فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



موضوعات: سبک زندگی عاشورایی  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-08-11] [ 09:13:00 ب.ظ ]





ناگفته‌هایی ‌از‌ مرحوم حاج شیخ احمد کافی از زبان شیخ محسن کافی

صدای دلنواز و نوای جانفزای آن عالم واعظ شرح اشتیاق و درد هجرانش برای آسمانیان و زمینیان آشنا و جانگداز بود، هنوز هم در خشت خشت مهدیه تهران طنین افکن است.

با نام و یاد مرحوم کافی که روزها و شبهای زیادی را با حزن غریب و یمن قریبش بسر بردیم هنوز در دل و دیده همه عاشقان اهل بیت(علیهم السلام) و خاصه محبان امام عصر (عجل الله علیه و آله) جاری و ساری است.

به پاس قدردانی از آن موعظه‌های حماسی در دوران خفقان ستم‌شاهی گفت‌وگوی خبرنگار خبرگزاری حوزه با حجت‌الاسلام محسن کافی فرزند آن عزیز سفر کرده در ذیل می‌آید.

با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار خبرگزاری حوزه قرار دادید، لطفا خودتان را معرفی کنید ؟

با سلام متقابل و تشکر از خبرگزاری حوزه اینجانب محسن کافی فرزند دوم مرحوم کافی و فرزند اول روحانی ایشان هستم در سال 1342 متولد شده ام و حدود هشت ماه قبل از وفات پدرم در حوزه علمیه مشهد طلبه شدم و تا سال 65 در آنجا ادامه تحصیل دادم و بعد از آن وارد حوزه علمیه قم شدم .

* درباره خاندان بزرگوارتان بیشتر توضیح دهید.

پدرم مرحوم کافی متولد 1315 می باشد و در خانواده ای که از قشر متوسط جامعه بودند دیده به جهان گشودند ؛ پدر ایشان فرهنگی غیر روحانی بودند و پدر بزرگ ایشان مرحوم آیت الله میرزا احمد کافی می باشد که از علمای برجسته یزد بودند و بر اثر کرامتی که از امام رضا می بینند ساکن مشهد می شوند .

* یعنی مرحوم کافی اصالتا یزدی هستند ؟

جد اعلای ایشان یزدی‌اند اما خود مرحوم کافی متولد مشهد هستند.

فرمودید مرحوم میرزا احمد کافی بر اثر کرامتی که از امام رضا علیه السلام دیدند ساکن مشهد شدند جریان چه بود ؟

مرحوم میرزا احمدکافی از بزرگان و علمای آن عصر یزد بودند ؛ مردم آن زمان کاروانی تشکیل می دهند تا به مشهد بروند و از ایشان هم تقاضا می شود که کاروان را همراهی کنند اتفاقا ایشان چشم درد شدیدی هم داشتند و با اصرار مردم به سمت مشهد حرکت می کنند و با ورودشان به مشهد نابینا می شوند و این مسئله ایشان را خیلی منقلب و ناراحت می کند و به زحمت به حرم امام علیه السلام مشرف می شوند و با حالت انقلاب و انکسار قلب می گویند : همه نابینا می آیند و بینا می روند اما من چرا بینا آمدم و نابینا می روم؟ سر بر دیوار حرم می گذارد و در بین خواب بیداری شخصی می گوید : میرزا احمد دستت را باز کن ! و دستشان را باز کردند و بسته ای میان دست ایشان گذاشته می شود و به ایشان امر می شود محتویات این بسته را به چشمانت بمال ! و بعد از انجام این دستور العمل، بینایی ایشان به کرامت ثامن الائمه‌(علیهم السلام) بازگردانده می شود و پس از آن دیگر به یزد بر نمی گردد و تا آخر عمر در کنار مضجع امام رئوف زندگی می کنند به برکت این کرامت رضوی چشم ایشان تا آخر عمر دچار ضعف نگردید و حتی از عینک هم استفاده نکردند و بزرگانی مانند آیت الله مرواید از ایشان استفاده‌ها بردند .

* مرحوم کافی چگونه وارد حوزه شدند و در کجا تحصیل کردند؟

در مشهد نزد مرحوم میرزا احمد کافی که استاد خیلی از بزرگان مشهد بودند درس می خواند و در سن دوازده سالگی وارد حوزه مشهد می شوند و بالاخره در سن 18 سالگی به عتبات هجرت می‌کند و در نجف توفیق شاگردی آیت الله سید اسد الله مدنی شهید محراب ؛ آیت الله راستی کاشانی و… را پیدا می کند ، 5 سال در نجف می مانند و درسن 23 سالگی به ایران برمی گردند، بخاطر مشکلاتی که پدر ایشان در کسب و کار داشتند با اجازه مراجع وقت نجف و آیت‌الله خویی، به ایران برمی گردند و با بیت آیت الله شاهرودی وصلت می کنند و ساکن قم می شوند 2 الی 3 سال در قم بودند و دراین ایام به شاگردی میرزا ابوالفضل تبریزی و دیگر بزرگان قم می پردازند و سطوح عالیه را نیز در قم تدریس می کردند .

* بی‌شک مهدیه تهران از باقیات الصالحات ایشان است، این مرکز فرهنگی و دینی چگونه شکل گرفت؟

ایشان به علت قریحه خوبی که در منبر داشتند برای مجالسی به تهران دعوت می شوند و به تهران می روند ؛ اوائل در منزل استجاری که در تهران داشتند دعای ندبه و منبر وعظی دایر می کنند و با استقبال زیاد مردم روبرو می شود و کم کم جمعیت زیاد، موجب اذیت همسایگان می شود لذا به فکر ایجاد پایگاهی برای این کار می‌افتند منزلی در تهران تهیه کرده بودند و برای حل مشکل تصمیم به فروش منزل می گیرند تا زمین مهدیه را خریداری کنند ، بازاریان تهران که متوجه مسئله می شوند مانع می شوند و با کمک ایشان زمین مهدیه خریداری می‌شود و کم کم توسعه یافت و در سال 1357 مساحت مهدیه به 5000 متر مربع رسید.

* مرحوم کافی در عرصه تبلیغ چگونه حضور داشت؟

ایشان یک مبلغ کم نظیر بود، به لحاظ عشقی که به منبر و تبلیغ داشتند به یک منبر و دو منبر و.. اکتفا نمی کردند و تا آنجا که وقت اجازه می داد منبر می رفت، در ماه رمضان گاهی شش منبر داشتند و درباره کثرت منبر ایشان و هنر ایشان در منبر مطالب زیادی نقل شده است که مجال سخن نیست و همه این امور از برکات و عنایات است که اهل بیت‌(ع) در حق ایشان است .

* ماجرای عنایت امیر المومنین به مرحوم کافی چه بود ؟

ماجراهای زیادی از ایشان نقل شده است در پنج سالی که در نجف بودند رسم بود، طلبه ها پنجشنبه ها پیاده به کربلا مشرف می شدند و گروهی از این طلاب به سرپرستی آیت الله مدنی راهی کربلای معلی می شدند و ایشان از مرحوم کافی می خواستند در بین راه زمزمه ای داشته باشند؛ مشهور است در اواخری که ایشان در نجف بودند نذر داشتند چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بروند و توسلاتی به ساحت قدس امام زمان علیه السلام داشتند یکی از دوستان ایشان هم که این سیره را داشت می گوید: در چهارشنبه چهلم مرحوم کافی با حالت خاصی از مسجد بیرون می آید و از او سوال کردم : آیا حاجتی گرفتی ؟! ایشان در جواب فرمودند : وقتی آمدی ایران می فهمی ! ایران که آمدم دیدم این آقای کافی آن کافی سابق نیست ! البته ایشان برای کسی نقل نکرده است که خدمت حضرت رسیده ام؛ اما بزرگان حدس زده اند که حضرت عنایتی به ایشان داشته اند.

* از کثرت منبر مرحوم کافی خاطره و مطلبی بیان کنید ؟

ایشان واقعا کثیر المنبر بودند و دراین مسیر خستگی ناپذیر بودند ، دو سال پیش آیت الله ناصری اصفهانی خاطره ای برای من نقل کردند و گفتند که در نجف با مرحوم کافی دوست بودم و دیرتر از ایشان به ایران برگشتم وقتی برگشتم دیدم آقای کافی در اوج شهرت و منبر است و زمانی که وارد اصفهان شدم، آقای کافی هم در اصفهان بودند ، مردم دولت آباد به من گفتند؛ شما از دوستی خودتان استفاده کنید و از ایشان درخواست کنید منبری هم در این دیار داشته باشند ، من به اصفهان رفتم و از ایشان دعوت کردم و ایشان به من گفتند : آخرین منبر من ساعت دو و نیم شب تمام می شود تا دولت آباد چقدر راه است؟ گفتم : حدود چهل دقیقه .گفتند : من ساعت سه و نیم نیمه شب می آیم و منبر می روم ! آیت الله ناصری می فرمود : من با تعجب و بهت زده گفتم کسی آن موقع شب نمی آید و بالاخره بنا شد ایشان ساعت موعود به دولت آباد تشریف بیاورند و منبر بروند ، من شب جمعه دلشوره داشتم که نکند کسی نیاید و آبرو ریزی شود ساعت 11 شب به مسجد جامع رفتم و دیدم مسجد و خیابان جلوی مسجد جامع پر است و در نهایت مرحوم کافی ساعت سه و نیم منبر رفت و تا اذان صبح ادامه دادند و سه شب این منبر برگزار شد و بعد منبر از سه ربعی، استراحت می کردند و بعد می رفتند و خواب‌های ایشان بیش از دو الی سه ربع نبود ؛کافی تب و عشق منبر داشت گویا می دانست فرصت او کوتاه است و وظیفه اش هم منبر است.

* از ارتباط ایشان با انقلاب و امام راحل بگویید؟

ایشان انقلاب را درک نکردند، اما اعتراضات ایشان به نظام ستمشاهی موجب این شد که بارها زندان رفتند و حتی سه سال به ایلام تبعید شدند و با وساطت علما این مدت به یکسال تبدیل شد؛ ارتباط ایشان با امام، ارتباط مرید و مرادی بود ؛ نامه هایی از نجف توسط امام برای ایشان فرستاده می شد که این نامه ها را به مرکز اسناد انقلاب دادیم و در جلد 8 کتاب “یاران امام ” اسناد آن جمع آوری و چاپ شده است .

امام خیلی به مهدیه اعتقاد داشتند ؛ اخبار شفای مریض های زیادی که در مهدیه بهبود یافته بودند و به گوش مراجع رسیده بود و امام در یکی از نامه هایشان می نویسند : ” از شما می خواهم که برای من در مهدیه دعا کنید” . مرحوم کافی هم فوق العاده به امام علاقه داشتند؛ در زمانی بردن نام امام جرم بود ایشان در مقابل پنجاه هزار نفر جمعیت نام امام را می برد و ارادت عجیبی به امام و همه مراجع داشتند.بارها بعد از منبر ایشان را دستگیر کردند.

آیت الله مرعشی نجفی ( ره ) می گفتند : خدمتی که مرحوم کافی به اسلام کرد کمتر مرجعی بعد از غیبت کبری کرده است . کافی دعای ندبه را به همه شناساند . الان مهدیه های رشت و سیرجان و گرگان و کرمان و تهران و…همه از آثار باقی مانده ایشان است .

* از احوالات شخصی ایشان بگویید ؟

من حدود 15 ساله بودم که ایشان از دنیا رفتند ؛ کثرت کار ایشان در خارج خانه دلیلی بود که کمتر پدر را ببینیم ، هفت الی هشت ماه سال در سفرهای خارج تهران بودند، لذا کمتر دیده می شدند و تهران که بودند ایشان را کم می دیدم ، خانه ایشان را می توان به یک زائر سرا تشبیه کرد ؛ هر که به تهران می آمد درب منزل کافی به روی او باز بود به یاد دارم ؛ خدمتکارانی در منزل بودند که همواره در حال خدمت به میهمانان بودند .

* آیا وصیت نامه ایشان در دسترس می باشد ؟

متاسفانه از ایشان وصیت مکتوبی نمانده است ، وصی ایشان شهید آیت الله مدنی تبریزی بودند قبل از انقلاب پدر منزلی در تهران برای ایشان اجاره کردند و مرحوم مدنی می فرمودند : مرحوم کافی دو سه ماه قبل از فوتشان وصیت نامه را از من می گیرد تا تغییراتی در آن اعمال کنند و پس بدهند و دیگر فرصتی نشد که برگرداند اما وصیت شفاهی داشتند که روی منبر گفته اند : که اگر من وسط هفته مردم جنازه مرا تا جمعه نگه دارید و کنار جنازه من دعای ندبه خوانده شود و شهادت ایشان هم روز جمعه و نیمه شعبان بود ، متاسفانه نگذاشتند به وصیت عمل شود و زمزمه انقلاب هم بود و ساواک می ترسید که؛ تشییع جنازه کافی انقلاب را در تهران به سرانجام برساند و این اتفاق در تهران نیفتاد اما در مشهد این اتفاف افتاد، در شهری که هنوز شعار مرگ بر شاه شروع نشده بود این شعار شروع شد و ساواک جنازه را از مردم گرفت و سرانجام ساواک مخفیانه ایشان را در خواجه ربیع دفن کرد؛ ساواک لقب شیخ آشوبگر را به ایشان داده بود .

در رشت مهدیه بزرگی است که از باقیات صالحات ایشان است و جمعیت زیادی هم می آید؛ مردم برای دعای ندبه نذر می کنند. سال 86 به مناسبتی در رشت بودم دیدم ، تا 90 نوبت گرفته اند و فقط هم نوار مرحوم کافی می گذارند و یک سخنران هم قبل از آن سخنرانی می‌کند، عمده اثرایشان نوار‌های ایشان است که هنوز دست به دست می گردد ، بعضی از بزرگان می فرمودند : ما نوار مرحوم کافی را می گذاریم و با خانواده گوش می کنیم و سخنان ایشان برای ما در حکم درس اخلاق است

* از تصادف مشکوک والد گرامی بگویید ؟

زمینه مسافرت ایشان به مشهد، فرمان امام بود امام اطلاعیه دادند : به عنوان اعتراض به رژیم کسی جشن نیمه شعبان نگیرد قاعدتا مهمترین جشن هم در مهدیه تهران برگزار می شد و مرحوم کافی در مصاحبه ای رسما اعلام کردند : امسال جشن نداریم؛ ساواک فشار زیادی آورد تا این جشن برگزار شود و با مخالفت ایشان که مواجه می شود اعلام می کنند پس نباید در تهران باشی و اعلام هم کنی کجا می روید ؟! ایشان مشهد را به عنوان مقصد خود معرفی کردند و راهی مشهد شدند ؛ دو سه ماهی بود که راننده جدیدی برای حاج آقا آمده بود و راننده سابق ایشان بخاطر مشکلاتی که داشتند در خدمت حاج آقا نبودند و بعدها معلوم شد که راننده جدید در صانحه تصادف بی تقصیر نبوده است و به نوعی عامل ساواک بوده است، نحوه تصادف به گونه ای بود که راننده اصلا صدمه ندیده بود افرادی که در ماشین بودند شنیدند که مرحوم والد خطاب به راننده می گویند : جعفر چرا چنین می کنی ! بعدها هم در اعترافات ساواک آمد که تصادف مرحوم کافی ساختگی و بدستور شاه بوده است ، اما خصوصیات حادثه اصلا معلوم نیست چون بعد از صانحه تصادف دیگران را به بیمارستان معمولی شهر بردند، اما حاج آقا را به بیمارستان ارتش می برند و از همان لحظه اول هم اعلام کردند که حاج آقا کشته شده و احتمالا در بیمارستان ارتش ایشان را از بین برده باشند.

* راز موفقیت مرحوم کافی چه بود ؟

چند عامل در موفقیت ایشان دخالت داشت؛ نخست اینکه اخلاص ایشان مهمترین رمز موفقیت ایشان بود و از این جهت کم نظیر بودند، زمانی که در اوج شهرت بودند و وارد شهری می شدند، تمام شهر به استقبال او می آمدند و نیازی به شهرت نداشت، اما هر کجا ایشان را دعوت می کردند، ایشان می‌پذیرفتند ولو در یک روستای دور افتاده ، اخلاص مهمترین دلیل موفقیت ایشان بود دوم اینکه به زبان مردم حرف می‌زد و اصلا از اصطلاحات طلبگی استفاده نمی کرد و مهمترین مفاهیم دینی را بگونه‌ای می‌گفتند که حتی کارگر بی سواد هم از منبر ایشان بهره می برد سوم اینکه، خلاقیت و سبک ایشان در نحوه اداره منبر فوق‌العاده بود، با صدای خوش و توسل به حضرت ولیعصر‌(عج) منبر را شروع می کردند و زمانی که دلها آماده می‌شد مطالب و نصایح خود را می‌گفتند و بعد روضه کاملی هم می خواندند و منبری کامل داشتند ؛ مقید به ساعت هم نبودند و اگر می دید جلسه ای اقتضا دارد تا دو ساعت منبر او طول می کشید، ایشان اصلا در پی مطرح کردن خود نبود و این هم از اخلاص ایشان بود.

* والده شما از مرحوم کافی چگونه یاد می کنند ؟

ایشان حسن معاشرت مرحوم کافی بسیار یاد می‌کنند، پدرم چون در طول سال نمی‌توانست برای خانواده خود وقت بگذارد ، اما درایام نوروز در خدمت حاج آقا به سفر می رفتیم ؛ از دیگر خصوصیاتی که یاد می کنند دلسوزی ایشان نسبت به فقرا بود ، اگر فقیری در منزل می آمد اولین چیزی که به دستشان می رسید می دادند و لو قالی جلوی درب منزل ، در مهدیه، اسناد و دفترچه هایی برای فقرا آمده کرده بودند و بین فقرا تقسیم می کردند درست مثل کمیته امداد ماهانه پولی برای فقرا در نظر گرفته بودند و به ایشان می دادند ؛ حدود چهار هزار خانواده ماهی یکبار از مهدیه خرجی می گرفتند و این خصلت ایشان خیلی بارز بود .

* آیا آثار قلمی از ایشان بجا مانده است ؟

نوشته جاتی دارند، اما اثر قلمی ندارند، سایت خاصی به نام مرحوم کافی راه اندازی شده است و انشا الله بزودی به بروز رسانی می شود .

اگر نکته پایانی داریید بفرمایید ؟

من به عنوان یک طلبه ای که آشنا با امر طلبگی و تبلیغ هستم این مطالب را بیان می کنم : مرحوم کافی با همت خود،‌ کاری کرد که اهل بیت(علیهم السلام) او را به عنوان نوکر خود دعوت کردند و نمک صدای او از اهل بیت(علیهم السلام) بود باید تلاش کرد تا به این درجه برسیم، اهل بیت(علیهم السلام) نظر کنند حتی در کشورهای خارج ایران دراروپا و … نوارهای ایشان موجود است و گوش می دهند .

موضوعات: ​ ناگفته‌هایی ‌از‌ مرحوم حاج شیخ احمد کافی از زبان شیخ محسن کافی  لینک ثابت
 [ 08:44:00 ب.ظ ]




 

 

 


زندگی نامه مرحوم شیخ احمد کافی

در سال 1351 شمسی در مشهد، در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم میرزا محمد کافی، فرزند حاج میرزا احمد کافی یزدی، از علما و روحانیون پرهیزکار و وارسته بود. احمد در سال 1321 در شش سالگی وارد دبستان شد. از ده سالگی محضر استاد حاج میرزا احمد کافی یزدی، به تحصیل علوم دینی پرداخت و در این مسیر بسیار کوشا بود.

وی پس از دو سال وارد مدرسه علوم دینی مشهد شد و در هجده سالگی، همراه با جدش برای ادامه تحصیل حوزوی به نجف رفت و از محضر علمایی چون ایت الله خویی، ایت الله تبریزی و ایت الله حسین راستی کاشانی به تحصیل پرداخت.

وی از آغاز با محبت اهل بیت(ع) پرورش یافته بود. علاقه بسیاری به حضور در مجالس امام حسین داشت. همین علاقه در پی ریزی شخصیت او تاثیر بسیار داشت و از او خطیبی توانا و مشهور و موثر ساخت. وی پس از مدتی، از طرف ایت الله مدنی، مامور به خواندن دعای کمیل در صحن امام حسین(ع) و دعای ندبه در مدرسه سید شد.

بازگشت به قم

مرحوم کافی، پس از مدتی تحصیل علوم دینی در نجف، به سبب وضعیت بد پدر و کمک به خانواده، مجبور به بازگشت به قم شد. او برخلاف میل خود که خواهان بازگشت به نجف بود. سه سال در قم به ادامه ی تحصیل و در کنار آن، به منبر و موعظه ی مردم پرداخت. او بارها به خاطر سخنرانی محرم خود و موعظه مردم، زندانی یا تبعید شد.

اقامت در تهران

وی در سال 1342 به خاطر درخواست های مکرر مردم تهران و نیاز شدید آن شهر به تبلیغ دین و روشنگری در برابر رفتارهای فاسد رژیم شاه، به آن جا رفت و همزمان با سخنرانیهای مذهبی در مسجد، در منزل خود نیز جلسات آموزش قرآن و تعلیم کودکان و نوجوانان و نیز مراسم دعای کمیل و ندبه را تشکیل داد.

در 23 سالگی با فرزند مرحوم ایت الله سید حسین شاهرودی که از علمای مشهد بود، ازدواج کرد. ثمره ی این ازدواج هفت فرزند است.

خدمات اجتماعی
1- ساخت مهدیه

استقبال گسترده ی مردم از جلسات سخنرانی مرحوم کافی و مراسم دعای کمیل و ندبه، باعث شد که وی ساخت مهدیه را پیشنهاد کند. او با فروش منزل خود و کمک چهار تن از بازاریان خوشنام تهران و نیز عده ی بسیاری مردم، در سال 1348 قطعه زمین چهار هزار متری در خیابان ولی عصر تهران، با نام مهدیه خریداری کرد که ساختمان اولیه آن پانزده هزار نفر را در خود جای می داد.
2- کمک به نیازمندان

وی به شیوه های گوناگون به خانواده های بی سرپرست و محروم کمک می کرد. صدها خانواده بی بضاعت را تحت نظر خویش داشت. لوله کشی آب برای ده ها خانواده، تأمین هدایایی چون کفش و لباس و … برای بی بضاعتان از جمله خدمات ایشان است، که بعدها به همین دلیل به عنوان کمک به خانواده ی خرابکاران و مخالفان شاه، دستگیر شد.

پس از آزادی از زندان، که تا سه ماه طول کشید، ساواک علاوه بر تعطیل همه ی برنامه های مهدیه، وی را برای یک سال به ایلام تبعید کرد.
2 - ساخت درمانگاه

این واحد درمانی که در داخل ساختمان مهدیه بنا شده بود، داروهایی را که خود مردم به آن جا می آوردند، که حتی بعضا بسیار کمیاب وبودند، به رایگان در اختیار نیازمندان قرار می داد.
4 - ایجاد صندوق قرض الحسنه

بنای نخستین این صندوق در واپسین روزهیا عمر مرحوم کافی گذارده شد. اما فعالیت اصلی آن، چندی پس از رحلت وی آغاز شد.
5 - خدمات در تبعید

تاسیس حوزه علمیه، ساخت مسجد، مدرسه و حمام در ایلام، ساخت و بازسازی چندین حمام، مدرسه و مسجد در دیگر شهرهای استان ایلام، و روستاهای اطراف از جمله خدمات وی در زمان تبعید است.

وی در شهرهای مختلف، بنای 72 مهدیه را با کمک اهالی پی ریزی کرد.

او حتی در عربستان سعودی نیز، که هر سال برای حج به آن جا می رفت، فعالیت داشت؛ احداث بناهای مختلف مسجد، مدرسه و چاه های آب از جمله موارد است.

ارادت به امام خمینی(ره)

وی از یاوران انقلاب اسلامی ایران و از یاران امام خمینی (ره) بود و بارها در سخنرانی های خود از ایشان حمایت و او را به بزرگی یاد می کرد. وی در یکی از سخنرانی های خود خطاب به حضرت امام گفت:

ایت الله العظمی خمینی ! بزرگ مرجع شیعه ! افتخار قرآن! افتخار اسلام! افتخار اهل بیت! افتخار این روحانیت! مدافع اسلام و شیعه! با توام آقا ! قربانت بشم آقا! کنار قبر جدت علی(ع) بگو: آقا، آقایم کی می اید؟!.

امام نیز بارها نسبت به جلسات مهدیه اظهار علاقه کرده بودند و حتی برای ایشان پیام فرستاده، ایشان را به ادامه جلسات تشویق می کردند.

وی پس از ترور منصور، نخست وزیر وقت، به جرم همدستی با گروه شهید بخارایی دستگیر شد و شش ماه در زندان به سر برد. ایشان در حادثه 15 خرداد نیز توسط ماموران رژیم، دستگیر و زندانی شد.

مرگ مشکوک

مرحوم کافی، در چند کیلومتری مشهد در اثر یک تصادف دلخراش، دار فانی را وادع گفت.

برادر مرحوم کافی، این تصادف را ساختگی و به دستور رژیم شاهی می داند و دلایل بسیار قوی برای این ادعا بر می شمارد.

مراسم تشییع و تدفین

جنازه ی مرحوم کافی، همان روز با نظارت ساواک به قوچان منتقل شد. اما مردم جنازه ی ایشان را از بیمارستان خارج کرده، پس از غسل و کفن، با تشریفات خاصی به مشهد بردند. تشییع جنازه ی با شکوه آن مرحوم، با شعار درود بر خمینی همراه بود که ماموران رژیم را به مبارزه کشاند و نهایتا تعدادی از تشیع کنندگان در این مراسم زخمی شدند.

جنازه به دست ماموران رژیم افتاد و به تهران منتقل شد. جنازه پس از کش و قوسی طولانی با مردم و خانواده ی مرحوم، به مشهد بازگردانده شد و در خواجه ربیع مشهد، به خاک سپرده شد.

مرحوم کافی، که مویه های جانگدازش در فراق امام مهدی(عج) هنوز در گوش عاشقان آن حضرت طنین انداز است، و عده ای دیدار او را به روز واپسین نهاد. او بارها وصیت کرده بود: وقتی من مرَُدم، اگر در بین هفته بود، جنازه ی مرا بگذارید در سرد خانه باشد تا صبح جمعه مردم کنار جنازه ام دعای ندبه بخوانند و چند یا صاحب الزمان بگویند که مُرده ام هم این ناله هایتان را بشنود.

*******************************************

روحش شاد و جانش میهمان معشوقش مهدی

********************************************

 

منبع:حوزه




موضوعات: زندگی نامه مرحوم شیخ احمد کافی  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم