فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



روايت شده است كه پس از ولادت حضرت زينب (س)، حسين (ع (كه در آن هنگام كودك سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: خداوند به من خواهرى عطا كرده است .
پيامبر(ص ) با شنيدن اين سخن ، منقلب و اندوهگين شد و اشك از ديده فرو ريخت . حسين (ع) پرسيد: براى چه اندوهگين و گريان شدى ؟ پيامبر(ص) فرمود: اى نور چشمم ، راز آن به زودى برايت آشكار شود.
تا اينكه روزى جبرئيل نزد رسول خدا (ص) آمد ، در حالى كه گريه مى كرد. رسول خدا (ص) از علت گريه او پرسيد ، جبرئيل عرض * كرد: اين دختر (زينب) از آغاز زندگى تا پايان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گريبان خواهد بود ؛ گاهى به درد مصيبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصيبت جانسوز برادرش امام حسن (ع) گردد و از اين مصايب دردناك تر و افزون تر اينكه به مصايب جانسوز كربلا گرفتار شود، به طورى كه قامتش خميده شود و موى سرش سفيد گردد.
پيامبر (ص) گريان شد و صورت پر اشكش را بر صورت زينب () نهاد و گريه سختى كرد، زهرا (س) از علت آن پرسيد. پيامبر (ص) بخشى از بلاها و مصايبى را كه بر زينب (س) وارد می شود ، براى زهرا(س ) بيان كرد.
حضرت زهرا (س ) پرسيد: اى پدر! پاداش كسى كه بر مصايب دخترم زينب (س) گريه كند چیست ؟ پيامبر اكرم (ص ) فرمود: پاداش او همانند پاداش كسى است كه براى مصايب حسن و حسين (ع ) گريه مى كند
**********************************************************************

زینب علیهاالسلام دختر على و زهرا علیهماالسلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره دیده به جهان گشود، در پنج ‏سالگى مادر خود را از دست داد و ازهمان دوران طفولیت ‏با مصیبت آشنا گردید. در دوران عمر با بركت ‏خویش، مشكلات و رنج‏هاى زیادى را متحمل شد، از شهادت پدر و مادر گرفته تا شهادت برادران و فرزندان، و حوادث تلخى چون اسارت و… را تحمل كرد. این سختى‏ها از او فردى صبور و بردبار ساخته بود.
او را ام كلثوم كبرى، و صدیقه صغرى مى‏نامیدند. از القاب آن حضرت، محدثه، عالمه و فهیمه بود. او زنى عابده، زاهده، عارفه، خطیبه و عفیفه بود. نسب نبوى، تربیت علوى، و لطف خداوندى از او فردى با خصوصیات و صفات برجسته ساخته بود، طورى كه او را «عقیله بنى هاشم‏» مى‏گفتند. با پسرعموى خود«عبدالله بن جعفر» ازدواج كرد و ثمره این ازدواج فرزندانى بود كه دو تن از آن‏ها (محمد و عون) در كربلا، در ركاب ابا عبدالله الحسین علیه السلام شربت ‏شهادت نوشیدند. (2)
آن بانوى بزرگوار سرانجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت، با كوله بارى از اندوه و غم و محنت و رنج دار فانى را وداع گفت.

زینت پدر
معمولا پدر و مادر نام فرزند را انتخاب مى‏كنند، ولى در جریان ولادت حضرت زینب علیهاالسلام والدین او این كار را به پیامبراسلام جد بزرگوار آن بانو، واگذار نمودند.

پیامبر صلى الله علیه وآله كه در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، سراسیمه به خانه على علیه السلام رفت، نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، آن گاه نام زینب (زین + اب) را كه به معناى «زینت پدر» است‏ براى این دختر انتخاب نمود.
ویژگی های این بزرگوار
عبادت و بندگى
زینب علیهاالسلام به خوبى از قرآن آموخته بود، كه هدف از آفرینش و خلقت انسان رسیدن به قله كمال بندگى است. ؛ «من جن و انس را نیافریدم جز براى این كه عبادت كنند.»
او عبادت‏ها و نماز شب‏هاى پدر و مادر را از نزدیك دیده بود. او در كربلا شاهد بود كه برادرش امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به عباس فرمود:«ارجع الیهم واستمهلهم هذه المشیه الى غد لقد نصلى لربنا اللیله وندعوه و نستغفره فهو یعلم انى احب الصلوه له وتلاوه كتابه وكثره الدعاء والاستغفار (8) ؛ به سوى آنان باز گرد و این شب را تا فردا مهلت‏ بگیر تا بتوانیم امشب را به نماز و دعا و استغفار در پیشگاه خدایمان مشغول شویم. خدا خود مى‏داند كه من نماز، قرائت قرآن، زیاد دعا كردن و استغفار را دوست دارم .» در این جملات صحبت از اداى تكلیف نیست، بلكه سخن از عشق به عبادت و نماز است
حضرت زینب علیهاالسلام نیز ازعاشقان عبادت و شب زنده داران عاشق بود، و هیچ مصیبتى او را از عبادت باز نداشت. عمه‏ام زینب در مسیر كوفه تا شام همه نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مى‏نمود و در بعضى منازل از شدت گرسنگى و ضعف، نشسته نماز می گزارد.»
امام حسین علیه السلام كه خود معصوم و واسطه فیض الهى است هنگام وداع به خواهر عابده‏اش مى‏فرماید:« یا اختاه لا تنسینى فى نافله اللیل (10)؛ خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مكن!» این نشان از آن دارد كه این خواهر، به قله رفیع بندگى و پرستش راه یافته و به حكمت و هدف آفرینش دست ‏یازیده است.
عفت و پاكدامنى
عفت و پاكدامنى، برازنده‏ ترین زینت زنان، و گران قیمت‏ ترین گوهر براى آنان است. زینب علیهاالسلام درس عفت را به خوبى در مكتب پدر آموخت، آن جا كه فرمود:«ما المجاهد الشهید فى سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف یكاد العفیف ان یكون ملكا من الملائكه(11)؛ مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از كسى نیست كه قدرت دارد اما عفت مى‏ورزد،- یعنی قدرت انجام گناه را دارد ولی از آن دوری می کند- نزدیك است كه انسان عفیف فرشته‏اى از فرشتگان باشد.»
یحیى مازنى روایت كرده است :
(( مدتها در مدینه در خدمت حضرت على (ع) به سر بردم و خانه ام نزدیك خانه زینب (س) دختر امیرالمؤ منین (ع) بود. به خدا سوگند هیچ گاه چشمم به او نیفتاده صدایى از او به گوشم نرسید.
به هنگامى كه مى خواست به زیارت جد بزرگوارش رسول خدا (ص) برود، شبانه از خانه بیرون مى رفت ، در حالى كه حسن (ع) در سمت راست او و حسین (ع) در سمت چپ او و امیرالمؤمنین (ع) پیش رویش راه مى رفتند.
هنگامى كه به قبر شریف رسول خدا (ص) نزدیك مى شد، حضرت على (ع) جلو مى رفت و نور چراغ را كم مى كرد. یك بار امام حسن (ع) از پدر بزرگوارش درباره این كار سؤ ال كرد، حضرت فرمود: مى ترسم كسى به خواهرت زینب نگاه كند. ))
زینب كبرى عفت ‏خویش را حتى در سخت‏ ترین شرایط به نمایش گذاشت. او در دوران اسارت و در حركت از كربلا تا شام سخت ‏بر عفت ‏خویش پاى مى‏فشرد. مورخین نوشته‏اند: او صورت خود را با دستش مى‏پوشاند چون روسریش از او گرفته شده بود.»
ولایت مدارى
قرآن بدون هیچ قید و شرطى در كنار اطاعت مطلق از خداوند، دستور به اطاعت از پیامبر صلى الله علیه وآله و صاحبان امر، یعنى، ائمه اطهارعلیهم السلام مى‏دهد.« اطیعواالله واطیعواالرسول واولى الامرمنكم‏» (14)؛ «از خداوند و رسول و اولی الامر اطاعت كنید.»
زینب علیهاالسلام كه حضور هفت معصوم (15) را درك كرده، در تمامى ابعاد ولایت مدارى (معرفت امام، تسلیم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولایت، فداكارى در راه آن و) … سر آمد است. او با چشمان خود مشاهده كرده بود كه چگونه مادرش خود را سپر بلاى امام خویش قرار داد و خطاب به ولى خود گفت:« روحى لروحك الفداء ونفسى لنفسك الوقاء (16)؛[اى ابالحسن] روحم فداى روح تو و جانم سپر بلاى جان تو باد.» و سرانجام جان خویش را در راه حمایت از على علیه السلام فدا نمود و شهیده راه ولایت گردید. زینب علیهاالسلام به خوبى درس ولایت مدارى را از مادر فرا گرفت و آن را به زیبایى در كربلا به عرصه ظهور رساند.
از یك سو در جهت معرفى و شناساندن ولایت، از طریق نفى اتهامات و یادآورى حقوق فراموش شده اهل بیت تلاش كرد. از جمله در خطبه شهر كوفه فرمود لكه ننگ كشتن فرزند آخرین پیامبر و سرچشمه رسالت و آقاى جوانان بهشت را چگونه خواهید شست؟»
و همچنین در مجلس ابن زیاد (18)، شهر شام، و مجلس یزید، ولایت و امامت را به خوبى معرفى نمود.
از سوى دیگر سر تا پا تسلیم امامت ‏بود؛ چه در دوران امام حسین علیه السلام و چه در دوران امام سجاد علیه السلام حتى در لحظه‏اى كه خیمه گاه را آتش زدند، یعنى در آغاز امامت امام سجاد علیه السلام نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: اى یادگار گذشتگان … خیمه‏ها را آتش زدند ما چه كنیم؟ فرمود:«علیكن بالفرار؛ فرار كنید.»
از این مهمتر در چند مورد، زینب علیهاالسلام از جان امام سجاد علیه السلام دفاع كرد و تا پاى جان از او حمایت نمود.
الف- در روز عاشورا؛ هنگامى كه امام حسین علیه السلام براى اتمام حجت، درخواست ‏یارى نمود، فرزند بیمارش امام زین العابدین علیه السلام روانه میدان شد. زینب با سرعت ‏حركت كرد تا او را از رفتن به میدان نبرد باز دارد، امام حسین علیه السلام به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او كشته شود نسل پیامبر در روى زمین قطع مى‏گردد.

ب- بعد از عاشورا در لحظه هجوم دشمنان به خیمه‏ها شمر تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را به شهادت برساند، ولى زینب علیهاالسلام فریاد زد: تا من زنده هستم نمى‏گذارم جان زین العابدین در خطر افتد. اگر مى‏خواهید او را بكشید، اول مرا بكشید، دشمن با دیدن این وضع، از قتل امام علیه السلام صرف نظر كرد.
ج- زمانى كه ابن زیاد فرمان قتل امام سجاد علیه السلام را صادر كرد، زینب علیهاالسلام آن حضرت را در آغوش كشید و با خشم فریاد زد: اى پسر زیاد! خون ریزى بس است. دست از كشتن خاندان ما بردار. و ادامه دادبه خدا قسم هرگز او را رها نخواهم كرد؛ اگر مى‏خواهى او را بكشى مرا نیز با او بكش.»
ابن زیاد به زینب نگریست و گفت: شگفتا از این پیوند خویشاوندى، كه دوست دارد من او را با على بن الحسین بكشم. او را واگذارید.
البته ابن زیاد كوچكتر از آن است كه بفهمد این حمایت فقط به خاطر خویشاوندى نیست، بلكه به خاطر دفاع از ولایت و امامت است. اگر فقط مساله فامیلى و خویشاوندى بود، باید زینب علیهاالسلام جان فرزندان خویش را حفظ و آن‏ها را به میدان جنگ اعزام نمى‏كرد.

روحیه بخشى
در مسافرت‏ها و نیز در حوادث تلخ، آن چه بیش از هر چیز براى انسان لازم است، روحیه و دلگرمى است. اگر انسان براى انجام كارهاى مهم و حساس روحیه نداشته باشد، آن كار با موفقیت انجام نشده و به نتیجه نخواهد رسید و چه بسا با شكست نیز مواجه شود. یكى از بارزترین اوصاف زینب علیهاالسلام روحیه بخشى اوست. او بعد از شهادت مادر، روحیه بخش پدر و برادران بود، در شهادت برادرش امام حسن علیه السلام نقش مهمى را براى تسلاى بازماندگان ایفا كرد. پس از شهادت امام حسین علیه السلام و در طول دوران اسارت، این صفت نیكوى زینب بیشتر ظهور كرد. او پیوسته یاور غمدیدگان و پناه اسیران بود، از گودى قتلگاه تا كوچه‏هاى تنگ و تاریك كوفه، از مجلس ابن زیاد تا ستمكده یزید، در همه جا فرشته نجات اسرا بود.
او حتى تسلى بخش دل امام سجاد علیه السلام بود، آن جا كه مى‏گفت [اى پسر برادر!] آن چه مى‏بینى (شهادت پدر) تو را بى تاب نسازد. به خدا سوگند! این عهد رسول خدا با جد، پدر و عمویت است.»
صبر
یكى از بارزترین اوصاف انسان‏هاى كامل، صبر و بردبارى در فراز و نشیب‏هاى روزگار و تلخى‏هاى دوران است. قرآن كریم در آیات متعددى به صابران بشارت داده (23) و پاداش‏هاى فراوان آن‏ها را یادآورى نموده است. زینب علیهاالسلام از این جهت در اوج كمال قرار دارد. در زیارتنامه آن حضرت مى‏خوانیمملائكه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند.» مخصوصا در ماجراى كربلا آن چنان صبر و رضا و تسلیم از خود نشان داد، كه صبر از روى او خجل است.
در مجلس ابن زیاد؛ آن گاه كه آن ملعون با نیش زبانش نمك به زخم زینب مى‏پاشد و براى آزردن او مى‏گوید: كار خدا را با برادر و خانواده‏ات چگونه یافتى؟» او در واقع با تعریض مى‏خواهد بگوید كه دیدى خدا چه بلایى به سرتان آورد؟ زینب علیهاالسلام در پاسخ درنگ نمى‏كند، با آرامشى كه از صبر و رضاى قلبى او حكایت داشت فرمود: جز زیبایى ندیدم.» ابن زیاد از پاسخ یك زن اسیر در شگفت مى‏ماند، و ا ز این همه صبر و استقامت و تسلیم او در مقابل مصیبت‏ها متعجب مى‏شود و قدرت محاجه را از دست مى‏دهد.
ایثار
زینب مجلله دراین صفت نیز گوى سبقت را از دیگران ربوده است. او براى حفظ جان دیگران، خطر را به جان مى‏خرد و در تمام صحنه‏ها، دیگران را بر خود مقدم مى‏دارد.
او در ماجراى كربلا حتى از سهمیه آب خویش استفاده نمى‏كرد و آن را نیز به كودكان مى‏داد. در بین راه كوفه و شام، با این كه خود گرسنه و تشنه بود، ایثار را به بند كشیده و آن را شرمنده ساخت. امام زین العابدین علیه السلام مى‏فرماید:« عمه‏ام زینب[در مدت اسارت]، غذایى را كه به عنوان سهمیه و جیره مى‏دادند، بین بچه‏ها تقسیم مى‏كرد، چون در هر شبانه روز به هر یك از ما یك قرص نان مى‏دادند.» او سختى‏ها و تازیانه‏ها را به جان خود مى‏خرید و نمى‏گذاشت‏ بر بازوى كودكان اصابت كند

حضرت زینب (س) در نهضت حسینی

در تاریخ اسلام زنان مؤمن و فداکار بسیارى بوده‌اند که با حضور فعال در صحنه‏هاى حساس سیاسى و اجتماعى، مسیر تاریخ را تغییر دادند.
از جمله این زنان، حضرت زینب(س) است که با حضور در نهضت کربلا، مسئولیت بزرگى را بر عهده گرفت.حضرت زینب براى ایفاى مسئولیت بزرگ پیام رسانى، از دوران کودکى تحت تربیت پیشوایان معصوم قرار گرفت و امام حسین(ع) نیز در مسیر حرکت به کربلا، با سخنان و توصیه‏هایى، خواهرش را آماده‏تر کرد. زینب کبری تحت تربیت پدر و مادرى چون حضرت على(ع) و حضرت فاطمه(س) و با شایستگى و استعداد ذاتى که از آن بهره‏مند بود به مراتب عالى از فضائل و کمالات انسانى دست یافت. او مانند پدر و مادر خود جامع همه کمالات و صفات پسندیده بود. او نمودار حق و جهاد در راه خدا و نگهدارنده ایمان و عقیده، قهرمان دلیری و شجاعت، جلوه فصاحت و بلاغت، شعله ستیزه جوی باطل و آتش افشان حق در برابر نیروهای ستمگر و کوبنده دژخیمان زورگو است.زینب (س) تجسم زهد، علم، عفاف و شهامت و عقیله طاهره، متعلق به اخلاق الهی است.
تردیدی در نقش حضرت زینب در حفظ کردن قیام عاشورا و ابلاغ پیام آن نیست. بدون شک بی حضور آن حضرت این قیام به بلوغ و سرانجام مطلوب خویش نائل نمی گشت.
اما جایگاه حضرت زینب (س) در این میدان چه بود؟
در آن برهه از زمان شاهد عملا حضور یزیدی بودیم که بازی با میمون و شرابخواری به عادت او بدل شده بود و البته ادعای خلافت مسلمین را نیز در میان مردم داشت. از سویی دیگر نیز در تلاش بود تا این نظر را بر امام و ولی مسلمین یعنی امام حسین ع نیز دیکته نماید. هر آنچه خود می نمود با بی شرمی تمام، اسلامی می دانست و جامعه را نیز با خوی کثیف خود به این سوی می برد. امر آن چنان شده بود که دیگر اسلامی که پیامیر خاتم برای مردم به هدیت آورده بود در حال تبدیل شدن به ماهیت جدیدی بود امام حسین ع در بیانی اوضاع آن زمان را چینین تبین می فرمایند اَلا ترونَ أنّ الحقَ لا یعملُ به وأنّ الباطلَ لا یتناهی عنهُ ، لِیرغبَ المؤمنُ فی لقاء الله مُحِقاً (آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود واز باطل نهی نمی گردد ؟ در چنین شرائطی مؤمن به لقای خدا سزاوار است (.در جایی حضرت رو به ولید فرماندار مدینه می فرمایند «أیّها الامیر! إنّا اهل بیت النبّوّة و معدن الرّسالة و مختلف الملائکة و بنا فتح اللَّه و بنا ختم اللَّه و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النّفس المحرمه و مثلى لا یبایع بمثله و لکن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون أیّنا أحقّ بالخلافة و البیعة؛ اى امیر، ما اهل بیت نبوت و معدن رسالت و محل آمد و شد ملائکیم و خداوند به ما شروع مى‏کند و به ما پایان مى‏دهد - همه امور هستى به برکت وجود ماست - در حالى که یزید مردى است فاسق و شراب‏خوار و کسى است که خون حرام بر زمین مى‏ریزد و علناً به فسق و فجور مى‏پردازد و کسى مانند من با شخصى مثل او بیعت نمى‏کند ولى - مهلت بده - تا صبح شود و دو طرف در کار خود بیندیشیم تا معلوم شود کدام یک از ما به خلافت و بیعت سزاوارتریم.

این زینب (س) است که مى گوید: این لکه ننگ را چگونه خواهید شست، درحالى که فرزند رسول خدا و سید جوانان بهشت را کشته اید؟ همان که در جنگ، سنگر و پناهتان بود و در صلح مایه آرامش و التیام شما بود. او که ترس را ترسانده، زنجیر را پاره کرده و دشمن را به اسارت سخنان رسوا کننده یزید مى بیند که با چوب خیزران به لب و دندان خون خدا جسارت مى کند، فریاد مى زند «تبت یدا ابى لهب».اى یزید! دستانت بریده باد! آیا مى دانى چه مى کنى؟ آیا مى دانى که چوب بر لب و دندان حبیب رسول خدا(ص)، پسر مکه و منى و پسر فاطمه زهرا (س) مى کوبى؟ ناله چنان جانسوز بود که هرکس در آن مجلس بود به گریه درآمد.

آن زمان که حسین و یارانش از سوى دشمن یاغى معرفى مى شدند، این زینب (س) بود که امامش را «سید جوانان بهشت»، «فرزند مکه و منى»، «حبیب رسول خدا» و داراى ده ها صفت دیگر معرفى کرد.

حضرت زینب به جهت علاقه وافری که به برادرش امام حسین داشت، هنگام ازدواج با عبدالله بن جعفر شرط کرد که هر گاه امام حسین خواست به سفر برود، زینب بتواند همراه برادرش برود و عبدالله از رفتن وی ممانعت نکند.

بنابراین در سفر امام حسین به کربلا حضرت زینب نیز به همراه امام و یار و پشتیبان ایشان بود. پس از شهادت امام نیز حضرت زینب از فرزند برادرش علی بن الحسین السجاد(ع) حمایت و پشتیبانی می کرد.

روز عاشورا یکی از سخت ترین و دردناک ترین روزها برای زینب (س) بود. او می دید چگونه لشکر عمر سعد، فرزندان و ذریه رسول خدا را به شهادت می رسانند و سر از بدنشان جدا می سازند. او در مقابل این اعمال احساس وظیفه می کرد و در برابر این معایب خویشتنداری کرده و سرپرستی خاندان عصمت را بر عهده گرفت. در ماجرای غم انگیز کربلا، منابع در چند جا از زینب نام برده اند. یکی در وقتی که علی اکبر(ع) به زمین افتاد و پدر را به بالین خود طلبید. نقل شده است که زینب خود را به میدان رسانید و روی کشته علی اکبر انداخت تا برادر را به خود متوجه سازد و از شدت اندوهی که با دیدن پیکر قطعه قطعه علی اکبر بر حضرت وارد شده، بکاهد. در جای دیگر می بینیم که فرزند کوچک امام حسن مجتبی(ع) به نام عبدالله، با دیدن پیکر به خاک افتاده عمو، از خیمه بیرون می دود تا خود را به عمو برساند و دشمنان را از حضرت دور سازد. در این جا امام (ع) خواهر را مخاطب قرار داده که «خواهر جان! این کودک را نگهدار» زینب فورا می دود و عبدالله را می گیرد، اما کودک دست خود را از دست عمه می کشد و بالاخره خود را به عمو می رساند و روی بدن نازنین عمو به دست آن سنگدلان به شهادت می رسد و دیگر جایی که از زینب نام رفته است، لحظه وداع است. هنگامی که امام حسین(ع) برای خداحافظی به نزد زنها می آید و زینب را مخاطب ساخته و جامه کهنه ای می خواهد تا زیر لباس های خود بپوشد تا دشمنان پس از شهادت حضرت رغبتی نکنند و بدن وی را برهنه نسازند.

زینب سلام الله علیها در تمام صحنه ها چون کوهی استوار، مقاومت کرد تا رسالتی را که بر عهده گرفته با شایستگی به سرانجام رساند.حضرت زینب پس از واقعه عاشورا در مجلس ابن زیاد حضور یافت و سخنان آتشینی ایراد کرد. کیفیت ورود زینب و وضع لباس و جامه او را در مجلس ابن زیاد به گونه ای رقت بار و غم انگیز نوشته اند. شیخ مفید در ارشاد می نویسد: «هنگامی که زینب به مجلس ابن زیاد آمده، پست ترین جامه را پوشیده بود و به طور ناشناس وارد شد». اما به هر صورت ابن زیاد متوجه شد و پرسید: «این زن ناشناس کیست»؟ کسی پاسخ او را نداد، برای بار دوم و سوم سؤال کرد، در این وقت یکی از کنیزان پاسخ داد: «این زن زینب دختر فاطمه دختر رسول خدا است». ابن زیاد با کمال بی شرمی گفت: «سپاس خدای را که شما را رسوا نمود». اما زینب (س) برای خنثی کردن تمام نقشه های عوام فریبانه او فرمود: «ستایش خدای را سزاست که ما را به وسیله پیغمبرش گرامی داشته و از پلیدی به خوبی پاک گرانید، آن کسی که رسوا شود بی شک و تردید فاسق است و آن کس که دروغ می گوید، فاجر و تبهکار است و چنین کسی ما نیستیم و دیگران هستند و الحمدلله». پسر زیاد که انتظار نداشت، با چنین زنی دانشمند و با شهامتی روبه رو شود، سخن خود را این گونه تغییر داد و گفت: «رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟» حضرت زینب با لحنی افتخار آمیز فرمود: «من جز نیکی ندیدم، آنان مردمانی بودند که خداوند کشته شدن را برای آن ها مقدر فرموده بود و آنان نیز با کمال افتخار به آرامگاه خود شتافتند. ولی بدان که به زودی خدا میان تو و ایشان جمع خواهد کرد و تو را مورد بازخواست و احتجاج قرار خواهد داد پس نگران باش که در آن روز پیروز چه کسی خواهد بود؟ (تو با آن ها) ای پسر مرجانه مادر به عزایت بنشیند». سخن گفتن ابن زیاد با حضرت زینب در این مجلس به درازا می کشد و سرانجام ابن زیاد به مصلحت خویش نمی بیند که با زینب سخن بگوید و بیش از این خود را در مقابل چشمان حاضران رسوا و شرمنده سازد، از این رو متوجه امام سجاد(ع) که به صورت اسیران در مجلس آورده بودند، شد و با او به گفت و گو پرداخت. اما حضرت سجاد ابن زیاد را مفتضح ساخت تا آنجا که ابن زیاد قصد جان حضرت را نمود و دستور قتل او را صادر کرد. در این جا نیز زینب (س) از جا برخواست و دست های خود را حلقه وار به گردن امام سجاد (ع) انداخت و گفت: «ای پسر زیاد! این اندازه خون که از ما ریخته ای تو را بس است… به خدا سوگند من از او جدا نخواهم شد تا اگر او را بکشی مرا هم با او به قتل رسانی!»
زینب (س) و سرپرستى کاروان کربلا
در ماجراى غم انگیز کربلا، آقا ابا عبدالله الحسین (ع) وظیفه حفظ و مراقبت از زنان و کودکان و پرستارى از بیماران را به خواهرش زینب کبرى(س) سپرده بود، چرا که خوب مى دانست زمانى که تازیانه دشمن فرود مى آید، وقتى که کف پاى اطفال یتیم تاول مى زند یا آنگاه که فرزند دلبند امام از فرط ضعف و گرسنگى از مرکبش مى افتد و وقتى که آن ملعون خواستار کنیزى یادگار امام مى شود، در تمامى این موارد فقط زینب(س) است که مى تواند پناهگاه و تکیه گاهشان باشد. آرى، او که مصائب روز عاشورا چون باران بر سرش مى بارد و مشکلات چون توفان او را در برمى گیرد و داغ هاى پى درپى آزارش مى دهد، حتى لحظه اى از وظیفه اش نسبت به «پرستارى و مراقبت» از کاروان اسرا و از امام سجاد(ع) کوتاهى نمى کند. جمعى زن و کودک که داغدار، گرسنه و تنشه و بى پناه هستند، شدیداً به یک سرپرست نیازمندند و آن فرد کسى جز دختر آزاده زهرا(س) نیست.عصر عاشورا، اگر چشم دل باز کنیم، خواهیم دید که یک خانم مضطرب و حیران در کنار خیمه اى آتش گرفته بر سر و سینه مى زند و ناله مى کند و مى گوید: خدایا چه کنم؟ بیمارم در میان خیمه در حال سوختن است. خواهیم دید که او اشک چشم کودکان را پاک کرده و آتش دامنشان را خاموش مى کند. براى این که تازیانه دشمن بدن ضعیف و لاغر کودکى را نیازارد، خود را سپر او قرار مى دهد و خاطره تازیانه هاى دشمن بر بدن عزیز مادرش زهرا را زنده مى کند. دستور حرکت صادر شده و کاروان بدون کاروان سالار را به اسیرى مى برند. کاروان اسیران درخواست مى کنند که جهت وداع، از کنار قتلگاه عبور داده شوند. همین که زنان داغدار و کودکان عزادار به قتلگاه مى رسند، با منظره دلخراشى مواجه مى شوند: لاله هاى گلستان محمدى پرپرى که درآغوش مى کشند. در این میان امام على بن الحسین(ع) وضع خاصى دارد. او بیمار است و علاوه بر آن پاهاى مبارک و دستان مطهرش را بسته اند. او فقط از بالاى مرکب به گلزار خزان دیده مى نگرد و اشک مى ریزد. بوى خون، منظره غیرقابل باور قتلگاه و اجساد افتاده در آن، به امام حالت عجیبى داده است. بدن هاى پاک و قطعه قطعه پدر، برادر، عمو و عموزاده و دیگران، تاب و توان از او برده است.
نقش حضرت زینب (س) بعد از واقعه جانسوز عاشورا چه بود ؟
بعد از حادثه کربلا حضرت زینب (س)، حدود یک سال و شش ماه زندگى کرد. حضرت در کاروان اسیران، همراه دیگر باقى ماندگان غافله کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد. اگر چه در واقع رهبرى بازماندگان بر عهده امام سجاد (ع) بود، اما به ظاهر زینب کبرى (س) رهبرى را برعهده داشت.
سخنرانى قهرمانانه زینب (س) در کوفه، موجب تحول در افکار عمومى شد. وى در برابر نعره مستانه عبیدالله بن زیاد، آن گاه که به پیروزیش مى‏نازید و مى‏گفت: “کار خدا را با خاندانت چگونه دیدى؟!” با شهامت و شجاعت و صف ناپذیرى گفت: “ما رأیت الا جمیلا؛ جز زیبایى چیزى ندیده‏ام. شهادت براى آنان مقدر شده بود. آنان به سوى کشتن گاه خویش رفتند به زودى خداوند آنان و تو را مى‏آورد تا در پیشگاه خداوند داورى خواهید.
آن گاه که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد (ع) را صادر کرد، زینب (س) با زیرکى تمام، زمام عواطف را به دست گرفت و برادر زاده‏اش را در آغوش گرفت و گفت: اگر خواستى او را بکشى مرا هم بکش. به دنبال حرکت زینب (س)، ابن زیاد از کشتن امام سجاد (ع) منصرف شد.
کاروان آزادگان به دمشق رفت. در شام نیز زینب (س) توانست افکار عمومى را متحول نماید. در جلسه‏اى که یزید به عنوان پیروزى ترتیب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا، سربریده حسین (ع) را در تشت نهاد و با چوب‌د‌ستى به صورتش مى‏زد، زینب کبرى (س) با سخنرانى خویش غرور یزید را در هم کوبید و او را از کرده خویش پشیمان کرد. سرانجام یزید مجبور شد کاروان را با احترام به مدینه برگرداند.
در مدینه نیز زینب (س)، پیام آور شهیدان، ساکت ننشست. او با فریادش مردم مدینه را بر ضد حکومت یزید شوراند. حاکم مدینه در پى تبعید حضرت زینب (س) برآمد. به نوشته برخى حضرت به شام سفر نمود و در همان جا درگذشت. برخى دیگر گفته‏اند: حضرت به مصر هجرت نمود و در تاریخ پانزدهم رجب سال 62 هجرى درگذشت.(
پایان
روزى میهمانى براى امیرالمؤ منین (ع) رسید. آن حضرت به خانه آمده و فرمود: اى فاطمه ، آیا طعامى براى میهمان خدمت شما مى باشد؟ عرض كرد: فقط قرض نانى موجود است كه آن هم سهم دخترم زینب مى باشد.
زینب (س) بیدار بود، عرض كرد: اى مادر، نان مرا براى میهمان ببرید، من صبر مى كنم . طفلى كه در آن وقت ، كه چهار یا پنج سال بیشتر نداشته این جود و كرم او باشد، دیگر چگونه كسى مى تواند به عظمت آن بانوى عظمى پى ببرد؟

زنى كه هستى خود را در راه خدا بذل بنماید، و فرزندان از جان عزیزتر خود را در راه خداوند متعال انفاق بنماید و از آنها بگذرد بایستى در نهایت جود بوده باشد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-10-23] [ 01:43:00 ب.ظ ]




چگونه گناه نکنیم ؛ بخش اول
بسم الله الرحمن الرحیم

در آداب و معارف الهی، بر خلاف گفته رایج، انسان جایز الخطا نمی‌باشد بلکه ممکن الخطاست. یعنی اجازه انجام گناه و خطا را ندارد اما در صورت انجام آن راه توبه و بازگشت به سوی خدای متعال باز بوده و حتی به شرط شناخت عمیق از ضعف خود و ترمیم آن، به درجه ای بالاتر از مقام و مرتبه پیشین خود، دست پیدا می‌کند.

اولین نکته ای که ذکر آن ضروری می‌باشد این است که خودشناسی اصلی‌ترین راهکار دوری از گناه می‌باشد. یعنی انسان با شناخت خود و یافتن بیماری‌های روحی و اعتقادی خود، می‌تواند، با امداد الهی، به درمان و اصلاح خود پرداخته و به تدریج، از هرگونه فریفته شدن توسط شیطان جلوگیری نماید. بنابراین، اولین گام برای مبارزه با شیطان، خودشناسی و یافتن راه‌های نفوذ شیطان به فرد می‌باشد.

نکته ای که بارها در قرآن و روایات معصومین به آن اشاره شده است، این می‌باشد که شیطان، ارائه کننده گناه بوده و هیچ کس را مجبور به انجام گناه نگرده است؛ از این روست که اعتراض گناهکاران مبنی بر فریفته شدن توسط شیطان، در روز قیامت از سوی خداوند، پذیرفته نمی‌باشد.

بر طبق آیات قرآن و احادیث اهل بیت، شیطان، از طریق اتخاذ وسایل و حرکت در مسیرهای مختلف، به انسان حمله می‌کند و شناخت این راه‌ها و وسایل، پس از خودشناسی، اصلی‌ترین گام برای مقابله با شیطان می‌باشد.

وحی:

اولین نوع حمله شیطان به انسان برای به انحراف کشیدن او، «وحی» است. در توضیح باید گفت، همان گونه که وحی الهی وجود داشته و حتی به انسان‌های عادی غیر از پیامبران هم القاء گشته که از آن در تعابیر رایج به عنوان «الهام» یاد می‌گردد، وحی شیطانی نیز، وجود دارد. از این رو در احادیث مطروحه از ائمه معصومین، بر این نکته تاکید شده است که قلب انسان دو گوش دارد گوشی که صحبت شیطان را می‌شوند و گوشی که شنوای صحبت خداوند رحمن است.

باید توجه داشت، انسان، انتخاب کننده اصلی در شنیدن وحی الهی یا وحی شیطانی می‌باشد؛ یعنی انسان است که مشخص می‌کند دل و گوش خود را به صحبت و وحی خدای رحمن بسپارد و یا دل در گروی شیطان قرار دهد.

نکته مهم دیگر این است که ما قادر به خاموش کردن صوت شیطان نیستیم و صدای او تنها با ظهور «حضرت بقیه الله الاعظم» خاموش می‌گردد. اما ما می‌توانیم نفس خود در مسیری تربیت کنیم که از گوش سپردن به شیطان، اجتناب نماید. در غیر این صورت، مطابق با آیات قرآن، انسانی که گوش به وحی شیطان بسپارد، به اولیاء شیطان یعنی کسی که ولایت شیطان را پذیرفته است، بدل خواهد شد.

وحی یعنی ارتباط سریع و پنهانی با منبع وحی، و همان گونه که پیش از این اشاره گردید، برای مقابله با وحی شیطانی باید خودشناس بود، یعنی لازم است انسان تشخیص دهد و این دقت را داشته باشد که دریابد آن چه درون او در حال وقوع است و او را به انجام کاری سوق می‌دهد از سوی شیطان به او وحی گردیده است.

پس از شناسایی این منبع، انسان می‌تواند با ذکر و یاد خدا، از شر شیطان و وحی او خلاصی یافته و به درگاه مقدس الهی پناه برد و اعتراف نماید که بدون خدا و پشتیبانی او نمی‌تواند در مقابله با شیطان موفق گردد.

در طی این مسیر، اهل بیت به عنوان کشتی نجات انسان از دریای متلاطم گناه، اصلی‌ترین وسیله برای نجات انسان از شر شیطان و هدایت او به سمت خدای متعال می‌باشند.

نکته ای که ذکر آن ضروری است این می‌باشد که پس از حمله وحیانی شیطان و شناخت انسان از ضعف خود و مقابله با آن و انجام توبه از ارتکاب گناه، این خودشناسی و توبه اسباب تعالی مقام و مرتبت انسان نزد خداوند را فراهم می‌آورد؛ از این جهت باید گفت در دستگاه آفرینش الهی، حتی ابلیس ملعون نیز می‌تواند به عنوان یک فرصت برای فرد مؤمن تلقی شود که اسباب خودشناسی و تعالی او را فرآهم آورده است.

از این روست که پس از ترک اولی توسط حضرت آدم (ع) و توبه او با استعانت از کلمات الهی، جایگاه و منزلت او نزد خدای متعال افزایش یافت و مطابق آیه ۱۲۲ سوره طه (گوید ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیهِ وَ هَدی) مقام حضرت آدم پس از توبه و ترمیم خود، از پیش از گناه، بالاتر رفت.*

البته این به آن معنا نمی‌باشد که انسان اجازه انجام گناه را به امید توبه و ارتقای جایگاه داشته باشد بلکه بدین مفهوم است که اگر گناه اسباب خودشناسی فرد را فراهم آورد و باعث شناخت ضعف‌های او و تلاش برای ترمیم آن‌ها گردد، می‌تواند اسباب ارتقای جایگاه انسان را فراهم آورد.

چگونه گناه نکنیم بخش دوم

در این شماره، قصد داریم، به دو روش دیگر شیطان برای گمراه ساختن انسان و دور کردن او از هدف اصلی اشاره نماییم.

دریافت این بخش به صورت PDF

بسم الله الرحمن الرحیم

در مقاله شماره یک، به یکی از روش‌های اصلی شیطان برای گمراه ساختن انسان یعنی القای وحی شیطانی اشاره کردیم و یادآور شدیم با وجود این که شیطان دشمنی آشکار برای انسان است و بر گمراه ساختن او، قسم یاد کرده است، اما در پازل خداوند تعریف شده و اسباب امتحان بندگان و جداساختن سره از ناسره را فراهم می‌آورد. در این شماره، قصد داریم، به دو روش دیگر شیطان برای گمراه ساختن انسان و دور کردن او از هدف اصلی اشاره نماییم.

وسوسه

روش دیگر گمراه ساختن انسان توسط شیطان، وسوسه می‌باشد. وسوسه، صدای بسیار ضعیفی که همراه خود شر می‌آورد. شیطان وسوسه کننده است و خود انسان، عامل به آن است. در اصل، شیطان با تحریک نفس انسان، به وسوسه آن می‌پردازد. از این روست که برخی، حمله شیطان را قبول ندارند؛ زیرا شیطان به نفس انسان پیشنهاد می‌دهد و برخی گمان می‌کنند این ایده و فکر، از سوی خود آن‌ها بوده و تمایل ایستادگی در برابر خود را ندارند.

بنابراین در مرحله اول باید تشخیص دهیم که یک ایده و یا تفکر که در ذهن ما در حال رشد است، متعلق به ما نیست بلکه از سوی شیطان بوده و باید با آن مقابله کرد.*

از تاکتیک‌های مبارزه با شیطان برای ترک گناه، خراب کردن پل‌های پشت سر و از بین بردن اسباب و وسایل ارتکاب گناه می‌باشد. در این حالت است که به تدریج، نفس ما تربیت شده و به جایی می‌رسد که حتی در صورت وجود این ابزار و وسایل، به سمت گناه، حرکت نخواهد کرد.

باید توجه داشت که شیطان با وسوسه نه تنها امر به منکر که نهی از معروف نیز انجام می‌دهد. وقتی انسان قصد انجام کار نیکی را دارد، شیطان، سعی در بازداشتن انسان از انجام آن کار را دارد و گاهی نیز ممکن است کار نیک دیگری که اجر و پاداش کمتری دارد را به او پیشنهاد دهد؛ یعنی انسان را میان دو خیر مخیر می‌سازد.

در این مرحله، راه تشخیص مسیر صیحیح باز هم توجه به نفس است؛ یعنی بررسی کنیم و ببینیم که نفس ما به کدام یک از آن اعمال تمایل بیشتری دارد و از انجام آن اجتناب کنیم همچنین از خدا بخواهیم که نور اعمال را به ما نشان دهد تا متوجه شویم که کدام عمل، نور بیشتری دارد و انجام آن را انتخاب نماییم.

القای امنیه باطل

بر هر انسانی لازم است که دو نوع هدف در زندگی خود داشته باشد: سؤل و اُمنیه

سؤل اصلی‌ترین هدف و آرزو فرد در زندگی می‌باشد که مسیر اصلی زندگی او را برای رسیدن به آن، ترسیم می‌کند. باید گفت، با وجود این که سؤل اصلی‌ترین هدف یک انسان در زندگی است اما بسیاری از آن غافل می‌باشند یعنی نمی‌دانند هدف اصلی آن‌ها از زندگی چه می‌باشد؛ مثل رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی و یا تلاش برای ظهور.

امنیه یعنی اهداف و آروزهای اصلی ما که به اصلی‌ترین آرزو یعنی سؤل ما ختم می‌شود. برای رسیدن به سؤل، امنیه‌های مختلف اما مرتبط با هم وجود دارند. باید امنیه آنچنان در راستای سؤل باشد که گویی همان سؤل است.

یکی از کارهای شیطان القای امنیه باطل است یعنی آن را تغییر داده و در فرد شوق دستیابی به یک امر باطل را ایجاد می‌کند.

از این رو بسیاری از افراد، پس از رسیدن به یک خواسته خود که در اصل امنیه ای باطل از سوی شیطان بوده است، متوجه می‌شوند از ابتدا مسیر را اشتباه انتخاب کرده و از اصلی‌ترین هدف یعنی سؤل خود فاصله گرفته‌اند.

باید گفت شیطان از این روش یعنی القای امنیه باطل، حتی در مورد پیامبران نیز، استفاده می‌کند که البته به امر الهی، مؤثر واقع نمی‌گردد:

وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِک مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِی إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیطَانُ فِی أُمْنِیتِهِ فَینْسَخُ اللَّهُ مَا یلْقِی الشَّیطَانُ ثُمَّ یحْکمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ –حج-۵۲

«و پیش از تو نیز هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم جز آن که هرگاه آرزو می‌کرد و طرحی برای اهداف رسالت خود می‌ریخت، شیطان در خواسته اول القای شبهه می‌کرد اما خدا آن چه را شیطان القا می‌کرد محو می‌گردانید سپس خدا آیات خود را استوار می‌ساخت.»

برای فهم این مطلب که یک امنیه شیطانی است و یا در راستای سؤل ما، قرار دارد، یک راهکار اساسی وجود دارد:

وقتی شوق انجام کاری در یک فرد برای رسیدن به یک امنیه به وجود آمد، باید استشاره کند؛ یعنی با اهل فن آن موضوع خاص مشورت کند و پس از اطلاع کامل پیرامون آن موضوع، به بررسی میزان ارتباط و نزدیکی آن امنیه به سؤل خود بپردازد؛ در این حالت است که فرد متوجه خواهد شد برخی امنیه‌ها شیطانی می‌باشند.

چگونه گناه نکنیم ؟ دانلود سخنرانی استاد رائفی پورچگونه گناه نکنیم ؟ دانلود سخنرانی استاد رائفی پور

چگونه گناه نکنیم بخش سوم

در دو نوشتار پیشین، به سه روش اصلی شیطان برای گمراه ساختن انسان اشاره کردیم؛ در این مقاله، چند راه دیگر نفوذ او را مورد بررسی قرار خواهیم دهیم.

در دو نوشتار پیشین، به سه روش اصلی شیطان برای گمراه ساختن انسان اشاره کردیم؛ در این مقاله، چند راه دیگر نفوذ او را مورد بررسی قرار خواهیم دهیم.

دریافت پی دی اف بخش سوم

راهزنی و محاصره کامل

مطابق با آیات قرآن، شیطان قسم یاد کرده است که انسان‌هایی را که در مسیر صراط مستقیم قرار گیرند را از چهار جهت مورد حمله قرار دهد:

قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَک الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکثَرَهُمْ شَاکرِینَ

(شیطان) گفت: پس به سبب آن که مرا به گمراهی افکندی من هم برای [فریفتن] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست. آن گاه از پیش رو، از پشت سر و از طرف راست و چپشان بر آنان می‌تازم بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت.

• از جلو حمله کردن یعنی القای امنیه باطل و آینده را تباه کردن است؛ در این صورت عمر فرد، به بطالت گذشته و ره‌توشه‌ای برای معاد خود، نخواهد داشت.

• پشت سر حمله کردن یعنی ایجاد شک و شبهه در مبدأ و هدف خلقت و همچینین، جلوگیری از انفاق اموال در راه خداوند و در نتیجه به ارث گذاردن آن برای بازماندگان و وارثان.

شیطان در مورد حمله خود از سمت راست و چپ نمی‌گوید از سمت راست و سمت چپ حمله می‌کنم بلکه تاکید می‌کند که سمت راستی‌ها و از سمت چپی‌ها حمله می‌کنم. مفسرین معتقدند منظور از سمت راستی‌ها و سمت چپی‌ها، اعمال سمت راستی و اعمال سمت چپی است.

• سمت چپی‌ها یعنی اعمال بد و گناه. یعنی وادار ساختن انسان به انجام گناه

• سمت راستی‌ها یعنی اعمال خوب و ثواب؛ مثلاً فرد صدقه می‌دهد و این صدقه را با منت گزاردن اثر آن را خراب کرده و حتی مرتکب گناه نیز می‌گردد. در مورد هجوم شیطان از سمت راستی‌ها، اخلاص می‌تواند راهکار مبارزه با شیطان گردد.

القای وعده‌های روزانه و کوتاه مدت

شیطان در مواردی اقدام به دادن وعده‌های روزانه به فرد می‌کند که البته این با امنیه فرق داشته و پایین تر از آن است؛ یعنی ممکن است انسان به جایی برسد که حتی به شیطان اجازه دهد در انجام کوچک‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین کارهای او نیز دخالت کند؛ به عنوان نمونه در مقابل کم‌ترین کار خیر او نیز ایستادگی کرده و وعده وقوع نتیجه شر را به او بدهد مثلاً اگر بخواهیم صدقه بدهیم وعده فقر می‌دهد.

تزیین و آراستن امور

یکی از کارهای شیطان، زینت دادن امور باطل برای زیبا جلوه دادن آن و انجام آن توسط انسان است؛ در این حال است که باید به میزان زرق و برق و زیبایی یک عمل توجه کرد. هر عمل و شوقی که بیش از اندازه زیبا جلوه کند و فرد را به سوی خود بکشاند، قبل از اقدام نیازمند بررسی است؛ زیرا عموماً این زرق و برق بیش از اندازه کار شیطان است.

تسویل

انسان ممکن است به مرحله‌ای برسد که به شیطان اجازه دخل و تصرف در سؤل یعنی اصلی‌ترین هدف زندگی خود را نیز بدهد. در اینجاست که شیطان، سؤل انسان را امری باطل قرار داده و از این طریق، اسباب گمراهی بیشتر او را فراهم می‌آورد؛ مانند فردی که در کل زندگی خود را در دنیا و برای دنیا، خلاصه کرده است.

استزلال

یکی از راه‌های شیطان برای دور ساختن انسان از صراط مستقیم، استزلال یعنی ایجاد تزلزل در او در هنگام انجام اعمال نیک و همچنین مقابله با تصمیمات و اعمال ناشایست است. شیطان این گونه به انسان القا می‌کند که توانایی انجام اعمال خوب و عدم انجام اعمال بد را ندارد. به طور کلی شعار اصلی شیطان «ما نمی‌توانیم» است؛ این در حالی است که برای فرد مؤمن، هیچ بن بستی وجود ندارد.

تسویف

تسویف از سوف به معنای فردا می‌آید. یعنی وقتی انسان قصد انجام کار خیری را داشته باشد، شیطان این‌گونه به او القاء می‌کند که هنوز فرصت هست و می‌تواند آن را در زمان دیگری انجام دهد. این مسئله باعث از دست رفتن بسیاری از فرصت‌ها برای انسان و در نهایت خسران او می‌گردد.

ایجاد نسیان و غفلت

این مورد در اکثر انسان‌ها اتفاق می‌افتد. یعنی فرد قصد انجام کار خیر دارد اما شیطان آن را از یاد او برده و او را دچار نسیان می‌کند. راهکار زمین زدن شیطان برای مقابله با این توطئه، نوشتن کارها و ثبت آن‌ها برای جلوگیری از فراموشی است. همان لحظه که نوشتن را با تأخیر می‌اندازیم یعنی مورد حمله شیطان قرار گرفته‌ایم. ثبت کارها و یادآوری آن‌ها و انجام به موقع آن، باعث ناامیدی شیطان از ایجاد نسیان و غفتلت و فرد می‌گردد.

چگونه گناه نکنیم بخش چهارم

در سه شماره پیشین، به راهکارهای شیطان به عنوان دشمن قسم‌خوره انسان برای فریفتن و گمراه ساختن او از صراط مستقیم، اشاره نمودیم. مواردی که در این شماره مورد بحث قرار خواهیم داد، مربوط به افرادی خواهد بود که به تعبیری از دست رفته و خود را در اختیار شیطان قرار داده‌اند.

دریافت پی دی اف بخش چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

امر کردن
انسان ممکن است در انجام گناه، به جایی برسد که شیطان برای گمراه ساختن او، نیاز به دادن وعده نداشته‌باشد بلکه فرد به عبدی برای شیطان بدل شده و مورد امر و نهی او قرار گیرد. از این روست که قرآن در آیه ۱۶۹ سوره بقره می‌فرماید: إِنَّما یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ «او (شیطان) شما را فقط به انواع بدی‌ها و زشتی‌ها دستور می‌دهد»

استفزاز و اجلاب
استفزاز یعنی بلند کردن و به سرعت به کاری واداشتن و اجلاب یعنی راندن و صیحه زدن با قهر و غضب این کلمه از جلب می‌آید.
یعنی شیطان در قبال برخی افراد، از یک سو با وعده‌های فریبنده آن‌ها را از مسیر خیر دور کرده و به سمت شر، سوق می‌دهد و از سوی دیگر با بستن مسیر خیر، راه بازگشت او را با مشکل رو به رو می‌سازد.

همز
همز از کلمه مِهمیز می‌آید که وسیله است که فرد وقتی سوار مرکب می‌شود به پاشنه پای خود می‌بندد و به زیر شکم مرکب زده و و باعث شوک حیوان و حرکت او می‌شود.

همز، بیشتر در حوزه لسانی است؛ یعنی، گناهانی که انسان از طریق زبان مرتکب شده و باعث شوک و ناراحتی طرف مقابل می‌گردد، همزی از سوی شیطان است. به عنوان نمونه شیطان می‌داند که حساسیت یک فرد، در شنیدن چه صحبت‌هایی است از این رو، در هنگام دعوا، به طرف مقابل القاء می‌کند که دست بر نطقه ضعف‌های او گذارد و از این طریق باعث درگیری دو طرف می‌شود. از این روست که خداوند در آیه ۹۷ سوره مومنون این گونه امر می‌فرماید: «وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِک مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیاطِینِ»

نزغ
در عربی راهکار راندن حیوان با چوب را نزغ می گویند. انسان ممکن است به مرحله‌ای برسد که به مرکبی برای شیطان بدل شده و شیطان او را نزغ می‌کند، به او ضربه می‌زند و او را وادار به راندن می‌کند. چنین انسانی مجبور است برای شیطان و مطابق خواسته او حرکت کند.

از این روست که حضرت یوسف درباره اقدام برادران علیه خود تعبیر نزغ را می‌آرود و می‌گوید شیطان میان من و برادرانم نزغ کرد (۱۰۰، یوسف). برای مقابله با نزغ باید سریع به خدا پناه برد فستعذ بالله گفت.

استحواذ
عرب کشتی گرفتن با الاغ را استحواذ می‌گوید؛ یعنی ممکن است انسان برای شیطان به چهار پایی مبدل شود که نه تنها بر او سوار می‌شود بلکه با او کشتی نیز گرفته و سرگرم است.

استهواء
حمله عقاب به موش از پشت سر به طوری که به علت میزان سرعت متوجه نمی‌شود را استهواء می‌گویند. انسان باید سعی داشته‌باشد به این مرحله نرسد زیرا در صورت رسیدن به این مرحله، بازگشت او به راه راست و به سوی خداوند، مشکل خواهد بود.

اضلال
در این مرحله فرد نه تنها فرد به طور کامل از مسیر مستقیم خارج شده است بلکه به عنوان یکی از یاران شیطان در جبهه او علیه جبهه الهی در حال جنگ است و قدم به قدم پا جای پای شیطان می‌گذارد.

ناامیدی از رحمت خدا
ناامیدی از رحمت خداوند، بزرگ‌ترین گناه می‌باشد. وقتی انسانی که در گناه غرق شده است، قصد بازگشت به سمت خدای متعال را می‌کند، شیطان، با القای ناامیدی از رحمت خداوند به علت بار سنگین گناهان مانع از بازگشت او می‌گردد.

باید به این مهم توجه داشت که انسان با ارتکاب هر گناه از صراط مستقیم خارج شده است؛ از این رو در صورت ارتکاب به گناه، پشیمانی و توبه و گفتن شهادتین، می‌تواند او را به صراط مستقیم باز گرداند.

نکته دیگر که ذکر آن ضروری به نظر می‌رسد این است که بیشترین جایی که شیطان حضور پیدا کرده و اقدام به کارشکنی می‌کند، جایی است که برای امام زمان کار می‌شود و تلاش می‌گردد امر ظهور محقق گردد؛ زیرا این کار از یک سو پر ثواب‌ترین کارها ست و از سوی دیگر شیطان رانده شده می‌داند با تحقق ظهور، کشته خواهد شد و عمرش پایان خواهد.

نباید از شروع و انجام کار خیر به بهانه کار شکنی شیطان ترسید؛ زیرا اگر مؤمنی کاری را آغاز نموده و در مقابل شیطان ایستادگی نماید، سنت امداد الهی همراه او می‌گردد و او موفق خواهدشد.

اعمال ثواب و نیک ما، با انجام گناهان باطل خواهد شد؛ از این رو یک انسان عادی نمی‌تواند مطمئن باشد که اعمال نیک خود را به خدا خواهد رساند.

خداوند در قرآن از عبارت من جاء بالحسنه استفاده کرده است یعنی مد نظر خداوند یک حسنه می‌باشد که فرد باید با خود بیاورد؛ در تفسیر برهان از محبت اهل بیت به عنوان این حسنه منحصر به فرد یاد شده که بنده با خود در پیشگاه الهی می‌آورد و فقط همین یک چیز است که مطمئن هستیم قطعاً آن را با خود خواهیم برد.

ناامیدی از رحمت خدا

ناامیدی از رحمت خداوند، بزرگ‌ترین گناه می‌باشد. وقتی انسانی که در گناه غرق شده است، قصد بازگشت به سمت خدای متعال را می‌کند، شیطان، با القای ناامیدی از رحمت خداوند به علت بار سنگین گناهان مانع از بازگشت او می‌گردد.

باید به این مهم توجه داشت که انسان با ارتکاب هر گناه از صراط مستقیم خارج شده است؛ از این رو در صورت ارتکاب به گناه، پشیمانی و توبه و گفتن شهادتین، می‌تواند او را به صراط مستقیم باز گرداند.

نکته دیگر که ذکر آن ضروری به نظر می‌رسد این است که بیشترین جایی که شیطان حضور پیدا کرده و اقدام به کارشکنی می‌کند، جایی است که برای امام زمان کار می‌شود و تلاش می‌گردد امر ظهور محقق گردد؛ زیرا این کار از یک سو پر ثواب‌ترین کارها ست و از سوی دیگر شیطان رانده شده می‌داند با تحقق ظهور، کشته خواهد شد و عمرش پایان خواهد.

نباید از شروع و انجام کار خیر به بهانه کار شکنی شیطان ترسید؛ زیرا اگر مؤمنی کاری را آغاز نموده و در مقابل شیطان ایستادگی نماید، سنت امداد الهی همراه او می‌گردد و او موفق خواهدشد.

اعمال ثواب و نیک ما، با انجام گناهان باطل خواهد شد؛ از این رو یک انسان عادی نمی‌تواند مطمئن باشد که اعمال نیک خود را به خدا خواهد رساند.

خداوند در قرآن از عبارت من جاء بالحسنه استفاده کرده است یعنی مد نظر خداوند یک حسنه می‌باشد که فرد باید با خود بیاورد؛ در تفسیر برهان از محبت اهل بیت به عنوان این حسنه منحصر به فرد یاد شده که بنده با خود در پیشگاه الهی می‌آورد و فقط همین یک چیز است که مطمئن هستیم قطعاً آن را با خود خواهیم برد.

چگونه گناه نکنیم بخش پنجم

در سلسله مقالات گذشته، برای جلوگیری از ارتکاب گناه، دو راه اصلی را معرفی نمودیم: ۱- اولویت قرار دادن دشمن شناسی ۲- پیشگیری از قرارگیری در شرایط گناه

دریافت پی دی اف بخش پنجم

در سلسله مقالات گذشته، برای جلوگیری از ارتکاب گناه، دو راه اصلی را معرفی نمودیم: ۱- اولویت قرار دادن دشمن شناسی؛ یعنی به این درک دست یابیم که شیطان دشمن آشکار ماست و راه‌های حمله او را بشناسیم و برای مقابله با آن، مجهز به سلاح‌های لازم و متناسب گردیم. ۲- سعی اصلی ما بر این باشد که در شرایط گناه قرار نگریم و در صورتی که از روی جهل و غفلت مرتکب گناه شدیم، پس از توبه از انجام آن، تمام اسباب و وسایلی را که شرایط انجام فعل گناه را برای ما به وجود آورده از میان برداریم.

در این شماره به برخی دیگر از راه‌های جلوگیری از ارتکاب گناه اشاره خواهیم کرد.

• اصل شناخت انواع گناه:

یکی از دلایل اصلی انجام گناه این است که ما انواع گناه را نمی‌شناسیم و این عدم علم، باعث حرکت ما به سمت فعل گناه می‌گردد.

در توضیح باید گفت گناه در قالب چند نوع دسته بندی قرار می‌گیرد:

گناهان شیرین و غیر شیرین
گناهان کبیره و صغیره
حق الله، حق النفس حق الناس

گناهان شیرین و غیر شیرین

گناهان شیرین گناهانی هستند که انسان برای دستیابی به یک لذت حرام مرتکب می‌شود. این لذت‌ها ریشه در ذات و غریضه انسانی دارند و خداوند برای پاسخ به آن‌ها مسیرهای حلال را فراهم آورده است. اما برخی از این مسیرها عدول کرده و سعی در پاسخ به این غرایض و کسب این لذت‌ها از راه‌های حرام دارند. مانند گناه زنا، روزه خواری و … .

گناه غیر شیرین، گناهانی هستند که انجام آن هیچ گونه لذتی برای انسان به همراه ندارد اما نفس اماره، فرد را به انجام آن سوق می‌دهد. باید گفت برخورد خدا در مقابل ارتکاب گناه غیر شیرین محکم‌تر و سخت‌تر خواهد بود؛ زیرا هیچ گونه کسب لذتی باعث ارتکاب فرد به این گناه نشده است، بلکه تبعیت کامل از نفس و بندگی شیطان، فرد را به سمت ارتکاب این گناه سوق داده است.

از این رو خداوند غیبت را که گناهی غیر شیرین است بدتر از زنا که گناه شیرین است عنوان کرده است. نکته لازم به ذکر این است که اکثر گناهان غیر شیرین که با پاسخ کوبنده‌تری از سوی خدا مواجه می‌شود، حق الناس است مانند تهمت زدن، غیبت کردن، ظن گناه به کسی و … .

نکته تأسف برانگیز این است که برخی افراد آنچنان در گناهان غیر شیرین غوطه ور شده و به انجام آن عادت می‌کنند که به تدریج این گناه را برای خود به گناهی شیرین بدل کرده و از انجام آن لذت می‌برند.

گناهان کبیره و صغیره

گناه کبیره معصیتی است که پرده‌دری و سرکشی بیشتری در مقابل حق تعالی دارد؛ از این رو مؤمن به واسطه ایمان قلبی و عملی که به خداوند دارد نباید مرتکب این گناهان شود. مانند سِحر، یاس از رحمت الهی، دروغ، اسراف، زنا و… .

(می‌توانید برای مطالعه بیشتر پیرامون گناهان کبیره و چگونگی مبارزه با آن‌ها به کتاب «گناهان کبیره» شهید دستغیب مراجعه نمایید.)

گناه صغیره به عنوان گناه کوچک در برابر گناه بزرگ شناخته می‌شود که در قرآن مجید از آن تعبیر به ‌«لمم» و «سیئة» شده است:

الَّذِینَ یجْتَنِبُونَ کبائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَ حِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّک وَ سِعُ الْمَغْفِرَةِ» «نجم ۵۳»

کسانی که از گناهان بزرگ و زشت کاری‌ها جز لغزش‌های کوچک دوری می‌کنند [مورد آمرزش‌اند] یقیناً آمرزش پروردگارت گسترده و وسیع است.

إِن تَجْتَنِبُواْ کبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکفّرْ عَنکمْ سَیاتِکمْ وَنُدْخِلْکم مُّدْخَلًا کرِیمًا» «نساء ۴»

اگر از گناهان بزرگی که از آن‌ها نهی می‌شوید دوری کنید، گناهان کوچکتان را از شما محو می‌کنیم، و شما را به جایگاهی ارزشمند و نیکو وارد می‌کنیم.

نکته لازم به ذکراین است که مطابق با روایات معصومین، هرچند این دسته از گناهان کوچک هستند اما استمرار در ارتکاب آن‌ها، باعث انجام گناه کبیره خواهد شد؛ بنابراین دوری از آن‌ها لازم است. مانند: حـسـودی کــردن بر دیگران، فـحـش گـفتن و زبان درازی کردن و … .

نکته دیگر این است که نباید گناهان کوچک را بی اهمیت شمارد. گاهی یک گناه کوچک مثل لبخند قطام به ابن ملجم، در دومینوی الهی، اثر وحشتناک داشته و تاریخ را دگرگون می‌کند.

حق الله، حق النفس، حق الناس

حق الله: همه اوامر و واجباتی که منحصر به ارتباط خاص فرد با خداوند است و انسان‌های دیگر در آن دخیل نیستند حق الله است؛ مانند نماز، روزه، حج و سایر عبادات… .

حق النفس: حقی که وجود ما اعم از مادی و معنوی یعنی جسمی و روحی بر گردن ما دارد و اگر آن را مراعات ننماییم مطابق با آیات و روایات در روز حساب از سوی اعضای بدن خود، مورد بازخواست قرار می‌گیریم. از این روست که گناهی مانند خودکشی گناهی نابخشودنی است و همچنین در صورت ارتکاب گناه توسط چشم و یا دست و … در روز حساب، آن عضو مدعی شده و از فرد گناهکار که او را به سمت گناه سوق داده و انجام ثواب توسط آن جلوگیری کرده است در پیشگاه الهی شکایت می‌کند.

حق الناس: حقوقی که از مردم بر عهده فرد است و بر او واجب است که در صورت عدم رعایت آن، علاوه بر توبه الهی رضایت صاحب حق را جلب کند. حق الناس از اموری است که خداوند از شهدا نیز آن را طلب می‌کند و این نشان دهنده میزان اهمیت حق الناس است.

نکته مهم این است که کسی که بیت المال دست اندازی می‌کند، نه تنها به یک فرد بلکه به کل جامعه مدیون می‌گردد؛ از این رو، در روز حساب، با وضع نابسامانی مواجه می‌شود زیرا نیازمند کسب رضایت از تمامی مردم می‌باشد. به این دلیل است که حضرت امیر المومنین (ع) توجه خاص و ویژه ای به بحث بیت المال داشته‌اند.

نکته دیگر در بحث حق الناس، بستن مسیر خیر است. کسی که در مسیر خیر مانع قرار دهد، دچار حق الناس گسترده‌ای می‌شود زیرا تمام افرادی که در صورت ورود به آن مسیر هدایت و سعادتمند می‌شدند و با عمل او دچار گمراهی شده‌اند، حق خود را از او می‌طلبند. از این رو در روایات بر این تاکید شده است که کسانی که غاصب حق اهل بیت بوده‌اند تا ابد در جهنم خواهند ماند، زیرا آنان ورود به راه خیر را سد کردند و از این رو تا ابد در ارتکاب گناه از سوی هر گناهکاری شریک هستند.

نکته قابل تأمل این است که اگر گناه ما باعث تأخیر در امر ظهور حضرت بقیه الله الاعظم گردد، منتظران آن حضرت در روز حساب با ما برخورد کرده و حق خود را از ما می‌خواهند زیرا ارتکاب آن گناه مانع قرار گرفتن آن‌ها در مسیر رشد شده است.

• عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنیم

اصل دیگر توجه و درک نکته «عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنیم» می‌باشد. توجه کامل به این اصل، می‌تواند انسان را به طور کامل از ارتکاب به گناه بر حذر دارد. با این وجود در دنیای امروز، تأثیر جمله «این مکان مجهز به دوربین مداربسته است»، از جمله «عالم محضر خداست در محضر خدا نکنیم» بیشتر است؛ زیرا انسان مطمئن است که در صورت ارتکاب یک خطا و دیدن آن توسط دوربین، با او برخورد شده و آبرویش می‌رود اما خدا ستار العیوب است و آبروی فرد را حفظ می‌کند.

خدا در قرآن می‌فرماید: «الم یعلم بان الله یری» یعنی آیا نمی‌دانند خدا می‌بیند؟

طرح این جمله به صورت استفهام انکاری و نشان دهنده اهمیت این اصل است. اگر با تمام وجود به این حقیقت و فهم دست یابیم که خدا و امام زمان ناظر بر اعمال ما هستند، به شدت به رفتار خود توجه می‌نماییم. زیرا به مفهوم واقعی عظمت خداوند را درک کرده‌ایم و این مسئله باعث گردیده است که کوچک‌ترین گناهان در نظر ما به بزرگ‌ترین معصیت‌ها بدل گردد.

چگونه گناه نکنیم ؟ دانلود سخنرانی استاد رائفی پورچگونه گناه نکنیم ؟ دانلود سخنرانی استاد رائفی پور

چگونه گناه نکنیم؛ بخش ششم

در شماره پیشین، در باب راه‌های جلوگیری از ارتکاب گناه، به صورت مبسوط، انواع گناه را توضیح داده و یکی از لوازم ترک آن را لزوم این شناخت عنوان کردیم. در این شماره، به اصول دیگری از دوری از گناه، اشاره خواهیم نمود.

دریافت پی دی اف بخش ششم

بسم الله الرحمن الرحیم

اصل عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنیم

توجه و درک نکته «عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنیم» یکی از اصول می‌باشد. توجه به این اصل، می‌تواند انسان را به طور کامل از ارتکاب به گناه بر حذر دارد. با این وجود در دنیای امروز، تأثیر جمله «این مکان مجهز به دوربین مداربسته است»، از «جمله عالم محضر خداست در محضر خدا نکنیم» بیشتر است؛ زیرا انسان مطمئن است که در صورت ارتکاب یک خطا و دیدن آن توسط دوربین، با او برخورد شده و آبرویش می‌رود اما خدا ستار العیوب است و آبروی فرد را حفظ می‌کند.

خدا در قرآن می‌فرماید: «الم یعلم بان الله یری» یعنی آیا نمی‌دانند خدا می‌بیند؟

طرح این جمله به صورت استفهام انکاری و نشان دهنده اهمیت این اصل است. اگر با تمام وجود به این حقیقت و فهم دست یابیم که خدا و امام زمان ناظر بر اعمال ما هستند، به شدت به رفتار خود توجه می‌نماییم. زیرا به مفهوم واقعی عظمت خداوند را درک کرده‌ایم و این مسئله باعث گردیده است که کوچک‌ترین گناهان در نظر ما به بزرگ‌ترین معصیت‌ها بدل گردد.

اصل کنترل ورودی‌ها

یکی از راه‌های اصلی جلوگیری از ارتکاب گناه، کنترل ورودی‌های بدن می‌باشد. این ورودی‌ها هم مواد غذایی و خوراکی‌ها را شامل می‌شود و هم مطالب و محسوساتی که از طریق حواس پنج گانه خود دریافت می‌نماییم.

در توضیح باید گفت، توجه به این نکته ضروری است که خوردن مال حرام، ارتکاب به گناه را آسان‌تر خواهد کرد و کسی که خود از مال حرام استفاه کرده است و اسباب و وسایل استفاده عده‌ای از این مال را فراهم آورده است، در واقع، زمینه ارتکاب گناه را فراهم آورده است.

به این دلیل است که امام حسین (ع)، اصلی‌ترین علت دشمنی سپاه عمر بن سعد با خود و نپذیرفتن صحبت ایشان را، خوردن مال حرام می‌داند. در واقع به نظر می‌رسد یکی از علل اصلی اشاره امام به خوردن لقمه حرام توسط کوفیان، تاکید بر این نکته بوده است که استفاده از مال حرام، می‌تواند انسان را به جایی برساند که حتی در مقابل امام معصوم نیز بایستد و او را به شهادت برساند؛ مال حرام می‌تواند از جانباز جنگ صفین، که در رکاب حضرت علی (ع) جنگیده است، کسی مانند شمر بسازد.

در توضیح باید گفت یکی از ویژگی‌های اصلی شمر علاوه بر حسودی، شکم‌پرستی، طعنه زنی و خوردن مال حرام بوده است. از این روست که ما هنگام لعن به شمر و تمام دشمنان اباعبدالله الحسین (ع) در واقع بر تمام صفات و ویژگی‌هایی که زمینه دشمنی فرد با امام معصوم را فراهم می‌سازد لعن می‌کنیم و باید سعی بر این داشته باشیم که از این صفات اجتناب نماییم.

نکته لازم به ذکر این است که فهم دشمن از تأثیر مال حرام بر روحیه و اعتقادات مسلمانان باعث گردیده است که به طراحی سیستم‌هایی اقدام نماید که مال حرام را وارد زندگی مسلمانان نموده و اموال مسلمانان را آلوده به ربا و نزول نماید.

مصداق دیگر کنترل وردی‌ها می‌تواند ورودی چشم و گوش باشد. نه تنها باید از ورود نگاه حرام جلوگیری نماییم بلکه باید به این مهم توجه داشته باشیم که از ورود داده‌هایی که فی نفسه حلال است اما تمایل و کشش رسیدن به آن‌ها، زمینه ارتکاب گناه را در ما فراهم می‌آورد اجتناب نماییم. مانند کسی که تمایل بسیار زیاد به داشتن ماشین‌های مدرن و گران قیمت باعث رفتن او به سمت کسب مال حرام می‌شود.

بنابراین باید به ورودی‌های بدن توجه داشت و آن‌ها را کنترل کرد تا زمینه ارتکاب گناه در ما پدیدار نگردد.

گونه گناه نکنیم؛ بخش هفتم

در نوشتار گذشته، به دو اصل مهم برای جلوگیری از ارتکاب گناه اشاره نمودیم؛ ابتدا این اصل که به این درک و باور دست یابیم که عالم محضر خداوند است و ارتکاب به گناه اجتناب نماییم و در اصل دیگر یکی از مهم‌ترین عوامل دوری از گناه را کنترل ورودی‌های مادی و غیر مادی به درون خود، عنوان کردیم. در این شماره به اصولی دیگر از راه‌های ترک گناه اشاره خواهیم نمود. دریافت فایل پی دی اف بخش هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم

● اصل گناه، گناه می‌آورد

این اصل، به دایره نکبت گناه نیز تعبیر می‌شود؛ یعنی انجام هر گناه، باعث آسانی ارتکاب به گناه بعدی می‌گردد. تا جایی فعل گناه به عادت تبدیل شده و عدم انجام آن، فرد را اذیت می‌کند. از این روست که نباید به گناه صغیره به چشم گناهی کوچک نگاه کرد. زیرا سر منشاء انجام گناه کبیره است. در واقع یکی از گناهان کبیره اصرار بر گناه صغیره می‌باشد.

باید به این مهم توجه داشت که وقتی به انجام گناه اصرار می‌ورزیم، گناه به رویه اصلی زندگی ما تبدیل می‌شود که نمی‌توانیم آن را ترک نماییم؛ بنابراین باید از انجام گناه ولو کوچک اجتناب کرد تا جلوی ارتکاب به گناهان بزرگ را بگیریم.

از سوی دیگر وقتی فردی در مسیر رعایت اصول ترک گناه قرار بگیرد، چیزی در وجودش بیدار می‌شود که همانند وجدان، موقع ارتکاب گناه به او نهیب زده و او را از انجام آن باز می‌دارد. اما اصرار بر انجام گناه باعث می‌گردد بر این وجدان خاک ریخته و آن را مدفون نماید. در این صورت فرد به جایی می‌رسد که احتمال بازگشت او به صراط مستقیم، در حد صفر خواهد شد.

● اصل کثرت تسبیحات

امام صادق (ع):

«قَالَ إِبْلِیسُ خَمْسَةُ أَشْیاءَ لَیسَ لِی فِیهِنَّ حِیلَةٌ وَ سَائِرُ النَّاسِ فِی قَبْضَتِی مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَنْ نِیةٍ صَادِقَةٍ وَ اتَّکلَ عَلَیهِ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ وَ مَنْ کثُرَ تَسْبِیحُهُ فِی لَیلِهِ وَ نَهَارِهِ وَ مَنْ رَضِی لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ بِمَا یرْضَاهُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ لَمْ یجْزَعْ عَلَی الْمُصِیبَةِ حِینَ تُصِیبُهُ وَ مَنْ رَضِی بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ وَ لَمْ یهْتَمَّ لِرِزْقِه» (الخصال ج ۱ ص ۲۸۵)

ترجمه و توضیح

شیطان می‌گوید که مرا به پنج کس راه چاره ای نیست ولی دیگران در چنگ من هستند:

۱- کسی که با صدق نیت پناهنده به خدا شود و در همه کارهایش بخدا توکل کند.

توضیح: چنین فردی به حبل الله متصل است و تا زمانی که این طناب را رها نکرده است به هیچ وجه فریب شیطان را نمی‌خورد. راه اصلی چنگ به ریسمان الهی، همان ولایت امیرالمؤمنین است.

همچنین کسی در تمام امور کوچک و بزرگ به خدا توکل کند و ان شاءالله می‌گوید و تمام کارها را با بسم الله آغاز می‌کند امکان سیطره شیطان بر او وجود ندارد؛ زیرا خدای متعال در جریان انجام کار به او کمک کرده و او را تنها نخواهد گذاشت.

۲- و کسی که در شبانه روزش فراوان تسبیح خدا را گوید.

توضیح: آنچه بر لب تکرار می‌شود آرام قلب با او همراه شده و آن را تکرار می‌کند در این حالت است که وقتی فرد ساکت و حتی خواب هم باشد، قلب او، ذکر و تسبیح خدا را می‌گوید. اما وقتی زبان به لغو عادت کند قلب هم به تدریج به آن سمت لغو می‌رود و این می‌شود که حتی در روضه و مجلس عزا نیز قلب او همراهی نکرده و به یاد لغویات است.

۳- و کسی که برای برادر مؤمنش آنچه را پسندد که برای خود می‌پسندد.

توضیح: حسادت یکی از ویژگی‌های شیطان و از عوامل اصلی رانده شدن او از بهشت بوده است. فردی که از این صفت رذیله دوری می‌کند و آنچه از خیر برای خود می‌پسندد برای دیگران نیز می‌پسندد، شیطان به او راه ندارد.

۴- و کسی که به هنگام مصیبت بی تابی نکند.

توضیح: یکی از کارهایی که شیطان از آن طریق ضربه می زند این است در مصیبت‌ها به انسان نزدیک شده و با استفاده از حالت متزلزل روحی شخص، باعث می‌شود حرف و یا عمل ناروا و شرک‌آلودی از او سر بزند.

۵- و کسی که خشنود باشد به آنچه خداوند برای او قسمت فرموده و دیگر غم روزی خویش نخورد.

توضیح: فرد تلاش و کوشش خود را برای کسب روزی انجام می‌دهد اما در نهایت به داده الهی راضی است و از آنچه تقدیر الهی برای او در نظر گرفته است شکوه و شکایت ننماید.

چگونه گناه نکنیم؛ بخش هشتم

در شماره پیشین به دو اصل، از اصول جلوگیری از ارتکاب گناه اشاره نموده و آن‌ها را توضیح دادیم. در این شماره، دو حدیث دیگر در خصوص تأثیر تسبیح و یاد خداوند در مسیر ترک گناه اشاره نموده و برخی اصول دیگر را نیز مورد بحث قرار خواهیم داد. دریافت فایل الکترونیکی (پی‌دی‌اف ) این شماره

بسم الله الرحمن الرحیم

کثرت تسبیحات

پیامبر گرامی اسلام – صلی الله علیه و آله – فرمود:

یا علی! سید الاعمال ثلاث خصال: انصافک الناس من نفسک، و مواساتک الاخ فی الله – عزوجل- و ذکرک الله – تبارک و تعالی- علی کل حال.

«ای علی! سرور و سید اعمال سه خصلت است: رفتار منصفانه با مردم؛ رعایت موسات با برادران ایمانی و یاد خداوند در همه حال.» (اصول کافی، ج ۵، ص ۳۶۱)

توضیح:

۱- انصاف: یکی از سخت‌ترین کارها برای هرکس داشتن انصاف در حق دیگران می‌باشد و دستیابی به آن، زمینه کسب مراتب معنوی را فراهم می‌آورد. از این رو قضاوت منصفانه در خصوص مردم می‌تواند باعث دوری شیطان از ما گردد.

۲- مواسات در حق برادر

معنای مواسات:

بد خواستن برای دیگران: حسادت

آروزی داشتن چیزهای خوب دیگران: غبطه

دادن داشته‌های خود به دیگران و گذشتن از خود برای دیگران: ایثار

چیزی را من دارم و تو نداری و نمی‌توانم به تو دهم اما چون تو نداری من هم مصرف نمی‌کنم: مواسات

۳- ذکر و یاد خدا در هر حال:

ذکر خفی مانند لااله الا الله؛ ذکر جلی مانند استغفار و اذان و ذکر دیگر ذکر حالی؛ یعنی در هر حال ذکر می گوییم؛ حتی زمان غذا خوردن و حتی خواب. این زمانی است که حال ما به امضای امام زمان (عج) رسیده و مورد تأیید ایشان می‌گردد. این در مواقعی است که با نیت کسب انرژی برای کار در راه امام زمان (عج) می‌خوابیم و یا غذا می‌خوریم؛ در این صورت تمام مدت انجام این کار برای انجام دهنده آن ثواب محسوب شده و این همان معجزه نیت می‌باشد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

هر چیزی را حدی است که بدان پایان می‌پذیرد، مگر ذکر و یاد خدا که برای آن حدی وجود ندارد [مثلاً] خداوند نمازهای پنج گانه را واجب ساخت که به جا آوردن آن‌ها حد آن‌هاست. همچنین روزه ماه رمضان را واجب کرد که روزه داری حد آن است. همین طور حج را واجب گردانید که گزاردن آن، حد آن است؛ جز یاد خدا که از آن به کم راضی نگشت و برایش حدی مقرر نفرمود. سپس حضرت این آیه را تلاوت کرد: «یا ای‌ها الذین آمنوا اذکرو الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا؛ ای گروه مومنان! خدای را بسیار یاد کنید و او را در بامدادان و شبانگاهان تسبیح نمایید.

آن گاه فرمود: پدرم، که درود خدا بر او باد، خدای را بسیار یاد می‌کرد. هنگامی که با او راه می‌رفتم، او مشغول ذکر خدا بود. با او غذا می‌خوردم او به یاد خدا بود. با مردم سخن می‌گفت، ولی هیچ گاه سخن گفتن، او را از یاد خدا باز نمی‌داشت، و من خود می‌دیدم که زبانش به کامش چسبیده و یکسره «لا اله الا الله» می‌گوید.

بین الطلوعین ما را جمع می‌کرد و دستور می‌داد تا بر آمدن خورشید ذکر بگوییم و به یاد خدا باشیم. هر یک از ما را که قرائت قرآن می‌دانست به تلاوت آن دستور می‌داد و کسی را که قرائت قرآن نمی‌دانست به ذکر و یاد خدا امر می‌فرمود.» (اصول کافی، ج ۵، ص ۳۶۱)

دایره طلایی ترک گناه

ترک یک گناه باعث آسان‌تر شدن ترک گناه بعدی می‌شود؛ زیرا وجدان بیدارتر شده و از درون به ما کمک می‌کند. وقتی فردی هدایت را بخواهد یعنی یک قدم به سمت خدا برود، خدا ده قدم به سوی او می‌آید و او را هدایت می‌کند و ترک گناه بعدی آسان‌تر می‌شود و این باعث رشد تدریجی انسان می‌گردد.

صخره نوردی

صخره نوردان موفق و حرفه‌ای در ضمن حرکت در مسیر خود، از میخ‌های مختلف برای محکم ساختن جای پای خود استفاده می‌کنند؛ زیرا صخره نوردی که میخی نزند و یا میخ خود را محکم و در جای مناسب ثابت نکند، اگر پایش بلغزد سقوط کرده و به پایین می‌افتد اما صخره نوردی که میخ‌های خود را محکم و درست کوبیده است، حتی اگر جایی از مسیر سقوط کند، میخ قبلی او را نگه داشته و مانع مرگ او می‌گردد.

حرکت در مسیر ترک گناه و کسب فضائل اخلاقی نیز مانند صخره نوردی می‌باشد. بدین معنا که وقتی سراغ کسب فضایل اخلاقی می‌رویم تا یک چیزی را محکم نکرده‌ایم نباید به سراغ کسب فضیلت بعدی رفت.

اولین فضیلتی که باید با آن شروع کنیم نماز اول وقت می‌باشد و دومین آن احترام به پدر و مادر.

علت شروع کسب فضائل با نماز این آیه شریفه قرآن است که می‌فرماید: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَآءِ»

امام زمان (عج) در همین زمینه می‌فرمایند: هیچ چیز مانند نماز، بینی شیطان را به خاک نمی‌مالد. (بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۸۲)

یعنی نماز سرآغاز تلاش ما برای دورشدن شیطان از ماست.

اهل معنا، بر این اعتقادند که برای کسب این فضائل باید نیت چهل روزه کرد و به تعبیری «چله» گرفت. اگر دیدیم جای پای ما با یک چله محکم نشد، چله دیگر بگیریم و این کار را تاجایی ادامه دهیم که جای پای ما در انجام هرکدام از فضائل و ترک رذایل محکم گردد و سپس به مرحله بعد حرکت کنیم.

چگونه گناه نکنیم ؟ دانلود سخنرانی استاد رائفی پورچگونه گناه نکنیم ؟ دانلود سخنرانی استاد رائفی پور

چگونه گناه نکنیم بخش نهم

در شماره پیشین، ضمن توضیح مبسوط در زمینه اصل کثرت تسبیحات در مسیر ترک گناه، به دو اصل مهم دیگر یعنی اصل دایره ترک گناه و همچنین اصل صخره نوردی اشاره نمودیم. در این شماره برآنیم، ضمن بر شمردن برخی اصول دیگر، به سه روش از روش‌های چگونگی جلوگیری از ارتکاب گناه اشاره نماییم. دریافت پی دی اف (چاپی ) بخش نهم

بسم الله الرحمن الرحیم

فراموش نکردن خلیفه اللهی

یکی از اساسی‌ترین مسائلی که می‌تواند ما را از ارتکاب به گناه بازدارد، به یاد داشتن این مهم است که ما برای این دنیا نیستیم بلکه غریبه بوده و به صورت موقتی اینجا ایستاده‌ایم (انا لله و انا لیه راجعون).

باید به یاد داشته‌باشیم که آن قدر مقام ما بالاست که حتی جبرئیل به آن سجده کرد اما ممکن است ما با اعمال خود، این مقام را تا اسفل السافلین پایین بیاوریم.

ما این توانایی را داریم که بی نهایت بار به امام معصوم نزدیک شده و به ایشان شبیه شوی؛ مثل حضرت زینب و حضرت عباس.

نکته لازم به ذکر این است که که تذکر درونی و دائمی به خود در این خصوص که «اگر حجه ابن الحسن العسکری علیه السلام جای من بود این کار را انجام می‌داد یا خیر»، جلوی ارتکاب ۹۵ درصد از گناهان را می‌گیرد.

توجه به این اصل، زمینه رشد فضائل اخلاقی را در ما هموار کرده و باعث دور شدن رذایل اخلاقی از ما می‌گردد.

فاصله انداختن بین گناهان

کسی که عادت به انجام یک گناه و رذیله اخلاقی کرده است اگر فاصله بین انجام گناهان را زیاد کند بعد از مدتی می‌بیند که می‌تواند این گناه را کم کند و حتی در وعده انجام آن میل به ارتکاب در او کم می‌شود؛ زیرا به این طریق توانایی ایستادگی در برابر خواسته‌های نفس خود را می‌آموزد و در نتیجه زمینه را برای ترک گناه فراهم می‌کند.

می‌توان از این روش در ترک رذایل اخلاقی مانند استعمال دخانیات نیز بهره برد.

استفاده از مکارم الاخلاق

بعضی افراد به صورتی ذاتی و تربیتی دارای مکارم اخلاق هستند و این از دوره تربیتی پیش از تولد ایشان نشأت می‌گیرد.

لازم به ذکر است در اسلام قبل از بسته شدن نطفه، با نذری که به نیت آن از خداوند فرزند می‌خواهیم تربیت شروع می‌شود که این نذر خدا را ضامن تربیت بچه می‌کند.

از سوی دیگر علمای اخلاق معتقدند اکثر مکارم اخلاق اکتسابی یعنی کسب کردنی توسط خود فرد است.

امام صادق (علیه السلام) درهمین زمینه می‌فرمایند: به راستی که خداوند (تبارک و تعالی) خصائل والای اخلاق را مخصوص انبیاء گردانید. پس اگر کسی (از غیر انبیاء) این صفات را داراست، باید خداوند را ستایش کند و اگر کسی فاقد آن‌هاست پس باید به درگاه خداوند تضّرغ کند و آن‌ها را بخواهد. راوی می‌گوید عرض کردم: جانم به فدای شما آن صفات چه چیزهایی هستند. امام فرمود: ورع و پرهیزگاری، قناعت کردن، صبر، شکرگزاری، فرو بردن خشم، حیا، بخشندگی، شجاعت، غیرت، نیکوکاری، راستگویی و ادای امانت. (الامالی، للشیخ المفید ص ۱۹۲- ۱۹۳)

با توجه به اینکه کدام یک از این ویژگی‌های اخلاقی در ما وجود دارد، برای ترک گناه باید همان فضیلت اخلاقی را تکیه‌گاه قرار داده و برای کسب سایر فضایل، تلاش کرده و به درگاه خدا تضرع نماییم.

اگر مرتبه ای از اخلاق و معرفت را کسب کردیم، آن را به حضرت زهرا به امانت بگذاریم تا شیطان نتواند آن را از ما بگیرد و از حضرت زهرا بخواهیم آن را به امانت نگه دارد و هر زمان که خود صلاح می‌داند و از نظر او مورد نیاز ما ست، به ما بازگرداند.

ایجاد حس نفرت نسبت به گناه

حس نفرت نسبت گناه را در خود تقویت کنیم و به آن توجه داشته باشیم که لذت آن گذراست و لذت اصلی در گناه نکردن است.

کنترل چشم و گوش

این روش بسیار مهم است. چشم و گوش خود را به گونه‌ای تربیت کنیم که نگاه نکند و گوش نکند. دیدن و شنیدن با نگاه کردن و گوش دادن که در آن اختیار وجود دارد متفاوت است.

ترک فکر گناه

فکر گنا، ه گناه می‌آورد خدا فکر گناه را گناه نمی‌نویسد اما فکر ثواب را ثواب می‌نویسد. بسیاری از گناهان که راحت انجام می‌شود به این دلیل است که بارها شرایط انجام آن در فکر فراهم شده است تا فکر گناه به سمت ما آمد، استغفار بگوییم و اگر از آن رها نشدیم دو رکعت نماز بخوانیم و به یکی از معصومین و اولیاءالله تقدیم نماییم و این‌گونه از گناه دو شویم.

سه مورد فوق جزء اصول نبوده و روش‌هایی می‌باشد که می‌توان با آن از ارتکاب به گناه جلوگیری کرد.

نکته

هربار که یک گناه ترک می‌کنیم یک هدیه می‌گیریم. حتی اگر آنجا هم متوجه آن هدیه نشویم اما در فرصتی بعد که زمینه استفاده از آن هدیه فراهم گردید، متوجه داشتن آن موهبت می‌شویم. این هدیه، اصولاً معنوی است و زمینه رشد بیشتر ما را فراهم می‌آورد. از این رو قرآن می‌فرماید:

پرهیزگاران چون گرفتار وسوسه شیطان شوند همان‌دم متذکر (یاد خدا) شده و بصیرت یابند (اعراف ۲۰۱)

یعنی با تذکر در هنگام ترک گناه خداوند به آن‌ها بصیرت می‌دهد.

چگونه گناه نگنیم؛ بخش دهم

در سلسله مقالات گذشته از مجموعه نوشتارهای چگونه گناه نکنیم، به بررسی اصول ترک گناه اشاره نمودیم و در نهایت برخی روش‌های عملی برای اجرای این اصول را مورد بررسی قرار دادیم. در این شماره در نظر داریم با ارائه چند روش دیگر برای کاربردی ساختن اصول ترک گناه، به تدریج، توان خود را در مسیر مبارزه با نفس، افزایش داده و بتوانیم در این مسیر، موفق شویم. دریافت پی دی اف بخش دهم

بسم الله الرحمن الرحیم

مدیریت زمان و برنامه ریزی داشتن

مدیریت زمان، یکی از راهکارهای مهم برای جلوگیری از ارتکاب به گناه می‌باشد. فردی که بی‌کار بوده و برنامه‌ریزی مناسبی برای وقت و زمان خود ندارد، در اثر این بی‌کاری به دنبال امور باطلی که منجر به گناه می‌شود می‌رود؛ از سوی دیگر کسی که برای زمان و وقت خود ارزش قائل بوده و به مدیریت دقیق آن می‌پردازد، به اندازه‌ای وقت و خود را پر می‌کند که دیگر فرصتی برای اشتغال به امور باطل نداشته و در نتیجه گناه او کم می‌گردد؛ بنابراین باید توجه داشت که از بی‌کاری و بی‌برنامه‌گی پرهیز کرد.

روزه گرفتن

روزه گرفتن آثار مهم مادی و معنوی در انسان داشته و زمینه تربیت نفس را فرام می‌آورد. روزه گرفتن در غیر از ماه مبارک رمضان، می‌تواند بسیار مؤثر باشد؛ زیرا در آن ایام، دیدن غذا در جامعه و روزه‌درای سخت است. بنابراین به تدریج نفس ما تحت تربیت قرار می‌گیرد. از سوی دیگر خود روزه نیز در اثر وضعی و معنوی فراوانی دارد.

یاد مرگ

یکی از مواردی که اثر بسیار زیادی در ترک گناه دارد، یاد مرگ است. رفتن به قبرستان و دیدن قبرهای خالی و تشییع مردگان باعث تذکر نفس و دوری از گناه می‌گردد؛ زیرا فراموشی مرگ، زمنیه سرکشی در انسان را فراهم می‌آورد؛ به این دلیل است که خدا در قرآن، مشکل اصلی یهود را فراموشی مرگ می‌داند.

امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: «یاد کنید (مرگ را) درهم کوبنده لذات را و تیره و تلخ کننده شهوات را و دعوت کننده جدایی‌ها را» (غررالحکم-ج ۲، ص ۱۵۹)

زیرا مرگ راه بازگشت نداشته و به یاد داشتن این مطلب، باعث دوری از گناه و آماده ساختن خود برای آن روز می‌گردد.

نکته مهم این است که شفاعت اهل بیت نیز تحت هر شرایطی نصیب شیعیان نمی‌گردد و در این زمینه احادیث و روایات مختلفی از ایشان عنوان شده است.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این زمینه می‌فرمایند: «فاعلموا وأطیعوا لا تتلکوا ولا تستصغروا عقوبة الله عزَّ وجلَّ فإنَّ من المسرفین من لا تلحقه شفاعتنا إلاَّ بعد عذاب ثلاثمائة ألف سنة» به دستورات خدا عمل کرده و اطاعت کنید و به پشتوانه شفاعت ما گناه نکنید و کیفر خدای بزرگ را کوچک نشمارید؛ زیرا به برخی از گناهکاران (از شیعه) شفاعت ما نمی‌رسد مگر بعد از اینکه سیصد هزار سال عذاب شوند. (معانی الأخبار: ۲۸۸/ ح ۲؛ بحار ۶: ۱۵۴/ ح ۹)

باید توجه داشته باشیم، فرد گنه‌کار، به بهشت نمی‌رود حتی اگر شیعه باشد و باید در ۵ مرحله تصفیه شده و سپس وارد بهشت گردد؛ این مراحل به شرح زیر است:

در همین دنیا با ابتلاء به بلایا
لحظه مرگ
جهنم برزخی
روز حشر و هنگام سؤال و جواب
در جهنم (برای شیعه مطابق با حدیث فوق از حضرت امیر)

باید توجه داشت امام صادق می‌فرماید: «لَن تَنالوُا شَفاعَتُنا مَن استَخَفَّ بالصّلاه» در این حدیث، «لن» حرف ابد است یعنی اگر نماز را سبک بشماریم هیچ گاه شفاعت اهل بیت به ما نخواهد رسید.

نکته مهم این است که محبت اهل بیت علیهم السلام و امام حسین علیه السلام باید زمینه شبیه‌تر شدن ما به امام معصوم را فراهم آورد و در غیر این صورت، نمی‌تواند به ما کمک کند.

تقویت محبت خدا

اهل بیت در نگاه ما به اندازه‌ای بخشنده و بزگوار هستند که حتی اگر کسی به آن‌ها جسارتی نماید و سپس از آنان درخواست پوزش کند مورد عفو قرار خواهد گرفت و باید توجه داشت که اهل بیت خلیفه الهه و نور خدا در زمین هستند؛ و خداوند به طریق اولی بخشنده و خطاپذیر است.

ما باید با این نگاه که از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم، محبت خود به او را افزایش دهیم و با نگاه عاشقانه به خدا، از ارتکاب به گناه، خودداری نماییم. در همان لحظه است که نور به دل ما می‌بارد و حس کرامت نفس به انسان می‌رسد.

امام سجاد علیه‌السلام در این زمینه می‌فرمایند که خداوند به موسی وحی فرمود: «موسی! کاری کن که آفریده‌های من، مرا دوست بدارند و خلق را محبوب من ساز.»

موسی علیه‌السلام پرسید: «پروردگار من! چگونه این کار را انجام دهم؟ فرمود: نعمت‌های ظاهری و باطنی مرا به یادشان آور» (علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۲ (کتاب العلم)، ص ۴)

این‌گونه تفکر و تعمق در نعمت‌های الهی، زمینه شکرگزاری در ما را افزایش می‌دهد؛ از این‌رو باید دم به دم برای نعمت‌های ظاهری مثل سلامتی باطنی و معنوی (مثل محبت اهل بیت و شیعه اثنی عشری بودن)، خداوند را شکر نماییم و با تفکر در این نعمات، محبتمان به او بیشتر می‌شود.

پرهیز از مجالست و هم‌نشینی با اهل دنیا و دور از معنویت

از رسول اکرم (صلی الله علیه و آ له) در این زمینه نقل شده است که: «به خاطر برخورد با اهل دنیا قلبم زنگار گرفته و مکدر می‌شود و برای جبران آن روزی هفتاد مرتبه استغفار می‌کنم.» خداوند نیز در سوره «نجم آیه ۲۹» می‌فرماید: «فاعرض عن من تولی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوه الدنیا. پس از کسانی که از یاد ما روی گرداندند و جز زندگی دنیا را نخواستند اعراض کن و روی بگردان.»

چگونه گناه نکنیم ؟ دانلود سخنرانی استاد رائفی پورچگونه گناه نکنیم ؟ دانلود سخنرانی استاد رائفی پور

چگونه گناه نکنیم؛ بخش یازدهم

در شماره‌های گذشته از سلسله مقالات چگونه گناه نکنیم، ضمن برشمردن اصول ترک گناه به بررسی برخی روش‌ها، برای به‌کارگیری این اصول، اشاره نمودیم. در این شماره در نظر داریم، یکی از اصول مهم که نسبت به سایرین، از کاربرد بیشتری برخوردار بوده و همچنین تأثیر آن در جلوگیری از ارتکاب گناه، بسیار می‌باشد را معرفی و مورد بررسی قرار دهیم.دریافت پی دی اف شماره یازدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

اصل رام کردن نفس

این اصل یکی از اصول مهم و کاربردی در ترک گناه می‌باشد و در صورت به‌کارگیری و موفقیت در آن، خواهیم توانست نه تنها جلوی ارتکاب بسیاری از گناهان توسط خود را بگیریم، بلکه می‌توانیم این میزان را به عدد صفر نزدیک نماییم.

در توضیح آن، توجه به این نکته ضروری است که شیطان همواره در حال تلاش برای دور کردن ما از صراط مستقیم است و زمانی با ما کاری ندارد که به او رسیده و یا از او جلو زده‌باشیم. به تعبیری، نفس ما تحت تربیت شیطان رشد یافته و در صورت نبود استاد نیز می‌تواند کار خود را به خوبی انجام دهد. از این روست که در ماه مبارک رمضان که شیاطین در زنجیر هستند، نفس ما هنوز هم تمایل به ارتکاب گناه را دارد.

لازم به ذکر است که حتی بعد از ظهور حضرت ولی عصر (عجل الهک تعالی فرجه الشریف) نیز که شیطان توسط ایشان کشته می‌شود، باز نفس انسان‌ها، آن‌ها را به بدی و انجام شر دعوت می‌کند. اما تربیت و نَفَس ولایی حضرت باعث کمرنگ شدن تأثیر این دعوت می‌گردد.

در توضیح رابطه نفس و شیطان باید گفت محل کار شیطان، نفس است. نفس می‌تواند به اندازه‌ای سرکش و قدرتمند شود که تا مرحله خدایی* فرد پیش رفته و قدرت بگیرد؛ از این رو نیاز است، نفس مورد تربیت عقل قرار گیرد تا شیطان اجازه سیطره بر آن را نیابد.

زیرا نفس همانند یک مرکب است که اگر رام شده و تحت اختیار ما باشد، می‌تواند ما را به مقصد اصلی که همان سعادت است برساند و اگر تربیت نشود، چموشی کرده و نه‌تنها ما را به مقصد نمی‌رساند بلکه باعث آسیب و آزارمان نیز می‌گردد.

می‌توان دو نوع نفس را در نظر گرفت:

نفس مثبت که از فطرت نشأت می‌گیرد.
نفس منفی که از غریزه‌ای که عقل بر آن حاکم نیست دستور می‌گیرد.

از این رو باید نفس را تابع عقل کنیم و یا به تعبیری عقل بر نفس حاکم باشد و این مرکب را، رام نماید. در این صورت به مرحله‌ای می‌رسیم که نفس ما، در مقابل خواسته‌های شیطان ایستادگی کرده و به آن پاسخ منفی می‌دهد.

باید توجه داشت انسان‌ها اسیر واژه دوست دارم به معنای تمایل داشتن هستند؛ یعنی دوست داشتن و تمایل داشتن فرد، که همان تمایل نفس به امور نادرست است، باعث گمراهی افراد و افتادن در دام شیطان شده است.

فلسفه مکاتب شیطان پرستی نیز چنین است «چنان کند هرچه خواهی کل شریعت بُوَد»؛ یعنی هرچه دلت خواست همان را انجام بده بدون توجه به هیچ چارچوب و قانونی.

این در حالی است که نه‌تنها در اسلام بلکه در هیچ کدام از ادیان ابراهیمی چنین دیدگاهی وجود ندارد و نفس فرد، نیازمند تربیت و اتخاذ مسیر صحیح است.

üافزایش محبت به خدا

یکی از راه‌های تربیت نفس، افزایش محبت، به خداوند است. خدا با نفس مثبت پرستیده و خواسته می‌شود و این محبت در اثر عقل و علم به وجود می‌آید.

سوره حجرات (آیه ۷) می‌فرماید:

«وَاعْلَمُواْ أَنَّ فِیکمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطِیعُکمْ فِی کثِیرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَکنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکمُ الْإِیمَنَ وَزَینَهُ فِی قُلُوبِکمْ وَکرَّهَ إِلَیکمُ الْکفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ أُوْلَئِک هُمُ الرَّ شِدُونَ»

و بدانید که تنها در میان شما رسول خداست که اگر در بسیاری از امور پیرو شما باشد، قطعاً به سختی و مشقّت خواهید افتاد، ولی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و در دل‌هایتان آن را زینت بخشیده است و کفر، فسق و گناه را مورد تنفّر شما قرار داده است. آن‌ها همان رشد یافتگان هستند.

یعنی اگر با عقل که بسنجیم متوجه می‌شویم که خداوند ایمان را محبوب قلب ما قرار داده و از کفر و فسوق و عصیان کراهت ذاتی دارید.

از این رو باید مدام محبت خود را به خدا زیاد کنیم تا موحد شویم و کسی که موحد شد، به حقیقت گناه علم پیدا می‌کند و به آن نزدیک نمی‌شود.

بنابراین این همه چیز از محبت آغاز می‌گردد؛ یعنی محبت علم می‌آورد و علم، اسباب دوری از گناه را فراهم می‌کند؛ از این روست که پیامبران و معصومین چون عالم‌اند گناه نمی‌کنند.

از این رو ما باید به خدا آگاهی، خود آگاهی، جهان آگاهی، دین آگاهی و سرنوشت آگاهی برسیم و پس از آن، بتوانیم آگاهانه، از ارتکاب به گناه، دوری کنیم.

üشرطی ساختن نفس

روش دیگری که می‌تواند نفس ما را از ارتکاب به گناه بازدارد، شرطی ساختن نفس است. نفس ما کاملاً با شرطی سازی موافق است. یعنی می‌توان آن را شرطی و رام کرد و حتی آن را به گونه ای تربیت کرد که مقابل شیطان بایستد.

راه اصلی شرطی ساختن نفس، استفاده از عقل، است؛ یعنی عقل می‌تواند با اتخاذ راه‌های مناسب، نفس را در مسیر مثبت شرطی کند. (شرطی شدن بی هدف، نوعی عادت کردن است و مؤمن نباید به هیچ چیز عادت کند؛ حتی به ذکر مستحب در نماز.)

می‌توان برای شرطی کردن نفس از چیزهای کوچک شروع کرد و به مقابله با نفس پرداخت؛ آرام آرام نفس شرطی می‌شود و به این نتیجه می‌رسد که بر چیزی اصرار نورزد؛ زیرا در صورت این اقدام، با تحریم از سوی ما روبه رو می‌شود و بدین ترتیب نفس تربیت می‌گردد و نه تنها یاد می‌گیرد که جلوی عقل نایستد، بلکه به تعبیری هوای ما را دارد. زیرا دوست ندارد سختی بکشد.

چگونه گناه نکنیم. بخش دوازدهم

در این شماره که آخرین شماره از مجموعه مقالات «چگونه گناه نکنیم» می‌باشد، به توضیح بیشتر «اصل رام کردن نفس» اشاره پرداخته و پس از آن، آخرین اصل از اصول ترک گناه را معرفی می‌نماییم. دریافت فایل PDF بخش دوازدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

در شماره‌های پیشین، به چگونگی حمله شیطان به انسان و تلاش او برای انحراف انسان از صراط مستقیم اشاره کرده و اصول و روش‌های مبارزه با او را مورد بررسی قرار دادیم. پس از آن برخی اصول ترک گناه را مورد بررسی و ارزیابی قرار داده و برخی روش‌ها را برای کاربردی ساختن این اصول معرفی نمودیم. در این شماره که آخرین شماره از مجموعه مقالات «چگونه گناه نکنیم» می‌باشد، به توضیح بیشتر «اصل رام کردن نفس» اشاره پرداخته و پس از آن، آخرین اصل از اصول ترک گناه را معرفی می‌نماییم. امید است با به‌کارگیری مداوم تک تک این اصول، به تربیت نفس و مبارزه با شیطان پرداخته تا ان شاءالله به مقام سربازی برای امام زمان (عج) نائل آییم.

اصل رام کردن نفس

همان‌گونه که پیش از این اشاره نمودیم یکی از راه‌های رام کردن نفس، شکستن عادت‌های معمول و بدون حاصل می‌باشد. ممکن است عادت‌های معمول حتی گناه نیز نباشد، از این رو می‌توان از آن به «هوی» تعبیر کرد؛ قرآن در این زمینه می‌فرماید: وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّه وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی * فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِیالْمَأْوی (نازعات، ۴۰-۴۱)

در این آیه تاکید بر این شده است که کسانی که نفس خود را از “هوی” نهی می‌کنند. همان‌گونه که گفته شد «هوی» ممکن است گناه نبوده و امری مباح باشد اما فرد در مسیر مبارزه با نفس از آن اجتناب می‌ورزد.

زیرا تلاش ما این است که نفس را به گونه تربیت کرده که نه تنها به ما دستور ندهد بلکه خود تحت سیطره و دستور عقل باشد. در این صورت نفسی رام داریم که نه تنها جرات پیشنهاد چیزی غیر اخلاقی به ما را ندارد بلکه حتی خود او، اسباب ما برای مبارزه با شیطان می‌گردد.

از این رو تقوا یعنی این بازدارندگی که افسار نفس را در دست عقل قرار می‌دهد و این همان پرهیزگاری است.

ماه رمضان ماه شکستن عادت‌هاست. ساعت خواب و برنامه غذایی ما تغییر می‌کند. و این اراده مبارزه با نفس افزایش می‌دهد.

ماه مبارک رمضان «نه» گفتن به نفس را به ما می‌آموزد. یعنی غذایی که در حالت عادی نه تنها حرام نیست بلکه در مواردی مستحب نیز هست در ماه رمضان حرام می‌شود و با خوردن آن تنبیه شدیدی به دنبال دارد.

اصل مبارزه با گناه به‌وسیله مستحبات

در این اصل که یکی از اصول مهم مبارزه با نفس می‌باشد، با خدا عهد می‌بندیم که در صورت اهمال کاری در مورد هر کدام از واجبات یک عمل مستحبی را انجام دهیم؛ یعنی اگر نماز صبحمان قضا گردید، یک عملی که به نظرمان سخت می‌آید مانند روزه گرفتن را برای خود در نظر بگیریم.

در روند به کار بستن این اصل، در ابتدای مسیر، شیطان تلاش می‌کند که ما نه تنها آن واجب را انجام ندهیم بلکه از عهدی که با خدا در ازای عدم انجام آن واجب بسته‌ایم سر باز بزنیم.

مثلاً نه تنها تلاش برای قضا شدن نماز صبح ما می‌کند بلکه تلاش می‌کند ما را از تنبیه آن یعنی روزه نیز باز دارد؛ زیرا شیطان به خوبی می‌داند شکستن عهد قصاوت قلب می‌آورد و گناهان بعدی را در پی دارد.

در صورت مقاومت ما در مقابل شیطان، این پیام به او منتقل می‌شود که نباید برای دور کردن این بنده از یک واجب تلاش کند؛ زیرا همین امر باعث عبادت بیشتر و نتیجه تقرب بیشتر او به خدا می‌گردد و این باعث دلسرد شدن شیطان شده و حتی او را به این کار وا می‌دارد تا ما را به انجام آن واجب سوق دهد تا مستحبات تنبیهی آن را انجام ندهیم و ما در این مرحله شیطان را در خدمت خود در مسیر انجام واجبات قرار داده‌ایم.

در مسیر الهی هر اندازه که به عقل گوش داده و از تبعیت نفس دوری کنیم، موحدتر شده و از شرک و نفاق و کفر فاصله می‌گیریم.

در توضیح باید گفت شرک و نفاق و کفر یک چیز است یعنی هرجا ما به عقل گوش ندادیم کافر می‌شویم و به سمت شرک حرکت می‌کنیم اما مجبور می‌شویم که ظاهر موحدانه به خود بگیریم پس در نتیجه نفاق پیشه می‌کنیم.

اگر کسی به مبارزه با نفس بپردازد و در مسیر حق حرکت کند، آنگاه جزءی از اوامر الهی می‌شود که در طول اراده خدا قرار دارد؛ یعنی هرچه را که خدا بخواهد انجام می‌دهد، می‌بیند و می‌شنود آنگاه می‌شود ید الله، عین الله و اذن الله.

در این حالت است که جز خدا نمی‌بیند و به مقام رضایت الهی می‌رسد و این یعنی توحید محض. از این رو توحید همان ولایت است و آنچه که غیر از ولایت قرار دارد شرک است.

بنابراین می‌توان گفت وقتی یاران امام حسین علیه السلام در اثر مبارزه با نفس، در شبکه توحیدی ولایت امام قرار گرفتند گویی همه در وجود امام، و امام در وجود خدا ذوب شدند و از این روست که گویی در حادثه کربلا امام معصوم ۷۲ بار و با هر شهید، به شهادت رسیدند و به همین دلیل است که امام زمان (عج) در زیارت ناحیه مقدسه خطاب به شهدای کربلا می‌فرمایند «بابیانتم و امی»

پس مبارزه با نفس و قرار گرفتن در مسیر توحید می‌تواند ما را به این مرحله برساند که در وجود امام معصوم ذوب شده و با او یکی شویم و به مقام قرب الهی و سعادت ابدی نائل آییم.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:40:00 ب.ظ ]




وفات زينب بنت خزيمه
(تغییرمسیر از وفات زينب بنت خزيمه)

روز واقعه:30 ربیع الثانی
سال 4 هجری قمری

کلید واژه: سال چهارم هجری، 30 ربیع الثانی، زينب بنت خزيمه

“زينب، دختر خزيمة بن حارث هلالى” پيش از ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه و آله، همسر “طفيل بن حارث” بود و پس از مدتى از وى طلاق گرفت و به ازدواج برادرش “عبيدة بن حارث” درآمد و عبيده در “نبرد احد” به شهادت رسيد.

پيامبر صلی الله علیه و آله با اين بانوى عفيف و پرهيزكار در ماه مبارك رمضان سال سوم قمرى ازدواج كرد وليكن زندگى افتخارآميز “زينب بنت خزيمه” با “رسول خدا صلی الله علیه و آله” چندان دوام نيافت و اين بانوى شريف در آخرين روز ربیع الثانی سال چهارم قمرى پس از هشت ماه زندگى با رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدينه منوره بدرود حيات گفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر وى نماز گزارد و در قبرستان بقيع دفن نمود.

وى معروف به “اُم‌المساكين” بود زيرا در حيات خويش نسبت به مساكين و مستمندان، توجه ويژه اى داشت و كمك‌ ها و نيكى ‌هاى فراوانى به آنان مى‌ نمود

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:36:00 ب.ظ ]




درگذشت موسى مبرقع
(تغییرمسیر از درگذشت موسى مبرقع)

روز واقعه:28 ربیع الثانی
سال 296 هجری قمری

کلید واژه: قم، 28 ربیع الثانی، موسى مبرقع، فرزندان موسى مبرقع

موسى بن محمد معروف به مبرقع، فرزند “امام محمدتقى علیه‌السلام” در مدينه منوره از بانوى بزرگوار و پاك سرشتى به نام “سمانه مغربيه” ديده به جهان گشود. ابواحمد موسى مبرقع، برادر امام هادی علیه‌السلام و مادر هر دويشان سمانه مغربيه بود.

وى پس از شهادت برادرش امام هادى علیه‌السلام در سال 254 قمرى در سامرا، مدتى در مدينه اقامت نمود و در سال 256 قمرى و به هنگام خلافت “مهتدى عباسى” به “قم” هجرت كرد. او نخستين سيد رضوى بود كه وارد قم شد و چون پيوسته بر روى خود بُرقع (روبند) مى‌ گذاشت، به “مبرقع” شهرت يافت.

موسى مبرقع چون به قم وارد شد، مورد استقبال عرب‌ هاى ساكن قم نگرديد و آنان وى را از اين شهر بيرون نمودند. بدين جهت، وى به سوى كاشان رفت و در آن جا، “احمد بن عبدالعزيز بن دُلَف عجلى” (حاكم وقت) از وى استقبال و پذيرايى نمود و به وى جوايز و مركب‌هايى بخشيد.

همچنين مقرر كرد كه در هر سال، مبلغ يك هزار مثقال طلا و يك اسب زين و ركاب شده به وى بدهند. عرب‌ هاى قم كه به موقعيت نَسَبى و اجتماعى وى آگاه شدند، از سوء كردار خويش پشيمان شده و به خدمت وى در كاشان رفته و عذرخواهى نمودند و او را به قم دعوت كرده و با استقبال شايانى وى را وارد اين شهر نمودند.

موسى مبرقع كه به مجاورشدن تربت عمه پدرش “حضرت معصومه سلام الله علیها” خرسند بود، ماندن در قم را پذيرفت و در اين شهر ماندنى شد. وى در قم داراى موقعيت اجتماعى و دارايى‌ هاى فراوان شد و مورد توجه همگان گرديد. از آن پس، سه تن از خواهرانش و “بريهه” دخترش وارد قم شدند و در اين شهر اقامت گزيده و در همين جا وفات يافتند و در جوار حضرت معصومه سلام الله علیها مدفون شدند.

موسى مبرقع پس از چهل سال زندگى در شهر مقدس قم سرانجام در شب چهارشنبه، آخرين روز ماه ارديبهشت و دو روز مانده به آخر ربیع الثانی سال 296 قمرى وفات يافت و دوستداران اهل بيت علیهم‌السلام را به سوگ و عزا نشانيد.

پس از تشييع باشكوه جنازه وى “عباس بن عمرو غنوى"، حاكم وقت قم بر وى نماز گذارد و در محله “موسويان” وى را به خاك سپردند. مدفن وى كه در محله موسويان و در جنب “چهل اختران” (واقع در خيابان آذر) قرار دارد، مزار شيعيان و محبان اهل بيت علیهم‌السلام مى‌ باشد.

موسى مبرقع داراى پنج فرزند پسر بود كه نام‌هايشان عبارت است از: حسين، على، احمد، محمد و جعفر. موسى مبرقع، جد سادات رضوى است.[۱

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:35:00 ب.ظ ]




وفات معتضد بالله عباسى

روز واقعه:23 ربیع الثانی
سال 289 هجری قمری

کلید واژه: بنی عباس، 23 ربیع الثانی، معتضد بالله عباسى

“احمد بن موفق بن متوكل عباسى"، معروف به “المعتضد بالله” پس از وفات عمويش “معتمد عباسى” به مقام خلافت نايل آمد. وى خليفه‌ اى كوشا و باتدبير و در امر زمامدارى، كاردان و باگذشت بود.

معتضد به عنوان شانزدهمين خليفه عباسى پس از استقرار در مقام خلافت، “عبيدالله بن سليمان” را به وزارت منصوب كرد و پس از وفات عبيدالله فرزندش “قاسم بن عبيدالله” را به اين مقام برگزيد.

همچنين، “ابواسحاق اسماعيل بن اسحاق ازدى” را كه مالكى مذهب بود به قضاوت منصوب كرد و پس از وى پسرعمويش “اسماعيل” را به اين مقام انتخاب نمود.[۱] سرانجام در 47 سالگى در 23 ربیع الثانی سال 289 قمرى در بغداد بدرود حيات گفت.

معتضد عباسى با آل ابى‌طالب علیه‌السلام و علویان مهربان بود و متعرض آنان نمى‌ شد و در مقابل، تلاش مى‌ كرد كه به آنان خدمتى نمايد.[۲] همچنين وى با بنى اميه بسيار دشمن بود و در سال 283 قمرى دستور داد كه در منابر و سخنرانى‌ ها “معاوية بن ابى‌ سفيان” و فرزندش “يزيد بن معاويه” را لعنت كنند و آن دو را به خاطر دشمنى با “امیرالمومنین علیه‌السلام” و فرزندان گرامى ‌اش، ناسزا گويند.

اما وزيرش عبيدالله بن سليمان كه در باطن، ناصبى و دشمن اهل بيت علیهم‌السلام بود، وى را از اين كار بازمى‌ داشت و مى‌ گفت كه اهل سنت، از سب و لعن معاويه ناراحت مى‌ شوند و ممكن است عكس‌العمل منفى نشان داده و نظم خلافت را بر هم خلافت مكتفى عباسى

روز واقعه:23 ربیع الثانی
سال 289 هجری قمری

کلید واژه: بنی عباس، 23 ربیع الثانی، مكتفى عباسى، قيام قرمطيان

على بن معتضد بن موفق بن متوكل عباسى در رجب سال 264 قمرى از كنيزى رومى‌نژاد به نام “نشيج” به دنيا آمد و پس از درگذشت پدرش “معتضد عباسى” در 23 ربيع الثانى سال 289 قمرى به خلافت رسيد و به “المكتفى بالله “معروف گرديد. وى هفدهمين خليفه عباسیان بود.

مكتفى در آغاز خلافتش “قاسم بن عبيدالله بن سليمان” را كه در زمان “معتضد عباسى” مقام وزارت را در اختيار داشت، به اين مقام ابقاء نمود ولى پس از مدتى “عباس بن حسن بن ايوب” را به جاى وى منصوب كرد. اما مقام قضاوت عاليه دستگاه خلافت را در عصر او، افراد ذيل بر عهده داشتند: يوسف بن يعقوب، محمد بن يوسف بن يعقوب، ابوخازم و عبدالله بن على بن أبى‌شوارب اموى.

مهمترين رويداد عصر وى عبارت بود از قيام فراگير قرمطيان به رهبرى “ابوالقاسم قرمطى” در مناطقى از عراق و شام و درگيرى خونين آنان با سپاهيان خليفه كه سرانجام ابوالقاسم قرمطى در نبرد با سپاهيان خليفه كشته شد و برادرش “ابوالحسن قرمطى” رهبرى قرمطيان را بر عهده گرفت.

به هر روى اين خليفه عباسى به مدت شش سال و شش ماه زمامدارى نمود و سرانجام در 31 سالگى در هفدهم ذی القعده سال 259 قمرى بدرود حيات گفتمعتضد اعتنايى به گفتارش نكرد و دستور سب و لعن آن دو را صادر كرد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:33:00 ب.ظ ]





زندانى شدن محمد بن قاسم علوى در نزد معتصم
(تغییرمسیر از زندانى شدن محمد بن قاسم علوى در نزد معتصم)

روز واقعه:15 ربیع الثانی
سال 219 هجری قمری

“محمد بن قاسم بن عمر بن على بن الحسين علیه‌السلام"، كه نَسَبش با چهار واسطه به “امام علی بن ابى‌ طالب علیه‌السلام” مى‌ رسد و بدين منظور به محمد بن قاسم علوى شهرت پيدا كرد، در عصر “معتصم عباسى” با خراسانيان همراه شد و بر عليه حاكمان معتصم در منطقه خراسان، اقدام به قيام نمود وى در آغاز در “جوزجان"[۱] مقيم شد و مردم آن ناحيه را به “الرضا من آل محمد” دعوت كرد و گروهى بسيار، دعوتش را اجابت كردند.

در آن زمان از جانب معتصم بالّله (هشتمين خليفه عباسى) در خراسان و شرق عالم اسلام عبدالله بن طاهر حكومت مى‌ راند و سيطره كاملى بر منطقه داشت. بدين جهت وجود اين سيد علوى را در آن ناحيه برنمى‌تافت و به حاكمان محلى و سرداران نظامى خويش دستور داد كه با وى مبارزه كرده و نهضتش را خاموش گردانند.

فشارهاى روزافزون و تندروى‌ هاى حاكمان محلى و سرداران نظامى عبدالله بن طاهر، مردم را به جوش و خروش آورد و آنان را در “طالقان” به رهبرى “محمد بن قاسم علوى” وادار به قيام و شورش سراسرى و علنى نمود.

از آن پس ميان ياران سيد علوى و سپاهيان عبدالله بن طاهر درگيرى‌ هاى متعددى به وقوع پيوست ولى به خاطر برترى نيروهاى عبدالله بن طاهر و ضعف انقلابيون، محمد ناچار شد از جوزجان و طالقان (كه هم‌اكنون در خاك كشور افغانستان قرار دارند) به “نسا” مهاجرت كند.

عامل نسا كه از مهاجرت محمد باخبر شده بود، طى عملياتى وى را دستگير و به نزد عبدالله بن طاهر فرستاد. عبدالله بن طاهر نيز وى را در غل و زنجير كرد و به نزد معتصم عباسى در بغداد ارسال نمود.

محمد بن قاسم در نيمه ربیع الثانی و به قولى در نيمه ربیع الاول سال 219 قمرى بر معتصم وارد شد و معتصم وى را در نزد “مسرور كبير” در جايگاهى تنگ و تاريك زندانى نمود و بر وى بسيار سخت گرفت. پس از سه روز وى را از سلول انفرادى و جايگاه تنگ و طاقت‌فرسا بيرون آورد و در اتاقى ديگر زندانى نمود.

محمد بن قاسم در زندان معتصم، شب و روز را سپرى مى‌ كرد و از درد و ناراحتى مى‌ ناليد و به نقل مورخان اهل سنت در شب عيد فطر كه همگى مشغول جشن و شادمانى بوده و از وى غافل بودند، از زندان گريخت و خود را از بند دژخيمان عباسى رهانيد. اما كسى ندانست كه وى چگونه گريخت، به كجا رفت، زندگى او چگونه بود و يا به دست چه كسى كشته شد.[۲]

ولى بى‌ ترديد فرار وى از زندان نقشه خود دستگاه خلافت بود تا از اين راه وى را سر به نيست كرده و بدون اين كه حساسيتى در ميان مخالفان خود به وجود آورند، وى را از سر راه خويش بردارند. برخى معتقدند كه وى را در همان جا مسموم كرده و با زهر جفا شتقویم: كشته شدن اوتامش سردار معروف عباسى
(تغییرمسیر از كشته شدن اوتامش سردار معروف عباسى)

روز واقعه:15 ربیع الثانی
سال 249 هجری قمری

اوتامش كه از فرماندهان ترك‌نژاد دستگاه خلافت عباسى بود، در دربار آنان از اقتدار و موقعيت مهمى برخوردار بود به ويژه در نزد مستعين باللّه به قدرت و جايگاه بالايى دست يافت. در همين راستا مستعين عباسى أمر آموزش و تربيت فرزندش “عباس” را به وى سپرد و وى را همه كاره و وزير خويش نمود. اوتامش، از اين راه ثروت بى‌ شمارى براى خويش گرآوردى كرد.

ساير فرماندهان نظامى و سپاهيان و سربازان خليفه كه شاهد بيچارگى و تهيدستى خويش بوده و از آن سو، اوتامش را يكباره در اوج قدرت و ثروت مى‌ ديدند، ناراحت شده و سر به شورش برداشتند و تمام عقب افتادگى مواجب و تهيدستى خويش را از جانب او مى‌دانستند. بدين جهت هم‌داستان شده و وى را مورد هجوم خويش قرار دادند.

اوتامش و محافظان وى به دفاع پرداختند، وليكن توان مقابله با انبوه سربازان شورشى را در خود نديدند به ناچار به مستعين پناهنده شدند و اوتامش در قصر وى پنهان گرديد و چند روزى در آن جا بماند ولى فرماندهان و سربازان شورش‌ گر به هر نحو ممكن، وى را از آن جا بيرون آورده و بر اثر ضربات متعدد به قتلش آوردند و پس از او كاتبش “شجاع بن قاسم” را نيز كشتند و دارايى‌ ها و ثروت‌هايشان را به غارت بردند.

اين واقعه در چهاردهم و به قولى در پانزدهم ربیع الثانی سال 249 قمرى واقع گرديهيدش نمودند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:29:00 ب.ظ ]




قتل ابن فرات وزير شيعه مذهب عباسى
(تغییرمسیر از قتل ابن فرات وزير شيعه مذهب عباسى)

روز واقعه:13 ربیع الثانی
سال 312 هجری قمری

کلید واژه: بنی عباس، 13 ربیع الثانی، ابن فرات

ابوالحسن، على بن محمد معروف به “ابن فرات” وزير شيعه مذهب “مقتدر عباسى"، از آغاز خلافت مقتدر در سال 295 تا سال 312 قمرى سه بار مقام نخست وزيرى وى را بر عهده داشت.[۱]

در خلافت مقتدر عباسى، علاوه بر “ابوالحسن بن فرات"، “مؤنس بن خادم” نيز جايگاه محكمى داشت و مقام فرماندهى سپاه را عهده‌دار بود. با توجه به اين كه ابن فرات، شيعه مذهب و مؤنس خادم سنى بود، هميشه ميان آن دو در نحوه اداره كشور رقابت برقرار و هر كدام تلاش مى‌ كرد كه خليفه وقت را از ديگرى بددل و بدگمان كند. چند بار پيروزى با ابن فرات بود ولى برخى از زمان‌ ها و رويدادها مؤنس به پيروزى رسيد.

سرانجام با هجوم جنايت‌كارانه “ابوطاهر قرمطى” به كاروان حاجيان و كشته و اسير نمودن تعدادى از آنان كه همگى از اهالى بغداد و برخى با خليفه وقت نيز نسبت خويشاوندى داشتند، زمينه دسيسه مخالفان ابن فرات فراهم شد و وى را به باد انتقاد گرفتند و مردم را بر ضد او شورانيدند و خليفه را بر عليه وى بددل كردند.[۲]

و همين أمر سبب گرديد كه مونس با تحريكات فقها و صاحب منصبان سنى مذهب، اقدام به دستگيرى ابوالحسن ابن فرات و فرزندش “محسن” نمايد و پس از شكنجه و آزارهاى زياد، ناجوانمردانه آن دو را به قتل آورد. كشته شدن آن دو مصادف بود با سيزدهم ربيع الثانى سال 312 قمرى

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:27:00 ب.ظ ]




کلید واژه: نمازهای یومیه، 12 ربیع الثانی، سال اول هجری، نماز مسافر، تعداد ركعت هاى نماز يوميه

هر يك از نمازهاى مسلمانان پيش از هجرت “رسول خدا صلی الله علیه و آله” به مدينه منوره تنها دو ركعت بود. بنابراين تعداد كل ركعت‌ هاى نماز يوميه آنان به ده ركعت مى‌ رسيد.

پس از آن كه پيامبر صلی الله علیه و آله به مدينه هجرت كرد، همين رويه به مدت يك ماه ادامه داشت، تا اين كه در روز دوازدهم ربيع الثانى آن حضرت با الهام از فرمان الهى تعداد ركعات چهار نماز از پنج نماز يوميه را افزايش داد.

به اين صورت كه دو ركعت بر نماز ظهر دو ركعت بر نماز عصر يك ركعت بر نماز مغرب و دو ركعت بر نماز عشا، براى حاضران در وطن افزوده شد. وليكن براى كسانى كه به مسافرت مى‌پردازند، غير از نماز مغرب بقيه نمازهايشان شكسته و دو ركعتى خواهد بود.[۱] زيرا نماز مغرب چه براى حاضران در وطن و چه براى مسافران حكم واحد دارد و بايد به سه ركعت خوانده شود.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:26:00 ب.ظ ]




ميلاد مسعود امام حسن عسكرى
(تغییرمسیر از ميلاد مسعود امام حسن عسكرى)

روز واقعه:8 ربیع الثانی
سال 232 هجری قمری

کلید واژه: بنی عباس، امام حسن عسكرى علیه السلام، 8 ربیع الثانی، ميلاد امام حسن عسكرى علیه السلام، مادر امام حسن عسكرى، متوكل عباسى

امام حسن بن على علیه‌السلام كه شيعيان وى را “امام حسن عسکری علیه‌السلام” مى‌ نامند. در روز جمعه مصادف با هشتم ربيع الثانى سال 232 قمرى در مدينه منوره ديده به جهان گشود.[۱]

وى امام يازدهم شيعيان و پدر ارجمندش امام على‌النقى علیه‌السلام است. نام مادرش، “حُديث” است و براى اين بانوى پرهيزكار و شايسته، نام‌ هاى ديگرى چون “سليل"، “سوسن” و “جده” نيز گفته شده است.

با تولد امام حسن عسكرى علیه‌السلام در مدينه منوره شور و شعف ويژه‌اى در خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و دوستداران اهل بيت علیهم‌السلام به وجود آمد و حرم اهل بيت علیهم‌السلام را غرق در شادى و شادمانى نمود.

درباره تاريخ روز تولدش، روزهاى ديگرى چون چهارم و دهم ربيع الثانى نيز گفته شده است. وليكن قول مشهور علما و مورخان شيعه همان است كه نقل كرديم.[۲] تولد امام حسن عسكرى علیه‌السلام در مدينه منوره، مقارن بود با خلافت “متوكل عباسى” (دهمين خليفه سلسله عباسیان).

متوكل كه از خلفا و حاكمان ستمگر تاريخ و از دشمنان سرسخت خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله بود، نسبت به عموم علويان به ويژه “امام على‌النقى علیه‌السلام” و فرزندش “امام حسن عسكرى علیه‌السلام” تضييقات و فشارهاى زيادى اعمال نمود و در سال 236 قمرى، آنان را از مدينه به سامرا فراخواند و از نزديك آن بزرگواران را تحت نظر و مراقبت خويش قرار داد.[۳]

سرانجام در سال 260 قمرى امام حسن عسكرى علیه‌السلام از سوى “معتمد عباسى” (پانزدهمين خليفه سلسله عباسيان)، مسموم و پس از چند روز بيمارى در هشتم ربيع الاول به شهادت رسيد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:24:00 ب.ظ ]




خلافت مستعين عباسى
(تغییرمسیر از خلافت مستعين عباسى)

روز واقعه:5 ربیع الثانی
سال 248 هجری قمری

کلید واژه: بنی عباس، 5 ربیع الثانی، خلافت مستعين عباسى، مستعين بالله

پس از درگذشت زودهنگام منتصر بالله عباسى، فرماندهان عالى‌رتبه نظامى و سياسى از جمله “بغاى كبير"، “بغاى صغير"، “اوتامش” و “احمد بن خصيب” و مواليان خليفه فقيد، گرد آمده و با هم به مشورت پرداخته و به “احمد بن محمد بن معتصم"، رضايت داده و وى را شايسته خلافت دانستند. آنان، وى را حاضر ساخته و به “المستعين بالله” ملقب ساختند و رداى خلافت را بر اندامش پوشانيده و با وى بيعت كردند.

مستعين در روز بعد، يعنى در پنجم ربيع الثانى سال 248 قمرى، به دارالعامه آمد و از مردم بيعت گرفت. در خلافت او نيز معتز و مؤيد، پسران متوكل عباسى مورد خشم دستگاه خلافت قرار گرفته و زندانى گرديدند.

مستعين عباسى، در آغازين روز خلافت خود با اعتراض طرفداران معتز روبرو گرديد كه خواهان خلافت معتز پس از مرگ منتصر بودند. آنان به انبار اسلحه خلافت راه پيدا كرده و آن را غارت كردند و با همان سلاح به نبرد پرداختند. سرانجام “بغاى صغير” به همراه سربازانش بر آنان هجوم آورد و با كشتن تعدادى از آن‌ ها، غائله را پايان آورد و پايه‌ هاى خلافت مستعين را مستحكم نمود.

مستعين عباسى، پس از استقرار در مقام خلافت، “احمد بن خصيب” را به دبيرى و “اوتامش” را به وزارت خويش برگزيد. اما پس از مدتى بر “احمد بن خصيب” خشمگين شد و دارايى‌ اش را مصادره و وى را به اقريطش (كرت) تبعيد نمود. اوتامش نيز با دسيسه‌ هاى بغاى صغير و وصيف، به دست مردم خشمگين كشته شد.

در ايام خلافت مستعين، وقايع و حوادث گوناگونى به وقوع پيوست كه در منابع تاريخى ثبت و ضبط شده است. سرانجام با توطئه‌ هاى فرماندهان عالى‌رتبه نظامى و سياستمداران صاحب نفوذ دستگاه عباسى، مستعين بالله عباسى از خلافت خلع و معتز عباسى به جاى وى برگزيده شد. خلافت مستعين، از 5 ربيع الثانى سال 248 تا محرم 252 قمرى، حدود سه سال و ده ماه به درازا كشيد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:23:00 ب.ظ ]




(تغییرمسیر از درگذشت منتصر بالله عباسى)

روز واقعه:4 ربیع الثانی
سال 248 هجری قمری

کلید واژه: بنی عباس، 4 ربیع الثانی، منتصر بالله عباسى

محمد، معروف به “منتصر بالله” فرزند متوكل عباسى، پس از قتل پدرش متوكل در شوال سال 247 قمرى به خلافت رسيد. متوكل عباسى (دهمين خليفه بنى‌عباسى) كه در دشمنى با اهل بيت علیهم‌السلام و شيعيان و محبان آنان معروف و در ستمكارى و سخت‌گيرى بر عموم مردم زبانزد همگان بود، چند سال پيش از هلاكت خود فرزندش “محمد منتصر” را به ولايت‌عهدى برگزيد.

وليكن پس از مدتى از اين كار پشيمان شد و در صدد خلع منتصر از ولايت‌عهدى برآمد زيرا مى‌ پنداشت كه منتصر در انتظار مردن اوست تا هر چه زودتر، خود به خلافت برسد. از اين رو هميشه وى را به جاى “المنتصر"، “المستعجل” مى‌ خواند. منتصر از اين كه پدرش متوكل عباسى راه ناسپاسى و انحراف از مسير حقيقت را در پيش گرفته و با خاندان “پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله” دشمنى نموده و نسبت به مقام شامخ “اميرمؤمنان على بن ابى‌ طالب علیه‌السلام” جانب ادب را رعايت نمى‌ كرد، بسيار ناراحت بود و بر او اعتراض مى‌ كرد و مى‌ گفت: على علیه‌السلام، سرور ما و شيخ بنى‌هاشم است.

بدين جهت اگر از خادمان و نديمان دربار كسى نسبت به حضرت على علیه‌السلام بى‌ احترامى مى‌ نمود، منتصر وى را تهديد و حتى تنبيه مى‌ كرد. متوكل عباسى كه از رويه پسرش خشمگين بود، در صدد خلع وى از ولايت‌عهدى و جانشينى فرزند ديگر خود “معتز عباسى” برآمد و منتصر را تحقير مى‌ كرد و دشنام مى‌ داد و به قتل تهديدش مى‌ نمود و وزير خود “عبيدالله بن يحيى بن خاقان” را فرمان داد كه بر منتصر سيلى زند.

سرانجام، منتصر و فرماندهان معروف دربار همانند “بُغا” و “وصيف” از رفتار و كردار متوكل به تنگ آمده و در صدد قتلش برآمدند. منتصر در شب چهارم شوال در حالى كه پدرش در حال مستى بود، بر او هجوم آورده و وى را در همان حال به هلاكت رسانيد و “فتح بن خاق” را كه به دفاع از متوكل برخاسته بود، به متوكل ملحق كرد.

در همان شب، فرماندهان عالى رتبه با منتصر بيعت كردند و از ساير فرزندان و خانواده متوكل، از جمله از معتز و مؤيد، پسران متوكل عباسى نيز بيعت گرفتند. منتصر عباسى، پس از استقرار در مقام خلافت دستور داد شهرك “جعفريه” را كه پدرش براى خود و خانواده خويش بنا كرده بود، تخريب كنند و همه ساكنان آن را به سامرا انتقال دهند. همچنين برادرانش معتز و مؤيد را از ولايت‌عهدى خلع كرد و از آنان براى اين امر، امضا گرفت و جهت خرسندى سپاهيان خلافت، مواجب ده ماهه آنان را يك جا پرداخت كرد و به اقدامات اساسى همت نمود.

وليكن خلافتش دوام نيافت و براى تغييرات اساسى و اصطلاحات بنيادى در خلافت عباسیان و جبران ستمكارى‌ ها و ناكارآمدى‌ هاى پدر و پدران خويش، مهلتى نيافت. زيرا ورمى در دو جانب گلوى او پديد آمد و همان، بلاى جانش گرديد و برخى مى‌ گويند كه طبيبش، وى را با نيش‌تر زهرآلود رگ زد و در نتيجه در چهارم و به قولى در پنجم ربيع الثانى و به روايت ابن خلدون در 25 ربيع الاول سال 248 قمرى بدرود حيات گفت.خلافتش كوتاه مدت بود و تنها شش ماه دوام يافت و به هنگام مرگ، تنها بيست و پنج سال از عمرش گذشته بود. تقویم: وقوع غزوه غابه
(تغییرمسیر از وقوع غزوه غابه)

روز واقعه:4 ربیع الثانی
سال 6 هجری قمری

کلید واژه: سال ششم هجری، 4 ربیع الثانی، غزوه غابه

“عُيينة بن حِصن” كه از مشركان و زورمداران اطراف مدينه منوره بود، در شب چهارم ربيع الثانى سال ششم قمرى در رأس يك گره چهل نفرى از مشركان به شتران پيامبر صلی الله علیه و آله كه در مكانى به نام “غابه” نگهدارى و چرا داده مى‌ شدند، هجوم آورد و پس از كشتن فرزندى از “ابوذر” و فرارى دادن ساير ساكنان آن مكان، شتران را غارت كرد.

ابوذر، خبر ناگوار تهاجم عيينة بن حِصن را در همان شب به پيامبر صلی الله علیه و آله رسانيد و پيامبر صلی الله علیه و آله در بامداد آن روز براى گوشمالى دادن اين گردنكش صحراى عربستان با تعدادى از يارانش عازم آن ناحيه گرديد. آن حضرت، براى “مقداد بن عمرو” پرچمى بست و وى را به فرماندهى رزمندگان برگزيد.

پس از مقداد، ديگران را به يارى وى اعزام كرد و خود آن حضرت نيز بسوى آنان رهسپار شد. مقداد، در زمينى به نام “هيقا” (يا هيفا) كه در يك ميلى چاه مطلب قرار دارد، به سپاه دشمن رسيد و با آنان درگير شد. دشمنان در برابر سربازان اسلام ايستادگى كرده و به نبرد پرداختند و يك تن از رزمندگان اسلام به نام “مُحرز بن نضله” را به شهادت رسانيدند و از مشركان، نيز چهار نفر كشته شدند كه يكى از آنان “حبيب پسر عيينه” بود.

پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله نيز به سپاهيان و سربازان خود در سرزمين “ذى قرد” در نزديكى‌ هاى “غابه” ملحق شد. در اين غزوه تعداد پانصد و يا هفتصد نفر از مسلمانان حضور پيدا كرده و موجب رعب و وحشت دشمن سركش شدند. در ايامى كه رسول خدا صلی الله علیه و آله از مدينه بيرون بودند، “عثمان بن ام‌ مكتوم"، جانشين وى در مدينه بود و “سعد بن عباده” با سيصد تن از مبارزان قبيله‌ اش، حفاظت و حراست مدينه را بر عهده داشتند.

شايان ذكر است، هنگامى كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان به مدينه برگشتند، ديدند برادرزاده عُيينه يكى از شتران شيرده رسول خدا صلی الله علیه و آله به نام “سمراء” را برگردانيد و در نزديكى درِ خانه آن حضرت ايستاده و منتظر پيامبر صلی الله علیه و آله است. پيامبر صلی الله علیه و آله از جوانمردى وى اظهار خرسندى كرد و به وى جوايزى بخشيد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:21:00 ب.ظ ]




: پيمان شكنى امين در برابر برادرش مأمون

روز واقعه:3 ربیع الثانی
سال 194 هجری قمری

کلید واژه: خلافت فرزندان هارون الرشيد، 3 ربیع الثانی، خلع مأمون از طرف امین، پیروزی مأمون بر امین، مأمون، امین

“هارون الرشيد” (پنجمين خليفه عباسى) پيش از مرگ خود، سه تن از فرزندانش را به ترتيب ولى عهد و جانشين خويش نمود. وى پس از پنج سال از حكومت خويش، نخستين بار فرزندش محمد معروف به “امين” را به ولايت‌عهدى برگزيد[۱] و در سال 182 قمرى فرزند ديگرش عبدالله، معروف به “مأمون” را به اين مقام برگزيد[۲] و سرانجام در سال 189 قمرى فرزند ديگرش قاسم معروف به “مؤتمن” را پس از امين و مأمون، مقام ولايت‌عهدى بخشيد.[۳]

هارون در سال 193 قمرى در حالى به هلاكت رسيد كه سه فرزندش به صورت ترتيبى، جانشين وى بودند. بر اساس سفارش وى در آغاز محمد معروف به امين خلافت را بر عهده گرفت و بر تخت زمامدارى مسلمانان در شهر “بغداد” تكيه زد. مأمون كه خلافت برادرش را تأييد و از راه دور با وى بيعت و اظهار اطاعت كرده بود، در منطقه خراسان و شرق عالم اسلام از سوى پدر و برادرش امين، حكومت مى‌ كرد.[۴]

اما امين پس از تحكيم پايه‌ هاى خلافت خويش وجود برادر قدرتمند خود در شرق عالم اسلام را براى خويش غيرقابل تحمل مى‌ دانست و از هر راه ممكن در صدد تضعيف وى برآمد. امين به تحريك “فضل بن ربيع” كه مقام عالى وزارت هارون و امين را بر عهده داشت و همچنين تحريك ‌هاى پيوسته “على بن عيسى بن هامان” كه فرماندهى كل سپاه امين را بر عهده داشت، راه دشمنى با برادر خود مأمون را در پيش گرفت.

وى به تحريك بدخواهان و مخالفان مأمون، تصميم به خلع مأمون از ولايت‌عهدى و نصب فرزند خود به اين مقام برآمد. على‌رغم مخالفت‌ هاى ريش‌سفيدان و بزرگان بنى‌عباس، امين بر خواسته‌ هاى خويش تأكيد ورزيد و سرانجام در سوم ربيع الثانى سال 194 قمرى براى فرزندش “موسى بن امين” از مردم بيعت گرفت و وى را به طور رسمى ولى‌عهد خويش اعلام نمود.

تمام پيمان‌نامه‌ هاى خلافت از جمله سفارش نامه پدرش هارون الرشيد را باطل كرد و همه آن‌ ها را گردآورى و در آتش سوزانيد. وى براى واداركردن مأمون و سپاهيان مستقر در خراسان به پذيرش ولايت‌عهدى موسى نامه اى براى آنان نوشت و مأمون و سران سپاه را به بازگشت به بغداد و بيعت با موسى فراخواند.

همچنين در بغداد به “ام عيسى دختر هادى عباسى” كه همسر مأمون و دختر عمويشان بود، فشار آورد كه گوهر گرانبهايى كه از جانب مأمون در اختيار اوست به وى بسپارد. ام‌عيسى اظهار بى‌ اطلاعى كرد و از واگذارى آن گوهر گران بها امتناع ورزيد.

امين، حرمت خانه مأمون و همسر وى را نگه نداشت و با اعزام مأموران خويش به خانه وى به جستجو پرداخته و تمام اسباب و لوازم منزلش را به هم ريخت و سرانجام به آن گوهر دست يافت و به كاخ خويش منتقل نمود.

چنين حركات خصمانه روز به روز به اطلاع مأمون در خراسان مى‌ رسيد و افكار و انديشه‌هايش را در هم مى‌ ريخت و وى را براى انجام عكس‌ العمل‌ هاى لازم و حركات متقابل بازدارنده تحريكش مى‌ نمود.

اين گونه تنش‌هاى روزافزون ميان امين و مأمون، سپاهيان طرفين را رودررو قرار داد و سرانجام به نبرد سنگين و خونينى مبدل گرديد و پيروزى مامون و شكست خفت بار امين را در پى داشت.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:19:00 ب.ظ ]





قتل عبدالله بن معتز در زندان مقتدر عباسى
(تغییرمسیر از قتل عبدالله بن معتز در زندان مقتدر عباسى)

تقویم هجری قمری
روز واقعه:2 ربیع الثانی
سال 296 هجری قمری

کلید واژه: 2 ربیع الثانی، عبدالله بن معتز، حسین بن حمدان

در دومين سال خلافت مقتدر بالله (هجدهمين خليفه عباسى) گروهى از فرماندهان سپاه و سركردگان نظامى و سياستمداران دربارى، بر خلع مقتدر از خلافت و نصب عبدالله بن معتز بن متوكل عباسى به جاى وى مصصم شدند.

“حسين بن حمدان"، كه از حمدانيان شيعه شمال عراق و يكى از گردانندگان اصلى اين كودتا بود، در يك تهاجم خود “عباس بن حسن” وزير اصلى خلافت را كشت و سپس بسوى مقتدر رفت تا وى را تسليم نمايد.

مقتدر در آغاز مشروط بر اين كه وى زنده و سالم بماند و خون كسى بر زمين ريخته نشود، پيشنهاد آنان را پذيرفت ولى هنگامى كه در بيرون كاخ خود سرگرم بازى بود و متوجه گرديد كه حسين بن حمدان، بسوى او مى‌ آيد و قصد دستگيرى وى را دارد، از او گريخت و به درون كاخ خويش پناهنده شد و در را از درون بست و بر آن قفل محكمى نهاد.

حسين بن حمدان برگشت و به همراه فرماندهان و اميران مخالف مقتدر در خانه “مخرم” (دارالوزاره) گرد آمده و با عبدالله بن معتز عباسى بيعت كردند و وى را به “مرتضى باللّه” و به قولى به “المنتصف بالله” ملقب ساختند و “محمد بن داوود” را به وزارتش برگزيدند.

حسين بن حمدان بار ديگر مأموريت يافت كه مقتدر را از قصر بيرون آورد و به خانه “ابن طاهر” منتقل كند و از او براى عبدالله بن معتز بيعت گيرد ولى هنگامى كه به كاخ وى نزديك شد با تهاجم خدمتكاران و محافظان وى روبرو گرديد و ميان آنان زد و خوردهايى روى داد و در نتيجه هواداران مقتدر عباسى از تحويل وى به حسين بن حمدان امتناع كردند و حسين بن حمدان را بدون دستيابى به هدف مورد نظرش برگرداندند.

حسين بن حمدان كه از گردانندگان اصلى اين تغيير و تحول بود، پس از ناكامى از دستگيرى مقتدر عباسى، راه “موصل” را در پيش گرفت و به آن سو حركت كرد. با رفتن وى، مخالفان مقتدر عباسى دچار ترديد و سستى شدند و اختلاف ميان هواداران مقتدر و عبدالله بن معتز بالا گرفت و در نتيجه عبدالله بن معتز، قصد حركت به سوى “سامرا” نمود ولى فرماندهان و اميران همراهيش نكردند.

ناچار به خانه “ابوعبدالله بن جصاص” پناهنده شد و پس از چند روز هرج و مرج در ميان سپاهيان و توده مردم، مقتدر عباسى مجدداً حكومت را بدست گرفت و مخالفان را سركوب و بسيارى از هواداران عبدالله بن معتز را دستگير و اعدام كرد و برخى از آنان، از جمله خود عبدالله بن معتز و ابن جصاص را دستگير و زندانى نمود.

ابن جصاص، براى رهايى خويش اموال فراوانى در اختيار مقتدر گذاشت. از جمله، مبلغ شانزده ميليون درهم به مقتدر عباسى داد تا مقتدر وى را آزاد كرد ولى عبدالله بن معتز در زندان بماند و مدت حبسش چندان طولانى نشد كه مأموران مقتدر عباسى با آزار و شكنجه‌ هاى توان‌فرسا وى را در زندان از پاى درآورده و به قتلش رساندند و جسد بى‌ جانش را به خانواده اش تحويل دادند. كشته شدن عبدالله بن معتز مصادف بود با دوم ربیع الثانی سال 296 قمرى.[۱]

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 12:07:00 ب.ظ ]





قیام توابین
(تغییرمسیر از قيام توابين)

تقویم هجری قمری
روز واقعه:1 ربیع الثانی
سال 65 هجری قمری

پس از شهادت ابا عبدالله الحسين علیه‌السلام و ياران وفادارش در كربلا بدست سپاهيان يزيد بن معاويه و عدم يارى آن حضرت از سوى مسلمانان و دوستداران اهل بيت علیهم‌السلام يك حالت سرخوردگى و پشيمانى در مسلمانان پديد آمد. در شهر كوفه كه بزرگترين مركز شيعيان عالم اسلام بود، ندامت و پشيمانى شيعيان به خاطر عدم نصرت امام حسين علیه‌السلام و تنها گذاشتن وى در كربلا شدت بيشترى داشت و از اين بابت، خودشان را سرزنش كرده و خطاكار مى ‌دانستند.

آنان پس از مراسم‌ هاى عزادارى امام حسين علیه‌السلام و گفتگوهاى جمعى به اين نتيجه رسيدند كه اين ننگ و ندامت را نمى‌ توانند از خود دور كنند، مگر با كشته‌شدن در راه اهداف ابا عبدالله الحسين علیه‌السلام و گرفتن انتقام از قاتلان وى.[۱]

رهبرى اين جنبش را چند تن از سران سالخورده شيعه عراق بر عهده داشتند كه معروفترين آنان عبارت بودند از: سليمان بن صرد خزاعى، عبدالله بن وال تميمى، رفاعة بن شداد بجلى، عبدالله بن سعد ازدى و مسيب بن نجبه فزارى.

قيام توابين از سال 61 قمرى پس از شهادت امام حسين علیه‌السلام شكل گرفت و به تدريج فراگير شد و طرفداران بسيارى پيدا كرد و به مدت چهار سال شكل‌ گيرى جنبش نيرو و امكانات قابل توجهى فراهم گرديد. بدين منظور رهبران قيام، نخستين روز ربيع الثانى سال 65 قمرى را آغاز رسمى حركت خود از شهر بزگ كوفه تعيين كردند.

در اين زمان، “يزيد بن معاويه” به هلاكت رسيده بود و “مروان بن حكم” در شام و غرب عالم اسلام و “عبدالله بن زبير” در مكه و شرق و جنوب عالم اسلام، حكمرانى مى‌ كردند و شهر كوفه در سيطره عبدالله بن زبير و طرفدارانش قرار داشت.

در آغاز عده اى درصدد درگير كردن توابين با عامل عبدالله بن زبير در كوفه را داشتند ولى با زيركى “عبدالله بن زبير انصارى"، استاندار وقت كوفه و اعلام پشتيبانى وى از توابين، هيچ گونه جنگى در كوفه به وقوع نپيوست.[۲]

و توابين كه تعدادشان چهار هزار رزمنده عاشق شهادت بود از كوفه به “پادگان نخيله” و از نخيله به سوى كربلا حركت كردند و مدتى در آن جا به سوگوارى پرداختند و بسيار گريه و ناله كرده و از خداى سبحان، به خاطر گناه و جرم خويش، طلب غفران نمودند و آن‌گاه به سوى سرزمين “جزيره (بين النهرين)” رهسپار شدند و در منطقه “عين الوردة” با سپاهيان مروان بن حكم به فرماندهى “عبيدالله بن زياد” مواجه شدند.

در آغاز، گروهى از توابين به فرماندهى “مسيب بن نجبه فزارى” با گروهى از سپاه عبيدالله بن زياد درگير شدند و با مجاهدت و دلاورى‌‌ هاى توابين، سپاه عبيدالله متحمل شكست سنگين شد و بسيارى از شاميان كشته و بسيارى زخمى گرديدند و تنها عده اى موفق به فرار از صحنه نبرد شدند.

عبيدالله بن زياد كه تعداد سى هزار نفر از شاميان را فرماندهى مى ‌كرد، براى بار دوم سپاهى به استعداد دوازده هزار مرد جنگنده به فرماندهى “حصين بن نمير” به نبرد توابين فرستاد و اين بار نيز پيروزى با خداجويان توابين بود ولى تاريكى شب، مانع پيروزى نهايى آنان گرديد.[۳]

اما بار سوم عبيدالله بن زياد در همان شامگاه با تمام نيرو و تجهيزات جنگى به نبرد توابين شتافت و جنگ خونينى ميان طرفين شعله‌ور گرديد. سليمان بن صرد كه با سپاهى سنگين از دشمن روبرو شده بود، از زين اسب به پايين آمد و شمشيرش را از غلاف بيرون آورد و غلاف آن را شكست و به ياران خود گفت: عبادالله! من اراد البكور الى ربه، والتوبة من ذنبه، والوفاء بعهده، فالي؛ اى بندگان خدا! هر كسى مى‌ خواهد كه بامداد فردا در نزد پروردگارش باشد، از گناه و جرمش توبه كند و به پيمان خويش وفا كند، پس با من بيايد.

در اين هنگام، تعداد زيادى از ياران او از اسب پياده شده و بى‌ باكانه به صفوف عظيم دشمن زدند. تعداد اندك شهادت طلبان توابين، صحنه ميدان را بر انبوه جنايتكاران شام تيره و تنگ كردند و اگر پيروزى‌ هاى آنان به همان صورت ادامه مى‌ يافت، پيروزى نهايى نصيب آنان مى ‌شد، ولى شاميان به جاى نبرد تن به تن توابين را آماج تيرهاى بى‌ امان خويش قرار دادند و در اين ميان فرمانده شجاع توابين، يعنى “سليمان بن صرد"، مورد اصابت تير “يزيد بن حصين بن نمير” قرار گرفت و دلاورانه به شهادت رسيد و پس از او “مسيب بن نجبه” فرماندهى توابين را بر عهده گرفت ولى پس از مبارزاتى، او نيز به شهادت رسيد.[۴]

از آن پنج فرمانده و امير توابين هر كدام پس از ديگرى، فرماندهى را بر عهده گرفته و با سربازان عبيدالله بن زياد به نبرد پرداختند ولى در ميان ميدان به شهادت رسيدند و تنها “رفاعة بن شداد بجلى” به همراه عده اى اندك از توابين از تاريكى شب استفاده كرده و خود را از آن واقعه هولناك نجات داده و به كوفه برگشتند و در قيام مختار بن ابى‌عبيده ثقفى كه پس شهادت توابين به وقوع پيوست، شركت نمودند.[۵]

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 12:05:00 ب.ظ ]





فهرست وقایع تاریخ اسلام در ماه ربیع الثانی عنوان ماه روز
قيام توابين ربیع الثانی 1
قتل عبدالله بن معتز در زندان مقتدر عباسى ربیع الثانی 2
پيمان شكنى امين در برابر برادرش مأمون ربیع الثانی 3
وقوع غزوه غابه ربیع الثانی 4
درگذشت منتصر بالله عباسى ربیع الثانی 4
خلافت مستعين عباسى ربیع الثانی 5
ميلاد مسعود امام حسن عسكرى ربیع الثانی 8
اضافه شدن ركعات نماز ربیع الثانی 12
قتل ابن فرات وزير شيعه مذهب عباسى ربیع الثانی 13
زندانى شدن محمد بن قاسم علوى در نزد معتصم ربیع الثانی 15
كشته شدن اوتامش سردار معروف عباسى ربیع الثانی 15
وفات معتضد بالله عباسى ربیع الثانی 23
خلافت مكتفى عباسى ربیع الثانی 23
درگذشت موسى مبرقع ربیع الثانی 28
وفات زينب بنت خزيمه ربیع الثانی 30

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 12:03:00 ب.ظ ]