فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 




احادیث درمورد تکبر

حدیث (1) امام صادق عليه السلام :

اَلكِبرُ أَن تَغمِصَ النّاسَ وَتُسَفِّهَ الحَقَّ؛
تكبر، اين است كه مردم را تحقير كنى و حق را خوار شمارى.

الكافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص310
حدیث (2) امام على عليه السلام :

اَلحِرصُ وَالكِبرُ وَالحَسَدُ دَواعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنوبِ؛
حرص و تكبّر و حسادت، انگيزه هاى فرورفتن در گناهانند.

نهج البلاغه(صبحی صالح)،ص541 ،حكمت 371
حدیث (3) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

أَلا اُخبِرُكُم بِأَهلِ النّارِ؟ كُلُّ عُتُلٍّ جَوّاظٍ مُستَكبِرٍ؛
آيا شما را از اهل دوزخ آگاه نكنم؟ هر درشتخوىِ خشنِ متكبّر.

کتاب العین،ج6،ص170
حدیث (4) امام صادق عليه السلام :

ما مِن أَحَدٍ يَتيهُ إِلاّ مِن ذِلَّةٍ يَجِدُها فى نَفسِهِ؛
هيچ كس نيست كه تكبّر ورزد، مگر بر اثر خوارى و حقارتى است كه در خود مى بيند.

الكافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص312
حدیث (5) امام على عليه السلام :

عَجِبتُ لِلمُتَكَبِّرِ الَّذى كانَ بِالمسِ نُطفَةً وَيَكونُ غَدا جيفَةً؛
در شگفتم از شخص متكبّر، كه ديروز نطفه اى بوده و فردا لاشه اى است.

نهج البلاغه(صبحی صالح)،ص491، حكمت 126
حدیث (6) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

إِنَّهُ لَيُعجِبُنى أَن يَحمِلَ الرَّجُلُ الشَّى ءَ فى يَدِهِ يَكونُ مَهنَئا لأِهلِهِ يَدفَعُ بِهِ الكِبرَ عَن نَفسِهِ؛
براستى كه خوش دارم مرد با خوشحالى و افتخار چيزى را با دست خودش براى خانواده اش ببرد و بدين وسيله تكبر را از خود دور كند.

مجموعه ورام، ج1، ص201
حدیث (7) امام صادق عليه السلام :

مَن ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَكبِرينَ، (قالَ حَفصُ بنُ غياثٍ): فَقُلتُ لَهُ إِنَّما يَرى أَنَّ لَهُ عَلَيهِ فَضلاً بِالعافيَةِ إذا رَآهُ مُرتَكِبا لِلمَعاصى، فَقالَ: هَيهاتَ هَيهاتَ! فَلَعَلَّهُ أَن يَكونَ قَد غُفِرَ لَهُ ما أتى وَ أَنتَ مَوقوفٌ مُحاسَبٌ أَما تَلَوتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ موسى عليه السلام ؛
هر كس خودش را بهتر از ديگران بداند، او از متكبران است. حفص بن غياث مى گويد: عرض كردم: اگر گنهكارى را ببيند و به سبب بى گناهى و پاكدامنى خود، خويشتن را از او بهتر بداند چه؟ فرمودند: هرگز هرگز! چه بسا كه او آمرزيده شود اما تو را براى حسابرسى نگه دارند، مگر داستان جادوگران و موسى عليه السلام را نخوانده اى؟

الكافى(ط-الاسلامیه)، ج8، ص128
حدیث (8) امام على عليه السلام :

وَعَن ذلِكَ ما حَرَسَ اللّه عِبادَهُ المُؤمِنينَ بِالصَّلَواتِ وَالزَّكَواتِ وَمُجاهَدَةِ الصِّيامِ فِى اليّامِ المَفروضاتِ تَسكينا لأَطرافِهِم وَتَخشيعا لأَبصارِهِم وَتَذليلاً لِنُفوسِهِم وَتَخفيضا لِقُلُوبِهِم وَإِذهابا لِلخُيَلاءِ عَنهُم… اُنظُروا إِلى ما فى هذِهِ الفعالِ مِن قَمعِ نَواجِمِ الفَخرِ وَقَدعِ طَوالِعِ الكِبرِ؛
از اين جاست كه خداوند بندگان مؤمن خود را به وسيله نمازها و زكاتها و جدّيت در روزه دارى در روزهاى واجب، نگهبانى مى كند، زيرا كه اين امور باعث آرام شدن اعضاء و جوارح و خشوع ديدگان و فروتنى جانها و خضوع دلها و بيرون راندن كبر و نخوت از وجود آنان مى شود… بنگريد، كه اين اعمال چگونه نمودهاى فخر فروشى را در هم مى شكند و آثار و نشانه هاى تكبر را مى زدايد!

نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص294
حدیث (9) امام حسن مجتبى عليه السلام :

لَمّا قيلَ لَهُ إِنَّ فيكَ كِبرا ـ : كَلاّ، اَلكِبرُ لِلّهِ وَحدَهُ وَلكِن فىَّ عِزَّةٌ، قالَ اللّه تَعالى: (وَلِلّهِ العِزَّةُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنينَ)؛
در پاسخ كسى كه به ايشان گفت: در وجود شما تكبّر است، فرمودند: هرگز، تكبّر تنها از آن خداست. اما در وجود من، عزّت است. خداى متعال فرموده است: «و عزّت از آن خدا و پيامبر او و مؤمنان است».

بحارالأنوار، ج24، ص325
حدیث (10) امام صادق عليه السلام :

إِنَّ فِى السَّماءِ مَلَكَينِ مُوَكَّلَينِ بِالعِبادِ، فَمَن تَواضَعَ لِلّهِ رَفَعاهُ وَمَن تَكَبَّرَ وَضَعاهُ؛
در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده اند پس هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند.

كافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص122
حدیث (11) امام كاظم عليه السلام :

إِنَّ الزَّرعَ يَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلايَنبُتُ فِى الصَّفا فَكَذلِكَ الحِكمَةُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَكَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّكَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ؛
زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دل هاى متواضع جاى مى گيرد نه در دل هاى متكبر. خداوند متعال، تواضع را وسيله عقل و تكبر را وسيله جهل قرار داده است.

تحف العقول، ص 396
حدیث (12) پيامبر اکرم صلى الله‏ عليه ‏و ‏آله :

اَلا اُخْبِرُكُمْ بِاَبْعَدِكُمْ مِنّى شَبَها؟ قَالُوا: بَلى يا رَسولَ اللّه‏ِ. قالَ: اَلْفاحِشُ الْمُتَفَحِّشُ الْبَذى‏ءُ، اَلْبَخِيلُ، اَلْمُخْتَالُ، اَلْحَقودُ، اَلْحَسُودُ، اَلْقاسِى الْقَلْبِ، اَلْبَعِيدُ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ يُرْجى، غَيْرُ المَاْمونِ مِنْ كُلِّ شَرٍّ يُتَّقى؛

آيا شما را از كم شباهت‏ترينتان به خودم آگاه نسازم؟ عرض كردند: چرا، اى رسول خدا! فرمودند: زشتگوىِ بى آبروىِ بى شرم، بخيل، متكبر، كينه توز، حسود، سنگدل، كسى كه هيچ اميدى به خيرش و امانى از شرش نيست.

الكافى(ط-الاسلامیه)، ج 2، ص 291
حدیث (13) امام محمد باقر علیه السلام:

الجَبّارونَ اَبعَدُ النّاس منَ اللهِ عزُّ و جلَّ یومَ القیامَةِ؛

دورترین مردم ار خداوند عزّو جل در روز قیامت سرکشانِ متکبّر هستند.

ثواب الاعمال(ترجمه حسن زاده)ص688
حدیث (14) امام صادق علیه السلام:

ما من رَجُلٍ تَکبّرَ أَو تَجبَّرَ الّا لذلَّةٍ یَجدُها فی نَفسِهِ؛

هیچ مردی نیست که تکبر بورزد یا خود را بزرگ بشمارد مگر بخاطر ذلتی که در نفس خود می یابد.

وسایل الشیعه ج15 ص380
حدیث(15) حضرت زهرا سلام الله علیها:

فَجَعلَ اللهُ الایمانَ تَطهیراً لَکم مِنَ الشِّرکِ ، وَ الصَّلاةَ تَنزیهاً لَکم عَن الکِبرِ؛

خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر و خودخواهی.

الاحتجاج علی اهل اللجاج (طبرسی)، ج1، ص99
حدیث (16) امام صادق علیه السلام:

لا یَدخُلُ الجَنَّهَ مَن فِی قَلبهِ مِثقالَ ذَرَّهٍ مِن کِبر؛

کسی که در قلبش به اندازه ذره ای کبر و خود بزرگ بینی باشد به بهشت وارد نمی شود.

الکافی(ط-اسلامی) ج2 ص310
حدیث (17) امام على علیه السلام:

ما أقبَحَ الخُضوعَ عِندَ الحاجَةِ وَالجَفاءَ عِندَ الغِنى.

چه زشت است فروتنى هنگام نياز و درشتى هنگام بی ‏نيازى.

نهج‏ البلاغه(صبحی صالح)، نامه 31،ص

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[شنبه 1394-11-17] [ 09:11:00 ب.ظ ]


...


تکبر

اولین و بدترین صفت رذیله که در داستان انبیا و آغاز خلقت مشاهده می شود، تکبر است و در منابع دینی و آثار علما به عنوان «ام الفساد» و «اساس الکفر» خوانده شده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در تعریف تکبر فرمود: «…وَ لَکِنَّ الْکِبْرَ أَنْ تَتْرُکَ الْحَقَّ وَ تَتَجَاوَزَهُ إِلَی غَیْرِهِ وَ تَنْظُرَ إِلَی النَّاسِ وَ لَا تَرَی أَنَّ أَحَداً عِرْضُهُ کَعِرْضِکَ وَ لَا دَمُهُ کَدَمِکَ؛ … ولکن تکبر آن است که حق را رها کنی و از حق به غیرش تجاوز نمایی [به این صورت که] به مردم نگاه کنی، ولی آبروی هیچ کسی را مانند آبروی خود [مهم] ندانی و خون او را مانند خون خود [دارای ارزش] ندانی [و همه چیز خود را برتر بدانی].»

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که نظرش این است که بر دیگری برتری دارد، جزء مستکبرین است.» حفص بن غیاث عرض کرد: همانا خود را برتر می دانم به این جهت که مبتلا به گناه نشدم، زمانی که می بینم دیگری مرتکب معصیت شده است. حضرت فرمود: «هیهات! خیلی دور است که خود را در این حال [نیز] برتر بدانی؛ چرا که ممکن است شخص عاصی مورد غفران قرار گیرد، ولی تو را خداوند برای حساب رسی نگه دارد. آیا قصه ساحران فرعون [که خداوند آنها را بخشید] را نخوانده ای؟»
نشانه های تکبر

نشانه های تکبر بسیار است، از جمله اینکه متکبر انتظاراتی از مردم دارد؛ انتظار دارد که دیگران به او سلام کنند، در ورود به مجلس از او پیشی نگیرند، همیشه در صدر مجلس جای گیرد، مردم در برابر او کوچکی کنند، کسی از او انتقاد نکند و حتی پند و اندرز نگوید، همه برای او امتیازی قائل شوند و حریمی نگه دارند، مردم در برابر او دست به سینه باشند و همیشه از عظمت او سخن بگویند.

روشن است ظهور و بروز این حالات تابع درجه شدت و ضعف اصل تکبر است. در بعضی همه این نشانه ها ظاهر می شود و در بعضی قسمتی از اینها. علی علیه السلام فرمود: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی رَجُلٍ قَاعِدٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ قَوْمٌ قِیَامٌ؛ هر کس می خواهد مردی از اهل آتش را ببیند، باید به کسی بنگرد که نشسته است، در حالی که گروهی جلوی او ایستاده اند.»
شاخه های تکبر

در مورد تکبر تعابیر و مفاهیم مختلفی به کار می رود، همچون «خود برتربینی»، «خود محوری»، «خودخواهی»، «برتری جویی» و «فخر فروشی» که همه ریشه در تکبر دارند، ولی از زوایای مختلف فرق دارند.

کسی که صرفا خود را بالاتر از دیگران می بیند، «خود برتربین» است. کسی که به خاطر این خود برتربینی سعی دارد در همه جا و در همه کارهای اجتماعی همه چیز را قبضه کند، «خود محور» است. کسی که سعی دارد در مسائل اجتماعی مخصوصا به هنگام بروز مشکلات تنها به منافع خود بیندیشد و برای منافع دیگران ارزشی قائل نباشد، «خود خواه» است. کسی که تلاش می کند بر دیگران سلطه و سیطره پیدا کند، گرفتار «برتری جویی» است و کسی که سعی دارد مال و ثروت و یا قدرت و مقام خود را به رخ دیگران بکشد، «فخر فروش» است.
اقسام تکبر

1. تکبر گاهی در مقابل خداوند است، مانند تکبر ورزیدن شیطان در مقابل فرمان خداوند که فرمود بر آدم علیه السلام سجده کنید! و شیطان گفت: «لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»؛ «من هرگز برای بشری که از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده است، آفریده ای، سجده نخواهم کرد.» و گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین»؛ «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل.»

و یا مانند تکبر فرعون که گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی»؛ «من پروردگار برتر شما هستم.» و نیز گفت: «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی»؛ «من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم.»

2. گاه در مقابل انبیا و پیامبران است، مانند آنچه فرعونیان می گفتند: «أَ نُوءْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا»؛ «آیا ما به دو انسان (موسی و هارون) که همانند خودمان هستند، ایمان بیاوریم!» و یا قوم نوح علیه السلام که به یکدیگر می گفتند: «وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُون»؛ «و اگر از بشری همانند خودتان (نوح علیه السلام ) اطاعت کنید، به یقین زیانکارید.»

3. و گاه تکبر در برابر بندگان دیگر خداست که مثالهای فراوانی برای آن متصور است.
انگیزه های تکبر

مرحوم فیض اسباب تکبر را در هفت چیز خلاصه کرده است:

1. علم: «آفَةُ الْعِلْمِ الْخُیَلَاءُ؛ آفت بزرگ علم تکبر است.»

2. اعمال نیک و عبادت که گاه همراه با عجب و ریا و غرور است.

3. نسب و حسب عالی: روزی ابوذر در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به کسی گفت: «یَابْنَ السَّوْدَاءِ؛ ای فرزند زن سیاه!» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ابوذر! آرام باش! آرام باش! کسی که مادرش سفید پوست است، بر کسی که مادرش سیاه پوست است، هیچ برتری ندارد.»

ابوذر متوجه اشتباه خود شد. برای جبران، روی زمین دراز کشید و به آن مرد گفت: برخیز و پایت را به روی صورت من بگذار!

4. جمال و زیبایی و حسن ظاهر.

5. داشتن مال و ثروت فراوان، مانند قارون و امثال او.

6. قدرت و نیروی جسمانی و به قول امروزیها در میدان ورزشی دارای مقام و رتبه بودن و مدال داشتن و همچنین موقعیت سیاسی و اجتماعی داشتن که غالبا در زورمندان و امرا دیده می شود. مانند قوم عاد: «فَأَمّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً»؛ «اما قوم عاد در روی زمین به ناحق تکبر ورزیدند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟»

7. فزونی فرزندان و اقوام، یاران و مددکاران و یا فزونی شاگردان که گاهی عامل تکبر و خود برتر بینی است.

التبه ممکن است در کسی تکبر وجود داشته باشد، بدون وجود اسباب فوق الذکر. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اِیَّاکُمْ وَ الْکِبْرَ فَاِنَّ الْکِبْرَ یَکُونُ فِی الرَّجُلِ وَ اِنْ عَلَیْهِ الْعِبَایَةُ؛ از خود بزرگ بینی بپرهیزید! چرا که کبر می تواند در آدمی که جز یک عبا بر تن ندارد نیز یافت شود.»

گاه ممکن است پستی شخص و یا احساس ذلت درونی، عامل تکبر شود. علی علیه السلام فرمود: «مَا تَکَبَّرَ اِلَّا وَضِیعٌ؛ تکبر نمی ورزد، مگر آدم پست.» و حضرت صادق علیه السلام فرمود: «مَا مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِهِ؛ هیچ کس تکبر نمی ورزد و برتری جویی نمی کند، مگر به خاطر خواری که در نفس خویش احساس می کند.»
زیانها و مفاسد تکبر

این صفت خطرناک، آثار بسیار زیانباری بر روح و روان و اعتقادات و افکار افراد و نیز در سطح جوامع انسانی دارد؛ به گونه ای که تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی را زیر پوشش می گیرد و هیچ بخشی از خطر آن در امان نیست. در ادامه به اهم آنها از دیدگاه آیات و روایات اشاره می شود.
1. آلودگی به کفر و شرک

قرآن درباره پیامد تکبر شیطان می فرماید: «فَسَجَدُوا إِلّا إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ»؛ «پس همگی سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید [و به خاطر نافرمانی و تکبرش] از کافران شد.»

و در آیه دیگر می خوانیم: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُوءْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ»؛ «به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق تکبر می ورزند، از [ایمان به[ آیات خود منصرف می سازم. آنها چنان اند که اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آورند و اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمی کنند و اگر طریق گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب می کنند. همه اینها به خاطر آن است که [از روی تکبر] آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.»

آیات فراوانی از قرآن این خطر تکبر را گوشزد کرده است.

تکبر به انسان اجازه نمی دهد که در برابر حق تسلیم گردد و در واقع، حجاب سنگینی است که انسان را از دیدن حق باز می دارد. از امام صادق علیه السلام درباره کمترین «الحاد» سؤال شد. حضرت فرمود: «اِنَّ الْکِبْرَ اَدْنَاهُ؛ کمترین درجه کفر و الحاد تکبر است.» و در حدیث معروف، یکی از اصول کفر، تکبر بیان شده است: «أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الاِسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَد؛ ریشه کفر سه چیز است: حرص، تکبر و حسد.»
2. محرومیت از علم و دانش

متکبر حاضر نمی شود بهترین علوم و دانشها و برترین حکمتها را از افراد هم ردیف و یا زیر دست خود فرا گیرد و یا اصلاً زیر بار فراگیری حکمت نمی رود. قرآن از زبان حضرت نوح علیه السلام چنین نقل می کند: «وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبارا»؛ «و من هر زمان آنها را دعوت کردم که [ایمان بیاورند و با فراگیری دستورات آسمانی بر علم آنها افزوده شود و] تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار دادند و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار کردند و به شدت استکبار ورزیدند.»

سران متکبر مکه نیز مردم را از شنیدن کلام وحی که باعث آگاهی آنها می شد، باز می داشتند و دستور می دادند هر کس وارد شد، پنبه در گوش کند تا سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله را نشنود. علی علیه السلام در حدیث کوتاه و در عین حال جامع فرمود: «لَا یَتَعَلَّمُ مَنْ یَتَکَبَّرُ؛ کسی که متکبر است، علم فرا نمی گیرد [و دنبال کسب دانش نمی رود].»

و در حدیث زیبای هشام بن حکم از امام کاظم علیه السلام می خوانیم: «إِنَّ الزَّرْعَ یَنْبُتُ فِی السَّهْلِ وَ لَا یَنْبُتُ فِی الصَّفَا فَکَذَلِکَ الْحِکْمَةُ تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لَا تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَکَبِّرِ الْجَبَّارِ لِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَةَ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّکَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْل؛ زراعت در زمینهای نرم و هموار می روید و روی سنگهای سخت هرگز رویش ندارد. همین گونه دانش و حکمت در قلب انسان متواضع رویش دارد و در قلب متکبر جبار آباد نمی گردد؛ زیرا خداوند تواضع را وسیله عقل و تکبر را از ابزار جهل قرار داده است.»
3. تنهایی و نفرت مردم

اثر دیگر تکبر انزوای اجتماعی و نفرت مردم است. علی علیه السلام فرمود: «لَیْسَ لِلْمُتَکَبِّرِ صَدِیقٌ؛ برای متکبر دوستی وجود ندارد.» نه تنها دوستی باقی نمی ماند، بلکه مردم از او متنفر می شوند. امام صادق علیه السلام فرمود: «أَمْقَتُ النَّاسِ الْمُتَکَبِّرُ؛ منفورترین [و مبغوض ترین [مردم، متکبر است.» و در حدیث دیگر می خوانیم: «مَا اجْتُلِبَ الْمَقْتُ بِمِثْلِ الْکِبْرِ؛ چیزی مانند تکبر خشم مردم را بر نمی انگیزد.» و در نتیجه جز بدگویی از طرف مردم هیچ عکس العمل منطقی نخواهد داشت. علی علیه السلام فرمود: «ثَمَرَةُ الْکِبْرِ الْمَسَبَّةُ؛ میوه درخت تکبر، بدگویی است.»
4. ذلّت و خواری

ثمره دیگر تکبر ذلّت و خواری متکبر در نزد خدا و مردم است. شیطان با اینکه شش هزار سال خدا را عبادت کرد، ولی تکبّرش باعث خواری همیشگی او شد.

تکبر عزازیل را خوار کرد به زندان لعنت گرفتار کرد

قرآن کریم می فرماید: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرِینَ»؛ «گفت: از آن [مقام و مرتبه ات] فرود آی که تو حق نداری در آن [مقام و مرتبه] تکبر کنی! بیرون رو که تو از افراد پست و کوچکی!»

همچنان که اشاره شد، یکی از عوامل روانی تکبر، احساس ذلت درونی است که سرانجام آن ذلت ظاهر گشته، باعث خواری اجتماعی و مردمی نیز خواهد شد.

علی علیه السلام فرمود: «مَنْ تَکَبَّرَ عَلَی النَّاسِ ذَلَّ؛ کسی که بر مردم تکبر ورزد، [عاقبت] خوار و ذلیل خواهد شد.»

و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ یَسْتَکْبِرْ یَضَعْهُ اللَّه؛ کسی که تکبر ورزد، خداوند او را ضایع می کند.»
5. سرچشمه گناهان

برخی گناهان و صفات رذیله، ام الخبائث و سرچشمه دیگر گناهان است، مانند: شرابخواری، حسادت و… . یکی از آنها نیز تکبر و فخر فروشی است. علی علیه السلام فرمود: «اَلتَّکَبُّرُ یُظْهِرُ الرَّذِیلَةَ؛ تکبر رذیله [اخلاقی] را ظاهر می سازد.»

و در جای دیگر فرمود: «الْحِرْصُ وَ الْکِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَی التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوبِ؛ حرص و تکبر و حسد سبب می شود که انسان در انواع گناهان فرو رود.»
6. از دست دادن امکانات

همچنان که اشاره شد، متکبر در بین مردم منفور است؛ لذا نمی تواند همکاری دیگران را جلب کند، از طرف دیگر، متکبر به هیچ وجه زیر بار نمی رود که خوبی دیگران را به زبان آورد. امام صادق علیه السلام فرمود: «لَا یَطْمَعَنَّ ذُو الْکِبْرِ فِی الثَّنَاءِ الْحَسَنِ؛ متکبر حاضر نمی شود ثنای انسان خوب را بگوید.»

مجموع این عوامل باعث می شود که موفقیت او در صحنه زندگی ناچیز باشد. علی علیه السلام در این باره می فرماید: «بِکَثْرَةِ التَّکَبُّرِ یَکُونُ التَّلَفُ؛ فزونی تکبر مایه تلف [و از دست دادن امکانات[ است.»

این سخن را به گونه دیگری نیز می توان تفسیر کرد و آن اینکه بسیاری از جنگها و خونریزیها و ویرانیها از تکبر سرچشمه می گیرد؛ همچنان که در دوران معاصر مشاهده می کنیم که قدرتهای استکباری، عامل نابودی بسیاری از شهرها و کارخانه ها و زراعات بوده اند.
7. جهنم سوزان

بدترین پیامد تکبر آن است که اگر متکبّر بر نگردد و توبه نکند، سرانجام جهنمی خواهد شد. قرآن کریم می فرماید: «قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِین»؛ «به آنان گفته می شود: از درهای جهنم وارد شوید و جاودانه در آن بمانید! چه بد جایگاهی است جایگاه متکبران!»

امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ فِی جَهَنَّمَ لَوَادِیاً لِلْمُتَکَبِّرِینَ یُقَالُ لَهُ سَقَرُ شَکَا إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شِدَّةَ حَرِّه؛ به راستی در جهنم سرزمینی است برای متکبران به نام سقر که از شدت حرارتش به خدا شکایت می کند.»
درمان تکبر

برای درمان تکبر، راههای علمی و راهکارهای عملی وجود دارد. راه علمی این است که انسان به حقیقت خویش و ضعف و ناتوانی و پستی خود پی ببرد و از طرف دیگر عظمت و مقام و منزلت خدا را بشناسد.

علی علیه السلام با توجه به همین نکته فرمود: «عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَیْنَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ یَتَکَبَّرُ؛ از فرزند آدم تعجب می کنم که آغاز او نطفه [بدبو] و آخرش مردار [گندیده] و وسط آن دو، ظرفی برای مدفوع است؛ با این حال، تکبر می ورزد!»

از امام باقر علیه السلام شبیه روایت فوق با تفاوت مختصر به این صورت نقل شده است: «از متکبر فخر فروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بی ارزشی آفریده شده و در پایان کار مردار گندیده ای خواهد بود و در این میان، نمی داند به چه سرنوشتی گرفتار می شود و با او چه می کنند (وَ هُوَ فِیمَا بَیْنَ ذَلِکَ لَا یَدْرِی مَا یُصْنَعُ بِهِ).»

این ذیل اشاره دارد که قیامت باوری و ایمان به حسابهای دقیق آن روز، در تکبر زدایی نقش مهمی دارد؛ چنان که در حدیثی از امام زین العابدین علیه السلام آمده است که «میان سلمان فارسی و مرد خودخواه و متکبری خصومت و سخنی واقع شد. آن مرد به سلمان گفت: تو کیستی؟ [و چه کاره ای]؟ سلمان گفت: اما آغاز من و تو هر دو نطفه کثیفی بوده و پایان کار من و تو مردار گندیده ای است. هنگامی که روز قیامت شود و ترازوی سنجش برقرار گردد، هر کس ترازوی عملش سنگین باشد، با کرامت و با شخصیت و بزرگوار است و هر کس ترازوی عملش سبک باشد، پست و بی مقدار است.»

درک عظمت خداوند در تکبر زدایی نقش دارد. به این روایت توجه کنید:

امام حسن علیه السلام فرمود: «لَا یَنْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یَتَعَاظَمَ فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یَتَوَاضَعُوا وَ عِزَّ الَّذِینَ یَعْرِفُونَ مَا جَلَالُ اللَّهِ أَنْ یَتَذَلَّلُوا لَهُ؛ سزاوار نیست برای کسی که عظمت خدا را شناخته، احساس بزرگی [و خود برتربینی[ کند. پس به راستی بزرگی کسانی که عظمت خدا را دریافته اند، تواضع و فروتنی است و عزت کسانی که می دانند جلالت و بزرگی خدا چیست، در مقابل او تذلل و احساس کوچکی کردن است.»

اما در مورد راه عملی، انجام چند امر در تکبر زدایی نقش بسزایی دارد:
1. کارهای روزانه را خود انجام دادن

گاه امور ساده ای مثل با کارگران سر یک سفره نشستن، کارهای خانه را انجام دادن، در سلام پیشی گرفتن و در راه رفتن بر کسی مقدم نشدن، می تواند در از بین بردن تکبر نقش مهمی ایفا کند.

پیامبر اکرم علیه السلام فرمود: «مَنْ حَلَبَ شَاتَهُ وَ رَقَّعَ قَمیصَهُ وَ خَصَفَ نَعْلَهُ وَ وَاکَلَ خَادِمَهُ وَ حَمَلَ مِنْ سُوقِهِ فَقَدْ بَرِی ءَ مِنَ الْکِبْرِ؛ کسی که گوسفند خویش را بدوشد و پیراهنش را بدوزد و کفشش را وصله بزند و با خادمش هم غذا شود و خرید بازارش را خود انجام دهد، از تکبر خالی شده است.»

و در جای دیگر فرمود: «حَمْل بار [و ما یحتاج منزل] برای خانواده تکبر را از انسان دفع می کند.» و البته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خود نیز چنین بود.
2. انجام عبادت

انجام عبادت، مخصوصا نماز که همراه با سجده و رکوع است، اگر با معرفت همراه باشد، باعث از بین رفتن تکبر می شود. علی علیه السلام فرمود: «فَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْر؛ خدا ایمان را برای تطهیر از شرک لازم شمرده و نماز را برای پاکی از تکبر واجب کرد.»
3. امتحانها و شداید

عامل دیگر برای تکبر زدایی، امتحانات الهی و شداید و گرفتاریهای روزگار است. در این باره علی علیه السلام فرمود: «لَکِنَّ اللَّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَلْوَانِ الْمَجَاهِدِ وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِم؛ لکن خداوند بندگانش را با انواع گرفتاریها آزمایش می کند و به انواع تلاشها [همچون جهاد و حج و…] متعبد و پای بندشان می کند و به سختیهای مختلف گرفتارشان می سازد تا تکبر را از دلشان بیرون آورد و رام شدن [و تواضع] را در روحشان جای دهد.»
4. اجتناب از عوامل تکبر زا

اموری در انسان ایجاد تکبر می کند، مثل: عادت به صدر نشینی، عده ای را همراه و دور خود راه انداختن، استقبالها و استدبارهای سنگین راه انداختن، مأمومین و شاگردان فراوان دور خویش جمع کردن و… که باید سعی شود از این امور اجتناب شود. ابوامامه نقل کرده است که نبی اکرم صلی الله علیه و آله روزی به سوی بقیع می رفت و اصحاب هم به دنبال او راه افتادند. پس حضرت توقف فرمود و دستور داد آنها جلوتر از حضرت حرکت کنند. از راز این قضیه سؤال شد؟ فرمود: «اِنِّی سَمِعْتُ خَفْقَ نِعَالِکُمْ فَاَشْفَقْتُ اَنْ یَقَعَ شَیْ ءٌ مِنَ الْکِبْرِ؛ به راستی صدای کفشهای شما را شنیدم، ترسیدم که [در نفس و روحم] چیزی از تکبر واقع شود [لذا گفتم جلوتر حرکت کنید].»

راستی اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از صداهای کفشها بر خود بترسد، ما نیز باید به شدت مواظبت کنیم که طولانی بودن صفوف مأمومین، تعداد فراوان شاگردان، شماره های کتابها و مقالات چاپ شده، سفرهای فراوان زیارتی، دعوتهای بی شمار برای منبر، و… ما را به دام تکبر و غرور گرفتار نسازد.
بیان دیگر برای تکبر زدایی

چنان که اشاره شد، تکبر علل و اسبابی دارد که برای تکبر زدایی باید با آنها مقابله شود؛ به این صورت که آنها که به خاطر نسب خود بر دیگران فخر می فروشند، باید بداند که اولاً افتخار به کمالات دیگران کار شایسته ای نیست. اگر پدر کسی فاضل بود و خود از علم بهره ای نداشت، ارزشی برای او ایجاد نمی کند و ثانیا اگر درست اندیشه کند، پدر اصلی نطفه و جد اعلایش خاک است و این دو سبب افتخار نیستند.

اما کسانی که به خاطر جمال و زیبایی گرفتار کبر و غرور می شوند، باید بدانند که با یک بیماری جلدی و با گرد و غبار پیری آن زیبایی از بین خواهد رفت.

و اگر سبب تکبر قوّت و قدرت جسمانی است، فراموش نکند که گاه با یک عارضه قلبی یا مغزی تمام یا قسمتی از بدن فلج می شود و یا به کلی از کار می افتد؛ به گونه ای که نتواند مگسی را از خود براند.

اما آنهایی که به سبب ثروت و فزونی مال دچار غرور می شوند، بدانند که اولاً آنچه بیرون از جان و روح انسان است، نمی تواند مایه مباهات انسان گردد و گرنه همان مال در دست پست ترین انسانها نیز قرار دارد و گاه توسط دزدان ربوده می شود. شرف و عزتی که دزدان بربایند، شرف و بزرگی شمرده نمی شود و ثانیا ثروتها دائما دست به دست می گردد و هرگز به صورت ثابت باقی نمی ماند.

و اگر سبب تکبر و غرور، علم و دانش فراوان است که متأسفانه از بدترین آفات نفسانی است و درمان آن نیز پیچیده تر است، باید بداند که قرآن کریم عالمان بی عمل را به خرانی تشبیه کرده که باری از کتاب بر پشت دارند و نیز بداند که شخص عالم به همان نسبت که بر دیگران برتری علمی دارد، مسئولیتش هم سنگین تر است. ممکن است خداوند از هفتاد گناه جاهل بگذرد، پیش از آنکه یک گناه عالم را ببخشد و باید بداند که حساب عالمان در قیامت از دیگران بسیار مشکل تر است. با این حال، چگونه می توانند فخر فروشی کنند!

از این گذشته، فراموش نکند که علم واقعی آن است که انسان را از غرور باز دارد و بداند که صرف الفاظ علم نیست و از دست دادن آن با کمترین حادثه و عارض شدن نسیان ممکن است.

و سرانجام اگر سرچشمه تکبر انواع عبادات و طاعات الهی است که انسان متکبر انجام داده، باید به این واقعیت بیندیشد که خداوند تنها عبادتی را می پذیرد که از هر گونه عُجب و کبر پاک باشد و به یقین گناهکاران نادم و پشیمان به نجات نزدیک ترند تا عابدان مغرور.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ب.ظ ]




مفهوم شناسی انقلاب اسلامی و نقش آن در جهان
پیشینه و تعریف واژه «انقلاب»
هانا آرنت، از نظريه‌پردازان انقلاب درباره پيشينه تاريخى اين اصطلاح می‌گويد: كلمه انقلاب در اصل از مصطلحات اخترشناسى است كه به ‏واسطه اثر بزرگ كپرنيک در علوم طبيعى از اهميت خاصى برخوردار شد. اين واژه در كاربرد علمى، معناى دقيق لاتينى خود را كه دال بر حركت دَورانى منظم و قانون‌مند ستارگان بود، حفظ كرد. در سده هفدهم واژه انقلاب براى نخستين‌بار به صورت يكى از اصطلاحات سياسى در سال 1660م پس از دگرگونى سياسى در يكى از كشورها به ‌كار رفت. در معناى ديگر سياسى، اين كلمه درباره انتقال از عصر كشاورزى به دوره صنعتى- بويژه در ممالک غربى- به ‌كار می‌رود كه در آن‌جا صنعتى شدن به همراه شهرنشينى حاصل از آن، بر آخرين مرحله توسعه اين جوامع اثرات بسيار چشمگيرى داشته است.[1]
نظريه‌پردازان جامعه‌شناسی سیاسی، هر يک بر مبنايى خاص تعاريف مختلفى برای انقلاب ارائه داده‌اند که در این‌جا نمونه‌هایی از آن بیان می‌شود.
شهيد مطهرى انقلاب را اين‌گونه تعريف می‌كند: «انقلاب، عبارت است از طغيان و عصيانى كه مردم عليه نظام حاكم موجود براى ايجاد وضع و نظمى مطلوب انجام می‌دهند؛ يعنى انقلاب از مقوله عصيان و طغيان است عليه وضع حاكم براى وضعى ديگر. پس ريشه‌هاى انقلاب دو چيز است: يكى نارضايتى و خشم از وضع موجود و ديگر آرمان يک وضع مطلوب».[2]
از نگاه شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر؛ انقلاب، جنبشى سرسختانه و بر مبناى اصول مكتبى معيّنى است كه با درک واقعيت‌هاى موجود، به ‏دنبال تغيير و دگرگونى بنيادين در تمامى ابعاد زندگى فردى، اجتماعى و سياسى و معيارها، اصول و ارزش‌هاى حاكم است.[3]
ساموئل هانتينگتون می‌گوید: انقلاب يک دگرگونى سريع، بنيادين و خشونت‌آميز داخلى در ارزش‌ها و اسطوره‌هاى مسلط جامعه، نهادهاى سياسى، ساختار اجتماعى، رهبرى، فعاليت‌هاى حكومتى و سياست‌هاى آن است.[4]
با مرورى بر ساير تعاريف انديشمندان معاصر اسلامى نشان می‌دهد كه يكى از ابعاد مهم در معرّفى انقلاب‌ها، بُعد ارزشى و مطلوبيت آرمان‌ها است. شايد تعريف انقلاب از بُعد جامعه ‏شناسى جامعيت بيشترى دارد؛ زيرا به عمده‌ترين خصيصه‌هاى انقلاب كه داراى ماهيتى اجتماعى است، اشاره می‌كند. پس می‌توان انقلاب را به ‏معناى تغيير در ساختار حاكميت و ساختارهاى اجتماعى در نظر گرفت.[5]‏
تفاوت انقلاب با سایر تحوّلات سیاسی و اجتماعی
انقلاب‌ها با ويژگی‌هايى که دارند آنها را از ساير تحولات سياسى و اجتماعى؛ مانند كودتا، جنبش، شورش و اصلاح جدا می‌کند.
كودتا اقدام معدودى از نيروهاى نظامى با حمايت برخى نيروهاى حاكم است كه هدف از آن، رسيدن به قدرت و بركنارى حاكمى است كه در رأس قدرت قرار دارد.[6]
جنبش، مفهومى است كه بسترهاى تحوّل در جامعه را شكل می‌دهد كه اين تحول می‌تواند به انقلاب يا اصلاحات تبدیل شود. تفاوت عمده جنبش با انقلاب و اصلاح، در شيوه اجرايى و رفتارى و نيز در هدف نهايى آن است. تغييرات اجتماعى حاصل از جنبش اگر به ‏گونه‌اى مسالمت‌آميز به تغييرات آرام و تدريجى منجر شود، رفرم يا اصلاح نام دارد و اگر اين تغييرات، اساسى و بنيادى، توأم با خشونت باشد، به انقلاب خواهد انجاميد. ازاين‌رو، انقلاب‌ها در فرايند راهبردى جوامعِ خواهان جنبش -كه مستلزم آگاهى اجتماعى است- شكل می‌گيرد.[7]
اصلاح يا رفرم، تغيير آرام و تدريجى، مسالمت‌آميز و روبنايى در يک نظام است كه معمولاً در جامعه‌اى متعادل اتفاق می‌افتد. اصلاحات، از بالا و از سوى خود دولت‌مردان به ‏وجود می‌آيد، ازاين‌رو، چه‌ بسا پايگاه مردمى نداشته باشد. اصلاحات ممكن است با رسيدن به تغييرات هدف‌مند و منتج از نيازهاى جامعه، از وقوع انقلاب نيز جلوگيرى كند.[8]
تفاوت اساسى انقلاب و اصلاح در اين است كه اصلاحات از سوى حاكمان و به ‏منظور بهبود شرايط يا جلوگيرى از وقوع انقلاب روى می‌دهد، اما انقلاب از سوى مردم و براى براندازى نظام حاكم پديد می‌آيد. ناگفته نماند كه اصلاحات در برخى موارد ممكن است موجب تسريع انقلاب يا فروپاشى رژيم‌هاى سياسى گردد. معمولاً در اصلاحات، خشونت ديده نمی‌شود، بلكه تلاش می‌شود تا اصلاحات در فضايى آرام صورت گيرد.[9]
شورش حركتى مقطعى در اعتراض به موضوعى خاص است. شورشيان غالباً نارسايی‌هاى موجود را نه به نهادها و ساخت‌هاى اجتماعى، بلكه به افراد نسبت می‌دهند. ازاين‌رو، هدف آنها محدود به از ميان برداشتن افراد خاصى در حاكميت و يا زدودن موضوع خاصى در حكومت است، بی‌آن‌كه تركيب نظام سياسى-اجتماعى را تغيير دهند. از سويى ديگر، در مواردى كه شورشيان بافت اجتماعى را نشانه می‌روند، طرحى براى آينده ندارند و معمولاً اعتراض آنها مقطعى و براى موضوعى خاص است.[10]
ريشه‌هاى وقوع انقلاب
اوضاع جامعه‌اى كه مستعد انقلاب است، بايد در مطالعه انقلاب مورد توجه قرار گيرد. انقلاب به شكلى مطلوب در مكان و زمانى امكان موفقيت دارد كه شرايط دو قطبى بر جامعه‏ حكم‌فرما باشد؛ شرايطى كه در آن، گروه‌هاى اجتماعى از نظام سياسى حاكم جدا شده و در مقابل آن ايستاده‌اند. چنين جامعه‌اى با دوگانگى قدرت روبرو می‌گردد؛ بدين ‏بيان كه ابتدا مشروعيت حاكميت به چالش كشيده می‌شود و سپس نيروهاى اجتماعى-كه به قدرت خود اطمينان كافى می‌يابند- از نظام سياسى رویگردان شده، در مقابل آن قرار می‌گيرند.[11] عوامل متعددى ايجاد كننده چنين شرايطى است، اما اگر بخواهيم آنها را در يک دسته‌بندى كلى بازگوييم، می‌توان به اين موارد اشاره كرد: وجود نارضايتى،[12] ظهور و گسترش ايدئولوژی‌هاى جديد و جايگزين‏،[13] گسترش روحيه انقلابى[14] و رهبرى انقلاب و نهادهاى بسيج‌گر.[15]
انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامى را با توجه به خصوصيات منحصر به فردى که دارد آن‌را از ديگر انقلاب‌هاى جهان ممتاز می‌سازد و مفهوم جديدى از انقلاب به دست می‌دهد. برخى از اين خصوصيات عبارت‌اند از:
1. برخوردارى از پشتوانه عظيم فلسفه و فقه و معارف اسلامی
2. انقلاب اجتماعى همه جانبه همراه با تحوّل بنيادين در زندگى انسان‌ها،
3. استوارى بر پايه فرهنگ و اعتقاد و ايمان،
4. بهره‌مندى از رويكرد ارزشى و هدف‌گيرى اصلاح مفاسد بشرى،
5. حاكم‌سازى فرهنگ توحيدى بجاى فرهنگ الحادى و استبدادى،
6. شكل‌گيرى بر مبناى نظم و انضباط انقلابى.[16]
با توجه به اين خصوصيات است كه انقلاب اسلامى يک تفسير اسلامى و الهى بوده و به معناى زنده كردن دوباره اسلام است. انقلاب اسلامی؛ يک تحوّل اخلاقى، فرهنگى و اعتقادى است كه به دنبال آنها تحوّل اجتماعى، اقتصادى و سياسى و آن‌گاه رشد همه جانبه ابعاد انسان‌ها می‌آيد.[17]
حاصل كلام اين‌كه؛ انقلاب اسلامى بر اساس يک ضرورت طبيعى و تاريخى و مبتنى بر قواعد و سنن الهى به وقوع می‌پیوندد.
اركان شکل‌گیری انقلاب اسلامى‏
براى شكل‌گيرى هر انقلابى يک عنصر فكرى و دو عامل انسانى مورد نياز است. عنصر فكرى همان ايدئولوژى و مكتبى است كه انقلاب بر پايه آن استوار می‌گردد و عنصر انسانى نيز يكى‏ مردمند و ديگرى رهبرى.[18] هرگاه اين سه عنصر در كنار هم قرار گيرند و جهت‌گيرى يكسان داشته باشند، انقلاب شكل می‌گيرد. بديهى است هر چه قوت اين سه ركن بيشتر باشد، سرعت شكل‌گيرى و پيروزى انقلاب نيز بيشتر خواهد بود. بنابراین، ارکان انقلاب اسلامی در سه عنصر زیر بیان می‌شود.
الف. مكتب:‏ انقلاب اسلامى بر پايه انديشه و جهان‌بينى اسلامى استوار است. تفسير انسان، تفسير تاريخ، تحليل حوادث حال و گذشته و آينده، تفسير طبيعت، تبيين همه علايقى كه انسان را با دنياى بيرون از وجود او مرتبط می‌كند و نيز فهم و درک آدمى از وجود خود و همه چيزهايى كه نظام ارزشى جامعه را می‌سازد و آن‌را بر اداره مطلوب خود قادر می‌سازد، از اين جهان‌بينى الهى ريشه و مايه می‌گيرد.
اساسی‌ترين مبناى جهان‌بينى الهى و اسلامى، اصل توحيد به معناى اعتقاد به وجود خدا و قدرت غيبى او و حاكميت علم، قدرت، عزّت، جلال، جمال مطلق، اراده و مشيّت او بر هستى، است‏ و همه امور ديگر به نحوى از انحاء به توحيد باز می‌گردند. يكى از نكات برجسته و قابل توجه در زمينه انقلاب اسلامى اين است كه دين اسلام سازنده فرهنگ ملّى می‌باشد و به همين‏ جهت امورى نظير جهاد، شهادت، پيروى از انسان با تقوا و عادل، بيزارى از ظلم و ظالم، اتحاد و همبستگى، توكل به خدا و … در متن اين فرهنگ قرار دارد و خميرمايه حركت انقلابى مردم و پيروزى آنها را به ارمغان می‌آورد.[19]
ب. رهبر: قدرت و قوّت رهبرى در انقلاب اسلامى با اتكاى به اسلام، ناشى از موقعيت دينى او است كه مشروط به برخوردارى از ويژگی‌هايى؛ نظير فقاهت، عدالت، علم، معرفت، زهد، مديريت، شجاعت، بينش سياسى و تدبير است، بر خلاف انقلاب‌هاى ديگر كه غالباً انسان‌هايى به عنوان سياست‌مدار حرفه‌اى با تكيه بر زر و زور و تزوير در جايگاه رهبرى قرار می‌گيرند.
رهبر انقلاب اسلامی پس از اثبات حقانيت مكتب سياسى خود، می‌تواند مردم را آرام آرام وارد ميدان مبارزه كرده، به همراهى آنها، انقلاب بزرگ اسلامى را شكل دهد و در نتيجه آثار شوم تسلط قدرت‌هاى ستمگر را در كشور خود برطرف و دنيا را متحوّل كند.
ج. مردم‏: بزرگ‌ترين اهرم پيشبرد انقلاب اسلامى، حضور عظيم مردم در عرصه‌هاى انقلاب است، به چند دليل؛ اولاً: چون اسلام بيشترين حق را در اداره نظام‌هاى اجتماعى به مردم می‌دهد و هر دستگاه حاكم را يک دستگاه خدمت‌گزار براى مردم می‌داند. ثانياً: چون مردم تشكيل‌ دهندگان و به وجود آورندگان یک نظام اسلامی هستند. ثالثاً: چون دخالت و نظارت مردم بيشترين تضمين را براى حفظ یک نظام اسلامی از انحراف می‌كند.[20]
پيام انقلاب اسلامى‏
هر انقلابى نظير زلزله يا آتشفشان تأثيرات كم و بيش منطقه‌اى و بين‌المللى دارد و براى ايجاد عمق استراتژيک خود، پيامى را عرضه می‌كند. هر چه پيام انقلاب پرجاذبه‌تر باشد، انسان‌هاى بيشترى به پذيرش و حمايت و الگوپذيرى از آن روى می‌آورند.
انقلاب اسلامى اين پيام را به دنيا عرضه می‌کند كه بسيج‌كننده‌ترين ايدئولوژی‌ها اسلام است و اسلام مكتبى است كه نه تنها توانايى سازماندهى يک مبارزه عظيم را دارد، بلكه در دوران پيچيده عصر ماشينى با همه معارضه‌ها و تضادهايى كه سياست‌هاى جهانى دارد، قادر به حل مشكلات جامعه و اداره آن بوده و بقا و ماندگاری‌اش را تضمين می‌كند.[21] برخى از پيام‌هاى انقلاب اسلامى را می‌توان به صورت زير برشمرد:
1. لزوم خروج انسان از يوغ بردگى و بندگى طاغوت و رستن از ذلت و خوارى،[22]
2. روى آوردن به عبوديت خدا و رستگارى،[23]
3. برآشفتن در مقابل همه بدی‌ها و كجی‌ها و نابسامانی‌ها،[24]
4. مبتنى بودن حكومت و قدرت سياسى بر پرهيزكارى، عدالت و حقيقت،[25]
5. ضرورت دين‌گرايى و خدامحورى و نيز بازگشت از مسير انحرافى دوران غرور جاهلانه شكوفايى علم.[26]
حاصل سخن در يک كلام اين‌كه پيام انقلاب اسلامی، پيام معنويت است؛ يعنى بشرِ سرگشته امروز كه از عدم تأمين نيازهاى برتر و والاتر و نديدن و نداشتن صفا و محبّت و مهربانى و نيافتن نوعى معرفت والا به ستوه آمده است، به دنبال مكتبى است كه علاوه بر تأمين نيازهاى مادى، نيازهاى معنوى او را نيز برآورده سازد.[27]
نقش انقلاب اسلامی در جهان
به ‌طور كلى در حوزه مطالعات آينده، همه گزارش‌ها حاكى از رشد چشمگير جمعيت مسلمانان و متعاقب آن تقويت جايگاه و توان اثرگذارى مسلمانان است؛ ازاين‌رو، در خصوص وضعيت آينده مسلمانان در اروپا می‌توان اذعان نمود كه اسلام، ديگر نه به ‏عنوان مسئله سياست خارجى اروپا، بلكه يكى از دغدغه‌هاى سياست داخلى آن به‌شمار می‌رود. امروزه اسلام به عنوان دومين دين بزرگ (به لحاظ پيروان) در بيشتر كشورهاى اروپايى رو به گسترش است. بی‌ترديد مسلمانان در سال‌هاى آينده، نيروى اجتماعى و سياسى مؤثرى در چارچوب اتحاديه اروپايى خواهند بود و بر تصميم‌گيری‌هاى سياست داخلى و خارجى اروپا تأثيرى مستقيم خواهند داشت.[28]
اساساً افزايش ميزان جمعيت مسلمانان و ارتقاى جايگاه اسلام و نقش‌آفرينى بيشتر آن در اروپا و كشورهايى؛ مانند آمريكا و روسيه، قدرت مانور انقلاب اسلامى را در عرصه‌هاى بين‌المللى ارتقا می‌بخشد. در آينده احتمال می‌رود مسلمانان با جمعيتى بيشتر و به ‌گونه‌اى مؤثرتر در معادلات جهانى نقش‌آفرينى كنند. كارشناسان مسائل اسلام در اروپا، به نقش‏ انقلاب‏ اسلامى‏ ايران در هويت‌بخشى و ايجاد انگيزش در ميان مسلمانان اروپا اشاره كرده‌اند. انقلاب اسلامى نه ‏فقط در جهان اسلام، در اروپا نيز الهام‌بخش بوده و اين نكته‌اى است كه متفكران غربى نيز بدان اذعان دارند.
در این نوشته به برخی از نقش‌های انقلاب اسلامی در جهان اشاره می‌شود:
1. ایستادگی در مقابل سلطه غرب؛ انقلاب اسلامى از يک ‏طرف با ايستادگى مقابل سلطه غرب و اثبات اين نكته كه ملت‌هاى انقلابى توانايى ايستادگى مقابل دشمنان خود، هرچند قوى، را دارند، انگيزه لازم براى حضور مردم جهان را در صحنه مبارزه با سلطه غرب فراهم می‌کند.
2. انقلاب اسلامى سخن تازه‌اى را با عنوان حكومت اسلامى مطرح می‌کند كه بر خلاف فرهنگ سياسى غربى، از نظام جديدى سخن می‌گوید.
3. ترویج آزادى، استقلال، ضديت با استبداد و استعمار، و زنده کردن روح مبارزه و تلاش براى آينده بهتر.[29]
4. احياى فرهنگ سياسى مبتنى بر قرآن، نفى سكولاريزم و مهم‌تر از همه ضرورت بازگشت به اسلام ناب محمدى(ص).[30]
5. بازسازى تمدن اسلامی؛ انقلاب اسلامى با اعطاى خودباورى فرهنگى به ملت‌هاى مسلمان و بهره‌گيرى از فناوری‌هاى مدرن ارتباطى براى انتقال پيام نوانديشى دينى در جهان اسلام می‌تواند رويكرد تمدنى خود را به منصه ظهور رساند. همچنين از رهگذر احياى ارزش‌هايى چون عدالت محورى و عدالت‌گسترى، توسعه و تعالى همه‌جانبه، كرامت انسانى و آزادی‌هاى مشروع، صلح‌طلبى، عزّت نفس، توسعه اخلاق و دين‌مدارى، شكوفايى حس خداجويى، و … موجبات شكوفايى و بالندگى مجدد تمدن اسلامى را در راستاى تمدن‌سازى نوين فراهم می‌آورد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 08:10:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم