فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30        



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



شب یَلدا یا شب چلّه بلندترین شب سال در نیم‌کره شمالی زمین است. این شب به زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) اطلاق می‌شود. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام شب یلدا را جشن می‌گیرند.
واژه «یلدا» به معنای «زایش زادروز» و تولد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر می‌شوند و تابش نور ایزدی افزونی می‌یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می‌کردند و از این رو به دهمین ماه سال دی ( دی در دین زرتشتی به معنی دادار و آفریننده) می‌گفتند که ماه تولد خورشید بود.
ایرانیان باستان بر این اعتقاد هستند که یلدا که یکی از خدا های مرد انان است در فردای این شب به وجود می اید و خون گاو مقدس را می ریزد و در زمانی که خون ان گاو به زمین می رسد ریشه گیاهان در زیر زمین سر سبز می شوند و در فصل بهار به رویت ایرانیان در می ایداو یلدا با شیطان به جنگ می ایستد و از مردم عادی را تحت مراقبت قرار می دهد. یلدا و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل می‌داد و در طول سال با سپری شدن فصل‌ها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت‌های خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.
آنان ملاحظه می‌کردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند می‌شود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر می‌توانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکش‌اند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی، از هند و ایرانی – هند و اروپایی، دریافتند که کوتاه‌ترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاهتر می‌شوند، از همین رو آنرا شب زایش خورشید نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند.
از نظر طب سنتی ایران در شب یلدا باید غذاهای گرم خورده شود. میوه مخصوص این شب کدو تنبل می‌باشدکه دارای طبیعت گرم می‌باشد. میوه هندوانه مخصوص چله تابستان می‌باشد نه زمستان چون طبیعت هندوانه سرد است و در فصل گرم باید خورده شود. هم چنین کدو تنبل در تقویت قوای مغز نیز بسیار مؤثر می‌باشد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-09-30] [ 08:32:00 ب.ظ ]




بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بی‌مروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:30:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:07:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:07:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:07:00 ب.ظ ]




آه، اي بهار گُمشده…!
با چتر آبي‌ات به خيابان كه آمدي
حتماً بگو به ابر، به باران، كه آمدي
نم‌نم بيا به سمت قراري كه در من است
از امتداد خيس درختان كه آمدي
امروز، روز خوب من و، روز خوب توست
با خنده‌رويي‌ات بنمايان كه آمدي
فواره‌هاي يخ‌زده يك‌باره واشدند
تا خورد بر مشام زمستان كه آمدي
شب مانده بود و هيبتي از آن نگاه تو
مانند ماه تا لب ايوان كه آمدي
زيبايي رها شده در شعرهاي من!
شعرم رسيده بود به پايان كه آمدي
پيش از شما خلاصه بگويم ادامه‌ام،
نه احتمال داشت، نه امكان، كه آمدي
گنجشك‌ها ورود تو را جار مي‌زنند
آه اي بهار گُمشده… اي آنكه آمدي!

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 06:21:00 ب.ظ ]




جهان محیط وسیع عنایت است امروز
وجود، مرکز نور هدایت است امروز

عطا و جود و کرم بی نهایت است امروز
دهید مژده که عید ولایت است امروز

خجسته باد به مستضعفین زعامت شان
که ثبت شد به کتاب خدا امامت شان

الا که قائم امر قیام شد مهدی
زمامدار به کل نظام شد مهدی

به خلق رهبر والا مقام شد مهدی
امام بود و دوباره امام شد مهدی

کرامت و شرف و نصر ما مبارک باد
امامت ولی عصر ما مبارک باد

محیط سفره ی گسترده ی کرامت اوست
پناه عالم هستی به ظل قامت اوست

امامت همه مستضعفین امامت اوست
«سلامت همه آفاق در سلامت اوست»

کرامتی که ز کف رفته باز باز آرد
لوای حمد علی را به احتزاز آرد

سلام گرم همه اولیا به جان و تن اش
که اوست شمع و دل انبیاست انجمن اش

شفای روح هزاران مسیح در سخن اش
شکوه احمدی و ذوالفقار بوالحسن اش

صلای عدل الهی به تازیانه ی اوست
لوای دولت مستضعفین به شانه ی اوست

نه ربیع نخستین، نکوترین عید است
غدیر دوم پویندگان توحید است

بزرگ عید امامت بدون تردید است
ندای نصر من الله مهر تایید است

ترانه ی جرس از کاروان نور آید
ز جبرئیل امین مژده ی ظهور آید

الا قیام قیامت به قامتت مهدی
حیات عدل محیط زعامتت مهدی

گرفته ملک جهان را کرامتت مهدی
خجسته باد مقام امامتت مهدی

الا ندیده، دل و دیده محو دیدارت
هزار یوسف مصری اسیر بازارت

امامت تو نوید نخست قرآن است
امامت تو کلید نجات انسان است

امامت تو امید همه امامان است
امامت تو کمال کمال ایمان است

امامت تو امید موالیان خداست
هماره آرزوی قلب سیدالشهداست

هزار موسی عمران مقیم طور تو اند
مقیم طور تو پروانه های نور تو اند

تمام خلق خداوند در حضور تو اند
هماره منتظر لحظه ی ظهور تو اند

به جمع منتظران چون علی امامت کن
قیام تو است قیامت بیا قیامت کن

تو آفتاب خدایی خدا نگهدارت
همیشه در دل مایی خدا نگهدارت

مدینه کرب و بلایی؟ خدا نگهدارت
کنار قبر رضایی؟ خدانگهدارت

«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد»
«وجود نازکت آزرده از گزند مباد»

به تیغ عدل تو کاخ ستم خراب شود
تمام عالم، یک باره انقلاب شود

عدو در آتش بیداد خویش آب شود
دعای فاطمه یک روز مستجاب شود

چه می شود که شود از دعای مادر تو
دو چشم میثم تو جای پای لشگر تو

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 06:19:00 ب.ظ ]




شناخت مختصری از زندگانی امام مهدی(ع)
دوازدهمین پیشوای معصوم؛حضرت حجة بن الحسن المهدی؛اما زمان(عج)؛در نیمۀ شعبان سال 255 هجری قمری در شهر سامراء دیده به جهان گشود.
او همنام پیامبراسلام(م ح م د)و هم کنیه آن حضرت (ابولقاسم)است. ولی پیشوایان معصوم از ذکر نام اصلی آن حضرت نهی فرموده اند. ولی آیا نهی ائمه از ذکر نام مخصوص آن حضرت یک اقدام سیاسی مقطعی و مربوط به دوران غیبت صغری بوده یا اینکه حرمت ذکر نام آن حضرت تا هنگام ظهور و قیامش باقی است؟ در میان علمای شیعه مورد اختلاف است.
از جمله القاب آن حضرت؛حجت،قائم،خلف صالح،صاحب الزمان،بقیة الله است و مشهورترین آنها مهدی می باشد.
پدرش،پیشوای یازدهم حضرت امام حسن عسکری(ع)و مادرش،بانوی گرامی نرجس است که بنام ریحانه،سوسن از او یاد شده است. میزان فضیلت و معنویت نرجس خاتون تا آن حد بالا بود که حکیمه خواهر امام هادی(ع)که خود از بانوان عالیقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش، و خود را خدمتگزار او می نامید.
حضرت مهدی دو دوره غیبت داشت : یکی کوتاه مدت(غیبت صغری) و دیگری بلند مدت(غیبت کبری).
اولی از هنگام تولد تا پایان دوران نیابت خاص ادامه داشته و دومی، با پایان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد کشید.
تولد حضرت مهدی(ع)از دیدگاه علمای اهل سنت
چنانکه در ادامه توضیح خواهیم داد، اعتقاد به موضوع مهدویت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه بر اساس روایات فراوانی از پیامبراکرم(ص)رسیده، علمای اهل سنت نیز این موضوع را قبول دارند. منتها آنان نوعاً تولد حضرت مهدی را انکار می کنند و می گویند: شخصیتی که پیامبر اسلام از قیام او(پس از غیبت)خبر داده ، هنوز متولد نشده است و در آینده تولد خواهد یافت. با این حال تعداد قابل توجهی از مورخان و محدثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در کتب خود ذکر کرده و آن را یک واقعیت دانسته اند. بعضی از پژوهشگران نام بیش از صد نفر از آنان را معرفی کرده اند.
***
دیدار حضرت مهدی(ع)
از آنجا که حکومت ستمگر عباسی، به منظور دستیابی به فرزند امام حسن عسکری(ع) و کشتن او، خانه امام را بشدت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدی(ع)بر اساس طرح دقیق و منظمی که پیشایش، از سوی امام در این مورد ریخته شده بود، کاملاً بصورت مخفی و دور از چشم مردم(و حتی شیعیان)صورت گرفت.
مستندترین گزارش در این زمینه، از طرف حکیمه عمه حضرت عسکری(ع)بوده است .اما باید توجه داشت که این پنهانکاری به آن معنا نیست که بعدها یعنی در مدت 5-6 سال آغازعمر او، که امام یازدهم در حال حیات بود، کسی آن بزرگوار را ندیده بود، بلکه افراد خاصی از شیعیان در فرصتهای مناسب و گوناگون به دیدار آن حضرت نائل می شدند تا به تولد و وجود وی یقین حاصل کنند و در موقع لزوم به شیعیان دیگر اطلاع دهند.
دانشمندان ما جریان این دیدارها را بصورت گسترده گزارش کرده اند، ولی شاید مهمترین آنها دیدار چهل تن از اصحاب امام عسکری(ع) با آن حضرت باشد که تفصیل آن بدین قرار بوده است :

حسن بن یعقوب بن نوح می گوید :
ما برای پرسش درباره امام بعدی، به محضر امام عسکری(ع)رفتیم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعید عمری-یکی از وکلای بعدی امام زمان-بپا خاست و عرض کرد : می خواهم از موضوعی سوال کنم که درباره آن از من داناتری.
امام فرمود : بنشین. عثمان با ناراحتی خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هیچ کس از مجلس بیرون نرود. کسی بیرون نرفت و مدتی گذشت. در این هنگام امام، عثمان را صدا کرد. او بپا خاست . حضرت فرمود : می خواهید به شما بگویم که برای چه به اینجا آمده اید؟ همه گفتند: بفرمایید. امام فرمود : برای این به اینجا آمده اید که از حجت و امام پس از من بپرسید. گفتند:آری. در این هنگام پسری نورانی همچون پاره ماه که شبیه ترین مردم به امام عسکری(ع) بود، وارد شد. حضرت با اشاره به او فرمود :
« این، امام شما بعد از من و جانشین من در میان شماست. فرمان او را اطاعت کنید و پس از من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد…».
***
علل سیاسی - اجتماعی غیبت
شکی نیست که رهبری پیشوایان الهی به منظور هدایت مردم به سر منزل کمال مطلوب است و این امر در صورتی میسر است که آنها آمادگی بهره برداری از این هدایت الهی را داشته باشند. اگر چنین زمینه مساعدی در مردم وجود نداشته باشد، حضور پیشوایان آسمانی در بین مردم ثمری نخواهد داشت.
متأسفانه فشارها و تضییقاتی که بویژه از زمان امام جواد(ع)به بعد بر امامان وارد شد، و محدودیت های فوق العاده ای که برقرار گردید-بطوری که فعالیت های امام یازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانید-نشان داد که زمینه مساعد جهت بهره مندی از هدایت ها و راهبری های امامان در جامعه (در حد نصاب لازم) وجود ندارد. از این رو حکمت الهی اقتضاء کرد که پیشوای دوازدهم، به تفصیلی که خواهیم گفت، غیبت اختیار کند تا موقعی که آمادگی لازم در جامعه بوجود آید.
البته همه اسرار غیبت بر ما روشن نیست ولی شاید نکته ای که گفتیم رمز اساسی غیبت باشد. در روایات ما شیعیان، در زمینه علل و اسباب غیبت، روی سه موضوع تکیه شده است
الف- آزمایش مردم
چنانکه می دانیم یکی از سنت های ثابت الهی، آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و گزینش پاکان است. صحنه زندگی همواره صحنه آزمایش است تا بندگان از این راه در پرتو ایمان و صبر و تسلیم خویش در پیروی از اوامر خداوند، تربیت یافته و به کمال برسند و استعدادهای نهفته آنها شکوفا گردد. در اثر غیبت حضرت مهدی(ع) ، مردم آزمایش می شوند: گروهی که ایمان استواری ندارند، باطنشان ظاهر می شود و دستخوش شک و تردید می شوند و کسانی که ایمان در اعماق قلبشان ریشه دوانده است به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ایستادگی در برابر شداید، پخته تر و شایسته تر می گردند و به درجات بلندی از اجر و پاداش الهی نائل می شوند.
امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: هنگامی که پنجمین فرزندم غائب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا کسی شما را از دین خارج کند. او ناگزیر غیبتی خواهد داشت بطوریکه گروهی از مومنان از عقیده خویش برمی گردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش می کند…
از سخنان پیشوایان اسلام برمی آید که آزمایش بوسیله غیبت حضرت مهدی، از سخت ترین آزمایش های الهی است. واین سختی از دو جهت است :
1- از جهت اصل غیبت، که چون بسیار طولانی می شود بسیاری از مردم دستخوش شک و تردید می گردند. برخی در اصل تولد و برخی دیگر در دوام عمر آن حضرت شک می کنند و جز افراد آزموده و مخلص و دارای شناخت عمیق، کسی بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقی نمی ماند. پیامبر اسلام(ص) ضمن حدیث مفصلی می فرماید: مهدی از دیده شیعیان و پیروانش غائب می شود و جز کسانی که خداوند دلهای آنان را جهت ایمان، شایسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمی مانند.
2- از نظر سختی ها و فشارها و پیشامدهای نا گوار که در دوران غیبت رخ می دهد و مردم را دگرگون می سازد، بطوریکه حفظ ایمان و استقامت در دین، کاری سخت و دشوار می گردد و ایمان مردم در معرض مخاطرات شدید قرار می گیرد.
ب- حفظ جان امام
خداوند، به وسیله غیبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ کرده است؛ زیرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگی در میان مردم ظاهر می شد، او را می کشتند. بر این اساس اگر پیش از موعد مناسب نیز ظاهر شود، باز جان او به خطر می افتد و به انجام مأموریت الهی و اهداف بلند اصلاحی خود موفق نمی گردد.
زراره، یکی از یاران امام صادق(ع) میگوید : امام صادق(ع) فرمودند : امام منتظر، پیش از قیام خویش مدتی از چشمها غایب خواهد شد. عرض کردم چرا؟ فرمودند : بر جان خویش بیمناک خواهد بود.
ج- آزادی از یوغ بیعت با طاغوتان زمان
پیشوای دوازدهم، هیچ رژیمی را، حتی از روی تقیه، به رسمیت نشناخته و نمی شناسد. او مامور به تقیه از هیچ حاکم و سلطانی نیست و تحت حکومت و سلطنت هیچ ستمگری در نیامده و درنخواهد آمد، چرا که مطابق وظیفه خود عمل می کند و دین خدا را بطور کامل و بی هیچ پرده پوشی و بیم و ملاحظه ای اجرا می کند.
بنابراین جای هیچ عهد و میثاق و بیعت با کسی و مراعات و ملاحظه نسبت به دیگران باقی نمی ماتد.
حسن بن فضال می گوید : امام هشتم(ع) فرمودند : گویی شیعیانم را می بینم که هنگام مرگ سومین فرزندم(امام حسن عسکری(ع)) در جستجوی امام خود، همه جا را می گردند اما او را نمی یابند.
عرض کردم : چرا؟ فرمود : برای اینکه وقتی با شمشیر قیام می کند، بیعت کسی در گردن وی نباشد.
غیبت صغری و کبری
چنانکه گفتیم غیبت امام مهدی(ع) به دو دوره تقسیم می شود : غیبت صغری و غیبت کبری.
غیبت صغری از سال 260 هجری(سال شهادت امام یازدهم) تا سال 329(سال درگذشت آخرین نائب خاص امام) یعنی حدود 69 سال بود. در دوران غیبت صغری ارتباط شیعیان با امام بطور کلی قطع نبود و آنان به گونه ای خاص و محدود با امام ارتباط داشتند.
توضیح آنکه : در طول این مدت افراد مشخصی (که ذکرشان خواهد آمد) به عنوان نایب خاص با حضرت در تماس بودند و شیعیان می توانستند به وسیله آنان، مسائل و مشکلات خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتی گاه به دیدار امام نائل شوند. از این رو می توان گفت در این مدت، امام، هم غایب بود و هم نبود.
این دوره را میتوان دوران آماده سازی شیعیان برای غیبت کبری دانست که طی آن ارتباط امام با شیعیان با امام حتی در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان عام آن حضرت، یعنی فقهای واجد شرایط و آشنایان به احکام اسلام رجوع کنند.
اگر غیبت کبری یکباره و ناگهان رخ می داد ممکن بود موجب انحراف افکار شود و ذهنها آماده پذیرش آن نباشد. اما گذشته از زمینه سازی های مدبرانه امامان پیشین، در طول غیبت صغری، بتدریج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غیبت کامل آغاز گردید. همچنین امکان ارتباط نایبان خاص با امام در دوران غیبت صغری، و نیز شرفیابی برخی از شیعیان به محضر آن حضرت در این دوره، مسئله ولادت و حیات آن حضرت را بیشتر تثبیت کرد.
با سپری شدن دوره غیبت صغری، غیبت کبری و دراز مدت امام آغاز گردید که تا کنون نیز ادامه دارد و پس از این نیز تا زمانی که خداوند اذن ظهور و قیام به آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.
غیبت دوگانه امام دوازدهم، سالها پیش از تولد او توسط امامان قبلی، پیشگویی شده و از همان زمان توسط راویان و محدثان، حفظ و نقل و در کتاب های حدیث نقل شده است که به عنوان نمونه به نقل چند حدیث در این زمینه اکتفا می کنیم :
1- امیر مؤمنان حضرت علی(ع) فرمود : غایب ما ، دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانی تر از دیگری خواهد بود. در دوران غیبت او، تنها کسانی در اعتقاد به امامتش پایدار می مانند که دارای یقینی استوار و معرفتی کامل باشند.
2- امام باقر(ع) : قائم دو غیبت خواهد داشت که در یکی از آن دو، خواهند گفت: او مرده است…
3- ابو بصیر می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم : امام باقر(ع) می فرمود : قائم آل محمد(ص) دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانی تر از دیگری خواهد بود. امام صادق(ع) فرمود: بلی چنین است…
4- حضرت صادق(ع) فرمود : امام قائم(ع) دو غیبت خواهد داشت؛ یکی کوتاه مدت و دیگری دراز مدت…
سیر تاریخ، صحت این پیشگویی ها را تایید کرد و همچنانکه پیشوایان قبلی فرموده بودند، غیبت های دو گانه امام عینیت یافت.
نُواب خاص
نایبان خاص مهدی در دوران غیبت صغری، چهار تن از اصحاب باسابقه امامان پیشین و از علملی پارسا و بزرگ شیعه بودند که نواب اربعه نامیده شده اند. اینان به ترتیب زمانی عبارت بودند از :
• ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمری
• ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمری
• ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
• ابوالحسن علی بن محمد سَمَری
البته امام زمان(ع) وکلای دیگری نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، ری، آذربایجان، نیشابور و… داشت که یا بوسیله این چهار نفر، که در راس سلسله مراتب وکلای امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت می رساندند و از سوی امام در مورد آنان توقیع هایی صادر می شده است. و یا-آنگونه که بعضی از محققان احتمال داده اند- سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتی عام و مطلق بوده ولی دیگران در موارد خاصی وکالت و نیابت داشته اند. مانند :
محمد بن جعفر اسدی، احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابراهیم بن محمد همدانی، احمد بن حمزة بن الیسع، محمد بن ابراهیم بن مهزیار، حاجز بن یزید، محمد بن صالح، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری، محمد بن علی بن بلال، عمر اهوازی، ابم محمد وجنایی.
1. ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمری
عثمان بن سعید از قبیله بنی اسد بود و به مناسبت سکونت در شهر سامراء، عسکری نیز نامیده می شد. در محافل شیعه از او به نام سمان(روغن فروش) یاد می شد، زیرا به منظور استتار فعالیت های سیاسی، روغن فروشی می کرد و اموال متعلق به امام را، که شیعیان به وی تحویل می دادند، در ظرف های روغن قرار داده به محضر امام عسکری می رساند. او مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود. گفتنی است که عثمان بن سعید قبلاَ نیز از وکلا و یاران مورد اعتماد حضرت هادی(ع) و حضرت عسکری(ع) بوده است.
احمد بن اسحاق که خود از بزرگان شیعه می باشد، می گوید:
روزی به محضر امام هادی رسیدم و عرض کردم: من گاهی غایب و گاهی حاضرم و وقتی هم که حاضرم همیشه نمی توانم به حضور شما برسم. سخن چه کسی را بپذیرم و از چه کسی فرمان ببرم؟
امام(ع) فرمود: این ابو عمرو، فردی امین و مورد اطمینان من است آنچه به شما بگوید، از جانب من می گوید و آنچه به شما برساند، از طرف من می رساند.
احمد بن اسحاق می گوید: پس از رحلت امام هادی(ع) روزی به حضور امام عسکری(ع) شرفیاب شدم و همان سؤال را تکرار کردم. حضرت مانند پدرش فرمود: این ابو عمرو مورد اعتماد امام پیشین، و نیز طرف اطمینان من در زندگی و پس از مرگ من است. آنچه به شما می گوید از جانب من می گوید و آنچه به شما برساند از جانب من می رساند.
پس از رحلت امام عسکری(ع)، مراسم تغسیل و تکفین و خاکسپاری آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعید انجام داد. نیز همو بود که روزی در حضور جمعی از شیعیان به فرمان امام عسکری(ع) و به نمایندگی از طرف آن حضرت، اموالی را که گروهی از شیعیان یمن آورده بودند، از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنی بر این که با این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید وکیل من است و پسرش محمد نیز، وکیل پسرم مهدی خواهد بود. همچنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدی(ع) –که شرح آن در اوایل این نوشته آمد- حضرت خطاب به حاضران فرمود: آنچه عثمان[بن سعید] می گوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید، او نماینده امام شماست و اختیار با اوست.
تاریخ وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخی احتمال داده اند او بین سال های 260-267 درگذشته باشد و برخی دیگر فوت او را در سال 280 دانسته اند.
2. محمد بن عثمان بن سعید عَمری
محمد بن عثمان نیز همچون پدر، از بزرگان شیعه و از نظر تقوا و عدالت و بزرگواری مورد قبول و احترام شیعیان و از یاران مورد اعتماد امام عسکری(ع) بود، چنانکه حضرت در پاسخ سؤال احمد بن اسحاق که به چه کسی مراجعه کند، فرمود: عَمری[عثمان بن سعید]، و پسرش، هر دو، امین و مورد اعتماد من هستند، آنچه به تو برسانند، از جانب من می رسانند، و آنچه به تو بگویند از طرف من می گویند. سخنان آنان را بشنو و از آنان پیروی کن، زیرا این دو تن مورد اعتماد و امین منند.
پس از درگذشت عثمان، از جانب امام غایب توقیعی مبنی بر تسلیت وفات او و اعلام نیابت فرزندش، محمد، صادر شد.
عبدالله بن جعفر حِمیَری می گوید: وقتی که عثمان بن سعید درگذشت، نامه ای با همان خطی که امام با آن با ما مکاتبه می کرد، برای ما آمد، که در آن ابو جعفر(محمد بن عثمان بن سعید) به جای پدر منصوب شده بود.
همچنین امام(ع)، ضمن توقیعی در پاسخ سؤالات اسحاق بن یعقوب، چنین نوشت: خداوند از عثمان بن سعید و پدرش، که قبلاً می زیست، راضی و خشنود باشد. او مورد وثوق و اطمینان من، و نوشتۀ او نوشتۀ من است.
ابو جعفر تألیفاتی در فقه داشته است که پس از وفاتش به دست حسین بن روح، سومین نائب(و یا بدست ابوالحسن سمری،نایب چهارم امام-علیه سلام-) رسیده است.
محمد بن عثمان، حدود چهل سال عهده دار سفارت و وکالت امام زمان بود و در طول این مدت، وکلای محلی و منطقه ای را سازماندهی و بر فعالیتشان نظارت می کرد و به ادارۀ امور شیعیان اشتغال داشت. توقیع های متعددی از ناحیۀ امام(ع) صادر، و توسط او به دیگران رسید. او سرانجام در سال 304 یا 305 درگذشت. او پیش از مرگ از تاریخ وفات خود خبر داده بود و دقیقاً در همان تاریخی که گفته بود، درگذشت.
3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
در روزهای آخر عمر ابو جعفر، گروهی از بزرگان شیعه نزد او رفتند. او گفت: چنانچه از دنیا رفتم، به امر امام(ع)، جانشین من و نائب امام ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی خواهد بود. به او مراجعه کنید و در کارهایتان به او اعتماد نمایید.
حسین بن روح، از دستیاران نزدیک نائب دوم بود و عَمری از مدتها پیش، برای تثبیت امر نیابت او زمینه سازی می کرد و شیعیان را جهت تحویل اموال، به او ارجاع می داد و او، رابط بین عثمان بن سعید و شیعیان بود.
حسین بن روح، کتابی در فقه شیعه به نام التأدیب تألیف کرده بود. آن را جهت اظهار نظر، نزد فقهای قم فرستاد. آنان پس از بررسی، در پاسخ نوشتند: جز در یک مسئله، همگی مطابق با فقهای شیعه است. بعضی از معاصرین او، عقل و هوش و درایت وی را تحسین کرده و می گفتند: به تصدیق موافق و مخالف، حسین بن روح از عاقلترین مردم روزگار است.
نوبختی در دوران حکومت «مقتدر» خلیفۀ عباسی، به مدت پنج سال به زندان افتاد و در سال 317 آزاد شد. و سرانجام، بعد از بیست و یک سال فعالیت و سفارت، در سال 326 چشم از جهان فروبست.
4. ابوالحسن علی بن محمد سَمَری
به فرمان امام عصر و با وصیت و معرفی نوبختی، پس از حسین بن روح، علی بن محمد سمری منصب نیابت خاص و ادارۀ امور شیعیان را عهده دار گردید.
سمری از اصحاب و یاران امام عسکری(ع) است. او تا سال 329 که دیده از جهان فرو بست، مسئولیت نیابت و وکالت خاص را به عهده داشت. چند روز پیش از وفات او توقیعی از ناحیۀ امام به این مضمون خطاب به وی صادر شد:
بسم الله الرحمن الرحیم
ای علی بن سمری! خداوند در سوک فقدان تو پاداشی بزرگ به برادرانت عطا کند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت.
کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینی خویش مگمار.
دوران غیبت کامل فرا رسیده است و من جز با اجازۀ خداوند متعال ظهور نخواهم کرد و ظهور من پس از گذشت مدت طولانی و قساوت دلها و پر شدن زمین از ستم خواهد بود. افرادی نزد شیعیان من مدعی مشاهدۀ من[ ارتباط با من به عنوان نایب خاص] خواهند شد. آگاه باشید که هر کس پیش از خروج «سفیانی» و «صیحه آسمانی» چنین ادعایی بکند، دروغگو و افتراکننده است و هیچچ حرکت و نیرویی جز به خداوند عظیم نیست.
در ششمین روز پس از صدور توقیع، ابوالحسن سمری از دنیا رفت. پیش از مر گش از وی پرسیدند: نایب بعد از تو کیست؟ پاسخ داد: اجازه ندارم کسی را معرفی کنم.
با در گذشت ابولحسن سمری دورۀ جدیدی در تاریخ شیعه آغاز گردید که به دوران غیبت کبری معروف است و ما درادامۀ مطلب پیرامون آن بحث خواهیم کرد.
وظایف و فعالیت های اساسی نواب خاص
انتخاب نواب خاص از سوی امام دوازدهم(ع)، در واقع ادامه و توسعۀ فعالیت شبکۀ ارتباطی وکالت بود که گفتیم از زمان پیشوای نهم(ع) بصورت فعال درآمده، و در زمان امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) گسترش چشمگیری یافته بود، و اینک در زمان امام قائم(ع) به اوج رسیده بود. وظایف و فعالیت های اساسی نواب را می توان در چند مورد زیر خلاصه کرد:
الف- پنهان داشتن نام و مکان امام
گرچه امکان رؤیت حضرت مهدی(عج) در دوران غیبت صغری برای نواب خاص و برخی از شیعیان وجود داشت و گهگاه دیدارهایی صورت می گرفت اما به دلیل مشکلات سیاسی، هر یک از نواب اربعه در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشای محل او در سطح عمومی خودداری ورزند. زیرا در غیر این صورت، جان امام(ع) از سوی حکومت وقت به خطر می افتاد.
این سیاست استتار و پنهانکاری، دقیقاَ بر اساس دستور وراهنمایی خود امام صورت می گرفت.
چنانکه روزی ابتدا و بدون اینکه سؤالی از حضرت در این باره شده باشد، توقیعی به این مضمون خطاب به محمد بن عثمان(سفیر دوم) صادر شد:
کسانی که از اسم [من] می پرسند، باید بدانند اگر سکوت کنند بهشت، و اگر حرفی بزنند جهنم [در انتظار آنان] است. چه، اینان اگر بر اسم واقف شوند، آن را فاش می سازند و اگر از مکان آگاه شوند، آن را نشان می دهند.
همچنین روزی عبدالله بن جعفر حمیری و احمد بن اسحاق اشعری، که هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شیعیان برجسته و صمیمی بودند، در دیداری که با عثمان بن سعید (سفیر اول) داشتند از وی پرسیدند: آیا جانشین امام عسکری(ع) را دیده است؟ وی پاسخ مثبت داد. از نام آن حضرت پرسش کردند، وی از گفتن آن خودداری کرد و گفت:
بر شما حرام است که در این باره پرسش کنید، و من این سخن را از پیش خود نمی گویم، بلکه این بدستور خود اوست، زیرا حکومت[عباسی] بر این باور است که امام عسکری(ع) درگذشته و فرزندی از خود باقی نگذاشته است، و به همین دلیل ارثیۀ او را بین کسانی تقسیم کردند که وارث آن حضرت نبودند[جعفر کذاب و مادر حضرت عسکری(ع)] و این موضوع با صبر و سکوت امام(ع) روبرو گردید، و اگر اسم امام فاش شود، مورد تعقیب قرار می گیرد. زینهار! زینهار! خدا را در نظر بگیرید و از این بحث ها خودداری کنید.
در زمان نیابت ابوالقاسم حسین بن روح، از ابوسهل نوبختی که از بزرگان شیعیان بود، سؤال کردند که چگونه تو، به این سِمَت انتخاب نشدی و حسین بن روح انتخاب شد؟ وی پاسخ داد:
آنان که او را به این مقام برگزیده اند، خود داناترند. کار من برخورد و مناظره با دشمنان است. اگر من همانند حسین بن روح مکان امام را می دانستم، شاید اگر در فشار قرار می گرفتم، محل او را نشان می دادم، ولی اگر امام(ع) زیر عبای ابوالقاسم پنهان شود، چنانچه او را قطعه قطعه هم کنند، هرگز لباس خود را کنار نمی زند.
ب- سازماندهی وکلا
چنانکه گفتیم نمایندگان و وکلای محلی امام(ع) در عصر غیبت-با اختیارات گوناگون و حوزه های فعالیت متفاوتی که داشتند- در مناطق تمرکز شیعیان مستقر بودند و هر چند در زمان پیشوای دهم و یازدهم این دسته از وکلا معمولاً توسط وکیل اول با امام(ع) تماس می گرفتند، اما در هر حال امکان ارتباط مستقیم با خود امام(ع) نیز برای آنان وجود داشت، ولی در عصر غیبت صغری امکان ارتباط مستقیم کلاً قطع گردید و وکلای فرعی و منطقه ای امام(ع) در بلاد مختلف –که اسمی عده ای از آنان قبلاً گذشت- ناگزیر منحصراً زیر نظر نایب خاص، انجام وظیفه می کردند و نامه ها و سؤالات و وجوه شرعی شیعیان را توسط نایب خاص به محضر امام غایب(ع) می رساندند. چنانکه قبلاً اشاره کردیم، در زمان سفارت ابو جعفر محمد بن عثمان، تنها در بغداد حدود ده نفر زیر نظر او فعالیت می کردند.
نواب خاص، در مقابل دریافت وجوه و اموال، قبض نمی دادند ولی شیعیان از وکلای دیگر قبض دریافت می کردند. بنا به نقل شیخ طوسی، در اواخر عمر محمد بن عثمان، شخصی به توصیه او، اموال مربوط به امام را به حسین بن روح می پرداخت و از او قبض مطالبه می کرد. به دنبال شکوۀ حسین بن روح از این بابت، محمد بن عثمان دستور دادکه از وی قبض مطالبه نشود و افزود: هر چه بدست ابوالقاسم برسد، به دست من رسیده است.
ج- اخذ و توزیع اموال متعلق به امام
نواب خاص امام، هر کدام در دوران سفرت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را که شیعیان مستقیماً یا توسط وکلای محلی می پرداختند، تحویل می گرفتند و به هر طریقی که ممکن بود به امام(ع) می رساندند، یا در مواردی که امام(ع) می فرمودند مصرف می کردند.
در روزهای شهادت امام عسکری(ع) گروهی از شیعیان قم و بعضی دیگر از مناطق ایران وارد سامراء شدند و در آنجا از درگذشت امام(ع) آگاه گشتند. این گروه اموالی را از طرف شیعیان مناطق خود آورده بودند، تا تحویل امام(ع) بدهند و وقتی از جانشین امام عسکری(ع) پرسش کردند، بعضی ها جعفر[کذاب]، برادر امام(ع)، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانی و خصوصیات پولها را از جعفر پرسیدند تا معلوم شود که وی دارای علم امامت است یا خیر؟ وقتی جعفر از پاسخ درماند، از تحویل اموال به وی خودداری کردند و ناگزیر به عزم بازگشت به وطن از سامراء خارج شدند.
در بیرون سامراء، پیک سری حضرت بقیۀ الله(عج) آنان را به محضر امام(ع) راهنمایی کرد و پس از تشرف به حضور امام (ع)، بعد از آنکه حضرت خصوصیات تمام پولها و اموال را بیان نمود، اموال را تحویل ایشان دادند. آنگاه امام فرمود:
بعد از این چیزی به سامراء نیاورید. من شخصی را در بغداد معین می کنم، اموال را به او می دهید و توقیع توسط او صادر می گردد.
از ان به بعد بود که امام(ع)، عثمان بن سعید را به نیابت خاص منصوب کرد و او در بغداد وظایف خود را آغاز کرد.
د- پاسخگویی به سؤالات فقهی و مشکلات عقیدتی
حوزه فعالیت نواب اربعه تنها به مواردی که شمردیم محدود نمی شد، بلکه دایرۀ فعالیت آنها شامل پاسخگویی به همه گونه سؤالات فقهی و شرعی، حل مشکلات عقیدتی و نیز مبارزه علمی با شبهاتی می شد که مخالفان مطرح می کردند و از این راه در تضعیف عقاید و پریشانی فکری شیعیان می کوشیدند.
نواب خاص، این وظایف را با استفاده از آموزشهای امام(ع) و دانش بسیار بالایی که داشتند، به بهترین وجه انجام می دادند. نگاهی گذرا به کارنامۀ سفارت این چهار شخصیت بزرگ، ابعاد گستردۀ کوششها و موفقیت های آنان را در این زمینه نشان می دهد
آنان از یک سو، وسوسه های مربوط به انکار وجود امام(ع) را، از راههای گوناگون خنثی می کردند و در این راستا، گاه ناگزیر، پرده از دیدارهای سری خود با امام(ع) برمی داشتند و گاهی نیز توقیعی از سوی حضرت در این باره صادر می شد و امام در دفع شبهات مزبور به کمک آنان می شتافت.
از سوی دیگر، سؤالات فقهی و شرعی شیعیان را به عرض امام(ع) رسانده پاسخ آنها را می گرفتند و به مردم ابلاغ می کردند. به عنوان نمونه، می توان از توقیعی نام برد که توسط محمد بن عثمان صادر شده و طی آن به پرسش های اسحاق بن یعقوب در زمینه های گوناگون پاسخ داده شده است. همچنین می توان از توقیع مفصلی یاد کرد که در پاسخ به نمایندۀ مردم قم، محمد بن عبدالله جعفر حمیری ، صادر گردید.
از این گذشته، گاه، نواب خاص، مناظراتی با مخالفان انجام داده و آنان را محکوم می ساختند و تأکید می کردند که این پاسخ ها را از امام(ع) آموخته اند. چنانکه حسین بن روح، در یک مجلس مناظره، پاسخ شخصی را که در مورد امام حسین(ع) مطرح کرده بود، بصورت گسترده بیان نمود و فردای آن روز با اشاره به پاسخ مزبور، به یکی از شیعیان- که فکر می کرد پاسخ ها تراوش فکری خود اوست- اظهار داشت: اگر از آسمان سقوط کنم و طعمۀ مرغان هوا شوم یا باد تندی مرا به محل دوری پرتاب کند، در نظرم بهتر از این است که در دین خدا رای و نظریۀ شخصی خود را اظهار کنم. مطالبی که دیروز شنیدی از حجت خدا(ع) شنیده شده است.
همچنین وی در پاسخ پرسش یکی از متکلمان وقت در مورد عامل شهادت امام موسی بن جعفر(ع) و اینکه ایا پیشوایان معصوم همه، با شمشیر یا با مسمومیت درگذشته اند و نیز راز برتری حضرت فاطمه(س) نسبت به دختران دیگر پیامبر اسلام(ص)، توضیحات روشن و قانع کننده ای داد که تحسین دانشمند مزبور را برانگیخت و گفت: در این باره پاسخی از این بهتر و کوتاهتر از کسی نشنیده ام.
ه- مبارزه با مدعیان دروغین نیابت
مبارزه با غلات و مدعیان دروغین بابیت و نیابت و وکالت و افشای ادعاهای باطل آنان را نیز باید به فعالیت های نواب اربعه افزود. گروهی از افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بی اساس از قبیل ربوبیت و الوهیت ائمه، مقاماتی برای خود ادعا می کردند و به نام امام(ع) از مردم خمس یا وجوه دیگر را می گرفتند و این موضوع موجبات بد نامی شیعه را فراهم ساخته و مشکلاتی برای ائمه ایجاد می کرد.
در عصر غیبت صغری، علاوه بر اینها، افراد دیگری پیدا شدند که به دروغ مدعی سفارت و نیابت خاص امام(ع) بودند و در اموال متعلق به امام(ع) تصرف می کردند و در مسائل فقهی و اعتقادی، سخنان گمراه کننده بر زبان می راندند. اینجا بود که نواب خاص، با رهنمود امام(ع)، به مقابله با آنان برمی خاستند و گاه در طرد و لعن آنان از ناحیۀ حضرت توقیع صادر می شد.
ابو محمد شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال کرخی، ابو طاهر محمد بن علی بن بلال، حسین بن منصور حلاج و محمد بن علی شلمغانی از این گروه بوده اند.
شلمغانی قبلاً از علمای شیعه شمرده می شد و حتی کتابی به نام تکلیف نوشته بود، ولی بعدها به غلوّ و انحراف کشیده شد و افکاری کفرآمیز مطرح کرد. از آن جمله، بر روی نظریۀ حلول تأکید می کرد و می گفت: روح پیامبر اسلام(ص) در پیکر محمد بن عثمان(سفیر دوم) و روح امیر مؤمنان(ع) در کالبد حسین بن روح(نایب خاص سوم) و روح حضرت فاطمه(س) در بدن ام کلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول کرده است.
حسین بن روح، این عقیده را کفر و الحاد معرفی کرده آن را از نوع عقاید مسیحیان در مورد حضرت مسیح(ع) شمرد و او را طرد نمود و با افشای افکار باطلش او را در میان قومش رسوا ساخت. با توجه به نقش تخریبی شلمغانی بود که در ذیحجۀ سال سیصد و دوازده، توقیعی توسط حسین بن روح در لعن و تکفیر و ارتداد او صادر گردید و سرانجام در سال سیصدو بیست وسه کشته شد.
غیبت کبری
چنانکه گفتیم، با درگذشت چهارمین نایب خاص امام دوازدهم(ع)، دوران غیبت کبری آغاز گردید. در این دوره، علمای واجد شرایط ، از سوی امام زمان(ع) نیابت عامّه دارند. چنانکه دیدیم، نیابت خاصّه عبارت از این است که امام(ع)، شخص خاصّی را با اسم و رسم معرفی کند و نایب خود قرار دهد، ولی نیابت عامّه این است که امام(ع)، شرایط و ضوابطی کلی را بیان کند تا در طول زمان هر فردی که آن ضابطه با او تطبیق کند، نایب شناخته شود و به نیابت از امام(ع)، در امر دین و دنیا، مرجع شیعیان باشد. امامان معصوم، بویژه حضرت حجت بن الحسن مهدی(عج) در روایات متعددی این شرایط را بیان فرموده و مسلمانان را در دوران غیبت کبری موظف کرده اند که به واجدان شرایط مزبور رجوع نموده و طبق دستور آنان عمل کنند. پاره ای از این روایات را ذیلاً از نظر مخاطبان محترم می گذرانیم:
1- عمر بن حنظله می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: اگر بین دو نفر از شیعیان بر سر قرض یا ارث اختلافی پیش آید و به حکومت و قضات[وقت] مراجعه کنند آیااین کار جایز است؟ امام(ع) فرمود: هر کس در مورد حق یا باطل به آنان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت مراجعه کرده و هرچه را به حکم آنان بگیرد، بطور حرام گرفته است، هر چند حق ثابت او باشد، زیرا آنرا به حکم طاغوت گرفته که خداوند امر کرده است به او کفر ورزند و انکار کنند، چنانکه در سورۀ نساء آیۀ 60 می فرماید:« یُریدونَ أن یَتَحاکَمُوا إلی الطّاغوتِ وَقَد اُمرُوا اَن یَکفُرُوا بِهِ » [ می خواهند طاغوت را به داوری بطلبند در حالی که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند].
پرسیدم : پس چه باید بکنند؟
فرمود : باید نگاه کنند ببینند چه کسی از شما حدیث ما را روایت نموده و در حلال و حرام ما نظر افکنده و صاحب نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است، او را به عنوان حاکم و صاحب رای بپذیرید، زیرا من او را حاکم بر شما قرار داده ام. اگر او بر اساس حکم ما حکم کند و کسی از او نپذیرد، حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده است و کسی که ما را رد کند، خدا را رد کرده است و این، به منزلۀ شرک ورزیدن به خدای متعال است…
این فرمان امام صادق(ع) یک فرمان کلی و عمومی است و مفاد آن شامل همۀ فقهای واجد شرایط می شود.
در صورتی که امام(ع) راضی نشود در یک اختلاف جزیی به قضات حکومت طاغوتی مراجعه شود، مسلماً راضی نخواهد بود سایر امور مسلمانان زیر نظر ستمگران باشد بلکه ادارۀ این امو ر ا زیر نظر فقیه عادل شیعه قرار داده است.
2- اسحاق بن یعقوب می گوید: از محمد بن عثمان(دومین نایب خاص حضرت مهدی)خواستم نامه ام را به پیشگاه امام(ع) برساند. در آن نامه مسائل مشکلی که داشتم پرسیده بودم. امام(ع) با خط خود جواب نوشتته بود. از جمله سؤالاتم این بود که در پیشامدها در عصر غیبت به چه کسی مراجعه کنم؟ امام(ع) در پاسخ این سؤال فرموده بودند:
و اما در حوادثی که رخ می دهد، به راویان احادیث ما مراجعه کنید. آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.
با آنکه اسحاق بن یعقوب در این نامه در مورد وظیفۀ خود سؤال کرده، ولی امام(ع) به صورت عمومی پاسخ داده و وظیفۀ همۀ شیعیان را معین نموده است.
مهدی(ع) در منابع شیعه
اخبار و روایات فراوانی از پیامبر اسلام(ص) و هر یک از امامان-¬¬¬¬¬علیهم السلام- دربارۀ تولد، غیبت، ظهور و قیام جهانی و سایر ویژگیهای حضرت(ع)، خصوصیات و ویژگیهای او- از قبیل اینکه: او از خاندان پیامبر(ص)، از فرزندان فاطمه(س) و از نسل حسین(ع) است و با قیام جهانی خویش زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد- پیشگویی شده است.
ما نخست به تعداد روایات وارد شده از ائمه شیعه دربارۀ حضرت مهدی(ع) و نیز اسامی کتبی که علمای این مذهب مستقلاً دربارۀ آن حضرت نوشته اند، اشاره می کنیم. سپس روایات رسیده از پیامبر اسلام(ص) از طریق اهل سنت و نیز کتب آنها را در این باره مورد بررسی قرار می دهیم:
1- امیر مؤمنان(ع)- 51 حدیث
2- امام حسن(ع)- 5 حدیث
3- امام حسین(ع)- 14 حدیث
4- امام سجاد(ع)- 11 حدیث
5- امام باقر(ع)- 63 حدیث
6- امام صادق(ع)- 124 حدیث
7- امام کاظم(ع)- 6 حدیث
8- امام رضا(ع)- 19 حدیث
9- امام جواد(ع)- 6 حدیث
10- امام هادی(ع)- 6 حدیث
11- امام حسن عسکری(ع)-22 حدیث
به عنوان نمونه به نقل چند حدیث اکتفا می کنیم:
الف- امیر مؤمنان حضرت علی(ع) می فرمایند: پیامبر اسلام فرمود: عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آنکه مردی از نسل حسین امور امت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنانکه پر از ظلم شده است.
از حضرت علی(ع) در نهج البلاغه سخنان متعددی در این زمینه نقل شده است. از آن جمله می فرمایند: دنیا همچون شتر چموشی که از دوشیدن شیرش جلوگیری می کند، پس از چموشی، به ما روی می آورد. خداوند می فرماید: « ما می خواهیم به مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار می دهیم.»
ب- حسین بن علی(ع) می فرمایند: اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی می کند تا آنکه مردی از نسل من قیام می کند و دنیا را پر از عدل و داد می کند چنانچه از ظلم وستم پر شده است. از رسول خدا شنیدم چنین می فرمود.
ج- امام جواد(ع) به عبدالعظیم حسنی-س- فرمود:
قائم ما همان مهدی منتظر است که در زمان غیبت باید در انتظارش بود و در زمان ظهور باید اطاعتش نمود. او سومین فرزند من خواهد بود. سوگند به آن خدایی که محمد را به پیامبری برگزید و امامت را ویژۀ ما خاندان قرار داد، اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خدا آن روز را طولانی می گرداند تا مهدی ظاهر شود و زمین را از عدل و داد پر کند چنانچه از ظلم و ستم پر شده است. خداوند متعال کار وی را یک شَبه اصلاح می کند، چنانکه کار موسی کلیم الله را در یک شب اصلاح فرمود؛ او رفت تا برای همسرش آتش بیاورد اما با منصب نبوت و رسالت برگشت.
امام جواد(ع) سپس فرمودند: بهترین اعمال شیعیان ما، انتظار ظهور و قیام اوست.
کتابهایی که پیش از تولد مهدی(ع) دربارۀ او تألیف شده است
موضوع غیبت و قیام حضرت مهدی(ع) در اسلام بقدری قطعی و مسلم بوده که کتابهای متعددی دربارۀ آن تألیف شده و تاریخ نگارش بعضی از آنها سالها پیش از تولد حضرت بوده است. مثلاً حسن محجوب زراد، یکی از محدثان و مصنفان موثق شیعه، کتاب المشیخة را 100 سال قبل از غیبت کبری نوشته و اخبار مربوط به غیبت امام مهدی را در آن نقل کرده است.
مرحوم طبرسی می نویسد: محدثان شیعه در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) اخبار غیبت را در تألیفات خویش آورده اند.
همچنین برخی از اصحاب ائمه دربارۀ آن حضرت و قیام او کتاب نوشته اند مانند:
ابراهیم بن صالح انماطی(از یاران امام باقر(ع))، حسن بن محمد بن سماعه(از اصحاب امام موسی بن جعفر(ع))، محمد بن حسن بن جمهور(از یاران امام رضا(ع))، علی بن مهزیار(از یاران امام جواد(ع))، فضل بن شاذان نیشابوری(از شاگردان امام رضا(ع) و امام جواد(ع) و امام هادی(ع)).
مهدی(ع) در منابع اهل سنت
چنانکه قبلاً اشاره کردیم، مهدویت و اعتقاد به وجود مهدی(عج) و ظهور او، اختصاص به مذهب تشیع ندارد، بلکه محدثان بزرگ اهل سنت نیز احادیث مربوط به آن حضرت را از طریق گروه بسیاری از صحابه و تابعین در کتابهای خویش نقل کرده اند، به طوری که گذشته از کتب شیعه، کتب و آثار دیگر مذاهب اسلامی(حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی) نیز از روایات نبوی که دربارۀ مهدی(ع) و ظهور او رسیده، سرشار است.
بر اساس پژوهش برخی از محققان بزرگ، محدثان اهل سنت احادیث مربوط به حضرت مهدی(ع) را از 33 نفر از صحابۀ پیامبر اسلام(ص) در کتب خود نقل کرده اند؛ تعداد 106 نفر از مشاهیر علمای بزرگ اهل سنت، اخبار ظهور امام غایب را در کتابهای خود آورده اند؛ و 32 نفر از آنان مستقلاً دربارۀ حضرت مهدی کتاب نوشته اند.
«مسند» احمد حنبل(متوفای241هجری) و «صحیح» بخاری(متوفای256هجری) از جمله کتب مشهور اهل سنت است که قبل از تولد امام قائم(عج) نوشته شده و احادیث مربوط به آن حضرت در آنها نقل شده است.
از جمله احادیثی که احمد حنبل نقل کرده این حدیث است:
پیامبر اسلام(ص) فرمود: اگر از عمر جهان تنها یک روز باقی نماند، خداوند حتماً در آن روز شخصی از ما را برمی انگیزد و او جهان را پر از عدل و داد می کند همچنانکه پر از ظلم شده باشد.
احادیث نبوی پیرامون حضرت مهدی(ع) و صفات و علائم ایشان در کتابها و منابع قدیم اهل سنت بقدری زیاد است که دانشمندان علم حدیث و حافظان بزرگ سنی، احادیث مربوط به مهدی را متواتر دانسته اند.
بر اساس یک بررسی اجمالی، تعداد17 نفر از بزرگان اهل سنت، به متواتر بودن احادیث مهدی در کتابهای خود، تصریح کرده اند. علامۀ شوکانی در خصوص اثبات تواتر این روایات، کتابی به نام «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظَر و المسیح» تألیف کرده است.
بی مناسبت نیست در اینجا، به عنوان نمونه، سخنان چند تن از مشاهیر علمای سنی را در این زمینه از نظر خوانندگان محترم بگذرانیم:
1- شوکانی در کتاب یاد شده، پس از نقل احادیث مربوط به حضرت مهدی(ع) می گوید:
همۀ احادیثی که آوردیم، به حد تواتر می رسد، چنانکه بر مطلعان پوشیده نیست. بنابراین با توجه به همۀ احادیثی که نقل کردیم، مسلم شد که احادیث منقول دربارۀ مهدی منتظر، متواتر است… آنچه گفته شد برای کسانی که ذره ای ایمان و اندکی انصاف دارند، کافی به نظر می رسد!
2- حافظ ابو عبدالله گنجی شافعی(متوفای658ه.ق) در کتاب«البیان فی اخبار صاحب الزمان»(باب11) می گوید:
احادیث پیامبر اکرم(ص) دربارۀ مهدی، به دلیل راویان بسیاری که دارد، به حد تواتر رسیده است.
3- حافظ مشهور ابن حجرعسقلانی شافعی (متوفای852ه.ق) در کتاب «فتح الباری» که در شرح «صحیح بخاری» نوشته است، می گوید:
احادیث متواتری وجود دارد حاکی از اینکه؛ مهدی، از این امت است و عیسی(ع) از آسمان فرود آمده و پشت سر وی نماز خواهد گزارد.
4- مؤمن شبلنجی می نویسد:
اخبار متواتری از پیامبر رسیده که نشان می دهد مهدی از خاندان اوست و او زمین را پر از عدل و داد می کند.
5- شیخ محمد صبان می نویسد:
اخبار متواتری از پیامبر نقل شده مبنی بر اینکه مهدی قیام می کند و اینکه او از خاندان پیامبر است و زمین را پر از عدل وداد خواهد کرد…
6- شیخ منصور علی ناصف، از علمای بزرگ و معاصر«الأزهر» و مؤلف کتاب «التاج الجامع للاُصول»، می نویسد:
در میان دانشمندان گذشته و امروز مشهور است که در آخرالزمان به حتم و یقین مردی از خاندان پیامبر که نام او مهدی است، ظهور خواهد کرد. او بر همۀ کشورهای اسلامی تسلط خواهد یافت. مسلمانان همه پیرو او خواهند شد، او در میان آنان به عدالت رفتار میکند، و دین را قوت می بخشد. آنگان دجّال پیدا می شود. عیسی مسیح از آسمان فرود می آید و دجّال را می کشد، یا با مهدی در کشتن دجّال همکاری می کند. سخنان و احادیث پیامبر را دربارۀ مهدی، جماعتی از نیکان اصحاب پیامبر روایت کرده اند. محدثان بزرگی مانند: ابو داود، ترمذی، ابن ماجه، طبرانی، ابم یعلی، بزّاز، امام احمد حنبل و حاکم نیشابوری آن احادیث را در کتابهای خود نقل کرده اند.
ابن ابی الحدید یکی از متتبع ترین علمای اهل سنت، در این زمینه می نویسد:
تمامی فرق اسلامی، اتفاق نظر دارند که عمر دنیا و تکلیف(بشر به اجرای احکام الهی)، پایان نمی پذیرد مگر پس از ظهور مهدی.

بیانیۀ مرکز وهابی رابطة العالم الإسلامی دربارۀ وجود حضرت مهدی(ع)
این بخش را با نقل بیانیۀ « رابطة العالم الإسلامی »، که از بزرگترین مراکز « وهابیّت» بوده و مقر آن در مکه است، به عنوان یک سند زنده بر اعتقاد عموم مسلمانان به موضوع مهدویت به پایان می بریم.
یکی از جهات اهمیّت این بیانیه این است که نشان می دهد: تندروترین گروهها در ضدیت با شیعه-یعنی وهابیان- نیز این موضوع را پذیرفته اند، نه تنها پذیرفته اند بلکه بطور جدی از آن دفاع می کنند و آن را از عقاید قطعی و مسلم اسلامی می شمارند و این، بخاطر کثرت دلایل و اسناد این موضوع است. به علاوه این مرکز، به عنوان یک مرکز جهانی و روابط بین ملل اسلامی فعالیت می کند.
در هر صورت در سال 1976میلادی شخصی به نام ابو محمد از کشور کنیا سؤالی دربارۀ ظهور مهدی منتظَر از رابطة العالم الاسلامی کرده است. دبیر کل این مرکز در پاسخی که برای او فرستاده، ضمن یادآوری این نکته که ابن تیمه[مؤسس مذهب وهابیّت]نیز احادیث مربوط به مهدی را پذیرفته، متن رسالۀ کوتاهی را که پنج تن از علمای معروف کنونی حجاز در این زمینه تهیه کرده اند، برای او ارسال داشته است. در این رساله پس از ذکر نام حضرت مهدی و محل ظهور او یعنی مکه چنین آمده است:
…به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار کفر و ستم، خداوند به وسیلۀ او جهان را پر از عدل و داد می کند، همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است. او آخرین خلفای راشدین دوازده گانه است که پیامبر در کتب صحاح از آنها خبر داده است. احادیث مربوط به مهدی را بسیاری از صحابۀ پیامبر نقل کرده اند. از آن جمله:
عثمان بن عفان، علی بن أبی طالب، طلحة بن عبدالله، عبد الرحمان بن عوف، عبدالله بن عباس، عمار بن یاسر، عبدالله بن مسعود، ابو سعید خُدری، ثوبان، قرة بن ایاس مزنی، عبدالله بن حارث، ابو هریره، حذیفة بن یمان، جابر بن عبدالله، ابو امامه، جابر بن ماجد، عبدالله بن عمر، انس بن مالک، عمران بن حصینف ام سلمه.
سپس اضافه می کند:
هم احادیث یاد شده در بالا که از پیامبر نقل شده و هم گواهی صحابه که در اینجا در حکم حدیث است، در بسیاری از کتب معروف اسلامی و متون اصلی حدیث پیامبر(ص) اعم از سنن، معاجم و مسانید آمده است. از جمله:
سنن: ابی داود، ترمذی، ابن ماجه، ابن عمر الدانی.
مسانید: احمد، أبی یَعلی، بزّاز، صحیح حاکم.
معاجم: طبرانی ، رویانی، دار قُطنی و ابو نُعَیم در کتاب اخبار المهدی و خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد وابن عساکر در کتاب تاریخ دمشق و غیر اینها.
بعد اضافه می کند:
بعضی از دانشمندان اسلامی کتب خاصی در این زمینه تألیف کرده اند. از جمله:
ابو نعیم: کتاب اخبار المهدی، شوکانی: کتاب التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظَر و الدجّال و المسیح، ادریس عراقی مغربی: کتاب المهدی، ابوالعباس بن عبدالمؤمن مغربی: کتاب الوهم المکنون فی الردّ علی ابن خلدون.
آخرین کسی که در این زمینه بحث مشروحی نگاشته، رئیس دانشگاه اسلامی مدینه است که در چندین شمارۀ مجلۀ دنشگاه مزبور بحث کرده است.
عده ای از بزرگان ودانشمندان اسلام، از قدیم و جدید، در نوشته های خود تصریح کرده اند که احادیث رسیده در زمینۀ مهدی در حدّ «تواتر» است. از جمله:
سخاوی در کتاب فتح المغیث، محمد بن احمد سفاوینی در کتاب شرح العقیده، ابو الحسن ابری در کتاب مناقب الشافعی، ابن تیمیه در فتاوایش، سیوطی در کتاب الحاوی، ادریس عراقی مغربی در کتابی که پیرامون مهدی تألیف کرده، محمد بن جعفر کتانی در کتاب نظم المتناثر فی الحدیث المتواتر، ابو العباس بن عبدالمؤمن در کتاب الوهم المکنون…
در پایان بیانیه می نویسد:
تنها ابن خلدون است که خواسته احادیث مربوط به مهدی را با حدیث بی اساس و مجعولی به این مضمون که «مهدی جز عیسی نیست» مورد ایراد قرار دهد، و پیشوایان و دانشمندان بزرگ اسلام اعم از شیعه و سنی، گفتار او را رد کرده اند، بخصوص ابن عبدالمؤمن که در ردّ گفتار او کتاب ویژه ای نوشته است که از 30 سال قبل در شرق و غرب انتشار یافته است.
حافظان احادیث و محدثان نیز تصریح کرده اند که احادیث مهدی مشتمل بر احادیث صحیح و حسن است و مجموع آن قطعاً متواتر و صحیح می باشد.
بنابراین، اعتقاد به ظهور مهدی واجب بوده و جزء عقاید اهل سنت و جماعت است و جز افراد «نادان» و «بی خبر» و «بدعتگذار»، آن را انکار نمی کنند.
مدیر ادارۀ انجمن اسلامی: محمد منتصر کنانی

اینها ترجمۀ قسمتهای «حساس» این رساله است که از نظر خوانندگان محترم گذشت.
***
پدر مهدی کیست؟
در اینجا تذکر این موضوع لازم است که در «بعضی» از منابع اهل سنت، پدر حضرت مهدی «عبدالله» معرفی شده است. در حالی که در منابع شیعه و سنی اخبار «فراوانی» وجود دارد که می رساند نام پدر آن حضرت «حسن»-علیه السلام- است.
سرچشمۀ این اختلاف آن است که در بعضی از روایات اهل سنت پیرامون ویژگیهای آن حضرت، این جمله از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است:« …اسم او(مهدی) اسم من، و اسم پدرش، اسم پدر من است.»
قراینی در دست است که نشان می دهد جملۀ اخیر یعنی «اسم پدرش اسم پدر من است» عمداً یا اشتباهاً از طرف راوی به کلام پیامبر افزوده شده است و در گفتار آن حضرت فقط جملۀ اسم او اسم من است وجود داشته است.
حافظ گنجی شافعی در این باره می گوید:
ترمذی این حدیث را نقل کرده ولی جملۀ اخیر در آن نیست. نیز احمد بن حنبل، که دارای قدرت ضبط و دقت بوده این حدیث را در چند جا از «مسند» خود نقل کرده ولی جملۀ اخیر در آنها نیست.
گنجی اضافه می کند:
در اکثر روایاتی که حافظان حدیث و محدثان مورد وثوق اهل سنت در این باره نقل کرده اند، جملۀ اخیر نیست. فقط در حدیثی که شخصی به نام زائده از عاصم نقل کرده، این جمله به چشم می خورد. و چون زائده چیزهایی از خود به احادیث اضافه می کرده است، نقل او اعتباری ندارد.
گواه این معنا، این است که راوی این حدیث، شخصی به نام عاصم است و حافظ ابو نعیم در کتان مناقب المهدی، 31 نفر از راویان این حدیث را نام برده که همگی آن را از عاصم شنیده اند، و در هیچ کدام جملۀ اخیر نیست. و فقط در نقل زائده این جمله به چشم می خورد که طبعاً در مقابل آن همه روایات، فاقد اعتبار است و عدم صداقت زائده در نقل حدیث را نشان میدهد.
***
ابن خلدون و احادیث مهدی
چنانکه ملاحظه شد، اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان اهل سنت، احادیث مربوط به حضرت مهدی(ع) را صحیح و مورد قبول می دانند. اما تنی چند، آنها را رد نموده یا مورد تشکیک قرار داده اند که از آن جمله «ابن خلدون» است. وی می گوید:
در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخرالزمان حتماً مردی از خاندان پیامبر ظهور می کند و دین را تایید و عدل و داد را آشکار می سازد، مسلمانان از او پیروی می کنند، وی بر تمام کشورهای اسلامی تسلط پیدا می کند، این شخص مهدی نامیده می شود و ظهور دجال و حوادث بعدی که از مقدمات مسلم قیامت است، به دنبال قیام او خواهد بود، عیسی فرود می آید و دجّال را می کشد یا در قتل دجّال او را یاری می کند و عیسی پشت سر او نماز می خواند…
گروهی از پیشوایان حدیث، مانند: ترمذی، ابو داود، بزّاز، ابن ماجه، حاکم، طبرانی، ابو یَعلی احادیث مربوط به مهدی را در کتابهای خود به نقل از صحابه مانند: علی، ابن عباس، عبدالله بن عمر، طلحه، عبدالله بن مسعود، ابو هریره، انس، ابو سعید خُدری، اُم حبیبه، اُم سلمه، ثوبان، قرّة بن إیاس، علی هلالی، عبدالله بن حارس، آورده اند.
ولی چه بسا منکران این احادیث، در سند آنها مناقشه کنند. در میان دانشمندان اهل حدیث معروف است که جَرح بر تَعدیل مقدم است. بنابراین اگر ما، در بعضی از راویان این احادیث نقطه ضعفی از قبیل: غفلت، کم حافظگی، ضعف یا انحراف عقیده یافتیم، اصل حدیث از درجۀ اعتبار ساقط می شود…
وی آنگاه به نقل تعدادی از این احادیث و بررسی وضع راویان آنها پرداخته و برخی از آنها را غیر موثق اعلام نموده و اضافه می کند:
این است مجموع احادیثی که پیشوایان حدیث دربارۀ مهدی و قیام او در آخرالزمان نقل کرده اند و چنانکه ملاحظه کردید، همۀ آنها جز مقدار بسیار کمی مخدوش است.
این بود خلاصه و فشردۀ نظریۀ ابن خلدون دربارۀ احادیث مربوط به مهدی منتظر(عج).
دانشمندان صاحب نظر و متخصصان علم حدیث اعم از شیعه و سنی، سخنان وی را با دلایل روشن رد کرده و آن را بی پایه دانسته اند. ولی ما، در اینجا به عنوان نمونه خلاصۀ سخنان شیخ عبدالمحسن عباد، رئیس و استاد دانشگاه مدینه را نقل می کنیم:
وی در کنفرانسی تحت عنوان«عقیدة أهل السنّة و الأثر فی المهدی المنتظَر»، در ردّ نظریۀ ابن خلدون چنین می گوید:
الف- اگر ابراز شک و تردید در مورد احادیث مهدی از طرف شخصی حدیث شناس بود، یک لغزش به شمار می رفت، چه رسد به مورخانی که اهل تخصّص در علم حدیث نیستند. چه خوب گفته است شیخ احمد شاکر:
ابن خلدون چیزی را دنبال کرده است که به آن آگاهی ندارد و وارد میدانی شده است که مرد آن نیست. او در فصلی که در مقدمۀ خود به مهدی اختصاص داده، پریشان گویی عجیبی کرده و مرتکب اشتباهات روشنی شده است. اصولاً او متوجه نشده است که مقصود محدثان از این جمله که: «جرح بر تعدیل مقدم است»، چیست!؟
ب- وی در آغاز فصل مربوط به مهدی اعتراف کرده است که:
در میان مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخرالزمان حتماً مردی از خاندان پیامبر ظهور می کند…
با اعتراف به اینکه موضوع قیام مهدی در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار امری مشهور و مورد قبول بوده و هست، آیا صحیح نبود که او نیز این عقیدۀ مشهور را مثل دیگران بپذیرد؟ آیا نظریۀ وی، با وجود اعتراف به اینکه همه مسلمانان بر خلاف و عقیده دارند، نوعی کجروی و تکروی نیست؟ آیا همۀ مسلمانان اشتباه کرده اند و فقط ابن خلدون درست فهمیده است!؟
اصولاً این موضوع یک موضوع اجتهادی نیست، بلکه یک موضوع نقلی و غیبی است و جایز نیست کسی آن را با هیچ دلیلی جز با کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) اثبات کند و دلیل مزبور در اینجا نظریۀ مسامانان را اثبات می کند و آنان در این موضوع نقلی دارای تخصص هستند.
ج- ابن خلدون پیش از نقد و بررسی این احادیث می گوید: اینک ما در اینجا احادیثی را که در اینباره نقل شده، ذکر می کنیم.
و پس از نقل احادیث می گوید: این است مجموع احادیثی که پیشوایان حدیث دربارۀ مهدی و قیام او در آخرالزمان نقل کرده اند.
و در جای دیگر می گوید: آنچه محدثان از روایات مهدی نقل کرده اند، ما همه را به قدر توان در اینجا آوردیم.
در حالی که وی بسیاری از احادیث مهدی را نا گفته گذاشته است، چنانکه این معنا با مراجعه به کتاب العرف الوردی فی أخبار المهدی تألیف سیوطی روشن می گردد. همچنین او از حدیثی که با سند معتبر در کتاب المنار المنیف تألیف ابن قیم نقل شده، غفلت کرده است.
د- ابن خلدون تعدادی از این احادیث را نقل و به خاطر بعضی از راویان آنها در سند آنها اشکال می کند، در حالی که راویان یاد شده، کسانی هستند که بخاری و مسلم یا حداقل یکی از آنها در صحیح خود از آنها نقل حدیث کرده اند و دانشمندان در سند آنها ایرادی نکرده اند.
ه- ابن خلدون اعتراف می کند که تعداد کمی از احادیث مر بوط به مهدی جای هیچ نقد و ایرادی از نظر سند ندارد(شکی در درست بودن و سندیت داشتن آنها وجود ندارد)…
بنابر این باید بگوییم که: آن تعداد کم که به گفتۀ وی مورد قبول است، برای اثبات مطلب کافی است و بقیۀ احادیث نیز مؤید آن تعداد خواهد بود.
***
انتظار مهدی و مدعیان مهدویت
نگاهی به تاریخ اسلام نشان می دهد که در طول زمان، افرادی جاه طلب و سودجو ادعای مهدویت کرده اند، یا گروهی از مردم عوام افرادی را مهدی می پنداشته اند. این امر نشان می دهد که موضوع مهدویت و اعتقاد به ظهور یک منجی غیبی، در میان مسلمانان امری مسلم و مورد قبول بوده است، و چون نام یا برخی از نشانه های آن حضرت با مشخصات برخی از مدعیان یاد شده تطبیق می کرده، آنان از این موضوع سوءاستفاده کرده و خود را مهدی قلمداد نموده اند. یا چه بسا خود آنان ادعایی نداشته اند لکن برخی از عوام الناس از روی نادانی یا شدّت ستم و بیدادگری حکومت ها یا عجله ای که در ظهور مهدی داشته اند، یا به علل دیگر، بدون آنکه در مجموع به نشانه های حضرت دقت کنند، به اشتباه آنان را مهدی موعود تصور کرده اند.
به عنوان مثال: گروهی از مسلمانان محمد بن حنیفه را چون همنام و هم کنیۀ پیامبر اسلام بوده، مهدی پنداشته و بر این باور بوده اند که او نمرده است و غایب است و بعداً ظاهر می شود و بر دنیا مسلط می گردد.
گروهی از فرقۀ اسماعیلیه معتقد بودند که اسماعیل فرزند امام صادق(ع) نمرده، بلکه مرگ او از روی مصلحت اعلام شده است و او نمی میرد و همان قائم موعود است و قیام می کند و بر دنیا مسلط می شود.
محمد مشهور به نفس زکیه پسر عبدالله بن حسن در زمان منصور دواقینی عباسی قیام کرد و به مناسبت نامش، پدرش ادعا کرد که همان مهدی موعود است و با تکیه بر این موضوع طرفدارانی برای او فراهم کرد.
در جریان قیام نفس زکیه، محمد بن عجلان که از فقیهان و عابدان مدینه بود، به کمک وی برخاست. وقتی که محمد شکست خورد و کشته شد، جعفر بن سلیمان- حاکم مدینه- ابن عجلان را احضار کرد و به وی گفت: چرا با آن دروغگو خروج کردی؟ و آنگاه دستور داد دستش را قطع کنند.
فقیهان و اشراف مدینه که حضور داشتند از جعفر بن سلیمان، برای ابن عجلان درخواست عفو کردند و گفتند: امیر! محمد بن عجلان فقیه و عابد مدینه است و موضوع برای او مشتبه شده و خیال کرده است که محمد بن عبدالله، همان مهدی موعود است که در روایات آمده است.
عین این گرفتاری برای عبدالله بن جعفر نیز که از دانشمندان و محدثان بزرگ مدینه بود، پیش آمد و او هم در پاسخِ بازخواست حاکم مدینه، گفت:
من به این علّت با محمد بن عبدالله همکاری کردم که یقین داشتم او همان مهدی موعود است که در روایات ما یاد شده است. تا او زنده بود هیچ شکی در این موضوع نداشتم و هنگامی که او کشته شد فهمیدم که او مهدی نیست، و بعد از این دیگر فریب کسی را نخواهم خورد.
منصور نیز، که نامش عبدالله و نام پسرش محمد بود، بر پسر خویش لقب مهدی گذارده و ادعا می کرد که مهدی موعود فرزند من است، نه نفس زکیه!
همچنین می بینیم که برخی از فرقه ها، به مهدویت بعضی از امامان پیشین اعتقاد داشته اند، مثلاً ناووسیه حضرت صادق(ع) را مهدی و امام و زنده و غایب می پنداشتند. واقفیه همین اعتقاد را امام موسی بن جعفر(ع) داشتند. و بر این باور بودند که آن حضرت نمی میرد تا بر شرق و غرب عالم مسلّط شود و سراسر دنیا را پر از عدل و داد کند چنانکه پر از ظلم شده است و او همان قائم مهدی است. وبالاخره گروهی نیز پس از رحلت امام حسن عسکری(ع) فوت آن حضرت را انکار کردند و گفتند: او زنده و غایب است و همان امام قائم می باشد.
اینها نمونه هایی است که نشان می دهد موضوع مهدویت در زمان پیامبر اسلام(ص) و بعد از او، موضوع مسلمی بوده است و امت اسلام همواره در انتظار شخصی بوده اند که قیام کند و با ظلم وستم بستیزد و پرچم حاکمیت عدل وداد را در جهان به اهتزاز درآورد.
بدیهی است که سوءاستفادۀ برخی بازیگران از موضوع مهدویت در بعضی از ادوار، هرگز نمی تواند مجوزی برای انکار اصل مسالۀ مهدویت باشد، زیرا در طول تاریخ، حقایق بسیاری از سوی عناصر بازیگر و فرصت طلب مورد سوء استفاده قرار گرفته است. مدعیان الوهیت، یا نبوت و سایر مقامات معنوی، در دنیا کم نبوده اند. ادیان ساختگی نیز در دنیا کم نبوده است. ولی اینها هرگز دلیل این نمی شود که کسی منکر اصل وجود خدا و نبوت انبیاء گردد.
علم، دانش وصنعت نیز در زمان ما مورد سوءاستفاده واقع شده و در راه های ضد بشری بکار می رود، ولی آیا این باعث می شود که ما اصل علم و صنعت را نفی کنیم!
سیمای حکومت مهدی در آینۀ قرآن
قرآن کریم در زمینۀ ظهور قیام حضرت مهدی(عج)- مانند بسیاری از زمینه های دیگر- بدون اینکه وارد جزییات شود، بصورت کلی و اصولی بحث کرده است؛ یعنی از تشکیل حکومت عدل جهانی، و پیروزی کامل و نهایی صالحان در روی زمین سخن گفته است. این گونه آیات را مفسران اسلامی، به استناد مدارک حدیثی و تفسیری، مربوط به حضرت مهدی و ظهور و قیام او دانسته اند. ما از مجموع آیات قرآنی که دانشمندان آنها را ناظر به این موضوع دانسته اند. و صراحت بیشتری دارند، جهت رعایت اختصار، سه آیه را مورد بررسی قرار می دهیم:
1- وَلَقد کَتَبنا فِی الزّبُورِ مِن بَعدِ الذکرِ أنّ الأرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ: ما، در زبور پس از تورات نوشته ایم که سر انجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.
در توضیح معنای این آیه یادآوری می کنیم که: ذکر در اصل به معنای هر چیزی است که مایۀ تذکر و یادآوری باشد ولی در آیۀ یاد شده به کتاب آسمانی حضرت موسی(ع) یعنی تورات تفسیر گردیده است به قرینۀ اینکه قبل از زبور معرفی شده است.
طبق تفسیر دیگری، ذکر اشاره به قرآن مجید است زیرا که در خود آیات قرآن این عنوان به قرآن گفته شده است: إن هُوَ إلّا ذِکرٌ لِلعالَمینَ(تکویر27) بنابراین، کلمۀ «من بعد» به معنای «علاوه بر» بوده و معنای آیه چنین خواهد بود: ما، علاوه بر قرآن، در زبور نوشته ایم که سر انجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.
مرحوم شیخ مفید در آغاز فصل مربوط به حضرت مهدی(عج)، به این آیه و آیۀ بعدی که نقل می کنیم، استناد کرده است.
در تفسیر این آیه از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمود: این بندگان صالح، همان یاران مهدی در آخرالزمانند.
مفسر برجسته قرآن، مرحوم طبرسی درتفسیر آیۀ مزبور، پس از نقل حدیث یاد شده می گوید:
حدیثی که شیعه وسنی از پیامبر اسلام(ص) نقل کرده اند، بر این موضوع دلالت دارد:«اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را آنقدر طولانی می گرداند تا مردی صالح از خاندان مرا برانگیزد و او جهان را پر از عدل وداد کند همانگونه که از ظلم و جور پر شده باشد.
اشارۀ قرآن به پیشگویی حکومت بندگان شایستۀ خداوند در روی زمین در کتاب تورات و زبور، نشان می دهد که این موضوع از چنان اهمیتی برخوردار است که در کتب آسمانی پیامبران پیشین یکی پس از دیگری مطرح می شده است.
جالب توجه این است که عین این موضوع در کتاب مزامیر داود که امروز جزء کتب عهد قدیم(تورات) است و مجموعه ای از مناجاتها و نیایش ها و اندرزهای داود پیامبر(ع) است، به تعبیرهای گوناگون به چشم می خورد. از جمله در مزمور 37 می خوانیم:
…شریران منقطع می شوند، اما متوکلانِ به خداوند وارث زمین خواهند شد، و حال اندک است که شریر نیست می شود که هر چند مکانش را استفسار نمایی ناپیدا خواهد بود اما متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتی مُتلذذ خواهند شد.
همچنین در همان مزمور چنین می خوانیم:
…متبرکان وارث زمین خواهند شد، اما ملعونان وی منقطع خواهند شد.
2- و اراده کرده ایم که بر مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان قرار دادیم.(قصص6)
چنانکه در «مهدی در منابع شیعه» نقل کردیم، امیر مؤمنان علی(ع) پس از پیشگویی بازگشت و گرایش جهان به سوی خاندان وحی، این آیه را تلاوت فرمود.
محمد بن جعفر، یکی از علویان، در زمان مأمون بر ضد خلافت عباسی قیام کرد. او می گوید: روزی شرح گرفتاری ها و فشار هایی را که با آنها روبرو هستیم، برای مالک بن انس نقل کردم. او گفت: صبر کن تا تأویل آیۀ: وَ نُریدُ أن نُمَنّ عَلَی الذّین…آشکار گردد.
3- خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنان را خلیفۀ روی زمین خواهد کرد، همانگونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید؛ و دین و آیینی را که خود برای آنان پسندیده استقرار خواهد بخشید و بیم و ترس آنان را به ایمنی و آرامش مبدّل خواهد ساخت، مرا می پرستند و چیزی را برای من شریک قرار نمی دهند…(نور55)
مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه می گوید:
از خاندان پیامبر روایت شده است که این آیه دربارۀ مهدی آل محمد(ص) نازل شده است.
عیّاشی از حضرت علی بن الحسین(ع) روایت کرده است که این آیه را خواند و فرمود: به خدا سوگند آنان شیعیان ما خاندان پیامبر هستند. خداوند این کار را در حق آنان به دست مردی از ما به انجام می رساند و او مهدی این امت است. او همان کسی است که پیامبر(ص) دربارۀ او فرمود:
اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را آنقدر طولانی می گرداند تا مردی از خاندان من حاکم جهان گردد. اسم او اسم من(محمد) است، او زمین را از عدل وداد پر می سازد همانگونه که از ظلم جور پر شده باشد.
طبرسی می افزاید: این معنا در تفسیر آیۀ مزبور از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز روایت شده است.

فواید وجود امام در دوران غیبت
اینک که بحث ما پیرامون حضرت مهدی به اینجا رسید، مناسب است که به یکی از شایع ترین پرسشها پیرامون آن حضرت پاسخ گوییم، و آن این است که:
فایدۀ وجود امام در عصر غیبت چیست؟ به تعبیر دیگر: زندگی امام در دوران غیبت یک زندگی خصوصی است نه یک زندگی اجتماعی در نقش یک پیشوا. بنابراین وجود مقدس او چه اثر عمومی برای مردم می تواند دااشته باشد و مردم چه نوع بهره ای می توانند از او ببرند؟
البته باید توجه داشته باشیم که غایب بودن امام هرگز به این معنا نیست که وجود آن حضرت به یک روح نامرئی یا امواج ناپیدا و رؤیایی و امثال اینها تبدیل شده است! بلکه وی یک زندگی طبیعی عینی و خارجی دارد، منتها با عمری طولانی. آن حضرت در میان مردم و در دل جوامع رفت و آمد دارد و در نقاط مختلف زندگی می کند ولی بصورت ناشناس. و فرق بسیار است بین نامرئی و ناشناس.
امام صادق(ع) می فرمود: مردم امام خود را گم می کنند. او در موسم حج حاضر می شود و مردم را می بیند ولی آنان او را نمی بینند.
خورشید پنهان
در پاسخ سؤال یاد شده یادآوری کنیم که این سؤال تازگی نداشته و تنها در عصر ما مطرح نشده است، بلکه از روایات اسلامی بر میآید که حتی پیش از تولد حضرت مهدی(ع) نیز این سؤال مطرح بوده و هنگامی که پیامبر اسلام و ائمۀ پیشین-علیهم السلام- از مهدی و غیبت طولانی آن حضرت سخن به میان می آورند، با چنین سؤالی روبرو می شدند و به آن پاسخ می گفتند. به عنوان نمونه:
1- پیامبر اسلام در پاسخ این پرسش که آیا شیعه در زمان غیبت، از وجود قائم فایده ای می برد؟ فرمود: بلی، سوگند به پروردگاری که مرا به پیامبری بر انگیخت، در دوران غیبتش از او نفع می برند و از نور ولایتش بهره می گیرند، همانگونه که از خورشید به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده می کنند.
2- امام صادق(ع) فرمود: از روزی که خداوند حضرت آدم را آفریده تا روز رستاخیز، زمین هیچگاه خالی از حجت نبوده و نخواهد بود، یا حجت ظاهر و آشکار و یا غایب و پنهان، و اگر حجت خدا نباشد، خدا ستایش نمی شود.
راوی پرسید: مردم چگونه از امام غایب و پنهان استفاده می کنند؟ حضرت فرمود: آنچنانکه از خورشید پشت ابر استفاده می کنند.
3- خود حضرت مهدی(ع) نیز روی این معنا تکیه کرده است. در توقیعی که آن حضرت در پاسخ به سؤالات اسحاق بن یعقوب صادر فرمود و توسط محمد بن عثمان تحویل اسحاق گردید، چنین نوشتند: اما چگونگی استفادۀ مردم از من همچون استفادۀ آنهاست از خورشید، هنگامی که در پشت ابرها پنهان می شود.
در توضیح این تشبیه باید یادآوری کنیم که: خورشید دارای دو نوع نورافشانی است:
• نورافشانی آشکار و مستقیم
• نورافشانی غیر مستقیم
در نورافشانی آشکار، اشعۀ خورشید بخوبی دیده می شود ولی در تابش غیر مستقیم، ابرها همانند یک شیشۀ مات، نور مستقیم خورشید را گرفته و پخش می کند. اما آثار حیات بخش خورشید در رشد و نمو موجودات و…، مخصوص زمانی نیست که نور آن مستقیماً بر پهنۀ حیات و طبیعت می تابد، بلکه بسیاری از این آثار- مانند: تولید گرما، رویش و رشد گیاهان، تولید انرژی لازم برای حرکت وحیات، به بار نشستن درختان، خندیدن شکوفه هاو شکفتن گلها- در زمان تابش نور مات خورشید از پشت ابرها نیز وجود دارد.
اشعۀ معنوی وجود امام، هنگامی هم که در پشت ابرهای غیبت پنهان است، دارای آثار گوناگونی است که با وجود متوقف شدن کلاس تعلیم و تربیت و رهبری مستقیم، فلسفۀ وجودی او را آشکار می سازد.
اینک برخی از این آثار را به اختصار مورد بررسی قرار می دهیم:
1- جان جهان
طبق احادیث فراوانی که در موضوع امامت وارد شده، و بر اساس دلایلی که دانشمندان ارائه کرده اند، در بینش اسلامی، امام، جان جهان است و جهان به وجود او بستگی دارد. امام قلب عالم وجود، هستۀ مرکزی جهان هستی و واسطۀ فیض بین عالم و آفریدگار عالم است و از این جهت حضور وغیبت او تفاوتی ندارد. چنانکه امام صادق(ع) فرمود: اگر زمین بدون وجود امام بماند، ساکنان خود را در کام خود فرو می برد.
امام چهارم(ع) فرمود: در پرتو وجود ماست که خداوند آسمان را از فروپاشی- جز به اذن او- نگه می دارد. در پرتو وجود ماست که خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساکنانش، نگه می دارد. بواسطۀ ماست که خداوند باران نازل می کند و رحمت خود را می گستراند و برکات و نعمت های زمین را بیرون می آورد. و اگر آنکس از ما که در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو می بُرد.
2- پاسداری از آیین خدا
امیر مؤمنان علی(ع) در یکی از سخنان خود در مورد لزوم وجود رهبران الهی در هر عصر وزمان می گوید: خدایا چنین است، هرگز روی زمین از قیام کننده ای با حجت ودلیل، خالی نمی ماند، خواه ظاهر و آشکار باشد و خواه بیمناک و پنهان، تا دلائل واسناد روشن الهی از بین نرود و به فراموشی نگراید…
با گذشت زمان، و آمیزش سلیقه ها و افکار شخصی به مسائل مذهبی و دراز شدن دست مفسده جویان بسوی تعالیم آسمانی، اصالت پاره ای از قوانین الهی از دست می رود و دین دستخوش تغییرات زیانبخش می گردد.
برای آنکه اصالت آیین الهی حفظ گردد و جلوی تحریفات و تغییرها و خرافات گرفته شود، باید این رشته به وسیلۀ یک پیشوای معصوم ادامه یابد. در هر مؤسسۀ مهم، صندوق آسیب ناپذیری وجود دارد که اسناد مهم آن مؤسسه را در آن نگهداری می کنند تا از دستبرد دزدان یا خطر آتش سوزی و امثال اینها محفوظ بماند.
سینۀ امام و روح بلندش نیز صندوق آسیب ناپذیر حفظ اسناد آیین الهی است تا همۀ اصالتهای نخستین و ویژگیهای آسمانی این تعالیم را در خود نگاهداری کند.
حافظ ابن حجر عسقلانی در شرح صحیح بخاری پس از نقل احادیث حاکی از نزول حضرت عیسی(ع) به زمین هنگام ظهور حضرت مهدی(عج) و اقتدای او به آن حضرت، می نویسد:
اینکه عیسی(ع) در آخرالزمان و نزدیک قیامت، به مردی از این امت اقتدا می کند و پشت سر او نماز می خواند، دلیل بر نظریۀ صحیح در میان دانشمندان اسلامی است که: زمین هرگز از وجود حجت که با دلائل و براهین آشکار، برای خدا قیام می کند، خالی نمی ماند.
3- امید بخشی
در میدان های نبرد، تمام کوشش سربازان زبده و فداکار معطوف این امر است که پرچم سپاه، در برابر حملات دشمن همچنان در اهتزاز باشد، و متقابلاً سربازان دشمن دائماً می کوشند پرچم آنها را سرنگون سازند، چرا که برقرار بودن پرچم، مایۀ دلگرمی سربازان و تلاش و کوشش مستمر آنهاست.
همچنین وجود فرماندۀ لشگر در مقرّ فرماندهی- هر چند در ظاهر خاموش و ساکت باشد- خون گرم و پرحرارتی در عروق سربازان به گردش در می آورد که فرماندۀ ما زنده است و پرچممان در اهتزاز!
اما هرگاه خبر قتل فرمانده در میان سپاه پخش شود، یک لشگر عظیم با کارایی فوق العاده، یک مرتبه روحیۀ خود را می بازد و متلاشی می گردد.
رئیس یک جمعیت یا یک لشگر، مادام که زنده است، مایۀ حیات و حرکت و نظم و آرامش آنهاست، ولی شنیدن خبر از دست رفتن او گرد و غبار یأس و نومیدی را بر سر همه می پاشد.
جمعیت شیعه طبق عقیده ای که به وجود امام زنده دارد، هر چند او را در میان خود نمی بیند، اما خود را تنها نمی داند، و اثر روانی این عقیده در روشن نگهداشتن چراغ امید در دلها و وادار ساختن افراد به خودسازی و آمادگی برای آن قیام بزرگ جهانی، کاملاً قابل درک است.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 06:08:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:09:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:09:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 05:02:00 ب.ظ ]






موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-09-29] [ 09:34:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[شنبه 1394-09-28] [ 08:46:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:46:00 ب.ظ ]




السلام علیک یا حسن بن علی ایها العسکری (ع)
شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن
جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن
عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم
کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن
در عزای عسگری آید زنای اهل دل
صد فغان همراه با شور ونوا یابن الحسن
آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم
خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن
در جوانی رفت از دنیا امام عسگری
شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن
این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه
تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن
گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع
گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن
دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من
با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ب.ظ ]




امام حسن عسکری(ع)-شهادت
هر کس که رفت دیدن صحن و سرای تو
آتش گرفت سوخت وجودش برای تو
گنبد شکسته بود و ضریحی نمانده بود
افتاده بود پرچم و گلدسته های تو
یادم نمی رود صف زوار خسته را
تشنه گرسنه تا بخورند از غذای تو
آن گوشه ای که پله به سرداب می رسد
پیچیده بود زمزمه ربنای تو
خاکی تر ازحریم تو آقا ندیده ام
حتی پرنده پر نزند در هوای تو
حالا دوباره اشک مرا در می آورد
خاکی ترین حیاط، ولی با صفای تو
در لحظه های آخر خود می زدی صدا
جانم به لب رسید دگر مهدی ام بیا
ناله مزن دوباره چنین روضه پا نکن
مهدی رسیده است پسر را صدا نکن
خیلی عجیب از جگرت آه می کشی
دیگر بس است گریه مکن ناله ها نکن
خونی که ریخت از لب تو ارث مادری ست
از خون دل محاسن خود راحنا نکن
یاد سر بریده نکن حال تو بد است
این خانه را به تشنگی ات کربلا نکن
جان پسر به لب شده با دیدن رخت
در پیش چشم او سر این زخم وا نکن
بعد از تو روی شانه مهدی ست بار تو
فکر غریب ماندن اصحاب را نکن
این جا اگر به بوی مدینه معطر است
بوی بقیع و چادر خاکی مادر است

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:37:00 ب.ظ ]




امام عسکری (ع)-مدح و مصیبت
غربت شهر سامرا، غصه ی هر شب منه
عکس خرابی حرم، آتیش به جونم می زنه
گرد و غبار حرمت، سرمه چشم نوکرات
خیلی غریبی آقاجون، بگو چی شد کبوترات؟
شب شهادت آقا، می خوام یه آرزو کنم
کاشکی می شد با مژه هام، مرقدت جارو کنم
آقا بذار که جونمو، با هروله فدات کنم
آقا بذار که روم بشه، تو قیامت صدات کنم
سینه زدن با عاشقات، نماز مستی منه
این سینه ی خسته باید، یه روز برا تو بشکنه
تو حلقه ی سینه زنی، وقتی برات شور می گیرم
پاک میشه زنگار دلم، آینه می شم نور می گیرم
این گریه ها روز حساب، توشه ی کوله بارمه
این سینۀ کبود شده، مدال افتخارمه
بندگی رو یادم دادی، با راه و رسم نوکریت
معنی عشق فهمیدم، با اون نگاه دلبریت
معجزه کردی آقا جون، که عاشق خدا شدم
یه تیکه مس بودم که با، نگاه تو طلا شدم

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ب.ظ ]




اشعار شهادت امام حسن عسگری (علیه السلام)
از ما زمینیان به شما آسمان سلام
مولای دلشکسته امام زمان سلام
این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
حالا کجای روضه بابا نشسته ای
رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت
قربان ریشه های نخ شال گردنت
آماده می کنی کفن و تربت و لحد
مرد سیاه پوش، خدا صبرتان دهد
گویا دوباره بی کس و بی یار وخسته ای
این روزها کنار دو بستر نشسته ای
انگار غصه دار جراحات سینه ای
گاهی به سامرایی و گاهی مدینه ای
یک بار فکر زهر و دل پر شراره ای
یک بار فکر واقعه گوشواره ای
با این که بر سرِ پدرِ دیده بسته ای
اما به یاد مادر پهلو شکسته ای
آن مادری که بال و پرش درد می کند
هم کتف و شانه هم کمرش درد می کند
هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد
هم آسمان روسریش پر ستاره شد
دو ماه و نیم کار حسن مو شکافی و
دو ماه و نیم بازوی مادر غلافی و…

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:31:00 ب.ظ ]





زندگاني حضرت امام حسن عسکري(ع)
امام حسن عسکري (ع) در سال 232هجري در مدينه چشم به جهان گشود. مادر والا گهرش سوسن يا سليل زني لايق و صاحب فضيلت و در پرورش فرزند نهايت مراقبت را داشت، تا حجت حق را آن چنان که شايسته است پرورش دهد.
اين زن پرهيزگار در سفري که امام عسکري (ع) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنيا رحلت کرد. کنيه آن حضرت ابامحمد بود.
صورت و سيرت امام حسن عسکري (ع)
امام يازدهم صورتي گندمگون و بدني در حد اعتدال داشت. ابروهاي سياه کماني، چشماني درشت و پيشاني گشاده داشت. دندانها درشت و بسيار سفيد بود. خالي بر گونه راست داشت.
امام حسن عسکري (ع) بياني شيرين و جذاب و شخصيتي الهي باشکوه و وقار و مفسري بي نظير براي قرآن مجيد بود. راه مستقيم عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و به ويژه براي اصحاب بزرگوارش - در ايام عمر کوتاه خود - روشن کرد.
دوران امامت
به طور کلي دوران عمر 29ساله امام حسن عسکري (ع) به سه دوره تقسيم مي گردد:
دوره اول 13سال است که زندگي آن حضرت در مدينه گذشت.
دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت.
دوره سوم نزديک 6 سال امامت آن حضرت مي باشد.
دوره امامت حضرت عسکري (ع) با قدرت ظاهري بني عباس رو در روي بود. خلفايي که به تقليد هارون در نشان دادن نيروي خود بلندپروازيهايي داشتند.
امام حسن عسکري (ع) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانيد. زندانبان آن حضرت صالح بن وصيف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را - به وسيله آن دو غلام - آزار بيشتري دهد، اما آن دو غلام که خود از نزديک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثير آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاري گراييده بودند.
وقتي از اين غلامان جوياي حال امام شدند، مي گفتند اين زنداني روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نياز با معبود خود سرگرم است و با کسي سخن نمي گويد.
عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسي با همه غروري که داشت وقتي با حضرت عسکري ملاقات مي کرد به احترام آن حضرت برمي خاست، و آن حضرت را بر مسند خود مي نشانيد. پيوسته مي گفت: در سامره کسي را مانند آن حضرت نديده ام، وي
زاهدترين و داناترين مردم روزگار است.
پسر عبيدالله خاقان مي گفت: من پيوسته احوال آن حضرت را از مردم مي پرسيدم. مردم را نسبت به او متواضع مي يافتم. مي ديدم همه مردم به بزرگواريش معترفند و دوستدار او مي باشند.
با آنکه امام (ع) جز با خواص شيعيان خود رفت و آمد نمي فرمودند، دستگاه خلافت عباسي براي حفظ آرامش خلافت خود بيشتر اوقات، آن حضرت را زنداني و ممنوع از معاشرت داشت.
از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکري (ع) يکي نيز اين بود که از طرف خلافت وقت، اموال و اوقات شيعه، به دست کساني سپرده مي شد که دشمن آل محمد (ص) و جريانهاي شيعي بودند، تا بدين گونه بنيه مالي نهضت تقويت نشود.چنانکه نوشته اند که احمد بن عبيدالله بن خاقان از جانب خلفا، والي اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به اهل بيت رسالت، نهايت مرتبه عداوت را داشت.
نيز اصحاب امام حسن عسکري، متفرق بودند و امکان تمرکز براي آنان نبود، کساني چون ابوعلي احمد بن اسحاق اشعري در قم و ابوسهل اسماعيل نوبختي در بغداد مي زيستند، فشار و مراقبتي که دستگاه خلافت عباسي، پس از شهادت حضرت رضا (ع) معمول داشت، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترين نوع درگيري واداشته بود. اين جناح نيز طبق ايمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلي، اين همه سختي را تحمل مي کرد، و لحظه اي از حراست (و نگهباني) موضع غفلت نمي کرد.
اينکه حضرت هادي (ع) و حضرت امام حسن عسکري (ع) هم از سوي دستگاه خلافت تحت مراقبت شديد و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با ياران خاص و کساني که براي حل مشکلات زندگي مادي و ديني خود به آنها مراجعه مي نمودند - کمتر معاشرت مي کردند به جهت آن بود که دوران غيبت حضرت مهدي (ع) نزديک بود، و مردم مي بايست کم کم بدان خو گيرند، و جهت سياسي و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهاي مذهبي بودند بخواهند، و پيش آمدن دوران غيبت در نظر آنان عجيب نيايد.
باري، امام حسن عسکري (ع) بيش از 29سال عمر نکرد ولي در مدت شش سال امامت و رياست روحاني اسلامي، آثار مهمي از تفسير قرآن و نشر احکام و بيان مسائل فقهي و جهت دادن به حرکت انقلابي شيعياني که از راههاي دور براي کسب فيض به محضر امام (ع) مي رسيدند بر جاي گذاشت.
در زمان امام يازدهم تعليمات عاليه قرآني و نشر احکام الهي و مناظرات کلامي جنبش علمي خاصي را تجديد کرد، و فرهنگ شيعي - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته هاي ديگر نيز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگي چون يعقوب بن اسحاق کندي ، که خود معاصر امام حسن عسکري بود و تحت تعليمات آن امام، گرديد.
در قدرت علمي امام (ع) - که از سرچشمه زلال ولايت و اهل بيت عصمت مايه گرفته بود - نکته ها گفته اند. از جمله: همين يعقوب بن اسحاق کندي فيلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ايراني ابونصر فارابي شاگرد مکتب وي بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابي را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانيد و بعدها از دوستداران و در صف پيروان آن حضرت درآمد.
شهادت امام حسن عسکري (ع)
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري نوشته اند.
در کيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است: فرزند عبيدالله بن خاقان گويد: روزي براي پدرم (که وزير معتمد عباسي بود) خبر آوردند که ابن الرضا - يعني حضرت امام حسن عسکري - رنجور شده، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد. خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد.
يکي از ايشان نحرير خادم بود که از محرمان خاص خليفه بود، امر کرد ايشان را که پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند. و طبيبي را مقرر کرد که هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود، و از احوال او آگاه شود. بعد از دو روز براي پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است، و ضعف بر او مستولي گرديده. پس بامداد سوار شد، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطباي مسيحي و يهودي در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضي القضات (داور داوران) را طلبيد و گفت ده نفر از علماي مشهور را حاضر گردان که پيوسته نزد آن حضرت باشند.
و اين کارها را براي آن مي کردند که آن زهري که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه. ق آن امام مظلوم در سن 29سالگي از دار فاني به سراي باقي رحلت نمود.
بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد، زيرا شنيده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولي خواهد شد، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد… تا دو سال تفحص احوال او مي کردند….
اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسي بود که معتصم عباسي و خلفاي قبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادي که به حضرت رسول الله (ص) مي پيوست، شنيده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکري فرزندي پاک گهر ملقب به مهدي آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد. بدين جهت به بهانه هاي مختلف در خانه حضرت عسکري (ع) رفت و آمد بسيار مي کردند، و جستجو مي نمودند تا از آن فرزند گرامي اثري بيابند و او را نابود سازند
به راستي داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم (ع) و حضرت موسي (ع) تکرار مي شد. حتي قابله هايي را گماشته بودند که در اين کار مهم پي جويي کنند. اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهيد خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسيب زمان حفظ کرد، و همچنان نگاهداري خواهد کرد تا مأموريت الهي خود را انجام دهد.
باري، علت شهادت آن حضرت را سمي مي دانند که معتمد عباسي در غذا به آن حضرت خورانيد و بعد، از کردار زشت خود پشيمان شد. بناچار اطباي مسيحي و يهودي که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، به ويژه در مأموريتهايي که توطئه قتل امام بزرگواري مانند امام حسن عسکري (ع) در ميان بود، براي معالجه فرستاد. البته از اين دلسوزيهاي ظاهري هدف ديگري داشت، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود.
بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکري (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت، و از هر سوي صداي ناله و گريه برخاست. مردم آماده سوگواري و تشييع جنازه آن حضرت شدند.
ماجراي جانشين بر حق امام عسکري (ع)
ابوالاديان مي گويد: من خدمت حضرت امام حسن عسکري (ع) مي کردم. نامه هاي آن حضرت را به شهرها مي بردم. در مرض موت، روزي من را طلب فرمود و چند نامه اي نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهي شد و صداي گريه و شيون از خانه من خواهي شنيد، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود.
ابوالاديان به امام عرض مي کند: اي سيد من، هرگاه اين واقعه دردناک روي دهد، امامت با کيست؟
فرمود: هر که جواب نامه من را از تو طلب کند.
ابوالاديان مي گويد: دوباره پرسيدم علامت ديگري به من بفرما.
امام فرمود: هرکه بر من نماز گزارد.
ابوالاديان مي گويد: باز هم علامت ديگري بگو تا بدانم.
امام مي گويد: هر که بگويد که در هميان چه چيز است او امام شماست.
ابوالاديان مي گويد: مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چيز ديگري بپرسم. رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتي به در خانه امام رسيدم صداي شيون و گريه از خانه امام بلند بود. داخل خانه امام، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکري را ديدم که نشسته، و شيعيان به او تسليت مي دهند و به امامت او تهنيت مي گويند. من از اين بابت بسيار تعجب کردم پيش رفتم و تعزيت و تهنيت گفتم. اما او جوابي نداد و هيچ سؤالي نکرد.
چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود، خادمي آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ايستاد، طفلي گندمگون و پيچيده موي، گشاده دنداني مانند پاره ماه بيرون آمد و رداي جعفر را کشيد و گفت: اي عمو پس بايست که من به نماز سزاوارترم.
رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ايستاد. سپس آن طفل پيش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوي امام علي النقي عليه السلام دفن کرد. سپس رو به من آورد و فرمود: جواب نامه ها را که با تو است تسليم کن. من جواب نامه را به آن کودک دادم. پس «حاجزوشا» از جعفر پرسيد: اين کودک که بود، جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمي شناسم و هرگز او را نديده ام.
در اين موقع، عده اي از شيعيان از شهر قم رسيدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسيدند: بگو که نامه هايي که داريم از چه جماعتي است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببينيد مردم از من علم غيب مي خواهند! در آن حال خادمي از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت: اي مردم قم با شما نامه هايي است از فلان و فلان و همياني (کيسه اي) که در آن هزار اشرفي است که در آن ده اشرفي است با روکش طلا.
شيعياني که از قم آمده بودند گفتند: هر کس تو را فرستاده است امام زمان است اين نامه ها و هميان را به او تسليم کن.
جعفر کذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه را نقل کرد. معتمد گفت: برويد و در خانه امام حسن عسکري (ع) جستجو کنيد و کودک را پيدا کنيد. رفتند و از کودک اثري نيافتند. ناچار «صيقل» کنيز حضرت امام عسکري (ع) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اينکه او حامله است. ولي هرچه بيشتر جستند کمتر يافتند.
خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نيز در کنف حمايت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان مي باشد. درود خداي بزرگ بر او باد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[جمعه 1394-09-27] [ 02:53:00 ب.ظ ]





سالروز وحدت حوزه و دانشگاه
بیست و هفتم آذرماه، یادآور عروج سرخِ مجاهدی خستگی ناپذیر و عالمی ربانی، آیت اللّه مفتح، است که از پیشروان اندیشه وحدت حوزه و دانشگاه بود. این شهید والامقام در راه تحقق این اندیشه و آرمان بلند که از اندیشه بلند امام راحل رحمه الله برخاسته بود، تلاش های بی وقفه ای انجام داد. به پاس فعالیت های چشم گیر شهید مفتح در راه تحقق وحدت حوزه و دانشگاه لزوم ارتباط، همکاری و هم فکری این دو قشر اندیشمند، روز 27 آذر ـ که سالروز شهادت دکتر مفتح نیز می باشد ـ روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گذاری شده است.
یادی از شهید مفتح
شهید مفتح اندیشمندی بزرگ و عالمی متعهد بود. وی از محضر بزرگانی چون سیدمحمد حجت کوه کمری، بروجردی، سیدمحمد محقق(داماد)، علامه طباطبایی و امام خمینی رحمه الله بهره برد و خود مدرّسی بزرگ در حوزه گردید. آیت اللّه مفتح در حالی که در شهر قم به عنوان استادی بزرگ مطرح بود، پا به عرصه دانشگاه گذاشت. او همان گونه که در حوزه به درجه اجتهاد رسیده بود، در دانشگاه نیز موفق به اخذ درجه دکتری شد. دکتر مفتح پس از گذراندن دوره دانشگاه، علاوه بر تدریس در حوزه به تدریس در دبیرستان های شهر مقدس قم پرداخت.
جایگاه حوزه
حوزه های علمیه در جامعه دینی و نظام ما دارای جایگاهی بس مهم و والا هستند. نقش حوزه ها در حرکت اسلامی و تربیت جامعه بسیار حساس و سرنوشت ساز است. با نگاهی به تاریخ پرفراز و نشیب کشورمان در می یابیم که عالمان دینی همواره سرپرستی و هدایت جامعه را بر عهده داشته و در حوادث و به ویژه مبارزات مردم علیه طاغوت و حکومت های جائز زمان خویش، پیشاپیش مردم به قیام برخاسته اند. با پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی، و پدید آمدن افق های تازه، مسئولیت سنگین تری بر عهده حوزویان قرار گرفته است.
جایگاه دانشگاه
دانشگاه همواره جایگاه آموزش و کاوش در حوزه اندیشه های علمی بوده است و رسالت بلند آنان سوق دادن جامعه به سوی مقاصد بلند فرهنگی و اجتماعی است. دانشگاهیان به عنوان روشن فکرانی که از افق بالاتری به جامعه می نگرند، می توانند در پیشبرد جامعه به سوی رشد و تعالی نقش بسیار مهمی ایفا نمایند.
نقش خطیر روحانی و دانشجو
در نظام گذشته تلاش های بسیاری برای منزوی کردن روحانیت و از سوی دیگر غربی کردن کشور و نهادهای فرهنگی و آموزشی، به ویژه دانشگاه ها، صورت پذیرفت. با پیروزی انقلاب و در سایه رهبری امام رحمه الله دو قشر روحانی و دانشجو برای پیروزی انقلاب اسلامی پیشگام گردیدند. روحانی و دانشجو با درک موقعیت حساس و مهم خود همواره نقش خود را در انقلاب حفظ کردند و پیشاپیش سایر اقشار برای ایفای مسئولیت های خویش وارد عمل شده اند. به دلیل اهمیت نقش این دو قشر در هدایت جامعه است که وحدت میان آنها همواره مدّ نظر امام راحل رحمه الله و مقام معظم رهبری(مدظله العالی) بوده و هست.
وحدت حوزه و دانشگاه در کلام امام رحمه الله
امام خمینی رحمه الله ، رهبر کبیر انقلاب، درباره ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه در بیاناتی فرموده اند:«امروز یکی از ضروری ترین تشکل ها بسیج دانشجو و طلبه است. طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاه ها باید با تمام توان خود در مراکزشان از انقلاب و اسلام دفاع کنند. فرزندان بسیجی ام در این دو مرکز، پاسدار اصول تغییر ناپذیر نه شرقی نه غربی باشند، امروز دانشگاه و حوزه از هر محلی بیشتر به اتحاد و یگانگی احتیاج دارند».
همکاری در راه تحقق اسلام ناب
وحدت حوزه و دانشگاه راه برد اساسی امام خمینی رحمه الله برای تحقق اسلام ناب محمدی است و بدون این وحدت، انقلاب اسلامی کم فروغ است. هم چنین وحدت و همکاری این دو پایگاه فکری ـ فرهنگی جامعه، برای حفظ فرهنگی اصیل، در مقابل هجوم ارزش های غربی، ضروری می باشد. وحدت و همکاری میان این دو نهاد، نه یک وحدت فیزیکی و شکلی، بلکه تقارب و یکی شدن در مبانی معرفت شناختی، ارزش های فرهنگی و دغدغه ها و حساسیت های سیاسی ـ اجتماعی است؛ و همین حالت است که هر یک از این دو قشر را در جایگاه واقعی خود قرار داده است.
دشمنان وحدت
اگرچه در راه وحدت حوزه و دانشگاه تلاش های بسیاری صورت گرفته، اما کارشکنی های متعددی نیز در راه مقابله با این هدف شکل گرفته است. بدون شک هستند کسانی که می خواهند بار دیگر بین این دو مرکزِ ارزشمند و میان این دو قشر مهم و تأثیرگذار جدایی افکنند. کسانی که دشمنان نظام اسلامی را می شناسند نباید اجازه دهند تا غبار کدورت، فضای آکنده از مهر و و جوّ و سالم علمی کشور را تیره و بیمار سازد. روز وحدت حوزه و دانشگاه فرصت خوبی است برای طرح مجدّد و عالمانه این موضوع و آسیب شناسی و آفت زدایی از این شجره طیبه و تحکیم یکی از بزرگ ترین آرمان های انقلاب اسلامی.
دشمنان وحدت در کلام حضرت امام خمینی رحمه الله
بنیان گذار انقلاب اسلامی ـ که همیشه با نگاهی ژرف به مسائل می نگریست ـ جدایی حوزه و دانشگاه را توطئه استکبار می دانست. ایشان در سخنانی فرموده اند:«حالا که می بینند یک تحولی پیدا شده است، [و [دانشگاهی متمایل شده است به روحانی، [و [روحانی متمایل شده است به دانشگاهی [و [باهم هستند و می خواهند باهم کشور خودشان را به پیش ببرند، حالا شیاطین بیشتر در فکر هستند که روحانی را از یک طرف بکوبند و دانشگاهی را از یک طرف و فساد کنند بین این دو تا … چشم هایتان را باید خیلی بازکنید. در این زمان چشم و گوش ها باید خیلی باز باشد که یک وقت می بینید از داخل خود دانشگاه و از داخل خود فیضیه شما را به فساد می کشانند، شما رابه تفرقه می کشانند. اینهایی که نمی خواهند این کشور یک کشور صحیح و سالم باشد و ارباب های آنها که از اول هم نمی خواستند، نمی توانند ببینند که شما باهم مجتمع شدید و می خواهید باهم کار کنید … آنها در صدد این هستند که نگذارند شماها باهم باشید».
موانع وحدت
شاید نخستین مانع در راه وحدت حوزه و دانشگاه عدم وضوح و تبیین دقیق مفهوم آن نزد طرفین باشد. به نظر می رسد که این موضوع به صورت جدی بررسی نشده و در عوض، برخی نتایج علمی و احتمالی این وحدت در زمینه های مختلف مورد تأکید بوده است. نبودِ همدلی و خوش بینی متقابل نیز می تواند مانع دیگری در راه وحدت حوزه و دانشگاه به شمار آید. موضِع گیری ها و سخنان غیردوستانه برخی از طرفین به تدریج همدلی و خوش بینی متقابل را گم رنگ ساخته و می سازد. یکی دیگر از موانع وحدت، عدم شناخت دقیق از خصوصیات و توانایی های خود و طرف مقابل است. هر کدام از این موارد خود نیازمند بررسی جداگانه و دقیق است تا موانع وحدت و همدلی این دو قشر فرهیخته از میان رفته و پیوندهای دوستی و اتحاد، مستحکم تر گردد.
زمینه های وحدت
برای همکاری حوزه و دانشگاه زمینه های گسترده ای وجود دارد که به چند مورد اشاره می کنیم. یکی از ملموس ترین و عینی ترین زمینه های تقارب و همکاری این دو نهاد اتخاذ شیوه های مشترک آموزشی ـ پژوهشی است. تبادل اطلاعات، تشکیل شبکه های مشترک پژوهشی ـ اطلاع رسانی، مبادله استاد و مدرّس و نیز ایجاد ارتباط سیاسی ـ فرهنگی می تواند سهم بسزایی در همکاری و وحدت حوزه و دانشگاه داشته باشد.
وحدت حوزه و دانشگاه در کلام رهبر
مقام معظم رهبری(دام عزه)، راه کارهای وحدت حوزه و دانشگاه را این چنین تبین کرده اند:«در نظام اسلامی، علم و دین پابه پا باید حرکت کند. وحدت حوزه و دانشگاه یعنی این. وحدت حوزه و دانشگاه معنایش این نیست که حتما بایستی تخصص های حوزه ای در دانشگاه و تخصص های دانشگاهی در حوزه دنبال بشود نه، لزومی ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوش بین باشند و به هم کمک بکنند و با یکدیگر همکاری نمایند، دو شعبه از یک مؤسّسه علم و دین هستند. این مؤسسه دو شعبه دارد: یک شعبه، حوزه های علمیه و شعبه دیگر، دانشگاه ها هستند … طلاب و دانشجویان قدر یکدیگر را بدانند، با یکدیگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بیگانگی نکنند. احساس خویشاوندی و برادری را حفظ کنند و روحانیون در دانشگاه ها عملاً کوشش کنند که نمونه های کامل عالم دین و طلبه علوم دینی را به طلاب و دانشجویان و دانشگاهیان ارایه بدهند و نشان دهند که هر دو، نسبت به یکدیگر، با حساسیت مثبت و با علاقه همکاری می کنند. این، همکاری و وحدت حوزه و دانشگاه است. البته برای این کار باید برنامه ریزی و سازمان دهی بشود».

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:44:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-09-22] [ 10:55:00 ب.ظ ]




حدیث درباره ماه ربیع الاول

 

رسول اكرم(ص) ميفرمايند: هر كسي پايان ماه صفر را خبر دهد،بهشت بر او واجب است.اتمام ماه صفر وحلول ماه رييع الاول،ماه شادي و سرور اهل بيت(ع) بر تمام دوستان محترم مبارك باد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 10:52:00 ب.ظ ]





برکات و اعمال ماه ربیع الاول
ماه “ربیع الاول” همانگونه كه از اسم آن پیداست بهار ماه ها مى باشد؛ به جهت اینكه آثار رحمت خداوند در آن هویداست . در این ماه ذخایر بركات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است . زیرا میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و مى توان ادعا كرد از اول آفرینش ‍ زمین رحمتى مانند آن به خود ندیده است .
ماه محرم و صفر را پشت سر گذاشتیم با اندوه و اشک و ناله ،اشک ریختیم و دل تازه کردیم و با یاد عظمت آقا ابا عبدالله الحسین بزرگ شدیم، از خزان عفلت به برکت اشک های محرم و صفر به بهار رسیدیم و اکنون وقت آن است که در این بهار به یمن رویش دوباریمان سجده شکر به جای آوریم و این بهار را قدر بدانیم و بندگی کنیم.
ماه “ربیع الاول” همانگونه كه از اسم آن پیداست بهار ماه ها مى باشد؛ به جهت اینكه آثار رحمت خداوند در آن هویداست . در این ماه ذخایر بركات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است . زیرا میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و مى توان ادعا كرد از اول آفرینش ‍ زمین رحمتى مانند آن به خود ندیده است . چرا كه او داناترین مخلوقات خداوند و برترین آنها و سرورشان و نزدیكترین آنها به خداوند و فرمانبردارترین آنها از او و محبوبترینشان نزد او مى باشد، این روز نیز برتر از سایر روزهاست . و گویا روزى است كه كاملترین هدیه ها، بزرگترین بخشش ها، شاملترین رحمتها، برترین بركتها، زیباترین نورها و مخفى ترین اسرار در آن پى ریزى شده است .
پس بر انسان مسلمان كه برترى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) را قبول داشته و مراقب رفتار با مولایش مى باشد واجب است در این ماه به شکرانه ارازنی شدن آن نعمت بزرگ به عبادتی از سر شور و اشتیاق بپردازد،گرچه عبادات شبانه روزی عالمیان هرگز در خور چنین نعمتی نخواهد بود اما “آنچه سعی است ما در طلبش بنماییم".
مهمترین اعمال این ماه
شب اوّل:
این شب به نام «لیلة المبیت» مزیّن است، در این شب یک حادثه مهمّ تاریخى واقع شد و آن این که در سال سیزدهم بعثت، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از مکّه به قصد هجرت به سوى مدینه، از شهر خارج شد و در «غار ثور» پنهان گردید و امیر مۆمنان على(علیه السلام) براى اغفال دشمنان، فداکارانه در بستر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خوابید
آیه شریفه «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ ؛ بعضى از مردمِ (با ایمان و فداکار) جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است»(1) در حقّ آن حضرت نازل شد.(2)
سال هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مبدأ تاریخ مسلمانان است و تحوّلى عظیم در جهان اسلام روى داد.
1- روزه گرفتن به شكرانه سلامتی پیامبر اعظم و امیرمۆمنان از گزند كفار و مشركان در اول ربیع‏الاول.
2- خواندن زیارت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) در این روز.
روز هشتم:
در روز هشتم ربیع الأوّل، سال 206، شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام) طبق روایتى واقع شده است و از همان روز، امامت حضرت صاحب الزّمان، حجّة بن الحسن ـ عجّل الله تعالى فرجه الشریف ـ آغاز گردید.(3)
در این روز شایسته است زیارت امام حسن عسکری علیه السلام خوانده شود.
روز دهم :
روز ازدواج رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با حضرت خدیجه کبرى(علیها السلام) است در حالى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) 25 ساله بود و حضرت خدیجه(علیها السلام)40 ساله. به همین مناسبت روزه این روز به عنوان شکرگزارى مستحب شمرده شده است.(4
روز دوازدهم:
این روز مطابق نظر مرحوم شیخ کلینى و مسعودى و همچنین مشهور میان اهل سنّت، روز ولادت با سعادت نبىّ مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)است.(5)
همچنین در این روز، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بعد از 12 روز که مسیر راه میان مکّه و مدینه را پیمود وارد مدینه گردید.(6) و نیز روز انقراض دولت بنى مروان در سال 132 است.(7)
اعمال مستحب در این روز به شكرانه انقراض دولت اموی دو مورد است:
1- روزه گرفتن.
2- دو ركعت نماز مستحبی كه در ركعت اول بعد از حمد، سه بار سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سه بار سوره توحید خوانده می‏شود.
روز چهاردهم:
در سال 64 در چنین روزى، یزید بن معاویه به هلاکت رسید.(8)
وى پس از سه سال و نُه ماه خلافت که همراه با جنایات عظیمى بود - که مهمترین آن واقعه کربلا و شهادت ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) و یارانش مى باشد - در سنّ سى و هفت سالگى در منطقه «حوران» زندگى ننگینش به پایان رسید جنازه اش را در دمشق دفن کردند ولى اکنون اثرى از او نیست.(9)
شب هفدهم:
طبق روایات مشهور شیعه، شب ولادت حضرت خاتم الانبیا، رسول معظّم اسلام(صلى الله علیه وآله) است و شب بسیار مبارکى است.(10)
1) غسل به نیّت روز هفدهم ربیع الاوّل.(فلاح السائل، صفحه 61 )
2) روزه: كه براى آن فضیلت بسیار نقل شده است، از جمله در روایاتى از ائمّه معصومین(علیهم السلام)آمده است: كسى كه روز هفده ربیع را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب روزه یكسال را مقرّر مى فرماید.(اقبال، صفحه 603 )
3) دادن صدقه، احسان نمودن و خوشحال كردن مۆمنان و به زیارت مشاهد مشرّفه رفتن.(همان مدرک )
4) زیارت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از دور و نزدیک در روایتى از آن حضرت آمده است: هر كس بعد از وفات من، قبرم را زیارت كند مانند كسى است كه به هنگام حیاتم به سوى من هجرت كرده باشد، اگر نمى توانید مرا از نزدیك زیارت كنید، از همان راه دور به سوى من سلام بفرستید (كه به من مى رسد).(همان ص 604)
5) زیارت امیر مۆمنان، على(علیه السلام) نیز در این روز مستحب است با همان زیارتى كه امام صادق(علیه السلام) در چنین روزى كنار ضریح شریف آن حضرت(علیه السلام) وى را زیارت كرد.(همان مدرک، صفحه 608 ) (این زیارت در بخش زیارات، مفاتیح آمده است).
6) تكریم، تعظیم و بزرگداشت این روز بسیار بجاست، مرحوم «سیّد بن طاووس»، در اقبال، در تكریم و تعظیم این روز به خاطر ولادت شخص اوّل عالم امكان و سرور همه ممكنات حضرت نبىّ اكرم(صلى الله علیه وآله) سفارش بسیار كرده است.()
بنابراین، سزاوار است مسلمین با برپایى جشن ها و تشكیل جلسات، هرچه بیشتر با شخصیّت نبىّ مكرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)، سیره و تاریخ زندگى او آشنا شوند و از آن، براى ساختن جامعه اى اسلامى و محمّدى بهره كامل گیرند.
همچنین یکسال قبل از هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، در چنین شبى معراج آن حضرت صورت گرفت.(11)
روز هفدهم:
همان گونه که گفتیم مشهور میان علماى امامیّه آن است که روز هفدهم ربیع الأوّل، روز ولادت با سعادت رسول خدا حضرت محمّد بن عبداللّه(صلى الله علیه وآله) است و معروف آن است که ولادتش در مکّه معظّمه، واقع شده است، و زمان ولادتش هنگام طلوع فجر، روز جمعه، سنه عام الفیل بوده است.(12) (عام الفیل سالى است که ابرهه با لشکرش که بر فیل سوار بودند به قصد تخریب کعبه آمد، ولى همگى نابود شدند).
همچنین در چنین روزى در سال 83 هجرى قمرى، ولادت امام صادق(علیه السلام) واقع شده است و از این جهت نیز بر اهمّیّت این روز افزوده شده است.(13)
ماه ربیع الأوّل گرچه آغاز آن آمیخته با خاطره غم انگیز و اندوهبار شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام)است، ولى از آن جا که میلاد مبارک حضرت ختمى مرتبت رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مطابق روایت معروف، در هفدهم این ماه و طبق روایت غیرمعروف، در دوازدهم آن واقع شده و میلاد حضرت صادق(علیه السلام) نیز در هفدهم این ماه است، ماه شادى و جشن و سرور است.
از آن جا که هجرت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) که سرچشمه دگرگونىِ عمیق در جهانِ اسلام و عزّت و شوکت مسلمین شد، و همچنین داستان «لیلة المبیت» در این ماه واقع گردیده، و آغاز امامت پربرکت حضرت بقیة اللّه (ارواحنا فداه) همزمان با شهادتِ پدر بزرگوارش نیز مى باشد در مجموع از ماههاى بسیار پربرکت و پرخاطره است، که سزاوار است، همه علاقه مندان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) آن را ارج نهند و گرامى بدارند.
پی نوشت ها :
1. سوره بقره، آیه 207.
2. اقبال الاعمال، صفحه 592 و تفسیر نمونه، جلد 2، صفحه 78.
3. کافى، جلد 1، صفحه 503.
4. اقبال، صفحه 599.
5. زاد المعاد، صفحه 412.
6. اقبال، صفحه 599 و کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 7 (حوادث سال اوّل هجرت).
7. مصباح المتهجّد، صفحه 791.
8. اقبال، صفحه 601 (سیّد بن طاووس، در همین کتاب از شیخ مفید، استحباب روزه در این روز را به خاطر هلاکت یزید نقل کرده است).
9. تتمة المنتهى، صفحه 64.
10. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.
11. اقبال، صفحه 601.
12. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.
13. بحارالانوار، جلد 47، صفحه 1، حدیث 2.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 10:46:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[شنبه 1394-09-21] [ 02:31:00 ق.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[جمعه 1394-09-20] [ 11:01:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ب.ظ ]




 

میراب آب
عشاق چون به درگه معشوق رو کنند
از آب دیدگان ، تن خود شستشو کنند
اول قدم ز جان و سرخویش بگذرند
وز خون دل تهیه غسل و وضو کنند
از تیغ دوست بر تنشان زخمی ار رسد
آن زخم را ز سوزن مژگان رفو کنند
هر تیر آبدار که آید زشست دوست
آن تیر را بسینه سوزان فرو کنند
قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق
در روز حشر رتبه ى او آرزو کنند
عباس نامدار که شاهان روزگار
از خاک کوی او طلب آبرو کنند
میراب آب بود ، لب تشنه جان سپرد
میخواست آب کوثرش اندر گلو کنند
بی دست رفت داد خدا دست خود به وی
آنان که منکرند بگو روبرو کنند
گر دست او نه دست خدائیست پس چرا
باب الحوائج اش همه جا گفتگو کنند
درگاه او چو قبله ارباب حاجت است
از شاه تاگدا همه روسوی او کنند

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 10:35:00 ب.ظ ]




پیامبر اکرم(ص) پس از بیست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیب­های فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر یازدهم هجرت[1] پس از چهارده روز بیماری[2] و کسالت، رحلت فرمودند و در هجرۀ مسکونی خویش در جوار مسجدی که تأسیس کرده بود، به خاک سپرده شد.
آخرین روزهای وفات پیامبر(ص)
پیامبر(ص) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی(ع) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی(ع) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می­کرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»[3]
پس به علی(ع) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»[4] در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعده­ای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»[5]
پیامبر(ص) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیش­گیری از بدعتها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعله­ور شده و فتنه­ها مانند پاره­های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»[6]
پیامبر(ص) پس از این هشدار به منزل “ام­سلمه” رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.[7]
سپس پیامبر(ص) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش “اسامه” بروید؟ چرا نرفتید؟»
ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمی­توانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.[8]
رسول خدا(ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان فرمود: این چه سخنی است که درباره­ی فرماندهی “اسامه” می­شنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن می­زدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است. رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب می­فرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.[9]
پیامبر(ص) فرمود:
«نفذ و اجیش اسامه»
«وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.»[10]
سپس پیامبر(ص) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان می­گریستند. لحظاتی بعد پیامبر(ص) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند. که عمر گفت: بیماری بر پیامبر(ص) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان می­گوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است.[11] حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا(ص) از اختلاف و سخنان جسارت­آمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید».[12]
وصیت پیامبر(ص) در لحظات پایانی
پیامبر(ص) در حضور جمع، رو به حضرت علی(ع) کرد و به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی(ع) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی(ع) را ندید. به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر گفتند و آو آمد و باز پیامبر(ص) جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولی پیامبر(ص) فرمود: «برادرم و صاحبم بیاید» “ام­سلمه” فرمود: «علی(ع) را می­طلبد، به او بگوئید بیاید».[13] علی(ع) آمد و مدتی با هم به طور خصوصی و در گوشی صحبت کردند. وقتی از علی(ع) پرسیدند، پیامبر(ص) چه گفت؟
در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.[14]
پیامبر(ص) در همان حال چند مرتبه فرمود:
«ما ظن محمد بالله لو لقی الله و هذه عذره عنده»
در روزهای آخر از “بلال” خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند، خطبه­یی خواند، بعد از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند. هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر(ص) تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام “عکاشه” برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر(ص)، شلاقی آماده کردند؛ ولی همین که خواست قصاص کند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر(ص) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.[15]
سپس به علی(ع) دستور داد، آن پولها را که نزد یکی از زنان بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.[16]

فاطمه(س) و لحظۀ وداع با پدر
در لحظات آخر عمر پیامبر(ص)، فاطمه(س) بسیار گریان بود. پیامبر(ص) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه(س) گریه­اش شدت یافت. آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد. ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر(ص) فرمودند:
«در همین درد می­میرم» و در باب شادی و تبسم­اش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت(ع) من هستی که به من ملحق می­شود» و این بود که من تبسم کردم.[17]
در لحظات واپسین عمر پیامبر(ص) سرش در دامان امیرالمؤمنین(ع) قرار داشت.[18]
کفن و دفن پیامبر(ص)
هنگامه فوت پیامبر(ص) خلیفه­ی دوم، بنابر عللی در بیرون خانه فریاد می­زد که پیامبر(ص) فوت نکرده و بسان حضرت عیسی(ع) پیش خدای خود رفته، در این میان یک نفر از اصحاب پیامبر(ص) این آیه را خواند:
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الارسل أفإن مات أو قتل …»[19]
علی(ع) جسد مطهر پیامبر(ص) را غسل داد و کفن کرد؛ چون پیامبر(ص) سفارش کرده بود که نزدیکترین کس مرا غسل خواهد داد[20] و این شخص جز علی کسی نیست. سپس چهره آن حضرت را گشود در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود. فرمود: «پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا(ص) با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها قطع گردید… اگر ما را به صبر و شکیبایی امر نمی­کردید، آنقدر گریه می­کردم که سرچشمه اشک را می­خشکانید».[21]
سپس در قبری که توسط “ابوعبیده جراح” و “زید بن سهل” آماده شده بود و در همان حجره­ای که وفات یافته بود، در خانه­ی خودش به خاک سپرده شد.[22]

——————————————————————————–

[1]. شیخ مفید، الارشاد، بیروت، موسسه اعلمی، 1399ه.ق ص 97. در تاریخ وفات پیامبر اکرم احتمال زیادی بیان شده است و این بنابر قول مشهور علمای شیعه است. و ابن هشام؛ السیرة‌النبویة، مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا، ج2، ص658 و ابن سعد؛ الطبقات‌الکبری، محمد بن صامل السلمی، الطائف، مکتبة‌الصدیق، 1414، الأولی، ج2، ص 521.
[2] . ابن واضح، تاریخ یعقوبی، نجف، المکتبه الحدریته، 1384 ه.ق، ج 2، ص 178.
[3] . شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ص 97 و ابن سعد، الطبقات، ج 2، ص 214.
[4] . همان، ج 2، ص 214 .
[5] . همان، ج 2، ص 214 .
[6] ـ ابن هشام، السیرة النبویة، پیشین، ج 2، ص 654 و ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 216.
[7] ـ شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ص 97.
[8] ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 334، صحیح مسلم، ج 2، ص 325.
[9] . ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 190.
[10] ـ الشهرستانی، عبدالکریم؛ ملل و نحل، ترجمه و تصحیح سید محمد رضا جلالینائینی، چاپ سوم، 1360، ج 1، ص 23 و طبری، محمد بن ‌جریر؛ تاریخ‌الأمم ‌و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1352، ج 3، ص 429.
[11] . ابن حبل، احمد؛ مسند احمد، دارصار، بیروت، ج1، ص 355.
[12] . ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 244.
[13] ـ طبری، محمدبن‌جریر، پیشین، ج 2، ص 439.
[14] ـ شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ص 99.
[15] .التذکرة الحمدونیه، تصحیح احسان عباس، ج 9، صص 153و 154.
[16] ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 238.
[17] ـ همان، ص 247.
[18] ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین،ج 2، ص 236 و نهج البلاغه صبحی صالح، خطبۀ 197.
[19] . ابن هشام، السیرة النبویة، پیشین، ج 2، ص656.
[20] . ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین،ج 2، ص 57.
[21] . نهج البلاغه صبحی صالح، خطبۀ 23، ص 355.
[22] . ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 281.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 10:29:00 ب.ظ ]




شرح شهادت امام رضا (ع) در منابع اسلامي
در روايتي از اباصلت آمده است: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور كرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.»
درباره نحوه شهادت امام رضا (ع)، بيشتر عالمان شيعه و همچنين تعداد زيادي از علماي اهل سنت، قائل هستند كه آن حضرت مسموم و شهيد شده است. البته درباره عامل شهادت امام هشتم، اختلاف‌نظرهايي وجود دارد؛ اما قول مشهور اين است كه آن حضرت، توسط «مأمون» خليفه عباسي مسموم و به شهادت رسيد.
برخي از علماي اهل سنت بر اين نظرند كه مأمون، امام رضا (ع) را مسموم نكرده است و براي اين گفته خود دلائلي هم ذكر مي‌كنند. از جمله آن دلائل اين است كه مأمون دختر خود را به همسري امام جواد (ع) درآورد. مأمون به برتري امام رضا (ع) در برابر علما استدلال مي‌كرد. بعد از درگذشت امام رضا (ع) مأمون بسيار ناراحت و غمگين بود و…
در ادامه خواهيم گفت كه به هيچ يك از دلائل در اين رابطه نمي‌توان استناد كرد.
همچنين عده‌اي از علماي اهل سنت نيز بر اين باورند كه امام رضا (ع) مسموم شده است و عامل جنايت، عباسيان اما شخصي غير از مأمون، بوده است. براي مثال؛ ابن‌جوزي مي‌گويد: «وقتي عباسيان ديدند خلافت از دست آنها خارج شد (به واسطه ولايت‌عهدي) و به دست علويان افتاد، امام رضا (ع) را مسموم كردند.» اين قول نيز چندان صحيح به نظر نمي‌رسد؛ زيرا «بيشتر مورخان و راويان اجماع دارند كه مأمون سم را به امام (ع) داده نه غير او.»
همچنين روايات مستندي از امام رضا (ع) وارد شده است كه در آن، حضرت شهادت خود را پيش‌گويي كرده و عامل اين جنايت را مأمون دانسته است. امام رضا (ع) به هرثمة بن اعين مي‌گويد: «موقع مرگ من فرا رسيده است. اين طاغي (مأمون) تصميم گرفته مرا مسموم كند…»
عده‌اي از پژوهشگران معتقدند كه شورش عباسيان در بغداد و تصميم مأمون براي حضور در اين شهر، سبب شد تا اطرافيان اين خليفه به وي هشدار دهند كه در نبود وي و حضور وليعهد ـ كه منظور امام رضا (ع) بود ـ كار حكومت به مشكل برخواهد خورد و به همين دليل، مأمون، امام رضا (ع) را به شهادت رساند.
به نظر مي‌رسد انگيزه اصلي مأمون در به شهادت رساندن امام رضا (ع) همين مطلبي باشد كه ذكر شد. چرا كه قيام عباسيان در بغداد جز به خاطر ترس از روي كار آمدن علويان نبوده است.
طبري مي‌نويسد: «مأمون نامه‌اي به بني‌عباس در بغداد نوشت و مرگ علي بن موسي (ع) را به آنان اعلام كرد و از آنان خواست كه به اطاعت او درآيند؛ زيرا دشمني آنان با او جز با بيعت وي با علي بن موسي (ع) نبوده است.»
از ديگر موجباتي كه مورخان در قتل امام رضا (ع) ذكر كرده‌اند، كينه‌اي مي‌دانند كه مأمون از امام رضا (ع) به دل گرفته بود. طبرسي مي‌نويسد: «علتي كه موجب شد مأمون، امام رضا (ع) را به شهادت برساند، اين بود كه آن حضرت بي‌محابا (و بدون ترس) حق را در برابر مأمون اعلام مي‌كرد. در بيشتر موارد در مقابل او قرار مي‌گرفت كه موجب عصبانيت و كينه او مي شد…»
همانگونه كه بيان شد، از نظر روايات شيعي، شكي نيست كه مأمون، حضرت رضا (ع) را مسموم كرد. اما اينكه كيفيت اين عمل چگونه بوده است، چند نوع روايت وجود دارد كه به آنها اشاره مي‌كنيم.
روايتي را شيخ مفيد از عبدالله بن بشير نقل كرده كه عبدالله گفت: «مأمون به من دستور داد كه ناخن‌هاي خود را بلند كنم … سپس مرا خواست و چيزي به من داد كه شبيه تمر هندي بود و به من گفت: اين را به همه دو دست خود بمال … سپس نزد امام رضا (ع) رفت و به من دستور داد كه انار براي ما بياور. من اناري چند حاضر كردم و مأمون گفت: با دست خود آن را بفشار.
من فشردم و مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت خورانيد و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از خوردن آن آب انار، دو روز بيشتر زنده نماند.»
روايت ديگري را شيخ مفيد از محمد بن جهم ذكر كرده كه مي گويد: «حضرت رضا (ع) انگور دوست مي‌داشت. پس قدري انگور براي حضرت تهيه كردند. در حبه‌هاي آن به مدت چند روز سوزن‌هاي زهرآلود زدند. سپس آن سوزن‌ها را كشيده و نزد آن بزرگوار آوردند … آن حضرت از آن انگورهاي زهرآلود بخورد و سبب شهادت ايشان شد.»
روايتي از اباصلت هروي نيز نقل شده كه مي گويد: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور كرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.»
بنابراين، ادله‌اي كه اهل سنت ذكر كرده‌اند كه مأمون امام رضا (ع) را به شهادت نرسانده بي‌اساس است؛ چرا كه مأمون فردي بود كه به خاطر حكومت، برادرش امين را به قتل رساند و محبوبيت امام رضا (ع) در نزد او از برادرش بيشتر نبود. و گريه ظاهري او بعد از مرگ امام (ع) به جهت منحرف كردن اذهان علويان و طرفداران امام رضا (ع) بوده است.
بعد از شهادت امام رضا (ع) شيعيان، بدن شريف آن حضرت را در خراسان تشييع كردند. اين تشييع جنازه به حدي پر شور بود كه تا آن زمان مثل آن ديده نشده بود. همه طبقات در تشييع جنازه امام حاضر شدند. آن امام همام، در سال 203 قمري در شهر طوس به خاك سپرده شد و بارگاه عظيمش امروز ميزبان صدها هزار عزادار است، در حالي كه هيچ نشاني از خلافت پهناور مأمون وجود ندارد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 10:26:00 ب.ظ ]




شرح چگونگي شهادت، تشييع و دفن پيكر مطهر امام حسن مجتبي (ع)
بنا به قول‌هاي معتبر، ‌امام حسن(ع) روز بيست و هشتم ماه صفر سال 49 هجري در سن 47 سالگي به خاطر خوردن زهر و مسموميت ناشي از آن به شهادت رسيد و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.
«شيخ كليني» از دانشمندان بزرگ شيعي كه كتاب‌هايي در باب معرفي امامان دوازده‎گانه شيعه دارد، از «ابوبكر حضرمي» نقل مي‌كند كه؛ «جعده» دختر «اشعث‎بن قيس كندي»، امام حسن(ع) را با زهر مسموم كرد. و نيز يكي از كنيزان آن حضرت را زهر داد و مسموم كرد، زهر را برگردانيد، ولي آن زهر در درون جان امام حسن(ع) جاي گرفت و مجروح كرد و آن حضرت بر اثر آن، شهيد شد.»
هنگامي كه امام حسن(ع) به شهادت رسيد، امام حسين(ع) او را غسل داد و كفن كرد و جنازه او را درون تابوت گذاشت و به محلي كه رسول خدا(ص) در آنجا بر جنازه‌ها نماز مي‌خواند، حركت داد، و بر جنازه نماز خواند. اما اين اقدام‌ها همراه با فشارهاي افراد منسوب به بني‌اميه بود، به نحوي كه آنها اجازه ندادند تا امام حسن(ع) در خانه حضرت رسول(ص) دفن شود و جسم پاك او را در قبرستان بقيع به خاك سپردند. اما اين كار نيز بدون حاشيه‌ها نبود و ايادي دنياطلب معاويه، با شقاوت و بي‌رحمي اقدام به تيرباران جسد فرزند رسول خدا(ص) كردند؛ در حالي‌كه خود را مسلمانان واقعي مي‌ناميدند.
با اين حال، تاريخ اسلام گواه است كه يكي از جنايات هولناك معاويه در طول حكومت خود، به شهادت رساندن امام حسن مجتبي(ع) بود و ردپاي اين جنايت هولناك در تاريخ، به طور آشكار ديده مي‌شود. جنايت به اين صورت شكل گرفت كه معاويه ضمن توطئه‌اي خائنانه و با بهره‌گيري از دختر «اشعث‎بن قيس» (همسر امام‌حسن) او را مسموم و به شهادت رسانيد. چهره ‌شيطاني و پيمان‌شكن، و دورويي و نفاق معاويه كه در طول حيات سياسي‎اش فراوان خود را نشان مي‌داد در ضمن اين جنايت نيز روشن‌تر از هميشه در معرض ديد همگان قرار گرفت.
تاريخ، اين مطلب را با قوت هرچه بيشتر به اثبات رسانده است. با اين حال افراد متعصبي چون «ابن‎خلدون» كه از آبشخور آلوده بني‌اميه سيراب مي‌شد، جريان را بي‌پايه و ضعيف قلمداد كرده مي‌نويسد: «آنچه درباره مسموم شدن حسن‎بن علي(ع) به وسيله معاويه نقل شده، روايتي است كه شيعه آن را ساخته و پرداخته است.» البته اين نظر خاص، ناشي از گرايشات خاص ديني «ابن‎خلدون» است كه او براي دفاع از چهره‌اي مرموز و نامطلوب همچون معاويه مفاد تاريخ اسلام را عوض كرده است
مظلوميت امام در جريان دفن آن حضرت بيشتر جلب توجه مي‌كند. هنگامي كه اهل بيت(ع) مي‌خواستند طبق وصيت آن حضرت، او را كنار قبر پيامبر(ص) دفن كنند، قداره‌داران بني‌اميه به مخالفت برخاستند. در اين ميان «مروان‎بن حكم» از ميان آشوب‌گران فرياد برآورد: «در حالي كه عثمان در دورترين نقطه بقيع به خاك سپرده شد، گمان مي‌كنيد كه اجازه مي‌دهم حسن‎بن علي(ع) در خانه رسول خدا(ص) دفن شود؟!» پيشتاز آشوب، سوار بر مركبي، ادعاي مالكيت خانه را از طريق ارث كرده و ممانعت خود را تا پاي جان از دفن امام در آرامگاه رسول خدا(ص) اعلان داشت.
حتي كار از اين بالاتر گرفت و در نهايت شقاوت و سبعيت، جنازه امام را تيرباران كردند، تا جايي كه كفن آلوده به خون شد و مشايعت‌كنندگان مجبور به تعويض كفن شدند. سرانجام پس از اين كشمكش‌ها، شهيد مظلوم را در بقيع به خاك سپردند.
در سوگ اين ريحانه رسول خدا(ص) طبق رواياتي كه رسيده، مردم مدينه ـ كه بيشتر آنها از فرزندان انصار بودند ـ به ماتم نشسته و بازارهاي مدينه را بستند. عمربن بشير همداني مي‌گويد: «از اسحاق پرسيدم: متي ذل الناس؟ چه موقع مردم ذليل شدند؟ پاسخ داد: حين مات الحسن و ادّعي زياد و قتل حجربن عدي؛ پس از شهادت امام حسن (ع) و استلحاق زياد و قتل حجربن عدي.»

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 10:22:00 ب.ظ ]




جملات طلایی از رهبر انقلاب درباره دانشجو

* بنده دلم می‌خواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتّی دانش‌آموزان مدارس، روی ریزترین پدیده‌های سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. ۱۳۷۲/۰۸/۱۲

* عزیزان من! رابطه با خدا را جدّی بگیرید. شما جوانید؛ به آن اهمیت بدهید، با خدا حرف بزنید، از خدا بخواهید. مناجات، نماز، نماز با حال و با توجّه، برای شما خیلی لازم است. مبادا اینها را به حاشیه برانید. ۱۳۷۷/۰۲/۲۲


* دانشگاه باید بتواند یک جنبش نرم‌افزاریِ همه‌جانبه و عمیق در اختیار این کشور و این ملت بگذارد تا کسانی که اهل کار و تلاش هستند، با پیشنهادها و با قالبها و نوآوریهای علمیِ خودی بتوانند بنای حقیقی یک جامعه آباد و عادلانه مبتنی بر تفکّرات و ارزشهای اسلامی را بالا ببرند. ۱۳۷۹/۱۲/۰۹


* برداشت و توقّع بنده و نظام اسلامی از جماعت دانشجو این است که فکر می‌کنیم دانشجو یک روشنفکر تمام عیارِ مسلمان است؛ متدیّن است. ۱۳۸۱/۰۹/۰۷


* من می‌خواهم غالب یا بیش از غالب بدنه دانشجویی کشور، مجموعه‌ای متعهّد و دارای احساس مسؤولیت نسبت به آرمانهای دانشجویی باشند. یکی از این آرمانها مسأله علم است؛ دومی عدالتخواهی است و آرمان سوم، آزاداندیشی و آزادیخواهی است. ۱۳۸۲/۰۸/۱۵


* در زمینه عدالتخواهی، می‌توانید قانون اساسی را مطالعه کنید و ببینید اگر ما بخواهیم عدالت اجتماعی را با همان مفهوم متعارفی که همه می‌فهمیم، تحقّق ببخشیم، باید از کدام دستگاهها چه توقّعهایی داشته باشیم. ۱۳۸۲/۰۸/۱۵


* نباید به‌طور دائم در عرصه‌ی تجربه و ترجمه - علم ترجمه‌ای، حتّی فکر ترجمه‌ای، ایده و مکتب و ایدئولوژی و اقتصاد و سیاست ترجمه‌ای - بمانیم؛ زیرا این ننگ است برای انسان که از خرد، سنجش، تحلیل و درک و فهم خود استفاده نکند ۱۳۲/۰۹/۲۶


* انتظار من از شما جوانها و اساتید این است. تولید علم کنید. به سراغ مرزهای دانش بروید. فکر کنید. کار کنید. با کار و تلاش می‌شود از مرزهایی که امروز دانش دارد، عبور کرد. ۱۳۸۳/۰۴/۱۷


* سیاست زدگی و سیاست بازی به هیچ وجه مورد تأیید نیست اما سیاست گری و برخوردار شدن از قدرت فهم و تحلیل سیاسی، نیاز مبرم دانشجویان و دانشگاههاست. ۱۳۸۵/۰۷/۲۵


* مظهر شهامت و سرعت عملِ ملت ایران دانشجویان بودند؛ آن هم دانشجویانی که پیرو خطّ امام بودند، نه دانشجوی وابسته به فلان حزب سیاسی یا فلان تشکیلات گوناگون و بی‌ایمان؛ نه، دانشجویی که خطِّ امام را قبول داشت و به آن مؤمن بود. ۱۳۸۶/۰۸/۰۹


* فرق شمای جوان و دانشجو و صادق و پاکیزه‌دل، با یک آدم سیاسی‌کار باید در همین باشد؛ حرفتان را صریح بزنید؛ آنچه را که میزنید، از دل بزنید؛ و اگر چنانچه معلوم شد که اشتباه است، سریع پس بگیرید؛ راحت. این، به نظر من یکی از بهترین شاخصه‌های دانشجوئی است. ۱۳۸۷/۰۷/۰۷


* جنبش دانشجوئی در کشور ما در تاریخِ ثبت شده و شناخته شده‌ی خود، همیشه ضد استکبار، ضد سلطه، ضد استبداد، ضد اختناق و بشدت عدالتخواه بوده است. ۱۳۸۷/۰۹/۲۴


* این برداشت من از جنبش دانشجوئی و نگاه من به جنبش دانشجوئی است: ضد استکباری، ضد فساد، ضد اشرافیگری، ضد حاکمیت تجمل‌گرایانه و زورگویانه، ضد گرایشهای انحرافی؛ اینها خصوصیات جنبش دانشجوئی است. ۱۳۸۷/۰۹/۲۴


* تشکل‌های دانشجوئی فرصتی هم برای دانشجو ایجاد میکند برای کار دسته‌جمعی. و من به کار دسته‌جمعی اعتقاد دارم و این را یک نیاز دانشجو میدانم؛ کسب مهارتهای گوناگون؛ مهارتهای سیاسی، اجتماعی. ۱۳۸۷/۰۹/۲۴


* از دانشگاه همیشه و در همه جا این انتظار هست که محل جوشش و اوج دو جریان حیاتی در کشور باشد: اول، جریان علم و تحقیق؛ دوم، جریان آرمان‌گرایی‌ها و آرمان‌خواهی‌ها و هدفگذاری‌های سیاسی و اجتماعی. ۱۳۸۷/۰۹/۲۴


* در جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید… افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل میکند، هم صحنه را درست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید؛ با جسم خود و جان خود صحنه را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آزماید. لذا اینها افسران جوانند؛ دانشجو نقشش این است. ۱۳۸۸/۰۶/۰۸


* در زمینه‌ی مسائل علمی باید دنبال قله بود؛ که این، توجه شما را به درس خواندن و خوب درس خواندن باید نتیجه بدهد. ۱۳۹۱/۰۵/۱۶


* سطح معرفت را بالا ببرید. با قرآن، با نوشتجات مرحوم شهید مطهری، با نوشتجات فضلای بزرگی که خوشبختانه امروز در حوزه‌های علمیه حضور دارند، آشنا شوید. ۱۳۹۱/۰۵/۱۶


* باید همت شما این باشد که در دنیا به وضعی برسیم که اگر کسی بخواهد به تازه‌های علمی دست پیدا کند، مجبور باشد زبان فارسی یاد بگیرد. ۱۳۹۱/۰۷/۲۲


* من همه‌ی دانشجویان را به «دانشجویی» به معنای واقعی کلمه - یعنی دنبال علم رفتن - و به فعالیتهای متناسب با دانشجوئی دعوت میکنم؛ چه فعالیتهای اجتماعی، چه فعالیتهای سیاسی.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-09-16] [ 02:57:00 ب.ظ ]





متن سخنان حجت الاسلام والمسلمين دکتر حسن روحاني به اين شرح است:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطاهرين و صحبه المنتجبين
روز بسيار پر افتخار دانشجو را به محضر همه دانشجويان عزيز سراسر ايران، اساتيد، فرهيختگان، تبريک و تهنيت عرض مي‌کنم و خوشحالم در دانشگاهي، 16 آذر امسال را حضور دارم که جزو اولين مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي در دولت يازدهم فعاليت مجدد اين دانشگاه پرافتخار بود.
16 آذر سرآغاز و نقطه عطف جنبش دانشجويي است. جنبش دانشجويي فراتر از بحث حزب و جناح و خط است. جنبش دانشجويي به معناي حضور همه دانشجويان در عرصه فرهنگ و سياست است در دهه 1330 حادثه 16 آذر درخشش خاصي داشت.
شريعت رضوي، قندچي، بزرگ‌نيا، دانشجويان به خون‌خفته‌اي که پرچم حرکت دانشجويي را به اهتزاز درآوردند. جنبش دانشجويي يک حرکت بهم پيوسته است. اين حرکت هم براي استقلال است و ضداستعمار است، هم براي آزادي است و ضد استبداد است و هم براي وطن‌خواهي و عشق به وطن است و هم براي انواع ظلم‌ستيزي‌هاست.
عده‌اي بودند و هنوز هستند که شايد جنبش دانشجويي را باور نکرده بودند و اگر هم مي‌ديدند از سر نفرت روي برمي‌تافتند اما امروز روزگاري نيست که کسي جنبش دانشجويي را منکر شود.
گرچه برخي مي‌خواهند جنبش دانشجويي را به فضاي خاصي منحصر کنند. حوادث اين جنبش ممکن است شأن نزول‌هايي داشته باشد، 16 آذر حوادثي دارد با شأن نزول خودش .در دهه 40 حوادثي دارد با شرايط خودش. اما اساس، جنبش دانشجويي يک حرکت مستمر است ،وجود دارد و خواهد بود. جنش دانشجويي يعني حرکت يک جامعه بزرگ دانشگاهي در دوراني مشخص، حزب ممکن است امتداد داشته باشد عده‌اي اعضاي يک حزبي باشند و تا آخر عمرشان عضو آن حزب باشند.
اما دانشجو بودن، به مفهوم عضويت در يک دانشگاه به عنوان کسي که دانش را مي‌آموزد، دوره‌ خاصي دارد، و يکي از دلايل زنده بودن حرکت دانشجويي محدوديت همين دوران است شما وقتي در دوران خاصي فعاليتي را شروع مي‌کنيد ، قدر آن دوران را بهتر مي‌دانيد، تا آن کسي که وارد آن صحنه‌اي شود که بداند براي آن پاياني نيست، جنبش دانشجويي علاوه بر اينکه از لحاظ حضور افراد دوران مشخصي دارد اما از لحاظ پيوستگي حرکت، حرکتي دائم است، همه دانشجويان، همان خط و همان راه را دنبال کرده‌اند. در نهضت اسلامي همه جا دانشگاه ،جزو پيشتازان حرکت بود.
از سال 42 دانشگاه در کنار روحانيت حضور داشت و فعال بود و همان زماني که بزرگاني از روحانيت به زندان رفتند، بزرگاني از دانشگاه مثل مهندس بازرگان آنها هم به زندان رفتند و همان دوراني که در حوزه‌هاي علميه و در مساجد و منابر، سخنان انقلابي و حرکت انقلابي توسط بزرگان روحانيت به رهبري امام (ره)ادامه يافت در دانشگاه هم امثال طالقاني‌ها، شريعتي‌ها، مطهري‌ها، بهشتي‌ها، مفتح‌ها اينها به صحنه آمدند، سخن گفتند و در برابر استبداد و حاميان خارجي آنها، استعمار و مزدوران داخلي آنها ايستادگي و مقاومت کردند. پس دانشجو و دانشگاه در نهضت اسلامي و انقلاب اسلامي و تثبيت انقلاب اسلامي و در دوران دفاع مقدس پيشتاز بوده است. آن همه اساتيد و دانشجوياني که به جبهه آمدند و شهيد و جانباز و آزاده و يا به عنوان ايثارگر خدمت و جهاد کردند و برگشتند و امروز نيز بار مسئوليت را براي بخشي از اداره کشور يا جامعه بر عهده دارند.
ما در شرايط خاصي قرار گرفته‌ايم در اين شرايط خاص دانشجو نيز بايد پيشتاز باشد، البته که من قبول دارم، دانشجو بايد منتقد، ديده‌بان و ناظر باشد و نظارت کند.
اگر دانشجو را نگذاشتند جايي انتقاد کند لااقل نسبت به دولت انتقاد کند. بنابراين چون به اين دليل گفتم که فعلا ديوار دولت از همه ديوارها کوتاه‌تر است و هر کس به مناسبتي از گوجه فرنگي و تا انرژي هسته‌اي نقدش را نسبت به دولت روا مي‌دارد.
البته دولت به انتقاد دلسوزانه و شرافتمندانه افتخار مي‌کند ما بدون نقد نمي‌توانيم پيشرفت کنيم، انتقاد و پژوهش و دانش و علم، دو روي يک سکه هستند، همه به پرسش‌گري و نقد و پژوهش نياز داريم گرچه دانشجو وظيفه اصلي‌اش، دانش‌پژوهي و دانشجويي است
علم و دانش را فرا گرفتن، عالم و فرهيخته و نخبه شدن، اما اين تنها وظيفه يک دانشجو نيست، دانشجو به دانشگاه نمي‌آيد که از لحاظ علم و دانش پله‌هاي پيشرفت را طي کند، او مي‌خواهد از لحاظ فرهنگ، احساس مسئوليت و مشارکت اجتماعي داشته و نقادي قدرت کند.
دانشجو در پي حکمراني و تصرف ميز قدرت نيست، در پي عالم شدن است اما دانشجو به عنوان بهترين منتقد، پرنشاط از قدرت است و قدرت و حاکميت نقد مي‌خواهد. حاکميت، دولت و همه آنهايي که صاحبان قدرت در جامعه هستند، بايد به نقد افتخار کنند که بالاتر از پيامبر کسي نداريم و او در ميان اصحاب و يارانش نقد و اظهارنظر را آزاد گذاشته بود.
و مولاي ما اميرالمؤمنين نيز در دوران حکومتش از نقد نقادان استفاده مي‌کرد. دولت به سهم خودش از نقد استقبال مي‌کند و دانشجو علاوه بر مسأله دانش‌پژوهي و يادگيري علم و دانش و رسيدن به مرتبه کمال، بايد احساس مسئوليت کند.
دانشجو بايد بداند عضو اين جامعه است از محيط اجتماعي داخلي و خارجي تأثيرپذير است و قدرتي است که مي‌تواند تإثيرگذار در جامعه ،حکومت و در اداره کشور باشد.
مگر مي‌شود دانشجويي در دانشگاهي درس بخواند و فقط به فکر واحدهايي که گذرانده است و واحدهايي که بايد بگذراند و مدرکي که بايد بگيرد، باشد؟ مي‌شود دانشجويي در دانشگاه باشد و نسبت به مسايل مهم جامعه‌اش بي‌تفاوت باشد؟.
مي‌شود دانشجوي کشور ما نسبت به آينده وضع آب در کشور، وضع محيط زيست در کشور، وضع انرژي در کشور يا در بخش نرم‌افزاري وضع فرهنگ و آسيب‌پذيري اجتماعي در کشور بي‌تفاوت باشد؟ مگر شدني است؟ مگر مي‌شود در جامعه‌اي زندگي کنيم و نسبت به مسايلي که سرنوشت خودمان، خانواده‌، ملت و منطقه‌مان را تحت تإثير مي‌گذارد، بي‌تفاوت باشيم؟
نمي‌خواهم بگويم دانشگاه خانه احزاب است. حزب کار ديگري مي‌کند، ممکن است عده‌اي از دانشجويان شاخه دانشجويي يک حزبي باشند آن بحث ديگري است. اما اساساً دانشگاه و دانشجو در کليت خودش، دنبال کار حزبي نيست و دانشگاه خانه احزاب نيست، اما در عين حال دانشگاه جايي است که دانشجو بايد بفهمد در دانشگاه چه مي‌گذرد. بايد صاحب نظر باشد. بايد داراي انجمن‌هاي علمي و فرهنگي باشد، بايد نسبت به مسايل داخلي و خارجي خودش بتواند به خوبي بفهمد و بتواند نقد و اظهار نظر کند.
کار بزرگي در انقلاب اسلامي ما رخ داده هيچ‌کس نمي‌تواند بازگشت به گذشته بکند، در انقلاب اسلامي ما حاکميت ملي به عنوان يک ارزش بزرگ انقلابي و ملي است.
در انقلاب اسلامي ما مردم‌سالاري به عنوان يک اصل بزرگ و حقوق اساسي است. در کشور ما صندوق رأي به عنوان مبناي مشروعيت سياسي و حقوقي است. ما نمي‌توانيم اين حقوق اساسي را کنار بگذاريم، بايد از اين حقوق اساسي‌مان حراست ، صيانت و نگهداري کنيم.
ديگر در دنيايي نيستيم که بگوييم ديگر کاري به مردم نداريم. افکار عمومي به ما ربطي ندارد. قضاوت عمومي به ما ارتباط ندارد. اگر من مي‌خواهم مسئوليت را تعيين کنم نسبت به دانشگاه به نظر دانشگاه چه کار دارم، وزيري را برمي‌گزينم با صاحبان نفوذ هم سروسري خواهم داشت و رأي اعتمادي مي‌گيرم و او هم بر سر قدرت مي‌نشيند. مبناي اين دولت اين چنين نيست.
مبناي اين دولت از روز اول اين بود که در همه امور تخصصي با صاحبان آن امر در مشورت باشيم من بسيار خوشحالم در اين رفت و آمدها و رأي اعتمادها يک نظرسنجي بسيار خوبي در دانشگاه‌ها صورت گرفت و آن نظرسنجي تأييد کرد راه دولت يازدهم در دانشگاه‌ها مورد تأييد اساتيد و دانشجويان است.
دولت نسبت به دانشگاه‌ها خط و راهي که داشته است يکي است و از آن راه بازگشت نخواهد کرد. وزير علوم جديد هم ادامه دهنده راه و مسير عزيزان پيشين خود در دولت يازدهم خواهد بود.
همان راهي که بنا بود ميلي منفرد طي کند و نگذاشتند. بنا بود دکتر توفيقي ادامه دهد و نگذاشتند، دکتر فرجي دانا برعهده گرفت، ادامه راه براي دکتر فرجي دانا ممکن نشد، همان راه را دکتر نجفي ادامه داد و همان راه را قرار بود دکتر نيلي احمدآبادي ادامه دهد، و همان راه را قرار بود دکتر دانش آشتياني ادامه دهد و امروز دکتر فرهادي همان راه را ادامه خواهد داد.
بنابراين راه و مسير ما هماني است که از روز اول وعده داده‌ايم، وعده ما با شما شکستني نيست. ما امروز در راهي هستيم که بايد به هم کمک کنيم ما براي حل معضلات داخلي و براي حل معضلات خارجي بايد دست به دست هم بدهيم، اگر مسايلي در داخل کشور داريم چه کسي بايد حل و اعلام نظر کند. البته در بخش اقتصاد اساتيد دانشگاه چه از طريق بيان حضوري، نامه و ايميل در تورم و رکود نظرات خودشان را به دولت و مسئولين اعلام کردند و اعلام مي‌کنند. از همه آنها تشکر مي‌کنم. دلم مي‌خواهد دانشگاه‌ها بيش از آنچه که تا امروز فعال بودند براي حل معضلات کشور، فعال شوند و اعلام نظر بکنند و نقد دلسوزانه داشته باشند و راه‌حل به ما ارايه بکنند، البته صبح در مجلس شوراي اسلامي در نطق تقديم بودجه سال 94 بر اين نکته تأکيد کردم که وقتي پارسال بودجه را تقديم مي‌کردم و در مجلس اعلام کردم در پايان سال تورم ما به 35 درصد خواهد رسيد و در سال بعد به دنبال تورم 25 درصدي بوديم، برخي توسط نامه و يا حضوري آمدند و به من نقد کردند که چرا قول دادي؟ شدني نيست و امکان ندارد در عرض چند ماه به 35 و در سال بعد به 25 برسانيم.
اما به همت کارشناسان، به کمک مردم و اعتقاد مردم به دولت - بزرگترين سرمايه اي که دولت دارد اعتماد مردم به دولت است - و اعتماد شما جوانان، دانشجويان و دانشگاه‌ها، سرمايه ما اعتماد شماست بر مبناي آن اعتماد است که وقتي مي‌گوييم تورم 35 درصد انتظارات تورمي هم بر همان مبنا شکل مي‌گيرد بر همان اعتماد است که وقتي مي‌گوييم تورم را در سال 94 به 25 درصد مي‌رسانيم بر همان مبنا انتظارات تورمي شکل مي‌گيرد خوشبختانه پارسال توانستيم به وعده خود عمل کنيم و به 35 درصد رسانديم حتي کمتر، و امسال هم در همين زمان کنوني از هدفي که براي پايان سال اعلام کرده وگفته بوديم 25 درصد به مراتب جلوتر هستيم و امروز تورم ما بين 17 و 18 درصد است.
عزيزان از هواي تهران و کلان شهرها نقد کردند و نقدشان درست است. به وزيران مي‌گويم که کل نقدها و مطالبات را بررسي کنيد و نتيجه‌اش را به من بگوييد که هر چه شدني است ما انجام دهيم.
ما در همه اين زمينه‌ها قدم‌هاي بلندي را برداشته‌ايم با همت و کمک شما در سياست خارجي هم همچنين امروز جايگاه ايران در افکار عمومي دنيا و در ميان سياستمداران با چند سال پيش زمين تا آسمان متفاوت است.
مردم سراسر جهان به فضا و امنيت ايران اعتماد کردند و شما مي‌بينيد که هتل‌هاي ما که در سال 91 همه‌اش خالي بود و در 92 رونق پيدا کرده بود و در 93 هيچ هتل قابل ذکري در سراسر کشور مخصوصا در مناطق گردشگري خالي نيست…
اين اشتياق به آمدن به کشور است صدها و هزاران شرکت امروز منتظر آينده‌اي هستند که بيايند در ايران و کشور را از لحاظ سرمايه‌گذاري و سرمايه‌هاي مورد نظر تأمين کنند. يک اقليتي ما داريم که از اين وضع خيلي خوشحال نيستند آنها هم از منافع زودگذرشان بگذرند.
سياست خارجي ما هر چه موفق‌ باشد به نفع اين مردم، کشور و ثبات کشور است آنهايي که امروز مسئوليت سياست خارجي را بر دوش دارند از رييس دولت گرفته تا وزير امور خارجه تا همه کارشناسان افرادي انقلابي و چهره‌هايي هستند که سوابقشان در انقلاب و برخي از آنها مربوط به روزهاي اول انقلاب است . يک عده تازه دوران رسيده که ما البته به آنها هم احترام مي‌گذاريم ،نمي‌خواهد نسبت به آينده و ارزش‌هاي انقلاب و اسلام دل‌نگران باشند.
ما همه بايد در ارزش‌ها، اجماع نظر و نظر مشترک پيدا کنيم امروز دنيا باور دارد که مذاکرات ما يک مذاکرات جدي و منطقي و رو به جلو است هيچ‌کس ترديد ندارد. امروز دنيا قبول دارد که جمهوري اسلامي ايران مسلح به سلاح منطق و عقلانيت است امروز همه قبول دارند که جمهوري اسلامي ايران ضد خشونت و افراطي‌گري است و اگر نبود چطور اعلام جمهوري اسلامي ايران براي جهان عاري از خشونت و افراطي‌گري در مجمع عمومي سازمان ملل متحد با اتفاق آرا و مخالفت فقط 3-2 کشور به تصويب جهاني مي‌رسد؟
اين دولت به قولي که به مردم در همه زمينه‌ها داده پايبند است و هر کجا که منافع ملي و مصالح ملي، امنيت ملي و حقوق ملت ما در پيش باشد و بدانيم راهي که مي‌رويم براي احقاق حقوق ملت و منافع ملي است نه از انتقادي مي‌ترسيم و نه از تخريب مي‌ترسيم و نه از فرياد و سر و صدايي باک داريم.
راهي که ما گفته‌ايم ما همانيم و همان خواهيم بود. منتها براي اينکه ما بتوانيم به پيروزي و به اهدافمان برسيم که اهداف دولت و دانشگاه يکي است و اهداف جامعه و دانشگاه يکي است، نياز به همفکري و همراهي داريم بايد دست به دست هم بدهيم و من خواهش مي‌کنم از دولت نقد کنيد و از دولت در جايي که تشخيص مي‌دهيد راه دولت درست است حمايت کنيد بدون حمايت شما و بدون نقد شما ما نمي‌توانيم به نقطه هدف و مقصد نهايي دست پيدا کنيم.
يکبار ديگر روز پر افتخار دانشجو را به همه شما تبريک مي‌گويم از تلاش آقاي دکتر هاشمي و فرهادي براي ادامه راهي که جزو مطالبات مردم است تشکر و سپاسگزاري و قدرداني مي‌کنم.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:48:00 ب.ظ ]




فرا رسیدن روز دانشجو بر مجاهدان سنگرهای دانش و بینش

دانشجویان باایمان و حقیقت جوی ایران اسلامی گرامی باد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:45:00 ب.ظ ]





موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:27:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:27:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:27:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:27:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:27:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-09-15] [ 11:07:00 ب.ظ ]




به وسیله مهدی از (قاتلان) حسین انتقام گرفته می شود
همه اهل بیت به اقامه عزا برای سیدالشهداء تاکید داشته‌اند، اما رابطه معنایی که بین صاحب الزمان (عج) و قیام عاشورا است بسیار عمیق و بنیادین است؛ تا آن جا که خود امام حسین (ع) در روز عاشورا از حضرت مهدی و انتقام‌گیری ایشان سخن به میان آوردند و خداوند در آن هنگام وجود مقدسش در زیر دشنه هایی که در آهنگری سقیفه ساخته شده بودند اربا اربا (تکه تکه) می شد نور حضرت مهدی علیه السلام را به ملائکه نشان داد و فرمود ینتقم بهذا من هذا ،- به وسیله مهدی از حسین انتقام می گیرم-. تنیدگی و ارتباطی تنگاتنگ بین قیام عاشورا و قیام حضرت مهدی(عج) است.
با توجه به محتوای دعای ندبه که در صبح روز جمعه و اعیاد خواندن آن مستحب است می توان درد و اندوه امام زمان (ع) را نسبت به امام حسین(ع) دریافت. در فرازی از دعای ندبه آمده است: «این الحسن؟ این الحسین؟ این ابناء الحسین؟»

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-09-04] [ 11:44:00 ب.ظ ]




شعرعاشوراومهدویت
بی‌فایده ست روضه و ماتم بدون تو
بی‌فایده ست اشک دمادم، بدون تو
ای منتقم، جان عمو جان تان بیا
بی‌فایده ست ماه محرم، بدون تو
چنگی به دل نمی‌زند آقای غصه‌دار
بیرق، علم، سیاهی و پرچم، بدون تو
در حیرتم چگونه، حسین زمانه‌ام
روی کتیبه سر بگذارم، بدون تو؟
ماه محرم آمده است محتشم بخوان
“باز این چه شورش است…” در عالم، بدون تو
مزه نمی‌دهد که دو ماه عزا شوم
سینه زن حسینیه‌ی غم، بدون تو
دارم زفرط غصه و غم آب می‌شوم
در پای روضه‌های “مُقرَّم"، بدون

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:42:00 ب.ظ ]




محرم، ماه آزادگی
محرّم ماه آگاهی، ماه شکوفایی، ماه سوگواری و ماه عشق است. محرّم ماه آزادی و رهایی، ماه رشد و بالندگی، ماه جوشیدن و اندیشیدن، و ماه فانی شدن و به ابدیت پیوستن است. محرّم مدرسه عشقی است که باید درآن درس آموخت. محرابی است که باید در آن به نماز عشق ایستاد و نردبانی است که باید از آن بالا رفت تا به لقای حق شتافت.
هرروز عاشورا و هر سرزمین کربلاست
عاشورا سالروز عروج خونین سبک بالان عاشقی است که با شهادت خویش حماسه جاودانه و با شکوهی در تاریخ آفریدند. عاشورا چشمه نوری است که سیاهی ها و تاریکی ها را از جان می شوید و زلالی و پاکی را سخاوتمندانه به آن هدیه می کند. فریاد سرخی که از خاک تفتیده کربلا برخاست، طنین بیدارباشی بود که تمامی اعصار و قرون را درنوردید و با رنج مظلومان تاریخ آمیخته شد و به ابدیت پیوند خورد. نه کربلا به یک سرزمین محدود می شود و نه عاشورا در غروب یک روز پایان می یابد.
محراب مشتاقان
کربلا صحنه نمایش رویارویی حق و باطل و حماسه پرشکوه جانبازی و شهادت طلبی است. کربلا نمایش رویارویی دو جبهه است که یکی در قامت استوار حسین علیه السلام تجلّی می یابد و دیگری در وجود یزید نمود می یابد. نبض زمین در کربلا می تپد و کل کاینات در کربلا خلاصه می شود. کربلا محراب عبادت دل باختگان است. کربلا سکویی است که کربلاییان و عاشوراییان را از خاک تا افلاک و از زمین تا عرش برین پرواز می دهد. کربلا مدرسه ای است که درس چگونه ماندن و چگونه رفتن را به ما می آموزد و پایداری و پاسداری را یاد می دهد.
حماسه جاوید
نهضت عاشورا حقیقتی را آشکار کرد که در هجوم ابرهای فتنه و تحریف گم شده بود. عاشورا نمایش پرشکوه عشق است که با ایثار و از خودگذشتگی حسین علیه السلام و یاران فداکار آن حضرت در صحنه کربلا خلق می شود.
حماسه کربلا حقیقتی را در کهکشان عشق و خون به تصویر کشید تا دیگر کسی برای چشم پوشیدن از آفتاب حقیقت، بهانه ای نیاد. کربلا صحنه وقوع حماسه جاویدی است که وجدان انسان های آگاه، صلابت آسمانی اش را ستایش می کند و در برابر قداست و عظمت آن سر تعظیم فرود می آورد. نام آنانی که در معراج کربلا تن به خاک سپردند و به افلاک پر کشیدند، بعد از گذر قرن ها هم چنان بر تارک تاریخ می درخشد.
حسین، آموزگار تقوا
تقوا دژی استوار است که آدمی را در برابر خطا و گناه و پلیدی و زشتی حفاظت می کند و حسین علیه السلام بهترین آموزگاری بود که عملاً آموخت تقوا، گوشه نشینی و عزلت و دوری از جامعه نیست؛ بلکه موهبتی است که با بصیرت، دانایی و ستیز دائم با هواهای نفسانی و مفاسد اجتماعی به دست می آید. حسین علیه السلام مظهر تقوای الهی و نمونه اعلای وارستگی و پارسایی است وباید تقوای حقیقی را در مکتب حسینی بیاموزیم و آموزه های عاشورا را الگوی رفتارمان قرار دهیم.
آغازی دیگر
عاشورا برای ما تنها یک حادثه نیست؛ بلکه نوعی فرهنگ و تاریخ آغازی دیگر است. حادثه عاشورا هرچند در زمانی بسیار کوتاه تحقق یافت و بیش از نیم روز دوام نیافت، امّا عمق حادثه چنان روایت تلخی را به تصویر می کشد که توجّه همه عالم را به خود معطوف می سازد و چنان شور و حرکتی می آفریند که همه قیام های حق طلبانه و آزادی خواهانه از سرچشمه اش آب می خورد و بر محور آن می چرخد. این وظیفه ماست که فرهنگ عاشورا و پیام کربلا را خوب بشناسیم و سرمشق زندگی خود قرار دهیم.
آزادگی
از مهم ترین پیام های عاشورا، حفظ آزادگی و شرافت انسانی است؛ زیرا انسان تا اسیر نادانی و گم راهی باشد و دل بستگی به دنیا پرده های سیاه بر چشم و دل او افکند، هرگز مسیر تکامل را نخواهد پیمود و به هدف های متعالی و انسانی نخواهد رسید. در آن روزگار که وابستگی های دنیوی و دل بستگی های مادّی، مردم را از یاد خدا غافل ساخته و دام های فریبنده آنها را به پستی کشانده و سراب مقام و ریاست، شکوه حضور پروردگار را در دل هایشان به فراموشی سپرده بود، حسین علیه السلام بود که همگان را به آزادی و کمال انسانی فرا خواند و به زیبایی فهماند که خداوند انسان را آزاد آفریده و انسان باید از این آزادی پاسداری کند.
عدالت خواهی
حضرت امام حسین علیه السلام که خود مظهر انسانیّت و تجسم عدالت بود، پیوسته با بی عدالتی مبارزه می کرد و در آخر، جان مبارکش را در این راه نثار کرد. عدالت خواهی و ظلم ستیزی دو ویژگی برجسته قیام امام حسین علیه السلام است که برای هیمشه در صفحه تاریخ ماندگار می باشد و معیار تشخیص مبارزات و حرکت های حق از باطل در طول تاریخ خواهد بود.
فریاد بیداری
بندگیِ دنیا انسان را به پستی و تباهی می کشاند و وابستگی به آن آدمی را به خاک سیاه ضلالت و گم راهی می نشاند. فریب دنیاست که مردم را به ستمگری و شقاوت می کشاند و از فتنه دنیاست که به خواری تن می دهند و به بندگی غیر خدا روی می آورند و آیات روشن خدا را انکار می کنند. حسین علیه السلام از هر فرصتی بهره برد تا آن قوم ره گم کرده و از حقیقت برگشته را بیدار سازد و از فریب دنیا بر حذر دارد. آری فریاد بیداری حسین علیه السلام تا امروز در گوش تاریخ طنین انداز است.
حقیقت کمال
وقتی نور معرفت در زوایای تاریک دل آدمی بتابد، دیگر او جز در برابر خداوند سر تسلیم فرود نمی آورد و جلوه های ظاهری دنیا او را نمی فریبند و در همه حال تسلیم فرمان الهی و شکرگزار نعمت های او می شود. حسین علیه السلام در روز عاشورا خواست تا کمال حقیقی و حقیقت کمال را برای مردم بنمایاند و نشان دهد که راه سعادت و کمال تنها با خدامحوری پیموده می شود، و عظمت انسان تنها با تقوای الهی به دست می آید و رسیدن به کمالات معنوی با پرهیز از ننگ و ذلّت زندگی با ظالمان میسر می گردد و خوشبختی، در زندگی با عزّت و مرگ با سعادت معنا می شود.
شهادت، انتخابی وال
امام حسین علیه السلام می دانست که این نهضت، پیروزی نظامی ندارد و این حرکت جز به شهادت او سرانجام نمی یابد؛ امّا او بر اساس تکلیف و وظیفه شرعی قیام کرد و برای پیراستن چهره دین از ناروایی ها، حرکت خود را آغاز کرد تا با خون خود و یارانش، کژی ها را از جامعه اسلامی بزداید و فریاد بیداری را در جان خفته انسان ها طنین انداز کند.
سازش ناپذیری
قاطعیت و سازش ناپذیری حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام در مبارزه با فساد، انحراف و استبداد همواره الهام بخش انسان های آزاده در طول تاریخ بوده است. امام حسین علیه السلام با شجاعت تمام از دین و حقانیت خود دفاع کرد و هرگز خواری بیعت با یزید را نپذیرفت. او برای دفاع از دین و احیای ارزش های اسلامی، رنج ها و مصیبت ها را به جان خرید و تا مرز شهادت ایستادگی کرد.
اخلاص
حرکت و قیام شکوهمند امام حسین علیه السلام قیامی الهی بود که از منبع وحی سرچشمه می گرفت. تاریخ پرفراز و نشیب بشر، هرگز حماسه ای ناب تر و خالص تر از نهضت عاشورا سراغ ندارد. حضرت امام حسین علیه السلام والاترین نمونه اخلاص و پاک بازی است و یاران او از فداکارترین و باوفاترین انسان های روی زمین بودند. از این رو قیام و نهضت حسینی از خدایی ترین و با اخلاص ترین مبارزات حق طلبانه و بارزترین مظهر حق پرستی و عدالت خواهی است.
امر به معروف و نهی از منکر
نهضت امام حسین علیه السلام در کربلا برای این بود تا روح مسئولیت پذیری و حق خواهی را در جامعه زنده کند و بنیاد ظلم و استبداد را از جامعه بر کند و زنگارهای نیرنگ و فریب را از چهره دین اسلام بزداید و حقیقتِ پنهان شده در پشت پرده های ضخیم تحریف را برای مردم آشکار سازد و جان خفته جاهلان، گم راهان و فریب خوردگان را بیدار کند. ما در زیارت نامه آن حضرت شهادت می دهیم که «ای حسین، تو نماز را به پا داشتی و زکات پرداختی و امر به معروف و نهی از منکر فرمودی».

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:39:00 ب.ظ ]




حاج حسین خرازی
علمدار خمینی
ندبه امام زمان (عج) بر حسین (ع) یعنی عاشورا تمام نشده است
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شیعه را با دو عنصر مهم باید شناخت، خط سرخ کربلا و قیام مهدوی. در حقیقت روح ظلم ستیزی و شهادت طلبی شیعه با روح انتظاری ژرف و معنادار آمیخته است …
نگاه همه اهل بیت به امام حسین (ع) هرچند نگاهی واحد و منسجم است، اما هرکدام از امامان معصوم (ع) نسبت به عاشورا و سیدالشهداء بیانات و احادیثی منحصربه فرد دارند که با بررسی آن می توان به معارف عمیقی دست یافت در این میان رابطه مهدویت و عاشورا را می توان جزو مباحثی دانست که از گستردگی بیشتر و معنایی منحصر به فرد برخوردار است.

اهل بیت عصمت و طهارت به امام حسین (ع) و آثار وجودی آن حضرت توجه خاصی داشته اند؛ بررسی و تبیین عنایت خاص اهل بیت به اباعبدالله الحسین(ع) آشکارکننده معارف و حقایقی است که ما را به معارفی ژرف در حوزه مهدویت و عاشورا می‌رساند.
همواره کربلا در شیعه روح مقاومت و ظلم‌ستیزی را می‌دمد. معتقدان کربلا همیشه در آرزوی شهادت برای اهداف والای مذهب خود هستند.
عاشوراییان آرزومندان شهادت هستند؛ چرا که همواره زمزمه لب هایشان «یا لیتنا کنا معک» می‌باشد، اما عاشورا به اینجا ختم نمی‌شود. آرزوی شهادت منتهی غایت ایشان نیست. این روح ظلم ستیزی و این مرام جهاد و مبارزه افسار گسیخته نیست، جهت آن به سمت قیام موعود و غایت آن ریشه کنی ظلم، از همه جهان تحت ولایت باقیمانده خداست چنانچه انتهای آرزوی عاشوراییان یاری کردن منتقم کربلاست.
چرا که در کربلا تئوری سخیف سقیفه یعنی جدایی خلافت و امامت از خداوند عملی شد و نتیجه انتخاب شورایی خلیفه این بود که راس مقدس سبط پیامبر بر روی نیزه‌های اهل سقیفه شهر به شهر نور افشانی کرد.
در کربلا مشرکین بنیانی از ظلم ساختند و مهدی هادم ابنیه شرک و نفاق است
کربلا تجلی و ظهور اتَم و اَکمَلِ اساس و بنیان ظلم بود و قیام حضرت مهدی (عج) در هم شکننده شوکت ظالمان و طغیان‌گران می‌باشد. در کربلا کفار و مشرکینی که امام زمان خویش را نشناختند، بنایی از ظلم و شرک ساختند و قیام موعود شیعیان، منهدم کننده ابنیه شرک و نفاق است.
شیعه را باید با دو عنصر مهم شناخت، خط سرخ کربلا و قیام سبز مهدوی شیعه، روح ظلم ستیزی و شهادت طلبی‌اش آمیخته با روح انتظاری ژرف و معنادار است، هر گاه شیعه به کربلا نگاه می‌کند از سویدای قلبش «یالیتنا کنا معک» می‌گوید، چون به آینده تاریخ می‌نگرد ملتمسانه از خدای خویش می‌خواهد «فاخرجنی من قبری مؤتزرا کفنی شاهرا سیفی…»
تجلی معنای حقیقی «یالیتنا کنا معک» در آرزوی شهادت در رکاب منتقم آل محمد
شیعه همواره در آرزوی دو وصل می‌سوزد که هر دو منتهی به شهادت است آرزوی شهادت در رکاب حسین و آرزوی شهادت در رکاب منتقم حسین(ع). معجون عاشورا و مهدویت جامعه شیعه را سراسر حماسه کرده است. عاشوراییان همیشه پویا و غایت مندند.

اباعبدالله (ع) در کربلا قیامی عظیم را بنیان نهاد. او را به شهادت رساندند و آتش در خیمه های او انداختند به قصد اینکه از اهل بیت او کسی باقی نماند. هر چند با آتشی که در خیمه ها افروخته شد بسیاری از فرزندان خرد سال بنی هاشم شهید شدند و بازماندگان را به بدترین شکل به اسارت گرفتند.
سِرِّ مگویی که بعد کربلا فاش شد
کوته‌فکران گمان باطلشان این بود که کار حسین و حسینیان را یکسره کردند با وقاحتی هرچه تمامتر فریاد زدند:« لیت اشیاخی ببدر شهدو» از آنجا که شیطان را هم یارای رسیدن به رذالت ایشان نبود مکتوم خویش را آشکار کردند و در مستی پیروزیشان بر حسین و حسینیان زمان راز سر به مهری را آشکار کردند، همان رازی که در پشت پرده سقیفه بود همان سِرِّ مگویی که باعث شد فدک را غصب کنند. رازی در سینه ایشان بود و جوشش می کرد که با شنیدن خبر شهادت امیر المومنین علی علیه السلام سر به سجده شکر می برند، همان راز مکتوم در قلب خناثان شام بود، شامیانی که با ورود آزدگان کربلا همراه با سرهای سرافراز شروع به جشن و پایکوبی کردند آری وقتی حسین را کشته اشقیا دیدند و اهلبیتش را اسیر خویش گمان کردند که حالا وقت آن است که سِرِّ اسلاف خویش که از سقیفه تا کربلا نهان مانده بود بیان کنند لذا مستانه این سِر را فریاد زدند که « لاخبر جاء و لا وحی نزل»
پرچم سرخ رنگ بر فراز قبه اباعبدالله یعنی جنگ ادامه دارد
اما غافل بودند که حسین خون خدا است. حسین سبط افضل انبیاء بود، حسین همان کسی است که با گریه بر او توبه آدم پذیرفته شد. او همان است که تمام انبیاِ الوالعزم بر او گریسته‌اند، خون خدا جوشیدن گرفت و در اشک‌های شیعیان جاری شد. همواره اشک‌ها بر حسین (ع) سیلی ویرانگر برای طاغوت‌هاست. گریه بر حسین یعنی جنگ عاشورا ناتمام است. به رسم گذشتگان که هرگاه در میان میدان پرچم سرخ رنگی افراشته می شود هشداری است که در این سرزمین جنگی است و این جنگ ادامه دارد و به نهایت نرسیده است برفراز بقعه مقدسش که منار هدایت است، پرچم قرمز نصب شده است؛ یعنی عاشورا ادامه دارد و این جنگ پایان نپذیرفته است.
از این روست که صدای شیعه بلند است در حالی که «و یضج الضاجون و یعج العاجون» فریاد می‌کند: «أین الحسن و أین الحسین» و این فریاد و ناله که اسرار حق، حق گفتن است را از امامان خویش به ارث برده است.
به وسیله مهدی از (قاتلان) حسین انتقام گرفته می شود
همه اهل بیت به اقامه عزا برای سیدالشهداء تاکید داشته‌اند، اما رابطه معنایی که بین صاحب الزمان (عج) و قیام عاشورا است بسیار عمیق و بنیادین است؛ تا آن جا که خود امام حسین (ع) در روز عاشورا از حضرت مهدی و انتقام‌گیری ایشان سخن به میان آوردند و خداوند در آن هنگام وجود مقدسش در زیر دشنه هایی که در آهنگری سقیفه ساخته شده بودند اربا اربا (تکه تکه) می شد نور حضرت مهدی علیه السلام را به ملائکه نشان داد و فرمود ینتقم بهذا من هذا ،- به وسیله مهدی از حسین انتقام می گیرم-. تنیدگی و ارتباطی تنگاتنگ بین قیام عاشورا و قیام حضرت مهدی(عج) است.
با توجه به محتوای دعای ندبه که در صبح روز جمعه و اعیاد خواندن آن مستحب است می توان درد و اندوه امام زمان (ع) را نسبت به امام حسین(ع) دریافت. در فرازی از دعای ندبه آمده است: «این الحسن؟ این الحسین؟ این ابناء الحسین؟»
دعای ندبه روز جمعه و عاشورای حسینی
حسن(ع) کجاست؟ حسین(ع) کجاست؟ کجایند فرزندان حسین، صالح بعد از صالح؟ این بیان ساده نگاهی است به انحرافی که در طول تاریخ به وجود آمده است و مسیر بشریت را از سمت سعادت به قهقری عوض کرده است لازمه این انحراف این بود که در روی زمین امام حسن و امام حسین نباشند لازم انحراف ایجاد ظلمت در تاریکی است که انحراف‌گران می‌توانند بر گرده مردم سوار شوند و مرکب شهوت و قدرت خویش را به هر سو که می‌خواهند بتازانند؛ دعای ندبه با بیانی ساده اما اندیشه‌ای ژرف این حقیقت را بیان می‌کند:« کجایند خورشیدهای تابان کجایند ماه‌های فروزان کجایند ستارگان درخشان»
اشک های عاشوراییان شمارشی معکوس برای ظهور
کسی که خورشید را غایب ببیند یعنی عالم هستی را در تاریکی می بیند و همواره منتظر ظهور خورشید است، از این رو ناله و ضجه‌ های ایشان ناله عجز نیست، ضجه سستی و بی حالی نیست، بلکه آمادگی است برای انفجار نور توسط نور خدا و ندبه ندبه‌گران آماده باشی است برای نابودی ظلم و ستم و اشک‌های عاشوراییان شمارشی معکوس است، برای نابودی اساس ظلمی که در سقیفه گذاشته شد و درکربلا به اوج خود رسید و «صالحان بعد از صالح» را به شهادت رساند.
شیعه در میان اشک و آه بر ظلمی که برآن برگزیدگان خدا رفت آمادگی هرچه بیشتر خویش را اعلام می‌دارد و فریاد «أین المعد لقطع دابر الظلمه»؛ کجاست آن کسی که برای برکندن ریشه ظالمان مهیا شده است؟ برمی‌آورد و با تمام ذرات وجودش فریاد «این معز الاولیا و مذل الاعداء »؛ کجاست آن عزت بخش دوستان خدا و خوارکننده دشمنان خداوند، سرمی‌دهد. هر چند در ظاهر واژه «این» که می فرماید: «این الحسن و این الحسین» اوج غم و اندوه است و نهایت تاسف بر مظلومیت سید الشهداء اما در این الحسین دردی است که همه حق‌جویان آن درد را با تمام وجود می‌چشند، اما در «أین»های بعدی سراسر حماسه و شور است، اعلان آمادگی برای یاری حق است، در این قسمت دعا «این» یعنی دست بر قبضه شمشیر منتظر ندایی از جانب مکه هستیم که «الا یا اهل العالم انا بقیه‌الله» با ناله وگریه‌ای که شیعه همراه با زمزمه «این قاصم شوکه المعتدین» سرمی‌دهد.
اذانی که اذن قیام است
منتظر اذانی است که آن اذان، اذن قیام است، اذن فریاد است، اذنی است بر انتقام تمام صالحان، اذنی است بر بازپس‌گیری حق های ضایع شده از این رو جامعه‌ شیعی همیشه آماده است و همیشه بر پیروزی خویش معقتد می‌باشد. ترکیب خط سرخ حسینی و آینده سبز مهدوی شیعه را شکست ناپذیر کرده است. از این روست در هرکشور و سرزمینی که پرچم شیعه بر افراشته شود آن کشور و سرزمین با خویش طلسم شکست ناپذیری را به همراه خواهد داشت و از این رو ما شکست ناپذیریم، مادامی که فرهنگ عاشورا و مهدویت زنده باشد، مادامی که رسانه‌ها و خاصان اثر گذار ترویج معارف عاشورا و قیام مهدوی را وظیفه خویش بدانند.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:35:00 ب.ظ ]




شعرعاشورا
عزتی از غیرت خون خدا داریم ما
خون جاری در فرات بی وفا داریم ما
اعتبار از طفل عطشان مشک خالی و فرات
آبرو از تشنگان کربلا داریم ما
نطق شور انگیز زینب پیش روی اشقیا
اشک طفلان ضجّه های کیمیا داریم ما
همچو عبّاس آن ابر مرد آن منیر هاشمی
تکسوار دشت های نینوا داریم ما
قاسم و حرّ و حبیب و عمّارها
همچو اصغر شیر خواری با وفا، داریم ما
در دل صد پاره از شمشیر شمر بد سگال
آه و افغان از ظلام اشقیا داریم ما
در صف چشم انتظاران امام عصر خویش
دیده گریان سینه سوزان از دعا داریم ما
قبله گاهی قدسی و مولود پاکی چون علی
همچو قرآن ارمغانی پر بها داریم ما
«نجمه» خواهی بشنوی جان کلام هشق را
شور عاشورا و شعر غزّه ها داریم ما

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:31:00 ب.ظ ]




عاشورا حدیث مکرری که حدود چهارده قرن نقل مجالس و محافل گوناگون بوده است. خاطره عاشورا جزئی از فرهنگ فراموش ناشدنی شیعیانی است که با نام حسین(ع) روز و شب را به سر آورده اند.
در فرهنگ عامه ایرانی نام حسین(ع) همچون ذکر خدا بر زبان مردمان همیشه جاری است. آنگونه که گفته اند:
اگر در عروسی اگر در عزاست همیشه دلم سوی کرب و بلاست.
گویندگان و نویسندگان این مرز و بوم با هر گرایش و هر اندیشه ای همواره دم از امام حسین(ع) زده اند. گفته های بسیار و کتابهای بی شماری که در این باره موجود است شاهدی است بر این مدعا (1). اما شگفت آن که این حدیث مکرر هرگز کهنه نمی گردد و هر چه بر این گفتارها ونوشتارها افزون می شود از عطش عاشقان و دلباختگان حسینی نمی کاهد، اغلب این آثار چون رنگ و بوی حسینی دارد به زودی مخاطبان خود را می یابند.
در عین حال برخی از آنها همچون اختران فروزان در آسمان معرفت همیشه درخشان و ماندگار است. از این آثار جاویدان عاشورایی،میراث گرانسنگی است که از شهید مطهری برجای مانده است.
گرچه آثار قلمی مطهری به قول امام خمینی(ره) «بی استثناآموزنده و روان بخش » و «برای عارف و عامی سودمند و فرح زاست.» (2)
اما آنچه از او در باره امام حسین(ع) بر جای مانده است از جاذبه و حلاوتی ویژه برخوردار است.
باید توجه داشت که آنچه شهید مطهری از دوران جوانی به عنوان «حسن ختام » خطابه هایش یاد کرده است لزوما دیدگاه علمی وتاریخی وی نیست. استاد شهید، در دوران پختگی بویژه در واپسین سالهای عمر پربرکت خویش، دیدگاه خود را در این باره به صراحت بیان داشته است. مطهری به عنوان یکی از مصلحان جامعه اسلامی واحیاگران اندیشه دینی، کوششهایش را در این زمینه پیرامون سه محور متمرکز کرده است:
1- مبارزه با خرافات و تحریفات.
2- احیای واقعیات تاریخی و حقایق معنوی.
3- تحلیل علمی و عقلی معارف دینی و رخدادهای تاریخی.
در باره محور نخست، آن شهید سعید سخنان بلیغی ایراد کرده که به عنوان «تحریفات عاشورا» در نوبتهای پیاپی انتشار یافته است. استاد مطهری با استناد به سخنرانیهای مرحوم دکتر محمدابراهیم آیتی، می نویسد:
«باید توجه داشت که تاریخ نهضت ابا عبد الله الحسین(ع) نسبت به بسیاری از فصول تاریخ، از تحریف مصون و محفوظ مانده است.
(زیرا) فجیع بودن این فصل تاریخ، از نظر کسانی که قضیه را ازجنبه فجیع بودن آن مطالعه کرده اند و عظیم بودن و قابل تکریم واحترام بودن آن از نظر کسانی که این قضیه را از آن جهت موردمطالعه قرار داده اند، خود سبب شده است که اهتمام عظیمی به ثبت جزئیات واقعه بشود. پس جزئیات واقعه بازگویی و ثبت شده است.
از این جهت امثال طبری، ابن واضح (یعقوبی)، شیخ مفید،ابو الفرج اصفهانی، که در قرون دوم و سوم و چهارم می زیسته اند،جزئیات وقایع را با نقل از روات موثق نقل کرده اند.
اهتمام زنان اهل بیت (علیهم السلام) به خطبه و خطابه درفرصتهای مختلف، با بودن امام علی بن الحسین(ع)، همه برای این بوده که مانع تحریف حادثه کربلا بشوند. (چه تحریف لفظی و چه تحریف معنوی) و خواستند نگذارند این حادثه قلب و تحریف شود.
متن آنچه واقع شده بود را به صورت خطبه و خطابه بیان کردند وهدف امام را هم تشریح نمودند.
امروز می توان واقعه کربلا را از روی خطبه های امام واهل بیت (علیهم السلام) که در مکه و بین راه حجاز و عراق و کربلاو کوفه و شام و مدینه ایراد کرده اند و از روی سخنانی که درپاسخ پرسشهای این و آن گفته اند و از روی رجزهایی که خود امام و اصحاب او روز عاشورا در مقابل دشمن خوانده اند و در مآخذمعتبر ثبت و ضبط شده است و از روی نامه هایی که میان امام ومردم کوفه و بصره رد و بدل شده و نامه ای که یزید به ابن زیادنوشته و نامه هایی که ابن زیاد به یزید و عمر بن سعد نوشته ونامه های عمر بن سعد به ابن زیاد و نامه ابن زیاد به حاکم مدینه که همه اش در تواریخ معتبر مضبوط است و به دست آیندگان هم خواهد رسید و همیشه محفوظ خواهد ماند، از روی این مدارک می توان واقعه عاشورا را با تمام جزئیات که روی داده است شرح وتوصیف کرد و هیچ نیازی به مدرک و ماخذ دیگری نیست.» (3)
احیای حقیقت عاشورا
مطهری مانند هر احیاگر دینی، تنها به زدودن غبار خرافات وتحریفات از ساحت اندیشه دینی، سنت نبوی، سیرت علوی و نهضت حسینی، بسنده نکرده است بلکه در جهت آشکار ساختن حقایق پنهان نیز بسیار تلاش کرد. جستجو برای یافتن اقوال درست و گزارشهای استوار در باره حماسه حسینی و ارائه آنها به شکلی زیبا ومنطقی، بخشی از میراث ماندگار شهید مطهری است.
ترسیم تاریخ نهضت از آغاز تا به انجام و ذکر مناقب و خطبه ها ونامه های امام و در کنار آن شرح صفات و روحیات خاندان و اصحاب آن حضرت، نکات بی شمار ارجمندی است که شاید بسان آنها در هیچ کتابی گرد نیامده باشد. بیان نکته های زیبای بسیار زیر عنوان «ریشه های تاریخی حادثه کربلا» نمونه ای از این جهاد علمی وفرهنگی است. (4)
هنر دیگر شهید مطهری در این باره، ترسیم صحنه های جهاد و شهادت و حماسه و ایثار در تاریخ عاشورا است،که به حق سرشار از شور و احساس و لطافت و زیبایی است. (5)
تحلیل علمی نهضت حسینی
اما در باره محور سوم، یعنی تبیین ماهیت و تحلیل علل و عوامل نهضت امام حسین(ع) و واقعه عاشورا، بی هیچ مبالغه ای کار اومنحصر به فرد است، زیرا شهید مطهری با مطالعات ژرف و گسترده ای که در زمینه علوم انسانی و معارف اسلامی داشت به کاوش در متون مربوط به این موضوع پرداخت. او این کار بزرگ را در هنگامه ای آغاز کرد که واقعه عاشورا توسط گرایشهای مختلف فکری موردتحلیل های ناصواب قرار گرفته بود، از اینرو پرسشهای بسیاری رادر اذهان فرهیختگان بویژه جوانان برانگیخته بود.
او نه تنها ازآن پرسشها استقبال کرد بلکه پرسشهای دیگری را برآنها افزود و شجاعانه و با صراحت بدانها پاسخ گفت. یکی ازپرسشهایی که متفکر شهید مطرح ساخت، این بود:
چگونه امت پیغمبر فرزند پیغمبر را کشتند؟
شهید مطهری با تیز بینی و ژرف نگری ویژه ای به کالبدشکافی این موضوع می پردازد و می نویسد:
«این قضیه پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر اکرم(ص) واقع شد به دست مسلمانان و پیروان رسول اکرم و مردمی که معروف به تشیع ودوستی آل علی(ع) بودند و واقعا هم علاقه به آل علی داشتند!
(آنهم) در زیر پرچم کسانی که تا سه چهار سال قبل از وفات پیغمبر با او جنگیدند و عاقبت که مردم دیگر مسلمان شدند آنهاهم اجبارا و ظاهرا مسلمان شدند.
ابوسفیان در حدود بیست سال با پیغمبر جنگید و در حدود پنج شش سال آخر، قائد اعظم تحریک علیه اسلام بود و حزب او یعنی امویها«اعدی عدو و الد الخصام » بزرگترین و کینه ورزترین دشمن پیغمبربودند. بعد از ده سال از وفات پیغمبر، معاویه که همیشه دوش به دوش و پا به پای پدرش با اسلام می جنگید، والی شام و سوریه شد،سی سال بعد از وفات پیغمبر، خلیفه و امیر المؤمنین! و پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر پسرش یزید خلیفه شد.» (6) زیرا پس ازمرگ عمر، یک نفر از همین امویها که سابقه سوئی در میان مسلمین نداشت و از مسلمین اولین بود (یعنی عثمان) به خلافت رسید، این کار سبب شد که امویها جای پایی در دستگاه حکومت اسلامی پیداکنند، جای پای خوبی، به طوری که خلافت اسلامی را ملک خودبنامند، هر چند که جای پا در زمان عمر پیدا شد که معاویه والی سرزمین زرخیز شام و سوریه شد، خصوصا با در نظر گرفتن این معماکه عمر جمیع حکام را عزل و نصب می کرد و تغییر و تبدیل می دادبه استثناء معاویه.
«امویها با نفوذ در دستگاه خلافت، به حیف ومیل کردن بیت المال و دست به دست کردن مناصب پرداختند و موجب نارضایتی عمومی را فراهم آوردند. چه آنها که اهل دنیا بودند وچه آنها که اهل دین بودند. اهل دنیا بر دنیای خود نگران بودندو نمی توانستند ببینند که حریفان می خورند و آنها نظاره کنند، واهل دین هم که می دیدند اصول اجتماعی اسلام دارد از بین می رود.
این است که می بینیم مثلا هم عمرو عاص و زبیر مخالف بودند و هم ابوذر و عمار.
عمرو عاص گفت: بر هیچ چوپانی نگذشتم مگر آن که او را بر قتل عثمان تحریک کردم; او وقتی که خبر قتل عثمان را شنید گفت:
«من ابو عبد الله هستم، هیچ زخمی را نخراشیدم مگر این که خونش انداختم.» علی(ع) به زبیر در جنگ جمل فرمود: «لعن الله اولنا بقتل عثمان » خدا لعنت کند آن کس از ما را که به قتل عثمان اولویت دارد. به هر حال مردم علیه عثمان انقلاب کردند واو را کشتند و معاویه که همیشه خیال خلافت را در دماغ می پروراند از کشته شدن عثمان استفاده تبلیغاتی کرد و نام خلیفه مظلوم، خلیفه شهید به عثمان داد و پیراهن عثمان را بلندکرد و وجهه مظلومیت خلیفه پیغمبر را تقویت کرد و به مردم هم گفت:
راس و رئیس کشندگان عثمان علی است که بعد از عثمان خلیفه شده و انقلابیون را هم پناه داده! چه گریه ها و اشکها که از مردم نگرفت! تمام مردم شام یعنی قبایلی از عرب که بعد از فتح اسلام در شام سکنی کرده بودند یکدل و یک زبان گفتند که در مقام انتقام و خونخواهی خلیفه مظلوم تا قطره آخر خون خود حاضریم وهر چه تو فرمان دهی ما اطاعت می کنیم، به این وسیله معاویه نیروی اسلام را علیه خود اسلام تجهیز کرد!
در حقیقت علت نخست مبارزه امویان با اسلام رقابت نژادی ای بود که در سه نسل متوالی متراکم شده بود. علت دیگر تباین قوانین اسلامی با نظام زندگی اجتماعی روسای قریش مخصوصا امویها که اسلام برهم زننده آن زندگانی بود و قرآن این را اصلی کلی می داند. امویها در عصرحکومت عثمان بر بیت المال و مناصب دست یافتند. دو عامل ثروت ومناصب را در دست گرفتند، فقط یک عامل قوی و نیرومند را کسرداشتند که دیانت بود. بعد از قتل عثمان، معاویه با یک طراری وزبردستی عجیبی بر این عامل هم دست یافت و آن را هم استخدام کرد و اینجا بود که توانست سپاهی به نام دین و با نیروی دین علیه شخصی مانند علی(ع) تجهیز کند.
معاویه بعدها در زمان خلافتش با اجیر کردن روحانیون امثال ابو هریره کاملا عامل روحانیت را علاوه بر عامل دیانت استخدام کرد و به این اعتبار چهار عامل شد. عامل سیاست و پستهای سیاسی، عامل ثروت، عامل دیانت، عامل روحانیت.» او به مدد این عوامل افکار عمومی را به خود متمایل کرد و مخالفت خود را باخاندان پیغمبر آشکار ساخت و به خلافت علی و فرزندانش پایان داد. و اسفناکتر آن که فرزندش یزید که به فسق مشهور بودجانشین خود قرار داد و مردمان را به بیعت با او فرا خواند.
عوامل نهضت
در باره عوامل نهضت حسینی نظریات گوناگونی وجود دارد، ازنویسندگان و گویندگان مذهبی تا تحلیل گران تاریخ و علوم اجتماعی، هر کدام کوشیده اند تا انگیزه و عاملی برای این رخدادبزرگ در نظر گیرند.
شهید مطهری عمده این دیدگاهها را در سه بخش از یک پرسش جمع آورده است، او در این باره می نویسد:
چه عاملی سبب نهضت امام حسین(ع) گردیده است؟ بیعت خواهی یزید؟
دعوت مردم کوفه؟ و یا امر به معروف و نهی از منکر؟
آنگاه به پاسخگویی می پردازد و ضمن دخیل دانستن همه این عوامل متعدد در ایجاد نهضت، آنها را این گونه مورد تحلیل قرارمی دهد:
عامل اول مساله بیعت خواهی یزید
یزید در نامه خصوصی خود چنین می نویسد:
(خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیدا) حسین را برای بیعت گرفتن محکم بگیر و تا بیعت نکرده رها نکن.
امام حسین(ع) هم شدیدا در مقابل این تقاضا ایستاد. حتی درکربلا عمر سعد با امام مذاکره نمود تا آن حضرت را به بیعت وادار کند، اما موفق نشد و امام با قاطعیت اعلام کرد: (لا و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید و لا افر فرارالعبید. (و لا افر فرار العبید) نه به خدا قسم هرگز دستم را به دست شما نخواهم داد هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد و مانندبردگان فرار نخواهم کرد.
عامل دوم، مساله دعوت
استاد مطهری در تحلیلی تاریخی کوشیده است تا ثابت نماید که عامل اصلی حرکت امام حسین(ع) دعوت مردم کوفه نبوده است، زیراامام(ع) در آخر ماه رجب که اوایل حکومت یزید بود، برای امتناع از بیعت از مدینه خارج شده و به مکه مهاجرت کرد، چون مکه حرم امن الهی است و در آنجا امنیت بیشتری وجود دارد و مورد احترام و مرکز اجتماع مردم و جایگاه مناسبی برای ارشاد و آگاهی است،آن دیار را انتخاب کرده بود. تازه پس از دو ماه اقامت در مکه،نامه های مردم کوفه به آن حضرت می رسید.
بنابراین حسین(ع) پیش از دریافت دعوت کوفیان نهضت خویش راآغاز و به مکه آمده بود.
شهید مطهری بر این باور است که حداکثر تاثیری که برای دعوت مردم کوفه می توان قائل شد این است که این دعوت از نظر مردم وقضاوت تاریخ در آینده فرصت به ظاهر مناسبی برای امام بوجودآورد.
کوفه ایالت بزرگ و مرکز ارتش اسلامی بود. این شهر در زمان عمربن الخطاب ساخته شده، یک شهر لشکرنشین بود و نقش بسیار مؤثری در سرنوشت کشورهای اسلامی داشت و اگر مردم کوفه در پیمان خودباقی می ماندند احتمالا امام حسین(ع) موفق می شد.
حد اکثر تاثیر دعوت مردم کوفه در شکل این نهضت بود.
یعنی در این بود که امام حسین(ع) از مکه حرکت کند و آنجا رامرکز قرار ندهد. همچنین پیشنهاد ابن عباس برای رفتن و پناه بردن به کوهستانهای یمن را رد کند و نیز مدینه جدش را مرکزقرار ندهد و به سوی کوفه حرکت کند. زیرا همه این سرزمین هابرای او ناامن بود و به دلایل بسیار نمی توانست در آنجاهابماند. بخصوص در مکه که اگر می ماند ممکن بود در همان حال احرام که قاعدتا کسی مسلح نیست مامورین مسلح بنی امیه خون اورا بریزند و خانه کعبه و حج و اسلام را هتک نمایند و آنگاه شایع کنند که حسین بن علی با فلان کس اختلاف شخصی داشت و لذامورد سوء قصد واقع شد و قاتل پس از انجام جنایت مخفی گردد. در نتیجه خون او هدر رود.
امام در فرمایشات خود به این موضوع اشاره کرده اند. در بین راه که می رفتند یکی از امام پرسید: چرا بیرون آمدی؟ معنی سخنش این بود که تو در مدینه جای امنی داشتی آنجا در حرم جدت کنار قبرپیغمبر کسی متعرض نمی شد. یا در مکه می ماندی در بیت الله الحرام، اکنون که بیرون آمدی برای خودت خطر ایجاد کرده ای!
امام فرمود:
اشتباه می کنی! من اگر در لانه یک حیوان هم پنهان شوم آنها مرارها نخواهند کرد تا این خون را از قلب من بیرون بریزند.
اختلاف من با آنها اختلاف آشتی پذیری نیست. آنها از من چیزی می خواهند که من به هیچ وجه حاضر نیستم زیر بار آن بروم، من هم چیزی می خواهم که آنها به هیچ وجه قبول نمی کنند.
عامل سوم، مساله امر به معروف
عامل سوم امر به معروف است. این نیز نص کلام خود امام است.
تاریخ می نویسد:
محمد حنفیه برادر امام در آن موقع دستش فلج شده بود، قدرت برجهاد نداشت، از این رو نتوانست امام را همراهی کند.
امام وصیت نامه ای می نویسد و به وی می سپارد، در آن وصیتنامه پس از شهادت به یگانگی خدا و رسالت پیامبر، راز قیام خود را بیان می کند.
«انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکرو اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب.»
دیگر در این جامساله دعوت اهل کوفه وجود ندارد. حتی مساله امتناع از بیعت را هم مطرح نمی کند. مساله دیگری وجود دارد. اینها اگر از من بیعت هم نخواهند، ساکت نخواهم نشست. مردم دنیا بدانند که: لم اخرج اشرا و لا بطرا … حسین بن علی، طالب جاه نبود، طالب مقام و ثروت نبود، مرد مفسد و اخلالگر نبود، ظالم و ستمگرنبود. او یک انسان مصلح بود که برای امر به معروف و نهی ازمنکر و عمل به سیره جدش و پدرش قیام کرد. (7)

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:28:00 ب.ظ ]




سیّدالشهدااز زبان شهید مطهری
…سیّدالشهدا یعنی سالار شهیدان، این لقب اوّل به جناب حمزه اطلاق شد. بعد از حادثه عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام که همه شهادت ها را تحت الشعاع قرار داد، این لقب به ایشان انتقال یافت. البتّه به جناب حمزه هم سیّدالشهدا گفته و می گوییم. ولی سیّدالشهدای مطلق امام حسین است؛ یعنی جناب حمزه سیدالشهدای زمان خودش است و امام حسین علیه السلام سیّدالشهدای همه زمان هاست، آن چنان که مریم عذرا «سیدة النسا»ی زمان خودش است و صدیقه کبری «سیدة النسا»ی همه زمان ها. قبل از شهادت امام حسین علیه السلام آن شهیدی که سمبل گریه بر شهید بود و گریه بر او مظهر شرکت در حماسه شهید و هماهنگی با روح شهید و موافقت و نشاط شهید به شمار می رفت، جناب حمزه بود و بعد از شهادت امام حسین علیه السلام این مقام نیز به ایشان انتقال یافت…
علّت ماندگاری امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام به واسطه شخصیّت عالی قدرش [و] به واسطه شهادت قهرمانانه اش مالک قلب ها و احساسات صدها میلیون انسان است…. راز بقای امام حسین علیه السلام این است که نهضتش از طرفی منطقی است [و] بعد عقلی دارد و از ناحیه منطق حمایت می شود، و از طرف دیگر در عمق احساسات و عواطف راه یافته است. ائمه اطهار که بر گریه بر امام حسین علیه السلام سخت توصیه کرده اند حکیمانه ترین دستورها را داده اند. این گریه ها است که نهضت امام حسین را در اعماق جان مردم فرو می کند.
راز محبوبیّت امام حسین علیه السلام
وقتی انسان حسین را با این صفات و خصائل می شناسد می بیند حق است [و] سزاوار است که نام او تا ابد زنده بماند؛ چون حسین مال خود نبود. خودش را فدای انسان کرد، فدای اجتماع انسانی کرد، فدای مقدسات بشر کرد، فدای توحید کرد، فدای عدالت کرد، فدای انسانیّت کرد. از این جهت افراد بشر همه او را دوست می دارند. وقتی انسانْ دیگری را می بیند که در او هیچ چیزی از خود فردی وجود ندارد و هر چه هست شرافت و انسانیّت است او را با خودش متّحد و یکی می بیند.
حسین علیه السلام ، سرود انسانیّت
… حسین یک شخصیّت حماسی است، امّا نه آن طور که جلال الدین خوارزمشاه یک شخصیّت حماسی است و نه آن طور که رستم افسانه ای یک شخصیّت حماسی است. حسین یک شخصیّت حماسی است امّا حماسه انسانیّت، [و] حماسه بشریّت، نه حماسه قومیّت. سخن حسین، عمل حسین، حادثه حسین، روح حسین، [و] همه چیز حسین… درس است… امّا چه جور درسی؟ آیا از آن جهت که مثلاً به یک قوم به خصوصی منتسب است؟ یا از آن جهت که شرقی است؟ یا از آن جهت که مثلاً عرب است؟… اساسا در وجود حسین علیه السلام یک چنین حماسه هایی نمی تواند وجود داشته باشد و علّت شناخته نشدن حسین هم همین است؛ چون حماسه او بالاتر و مافوق این گونه حماسه هاست… حسین سرود انسانیت است.
شعارهای امام حسین علیه السلام
… از چیزهایی که ما در عاشورا زیاد می بینیم، مسئله شعار است. در این شعارها ـ مخصوصا شعارهای خود اباعبداللّه علیه السلام ـ گذشته از این که افراد خودشان را با یک رجز یا یک رباعی معرفی می کردند، گاهی جمله هایی می گفتند که طی آنها نهضت خودشان را معرّفی می نمودند. اباعبداللّه علیه السلام در روز عاشورا شعارهای زیادی داده است که در آنها روح نهضت خودش را مشخص کرده که من برای چه می جنگم [و [چرا تسلیم نمی شوم؟ متاسفانه این شعارها در میان ما فراموش شده و ما شعارهای دیگری به جای آنها گذاشته ایم که این شعارها نمی تواند روح نهضت اباعبداللّه را منعکس کند. یکی از اشعاری که اباعبداللّه علیه السلام در روز عاشورا می خواند و آن را شعار خودش قرار داده بود این شعر بود: نزد من مرگ از ننگ ذلّت و پستی بهتر و عزیزتر و محبوب تر است. اسم این شعار را باید گذاشت شعار آزادی، شعار عزّت، شعار شرافت…
زنده سازی اسلام
حسین بن علی درس غیرت به مردم داد؛ درس تحمّل و بردباری به مردم داد؛ درس تحمّل شدائد و سختی ها به مردم داد. اینها برای ملّت مسلمان درس های بسیار بزرگی بود. پس این که می گویند: حسین بن علی چه کرد و چطور شد که دین اسلام زنده شد، جوابش همین است که حسین بن علی روح تازه دمید؛ خون ها را به جوش آورد؛ غیرت ها را تحریک کرد؛… درس صبر و تحمّل و بردباری و مقاومت و ایستادگی در مقابل شدائد به مردم داد؛ ترس را ریخت. همان مردمی که تا آن مقدار می ترسیدند، تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور شدند… امروز هم حسین بن علی یک سوژه بزرگ است، سوژه ای برای امر به معروف و نهی از منکر، برای اقامه نماز، برای زنده کردن اسلام برای این که احساسات و عواطف عالیه اسلامی در وجود ما احیا بشود.
عاشورا، اسلام مجسم
امام حسین علیه السلام کلیّات را عملاً در کربلا به مرحله عمل آورده، مجسم کرده است؛ ولی تجسم زنده و جان دار حقیقی و واقعی، نه تجسّم بی روح. وقتی بخواهیم به جامعیّت اسلام نظر بیفکنیم باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم. انسان وقتی در حادثه کربلا تامل می کند، اموری را می بیند که دچار حیرت می شود و می گوید اینها نمی تواند تصادفی باشد و سرّ این که ائمه اطهار، این همه به زنده نگه داشتن و احیای این خاطره توصیه و تاکید کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود این است که این حادثه یک اسلام مجسّم است. نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود.
شفاعت امام حسین علیه السلام
علت این که در روایات داریم که امام حسین علیه السلام از خلق کثیری شفاعت می کند این است که در این جهان، مکتب امام حسین علیه السلام بیش از هر مکتبی موجب احیای دین و هدایت مردم شده است. …شفاعت امام حسین علیه السلام به این صورت نیست که برخلاف رضای خدا و اراده او چیزی را از خدا بخواهد… یک نوع [شفاعت] همین هدایت هایی است که در این جهان ایجاد کرده است و در جهان دیگر مجسم می شود. امام حسین علیه السلام شفیع کسانی است که از مکتب او هدایت یافته اند. او شفیع کسانی نیست که مکتبش را وسیله گم راهی ساخته اند. از این نکته نباید غفلت ورزید که همان طوری که از قرآن کریم گروهی هدایت یافته اند و گروهی گم راه شده اند، از مکتب امام حسین علیه السلام نیز گروهی هدایت شده و گروهی گم راه گشته اند… قرآن و مکتب حسینی ریسمان هایی هستند که قدرت دارند بشر را از چاه نگون بختی به اوج سعادت بالا برند. ولی اگر کسی از این دو حبل الهی سوءاستفاده نمود جرم از ریسمان نیست…
فلسفه عزاداری برای امام حسین علیه السلام
… این عزاداری ـ که به حقّ درباره اش گفته شده که حتی تباکی یعنی خود را به گریه کُن شبیه ساختن آن هم ارزشمند است ـ در اصل فلسفه اش تهییج احساسات علیه یزیدها و ابن زیادها و به سود حسین ها و حسینی ها بوده. در شرایطی که حسین به صورت یک مکتب در یک زمان حضور دارد و سمبل راه و روش اجتماعی معین و نفی کننده راه و روش موجود معین دیگری است، یک قطره اشک برایش ریختن واقعا نوعی سربازی است. در شرایط خشن یزیدی، در حزب حسینی ها شرکت کردن و تظاهر به گریه کردن بر شهدا نوعی اعلام وابسته بودن به گروه اهل حقّ و اعلان جنگ با گروه اهل باطل و در حقیقت نوعی از خود گذشتگی است. این جاست که عزاداری حسین بن علی علیه السلام یک حرکت است؛ یک موج است؛ یک مبارزه اجتماعی است…
نتایج نهضت امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام اسلام را تجدید حیات نموده، درخت اسلام را با ریختن خون خود آبیاری نمود؛ چنانچه در زیارت عاشورا می خوانیم: شهادت می دهم که تو اقامه نماز کردی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی و در راه خدا جهاد نمودی و حقّ جهاد را به جای آوردی… شهادت امام حسین علیه السلام تنها خلاصه به یک جریان حزن آور و مصیبت بار و ریختن خون به ناحق و… نمی شود. شهادت ایشان روشنایی و صفا برای اجتماع آورد و حیات تازه ای در عالم اسلام دمید. پس از شهادت امام حسین علیه السلام رونقی در اسلام پیدا می شود. قیام امام حسین علیه السلام احساسات بردگی و اسارت و ترس را زایل نمود و به اجتماع اسلامی شخصیّت داد.
ائمه اطهار و نهضت امام حسین علیه السلام
آنها [یعنی ائمه] که توصیه کردند که عزای حسین بن علی علیه السلام باید زنده بماند، برای این بوده که هدف حسین بن علی مقدّس بود. حسین بن علی یک مکتب به وجود آورد. می خواستند مکتبش زنده بماند. زنده کردن نام و نهضت او برای این است که پرتوی از روح حسین بن علی بر روح ما و شما بتابد. اگر اشکی که ما برای او می ریزیم در مسیر هماهنگی روح ما باشد پرواز کوچکی است که روح ما با روح حسین می کند. اگر ذره ای از همّت او ذرّه ای از غیرت او، ذرّه ای از حریّت او، ذرّه ای از ایمان او، ذرّه ای از تقوای او، ذرّه ای از توحید او در ما بتابد و چنین اشکی از چشم ما جاری شود، آن اشک بی نهایت قیمت دارد…
امام حسین علیه السلام و امر به معروف
همان طور که تاثیر امر به معروف و نهی از منکر، این نهضت را در عالی ترین سطح ها قرار داد، این نهضت مقدس نیز این اصل اسلامی را در عالی ترین سطح ها قرار داد… این که می گویم حسین بن علی ارزش امر به معروف و نهی از منکر را بالا برد مقصودم این است که در جهان اسلام بالا برد نه در اسلام… اباعبداللّه علیه السلام در عاشورا ثابت کرد که به خاطر امر به معروف و نهی از منکر… می توان جان داد، عزیزان داد، مال و ثروت داد. چه کسی توانسته است در دنیا به اندازه حسین بن علی علیه السلام به اصل امر به معروف و نهی از منکر ارزش بدهد؟ معنی نهضت حسینی این است که امر به معروف و… آن قدر بالاست که تا این حد می توان در راه آن فداکاری کرد…
جنگ عقیده
… اختلاف و نزاع او [امام حسین علیه السلام ] با خلیفه وقت بر سر این نبود که تو نباشی و من باشم [یا] آن کاری که تو می کنی نکن بگذار من بکنم، [بلکه] اختلافی بود اصولی و اساسی. اگر کس دیگری هم به جای یزید بود و همان روش و کارها را می داشت باز امام حسین علیه السلام قیام می کرد، خواه این که با شخص امام حسین خوش رفتاری می کرد یا بدرفتاری… جنگ حسین علیه السلام جنگ مسلکی و عقیده ای بود. پای عقیده در کار بود. جنگ حق و باطل بود. در جنگ حقّ و باطل دیگر حسین از آن جهت که شخص معینی است تاثیر ندارد. خود امام حسین با دو کلمه مطلب را تمام کرد در یکی از خطبه های بین راه به اصحاب خودش می فرماید: آیا نمی بینید که به حقّ رفتار نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود؟ پس مؤمن در یک چنین اوضاعی باید تن به شهادت در راه خدا بدهد. نفرمود وظیفه امام یا شخص حسین این است. فرمود: وظیفه یک مسلمان از آن جهت که مسلمان است در چنین اوضاعی این است که قیام کند و آماده شهادت گردد.
منطق امام حسین علیه السلام
هر کس و هر گروه منطقی دارد؛ یعنی طرز تفکری دارد. هرکس پیش خود معیارها و مقیاس هایی دارد و با آن معیار و مقیاس ها درباره کارها و باید و نبایدها قضاوت می کند. شهید منطق ویژه ای دارد. منطق شهید را با منطق افراد معمولی نمی شود سنجید. شهید را نمی شود در منطق افراد معمولی گنجاند. منطق او بالاتر است. منطقی است آمیخته با منطق عشق از یک طرف و منطق اصلاح و مصلح از طرف دیگر… به تعبیر دیگر اگر شور یک عارف عاشق پروردگار را با منطق یک نفر مصلح را با همدیگر ترکیب بکنید از آنها منطق شهید در می آید. لهذا می بینیم وقتی که اباعبداللّه علیه السلام می خواهد به طرف کوفه بیاید عقلای قوم ایشان را منع می کنند… با منطق آنها که منطق یک انسان عادی معمولی است که بر محور مصالح و منافع خودش فکر می کند و منطق منفعت و منطق سیاست است، آمدن اباعبداللّه منطقی نبود. امام حسین یک منطق بالاتری دارد، سیّدالشهدااز زبان شهید مطهری
…سیّدالشهدا یعنی سالار شهیدان، این لقب اوّل به جناب حمزه اطلاق شد. بعد از حادثه عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام که همه شهادت ها را تحت الشعاع قرار داد، این لقب به ایشان انتقال یافت. البتّه به جناب حمزه هم سیّدالشهدا گفته و می گوییم. ولی سیّدالشهدای مطلق امام حسین است؛ یعنی جناب حمزه سیدالشهدای زمان خودش است و امام حسین علیه السلام سیّدالشهدای همه زمان هاست، آن چنان که مریم عذرا «سیدة النسا»ی زمان خودش است و صدیقه کبری «سیدة النسا»ی همه زمان ها. قبل از شهادت امام حسین علیه السلام آن شهیدی که سمبل گریه بر شهید بود و گریه بر او مظهر شرکت در حماسه شهید و هماهنگی با روح شهید و موافقت و نشاط شهید به شمار می رفت، جناب حمزه بود و بعد از شهادت امام حسین علیه السلام این مقام نیز به ایشان انتقال یافت…
علّت ماندگاری امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام به واسطه شخصیّت عالی قدرش [و] به واسطه شهادت قهرمانانه اش مالک قلب ها و احساسات صدها میلیون انسان است…. راز بقای امام حسین علیه السلام این است که نهضتش از طرفی منطقی است [و] بعد عقلی دارد و از ناحیه منطق حمایت می شود، و از طرف دیگر در عمق احساسات و عواطف راه یافته است. ائمه اطهار که بر گریه بر امام حسین علیه السلام سخت توصیه کرده اند حکیمانه ترین دستورها را داده اند. این گریه ها است که نهضت امام حسین را در اعماق جان مردم فرو می کند.
راز محبوبیّت امام حسین علیه السلام
وقتی انسان حسین را با این صفات و خصائل می شناسد می بیند حق است [و] سزاوار است که نام او تا ابد زنده بماند؛ چون حسین مال خود نبود. خودش را فدای انسان کرد، فدای اجتماع انسانی کرد، فدای مقدسات بشر کرد، فدای توحید کرد، فدای عدالت کرد، فدای انسانیّت کرد. از این جهت افراد بشر همه او را دوست می دارند. وقتی انسانْ دیگری را می بیند که در او هیچ چیزی از خود فردی وجود ندارد و هر چه هست شرافت و انسانیّت است او را با خودش متّحد و یکی می بیند.
حسین علیه السلام ، سرود انسانیّت
… حسین یک شخصیّت حماسی است، امّا نه آن طور که جلال الدین خوارزمشاه یک شخصیّت حماسی است و نه آن طور که رستم افسانه ای یک شخصیّت حماسی است. حسین یک شخصیّت حماسی است امّا حماسه انسانیّت، [و] حماسه بشریّت، نه حماسه قومیّت. سخن حسین، عمل حسین، حادثه حسین، روح حسین، [و] همه چیز حسین… درس است… امّا چه جور درسی؟ آیا از آن جهت که مثلاً به یک قوم به خصوصی منتسب است؟ یا از آن جهت که شرقی است؟ یا از آن جهت که مثلاً عرب است؟… اساسا در وجود حسین علیه السلام یک چنین حماسه هایی نمی تواند وجود داشته باشد و علّت شناخته نشدن حسین هم همین است؛ چون حماسه او بالاتر و مافوق این گونه حماسه هاست… حسین سرود انسانیت است.
شعارهای امام حسین علیه السلام
… از چیزهایی که ما در عاشورا زیاد می بینیم، مسئله شعار است. در این شعارها ـ مخصوصا شعارهای خود اباعبداللّه علیه السلام ـ گذشته از این که افراد خودشان را با یک رجز یا یک رباعی معرفی می کردند، گاهی جمله هایی می گفتند که طی آنها نهضت خودشان را معرّفی می نمودند. اباعبداللّه علیه السلام در روز عاشورا شعارهای زیادی داده است که در آنها روح نهضت خودش را مشخص کرده که من برای چه می جنگم [و [چرا تسلیم نمی شوم؟ متاسفانه این شعارها در میان ما فراموش شده و ما شعارهای دیگری به جای آنها گذاشته ایم که این شعارها نمی تواند روح نهضت اباعبداللّه را منعکس کند. یکی از اشعاری که اباعبداللّه علیه السلام در روز عاشورا می خواند و آن را شعار خودش قرار داده بود این شعر بود: نزد من مرگ از ننگ ذلّت و پستی بهتر و عزیزتر و محبوب تر است. اسم این شعار را باید گذاشت شعار آزادی، شعار عزّت، شعار شرافت…
زنده سازی اسلام
حسین بن علی درس غیرت به مردم داد؛ درس تحمّل و بردباری به مردم داد؛ درس تحمّل شدائد و سختی ها به مردم داد. اینها برای ملّت مسلمان درس های بسیار بزرگی بود. پس این که می گویند: حسین بن علی چه کرد و چطور شد که دین اسلام زنده شد، جوابش همین است که حسین بن علی روح تازه دمید؛ خون ها را به جوش آورد؛ غیرت ها را تحریک کرد؛… درس صبر و تحمّل و بردباری و مقاومت و ایستادگی در مقابل شدائد به مردم داد؛ ترس را ریخت. همان مردمی که تا آن مقدار می ترسیدند، تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور شدند… امروز هم حسین بن علی یک سوژه بزرگ است، سوژه ای برای امر به معروف و نهی از منکر، برای اقامه نماز، برای زنده کردن اسلام برای این که احساسات و عواطف عالیه اسلامی در وجود ما احیا بشود.
عاشورا، اسلام مجسم
امام حسین علیه السلام کلیّات را عملاً در کربلا به مرحله عمل آورده، مجسم کرده است؛ ولی تجسم زنده و جان دار حقیقی و واقعی، نه تجسّم بی روح. وقتی بخواهیم به جامعیّت اسلام نظر بیفکنیم باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم. انسان وقتی در حادثه کربلا تامل می کند، اموری را می بیند که دچار حیرت می شود و می گوید اینها نمی تواند تصادفی باشد و سرّ این که ائمه اطهار، این همه به زنده نگه داشتن و احیای این خاطره توصیه و تاکید کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود این است که این حادثه یک اسلام مجسّم است. نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود.
شفاعت امام حسین علیه السلام
علت این که در روایات داریم که امام حسین علیه السلام از خلق کثیری شفاعت می کند این است که در این جهان، مکتب امام حسین علیه السلام بیش از هر مکتبی موجب احیای دین و هدایت مردم شده است. …شفاعت امام حسین علیه السلام به این صورت نیست که برخلاف رضای خدا و اراده او چیزی را از خدا بخواهد… یک نوع [شفاعت] همین هدایت هایی است که در این جهان ایجاد کرده است و در جهان دیگر مجسم می شود. امام حسین علیه السلام شفیع کسانی است که از مکتب او هدایت یافته اند. او شفیع کسانی نیست که مکتبش را وسیله گم راهی ساخته اند. از این نکته نباید غفلت ورزید که همان طوری که از قرآن کریم گروهی هدایت یافته اند و گروهی گم راه شده اند، از مکتب امام حسین علیه السلام نیز گروهی هدایت شده و گروهی گم راه گشته اند… قرآن و مکتب حسینی ریسمان هایی هستند که قدرت دارند بشر را از چاه نگون بختی به اوج سعادت بالا برند. ولی اگر کسی از این دو حبل الهی سوءاستفاده نمود جرم از ریسمان نیست…
فلسفه عزاداری برای امام حسین علیه السلام
… این عزاداری ـ که به حقّ درباره اش گفته شده که حتی تباکی یعنی خود را به گریه کُن شبیه ساختن آن هم ارزشمند است ـ در اصل فلسفه اش تهییج احساسات علیه یزیدها و ابن زیادها و به سود حسین ها و حسینی ها بوده. در شرایطی که حسین به صورت یک مکتب در یک زمان حضور دارد و سمبل راه و روش اجتماعی معین و نفی کننده راه و روش موجود معین دیگری است، یک قطره اشک برایش ریختن واقعا نوعی سربازی است. در شرایط خشن یزیدی، در حزب حسینی ها شرکت کردن و تظاهر به گریه کردن بر شهدا نوعی اعلام وابسته بودن به گروه اهل حقّ و اعلان جنگ با گروه اهل باطل و در حقیقت نوعی از خود گذشتگی است. این جاست که عزاداری حسین بن علی علیه السلام یک حرکت است؛ یک موج است؛ یک مبارزه اجتماعی است…
نتایج نهضت امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام اسلام را تجدید حیات نموده، درخت اسلام را با ریختن خون خود آبیاری نمود؛ چنانچه در زیارت عاشورا می خوانیم: شهادت می دهم که تو اقامه نماز کردی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی و در راه خدا جهاد نمودی و حقّ جهاد را به جای آوردی… شهادت امام حسین علیه السلام تنها خلاصه به یک جریان حزن آور و مصیبت بار و ریختن خون به ناحق و… نمی شود. شهادت ایشان روشنایی و صفا برای اجتماع آورد و حیات تازه ای در عالم اسلام دمید. پس از شهادت امام حسین علیه السلام رونقی در اسلام پیدا می شود. قیام امام حسین علیه السلام احساسات بردگی و اسارت و ترس را زایل نمود و به اجتماع اسلامی شخصیّت داد.
ائمه اطهار و نهضت امام حسین علیه السلام
آنها [یعنی ائمه] که توصیه کردند که عزای حسین بن علی علیه السلام باید زنده بماند، برای این بوده که هدف حسین بن علی مقدّس بود. حسین بن علی یک مکتب به وجود آورد. می خواستند مکتبش زنده بماند. زنده کردن نام و نهضت او برای این است که پرتوی از روح حسین بن علی بر روح ما و شما بتابد. اگر اشکی که ما برای او می ریزیم در مسیر هماهنگی روح ما باشد پرواز کوچکی است که روح ما با روح حسین می کند. اگر ذره ای از همّت او ذرّه ای از غیرت او، ذرّه ای از حریّت او، ذرّه ای از ایمان او، ذرّه ای از تقوای او، ذرّه ای از توحید او در ما بتابد و چنین اشکی از چشم ما جاری شود، آن اشک بی نهایت قیمت دارد…
امام حسین علیه السلام و امر به معروف
همان طور که تاثیر امر به معروف و نهی از منکر، این نهضت را در عالی ترین سطح ها قرار داد، این نهضت مقدس نیز این اصل اسلامی را در عالی ترین سطح ها قرار داد… این که می گویم حسین بن علی ارزش امر به معروف و نهی از منکر را بالا برد مقصودم این است که در جهان اسلام بالا برد نه در اسلام… اباعبداللّه علیه السلام در عاشورا ثابت کرد که به خاطر امر به معروف و نهی از منکر… می توان جان داد، عزیزان داد، مال و ثروت داد. چه کسی توانسته است در دنیا به اندازه حسین بن علی علیه السلام به اصل امر به معروف و نهی از منکر ارزش بدهد؟ معنی نهضت حسینی این است که امر به معروف و… آن قدر بالاست که تا این حد می توان در راه آن فداکاری کرد…
جنگ عقیده
… اختلاف و نزاع او [امام حسین علیه السلام ] با خلیفه وقت بر سر این نبود که تو نباشی و من باشم [یا] آن کاری که تو می کنی نکن بگذار من بکنم، [بلکه] اختلافی بود اصولی و اساسی. اگر کس دیگری هم به جای یزید بود و همان روش و کارها را می داشت باز امام حسین علیه السلام قیام می کرد، خواه این که با شخص امام حسین خوش رفتاری می کرد یا بدرفتاری… جنگ حسین علیه السلام جنگ مسلکی و عقیده ای بود. پای عقیده در کار بود. جنگ حق و باطل بود. در جنگ حقّ و باطل دیگر حسین از آن جهت که شخص معینی است تاثیر ندارد. خود امام حسین با دو کلمه مطلب را تمام کرد در یکی از خطبه های بین راه به اصحاب خودش می فرماید: آیا نمی بینید که به حقّ رفتار نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود؟ پس مؤمن در یک چنین اوضاعی باید تن به شهادت در راه خدا بدهد. نفرمود وظیفه امام یا شخص حسین این است. فرمود: وظیفه یک مسلمان از آن جهت که مسلمان است در چنین اوضاعی این است که قیام کند و آماده شهادت گردد.
منطق امام حسین علیه السلام
هر کس و هر گروه منطقی دارد؛ یعنی طرز تفکری دارد. هرکس پیش خود معیارها و مقیاس هایی دارد و با آن معیار و مقیاس ها درباره کارها و باید و نبایدها قضاوت می کند. شهید منطق ویژه ای دارد. منطق شهید را با منطق افراد معمولی نمی شود سنجید. شهید را نمی شود در منطق افراد معمولی گنجاند. منطق او بالاتر است. منطقی است آمیخته با منطق عشق از یک طرف و منطق اصلاح و مصلح از طرف دیگر… به تعبیر دیگر اگر شور یک عارف عاشق پروردگار را با منطق یک نفر مصلح را با همدیگر ترکیب بکنید از آنها منطق شهید در می آید. لهذا می بینیم وقتی که اباعبداللّه علیه السلام می خواهد به طرف کوفه بیاید عقلای قوم ایشان را منع می کنند… با منطق آنها که منطق یک انسان عادی معمولی است که بر محور مصالح و منافع خودش فکر می کند و منطق منفعت و منطق سیاست است، آمدن اباعبداللّه منطقی نبود. امام حسین یک منطق بالاتری دارد، سیّدالشهدااز زبان شهید مطهری
…سیّدالشهدا یعنی سالار شهیدان، این لقب اوّل به جناب حمزه اطلاق شد. بعد از حادثه عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام که همه شهادت ها را تحت الشعاع قرار داد، این لقب به ایشان انتقال یافت. البتّه به جناب حمزه هم سیّدالشهدا گفته و می گوییم. ولی سیّدالشهدای مطلق امام حسین است؛ یعنی جناب حمزه سیدالشهدای زمان خودش است و امام حسین علیه السلام سیّدالشهدای همه زمان هاست، آن چنان که مریم عذرا «سیدة النسا»ی زمان خودش است و صدیقه کبری «سیدة النسا»ی همه زمان ها. قبل از شهادت امام حسین علیه السلام آن شهیدی که سمبل گریه بر شهید بود و گریه بر او مظهر شرکت در حماسه شهید و هماهنگی با روح شهید و موافقت و نشاط شهید به شمار می رفت، جناب حمزه بود و بعد از شهادت امام حسین علیه السلام این مقام نیز به ایشان انتقال یافت…
علّت ماندگاری امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام به واسطه شخصیّت عالی قدرش [و] به واسطه شهادت قهرمانانه اش مالک قلب ها و احساسات صدها میلیون انسان است…. راز بقای امام حسین علیه السلام این است که نهضتش از طرفی منطقی است [و] بعد عقلی دارد و از ناحیه منطق حمایت می شود، و از طرف دیگر در عمق احساسات و عواطف راه یافته است. ائمه اطهار که بر گریه بر امام حسین علیه السلام سخت توصیه کرده اند حکیمانه ترین دستورها را داده اند. این گریه ها است که نهضت امام حسین را در اعماق جان مردم فرو می کند.
راز محبوبیّت امام حسین علیه السلام
وقتی انسان حسین را با این صفات و خصائل می شناسد می بیند حق است [و] سزاوار است که نام او تا ابد زنده بماند؛ چون حسین مال خود نبود. خودش را فدای انسان کرد، فدای اجتماع انسانی کرد، فدای مقدسات بشر کرد، فدای توحید کرد، فدای عدالت کرد، فدای انسانیّت کرد. از این جهت افراد بشر همه او را دوست می دارند. وقتی انسانْ دیگری را می بیند که در او هیچ چیزی از خود فردی وجود ندارد و هر چه هست شرافت و انسانیّت است او را با خودش متّحد و یکی می بیند.
حسین علیه السلام ، سرود انسانیّت
… حسین یک شخصیّت حماسی است، امّا نه آن طور که جلال الدین خوارزمشاه یک شخصیّت حماسی است و نه آن طور که رستم افسانه ای یک شخصیّت حماسی است. حسین یک شخصیّت حماسی است امّا حماسه انسانیّت، [و] حماسه بشریّت، نه حماسه قومیّت. سخن حسین، عمل حسین، حادثه حسین، روح حسین، [و] همه چیز حسین… درس است… امّا چه جور درسی؟ آیا از آن جهت که مثلاً به یک قوم به خصوصی منتسب است؟ یا از آن جهت که شرقی است؟ یا از آن جهت که مثلاً عرب است؟… اساسا در وجود حسین علیه السلام یک چنین حماسه هایی نمی تواند وجود داشته باشد و علّت شناخته نشدن حسین هم همین است؛ چون حماسه او بالاتر و مافوق این گونه حماسه هاست… حسین سرود انسانیت است.
شعارهای امام حسین علیه السلام
… از چیزهایی که ما در عاشورا زیاد می بینیم، مسئله شعار است. در این شعارها ـ مخصوصا شعارهای خود اباعبداللّه علیه السلام ـ گذشته از این که افراد خودشان را با یک رجز یا یک رباعی معرفی می کردند، گاهی جمله هایی می گفتند که طی آنها نهضت خودشان را معرّفی می نمودند. اباعبداللّه علیه السلام در روز عاشورا شعارهای زیادی داده است که در آنها روح نهضت خودش را مشخص کرده که من برای چه می جنگم [و [چرا تسلیم نمی شوم؟ متاسفانه این شعارها در میان ما فراموش شده و ما شعارهای دیگری به جای آنها گذاشته ایم که این شعارها نمی تواند روح نهضت اباعبداللّه را منعکس کند. یکی از اشعاری که اباعبداللّه علیه السلام در روز عاشورا می خواند و آن را شعار خودش قرار داده بود این شعر بود: نزد من مرگ از ننگ ذلّت و پستی بهتر و عزیزتر و محبوب تر است. اسم این شعار را باید گذاشت شعار آزادی، شعار عزّت، شعار شرافت…
زنده سازی اسلام
حسین بن علی درس غیرت به مردم داد؛ درس تحمّل و بردباری به مردم داد؛ درس تحمّل شدائد و سختی ها به مردم داد. اینها برای ملّت مسلمان درس های بسیار بزرگی بود. پس این که می گویند: حسین بن علی چه کرد و چطور شد که دین اسلام زنده شد، جوابش همین است که حسین بن علی روح تازه دمید؛ خون ها را به جوش آورد؛ غیرت ها را تحریک کرد؛… درس صبر و تحمّل و بردباری و مقاومت و ایستادگی در مقابل شدائد به مردم داد؛ ترس را ریخت. همان مردمی که تا آن مقدار می ترسیدند، تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور شدند… امروز هم حسین بن علی یک سوژه بزرگ است، سوژه ای برای امر به معروف و نهی از منکر، برای اقامه نماز، برای زنده کردن اسلام برای این که احساسات و عواطف عالیه اسلامی در وجود ما احیا بشود.
عاشورا، اسلام مجسم
امام حسین علیه السلام کلیّات را عملاً در کربلا به مرحله عمل آورده، مجسم کرده است؛ ولی تجسم زنده و جان دار حقیقی و واقعی، نه تجسّم بی روح. وقتی بخواهیم به جامعیّت اسلام نظر بیفکنیم باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم. انسان وقتی در حادثه کربلا تامل می کند، اموری را می بیند که دچار حیرت می شود و می گوید اینها نمی تواند تصادفی باشد و سرّ این که ائمه اطهار، این همه به زنده نگه داشتن و احیای این خاطره توصیه و تاکید کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود این است که این حادثه یک اسلام مجسّم است. نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود.
شفاعت امام حسین علیه السلام
علت این که در روایات داریم که امام حسین علیه السلام از خلق کثیری شفاعت می کند این است که در این جهان، مکتب امام حسین علیه السلام بیش از هر مکتبی موجب احیای دین و هدایت مردم شده است. …شفاعت امام حسین علیه السلام به این صورت نیست که برخلاف رضای خدا و اراده او چیزی را از خدا بخواهد… یک نوع [شفاعت] همین هدایت هایی است که در این جهان ایجاد کرده است و در جهان دیگر مجسم می شود. امام حسین علیه السلام شفیع کسانی است که از مکتب او هدایت یافته اند. او شفیع کسانی نیست که مکتبش را وسیله گم راهی ساخته اند. از این نکته نباید غفلت ورزید که همان طوری که از قرآن کریم گروهی هدایت یافته اند و گروهی گم راه شده اند، از مکتب امام حسین علیه السلام نیز گروهی هدایت شده و گروهی گم راه گشته اند… قرآن و مکتب حسینی ریسمان هایی هستند که قدرت دارند بشر را از چاه نگون بختی به اوج سعادت بالا برند. ولی اگر کسی از این دو حبل الهی سوءاستفاده نمود جرم از ریسمان نیست…
فلسفه عزاداری برای امام حسین علیه السلام
… این عزاداری ـ که به حقّ درباره اش گفته شده که حتی تباکی یعنی خود را به گریه کُن شبیه ساختن آن هم ارزشمند است ـ در اصل فلسفه اش تهییج احساسات علیه یزیدها و ابن زیادها و به سود حسین ها و حسینی ها بوده. در شرایطی که حسین به صورت یک مکتب در یک زمان حضور دارد و سمبل راه و روش اجتماعی معین و نفی کننده راه و روش موجود معین دیگری است، یک قطره اشک برایش ریختن واقعا نوعی سربازی است. در شرایط خشن یزیدی، در حزب حسینی ها شرکت کردن و تظاهر به گریه کردن بر شهدا نوعی اعلام وابسته بودن به گروه اهل حقّ و اعلان جنگ با گروه اهل باطل و در حقیقت نوعی از خود گذشتگی است. این جاست که عزاداری حسین بن علی علیه السلام یک حرکت است؛ یک موج است؛ یک مبارزه اجتماعی است…
نتایج نهضت امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام اسلام را تجدید حیات نموده، درخت اسلام را با ریختن خون خود آبیاری نمود؛ چنانچه در زیارت عاشورا می خوانیم: شهادت می دهم که تو اقامه نماز کردی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی و در راه خدا جهاد نمودی و حقّ جهاد را به جای آوردی… شهادت امام حسین علیه السلام تنها خلاصه به یک جریان حزن آور و مصیبت بار و ریختن خون به ناحق و… نمی شود. شهادت ایشان روشنایی و صفا برای اجتماع آورد و حیات تازه ای در عالم اسلام دمید. پس از شهادت امام حسین علیه السلام رونقی در اسلام پیدا می شود. قیام امام حسین علیه السلام احساسات بردگی و اسارت و ترس را زایل نمود و به اجتماع اسلامی شخصیّت داد.
ائمه اطهار و نهضت امام حسین علیه السلام
آنها [یعنی ائمه] که توصیه کردند که عزای حسین بن علی علیه السلام باید زنده بماند، برای این بوده که هدف حسین بن علی مقدّس بود. حسین بن علی یک مکتب به وجود آورد. می خواستند مکتبش زنده بماند. زنده کردن نام و نهضت او برای این است که پرتوی از روح حسین بن علی بر روح ما و شما بتابد. اگر اشکی که ما برای او می ریزیم در مسیر هماهنگی روح ما باشد پرواز کوچکی است که روح ما با روح حسین می کند. اگر ذره ای از همّت او ذرّه ای از غیرت او، ذرّه ای از حریّت او، ذرّه ای از ایمان او، ذرّه ای از تقوای او، ذرّه ای از توحید او در ما بتابد و چنین اشکی از چشم ما جاری شود، آن اشک بی نهایت قیمت دارد…
امام حسین علیه السلام و امر به معروف
همان طور که تاثیر امر به معروف و نهی از منکر، این نهضت را در عالی ترین سطح ها قرار داد، این نهضت مقدس نیز این اصل اسلامی را در عالی ترین سطح ها قرار داد… این که می گویم حسین بن علی ارزش امر به معروف و نهی از منکر را بالا برد مقصودم این است که در جهان اسلام بالا برد نه در اسلام… اباعبداللّه علیه السلام در عاشورا ثابت کرد که به خاطر امر به معروف و نهی از منکر… می توان جان داد، عزیزان داد، مال و ثروت داد. چه کسی توانسته است در دنیا به اندازه حسین بن علی علیه السلام به اصل امر به معروف و نهی از منکر ارزش بدهد؟ معنی نهضت حسینی این است که امر به معروف و… آن قدر بالاست که تا این حد می توان در راه آن فداکاری کرد…
جنگ عقیده
… اختلاف و نزاع او [امام حسین علیه السلام ] با خلیفه وقت بر سر این نبود که تو نباشی و من باشم [یا] آن کاری که تو می کنی نکن بگذار من بکنم، [بلکه] اختلافی بود اصولی و اساسی. اگر کس دیگری هم به جای یزید بود و همان روش و کارها را می داشت باز امام حسین علیه السلام قیام می کرد، خواه این که با شخص امام حسین خوش رفتاری می کرد یا بدرفتاری… جنگ حسین علیه السلام جنگ مسلکی و عقیده ای بود. پای عقیده در کار بود. جنگ حق و باطل بود. در جنگ حقّ و باطل دیگر حسین از آن جهت که شخص معینی است تاثیر ندارد. خود امام حسین با دو کلمه مطلب را تمام کرد در یکی از خطبه های بین راه به اصحاب خودش می فرماید: آیا نمی بینید که به حقّ رفتار نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود؟ پس مؤمن در یک چنین اوضاعی باید تن به شهادت در راه خدا بدهد. نفرمود وظیفه امام یا شخص حسین این است. فرمود: وظیفه یک مسلمان از آن جهت که مسلمان است در چنین اوضاعی این است که قیام کند و آماده شهادت گردد.
منطق امام حسین علیه السلام
هر کس و هر گروه منطقی دارد؛ یعنی طرز تفکری دارد. هرکس پیش خود معیارها و مقیاس هایی دارد و با آن معیار و مقیاس ها درباره کارها و باید و نبایدها قضاوت می کند. شهید منطق ویژه ای دارد. منطق شهید را با منطق افراد معمولی نمی شود سنجید. شهید را نمی شود در منطق افراد معمولی گنجاند. منطق او بالاتر است. منطقی است آمیخته با منطق عشق از یک طرف و منطق اصلاح و مصلح از طرف دیگر… به تعبیر دیگر اگر شور یک عارف عاشق پروردگار را با منطق یک نفر مصلح را با همدیگر ترکیب بکنید از آنها منطق شهید در می آید. لهذا می بینیم وقتی که اباعبداللّه علیه السلام می خواهد به طرف کوفه بیاید عقلای قوم ایشان را منع می کنند… با منطق آنها که منطق یک انسان عادی معمولی است که بر محور مصالح و منافع خودش فکر می کند و منطق منفعت و منطق سیاست است، آمدن اباعبداللّه منطقی نبود. امام حسین یک منطق بالاتری دارد، سیّدالشهدااز زبان شهید مطهری
…سیّدالشهدا یعنی سالار شهیدان، این لقب اوّل به جناب حمزه اطلاق شد. بعد از حادثه عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام که همه شهادت ها را تحت الشعاع قرار داد، این لقب به ایشان انتقال یافت. البتّه به جناب حمزه هم سیّدالشهدا گفته و می گوییم. ولی سیّدالشهدای مطلق امام حسین است؛ یعنی جناب حمزه سیدالشهدای زمان خودش است و امام حسین علیه السلام سیّدالشهدای همه زمان هاست، آن چنان که مریم عذرا «سیدة النسا»ی زمان خودش است و صدیقه کبری «سیدة النسا»ی همه زمان ها. قبل از شهادت امام حسین علیه السلام آن شهیدی که سمبل گریه بر شهید بود و گریه بر او مظهر شرکت در حماسه شهید و هماهنگی با روح شهید و موافقت و نشاط شهید به شمار می رفت، جناب حمزه بود و بعد از شهادت امام حسین علیه السلام این مقام نیز به ایشان انتقال یافت…
علّت ماندگاری امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام به واسطه شخصیّت عالی قدرش [و] به واسطه شهادت قهرمانانه اش مالک قلب ها و احساسات صدها میلیون انسان است…. راز بقای امام حسین علیه السلام این است که نهضتش از طرفی منطقی است [و] بعد عقلی دارد و از ناحیه منطق حمایت می شود، و از طرف دیگر در عمق احساسات و عواطف راه یافته است. ائمه اطهار که بر گریه بر امام حسین علیه السلام سخت توصیه کرده اند حکیمانه ترین دستورها را داده اند. این گریه ها است که نهضت امام حسین را در اعماق جان مردم فرو می کند.
راز محبوبیّت امام حسین علیه السلام
وقتی انسان حسین را با این صفات و خصائل می شناسد می بیند حق است [و] سزاوار است که نام او تا ابد زنده بماند؛ چون حسین مال خود نبود. خودش را فدای انسان کرد، فدای اجتماع انسانی کرد، فدای مقدسات بشر کرد، فدای توحید کرد، فدای عدالت کرد، فدای انسانیّت کرد. از این جهت افراد بشر همه او را دوست می دارند. وقتی انسانْ دیگری را می بیند که در او هیچ چیزی از خود فردی وجود ندارد و هر چه هست شرافت و انسانیّت است او را با خودش متّحد و یکی می بیند.
حسین علیه السلام ، سرود انسانیّت
… حسین یک شخصیّت حماسی است، امّا نه آن طور که جلال الدین خوارزمشاه یک شخصیّت حماسی است و نه آن طور که رستم افسانه ای یک شخصیّت حماسی است. حسین یک شخصیّت حماسی است امّا حماسه انسانیّت، [و] حماسه بشریّت، نه حماسه قومیّت. سخن حسین، عمل حسین، حادثه حسین، روح حسین، [و] همه چیز حسین… درس است… امّا چه جور درسی؟ آیا از آن جهت که مثلاً به یک قوم به خصوصی منتسب است؟ یا از آن جهت که شرقی است؟ یا از آن جهت که مثلاً عرب است؟… اساسا در وجود حسین علیه السلام یک چنین حماسه هایی نمی تواند وجود داشته باشد و علّت شناخته نشدن حسین هم همین است؛ چون حماسه او بالاتر و مافوق این گونه حماسه هاست… حسین سرود انسانیت است.
شعارهای امام حسین علیه السلام
… از چیزهایی که ما در عاشورا زیاد می بینیم، مسئله شعار است. در این شعارها ـ مخصوصا شعارهای خود اباعبداللّه علیه السلام ـ گذشته از این که افراد خودشان را با یک رجز یا یک رباعی معرفی می کردند، گاهی جمله هایی می گفتند که طی آنها نهضت خودشان را معرّفی می نمودند. اباعبداللّه علیه السلام در روز عاشورا شعارهای زیادی داده است که در آنها روح نهضت خودش را مشخص کرده که من برای چه می جنگم [و [چرا تسلیم نمی شوم؟ متاسفانه این شعارها در میان ما فراموش شده و ما شعارهای دیگری به جای آنها گذاشته ایم که این شعارها نمی تواند روح نهضت اباعبداللّه را منعکس کند. یکی از اشعاری که اباعبداللّه علیه السلام در روز عاشورا می خواند و آن را شعار خودش قرار داده بود این شعر بود: نزد من مرگ از ننگ ذلّت و پستی بهتر و عزیزتر و محبوب تر است. اسم این شعار را باید گذاشت شعار آزادی، شعار عزّت، شعار شرافت…
زنده سازی اسلام
حسین بن علی درس غیرت به مردم داد؛ درس تحمّل و بردباری به مردم داد؛ درس تحمّل شدائد و سختی ها به مردم داد. اینها برای ملّت مسلمان درس های بسیار بزرگی بود. پس این که می گویند: حسین بن علی چه کرد و چطور شد که دین اسلام زنده شد، جوابش همین است که حسین بن علی روح تازه دمید؛ خون ها را به جوش آورد؛ غیرت ها را تحریک کرد؛… درس صبر و تحمّل و بردباری و مقاومت و ایستادگی در مقابل شدائد به مردم داد؛ ترس را ریخت. همان مردمی که تا آن مقدار می ترسیدند، تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور شدند… امروز هم حسین بن علی یک سوژه بزرگ است، سوژه ای برای امر به معروف و نهی از منکر، برای اقامه نماز، برای زنده کردن اسلام برای این که احساسات و عواطف عالیه اسلامی در وجود ما احیا بشود.
عاشورا، اسلام مجسم
امام حسین علیه السلام کلیّات را عملاً در کربلا به مرحله عمل آورده، مجسم کرده است؛ ولی تجسم زنده و جان دار حقیقی و واقعی، نه تجسّم بی روح. وقتی بخواهیم به جامعیّت اسلام نظر بیفکنیم باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم. انسان وقتی در حادثه کربلا تامل می کند، اموری را می بیند که دچار حیرت می شود و می گوید اینها نمی تواند تصادفی باشد و سرّ این که ائمه اطهار، این همه به زنده نگه داشتن و احیای این خاطره توصیه و تاکید کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود این است که این حادثه یک اسلام مجسّم است. نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود.
شفاعت امام حسین علیه السلام
علت این که در روایات داریم که امام حسین علیه السلام از خلق کثیری شفاعت می کند این است که در این جهان، مکتب امام حسین علیه السلام بیش از هر مکتبی موجب احیای دین و هدایت مردم شده است. …شفاعت امام حسین علیه السلام به این صورت نیست که برخلاف رضای خدا و اراده او چیزی را از خدا بخواهد… یک نوع [شفاعت] همین هدایت هایی است که در این جهان ایجاد کرده است و در جهان دیگر مجسم می شود. امام حسین علیه السلام شفیع کسانی است که از مکتب او هدایت یافته اند. او شفیع کسانی نیست که مکتبش را وسیله گم راهی ساخته اند. از این نکته نباید غفلت ورزید که همان طوری که از قرآن کریم گروهی هدایت یافته اند و گروهی گم راه شده اند، از مکتب امام حسین علیه السلام نیز گروهی هدایت شده و گروهی گم راه گشته اند… قرآن و مکتب حسینی ریسمان هایی هستند که قدرت دارند بشر را از چاه نگون بختی به اوج سعادت بالا برند. ولی اگر کسی از این دو حبل الهی سوءاستفاده نمود جرم از ریسمان نیست…
فلسفه عزاداری برای امام حسین علیه السلام
… این عزاداری ـ که به حقّ درباره اش گفته شده که حتی تباکی یعنی خود را به گریه کُن شبیه ساختن آن هم ارزشمند است ـ در اصل فلسفه اش تهییج احساسات علیه یزیدها و ابن زیادها و به سود حسین ها و حسینی ها بوده. در شرایطی که حسین به صورت یک مکتب در یک زمان حضور دارد و سمبل راه و روش اجتماعی معین و نفی کننده راه و روش موجود معین دیگری است، یک قطره اشک برایش ریختن واقعا نوعی سربازی است. در شرایط خشن یزیدی، در حزب حسینی ها شرکت کردن و تظاهر به گریه کردن بر شهدا نوعی اعلام وابسته بودن به گروه اهل حقّ و اعلان جنگ با گروه اهل باطل و در حقیقت نوعی از خود گذشتگی است. این جاست که عزاداری حسین بن علی علیه السلام یک حرکت است؛ یک موج است؛ یک مبارزه اجتماعی است…
نتایج نهضت امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام اسلام را تجدید حیات نموده، درخت اسلام را با ریختن خون خود آبیاری نمود؛ چنانچه در زیارت عاشورا می خوانیم: شهادت می دهم که تو اقامه نماز کردی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی و در راه خدا جهاد نمودی و حقّ جهاد را به جای آوردی… شهادت امام حسین علیه السلام تنها خلاصه به یک جریان حزن آور و مصیبت بار و ریختن خون به ناحق و… نمی شود. شهادت ایشان روشنایی و صفا برای اجتماع آورد و حیات تازه ای در عالم اسلام دمید. پس از شهادت امام حسین علیه السلام رونقی در اسلام پیدا می شود. قیام امام حسین علیه السلام احساسات بردگی و اسارت و ترس را زایل نمود و به اجتماع اسلامی شخصیّت داد.
ائمه اطهار و نهضت امام حسین علیه السلام
آنها [یعنی ائمه] که توصیه کردند که عزای حسین بن علی علیه السلام باید زنده بماند، برای این بوده که هدف حسین بن علی مقدّس بود. حسین بن علی یک مکتب به وجود آورد. می خواستند مکتبش زنده بماند. زنده کردن نام و نهضت او برای این است که پرتوی از روح حسین بن علی بر روح ما و شما بتابد. اگر اشکی که ما برای او می ریزیم در مسیر هماهنگی روح ما باشد پرواز کوچکی است که روح ما با روح حسین می کند. اگر ذره ای از همّت او ذرّه ای از غیرت او، ذرّه ای از حریّت او، ذرّه ای از ایمان او، ذرّه ای از تقوای او، ذرّه ای از توحید او در ما بتابد و چنین اشکی از چشم ما جاری شود، آن اشک بی نهایت قیمت دارد…
امام حسین علیه السلام و امر به معروف
همان طور که تاثیر امر به معروف و نهی از منکر، این نهضت را در عالی ترین سطح ها قرار داد، این نهضت مقدس نیز این اصل اسلامی را در عالی ترین سطح ها قرار داد… این که می گویم حسین بن علی ارزش امر به معروف و نهی از منکر را بالا برد مقصودم این است که در جهان اسلام بالا برد نه در اسلام… اباعبداللّه علیه السلام در عاشورا ثابت کرد که به خاطر امر به معروف و نهی از منکر… می توان جان داد، عزیزان داد، مال و ثروت داد. چه کسی توانسته است در دنیا به اندازه حسین بن علی علیه السلام به اصل امر به معروف و نهی از منکر ارزش بدهد؟ معنی نهضت حسینی این است که امر به معروف و… آن قدر بالاست که تا این حد می توان در راه آن فداکاری کرد…
جنگ عقیده
… اختلاف و نزاع او [امام حسین علیه السلام ] با خلیفه وقت بر سر این نبود که تو نباشی و من باشم [یا] آن کاری که تو می کنی نکن بگذار من بکنم، [بلکه] اختلافی بود اصولی و اساسی. اگر کس دیگری هم به جای یزید بود و همان روش و کارها را می داشت باز امام حسین علیه السلام قیام می کرد، خواه این که با شخص امام حسین خوش رفتاری می کرد یا بدرفتاری… جنگ حسین علیه السلام جنگ مسلکی و عقیده ای بود. پای عقیده در کار بود. جنگ حق و باطل بود. در جنگ حقّ و باطل دیگر حسین از آن جهت که شخص معینی است تاثیر ندارد. خود امام حسین با دو کلمه مطلب را تمام کرد در یکی از خطبه های بین راه به اصحاب خودش می فرماید: آیا نمی بینید که به حقّ رفتار نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود؟ پس مؤمن در یک چنین اوضاعی باید تن به شهادت در راه خدا بدهد. نفرمود وظیفه امام یا شخص حسین این است. فرمود: وظیفه یک مسلمان از آن جهت که مسلمان است در چنین اوضاعی این است که قیام کند و آماده شهادت گردد.
منطق امام حسین علیه السلام
هر کس و هر گروه منطقی دارد؛ یعنی طرز تفکری دارد. هرکس پیش خود معیارها و مقیاس هایی دارد و با آن معیار و مقیاس ها درباره کارها و باید و نبایدها قضاوت می کند. شهید منطق ویژه ای دارد. منطق شهید را با منطق افراد معمولی نمی شود سنجید. شهید را نمی شود در منطق افراد معمولی گنجاند. منطق او بالاتر است. منطقی است آمیخته با منطق عشق از یک طرف و منطق اصلاح و مصلح از طرف دیگر… به تعبیر دیگر اگر شور یک عارف عاشق پروردگار را با منطق یک نفر مصلح را با همدیگر ترکیب بکنید از آنها منطق شهید در می آید. لهذا می بینیم وقتی که اباعبداللّه علیه السلام می خواهد به طرف کوفه بیاید عقلای قوم ایشان را منع می کنند… با منطق آنها که منطق یک انسان عادی معمولی است که بر محور مصالح و منافع خودش فکر می کند و منطق منفعت و منطق سیاست است، آمدن اباعبداللّه منطقی نبود. امام حسین یک منطق بالاتری دارد، سیّدالشهدااز زبان شهید مطهری
…سیّدالشهدا یعنی سالار شهیدان، این لقب اوّل به جناب حمزه اطلاق شد. بعد از حادثه عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام که همه شهادت ها را تحت الشعاع قرار داد، این لقب به ایشان انتقال یافت. البتّه به جناب حمزه هم سیّدالشهدا گفته و می گوییم. ولی سیّدالشهدای مطلق امام حسین است؛ یعنی جناب حمزه سیدالشهدای زمان خودش است و امام حسین علیه السلام سیّدالشهدای همه زمان هاست، آن چنان که مریم عذرا «سیدة النسا»ی زمان خودش است و صدیقه کبری «سیدة النسا»ی همه زمان ها. قبل از شهادت امام حسین علیه السلام آن شهیدی که سمبل گریه بر شهید بود و گریه بر او مظهر شرکت در حماسه شهید و هماهنگی با روح شهید و موافقت و نشاط شهید به شمار می رفت، جناب حمزه بود و بعد از شهادت امام حسین علیه السلام این مقام نیز به ایشان انتقال یافت…
علّت ماندگاری امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام به واسطه شخصیّت عالی قدرش [و] به واسطه شهادت قهرمانانه اش مالک قلب ها و احساسات صدها میلیون انسان است…. راز بقای امام حسین علیه السلام این است که نهضتش از طرفی منطقی است [و] بعد عقلی دارد و از ناحیه منطق حمایت می شود، و از طرف دیگر در عمق احساسات و عواطف راه یافته است. ائمه اطهار که بر گریه بر امام حسین علیه السلام سخت توصیه کرده اند حکیمانه ترین دستورها را داده اند. این گریه ها است که نهضت امام حسین را در اعماق جان مردم فرو می کند.
راز محبوبیّت امام حسین علیه السلام
وقتی انسان حسین را با این صفات و خصائل می شناسد می بیند حق است [و] سزاوار است که نام او تا ابد زنده بماند؛ چون حسین مال خود نبود. خودش را فدای انسان کرد، فدای اجتماع انسانی کرد، فدای مقدسات بشر کرد، فدای توحید کرد، فدای عدالت کرد، فدای انسانیّت کرد. از این جهت افراد بشر همه او را دوست می دارند. وقتی انسانْ دیگری را می بیند که در او هیچ چیزی از خود فردی وجود ندارد و هر چه هست شرافت و انسانیّت است او را با خودش متّحد و یکی می بیند.
حسین علیه السلام ، سرود انسانیّت
… حسین یک شخصیّت حماسی است، امّا نه آن طور که جلال الدین خوارزمشاه یک شخصیّت حماسی است و نه آن طور که رستم افسانه ای یک شخصیّت حماسی است. حسین یک شخصیّت حماسی است امّا حماسه انسانیّت، [و] حماسه بشریّت، نه حماسه قومیّت. سخن حسین، عمل حسین، حادثه حسین، روح حسین، [و] همه چیز حسین… درس است… امّا چه جور درسی؟ آیا از آن جهت که مثلاً به یک قوم به خصوصی منتسب است؟ یا از آن جهت که شرقی است؟ یا از آن جهت که مثلاً عرب است؟… اساسا در وجود حسین علیه السلام یک چنین حماسه هایی نمی تواند وجود داشته باشد و علّت شناخته نشدن حسین هم همین است؛ چون حماسه او بالاتر و مافوق این گونه حماسه هاست… حسین سرود انسانیت است.
شعارهای امام حسین علیه السلام
… از چیزهایی که ما در عاشورا زیاد می بینیم، مسئله شعار است. در این شعارها ـ مخصوصا شعارهای خود اباعبداللّه علیه السلام ـ گذشته از این که افراد خودشان را با یک رجز یا یک رباعی معرفی می کردند، گاهی جمله هایی می گفتند که طی آنها نهضت خودشان را معرّفی می نمودند. اباعبداللّه علیه السلام در روز عاشورا شعارهای زیادی داده است که در آنها روح نهضت خودش را مشخص کرده که من برای چه می جنگم [و [چرا تسلیم نمی شوم؟ متاسفانه این شعارها در میان ما فراموش شده و ما شعارهای دیگری به جای آنها گذاشته ایم که این شعارها نمی تواند روح نهضت اباعبداللّه را منعکس کند. یکی از اشعاری که اباعبداللّه علیه السلام در روز عاشورا می خواند و آن را شعار خودش قرار داده بود این شعر بود: نزد من مرگ از ننگ ذلّت و پستی بهتر و عزیزتر و محبوب تر است. اسم این شعار را باید گذاشت شعار آزادی، شعار عزّت، شعار شرافت…
زنده سازی اسلام
حسین بن علی درس غیرت به مردم داد؛ درس تحمّل و بردباری به مردم داد؛ درس تحمّل شدائد و سختی ها به مردم داد. اینها برای ملّت مسلمان درس های بسیار بزرگی بود. پس این که می گویند: حسین بن علی چه کرد و چطور شد که دین اسلام زنده شد، جوابش همین است که حسین بن علی روح تازه دمید؛ خون ها را به جوش آورد؛ غیرت ها را تحریک کرد؛… درس صبر و تحمّل و بردباری و مقاومت و ایستادگی در مقابل شدائد به مردم داد؛ ترس را ریخت. همان مردمی که تا آن مقدار می ترسیدند، تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور شدند… امروز هم حسین بن علی یک سوژه بزرگ است، سوژه ای برای امر به معروف و نهی از منکر، برای اقامه نماز، برای زنده کردن اسلام برای این که احساسات و عواطف عالیه اسلامی در وجود ما احیا بشود.
عاشورا، اسلام مجسم
امام حسین علیه السلام کلیّات را عملاً در کربلا به مرحله عمل آورده، مجسم کرده است؛ ولی تجسم زنده و جان دار حقیقی و واقعی، نه تجسّم بی روح. وقتی بخواهیم به جامعیّت اسلام نظر بیفکنیم باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم. انسان وقتی در حادثه کربلا تامل می کند، اموری را می بیند که دچار حیرت می شود و می گوید اینها نمی تواند تصادفی باشد و سرّ این که ائمه اطهار، این همه به زنده نگه داشتن و احیای این خاطره توصیه و تاکید کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود این است که این حادثه یک اسلام مجسّم است. نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود.
شفاعت امام حسین علیه السلام
علت این که در روایات داریم که امام حسین علیه السلام از خلق کثیری شفاعت می کند این است که در این جهان، مکتب امام حسین علیه السلام بیش از هر مکتبی موجب احیای دین و هدایت مردم شده است. …شفاعت امام حسین علیه السلام به این صورت نیست که برخلاف رضای خدا و اراده او چیزی را از خدا بخواهد… یک نوع [شفاعت] همین هدایت هایی است که در این جهان ایجاد کرده است و در جهان دیگر مجسم می شود. امام حسین علیه السلام شفیع کسانی است که از مکتب او هدایت یافته اند. او شفیع کسانی نیست که مکتبش را وسیله گم راهی ساخته اند. از این نکته نباید غفلت ورزید که همان طوری که از قرآن کریم گروهی هدایت یافته اند و گروهی گم راه شده اند، از مکتب امام حسین علیه السلام نیز گروهی هدایت شده و گروهی گم راه گشته اند… قرآن و مکتب حسینی ریسمان هایی هستند که قدرت دارند بشر را از چاه نگون بختی به اوج سعادت بالا برند. ولی اگر کسی از این دو حبل الهی سوءاستفاده نمود جرم از ریسمان نیست…
فلسفه عزاداری برای امام حسین علیه السلام
… این عزاداری ـ که به حقّ درباره اش گفته شده که حتی تباکی یعنی خود را به گریه کُن شبیه ساختن آن هم ارزشمند است ـ در اصل فلسفه اش تهییج احساسات علیه یزیدها و ابن زیادها و به سود حسین ها و حسینی ها بوده. در شرایطی که حسین به صورت یک مکتب در یک زمان حضور دارد و سمبل راه و روش اجتماعی معین و نفی کننده راه و روش موجود معین دیگری است، یک قطره اشک برایش ریختن واقعا نوعی سربازی است. در شرایط خشن یزیدی، در حزب حسینی ها شرکت کردن و تظاهر به گریه کردن بر شهدا نوعی اعلام وابسته بودن به گروه اهل حقّ و اعلان جنگ با گروه اهل باطل و در حقیقت نوعی از خود گذشتگی است. این جاست که عزاداری حسین بن علی علیه السلام یک حرکت است؛ یک موج است؛ یک مبارزه اجتماعی است…
نتایج نهضت امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام اسلام را تجدید حیات نموده، درخت اسلام را با ریختن خون خود آبیاری نمود؛ چنانچه در زیارت عاشورا می خوانیم: شهادت می دهم که تو اقامه نماز کردی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی و در راه خدا جهاد نمودی و حقّ جهاد را به جای آوردی… شهادت امام حسین علیه السلام تنها خلاصه به یک جریان حزن آور و مصیبت بار و ریختن خون به ناحق و… نمی شود. شهادت ایشان روشنایی و صفا برای اجتماع آورد و حیات تازه ای در عالم اسلام دمید. پس از شهادت امام حسین علیه السلام رونقی در اسلام پیدا می شود. قیام امام حسین علیه السلام احساسات بردگی و اسارت و ترس را زایل نمود و به اجتماع اسلامی شخصیّت داد.
ائمه اطهار و نهضت امام حسین علیه السلام
آنها [یعنی ائمه] که توصیه کردند که عزای حسین بن علی علیه السلام باید زنده بماند، برای این بوده که هدف حسین بن علی مقدّس بود. حسین بن علی یک مکتب به وجود آورد. می خواستند مکتبش زنده بماند. زنده کردن نام و نهضت او برای این است که پرتوی از روح حسین بن علی بر روح ما و شما بتابد. اگر اشکی که ما برای او می ریزیم در مسیر هماهنگی روح ما باشد پرواز کوچکی است که روح ما با روح حسین می کند. اگر ذره ای از همّت او ذرّه ای از غیرت او، ذرّه ای از حریّت او، ذرّه ای از ایمان او، ذرّه ای از تقوای او، ذرّه ای از توحید او در ما بتابد و چنین اشکی از چشم ما جاری شود، آن اشک بی نهایت قیمت دارد…
امام حسین علیه السلام و امر به معروف
همان طور که تاثیر امر به معروف و نهی از منکر، این نهضت را در عالی ترین سطح ها قرار داد، این نهضت مقدس نیز این اصل اسلامی را در عالی ترین سطح ها قرار داد… این که می گویم حسین بن علی ارزش امر به معروف و نهی از منکر را بالا برد مقصودم این است که در جهان اسلام بالا برد نه در اسلام… اباعبداللّه علیه السلام در عاشورا ثابت کرد که به خاطر امر به معروف و نهی از منکر… می توان جان داد، عزیزان داد، مال و ثروت داد. چه کسی توانسته است در دنیا به اندازه حسین بن علی علیه السلام به اصل امر به معروف و نهی از منکر ارزش بدهد؟ معنی نهضت حسینی این است که امر به معروف و… آن قدر بالاست که تا این حد می توان در راه آن فداکاری کرد…
جنگ عقیده
… اختلاف و نزاع او [امام حسین علیه السلام ] با خلیفه وقت بر سر این نبود که تو نباشی و من باشم [یا] آن کاری که تو می کنی نکن بگذار من بکنم، [بلکه] اختلافی بود اصولی و اساسی. اگر کس دیگری هم به جای یزید بود و همان روش و کارها را می داشت باز امام حسین علیه السلام قیام می کرد، خواه این که با شخص امام حسین خوش رفتاری می کرد یا بدرفتاری… جنگ حسین علیه السلام جنگ مسلکی و عقیده ای بود. پای عقیده در کار بود. جنگ حق و باطل بود. در جنگ حقّ و باطل دیگر حسین از آن جهت که شخص معینی است تاثیر ندارد. خود امام حسین با دو کلمه مطلب را تمام کرد در یکی از خطبه های بین راه به اصحاب خودش می فرماید: آیا نمی بینید که به حقّ رفتار نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود؟ پس مؤمن در یک چنین اوضاعی باید تن به شهادت در راه خدا بدهد. نفرمود وظیفه امام یا شخص حسین این است. فرمود: وظیفه یک مسلمان از آن جهت که مسلمان است در چنین اوضاعی این است که قیام کند و آماده شهادت گردد.
منطق امام حسین علیه السلام
هر کس و هر گروه منطقی دارد؛ یعنی طرز تفکری دارد. هرکس پیش خود معیارها و مقیاس هایی دارد و با آن معیار و مقیاس ها درباره کارها و باید و نبایدها قضاوت می کند. شهید منطق ویژه ای دارد. منطق شهید را با منطق افراد معمولی نمی شود سنجید. شهید را نمی شود در منطق افراد معمولی گنجاند. منطق او بالاتر است. منطقی است آمیخته با منطق عشق از یک طرف و منطق اصلاح و مصلح از طرف دیگر… به تعبیر دیگر اگر شور یک عارف عاشق پروردگار را با منطق یک نفر مصلح را با همدیگر ترکیب بکنید از آنها منطق شهید در می آید. لهذا می بینیم وقتی که اباعبداللّه علیه السلام می خواهد به طرف کوفه بیاید عقلای قوم ایشان را منع می کنند… با منطق آنها که منطق یک انسان عادی معمولی است که بر محور مصالح و منافع خودش فکر می کند و منطق منفعت و منطق سیاست است، آمدن اباعبداللّه منطقی نبود. امام حسین یک منطق بالاتری دارد،

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 11:19:00 ب.ظ ]





موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-09-01] [ 02:32:00 ب.ظ ]





موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:32:00 ب.ظ ]





>
موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:32:00 ب.ظ ]






موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:10:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:10:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:10:00 ب.ظ ]