امامت حضرت مهدی |
... |
شناخت مختصری از زندگانی امام مهدی(ع)
دوازدهمین پیشوای معصوم؛حضرت حجة بن الحسن المهدی؛اما زمان(عج)؛در نیمۀ شعبان سال 255 هجری قمری در شهر سامراء دیده به جهان گشود.
او همنام پیامبراسلام(م ح م د)و هم کنیه آن حضرت (ابولقاسم)است. ولی پیشوایان معصوم از ذکر نام اصلی آن حضرت نهی فرموده اند. ولی آیا نهی ائمه از ذکر نام مخصوص آن حضرت یک اقدام سیاسی مقطعی و مربوط به دوران غیبت صغری بوده یا اینکه حرمت ذکر نام آن حضرت تا هنگام ظهور و قیامش باقی است؟ در میان علمای شیعه مورد اختلاف است.
از جمله القاب آن حضرت؛حجت،قائم،خلف صالح،صاحب الزمان،بقیة الله است و مشهورترین آنها مهدی می باشد.
پدرش،پیشوای یازدهم حضرت امام حسن عسکری(ع)و مادرش،بانوی گرامی نرجس است که بنام ریحانه،سوسن از او یاد شده است. میزان فضیلت و معنویت نرجس خاتون تا آن حد بالا بود که حکیمه خواهر امام هادی(ع)که خود از بانوان عالیقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش، و خود را خدمتگزار او می نامید.
حضرت مهدی دو دوره غیبت داشت : یکی کوتاه مدت(غیبت صغری) و دیگری بلند مدت(غیبت کبری).
اولی از هنگام تولد تا پایان دوران نیابت خاص ادامه داشته و دومی، با پایان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد کشید.
تولد حضرت مهدی(ع)از دیدگاه علمای اهل سنت
چنانکه در ادامه توضیح خواهیم داد، اعتقاد به موضوع مهدویت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه بر اساس روایات فراوانی از پیامبراکرم(ص)رسیده، علمای اهل سنت نیز این موضوع را قبول دارند. منتها آنان نوعاً تولد حضرت مهدی را انکار می کنند و می گویند: شخصیتی که پیامبر اسلام از قیام او(پس از غیبت)خبر داده ، هنوز متولد نشده است و در آینده تولد خواهد یافت. با این حال تعداد قابل توجهی از مورخان و محدثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در کتب خود ذکر کرده و آن را یک واقعیت دانسته اند. بعضی از پژوهشگران نام بیش از صد نفر از آنان را معرفی کرده اند.
***
دیدار حضرت مهدی(ع)
از آنجا که حکومت ستمگر عباسی، به منظور دستیابی به فرزند امام حسن عسکری(ع) و کشتن او، خانه امام را بشدت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدی(ع)بر اساس طرح دقیق و منظمی که پیشایش، از سوی امام در این مورد ریخته شده بود، کاملاً بصورت مخفی و دور از چشم مردم(و حتی شیعیان)صورت گرفت.
مستندترین گزارش در این زمینه، از طرف حکیمه عمه حضرت عسکری(ع)بوده است .اما باید توجه داشت که این پنهانکاری به آن معنا نیست که بعدها یعنی در مدت 5-6 سال آغازعمر او، که امام یازدهم در حال حیات بود، کسی آن بزرگوار را ندیده بود، بلکه افراد خاصی از شیعیان در فرصتهای مناسب و گوناگون به دیدار آن حضرت نائل می شدند تا به تولد و وجود وی یقین حاصل کنند و در موقع لزوم به شیعیان دیگر اطلاع دهند.
دانشمندان ما جریان این دیدارها را بصورت گسترده گزارش کرده اند، ولی شاید مهمترین آنها دیدار چهل تن از اصحاب امام عسکری(ع) با آن حضرت باشد که تفصیل آن بدین قرار بوده است :
حسن بن یعقوب بن نوح می گوید :
ما برای پرسش درباره امام بعدی، به محضر امام عسکری(ع)رفتیم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعید عمری-یکی از وکلای بعدی امام زمان-بپا خاست و عرض کرد : می خواهم از موضوعی سوال کنم که درباره آن از من داناتری.
امام فرمود : بنشین. عثمان با ناراحتی خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هیچ کس از مجلس بیرون نرود. کسی بیرون نرفت و مدتی گذشت. در این هنگام امام، عثمان را صدا کرد. او بپا خاست . حضرت فرمود : می خواهید به شما بگویم که برای چه به اینجا آمده اید؟ همه گفتند: بفرمایید. امام فرمود : برای این به اینجا آمده اید که از حجت و امام پس از من بپرسید. گفتند:آری. در این هنگام پسری نورانی همچون پاره ماه که شبیه ترین مردم به امام عسکری(ع) بود، وارد شد. حضرت با اشاره به او فرمود :
« این، امام شما بعد از من و جانشین من در میان شماست. فرمان او را اطاعت کنید و پس از من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد…».
***
علل سیاسی - اجتماعی غیبت
شکی نیست که رهبری پیشوایان الهی به منظور هدایت مردم به سر منزل کمال مطلوب است و این امر در صورتی میسر است که آنها آمادگی بهره برداری از این هدایت الهی را داشته باشند. اگر چنین زمینه مساعدی در مردم وجود نداشته باشد، حضور پیشوایان آسمانی در بین مردم ثمری نخواهد داشت.
متأسفانه فشارها و تضییقاتی که بویژه از زمان امام جواد(ع)به بعد بر امامان وارد شد، و محدودیت های فوق العاده ای که برقرار گردید-بطوری که فعالیت های امام یازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانید-نشان داد که زمینه مساعد جهت بهره مندی از هدایت ها و راهبری های امامان در جامعه (در حد نصاب لازم) وجود ندارد. از این رو حکمت الهی اقتضاء کرد که پیشوای دوازدهم، به تفصیلی که خواهیم گفت، غیبت اختیار کند تا موقعی که آمادگی لازم در جامعه بوجود آید.
البته همه اسرار غیبت بر ما روشن نیست ولی شاید نکته ای که گفتیم رمز اساسی غیبت باشد. در روایات ما شیعیان، در زمینه علل و اسباب غیبت، روی سه موضوع تکیه شده است
الف- آزمایش مردم
چنانکه می دانیم یکی از سنت های ثابت الهی، آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و گزینش پاکان است. صحنه زندگی همواره صحنه آزمایش است تا بندگان از این راه در پرتو ایمان و صبر و تسلیم خویش در پیروی از اوامر خداوند، تربیت یافته و به کمال برسند و استعدادهای نهفته آنها شکوفا گردد. در اثر غیبت حضرت مهدی(ع) ، مردم آزمایش می شوند: گروهی که ایمان استواری ندارند، باطنشان ظاهر می شود و دستخوش شک و تردید می شوند و کسانی که ایمان در اعماق قلبشان ریشه دوانده است به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ایستادگی در برابر شداید، پخته تر و شایسته تر می گردند و به درجات بلندی از اجر و پاداش الهی نائل می شوند.
امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: هنگامی که پنجمین فرزندم غائب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا کسی شما را از دین خارج کند. او ناگزیر غیبتی خواهد داشت بطوریکه گروهی از مومنان از عقیده خویش برمی گردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش می کند…
از سخنان پیشوایان اسلام برمی آید که آزمایش بوسیله غیبت حضرت مهدی، از سخت ترین آزمایش های الهی است. واین سختی از دو جهت است :
1- از جهت اصل غیبت، که چون بسیار طولانی می شود بسیاری از مردم دستخوش شک و تردید می گردند. برخی در اصل تولد و برخی دیگر در دوام عمر آن حضرت شک می کنند و جز افراد آزموده و مخلص و دارای شناخت عمیق، کسی بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقی نمی ماند. پیامبر اسلام(ص) ضمن حدیث مفصلی می فرماید: مهدی از دیده شیعیان و پیروانش غائب می شود و جز کسانی که خداوند دلهای آنان را جهت ایمان، شایسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمی مانند.
2- از نظر سختی ها و فشارها و پیشامدهای نا گوار که در دوران غیبت رخ می دهد و مردم را دگرگون می سازد، بطوریکه حفظ ایمان و استقامت در دین، کاری سخت و دشوار می گردد و ایمان مردم در معرض مخاطرات شدید قرار می گیرد.
ب- حفظ جان امام
خداوند، به وسیله غیبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ کرده است؛ زیرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگی در میان مردم ظاهر می شد، او را می کشتند. بر این اساس اگر پیش از موعد مناسب نیز ظاهر شود، باز جان او به خطر می افتد و به انجام مأموریت الهی و اهداف بلند اصلاحی خود موفق نمی گردد.
زراره، یکی از یاران امام صادق(ع) میگوید : امام صادق(ع) فرمودند : امام منتظر، پیش از قیام خویش مدتی از چشمها غایب خواهد شد. عرض کردم چرا؟ فرمودند : بر جان خویش بیمناک خواهد بود.
ج- آزادی از یوغ بیعت با طاغوتان زمان
پیشوای دوازدهم، هیچ رژیمی را، حتی از روی تقیه، به رسمیت نشناخته و نمی شناسد. او مامور به تقیه از هیچ حاکم و سلطانی نیست و تحت حکومت و سلطنت هیچ ستمگری در نیامده و درنخواهد آمد، چرا که مطابق وظیفه خود عمل می کند و دین خدا را بطور کامل و بی هیچ پرده پوشی و بیم و ملاحظه ای اجرا می کند.
بنابراین جای هیچ عهد و میثاق و بیعت با کسی و مراعات و ملاحظه نسبت به دیگران باقی نمی ماتد.
حسن بن فضال می گوید : امام هشتم(ع) فرمودند : گویی شیعیانم را می بینم که هنگام مرگ سومین فرزندم(امام حسن عسکری(ع)) در جستجوی امام خود، همه جا را می گردند اما او را نمی یابند.
عرض کردم : چرا؟ فرمود : برای اینکه وقتی با شمشیر قیام می کند، بیعت کسی در گردن وی نباشد.
غیبت صغری و کبری
چنانکه گفتیم غیبت امام مهدی(ع) به دو دوره تقسیم می شود : غیبت صغری و غیبت کبری.
غیبت صغری از سال 260 هجری(سال شهادت امام یازدهم) تا سال 329(سال درگذشت آخرین نائب خاص امام) یعنی حدود 69 سال بود. در دوران غیبت صغری ارتباط شیعیان با امام بطور کلی قطع نبود و آنان به گونه ای خاص و محدود با امام ارتباط داشتند.
توضیح آنکه : در طول این مدت افراد مشخصی (که ذکرشان خواهد آمد) به عنوان نایب خاص با حضرت در تماس بودند و شیعیان می توانستند به وسیله آنان، مسائل و مشکلات خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتی گاه به دیدار امام نائل شوند. از این رو می توان گفت در این مدت، امام، هم غایب بود و هم نبود.
این دوره را میتوان دوران آماده سازی شیعیان برای غیبت کبری دانست که طی آن ارتباط امام با شیعیان با امام حتی در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان عام آن حضرت، یعنی فقهای واجد شرایط و آشنایان به احکام اسلام رجوع کنند.
اگر غیبت کبری یکباره و ناگهان رخ می داد ممکن بود موجب انحراف افکار شود و ذهنها آماده پذیرش آن نباشد. اما گذشته از زمینه سازی های مدبرانه امامان پیشین، در طول غیبت صغری، بتدریج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غیبت کامل آغاز گردید. همچنین امکان ارتباط نایبان خاص با امام در دوران غیبت صغری، و نیز شرفیابی برخی از شیعیان به محضر آن حضرت در این دوره، مسئله ولادت و حیات آن حضرت را بیشتر تثبیت کرد.
با سپری شدن دوره غیبت صغری، غیبت کبری و دراز مدت امام آغاز گردید که تا کنون نیز ادامه دارد و پس از این نیز تا زمانی که خداوند اذن ظهور و قیام به آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.
غیبت دوگانه امام دوازدهم، سالها پیش از تولد او توسط امامان قبلی، پیشگویی شده و از همان زمان توسط راویان و محدثان، حفظ و نقل و در کتاب های حدیث نقل شده است که به عنوان نمونه به نقل چند حدیث در این زمینه اکتفا می کنیم :
1- امیر مؤمنان حضرت علی(ع) فرمود : غایب ما ، دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانی تر از دیگری خواهد بود. در دوران غیبت او، تنها کسانی در اعتقاد به امامتش پایدار می مانند که دارای یقینی استوار و معرفتی کامل باشند.
2- امام باقر(ع) : قائم دو غیبت خواهد داشت که در یکی از آن دو، خواهند گفت: او مرده است…
3- ابو بصیر می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم : امام باقر(ع) می فرمود : قائم آل محمد(ص) دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانی تر از دیگری خواهد بود. امام صادق(ع) فرمود: بلی چنین است…
4- حضرت صادق(ع) فرمود : امام قائم(ع) دو غیبت خواهد داشت؛ یکی کوتاه مدت و دیگری دراز مدت…
سیر تاریخ، صحت این پیشگویی ها را تایید کرد و همچنانکه پیشوایان قبلی فرموده بودند، غیبت های دو گانه امام عینیت یافت.
نُواب خاص
نایبان خاص مهدی در دوران غیبت صغری، چهار تن از اصحاب باسابقه امامان پیشین و از علملی پارسا و بزرگ شیعه بودند که نواب اربعه نامیده شده اند. اینان به ترتیب زمانی عبارت بودند از :
• ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمری
• ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمری
• ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
• ابوالحسن علی بن محمد سَمَری
البته امام زمان(ع) وکلای دیگری نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، ری، آذربایجان، نیشابور و… داشت که یا بوسیله این چهار نفر، که در راس سلسله مراتب وکلای امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت می رساندند و از سوی امام در مورد آنان توقیع هایی صادر می شده است. و یا-آنگونه که بعضی از محققان احتمال داده اند- سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتی عام و مطلق بوده ولی دیگران در موارد خاصی وکالت و نیابت داشته اند. مانند :
محمد بن جعفر اسدی، احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابراهیم بن محمد همدانی، احمد بن حمزة بن الیسع، محمد بن ابراهیم بن مهزیار، حاجز بن یزید، محمد بن صالح، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری، محمد بن علی بن بلال، عمر اهوازی، ابم محمد وجنایی.
1. ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمری
عثمان بن سعید از قبیله بنی اسد بود و به مناسبت سکونت در شهر سامراء، عسکری نیز نامیده می شد. در محافل شیعه از او به نام سمان(روغن فروش) یاد می شد، زیرا به منظور استتار فعالیت های سیاسی، روغن فروشی می کرد و اموال متعلق به امام را، که شیعیان به وی تحویل می دادند، در ظرف های روغن قرار داده به محضر امام عسکری می رساند. او مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود. گفتنی است که عثمان بن سعید قبلاَ نیز از وکلا و یاران مورد اعتماد حضرت هادی(ع) و حضرت عسکری(ع) بوده است.
احمد بن اسحاق که خود از بزرگان شیعه می باشد، می گوید:
روزی به محضر امام هادی رسیدم و عرض کردم: من گاهی غایب و گاهی حاضرم و وقتی هم که حاضرم همیشه نمی توانم به حضور شما برسم. سخن چه کسی را بپذیرم و از چه کسی فرمان ببرم؟
امام(ع) فرمود: این ابو عمرو، فردی امین و مورد اطمینان من است آنچه به شما بگوید، از جانب من می گوید و آنچه به شما برساند، از طرف من می رساند.
احمد بن اسحاق می گوید: پس از رحلت امام هادی(ع) روزی به حضور امام عسکری(ع) شرفیاب شدم و همان سؤال را تکرار کردم. حضرت مانند پدرش فرمود: این ابو عمرو مورد اعتماد امام پیشین، و نیز طرف اطمینان من در زندگی و پس از مرگ من است. آنچه به شما می گوید از جانب من می گوید و آنچه به شما برساند از جانب من می رساند.
پس از رحلت امام عسکری(ع)، مراسم تغسیل و تکفین و خاکسپاری آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعید انجام داد. نیز همو بود که روزی در حضور جمعی از شیعیان به فرمان امام عسکری(ع) و به نمایندگی از طرف آن حضرت، اموالی را که گروهی از شیعیان یمن آورده بودند، از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنی بر این که با این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید وکیل من است و پسرش محمد نیز، وکیل پسرم مهدی خواهد بود. همچنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدی(ع) –که شرح آن در اوایل این نوشته آمد- حضرت خطاب به حاضران فرمود: آنچه عثمان[بن سعید] می گوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید، او نماینده امام شماست و اختیار با اوست.
تاریخ وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخی احتمال داده اند او بین سال های 260-267 درگذشته باشد و برخی دیگر فوت او را در سال 280 دانسته اند.
2. محمد بن عثمان بن سعید عَمری
محمد بن عثمان نیز همچون پدر، از بزرگان شیعه و از نظر تقوا و عدالت و بزرگواری مورد قبول و احترام شیعیان و از یاران مورد اعتماد امام عسکری(ع) بود، چنانکه حضرت در پاسخ سؤال احمد بن اسحاق که به چه کسی مراجعه کند، فرمود: عَمری[عثمان بن سعید]، و پسرش، هر دو، امین و مورد اعتماد من هستند، آنچه به تو برسانند، از جانب من می رسانند، و آنچه به تو بگویند از طرف من می گویند. سخنان آنان را بشنو و از آنان پیروی کن، زیرا این دو تن مورد اعتماد و امین منند.
پس از درگذشت عثمان، از جانب امام غایب توقیعی مبنی بر تسلیت وفات او و اعلام نیابت فرزندش، محمد، صادر شد.
عبدالله بن جعفر حِمیَری می گوید: وقتی که عثمان بن سعید درگذشت، نامه ای با همان خطی که امام با آن با ما مکاتبه می کرد، برای ما آمد، که در آن ابو جعفر(محمد بن عثمان بن سعید) به جای پدر منصوب شده بود.
همچنین امام(ع)، ضمن توقیعی در پاسخ سؤالات اسحاق بن یعقوب، چنین نوشت: خداوند از عثمان بن سعید و پدرش، که قبلاً می زیست، راضی و خشنود باشد. او مورد وثوق و اطمینان من، و نوشتۀ او نوشتۀ من است.
ابو جعفر تألیفاتی در فقه داشته است که پس از وفاتش به دست حسین بن روح، سومین نائب(و یا بدست ابوالحسن سمری،نایب چهارم امام-علیه سلام-) رسیده است.
محمد بن عثمان، حدود چهل سال عهده دار سفارت و وکالت امام زمان بود و در طول این مدت، وکلای محلی و منطقه ای را سازماندهی و بر فعالیتشان نظارت می کرد و به ادارۀ امور شیعیان اشتغال داشت. توقیع های متعددی از ناحیۀ امام(ع) صادر، و توسط او به دیگران رسید. او سرانجام در سال 304 یا 305 درگذشت. او پیش از مرگ از تاریخ وفات خود خبر داده بود و دقیقاً در همان تاریخی که گفته بود، درگذشت.
3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
در روزهای آخر عمر ابو جعفر، گروهی از بزرگان شیعه نزد او رفتند. او گفت: چنانچه از دنیا رفتم، به امر امام(ع)، جانشین من و نائب امام ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی خواهد بود. به او مراجعه کنید و در کارهایتان به او اعتماد نمایید.
حسین بن روح، از دستیاران نزدیک نائب دوم بود و عَمری از مدتها پیش، برای تثبیت امر نیابت او زمینه سازی می کرد و شیعیان را جهت تحویل اموال، به او ارجاع می داد و او، رابط بین عثمان بن سعید و شیعیان بود.
حسین بن روح، کتابی در فقه شیعه به نام التأدیب تألیف کرده بود. آن را جهت اظهار نظر، نزد فقهای قم فرستاد. آنان پس از بررسی، در پاسخ نوشتند: جز در یک مسئله، همگی مطابق با فقهای شیعه است. بعضی از معاصرین او، عقل و هوش و درایت وی را تحسین کرده و می گفتند: به تصدیق موافق و مخالف، حسین بن روح از عاقلترین مردم روزگار است.
نوبختی در دوران حکومت «مقتدر» خلیفۀ عباسی، به مدت پنج سال به زندان افتاد و در سال 317 آزاد شد. و سرانجام، بعد از بیست و یک سال فعالیت و سفارت، در سال 326 چشم از جهان فروبست.
4. ابوالحسن علی بن محمد سَمَری
به فرمان امام عصر و با وصیت و معرفی نوبختی، پس از حسین بن روح، علی بن محمد سمری منصب نیابت خاص و ادارۀ امور شیعیان را عهده دار گردید.
سمری از اصحاب و یاران امام عسکری(ع) است. او تا سال 329 که دیده از جهان فرو بست، مسئولیت نیابت و وکالت خاص را به عهده داشت. چند روز پیش از وفات او توقیعی از ناحیۀ امام به این مضمون خطاب به وی صادر شد:
بسم الله الرحمن الرحیم
ای علی بن سمری! خداوند در سوک فقدان تو پاداشی بزرگ به برادرانت عطا کند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت.
کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینی خویش مگمار.
دوران غیبت کامل فرا رسیده است و من جز با اجازۀ خداوند متعال ظهور نخواهم کرد و ظهور من پس از گذشت مدت طولانی و قساوت دلها و پر شدن زمین از ستم خواهد بود. افرادی نزد شیعیان من مدعی مشاهدۀ من[ ارتباط با من به عنوان نایب خاص] خواهند شد. آگاه باشید که هر کس پیش از خروج «سفیانی» و «صیحه آسمانی» چنین ادعایی بکند، دروغگو و افتراکننده است و هیچچ حرکت و نیرویی جز به خداوند عظیم نیست.
در ششمین روز پس از صدور توقیع، ابوالحسن سمری از دنیا رفت. پیش از مر گش از وی پرسیدند: نایب بعد از تو کیست؟ پاسخ داد: اجازه ندارم کسی را معرفی کنم.
با در گذشت ابولحسن سمری دورۀ جدیدی در تاریخ شیعه آغاز گردید که به دوران غیبت کبری معروف است و ما درادامۀ مطلب پیرامون آن بحث خواهیم کرد.
وظایف و فعالیت های اساسی نواب خاص
انتخاب نواب خاص از سوی امام دوازدهم(ع)، در واقع ادامه و توسعۀ فعالیت شبکۀ ارتباطی وکالت بود که گفتیم از زمان پیشوای نهم(ع) بصورت فعال درآمده، و در زمان امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) گسترش چشمگیری یافته بود، و اینک در زمان امام قائم(ع) به اوج رسیده بود. وظایف و فعالیت های اساسی نواب را می توان در چند مورد زیر خلاصه کرد:
الف- پنهان داشتن نام و مکان امام
گرچه امکان رؤیت حضرت مهدی(عج) در دوران غیبت صغری برای نواب خاص و برخی از شیعیان وجود داشت و گهگاه دیدارهایی صورت می گرفت اما به دلیل مشکلات سیاسی، هر یک از نواب اربعه در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشای محل او در سطح عمومی خودداری ورزند. زیرا در غیر این صورت، جان امام(ع) از سوی حکومت وقت به خطر می افتاد.
این سیاست استتار و پنهانکاری، دقیقاَ بر اساس دستور وراهنمایی خود امام صورت می گرفت.
چنانکه روزی ابتدا و بدون اینکه سؤالی از حضرت در این باره شده باشد، توقیعی به این مضمون خطاب به محمد بن عثمان(سفیر دوم) صادر شد:
کسانی که از اسم [من] می پرسند، باید بدانند اگر سکوت کنند بهشت، و اگر حرفی بزنند جهنم [در انتظار آنان] است. چه، اینان اگر بر اسم واقف شوند، آن را فاش می سازند و اگر از مکان آگاه شوند، آن را نشان می دهند.
همچنین روزی عبدالله بن جعفر حمیری و احمد بن اسحاق اشعری، که هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شیعیان برجسته و صمیمی بودند، در دیداری که با عثمان بن سعید (سفیر اول) داشتند از وی پرسیدند: آیا جانشین امام عسکری(ع) را دیده است؟ وی پاسخ مثبت داد. از نام آن حضرت پرسش کردند، وی از گفتن آن خودداری کرد و گفت:
بر شما حرام است که در این باره پرسش کنید، و من این سخن را از پیش خود نمی گویم، بلکه این بدستور خود اوست، زیرا حکومت[عباسی] بر این باور است که امام عسکری(ع) درگذشته و فرزندی از خود باقی نگذاشته است، و به همین دلیل ارثیۀ او را بین کسانی تقسیم کردند که وارث آن حضرت نبودند[جعفر کذاب و مادر حضرت عسکری(ع)] و این موضوع با صبر و سکوت امام(ع) روبرو گردید، و اگر اسم امام فاش شود، مورد تعقیب قرار می گیرد. زینهار! زینهار! خدا را در نظر بگیرید و از این بحث ها خودداری کنید.
در زمان نیابت ابوالقاسم حسین بن روح، از ابوسهل نوبختی که از بزرگان شیعیان بود، سؤال کردند که چگونه تو، به این سِمَت انتخاب نشدی و حسین بن روح انتخاب شد؟ وی پاسخ داد:
آنان که او را به این مقام برگزیده اند، خود داناترند. کار من برخورد و مناظره با دشمنان است. اگر من همانند حسین بن روح مکان امام را می دانستم، شاید اگر در فشار قرار می گرفتم، محل او را نشان می دادم، ولی اگر امام(ع) زیر عبای ابوالقاسم پنهان شود، چنانچه او را قطعه قطعه هم کنند، هرگز لباس خود را کنار نمی زند.
ب- سازماندهی وکلا
چنانکه گفتیم نمایندگان و وکلای محلی امام(ع) در عصر غیبت-با اختیارات گوناگون و حوزه های فعالیت متفاوتی که داشتند- در مناطق تمرکز شیعیان مستقر بودند و هر چند در زمان پیشوای دهم و یازدهم این دسته از وکلا معمولاً توسط وکیل اول با امام(ع) تماس می گرفتند، اما در هر حال امکان ارتباط مستقیم با خود امام(ع) نیز برای آنان وجود داشت، ولی در عصر غیبت صغری امکان ارتباط مستقیم کلاً قطع گردید و وکلای فرعی و منطقه ای امام(ع) در بلاد مختلف –که اسمی عده ای از آنان قبلاً گذشت- ناگزیر منحصراً زیر نظر نایب خاص، انجام وظیفه می کردند و نامه ها و سؤالات و وجوه شرعی شیعیان را توسط نایب خاص به محضر امام غایب(ع) می رساندند. چنانکه قبلاً اشاره کردیم، در زمان سفارت ابو جعفر محمد بن عثمان، تنها در بغداد حدود ده نفر زیر نظر او فعالیت می کردند.
نواب خاص، در مقابل دریافت وجوه و اموال، قبض نمی دادند ولی شیعیان از وکلای دیگر قبض دریافت می کردند. بنا به نقل شیخ طوسی، در اواخر عمر محمد بن عثمان، شخصی به توصیه او، اموال مربوط به امام را به حسین بن روح می پرداخت و از او قبض مطالبه می کرد. به دنبال شکوۀ حسین بن روح از این بابت، محمد بن عثمان دستور دادکه از وی قبض مطالبه نشود و افزود: هر چه بدست ابوالقاسم برسد، به دست من رسیده است.
ج- اخذ و توزیع اموال متعلق به امام
نواب خاص امام، هر کدام در دوران سفرت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را که شیعیان مستقیماً یا توسط وکلای محلی می پرداختند، تحویل می گرفتند و به هر طریقی که ممکن بود به امام(ع) می رساندند، یا در مواردی که امام(ع) می فرمودند مصرف می کردند.
در روزهای شهادت امام عسکری(ع) گروهی از شیعیان قم و بعضی دیگر از مناطق ایران وارد سامراء شدند و در آنجا از درگذشت امام(ع) آگاه گشتند. این گروه اموالی را از طرف شیعیان مناطق خود آورده بودند، تا تحویل امام(ع) بدهند و وقتی از جانشین امام عسکری(ع) پرسش کردند، بعضی ها جعفر[کذاب]، برادر امام(ع)، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانی و خصوصیات پولها را از جعفر پرسیدند تا معلوم شود که وی دارای علم امامت است یا خیر؟ وقتی جعفر از پاسخ درماند، از تحویل اموال به وی خودداری کردند و ناگزیر به عزم بازگشت به وطن از سامراء خارج شدند.
در بیرون سامراء، پیک سری حضرت بقیۀ الله(عج) آنان را به محضر امام(ع) راهنمایی کرد و پس از تشرف به حضور امام (ع)، بعد از آنکه حضرت خصوصیات تمام پولها و اموال را بیان نمود، اموال را تحویل ایشان دادند. آنگاه امام فرمود:
بعد از این چیزی به سامراء نیاورید. من شخصی را در بغداد معین می کنم، اموال را به او می دهید و توقیع توسط او صادر می گردد.
از ان به بعد بود که امام(ع)، عثمان بن سعید را به نیابت خاص منصوب کرد و او در بغداد وظایف خود را آغاز کرد.
د- پاسخگویی به سؤالات فقهی و مشکلات عقیدتی
حوزه فعالیت نواب اربعه تنها به مواردی که شمردیم محدود نمی شد، بلکه دایرۀ فعالیت آنها شامل پاسخگویی به همه گونه سؤالات فقهی و شرعی، حل مشکلات عقیدتی و نیز مبارزه علمی با شبهاتی می شد که مخالفان مطرح می کردند و از این راه در تضعیف عقاید و پریشانی فکری شیعیان می کوشیدند.
نواب خاص، این وظایف را با استفاده از آموزشهای امام(ع) و دانش بسیار بالایی که داشتند، به بهترین وجه انجام می دادند. نگاهی گذرا به کارنامۀ سفارت این چهار شخصیت بزرگ، ابعاد گستردۀ کوششها و موفقیت های آنان را در این زمینه نشان می دهد
آنان از یک سو، وسوسه های مربوط به انکار وجود امام(ع) را، از راههای گوناگون خنثی می کردند و در این راستا، گاه ناگزیر، پرده از دیدارهای سری خود با امام(ع) برمی داشتند و گاهی نیز توقیعی از سوی حضرت در این باره صادر می شد و امام در دفع شبهات مزبور به کمک آنان می شتافت.
از سوی دیگر، سؤالات فقهی و شرعی شیعیان را به عرض امام(ع) رسانده پاسخ آنها را می گرفتند و به مردم ابلاغ می کردند. به عنوان نمونه، می توان از توقیعی نام برد که توسط محمد بن عثمان صادر شده و طی آن به پرسش های اسحاق بن یعقوب در زمینه های گوناگون پاسخ داده شده است. همچنین می توان از توقیع مفصلی یاد کرد که در پاسخ به نمایندۀ مردم قم، محمد بن عبدالله جعفر حمیری ، صادر گردید.
