فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 





سبک زندگی حضرت آيت الله سيد رضا بهاءالديني

********************************************

ضبطِ مخفیانه

یکی از شاگردان ایشان نقل می کند:
« روزی در خدمت آقا بودیم، طلبه ای ضبط صوت را تنظیم کرد و رفت نزدیک آقا نشست که فرمایشات آقا را ضبط کند.
چون آقا اجازه نمی داد کسی فرموده هایشان را ضبط کند. آن طلبه خواست مخفیانه این کار را بکند. سؤالاتی از آقا کرد و ایشان جواب داد و به همان نحوی که ضبط صوت روشن بود از منزل خارج شدیم. در خارج منزل نیز مذاکراتی شد که ضبط می شد، نوار را آن آقای طلبه برگرداند که صحبتهای پیر روشن ضمیرمان را از اول بشنویم، ولی با کمال تعجب دیدیم یک کلمه از حرفهای ایشان ضبط نشده و به حرفهای خودمان که رسید دیدیم ضبط شده است.
خیلی تعجب کردیم. و از این شگفت انگیزتر که روز بعد با همان طلبه خدمت ایشان رسیدیم. به آقا عرض کرد: اجازه بفرمایید فرمایشات شما را ضبط کنم. آقا با نگاهی که به او کرد فرمود:
« اگر به دردت می خورد همان دیروز ضبط می شد! »
رنگ از چهره آن طلبه پرید و رفت و دیگر منزل آقا او را ندیدیم. »

گریه گوسفند

یکی از برادران مورد اعتماد از قول عبد صالح خدا، مرحوم حاج آقا فخر تهرانی نقل کرد که در سال 1360 ه.ش. در خدمت آقا ( آیت الله بهاء الدینی ) جایی می رفتیم.
در مسیر قصابی گوسفندی را خوابانیده بود تا ذبح کند، آقا با سرعت جلو رفت دست مرد قصاب را گرفت و قیمت گوسفند را داد، فرمود:
« او را بگذارید محرم برای حضرت ابوالفضل علیه السلام سر ببرید. »
قصاب هم قبول کرد. بعد آقا به من فرمود:
« گوسفند گریه می کرد و می گفت من نذر حضرت ابوالفضلم. اینها می خواهند مرا در عروسی سر ببرند. »

اسم او را در زمره شهدا ندیدم

یکی از آقایان در شب هفت ایشان گفت که:
« پدر و مادری برای فرزندشان خیلی ناراحت بودند. به جبهه رفته بود و نمی دانستند شهید شده یا نه. پدر می آید خدمت آیت الله بهاء الدینی، آقا را قسم می دهد که اگر راهی دارد بفرماید فرزند او چه شده است؟ آقا در فکر فرو می رود و پس از لحظاتی می فرماید:
« اسم او را در زمره شهدا ندیدم. »
و بعد از چند روز فرزند از جبهه سالم برمی گردد. »

نام او را مریم بگذار

خدا به یکی از دوستان فرزندی می دهد، برای نام گذاری به آقا مراجعه می کند. حضرتش می فرماید: « نام او را مریم بگذار. »
با اینکه کسی به ایشان نگفته بود که فرزند دختر است یا پسر و بیان آقا موجب تعجب حضار مجلس می شود.

حافظه عجيب
درباره تاریخ ولادت و خاطرات کودکی، ایشان خود می فرمودند:
« آن طوری که به ما گفته اند تاریخ ولادت ما، 1327 هجری قمری بوده است، ولی ما از سنین یک سالگی را در خاطر داریم.
من تقریباً یک ساله بودم و در گهواره، در آن ایام به خیارک مبتلا شدم ( خیارک دمل بزرگی است که باید جراحی شود ). جراح آمد تا جراحی کند، اطرافیان ما که متوحش بودند از دور گهواره ما رفتند؛ چون طاقت نداشتند ببینند.
ما این مطلب را می فهمیدیم. جراح نیشتر را زد و ما راحت شدیم.
ما شش ماهگی را یادمان هست و از سنین یکی، دو سالگی مطلب را می فهمیدیم و اینجور کارها را از وجعش (دردش) خائف و ناراحت بودیم، اما کاری نمی توانستیم بکنیم.
مرحوم حاج آقا حسین (اخوی) سه سال از ما کوچکتر است و کاملاً تولدش را من یادم هست. کجا نشسته بودم، کجا مرا خواباندند، کجا متولد شد.

ایشان گریه می کرد آنها چه می کردند، همه را مثل این که با بچگی ضبط کردم. یعنی مشاهده می کردم و می فهمیدم. »

معنویت در کودکی

در بیانی فرمودند:
« خداوند از دو سالگی معرفتش را به ما داد. »
نويسنده کتاب آیت بصیرت از قول ایشان نقل کرده است :
«… یک ساله که بودم افراد پاک طینت و نیکو سرشت را دوست داشتم و علاقه ای قلبی به آنان پیدا می کردم. خیر و شر را می فهمیدم و اهل آن را می شناختم. در همان ایام بود که بین انسانهای خیر و نیکوکار و افراد شرور و طغیانگر فرق می گذاشتم.
از این رو، مادربزرگم را که جلسات روضه امام حسین علیه السلام را اداره می کرد و در آنها روضه می خواند دوست می داشتم. پاکی، خوبی و نورانیت او را حس می کردم و از او خوشم می آمد.
روزی مرا همراه خود به جلسه ای برد و این در حالی بود که به دو سالگی نرسیده بودم. آن جلسه مجلس جشن میلاد رسول اکرم (ص) بود. در آن روز شعر:
« تولد شد محمد(ص) ـــ به دنیا آمد احمد(ص) »
خوانده شد و بقیه همراه مادربزرگم جواب می دادند. در همان حال، جملات را می فهمیدم و لذت می بردم. از آن روز این شعر را از حفظ دارم. »

موضوعات: سبک زندگی حضرت آيت الله سيد رضا بهاءالديني  لینک ثابت
[جمعه 1395-02-10] [ 07:25:00 ب.ظ ]





«امام‌موسی‌صدر، یک سبک زندگی»

*******************************************

در مباحث فلسفة تحلیلی بحث مهمی در باب معنای زندگی وجود دارد، مبنی بر اینکه معنا و مفهوم زندگی چیست؟و اساساً زندگی ارزش زیستن داردیا خیر؟بحث دیگری‌هم درذیل این بحث مطرح می‌شود و آن‌هم عبارت‌است از سبک زندگی؛یعنی شیوة زیستنی‌که فرد برای خود انتخاب میکند.

سبک زندگی، در واقع، شامل نگرش‌ها و طرز تلقی‌ها و منش‌ها و رفتارها و معیارهای اخلاقی و ذوق و سلیقه‌های فرد است. به بیان دیگر، سبک زندگی مجموعة نگرش‌ها و باورها و منش‌ها و عمل و رفتار انسان و موضع گیری‌های فردی و اجتماعی اوست که برآیند آن دیدگاه و تفکر اوست. سبک زندگی برآیند ارزش‌های درونی شدة فرد است. وقتی مجموعه ای از ارزش‌ها در فردی درونی می‌شود، این فرد را ناگزیر میکند که به آن شیوه زندگی کند. با توجه به مختصات فکری افراد و ارزش هایی که در آنان درونی شده، ما سب کهای مختلف زندگی داریم. نه تنها در افراد معمولی بلکه حتی در عالمان دینی هم سبکها و شیوه‌های مختلف و گوناگونی را می بینیم. بعضی از متفکران غربی معتقدند که ما با پدیدة سیالی روبرو هستیم و، چه بسا، یک فرد در زمان‌ها و اوضاع و احوال گوناگون سبکهای مختلفی را برای زندگی خود انتخاب کند. معمولاً سبک زندگی‌ای که بسیاری از افراد انتخاب میکنند، ناشی از فرهنگِ جامعة آنان است. اما شخصیت‌هایی هم وجود دارند که سبک‌سازند، یعنی به گونه ای زیست میکنند و سبکی در زندگی دارند که این سبک می تواند برای همیشه و برای همگان الگو قرار گیرد.

من همواره تأکیدم بر این است که امام موسی صدر الگوی بسیار مهم، نه فقط برای توده های مردم، بلکه برای عالمان دینی هم هست. در این فرصت می‌خواهم به این پرسش پاسخ دهم که چرا امام موسی صدر می تواند الگو شود؟ می‌کوشم در چند بند این مسئله را توضیح دهم:

یکی از ابعاد این مسئله به سبب شخصیت کاریزمای ایشان است. مطالبی در کتاب دو جلدی سیره و سرگذشت امام موسی صدر از زبان چهره‌های مختلف نقل شده که نشان‌دهندة شخصیتِ‌کاریزمای او و تأثیرروحیِ سحرآمیزی است که وی بر بسیاری از افراد داشته است. غسان توینی، روزنامه نگار مشهور و وزیر سابق لبنان، دربارة وی چنین می‌گوید: امام‌صدر، چنان‌که همه می‌دانند، آن قامت بلند و سیمای نورانی و نگاه های نافذ، از کاریزما و تأثیر روحی سحرآمیز برخوردار است.(ج1-ص129) باید تأمل کرد که چرا ایشان به راحتی جانشین علامه شرف الدین در لبنان می‌شود. او از سرزمین دیگری آمده است و وارد کشور جدیدی شده، و در اوضاع و احوال خاص لبنان و فضای فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و در میان فشارهای بیرونی و عوامل مختلف، توانسته این مسئولیت را برعهده بگیرد. امام موسی صدر خیلی راحت جانشین شخصیتی بزرگ و جهانی در آن سن و سال می‌شود و این خود نشان دهندة آن است که امام موسی صدر شخصیت کاریزمایی داشته، و این شخصیتِ کاریزما از دوران جوانی امام موسی صدر شکل گرفته است. جاذبة شخصیت امام موسی به گونه ای بوده که حتی افرادی که در ابتدا با او مخالف بودند، بعدها به او پیوستند. کریم بقرادونی در نامه ای سرگشاده در روزنامة العمل خطاب به وی چنین می‌گوید: تا دیروز از شما هراسان بودیم و امروز بر شما نگرانیم. غریبه ای بودی که از راهی دور آمدی، عده ای تو را بلا و مصیبت پنداشتند و گروهی دیگر وجودت را نعمت و برکت شمردند… پیش از تو جنوب سرزمین فاقد وجدان بود و با حضور تو، جنوب به وجدان تک تک خانه های لبنان تبدیل شد. پیش از تو شیعیان فرقه ای عقب مانده در میان دیگر فرقه‌ها بودند و با حضور تو شیعه به نهضت و حرکتی برای تمام وطن مبدل شد. نزدیک بود محرومان قربانی نومیدی و شکار ایدئولوژی‌ها و عقاید انحرافی شوند و تو آنان را به نیرویی برای ساختن آینده بدل کردی(ج1- ص300-301) تلاش های خالصانه و مدبرانة امام موسی صدر به گونه ای بود که برای او شهرت و جاذبیت خاصی ایجاد می‌کرد. سلیم اللوزی دربارة وی چنین می‌گوید: از ویژگی هایی برخوردار است که امکان موفقیت زودهنگام را برایش فراهم می‌کند. شخصیت او ابعادی دارد که هم افراد سنتی و هم نو گرایان و هم محافظه کاران و هم انقلابیون را جذب می‌کند. موسی صدر امام و فرزند امام و نوادة امام است. خوش سیما و خوش سخن است و محبوبیت مردمی انکارناپذیری دارد. فرهیخته و امروزی است و می‌داند چگونه با جرئت و جسارت به آنچه می‌خواهد برسد(ج2- ص301) ریشه های شخصیت کاریزمای امام و واکاوی این جاذبیت اهمیت فراوان دارد. در این گفتار می‌کوشم تا اندازه ای در این باره سخن گویم. باید بررسی کنیم که چگونه این شخصیت کاریزما شد؟ چه عواملی در این شخصیت تاثیرگذار بود که توانست چنین جاذبه ای پیدا کند؟ در ادامه، به مجموعه ای از عوامل که در این مسئله مؤثر بوده اند اشاره می‌کنم:

1- روحیة پرسش گری، این روحیه از آغاز تحصیل با ایشان همراه بوده است. این خصیصه را نباید دستکم گرفت. او در همة دوران تحصیلات، چه در مدرسه، چه در حوزه و چه در دانشگاه، روحیة پرسش گری را داشت. کسانی که با ایشان هم درس و هم مباحثه بودند، بر این ویژگی او بسیار تأکید میکنند.

2- فعالیت‌های جانبی در دوران تحصیل. ما عالمان دینی بسیاری را دیده ایم که از خانه به کلاس درس و حوزة درس می روند و باز به حجره شان باز می‌گردند، و در این فاصله ارتباطات چندانی با دیگران ندارند. من با یکی از بزرگان حوزه که سالیان دراز اصول درس می داد، بحث و گفتگو می‌کردم. وقتی از ایشان سؤال کردم که شما دربارة کتاب علم اصول(حلقات) شهید محمدباقر صدر چه نظری دارید؟ به من گفت: اصلا این کتاب را نخوانده‌ام. این مسئله برای من خیلی عجیب بود. استادی که اصول درس می‌دهد، این اندازه از زمان خود دور باشد. حالا شما ببینید که چرا کسی امام موسی صدر می شود، ولی هزاران هزار نفر دیگر نمی‌شوند؟ ایشان در زمان درس خواندن، فعالیت‌های جانبی هم دارد. در جلسات مختلف شرکت میک‌ند، در همایش‌ها شرکت می‌کند، قلم دست می‌گیرد و کتاب و مقاله می‌نویسد و تجربه کسب می‌کند. این نکته‌ها مهم هستند که در بسیاری افراد نمی بینیم.

3- برخورداری از اساتید بزرگ. بسیاری از روحانیون دیگر هم از اساتید بزرگی برخوردار بوده اند، اما نحوة استفاده کردن آنان از این اساتید بزرگ مانند امام موسی صدر نیست. صرف شاگرد کسی بودن ملاک مناسبی نیست، بلکه نحوة استفاده و بهره برداری از این اساتید بزرگ اهمیت دارد.

4- هم مباحثه ای های بسیار مهم. از جمله شهید محمدباقر صدر که در یک فاصلة زمانی محدود این دو بزرگوار قسمت‌های اعظمی از کتاب اسفار ملاصدرا را با یکدیگر مباحثه می‌کنند. اینکه این دو شخصیت با یکدیگر به بحث و گفت وگو می‌پردازند و از همدیگر مطالبی را یاد می‌گیرند، اهمیت بسیاری دارد.

5- آشنایی با زبان خارجی، آن هم در عصر و زمانی که توجهی به این امر نمی شده است. ایشان با تلاش خود علاوه بر زبان عربی، زبان فرانسه و انگلیسی را یاد می گیرد. این زبان آموزی در ابعاد مختلفی آثار و نتایج خود را نشان می دهد، از جمله اینکه از منابع مختلف استفاده می‌کند و می تواند با شخصیت‌های مختلف در ارتباط باشد و با آنان به بحث و گفت وگوی علمی بپردازند.

6- سرعت فهم و قدرت‌درک. همة‌کسانی‌که با ایشان هم‌درس و هم مباحثه بودند بر این نکته تاکید دارند.

7- قدرت بیان و سخنوری. این ویژگی هم از جمله استعدادهای اوست که براثر آن توانسته بر مخاطبان بسیاری اثر بگذارد.

8- پذیرش آرای دیگران. وقتی امری مقدس می شود، در عین حال که ارزش فوق العاده دارد، اگر تلقی‌های غلطی از آن داشته باشیم، آن امر مقدس در معرض آسیب قرار می‌گیرد. دین یکی از امور مقدس برای انسان است، که از آن سوءاستفاده‌های بسیاری شده است. بشر در طول تاریخ از کدام امر مقدسی سوء استفاده نکرده، که از دین نکرده باشد؟ نیز انسان‌ها از کدام امر مقدسی تلقی و فهم‌های غلطی نداشته اند که انتظار داشته باشیم از دین نمی بایست می‌داشتند؟ علاوه بر اینکه این امر مقدس، یعنی دین، متولیان بسیاری هم دارد. ما با شخصیت‌های مختلفی مواجه بوده و هستیم که از ابتدا می‌گویند ما عالم دین هستیم، با متون دینی سروکار داریم و فهم ما هم از دین فهم درست است و آنچه ما درمی‌یابیم، حق است. حتی این احتمال را هم نمی‌دهند که چه بسا خطایی در فهمشان باشد. من نمی‌خواهم پلورالیسم دینی را ترویج کنم، من به یک بیان می خواهم از پلورالیسم معرفتی به معنای خاصی دفاع کنم. من اعتقاد دارم که شخصیت هایی مثل امام موسی صدر این نگاه را دارند. نتیجة این تلقی این می شود که آدمی انصاف علمی و روحیة حقیقت جویی هم کسب کند. وقتی کسی معتقد نباشد که همة حقایق پیش اوست و دیگران باطل هستند، نه تنها در عالم ذهن که در عالم عمل هم موضعگیری های خاص به خود را خواهد کرد. این نوع بینش تأثیراتی بسیار بر روی فرد می‌گذارد. این تأثیرات را ما در عمل امام موسی صدر می بینیم. از نظر من بسیاری از توفیقاتی که امام موسی در لبنان با وجود تکثر مذاهب و دیدگاه‌ها و اندیشه های گوناگون یافت، ریشه‌های معرفتی اش را باید در اینجا پیدا و تحلیل کرد.

۹- حضور در مراکز علمی و پژوهشی: امام موسی صدر سفرهای مختلفی به کشورهای مختلف دارد و در همایش‌های مختلف بین المللی حضور می‌یابد. برای مثال در سال ۱۳۴۷ ایشان در همایش شیعه شناسی دانشگاه استراسبورگ حضور می‌یابد و سخنرانی مهمی در باب میراث تاریخی اسلام ایراد می‌کند. او به گونه ای سخن می گوید که اعجاب مخاطبان را برمی انگیزد. تا جایی که پس از آن مراکز پژوهشی و دانشگاه‌های بسیاری از ایشان برای ایراد سخنرانی دعوت میک‌نند. شما آن اوضاع و احوال، یعنی سال ۱۳۴۷، را بررسی کنید و ببینید که چند تن از شخصیت های علمی و روحانی ما می‌توانستند به این مراکز دانشگاهی راه پیدا کرده و از اسلام دفاع کنند.

۱۰- نواندیشی دینی. ما باید امام موسی صدر را نواندیش دینی تلقی کنیم. این نواندیشی دینی ویژگی خاص خود را دارد. گاهی کسی نواندیش دینی است اما از سنت فاصله می گیرد، و سعی میکند که حتی اندیشه‌های بیگانه را بر دین تحمیل کند و اگر بخواهد دین را تفسیر کند، با اندیشه‌های بیگانه این کار را صورت می‌دهد. ما امروز شاهد این نگاه در میان برخی از روشنفکران دینی هستیم. این دسته حتی اگر بخواهند فقه اسلامی را ارزیابی کنند، بر اساس اعلامیة جهانی حقوق بشر این کار را می‌کنند، یعنی فقه تا هر کجا که با اعلامیة جهانی حقوق بشر هماهنگی داشت، می پذیرند و هرجا که هماهنگی نداشت، احکام فقهی را کنار می‌گذارند. این هم کی نوع نواندیشی دینی است. از آن سو، کسان دیگری را می‌بینیم که اساساً با هر چیزی که نو باشد، مخالفت و مبارزه میکنند. این پدیده هم تاریخچه ای دارد که در جامعة ما از دورة مشروطه شروع می شود. می خواهم بر این نکته تکیه کنم که نواندیشیِ دینیِ امام موسی صدر به گونه ای است که به منابع دینی و به سنت و به میراث خود توجه دارد و، در عین حال، به مسائل جدید هم بی توجه نیست و با مقولات جدید سروکار پیدا میکند. نکته ای که وجود دارد این است که چرا بعضی از عالمان با همة صداقت و خلوصی که دارند، نمی توانند از اندیشه‌های گذشته فاصله بگیرند و با مقولات جدید آشنا شوند؟ به نظر من یکی از عللی که امام موسی صدر چنین رویکردی ندارد، تحصیلات دانشگاهی ایشان است. همان طور که در کتاب حاصل عمر دربارة شخصیت مرحوم مطهری نوشته ام، حضور مرحوم مطهری در دانشگاه بسیار مؤثر بوده است. شخصیت‌های بزرگی بودند که در این مراکز علمی حضور پیدا کردند و با شخصیت‌های دانشگاهی ارتباط پیدا کردند. نمونه اش در جامعة ما اساتید فقیدی چون استاد مطهری و علامه جعفری و استاد مهدی حائری است. این افراد نو آوری بسیار دارند و یکی از علل و عوامل نوآوری آنان این است که با فضای خارج از حوزه آشنا شدند. عزیمت امام موسی صدر به لبنان و آشنایی ایشان با فرهنگ‌ها و مذاهب گوناگون در نو اندیشی دینی ایشان تأثیر بسزایی گذارده است. در بحث از نواندیشیِ دینیِ وی باید به مباحثی توجه داشت که ایشان در دهة چهل در مورد رابطة علم و دین مطرح کرده اند. همچنین، نکتة بسیار مهمی که در جای خود باید دربارة آن بحث شود، مباحثی است که ایشان در زمینة اقتصاد اسلامی برای اولین بار در مجلة مکتب اسلام مطرح می‌کنند و حتی می‌بینیم که در مسئلة تمایز میان علم اقتصاد و مکتب اقتصادی حق تقدم با امام موسی صدر بوده است.

11- اخلاق پیامبرانه. اخلاق پیامبرانه ابعاد گوناگونی دارد. در مورد رسول خدا گفته اند: «طبیب دوار بطبه. » پزشکان عموماً کسانی هستند که در مطب می‌نشینند تا مریض به آنان مراجعه کند. این سیره در برخی از عالمان ما هم هست؛ می نشینند تا دیگران به آنها رجوع کنند. اما سیرة رسول خدا به گونه ای دیگر است؛ ایشان در کوچه و بازار حرکت میکنند، به خانه‌های مختلف سرمی زنند و حتی وقتی چند روز از زن یهودی ای که همواره خاکستر بر سر وی می ریخت، خبری نیست، سراغ او را می گیرند و وقتی می فهمند که بیمار شده، به عیادتش می‌روند. امام موسی صدر هم چنین شخصیتی است. در خانه نمی نشیند و منتظر نمی ماند تا دیگران به سراغ او بیایند و سؤالات دینی و شرعی خود را از او بپرسند و پاسخ بگیرند. او خود سراغ مردم می‌رود. در مراسم مختلف حضور پیدا میکند و با مردم و گروه‌های مختلف ارتباط برقرار می‌کند. در عین حال، توجه دارد که در این ارتباط‌ها مسئلة فرهنگ مردم از مسئلة معیشت آنان جدا نیست، چراکه ایشان به خوبی می‌داند که دین ورزی مردم فقط مبتنی بر دلیل نیست، بلکه علت هم اهمیت خاص خود را دارد. دین ورزی مردم فقط مبتنی بر استدلال و برهان نیست، بلکه علل و عوامل گوناگون روانی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی هم در آن تأثیر بسزایی دارد.

12- باور به امکان گفتگو میان ادیان. امام موسی صدر یکی از نخستین کسانی است که بر مسئلة گفتگوی ادیان تأکید می‌کند و این موضوع جایگاه خاصی برای وی داشت. اینکه ایشان چگونه این گفتگو را مطرح می‌کند نیز اهمیت دارد. صرف اینکه سمینارهایی برای گفتگوی ادیان برگزار شود با اینکه کسی التزام عملی به گفتگوی ادیان داشته باشد، متفاوت است. امام موسی صدر نه تنها با مسیحیان ارتباط خوبی برقرار می‌کند، بلکه در بسیاری از مراسم آنان شرکت می‌جوید. ایشان در مراسم تاجگذاری پاپ پل ششم حضور پیدا کرده و دربارة دستگیری امام خمینی با وی گفتگو می‌کند. همچنین، در مجلس ترحیم ژان پل سوم شرکت می‌کند. این ارتباط‌ها موجب می‌شود تا از نزدیک با پیروان ادیان دیگر آشنا شود و، در عین حال، آنان را با اندیشه های اسلامی آشنا سازد. وقتی سخنرانی ایشان را در جاهای مختلف دنبال می‌کنید، می‌بینید که طرح مسائل مربوط به گفتگوی ادیان، امنیت و صلح جهانی، محبت، تساهل و مدارا در کلام و مطالب ایشان موج می‌زند. اینها مسائلی است که ما نمی توانیم به آنها بی توجه باشیم. نکتة جالب هم این است که امام موسی صدر از هر فرصتی برای تحقق اهداف خود استفاده میکند. از سخنرانی در مدرسه گرفته تا مسجد و سالن‌های مختلف و مؤسسات خیریه و کلیساها و نظایر اینها.

13- توجه به جوانان. ایشان توجه زیادی به قشر جوان داشتند و کیی از موفقیت‌های ایشان در فعالیت‌های اجتماعی در همین زمینه است. ایشان در مراسمی که مجلس اعلای شیعیان در دار الفتوای جعفری برگزار می‌کند تا به تجلیل از کی دانشجو بپردازد، شرکت می‌کند. دانشجویی که نه با ایشان حشر و نشری داشته و نه از بستگان و آشنایان وی بوده است. ایشان دربارة این دانشجو صحبت می‌کند. در همین سخنرانی محدود و مختصر نکات مهمی به چشم می‌خورد. از جمله اینکه امام موسی صدر پاسداشت علم و دانش را ضرورت می بیند. اهمیت علم و دانش برای امام موسی صدر تا آنجاست که وی حتی برای مبارزه هم پروژة علمی دارد و براساس همان پروژه عمل میک‌ند. اگر امام موسی صدر پروژه و نگاه علمی نداشت، هرگز نمی توانست در مقابل موانع آن روز جامعة لبنان دوام بیاورد. دوم اینکه دانشجوی ممتاز را ثروت ملی تلقی میک‌ند. ما در جهان اسلام چقدر این نگاه را داشتیم یا الآن داریم؟ نکتة سوم اینکه علم را منشاء قدرت و ضامن رشد جامعه در آینده می‌داند. نکتة چهارم اینکه ایمان را مکمل علم به شمار می‌آورد، و در نهایت هم برای این دانشجو تقاضای بورس تحصیلی می‌کند. و جالب اینکه این دانشجو بعدها کیی از شخصیت‌های بزرگ علمی جامعة خود می شود و جوایزی هم دریافت میکند.

14- توجه به نیروی انسانی و برنامه ریزی و تشکیلات. امام موسی صدر به مسئلة نیروی انسانی خیلی توجه دارد. حتی بر روحیة نیروی انسانی نیز تکیه میکند. یعنی ارزش نیروی انسانی صرفاً این نیست که به صورت مکانیکی بتواند کارهایی را انجام دهد. مسئلة دیگری هم که بر آن تکیه میکند این است که وقتی شما می‌خواهید برنامه ریزی و سازماندهی کنید، باید براساس کی مبانی ایدئولوژ یکی خاص باشد. چرا؟ برای اینکه نگرش ایشان این است که نگرش فلسفی مبنای فکری هر سازمان را تشکیل می دهد و عامل وحدت و همبستگی است. امام موسی صدر نه تنها به ضرورت تشکیلات و سازماندهی نیروها اعتقاد دارد بلکه آسیب شناسی تشکیلات را نیز اصل ضروری به شمار می‌آورد. از نظر وی باید همواره مراقب بود که اعضای تشکیلات سیاسی در صدد کسب جاه و مقام یا به دست آوردن مال و ثروت یا به فکر کسب اعتبار و شهرت نباشند، باید مواظب بود که تشکل‌ها به سمت منفعت طلبی پیش نروند. امام موسی صدر الگویی ست که ما همواره باید با آن زندگی کنیم، الگویی نه فقط برای مردم عادی، بلکه حتی الگویی برای عالمان دینی است؛ و عالمان دینی نیز باید به تحلیل و بررسی شخصیت او بپردازند تا با ابعاد و اسرار موفقیت او آشنا شوند و وی را الگوی زندگی فردی و اجتماعی خود قرار دهند.

موضوعات: «امام‌موسی‌صدر، یک سبک زندگی»  لینک ثابت
 [ 07:22:00 ب.ظ ]





سبک زندگی از دید گاه رهبری

****************************

 

بحثى که امروز میخواهم براى شما جوانهاى عزیز عرض کنم، در توضیح و تبیین مسئله‌اى است که روز اول مطرح کردم: مسئله‌ى پیشرفت. موضوع بسیار مهمى است که باید مطرح کنیم. البته با طرح این موضوعات، خودمان را قانع نمیکنیم که قضیه تمام شد؛ این یک شروع است. عرض کردیم که آن مفهومى که میتواند اهداف نظام اسلامى را تا حدود زیادى در خود جمع کند و به ما نشان دهد، مفهوم پیشرفت است. توضیحى هم بعداً عرض کردیم که پیشرفت، تداعى‌کننده‌ى حرکت است، راه است. چطور ما میگوئیم پیشرفت هدف است؟ عرض کردیم علت این است که پیشرفت هرگز متوقف نخواهد شد. بله، پیشرفت، حرکت است، راه است، صیرورت است؛ اما متوقف‌شدنى نیست و همین طور ادامه دارد؛ چون انسان ادامه دارد، چون استعدادهاى بشرى حد یقف ندارد. گفتیم پیشرفت داراى ابعادى است؛ و پیشرفت در مفهوم اسلامى، با پیشرفت یک بُعدى یا دو بُعدى در فرهنگ غربى متفاوت است؛ چند بُعدى است.
یکى از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبک زندگى کردن، رفتار اجتماعى، شیوه‌ى زیستن - اینها عبارةٌ اخراى یکدیگر است - این یک بُعد مهم است؛ این موضوع را میخواهیم امروز یک قدرى بحث کنیم. ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم - که هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است - باید به سبک زندگى اهمیت دهیم؛ اگر به معنویت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشیم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. بنابراین مسئله، مسئله‌ى اساسى و مهمى است. بحث کنیم درباره‌ى اینکه در زمینه‌ى سبک زندگى چه باید گفت، چه میتوان گفت. عرض کردیم؛ این سرآغاز و سرفصل یک بحث است.
ما اگر پیشرفت همه‌جانبه را به معناى تمدن‌سازى نوین اسلامى بگیریم - بالاخره یک مصداق عینى و خارجى براى پیشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد؛ اینجور بگوئیم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامى، ایجاد یک تمدن نوین اسلامى است؛ این محاسبه‌ى درستى است - این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است؛ یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش باید رسید.
آن بخش ابزارى چیست؟ بخش ابزارى عبارت است از همین ارزشهائى که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسى و نظامى، اعتبار بین‌المللى، تبلیغ و ابزارهاى تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزارى تمدن است؛ وسیله است. البته ما در این بخش در کشور پیشرفت خوبى داشته‌ایم. کارهاى زیاد و خوبى شده است؛ هم در زمینه‌ى سیاست، هم در زمینه‌ى مسائل علمى، هم در زمینه‌ى مسائل اجتماعى، هم در زمینه‌ى اختراعات - که شما حالا اینجا نمونه‌اش را ملاحظه کردید و این جوان عزیز براى ما شرح دادند - و از این قبیل، الى ماشاءاللّه در سرتاسر کشور انجام گرفته است. در بخش ابزارى، على‌رغم فشارها و تهدیدها و تحریمها و این چیزها، پیشرفت کشور خوب بوده است.
اما بخش حقیقى، آن چیزهائى است که متن زندگى ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن است؛ مثل مسئله‌ى خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسئله‌ى خط، مسئله‌ى زبان، مسئله‌ى کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانه‌اى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است.
تمدن نوین اسلامى - آن چیزى که ما میخواهیم عرضه کنیم - در بخش اصلى، از این چیزها تشکیل میشود؛ اینها متن زندگى است؛ این همان چیزى است که در اصطلاح اسلامى به آن میگویند: عقل معاش. عقل معاش، فقط به معناى پول در آوردن و پول خرج کردن نیست، که چگونه پول در بیاوریم، چگونه پول خرج کنیم؛ نه، همه‌ى این عرصه‌ى وسیعى که گفته شد، جزو عقل معاش است. در کتب حدیثىِ اصیل و مهم ما ابوابى وجود دارد به نام «کتاب‌العشرة»؛ آن کتاب‌العشرة درباره‌ى همین چیزهاست. در خود قرآن کریم آیات فراوانى وجود دارد که ناظر به این چیزهاست.
خب، میشود این بخش را به منزله‌ى بخش نرم‌افزارى تمدن به حساب آورد؛ و آن بخش اول را، بخشهاى سخت‌افزارى به حساب آورد. اگر ما در این بخشى که متن زندگى است، پیشرفت نکنیم، همه‌ى پیشرفتهائى که در بخش اول کردیم، نمیتواند ما را رستگار کند؛ نمیتواند به ما امنیت و آرامش روانى ببخشد؛ همچنان که مى‌بینید در دنیاى غرب نتوانسته. در آنجا افسردگى هست، ناامیدى هست، از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بى‌هدفى و پوچى هست؛ با اینکه ثروت هست، بمب اتم هست، پیشرفتهاى گوناگون علمى هست، قدرت نظامى هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگى را، این بخش اصلى تمدن را اصلاح کنیم. البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیب‌شناسى کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟
بعد از آنکه علتها را پیدا کردیم، آن وقت بپردازیم به این که چگونه میتوانیم اینها را علاج کنیم. اینها به عهده‌ى کیست؟ به عهده‌ى نخبگان - نخبگان فکرى، نخبگان سیاسى - به عهده‌ى شما، به عهده‌ى جوانها. اگر در محیط اجتماعى ما گفتمانى به وجود بیاید که ناظر به رفع آسیبها در این زمینه باشد، میتوان مطمئن بود با نشاطى که نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران دارند، با استعدادى که وجود دارد، ما در این بخش پیشرفتهاى خوبى خواهیم کرد؛ آن وقت درخشندگى ملت ایران در دنیا و گسترش اندیشه‌ى اسلامىِ ملت ایران و انقلاب اسلامى ایران در دنیا آسانتر خواهد شد. باید آسیب‌شناسى کنید و بعد علاج کنید.
نخبگان موظفند، حوزه موظف است، دانشگاه موظف است، رسانه‌ها موظفند، تریبون‌دارها موظفند؛ مدیران بسیارى از دستگاه‌ها، بخصوص دستگاه‌هائى که با فرهنگ و تربیت و تعلیم سروکار دارند، موظفند؛ کسانى که براى دانشگاه‌ها یا براى مدارس برنامه‌ریزى آموزشى میکنند، در این زمینه موظفند؛ کسانى که سرفصلهاى آموزشى را براى کتابهاى درسى تعیین میکنند، موظفند. اینها همه یک وظیفه‌اى است بر دوش همه. باید ما همگى به خودمان نهیب بزنیم. در این زمینه باید کار کنیم، حرکت کنیم.
بنابراین باید آسیب‌شناسى کنیم؛ یعنى توجه به آسیبهائى که در این زمینه وجود دارد و جستجو از علل این آسیبها. البته ما اینجا نمیخواهیم مسئله را تمام‌شده فرض کنیم؛ فهرستى مطرح میکنیم: چرا فرهنگ کار جمعى در جامعه‌ى ما ضعیف است؟ این یک آسیب است. با اینکه کار جمعى را غربى‌ها به اسم خودشان ثبت کرده‌اند، اما اسلام خیلى قبل از اینها گفته است: «تعاونوا على البرّ و التّقوى»،(1) یا: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا».(2) یعنى حتّى اعتصام به حبل‌اللّه هم باید دسته‌جمعى باشد؛ «و لا تفرّقوا».(3) چرا در برخى از بخشهاى کشورمان طلاق زیاد است؟ چرا در برخى از بخشهاى کشورمان روى آوردن جوانها به مواد مخدر زیاد است؟ چرا در روابط همسایگى‌مان رعایتهاى لازم را نمیکنیم؟ چرا صله‌ى رحم در بین ما ضعیف است؟ چرا در زمینه‌ى فرهنگ رانندگى در خیابان، ما مردمان منضبطى به طور کامل نیستیم؟ این آسیب است. رفت‌وآمد در خیابان، یکى از مسائل ماست؛ مسئله‌ى کوچکى هم نیست، مسئله‌ى اساسى است. آپارتمان‌نشینى چقدر براى ما ضرورى است؟ چقدر درست است؟ چه الزاماتى دارد که باید آنها را رعایت کرد؟ چقدر آن الزامات را رعایت میکنیم؟ الگوى تفریح سالم چیست؟ نوع معمارى در جامعه‌ى ما چگونه است؟ ببینید چقدر این مسائل متنوع و فراگیرِ همه‌ى بخشهاى زندگى، داخل در این مقوله‌ى سبک زندگى است؛ در این بخش اصلى و حقیقى و واقعى تمدن، که رفتارهاى ماست. چقدر نوع معمارى کنونى ما متناسب با نیازهاى ماست؟ چقدر عقلانى و منطقى است؟ طراحى لباسمان چطور؟ مسئله‌ى آرایش در بین مردان و زنان چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟ آیا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهاى روزانه، به همدیگر به طور کامل راست میگوئیم؟ در بین ما دروغ چقدر رواج دارد؟ چرا پشت سر یکدیگر حرف میزنیم؟ بعضى‌ها با داشتن توان کار، از کار میگریزند؛ علت کارگریزى چیست؟ در محیط اجتماعى، برخى‌ها پرخاشگرى‌هاى بى‌مورد میکنند؛ علت پرخاشگرى و بى‌صبرى و نابردبارى در میان بعضى از ماها چیست؟ حقوق افراد را چقدر مراعات میکنیم؟ در رسانه‌ها چقدر مراعات میشود؟ در اینترنت چقدر مراعات میشود؟ چقدر به قانون احترام میکنیم؟ علت قانون‌گریزى - که یک بیمارى خطرناکى است - در برخى از مردم چیست؟ وجدان کارى در جامعه چقدر وجود دارد؟ انضباط اجتماعى در جامعه چقدر وجود دارد؟ محکم‌کارى در تولید چقدر وجود دارد؟ تولید کیفى در بخشهاى مختلف، چقدر مورد توجه و اهتمام است؟ چرا برخى از حرفهاى خوب، نظرهاى خوب، ایده‌هاى خوب، در حد رؤیا و حرف باقى میماند؟ که دیدید اشاره کردند. چرا به ما میگویند که ساعات مفید کار در دستگاه‌هاى ادارى ما کم است؟ هشت ساعت کار باید به قدر هشت ساعت فایده داشته باشد؛ چرا به قدر یک ساعت یا نیم ساعت یا دو ساعت؟ مشکل کجاست؟ چرا در بین بسیارى از مردم ما مصرف‌گرائى رواج دارد؟ آیا مصرف‌گرائى افتخار است؟ مصرف‌گرائى یعنى اینکه ما هرچه گیر مى‌آوریم، صرف امورى کنیم که جزو ضروریات زندگى ما نیست. چه کنیم که ریشه‌ى ربا در جامعه قطع شود؟ چه کنیم که حق همسر - حق زن، حق شوهر - حق فرزندان رعایت شود؟ چه کنیم که طلاق و فروپاشى خانواده، آنچنان که در غرب رائج است، در بین ما رواج پیدا نکند؟ چه کنیم که زن در جامعه‌ى ما، هم کرامتش حفظ شود و عزت خانوادگى‌اش محفوظ بماند، هم بتواند وظائف اجتماعى‌اش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعى و خانوادگى‌اش محفوظ بماند؟ چه کنیم که زن مجبور نباشد بین این چند تا، یکى‌اش را انتخاب کند؟ اینها جزو مسائل اساسى ماست. حد زاد و ولد در جامعه‌ى ما چیست؟ من اشاره کردم؛ یک تصمیمِ زمان‌دار و نیاز به زمان و مقطعى را انتخاب کردیم، گرفتیم، بعد زمانش یادمان رفت! مثلاً فرض کنید به شما بگویند آقا این شیر آب را یک ساعت باز کنید. بعد شما شیر را باز کنى و بروى! ماها رفتیم، غافل شدیم؛ ده سال، پانزده سال. بعد حالا به ما گزارش میدهند که آقا جامعه‌ى ما در آینده‌ى نه چندان دورى، جامعه‌ى پیر خواهد شد؛ این چهره‌ى جوانى که امروز جامعه‌ى ایرانى دارد، از او گرفته خواهد شد. حد زاد و ولد چقدر است؟ چرا در بعضى از شهرهاى بزرگ، خانه‌هاى مجردى وجود دارد؟ این بیمارى غربى چگونه در جامعه‌ى ما نفوذ کرده است؟ تجمل‌گرائى چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بد است؟ چقدرش خوب است؟ چه کار کنیم که از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟ اینها بخشهاى گوناگونى از مسائل سبک زندگى است، و ده‌ها مسئله از این قبیل وجود دارد؛ که بعضى از اینهائى که من گفتم، مهمتر است. این یک فهرستى است از آن چیزهائى که متن تمدن را تشکیل میدهد. قضاوت درباره‌ى یک تمدن، مبتنى بر اینهاست.
نمیشود یک تمدن را به صرف اینکه ماشین دارد، صنعت دارد، ثروت دارد، قضاوت کرد و تحسین کرد؛ در حالى که در داخل آن، این مشکلات فراوان، سراسر جامعه و زندگى مردم را فرا گرفته. اصل اینهاست؛ آنها ابزارى است براى اینکه این بخش تأمین شود، تا مردم احساس آسایش کنند، با امید زندگى کنند، با امنیت زندگى کنند، پیش بروند، حرکت کنند، تعالى انسانىِ مطلوب پیدا کنند.
یک مقوله‌اى در اینجا مطرح میشود و سر بر مى‌آورد، به عنوان مقوله‌ى فرهنگ زندگى. باید ما به دنبال این باشیم که فرهنگ زندگى را تبیین کنیم، تدوین کنیم و به شکل مطلوب اسلام تحقق ببخشیم. البته اسلام بُنمایه‌هاى یک چنین فرهنگى را براى ما معین کرده است. بُنمایه‌هاى این فرهنگ عبارت است از خردورزى، اخلاق، حقوق؛ اینها را اسلام در اختیار ما قرار داده است. اگر ما به این مقولات به طور جدى نپردازیم، پیشرفت اسلامى تحقق پیدا نخواهد کرد و تمدن نوین اسلامى شکل نخواهد گرفت. هرچه ما در صنعت پیش برویم، هرچه اختراعات و اکتشافات زیاد شود، اگر این بخش را ما درست نکنیم، پیشرفت اسلامى به معناى حقیقى کلمه نکرده‌ایم. باید دنبال این بخش، زیاد کار کنیم؛ زیاد تلاش کنیم.
دو سه نکته پیرامون ایجاد این وضعیت و الزاماتى که دنبال این فرهنگ رفتن براى ما ایجاد میکند، وجود دارد، که باید به اینها توجه کنیم. نکته‌ى اول این است که رفتار اجتماعى و سبک زندگى، تابع تفسیر ما از زندگى است: هدف زندگى چیست؟ هر هدفى که ما براى زندگى معین کنیم، براى خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعى، متناسب با خود، یک سبک زندگى به ما پیشنهاد میشود. یک نقطه‌ى اصلى وجود دارد و آن، ایمان است. یک هدفى را باید ترسیم کنیم - هدف زندگى را - به آن ایمان پیدا کنیم. بدون ایمان، پیشرفت در این بخشها امکان‌پذیر نیست؛ کارِ درست انجام نمیگیرد. حالا آن چیزى که به آن ایمان داریم، میتواند لیبرالیسم باشد، میتواند کاپیتالیسم باشد، میتواند کمونیسم باشد، میتواند فاشیسم باشد، میتواند هم توحید ناب باشد؛ بالاخره به یک چیزى باید ایمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال این ایمان و اعتقاد پیش رفت. مسئله‌ى ایمان، مهم است. ایمان به یک اصل، ایمان به یک لنگرگاه اصلى اعتقاد؛ یک چنین ایمانى باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبک زندگى انتخاب خواهد شد.
در اینجا یک مغالطه‌اى وجود دارد، که من براى شما جوانها عرض بکنم: چند تا فیلسوف‌نماى غربى عنوان «ایدئولوژى‌زدائى» را مطرح کردند. مى‌بینید گاهى در بعضى از این مقالات روشنفکرى، عنوان «ایدئولوژى‌زدائى» مطرح میشود: آقا جامعه را با ایدئولوژى نمیشود اداره کرد. چند تا فیلسوف یا فیلسوف‌نماى غربى این را گفته‌اند؛ یک عده‌اى هم اینجا طوطى‌وار، بدون اینکه عمق این حرف را درک کنند، بدون اینکه ابعاد این حرف را بفهمند چیست، همان را تکرار کردند، باز هم تکرار میکنند. هیچ ملتى که داعیه‌ى تمدن‌سازى دارد، بدون ایدئولوژى نمیتواند حرکت کند و تا امروز حرکت نکرده است. هیچ ملتى بدون دارا بودن یک فکر و یک ایدئولوژى و یک مکتب نمیتواند تمدن‌سازى کند. همینهائى که امروز شما ملاحظه میکنید در دنیا تمدن مادى را به وجود آورده‌اند، اینها با ایدئولوژى وارد شدند؛ صریح هم گفتند؛ گفتند ما کمونیستیم، گفتند ما کاپیتالیستیم، گفتند ما به اقتصاد سرمایه‌دارى اعتقاد داریم؛ مطرح کردند، به آن اعتقاد ورزیدند، دنبالش کار کردند؛ البته زحماتى هم متحمل شدند، هزینه‌اى هم بر دوش آنها گذاشته شد. بدون داشتن یک مکتب، بدون داشتن یک فکر و یک ایمان، و بدون تلاش براى آن و پرداختن هزینه‌هاى آن، تمدن‌سازى امکان ندارد.
البته بعضى از کشورها مقلدند؛ از غرب، از سازندگان تمدن مادى یک چیزى را گرفته‌اند، زندگى خودشان را بر اساس آن شکل داده‌اند. بله، اینها ممکن است به یک پیشرفتهائى هم برسند، به یک پیشرفتهاى صورى و سطحى هم میرسند، اما مقلدند؛ اینها تمدن‌ساز نیستند، اینها بى‌ریشه و آسیب‌پذیرند؛ اگر چنانچه یک طوفانى به وجود بیاید، اینها از بین خواهند رفت؛ چون ریشه‌دار نیستند. علاوه بر اینکه کار آنها تقلید است و تقلید پدرشان را در مى‌آورد، برخى از منافع تمدن مادى غرب گیرشان مى‌آید و بسیارى‌اش گیرشان نمى‌آید، اما همه‌ى زیانهاى آنها گیرشان مى‌آید.
من نمیخواهم از کشورها اسم بیاورم. بعضى از کشورها هستند که رشد اقتصادى آنها به عنوان یک الگو، در گفتار و نوشتار برخى از روشنفکران ما مطرح میشود. بله، ممکن است آنها به یک صنعتى هم دست پیدا کرده باشند، پیشرفتى هم در زمینه‌ى مادى یا در زمینه‌ى علم و صنعت کرده باشند، اما اولاً مقلدند؛ ذلت تقلید و فرودستى تقلید، روى پیشانى آنها حک شده؛ علاوه‌ى بر این، همه‌ى آسیبهاى تمدن کنونى مادى غرب را آنها دارند، ولى اکثر منافعش را ندارند. امروز این تمدن مادى غرب دارد نشان میدهد مشکلاتى را که براى بشریت و براى پیروان خودش به وجود آورده.
پس بدون مکتب و بدون ایدئولوژى نمیتوان یک تمدن را به وجود آورد؛ احتیاج به ایمان است. این تمدن داراى علم خواهد بود، داراى صنعت هم خواهد بود، داراى پیشرفت هم خواهد بود؛ و این مکتب، هدایت کننده و اداره کننده‌ى همه‌ى اینها خواهد شد. آن که مکتب توحید را مبناى کار خودش قرار میدهد، آن جامعه‌اى که به دنبال توحید حرکت میکند، همه‌ى این خیراتى را که متوقف بر تمدن‌سازى است، به دست خواهد آورد؛ یک تمدن بزرگ و عمیق و ریشه‌دار خواهد ساخت و فکر و فرهنگِ خودش را در دنیا گسترش خواهد داد. بنابراین، این مطلب اول، که احتیاج به ایمان است. کشاندن جامعه به بى‌ایمانى، یکى از همان توطئه‌هائى است که دشمنان تمدن‌سازى اسلامى دنبال آن بوده‌اند و الان هم با شدت این را دارند دنبال میکنند.
امروز در محیطهاى روشنفکرى، کسانى هستند با شکلهاى گوناگون، با قد و قواره‌هاى گوناگون، اینها ما را از شعارهاى مکتبى برحذر میدارند؛ دوران اوج شعارهاى مکتبى را که دهه‌ى 60 است، زیر سؤال میبرند؛ امروز هم از تکرار شعارهاى مکتبى و شعارهاى انقلابى و اسلامى، خودشان واهمه دارند و میخواهند در دل دیگران واهمه بیندازند؛ میگویند آقا، هزینه دارد، دردسر دارد، تحریم دارد، تهدید دارد. نگاه خوشبینانه این است که بگوئیم اینها تاریخ نخوانده‌اند - البته نگاه‌هاى بدبینانه هم وجود دارد - اینها اگر تاریخ خوانده بودند و اطلاع داشتند از سرگذشت و منشأ و مبدأ تمدنهائى که وجود دارد و همین تمدن مادى غرب که امروز میخواهد دنیا را فتح تصرف کند و این حرف را نمیزدند. باید بگوئیم اینها بى‌اطلاعند، تاریخ نخوانده‌اند.
جامعه‌ى بدون آرمان، بدون مکتب، بدون ایمان، ممکن است به ثروت برسد، به قدرت برسد، اما آن وقتى هم که به ثروت و قدرت برسد، تازه میشود یک حیوان سیر و قدرتمند - و ارزش انسان گرسنه از حیوان سیر بیشتر است - اسلام این را نمیخواهد. اسلام طرفدار انسانى است که هم برخوردار باشد، هم قدرتمند باشد، و هم شاکر و بنده‌ى خدا باشد؛ جبهه‌ى عبودیت بر خاک بساید. انسان بودن، قدرتمند بودن و بنده‌ى خدا و عبد خدا بودن؛ این آن چیزى است که اسلام میخواهد؛ میخواهد انسان بسازد، الگوى انسان‌سازى است.
پس در درجه‌ى اول، نیاز تمدن‌سازىِ اسلامىِ نوین به ایمان است. این ایمان را ما معتقدین به اسلام، پیدا کرده‌ایم. ایمان ما، ایمان به اسلام است. در اخلاقیات اسلام، در آداب زندگى اسلامى، همه‌ى آنچه را که مورد نیاز ماست، میتوانیم پیدا کنیم؛ باید اینها را محور بحث و تحقیقِ خودمان قرار دهیم. ما در فقه اسلامى و حقوق اسلامى زیاد کار کرده‌ایم؛ باید در اخلاق اسلامى و عقل عملى اسلامى هم یک کار پرحجم و باکیفیتى انجام دهیم - حوزه‌ها مسئولیت دارند، دانشوران مسئولیت دارند، محققان و پژوهشگران مسئولیت دارند، دانشگاه مسئولیت دارد - آن را مبناى برنامه‌ریزى‌مان قرار دهیم، آن را در آموزشهاى خودمان وارد کنیم؛ این چیزى است که امروز ما به آن احتیاج داریم و باید دنبال کنیم. این مطلب اول و نکته‌ى اول در باب تمدن‌سازى نوین اسلامى و به دست آوردن و رسیدن به این بخش اساسى از تمدن است، که سلوک عملى است.
هیچکدام از این چیزهائى که من فهرست کردم و گفتم، شما نمیتوانید پیدا کنید که یا به صورت خاص، یا تحت یک عنوان عام، در اسلام به آن پرداخته نشده باشد. انواع سلوک با افرادى که انسان با آنها ارتباط دارد، انواع رفتارهاى ما، انواع چیزهائى که در زندگى اجتماعى براى انسان وجود دارد، اینها در اسلام هست؛ در مورد سفر کردن هست، در مورد رفت‌وآمد هست، در مورد سوار شدن و پیاده شدن هست، در مورد پدر و مادر هست، در مورد تعاون هست، در زمینه‌ى رفتار با دوست هست، در زمینه‌ى رفتار با دشمن هست. در همه‌ى چیزها، یا به طور خاص در منابع اسلامى ما موجود است، یا تحت یک عنوان کلى وجود دارد؛ که اهل استنباط و اهل نظر میتوانند آن چیزى را که مورد نیازشان است، از آن به دست بیاورند و پیدا کنند.
نکته‌ى دومى در اینجا وجود دارد و آن این است که ما براى ساختن این بخش از تمدن نوین اسلامى، بشدت باید از تقلید پرهیز کنیم؛ تقلید از آن کسانى که سعى دارند روشهاى زندگى و سبک و سلوک زندگى را به ملتها تحمیل کنند. امروز مظهر کامل و تنها مظهر این زورگوئى و تحمیل، تمدن غربى است. نه اینکه ما بناى دشمنى با غرب و ستیزه‌گرى با غرب داشته باشیم - این حرف، ناشى از بررسى است - ستیزه‌گرى و دشمنىِ احساساتى نیست. بعضى بمجرد اینکه اسم غرب و تمدن غرب و شیوه‌هاى غرب و توطئه‌ى غرب و دشمنى غرب مى‌آید، حمل میکنند بر غرب‌ستیزى: آقا، شماها با غرب دشمنید. نه، ما با غرب پدرکشتگىِ آنچنانى نداریم - البته پدرکشتگى داریم! - غرض نداریم. این حرف، بررسى‌شده است.
تقلید از غرب براى کشورهائى که این تقلید را براى خودشان روا دانستند و عمل کردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده؛ حتّى آن کشورهائى که بظاهر به صنعتى و اختراعى و ثروتى هم رسیدند، اما مقلد بودند. علت این است که فرهنگ غرب، یک فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودکننده‌ى فرهنگهاست. هرجا غربى‌ها وارد شدند، فرهنگهاى بومى را نابود کردند، بنیانهاى اساسىِ اجتماعى را از بین بردند؛ تا آنجائى که توانستند، تاریخ ملتها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیس‌ها وارد شدند، زبان مردم بومى را تبدیل کردند به انگلیسى؛ اگر زبان رقیبى وجود داشت، آن را از بین بردند. در شبه‌قاره‌ى هند، زبان فارسى چند قرن زبان رسمى بود؛ تمام نوشتجات، مکاتبات دستگاه‌هاى حکومتى، دولتى، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصیتهاى برجسته، با زبان فارسى انجام میگرفت. انگلیس‌ها آمدند زبان فارسى را با زور در هند ممنوع کردند، زبان انگلیسى را رائج کردند. شبه‌قاره‌ى هند که یکى از کانونهاى زبان فارسى بوده، امروز در آنجا زبان فارسى غریب است؛ اما زبان انگلیسى، زبان دیوانى است؛ مکاتبات دولتى با انگلیسى است، حرف زدن غالب نخبگانشان با انگلیسى است - باید انگلیسى حرف بزنند - این تحمیل شده. در همه‌ى کشورهائى که انگلیس‌ها در دوران استعمار در آنجا حضور داشتند، این اتفاق افتاده است؛ تحمیل شده است. ما زبان فارسى را بر هیچ جا تحمیل نکردیم. زبان فارسى که در هند رائج بود، به وسیله‌ى خود هندى‌ها استقبال شد؛ شخصیتهاى هندى، خودشان به زبان فارسى شعر گفتند. از قرن هفتم و هشتم هجرى تا همین زمان اخیرِ قبل از آمدن انگلیس‌ها، شعراى زیادى در هند بودند که به فارسى شعر میگفتند؛ مثل امیرخسرو دهلوى، بیدل دهلوى - که اهل دهلى است - و بسیارى از شعراى دیگر. اقبال لاهورى اهل لاهور است، اما شعر فارسى او معروف‌تر از شعر به هر زبان دیگرى است. ما مثل انگلیس‌ها که انگلیسى را در هند رائج کردند، زبان فارسى را رائج نکردیم؛ فارسى با میل مردم، با رفت‌وآمد شاعران و عارفان و عالمان و اینها به طور طبیعى رائج شد؛ اما انگلیس‌ها آمدند مردم را مجبور کردند که باید فارسى حرف نزنند؛ براى فارسى حرف زدن و فارسى نوشتن، مجازات معین کردند.
فرانسوى‌ها هم در کشورهائى که تحت استعمار آنها بود، زبان فرانسه را اجبارى کردند. یک وقتى یکى از رؤساى کشورهاى آفریقاى شمالى - که سالها فرانسوى‌ها بر آنجا سلطه داشتند - زمان ریاست جمهورى با بنده ملاقات داشت. او با من عربى حرف میزد؛ بعد میخواست یک جمله‌اى را بگوید، واژه‌ى عربىِ آن جمله یادش نیامد، بلد نبود. معاونش یا وزیرش همراهش بود، به فرانسه به او گفت که این جمله به عربى چه میشود؟ او هم گفت که بله، این جمله به عربى میشود این. یعنى یک عرب نمیتوانست مقصود خودش را با عربى ادا کند، مجبور بود با فرانسه از رفیقش بپرسد، او هم بگوید که این است! یعنى اینقدر اینها از زبان اصلىِ خودشان دور مانده بودند. این مسئله را سالها بر اینها تحمیل کردند. پرتغالى‌ها هم همین جور، هلندى‌ها هم همین جور، اسپانیائى‌ها هم همین جور؛ هر جا رفتند، زبان خودشان را تحمیل کردند؛ این میشود فرهنگ مهاجم. بنابراین فرهنگ غرب، مهاجم است.
غربى‌ها آنجائى که توانستند، بنیانهاى فرهنگى و اعتقادى را از بین بردند. در مثل کشور ما که استعمارِ مستقیم وجود نداشت و به برکت مجاهدت یک عده از بزرگان، انگلیس‌ها نتوانستند به طور مستقیم وارد شوند، افرادى را عامل خودشان کردند. اگر قرارداد 1299، یعنى 1919 میلادى - که معروف به قرارداد وثوق‌الدوله است - در ایران با مقاومت امثال مرحوم مدرس و بعضى از آزادیخواهانِ دیگر مواجه نمیشد و این قرارداد عملیاتى میشد، استعمار ایران حتمى بود - مثل هند - مردانى نگذاشتند این اتفاق بیفتد. اما آنها به وسیله‌ى عوامل خودشان، با گماشتن رضاخان پهلوى و تقویت او و گذاشتن روشنفکران وابسته‌ى به غرب در کنار او - که باز لازم نیست من اسم بیاورم، دوست ندارم اسم بیاورم - فرهنگ خودشان را بر ما تحمیل کردند. بعضى از وزرا و نخبگان سیاسى دستگاه پهلوى که جنبه‌ى فرهنگى داشتند، اینها عامل غرب بودند براى دگرگون کردن فرهنگ کشورمان؛ و هرچه توانستند، کردند؛ یک مقوله‌اش مسئله‌ى کشف حجاب بود، یک مقوله‌اش فشار بر روحانیون و زدودن حضور روحانیون از کشور بود، و مقولات فراوان دیگرى که در دوران رضاخان پهلوى دنبال میشد. فرهنگ غربى، فرهنگ مهاجم است؛ هرجا وارد شود، هویت‌زدائى میکند؛ هویت ملتها را از بین میبرد. فرهنگ غربى، ذهنها را، فکرها را مادى میکند، مادى پرورش میدهد؛ هدف زندگى میشود پول و ثروت؛ آرمانهاى بلند، آرمانهاى معنوى و تعالى روحى از ذهنها زدوده میشود. خصوصیت فرهنگ غربى این است.
یکى از خصوصیات فرهنگ غربى، عادى‌سازى گناه است؛ گناه‌هاى جنسى را عادى میکنند. امروز این وضعیت در خود غرب به فضاحت کشیده شده؛ اول در انگلیس، بعد هم در بعضى از کشورهاى دیگر و آمریکا. این گناه بزرگِ همجنس‌بازى شده یک ارزش! به فلان سیاستمدار اعتراض میکنند که چرا او با همجنس‌بازى مخالف است، یا با همجنس‌بازها مخالف است! ببینید انحطاط اخلاقى به کجا میرسد. این، فرهنگ غربى است. همچنین فروپاشى خانواده، گسترش مشروبات الکلى، گسترش مواد مخدر.
من سالها پیش - در دهه‌ى 30 و 40 - در منطقه‌ى جنوب خراسان، بزرگان و افراد صاحب فکر و پیرمردهائى را دیدم که یادشان بود که انگلیس‌ها چگونه تریاک را با شیوه‌هاى مخصوصى در بین مردم رائج میکردند؛ والّا مردم تریاک کشیدن بلد نبودند؛ این چیزها وجود نداشت. این افراد یادشان بود، سراغ میدادند و خصوصیاتش را میگفتند. با همین روشها بود که مواد مخدر بتدریج در داخل کشور توسعه پیدا کرد. فرهنگ غربى اینجورى است.
فرهنگ غربى فقط هواپیما و وسائل آسایش زندگى و وسائل سرعت و سهولت نیست؛ اینها ظواهر فرهنگ غربى است، که تعیین‌کننده نیست؛ باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبک زندگى مادىِ شهوت‌آلودِ گناه‌آلودِ هویت‌زدا و ضد معنویت و دشمن معنویت. شرط رسیدن به تمدن اسلامىِ نوین در درجه‌ى اول این است که از تقلید غربى پرهیز شود. ما متأسفانه در طول سالهاى متمادى، یک چیزهائى را عادت کرده‌ایم تقلید کنیم.
بنده طرفدار این نیستم که حالا در مورد لباس، در مورد مسکن، در مورد سایر چیزها، یکباره یک حرکت جمعى و عمومى انجام بگیرد؛ نه، این کارها باید بتدریج انجام بگیرد؛ دستورى هم نیست؛ اینها فرهنگ‌سازى لازم دارد. همان طور که گفتم، کار نخبگان است، کار فرهنگ‌سازان است. و شما جوانها باید خودتان را براى این آماده کنید؛ این، رسالت اصلى است.
ما از علم ترویج میکنیم، از صنعت ترویج میکنیم، از اختراع و نوآورى ترویج میکنیم، هر مبتکرى و هر ابتکارى را با احترامِ تمام بر روى چشم مینشانیم - این به جاى خود محفوظ - اما همان طور که گفتیم، اصل قضیه جاى دیگر است؛ اصل قضیه، درست کردن سبک زندگى است، رفتار اجتماعى است، اخلاق عمومى است، فرهنگ زندگى است. باید در این بخش، ما پیش برویم؛ باید تلاش کنیم. تمدن نوین اسلامى که ما مدعى‌اش هستیم و دنبالش هستیم و انقلاب اسلامى میخواهد آن را به وجود بیاورد، بدون این بخش تحقق پیدا نخواهد کرد. اگر آن تمدن به وجود آمد، آن وقت ملت ایران در اوج عزت است؛ ثروت هم دنبالش هست، رفاه هم دنبالش هست، امنیت هم دنبالش هست، عزت بین‌المللى هم دنبالش هست؛ همه چیز با او خواهد بود، همراه با معنویت.
یکى از نکاتى که باید در مواجهه‌ى با دنیاى غرب کاملاً به آن توجه داشت، عامل و ابزار هنرى است که در اختیار غربى‌هاست. اینها از هنر حداکثر استفاده را کرده‌اند براى ترویج این فرهنگ غلط و منحط و هویت‌سوز؛ بخصوص از هنرهاى نمایشى، بخصوص از سینما حداکثر استفاده را کرده‌اند. اینها به صورت پروژه‌اى یک ملت را تحت مطالعه قرار میدهند، نقاط ضعفش را پیدا میکنند، از روان‌شناس و جامعه‌شناس و مورخ و هنرمند و اینها استفاده میکنند، راههاى تسلط بر این ملت را پیدا میکنند؛ بعد به فیلمساز، به فلان بنگاه هنرى در هالیوود سفارش میکنند که بسازد و میسازد. بسیارى از فیلمهائى که براى ماها و براى کشورهائى نظیر ما میسازند، از این قبیل است. من از فیلمهاى داخل خود آمریکا خبرى ندارم؛ اما آنچه که براى ملتهاى دیگر میسازند، جنبه‌ى تهاجم دارد. چند سال پیش از این در خبرها بود که در بعضى از کشورهاى بزرگ اروپائى تصمیم گرفته شد که با فیلمهاى آمریکائى مقابله شود. آنها مسلمان نیستند، اما آنها هم احساس خطر میکردند؛ آنها هم احساس تهاجم میکردند. نسبت به کشورهاى اسلامى البته بیشتر، و در مورد کشور انقلابى ما هم به طور ویژه؛ نگاه میکنند، خصوصیات را میسنجند، وضعیت را میسنجند، فیلم را بر اساس آن میسازند، خبر را بر اساس آن تنظیم میکنند، رسانه را بر اساس آن شکل میدهند و میفرستند فضا. باید به اینها توجه داشت. سلیقه‌سازى میکنند، فرهنگ‌سازى میکنند؛ بعد از آنکه سلیقه‌ها را عوض کردند، ذائقه‌ها را عوض کردند، آن وقت اگر احتیاج به زر و زور بود، دلارها را وارد میکند، نیروهاى نظامى و ژنرالها را وارد میکنند. این، شیوه‌ى حرکت غربى‌هاست؛ باید مراقب بود. باید همه احساس کنند که مسئولیت ایجاد تمدن اسلامىِ نوین بر دوش آنهاست؛ و یکى از حدود و ثغور این کار، مواجهه‌ى با تمدن غرب است، به صورتى که تقلید از آن انجام نگیرد.
در پایان، من یک نکته را هم اضافه کنم: بحث امروز ما آغاز یک بحث است؛ در این زمینه‌ها باز هم حرف خواهیم زد. انتظار داریم اهل فکر و اهل نظر در مراکزى که میتوانند و اهلیت و صلاحیت این کار را دارند، در این زمینه‌ها کار کنند، فکر کنند، مطالعه کنند؛ بتوانیم پیش برویم. مراقب باشیم دچار سطحى‌گرى و ظاهرگرائى نشویم، دچار تحجر نشویم - این یک طرف قضیه است - دچار سکولاریسمِ پنهان هم نشویم. گاهى اوقات در ظاهر، تبلیغات، تبلیغات دینى است؛ حرف، حرف دینى است؛ شعار، شعار دینى است؛ اما در باطن، سکولاریسم است؛ جدائى دین از زندگى است؛ آنچه که بر زبان جارى میشود، در برنامه‌ریزى‌ها و در عمل دخالتى ندارد. ادعا میکنیم، حرف میزنیم، شعار میدهیم؛ اما وقتى پاى عمل به میان مى‌آید، از آنچه که شعار دادیم، خبرى نیست.
انقلاب اسلامى تواناست. آن قدرتى و ظرفیتى و انرژى متراکمى که در انقلاب اسلامى وجود دارد، این توانائى را دارد که همه‌ى این موانعى را که من گفتم و بسیارى‌اش را هم نگفتم، از سر راه بردارد و آن تمدن ممتازِ برجسته‌ى متعالىِ باشکوه اسلامى را جلوى چشم همه‌ى دنیا برقرار کند؛ و این در زمان شما خواهد بود، ان‌شاءاللّه به دست شما خواهد بود، با همت شما خواهد بود. هرچه میتوانید، خودتان را از لحاظ علم و عمل و تزکیه و تقویت روح و تقویت جسم - همان طورى که بارها عرض شده - آماده کنید و ان‌شاءاللّه این بار سنگین را به دوش بگیرید.
والسّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته‌

****************************************
منبع:
1) مائده: 2
2) آل عمران: 103
3) همان‌

 

موضوعات:  سبک زندگی از دید گاه رهبری  لینک ثابت
 [ 07:20:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم