فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30            



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



عزتی از غیرت خون خدا داریم ما
خون جاری در فرات بی وفا داریم ما
اعتبار از طفل عطشان مشک خالی و فرات
آبرو از تشنگان کربلا داریم ما
نطق شور انگیز زینب پیش روی اشقیا
اشک طفلان ضجّه های کیمیا داریم ما
همچو عبّاس آن ابر مرد آن منیر هاشمی
تکسوار دشت های نینوا داریم ما
قاسم و حرّ و حبیب و عمّارها
همچو اصغر شیر خواری با وفا، داریم ما
در دل صد پاره از شمشیر شمر بد سگال
آه و افغان از ظلام اشقیا داریم ما
در صف چشم انتظاران امام عصر خویش
دیده گریان سینه سوزان از دعا داریم ما
قبله گاهی قدسی و مولود پاکی چون علی
همچو قرآن ارمغانی پر بها داریم ما
«نجمه» خواهی بشنوی جان کلام هشق را
شور عاشورا و شعر غزّه ها داریم ماعزتی از غیرت خون خدا داریم ما
خون جاری در فرات بی وفا داریم ما
اعتبار از طفل عطشان مشک خالی و فرات
آبرو از تشنگان کربلا داریم ما
نطق شور انگیز زینب پیش روی اشقیا
اشک طفلان ضجّه های کیمیا داریم ما
همچو عبّاس آن ابر مرد آن منیر هاشمی
تکسوار دشت های نینوا داریم ما
قاسم و حرّ و حبیب و عمّارها
همچو اصغر شیر خواری با وفا، داریم ما
در دل صد پاره از شمشیر شمر بد سگال
آه و افغان از ظلام اشقیا داریم ما
در صف چشم انتظاران امام عصر خویش
دیده گریان سینه سوزان از دعا داریم ما
قبله گاهی قدسی و مولود پاکی چون علی
همچو قرآن ارمغانی پر بها داریم ما
«نجمه» خواهی بشنوی جان کلام هشق را
شور عاشورا و شعر غزّه ها داریم ما

 

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[پنجشنبه 1394-08-28] [ 11:00:00 ب.ظ ]





شعر حافظ در مورد عاشورا و مهدویت

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسند
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
شعر حافظ در مورد عاشورا و مهدویت

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسند
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
شعر حافظ در مورد عاشورا و مهدویت

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسند
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
شعر حافظ در مورد عاشورا و مهدویت

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسند
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 10:50:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 04:05:00 ب.ظ ]




موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 04:05:00 ب.ظ ]




s="image_block">
موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 04:05:00 ب.ظ ]





/p>
موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 03:25:00 ب.ظ ]





موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 03:25:00 ب.ظ ]




 

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 03:25:00 ب.ظ ]