فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 




فضیلت وخواص سوره صافات


صافات، سی و هفتمین سوره است که مکی و 182آیه دارد.

درفضیلت این سوره از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده: هر کس سوره صافات را بخواند خداوند به تعداد همه جنیان و شیطان ها به او ده حسنه عنایت می کند و شیطان ها را از او دور می کند و از شرک مبرّی شده و دو فرشته حافظ او، در روز قیامت به سود او شهادت می دهند که به پیامبران الهی ایمان دارد(1)

از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده: هر که سوره صافات را در هر روز جمعه قرائت نماید، همواره در حفظ و امان الهی بوده و آفت ها و بلاها در زندگی دنیایی، از او دفع می شود. روزی فراوانی از جانب خداوند به او داده می شود و از سوی شیطان و حاکمان ستمگر، آسیبی به مال و فرزندان و بدن او نمی رسد و اگر در همان روز یا شب جمعه بمیرد خداوند او را شهید به شمار آورده و در رمز قیامت در شمار شهدا خواهد بود و در بهشت هم درجه با شهیدان است(2)

آثار و برکات سوره
1) قرائت این سوره بر بالین محتضر، جان دادن را برای او آسان می کند.
سلیمان جعفری می گوید: امام کاظم علیه السلام را دیدم که به فرزندش قاسم فرمود: برخیز و در کنار بستر برادرت سوره صافات را قرائت نما. سلیمان می گوید: قاسم چنین کرد و وقتی به آیه«هم اشدّ خلقا ام من خلقنا» رسید عمر برادر پایان یافت. آنگاه یعقوب بن جعفر به امام رو کرد و گفت: پیش از این برای کسی که در حال مرگ بود، سوره یس را قرائت می کردیم اما امروز شما فرمودید که سوره صافات را بخوانند. امام فرمود: سوره صافات را بخوانند. امام فرمود: سوره صافات را نزد هر مؤمنی که به سختی در حال جان دادن است بخوانند، خداوند مرگش را سریع و آسان می کند(3)

2) راه اجابت دعا
از دیگر برکات قرائت سوره اجابت دعاست. از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است: که هر کس سوره «یس» و «صافات» را در روز جمعه قرائت کند و آنگاه دعا کند، خداوند خواسته اش را اجابت می کند.(4)

مرحوم طبرسی نیز در کتاب مکارم الاخلاق آورده است: در روایت است که سوره صافات را برای دستیابی به شرف و جاه در دنیا و آ خرت خوانده می شود(5)

3) جهت حصول آرامش
امام صادق علیه السلام فرموده است: اگر انسانی که دچار اضطراب و ترس است، از آب نوشته این سوره، استحمام کند آرامش می یابد(6)

4) تسکین درد
در کتاب المصباح کفعمی آمده: اگر کسی سوره صافات را بنویسد و پس از شستن آن، بدنش را با این آب بشوید دردهایش برطرف می شود(7)

5) ترس از عقرب گزیدگی
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: هر کس از عقرب گزیدگی می ترسد آیات 81-79 این سوره را بخواند خداوند او را از این ترس ایمن می کند(8)

پی نوشت ها :
(1) مجمع البیان، ج8، ص293
(2) ثواب الاعمال، ص112
(3) الدعوات، ص251
(4) الدر المنثور، ج5، ص270
(5)مکارم الاخلاق، ص 364
(6) تفسیرالبرهان، ج4، ص590
(7)المصباح کفعمی، ص 457
(8) الخصال، ص 619

منبع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی ،صص 190-189»

موضوعات: فضیلت وخواص سوره صافات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-01-18] [ 11:52:00 ب.ظ ]





فضیلت و خواص سوره یس
یس، و نام های دیگرش «عزیزه؛ معمّه(شامل شونده)، مدافعه قاضیه(دفع کننده برآورده) سی و ششمین سوره قرآن است که مکی و دارای 83 آیه است.
از رسول گرامی اسلام روایت شده قرائت کننده این سوره نزد خداوند شریف خوانده می شود و این سوره برای قاری خود شفاعت می کند.
در روایتی دیگر از ایشان آمده: سوره «یس» در تورات «معمّه: شامل شونده» نام دارد چون خیر دنیا و آخرت را شامل حال قرائت کننده خود می کند و بلاهای دنیا و سختی های آخرت را از او دور می کند.
و نیز «قاضیه: دفع کننده برآورنده» نامیده می شود چون از قاری خود، هر بدی را دفع کرده و همه حاجت های او را روا می کند و قرائت آن سوره پاداشی برابر بیست حج دارد. و گوش سپردن به صدای قرائت آن، معادل با ثواب هزار دینار انفاق در راه خداست.(1)
در فضیلت این سوره از حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده: هر کس سوره «یس» را قرائت نماید مانند آن است که ده بار قرآن را ختم نماید(2)
ایشان همچنین فرمودند: هر کس سوره «یس» را برای رضای خدا بخواند خداوند او را خواهد بخشید و اجری همانند 12 ختم قرآن به او خواهد داد و اگر برای مریض در شرف مرگی خوانده شود، به تعداد حروف این سوره 10 فرشته نزد او به صف شده و برای او استغفار کرده و شاهد قبض روحش بوده و جنازه اش را تشییع می کنند و بر او نماز گزارده و شاهد دفنش هستند(3)
از ابی بصیر روایت شده که حضرت صادق علیه السلام فرمودند: براستی برای هر چیزی قلبی است و قلب قرآن سوره یاسین است هر کس آن را قبل از خواب یا در روز، قبل از آنکه شام شود بخواند در آن روز از محفوظین و بهره مندان باشد تا آنکه شام کند و هر کس در شب قبل از خواب آن را تلاوت کند خداوند بر وی 1000 فرشته بگمارد تا او را از شر بدی و هر شیطان رانده شدهو هر آسیب حفظ کنند و هر گاه در همان روز بمیرد خداوند او را وارد بهشت گرداند و 30 هزار فرشته هنگام غسلش گرد آیند و برای او طلب آمرزش کنند و با استغفار او را مشایعت و بدرقه نمایند تا کنار قبر، و چون او را به قبر برند آن فرشتگان جمله در قبر با وی درآیند و خدا را عبادت کنند و ثواب او را به مرده دهند و قبرش تا هر کجا که چشم ببیند فراخ گردد و از فشار قبر ایمن باشد و همیشه از قبرش تا آسمان نوری تابان باشد تا اینکه خداوند او را از قبر بیرون آرد و چون او را برانگیخت فرشتگان خدا با او هستند و بدرقه اش کنند و با وی به گفتگو پردازند و به رویش لبخند زنند و به هر خیر و نیکی مژده اش دهند تا او را از صراط و میزان بگذرانند و در پایگاه قربی او را بدارند که هیچ مخلوقی را جز مقربان و فرستادگان حق آن مقام و منزلت و قرب را باشد، و وی با پیامبران در آن درگاه نزد خدای تعالی باز ایستد و با غمخواران غم نخورد و با اندوهگینان اندوه نکشد و با زاری کنندگان زاری نکند.
آنگاه خداوند تعالی گوید: ای بنده من شفاعت کن هر که را خواهی ،که شفاعت را درباره همه بپذیرم و حاجت بخواه که هر چه خواهی به تو دهم پس وی حاجت را از خدا بخواهد که برآورده شود و شفاعت کند که پذیرفته گردد و حساب او را چون دیگران نکشند و در آنجا چون دیگران بازداشت نشود و چون از زبونان و خوار شدگان زبون و خوار نگردد و به نکبت گناه و عمل زشتی که از او سر زده گرفتار نشود و برات آزادی او را سر گشاده بدو دهند تا اینکه از درگاه الهی به زیر آید و همه مردم از روی تعجب گویند: «سبحان الله» این بنده را حتی یک گناه نبود او از همدمان محمد صلی الله علیه و آله وسلم خواهد شد.
از جابر جعفی روایت شده که امام باقر علیه السلام فرمودند: هر کس سوره یاسین را در عمر خود یک بار بخواند خداوند به شماره تمام آفریده هایش در این جهان و آن جهان و آنچه در آسمان است به عد هر یک 2000 حسنه در نامه عملش ثبت فرماید و به همین مقدار از گناهان او محو سازد و دچار تنگدستی و زیان و بدهکاری و خانه خرابی نشود و بدبختی و دیوانگی نبیند و مبتلا به جذام و وسواس و دودلی و بیماری های مضر نگردد و خداوند سختی و دشواری مرگ را بر او آسان کند و خود متصدی و مباشر قبض روح او باشد و از جمله کسانی خواهد بود که خداوند فراخی زندگی او را به عهده گرفته و ضامن خوشحالی او هنگام مرگ گردیده و خشنودیش را آخرت تضمین کرده و همه فرشتگان آسمان و زمین را خطاب فرموده که من از بنده راضی هستم پس برای او آمرزش بطلبید.(4)
آثار و برکات سوره
1) آثار دهگانه قرائت سوره یس:
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به امیرالمؤمنین فرمودند: ای علی! «یس» را بخوان که در آن ده اثر است: هر که آن را قرائت کند:
1) اگر گرسنه باشد سیرگردد؛
2) اگر تشنه باشد، سیراب گردد؛
3) اگر عریان باشد، پوشانیده گردد؛
4) اگر عزب باشد، ازدواج کند؛
5) اگر ترسان باشد، امنیت یابد؛
6) اگر مریض باشد، عافیت یابد؛
7) اگر زندانی باشد، نجات یابد؛
8) اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود؛
9) نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد؛
10) اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند.(5)
2) پیدا شدن گمشده
شخصی به امیرالمؤمنین علی علیه السلام عرض کرد: بفرمایید وقتی چیزی یا کسی گم می شود چه باید بکنم؟
حضرت فرمودند: دو رکعت نماز بخوان و در هر دو رکعت بعد از حمد «یس» بخوان و بعد از آن بگو: یا هادی الضالّهِ رُدَّ عَلَیَّ ضالَّتی» ای هدایت کننده گمشدگان، گمشده ام را به من برگردان.
شخص می گوید: من این کار را کردم و بعد از مدتی خداوند گمشده ام را به من برگرداند(6)
3) جهت امنیت یافتن از چشم زخم و شر جن
در کتاب المصباح امده: هر کس سوره «یس» را با خود همراه داشته باشد از چشم زخم و از شر جنیان در امان بوده و خواب های خوش می بیند.(7)
6) داشتن قلبی نیرومند و ذهن قوی
اگر می خواهید قلبی نیرومند و ذهنی قدرتمند داشته باشید به سخن امام صادق علیه السلام عمل کنید که فرمود: هر کس در نهم شعبان سوره «یس» را با گلاب و زعفران نوشته و بنوشد در حفظ و امان خواهد بود و قلبش نیرومند و ذهنش قوی می گردد.(8)
7) برای دیدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم در خواب
در حاشیه زادالمعاد علامه مجلسی آمده جهت دیدن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در خواب، سه شب و هر شب سی مرتبه «آیه 42 یس» را بخواند.(9)
8) رفع فقر
جهت رفع فقر هر بامداد «آیه 68 یس» را قرائت کند.(10)
9) دوای دردها
از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است: هر کس سوره یس را نوشته و پس از شستن از آب آن بنوشد در درونش هزار گونه دوا و نیز هزار گونه نور و یقین و برکت و رحمت را وارد کرده است و هر گونه دردی را از او دور می کند. (11)
ختم مجرب
برآورده شدن حاجت مشروع
1) یکی از برزگان و عارفان می گوید:
سوره یاسین را بسیار می خواندم و هر حاجتی که داشتم به تلاوت این سوره به این شکل مداومت می نمودم.
در سوره یس هفت «مبین» وجود دارد؛ به هر مبین که رسیدی این دعا را 3مرتبه بخوان:
«بسم الله الرحمن الرحیم، سبحان المنفّس عن کل مدیون، سبحان المفرج عن کل محزون، سبحان الناصر عن کل مظلوم، سبحان المخلص عن کل مسجون، سبحان من جعل خزائنه بین الکاف و النون، سبحان انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون، سبحان الذی بیده ملکوت کل شی و الیه ترجعون.»(12)
2) از حضرت سلمان فارسی رحمة الله روایت شده اگر کسی ده روز بعد از نماز صبح قبل از سخن گفتن با کسی، سوره یس را بخواند و این دعا را قبل از تلاوت سوره مزبور ده مرتبه بخواند بعد سوره را بخواند هر حاجتی را که بخواهد انجام شود. انشاءالله زیرا که اسم اعظم خداوندی در این دعا است ودعا است:
«بسم الله الرحمن الرحیم، یا قدیم یا دائم یا حی و یا قیوم یا فرد و یا وتر یا واحد یا احد یا صمد یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد و صلی الله علی محمد و اله اجمعین برحمتک یا ارحم الراحمین.»(13)
3) کسی که می خواهد مشکلش حل شود شب جمعه، چهار رکعت نماز بخواند و به این ترتیب که می آید:
در رکعت اول: بعد از سوره «حمد» سوره «یس» را بخواند و سپس به رکوع رود و هنگامی که سر از رکوع بر می دارد صد مرتبه این ذکر را بگوید:
«واذا سلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی ولیومنوا بی لعلهم یرشدون» (بقره، 186).
در رکعت دوم: حمد را دو مرتبه، سوره «یس» را یک مرتبه بخواند و بعد از آن قنوت را بجای آورد و به رکوع رفته و پس از سر برداشتن از رکوع همان ذکر (بقره، آیه 186) را صد مرتبه تکرار کند و به سجده رود و پس از دو سجده تشهد را بخواند اما بدون سلام برخیزد مثل کاری که در نماط طهر انجام می دهد.
در رکعت سوم: «حمد» را سه مرتبه و «یس» را یک بار و رکوع را بجای آورد و پس از سربرداشتن از رکوع این ذکر را صد مرتبه بگوید: «فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم»(بقره، آیه 137).
در رکعت چهارم: حمد را چهار مرتبه بخواند و «یس»را یکبار بخواند و بعد از رکوع بگو: «یا ربِّ إدْفَعْ عَنّی الضُّرَّ وَ انْتَ اَرْحَمُ الراحِمینْ» .
پس از دو سجده و تشهد و سلام به سجده برود و پیشانی را برزمین بگذارد و صد مرتبه این ذکر را بگوید: «استغفرالله» و بعد از آن گونه راست را بر زمین بگذارد و صد مرتبه بگوید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد» و بعد گونه چپ را بر زمین بگذارد و بگوید: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» (یس، 82) و پس از آن حاجت را بخواهد که انشاءالله برآورده خواهد شد.(14)
4) برای برآورده شدن جمیع حاجات و سایر مهمات مجرب است به هر نیت که باشد سه نوبت سوره «یس» بخواند و هر نوبت که می خواند احتیاط می کند هرگاه به لفظ مبین می رسد یک انگشت خود را را گره می کند بعد از آنکه سوره را تمام کرد سه نوبت این دعا را بخواند:
«سبحان المفرج عن کل مهموم سبحان المنفس عن کل مدیون سبحان من جعل خزائنه بین الکاف و النون انّما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی ء و الیه ترجعون یا مفرج الهم فرج یا مفرج الهم فرج یا مفرج.» (15)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
(1) مجمع البیان،ج8، ص254
(2) الدر المنثور، ج5، ص 256.
(3) مجمع البیان، ج8، ص 254.
(4) درمان با قرآن، صص82-79
(4)الدعوات، ص215
(5)المصباح کفعمی، ص182
(7)المصباح کفعمی، ص313
(8) مستدرک الوسائل، ج4، ص313
(9)زاد العماد، ص511
(10) همان، ص490
(11)مجمع البیان، ج8، ص254
(12) قرآن درمانی روحی و جسمی، ص187
(13)گوهر شب چراغ، ج2، ص18
(14)بحارالانوار، ج89، ص321
(15)کشکول ارومیه ای،ص148
منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی محسن آشتیانی، سید محسن موسوی؛ و درمان با قرآن،محمدرضا کریمی»

موضوعات: فضیلت و خواص سوره یس  لینک ثابت
 [ 11:43:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره فاطر

فاطر و نام دیگرش «ملائکه» (1) سی و پنجمین سوره قرآن است که مکی و 45 آیه دارد.
در فضیلت این سوره از حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده: هر کس سوره فاطر را قرائت کند در روز قیامت سه در از درهای بهشتی او را صدا می زند که از هر کدام از این سه در که خواست وارد شود.(2)
از امام صادق علیه السلام نیز در باب قرائت سوره های «حمدین» (فاطر،سبأ) آمده: هر کس که این دو سوره را در شب قرائت کند، همواره در آن شب در حفظ و امان خداوند و وکیلان او خواهد بود و اگر در روز این سوره ها را بخواند هیچ امر ناخوشایند و مکروهی به او نمی رسد و از خیر دنیا وآخرت چیزهایی به او داده می شود که به ذهنش خطور نکرده است(3)
آثار وبرکات سوره
1) اثری عجیب
در تفسیر البرهان به نقل از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم آمده: هر کس سوره فاطر را بنویسد و در ظرف در بسته چوبی قرار دهد و آن را در دامن کسی که متوجه نیست بیفکند آن شخص نمی تواند از جای خود برخیزد تا آنگاه که آن ظرف را از دامن او بردارند(4)
از امام صادق علیه السلام نیز روایتی به همین مضمون آمده: هر کس سوره فاطر را بنویسد و در ظرف یا پوششی نهاده و با شخصی همراه کند، آن شخص نمی تواند از آن مکان خارج شود تا وقتی که ان نوشته را از او بردارند و اگر آن را در دامن شخصی بدون التفات او بیفکنند تا وقتی آن نوشته بر دامن اوست نمی تواند از جای خود برخیزد(5)
2) رشد تجارت و سود فراوان
هر کس دو آیه «30-29» سوره فاطر را در 4 پارچه پنبه ای نو و پاک بنویسد و در مکان تجارت خود قرار دهد، موجب رشد تجاری او و سود فراوان می شود(6)
3) ایمن شدن از زلزله و خراب شدن خانه
امام صادق علیه السلام فرمودند: هر گاه در شب و هنگام خوابیدن از وقوع زلزله و خراب شدن خانه می ترسی آیه «41 سوره فاطر» را قرائت کن(7)
پیامبر گرامی اسلام نیز فرمودند: امان امتم از فرو ریختن ساختمان این آیه «41 فاطر» است(8)
4) درمان بیماری صرع
معاویه بن وهب می گوید: نزد مولایم امام صادق علیه السلام بودم مردی از اهل مرو خدمت ایشان بود که پسرش به بیماری صرع مبتلا بود و ان مرد از این گرفتاری شکایت کرد. امام صادق علیه السلام فرمود او را به نزد من بیاور و بعد با دستان مبارکش سر کدک مبتلا به صرع را مسح کرد و این آیه را قرائت فرمود: «آیه 41 سوره فاطر»(9)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
(1)درمان با قرآن، ص77
(2)مجمع البیان، ج8، ص230
(3) ثواب الاعمال، ص110
(4) تفسیرالبرهان، ج4، ص523
(5) همان
(6) المصباح کفعمی، ص456
(7) مکارم الاخلاق، ص290.
(8) همان
(9) الامالی شیخ طوسی، ص672
منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی محسن آشتیانی، سید محسن موسوی؛ و درمان با قرآن،محمدرضا کریمی»

 

موضوعات: فضیلت و خواص سوره فاطر  لینک ثابت
 [ 11:31:00 ب.ظ ]




فضیلت و خواص سوره سبأ
سبأ و نام دیگرش «داوود» (1) سی و چهارمین سوره قران است که مکی و 54 آیه دارد.
در فضیلت این سوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم فرموده اند: هر کس که سوره سبأ را قرائت کند همه پیامبران الهی روز قیامت با او رفیق و همراه بوده و با او مصافحه می کنند(2)
امام صادق علیه السلام نیز فرموده اند: هر کس سوره های سبأ و فاطر را در شب قرائت کند، همواره در آن شب در حفظ و امان خداوند و وکیلان او خواهد بود و اگر در روز این سوره ها را بخواند هیچ امر ناخوشایند و مکروهی به او نمی رسد و از خیر دنیا وآخرت چیزهایی به او داده می شود که به ذهنش خطور نکرده است(3)
آثار و برکات سوره
1) ایمن شدن و فرو ریختن ترس
در برکات این سوره از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده: هر کس سوره «سبأ» را بنویسد و بر خود بیاویزد هیچ حیوان و جنبنده آزار دهنده ای به او نزدیک نمی شود و اگر نوشته این سوره را بشوید و از آن بنوشد و مقداری از آن را بر خود بپاشد، اگر از چیزی می ترسد، ایمنی یافته و ترسش می ریزد و اگر صورتش را با آن بشوید نیز ترس و هراسش از بین می رود(4)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
(1)درمان با قرآن، ص76
(2) مجمع البیان، ج7، ص 190
(3) ثواب الاعمال، ص110
(4) تفسیرالبرهان، ج4، ص 504
منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی محسن آشتیانی، سید محسن موسوی؛ و درمان با قرآن،محمدرضا کریمی»

 

موضوعات: فضیلت و خواص سوره سبأ  لینک ثابت
 [ 11:20:00 ب.ظ ]




رهبر معظم انقلاب:

قبل از ظهور مهدی موعود، در میدانهای مجاهدت، انسانهای پاک امتحان میشوند

 در کوره‌های آزمایش وارد میشوند و سربلند بیرون میآیند

۱۳۷۰/۱۱/۳۰

موضوعات: رهبر معظم انقلاب:  لینک ثابت
 [ 08:45:00 ب.ظ ]





خرج کردن برای امام زمان(عج)

آیا میدانید فرق پاداش مبلغی که انسان در راه امام زمان ارواحنا له الفدا خرج میکند با پاداش مبلغي كه در سائر امور خیر خرج ميكند چيست ؟

امام صادق ع فرمودند:

يك درهم مالي كه براي امامت صرف كني برتر است از دو ميليون درهم كه در ديگر امور خير خرج كني !!

اصول کافی ج 2 ص 156

مکیال المکارم مترجم جلد 2 ص ٣٥٢)

موضوعات: خرج کردن برای امام زمان(عج)  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ب.ظ ]





مظلومیت امام زمان(عج)

وقتی امام زمان(عج) از مظلومیت خودمی گويند:

«شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی ما را نمی خواهند؛

اگر ما را بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد.»۱

یکی از علمای وارسته و برجسته ی نجف به کربلای معلّی مشرّف می شود و در حرم مطهّر حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام به محضر حضرت مهدی أرواحنا فداه شرف یاب می گردد.

امام زمان علیه السّلام به او می فرمایند:

«فلانی، ببین این جا که (در کنار ضریح جدّ غریبم و زیرگنبد طلای آن) دعا مستجاب است. مردم به فکر من نیستند و برای فرج من دعا نمی کنند.»

سپس آن حضرت تصرّف ولایی می فرمایند و آن عالِم ربّانی خواسته های مردم را می شنود که هر کدام برای حوایج خصوصی خود دعا می کنند. امام علیه السّلام می فرمایند:

«شنیدی؟! حتّی یک نفر از این زائرین نگفت: خدایا، فرج مهدی را برسان!»۲

منبع:

۱. شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ۱۵۵:۱ ، با اندکی تصرّف.

۲. مجله ی موعود ش۱۳، مقاله ی آقای هاشمی نژاد.

موضوعات: مظلومیت امام زمان(عج)  لینک ثابت
 [ 08:33:00 ب.ظ ]






دعای عهد

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده:

هركه چهل صبحگاه دعای عهد را بخواند،از ياوران قائم‏ ما باشد،و اگر پيش از ظهور آن حضرت از دنيا برود،خدا او را از قبر بيرون آورد،كه در خدمت آن حضرت باشد،و حق تعالى‏ بر هر كلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد،و هزار گناه از او محو سازد

 


11 نکته از دعای عهد

1- علاقه به امام زمان بايد جمعي باشد

در دعاي عهد داريم که: «اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَانَا الْإِمَامَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات‏»، به امام زمان ابلاغ کن، از طرف چه كسي؟ «عَنْ جَمِيعِ» از طرف همه‌ مؤمنين و مؤمنات «عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات‏» اين خودش يک مطلب مهمي است

2- امام جهاني بايد مريدش هم جهاني فکر کند

وقتي زيارت مي‌رويم بگوييم که اين زيارت به نيابت از همه‌ي مؤمنين و مؤمنات. صدقه مي‌دهيم بگوييم دفع بلا از همه‌ي مؤمنين و مؤمنات بشود نگوييم خدايا، مؤمنيني که در اين مسجد نماز خواندند بيامرز. حالا مؤمنيني که در مسجد ديگر نماز خواندند چه؟ همه را بگو.

چرا مي‌گويي: خدايا کساني که در اين هيأت سينه زده‌اند. چقدر تنگ نظر هستي! چقدر فکر کوچک است. مگر تو منتظر امام بين المللي نيستي؟ امام جهاني بايد مريدش هم جهاني فکر کند. کسي که منتظر اصلاح عمومي است، بايد خودش هم عمومي فکر کند. خودم و بچه‌ام و هيأت‌ام و مسجدم و برايش هيچ فرقي نکند. «عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات»

3- علاقه‌ به امام زمان ارواحنا له الفداء بدون مرز است

اين علاقه بدون مرز، از کجاي دعاي عهد فهميده مي‌شود؟ اين جمله كه مي‌گويد: «فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا» در مشرق‌ها و مغرب‌ها، «وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا» زمين‌هاي هموار و کوهستاني، «وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا» دريا و خشکي، ببينيد اين دعا چقدر سازنده است. چه اصراري داريم که بگوييم من چه هستم و من چه هستم؟ همه، دريا و خشکي. سطحي و کوهستاني، مشرق و مغرب، علاقه بدون مرز. خيلي قشنگ است.

4- شريک کردن والدين در دعا و زيارت براي امام زمان ارواحنا له الفداء

در دعاي عهد مي‌گوييم اي امام زمان سلام مي‌کنم از طرف خودم، و از طرف «والِدَيَّ» پدر و مادرم و «وُلدي» فرزندانم؛ يعني هم نسل گذشته، هم نسل آينده را در نظر مي‌گيريم.

5- چه مقدار به امام زمان ارواحنا له الفداء صلوات بفرستيم؟

اين دعا مي‌گويد که: «وَ زِنَةَ عَرْشِ اللَّه‏ وَ مِدَادَ کَلِمَاتِه‏» به مقدار وزن عرش خدا و به مقدار کلمات الهي، «وَ مُنْتَهَى رِضَاه‏» به اندازه آخرين درجه‌ي رضايت او، «وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ کِتَابُهُ» ‏به عدد آنچه کتاب شمارش کرده، «وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُه» به عدد علمت، يعني مهدي جان! اي امام زمان، سلام بر تو به عدد وزن عرش، به عدد هرچه که نوشته شده، به عدد هرچه خدا بر آن علم دارد… به تو سلام و درود مي‌فرستم.

6- اعلام هر روزه علاقه به امام زمان

يک کسي هرروز زنگ مي‌زند که آقا دوستت دارم. مي‌گويد: «اللَّهُمَّ أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي کُلِّ يَوم» مهدي جان، امروز و هر روز، «اُجَدِّدُ» يعني بيعتم را تجديد مي‌کنم.

7- علاقه‌ رو به رشد

علاقه‌ي رو به رشد، يعني چه؟ مي‌گويد: «عَهْداً» بعد از عهداً مي‌گويد «وَ عَقْداً» بعد از عقداً مي‌گويد «وَ بَيْعَةً» الله اکبر! چه خبر است؟ مهندسي‌اش را مي‌بينيد.

عهد يعني تعهد، در دعاي عهد مي‌گوييم: اي امام زمان سلام و صلوات بر تو، اين سلام من عهد است. يعني با تو تعهد مي‌کنم. تعهد مي‌کنم يعني قرار مي‌گذارم بين خودم و خدا، بعد مي‌گويد: «عهد» کم است. پررنگش کن، «عقد». دو نفر ممکن است با هم عهد ببندند، وعده داشته باشند، اما به هم گره نخورند. «عقد» يعني گره. ممکن است عهد باشد، عقد هم باشد، اما تسليم نباشد. مي‌گويد: «وَ بَيْعَةً»، تسليم است. يعني باز هم پررنگش مي‌کند. «عهداً» تعهد با حضرت مهدي ارواحنا له الفداء، «عقداً» عقد با امام زمان ارواحنا له الفداء، «وَ بَيْعَةً» بيعت کنيد با او و تسليم شويد.

8- علاقه‌ افتخارآميز

چقدر خوب است اين تابلو شود. علاقه‌ حتمي، مي‌گويد: «فِي رَقَبَتِي» يعني به گردن من، «رَقَبَ» يعني گردن. ممکن است کسي علاقه داشته باشد ولي افتخار نکند. مي‌گويد: نه، علاقه‌ افتخار آميز.

9-علاقه همراه با همه‌ مراحل

در دعاي عهد مي‌گويد: «وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ» تمام مراحل حضور را داشته باشم. آخر گاهي وقت‌ها انسان يک کسي را دوست دارد در حدي که مثلاً يک ميليون به او وام بدهد. ولي مي‌گويد: همسفر باشم، مي‌گويد: نه، همسفر نه، بابا اين پول را بگير و خودت برو. عقب ما نيا. گاهي يک کسي مي‌گويد: عقب من بيا، پولت نمي‌دهم اما مي‌خواهي بيايي در ماشين سوار شو تو را ببريم. يعني از يک جهت يک جايي پررنگ است، يک جايي کمرنگ است.

دعا مي‌گويد: خدايا قرار بده مرا «أَنْصَارِهِ»، «وَ أَشْيَاعِهِ»، شيعه يعني دنباله رو يعني من دنبال تو هستم، «انصار» و نصرت در جايي است که نياز به کمک هست. «وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ» از تو دفاع مي‌کنم. اگر کسي بگويد بالاي چشمت ابرو است، برخورد مي‌کنم. «وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ» ما اجازه نمي‌دهيم که کسي جسارت کند. غيرت ديني داريم. تعصب داريم و افتخار هم مي‌کنيم. اينکه مي‌گويند: تعصب بد است.

آدم متعصبي است، تعصب در کار شخصي بد است. تعصب روي لهجه، فارس از فارس، ترک از ترک، لر از لر، عرب از عرب، عجم از عجم، اين تعصب‌ها بد است. يعني به خاطر لهجه کمکش مي‌کنم. به خاطر همشهري گري تعصب مي‌کنم.

در انتخابات مي‌گويم چون اين همشهري من است. فاميل من است. همسايه‌ من است. اين تعصب‌ها بد است. اما اگر فهميدي يک چيزي حق است، ديگر، باقي‌ها باطل است. آنجا که حق است بايد تعصب داشته باشي. انحصار طلبي در حق خوب است. اولين انحصار طلب، خود خداست. چون مي‌گويد: «لا اله» هيچکس را قبول ندارم، «الا الله»! جز خدا، باقي‌ها را دور بريز.

10- علاقه‌ عاشقانه

در دعا مي‌گويي: «طَائِعاً غَيْرَ مُکْرَهٍ» يعني مهدي جان، من که در دعاي عهد با تو سلام مي‌کنم، از روي عشق زيارت مي‌کنم نه روي اکراه!

11-علاقه و عمل در خط رضايت او

«عَلَى طَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ رَسُولِک‏» يعني مهدي جان من را از شيعيان قرار بده، منتها طبق آن چيزي که تو گفتي. هر استقامتي مهم نيست. استقامتي مهم است که «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/۳۰) استقامت براساس الله باشد. اين مهم است. «کَما أُمِرْت‏» (هود/۱۱۲) يعني همانطور که مأمور هستي. يعني طبق امر ما استقامت کن نه طبق يکدندگي و لجبازي و سليقه. اگر کسي يک سليقه‌اي داشت و روي سليقه‌اش هم استقامت کرد، اين استقامت نيست، يکدندگي است.

استقامتي ارزش دارد «کَما أُمِرْت‏»، که طبق مأموريت باشد. استقامتي ارزش دارد که در خط خدا و رسول خدا و ولي خدا باشد: «عَلَى طَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ رَسُولِک‏»

منبع:حجت‌الاسلام والمسلمين محسن قرائتي

موضوعات: 11 نکته از دعای عهد  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ب.ظ ]




آیا از امام زمان خود غفلت داریم؟

یکی از معانی غفلت این است که انسان

به واسطه کثرت اشتغالات دنیوی و صفات رذیله نفسانی،

از خدا و اوامر و نواهی‌اش،غافل

و فقط به فکر خود و عینیت و شخصیت و عزت و آبرویش است.

وقتی انسان از خدا و ولایت فاصله گرفت، غافل است.

غفلت باعث پیروی از هوای نفس می‌شود.

انسان که غافل شد، دنبال نفس و صفات رذیله می‌دود،

اما امام سجاد علیه‌السلام هشدار می‌دهد

که انسان باید همیشه از خدا بخواهد در خواب غفلت نباشد.

همیشه در فکر حیات ۴ روزه دنیا نباشد

و حداقل بخشی از روزش را هم به فکر آخرت باشد.

ائمه علیهم‌السلام همیشه به مبدأ وصل هستند و لحظه‌ای غافل نیستند.

وصل دائمی و عدم غفلت‌شان هم مثل این است که

ما پادرد، کمردرد یا سردرد داشته باشیم و حسابی هم اذیت‌مان کند،

اما در عین درد داشتن، با مردم هم صحبت ‌کنیم. درد را فراموش نمی‌کنیم.

آیت الله ناصری

موضوعات: آیا از امام زمان خود غفلت داریم؟  لینک ثابت
 [ 08:15:00 ب.ظ ]






 

زندگینامه: سردار سرلشکر قاسم سلیمانی

قاسم سلیمانی در سال ۱۳۳۵ در روستای کوهستانی و دورافتاده قنات ملک در استان کرمان به دنیا آمد.

وی در 12 سالگی، پس از پایان تحصیـلات دوره ابتدایی، زادگاه خود را ترک کرد و مشغول به کار بنایی در کرمان شد.

چندی بعد به عنوان پیمانکار در سازمان آب مشغول به کار شد و در همان سال‌ها نیز فعالیت‌های انقلابی خود را آغاز کرد.

وی پس از پیروزی انقلاب، به عضویت مجموعه «سپاه افتخاری» که به وسیله پدر شهید قاضی تاسیس شده بود، درآمد.

با شروع جنگ تحمیلی، وی راهی جبهه شد و کمی بعد، فرمانده بسیجی‌های هم‌ولایتی‌اش شد و سپس لشکری از همین بسیجی‌ها تشکیل داد و به لشکر ۴۱ ثارالله شهرت یافت.

وی در طول دوران دفاع مقدس، با لشکر تحت‌ امر خود در عملیات‌های زیادی از جمله، والفجر 8، کربلای 4، کربلای 5 و تک شلمچه حضور موثر داشت.

با پایان جنگ، لشکر 41 ثارالله به فرماندهی سردار سلیمانی به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی کشور هدایت می‌شدند.

وی در سال ۱۳۷6، از سوی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، فرماندهی کل قوا، به تهران فراخوانده و مسوولیت سپاه قدس به او سپرده شد.

قاسم سلیمانی پس از دوران دفاع مقدس تا زمانی که به سمت فرماندهی سپاه قدس منصوب شد، با باندهای قاچاق مواد مخدر در نزدیکی مرزهای ایران و افغانستان جنگید.

منبع سایت همشهری آنلاین

 

موضوعات: زندگینامه: سردار سرلشکر قاسم سلیمانی  لینک ثابت
 [ 08:11:00 ب.ظ ]




سفارش علمای بزرگ به نماز اول وقت 

یکی از نکات مشترک تمام علما و مراجع بزرگوار شیعه اقامه نماز در اول وقت و سفارش به آن است.

1* مرحوم سید مرتضی (متوفای 436) در وصیت نامه خود ذکر می کند:
«من علاقه‎مند به نماز و عاشق راز و نیاز با خدا بودم و از آن لذت فراوان می‎بردم و همیشه قبل از رسیدن وقت نماز برای آن لحظه شماری می‎کردم.»

2* آیت الله العظمی بهاء الدینی (ره) در توصیه ای عرفانی همگان را این گونه پند می دهند:
«اگر می‎خواهید برکاتی نصیبتان شود نماز اول وقت بخوانید.»

3* آیت الله العظمی اراکی در جواب این سۆال که برای اِزدیاد محبت به حضرت حق و ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف چه کنیم؟ مرقوم فرمودند:
«گناه نکنید و نماز اول وقت بخوانید.»

4* آیت الله العظمی سید علی قاضی طباطبایی (ره) می فرمودند:
« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من آب دهان بیندازد.»

5* آیت الله العظمی بهجت (ره) می فرمایند:
«اگر کسی مقید باشد نماز را اول وقت بخواند، به جایی که باید برسد خواهد رسید.»

6* یکی از ویژگی های آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره) اهتمام شان به اقامه نماز به ویژه نماز صبح در اول وقت بود. ایشان کسی است که نماز جماعت صبح در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها را بنیان گذاردند. خود ایشان در یادداشتی این گونه می فرمایند:
«هنگامی که در قم سکونت کردم (1343) صبح ها در حرم حضرت معصومه (علیها السلام) اقامه نماز جماعت نمی‎شد و من تنها کسی بودم که این سنت را در آن جا رواج دادم و از شصت سال پیش به این طرف صبح زود و پیش از باز شدن درهای حرم مطهر و زود‎تر از دیگران می‎رفتم و منتظر می ایستادم. در زمستان ها بیلچه‎ای کوچک به دست می‎گرفتم و راه خود را به طرف صحن باز می‎کردم تا خود را به حرم برسانم. در آغاز خود به تنهائی نماز می‎خواندم. تا پس از مدتی یک نفر به من اقتدا کرد و پس از آن افراد دیگر هم آمدند و به این ترتیب نماز جماعت را در حرم آغاز کردم.»

7* حضرت امام خمینی (ره) نماز اول وقت را به هیچ چیزی ترجیح نمی دادند. حجت الاسلام انصاری این خاطره را درباره اهمیت نماز اول وقت در سیره عملی امام خمینی نقل می کنند:
«امام در روزهای آخر عمرشان می‎خواستند بخوابند به من فرمودند: اگر خوابیدم برای اول وقت نماز صدایم بزن گفتم: چشم؛ دیدم اول وقت شد و امام خوابیده‎اند حیفم آمد صدای شان بزنم ـ عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدای شان نزنم بهتر است. چند دقیقه‎ای از اذان گذشت و امام چشم های شان را باز کردند. گفتند:‌ وقت شده؟، گفتم: بله. امام فرمودند: چرا صدایم نزدی؟ گفتم: ده دقیقه بیش تر وقت نگذشته است. گفتند: مگر من به شما نگفتم ـ امام سپس فرزندش را صدا زدند که «احمد بیا » و فرمودند: ناراحتم، از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده‎ام؛ چرا الان که پایم لب‎گور است، ده دقیقه تأخیر افتد.»

8* مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای:
«در زمان ریاست جمهوری بارها جلسات هیأت دولت یا شورای جنگ را برای نماز قطع کردم و به این اصل معتقد بوده و هستم که اگر کار به نماز برمی خورد باید کار را تعطیل کرد و نماز خواند، و استدلالم هم این است که وقتی ندا می آید «حیّ علی الصلاة»، این خیلی تجاهر و وقاحت می خواهد که خدا شما را به نماز بخواند و شما چشم در چشم دیگران بدوزید و توجهی نکنید؛ این لوث کردن ارزش نماز است.»

منبع: پرسمان دانشجو

موضوعات: سفارش علمای بزرگ به نماز اول وقت  لینک ثابت
 [ 08:03:00 ب.ظ ]





مادر شيطانها (صدقه)

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

سيد نعمت الله جزايري در كتابش نقل مي كند : كه در يك سال قحطي شد ، در همان وقت واعظي در مسجد بالاي منبر مي گفت : كسي كه بخواهد صدقه بدهد ، هفتاد شيطان ، به دستش مي چسبند و نمي گذارند كه صدقه بدهد .
مو مني اين سخن را شنيد و با تعجب به دوستانش گفت : صدقه دادن كه اين حرفها را ندارد ، من اكنون مقداري گندم در خانه دارم ، مي روم آنرا به مسجد آورده و بين فقراء تقسيم مي كنم .
با اين نيت از جا حركت كرد و به منزل خود رفت . وقتي همسرش از قصد او آگاه شد شروع كرد به سرزنش او ، كه در اين سال قحطي رعايت زن و بچه خود را نمي كني ؟ شايد قحطي طولاني شد ، آن وقت ما از گرسنگي بميريم و . . . خلاصه بقدري او را ملامت و وسوسه كرد تا سرانجام مرد مو من دست خالي به مسجد برگشت .
از او پرسيدند چه شد ؟ ديدي هفتاد شيطان به دستت چسبيدند و نگذاشتند .

مرد مو من گفت : من شيطانها را نديدم ولي مادرشان را ديدم كه نگذاشت اين عمل خير را انجام بدهم(1)

پيامبر فرمود يا علي آيا مي داني كه صدقه از ميان دستهاي مو من خارج نمي شود مگر اينكه هفتاد شيطان به طريق مختلف او را وسوسه مي كنند، تا صدقه ندهد. وسايل الشيعه 6/257

1- ابليس نامه ص 60- انوار نعمانيه 3/96

موضوعات: مادر شيطانها (صدقه)  لینک ثابت
 [ 08:00:00 ب.ظ ]





مرحوم انصاری  همدانی

بسم الله الرحمن ارحیم

مرحوم انصارى همدانى قدس سره نقل مي فرمود كه: من در يكى از خيابانهاى همدان عبور ميكردم؛ ديدم جنازه‏اى را به دوش گرفته و بسوى قبرستان مى‏برند، و جمعى او را تشييع مى‏نمودند. ولى از جنبه ملكوتيّه او را به سمت يك تاريكى مبهم و عميقى‏ مى‏بردند، و روح مثالى اين مرد متوفّى در بالاى جنازه او با جنازه ميرفت و پيوسته ميخواست فرياد كند كه اى خدا مرا نجات بده، مرا اينجا نبرند ولى زبانش بنام خدا جارى نمى‏شد؛ آن‏وقت رو ميكرد به مردم و مى‏گفت: اى مردم مرا نجات دهيد، نگذاريد ببرند! ولى صدايش به گوش كسى نمى‏رسيد. آن مرحوم ميفرمود: من صاحب جنازه را مى‏شناختم، اهل همدان بود و حاكم ستمگرى بود

معاد شناسى، ج‏2، ص 189 و 190

موضوعات: مرحوم انصارى همدانى  لینک ثابت
 [ 07:54:00 ب.ظ ]




زندگينامه حضرت سلطانعلي بن امام محمد باقر (ع) 

نويسنده : آيت الله ملاعبدالرسول مدني کاشاني

بسم الله الرحمن الرحيم

والصلوه والسلام علي سيدنا محمد و آله اجمعين و لعنه الله علي اعدائهم و مخالفيهم الي يوم الدين
و بعد عبدالرسول مدني کاشاني ابن محمد-رحمهما الله تعالي_ مختصري از حال حضرت سلطانعلي بن محمدالباقر (ع) مي نويسد؛ پوشيده نيست اين بناي ممهد و قصر مشيد و ايوان هلالي و نمايشگاه عالي و گنبد کاشي کاري که طعنه به گنبد دوار مي زند و آستاني ملائک پاسبان و صحني محن زدا و غرفات عرش آسا اساس قديمي و کرياس ميقاتگاه کليمي که از قديم الايام تا به حال زيارتگاه خاص و عامل و هجوم زن و مرد از اطراف و اکناف و فداکاري شيعيان و ساير اصناف خاصه در ايام زيارتي که هفدهم مهرماه جلالي مقرر داشته اند که از هر طرف هر کس توانايي دارد، تشرف به آن مکان شريف و تقرب به خداوند لطيف را به وسيله ي آن حضرت راجلاً و راکباً «يأتوه من کل فج عميق»مي جويند.
خاصه اين که اين محل شريف از قديم معروف شده به «مشهد»، خاصه اين که مشهد اردهال مي گويند و در اخبار، تمجيد از اردهال بسيار شده حتي حضرت امام رضا(ع) سه بار مي فرمايد:
«نعم الموضع والاردهار» و غالباً از کرامات ظاهره و خوارق عادات باهره متواتره نقل مي کنند و اين مقدمات اقوي دليل است بر اين که مدفون در اين مکان شخص بزرگي عظيم و بزرگوار محترمي کريم و از اولياي لازم التکريم و در زمان ائمه (ع) زيارتگاه و مورد تکريم و تعظيم بوده.
چند سال قبل مرحوم اعتضادالدوله پسر سپهسالار ايران، داماد ناصرالدين شاه قاجار تمناي زيارت سردابه ي مدفن آن حضرت را نمود.
آن مرحوم را به آن محل مبارک مشرف کردند، گفتند اجساد طيبه ي طاهره و جثه هاي معطر پاره پاره مشاهده کرده،حال رقت آوري بر ايشان دست داده، معجلاً بيرون آمدند.
در بعض تواريخ و رجال متعرض آن حضرت و مدفن آن بزرگوار شده: در «روضات الجنات» در ذيل ترجمه حضرت عبدالعظيم- رضي الله عنه- مي فرمايد: «دراطراف و کوه هاي طهران مدفن امامزاده هاي بسيار است، مانند «معصومه قم» که وارد شده: من زارها و حببت له الجنه، و مدفن «علي بن جعفر الصادق(ع)» از اجلاء امامزادگان است و غير اين ها در ايران مدفن امامزادگاني است که ثابت نيست، مگر قبر «احمدشاه چراغ» در شيراز و هم چنين قبر «السيدعلي بن محمدالباقر» که در حوالي شهر کاشان است معروف به امامزاده ي مشهد بارکرسف و قبر ولد آن بزرگوار «امامزاده احمدبن علي» در اصفهان در باغات که سر راه محله ي خواجو است… .»
نام مبارک آن حضرت «علي بن محمدالباقر» در کتب شيعي و سني ثبت و ضبط است، پس در وجود خالص الجود و مدفن آن بزرگوار نمي توان شبهه نمود، لذا هزاران افتخار مر اهالي کاشان و فين راست.
اما تفصيل و شرح تشريف آوردن و شهادت آن حضرت در نسخه اي که صدوسي سال قبل نوشته شده ، به دستم آمد و آثار صدق از آن هويداست. لکن چند خبري را که در آخر نوشته، اگر چه جايي نديده ام تکذيب هم نمي کنم، چه: «عدم الوجدان لا يدل علي عدم الوجود». بالجمله بعد از آن که در وجود و تشريف آوردن و شهادت و مدفن آن حضرت در اين محل شبهه نباشد، استماع شرح سرگذشت آن حضرت موافق اين نسخه ضرري ندارد.

اللهم اجعل عاقبه امورنا خيراً، و آن نسخه اين است :
تذکره جناب سلطانعلي بن امام محمدباقر(ع)

بسم الله الرحمن الرحيم
زنهار به درد و غصه مي باش قرين
در ماتم سلطانعلي آن سرور دين
امروز زديده اشک حسرت مي بار
تا روز جزا دهد تو را ماء معين
راويان اين حکايت جانسوز و ناقلان اين روايت غم اندوز چنين گفته اند که: در زمان قديم جمعي از شيعيان و مواليان چهل حصاران (1) و فين که رايت دوستي اهل بيت (ع) برافروخته و اطاعت اهل بيت شعار خود ساخته، «سيعدبن قوام الدين» و برادرش «علي چهل حصاري» و «محمدطاهربن حسين بهروز» و «يحيي بن ناصر» و «عامرين ناصر» برادرش و «قوام الدين کحال فيني» و غير ايشان که در محبت و جانفشاني اهل بيت (ع) متحد و متفق بودند، انجمني کردند و مصلحت بيني که چون از خدمت امام زمان دور و از حظ خدمشان مهجوريم، خوب است قاصد و عريضه اي خدمت امام(ع) فرستاده تا يک نفر از آقازادگان خود را براي راهنمايي و تربيت ما و تعليم شرايع اسلام و پيشوايي خواص و عوام به جانب ما گسيل دارد، پس عريضه نوشته به اتفاق عامربن ناصر و تحف و هداياي بسيار ارسال داشتند.
چون عامر از چهل حصاران يعني کاشان و فين روانه شد،با فرح و انبساط و خوشحالي و نشاط با خود مي گويد: «اين چه دولت است که روزي تو شده و اين چه نعمت است که روي به تو آورده.» شتران را بار کرد و روانه گشت، چون به قريه ي «بارکرسف» رسيد بر سرچشمه ي آن جا آرميد، خود و خدام استراحت کردند، در خواب حضرت ختمي مآب را ديد که فرمود: «اي عامر از طرف دوستان و شيعيان و امت من به طلب يکي از اولاد من مي روي و نور ديده ي من «محمدباقر» قره العين خود «سلطانعلي» را که به من شباهت دارد، همراه تو خواهد ساخت، اما جمعي از ظالمان بي وفا او را در اين محل شهيد خواهند کرد.» پس با انگشت مبارک به دامن کوهي که محاذي و قريب به سرچشمه ي بارکرسف بود، اشاره نمود که معبد و مدفن مبارکش همين محل خواهد بود.
عامر گويد: مرا گريه زياد دست داد، گفتم يا رسول الله! اگر مرا به اين معامله: «يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اتي الله بقلب سليم» مواخذه باشد، چه کنم فرمود: براي تو حرفي نيست از روز اول شربت شهادت را از جام غم انجام درد و الم براي اولاد من آماده کرده اند که روز قيامت، تشنگان امت را که از سوز معصيت لبها خشک شده، از شربت گواراي شفاعت سيراب توانند نمود و به درجات «جنات تجري من تحتها الانهار» توانند رسانيد.
عامر از هيبت از خواب بيدار شد و وحشت عظيم او را روي داد، متوجه دامن آن کوه شد، چون به آن محل رسيد خود را به آن خاک مي ماليد و مي ناليد و مي گفت:
اين چه خاکست اين چه کوه اين عنبر است
خاک کوي دوست مشک ازفر است
و خواست که به فين و چهل حصاران مراجعت کند، اما چون به او فرموده بودند که باکي بر تو نيست، به خاطر جمع کرده ملازمان را امر کرد تا بار بر شتران بستند و روانه ي راه شدند، اما کارش گريه و زاري بود تا به مدينه ي طيبه رسيد تا به در سراي حضرت باقر(ع) نزول نمود. «عبدالرحمن» غلام آن حضرت بيرون آمد، عامر خود را به دست و پاي عبدالرحمن انداخت، مراسم عبوديت به جاي آورده و عريضه ي خود را به انضمام تحف و هدايا تقديم کرد. عبدالرحمن، عامر را به محلي به سزا جاي داد و شرايط مهمان نوازي به جاي آورد تا صبح که در مسجد خدمت امام محمدباقر(ع) رسيدند؛ به دست و پاي آن حضرت افتاده گريه و زاري مي نمود.
آن حضرت فرمود: «اي عامر! مکتوبي که دوستان ما نوشته اند ملاحظه کردم. يک نفر را براي پيشوايي و هدايت خواسته اند، اما دلم گواهي نمي دهد که يکي را به آن ولايت فرستم و دل از او بردارم،اما به خاطرم مي رسد از خداي تعالي مشورت کنم. چنانچه از خداوند اشارتي باشد، اجازت دهم و به همراهت يکي روانه کنم،والحکم لله العلي الکبير».
پس آن حضرت عامر را نهايت احترام فرمود، به عبدالرحمن سفارش نمود که او را محترم بدارد و خود وارد منزل شد. راوي گويد همان شب آن حضرت جدش پيغمبر(ص) را در خواب ديد، فرمود: «اي فرزند! دوستان ما قاصدي به طلب پيشوايي نزد تو فرستاده اند، بايد مسئول آنها را مقرون به اجابت داري و دست رد به سينه ي آنها نگذاري تا روز قيامت ايراد و مؤاخذه بر تو نباشد، نور ديده ام «سلطانعلي» را همراه او روانه کن که مردم آن سامان را از زيارت و هدايت او فوايد روي دهد و به آرزوهاي خود برسند.»
آن حضرت از خواب بيدار شده؛ اولاد خود را جمع کرده، فرمود: «اي نور ديدگان! جد بزرگوارم در خواب مرا امر فرمود نور ديده ام سلطانعلي را به فين و چهل حصاران و نواحي آن بفرستم تا مردم آن حدود را به طريقه ي جدم راهنمايي کند، اما مي دانم ديگر او را نخواهم ديد و از بوستان وصلش گلي نخواهم چيد، به هر حال توقف جايز نداريد، تهيه ي مسافرت برايش ترتيب دهيد.»
پس امام جعفر صادق(ع) فرمود تا اسباب سفر برادر مهيا کردند و سن مبارک آن حضرت را بعضي مورخين 25 سال گفته و بعضي 30 سال و صحيح تر آن است که 32 سال گذرانيده بود. القصه حضرت سلطانعلي والد بزرگوارش را وداع کرده، از مدينه بيرون آمد و عامر کمر خدمت سخت بر ميان بسته، دقيه اي فروگذار نمي کرد در هر محل که فرود مي آمدند، کرامات غريبه و آيات عجيبه از آن حضرت بروز مي کرد که در اين مختصر نمي توان شرح داد.
بالجمله چون آن حضرت به سه منزلي کاشان رسيد، عامر به دوستان و ياران فين و چهل حصاران نامه نوشت که «الله الحمد حضرت سلطانعلي اين حدود را به نور جمال خود منور ساخته و خيمه در فلان محل افراخته. اما چون «زبير نراقي» و جماعتي از مخالفين که عداوت ائمه ي معصومين(ع) را در دل هاي تيره ذخيره داشتند، شايد در خيال اظهار عداوت باشند، لذا عنان به طرف «جاسب» که اهالي آن از دوستان اهل بيتند معطوف و از آن جا اهل قريه ي «خابه» را مشعوف خواهند فرمود تا هر که رخساره ي اميدش از گرد جهالت تيره شده به خدمتش مبادرت و از گرد نعل سمندش غبار ضلالت مبدل به نور هدايت و از پيروي راه آن بزرگوار به سرمنزل آبادي و چشمه ي خوشگوار نائل گردد.»
نامه را به يکي از ملازمان داده؛ گسيل داشت و چون عاشقان حضرت محبوب و منتظران قاصد مطلوب را در کاشان بوي پيراهن يوسف از طرف عزيز مصر به مشام آمد، يکدفعه فرياد «واشوقاه» برآورده، کوچک و بزرگ و زن و مرد جان ها به کف گرفته تقريباً شش هزار نفر به عزم استقبال، پياده و سواره به آن صوب شتافتند، شب را در خارج بارکرسف منزل نموده، آسوده خوابيدند.
چون صبح طالع شد، پس از اداي فريضه به خيال نور جمال خورشيد مثال، سواره شده به طرف قريه ي «خابه» روان و اطراف خابه که سوادي عظيم بود فرو گرفته، اما براي اهالي آن محل نهايت خوف و خشيت روي داده، جمعيت را راه ندادند و چون «جلال الدين خابه» را چشم بر «سعيدبن قوام الدين» و «محمدطاهر بهروز» افتاد به خدمت آنها مبادرت کرده، لوازم خدمتگزاري به تقديم رسانيده و از حقيقت حال استفسار و استفصال کرده،آنها قصه را کما هو حقه به او گفتند.
باغ را باد صبا خوض خبر رنگين داد
مژده ي آمدن ياسمن و نسرين داد
پس مردمان خابه پس از اطلاع به عجز و انابه و اظهار شوق و اخلاص پرداختند و خواجه جلال گفت: بحمدلله که آخر عمرمان به خير شده، موفق شدم که در آخر کار خدمتگزار اهل بيت اطهار و جان نثار آل محمد مختار گشتم.پس سعيدبن قوام الدين و محمدطاهر بهروز و ساير دوستان شب و روز از لوازم جان گساري و اساس خدمتگزاري خودداري نمي کردند.
راوي گويد: چون عامر با صداقت و راستي اعتقاد آن حضرت را به اطراف جاسب عبور داد و اهالي جاسب مطلع گشته دسته دسته از زن و مرد از جاسب بيرون آمدند و به عنوان استقبال آن بي همال، دشت و هامون را درنورديده در يک فرسخي صف به صف مشغول عيش و نشاط و سرور و انبساط، منتظر مقدم سعادت اثر آن امامزاده ي والاگهر بودند تا اين که به شرف پاي بوس آن حضرت مشرف گشتند، سپس آن حضرت به نور جمال آفتاب مثال خود قراي جاسب را مهبط موکب خدم کوکب ساخته و اهالي نهايت خوشحالي نموده، مي گفتند:
لله الحمد که نوباوه ي باغ باقر
کرد پرنور دگر کلبه ي درويشان را
القصه چند روزي در جاسب به پيروزي به سر برده، پس از آن به خابه توجه فرمودند و قريب سيصد نفر از جاسب در خدمت، هم سفر شدند و مردم فين و کاشان هم جوخه جوخه، سواره و پياده دست به دست يکديگر داده خدمت آقازاده ي آزاده رسيده، زمين ادب بوسيده و غبار صورت را به سم سمندش و زنگ قلوب را به نور جمال دلبندش زدوده،قريه ي خابه و حوالي از گرد سم اسب ها چون شب تار و چشمه ي آفتاب از کثرت مترددين قطعه غبار و زمين آن ديار سرافتخار به آسمان دوار کشيده، تابش آفتاب را طعنه زنان، زنانش رشک حوران و مردانش مورد حسرت غلمان، آن وادي گوييا کوه طور و وادي ايمن را به وادي درر آکنده و بعد از تجلي آن نور ارکان پيکر موجودات مندک و اجزاي جثه ناظرين منصک و پس از صقعه ي متصاعد آن قلوب مرتعشه از طلوع آفتاب فروزان دستگيري اش در نهايت اطمينان گفتند: «تبارک الله احسن الخالقين.»
تبارک الله از اين اختر خجسته که گشت
ز نور طلعت او برج قلب نوراني
اما چون قلب حضرت امامزاده به بساتين آن قريه متمايل و به ذکر محامد آب و هواي آن قريه گويا، تا مدت يک ماه به تفرج آن محل و هدايت مردمان آن صوب اشتغال داشت؛ اهالي فين و کاشان مراجعت کرده برگشتند، اما غالب شيعيان ملازمت را بر مراجعت ترجيح داده، ترک ملازمت نکردند.
و پس از يک ماه شمس رخسارش از طرف مغرب فين و کاشان طالع و دل هاي پريشان ايشان را به يمن مقدم خود برقرار و قانع کرده و مدتي از توقف خود اراضي اين حدود را رشک روضه ي ارم و طعنه زن کعبه و حرم فرموده و دوستان از فيض خدمتش سربلند و از حل مسائل مشکله بهره مند بودند و بيشتر در مسجد جامع کاشان مشغول عبادت خداوند بوده و شيعيان خاصه براي اداي جمعه اقتدا مي کردند و کرامات زياد از آن جوان راد بروز مي کرد.
راوي گويد: پس از مدتي باز به هواي تفرج و تفريح به طرف خابه ميل فرموده و دوستان را به مسافرت آن صوب دعوت نمود و خود متوجه آن حدود شد و در آن جا به عبادت حضرت معبود قيام فرمود و از کاشان و فين در هر جمعه به خدمتش شتافته، پس از اداي فريضه ي جمعه مراجعت مي نمودند.
پس مردم آن قريه از روي ميل و شوق آن جا را تمليک آن حضرت نموده،اجاره بر آن بستند که همه ساله به آن حضرت برسانند،بعضي گفته اند که آن حضرت هم قسمتي از آن قريه را وقف بر جد خود حضرت امام حسين(ع) کرد،اما اين حکايت به صحت نرسيده.
القصه پس از يک سال که به مفارقت پدر بزرگوار و برادران عالي مقدار گرفتار و مکرر به ارسال مکاتيب و عريضجات چگونگي حالات خود را اظهار مي داشت، تا اين که در سنه ي 104 هجري هشام بن عبدالملک ملعون حضرت باقر(ع) را مسموم نمود و آن حضرت رخت از دنياي فاني به سراي جاوداني کشيد.
حضرت امام جعفرصادق(ع) نامه اي به برادر والاگهر خود سلطانعلي نوشت و شهادت پدر را در آن مندرج ساخت و مرقوم فرمود: «شنيده ام خابه را طوعاً و رغبتاً به شما منتقل نموده اند. بايد حاصل آن را به مستحقين و اهل علم و ابناء سبيل برساني و خود مداخله نکني، بلکه به خود آنها واگذاري و با ايشان نيکويي ومهرباني کني چنانچه خداي تعالي با تو کرده، امر به معروف و نهي از منکر را ترک نکني…» و بعضي مطالب ديگر نوشته و به برادر ديگر خود «سلطان محمد» داد که وي به نهايت مشتاق خدمت برادر بود، به صحابت ملازمي روانه کرده که به اندک زماني شرفياب خدمت سلطانعلي شدند. بعد از ملاحظه ي آن نامه اندوه ختامه، چند روزي آن حضرت به گريه و زاري و سوگواري اشتغال داشت.
آورده اند که در اين مدت آن حضرت در کاشان و فين و در فصل تابستان به خانه سکونت داشت و در آن جا مشغول عبادت پروردگار بود و مردمان چهل حصاران و فين و دهات قم هر جمعه براي جماعت در خدمت آن حضرت شدندي و قريب شش هزار کس کمر جانفشاني بر ميان بستندي و پس از اداي جماعت به منازل خود برگشتندي و در آن وقت والي آن ولايت «ازرق ابرح» -عليه اللعنه-بود.
بعضي گويند قم مسند ايالت او بود و بعضي دارالسلطنه ي قزوين گفتندي و «حارث» که ملقب به زرين نعل بود و بارکرسفي بود،از جانب وي حکومت اردهال، قم و بارکرسف را داشت، مکرر به خدمت آن حضرت مي رسيد و اظهار چاکري و فرمانبرداري مي کرد و تحفه و هدايا خدمت آن حضرت تقديم مي کرد،اما در دل بغض و کينه ي آن حضرت را داشت و همين که چشم آن حضرت بر او مي افتاد،آثار تغيّر در جبهه ي مبارکش نمودار مي شد و با بعض دوستان و شيعيان بيان اين راز مي فرمود، تا هنگامي که آمد خدمت آن آقا عرض کرد: بعضي از عجزه و مساکين قريه ي بارکرسف که قادر بر طي مسافت خابه نيستند، مستدعي هستند که شاهزاده به نور قدوم مبارک بارکرسف را منور ساخته تا پيران و زمين گيران از مواعظ شافيه و نصايح وافيه ات جاني تازه و قوتي بي اندازه گيرند و مردم فين و کاشان نيز به ملاحظه ي قرب مسافت زيادتر به جماعت حاضر شوند. مردم نيز با او هم عنان گشته، همين استدعا را کردند و قدر و رأي عامر ناصر از خاطر عاطر برده و همگي سعي و اهتمام کرده آن حضرت را از آن قريه به بارکرسف حرکت دهند و هر چه خواجه جلال الدين و خواجه ملکشاه الحاح کردند که آن شاهزاده رخت به آن محل نکشد، چاره نکرد.
همين که شاهزاده متوجه بارکرسف شد، فرمود در دامن جبلي که نزديک سرچشمه ي بارکرسف بود خيمه ي اجلال برپا کرده، در پناه خيام به عبادت ملک علام اقدام مي فرمود. هر چند ياران و دوستان استغاثه کردند که معبدي در آن محل بنا کنند، آن حضرت راضي نشد و مي فرمود: «اين دو روزي که ما براي بندگي مهلت داده اند،نبايد صرف مرمت دنياي فاني کرده، سراي جاوداني را قطع نظر نماييم.»
اگر دهد به تو جام جهان نما دنيا
به نيم جو مستان صدهزار جام جمش
پس مردم همه روزه به خدمتش مي رسيدند و از فيوضات حضورش بهره مند شده، به منازل خويش مراجعت مي کردند، زرين کفش ملعون با خود انديشيد که مبادا آن که گرويدن مردم به حضرت شاهزاده و اجتماع آنها، گوشزد «ازرق ابرح» شده، دل با من بد کند و رياست اين ولايت از من گرفته و مرا به قتل آورد.
پس نوشت به آن لعين که: «سلطانعلي بن امام محمدباقر(ع) سه سال است به اين حدود آمده و مردم بسياري به او گرويده و مطيع و منقاد او شده و جمعيت ما کم و تاب مقاومت وي نداريم، هر دستوري دهي رفتار کنيم.»
نامه به قاصدي داده، روانه ساخت. چون نامه به آن ملعون رسيد، نهايت در غضب شد. زرين کفش را به انواع مختلفه تهديد و تخويف نمود و در نامه به او نوشت که سه سال است به اين حدود آمده و رعيت اين حدود را به متابعت خود درآورده ام، تو حالا مرا خبر مي دهي، به هر حال نامه اي که نوشته ام به «ارقم شامي» برسان.آن نامه را مهر کرده، به قاصد داد.
در نامه ي ارقم شامي که از جانب او منصوب بود، نوشت: پسر امام محمدباقر(ع) به قراي خوابق و بارکرسف آمده و مردم دور او را گرفته و دست تسلط آنها قوي شده و توجه من به تو به واسطه ي کشتن اولاد بوتراب است. بايد لشگر خود را برداشته به «نراق» بروي و مکتوبي علي حده به «زبير نراقي» نوشته ام، او را به اعانت برداشته نزد زريم کفش رويد تا به تدبير قتل او کوشيده و سرش را براي من بفرستيد و عذر ابداً مسموع نيست.
نامه را به جانب ارقم فرستاد. چون ارقم ملاحظه نمود، فوراً ششصد نفر استعداد کرد، پس مهياي قتل آن حضرت شدند. شبانه به خانه ي زبير در نراق وارد شد و نامه ي ازرق به او سپرد، آن ملعون نهايت شاد شد.

تدارک قتل حضرت سلطانعلي (ع)

در آن شب تدارک قتل آن حضرت را ديده، صلاح در آن ديدند که لشگر نزد «زبير» توقف نموده، «ارقمه» با يک ملازم نزد «زرين کفش» بيايد و لشگر هم اندک اندک در «بارکرسف» به طريق اختفا آيند به طوري که از تبعه ي آن حضرت مطلع نشوند و مقرر شد آن وقت که نوشته ي ارقم به زبير رسد، حرکت کند و راه ها را به راهداران سپردند تا کسي به ياري شاهزاده حرکت نکند و يا خبري به کسان او نرساند.
که کرد در همه عالم کمان ظلم به زه
که تير لعنت جاويد را نشانه نشد
روز ديگر ارقم ملعون سوار شده به بارکرسف آمده، به خانه ي زرين کفش نزول نمود و آن مردود نهايت خدمت به جاي آورد و لشگر فوج فوج مي پيوستند. چون روز شد،تمام لشگر متصل شده بودند. زرين کفش آنها را در خانه هاي معتمدين خود پنهان ساخت و خود را ارقم در قتل آن حضرت هم رأي و مشورت شدند، پس زرينه با جمعي که دشمن خانواده ي اهل بيت(ع) بودند، منتظر بودند تا مردم فين و کاشان بعد از فراغ نماز جمعه که به منازل خود مراجعت مي کنند،يکدفعه بيرون آمده شاهزاده را به قتل رسانند.
اما هنگام نماز خود آن ملعون هم به عادت هميشه به نماز حاضر شد و چون آن حضرت از نماز فارغ شد، به بالاي منبر تشريف برده و در نهايت فضاحت و بلاغت اداي خطبه نمود مشتمل بر حمد الهي و نعت حضرت رسالت پناهي، پس از آن فرمود: اي مردم! شب گذشته جد بزرگوار و پدر عالي مقدار خود را در خواب ديدم، فرمودند: «اي فرزند دلبند! شتاب کن که در آخر اين ماه مبارک در نزد ما خواهي بود.» ودلم چنان گواهي مي دهد که در آخر اين ماه به اجداد خود متصل شوم و نمي دانم که جمعي ظالمان بي وفا و بي رحمان بي حيا از من غريب مهموم مهجور چه مي خواهند که ريختن خون ما را تصميم کرده اند.
چون زرين کفش اين کلمات را اصغا نمود، سخت بر خود بلرزيد و گمان کرد که شايد آن حضرت را از مکنون او خبر داده با نهايت هم و غم هب خانه رفته، ديگر مردم هم متفرق شدند و آن شب «خواجه جلال الدين» و «خواجه ملکشاه» و «باباظهير» غلام خود را که از دوستان جانفشان بود، نگاهداشته و تمام شب را به موعظه و نصيحت به سر برد و مي فرمود: اين عزيران! مي دانم که در اين ماه خون من غريب ريخته مي شود در دشت خوابق و محاسنم را به خون سرم خضاب خواهند کرد. بايستي شما از شريعت مصطفويه و طريقه ي مرتضويه منحرف نشويد و از زيارت قبر من منصرف نگرديد، خيمه گاه مرا مدفن سازيد و «محمدطاهر بن حسين بهروز» را وصيت کرد که چون مرا دفن کنند، گنبدي بر سر مزار من بنا کنند و «عامر بن ناصر» را وصيتي چند نمود. که ذکر آن موجب طول کلام است.
از وصاياي آن حضرت غلغله و آواز گريه و زاري از دوستان و محبان به آسمان مي رسيد و قطرات عبرات از سحاب ديده ي آنها مي باريد. فغان و فرياد آنها به گوش زرين کفش رسيد، نهايت بترسيد و آن شب را منع کرد، نگذاشت ارقم ملعون متوجه کار شود. چون صبح روشن شد و آن حضرت مشغول نماز گشت، پس از فراغ از نماز از مردمي که هميشه خدمت آن حضرت بودند معذرت خواسته، آنها را به منازل خود فرستاد و خواجه ملکشاه و اکثر مردم خابه التماس کرده که خدمت آن حضرت بمانند، قبول نفرمود و ايشان را نيز به منازل خويش روانه ساخت و خود آن حضرت با سي نفر از ملازمان و غلامان بماندند و به زبان حال مي فرمود:
چه من در بحر هجرانم، ز خونريزي چه غم دارم
چه من آبم ز سر بگذشت، از طوفان چه غم دارم
راوي گويد که: شب بيست و ششم، ماه درآمد و صداي مردم فرونشست. زرين کفش-عليه اللعنه- به زبير نامه نوشت که بايد مردم خود را برداشته و از طرف خوابق بيرون آييد و متوجه خيمه گاه سلطانعلي شويد و اگر در راه ملاقات نشود، خود را به اين جا برسانيد. پس به قاصدي داده روانه نمود، جمعي را سر راه ها نصب کرد تا نگذارند کسي بيرون رود و خبري به آنها رساند و همگي به تهيه ي اسباب جنگ پرداخته، منتظر فرصت بودند که «عبدالکريم بارکرسفي» که طباخ و خادم آن حضرت بود و فراشي سراپرده ي آن حضرت به زوجه ي صالحه ي او مفوض بود، از اين حال واقف شد، از خانه بيرون آمد ديد جمعي کثير سلاح ها بر خود راست کرده و عهد خود نقض نموده اند. سروپاي برهنه نزد شاهزاده آمد و کشف مطالب نمود و از آن جا متوجه خوابق شد. شيعيان و دوستان را واقف ساخت، اما چون آن حضرت اين قصه از عبدالکريم شنيد، همان ساعت بفرمود تا مرکب حاضر کردند و سلاح بر تن بياراست، سپر چو قرص قمر بر پس خورشيد جمال خود افکند و جعبه ي تير که قاصد مرگ دليران بوده، مصحوب داشت.
مقدمات جنگ

آن حضرت شمشير آبدار که هنگام کارزار ذوالفقار حيدر کرار را به خاطر کفار آورد بر ميان بسته، بر مرکب تازي استوار گشته و به کندن خيام و ضبط اثاثيه ي خود امر فرمود. خواست تا خود را به قلعه ي خوابق رسانيده، متحصن گردد،«ضرير» غلام زرين کفش خود را به آن ملعون رسانيده، صورت حال باز گرفت. آن ملعون با ارقم -عليه اللعنه- سوار شده با چهارصد نفر متوجه آن حضرت گرديدند که آن حضرت روي به خوابق مي رفت. چون دنيا به سبب قرب برآمدن آفتاب روشن گشت و شاهزاده متوجه عقب گرديد، ديد لشگري انبوده از عقب قصد وي کرده، نظر به طرف راست کرد، شکاف کوهي که ممر قريه ي «رهق» است به نظر درآورد، خواست دربند را منظور، به آن جا رود، مخالفين از هر طرف راه را بر آن حضرت بستند و آن حضرت آهنگ همان شکاف کرده، ياران شاهزاده دربند را فروگرفته، نگذاشتند احدي داخل شود، جنگي عظيم دست داد و از هر طرف تير پراکنده شد؛
ز پيکان عالمي را ژاله بگرفت
ز خون روي زمين را لاله بگرفت
راوي گويد که چون عبدالکريم با ديده ي خونبار به خوابق رسيد، فرياد برکشيد که قره العين پيغمبر خدا را به دست زرين کفش و ارقم داديد و به فراغت در خانه هاي خود نشسته ايد از خدا و رسول شرم نمي کنيد. اهل خوابق چون شنيدند، فرياد واويلا و وامصيبتا از دل برکشيدند و خواجه جلال الدين و خواجه ملکشاه بفرمودند تا در کوچه و محال ندا کردند.
در ساعت، دويست نفر از مردان کاري در خدمت آنها حاضر شده با اسلحه ي کامل و مرکب تازي، پس خواجه جلال پسرخود «خواجه نصير» را که يگانه پسر و 25 سال از عمرش گذشته بود و بي نهايت او را دوست مي داشت سپهسالار نمود، به اتفاق لشگر جرار خدمت آن نور ديده ي رسول مختار رسيد، وقتي آمد که زبير نراقي با لشگر خود از نراق آمده طرف خوابق را گرفته و زرين کفش و ارقم طرف بارکرسف را احاطه نموده و جنگ در پيوست. خواجه نصير نوجوان، چون شير ژيان و ببر دمان نعره کشيده، بدون محابا با آن جوانان جانباز بر لشگر زبير حمله نموده، يکصد نفر آنها را قعر جهنم منزل داد، ديگران چون روباه براي حفظ جان رو به گريز نهادند و يا با گروه بارکرسفي پيوند نمودند.
اما زرين کفش و ارقم از شجاعت و جلادت آن شير بيشه شهامت، بي نهايت بيمناک شدند و دست از کارزار کشيدند. راه خوابقيان باز شد و خدمت حضرت رسيدند. چون نظر خواجه جلال الدين به شاهزاده افتاد، فرياد برآورد: «السلام عليک يابن رسول الله! اجازه فرما تا جلال نيمه جاني در تن خود و فرزندش هست، نثار قدومت نمايند.» و به دست و پاي مرکب شاهزاده افتاد و ساير مردم نيز به رکاب بوسي مرکبش حاضر شده و در آن مقدمه، هفده نفر از مردم خوابق کشته و شهيد شده؛ يکي از ايشان «خواجه عبدالسلام» پسر خواجه ملکشاه، ديگري باباظهير خوابقي و از لشگر زبيرنراقي يکصد نفر کشته شده بودند.
پس خواجه جلال الدين و خواجه ملکشاه عرض کردند: «يابن رسول الله! اين بندگان، در بيشه ي غم و انديشه سرگردان و در درياي اندوه فرو رفته و حيرانيم، اما رأي مبارک به هر چه حکم فرمايد، فرمانبرداريم. شاهزاده تبسمي کرد، فرمود: «هر چند قضا به هر چه حکم کند؛ چاره جز رضا نيست و از تقديرات الهي مناص و پناهي نه، و اما از آن روي که فرموده: «ليس للانسان الا ما سعي» بر بني نوع اسان لازم است در امور به قدر مقدور سعي و کوشش نمايد و خود را مهمل و مأيوس نگذارد، لذا توسن تدبير را در ميدان ضميرخود جولان و يکباره توفيق پيروزي را از خداوند خود خواهان،بالاخره يا به مقامات عاليه ي شهادت فائز و يا مقدمات سعادت غلبه را حائز خواهند بود.
به هر حال از حيطه ي خوشنودي خدا و پيغمبر (ص) پاي بيرون نگذاشته خواهيم بود، عجالتاً نامه اي نوشته به بريدي تندرو دهيد که امين باشد از دربند به سوي چهل حصاران و فين رفته تا شيعيان و دوستان ما مطلع شوند، متوجه اين صوب شده ديداري تازه کنيم.
ديگر آن که زرين کفش را خبر دهيد بيايد صحبتي چند با او ميان گذارم، پس از آن آنچه رضاي الهي باشد از پس پرده ي غيب بيرون آيد.»
فوراً خواجه جلال الدين نامه به دوستان کاشان و فين نوشته به معتمدي داده، روانه نمود و خواجه نصير به زير کوه برآمده، زرين کفش را طلب نمود.
پس آن ملعون مرکب پيش رانده در مقابل شاهزاده آمد و سلام کرده، عرض کرد: «چه حاجت داري تا از عده برآيم.»
عامربن ناصر عرض کرد: «يابن رسول الله! اين همه فتنه و آشوب از اين ملعون است، اجازت فرما تا به يک چوبه ي تير او را دستگير بلکه رهسپار سعير نمايم.»
فرمود: «ما هرگز خانواده ي مکر و خدعه نبوده ايم، براي مشورتي او را خواسته ام، عنقريب ظالم به ظلم و ستم خود گرفتار و به عذاب آفريدگار معذب مي شود.»
فرمود: «ايهاالحارث! مي داني من خود به اين حدود نيامده ام، بلکه اهالي به اصرار مرا آورده اند و از خدمت پدر و برادرانم جدا ساخته اند و حاليه چنين فتنه پيش آمده و چنين آتشي افروخته گشته، البته شنيده اي آن جماعت که در صحراي کربلا رايت ظلم برافراخته و علم طغيان به دوش انداخته و با تيغ ستم، جدم امام حسين(ع) و اصحابش را شهيد ساخته، عاقبت کارشان به کجا رسيد و در آخرت چه با آنها کنند و يقين از شفاعت جدم نااميد شده، به بدترين عذاب الهي خواهند رسيد.
پس از من غريب بي کس آواره از وطن چه مي خواهيد و از ريختن خون من که عزم کرده ايد، چه مي طلبيد. راضي نشويد به واسطه ي ريختن خون من جماعتي در اين صحرا کشته شوند و آشوب کربلا تازه گردد، آخر نه من فرزند پيغمبر شمايم؟ از روح جدم شرم و از جده ام آزرم کنيد و بر من غريب رحم آريد.»
سهل کاري نيست خون چون مني از ريختن
چون مني را در گريبان دست ظلم آميختن
گيسوي عنبر شميم و جعد مشکين مرا
نيست نيکو اين چنين با خاک و خون آميختن
غلغله در صوامع ملکوت افتاد، کوه ها به لرزه درآمدند و از يکديگر فرو ريختند، خروش و ولوله در مردمان افتاد و فرياد وامصيبتاه به گوش کروبيان رسيد. زرينه کفش که اين حديث بشنيد، گفت: «يا سيدي! اين گفتگو را بگذار و حرب را آماده باش که جان به سلامت نخواهي برد. ارقم قسم ياد کرده تا تو را شهيد نکند از اسب فرود نيايد.» پس عنان مرکب به طرف ارقم راند و مکالمات شاهزاده را به گوش او رسانيد و آن سگ بدبخت اسب را از جاي برانگيخت و مقابل شاهزاده آمد و گفت: «يابن الباقر! گمان کرده اي که جان به سلامت خواهي برد؟ من به خود واجب کرده ام در هل محلي که يکي از شماها را بيابم، سر از تن برگيرم.»
حضرت فرمود: «خدا مي داند که مرا از کشته شدن اصلاً بيم نيست، چه شربت شهادت نوشيدن کار آباء و اجداد من است، بلکه مي ترسم سبب ريختن خون دوستان و مواليان خود شوم.»
ارقم ملعون گفت: «خون دوستان و شيعيان تو را نيز بر خاک خواهم ريخت.»
خواجه جلال الدين را غيرت اسلام به جوش و تولاي اهل بيت به خروش آورد، عرق حميت به حرکت آمده، خواست تا خود را به او و او را به دوزخ رساند. حضرت مرکب پيش راند و اين آيت بر او خواند: «والکاظمين الغيظ و العافين عن الناس والله يحب المحسنين» اين برادر! خشم فروبرندگان را در درگاه خداوند کريم اجري عظيم است. آتش غضب را با آب وضو خاموش کن که اينک هنگام نماز ظهر است. فراموش مکن و مردم را بفرماي تا دست از جنگ باز دارند و عبادت الهي را به جاي آرند که در اين وقت واجب است اولاً امور آخرت را مرتب سازيم، پس به کارهاي دنيا بپردازيم.
مروي است که حضرت را تشنگي غلبه کرده و براي وضو نيز آب مي خواست، از آن شکاف دربند قدري بالا رفته سنگي را از جاي برداشت، به حکم الهي از زير آن سنگ آب پيدا شد و اين کرامت نيز از آن حضرت ظاهر شد. تمام مردمان از آن آب وضو ساخته، نماز ظهر را به جماعت ادا کردند.
اما حامل نامه ي خواجه که به چهل حصاران و فين نوشته بود،در دهي که پشت دربند بود مردم را مطلع کرد و روانه شد،مستحفظين راه به تفتيش او آمده، نامه را با قاصد گرفته به نزد حارث فرستادند. آن ملعون نامه را قرائت کرد و قاصد را کشته، سرش را نزد خواجه جلال الدين فرستاد و پيغام کرد که راه چاره براي شما مسدود است و از اين بحر خونخوار به کنار نخواهيد رسيد و از شر لشگر جرار نخواهيد آرميد.
القصه روز به آخر رسيد و مواليان و دوستان درهمه ي شب آواز الوداع و فرياد الفراق به کيوان رسانيدند.
پس حضرت بفرمود تا چراغ ها و مشعل ها افروخته و مدرم بيدار و اطراف دربند را پاييده و برخوردار باشند و خود در دامنه ي کوه پاي سنگي عظيم که طعنه زن بر عرفات است، سجاده پهن کرده به عبادت ايزد متعال اشتغال داشت و خواجه جلال الدين و خواجه ملکشاه براي گرد کردن سپاه متوجه قريه شدند و در کوچه و محلات خابه ندا کردند: «هر که را دوستي آل رسول در دل است و قدرت محاربه و مجادله ي دشمنان اين خانواده دارد، امروزه که فرزند سيدالمرسلين را جماعت منافقين و مخالفين محصور کرده، پروانه سان گرد شمع وجودش به جانبازي آماده شوند.» اهالي از استماع اين کلمات به جوش و خروش افتاده فرياد وامصيبتا از نهادشان برآمد، بي تابانه از خابه به در رفته دور آن حضرت را فروگرفتند، در قدم اسب آن حضرت مي افتادند و به زبان حال اين مقال داشتند:
جان شيرين گر قبول چون تو جاناني بود
کي به جايش باز ماند هر که را جاني بود.
پس آن حضرت همگي را نوازش و دعاي خير کرد و لشگر اسلام را از آمدن آنها دل قوي شد.
راوي گويد:چون صبح صادق بدميد، خواجه نصير و خواجه جلال با بيست نفر از ملازمان و محبان سوار شده به خدمت شاهزاده رفتند براي اجازت حرب، آن حضرت پس از گريه ي بسيار خواجه نصير را اجازت فرمود. خواجه عنان به طرف ارقم بدبنيان معطوف داشت تا او را به جهنم فرستد که زرين کفش به زبير ملعون دشت حلوايي بانگ زد که مگذار خواجه نصير از پيش صف شما بگذرد.
حضرت سلطانعلي چون اين صدا بشنيد،همان لحظه سورا شد پيش صف مردم خوابق آمده، نصرت خواجه را از خداوند تعالي درخواست کرد. پس زبير ملعون به سي سوار نابکار بر خواجه و يارانش حمله آوردند و خواجه چون شير ژيان بر آن منافقان حمله کرده،به هر طرف رو مي کرد مي تاخت، از کشته پشته مي ساخت و به يک لظحه چندين مشرک به خاک هلاک انداخت و زبير،مردم را بر حرب تحريص مي نمود که خواجه نصير به قدرت حتي قدير و برکت دعاي شاهزاده امير خود را به زبير بدپير رسانيده؛ چنان ضربتي بر سرش زد که تا نافش شکافت و روح نحسش به نار سعير شتافت.از شجاعت خواجه نصير دلير فغان از صغير و کبير و فرياد از هر بنا و پير از زمين به چرخ اثير افتاد، غريو از سپاه مخالف و مرحبا از مردم مؤالف برخاست و اسلاميان قوي دل و چيره گشتند و سطوت آنها زياد شد و جملگي به يکدفعه حمله نمودند.
منبع:کتاب شرح زندگاني و شهادت حضرت سلطانعلي بن امام محمدباقر (ع

موضوعات: زندگينامه حضرت سلطانعلي بن امام محمد باقر (ع)  لینک ثابت
 [ 07:49:00 ب.ظ ]




شهادت سلطان علی بن محمد الباقر علیه السلام

در این روز در سال 116 هجری جناب ابوالحسن سلطان علی فرزند امام باقر علیه السلام در اردهال کاشان به شهادت رسید1

عده ای از دوستان اهل بیت علیهم السلام از اهالی چهل حصاران و فین کاشان نامه ای خدمت امام باقر علیه السلام نوشتند که چون ما از محضر شما دور هستیم یکی از آقازادگان خود را برای راهنمایی و تربیت ما و تعلیم احکام به جانب ما بفرستید

آن حضرت فرزند بزرگوار خود جناب علی بن محمد علیه السلام را با رسولان فرستاده, روانه کاشان کردند و اسباب سفر آن حضرت را برادرش امام صادق علیه السلام فراهم نمودند

هنگام ورود آن حضرت, در فین حدود شش هزار نفر برای استقبال آمدند. حضرت مدتی در جاسب و خاوه مشغول هدایت مردم بودند, و بیشتر در مسجد جامع کاشان _ که فعلا در کوی میدان کهنه واقع است _ مشغول عبادت بودند و شیعیان برای ادای نماز جمعه خدمتش مشرف میشدند, و کرامات زیادی مشاهده مینمودند

آن حضرت نامه هایی برای پدر بزرگوارش به مدینه میفرستاد و حالات خود و شیعیان را بیان میفرمود تا در سال 114 هجری خبر شهادت پدر بزرگوارش به آن حضرت رسید و بعد از سه سال از شهادت پدر بزرگوارش در سال 116 هجری مخالفین آن حضرت را با عده ای از دوستان و موالیان و منسوبین به آن حضرت شهید کردند

از آنجا که 27 جمادی الثانی در سال شهادت آن حضرت مصادف با 17 مهر سال شمسی بوده , هر سال به مناسبت سالگرد آن حضرت در جمعه دوم مهرماه مراسم قالی شویان همراه با عزاداری باشکوهی کنار قبر مطهرش برگزار میشود2

هم اکنون در سرداب زیر ضریح مقدس آن حضرت بدن مبارک حدود صد نفر از آن شهای بزرگوار تازه و سالم هست که مرحوم آیه الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی مشاهده فرموده اند3

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.شرح زندگانی حضرت سلطان علی بن محمد باقر علیهما السلام: ص62. مراقدالمعارف: ج2 ص79_72. روضات الجنات: ج4 ص212

2.مراقد المعارف: ج2 ص80

3.به کتاب “نور باهر” تاُلیف مرحوم باقر مرندی _ و اجساد جاویدان به نقل از کسانب که همراه آیه الله مرعشی نجفی اجساد طهر را زیارت کرده اند _ مراجعه شود

موضوعات: شهادت سلطان علی بن محمد الباقر علیه السلام  لینک ثابت
 [ 07:44:00 ب.ظ ]




موضوعات: روز چهار شنبه مختص به امام کاظم*امام رضا *امام جواد*امام هادی (ع)  لینک ثابت
 [ 07:33:00 ب.ظ ]




ذذکر روز چهار شنبه 

 

 

موضوعات: ذکر روز چهار شنبه  لینک ثابت
 [ 07:07:00 ب.ظ ]