آداب و روش كسب حلا ل
منابع مقاله:
کتاب : تفسير حكيم جلد هشتم
نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان
داستان تجارت دوست امام صادق
هنگامى كه يكى از تجار كه خود را از پيروان امام صادق (ع) مىدانست قصد سفر تجارتى داشت امام شايد براى اين كه او و تجار ديگر شيعه را به مسايل مربوط به تجارت آگاهتر سازد پيشنهاد كرد كه اگر راضى باشد سهم مختصرى نيز از جانب امام به او داده شود كه در اين تجارت مورد استفاده قرار گيرد، آن شخص با خوشروئى اين پيشنهاد را پذيرفت و خداحافظى كرد و رفت، پس از چندى كه بازگشت اصل مبلغ را با معادل آن به عنوان سود در برابر حضرت گذاشت، حضرت فرمود در اين سفر كوتاه چه شد كه اين سود زياد و منفعت برابر با سرمايهى عائد شده است؟!
آن مرد گفت وقتى با همكاران خود نزديككشور مورد نظر شديم، فهميديم متاعى كه در اختيار داريم و در آنجا كمياب است و مورد حاجت و نياز مردم نيز هست، به اين خاطر قرار گذاشتيم متاع را به قيمتى گران بفروشيم و كمتر از آن به دست مشترى ندهيم لذا نفع زيادى عايد ما شد، حضرت اصل سرمايهاى كه براى تجارت پرداخت كرده بودند برداشت و آن سود را نپذيرفت، و يادآورى كرد كه مسلمان نبايد از اينگونه موقعيتها سوء استفاده كند و جنس مورد نياز را به چند برابر قيمت بفروشد تا مردم را كه ناچار از تهيهى آن جنس هستند در مضيقه اقتصادى قرار دهد، و بخاطر سود خود در ناراحتى عمومى و بالا رفتن سطح قيمتها اثر منفى بگذارد. «2» شايد بتوان گفت: آنچه مردم را در عمل نكردن به آداب كسب و تجارت، و رعايت نكردن حلال و حرام به خدا و سنت پيامبر و امامان وادار مىكند صفت ناپسند حرص به اندوختن ثروت است، انسان وقتى به درآمد حلال، و روزى قطعى خداوند قناعت نكند و بر اثر شدت محبت به مال در گردونهى جمع ثروت وارد شود به حالت حرص و زياده خواهى از هر راه و از هر كجا باشد دچار مىشود، و براى جمع مال از آداب و قوانين كسب چشم مىپوشد، و به حقوق مردم تجاوز مىكند، و به هر حرامى در امر تجارت آلوده مىگردد.
از اميرمؤمنان دربارهى حرص سئوال شد، حضرت پاسخ داد:
«هو طلب القليل باضاعة الكثير:» «3»
حرص طلب چيزى اندك و بىمقدار به وسيلهى تباه ساختن چيزى بسيار و با ارزش است.
احتمالًا مراد از طلب اندك در برابر تباه ساختن گوهرى با ارزش هزينه كردن همه عمر گرانبها براى بدست آوردن متاع اندك فانى شونده و از دست رفتنى باشد كه نهايتاً سعادت ابدى و آخرت سرمدى را هم نابود خواهد كرد.
بسيارى از مردم متأسفانه دچار اين زيان غير قابل جبران و اين خوى زشت شيطانى و بيمارى مهلك مىباشند.
اينان شبانه روزبا تلاش بىوقفه و كوششى فوق طاقت دنبال به دست آوردن ثروت بدون حساب از هر راهى گرچه نامشروع و ضربه زنند به مردم باشد هستند، و حتى استراحت و خواب و خوراك لازم را بر خود ممنوع نموده، و هيچگونه راحت و آسايشى را براى خود نمىخواهند، و چه بسا موفق نشوند با زن و فرزند نشستى داشته و از آنان تفقد كرده و همراه آنان بر سر يك سفره بنشينند.
حضرت باقر (ع) مىفرمايد:
«مثل الحريص على الدنيا مثل دودة القز كلما ازدادت من القز على نفسها لقاً كان ابعد لها من الخروج حتى تموت غماً:» «4»
داستان شخص حريص و زيادهخواه نسبت به ماديات و پول و ثروت، داستان كرم ابريشم است كه هر اندازه تنيدن تار ابريشم را زياد مىكند و تارى از آن بر اطراف وجود خود مىتند به همان اندازه از خارج شدن از پيله و نجاتش از آن زندان خود ساخته دور مىشود، و راه خروجش مسدودتر مىگردد تا بر اثر غم و اندوه نابود شود.
آرى حريص بر امور مادى و عاشق دلباخته ثروت هر چه براى ازدياد مال و افزودن اسكناس بكوشد، براى هلاكت جسمى و فكرى و روحى خود كوشش بيشترى كرده است، زيرا هر چيزى از امور مادى كه همه وجود انسان را تسخير كند و آدمى براى به دست آوردنش و ازديادش فعاليت بيش از طاقت كند سبب هلاكت و از پا در آمدن است.
آتش هنگامى كه شعله بيشتر بكشد، و زبانهى سختترى از خود نشان دهد، و از كنترل خارج گردد به صورت عاملى مهلك و زيانبخش درمىآيد، كه ممكن است در اندك زمانى خانوادهها و كاسبان و تاجرانى را از اوج زندگى به حضيض سقوط بكشاند، و آنان را به خاك سياه بنشاند.
طغيان آب به صورت سيلهاى غير قابل كنترل سبب ويرانى مزارع، جادهها، خانهها و كارخانههاست.
آتش بسيار بسيار مفيد است، در صورتى كه در كنترل و به اندازهى لازم باشد، آب بسيار بسيار سودمند است در صورتى كه به اندازه باشد، و از آن چشمهها به جريان افتد، و رودها پر شود، و مزارع و باغات سيراب گردد، و در حد متعادل به خانهها برسد.
ثروت و مال خوب است به شرطى كه از راه حلال و مشروع و با حفظ حقوق مردم به دست آيد، و تحصيلش موجب تعطيل وظائف و تكاليف الهى و انسانى نگردد، و انسان از مال به دست آورده برابر با شئونش هزينه كند و مازاد آن را در مسير زكات و خمس و انفاق و صدقه و امور خير مانند ساختن مدرسه، مسجد، درمانگاه، بيمارستان، پل، جاده، و حوزهى علميه قرار دهد، تا از طرفى فضاى زندگى دنيائى حيات طيبه شود، و از طرف ديگر آخرت آدمى آباد گردد.
حضرت باقر (ع) در وصيتى به جابر فرمود:
«و اطلب بقاء العز باماتة الطمع، و ادفع ذل الطمع بعزّ اليأس، و استجلب عز اليأس ببعد الهمة:» «5»
عزت جاودان را در سايهى نابود كردن طمع بخواه، و زبونى حرص و طمع را به عزت چشم پوشيدن از مال و منالى كه در دست مردم است از خود بران، و عزت چشم پوشى از مال مردم را به سبب بلند همتى به سوى خود جلب كن.
امام صادق (ع) فرمود:
«من تعلق قلبه بالدنيا، تعلق قلبه بثلاث خصال: هم لا يفنى، و امل لا يدرك، و رجاء لا ينال:» «6»
آن كس كه دلش خارج از حد طبيعى به امور مادى بسته شود، و به اسارت پول خواهى افزون از اندازه در آيد، خود را دچار سه خصلت كرده است: غم و اندوهى كه پايان ندارد، آرزوئى كه قطعاً به آن نخواهد يافت، و اميدى كه به متعلق آن نخواهد رسيد.
لقمان در سفارشى به فرزندش گفت:
«و اقنع بما قسم الله ليصفوا عيشك، فان اردت ان تجمع عز الدنيا فاقطع طمعك مما فى ايدى الناس فانما بلغ الانبياء و الصديقون ما بلغوا بقطع طمعهم:» «7»
فرزندم به آنچه از مال دنيا از طريق مشروع خداوند نصيب تو نموده قانع باش، تا زندگيت با صفا و و گوارا و پاك و پاكيزه شود، و اگر خواستى همه عزت دنيا را به دست آورى ريشه طمعت را نسبت به ثروتى كه در دست مردم است قطع كن، زيرا پيامبران و صديقان به مقامات و درجاتى كه رسيدند به سبب پاك بودن وجودشان از طمع بود.
حضرت صادق در كلامى بسيار بسيار با ارزش و راهگشا به صحابى با كرامت خود حماد بن عيسى فرمود:
«يا حماد طالبا للعلم آناء الليل و النهار و ان اردت ان تقر عيناى و تنال خير الدنيا و الآخرة فاقطع الطمع مما فى ايدى الناس:» «8»
اى حماد در همه شب و روز خواهان دانش باش و اگر خواستى دلم را شاد كنى و به خير دنيا و آخرت برسى ريشه طمعت را از ثروت و مالى كه در دست مردم است قطع نما.
خوارى و بىآبروئى مرد طمعكار
بهلول دانشمند برجستهاى كه براى حفظ جانش از جنايتكارى مأموران بنىعباس خود را به ديوانگى زده بود، آنچه پول از مخارجش زياد مىآمد در گوشهى خرابهاى زير خاك پنهان مىكرد تا پولها به سيصد درهم رسيد.
يك روز ده درهم زياده از مخارجش را برداشته به طرف خرابه رفت تا ضميمهى پولهايش كند، مرد كاسبى در همسايگى آن خرابه از جريان آگاه شد، همين كه بهلول پول را پنهان كرد و از خرابه دور شد، آن مرد وارد خرابه شد و پولها را از زير خاك بيرون آورده و از آنجا دور شد، تا آن را به اموال خود، ضميمه كند.
بهلول پس از چند روز به خرابه آمد تا به پول خود سركشى كند، هنگامى كه خاك را كنار زد اثرى از پول خود نديد، فهميد كه دستبرد به پول كار همان كاسب همسايه است، بهلول نزد مرد كاسب آمد و گفت: من خواهشى دارم و مىخواهم به شما زحمتى بدهم و آن اين است كه مىخواهم پولهائى را كه در مكانهاى مختلف پنهان كردهام جمع زده و نتيجهى آن را برايم بگوئى، زيرا نظرم اين است كه تمام آنها را از مكانهاى متفرق بردارم و در جائى كه مقدار سيصد درهم پنهان نمودهام قرار دهم زيرا محل سيصد درهم از مكانهاى ديگر امنتر است.
كاسب بسيار خوشحال شد! و حاضر شد پولهاى بهلول را جمع بزند، بهلول يك يك پساندازهاى خيالى را با نام محلهايش مىگفت و كاسب جمع مىزد تا مجموع آنها به سه هزار درهم رسيد، در اين هنگام از جاى برخاسته و از كاسب خداحافظى كرد و رفت
مرد كاسب پيش خود گفت چه خوب است سيصد درهم را به محلش بازگردانم تا سه هزار درهم تجميع شده را به دست آورم، لذا آن را به همان محل بازگردانيد.
بهلول پس از چند روز ديگر به خرابه آمد و سيصد درهم را يافت، پولها را برداشت و به جاى آن غايط كرد و روى آن خاك ريخت و از خرابه خارج شد، مرد كاسب كه در كمين بهلول بود و چشم به سه هزار درهم داشت پس از خروج بهلول به خرابه رفت و همين كه خاك را كنار زد دستش در كثافات فرو رفت. بسيار دچار حسرت شد و به زيركى و نقشهى بهلول آگاهى يافت.
بهلول پس از چند روز ديگر نزد كاسب آمد و گفت: خواهش مىكنم اين چند رقم جديد را براى من حساب كنى و شروع به گفتن كرد، هشتاد درهم به اضافهى پنجاه درهم، به علاوه صد درهم و آنگاه پس از ذكر چند رقم گفت: مجموع اين مبلغ را به بوى بدى كه از كف دستت استشمام مىكنى بيفزاى سپس ببين چقدر مىشود؟! اين را گفت و پا به فرار گذاشت، كاسب به تعقيب او برخاست ولى به وى نرسيد و جز ذلت و شرمسارى و اندوه تأسف كه محصول تلخ طمع او بود برايش باقى نماند!!
اى كاش حريصان و طمعكاران از كسانى كه پيش از آنان بودند و اينان آنان را مىشناختند كه عمرى را با حرص و طمع ثروت كلان اندوختند و بدون اين كه كارى براى آخرت خود انجام دهند ثروت را به وارثان بىتقوا و كم تقواى خود واگذاشتند و مردند و به زير خاك رفتند عبرت مىگرفتند!
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- با دستورات اسلام آشنا شويم، ص 246.
(2)- وسائل ج
(3)- بحار ج 73 ص 167.
(4)- كافى ج 2 ص 316.
(5)- سفينة البحار ج، ص 93.
(6)- كافى ج 2 ص 320.
(7)- سفينة البحار، باب حرص و طمع ص.
(8)- سفينة البحار ج ص.
[شنبه 1395-01-14] [ 03:52:00 ب.ظ ]
|