فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 





ضرب المثل «نوش دارو بعد از مرگ سهراب»:

ریشه ضرب المثل مربوط به داستان نبرد تن به تن رستم و سهراب است که این پدر و پسر که تا آن موقع یکدیگر را ندیده و اصلاً نمی شناختند بر می گردد.

رستم بعد از آن که به سهراب خنجر‌ زهرآگین زد فهمید که سهراب پسرش است. پس فرستاد نوشدارویی بیاورند که اثر زهر را از بین ببرد، اما نوشدارو دیر رسید و سهراب زیر دستان پدر جان داد. این داستان تاریخی در واقع نبردی است میان تدبیر آدمی و تقدیر ایزدی.

مفهوم:

- به علاج واقعه بعد از وقوع آن اشاره می کند.

- این عبارت را زمانی به کار می‏بریم که کار از کار گذشته و همه راه حل‏ها بی فایده باشد.

- اين مثَل زماني به كار مي رود كه ابزار و وسايل در هنگام نياز، ناياب اما پس از رفع نياز فراوان باشد.

- بهترین دارو هم بعد از مرگ کمکی نمی کند.

- گاهي اتفاق مي‏افتد كه آدمي براي جلوگيري از خطري عظيم و يا زيانبخش به هر دري مي‏زند و از اقدام به هر عملي براي حصول مقصودش كوتاهي نمي‏كند خلاصه همه گونه سعي و تلاش را حتي خارج از حدود مقدرات و امكان انجام مي‏دهد ولي توفيق حاصل نمي‏كند و متحمل زيان و ضرر فاحش مي‏شود. اگر در اين هنگام كه همه چيز به ناكامي و نامرادي گراييده آمال و آرزوها يكسره بر باد رفته است غفلتاً راه فرج و گشايشي پيدا شود و امكان حصول مقصود فراهم آيد، چون ديگر نفع و فايدتي بر آن مترتب نيست در چنين مواقعی عبارت ضرب المثل بالا را به كار مي‏برند و از آن براي بيان مقصود استشهاد و تمثيل مي‏كنند.

موضوعات: ضرب المثل «نوش دارو بعد از مرگ سهراب»:  لینک ثابت
[جمعه 1395-03-07] [ 09:47:00 ب.ظ ]





ضرب المثل «زبان سرخ سر سبز می دهد به باد»

 

مفهوم:

- یعنی ما باید زبانمان را کنترل کنیم، تا به خطر جبران ناپذیری گرفتار نشویم.

- یعنی انسان باید متوجه سخن گفتن خود باشد که با سخن زشتی دوستی را دشمن نسازد و به مصیبیتی گرفتارنشود.

- بعضی مواقع یه حرفایی می زنی که با خودت می گی کاش نمی گفتم. آن وقت است که یاد این ضرب المثل میافتی.

- این ضرب المثل را بخاطر احتیاط در سخن گفتن و پرهیز از سخنان نیشدار که ممکن است به قیمت جان انسان تمام شود استفاده میکنند.

حکایت:

در حکایت آمده که شبی دزدی به هر طرف می‏تاخت تا اگر بتواند چیزی بدست آورد، ناگهان چشمش به ابریشم بافی افتاد که پارچه نفیسی را می بافد. انواع تکلیف در آن بکار می‏برد و اشکال بدیع و زیبا در آن نقش می بندد. نزدیک بود کار آن جامه تمام شود و از کارگاه بیرون رود. دزد با خود گفت باید فرصت را از دست ندهم و یافته را مفت رها نکنم. با خود گفت بهتر است اینجا مقام گزینم تا مرد ابریشم باف از کار خلاص شود و خواب بر آن مستولی گردد ومن جامه را ازوی در ربایم.او با صد حیله ونیرنگ به داخل کار گاه رفت وبر استاد پخته کار نگاه میکرد که در اثنای کار با خود می‏گفت: ای زبان از تو پناه میخواهم و یاری می طلبم که دست از سر من برداری و سر من را در تن نگهداری!} این مرد وقتی از بافتن پارچه ابریشمی فارغ شد آنرا بسیار زیبا و آراسته در دستمال پیچید و بیرون شد. دزد که قصد ربودن پارچه را داشت، صبح وقت بر سر تپه بلند شد و این مرد صنعتکار را تعقیب می‏کرد و دید که دستمال و یا پارچه را گرفته وارد سرای وزیر شد تا این خلعت زیبا را به عنوان تحفه تقدیم حضورش نماید. وقتی وزیر به بارگاه آمد مرد صنعتکار دستمال گشود و پارچه را تقدیم حضور وزیر نمود که حاضرین از حسن صنعت و هنروی در حیرت افتادند. بر نقوش زیبا و بدیع آن نهایت تحسین نموده تعجب کردند. سپس وزیر پرسید ای انسان لایق تو که بر این جامه نهایت زحمت کشیده ای پس به چه کار اید؟

مرد در جواب گفت: فرمان دهید تا این جامه را در خانه نگهدارند چون مرگ به سراغ شما اید آنرا بالای صندوق و یا تابوت شما گذارند. وزیر ازین سخن نهایت رنجید و فرمان داد تا جامه را بسوزانند و مردرا به زندان بیندازند و زبانش را از حلقش بیرون کشند.

دزد که در آنجا حضور داشت از فرمان وزیر خنده‏اش آمد. وزیر وقتی او را دید نزد خود خواست و علت خنده را از وی پرسید. دزد گفت اگر مرا به گناه ناکرده عقوبت نکنی و به مجرد عزم قبل از عمل مآخذه‏ام نکنی صورت حال آن مرد را بگویم. وزیر برایش أمن داد و دزد هم جریان مناجات این مرد را بازگو کرد. وزیر چون این حکایت و ماجرا را شنید گفت: این بیچاره تقصیر نکرده متنها مناجات او بدرگاه زبانش قبول نشده. پس قلم عفو بر جریده اش کشید و برایش توصیه نمود تا بعد ازین قفل بر زبان نهد و گفت: کسی‏ که بر زبان خود اعتماد ندارد او را هیچ پیرایه بهتر از خاموشی نیست. والا زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.

موضوعات: ضرب المثل «زبان سرخ سر سبز می دهد به باد»  لینک ثابت
 [ 09:44:00 ب.ظ ]





ضرب المثل از تو حرکت از خدا برکت

«از تو حرکت از خدا برکت»:

این ضرب المثل در جایی کاربرد دارد که فردی همه چیز را به خدا واگذار کرده و کاری برای رسیدن به هدف ندارد.

مفهوم:

- خداوند متعال رزاق است و تمامي موجودات زنده بر سفره لطف و بركت او حضور دارند، اما جهان هستي بر اين پايه استوار است كه هر كسي به مقدار تلاش و تكاپوي خود و استفاده از نيروهاي خدادادي همانند عقل، استعداد، فعاليت بدني و … روزي خود را به دست مي آورد و اين رزق نيز با اراده خداوند و خواست او فراهم مي شود.

-از تو حركت یعنی اینكه نخواب و چشم به آسمان ندوز؛ و “از خدا بركت” یعنی اینكه همه چیز دست خداست لذا برای موفقیت خود و بركت یافتن كارت دعا كن. البته خودِ “از جا برخاستن” را می‌توان اولین دعا برای موفقیت دانست به این معنا كه خدایا همانگونه كه مقدر فرمود من تلاش خود را آغاز كردم، تو نیز توفیقت را همراه من ساز.

- با اعتماد به خدا و با اطمينان به تدبير خداوند،‌ برو دنبال تلاش و توليد. يعني از تو حركت، از خدا بركت، نه به معنايي مفت‌خوري و تكدّي‌گري.

- معنای آيه ١٠٠ از سوره نساء به اين ضرب المثل از تو حرکت از خدا برکت اشاره دارد.

«و هر كه در راه خدا هجرت كند، در زمين اقامتگاه‏هاى فراوان پیدا خواهد کرد و هر كس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پيامبر او از خانه‏اش بیرون بیاید سپس مرگش فرا رسد پاداش او قطعا بر خداست و خدا آمرزنده مهربان است».

حکایت: شخص ساده لوحی مکرر شنیده بود خداوند متعال ضامن رزق و روزی بندگان است. بهمین خاطر به این فکر افتاد که به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگیرد. به همین قصد یک روز صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد. همین که ظهر رسید از خداوند طلب ناهار کرد ولی هر چه به انتظار نشست برایش ناهار نرسید تا اینکه شام شد و او باز از خدا طلب خوراکی برای شام کرد و چشم براه ماند. چند ساعتی از شب گذشته بود که درویشی وارد مسجد شد در پای ستونی نشست، شمعی روشن کرد و از کیسه خود غذایی بیرون آورد و شروع به خوردن کرد. آن مرد که از صبح با شکم گرسنه از خدا طلب روزی کرده بود و در تاریکی چشم به غذا خوردن درویش دوخته بود، دید درویش نیمی از غذای خود را خورد و عنقریب نیم دیگر را هم خواهد خورد. مرد بی اختیار سرفه‏ای کرد و درویش که صدای سرفه را شنید گفت: هر که هستی بفرما جلو. مرد بینوا که از گرسنگی به خود می‏لرزید جلو آمد و مشغول خوردن شد. وقتی سیر شد، درویش شرح حالش را پرسید و آنمرد هم حکایت خود را تعریف کرد. درویش به آن مرد گفت: فکر کن تو اگر سرفه نکرده بودی من از کجا میدانستم تو در مسجد هستی تا به تو تعارف کنم و تو هم به روزی خودت برسی؟ شکی نیست که خدا روزی رسان است ولی یک سرفه ای هم باید کرد.

موضوعات: ضرب المثل از تو حرکت از خدا برکت  لینک ثابت
 [ 09:43:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم