ويژگي هاي اخلاقي شهيد مهدي باكري
مهدي باكري انساني آرام، متين، كم حرف، باحوصله، متواضع، پركار و منظم، رئوف و مهربان و نمونه تمام عياري از يك بنده صالح خداوند بود. او از جمله افراد معدودي بود كه اثر وجودي فعاليت هايش در سطح كل حماسه سازي هاي دوران دفاع مقدس ظاهر مي شد. براي او در لشكر عاشورا، جايگزيني نبود. گرچه در همان دوران، برخي از افرادي كه به عمق وجود توانايي ها و به شخصيت او پي نبرده بودند، تلاش زيادي داشتند تا فرماندهي كل سپاه را وادار نمايند كه مهدي در لشكر آذربايجان نباشد. ولي پس از شهادت او و فراهم شدن فرصت مناسب براي بيان خصوصيات عظيم اخلاقي و توانايي هاي تاكتيكي باكري، آن ها هم به صف تمجيد كنندگان از آقامهدي پيوستند. اگر بنا باشد خصوصيات باكري به صورت كلان، مطرح گردد، مي توان گفت: او فردي با ويژگي هاي ذيل بود:
۱- عامل به احكام شرعي
يكي از ويژگي هاي مهدي باكري، عمل به احكام ديني با دقت كامل بود. او سعي مي كرد تا هميشه نماز خود را در وقت فضيلت و به جماعت اقامه نمايد. آقاي غلام حسن سفيدگري مي گويد: هرگاه با آقامهدي عازم يك ماموريت بوديم و صداي اذان بلند مي شد، آقا مهدي خودروي خود را در جاي مناسبي متوقف مي كرد و به اقامه نماز مي پرداخت زيرا معتقد بود اقم الصلاه لذكري
همچنين ايشان مي گويد كه آقا مهدي در پرداخت خمس و سهم امام، بسيار دقيق و حساس بود او براي خود سال مالي انتخاب كرده بود و به طور مرتب اين وظيفه شرعي را انجام مي داد. در اواخر اسفندماه سال هاي اول جنگ كه روزي با هم در ماموريت بوديم ناگهان آقا مهدي پول همراه خود را شمرد و با تماس خانواده خود نيز جوياي ارزش اجناس باقي مانده در منزل براي محاسبه ميزان خمس و سهم آن ها شد و بلافاصله مبلغ مشخصي را از اموال خود جدا كرد و درنخستين فرصت آن را به يكي از نمايندگان تام الاختيار حضرت امام خميني(ره) به عنوان وجوه شرعي پرداخت كرد. آنگاه با خاطري آسوده، نفسي كشيد و گفت: خداوند را شكر، حال اگر شهيد شوم بدهي شرعي ندارم.
۲- توكل به خداوند
آقا مهدي هميشه مي گفت وظيفه ما جلب رضايت خداوند است. رضا الله رضانا يعني رضايت خداوند، رضايت ماست. او جزو كساني بود كه به خداوند اطمينان كامل داشت ودر همه چيز به او توكل كرده بود. مصداق آيه «و من يتوكل علي الله فهو حسبه» بود.
معيار رفتار او با ديگران براساس ميزان پايبندي آنان به عقايد و رفتار اسلامي بود. او حتي در رفتار با برادرش رضا كه در آن ايام به نوعي تحت تاثير برخي جريانات سياسي قرار گرفته بود هم براساس آيه «محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم» بود. زيرا مهدي انساني كاملاً حق گرا بود و حتي پيوندهاي نسبي و سببي هم باعث دوري وي از اين شيوه نمي گرديد. در واقع آقا مهدي به آيه «محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم» در همه اوقات، عمل مي كرد. او بر همين اساس بسيار با افراد خانواده و همچنين رزمندگان، مهربان بود. او براي آسيه دختر برادرش حميد كه در آن زمان، بيش از يك سال نداشت شعري ساخته بود و براي او مي خواند و مي گفت وقتي مداحان در ايام محرم در اشعار خود مي خوانند كه «عمو نيامد»، نمي دانم چه تعداد از مردم مثل ما، درك مي كنند كه عمو نيامد يعني چه آقاي غلام حسن سفيدگري مسئول دفتر فرماندهي لشكر عاشورا در دوران آقا مهدي، مي گويد در زماني كه به دليل شدت درگيري ها با دشمن، برخي از فرماندهان گردان هاي لشكر از شهيد و زخمي شدن رزمندگانشان و مشكلات پديد آمده براي گردان خود با آقا مهدي سخن مي گفتند و آقا مهدي احساس مي كرد كه ممكن است آن ها دچار افسردگي روحي و يا ياس و نااميدي شده باشند، بلافاصله آن ها را دعوت به مقاومت و پايداري و صبر مي كرد و به تك تك آنان مي گفت: پس توكلت كجاست مگر خدا را فراموش كرده اي به خدا توكل كن تا هه مشكلات تو حل شود.
