عاشورا ومهدویت |
... |
عزتی از غیرت خون خدا داریم ما
خون جاری در فرات بی وفا داریم ما
اعتبار از طفل عطشان مشک خالی و فرات
آبرو از تشنگان کربلا داریم ما
نطق شور انگیز زینب پیش روی اشقیا
اشک طفلان ضجّه های کیمیا داریم ما
همچو عبّاس آن ابر مرد آن منیر هاشمی
تکسوار دشت های نینوا داریم ما
قاسم و حرّ و حبیب و عمّارها
همچو اصغر شیر خواری با وفا، داریم ما
در دل صد پاره از شمشیر شمر بد سگال
آه و افغان از ظلام اشقیا داریم ما
در صف چشم انتظاران امام عصر خویش
دیده گریان سینه سوزان از دعا داریم ما
قبله گاهی قدسی و مولود پاکی چون علی
همچو قرآن ارمغانی پر بها داریم ما
«نجمه» خواهی بشنوی جان کلام هشق را
شور عاشورا و شعر غزّه ها داریم ماعزتی از غیرت خون خدا داریم ما
خون جاری در فرات بی وفا داریم ما
اعتبار از طفل عطشان مشک خالی و فرات
آبرو از تشنگان کربلا داریم ما
نطق شور انگیز زینب پیش روی اشقیا
اشک طفلان ضجّه های کیمیا داریم ما
همچو عبّاس آن ابر مرد آن منیر هاشمی
تکسوار دشت های نینوا داریم ما
قاسم و حرّ و حبیب و عمّارها
همچو اصغر شیر خواری با وفا، داریم ما
در دل صد پاره از شمشیر شمر بد سگال
آه و افغان از ظلام اشقیا داریم ما
در صف چشم انتظاران امام عصر خویش
دیده گریان سینه سوزان از دعا داریم ما
قبله گاهی قدسی و مولود پاکی چون علی
همچو قرآن ارمغانی پر بها داریم ما
«نجمه» خواهی بشنوی جان کلام هشق را
شور عاشورا و شعر غزّه ها داریم ما
سلام انشا الله عزاداريهاتون مورد قبول حق باشد
از شما ممنونم كه به ما سر ميزنيد لطفتون مستدام وبلاگتون پابرجا و پر نور التماس دعا ي فراوان
سيدالشهداء سه بار به ديدن اين بانو آمدند
صاحب دارالسلام مرحوم محدث نورى مى فرمايد كه حاج مولى حسن يزدى ، كه مرد عابد و با تقوا و پاكيزه اى و از جمله كسانى است كه در كنار قبر حضرت امير عليه السلام مجاورت داشته ، و حق همسايگى حضرت را بجا مى آورد و در انجام عبادت بسيار پشتكار دارد، او از حاج محمد على يزدى كه مردى ثقه و امين بود نقل كرد كه در يزد مرد صالح و فاضلى بود كه به فكر آخرت خويش بود، شبها در مقبره اى خارج شهر يزد كه مزار گويند مى خوابيد.
اين مرد همسايه اى داشت كه از كودكى در مكتب و غيره با هم بودند، تا اينكه بعدها شغل عشارى (باج خواهى و پول زورگرفتن ) را انتخاب كرد و تا آخر عمر هم چنين مى بود. تا اينكه مرد و در همان مقبره مذكور نزديك محلى كه حاج محمد على يزدى مى خوابيد او را دفن كردند، هنوز يك ماه نگذشته بود كه حاج محمد على او را در خواب ديد، با حالت زيبا و سر حال از نعمت ، او گويد: نزدش رفتم و به او گفتم : من اول و آخر و باطن و ظاهر كار تو را مى دانم ، تو از كسانى نبودى كه در باطن نيكو باشى ولى ظاهرت بخاطر برخى جهات چون تقيه يا ضرورت و يا كمك به مظلوم ، توجيه شود؟
و كار تو جز عذاب نتيجه اى نداشت ، چگونه به اين مقام رسيدى ؟! آن مرد گفت : آرى مساءله همانطور است كه تو گفتى ، من تا ديروز در سخت ترين عذاب بودم ، تا اينكه همسر استاد اشرف آهنگر از دنيا رفت و او را در اينجا دفن كردند و اشاره كرد به مكانى كه صد ذراع فاصله داشت و در همان شبى كه او را به خاك سپردند، حضرت امام حسين عليه السلام سه بار به ديدن او آمدند، و در مرتبه سوم دستور فرمود: تا عذاب را از اهل اين قبرستان بردارند، به اين جهت حال من نيكو شد و در نعمت و وسعت قرار گرفتم ،
حاج محمد على گويد: با تعجب از خواب بيدار شدم ، استاد اشرف آهنگر را نمى شناختم و جاى او را نمى دانستم ،
در ميان بازار آهنگرها جستجو نمود تا استاد اشرف را پيدا كرد، از او پرسيد، آيا شما همسر دارى ؟ گفت : داشتم ، ولى ديشب فوت نمود و او را در فلان جا دفن كرديم ، و همان جائى را گفت كه در خواب آن مرد به من نشان داد، از او پرسيد: آيا همسر شما به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بود؟ گفت : خير، پرسيد: آيا مصيبت حضرت را مى نمود؟ گفت : خير، پرسيد: آيا او براى امام حسين مجلس مصيبت برپا مى كرد؟ جواب داد: خير، منظورت از اين سؤ الها چيست ؟ آن مرد داستان خواب خود را بيان كرد و گفت مى خواهم رمز آن ارتباط ميان او و امام حسين را دريابم ،
استاد اشرف گفت : آن زن همواره به خواندن زيارت عاشورا مداومت داشت
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1394-08-28] [ 11:00:00 ب.ظ ]
|