فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



كيفيت حشر مومنان و مجرمان
در مورد كيفيت حشر مجرمان چند دسته آيات وجود دارد، كه هر كدام بخشى از وقايع تلخ و صحنه هاى وحشتناك آن را بازگو مى كنند.
دسته اوّل آياتى است كه در آنها كلمه حشر بكار رفته است ، و برخى از آن آيات عبارتند از:
((يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقينَ اِلىَ الرَّحْمنِ وَفْداًَ وَ نَسُوقُ الُْمجْرِمينَ اِلى جَهَنَّمَ وِرْداً))او) محشور مى كنيم ، و مـجـرمـان را (هـمـچـون شـتـران تشنه كه به سوى آبگاه رانده مى شوند) به سوى جهنم مى رانيم .
((وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمّاً مَاْويهُمْ جَهَنَّمُ))
و روز قـيامت ، آنها را بر صورتهايشان محشور مى كنيم ، در حالى كه نابينا و گنگ و كرند، و جايگاهشان دوزخ است .
((يَوْمَ يُنْفَخُ فِى الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الُْمجْرِمينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً))جمع ميكنيم .
دسـتـه ديـگـر آياتى است كه در آنها مساءله حشر مجرمان در صحراى قيامت بدون ذكر كلمه حشر آمـده اسـت ، كـه ايـن گـونه آيات خود به چند دسته تقسيم مى شوند و هر يك از زاويه اى خاص به حشر مجرمان و چگونگى آن پرداخته است .
برخى از اين آيات عبارتند از:
((يـَوْمَ يـَخـْرُجُونَ مِنَ الاَْجْداثِ سِراعاً كَاَنَّهُمْ اِلى نُصُبٍ يُوفِضُونََ خاشِعَةً اَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذى كانُوا يُوعَدُونَ))
هـمـان روز كـه از قـبرها بسرعت خارج مى شوند، گويى به سوى علامتهايى مى دوند در حالى كه چشمهايشان از شرم و وحشت به زير افتاده و پرده اى از ذلت و خوارى آنها را پوشانده است ! اين همان روزى است كه به آنها وعده داده مى شد!
((يُعْرَفُ الُْمجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصى وَ الاَْقْدامِ))
مـجـرمـان از چـهـره هـايـشان شناخته مى شوند؛ و آنگاه آنها را از موهاى پيش سر، و پاهايشان مى گيرند ( و به دوزخ مى افكنند)!
(( … وَ كـانَ يـَوْمـاً عـَلَى الْكـافـِريـنَ عـَسيراًَ وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً))
و آن روز، روز سـخـتـى بـراى كافران خواهد بود! و روزى ( را به خاطر آور كه ) ستمكار دست خـود را (از شـدت حـسـرت ) بـه دنـدان مـى گـزد و مـى گـويـد: ((اى كـاش بـا رسول (خدا) راهى برگزيده بودم !))
((وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ يُبْلِسُ الُْمجْرِمُونَ))آن روز كه قيامت برپا مى شود مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى روند!
((وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذينَ كَذَبُوا عَلَى اللهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ))
و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مى بينى كه صورتهايشان سياه است !
((فـَاِذا جـاءَتِ الصـّاخَّةَُ … لِكـُلِّ امـْرِى ءٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَاءْنٌ يُغْنيهَِ … وُوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌَ اُولئِكَ هُمُ الْكَفَرُةُ الْفَجَرَةُ))
هـنـگامى كه آن صداى مهيب [صيحه رستاخيز] بيايد(كافران در اندوه عميقى فرومى روند)!… در آن روز هـر كـدام از آنـهـا وضـعـى دارد كـه او را كـامـلاً بـه خـود مـشغول مى سازد! … و صورتهايى در آن روز غبارآلود است ، و دود و تاريكى آنها را پوشانده است ، آنان همان كافران فاجرند!
كيفيت حشر مجرمان در روايات
مـعـاذ از پـيـامـبـر اكـرم (ص ) در مـورد آيـه ((يـَوْمَ يـُنـْفـَخُ فـِى الصُّورِ فـَتـَاءْتـُونـَ اَفْواجاًيامبر(ص ) فرمود:
((… ده گـروه از امـت من در روز قيامت به صورت پراكنده محشور مى شوند. خداوند اين ده گروه را از جـمـله مـسـلمـانـان جـدا مـى كـنـد و صـورتـشـان را تـغـيـيـر مـى دهـد؛ گـروهـى بـه شكل ميمون برانگيخته مى شوند، گروهى به صورت خوك ،گروهى وارونه ، پاها به بالا و سـر بـه پـايـيـن و بـاايـن حـال كـشـيـده مـى شـونـد، عـده اى كـور و بـعـضـى لال و كـر كه تفكر نمى كنند، گروهى زبانهايشان را مى جوند پس چرك از دهانشان بيرون مى آيد، بعضى دست وپا بريده و گروهى بر شاخه هايى از آتش ، كشيده شده ، عده اى بدبوتر از مردار و گروهى لباسهاى آتشين پوشيده اند.
آنـان كـه بـه صـورت مـيـمـون هـسـتـنـد، سـخـن چـيـنـانـنـد. آنـان كـه بـه صـورت خـوك هـسـتـنـد اهـل مال حرامند. امّا وارونه ها، رباخوارانند و كوران ، حاكمان به جور و ستم . كر و لالها كسانى انـد كـه نـسـبـت بـه اعـمـال خـود عُجب داشته و خودپسند بودند. آنانى كه زبانشان را مى جوند، دانشمندان و حاكمانى هستند كه كردارشان با گفتارشان مخالف بوده است . دست و پا بريده ها، كـسانى اند كه همسايه را اذيت مى كردند. بر شاخه هاى آتش كشيده ها كسانى مى باشند كه از مـردم نـزد پـادشـاه ، جـاسوسى و سخن چينى مى كردند. آنانى كه بدبوتر از مردارند آنهايى هـسـتـنـد كـه از شـهـوات و لذتـهـا بـرخـوردار و حـق الهـى را كـه در مـال آنـها بوده ، نمى پرداختند. آنان كه لباسهاى آتشين پوشيده اند، متكبران و فخر فروشها هستند.))
امام صادق (ع ) مى فرمايد:
((كـسـانى كه با مسلمانها دورو بودند ، در حضور بندگان خدا طورى سخن مى گفتند و در غياب آنان طور ديگر، در قيامت دو زبان از آتش دارند.))
در روايتى ديگر پيامبر (ص ) فرمود:
((كسى كه اهل گناه بزرگ ، زنا و لواط باشد، بدبوتر از مردار به دوزخ مى افتد، كسى كه مـيـان هـمـسـران خـود بـه عـدالت رفـتـار نـكـنـد در قـيـامـت بـه دسـت او غـل و زنـجـيـر مـى زنـنـد، كـسـانـى كـه در دنـيـا مـتـكـبرند، در قيامت با قيافه هايى بسيار خُرد، لگدمال مى شوند.))
كيفيت حشر پرهيزكاران در قرآن
انـسـانـهـاى مـؤ مـن كـه مـعـتـقـدات بـاطـنـى و ايـمـان قـلبـى خـويـش را بـا اعـمـال صـالح و نـيـكوكارى آميختند، و پايبندى عملى خويش را به باورهاى دينى نشان دادند؛ و بـر ايـن تـعـهـد واقـعـى ثابت و پايدار ماندند؛ حشر ممتاز و ويژه اى دارند كه در صحنه محشر مشهود همگان بوده ، و مايه تعجب و تحسين ديگران خواهد بود.
حشر پرهيزكاران در آيات بسيارى از قرآن كريم طرح و ترسيم شده است ، كه در اينجا برخى از آنها را مى آوريم . از جمله قرآن مى فرمايد:
((يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقينَ اِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً))
در آن روز كـه پـرهـيزكاران را دسته جمعى به سوى خداوند رحمان (و پاداشهاى او) محشور مى كنيم .
((مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ امِنُونَ))
كـسـانـى كـه كـار نـيـكى انجام دهند پاداشى بهتر از آن خواهند داشت ، و آنان از وحشت آن روز در امانند!
((وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونََ فَاَمَّا الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَهُمْ فى رَوْضَةٍ يُحْبَروُنَ))
آن روز كـه قـيـامـت بـرپـا مـى گـردد (مـردم ) از هـم جـدا مـى شـونـد؛ امـا آنـان كـه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادند، در باغى از بهشت شاد و مسرور خواهند بود.
مؤ منان پرهيزكار در آن روز با نور ايمان محشور مى شوند:
((يـَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ والْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ اَيْديهِمْ وَ بِاَيْمانِهِمْ بُشْريكُمُ الْيَوْمَ جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ)
(اين پاداش بزرگ ) در روزى (قيامت ) است كه مردان و زنان با ايمان را مى نگرى كه نورشان پـيـش رو و در سمت راستشان بسرعت حركت مى كند (و به آنها مى گويند:) بشارت باد بر شما امـروز به باغهايى از بهشت كه نهرها زير (درختان ) آن جارى است ، جاودانه در آن خواهيد ماند! و اين همان رستگارى بزرگ است !
در روز حـشـر پـرهـيـزكـاران تـرس و انـدوهـى نـداشـتـه و خوشحال و مسرورند:
((((يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ))
اى بندگان من ! امروز نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مى شويد!
((وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌَ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ))
چهره هايى در آن روز گشاده و نورانى است ، خندان و مسرور است .
كيفيت حشر پرهيزكاران در روايات
امام جعفر صادق (ع ) در اين زمينه مى فرمايد:
((اَلْقِيامَةُ عُرْسُ الْمُتَّقينَ)
قيامت جشن عروسى پرهيزكاران است !
باز آن حضرت فرمود:
((عـلى (ع ) از رسـول خـدا (ص ) دربـاره تـفـسـيـر ايـن آيـه : ((يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقينَ اِلَى الرَّحْمنِ وَفـْداً)) پـرسـيـد، فـرمـود: اى عـلى ! به درستى كه (مراد از) ((وفد)) نيست مگر سواران ، آنان مردانى هستند كه پرهيزكار و خداترس بودند، پس خداوند آنان را دوست داشت . و (به مقام ويژه ) اخـتـصـاص داد، و از اعـمـالشان راضى بود، و آنها را ((پرهيزكاران )) ناميد، سپس فرمود: اى عـلى ! سـوگـنـد بـه كـسـى كـه دانـه را شـكافت ، و جان را آفريد آنان از قبرهايشان خارج مى شوند، و سفيدى صورتشان مانند سفيدى برف است ، بر تنشان لباسهايى است كه سفيدى آن همچون سفيدى شير است ، بر پاهايشان كفشهايى است كه بندهايش از لؤ لؤ است كه درخشش دارد … بـا هـر شـخـصـى از پـرهيزكاران هزار فرشته ، از پيش روى او و سمت راست و سمت چپش مى بـاشـد … (رسـول خـدا (ص )) فـرمـود: سـپـس خـداونـد جبار به فرشتگانى كه با او هستند مى گويد: دوستان مرا به بهشت محشور كنيد، آنها را با خلايق نگه نداريد، چون خشنودى من از آنان قـبـلاً مـحـقـق شـده و رحـمـت مـن بـر آنـان واجـب گـشـتـه … آنـگـاه عـلى (ع ) پـرسـيـد: اى رسول خدا (ص ): آنها كيانند؟ فرمود: آنان تو و شيعيان تواند.))
رسول خدا (ص ) خطاب به على (ع ) فرمود:
((… اى عـلى ! تـو و شـيـعـيـانـت بر حوض (كوثر) هستيد، هر كس را كه دوست داشته باشيد (از حـوض كـوثـر) مى آشامد، و هر كس را كه دوست نداشته باشيد نمى آشامد، و شما در روز وحشت بـزرگ (قـيامت ) در سايه عرش ‍ هستيد، مردم در وحشتند، ولى شما وحشت نمى كنيد، مردم اندوهگين هستند، اما شما اندوهگين نيستيد ….))
امام صادق (ع ) فرمود:
((هـنـگـامـى كـه خـداونـد بـنـده مـؤ مـن را از قـبـر خـارج مـى كـنـد، بـا او مـوجـودى بـه شـكـل انـسان (شايد تجسم ايمان و تقوى ) است كه پيشاپيش او حركت مى كند، هرگاه بنده مؤ من صـحـنـه هـراس آورى از صـحـنه هاى ترسناك قيامت را مشاهده مى كند، آن همراه به او مى گويد: وحـشت نكن ، و اندوهگين مباش ، و بشارت باد بر تو سرور و كرامت از سوى خداى عزيز و بلند مرتبه ؛ تا اينكه در پيشگاه خداوند عزيز و بلند مرتبه مى ايستد، پس حسابرسى آسانى مى شـود، و بـه او دسـتـور داده مى شود كه وارد بهشت شو و آن همراه جلوى او مى باشد، بنده مؤ من به او مى گويد: خدا ترا رحمت كند چه همراه خوبى (برايم ) بود … ))
در روايتى ديگر از پيامبر (ص ) چنين آمده است :
((آگـاه بـاشـيـد، هـر كـه عـلى را دوست بدارد، خداوند نامه عملش را به دست راستش دهد و با او هـمـانـند حساب انبياء ، محاسبه كند… . آگاه باشيد، هر كه على (ع ) را دوست داشته باشد، روز قـيـامت در حالى كه صورتش مانند بدر (ماه شب چهارده ) مى درخشد محشور شود… . آگاه باشيد، هـر كـه عـلى (ع ) را دوسـت داشـتـه بـاشـد، خـداونـد بـراى او آزادى از آتـش و گـذشـت از پل صراط و امنيّت از عذاب را مى نويسد….))

موضوعات: كيفيت حشر مومنان و مجرمان  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-12-16] [ 12:11:00 ب.ظ ]




كيفيت معادجسمانی
كيفيت معاد
دلايـل عـقـلى و نـقلى بروشنى ثابت كرد كه مرگ انسان ، پايان زندگى او نيست ، بلكه مجدداً روزى زنـده خـواهـد شـد، كه از آن زندگى در اصطلاح دانشمندان علم كلام به ((معاد)) تعبير مى شـود. اكـنـون بايد ديد كه كيفيت زندگى مجدد چگونه است ؟ آيا جسمانى است يا روحانى ، و يا تركيبى از اين دو، و يا غير آن ، چنانكه برخى چنين پنداشته اند؟
اقوال مشهور در اين زمينه عبارت است از:
معاد جسمانى
گـروهـى از مـتكلمان و فقها و اصحاب حديث شيوه معاد را تنها جسمانى دانسته و به وجود روحى جـز جـسـم و مـكـانيسم بدن به چيز ديگرى معتقد نيستند، و در حقيقت روح در نظر آنان جسم لطيفى اسـت كـه در بـدن سـريـان دارد، و بـسـان آتـش در ذغـال ، آب در گل و روغن در زيتون است !
معاد روحانى
گـروهـى از فـلاسـفـه ، بـويژه پيروان مكتب مشّاء، تنها به معاد روحانى معتقد مى باشند؛ و مى گـويـنـد پس از مرگ و فنا شدن بدن خاكى ، علاقه روح نسبت به بدن قطع مى شود، ولى از آنجا كه روح ، موجود پيراسته از ماده و مستقل است فنا و نيستى در آن راه ندارد. از اين رو، پس از قطع علاقه و پيوستگى از بدن باقى و جاويد خواهد ماند.
معاد روحانى و جسمانى

بـسـيـارى از بـزرگـان عـلما و مشايخ فلاسفه و عرفا و جمع كثيرى از متكلمان اسلامى از علماى امـامـيـه و غـيـر آنان ، مانند شيخ مفيد، شيخ طوسى ، سيد مرتضى ، خواجه نصيرالدين طوسى ، عـلامـه حـلى ، غـزالى و خيلى از علماى ديگر فريقين ، به معاد جسم و روح با هم و مـركـب از هـر دو مـعـتـقدند، و مى گويند روح در سراى ديگر به بدن بازگشت مى كند. آنان با اسـتـدلال بر اين كه نفس و روح انسان مجرد است ، مى گويند بعد از مرگ و برپايى رستاخيز دوباره روح به بدن برمى گردد.
از پـيـروان ديـگـر مـكـاتـب و اديـان ، جـمـهـور نـصـارا و پـيـروان مـسـيـحـيـت نـيـز بـر هـمـيـن نظرند
از آنـجـا كـه اثـبـات كـيـفـيـت مـعـاد از مـسـايـلى اسـت كـه بـا دليـل عـقـلى قـابـل اثـبات نيست ، بايد از قرآن و سنت در اين زمينه استمداد جست ، و در اين راستا خواهيم ديد كه مدلول آنها وقوع معاد براى جسم دنيايى با روح مى باشد.
گواهى قرآن بر معاد جسمانى ـ روحانى
آيات زيادى در رابطه با اثبات معاد جسمانى مزبور آمده است برخى از آنها عبارتند از:
الف ـ داستان اُبَىّ بن خَلْف :
((وَ ضـَرَبَ لَنـا مـَثـَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِى الْعِظامَ وَ هِىَ رَميمٌَ قُلْ يُحْييهَا الَّذى اَنْشَاءَها اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ))
و بـراى مـا مـثـلى زد و آفـريـنـش (نـخـسـتـيـن ) خـود را فـرامـوش كرده ، مى گويد: چه كسى اين اسـتـخـوانـهـا را در حـالى كـه پـوسـيـده ، زنـده مـى كـنـد؟ (پـيـامـبـر) بـگـو: خـدايـى كـه بـار اول آن را ايجاد كرد (دوباره ) زنده اش مى كند و او به همه آفريده هايش داناست .
ايـن آيـه ، دلالت دارد كـه خود آن استخوان پوسيده در روز قيامت برانگيخته مى شود، نه اينكه فقط روح صاحب استخوان برانگيخته شود.
شـاءن نـزول آيـه : ابـىّ بـن خـلف از مـخـالفان رسول خدا (ص )، استخوان پوسيده اى را نزد پـيـامـبـر آورد آن را خـُرد نمود، گرد آن را با دهان فوت كرد و در فضا پراكنده ساخت . آن گاه گـفـت : چـه كـسـى اسـتـخـوانـهـاى پـوسـيـده و خـاك شـده را زنـده مـى كـنـد؟ خـداونـد بـه رسـول خـود فـرمـان داد بـگـو: هـمـان خـدايى كه در ابتدا استخوانها را از خاك آفريد و حيات و زنـدگـى در آنها دميد و به شكل خاصى درآورد، با همان قدرت و دانش گسترده و چيره خود، بار ديگر استخوانهاى پوسيده و پراكنده را زنده مى كند
ب ـ داستان عدى بن ربيعه :
((اءَيَحْسَبُ الاِْنْسانُ اَنْ لَنْ نَجْمَعَ عِظامَهَُ بَلى قادِرينَ عَلى اَنْ نُسَوِّىَ بَنانَهُ))
آيـا انـسـان گـمـان مى كند كه ما استخوانهاى او را هرگز جمع نمى كنيم ؟ (كنايه از زنده كردن اسـت ) بله ، ما توانا هستيم كه سر انگشتان او را هم درست كنيم (به همان صورتى كه آفرينش اوليه اش داشت ، دوباره زنده كنيم ).
ايـن آيـه نـيـز دلالت دارد كـه انـسان با همان صورت دنيوى كه داشته ، برانگيخته مى شود و روح در قالب جسم محشور مى گردد.
شـاءن نـزول آيـه : پـيـامـبر (ص ) با مردى به نام ((عَدىِّ بن رَبيعَه )) همسايه بود روزى خدمت حـضـرت رسـيـد و گـفـت . اى مـحـمـد! مـرا خـبـر ده از روز قـيـامـت كـه كـجـا و چـگـونه خواهد بود. رسـول خـدا بـراى او تـوضـيـح داد. عـدى گـفـت : اى محمد! اگر قيامت را به چشم هم ببينم باور نـخـواهـم كرد. چگونه ممكن است خداوند استخوانهاى پوسيده را زنده كند؟ خداوند در پاسخ ، اين آيه را فرستاد
ج ـ داستان حضرت عُزير (ع ):
((اَوْ كَالَّذى مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ … ))
يـا مـثل آن مردى كه بر دهكده اى گذر كرد كه با وجود بناهايى كه داشت ، از سكنه خالى بود. (از خـود پـرسـيـد) خـدا چـگـونـه مـردم ايـن دهـكـده را زنـده مـى كـنـد؟ پـس خـداونـد او را صـد سال بميراند، آن گاه زنده اش كرد و پرسيد، چه مدتى مكث كردى ؟ گفت : يك روز يا قسمتى از يـك روز. خـداونـد فـرمـود: بلكه صد سال مكث كردى به خوردنى و نوشيدنى خويش بنگر كه طـعـمـش (در ايـن صـد سـال ) دگـرگـون نشده و به درازگوش خويش بنگر كه چگونه آنان را بـرمـى انـگـيزيم و سپس آنها را با گوشت مى پوشانيم . همين كه براى او روشن شد (كه صد سال مرده بوده و دوباره زنده شده ) گفت : مى دانم كه خدا به همه چيز تواناست .
بـعـضـى از روايـات دلالت دارنـد كه اسم آن مرد صالحى كه موضوع اين قصّه در آيه شريفه است ، حضرت عُزَير است و در بعضى از روايات نام ((ارميا)) آمده است .
ايـن آيه ، نيز بروشنى بر معاد جسمانى دلالت دارد، خداوند بدن آن مرد صالح و جسم الاغش را زنده كرد تا بفهماند كه روز قيامت نيز بدنهاى دنيوى ، برانگيخته مى شوند.
د ـ داستان حضرت ابراهيم (ع ):
قـالَ اِبـْراهـيـمُ رَبِّ اَرِنـى كـَيـْفَ تـُحـْيـِى الْمَوْتى قالَ اَوَ لَمْ تُؤْمِنْ، قالَ بَلى وَلكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبى قالَ فَخُذْ اَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ اِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَاءْتينَكَ سَعْياً وَاعْلَمْ اءَنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيمٌ))
ابـراهـيـم گفت : پروردگارا! به من بنما چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟! خداوند فرمود: آيا ايـمـان نـدارى ؟! گـفـت : چـرا، ولى مـى خواهم دلم آرام بگيرد و مطمئن شود. خداوند فرمود: چهار پرنده بگير، آنها را سر ببُر و به پاره هايى تقسيم كن . سپس بر هر كوهى قطعه اى بگذار؛ آنگاه آنها را بخوان كه شتابان به سوى تو مى آيند و بدان خداوند عزيز و حكيم است .
از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرمود:
((… پـس ابـراهـيم سر بريده پرندگان را به دست گرفت و آنها را فرا خواند. ناگهان ديد ذرات شتابان ، به سويش مى آيند و هر يك به سر خود مى پيوندد.))
ابـراهـيـم چون پرندگان را مشاهده كرد و با چشم خود زنده شدن آنها را به فرمان خداوند ديد، مـطـمـئن شـد و دريـافـت ، همچنان كه پراكندگى و مخلوط شدن اجزاى پرندگان مانع از دوباره زنـده شـدن آنـهـا نـگرديد، مردن آدمى و پراكنده شدن اجزاى بدن او و از ميان رفتن شكلها، مانع دوباره زنده شدن آنان در روز قيامت نخواهد شد.
آياتى ديگر:
(حـَتـّى اِذا مـا جـاءُوهـا شـَهـِدَ عـَلَيـْهـِمْ سـَمـْعـُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونََ وَ قالُوا لِجـُلُودِهـِمْ لِمَ شـَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالوُا اَنْطَقَنَا اللهُ الَّذى اَنْطَقَ كُلَّ شَيْى ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ))
هـنـگامى كه به جهنم بيايند، گوش و چشم و پوستهاى بدنشان ، برضد آنان به جهت كردارى كـه انـجـام داده اند گواهى دهند. آنان گويند چرا برضد ما گواهى مى دهيد؟ گويند: خدايى كه همه چيز را به سخن درآورد و شما را در آغاز آفريد، ما را نيز به سخن آورد و به سوى او باز مى گرديد.
((اِنَّ الَّذيـنَ كـَفَرُوا بِاياتِنا سَوْفَ نُصْليهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ))
هـمـانـا كـسـانـى كـه بـه آيـات مـا كـافـر شـدنـد، بـزودى آنـان را در آتـشـى داخل كنيم كه هر گاه پوستهايشان بسوزد در عوض آن ، پوستهاى ديگر به آنهابپوشانيم تا خوب عذاب دردناك را بچشند.
بـا دقـت در مـعـنـا و مـفـهـوم ايـن آيات وقوع معاد جسمانى از آنها استفاده مى شود، زيرا اگر جسم مـحـشور نمى شد، شهادت گوش و چشم و پوست معنا نداشت ، و نيز سوختن پوست و تعويض آن مطرح نمى شد.
((يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الاَْجْداثِ سِراعاً كَاءَنَّهُمْ اِلى نُصُبٍ يُوفِضُونََ خاشِعَةً اَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذى كانُوا يُوعَدُونَ))
روزى كـه از قـبـرهـا، شـتـابان بيرون آيند، گويى كه به سوى هدفى مى روند در حالى كه ديدگانشان فرو افتاده است و ذلت آنها را فرا گرفته ؛ اين همان روزى است كه به آنها وعده داده شده بود.
آنـچـه از قـبـرهـا بـيـرون مـى آيـد، همان بدنهايى است كه دفن شده است . اين آيه نيز، بر معاد جسمانى دلالت دارد.

منبع:امامیه::مکتب سعادت بشر

موضوعات: كيفيت معادجسمانی  لینک ثابت
 [ 12:10:00 ب.ظ ]




دلايل اثبات معاد
1 ـ عدالت خداوند
در مـيان همه موجودات ، انسان داراى ويژگى اختيار است ، بسا ممكن است كه از آزادى و اختيار خود سـوء اسـتفاده كرده و از عمل كردن به فرامين الهى روى برگرداند و به حقوق ديگران بويژه يتيمان ، ضعيفان و بيچارگان دست درازى كند و حتى با انبيا و مؤ منين نيز به مبارزه بر خيزد.
در نـهـايت در اين دنيا روزى فرا مى رسد كه متجاوز و ستمديده ، مؤ من و كافر، هر دو مى ميرند، درحـالى كـه مـؤ مـن ، پـاداش اعمالش را نگرفته و كافر به كيفر كردارش نرسيده است ، و حق پـايـمـال شـده مـظـلوم نـيـز از سـتـمـگـر گـرفـتـه نـشـده اسـت . حـال اگـر بـعـد از اين جهان ، جهان ديگرى به نام ((معاد و آخرت )) در پيش نباشد كه هر يك از اين دو تن ، مؤ من و كافر، ستمكار و ستمديده ، نتيجه بدى و خوبى كردار خود را ببينند، آيا با عدالت خداوند سازگار خواهدبود؟!
پـس عـدالت خـداونـد ايجاب مى كند كه از پس امروز ، فردايى باشد ، تا هر كس نتايج تلخ و شيرين اعمال خود را مشاهده كرده پاداش و كيفر مناسب را ببيند.
خداى بزرگ در قرآن كريم مى فرمايد:
((اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجّارِ))
آيا پرهيزكاران را همچون فاجران قرار مى دهيم ؟
يـعـنـى چـنـيـن نـيـسـت كـه آنـان بـرابر باشند؛ برابر نبودن آنان هم در دنيا آشكار نمى شود، نـاگـزيـر بـايـد قـيـامـتـى بـاشـد كـه بـرخـورد مـتـفـاوت بـا آنـان در دادگـاه عدل الهى بروز كند.
2 ـ حكمت خداوند
پـس از اعـتـقـاد بـه وجـودخـدا و ايمان به حكيم بودن او ، حكمت خداى حكيم اقتضا مى كند كه مرگ پـايـان زندگى نباشد؛ زيرا در اين صورت ، كار خداوند كار كوزه گرى خواهد بود كه كوزه ها را از صبح تا شام مى سازد و پس از خشك شدن بر زمين مى كوبد و خرد مى كند.
خـدا انـسان را آفريد، از ناتوانى به توانايى ، از نادانى به دانايى و رشد عقلى رساند، و وقتى بشر به كمال دنيايى دست مى يابد او را هلاك مى سازد ، آن گاه همه چيز تمام مى شود! اگـر چـنـيـن بـاشـد غـير عقلايى و غير حكيمانه است ، حكيمانه اين است كه اگر انسان هنوز امكان تعالى و تكامل بيشترى دارد براى او فراهم گردد، و جهان با اين عظمت و انسان به اين شگفتى به كمال بالاتر دست يابند و با مرگ نيست و نابود نشده و همه چيز تمام نشود.
در قـرآن كـريـم در بـسيارى از موارد، اين موضوع بيان شده است كه نظام عالم بيهوده و بدون هدف آفريده نشده است بلكه نظام آن بر اساس حق استوار است .
((وَ ما خَلَقْنَاالسَّمواتِ وَالاَْرْضَ وَ مابَيْنَهُمالاعِبينََ ما خَلَقْنا هُما إِلاّ بِالْحَقِّ …))
ما آسمانها و زمين و آنچه را كه بين آن دو است به بازيچه نيافريديم . آن دو را، جز بحق ،
نيافريديم … .
در خصوص بيهوده نبودن خلقت انسان مى گويد:
((اَفَحَسِبْتُم اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَّكُمْ اِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ))
آيا چنين پنداشتيد كه ما شما را بيهوده و بدون هدف آفريديم و به سوى ما بر نمى گرديد؟
در آيـه ديـگـرى به راه درك و فهم راز آفرينش انسان و جهان ، يعنى تفكرتصريح كرده و مى فرمايد:
((… وَ يـَتـَفـَكَّروُنَ فـى خـَلْقِ السَّمـواتِ وَ الاَْرْضِ رَبَّنـا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ))
(آنانى كه ) در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند، (و مى گويند) بارالها اين را بيهوده نيافريده اى ، منزهى تو، ما را از عذاب آتش نگهدار.
تـفـكـر و انديشه ، در اسرار آفرينش به انسان آگاهى خاصى ميدهد، و نخستين اثر آن ، توجه بـه بيهوده نبودن آفرينش است ؛ زيرا جايى كه انسان در هر موجود كوچكى از اين جهان بزرگ هدفى مى بيند، آيا مى تواند باور كند كه مجموعه جهان بى هدف باشد. در ساختمان مخصوص اعضاى پيكر يك گياه ، هدفهاى روشنى مى بينيم ؛ قلب انسان و حفره ها و دريچه هاى آن هر كدام بـرنـامـه و هـدفـى دارنـد، سـاختمان طبقات چشم هر كدام بخاطر منظورى است ، حتى مژه ها نقشى معينى برعهده دارند!
آيـا مـمـكـن اسـت ذرات يـك موجود هر كدام داراى هدف خاصى باشد اما مجموعه موجودات جهان هستى مـطـلقـاً هـدفـى نـداشـتـه بـاشد؟! از اين رو، خردمندان ژرف انديش با توجه به اين حقيقت ، اين زمزمه را سر مى دهند:
خـداونـدا! اين دستگاه با عظمت را بيهوده نيافريدى ، بار الها اين جهان بى نهايت بزرگ و اين نـظام شگفت انگير، همه روى حكمت و مصلحت و هدف صحيح آفريده شده اند؛ همگى نشانه وحدانيت تو است ، و تو از كردار عبث و بيهوده منزّهى .
صـاحـبـان خرد و انديشه پس از اعتراف به وجود هدف در آفرينش بلافاصله بياد آفرينش خود مـى افـتـنـد و مـى فـهـمـند انسان كه ميوه اين جهان هستى مى باشد، بيهوده آفريده نشده است ، و هدفى جز تربيت و پرورش و تكامل وى در كار نبوده و نيست ؛ او تنها براى زندگى زودگذر و كـم ارزش ايـن جـهـان آفـريده نشده است ، بلكه سراى ديگرى در پيش دارد كه در آنجا پاداش و كيفر اعمال در برابر او قرار مى گيرد، در اين موقع متوجه مسؤ ليتهاى خود مى شوند، و براى ايـن كـه از كـيـفـر زشتيهاى اعمال خويش در امان بمانند مرتكب زشتى نشده ، و از خداوند حكيم هم تقاضاى نجات از عذاب جهنم را مى كنند
3 ـ جاويدان طلبى انسان
حـسّ بـقـا و مـيـل بـه مـانـدن ، يـك درخواست فطرى در انسان است . همه انسانها زندگى را دوست دارنـد، و مـى خـواهند باشند، و زندگى آنان با مرگ پايان نپذيرد و دستخوش نيست و نابودى نشود. از اين رو انسانها از يكسو بنابر اقتضاى طبع انسانى از مرگ فرار مى كنند؛ و از سوى ديگر براى ماندن و جاويدانه شدن دست به يكسرى كارها و اقداماتى مى زنند.
به عنوان مثال مى كوشند خانه هاى محكم و بناهاى استوار و ماندنى بسازند، و در صورت امكان مال و ثروت فراوانى اندوخته كنند؛ و از آفات و بيماريهاى جسمى بدور باشند، و نظاير آن . همه اين كارها مى رساند كه جاويدان طلبى و حسّ بقا، جزو خواسته هاى درونى انسان بشمار مى رود، و از فطرت اصيل او سرچشمه مى گيرد.
بـررسـيـهـاى تـاريـخـى و كـاوشـهـاى بـاسـتـان شـنـاسـى نـيـز نـشـان مـى دهـد كـه اقـوام و مـلل بـاسـتـانـى ، حـتـى انـسـانـهـاى بـدوى در مـصـر قـديـم و مـكـزيـك ، آب و غـذا و وسـايـل دفـاعـى لازم را در قـبـر همراه مردگان قرار مى دادند تا در آنجا مورد استفاده آنان واقع شود!روشن است كه نه ادامه زندگى در اين دنيا و جاويدان ماندن در آن ميسر است ، و هـيـچ انـسـان عـاقـلى هم چنين پندارى نخواهد داشت ، چون همگان يقين دارند كه گريزى از مرگ نـيـسـت ، و نـه ايـن كـه كـارهـاى انـسـانـهـاى نـخـسـتـيـن و مـلل بـاسـتـانـى مـعقول و مقبول مى باشد، بلكه همه اينها پاسخ درست يا نادرست به فطرت جاويدان طلبى و حس ماندگار شدنى مى باشد.
روشـن اسـت كـه هـر امـر فـطـرى نمايانگر چيزى است كه به آن تعلق دارد، يعنى وجود يك چيز فـطـرى دليـل بـر وجـود مـتـعـلق آن در خارج است . با توجه به اين كه اين جهان و موجودات آن بـويـژه انـسان دستخوش مرگ ونيستى مى شوند، بنابراين ، وجود جهان ديگرى غيرازاين جهان كه قرآن از آن به سراى باقى و جاودانى ياد مى كند براى تحقق اين امر فطرى ضرورى است .

امامیه::مکتب سعادت بشر.

 

موضوعات: دلايل اثبات معاد  لینک ثابت
 [ 12:08:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم