موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره يوسف / تفسیر نور

 

آيه 1
‏متن آيه : ‏
‏ الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏الف . لام . را . اين ، آيه‌هاي كتاب روشن و روشنگري است ( براي كساني كه از آن راهنمائي و هدايت طلبند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الر » : ( نگا : بقره / 1 ) . « تِلْكَ » : آن . در اينجا به معني ( اين ) و اشاره به آيات است كه انتظار نزول آنها مي‌رود و متأخّر به منزله متقدّم در نظر گرفته شده است . يا اين كه حضور آنها در ذهن به منزله وجود خارجي است . « الْكِتَابِ » : مراد يا قرآن مجيد است .‏

آيه 2
‏متن آيه : ‏
‏ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما آن را ( به صورت ) كتاب خواندني ( و به زبان ) عربي فرو فرستاديم تا اين كه شما ( آن را ) بفهميد ( و آنچه را در آن است به ديگران برسانيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قُرْءَاناً » : خواندني . مصدر است و به معني اسم مفعول ، يعني مقروء به كار رفته است و حال ضمير ( ه ) است . « عَرَبِيّاً » : حال دوم يا صفت ( قُرْءَاناً ) است .‏

آيه 3
‏متن آيه : ‏
‏ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما از طريق وحيِ اين قرآن ، نيكوترين سرگذشتها را براي تو بازگو مي‌كنيم و ( تو را بر آنها مطّلع مي‌گردانيم ) هرچند كه پيشتر از زمره بي‌خبران ( از احوال گذشتگان ) بوده‌اي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَحْسَنَ الْقَصَصِ » : نيكوترين سرگذشتها . زيباترين بيان و راست‌ترين و درست‌ترين وجه . « الْقَصَصِ » : سرگذشتها . بيان سرگذشت . مصدر يا اسم مصدر است ( نگا : آل‌عمران / 62 ، اعراف / 176 ) . « بِمَآ أَوْحَيْنَا » : به سبب وحي ما .‏

آيه 4
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! به ياد دار ) آن گاه را كه يوسف به پدرش گفت : اي پدر ! من در خواب ديدم كه يازده ستاره ، و همچنين خورشيد و ماه در برابرم سجده مي‌كنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يآ أَبَتِ » : اي پدرم ! اصل آن ، يا أَبي است و عربها در نداء ياء متكلّم را به تاء تبديل مي‌كنند . « رَأَيْتُهُمْ » : استعمال ضمير ( هُمْ ) و واژه ( ساجِدينَ ) براي ستارگان و خورشيد و ماه ، بدان خاطر است كه سجده بردن مخصوص ذوي‌العقول است و چنين كراتي به منزله ذوي‌العقول فرض شده‌اند . « سَاجِدِينَ » : حال است .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ يَا بُنَيَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پدرش ) گفت : فرزند عزيزم ! خواب خود را براي برادرانت بازگو مكن ، ( چرا كه مايه حسد آنان مي‌شود ، و اهريمن ايشان را بر آن مي‌دارد ) كه براي تو نيرنگ بازي و دسيسه‌سازي كنند . بيگمان اهريمن دشمن آشكار انسان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً » : درباره تو به مكر و كيد عظيم متوسّل مي‌شوند .‏

آيه 5
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏همان گونه ( كه در خواب خويشتن را سرور و برتر ديدي ) پروردگارت تو را ( به پيغمبري ) برمي‌گزيند و تعبير خوابها را به تو مي‌آموزد ( و با خلعت نبوّت تو را مفتخر مي‌سازد ) و بر تو و خاندان يعقوب نعمت خود را كامل مي‌كند ، همان طور كه پيش از اين بر پدرانت ابراهيم و اسحاق كامل كرد . بيگمان پروردگارت بسيار دانا و پرحكمت است ( و مي‌داند چه كسي را برمي‌گزيند و خلعت نبوّت را به تن چه كسي مي‌كند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَجْتَبِيكَ » : تو را برمي‌گزيند و براي نبوّت انتخاب مي‌كند . « تَأْويلِ » : تعبير . تفسير . « الأحَادِيثِ » : سخنان . مراد خوابها و رؤياها است . « أَبَوَيْكَ » : پدرانت . مراد جدّ او اسحاق و جدّ پدرش ابراهيم است .‏

آيه 7
‏متن آيه : ‏
‏ لَّقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِّلسَّائِلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در ( سرگذشت ) يوسف و برادرانش دلائل و نشانه‌هائي ( بر قدرت خدا و مرحمت او به بندگان باايمانش ) است براي كساني كه پرسندگان ( و مشتاقان آگاهي ) از آن مي‌باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فِي يُوسُفَ » : در سرگذشت يوسف . مضاف محذوف است .‏

آيه 8
‏متن آيه : ‏
‏ إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه ( برادران پدري يوسف ) گفتند : يوسف و برادرش ( بنيامين كه از يك مادرند ) در پيش پدرمان از ما محبوبترند ، در حالي كه ما گروه نيرومندي هستيم ( و از آن دو براي پدر سودمندتر مي‌باشيم ) . مسلّماً پدرمان در اشتباه روشني است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عُصْبَةٌ » : گروه متّحد و نيرومند . « ضَلالٍ » : خطاي در انديشه و عدم رعايت مساوات در محبّت .‏

آيه 9
‏متن آيه : ‏
‏ اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْماً صَالِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏يوسف را بكشيد ، يا او را به سرزميني ( دور دست ) بيفكنيد ، تا توجّه پدرتان فقط با شما باشد ( و تنها و تنها شما را دوست داشته باشد و به شما مهر ورزد ) و بعد از آن ( از گناه خود پشيمان مي‌شويد و توبه مي‌كنيد و ) افراد صالحي خواهيد گشت ( چرا كه خدا توبه‌پذير است و پدر هم عذرتان را قبول مي‌نمايد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إطْرَحُوهُ » : بيندازيد . « يَخْلُ لَكُمْ » : خالصانه از آن شما مي‌شود . تنها متوجّه شما مي‌گردد . « وَجْهُ » : چهره . ذات . كنايه از خوشروئي و توجّه به احوال و اوضاع ايشان است .‏

آيه 10
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ قَآئِلٌ مَّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گوينده‌اي از آنان گفت : يوسف را مكشيد ( كه كشتن جرمي عظيم و گناهي نابخشودني است ) و بلكه او را به ژرفاي چاه بيندازيد تا قافله‌اي او را برگيرد ( و به سرزمين دورافتاده‌اي ببرد ) ، اگر ( براي دوركردن او و رسيدن به هدف خود ) مي‌خواهيد كاري بكنيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« غَيَابَةِ » : نهآن گاه . مراد ژرفاي چاه است . « الْجُبِّ » : چاه . « السَّيَّارَةِ » : جمع سَيّار ، قافله‌ها . كاروانيان .‏

آيه 11
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ يَا أَبَانَا مَا لَكَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پس از اتّفاق آنان بر دور داشتن يوسف ، به پدرشان ) گفتند : پدر جان ! چرا نسبت به يوسف به ما اطمينان نمي‌كني‌ ؟ در حالي كه ما خيرخواه او مي‌باشيم ( و جز محبّت و خلوص از ما نديده است و راهنما و دلسوز وي بوده و هستيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَاصِحُونَ » : خيرخواهان . راهنمايان به كار نيك .‏

آيه 12
‏متن آيه : ‏
‏ أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَداً يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فردا او را با ما بفرست ( تا در ميان چمنزارها و گلزارها ) بخورد و بازي كند و ما مراقب و نگهبان وي خواهيم بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَرْتَعْ » : بچرد . مراد خوردن و آشاميدن و بهره‌مندي از ميوه‌ها و چيزهاي خوشمزه است .‏

آيه 13
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : اگر او را از پيش من دور كنيد و ببريد ، ناراحت و غمگين مي‌گردم . مي‌ترسم كه شما از او غافل شويد و گرگ وي را بخورد .‏

‏توضيحات : ‏
‏. . .‏

آيه 14
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَّخَاسِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : اگر گرگ او را بخورد ، در حالي كه ما گروه نيرومندي هستيم ( و از او محافظت مي‌كنيم ) در اين صورت ما زيانمنداني بيش نخواهيم بود ( و جز ننگ و عار بهره‌اي نخواهيم داشت ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عُصْبَة‌ » : ( نگا : يوسف / 8 ، نور / 11 ، قصص‌ / 76 )‏

آيه 15
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه او را بردند و تصميم گرفتند كه او را به ژرفاي چاه بيندازند ( و عاقبت هم نقشه خود را اجرا كردند ) ، در همين حال بدو پيام داديم كه در آينده آنان را به اين كاري كه ( در حق تو ) كردند آگاه خواهي ساخت ، در حالي كه نخواهند فهميد ( كه تو برادر ايشان يوسف هستي . همان برادري كه بر نيرنگ او همداستان شدند و گمان بردند كه از دست او آسوده گشتند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَمَّا » : جواب ( لَمّا ) محذوف است و تقدير چنين است : فَلَمّا ذَهَبُوا بِهِ ، نَفَذُوهُ فَحَفِظْنَاهُ . « أَوْحَيْنَا » : وحي كرديم . مراد الهام قلبي است ( نگا : مريم‌ / 17 ، قصص‌ / 7 ) . « وَ أَوْحَيْنا » : حرف واو زائد است .‏

آيه 16
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَاؤُواْ أَبَاهُمْ عِشَاء يَبْكُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شبانگاه گريه‌كنان پيش پدرشان برگشتند ( و شيون سر دادند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَبْكُونَ » : مي‌گريستند . حال است .‏

آيه 17
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ يَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لِّنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : اي پدر ! ما رفتيم و سرگرم مسابقه ( دو و تيراندازي ) گشتيم و يوسف را نزد اثاثيّه خود گذارديم و گرگ ( آمد و ) او را خورد . تو هرگز ( سخنان ) ما را باور نمي‌داري ، هرچند هم راستگو باشيم ( چرا كه يوسف را بسيار دوست مي‌داري و ما را بدخواه او مي‌انگاري ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَسْتَبِقُ » : مسابقه مي‌داديم . « مُؤْمِنٍ » : باوركننده . تصديق‌كننده .‏

آيه 18
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَآؤُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پيراهن او را آلوده به خون دروغين بياوردند ( و به پدرشان نشان دادند . پدر ) گفت : ( چنين نيست . يوسف را گرگ نخورده است و او زنده است ) بلكه نفس ( امّاره ) كار زشتي را در نظرتان آراسته است و ( شما را دچار آن كرده است . اين كار شما ، و امّا كار من ، ) صبر جميل است ، ( صبري كه جزع و فزع ، زيبائي آن را نيالايد ، و ناشكري و ناسپاسي اجر آن را نزدايد و به گناه تبديل ننمايد . ) و تنها خدا است كه بايد از او ياري خواست در برابر ياوه رسواگرانه‌اي كه مي‌گوئيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَمِيص‌ » : پيراهن . « عَلَيا قَميصِهِ » : حال مقدّم براي ( دَم ) است . « كَذِبٍ » : دروغين . مصدر است و براي مبالغه به معني اسم فاعل ، يعني كاذب به كار رفته است . « سَوَّلَتْ » : زينت داده است و خوشايند كرده است . آراسته و دوست‌داشتني نموده است ( نگا : محمّد / 25 ) . « أَمْراً » : كار عظيم . مراد كار زشت است . « فَصَبْرٌ جَمِيلٌ » : صبر جميل ، آن است كه سخناني كه نشان دهنده ناسپاسي و شِكْوه و بيتابي باشد بر زبان جاري نشود . واژه صَبْرٌ خبر مبتداي محذوف است . « الْمُسْتَعَانُ » : كسي كه از او كمك و ياري خواسته مي‌شود . « تَصِفُونَ » : بيان مي‌داريد . در اينجا مراد بيان دروغ و گفتن سخنان ياوه و ناروا است ( نگا : انعام‌ / 100 )‏

آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَاءتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَى هَذَا غُلاَمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بعدها ) قافله‌اي ( بدانجا ) آمد و آب‌‌آور خود را فرستادند ( تا از چاه آب براي آنان بياورد . هنگامي كه ) سطل خود را به پائين انداخت ( و از چاه بالا كشيد ، ديد كه پسري بدان آويخته است ! فرياد برآورد و ) گفت : مژده باد ! اين پسري ( بس زيبا و دوست‌داشتني ) است ، و او را به عنوان كالائي ( براي فروش ، از ديگران ) پنهان داشتند ( و عازم مصر شدند ) . و خداوند آگاه از هر آن چيزي بود كه مي‌كردند ( و به دل مي‌گرفتند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وارِدَ » : آبدار . آب‌آور . مأمور تهيّه آب كاروان . « أَدْلَيا » : سرازير كرد . فرو انداخت . « دَلْو » : سطل . ظرفي از پوست . « يَا بُشْرَيا » : مژده باد ! تركيبي است كه به هنگام سُرور و شادماني گفته مي‌شود ، در مقابل ( يا حَسْرَتا ) كه به هنگام جزع و فزع بيان مي‌گردد . « غُلامٌ » : پسر بچّه ، از روز تولّد تا آغاز جواني . « أَسَرُّوهُ » : او را پنهان كردند . او را به دل جاي دادند . « بِضَاعَة » : كالا . دارائي . حال است از ضمير ( ه ) در فعل ( أَسَرُّوهُ ) . « أَسَرُّوهُ بِضَاعَة » : او را كالائي براي فروش انگاشتند و به دل راه دادند . او را به عنوان متاعي نهان داشتند .‏

آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُواْ فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و او را به پول ناچيزي ، تنها به چند درهم فروختند ، و ( نسبت بدو چندان سختگيري نكردند ، چرا كه از ترس خانواده يوسف ) از ( نگهداري ) او پرهيز داشتند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شَرَوْهُ » : او را فروختند . « بَخْسٍ » : ناقص . مراد بهاي كمتر از بهاي افراد مثل او است . « دَرَاهِمَ » : درهمها . بدل از ( ثَمَنٍ ) است . « مَعْدُودَة » : اندك . كم . « الزَّاهِدِينَ » : افراد بي‌علاقه و بي‌مبالات . مراد اين است كه هرچه زودتر مي‌خواستند شر او را از سر خود كم كنند . به دو جهت : يكي اين كه او را مُفت به دست آورده بودند . ديگر اين كه مي‌ترسيدند خانواده‌اش سر برسند .‏

آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَكَذَلِكَ مَكَّنِّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كسي كه او را در مصر خريداري كرد ، به همسر خود گفت : او را گرامي دار ( و كاري كن كه مكان مناسبي براي او تهيّه كني تا احساس كند يكي از افراد خانواده ما است ) . شايد براي ما سودمند افتد ، يا اصلاً او را به فرزندي بپذيريم . بدين منوال ما يوسف را در سرزمين ( مصر استقرار بخشيديم و ) مكانت و منزلت داديم ، تا ( در آنجا ) تعبير برخي از خوابها را بدو بياموزيم . خدا بر كار خود چيره و مسلّط است ، ولي بيشتر مردم ( خفاياي حكمت و لطف تدبيرش را ) نمي‌دانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَثْوَيا » : اقامتگاه . اقامت . اسم مكان يا مصدر ميمي است . « أَكْرِمِي مَثْوَاهُ » : آنچه به اقامتگاه او يا ماندگاري او مربوط مي‌شود فراهم آور و در احترام و بزرگداشت او كوتاهي مكن . « مَكَّنَّا » : مكانت و منزلت بخشيديم . استقرار داديم . « وَ لِنُعَلِّمَهُ » : واو زائد است ( نگا : بقره‌ / 143 ) . « الأحَادِيثِ » : جمع حديث ، خوابها .‏

آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامي كه يوسف به رشد و كمال خود رسيد ( و به نهايت قوّت جسماني و عقلاني دست يافت ، نيروي ) داوري و دانائي بدو داديم ، و ما اين چنين ( كه پاداش يوسف را داديم ) پاداش ( همه ) نيكوكاران را مي‌دهيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَشُدّ » : رشد جسماني و عقلاني . « حُكْماً » : حكمت . داوري . نبوّت . « عِلْماً » : دانش تعبير خواب . تفقّه در دين . آگاهي از مصالح امور .‏

آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زني كه يوسف در خانه‌اش بود ، آرام آرام نيرنگ آغازيد و به گول‌زدن او پرداخت ، و درها را بست و گفت : بيا جلو و دست به كار شو ، با تو هستم ! يوسف گفت : پناه بر خدا ! او كه خداي من است ، مرا گرامي داشته است ( چگونه ممكن است دامن عصمت به گناه بيالايم و به خود ستم نمايم‌ ؟ ! ) بي‌گمان ستمكاران رستگار نمي‌گردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَاوَدَتْهُ . . . عَنْ . . . » : خواست او را نيرنگ كند و گولش بزند . مراد اين است كه با انواع حيله‌ها از او كام خواست و مكّارانه و متضرّعانه كامجوئي طلبيد . « هَيْتَ » : بيا جلو . بفرما . اسم‌الفعل است . « لَكَ » : با تو هستم . « إِنَّهُ رَبِّي‌ » : خدا پروردگار من است . عزيز مصر ولي نعمت من است . مرجع ضمير ( ه ) مي‌تواند خدا باشد ، يا اين كه عزيز مصر . استعمال ( رَبّي ) در معني دوم ، با توجّه به عرف ظاهر مردم است كه مي‌گويند : صَاحِبُ الدّارِ ( نگا : يوسف‌ / 42 و 50 ) . « إِنَّهُ لا يُفْلِحُ . . . » : واژه ( ه ) ضمير شأن است . يعني : به هر حال .‏

آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زن ( كه چنين ديد به پرخاشگري پرداخت و براي تنبيه عبد خود ) قصد ( زدن ) يوسف كرد ، و يوسف ( براي دفاع از خود ) قصد ( طرد ) او كرد ، امّا برهان خداي خود را ديد ( و از دفاع دست كشيد و فرار را بر قرار ترجيح داد ) . ما اين چنين كرديم ( و در حفظ وي در همه مراحل كوشيديم ) تا بلا و زنا را از او دور سازيم . چرا كه او از بندگان پاكيزه و گزيده ما بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَمَّتْ بِهِ » : زليخا قصد زدن و تنبيه‌كردن يوسف كرد . « هَمَّ بِهَا » : يوسف قصد انتقام از او و دفاع از خود كرد . « بُرْهَان‌ » : مراد راه نجاتي است كه پروردگارش بدو الهام كرد . « السُّوءَ » : زشتيها و پلشتيها . بلاها و بديها . « الْفَحْشَآء » : زنا . « الْمُخْلَصِينَ » : گزيدگان . پاكان .‏

آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ وَاسُتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوَءاً إِلاَّ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( از پي هم ) به سوي در ( دويدند و ) بر يكديگر پيشي جستند ، ( يوسف مي‌خواست زودتر از در خارج شود و زليخا مي‌خواست از خروج او جلوگيري كند . در اين حال و احوال ، ) پيراهن يوسف را از پشت بدريد ، دم در به آقاي زن برخوردند ، ( زن خطاب به شوهر خود ) گفت : سزاي كسي كه به همسرت قصد انجام كار زشتي كند ، جز اين نيست كه يا زنداني گردد يا شكنجه دردناكي ببيند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إسْتَبَقَا » : با يكديگر مسابقه دادند و بر همديگر پيشي گرفتند . « قَدَّتْ » : پاره كرد . چاك زد . « أَلْفَيَا » : يافتند . برخوردند . « لَدَيا » : نزد . دم .‏

آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الكَاذِبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏يوسف گفت : او مرا با نيرنگ و زاري به خود مي‌خواند ( و مي‌خواست مرا گول بزند ! جدال و دفاع به اوج خود رسيد . در اين وقت ) حاضري از ( حاضران ) اهل ( خانه آن ) زن گفت : اگر پيراهن يوسف از جلو پاره شده باشد ، زن راست مي‌گويد و يوسف از زمره دروغگويان خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شَهِدَ شَاهِدٌ » : گواهي ، گواهي داد . داوري ، داوري كرد . حاضري از حضّار گفت . « قَمِيص‌ » : پيراهن . « قُبُلٍ » : جلو .‏

آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر پيراهن يوسف از پشت پاره شده باشد ، زن دروغ مي‌گويد و يوسف از زمره راستگويان خواهد بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« دُبُرٍ » : پشت سر .‏

آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه ( عزيز مصر ) ديد پيراهن يوسف از پشت پاره شده است ، گفت : اين كار از نيرنگ شما زنان سرچشمه مي‌گيرد . واقعاً نيرنگ شما بزرگ است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَيْد » : مكر . نيرنگ .‏

آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي يوسف ! از اين ( موضوع ) چشم‌پوشي كن و ( آن را پنهان و پوشيده دار و تو اي زن ) از گناهت استغفار كن ( و آمرزش آن را از خدا بخواه ) ، بي‌گمان تو از بزهكاران بوده‌اي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَعْرِضْ » : صرف نظر كن . از آن سخن مگو و پنهانش كن .‏

آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خبر اين موضوع در شهر پيچيد و ) گروهي از زنان در شهر گفتند : همسر عزيز ( مصر ) خواسته است كه خادم خويش را بفريبد و به خود خواند . عشق جوان ، به اندرون دلش خزيده است . ما او را در گمراهي آشكاري مي‌بينيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَزِيز » : والا مقام . مراد شاه مصر ، يا وزير اعظم است . « قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً » : عشق يوسف به اندرون دل او خزيده است و وي را شيفته و شيداي خود كرده است . واژه ( حُبّاً ) تمييز است .‏

آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّيناً وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هَذَا بَشَراً إِنْ هَذَا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه ( همسر عزيز ) نيرنگ ايشان را شنيد ، ( كساني را ) دنبال آنان فرستاد ( و ايشان را به خانه خود دعوت كرد ) و بالشهائي برايشان فراهم ساخت ( و مجلس را با پشتيهاي گرانبها و ديگر وسائل رفاه و آسايش بياراست ) ، و به دست هر كدام كاردي ( براي پوست كندن ميوه ) داد ، سپس ( به يوسف ) گفت : وارد مجلس ايشان شو . هنگامي كه چشمانشان بدو افتاد ، بزرگوارش ديدند و ( به دهشت افتادند و سراپا محو جمال او شدند و به جاي ميوه ) دستهايشان را بريدند و گفتند : ماشاءالله ! اين آدميزاد نيست ، بلكه اين فرشته بزرگواري است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَكْر » : نيرنگ . مراد سخنان ناجور و بدگوئيهاي زنان از زليخا است . « أَعْتَدَتْ » : آماده كرد . از ريشه ( عتد ) . « مُتَّكَئاً » : بالش . پشتي . « سِكِّيناً » : كارد . « حَاشَ لِلّهِ » : عبارتي است كه مراد از آن تنزيه خدا و شگفت از آفريدگان او است . برخي واژه ( حاشَ ) را اسم‌الفعل و برخي آن را فعل ماضي و مخفّف از ( حاشي ) دانسته‌اند .‏

آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسَتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُوناً مِّنَ الصَّاغِرِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( همسر عزيز ) گفت : اين همان كسي است كه مرا به خاطر ( عشق ) او سرزنش كرده‌ايد . ( آري ! ) من او را به خويشتن خوانده‌ام ولي او خويشتنداري و پاكدامني كرده است . اگر آنچه بدو دستور مي‌دهم انجام ندهد ، بي‌گمان زنداني و تحقير مي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِسْتَعْصَمَ » : سرپيچي و خودداري كرد . پاكدامني نمود . « الصَّاغِرِينَ » : افراد پست . توهين و تحقيرشدگان .‏

آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يوسف كه اين تهديد همسر عزيز و اندرز زنان مهمان براي فرمانبرداري از او را شنيد ) گفت : پروردگارا ! زندان براي من خوشايندتر از آن چيزي است كه مرا بدان فرا مي‌خوانند ، و اگر ( شرّ ) نيرنگ ايشان را از من باز نداري ، بدانان مي‌گرايم و ( دامن عصمت به معصيت مي‌آلايم و خويشتن را بدبخت مي‌نمايم و آن وقت ) از زمره نادان مي‌گردم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« السِّجْن » : زندان . « أَصْبُ » : عشق مي‌ورزم . مي‌گرايم . از ماده ( صبو ) .‏

آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارش دعاي او را اجابت كرد و ( شرّ ) كيد و مكرشان را از او بازداشت . تنها خدا است كه شنواي ( دعاهاي پناه‌برندگان به خود است و ) آگاه ( از احوال بندگان و مصالح ايشان ) مي‌باشد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صَرَفَ عَنْهُ » : از او برگرداند . از او دور داشت . از او بگردانيد .‏

آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُاْ الآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بعد از آن كه نشانه‌ها ( و علائم پاكدامني يوسف ) را ديدند ، تصميم گرفتند او را تا مدّتي زنداني كنند . ( براي اين كه سر و صداها بخوابد و بلكه زن عزيز نيز بر سر عقل بيايد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَدَا لَهُمْ » : چنين به نظرشان رسيد . عزيز مصر و مردان او چنين صلاح ديدند . « الآيَاتِ » : نشانه‌هاي پاكدامني . دلائل عصمت و پاكي . « إِلَيا حِينٍ » : تا مدّت نامعلوم و نامحدودي .‏

آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانَ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ الآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏دو جوان ( از خدمتگزاران شاه ) همراه يوسف زنداني شدند . يكي از آن دو گفت : من در خواب ديدم ( كه انگور براي ) شراب مي‌فشارم . و ديگري گفت : من در خواب ديدم كه نان بر سر دارم و پرندگان از آن مي‌خورند . ( اي يوسف ! ) ما را از تعبير آن بياگاهان كه تو را از زمره نيكوكاران مي‌بينيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَرَانِي‌ » : خود را مي‌ديدم . « أَعْصِرُ » : مي‌فشارم . شيره آن را مي‌گيرم . « خُبْزاً » : نان . « نَبِّئْنَا » : ما را مطلع ساز .‏

آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يوسف ) گفت : پيش از آن كه جيره غذائي شما به شما برسد ، شما را از تعبير خوابتان آگاه خواهم ساخت . اين ( تعبير رؤيا و خبر از غيب ) كه به شما مي‌گويم از چيزهائي است كه پروردگارم به من آموخته است ( و به من وحي فرموده است ) ، چرا كه من از ( ورود به ) كيش گروهي دست كشيده‌ام كه به خدا نمي‌گروند و به روز بازپسين ايمان ندارند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِلَّةَ » : كيش . آئين . « تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ . . . » : مراد اين است كه از دخول به كيش گروهي خودداري كرده‌ام و به دنبال آنان نرفته‌ام كه . . .‏

آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَآئِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللّهِ مِن شَيْءٍ ذَلِكَ مِن فَضْلِ اللّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و من از آئين پدران ( و نياكان ) خود ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروي كرده‌ام ( و به دنبال ايشان رفته‌ام ) . ما ( انبياء ) را نسزد كه چيزي را انباز خدا كنيم . اين ( توحيد و يگانه‌پرستي ) ، لطف خدا است در حق ما ( انبياء كه افتخار تبليغ آن را پيدا كرده‌ايم ) و در حق همه مردمان ( كه با پذيرش آن راه بهشت را مي‌سپرند ) وليكن بيشتر مردمان سپاسگزاري ( چنين لطفي را ) نمي‌كنند ( و چيزهائي را انباز خدا مي‌نمايند كه كاري از آنها ساخته نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا كَانَ لَنَا » : ما را نرسد و نسزد . « مِن شَيْءٍ » : چيزي را ، اعم از فرشته و پري و انسان و بت و غيره . حرف ( مِنْ ) زائد و واژه ( شَيْءٍ ) مفعول‌به است . يا معني چنين است : چيزي از شرك ، كم باشد يا زياد . « ذلِكَ » : اين توحيدي كه از نفي شرك مستفاد است .‏

آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي دوستان زنداني من ! آيا خدايان پراكنده ( و گوناگوني كه انسان بايد پيرو هر يك از آنها شود ) بهترند يا خداي يگانه چيره ( بر همه چيز و كس‌ ؟ ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ » : اي دو دوست من در زندان ! اي دو ساكن زندان . همان گونه كه گويند : أَصْحَابُ الْجَنَّة ، و أَصْحابُ النّارِ . « مُتَفَرِّقُونَ » : خدايان پراكنده . مراد متعدّد و متنوّع در ذات و صفات است . « الْقَهَّار » : بسيار چيره و غالب . صيغه مبالغه ( قاهر ) است .‏

آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين معبودهائي كه غير از خدا مي‌پرستيد ، چيزي جز اسمهائي ( بي‌مسمّي ) نيست كه شما و پدرانتان آنها را خدا ناميده‌ايد . خداوند حجّت و برهاني براي ( خدا ناميدن ) آنها نازل نكرده است ( و وحي و پيامي براي معبود بودن آنها ارسال ننموده است ) . فرمانروائي از آن خدا است و بس . ( اين ، او است كه بر كائنات حكومت مي‌كند و از جمله عقائد و عبادات را وضع مي‌نمايد ) . خدا دستور داده است كه جز او را نپرستيد . اين است دين راست و ثابتي ( كه ادلّه و براهين عقلي و نقلي بر صدق آن رهبرند ) ولي بيشتر مردم نمي‌دانند ( كه حق اين است و جز اين پوچ و ناروا است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سُلْطَانٍ » : دليل و برهان . حجّت و مدرك . « الْحُكْمُ » : حكومت و فرمانروائي . حكم و فرمان . « الْقَيِّمُ » : راست و درست . ثابت و پابرجا .‏

آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَأَمَّا الآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِيَ الأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي دوستان زنداني من ! ( اينك تعبير خواب خود را بشنويد ) امّا يكي از شما ( كه در خواب ديده است كه انگور براي شراب مي‌فشارد ، آزاد مي‌گردد و دوباره ساقي مجلس مي‌شود و ) به سرور خود شراب مي‌دهد ، و امّا ديگري ( كه در خواب ديده است كه نان بر سر دارد و مرغان از آن مي‌خورند ، آزاد نمي‌گردد و ) به دار زده مي‌شود و پرندگان از ( گوشت ) سر او مي‌خورند . اين ، چيزي است كه از من درباره آن نظر خواستيد و قطعي و حتمي است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« رَبَّهُ » : مراد از ( رَبّ ) سرور و آقا و مالك اصطلاحي است . « يُصْلَبُ » : بر دار مي‌شود . به دار زده مي‌شود . « قُضِيَ الأمْرُ » : كار قطعي و حتمي و شدني است . تعبير همين است و بس . « تَسْتَفْتِيَانِ » : درباره آن فتوا و نظر مي‌خواهيد .‏

آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يوسف خطاب ) به يكي از آن دو كه مي‌دانست آزاد مي‌گردد گفت : مرا در پيش سرور خود ( يعني شاه مصر ) يادآور شو ( و شرح حال مرا بدو بگو . باشد كه از زندان رهايم كند ) . امّا اهريمن آن را از يادش ببرد كه در پيش سرورش بازگو كند . لذا يوسف چند سالي در زندان بماند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ظَنَّ » : يقين داشت ( نگا : بقره‌ / 46 و 249 ، حاقّه‌ / 20 ) . « نَاجٍ » : رها . رستگار . « أَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ » : اهريمن يوسف را از ياد ساقي ببرد و او شرح حال يوسف را به شاه نگفت . ضمير ( ه ) در فعل ( أَنسَاهُ ) به ساقي برمي‌گردد . به عبارت ديگر ( ه ) مفعول به اوّل ، و ( ذِكْرَ ) مفعول‌به دوم است . ذكر اين نكته نيز ضروري است كه اهريمن جز وسوسه و اغفال ، كاري نمي‌تواند بكند . با وسوسه‌هاي دائم خود ، انسانها را به لذائذ و شهوات و كارهاي بيهوده مشغول مي‌دارد و چه بسا خدا و حقائق را از ياد آنان مي‌برد ( نگا : نحل‌ / 99 و 100 ، ابراهيم‌ / 22 ، حجر / 42 ) . « لَبِثَ » : ماند . « بِضْعَ » : چند . عدد مبهمي ميان سه تا نه است .‏

آيه 43
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِن كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شاه ( مصر ) گفت : من در خواب هفت گاو چاق را ديدم كه هفت گاو لاغر آنها را مي‌خورند ، و هفت خوشه سبز و ( نارس ، و هفت ) خوشه خشك ( و رسيده ) را ديدم ( كه خشكها بر سبزها مي‌پيچند و آنها را نابود مي‌كنند ) . اي بزرگان ! ( علماء و حكماء ) اگر خوابها را تعبير مي‌كنيد ( و در اين فنّ سررشته داريد ) نظر خود را درباره خوابم برايم بيان داريد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَقَرَاتٍ » : جمع بَقَرة ، گاوها . « سِمَانٍ » : جمع سَمين ، چاق . فربه . « عِجَافٍ » : جمع أَعْجَف و عَجْفاء ، لاغر . « سُنبُلات‌ » : جمع سُنْبُلَة ، خوشه گندم . « خُضْرٍ » : جمع أَخْضَر و خَضْراء ، سبز و نارس . « يَابِسَاتٍ » : جمع يابِس ، خشك . رسيده . « أَفْتُونِي‌ » : برايم فتوا و نظر دهيد . « تَعْبُرُونَ » : تعبير مي‌كنيد . سرانجام خوابها را بيان مي‌داريد . از معني خيالي مي‌گذريد و به معني حقيقي مي‌پردازيد .‏

آيه 44
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الأَحْلاَمِ بِعَالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ( اين خواب از زمره ) خوابهاي پريشان و پراكنده است ( و جزو اوهام و خيالات آشفته‌اي است كه معني ندارند ) و ما از تعبير ( اين گونه ) خيالپردازيها آگاه نيستيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أضْغَاثُ‌ » : جمع ضِغْث ، بسته‌اي از چوب . دسته‌اي از گياهان مختلف خشكيده . در اينجا مراد آميزه‌اي از خاطره‌ها و خيالهاي بي سر و ته است . « أَحْلام‌ » : جمع حُلُم ، رؤيا . خواب . « أَضْغَاثُ أَحْلام‌ » : مجموعه‌اي از خوابهاي درهم و آشفته و بيجا و بي‌معني .‏

آيه 45
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَاْ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كسي كه از ميان آن دو ( نفر زنداني ، از زندان ) نجات يافته بود و بعد از مدّتها ( سفارش يوسف را ) به ياد آورد ، گفت : من شما را از تعبير چنين خوابي مطّلع مي‌گردانم . مرا بفرستيد ( تا آن جوان يوسف نام را ببينم كه او در اين كار ماهر و استاد است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِدَّكَرَ » : متذكّر شد . به ياد آورد . « أُمَّةٍ » : مدّتي از زمان ( نگا : هود / 8 ) . « وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ . . . » : حرف واو ، حاليّه است .‏

آيه 46
‏متن آيه : ‏
‏ يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَّعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي يوسف ! اي بسيار راستگو ! از تعبير خواب ، ما را آگاه كن كه ( شاه ديده است : ) هفت گاو لاغر ، هفت گاو چاق را خورده‌اند ، و هفت خوشه خشك ، و هفت خوشه سبز ( به هم پيچيده‌اند و رسيده‌ها نارسها را تباه كرده‌اند ) ، تا اين كه من به سوي مردم برگردم ( و تعبير تو را براي ايشان بيان دارم ) . اميد است كه آنان ( تعبير خواب را ) بدانند و ( با علم و فضل تو آشنا شوند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الصِّدِّيقُ » : بسيار راستگو و راستكار .‏

آيه 47
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِي سُنبُلِهِ إِلاَّ قَلِيلاً مِّمَّا تَأْكُلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يوسف ) گفت : بايد هفت سال پياپي ( با تلاش هرچه بيشتر ، گندم و جو ) بكاريد ، و آنچه را كه درو مي‌كنيد - جز اندكي كه مي‌خوريد - در خوشه خود نگاه داريد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« دَأْباً » : پياپي . حال و به معني ( دَآئِبينَ ) است ، يا به معني رنج و زحمت كشيدن است و مفعول مطلق فعل محذوف ( تَدْأَبُونَ ) است . « حَصَدْتُمْ » : درو كرديد . « ذَرُوهُ » : رهايش كنيد . باقي بگذاريد .‏

آيه 48
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلِيلاً مِّمَّا تُحْصِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس از آن ( سالهاي خوش ) هفت سال سخت در مي‌رسد و ( قحطي مي‌شود و اين سالهاي سخت ) آنچه را كه به خاطرشان اندوخته‌ايد از ميان برمي‌دارند ، مگر مقدار كمي را ( كه براي بذر ) محفوظ مي‌نمائيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« شِدَادٌ » : جمع شديد ، سخت . مراد خشكساليها و قحطيها است . « قَدَّمْتُمْ » : اندوخته‌ايد . پيشاپيش آماده كرده‌ايد . « يَأْكُلْنَ مَا . . . » : سالها اندوخته‌ها را مي‌خورند . نسبت فعل به ( سِنينَ ) براي مبالغه است والاّ اصل اين است كه مردم در آن سالها اندوخته‌ها را مي‌خورند . « تُحْصِنُونَ » : حفظ مي‌كنيد . محكم نگاه مي‌داريد . مراد حفظ بذر براي كِشت آينده است .‏

آيه 49
‏متن آيه : ‏
‏ ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس ، بعد از آن ( سالهاي خشك و سخت ) ، سالي فرا مي‌رسد كه بارانهاي فراوان براي مردم بارانده و به فريادشان رسيده مي‌شود و در آن شيره ( انگور و زيتون و ديگر ميوه‌ها و دانه‌هاي روغني ) را مي‌گيرند ( و به نعمت و خوشي مي‌افتند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يُغَاثُ » : بارانده مي‌شود . از واژه ( غَيْث ) به معني باران . ياري و مدد مي‌گردند . از مصدر ( غَوْث ) يا ( إِغاثَه ) به معني كمك كردن و به فرياد رسيدن . « يَعْصِرُونَ » : ميفشارند . شيره ميوه‌ها و دانه‌هاي روغني را مي‌گيرند ، كه نشانه وفور نعمت و رحمت ايزد تعالي است .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شاه گفت : يوسف را به پيش من آوريد . هنگامي كه فرستاده ( شاه ) نزد او رفت ، گفت : به سوي سرور خود باز گرد و از او بپرس : ماجراي زناني كه دستهاي خود را بريده‌اند چه بوده است‌ ؟ بي‌گمان پروردگار من بس آگاه از نيرنگ ايشان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بَالُ » : حال و وضع . كار و بار . مراد حقيقت حال و سبب كاري است كه زنان با يوسف داشتند .‏

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( شاه ، زنان را احضار كرد و بديشان ) گفت : جريان كار شما - بدان گاه كه يوسف را به خود خوانديد - چگونه مي‌باشد ؟ ( آيا به شما گرائيد و خواسْتِ شما را پاسخ گفت‌ ؟ ) . گفتند : خدا منزّه ( از آن ) است ( كه بنده نيك خود را رها كند كه دامن طهر او به لوث گناه آلوده گردد ! ) ما گناهي از او سراغ نداريم . زن عزيز ( مصر ) گفت : هم اينك حق آشكار مي‌شود . اين من بودم كه او را به خود خواندم ( ولي نيرنگ من در او نگرفت ) و از راستان ( در گفتار و كردار ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَطْب‌ » : پيشامد . كار بزرگي كه درباره آن گفتگو مي‌شود . « حَصْحَصَ » : روشن و نمايان شد . جلوه‌گر گرديد .‏

آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اين ( اعتراف من ) بدان خاطر است كه ( يوسف ) بداند من در غياب ( او ، جز حق نمي‌گويم و نبودن او را براي خود مغتنم نمي‌شمرم و ) بدو خيانت نمي‌كنم ، و خداوند بي‌گمان نيرنگ نيرنگبازان را ( به سوي هدف ) رهنمود نمي‌كند ( و به هدف نمي‌رساند ، و بلكه باطل و بيهوده مي‌گرداند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِالْغَيْبِ » : در غياب يوسف از اين مجلس . « لا يَهْدِي كَيْدَ . . . » : مراد از هدايت كيد ، تنفيذ آن است .‏

آيه 53
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من نفس خود را تبرئه نمي‌كنم ( و خويشتن را بيگناه نمي‌دانم ) چرا كه نفس ( سركش طبيعةً به شهوات مي‌گرايد و زشتيها را تزيين مي‌نمايد و مردمان را ) به بديها و نابكاريها مي‌خواند ، مگر نفس كسي كه پروردگارم بدو رحم نمايد ( و او را در كنف حمايت خود مصون و محفوظ فرمايد ) . بي‌گمان پروردگارم داراي مغفرت و مرحمت فراواني است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مآ أُبَرِّئُ » : تبرئه نمي‌كنم . بيگناه نمي‌دانم . « أمَّارَةٌ‌ » : بسيار فرمان‌دهنده . صيغه مبالغه امر است . « إِلاّ مَا » : مگر نفسي كه . مگر زماني كه . يادآوري : آيه‌هاي 52 و 53 ، يعني از ( ذلِكَ لِيَعْلَمَ . . . تا غَفُورٌ رَحِيمٌ ) را مي‌توان سخن يوسف بشمار آورد كه بعد از سخنان زنان ، قاصد به پيش او برگشته باشد و او به عنوان تعليقي بر كشف حقيقت ، آن را فرموده باشد . معني دو آيه مذكور چنين مي‌شود : اين ، بدان خاطر است كه ( شاه ) بداند من در غياب ( او ) بدو خيانت نكرده‌ام . بي‌گمان ترفند خيانتكاران راه به جائي نمي‌برد . من نفس خود را تبرئه نمي‌كنم كه نفس ، ( انسان را ) به بديها مي‌خواند مگر زماني كه پروردگارم رحم نمايد . بي‌گمان پروردگارم غفور و رحيم است .‏

آيه 54
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مِكِينٌ أَمِينٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هنگامي كه پاكي يوسف در پيش شاه مسلّم گرديد ) شاه گفت : او را به نزد من بياوريد تا وي را ( از افراد مقرّب و ) خاصّ خود كنم . وقتي كه ( يوسف را آوردند و شاه ) با او صحبت نمود ( بر محبّتش افزود و بدو ) گفت : از امروز تو در پيش ما بزرگوار و مورد اطمينان و اعتمادي .‏

‏توضيحات : ‏
‏« اَسْتَخْلِصْهُ » : او را از مقرّبان و خاصّان كنم . « كَلَّمَهُ » : با يوسف سخن گفت . با شاه سخن گفت . فاعل ( كَلَّمَ ) مي‌تواند شاه يا يوسف باشد . « لَدَيْنَا » : نزد ما . در پيش ما . « مَكِينٌ‌ » : داراي مكانت و منزلت . محترم و ارجمند .‏

آيه 55
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏يوسف گفت : مرا سرپرست اموال و محصولات زمين كن ، چرا كه من بسيار حافظ و نگهدار ( خزائن و مستغلاّت ، و ) بس آگاه ( از مسائل اقتصادي و كشاورزي ) مي‌باشم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« خَزَآئِنِ الأرْضِ » : فرآورده‌هاي زمين . گنجينه‌هاي اموال و دارائي .‏

آيه 56
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَذَلِكَ مَكَّنِّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَلاَ نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( شاه پيشنهاد يوسف را پذيرفت و او وزير اقتصاد و دارائي شد ) و بدين منوال يوسف را در سرزمين ( مصر بالا برديم و جاه و جلال و ) نعمت و قدرت داديم . در آنجا هركجا كه مي‌خواست منزل مي‌گزيد ( و هرگونه كه مي‌خواست دخل و تصرّف مي‌كرد . آري ! ) ما نعمت خود را به هركس كه بخواهيم ( و شايسته بدانيم ) مي‌بخشيم و پاداش نيكوكاران را ضائع نمي‌گردانيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَكَّنَّا » : سلطه و قدرت و جاه و نعمت داديم . مسلّط و متصرّف در امور كرديم . « يَتَبَوَّأُ » : منزل و مأوي مي‌گزيد . « حَيْثُ » : هرجا . هرگونه .‏

آيه 57
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و پاداش آخرت ، براي كساني كه ( در دنيا ) ايمان مي‌آورند و پرهيزگاري مي‌كنند ، بهتر ( و والاتر از پاداش دنيوي ايشان ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَامَنُوا وَ كَانُوا يَتَّقُونَ » : ذكر اين عبارت در قالب ماضي و مضارع بيانگر ثبات و استمرار بر ايمان و تقوا است .‏

آيه 58
‏متن آيه : ‏
‏ وَجَاء إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( قحطي و خشكسالي در اطراف مصر به غايت رسيد و مردم از هر سو بدانجا سرازير شدند ) و برادران يوسف ( نيز همچون ديگران از كنعان شام عازم مصر گشتند ) و به پيش يوسف آمدند ، و او ايشان را شناخت ، ولي آنان وي را نشناختند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِخْوَةُ‌ » : جمع اخ ، برادران . « وَ هُمْ لَهُ مُنكِرُونَ » : جمله حاليّه است . « مُنكِرُونَ » : ناشناسندگان . يعني او را نمي‌شناختند .‏

آيه 59
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ أَلاَ تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَاْ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يوسف به گونه شايسته از آنان پذيرائي كرد و بار و بنه ايشان را چنان كه مي‌خواستند آماده نمود ) و هنگامي كه بار و بنه و توشه ايشان را آماده ساخت ، گفت : ( از سخنان شما فهميدم كه برادر ديگري از پدر داريد . دفعه آينده ) برادر پدري خود را نزد من آوريد ( و از چيزي نترسيد ) مگر نمي‌بينيد كه من پيمانه را به تمام و كمال مي‌دهم ( و حق آن را اداء مي‌كنم ) و بهترين ميزبانم‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ » : ساز و برگ و بار و بنه و نيازمنديهاي ايشان را آماده كرد . « جَهَاز » : ساز و برگ . بار و بنه . اسباب و لوازم . « أُوفِي‌ » : به تمام و كمال مي‌دهيم . وفا و اداء مي‌كنم . « الْمُنزِلِينَ » : ميزبانان . « اَنَاخَيْرُ الْمُنزِلِينَ » : مراد تشويق به آوردن بنيامين ، برادر پدريشان است‌ ؛ نه منّت نهادن بر آنان .‏

آيه 50
‏متن آيه : ‏
‏ فَإِن لَّمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلاَ كَيْلَ لَكُمْ عِندِي وَلاَ تَقْرَبُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر او را نزد من نياوريد ( بدانيد كه چيزي به شما داده نمي‌شود و ) هيچ گونه گندم و حبوباتي ( از غلّه و محصولات ) به شما نمي‌دهم ، و ديگر به پيش من نيائيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَيْل‌ » : پيموده . مصدر است و به معني اسم مفعول ، يعني ( مكيل ) است . در اين آيه و آيه‌هاي 63 و 65 همين سوره به معني گندم و حبوباتي است كه پيموده مي‌گردد .‏

آيه 51
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( برادران يوسف پاسخ دادند و ) گفتند : ما با پدرش راجع بدو با لطائف حيل گفتگو مي‌نمائيم ، و حتماً ( براي جلب موافقت پدر مي‌كوشيم و ) اين كار را خواهيم كرد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ » : با پدرش درباره او به نيرنگ مي‌نشينيم و هوشيارانه سعي خود را مي‌كنيم .‏

آيه 52
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُواْ بِضَاعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سپس هنگامي كه آهنگ كوچيدن كردند ، يوسف ) به كارگزاران خود گفت : ( پول ) كالائي را كه پرداخته‌اند در ميان بارهايشان بگذاريد ، شايد پس از مراجعت به خانواده خويش ، بدان پي ببرند و بلكه ( بر وفاي به عهد ما اطمينان يابند و بر برادر خود بنيامين نترسند و همراه او به پيش ما ) برگردند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فِتْيَان‌ » : جمع فَتي ، غلامان . كارگزاران . « بِضَاعَتَهُمْ » : مراد كالاي مورد نظر است . برخي معتقدند كه يوسف چيزي بديشان نداد تا مجبور به بازگشت شوند . بلكه كالاهائي را كه آورده بودند بدون اين كه متوجّه شوند مجدّدا به جاي غلّات در بارهايشان جاي داد و به خودشان برگرداند ( نگا : في ظلال‌القرآن ) . « رِحال‌ » : جمع رَحْل ، كالا و متاع سوار . كيف و ساك و چيزي كه مسافر كالاي خود را در آن مي‌گذارد . « إنقَلَبُوا » : بازگشتند ( نگا : زخرف‌ / 14 ) .‏

آيه 53
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا رَجِعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُواْ يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه به پيش پدرشان برگشتند ( داستان خود را با عزيز مصر بازگو كردند و از مراحم و الطاف او بسي سخن راندند و ) گفتند : ( اگر بنيامين را با خود نبريم اين دفعه چيزي به ما داده نخواهد شد و ) از گندم و حبوبات محروم مي‌شويم ، پس برادرمان را با ما بفرست تا كيل و پيمانه‌اي دريافت داريم و ( خوراك مورد نياز خانواده را با خود بياوريم . قول مي‌دهيم كه ) ما نگهبان و حافظ او باشيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« نَكْتَلْ » : از مصدر اكتيال ، به معني دريافت داشتن چيزي با كيل و پيمانه‌است ( نگا : مطفّفين‌ / 2 ) . « الْكَيْلُ » : ( نگا : يوسف‌ / 60 و 65 ) .‏

آيه 54
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَمَا أَمِنتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللّهُ خَيْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يعقوب به ياد گذشته‌ها افتاد و ) گفت : آيا من درباره او به شما اطمينان كنم همان گونه كه درباره برادرش ( يوسف ) قبلاً به شما اطمينان كردم‌ ؟ ! ( نه من شما را امين نمي‌دانم و فرزند خود را به شما نمي‌سپارم . حافظ و نگهبان فقط خدا است و ) خدا بهترين حافظ و نگهدار است و از همه مهربانان مهربانتر است . ( او مرا و فرزند مرا كافي است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَلْ ءَامَنُكُمْ ؟ » : آيا شما را امين بدانم و به شما اطمينان كنم‌ ؟ فعل ( ءَامَنُ ) مضارع متكلّم وحده است از باب چهارم . « فَاللهُ خَيْرٌ حَافِظاً » : واژه ( حافِظاً ) تمييز است مانند ( لِلّهِ دَرُّهُ فارِساً ) .‏

آيه 55
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمَّا فَتَحُواْ مَتَاعَهُمْ وَجَدُواْ بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُواْ يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه بارهاي خود را باز كردند ، ديدند كه ( پول ) كالاي ايشان ( در داخل بارهايشان گذارده شده و ) بديشان برگشت داده شده است . گفتند : اي پدر ! ما ديگر ( بيش از اين از الطاف عزيز مصر ) چه مي‌خواهيم‌ ؟ ! اين ( بهاي ) كالاي ما است كه به ما پس داده شده است . ( پس بهتر است برادرمان را با ما بفرستي ) و ما براي خانواده خود موادّ غذائي ( بيشتري ) بياوريم و از برادر خود محافظت كنيم و بار شتري را ( بر مقدار قبلي ) بيفزائيم كه آن ( چيزي كه با خود آورده‌ايم با توجّه به جود و لطف عزيز مصر ) اندك است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَتَاعَهُمْ » : كالاي خود را . بار و بنه خويش را . « مَا نَبْغِي‌ » : مگر چه مي‌خواهيم‌ ؟ مگر چه انتظاري داريم‌ ؟ « نَمِيرُ » ، غذا و خوراك حمل مي‌كنيم . از واژه ( ميرَة ) به معني طعام و خوراكي كه از جاهاي ديگر وارد كنند . « كَيْل‌ » : ( نگا : يوسف‌ / 60 ) . « كَيْلٌ يَسِيرٌ » : گندم و غلّه اندكي است . گندم و غلّه‌اي است كه ساده و آسان به دست مي‌آيد .‏

آيه 56
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِّنَ اللّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلاَّ أَن يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سرانجام يعقوب گول سخنان فرزندان را خورد . ولي براي اطمينان خاطر ) گفت : من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا اين كه عهد و پيمان مؤكّد و استوار با سوگند به خدا ، با من نبنديد كه او را ( سالم ) به من برمي‌گردانيد ، مگر كه ( بر اثر مرگ و يا غلبه دشمن و يا عامل ديگر ) قدرت از شما سلب گردد . ( فرزندانش پيمانش را پذيرفتند و خداي را به شهادت طلبيدند . ) هنگامي كه با پدر پيمان بستند ، گفت : خداوند آگاه و مطلع بر آن چيزي است كه ( به همديگر ) مي‌گوئيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَوْثِقاً » : عهد و پيمان مؤكّد . « مَوْثِقاً مِّنَ اللهِ » : عهد و پيماني كه با سوگند خوردن به خدا مؤكّد گردد . « أَن يُحَاطَ بِكُمْ » : از طرف دشمن احاطه شويد . مرگ بر شما چيره شود . « وَكِيلٌ » : حافظ . مراقب . مطلع .‏

آيه 57
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَالَ يَا بَنِيَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنكُم مِّنَ اللّهِ مِن شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يعقوب به عهد و پيمان مؤكّد فرزندان خود دل بست و شفقت پدري او را بر آن داشت كه آنان را راهنمائي و نصيحت كند ) و گفت : اي فرزندانم ! از يك در ( به مصر ) داخل نشويد ، بلكه از درهاي گوناگون وارد شويد ( تا از حسادت حسودان و چشم زخم پليدان در امان بمانيد . ولي بدانيد كه من با اين تدبير ) نمي‌توانم چيزي را كه خدا مقرّر كرده باشد از شما به دور سازم . ( يقيناً آنچه بايد بشود مي‌شود ، و راهي براي دفع بلا جز رعايت اسباب و عللِ پيدا و توسّل به خدا سراغ ندارم ) . تنها حكم و فرمان از آن يزدان است . ( دافع شر و جالب خير جهان فقط ايزد سبحان است ) . بر او توكّل مي‌كنم ( و از او استمداد مي‌جويم و كارم را بدو واگذار مي‌كنم ) و بايد كه توكّل‌كنندگان بر او توكّل كنند و بس ( و كار خويش را بدو حوالت دارند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَآ أُغْنَيا عَنكُمْ » : شما را بي‌نياز نمي‌گردانم و قدرت دفع شر و جلب خير برايتان ندارم . « إِنْ » : نيست .‏

آيه 58
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا كَانَ يُغْنِي عَنْهُم مِّنَ اللّهِ مِن شَيْءٍ إِلاَّ حَاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَاهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سفارش پدر را پذيرفتند ) و هنگامي كه از همان طريق و به همان شيوه ( به مصر ) وارد شدند كه پدرشان بديشان دستور داده بود ، چنين ورودي آنان را از آنچه خدا خواسته بود به دور نداشت و ( حذَر با قدَر برنيامد و در مصر به دزدي متّهم شدند و برادرشان بنيامين به گروگان گرفته شد و غمها و اندوهها يكي پس از ديگري ايشان را در برگرفت ) وليكن حاجتي را برآورده كرد كه در اندرون يعقوب بود ( و آن پيدا شدن يوسف و شناسائي او توسّط بنيامين و سرانجام بهم رسيدن پدر و پسر بعد از مدّتها فراق و هجران بود ) . بي‌گمان يعقوب ( در پرتو وحي ) آگاه از چيزهائي بود كه ما بدو آموخته بوديم . ( از جمله مي‌دانست كه يوسف زنده است و عاقبت خواب او تحقّق پيدا مي‌كند ) امّا بسياري از مردم نمي‌دانند ( كه يعقوب چنين آگاهي و اطّلاعي در پرتو وحي داشته است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِن شَيْءٍ » : چيزي را . حرف ( مِنْ ) زائد است و واژه ( شَيْءٍ ) در اصل منصوب و مفعول است . « إِلاّ » : ليكن . امّا . « حاجَةً » : نيازي . مستثني منقطع است . اين نياز ، ديدار دوباره يوسف است كه پيوسته در اندرون يعقوب غوغا مي‌كرد . زيرا برابر وحي آسماني مي‌دانست كه يوسف را گرگ نخورده است و روزي بايد خواب او تحقّق يابد . امّا سوز فراق و درد انتظار و دلهره ناگوار ، به آتش درون او دامن مي‌زد ( نگا : يوسف‌ / 18 ، 83 - 87 ، 94 ) . بسياري از تفاسير مي‌گويند : چنين نيازي عبارت بوده است از سفارش فرزندان به رعايت اسباب و مسبّبات جهان ، و توكّل كردن بر يزدان ، و مراقبت از خود در حدّ توان‌ ؛ و اين كه يعقوب خواسته است كه با اين سفارش به فرزندان پندي دهد و اضطراب قلب خود را نيز اندكي فرو نشاند . « قَضَاهَا » : نياز را برآورده كرد . فاعل فعل ( قَضا ) دُخُول حاصل از كلام قبلي ، يا يعقوب است . « إِنَّهُ » : مرجع ضمير ( هُ ) يعقوب است . « لِمَا عَلَّمْنَاهُ » : چيزي كه بدو آموخته بوديم . بر اثر تعليمي كه ما بدو داده بوديم . واژه ( ما ) مي‌تواند موصول و يا مصدريّه باشد .‏

آيه 59
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّي أَنَاْ أَخُوكَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و وقتي كه به ( سراي ) يوسف داخل شدند ، برادرش ( بنيامين ) را نزد خود جاي داد ( و پنهاني بدو ) گفت : من برادر تو ( يوسف ) هستم ، و از كارهائي كه آنان كرده‌اند ناراحت مباش .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَاوَيا » : جاي داد . « لا تَبْتَئِسْ » : محزون و غمگين مشو . بدحال و ناراحت مشو .‏

آيه 70
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه بار و بنه آنان را آماده كرد ، پيمانه ( قيمتي شاه را ) در بارِ برادرش ( بنيامين ) نهاد . پس ( از رهسپار شدن و پيمودن مسافتي ) ندادهنده‌اي ( از اطرافيان يوسف ) فرياد برآورد : اي كاروانيان ! شما دزديد ، ( بايستيد و تكان مخوريد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« السِّقَايَةَ » : پيمانه‌اي كه بدان آب مي‌خورند . يا پيمانه‌اي كه بدان گندم و جو را مي‌پيمايند . « رَحْلِ » : جُل و رختي كه همچون زين بر پشت شتر مي‌بندند و بر آن سوار مي‌شوند . بر بار و كالاي شتر نيز اطلاق مي‌گردد . در اينجا معني دوم مراد است . « أَذَّنَ » : صدا زد . فرياد برآورد . « مُؤَذِّن‌ » : فرياد كننده . ندا دهنده . « الْعِيرُ » : شتران . اسم جمع است و از لفظ خود داراي مفرد نيست . در اينجا مراد اهل كاروان ، يعني كاروانيان است . « إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ » : بيان اين جمله مي‌تواند به خاطر دزديدن يوسف از پدر باشد ، يا ندادهنده آن را از پيش خود گفته باشد ، يا براي دفع ضرري به ضرري خفيفتر از آن باشد ، و يا اين كه راه چاره‌اي بوده كه خدا آن را براي يوسف مباح كرده باشد ( نگا : ص‌ / 44 ) .‏

آيه 71
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ وَأَقْبَلُواْ عَلَيْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( برادران يوسف از اين صدا به هم آمدند و ) رو بديشان كرده گفتند : چه چيز گم كرده‌ايد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ » : بديشان رو كردند . به سويشان رفتند . جمله حاليّه است ، و مرجع ضمير ( هم ) جويندگان يا مناديان مي‌باشد . « تَفْقِدُونَ » : گم كرده‌ايد . به كار بردن فعل مضارع براي استحضار صورت ذهني است .‏

آيه 72
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَن جَاء بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَاْ بِهِ زَعِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : پيمانه شاه را گم كرده‌ايم و هركس آن را برگرداند ، بار شتري در برابر آن مي‌گيرد . ( رئيس آنان هم تأكيد كرد و گفت : ) و من شخصاً اين پاداش را تضمين مي‌كنم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« صُوَاعَ » : پيمانه . به صورت مذكّر و مؤنّث به كار مي‌رود . « حِمْلُ » : بار . « زَعيمٌ » : ضامن .‏

آيه 73
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ تَاللّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( برادران يوسف ) گفتند : به خدا سوگند ! شما ( از روي رفتار و كردارِ دو سفري كه بدينجا داشته‌ايم هر آينه ) مي‌دانيد ما نيامده‌ايم تا در سرزمين ( مصر ) فساد و تباهي كنيم و ما هيچ گاه دزد نبوده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَقَدْ عَلِمْتُمْ » : حتماً دانسته‌ايد . بايد دانسته باشيد .‏

آيه 74
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ فَمَا جَزَآؤُهُ إِن كُنتُمْ كَاذِبِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اطرافيان يوسف ) گفتند : اگر شما دروغ بگوئيد ، سزاي آن ( كسي كه دزدي كرده باشد در عرف شما ) چيست‌ ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَزَآؤُهُ » : سزاي آن كسي كه دزدي كرده باشد . جزاي دزديدن پيمانه .‏

آيه 75
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ جَزَآؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( برادران يوسف ) گفتند : سزاي آن ( كسي كه دزدي كرده باشد ، اين است كه ) هركس آن پيمانه در بارش يافته شود ، خودش ( بنده و گروگان به ) سزاي آن گردد . ( آري ! ) ما اين چنين ، ستمكاران را كيفر مي‌دهيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« جَزَآؤُهُ » : سزاي دزديدن . واژه ( جزاء ) اوّل ، مبتدا و بقيّه آيه ، خبر آن است . « كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ » : اين جمله مي‌تواند دنباله سخن برادران يوسف بوده و براي تأكيد كلام قبلي باشد ، و يا اين كه سخن يوسف و يارانش باشد . يعني : بلي ما هم همين سزاي مقبول و مرسوم شما را مرعي مي‌داريم .‏

آيه 76
‏متن آيه : ‏
‏ فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاء أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاء أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَن يَشَاءَ اللّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مِّن نَّشَاء وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يوسف ) نخست بارهاي ديگران را پيش از بار برادرش ( بنيامين ) بازرسي كرد ، و سپس پيمانه را از بار برادرش بيرون آورد . ما اين گونه براي يوسف چاره‌سازي كرديم ( و نقشه و طرح انداختيم تا بتواند بنيامين را به گونه‌اي نزد خود نگاه دارد كه ديگر برادران متوجّه نشوند و تسليم فرمان او گردند ) . چرا كه يوسف طبق آئين شاه مصر نمي‌توانست برادرش را بگيرد ، مگر اين كه خدا مي‌خواست . ( ما هم كه خدائيم خواستيم و يوسف را به زيور دانشي فراخور حال آراستيم و او در پرتو آن توانست راه بازداشت برادر را پيدا كند . بلي ما با اعطاي دانش ) هركس را كه بخواهيم درجاتي بالا مي‌بريم ( همان گونه كه درجات يوسف را بالا برديم . البتّه ) بالاتر از هر فرزانه‌اي ، فرزانه‌تري است ( و خداهم از همه فرزانه‌تر است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَوْعِيَة‌ » : جمع وِعاء ، ظروف . در اينجا مراد گوني و جوال و ديگر چيزهائي است كه كالاي خود را در آن جا داده‌اند . « كِدْنَا » : چاره‌جوئي كرديم . چاره‌جوئي را مكر و كيد ناميدن ، بدان خاطر است كه تدبير نهان و چاره‌سازي پنهان از ديدِ مردمان ، در ميان ايشان ، حيله و نيرنگ ناميده مي‌شود . ماده ( كَيْد ) براي كار پسند و ناپسند به كار مي‌رود و در اينجا در معني پسنديده به كار رفته است ( نگا : اعراف‌ / 183 ، انبياء / 57 ، طارق / 15 و 16 ) . « دينِ الْمَلِكِ » : آئين و قانون شاه . گويا در قانون مصر آن زمان ، جزاي دزد ، زدن او و اخذ غرامت معادل دو برابر اشياء مسروقه از وي بوده است . « مَا كَانَ لِيَأْخُذَ . . . إِلاّ أن يَشَآءَ اللهُ » : اگر خواست خدا نبود ، يوسف نمي‌توانست برابر قانون شاه ، برادرش را بازداشت كند . يعني : اين خدا بود كه برادران يوسف را واداشت كه بگويند : سزاي دزد بنده كردن او است . « إِلاّ أَن يَشَآءَ اللهُ » : اين استثناء بيانگر اين است كه با وجود مقرّرات موجود ، اگر خدا مي‌خواست كار شدني بود ، و يا اين كه برابر مقرّرات موجود كار نشدني بود ، ولي خدا چاره‌سازي كرد و اراده او مشكل را برطرف نمود . « فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ » : بالاتر از هر دانائي ، داناتري است . بالاتر از هر فرزانه‌اي ، فرزانه‌تري وجود دارد كه خدا است .‏

آيه 77
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَاناً وَاللّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( برادران يوسف ) گفتند : اگر ( بنيامين ) دزدي كند ( جاي شگفت نيست ، كه آن را از سوي مادر به ارث برده است ) و برادرش ( يوسف نيز كه هر دو از يك مادرند ) قبلاً دزدي كرده است . يوسف ( از اين سخن سخت ناراحت شد ، ولي ) ناراحتي را در درون خود پنهان كرد و نگذاشت از آن مطلع شوند . ( امّا در دل ) گفت : شما مقام و منزلت بدي ( در پيشگاه خدا ) داريد ( چرا كه برادر خود را از پدر دزديديد و او را به چاه انداختيد و از پدرتان نافرماني كرديد و بدو دروغ گفتيد و هنوز كه هنوز است كينه او را به دل داريد و اينك هم وي را دزد مي‌ناميد ) و خدا ( از هركسي ) آگاه‌تر از چيزي است كه بيان مي‌داريد ( و به من نسبت مي‌دهيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَسَرَّهَا » : آن را به دل گرفت و پنهانش كرد . مرجع ضمير ( ها ) واژه ( مَقالَة ، حَزازَة ، نِسْبَة السَّرِقَة . . . ) مفهوم از مقام و كلام پيشين است . يا اين كه ( إِجابَة ) باشد . در اين صورت معني چنين مي‌شود : پاسخ ايشان را نداد و آن را در دل نهان داشت ، و يا اين كه ضمير ( ها ) متوجّه جمله ( أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَاناً . . . ) است . « لَمْ يُبْدِهَا » : آن را آشكار نكرد . « مَكاناً » : مكانت و منزلت . جاه و مقام . تمييز است . « تَصِفُونَ » : وصف مي‌كنيد . بر مي‌شمريد .‏

آيه 78
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : اي عزيز ( مصر ! ) ، او پدر پير بزرگواري دارد ، يكي از ما را به جاي او بگير ( و به بندگي بپذير ، و بدين وسيله نيكي خود را در حق ما به اتمام برسان ) كه ما تو را از نيكوكاران مي‌بينيم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَزِيز » : ( نگا : يوسف‌ / 30 ) . « شَيْخاً » : پير . « كَبِيراً » : بزرگوار . ارجمند . كهنسال .‏

آيه 79
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلاَّ مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذاً لَّظَالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : پناه بر خدا كه ما ( اين كار را بكنيم و ) غير از آن كس را بگيريم كه كالاي خود را نزد او يافته‌ايم . ما ( اگر چنين كنيم ) در آن صورت ( بيگناه را به جاي گناهكار گرفته و ) از زمره ستمكاران خواهيم بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَعَاذَ اللهِ » : پناه بر خدا . واژه ( مَعاذ ) مصدر ميمي و مفعول مطلق فعل محذوفي است و به مفعول خود اضافه شده است . تقدير چنين مي‌شود : نعُوذُ بِاللهِ مَعاذاً .‏

آيه 80
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا اسْتَيْأَسُواْ مِنْهُ خَلَصُواْ نَجِيّاً قَالَ كَبِيرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُواْ أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُم مَّوْثِقاً مِّنَ اللّهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الأَرْضَ حَتَّىَ يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه ( از آزادي بنيامين ) كاملاً نااميد شدند ، به كناري رفتند و با يكديگر نهاني به گفتگو و رايزني پرداختند . بزرگ آنان گفت : مگر نمي‌دانيد كه پدرتان از شما پيمان مؤكّد با سوگند به خدا گرفته است ( كه برادرتان را سالم بدو برگردانيد ؟ ) و ( به ياد نداريد كه ) پيش از اين درباره يوسف كوتاهي كرده‌ايد ؟ پس ( به چه روئي اكنون به سوي او برگرديم‌ ؟ ! ) . من از سرزمين ( مصر ) حركت نمي‌كنم تا پدرم به من اجازه ( خروج از آن و برگشت به كنعان را ) ندهد ، يا خدا در حق من داوري نكند و فرمان نراند ( و با مرگ من يا آزادي بنيامين ، كار را يكسره نسازد ) و او بهترين داور و فرمانده است ( و جز به حق فرمان نراند و جز به عدل داوري نكند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِسْتَيْئَسُوا » : بسيار مأيوس و نااميد شدند . « خَلَصُوا » : از مردم دور شدند و با يكديگر خلوت كردند . « نَجِيّاً » : نجواكنندگان . پنهاني . گفتگو كنندگان . اين واژه براي مفرد و جمع يكسان به كار مي‌رود ( نگا : مريم‌ / 52 ) . در اينجا به صورت جمع به كار رفته و حال است . « وَ مِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِي يُوسُفَ » : قبلاً درباره يوسف كوتاهي كرده‌ايد . حرف ( و ) حاليّه است و واژه ( ما ) زائد مي‌باشد . « فَرَّطتُمْ » : قصور و كوتاهي كرده‌ايد . « فَلَنْ أَبْرَحَ الأرْضَ » : پس از اين سرزمين حركت نمي‌كنم . « يَحْكُمَ » : داوري مي‌كند و فرمان مي‌راند . « الْحَاكِمِينَ » : داوران . فرماندهان .‏

آيه 81
‏متن آيه : ‏
‏ ارْجِعُواْ إِلَى أَبِيكُمْ فَقُولُواْ يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلاَّ بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شما به پيش پدرتان برگرديد و بگوئيد : اي پدر ! پسرت دزدي كرده است ( و در برابر آن بنده گشته است و به اسارت رفته است ) و گواهي نمي‌دهيم مگر به آنچه ( از دزدي بنيامين با چشم خود ديده‌ايم و بر آن ) مطلع شده‌ايم ، و ما ( در آن هنگام كه با تو پيمان بسته‌ايم نمي‌دانستيم كه او دزدي مي‌كند . چرا كه ) از غيب خبر نداشته‌ايم ( و راز نهان در پشت پرده غيب جهان را جز يزدان نمي‌داند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا شَهِدْنا إِلاّ بِمَا عَلِمْنَا » : گواهي نداده‌ايم مگر بر آنچه خودمان در مصر ديده و بر آن اطّلاع پيدا كرده‌ايم . شايد هم منظور اين باشد كه اي پدر ! اگر نزد تو گواهي داده‌ايم و تعهّد نموده‌ايم كه برادرمان را مي‌بريم و باز مي‌گردانيم به خاطر اين بوده است كه ما از باطن او خبر نداشته و غيب نمي‌دانسته‌ايم تا بدانيم سرانجام كار او به كجا مي‌كشد و مثلاً وي دزدي مي‌كند . « مَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ » : ما آگاه از غيب نبوده‌ايم .‏

آيه 82
‏متن آيه : ‏
‏ وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيْرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از ( اهالي ) شهري كه ما در آن بوده‌ايم ( كه مصر است ) و از كارواني كه با آن ( به كنعان ) برگشته‌ايم بپرس ( تا بيگناهي ما براي تو ثابت شود ) و ما تأكيد مي‌كنيم كه راستگوئيم ( و جز حقيقت نمي‌گوئيم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إسْأَلِ الْقَرْيَةَ » : از اهالي شهر بپرس . مضاف محذوف است كه ( اهل ) است . يعني : إِسْأَلْ أَهْلَ الْقَرْيَةَ . « الْقَرْيَةَ‌ » : شهر ( نگا : بقره‌ / 58 ، انعام‌ / 123 ، اعراف‌ / 94 ) . « الْعِيرَ » : كاروان . قافله .‏

آيه 83
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بقيّه برادران به كنعان برگشتند و پدرشان را از ماجرا باخبر كردند و او ) گفت : بلكه نفس ( امّاره ) كار زشتي را در نظرتان آراسته است ( و شما را دچار آن كرده است . اين كار شما ، و امّا كار من ، ) صبر جميل است ، ( صبري كه جزع و فزع ، زيبائي آن را نيالايد ، و ناشكري و ناسپاسي ، اجر آن را نزدايد و به گناه تبديل ننمايد ) . اميد است كه خداوند همه آنان را به من باز گرداند . بي‌گمان او كاملاً آگاه ( از حال من و حال ايشان بوده و ) داراي حكمت بالغه است ( و كارهايش از روي حساب و فلسفه است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَوَّلَتْ » : زينت داده است و آراسته و پيراسته كرده است ( نگا : يوسف‌ / 18 ) .‏

آيه 84
‏متن آيه : ‏
‏ وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از فرزندانش روي برتافت و گفت : اي واي بر من ! بر ( دوري ) يوسف ( من ! ) و ( از بس كه گريست ، ) چشمانش از اندوه سفيد ( و نابينا ) گرديد ، و او اندوه خود را در دل نهان مي‌داشت و خشم خود ( بر فرزندان ) را قورت مي‌داد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَآ أسَفَا ! » : فسوسا و دريغا ! حرف الف آخر ( أَسَفا ) به جاي ( ي ) ضمير است . « إبْيَضَّتْ » : سفيد گرديد . نابينا شد . سياهي چشمان از اشكهاي فراوان سفيد گرديد و اشكها پرده‌اي بر چشمها كشيد . « كَظِيمٌ » : فعيل به معني مفعول ، يعني : پر از خشم بر فرزندان . يا فعيل به معني فاعل است ، يعني : فرو خورنده خشم .‏

آيه 85
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ تَالله تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ( اي پدر ! ) به خدا سوگند ! آن قدر تو ياد يوسف مي‌كني كه مشرف به مرگ مي‌شوي يا ( مي‌ميري و ) از مردگان مي‌گردي . ( خويشتن را بپا و به خود و به ما ترحّم فرما و از غم و اندوه بكاه ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَفْتَؤُاْ تَذْكُرُ » : پيوسته به خاطر مي‌آوري و هميشه ياد مي‌كني . در اصل ( لا تَفْتَؤُاْ ) است و عربها حرف ( لا ) را گاهي از اوّل ( تَفْتَؤُاْ ) حذف مي‌نمايند و به معني ( لا تَزالُ ) به كار مي‌برند . « حَرَضاً » : مصدر است و به معني نزديك شدن به مرگ است و در اينجا براي مبالغه و مراد شخص مشرف به مرگ است . « الْهَالِكِينَ » : مردگان . تباه‌شدگان .‏

آيه 86
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : شكايت پريشان حالي و اندوه خود را تنها و تنها به ( درگاه ) خدا مي‌برم ، ( و فقط به آستان خدا مي‌نالم و حلّ مشكل خود را از او مي‌خواهم ) و من از سوي خدا چيزهائي مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّمَا » : تنها . فقط . « أَشْكُواْ » : شِكْوه مي‌كنم . شكايت مي‌نمايم . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد . « بَثّ » : پريشاني . پراكندگي خاطر . « حُزْن‌ » : غم و اندوه . « أَعْلَمُ مِنَ اللهِ . . . » : مراد آگاهي يعقوب از زنده بودن يوسف به سبب وحي آسماني است ( نگا : تفسير آلوسي ، الواضح ، شربيني ، كبير ) .‏

آيه 87
‏متن آيه : ‏
‏ يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اي فرزندانم ! برويد و ( در مصر همراه برادر مهتر خود ) به دنبال يوسف و برادرش بگرديد و از رحمت خدا نااميد مشويد ، چرا كه از رحمت خدا جز كافران نااميد نمي‌گردند . ( من احساس مي‌كنم روزگار ديدار نزديك است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَحَسَّسُوا مِنْ » : جستجو كنيد . پرس و جو نمائيد . « لا تَيْأَسُوا » : نااميد مشويد . مأيوس نگرديد . « رَوْح‌ » : رحمت خدا . « الْقَوْمُ الْكافِرُونَ » : مردمان ناباور .‏

آيه 88
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَيْهِ قَالُواْ يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرزندانش فرمان او را گردن نهادند و رهسپار مصر شدند ) و چون به پيش يوسف رفتند گفتند : اي عزيز ( مصر ! ) ما را و خاندان ما را اندوه فرا گرفته است و ( جسم و روح ما را زيان رسيده است و براي خريد مواد غذائي ) كالاي اندكي با خود آورده‌ايم ( كه گمان نمي‌رود از ما پذيرفته گردد و چيزي كه مورد نياز ما است با آن خريداري شود . بيا و ) بر ما ببخش و بار و كالاي ما را ( بدان اندازه كه نيازمنديم ) به تمام و كمال بده بي‌گمان خداوند بخشندگان را ( به بهترين وجه ) جزا مي‌دهد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَسَّنَا » : به ما رسيده است . به ما دست داده است . « أَهْلَنَا » : خاندان ما . عشيره و قبيله ما . « الضُّرُّ » : زيان . شدّت و سختي . كمي و كاستي و ضعف مالي يا جسمي و يا روحي ( نگا : انعام‌ / 17 ، يونس‌ / 12 و 107 ) . « مُزْجاة‌ » : مردود و ناپذيرفتني . كنايه از چيز ناچيز و اندك است . اين واژه از ماده ( زجو ) و اسم مفعول مصدر ( إِزْجاء ) مي‌باشد ( نگا : نور / 43 ) . « تَصَدَّقْ » : صدقه كن . ببخش ( نگا : بقره‌ / 280 ، نساء / 92 ، مائده‌ / 45 ) .‏

آيه 89
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مِهر برادري در دل يوسف بجنبيد و خواست خويشتن را به آنان بشناساند . سرزنش‌كنان بديشان ) گفت : آيا بدان گاه كه ( يوسف را به چاه انداختيد ، و پس از او اذيّت و آزارها به بنيامين رسانديد و او را در فراق برادر داغدار نموديد ) ، از روي ناداني ( جواني ) نسبت به يوسف و برادرش مي‌دانيد چه ( عمل زشت و ناپسندي ) كرديد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ » : بدان گاه كه نادان بوديد . مراد زمان غرور و كلّه شقي جواني است . ضمناً اشاره‌اي به عفو و بزرگواري يوسف و ارشاد برادران به توبه و استغفار را نيز دربر دارد .‏

آيه 90
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ أَإِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَاْ يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : آيا تو واقعاً يوسف هستي‌ ؟ گفت : من يوسفم و اين برادر من است . به راستي يزدان بر ما منّت گذارده است ( زيرا كه ما را از بلاها رهانيده و دوباره بهم رسانيده و سلامت و قدرت و عزّت بخشيده است ) . بي‌گمان هركس ( خدا را پيش چشم دارد و از او بترسد و ) تقوا پيشه كند و ( در برابر گرفتاريها و مصيبتها ) شكيبائي و استقامت ورزد ( خداوند پاداش او را خواهد داد ) چرا كه خدا اجر نيكوكاران را ضائع نمي‌گرداند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« هَذَا أَخِي‌ » : اين برادر من است . ذكر اين جمله با وجود آشنائي برادران با بنيامين اشاره به اين دارد كه او نيز مثل من مورد ستم و آزار شما قرار گرفته است .‏

آيه 91
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ تَاللّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَاطِئِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : به خدا سوگند ! خداوند تو را ( به سبب پرهيزگاري و شكيبائي و نيكوكاري ) بر ما برگزيده و برتري داده است ، و ما بي‌گمان ( در كاري كه در حق تو و برادرت روا داشته‌ايم ) خطاكار بوده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَاثَرَكَ » : تو را ترجيح و تفضيل داده است . تو را اختيار نموده و برگزيده است ( نگا : طه‌ / 72 ، نازعات‌ / 38 ) . « إِنْ » : بي‌گمان . يقيناً . از حروف مشبّهةٌ بالفعل و مخفّف از ( إِنَّ ) مثقّله است . « وَ إِنْ » : حرف واو ، حاليّه است .‏

آيه 92
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ لاَ تَثْرَيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يوسف پاسخ داد و ) گفت : امروز هيچ گونه سرزنش و توبيخي نسبت به شما در ميان نيست ( و بلكه از شما در مي‌گذرم و برايتان طلب آمرزش مي‌نمايم . ان شاءالله ) خداوند شما را مي‌بخشايد ، چرا كه او مهربانترين مهربانان است ( و مغفرت و مرحمت خود را شامل نادمان و توبه‌كاران مي‌نمايد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« تَثْرِيبَ » : برشمردن گناهان كسي . در اينجا مراد لومه و عتاب ، و توبيخ و تنبيه است .‏

آيه 93
‏متن آيه : ‏
‏ اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پس از آن ، يوسف از حال پدر پرسيد . وقتي كه از اوضاع و احوال او آگاه گرديد ، بديشان گفت : ) اين پيراهن مرا با خود ( به كنعان ) ببريد و آن را بر چهره او بيندازيد تا ( نشاني بر پيدا شدن من بوده و روشني بخش دل و ديده‌اش شود و دوباره ) بينا گردد ( و پرده تاريك غم و اندوه از جلو چشمانش بزدايد و خرّم و خندانش نمايد ) و همه خانواده خود را به نزد من بياوريد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَمِيص » : پيراهن . « يَأْتِ بَصِيراً » : بينا مي‌گردد . ( يَأْتِ ) در اينجا به معني ( يَصيرُ ) است . در اين صورت ملحق به افعال ناقصه است و ( بَصيراً ) خبر آن است . يا اين كه معني چنين است : او بينا به پيش من مي‌آيد . در اين صورت ( بَصيراً ) حال است . ناگفته نماند كه يعقوب چه حقيقةً كور شده باشد و برابر وحي آسماني ، يوسف پيراهن خود را جهت بازيابي بينائي به كنعان فرستاده باشد ، و يا اين كه تنها سوز فراق چشمان او را كم سو نموده باشد و مژده يوسف گم گشته ، ديدگان را نور و جسم را زور بخشيده باشد ، مانعي در ميان نيست .‏

آيه 94
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه كاروان ( از مصر به سوي شام ) حركت كرد ، پدرشان ( به كساني كه پيش او بودند ) گفت : اگر مرا بي‌خرد و بي‌مغز نناميد ، ( به شما مي‌گويم ) من واقعاً بوي يوسف را مي‌بويم ! .‏

‏توضيحات : ‏
‏« فَصَلَتْ » : جدا شد . حركت كرد . « لاَجِدُ » : واقعاً احساس مي‌كنم . به حقيقت مي‌يابم . « ريحَ » : رائحه . بو . « تُفَنِّدُونِ » : مرا كوتاه فكر و كم‌خرد مي‌ناميد . از ماده ( فند ) به معني تباهي رأي و ضعف عقل . « لَوْ لآ أَن تُفَنِّدُونِ » : اگر مرا بي‌خرد و بي‌فكر ندانيد . جمله شرطيّه است و جواب آن مي‌تواند ( إِنّي لاَجِدُ ريحَ يُوسُفَ ) باشد ، كه معني آن گذشت ، و يا اين كه جواب آن محذوف بوده و مثلاً ( لاَنْبَأْتُكُمْ عَن يُوسُفَ بِأَكْثَرَ مِنَ الشُّعُورِ وَ الْوِجْدانِ ) باشد . يعني : بيش از احساس و دريافت درون درباره يوسف به شما مي‌گفتم و از او خبر مي‌دادم . يا اين كه جمله ( لَوْلا أَن تُفَنِّدُونِ ) به معني إِلاّ أَنَّكُمْ تُفَنِّدُونِ . يا : لَوْلاهُ لَصَدَّقْتُمُونِي مي‌باشد . يعني : امّا شما مرا ابله و گول مي‌دانيد . اگر چنين نبود تصديقم مي‌كرديد .‏

آيه 95
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ تَاللّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلاَلِكَ الْقَدِيمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اطرافيان بدو ) گفتند : به خدا قسم ! بي‌گمان تو در سرگشتگي قديم خود هستي ( و بر بال خيالات و خرافات در پروازي ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ضَلالِكَ الْقَدِيمِ » : گمراهي پيشين ( نگا : يوسف‌ / 8 ) . مراد افراط در محبّت يوسف و اعتقاد به زنده‌بودن او و اميد به ديدار و بسر رسيدن هجران است .‏

آيه 96
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامي كه ( پيك ) مژده‌رسان بيامد و پيراهن را بر چهره‌اش افگند ، ( چشمان يعقوب ) بينا گرديد ( و نور سرور ، به ديدگانش روشني بخشيد . يعقوب به حاضران ) گفت : مگر به شما نگفتم : كه از سوي يزدان ( و در پرتو وحي رحمان ) چيزهائي مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْبَشِيرُ » : مژده‌رسان . « اِرْتَدَّ » : برگشت . شد . اين فعل مي‌تواند ملحق به افعال ناقصه بوده و به معني ( صارَ ) به كار رود . يا اين كه فعل تامّه است و معنيِ ( به حالت اوّليّه خود برگشت ) مي‌دهد . در صورت اوّل ، واژه ( بَصيراً ) خبر ( إِرْتَدَّ ) و در صورت دوم ، حال است . « إِنّي أَعْلَمُ . . . » : ( نگا : يوسف‌ / 68 و 86 ) .‏

آيه 97
‏متن آيه : ‏
‏ قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرزندان يعقوب ) گفتند : اي پدر ! ( بر ما ببخشا و ) آمرزش گناهانمان را برايمان ( از خدا ) بخواه . واقعاً ما خطاكار بوده‌ايم .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِسْتَغْفِرْ » : طلب آمرزش كن .‏

آيه 98
‏متن آيه : ‏
‏ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّيَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : از پروردگارم ، پيوسته برايتان طلب آمرزش ( گناهانتان را ) خواهم كرد . بي‌گمان او بخشايشگر مهرباني است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ » : پيوسته برايتان درخواست آمرزش خواهم كرد . واژه ( سَوْفَ ) بيانگر استمرار در مستقبل است .‏

آيه 99
‏متن آيه : ‏
‏ فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَاء اللّهُ آمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يعقوب و خاندان او رهسپار مصر شدند . يوسف تا مدخل مصر به استقبالشان شتافت ) . هنگامي كه به پيش يوسف رسيدند ، پدر و مادرش را در آغوش گرفت و ( به همه آنان ) گفت : به سرزمين مصر داخل شويد كه به خواست خدا در امن و امان خواهيد بود .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَاوَيا إِلَيْهِ » : در بغل خود گرفت . به خود چسپاند . « ءَامِنِينَ » : كساني كه در امنيّت بسر مي‌برند . حال است .‏

آيه 100
‏متن آيه : ‏
‏ وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّداً وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بَي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاء بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّمَا يَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( كاروان داخل مصر گرديد و به منزل يوسف وارد شد ) و يوسف پدر و مادرش را بر تخت نشاند ( و به رسم مردمان آن زمان ، در حق سران و اميران و فرمانروايان ، جملگي ) در برابرش كرنش بردند . يوسف گفت : پدر ! اين تعبير خواب پيشين ( روزگار كودكي ) من است ! پروردگارم آن را به واقعيّت مبدّل كرد . به راستي خدا در حق من نيكيها كرده است ، چرا كه از زندان رهايم نموده است ، و بعد از آن كه اهريمن ميان من و برادرانم تباهي و جدائي انداخت ، شما را از باديه ( شام به مصر ) آورده است . حقيقةً پروردگارم هرچه بخواهد سنجيده و دقيق انجام مي‌دهد . بي‌گمان او بسيار آگاه ( و كارهايش همه ) داراي حكمت است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْعَرْش‌ » : تخت . « خَرُّوا » : فرو افتادند . « خَرُّوا لَهُ سُجَّداً » : در برابرش به سجده افتادند و كرنش بردند . مراد خم‌شدن و كرنش بردن جهت اداي تعظيم و توقير است ، نه به منظور عبادت و طاعت . سلام شاهان و بزرگان ، در آن روزگاران ، سرخم كردن به سوي زمين بوده است ، همان گونه كه امروز مثلاً مصافحه ، معانقه ، دست‌بوسي ، روبوسي ، برخاستن ، و غيره ، عادت انسانها در مكانهاي مختلف است . كرنش پدر و مادر و برادران براي تكريم يوسف ، بايد به الهام خدا بوده باشد ، همان طوري كه سجده فرشتگان براي آدم ، و ذبح اسماعيل به وسيله ابراهيم به فرمان وحي بوده است ( نگا : بقره‌ / 34 ، صافّات‌ / 102 ) . برخي معني ديگري براي اين جمله ذكر كرده و گفته‌اند : جملگي به خاطر او براي خدا سجده بردند و شكرش را گفتند . « هَذَا تَأْوِيلُ . . . » : ( نگا : يوسف‌ / 4 ) . « الْبَدْوِ » : باديه . خلاف شهر ( نگا : حجّ‌ / 25 ، احزاب‌ / 20 ) . در اينجا بايد مراد باديه و بيابان صِرف نباشد ، بلكه بايد به معني باديه شام يا باديه فلسطين باشد . چرا كه شهر ( كنعان ) و شهر ( بدا ) كه در برخي از روايات مذكور است و مسجد يعقوب نيز گويا در آن برجا است ، هر دو در آنجا قرار دارند ، و اين با معني آيه ( 109 ) هم سازگار است . « نَزَغَ » : فساد كرد و تباهي انداخت . مراد وسوسه‌كردن و تحريك نمودن براي انجام زشتيها و پلشتيها است ( نگا : اعراف‌ / 200 ) . « لَطِيفٌ » : دقيق در امور . چرخاننده كارها به گونه سنجيده ( نگا : انعام‌ / 103 ) .‏

آيه 101
‏متن آيه : ‏
‏ رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنُيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( يوسف رو به خدا كرد و گفت : ) پروردگارا ! ( سپاسگزارم كه بخش بزرگي ) از حكومت به من داده‌اي و مرا از تعبير خوابها آگاه ساخته‌اي . اي آفريدگار آسمانها و زمين ! تو سرپرست من در دنيا و آخرت هستي . ( همه امور خود را به تو وامي‌گذارم و خويشتن را در پناه تو مي‌دارم ) . مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحق گردان .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مِنَ الْمُلْكِ » : از ملك و حكومت ، حرف ( مِنْ ) مي‌تواند تبعيضيّه باشد ، و مي‌تواند زائد بوده و ( الْمُلْكِ ) مفعول باشد . يعني ملك و حكومت را . « تَأْوِيلِ » : تعبير . « الأحَادِيثِ » : جمع حديث . خوابها ( نگا : يوسف‌ / 21 ) . « فَاطِرَ » : آفريننده . نوآفرين . « تَوَفَّنِي‌ » : مرا بميران . جانم را بگير . « مُسْلِماً » : مسلمان . حال است . « تَوَفَّنِي مُسْلِماً » : اين عبارت ، بيانگر عبوديّت كامل و نياز شديد به كمك خدا و طلب حسن ختام زندگي از او است ، و تعليمي است براي پيروان يوسف و همه مؤمنان ديگر .‏

آيه 102
‏متن آيه : ‏
‏ ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر اسلام ! ) اين ( داستاني را كه بر تو خوانديم ) از خبرهاي نهان ( در دل قرون و اعصار گذشته بسيار كهن جهان ) است كه آن را به تو وحي مي‌كنيم . تو پيش آنان ( يعني پسران يعقوب ) نبودي بدان گاه كه تصميم گرفتند و نيرنگ نمودند ( و بر ضدّ يوسف نقشه كشيدند و طرح در انداختند . لذا جز از طريق وحي امكان اطّلاع از آن را نداشتي ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ذلِكَ » : آن . در اينجا مراد ( اين ) است كه داستان مذكور در سوره است . « أَنْبَآءِ » : جمع نَبَأ ، خبرها . « الْغَيْب‌ » : پوشيده و نهان از ديد علمي و حسّي مردمان . « وَهُمْ يَمْكُرُونَ » : در حالي كه به چاره‌جوئي نشستند و توطئه كردند و نقشه كشيدند .‏

آيه 103
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بيشتر مردم ( به سبب تصميم بر كفر و پيروي از هوي و هوس ، به تو ) ايمان نمي‌آورند ، هرچند كه تلاش كني ( و در راهنمائي ايشان بسيار خويشتن را زحمت دهي ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ لَوْ حَرَصْتَ » : هرچند كه بر آن شوق و علاقه و تلاش و كوشش داشته باشي ( نگا : نساء / 129 ) . « وَ مَآ أَكْثَرُ النَّاسِ . . . بِمُؤْمِنِينَ » : ( نگا : قصص / 56 ، سبأ / 13 ) .‏

آيه 104
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تو در برابر اين ( اندرز و راهنمائي ) ، پاداشي از ايشان نمي‌خواهي ، ( پس اگر آنان نپذيرفتند غمگين مباش . چرا كه ديگران اندر شكم مادر و پشت پدرند و بدان مي‌گروند ، و تنها اين قرآن براي گروهي از مردمان اين زمان نيامده است . بلكه ) قرآن جز پند و اندرزي براي همه جهانيان نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنْ هُوَ » : آن نيست . حرف ( إِنْ ) نافيه ، و ( هُوَ ) يعني : قرآن . « ذِكْرٌ » : پند و اندرز . يادآوري ( نگا : آل‌عمران‌ / 58 ) .‏

آيه 105
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَأَيِّن مِّن آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چه بسيار دلائل و نشانه‌هاي ( دالّ بر وجود خدا ) در آسمانها و زمين وجود دارد كه آنان ( كوركورانه ) از كنارشان مي‌گذرند و از پذيرش آنها روي مي‌گردانند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَأَيِّنْ » : چه بسيار . چه فراوان ( نگا : آل‌عمران‌ / 146 ) . رسم‌الخطّ آن ( كَأَيٍّ ) است . « ءَايَةٍ » : دلائل و نشانه‌هاي وجود خدا ، و وحدت و قدرت و كمال دانش الله . « يَمُرُّونَ عَلَيْهَا » : بر آنها مي‌گذرند . مراد ديدن و پي‌بردن بدانها است . « وَ هُمْ عَنْهَا مُعرِضُونَ » : در حالي كه درباره آنها نمي‌انديشند و از آنها درس عبرت نمي‌گيرند . از آنها روي مي‌گردانند و آنها را ناديده مي‌گيرند .‏

آيه 106
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اكثر آنان كه مدّعي ايمان به خدا هستند ، مشرك مي‌باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ مَا يُؤْمِنُ . . . » : بيشتر آنان از لحاظ گفتار مؤمن ، ولي با توجّه به كردار مشرك مي‌باشند . چرا كه با وجود ايمان به يگانگي خدا ، پسر و دختر به خدا نسبت مي‌دهند ، و صفات خاصّ يزدان را براي انبياء و اولياء و صلحاء قائل مي‌شوند . مثلاً آنان را آگاه بر گذشته و حال و آينده و آنچه بوده است و خواهد بود مي‌دانند و ايشان را فريادرس در اينجا و آنجا و همه‌جا مي‌شمارند . مزار برخيها را همچون كعبه طواف مي‌كنند و نذرها و قربانيها براي بعضي اشخاص و امكنه روا مي‌دارند ( نگا : توبه‌ / 30 و 31 ، نحل‌ / 57 ، زمر / 3 ) .‏

آيه 107
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَأَمِنُواْ أَن تَأْتِيَهُمْ غَاشِيَةٌ مِّنْ عَذَابِ اللّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا از اين ايمن هستند كه عذاب فراگيري از سوي خدا ايشان را در برگيرد ، يا اين كه قيامت به ناگاه فرا رسد و ايشان غافل و بي‌خبر باشند ؟‏

‏توضيحات : ‏
‏« غَاشِيَةٌ » : بلاي همگاني و فراگير و نابوده‌كننده . « السَّاعَةُ » : رستاخيز . « بَغْتَةً » : ناگهاني . بدون نشانه و مقدّمه قبلي ( نگا : انعام‌ / 31 ) .‏

آيه 108
‏متن آيه : ‏
‏ قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : اين راه من است كه من ( مردمان را ) با آگاهي و بينش به سوي خدا مي‌خوانم و پيروان من هم ( چنين مي‌باشند ) ، و خدا را منزّه ( از انباز و نقص و ديگر ناشايست ) مي‌دانم ، و من از زمره مشركان نمي‌باشم ( و كسي و چيزي را شريك خدا نمي‌انگارم ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَدْعُو » : دعوت مي‌كنم . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد . « عَليا بَصِيرَةٍ » : با بينش و آگاهي . با بيان و حجّت واضح و آشكار ؛ نه كوركورانه و از روي تقليد . حال ضمير فعل ( أَدْعُو ) است . « وَ مَنِ اتَّبَعَنِي‌ » : و هركس كه از من پيروي كند اين چنين بايد باشد . واژه ( مَنْ ) مي‌تواند عطف بر ذوالحال باشد ، و يا اين كه مبتدا بوده و خبر آن محذوف و ( كَذلِكَ ) باشد .‏

آيه 109
‏متن آيه : ‏
‏ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَواْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سنّت ما در گزينش پيغمبران و گسيل آنان به ميان مردمان تغيير نكرده است ، و از جمله در انتخاب تو به عنوان خاتم‌الانبياء نيز مرعي شده است ) و ما پيش از تو پيغمبراني نفرستاده‌ايم ، مگر اين كه مرداني از ميان شهريان بوده‌اند و بديشان وحي كرده‌ايم . ( دسته‌اي از انسانها بدانان گرويده و گروهي هم از ايشان بيزاري جسته‌اند . آيا قوم تو از اين بي‌خبرند كه پيغمبران نه فرشته و نه زن بوده‌اند و بلكه مرداني از شهرها بوده و در ميان مردمان همچون ايشان زندگي كرده‌اند و تنها فرق آنان با ديگران اين بوده كه حاملان وحي و پيام آوران آسماني بوده‌اند ، و بعضي راه چنين راهنماياني را انتخاب و به بهشت رسيده‌اند ، و برخي هم عناد ورزيده و كفر پيشه كرده‌اند و به دوزخ واصل شده‌اند ؟ ) . مگر در زمين به گشت‌‌وگذار نمي‌پردازند تا ببينند كه سرانجام كار گذشتگان پيش از ايشان چه بوده و به كجا كشيده شده است‌ ؟ بي‌گمان سراي آخرت ، بهتر ( از سراي اين جهان ) براي پرهيزگاران است . ( اي معاندان افسار گسيخته و آرزوپرستان سرگشته ! ) آيا خرد و انديشه خويش را به كار نمي‌اندازيد ( و نمي‌دانيد كه هستي خود را ناآگاهانه مي‌بازيد و توشه‌اي براي آخرت فراهم نمي‌سازيد ؟ ! ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِلاّ رِجَالاً » : يعني پيغمبران همه مرد بوده‌اند ؛ نه فرشته يا جنّ يا زن . « مِنْ أَهْلِ الْقُرَيا » : از ميان اهالي شهرنشين . يعني پيغمبران شهرنشين بوده‌اند ؛ نه بيابانگرد و صحرانشين ، و لذا كاملاً از اوضاع و احوال و مشكلات مادي و معنوي زندگي باخبر و مطّلع بوده و از روي شناخت به رفع مشكلات و كار تبليغ پرداخته‌اند . « أَفَلَمْ يَسِيرُوا . . . » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 137 ، انعام‌ / 11 ) . « دَارُ الآخِرَةِ » : سراي آخرت . دنياي ديگر . اضافه موصوف به صفت است . يعني ( الدَّارُ الآخِرَةِ ) : ( نگا : انعام‌ / 32 ، اعراف‌ / 169 ) .‏

آيه 110
‏متن آيه : ‏
‏ حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُواْ جَاءهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَاء وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ياري ما را دور از خويشتن مدان . ياري ما به شما نزديك و پيروزيتان حتمي است . پيش از اين پيغمبران متعدّدي آمده‌اند و به دعوت خود ادامه داده‌اند و دشمنان حق و حقيقت هم به مبارزه خاسته و مقاومت و مخالفت نموده‌اند ) تا آنجا كه پيغمبران ( از ايمان آوردن كافران و پيروزي خود ) نااميد گشته و گمان برده‌اند كه ( از سوي پيروان اندك خويش هم ) تكذيب شده‌اند ( و تنهاي تنها مانده‌اند ) . در اين هنگام ياري ما به سراغ ايشان آمده است ( و لطف و فضل ما آنان را در برگرفته است ) و هركس را كه خواسته‌ايم نجات داده‌ايم . ( بلي ! در هيچ زمان و هيچ مكاني ) عذاب ما از سر مردمان گناهكار دور و دفع نمي‌گردد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حَتّيا » : براي غايت محذوفي است كه سياق دالّ بر آن است : لا يُغْرِرْهُمْ تَمادي ايّامِهِمْ فَإِنَّ مَنْ قَبْلَهُمْ أُمْهِلُوا حَتّي . « إِسْتَيْأَسَ » : مأيوس و نااميد شدند ( نگا : يوسف‌ / 80 ) . « ظَنُّوا » : گمان بردند . انگاشتند . « كُذِبُوا » : تكذيب شده‌اند . با آنان دروغ گفته شده است . « ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا » : پيغمبران مي‌انگاشتند كه همه مردمان از جمله مؤمنان تازه ايمان ، ايشان را تكذيب مي‌كنند . مؤمنان گمان مي‌بردند كه پيغمبران به دروغ بديشان وعده نصرت و پيروزي داده‌اند . پيامبران در طوفانيترين حالات و در لحظاتي ناپايدار و به مقتضاي طبع بشري ، بي‌اختيار به مغز آنان ميگذشت كه نكند وعده پيروزي خلاف از آب درآيد ، و يا وعده پيروزي مشروط به شرائطي بوده كه حاصل نشده باشد ( نگا : بقره‌ / 214 ) . « نُجِّيَ » : فعل ماضي مجهول است . به معني : نجات داده شده است . « فَنُجِّيَ مَنْ . . . » : مراد نجات پيغمبران و مؤمنان است . « بَأْسُنَا » : عذاب ما ( نگا : انعام‌ / 43 ، 147 ، 148 ، اعراف‌ / 4 ، 5 ، 97 ، 98 ) .‏

آيه 111
‏متن آيه : ‏
‏ لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي الأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به حقيقت در سرگذشت آنان ، ( يعني يوسف و برادران و ديگر پيغمبران و اقوام ايماندار و بي‌ايمان ، درسهاي بزرگِ ) عبرت براي همه انديشمندان است . ( آنچه گفته شد ) يك افسانه ساختگي ( و داستان خيالي و دروغين ) نبوده ، و بلكه ( يك وحي بزرگ آسماني است كه ) كتابهاي ( اصيل انبياي ) پيشين را تصديق و پيغمبران ( راستين ) را تأييد مي‌كند ، و ( به علاوه ) بيانگر همه چيزهائي است كه ( انسانها در سعادت و تكامل خود بدانها نياز دارند ، و به همين دليل مايه ) هدايت و رحمت براي ( همه ) كساني است كه ايمان مي‌آورند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَيا » : قرآن و از جمله اين داستان ، سخني نيست كه از سوي انسانها به هم بافته شده باشد و از انديشه و خيال آنها سرچشمه گرفته باشد ، بلكه يك واقعيّت عيني و جداي از يك خيال و پندار است و از هر نظر راهگشا است ( نگا : يونس‌ / 37 و 38 ، هود / 13 و 35 ) . « تَصْدِيقَ الَّذِي . . . » : مراد اين است كه قرآن تصديق‌كننده كتابهاي صحيح آسماني پيشين است . « تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ » : تفصيل دهنده و شرح كننده همه چيزهائي است كه مؤمن در عقيده و عمل خود بدان نيازمند است .‏

 

موضوعات: موقعیت فعلی: فهرست قرآن / سوره يوسف / تفسیر نور  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...