از این گذشته، گاه، نواب خاص، مناظراتی با مخالفان انجام داده و آنان را محکوم می ساختند و تأکید می کردند که این پاسخ ها را از امام(ع) آموخته اند. چنانکه حسین بن روح، در یک مجلس مناظره، پاسخ شخصی را که در مورد امام حسین(ع) مطرح کرده بود، بصورت گسترده بیان نمود و فردای آن روز با اشاره به پاسخ مزبور، به یکی از شیعیان- که فکر می کرد پاسخ ها تراوش فکری خود اوست- اظهار داشت: اگر از آسمان سقوط کنم و طعمۀ مرغان هوا شوم یا باد تندی مرا به محل دوری پرتاب کند، در نظرم بهتر از این است که در دین خدا رای و نظریۀ شخصی خود را اظهار کنم. مطالبی که دیروز شنیدی از حجت خدا(ع) شنیده شده است.
همچنین وی در پاسخ پرسش یکی از متکلمان وقت در مورد عامل شهادت امام موسی بن جعفر(ع) و اینکه ایا پیشوایان معصوم همه، با شمشیر یا با مسمومیت درگذشته اند و نیز راز برتری حضرت فاطمه(س) نسبت به دختران دیگر پیامبر اسلام(ص)، توضیحات روشن و قانع کننده ای داد که تحسین دانشمند مزبور را برانگیخت و گفت: در این باره پاسخی از این بهتر و کوتاهتر از کسی نشنیده ام.
ه- مبارزه با مدعیان دروغین نیابت
مبارزه با غلات و مدعیان دروغین بابیت و نیابت و وکالت و افشای ادعاهای باطل آنان را نیز باید به فعالیت های نواب اربعه افزود. گروهی از افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بی اساس از قبیل ربوبیت و الوهیت ائمه، مقاماتی برای خود ادعا می کردند و به نام امام(ع) از مردم خمس یا وجوه دیگر را می گرفتند و این موضوع موجبات بد نامی شیعه را فراهم ساخته و مشکلاتی برای ائمه ایجاد می کرد.
در عصر غیبت صغری، علاوه بر اینها، افراد دیگری پیدا شدند که به دروغ مدعی سفارت و نیابت خاص امام(ع) بودند و در اموال متعلق به امام(ع) تصرف می کردند و در مسائل فقهی و اعتقادی، سخنان گمراه کننده بر زبان می راندند. اینجا بود که نواب خاص، با رهنمود امام(ع)، به مقابله با آنان برمی خاستند و گاه در طرد و لعن آنان از ناحیۀ حضرت توقیع صادر می شد.
ابو محمد شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال کرخی، ابو طاهر محمد بن علی بن بلال، حسین بن منصور حلاج و محمد بن علی شلمغانی از این گروه بوده اند.
شلمغانی قبلاً از علمای شیعه شمرده می شد و حتی کتابی به نام تکلیف نوشته بود، ولی بعدها به غلوّ و انحراف کشیده شد و افکاری کفرآمیز مطرح کرد. از آن جمله، بر روی نظریۀ حلول تأکید می کرد و می گفت: روح پیامبر اسلام(ص) در پیکر محمد بن عثمان(سفیر دوم) و روح امیر مؤمنان(ع) در کالبد حسین بن روح(نایب خاص سوم) و روح حضرت فاطمه(س) در بدن ام کلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول کرده است.
حسین بن روح، این عقیده را کفر و الحاد معرفی کرده آن را از نوع عقاید مسیحیان در مورد حضرت مسیح(ع) شمرد و او را طرد نمود و با افشای افکار باطلش او را در میان قومش رسوا ساخت. با توجه به نقش تخریبی شلمغانی بود که در ذیحجۀ سال سیصد و دوازده، توقیعی توسط حسین بن روح در لعن و تکفیر و ارتداد او صادر گردید و سرانجام در سال سیصدو بیست وسه کشته شد.
غیبت کبری
چنانکه گفتیم، با درگذشت چهارمین نایب خاص امام دوازدهم(ع)، دوران غیبت کبری آغاز گردید. در این دوره، علمای واجد شرایط ، از سوی امام زمان(ع) نیابت عامّه دارند. چنانکه دیدیم، نیابت خاصّه عبارت از این است که امام(ع)، شخص خاصّی را با اسم و رسم معرفی کند و نایب خود قرار دهد، ولی نیابت عامّه این است که امام(ع)، شرایط و ضوابطی کلی را بیان کند تا در طول زمان هر فردی که آن ضابطه با او تطبیق کند، نایب شناخته شود و به نیابت از امام(ع)، در امر دین و دنیا، مرجع شیعیان باشد. امامان معصوم، بویژه حضرت حجت بن الحسن مهدی(عج) در روایات متعددی این شرایط را بیان فرموده و مسلمانان را در دوران غیبت کبری موظف کرده اند که به واجدان شرایط مزبور رجوع نموده و طبق دستور آنان عمل کنند. پاره ای از این روایات را ذیلاً از نظر مخاطبان محترم می گذرانیم:
1- عمر بن حنظله می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: اگر بین دو نفر از شیعیان بر سر قرض یا ارث اختلافی پیش آید و به حکومت و قضات[وقت] مراجعه کنند آیااین کار جایز است؟ امام(ع) فرمود: هر کس در مورد حق یا باطل به آنان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت مراجعه کرده و هرچه را به حکم آنان بگیرد، بطور حرام گرفته است، هر چند حق ثابت او باشد، زیرا آنرا به حکم طاغوت گرفته که خداوند امر کرده است به او کفر ورزند و انکار کنند، چنانکه در سورۀ نساء آیۀ 60 می فرماید:« یُریدونَ أن یَتَحاکَمُوا إلی الطّاغوتِ وَقَد اُمرُوا اَن یَکفُرُوا بِهِ » [ می خواهند طاغوت را به داوری بطلبند در حالی که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند].
پرسیدم : پس چه باید بکنند؟
فرمود : باید نگاه کنند ببینند چه کسی از شما حدیث ما را روایت نموده و در حلال و حرام ما نظر افکنده و صاحب نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است، او را به عنوان حاکم و صاحب رای بپذیرید، زیرا من او را حاکم بر شما قرار داده ام. اگر او بر اساس حکم ما حکم کند و کسی از او نپذیرد، حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده است و کسی که ما را رد کند، خدا را رد کرده است و این، به منزلۀ شرک ورزیدن به خدای متعال است…
این فرمان امام صادق(ع) یک فرمان کلی و عمومی است و مفاد آن شامل همۀ فقهای واجد شرایط می شود.
در صورتی که امام(ع) راضی نشود در یک اختلاف جزیی به قضات حکومت طاغوتی مراجعه شود، مسلماً راضی نخواهد بود سایر امور مسلمانان زیر نظر ستمگران باشد بلکه ادارۀ این امو ر ا زیر نظر فقیه عادل شیعه قرار داده است.
2- اسحاق بن یعقوب می گوید: از محمد بن عثمان(دومین نایب خاص حضرت مهدی)خواستم نامه ام را به پیشگاه امام(ع) برساند. در آن نامه مسائل مشکلی که داشتم پرسیده بودم. امام(ع) با خط خود جواب نوشتته بود. از جمله سؤالاتم این بود که در پیشامدها در عصر غیبت به چه کسی مراجعه کنم؟ امام(ع) در پاسخ این سؤال فرموده بودند:
و اما در حوادثی که رخ می دهد، به راویان احادیث ما مراجعه کنید. آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.
با آنکه اسحاق بن یعقوب در این نامه در مورد وظیفۀ خود سؤال کرده، ولی امام(ع) به صورت عمومی پاسخ داده و وظیفۀ همۀ شیعیان را معین نموده است.
مهدی(ع) در منابع شیعه
اخبار و روایات فراوانی از پیامبر اسلام(ص) و هر یک از امامان-¬¬¬¬¬علیهم السلام- دربارۀ تولد، غیبت، ظهور و قیام جهانی و سایر ویژگیهای حضرت(ع)، خصوصیات و ویژگیهای او- از قبیل اینکه: او از خاندان پیامبر(ص)، از فرزندان فاطمه(س) و از نسل حسین(ع) است و با قیام جهانی خویش زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد- پیشگویی شده است.
ما نخست به تعداد روایات وارد شده از ائمه شیعه دربارۀ حضرت مهدی(ع) و نیز اسامی کتبی که علمای این مذهب مستقلاً دربارۀ آن حضرت نوشته اند، اشاره می کنیم. سپس روایات رسیده از پیامبر اسلام(ص) از طریق اهل سنت و نیز کتب آنها را در این باره مورد بررسی قرار می دهیم:
1- امیر مؤمنان(ع)- 51 حدیث
2- امام حسن(ع)- 5 حدیث
3- امام حسین(ع)- 14 حدیث
4- امام سجاد(ع)- 11 حدیث
5- امام باقر(ع)- 63 حدیث
6- امام صادق(ع)- 124 حدیث
7- امام کاظم(ع)- 6 حدیث
8- امام رضا(ع)- 19 حدیث
9- امام جواد(ع)- 6 حدیث
10- امام هادی(ع)- 6 حدیث
11- امام حسن عسکری(ع)-22 حدیث
به عنوان نمونه به نقل چند حدیث اکتفا می کنیم:
الف- امیر مؤمنان حضرت علی(ع) می فرمایند: پیامبر اسلام فرمود: عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آنکه مردی از نسل حسین امور امت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنانکه پر از ظلم شده است.
از حضرت علی(ع) در نهج البلاغه سخنان متعددی در این زمینه نقل شده است. از آن جمله می فرمایند: دنیا همچون شتر چموشی که از دوشیدن شیرش جلوگیری می کند، پس از چموشی، به ما روی می آورد. خداوند می فرماید: « ما می خواهیم به مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار می دهیم.»
ب- حسین بن علی(ع) می فرمایند: اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی می کند تا آنکه مردی از نسل من قیام می کند و دنیا را پر از عدل و داد می کند چنانچه از ظلم وستم پر شده است. از رسول خدا شنیدم چنین می فرمود.
ج- امام جواد(ع) به عبدالعظیم حسنی-س- فرمود:
قائم ما همان مهدی منتظر است که در زمان غیبت باید در انتظارش بود و در زمان ظهور باید اطاعتش نمود. او سومین فرزند من خواهد بود. سوگند به آن خدایی که محمد را به پیامبری برگزید و امامت را ویژۀ ما خاندان قرار داد، اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خدا آن روز را طولانی می گرداند تا مهدی ظاهر شود و زمین را از عدل و داد پر کند چنانچه از ظلم و ستم پر شده است. خداوند متعال کار وی را یک شَبه اصلاح می کند، چنانکه کار موسی کلیم الله را در یک شب اصلاح فرمود؛ او رفت تا برای همسرش آتش بیاورد اما با منصب نبوت و رسالت برگشت.
امام جواد(ع) سپس فرمودند: بهترین اعمال شیعیان ما، انتظار ظهور و قیام اوست.
کتابهایی که پیش از تولد مهدی(ع) دربارۀ او تألیف شده است
موضوع غیبت و قیام حضرت مهدی(ع) در اسلام بقدری قطعی و مسلم بوده که کتابهای متعددی دربارۀ آن تألیف شده و تاریخ نگارش بعضی از آنها سالها پیش از تولد حضرت بوده است. مثلاً حسن محجوب زراد، یکی از محدثان و مصنفان موثق شیعه، کتاب المشیخة را 100 سال قبل از غیبت کبری نوشته و اخبار مربوط به غیبت امام مهدی را در آن نقل کرده است.
مرحوم طبرسی می نویسد: محدثان شیعه در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) اخبار غیبت را در تألیفات خویش آورده اند.
همچنین برخی از اصحاب ائمه دربارۀ آن حضرت و قیام او کتاب نوشته اند مانند:
ابراهیم بن صالح انماطی(از یاران امام باقر(ع))، حسن بن محمد بن سماعه(از اصحاب امام موسی بن جعفر(ع))، محمد بن حسن بن جمهور(از یاران امام رضا(ع))، علی بن مهزیار(از یاران امام جواد(ع))، فضل بن شاذان نیشابوری(از شاگردان امام رضا(ع) و امام جواد(ع) و امام هادی(ع)).
مهدی(ع) در منابع اهل سنت
چنانکه قبلاً اشاره کردیم، مهدویت و اعتقاد به وجود مهدی(عج) و ظهور او، اختصاص به مذهب تشیع ندارد، بلکه محدثان بزرگ اهل سنت نیز احادیث مربوط به آن حضرت را از طریق گروه بسیاری از صحابه و تابعین در کتابهای خویش نقل کرده اند، به طوری که گذشته از کتب شیعه، کتب و آثار دیگر مذاهب اسلامی(حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی) نیز از روایات نبوی که دربارۀ مهدی(ع) و ظهور او رسیده، سرشار است.
بر اساس پژوهش برخی از محققان بزرگ، محدثان اهل سنت احادیث مربوط به حضرت مهدی(ع) را از 33 نفر از صحابۀ پیامبر اسلام(ص) در کتب خود نقل کرده اند؛ تعداد 106 نفر از مشاهیر علمای بزرگ اهل سنت، اخبار ظهور امام غایب را در کتابهای خود آورده اند؛ و 32 نفر از آنان مستقلاً دربارۀ حضرت مهدی کتاب نوشته اند.
«مسند» احمد حنبل(متوفای241هجری) و «صحیح» بخاری(متوفای256هجری) از جمله کتب مشهور اهل سنت است که قبل از تولد امام قائم(عج) نوشته شده و احادیث مربوط به آن حضرت در آنها نقل شده است.
از جمله احادیثی که احمد حنبل نقل کرده این حدیث است:
پیامبر اسلام(ص) فرمود: اگر از عمر جهان تنها یک روز باقی نماند، خداوند حتماً در آن روز شخصی از ما را برمی انگیزد و او جهان را پر از عدل و داد می کند همچنانکه پر از ظلم شده باشد.
احادیث نبوی پیرامون حضرت مهدی(ع) و صفات و علائم ایشان در کتابها و منابع قدیم اهل سنت بقدری زیاد است که دانشمندان علم حدیث و حافظان بزرگ سنی، احادیث مربوط به مهدی را متواتر دانسته اند.
بر اساس یک بررسی اجمالی، تعداد17 نفر از بزرگان اهل سنت، به متواتر بودن احادیث مهدی در کتابهای خود، تصریح کرده اند. علامۀ شوکانی در خصوص اثبات تواتر این روایات، کتابی به نام «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظَر و المسیح» تألیف کرده است.
بی مناسبت نیست در اینجا، به عنوان نمونه، سخنان چند تن از مشاهیر علمای سنی را در این زمینه از نظر خوانندگان محترم بگذرانیم:
1- شوکانی در کتاب یاد شده، پس از نقل احادیث مربوط به حضرت مهدی(ع) می گوید:
همۀ احادیثی که آوردیم، به حد تواتر می رسد، چنانکه بر مطلعان پوشیده نیست. بنابراین با توجه به همۀ احادیثی که نقل کردیم، مسلم شد که احادیث منقول دربارۀ مهدی منتظر، متواتر است… آنچه گفته شد برای کسانی که ذره ای ایمان و اندکی انصاف دارند، کافی به نظر می رسد!
2- حافظ ابو عبدالله گنجی شافعی(متوفای658ه.ق) در کتاب«البیان فی اخبار صاحب الزمان»(باب11) می گوید:
احادیث پیامبر اکرم(ص) دربارۀ مهدی، به دلیل راویان بسیاری که دارد، به حد تواتر رسیده است.
3- حافظ مشهور ابن حجرعسقلانی شافعی (متوفای852ه.ق) در کتاب «فتح الباری» که در شرح «صحیح بخاری» نوشته است، می گوید:
احادیث متواتری وجود دارد حاکی از اینکه؛ مهدی، از این امت است و عیسی(ع) از آسمان فرود آمده و پشت سر وی نماز خواهد گزارد.
4- مؤمن شبلنجی می نویسد:
اخبار متواتری از پیامبر رسیده که نشان می دهد مهدی از خاندان اوست و او زمین را پر از عدل و داد می کند.
5- شیخ محمد صبان می نویسد:
اخبار متواتری از پیامبر نقل شده مبنی بر اینکه مهدی قیام می کند و اینکه او از خاندان پیامبر است و زمین را پر از عدل وداد خواهد کرد…
6- شیخ منصور علی ناصف، از علمای بزرگ و معاصر«الأزهر» و مؤلف کتاب «التاج الجامع للاُصول»، می نویسد:
در میان دانشمندان گذشته و امروز مشهور است که در آخرالزمان به حتم و یقین مردی از خاندان پیامبر که نام او مهدی است، ظهور خواهد کرد. او بر همۀ کشورهای اسلامی تسلط خواهد یافت. مسلمانان همه پیرو او خواهند شد، او در میان آنان به عدالت رفتار میکند، و دین را قوت می بخشد. آنگان دجّال پیدا می شود. عیسی مسیح از آسمان فرود می آید و دجّال را می کشد، یا با مهدی در کشتن دجّال همکاری می کند. سخنان و احادیث پیامبر را دربارۀ مهدی، جماعتی از نیکان اصحاب پیامبر روایت کرده اند. محدثان بزرگی مانند: ابو داود، ترمذی، ابن ماجه، طبرانی، ابم یعلی، بزّاز، امام احمد حنبل و حاکم نیشابوری آن احادیث را در کتابهای خود نقل کرده اند.
ابن ابی الحدید یکی از متتبع ترین علمای اهل سنت، در این زمینه می نویسد:
تمامی فرق اسلامی، اتفاق نظر دارند که عمر دنیا و تکلیف(بشر به اجرای احکام الهی)، پایان نمی پذیرد مگر پس از ظهور مهدی.
بیانیۀ مرکز وهابی رابطة العالم الإسلامی دربارۀ وجود حضرت مهدی(ع)
این بخش را با نقل بیانیۀ « رابطة العالم الإسلامی »، که از بزرگترین مراکز « وهابیّت» بوده و مقر آن در مکه است، به عنوان یک سند زنده بر اعتقاد عموم مسلمانان به موضوع مهدویت به پایان می بریم.
یکی از جهات اهمیّت این بیانیه این است که نشان می دهد: تندروترین گروهها در ضدیت با شیعه-یعنی وهابیان- نیز این موضوع را پذیرفته اند، نه تنها پذیرفته اند بلکه بطور جدی از آن دفاع می کنند و آن را از عقاید قطعی و مسلم اسلامی می شمارند و این، بخاطر کثرت دلایل و اسناد این موضوع است. به علاوه این مرکز، به عنوان یک مرکز جهانی و روابط بین ملل اسلامی فعالیت می کند.
در هر صورت در سال 1976میلادی شخصی به نام ابو محمد از کشور کنیا سؤالی دربارۀ ظهور مهدی منتظَر از رابطة العالم الاسلامی کرده است. دبیر کل این مرکز در پاسخی که برای او فرستاده، ضمن یادآوری این نکته که ابن تیمه[مؤسس مذهب وهابیّت]نیز احادیث مربوط به مهدی را پذیرفته، متن رسالۀ کوتاهی را که پنج تن از علمای معروف کنونی حجاز در این زمینه تهیه کرده اند، برای او ارسال داشته است. در این رساله پس از ذکر نام حضرت مهدی و محل ظهور او یعنی مکه چنین آمده است:
…به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار کفر و ستم، خداوند به وسیلۀ او جهان را پر از عدل و داد می کند، همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است. او آخرین خلفای راشدین دوازده گانه است که پیامبر در کتب صحاح از آنها خبر داده است. احادیث مربوط به مهدی را بسیاری از صحابۀ پیامبر نقل کرده اند. از آن جمله:
عثمان بن عفان، علی بن أبی طالب، طلحة بن عبدالله، عبد الرحمان بن عوف، عبدالله بن عباس، عمار بن یاسر، عبدالله بن مسعود، ابو سعید خُدری، ثوبان، قرة بن ایاس مزنی، عبدالله بن حارث، ابو هریره، حذیفة بن یمان، جابر بن عبدالله، ابو امامه، جابر بن ماجد، عبدالله بن عمر، انس بن مالک، عمران بن حصینف ام سلمه.
سپس اضافه می کند:
هم احادیث یاد شده در بالا که از پیامبر نقل شده و هم گواهی صحابه که در اینجا در حکم حدیث است، در بسیاری از کتب معروف اسلامی و متون اصلی حدیث پیامبر(ص) اعم از سنن، معاجم و مسانید آمده است. از جمله:
سنن: ابی داود، ترمذی، ابن ماجه، ابن عمر الدانی.
مسانید: احمد، أبی یَعلی، بزّاز، صحیح حاکم.
معاجم: طبرانی ، رویانی، دار قُطنی و ابو نُعَیم در کتاب اخبار المهدی و خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد وابن عساکر در کتاب تاریخ دمشق و غیر اینها.
بعد اضافه می کند:
بعضی از دانشمندان اسلامی کتب خاصی در این زمینه تألیف کرده اند. از جمله:
ابو نعیم: کتاب اخبار المهدی، شوکانی: کتاب التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظَر و الدجّال و المسیح، ادریس عراقی مغربی: کتاب المهدی، ابوالعباس بن عبدالمؤمن مغربی: کتاب الوهم المکنون فی الردّ علی ابن خلدون.
آخرین کسی که در این زمینه بحث مشروحی نگاشته، رئیس دانشگاه اسلامی مدینه است که در چندین شمارۀ مجلۀ دنشگاه مزبور بحث کرده است.
عده ای از بزرگان ودانشمندان اسلام، از قدیم و جدید، در نوشته های خود تصریح کرده اند که احادیث رسیده در زمینۀ مهدی در حدّ «تواتر» است. از جمله:
سخاوی در کتاب فتح المغیث، محمد بن احمد سفاوینی در کتاب شرح العقیده، ابو الحسن ابری در کتاب مناقب الشافعی، ابن تیمیه در فتاوایش، سیوطی در کتاب الحاوی، ادریس عراقی مغربی در کتابی که پیرامون مهدی تألیف کرده، محمد بن جعفر کتانی در کتاب نظم المتناثر فی الحدیث المتواتر، ابو العباس بن عبدالمؤمن در کتاب الوهم المکنون…
در پایان بیانیه می نویسد:
تنها ابن خلدون است که خواسته احادیث مربوط به مهدی را با حدیث بی اساس و مجعولی به این مضمون که «مهدی جز عیسی نیست» مورد ایراد قرار دهد، و پیشوایان و دانشمندان بزرگ اسلام اعم از شیعه و سنی، گفتار او را رد کرده اند، بخصوص ابن عبدالمؤمن که در ردّ گفتار او کتاب ویژه ای نوشته است که از 30 سال قبل در شرق و غرب انتشار یافته است.
حافظان احادیث و محدثان نیز تصریح کرده اند که احادیث مهدی مشتمل بر احادیث صحیح و حسن است و مجموع آن قطعاً متواتر و صحیح می باشد.
بنابراین، اعتقاد به ظهور مهدی واجب بوده و جزء عقاید اهل سنت و جماعت است و جز افراد «نادان» و «بی خبر» و «بدعتگذار»، آن را انکار نمی کنند.
مدیر ادارۀ انجمن اسلامی: محمد منتصر کنانی
اینها ترجمۀ قسمتهای «حساس» این رساله است که از نظر خوانندگان محترم گذشت.
***
پدر مهدی کیست؟
در اینجا تذکر این موضوع لازم است که در «بعضی» از منابع اهل سنت، پدر حضرت مهدی «عبدالله» معرفی شده است. در حالی که در منابع شیعه و سنی اخبار «فراوانی» وجود دارد که می رساند نام پدر آن حضرت «حسن»-علیه السلام- است.
سرچشمۀ این اختلاف آن است که در بعضی از روایات اهل سنت پیرامون ویژگیهای آن حضرت، این جمله از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است:« …اسم او(مهدی) اسم من، و اسم پدرش، اسم پدر من است.»
قراینی در دست است که نشان می دهد جملۀ اخیر یعنی «اسم پدرش اسم پدر من است» عمداً یا اشتباهاً از طرف راوی به کلام پیامبر افزوده شده است و در گفتار آن حضرت فقط جملۀ اسم او اسم من است وجود داشته است.
حافظ گنجی شافعی در این باره می گوید:
ترمذی این حدیث را نقل کرده ولی جملۀ اخیر در آن نیست. نیز احمد بن حنبل، که دارای قدرت ضبط و دقت بوده این حدیث را در چند جا از «مسند» خود نقل کرده ولی جملۀ اخیر در آنها نیست.
گنجی اضافه می کند:
در اکثر روایاتی که حافظان حدیث و محدثان مورد وثوق اهل سنت در این باره نقل کرده اند، جملۀ اخیر نیست. فقط در حدیثی که شخصی به نام زائده از عاصم نقل کرده، این جمله به چشم می خورد. و چون زائده چیزهایی از خود به احادیث اضافه می کرده است، نقل او اعتباری ندارد.
گواه این معنا، این است که راوی این حدیث، شخصی به نام عاصم است و حافظ ابو نعیم در کتان مناقب المهدی، 31 نفر از راویان این حدیث را نام برده که همگی آن را از عاصم شنیده اند، و در هیچ کدام جملۀ اخیر نیست. و فقط در نقل زائده این جمله به چشم می خورد که طبعاً در مقابل آن همه روایات، فاقد اعتبار است و عدم صداقت زائده در نقل حدیث را نشان میدهد.
***
ابن خلدون و احادیث مهدی
چنانکه ملاحظه شد، اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان اهل سنت، احادیث مربوط به حضرت مهدی(ع) را صحیح و مورد قبول می دانند. اما تنی چند، آنها را رد نموده یا مورد تشکیک قرار داده اند که از آن جمله «ابن خلدون» است. وی می گوید:
در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخرالزمان حتماً مردی از خاندان پیامبر ظهور می کند و دین را تایید و عدل و داد را آشکار می سازد، مسلمانان از او پیروی می کنند، وی بر تمام کشورهای اسلامی تسلط پیدا می کند، این شخص مهدی نامیده می شود و ظهور دجال و حوادث بعدی که از مقدمات مسلم قیامت است، به دنبال قیام او خواهد بود، عیسی فرود می آید و دجّال را می کشد یا در قتل دجّال او را یاری می کند و عیسی پشت سر او نماز می خواند…
گروهی از پیشوایان حدیث، مانند: ترمذی، ابو داود، بزّاز، ابن ماجه، حاکم، طبرانی، ابو یَعلی احادیث مربوط به مهدی را در کتابهای خود به نقل از صحابه مانند: علی، ابن عباس، عبدالله بن عمر، طلحه، عبدالله بن مسعود، ابو هریره، انس، ابو سعید خُدری، اُم حبیبه، اُم سلمه، ثوبان، قرّة بن إیاس، علی هلالی، عبدالله بن حارس، آورده اند.
ولی چه بسا منکران این احادیث، در سند آنها مناقشه کنند. در میان دانشمندان اهل حدیث معروف است که جَرح بر تَعدیل مقدم است. بنابراین اگر ما، در بعضی از راویان این احادیث نقطه ضعفی از قبیل: غفلت، کم حافظگی، ضعف یا انحراف عقیده یافتیم، اصل حدیث از درجۀ اعتبار ساقط می شود…
وی آنگاه به نقل تعدادی از این احادیث و بررسی وضع راویان آنها پرداخته و برخی از آنها را غیر موثق اعلام نموده و اضافه می کند:
این است مجموع احادیثی که پیشوایان حدیث دربارۀ مهدی و قیام او در آخرالزمان نقل کرده اند و چنانکه ملاحظه کردید، همۀ آنها جز مقدار بسیار کمی مخدوش است.
این بود خلاصه و فشردۀ نظریۀ ابن خلدون دربارۀ احادیث مربوط به مهدی منتظر(عج).
دانشمندان صاحب نظر و متخصصان علم حدیث اعم از شیعه و سنی، سخنان وی را با دلایل روشن رد کرده و آن را بی پایه دانسته اند. ولی ما، در اینجا به عنوان نمونه خلاصۀ سخنان شیخ عبدالمحسن عباد، رئیس و استاد دانشگاه مدینه را نقل می کنیم:
وی در کنفرانسی تحت عنوان«عقیدة أهل السنّة و الأثر فی المهدی المنتظَر»، در ردّ نظریۀ ابن خلدون چنین می گوید:
الف- اگر ابراز شک و تردید در مورد احادیث مهدی از طرف شخصی حدیث شناس بود، یک لغزش به شمار می رفت، چه رسد به مورخانی که اهل تخصّص در علم حدیث نیستند. چه خوب گفته است شیخ احمد شاکر:
ابن خلدون چیزی را دنبال کرده است که به آن آگاهی ندارد و وارد میدانی شده است که مرد آن نیست. او در فصلی که در مقدمۀ خود به مهدی اختصاص داده، پریشان گویی عجیبی کرده و مرتکب اشتباهات روشنی شده است. اصولاً او متوجه نشده است که مقصود محدثان از این جمله که: «جرح بر تعدیل مقدم است»، چیست!؟
ب- وی در آغاز فصل مربوط به مهدی اعتراف کرده است که:
در میان مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخرالزمان حتماً مردی از خاندان پیامبر ظهور می کند…
با اعتراف به اینکه موضوع قیام مهدی در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار امری مشهور و مورد قبول بوده و هست، آیا صحیح نبود که او نیز این عقیدۀ مشهور را مثل دیگران بپذیرد؟ آیا نظریۀ وی، با وجود اعتراف به اینکه همه مسلمانان بر خلاف و عقیده دارند، نوعی کجروی و تکروی نیست؟ آیا همۀ مسلمانان اشتباه کرده اند و فقط ابن خلدون درست فهمیده است!؟
اصولاً این موضوع یک موضوع اجتهادی نیست، بلکه یک موضوع نقلی و غیبی است و جایز نیست کسی آن را با هیچ دلیلی جز با کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) اثبات کند و دلیل مزبور در اینجا نظریۀ مسامانان را اثبات می کند و آنان در این موضوع نقلی دارای تخصص هستند.
ج- ابن خلدون پیش از نقد و بررسی این احادیث می گوید: اینک ما در اینجا احادیثی را که در اینباره نقل شده، ذکر می کنیم.
و پس از نقل احادیث می گوید: این است مجموع احادیثی که پیشوایان حدیث دربارۀ مهدی و قیام او در آخرالزمان نقل کرده اند.
و در جای دیگر می گوید: آنچه محدثان از روایات مهدی نقل کرده اند، ما همه را به قدر توان در اینجا آوردیم.
در حالی که وی بسیاری از احادیث مهدی را نا گفته گذاشته است، چنانکه این معنا با مراجعه به کتاب العرف الوردی فی أخبار المهدی تألیف سیوطی روشن می گردد. همچنین او از حدیثی که با سند معتبر در کتاب المنار المنیف تألیف ابن قیم نقل شده، غفلت کرده است.
د- ابن خلدون تعدادی از این احادیث را نقل و به خاطر بعضی از راویان آنها در سند آنها اشکال می کند، در حالی که راویان یاد شده، کسانی هستند که بخاری و مسلم یا حداقل یکی از آنها در صحیح خود از آنها نقل حدیث کرده اند و دانشمندان در سند آنها ایرادی نکرده اند.
ه- ابن خلدون اعتراف می کند که تعداد کمی از احادیث مر بوط به مهدی جای هیچ نقد و ایرادی از نظر سند ندارد(شکی در درست بودن و سندیت داشتن آنها وجود ندارد)…
بنابر این باید بگوییم که: آن تعداد کم که به گفتۀ وی مورد قبول است، برای اثبات مطلب کافی است و بقیۀ احادیث نیز مؤید آن تعداد خواهد بود.
***
انتظار مهدی و مدعیان مهدویت
نگاهی به تاریخ اسلام نشان می دهد که در طول زمان، افرادی جاه طلب و سودجو ادعای مهدویت کرده اند، یا گروهی از مردم عوام افرادی را مهدی می پنداشته اند. این امر نشان می دهد که موضوع مهدویت و اعتقاد به ظهور یک منجی غیبی، در میان مسلمانان امری مسلم و مورد قبول بوده است، و چون نام یا برخی از نشانه های آن حضرت با مشخصات برخی از مدعیان یاد شده تطبیق می کرده، آنان از این موضوع سوءاستفاده کرده و خود را مهدی قلمداد نموده اند. یا چه بسا خود آنان ادعایی نداشته اند لکن برخی از عوام الناس از روی نادانی یا شدّت ستم و بیدادگری حکومت ها یا عجله ای که در ظهور مهدی داشته اند، یا به علل دیگر، بدون آنکه در مجموع به نشانه های حضرت دقت کنند، به اشتباه آنان را مهدی موعود تصور کرده اند.
به عنوان مثال: گروهی از مسلمانان محمد بن حنیفه را چون همنام و هم کنیۀ پیامبر اسلام بوده، مهدی پنداشته و بر این باور بوده اند که او نمرده است و غایب است و بعداً ظاهر می شود و بر دنیا مسلط می گردد.
گروهی از فرقۀ اسماعیلیه معتقد بودند که اسماعیل فرزند امام صادق(ع) نمرده، بلکه مرگ او از روی مصلحت اعلام شده است و او نمی میرد و همان قائم موعود است و قیام می کند و بر دنیا مسلط می شود.
محمد مشهور به نفس زکیه پسر عبدالله بن حسن در زمان منصور دواقینی عباسی قیام کرد و به مناسبت نامش، پدرش ادعا کرد که همان مهدی موعود است و با تکیه بر این موضوع طرفدارانی برای او فراهم کرد.
در جریان قیام نفس زکیه، محمد بن عجلان که از فقیهان و عابدان مدینه بود، به کمک وی برخاست. وقتی که محمد شکست خورد و کشته شد، جعفر بن سلیمان- حاکم مدینه- ابن عجلان را احضار کرد و به وی گفت: چرا با آن دروغگو خروج کردی؟ و آنگاه دستور داد دستش را قطع کنند.
فقیهان و اشراف مدینه که حضور داشتند از جعفر بن سلیمان، برای ابن عجلان درخواست عفو کردند و گفتند: امیر! محمد بن عجلان فقیه و عابد مدینه است و موضوع برای او مشتبه شده و خیال کرده است که محمد بن عبدالله، همان مهدی موعود است که در روایات آمده است.
عین این گرفتاری برای عبدالله بن جعفر نیز که از دانشمندان و محدثان بزرگ مدینه بود، پیش آمد و او هم در پاسخِ بازخواست حاکم مدینه، گفت:
من به این علّت با محمد بن عبدالله همکاری کردم که یقین داشتم او همان مهدی موعود است که در روایات ما یاد شده است. تا او زنده بود هیچ شکی در این موضوع نداشتم و هنگامی که او کشته شد فهمیدم که او مهدی نیست، و بعد از این دیگر فریب کسی را نخواهم خورد.
منصور نیز، که نامش عبدالله و نام پسرش محمد بود، بر پسر خویش لقب مهدی گذارده و ادعا می کرد که مهدی موعود فرزند من است، نه نفس زکیه!
همچنین می بینیم که برخی از فرقه ها، به مهدویت بعضی از امامان پیشین اعتقاد داشته اند، مثلاً ناووسیه حضرت صادق(ع) را مهدی و امام و زنده و غایب می پنداشتند. واقفیه همین اعتقاد را امام موسی بن جعفر(ع) داشتند. و بر این باور بودند که آن حضرت نمی میرد تا بر شرق و غرب عالم مسلّط شود و سراسر دنیا را پر از عدل و داد کند چنانکه پر از ظلم شده است و او همان قائم مهدی است. وبالاخره گروهی نیز پس از رحلت امام حسن عسکری(ع) فوت آن حضرت را انکار کردند و گفتند: او زنده و غایب است و همان امام قائم می باشد.
اینها نمونه هایی است که نشان می دهد موضوع مهدویت در زمان پیامبر اسلام(ص) و بعد از او، موضوع مسلمی بوده است و امت اسلام همواره در انتظار شخصی بوده اند که قیام کند و با ظلم وستم بستیزد و پرچم حاکمیت عدل وداد را در جهان به اهتزاز درآورد.
بدیهی است که سوءاستفادۀ برخی بازیگران از موضوع مهدویت در بعضی از ادوار، هرگز نمی تواند مجوزی برای انکار اصل مسالۀ مهدویت باشد، زیرا در طول تاریخ، حقایق بسیاری از سوی عناصر بازیگر و فرصت طلب مورد سوء استفاده قرار گرفته است. مدعیان الوهیت، یا نبوت و سایر مقامات معنوی، در دنیا کم نبوده اند. ادیان ساختگی نیز در دنیا کم نبوده است. ولی اینها هرگز دلیل این نمی شود که کسی منکر اصل وجود خدا و نبوت انبیاء گردد.
علم، دانش وصنعت نیز در زمان ما مورد سوءاستفاده واقع شده و در راه های ضد بشری بکار می رود، ولی آیا این باعث می شود که ما اصل علم و صنعت را نفی کنیم!
سیمای حکومت مهدی در آینۀ قرآن
قرآن کریم در زمینۀ ظهور قیام حضرت مهدی(عج)- مانند بسیاری از زمینه های دیگر- بدون اینکه وارد جزییات شود، بصورت کلی و اصولی بحث کرده است؛ یعنی از تشکیل حکومت عدل جهانی، و پیروزی کامل و نهایی صالحان در روی زمین سخن گفته است. این گونه آیات را مفسران اسلامی، به استناد مدارک حدیثی و تفسیری، مربوط به حضرت مهدی و ظهور و قیام او دانسته اند. ما از مجموع آیات قرآنی که دانشمندان آنها را ناظر به این موضوع دانسته اند. و صراحت بیشتری دارند، جهت رعایت اختصار، سه آیه را مورد بررسی قرار می دهیم:
1- وَلَقد کَتَبنا فِی الزّبُورِ مِن بَعدِ الذکرِ أنّ الأرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ: ما، در زبور پس از تورات نوشته ایم که سر انجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.
در توضیح معنای این آیه یادآوری می کنیم که: ذکر در اصل به معنای هر چیزی است که مایۀ تذکر و یادآوری باشد ولی در آیۀ یاد شده به کتاب آسمانی حضرت موسی(ع) یعنی تورات تفسیر گردیده است به قرینۀ اینکه قبل از زبور معرفی شده است.
طبق تفسیر دیگری، ذکر اشاره به قرآن مجید است زیرا که در خود آیات قرآن این عنوان به قرآن گفته شده است: إن هُوَ إلّا ذِکرٌ لِلعالَمینَ(تکویر27) بنابراین، کلمۀ «من بعد» به معنای «علاوه بر» بوده و معنای آیه چنین خواهد بود: ما، علاوه بر قرآن، در زبور نوشته ایم که سر انجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.
مرحوم شیخ مفید در آغاز فصل مربوط به حضرت مهدی(عج)، به این آیه و آیۀ بعدی که نقل می کنیم، استناد کرده است.
در تفسیر این آیه از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمود: این بندگان صالح، همان یاران مهدی در آخرالزمانند.
مفسر برجسته قرآن، مرحوم طبرسی درتفسیر آیۀ مزبور، پس از نقل حدیث یاد شده می گوید:
حدیثی که شیعه وسنی از پیامبر اسلام(ص) نقل کرده اند، بر این موضوع دلالت دارد:«اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را آنقدر طولانی می گرداند تا مردی صالح از خاندان مرا برانگیزد و او جهان را پر از عدل وداد کند همانگونه که از ظلم و جور پر شده باشد.
اشارۀ قرآن به پیشگویی حکومت بندگان شایستۀ خداوند در روی زمین در کتاب تورات و زبور، نشان می دهد که این موضوع از چنان اهمیتی برخوردار است که در کتب آسمانی پیامبران پیشین یکی پس از دیگری مطرح می شده است.
جالب توجه این است که عین این موضوع در کتاب مزامیر داود که امروز جزء کتب عهد قدیم(تورات) است و مجموعه ای از مناجاتها و نیایش ها و اندرزهای داود پیامبر(ع) است، به تعبیرهای گوناگون به چشم می خورد. از جمله در مزمور 37 می خوانیم:
…شریران منقطع می شوند، اما متوکلانِ به خداوند وارث زمین خواهند شد، و حال اندک است که شریر نیست می شود که هر چند مکانش را استفسار نمایی ناپیدا خواهد بود اما متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتی مُتلذذ خواهند شد.
همچنین در همان مزمور چنین می خوانیم:
…متبرکان وارث زمین خواهند شد، اما ملعونان وی منقطع خواهند شد.
2- و اراده کرده ایم که بر مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان قرار دادیم.(قصص6)
چنانکه در «مهدی در منابع شیعه» نقل کردیم، امیر مؤمنان علی(ع) پس از پیشگویی بازگشت و گرایش جهان به سوی خاندان وحی، این آیه را تلاوت فرمود.
محمد بن جعفر، یکی از علویان، در زمان مأمون بر ضد خلافت عباسی قیام کرد. او می گوید: روزی شرح گرفتاری ها و فشار هایی را که با آنها روبرو هستیم، برای مالک بن انس نقل کردم. او گفت: صبر کن تا تأویل آیۀ: وَ نُریدُ أن نُمَنّ عَلَی الذّین…آشکار گردد.
3- خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنان را خلیفۀ روی زمین خواهد کرد، همانگونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید؛ و دین و آیینی را که خود برای آنان پسندیده استقرار خواهد بخشید و بیم و ترس آنان را به ایمنی و آرامش مبدّل خواهد ساخت، مرا می پرستند و چیزی را برای من شریک قرار نمی دهند…(نور55)
مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه می گوید:
از خاندان پیامبر روایت شده است که این آیه دربارۀ مهدی آل محمد(ص) نازل شده است.
عیّاشی از حضرت علی بن الحسین(ع) روایت کرده است که این آیه را خواند و فرمود: به خدا سوگند آنان شیعیان ما خاندان پیامبر هستند. خداوند این کار را در حق آنان به دست مردی از ما به انجام می رساند و او مهدی این امت است. او همان کسی است که پیامبر(ص) دربارۀ او فرمود:
اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را آنقدر طولانی می گرداند تا مردی از خاندان من حاکم جهان گردد. اسم او اسم من(محمد) است، او زمین را از عدل وداد پر می سازد همانگونه که از ظلم جور پر شده باشد.
طبرسی می افزاید: این معنا در تفسیر آیۀ مزبور از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز روایت شده است.
فواید وجود امام در دوران غیبت
اینک که بحث ما پیرامون حضرت مهدی به اینجا رسید، مناسب است که به یکی از شایع ترین پرسشها پیرامون آن حضرت پاسخ گوییم، و آن این است که:
فایدۀ وجود امام در عصر غیبت چیست؟ به تعبیر دیگر: زندگی امام در دوران غیبت یک زندگی خصوصی است نه یک زندگی اجتماعی در نقش یک پیشوا. بنابراین وجود مقدس او چه اثر عمومی برای مردم می تواند دااشته باشد و مردم چه نوع بهره ای می توانند از او ببرند؟
البته باید توجه داشته باشیم که غایب بودن امام هرگز به این معنا نیست که وجود آن حضرت به یک روح نامرئی یا امواج ناپیدا و رؤیایی و امثال اینها تبدیل شده است! بلکه وی یک زندگی طبیعی عینی و خارجی دارد، منتها با عمری طولانی. آن حضرت در میان مردم و در دل جوامع رفت و آمد دارد و در نقاط مختلف زندگی می کند ولی بصورت ناشناس. و فرق بسیار است بین نامرئی و ناشناس.
امام صادق(ع) می فرمود: مردم امام خود را گم می کنند. او در موسم حج حاضر می شود و مردم را می بیند ولی آنان او را نمی بینند.
خورشید پنهان
در پاسخ سؤال یاد شده یادآوری کنیم که این سؤال تازگی نداشته و تنها در عصر ما مطرح نشده است، بلکه از روایات اسلامی بر میآید که حتی پیش از تولد حضرت مهدی(ع) نیز این سؤال مطرح بوده و هنگامی که پیامبر اسلام و ائمۀ پیشین-علیهم السلام- از مهدی و غیبت طولانی آن حضرت سخن به میان می آورند، با چنین سؤالی روبرو می شدند و به آن پاسخ می گفتند. به عنوان نمونه:
1- پیامبر اسلام در پاسخ این پرسش که آیا شیعه در زمان غیبت، از وجود قائم فایده ای می برد؟ فرمود: بلی، سوگند به پروردگاری که مرا به پیامبری بر انگیخت، در دوران غیبتش از او نفع می برند و از نور ولایتش بهره می گیرند، همانگونه که از خورشید به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده می کنند.
2- امام صادق(ع) فرمود: از روزی که خداوند حضرت آدم را آفریده تا روز رستاخیز، زمین هیچگاه خالی از حجت نبوده و نخواهد بود، یا حجت ظاهر و آشکار و یا غایب و پنهان، و اگر حجت خدا نباشد، خدا ستایش نمی شود.
راوی پرسید: مردم چگونه از امام غایب و پنهان استفاده می کنند؟ حضرت فرمود: آنچنانکه از خورشید پشت ابر استفاده می کنند.
3- خود حضرت مهدی(ع) نیز روی این معنا تکیه کرده است. در توقیعی که آن حضرت در پاسخ به سؤالات اسحاق بن یعقوب صادر فرمود و توسط محمد بن عثمان تحویل اسحاق گردید، چنین نوشتند: اما چگونگی استفادۀ مردم از من همچون استفادۀ آنهاست از خورشید، هنگامی که در پشت ابرها پنهان می شود.
در توضیح این تشبیه باید یادآوری کنیم که: خورشید دارای دو نوع نورافشانی است:
• نورافشانی آشکار و مستقیم
• نورافشانی غیر مستقیم
در نورافشانی آشکار، اشعۀ خورشید بخوبی دیده می شود ولی در تابش غیر مستقیم، ابرها همانند یک شیشۀ مات، نور مستقیم خورشید را گرفته و پخش می کند. اما آثار حیات بخش خورشید در رشد و نمو موجودات و…، مخصوص زمانی نیست که نور آن مستقیماً بر پهنۀ حیات و طبیعت می تابد، بلکه بسیاری از این آثار- مانند: تولید گرما، رویش و رشد گیاهان، تولید انرژی لازم برای حرکت وحیات، به بار نشستن درختان، خندیدن شکوفه هاو شکفتن گلها- در زمان تابش نور مات خورشید از پشت ابرها نیز وجود دارد.
اشعۀ معنوی وجود امام، هنگامی هم که در پشت ابرهای غیبت پنهان است، دارای آثار گوناگونی است که با وجود متوقف شدن کلاس تعلیم و تربیت و رهبری مستقیم، فلسفۀ وجودی او را آشکار می سازد.
اینک برخی از این آثار را به اختصار مورد بررسی قرار می دهیم:
1- جان جهان
طبق احادیث فراوانی که در موضوع امامت وارد شده، و بر اساس دلایلی که دانشمندان ارائه کرده اند، در بینش اسلامی، امام، جان جهان است و جهان به وجود او بستگی دارد. امام قلب عالم وجود، هستۀ مرکزی جهان هستی و واسطۀ فیض بین عالم و آفریدگار عالم است و از این جهت حضور وغیبت او تفاوتی ندارد. چنانکه امام صادق(ع) فرمود: اگر زمین بدون وجود امام بماند، ساکنان خود را در کام خود فرو می برد.
امام چهارم(ع) فرمود: در پرتو وجود ماست که خداوند آسمان را از فروپاشی- جز به اذن او- نگه می دارد. در پرتو وجود ماست که خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساکنانش، نگه می دارد. بواسطۀ ماست که خداوند باران نازل می کند و رحمت خود را می گستراند و برکات و نعمت های زمین را بیرون می آورد. و اگر آنکس از ما که در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو می بُرد.
2- پاسداری از آیین خدا
امیر مؤمنان علی(ع) در یکی از سخنان خود در مورد لزوم وجود رهبران الهی در هر عصر وزمان می گوید: خدایا چنین است، هرگز روی زمین از قیام کننده ای با حجت ودلیل، خالی نمی ماند، خواه ظاهر و آشکار باشد و خواه بیمناک و پنهان، تا دلائل واسناد روشن الهی از بین نرود و به فراموشی نگراید…
با گذشت زمان، و آمیزش سلیقه ها و افکار شخصی به مسائل مذهبی و دراز شدن دست مفسده جویان بسوی تعالیم آسمانی، اصالت پاره ای از قوانین الهی از دست می رود و دین دستخوش تغییرات زیانبخش می گردد.
برای آنکه اصالت آیین الهی حفظ گردد و جلوی تحریفات و تغییرها و خرافات گرفته شود، باید این رشته به وسیلۀ یک پیشوای معصوم ادامه یابد. در هر مؤسسۀ مهم، صندوق آسیب ناپذیری وجود دارد که اسناد مهم آن مؤسسه را در آن نگهداری می کنند تا از دستبرد دزدان یا خطر آتش سوزی و امثال اینها محفوظ بماند.
سینۀ امام و روح بلندش نیز صندوق آسیب ناپذیر حفظ اسناد آیین الهی است تا همۀ اصالتهای نخستین و ویژگیهای آسمانی این تعالیم را در خود نگاهداری کند.
حافظ ابن حجر عسقلانی در شرح صحیح بخاری پس از نقل احادیث حاکی از نزول حضرت عیسی(ع) به زمین هنگام ظهور حضرت مهدی(عج) و اقتدای او به آن حضرت، می نویسد:
اینکه عیسی(ع) در آخرالزمان و نزدیک قیامت، به مردی از این امت اقتدا می کند و پشت سر او نماز می خواند، دلیل بر نظریۀ صحیح در میان دانشمندان اسلامی است که: زمین هرگز از وجود حجت که با دلائل و براهین آشکار، برای خدا قیام می کند، خالی نمی ماند.
3- امید بخشی
در میدان های نبرد، تمام کوشش سربازان زبده و فداکار معطوف این امر است که پرچم سپاه، در برابر حملات دشمن همچنان در اهتزاز باشد، و متقابلاً سربازان دشمن دائماً می کوشند پرچم آنها را سرنگون سازند، چرا که برقرار بودن پرچم، مایۀ دلگرمی سربازان و تلاش و کوشش مستمر آنهاست.
همچنین وجود فرماندۀ لشگر در مقرّ فرماندهی- هر چند در ظاهر خاموش و ساکت باشد- خون گرم و پرحرارتی در عروق سربازان به گردش در می آورد که فرماندۀ ما زنده است و پرچممان در اهتزاز!
اما هرگاه خبر قتل فرمانده در میان سپاه پخش شود، یک لشگر عظیم با کارایی فوق العاده، یک مرتبه روحیۀ خود را می بازد و متلاشی می گردد.
رئیس یک جمعیت یا یک لشگر، مادام که زنده است، مایۀ حیات و حرکت و نظم و آرامش آنهاست، ولی شنیدن خبر از دست رفتن او گرد و غبار یأس و نومیدی را بر سر همه می پاشد.
جمعیت شیعه طبق عقیده ای که به وجود امام زنده دارد، هر چند او را در میان خود نمی بیند، اما خود را تنها نمی داند، و اثر روانی این عقیده در روشن نگهداشتن چراغ امید در دلها و وادار ساختن افراد به خودسازی و آمادگی برای آن قیام بزرگ جهانی، کاملاً قابل درک است.
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1394-09-30] [ 06:08:00 ب.ظ ]
|