۳- سازگاري
آقا مهدي، فردي پرحوصله، فروتن و اهل سازگاري با همرزمان خود بود. در برابر ناملايمات و سختي ها و فشارهاي جنگ، كمتر عصباني مي شد. از خود و مبارزات و تلاش هاي خويش سخني نمي گفت. از ريا و خودنمايي به دور بود، هميشه به انجام تكليف الهي خود مي انديشيد. با مسائل و مشكلاتي كه مواجه مي شد، ازخود تحمل فراواني نشان مي داد. بنابراين توانسته بود خود را به گونه اي تربيت كند كه حداكثر سازگاري لازم را براي رفتن به سوي هدف، از خود نشان دهد. براي مثال مي توان گفت كه حضور وي در كنار فردي همچون احمد كاظمي، كه در آن دوران، فرماندهي تيپ۸ نجف اشرف را بر عهده داشت و داراي خصوصيات مخصوص به خود بود و كمتر جانشين پذير بود، از علائم بارز سازگار بودن باكري است. مهدي به عنوان قائم مقام تيپ۸ نجف اشرف، در عمليات فتح المبين و نيز در نبرد بيت المقدس، توانست با اين روحيه، فراتر از مسئوليت سازماني خود، در اين دو عمليات فعال باشد. احمد كاظمي او را به عنوان يكي ازتوانايي ها و قابليت هاي مهم تيپ۸ نجف اشرف، به شمار مي آورد. در دوران جنگ تحميلي، يكي از اقداماتي كه براي استفاده از تمام توانايي دو سازمان ارتش و سپاه، انجام مي شد، ادغام يگان هاي سپاه و ارتش براي انجام يك عمليات بود. با توجه به فرهنگ و تاكتيك هاي متفاوتي كه در آن زمان بين واحدهاي ارتش و سپاه وجود داشت، برخي از فرماندهان از ادغام با برخي ازيگان ها، استقبال چنداني به عمل نمي آوردند. يكي از لشكرهايي كه بسياري از فرماندهان ارتش تمايل داشتند كه در جريان عمليات، با آن ادغام شوند و يا در همكاري نزديك با وي قرار گيرند، لشكر عاشورا بود كه مهدي باكري فرماندهي آن را بر عهده داشت. در اين رابطه برخي از فرماندهان عزيز ارتش همچون امير سرتيپ بهروز سليمانجاه و امير سرتيپ عبادت، مي توانند نكات بهتري را بيان نمايند.در مجموع مي توان گفت كه سازگاري يكي از ويژگي هاي «اخلاق فرماندهي» آقا مهدي بود كه در اين زمينه در بين ساير فرماندهان بي نظير بود. ادب او در برخورد با ساير افراد، سعه صدر او، حجب و حيا و تربيت الهي او و همچنين شجاعت و سلحشوري باكري از وي انساني پرقدرت در برخورد با شرايط سخت و بحراني، ساخته بود.
۴- تاثيرگذاري
مهدي از جمله افراد نادري بود كه رفتارهايش بر روي ديگران، چه در داخل لشكر و چه در خارج آن، تاثير زيادي مي گذاشت. به گونه اي رفتار مي كرد كه عمل و اقدام او خود به خود تاثير فراواني بر روي كساني كه شاهد آن رفتار بودند، داشت. در خاطرات احمد كاظمي، نكات زيادي از اين نفوذ روحي آقا مهدي در وي، مي توان يافت. از آنجا كه محيط جبهه ها، فضاي آزادي بود، افراد، اختيار رفتار و حركات و سكنات خود را داشتند و بنابراين خود را آنگونه كه بودند، نشان مي دادند. رزمندگان جبهه ها، انسان هايي كمال جو و داراي آرمان هايي بلند بودند. بنابراين به دنبال افزايش توانايي هاي روحي، جسمي و مهارتي خود بودند، لذا اين كمال پذيري موجب شده بود كه فضاي جبهه، محيطي براي «يادگيري» شود. يادگيري از خلق و خوي ديگران، آموختن و فراگيري از تاكتيك هاي رزمي نفرات و يا سازمان هاي ديگر و… جبهه از يك سو يك محيط عاطفي تمام عيار بود و از سوي ديگر، يك فضاي كاملاً عقلاني بود. در اين محيط همه مي توانستند از رفتارها و دانايي هاي موجود در آن، به طور مرتب بياموزند و به صورت دائم بر توانايي هاي فكري و رفتاري خود بيفزايند.مهدي باكري انساني بود كه با رفتارش به ديگران مي آموخت، بي آن كه خود يك آموزگار باشد. او مصداق حديث «حديث «كونوا دعاه الناس بغير السنتكم» بود. هنر باكري آن بود كه توانسته بود خصوصيات اخلاقي و رفتاري و فردي خود را به فرهنگ و رفتار سازماني لشكر عاشورا تبديل نمايد.آقاي علاءالدين نورمحمدزاده، مسئول طرح و عمليات لشكر عاشورا در عمليات بدر مي گويد: آقا مهدي هيچ وقت (به صورت تحكمي) دستور نمي داد بلكه با رفتار خود راه درست را به ما نشان مي داد. هر موقع كه با يكي از مسئولين لشكر صحبت مي كردند و مطلبي را مي گفتند، ما نيز تكليف خود را درمي يافتيم. مثلاً موقعي كه به واحد تداركات مي گفتند كه چرا لاستيك هاي چرخ هاي خودروها را بيرون ريخته اند، ما سريع برمي خاستيم و اگر اين وضعيت در حوزه كاري ما نيز مشاهده مي شد، نسبت به رفع آن اقدام مي كرديم. روش برخورد آقا مهدي با كساني كه در اجراي ماموريت كوتاهي كرده و يا احياناً تخلفي از آنها سر مي زد، اين بود كه بدون آن كه چيزي بگويد آن فرد را در مانور اصلي عمليات پيش رو شركت ندهد و او را در موج هاي بعدي استفاده كرده و يا به عنوان نيروي در اختيار تلقي نمايد. در اين صورت در سازماندهي عمليات بعدي به اين فرد مسئوليت مستقيم واگذار نمي كرد و به گونه اي رفتار مي كرد كه آن فرد خود به خود متوجه مي شد كه اشتباهي در كارش بوده است و بنابراين سعي مي كرد تا نقص خود را برطرف كند. او همه را به اين نكته مهم توجه داده بود كه اين جبهه نيست كه به شما نياز دارد بلكه اين شما هستيد كه براي رشد و تعالي خود به حضور در جبهه نياز داريد.با اين وجود، الگوي خود آقا مهدي، حضرت امام خميني (ره) بود. او به همسرش خانم صفيه مدرس، گفته بود كه هميشه سخنان امام را براي وي ضبط كنند يا متن آن را نگه دارند تا چنانچه او به دليل حضور در عمليات و يا ماموريت هاي ديگر، نتوانسته بود به آنها گوش فرادهد در فرصتي كه مي يابد، در جريان بيانات يا پيام هاي حضرت امام قرار گيرد و بتواند براساس آنها عمل كند. او سعي مي كرد زندگي اش را براساس انديشه ها و گفته هاي امام امت تنظيم نمايد. او معتقد بود كه سخنان امام الهام گرفته از آيات الهي است و مي خواست كه جملات امام هميشه جلوي چشمانش باشد. آقا مهدي در ديدار با دوستان شعاري را كه بر سر زبان هاي مردم بود، هميشه تكرار مي كرد:
نداي هل من ناصر حسيني
لبيك يا خميني
او هميشه به دوستانش مي گفت كه چراغ هدايت ما، سخنان امام خميني است. اگر گوش به فرمان امام باشيم، هيچ وقت ضرر نمي كنيم و گمراه نمي شويم.
سردار مصطفي مولوي مي گويد: بعد از شهادت حميد باكري و مرتضي ياغچيان، من هميشه در كنار مهدي باكري بوده ام. بسياري از اوقات كه دو نفري و به همراه يكديگر براي شركت در جلسه اي و يا ماموريتي عازم مي شديم، آقا مهدي جملاتي را بر زبان جاري مي كرد كه هنوز كلام وي در گوش من است و با رفتار و سكناتي كه از خود نشان مي داد، هنوز هم زندگي مي كنم. روزي آقا مهدي به من گفت: بيا فرمولي را بگوييم كه بتوانيم به سرعت تشخيص دهيم كه كدام يك از كارهايمان خالص براي خداست. مثلاً ببينيم آيا همين جنگ كردن و حضور ما در دفاع مقدس، براي خداست من گفتم: مگر شيرين تر و عزيزتر از جان آدمي چيزي هست بنابراين مشخص است كه ما به خاطر رضاي خداوند در جبهه حضور داريم. هر لحظه جنگ و مخصوصاً در جريان عمليات ها احتمال آسيب رسيدن به جان ما وجود دارد و ما آماده ايم كه در راه خداوند جان خويش را تقديم كنيم. ايشان گفت: ولي شيرين تر از جان هم وجود دارد و آن مال آدمي است. اگر توانستي در راه خداوند مالي هديه كني و يا از مال خود بگذري، آن وقت مي تواني حساب كني كه جهادت، شايد در راه خدا باشد. ايشان همچنين مي گفت: اين جبهه و امام بوده است كه توانسته از انسان هايي چون ما، آدم هايي اهل جهاد بسازد وگرنه آماده شدن براي جهاد در راه خدا به اين راحتي نبود. اين عمل امام كه براي رضاي خداوند قيام كرد، موجب پاداش خداوند به امام شد كه آن هم ايجاد تحول در جوانان و مردم ايران بود.
[شنبه 1394-11-17] [ 02:08:00 ب.ظ ]
|