عاشورا ومهدویت |
... |
عاشورا حدیث مکرری که حدود چهارده قرن نقل مجالس و محافل گوناگون بوده است. خاطره عاشورا جزئی از فرهنگ فراموش ناشدنی شیعیانی است که با نام حسین(ع) روز و شب را به سر آورده اند.
در فرهنگ عامه ایرانی نام حسین(ع) همچون ذکر خدا بر زبان مردمان همیشه جاری است. آنگونه که گفته اند:
اگر در عروسی اگر در عزاست همیشه دلم سوی کرب و بلاست.
گویندگان و نویسندگان این مرز و بوم با هر گرایش و هر اندیشه ای همواره دم از امام حسین(ع) زده اند. گفته های بسیار و کتابهای بی شماری که در این باره موجود است شاهدی است بر این مدعا (1). اما شگفت آن که این حدیث مکرر هرگز کهنه نمی گردد و هر چه بر این گفتارها ونوشتارها افزون می شود از عطش عاشقان و دلباختگان حسینی نمی کاهد، اغلب این آثار چون رنگ و بوی حسینی دارد به زودی مخاطبان خود را می یابند.
در عین حال برخی از آنها همچون اختران فروزان در آسمان معرفت همیشه درخشان و ماندگار است. از این آثار جاویدان عاشورایی،میراث گرانسنگی است که از شهید مطهری برجای مانده است.
گرچه آثار قلمی مطهری به قول امام خمینی(ره) «بی استثناآموزنده و روان بخش » و «برای عارف و عامی سودمند و فرح زاست.» (2)
اما آنچه از او در باره امام حسین(ع) بر جای مانده است از جاذبه و حلاوتی ویژه برخوردار است.
باید توجه داشت که آنچه شهید مطهری از دوران جوانی به عنوان «حسن ختام » خطابه هایش یاد کرده است لزوما دیدگاه علمی وتاریخی وی نیست. استاد شهید، در دوران پختگی بویژه در واپسین سالهای عمر پربرکت خویش، دیدگاه خود را در این باره به صراحت بیان داشته است. مطهری به عنوان یکی از مصلحان جامعه اسلامی واحیاگران اندیشه دینی، کوششهایش را در این زمینه پیرامون سه محور متمرکز کرده است:
1- مبارزه با خرافات و تحریفات.
2- احیای واقعیات تاریخی و حقایق معنوی.
3- تحلیل علمی و عقلی معارف دینی و رخدادهای تاریخی.
در باره محور نخست، آن شهید سعید سخنان بلیغی ایراد کرده که به عنوان «تحریفات عاشورا» در نوبتهای پیاپی انتشار یافته است. استاد مطهری با استناد به سخنرانیهای مرحوم دکتر محمدابراهیم آیتی، می نویسد:
«باید توجه داشت که تاریخ نهضت ابا عبد الله الحسین(ع) نسبت به بسیاری از فصول تاریخ، از تحریف مصون و محفوظ مانده است.
(زیرا) فجیع بودن این فصل تاریخ، از نظر کسانی که قضیه را ازجنبه فجیع بودن آن مطالعه کرده اند و عظیم بودن و قابل تکریم واحترام بودن آن از نظر کسانی که این قضیه را از آن جهت موردمطالعه قرار داده اند، خود سبب شده است که اهتمام عظیمی به ثبت جزئیات واقعه بشود. پس جزئیات واقعه بازگویی و ثبت شده است.
از این جهت امثال طبری، ابن واضح (یعقوبی)، شیخ مفید،ابو الفرج اصفهانی، که در قرون دوم و سوم و چهارم می زیسته اند،جزئیات وقایع را با نقل از روات موثق نقل کرده اند.
اهتمام زنان اهل بیت (علیهم السلام) به خطبه و خطابه درفرصتهای مختلف، با بودن امام علی بن الحسین(ع)، همه برای این بوده که مانع تحریف حادثه کربلا بشوند. (چه تحریف لفظی و چه تحریف معنوی) و خواستند نگذارند این حادثه قلب و تحریف شود.
متن آنچه واقع شده بود را به صورت خطبه و خطابه بیان کردند وهدف امام را هم تشریح نمودند.
امروز می توان واقعه کربلا را از روی خطبه های امام واهل بیت (علیهم السلام) که در مکه و بین راه حجاز و عراق و کربلاو کوفه و شام و مدینه ایراد کرده اند و از روی سخنانی که درپاسخ پرسشهای این و آن گفته اند و از روی رجزهایی که خود امام و اصحاب او روز عاشورا در مقابل دشمن خوانده اند و در مآخذمعتبر ثبت و ضبط شده است و از روی نامه هایی که میان امام ومردم کوفه و بصره رد و بدل شده و نامه ای که یزید به ابن زیادنوشته و نامه هایی که ابن زیاد به یزید و عمر بن سعد نوشته ونامه های عمر بن سعد به ابن زیاد و نامه ابن زیاد به حاکم مدینه که همه اش در تواریخ معتبر مضبوط است و به دست آیندگان هم خواهد رسید و همیشه محفوظ خواهد ماند، از روی این مدارک می توان واقعه عاشورا را با تمام جزئیات که روی داده است شرح وتوصیف کرد و هیچ نیازی به مدرک و ماخذ دیگری نیست.» (3)
احیای حقیقت عاشورا
مطهری مانند هر احیاگر دینی، تنها به زدودن غبار خرافات وتحریفات از ساحت اندیشه دینی، سنت نبوی، سیرت علوی و نهضت حسینی، بسنده نکرده است بلکه در جهت آشکار ساختن حقایق پنهان نیز بسیار تلاش کرد. جستجو برای یافتن اقوال درست و گزارشهای استوار در باره حماسه حسینی و ارائه آنها به شکلی زیبا ومنطقی، بخشی از میراث ماندگار شهید مطهری است.
ترسیم تاریخ نهضت از آغاز تا به انجام و ذکر مناقب و خطبه ها ونامه های امام و در کنار آن شرح صفات و روحیات خاندان و اصحاب آن حضرت، نکات بی شمار ارجمندی است که شاید بسان آنها در هیچ کتابی گرد نیامده باشد. بیان نکته های زیبای بسیار زیر عنوان «ریشه های تاریخی حادثه کربلا» نمونه ای از این جهاد علمی وفرهنگی است. (4)
هنر دیگر شهید مطهری در این باره، ترسیم صحنه های جهاد و شهادت و حماسه و ایثار در تاریخ عاشورا است،که به حق سرشار از شور و احساس و لطافت و زیبایی است. (5)
تحلیل علمی نهضت حسینی
اما در باره محور سوم، یعنی تبیین ماهیت و تحلیل علل و عوامل نهضت امام حسین(ع) و واقعه عاشورا، بی هیچ مبالغه ای کار اومنحصر به فرد است، زیرا شهید مطهری با مطالعات ژرف و گسترده ای که در زمینه علوم انسانی و معارف اسلامی داشت به کاوش در متون مربوط به این موضوع پرداخت. او این کار بزرگ را در هنگامه ای آغاز کرد که واقعه عاشورا توسط گرایشهای مختلف فکری موردتحلیل های ناصواب قرار گرفته بود، از اینرو پرسشهای بسیاری رادر اذهان فرهیختگان بویژه جوانان برانگیخته بود.
او نه تنها ازآن پرسشها استقبال کرد بلکه پرسشهای دیگری را برآنها افزود و شجاعانه و با صراحت بدانها پاسخ گفت. یکی ازپرسشهایی که متفکر شهید مطرح ساخت، این بود:
چگونه امت پیغمبر فرزند پیغمبر را کشتند؟
شهید مطهری با تیز بینی و ژرف نگری ویژه ای به کالبدشکافی این موضوع می پردازد و می نویسد:
«این قضیه پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر اکرم(ص) واقع شد به دست مسلمانان و پیروان رسول اکرم و مردمی که معروف به تشیع ودوستی آل علی(ع) بودند و واقعا هم علاقه به آل علی داشتند!
(آنهم) در زیر پرچم کسانی که تا سه چهار سال قبل از وفات پیغمبر با او جنگیدند و عاقبت که مردم دیگر مسلمان شدند آنهاهم اجبارا و ظاهرا مسلمان شدند.
ابوسفیان در حدود بیست سال با پیغمبر جنگید و در حدود پنج شش سال آخر، قائد اعظم تحریک علیه اسلام بود و حزب او یعنی امویها«اعدی عدو و الد الخصام » بزرگترین و کینه ورزترین دشمن پیغمبربودند. بعد از ده سال از وفات پیغمبر، معاویه که همیشه دوش به دوش و پا به پای پدرش با اسلام می جنگید، والی شام و سوریه شد،سی سال بعد از وفات پیغمبر، خلیفه و امیر المؤمنین! و پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر پسرش یزید خلیفه شد.» (6) زیرا پس ازمرگ عمر، یک نفر از همین امویها که سابقه سوئی در میان مسلمین نداشت و از مسلمین اولین بود (یعنی عثمان) به خلافت رسید، این کار سبب شد که امویها جای پایی در دستگاه حکومت اسلامی پیداکنند، جای پای خوبی، به طوری که خلافت اسلامی را ملک خودبنامند، هر چند که جای پا در زمان عمر پیدا شد که معاویه والی سرزمین زرخیز شام و سوریه شد، خصوصا با در نظر گرفتن این معماکه عمر جمیع حکام را عزل و نصب می کرد و تغییر و تبدیل می دادبه استثناء معاویه.
«امویها با نفوذ در دستگاه خلافت، به حیف ومیل کردن بیت المال و دست به دست کردن مناصب پرداختند و موجب نارضایتی عمومی را فراهم آوردند. چه آنها که اهل دنیا بودند وچه آنها که اهل دین بودند. اهل دنیا بر دنیای خود نگران بودندو نمی توانستند ببینند که حریفان می خورند و آنها نظاره کنند، واهل دین هم که می دیدند اصول اجتماعی اسلام دارد از بین می رود.
این است که می بینیم مثلا هم عمرو عاص و زبیر مخالف بودند و هم ابوذر و عمار.
عمرو عاص گفت: بر هیچ چوپانی نگذشتم مگر آن که او را بر قتل عثمان تحریک کردم; او وقتی که خبر قتل عثمان را شنید گفت:
«من ابو عبد الله هستم، هیچ زخمی را نخراشیدم مگر این که خونش انداختم.» علی(ع) به زبیر در جنگ جمل فرمود: «لعن الله اولنا بقتل عثمان » خدا لعنت کند آن کس از ما را که به قتل عثمان اولویت دارد. به هر حال مردم علیه عثمان انقلاب کردند واو را کشتند و معاویه که همیشه خیال خلافت را در دماغ می پروراند از کشته شدن عثمان استفاده تبلیغاتی کرد و نام خلیفه مظلوم، خلیفه شهید به عثمان داد و پیراهن عثمان را بلندکرد و وجهه مظلومیت خلیفه پیغمبر را تقویت کرد و به مردم هم گفت:
راس و رئیس کشندگان عثمان علی است که بعد از عثمان خلیفه شده و انقلابیون را هم پناه داده! چه گریه ها و اشکها که از مردم نگرفت! تمام مردم شام یعنی قبایلی از عرب که بعد از فتح اسلام در شام سکنی کرده بودند یکدل و یک زبان گفتند که در مقام انتقام و خونخواهی خلیفه مظلوم تا قطره آخر خون خود حاضریم وهر چه تو فرمان دهی ما اطاعت می کنیم، به این وسیله معاویه نیروی اسلام را علیه خود اسلام تجهیز کرد!
در حقیقت علت نخست مبارزه امویان با اسلام رقابت نژادی ای بود که در سه نسل متوالی متراکم شده بود. علت دیگر تباین قوانین اسلامی با نظام زندگی اجتماعی روسای قریش مخصوصا امویها که اسلام برهم زننده آن زندگانی بود و قرآن این را اصلی کلی می داند. امویها در عصرحکومت عثمان بر بیت المال و مناصب دست یافتند. دو عامل ثروت ومناصب را در دست گرفتند، فقط یک عامل قوی و نیرومند را کسرداشتند که دیانت بود. بعد از قتل عثمان، معاویه با یک طراری وزبردستی عجیبی بر این عامل هم دست یافت و آن را هم استخدام کرد و اینجا بود که توانست سپاهی به نام دین و با نیروی دین علیه شخصی مانند علی(ع) تجهیز کند.
معاویه بعدها در زمان خلافتش با اجیر کردن روحانیون امثال ابو هریره کاملا عامل روحانیت را علاوه بر عامل دیانت استخدام کرد و به این اعتبار چهار عامل شد. عامل سیاست و پستهای سیاسی، عامل ثروت، عامل دیانت، عامل روحانیت.» او به مدد این عوامل افکار عمومی را به خود متمایل کرد و مخالفت خود را باخاندان پیغمبر آشکار ساخت و به خلافت علی و فرزندانش پایان داد. و اسفناکتر آن که فرزندش یزید که به فسق مشهور بودجانشین خود قرار داد و مردمان را به بیعت با او فرا خواند.
عوامل نهضت
در باره عوامل نهضت حسینی نظریات گوناگونی وجود دارد، ازنویسندگان و گویندگان مذهبی تا تحلیل گران تاریخ و علوم اجتماعی، هر کدام کوشیده اند تا انگیزه و عاملی برای این رخدادبزرگ در نظر گیرند.
شهید مطهری عمده این دیدگاهها را در سه بخش از یک پرسش جمع آورده است، او در این باره می نویسد:
چه عاملی سبب نهضت امام حسین(ع) گردیده است؟ بیعت خواهی یزید؟
دعوت مردم کوفه؟ و یا امر به معروف و نهی از منکر؟
آنگاه به پاسخگویی می پردازد و ضمن دخیل دانستن همه این عوامل متعدد در ایجاد نهضت، آنها را این گونه مورد تحلیل قرارمی دهد:
عامل اول مساله بیعت خواهی یزید
یزید در نامه خصوصی خود چنین می نویسد:
(خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیدا) حسین را برای بیعت گرفتن محکم بگیر و تا بیعت نکرده رها نکن.
امام حسین(ع) هم شدیدا در مقابل این تقاضا ایستاد. حتی درکربلا عمر سعد با امام مذاکره نمود تا آن حضرت را به بیعت وادار کند، اما موفق نشد و امام با قاطعیت اعلام کرد: (لا و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید و لا افر فرارالعبید. (و لا افر فرار العبید) نه به خدا قسم هرگز دستم را به دست شما نخواهم داد هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد و مانندبردگان فرار نخواهم کرد.
عامل دوم، مساله دعوت
استاد مطهری در تحلیلی تاریخی کوشیده است تا ثابت نماید که عامل اصلی حرکت امام حسین(ع) دعوت مردم کوفه نبوده است، زیراامام(ع) در آخر ماه رجب که اوایل حکومت یزید بود، برای امتناع از بیعت از مدینه خارج شده و به مکه مهاجرت کرد، چون مکه حرم امن الهی است و در آنجا امنیت بیشتری وجود دارد و مورد احترام و مرکز اجتماع مردم و جایگاه مناسبی برای ارشاد و آگاهی است،آن دیار را انتخاب کرده بود. تازه پس از دو ماه اقامت در مکه،نامه های مردم کوفه به آن حضرت می رسید.
بنابراین حسین(ع) پیش از دریافت دعوت کوفیان نهضت خویش راآغاز و به مکه آمده بود.
شهید مطهری بر این باور است که حداکثر تاثیری که برای دعوت مردم کوفه می توان قائل شد این است که این دعوت از نظر مردم وقضاوت تاریخ در آینده فرصت به ظاهر مناسبی برای امام بوجودآورد.
کوفه ایالت بزرگ و مرکز ارتش اسلامی بود. این شهر در زمان عمربن الخطاب ساخته شده، یک شهر لشکرنشین بود و نقش بسیار مؤثری در سرنوشت کشورهای اسلامی داشت و اگر مردم کوفه در پیمان خودباقی می ماندند احتمالا امام حسین(ع) موفق می شد.
حد اکثر تاثیر دعوت مردم کوفه در شکل این نهضت بود.
یعنی در این بود که امام حسین(ع) از مکه حرکت کند و آنجا رامرکز قرار ندهد. همچنین پیشنهاد ابن عباس برای رفتن و پناه بردن به کوهستانهای یمن را رد کند و نیز مدینه جدش را مرکزقرار ندهد و به سوی کوفه حرکت کند. زیرا همه این سرزمین هابرای او ناامن بود و به دلایل بسیار نمی توانست در آنجاهابماند. بخصوص در مکه که اگر می ماند ممکن بود در همان حال احرام که قاعدتا کسی مسلح نیست مامورین مسلح بنی امیه خون اورا بریزند و خانه کعبه و حج و اسلام را هتک نمایند و آنگاه شایع کنند که حسین بن علی با فلان کس اختلاف شخصی داشت و لذامورد سوء قصد واقع شد و قاتل پس از انجام جنایت مخفی گردد. در نتیجه خون او هدر رود.
امام در فرمایشات خود به این موضوع اشاره کرده اند. در بین راه که می رفتند یکی از امام پرسید: چرا بیرون آمدی؟ معنی سخنش این بود که تو در مدینه جای امنی داشتی آنجا در حرم جدت کنار قبرپیغمبر کسی متعرض نمی شد. یا در مکه می ماندی در بیت الله الحرام، اکنون که بیرون آمدی برای خودت خطر ایجاد کرده ای!
امام فرمود:
اشتباه می کنی! من اگر در لانه یک حیوان هم پنهان شوم آنها مرارها نخواهند کرد تا این خون را از قلب من بیرون بریزند.
اختلاف من با آنها اختلاف آشتی پذیری نیست. آنها از من چیزی می خواهند که من به هیچ وجه حاضر نیستم زیر بار آن بروم، من هم چیزی می خواهم که آنها به هیچ وجه قبول نمی کنند.
عامل سوم، مساله امر به معروف
عامل سوم امر به معروف است. این نیز نص کلام خود امام است.
تاریخ می نویسد:
محمد حنفیه برادر امام در آن موقع دستش فلج شده بود، قدرت برجهاد نداشت، از این رو نتوانست امام را همراهی کند.
امام وصیت نامه ای می نویسد و به وی می سپارد، در آن وصیتنامه پس از شهادت به یگانگی خدا و رسالت پیامبر، راز قیام خود را بیان می کند.
«انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکرو اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب.»
دیگر در این جامساله دعوت اهل کوفه وجود ندارد. حتی مساله امتناع از بیعت را هم مطرح نمی کند. مساله دیگری وجود دارد. اینها اگر از من بیعت هم نخواهند، ساکت نخواهم نشست. مردم دنیا بدانند که: لم اخرج اشرا و لا بطرا … حسین بن علی، طالب جاه نبود، طالب مقام و ثروت نبود، مرد مفسد و اخلالگر نبود، ظالم و ستمگرنبود. او یک انسان مصلح بود که برای امر به معروف و نهی ازمنکر و عمل به سیره جدش و پدرش قیام کرد. (7)
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1394-09-04] [ 11:28:00 ب.ظ ]
|