نامه شماره61
و من کتاب له عليه السلام [8] الي کميل بن زياد النخعي ، و هو علي هيت ، ينکر عليه ترکه دفع من يجتاز به من العدو طالبا الغاره [9] امابعد ، فان تضييع المرء ما و لي ، و تکلفه ما کفي ، لعجز حاضر ، و راي متبر [10] و ان تعاطيک الغاره علي اهل قرقيسيا ، و تعطيلک مسالحک التي و ليناک [11] ليس بها من يمنعها ، و لا يرد ا عنها لراي شعاع [12] فقد صرت جسرا لمن اراد الغاره من اعدائک علي اوليائک ، [13] غير شديد المنکب ، و لا مهيب الجانب ، [1] و لا ساد ثغره ، و لا کاسرلعدو شوکه ، و لا مغن عن اهل مصره ، و لا مجز عن اميره
ترجمه
[8] از نامه هاي امام عليه السلام به کميل ابن زيادنخعي فرماندار هيت از آبادي هاي کشور عراق و [ امام در اين نامه او را ملامت مي کند که چرا با لشکريان غارتگر دشمن که از آن منطقه عبور کرده اند مقابله نکرده است ] [9] اما بعد سستي انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده و اصرار برانجام آنچه در وظيفه او نيست يک ناتواني روشن و نظريه باطل و هلاک کننده است [10] تو به اهل قرقي سا حمله کرده ايولي مرزهائي را که حفظش بر عهده تو گذارده ايم [11] بي دفاع رها ساخته اي اين کار يک فکر نادرست و بيهوده است . [12] تو در حقيقت پلي شده اي براي دشمنانيکه مي خواهند بر دوستانت دست غارت بگشايند [13] نه بازوي توانائي داري نه هيبت و ترسي در دل دشمن ايجاد مي کني000 [1] نه مرزي را حفظ مي کني و نه شوکت دشمني را درهم مي شکني نه اهل شهر و ديارت را کفايت مي کني و از آنان به خوبي دفاع مي نمائي و نه امير و پيشوايت را از دخالت در آنجا بي نياز مي سازي
نامه شماره62
و من کتاب له عليه السلام [2] الي اهل مصر ، مع مالک الاشتر لما ولاه امارتها [3] اما بعد ، فان الله سبحانه بعث محمدا صلي الله عليه و آله و سلم نذيرا للعالمين ، و مهيمنا علي المرسلين [4] فلما مضي عليه السلام تنازع المسلمون الامر من بعده [5] فوالله ما کان يلقي في روعي و لا يخطر ببالي ، [6] ان العرب تزعج هذا الامر من بعده صلي الله عليه و آله و سلم عن اهل بيته ، [7] و لا انهم منحوه عني من بعده [8] فما راعني الا انثيال الناس علي فارن يبايعونه ، [9] فامسکت يدي حتي رايت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام ، [10] يدعون الي محق دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم [11] فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اري فيه ثلما او هدما ، [12] تکون المصيبه به علي اعظم من فوت ولايتکم التي انما هي متاع ايام قلائل ، [13] يزول منها ما کان ، کما يزول السراب ، او کما يتقشع السحاب ، [14] فنهضت في تلک الاحداث حتي زاح الباطل وزهق ، و اطمان الدين و تنهنه [1] و منه : اني و الله لو لقيتهم واحدا و هم طلاع الارض کلها ما باليت و لا استوحشت ، [2] و اني من ضلالهم الذي هم فيه و الهدي الذي انا عليه [3] لعلي بصيره من نفسي و يقين من ربي و اني الي لقاء الله لمشتاق ، [4] و حسن ثوابه لمنتظر راج ، و لکنني آسي ان يلي امره هذه الامه سفهاؤها و فجارها ، [5] فيتخذوا مال الله دولا ، و عباده خولا [6] و الصالحين حربا ، و الفاسقين حزبا ، [7] فان منهم الذي قد شرب فيکم الحرام ، و جلد حدا في الاسلام ، [8] و ان منهم من لم يسلم حتي رضخت له علي الاسلام الرضائخ [9] فلو لا ذلک ما اکثرت تاليبکم و تانيبکم ، و جمعکم و تحريضکم ، [10] و لترکتکم اذ ابيتم وونيتم [11] الا ترون الي اطرافکم قد انتقصت ، و الي امصارکم قد افتتحت ، [12] و الي ممالککم تزوي و الي بلادکم تغزي [13] انفروا رحمکم الله الي قتال عدوکم ، و لا تثاقلوا الي الارض [14] فتقروا بالخسف ، و تبووؤا بالذل ، و يکون نصيبکم الاخس ، [15] و ان اخا الحرب الارق ، و من نام لم ينم عنه ، و السلام
ترجمه
[2] از نامه هاي امام عليه السلام که همراه مالک براي اهل مصر فرستادزماني که استانداري آنجا را به او واگذار نمود . [3] اما بعد خداوند سبحان محمد صلي الله عليه و آله و سلم را فرستاد تا بيم دهنده جهانيان و گواه و حافظ آئين انبياي او باشد . [4] چون او که درود بر او باد از جهان رخت بربست مسلمانان درباره امارت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند . [5] به خدا سوگند هرگز فکر نمي کردم و به خاطرم خطور نمي کرد . [6] که عرب بعد از پيامبر امر امامت و رهبري را از اهل بيت او بگردانند [ و در جاي ديگر قرار دهند و باور نمي کردم ] [7] آنها آن را از من دور سازند [8] تنها چيزي که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان بود که با او بيعت کنند [9] دست بر روي دست گذاردم تا اينکه با چشم خود ديدم گروهي از اسلام بازگشته [10] و مي خواهند دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم را نابود سازند . [11] [ در اينجا بود ] که ترسيدم . اگر اسلام و اهلش را ياري نکنم بايد شاهد نابوديو شکاف در اسلام باشم [12] که مصيبت آن برايمن از رهاساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود چرا که اين بهره دوران کوتاه زندگي دنيا است [13] که زايل و تمام مي شود . همانطور که سراب تمام مي شود و يا همچون ابرهائي که از هم مي پاشند . [14] پس براي دفع اين حوادث به پا خاستم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و دين پابرجا و محکم گرديد . [1] قسمتي ديگر از اين نامه است . به خدا سوگند اگر من تنها با آنها [ دشمنان ] روبرو شوم در حاليکه آنها تمام رويزمين را پر کرده باشند نمي ترسم و باکي ندارم [2] من آن گمراهي را که آنها در آن هستند و هدايتي را که خودم بر آن هستم [3] با چشم خود مي بينم و با يقين به پروردگارم پا برجا مي باشم من مشتاق ملاقات پروردگارم هستم . [4] و به پاداشش اميدوارم ولي از اين اندوهناکم که سرپرستي حکومت اين امت به دست اين بي خردان و نابکاران افتد . [5] بيت المال را به غارت ببرند آزادي بندگان خدا را سلب کنند و آنها را برده خويش سازند [6] با صالحان نبرد کنند و فاسقان را همدستان خود قرار دهند . [7] در اين گروه بعضي هستند که شراب نوشيده و حد بر او جاري شده [8] و برخي از آنان اسلام را نپذيرفتند تا براي آنها عطائي تعيين گرديد [9] و اگر بخاطر اين جهات نبود اين اندازه شما را براي قيام و نهضت تشويق نمي کردم و به سستي در کار سرزنش و توبيخ نمي نمودم . و در گردآوري و تشوي قتان نمي کوشيدم .[10] و اگر ابا و سستي مي نموديد رهاتان مي ساختم .[11] آيا نمي بينيد اطراف شما را گرفته اند و شهرهاي شما را تحت تسلط خود در آورده اند ؟ [12] آيا نمي بينيد کشورهاي شما تسخير شده و شهرهاي شما به ميدان جنگ تبديل گشته است ؟ [13] خداي شما را رحمت کند براي نبرد با دشمن کوچ کنيد شانه از زير بار نبرد تهي نکنيد و سستي و تنبلي به خود راه ندهيد [14] که زيردست خواهيد شد و تن به ذلت و خواري خواهيد داد و بهره زندگي شما از همه پست تر خواهد بود [15] برادر جنگجو هميشه بيدار است و آن کس که بخوابد دشمن از تعقيب او نخواهد خفت . والسلام
نامه شماره63
و من کتاب له عليه السلام [1] الي ابي موسي الاشعري ، و هو عامله علي الکوفه ، و قد عنه تثبيطه الناس عن الخروج اليه لما ندبهم لحرب اصحاب الجمل [2] من عبد الله علي امير المؤمنين الي عبد الله بن قيس [3] اما بعد ، فقد بلغني عنک قول هو و عليک ، فاذا قدم رسولي عليک فارفع ذيلک ، [4] و اشدد مئزرک و اخرج من جحرک ، [5] و اندب من معک ، فان حققت فانفذ ، و ان تفشلت فابعد [6] و ايم الله لتؤتين من حيث انت ، و لا تترک حتي يخلط زبدک بخاثرک ، و ذائبک بجامدک ، [7] و حتي تعجل عن قعدتک ،[8] و تحذر من امامک کحذرک من خلفک ، و ما هي بالهويني التي ترجو ، [9] و لکنها الداهيه الکبري ، يرکب جملها ، و يذلل صعبها ، و يسهل جبلها [10] فاعقل عقلک ، و املک امرک ، و خذ نصيبک و حظک [11] فان کرهت فتنح الي غير رحب و لا في نجاه ، فبالحري لتکفين و انت نائم ، [12] حتي لا يقال : اين فلان ? و الله انه لحق مع محق ، و ما ابالي ما صنع الملحدون ، و السلام
ترجمه
[1] از نامه هاي امام عليه السلام اين نامه را امام عليه السلام به ابوموسي اشعري فرماندار کوفه به هنگامي نوشت که به او خبر رسيد ابوموسي اهل کوفه را از حرکت در همراهي آن حضرت براي جنگ جمل باز داشته است . [2] از بنده خدا علي اميرمؤمنان به عبدالله بن قيس [ ابوموسي اشعري] . [3] اما بعد سخني از تو به من گزارش داده اند که هم به سود تو است و هم به زيان تو هنگامي که فرستاده من بر تو وارد مي شود فورا دامن بر کمر زن [4] و کمربندت را محکم ببند و از خانه ات بيرون آي [5] از کسانيکه با تو هستند دعوت نما، اگر حق را يافتي و تصميم خود را گرفتي آنها را بسوي ما بفرست و اگر سستي را پيشه کردي از مقام خود دور شو . [6] به خدا سوگند هر کجا و هر چه باشي به سراغت خواهند آمد دست از تو بر نخواهند داشت و رهايت نخواهند ساخت تا گوشت و استخوان و تر و خشکت را به هم درآميزند . [7] [ اين کار را انجام ده پيش از آنکه ] در بازنشستگي و برکناريت تعجيل گردد [8] و از آنچه پيش روي توست همانگونه خواهي ترسيد که از پشت سر [ آنچنان برتو سخت گيرند که سراسر وجودت را خوف و ترس فراگيرد و در دنيا همانقدر وحشتزده خواهيشد که در آخرت ] اين حادثه آنچنان که فکر مي کني کوچک و ساده نيست [9] بلکه حادثه بسيار بزرگياست که بايد بر مرکبش سوار شد و مشکلات و سختي هايش را هموار ساخت . و کوههاي ناصافش را صاف نمود [10] پس انديشه خود را به کارگير و مالک کار خويش باش و بهره و نصيبت را درياب [11] و اگر براي تو خوشايند نيست کنار رو بدون کاميابي و رسيدگي به راه رستگاري. اگر تو خواب باشيديگران وظيفه ات را انجام خواهند داد [12] و آنچنان به دست فراموشي سپرده شويکه نگويند فلاني کجا است ؟ به خدا سوگند اين راه حق است و به دست مرد حق انجام مي گردد . و من باکي ندارم که خدانشناسان چکار مي کنند . والسلام
نامه شماره64
و من کتاب له عليه السلام [1] الي معاويه ، جوابا[2] اما بعد ، فانا کنا نحن و انتم علي ماذکرت من الالفه و الجماعه ، [3] ففرق بيننا و بينکم امس انا آمنا و کفرتم ، و اليوم انا استقمنا و فتنتم ، [4] و ما اسلم مسلمکم الا کرها ، و بعد ان کان انف الاسلام کله لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ، حزبا [5] و ذکرت اني قتلت طلحه و الزبير ، و شردت بعائشه ، و نزلت بين المصرين [6] و ذلک امر غبت عنه فلا عليک ، و لا العذر فيه اليک [7] و ذکرت انک زائري في المهاجرين و الانصار ، [8] و قد انقطعت الهجره يوم اسر اخوک ، فان کان فيه عجل فاسترفه ، [9] فاني ان ازرک فذلک جدير ان يکون الله انما بعثني اليک للنقمه منک [10] و ان تزرني فکما قال اخو بني اسد :[11] مستقبلين رياح الصيف تضربهم بحاصب بين اغوار وجلمود [12] و عندي السيف الذي اعضصته بجدک و خالک و اخيک في مقام ، واحد [1] و انک و الله ما علمت الاغلف القلب ، المقارب العقل ، [2] و الاولي ان يقال لک : انک رقيت سلما اطلعک مطلع سوء عليک لا لک ، [3] لانک نشدت غير ضالتک ، و رعيت غير سائمتک ، [4] و طلبت امرا لست من اهله و لا في معدنه ، فما ابعد قولک من فعلک [5] و قريب ما اشبهت من اعمام و اخوال [6] حملتهم الشقاوه ، و تمني الباطل ، علي الجحود بمحمد صلي الله عليه و آله و سلم [7] فصرعوا مصارعهم حيث علمت ، لم يدفعوا عظيما ، [8] و لم يمنعوا حريما ، بوقع سيوف ما خلا منها الوغي ، ولم تماشها الهويني [9] و قد اکثرت في قتله عثمان ، فادخل فيما دخل فيه الناس ، [10] ثم حاکم القوم الي ، احملک و اياهم علي کتاب الله تعالي ، [11] و اما تلک التي تريد فانها خدعه الصبي عن اللبن في اول الفصال ، [12] و السلام لاهله
ترجمه
[1] از نامه هاي امام علي عليه السلام در پاسخ معاويه . [2] اما بعد ما وشما همانطوري که يادآوري نموده اي گرد هم جمع و با هم انس داشتيم [3] ولي در گذشته از هم جدا شديم زيرا ما ايمان آورديم و شما به کفر خود باقي مانديد امروز هم ما به راه راست مي رويم و شما پيرامون فتنه هستيد . [4] آنها که از گروه شما اسلام را پذيرا شدند از روي ميل نبود بلکه در حالي بود که همه بزرگان عرب در برابر رسول خدا [ ص ] تسليم شدند و در حزب او در آمدند . [5] نوشته بودي که من طلحه و زبير را کشته و عايشه را تبعيد کرده ام و در کوفه و بصره اقامت گزيده ام [6] اين مربوط به تو نيست و لزومي ندارد عذر آنرا از تو بخواهم [ اين تنها مربوط به امت اسلامي و من است که اميرمؤمنانم ] . [7] تو يادآور شده بودي که با گروهي از مهاجران و انصار به مقابله با من خواهي شتافت [ کدام مهاجر و کدام انصار ؟ ] [8] هجرت از آن روزي که برادرت [ يزيدبن ابوسفيان روز فتح مکه ] اسير شد پايان يافت . با اين حال اگر در اين ملاقات شتابداري دست نگهدار [9] زيرا اگر من به ديدار تو آيم سزاوارتر است . چرا که خداوند مرا به سوي تو فرستاده که از تو انتقام بگيرم [10] و اگر تو با من ديدار کني چنان است که شاعر بني اسد گفته [11] به استقبال تندباد تابستاني مي شتابند که آنها را با سنگريزه ها و در ميان غبار و تخته سنگها در هم مي کوبد . [12] نزد من همان شمشيري است که بر پيکر جد و دائي و برادرت [ در ميدان احد ] کوبيدم [1] به خدا سوگند من مي دانم تو مردي بي خرد و پوشيده دل هستي. [2] و سزاوار است درباره تو گفته شود : به نردباني بالا رفته ايکه تو را به پرتگاه خطرناکي کشانده که به زيان تو است نه به سود تو [3] زيرا به کسيمي ماني که غير گمشده خود را مي جويد و گوسفندان ديگري را مي چراند . [4] مقاميرا مي طلبي که نه سزاوار آن هستي و نه در کانون آن قرار داري چقدر بين کردار و گفتارت فاصله است ؟ [5] و چقدر با عموها و دائي هايبت پرستت شباهت داري ؟ [6] همانها که شقاوت و تمناي باطل وادارشان ساخت که محمد صلي الله عليه و آله و سلم را انکار کنند [7] و همانگونه که مي داني با او ستيزه کردند تا به خاک و خون غلطي دند و نتوانستند از خود دفاع کنند [8] و نه از زخم شمشير ها که ميدان نبرد از آن خالي نيست و سستي با آن نمي سازد خود را حفظ نمايند . [9] تو درباره قاتلان عثمان زياد حرف زدي بيا نخست همچون ساير مسلمانان با من بيعت کن [10] سپس درباره آنها طرح شکايت نما تا من طبق حکم خداوند ميان تو و آنها داوري کنم [11] اما آنچه را تو مي خواهي مانند فريب دادن طفل است که بخواهند وي را از شير بگيرند [12] و سلام به آنها که لياقت دارند
نامه شماره65
و من کتاب له عليه السلام [13] اليه ايضا[14] اما بعد ، فقد آن لک ان تنتفع باللمح الباصر من عيان الامور ، [15] فقد سلکت مدارج اسلافک بادعائک ، الاباطيل ، [1] و اقتحامک غرور المين و الاکاذيب ، و بانتحالک ما قد علا عنک ، [2] و ابتزازک لما قد اختزن دونک ، فرارا من الحق ، [3] وجحودا لما هو الزم لک من لحمک و دمک ، مما قد وعاه سمعک ، [4] و ملي ء به صدرک ، فماذا بعد الحق الا الضلال المبين ، [5] و بعد البيان الا اللبس ? فاحذر الشبهه و اشتمالها علي لبستها ، [6] فان الفتنه طالما اغدفت جلابيبها ، و اغشت الابصار ظلمتها [7] و قد اتاني کتاب منک ذو افانين من القول ضعفت قواها عن السلم ، [8] و اساطير لم يحکها منک علم و لا حلم ، [9] اصبحت منها کالخائض في الدهاس ، و الخابط في الديماس ، [10] و ترقيت الي مرقبه بعيده المرام ، نازحه الاعلام ، تقصر دونها الانوق و يحاذي بها العيوق [11] و حاش لله ان تلي للمسلمين بعدي صدرا او وردا ، او اجري لک علي احد منهم عقدا او عهدا [12] فمن الان فتدارک نفسک ، و انظر لها ،[13] فانک ان فرطت حتي ينهد اليک عباد الله ارتجت عليک الامور [14] و منعت امرا هو منک اليوم مقبول ، و السلام
ترجمه
[13] از نامه هاي امام عليه السلام به معاويه [14] اما بعد زمان آن فرارسيده که از مشاهده امور با چشم صحيح بهره مند گردي[15] تو با ادعاهاي باطل همان راه نياکان خود را مي پيمائي000 [1] خود را در دروغ و فريب مي افکني آنچه بالاتر از شان تو است به خود نسبت مي دهي[2] و به آنچه نمي رسي و از تو منع شده دست مي افکني همه اين کارها بخاطر فرار از زير بار حق [3] و انکارکردن آنچه از گوشت و خون براي تو لازمتر است مي باشد [ يعني ايمان و بيعت با امام معصوم ] همان چيزي که گوش تو شنيده [4] و به خوبي از آن آگاهي . آيا بعد از روشن شدن راه حق جز گمراهي آشکار چيزي هست ؟ [5] و آيا بعد از بيان واضح چيزي جز مغلطه اندازي و اشتباه کاري تصور مي شود ؟ از اشتباه اندازي و غلطکاري ها بپرهيز [6] زيرا از دير زمان فتنه پرده هاي سياه خود را گسترده و با تاريکي خود ديده هائي را نابينا کرده است . [7] نامه اي از تو به من رسيده که سراسر آن پشت هم اندازي بود در آن از صلح و خيرخواهي خبري نبود [8] در اساطير و سخنان افسانه اي ات هيچ اثري از دانش و بردباري به چشم نمي خورد [9] تو همچون کسي هستي که در زمين سست و صعب العبور گام گذارده و يا همچون کسيکه در تاريکي دخمه هاي زيرزميني راه خود را گم مي کند . [10] تو مي خواهي به نقطه ايبرسي که از مرتبه ات بسيار برتر است و مرغان لاشخور را ياراي پرواز به آن نيست چرا که در اوج ستارگان آسمان همچون عيوق است [11] پناه به خدا که تو بعد از من سرپرست مسلمانان براي جلب منفعت يا دفع ضرر گردي يا من در اين باره براي تو نسبت به يک تن از آنان قرار و تعهدي امضاء کنم [12] از هم اکنون خود را درياب و براي خويش چاره انديش [13] زيرا اگر کوتاهي کني و براي کوبيدنت بندگان خدا بپاخيزند درهاي چاره به رويت بسته خواهد شد [14] و چيزي که امروز از تو مورد قبول است فردا نخواهند پذيرفت . والسلام
نامه شماره66
و من کتاب له عليه السلام [1] الي عبد الله بن العباس ، و قد تقدم ذکره بخلاف هذه الروايه [2] اما بعدفان المرء ليفرح بالشي ء الذي لم يکن ليفوته ، [3] و يحزن علي الشي ء الذي لم يکن ليصيبه ، فلا يکن افضل ما نلت في نفسک من دنياک بلوغ لذه او شفاء غيظ ، [4] و لکن اطفاء باطل او احياء حق [5] و ليکن سرورک بما قدمت ، و اسفک علي ما خلفت ، و همک فيما بعد الموت
ترجمه
[1] از نامه هاي امام عليه السلام به عبدالله ابن عباس اين نامه به صورت ديگري نيز قبلا آمده است . [2] اما بعد بسيار مي شود که انسان از يافتن چيزي که هرگز از او فوت نمي شد خشنود مي گردد [3] [ و بعکس ] از فوت منفعتي که هرگز نصيب او نمي گرديد اندوهناک مي شود مواظب باش که بهترين و برترين چيز نزد تو رسيدن به لذات دنيا و يا انتقام از دشمن نباشد [4] بلکه بايد بهترين امور نزد تو خاموش کردن آتش باطل و يا زنده کردن حق باشد [5] تنها به چيزي که از پيش فرستاده اي خوشحال باش و تاسفت از آن چيزي که به جاي مي گذاري و بايد تمام هم تو معطوف به جهان پس از مرگ باشد
نامه شماره67
و من کتاب له عليه السلام [6] الي قثم بن العباس ، و هو عامله علي مکه [7] اما بعد ، فاقم للناس الحج و ذکرهم بايام الله ، و اجلس لهم العصرينه ، [8] فافت المستفتي ، و علم الجاهل ، و ذاکر العالم ، [9] و لايکن لک الي الناس سفير الا لسانک ، و لا حاجب الا وجهک [10] و لا تحجبن ذا حاجه عن لقائک بها ، فانها ان ذيدت عن ابوابک في اول وردها لم تحمد فيما بعد علي قضائها [11] و انظر الي ما اجتمع عندک من مال الله فاصرفه الي من قبلک [1] من ذوي العيال و المجاعه ، مصيبا به مواضع الفاقه و الخلات ، [2] و ما فضل عن ذلک فاحمله الينا لنقسمه فيمن قبلنا [3] و مر اهل مکه الا ياخذوا من ساکن اجرا ، فان الله سبحانه يقول : [4] [[ سواء العاکف فيه و الباد ] ] فالعاکف : المقيم به ، [5] و البادي : الذي يحج اليه من غير اهله وفقنا الله و اياکم لمحابه ، و السلام
ترجمه
[6] از نامه هاي امام عليه السلام به قثم ابن عباس فرماندار مکه . [7] امابعد در اقامه حج مردم را راهنما باش و روزهاي خدا را به ياد آنها آر صبح و عصر براي رسيدگي به امور آنان بنشين [8] به کساني که پرسشي دارند پاسخ ده جاهلان را بياموز و با دانشمندان مذاکره کن [9] در بين تو و مردم بايد واسطه و سفيري جز زبانت و حاجب و پرده اي جز چهره ات نباشد [10] افرادي که با تو کار دارند از ملاقات با خود محروم مساز اگر آنها را در ابتداء از در خانه ات برانند حل مشکلشان بعدا جبران آنرا نخواهد کرد . [11] اموالي که در نزد تو گرد آمده و مربوط به خدا است به دقت در مصرف آنها بنگر و آن را به مصرف عيالمندان و گرسنگان ، کساني که در محل هستند بکن 000 [1] آنچنان که به طور صحيح به دست فقرا و نيازمندان برسد [2] و مازاد آنرا نزد ما بفرست تا بين کساني که در اينجا هستند تقسيم کنيم . [3] به مردم مکه دستور ده تا از کساني که در اين شهر مسکن مي گزينند اجاره بها نگيرند زيرا خداوند مي فرمايد : [4] در اين سرزمين کساني که مقيم هستند و آنها که از بيرون مي آيند مساويند [ سواء العاکف فيه و الباد ] منظور از عاکف کسياست که مقيم در آنجا است [5] و از باديکسيکه از نقاط ديگر به قصد حج به مکه مي آيد . خداوند ما و شما را توفيق انجام اعمال نيک که موجب رضاياو است عنايت کند . والسلام
نامه شماره68
و من کتاب له عليه السلام [6] الي سلمان الفارسي رحمه الله قبل ايام خلافته [7] اما بعد ، فانما مثل الدنيا مثل الحيه : لين مسها ، قاتل سمها ، [8] فاعرض عما يعجبک فيها ، لقله ما يصحبک منها ، وضع عنک همومها ، [9] لما ايقنت به من فراقها ، و تصرف حالاتها ، و کن آنس ما تکون بها ، [10] احذر ما تکون منها، فان صاحبها کلما اطمان فيها الي سرور اشخصته عنه الي محذور ، [11] او الي ايناس ازالته عنه الي ايحاش و السلام
ترجمه
[6] از نامه هاي امام عليه السلام به سلمان فارسي پيش از خلافتش [7] امابعد دنيا به مار مي ماند ظاهرش نرم و زيبا ولي زهرکشنده در درون دارد [8] بنابراين از هر چيزي از دنيا که جلب توجه تو را مي کند اعراض کن زيرا بزودي از تو جدا خواهد شد و مدت کمي مصاحب تو بيش نخواهد بود هم و غم آنرا از خود بنه [9] چرا که يقين به فراق و دکرگوني حالات آن داري آنگاه که به آن سخت انس گرفتي[10] در همان حال به شدت از آن بر حذر باش زيرا در همان زمان که انسان در آن به خوشحالي مطمئن مي شود او را به طرف محذور و مشکلات مي فرستد .[11] و هر زمان که به آن سخت انس مي گيرد او را در وحشت و هراس قرار خواهد داد . والسلام
نامه شماره69
و من کتاب له عليه السلام [1] الي الحارث الهمذاني [2] و تمسک بحبل القرآن و استنصحه ، و احل حلاله ،و حرم حرامه ، [3] و صدق بما سلف من الحق ، و اعتبر بما مضي من الدنيا لما بقي منها ، [4] فان بعضها يشبه بعضا ، و آخرها لاحق باولها و کلها حائل مفارق [5] و عظم اسم الله ان تذکره الا علي حق ، [6] و اکثر ذکر الموت و ما بعد الموت ، و لا تتمن الموت الا بشرط وثيق [7] و احذر کل عمل يرضاه صاحبه لنفسه ، و يکره لعامه المسلمين [8] و احذر کل عمل يعمل به في السر ، و يستحي منه في العلانيه ، [9] و احذر کل عمل اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه [10] و لا تجعل عرضک غرضا لنبال القول ، و لا تحدث الناس بکل ما سمعت به ، [11] فکفي بذلک کذبا و لا ترد علي الناس کل ما حدثوک به ، فکفي بذلک جهلا [12] و اکظم الغيظ ، و تجاوز عند المقدره و احلم عند الغضب ، [13] و اصفح مع الدوله ، تکن لک العاقبه و استصلح کل نعمه انعمها الله عليک ، [14] و لا تضيعن نعمه من نعم الله عندک ، و لير عليک اثر ما انعم الله به عليک [15] و اعلم ان افضل المؤمنين افضلهم تقدمه من نفسه و اهله و ماله ، [1] فانک ما تقدم من خير يبق لک ذخره ، و ما تؤخره يکن لغيرک خيره [2] و احذر صحابه من يفيل رايه ، و ينکر عمله ، فان الصاحب معتبر بصاحبه [3] و اسکن الامصار العظام فانها جماع المسلمين ، [4] و احذر منازل الغفله و الجفاء و قله الاعوان علي طاعه الله و اقصر رايک علي ما يعنيک [5] و اياک و مقاعد الاسواق ، فانها محاضر الشيطان ، و معاريض الفتن [6] و اکثر ان تنظر الي من فضلت عليه ، فان ذلک من ابواب الشکر ، [7] و لا تسافر في يوم جمعه حتي تشهد الصلاه الا فاصلا في سبيل الله ، او في امر تعذر به [8] و اطع الله في جميع امورک ، فان طاعه الله فاضله علي ماسواها [9] و خادع نفسک في العباده ، و ارفق بها و لا تقهرها ، و خذ عفوها و نشاطها ، [10] الا ما کان مکتوبا عليک من الفريضه ، فانه لابد من قضائها و تعاهدها عند محلها [11] و اياک ان ينزل بک الموت و انت آبق من ربک في طلب الدنيا [12] و اياک و مصاحبه الفساق ، فان الشر بالشر ملحق [13] ووقر الله و احبب احباءه و احذر الغضب ، فانه جند عظيم من جنود ابليس ، و السلام
ترجمه
[1] از نامه هاي امام عليه السلام به حارث همداني[2] به ريسمان قرآن چنگ زن و از آن اندرز بخواه حلالش را حلال بشمر و حرامش را حرام [3] آنچه از حقايق زندگي پيشينيان در قرآن آمده است تصديق کن از [ حوادث ] گذشته دنيا براي باقيمانده آن عبرت گير [4] چرا که بعضي از آن شبيه بعضي ديگر است و پايانش به نخستين آن ملحق مي گردد اما تمام آن گذرا و ناپايدار است . [5] نام خدا را بزرگ شمار و جز به حق از او نام مبر [6] بسيار زياد به ياد مرگ و عالم بعد از آن باش . هرگز آرزوي مرگ مکن مگر با شرائط مورد اعتماد [ به اين شرط که خود را اهل نجات بداني] . [7] از هر عمليکه تو را خشنود و مسلمانان را ناپسند آيد بر حذر باش [8] و از هر کاريکه پنهاني انجام مي شود و در ظاهر از آن شرم داريپرهيز کن [9] از اعمالي که اگر از کننده اش پرسش شود انکار مي کند و يا پوزش مي طلبد اجتناب نما [10] آبروي خود را هدف تيرهاي سخنان مردم قرار مده و تمام آنچه را مي شنوي براي مردم بازگو مکن [ چرا که راست و دروغ با هم مخلوط است ] [11] اين تو را به دروغ آلوده مي کند . و نيز تمام آنچه را براي تو نقل مي کنند تکذيب منما زيرا اين براي ناداني تو بس است [12] خشمت را فرو خور به هنگام قدرت گذشت پيشه کن و هنگام خشم بردبار . [13] آنگاه که حکومت در دست تو است عفو و مدارا کن تا عاقبت خوب براي تو باشد . هر نعمتي که به تو داد نيکو دار [14] و هيچ نعمتي از نعمتها را ضايع و تباه مساز و بايد اثر نعمتهائي که خدا به تو داده در تو ديده شود .[15] بدان برترين مؤمنان کساني هستند که خود خاندان و اموالشان را در راه خدا تقديم کنند و از همه در اين راه پيشگام تر باشند . [1] زيرا هر چه از کارهاي خير را پيش فرستي براي تو ذخيره خواهد شد . و آنچه باقي گذاري خيرش براي ديگران خواهد بود . [2] از ياراني که در فکر و نظر ضعي فند و عمل آنها ناشايسته است برحذر باش زيرا مقياس سنجش شخصيت هر کس را يارانش تشکيل مي دهند [3] در شهرهاي بزرگ مسکن گزين زيرا آنجا مرکز اجتماع مسلمانان است . [4] و از اقامتگاههائي که اهل غفلت و جفا هستند و ياران مطيع خدا در آن کمند بپرهيز فکرت را به چيزي مشغول دار که از آن بهره مي بري[5] از مراکز نشستن عمومي در بازارها بپرهيز زيرا آنجا محل حضور شيطان و انگيزش فتنه ها است . [6] به افراد پائين تر از خود توجه داشته باش که اين خود شکر برتري تو بر آنها است . [7] در روز جمعه پيش از اداي نماز مسافرت مکن مگر برايجهاد در راه خدا و يا در کاري که به راستي معذور هستي. [8] در تمام اعمالت مطيع فرمان خدا باش زيرا اطاعت فرمان خدا از هر کاري بهتر است . [9] در انجام عبادت با خود مدارا کن و خويشتن را بر آن مجبور منما بلکه بکوش آن را توام با نشاط و در وقت فراغت انجام دهي[10] مگر فرائضي که بر تو حتم است و بهر حال بايد آنها را به انجام رساني تعهد خود را به موقع اداء کني [11] و بترس از آنکه مرگ گري بانت را بگيرد و تو از خدايت فرار کرده و در طلب دنيا باشي[12] از همنشيني بدان بپرهيز که بديبدي آرد [13] خدايرا محترم شمار و دوستان خدا را دوست بدار . و از خشم برحذر باش که آن از لشکريان ابليس است . والسلام
نامه شماره70
و من کتاب له عليه السلام [1] الي سهل بن حنيف الانصاري ، و هو عامله علي المدينه ، في معني قوم من اهلها لحقوا بمعاويه [2] اما بعد ، فقد بلغني ان رجلا ممن قبلک يتسللون الي معاويه ، [3] فلا تاسف علي ما يفوتک من عددهم ، و يذهب عنک من مددهم ، [4] فکفي لهم غيا ، و لک منهم شافيا ، فرارهم من الهدي و الحق و ايضاعهم الي العمي و الجهل ، [5] و انما هم اهل دنيا مقبلون عليها ، و مهطعون اليها ، [6] و قد عرفوا العدل وراوه ، و سمعوه ، و وعوه ، [7] و علموا ان الناس عندنا في الحق اسوه ، فهربوا الي الاثره ، [8] فبعدا لهم و سحقا [9] انهم و الله لم ينفروا من جور ، و لم يلحقوا بعدل ، [10] و انا لنطمع في هذا الامر ان يذل الله لنا صعبه ، و يسهل لنا حزنه ، ان شاء الله ، و السلام
ترجمه
[1] از نامه هاي امام عليه السلام به سهل بن حنيف فرماندار مدينه درباره گروهي که به معاويه ملحق شده بودند [2] اما بعد به من خبر رسيده که افرادي از قلمرو تو مخفيانه به معاويه پيوسته اند [3] بر اين تعداد که از دست داده اي و از کمک آنان بي بهره مانده اي افسوس مخور [4] براي آنها همين گمراهي بس که از هدايت حق به سوي کوردلي و جهل شتافته اند و اين براي تو مايه آرامش خاطر است . [5] آنها دنيا پرستاني هستند که با سرعت به آن روي آورده اند [6] در حاليکه عدالت را به خوبي شناخته و ديده و گزارش آنرا شنيده اند [7] و بخاطر سپرده اند که همه مردم در نزد ما و در آئين حکومت ما حقوق برابر دارند آنها از اين برابري به سوي خودخواهي و تبعيض و منفعت طلبي گريخته اند . [8] دور باشند از رحمت خدا [9] به خدا سوگند آنها از ستم نگريخته اند و به عدل روي نياورده اند . [10] و ما اميدواريم که در اين راه خداوند مشکلات را بر ما آسان سازد . و سختيها را هموار انشاءالله . والسلام
[یکشنبه 1394-11-04] [ 08:29:00 ب.ظ ]
|