فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



کلمات قصار حضرت امام خمینی

خداشناسى و عبوديت

غير حق تعالى نور نيست ، همه ظلمتند . ما از خدا هستيم همه. همه عالم از خداست ، جلوه خداست ، و همه عالم به‏سوى او برخواهد گشت . تمام مقاصد انبيا برگشتش به يك كلمه است و آن ، معرفت الله .

آرمان اصلى وحى اين بوده است كه براى بشر معرفت ايجاد كند . بيشتر ناله اوليا ، از درد فراق و جدايى از محبوب است و كرامت او . تمام كمالاتى كه براى اولياى خدا و انبياى خدا حاصل شده است از اين دل كندن‏از غير ، و بستن به اوست . آن چيزى كه انسان را به ضيافتگاه خدا راه مى‏دهد اين است كه غير خدا را كناربگذارد ، و اين براى هر كس ميسور نيست . خودتان را متصل كنيد به اين دريا ، درياى الوهيت ، درياى نبوت ، درياى‏قرآن كريم .

بدان كه شكر نعمتهاى ظاهره و باطنه حق تعالى ، يكى از وظايف لازمه عبوديت وبندگى است كه هر كسى به قدر مقدور بايد قيام به آن نمايد ، گرچه از عهده شكرحق تعالى ، احدى از مخلوقات برنمى‏آيد . پر واضح است كه تسبيح و تقديس و ثناى حق تعالى ، مستلزم علم و معرفت به‏مقام مقدس حق ، و صفات جلال و جمال است ، و بدون هيچ گونه معرفتى و علمى‏متحقق نشود . از آداب عبوديت اين است كه جز قدرت حق ، قدرتى را نپذيرند ، و جز ثناى‏حق، و آن كه از اولياى حق است ، ثناى كسى را نگويند . اصل تمجيد ، براى غير خدا واقع نمى‏شود ، حتى شما كه از يك گل تعريف مى‏كنيد ،از يك سيب تمجيد مى‏كنيد ، اين تمجيد خداست . مطمئن باشيد كه اگر كارهايتان از الوهيت‏سرچشمه نگيرد ، و از وحدت اسلامى‏بيرون برويد ، مخذول مى‏شويد . اگر اغراض الهى داشتيد ، مادى هم دنبالش هست ، اما اين مادى ، ديگرالهى شده است . تشخيص معيار الهى از شيطانى آن است كه پس از مراجعه به خود ، بيابد كه‏آنچه كه او مى‏خواهد، نفس عمل است ، گرچه اين كار را ديگرى انجام دهد . توجه به خدا و هجرت از خود به خدا - كه بزرگترين هجرتهاست - ، هجرت ازنفس به حق ، و از دنيا به عالم غيب شما را تقويت كرد .

پس از اتكال به خداوند، به قدرت خود كه از اوست اعتماد و اتكال داشته‏باشيد . به شما مى‏گويم كه از هيچ كس نترسيد الاّ خدا ؛ و به هيچكس اميد نبنديد الاخداى تبارك و تعالى . توجه به غير خدا ، انسان را به حجابهاى ظلمانى و نورانى محجوب مى‏نمايد . غفلت از حق كدورت قلب را زياد كند ، و نفس و شيطان را بر انسان چيره‏كند ، و مفاسد را روزافزون كند . و تذكر و يادآورى از حق دل را صفا دهد ، وقلب را صيقلى نمايد و جلوه‏گاه محبوب كند ، و روح را تصفيه نمايد و خالص‏كند ، و از قيد اسارت نفس ، انسان را براند . و بدان كه هيچ آتشى از آتش غضب الهى دردناكتر نيست .

همان‏طور كه مكلفيم كه خودمان را حفظ كنيم و خارج كنيم از ظلمات به نور ، مكلف هستيم ديگران را همين طور دعوت كنيم . ما بايد دعوت بكنيم و دعوت ما به خود نباشد ، دعوت به دنيا نباشد ، دعوت‏به خدا باشد . درس را براى خدا بخوانيد . اگر انسان براى شهوات نفسانيه قيام بكند ، و براى خدا نباشد ، اين كارش ،، به‏جايى نمى‏رسد اين كارش، بالاخره فشل مى‏شود .چيزى كه براى خدا نيست ، دوام نمى‏تواند داشته باشد . خدا هست ؛ غفلت نكنيد از او ! خدا حاضر است ، همه ما تحت مراقبت‏هستيم . مقصد را مقصد الهى كنيد ، براى خدا قدم برداريد . همه عالم محضر خداست ؛ هر چه واقع مى‏شود در حضور خداست . هميشه توجه داشته باشيد كه كارهايتان در محضر خداست ، همه كارها ! چشمهايى‏كه بهم‏مى‏خورد ، در محضر خداست؛ زبانهايى كه گفتگو مى‏كند ، در محضر خداست ؛و دستهايى كه عمل مى‏كند، در محضر خداست ؛ و فردا ما جواب بايد بدهيم . همه ما در محضر خدا هستيم ، و همه ما خواهيم مرد . بايد به قلبتان برسانيد كه هر كارى انجام مى‏دهيد در محضر خدا هستيد . به قلوب محجوت و منكوس خود برسانيد كه عالم ، از اعلى عليين تااسفل السافلين ، جلوه حق - جل و علا - و در قبضه قدرت اوست . نعمتهاى خدا امتحان است براى بندگان خدا . آنى كه انسان را از تزلزل بيرون مى‏آورد ، آن ، ذكر خداست . به خدا متوجه شو ، تا دلها به تو متوجه شود .

صورت عمل ميزان نيست ، آن چيزى كه ميزان است انگيزه عمل است . مكلفى نيست در عالم ، كه تحت آزمايش خدا و امتحان او نباشد . هر كس در هر مقامى كه هست و هر مسئوليتى كه دارد ، همان مقام و مسئوليت ، امتحان اوست . در اسلام معيار ، رضايت‏خداست ، و نه شخصيتها . ما شخصيتها را با حق‏مى‏سنجيم ، و نه حق را با شخصيتها . معيار ، حق و حقيقت است . ما معيارها را بايد معيارهاى الهى قرار بدهيم . بيدار بشويد ملت ! بيداربشويد دولت ! همه بيدار باشيد ! همه‏تان در محضرخدا هستيد . فردا همه بايد حساب پس بدهيد .

از روى خون شهداى ما نگذريد بدون‏نظر . و براى مقام دعوا نكنيد با هم . عالم محضر خداست ؛ در محضر خدا معصيت‏خدا نكنيد . در محضر خدا ، با هم دعوا نكنيد سر امور باطل و فانى. براى خدا كار بكنيد و براى خدا به پيش برويد . الآن ما همه در حيطه امتحان گذاشته شديم . انسان ممكن است چيزى را از چشم همه مخفى كند ، ولى همه چيز ما در نزد خداحفظ مى‏شود ، و اعمال ما را به خود ما برمى‏گرداند . استناد به خدا بكنيد .و اين استناد به خدا ، تمام مشكلات را - ان شاء الله حل خواهد كرد . تمام تكاليف الهيه الطافى است الهى ، و ما خيال مى‏كنيم تكليف است . ما بايد بنده باشيم و همه چيز را از خدا بدانيم .

خداى تبارك و تعالى همه نعمتها را به ما عطا فرموده است ، و آن چيزهايى كه‏عطا كرده در راه او بايد صرف بكنيم . ما همه از خداييم و بايد در راه خدمت به او باشيم . آن چيزى كه آسان مى‏كند مصيبتها را ، اين است كه همه انسانها رفتنى هستند وهمه ماها رفتنى هستيم ، و چه بهتر كه در راه خدا فدا بشويم . ما و شما و همه ، هر چه داريم از خداست ، و هر چه توان داريم براى خدا بايدخرج كنيم .

موضوعات: کلمات قصار حضرت امام خمینی(خداشناسى و عبوديت)  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-01-25] [ 07:53:00 ب.ظ ]




گلچین زیباترین غزلیات عطار نیشابوری

ای آنکه هیچ جایی آرام جان ندیدی

رنج جهان کشیدی گنج جهان ندیدی

هرچند جهد کردی کاری به سر نبردی

چندان که پیش رفتی ره را کران ندیدی

زان گوهری که گردون از عشق اوست گردان

قانع شدی به نامی اما نشان ندیدی

مرد شنو چه باشی مردانه رو سخن دان

چه حاصل از شنیدن چون در عیان ندیدی

می‌دان که روز معنی بیرون پرده مانی

گر در درون پرده خود را نهان ندیدی

آن نافه‌ای که جستی هم با تو در گلیم است

تو از سیه گلیمی بویی از آن ندیدی

گر جان بر او فشانی صد جان عوض ستانی

بر جان مگرد چندین انگار جان ندیدی

عمری بپروریدی این نفس سگ صفت را

چه سود چون ز مکرش یک‌دم امان ندیدی

نا آزموده گفتی هستم چنان که باید

لیکن چو آزمودی هرگز چنان ندیدی

افسوس می‌خورم من کافسوس خواره‌ای را

جز هم‌نفس نگفتی جز مهربان ندیدی

تو مرغ بام عرشی در قعر چاه مانده

هم در زمین بمردی هم آسمان ندیدی

آخر چو شیر مردان بر پر ز چاه و رفتی

انگار نفس سگ را در خاکدان ندیدی

دل را به باد دادی وانگه به کام این سگ

یک‌پاره نان نخوردی یک استخوان ندیدی

عطار در غم خود عمرت به آخر آمد

چه سود کز غم خود غیر از زیان ندیدی

ز عشقت سوختم ای جان کجایی

بماندم بی سر و سامان کجایی

نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی

نه در جان نه برون از جان کجایی

ز پیدایی خود پنهان بماندی

چنین پیدا چنین پنهان کجایی

هزاران درد دارم لیک بی تو

ندارد درد من درمان کجایی

چو تو حیران خود را دست گیری

ز پا افتاده‌ام حیران کجایی

ز بس کز عشق تو در خون بگشتم

نه کفرم ماند و نه ایمان کجایی

بیا تا در غم خویشم ببینی

چو گویی در خم چوگان کجایی

ز شوق آفتاب طلعت تو

شدم چون ذره سرگردان کجایی

شد از طوفان چشمم غرقه کشتی

ندانم تا درین طوفان کجایی

چنان دلتنگ شد عطار بی تو

که شد بر وی جهان زندان کجایی

ای جان جان جانم تو جان جان جانی

بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی

پی می‌برد به چیزی جانم ولی نه چیزی

تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی

بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت

اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی

گنج نهانی اما چندین طلسم داری

هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی

نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله

تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی

چیزی که از رگ من خون می‌چکید کردم

فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی

کردم محاسن خود دستار خوان راهت

تا بو که از ره خود گردی برو فشانی

در چار میخ دنیا مضطر بمانده‌ام من

گر وارهانی از خود دانم که می‌توانی

عطار بی نشان شد از خویشتن بکلی

بویی فرست او را از کنه بی نشانی

گر تو خلوتخانهٔ توحید را محرم شوی

تاج عالم گردی و فخر بنی آدم شوی

سایه‌ای شو تا اگر خورشید گردد آشکار

تو چو سایه محو خورشید آیی و محرم شوی

جانت در توحید دایم معتکف بنشسته است

تو چرا در تفرقه هر دم به صد عالم شوی

بوده‌ای همرنگ او از پیش و خواهی بد ز پس

این زمان همرنگ او شو نیز تا همدم شوی

چون نداری ز اول و آخر خبر جز بیخودی

گر بکوشی در میانه بیخود اکنون هم شوی

رنگ دریا گیر چون شبنم ز خود بیخود شده

تا شوی همرنگ دریا گرچه یک شبنم شوی

چیست شبنم یک نم از دریاست ناآمیخته

گر بیامیزی تو هم در بحر کل بی غم شوی

ور در آمیزی ز غفلت با هزاران تفرقه

چون نتابد بحر صحبت بو که تو محرم شوی

دل پراکنده روی از جام جم در آینه

جز پراکنده نبینی از پی ماتم شوی

هیچ نبودی هیچ خواهی شد کنون هم هیچ باش

زانکه گر تو هیچ گردی تو ز هیچی کم شوی

گر تو ای عطار هیچ آیی همه گردی مدام

ور همه خواهی چو مردان هیچ در یک دم شو

موضوعات: گلچین زیباترین غزلیات عطار نیشابوری  لینک ثابت
 [ 07:50:00 ب.ظ ]





از غزلیات عطار نیشابوری

 

برقع از ماه برانداز امشب

ابرش حسن برون تاز امشب

دیده بر راه نهادم همه روز

تا درآیی تو به اعزاز امشب

من و تو هر دو تمامیم بهم

هیچکس را مده آواز امشب

کارم انجام نگیرد که چو دوش

سرکشی می‌کنی آغاز امشب

گرچه کار تو همه پرده‌دری است

پرده زین کار مکن باز امشب

تو چو شمعی و جهان از تو چو روز

من چو پروانهٔ جانباز امشب

همچو پروانه به پای افتادم

سر ازین بیش میفراز امشب

عمر من بیش شبی نیست چو شمع

عمر شد، چند کنی ناز امشب

بوده‌ام بی تو به‌صد سوز امروز

چکنی کشتن من ساز امشب

مرغ دل در قفس سینه ز شوق

می‌کند قصد به پرواز امشب

دانه از مرغ دلم باز مگیر

که شد از بانگ تو دمساز امشب

دل عطار نگر شیشه صفت

سنگ بر شیشه مینداز امشب

عطار نیشابوری

موضوعات: از غزلیات عطار نیشابوری  لینک ثابت
 [ 07:41:00 ب.ظ ]