و این باعث می شود که فکر کنند اگر حقیقت را بگویند والدین خود را ناراحت می کنند.در ابتدای سن 8 سالگی فرق بین واقعیت و تخیل را درست درک می کنند و تا سن 10 سالگی می تواندحس تشخیص بد و خوب خود را قوی تر کنند. در سن 8 سالگی بچه ها آگاهند که دروغگویی اشتباه است و والدین باید فرزندان خود را طوری تربیت کنند که دروغ نگویند.

دلایل بسیاری وجود دارد که بچه ها در این سن دروغ می گویند:
1)وقتی می دانند کار اشتباهی کرده اند برای آنکه تنبیه نشوند دروغ می گویند.
2) برای بدست آوردن چیزی که می خواهند.
3) بچه هایی که نسبت به خانواده و دوستان خود وفا دارند برای آنکه از دیگران دفاع کنند و یا آنان رادچار مشکل نکنند دروغ می گویند.
4) با تحت تأثیر قرار دادن دیگران ، زندگی و تجارب آنها دچار هیجان بیشتری می شود .
5) برای آنکه اعتماد به نفسشان بیشتر شود می خواهند خود را بهتر از آنچه که هستند جلوه دهند.
6) دروغ شنیدن از والدین حتی دروغ مصلحت آمیز روی آنان تآثیر می گذارد.

فرزندان رفتار والدین خودرا می آموزد و از آنان تقلید می کنند این طرز فکر” آنچه را که می گویم انجام دهید نه آنچه را کهانجام می دهم ” را فراموش کنید چون بچه ها این راه را به راحتی نمی آموزند و چنان رفتار نمی کنند.

چگونه تشخیص می دهید که فرزندتان دروغ می گوید؟
این سؤالی نیست که به راحتی بتوان جواب داد به خاطر اینکه بچه ها با یکدیگر فرق دارند. چندین راهنمایی وجود دارد:
دروغ گفتن بچه ها

1) به چهره آنان نگاه کنید وقتی آنان واقعیت را می گویند آرامش دارند در صورتیکه بسیاری از بچه هاوقتی دروغ می گویند عصبی و ناراحت هستند.
2) ساده بودن گفتار :دروغ تمرین شده و با آب و تاب گفته می شود .
3) منطقی بودن: دروغ به دروغ بیشتری برای پشتیبانی شدن نیاز دارد بنابراین با هم تناقض پیدا می کنندو بی مفهومند .

چه وقت باید نگران باشید؟
دروغ گفتن مدام نشان مشکلی اساسی می باشد. اگر کودک احساس کند آنها نمی توانند بر نا امیدی وشکست شان فائق آیند برای پوشش دادن این شرایط دروغ می گویند. ممکن است نیاز داشته باشند برایجلب توجه دیگران و داشتن احساس خوب در مورد خودشان داستان اغراق آمیز بیان کنند. شما به عنوان والدین آنها باید راست و دروغ آنها را تشخیص دهید و بدانید که چقدر آنها دروغ می گویند. اغلب دروغ گفتن دلیلی بر نگران بودن است .
با بررسی شرایط ، چگونه دروغ گفتن را متوقف می کنید؟
1) مهمترین چیز آنست که هرگز فرزند خود را دروغگو ننامید به آنچه که به آنان نسبت بدهید عمل میکنند. بیشتر به جای اینکه از فرزندانتان درمورد متن داستان سؤال کنید از او بخواهید داستان خود رامجدد آغاز کند و وقتی داستان مقبول به نظر نمی رسید آنرا متوقف کنید. به فرزندتان فرصتی دهید تاشرایط خود را اصلاح نماید و قابل قبول نبودن دروغگویی را بررسی کند .
2) دروغگویی را نادیده نگیرید.
3) رفتاری صادقانه داشته باشید کودکان دروغ مصلحت آمیزی را که می گویید تقلید می کنند.
4) به خاطرداشته باشید داستانهای بلند را به حساب دروغگویی نگذارید. بچه ها زیر 6 سال خیالات وتصورات خود را بیان می کنند و به هیچ کسی آزاری نمی رسانند. در مورد داستانهای جالب با فرزندتان صحبت کنید آنها می توانند فرق واقعیت و تخیلات را تمییز دهند. وقتی کار اشتباهی می کنند و شما بدان آگاهید از فرزندتان سؤال نکنید چون او را در شرایطی قرار می دهید که دروغ بگوید.
5) وقتی به فرزندتان گفته اید که با گفتن واقعیت دچار مشکلی نخواهد شد نمی توانید آنها را تنبیه کنید.
6) با آرامش از فرزندتان سؤال کنید هر چه بیشتر آنها را تحریک کنید برای محافظت از خود بیشتر دروغ می گویند. به آنان اطمینان دهید که با آنان برخورد شدیدی نخواهد شد.
7) وقتی فرزندتان به سن جوانی رسید بیاموزید که دروغ به رابطه دوستی و سایر روابط آنها آسیب می رساند. مردم به آنها اعتماد نمی کنند (چوپان دروغگو ) بهترین داستان برای گفتن است .
8) مسئله ای که فرزندتان در مورد آن دروغ می گوید می تواند سر نخی برای شناسایی نوع احساسآنان باشد.
9) در مورد دروغهایی که می گویند تنبیه جداگانه ای داشته باشید و عاقبت دروغگویی و رفتار بد راپیشاپیش برایشان روشن کنید.
10)به یاد داشته باشید دروغ را از فرزندانتان جدا در نظر بگیرید آنان فقط به خاطر رفتارشان تنبیه میشوند .
11) صداقت داشتن را تحسین کنید .
12) وظیفه شماست که به فرزندتان کمک کنید تا دروغگویی را رفته رفته کنار بگذارند.
13)محیطی ایجاد کنید تا فرزندتان تمام احساساتش را براحتی بگوید و بیاد داشته باشید آنها را تحسین کنید و اعتماد به نفس آنان را بالا ببرید.
منبع:برترین ها

موضوعات: چرا بچه ها دروغ می گویند ؟  لینک ثابت
 [ 08:48:00 ب.ظ ]





چطور از دروغ گفتن کودکان جلوگیری گنیم

مادر: دختر 4 ساله من، سارا مدام دروغ مي گويد. هر کار اشتباهي که انجام مي دهد قبول نمي کند و آنرا مخفي مي کند و مي گويد من آنرا انجام نداده ام. چه طور مي توانيم با او رفتار کنيم؟
کارشناس: معمولا بچه ها در سنين 5-2 سالگي مرز بين واقعيت و خيال را نمي دانند و بعضي حرف هايي را که مي زنند به خاطر اين نيست که مي خواهند دروغ بگويند بلکه چون مرز واقعيت و خيال را نمي دانند آنرا بيان مي کنند.
کارشناس: فرزند شما آخرين باري که دروغ گفت چه اتفاقي افتاده بود؟
مادر: چند روز پيش بدون اجازه شکلات خورده بود و من درحاليکه مي ديدم که دور دهنش شکلاتي است مي گفت من شکلات نخورده ام. ديروز هم در حاليکه آچار پدرش در دستش بود مي گفت که من آچار را برنداشته ام.
کارشناس: خيلي وقت ها بچه ها مي خواهند حقايق را به گونه اي ديگر عنوان کنند و دروغ مي گويند چون مي ترسند تنبيه شوند. والديني که بچه را زياد تنبيه مي کنند احتمال اينکه دروغ گفتن هاي بچه افزايش يابد بيشتر است. بعضي وقت ها هم والدين به گونه اي از او سوال مي کنند يا توضيح مي خواهند که واقعا چاره اي به جز دروغ گفتن برايش نمي ماند.
وقتي که شما متوجه شديد که شکلات خورده به او چه گفتيد؟
مادر: از او پرسيدم که شکلات خوردي؟ گفت: نه. گفتم چرا، تو شکلات خوردي. هم دور دهنت کثيف است و هم دستانت ولي مي گفت: نه. من به او گفتم: تو دروغ مي گويي و او مدام انکار مي کرد.
کارشناس: وقتي مي بينيد که شواهدي هست دال بر شکلات خوردن بچه به جاي اينکه از او سوال بپرسيد در حاليکه جوابش را مي دانيد، بهتر است به ص.رت جمله خبري آنرا عنوان کنيد. يعني بگوييد از اينکه بدون اجازه شکلات خوردي ناراحت شدم. خيلي وقت ها طرز سوال کردن والدين بچه را مجبور به گفتن دروغ مي کند. پس بهتر است که نوع واکنش خود را تغيير دهيد.
مادر: بچه ها چرا دروغ مي گويند؟
کارشناس: گاهي اوقات به خاطر ترس از تنبيه شدن و گاهي وقت ها به خاطر اينکه دوست ندارند پدر و مادرشان ناراحت شوند. چون در اين سن خيلي برايشان مهم است که کارهاي خوب انجام دهند.
مادر: ريشه اين دروغ گفتن از کجا شروع مي شود؟ حتي اگر والدين نسبت به اشتباه فرزندشان منعطف باشند باز هم احتمال دروغ گفتن در دفعات بعد وجود دارد؟
کارشناس: همانطور که اشاره شد بچه ها در اين سن فرق بين واقعيت و خيال را درست متوجه نمي شوند و با بالا رفتا سن بهتر عمل مي کنند. يکي از راهکارها اين است که از طريق کتاب خواندن، برنامه هاي تلويزيون و بازي هاي مرتبط فرق بين تخيل و واقعيت را به او نشان دهيم. باري مثال وقتي برنامه تام و جري را نگاه مي کند و مي بيند که گربه زير قلتک آسفالت مي رود و صاف مي شود و دوباره زنده مي شود و راه مي رود بايد برايش توضيح دهيم که اصلا امکان ندارد در واقعيت چنين اتفاقي رخ دهد. يکي ديگر از دلايل تقليد از بزرگتر هاست. اگر مي خواهيد فرزندتان دروغ نگويد پس بايد واليدني دروغ گو نباشيد. حتي دروغ هايي که اصطلاحا مصلحتي و ساده است.
مادر: چگونه بايد رفتار کنيم که فرزندمان دروغگو تربيت نشود؟
کارشناس: بايد در ابتدا مفاهيم حقيقت را به او ياد بدهيم. از طريق آموزه هايي که از بالا به آن اشاره شد. هرجايي که فرزندمان راست گفت بايد اين ويژگي را تقويت کنيم و او را مورد تشويق قرار دهيم. هيچگاه نبايد تشويق ها به گونه باشد که مثلا از يک کار اشتباه او راحت بگزريد. بلکه بايد بچه بداند مسئوليت کار اشتباهي که مرتکب شده را بپذيرد. حتي مي توانيد در ازاي رفتارهاي خوبي که دارد مثلا وقتي خودش کار اشتباهي را که انجام داده قبل از اينکه ما متوجه شويم بازگو کند او را تشويق کرده و يک ستاره به او بدهيم. سعي کنيد اشتباهاتش را با جملات خبري بيان کنيد نه جملات سوالي و از همه مهمتر اينکه جريمه دروغ گويي بايد از جريمه رفتار اشتباهي که مرتکب شده جدا باشد. يعني براي خوردن شکلات بدون اجازه يک جريمه و باري دروغ گفتن يک جريمه ديگر در نظر گرفته شود. جريمه هاي خيلي شديد براي بچه نگذاريد. بلکه متناسب با سن و خطايي که از او سر زده باشد. نکته ي ديگر اينکه مدام به او نگوييد که تو دروغ مي گويي و به او برچسب نزنيد. چراکه باعث تثبيت اين ويژگي در او مي شود و او به مرور باور مي کند که دروغگوست. يکي از لذت هاي بزرگ باري بچه ها تماشاي کارتن هاي خيالي است. اينکه به بچه اجازه بدهيم که با آن فضاي خيالي ارتباط برقرار کند با اينکه مفاهيم واقعي و خيالي را برايش تفکيک کنيم با هم فرق مي کند. بچه ها بايد در کنار تماشاي برنامه ها بداند که بسياري از آنها واقعيت ندارد در غير اينصورت در يک دنياي خيالي زندگي خواهند کرد که خيلي مناسب نيست. بايد بچه را از طريق بازي ها با دنياي واقعي آشنا کنيم. مثلا وقتي پدر با او بازي مي کند اداي يک هيولا را در مي آورد که مي خواهد او را بخورد. شايد بچه در ابتدا بترسد. اما به مرور متوجه مي شود که اين بازي است و پدرش نمي تواند يک هيولا باشد.
نکته قابل توجه والدين اينکه اگر فرزندتان در جمع دوستان و اطرافيان شما دروغ گفت به هيچ عنوان در جمع نسبت به دروغش واکنش نشان ندهيد. چون باعث مي شود به مرور احساس بي ارزشي کند. در مقابل بقيه او را سرزنش نکنيد و وقتي که با او تنها شديد پيامد رفتارش را به او گوشزد کنيد. لزومي ندارد که به خاطر دروغ گقتن احساس منفي به او القا کنيد.
يکي از کتاب هاي مناسب براي والدين مجموعه کتاب هاي کليدهاي رفتار با کودک و نوجوان است؛ تحت عنوان ” راهنماي کامل والدين ” که مي تواند راهکارهاي مناسب در مواجه با رفتارهاي نادرست فرزندان را بيانوزد.

موضوعات: چطور از دروغ گفتن کودکان جلوگیری گنیم  لینک ثابت
 [ 08:46:00 ب.ظ ]




علل پیدایش دروغگویی در کودکان
مجموعه: تعلیم و تربیت

علل پیدایش دروغگویی در کودکان
دروغگویی از نظر لغوی به معنی کتمان واقعیت است و بیان سخنی که واقعیت خارج برای گوینده ندارد.

دروغ چيست؟
دروغ بيان سخن و مطلبي است كه مطابق با واقع وحقيقت نيست. معمولا كسي كه دروغ مي گويد آگاهانه به تعريف حقيقت مي پردازد و امري را تاييد مي كند كه وجود خارجي ندارد. البته اين امر هميشه براي كودكان صادق نيست. چرا كه بسياري از كودكان خردسال و آن هايي كه در مرز سن تشخيص هستند، گاهي بين تخيل و واقعيت فرقي نمي گذارند و سخني مي گويند كه به نظر ما دروغ است. كودكاني كه آگاهانه دروغ مي گويند، معمولا با زمينه سازي ها و تدابيري از پيش تعيين شده اين كار را انجام مي دهند. در اين دروغ گويي ها، نقشه كشي و حساب مطرح است و كودك آن را به خاطر وصول به هدف و مقصد مورد استفاده قرار مي دهد.

علل پیدایش دروغگویی در کودکان
١. دروغ یک نوع انحراف از سلامت روانی است. بدین‌ترتیب وقتی والدین به صورت منطقی به نیازهای کودک پاسخ ندهند، کودک دروغگو می‌شود.

٢. ضعف شخصیت و مورد تحقیر واقع شدن کودک به وسیله والدین و اطرافیانش منجر به دروغگو شدن او می‌شود.

٣. وقتی از سوی والدین و اطرافیان به کودک توجه جدی نشود برای جلب توجه دیگران و والدین دروغ می‌گوید.

٤. داشتن والدین یا اطرافیان دروغگو، بدین‌ترتیب کودک از بزرگترها تقلید می‌کند.

٥. به شدت توسط والدین و اطرافیان‌شان سرکوب و تنبیه می‌شوند.

٦. والدین و اطرافیان‌شان از آنها انتظارات بیش از حد دارند، لذا کودک به خاطر ترس از انتقاد دروغ می‌گوید.

٧. از سوی والدین و اطرافیانش شخصیت وی مورد تهاجم قرار می‌گیرد، لذا برای دفاع از خود دروغ می‌گوید.

٨. بی‌توجهی والدین دربرخورد با کودکان، به‌عنوان مثال والدین گاهی به شوخی دروغ می‌گویند.

در چه صورت دروغگویی کودکان نگران کننده است؟
اگر کودک بعد از سنین پنج تا شش سالگی همچنان به دروغگویی خود ادامه دهد، می تواند جای نگرانی داشته باشد. والدین باید با بررسی علل توسل او به این امر، سعی در رفع کمبودهایی نمایند که در حقیقت عامل پناه جستن او به دروغگویی است. اما معمولاً کودکان در حدود شش تا هفت سالگی، از میزان دروغ های خود می کاهند. آنها در می یابند که دیگر دلیلی برای دروغ گفتن وجود ندارد و فقط در موارد نادر به چنین کاری متوسل می شوند.

پدر و مادر باید الگوی مناسبی برای فرزندشان باشند
هنگامی که والدین به یکدیگر دروغ می گویند، در واقع به کودک می آموزند که تو نیز می توانی این کار را بکنی. شنیدن دروغ های افراد بزرگسال به هنگام صحبت با تلفن نیز همین اثر را روی کودک دارد. به یاد داشته باشید که کودکان در چند سال نخست پس از تولد، تمایل شدیدی به الگوبرداری از پدر و مادر و سایر اعضای خانواده خود دارند. ممکن است علت دروغگویی فرزندتان، رفتار خشن و عصبی شما به هنگام بروز اتفاقاتی مانند شکستن گلدان و نظیر آن باشد. در چنین مواقعی به جای تنبیه و دعوا کردن او، می توانید بگویید: «خیلی حیف شد که مثلاً اون گلدون شکست. من اونو خیلی دوست داشتم. اما به هر حال تو که تقصیر نداشتی، اتفاقی افتاد و شکست.» به این ترتیب کودک دیگر دلیلی برای ترس و در پی آن، دروغ گفتن نمی بیند و اگر بار دیگر اتفاق مشابهی رخ دهد به راحتی حقیقت را خواهد گفت.

برای درمان دروغگویی باید علل آن به خوبی شناخته شود. برای پیشگیری و درمان دروغگویی والدین و مربیان باید واقعیات را بپذیرند و برای شنیدن موارد خوشایند و ناخوشایند از طرف کودکان آماده شوند و با رفتار خود به کودک بیاموزند که گفتن واقعیات به هر صورتی که باشد مقبول است و موجبات تنبیه و آزار کودک را فراهم نخواهد کرد. اگر کودک در عمل پی ببرد که والدین و مربیان او را برای دروغگویی تشویق و برای راستگویی تنبیه نمی‌کنند، به تظاهر در رفتار و جعل واقعیت نخواهد پرداخت.
دروغگویی در کودکان,علت دروغ گفتن کودکان,درمان دروغگویی کودک

درمان دروغگویی کودک
درمان دروغگویی
شناخت علل
بايد بدانيم كه چرا كودك دروغ مي گويد و چه انگيزه ها و موجباتي او را به دروغ وا داشته است! و هدف او از اين دروغ چيست!

نشان دادن ارزش راست گفتن
در وهله اول کودک باید دریابد که دروغگویی کار نادرست و ناپسند و راستگویی عملی با ارزش و پسندیده است. کودک باید ارزش راست گفتن را در عمل تجربه کند.

دادن آگاهي
پس از شناخت علت يا علل، زمان دادن آگاهي و اطلاعات لازم است. براي مثال كودكي كه در اثر اشتباه در بيان تخيل و واقعيت دروغي گفته است، بايد بفهمد كه واقعيت چيست و خواب و خيال چيست و به او بفهمانيد كه در بيان آن مسئله دچار اشتباه شده است. به فردي كه در سن تشخيص است بايد تفهيم شود كه سخني را كه گفته، ناپسند بوده است و مورد قبول و پذيرش پدر و مادر و ديگران نيست و ممكن است روزي اين گونه سخنان زيان و خطر پديد آورند و باعث آبروريزي هايي شوند.

اجازه بیان احساسات
کودک باید احساسات خود را آزادانه ابراز کند. در صورتی که بیان احساسات باعث آزار و اذیت اطرافیان شود باید به کودک آموخت که به تدریج این احساسات را جایگزین احساسات خوشایند سازد و نباید برای احساسش تنبیه شود. برای نمونه اگر کودکی از برادر کوچکترش خوشش نمی‌آید باید به او اجازه داده شود که احساسش را بیان کند.

ايجاد محيط سالم
محيط خانه و تربيت كودك را از ريا و نيرنگ دور سازيد و آن ها را از دوستان دروغ گو، حتي آن هايي كه گاهي به شوخي دروغ مي گويند دور كنيد. چرا كه كودك است و جنبه نقش پذيري و تقليد دارد.

رعايت انصاف
كودك شاهد بي انصافي هاي والدين است. او مي بيند كه پدر يا مادر در اثر اشتباه ظرفي از دستشان مي افتد و مي شكند و كسي نيست آن ها را مورد بازخواست قرار دهد، ولي همين كه نمونه اين لغزش توسط كودك انجام شود، او را به باد ناسزا گرفته، متهم به سربه هوايي مي كنند. در اين حالت چون كودك انصافي از پدر و مادر نمي بيند و از سوي ديگر مايل به شكست و تحقير شخصيت خود نيست، تن به دروغ مي دهد.

عفو و بخشش
در خانه و خانواده و تربيت فرزندان رعايت انضباط و ضوابط اخلاقي ضروري است ولي زياده روي در اين امر درست نيست. براي واداشتن طفل به راست گويي ضروري است در مواردي از بعضي لغزش ها كه گاهي خودمان هم مرتكب آن مي شويم، چشم پوشي كنيم و او را ببخشيم. حتي رعايت انصاف ايجاب مي كند كه او در مواردي كارهاي جزئي خود را كه علني كردن آن موجب شرم و حياست، از شما پنهان دارد. البته به شرطي كه مخالف با شرع و اخلاق نباشد.

محدود كردن توقعات
از او انتظار نداشته باشيد كه همه خواسته هاي شما را برآورده كند و كاري كه شما در انجامش ناتوان هستيد و يا تنبلي تان مي آيد، آن را انجام دهيد، او برايتان انجام دهد.

ايمن كردن از مجازات
فرزندان ما بايد در خانه احساس آرامش و اطمينان كنند و مطمئن باشند كه خطاهاي بي اختيار بخشوده مي شود. تنبيه و سرزنش براي مواردي است كه تعمدي در كار باشد و تازه اگر در همان كار عمدي هم سخن راست گفته شود موجب تخفيف در عقوبت بايد باشد.

پند و اندرز
اين امر در كودكان بسيار موثر است چرا كه هنوز با فطرت خود فاصله چنداني نگرفته اند و هنوز درون و ضميرشان پاك و صاف است. بيان اين كه خدا از اين كار راضي نيست و آدم به جهنم مي رود، براي بازداشتن بچه ها از دروغ موثر است.

محبت كردن
به فرزندان بايد محبت كرد به گونه اي كه او گرمي و لذت آن را بچشد و احساس كند، وجود محبت سبب مي شود كه كودك نيازي به تظاهر و تصنع نداشته باشد و به دروغ و فريب رو نياورد. البته لازمه اين محبت آن است كه در مواردي لغزش او را ناديده بگيرند و اگر هم خطايي مستحق تنبيه انجام داد، او را ببخشند.

هشدار به كودك
ما معمولا سعي داريم به كودك تفهيم كنيم كه راه او راهي درست و به صواب نيست كه اين سخنان براي همه كودكان قابل فهم نيست اگر چه كودك بايد از قبل بداند كه دوست داشتن والدين چه منافعي براي او دارد و دوست نداشتن چه زيان هايي. بعدها در سنين بالاتر مي توان به او گفت كه اين كار را خدا دوست ندارد و چيزي كه خدا دوست ندارد در مقابلش عقوبت و مجازات است و او از لذت ها و محبت ها در دنيا و آخرت محروم مي شود.

مچ گيري
در موارد حادتر مي توان موضع شديدتري گرفت و پس از بيان دروغ هايش، آن را به رخش كشيد و به او تفهيم كرد كه ما مي دانيم تو دروغ مي گويي. البته لازم است اين مرحله پس از همه تذكرات، اخطارها و اندرزها باشد و آن چنان نباشد كه در حضور جمعي صورت گيرد و او در اين زمينه احساس حقارت كند، چون هنگامي كه كودك خود را رسوا ببيند سر از كارهاي خطرناكي در مي آورد و دروغ گويي حرفه اي مي شود.

تنبيه و تهديد
در مواردي كه هيچ يك از مواضع بالا سودي نبخشد و فايده اي ندهد، بهتر است از راه تهديد و يا تنبيه او را از دروغ گويي دور داريم كه البته اين راه، چندان عملي نيست و تنبيه ما نشان مي دهد كه ديگر در تربيت، كار از كار گذشته است.

منابع:روزنامه خراسان

موضوعات: علل پیدایش دروغگویی در کودکان  لینک ثابت
 [ 08:45:00 ب.ظ ]