فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



سوره تكوير [81].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 29 آيه است .

محتواى سوره :.

محتواى اين سوره عمدتا بر دو محور دور مى زند:
1ـ آيات آغاز اين سوره بيانگر نشانه هائى از قيامت و دگرگونيهاى عظيم درپايان اين جهان و آغاز رستاخيز است .
2ـ بخش دوم سوره از عظمت قرآن و آورنده آن و تاثيرش در نفوس انسانى سخن مى گويد, و اين قسمت با سوگندهاى بيداركننده و پرمحتوايى همراه است .

فضيلت تلاوت سوره :.

در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((كسى كه سوره اذا الشمس كورت را بخواند خداوند او را از رسوائى در آن هنگام كه نامه عملش گشوده مى شود حفظمى كند)).
در حـديـث ديگرى مى خوانيم كه به پيامبر اسلام (ص ) گفتند: چرا اين قدر زودآثار پيرى در شما نمايان گشته ؟.
فرمود: ((سوره هود, واقعه , مرسلات , عم , و اذا الشمس كورت , مرا پير كرد))زيرا آن چنان حوادث هولناك قيامت در اينها ترسيم شده است كه هر انسان بيدارى را گرفتار پيرى زودرس مى كند.
تـعـبـيـراتـى كه در روايات بالا آمده به خوبى نشان مى دهد كه منظور تلاوتى است كه سرچشمه آگاهى و ايمان و عمل باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.

آن روز كه طومار كائنات پيچيده شود!.

در آغـاز ايـن سـوره چـنـانـكـه گفتيم به اشارات كوتاه و هيجان انگيز وتكان دهنده اى از حوادث هـولـنـاك پـايـان ايـن جهان و آغاز رستاخيز برخورد مى كنيم كه انسان را در عوالم عجيبى سير مى دهد, و مجموعا هشت نشانه از اين نشانه ها رابازگو مى كند.

نخست مى فرمايد: ((در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود)) (اذاالشمس كورت ).
مـى دانيم خورشيد در حال حاضر كره اى است فوق العاده داغ و سوزان به اندازه اى كه تمام مواد آن به صورت گاز فشرده اى درآمده و در گرداگردش شعله هاى سوزانى زبانه مى كشد كه صدها هزار كـيـلـومـتـر ارتفاع آنهاست واگر كره زمين در وسطيكى از اين شعله هاى عظيم گرفتار شود در دم خاكستر و تبديل به مشتى گاز مى شود!.
ولـى در پايان اين جهان و در آستانه قيامت اين حرارت فرو مى نشيند, و آن شعله ها جمع مى شود, روشنائى آن به خاموشى مى گرايد, و از حجم آن كاسته مى شود و اين است معنى ((تكوير)).
ايـن حـقـيقتى است كه در علم و دانش امروز نيز منعكس است و ((ثابت خورشيد)) تدريجا رو به تاريكى و خاموشى مى رود.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ شوند)) (واذاالنجوم انكدرت ).
(آيـه )ـ در سومين نشانه رستاخيز مى فرمايد: ((و در آن هنگام كه كوهها به حركت درآيند)) (واذا الجبال سيرت ).
از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه در آستانه قيامت كوهها مراحل مختلفى را طى مى كنند ـ شرح بيشتر در اين باره را در همين جلد در تفسير آيه 20سوره نبا مطالعه فرماييد.
(آيـه )ـ سـپـس مى افزايد: ((و در آن هنگام كه باارزشترين اموال به دست فراموشى سپرده شود)) (واذا العشار عطلت ).
((عشار)) جمع ((عشرا)) در اصل به معنى شتر ماده باردارى است كه ده ماه برحمل او گذشته , و در آسـتـانـه آوردن بـچه است يعنى چيزى نمى گذرد كه شتر ديگرى از او متولد مى شود, و شير فراوان در او ظاهر مى گردد.
در آن روز كه اين آيات نازل گشت چنين شترى باارزشترين اموال عرب محسوب مى شد.
مـنظور اين است شدت هول و وحشت آن روز به قدرى است كه هر انسانى نفيسترين اموال خويش را فراموش مى كند.
(آيه )ـ در اين آيه مى افزايد: ((و در آن هنگام كه وحوش جمع شوند)) (واذا الوحوش حشرت ).
هـمان حيواناتى كه در حال عادى از هم دور بودند, و از يكديگر مى ترسيدندو فرار مى كردند, ولى شـدت وحـشـت حوادث هولناك آستانه قيامت آن چنان است كه اينها را گرد هم جمع مى كند, و هـمـه چيز را فراموش مى كنند, گوئى مى خواهند بااين اجتماعشان از شدت ترس و وحشت خود بكاهند.
و بـه تعبير ديگر: وقتى آن صحنه هاى هولناك خصائص ويژه حيوانات وحشى را از آنها مى گيرد با انسانها چه مى كند!.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و در آن هنگام كه درياها برافروخته شوند))! (واذاالبحار سجرت ).
مـى دانـيـم آب از دو ماده ((اكسيژن )) و ((هيدروژن )) تركيب يافته كه هر دو سخت قابل اشتعال اسـت , بـعـيد نيست كه در آستانه قيامت آب درياها چنان تحت فشارقرار گيرد كه تجزيه شوند و تبديل به يكپارچه آتش گردند.

(آيـه )ـ بـعـد از ذكـر شـش تحول عظيم كه از مقدمات رستاخيز است به نخستين طليعه آن روز بـزرگ اشـاره كـرده , مـى فرمايد: ((و در آن هنگام كه هركس با همسان خودقرين گردد)) (واذا النفوس زوجت ).

صـالـحان با صالحان , و بدكاران با بدكاران , اصحاب اليمين با اصحاب اليمين ,واصحاب الشمال با اصـحـاب الشمال , برخلاف اين دنيا كه همه با هم آميخته اند, گاه همسايه مؤمن , مشرك است , و گـاه هـمسر صالح , ناصالح ولى در قيامت كه يوم الفصل و روزجدائيهاست اين صفوف كاملا از هم جدا مى شوند.
(آيه )ـ سپس به سراغ يكى ديگر از حوادث رستاخيز رفته , مى افزايد: ((ودر آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود) (واذا الموؤدة سئلت ).
(آيه )ـ ((به كدامين گناه كشته شدند))؟! (باى ذنب قتلت ).
يـكـى از دردنـاكـتـريـن و وحشيانه ترين پديده هاى عصر جاهليت عرب پديده زنده به گور كردن دختران است كه در قرآن مجيد مكرر به آن اشاره شده , با نهايت تاسف اين مساله به اشكال ديگرى در جاهليت قرون اخير نيز خودنمايى مى كند.
در بـعـضى از روايات در تفسير اين آيه توسعه داده شده , تا آنجا كه شامل هرگونه قطع رحم , و يا قطع مودت اهل بيت (ع ) مى شود.
در حـديثى از امام باقر(ع ) مى خوانيم هنگامى كه از تفسير اين آيه سؤال شدفرمود: ((من قتل فى مودتنا;Š منظور كسانى است كه در طريق محبت و دوستى ماكشته مى شوند)).
البته ظاهر آيه همان است كه گفتيم , ولى ملاك و مفهوم آن قابل چنين توسعه اى مى باشد.
(آيه )ـ.

آن روز معلوم شود كه در چه كاريم همه ؟.

به دنبال بحثى كه در آيات گذشته در مورد مرحله اول رستاخيز آمده بود, دراينجا به مرحله دوم آن يـعنى , بروز و ظهور عالم ديگر و حسابرسى اعمال اشاره كرده , مى فرمايد: ((و در آن هنگام كه نامه هاى اعمال گشوده شود)) (واذا الصحف نشرت ).
گشوده شدن نامه هاى اعمال در قيامت هم در برابر چشم صاحبان آنهاست ,تا بخوانند و خودشان بـه حساب خود برسند, همان گونه كه در سوره اسرا آيه 14آمده است و هم در برابر چشم ديگران , كه خود تشويقى است براى نيكوكاران ومجازات و رنجى است براى بدكاران .
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايد: ((و در آن هنگام كه پرده از روى آسمان برگرفته شود)) (واذا السما كـشطت ) اين پرده هايى كه در اين دنيا بر جهان ماده و عالم بالاافكنده شده , و مانع از آن است كه مـردم فرشتگان يا بهشت و دوزخ را كه درون اين جهان است ببينند كنار مى رود, و انسانها حقايق عالم هستى را مى بينند.
مـطـابق آيه 49 سوره توبه جهنم هم امروز موجود است , ولى پرده ها وحجابهاى عالم دنيا مانع از مـشـاهـده آن اسـت , همان گونه كه مطابق بسيارى از آيات قرآن بهشت نيز هم اكنون آماده براى پرهيزكاران است .
به هر حال آيه فوق ناظر به حوادث مرحله دوم رستاخيز, يعنى مرحله بازگشت انسانها به زندگى و حيات نوين است .
(آيـه )ـ و لـذا در ايـن آيـه مـى افـزايد: ((و در آن هنگام كه دوزخ شعله ور گردد)) (واذا الجحيم سعرت ).
(آيـه )ـ و در ايـن آيـه مـى فـرمايد: ((و درآن زمان كه بهشت (به پرهيزكاران )نزديك شود)) (واذا الجنة ازلفت ).
هـمـيـن مـعـنـى در آيـه 90 سوره ((شعرا)) نيز آمده است با اين تفاوت كه در اينجاتصريح به نام ((متقين )) نشده و در آنجا تصريح شده است .
(آيـه )ـ وبـالاخـره درايـن آيـه , كـه درحـقـيـقت مكمل تمام آيات گذشته وجزايى براى جمله هاى شـرطـيـه اى اسـت كه در دوازده آيه قبل آمده , مى فرمايد: آرى درآن هنگام ((هركس مى داند چه چيزى را آماده كرده است ))! (علمت نفس مـا احضرت ).
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه همه اعمال انسانها درآنجا حاضرمى شود,و علم و آگاهى آدمى نسبت به آنها علمى توام با شهود و مشاهده خواهد بود.
ايـن حـقـيـقـت در آخرين آيات سوره زلزال نيز آمده است ; آنجا كه مى فرمايد: ((هركس به اندازه ذره اى كـار نـيـك كـرده بـاشد آن را مى بينيد, و هركس به اندازه ذره اى كار بدكرده باشد آن را مى بيند)).
(آيه )ـ به دنبال آيات گذشته كه سخن از معاد و مقدمات رستاخيزوبخشى ازحوادث آن روز بزرگ مـى گـفـت , درايـنـجا به بحث از حقانيت قرآن وصدق گفتار پيامبر اسلام (ص ) مى پردازد, و در حـقـيـقـت آنچه را در آيات قبل پيرامون معادآمده است تاكيد مى كند و با ذكر قسمهاى آگاهى بخش , مطلب را مؤكد مى سازد.
نخست مى فرمايد: ((سوگند به ستارگانى كه بازمى گردند)) (فلا اقسم بالخنس ).
(آيه )ـ ((حركت مى كنند و از ديده ها پنهان مى شوند)) (الجوار الكنس ).
منظور از اين سوگندها ـهمان گونه كه در حديثى از اميرمؤمنان على (ع ) درتفسير اين آيات نقل شـده ـ پـنج ستاره سيار منظومه شمسى است كه با چشم غيرمسلح ديده مى شود (عطارد, زهره , مريخ , مشترى , و زحل ).
تـوضـيـح ايـن كـه اگـر در چند شب متوالى چشم به آسمان بدوزيم به اين معنى پى مى بريم كه سـتارگان آسمان دسته جمعى تدريجا طلوع مى كنند و با هم غروب مى نمايند بى آنكه تغييرى در فـواصـل آنـها به وجود آيد, گوئى مرواريدهايى هستندكه روى يك پارچه سياه در فواصل معينى دوخـته شده اند, و اين پارچه را از يك طرف بالا مى آورند و از طرف ديگر پايين مى كشند, تنها پنج سـتـاره اسـت كـه از اين قانون كلى مستثناست , يعنى در لابلاى ستارگان ديگر حركت مى كنند گوئى پنج مرواريد ندوخته روى اين پارچه آزاد قرار گرفته اند, و در لابلاى آنها مى غلطند!.
ايـنـهـا هـمـان پنج ستاره عضو خانواده منظومه شمسى مى باشد, وحركات آنهابه خاطرنزديكيشان بـاماست ,وگرنه ساير ستارگان آسمان نيز داراى چنين حركاتى هستنداما چون از ما بسيار دورند ما نمى توانيم حركات آنهارا احساس كنيم ,اين از يكسو.
از سـوى ديـگـر: توجه به اين نكته لازم است كه علماى هيئت اين ستارگان را((نجوم متحيره )) ناميده اند زيرا حركات آنها روى خط مستقيم نيست , و به نظرمى رسد كه مدتى سير مى كنند بعد كـمـى بـرمـى گردند, دو مرتبه به سير خود ادامه مى دهند كه درباره علل آن در علم ((هيئت )) بحثهاى فراوانى شده است .
آيـات فـوق مـمكن است اشاره به همين باشد كه اين ستارگان داراى حركتند(الجوار) و در سير خـود رجـوع و بازگشت دارند (الخنس ) و سرانجام به هنگام طلوع سپيده صبح و آفتاب مخفى و پـنـهـان مـى شـوند, شبيه آهوانى كه شبها در بيابانهابراى به دست آوردن طعمه مى گردند, و به هنگام روز از ترس صياد و حيوانات وحشى در ((كناس )) خود مخفى مى شوند (الكنس ).
به هر حال گويا قرآن مجيد مى خواهد با اين سوگندهاى پرمعنى و آميخته بانوعى ابهام انديشه ها را بـه حـركـت درآورد و متوجه وضع خاص و استثنائى اين سيارات درميان خيل عظيم ستارگان آسمان كند, تا بيشتر در آن فكر كنند و به عظمت پديدآورنده اين دستگاه عظيم آشناتر شوند.
(آيه )ـ در اين آيه , به دومين سوگند پرداخته , مى گويد: ((و قسم به شب ,هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد)) (والليل اذا عسعس ).
(آيـه )ـ و سرانجام به سراغ سومين و آخرين قسم رفته , مى فرمايد: ((و به صبح , هنگامى كه تنفس كند))! (والصبح اذا تنفس ).
ايـن تـعـبير شبيه تعبيرى است كه در سوره مدثر بعد از سوگند به شب آمده است كه مى فرمايد: ((والـصـبـح اذا اسـفـر;Š سوگند به صبح هنگامى كه نقاب از چهره برگيرد)) گوئى ظلمت شب هـمـچـون نـقـاب سياهى بر صورت صبح افتاده , به هنگام سپيده دم نقاب را كنار مى زند و چهره نورانى و پرفروغ خود را كه نشانه زندگى وحيات است به جهانيان نشان مى دهد.
(آيه )ـ.

پيك وحى الهى بر او نازل شده !.

در ايـن آيـه به چيزى كه تمام اين سوگندها به خاطر آن ياد شده پرداخته ,مى فرمايد: ((يقينا اين (قرآن ) كلام فرستاده بزرگوارى است [ جبرئيل امين ])) كه ازسوى خداوند براى پيامبرش آورده (انه لقول رسول كريم ).
و اين پاسخى است به آنها كه پيامبر(ص ) را متهم مى كردند كه قرآن را خودساخته و پرداخته , و به خدا نسبت داده است .
در ايـن آيـه و آيـات بـعـد پـنـج وصف براى ((جبرئيل )) پيك وحى خدا بيان شده , كه درحقيقت اوصافى است كه براى هر فرستاده جامع الشرائط لازم است .
نخست توصيف او به ((كريم )) بودن كه اشاره به ارزش وجودى اوست .
(آيـه )ـ سـپـس بـه اوصـاف ديگر پرداخته ,مى افزايد(اوصاحب قدرت است ,ونزد (خداوند) صاحب عرش مقام والائى دارد))! (ذى قوة عند ذى العرش مكين ).
((ذى الـعـرش )) اشاره به ذات پاك خداوند است , گرچه او صاحب تمام عالم هستى است ولى از آنـجـا كـه عـرش ـخـواه به معنى عالم ماورا طبيعت باشد, ويا مقام علم مكنون خداوندـ اهميت بيشترى دارد, او را به صاحب عرش بودن توصيف مى كند.
(آيه )ـ و در چهارمين و پنجمين توصيف مى گويد: ((در آسمانها مورداطاعت (فرشتگان ) و امين است )) (مطاع ثم امين ).
از روايـات استفاده مى شود كه گاه جبرئيل امين براى ابلاغ آيات قرآن از سوى گروه عظيمى از فـرشـتـگـان همراهى مى شد و مسلما درميان آنها مطاع بود و يك رسول بايد درميان همراهانش مطاع باشد.
در حـديـثـى آمـده است به هنگام نزول اين آيات پيغمبراكرم (ص ) به جبرئيل فرمود: ((چه خوب خـداوند تو را ستوده است كه فرموده : صاحب قدرت است , و درنزد خداوند صاحب عرش , قرب و مقام دارد و در آنجا فرمانرواست و امين ,نمونه اى از قدرت و امانت خود را بيان كن !.
جـبرئيل در پاسخ عرض كرد: اما نمونه قوت من اين كه مامور نابودى شهرهاى قوم لوط شدم , و آن چـهـار شـهـر بود, در هر شهر چهارصدهزار مردجنگجو وجود داشت , به جز فرزندان آنها, من اين شـهـرهـا را از بـيـن بـرداشتم و به آسمان بردم تا آنجا كه فرشتگان آسمان صداى حيوانات آنها را شنيدند, سپس به زمين آوردم , و زيرورو كردم !.
و اما نمونه امانت من اين است كه هيچ دستورى به من داده نشده كه از آن دستور كمترين تخطى كرده باشم )).
(آيه )ـ سپس به نفى نسبت ناروائى كه به پيامبر(ص ) مى دادند پرداخته ,مى افزايد: ((و صاحب شما [ پيامبر] ديوانه نيست )) (ومـا صاحبكم بمجنون ).
تعبير به ((صاحب )) اشاره به اين است كه او ساليان دراز درميان شما زندگى كرده , و همنشين با افـراد شـمـا بـوده اسـت , و او را بـه عـقـل و درايت و امانت شناخته ايد, چگونه نسبت جنون به او مى دهيد؟!.
(آيه )ـ بعد براى تاكيد ارتباط پيامبر(ص ) با جبرئيل امين مى افزايد: ((او(جبرئيل ) را در افق روشن ديده است ))! (ولقد راه بالا فق المبين ).
منظور از ((افق مبين )) همان ((افق اعلى )) و افق آشكاركننده فرشتگان است كه پيامبر جبرئيل را در آن مشاهده كرد.
(آيـه )ـ سپس مى افزايد: ((و او نسبت به آنچه از طريق وحى دريافت داشته بخل ندارد)) (ومـا هو على الغيب بضنين ).
همه را بى كم و كاست در اختيار بندگان خدا مى نهد, او مانند بسيارى از مردم نيست كه وقتى به حقيقت مهمى دست مى يابند اصرار در كتمان آن دارند, و غالبا ازبيان آن بخل مى ورزند.
اگر ديگران به خاطر علوم محدودشان چنين صفتى را دارند پيامبر كه سرچشمه علمش اقيانوس بيكران علم خداست از اين گونه صفات مبراست .
(آيه )ـ و نيز مى افزايد: ((و اين (قرآن ) گفته شيطان رجيم نيست )) (ومـا هوبقول شيطان رجيم ) .
ايـن آيـات قـرآنى هرگز مانند سخنان كاهنان كه از طريق ارتباط با شياطين دريافت مى داشتند نـمـى بـاشد, و نشانه هاى اين حقيقت در آن ظاهر است , چرا كه سخنان كاهنان آميخته با دروغ و اشـتباهات فراوان بود, و بر محور اميال ومطامعشان دور مى زند, و اين هيچ نسبتى با قرآن مجيد ندارد.
(آيه )ـ.

اى غافلان به كجا مى رويد؟!.

در آيـات گـذشـتـه اين حقيقت روشن شد كه قرآن مجيد كلام خداست , چرا كه محتوايش نشان مى دهد كه گفتار شيطانى نيست بلكه سخن رحمانى است , كه به وسيله پيك وحى خدا با قدرت و امانت كامل بر پيامبرى كه در نهايت اعتدال عقل است نازل شده .
در ايـنـجـا مخالفان را به خاطر عدم پيروى از اين كلام بزرگ مورد توبيخ قرار داده بايك استفهام تـوبيخى مى گويد: ((پس به كجا مى رويد))؟ (فاين تذهبون ) چرا راه راست را رها كرده , به بيراهه گام مى نهيد؟.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افزايد: ((اين (قرآن ) چيزى جز تذكرى براى جهانيان نيست )) (ان هو الا ذكر للعالمين ).
همه را اندرز مى دهد, هشدار مى دهد, تا از خواب غفلت بيدار شوند.
(آيـه )ـ و از آنجا كه براى هدايت و تربيت تنها ((فاعليت فاعل )) كافى نيست بلكه ((قابليت قابل )) نـيـز شـرط است , در اين آيه مى افزايد: قرآن مايه بيدارى است ((براى كسى از شما كه بخواهد راه مستقيم پيش گيرد)) (لمن شا منكم ان يستقيم ).
آيـه قـبل عموميت فيض هدايت الهى را بيان مى كند, و اين آيه شرط بهره گيرى از اين فيض را, و تمام مواهب عالم چنين است كه اصل فيض عام است ولى استفاده از آن مشروط به اراده و تصميم است .
(آيـه )ـ امـا از آنـجـا كه تعبير به مشيت و اراده انسان ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه انسان چنان آزاد است كه هيچ نيازى در پيمودن اين راه به خداوند وتوفيق الهى ندارد, در آخرين آيه اين سـوره بـه بـيـان نـفوذ مشيت پروردگار پرداخته ,مى فرمايد: ((و شما اراده نمى كنيد مگر اين كه خداوند ـپروردگار جهانيان ـ اراده كندو بخواهد)) (ومـا تشاؤن الا ان يشا اللّه رب العالمين ).
در حـقـيـقت مجموع اين دو آيه همان مساله دقيق و ظريف ((امر بين امرين )) رابيان مى كند, از يـكـسـو مـى گـويد تصميم گيرى به دست شماست , از سوى ديگرمى گويد: تا خدا نخواهد شما نـمـى تـوانيد تصميم بگيريد, يعنى ;Š اگر شما مختار وآزاد آفريده شده ايد اين اختيار و آزادى نيز از ناحيه خداست , او خواسته است كه شما چنين باشيد.
انـسـان در اعـمـال خود نه مجبور است , و نه صددرصد آزاد, نه طريقه ((جبر))صحيح است و نه طـريـقـه ((تفويض )) بلكه هرچه او دارد, از عقل و هوش و توانائى جسمى و قدرت تصميم گيرى هـمـه از ناحيه خداست و همين واقعيت است كه او رااز يكسو دائما نيازمند به خالق مى سازد, و از سوى ديگر به مقتضاى آزادى واختيارش به او تعهد و مسؤوليت مى دهد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-11-05] [ 02:01:00 ب.ظ ]




سوره عبس [80].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 42 آيه است .

محتواى سوره :.

محتواى اين سوره را مى توان در پنج موضوع خلاصه كرد:
1ـ عتاب شديد خداوند نسبت به كسى كه در برابر مرد نابيناى حقيقت جوبرخورد مناسبى نداشت .
2ـ ارزش و اهميت قرآن مجيد.
3ـ كفران و ناسپاسى انسان در برابر نعمتهاى خداوند.
4ـ بيان گوشه اى از نعمتهاى او در زمينه تغذيه انسان و حيوانات براى تحريك حس شكرگزارى بشر.
5ـ اشاره به قسمتهاى تكان دهنده اى از حوادث قيامت و سرنوشت مؤمنان وكفار در آن روز بزرگ .
نامگذارى آن به ((عبس )) به تناسب نخستين آيه سوره است .

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثـى از پيغمبرگرامى اسلام (ص ) آمده است : ((كسى كه سوره عبس رابخواند روز قيامت درحالى وارد محشر مى شود كه صورتش خندان و بشاش است )).
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
آيه ـ شان نزول : ده آيه آغاز سوره اجمالا نشان مى دهد كه خداوند كسى را در آنهامورد عتاب قرار داده به خاطر اين كه فرد يا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابيناى حق طلبى مقدم داشته است , اما اين شخص مورد عتاب كيست ؟ در آن اختلاف نظراست .
مشهور در ميان مفسران عامه و خاصه اين است كه :.
عده اى از سران قريش مانند عتبة بن ربيعه , ابوجهل , عباس بن عبدالمطلب ,و جمعى ديگر, خدمت پـيامبر(ص ) بودند و آن حضرت مشغول تبليغ و دعوت آنهابه سوى اسلام بود و اميد داشت كه اين سخنان در دل آنها مؤثر شود در اين ميان ((عبداللّه بن ام مكتوم )) كه مرد نابينا و ظاهرا فقيرى بود وارد مـجـلس شد, و ازپيغمبر(ص ) تقاضا كرد آياتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعليم دهد, و پـيوسته سخن خود را تكرار مى كرد و آرام نمى گرفت , زيرا دقيقا متوجه نبود كه پيامبر(ص )با چه كسانى مشغول صحبت است .
او آنقدر كلام پيغمبر(ص ) را قطع كرد كه حضرت ناراحت شد, و آثارناخشنودى در چهره مباركش نـمـايـان گـشت و در دل گفت : اين سران عرب پيش خودمى گويند: پيروان محمد نابينايان و بردگانند, و لذا از ((عبداللّه )) رو برگرداند, و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.
در اين هنگام اين آيات نازل شد (و در اين باره پيامبر(ص ) را مورد عتاب قرارداد).
رسول خدا بعد از اين ماجرا ((عبداللّه )) را پيوسته گرامى مى داشت .
البته در آيه چيزى كه صريحا دلالت كند كه منظور شخص پيامبر(ص ) است وجود ندارد و به فرض كـه شـان نـزول فـوق واقـعيت داشته باشد اين مطلب در حدترك اولائى بيش نيست و كارى كه منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمى شود.
تفسير:.

عتاب شديد به خاطر بى اعتنائى به نابيناى حق طلب !.

بـاتـوجـه بـه آنچه در شان نزول آيات گفته شد, به سراغ تفسير آيات مى رويم ,نخست مى فرمايد: ((چهره درهم كشيد, و روى برتافت )) (عبس وتولى ).
(آيه )ـ از اين كه نابينائى به سراغ او آمده بود))! (ان جاه الا عمى ).
(آيه )ـ ((تو چه مى دانى شايد او پاكى و تقوا پيشه كند))؟ (ومـا يدريك لعله يزكى ).
(آيـه )ـ ((يـا (از شـنـيدن سخنان حق ) متذكر گردد و اين تذكر به حال او مفيدباشد)) (او يذكر فتنفعه الذكرى ).
و اگر صددرصد پاك و باتقوا نشود لااقل از تذكر پند مى گيرد و بيدار مى شود,و اين بيدارى در او اجمالا اثر مى گذارد.
(آيه )ـ سپس اين عتاب را ادامه داده , مى افزايد: ((اما آن كس كه توانگراست )) (اما من استغنى ).
(آيه )ـ ((تو به او روى مى آورى ))! (فانت له تصدى ).
و اصرار به هدايت او دارى در حالى كه او گرفتار غرور ثروت و خودخواهى است , غرورى كه منشا طغيان و گردنكشى است .
(آيه )ـ ((در حالى كه اگر او خود را پاك نسازد چيزى بر تو نيست )) (ومـاعليك الا يزكى ).
وظـيـفـه تو تنها ابلاغ رسالت است خواه از آن پند گيرند يا ملال بنابراين به خاطر اين گونه افراد نمى توانى نابيناى حق طلب را ناديده بگيرى , هرچند هدف تو هدايت اين گردنكشان باشد.
(آيه )ـ بار ديگر تاكيد و عتاب را از سر مى گيرد و همچنان به صورت خطاب مى فرمايد: ((اما كسى كه به سراغ تو مى آيد, و (براى هدايت و پاكى ) كوشش مى كند)) (واما من جاك يسعى ).
(آيه )ـ ((و از خدا ترسان است )) (وهو يخشى ).
و همين انگيزه ترس از خداوند او را به دنبال تو فرستاده , تا حقايق بيشترى بشنود و به كار بندد, و خود را پاك و پاكيزه كند.
(آيه )ـ ((تو از او غافل مى شوى )) و به ديگرى مى پردازى (فانت عنه تلهى ).
اين عتاب و خطاب خواه به شخص پيامبر(ص ) باشد يا غير او بيانگراين واقعيت مهم است كه اسلام و قرآن اهميت و احترام خاصى براى پويندگان راه حق مخصوصا از طبقات مستضعف قائل است و بـه عـكـس مـوضـع گـيـرى تـند و خشنى در برابر آنها كه بر اثر وفور نعمت الهى , مست و مغرور شده انددارد.
(آيـه )ـ در تـعـقيب آيات گذشته كه در آن سخن از سرزنش كسى آمده بودكه نسبت به نابيناى حق طلبى كم توجهى نموده بود, در اينجا به مساله اهميت قرآن مجيد و مبدا پاك آن و تاثيرش در نفوس پرداخته , مى فرمايد: ((هرگز)) اين كار راتكرار مكن و آن را براى هميشه فراموش نما (كلا ).
چرا كه ((اين (قرآن ) تذكر و يادآورى است )) (انها تذكرة ).
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق پاسخى باشد به تمام تهمتهاى مشركان و دشمنان اسلام در مورد قرآن كه گاه شعرش مى خواندند, و گاه سحر, و گاه نوعى كهانت , قرآن مى گويد: هيچ يك از ايـن نـسـبـتـها صحيح نيست , بلكه اين آيات وسيله اى است براى آگاهى و ايمان و دليل آن در خودش نهفته است .
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و هركس بخواهد از آن پند مى گيرد)) (فمن شاذكره ).
ايـن تـعـبـير هم اشاره اى است به اين كه اكراه و اجبارى در كار نيست , و هم دليلى است بر آزادى اراده انسان كه تا نخواهد و تصميم بر قبول هدايت نگيردنمى تواند از آيات قرآن بهره گيرد.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: اين كلمات بزرگ الهى ((در الواح پرارزشى ثبت است )) (فى صحف مكرمة ).
تعبير به ((صحف )) نشان مى دهد كه آيات قرآن قبل از نزول برپيغمبراكرم (ص ) در الواحى نوشته شده بود, و فرشتگان وحى آن را با خودمى آوردند الواحى بسيار گرانقدر و پرارزش .
(آيه )ـ بعد مى فرمايد: اين صحائف و الواح ((والاقدر و پاكيزه است ))(مرفوعة مطهرة ).
بالاتر از آن است كه دست نااهلان به سوى آن دراز شود, و يا قادر بر تحريف آن باشند, و پاكتر از آن است كه دست ناپاكان آن را آلوده كند, و نيز پاك است ازهرگونه تناقض و تضاد و شك و شبهه .
(آيه )ـ از اين گذشته , اين آيات الهى ((به دست سفيرانى است )) (بايدى سفرة ).
(آيه )ـ سفيرانى ((والامقام و فرمانبردار و نيكوكار)) (كرام بررة ).
منظور از ((سفره )) در اينجا فرشتگان الهى است كه سفيران وحى يا كاتبان آيات او هستند.
در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((كسى كه حافظ قرآن باشدو به آن عمل كند با سفيران بزرگوار فرمانبردار الهى خواهد بود)).
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه حافظان و مفسران و عاملان به قرآن دررديف اين ((سفره )) و همگام آنها هستند, نه اين كه خود آنها مى باشند و اين يك واقعيت است كه وقتى اين دانشمندان و حافظان , كارى شبيه كار فرشتگان وحاملان وحى انجام دهند در رديف آنها قرار مى گيرند.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: بـا وجود اين همه اسباب هدايت الهى كه درصحف مكرمه به وسيله فـرشـتـگان مقرب خداوند, با انواع تذكرات , نازل شده , بازهم اين انسان سركش و ناسپاس تسليم حق نمى شود;Š ((مرگ بر اين انسان , چقدركافر و ناسپاس است ))؟! (قتل الا نسان مـا اكفره ).
(آيه )ـ و از آنجا كه سرچشمه سركشيها و ناسپاسيها غالبا غرور است براى درهم شكستن اين غرور در اين آيه مى فرمايد: خداوند ((او را از چه چيز آفريده است ))؟ (من اى شى خلقه ).
(آيه )ـ ((او را از نطفه ناچيزى آفريد, و سپس اندازه گيرى كرد و موزون ساخت ))(من نطفة خلقه فقدره ).
دقت در آفرينش انسان از نطفه و اندازه گيرى تمام ابعاد وجودى او,اعضا پيكرش , استعدادهايش و نيازهايش خود بهترين دليل براى خداشناسى ومعرفة اللّه است .
و چـه بـزرگ است آن خدائى كه اين موجود ضعيف را اين همه قدرت وتوانائى بخشيد كه مى تواند آسـمـان و زمـين و اعماق درياها را جولانگاه خود قراردهد, و همه نيروهاى محيط خود را مسخر فرمان خويش سازد.
(آيه )ـ در ادامه همين سخن مى افزايد: ((سپس راه را براى او آسان كرد)) (ثم السبيل يسره ).
راه تكامل پرورش جنين در شكم مادر, و سپس راه انتقال او را به اين دنياسهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان اين است كه قبل از لحظات تولد آن چنان در شكم مادر قرار دارد كه سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پايين رحم است , ولى هنگامى كه فرمان تولد صادر مى شود ناگهان واژگونه مى گرددسر او به طرف پايين مى آيد, و همين موضوع امر تولد را براى او و مادر سهل و آسان مى كند.
بعد از تولد نيز در مسير نمو و رشد جسمى در دوران كودكى , و سپس نمو ورشد غرائز, و بعد از آن رشـد در مـسـيـر هدايت معنوى و ايمان , همه را از طريق عقل و دعوت انبيا براى او سهل و آسان ساخته است .
(آيـه )ـ سـپس به مرحله پايانى عمر انسان بعد از پيمودن اين راه طولانى اشاره كرده , مى فرمايد: ((بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود)) (ثم امـاته فاقبره ).
دستور به دفن كردن بدن مردگان (بعد از غسل و كفن و نماز) دستورى است الهام بخش كه مرده انسانها بايد از هر نظر پاك و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها!.
(آيه )ـ بعد به مرحله رستاخيز انسانها پرداخته , مى افزايد: ((سپس هرگاه كه بخواهد او را زنده (و براى حساب و جزا محشور) مى كند)) (ثم اذا شا انشره ).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه مـى فـرمـايد: با اين همه مواهب الهى نسبت به انسان , ازآن روز كه به صورت نطفه اى بى ارزش بود تا آن روز كه قدم در اين دنيا گذارد, و راه خود را به سوى كمال طى كرد و سـپـس از اين دنيا مى رود و در قبر پنهان مى گردد بازاين انسان راه صحيح خود را پيدا نمى كند ((چـنين نيست كه او مى پندارد, او هنوزآنچه را (خدا) فرمان داده , اطاعت نكرده است )) (كلا لما يقض مـا امره ).
(آيه )ـ.

انسان بايد به غذاى خود بنگرد!.

از آنـجـا كـه آيـات قبل سخن از مساله معاد مى گفت , و آيات آينده نيز باصراحت بيشترى از اين مـساله سخن مى گويد, به نظر مى رسد كه آيات مورد بحث به منزله دليلى است براى مساله معاد كه از طريق بيان قدرت خداوند بر همه چيز, وهمچنين احياى زمينهاى مرده به وسيله نزول باران ـكه خود نوعى معاد در عالم گياهان است ـ امكان رستاخيز را اثبات مى كند.
در ضـمـن چـون ايـن آيـات از انواع غذاهائى كه خدا در اختيار انسان وچهارپايان قرارداده سخن مـى گـويـد حـس شـكرگزارى انسان را برمى انگيزد و او را به شناخت منعم و معرفت اللّه دعوت مى كند.
نـخـسـت مـى فرمايد: ((انسان بايد به غذاى خويش (و آفرينش آن ) بنگرد)) (فلينظر الا نسان الى طعامه ).
نـزديكترين اشيا خارجى به انسان غذاى اوست كه با يك دگرگونى جزوبافت وجود او مى شود, و اگـر به او نرسد به زودى راه فنا را پيش مى گيرد, و به همين دليل قرآن از ميان تمام موجودات روى مـواد غـذائى آن هـم موادى كه از طريق گياهان و درختان , عايد انسان مى شود تكيه كرده است .
روشن است كه منظور از ((نگاه كردن )) تماشاى ظاهرى نيست , بلكه نگاه به معنى دقت و انديشه در سـاخـتمان اين مواد غذائى , و اجزا حياتبخش آن , و تاثيرات شگرفى كه در وجود انسان دارد, و سپس انديشه در خالق آنهاست .
و نيز دقيقا بنگرد كه آنها را از چه راهى تهيه كرده , حلال يا حرام ؟ مشروع يانامشروع ؟.
در بـعـضـى از روايات كه از معصومين نقل شده آمده است كه منظور از ((طعام ))در اينجا علم و دانشى است كه غذاى روح انسان است , بايد بنگرد كه آن را از چه كسى گرفته ؟.
آرى ! انسان بايد درست بنگرد كه سرچشمه اصلى علم و دانش او كه غذاى روحانى اوست كجاست مبادا از سرچشمه آلوده اى تغذيه شود و روح و جان او رابيمار كند يا به هلاكت افكند.
(آيـه )ـ سـپـس به شرح تفصيلى اين مواد غذائى و منابع آن پرداخته ,مى فرمايد: ((ما آب فراوان از آسمان فرو ريختيم )) (انا صببنا الما صبا).
آرى ! آب كـه مهمترين مايه حيات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل مـى شـود, و مـى دانـيـم تـمـام نـهرها, چشمه ها, قناتها و چاههاى آب , ذخائر آبى خود را از باران مى گيرند.
(آيه )ـ بعد از ذكر موضوع آب كه يكى از اركان مهم رويش گياهان است ,به سراغ ركن مهم ديگر يعنى ((زمين )) مى رود و مى افزايد: ((سپس زمين را از هم شكافتيم )) (ثم شققنا الا رض شقا).
ايـن شـكـافـتن اشاره به شكافتن زمين به وسيله جوانه هاى گياهان است , و به راستى اين يكى از عـجـائب اسـت كـه جـوانـه اى بـا آن همه نرمى و لطافت خاكهاى سخت را مى شكافد, و گاه در كوهستانها از لابلاى سنگها عبور كرده , سر بيرون مى آورد.
و احتمال دارد منظور از شكافتن زمين خرد شدن سنگهاى سطح آن در آغاز باشد.
بـه ايـن تـرتـيـب آيـه اشاره به يكى از معجزات علمى قرآن است كه نشان مى دهد اول بارانها فرو مـى بـارند, و سپس زمينها شكافته مى شوند و آماده زراعت مى گردند, نه تنها در روزهاى نخست اين عمل صورت گرفته كه امروز نيز ادامه دارد.
(آيه )ـ بعد از ذكر اين دو ركن اساسى يعنى ((آب )) و ((خاك )) به هشت قسمت از روئيدنيها كه از اركـان اسـاسـى غـذاى انسان يا حيوانات است اشاره كرده ,مى فرمايد: ((و در آن دانه هاى فراوانى رويانديم )) (فانبتنا فيها حبا).
دانـه هـاى غـذائى كه مايه اصلى تغذيه انسان و انواع حيوانات است , دانه هايى كه اگر يكسال بر اثر خشكسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرامى گيرد و انسانها همه در زحمت فرو مى روند.
(آيه )ـ و در مرحله بعد مى افزايد: ((و (همچنين ) انگور و سبزى بسيار)) (وعنبـا وقضبا).
ذكـر ((عـنـب )) (انگور) از ميان تمام ميوه ها به خاطر مواد غذائى و حياتى فراوانى است كه در اين ميوه نهفته شده و آن را به صورت يك غذاى كامل درآورده است .
توجه داشته باشيد كه ((عنب )) هم به ((انگور)) گفته مى شود و هم به ((درخت انگور)) و در آيات قرآن بر هر دو اطلاق شده , ولى در اينجا مناسب همان انگور است .
((قـضـب )) در ايـنـجـا معنى گسترده اى دارد كه هم سبزيهاى خوردنى را شامل مى شود, و هم ميوه هاى بوته اى و هم ريشه هاى غذائى را.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و زيتون و نخل فراوان )) (وزيتونا ونخلا ).
تـكـيـه روى ايـن دو ميوه نيز دليلش روشن است چرا كه امروز ثابت شده كه هم ((زيتون )) و هم ((خرما)) از مهمترين مواد غذائى نيروبخش و مفيد وسلامت آفرين است .
(آيه )ـ و در مرحله بعد مى افزايد: ((و باغهاى پردرخت )) با انواع ميوه هاى رنگارنگ (وحدائق غلبا).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و ميوه و چراگاه )) (وفاكهة وابا).
((اب )) بـه معنى گياهان خودرو و چراگاهى است كه آماده چريدن حيوانات ويا چيدن گياهان باشد.
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه در آيات گذشته بعضى از ميوه ها بالخصوص مطرح شده بود, و در ايـنـجـا مـيـوه بطوركلى مطرح شده , و از اين گذشته در آيه قبل كه سخن از باغها مى گفت ظاهرا نظر به ميوه هاى باغها داشت , چگونه بار ديگر ميوه در اينجا مطرح شده است ؟.
در پاسخ مى گوئيم : اما اين كه بعضى از ميوه ها بالخصوص ذكر شده مانندانگور و زيتون و خرما (به قـريـنه درخت نخل ) به خاطر اهميت فوق العاده اى است كه از ميان ميوه ها دارند, و اما اين كه چرا ((فاكهه )) (ميوه ) جداگانه از ((حدائق )) (باغها)ذكر شده ؟ ممكن است به خاطر اين باشد كه باغها منافع ديگرى غير از ميوه نيزدارند, منظره زيبا, طراوت و هواى سالم و مانند آن .
از ايـن گذشته برگ بعضى از درختان و ريشه و پوست بعضى ديگر, جز موادغذائى هستند (مانند چاى و دارچين و زنجبيل و امثال آن ) به علاوه برگهاى بسيارى از درختان خوراك مناسبى براى حـيوانات است و مى دانيم آنچه در آيات فوق آمده ,هم خوراك انسان را شامل مى شود, هم خوراك حيوان را.
(آيـه )ـ و لذا در اين آيه مى افزايد: ((تا وسيله اى براى بهره گيرى شما وچارپايانتان باشد)) (متاعا لكم ولا نعامكم ).
((متاع )) هر چيزى است كه انسان از آن متمتع و بهره مند مى شود.
(آيه )ـ.

صيحه رستاخيز:.

بـعـد از ذكر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنيوى , به بيان معاد وگوشه اى از حوادث رستاخيز و سرنوشت مؤمنان و كافران مى پردازد, تا از يكسواعلام كند كه اين مواهب و متاع هرچه باشد زودگذر است و نقطه پايانى دارد, و ازسوى ديگر وجود اينها دليلى است بر قدرت خداوند بر همه چيز و بر مساله معاد.
مـى فـرمايد: ((هنگامى كه آن صداى مهيب [ صيحه رستاخيز] بيايد)) كافران ومجرمان در اندوه عميقى فرو مى روند (فاذا جات الصاخة ).
((صـاخه )) در اينجا اشاره به ((نفخه دوم صور)) است , همان صيحه عظيمى كه صيحه بيدارى و حيات مى باشد و همگان را زنده كرده , به عرصه محشردعوت مى كند.
(آيه )ـ و لذا بلافاصله بعد از آن مى افزايد: ((در آن روز كه انسان از برادرخود مى گريزد)) (يوم يفر المر من اخيه ).
هـمـان بـرادرى كـه بـا جان برابر بود و همه جا به ياد او بود و در فكر او, امروزبكلى از او گريزان مى شود.
(آيه )ـ ((و (همچنين ) از مادر و پدرش )) (وامه وابيه ).
(آيه )ـ ((و زن و فرزندانش )) (وصاحبته وبنيه ).
وبـه ايـن تـرتـيـب انـسان نزديكترين نزديكانش را كه برادر وپدر ومادر وزن وفرزندهستند نه فقط فـرامـوش مـى نـمايد بلكه از آنها فرار مى كند و اين نشان مى دهد هول ووحشت محشر آنقدر زياد است كه انسان را از تمام پيوندها وعلائقش جدا مى كند.
(آيـه )ـ در اين آيه دليل اين فرار را بيان كرده , مى فرمايد: ((در آن روزهركدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول مى سازد)) (لكل امرئ منهم يومئذ شان يغنيه ).
در حـديـثـى آمـده است كه بعضى از خاندان پيامبر(ص ) از آن حضرت سؤال كردند كه آيا در روز قيامت انسان به ياد دوست صميميش مى افتد؟.
در پـاسـخ فـرمود: ((سه موقف است كه هيچ كس در آنها به ياد هيچ كس نمى افتد: اول پاى ميزان سـنجش اعمال است تا ببيند آيا ميزانش سنگين است ياسبك ؟ سپس بر صراط است تا ببيند آيا از آن مـى گـذرد يـا نـه ؟ و سپس به هنگامى است كه نامه هاى اعمال را به دست انسانها مى دهند تا بـبـيند آن را به دست راستش مى دهند يا دست چپ ؟ اين سه موقف است كه در آنها كسى به فكر كـسـى نيست , نه دوست صميمى , نه يار مهربان , نه افراد نزديك , نه دوستان مخلص , نه فرزندان , ونـه پدر و مادر, و اين همان است كه خداوند متعال مى فرمايد: در آن روز هركسى به قدر كافى به خود مشغول است )).
(آيه )ـ سپس به چگونگى حال مؤمنان و كافران در آن روز پرداخته ,مى گويد: ((چهره هائى در آن روز گشاده و نورانى است )) (وجوه يومئذ مسفرة ).
(آيه )ـ ((خندان و مسرور است )) (ضاحكة مستبشرة ).
(آيه )ـ ((و صورتهائى در آن روز غبارآلود است )) (ووجوه يؤمئذ عليها غبرة ).
(آيه )ـ ((و دود تاريكى آن را پوشانده است )) (ترهقها قترة ).
(آيه )ـ ((آنان همان كافران فاجرند))! (اولئك هم الكفرة الفجرة ).
از ايـن آيـات بـه خـوبـى اسـتـفاده مى شود كه در صحنه قيامت آثار عقائد واعمال سؤ انسانها در چهره هايشان نمايان مى گردد.
تـعـبـيـر بـه ((وجوه )) به خاطر اين است كه رنگ صورت بيش از هر چيزى مى تواند بيانگر حالات درونى باشد, هم ناراحتيهاى فكرى و روحى و هم ناراحتيهاى جسمانى .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 02:00:00 ب.ظ ]




سوره مطففين [83].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 36 آيه است .

محتواى سوره :.

بحثهاى اين سوره بر پنج محور دور مى زند:
1ـ هشدار و تهديد شديدى نسبت به كم فروشان .
2ـ اشاره به اين مطلب كه گناهان از عدم ايمان راسخ به رستاخيزسرچشمه مى گيرد.
3ـ بخشى از سرنوشت ((فجار)) در آن روز بزرگ .
4ـ قسمتى از مواهب عظيم و نعمتهاى روح پرور نيكوكاران در بهشت .
5ـ اشاره اى به استهزاى جاهلانه كافران نسبت به مؤمنان و معكوس شدن اين كار در قيامت .

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((هركس سوره مطففين را بخواندخدا او را از شراب طهور زلال و خالص كه دست احدى به آن نرسيده در آن روزسيراب مى كند)).
و در حـديـثـى از امـام صادق (ع ) آمده است : ((هركس در نمازهاى فريضه خودسوره مطففين را بـخواند خداوند امنيت از عذاب دوزخ را در قيامت به او عطامى كند, نه آتش دوزخ او را مى بيند و نه او آتش دوزخ را)).
پـيـداست اين همه ثواب و فضيلت و بركت براى كسى است كه خواندن آن رامقدمه اى براى عمل قرار دهد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
شان نزول : ((ابن عباس )) مى گويد: هنگامى كه پيغمبراكرم (ص ) وارد مدينه شدبسيارى از مردم سخت آلوده كم فروشى بودند, خداوند اين آيات را نازل كرد و آنهاپذيرفتند;Š و بعد از آن كم فروشى را ترك كردند.
در حـديـث ديـگـرى آمـده اسـت كـه : بسيارى از اهل مدينه تاجر بودند و در كارخود كم فروشى مـى كـردنـد, و بسيارى از معاملات آنها معاملات حرام بود, اين آيات نازل شد و پيامبر(ص ) آنها را براى اهل مدينه تلاوت فرمود سپس افزود: ((پنج چيزدر برابر پنچ چيز است ))!.
عرض كردند: اى رسول خدا! كدام پنج در مقابل كدام پنج است ؟.
فرمود: هيچ قومى عهدشكنى نكردند مگر اين كه خداوند دشمنانشان را برآنها مسلط ساخت .
و هيچ جمعيتى به غير حكم الهى حكم نكردند مگر اين كه فقر درميان آنهازياد شد.
و در ميان هيچ ملتى فحشا ظاهر نشد مگر اين كه مرگ و مير درميان آنهافراوان گشت !.
هيچ گروهى كم فروشى نكردند مگر اين كه زراعت آنها از بين رفت و قحطى آنها را فرو گرفت !.
و هيچ قومى زكات را منع نكردند مگر اين كه باران از آنها قطع شد))!.
(آيه )ـ.

واى بر كم فروشان !.

در آغـاز سـوره قـبـل از هر چيز كم فروشان را مورد تهديد شديدى قرار داده ,مى فرمايد: ((واى بر كم فروشان ))! (ويل للمطففين ).
ايـن در حـقـيـقت اعلان جنگى است از ناحيه خداوند به اين افراد ظالم وستمگر و كثيف كه حق مردم را به طرز ناجوانمردانه اى پايمال مى كنند.
قابل توجه اين كه در روايتى از امام صادق (ع ) آمده كه خداوند ((ويل )) رادرباره هيچ كس در قرآن قـرار نداده مگر اين كه او را كافر نام نهاده همان گونه كه در آيه37 سوره مريم , مى فرمايد: ((واى بر كافران از مشاهده روز بزرگ )).
از اين روايت استفاده مى شود كه كم فروشى بوى كفر مى دهد!.
(آيـه )ـ سـپس به شرح كار مطففين و كم فروشان پرداخته , مى فرمايد: ((آنان كه وقتى براى خود پيمانه مى كنند حق خود را بطوركامل مى گيرند)) (الذين اذااكتالوا على الناس يستوفون ).
(آيـه )ـ ((امـا هـنـگـامى كه مى خواهند براى ديگران پيمانه يا وزن كنند كم مى گذارند))! (واذا كالوهم او وزنوهم يخسرون ).
الـبـتـه بـعيد نيست با استفاده از الغاى خصوصيت ((كم فروشى )) كم گذاردن درخدمات را نيز فـراگـيـرد, فـى الـمـثل كارگر و كارمندى چيزى از وقت خود بدزدد دررديف ((مطففين )) و كـم فروشانى است كه آيات اين سوره سخت آنها را نكوهش كرده است حتى بى تناسب نيست اگر هـرگـونه تجاوز از حدود الهى و كم و كسر گذاشتن درروابط اجتماعى و اخلاقى را مشمول آن بدانيم .
(آيـه )ـ سپس آنها را بااين جمله استفهام توبيخى , موردتهديدقرارمى دهد(آياآنها گمان نمى كنند كه برانگيخته مى شوند))؟! (الا يظن اولئك انهم مبعوثون ).
(آيـه )ـ ((در روزى بـزرگ )) (لـيوم عظيم ) روزى كه عذاب و حساب و خبراو و هول و وحشتش همه عظيم است .
(آيـه )ـ ((روزى كـه مـردم در پـيـشـگـاه پروردگار جهانيان مى ايستند)) (يوم يقوم الناس لرب العالمين ).
يـعـنـى ;Š اگـر آنـهـا قـيـامت را باور مى داشتند و مى دانستند حساب و كتابى در كاراست , و تمام اعمالشان براى محاكمه در آن دادگاه بزرگ ثبت مى شود, هرگز چنين ظلم و ستم نمى كردند, و حقوق افراد را پايمال نمى ساختند.
در حديثى از امام باقر(ع ) نقل شده است : ((هنگامى كه اميرمؤمنان على (ع ) در كوفه بود همه روز صـبـح در بازارهاى كوفه مى آمد و بازار به بازار مى گشت و تازيانه اى (براى مجازات متخلفان ) بر دوش داشت در وسط هر بازار مى ايستاد و صدا مى زد(اى گروه تجار! از خدا بترسيد))!.
هـنـگـامـى كه بانگ على را مى شنيدند هرچه در دست داشتند بر زمين گذاشته و با تمام دل به سخنانش گوش فرا مى دادند, سپس مى فرمود:.
((از خـداونـد خـيـر بخواهيد, و با آسان گرفتن كار بر مردم بركت بجوئيد, و به خريداران نزديك شـويـد, حـلـم را زيـنـت خـود قـرار دهـيـد, از سـوگـنـد بـپـرهـيزيد, از دروغ اجتناب كنيد, از ظـلـم خـوددارى نماييد, وحق مظلومان را بگيريد, به ربانزديك نشويد,پيمانه ووزن را بطوركامل وفا كنيد, واز اشيا مردم كم نگذاريد, ودرزمين فسادنكنيد))!.
و بـه ايـن تـرتـيـب در بـازارهاى كوفه گردش مى كرد, سپس به دارالاماره بازمى گشت و براى دادخواهى مردم مى نشست )).
(آيه )ـ.

تو نمى دانى ((سجين )) چيست ؟.

در تعقيب بحثى كه در آيات گذشته درباره كم فروشان , و رابطه گناه با عدم ايمان راسخ به روز رسـتـاخـيز آمده بود, در اينجا به گوشه اى از سرنوشت بدكاران وفاجران در آن روز اشاره كرده , مـى فـرمـايـد: ((چنين نيست كه آنها (درباره قيامت )مى پندارند به يقين نامه اعمال بدكاران در سجين است )) (كلا ان كتاب الفجار لفى سجين ).
(آيه )ـ ((تو چه مى دانى سجين چيست ))؟ (ومـا ادريك مـا سجين ).
(آيه )ـ ((نامه اى است رقم زده شده و سرنوشتى است حتمى )) (كتاب مرقوم ).
در تفسير اين آيات عمدتا دو نظريه وجود دارد:.
1ـ مـنـظـور از ((كـتـاب )) هـمان نامه اعمال انسانهاست كه هيچ كار كوچك و بزرگ و صغيره و كبيره اى نيست مگر اين كه آن را احصا كرده , و همه چيز بى كم و كاست در آن ثبت است .
و مـنـظـور از ((سـجـين )) كتاب جامعى است كه نامه اعمال همه بدكاران بطورمجموعى در آن گـردآورى شـده اسـت و بـه تـعـبير ساده مانند دفتركلى است كه حساب هريك از بستانكاران و بدهكاران را در صفحه مستقلى در آن ثبت مى كنند.
و تـعـبـيـر از آن به عنوان ((سجين )) شايد به خاطر اين باشد كه محتويات اين ديوان سبب زندانى شدن آنها در جهنم است , يا خود اين ديوان در قعر جهنم جاى دارد, به عكس كتاب ابرار و نيكان كه در ((اعلى عليين )) بهشت است .
2ـ تـفـسير دوم اين است كه ((سجين )) به همان معنى مشهور و معروف يعنى ;Š((دوزخ )) است كه زنـدان عـظـيمى است براى همه بدكاران , و يا محل سختى از دوزخ *مى باشد, و منظور از ((كتاب فجار)) همان سرنوشتى است كه براى آنها رقم زده شده .
بنابراين ,معنى آيه چنين است (سرنوشت مقرر ومسلم بدكاران درجهنم است )).
جـمع ميان اين دو تفسير نيز مانعى ندارد, چرا كه سجين در تفسير اول به معنى ديوان كل اعمال بـدكـاران اسـت , و در تفسير دوم به معنى دوزخ يا قعر زمين ومعلوم است كه اينها علت و معلول يكديگرند, يعنى ;هنگامى كه نامه عمل انسان در ديوان كل اعمال بدكاران قرار گرفت همان سبب مى شود كه او را به پست ترين مقام و قعر دوزخ بكشاند.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه , با يك جمله تكان دهنده به عاقبت شوم منكران معاداشاره كرده , مى فرمايد: ((واى در آن روز بـر تـكـذيـب كـنـنـدگان )) (ويل يومئذ للمكذبين )تكذيبى كه سرچشمه انواع گناهان و از جمله كم فروشى و ظلم است .
(آيـه )ـ در آيـه قـبـل اشـاره كـوتاهى به سرنوشت شوم مكذبان شده بود, دراينجا به معرفى آنان پرداخته , مى گويد: ((همانها كه روز جزا را انكار مى كنند)) (الذين يكذبون بيوم الدين ).
(آيه )ـ و بعد مى افزايد: ((تنها كسانى آن را تكذيب مى كنند كه متجاوز وگنهكارند)) (ومـا يكذب به الا كل معتد اثيم ).
يـعـنـى ;Š ريـشه انكار قيامت ,منطق واستدلال نيست , بلكه افرادى كه مى خواهندپيوسته به تجاوزها ادامه دهند و در گناه غوطه ور باشند منكر قيامت مى شوند.
(آيه )ـ در اين آيه به سومين وصف منكران قيامت اشاره كرده , مى افزايد((همان كس كه ) وقتى آيـات مـا بر او خوانده مى شود مى گويد: اين افسانه هاى پيشينيان است )) (اذا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الا ولين ).
آنـهـا عـلاوه بر اين كه تجاوزگر (معتد) و گنهكار (اثيم ) هستند آيات الهى را نيزبه باد سخريه و استهزا گرفته , آن را مجموعه اى از اسطوره ها و افسانه هاى موهوم وسخنان بى ارزش , نظير آنچه از دورانـهـاى نـخستين (دوران نادانى بشر) به يادگارمانده است معرفى مى كنند و به اين بهانه مى خواهند خود را از مسؤوليت در برابراين آيات بركنار دارند.
در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز مى خوانيم كه مجرمان جسور براى فرار ازاجابت دعوت الهى به همين بهانه متوسل مى شدند.
(آيه )ـ.

گناهان زنگار دلهاست !.

قـرآن در ايـن آيـه بـار ديگر به ريشه اصلى طغيان و سركشى آنها اشاره كرده ,مى افزايد: ((چنين نـيـسـت كـه آنـها مى پندارند, بلكه اعمالشان چون زنگارى بردلهاشان نشسته )) واز درك حقيقت وامـانـده اند (كلا بل ران على قلوبهم مـا كانوايكسبون ) چرا كه نور وصفاى نخستين را كه به حكم فطرت خداداد در آن بوده گرفته , به همين دليل پرتو انوار وحى در آن منعكس نمى گردد!.

در حـديـثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((هنگامى كه بنده گناه كند, نكته سياهى در قلب او پـيدا مى شود, اگر توبه كند, و از گناه دست بردارد و استغفار نمايدقلب او صيقل مى يابد, و اگر بـاز هم به گناه برگردد سياهى افزون مى شود, تا تمام قلبش را فرا مى گيرد, اين همان زنگارى است كه در آيه ((كلا بل ران على قلوبهم مـاكانوا يكسبون )) به آن اشاره شده )).
(آيـه )ـ در ايـن آيه مى افزايد: ((چنين نيست كه مى پندارند, بلكه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند)) (كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون ).
و ايـن دردناك ترين مجازات آنهاست , همان گونه كه لقاى معنوى پروردگار,وحضور در بارگاه قرب او براى ابرار و نيكان بالاترين موهبت و لذتبخش ترين نعمت است .

(آيه )ـ ((سپس آنها به يقين وارد دوزخ مى شوند)) و ملازم آن هستند (ثم انهم لصالوا الجحيم ).

ايـن ورود در آتـش نـتـيجه محجوب بودن از پروردگار است , و اثرى است كه ازآن جدا نيست , و بطور مسلم آتش محروميت از ديدار حق , از آتش دوزخ هم سوزانتر است !.
(آيـه )ـ و در ايـن آيـه مـى فـرمايد: ((سپس به آنها گفته مى شود: اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مى كرديد))! (ثم يقال هذا الذى كنتم به تكذبون ).
ايـن سـخـن بـه عـنـوان توبيخ و ملامت و سرزنش به آنها گفته مى شود و عذابى است روحانى و شكنجه اى است معنوى براى اين گروه خيره سر و لجوج .
(آيه )ـ.

((عليين )) در انتظار ابرار است !.

بـه دنـبـال تـوصيفى كه در آيات گذشته درباره ((فجار)) و نامه اعمال و سرنوشت آنها آمده , در ايـنـجا, سخنى از گروه مقابل آنان , يعنى ابرار و نيكان است كه ملاحظه افتخارات و امتيازات آنها در برابر فاجران , موقعيت هر دو را روشنترمى سازد.
نـخست مى فرمايد: ((چنان نيست كه آنها (درباره معاد) مى پندارند, بلكه نامه اعمال ابرار و نيكان در عليين است )) (كلا ان كتاب الا برار لفى عليين ).
((ابرار)) كسانى هستندكه روحى وسيع وهمتى بلند واعتقاد وعملى نيك دارند.
شـبـيه همان دو تفسير كه در آيات سابق درباره ((سجين )) داشتيم در باره ((عليين )) نيز صادق است .
نـخـست اين كه : منظور از((كتاب الا برار)) نامه اعمال نيكان وپاكان ومؤمنان است ,و هدف بيان اين نـكته است كه نامه اعمال آنها در يك ديوان كل به نام ((عليين )) كه بيانگرتمام اعمال مؤمنان است قرار دارد, ديوانى كه بسيار بلندمرتبه ووالامقام است .
يـا ايـن كـه نامه اعمال آنها بر فراز آنها در شريفترين مكان , يا بر فراز بهشت دربلندترين مقام جاى دارد, و همه اينها نشان مى دهد كه مقام خود آنها فوق العاده بلند و والاست .
تـفسير ديگر اين كه ((كتاب )) در اينجا به معنى سرنوشت و حكم قطعى الهى است كه مقرر داشته نيكان در اعلى درجات بهشت باشند.
و البته جمع ميان اين دو تفسير نيز ممكن است كه هم نامه اعمال آنها در يك ديوان كل قرار دارد, و هـم مـجموعه آن ديوان بر فراز آسمانهاست و هم فرمان الهى بر آن قرار گرفته كه خودشان در بالاترين درجات بهشت باشند.
(آيه )ـ سپس براى بيان اهميت و عظمت ((عليين )) مى افزايد: ((و تو چه مى دانى عليين چيست )) (ومـا ادريك مـا عليون ).
اشـاره بـه ايـن كـه مقام و مكانى است برتر از ((خيال و قياس و گمان و وهم )) كه هيچ كس حتى پيغمبراكرم (ص ) نيز نمى تواند ابعاد عظمت آن را دريابد.
(آيـه )ـ سپس خود قرآن به توضيح بيشتر پرداخته , مى افزايد: عليين ((نامه اى است رقم خورده و سرنوشتى است قطعى )) (كتاب مرقوم ).
ايـن بـنابر تفسيرى است كه ((عليين )) را به معنى ديوان كل نامه اعمال ابرارمعرفى مى كند, و اما بنابر تفسير ديگر معنى آيه چنين است : ((اين سرنوشت حتمى است كه خداوند درباره آنها رقم زده كه جايگاهشان برترين درجات بهشت باشد)).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: اين كتاب كتابى است كه ((مقربان شاهد آنند))! يابر آن گواهى مى دهند (يشهده المقربون ).
((مقربون )) گروهى از خاصان و برگزيدگان مؤمنانند كه مقامى بس والا دارند, وشاهد و ناظر نامه اعمال ابرار و نيكان ديگرند.
البته همه مقربان از ابرارند ولى همه ابرار در سلك مقربان نيستند.
(آيـه )ـ سپس به شرح بخشى از پاداشهاى عظيم ابرار و نيكان پرداخته ,مى فرمايد: ((مسلما نيكان در انواع نعمت اند)) (ان الا برار لفى نعيم ).
(آيه )ـ بعد به شرح بعضى از آنها پرداخته , مى فرمايد: ((بر تختهاى زيباى بهشتى تكيه كرده , و (به زيباييهاى بهشت ) مى نگرند))! (على الا رائك ينظرون ).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: هرگاه به آنها بنگرى ((در چهره هايشان طراوت ونشاط نعمت را مى بينى و مى شناسى )) (تعرف فى وجوههم نضرة النعيم ).
اشاره به اين كه نشاط و سرور و شادى در چهره هايشان موج مى زند.
(آيه )ـ بعد از نعمت تخت و نگاه و آرامش و نشاط اشاره به نعمتى ديگريعنى ;Š شراب بهشتيان كرده , مـى افزايد: ((آنها از شراب (طهور) زلال دست نخورده سربسته اى سيراب مى شوند)) (يسقون من رحيق مختوم ).
شـراب طهورى كه مانند شراب آلوده و شيطانى دنيا معصيت زا و جنون آفرين نيست , بلكه هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا مى آفريند.
(آيه )ـ سپس مى فرمايد: ((مهرى كه بر آن نهاده شده از مشك است )) (ختامه مسك ).
نه همچون ظرفهاى دربسته دنيا كه مهر آن را با ((گل )) مى نهند, و هنگامى كه انسان مى خواهد شـئ سـربـسـتـه را با شكستن مهرش باز كند, دستش آلوده مى شود,شراب طهور بهشتى چنين نيست , هنگامى كه دست بر مهرش مى نهند, بوى عطرمشك در فضا پراكنده مى شود!.
و در پـايـان آيه بعد از ذكر اوصاف شراب طهور بهشتى , مى فرمايد: ((و در اين (نعمتهاى بهشتى ) راغبان بايد بر يكديگر پيشى گيرند)) (وفى ذلك فليتنافس المتنافسون ).
((تـنـافـس )) بـه مـعـنى تمنى و تلاش دو انسان است كه هركدام مى خواهد شئ نفيسى كه براى ديگرى است در اختيار او نيز باشد.
در حـقيقت مضمون آيه شبيه چيزى است كه در آيه 21 سوره حديد آمده است : ((پيشى بگيريد بر يـكـديـگر براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان , و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است ))!.
(آيـه )ـ و بـعـد به آخرين نعمتى كه در اين سلسله آيات آمده اشاره كرده ,مى فرمايد: ((اين شراب (طهور) آميخته با تسنيم است )) (ومزاجه من تسنيم ).
(آيه )ـ ((همان چشمه اى كه مقربان از آن مى نوشند)) (عينا يشرب بهاالمقربون ).
از اين آيات استفاده مى شود كه ((تسنيم )) برترين شراب طهور بهشتى است كه مقربان آن را بطور خـالص مى نوشند, و از آسمان بهشت يا طبقات بالاى آن فرومى ريزد ولى براى ابرار مقدارى از آن را با رحيق مختوم كه نوع ديگرى از شراب طهور بهشتى است مى آميزند!.
در روايـات مـتـعـددى ايـن شـراب بـهشتى پاداش كسانى ذكر شده كه از شراب آلوده دنياچشم بـپـوشند, و تشنه كامان را سيراب كنند, و آتش اندوه را در دل مؤمنان خاموش سازند و كسانى كه در روز گرم تابستان روزه بگيرند.
از جمله پيغمبراكرم (ص ) به على (ع ) فرمود: ((اى على ! كسى كه خمر وشراب را به خاطر خدا ترك گويد خداوند او را از شراب زلال دربسته مهر شده بهشتى سيراب مى كند)).
آيـه ـ شـان نـزول : مـفـسران براى اين آيه و هفت آيه بعد از آن دو شان نزول نقل كرده اند نخست ايـن كـه : روزى عـلـى (ع ) و جـمـعـى از مؤمنان از كنار جمعى از كفار((مكه )) گذشتند, آنها به عـلى (ع ) و مؤمنان خنديدند و استهزا كردند, آيات موردبحث نازل شد و سرنوشت اين گروه كافر استهزاكننده را در قيامت روشن ساخت .
ديـگـر ايـن كـه آيـات موردبحث درباره افرادى همچون عمار, صهيب , خباب ,بلال , و ساير فقراى مؤمنين كه مورد استهزاى مشركان قريش همچون ابوجهل , ووليدبن مغيره , و عاص بن وائل , واقع مى شدند نازل شده .
جمع ميان اين دو شان نزول نيز كاملا ممكن است .
تفسير:.

آن روز آنها مؤمنان را مسخره مى كردند, اما امروز !.

در تـعقيب آيات گذشته كه سخن از نعمتها وپاداشهاى عظيم ابرار و نيكان مى گفت , در اينجا به گـوشـه اى از مـصائب و زحمات آنها كه در اين جهان به خاطرايمان و تقوا با آن روبه رو مى شوند اشاره مى كند, تا روشن شود كه آن پاداشهاى بزرگ بى حساب نيست .

نـخـست مى فرمايد: ((بدكاران (در دنيا) پيوسته به مؤمنان مى خنديدند)) (ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون ).
خـنـده اى تـمـسـخـرآميز و تحقيركننده , خنده اى كه از روح طغيان و كبر و غرور وغفلت ناشى مى شود, و هميشه افراد سبك سر و مغرور در برابر مؤمنان باتقوا چنين خنده هاى مستانه داشته اند.
(آيـه )ـ در ايـن آيه دومين برخورد زشت آنها را بيان كرده , مى فرمايد: ((وهنگامى كه از كنارشان مى گذشتند آنها را با اشاره تمسخر مى كردند)) (واذا مروا بهم يتغامزون ).
و بـا ايـن علامات واشارات مى گويند: اين بى سروپاها را ببينيد كه مقربان درگاه خدا شده اند اين آسـتين پاره ها و پابرهنه ها را تماشا كنيد كه مدعى نزول وحى الهى بر خودشان هستند! واين گروه نـادان را بـنـگـريـد كـه مـى گـويـنـد استخوان پوسيده وخاك شده بار ديگر به حيات و زندگى برمى گردد و امثال اين سخنان زشت و بى محتوا.
(آيـه )ـ ايـنـها همه در برخوردشان با مؤمنان بود, در جلسات خصوصى نيزهمين برنامه را بازگو كرده , و سخريه ها را غيابا ادامه مى دادند, همان گونه كه آيه موردبحث مى گويد: ((و هنگامى كه بـه سـوى خـانـواده خـود بـاز مـى گـشـتند مسرور وخندان بودند)) و از آنچه انجام داده بودند خوشحالى مى كردند (واذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فكهين ).
گـوئى فـتـح و پـيـروزى نـصـيب آنها شده كه به آن مباهات مى كنند, و باز هم درغياب , همان سخريه ها, و همان استهزاها ادامه دارد.
(آيه )ـ چهارمين عكس العمل شرارت آميز آنها در برابر مؤمنان اين بودكه : ((وقتى آنان را مى ديدند مى گفتند: اينها گمراهانند)) (واذا راوهم قالوا ان هؤلا لضالون ).
چـرا كـه راه و رسـم بـت پرستى و خرافاتى را كه درميان آنها رائج بود و هدايتش مى پنداشتند رها كـرده , و بـه سـوى ايـمـان بـه خـدا و توحيد خالص بازگشته و به گمان آنها لذت نقد دنيا را به نعمتهاى نسيه آخرت فروخته بودند.
(آيـه )ـ و از آنـجـا كـه مؤمنان غالبا از افرادى بودند كه موقعيت اجتماعى وثروت قابل توجهى در اخـتـيـار نـداشـتـنـد ـ و بـه همين دليل كفار به آنها با چشم حقارت مى نگريستند, و ايمانشان را بـى ارزش شـمرده , و آئينشان را به باد مسخره مى گرفتندقرآن مى گويد: ((در حالى كه هرگز مامور مراقبت و متكفل آنان [ مؤمنان ] نبودند)) (ومـا ارسلوا عليهم حافظين ).
اين در حقيقت جوابى است به اين افراد خودخواه و پرادعا كه به شما چه مربوط كه مؤمنان از كدام گروهند؟ شما در متن دعوت و محتواى آئين پيامبراسلام (ص )بنگريد.
(آيه )ـ ولى در قيامت مساله برعكس مى شود, چنانكه در اين آيه مى فرمايد: ((ولى امروز مؤمنان به كفار مى خندند))! (فاليوم الذين آمنوا من الكفاريضحكون ).
چـرا كه قيامت بازتابى است از اعمال انسان در دنيا, و در آنجا بايد عدالت الهى اجرا شود, و عدالت ايـجـاب مـى كند كه در آنجا مؤمنان پاكدل به كفار لجوج ومعاند و استهزاگر بخندند, و اين خود نوعى عذاب دردناك براى اين مغروران مستكبر است !.
در بـعـضـى از روايـات از رسول خدا(ص ) آمده است كه : ((در آن روز درى ازبهشت به روى كفار گشوده مى شود, و آنها به گمان اين كه فرمان آزادى از دوزخ وورود در بهشت داده شده است به سـوى آن حـركت مى كنند, هنگامى كه به آن رسيدند ناگهان دربسته مى شود, و اين كار چند بار تكرار مى شود و مؤمنان كه ازبهشت نظاره گر آنانند مى خندند))!.
(آيـه )ـ لـذا در ايـن آيه مى افزايد: ((در حالى كه بر تختهاى آراسته بهشتى نشسته و (به سرنوشت شوم آنها) مى نگرند)) (على الا رائك ينظرون ).
بـه چه چيز نگاه مى كنند! به آن همه نعمتهاى بى پايان الهى , به آن مواهب عظيم و به آن عذابهاى دردناكى كه كفار مغرور و خودخواه در نهايت ذلت و زبونى به آن گرفتارند.
(آيـه )ـ سـرانـجام در آخرين آيه اين سوره به صورت يك جمله استفهاميه ,مى فرمايد: ((آيا (با اين حال ) كافران پاداش اعمال خود را گرفتند))؟! (هل ثوب الكفار مـا كانوا يفعلون ).
اين سخن خواه از ناحيه خداوند باشد, يا فرشتگان , و يا مؤمنان , نوعى طعن و استهزا نسبت به افكار و ادعـاهاى اين مغروران مستكبر است كه انتظار داشتند درمقابل اعمال زشتشان جايزه و پاداشى هـم از خـداونـد دريـافـت دارنـد, در بـرابر اين پندار غلط و خيال خام مى فرمايد: ((آيا آنها پاداش اعمالشان را گرفتند))؟.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:59:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم