فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



سوره نبا [78].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 40 آيه است .

محتواى سوره :.

اصـولا اكـثـريت قريب به اتفاق سوره هاى جز آخر قرآن در ((مكه )) نازل شده ,و بيش از همه چيز روى مساله مبدا و معاد, و بشارت و انذار تكيه مى كند.

محتواى اين سوره را مى توان در چند بخش خلاصه كرد.
1ـ سؤالى كه در آغاز سوره , از حادثه بزرگ (نبا عظيم ) يعنى ; روز قيامت مطرح شده است .

2سپس به بيان نمونه هائى از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمين وزندگى انسانها به عنوان دليلى بر امكان معاد و رستاخيزـ مى پردازد.
3ـ در بخش ديگر قسمتى از نشانه هاى آغاز رستاخيز را بيان مى دارد.
4ـ در بخش ديگرى گوشه اى از عذابهاى دردناك طغيانگران را.
5ـ به دنبال آن قسمتى از نعمتها و مواهب بهشتى را شرح مى دهد.
6ـ سـرانـجـام بـا انـذار شديدى از عذاب قريب , و سپس ذكر سرنوشت غم انگيزكافران سوره پايان مى گيرد.
ضمنا نامگذارى اين سوره به خاطر تعبيرى است كه در آيه دوم آن آمده است , و گاه از آن به عنوان سوره ((عم )) به تناسب آيه نخستين آن تعبير مى شود.

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثـى از پـيـغمبرگرامى اسلام (ص ) آمده است : ((كسى كه سوره عم يتسـائلون را بخواند خداوند از نوشيدنى خنك و گواراى بهشتى در قيامت سيرابش مى كند)).
و نـيـز در حـديـث ديگرى از آن حضرت نقل شده كه فرمود: ((كسى كه آن رابخواند و حفظ كند حساب او در روز قيامت (چنان سريع انجام مى گيرد كه ) به مقدار خواندن يك نماز خواهد بود)).
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ خبر مهم ! در نخستين آيه سوره به عنوان يك استفهام آميخته با تعجب مى فرمايد: ((آنها از چه چيز از يكديگر سؤال مى كنند))؟ (عم يتسـالون ).
(آيـه )ـ سـپـس بـى آنكه در انتظار پاسخ آنها باشد خود به پاسخگوئى پرداخته , مى افزايد: ((از خبر بزرگ و پراهميت )) رستاخيز (عن النبا العظيم ).
(آيه )ـ ((همان خبرى كه پيوسته در آن اختلاف دارند)) (الذى هم فيه مختلفون ).
در اين كه منظور از اين خبر بزرگ ((نبا عظيم )) چيست ؟.
دقـت در مـجموع آيات اين سوره مخصوصا تعبيراتى كه در آيات بعد آمده وجمله ((ان يوم الفصل كــان مـيـقــاتـا)) كه بعد از ذكر نشانه هاى قدرت خداوند در زمين و آسمان آمده و توجه به اين حقيقت كه شديدترين مخالفت مشركان در مساله ((معاد)) بود, روى هم رفته تفسير به روز معاد و رستاخيز را تاييد مى كند.
ولـى ايـن مـانـع نـمـى شـود كه آيه مصداقهاى ديگرى نيز داشته باشد;Š چرا كه قرآن داراى بطون مـخـتـلـفى است , يعنى يك آيه ممكن است معانى متعددى داشته باشد كه از ميان آنها يك معنى ظـاهر است , و معانى ديگر بطون قرآن است كه به كمك قرائن مختلفى از آن استفاده مى شود, لذا در روايـات زيادى كه از طرق اهل بيت (ع ) و بعضى از طرق اهل سنت نقل شده ((نبا عظيم )) (خبر بـزرگ ) بـه مساله ولايت و امامت اميرمؤمنان على (ع ) كه مورد اختلاف و گفتگو از سوى جمعى بود,يا به مساله ولايت بطور اعم تفسير شده است .
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: ((چـنـيـن نيست كه آنها فكر مى كنند و به زودى مى فهمند)) (كلا سيعلمون ).
(آيه )ـ ((باز هم چنين نيست و به زودى مى فهمند)) (ثم كلا سيعلمون ).
((آن روز بـا خـبـر مـى شـوند كه فرياد واحسرتاى آنها بلند است , و از تفريط وكوتاهى خود سخت پشيمان مى شوند)) (زمر/56).
آن روز كـه امـواج عذاب گرداگرد آنها را مى گيرد, و تقاضاى بازگشت به دنيا رامى كنند ((آيا راهى به بازگشت وجود دارد)) (شورى /44).
حـتـى در لـحظه مرگ كه حجابها از برابر چشم انسان كنار مى رود و حقايق عالم ديگر در برابر او آشكار مى شود و به برزخ و معاد يقين پيدا مى كند در همان لحظه نيزفريادش بلند مى شود كه :.
((مرا بازگردانيد تا عمل صالحى انجام دهم )) (مؤمنون /99و100).
(آيه )ـ.

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار.

از ايـن آيه به بعد در حقيقت پاسخى است به سؤالاتى كه منكران معاد واختلاف كنندگان در اين نـبـا عظيم داشته اند, زيرا در اين آيات گوشه اى از نظام حكيمانه اين عالم هستى كه نقش بسيار مـؤثـرى در زندگى انسانها دارد بيان شده است , كه از يك سو دليل روشنى بر قدرت خدا بر همه چيز و از جمله تجديد حيات مردگان است و از سوى ديگر اشاره به اين است كه اين نظام حكيمانه نمى تواندبيهوده و عبث باشد, در حالى كه اگر با پايان اين زندگى مادى دنيا;Š همه چيز پايان يابد, مسلما طرحى عبث و بيهوده خواهد بود.
و به اين ترتيب از دو جهت , استدلال براى مساله معاد محسوب مى شود, از طريق ((برهان قدرت )) و ((برهان حكمت )).
و در يـازده آيـه بـه دوازده نـعـمت مهم , با تعبيراتى آميخته با لطف و محبت , وتوام با استدلال و تـحـريك عواطف , اشاره شده است , نخست از زمين شروع كرده ,مى فرمايد: ((آيات زمين را محل آرامش (شما) قرار نداديم ))؟! (الم نجعل الا رض مهـادا).
انـتـخـاب ايـن تـعـبير براى زمين , بسيار پرمعنى است , چرا كه از يكسو قسمتهاى زيادى از زمين آن چـنـان نرم و صاف و مرتب است كه انسان به خوبى مى تواند در آن خانه سازى كند, زراعت و باغ احداث نمايد.
از سـوى ديـگـر هـمه نيازمنديهاى او بر سطح زمين يا در اعماق آن به صورت مواد اوليه و معادن گرانبها نهفته است .
و از سوى سوم مواد زائد او را به خود جذب مى كند و اجساد مردگان با دفن در آن به زودى تجزيه و مـتـلاشـى مى شوند و انواع ميكربها به واسطه اثر مرموزى كه دست آفرينش در خاك نهاده است نابود مى گردد.
و از سـوى چـهـارم بـا حـركـت نـرم و سـريـع به دور خورشيد و به دور خود,شب و روز و فصول چهارگانه را كه نقش عمده اى در حيات انسان دارندمى آفريند.
(آيـه )ـ و از آنجا كه ممكن است در برابر نرمى زمينهاى مسطح , اهميت كوهها و نقش حياتى آنها, فـرامـوش شـود, در اين آيه مى افزايد: ((و (آيا) كوهها راميخهاى زمين )) قرار نداديم ؟ (والجبـال اوتـادا).
كـوهها علاوه بر اين كه ريشه هاى عظيمى در اعماق زمين دارند, و همچون زرهى پوسته زمين را در برابر فشار ناشى از مواد مذاب درونى , و تاثير جاذبه جزر ومد آفرين ماه از بيرون حفظ مى كنند, ديوارهاى بلندى در برابر طوفانهاى سخت وسنگين محسوب مى شوند.
و از سوى سوم كانونى هستند براى ذخيره آبها و انواع معادن گرانبها.
علاوه بر همه اينها در اطراف كره زمين قشر عظيمى از هوا وجود دارد كه براثر وجود كوهها كه به صـورت دنـده هـاى يـك چـرخ , پنجه در اين قشر عظيم افكنده اند همراه زمين حركت مى كنند, دانـشـمـنـدان مـى گـويـند اگر سطح زمين صاف بود, قش هوا به هنگام حركت زمين روى آن مـى لـغزيد, و طوفانهاى عظيم ايجادمى شد, و هم ممكن بود اين اصطكاك دائمى سطح زمين را داغ و سوزان و غيرقابل سكونت كند.
(آيـه )ـ بـعـد از بيان اين دو نمونه از مواهب و آيات آفاقى به سراغ مواهب درونى وجودى انسان و آيات انفسى مى رود, مى فرمايد: ((و شما را به صورت زوجهاآفريديم )) (وخلقنـاكم ازواجا).
((ازواج )) جمع ((زوج )) به معنى جفت , و جنس ((مذكر و مؤنث )) است , وآفرينش انسان از اين دو جـنـس عـلاوه بـر اين كه ضامن بقاى نسل اوست ,سبب آرامش جسم و جان او محسوب مى شود, چنانكه در آيه 21 سوره روم مى خوانيم : ((از نشانه هاى (عظمت ) خداوند اين است كه همسرانى از جـنـس خودتان براى شما آفريد, تا در كنار آنها آرامش بيابيد, و در ميان شما محبت ورحمت قرار داد)).
(آيـه )ـ سـپـس بـه پـديـده ((خواب )) كه از مواهب بزرگ الهى بر انسان است ونقش عظيمى در سـلامـت جسم و جان او دارد اشاره كرده , مى افزايد: ((و خواب شمارا مايه آرامشتان قرار داديم )) (وجعلنـا نومكم سبـاتا).
با اين كه يك سوم زندگى انسان را ((خواب )) فراگرفته , و هميشه انسان با اين مساله مواجه بوده , هنوز اسرار خواب به خوبى شناخته نشده است , و حتى اين كه چه عاملى سبب مى شود كه در لحظه معينى بخشى از فعاليتهاى مغزى از كار بيفتد,و سپس پلك چشمها برهم آمده , و تمام اعضاى تن در سكون و سكوت واستراحت فرو رود, هنوز به درستى روشن نيست !.
گرچه آيه فوق ناظر به خواب به عنوان يك نعمت الهى است , ولى از آنجا كه ((خواب )) شباهت به ((مرگ )) و ((بيدارى )) شباهتى به ((رستاخيز)) دارد, مى توانداشاره اى به اين مطلب نيز باشد.
(آيـه )ـ سـپـس در رابطه با مساله خواب سخن از موهبت ((شب )) به ميان آورده ,مى فرمايد: ((و شب را پوششى (براى شما) قرار داديم )) (وجعلنا الليل لبـاسا).
(آيه )ـ و بلافاصله مى افزايد: ((و روز را وسيله اى براى زندگى و معاش ))(وجعلنا النهـار معـاشا).
مطابق آيات فوق پرده شب لباس و پوششى است بر اندام زمين , و تمام موجودات زنده اى كه روى آن زيـست مى كنند, فعاليتهاى خسته كننده زندگى را به حكم اجبار تعطيل مى كند, و تاريكى را كـه مايه سكون و آرامش و استراحت است بر همه چيز مسلط مى سازد, تا اندامهاى فرسوده مرمت گردد و روح خسته تجديدنشاط كند, چرا كه خواب آرام جز در تاريكى ميسر نيست .
از ايـن گذشته با فرو افتادن پرده شب , نور آفتاب برچيده مى شود كه اگربطور مداوم بتابد تمام گياهان و حيوانات را مى سوزاند, و زمين جاى زندگى نخواهد بود!.
آخـرين سخن اين كه آمد و شد شب و روز و نظام دقيق تغييرات تدريجى آنهايكى از آيات خلقت و نـشانه هاى خداست , به علاوه سرچشمه پيدايش يك تقويم طبيعى براى نظام بندى زمانى زندگى انسانها محسوب مى شود.
(آيـه )ـ پـس از زمين به ((آسمان )) پرداخته , مى فرمايد: ((و بر فراز شما هفت (آسمان ) محكم بنا كرديم )) (وبنينـا فوقكم سبعا شدادا).
عـدد ((هـفـت )) در ايـنجا ممكن است عدد تكثير و اشاره به كرات متعددآسمان , و مجموعه هاى مـنـظـومه ها و كهكشانها و عوالم متعدد جهان هستى باشد, كه داراى خلقتى محكم و ساختمانى عـظـيم و قوى هستند و يا عددتعداد به اين ترتيب كه آنچه ما از ستارگان مى بينيم همه به حكم آيه 6 سوره صافات : ((ما آسمان پايين را با ستارگان زينت بخشيديم )) متعلق به آسمان اول است و ماوراى آن شش عالم و آسمان ديگر وجود دارد كه از دسترس علم بشربيرون است .
(آيـه )ـ بـعـد از اشـاره اجـمـالـى بـه آفرينش آسمانها به سراغ نعمت بزرگ آفتاب عالمتاب رفته , مى فرمايد: ((و چراغى روشن و حرارتبخش آفريديم ))(وجعلنـا سراجا وهاجا).
((وهـاج )) از ماده ((وهج )) به معنى نور و حرارتى است كه از آتش صادر مى شودبنابراين , ذكر اين وصـف براى اين چراغ پرفروغ آسمانى اشاره اى به دو نعمت بزرگ است كه خمير مايه همه مواهب مادى اين جهان است ((نور)) و ((حرارت )).
نـور خـورشـيد نه تنها صحنه زندگى انسان و تمام منظومه شمسى را روشن مى سازد, بلكه تاثير عميقى در پرورش موجودات زنده دارد.
حـرارت آن نـيـز عـلاوه بر تاثيرى كه در حيات انسان و حيوان و گياه بطورمستقيم دارد, منبع اصلى وجود ابرها, وزش بادها, نزول بارانها و آبيارى سرزمينهاى خشك است .
خـورشـيـد به خاطر اشعه مخصوص ((ماورابنفش )) تاثير فراوانى در كشتن ميكربها دارد, و نورى سـالـم و مـجـانى و دائمى و از فاصله اى مناسب , نه چندان گرم و سوزان , و نه سرد و بى روح , در اختيار همه ما مى گذارد.
(آيه )ـ به دنبال نعمت نور و حرارت از ماده حياتى مهم ديگرى كه ارتباطنزديكى با تابش خورشيد دارد سـخـن به ميان آورده , مى افزايد: ((و از ابرهاى باران زاآبى فراوان نازل كرديم )) (وانزلنا من المعصرات مـا ثجاجا).
(آيه )ـ گرچه نزول باران به خودى خود مايه خير و بركت است , هوا رالطيف مى كند, آلودگيها را مـى شـويد, كثافات را با خود مى برد, گرماى هوا را فرومى نشاند و حتى سرما را تعديل مى كند, از عـوامـل بيمارى مى كاهد و به انسان روح و نشاط مى دهد, ولى با اين همه در آيات بعد به سه فايده مـهـم آن اشاره كرده ,مى فرمايد: هدف از نزول باران اين است ((تا به وسيله آن دانه و گياه بسيار برويانيم ))(لنخرج به حبا ونباتا).
(آيه )ـ ((و باغهايى پردرخت )) (وجنات الفافا).
در دو آيـه فـوق به تمام مواد غذائى كه انسان و حيوان از آن استفاده مى كنند, و اززمين مى رويد, اشـاره شـده اسـت , زيـرا قـسـمت مهمى از آنها را دانه هاى غذائى تشكيل مى دهد (حبا) و قسمت ديگرى سبزيها و ريشه هاست (ونباتا) و بخش ديگرى نيز ميوه ها مى باشد (وجنات ).
(آيه )ـ.

سرانجام روز موعود فرا مى رسد.

در آيـات قـبـل اشـاراتـى بـه دلايل مختلف معاد آمده بود, در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى , مى فرمايد: ((روز جدائى (روز رستاخيز) ميعاد همگان است )) (ان يوم الفصل كان ميقاتا).
تعبير به ((يوم الفصل )) تعبير بسيار پرمعنائى است كه بيانگر جدائيها در آن روزعظيم است :.
جدائى حق از باطل .
جدائى صفوف مؤمنان صالح از مجرمان بدكار.
جدائى پدر و مادر از فرزند, و برادر از برادر.
(آيه )ـ سپس به شرح بعضى از ويژگيها و حوادث آن روز بزرگ پرداخته ,مى گويد: ((روزى كه در صور دميده مى شود, و شما فوج فوج به (محشر) مى آييد))(يوم ينفخ فى الصور فتاتون افواجا).
از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه دو حادثه عظيم به عنوان ((نفخ *صور)) واقع مى شود, در حـادثـه اول نـظـام جـهـان هستى به هم مى ريزد, و تمام اهل زمين و همه كسانى كه در آسمانها هـسـتـنـد مـى مـيـرنـد, و در حادثه دوم , جهان نوسازى مى شود, و مردگان به حيات جديد باز مى گردند و رستاخيز بزرگ انجام مى گيرد واين آيه اشاره به نفخ دوم است .
(آيـه )ـ و بـه دنـبـال آن مـى افزايد: ((و آسمان گشوده مى شود, و به صورت درهاى متعددى در مى آيد)) (وفتحت السما فكانت ابوابا).
مـمـكـن است منظور از اين ((درها)) و گشوده شدن آنها اين باشد كه : درهاى عالم ((غيب )) به عالم ((شهود)) گشوده مى شود, حجابها كنار مى رود, و عالم فرشتگان به عالم انسان راه مى يابد.
(آيـه )ـ و بـالاخـره در ايـن آيـه وضع كوهها را در قيامت , منعكس كرده ,مى فرمايد: ((و كوهها به حركت در مى آيد و به صورت سرابى مى شود))! (وسيرت الجبال فكانت سرابا).
بـطـورى كـه از جمع بندى آيات مختلف قرآن درباره سرنوشت كوهها درقيامت به دست مى آيد, كوهها مراحلى را طى مى كند, نخست كوهها به حركت درمى آيد (طور/10).
سپس از جا كنده و سخت درهم كوفته خواهد شد (حاقه /14).
و بعدا به صورت توده اى از شنهاى متراكم در مى آيد (مزمل /14).
و بعد به صورت پشم زده شده درمى آيد كه با تندباد حركت مى كند(قارعه /5).
و سپس به صورت گردو غبار درمى آيد كه در فضا پراكنده مى شود (واقعه /5و6).
و بـالاخـره چـنـان كه در آيه موردبحث آمده تنها اثرى از آن باقى مى ماند وهمچون سرابى از دور نمايان خواهد شد.
(آيه )ـ.

جهنم كمينگاه بزرگ !.

بـعـد از بـيـان بـعضى از دلايل معاد, و قسمتى از حوادث رستاخيز, به سراغ سرنوشت دوزخيان و بـهـشـتـيـان مـى رود, نـخست از دوزخيان شروع كرده , مى فرمايد(مسلما (در آن روز) جهنم كمينگاهى است بزرگ )) (ان جهنم كانت مرصادا).
از اين گذرگاه عمومى احدى از سركشان نمى توانند بگذرند, يا فرشتگان عذاب آنها را مى ربايند, و يا جاذبه شديد جهنم .
(آيه )ـ ((و محل بازگشتى براى طغيانگران ))! (للطاغين مـابا).
(آيه )ـ ((مدتهاى طولانى در آن مى مانند)) (لا بثين فيها احقابا).
(آيـه )ـ سپس به گوشه كوچكى از عذابهاى بزرگ جهنم اشاره كرده ,مى افزايد: ((در آنجا نه چيز خنكى مى چشند (كه گرماى وحشتناك دوزخ را فرونشاند) و نه نوشيدنى گوارائى )) كه عطش شديد آنها را تسكين بخشد (لا يذوقون فيها بردا ولا شرابا).
(آيه )ـ ((جز آبى سوزان و مايعى از چرك و خون )) (الا حميما وغساقا).
و جـز سايه دودهاى غليظ و داغ و خفقان آور آتش كه در آيه 43 سوره واقعه آمده است ((وظل من يحموم )).
ايـن در حـالـى اسـت كـه بـهشتيان از چشمه هاى گواراى شراب طهور به وسيله پروردگارشان سيراب مى شوند (دهر/21).
(آيـه )ـ و از آنـجا كه ممكن است وجود اين كيفرهاى سخت و شديد درنظر بعضى عجيب آيد, در اين آيه مى افزايد: ((اين مجازاتى است موافق و مناسب ))اعمالشان (جزا وفاقا).
چرا چنين نباشد؟ در حالى كه آنها در اين دنيا قلبهاى مظلومان را سوزاندند,روح و جان آنها را به آتش كشيدند و با ظلم و ستم و طغيان خود بر كسى رحم نكردند.
(آيه )ـ سپس به توضيح علت اين مجازات پرداخته , مى فرمايد: ((چرا كه آنها هيچ اميدى به حساب (و ترسى از عقاب خداوند) نداشتند)) (انهم كانوالا يرجون حسابا).
و همين بى اعتنائى به حساب و روز جزا مايه طغيان و سركشى و ظلم و ستم آنها شد, و آن ظلم و فساد چنين سرنوشت دردناكى را براى آنان فراهم ساخت .
چرا كه آنها حساب روز قيامت را از برنامه زندگى خود كاملا حذف كرده بودند.
(آيه )ـ و لذا بلافاصله مى افزايد: ((و آيات ما را بكلى تكذيب كردند))(وكذبوا بـاياتنا كذابا).
هـواى نفس آن چنان بر آنها چيره شده بود كه همه آيات بيدارگر الهى راشديدا انكار كردند, تا به هوسهاى سركش خود ادامه دهند, و به خواسته ها وتمنيات نامشروع خويش لباس عمل بپوشانند.
(آيـه )ـ سـپـس بـه عـنوان هشدار به اين طغيانگران و هم براى تاكيد بر مساله وجود موازنه ميان ((جـرم )) و ((جـريـمـه )) و حاكميت ((جزاى وفاق )) مى افزايد: ((و ما همه چيز را شمارش و ثبت كرده ايم )) (وكل شى احصيناه كتابا).
تـا گـمـان نـكـنيد چيزى از اعمال شما بى حساب و مجازات مى ماند و نيز هرگزفكر نكنيد اين كيفرهاى شديد غيرعادلانه است .
اين حقيقت در بسيارى از آيات قرآن منعكس است .
در يـك جـا مـى فـرمـايد: ((هركارى را كه انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است و هر عمل كوچك و بزرگى نوشته مى شود)) (قمر/52 و 53).
و در جـاى ديگر مى خوانيم : ما آنچه را از پيش فرستاده اند و همچنين تمام آثار آنها را مى نويسيم )) (يس 12).
و لـذا هنگامى كه نامه اعمال مجرمان را به دست آنها مى دهند فريادشان بلندمى شود, مى گويند: ((اى واى بـرمـا! ايـن چه كتابى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى نيست مگر اين كه آن را ثبت و شماره كرده است ))؟! (كهف /49).
اين اعتقاد مانع بزرگى ميان انسان و گناه ايجاد مى كند و از عوامل مهم تربيت محسوب مى شود.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه , لـحـن سخن را تغيير داده و از ((غيبت )) به ((خطاب ))مبدل نموده , آنها را مـخـاطب ساخته , و ضمن جمله تهديدآميز و خشم آلود وتكان دهنده اى مى فرمايد: ((پس بچشيد كه چيزى جز عذاب بر شما نمى افزائيم ))!(فذوقوا فلن نزيدكم الا عذابا).
ايـن جـزاى كـسـانـى است كه وقتى در مقابل دعوت پرمهر انبياى الهى به سوى ايمان و تقوا قرار مى گرفتند, مى گفتند: ((براى ما يكسان است مى خواهى اندرز ده , يااندرز مده ))! (شعرا/136).
در حديثى از پيغمبرگرامى اسلام (ص ) نقل شده است كه فرمود: ((اين آيه شديدترين آيه اى است كه در قرآن مجيد درباره دوزخيان آمده است ))!.
(آيه )ـ.

بخشى از پاداش عظيم پرهيزكاران .

در آيـات پـيـشـيـن سـخن از سرنوشت طغيانگران و قسمتى از كيفرهاى دردناك آنها و علت اين بدبختى بود, در اينجا به شرح نقطه مقابل آنها پرداخته , از مؤمنان راستين و پرهيزكاران و قسمتى از مـواهـب آنـهـا در قـيامت سخن مى گويد, تا در يك مقايسه رويارو ميان اين دو حقايق روشنتر گردد.
نخست مى فرمايد: ((براى پرهيزكاران نجات و پيروزى بزرگى است )) (ان للمتقين مفازا).
(آيـه )ـ سـپـس بـه شـرح ايـن فـوز و سعادت پرداخته , مى افزايد: ((باغهائى سرسبز و (محفوظ با ميوه هائى از) انواع انگورها)) (حدائق واعنابا).
در حديثى از پيغمبر اكرم (ص ) مى خوانيم : ((بهترين ميوه هاى شما انگوراست )).
(آيـه )ـ سپس به همسران بهشتى كه يكى ديگر از مواهب پرهيزكاران است اشاره كرده , مى افزايد: ((و (براى آنها) حوريانى بسيار جوان و هم سن و سال ))است (وكواعب اترابا).
(آيـه )ـ سـپس چهارمين نعمت بهشتى را كه در انتظار پرهيزكاران است چنين شرح مى دهد: ((و جامهائى لبريز و پياپى )) از شراب طهور! (وكاسا دهاقا).
اما نه شرابى همچون شرابهاى آلوده دنيا كه عقل را مى زدايد, بلكه شرابى كه عقل آور, و نشاطفرين و جان پرور و روح افزاست .
(آيه )ـ و از آنجا كه سخن از جام و شراب تداعى معنى نامطلوب آن را دردنيا مى كند, در حالى كه شـراب بـهشتى درست نقطه مقابل شرابهاى شيطانى دنياست بلافاصله مى افزايد: بهشتيان ((در آنجا نه سخن لغو و بيهوده اى مى شنوند,و نه دروغى )) (لا يسمعون فيها لغوا ولا كذابا).
يـكى از مواهب بزرگ معنوى بهشتيان اين است كه در آنجا اثرى ازدروغ پردازيها, بيهوده گوييها, تهمتها و افتراها, تكذيب حق و توجيه باطل , وگفتگوهاى ناهنجارى كه قلب پرهيزكاران را در اين دنـيا آزار مى دهد وجود نخواهدداشت و به راستى چه زيباست آن محيطى كه اثرى از اين سخنان نـامـوزون و رنـج آوردر آن وجـود ندارد, و طبق آيه 62 سوره مريم ((در آنجا هرگز گفتار لغو و بيهوده اى نمى شنوند; و جز سلام در آنجام سخنى نيست )).
(آيـه )ـ و در پـايـان ذكـر اين نعمتها به نعمت معنوى ديگرى اشاره مى كندكه از همه بالاتر است , مـى فـرمايد: ((اين پاداشى است از سوى پروردگارت , وعطيه اى است كافى )) (جزا من ربك عطا حسابا).
چـه بـشارت و نعمتى از اين برتر و بالاتر كه بنده ضعيف , مورد نوازش والطاف و محبتهاى مولاى كريم خود قرار گيرد.
و به گفته شاعر:.
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم ـــــ لطفها مى كنى اى خاك درت تاج سرم .
(آيه )ـ سپس در اين آيه , مى افزايد: ((همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه درميان آن دو است , پروردگار رحمان )) (رب السموات والا رض وما بينهما الرحمن ).
در حـقـيقت , آيه فوق اشاره اى به اين واقعيت است كه اگر خداوند چنين وعده هائى را به متقين مى دهد گوشه اى از آن را در اين دنيا, به صورت رحمت عامش , به اهل آسمانها و زمين نشان داده است .
و در پـايـان آيـه مـى فـرمـايـد: ((و (در آن روز) هيچ كس حق ندارد بى اجازه اوسخنى بگويد)) يا شفاعتى كند (لايملكون منه خطابا).
زيرا آن قدر حساب الهى دقيق و عادلانه است كه جائى براى ((چون و چرا))باقى نمى ماند.
(آيه )ـ در آيات گذشته قسمتهاى قابل ملاحظه اى از كيفرها و مجازاتهاى طغيانگران و مواهب و پاداشهاى پرهيزكاران در روز رستاخيز بيان شد, در اينجا به معرفى آن روز بزرگ پرداخته , بخشى از اوصاف آن روز و حوادث آن راشرح مى دهد.
مى فرمايد: اينها همه در ((روزى (است ) كه روح و ملائكه در يك صف مى ايستند وهيچ يك , جز به اذن خـداونـد رحـمـان سخن نمى گويند و (آنگاه كه مى گويند) درست مى گويند)) (يوم يقوم الروح والملا ئكة صفا لا يتكلمون الا من اذن له الرحمن وقال صوابا).
بدون شك قيام ((روح )) و ((فرشتگان )) در آن روز در يك صف , و سخن نگفتن جز به اذن خداوند رحمان , فقط براى اجراى فرمان اوست , آنها در اين جهان نيز((مدبرات امر)) و مجرى فرمانهاى او هستند, و در عالم آخرت اين امر آشكارتر وواضحتر و گسترده تر خواهد بود.
و منظور از ((روح )) در اينجا يكى از فرشتگان بزرگ الهى است كه بر طبق بعضى از روايات حتى از جـبرئيل برتر است , چنانكه در حديثى از امام صادق (ع )مى خوانيم : ((او فرشته اى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل ))!.
بـه هـرحـال اين مخلوق بزرگ الهى در قيامت همراه ملائكه آماده اطاعت فرمان او هستند, چنان هول و اضطراب محشر, همه را فراگرفته كه هيچ كس را ياراى سخن گفتن نيست .
در حـديـثـى آمـده است كه از امام صادق (ع ) درباره اين آيه سؤال كردند,فرمود: روز قيامت به ما اجازه داده مى شود و سخن مى گوئيم )).
راوى سؤال مى كند در آن روز شما چه مى گوئيد؟.
فـرمـود: ((تـمـجيد و ستايش پروردگارمان را مى كنيم , و بر پيامبرمان درودمى فرستيم , و براى پيروانمان شفاعت مى كنيم , و خداوند شفاعت ما را ردنمى كند)).
از اين روايت استفاده مى شود كه انبيا و امامان معصوم نيز در صف فرشتگان و روح قرار مى گيرند, و از كسانى كه به آنها اجازه سخن گفتن و مدح و ثناى خداوندو شفاعت داده مى شود آنها هستند .
(آيـه )ـ سپس اشاره به اين روز بزرگ ـكه هم روز قيامت انسانها و هم فرشتگان و هم يوم الفصل و روز كيفر طاغين و پاداش متقين است ـ كرده , مى فرمايد(آن روز حق است )) (ذلك اليوم الحق ).
((حـق )) بـه مـعـنى چيزى است كه ثابت است , واقعيت دارد و تحقق مى يابد, واين معنى درباره قـيـامـت كـامـلا صـادق اسـت بـعلاوه روزى است كه ((حق )) هركس به اوداده مى شود, حقوق مـظلومان از ظالمان گرفته خواهد شد, و ((حقايق )) و اسراردرون به ظهور مى پيوندند, بنابراين روزى است به تمام معنى حق .
و چـون تـوجـه بـه اين واقعيت مى تواند مؤثرترين انگيزه انسان براى حركت به سوى پروردگار, و اطـاعـت فـرمان او گردد, بلافاصله مى افزايد: ((پس هركس بخواهد راهى به سوى پروردگارش برمى گزيند)) و به سوى او باز مى گردد (فمن شااتخذ الى ربه مـابا).
يـعـنـى ; تمام اسباب اين حركت الهى فراهم است , انبيا به قدر كافى ابلاغ فرمان حق كرده اند, عقل انسانى نيز ـكه پيامبرى از درون او است ـ راه او را روشن كرده سرنوشت طاغيان و پرهيزكاران نيز بـه خوبى تبيين شده , تنها چيزى كه باقى مانده تصميم قاطع انسان است كه با استفاده از اختيارى كه خدا به او داده است راه رابرگزيند و پيش رود.
(آيـه )ـ سـپس به عنوان تاكيد روى مساله مجازات مجرمان , و بيان نزديك بودن آن روز بزرگ در بـرابـر كـسـانى كه آن را دور يا نسيه اش مى پندارند, مى افزايد: ((وما شما را از عذاب نزديكى بيم داديم )) (انا انذرناكم عذابا قريبا).
امير مؤمنان على (ع ) مى فرمايد: ((هرچيزى كه مى آيد قريب و نزديك است )).
چرا نزديك نباشد در حالى كه مايه اصلى عذاب الهى اعمال خود انسانهااست كه هميشه با آنهاست ((و جهنم هم اكنون كافران را احاطه كرده )) (عنكبوت /54).
و از آنـجـا كـه در آن روز گـروه عـظيمى غرق حسرت و اندوه شده , نادم وپشيمان مى گردند, حـسـرتـى كـه به حالشان سودى نخواهد داشت و ندامتى كه نتيجه اى ندارد, به دنبال اين هشدار مـى افـزايـد: ((ايـن عـذاب در روزى خواهد بود كه انسان آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مـى بـيـند, و كافر مى گويد: اى كاش خاك بودم )) و گرفتار عذاب نمى شدم ! (يوم ينظر المر مـا قدمت يداه ويقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا).
اصولا يكى از بهترين پاداشهاى نيكوكاران , و يكى از بدترين كيفرهاى بدكاران همين اعمال مجسم آنهاست كه همراهشان خواهد بود.
آرى ! كار انسانى كه اشرف مخلوقات است گاه بر اثر كفر و گناه به جائى مى رسد كه آرزو مى كند در صف يكى از موجودات بى روح و پست باشد.
در آيـات قرآن مى خوانيم : كفار و مجرمان هنگامى كه صحنه قيامت ودادرسى پروردگار و جزاى اعمال را مشاهده مى كنند, عكس العملهاى مختلفى نشان مى دهند كه همگى حكايت از شدت تاثر و تاسف آنها مى كند.
گاه مى گويند: ((واى بر ما از اين حسرت كه در اطاعت فرمان خدا كوتاهى كرديم )) (زمر/56).
و گاه مى گويند: ((خداوندا! ما را به دنيا بازگردان تا عمل صالح انجام دهيم ))(الم سجده /12).
و گـاه مـى گـويـنـد: ((اى كاش خاك بوديم و هرگز زنده نمى شديم )) همان گونه كه در آيات موردبحث آمده است .

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-11-05] [ 01:56:00 ب.ظ ]




تفسیر سوره ی ناس

این سوره دارای ۶ آیه و مکی می باشد . ناس به معنی مردم است.

کلمه ی ناس در این سوره ۵ بار تکرار شده است . خداوند در این سوره از رسول می خواهد که به مردم ابلاغ کند که از شر و وسوسه های جن و انس به خدا پناه ببرند. وسواس یعنی بسیار وسوسه کننده و خناس نیز به معنی بسیار پنهان شونده که نهایت تلاش خود را می کند تا خود را پنهان نگه دارد. وسواس خناس کیست؟ او کسی است که در درون انسان ها وسوسه می کند ، انسان را از خود و خدای خود غافل می کند و بسیار ماهرانه عمل می کند.
تفسیر سوره ی فلق

این سوره دارای ۵ آیه و مکی می باشد فلق به معنی سپیده دم می باشد.

طبق آیات این سوره آنچه از آنها باید به خدا پناه برد عبارتند از : الف) شر عموم مخلوقات از انسان ، جن ، حیوانات و… ب) شرور خاص که سه قسم است : ۱- شر تاریکی و ظلمات که بیشتر جنایت ها و سرقت ها در شب صورت می گیرد. ۲- شر آنان که با خرافات و سحر و جادو انسان ها را می فریبند و باطل را حق جلوه می دهند. مانند شبکه های ماهواره ای و نشریات بیگانه که جوانان را می فریبند. ۳- شر حسود آنگاه که حسد می ورزد.

تفسیرسوره ی اخلاص

این سوره دارای ۴ آیه و مکی می باشد. اخلاص به معنی خالص کردن است.

نام دیگر این سوره توحید است. هر کس به آنچه در این سوره آمده است اعتقاد داشته باشد ، عقیده و دین خود را از کجی ها و انحرافات خالص و پاک کرده است. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که یهودیان از رسول خدا پرسیدند : مشخصات و حسب ونسب پروردگارت را برای ما بیان کن. آن حضرت تا سه روز پاسخ نداد و بعد شروع به خواندن سوره ی اخلاص کرد. در روایات صمد اینگونه معرفی شده است :۱- سرور و بزرگی که همه او را اطاعت می کنند و آنکه مافوق او هیچ فرمانروایی نیست. ۲- بزرگی که تمام موجودات عالم در نیازهای کوچک وبزرگ خود به او مراجعه می کنند و محتاج او هستند. تمام هستی نشان از یگانگی و بی همتایی خدا دارد.

تفسیر سوره ی مَسَد

این سوره دارای ۵ آیه و مکی می باشد. مسد به معنی ریسمان بافته شده از الیاف و نخ های درخت خرما است.

این سوره از عاقبت شوم ابولهب و همسرش خبر می دهد . ابولهب که در این سوره مورد نفرین خداوند قرار گرفته است فرزند عبد المطلب و عموی پیامبر است. در روایتی است که زن ابولهب بوته های خار رابا طناب می پیچید و شبانه برای آزار پیامبر حمل می کرد و بر سر راه آن حضرت قرار می داد. قرآن کریم می فرماید : او در روز قیامت نیز به همین صورت یعنی طناب به گردن و هیزم بر پشت وارد آتش دوزخ می شود.
تفسیر سوره ی نصر

این سوره دارای ۳ آیه و مدنی می باشد . نصر به معنی کمک و یاری است.

سوره ی نصر ظاهرا در مدینه بعد از صلح حدیبیه ، قبل از فتح مکه نازل شده است. در این سوره خداوند متعال به رسول گرامی اش وعده ی یاری و فتح و پیروزی می دهدو پیشاپیش خبر می دهد که مردم گروه گروه به دین خدا داخل می شوندو فتح شهر مکه به دست مسلمانان از دیگر نکات این سوره است.
تفسیر سوره ی کافرون

این سوره دارای ۶ آیه و مکی می باشد .

در این سوره خداوند به پیامبر خویش دستور می دهد که سازش نا پذیری و بیزاری خود را ار آیین بت پرستی اعلام کند و به کفار نیز خبر دهد که خداوند از اصرار آنان بر کفر و نپذیرفتن دین اسلام آگاه است.
تفسیر سوره کوثر

این سوره دارای ۳ آیه و مکی می باشد . کوثر به معنی خیر بسیار است.

این سوره از نظر تعداد حروف کوتاهترین سوره ی قرآن است. مردم عرب در زمان جاهلیت فقط به پسران بها می دادند ، انها به مردمی که پسر نداشتند ابتر می گفتند. در تفسیر این سوره معانی بسیاری برای کوثر بیان شده است: ۱- اولاد رسول خدا از نسل فاطمه زهرا (س) ۲- پیروان آن حضرت تا روز قیامت ۳- نهری در بهشت ۴- حوض خاص رسول خدا (ص) در بهشت ۵- علمای امت ۶- قرآن و فضائل بسیار آن ۷- حکمتی که بر پیامبر عطاء شده است. ۸- مقام محمود یعنی مقام شفاعت برای رسول خدا.

تفسیر سوره ماعون

این سوره دارای ۷آیه و مکی می باشدماعون به هر چیزی که نیازی را از دیگران بر آورد می گویند.

گفته می شود که نصف سوره ماعون مکی و نصف دیگر مدنی است. در این سوره صفات دو دسته ی کافران و منافقان در کنار هم بیان شده است . آیات ۱تا۳ در رابطه با ویژگی های کفار یعنی کسانی که دین را تکذیب می کردن و آیات ۴تا۷ در مورد نماز ریایی منافقان و بی توجهی آنان به نیاز نیازمندان است.
تفسیر سوره قریش

این سوره دارای ۴ آیه و مکی می باشد قریش نام دودمان رسول خدا (ص) می باشد.

قریش نام عشیره ی پیامبر خداست ، آنان همگی از نسل نضربن کنانه اند. این سوره در اوایل بعثت در مکه نازل شد. این سوره در مورد دعوت نزدیکان پیامبر به اسلام می باشد . در روایتی آمده است که سوره فیل و قزیش یک سوره اند مانند ضحی و الم نشرح و باید در نماز هر دو سوره را با هم خواند به جای یک سوره.
تفسیر سوره فیل

این سوره دارای ۵آیه و مکی می باشد . منظور ازفیل در اینجا اصحاب فیل است.

این سوره اشاره به داستان ابرهه و لشکرکشی او به خانه ی خدا را دارد و در پایان هلاکت وی و سپاهش و عبرت گرفتن از چنین داستان هایی را بیان می کند. عرب سال وقوع این حادثه را مبدا تاریخ قرار داده و آن را عام الفیل یعنی سال فل نامید و تاریخ نگاران همگی آن سال را سال تولد پیامبر (ص) نگاشته اند.
تفسیر سوره همزه

این سوره دارای ۹آیه و مکی می باشد. همزه به معنی عیب جو و طعنه زننده است.

همزه : کسی که در پشت سر مردم بسیار عیب جویی و خرده گیری می کندو طعنه می زند. آنچه می گوید عیب و نقص نیست بلکه منظور چنین کسی بی ارزش و سبک شمردن دیگران است. از امام صادق (ع) روایت شده که مراد از آن کسانی است که آل محمد (ص) را مسخره و به آنان بد زبانی کردند و بر جای اهل بیت پیامبر نشستند. اُمزه مانند همزه است با این تفاوت که کار چنین افرادی در پشت سر نیست بلکه در حضور است و عیب جویی در اینجا با تقلید حرکات و اشاره با چشم و ابرو وسر است. گفته اند این سوره درباره ی مشرکانی نازل شده است که از رسول خدا (ع) عیب جویی می کردند و او را مسخره می کردند.
تفسیر سوره عصر

این سوره دارای ۳ آیه ومکی میباشد. عصر بمعنی زمان و روزگار است.

عصر بمعنی دوران وبخشی از تاریخ است البته به بخش پایانی روز هم گفته میشود. برخی منظور از عصر را ،عصر پیامبر(ص) دانسته اند که دوران ظهور اسلام و غلبه حق بر باطل و دوره شکوفایی انسان میباشد.دربرخی از روایات نیز آمده که منظور از عصر ، عصر امام زمان(عج) است که زمین را از پلیدی ها پاک میکند.
تفسیر سوره تکاثر

این سوره دارای ۸ آیه و مکی می باشد.تکاثر بمعنی فخرفروشی درامور دنیاست.

تکاثر بمعنی افتخار وفخرفروشی به دیگران در مورد امور دنیایی است. چنین مردمانی به شدت درقیامت توبیخ می شوند،مردمانی که پیوسته مشغول تکاثر وزیاده طلبی هستند تا زمانی که پایشان به گور نرسد از خواب غفلت بیدار نمی شوند.
تفسیرسوره قارعه

این سوره دارای ۱۱ آیه ومکی میباشد. قارعه بمعنی کوبنده است.

قارعه کوبنده ی دلهاست با وحشت وترس شدید وکوبنده دشمنان خداست با عذابی سخت.

قارعه از نامهای قیامت است.دراین سوره انسانها به پروانه هاتشبیه شده اند .اگر به مراحل زندگی پروانه توجه کنید می بینیم که مانند انسان است ، با مردن نابود می شوند. پروانه ها وقتی که به صورت کرم در پیله هستند به نظر می رسد حرکتی ندارند ولی اینطور نیست، انسان نیز وقتی می میرد نابود نمی شوند.
تفسیر سوره عادیات

این سوره دارای ۱۱ آیه و مکی می باشد . عادیات به معنی اسبان تیز تک می باشد.

مراد از عادیات اسبانی است که با سرعت هر چه تمام به سوی کفار و دشمنان اسلام می تازند و نیز اشاره به معاد و زنده شدن دوباره ی انسانها و فاش شدن افکار پلید آنها می باشد.روایاتی از امام صادق (ع) در مورد این سوره چنین است : که رسول خدا چند نوبت لشکرانی را به فرماندهانی غیر از امام علی (ع) به جنگ ذات السلاسل (زنجیرها) فرستاده بود اما پیروز نشده بودند ، تا اینکه علی (ع) رابا لشکری به جنگ فرستاد وپیروز شد. پیامبر این سوره را برای اولین بار در نماز صبح بعد از پیروزی علی (ع) خواند.

تفسیر سوره زلزال( الزلزله)

این سوره دارای ۸ آیه است زلزال به معنی زلزله و لرزش شدید می باشد.این سوره هم می تواند مکی و هم میتواندمدنی باشد(رجوع به المیزان ج ۲ ص ۲۸۱).

این سوره از روز رستاخیز و زنده شدن مردم برای محاسبه ی اعمال و حوادثی که در آن رخ می دهد سخن می گوید. زلزله های دنیا در یک محدوده ی خاص اتفاق می افتد اما زلزله ی روز قیامت همه جا را در بر می گیرد.
تفسیر سوره بینه

این سوره دارای ۸آیه و مدنی است . بینه به معنی دلیل روشن و آشکار می باشد.

مراد از بینه در این سوره ، پیامبر اکرم (ص) است. خداوند به انسان این استعداد را داده است که چنانچه بینه و دلیل روشنی ببیند ، می تواند به کمک آن پندارهای باطل را هر چند مدت های طولانی با آن خو گرفته است ، رها کند و کنار بگذارد.و ان بینه ودلیل روشن پیامبر اعظم می باشد.در آیات ۵تا۸ این سوره چکیده ی دین و دعوت رسول خدا را بیان می کند و سرانجام کسانی که ایمان آورده اند یا نیاورده اد بیان می کند.

تفسیر سوره قدر

این سوره دارای ۵آیه و مکی می باشد . قدر به معنی اندازه وارزش است.

این سوره فرو فرستادن قرآن را در شب قدر بیان می کند و آن شب را با ارزش تر از هزار ماه می شمارد.قرآن به دو صورت بر پیامبر نازل شده است: ۱- انزال :نازل شدن قرآن به صورت یکباره در شب قدر ۲- تنزیل : که همان نزول تدریجی قرآن بر قلب پیامبر است.شب قدر شبی است که میان آسمان و زمین ارتباط برقرار می شود و این شبِ رحمت و تهنیت است.

تفسیر سوره علق

این سوره دارای ۱۹ آیه و مکی می باشد علق به معنی خون بسته می باشد.

این سوره اولین سوره ای بود که در آغاز رسالت در غار حراء بر پیامبر نازل شد. سوره علق یکی از سور ه ای چهار گانه ی عزائم است ، یعنی دارای سجده واجب می باشدکه آخرین آیه این سوره می باشد.در شان نزول این سوره روایت است که روزی ابوجهل می خواست گردن پیامبر را در نماز لگدگوب کند ابوجهل پیش رفت و چیزی نگذشت که عقب عقب برگشت، گویا از چیزی ترسید . از او پرسیدند چه دیدی : گفت بین من و پیامبر خندقی از آتش بود و فرشتگان با بالهای خود حرارت آتش را به صورت من نزدیک می کردند.

تفسیر سوره تین

این سوره دارای ۸آیه و مکی می باشد و به معنی انجیر می باشد.

در این سوره خداوند به زیتون و انجیر و طور سینا و شهر امن قسم یاد کرده است. درخت انجیر بدون آنکه شگوفه بدهد میوه اش را ظاهر می کند. این درخت اینطور نیست که وعده بسیار دهد و تخلف کند (مانند بسیاری از درختان دیگر)و آن را درخت صادق و باوفا می خوانند. طور سینا همان کوهی است که خدا در آنجا با موسی (ع) سخن گفت. مراد از شهر امن در این سوره شهر مکه است و اشاره به اینکه خداوند انسان را به نیکوترین وضع آفریده است.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:54:00 ب.ظ ]




كلام : 180

و من كلام له ع وَ قَدْ اءَرْسَلَ رَجُلاً مِنْ اءَصْحَابِهِ یعْلَمُ لَهُ عِلْمَ اءَحْوَالِ قَوْمٍ مِنْ جُنْدِ الْكُوفَةِ قَدْ هَمُّوابِاللِّحَاقِ بِالْخَوَارِجِ، وَ كَانُوا عَلَى خَوْفٍ مِنْهُ ع ، فَلَمَّا عَادَ إِلَیهِ الرَّجُلُ قَالَ لَهُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) مردى از اصحاب خود را فرستاد تا بداند كه آیاجماعتى از سپاهكوفه كه مى خواستند به خوارج بپیوندند ولى از آن حضرت بیم داشتند، اكنون چه مى كنند.چون آن مرد نزد او بازگشت ، پرسید:

خطبه : 181

الْكُوفَةِ، وَ هُوَ قائِمٌ عَلَى حِجارَةٍ نَصَبَها لَهُ جَعْدَةُ بْنُ هُبَیرَةَ الْمَخْزُومِی، وَ عَلَیهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ، وَ حَمائِلُ سَیفِهِ لِیفٌ، وَ فِی رِجْلَیهِ نَعْلانِ مِنْ لِیفٍ، وَ كَاءنَّ جَبِینَهُ ثَفِنَةُ بَعِیرٍ. فَقَالَ ع :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) از نوف بكالى روایت شده است كه گفت : امیرالمؤ منین این خطبه رابراى ما در كوفه ادا فرمود. و او كه بر سنگى كه جعدة بن هبیره المخزومى براى او نصبكرده بود، ایستاده بود. جبّه اى پشمین بر تن داشت و بند شمشیرش از لیف خرما بود و پاىافزارى از لیف خرما به پاى داشت و نشان سجده بر پیشانیش چون پینه هاى زانوى شتر پیدابود. و چنین فرمود:

خطبه : 182

من خطبة له ع

از خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 183

و من كلام له ع قالَهُ لِلْبُرْجِ بْنِ مُسْهِرٍ الطَائِىٍِّّ وَ قَدْ قالَ لَهُ بِحَیثُ یسْمَعُهُ: ((لا حُكْمُ إِلالِلّهِ))،وَ كانَ مِنَ الْخَوارِج :

سخنى از آن حضرت (ع ) به برج بن مسهر طایى فرمود، هنگامى كه برج به گونه اى كهامام بشنود گفت : ((لا حكم الا للّه )) هیچ دارویى جز از آن خدا نیست . و برج از خوارج بود.

خطبه : 184

خطبة له ع رُوِی اءَنَّ صَاحِبا لِاءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع یقالُ لَهُ:هَمَّامٌ كانَ رَجُلاً عابِدا،فَقالَ لَهُ: یا اءَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ صِفْلِیالْمُتَّقِینَ حَتَّى كَاءَنِّی اءَنْظُرُ إِلَیهِمْ،فَتَثَاقَلَ ع عَنْ جَوَابِهِ،ثُمَّ قَالَ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) گویند كه امیرالمؤ منین (ع ) را مصاحبى بود به نام همام كه مردىعبادت پیشه بود. روزى گفتش كه اى امیرالمؤ منین ، پرهیزگاران را برایم وصف كن . آنسان كهگویى در آنها مى نگرم . على (ع ) در پاسخش درنگ كرد، سپس گفت :

خطبه : 185

و من خطبة له ع یصِفُ فِیهَا الْمُنافِقِینَ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در وصف منافقان :

خطبه : 186

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 187

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 188

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 189

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 190

و من كلام له ع كانَ یوصِی بِهِ اءصْحابَهُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) به یاران خود سفارش مى كند:

كلام : 191

و من كلام له ع فی معاویة

سخنى از آن حضرت (ع ) در باره معاویه

كلام : 192

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 193

و من كلام له ع رُوِی عَنْهُ اءَنَّهُ قالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَیدَةِ النِّساءِ فَاطِمَةَع كَالْمُناجِی بِهِ رَسُولَ اللَّهِص عِنْدَ قَبْرِهِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) این سخن از آن حضرت روایت شده كه هنگام به خاك سپردن سیده زنان، فاطمه (علیهما السلام ) بر سر قبر رسول اللّه (ص )، چنانكه گویى با او راز مى گوید،بیان داشته است :

كلام : 194

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 195

و من كلام له ع كانَ كَثِیرا ما ینادِی بِهِ اءَصْحابَهُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) همواره در میان اصحاب خود چنین ندا مى داد:

كلام : 196

و من كلام له ع كَلَّمَ بِهِ طَلْحَةَ وَالزُّبَیرَ بَعْدَ بَیعَتِهِ بالخِلافَة ، وَ قَدْ عَتَبا عَلَیهِ مِن تَرْكِمَشْوَرَتِهما، والاستِعانَةِ فِی الاءُمُوربهما:

سخنى از آن حضرت (ع ) خطاب به طلحه و زبیر، پس از بیعت به خلافت . آن دو از اینكه امام(ع ) در كارها با آنها مشورت نكرده و از ایشان یارى نخواسته ، اظهار ناخشنودى كرده بودند.

كلام : 197

و من كلام له ع وَ قَدْ سَمِعَ قَوْما مِنْ اءَصحابِهِ یسِبُّونَ اءَهْلَ الشامِ اءَیامَ حَرْبِهِمْ بِصِفِّینَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه شنید گروهى از اصحابش در جنگ صفین ، شامیان را دشناممى گویند چنین فرمود:

كلام : 198

و من كلام له ع فِی بَعْضِ اءیامِ صِفَینِ وَ قَدْ رَاءى الْحَسَنَ ابْنَهُ ع یتَسَرَّعُ إ لَى الْحَرْبِ:

سخنى از آن حضرت (ع ). در یكى از روزهاى جنگ صفین فرزندش حسن (ع ) را دید كه به جنگمى شتابد و چنین فرمود:

كلام : 199

و من كلام له ع قالَهُ لَمَّا اضْطَرَبَ عَلَیهِ اءصْحابُهُ فِی اءمْرِ الْحُكُومَةِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه یارانش در باب حكمیت با او راه مخالفت پیش گرفتند،فرمود:

كلام : 200

و من كلام له ع بِالبَصْرَةِ وَ قَدْ دَخَلَ عَلَى الْعَلاءِ بنِ زِیادٍالْحارِثِی وَ هُوَ مِن اءَصْحابِهِ یعُودُهُ،فَلَما رَاءى سَعَةَ دارِهِ قالَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) امام (ع ) در بصره به عیادت علاء بن زیاد حارثى رفت و علاء ازاصحابش بود. چون فراخى خانه اش را دید، چنین فرمود:

كلام : 201

و من كلام له ع وَ قَدْ سَاءَلَهُ سائِلُ عن اءَحادِیثِ الْبِدَعِ وَ عَمَا فِی اءَیدِی النَاسِ مِنِ اخْتِلافِ الْخَبَرِ،فَقالَ ع :

سخنى از آن حضرت (ع ) كسى در باب حدیثهاى مجعول و خبرهاى گوناگون كه در دست مردماست از او سؤ ال كرد و آن حضرت (ع ) چنین فرمود:

خطبه : 202

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 203

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 204

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 205

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 206

و من دعاء له ع كان یدعو به كثیرا

از دعاهاى آن حضرت كه فراوان مى خواند:

خطبه : 207

و من خطبة له ع خَطَبَها بِصِفَّینَ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در صفین :

كلام : 208

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 209

و من كلام له ع لَمَا مَرَّ بِطَلْحَةَ وَ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ عَتابِ بْنِ اءسِیدٍ وَ هُما قَتِیلانِ یوْمَ الْجَمَلِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) در جنگ جمل بر كشته طلحه و عبد الرحمان بن عتاب بن اسید گذشت وچنین فرمود:

كلام : 210

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 211

و من كلام له ع یحُثُ فِیهِ اءصْحابَهُ عَلَى الْجِهادِ

سخنى از آن حضرت (ع ) در برانگیختن اصحابش به جنگ :

كلام : 212

و من كلام له ع قالَهُ بَعْدَ تِلاوَتِهِ اءَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ:

سخنى از آن حضرت (ع ) پس از تلاوت الهیكم التكاثر حتى زُرتم المقابر((71)) فرمود:

كلام : 213

و من كلام له ع قالَهُ عِندَ تِلاوَتِهِ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَیعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگام تلاوت آیه رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذكر الله:

كلام : 214

و من كلام له ع قالَهُ عِندَ تِلاوَتِهِ یا اءَیهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَالْكَرِیمِ:

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگام تلاوت یا ایها الانسان ما غرّك بربّك الكریم ((73)) فرمود:

كلام : 215

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 216

و من دعاء له ع

دعایى از آن حضرت (ع )

خطبه : 217

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 218

و من دعاء له ع

دعایى از آن حضرت (ع )

كلام : 219

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام :220

و من كلام له ع فِی وَ صْفِ بَیعَتهِ بِالْخِلافَةِ، وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِثْلُهُ بِاءَلْفاظٍ مُخْتَلِفةٍ.

سخنى از آن حضرت (ع ) در وصف بیعت با او به خلافت . نظیر این سخن با الفاظى دیگر،پیش از این گذشت .

خطبه : 221

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 222

و من خطبة له ع خَطَبَها بِذِی قارٍ وَ هُوَ مُتَوَجَّهٌ إ لَى الْبَصْرَةِ، ذَكَرَهَا الْواقِدِىٌٍّ فِی كِتابِ الْجَمَلِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در ذوقار ادا فرمود. هنگامى كه به بصره مى رفت . آن را واقدى دركتاب الجمل آورده است :

كلام : 223

و من كلام له ع كَلَّمَ بِهِ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ زَمَعَةَ وَ هُوَ مِنْ شِیعَتِهِ، وَذلِكَ اءَنَّهُ قَدِمَ عَلَیهِ فِی خِلافَتِهِیطْلُبُ مِنْهُ مالا،ً فَقَالَ ع :

سخنى از آن حضرت (ع ). به عبد الله بن زمعه فرمود و او از شیعیانش بود. در ایام خلافتشنزد او آمد و مالى طلبید و على (ع ) در پاسخش چنین فرمود:

كلام : 224

و من كلام له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 225

و من كلام له ع رَوى ذِعْلَبٌ الْیمانِی عَنْ اءَحْمَدَ بْنِ قُتَیبَةَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ یزِیدَ عَنْ مالِكِ بْنِدِحْیةَ قالَ: كُنَّا عِنْدَ اءَمِیرِ الْمُؤْمنِینَ ع وَ قَدْ ذُكِرَ عِنْدَهُ اخْتِلافُ النَّاسِ، فَقَالَ:

سخنى از آن حضرت (ع ). ذعلب یمانى از احمد بن قتیبه از عبد الله بن یزید از مالك بن دحیه روایت مى كند كه گفت ما نزد امیرالمؤ منین (ع ) بودیم . در آنجا از اختلاف مردم سخن رفت و آن حضرت فرمود:

كلام : 226

و من كلام له ع قالَهُ وَ هُوَ یلِی غُسْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَجْهِیزَهُ:

سخنى از آن حضرت (ع ) به هنگام غسل دادن و كفن كردنرسول الله (ص ) فرمود:

خطبه : 227

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 228

و من خطبة له ع فِی التَّوحِیدِ وَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخُطْبَةُ مِنْ اءُصُولِ الْعِلْمِ مَا لا تَجْمَعُهُ خُطْبَةٌ غَیرُها:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در توحید است و در این خطبه ازاصول علم چیزى گردآورده كه در دیگر خطبه ها نیست .

خطبه : 229

و من خطبة له ع تَخْتَصُّ بِذِكْرِ الْمَلاحِمِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن اشارت است به پیشامدهاى ناگوار آینده

خطبه : 230

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 231

و من خطبة له ع

سخنى از آن حضرت (ع )

خطبه : 232

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 233

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

خطبه : 234

صِعَةِ وَ هِىٍَّ تَتَضَمَّنُ ذَمَّ إ بْلِیسَ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَى اءسْتِكْبِارِهِ وَ تَرْكِهِ السُّجُودَ لاَِّدَمَ عَلَیه السَّلامُ وَ اءنَّهُ اءَوَّلُ مَنْ اءَظْهَرَ الْعَصَبِیةَ وَ تَبِعَ الْحَمِیةَ، وَ تَحْذِیر النَاسِ مِن سُلُوك طَرِیقَتِهِ:

خطبه اى از آن حضرت (ع ) بعضى این خطبه را ((قاصعه ))((80)) نامیده اند و آن در نكوهشابلیس (لعنه الله ) است به سبب خودپسندى او و سجده نكردنش براى آدم (ع ). او نخستین كسىاست كه عصبیت را آشكار ساخت و از حمیت پیروى نمود. این خطبه مردم را از رفتن به راه ابلیس ‍برحذر مى دارد.

كلام : 235

و من كلام له ع قاله لعبد الله بن العباس ، و قد جاءه برسالة من عثمان و هو محصور یساءلهفیها الخروج إ لى ماله بینبع ، لیقل هتف الناس باسمه للخلافة ، بعد اءن كان ساءلهمثل ذلك من قبل ، فقال علیه السلام :

سخنى از آن حضرت (ع )

كلام : 236

و من كلام له ع اقتص فیه ذكر ما كان منه بعد هجرة النبی ص ثم لحاقه به :

سخنى از آن حضرت (ع )

خطبه : 237

و من خطبة له ع

خطبه اى از آن حضرت (ع )

كلام : 238

و من كلام له ع فی شاءن الحكمین و ذم اءهل الشام :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در باب حكمین و نكوهش مردم شام

خطبه : 239

و من خطبة له ع یذكر فیها آل محمد ص

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن آلمحمد را یاد مى كند:
خطبه شماره 240

و من کلام له عليه السلام [6] قاله لعبد الله بن العباس ، و قد جاءه برساله من عثمان ، و هو محصوريساله فيها الخروج الي ماله بينبع ، ليقل هتف الناس باسمه للخلافه ، بعد ان کان ساله مثل ذلک من قبل ، فقال عليه السلام : [7] يابن عباس ، ما يريد عثمان الا ان يجعلني جملا ناضحا بالغرب : [8] اقبل و ادبر بعث الي ان اخرج ، ثم بعث الي ان اقدم ، [9] ثم هو الان يبعث الي ان اخرج والله لقد دفعت عنه حتي خشيت ان اکوان آثما

ترجمه

[6] از سخنان امام ( ع ) عبدالله بن عباس به هنگامي که عثمان درمحاصره بود از ناحيه او اين پيام را براي امام ( ع ) آورد که پيشنهاد مي کرد امام ( ع ) از مدينه خارج شود و به ملک خود ينبع برود تا مردم شعار خلافت به نام او ندهند و اين بار دوم بود که عثمان از آن حضرت چنين درخواستي مي کرد . اين بار امام ( ع ) در پاسخ عبدالله بن عباس فرمود : [7] اي ابن عباس عثمان مقصودي جز اين ندارد که مرا همچون شتر آبکش قرار دهد . [8] گاهي بروم و گاه بازگردم يک بار فرستاد که از مدينه خارج شوم و باز فرستاد که بازگردم [9] و هم اکنون نيز فرستاده است که بيرون رو بخدا سوگند من آنقدر از او دفاع کردم که ترسيدم گناهکار باشم

خطبه شماره 241

و من کلام له عليه السلام [10] يحث به اصحابه علي الجهاد[11] والله مستاديکم شکره و مورثکم امره ، و ممهلکم في مضمار محدود ، [1] لتتنازعوا سبقه ، فشدوا عقد المازر ، [2] واطووا فضول الخواصر ، و لا تجتمع عزيمه و وليمه [3] ما انقض النوم لعزائم اليوم ، و امحي الظلم لتذاکير الهمم [4] و صلي الله علي سيدنا محمد النبي الامي ، و علي آله مصابيح الدجي و العروه الوثقي ، و سلم تسليما کثيرا

ترجمه

[10] از سخنان امام ( ع ) که در آن اصحابش را به جهاد تشويق فرموده است [11] خداوند از شما اداي شکر و سپاس خويش را مي طلبد و فرمان خويش را به دست شما مي سپارد و در اين سراي آزمايش و تمرين به شما فرصت مي دهد 000 [1] تا کوشش کنيد و برنده جايزه او [ بهشت برين ] شويد بنابراين کمربندها را محکم ببنديد و آماده شويد [2] و دامنها را به کمر زنيد [ تا دست و پايتان را نگيرد و مانع تلاش شما نشود ] به مقامهاي بلندرسيدن با هوسراني و لذت سازگار نيست [3] بسا خوابهاي [ شب ] است که تصميمهاي روز را از بين برده و تاريکيها است که ياد همتهاي بلند را از خاطر محو کرده است . [4] درود بر سيد و سرور ما محمد پيامبر ( ص ) و بر خاندانش چراغهاي روشني بخش تاريکيها و رشته هاي محکم الهي و سلام فراوان بر آنها باد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-11-04] [ 11:52:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم