حسن غریب حسن غریب حسن غریب تراز غریب
حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند
رد دو دست ابالفضل روی آب بماند
حسن شدی که سوال غریب کیست در عالم
میان کوچه و گودال بی جواب بماند
حسین نیز غریب است اگر شبیه برادر
ولی بناست بقیع حسن خراب بماند
کمی ز غصه تو رخنه کرده است به بیرون
تفاوت زن چون جعده و رباب بماند
به احترام حسین سه روز مانده به گودال
بناست زائر تو زیر آفتاب بماند
رنگهای روشن رنگین کمانم تار شد
راحتی های دل شیدایی ام دشوار شد
کودکی بودم که غم در چشمهایم خیمه زد
نوجوان بودم که احوال دل من زار شد
دست من در دست مادر بود بین کوچه ها
ناگهان دنیا به چشم بی قرارم تار شد
با دودستش راه رابست وچنان فریاد زد
کآسمان هم گریه کردودیده اش خونبار شد
ضربه ای زد بر گل نیلوفر و از سیلی اش
صورت گل آشنا با ضربه دیوار شد
آنچنان زد هر دوگوش مادر مظلومه ام
از دو دست ضرب دارش تا ابد ناکار شد
خاک چادر را تکاندم بر سر مویم نشست
صورت پیرم پرازغم های معنا دار شد