فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



خلافت مستعين عباسى
(تغییرمسیر از خلافت مستعين عباسى)

روز واقعه:5 ربیع الثانی
سال 248 هجری قمری

کلید واژه: بنی عباس، 5 ربیع الثانی، خلافت مستعين عباسى، مستعين بالله

پس از درگذشت زودهنگام منتصر بالله عباسى، فرماندهان عالى‌رتبه نظامى و سياسى از جمله “بغاى كبير"، “بغاى صغير"، “اوتامش” و “احمد بن خصيب” و مواليان خليفه فقيد، گرد آمده و با هم به مشورت پرداخته و به “احمد بن محمد بن معتصم"، رضايت داده و وى را شايسته خلافت دانستند. آنان، وى را حاضر ساخته و به “المستعين بالله” ملقب ساختند و رداى خلافت را بر اندامش پوشانيده و با وى بيعت كردند.

مستعين در روز بعد، يعنى در پنجم ربيع الثانى سال 248 قمرى، به دارالعامه آمد و از مردم بيعت گرفت. در خلافت او نيز معتز و مؤيد، پسران متوكل عباسى مورد خشم دستگاه خلافت قرار گرفته و زندانى گرديدند.

مستعين عباسى، در آغازين روز خلافت خود با اعتراض طرفداران معتز روبرو گرديد كه خواهان خلافت معتز پس از مرگ منتصر بودند. آنان به انبار اسلحه خلافت راه پيدا كرده و آن را غارت كردند و با همان سلاح به نبرد پرداختند. سرانجام “بغاى صغير” به همراه سربازانش بر آنان هجوم آورد و با كشتن تعدادى از آن‌ ها، غائله را پايان آورد و پايه‌ هاى خلافت مستعين را مستحكم نمود.

مستعين عباسى، پس از استقرار در مقام خلافت، “احمد بن خصيب” را به دبيرى و “اوتامش” را به وزارت خويش برگزيد. اما پس از مدتى بر “احمد بن خصيب” خشمگين شد و دارايى‌ اش را مصادره و وى را به اقريطش (كرت) تبعيد نمود. اوتامش نيز با دسيسه‌ هاى بغاى صغير و وصيف، به دست مردم خشمگين كشته شد.

در ايام خلافت مستعين، وقايع و حوادث گوناگونى به وقوع پيوست كه در منابع تاريخى ثبت و ضبط شده است. سرانجام با توطئه‌ هاى فرماندهان عالى‌رتبه نظامى و سياستمداران صاحب نفوذ دستگاه عباسى، مستعين بالله عباسى از خلافت خلع و معتز عباسى به جاى وى برگزيده شد. خلافت مستعين، از 5 ربيع الثانى سال 248 تا محرم 252 قمرى، حدود سه سال و ده ماه به درازا كشيد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-10-23] [ 01:23:00 ب.ظ ]




(تغییرمسیر از درگذشت منتصر بالله عباسى)

روز واقعه:4 ربیع الثانی
سال 248 هجری قمری

کلید واژه: بنی عباس، 4 ربیع الثانی، منتصر بالله عباسى

محمد، معروف به “منتصر بالله” فرزند متوكل عباسى، پس از قتل پدرش متوكل در شوال سال 247 قمرى به خلافت رسيد. متوكل عباسى (دهمين خليفه بنى‌عباسى) كه در دشمنى با اهل بيت علیهم‌السلام و شيعيان و محبان آنان معروف و در ستمكارى و سخت‌گيرى بر عموم مردم زبانزد همگان بود، چند سال پيش از هلاكت خود فرزندش “محمد منتصر” را به ولايت‌عهدى برگزيد.

وليكن پس از مدتى از اين كار پشيمان شد و در صدد خلع منتصر از ولايت‌عهدى برآمد زيرا مى‌ پنداشت كه منتصر در انتظار مردن اوست تا هر چه زودتر، خود به خلافت برسد. از اين رو هميشه وى را به جاى “المنتصر"، “المستعجل” مى‌ خواند. منتصر از اين كه پدرش متوكل عباسى راه ناسپاسى و انحراف از مسير حقيقت را در پيش گرفته و با خاندان “پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله” دشمنى نموده و نسبت به مقام شامخ “اميرمؤمنان على بن ابى‌ طالب علیه‌السلام” جانب ادب را رعايت نمى‌ كرد، بسيار ناراحت بود و بر او اعتراض مى‌ كرد و مى‌ گفت: على علیه‌السلام، سرور ما و شيخ بنى‌هاشم است.

بدين جهت اگر از خادمان و نديمان دربار كسى نسبت به حضرت على علیه‌السلام بى‌ احترامى مى‌ نمود، منتصر وى را تهديد و حتى تنبيه مى‌ كرد. متوكل عباسى كه از رويه پسرش خشمگين بود، در صدد خلع وى از ولايت‌عهدى و جانشينى فرزند ديگر خود “معتز عباسى” برآمد و منتصر را تحقير مى‌ كرد و دشنام مى‌ داد و به قتل تهديدش مى‌ نمود و وزير خود “عبيدالله بن يحيى بن خاقان” را فرمان داد كه بر منتصر سيلى زند.

سرانجام، منتصر و فرماندهان معروف دربار همانند “بُغا” و “وصيف” از رفتار و كردار متوكل به تنگ آمده و در صدد قتلش برآمدند. منتصر در شب چهارم شوال در حالى كه پدرش در حال مستى بود، بر او هجوم آورده و وى را در همان حال به هلاكت رسانيد و “فتح بن خاق” را كه به دفاع از متوكل برخاسته بود، به متوكل ملحق كرد.

در همان شب، فرماندهان عالى رتبه با منتصر بيعت كردند و از ساير فرزندان و خانواده متوكل، از جمله از معتز و مؤيد، پسران متوكل عباسى نيز بيعت گرفتند. منتصر عباسى، پس از استقرار در مقام خلافت دستور داد شهرك “جعفريه” را كه پدرش براى خود و خانواده خويش بنا كرده بود، تخريب كنند و همه ساكنان آن را به سامرا انتقال دهند. همچنين برادرانش معتز و مؤيد را از ولايت‌عهدى خلع كرد و از آنان براى اين امر، امضا گرفت و جهت خرسندى سپاهيان خلافت، مواجب ده ماهه آنان را يك جا پرداخت كرد و به اقدامات اساسى همت نمود.

وليكن خلافتش دوام نيافت و براى تغييرات اساسى و اصطلاحات بنيادى در خلافت عباسیان و جبران ستمكارى‌ ها و ناكارآمدى‌ هاى پدر و پدران خويش، مهلتى نيافت. زيرا ورمى در دو جانب گلوى او پديد آمد و همان، بلاى جانش گرديد و برخى مى‌ گويند كه طبيبش، وى را با نيش‌تر زهرآلود رگ زد و در نتيجه در چهارم و به قولى در پنجم ربيع الثانى و به روايت ابن خلدون در 25 ربيع الاول سال 248 قمرى بدرود حيات گفت.خلافتش كوتاه مدت بود و تنها شش ماه دوام يافت و به هنگام مرگ، تنها بيست و پنج سال از عمرش گذشته بود. تقویم: وقوع غزوه غابه
(تغییرمسیر از وقوع غزوه غابه)

روز واقعه:4 ربیع الثانی
سال 6 هجری قمری

کلید واژه: سال ششم هجری، 4 ربیع الثانی، غزوه غابه

“عُيينة بن حِصن” كه از مشركان و زورمداران اطراف مدينه منوره بود، در شب چهارم ربيع الثانى سال ششم قمرى در رأس يك گره چهل نفرى از مشركان به شتران پيامبر صلی الله علیه و آله كه در مكانى به نام “غابه” نگهدارى و چرا داده مى‌ شدند، هجوم آورد و پس از كشتن فرزندى از “ابوذر” و فرارى دادن ساير ساكنان آن مكان، شتران را غارت كرد.

ابوذر، خبر ناگوار تهاجم عيينة بن حِصن را در همان شب به پيامبر صلی الله علیه و آله رسانيد و پيامبر صلی الله علیه و آله در بامداد آن روز براى گوشمالى دادن اين گردنكش صحراى عربستان با تعدادى از يارانش عازم آن ناحيه گرديد. آن حضرت، براى “مقداد بن عمرو” پرچمى بست و وى را به فرماندهى رزمندگان برگزيد.

پس از مقداد، ديگران را به يارى وى اعزام كرد و خود آن حضرت نيز بسوى آنان رهسپار شد. مقداد، در زمينى به نام “هيقا” (يا هيفا) كه در يك ميلى چاه مطلب قرار دارد، به سپاه دشمن رسيد و با آنان درگير شد. دشمنان در برابر سربازان اسلام ايستادگى كرده و به نبرد پرداختند و يك تن از رزمندگان اسلام به نام “مُحرز بن نضله” را به شهادت رسانيدند و از مشركان، نيز چهار نفر كشته شدند كه يكى از آنان “حبيب پسر عيينه” بود.

پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله نيز به سپاهيان و سربازان خود در سرزمين “ذى قرد” در نزديكى‌ هاى “غابه” ملحق شد. در اين غزوه تعداد پانصد و يا هفتصد نفر از مسلمانان حضور پيدا كرده و موجب رعب و وحشت دشمن سركش شدند. در ايامى كه رسول خدا صلی الله علیه و آله از مدينه بيرون بودند، “عثمان بن ام‌ مكتوم"، جانشين وى در مدينه بود و “سعد بن عباده” با سيصد تن از مبارزان قبيله‌ اش، حفاظت و حراست مدينه را بر عهده داشتند.

شايان ذكر است، هنگامى كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان به مدينه برگشتند، ديدند برادرزاده عُيينه يكى از شتران شيرده رسول خدا صلی الله علیه و آله به نام “سمراء” را برگردانيد و در نزديكى درِ خانه آن حضرت ايستاده و منتظر پيامبر صلی الله علیه و آله است. پيامبر صلی الله علیه و آله از جوانمردى وى اظهار خرسندى كرد و به وى جوايزى بخشيد

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:21:00 ب.ظ ]




: پيمان شكنى امين در برابر برادرش مأمون

روز واقعه:3 ربیع الثانی
سال 194 هجری قمری

کلید واژه: خلافت فرزندان هارون الرشيد، 3 ربیع الثانی، خلع مأمون از طرف امین، پیروزی مأمون بر امین، مأمون، امین

“هارون الرشيد” (پنجمين خليفه عباسى) پيش از مرگ خود، سه تن از فرزندانش را به ترتيب ولى عهد و جانشين خويش نمود. وى پس از پنج سال از حكومت خويش، نخستين بار فرزندش محمد معروف به “امين” را به ولايت‌عهدى برگزيد[۱] و در سال 182 قمرى فرزند ديگرش عبدالله، معروف به “مأمون” را به اين مقام برگزيد[۲] و سرانجام در سال 189 قمرى فرزند ديگرش قاسم معروف به “مؤتمن” را پس از امين و مأمون، مقام ولايت‌عهدى بخشيد.[۳]

هارون در سال 193 قمرى در حالى به هلاكت رسيد كه سه فرزندش به صورت ترتيبى، جانشين وى بودند. بر اساس سفارش وى در آغاز محمد معروف به امين خلافت را بر عهده گرفت و بر تخت زمامدارى مسلمانان در شهر “بغداد” تكيه زد. مأمون كه خلافت برادرش را تأييد و از راه دور با وى بيعت و اظهار اطاعت كرده بود، در منطقه خراسان و شرق عالم اسلام از سوى پدر و برادرش امين، حكومت مى‌ كرد.[۴]

اما امين پس از تحكيم پايه‌ هاى خلافت خويش وجود برادر قدرتمند خود در شرق عالم اسلام را براى خويش غيرقابل تحمل مى‌ دانست و از هر راه ممكن در صدد تضعيف وى برآمد. امين به تحريك “فضل بن ربيع” كه مقام عالى وزارت هارون و امين را بر عهده داشت و همچنين تحريك ‌هاى پيوسته “على بن عيسى بن هامان” كه فرماندهى كل سپاه امين را بر عهده داشت، راه دشمنى با برادر خود مأمون را در پيش گرفت.

وى به تحريك بدخواهان و مخالفان مأمون، تصميم به خلع مأمون از ولايت‌عهدى و نصب فرزند خود به اين مقام برآمد. على‌رغم مخالفت‌ هاى ريش‌سفيدان و بزرگان بنى‌عباس، امين بر خواسته‌ هاى خويش تأكيد ورزيد و سرانجام در سوم ربيع الثانى سال 194 قمرى براى فرزندش “موسى بن امين” از مردم بيعت گرفت و وى را به طور رسمى ولى‌عهد خويش اعلام نمود.

تمام پيمان‌نامه‌ هاى خلافت از جمله سفارش نامه پدرش هارون الرشيد را باطل كرد و همه آن‌ ها را گردآورى و در آتش سوزانيد. وى براى واداركردن مأمون و سپاهيان مستقر در خراسان به پذيرش ولايت‌عهدى موسى نامه اى براى آنان نوشت و مأمون و سران سپاه را به بازگشت به بغداد و بيعت با موسى فراخواند.

همچنين در بغداد به “ام عيسى دختر هادى عباسى” كه همسر مأمون و دختر عمويشان بود، فشار آورد كه گوهر گرانبهايى كه از جانب مأمون در اختيار اوست به وى بسپارد. ام‌عيسى اظهار بى‌ اطلاعى كرد و از واگذارى آن گوهر گران بها امتناع ورزيد.

امين، حرمت خانه مأمون و همسر وى را نگه نداشت و با اعزام مأموران خويش به خانه وى به جستجو پرداخته و تمام اسباب و لوازم منزلش را به هم ريخت و سرانجام به آن گوهر دست يافت و به كاخ خويش منتقل نمود.

چنين حركات خصمانه روز به روز به اطلاع مأمون در خراسان مى‌ رسيد و افكار و انديشه‌هايش را در هم مى‌ ريخت و وى را براى انجام عكس‌ العمل‌ هاى لازم و حركات متقابل بازدارنده تحريكش مى‌ نمود.

اين گونه تنش‌هاى روزافزون ميان امين و مأمون، سپاهيان طرفين را رودررو قرار داد و سرانجام به نبرد سنگين و خونينى مبدل گرديد و پيروزى مامون و شكست خفت بار امين را در پى داشت.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 01:19:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم