فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 




خوش خلقي

«خوش خلقي» به معناي معاشرت نيكو و برخورد نيك با ديگران مي‌باشد. اين صفت ارزنده يكي ازبهترين عوامل پيشرفت براي فرد و جامعه است كه سبب گرمي و صفا و محبت ميان انسانها شده وروح شخص و كساني كه با او معاشرت دارند را آرامش مي‌بخشد. خداوند در قرآن مجيد، سوره مباركه قلم آيه 4 مي‌فرمايد:
انك لعلي خلق عظيم (تو يا رسول الله داراي خلق بزرگي هستي.)
و به ما مسلمانان نيز در سوره مباركه احزاب، آيه 21 دستور مي دهد كه : و لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة(همانا پيامبر براي شما الگويي زيباست.)
از اين دو آيه نتيجه مي گيريم كه ما بايد داراي خلق و خوي بزرگ و زيبا باشيم. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و اله) فرمود: جبرئيل از جانب پــــروردگار عالميان بر من نازل شد و گفت: اي محمد برتو باد به خوش خلقي كه خيـر دنيا وآخرت رابه پايان برده ، سپس حضرت رسول (صلي الله عليه و اله) فرمود: الا و ان اشبهكم بي احسنكم خلقاً (1)
بدانيد كه شبيه ترين مردم به من كسي است كه از همه خوش اخلاقتر باشد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:ان حسن الخلق يبلغ بصاحبه درجة الصائم القائم. ( اصول كافي )
خوش خلقي صاحب خود را به درجه كسي كه روزها و شبها به عبادت مشغول است مي‌رساند.
و فرمود: ان حسن الخلق يذيب الخطيئة كما تذيب الشمس الجليد.
(2) اخلاق خوب گناه را ذوب مي كند همچنانكه خورشيد يخ را آب مي كند.
پيامبر گرامي فرمود: الخلق الحسن نصف الدين (خوش خلقي نيمي ازدين است.) (3)
و حضرت علي ( عليه السلام ) فرمود : عنوان صحيفة المؤمن حسن خلقه(سرلوحه نامه عمل مؤمن خوش خلقي اوست.) (4)

موضوعات: خوش خلقي  لینک ثابت
[جمعه 1394-12-14] [ 04:42:00 ب.ظ ]




چند خاطره خواندنی از امام خمینی

یکی از تفاوت‌‏های رهبران بزرگ با مدیران معمولی نفوذ آنان بر قلب‌‏های پیروان خود است. رهبران بزرگ دستور نمی‌‏دهند اما پیروان کلام آنان را به منزله تکلیفی برای عمل قلمداد می‌‏کنند و ناخودآگاه در مسیر اجرای آن از کوچکترین تلاشی، حتی نثار جان خود دریغ نمی‌‏کنند. بی‌‏شک یکی از دلایل این نفوذ اعجاب‌‏آور، صداقت درگفتار و عمل رهبران بزرگ است و به قولی «آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند».

امام خمینی(ره) نیز از این قاعده مستثنی نبودند. یکی از نقدهای اساسی بنیانگذار انقلاب به رژیم شاهنشاهی پهلوی، اشرافیت‌‏گرایی و کاخ نشینی این خاندان درمقابل زندگی فقیرانه و کوخ نشینی عامه مردم بود. زندگی ساده و بی پیرایه امام خمینی (ره) ودوری ایشان از قدرت طلبی وخودنمایی های معمول ، پیش از پیروزی انقلاب شعارمبارزه با اشرافیت‌‏گرایی خاندان پهلوی را برای مردم باورپذیر کرد. این مشی امام(ره) پس از پیروزی انقلاب نیز ادامه پیدا کرد. ذکرخاطراتی از زندگی بی پیرایه امام (ره) برای نسل امروز از یک سو باعث آشنایی این نسل با یکی از تاثیرگذارترین افراد تاریخ جامعه ایران می‌‏شود واز سویی سنگ محکی برای سنجش عملکرد سیاستمداران و مسوولان امروز جامعه ایران است. خاطرات نقل شده برگرفته از کتاب برداشتهایی از سیره امام خمینی به قلم غلامعلی رجایی است.

«فشار نیاورید به مردم، و ما را كنار می‏زدند كه مردم آزاد باشند، و به مردم بی احترامی نشود»
راضی نیستم برای من صلوات بفرستید- خاطره ای از حجت‌‏الاسلام سروش محلاتی

امام در بعضی از سال‌‏ها، تابستان به محلات تشریف می‏آوردند. تابستان سال 1325 كه به محلات آمدند، علمای شهر كه به امام اخلاص داشتند از ایشان درخواست كردند كه مسجدی در اختیارشان بگذارند تا مردم از وجودشان بهره ببرند. فرمودند مرا به حال خود بگذارید و به كار خودتان مشغول باشید و نپذیرفتند. پس از چند روزی كه از ماه رمضان گذشت، عده‏ای گفتند حالا كه شما جماعت را نپذیرفتید حداقل یك جلسه‏ای باشد كه بعضی‌‏ها از محضرتان استفاده بكنند. بالاخره بعد از صحبت‌‏ها امام آن جلسه را پذیرفتند و این جلسه در روزهای ماه رمضان ساعت پنج بعدازظهر در مسجدی كه در مركز شهر بود برپا می‏شد و امام پای یك ستونی روی زمین می‏نشستند و جمعیت دور ایشان می‏نشست. در این جلسه دو نكته قابل توجه دیده‏ام كه از خاطرم محو نمی‏شود. یكی اینكه روز اول علما و روحانیون آمدند شركت كردند و امام بعد از جلسه به آنها فرمودند كه اگر چنانچه شما بخواهید شركت بكنید من این جلسه را تعطیل می‏كنم، شما باید مقامتان در اجتماع محفوظ باشد. نكته دوم این بود كه مرسوم بود اگر كسی از روحانیون داخل می‏شد به احترامش كسی می‏گفت صلوات بفرستید و در اینجا هم شخصی بود كه وقتی امام وارد مسجد می‏شدند جمعیت را به ذكر صلوات دعوت می‏كرد. روز اول كه این صلوات را فرستادند، پس از اتمام جلسه امام آن شخص را خواستند و فرمودند: «شما این صلواتی را كه می‏فرستید منظورتان ورود من است یا آنكه این صلوات برای رسول بزرگوار اسلام است؟ اگر برای رسول اكرم(ص) صلوات می‏فرستید، این صلوات را یك وقت دیگری بفرستید و اگر چنانچه برای من است كه وارد مسجد می‏شوم من راضی نیستم!» از آن جلسه یك نكته‏ای در نظرم هست كه امام با زبان بسیار ساده فرمودند: «برادران مسلمان و عزیز، شما كه یك كت و شلوار فاستونی پیدا كرده‏اید و می‏پوشید و با یك كت و شلوار حالتان تغییر می‏كند، یك غروری پیدا می‏كنید، فكر نكرده‏اید كه این فاستونی پشمی از كجا تهیه شده؟ آیا مواد این پشم همان پشم نیست كه كمر گوسفندی را پوشانده بود؟ قبل از این گوسفند همین پشم را داشت و غروری هم نداشت و حالا كه همان پشم رشته شد و رنگ شد، آمد كت و شلوار شد، یك مرتبه حال شما را تغییر داده است.این چه بدبختی است كه ما به چنین چیزهای بی اساس دل خود را خوش بكنیم؟»

امام اجازه نمی‏دادند کسی پشت‏سرشان راه بروند- خاطره‌‏ای از حجت‌‏الاسلام غیوری

در سال‌‏های 1327 و 1328 وقتی كه امام در مسجد «سلماسی‏» قم تدریس می‏كردند، مسیر حركت ایشان از خانه به طرف محل درس‏شان با بنده یكی بود. چون منزل ما هم در نزدیكی منزل امام بود لذا بیشتر روزها میان راه، با هم برخورد می‏كردیم. امام وقتی صدای پای ما را می‏شنیدند با ما احوالپرسی می‏كردند و به ما تكلیف می‏كردند كه پیشاپیش ایشان حركت كنیم و اجازه نمی‏دادند پشت سرشان حركت كنیم و همیشه هم به تنهایی از منزل به طرف مسجد سلماسی حركت می‏كردند.

«شما این صلواتی را كه می‏فرستید منظورتان ورود من است یا آنكه این صلوات برای رسول بزرگوار اسلام است؟ اگر برای رسول اكرم(ص) صلوات می‏فرستید، این صلوات را یك وقت دیگری بفرستید و اگر چنانچه برای من است كه وارد مسجد می‏شوم من راضی نیستم!»
به مردم فشار نیاورید- خاطره‌‏ای از حجت‌‏الاسلام محتشمی

در نجف یك وقت خبر رسید كه گروهی از ایران به دستور شاه آمده‏اند تا امام را ترور كنند -اواخر سال 46 و اوایل سال 47- ما احساس وظیفه شرعی كردیم كه باید امام محافظت بشوند و بر این اساس حدود هفت - هشت نفر از برادران تصمیم گرفتیم هر شب همراه امام به حرم برویم، همین طور موقعی كه می‏روند درس حاضر باشیم. شب اول امام كه آمدند به طرف حرم، ما هم به دنبال ایشان حركت كردیم، چند قدمی كه راه رفتیم، سر كوچه رسیدیم. امام برگشتند و فرمودند كه برگردید. البته آن شب ما یك مقدار خودمان را عقب كشیدیم، و امام رفتند، اما بعد پیغام دادیم به امام كه ما احساس وظیفه شرعی می‏كنیم، شما چه مایل باشید چه مایل نباشید ما چون واجب می‏دانیم بر خودمان، دنبال شما خواهیم آمد و این مساله را ادامه دادیم. در شب‌‏هایی كه حرم بسیار شلوغ می‏شد، ایرانی‌‏هایی كه می‏آمدند برای زیارت هجوم می‏آوردند دست امام را ببوسند و احیاناً امام در فشار جمعیت قرار می‏گرفتند، در آنجا ما می‏آمدیم كه یك مقداری راه را باز كنیم. بارها شد كه امام در همان میان جمعیت می‏فرمودند: «فشار نیاورید به مردم، و ما را كنار می‏زدند كه مردم آزاد باشند، و به مردم بی احترامی نشود».

موضوعات: چند خاطره خواندنی از امام خمینی  لینک ثابت
 [ 04:40:00 ب.ظ ]





20 داستان کوتاه از زندگی امام خمینی
تا گفتم خانم گفته چیزی نگفتند

خانم فریده مصطفوی (دختر امام):

یادم می آید بچه که بودم و با توپ توی اتاق بازی می کردم توپ را زدم وشیشه شکست , آقا با ناراحتی آمدند که ما را تادیب کنند که چرا این کار را کرده ایم ؟ من گفتم خانم به ما گفتند در اتاق بازی کنید ,عیبی ندارد . تا من این را گفتم , ایشان هیچ نگفتند و سرشان را پایین انداختند و از اتاق بیرون رفتند

(برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 1 صفحه 80 )

*********************

حق ندارم به خانم دستور بدهم

خانم زهرا مصطفوی (دختر امام):

«من ندیدم در طول زندگی، امام به خانمشان بگویند: در را ببندید. بارها و بارها می‌دیدم که خانم می‌آمدند و کنار آقا می‌نشستند ولی امام خودشان بلند می‌شدند و در را می‌بستند و حتی وقتی پا می‌شدند، به من هم نمی‌گفتند که در را ببندم. یک روز به آقا گفتم: «خانم که داخل اتاق می‌آیند، همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند.» گفتند: «من حق ندارم به ایشان امر کنم!» حتی به صورت خواهش هم از ایشان چیزی را نمی‌خواستند. » (برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 1 صفحه 87 )

*********************

چرا شما نشسته اید؟

خانم صديقه مصطفوي (دختر امام):

يك روز من در خدمت امام ايستاده بودم و دخترهايم نشسته بودند. ايشان با ناراحتي به بچه ها گفتند: بلند شويد و برويد. اصلاً وقتي مادر جلوي شما ايستاده چرا شما نشسته ايد بلندشويد از جايتان

(برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 1 صفحه 34 )

*********************

كنجكاوي نمي كردند

همسر امام :

امام كم نصيحت مي كردند. از هفت سالگي در تربيت ديني دقت داشتند؛ يعني مي گفتند از هفت سالگي نماز بخوان. مي گفتند اينها (بچه ها) را وادار به نماز كن تا وقتي ۹ ساله شدند عادت كرده باشند. من به ايشان مي گفتم تربيت هاي ديگر با من، نمازشان با شما، شما بگو، من كه مي گويم گوش نمي كنند. خودشان مقيد بودند و مي پرسيدند، اما همين كه بچه ها مي گفتند نماز خوانده ام قبول مي كردند و كنجكاوي نمي كردند. (برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 1 صفحه 42 )

*********************

در مجالس غيبت شرکت نکنيد

خانم فاطمه طباطبایی (عروس امام)

يک روز قبل از اينکه امام به بيمارستان بروند توصيه اي در مورد غيبت کردند.نمي گفتند غيبت نکنيد چون آن را نبايد بکنيم بلکه مي گفتند:((سعي کنيد حتي در مجالسي که غيبت مي شود شرکت نکنيد.))ايشان در پرهيز از غيبت و مسخره کردن خيلي تأکيد داشتند.

(برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 1 صفحه 59 )

*********************

براي پست انقلاب نکرديم

خانم فاطمه طباطبایی (عروس امام)

امام ما را تصدي پستهاي حساس منع مي کردند ؛مثلاً دوست نداشتند دخترشان نماينده مجلس بشود.چون مي گفتند:((دلم نمي خواهد اين احساس و توهّم پيدا شود که به خاطر منسوب بودن به من ، دخترم فلان پست را گرفته است.يا مي گفتند:((ما انقلاب نکرديم که پست بين خودمان تقسيم کنيم و اصلاً براي اينکه اين شايعه در ذهن مردم بوجود نيايد دنبال اين کارها نرويد. هزار جور کار ديگر هست که مي توانيد آنها را انجام دهيد. (برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 1 صفحه 51 )

*********************

برو آخوند بشو

آقای سید رضا مصطفوی (نوه امام )

یک روز وارد اتاق امام شدم دیدم آقا مسیح نوه امام هم پیش ایشان هستند …امام رو به مسیح کردند و فرمودند : “اگر می خواهی در جهان سعادتمند باشی , برو آخوند شو . که بتوانی همیشه از حق دفاع کنی و جلوی ناحق باستی و از چیزی نترسی و به حق عمل کنی . حتی اگر برای خودت ناگوار باشد

(برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 1 صفحه 60 )

*********************

چگونگی رفتار زن و شوهر هنگام عصبانیت

خانم زهرا مصطفوی (دختر امام):

تنها يکي دو مورد بوده که ايشان به ما نصيحت هايي کرده اند. يکي در ازدواج دختر خودم بوده که موقعي که خطبه عقد ايشان را خواندند و ما خصوصي خدمت ايشان بوديم به دختر من نصيحت کردند که: «تو هر وقت شوهرت وارد مي شود و ديدي خيلي عصباني است و حتي در آن عصبانيت به تو تهمت زد و يک چيزهاي خلاف گفت، تو در آن موقع به ايشان هيچي نگو، بعد از آنکه از عصبانيت افتاد، بعدها بگو اين حرفت تهمت بوده» و بعد برگشتند رو به داماد کردند و گفتند: «شما هم همين طور، اگر يک وقتي وارد شديد و ديديد ايشان عصباني است، آن موقع تذکرات را ندهيد» (برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 1 صفحه 54 )

*********************

همیشه کفش هایشان را دستمال می کشیدند

خانم زهرا اشراقی (نوه امام ):

امام در نجف هر وقت می خواستند به حرم مشرف بشوند، همان طوری که خانم می گویند، همیشه کفش هایشان را دستمال می کشیدند. یک آیینه هم توی حیاط داشتند که جلوی آن می رفتند و محاسن را شانه می زدند، عطر می زدند و از خانه بیرون می رفتند. ایشان حتی مستحبات را هم ترک نمی کردند. همیشه هم این را به ما می گفتند. (برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 2 صفحه 156 )

*********************

پیش بند برای غذا

خانم زهرا اشراقی (نوه امام ):

هرگاه امام می خواستند غذا بخورند دستمالی بلند شبیه پیش بند بود را جلوی گردن و سینه خود قرار می دادند تا احیاناً غذایی روی لباس ایشان نریزد و لباسشان لک نگیرد

(برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 2 صفحه 160 )

*********************

از این گوشت نمی خورم

خانم مرضیه حدیدچی:

یکی از خصوصیات بارز امام این بود که حتی در مملکت کفر هم حقوق و قوانین اجتماعی آن را رعایت می‌کردند. از جمله وقتی در پاریس برادران پولی جمع کرده و گوسفندی خریدند و آن را در پشت حیاطی که امام برای نماز به آنجا می‌آمدند ذبح کردند و به مناسبت شب عاشورا مقداری از آن خوراک را تهیه کردند و مقداری از آن را هم به منزل امام فرستادند. چون در فرانسه قانونی وجود دارد که طبق آن ذبح هر حیوانی در خارج از کشتارگاه به خاطر رعایت مسائل بهداشتی ممنوع است تا امام از چنین قانونی اطلاع یافتند، فرمودند: چون تخلف از قانون حکومت اینجا شده است، من از آبگوشت نمی‌خورم.

(برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 4 صفحه 291 )

*********************

از فقر مردم گریه می کردند

حجه الاسلام محمد علی انصاری کرمانی:

علاقه امام به مردم, يك علاقه عادي نيست, يك عشق است. . . واقعا امام براي مردم مي سوزند و مانند يك پدر مهربان هميشه براي فرزندان پاك خود سعادت آرزو مي كنند امام بارها در كنار تلويزيون كه صحنه هاي دلخراش فقر و محروميت نشان داده مي شود گريه كرده اند.

(برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 1 صفحه 218 )

*********************

تا اذان شد برخاستند

حجه الاسلام فرقانی

ظهر آن روزى كه مرحوم حاج آقا مصطفى رحلت كرده بودند و منزل امام پر بود از كسانى كه براى تسليت به محضر ايشان مى‏آمدند. وقتى همه رفتند، تا اذان ظهر شد امام بلند شده و تشريف بردند و وضو گرفتند و فرمودند: «من مى‏روم مسجد» گفتم اى واى، آقا امروز هم برنامه هميشگى نماز جماعت خود را ترك نمى‏كنند. لذا به يكى از خادمها گفتم زود برود به خادم مسجد خبر دهد. وقتى مردم فهميدند كه امام به مسجد مى‏آيند جمعيت از هر طرف به مسجد ريختند . (برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 3 صفحه 54 )

*********************

نماز جماعت را سریع می خواندند

یکی از محافظین بیت امام:

من بارها پشت سر آقا در صف نماز جماعت ایستاده ام . امام همیشه در نماز جماعت رعایت مامومین را نیز می نمودند و نماز را طولانی نمی کردند و طوری نماز را ساده برگزار می نمودند که اگر شخص دیگری جای آقا بود من فکر می کردم که نماز او اشکال دارد. نماز امام در جماعت بسیار ساده و پر محتوا بود

(برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 3 صفحه 63 )

*********************

از پانزده سالگی نماز شب می خواندند

خانم نعیمه اشراقی (نوه امام):

خویشاوندان امام که از پانزده سالگی با ایشان بودند، می گفتند: «از پانزده سالگی ایشان که ما در خمین بودیم، آقا یک چراغ موشی کوچک می گرفتند و می رفتند به یک قسمت دیگر که هیچ کس بیدار نشود و نماز شب می خواندند.» خانم می گویند: «تا حالا نشده که من از نماز شب ایشان بیدار شوم.» چون چراغ را مطلقا روشن نمی کردند. نه چراغ اتاق را روشن می کردند، نه چراغ راهرو را و نه حتی چراغ دستشویی را. برای اینکه کسی بیدار نشود، هنگام وضوی نماز شب، یک ابر زیر شیر می گذاشتند که آب چکه نکند و صدای آن کسی را بیدار نکند. (برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 3 صفحه 113 )

*********************

دستمال کفاف اشکشان را نمی داد

خانم فاطمه طباطبایی (عروس امام):

رمضان سال قبل از رحلت امام را خوب به یاد دارم. بعضی وقتها هر بار که به دلیلی نزد ایشان می رفتم و سعادت پیدا می کردم با ایشان نماز بخوانم، وارد اتاقشان که می شدم می دیدم قیافه ایشان کاملا برافروخته است و چنان اشک می ریختند که دیگر دستمال کفاف اشکشان را نمی داد و کنار دستشان حوله می گذاشتند. امام شبها چنین حالتی داشتند و این واقعا معاشقه ایشان با خدا بود.

(برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 3 صفحه 133 )

*********************

در هر فرصتی قرآن می خواندند

حجت الاسلام انصاری کرمانی:

امام بعد از نماز شب تا هنگام نماز صبح قرآن می خواندند. پس از نماز صبح نیز قرآن می خواندند.ایشان در هر فرصتی که بین کارها فراغت داشتند، قرآن قرائت می کردند و روزانه هشت مرتبه قرآن می خواندند. امام ماهی یک مرتبه قرآن را تمام می کردند.

(برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 3 صفحه 4 )

*********************

به آقای خامنه ای نگاه خاصی می كردند

خانم فرشته اعرابی (نوه امام):

آقای خامنه ای خدمت ایشان بودند. یك نگاهی ایشان به آقای خامنه ای كردند، یك نگاهی ایشان داشتند ـ دیگر تقریبا نمی توانستند راحت صحبت كنند ـ كه من خدمتشان بودم، با یكی دیگر از بستگان گفتم به این نگاه، نگاه كن، اصلا این نگاه طبیعی نیست,یك دنیا محبت است. به اضافه اینكه آن موقع عقلمان نرسید كه با این نگاه دارند مسئولیت را منتقل می كنند. با این نگاه دارند بار را منتقل می كنند. آن موقع ما عقلمان نرسید،چون آنقدر امیدوار بودیم(برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 1 صفحه 318 )

*********************

آخرین سفارش در آخرین وداع

خانم زهرا اشراقی (نوه امام):

آقا ساعت 12 ظهر همان روز (رحلت) گفتند خانمها را صدا بزنید، كارشان دارم. وقتی خانمها رفتند، گفتند: «این راه، راه سختی است» و بعد هی می گفتند: «گناه نكنید». بعد گفتند كه آقایان توسلی، آشتیانی و انصاری بیایند. صحبتهایی راجع به اختلاف نظر فقها كردند، كه نمی دانم چه بود؟

ساعت 10 و 20 دقیقه شب بود كه نوار صاف شد. پاسداران ریختند و شروع به گریه كردند، صورت امام گرم گرم بود. چقدر این صورت لاغر و مریض، درشت و روشن شده بود. چقدر نورانی بود. ده روز درد كشنده داشتند، ولی حرفی نمی زدند. هر بار می پرسیدیم: «آقا چطورید؟» می گفتند : «ان شاء الله تو سلامت باشی» (برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 1 صفحه 325 )

 

موضوعات: 20 داستان کوتاه از زندگی امام خمینی  لینک ثابت
 [ 04:39:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم