ضرب المثل از تو حرکت از خدا برکت |
... |
ضرب المثل از تو حرکت از خدا برکت
«از تو حرکت از خدا برکت»:
این ضرب المثل در جایی کاربرد دارد که فردی همه چیز را به خدا واگذار کرده و کاری برای رسیدن به هدف ندارد.
مفهوم:
- خداوند متعال رزاق است و تمامي موجودات زنده بر سفره لطف و بركت او حضور دارند، اما جهان هستي بر اين پايه استوار است كه هر كسي به مقدار تلاش و تكاپوي خود و استفاده از نيروهاي خدادادي همانند عقل، استعداد، فعاليت بدني و … روزي خود را به دست مي آورد و اين رزق نيز با اراده خداوند و خواست او فراهم مي شود.
-از تو حركت یعنی اینكه نخواب و چشم به آسمان ندوز؛ و “از خدا بركت” یعنی اینكه همه چیز دست خداست لذا برای موفقیت خود و بركت یافتن كارت دعا كن. البته خودِ “از جا برخاستن” را میتوان اولین دعا برای موفقیت دانست به این معنا كه خدایا همانگونه كه مقدر فرمود من تلاش خود را آغاز كردم، تو نیز توفیقت را همراه من ساز.
- با اعتماد به خدا و با اطمينان به تدبير خداوند، برو دنبال تلاش و توليد. يعني از تو حركت، از خدا بركت، نه به معنايي مفتخوري و تكدّيگري.
- معنای آيه ١٠٠ از سوره نساء به اين ضرب المثل از تو حرکت از خدا برکت اشاره دارد.
«و هر كه در راه خدا هجرت كند، در زمين اقامتگاههاى فراوان پیدا خواهد کرد و هر كس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پيامبر او از خانهاش بیرون بیاید سپس مرگش فرا رسد پاداش او قطعا بر خداست و خدا آمرزنده مهربان است».
حکایت: شخص ساده لوحی مکرر شنیده بود خداوند متعال ضامن رزق و روزی بندگان است. بهمین خاطر به این فکر افتاد که به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگیرد. به همین قصد یک روز صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد. همین که ظهر رسید از خداوند طلب ناهار کرد ولی هر چه به انتظار نشست برایش ناهار نرسید تا اینکه شام شد و او باز از خدا طلب خوراکی برای شام کرد و چشم براه ماند. چند ساعتی از شب گذشته بود که درویشی وارد مسجد شد در پای ستونی نشست، شمعی روشن کرد و از کیسه خود غذایی بیرون آورد و شروع به خوردن کرد. آن مرد که از صبح با شکم گرسنه از خدا طلب روزی کرده بود و در تاریکی چشم به غذا خوردن درویش دوخته بود، دید درویش نیمی از غذای خود را خورد و عنقریب نیم دیگر را هم خواهد خورد. مرد بی اختیار سرفهای کرد و درویش که صدای سرفه را شنید گفت: هر که هستی بفرما جلو. مرد بینوا که از گرسنگی به خود میلرزید جلو آمد و مشغول خوردن شد. وقتی سیر شد، درویش شرح حالش را پرسید و آنمرد هم حکایت خود را تعریف کرد. درویش به آن مرد گفت: فکر کن تو اگر سرفه نکرده بودی من از کجا میدانستم تو در مسجد هستی تا به تو تعارف کنم و تو هم به روزی خودت برسی؟ شکی نیست که خدا روزی رسان است ولی یک سرفه ای هم باید کرد.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1395-03-07] [ 09:43:00 ب.ظ ]
|