فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



تقوا (معنای تحلیلی تقوا از دیدگاه شهید مطهری)
معنای دقیق تقوا

تقوا، از مهم ترین شاخص های تربیت دینی است که در معارف ناب اسلامی بسیار به آن سفارش شده است. بنا بر همین ارزش و جایگاه، بزرگان اخلاقی و پیشروان تعلیم و تربیت اسلامی نیز به مسئله تقوا بیش از هر چیز توجه می کنند. در این میان، هرکدام تعریف های گوناگونی از تقوا ارائه داده اند که «پرهیزکاری» وجه مشترک همه آنهاست. حال آنکه شهید فرزانه، استاد مرتضی مطهری که در تبیین و آشکار ساختن معارف الهی، نگرشی ژرف و دقیق داشت، با دید تیزبین و تحلیل موشکافانه خویش، این معنا را برای واژه تقوا، نارسا می داند. ایشان ضمن اینکه زبان فارسی را از داشتن واژه ای هم سنگ در برابر کلمه تقوا ناتوان معرفی می کند، در یک تعریف توضیحی، کلمه «خود نگه داری» را معادل تقوا می داند و می گوید:

تقوای از معاصی، در واقع معنایش خود نگه داری است. متقی باش؛ یعنی خود نگه دار باش. خود این، یک حالت روحی و معنوی است که از آن، تعبیر به «تسلط بر نفس» می کنند. اینکه انسان بتواند خود بر خود و در واقع، اراده و عقل و ایمانش بر خواهش ها و هوس هایش تسلط داشته باشند، به طوری که بتواند خودش را نگه دارد، این نیروی خود نگه داری، اسمش تقواست… خود را نگه داری کردن از معصیت، لازمه اش اجتناب از معصیت است و لازمه اجتناب از معصیت، خود را از لازمه معصیت ـ یعنی خشم الهی ـ نگه داری کردن است… اگر بگویند «اِتَّقِ اللّه َ» معنایش این است که خود را نگه دار از اینکه گرفتار گناه شوی و بر اثر گناه کردن، در معرض خشم الهی قرار بگیری.
پیام متن:

1. معنای دقیق تقوا، خود نگه داری است؛ یعنی انسان، نفس خود را از هر چه غیر رضایت خداست، نگه دارد.

2. خواهش های نفسانی، بدون تقوی پیشگی کنترل نمی شود، و این خود، دلیل مهمی بر اهمیت تقوی است.
اساس تربیت دینی

انسان خداجو که در امور زندگانی خویش جز به خشنودی پروردگار نمی اندیشد و از غضب و ناخرسندی یار برحذر است، همواره چشم دل، نگران می دارد تا در برابر مسائل گوناگونی که روز و شب با آنها برخورد می کند، عملی غیر از خواست پروردگار از او سر نزند و در این مسیر، مراقب اعمال خویش است. کارهایی که رضای الهی در آن نیست، به انحراف آدمی از جاده فطرت توحیدی انسان می انجامد و در مقابل، هر آنچه انسان را به محضر پرخیر ربوبی نزدیک می سازد، همانا در فطرت پاک و روح روشن او ریشه دارد. از همین رو، در آموزه های تربیتی و اخلاقی اسلام نیز به این مسئله بسیار توجه شده است که انسان در همه لحظه های عمر خویش باید مراقب احوال خود باشد، نفس را از خطر افتادن در مهلکه های انحراف و گناه و گمراهی نگه دارد و این «خود نگه داری» و مراقبه نفس همان تقوای الهی است. شهید مطهری، تقوا را محور اساسی تهذیب نفس می داند و مرکب چموش نفس را تنها در دست تقوا پیشگان، رام و راهوار معرفی می کند. ایشان در این باره می گوید:

اساس تربیت دینی، همین است که انسان، خود بر خود مسلط باشد. مگر می شود چنین چیزی که یک چیز خودش بر خودش مسلط باشد؟ اگر یک چیز، خودش یک امر بسیط باشد، که معنا ندارد خودش بر خودش مسلط باشد. این نشان می دهد که انسان دو «خود» دارد؛ یک خودش، خود حقیقی است و خود دیگرش، ناخود است و در واقع، تقوا تسلط بر ناخودی است که انسان آن «ناخود» را خود می داند. … گر انسان بتواند بر نفس خودش در آن حد مسلط باشد که بر جُبن خودش هم مسلط باشد، بر بخل و حسد و خشم و طمع و آز و حرص خودش مسلط باشد، این اسمش تقواست.
پیام متن:

حقیقت تقوا، تسلط خود واقعی انسان بر ناخود اوست و چنین تسلطی، اساس تربیت دینی اسلامی است.
تقوای برخاسته از ضعف یا قوت

سراسر عمر آدمی، میدان اجرای تقوای الهی است و هنر مردان خدا آن است که در همه حال، اهل تقوایند؛ چه زمانی که در انزوا به سر می برند و چه آن هنگام که در متن جامعه و میان مردم هستند. آنان حتی در برخورد با فراز و نشیب زندگی، به مجاهده با نفس می پردازند و به فیض رضایت الهی دست می یابند، نه آنکه کنج عزلت و راحت اختیار کنند و نفس خویش را از هر ناملایمی، یک سره خلاص کنند یا در گوشه ای، فارغ از درد و رنج و فراز و نشیب، به عبادت و کسب تقوا سر کنند. شهید مطهری، چنین تقوایی را تقوای از سر ضعف و تقوای نوع اول را تقوای از سرقوت می نامد:

… به وجود آوردن اجبار عملی برای پرهیز از گناه و آن گاه ترک کردن گناه، کمالی محسوب نمی شود. اگر توفیق چنین کاری پیدا کنیم و از این راه مرتکب گناه نشویم، البته از گناه پرهیز کرده ایم، ولی نفس ما همان اژدهاست که بوده است، فقط از غم بی آلتی افسرده است. پرهیز از گناه، آن وقت کمال محسوب می شود که انسان بدون اجبار عملی، از گناه و معصیت پرهیز کند.
پیام متن:

اجبار عملی بر ترک گناه، کمال را در پی ندارد. حقیقت تقوا، با قرار گرفتن در متن اجتماع و تمرین و برای ترک گناه و و گمراهی به دست می آید. به عبارت دیگر، تقوای حقیقی آن است که از درون آدمی بجوشد و به دست آید.
تقوا در نهج البلاغه

موضوع تقوا در میان دیگر فضیلت های تبیین شده نهج البلاغه، چون کوکبی درخشان و فروزان است. توجه امیر کلام، امام علی علیه السلام به این مرتبه والای انسانی تا آن جاست که حدود ده خطبه این کتاب گران قدر به تقوا اختصاص دارد و اوج این درخشندگی در خطبه روح بخش همّام ـ در توصیف متقین ـ به چشم می خورد. امام علی علیه السلام در این خطبه، تقوا پیشگان را گل سرسبد آفرینش معرفی می کند و می فرماید: «فَالمُتّقونَ فیها هُمْ اَهْلُ الفَضائِلِ؛ تنها تقواپیشگان در دنیا، صاحبان فضیلت هستند.» از دیدگاه آن حضرت، اهمیت تقوا چنان است که می تواند پیمودن راه نیک بختی را برای انسان هموار سازد. شهید مطهری در بیان این مطلب می گوید:

مفهوم تقوا در نهج البلاغه، مترادف با مفهوم پرهیز، حتی به مفهوم منطقی آن نیست. تقوا در نهج البلاغه، نیرویی است روحانی که بر اثر تمرین های زیاد پدید می آید و پرهیزهای معقول و منطقی از یک نگاه، سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانی است. … نهج البلاغه تقوا را به مثابه یک نیروی معنوی و روحی که بر اثر ممارست و تمرین پدید می آید و به نوبه خود، آثار و لوازم و نتایجی دارد و از آن جمله، پرهیز از گناه را سهل و آسان می سازد، طرح و عنوان کرده است… امام علی علیه السلام تصریح می کند که تقوا، چیزی است که پرهیز از محرمات الهی و همچنین ترس از خدا، از لوازم و آثار آن است. پس در این منطق، تقوا نه عین پرهیز است و نه عین ترس از خدا، بلکه نیرویی است روحی و مقدس که این امور را به دنبال خود دارد.
پیام متن:

از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، تقوا، نیرویی روحانی است که سبب پرهیزکاری و ترس از خدا و دیگر فضیلت ها می شود.
تقوا، مهار مرکب نفس

شهید مطهری، با بیان و تحلیلی دقیق از موارد کاربرد واژه تقوا در خطبه های نهج البلاغه، به شرح و توضیح ظرافت های موجود در کلام حضرت اشاره می کند و برداشتی حقیقی از معنای تقوا در نهج البلاغه را ارائه می دهد. از جمله، با ذکر بخشی از سخنان مولا علی علیه السلام از این کتاب انسان ساز درباره تقوا، این گونه توضیح می دهد:

[امام علی علیه السلام می فرماید:] همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختیار هوای نفس قرار دادن، مانند اسب های سرکش و چموشی است که لجام از سر آنها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت، اسب ها سوارهای خود را در آتش افکنند. و مَثل تقوا، مثل مرکب های رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار است و آن مرکب ها با آرامش، سوارهای خود را به سوی بهشت می برند.

در این خطبه، تقوا به عنوان یک حالت روحی و معنوی که اثرش ضبط و مالکیت نفس است، ذکر شده. این خطبه می گوید: لازمه بی تقوایی و مطیع هوای نفس بودن، ضعف و زبونی و بی شخصیت بودن در برابر محرکات شهوانی و هواهای نفسانی است. انسان در آن حالت، مانند سوار زبونی است که از خود، اراده و اختیاری ندارد و این مرکب است که به هرجا که دلخواهش است، می رود. لازمه تقوا، قدرت اراده و شخصیت معنوی داشتن و مالک حوزه وجود خود بودن است؛ مانند سوار ماهری که بر اسب تربیت شده ای سوار است و با قدرت و تسلط کامل، آن اسب را در جهتی که خود انتخاب کرده، می راند و اسب در کمال سهولت، اطاعت می کند.
پیام متن:

1. کنترل و مالکیت بر نفس، تقویت قوای باطنی در برابر رذیلت های نفسانی و نیز شخصیت یافتن انسان، از آثار مهم تقوا به شمار می رود.

2. انسان بی تقوا انسان بی اراده و زبون و انسان با تقوی، نیرومند و صاحب اراده است.
تقوا؛ مصونیت، نه محدودیت

یکی از مهم ترین اسباب گرفتاری و مصیبت انسان در دنیا، رفتارهای ناشایست اوست که در رها کردن عنان نفس و ترجیح دادن خواسته دل برخواست پروردگار ریشه دارد. انسانی که همواره درصدد برآوردن تمایلات نفسانی خویش و بهره جویی از لذت های گذرای دنیاست، خود را از امداد غیبی پروردگار و از توجه و رسیدگی های خداوند ـ که به بندگان شایسته خویش دارد ـ محروم ساخته است. در مشکلات و مصیبت های دنیایی نیز توجه ویژه پروردگار شامل او نخواهد شد؛ زیرا او در زندگی روزانه خویش، خدای متعال و خشنودی او را به فراموشی سپرده است. شهید مطهری با اشاره به اینکه تقوا، کلید حل مشکلات دنیا و آخرت انسان است، این صفت زیبا را تنها راه برون رفت از درگیری های زندگی معرفی می کند و با استناد به قرآن می فرماید:

انسان وقتی که بصیرتی نداشته باشد، در ابتدا از تقوا، تنها محدودیت می فهمد و می گوید: اگر انسان بخواهد خودش را مقید به تقوا کند، معنایش این است که خودش را در بن بست قرار دهد، به دور خودش خطی بکشد و برای خود، محدودیت قائل شود. قرآن درست نقطه مقابل این مطلب را ذکر می کند [و نکته لطیف همین است]؛ یعنی بی تقوایی است که انسان را در بن بست قرار می دهد و تقواست که بن بست را می شکند… خداوند در قرآن می فرماید: تقوا بن بست و محدودیت نیست؛ برعکس، تقوا نداشتن، انسان را به بن بست ها و محدودیت ها دچار می کند و تقوا، راهی است که خدا معین کرده است که اگر انسان از آن راه برود، محدودیت و بن بستی برای او نیست: «وَ مَن یَتَّقِ اللّه َ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً؛ هر کس که تقوای الهی را پیشه کند، خدا برای او راه بیرون رفتن از تنگناها و مشکلات را قرار می دهد».
پیام متن:

تقوا، کلید حل مشکلات دنیا و آخرت انسان است.
آزادی در گرو تقوا

آزادی، واژه شیرینی است که فطرت همه آدمیان خواهان آن است، هرچند در تحلیل معنای آن، بیشتر انسان ها به خطا می روند. در معارف ناب اسلامی، آزادی نه به معنای گسستن مهار نفس و افسارگسیختگی شهوت های آدمی، بلکه به معنای رهایی از هرچه مانع راه سعادت و کمال انسان و پروازی آگاهانه و عاشقانه در افق ابدیت است و تقوای الهی، بال و پر چنین پروازی است. شهید مطهری با تبیین کلامی نورانی امیرمؤمنان علی علیه السلام ، با اشاره به عوامل و آثار چنین تقوایی می فرماید:

امیرالمؤمنین علی علیه السلام نه تنها تقوا را محدودیت و مانع آزادی نمی داند، بلکه علت و موجب بزرگ آزادی را تقوای الهی می شمارد. در خطبه 228 فرموده است: تقوا، کلید دوستی و اندوخته روز قیامت است؛ آزادی است از قید هر بندگی و نجات است، از هر بدبختی. به وسیله تقوا، انسان به هدف خویش می رسد و از دشمن نجات پیدا می کند و به آرزوهای خویش نائل می شود. تقوا در درجه اول و به طور مستقیم، از ناحیه اخلاقی و معنوی به انسان آزادی می دهد و او را از قید رقیت و بندگی هوا و هوس آزاد می کند و رشته حرص و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمی دارد، ولی به طور غیرمستقیم، در زندگی اجتماعی نیز آزادی بخش انسان است. رقیت ها و بندگی های اجتماعی، نتیجه رقیت معنوی است… پس تقوا نه تنها قید و محدودیت نیست، بلکه عین حریت و آزادی است.
بند بگسل، باش آزاد، ای پسر! چند باشی بند سیم و بند زر
مولوی

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-11-11] [ 08:47:00 ب.ظ ]




 


احادیث در مورد تقوا

حدیث (1) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

مَن رُزِقَ تُقىً فَقَد رُزِقَ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ؛

هر كس تقوا روزى اش شود، خير دنيا و آخرت روزى او شده است.

نهج الفصاحه ص 769 ، ح 3015
حدیث (2) امام على عليه السلام :

إِنَّ التَّقْوَى مُنْتَهَى رِضَى اللَّهِ مِنْ عِبَادِهِ وَ حَاجَتِهِ مِنْ خَلْقِهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ وَ إِنْ أَعْلَنْتُمْ كَتَبَه‏

نهايت خشنودى خداوند از بندگانش و خواسته او از آفريدگانش تقواست، پس تقوا از خداوندى بكنيد كه اگر پنهان كنيد مى داند و اگر آشكار سازيد مى نويسد.

عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 154 ، ح 3358
حدیث (3) امام على عليه السلام :

لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ لَهُ مِنْهَا مَخْرَجاً وَ رَزَقَهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ.

اگر آسمان ها و زمين راه را بر بنده اى ببندند و او تقواى الهى پيشه كند، خداوند حتما راه گشايشى براى او فراهم خواهد كرد و از جايى كه گمان ندارد روزى اش خواهد داد.

عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 416 ، ح 7068
حدیث (4) امام على عليه السلام :

إن لأهل التقوى علامات يعرفون بها : صدق الحديث و أداء الأمانة و وفاء العهد

تقواپيشگان نشانه هايى دارند كه با آنها شناخته مى شوند: راستگويى، امانتدارى، وفاى به عهد و… .

تفسیر العیاشی ج 2 ، ص 213 ، ح 50
حدیث (5) امام على عليه السلام :

اَلتَّقِىُّ سابِقٌ اِلى كُلِّ خَيرٍ ؛

تقواپيشه براى انجام هر كار خيرى سبقت مى گيرد.

اعلام الدین ص 186
حدیث (6) امام باقر عليه السلام :

اِنَّ اللّه عَز َّو َجَلَّ يَقى بِالتَّقوى عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ وَ يُجَلّى بِالتَّقوى عَنهُ عَماهُ وَ جَهلَهُ؛

خداوند به وسيله تقوا بنده را حفظ مى كند از آنچه كه عقلش به آن نمى رسد و كور دلى و نادانى او را بر طرف مى سازد.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 8 ، ص 52
حدیث (7) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

اَتقَى النّاسِ مَن قالَ الحَقَّ فيما لَهُ و َعَلَيهِ؛

باتقواترين مردم، كسى است كه در آنچه به نفع يا ضرراوست،حق رابگويد.

امالی(صدوق) ص 20 - من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 395
حدیث (8) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

تَمامُ التَّقوى اَن تَتَعَلَّمَ ما جَهِلتَ وَ تَعمَلَ بِما عَلِمتَ؛

تمام و كمال تقوا اين است كه آنچه را نمى دانى بياموزى و بدانچه مى دانى عمل كنى .

مجموعه ورام ج 2 ، ص 120
حدیث (9) قال الصادق عليه السلام :

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ فَقَالَ يُطَاعُ فَلَا يُعْصَى وَ يُذْكَرُ فَلَا يُنْسَى وَ يُشْكَرُ فَلَا يُكْفَرُ.

از امام صادق عليه السلام درباره آيه (تقواى الهى داشته باشيد آنگونه كه حقّ تقواست) سئوال شد، فرمودند: از خدا فرمان مى برد و نافرمانى نمى كند، به ياد اوست و فراموشش نمى كند، شكرگزار اوست و كفران نمى كند.

غررالحكم، ج2، ص451، ح3260
حدیث (10) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

لا الرَّجُلُ مِنَ المُتَّقينَ حَتّى يُحاسِبَ نَفسَهُ اَشَدَّ مِن مُحاسَبَةِ الشَّريكِ لِشَريكِهِ فَيَعلَمَ مِن اَينَ مَطعَمُهُ وَ مِن اَينَ مَشرَبُهُ وَ مِن اَينَ مَلبَسُهُ اَ مِن حِلٍّ ذلِكَ اَم مِن حَرامٍ؛

انسان از تقواپيشگان نيست مگر آن كه سخت تر از حسابرسى شريك از شريك، از خود حساب بكشد و بداند خوردنى، نوشيدنى و پوشيدنى اش از كجاست آيا از حلال است يا حرام؟

الزهد ص 17 ، ح 37
حدیث (11) امام باقر عليه السلام :

اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ يَقى بِالتَّقوى عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ وَ يُجَلّى بِالتَّقوى عَنهُ عَماهُ وَ جَهلَهُ؛

خداوند عزوجل به وسيله تقوا، انسان را از آنچه عقلش به آن نمى رسد، حفظ مى كند و كوردلى و نادانى را از او دور مى نمايد.

كافى(ط-الاسلامیه) ج 8، ص 52، ح 16
حدیث (12) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

لَا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوا ذَلِكَ نُزِعَتْ مِنْهُمُ الْبَرَكَاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ.

تا زمانى كه مردم، امر به معروف و نهى از منكر نمايند و در كارهاى نيك و تقوا به يارى يكديگر بشتابند، در خير و سعادت خواهند بود، اما اگر چنين نكنند، بركت ها از آنان گرفته شود و گروهى بر گروه ديگر سلطه پيدا كنند. نه در زمين ياورى دارند و نه در آسمان.

تهذيب الاحكام(تحقیق خرسان) ج 6، ص 181، ح 22
حدیث (13) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

مَا مِنْ شَابٍّ تَزَوَّجَ فِي حَدَاثَةِ سِنِّهِ إِلَّا عَجَّ شَيْطَانُهُ يَا وَيْلَهُ يَا وَيْلَهُ عَصَمَ مِنِّي ثُلُثَيْ دِينِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ الْعَبْدُ فِي الثُّلُثِ الْبَاقِي.

هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مى آورد كه : واى برمن ، واى بر من! دو سوم دينش را از دستبرد من ، مصون نگه داشت . پس بنده بايد براى حفظ يك سومِ باقى مانده دينش ، تقواى الهى پيشه سازد .

نوادر (راوندى) ص 12
حدیث (14) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُنْسَأَ لَهُ فِي عُمُرِهِ وَ يُوَسَّعَ لَهُ فِي رِزْقِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ وَ لْيَصِلْ رَحِمَه‏

هر كس دوست دارد كه عمرش طولانى و روزى اش زياد شود، تقواى الهى پيشه كند و صله رحم نمايد.

الزهد ص 39 ، ح 104 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 71 ، ص 102، ح 56
حدیث (15) امام صادق علیه السلام :

اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَيْكُمْ بِأَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ فَلَوْ أَنَّ قَاتِلَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع ائْتَمَنَنِي عَلَى أَمَانَةٍ لَأَدَّيْتُهَا إِلَيْهِ.

تقواى الهى پيشه كنيد و امانت را به كسى كه شما را امين دانسته است، باز گردانيد، زيرا حتّى اگر قاتل اميرالمؤمنين عليه السلام امانتى را به من بسپرد هر آينه آن را به او بر مى گردانم.

امالى (صدوق) ص 318{شبیه این حدیث در کافی(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 133 ، ح 4}
حدیث (16) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

مَا مِنْ شَابٍّ تَزَوَّجَ فِي حَدَاثَةِ سِنِّهِ إِلَّا عَجَّ شَيْطَانُهُ يَا وَيْلَهُ يَا وَيْلَهُ عَصَمَ مِنِّي ثُلُثَيْ دِينِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ الْعَبْدُ فِي الثُّلُثِ الْبَاقِي‏

هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مى آورد كه : واى برمن ، واى بر من! دو سوم دينش را از دستبرد من ، مصون نگه داشت . پس بنده بايد براى حفظ يك سومِ باقى مانده دينش ، تقواى الهى پيشه سازد .

نوادر (راوندى) ص 12
حدیث (17) امام على عليه السلام :

إِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَة

براستى كه جهاد يكى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را براى اولياى خاص خود گشوده است. جهاد جامه تقوا و زره استوار خداوند و سپر محكم اوست.

الغارات(ط-القدیمة) ج 2 ، ص 326
حدیث (18) امام على عليه السلام :

فى صِفَةِ المُتَّقينَ ـ : بُعدُهُ عَمَّن تَباعَدَ عَنهُ زُهدٌ وَ نَزاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لينٌ وَ رَحمَةٌ لَيسَ تَباعُدُهُ بِكِبرٍ وَ عَظَمَةٍ وَ لا دُنُوُّهُ بِمَكرٍ وَ خَديعَةٍ؛

در وصف پرهيزگاران، مى فرمايد: اگر از كسى دورى مى كند، به خاطر دنياگريزى و پاكدامنى است و اگر به كسى نزديك مى شود، از سر خوشخويى و مهربانى است، نه دورى كردنش از روى تكبر و نخوت است و نه نزديك شدنش از روى مكر و فريب.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 306 ، خطبه 193
حدیث (19) امام على علیه السلام :

اَدَّبْتُ نَفْسى فَما وَجَدْتُ لَها بِغَيرِ تَقْوَى الاْلهِ مِنْ اَدَبِ
فى كُلِّ حالاتِها وَ اِن قَصُرَتْ اَفْضَلَ مِنْ صَمْتِها عَنِ الْكَذِبِ
وَ غيبَةِ النّاسِ اَن غيبَتَهُم حَرَّمَها ذُوالْجَلالِ فِى الْكُتُبِ
اِن كانَ مِن فِضَّةٍ كَلامُكِ يا نَفْسُ فَاِنَّ السُّكوتَ مِن ذَهَبِ؛

به ادب و تربيت نفس خود پرداختم و براى ‏آن / ادبى بهتر از تقواى الهى در تمام حالاتش نيافتم
و اگر از پس اين امر برنيامد / براى آن چيزى بهتر از دم فروبستن از دروغ نيافتم
و از غيبت مردمان، همانا غيبت آنان را / خداوند با عظمت در كتاب‏ها حرام كرده است
اى نفس، اگر سخن تو / نقره است، سكوت طلاست

دیوان امیرالمومنین ص 69
حدیث (20) امام على علیه السلام :

اَلْمُؤْمِنُ حَيىٌّ غَنىُّ مُوقِرٌ تَقىٌّ؛

مؤمن، با حيا، بى ‏نياز، با وقار و پرهيزگار است.

عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 55 ، ح 1425
حدیث (21) امام على علیه السلام :

وَرَعُ الْمُؤْمِنِ يَظهَرُ في عَمَلِهِ، وَرَعُ الْمُنافِقِ لا يَظهَرُ إلاّ عَلى لِسانِهِ؛

پرهيزكارى مؤمن در رفتارش آشكار مى‏ شود و پرهيزكارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى ‏شود.

عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 504 ، ح 9230 ، 9231
حدیث (22) امام باقر علیه السلام :

اِنَّ اللّه‏َ عَز َّوَ جَلَّ يَقى بِالتَّقْوى عَنِ الْعَبْدِ ما عَزُبَ عَنْهُ عَقْلُهُ وَ يُجَلّى بِالتَّقْوى عَنْهُ عَماهُ وَ جَهْلَهُ؛

خداوند عز و جل به وسيله تقوا، انسان را از آنچه عقلش به آن نمى ‏رسد، حفظ مى‏ كند و كوردلى و نادانى را از او دور مى ‏نمايد.

كافى(ط-الاسلامیه) ج 8، ص 52، ح 16
حدیث (23) پيامبر صلى‏لله‏ عليه ‏و ‏آله :

اَلا اِنَّ خَيْرَ عِبادِ اللّه‏ِ التَّقىُّ النَّقىُّ الخَفىُّ وَ اِنَّ شَرَّ عِبادِ اللّه‏ِ المُشارُ اِلَيْهِ بِالاَصابِعِ؛

آگاه باشيد، بدرستى كه بهترين بندگان خدا كسى است كه با تقوا، پاك و گمنام باشد و بدترين بندگان خدا كسى است كه انگشت نما باشد.

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 67، ص 111، ح 12
حدیث (24) پيامبر صلی الله علیه و آله :

ثَلَاثٌ مَنْ لَمْ فِيهِ فَلَيْسَ مِنِّي وَ لَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هُنَّ قَالَ حِلْم‏ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ وَ حُسْنُ خُلُقٍ يَعِيشُ بِهِ فِي النَّاسِ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها كدامند؟ فرمودند: بردبارى كه به وسيله آن جهالت نادان را دفع كند، اخلاق خوش كه با آن در ميان مردم زندگى كند و پارسايى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد.

خصال ص 145 و 146 ، ح 172
حدیث (25) پيامبر صلی الله علیه و آله :

اَلْعَدْلُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الاُمَراءِ اَحْسَنُ، وَ السَّخاءُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الاَغْنياءِ اَحْسَنُ، اَلْوَرَعُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الْعُلَماءِ اَحْسَنُ، اَلصَّبْرُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الْفُقَراءِ اَحْسَنُ، اَلتَّوبَةُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى الشَّبابِ اَحْسَنُ، اَلْحَياءُ حَسَنٌ وَلكِنْ فِى النِّساءِ اَحْسَنُ؛

عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر؛ تقوا نيكو است اما از علما نيكوتر؛ صبر نيكو است اما از فقرا نيكوتر، توبه نيكو است اما از جوانان نيكوتر و حيا نيكو است اما از زنان نيكوتر.

نهج الفصاحه ص578 ، ح 2006
حدیث (26) امام صادق علیه السلام:

الحَسبُ الفِعالُ و الشّرَفُ المالُ و الکرَمُ التَّقوی؛

گوهر مرد و بزرگی او اعمال اوست و شرافت و ارجمندی او دارایی او و کرامت و بزرگواری او تقوای اوست .

معانی الاخبار ص 405 ، ح 76
حدیث (27) امام محمد باقر علیه السلام:

اتَّقوا اللّهَ و صُونوا دینَکُم بِالوَرَع ؛

تقوای خدا پیشه کنید و دینتان را با ورع و تقوا حفظ کنید.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 76 ، ح 2
حدیث (28) امام صادق علیه السلام:

اعْمَلْ بِفَرَائِضِ اللَّهِ؛ تَكُنْ أَتْقَى النَّاس‏

به واجبات الهی عمل کن تا پرهیزکارترین مردمان باشی.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 82 ، ح 4
حدیث (29) امام صادق علیه السلام:
لَا یَنفَعُ اجتِهادٌ لَا وَرَعَ فیه؛

کوششی که پارسایی در آن رعایت نشود، سودی نخواهد داشت.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 76 ، ح 1
حدیث (30) امام صادق علیه السلام:

لَیسَ مِنّا وَ لاکَرامَةَ مَن کانَ فی مِصر فِیهِ مِاَئةُ الفٍ أو یَزیدونَ وَ کانَ فی ذَلِکَ المِصر أحَدٌ أورَعَ مِنهُ

از ما نیست و کرامتی ندارد آنکه در شهری صد هزار نفری با بیشتر زندگی کند و در آن شهر کسی باتقواتر از او باشد.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 78 ، ح 10
حدیث (31) پيامبر صلی الله علیه و آله:

مَن أحَبَّ أن أتقَی النّاس فَلیَتَوَکَّل عَلَی اللهِ تَعالَی

هر که دوست دارد با تقواترین مردم باشد به خدای تعالی توکل کند

من لا یحضره فقیه ج4 ، ص 400 ، ح 5858
حدیث (32) امام عسکری علیه السلام:

مَن لَم یَتّقِ وُجوهَ النّاسِ لَم یَتّقِ اللهَ.

آن که از مردم پروا نکند از خدا نیز پروا نمی کند.

بحارالانوار(ط-بیروت) ج 68 ، ص 336
حدیث (33) امام صادق علیه السلام:

مَا نَقَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْداً مِنْ ذُلِّ الْمَعَاصِي إِلَى عِزِّ التَّقْوَى إِلَّا أَغْنَاهُ مِنْ غَيْرِ مَالٍ وَ أَعَزَّهُ مِنْ غَيْرِ عَشِيرَةٍ وَ آنَسَهُ مِنْ غَيْرِ بَشَرٍ.

خدای عزوجل بنده ای را از خواری گناهان به عزت تقوا منتقل نمی کند، مگر اینکه بدون مال و ثروت، بی نیازش می سازد و بدون خویشان و بستگان عزیزش می گرداند و وجود آدمی، او را (با خود) مأنوس قرار می دهد.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 76 ، ح 8

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:38:00 ب.ظ ]





تقوا چیست؟

س1: معنای لغوی « تقوی» چیست؟

ج: «تقوی» از ماده وقایة است و وقایة یعنی نگهداری؛ صیانت و حفظ کردن[1]. وقتی فرمان خدا به انسان مکلّف می‌رسد خودش را از مخالفت فرمان او حفظ کند و نگه دارد، اگر خدا می‌گوید کاری واجب است و انجام بدهید، انجام بدهیم و ترک نکنیم که مخالفت بشود و اگر می‌گوید انجام ندهید گناه است، باید ترک کنیم و انجام ندهیم تا گناه نشود، پس خودمان را از مخالفت فرمان خدا حفظ کنیم و موافقت نشان بدهیم، این را می‌گویند «تقوی».

س2: به طور خلاصه تقوا چیست؟

ج: یعنی آدم خود را از مخالفت فرمان خدا حفظ کند و نگه دارد، خدا می­‌گوید: نماز بخوان بخواند، دروغ نگو نگوید، این آدم خودش را از مخالفت حفظ کرده است. لغت «تقوی» از ماده وقایة است، وقایة یعنی نگهداری و حفظ کردن.

س3: انسان با تقوا به معرفت می‌رسد یا با معرفت به تقوا می‌رسد؟

ج: اگر انسان بخواهد تقوا را مراعات کند باید معرفت به خدا داشته باشد، یعنی به خدا ایمان آورده باشد که تو خدایی من هم بنده تو، لذا باید من گوش به حرف خدا بدهم، اگر مرحله دوم تحقق پیدا کرد یعنی گوش به حرف خدا داد آن وقت رشد می کند، گوش به حرف خدا دادن یعنی همان تقوا.

س4: لطفاً چند كتاب درباره تقوا معرفي كنيد.

ج: درباره تقوا يك دانه كتاب هست خيلي قرص و محكم و آن كتاب خداست، بهترين و بزرگترين دعوت كننده به تقوای خدا در قرآن كريم است. آيات زيادي دارد ان شاء الله اگر بتوانيد این آیات را جمع كنيد كار بزرگي كرده‌­ايد مي‌فهميد كه خدا چقدر نسبت به تقوا تأكيد دارد.

س5: ما جهت همه کارها معمولاً برنامه و برنامه ريزي داريم، ولي در مورد تقوا برنامه خاصي نداريم بفرماييد چه کار کنیم؟

ج: تقوا برنامه ندارد، برنامه­‌اش خواندن رساله و ياد گرفتن واجب و حرام است. هر وقت واجب پيش آمد كرد انجام بدهي و حرام پیش آمد ترك كني، این برنامه شخصي شماست. از رساله بايد ياد بگيريد، الآن ظهر مي‌­شود گفته­‌اند بايد نماز بخوانيد. فردا ماه رمضان است بايد روزه بگيري، بيرون مي‌­روي زن نامحرم مي‌­آيد بايد نگاه نكني، حرف مي‌­زني بايد دروغ نگويي، اين‌ها برنامه‌­اي است كه در شئون زندگي پياده كردنش واجب و لازم است. مال بعضي‌­ها زود پيش مي‌­آيد، مال بعضي‌ها دیر پيش مي­‌آيد و بعضي­‌ها زياد پيش مي­‌آيد و بعضي­‌ها كم، اشخاص مختلفند. يك كسي در يك ماه در محيط زندگي­‌اش یک زن نمي‌­بيند، يك كسي با كم و زيادش روزي هزار تا مي‌­بيند، وظيفه‌اش را بايد انجام دهد.

س6: تعبير قرآني «تقوا» در قرآن آيا فقط به معناي خصوص انجام واجب و ترك حرام است يا مستحبّات و مكروهات را هم شامل مي‌­شود؟

ج: معنايش اين نيست، شما بايد صرف­ مير[2] را درست خوانده باشي آن جا نوشته ماده وقایة يعني چه، از آن جا بايد ياد بگيري و الّا بخواهي اين حرف ها را بزني درست نمي‌­شود. وقایة يعني چه؟ حفظ كردن، نگه داشتن، تقوا يعني آدم خودش را حفظ كند از مخالفت فرمان خدا، وقتي آيه نازل مي‌­شود که نماز بخوان، حفظ كردن از مخالفت (این فرمان) يعني چه؟ نماز بخوانم. دروغ نگو، نگويم، اين را مي­‌گويند «وقایة و تقوی».

س7: آيا تقوا راه است يا هدف است؟

ج: تقوا هدف نيست، وسيله‌اي است كه ايمان انسان را حفظ مي‌كند و رشد مي‌دهد و انسان را به هدف نزديكتر مي‌كند.

س8: آیا تقوا مراتب دارد؟

ج: تقوايي كه در قرآن و روايت مطرح است و ما مأمور هستيم انجام بدهيم،‌ همين انجام واجب و ترك حرام است. همين. خيلي مرد باشيم همين را تحويل خدا بدهيم. لازم نيست بالا برويم.

س9: پس مراتب دارد ولي ما مأمور نيستيم؟

ج: ما همان پله اولش را هم نداريم.

س10: امکان دارد ترك بعضي گناهان در مرتبه پايينِ تقوا باشد و ترک بعضي ديگر در مرحله بالای آن؟

ج: نه‌­خير، گناهان دو جور است: كبيره و صغيره. خدا در قرآن آيه فرستاده است كه اگر شما كبائر گناهان را ترك كنيد من صغائر را مي‌بخشم و مي‌­آمرزم[3]، يكي از وعده‌هايي كه خدا به انسان‌ها داده اين است. خُب همه انسان‌ها مشغولند گاهي گناه كبيره مي‌كنند، گاهي گناه صغيره مي‌كنند. خدا فرموده است اگر كبائر را كه مشخص و حدود چهل تاست ترك كنيد، ‌وسط آن اگر گناه صغيره باشد من حساب نمي‌كنم،‌ آن‌ها خيلي مهم است، كبائر خطرناكند. اين تشويق را خدا كرده است كه انسان‌ها كبائر را ترك كنند. صغائر به اندازه كبائر خطر ندارند. مصیبت زا نیستند. بنابراين كبائر را ما ترك كرديم صغائر هم بخشيده است با اين تقوای درجه اول حاصل می‌شود.

س11: آیا معنايي غير از انجام واجب و ترك حرام براي تقوا وجود دارد؟

ج: نه­‌خير، تقوا معنايش همين است از باب وقایة است. وقتي فرمان خدا به آدم مي‌رسد خودش را مخالفت حفظ كند و نگه دارد. آن مقدارش كه واجب است يعني انجام واجب و ترک حرام. انسان خودش را وقتی فرمان واجب به او رسيد مخالفت نكند تقوا را رعایت کند. يك مقدارش هم مستحبات است. مستحب هم وقتي خدا گفت: «‌وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»[4]، اين را هم مخالفت نكنيم و انجام بدهيم. اين هم مرحله بالاي تقواست اما واجب نيست مستحب است.

س12: ترك مستحبات و انجام مكروهات چطور، آیا مخالفت کردن است؟

ج: خيلي مردي فعلاً سراغ واجبات و محرمات برو، همين دو را اطاعت کن.

س13: پس در مرتبه بعد، آن حفظ كردن، مصاديق گسترده‌­تري هم مانند مستحب و مكروه پيدا مي‌كند؟

ج: بله، يعني از هر كاري حفظ كنيم،‌ مخالفت فرمان نكنيم، خودمان را از مخالفت حفظ كنيم اين را مي­‌گويند تقوی.

س14: در مراتب تقوا چه چیزی بالاتر است؟

ج: اين‌ها دست خداست ديگر. فرمان خدا تعيين مي‌كند اين كبيره است يا صغيره.

س15: «اتَّقُوا اللَّهَ»[5] كه در قرآن آمده است محذوفش چيست؟

ج: خود الله كه تقوا ندارد، منظور حرف‌هاي الله است. امر و نهي او تقوا دارد. گفته نماز بخوان، دزدي نكن، اين‌ها را بايد مواظب باشيم، خود خدا كه تقوا نمي­‌خواهد،‌ خدا حرف‌هايي زده است، «اتَّقُوا اللَّهَ» يعني گوش به اين حرف‌ها بده، مي‌­گويد نماز بخوان بخواني، دروغ نگو نگويي، اين را مي­‌گويند تقوا و الّا خود خدا منهاي از حرف‌هايش تقوا ندارد. ما خدا را چه كار كنيم؟ دستمان كه به او نمي‌­رسد، ‌اما حرف‌هايش در اختيار ماست، اگر عمل كردي موافقت كرده‌اي و خودت را از مخالفت حفظ كرده­‌اي و اگر عمل نكردي مخالفت كرده‌­اي.

س16: مراد از الهام تقوا در آیه «‏فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا»[6] چیست؟

ج: وقتي خدا به انسان عقل داد بدي­‌ها و خوبي‌­ها را به او نشان داد، چون عقل مي­‌فهمد خیلی کارها بد است و خیلی كارها خوب است این را مي‌­فهمد، اين‌ها اصل الهام و يادگيري است.

س17: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏»[7] یعنی چه؟

ج: عدالت نزديك­ترين چيز به تقواست، چون تقوا دستور داده عدالت كنيد و ظلم نكنيد.

س18: آيا مي‌توان گفت مهمترين عامل بازدارنده از رسيدن به تقوا عدم ازدواج است؟

ج: «مَنْ‏ تَزَوَّجَ‏ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ»[8]، هر کس ازدواج کند نصف دینش درست مي‌شود، نصف ديگرش را هم بايد با تقوا درست كند، « فَلْيَتَّقِ اللَّهَ فِي النِّصْفِ الْآخَرِ» ، بيشتر گناهان انسان با همان نداشتن همسر است، يعني گناهان شهواني است، اگر ازدواج كردي نصفش درست مي‌شود،‌ نصف دیگرش نه، نماز و روزه و اين‌ها بايد با تقوا درست بشود.

س19: در آيات و روايات تقوا و اخلاص ملاك قبول اعمال قرار گرفته است. از طرفي بدست آوردن اخلاص در عمل متوقّف بر تقوا و استمرار عمل است، حال چطور مي­‌شود انسان مبتدي به مراحل بالا برسد؟ با اين‌كه اخلاصش يا در عمل كم است يا اصلاً ندارد؟

ج: نگفته‌­اند كه يك روزه با تقوا شوید، گفته‌­اند آرام آرام شروع كنید هر چه رفتيد بالا بيشتر تحقق پيدا مي­‌كند، اول سعي كنید عمل صحيح انجام بگيرد بعد ان شاء الله وقتي كار را ادامه دادي ايمان بالا مي­‌رود و آماده اخلاص هم مي­‌شويم و کار درست مي­‌شود. نگفته‌­اند يك روزه همه را فراهم كنید.

س20: نوعاً افراد مبتدي عمل را كه انجام مي­‌دهند يا به خاطر ثواب است يا ترس از عقاب، اين با اخلاص منافات پيدا نمي­‌كند؟

ج: نه، خود خدا گفته است عيب ندارد، به اين خاطر که شما واجب را انجام دهید و حرام را ترک کنيد، فعلاً امتثال بكنید بعد كم‌­كم در حالي‌ كه ايمانش بالا رفته است يك حرف‌هايي به آدم مي‌­رسد، آن‌وقت نظرش برمي­‌گردد.

س21: اگر از اين به بعد تصميم بگيريم كه تقوا را مراعات كنيم جبران اشتباهات گذشته‌ی ما مي‌شود؟

ج: بله، يكي از آثار تقوا همين است، خدا گذشته‌ها را مي بخشد. در آيات قرآن كريم آمده است نه تنها مي‌بخشد بلكه به جايش كارهاي خير و ثواب هم مي‌نويسد[9]. بله، (خدا) براي تشويق آدم گناهكار به توبه کردن فرموده است هم قبلی‌ها را پاك مي‌كنم و هم جايش حسنه می‌نویسم.

س22: با توجه به این که تقوا یعنی «انجام واجب و ترک حرام» در این آیه شریفه که خداوند فرموده است: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ »[10]، اتقی به چه معنی است؟

ج: یعنی هر کسی که بیشتر گوش به حرف خدا بدهد، اتقی افعل تفضیل «تقوی» است دیگر.

س23:آیا در آيه شريفه: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»، کلمه اتقي دلالت بر نسبي بودن تقوا دارد؟

ج: تقوا نسبي نيست، يك مرحله كاملي است. انجام واجب و ترك حرام استثناء ندارد به هيچ وجه، اين تقواي درجه اول است.

بعضي‌ها اضافه بر تقواي درجه اول مراحل غيرواجب را هم قاطي مي‌كنند مثلاً پاره‌اي از مستحبّات را هم زحمت مي‌كشند عمل مي‌كنند. وقتی اولي محفوظ باشد و از دومي هم استفاده كنيم اين اتقي مي‌شود، اولي‌اش تقواست، افعل تفضيل نيست. آن اضافه كردن بعدي‌ها مزد بيشتري مي‌خواهد، چون منزلتش پيش خدا گرامي‌تر مي‌شود.

س24: یعنی اگر مستحبّات بیشتر انجام دهیم انجام مستحبّات هم تقوا مي‌شود؟

ج: تقوا يعني وقتي فرمان خدا به آدم مي‌رسد مخالفت نكند به اين مي‌گويند «تقوی». گاهي واجب به آدم مي‌رسد مخالفت نمي‌كند و گاهي هم مستحب مي‌رسد اگر آن را هم مخالفت نكند تقواست، منتهي تقواي واجب نيست آن اولي تقواي واجب بود،‌ اگر شما تقواي واجب را انجام دادي و دومي را هم اضافه كردي اين اتقي مي‌شود.

س25: شما مي‌فرماييد اول انجام واجبات، آيا به اين معني است كه مستحبّات را ترك كنيم؟

ج: نه، خود مستحبّات را هم خدا گفته است انجام بدهيد، منتهي گفته اگر بخواهيد مستحبّات اثر كند بايد واجبات را هم درست كنيد، گناه را ترك كنید بعد اثر مي‌كند. امّا اگر شما به سوء اختيار خواستي هم مستحب انجام بدهي و هم گناه بكني، آزادي؛ امّا فايده نمي‌بريد، اشكالش اين است و الّا انجام بده چه عيبي دارد، خدا مزد مي‌دهد ولي تأثير در رشد ايمان ندارد.

س26: مزد مال چيست؟

ج: اين هم مال اين است كه خدا مي‌خواهد تمام درهاي گناه را به روي آدم ببندد، كه انسان ديگر گناه نكند. اين‌قدر مقام ترك گناه را بالا برده كه حتي اگر شما كار خير ديگر هم بكني من‌ِّ ِخدا نمي‌پذيرم چون گناه مي‌كني. لذا مجبوري براي خاطر پذيرفته شدن اعمالت گناه را ترك كني، مال اين است.

س27: بالاخره آيا انجام مستحبّات و ترك مكروهات در مرحله اول تقوا هست؟ ‏

ج: نه خير، فقط اطاعت فرمان واجب و حرام، ما بقي كارِ آزاد است اگر انجام بدهي اضافه حقوق مي­‌گيري و ندهي نه. آنچه كه واجب است و جهنم پشت سرش است مسأله تقوا در واجب و حرام است. اين براي همه واجب است اما آن واجب نيست،‌ شما را جهنم نمي­‌برند و بگويند چرا مستحب را انجام نداده‌­اي، خود خدا فرموده است آن‌ها اختياري است. اگر ثواب بيشتر مي­‌خواهي انجام بده و نمی­‌خواهی انجام نده. اما آن دو تا جهنم پشت سرش است، اگر اطاعت نكني شلاق دارد، اعدام دارد، آن جهنم دارد.

س28: اگر تقوي نسبي نباشد اين آيه شريفه «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» حصر دارد، يعني يك دانه حرام را انجام دهد هيچ عملي از او قبول نيست؟!

ج: چون خدا به يك دانه گناه هم راضي نمي‌شود و مي‌گويد هيچ گناهي نبايد بكنيد، ‌اين را تابلو كرده و از ما خواسته است. بايد زحمت بكشيم و خودمان را به اين مقام برسانيم. اگر يك گناه بكنيم فاسق مي‌شويم، از مراحم محروم مي‌شويم، خدا اين را مي‌خواهد.

س29: اين كه خدا فرموده است: خدا فقط عمل را از متقين قبول مي­كند،[11] با ثواب دادن هم جمع مي‌­شود؟

ج: بله، البته فرق مي­‌كند. قبول عمل يعني در ايمان رشد ايجاد مي­‌كند، اما ثواب دادن نه، شما نماز را صحيح بخواني اما گناه هم بكني خدا به شما ثواب مي­‌دهد زیرا زحمت كشيده­‌اي، لذا فرمود: «إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً»[12]، شما نماز را خوب خواندي اين هم ثوابش، اما اثري در ايمان ندارد چون گناه اثر اين عمل را خنثي مي‌­كند، اگر بخواهي ايمان مرتب با اعمال خير بالا برود گناه نبايد بكني، خدا اين را اعلام كرده كه مردم حواسشان جمع باشد گناه را كنار عبادت قرار ندهند.

س30: پس خدا به عمل بدون تقوا هم مزد مي‌دهد امّا ايمانش را رشد نمي‌دهد؟

ج: بله، زحمت كشيده است، نماز خوانده، صحيح هم خوانده است، مزد به او مي‌دهد اما ايمان پنجاه سال بعدش با ايمان پنجاه سال قبلش يكي است، گاهي هم كمتر هم مي‌شود.

س31: پس متقين كساني هستند كه به اصطلاح انجام واجب و ترك محرمات برايشان ملكه شده است؟

ج: بله، در اثر ادامه ترک گناه، امّا اگر فرد ادامه ندهد و گاهي گناه كند متقی نیست، امّا وقتي فرد به جایی رسيد كه ديگر گناه نكند آن‌وقت ديگر نمي‌تواند گناه بكند.

س32: آیا مي‌شود كسي ثوابش زياد باشد بهشت برود ولي تقوا نداشته باشد؟

ج: نه، اين غلط است، وقتی تقوا نداشته باشد گناه مي­‌كند ديگر، آدم گناه كار جايش بهشت نيست. یا اين‌قدر در دنيا بلا و مصيبت سرش مي‌­ريزند تا كفّاره­‌اش بشود، اگر نشد در برزخ و اگر باز هم نشد در قيامت و در آن آخر سر شفاعت شامل حالش مي‌­شود. وگرنه اين‌جوري به (بهشت) راهش نمي­‌دهند.

س33: اگر كسي دنبال كمال نبود و فقط خواست به انجام واجبات و ترك محرمات اكتفا كند چه بايد بكند كه انگيزه‌اش براي انجام مستحبّات بيشتر شود؟

ج: همين واجبات را انجام دهد و محرمات را ترك كند ايمانش بالا مي­‌رود اين فرد ديگر بدون جهت مستحبّات مهم را ترك نمي­‌كند.

س34: بعضي موقع­‌ها انسان يك ماه گناه نمي­‌كند ولي احساس مي­‌كند ايمانش هم تغییر نکرده است؟

ج: شما به اندازه يك ماه تصميم مي­‌گيري، بايد يك تصميم بگيري تا آخر عمر گناه نكني، اين باعث مي­‌شود که ديگر گناه نمي­‌كني، اشكالش اين است و گرفتار يك چنين مشكلي است اما اگر بخواهيم اين عمل در جامعه پياده شود بايد هر كسي به اندازه­‌اي که تصميم مي­‌گيرد همان را پياده كند، عيب ندارد، تمام كه شد تصميم دوم را بگيرد- اما اين دومی را تصميم نمي­‌گيرند- اگر باز زمين خورد بلند شود و دوباره تصميم بگيرد بهتر از اولي مي‌­شود. دوباره بعد از يك مدتي زمين خورد تصميم جدید بگيرد اين جوري درست مي‌­شود و الّا اگر بخواهي زمين خوردي بخوابي و بلند نشوی، شيطان سوار مي‌شود و گناه بعد از گناه پيش مي­‌آيد.

س35: امکان دارد که انسان چهل روز خوب مراقب خودش باشد و دیگر تا آخر عمر راحت باشد و آن مَلَکِه ی تقوا برایش حاصل شود؟

ج: نه، با چهل روز درست نمی‌شود.

س36: ما بعضی‌ها را می‌شناسیم که پانزده سال است كه واجبات و ترک محرمات را انجام مي­‌دهند ولي به جایی نرسیده‌­اند؟

ج: شما خيال مي‌­كني انجام مي­‌دهند، اين‌جور نيست. اگر انجام مي­‌دادند درست مي­‌شد، حتماً نمي­‌دهند، شما بيست و چهارساعته كه با او نيستي، خيال مي­‌كني، نه، بيست و چهار ساعت با او باش ببين چه كار مي‌كند، آدم‌ها پشت پرده هم دارند، همين بيرون پرده نيست، شما اشتباهاً قضاوت مي­‌كني و الّا اگر انجام مي­‌داد، گناه نمي­‌كرد. ايمانش بالا مي‌­رفت و ديگر گناه نمي­‌كرد.

س37: آیا ترك لغو مقدمه ترك حرام است؟

ج: بله، اگر آدم عادت به لغويات كند كم كم وارد مرز محرمات هم مي­‌شود.

س38: منظور از عمل لغو كه حرام است چه نوع عملي است؟

ج: عمل لغو حرام نيست، لغو يعني بيهوده، نه فايده دنيايي دارد نه فايده آخرتي، بيهوده است، اما اگر ضرر داشته باشد حرام مي‌­شود.

س39: قبل از ترك گناه ترك لغو را توصيه مي­‌كنيد؟

ج: اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه در نهج البلاغه فرمودند: اگر انسان بخواهد تقوا را مراعات كند تا زبان را اصلاح نكند تقوا محقق نمي­‌شود[13]، زبان همه چیز را خراب مي­‌كند. لذا بايد سراغ زبان هم رفت چون زبان از بچگي حرف زده است عادتش خيلي سنگين است، اين به اين راحتي سر راه نمی­‌آید بايد همه اعضاء و جوارح ديگر را از گناه حفظ كنيم و به خصوص سراغ اين برويم، اگر از لب باز کردن اعراض كنيم كمك بزرگي است اما به صورت مطلق غلط است. مطلق برخلاف خلقت زبان است. خدا زبان را براي حرف زدن داده است ديگر. براي سكوت مطلق زبان نداده است، فرموده است: حرف بزن اما حرف خوب بزن حرف گناه نزن، همين ترك لغو كافي است.

س40: آيا براي طلبه يا غيرطلبه ميزان دوري از لغو فرقي مي­‌كند؟

ج: بله، طلبه­‌ها حكم خاص دارند، طلبه­‌ها در مقابل ساير افراد مثل كاسب‌ها و عوام فرق دارند. اين‌ها فردا مي­‌خواهند پيشواي ديني مردم باشند، اما او كه نمي‌­خواهد باشد. او نانوا است، نان مي­‌پزد دست مردم مي­‌دهد، طلبه بايد يك جوري باشد كه يك امتيازكي از مردم ديگر داشته باشد و الّا مي­‌گويند چرا شما جلو بيفتي و من نباشم؟ بنابراين از دوران طلبگي بايد روی اين‌ها تمريناتي داشته باشند، اول در تقوا و ترك گناه، بعد هم به اين زودي وارد كوچه­‌هاي لغو نشوند و الّا اگر وارد شوند فردا مشكلات پيش مي‌­آيد. در هر مجلس که نشستند اگر چپ و راست(لغویات) بگويند اعتبارشان از دست مي­‌رود.

س41: آيا نماز شب، ترك لغو و بيداري بين الطلوعين براي عبادت را در كنار ترك گناه توصيه مي‌­فرماييد؟

ج: خدا توصيه كرده است، منتهي نبايد بار بر نفسِ أماره سنگين شود، اگر سنگين باشد آن را زمين مي­‌گذارد، آنچه كه خدا اول و از همه خواسته است ترك گناه است، آن‌هاي ديگر را هم انجام ندهيم جایمان بهشت است. اگر اين را آدم انجام دهد تا برايش عادي شود و زحمت كم داشته باشد آن‌وقت ايمان بالا مي‌­رود و آدم دلش نمي­‌آيد از آن كارهاي خوبي كه خيلي خيلي مزايا و منفعت دارد خودش را محروم كند. نماز شب مي­‌خواند و كارهاي ديگر را هم انجام مي‌­دهد.

س42: تشخيص اين‌كه اعمال مستحبي بار را بر نفس سنگين مي­‌كند يا نه، چگونه است؟

ج: بله سنگین مي­‌كند، هر يك دانه از اين‌ها بار را براي نفس سنگين مي­‌كند، نفس حاضر نيست هيچ‌كدام را عمل كند حتی نفس حاضر نیست واجب را انجام دهد مثلاً صبح‌هاي بهار بلند شود نماز بخواند، نه راضي نيست، مي­‌گويد بخواب، نه حاضر نیست روزهاي بلند تابستان را روزه بگيرد، هيچ‌كدام را حاضر نيست.

تكليف از كُلفَت است. براي نفس سخت است، لذا اكثر مردم که تکالیف را انجام نمي­‌دهند مال همين سختي است. لذا خدا گفته است اول اين دو تا(واجب و حرام)، اگر شما اين دو را درست كردي مابقي دنبالش مي­‌آيد.

ايمان كه بالا رفت تمام كارهای خير ديگر براي آدم سخت نيست، خيلي با عشق و علاقه انجام مي‌­دهد. اما اگر گناه داشته باشد هنوز ايمان بالا نرفته باشد نه آدم موفق به مستحبات مي‌­شود و اگر هم مستحبات را انجام دهد كمِ اين دو مي­‌گذارد، آن را انجام مي‌­دهد اولي را كم مي­‌گذارد، لذا تا آخر هم کار درست نمي­‌شود. اين دو واجب شرعي است، اول بايد تكليفش معين بشود بعد آن‌هاي ديگر پشت سرش مي­‌آيد ان شاء الله، اين مهم است. دنيا و آخرت را اين خراب مي­كند، اين‌قدر مهم است که خدا اجازه نمي­‌دهد آدم حتی يك‌بار دزدي كند، اما گفته است مستحب را ترك كني عيب ندارد، آن كار خير اضافه است، انجام دادي مزد مي­‌گيري و ندادي هم مشكلي نيست،‌ ولي اين دو را بايد حتماً انجام بدهي، و سه تا چيز بغلش گذاشته كه اين اطاعت فرمان زمين نماند.

امر به معروف و نهي از منكر با مراتبش، هر كس دنبال كارش مي­‌رود اگر وسط راه ديد فردی در ماه رمضان سيگار مي‌كشد بايد جلويش را بگيرد، بعضي‌ها با زبان درست نمي­‌شوند، خدا گفته است بخوابانید و شلاق بزنید، اگر روزه خورد بيست و پنج ضربه شلاق بايد به او بزني، نماز را يك روز ترك كرد بيست و پنج ضربه شلاق دارد، گاهي هم بيست و پنج تا كافي نيست هشتاد ضربه و گاهي هشتاد هم كافي نيست صد ضربه بايد بزني، گاهي هم شلاق كافي نيست كار اين‌قدر بزرگ است كه بايد مجازاتش سنگين باشد تا مردم بترسند لذا چوبه دار مي­‌گذارند و اعدامش مي­‌كنند، اين سه تا مال اين است كه مردم جرأت گناه در جامعه نكنند، چون همه آماده هستند ديگر، همه دلشان مي­‌خواهد، اگر اين چيزها نباشد همه راه مي­‌افتند، اين‌كه ما مي‌­بينيم بيشتر مردم فاسق هستند و به وظايف عمل نمي­‌كنند مال همين است که نفس راضي نيست، اما اگر شرايطي در جامعه پيش بيايد مجبوراً ترك مي­‌كنند، هنوز آن شرايط پيش نيامده است. اما اگر آزاد باشند همين‌جور مرتباً دنبال ترك واجب و انجام حرام مي­‌روند.

س43: بنده درباره مستحبّات اين‌جور فهميدم تا زماني كه تقواي كسي هنوز مي­‌لنگد مستحبّاتي مثل نماز شب و ترك لغو را به هر اندازه كه عشق و علاقه دارد براي خودش انجام بدهد؟

ج: علي ايّ حالٍ آن‌چه خدا گفته اين است،‌ «انجام واجب و ترك حرام». اضافه كار مي­‌خواهي اشكال ندارد اما گفته اگر در اضافه كار بغلش گناه بگذاري من قبول نمي­‌كنم و هيچ فايده ندارد، ثواب مي‌­دهند چون صحيح عمل كرده­‌اي، اما هيچ اثري در رشد ايمان ندارد، پنجاه سال هم اين‌جور كار بكني ايمان آخر پنجاه سالت با اولین روز يكي يا كمتر مي‌­شود. بخواهي از همه اعمال استفاده رشد ايمان بكني گناه نبايد بغلش بگذاري، خدا اين‌جور دستور داده است، كه مردم را بيشتر به ترك گناه نزديك كند. بنابراين اول گناه نكن همه كار خيرت مقبول است ان شاء الله.

س44: اگر كسي توبه كند بعد از مدتي گناه انجام ­دهد باز مجدد توبه مي­‌كند و اين روند ادامه دارد، آیا بعد از توبه تا زماني كه گناه نكرده باتقواست؟

ج: نه، چون توبه آن است كه ديگر گناه نكند، شما كه قصد گناه داري، درست نمي‌­شود یعنی توبه نكرده­اي.

س45: چرا هر چه تقوای انسان بیشتر می­‌شود خداوند زندگی را بر او سخت‌تر می­‌گیرد؟

ج: برعکس است، زندگی خیلی هم راحت‌­تر می­‌شود، شما این‌گونه خیال می­‌کنی، وقتی خدا غم و غصه دنیا را از او می­‌گیرد؛ او راحت می‌­شود و آرامش پیدا می‌کند.

س46: آیا به بلاها و مریضی­‌ها مبتلی نمی‌­شود؟

ج: فرد با تقوا هم مثل همه می­‌باشد، مگر دیگران بیماری ندارند؟ آلزایمر مال کسان دیگر هم هست، همه سرطان می­‌گیرند. این بیماری‌ها یک کمی هم از گناه است، البته اهل تقوا از بلاهای بزرگ محفوظند.

س47: آیا تقوا بر حافظه تأثیر دارد؟

ج: خیلی چیزها بر حافظه اثر دارد، بعضی از گناه‌ها حافظه را ضعیف می‌کند، آدم با تقوا آن گناه را انجام نمی‌دهد لذا حافظه­‌اش سالم است.

س48: آيا فراواني بارش‌­ها دلالت بر افزايش تقوا در جامعه است؟

ج: نه ­خير، اين‌ها از وظايف ربوبيت پروردگار متعال است، كافر، مسلمان، فرقی نمی­‌کند همه­‌ی آن‌ها را بايد نان بدهد، و الّا همه آن‌ها می­‌میرند و خدا مي­‌خواهد زنده باشند، شايد بعضی­ از آن‌ها مؤمن شوند لذا به همه آن‌ها روزی مي­‌دهد، منتهي گاهي اگر گوش به حرف خدا ندهند با خشكسالي‌هاي مختصر آن ها را گوشمالي مي‌­دهد اما اگر ادامه بدهد ديگر همه مي‌­ميرند و خدا نمي­‌خواهد همه را بكُشد، بنابراين رويش ننوشته است اين باران مال چيست، اما هم كارهاي بد اثر دارد و هم كارهاي خوب اثر دارد. گاهي كارهاي خوب زياد است يك خورده باران خوب مي‌­آيد و مشكلات كم مي‌­شود و گاهي به عكس است بارش کمتر مي­‌شود.

س49: از آن جا كه در معارف اسلام ملاك ارزشمندي تقواست و از طرفي پدر و مادرم با وجود تذكرات در موارد زيادي خلاف تقوا عمل مي‌كنند، لذا مدتي است كه احساس نفرت نسبت به ايشان در دلم بوجود آمده است، از طرفي مي‌دانم كه نسبت به شيعه اميرالمؤمنين علیه السلام بايد محبت داشت، به خصوص پدر و مادر، حال چه توصيه‌اي مي‌فرماييد؟

ج: شما بايد از كار گناهشان بَدَت بيايد، نه از خودشان. گناه كه مي‌كنند از آن گناه بدت بيايد چون برخلاف نظر خداست، ‌اما از خودشان نه، زیرا عنوان پدري­‌اش سر جايش است، عنوان مادري هم محترم است و سر جايش است اين را نبايد بدت بيايد، اما آن گناهي كه انجام مي‌­دهد از آن بايد بدت بيايد.

س50: نسبت به ديگران هم همين گونه است؟

ج: بله، هر گناه‌كاري دو بُعد دارد، يكي خودش و يكي گناهش، ما بايد از گناهش بدمان بيايد، اما اگر خودش شيعه است از آن نبايد بدمان بيايد.

س51: آيا طلحه و زبير در زمان رسول اكرم صلی الله علیه و آله افراد مؤمن و باتقوايي بودند؟

ج: مؤمن بودند امّا با تقوا نبودند.

س52: این‌که گفته­‌اند: «زبيرُ منّا اهلَ البيت» با بي‌تقوايي مي‌سازد؟

ج: پيغمبراكرم صلی الله علیه و آله حتي كساني كه با زبان مسلمان بودند مي‌­پذيرفت، چون اول كار اسلام بود و كسي نبود، اگر كسي از كفّار به زبان اظهار شهادتين مي­‌كرد ولو قلباً بت‌­پرست بود، ايشان مي­‌گفت بيا. اين کار دو اثر بزرگ داشت، يكي از افراد دشمن كم مي­‌شد و يكي بر مسلمانان اضافه مي­‌شد و اين مطلوب بود، بنابراین اين کار ادامه داشت، و اين مسلمان های زباني­ در محيط اسلام به زندگی ادامه دادند و بعد آن‌هايي كه آن كارها را كردند همين‌ها بودند (جریان سقیفه). زیرا زبان مسلمان بود ولي دل هنوز نه،‌ و الّا كه اگر زبیر مسلمان واقعي بود شمشير به روي علي علیه السلام نمي­‌كشيد.

س53: نماز شب چه اثري روي تقوا دارد؟

ج: اگر شما گناه كني نماز شب هيچ اثري ندارد چون خدا قبول نمی­‌کند. وقتي قبول نكرد در بالا بردن ايمان اثري نخواهد داشت. ولي اگر تقوا را مراعات كردي بيشترين خدمت را نماز شب به ايمان انسان و به اصلاح انسان انجام مي‌دهد.

س54: نماز شب خواندن و نخواندن دليل بر تقوا و عدم تقواست؟

ج: اگر آدم تقوا داشته باشد معمولاً نماز شب را ترك نمي كند.

س55: در صورت كامل نبودن تقوا و احتمال بروز خطا آيا رفتن به مكه و زيارت فايده اي دارد؟

ج: بله، بايد بروي، همين كارهاست که يواش يواش آدم را تقويت مي كند، اگر مكه نروي، نماز نخواني، مسجد نروي، روز به روز بدتر مي‌شوی.

س56: خدا از بندگانش تقوا خواسته است ولي اولياء مي گویند: اللهم انّي اصعدني بالتقوي و لا تشقني بمعصیتک..

ج: يعني مقدمات تقوا را خدا می‌دهد ديگر، تقوا يعني چه؟ يعني من نگاه حرام نكنم،‌ چشم مال كيست؟‌ نيروي چشم كه ببيند از چيست؟ از غذاست، غذا مال كيست؟ اين‌ها را خدا به آدم مي‌­دهد كه آن نتيجه را از آن بگيرد.

س57: برای کسب بصیرت آیا تقوا داشتن کافی است؟

ج: بله کافی است، زیادتر هم هست.

س58: آيا علت بي‌بصيرتي بي‌تقوايي است؟

ج: بله.

س59: طبق آیه «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[14] آيا تنها عامل بصيرت تقواست و اين آيه نشانه حصر است؟

ج: بدون تقوا بصيرت نيست، تقوا يك عملي است كه يكي از آثارش بصيرت است، آدم مي‌خواهد با تقوا بشود که چه كار بكند؟ مي‌خواهد واجب و حرام را ياد بگيرد ديگر،‌ وقتی واجب را انجام بدهد حرام هم ترك کند باتقوا مي‌شود، ياد گرفتن واجب و حرام يكي از علائم و نشانه‌هاي امتياز حق از باطل است، اگر كسي گناه مي‌كند معلوم مي‌شود باطل است و فرد با تقوا چون مي‌داند آن گناه است طرفش نمي‌رود چون باطل است،‌ حرامي را مرتكب مي‌شود مي‌فهمم باطل است طرفش نمي‌روم، اولين ملاك بصيرت تقواست، بعد هم در اثر ادامه تقوا خدا فرقان را بيشتر مي‌كند و با ديدن باطن اشخاص مي‌فهمد اين فرد منافق است يا آدم سالمي است.

س60: اجتناب از گناه (تقوا) مستلزم اراده قوی است، عدّه‌ای این اراده قوی را ندارند، چه چیز در به دست آوردن این اراده به انسان کمک می‌کند؟

ج: یکی از چیزهایی که خدای متعال به همه انسان ها مثل چشم و گوش و دست و پا داده، اراده است، همه دارند و همه هم تمام کارها را با اراده انجام می‌دهند، منتهی اراده دو مورد دارد، گاهی موردش دلخواه انسان است، یک وقت مورد دلخواه انسان نیست، خوشش نمی‌آید، آن جا که دوست دارد اراده را با تمام قدرت پیش می‌برد، آن جا که دوست ندارد همه اراده را خرج نمی‌کند، مشکل این جاست، انسان عادت کرده به یک کارهایی، وقتی می‌خواهد ترکش کند برایش سخت می‌شود، این سختی باعث می‌شود از تمام اراده‌اش استفاده نکند، از پنجاه درصد استفاده می‌کند پنجاه درصد می‌­ماند زمین.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ب.ظ ]